وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُم مَّقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّـهِ فَعَلَى اللَّـهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلَا تُنظِرُونِ ﴿یونس: ٧١﴾
و حکایت نوح را بر اینان باز خوان که به امتش گفت: ای قوم اگر مقام رسالت و اندرز من به آیات خدا بر شما گران میآید، من تنها به خدا توکل کردم، شما هم به اتفاق بتان و خدایان باطل خود هر مکر و تدبیری (بر آزار من) دارید انجام دهید تا امر بر شما پوشیده نباشد و درباره من هر مکر و اندیشه دارید به کار برید و مهلتم ندهید. (۷۱)
اگر ما مقام روحانی بودن را بشناسیم، حرمت او را حفظ می کنیم. و لذا در دعای مکارم اخلاق می فرماید ... و ما اجری علی لسانی من لفظً فحش او هجر.... ولی روحانی جان، ما مباهله هم داریم: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ﴿٦١﴾.(سوره مبارکه آل عمران) پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. (۶۱). یعنی خوب فحش صد در صد بد است و اما صد در صد هم خیلی بالاتر از فحشش را هم داریم که نهایت مکارم اخلاق را در کربلا و عاشورا ملاحظه می کنیم.
بنده سر صحبتم با همه روحانیت و همه افراد روحانی نیست و بلکه مخاطبم شخص رئیس جمهور محترم است. آیه 71 مورد بحث سوره مبارکه یونس چه چیزی را می خواهد بفرماید؟ در ظاهر یحتمل بنظر برسد که دعوایی این میان هست، در صورتی که وقتی از دیدگاه حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی بنگریم متوجه می شویم که آیه ی کریمه دارد ما را به حق دعوت می کند حتی شده با همه وجود حضرت نوح علیه السلام این دعوت را انجام می دهد که ای قوم اگر حرفهای من برای شما سنگین است، هر کاری از خودتان و شرکائتان بر می آید انجام دهید. بنظر این بنده حقیر می رسد که این از آیاتی است که بالاترین مقامات والای توحیدی رسالت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم را نیز بدان اشاره دارد و روشن می کند. این است که ما حکمت متعالیه داریم که بر مبنای قرآن کریم است و بعد بر حسب حکمت متعالیه ای است که می توان هم از ریاضی فیزیک و فقه نیز بدست آورد که با هم اشتراکاتی خواهند داشت.
مسئله مهمی که هست این است که اگر ما حکمت متعالیه و فقه را کنار گذاشته و به محض ریاضیات و فیزیک وارد شویم بدون اینکه به اقامه نماز و در همه حال به امور بندگی باری تعالی خدا پرداخته و کمالات انسانی را آموزش و پرورش دهیم، خودمان با دست خودمان بدترین گره ها را به حکمت متعالیه زده ایم و آنرا به قیمتی خیلی ارزان فروخته ایم و بلکه وسط و در میان مستهجنات و لامذهبیها و بی دینیهایی که همه و همه مایلند برای ما بفرستند غرق خواهیم شد. این یک کلام، جاده ای که ما را به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی از ریاضی فیزیک می رساند، یک طرفه است. و می شود از صرف ریاضی فیزیک به حکمت متالیه حمیدی مجیدی فقهی و بلکه علوم الهی قرآنی ارتقاء یا تنزل یافت یا از یکی برای دیگری الهامات گرفت، ولی آنجایی که حق و بلکه اسلام دربست پذیرفته نمی شود و حتی دربست نفی می شود، این امری واضح است که ان طبیب دواری را که همه جا دنبال کمک به شفای مومنین است را بدجوری کربلایی عاشورایی از دست می دهیم هر چند که اینطور بنظرمان نرسد و بلکه به مشکلات عدیده ای در امور الهی می رسیم. مثل این است که طبیب دستور دهد که غده ای سرطانی را باید بیرون آورد و در این امر تعلل کنیم. یک وقت هست که جنگ بر ما تحمیل می شود و باید از خود دفاع کرد و اما یک وقت هست که غده ای سرطانی است که به ما حمله کرده است و اگر آنرا برطرف نکنیم و بلکه با آن مبارزه نکنیم و دست روی دست بگذاریم و حتی وجود غده سرطانی را هم تشخیص نتوانیم بدهیم، کار از کار خواهد گذشت. و لذا می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. و اگر جا زدیم، کار تمام است. با چه چیزی جهاد کنیم؟ با همانی که در مثلاً ریاضی فیزیک به سراغ ما می آید. دست روی دست بگذاریم و همه همدیگر را نگاه کنیم ببینیم دیگری چه خواهد کرد، کار تمام است. او می آید کارش را می کند و می رود. و نمی ایستد ببیند ما چطور از خودمان دفاع می کنیم. جا می مانیم. جا مانده ایم. و یک وقت به خودمان نکند بیاییم و ببینیم با امامی در کربلا طرفیم که دارد می فرماید و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید. و مختار هم آمد و رفت و امامان هم آدند و رفتند و مارجع تقلید هم آمدند و رفتند و اسلام هنوز مبتلا است. مشکل این است که اگر جامعه ای یزیدی شد، همه خوبیها را یک جا با خود له می کند و می برد. یک چوپان خوب می داند که لااقل کدام گوسفندی و گاوی پرواری است و کدام شیری است. و اگر همان پرواری را هم بموقع ذبح نکند، به آن حیوان ظلم کرده است و یحتمل مشاهده شود که حیوان مثلاً به جنون گاوی مبتلا شد و کار از کار گذشت و گوشتش هم حرام شد. البته جوامع که از حیوانیت ارتقاء یافته اند، باید حسابشان غیر از اینها باشد. و تعلیم و تربیت و آموزشهای عالی تا یک وقتی کار می کند، و اگر دیگر به سن این بنده حقیر رسید و هنوز می خواهد آموزشهای اولیه اش را که نمزه های بد در آنها گرفته است را دوباره مرور کند، خوب است و اما آموزشهای عالی و بلکه حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را هم آیا می تواند دریابد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.