الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

موکب حسین سلام الله علیه اینترنتی

  • ۹۸/۰۶/۲۸
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۵۲)

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾

 

 لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ ﴿الرعد: ١١﴾

 

 

ثم وعد الله سبحانه المجتمع الإسلامی ـ وشأنهم هذا الشأن ـ بالإتیان بقوم یحبهم 

ویحبونه أذلة على المؤمنین أعزة على الکافرین یجاهدون فی سبیل الله لا یخافون لومة لائم ، والأوصاف المعدودة لهم ـ کما عرفت ـ جماع الأوصاف التی یفقدها المجتمع الإسلامی الیوم ، ویستفاد بالإمعان فی التدبر فیها تفاصیل الرذائل التی تنبئ الآیة أن المجتمع الإسلامی سیبتلى بها.

وقد اشتملت على تعدادها عدة من أخبار ملاحم آخر الزمان المرویة عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله والأئمة من أهل بیته علیه‌السلام ، وهی على کثرتها ومن حیث المجموع وإن کانت لا تسلم من آفة الدس والتحریف إلا أن بینها أخبارا یصدقها جریان الحوادث وتوالی الوقائع الخارجیة ، وهی أخبار مأخوذة من کتب القدماء المؤلفة قبل ما یزید على ألف سنة من هذا التاریخ أو قریبا منه ، وقد صحت نسبتها إلى مؤلفیها وتظافر النقل عنها.

على أنها تنطق عن حوادث ووقائع لم تحدث ولم تقع فی تلک الآونة ولا کانت مترقبة تتوقعها النفوس التی کانت تعیش فی تلک الأزمنة فلا یسعنا إلا الاعتراف بصحتها وصدورها عن منبع الوحی.

کما رواه القمی فی تفسیره عن أبیه ، عن سلیمان بن مسلم الخشاب ، عن عبد الله بن جریح المکی ، عن عطاء بن أبی ریاح ، عن عبد الله بن عباس قال : حججنا مع رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله حجة الوداع ـ فأخذ باب الکعبة ثم أقبل علینا بوجهه ـ فقال : ألا أخبرکم بأشراط الساعة؟ وکان أدنى الناس منه یومئذ سلمان رضی الله عنه ـ فقال : بلى یا رسول الله ـ.

فقال صلى‌الله‌علیه‌وآله : إن من أشراط القیامة إضاعة الصلاة ، واتباع الشهوات ، والمیل مع الأهواء ، وتعظیم المال ، وبیع الدین بالدنیا ـ فعندها یذاب قلب المؤمن وجوفه ـ کما یذوب الملح فی الماء ـ مما یرى من المنکر فلا یستطیع أن یغیره ـ.

قال سلمان : وإن هذا لکائن یا رسول الله؟ قال صلى‌الله‌علیه‌وآله : إی والذی نفسی بیده یا سلمان إن عندها یلیهم أمراء جورة ، ووزراء فسقة ، وعرفاء ظلمة ، وأمناء خونة.

فقال سلمان : وإن هذا لکائن یا رسول الله؟ قال صلى‌الله‌علیه‌وآله : إی والذی نفسی بیده ـ یا سلمان ـ إن عندها یکون المنکر معروفا والمعروف منکرا ، واؤتمن الخائن ، ویخون الأمین ، ویصدق الکاذب ، ویکذب الصادق.

قال سلمان ، وإن هذا لکائن یا رسول الله؟ قال صلى‌الله‌علیه‌وآله : إی والذی نفسی بیده یا سلمان فعندها إمارة النساء ، ومشاورة الإماء ، وقعود الصبیان على المنابر ، ویکون ....

... تا آخر کتاب

 

المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد 5، صص 393-401

http://lib.eshia.ir/12016/5/394

 

 

روایتى از رسول الله (ص ) متضّمن اخبار از اوضاع واحوال مردم در آخرالزمان
نظیر روایتى که قمى آن را در تفسیر خود از پدرش از سلیمان بن مسلم خشاب از عبد الله بن جریح مکى از عطاء بن ابى ریاح از عبد الله بن عباس نقل کرده که گفت : با رسول خدا به زیارت حج رفتیم ، همان حجى که بعد از آن رسول خدا (صلى الله علیه و آله و صلم ) از دنیا رفت ، و یا به عبارت دیگر حجة الوداع - رسول خدا (صلى الله علیه و آله و صلم ) در کعبه را گرفت و سپس روى نازنین خود را به طرف ما کرد و فرمود: مى خواهید شما را خبر دهم از علامات قیامت ؟ و در آن روز سلمان رضى الله عنه از هر کس دیگر به آن جناب نزدیک تر بود، لذا او در پاسخ رسول خدا (صلى الله علیه و آله و صلم ) عرضه داشت : بله یا رسول الله ، حضرت فرمود: یکى از علامتهاى قیامت این است که نماز ضایع میشود - یعنى از میان مسلمین مى رود و از شهوات پیروى میشود و مردم به سوى هواها میل مى کنند، مال مقامى عظیم پیدا مى کند و مردم آن را تعظیم مى کنند، دین به دنیا فروخته مى شود، در آن زمان است که دل افراد با ایمان در جوفشان ، براى منکرات بسیارى که مى بینند و نمى توانند آن را تغییر دهند آب مى شود آن چنانکه نمک در آب حل میگردد.
سلمان با تعجب عرضه داشت : یا رسول الله : به راستى چنین روزى خواهد رسید؟ فرمود: آرى ، به آن خدائى که جانم به دست او است ، اى سلمان در آن هنگام سرپرستى و ولایت مسلمانان را امراى جور به دست مى گیرند امرائى که وزرائى فاسق و سرشناسانى ستمگر و امنائى خائن دارند.
سلمان پرسید: براستى چنین وضعى پیش خواهد آمد یا رسول الله ؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان در این موقع منکر، معروف ، و معروف ، منکر میشود، خائن امین قلمداد میگردد و امین خیانت میکند، دروغگو تصدیق میشود و راستگو تکذیب میگردد.
سلمان با حالت تعجب پرسید: یا رسول الله به راستى چنین چیزى خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان در آن روزگار زنان به امارت میرسند و کنیزان طرف مشورت قرار میگیرند و کودکان بر فراز منبر میروند و دروغ نوعى زرنگى و زکات خسارت ، و خوردن بیت المال نوعى غنیمت شمرده شود، مرد به پدر و مادرش جفا ولى به دوستش نیکى مى نماید و ستاره دنباله دار طلوع میکند.
سلمان باز پرسید: یا رسول الله آیا چنین چیزى خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان ! در این موقع زن با شوهرش در تجارت شرکت کند و باران در فصلش نیامده بلکه در گرماى تابستان مى بارد و افراد کریم سخت خشمگین مى گردند، مرد فقیر تحقیر میشود، در این هنگام بازارها به هم نزدیک میشوند وقتى یکى میگوید: (( من چیزى نفروختم )) و آن دیگرى میگوید: (( من سودى نبرده ام )) طورى مى گویند که هر شنونده مى فهمد دارد به خدا بد و بیراه میگوید.
سلمان پرسید: آیا حتما چنین وضعى خواهد شد یا رسول الله ؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است ، اى سلمان در این هنگام اقوامى بر آنان مسلط مى شوند که اگر لب بجنبانند کشته مى شوند و اگر چیزى نگویند دشمنان همه چیزشان را مباح و براى خود حلال مى کنند تا با بیت المالشان کیسه هاى خود را پر کنند و به ناموسشان تجاوز نموده ، خونشان را بریزند و دلهاشان را پر از وحشت و رعب کنند و در آن روز مؤ منین را جز در حال ترس و وحشت و رعب و رهبت نمیبینى .
سلمان عرضه داشت : یا رسول الله آیا چنین روزگارى بر مؤ منین خواهد گذشت ؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان در این هنگام چیزى از مشرق مى آورند و چیزى از مغرب تا امت اسلام را سرپرستى کنند، در آن روز واى به حال ناتوانان امت من ، از شر شرقى و غربیها و واى به حال آن شرقیان و غربیان از عذاب خدا، آرى نه صغیرى را رحم میکنند و نه پاس حرمت کبیرى را دارند و نه از هیچ مقصرى عفو مى کنند، اخبارشان همه فحش و ناسزا است ، جثه آنان جثه و بدن آدمیان است ولى دلهاشان دلهاى شیاطین .
سلمان عرضه داشت : یا رسول الله آیا چنین روزى خواهد رسید؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان ، در این هنگام مردان به مردان اکتفا مى کنند و زنان به زنان و همانطورى که پدر و اهل خانواده نسبت به دختر غیرت به خرج مى دهند نسبت به پسر نیز غیرت به خرج مى دهند، مردان به زنان شبیه میشوند و زنان به مردان و زنان بر مرکب ها سوار مى شوند که از طرف امت من لعنت خدا بر آنان باد.
سلمان از در تعجب پرسید: یا رسول الله آیا چنین وضعى پیش مى آید؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان ، در این هنگام مساجد طلا کارى و زینت مى شود آنچنان که کلیساها و معبد یهودیان زینت مى شود، قرآنها به زیور آلات آرایش و مغازهها بلند وصفها طولانى میشود اما با دلهائى که نسبت به هم خشمگین است و زبانهائى که هر یک براى خود منطقى دارد.
سلمان پرسید: یا رسول الله آیا این وضع پیش مى آید؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است ، در آن روز مردان و پسران امت من با طلا خود را مى آرایند و حریر و دیبا میپوشند و پوست پلنگ کالاى خرید و فروش میگردد.
سلمان پرسید: یا رسول الله آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است ، اى سلمان در آن روز ربا همه جا را میگیرد و یک عمل آشکار میشود و معاملات با غیبت و رشوه انجام میشود و دین خوار و دنیا بلند مرتبه میشود.
سلمان گفت : یا رسول الله آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان در این هنگام طلاق زیاد میشود و هیچ حدى جارى نمیگردد و البته خداى تعالى از این بابت هرگز متضرر نمیشود.
سلمان عرضه داشت : یا رسول الله آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان در این زمان کنیزان آوازه خوان و نوازنده پیدا میشوند و اشرار امت من بر امت ، ولایت و حکومت میکند.
سلمان پرسید: یا رسول الله آیا چنین وضعى خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان در این موقع اغنیاى امت من صرفا به منظور گردش و تفریح به حج میروند و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا به منظور خودنمائى و ریا حج میروند، در این هنگام است که اقوامى قرآن را براى غیر خدا مى آموزند و آن را نوعى مزمار و آلت موسیقى اتخاذ میکنند، اقوامى دیگر به تعلم فقه اسلامى میپردازند اما براى غیر خدا در آن روزگار زنا زادگان زیاد میشوند با قرآن آوازه خوانى میکنند و بر سر دنیا سر و دست میشکنند.
سلمان عرضه داشت : یا رسول الله آیا چنین وضعى خواهد شد؟ فرمود: آرى به خدائى سوگند که جانم به دست او است اى سلمان این وقتى است که حرمتها و قرقها شکسته شود و مردم عالما و عامدا در پى ارتکاب گناه باشند و اشرار بر اخیار مسلط شوند، دروغ فاش و بى پرده و لجاجتها ظاهر گردد و فقرا فقر خود را علنى کنند، مردم در لباس به یکدیگر مباهات کنند و باران در غیر فصل ببارد و مردم شطرنج و نرد و موسیقى را کارى پسندیده بشمارند و در مقابل امر به معروف و نهى از منکر را عملى نکوهیده بدانند تا آنجا که یک فرد با ایمان ذلیل ترین و منفورترین فرد امت شود و قاریان عابدان را ملامت کنند و عابدان قاریان را این مردمند که در ملکوت آسمانها رجس و نجس نامیده میشوند.
سلمان از در تعجب پرسید: یا رسول الله آیا چنین وضعى پیش مى آید؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم به دست او است اى سلمان در این هنگام است که توانگر هیچ دلواپسى جز فقیر شدن ندارد، حتى یک سائل در طول یک هفته یعنى بین دو جمعه سؤ ال میکند و احدى نیست که چیزى در دست او بگذارد.
سلمان باز پرسید: یا رسول الله آیا چنین روزگارى خواهد رسید؟ فرمود: آرى به آن خدائى که جانم در دست او است اى سلمان در این زمان رویبضة تکلم میکنند، پرسید: یا رسول الله پدر و مادرم فداى تو، رویبضه چیست ؟ فرمود: چیزى و کسى به سخن در مى آید و در امور عامه سخن میگوید که هرگز سخن نمى گفت ، در این هنگام است که مردم ، دیگر زیاد زنده نمیمانند ناگهان زمین نعرهاى میکشد و هر قومى چنین میپندارد که زمین تنها در ناحیه او نعره کشید 340 بعد تا هر زمانى که خدا بخواهد همچنان میمانند و سپس واژگونه میشوند و زمین هر چه در دل دارد بیرون میریزد - و خود آن جناب فرمود: یعنى طلا و نقره را - آنگاه با دست خود به ستونهائى که در آنجا بود اشاره نموده و فرمود مثل این ، ولى در آن روز دیگر نه طلائى فائده دارد و نه نقرهاى ، این است معناى آیه : (( فقد جاء اشراطها - علامتهایش بیامد )) .

روایتى مشروح از امام صادق علیه السلام در همین باره
و در روضه کافى از محمد بن یحیى از احمد بن محمد از بعضى اصحابش و نیز على بن ابراهیم از پدرش از ابن ابى عمیر روایت کرده اند که این دو نفر یعنى احمد بن محمد در آن حدیث و ابن ابى عمیر در این حدیث از محمد بن ابى حمزه از حمران روایت کرده که گفت : امام صادق (علیه السلام ) ( در مجلسى که صحبت از قدرت و شوکت آنها و فقر و بد حالى شیعه میشد) فرمود: من در روزى که ابو جعفر منصور دوانیقى با موکب سلطنتى خود حرکت میکرد با او بودم او بر اسبى سوار بود که جمعى از خدم و سوارگانش همراهش بودند و جمعى دیگر از پشت سر مى آمدند و من بر الاغى سوار بودم و دوش به دوش او میرفتم .
به من گفت : یا ابا عبد الله به راستى جا دارد که به خاطر سلطنت و نیروئى که خدا به ما داده و عزتى که ارزانى داشته خوشحالى کنى و به مردم نگوئى که شما و اهل بیت شما سزاوارتر از ما به این سلطنت بودید، زیرا اگر چنین حرفى را بزنى ما را هم علیه خودت و هم علیه مردم تحریک کرده اى .
فرمود: من گفتم : چه کسى از من چنین گزارشى به تو داده ؟ هر کس که بوده دروغ گفته ، منصور گفت : آیا سوگند میخورى که چنین حرفى را نزدهاى ؟ میفرماید: به او گفتم : مردم ساحرند، یعنى دوست میدارند قلب تو را علیه من برنجانند، این تو هستى که باید اختیار گوش خودت را داشته باشى ، هر چه آنها گفتند نپذیرى ، براى اینکه احتیاج ما به تو بیشتر است از احتیاج تو به ما، آنگاه به من گفت : هیچ یادت مى آید آن روزى را که من از تو پرسیدم : آیا ما به سلطنت میرسیم ؟ تو گفتى : بله سلطنتى طولانى و گسترده و نیرومند و لایزال در سلطنت خود در مهلت و آسایشید و در دنیایتان در وسعت و فراخى تا آنکه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بیالائید امام میفرماید: فهمیدم که او جریان را به یاد دارد گفتم : بله ولى امید است خداى عز و جل تو را حفظ کند و من هم آن روز در آن سخن شخص تو منظورم نبود بلکه حدیثى بود که برایت نقل کردم البته ممکن است آن کسى که دست خود به خون ما بیالاید شخصى از اهل بیت تو باشد چون سخن من بدینجا رسید ساکت شد و چیزى به من نگفت ، بعدا که به منزل آمدم یکى از دوستان با جمعیتى نزد من آمدند، آن دوست به من گفت : فدایت شوم تو را در مرکب ابو جعفر دیدم در حالى که بر الاغى سوار بودى و او بر اسب سوار بود، سرش را به سوى تو خم میکرد و با تو سخن میگفت کانه میخواست زیر دست شدن تو را مجسم کند، در دلم گفتم : (( یا للعجب )) این حجت خدا بر خلق است که صاحب واقعى این سلطنت و شوکت 

است و کسى است که همه سلاطین عالم باید به او اقتدا کنند و این دیگرى مردى ستمگر و قاتل اولاد انبیا و مردى خونریز است ، خون بى گناهانى را به زمین میریزد که خدا دوست ندارد، آن وقت او در موکب سلطنتى قرار گرفته و تو بر الاغى سوارى ، این فکر مرا گرفتار شبهه کرد به حدى که بر دین و جانم ترسیدم .
امام (علیه السلام ) فرمود: بدو گفتم اگر حشمت و خدمى را که من داشتم و آن فرشتگانى را که از پیش رو و پشت سر من در حرکت بودند میدیدى سلطنت منصور از نظرت میافتاد و آن را
حقیر و پشیز میشمردى ، دوستم چون این بشنید گفت : الان دلم آسوده شده .
و سپس پرسید: اینها تا کى سلطنت خواهند کرد؟ و چه زمانى امت اسلام از شر اینها راحت میشود؟ در پاسخش گفتم : مگر تو نمیدانى که براى هر چیزى مدتى است ، گفت : چرا (میدانم ) گفتم : اگر بدانى که وقتى این امر تحقق یابد از چشم بر هم زدن هم سریعتر خواهد بود آن وقت علمت تو را نفع میدهد؟ آرى اگر حال این قوم که نزد خدا دارند را بدانى و بدانى که چه حالى دارند آن وقت بغض و دشمنیت نسبت به آنان به نهایت درجه میرسد، اگر تو و تمامى اهل زمین سعى کنید که حال آنان را شدیدتر از آنچه دارند بکنید هرگز نخواهید توانست پس شیطان تو را دست نیندازد که عزت از آن خدا و رسول و مؤ منین است ولى منافقین نمیدانند.
آیا نمیدانى که هر کس منتظر امر ما باشد و بر اذیتها و ترسها که امروز میبیند صبر کند، فردا در زمره ما خواهد بود، پس هر زمان دیدى حق مرده و اهلش از بین رفتهاند و جور و ستم همه جا را فرا گرفته و قرآن کهنه شده و چیزهائى در آن پدید آمده که در آن نیست و دیدى که قرآن طبق هوا و هوسها توجیه و تفسیر میشود و دیدى که دین وارونه شده ، آنچنانکه کاسه وارونه میشود( در نسخه بدل آمده : آنچنان که آب وارونه میشود) و دیدى که اهل باطل بر اهل حق آقائى و سرورى میکنند و دیدى که شر ظاهر گشته و از آن نهى نمیشود بلکه از اهل شر دفاع میشود و دیدى که فسق علنى شده و مردان با مردان و زنان با زنان اکتفا میکنند و دیدى که مؤ من سکوت کرده ، چون گفتارش پذیرفته نمیشود و دیدى که فاسق دروغ میگوید و پذیرفته میشود و کسى دروغ و افتراى او را رد نمیکند و دیدى که صغیر بزرگتران را تحقیر میکنند و دیدى که قطع رحم همگانى شده و دیدى که وقتى کسى را به فسق میستایند خود او میخندد و سخن گوینده را رد نمیکند و دیدى که به پسر همان را میدهند که به زن میدهند و دیدى که زنان با زنان ازدواج میکنند و دیدى که مدح و ثنا بسیار شده و دیدى که مرد مال خود را در غیر راه اطاعت خدا انفاق میکند و کسى نیست که او را نهى کند و دست او را بگیرد و دیدى که مردم وقتى مؤ من را مى بینند که در حال اجتهاد و تلاش است ، پناه به خدا میبرند از اینکه مثل او باشند و دیدى که همسایه ، همسایهاش را مى آزارد و کسى نیست جلویش را بگیرد و دیدى که کافر وقتى وضع رقت بار مؤ من را میبیند از وضع خود خوشحالى میکند و چون فساد را در پهناى زمین گسترده میبیند مسرور میشود و دیدى که شرابهاى گوناگون علنا نوشیده میشود و مردمى بر سفره شراب جمع هستند که از خداى عز و جل هیچ پروائى ندارند و دیدى که امر به معروف زایل شده و دیدى که فاسق در اعمالى که خدا دوست ندارد نیرومند و مورد حمایت و مدح قرار میگیرد و دیدى که دارندگان آیات ( در نسخه دیگر آمده دارندگان آثار ) مورد تحقیر واقع میشوند و هر کسى هم آنان را دوست بدارد تحقیر میشود و دیدى که راه خیر بسته شده و راه شر باز و پر رهرو است و دیدى که خانه کعبه معطل مانده و مردم از رفتن به زیارت آن نهى میشوند و به ترک آن تشویق و مامور میگردند و دیدى که هر کس به دیگرى میگوید آنچه را که خود نکرده و دیدى که مردان خود را براى مردان چاق میکنند و زنان براى زنان ( یا خود را آنطور وانمود میکنند که نیستند ) و دیدى که مرد از راه ما تحت خود روزى به دست مى آورد و زن از راه فرجش .
و دیدى که زنان براى خود مجالس ترتیب میدهند آنچنان که مردان تشکیل میدهند و دیدى که در دودمان بنى العباس عمل لواط و زن شدن مردان شایع و علنى گشته و به همین منظور خود را خضاب میکنند و شانه میزنند آنچنان که زنان براى شوهر خود شانه میزنند و مردان مالها به خاطر فروج خود خرج میکنند و چند نفر بر سر یک مرد تنازع میکنند و بر سر او، این علیه آن دیگرى و آن علیه این غیرت به خرج میدهد.
و دیدى که صاحب مال محترمتر از مؤ من است و ربا علنى معامله میشود و کسى سرزنش نمیکند و دیدى که زنان به خاطر دادن زنا ستایش ‌ میشوند و زن شوهرش را در عمل لواط با مردى دیگر کمک و همکارى میکند و دیدى که در نظر اکثریت مردم بهترین خانوادهها آن خانوادهاى است که زنان را بر کار فسق کمک میکنند.
و دیدى که مؤ من همواره در اندوه و تحقیر شده و خوار است و دیدى که بدعتها و زنا علنى شده و مردم را دیدى که با شاهدى که به دروغ شهادت میدهد به یکدیگر تجاوز میکنند و دیدى که حرام حلال و حلال تحریم شده است و دیدى که هر کس دین را با رأ ى و نظر خود براى خود توجیه میکند و کتاب خدا و احکامش تعطیل شده .
و دیدى که در ارتکاب گناه از تاریکى شب استفاده نمیشود بلکه در روز روشن گناه میکنند و دیدى که مؤ من جز با قلبش نمیتواند منکر را انکار کند و دیدى که مال بسیار هنگفت در راه خشم الهى خرج میشود و دیدى که والیان ولایت و سرپرستى مردم را قباله کسى بدانند که قدرتش بیشتر است و دیدى که محرم به محرم خود اکتفا کند و با او ازدواج نماید و دیدى که مردم به صرف تهمت و بر اساس مظنه کشته میشوند و دیدى که مردم بر سر عشق ورزیدن به یک پسر با یکدیگر به ملاک غیرت میستیزند و حتى بر سر این عشق جان و مال فدا میکنند.
و دیدى که مردم کسى را که شهوت خود را با رفتن نزد زنان خاموش ‌ میکند سرزنش مینمایند و دیدى که مرد با زنا دادن همسرش پول در مى آورد و زندگى میکند با علم به اینکه او زنا میدهد و حتى بر این کار او نظارت دارد و دیدى که زن قاهر و مسلط بر شوهرش میشود و بر خلاف میل او کارها میکند و علیه او پولها خرج میکند و دیدى که مرد همسر و دختر - کنیز - خود را کرایه میدهد و به طعام و نوشیدنى پست راضى میشود و اگر دیدى که سوگند به دروغ به خداى عز و جل بسیار و شایع شده و دیدى که قمار علنى و آشکار گشته و دیدى که شراب علنا فروخته میشود و کسى از آن منع نمیکند و دیدى که زنان مسلمان ناموس خود را به اهل کفر میدهند.
و دیدى که لهو و لعب و رقص و آوازه خوانى علنى شده ، مسلمانان از آن عبور میکنند و احدى ، احدى را منع نمیکند و احدى جراءت بر منع آن ندارد و دیدى که افراد شریف و آبرومند به وسیله کسانى که از قدرت آنان میترسند توهین شده و خوار میشوند و دیدى که نزدیک ترین افراد به درگاه والیان آن کسى است که با بد گوئى به ما اهل بیت آن والیان را مدح میگویند و دیدى که شنیدن صوت قرآن بر مردم سنگینى میکند و در مقابل شنیدن آوازهاى باطل برایشان آسان و خفیف است .
و دیدى که همسایه را از ترس زبانش احترام میکنند و دیدى که راستگوترین مردم دروغ سازانند و دیدى که شر علنى و بازار سخن چینى رایج شده و دیدى که بغى و ستم آشکار گشته و دیدى که غیبت کردن نوعى ملاحت و خوش اخلاقى تلقى میشود و مردم یکدیگر را به خاطر آن بشارت میدهند و دیدى که حج و جهاد جنبه غیر خدائى به خود میگیرد و دیدى که سلطان به خاطر کافر،مؤ من را توهین نموده و خوار میسازد و دیدى که خرابى بر عمران مسلط شده و دیدى که زندگى یک فروشنده از راه خیانت در کیل و وزن اداره میشود و دیدى که خونریزى یک امر آسان و پیش پا افتاده تلقى میشود.
و دیدى که اگر کسى به طلب ریاست برمیخیزد عوضش تنها دنیا است و خود را مردى بد زبان معرفى میکند تا کسى جرأت اعتراض کردن نداشته باشد و نیز امور به او نسبت داده میشود و دیدى که به نماز بى اعتنائى میشود و دیدى که ثروتمند مال بسیارى نزدش جمع شده و از روزى که مشغول جمع آورى آن شده ، زکاتش را نداده و دیدى که میت را از قبرش بیرون میکشند و آزارش ‌ داده ، کفنهایش را میفروشند و دیدى که هرج و مرج بسیار شده و دیدى که افراد در صبح و عصر مست هستند و هیچ اهتمامى به وضع مردم ندارند و دیدى که با چهار پایان جماع میکنند و دیدى که چهار پایان به جان یکدیگر میافتند و یکدیگر را پاره میکنند.
دیدى که مرد به نماز خانهاش میرود و بر میگردد در حالى که جامههایش را ربودهاند و دیدى که دلهاى مردم قساوت و چشمهاشان خشک شده و ذکر خدا بر آنان سنگین مى آید و حرام خوارى علنى گشته و بر سر آن از یکدیگر پیشى میگیرند و دیدى که نمازگزار اگر به نمازخانه میرود براى آن است که خود را به مردم نشان دهد، مردم او را ببینند که نماز میخواند و اگر دیدى که فقیه براى غیر هدف دین تفقه میکند، یعنى به این منظور فقه میخواند که دنیا و ریاست به دست آورد و دیدى که مردم به سوى آن کسى میشتابند که غالب باشد و خلاصه هر یک از دو طرف نزاع غلبه کند مردم با او باشند، چه غلبهاش حق باشد و چه باطل .
و دیدى که طالب حلال مورد مذمت و سرزنش و طالب حرام مورد مدح و احترام قرار گیرد و دیدى که در دو حرم کعبه و مدینه کارهائى صورت میگیرد که خدا دوست نمیدارد و هیچکس جلوگیر آنان نیست و حتى بین آنان و آن عمل زشت کسى حائل نمیشود و دیدى که در دو حرم شریف ساز و آواز علنى ارتکاب میشود و دیدى که افرادى سخن از حق میگویند و امر به معروف و نهى از منکر میکنند ولى از پاى خطابهاش کسى برمیخیزد در حالى که خود را خیر خواه و دلسوز او میداند از در خیر خواهى و نصیحت میگوید: خدا از تو نخواسته که این حرفها را بزنى و دیدى که مردم در اقتداى به اهل شر به یکدیگر هم چشمى میکنند و دیدى که راههاى خیر از رهرو خالى است و احدى به آن راه نمیرود.
و دیدى که جنازه را به اهتزاز در مى آورند و کسى از این عمل ناراحت نمیشود و دیدى که هر سالى که میگذرد بدعتهاى بیشترى از سال قبل باب شده و شر بیشترى پیدا میشود و دیدى که خلق و جمعیتها جز اغنیاء را پیروى نمیکنند، دیدى که حاجت محتاج را در برابر مسخره کردن او و خندیدن به او بر آورده میکنند و ترحمشان براى غیر رضاى خدا است و دیدى که آیات آسمانى الهى رخ میدهد ولى کسى از آن نمیترسد و دیدى که مردم با یکدیگر جفتگیرى میکنند، آنطور که چهار پایان میکنند و کسى این عمل را زشت ندانسته و اگر زشت بداند از ترس ‌ مردم نهى نمیکند و دیدى که افراد اموال بسیار در غیر راه خدا انفاق میکنند ولى در راه خدا از انفاق مالى اندک مضایقه میکنند و اگر دیدى که رنجاندن و عقوق پدر و مادر علنى و خوار شمردن آنان شایع شده و در نظر فرزندان بدترین مردم تلقى میشوند، حتى فرزند خوشحال میشود از اینکه بر پدر و مادرش تهمت زده شود و دیدى که زنان بر حکومت و سلطنت چیره شدهاند و بر هر امرى که هوا و هوس آنان را تامین کند مسلط گشتهاند.
و دیدى که فرزندان به پدر و مادر خود افتراء میبندند و پدر و مادر خود را نفرین میکنند و از شنیدن خبر مرگشان خوشحال میشوند و اگر دیدى که وضع به اینجا کشیده که اگر شخصى روزى بر او بگذرد که در آن روز مرتکب گناه بزرگى نشود، فسق و فجورى انجام ندهد، کمفروشى و خیانتى ننماید، به حرامى دست نیافته و یا شراب مسکرى ننوشد، در غم و اندوه فرو میرود و میپندارد که آن روز او به بطالت گذشته و یک روز از عمرش ضایع شده است و دیدى که سلطان خوردنیها را احتکار میکند و دیدى که اموال ذوى القرباى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و صلم ) در ناحق تقسیم میشود و با آن اموال قمار میکنند و شراب مینوشند.
و دیدى که با شراب خود را معالجه میکنند و براى مریض تعریف و توصیف میکنند که فلان شراب براى تو بسیار نافع است و از شراب شفا میطلبند و اگر دیدى که مردم در ترک امر به معروف و نهى از منکر و ترک اعتقاد به وجوب آن با هم برابرند و دیدى که باد به بیرق منافقین و اهل نفاق میوزد، ولى بیرق اهل حق حرکتى ندارد و دیدى که مؤ ذنها و نمازخوانها در برابر مزد اذان میگویند و نماز میخوانند.
و دیدى که مسجدها پر است از مردمى که از خدا نمیترسند در آنجا جمع شدهاند، براى غیبت و خوردن گوشت اهل حق و در آن از خوبیهاى شراب مسکر، سخن میگویند و دیدى که پیشنمازى مست بر مردم نماز میخواند، در حالى که نمیفهمد چه میخواند و کسى هم او را ملامت نمیکند بلکه اگر مست شود مردم از ترس ، احترامش میکنند و او را وا گذاشته ، تعقیبش نمیکنند و بلکه معذورش میشمارند و اگر دیدى که فردى را دارند به صلاح و خوبى مدح و ثنا میکنند که اموال ایتام را میخورد و دیدى که قاضیان به خلاف آنچه خدا دستور داده قضاوت میکنند و دیدى که والیان به انگیزه طمع ، افراد خائن را امین خود میسازند.

  و دیدى که والیان میراث ( به جاى اینکه ارث را کما فرض الله و طبق فرمان خدا در بین ورثه تقسیم کنند ) تنها به وارثى میدهند که اهل فسق و جرأ ت بر خداى تعالى باشد، ( رشوه و حق و حساب خود را از او میگیرند ) و او را آزاد میگذارند تا با حق سایر ورثه هر کارى که خواست بکند و دیدى که در منبرها مردم را به تقوا امر میکنند ولى خود گویندگان به آنچه میگویند عمل نمیکنند و دیدى که نماز در اوقاتش ‌ خوانده نمیشود، به اول وقت خواندن اهمیتى نمیدهند و دیدى که صدقهها به سفارش و شفاعت داده میشود و در آن رضاى خدا مقصود نیست و بلکه به این جهت داده میشود که مردم از او طلب میکنند و اگر دیدى که مردم در شکم و شهوت آزادند، باکى ندارند از اینکه چه میخورند و چه نکاح میکنند و دیدى که دنیا به مردم روى آورده .
و دیدى که شعائر دین کهنه و بر افتاده ، در چنین روزگارى بر حذر باش ، و براى درخواست نجات از خدا به خدا متوسل شو و بدان که مردم در چنین روزگارى غرق در سخط الهى هستند و اگر خداى تعالى مهلتشان داده ،
از این کار منظورى دارد و تو منتظر تحقق آن منظور باش و کوشش کن تا خداى عز و جل تو را در وضعى ببیند که خلاف وضع مردم باشد تا اگر عذاب در آنان نازل شود تو زودتر به رحمت خداى تعالى برسى و اگر عذابشان تاخیر بیفتد آنها مبتلا شوند و تو از آنچه آنها در آن هستند بیرون شده باشى یعنى تو مثل آنان بر خداى عز و جل جرأ ت نکرده باشى و بدان که خداى تعالى اجر نیکوکاران را ضایع نمیسازد و رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است .
مؤ لف : در این باره اخبار بسیار دیگر از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و امامان اهل بیت آن جناب ( علیهم السلام و الصلاة ) به یادگار مانده که این دو حدیث که ما نقل کردیم از نظر معنا جامعترین آنها است و احادیث ( آخر الزمان ) در حقیقت شکفته و تفصیل آن کلیاتى است که آیه شریفه مورد بحث یعنى آیه : (( یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤ منین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لا یخافون لومة لائم ... )) بر آن دلالت داشت و خدا داناتر است.  
 

ترجمه المیزان، جلد 5، صص 648-658

http://lib.eshia.ir/50081/5/648

هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿الکهف: ٤٤﴾

 

 

یک وقت هست که کسی می رود در باغی بهشتی را می زند و گدایی می کند که من هم می خواهم صاحب باغی شوم. و یحتمل هم می شود. و یک وقت دیگری هم هست که همین داستان دوباره و دوباره مدام تکرار می شود و این باغها از یکی به دیگری می رسند. و اما یک وقت هم هست که در این میان یکی هم به فکر بندگی خدا می افتد و سعی و تلاش هم می کند که ما حالا چه کار کنیم و چطور می شود که بندگی خدا هم کنیم و در آن ثابت قدم هم باشیم. اینجا این دیگر چنین غلطی نمی کند که بفرماید ولایت فقیه به این ولنگوازیها نیست حتی وقتی یک دقیقه بعدش می خواهد منبر هم رود و از احادیث امام زمان عجل الله فرجه الشریف برای همه بفرماید! و بلکه سعی و تلاشش هم بر این است که تمام علوم عالم را یاد بگیرد و بلکه در نهایت برسد به علوم الهی. و لذا است که ما هم سعی و تلاش می کنیم که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم. این یعنی همان که می فرمایند که اسلام بن بست ندارد و اما بهتر هم هست که سعی و تلاش بر این باشد که از راه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به امام زمان عجل الله فرجه الشریف برسیم و نه از راه های سحر و جادو و جنبل و علوم غریبه. ولی خوب اینها را هم داریم دیگر هر چند که کارهای جادوگران و شعبده بازان و سینما و تاتر هم در همان حد خودشان باقی می ماند.

البته افلاطون یک مفهومی را بیان می کند که معروف است به مُثُل در فارسی و به انگلیسی آنرا form می گویند. هندوها نیز به این فرمها یا مثلها برای خدایان خود قائلند و از جمله همین مثل گذایی است کوتوله به اسم تریویکرام که با سه قدم که در دو قدمش کل عالم را می پیماید و قدم سوم را بر سر آن دیوی که بر جهان غلبه کرده است می گذارد. یعنی وقتی آن دعوای بین افراد بد و افراد خوب در جهان سر می گیرد، یحتمل در این میان هم یک کوتوله ی گدایی از سر حکمت الهی بر کل عالم تسلط یابد که حالا تا چقدر هم لایق اش است چرا که توانسته است از همه و همه با شتاب تمام هم سبقت بگیرد؟ به عبارت دیگر وقتی دعوای بین مستضعفین و مستکبرین رخ می دهد، وقتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم در کار نباشد، همین می شود که کدام ولایت فقیه؟ ولایت فقیه که به این ولنگوازی نیست! و می رود آنقدر در ان خانه های کفر و شرک و نفاق را می زند و گدایی می کند تا بالاخره یحتمل برایش باصطلاح خودش یک باغی بهشتی با حوریان و کنیزکانی بتوانند فراهم کنند حتی اگر در دورترین زمان و مکان هم واقع است از موقعیتهای خطیر و عظیم اسلامی و بلکه با اسلام و خدا و پیغمبر و ولایت هم لج افتاده است و نه لقاء الله می فهمد و نه معیت الهی را. و اما این کجا؟ و آنکه می فرماید انا اعطیناک الکوثر کجا؟ لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّـهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّـهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّـهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَىٰ وَکَلِمَةُ اللَّـهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّـهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿التوبة: ٤٠﴾

 

فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ ﴿٦١﴾ قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ ﴿الشعراء: ٦٢﴾

 

 

اللّٰهُمَّ أَخْرِجْنِی مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ ، وَأَکرِمْنِی بِنُورِ الْفَهْمِ . اللّٰهُمَّ افْتَحْ عَلَیْنا أَبْوابَ رَحْمَتِکَ ، وَانْشُرْ عَلَیْنا خَزائِنَ عُلُومِکَ ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

 

خدایا، مرا بیرون آور از تاریکی‌های وهم و به نور فهم گرامی‌ام بدار، خدایا درهای رحمتت را به روی ما بگشا و خزانه‌های علومت را بر ما باز کن، به مهربانی‌ات ای مهربان‌ترین مهربانان.

 

 

معیت الهی با اولیایش


یکی از امیدبخش‌ترین آیاتی که من امروز میخواهم یک مقداری آیات آن را عرض بکنم، آیه‌ی معیّت الهی است؛ «اِنَّ اللهَ مَعَنا»(۱۰)، خدا با ما است. مسئله‌ی خیلی مهمّی است اینکه انسان احساس کند که خدا با او است، خدا در کنار او است، خدا پشت سر او است، خدا مراقب او است؛ این خیلی چیز مهمّی است! چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزّت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها خدای متعال این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرماید آنجایی که حضرت موسیٰ میگوید: وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ، در اوّل قضیّه خداوند میفرماید: قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ؛(۱) من با شما هستم، از چه‌کسی میترسید؟ این در سوره‌ی شعرا بود؛ یا در آیه‌ی دیگر که موسیٰ و هارون میگویند: إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَى، فرعون این کار را بکند، خداوند میفرماید: قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى؛(۲) ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم، میبینم، می‌شنوم، حواسم جمع است، مواظبتان هستم. یا در سوره‌ی مبارکه‌ی محمّد (صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم) میفرماید: فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ؛(۳) یعنی این معیّت خدای عزّوجل با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرّر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده‌ی صادق الهی اعتماد کردند در این آیه‌ی شریفه که «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ * قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»؛(۴) به‌مجرّدی که دیدند که سیاهیِ لشکرِ فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد -جلویشان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون- دلها لرزید، [گفتند] «اِنّا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسیٰ به اعتماد همان وعده‌ی الهی میگوید: کـَلّا؛ چنین نیست؛ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین. یا پیغمبر اکرم در غار ثور؛ إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا؛(۵) به اعتماد همین وعده‌ی الهی، پیغمبر اکرم میگوید «اِنَّ اللهَ مَعَنا»؛ ناراحت نباش، محزون نباش. پس هم خدای متعال این وعده را به طور قطعی داده است، هم اولیای الهی [مانند] حضرت موسیٰ و پیغمبر اکرم این وعده را باور کرده‌اند و قبول کرده‌اند و به آن ترتیب اثر داده‌اند. و این یک حقیقت و یکی از سنّت‌های قطعیِ تاریخ است؛ این یکی از آن سنّت‌هایی است که «لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلا»؛(۶) بلاشک این همیشه هست.۱۳۹۶/۱۲/۲۴

بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=26&npt=7&aya=62

 

 

الا ای طوطی گویای اسرار

مبادا خالیت شکر ز منقار

سرت سبز و دلت خوش باد جاوید

که خوش نقشی نمودی از خط یار

سخن سربسته گفتی با حریفان

خدا را زین معما پرده بردار

به روی ما زن از ساغر گلابی

که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار

چه ره بود این که زد در پرده مطرب

که می‌رقصند با هم مست و هشیار

از آن افیون که ساقی در می افکند

حریفان را نه سر ماند نه دستار

سکندر را نمی‌بخشند آبی

به زور و زر میسر نیست این کار

بیا و حال اهل درد بشنو

به لفظ اندک و معنی بسیار

بت چینی عدوی دین و دل‌هاست

خداوندا دل و دینم نگه دار

به مستوران مگو اسرار مستی

حدیث جان مگو با نقش دیوار

....

 

بنده ی حقیر مخصوصاً با این شعر حافظ شروع کردم چرا که می خواستم یک وجه ی خیلی جدی ای الفاظ حقیر نگیرند که باز این بابا آمده است که از عجوز عروس هزار  داماد بگوید و امثالهم با اینکه محرم و صفر هم تمام شده است و ایراد هم می کنند که چرا تو از سیاه بیرون نیامده ای با رسیدن ماه ربیع الاول. عرض بنده فقط این نیست که امام خمینی می فرمایند که این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است؛ و بلکه عرضم این است که دیروقت هم هست و بنده اگر می خواستم پست جدید بنویسم و شکل و شمایل وبلاگ را هم عوض کنم و اینها، راستش فعلاً خارج از حوصله ی این حقیر است. و اما امروز هم بنده اتفاقاً رفتم امامزاده صالح و وقتی برگشتم رفتم به کلاس قرآنی که قران گوش کنم و اتفاقاً هم آخر سوره نور و یک صفحه و نیم سوره ی فرقان بحثش بود و اینکه این سوال را از رسول الله هم می فرمودند که پیغمبر هم مثل بقیه در بازار چرا راه می روند؟! و ان الله معنا و بلکه ان معی ربی و بحث معیت الهی هم پیش آمد که اتفاقاً قبلاً هم بر منبر همین چند روزه بحثش بود و بنده ی حقیر نیز داشتم آنرا امروز صبح در فیشهای خامنه ای دات آی آر ذیل کلا ان معی ربی سیهدین نگاه می کردم!

حالا باز قبل از اینکه ما خیلی جدی شویم در این بحثها، بنده این را عرض کنم که یک خبر جالبی بود که بنده نمی خواستم راجع بدان بنویسم ولی چون رسانه ای شد می نویسم. و آن این است که در آشپزخانه ی یک پیرزن فرانسوی یک نقاشی معروفی با اسم استهزای عیسی از چیمابوئه متعلق به 700 سال پیش پیدا شده بوده است که قریب به بیست و چهار میلیون یورو هم فروخته شده است. و عرض بنده این است که یحتمل بنظر بی ربط هم برسد به این نقاشی، ولی آنچه بنده جستجو می کردم راجع به عروس و حضرت مسیح به ویکیپدیای انگلیسی، اتفاقاً در متونی را هم از تورات و انجیل تفسیر کرده بود که می گفت منظور از عروس، کلیسای آن حضرت است. و حالا این را چطور هم ربط می داد به یوشع نبی بنده اینجا واردش نمی شوم.

و اما نکته ای که اینجا هست این است که ما وقتی می گوییم که پیامبر اکرم می فرمایند ان الله معنا که در آیه 40 سوره توبه هم آمده است و همینطور حضرت موسی نیز می فرماید کلا ان معی ربی، این معیت آنچنان است که وقتی حضرت موسی عصا را در آب دریا می زند دریا بز می شود و نه تنها حضرت موسی و بلکه قومش عبور کرده و حتی بعداً فرعون لشکرش هم در آن غرق می شوند. خوب، این چه عصای معجزه آسایی است؟ عرض بنده این است که امروزه روز که یحتمل انرژی هسته ای و علوم رایانه ای و ریاضی فیزیک و هوا فضا در دانشگاه ها تدریس می شود، دیگر بعضی اشکال کنند که آیا واقعاً عصای حضرت موسی بوده است که دریا را باز کرده است؟ مثلاً می فرمایند که حضرت عیسی علیه السلام نیز روی آب می توانسته اس راه برود. یعنی آیا فقط حضرت عیسی هم بوده است یا اینکه اگر افراد دیگری هم همراه او می رفته اند نیز می توانسته اند روی آب با آن حضرت راه بروند چرا که آن عمقی از آب که قرار بوده است زیاد هم باشد به اذن خدا یک مرتبه کم شده است و آنها قادر شده اند که روی آب اینچنین راه بروند. و حالا یحتمل یکی از یاران آن حضرت هم یک مرتبه به نظرش برسد که به به همه ببینند که من چقدر قشنگ دارم روی آب راه می روم و به خودش مغرور هم بشود که چنین است؛ و آنگاه یک مرتبه بیافتد توی یک گودالی و زیرآبی برود. یعنی این توجیهاتی است که بین حوزه و دانشگاه می تواند رخ دهد که دانشگاه نمی خواهد فقط توجیهی معجزه آسا و بلکه توجیهی مثل جادوگر شهر آز را برای معجزات پیامبران ارائه کند و بلکه سعی دارد پدیده ی معجزه آسای حاصله را توضیح علمی دهد که حالا مثلاً در چه سطحی بوده است که یک ابرتقارنی رخ داده است و چنین شده است؟! و یحتمل حتی اینچنین هم بتواند در آینده معجزه ای اینچنینی را واقعاً علمی نه فقط توضیح دهند که بلکه پدید آورند؟! و اما این هنوز یک سوال است که چطور شده است که این کدام ابرتقارن بوده است که چنین کرده است؟ و آیا در این عصری که هواپیماها فرود می آیند و افراد را از جایی در یک طرف دنیا بلند می کنند و به جایی دیگر آن طرف دنیا می برند و بلکه نوع جنگها هم اینچنین تغییراتی را کرده است نیز ما احتیاج داریم که دریاها هم باز شوند و همچون حضرت موسی قومش را نجات دهند؟ مسئله ی دیگر این است که اگر حضرت موسی عصایش را می داد مثلاً به هارون یا یکی دیگر از بنی اسرائیل نیز و می گفت که عصا را بزن به دریا یا اینکه آنها هم خودشان عصا را به دریا می زدند ، باز هم دریا باز می شد؟ یعنی چه سری است که عصای حضرت موسی است که کار می کند و عصای دیگران؟

آنطرف قضایا از این قرار است که بعضی یحتمل ایراد هم کنند که این پدیده ی خیلی خوبی هم هست که ما در ریاضی فیزیک توانسته ایم ابرتقارنها را مجرد کنیم طوری که می توانیم بگوییم که در چه سطوح کوانتمی تا مقیاسهای بزرگتری چه ابرتقارنهایی می توانند رخ دهند. و اما هنوز اگر ما با این مسئله طرف باشیم که آیا اگر حضرت موسی علیه السلام است که عصایش درست کار می کند و بقیه لازم نیست که حتی عصا داشته باشند، خوب ایشان کارش را بکند و بقیه هم استفاده اش را می برند. اینکه دیگر مسئله ی وبازدگی نیست که عرضه بداریم که همه باید همچون حضرت موسی و حضرت عیسی و علیهم السلام و حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علی بن ابیطالب تقوی و ورع الهی داشته باشند. مثلاً یک نفر امام است و بقیه که دیگر نباید بدانند مسئله چیست که عصا کار می کند یا خیر؟ و ابرتقارن کدام است و روانکاوی ای که نفس اماره و نفس لوامه را به نفس مطمئنه می رساند را هم حتی بدانند که مثلاً سعی نکنند آنها هم تبدیل شوند به ابرمردها و سوپرمنهای عجیب و غریب تخیلی و توهمی و حتی ماورای همه ی اینها مدام عرضه بداریم که گناه هم خیلی بد است.

البته آنطرف قضایا این است که چطور است که امام حسین علیه السلام خود به کربلا رفت و شهید هم شد؟ و چطور است که حضرت محمد علیه السلام خود هم جهاد با نفس می فرمودند و هم جهادی که با کفار و مشرکین و منافقین بود؟ اینجا این سوال هم یحتمل گاهی اوقات وارونه می شود که چطور پیامبران و خصوصاً حضرت محمد مصطفی و ائمه ی اطهار آنچنان قوه ی مغناطیسی داشته اند که حتی بدترین دشمنان از  کافرین و منافقین و مشرکانی که از اقوام آن حضرت هم بوده اند نیز دیرتر یا زودتر بالاخره اسلام آورده اند. دلیلش این است که اسلام یک چیزی دارد که جبهه ی کفر ندارد و آن خود حضرت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام هم هستند که از طرف باطل همه را به طرف حق می توانند دعوت هم کنند. همان ابوبکر و عمر و عباس عموی پیامبر و عقیل برادر امیرالمومنین و حتی ابوسفیان و معاویه و یزید ملعون هم یا ظاهرا یا با وراثت اسلام می آورند. و حالا ابوجهل و ابی لهب هم بالاخره اسلام نمی آورند.

و اما مسئله ی معیت الهی خدا با اولیائش یک مسئله است و اینکه ما همه تلاش کنیم که از وبازدگی گناهان بیرون آمده و به لقاء الله هم بپیوندیم نیز مسئله ای دیگر است. فرمودند که فراموش هم نشود که می فرماید:  هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿الحدید: ٤﴾. و لذا بعضی هم اشکال می کنند که باید هم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خیلی بیشتر به مدل استاندارد ذرات فیزیکی و گرانش کوانتمی و هندسه ی ناجابجایی و نظریه های ریسمان و همدیسی و امثالهم پرداخت. و مثلاً متوجه بود که چطور هم می شود که خدا از آسمان باران می فرستد و کجا سیل می شود و کجا خشکسالی می شود و همه ی اینها چرا و چطور؟ اینجا است که یحتمل فراعنه مدعی می شوند که اینها کار شما نیست و شما نمی توانید هم در این امور دخالت کنید و لذا احتجاجات موسوی حوزوی و دانشگاهی هم می خواهد که مسائل را درست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حل کنیم و بلکه کل عالم را به اسلام دعوت کنیم بجای اینکه شوک و فتنه های نابسامان خواسته و ناخواسته به خود مومنین و مومنات و کلاً مسلمانان وارد کنیم. بالاخره هر کسی هم تا یک حدی از امام زمان عجل الله فرجه الشریف و ائمه ی اطهار و حضرت رسول و دیگر پیامبران و نهایتاً خدا را درک می کند و خداشناس است و معیت الهی را با خود هم درک می کند و بندگی خدا را می فهمد. اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیه و صدق النیه و عرقان الحرمه وَ أَکْرِمْنَا بِاْلهُدَى وَ اَلاِسْتِقَامَةِ وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ اَلْحِکْمَةِ وَ اِمْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّرْ بُطُونَنَا مِنَ اَلْحَرَامِ وَ اَلشُّبْهَةِ وَ اُکْفُفْ أَیْدِیَنَا عَنِ اَلظُّلْمِ وَ اَلسِّرْقَةِ وَ اُغْضُضْ أَبْصَارَنَا عَنِ اَلْفُجُورِ وَ اَلْخِیَانَةِ وَ اُسْدُدْ أَسْمَاعَنَا عَنِ اَللَّغْوِ وَ اَلْغِیبَةِ وَ تَفَضَّلْ عَلَى عُلَمَائِنَا بِالزُّهْدِ وَ اَلنَّصِیحَةِ وَ عَلَى اَلْمُتَعَلِّمِینَ بِالْجُهْدِ وَ اَلرَّغْبَةِ وَ عَلَى اَلْمُسْتَمِعِینَ بِالاِتِّبَاعِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ وَ عَلَى مَرْضَى اَلْمُسْلِمِینَ بِالشِّفَاءِ وَ اَلرَّاحَةِ وَ عَلَى مَوْتَاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ عَلَى مَشَایِخِنَا بِالْوَقَارِ وَ اَلسَّکِینَةِ وَ عَلَى اَلشَّبَابِ بِالْإِنَابَةِ وَ اَلتَّوْبَةِ وَ عَلَى اَلنِّسَاءِ بِالْحَیَاءِ وَ اَلْعِفَّةِ وَ عَلَى اَلْأَغْنِیَاءِ بِالتَّوَاضُعِ وَ اَلسَّعَةِ وَ عَلَى اَلْفُقَرَاءِ بِالصَّبْرِ وَ اَلْقَنَاعَةِ وَ عَلَى اَلْغُزَاةِ بِالنَّصْرِ وَ اَلْغَلَبَةِ وَ عَلَى اَلْأُسَرَاءِ بِالْخَلاَصِ وَ اَلرَّاحَةِ وَ عَلَى اَلْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ اَلشَّفَقَةِ وَ عَلَى اَلرَّعِیَّةِ بِالْإِنْصَافِ وَ حُسْنِ اَلسِّیرَةِ وَ بَارِکْ لِلْحُجَّاجِ وَ اَلزُّوَّارِ فِی اَلزَّادِ وَ اَلنَّفَقَةِ وَ اِقْضِ مَا أَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلْحَجِّ وَ اَلْعُمْرَةِ بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ. 

یحتمل یک مقاله هم از ابرتقارن یا فیزیک انرژیهای بالا می گفتیم خوب بود:

 

https://arxiv.org/pdf/1910.12876.pdf

 

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

-------------------------------------------------

 

مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿٣٢﴾ 

 

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَٰلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ١٩١﴾

 

 یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللَّـهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَـٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢١٧﴾

 

 

 آن چیزی هم که در این زمینه مخصوص نیروهای مسلّح و نیروهایی حافظ امنیّت است این است که مراقب فتنه باشند. در قرآن یک جا میفرماید: اَلفِتنَةُ اَشَدُّ مِنَ القَتل،(۴) یک جا میفرمایید: اَلفِتنَةُ اَکبَرُ مِنَ القَتل؛(۵) «اَشَدّ» یعنی سخت‌تر، «اَکبَر» یعنی بزرگ‌تر. کشتار چیز بدی است، نامطلوب است امّا فتنه از آن بدتر است. خب اگر فتنه از قتل بدتر است، پس بایستی نیروهایی که حافظ امنیّت هستند آرایش لازم را، نظم لازم را برای مقابله‌ی با فتنه هم بگیرند، آمادگی‌های خودشان را برای فتنه هم بایستی حفظ بکنند؛ این آن چیزی است که دستگاه‌ها بایستی به آن توجّه داشته باشند.

 و آخرین نکته‌ای که عرض میکنم مسئله‌ی امید به آینده است. در بیانات شما، در حرکات شما، در آنچه انسان از جوانهای کشور در بخشهای مختلف -چه نیروهای مسلّح، چه بسیاری از جوانهای بخشهای دیگر- مشاهده میکند، بحمداللّه جوانهای ما سرشار و لبالب از امیدند. به کوری چشم دشمن که میخواهد امید را در دلها از بین ببرد، این فروغ را، این روشنی را از دلها بزداید، بحمداللّه امید در کشور زیاد است؛ این امید را بایستی حفظ کرد و بایستی مطمئن بود به اینکه خدای متعال وعده‌ها را محقّق خواهد کرد.

 

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43866

 

 

از مسائلی که در مورد پیوستگی همه ی ادیان توحیدی داریم این است که قتل و ترور بد است و فتنه از قتل هم بدتر است. و اما اینجا از لحاظ منطق ریاضی یک نکته ای هم هست که یحتمل بنده ی منافق مشرک کافر خدای ناکرده بروم بالای منبر و مدعی شوم که ترور خیلی هم چیز بدی است و واقعاً هم خیلی بد است و باورم هم همین است. و اما یک منافق مشرک کافر دیگری هم یحتمل برود بالای منبر و عرضه بدارد که این درست است که ترور بد است ولی آن دیگری که خودش هم خیلی منبری است نیز با اینکه ترور کرد و نباید هم می کرد و اما تمرد هم کرد که ترور و فتنه هم کرد. و حالا کاری هم نداریم که این منبر در کدام دین است که واقع شده است و بلکه با هم در ادیان مختلف همین همبستگی و پیوستگی را دارند؟

مسئله اینجا از لحاظ منطق ریاضی یحتمل این است که آیا ما می توانیم به کاردینالیته های بالاتر و بالاتری از امگا=الف_0 و الف_1 و الف_2 و .... برسیم که ترور و حتی فتنه و بلکه جنگ در آنها معنا ندارند و بلکه یک پیوستگی و همبستگی ای با خدا و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام در همه ی ادیان توحیدی را می توان مشاهده کرد آنچنان که مثلاً خدا خود نصیحت می فرمایند به بنی آدم که ای بنی آدم با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید که براستی او دشمن مبین و آشکار شما است؟! باید جلوی مریضیها و گناهان را قبل از اینکه خیلی پیشرفت کنند و به دیگران در همه ی سطوح جامعه های بشری هم سرایت کنند و اپیدمی هم شوند بگیریم و بلکه عجوزه ی عروس هزار داماد دنیا را هم در خانه اش و بلکه زندان محبوس کرده هر چند که این زندان همان خود دنیا هم باشد و اجازه ی دست از پا خطا کردن نفوس اماره و نفوس لوامه را هم به آنها ندهیم تا به نفوس مطمئنه ای که همه و همه در معیت الهی و لقاء الله دائمی هستند برسیم. و لذا یحتمل بعضی اشکال هم کنند که تروریسم به این ولنگوازیها هم نیست و این موضوع یک انرژیهای بالایی را هم می خواهد که باید هم داشته باشیم همانطور که مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارنهایی هم می طلبد و توحید و نبوت و امامت و عدل الهی و معاد هم که از لازمه ها و اصول دین است و چه رسد به اینکه بخواهیم به دولت کریمه ی امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم برسیم. اَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا اَلْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا اَلنِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ اَلدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ اَلْقَادَةِ إِلَى سَبِیلِکَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا کَرَامَةَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّـهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّـهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّـهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَىٰ وَکَلِمَةُ اللَّـهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللَّـهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿التوبة: ٤٠﴾

 

فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ ﴿٦١﴾ قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ ﴿الشعراء: ٦٢﴾

 

 

اللّٰهُمَّ أَخْرِجْنِی مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ ، وَأَکرِمْنِی بِنُورِ الْفَهْمِ . اللّٰهُمَّ افْتَحْ عَلَیْنا أَبْوابَ رَحْمَتِکَ ، وَانْشُرْ عَلَیْنا خَزائِنَ عُلُومِکَ ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

 

خدایا، مرا بیرون آور از تاریکی‌های وهم و به نور فهم گرامی‌ام بدار، خدایا درهای رحمتت را به روی ما بگشا و خزانه‌های علومت را بر ما باز کن، به مهربانی‌ات ای مهربان‌ترین مهربانان.

 

 

معیت الهی با اولیایش


یکی از امیدبخش‌ترین آیاتی که من امروز میخواهم یک مقداری آیات آن را عرض بکنم، آیه‌ی معیّت الهی است؛ «اِنَّ اللهَ مَعَنا»(۱۰)، خدا با ما است. مسئله‌ی خیلی مهمّی است اینکه انسان احساس کند که خدا با او است، خدا در کنار او است، خدا پشت سر او است، خدا مراقب او است؛ این خیلی چیز مهمّی است! چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزّت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها خدای متعال این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرماید آنجایی که حضرت موسیٰ میگوید: وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ، در اوّل قضیّه خداوند میفرماید: قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ؛(۱) من با شما هستم، از چه‌کسی میترسید؟ این در سوره‌ی شعرا بود؛ یا در آیه‌ی دیگر که موسیٰ و هارون میگویند: إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَى، فرعون این کار را بکند، خداوند میفرماید: قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى؛(۲) ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم، میبینم، می‌شنوم، حواسم جمع است، مواظبتان هستم. یا در سوره‌ی مبارکه‌ی محمّد (صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم) میفرماید: فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ؛(۳) یعنی این معیّت خدای عزّوجل با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرّر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده‌ی صادق الهی اعتماد کردند در این آیه‌ی شریفه که «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ * قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»؛(۴) به‌مجرّدی که دیدند که سیاهیِ لشکرِ فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد -جلویشان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون- دلها لرزید، [گفتند] «اِنّا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسیٰ به اعتماد همان وعده‌ی الهی میگوید: کـَلّا؛ چنین نیست؛ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین. یا پیغمبر اکرم در غار ثور؛ إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا؛(۵) به اعتماد همین وعده‌ی الهی، پیغمبر اکرم میگوید «اِنَّ اللهَ مَعَنا»؛ ناراحت نباش، محزون نباش. پس هم خدای متعال این وعده را به طور قطعی داده است، هم اولیای الهی [مانند] حضرت موسیٰ و پیغمبر اکرم این وعده را باور کرده‌اند و قبول کرده‌اند و به آن ترتیب اثر داده‌اند. و این یک حقیقت و یکی از سنّت‌های قطعیِ تاریخ است؛ این یکی از آن سنّت‌هایی است که «لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلا»؛(۶) بلاشک این همیشه هست.۱۳۹۶/۱۲/۲۴

بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=26&npt=7&aya=62

 

 

الا ای طوطی گویای اسرار

مبادا خالیت شکر ز منقار

سرت سبز و دلت خوش باد جاوید

که خوش نقشی نمودی از خط یار

سخن سربسته گفتی با حریفان

خدا را زین معما پرده بردار

به روی ما زن از ساغر گلابی

که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار

چه ره بود این که زد در پرده مطرب

که می‌رقصند با هم مست و هشیار

از آن افیون که ساقی در می افکند

حریفان را نه سر ماند نه دستار

سکندر را نمی‌بخشند آبی

به زور و زر میسر نیست این کار

بیا و حال اهل درد بشنو

به لفظ اندک و معنی بسیار

بت چینی عدوی دین و دل‌هاست

خداوندا دل و دینم نگه دار

به مستوران مگو اسرار مستی

حدیث جان مگو با نقش دیوار

....

 

بنده ی حقیر مخصوصاً با این شعر حافظ شروع کردم چرا که می خواستم یک وجه ی خیلی جدی ای الفاظ حقیر نگیرند که باز این بابا آمده است که از عجوز عروس هزار  داماد بگوید و امثالهم با اینکه محرم و صفر هم تمام شده است و ایراد هم می کنند که چرا تو از سیاه بیرون نیامده ای با رسیدن ماه ربیع الاول. عرض بنده فقط این نیست که امام خمینی می فرمایند که این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است؛ و بلکه عرضم این است که دیروقت هم هست و بنده اگر می خواستم پست جدید بنویسم و شکل و شمایل وبلاگ را هم عوض کنم و اینها، راستش فعلاً خارج از حوصله ی این حقیر است. و اما امروز هم بنده اتفاقاً رفتم امامزاده صالح و وقتی برگشتم رفتم به کلاس قرآنی که قران گوش کنم و اتفاقاً هم آخر سوره نور و یک صفحه و نیم سوره ی فرقان بحثش بود و اینکه این سوال را از رسول الله هم می فرمودند که پیغمبر هم مثل بقیه در بازار چرا راه می روند؟! و ان الله معنا و بلکه ان معی ربی و بحث معیت الهی هم پیش آمد که اتفاقاً قبلاً هم بر منبر همین چند روزه بحثش بود و بنده ی حقیر نیز داشتم آنرا امروز صبح در فیشهای خامنه ای دات آی آر ذیل کلا ان معی ربی سیهدین نگاه می کردم!

حالا باز قبل از اینکه ما خیلی جدی شویم در این بحثها، بنده این را عرض کنم که یک خبر جالبی بود که بنده نمی خواستم راجع بدان بنویسم ولی چون رسانه ای شد می نویسم. و آن این است که در آشپزخانه ی یک پیرزن فرانسوی یک نقاشی معروفی با اسم استهزای عیسی از چیمابوئه متعلق به 700 سال پیش پیدا شده بوده است که قریب به بیست و چهار میلیون یورو هم فروخته شده است. و عرض بنده این است که یحتمل بنظر بی ربط هم برسد به این نقاشی، ولی آنچه بنده جستجو می کردم راجع به عروس و حضرت مسیح به ویکیپدیای انگلیسی، اتفاقاً در متونی را هم از تورات و انجیل تفسیر کرده بود که می گفت منظور از عروس، کلیسای آن حضرت است. و حالا این را چطور هم ربط می داد به یوشع نبی بنده اینجا واردش نمی شوم.

و اما نکته ای که اینجا هست این است که ما وقتی می گوییم که پیامبر اکرم می فرمایند ان الله معنا که در آیه 40 سوره توبه هم آمده است و همینطور حضرت موسی نیز می فرماید کلا ان معی ربی، این معیت آنچنان است که وقتی حضرت موسی عصا را در آب دریا می زند دریا بز می شود و نه تنها حضرت موسی و بلکه قومش عبور کرده و حتی بعداً فرعون لشکرش هم در آن غرق می شوند. خوب، این چه عصای معجزه آسایی است؟ عرض بنده این است که امروزه روز که یحتمل انرژی هسته ای و علوم رایانه ای و ریاضی فیزیک و هوا فضا در دانشگاه ها تدریس می شود، دیگر بعضی اشکال کنند که آیا واقعاً عصای حضرت موسی بوده است که دریا را باز کرده است؟ مثلاً می فرمایند که حضرت عیسی علیه السلام نیز روی آب می توانسته اس راه برود. یعنی آیا فقط حضرت عیسی هم بوده است یا اینکه اگر افراد دیگری هم همراه او می رفته اند نیز می توانسته اند روی آب با آن حضرت راه بروند چرا که آن عمقی از آب که قرار بوده است زیاد هم باشد به اذن خدا یک مرتبه کم شده است و آنها قادر شده اند که روی آب اینچنین راه بروند. و حالا یحتمل یکی از یاران آن حضرت هم یک مرتبه به نظرش برسد که به به همه ببینند که من چقدر قشنگ دارم روی آب راه می روم و به خودش مغرور هم بشود که چنین است؛ و آنگاه یک مرتبه بیافتد توی یک گودالی و زیرآبی برود. یعنی این توجیهاتی است که بین حوزه و دانشگاه می تواند رخ دهد که دانشگاه نمی خواهد فقط توجیهی معجزه آسا و بلکه توجیهی مثل جادوگر شهر آز را برای معجزات پیامبران ارائه کند و بلکه سعی دارد پدیده ی معجزه آسای حاصله را توضیح علمی دهد که حالا مثلاً در چه سطحی بوده است که یک ابرتقارنی رخ داده است و چنین شده است؟! و یحتمل حتی اینچنین هم بتواند در آینده معجزه ای اینچنینی را واقعاً علمی نه فقط توضیح دهند که بلکه پدید آورند؟! و اما این هنوز یک سوال است که چطور شده است که این کدام ابرتقارن بوده است که چنین کرده است؟ و آیا در این عصری که هواپیماها فرود می آیند و افراد را از جایی در یک طرف دنیا بلند می کنند و به جایی دیگر آن طرف دنیا می برند و بلکه نوع جنگها هم اینچنین تغییراتی را کرده است نیز ما احتیاج داریم که دریاها هم باز شوند و همچون حضرت موسی قومش را نجات دهند؟ مسئله ی دیگر این است که اگر حضرت موسی عصایش را می داد مثلاً به هارون یا یکی دیگر از بنی اسرائیل نیز و می گفت که عصا را بزن به دریا یا اینکه آنها هم خودشان عصا را به دریا می زدند ، باز هم دریا باز می شد؟ یعنی چه سری است که عصای حضرت موسی است که کار می کند و عصای دیگران؟

آنطرف قضایا از این قرار است که بعضی یحتمل ایراد هم کنند که این پدیده ی خیلی خوبی هم هست که ما در ریاضی فیزیک توانسته ایم ابرتقارنها را مجرد کنیم طوری که می توانیم بگوییم که در چه سطوح کوانتمی تا مقیاسهای بزرگتری چه ابرتقارنهایی می توانند رخ دهند. و اما هنوز اگر ما با این مسئله طرف باشیم که آیا اگر حضرت موسی علیه السلام است که عصایش درست کار می کند و بقیه لازم نیست که حتی عصا داشته باشند، خوب ایشان کارش را بکند و بقیه هم استفاده اش را می برند. اینکه دیگر مسئله ی وبازدگی نیست که عرضه بداریم که همه باید همچون حضرت موسی و حضرت عیسی و علیهم السلام و حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علی بن ابیطالب تقوی و ورع الهی داشته باشند. مثلاً یک نفر امام است و بقیه که دیگر نباید بدانند مسئله چیست که عصا کار می کند یا خیر؟ و ابرتقارن کدام است و روانکاوی ای که نفس اماره و نفس لوامه را به نفس مطمئنه می رساند را هم حتی بدانند که مثلاً سعی نکنند آنها هم تبدیل شوند به ابرمردها و سوپرمنهای عجیب و غریب تخیلی و توهمی و حتی ماورای همه ی اینها مدام عرضه بداریم که گناه هم خیلی بد است.

البته آنطرف قضایا این است که چطور است که امام حسین علیه السلام خود به کربلا رفت و شهید هم شد؟ و چطور است که حضرت محمد علیه السلام خود هم جهاد با نفس می فرمودند و هم جهادی که با کفار و مشرکین و منافقین بود؟ اینجا این سوال هم یحتمل گاهی اوقات وارونه می شود که چطور پیامبران و خصوصاً حضرت محمد مصطفی و ائمه ی اطهار آنچنان قوه ی مغناطیسی داشته اند که حتی بدترین دشمنان از  کافرین و منافقین و مشرکانی که از اقوام آن حضرت هم بوده اند نیز دیرتر یا زودتر بالاخره اسلام آورده اند. دلیلش این است که اسلام یک چیزی دارد که جبهه ی کفر ندارد و آن خود حضرت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام هم هستند که از طرف باطل همه را به طرف حق می توانند دعوت هم کنند. همان ابوبکر و عمر و عباس عموی پیامبر و عقیل برادر امیرالمومنین و حتی ابوسفیان و معاویه و یزید ملعون هم یا ظاهرا یا با وراثت اسلام می آورند. و حالا ابوجهل و ابی لهب هم بالاخره اسلام نمی آورند.

و اما مسئله ی معیت الهی خدا با اولیائش یک مسئله است و اینکه ما همه تلاش کنیم که از وبازدگی گناهان بیرون آمده و به لقاء الله هم بپیوندیم نیز مسئله ای دیگر است. فرمودند که فراموش هم نشود که می فرماید:  هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿الحدید: ٤﴾. و لذا بعضی هم اشکال می کنند که باید هم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خیلی بیشتر به مدل استاندارد ذرات فیزیکی و گرانش کوانتمی و هندسه ی ناجابجایی و نظریه های ریسمان و همدیسی و امثالهم پرداخت. و مثلاً متوجه بود که چطور هم می شود که خدا از آسمان باران می فرستد و کجا سیل می شود و کجا خشکسالی می شود و همه ی اینها چرا و چطور؟ اینجا است که یحتمل فراعنه مدعی می شوند که اینها کار شما نیست و شما نمی توانید هم در این امور دخالت کنید و لذا احتجاجات موسوی حوزوی و دانشگاهی هم می خواهد که مسائل را درست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حل کنیم و بلکه کل عالم را به اسلام دعوت کنیم بجای اینکه شوک و فتنه های نابسامان خواسته و ناخواسته به خود مومنین و مومنات و کلاً مسلمانان وارد کنیم. بالاخره هر کسی هم تا یک حدی از امام زمان عجل الله فرجه الشریف و ائمه ی اطهار و حضرت رسول و دیگر پیامبران و نهایتاً خدا را درک می کند و خداشناس است و معیت الهی را با خود هم درک می کند و بندگی خدا را می فهمد. اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیه و صدق النیه و عرقان الحرمه وَ أَکْرِمْنَا بِاْلهُدَى وَ اَلاِسْتِقَامَةِ وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ اَلْحِکْمَةِ وَ اِمْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّرْ بُطُونَنَا مِنَ اَلْحَرَامِ وَ اَلشُّبْهَةِ وَ اُکْفُفْ أَیْدِیَنَا عَنِ اَلظُّلْمِ وَ اَلسِّرْقَةِ وَ اُغْضُضْ أَبْصَارَنَا عَنِ اَلْفُجُورِ وَ اَلْخِیَانَةِ وَ اُسْدُدْ أَسْمَاعَنَا عَنِ اَللَّغْوِ وَ اَلْغِیبَةِ وَ تَفَضَّلْ عَلَى عُلَمَائِنَا بِالزُّهْدِ وَ اَلنَّصِیحَةِ وَ عَلَى اَلْمُتَعَلِّمِینَ بِالْجُهْدِ وَ اَلرَّغْبَةِ وَ عَلَى اَلْمُسْتَمِعِینَ بِالاِتِّبَاعِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ وَ عَلَى مَرْضَى اَلْمُسْلِمِینَ بِالشِّفَاءِ وَ اَلرَّاحَةِ وَ عَلَى مَوْتَاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ عَلَى مَشَایِخِنَا بِالْوَقَارِ وَ اَلسَّکِینَةِ وَ عَلَى اَلشَّبَابِ بِالْإِنَابَةِ وَ اَلتَّوْبَةِ وَ عَلَى اَلنِّسَاءِ بِالْحَیَاءِ وَ اَلْعِفَّةِ وَ عَلَى اَلْأَغْنِیَاءِ بِالتَّوَاضُعِ وَ اَلسَّعَةِ وَ عَلَى اَلْفُقَرَاءِ بِالصَّبْرِ وَ اَلْقَنَاعَةِ وَ عَلَى اَلْغُزَاةِ بِالنَّصْرِ وَ اَلْغَلَبَةِ وَ عَلَى اَلْأُسَرَاءِ بِالْخَلاَصِ وَ اَلرَّاحَةِ وَ عَلَى اَلْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ اَلشَّفَقَةِ وَ عَلَى اَلرَّعِیَّةِ بِالْإِنْصَافِ وَ حُسْنِ اَلسِّیرَةِ وَ بَارِکْ لِلْحُجَّاجِ وَ اَلزُّوَّارِ فِی اَلزَّادِ وَ اَلنَّفَقَةِ وَ اِقْضِ مَا أَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلْحَجِّ وَ اَلْعُمْرَةِ بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ. 

یحتمل یک مقاله هم از ابرتقارن یا فیزیک انرژیهای بالا می گفتیم خوب بود:

 

https://arxiv.org/pdf/1910.12876.pdf

 

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾

 

و در تفسیر قمى در ذیل آیه ((و لو شئنا لاتینا کل نفس هدیها)) معصوم (علیه السلام ) فرمود: یعنى اگر بخواهیم همه را معصوم از گناه کنیم ، مى توانیم
مؤ لف : مقام عصمت منافاتى با اختیار ندارد، و به همین جهت بین مضمون این روایت و آنچه در تفسیر آیه گفتیم منافاتى نیست

 

http://lib.eshia.ir/50081/16/382

 

 

تدبر و تفکر و تعقل در مسئله ی حماسه ی حسینی و کربلا و عاشورا و اینکه کل یوم عاشورا کل ارض کرب و بلا اینجا است که وقتی ما حتی یک پله از حضرت آدم دور می شویم و به بنی آدم می رسیم باز این مسئله مطرح است که مثلاً هابیل را قابیل می کشد و لذا داریم: الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبین؛ و حتی لازم هم نیست که همان یک پله را نیز از آن حضرت دور شویم و بلکه معروف است که شیطان سراغ خود همان حضرت نیز رفته است و چه ها که نکرده است در فرمانی از خدا. 

و لذا برای بشر امروزی که سعی دارد به ژنوم انسانی خود برسد و حتی انواع بیماریها را از روی آن درمان کند، این خود سوالی می تواند باشد که آیا حضور یافتن در مرقد یکی از فرزندان آن حضرت همچون امام رضا یا امام حسین علیهم السلام نیز شفابخش است و دیگر لازم هم نیست که آمپولهای پانزده میلیونی ضد سرطان بخریم برای درمان؟ و چرا این داروها را بیمه نیز پوشش نمی دهد؟ و چرا تحریمهای آمریکا حتی در مورد دارو نیز اثربخش نیستند یا هستند؟

و اگر آن برجهایی را که از مستکبرین گرفتیم و به مستضعفین دادیم که در آنها بنشینند و صاحب مسکن شوند را هم می سوزاندیم بهتر بود یا اینکه اگر بنیاد مستضعفین می آمد همین برجها را و برجهای دیگری را بالاخره برای مستضعفین سند می زد و صاحب مسکن می شدند. و اما این هم که آتی ساز آمده باشد بعد از سالیان سال که آپارتمانهایی را در ونک فروخته است را بخواهد پایان کار بگیرد و نتواند بگیرد و نتواند با شهرداری به توافق برسد؛ و آنگاه متری هفتاد هزار تومان هم مطالبه کند علاوه بر صاف کردن بدیهای اوقاف (وقف امام رضا علیه السلام) و پسماند و نوسازی شهرداری برای اینکه سندی به صاحبان آپارتمانها بدهد که باز هم در نهایت پایان کاری در کار هم نیست؟! آیا هر کسی باید خودش اقدام کند که مبادا نکند سازمان مستضعفین و آتی ساز دارد سرش کلاه می گذارد یا خیر؟! یا آیا در همین اینترنت هم نباید هیچ چیزی گفت چرا که اینترنت وسیله ای است که سر تا پایش را فساد گرفته است؟ بنده شنیده ام که حتی به بیت رهبری مد ظله العالی هم از طرف ساکنان آتی ساز نامه نوشته شده است که چرا اینطور رفتاری را باید از آتی ساز و بنیاد مستضعفین داشت؟ آیا این آتی ساز بنیاد مستضعفین هم مثل شاندیز مشهد است؟! اینطور که نیست! یحتمل بعضی اشکال کنند که بالاخره آخر آخرش سند بدون پایان کار را که می تونی بگیری و خوب برو حسابت را صاف کن و بگیر دیگر!

مسئله اینجا این است که یک وقتی هست با سرطان است طرفیم و وقتی دیگر هست که با دیفتری است که طرفیم و وقتی دیگر است که با کزاز یا تیفوس است که طرفیم و یک وقت هم هست که با وبا یا طاعون طرفیم. یعنی یک وقت هست که گناه باعث می شود که اعتیاد و بیماریهایی مقاربتی مثل ایدز اپیدمی شوند ولی وقتی دیگر است که مسئله سفلیس و سوزاک و امثالهم است که هر کسی هم که گناه کند می تواند گریبانش را بگیرد. و اما خوب، می فرمایند که هر کسی هم که می تواند به زیارت ائمه ی اطهار رود برود و اما بشرطی که هنوز آنقدر بیماریش پیشرفت نکرده است که باید در قرنطینه هم واقع شود، مثلاً اگر کسی سرماخوردگی و آنفولانزا هم گرفت خوب است دوا و درمان کرده و استراحت کند و سعی هم کند مریضی اش به دیگران سرایت نکند.  

و لذا می فرمایند که معصوم هم می فرماید که اگر بخواهیم همه را معصوم از گناه کنیم، می توانیم. و اما این هنوز یک شرطی را دارد که حتی بعد از اینکه همه معصوم از گناه شدند، باید بسی هم سعی کنند که دوباره دچار گناه نشوند. اینکه حوزه و دانشگاه هر دو سعی کنند که بر علیه وبازدگیها جهاد فی سبیل الله کنند و مردم همه و همه از آلودگیهای گناه بیرون بیایند خیلی خوب است؛ ولی هنوز هر کسی خود باید سعی و تلاش هم کند که دوباره دچار گناه های فردی و جمعی هم نشوند و همه را گرفتار نکنند آنچنان که بنظر همه برسد که دامنه های گناه آنقدر  ولنگواز شده است که مثل سرطانی که بیش از حد در همه بدن پیشروی کرده است، همه را فراگیر کرده است. و دیگر راه چاره ای نیست. و لذا ابوسفیان و معاویه و یزید همانا که محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و بنی هاشم هم همانا؟! حالا یکی هم در میان این همه بنی آدم مثل این بنده ی حقیر توزرد گنه کار روسیاه مشرک منافق کافر در آمده است که هر چه هم توبه و استغفار کند هنوز کم کرده است؛ و اما همه را که دیگر نباید با یک چوب زد و گفت که اصلا زنوم انسانی است که از اولش خراب درآمده بوده است و از اول تا آخرش همه اش تقصیر آیا آدم ابوالبشر است یا همسرش یا فرزندانش همه و همه همین اند. یعنی نمی شود هم چنین کرد آنجایی که می فرماید:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّـهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّـهُ الشَّاکِرِینَ ﴿آل عمران: ١٤٤﴾

یعنی آن بدترین کافر و منافق و مشرک هم امید دارند که اسلام بیاورند و رستگار شوند و این رسم مروت و جوانمردی نیست که مسلمانان خود قدر اسلام خود را ندانند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾

 

سلام علیک یا اباعبدالله 

و علی الارواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله ابدا،

ما بقیت اللیل و النهار،

و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم،

السلام علی الحسین،

و علی علی بن الحسین،

و علی اولاد الحسین،

و علی اصحاب الحسین،

[الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام].

 

او می برید و من می بریدم،

او از حسین سر، 

من از حسین دل،

....

 

 

4 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ عَقِیلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهِ قَالَ‌ لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع)نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ کَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع)یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ(ص)یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا

قال مصنف هذا الکتاب ره من شروطها الإقرار للرضا(ع)بأنه إمام من قبل الله عز و جل على العباد مفترض الطاعة علیهم‌

 

هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.

 

این حدیث سلسلة الذهب را این طور هم می فرمایند که ولایت علی بن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی.

یک نقل قولی را در مورد قمار بنده ی حقیر شنیدم که واقعاً نمی خواهم اینجا دوباره تکرار کنم هر چند که در نظر قبل نیز بدان اشاره ای شد؛ و این در مسجد حجت بن الحسن بود که همان را بعد از مدتی دوباره بر منبر شنیدم. گاهی اوقات هست که یک شاگرد مدرسه ای خلافی می کند، و مدیر یا ناظم مدرسه می فرماید که فردا با ولی ات باید بیایی مدرسه! وقتی بنده ی حقیر این نقل قول را شنیدم، به مستمع دیگری که داشت گوش می کرد بعداً گفتم که یک معنای کل ارض کربلا کل یوما عاشورا همین می تواند باشد. و اما گاهی اوقات مسئله از نوعی است که خدا و پیغمبر و ولایت است که خود وارد می شوند و از آن طرف هم اولیاء شیاطین وارد می شوند! و یک مرتبه همه جا کربلا است همه جا نینوا است، تو حسین منی نور عین منی. و لذا نمی شود مسئله را هر چقدر هم که بخواهید تکرارش نکنید، تکرار هم نکنید! مسئله این است که می فرماید فلانی که اهل قمار و مشروبات الکلی است آنقدر به فساد کشیده شد که همسر یا فرزندان خود را هم چطور  قمار کرد. معمولاً این مسئله را در مورد یک قماربازی که معتاد هم هست ایراد می کنند.

اما نوع دیگری از مسئله هست که اینطور هم ایراد نمی شود و آن اینکه کسی در خانه اش هست که نشسته است و دارد مثلاً شطرنج هم بازی می کند. و دیگری نیز در خانه ای دیگر نشسته است و او هم دارد شطرنج خود را بازی می کند. امروزه روز شما شطرنجهای رایانه ای هم دارید! اما مسئله اینجا این است که اگر شما در خانه ی خود دارید مثلاً با رایانه تان شیطرنج بازی می کنید، آیا کس دیگری هم هست که بداند حرکات شما کدام است و کیست که برنده می شود؟! یحتمل بعضی مسئله را اینطور مطرح کنند که کجا کلید ورود شما به بازی شطرنج خصوصی است و کجا عمومی است؟! خوب، اینجا یک وقت مسئله این است که البته یقیناً خدا که می داند که ما داریم چه می کنیم. و یک وقت هم سوال این است که ما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هم هستیم و لذا آنها هم می دانند که ما در حصن و حصار آنها چه می کنیم.

و اما یک وقت دیگر هم هست که می فرماید که ما فقط در حصن و حصار ولایت علی بن ابی طالب و کلمة لا اله الا الله هم نیستیم و دیگرانی هم هستند که می دانند موضوع از چه قرار است یا لااقل می خواهند روی این مسائل شرطبندی و بلکه قمار هم کنند که مسئله اصلا چیست؟ شما تا وقتی در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هستید، مسئله حل است و اما اگر از این حصن و حصارها هم بیرون آمدید نیز باز می توانید به همان کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب دوباره استناد کنید و امنیت خود را بر آن مبنا برقرار سازید یا وارد قمار هم نشوید که بالاخره درگیریهایی خواهید داشت؟ البته بهتر این است که از این حصن و حصارها هم خارج نشویم و وارد درگیریها هم نشویم و مبنای کار را توحید و نبوت و امامت و عدل الهی و معاد قرار دهیم. و اما خوب، می بینیم که همین مسئله ی حجاب از نوعی است که بیگانگانی که مایل به آندلسی کردن مسائل هم هستند همین را هم زیر سوال می برند. و همین هم باعث می شود که بعضی حتی قانون را هم زیر پا گذاشته و وارد عرصه ی درگیریهایی آشکار شوند. البته یقیناً ما بانوان با حجاب با چادرهای مشکی هم داریم. و اما چطور می خواهیم این را تبلیغ هم کنیم که بهترین نوع حجاب است آنجایی که طرف مقابل دارد تبلیغ هم می کند که آیا سهراب هم در جنگهایش با حجاب بود؟ یحتمل دارد جنگ رستم و سهراب را هم می گوید؟ و ببینید چطور می خواهد مسئله را آندلسی اش هم کند و بلکه بگوید که ما ایرانی هستیم و نه عرب؟ یعنی به قول بحث کوبلیتز و سایمون می خواهد بگوید که امپراتور بدون لباس وارد میدان هم شده است و خودش هم خبر ندارد. ولی این یادش رفته است که تویی که داری بی حجابی و بلکه عریانی را هم ترویج می دهی و همگانی می کنی یا امپراتور و همه و همه هم همینطورند؟ ولایت علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. موضوع اینجا این است که اویی که می گوید من مسلمانم و من انقلابی ام، می گوید هم من ولایت علی بن ابی طالب را نیز می طلبم. و حالا توی چیز دیگری را می گویی و چیز دیگری را می خواهی؟ خوب، رستم را ببر آنجا که برایت فتح و فتوحات کند و امپراتوری ات را آنجا هم تشکیل بده و فکر می کنی می توانی آنجا هم بی حجاب باشی؟ یحتمل هم بتوانی! و اما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب از این غلطها خبری نیست و نداریم. یعنی بی حجابی و بلکه بدحجابی هم نداریم. و السلام نامه تمام. هستی؟ اگر هستی که این است و اگر هم نیستی که همان بهتر که نیستی!

و اما تازه ما می رویم سر جای اولمان با بعضی دیگر که حالا اصلا چرا ما نباید با همه ی عالم هم تعامل داشته باشیم یا نداشته باشیم و اصلا چرا می فرمایید مرگ بر این و مرگ بر آن و .... و لذا سوال این است که مسئله را اصلا چطور باید طرح کرد که بالاخره هستی یا نیستی؟ و چه را هستی و چه را نیستی؟! و بلکه اصلا ولایت علی بن ابی طالب علیهم السلام و بلکه انتظار عامیانه و انتظار عارفانه و انتظار عالمانه نیز اینجا یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه ما وارد یک نوع اقتصاد مقاومتی و بلکه رونق تولیدی شده ایم که وقتی مثلاً سلامت خود را توانسیتم هم حفظ کنیم و برویم به نماز جمعه، آنگاه ما با خطبه هایی روبرو شویم که سر تا پا علمی است و اما هیچ کس هم نمی فهمد معنای آنها چیست؟ البته همانطور که شریمد بهکتیودانتا سوامی پرابهوپادا هم یحتمل بفرمایند، شما وقتی مستمع خطبه ای و بلکه خطبه هایی هم هستید، نباید انتظار داشته باشید که همه چیز را همان موقع بفهمید و درک کنید. این درست. و اما بالاخره بعد از 40 سال هم که نه و بلکه یحتمل هفت هشت الی 10 سال رفتن و آمدن به مسجد و حسینیه و نماز جمعه، آیا نمی باید هیچ درکی هنوز هیچ کس از مسائل داشته باشد و مسائل هنوز هم که هنوزه یک حالت نو و بی بدیلی دارند؟ همه چیز هنوز آندلسی است و بلکه می تواند هر آن هم آندلسی تر شود همانطور که می تواند هم همه چیز در کل عالم یک مرتبه اسلامی شود؟ بالاخره تکلیف ما چیست؟ آیا غیر از این است که یا ایها الناس، و بلکه یا ایها الذین کفروا و بلکه حتی یا ایها الذین امَنوا امِنوا.

 نکته ی بسیار بسیار قابل توجه اینجا این است که وقتی ناظم و مدیر مدرسه می فرمایند که یا فردا با ولی ات می آیی مدرسه یا اینکه اصلا نمی آیی ها؟! این مسئله غیر از این است که پیغمبر و ائمه ی اطهار نیز در امور ولایت حتی در زمان غیبت هم شاگرد مکتب را تنها رها کرده اند به امید خدا و یا علی از تو مدد! مسئله این است که شاگرد خودش هم باید بفهمد که ولایتش دست کیست؟

در مسئله ی ساموئل هانتینگتون و نیل کوبلیتز، بنده کنجکاو هم شدم که بیشتر ببینم ساموئل در تورات کیست؟ این به نوعی هم یحتمل برمی گردد به مسئله ی طالوت و جالوت و داستان حضرت داوود و سلیمان علیهم السلام. این برای این حقیر هنوز هم تا حدی سوال است که پیامبر نامبرده شده در این داستان چه کسی است؟

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٤٧

ساموئل است شاول یا ساول است؟ و طالوت نیز کدام کاراکتر توراتی است؟ اینترنت بنظر میرسد که می گوید طالوت همان ساول است! و اما از آن طرف هم یحتمل شما کنجکاو شوید که ساول بلو Saul Bellow نویسنده ی کانادایی آمریکایی برنده جایزه نوبل نیز سرگذشتش چه بوده است؟ خوب، اینجا یحتمل این سوال مطرح شود که اگر کسی بیش از حد برود داستانهای رمان و تراژدی و امثالهم را مطالعه کند از خیلی از نویسندگان جهان، و اما آیا می تواند هم هنوز مسئله ی ولایت را درست حفظ کند؟ و یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک سوالی است که عملاً باید نشان داده شود که چطور ولایت را درک کرده است؟ بگذریم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

---------------------------------------

 

دو نکته را اینجا بنده سریعاً عرض کنم؛ یکی رافت و مهربانی پیغمبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت آن حضرت و ائمه ی اطهار که همه و همه و از جمله امام علی بن موسی الرضا ذاتاً رئوف اند.

و نکته ی دیگر این که بعضی هم یحتمل اشکال کنند که تو چرا راجع به خودکشی چیزی گفتی  و حال آنکه خودکشی از گناهان کبیره است- هر چند که حتی اگر کسی خودش هم می خواهد و بلکه مرتکب خودکشی هم می شود؟!

این مسئله را در سرنوشت شائول که از قضا همان طالوت هم هست ویکی پدیای انگلیسی می گوید که به روایتی خودکشی کرد و بلکه خودش را روی شمشیری یا نیزه ای انداخت که بدست دشمن که همان فلسطینیان هم بوده اند نیافتد؛ ولی ویکی فقه در این مورد چیزی نمی گوید که طالوت که همان شائول است خودکشی کرده است یا نکرده است. فقط می گوید که این امر معلوم نیست که او چطور مرده است؟! این خبر خودکشی شائول در تورات بر حسب گفته ی ویکی پدیا نیز معتبر است.

اینجا مسئله ی تبری و تولی مطرح است که در قرآن کریم چیزی در این مورد نداریم هر چند نام طالوت بیان می شود همانطور که راجع به ساموئل نیز چیزی نمی گوید. در سوره ی کهف می فرماید: وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَىٰ مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿٤٢﴾ وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّـهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا ﴿٤٣﴾ هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ ۚ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿٤٤

مسئله این است که ما در مهربانی و رافت رسول الله و حضرت زهرا و حضرت زینب و دیگر اهل بیت آن حضرت و حضرات ائمه ی اطهار علیهم السلام اجمعین متوجه می شویم که آنها به شیعیان خود اجازه می دهند که هر چقدر می توانند در سبقت گرفتن در جهاد فی سبیل الله پیشی گرفته و از همه و حتی از خود آنها هم اگر می توانند جلو بزنند کانه خود آنها را هم جا بگذارند و حتی از شربت شهادت هم سر بکشند و عالم دینی شوند و دین و دنیای خود را هم هر چقدر می توانند آباد کنند. و اما خودکشی هم هنوز از گناهان کبیره است. و اما این معنایش این هم نیست که در صحنه های جهادی نیز ما دروغ و خدعه و کید و نیرنگ نداریم و دشمن هم سعی نخواهد کرد که دشمن خود را هر طور می تواند از راه بدر کرده و بلکه تماماً مغلوب کند. و لذا به راست یا دروغ هم یحتمل اظهار کند که خودکشی می کند و بلکه هر چه هم بتواند دست به جنایت می زند تا خودش را پیروز جبهه ها نشان داده و دشمن را شده در بازی چیکن دست کم هر چه می تواند بترساند. و اما خودکشی هم از گناهان کبیره است هنوز هم همانطور که بمبهای هسته ای نیز خلاف شرع است. مسئله گاهی این است که انگیزه ی شما کدام است؟ آیا می خواهید اسلام را تروریست جلوه دهید و هم چیز را آندلسی کرده و در کفر خود بمانید؟ یا اینکه می خواهید اسلام بیاورید و بلکه کل عالم را هم دعوت به اسلام کنید؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

----------------------------------------

 

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّـهِ أَکْبَرُ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿العنکبوت: ٤٥﴾

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ

 

بعضی هم یحتمل اشکال می کنند که پسر جان تو چرا اصلا می خواهی با کسی یا حتی با رایانه ات یا با خودت شطرنج بازی کنی؟ نماز شبت را بخوان و دعا بکن و این نماز و صلات است که انسان را از فحشاء و منکر باز می دارد و ذکر خدا را بگو.

بعضی دیگر اما یحتمل اشکال کنند که حدیثی داریم که یحتمل هم در بحار الانوار است هر چند که بنده ی حقیر نتوانستم پیدایش کنم. می فرماید عروس عفریته ای است که از دستانش هم خون می چکد و حضرت عیسی علی نبینا علیهم السلام او را می بیند و مثلاً می پرسد که این چه وضعی است؟ می فرماید که چندین داماد داشته است و همه را هم کشته است و نشانه اش هم همین دستان خونی اش است و می گوید که من همین دنیا هم هستم. و حضرت عیسی علیه السلام در جواب می فرماید که خوب تو غیر از این هم نیستی.

البته این را اگر در شب شهادت حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم بازگو کنید همراه با آنکه چطور حضرت زهرا در آن شب حزن انگیز به دم در می رفت که ببیند پشت در کیست و او را نه یک بار و نه دو بار و نه سه بار جواب می کرد چرا که اجازه ی دیدار پدر را می طلبید و آن حضرت اجازه نمی دادند چرا که میهمان بدموقع مزاحم شده است و پدر جان در بستر مریضی است. و تا بالاخره پدر می فرمایند که دخترم اگر تو به او اجازه ندهی، عزراییل هیچ گاه وارد نمی شود تا جان مرا بستاند.

اینجا قبل از اینکه این مسائل رخ دهد یحتمل در قسمت زنانه همهمه ای رخ دهد و مشکلی است که اتفاق افتاده است و وقتی مجلس تمام شود یحتمل خانم محترمه ی مسنی از بین مومنین و مومنات بیرون بیاید و به خطیب محترم ایراد کند که تو بودی که به آن دختر نامه نوشتی؟ تو خطیبی؟ تو اصلا چرا منبر می روی؟ حالا اگر کسی بدتر از این حقیر منافق مشرک کافر هم باشد، اشکال می کند که کیست که دارد تهمت می زند و کیست که راست می گوید؟ نکند خطیب مشکلی داشته است و نکند آن پیرزن بوده است که تهمتی زده است؟ و نکند هم که عفریته ای هم در کار نبوده است که از دستانش دارد همینطوری خون می چکد؟

البته بعضی دیگر هنوز هم اشکال می کنند که این یک مسئله است که عفریته ای که دستانش خونی است را داریم که دنیا  هم هست، ولی این مسئله ای دیگر هم هست که متوجه مسئله شویم که خدا در قرآن کریم نیز فرموده است که انک لعلی خلق عظیم. و در عین حال چقدر هم به آن حضرت تهمت دیوانگی زده اند و چقدر آزار و اذیتش کرده اند آنچنان که می فرماید و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین. نکته اینجا این است که آنجایی که امام می خواهد حتی دشمنی مثل شمر را نیز ارشاد کند، چقدر در این کار خود موفق هم می شود که او می برید و من می بریدم. کسی را که تارک نماز است را بخواهید ارشاد کنید را چقدر موفق می شوید و تازه یحتمل شمر و عمر بن سعد نمازشان هم ترک نمی شده است! خوب، پس امام چه کند؟ ارشاد نکند و بلکه جهاد فی سبیل الله را نیز کنار بگذارد؟! مثلاً بفرماید که در فلان جا مسلمانی ندیدم ولی مسلمان دیدم ولی در فلان جای دیگر مسلمان دیدم ولی مسلمانی هم ندیدم؟ و مسئله حل است؟

یک جا می بینید که می فرمایند که ریخته اند توی آمبولانس و دارند برادر آن مجروح را که در آمبولانس دراز کشیده است را تا می خورد می زنند. و اما یک جای دیگر وسط جنگ آمبولاس دارد می رود و خمپاره و آر پی جی می آید و می زند سرنشینان آمبولانس را هم می کشد و مجروح می کند. این یک دوگان نیست که شما مثلاً بهشت و جهنم دارید همانطور که حق و باطل هم یک دوگان نیستند که حالا یه ذره از این داشته باشید و یه ذره از آن. وقتی حکومت حکومت خدا و امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد، یا طرف حقی یا طرف باطلی. دیگر نمی شود هم اینطرفی باشی و هم آنطرفی. نمی شود هم بهشتی باشی و هم جهنمی. البته می شود هم به اسم بهشت و به اسم حق جلوی امام هم ایستاد و با او در کربلا تا آخرش جنگید آنچنان که یزیدیان و شمریان ملعون کردند. و حتی می شود هم به اسم بهشت و به اسم حق منبر رفت و حتی امیرالمومنین را هم لعن کرد. و بلکه می شود هم به اسم اینکه اگر نهی از منکر و امر به معروف کنیم، یک وقت نکند مثل اویی شویم که در شکم خانمهای حامله پونز فرو می کرد و حجاب و روسریها را می خواست به زور به خانمها تحمیل کند و حال آنکه دهانش  بوی گند می داد و مسواک هم نمی زد و نخ دندان هم نمی کشید و بلکه حمام هم ماه به ماه نمی رفت و بوی گند می داد و لباسش هم که دیگر چه عرض کنم؛ همسر خودش هم از دستش فراری بود و بلکه طلاق گرفته بود. تو را به علی، کسی آیا حاضر است از این بیچاره هم امر به معروف و نهی از منکر را الا اینکه به زور باشد تحمل کند؟ تو را به علی نباید امر به معروف و نهی از منکر را هم تعطیل کرده و دیگر حجاب که هیچی!

برائت من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. ای کافر منافق مشرک من از تو بیزاری می جویم و از بالای منبر می کشانمت پایین هر چا که باشی! البته شلاق را برداشتن و آن زانی را حد زدن هم نه کار هر کسی است و هم اینکه اگر از روی تهمت باشد خود شلاق و جرم هم می تواند داشته باشد. خدا لعنت کند مسبب این همه رواج اخلاقهای زشت و ناپسند بی دینی و لامذهبی را. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

---------------------------------------

 

۱. قَالَتْ یَا وَیْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَـٰذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَـٰذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ ﴿هود: ٧٢﴾

۲. إِلَّا عَجُوزًا فِی الْغَابِرِینَ ﴿الشعراء: ١٧١﴾

۳. إِلَّا عَجُوزًا فِی الْغَابِرِینَ ﴿الصافات: ١٣٥﴾

۴. فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ﴿الذاریات: ٢٩﴾

 

9 - وبهذا الاسناد، عن المنقری، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: فی مناجاة موسى (علیه السلام): یا موسى إن الدنیا دار عقوبة، عاقبت فیها آدم عند خطیئته وجعلتها ملعونة، ملعون ما فیها إلا ما کان فیها لی، یا موسى إن عبادی الصالحین زهدوا فی الدنیا بقدر علمهم وسائر الخلق رغبوا فیها بقدر جهلهم وما من أحد عظمها فقرت عیناه فیها ولم یحقرها أحد إلا انتفع بها.

 

الکافی الشریف

http://lib.eshia.ir/11005/2/317

 

از حضرت عیسی (ع) و ابن عباس سخنانی نزدیک به این متن وجود دارد که چنین است:

 

1. "عیسى (ع): إنی أرى الدنیا فی صورة عجوز هماء علیها کل زینة قیل لها کم تزوجت قالت لا أحصیهم کثرة قیل أ ماتوا عنک أم طلقوک قالت بل قتلتهم کلهم قیل فتعسا لأزواجک الباقین کیف لا یعتبرون بأزواجک الماضین و کیف لا یکونون منک على حذر"؛[1] حضرت عیسی فرمود: من دنیا را به صورت پیرزنی دیدم که دندان هایش ریخته و زینت هایی به خود آویخته بود. از او سؤال شد؟ چند شوهر اختیار کردی؟ گفت: قابل شمارش نیست. گفتند: شوهرانت مردند یا طلاقت دادند؟ گفت: تمام آنها را کشتم. گفتند: وای بر بقیه شوهرانت که از شوهران گذشته عبرت نمی گیرند و از تو پروا ندارند.

 

2. قال ابن عباس (رض) "یؤتى یوم القیامة بالدنیا فی صورة عجوز شمطاء زرقاء أنیابها بادیة مشوهة خلقها و تشرف على الخلائق فیقال تعرفون هذه فیقولون نعوذ بالله من معرفة هذه فیقول هذه الدنیا التی تناجزتم علیها و بها تقاطعتم الأرحام و بها تحاسدتم و تباغضتم و اغتررتم ثم تقذف فی جهنم فتقول یا رب أین أتباعی و أشیاعی فیقول الله عز و جل ألحقوا بها أتباعها و أشیاعها"؛[2] ابن عباس می گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیرزنی زشت و کریه المنظر حاضر می کنند و نشان مردم می دهند و به آنها می گویند: آیا او را می شناسید؟ می گویند: پناه بر خدا از این که چنین شخصی را بشناسیم! پس گفته می شود این همان دنیایی است که بر سر آن با هم مبارزه می کردید، برای او قطع رحم می نمودید، حسادت می ورزیدید، نسبت به هم بغض و کینه داشتید، و به آن مغرور شدید. سپس او را به جهنم می برند، در حالی که می گوید: پروردگار من پس پیروان من چه می شوند؟ خدای متعال می فرماید: پیروانش را به او ملحق کنید.

 

https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa7961

 

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوز عروس هزار داماد است.

 

این حدیث را بنده سعی کردم در بحار الانوار و صحیح بخاری و مسلم نیز جستجو کنم، ولی یافت نشد.

البته بعضی هم اشکال می کنند که راه مقابله ی با کفار و مشرکین و منافقین بر خلاف آنچه تو بنظرت رسیده است این هم نیست که خطباء و مدرسان اخلاق و منبریها را از منبرشان پایین بکشی. یعنی فکر هم نکن که آنها هم سر جایشان نشسته اند که تو این کار را با آنها بکنی! این ره که تو می روی به ناکجا آباد است و بهتر همان است که توشه ی علمت را پربارتر کنی و بلکه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازی. اتفاقاً یک حدیثی هم هست از امام رضا علیه السلام که دنیا را بیش از حد ملامت نکنید که یادم نیست کجا است و یک جایی در کتاب دعا باید باشد و یحتمل بعداً آنرا عرض کنم. همه جا کربلا همه جا نینوا تو حسین منی نور عین منی. کربلا کربلا ما داریم می آییم.

--------------------------------------------

 

 

وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَـٰکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿السجده: ١٣

 

  گفتارى پیرامون پیدایش انسان نخستین
بررسى آنچه در قرآن در این باره آمده است
در تفسیر سوره نساء گفتارى در این معنا گذشت ، و گفتار ما در اینجا به منزله تکمیل همان بحث است ، در آنجا گفتیم که آیات کریمه قرآن ظاهر قریب به صریح است در اینکه بشر موجود امروزى - که ما افرادى از ایشانیم -، از طریق تناسل منتهى مى شوند به یک زن و شوهر معین ، که قرآن نام آن شوهر را آدم معرفى کرده ، و نیز صریح است در اینکه این اولین فرد بشر و همسرش از هیچ پدر و مادرى متولد نشده اند، بلکه از خاک یا گل یا لایه یا زمین ، به اختلاف تعبیرات قرآن - خلق شده اند
این آن معنایى است که آیات با ظهور قوى خود، آن را افاده مى کنند، چیزى که هست ظهور آیات در این معنا به حد صراحت نمى رسد، و نص در این معنا نیست ، تا نشود آن را تاویل کرد، از سوى دیگر، مساله از ضروریات دین هم نیست ، تا منکر آن مرتد از دین باشد، بله ممکن است این معنا را از ضروریات قرآن دانست ، که نسل حاضر بشر منتهى به مردى به نام آدم است....

المیزان، علامه طباطبایی، ص 382- تا آخر بحث آیات مربوطه سوره سجده آیات: 1-14

http://lib.eshia.ir/50081/16/382

 

204 حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو تُرَابٍ عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الرُّویَانِیُّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ قَالَ‌ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا(ع)یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ عَنْ آبَائِکَ(ع)فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)لَا یَزَالُ النَّاسُ بِخَیْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَکُوا قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)لَوْ تَکَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ اللِّقَاءِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص)یَقُولُ إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِأَخْلَاقِکُمْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)مَنْ عَتَبَ عَلَى الزَّمَانِ طَالَتْ مَعْتَبَتُهُ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ السوء [سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیَارِ قَالَ‌ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)مَا هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)التَّدْبِیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)مَنْ وَثِقَ بِالزَّمَانِ صُرِعَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)خَاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَغْنَى قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)قِلَّةُ الْعِیَالِ أَحَدُ الْیَسَارَیْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ آبَائِهِ(ع)قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)مَنْ رَضِیَ بِالْعَافِیَةِ مِمَّنْ دُونَهُ رُزِقَ السَّلَامَةَ مِمَّنْ فَوْقَهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ حَسْبِی‌

 

عیون اخبار الرضا، جلد 2، صص 53-54

http://lib.eshia.ir/86808/2/53

 

حدیث مورد بحثی که از امام رضا قبلاً ذکر شد این است که از حضرت عبد العظیم حسنی از امام جواد از پدرانش ذکر فرموده اند که:

قال: فقلت له زدنی یا ابن رسول الله، قال: حدثنی ابی، عن جدی، عن آبائه علیه السلام قال: قال امیر المومنین علیه السلام: من عتب علی الزمان طالت معتبته.

ترجمه:

روای گوید گفتم ای فرزند پیغمبر برایم بیشتر بفرما: حضرت فرمود: پدرم از جدم از آبائش علیهم السلام برایم حدیث کرد که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: هر کس روزگار را مورد سرزنش قرار دهد و نکوهش کند خود همواره مورد عتاب و سرزنش واقع خواهد شد.

 

[مترجم و مفسر محترم که دو راوی از راویان این حدیث و حدیث قبل از آن را در کتاب نیز مجعول می شمارد می فرمایند: شرح: "روزگار و زمان نیکی و بدی بالاِراده ندارد، بلکه مردم هر زمانند که با افعال ارادی خود، بدی و شر و فساد در زمان و روزگار ایجاد می کنند، و زمانه را مسئول دانستن از کمال بی توجهی است، و این مردمند که موجب تیرگی و فشار و سختی و ناملائمی زمانه می شوند و عِتاب را با مُقصِر و بانی شر و فساد انجام می دهند نه با ظرف زمان و مکان" عیون اخبار الرضا، ترجمه علی اکبر غفاری، حمید رضا مستفید، ص 82 ]

 

البته اینجا مسئله این است که اگر بخواهیم آن آدم اولی را پیدا کنیم، یحتمل اگر انقلابی رخ داده باشد و حتی اگر انقلاب هم رخ نداده باشد و او در حضور ما بایستد او را نشناسیم چرا که مثلاً ولی فقیه مد ظله العالی یک نفر است ولی این حضرت ولی فقیه بعدی است مثلاً! و لذا وقتی بدنبال درمان وبازدگی می گردیم، یحتمل یک طبیب جسمانی یک نسخه ای بپیچد مثل ابن سینا؛ ولی طبیب دوار روحانی دیگری نسخه ای دیگر را بپیچد و حتی بفرمایند که اگر عقربزدگی هم داشتی برو نزد همین طبیب روحانی و او یک دستی می کشد و خوب می شوی. و از طرفی هم آن بنده خداهایی که در مادیات غرق شده اند نیز یحتمل اشکال کنند که آقایان خانمها حتی طبیب حاذق جراحی که از عبید الله جراح هم یحتمل بتوان گفت بالاتر است می آید در اینترنت و خبر می دهد که چطور از همسرش جدا شده بوده و افسردگی گرفته و او را با شوک درمانی نجات دادند. و حالا این بابا آمده است به ما می گوید برو نزد این طبیب دیگر و یک دست می کشد و خوب می شوی حتی اگر وبازدگی یا عقربزدگی هم داری؟ و حتی اگر به کل جامعه هم شوک وارد کردند که فتنه و آشوب برپا کنند هم همین است؟! این چطور می شود؟! نه گوش نکنید، آقایان خانمها این حرفها همه یعنی کشک. باید رفت هاروارد و اوهایو و امثالهم دانشکده های پزشکی و دید آنجا هم پزشکان چطور تربیت می شوند یا خیر؛ آقازاده و غیر آقازاده هم ندارد و همه و همه باید بروند! و بنده این را هم اضافه کنم که اگر در مساجد و خانه های خدا رفتید و دیدید که هیچ کس محل هیچ کس نمی گذارد و هر چه هم که خطباء بالای منبرها می فرمایند انگار دارند به شخص شما است که توهین می کنند، حساب نکنید که اینها با شما لجند و بلکه همه و همه با هم نیز لجند. یحتمل همه  و همه مایلند به لقاء الله بطور فرد فرد بپیوندند ولی نمی دانند هم چطور؟ خوب، شما هم سعی و تلاش خود را در نهایتش بکنید که می خواهید بالاخره چه کنید؟! یعنی اینطور نباشد که بفرمایید که تفسیر المیزان را بنده وقتی از کتاب خودم می خوانم یک جور است و وقتی از اینترنت می خوانم جور دیگری است و لذا به اینترنت هم دیگر نمی شود اطمینان کرد که آیا آیات قرآن را هم درست می گوید یا خیر؛ و چه رسد به تفسیر المیزان. و لذا همین خود نشانی از نشانهای وبازدگی است!!! بالاخره یک جایی باید به آن طبیبی که بدو اعتماد کرده اید و قبولش دارید، واقعاً هم اعتماد کرده و اطمینان هم کنید. و الا او هی نسخه بدهد و شما بریزیدش دور و کار خودتان را هم بکنید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾

 

سلام علیک یا اباعبدالله 

و علی الارواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله ابدا،

ما بقیت اللیل و النهار،

و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم،

السلام علی الحسین،

و علی علی بن الحسین،

و علی اولاد الحسین،

و علی اصحاب الحسین،

[الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام].

 

او می برید و من می بریدم،

او از حسین سر، 

من از حسین دل،

....

 

 

4 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ عَقِیلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهِ قَالَ‌ لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع)نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ کَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع)یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ(ص)یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا

قال مصنف هذا الکتاب ره من شروطها الإقرار للرضا(ع)بأنه إمام من قبل الله عز و جل على العباد مفترض الطاعة علیهم‌

 

هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.

 

این حدیث سلسلة الذهب را این طور هم می فرمایند که ولایت علی بن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی.

یک نقل قولی را در مورد قمار بنده ی حقیر شنیدم که واقعاً نمی خواهم اینجا دوباره تکرار کنم هر چند که در نظر قبل نیز بدان اشاره ای شد؛ و این در مسجد حجت بن الحسن بود که همان را بعد از مدتی دوباره بر منبر شنیدم. گاهی اوقات هست که یک شاگرد مدرسه ای خلافی می کند، و مدیر یا ناظم مدرسه می فرماید که فردا با ولی ات باید بیایی مدرسه! وقتی بنده ی حقیر این نقل قول را شنیدم، به مستمع دیگری که داشت گوش می کرد بعداً گفتم که یک معنای کل ارض کربلا کل یوما عاشورا همین می تواند باشد. و اما گاهی اوقات مسئله از نوعی است که خدا و پیغمبر و ولایت است که خود وارد می شوند و از آن طرف هم اولیاء شیاطین وارد می شوند! و یک مرتبه همه جا کربلا است همه جا نینوا است، تو حسین منی نور عین منی. و لذا نمی شود مسئله را هر چقدر هم که بخواهید تکرارش نکنید، تکرار هم نکنید! مسئله این است که می فرماید فلانی که اهل قمار و مشروبات الکلی است آنقدر به فساد کشیده شد که همسر یا فرزندان خود را هم چطور  قمار کرد. معمولاً این مسئله را در مورد یک قماربازی که معتاد هم هست ایراد می کنند.

اما نوع دیگری از مسئله هست که اینطور هم ایراد نمی شود و آن اینکه کسی در خانه اش هست که نشسته است و دارد مثلاً شطرنج هم بازی می کند. و دیگری نیز در خانه ای دیگر نشسته است و او هم دارد شطرنج خود را بازی می کند. امروزه روز شما شطرنجهای رایانه ای هم دارید! اما مسئله اینجا این است که اگر شما در خانه ی خود دارید مثلاً با رایانه تان شیطرنج بازی می کنید، آیا کس دیگری هم هست که بداند حرکات شما کدام است و کیست که برنده می شود؟! یحتمل بعضی مسئله را اینطور مطرح کنند که کجا کلید ورود شما به بازی شطرنج خصوصی است و کجا عمومی است؟! خوب، اینجا یک وقت مسئله این است که البته یقیناً خدا که می داند که ما داریم چه می کنیم. و یک وقت هم سوال این است که ما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هم هستیم و لذا آنها هم می دانند که ما در حصن و حصار آنها چه می کنیم.

و اما یک وقت دیگر هم هست که می فرماید که ما فقط در حصن و حصار ولایت علی بن ابی طالب و کلمة لا اله الا الله هم نیستیم و دیگرانی هم هستند که می دانند موضوع از چه قرار است یا لااقل می خواهند روی این مسائل شرطبندی و بلکه قمار هم کنند که مسئله اصلا چیست؟ شما تا وقتی در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هستید، مسئله حل است و اما اگر از این حصن و حصارها هم بیرون آمدید نیز باز می توانید به همان کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب دوباره استناد کنید و امنیت خود را بر آن مبنا برقرار سازید یا وارد قمار هم نشوید که بالاخره درگیریهایی خواهید داشت؟ البته بهتر این است که از این حصن و حصارها هم خارج نشویم و وارد درگیریها هم نشویم و مبنای کار را توحید و نبوت و امامت و عدل الهی و معاد قرار دهیم. و اما خوب، می بینیم که همین مسئله ی حجاب از نوعی است که بیگانگانی که مایل به آندلسی کردن مسائل هم هستند همین را هم زیر سوال می برند. و همین هم باعث می شود که بعضی حتی قانون را هم زیر پا گذاشته و وارد عرصه ی درگیریهایی آشکار شوند. البته یقیناً ما بانوان با حجاب با چادرهای مشکی هم داریم. و اما چطور می خواهیم این را تبلیغ هم کنیم که بهترین نوع حجاب است آنجایی که طرف مقابل دارد تبلیغ هم می کند که آیا سهراب هم در جنگهایش با حجاب بود؟ یحتمل دارد جنگ رستم و سهراب را هم می گوید؟ و ببینید چطور می خواهد مسئله را آندلسی اش هم کند و بلکه بگوید که ما ایرانی هستیم و نه عرب؟ یعنی به قول بحث کوبلیتز و سایمون می خواهد بگوید که امپراتور بدون لباس وارد میدان هم شده است و خودش هم خبر ندارد. ولی این یادش رفته است که تویی که داری بی حجابی و بلکه عریانی را هم ترویج می دهی و همگانی می کنی یا امپراتور و همه و همه هم همینطورند؟ ولایت علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. موضوع اینجا این است که اویی که می گوید من مسلمانم و من انقلابی ام، می گوید هم من ولایت علی بن ابی طالب را نیز می طلبم. و حالا توی چیز دیگری را می گویی و چیز دیگری را می خواهی؟ خوب، رستم را ببر آنجا که برایت فتح و فتوحات کند و امپراتوری ات را آنجا هم تشکیل بده و فکر می کنی می توانی آنجا هم بی حجاب باشی؟ یحتمل هم بتوانی! و اما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب از این غلطها خبری نیست و نداریم. یعنی بی حجابی و بلکه بدحجابی هم نداریم. و السلام نامه تمام. هستی؟ اگر هستی که این است و اگر هم نیستی که همان بهتر که نیستی!

و اما تازه ما می رویم سر جای اولمان با بعضی دیگر که حالا اصلا چرا ما نباید با همه ی عالم هم تعامل داشته باشیم یا نداشته باشیم و اصلا چرا می فرمایید مرگ بر این و مرگ بر آن و .... و لذا سوال این است که مسئله را اصلا چطور باید طرح کرد که بالاخره هستی یا نیستی؟ و چه را هستی و چه را نیستی؟! و بلکه اصلا ولایت علی بن ابی طالب علیهم السلام و بلکه انتظار عامیانه و انتظار عارفانه و انتظار عالمانه نیز اینجا یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه ما وارد یک نوع اقتصاد مقاومتی و بلکه رونق تولیدی شده ایم که وقتی مثلاً سلامت خود را توانسیتم هم حفظ کنیم و برویم به نماز جمعه، آنگاه ما با خطبه هایی روبرو شویم که سر تا پا علمی است و اما هیچ کس هم نمی فهمد معنای آنها چیست؟ البته همانطور که شریمد بهکتیودانتا سوامی پرابهوپادا هم یحتمل بفرمایند، شما وقتی مستمع خطبه ای و بلکه خطبه هایی هم هستید، نباید انتظار داشته باشید که همه چیز را همان موقع بفهمید و درک کنید. این درست. و اما بالاخره بعد از 40 سال هم که نه و بلکه یحتمل هفت هشت الی 10 سال رفتن و آمدن به مسجد و حسینیه و نماز جمعه، آیا نمی باید هیچ درکی هنوز هیچ کس از مسائل داشته باشد و مسائل هنوز هم که هنوزه یک حالت نو و بی بدیلی دارند؟ همه چیز هنوز آندلسی است و بلکه می تواند هر آن هم آندلسی تر شود همانطور که می تواند هم همه چیز در کل عالم یک مرتبه اسلامی شود؟ بالاخره تکلیف ما چیست؟ آیا غیر از این است که یا ایها الناس، و بلکه یا ایها الذین کفروا و بلکه حتی یا ایها الذین امَنوا امِنوا.

 نکته ی بسیار بسیار قابل توجه اینجا این است که وقتی ناظم و مدیر مدرسه می فرمایند که یا فردا با ولی ات می آیی مدرسه یا اینکه اصلا نمی آیی ها؟! این مسئله غیر از این است که پیغمبر و ائمه ی اطهار نیز در امور ولایت حتی در زمان غیبت هم شاگرد مکتب را تنها رها کرده اند به امید خدا و یا علی از تو مدد! مسئله این است که شاگرد خودش هم باید بفهمد که ولایتش دست کیست؟

در مسئله ی ساموئل هانتینگتون و نیل کوبلیتز، بنده کنجکاو هم شدم که بیشتر ببینم ساموئل در تورات کیست؟ این به نوعی هم یحتمل برمی گردد به مسئله ی طالوت و جالوت و داستان حضرت داوود و سلیمان علیهم السلام. این برای این حقیر هنوز هم تا حدی سوال است که پیامبر نامبرده شده در این داستان چه کسی است؟

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٤٧

ساموئل است شاول یا ساول است؟ و طالوت نیز کدام کاراکتر توراتی است؟ اینترنت بنظر میرسد که می گوید طالوت همان ساول است! و اما از آن طرف هم یحتمل شما کنجکاو شوید که ساول بلو Saul Bellow نویسنده ی کانادایی آمریکایی برنده جایزه نوبل نیز سرگذشتش چه بوده است؟ خوب، اینجا یحتمل این سوال مطرح شود که اگر کسی بیش از حد برود داستانهای رمان و تراژدی و امثالهم را مطالعه کند از خیلی از نویسندگان جهان، و اما آیا می تواند هم هنوز مسئله ی ولایت را درست حفظ کند؟ و یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک سوالی است که عملاً باید نشان داده شود که چطور ولایت را درک کرده است؟ بگذریم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

---------------------------------------

 

دو نکته را اینجا بنده سریعاً عرض کنم؛ یکی رافت و مهربانی پیغمبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت آن حضرت و ائمه ی اطهار که همه و همه و از جمله امام علی بن موسی الرضا ذاتاً رئوف اند.

و نکته ی دیگر این که بعضی هم یحتمل اشکال کنند که تو چرا راجع به خودکشی چیزی گفتی  و حال آنکه خودکشی از گناهان کبیره است- هر چند که حتی اگر کسی خودش هم می خواهد و بلکه مرتکب خودکشی هم می شود؟!

این مسئله را در سرنوشت شائول که از قضا همان طالوت هم هست ویکی پدیای انگلیسی می گوید که به روایتی خودکشی کرد و بلکه خودش را روی شمشیری یا نیزه ای انداخت که بدست دشمن که همان فلسطینیان هم بوده اند نیافتد؛ ولی ویکی فقه در این مورد چیزی نمی گوید که طالوت که همان شائول است خودکشی کرده است یا نکرده است. فقط می گوید که این امر معلوم نیست که او چطور مرده است؟! این خبر خودکشی شائول در تورات بر حسب گفته ی ویکی پدیا نیز معتبر است.

اینجا مسئله ی تبری و تولی مطرح است که در قرآن کریم چیزی در این مورد نداریم هر چند نام طالوت بیان می شود همانطور که راجع به ساموئل نیز چیزی نمی گوید. در سوره ی کهف می فرماید: وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَىٰ مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿٤٢﴾ وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّـهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا ﴿٤٣﴾ هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ ۚ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿٤٤

مسئله این است که ما در مهربانی و رافت رسول الله و حضرت زهرا و حضرت زینب و دیگر اهل بیت آن حضرت و حضرات ائمه ی اطهار علیهم السلام اجمعین متوجه می شویم که آنها به شیعیان خود اجازه می دهند که هر چقدر می توانند در سبقت گرفتن در جهاد فی سبیل الله پیشی گرفته و از همه و حتی از خود آنها هم اگر می توانند جلو بزنند کانه خود آنها را هم جا بگذارند و حتی از شربت شهادت هم سر بکشند و عالم دینی شوند و دین و دنیای خود را هم هر چقدر می توانند آباد کنند. و اما خودکشی هم هنوز از گناهان کبیره است. و اما این معنایش این هم نیست که در صحنه های جهادی نیز ما دروغ و خدعه و کید و نیرنگ نداریم و دشمن هم سعی نخواهد کرد که دشمن خود را هر طور می تواند از راه بدر کرده و بلکه تماماً مغلوب کند. و لذا به راست یا دروغ هم یحتمل اظهار کند که خودکشی می کند و بلکه هر چه هم بتواند دست به جنایت می زند تا خودش را پیروز جبهه ها نشان داده و دشمن را شده در بازی چیکن دست کم هر چه می تواند بترساند. و اما خودکشی هم از گناهان کبیره است هنوز هم همانطور که بمبهای هسته ای نیز خلاف شرع است. مسئله گاهی این است که انگیزه ی شما کدام است؟ آیا می خواهید اسلام را تروریست جلوه دهید و هم چیز را آندلسی کرده و در کفر خود بمانید؟ یا اینکه می خواهید اسلام بیاورید و بلکه کل عالم را هم دعوت به اسلام کنید؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

----------------------------------------

 

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّـهِ أَکْبَرُ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿العنکبوت: ٤٥﴾

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ

 

بعضی هم یحتمل اشکال می کنند که پسر جان تو چرا اصلا می خواهی با کسی یا حتی با رایانه ات یا با خودت شطرنج بازی کنی؟ نماز شبت را بخوان و دعا بکن و این نماز و صلات است که انسان را از فحشاء و منکر باز می دارد و ذکر خدا را بگو.

بعضی دیگر اما یحتمل اشکال کنند که حدیثی داریم که یحتمل هم در بحار الانوار است هر چند که بنده ی حقیر نتوانستم پیدایش کنم. می فرماید عروس عفریته ای است که از دستانش هم خون می چکد و حضرت عیسی علی نبینا علیهم السلام او را می بیند و مثلاً می پرسد که این چه وضعی است؟ می فرماید که چندین داماد داشته است و همه را هم کشته است و نشانه اش هم همین دستان خونی اش است و می گوید که من همین دنیا هم هستم. و حضرت عیسی علیه السلام در جواب می فرماید که خوب تو غیر از این هم نیستی.

البته این را اگر در شب شهادت حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم بازگو کنید همراه با آنکه چطور حضرت زهرا در آن شب حزن انگیز به دم در می رفت که ببیند پشت در کیست و او را نه یک بار و نه دو بار و نه سه بار جواب می کرد چرا که اجازه ی دیدار پدر را می طلبید و آن حضرت اجازه نمی دادند چرا که میهمان بدموقع مزاحم شده است و پدر جان در بستر مریضی است. و تا بالاخره پدر می فرمایند که دخترم اگر تو به او اجازه ندهی، عزراییل هیچ گاه وارد نمی شود تا جان مرا بستاند.

اینجا قبل از اینکه این مسائل رخ دهد یحتمل در قسمت زنانه همهمه ای رخ دهد و مشکلی است که اتفاق افتاده است و وقتی مجلس تمام شود یحتمل خانم محترمه ی مسنی از بین مومنین و مومنات بیرون بیاید و به خطیب محترم ایراد کند که تو بودی که به آن دختر نامه نوشتی؟ تو خطیبی؟ تو اصلا چرا منبر می روی؟ حالا اگر کسی بدتر از این حقیر منافق مشرک کافر هم باشد، اشکال می کند که کیست که دارد تهمت می زند و کیست که راست می گوید؟ نکند خطیب مشکلی داشته است و نکند آن پیرزن بوده است که تهمتی زده است؟ و نکند هم که عفریته ای هم در کار نبوده است که از دستانش دارد همینطوری خون می چکد؟

البته بعضی دیگر هنوز هم اشکال می کنند که این یک مسئله است که عفریته ای که دستانش خونی است را داریم که دنیا  هم هست، ولی این مسئله ای دیگر هم هست که متوجه مسئله شویم که خدا در قرآن کریم نیز فرموده است که انک لعلی خلق عظیم. و در عین حال چقدر هم به آن حضرت تهمت دیوانگی زده اند و چقدر آزار و اذیتش کرده اند آنچنان که می فرماید و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین. نکته اینجا این است که آنجایی که امام می خواهد حتی دشمنی مثل شمر را نیز ارشاد کند، چقدر در این کار خود موفق هم می شود که او می برید و من می بریدم. کسی را که تارک نماز است را بخواهید ارشاد کنید را چقدر موفق می شوید و تازه یحتمل شمر و عمر بن سعد نمازشان هم ترک نمی شده است! خوب، پس امام چه کند؟ ارشاد نکند و بلکه جهاد فی سبیل الله را نیز کنار بگذارد؟! مثلاً بفرماید که در فلان جا مسلمانی ندیدم ولی مسلمان دیدم ولی در فلان جای دیگر مسلمان دیدم ولی مسلمانی هم ندیدم؟ و مسئله حل است؟

یک جا می بینید که می فرمایند که ریخته اند توی آمبولانس و دارند برادر آن مجروح را که در آمبولانس دراز کشیده است را تا می خورد می زنند. و اما یک جای دیگر وسط جنگ آمبولاس دارد می رود و خمپاره و آر پی جی می آید و می زند سرنشینان آمبولانس را هم می کشد و مجروح می کند. این یک دوگان نیست که شما مثلاً بهشت و جهنم دارید همانطور که حق و باطل هم یک دوگان نیستند که حالا یه ذره از این داشته باشید و یه ذره از آن. وقتی حکومت حکومت خدا و امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد، یا طرف حقی یا طرف باطلی. دیگر نمی شود هم اینطرفی باشی و هم آنطرفی. نمی شود هم بهشتی باشی و هم جهنمی. البته می شود هم به اسم بهشت و به اسم حق جلوی امام هم ایستاد و با او در کربلا تا آخرش جنگید آنچنان که یزیدیان و شمریان ملعون کردند. و حتی می شود هم به اسم بهشت و به اسم حق منبر رفت و حتی امیرالمومنین را هم لعن کرد. و بلکه می شود هم به اسم اینکه اگر نهی از منکر و امر به معروف کنیم، یک وقت نکند مثل اویی شویم که در شکم خانمهای حامله پونز فرو می کرد و حجاب و روسریها را می خواست به زور به خانمها تحمیل کند و حال آنکه دهانش  بوی گند می داد و مسواک هم نمی زد و نخ دندان هم نمی کشید و بلکه حمام هم ماه به ماه نمی رفت و بوی گند می داد و لباسش هم که دیگر چه عرض کنم؛ همسر خودش هم از دستش فراری بود و بلکه طلاق گرفته بود. تو را به علی، کسی آیا حاضر است از این بیچاره هم امر به معروف و نهی از منکر را الا اینکه به زور باشد تحمل کند؟ تو را به علی نباید امر به معروف و نهی از منکر را هم تعطیل کرده و دیگر حجاب که هیچی!

برائت من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. ای کافر منافق مشرک من از تو بیزاری می جویم و از بالای منبر می کشانمت پایین هر چا که باشی! البته شلاق را برداشتن و آن زانی را حد زدن هم نه کار هر کسی است و هم اینکه اگر از روی تهمت باشد خود شلاق و جرم هم می تواند داشته باشد. خدا لعنت کند مسبب این همه رواج اخلاقهای زشت و ناپسند بی دینی و لامذهبی را. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

---------------------------------------

 

۱. قَالَتْ یَا وَیْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَـٰذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَـٰذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ ﴿هود: ٧٢﴾

۲. إِلَّا عَجُوزًا فِی الْغَابِرِینَ ﴿الشعراء: ١٧١﴾

۳. إِلَّا عَجُوزًا فِی الْغَابِرِینَ ﴿الصافات: ١٣٥﴾

۴. فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ﴿الذاریات: ٢٩﴾

 

9 - وبهذا الاسناد، عن المنقری، عن حفص بن غیاث، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: فی مناجاة موسى (علیه السلام): یا موسى إن الدنیا دار عقوبة، عاقبت فیها آدم عند خطیئته وجعلتها ملعونة، ملعون ما فیها إلا ما کان فیها لی، یا موسى إن عبادی الصالحین زهدوا فی الدنیا بقدر علمهم وسائر الخلق رغبوا فیها بقدر جهلهم وما من أحد عظمها فقرت عیناه فیها ولم یحقرها أحد إلا انتفع بها.

 

الکافی الشریف

http://lib.eshia.ir/11005/2/317

 

از حضرت عیسی (ع) و ابن عباس سخنانی نزدیک به این متن وجود دارد که چنین است:

 

1. "عیسى (ع): إنی أرى الدنیا فی صورة عجوز هماء علیها کل زینة قیل لها کم تزوجت قالت لا أحصیهم کثرة قیل أ ماتوا عنک أم طلقوک قالت بل قتلتهم کلهم قیل فتعسا لأزواجک الباقین کیف لا یعتبرون بأزواجک الماضین و کیف لا یکونون منک على حذر"؛[1] حضرت عیسی فرمود: من دنیا را به صورت پیرزنی دیدم که دندان هایش ریخته و زینت هایی به خود آویخته بود. از او سؤال شد؟ چند شوهر اختیار کردی؟ گفت: قابل شمارش نیست. گفتند: شوهرانت مردند یا طلاقت دادند؟ گفت: تمام آنها را کشتم. گفتند: وای بر بقیه شوهرانت که از شوهران گذشته عبرت نمی گیرند و از تو پروا ندارند.

 

2. قال ابن عباس (رض) "یؤتى یوم القیامة بالدنیا فی صورة عجوز شمطاء زرقاء أنیابها بادیة مشوهة خلقها و تشرف على الخلائق فیقال تعرفون هذه فیقولون نعوذ بالله من معرفة هذه فیقول هذه الدنیا التی تناجزتم علیها و بها تقاطعتم الأرحام و بها تحاسدتم و تباغضتم و اغتررتم ثم تقذف فی جهنم فتقول یا رب أین أتباعی و أشیاعی فیقول الله عز و جل ألحقوا بها أتباعها و أشیاعها"؛[2] ابن عباس می گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیرزنی زشت و کریه المنظر حاضر می کنند و نشان مردم می دهند و به آنها می گویند: آیا او را می شناسید؟ می گویند: پناه بر خدا از این که چنین شخصی را بشناسیم! پس گفته می شود این همان دنیایی است که بر سر آن با هم مبارزه می کردید، برای او قطع رحم می نمودید، حسادت می ورزیدید، نسبت به هم بغض و کینه داشتید، و به آن مغرور شدید. سپس او را به جهنم می برند، در حالی که می گوید: پروردگار من پس پیروان من چه می شوند؟ خدای متعال می فرماید: پیروانش را به او ملحق کنید.

 

https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa7961

 

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد

که این عجوز عروس هزار داماد است.

 

این حدیث را بنده سعی کردم در بحار الانوار و صحیح بخاری و مسلم نیز جستجو کنم، ولی یافت نشد.

البته بعضی هم اشکال می کنند که راه مقابله ی با کفار و مشرکین و منافقین بر خلاف آنچه تو بنظرت رسیده است این هم نیست که خطباء و مدرسان اخلاق و منبریها را از منبرشان پایین بکشی. یعنی فکر هم نکن که آنها هم سر جایشان نشسته اند که تو این کار را با آنها بکنی! این ره که تو می روی به ناکجا آباد است و بهتر همان است که توشه ی علمت را پربارتر کنی و بلکه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازی. اتفاقاً یک حدیثی هم هست از امام رضا علیه السلام که دنیا را بیش از حد ملامت نکنید که یادم نیست کجا است و یک جایی در کتاب دعا باید باشد و یحتمل بعداً آنرا عرض کنم. همه جا کربلا همه جا نینوا تو حسین منی نور عین منی. کربلا کربلا ما داریم می آییم.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾

 

سلام علیک یا اباعبدالله 

و علی الارواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله ابدا،

ما بقیت اللیل و النهار،

و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم،

السلام علی الحسین،

و علی علی بن الحسین،

و علی اولاد الحسین،

و علی اصحاب الحسین،

[الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام].

 

او می برید و من می بریدم،

او از حسین سر، 

من از حسین دل،

....

 

 

4 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ عَقِیلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهِ قَالَ‌ لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع)نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ کَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع)یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ(ص)یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا

قال مصنف هذا الکتاب ره من شروطها الإقرار للرضا(ع)بأنه إمام من قبل الله عز و جل على العباد مفترض الطاعة علیهم‌

 

هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.

 

این حدیث سلسلة الذهب را این طور هم می فرمایند که ولایت علی بن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی.

یک نقل قولی را در مورد قمار بنده ی حقیر شنیدم که واقعاً نمی خواهم اینجا دوباره تکرار کنم هر چند که در نظر قبل نیز بدان اشاره ای شد؛ و این در مسجد حجت بن الحسن بود که همان را بعد از مدتی دوباره بر منبر شنیدم. گاهی اوقات هست که یک شاگرد مدرسه ای خلافی می کند، و مدیر یا ناظم مدرسه می فرماید که فردا با ولی ات باید بیایی مدرسه! وقتی بنده ی حقیر این نقل قول را شنیدم، به مستمع دیگری که داشت گوش می کرد بعداً گفتم که یک معنای کل ارض کربلا کل یوما عاشورا همین می تواند باشد. و اما گاهی اوقات مسئله از نوعی است که خدا و پیغمبر و ولایت است که خود وارد می شوند و از آن طرف هم اولیاء شیاطین وارد می شوند! و یک مرتبه همه جا کربلا است همه جا نینوا است، تو حسین منی نور عین منی. و لذا نمی شود مسئله را هر چقدر هم که بخواهید تکرارش نکنید، تکرار هم نکنید! مسئله این است که می فرماید فلانی که اهل قمار و مشروبات الکلی است آنقدر به فساد کشیده شد که همسر یا فرزندان خود را هم چطور  قمار کرد. معمولاً این مسئله را در مورد یک قماربازی که معتاد هم هست ایراد می کنند.

اما نوع دیگری از مسئله هست که اینطور هم ایراد نمی شود و آن اینکه کسی در خانه اش هست که نشسته است و دارد مثلاً شطرنج هم بازی می کند. و دیگری نیز در خانه ای دیگر نشسته است و او هم دارد شطرنج خود را بازی می کند. امروزه روز شما شطرنجهای رایانه ای هم دارید! اما مسئله اینجا این است که اگر شما در خانه ی خود دارید مثلاً با رایانه تان شیطرنج بازی می کنید، آیا کس دیگری هم هست که بداند حرکات شما کدام است و کیست که برنده می شود؟! یحتمل بعضی مسئله را اینطور مطرح کنند که کجا کلید ورود شما به بازی شطرنج خصوصی است و کجا عمومی است؟! خوب، اینجا یک وقت مسئله این است که البته یقیناً خدا که می داند که ما داریم چه می کنیم. و یک وقت هم سوال این است که ما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هم هستیم و لذا آنها هم می دانند که ما در حصن و حصار آنها چه می کنیم.

و اما یک وقت دیگر هم هست که می فرماید که ما فقط در حصن و حصار ولایت علی بن ابی طالب و کلمة لا اله الا الله هم نیستیم و دیگرانی هم هستند که می دانند موضوع از چه قرار است یا لااقل می خواهند روی این مسائل شرطبندی و بلکه قمار هم کنند که مسئله اصلا چیست؟ شما تا وقتی در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هستید، مسئله حل است و اما اگر از این حصن و حصارها هم بیرون آمدید نیز باز می توانید به همان کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب دوباره استناد کنید و امنیت خود را بر آن مبنا برقرار سازید یا وارد قمار هم نشوید که بالاخره درگیریهایی خواهید داشت؟ البته بهتر این است که از این حصن و حصارها هم خارج نشویم و وارد درگیریها هم نشویم و مبنای کار را توحید و نبوت و امامت و عدل الهی و معاد قرار دهیم. و اما خوب، می بینیم که همین مسئله ی حجاب از نوعی است که بیگانگانی که مایل به آندلسی کردن مسائل هم هستند همین را هم زیر سوال می برند. و همین هم باعث می شود که بعضی حتی قانون را هم زیر پا گذاشته و وارد عرصه ی درگیریهایی آشکار شوند. البته یقیناً ما بانوان با حجاب با چادرهای مشکی هم داریم. و اما چطور می خواهیم این را تبلیغ هم کنیم که بهترین نوع حجاب است آنجایی که طرف مقابل دارد تبلیغ هم می کند که آیا سهراب هم در جنگهایش با حجاب بود؟ یحتمل دارد جنگ رستم و سهراب را هم می گوید؟ و ببینید چطور می خواهد مسئله را آندلسی اش هم کند و بلکه بگوید که ما ایرانی هستیم و نه عرب؟ یعنی به قول بحث کوبلیتز و سایمون می خواهد بگوید که امپراتور بدون لباس وارد میدان هم شده است و خودش هم خبر ندارد. ولی این یادش رفته است که تویی که داری بی حجابی و بلکه عریانی را هم ترویج می دهی و همگانی می کنی یا امپراتور و همه و همه هم همینطورند؟ ولایت علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. موضوع اینجا این است که اویی که می گوید من مسلمانم و من انقلابی ام، می گوید هم من ولایت علی بن ابی طالب را نیز می طلبم. و حالا توی چیز دیگری را می گویی و چیز دیگری را می خواهی؟ خوب، رستم را ببر آنجا که برایت فتح و فتوحات کند و امپراتوری ات را آنجا هم تشکیل بده و فکر می کنی می توانی آنجا هم بی حجاب باشی؟ یحتمل هم بتوانی! و اما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب از این غلطها خبری نیست و نداریم. یعنی بی حجابی و بلکه بدحجابی هم نداریم. و السلام نامه تمام. هستی؟ اگر هستی که این است و اگر هم نیستی که همان بهتر که نیستی!

و اما تازه ما می رویم سر جای اولمان با بعضی دیگر که حالا اصلا چرا ما نباید با همه ی عالم هم تعامل داشته باشیم یا نداشته باشیم و اصلا چرا می فرمایید مرگ بر این و مرگ بر آن و .... و لذا سوال این است که مسئله را اصلا چطور باید طرح کرد که بالاخره هستی یا نیستی؟ و چه را هستی و چه را نیستی؟! و بلکه اصلا ولایت علی بن ابی طالب علیهم السلام و بلکه انتظار عامیانه و انتظار عارفانه و انتظار عالمانه نیز اینجا یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه ما وارد یک نوع اقتصاد مقاومتی و بلکه رونق تولیدی شده ایم که وقتی مثلاً سلامت خود را توانسیتم هم حفظ کنیم و برویم به نماز جمعه، آنگاه ما با خطبه هایی روبرو شویم که سر تا پا علمی است و اما هیچ کس هم نمی فهمد معنای آنها چیست؟ البته همانطور که شریمد بهکتیودانتا سوامی پرابهوپادا هم یحتمل بفرمایند، شما وقتی مستمع خطبه ای و بلکه خطبه هایی هم هستید، نباید انتظار داشته باشید که همه چیز را همان موقع بفهمید و درک کنید. این درست. و اما بالاخره بعد از 40 سال هم که نه و بلکه یحتمل هفت هشت الی 10 سال رفتن و آمدن به مسجد و حسینیه و نماز جمعه، آیا نمی باید هیچ درکی هنوز هیچ کس از مسائل داشته باشد و مسائل هنوز هم که هنوزه یک حالت نو و بی بدیلی دارند؟ همه چیز هنوز آندلسی است و بلکه می تواند هر آن هم آندلسی تر شود همانطور که می تواند هم همه چیز در کل عالم یک مرتبه اسلامی شود؟ بالاخره تکلیف ما چیست؟ آیا غیر از این است که یا ایها الناس، و بلکه یا ایها الذین کفروا و بلکه حتی یا ایها الذین امَنوا امِنوا.

 نکته ی بسیار بسیار قابل توجه اینجا این است که وقتی ناظم و مدیر مدرسه می فرمایند که یا فردا با ولی ات می آیی مدرسه یا اینکه اصلا نمی آیی ها؟! این مسئله غیر از این است که پیغمبر و ائمه ی اطهار نیز در امور ولایت حتی در زمان غیبت هم شاگرد مکتب را تنها رها کرده اند به امید خدا و یا علی از تو مدد! مسئله این است که شاگرد خودش هم باید بفهمد که ولایتش دست کیست؟

در مسئله ی ساموئل هانتینگتون و نیل کوبلیتز، بنده کنجکاو هم شدم که بیشتر ببینم ساموئل در تورات کیست؟ این به نوعی هم یحتمل برمی گردد به مسئله ی طالوت و جالوت و داستان حضرت داوود و سلیمان علیهم السلام. این برای این حقیر هنوز هم تا حدی سوال است که پیامبر نامبرده شده در این داستان چه کسی است؟

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٤٧

ساموئل است شاول یا ساول است؟ و طالوت نیز کدام کاراکتر توراتی است؟ اینترنت بنظر میرسد که می گوید طالوت همان ساول است! و اما از آن طرف هم یحتمل شما کنجکاو شوید که ساول بلو Saul Bellow نویسنده ی کانادایی آمریکایی برنده جایزه نوبل نیز سرگذشتش چه بوده است؟ خوب، اینجا یحتمل این سوال مطرح شود که اگر کسی بیش از حد برود داستانهای رمان و تراژدی و امثالهم را مطالعه کند از خیلی از نویسندگان جهان، و اما آیا می تواند هم هنوز مسئله ی ولایت را درست حفظ کند؟ و یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک سوالی است که عملاً باید نشان داده شود که چطور ولایت را درک کرده است؟ بگذریم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

---------------------------------------

 

دو نکته را اینجا بنده سریعاً عرض کنم؛ یکی رافت و مهربانی پیغمبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت آن حضرت و ائمه ی اطهار که همه و همه و از جمله امام علی بن موسی الرضا ذاتاً رئوف اند.

و نکته ی دیگر این که بعضی هم یحتمل اشکال کنند که تو چرا راجع به خودکشی چیزی گفتی  و حال آنکه خودکشی از گناهان کبیره است- هر چند که حتی اگر کسی خودش هم می خواهد و بلکه مرتکب خودکشی هم می شود؟!

این مسئله را در سرنوشت شائول که از قضا همان طالوت هم هست ویکی پدیای انگلیسی می گوید که به روایتی خودکشی کرد و بلکه خودش را روی شمشیری یا نیزه ای انداخت که بدست دشمن که همان فلسطینیان هم بوده اند نیافتد؛ ولی ویکی فقه در این مورد چیزی نمی گوید که طالوت که همان شائول است خودکشی کرده است یا نکرده است. فقط می گوید که این امر معلوم نیست که او چطور مرده است؟! این خبر خودکشی شائول در تورات بر حسب گفته ی ویکی پدیا نیز معتبر است.

اینجا مسئله ی تبری و تولی مطرح است که در قرآن کریم چیزی در این مورد نداریم هر چند نام طالوت بیان می شود همانطور که راجع به ساموئل نیز چیزی نمی گوید. در سوره ی کهف می فرماید: وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَىٰ مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿٤٢﴾ وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّـهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا ﴿٤٣﴾ هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ ۚ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿٤٤

مسئله این است که ما در مهربانی و رافت رسول الله و حضرت زهرا و حضرت زینب و دیگر اهل بیت آن حضرت و حضرات ائمه ی اطهار علیهم السلام اجمعین متوجه می شویم که آنها به شیعیان خود اجازه می دهند که هر چقدر می توانند در سبقت گرفتن در جهاد فی سبیل الله پیشی گرفته و از همه و حتی از خود آنها هم اگر می توانند جلو بزنند کانه خود آنها را هم جا بگذارند و حتی از شربت شهادت هم سر بکشند و عالم دینی شوند و دین و دنیای خود را هم هر چقدر می توانند آباد کنند. و اما خودکشی هم هنوز از گناهان کبیره است. و اما این معنایش این هم نیست که در صحنه های جهادی نیز ما دروغ و خدعه و کید و نیرنگ نداریم و دشمن هم سعی نخواهد کرد که دشمن خود را هر طور می تواند از راه بدر کرده و بلکه تماماً مغلوب کند. و لذا به راست یا دروغ هم یحتمل اظهار کند که خودکشی می کند و بلکه هر چه هم بتواند دست به جنایت می زند تا خودش را پیروز جبهه ها نشان داده و دشمن را شده در بازی چیکن دست کم هر چه می تواند بترساند. و اما خودکشی هم از گناهان کبیره است هنوز هم همانطور که بمبهای هسته ای نیز خلاف شرع است. مسئله گاهی این است که انگیزه ی شما کدام است؟ آیا می خواهید اسلام را تروریست جلوه دهید و هم چیز را آندلسی کرده و در کفر خود بمانید؟ یا اینکه می خواهید اسلام بیاورید و بلکه کل عالم را هم دعوت به اسلام کنید؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

----------------------------------------

 

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّـهِ أَکْبَرُ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿العنکبوت: ٤٥﴾

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ

 

بعضی هم یحتمل اشکال می کنند که پسر جان تو چرا اصلا می خواهی با کسی یا حتی با رایانه ات یا با خودت شطرنج بازی کنی؟ نماز شبت را بخوان و دعا بکن و این نماز و صلات است که انسان را از فحشاء و منکر باز می دارد و ذکر خدا را بگو.

بعضی دیگر اما یحتمل اشکال کنند که حدیثی داریم که یحتمل هم در بحار الانوار است هر چند که بنده ی حقیر نتوانستم پیدایش کنم. می فرماید عروس عفریته ای است که از دستانش هم خون می چکد و حضرت عیسی علی نبینا علیهم السلام او را می بیند و مثلاً می پرسد که این چه وضعی است؟ می فرماید که چندین داماد داشته است و همه را هم کشته است و نشانه اش هم همین دستان خونی اش است و می گوید که من همین دنیا هم هستم. و حضرت عیسی علیه السلام در جواب می فرماید که خوب تو غیر از این هم نیستی.

البته این را اگر در شب شهادت حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم بازگو کنید همراه با آنکه چطور حضرت زهرا در آن شب حزن انگیز به دم در می رفت که ببیند پشت در کیست و او را نه یک بار و نه دو بار و نه سه بار جواب می کرد چرا که اجازه ی دیدار پدر را می طلبید و آن حضرت اجازه نمی دادند چرا که میهمان بدموقع مزاحم شده است و پدر جان در بستر مریضی است. و تا بالاخره پدر می فرمایند که دخترم اگر تو به او اجازه ندهی، عزراییل هیچ گاه وارد نمی شود تا جان مرا بستاند.

اینجا قبل از اینکه این مسائل رخ دهد یحتمل در قسمت زنانه همهمه ای رخ دهد و مشکلی است که اتفاق افتاده است و وقتی مجلس تمام شود یحتمل خانم محترمه ی مسنی از بین مومنین و مومنات بیرون بیاید و به خطیب محترم ایراد کند که تو بودی که به آن دختر نامه نوشتی؟ تو خطیبی؟ تو اصلا چرا منبر می روی؟ حالا اگر کسی بدتر از این حقیر منافق مشرک کافر هم باشد، اشکال می کند که کیست که دارد تهمت می زند و کیست که راست می گوید؟ نکند خطیب مشکلی داشته است و نکند آن پیرزن بوده است که تهمتی زده است؟ و نکند هم که عفریته ای هم در کار نبوده است که از دستانش دارد همینطوری خون می چکد؟

البته بعضی دیگر هنوز هم اشکال می کنند که این یک مسئله است که عفریته ای که دستانش خونی است را داریم که دنیا  هم هست، ولی این مسئله ای دیگر هم هست که متوجه مسئله شویم که خدا در قرآن کریم نیز فرموده است که انک لعلی خلق عظیم. و در عین حال چقدر هم به آن حضرت تهمت دیوانگی زده اند و چقدر آزار و اذیتش کرده اند آنچنان که می فرماید و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین. نکته اینجا این است که آنجایی که امام می خواهد حتی دشمنی مثل شمر را نیز ارشاد کند، چقدر در این کار خود موفق هم می شود که او می برید و من می بریدم. کسی را که تارک نماز است را بخواهید ارشاد کنید را چقدر موفق می شوید و تازه یحتمل شمر و عمر بن سعد نمازشان هم ترک نمی شده است! خوب، پس امام چه کند؟ ارشاد نکند و بلکه جهاد فی سبیل الله را نیز کنار بگذارد؟! مثلاً بفرماید که در فلان جا مسلمانی ندیدم ولی مسلمان دیدم ولی در فلان جای دیگر مسلمان دیدم ولی مسلمانی هم ندیدم؟ و مسئله حل است؟

یک جا می بینید که می فرمایند که ریخته اند توی آمبولانس و دارند برادر آن مجروح را که در آمبولانس دراز کشیده است را تا می خورد می زنند. و اما یک جای دیگر وسط جنگ آمبولاس دارد می رود و خمپاره و آر پی جی می آید و می زند سرنشینان آمبولانس را هم می کشد و مجروح می کند. این یک دوگان نیست که شما مثلاً بهشت و جهنم دارید همانطور که حق و باطل هم یک دوگان نیستند که حالا یه ذره از این داشته باشید و یه ذره از آن. وقتی حکومت حکومت خدا و امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد، یا طرف حقی یا طرف باطلی. دیگر نمی شود هم اینطرفی باشی و هم آنطرفی. نمی شود هم بهشتی باشی و هم جهنمی. البته می شود هم به اسم بهشت و به اسم حق جلوی امام هم ایستاد و با او در کربلا تا آخرش جنگید آنچنان که یزیدیان و شمریان ملعون کردند. و حتی می شود هم به اسم بهشت و به اسم حق منبر رفت و حتی امیرالمومنین را هم لعن کرد. و بلکه می شود هم به اسم اینکه اگر نهی از منکر و امر به معروف کنیم، یک وقت نکند مثل اویی شویم که در شکم خانمهای حامله پونز فرو می کرد و حجاب و روسریها را می خواست به زور به خانمها تحمیل کند و حال آنکه دهانش  بوی گند می داد و مسواک هم نمی زد و نخ دندان هم نمی کشید و بلکه حمام هم ماه به ماه نمی رفت و بوی گند می داد و لباسش هم که دیگر چه عرض کنم؛ همسر خودش هم از دستش فراری بود و بلکه طلاق گرفته بود. تو را به علی، کسی آیا حاضر است از این بیچاره هم امر به معروف و نهی از منکر را الا اینکه به زور باشد تحمل کند؟ تو را به علی نباید امر به معروف و نهی از منکر را هم تعطیل کرده و دیگر حجاب که هیچی!

برائت من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. ای کافر منافق مشرک من از تو بیزاری می جویم و از بالای منبر می کشانمت پایین هر چا که باشی! البته شلاق را برداشتن و آن زانی را حد زدن هم نه کار هر کسی است و هم اینکه اگر از روی تهمت باشد خود شلاق و جرم هم می تواند داشته باشد. خدا لعنت کند مسبب این همه رواج اخلاقهای زشت و ناپسند بی دینی و لامذهبی را. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾

 

سلام علیک یا اباعبدالله 

و علی الارواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله ابدا،

ما بقیت اللیل و النهار،

و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم،

السلام علی الحسین،

و علی علی بن الحسین،

و علی اولاد الحسین،

و علی اصحاب الحسین،

[الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام].

 

او می برید و من می بریدم،

او از حسین سر، 

من از حسین دل،

....

 

 

4 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ عَقِیلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهِ قَالَ‌ لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع)نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ کَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع)یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ(ص)یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا

قال مصنف هذا الکتاب ره من شروطها الإقرار للرضا(ع)بأنه إمام من قبل الله عز و جل على العباد مفترض الطاعة علیهم‌

 

هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.

 

این حدیث سلسلة الذهب را این طور هم می فرمایند که ولایت علی بن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی.

یک نقل قولی را در مورد قمار بنده ی حقیر شنیدم که واقعاً نمی خواهم اینجا دوباره تکرار کنم هر چند که در نظر قبل نیز بدان اشاره ای شد؛ و این در مسجد حجت بن الحسن بود که همان را بعد از مدتی دوباره بر منبر شنیدم. گاهی اوقات هست که یک شاگرد مدرسه ای خلافی می کند، و مدیر یا ناظم مدرسه می فرماید که فردا با ولی ات باید بیایی مدرسه! وقتی بنده ی حقیر این نقل قول را شنیدم، به مستمع دیگری که داشت گوش می کرد بعداً گفتم که یک معنای کل ارض کربلا کل یوما عاشورا همین می تواند باشد. و اما گاهی اوقات مسئله از نوعی است که خدا و پیغمبر و ولایت است که خود وارد می شوند و از آن طرف هم اولیاء شیاطین وارد می شوند! و یک مرتبه همه جا کربلا است همه جا نینوا است، تو حسین منی نور عین منی. و لذا نمی شود مسئله را هر چقدر هم که بخواهید تکرارش نکنید، تکرار هم نکنید! مسئله این است که می فرماید فلانی که اهل قمار و مشروبات الکلی است آنقدر به فساد کشیده شد که همسر یا فرزندان خود را هم چطور  قمار کرد. معمولاً این مسئله را در مورد یک قماربازی که معتاد هم هست ایراد می کنند.

اما نوع دیگری از مسئله هست که اینطور هم ایراد نمی شود و آن اینکه کسی در خانه اش هست که نشسته است و دارد مثلاً شطرنج هم بازی می کند. و دیگری نیز در خانه ای دیگر نشسته است و او هم دارد شطرنج خود را بازی می کند. امروزه روز شما شطرنجهای رایانه ای هم دارید! اما مسئله اینجا این است که اگر شما در خانه ی خود دارید مثلاً با رایانه تان شیطرنج بازی می کنید، آیا کس دیگری هم هست که بداند حرکات شما کدام است و کیست که برنده می شود؟! یحتمل بعضی مسئله را اینطور مطرح کنند که کجا کلید ورود شما به بازی شطرنج خصوصی است و کجا عمومی است؟! خوب، اینجا یک وقت مسئله این است که البته یقیناً خدا که می داند که ما داریم چه می کنیم. و یک وقت هم سوال این است که ما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هم هستیم و لذا آنها هم می دانند که ما در حصن و حصار آنها چه می کنیم.

و اما یک وقت دیگر هم هست که می فرماید که ما فقط در حصن و حصار ولایت علی بن ابی طالب و کلمة لا اله الا الله هم نیستیم و دیگرانی هم هستند که می دانند موضوع از چه قرار است یا لااقل می خواهند روی این مسائل شرطبندی و بلکه قمار هم کنند که مسئله اصلا چیست؟ شما تا وقتی در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هستید، مسئله حل است و اما اگر از این حصن و حصارها هم بیرون آمدید نیز باز می توانید به همان کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب دوباره استناد کنید و امنیت خود را بر آن مبنا برقرار سازید یا وارد قمار هم نشوید که بالاخره درگیریهایی خواهید داشت؟ البته بهتر این است که از این حصن و حصارها هم خارج نشویم و وارد درگیریها هم نشویم و مبنای کار را توحید و نبوت و امامت و عدل الهی و معاد قرار دهیم. و اما خوب، می بینیم که همین مسئله ی حجاب از نوعی است که بیگانگانی که مایل به آندلسی کردن مسائل هم هستند همین را هم زیر سوال می برند. و همین هم باعث می شود که بعضی حتی قانون را هم زیر پا گذاشته و وارد عرصه ی درگیریهایی آشکار شوند. البته یقیناً ما بانوان با حجاب با چادرهای مشکی هم داریم. و اما چطور می خواهیم این را تبلیغ هم کنیم که بهترین نوع حجاب است آنجایی که طرف مقابل دارد تبلیغ هم می کند که آیا سهراب هم در جنگهایش با حجاب بود؟ یحتمل دارد جنگ رستم و سهراب را هم می گوید؟ و ببینید چطور می خواهد مسئله را آندلسی اش هم کند و بلکه بگوید که ما ایرانی هستیم و نه عرب؟ یعنی به قول بحث کوبلیتز و سایمون می خواهد بگوید که امپراتور بدون لباس وارد میدان هم شده است و خودش هم خبر ندارد. ولی این یادش رفته است که تویی که داری بی حجابی و بلکه عریانی را هم ترویج می دهی و همگانی می کنی یا امپراتور و همه و همه هم همینطورند؟ ولایت علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. موضوع اینجا این است که اویی که می گوید من مسلمانم و من انقلابی ام، می گوید هم من ولایت علی بن ابی طالب را نیز می طلبم. و حالا توی چیز دیگری را می گویی و چیز دیگری را می خواهی؟ خوب، رستم را ببر آنجا که برایت فتح و فتوحات کند و امپراتوری ات را آنجا هم تشکیل بده و فکر می کنی می توانی آنجا هم بی حجاب باشی؟ یحتمل هم بتوانی! و اما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب از این غلطها خبری نیست و نداریم. یعنی بی حجابی و بلکه بدحجابی هم نداریم. و السلام نامه تمام. هستی؟ اگر هستی که این است و اگر هم نیستی که همان بهتر که نیستی!

و اما تازه ما می رویم سر جای اولمان با بعضی دیگر که حالا اصلا چرا ما نباید با همه ی عالم هم تعامل داشته باشیم یا نداشته باشیم و اصلا چرا می فرمایید مرگ بر این و مرگ بر آن و .... و لذا سوال این است که مسئله را اصلا چطور باید طرح کرد که بالاخره هستی یا نیستی؟ و چه را هستی و چه را نیستی؟! و بلکه اصلا ولایت علی بن ابی طالب علیهم السلام و بلکه انتظار عامیانه و انتظار عارفانه و انتظار عالمانه نیز اینجا یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه ما وارد یک نوع اقتصاد مقاومتی و بلکه رونق تولیدی شده ایم که وقتی مثلاً سلامت خود را توانسیتم هم حفظ کنیم و برویم به نماز جمعه، آنگاه ما با خطبه هایی روبرو شویم که سر تا پا علمی است و اما هیچ کس هم نمی فهمد معنای آنها چیست؟ البته همانطور که شریمد بهکتیودانتا سوامی پرابهوپادا هم یحتمل بفرمایند، شما وقتی مستمع خطبه ای و بلکه خطبه هایی هم هستید، نباید انتظار داشته باشید که همه چیز را همان موقع بفهمید و درک کنید. این درست. و اما بالاخره بعد از 40 سال هم که نه و بلکه یحتمل هفت هشت الی 10 سال رفتن و آمدن به مسجد و حسینیه و نماز جمعه، آیا نمی باید هیچ درکی هنوز هیچ کس از مسائل داشته باشد و مسائل هنوز هم که هنوزه یک حالت نو و بی بدیلی دارند؟ همه چیز هنوز آندلسی است و بلکه می تواند هر آن هم آندلسی تر شود همانطور که می تواند هم همه چیز در کل عالم یک مرتبه اسلامی شود؟ بالاخره تکلیف ما چیست؟ آیا غیر از این است که یا ایها الناس، و بلکه یا ایها الذین کفروا و بلکه حتی یا ایها الذین امَنوا امِنوا.

 نکته ی بسیار بسیار قابل توجه اینجا این است که وقتی ناظم و مدیر مدرسه می فرمایند که یا فردا با ولی ات می آیی مدرسه یا اینکه اصلا نمی آیی ها؟! این مسئله غیر از این است که پیغمبر و ائمه ی اطهار نیز در امور ولایت حتی در زمان غیبت هم شاگرد مکتب را تنها رها کرده اند به امید خدا و یا علی از تو مدد! مسئله این است که شاگرد خودش هم باید بفهمد که ولایتش دست کیست؟

در مسئله ی ساموئل هانتینگتون و نیل کوبلیتز، بنده کنجکاو هم شدم که بیشتر ببینم ساموئل در تورات کیست؟ این به نوعی هم یحتمل برمی گردد به مسئله ی طالوت و جالوت و داستان حضرت داوود و سلیمان علیهم السلام. این برای این حقیر هنوز هم تا حدی سوال است که پیامبر نامبرده شده در این داستان چه کسی است؟

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٤٧

ساموئل است شاول یا ساول است؟ و طالوت نیز کدام کاراکتر توراتی است؟ اینترنت بنظر میرسد که می گوید طالوت همان ساول است! و اما از آن طرف هم یحتمل شما کنجکاو شوید که ساول بلو Saul Bellow نویسنده ی کانادایی آمریکایی برنده جایزه نوبل نیز سرگذشتش چه بوده است؟ خوب، اینجا یحتمل این سوال مطرح شود که اگر کسی بیش از حد برود داستانهای رمان و تراژدی و امثالهم را مطالعه کند از خیلی از نویسندگان جهان، و اما آیا می تواند هم هنوز مسئله ی ولایت را درست حفظ کند؟ و یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک سوالی است که عملاً باید نشان داده شود که چطور ولایت را درک کرده است؟ بگذریم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

---------------------------------------

 

دو نکته را اینجا بنده سریعاً عرض کنم؛ یکی رافت و مهربانی پیغمبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت آن حضرت و ائمه ی اطهار که همه و همه و از جمله امام علی بن موسی الرضا ذاتاً رئوف اند.

و نکته ی دیگر این که بعضی هم یحتمل اشکال کنند که تو چرا راجع به خودکشی چیزی گفتی  و حال آنکه خودکشی از گناهان کبیره است- هر چند که حتی اگر کسی خودش هم می خواهد و بلکه مرتکب خودکشی هم می شود؟!

این مسئله را در سرنوشت شائول که از قضا همان طالوت هم هست ویکی پدیای انگلیسی می گوید که به روایتی خودکشی کرد و بلکه خودش را روی شمشیری یا نیزه ای انداخت که بدست دشمن که همان فلسطینیان هم بوده اند نیافتد؛ ولی ویکی فقه در این مورد چیزی نمی گوید که طالوت که همان شائول است خودکشی کرده است یا نکرده است. فقط می گوید که این امر معلوم نیست که او چطور مرده است؟! این خبر خودکشی شائول در تورات بر حسب گفته ی ویکی پدیا نیز معتبر است.

اینجا مسئله ی تبری و تولی مطرح است که در قرآن کریم چیزی در این مورد نداریم هر چند نام طالوت بیان می شود همانطور که راجع به ساموئل نیز چیزی نمی گوید. در سوره ی کهف می فرماید: وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَىٰ مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا ﴿٤٢﴾ وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّـهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا ﴿٤٣﴾ هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ ۚ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿٤٤

مسئله این است که ما در مهربانی و رافت رسول الله و حضرت زهرا و حضرت زینب و دیگر اهل بیت آن حضرت و حضرات ائمه ی اطهار علیهم السلام اجمعین متوجه می شویم که آنها به شیعیان خود اجازه می دهند که هر چقدر می توانند در سبقت گرفتن در جهاد فی سبیل الله پیشی گرفته و از همه و حتی از خود آنها هم اگر می توانند جلو بزنند کانه خود آنها را هم جا بگذارند و حتی از شربت شهادت هم سر بکشند و عالم دینی شوند و دین و دنیای خود را هم هر چقدر می توانند آباد کنند. و اما خودکشی هم هنوز از گناهان کبیره است. و اما این معنایش این هم نیست که در صحنه های جهادی نیز ما دروغ و خدعه و کید و نیرنگ نداریم و دشمن هم سعی نخواهد کرد که دشمن خود را هر طور می تواند از راه بدر کرده و بلکه تماماً مغلوب کند. و لذا به راست یا دروغ هم یحتمل اظهار کند که خودکشی می کند و بلکه هر چه هم بتواند دست به جنایت می زند تا خودش را پیروز جبهه ها نشان داده و دشمن را شده در بازی چیکن دست کم هر چه می تواند بترساند. و اما خودکشی هم از گناهان کبیره است هنوز هم همانطور که بمبهای هسته ای نیز خلاف شرع است. مسئله گاهی این است که انگیزه ی شما کدام است؟ آیا می خواهید اسلام را تروریست جلوه دهید و هم چیز را آندلسی کرده و در کفر خود بمانید؟ یا اینکه می خواهید اسلام بیاورید و بلکه کل عالم را هم دعوت به اسلام کنید؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائدة: ٥٤﴾

 

سلام علیک یا اباعبدالله 

و علی الارواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله ابدا،

ما بقیت اللیل و النهار،

و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم،

السلام علی الحسین،

و علی علی بن الحسین،

و علی اولاد الحسین،

و علی اصحاب الحسین،

[الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام].

 

او می برید و من می بریدم،

او از حسین سر، 

من از حسین دل،

....

 

 

4 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ عَقِیلٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَیْهِ قَالَ‌ لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا(ع)نَیْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ فَقَالُوا لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِیثٍ فَنَسْتَفِیدَهُ مِنْکَ وَ کَانَ قَدْ قَعَدَ فِی الْعَمَّارِیَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ(ع)یَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ(ص)یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا

قال مصنف هذا الکتاب ره من شروطها الإقرار للرضا(ع)بأنه إمام من قبل الله عز و جل على العباد مفترض الطاعة علیهم‌

 

هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.

 

این حدیث سلسلة الذهب را این طور هم می فرمایند که ولایت علی بن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی.

یک نقل قولی را در مورد قمار بنده ی حقیر شنیدم که واقعاً نمی خواهم اینجا دوباره تکرار کنم هر چند که در نظر قبل نیز بدان اشاره ای شد؛ و این در مسجد حجت بن الحسن بود که همان را بعد از مدتی دوباره بر منبر شنیدم. گاهی اوقات هست که یک شاگرد مدرسه ای خلافی می کند، و مدیر یا ناظم مدرسه می فرماید که فردا با ولی ات باید بیایی مدرسه! وقتی بنده ی حقیر این نقل قول را شنیدم، به مستمع دیگری که داشت گوش می کرد بعداً گفتم که یک معنای کل ارض کربلا کل یوما عاشورا همین می تواند باشد. و اما گاهی اوقات مسئله از نوعی است که خدا و پیغمبر و ولایت است که خود وارد می شوند و از آن طرف هم اولیاء شیاطین وارد می شوند! و یک مرتبه همه جا کربلا است همه جا نینوا است، تو حسین منی نور عین منی. و لذا نمی شود مسئله را هر چقدر هم که بخواهید تکرارش نکنید، تکرار هم نکنید! مسئله این است که می فرماید فلانی که اهل قمار و مشروبات الکلی است آنقدر به فساد کشیده شد که همسر یا فرزندان خود را هم چطور  قمار کرد. معمولاً این مسئله را در مورد یک قماربازی که معتاد هم هست ایراد می کنند.

اما نوع دیگری از مسئله هست که اینطور هم ایراد نمی شود و آن اینکه کسی در خانه اش هست که نشسته است و دارد مثلاً شطرنج هم بازی می کند. و دیگری نیز در خانه ای دیگر نشسته است و او هم دارد شطرنج خود را بازی می کند. امروزه روز شما شطرنجهای رایانه ای هم دارید! اما مسئله اینجا این است که اگر شما در خانه ی خود دارید مثلاً با رایانه تان شیطرنج بازی می کنید، آیا کس دیگری هم هست که بداند حرکات شما کدام است و کیست که برنده می شود؟! یحتمل بعضی مسئله را اینطور مطرح کنند که کجا کلید ورود شما به بازی شطرنج خصوصی است و کجا عمومی است؟! خوب، اینجا یک وقت مسئله این است که البته یقیناً خدا که می داند که ما داریم چه می کنیم. و یک وقت هم سوال این است که ما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هم هستیم و لذا آنها هم می دانند که ما در حصن و حصار آنها چه می کنیم.

و اما یک وقت دیگر هم هست که می فرماید که ما فقط در حصن و حصار ولایت علی بن ابی طالب و کلمة لا اله الا الله هم نیستیم و دیگرانی هم هستند که می دانند موضوع از چه قرار است یا لااقل می خواهند روی این مسائل شرطبندی و بلکه قمار هم کنند که مسئله اصلا چیست؟ شما تا وقتی در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب هستید، مسئله حل است و اما اگر از این حصن و حصارها هم بیرون آمدید نیز باز می توانید به همان کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب دوباره استناد کنید و امنیت خود را بر آن مبنا برقرار سازید یا وارد قمار هم نشوید که بالاخره درگیریهایی خواهید داشت؟ البته بهتر این است که از این حصن و حصارها هم خارج نشویم و وارد درگیریها هم نشویم و مبنای کار را توحید و نبوت و امامت و عدل الهی و معاد قرار دهیم. و اما خوب، می بینیم که همین مسئله ی حجاب از نوعی است که بیگانگانی که مایل به آندلسی کردن مسائل هم هستند همین را هم زیر سوال می برند. و همین هم باعث می شود که بعضی حتی قانون را هم زیر پا گذاشته و وارد عرصه ی درگیریهایی آشکار شوند. البته یقیناً ما بانوان با حجاب با چادرهای مشکی هم داریم. و اما چطور می خواهیم این را تبلیغ هم کنیم که بهترین نوع حجاب است آنجایی که طرف مقابل دارد تبلیغ هم می کند که آیا سهراب هم در جنگهایش با حجاب بود؟ یحتمل دارد جنگ رستم و سهراب را هم می گوید؟ و ببینید چطور می خواهد مسئله را آندلسی اش هم کند و بلکه بگوید که ما ایرانی هستیم و نه عرب؟ یعنی به قول بحث کوبلیتز و سایمون می خواهد بگوید که امپراتور بدون لباس وارد میدان هم شده است و خودش هم خبر ندارد. ولی این یادش رفته است که تویی که داری بی حجابی و بلکه عریانی را هم ترویج می دهی و همگانی می کنی یا امپراتور و همه و همه هم همینطورند؟ ولایت علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. موضوع اینجا این است که اویی که می گوید من مسلمانم و من انقلابی ام، می گوید هم من ولایت علی بن ابی طالب را نیز می طلبم. و حالا توی چیز دیگری را می گویی و چیز دیگری را می خواهی؟ خوب، رستم را ببر آنجا که برایت فتح و فتوحات کند و امپراتوری ات را آنجا هم تشکیل بده و فکر می کنی می توانی آنجا هم بی حجاب باشی؟ یحتمل هم بتوانی! و اما در حصن و حصار کلمة لا اله الا الله و ولایت علی بن ابی طالب از این غلطها خبری نیست و نداریم. یعنی بی حجابی و بلکه بدحجابی هم نداریم. و السلام نامه تمام. هستی؟ اگر هستی که این است و اگر هم نیستی که همان بهتر که نیستی!

و اما تازه ما می رویم سر جای اولمان با بعضی دیگر که حالا اصلا چرا ما نباید با همه ی عالم هم تعامل داشته باشیم یا نداشته باشیم و اصلا چرا می فرمایید مرگ بر این و مرگ بر آن و .... و لذا سوال این است که مسئله را اصلا چطور باید طرح کرد که بالاخره هستی یا نیستی؟ و چه را هستی و چه را نیستی؟! و بلکه اصلا ولایت علی بن ابی طالب علیهم السلام و بلکه انتظار عامیانه و انتظار عارفانه و انتظار عالمانه نیز اینجا یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه ما وارد یک نوع اقتصاد مقاومتی و بلکه رونق تولیدی شده ایم که وقتی مثلاً سلامت خود را توانسیتم هم حفظ کنیم و برویم به نماز جمعه، آنگاه ما با خطبه هایی روبرو شویم که سر تا پا علمی است و اما هیچ کس هم نمی فهمد معنای آنها چیست؟ البته همانطور که شریمد بهکتیودانتا سوامی پرابهوپادا هم یحتمل بفرمایند، شما وقتی مستمع خطبه ای و بلکه خطبه هایی هم هستید، نباید انتظار داشته باشید که همه چیز را همان موقع بفهمید و درک کنید. این درست. و اما بالاخره بعد از 40 سال هم که نه و بلکه یحتمل هفت هشت الی 10 سال رفتن و آمدن به مسجد و حسینیه و نماز جمعه، آیا نمی باید هیچ درکی هنوز هیچ کس از مسائل داشته باشد و مسائل هنوز هم که هنوزه یک حالت نو و بی بدیلی دارند؟ همه چیز هنوز آندلسی است و بلکه می تواند هر آن هم آندلسی تر شود همانطور که می تواند هم همه چیز در کل عالم یک مرتبه اسلامی شود؟ بالاخره تکلیف ما چیست؟ آیا غیر از این است که یا ایها الناس، و بلکه یا ایها الذین کفروا و بلکه حتی یا ایها الذین امَنوا امِنوا.

 نکته ی بسیار بسیار قابل توجه اینجا این است که وقتی ناظم و مدیر مدرسه می فرمایند که یا فردا با ولی ات می آیی مدرسه یا اینکه اصلا نمی آیی ها؟! این مسئله غیر از این است که پیغمبر و ائمه ی اطهار نیز در امور ولایت حتی در زمان غیبت هم شاگرد مکتب را تنها رها کرده اند به امید خدا و یا علی از تو مدد! مسئله این است که شاگرد خودش هم باید بفهمد که ولایتش دست کیست؟

در مسئله ی ساموئل هانتینگتون و نیل کوبلیتز، بنده کنجکاو هم شدم که بیشتر ببینم ساموئل در تورات کیست؟ این به نوعی هم یحتمل برمی گردد به مسئله ی طالوت و جالوت و داستان حضرت داوود و سلیمان علیهم السلام. این برای این حقیر هنوز هم تا حدی سوال است که پیامبر نامبرده شده در این داستان چه کسی است؟

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّـهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٤٧

ساموئل است شاول یا ساول است؟ و طالوت نیز کدام کاراکتر توراتی است؟ اینترنت بنظر میرسد که می گوید طالوت همان ساول است! و اما از آن طرف هم یحتمل شما کنجکاو شوید که ساول بلو Saul Bellow نویسنده ی کانادایی آمریکایی برنده جایزه نوبل نیز سرگذشتش چه بوده است؟ خوب، اینجا یحتمل این سوال مطرح شود که اگر کسی بیش از حد برود داستانهای رمان و تراژدی و امثالهم را مطالعه کند از خیلی از نویسندگان جهان، و اما آیا می تواند هم هنوز مسئله ی ولایت را درست حفظ کند؟ و یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک سوالی است که عملاً باید نشان داده شود که چطور ولایت را درک کرده است؟ بگذریم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿القیامة: ٢﴾

 

السلام علیک یا اباعبدالله 

و علی الارواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله ابدا،

ما بقیت اللیل و النهار،

و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم،

السلام علی الحسین،

و علی علی بن الحسین،

و علی اولاد الحسین،

و علی اصحاب الحسین،

[الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام].

 

او می برید و من می بریدم،

او از حسین سر، 

من از حسین دل،

....

 

احتجاج الحسین علیه‌السلام بذکر مناقب أمیر المؤمنین وأولاده علیهم‌السلام حین أمر معاویة بلعن أمیر المؤمنین علیه‌السلام وقتل شیعته وقتل من یروی شیئا من فضائله

عن سلیم بن قیس قال ـ قدم معاویة بن أبی سفیان حاجا فی خلافته فاستقبله أهل المدینة فنظر 

فإذا الذین استقبلوه ما فیهم أحد من قریش فلما نزل قال ما فعلت الأنصار وما بالها لم تستقبلنی؟

فقیل له إنهم محتاجون لیس لهم دواب.

فقال معاویة فأین نواضحهم؟

فقال قیس بن سعد بن عبادة وکان سید الأنصار وابن سیدها أفنوها یوم بدر وأحد وما بعدهما من مشاهد رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله حین ضربوک وأباک على الإسلام حتى ظَهَرَ أَمْرُ اللهِ وأنتم کارهون فسکت معاویة فقال قیس أما إن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله عهد إلینا أنا سنلقى بعده إثرة.

فقال معاویة فما أمرکم به؟ فقال أمرنا أن نصبر حتى نلقاه.

قال فاصبروا حتى تلقوه ثم إن معاویة مر بحلقة من قریش فلما رأوه قاموا غیر عبد الله بن عباس فقال له :

یا ابن عباس ما منعک من القیام کما قام أصحابک إلا لموجودة أنی قاتلتکم بصفین فلا تجد من ذلک یا ابن عباس فإن ابن عمی عثمان قد قتل مظلوما.

قال ابن عباس فعمر بن الخطاب قد قتل مظلوما قال إن عمر قتله کافر.

قال ابن عباس فمن قتل عثمان؟ قال قتله المسلمون.

قال فذلک أدحض لحجتک.

قال فإنا قد کتبنا فی الآفاق ننهى عن ذکر مناقب علی وأهل بیته فکف لسانک فقال یا معاویة أتنهانا عن قراءة القرآن؟ قال لا ـ.

قال أتنهانا عن تأویله؟ قال نعم.

قال فنقرؤه ولا نسأل عما عنى الله به ثم قال فأیهما أوجب علینا قراءته أو العمل به؟ قال العمل به.

قال فکیف نعمل به ولا نعلم ما عنى الله؟ قال سل عن ذلک من یتأوله غیر ما تتأوله أنت وأهل بیتک.

قال إنما أنزل القرآن على أهل بیتی فأسأل عنه آل أبی سفیان یا معاویة أتنهانا أن نعبد الله بالقرآن بما فیه من حلال وحرام ـ فإن لم تسأل الأمة عن ذلک حتى تعلم تهلک وتختلف.

قال اقرءوا القرآن وتأولوه ولا ترووا شیئا مما أنزل الله فیکم وارووا ما سوى ذلک.

قال فإن الله یقول فی القرآن ( یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَیَأْبَى اللهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ).

قال یا ابن عباس اربع على نفسک وکف لسانک وإن کنت لا بد فاعلا فلیکن ذلک سرا لا یسمعه أحد علانیة ـ.

ثم رجع إلى بیته فبعث إلیه بمائة ألف درهم ونادى منادی معاویة أن قد برئت الذمة ممن یروی حدیثا من مناقب علی وفضل أهل بیته وکان أشد الناس بلیة أهل الکوفة لکثرة من بها من الشیعة فاستعمل زیاد ابن أبیه وضم إلیه العراقین الکوفة والبصرة فجعل یتتبع الشیعة وهو بهم عارف یقتلهم تحت کل حجر ومدر وأخافهم وقطع الأیدی والأرجل وصلبهم فی جذوع النخل وسمل أعینهم وطردهم وشردهم حتى نفوا عن العراق فلم یبق بها أحد معروف مشهور ـ فهم بین مقتول أو مصلوب أو محبوس أو طرید أو شرید.

وکتب معاویة إلى جمیع عماله فی جمیع الأمصار أن لا تجیزوا لأحد من شیعة علی وأهل بیته شهادة وانظروا قبلکم من شیعة عثمان ومحبیه ومحبی أهل بیته وأهل ولایته والذین یروون فضله ومناقبه فأدنوا مجالسهم وقربوهم وأکرموهم واکتبوا بمن یروی من مناقبه واسم أبیه وقبیلته ففعلوا حتى کثرت الروایة فی عثمان وافتعلوها لما کان یبعث إلیهم من الصلات والخلع والقطائع من العرب والموالی وکثر ذلک فی کل مصر وتنافسوا فی الأموال والدنیا فلیس أحد یجیء من مصر من الأمصار فیروی فی عثمان منقبة أو فضیلة إلا کتب اسمه وأجیز فلبثوا بذلک ما شاء الله.

ثم کتب إلى عماله أن الحدیث فی عثمان قد کثر وفشا فی کل مصر فادعوا الناس إلى الروایة فی معاویة وفضله وسوابقه فإن ذلک أحب إلینا وأقر لأعیننا وأدحض لحجة أهل البیت وأشد علیهم ـ فقرأ کل أمیر وقاض کتابه على الناس فأخذ الرواة فی فضائل معاویة على المنبر فی کل کورة وکل مسجد زورا وألقوا ذلک إلى معلمی الکتاتیب فعلموا ذلک صبیانهم کما یعلمونهم القرآن حتى علموه بناتهم ونساءهم وحشمهم فلبثوا بذلک ما شاء الله.

وکتب زیاد ابن أبیه إلیه فی حق الحضرمیین أنهم على دین علی وعلى رأیه فکتب إلیه معاویة اقتل کل من کان على دین علی ورأیه فقتلهم ومثل بهم.

وکتب کتابا آخر انظروا من قبلکم من شیعة علی واتهمتموه بحبه فاقتلوه وإن لم تقم علیه البینة فاقتلوه على التهمة والظنة والشبهة تحت کل حجر حتى لو کان الرجل تسقط منه کلمة ضربت عنقه حتى لو کان الرجل یرمى بالزندقة والکفر کان یکرم ویعظم ولا یتعرض له بمکروه والرجل من الشیعة لا یأمن على نفسه فی بلد من البلدان لا سیما الکوفة والبصرة حتى لو أن أحدا منهم أراد أن یلقی سرا إلى من یثق به لأتاه فی بیته فیخاف خادمه ومملوکه فلا یحدثه إلا بعد أن یأخذ علیه الأیمان المغلظة لیکتمن علیه ثم لا یزداد الأمر إلا شدة ـ حتى کثر وظهر أحادیثهم الکاذبة ونشأ علیه الصبیان یتعلمون ذلک.

وکان أشد الناس فی ذلک القراء المراءون المتصنعون الذین یظهرون الخشوع والورع فکذبوا وانتحلوا الأحادیث وولدوها فیحظون بذلک عند الولاة والقضاة ویدنون مجالسهم ویصیبون بذلک

الأموال والقطائع والمنازل حتى صارت أحادیثهم وروایاتهم عندهم حقا وصدقا فرووها وقبلوها وتعلموها وعلموها وأحبوا علیها وأبغضوا من ردها أو شک فیها فاجتمعت على ذلک جماعتهم وصارت فی ید المتنسکین والمتدینین منهم ـ الذین لا یحبون الافتعال إلى مثلها فقبلوها وهم یرون أنها حق ولو علموا بطلانها وتیقنوا أنها مفتعلة لأعرضوا عن روایتها ولم یدینوا بها ولم یبغضوا من خالفها فصار الحق فی ذلک الزمان عندهم باطلا والباطل عندهم حقا والکذب صدقا والصدق کذبا.

فلما مات الحسن بن علی ازداد البلاء والفتنة فلم یبق لله ولی إلا خائف على نفسه أو مقتول أو طرید أو شرید فلما کان قبل موت معاویة بسنتین حج الحسین بن علی علیه‌السلام وعبد الله بن جعفر وعبد الله بن عباس معه ـ وقد جمع الحسین بن علی علیه‌السلام بنی هاشم رجالهم ونساءهم وموالیهم وشیعتهم من حج منهم ومن لم یحج ومن الأنصار ممن یعرفونه وأهل بیته ثم لم یدع أحدا من أصحاب رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ومن أبنائهم والتابعین ومن الأنصار المعروفین بالصلاح والنسک إلا جمعهم فاجتمع علیه بمنى أکثر من ألف رجل والحسین علیه‌السلام فی سرادقه عامتهم التابعون وأبناء الصحابة ـ فقام الحسین علیه‌السلام فیهم خطیبا فحمد الله وأثنى علیه ثم قال :

أما بعد فإن الطاغیة قد صنع بنا وبشیعتنا ما قد علمتم ورأیتم وشهدتم وبلغکم وإنی أرید أن أسألکم عن أشیاء فإن صدقت فصدقونی وإن کذبت فکذبونی اسمعوا مقالتی واکتموا قولی ثم ارجعوا إلى أمصارکم وقبائلکم من أمنتموه ووثقتم به فادعوهم إلى ما تعلمون فإنی أخاف أن یندرس هذا الحق ویذهب ( وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ).

فما ترک الحسین شیئا أنزل الله فیهم من القرآن إلا قاله وفسره ولا شیئا قاله الرسول فی أبیه وأمه وأهل بیته إلا رواه وکل ذلک یقول الصحابة اللهم نعم قد سمعناه وشهدناه ویقول التابعون اللهم قد حدثنا من نصدقه ونأتمنه حتى لم یترک شیئا إلا قاله ثم قال :

أنشدکم بالله إلا رجعتم وحدثتم به من تثقون به ثم نزل وتفرق الناس على ذلک

 

http://lib.eshia.ir/10412/1/296

 

 

 162 - از سلیم بن قیس نقل است که معاویه در ایّام خلافتش به قصد حجّ به مدینه وارد شد و اهالى شهر به استقبالش آمدند ، ولى در میان ایشان احدى جز قریش ندید ، پس پیاده شده و گفت : انصار را چه شده که هیچ کدامشان به استقبال من نیامدند ؟ ! .
یکى گفت : ایشان افراد نیازمندى هستند که مرکب سوارى ندارند .
معاویه گفت : پس شتر نخلستانهاشان کجاست ؟ !

قیس بن سعد بن عباده که بزرگ انصار و فرزند سرور ایشان بود به طعن گفت :
شترهاشان را در کارزار بدر و احد و دیگر مواقع در رکاب رسول خدا فنا ساخته‌اند ، آن روزها که به تو و پدرت بخاطر اسلام ضربه زدند تا اینکه بر خلاف میل شما امر الهى ظاهر شد ! معاویه سکوت کرد ، قیس ادامه داد : بدان که رسول خدا با ما عهد فرموده که ما پس از او مواجه با یک حقّ کشى خواهیم شد .
معاویه گفت : چه دستور به شما فرموده ؟ گفت : صبر کنیم تا به او ملحق شویم .
معاویه گفت : پس صبر کنید تا به او ملحق شوید ! سپس معاویه به گروهى از قرشیان گذشت با دیدن او همه برخاستند جز عبد الله بن عبّاس ، به او گفت :
اى ابن عبّاس ، تنها چیزى که مانع تو شد که مانند دوستانت برخیزى این بوده که من در کارزار صفّین با شما جنگیدم ، این را بخود مگیر چرا که پسر عمویم عثمان مظلومانه به قتل رسیده بود ! .
ابن عبّاس گفت : عمر بن خطَّاب هم مظلومانه کشته شد ( پس چرا براى او قیام نکردى ) ؟ ! گفت : عمر را فرد کافرى به قتل رساند .

ابن عبّاس گفت : عثمان را که کشت ؟ گفت : مسلمانان ، گفت : این بهترین جواب در ردّ و ابطال برهان توست ! . معاویه گفت : ما در سرتاسر عالم از ذکر مناقب علىّ و أهل بیتش نهى نموده‌ایم ، پس حرف نزن ! .
ابن عبّاس گفت : اى معاویه آیا از قرائت قرآن نیز ما را نهى مىکنى ؟ گفت : نه .
گفت : آیا از تأویل آن ما را نهى مىکنى ؟ گفت : آرى ، ابن عبّاس گفت : پس قرآن را بخوانیم ولى از مراد خداوند سؤال نکنیم ؟ - و ادامه داد - کدامیک بر ما واجبتر است :
خواندن یا عمل بدان ؟ ! گفت : عمل کردن به آن .
گفت : چگونه به آیه اى عمل کنیم که در آن از مراد خداوند بىخبریم ؟ معاویه گفت :
تأویل آن را از کسى که همچون شما و أهل بیتت تأویل نمىکند بپرس .
گفت : خداوند این قرآن را فقط بر أهل بیت من نازل فرموده ؛ نکند انتظار دارى آن را از آل أبى سفیان سؤال کنم ؟ اى معاویه ، آیا مخالف این هستى که خداوند را با رعایت حلال و حرام آن در قرآن عبادت کنیم ؟ اگر این امّت امور قرآنى خود را نپرسد بحتم به وادى هلاکت و اختلاف خواهند افتاد .

معاویه گفت : قرآن را قرائت کرده و تأویل کنید ولى هیچ مطلبى که خداوند در بارهء شما نازل کرده است را نقل نکنید ، و جز آن را روایت کنید .
ابن عبّاس گفت : خداوند در قرآن مىفرماید : « قصد دارند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش سازند و خداوند جز کمال نورش را نخواسته هر چند کافران را ناخوش آید - توبه : 32 ».
معاویه گفت : اى ابن عبّاس کوتاه بیا و جلوى زبانت را بگیر ، و اگر ناگزیر از آن هستى این کار را مخفیانه و پنهانى انجام بده . سپس به خانه اش رفته و صد هزار درهم برایش فرستاد .
و منادى معاویه ندا سر داد که نقل روایات در مناقب علىّ بن ابى طالب و أهل بیتش از امروز ممنوع و گوینده اش برىء الذّمّه است ! ! .
و مردم کوفه در این ممنوعیّت بیش از دیگران در سختى و مشقّت بودند ، چرا که آنجا بیش از دیگر مکانها شیعه داشت ، به همین جهت معاویه ، زیاد را والى عراقین :
کوفه و بصره ساخت ، او نیز به تعقیب شیعه پرداخته و نیک به ایشان عارف بود و ایشان را در هر جا مىیافت مىکشت ، او شیعیان را ترسانده و دست و پایشان را مىبرید و بر درخت خرما دارشان مىزد ، و چشمانشان را از حدقه در آورده یا تبعید کرده و فرارى مىداد ، تا آنجا که دیگر در عراق شیعهء مشهورى نماند ، و افراد باقیمانده ، یا مقتول بودند یا مصلوب یا زندانى یا تبعید و یا فرارى .
و معاویه به تمام عاملان خود در تمام بلاد نوشت که شهادت و گواهى هیچ یک از شیعیان علىّ و أهل بیتش را نپذیرید ، و بدنبال شیعیان عثمان و محبّین او و أهل بیت و أهل ولایتش باشند ، و به مجالس راویان فضل و مناقب او نزدیک شده و وسائل قرب آنان به خود را فراهم نموده و اکرامشان کنید ، و نام افرادى که مناقب او را نقل مىکنند را بهمراه اسامى پدر و قبیله اش یادداشت کنید . همین کردند تا جایى که روایات در مناقب عثمان زیاد شد ، و این روایات را براى آن هدایا و لباسها و زمینهایى ساختند که از سوى عرب و موالى به ایشان داده مىشد ، و این افراد در شهرها زیاد شدند ، و براى تصاحب خانه و زمین تلاش نموده و دنیا بر ایشان وسعت یافت ، کسى نبود که در بارهء عثمان مدح و منقبتى نقل یا فضیلتى ذکر کند جز آنکه نامش نگاشته و مقرّب شده و جایزه مىگرفت . و مردم مدّتى طولانى به این صورت بودند .
سپس معاویه بعاملانش نوشت : حدیث در بارهء عثمان زیاد و شایع شده ، اکنون مردم را

به نقل روایات در فضیلت و سوابق معاویه بخوانید ، که این نزد ما محبوبتر و خوشایندتر ، و در برابر برهان أهل این بیت کوبنده تر و سختتر است .
پس هر یک از والیان و قضات او متن نامه را براى مردم خواندند ، مردم نیز بر سر منابر در هر روستا و مسجدى شروع به بافتن روایات در فضیلت معاویه نمودند ، و این را به معلَّمان مدارس دیکته کردند که همچون تعلیم قرآن به بچّه‌ها بیاموزند ، تا اینکه به دختران و زنان و ملازمانشان نیز آموختند ، پس روزگارى این چنین بر مردم گذشت .
و زیاد بن أبیه نامه اى در بارهء حضرمیّین به معاویه نوشت که اینان معتقد به دین علىّ و نظر اویند .
معاویه نوشت : تمام طرفداران و معتقدان علىّ بن أبى طالب را بکش . او نیز اینان را از لب تیغ گذراند و مثله کرد .
و معاویه طىّ نامه اى به تمام کشور نوشت : هر که ثابت شد که از دوستداران علىّ است نامش را از دیوان حقوقى پاک کنید .
و طىّ نامهء دیگرى گفت : هر فرد متّهم به تشیّع را بدون شاهد بکشید .

اینجا بود که شیعیان را به مجرّد اتّهام و گمان و شبهه در هر جایى کشتند ، تا آنجا که اگر مردى کلمه اى اشتباهى از دهانش خارج مىشد گردنش را مىزدند ، و اگر فردى معروف به زندیق و کفر بود احترام مىشد و هیچ کس متعرّض او نمىشد ، و شیعیان در هیچ جایى خصوصاً کوفه و بصره امنیت نداشتند ، و کار بدان جا کشیده بود که اگر یکى از شیعیان قصد گفتگوى سرّى را با دوست خود داشت از خادم و بردهء او در هراس بود ، و نقل حدیث را پس از سوگند و پیمانهاى سخت بر زبان مىراند ، این مسأله روز بروز شدیدتر مىشد و بچّه‌ها به این صورت پرورش یافتند .
بارى آن دسته از مردم که بیش از همه به این فتنه مبتلا شدند قاریان ریاکارى بودند که اظهار خشوع و ورع مىکردند ، بعد دروغ بافته و به جعل حدیث مىپرداختند تا نزد والیانشان نصیبى داشته و در مجالس آنان راه یابند و به اموال و زمینها و خانه‌ها برسند .
تا کار بدان جا رسید که آن احادیث و روایات جعلى آنان بدست کسانى افتاد که گمان مىکردند اینها مطالب حقّ و راست است ، لذا آنها را روایت کرده و پذیرفته و یاد مىگرفتند و به دیگران مىآموختند و طبق آنها اظهار محبّت نموده و بر کسى که آنها .
( جعلیات ) را ردّ یا کوچکترین شکّ و تردیدى ابراز مىنمود بغض و کینه مىورزیدند، کار این فتنه بدان جا کشید که تمام آن جماعت بر آن اجماع کرده و تمام آن روایات بدست مردم متدیّنى افتاد که دروغ را جایز ندانسته و أهل دروغ را مبغوض مىداشتند ، آنان این احادیث جعلى را بعنوان مطالب حقّ پذیرفتند ، در حالى که اگر مىدانستند جعلى است حتماً از آن اعراض نموده و نمىپذیرفتند و هیچ کینه اى به مخالفان آن احادیث نمىورزیدند ، پس در آن روزگار حقّ نزد ایشان تبدیل به باطل و باطل به حقّ ، و دروغ به راست و راست به دروغ شد .
و کار این بلا و فتنه پس از وفات حسن بن علىّ علیهما السّلام بالا گرفته و زیاد شد ، و اثرى از اولیاى خدا نماند جز آنکه بر جان خود در هراس بود یا الباقى مقتول یا در تبعید یا فرارى بود ، تا اینکه دو سال پیش از هلاکت معاویه امام حسین علیه السّلام قصد حجّ خانهء خدا نموده و همراهش عبد الله بن جعفر و عبد الله بن عبّاس نیز بودند . در آنجا امام حسین علیه السّلام مردان و زنان و موالى و شیعیان بنى هاشم را گرد آورد - چه افرادى که حجّ کرده‌اند و چه انجام نداده‌اند - و از گروه انصار که طرفدار او و أهل بیتش بودند ، و احدى از أصحاب رسول خدا صلَّى الله علیه و آله را وانگذاشته و فرزندانشان و تابعین و افرادى از انصار که معروف به صلاح و عبادت بودند را در جماعتى بیش از هزار مرد در سرزمین « منى » گرد آورد که اکثر آنها از تابعین و فرزندان صحابه بودند و امام حسین در حالى که در خیمه اش نشسته بود به قصد ایراد خطبه برخاسته و پس از حمد و ثناى الهى فرمود :
امّا بعد ؛ این فرد طغیانگر در بارهء ما و شیعیانمان آنچه دیدید و مىدانید و حاضر بوده‌اید روا داشت ! و من قصد آن دارم در بارهء مطالبى از شما پرسشى کنم ، اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر خلاف بر زبان راندم مرا تکذیب کنید ، گفتارم را گوش کنید و آن را در سینه هاتان جا داده سپس به شهرها و قبائل خود بازگشته و به افراد مورد اطمینان مطالب مرا باز گویید ، چرا که من خوف آن دارم که این حقّ ضایع و تباه شود ، و خداوند نور خود را به کمال مىرساند هر چند کافران را ناخوش آید .
امام حسین علیه السّلام همهء آنچه خداوند در قرآن در بارهء آنان نازل کرده تلاوت نموده و تفسیر کرد ، و تمام مناقبى که رسول خدا صلَّى الله علیه و آله در بارهء پدر و مادر و أهل بیت او گفته بود همه را نقل نمود ، و در پایان تمامى این موارد صحابه مىگفتند : بخدا همین طور است ، ما آن را شنیده و بر آن گواهى دهیم ! ، و تابعیّون مىگفتند : بخدا آرى ، اینها را کسى براى ما حدیث نموده که مورد تصدیق و اطمینان ما مىباشد . تا اینکه همهء مطالب را گفت .
سپس فرمود : شما را به خدا سوگند که چون بازگشتید این حرفها را به افراد مورد اطمینان خود بگویید . سپس فرو آمده و مردم نیز پراکنده شدند .

 

http://lib.eshia.ir/86012/2/86

 

فقال علیه‌السلام وما صنعت بهم ـ؟

قال قتلناهم وکفناهم وصلینا علیهم.

فضحک الحسین علیه‌السلام ثم قال خصمک القوم یا معاویة لکننا لو قتلنا شیعتک ما کفناهم ـ ولا صلینا علیهم ولا قبرناهم ولقد بلغنی وقیعتک فی علی وقیامک ببغضنا واعتراضک بنی هاشم بالعیوب فإذا فعلت ذلک فارجع إلى نفسک ثم سلها الحق علیها ولها فإن لم تجدها أعظم عیبا فما أصغر عیبک فیک وقد ظلمناک یا معاویة فلا توترن غیر قوسک ولا ترمین غیر غرضک ولا ترمنا بالعداوة من مکان قریب فإنک والله لقد أطعت فینا رجلا ما قدم إسلامه ولا حدث نفاقه ولا نظر لک فانظر لنفسک أو دع یعنی عمرو بن العاص.

احتجاجه علیه‌السلام على معاویة توبیخا له على قتل من قتله من شیعة أمیر المؤمنین وترحمه علیهم

عن صالح بن کیسان قال : لما قتل معاویة حجر بن عدی وأصحابه حج ذلک العام فلقی الحسین بن علی علیه‌السلام فقال :

یا أبا عبد الله هل بلغک ما صنعنا بحجر وأصحابه وأشیاعه وشیعة أبیک؟

 

الاحتجاج، ابومنصور طبرسی، محمد سید علی بحرالعلوم، ص 297

http://lib.eshia.ir/10412/1/297

 

 163 - از صالح بن کیسان نقل است که گفت : وقتى دست معاویه به خون حجر بن - عدى و یارانش آلوده شد در همان سال قصد حجّ خانه را نمود و در آنجا با امام حسین علیه السّلام روبرو شده و بدو گفت :
أبا عبد الله ! خبر کارى که با حجر بن عدى و یارانش و شیعیان پدرت کردم بتو رسیده ؟ فرمود : با آنان چه کردى ؟ گفت : تمام را کشته و کفن نموده و بر همه اشان نماز خواندم ! .
امام حسین علیه السّلام تبسّمى نموده و فرمود : آن گروه بر تو چیره شدند اى معاویه ، که اگر ما شیعیانت را مىکشتیم نه کفنشان کرده و نه بر آنان نماز خوانده و نه دفنشان مىکردیم ، خبر افتراء و بدگویى تو نسبت به علىّ و حرکت مبغضانه ات نسبت به ما

و اعتراض عیبجویانه ات به بنى هاشم بمن رسیده ، پس اگر این گونه عمل کردى بخود بیندیش و نفس خود در میزان حقّ و باطل قرار ده ، اگر خودت را بزرگترین عیب نیافتى ؛ عیب کوچکى هم در تو نبوده و ما در حقّ تو ستم کرده‌ایم ، اى معاویه بفکر خودت باش و بغیر هدف و نشانهء خود به محلّ دیگر تیر نینداز ، و از سر دشمنى با ما از مکان نزدیک به دشمنى نپرداز ، که بخدا سوگند تو از میان ما اطاعت مردى را کردى که قدیم الإسلام نبوده و نفاقش هم تازگى ندارد و بهیچ وجه فکر تو نیست ، پس خود بفکر خود باش یا او را رها کن - یعنى : عمرو بن عاص - .

 

الاحتجاج، ابومنصور طبرسی، ترجمه جعفری، جلد 2، ص 86

http://lib.eshia.ir/86012/2/86

 

 

انقریب که دیر شده است برای نماز و بنده اینجا فقط اظهار کننم که خوب است برای امر مقابله با وبازدگی، انسان به گناهان خود اول از همه خوب بیاندیشد که اینجا دیگر نمی شود به خود دروغ گفت چرا که مسئله مسئله ی وبا و تیفوس و بدتر از اینها همجنسگرایی و فحشاء و اعتیاد به الکل و مواد مخدر و قمار و باختن همه چیز و حتی قمار بر سر خانواده ی خود و خود و خودکشی است؛ تازه اگر جرات خودکشی را هم داشته باشد این ملعون قبل از اینکه همه ی جنایات عالم را هم مرتکب نشده است. مسئله این است که در امور نفس لوامه در روانشناسی و روانکاوی، آیا این ملعونی که به فکر درمان خویشتن و بلکه کل عالم هم هست، آیا اصلا چیزی به اسم گناه و اینکه او هم یحتمل و فقط حتی یحتمل و نه اینکه حتماً خود گناهی را مرتکب شده است را در مخیله ی خود می تواند بگنجاند تا بلکه شاید به فرض محال نه فقط در درون خود و بلکه در بیرون نیز بتواند آن امام همام خود را دریابد؟!

مثلاً اگر ما داریم در برجام و پالرمو و اف ای تی اف امور مملکتی را بررسی می کنیم، و به انواع فساد برمی خوریم و از جمله اینکه وقتی در شهر شام آشوب شد وزیر و وکیل و آقازاده ها و خانم زاده های نالایق به روستا رفتند و آن مرد یا حتی زن روستایی به شهر آمدند که جای آن وزیر  و وکیل را پر کند و بقول معروف اتوبوس آوردند مدیران قبلی را پر کنند ببرند و اتوبوس دیگری مدیران جدید را وارد کردند، آیا نباید هم در این میدانهای کوانتمی توپولوژیک یک کمی هم به اموری مثل تناظر همین میدانها با میدانهای همدیسی سی اف تی نیز پرداخت؟! و مثلاً دید که این مقاله ی روحانی-سعادت-مقیمی عراقی نیز چه می خواهد در زمینه ی سی اف تی و بلکه ال سی اف تی عرض کند که آقایان خانمها اگر میدانهایی که توابع بستگی آنها توانی است را داریم یحتمل جا برای تنزلهای لگاریتمی را نیز باید در تکینگیهای آنها لحاظ کرد؟

https://ijpr.iut.ac.ir/article-1-342-fa.pdf

یعنی مثلاً اگر دختری از دخترهای این مرز و بوم را مثل یکی از دخترانی که حضرت ولی فقیه در موردشان می فرمایند که شیخا هر آنچه گویی هستم آیا تو چنان چه می نمایی هستی را بردند دادگاه و درست بلد هم نبود که چطور باید چادرش را سر کند و در عین حال از خود هم دفاع باید کند، آیا خوب است که به او خیلی هم سخت گرفته شود؟

آقایان خانمها مواظب باشید که خانواده ها و فرزندانمان را آنچنان از ما ندزدند که دیگر باید رفت در جاده ی چالوس به دنبال آنها گشت که چطور هم حمد و سوره شان را درست کرده اند! این وضع ماهواره و اینترنت و صدا و سیما و رسانه های جمعی ما است. ای مسلمانان به داد اسلام برسید! ای علمای اسلام به داد اسلام برسید! ای مراجع تقلید به داد اسلام برسید، ای حضرت ولی فقیه مد ظله العالی به داد اسلام برسید! ای امام زمان عجل الله فرجه الشریف، ای بقیت الله الاعظم، ای که پدر و مادرم و خودم و همه و همه فدایت شویم،  همه ما را گول زدند و گول خوردیم و دیگر پیر شدیم، نمی خواهید شما اقل کم ظهور بفرمایید و به داد اسلام برسید؟!

مسئله این است که وقتی به طور محلی است که ما داریم اف کیو تی یا اف ای تی اف را بررسی می کنیم و نه بطور جهانی، بقول معروف و خودمانی یحتمل آنقدر مسائل خر تو خر می شود که متوجه نمی شویم اصلا مسئله از لحاظ سی اف تی نیز از چه قرار است و چطور می توان مسائل را فشرده کرد و از آن حالات بینهایت خود بیرون آورد مخصوصاً وقتی که شهر هم آشوب شده باشد و مثلاً 18 تیر شده است یا مسائلی که به 9 دی ختم شد اتفاق افتاده است یا همین دی اخیر بود که چه شد؟ دی نود و شش نبود؟ و حالا کاری نداریم که جناب شعبان جعفری را کی تیرش کرد که چه کند و دکتر مصدق و آیت الله کاشانی هم را کنار زدند که جناب آقای شاهنشاه آریامهر چطور به جمع دیگر فراعنه و پادشاهان عالم بپیوندند؟! یک جاهایی تا بیایی ببینی وبازدگی از کجا است، یحتمل همچون سال 1353 و بعد از آن است که نه فقط مسعود بهنود بفرماید که مثلاً رفتم ساواک و دیدم که بله جلال آل احمد هم مثل اینکه آنجا است و می فرماید که تو دیگر اینجا چه می کنی؟ و بلکه مسئله این است که با خود رهبر عظیم الشان انقلاب مد ظله العالی آن روز چه ها نکرده اند و بلکه با حضرات آیت اللهی دیگر همچون مرحوم آیت الله حائری شیرازی چه ها که نکرده اند؟ و حالا آیا حسین و عباس باکریان نیز این وسط حرفشان چیست را اصلا کاری نداریم که اینها را از نیکلاس بورباکی جعل کرده اند یا از ریاضیدانها یا فیزیکدانهای دیگری که واقعاً هم در حیات اند یا یحتمل هم به رحمت خدا رفته اند ولی لااقل بقول معروف اسامی ای فقط حقوقی و جعلی نیستند و بلکه خیلی هم حقیقی اند و واقعاً هم دانشمندان نخبه ی زبده ای هم هستند و خیرخواه بشریت اند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته

 

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿المائدة: ٦٧﴾

 

۱. قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿آل عمران: ١٣٧﴾

۲. قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿الأنعام: ١١﴾

۳. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿یوسف: ١٠٩﴾

۴. وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّـهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿النحل: ٣٦﴾

۵. أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَـٰکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ﴿الحج: ٤٦﴾

۶. قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ ﴿النمل: ٦٩﴾

۷. قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّـهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿العنکبوت: ٢٠﴾

۸. أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَـٰکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿الروم: ٩﴾

۹. قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُم مُّشْرِکِینَ ﴿الروم: ٤٢﴾

۱۰. أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْءٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیمًا قَدِیرًا ﴿فاطر: ٤٤﴾

۱۱. أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن وَاقٍ ﴿غافر: ٢١﴾

۱۲. أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿غافر: ٨٢﴾

۱۳. أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا ﴿محمد: ١٠﴾

 

 

وروی عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال : نحن المجادلون فی دین الله على لسان سبعین نبیا.

وأما الأخبار فی فضل العلماء فهی أکثر من أن تعد أو تحصى لکنا نذکر طرفا منها :

فمن ذلک ما حدثنی به السید العالم العابد أبو جعفر مهدی بن أبی حرب الحسینی المرعشی رضی الله عنه قال حدثنی الشیخ الصدوق أبو عبد الله جعفر بن محمد بن أحمد الدوریستی رحمة الله علیه قال حدثنی أبی

محمد بن أحمد قال حدثنی الشیخ السعید أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی رحمه الله قال حدثنی أبو الحسن محمد بن القاسم المفسر الأسترآبادی قال حدثنی أبو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد وأبو الحسن علی بن محمد بن سیار وکانا من الشیعة الإمامیة قالا :

حدثنا أبو محمد الحسن بن علی العسکری علیه‌السلام قال حدثنی أبی عن آبائه علیهم‌السلام عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال : أشد من یتم الیتیم الذی انقطع عن أمه وأبیه یتم یتیم انقطع عن إمامه ولا یقدر على الوصول إلیه ولا یدری کیف حکمه فیما یبتلى به من شرائع دینه ألا فمن کان من شیعتنا عالما بعلومنا وهذا الجاهل بشریعتنا ـ المنقطع عن مشاهدتنا یتیم فی حجره ألا فمن هداه وأرشده وعلمه شریعتنا کان معنا فی الرفیق الأعلى.

 

الاحتجاج، ابومنصور طبرسی، جلد 1، ص 15

http://lib.eshia.ir/10412/1/15

 

2 - و از این موارد روایتى است که شیخ بزرگوار صدوق رحمه الله به اسناد مذکور در متن از امام حسن عسکرى علیه السّلام از پدران گرامش از رسول خدا صلَّى الله علیه و آله آورده که فرموده :
« ناگوارتر از یتیمى فرد بىمادر و پدر ، یتیمى آن کسى است که از امامش دور افتاده ، و توان وصول به او را ندارد ، و پاسخ مسائل مورد نیازش را نمىداند ، پس بدانید که شیعهء ما داناى به علوم ماست ، و افرادى که - به دلیل عدم دیدار - از علم ما بىخبر مانده‌اند همچون یتیمى در کنف حمایت ایشانند . بدانید جایگاه کسى که هدایت و ارشاد نموده و دستورات و شرائع ما را تعلیم مىکند همراه ما در گروه انبیاء در اعلى علَّیین خواهد بود .

3 - به سند مذکور در متن از أمیر المؤمنین علیه السّلام نقل است که فرموده : هر که پیرو و شیعهء ما بوده و عالم به دستورات ما باشد ، و پیروان ضعیف و ناتوان ما را از تاریکى جهل و نادانى به نور علم و دانشى که به او عطا نموده‌ایم خارج سازد ، روز قیامت تاجى از نور بر سر دارد و تمامى اهل آن ساحت را روشن سازد ، و نیز جامه اى دارد که تمام دنیا با ذرّه اى از رشته و نخ آن برابرى نمىکند . سپس نداکننده اى فریاد برآورد : اى بندگان خدا این فرد دانشمند ، یکى از شاگردان علماى آل محمّد است !

الاحتجاج ابومنصور طبرسی، ترجمه جعفری جلد 1، ص 6

http://lib.eshia.ir/86012/1/6

 

وعنه علیه‌السلام قال : قال علی بن محمد علیه‌السلام لو لا من یبقى بعد غیبة قائمکم علیه‌السلام من العلماء الداعین إلیه والدالین علیه والذابین عن دینه بحجج الله والمنقذین لضعفاء عباد الله من شباک إبلیس ومردته ومن فخاخ النواصب لما بقی أحد إلا ارتد عن دین الله ولکنهم الذین یمسکون أزمة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سکانها أولئک هم الأفضلون عند الله عز وجل

 

http://lib.eshia.ir/10412/1/18

 

11 - و به اسنادى که گذشت از امام هادى علیه السّلام نقل است که فرمود : اگر در پس غیبت امام قائم علیه السّلام علمائى نبودند که داعى بسوى او بوده و اشاره به او کنند ، و با براهین الهى از او دفاع نمایند ، و بندگان مستضعف خدا را از دام ابلیس و اعوانش برهانند ، و از بند نواصب ( دشمنان اهل بیت ) رهایى بخشند ، همه مردم از دین خدا دست کشیده و مرتدّ مىشدند . لکن علماء کسانى هستند که زمام قلوب شیعیان ضعیف ما را در دست داشته و مهار مىکنند ، همچون ناخداى کشتى که سکَّان آن را در دست دارد . این گروه همان شخصیتهاى برتر و افضل در نزد خداوند با عزّت و جلال مىباشند .

 

http://lib.eshia.ir/86012/1/11

 

17 - و به اسنادى که گذشت از امام عسکرى علیه السّلام نقل است که : حضرت صادق علیه السّلام فرموده : هر که تمام کوشش و تلاشش این باشد که شرّ مخالفین ما را از سر دوستان ناتوان ما کوتاه کند و ما را در شکست و کشف نقائص و نقاط ضعفشان یارى و حمایت نموده ، و مقام پیامبر خدا و اهل بیت پاکش را تجلیل و تعظیم نماید ، خداوند نیز به فرشتگان بهشت فرمان دهد که در ساختن قصرها و عمارات ویژهء او همّت گماشته ، و به عدد هر سخنى که با دشمنان خدا احتجاج مىکند ، جمعى از فرشتگان مقتدر و توانا در بناى قصرهاى او کار و فعالیّت کنند ، و آنقدر براى او عمارت و قصر مهیّا شود که مقدار آن را جز خداوند متعال نمىداند !

 

الاحتجاج ابومنصور طبرسی، ترجمه جعفری جلد 1، ص 15

http://lib.eshia.ir/86012/1/15

 

قال أبو محمد الحسن بن علی العسکری علیه‌السلام ذکر عند الصادق علیه‌السلام الجدال فی الدین وأن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله والأئمة علیهم‌السلام قد نهوا عنه فقال الصادق علیه‌السلام لم ینه عنه مطلقا ولکنه نهی عن الجدال بغیر التی هی أحسن أما تسمعون الله یقول : ( وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ) وقوله ( ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ) فالجدال بالتی هی أحسن قد قرنه العلماء بالدین والجدال بغیر التی هی أحسن محرم حرمه الله على شیعتنا وکیف یحرم الله الجدال جملة وهو یقول : ( وَقالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى ) وقال الله تعالى ( تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ) فجعل الله علم الصدق والإیمان بالبرهان وهل یؤتى ببرهان إلا بالجدال بالتی هی أحسن....

 

http://lib.eshia.ir/10412/1/21

 

20 - از امام حسن عسکرى علیه السّلام نقل است : روزى در محضر امام صادق علیه السّلام بحثى به میان آمد که رسول خدا صلَّى الله علیه و آله از مجادله و مباحثهء در دین نهى نموده است . امام علیه السّلام فرمود : رسول خدا صلَّى الله علیه و آله بطور مطلق از مجادله نهى نفرموده است ، بلکه از آن سخن و گفتگویى که نیکوتر نیست منع نموده ، آیا این فرمایش خداوند را نشنیده‌اید که فرموده :
« و با اهل کتاب جز به شیوه اى که نیکوتر است مجادله مکنید - عنکبوت : 46 » ، و باز فرموده : « [ مردم را ] با حکمت - گفتار درست و استوار - و پند نیکو به راه پروردگارت بخوان ، و با آنان به شیوه اى که نیکوتر است مجادله و گفتگو کن - نحل : 125 » ، و علما و دانشمندان مذهبى جدال احسن را از لوازم دین شمرده و گفتگوى غیر احسن را ممنوع دانسته‌اند . و خداوند همان را بر شیعیان ما حرام داشته است . و چطور ممکن است مطلق مجادله و بحث را ممنوع فرموده باشد ؟ در حالى که خود فرموده : « و گفتند : هرگز به بهشت نرود مگر کسى که یهودى یا نصرانى باشد » ، و در ادامه فرموده : « اینها آرزوهاى آنان است ، بگو : اگر راستگوئید برهان و دلیل روشن خویش بیاورید - بقره : 111 »، ....

 

الاحتجاج ابومنصور طبرسی، ترجمه جعفری جلد 1، ص 18

http://lib.eshia.ir/86012/1/18

 

فنادى منادی رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله فی الناس ألا إن رسول الله یرید الحج وأن یعلمکم من ذلک مثل الذی علمکم من شرائع دینکم ویوقفکم من ذاک على ما أوقفکم علیه من غیره فخرج صلى‌الله‌علیه‌وآله وخرج معه الناس وأصغوا إلیه لینظروا ما یصنع فیصنعوا مثله فحج بهم وبلغ من حج مع رسول الله من أهل المدینة وأهل الأطراف والأعراب سبعین ألف إنسان أو یزیدون على نحو عدد أصحاب موسى السبعین ألف الذین أخذ علیهم بیعة هارون فنکثوا واتبعوا العجل والسامری وکذلک أخذ رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله البیعة لعلی بالخلافة على عدد أصحاب موسى فنکثوا البیعة واتبعوا العجل والسامری سنة بسنة ومثلا بمثل

 

http://lib.eshia.ir/10412/1/56

 

پس منادى را فرمود تا اعلام کند که رسول خدا آهنگ سفر حجّ دارد و مأمور به تعلیم این عبادت بزرگ همچون سایر شرایع و مقرّرات سابق است .

بارى رسول خدا صلَّى الله علیه و آله همراه هفتاد هزار نفر از اهالى مدینه و اطراف آن عازم مکَّه شده و از مدینه خارج شدند - مانند همان تعداد که حضرت موسى از آنان براى هارون بیعت گرفت و عهدشکنى کردند و در آخر از گاو و سامرى تبعیّت نمودند - و همهء جماعت مسلمین در طول این سفر قدم به قدم از تمام اعمال آن حضرت پیروى مىکردند .

بارى عاقبت این بیعتى که رسول خدا صلَّى الله علیه و آله براى خلافت على علیه السّلام از مسلمانان گرفت در نهایت نعل بالنّعل شبیه به عهدشکنى قوم موسى در بیعت با هارون و تبعیّت از گاو و سامرى گردید.

 

الاحتجاج، طبرسی، ص 119-120

http://lib.eshia.ir/86012/1/119

 

 

بنده ی حقیر داشتم تا حدودی متون فارسی و عربی احتجاج طبرسی را مقایسه می کردم. البته اینجا یک احتجاج دیگری هست راجع به عباس و حسین باکریان که یحتمل بعضی اشکال کنند که ما هر چه گشتیم چنین چیزهایی را در اینترنت که تو می گویی نیافتیم و اینها را تو از خودت درآورده ای. جواب این حقیر این است که بنده ی حقیر نیز اینها را خودم هم نیافتم وقتی دوباره خواستم بدانها دسترسی پیدا کنم. البته بنده ی حقیر این را هم اضافه کنم که این خیلی خوب است که کتابهایی از نیل کوبلیتز و سرژ لانگ و امثالهم را می توانید بیابید، ولی معمولاً کل کتب را نیز نمی توانید پیدا کنید و یحتمل قسمتی از آن را می توانید بیابید. مثلاً قسمتی از کتاب چالشها Challenges لانگ را قبلاً سالها پیش هم دیده بودم ولی نمی دانستم که این قسمتی از یک کتاب بزرگتری است! و لذا این مسئله در مورد هانتینگتون اصلا نباید تصور شود که ساختگی است که حالا در مورد کدام کتاب است و کدام مقاله ی ماتماتیکال اینتلجنسر که کدام احتجاجات کوبلیتز و سایمون را دیده ایم! و در جنگ تمدنها آنکه هانتینگتون می گوید ما می بینیم که به تروریسم بر علیه اسلام هم تبدیل شده است امروزه روز که خود مسلمانان چطور بر سر مسلمانان می آورند و حالا کاری نداریم که در لبنان و فلسطین هم کی دارد بر سر مسلمانان فلسطینی و لبنانی و حتی مسیحیان نیز چه می آورد؟

اینجا این سوال مطرح است که آیا چیزی به اسم علم آنطور که در آکادمیهای علوم داریم یعنی علوم طبیعی و خصوصاً ریاضی فیزیک هم مطرح است یا اینکه از قبل مسائل طراحی شده است و بر آن مبنا است که سناریویی اتفاق می افتد؟ و آیا آنچنان که ما داریم انجام می دهیم نیز حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز مطرح است یا آنطور که اشکال می شود اموری است از نوع شبه علم و نه علم؟! مسئله اینجا این است که آنجایی که از علوم فیزیک کوانتمی به علومی از نوع فیزیک در حدود نجومی می رویم، یک جاهایی خواه ناخواه انسان نیز پایش در مسائل باز می شود و مسئله فقط ریاضی فیزیک محض نیست. البته اینجا نیز باز این سوال مطرح است که آیا مشاهدات آزمایشگاهی ریز و درشت زمینی و سماوی و نجومی با نظریات تا چه حدودی منطبق اند و آیا این مشاهدات و نظریات هر چقدر هم که بر هم منطبق شوند، باز هم اخلاق نیز در آن راهی دارد؟ و از آن گذشته گناهان ما نیز در این مسائل تاثیری ندارد آنطور که مسئله اگر موسوی و عیسوی و محمدی هم بود همان است و اگر فرعونی هم بود همان همان می شود؟ 

فرضاً اگر بخواهیم حساب کنیم که ذراتی می توانند در یک مقطع مخروطی ای حول دایره ای یا بیضیگونی حرکت کنند و جایز نیستند که از آن خارج شوند و مطلوب است زاویه ای را که این مخروطی را شکل می دهد و صفحه ای را که این مخروطی را قطع می کند و اینکه این ذرات تا چه حدودی جایزند با سرعتهای نسبیتی یا غیر نسبیتی حرکت کنند و میدان مغناطیسی اینها چقدر می شود و .... خوب، اینجا یحتمل این سوال مطرح است که ما که اینجا احتیاجی نداریم که حول عالم بگردیم و  ببینیم مثلاً مردم حول قدس یا کعبه نیز با چه سرعتی است که حرکت می کنند و بلکه حول حرم مطهر سید الشهداء در کربلا و حضرت علی ابن موسی الرضا در مشهد مقدس نیز حرکت چطور است؟ و یحتمل بعضی حتی اشکال هم کنند که ما لازم هم نیست که حول کل عالم هم بگردیم و ببینیم که حرکت ذرات ما حول چنبره یا دایره یا بیضیگون ما چه تاثیراتی را در کل عالم خواهد گذاشت؟! چرا به این نیاندیشیم که آیا از لحاظ روانشناسی و روانکاوی، فرزندی که قرار است متولد شود آیا متولد خواهد شد یا خیر و کل ذرات عالم را حول همین یک مسئله بنا کنیم؟! یعنی این همه ذرات تشکیل می شوند و از بین می روند ولی در این میان حتی یک فرزند از فرزندان انسان و بلکه آدم هم تولد پیدا نمی کند؟ خوب، این چه علم زنوم انسانی و زنتیکی می شود؟! حالا ما کاری نداریم هم که کتاب زن، تاریخ خودمان نوشته ی سیدهارتا موکرجی چه می گوید یا مثلاً استر وینوتو نیز در آزمایشگاه زیستشناسی مولوکولی خود نیز در برکلی چه می کند یا سیاستمداران نیز چه نظریه هایی را در کل عالم در نظر می گیرند و تا چه حد آنها را عملی می کنند یا نظریه های دیگری را غیر از همه ی نظریه های موجود عملی می کنند؟ سوال این است که اسلام و مسلمانی ما مسلمانها در این میان چقدر در استقلال علوم اسلامی حوزوی و علوم طبیعی و دانشگاهی پیشرفت کرده است و برای کل عالم نیز حرف دارد؟

حالا به عنوان مثال این مسئله را در نظر بگیرید که وقتی مریم میرزاخانی مسائلی را در مورد (SL(2,R می آید در نظر می گیرد و بلکه سیستمهای دینامیکی مربوط بدان را از لحاظ ارگادیستی بررسی می کند، حالا چطور می شود که بجای اعداد حقیقی ما بیاییم اعداد بسط کاوشی بسط جبری پی تایی را جایگزینش کنیم و آنگاه به مسائل گرانشی بپردازیم؟! نکته ای که اینجا بنظر این حقیر می رسد این است که ما در مسائل گرانشی و ماده ی چگال و الکترومغناطیسم و امثالهم یک جاهایی واقعاً به اصل پیوستگی اعداد حقیقی نیاز داریم که در اعداد پی تایی یافت نمی شود. مثلاً اگر این اصل را در انسانها در نظر نگیریم و خودمان را یعنی هر فردی از انسانها را مجموعه ای از نقاطی که تماماً غیر همبند هستند فرض کنیم از بعضی دیدگاه ها مشکلزا خواند بود، یعنی وقتی از حدود ذرات اتمی و  بلکه ریزتر از اتمها مسئله را بررسی کنیم، مشکلی نباشد ولی وقتی حتی به مقیاسهای نانو که مولوکولها را بخواهیم کنار هم گذاشته و انواع مواد زیست مولوکولی معدنی و عالی را شکل دهیم نیز برسیم مسئله چطور می شود؟ و الله اعلم! و اما هنوز سوال از لحاظ دوگانهای الکتریکی-مغناطیسی در برنامه ی هندسی لانگلندز و اینکه این دوگانها وقتی که میدانهای عددی غیر ارشمیدسی و بلکه پی تایی هستند مسائل چه تفاوتی می کنند یا نمی کنند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائده: ٥٤

 

باز از این باب است (البته این مطلب از مختصات این تفسیر است که همانطور که در مقدمه کتاب گفتیم ، معناى یک آیه را از آیات دیگر قرآن استفاده نموده ، براى فهم یک آیه سایر آیات را استنطاق مى کند، و از بعضى براى بعضى دیگر شاهد مى گیرد) آیه شریفه : ((یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه ، فسوف یاتى اللّه بقوم یحبهم و یحبونه ))، اى کسانیکه ایمان آورده اید! هر کس از شما از دین خود بر گردد، ضررى بدین خدا نمى زند، چون بزودى خداوند مردمانى خواهد آورد، که دوستشان دارد، و ایشان او را دوست میدارند)، و آیه شریفه ((و لکل امه رسول ، فاذا جاء رسولهم ، قضى بینهم بالقسط))، براى هر امتى رسولى است ، همینکه رسولشان آمد، در میان آن امت بعدالت حکم میشود)، تا آخر چند آیه و آیه شریفه ((فاقم وجهک للدین حنیفا، فطره اللّه التى فطر الناس علیها))،روى دل بسوى دین حنیف کن ، که فطره خدائى است ، آن فطرتى که خدا بشر را بدان فطرت آفریده )، و آیاتى دیگر که از حوادث عظیم آینده اسلام و یا آینده دنیا خبر میدهد، که همه آن حوادث بعد از نزول آن آیات واقع شده، و بزودى انشاءاللّه مقدارى از آنها را در بحث از سوره اسراء ایراد مى کنیم .

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 1، ص 103

http://lib.eshia.ir/50081/1/103

 

و اگر خواننده عزیز در سیره عمومى اسلامى که کتاب و سنت آن را تنظیم و سپس در بین مسلمین اجرا نموده دقت کند و سپس در سیره فاسدى که امروز بر مسلمین تحمیل شده به دقت بنگرد آن وقت آیه شریفه : (( فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤ منین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لا یخافون لومة لائم )) را به دقت مطالعه نماید، در مییابد که تمامى رذائل که جامعه ما مسلمانان را پر کرده و امروز بر ما حکومت میکند و همه آنها - که ما از کفار اقتباس کردهایم و به تدریج در بین ما منتشر گشته و استقرار یافته است - ضد آن اوصافى است که خداى تعالى براى مردمى ذکر کرده که در آیه وعده آمدنشان را داده ، چون تمامى رذائل عملى در یک کلمه خلاصه میشود و آن این است که جامعه ما خدا را دوست ندارد و خداى تعالى نیز این جامعه را دوست ندارد، جامعه ما ذلیل در برابر کفار و ستمگر نسبت به مؤ منین است و در راه خدا جهاد نمیکند و از ملامت هر ملامتگرى مى هراسد.
این همان معنائى است که قرآن کریم از چهره مسلمانان آن روز خوانده بود و اگر خواستى بگو خداى علیم خبیر چنین آیندهاى را براى امت اسلام از غیب خبر داده بود و پیش بینى کرده بود که به زودى امت اسلام از دین مرتد میشود، البته منظور از این ارتداد، ارتداد اصطلاحى (یعنى برگشتن به کفر صریح و اعلام بیزارى از اسلام ) نیست بلکه منظور ارتداد تنزیلى است که جمله (( و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدى القوم الظالمین )) آن را بیان میکند و همچنین آیه شریفه : (( و لو کانوا یؤ منون بالله و النبى و ما انزل الیه ما اتخذوهم اولیاء و لکن کثیرا منهم فاسقون )) به آن اشاره دارد.

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی جلد 5، صص 646-647

http://lib.eshia.ir/50081/5/646

 

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ

 

 

بنده ی حقیر بعضی از نوشته های یک حلقه ی کیهانی را مطالعه می کردم که منصوب هم هست به اشخاصی با همان نامهای عباس و حسین باکریان که یحتمل با هم پسر عمو هم هستند ولی آنطور که پیداست با شهید حمید باکری و شهید مهدی باکری هم نسبتی ندارند. و حالا بنده ی حقیر دلم می خواهد که خوشبین هم باشم و سوء ظن هم نداشته باشم که اینها این اسمها را بطور جعلی انتخاب نکرده اند که یک جوری خود را به این شهدای عزیز مهدی آقا و حمید آقای باکری نیز منصوب کنند. ولی اینها بنظر این حقیر خود را آنچنان به این حلقه ی کیهانی که گویی تنها حلقه ی کیهانی موجود هم نیتسند وصل کرده اند که مدعی شده اند حتی بابای نیکلاس بورباکی هم هستند. البته این نظریه ها را خیلی اوقات نه می شود هم رد کرد و نه می شود گفت که خیلی اوریجینال هم هستند و بلکه خیلی اوقات هم از توهمات و تخیلات و موهومات یک افرادی که می خواهند خود را دانشمند هم جا بزنند هستند. و حالا ما با این کارها کاری نداریم و فقط بنده می خواستم عرض کنم که این تفاسیر به نفس از ریاضی فیزیک و کیهانشناسی را سعی نکنید واردش شوید و خود را گمراه کنید. خیلی اوقات اینها خیلی سطحی یک چیزهایی را سر هم می کنند و بعد هم خودشان در همین موهومات و تخیلات و توهمات گم می شوند و دیگر نمی دانند که چیست که گفته اند ولی دیگران می آیند و از اینها سوء استفاده کرده و آنگاه تازه اول خر بیار و باقلا بار بزن است که آره این را اینها نفهمیده اند و بلکه یک حرفهای خیلی گنده ای هم زده اند ولی هیچ کس نفهمیده است که چه گفته اند این عباس و حسین باکریان و .... بنده ی حقیر هم اینها را دارم با شما در میان می گذارم چرا که از این حرفهای آنها که تقریباً همه اش را می توان گفت که خزعبلات و چرندیات است را سر هم کرده اند و به اسم علم و خدا و پیغمبر دارند به زور تحویل همه دهند. حالا بنده اینجا می گویم و شما خودتان قضاوت کنید. یحتمل بعضی هم قبول کنند که مسئله غیر از اینها هم هست. شما توجه بفرمایید که بعضی یحتمل ایراد هم کنند که نیل کوبلیتز چقدر خلوص نیت دارد که با اینکه آخر صفحه ی ویکیپدیا می فرماید که حتی خدا را هم قبول ندارد یا بی دین است، ولی با این حال می فرماید که همراه همسرش آنا کوبلیتز و سرژ لانگ به ساموئل هانتینگتون ایراد گرفته اند که چرا می خواهند او را عضو آکادمی علوم ملی آمریکا کنند برای اینکه غلط نکنم حرفشان این بوده که ریاضیات را به غلط وارد علوم انسانی کرده بوده است یا می خواسته چنین کند.

حرف اصلی عباس و حسین باکریان این است که می فرمایند که بر حسب آیه ی مبارکه ی سوره غافر

 

أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن وَاقٍ ﴿غافر: ٢١﴾

 

و آنچه حضرت ولی فقیه آیت الله العظمی خامنه ای در جلسه ی اول رمضان 1357 در مسجد امام حسن در مشهد فرموده اند که گناهان خلائهایی را همچون جراحاتی بر روح انسان وارد می کند همانطور که زخمهایی که بر جسم و بدن انسان وارد می شوند خلائها و شکافهایی را ایجاد می کنند که حالا آیا چقدر زمان ببرد تا دوباره جوش بخورند؛ همینطور هم می توان مسائل مربوطه را همچون مسائلی در الکتروضعیف از مدل استاندارد ذرات فیزیک در نظر گرفت که وقتی در حالت کوانتمی خلائی یک الکترون با الکترون گناهکار دیگری که همه ی عددهای کوانتمی آنها یکی هم نیستند مثلاً در اوربیتالی جفت و جور می شوند، آن حالت از الکترون پر شده و باعث اصل پاولی می شوند. و همینطوری اگر این گناهان بیشتر و بیشتر ادامه یابند باعث تاریکی ای سیاه چاله ای خواهند شد که هیچ نوری از آن ساتع نخواهد شد. اما بر عکس اگر این الکترونها هر چه بیشتر سعی هم کنند که گناهان خود را بزدایند و با الکترونی دیگر جفت و جور هم شوند، آنگاه نور یا انوار یا امواجی الکترومغناطیسی از آنها آیا چطور موفق شوند که ساتع کنند یا باز در سیاه چاله ای دیگر گیر بیافتند؟ و اما بعضی هم یحتمل اینجا ایراد کنند که خوب آنهایی که همه ی عمر هم گناهان کبیره و صغیره می کنند و در نهایت هم گرفتار گناهان خود نمی شوند و بلکه دیگران را هم در همین سیاه چاله های خودشان می کشانند و از ابلیس و شیطان هم بدترند، پس چرا اینها مشکلی ندارند؟ نظریه میدان کوانتمی اینها چطور می شود که تازه همه ی عالم را هم می فرمایند که مال ما است و لا غیر؟

عباس و حسین باکریان اینجا به عمر خیام هم متوصل می شوند که الا و لله است که اینها دارند تقیه هم می کنند که آقا جان مگر شما نمی فرمایید که ما اینچنین و بلکه آنچنانیم؟ خوب، هر چه دل تنگت می خواهد بفرمایی، بفرما؛ و اما آیا خودت هم غیر از اینی؟ یعنی تا این حد هم نمی گویند که آیا خودت غیر از اینی؟ صاف و پوست کنده می فرمایند مگر نمی گویی ماییم که گنهکاریم، راست می گویی و خیلی هم گنهکاریم و بدرتر از آنی هم که می گوییم گنهکاریم و اصلا خدا را هم قبول نداریم و مشرک هم هستیم و کافر هم هستیم و منافق هم که خیلی هستیم. حالا می گویی که چی؟ یعنی می خواهند بفرمایند که ما در مقابل تهمتهای تو به خودمان خیلی هم مطمئنیم و کم هم نمی آوریم. برو درسهای اخلاقت را جای دیگری هم بده و دست از سر ما بردار!

البته این در یک حالت عظیم بلبشویی از گناهان و بی گناهیها است که تا یک جاهایی هم کار می کنند. ولی ماورای آن مسئله از این نوع است که کل یوم عاشورا کل ارض کرب و بلا. یعئی ما ملاحظه می کنیم که درست است که حر از آن طرف یزیدی هم می آید اینطرف و حسینی می شود و شهادت هم می دهد و هر کس دیگری هم از یاران آن حضرت چنین هستند. ولی هر کدام هم می بینیم که فردیت و شخصیت خود را دارد و علی الخصوص متوجه هم می شویم که این امام همام یعنی امام حسین سلام الله علیه است که امام است هر چند هم که آخر از همه به شهادت رسیده و بلکه سید الشهداء است، و آن یاران دیگر هم هر کدام جور دیگری است که به شهادت می رسند! ولی خوب، بعضی هم مثل یزید ملعون می گویند که اصلا ما اسلامی نداشته ایم و خدا و پیغمبری هم در کار نبوده است و کدام امام؟ همه ی اینها را محمد صل الله علیه و آله و سلم خودش ساخته است و سر هم کرده است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. تو را به علی ملاحظه بفرمایید که دیوانگی تا کجاها است؟! یحتمل ولش کنید می فرماید همه چیز همین شراب است و قمار است و لغو و قانون جنگل است و زور و دعوا است و لامذهبی است و خیلی هم بدتر از اینها ست و تازه کجای گناهان را دیده ای که خبر هم نداری؟ دیگر هیچ.

 البته اینها را هر چه باهاشان سر و کله بزنید، به جایی هم نمی رسید. مسئله غیر از اینها است چرا که اگر خدا و پیغمبر و امام ندارید، باید از این حضرات پرسید که خوب حالا همینطوری است که فصلها خودشان عوض می شوند و خودش باران می آید و خودش برف می بارد هم؟ و از آن طرف هم ژنها خودشان با هم در هم می آمیزند و یک جایی مدل استاندارد ذرات فیزیک را داریم که الکترو ضعیف هم قسمتی از ان است و یک جایی هم اتمها و مولوکولها و الکترونها و دیگر ذرات بنیادی هستند که ژنها و دیگر اجزای بدن را در ژنوم انسانی و دیگر ژنهای حیوانی و گیاهی تشکیل می دهند؟ و همه چیز هم این میان یک مرتبه می شود نورٌ علی نور؟! یعنی مثلاً همینطوری است که یک مرتبه کودکی شیرخواره در بغل مادرش معجزه آسا به حرف می آید و می فرماید:  قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿مریم: ٣٠﴾ وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا ﴿٣١﴾ وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿٣٢﴾ وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿٣٣﴾ ذَٰلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ۚ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿٣٤

به هر حال مسئله این است که اگر جهنم را هر چقدر هم پر کنند باز هم جا کم نمی آورد که همه را یک جا در آن بریزند. و اما بالاخره بهشت و جهنم و دوزخی هم داریم که از هم تفکیک شده اند که یحتمل بعضی هم بنا به گفته ی حسین و عباس باکریان متوجه نباشند که حساب و کتابی هم هست و بلکه در دادگاه عدل الهی نیز ما همه تک تک مسئولیم و معادی هم هست. و اما خوب، حالا بعضی هم یحتمل مسئله را بر این مبنا بگذارند که در میدانهای همدیسی بالاخره جبرهای فروبینیوس یعنی چه؟ و آنگاه که ما مثلاً می خواهیم به نظریه های رمزگشایی و کریپتولوژی بپردازیم، وقتی در یک گروه متناهی ای که q=p^n عضو دارد اگر بخواهیم طوری رمزگذاری کنیم که لگاریتم عضوی را بیابیم چه می شود؟ اما فرض بفرمایید که ما log_r b=a or r^a=b  یک توانی را در نظر بگیریم که از کیو q هم بزرگتر است طوری که هر عصوی را که حساب کنیم  که به آن توان برسد می شود عضو واحد. یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک محاسبه ای بیخودی است که بدرد رمزگشایی نمی خورد چرا که اگر مثلاً می خواهید اسماء حسنا را بشمارید آنگاه نمی توانید بفرمایید که همه ی اینها یکی است یا حتی اگر انواع امراض ژنتیکی یا غیر ژنتیکی از سرماخوردگی و بلکه گناهان روحی را هم بخواهید بشمارید، اینها را نمی توانید بفرمایید که همه و همه یکی است. و اما مسئله اینجا این است که آنجایی که همه و همه بهشتی هستند دیگر فرقی هم ندارد که کی به کی است همانطور که جهنمی هم جهنمی است. و مسئله آنجایی مطرح است که بهشت و جهنمی هم هست که از روی عدل الهی است که یکی به بهشت و دیگری به جهنم روانه می شود.

و اما خوب، شما اگر هم می خواهید کلیدی عمومی و خصوصی را هم برای رمزگشایی خود داشته باشید که برای امور بانکی خود مثلاً می خواهید استفاده کنید، بهتر است این کلیدها را در اختیار همه قرار ندهید و مواظب باشید که کلیدهایی هم نباشند که قبلاً لو رفته باشند و همه نیز یکی یک کلید مثل شما در دستشان است! قتل الانسان ما اکفره. چقدر خدا و پیامبر اسلام صل الله علیه و اله و سلم ائمه ی طهار علیهم السلام اجمعین مهربان هستند و چقدر این انسان بی ایمان ناسپاس است. بعضی گناهان آبروبر از این انواع هستند. خدایا از گناهان ما بگذر و امثال حسین و عباس باکریان را هم یک عقلی بده که اینقدر سعی می کنند مسائل را مبتذل کرده و گناهان بشری را یا خیلی بی جهت کوچک جلوه بدهند یا آنقدر بی جهت بزرگش کنند که دیگر حالا بیا و ببین. بنده ی حقیر مانده ام از این به بعد حرفم را بروم به کی بزنم؟ ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر. ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطئنا ربنا و لا تحمل علینا اصراً کما حملته علی الدین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائده: ٥٤

 

باز از این باب است (البته این مطلب از مختصات این تفسیر است که همانطور که در مقدمه کتاب گفتیم ، معناى یک آیه را از آیات دیگر قرآن استفاده نموده ، براى فهم یک آیه سایر آیات را استنطاق مى کند، و از بعضى براى بعضى دیگر شاهد مى گیرد) آیه شریفه : ((یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه ، فسوف یاتى اللّه بقوم یحبهم و یحبونه ))، اى کسانیکه ایمان آورده اید! هر کس از شما از دین خود بر گردد، ضررى بدین خدا نمى زند، چون بزودى خداوند مردمانى خواهد آورد، که دوستشان دارد، و ایشان او را دوست میدارند)، و آیه شریفه ((و لکل امه رسول ، فاذا جاء رسولهم ، قضى بینهم بالقسط))، براى هر امتى رسولى است ، همینکه رسولشان آمد، در میان آن امت بعدالت حکم میشود)، تا آخر چند آیه و آیه شریفه ((فاقم وجهک للدین حنیفا، فطره اللّه التى فطر الناس علیها))،روى دل بسوى دین حنیف کن ، که فطره خدائى است ، آن فطرتى که خدا بشر را بدان فطرت آفریده )، و آیاتى دیگر که از حوادث عظیم آینده اسلام و یا آینده دنیا خبر میدهد، که همه آن حوادث بعد از نزول آن آیات واقع شده، و بزودى انشاءاللّه مقدارى از آنها را در بحث از سوره اسراء ایراد مى کنیم .

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 1، ص 103

http://lib.eshia.ir/50081/1/103

 

و اگر خواننده عزیز در سیره عمومى اسلامى که کتاب و سنت آن را تنظیم و سپس در بین مسلمین اجرا نموده دقت کند و سپس در سیره فاسدى که امروز بر مسلمین تحمیل شده به دقت بنگرد آن وقت آیه شریفه : (( فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤ منین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لا یخافون لومة لائم )) را به دقت مطالعه نماید، در مییابد که تمامى رذائل که جامعه ما مسلمانان را پر کرده و امروز بر ما حکومت میکند و همه آنها - که ما از کفار اقتباس کردهایم و به تدریج در بین ما منتشر گشته و استقرار یافته است - ضد آن اوصافى است که خداى تعالى براى مردمى ذکر کرده که در آیه وعده آمدنشان را داده ، چون تمامى رذائل عملى در یک کلمه خلاصه میشود و آن این است که جامعه ما خدا را دوست ندارد و خداى تعالى نیز این جامعه را دوست ندارد، جامعه ما ذلیل در برابر کفار و ستمگر نسبت به مؤ منین است و در راه خدا جهاد نمیکند و از ملامت هر ملامتگرى مى هراسد.
این همان معنائى است که قرآن کریم از چهره مسلمانان آن روز خوانده بود و اگر خواستى بگو خداى علیم خبیر چنین آیندهاى را براى امت اسلام از غیب خبر داده بود و پیش بینى کرده بود که به زودى امت اسلام از دین مرتد میشود، البته منظور از این ارتداد، ارتداد اصطلاحى (یعنى برگشتن به کفر صریح و اعلام بیزارى از اسلام ) نیست بلکه منظور ارتداد تنزیلى است که جمله (( و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدى القوم الظالمین )) آن را بیان میکند و همچنین آیه شریفه : (( و لو کانوا یؤ منون بالله و النبى و ما انزل الیه ما اتخذوهم اولیاء و لکن کثیرا منهم فاسقون )) به آن اشاره دارد.

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی جلد 5، صص 646-647

http://lib.eshia.ir/50081/5/646

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ

 

 

بنده ی حقیر بعضی از نوشته های یک حلقه ی کیهانی را مطالعه می کردم که منصوب هم هست به اشخاصی با همان نامهای عباس و حسین باکریان که یحتمل با هم پسر عمو هم هستند ولی آنطور که پیداست با شهید حمید باکری و شهید مهدی باکری هم نسبتی ندارند. و حالا بنده ی حقیر دلم می خواهد که خوشبین هم باشم و سوء ظن هم نداشته باشم که اینها این اسمها را بطور جعلی انتخاب نکرده اند که یک جوری خود را به این شهدای عزیز مهدی آقا و حمید آقای باکری نیز منصوب کنند. ولی اینها بنظر این حقیر خود را آنچنان به این حلقه ی کیهانی که گویی تنها حلقه ی کیهانی موجود هم نیتسند وصل کرده اند که مدعی شده اند حتی بابای نیکلاس بورباکی هم هستند. البته این نظریه ها را خیلی اوقات نه می شود هم رد کرد و نه می شود گفت که خیلی اوریجینال هم هستند و بلکه خیلی اوقات هم از توهمات و تخیلات و موهومات یک افرادی که می خواهند خود را دانشمند هم جا بزنند هستند. و حالا ما با این کارها کاری نداریم و فقط بنده می خواستم عرض کنم که این تفاسیر به نفس از ریاضی فیزیک و کیهانشناسی را سعی نکنید واردش شوید و خود را گمراه کنید. خیلی اوقات اینها خیلی سطحی یک چیزهایی را سر هم می کنند و بعد هم خودشان در همین موهومات و تخیلات و توهمات گم می شوند و دیگر نمی دانند که چیست که گفته اند ولی دیگران می آیند و از اینها سوء استفاده کرده و آنگاه تازه اول خر بیار و باقلا بار بزن است که آره این را اینها نفهمیده اند و بلکه یک حرفهای خیلی گنده ای هم زده اند ولی هیچ کس نفهمیده است که چه گفته اند این عباس و حسین باکریان و .... بنده ی حقیر هم اینها را دارم با شما در میان می گذارم چرا که از این حرفهای آنها که تقریباً همه اش را می توان گفت که خزعبلات و چرندیات است را سر هم کرده اند و به اسم علم و خدا و پیغمبر دارند به زور تحویل همه دهند. حالا بنده اینجا می گویم و شما خودتان قضاوت کنید. یحتمل بعضی هم قبول کنند که مسئله غیر از اینها هم هست. شما توجه بفرمایید که بعضی یحتمل ایراد هم کنند که نیل کوبلیتز چقدر خلوص نیت دارد که با اینکه آخر صفحه ی ویکیپدیا می فرماید که حتی خدا را هم قبول ندارد یا بی دین است، ولی با این حال می فرماید که همراه همسرش آنا کوبلیتز و سرژ لانگ به ساموئل هانتینگتون ایراد گرفته اند که چرا می خواهند او را عضو آکادمی علوم ملی آمریکا کنند برای اینکه غلط نکنم حرفشان این بوده که ریاضیات را به غلط وارد علوم انسانی کرده بوده است یا می خواسته چنین کند.

حرف اصلی عباس و حسین باکریان این است که می فرمایند که بر حسب آیه ی مبارکه ی سوره غافر

 

أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن وَاقٍ ﴿غافر: ٢١﴾

 

و آنچه حضرت ولی فقیه آیت الله العظمی خامنه ای در جلسه ی اول رمضان 1357 در مسجد امام حسن در مشهد فرموده اند که گناهان خلائهایی را همچون جراحاتی بر روح انسان وارد می کند همانطور که زخمهایی که بر جسم و بدن انسان وارد می شوند خلائها و شکافهایی را ایجاد می کنند که حالا آیا چقدر زمان ببرد تا دوباره جوش بخورند؛ همینطور هم می توان مسائل مربوطه را همچون مسائلی در الکتروضعیف از مدل استاندارد ذرات فیزیک در نظر گرفت که وقتی در حالت کوانتمی خلائی یک الکترون با الکترون گناهکار دیگری که همه ی عددهای کوانتمی آنها یکی هم نیستند مثلاً در اوربیتالی جفت و جور می شوند، آن حالت از الکترون پر شده و باعث اصل پاولی می شوند. و همینطوری اگر این گناهان بیشتر و بیشتر ادامه یابند باعث تاریکی ای سیاه چاله ای خواهند شد که هیچ نوری از آن ساتع نخواهد شد. اما بر عکس اگر این الکترونها هر چه بیشتر سعی هم کنند که گناهان خود را بزدایند و با الکترونی دیگر جفت و جور هم شوند، آنگاه نور یا انوار یا امواجی الکترومغناطیسی از آنها آیا چطور موفق شوند که ساتع کنند یا باز در سیاه چاله ای دیگر گیر بیافتند؟ و اما بعضی هم یحتمل اینجا ایراد کنند که خوب آنهایی که همه ی عمر هم گناهان کبیره و صغیره می کنند و در نهایت هم گرفتار گناهان خود نمی شوند و بلکه دیگران را هم در همین سیاه چاله های خودشان می کشانند و از ابلیس و شیطان هم بدترند، پس چرا اینها مشکلی ندارند؟ نظریه میدان کوانتمی اینها چطور می شود که تازه همه ی عالم را هم می فرمایند که مال ما است و لا غیر؟

عباس و حسین باکریان اینجا به عمر خیام هم متوصل می شوند که الا و لله است که اینها دارند تقیه هم می کنند که آقا جان مگر شما نمی فرمایید که ما اینچنین و بلکه آنچنانیم؟ خوب، هر چه دل تنگت می خواهد بفرمایی، بفرما؛ و اما آیا خودت هم غیر از اینی؟ یعنی تا این حد هم نمی گویند که آیا خودت غیر از اینی؟ صاف و پوست کنده می فرمایند مگر نمی گویی ماییم که گنهکاریم، راست می گویی و خیلی هم گنهکاریم و بدرتر از آنی هم که می گوییم گنهکاریم و اصلا خدا را هم قبول نداریم و مشرک هم هستیم و کافر هم هستیم و منافق هم که خیلی هستیم. حالا می گویی که چی؟ یعنی می خواهند بفرمایند که ما در مقابل تهمتهای تو به خودمان خیلی هم مطمئنیم و کم هم نمی آوریم. برو درسهای اخلاقت را جای دیگری هم بده و دست از سر ما بردار!

البته این در یک حالت عظیم بلبشویی از گناهان و بی گناهیها است که تا یک جاهایی هم کار می کنند. ولی ماورای آن مسئله از این نوع است که کل یوم عاشورا کل ارض کرب و بلا. یعئی ما ملاحظه می کنیم که درست است که حر از آن طرف یزیدی هم می آید اینطرف و حسینی می شود و شهادت هم می دهد و هر کس دیگری هم از یاران آن حضرت چنین هستند. ولی هر کدام هم می بینیم که فردیت و شخصیت خود را دارد و علی الخصوص متوجه هم می شویم که این امام همام یعنی امام حسین سلام الله علیه است که امام است هر چند هم که آخر از همه به شهادت رسیده و بلکه سید الشهداء است، و آن یاران دیگر هم هر کدام جور دیگری است که به شهادت می رسند! ولی خوب، بعضی هم مثل یزید ملعون می گویند که اصلا ما اسلامی نداشته ایم و خدا و پیغمبری هم در کار نبوده است و کدام امام؟ همه ی اینها را محمد صل الله علیه و آله و سلم خودش ساخته است و سر هم کرده است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. تو را به علی ملاحظه بفرمایید که دیوانگی تا کجاها است؟! یحتمل ولش کنید می فرماید همه چیز همین شراب است و قمار است و لغو و قانون جنگل است و زور و دعوا است و لامذهبی است و خیلی هم بدتر از اینها ست و تازه کجای گناهان را دیده ای که خبر هم نداری؟ دیگر هیچ.

 البته اینها را هر چه باهاشان سر و کله بزنید، به جایی هم نمی رسید. مسئله غیر از اینها است چرا که اگر خدا و پیغمبر و امام ندارید، باید از این حضرات پرسید که خوب حالا همینطوری است که فصلها خودشان عوض می شوند و خودش باران می آید و خودش برف می بارد هم؟ و از آن طرف هم ژنها خودشان با هم در هم می آمیزند و یک جایی مدل استاندارد ذرات فیزیک را داریم که الکترو ضعیف هم قسمتی از ان است و یک جایی هم اتمها و مولوکولها و الکترونها و دیگر ذرات بنیادی هستند که ژنها و دیگر اجزای بدن را در ژنوم انسانی و دیگر ژنهای حیوانی و گیاهی تشکیل می دهند؟ و همه چیز هم این میان یک مرتبه می شود نورٌ علی نور؟! یعنی مثلاً همینطوری است که یک مرتبه کودکی شیرخواره در بغل مادرش معجزه آسا به حرف می آید و می فرماید:  قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿مریم: ٣٠﴾ وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا ﴿٣١﴾ وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿٣٢﴾ وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿٣٣﴾ ذَٰلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ۚ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿٣٤

به هر حال مسئله این است که اگر جهنم را هر چقدر هم پر کنند باز هم جا کم نمی آورد که همه را یک جا در آن بریزند. و اما بالاخره بهشت و جهنم و دوزخی هم داریم که از هم تفکیک شده اند که یحتمل بعضی هم بنا به گفته ی حسین و عباس باکریان متوجه نباشند که حساب و کتابی هم هست و بلکه در دادگاه عدل الهی نیز ما همه تک تک مسئولیم و معادی هم هست. و اما خوب، حالا بعضی هم یحتمل مسئله را بر این مبنا بگذارند که در میدانهای همدیسی بالاخره جبرهای فروبینیوس یعنی چه؟ و آنگاه که ما مثلاً می خواهیم به نظریه های رمزگشایی و کریپتولوژی بپردازیم، وقتی در یک گروه متناهی ای که q=p^n عضو دارد اگر بخواهیم طوری رمزگذاری کنیم که لگاریتم عضوی را بیابیم چه می شود؟ اما فرض بفرمایید که ما log_r b=a or r^a=b  یک توانی را در نظر بگیریم که از کیو q هم بزرگتر است طوری که هر عصوی را که حساب کنیم  که به آن توان برسد می شود عضو واحد. یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک محاسبه ای بیخودی است که بدرد رمزگشایی نمی خورد چرا که اگر مثلاً می خواهید اسماء حسنا را بشمارید آنگاه نمی توانید بفرمایید که همه ی اینها یکی است یا حتی اگر انواع امراض ژنتیکی یا غیر ژنتیکی از سرماخوردگی و بلکه گناهان روحی را هم بخواهید بشمارید، اینها را نمی توانید بفرمایید که همه و همه یکی است. و اما مسئله اینجا این است که آنجایی که همه و همه بهشتی هستند دیگر فرقی هم ندارد که کی به کی است همانطور که جهنمی هم جهنمی است. و مسئله آنجایی مطرح است که بهشت و جهنمی هم هست که از روی عدل الهی است که یکی به بهشت و دیگری به جهنم روانه می شود.

و اما خوب، شما اگر هم می خواهید کلیدی عمومی و خصوصی را هم برای رمزگشایی خود داشته باشید که برای امور بانکی خود مثلاً می خواهید استفاده کنید، بهتر است این کلیدها را در اختیار همه قرار ندهید و مواظب باشید که کلیدهایی هم نباشند که قبلاً لو رفته باشند و همه نیز یکی یک کلید مثل شما در دستشان است! قتل الانسان ما اکفره. چقدر خدا و پیامبر اسلام صل الله علیه و اله و سلم ائمه ی طهار علیهم السلام اجمعین مهربان هستند و چقدر این انسان بی ایمان ناسپاس است. بعضی گناهان آبروبر از این انواع هستند. خدایا از گناهان ما بگذر و امثال حسین و عباس باکریان را هم یک عقلی بده که اینقدر سعی می کنند مسائل را مبتذل کرده و گناهان بشری را یا خیلی بی جهت کوچک جلوه بدهند یا آنقدر بی جهت بزرگش کنند که دیگر حالا بیا و ببین. بنده ی حقیر مانده ام از این به بعد حرفم را بروم به کی بزنم؟ ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر. ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطئنا ربنا و لا تحمل علینا اصراً کما حملته علی الدین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿المائده: ٥٤

 

باز از این باب است (البته این مطلب از مختصات این تفسیر است که همانطور که در مقدمه کتاب گفتیم ، معناى یک آیه را از آیات دیگر قرآن استفاده نموده ، براى فهم یک آیه سایر آیات را استنطاق مى کند، و از بعضى براى بعضى دیگر شاهد مى گیرد) آیه شریفه : ((یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه ، فسوف یاتى اللّه بقوم یحبهم و یحبونه ))، اى کسانیکه ایمان آورده اید! هر کس از شما از دین خود بر گردد، ضررى بدین خدا نمى زند، چون بزودى خداوند مردمانى خواهد آورد، که دوستشان دارد، و ایشان او را دوست میدارند)، و آیه شریفه ((و لکل امه رسول ، فاذا جاء رسولهم ، قضى بینهم بالقسط))، براى هر امتى رسولى است ، همینکه رسولشان آمد، در میان آن امت بعدالت حکم میشود)، تا آخر چند آیه و آیه شریفه ((فاقم وجهک للدین حنیفا، فطره اللّه التى فطر الناس علیها))،روى دل بسوى دین حنیف کن ، که فطره خدائى است ، آن فطرتى که خدا بشر را بدان فطرت آفریده )، و آیاتى دیگر که از حوادث عظیم آینده اسلام و یا آینده دنیا خبر میدهد، که همه آن حوادث بعد از نزول آن آیات واقع شده، و بزودى انشاءاللّه مقدارى از آنها را در بحث از سوره اسراء ایراد مى کنیم .

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 1، ص 103

http://lib.eshia.ir/50081/1/103

 

و اگر خواننده عزیز در سیره عمومى اسلامى که کتاب و سنت آن را تنظیم و سپس در بین مسلمین اجرا نموده دقت کند و سپس در سیره فاسدى که امروز بر مسلمین تحمیل شده به دقت بنگرد آن وقت آیه شریفه : (( فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤ منین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لا یخافون لومة لائم )) را به دقت مطالعه نماید، در مییابد که تمامى رذائل که جامعه ما مسلمانان را پر کرده و امروز بر ما حکومت میکند و همه آنها - که ما از کفار اقتباس کردهایم و به تدریج در بین ما منتشر گشته و استقرار یافته است - ضد آن اوصافى است که خداى تعالى براى مردمى ذکر کرده که در آیه وعده آمدنشان را داده ، چون تمامى رذائل عملى در یک کلمه خلاصه میشود و آن این است که جامعه ما خدا را دوست ندارد و خداى تعالى نیز این جامعه را دوست ندارد، جامعه ما ذلیل در برابر کفار و ستمگر نسبت به مؤ منین است و در راه خدا جهاد نمیکند و از ملامت هر ملامتگرى مى هراسد.
این همان معنائى است که قرآن کریم از چهره مسلمانان آن روز خوانده بود و اگر خواستى بگو خداى علیم خبیر چنین آیندهاى را براى امت اسلام از غیب خبر داده بود و پیش بینى کرده بود که به زودى امت اسلام از دین مرتد میشود، البته منظور از این ارتداد، ارتداد اصطلاحى (یعنى برگشتن به کفر صریح و اعلام بیزارى از اسلام ) نیست بلکه منظور ارتداد تنزیلى است که جمله (( و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لا یهدى القوم الظالمین )) آن را بیان میکند و همچنین آیه شریفه : (( و لو کانوا یؤ منون بالله و النبى و ما انزل الیه ما اتخذوهم اولیاء و لکن کثیرا منهم فاسقون )) به آن اشاره دارد.

 

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی جلد 5، صص 646-647

http://lib.eshia.ir/50081/5/646

۱. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَّنَصَرُوا أُولَـٰئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُم مِّن وَلَایَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّىٰ یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿الأنفال: ٧٢﴾

۲. هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿الکهف: ٤٤﴾

 

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَـٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿النساء: ٩٧﴾

 

۱. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿الأعراف: ٧٥﴾

۲. وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

۳. وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَـٰذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ ﴿سبإ: ٣١﴾

۴. قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَىٰ بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ ﴿سبإ: ٣٢﴾

۵. وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّـهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿سبإ: ٣٣﴾

 

 

الحسین یجمعنا

 

این امر مهمی است که کینوز (Keynes) می فرمایند مطرح کرده است که دولتها باید از پولی که هنوز ندارند خرج کنند و لذا ما اقتصاد کینوزی و نئوکینوزی منکیو را هم داریم، و لذا این امر مهمی است که برای مبارزه با وبازدگی جهانی و انواع اپیدمیهای دیگر نیز بانک جهانی مهدوی ضد استکباری مستضعفین عالم را تشکل دهیم که مستضعفین خود بتوانند بداد مستضعفین دیگری برسند و به امید استکبار جهانی ننشینند و بلکه آن طبیب دوار و اطباء دواری را که به در خانه ها می آید و درب می زنند و درمان می کند را بیابند.  یحتمل در این میان فرجی هم برای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک وقت اتفاق بیافتد و آنرا هم از آن محیط وبازدگی و اپیدمی بتواند با تمسک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت دربیاورد ان شاء الله. آنجایی که دولتها باید خرج کنند و نمی کنند، چرا مستضعفین خود شروع نکنند به خرج کردن و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نپردازند؟! البته اگر یک بانک مرکزی جهانی در عالم وجود داشت که برای همه ی دولتهای مستضعف و مستضعفین آن کشورها در عالم خرج می کرد خیلی هم بهتر می بود. ولی خوب، در عمل باید دید چه باید کرد؟! اگر بنیاد مستضعفینی جهانی هم داشته باشیم که حتی از نه از اغنیاء و بلکه طبقه ی متوسط و کارمند و بیکار هم می خواهد بکَند و همانها را نیز مستضعف کند و به بقیه ی مستضعفین ملحقشان کند، این را یحتمل دیگر نمی فرمایند بنیاد مستضعفین محلی-جهانی مهدوی ضد استکباری. این یحتمل همان بنیاد مستضعفین اسکباری وبازده ی جهانی غیر قابل درمان و بلکه درمان ناپذیر که شفا هم نمی خواهد و ضد مستضعفین و ضد مهدویت هم هست که نه اطیعوا الله و نه اطیعوا الرسول می فهمد، و لا غیر! و اما خوب، در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید هم رفت وسط همین وبازدگی و دید باید چه ها هم کرد! یعنی تقوا و متقین را می خواهد تا به آن کاظمین الغیظ و انفاق کنندگان در راه خدا برسیم!  وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٣﴾ الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿آل عمران: ١٣٤﴾ لعنت بر شیطان! و باز هم نماز جمعه دیر شد و نرسیدیم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

_________________________________________________

 

یک وقت هست که در امر وبازدگی و اپیدمیها انسان در گناهان خود است که غرق شده است و جراحاتی که بر جسم و بلکه روح او وارد می شوند نیز نتیجه ی گناهان خود او است، ولی گاهی اوقات هم هست که این جراحات و خلائهایی که در اثر گناهان وارد می شوند نتیجه ی گناهان دیگران است بر جسم و روح دیگری. اوج این مسئله را در مورد امام حسین علیه السلام و یاران با وفای ایشان است که مشاهده می کنیم که همه هم به شهادت می رسند از حرّ گرفته تا ابوالفضل العباس تا علی اصغر و علی اکبر علیهم السلام اجمعین و حتی حضرت رقیه  سلام الله علیها که با دیگر اسیران همراه حضرت زینب و حضرت سجاد زین العابدین در شام چطور با سر بریده ی پدر در بغلش جان داد. البته اینجا همانطور که عقیله ی اهل بیت حضرت زینب کبری می فرمایند ما رایت الا جمیلا، مسئله این هم هست که عقل و عواطف آنچنان با هم درآمیخته اند که برای هر کسی یحتمل هیچگاه روشن نشود که تفکیک مرزهای عقلایی و عاطفی نیز کجا هستند؟

مثلاً اگر کسی مدعی شود که خوب دختران گاوچران هم می خواهند بروند نینوا و کربلا چرا که همه جا کربلا است، همه جا نینوا است و لذا چرا نباید دختران گاوچرانی که هر چه با خدای خود که در حال نواختن نی خود هم هست در حال رقصند نیز از کرده ی خود سیر نمی شوند، چرا اینها نیز به نینوا و کربلا نروند؟ و یحتمل این استدلالیون که یقیناً هم پایشان چوبی است مدعی هم شوند که خوب در حقیقت امام و یارانش هم در کربلا داشتند با خدای خود می رقصیدند و آن وبازدگانی که بطونشان هم پر از حرام بود و آنها را عرباً عربا کردند نیز متوجه نبودند که آنها دارند چه می کنند و لذا چنان شد که شد. حالا شما هی بفرمایید که آقایان خانمها مثل اینکه شما نمی دانید که رقص و غناء در اسلام حرام است و مثل اینکه نمی دانید که مجلس رقص و آواز کدام است و صحنه ی جنگ و جهاد فی سبیل الله و شهادت کربلایی سید الشهداء نیز کدام است؟ و اما خوب، ما در این میان انواع تصورات و تخیلات و تفاسیر و از جمله تفاسیر به نفس را هم داریم که حالا توحید و تقوی و ایمان و ولایت و عدل و معاد را هم به دلخواه خود تعبیر می کنند تا آن امور آسمانی را که در مقام ولایت خدا و انبیاء از آدم تا موسی و عیسی علیهم السلام و حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام متصور می شویم را بلکه بتوانیم در تخیلات و تصورات و بلکه توهمات خود بگنجانیم. و حالا عقل و عاطفه ای که همه ی این عزیزان را در آسمان با هم جمع کرده است و مایه ی هدایت بشری است را چطور در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بای دنبال کرد که عقول بشری نیز تفهیم شود؟ اینجا یحتمل بعضی اشکال کنند که این یک اموری است بین همین عزیزان انبیاء و ائمه و خدا و بهتر است ما بیخودی هم سعی نکنیم در این امور دخالت کنیم برای اینکه ماورای عقول بشری هم هست. و اما در عمل هم یک استدلالاتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید باشند که آیا ما را تا چه حد قادریم به آسمانها بالا ببرد و خدا و ائمه اطهار و انبیاء علیهم السلام را هم ملاقات کنیم یا آنها هم خود به ملاقات ما نمی آیند؟ مستلزم چنین استدلالاتی این است که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای سعی کنیم برسیم که در دست ید الله فوق ایدیهم هم است و سرش در بندگی خدا و لا غیر نهفته است که آن بندگان خالص و مخلَص خدا چطور حتی به آن مقام بندگی خدا رسیده اند که غیر خدا در آنها اثری ندارد و بلکه به ریاضیدان و هندسه دان و فیزیکدان ریاضی و هندسه و فیزیک می آموزند و به شیمیدان شیمی و به فیلسوف فلسفه و به شاعر هم شعر.... یعنی یک دانشگاه ها و حوزه هایی را می طلبد که دانشجویان و طلبه ها و  شاگردانش بطور تمام وقت حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بیاموزند که بانک جهانی مهدوی مستضعفین ضد استکباری نیز آنها را بطور محلی-جهانی پشتیبانی می کند. و اما خوب، همین هم خود مسئله ای است که در مدل استاندارد ذرات فیزیک مثلاً نیروهای قوی و ضعیف و حالا کاری به گرانش و الکترومغناطیسم هم نداریم که چطور متحد می شوند؟ و اما بالاخره یک بانکهای یحتمل مرکزی دیگری غیر از بانک مهدوی مورد بحث ما هم یحتمل داریم که نه به نفع مستضعفین یا حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه استکباری هم عمل می کنند. و مستضعفین نیز باید برای کسب علم خود با این استکبار جهانی قویاً بجنگند تا اقل کم از تحریمها و محاصره ی اقتصادی در آیند و بلکه بتوانیم به اصل مهدویت و ائمه ی اطهار و انبیاء و رسل نزدیک هم شویم؟ البته اینجا باید هم معنای درستی از کاردینالیته ها و منطق ریاضی و  نظریه ی مجموعه ها و آنالیز استاندارد و غیر استاندارد و هندسه ی ناجابجایی و غیره هم داشت.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

۱. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَّنَصَرُوا أُولَـٰئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُم مِّن وَلَایَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّىٰ یُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿الأنفال: ٧٢﴾

۲. هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّـهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا ﴿الکهف: ٤٤﴾

 

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّـهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَـٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿النساء: ٩٧﴾

 

۱. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿الأعراف: ٧٥﴾

۲. وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

۳. وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَـٰذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ ﴿سبإ: ٣١﴾

۴. قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَىٰ بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ ﴿سبإ: ٣٢﴾

۵. وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّـهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿سبإ: ٣٣﴾

 

 

الحسین یجمعنا

 

این امر مهمی است که کینوز (Keynes) می فرمایند مطرح کرده است که دولتها باید از پولی که هنوز ندارند خرج کنند و لذا ما اقتصاد کینوزی و نئوکینوزی منکیو را هم داریم، و لذا این امر مهمی است که برای مبارزه با وبازدگی جهانی و انواع اپیدمیهای دیگر نیز بانک جهانی مهدوی ضد استکباری مستضعفین عالم را تشکل دهیم که مستضعفین خود بتوانند بداد مستضعفین دیگری برسند و به امید استکبار جهانی ننشینند و بلکه آن طبیب دوار و اطباء دواری را که به در خانه ها می آید و درب می زنند و درمان می کند را بیابند.  یحتمل در این میان فرجی هم برای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک وقت اتفاق بیافتد و آنرا هم از آن محیط وبازدگی و اپیدمی بتواند با تمسک به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت دربیاورد ان شاء الله. آنجایی که دولتها باید خرج کنند و نمی کنند، چرا مستضعفین خود شروع نکنند به خرج کردن و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نپردازند؟! البته اگر یک بانک مرکزی جهانی در عالم وجود داشت که برای همه ی دولتهای مستضعف و مستضعفین آن کشورها در عالم خرج می کرد خیلی هم بهتر می بود. ولی خوب، در عمل باید دید چه باید کرد؟! اگر بنیاد مستضعفینی جهانی هم داشته باشیم که حتی از نه از اغنیاء و بلکه طبقه ی متوسط و کارمند و بیکار هم می خواهد بکَند و همانها را نیز مستضعف کند و به بقیه ی مستضعفین ملحقشان کند، این را یحتمل دیگر نمی فرمایند بنیاد مستضعفین محلی-جهانی مهدوی ضد استکباری. این یحتمل همان بنیاد مستضعفین اسکباری وبازده ی جهانی غیر قابل درمان و بلکه درمان ناپذیر که شفا هم نمی خواهد و ضد مستضعفین و ضد مهدویت هم هست که نه اطیعوا الله و نه اطیعوا الرسول می فهمد، و لا غیر! و اما خوب، در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید هم رفت وسط همین وبازدگی و دید باید چه ها هم کرد! یعنی تقوا و متقین را می خواهد تا به آن کاظمین الغیظ و انفاق کنندگان در راه خدا برسیم!  وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٣﴾ الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿آل عمران: ١٣٤﴾ لعنت بر شیطان! و باز هم نماز جمعه دیر شد و نرسیدیم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّـهِ أَکْبَرُ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿العنکبوت: ٤٥﴾

 

۱. وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿آل عمران: ١٠٤﴾

۲. کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿آل عمران: ١١٠﴾

۳. یُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَـٰئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿آل عمران: ١١٤﴾

۴. الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿الأعراف: ١٥٧﴾

۵. الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّـهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿التوبة: ٦٧﴾

۶. وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ أُولَـٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّـهُ إِنَّ اللَّـهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿التوبة: ٧١﴾

۷. التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّـهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿التوبة: ١١٢﴾

۸. الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّـهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿الحج: ٤١﴾

۹. یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿لقمان: ١٧﴾

 

 

نظرة فی احادیث الحصارین

 

...

فلم یزل به حتى أربکه عند منتقض العهود ومنتکث المواثیق، فأورده مورد الهکة، وعجیب من الخلیفة أن یتأثر بتسویلات الرجل وهو یعلم محله من الدین وموقفه من الإیمان، ومبوأه من الصدق والأمانة، وهو یعلم أنه هو وزبانیته هم الذین جروا علیه الویلات وأرکبوه النهابیر، وأنهم سیوردونه ثم لا یصدرونه، یعلم ذلک کله وهو بین الناب والمخلب وفی منصرم الحیاة، ومع ذلک کله لا یزال مقیما على هاتیک الوساوس المروانیة، فیا للعجب .

وأعجب من ذلک أنه مع هذا التأثر یتخذ نصح الناصحین له کمولانا أمیر المؤمنین (علیه السلام)وکثیر من الصحابة العدول باعتاب الناس ورفض تمویهات مروان الموبقة له ظهریا فلا یعیر لهم بعد تمام الحجة وقطع سبل المعاذیر أذنا واعیة، وهو یعلم أنهم لا یعدون الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، ویدعونه إلى ما فیه نجاته ونجاح الأمة .

 

الغدیر، علامه  عبدالحسین امینی نجفی، جلد 9، ص 188

http://lib.eshia.ir/15083/9/188

 

ایام محاصره ی عثمان

... 

از عثمان شگفت باید بود که چطور گوش هوش به وسوسه چنین موجود پلیدی [مروان بن حکم] سپرده و عنان خویش به دست مروانی داده که میدانسته ذره ای از دین و ایمان بهره ندارد و نه از راستگویی و امانت، و باز میدانسته که همه ی بدبختی ها را او و دار و دسته اش بر سر او درآورده اند و کارش را به آنجا کشانده اند، و یقین داشته که او را به چاه شکلات و بحران در انداخته و بیرونش نمیآورند، اینها همه را میدانسته و در عین حالی که خود را در چنگال حوادث و بحران گرفتار میدیده و اجلش را نزدیک، باز گوش و اختیارش را از چنگ مروان بیرون نکشیده تا آنچه باید بر سرش بیاید بر سرش آمده است.

شگفت تر این که عثمان با همه ی بی ارادگی و تاثیر پذیریش بهیچوجه تحت تاثیر تصیحتها و راهنماییهای حکیمانه ی مولا امیرالمومنین (ع) وعده ی کثیری از اصحاب راسترو و پاکدامن- که با تمام قدرتشان در هدایت و ارشادش میکوشیده اند- قرار نگرفته و استدلالات محکم و راهنماییهای مشفقانه ی آنان را نشنیده گرفته است، با این که میدانسته آنان دلسوز او هستند و در ارشادش پا از وظیفه ی امر بمعروف و نهی از منکر فرا نمینهند و جز خیر و صلاح او و امت نمی خواهند و او را بکاری دعوت می کنند که متضمن نجات او و سعادت امت اسلامی است.

 

ترجمه الغدیر، جلال الدین فارسی، جلد 18، ص 8

 

 

یک نکته ای که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مشهود است این است که مسائلش بین حوزه و دانشگاه در نوسان است و بلکه هم می تواند حوزوی باشد و هم دانشگاهی. و اما نکته ی دیگر این است که آنجاهایی که به نظریه های حمیدی مجیدی مربوط می شود که از ریاضی فیزیک نتیجه می شوند، مسائل از لحاظ امنیتی حتی ابعاد نظامی و اطلاعاتی هم یحتمل پیدا می کنند که مثلاً چطور مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حوزوی دانشگاهی را می توان در صنعت کاربردی کرد یا حتی چطور می توان آنها را در شتابدهنده ها و آشکارکننده ها و بلکه نیروگاه های هسته ای کاربردی هم کرد. این مسائلی که احتیاج به ابعاد نظامی و سپاهی و امنیتی و اطلاعاتی دارند، از مسائلی هستند که حتی برای ابعاد صلح آمیز نه تنها در کشور و بلکه در منطقه نیز لازم اند. و اما گذشته از اینکه ما ابعاد امنیتی و نظامی و سپاهی برای دفاع بر علیه دشمن در کشور داریم که صرفاً هم جنبه های دفاعی دارند و بر ضد تروریسم نیز کوشش می کنند؛ از آن طرف هم مشاهده می شود که ابعاد قضایا در کل منطقه از لیبی و تونس و مصر و عربستان سعودی و یمن و بحرین و افغانستان و عراق و سوریه و ترکیه و حتی روسیه و پاکستان و هند و چین و ژاپن و کره ی جنوبی و کره شمالی گرفته تا عبور به دیگر قاره های اروپا و آمریکا و استرالیا چگونه است؟ مثلاً آمریکا از سوریه خارج می شود و ترکیه و روسیه به بهانه ی حذف تروریسم وارد می شوند. یمن هنوز جنگ تمام نشده است. افغانستان و عراق هم که هنوز کما بیش تحت اشغال آمریکا است. و لذا صلح آمیز بودن مسائل علمی و از جمله کاربردی کردن ریاضی فیزیک را می بینیم که به ظاهر یک سرش وصل است به دانشگاه های آمریکا همینطوری که در ایران هم نشسته اید دارید کار می کنید. و در عین حال از لحاظ اجتماعی و اقتصادی هم انگار نه انگار که دارید کاری می کنید الا اینکه می روید مسجد و می آیید و بلکه بین حوزه و دانشگاه در نوسانید؟!

این مسئله بنظر می رسد که یک ابعادی نظامی بر علیه تروریسم هم دارد که مستقیماً مربوط است به دشمنی سر تا پا یزیدی که مایل است همه و همه چیز را یک مرتبه آندلسی کرده و اسلام ناب محمدی را براندازی کرده و بلکه همه چیز را بالمره در یک چشم بر هم زدن به نفع خودش یزیدی کند. یعنی این یک مسئله است که حتی امیرالمومنین نیز به عثمان مشورت می دهد و کمکش می کند تا بلکه توبه کند و به راه قرآن و سنت اسلامی برگردد. و اما این دیوانگی محض دیگری است که سفیانی و معاویه و یزید در دشمنی خود با خدا و رسول الله و امیرالمومنین علی بن ابیطالب حتی تا کربلا دست بردار از به بالای نی بردن سرهای مبارک امام حسین و یارانش سلام الله علیهم اجمعین نیستند. 

و اما این از امور غیبی است که در غیبت امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز اگر کل عالم هم رضایت دهند که به انتخاب خود با فراعنه و شاهنشاهان همداستان شده و کلهم وارد جهنم شوند و بوی بهشت بر آنها حرام باشد، باز هم خدا و رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام هستند و من جمله امام حسین علیه السلام است که در همه حال و از جمله در محرم و صفر اسلام ناب محمدی را زنده نگه داشته اند و شیعیانشان را نجات می دهند و بهشتی می کنند. و الا هر کس نتوانست هم برود پیاده روی از نجف تا کربلای اربعین هم نه اینکه تقصیر کسی دیگر است و بقیه باید دست او را هم می گرفتند و می بردند؛ و اما بالاخره باید هم رفت و هزینه ی ثبت نام در سماح را حتی المقدور پس گرفت یا خیر؟! ما اعتراف می کنیم که جا مانده ایم آقا جان! خودت ما را می بردی کربلا یا امام زمان عجل الله فرجه الشریف! خودت بیا و ما را ببر! همه جا کربلا همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی. کربلا کربلا ما داریم می آییم کربلا کربلا ما داریم می آییم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَأَطِیعُوا اللَّـهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿١٣٢﴾  وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٣﴾ الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿١٣٤

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: امروز در دنیای پیچیده‌ی پُرتبلیغات و پُرهیاهو، حرکت اربعین، یک فریاد رسا و رسانه‌ی بی‌همتا است. چنین چیزی وجود ندارد دیگر در دنیا: اینکه میلیون‌ها انسان راه می‌افتند، از کشورهای مختلف، از فِرَق مختلف اسلامی و حتّی بعضی ادیان غیر اسلامی. این وحدت حسینی  است. شما بدرستی گفتید: «الحسین یجمعنا». ۱۳۹۸/۰۷/۲۱

 

http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=43771

 

ثم إنه لم یستثن إلا النبوة وفیه قال: أللهم آتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطیر.

 

وقد قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه: وعاد من عاداه. إلى آخر الدعاء.

 

وبعد: فالفضیلة تستحق بالمسابقة وهو أسبقهم إسلاما وقد قال الله تعالى: السابقون السابقون أولئک المقربون، وبالجهاد وهو لم یغمد حساما، ولم یقصر إقداما، کشاف الکروب، وفراج الخطوب، ومسعر الحروب، وقاتل مرحب، وقالع باب خیبر، وصارع عمرو بن عبد ود، ومن قال فیه النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) لأعطین الرایة غدا رجلا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله. کرارا غیر فرار، وقد قال الله تعالى: فضل الله المجاهدین على القاعدین أجرا عظیما.

 

الغدیر، علامه امینی، جلد 4، ص 63-64

http://lib.eshia.ir/15083/4/63

 

 

امر به معروف و نهی از منکر کنیم تا از حب دنیا دست برداریم و به حب الحسین برسیم و متوجه حب الدنیا راس کل خطیئه شویم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز برایمان روشن شود. مثلاً اقتصاد خرد و کلان را بخواهیم در نظر بگیریم، خوب اقتصادی را که ما در رابطه با اقلامی که بطور روزمره می خریم جزو اقتصاد خرد است و اقتصاد حاصل از درآمد نفت اقتصاد کلان است؟ یا اقتصاد یک کشوری هر چقدر هم که از اقتصادهای بزرگ جهانی باشد، از اقتصادهای خرد است و اقتصاد جهانی اقتصاد کلان است؟ و لذا در هر صورت چطور با گرانفروشی می توان مبارزه کرد؟ ویل للمطففین. یک التزام به قانون و خود را بالاتر از قانون ندیدنی را می خواهد که در سطوح کوچک و بزرگ یا خرد و کلان باید رعایت شود تا آنجا که ائمه هم خود از مستضعفین عالم می شوند گرانی غیر از گرانش است و عاقل بودن لزوماً غیر از دیوانگی ای است که نتواند بین عمرو بن عبد ود و امیر المومنین و بلکه بین یزید و امام حسین علیه السلام را نیز تشخیص دهد که کدام به کدام است. شوک تراپی پس چه می شود؟ داریم؟ نداریم؟ قانونی است؟ قانونی نیست؟ هم در روانپزشکی داریم و هم در اقتصاد؟ قرصت را نخوری یا نسخه ی دکتر را توجه نکنی و حالت را هم نفهمی اینها را هم یحتمل دارد و بدترش را هم دارد. هم اقتصاد خرد را باید در نظر آوری و هم کلان را. هم اقتصاد فردی را باید یاد بگیری و هم اقتصاد ملی را و هم اقتصاد جهانی را. حالا اقتصاد انتزاعی ریاضی با اقتصاد ریاضی فیزیکی و هندسه ی ناجابجایی و نظریه ی ریسمان چطور اربتاط دارد و بلکه با تحریمها باید چطور مقابله کرد؟ امر به معروف و نهی از منکر و اخلاق و ایمان و توحید و نبوت و ولایت در طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن (جلسه 1، ایمان [1] پنجشنبه 1353/6/28، 2 رمضان المبارک 1394، ص 33)  هم خیلی می خواهد:

رهبانیون مسیحیت، برای اینکه دامانشان به گناهان آلوده نشود، رهبانیت1 پیشه کردند؛ به غارها و کوه ها و بیغوله ها پناهنده شدند. قرآن می فرماید: "و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم"2 رهبانیتی که آنان از خود درآوردند، به صورت بدعتی آن را ایجاد کردند؛ ما بر آنان ننوشته بودیم. اما عالم اسلامی رهبانیت ندارد. گوشه گیری ندارد. قرار ندارد. عالم اسلامی همانی است که سعی می کند که بگیرد غریق را3. یک فرد آگاه مسلمان، هر انسان مسلمان- که مسلمان بودن و مسئول بودن با یکدیگر لازم و ملزوم هستند-همین جور است؛ سعی می کند غریق را، وَبازَده را، بیمار ر، نجات بدهد؛ اینکه با فرار جور درنمی آید. خودش را متقی می کند، دارای تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم ا، آن زره لازم را در مقابل آسیب گناه، بر تن می پوشد و وارد منطقه گناه می شود، برای دستگیری گناهکاران؛ خلاصه تقوا این است.

---------------------

1. (ر ه ب) ترس دائمی، رهبانیة؛ گوشه گیری و ترک دنیا

2. سوره مبارکه حدید/آیه 27

3.

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه،

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

 

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود،

تا اختیار کردی از آن، این فریق را

 

گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج

و این جهد ی کند که بگیرد غریق را (سعدی)

 

همه جا کربلا، همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی. کربلا کربلا ما داریم می آییم، کربلا کربلا ما داریم می آییم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

_________________________________________

 

راستی، در امر اقتصاد خرد است که اقتصاد رقابتی و انحصاری را داریم یا در امور اقتصاد کلان نیز می توان اقتصاد انحصاری را داشت. مثلاً تحریم از امور اقتصاد انحصارطلبانه است؟ یا آنجایی که نمی تواند وارد بازار اقتصادی هم شود است که تحریم می کند؟ در اقتصاد خرد یک جور است و در اقتصاد کلان جور دیگری است! اقتصاد انحصاری تحریمی یحتمل بتوان گفت که یک تصویر آینه ای را نیز ایجاد می کند که یحتمل رقیبهای اقتصادی نخبه جهانی می توانند تحریمها را بشکنند و بلکه تحریم را به خود تحریم کننده برگردانند آنجایی که بر علیه تحریم کننده اجماع هم نشان دهند! حالا به مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارنها و ریسمان و هندسه ی ناجابجایی و هندسه ی جبری و دیفرانسیل و ... کاری نداریم! مثلاً اگر مسئله ی تحریمها را می خواستم در نظریه های ریسمان و نظریه ی ام و اف و هندسه ی ناجابجایی و ... دنبال کنیم، آیا خوب نمی بود دنبال دیوارها و موانع و کوهمولوژیهای ناشی از آنها می گشتیم؟ و سعی می کردیم بدرستی دیکسیونرهایی برای مسائل تشکیل می دادیم همانطور که مثلاً AdS/CFT و نظریه های چرن-سیمونز و کوهمولوژیهای WZW را داریم؟

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَأَطِیعُوا اللَّـهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿١٣٢﴾  وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٣﴾ الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿١٣٤

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: امروز در دنیای پیچیده‌ی پُرتبلیغات و پُرهیاهو، حرکت اربعین، یک فریاد رسا و رسانه‌ی بی‌همتا است. چنین چیزی وجود ندارد دیگر در دنیا: اینکه میلیون‌ها انسان راه می‌افتند، از کشورهای مختلف، از فِرَق مختلف اسلامی و حتّی بعضی ادیان غیر اسلامی. این وحدت حسینی  است. شما بدرستی گفتید: «الحسین یجمعنا». ۱۳۹۸/۰۷/۲۱

 

http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=43771

 

ثم إنه لم یستثن إلا النبوة وفیه قال: أللهم آتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطیر.

 

وقد قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه: وعاد من عاداه. إلى آخر الدعاء.

 

وبعد: فالفضیلة تستحق بالمسابقة وهو أسبقهم إسلاما وقد قال الله تعالى: السابقون السابقون أولئک المقربون، وبالجهاد وهو لم یغمد حساما، ولم یقصر إقداما، کشاف الکروب، وفراج الخطوب، ومسعر الحروب، وقاتل مرحب، وقالع باب خیبر، وصارع عمرو بن عبد ود، ومن قال فیه النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) لأعطین الرایة غدا رجلا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله. کرارا غیر فرار، وقد قال الله تعالى: فضل الله المجاهدین على القاعدین أجرا عظیما.

 

الغدیر، علامه امینی، جلد 4، ص 63-64

http://lib.eshia.ir/15083/4/63

 

 

امر به معروف و نهی از منکر کنیم تا از حب دنیا دست برداریم و به حب الحسین برسیم و متوجه حب الدنیا راس کل خطیئه شویم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز برایمان روشن شود. مثلاً اقتصاد خرد و کلان را بخواهیم در نظر بگیریم، خوب اقتصادی را که ما در رابطه با اقلامی که بطور روزمره می خریم جزو اقتصاد خرد است و اقتصاد حاصل از درآمد نفت اقتصاد کلان است؟ یا اقتصاد یک کشوری هر چقدر هم که از اقتصادهای بزرگ جهانی باشد، از اقتصادهای خرد است و اقتصاد جهانی اقتصاد کلان است؟ و لذا در هر صورت چطور با گرانفروشی می توان مبارزه کرد؟ ویل للمطففین. یک التزام به قانون و خود را بالاتر از قانون ندیدنی را می خواهد که در سطوح کوچک و بزرگ یا خرد و کلان باید رعایت شود تا آنجا که ائمه هم خود از مستضعفین عالم می شوند گرانی غیر از گرانش است و عاقل بودن لزوماً غیر از دیوانگی ای است که نتواند بین عمرو بن عبد ود و امیر المومنین و بلکه بین یزید و امام حسین علیه السلام را نیز تشخیص دهد که کدام به کدام است. شوک تراپی پس چه می شود؟ داریم؟ نداریم؟ قانونی است؟ قانونی نیست؟ هم در روانپزشکی داریم و هم در اقتصاد؟ قرصت را نخوری یا نسخه ی دکتر را توجه نکنی و حالت را هم نفهمی اینها را هم یحتمل دارد و بدترش را هم دارد. هم اقتصاد خرد را باید در نظر آوری و هم کلان را. هم اقتصاد فردی را باید یاد بگیری و هم اقتصاد ملی را و هم اقتصاد جهانی را. حالا اقتصاد انتزاعی ریاضی با اقتصاد ریاضی فیزیکی و هندسه ی ناجابجایی و نظریه ی ریسمان چطور اربتاط دارد و بلکه با تحریمها باید چطور مقابله کرد؟ امر به معروف و نهی از منکر و اخلاق و ایمان و توحید و نبوت و ولایت در طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن (جلسه 1، ایمان [1] پنجشنبه 1353/6/28، 2 رمضان المبارک 1394، ص 33)  هم خیلی می خواهد:

رهبانیون مسیحیت، برای اینکه دامانشان به گناهان آلوده نشود، رهبانیت1 پیشه کردند؛ به غارها و کوه ها و بیغوله ها پناهنده شدند. قرآن می فرماید: "و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم"2 رهبانیتی که آنان از خود درآوردند، به صورت بدعتی آن را ایجاد کردند؛ ما بر آنان ننوشته بودیم. اما عالم اسلامی رهبانیت ندارد. گوشه گیری ندارد. قرار ندارد. عالم اسلامی همانی است که سعی می کند که بگیرد غریق را3. یک فرد آگاه مسلمان، هر انسان مسلمان- که مسلمان بودن و مسئول بودن با یکدیگر لازم و ملزوم هستند-همین جور است؛ سعی می کند غریق را، وَبازَده را، بیمار ر، نجات بدهد؛ اینکه با فرار جور درنمی آید. خودش را متقی می کند، دارای تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم ا، آن زره لازم را در مقابل آسیب گناه، بر تن می پوشد و وارد منطقه گناه می شود، برای دستگیری گناهکاران؛ خلاصه تقوا این است.

---------------------

1. (ر ه ب) ترس دائمی، رهبانیة؛ گوشه گیری و ترک دنیا

2. سوره مبارکه حدید/آیه 27

3.

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه،

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

 

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود،

تا اختیار کردی از آن، این فریق را

 

گفت آن گلیم خویش به در می برد ز موج

و این جهد ی کند که بگیرد غریق را (سعدی)

 

همه جا کربلا، همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی. کربلا کربلا ما داریم می آییم، کربلا کربلا ما داریم می آییم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّـهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا ۗ فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ﴿٢٠٠﴾ وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿٢٠١

 

الحسین یجمعنا

 

 

بیاد استاد شهید مسعود علی محمدی خوب است به این مقالات زیر در باب دابلو زی دابلیو WZW و/یا AdS/CFT از او و دیگران نیز بنگرید:

 

https://arxiv.org/abs/1909.10255

https://arxiv.org/abs/1907.01357

https://arxiv.org/abs/hep-th/9304024

https://arxiv.org/abs/hep-th/9305058

https://arxiv.org/abs/1402.0320

 

اتفاقاً بنده ی حقیر سعی کردم در یک کلاسی برای سی اف تی بنشینم که متاسفانه استادش در فرصت مطالعاتی ای در خارج از کشور بسر می برند و اتفاقاً چون روز شنبه بود و بنده ی حقیر با ایشان تماس گرفتم و فرمودند که sabbatical leave هستند. بنده گفتم نکند ایشان دارند با این حقیر شوخی می کنند هر چند که بعید است و لذا سعی کردم با دفتر پژوهشگاه فیزیک نیز تماس بگیرم و سوال کنم. از قضا، هر چه تلفن زدم هیچ کس گوشی را برنمی داشت و بلکه بنده ی حقیر بالاخره بعد از پرس و جوهایی تلفن هم زدم به پژوهشگاه نانو، و آنها تلفن مستقیم پژوهشگاه فیزیک و بلکه تلفن مدیر اجرایی دفتر یا پژوهشگاه را دادند و به بنده بالاخره اطلاع هم دادند که خوب حالا که فعلاً توانسته ای با ما تماس بگیری! البته نفرمودند هم که حالا می گی چی؟!!! و بالاخره فهمیدم که سوخی ای هم در کار نبوده است و ایشان واقعاً در سبتیکال لیو هستند. و ای کاش که نبودند و بنده ی حقیر سر کلاس می رفتم و خیلی بیشتر از اینها برایتان از سی اف تی و اینها می گفتم! 

همه جا کربلا همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی! کربلا کربلا ما داریم می آییم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّـهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا ۗ فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ﴿٢٠٠﴾ وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿٢٠١

 

الحسین یجمعنا

 

 

یک آقایی آمده بود سر کوچه ی ما با بلندگوی خود و ضبط آهنگهای درخواستی خود شروع کرده بود زده بود زیر آواز و حالا بخوان و کی نخوان! بنده رفتم دفتر مسجد و گفتم که آقایان خوب است برویم امر به معروف و نهی از منکر کنیم چنانچه فکر می کنید که مقبول بیافتد. یکی از آقایان که با قرآن هم مانوس هستند فرمودند به دیگری که این آیه را بخوان. حالا این یک آیه ای بود که نذیر هم گویی در آن داشت ولی غلط نکنم از مضمونش همین آیه بود:

 

قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّـهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّـهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّـهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿الرعد: ١٦﴾

 

درست شد؟! واقعاً هم شرک همانطور که گفتیم خیلی چیز بدی هم هست که می تواند به انواع و اقسام اشکال و وجوه کثیف و زشت و کریه بروز و ظهور کند آنچنان که انواع شیطان بزرگ و کوچک خود سردمدار آن هستند. و بنده اتفاقاً خیلی هم خوشحالم که حالا این آیه یا بلکه آیه ی دیگری بود که این دوست عزیز یادآور شدند که دوست دیگرمان هم بخواند و همانطور که فرمودند حضرت امام خمینی ره نیز فرموده اند واقعاً هم خیلی اوقات مشکل همین نماز شب خوانها می توانند باشند و هستند! ولی عرض بنده چیز دیگری است که دیگر یک جاهایی بعضی چیزها غیر قابل تحمل است هر چند که بعضی هم آستانه ی تحملشان خیلی بیش از این حرفها است که حتی اگر در حریم امام زاده ای نیز حرمت آن امام زاده نگه داشته نشد نیز باز کسی یحتمل چیزی نگوید. و بهتر هم هست که هر کسی خودش یاد بگیرد چطور حرمت امام زاده را حفظ کند تا بلکه وقتی به حریم و حرم امامان معصوم هم وارد شدند دیگر آنجا نیز سعی نکنند آرتیست بازی در بیاورند.

از آن طرف هم مسئله این است که دیگر وقتی درب خانه ی شما ساعت ده و یازده و بلکه نزدیک دوازده نیمه شب چندین نفر زدند که آقایان خانمها ما آمده ایم مثلاً تلویزیونی را که در فلان سایت  تبلیغ کرده بودید از شما بخریم و بیعانه هم داده ایم، بهتر است که اینجا سعی کنید یک کاری کنید که حضرت داوود در قضاوتش می کرد و سعی نکنید که آنقدر صبر کنید تا موریانه عصای حضرت سلیمان را هم بخورد و ایستاده و کهنسال به سرای باقی بشتابد! حالا کاری هم نداریم که آیا بنده ی حقیر خود از مستضعفینی هستم که به بنیاد مستضعفین یا زیر مجموعه های آن مراجعه می کنم تا بلکه ببینم حق بنده را این زیرمجموعه چطور می خواهد بدهد یا ندهد! یا حتی سوال این هم هست که بنیاد مستضعفین و بلکه قوه ی قضاییه نیز چطور هم یک موقعی تشخیص داده است که خوب است حق مستضعفین را از این آقایان بگیریم و نگذاریم که حقشان را بخورند! کسی که بالاخره خمس و زکاتش را که نمی دهد و بلکه یک وقت دیدید حتی نماز و روزه اش هم کامل نیست و بلکه تارک نماز هم هست و حالا اسماً هم مسلمان است، آیا این جبهه می رود که از امام حسین علیه السلام دفاع کند یا از حضرت زهرا سلام الله علیها؟ اما حالا به او بگویید که دستتان را بالا کنید، اشتباهی تا گفتند شرک هم دستش را بالا می کند از سر بی تقواییشان.

بنده در آخر خوب است این را عرض کنم که آنجایی که واقعاً هم امر به معروف و نهی از منکر است که از بین رفته است، آنگاه باید هم توقع داشت که برای اینکه وارد سیاه چاله های نجومی نشویم بهتر است به دوگانهایی که از نظریه های میدانهای همدیسی/فضاهای ضد دسیتری واقع می شوند بهتر بپردازیم. یعنی وقتی کسی سعی اش را در این نوع فضاها گذاشت و سعی کرد به نظریه های میدانهای همدیسی بپردازد و بعد از اینجا رسید به مدل استاندارد ذرات فیزیک با ابر تقارن حداقلی الی حداکثری و نظریه های ریسمان و ام و اف و هندسه ی ناجابجایی و ...، اینجا متوجه می شود که ریاضی فیزیک نیز دارد سعی خودش را می کند که به آن نظمی پی ببرد که در بی نظمیها نهفته اند آنچنان که استیون هاکینگ نیز در یکی از کتبش سعی می کرد اصلا مذهب و حتی خدا را هم وارد فرضیات نکند. خوب اگر از این راه بتواند از طریق برهان خلف ثابت کند که راهش غلط است، آنگاه بهتر است برگردد و راهش را عوض کند. و اما آیا همیشه نیز این کار امکان پذیر است؟ آیا همیشه نیز می تواند برگردد و این فرصت را بیابد که اشتباهات خود را جبران کند خصوصاً اینکه متوجه هم نباشد که چه گناهان کبیره ای است که مرتکب شده است و چه غلطهایی بوده است که از او سر زده است و حتی توبه هم نکند و بلکه اظهار کند که به به چقدر کارهای خوبی کردم! کدام گناه؟ کدام غلط؟ خیلی هم خوب کارهایی بود! 

این را وقتی متوجه می شویم که در فضاهای آنتی دسیتری بقول بعضی سعی بر این است که به نوعی این فلسفه ی غلط را پیاده کند که یا مکان بخرد یا زمان بخرد یا هر دو که به نفع خود استفاده کند. غافل از اینکه نه مالک آن زمان است و نه مالک آن مکان است در فضا-زمانی که مورد نظر او است و بلکه تنها چیزی که در این میان می تواند باشد این است که او تنها می تواند اگر ایمانی در او باقی مانده است بنده ی فقیری از بندگان خدا باشد که آیا بتواند به عنوان سالک الی الله مسیر خود را بسمت خدا طی کند و بلکه به لقاء الله بپیوندد و ان شاء الله خدا بخواهد شهید هم شود و ماورای آن هر لحظه از لحاظات عمرش هر چه می تواند هم شهادت دهد! و حالا ماها کجا و این حرفها کجا؟! ماها در همین شرک و کفر و نفاق خود تا ابد مانده ایم و در عین حال مدام هم داریم دم از ایمان خود می زنیم و حسرت می خوریم که خدایا همان نیمچه مسلمانی ما را هم قبول بفرما و زاد المسافر این بنده ی حقیر مسکین ذلیل فقیر را از این دنیای پست و دون به سرای باقی هر چند که به هیچ می ماند بپذیر! و زیارت امام حسین علیه السلام را در دنیا نصیب ما بگردان و در آخرت او را از ما خوشنود بفرما. همه جا کربلا، همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی! کربلا کربلا ما داریم می آییم کربلا کربلا ما داریم می آییم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمخد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّـهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا ۗ فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ﴿٢٠٠﴾ وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿٢٠١

 

الحسین یجمعنا

 

 

یک بحثی هست در مورد تک قطبیها و دو قطبیها که قابل توجه است و خوب است که بدان توجه شود. یک وقت هست که ما یک قطبی را در عالم داریم مثل امام حسین علیه السلام که در کربلا حماسه ی حسینی را آفریدند؛ و یک وقت هم هست که ما امام زمان در غیبت را هم داریم که حتی هنوز یا نمی شناسیم و بلکه حتی بدنیا هم نیامده اند. و اما یک وقت هم هست که ما تک قطبیها و دو قطبیهایی هم داریم همچون هیتلر. یک دایره ای هست که معروف است به دایره ی ین-یانگ در فلسفه ی چینیها است که بالاخره یک نقطه ی سیاهی هم در نیمی که سفید است یافت می شود و برعکس نقطه ی سفیدی هم در نیمی که سیاه است یافت می شود. و اما یک جاهایی مسئله آنچنان دو قطبی است که غیر از این است و حتی ذره ای هم از سفیدی در سیاهی نمی یابید و برعکس ذره ای هم سیاهی در سفیدی نمی یابید و این است که در اسلام می بینیم چطور کارخانه های آدم سازی داریم همانطور که کوره های آدم سوزی هم داشته ایم و یحتمل خدای ناکرده داریم و خواهیم داشت.

یک رمانی هست که بنده داشتم دیروز پشت جلدش را می خواندم از هاینریش بُل بنام خاطرات یک دلقک که راجع به یک بورژوایی است فاسد که حالا بعد از جنگ جهانی دوم چطور می خواهد چه کند! از قضا در این رمان بُل به مذهب چه پروتستانتیسم و چه کاتولیک مسیحی تا حدی حمله هم می کند. و از آن طرف کتابی را در ویترین کتابفروشی ای دیدم با عنوان تقی شهرام. از متصدی کتابفروشی که پرسیدم تقی شهرام کیست؟ گفت نمی دانم که بنده ی حقیر در جواب گفتم اگر در ویکیپدیا بگردیم می گوید که کیست! بعد جلوتر که رفتم جلوی دانشگاه در کتابفروشیها، دانشجویی می خواست کتابی از امام خامنه ای مد ظله العالی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را بخرد که من هم خریدم. و کتبی دیگر را هم هدیه گرفتم بنام سیپدجامگان آسمانی 6: زندگینامه شهدای جامعه پزشکی استانن چهارمحال و بختیاری. اتفاقاً بنده رفته بودم میدان انقلاب ساعتم را باتری هم بیاندازم که خوشبختانه ساعتساز محترم فرمودند که همین باتری اش خوب هم کار می کند و لازم نیست باتری اش را عوض کنی! دلیلش هم این بود که از ساعت دیگری استفاده می کردم و مدتها از این یکی استفاده نکرده بودم و یادم رفته بود که هنوز باتری اش کار می کند!!!

نکته ای که در مورد کارخانه های آدم سوزی و آدم سازی هست این است که مثلاً توجه بفرمایید که ما یک استادی داستیم در کالج کاتولیکی هُلی نیمز اوکلند که هم یهودی بودند و هم در ایران می فرمودند که اسکی هم کرده اند زمان رژیم طاغوت. ایشان اتفاقاً خیلی هم به آندره ویل بنظر می رسید در همان چند کلمه ای که راجع به ایشان می فرمودند بسیار هم ارادت دارند. نکته ای که راجع به آندره ویل و امثال او هست این است که تا نرفت آمریکا نتوانست خوب به ریاضیات آنچنان که باید بپردازد. یعنی یک وقت هست که بنده ی حقیر مثلاً از مبارزه با گرانفروشی در کشورهای اقتصادی بزرگ می گویم و می خواهم آنرا با ایران مقایسه کنم، و آنگاه آیا بتوانم ثابت کنم که این مقایسه مصداقی هم دارد یا خیر چرا که باید اول نشان دهم که آیا اصلا ایران هم یک اقتصاد بزرگ جهانی است یا خیر؟ اما خوب، یک وقت هم هست که ما کتب اقتصادی اساتید آمریکایی از هاروارد و ام آی تی و امثالهم را هم ترجمه می کنیم و اتفاقاً خیلی هم خوب است و اشکالی هم ندارد. و اما این نشان نمی دهد هنوز که ما راه کارهای مبارزه با گرانفروشی را هم بلدیم و می دانیم مخصوصاً که اقتصادمان آیا تا چه حد هم به دلارهای نفتی وابسته اند؟ و از آن طرف هم تحریمهای آمریکا را داریم؟

خلاصه یک وقت هست که ما یک عتیقه ای را داریم که برای اینکه معلوم شود که این عتیقه آیا واقعاً هم عتیقه است یا جعلی است مثل اینکه بخواهیم منشور کوروش را جعل کنیم، یحتمل باید هم یک کارشناسانی را خبر کنیم. و اما یک وقت هم هست که ما کعبه را داریم که بیت العتیق هم هست. و آنگاه اگر حتی بیت العتیق یا حتی حرم امام حسین علیه السلام به عللی مثل همان عتیق بودن و قدیمی بودنش فرو هم بریزد یا مجوبر شویم دوباره بازسازی اش هم کنیم، باز هم معروف است به حرم امام حسین و بیت العتیق. البته این را هم داریم که اتفاقاً امام خامنه ای مد ظله العالی خود یحتمل در کتاب انسان 250 ساله بوده که می فرمایند که اگر کسی هم به غلط ادعای امام زمانی کند، این خود از مصادیق شرک است و بنده ی حقیر اضافه کنم که بلکه خود از بدترین نوع شرک آبرو برنده هم هست. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّـهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ ﴿الأنفال: ٦٠﴾

 

و شما (ای مؤمنان) در مقام مبارزه با آن کافران خود را مهیا کنید و تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسلیحات و آلات جنگی و اسبان سواری زین کرده برای تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خودتان فراهم سازید و نیز برای قوم دیگری که شما بر (دشمنی) آنان مطلع نیستید (مراد منافقانند که ظاهرا مسلم و باطنا کافر محض‌اند) و خدا بر آنها آگاه است. و آنچه در راه خدا صرف می‌کنید خدا تمام و کامل به شما عوض خواهد داد و هرگز به شما ستم نخواهد شد. (۶۰)

 

۲. أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿یونس: ٣٨﴾

۳. أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿هود: ١٣﴾

۴. یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿الرحمن: ٣٣﴾

۵. فَاتَّقُوا اللَّـهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْرًا لِّأَنفُسِکُمْ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿التغابن: ١٦﴾

 

 

العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجدَهُ صالَ بِهِ وَ مَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیه.
ترجمه:
امام علی(علیه‌السلام): دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و پیروز شود، و هر که آن را نیابد بر او یورش برند و مغلوب گردد.

 

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1158&npt=8

 

 

خب، یک درس دائمی برای سپاه هست؛ من البتّه همین چند روز قبل از این با برادران فرماندهان سپاهی صحبت مفصّلی کردم درباره‌ی سپاه،(۲)  آنچه میشود گفت تا حدودی عرض کردم، لکن تأکید میکنم بر اینکه یک درس دائمی جلوی چشم سپاه وجود دارد و آن عبارت است از آیه‌ی کریمه‌: بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرَّحیمِ  وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم‌.(۳) که چند نکته هست:

 اوّلاً اِعداد -[یعنی] آماده کردن- به اندازه‌ی استطاعت؛ یعنی هیچ قانع نباشید به یک حدّی؛ هر چه میتوانید، این آمادگی را در بخشهایی که در خود آیه ذکر شده بایستی تأکید بکنید و زیاد کنید. سپاه روزبه‌روز باید آمادگی‌های خودش را بیشتر کند. آنچه درباره‌ی آن باید آمادگی ایجاد کنید، اوّلاً «قُوَّة» است، ثانیاً «رِباطِ الخَیل»‌ است. «قُوَّة» یعنی قدرت، یعنی توان و نیرو؛ «رِباطِ الخَیل» یعنی ابزار؛ ابزارهای گوناگون؛ در هر دوره‌ای ابزار متناسب با آن [دوره] است. هدف چیست؟ تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم؛ «تُرهِبون» فقط به معنای این نیست که آنها را بترسانید که از شما بترسند؛ نه، این ترس، بازدارنده است. اگر چنانچه دشمن بیمناک شد از قدرت شما، از آمادگی شما، آن وقت این بیمناکی، بازدارنده‌ی دشمن است. باید کاری کنید که دشمن از هیبت مردان جوان مؤمن فداکار پرُانگیزه احساس بیم بکند؛ و خودِ این مهم‌ترین بخشِ بازدارنده است.

 این «قُوَّة» در «اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة» یعنی قدرت؛ این قدرت در جنبه‌های مختلفی خودش را نشان میدهد: اوّلاً قدرت سازمانی که سازمان، قوی، مستحکم و جامع [باشد]. این قدرت سازمانی جزو مسائلی است که در سپاه باید مورد نظر باشد.

 قدرت علمی و تخصّصی؛ همه‌ی حرکتِ موفّقِ مجموعه‌های گوناگونِ بشری ابتدائاً در سایه‌ی علم انجام گرفته؛ در سایه‌ی علم است که به قدرت، به ثروت، به اقتدار بین‌المللی، به عزّت دست پیدا میکنند؛ این همه هم که در اسلام روی علم تکیه شده، به خاطر این است. پس یک بخش مهم از «قُوَّة» عبارت است از علم.

 قوّه‌ی در بخش تاکتیک و راهبرد؛ دائم بایستی مجموعه‌ی نظامیِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زمینه‌ی مسائل تاکتیکی و مسائل راهبردی و استراتژیکی، آمادگی و حرکت روزافزون و روبه‌پیش داشته باشد.

 [قوّه‌ی] در زمینه‌ی بیداری و آماده‌به‌کاری. غفلت مطلقاً مورد قبول نیست، بایستی دائم بیدار بود، دائم بایستی هوشیار بود؛ چون امیرالمؤمنین (علیه ‌السّلام) فرمود: مَن نامَ لَم یُنَم عَنه؛(۴) اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که سنگر مقابل شما هم خوابش برده، او ممکن است بیدار باشد؛ باید همواره در سنگر بیدار و آماده‌به‌کار بود. قوّت [یعنی] عزم راسخ و پولادین؛ قوّت [یعنی] ایمان قوی و خالص، قوّت [یعنی] انگیزه‌ی روزافزون؛ اینها همه قوّت است؛ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة، همه‌ی اینها را باید آماده کنید. قوّت، تربیت جوانان بلندهمّت و پُرانگیزه است. مظهر قوّت در اینجا دانشگاه افسری امام حسین است؛ جوانِ باهمّت و جوانِ باایمان تربیت میکند؛ اینها همه «قُوَّة» و مشمول «اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّة» است.

 «وَمِن رِباطِ الخَیل‌» یعنی ابزار؛ ابزار بایستی ابزار پیشرفته باشد. ما در زمینه‌ی مسائل ابزار، در دوران حکومت طاغوت، هم وابسته بودیم، هم عقب‌مانده بودیم، هم نابلد بودیم؛ بعضی از چیزها را داشتیم امّا بلد نبودیم از آنها استفاده کنیم! خصوصیّت حاکمیّت طاغوت همینها است. ابزار بایستی پیشرفته باشد؛ بایستی ناوابسته باشد؛ ابزار مال خود شما باید باشد؛ خود شما بایستی ابزار را به وجود آورده باشید، تولید کرده باشید، ابداع کرده باشید؛ به معنای حقیقی کلمه مالک ابزار باید باشید. [ابزار] به‌روز باید باشد. یک ابزاری است که از دَه سال قبل مورد استفاده قرار میگیرد، امروز ممکن است به درد نخورد؛ ببینید امروز چه چیزی لازم داریم. در مورد ابزار بایستی به‌روز باشید. ابزار بایستی متنوّع باشد؛ [متناسب با] زمین و آسمان و فضا و دریا و مرز و درون قلب کشور، همه جا؛ و ابزار اطّلاعاتی و ابزار عملیّاتی و همه جور ابزار. تنوّع در ابزار هم جزو چیزهایی است که بایستی مورد توجّه باشد. مسئله‌ی فضای مجازی، امروز جزو ابزارها است؛ مسئله‌ی بازی جنگ، امروز جزو ابزارها است؛ به اینها بایستی توجّه کنید. پس بنابر‌این آن «قوّه»، این هم «ابزار»؛ هر چه میتوانید -مَا استَطَعتُم- بایستی در این زمینه‌ها خود را آماده کنید.

....

یکی از مصادیق قوّت را امروز دنیای اسلام دارد مشاهده میکند و آن، راه‌پیمایی اربعین است؛  وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة. راه‌پیمایی اربعین قوّت اسلام است، قوّت حقیقت است، قوّت جبهه‌ی مقاومت اسلامی است که این ‌جور اجتماع عظیم میلیونی راه می‌افتند به سمت کربلا، به سمت حسین، به سمت قلّه و اوج افتخار فداکاری و شهادت که همه‌ی آزادگان عالم باید از او درس بگیرند. از روز اوّل هم که اربعینی به وجود آمد، اهمّیّت اوّلین اربعین به همین اندازه بود. اهمّیّت اربعینِ اوّل این بود که رسانه‌ی پُرقدرت عاشورا است. از روز عاشورا تا روز اربعین -بنا بر یک روایت روزی است که اهل‌بیت برگشتند به کربلا- این چهل روز، چهل روزِ فرمانروایی منطقِ حق در میان دنیای ظلمانی حاکمیّت بنی‌امیّه و سفیانی‌ها بود. رسانه‌ی حقیقی [یعنی] فریاد زینب کبریٰ، فریاد حضرت سجّاد؛ در کجا؟ در کوفه، در شام، در آنجایی که ظلمات محض بود؛ اینها بزرگ‌ترین رسانه بود. همینها بود که عاشورا را نگه داشت، همینها بود که عاشورا را به امروز رساند. تاریخ و ریشه‌ی این روز اربعین و ماجرای اربعین این است. آن روز اهل‌بیت (علیهم‌ السّلام) طوفانی به پا کردند با این حرکت چهل‌روزه؛ یک طوفان به پا شد در آن اختناق عجیب. در آن روزگار، اختناق این قدر است که دور‌وبر امام حسین، فرزند پیغمبر، نوه‌ی پیغمبر، جگرگوشه‌ی زهرای اطهر، ۷۲ نفر بیشتر باقی نمیمانند. در یک چنین روزگاری، ماجرای توّابین را در کوفه به وجود آورد، مدینه را منقلب کرد، شام را منقلب کرد، به طوری که رژیم سفیانی برافتاد؛ این حرکت عظیم اربعینیِ زینب کبریٰ و اهل‌بیت (علیهم‌ السّلام) بود.
 

...

مطلب سوّم، به همین مناسبت، درباره‌ی مشی و جهت  و حرکت جمهوری اسلامی است. ما از اوّل انقلاب یک حرکتی را آغاز کردیم؛ در بخش آرمانها، در بخش زندگی مردم، در بخش ساختن کشور، در بخش تربیت انسانها، حرکتهای بزرگی شروع شده و توفیقات بزرگی هم به دست آمده. البتّه کمبودها زیاد است، مشکلات کم نیست امّا موفّقیّتها و پیشرفتها از این مشکلات بیشتر است. حرکتی که تا امروز انجام گرفته حرکت بُهت‌آوری است برای کسانی که بتوانند ابعاد این حرکت را درک کنند. خب، حالا جهت این حرکت باید معلوم بشود برای ادامه‌ی کار. جهت حرکت چیست؟ ما حسینی هستیم دیگر؛ جهت حرکت را امام حسین معیّن کرده. در یکی از منازلِ بینِ راه، امام حسین (علیه السّلام) ایستاد خطبه خواند: اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسولَ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قالَ مَن رَأَى سُلطاناً جائِراً مُستَحِلّاً لِحُرُمِاتِ الله ناکِثاً لِعَهدِ الله ... یَعمَلُ فی عِبادِ الله بِالجَورِ وَ العُدوانِ و لَم یُغیِّرُ عَلَیهِ بِقَولٍ وَ لا فِعلٍ کانَ حَقّاً عَلَى الله اَن یُدخِلَهُ مَدخَلَه.(۵) خیلی حرف بزرگی است، خیلی حرف عجیبی است؛ اوّلاً خطاب به ناس است، ما هم جزو ناسیم؛ این خطاب، خطاب به ما هم هست. خطاب به مؤمنین نیست، خطاب به آن عدّه‌ی همراهان فقط نیست؛ خطاب به بشریّت است، نه فقط در آن زمان، در همه‌ی زمانها تا امروز. از قول پیغمبر نقل میکند، دارد فلسفه‌ی حرکت خودش را بیان میکند؛ میگوید من دارم به حرف پیغمبر عمل میکنم، پیغمبر به من دستور داده که این کار را بکنم. پیغمبر چه فرموده؟ مَن رَأَى سُلطاناً جائِرا؛ فرمود که هر کس یک قدرتی را، یک قدرت ستمگری را مشاهده کند -سلطان فقط به معنای پادشاه نیست؛ سلطان یعنی قدرت؛ امروز سلطان، جبهه‌ی کفر و استکبار است، جبهه‌ی صهیونیسم و آمریکا است؛ این سلطان است؛ می‌بینید ستمِ امروزِ دنیا را که این ستم همه جا گسترده است: جنگ‌افروزی، فشار استعمار، مکیدن خون ملّتها، فشار آوردن به ملّتها، ایجاد جنگهای داخلی و بقیّه‌ی فجایعی که امروز استکبار انجام میدهد- یَعمَلُ فی عِبادِ الله بِالجَورِ وَ العُدوان؛ نمیگوید «یعمل فی المؤمنین»؛ این چیزی که موجب میشود شما وظیفه پیدا کنید، این نیست که آن قدرت با مؤمنین بد عمل کند؛ نه، یَعمَلُ فی عِبادِ الله؛ در بین بندگان خدا، در بین آحاد بشر، هر جبهه‌ای، هر قدرتی، هر مرکز ستمگری که در بین مردم این کارها را انجام بدهد: یَعمَلُ فی عِبادِ الله بِالجَورِ وَ العُدوان، آن وقت نتیجه چیست؟ وظیفه چیست؟ و لَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِقَولٍ وَ لا فِعل، کسی که یک چنین قدرتی را در مقابل خودش ببیند و در مقابل او موضع نداشته باشد، موضع نگیرد، مخالفت نکند ــ حالا این مخالفت گاهی با قول است، گاهی با فعل است؛ هر دو جور؛ گاهی اقتضا میکند شما در مقابل قدرت ستمگر وارد عمل بشوید، گاهی شرایط مناسب برای وارد عمل شدن نیست، اقلّاً موضع بگیرید؛ ببینید! اینها تکلیف امروز ما را مشخّص میکند ــ کانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ اَن یُدخِلَهُ مُدخَلَه، خدای متعال حقّی بر عهده‌ی خودش قرار داده که این کسی را که در مقابل ظلم و جور و عدوانِ به عبادالله موضع نمیگیرد و حرکت نمیکند، به همان جایی، به همان سرنوشتی دچار کند که آن ظالم را دچار خواهد کرد، یعنی جهنّم؛ مسئله این است. امام حسین میگوید من برای این حرکت کردم.

 

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43767

 

 

با یک استاد و معلم عزیزی داشتیم می رفتیم نماز جمعه و رسیده بودیم به میدان انقلاب و داشتیم از پله های متروی انقلاب بالا می رفتیم که یک جوانی هم جلوی ما داشت می رفت. بنده داشتم می گفتم که بعضی مثل فرضاً آمریکا می آیند علم را بزکش می کنند و آنچنان تحویلش می دهند که همه باورشان می شود که این عفریته ای که خودش را اینچنین بزک کرده است واقعاً علم است. (حالا یادم نیست یحتمل دقیقاً این را نگفتم و چیزی شبیه این را گفتم!) اینجا این دوست عزیز و استاد محترم فرمودند که العلم سلطان! یعنی علم واقعاً هم سلطان و قدرت است و اما وقتی ما فقط یک قسمت کوچکی از علم را بلد باشیم و یاد بگیریم، این می تواند بسیار هم مخرب باشد. مثالش همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خودمان است که بعضی یحتمل هم ایراد کنند که کدام حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ همه اش یعنی کشک! آقازاده ها را اجازه ندهیم بروند آمریکا و اروپا و کانادا و استرالیا و ژاپن و چین و ...، که چی؟ که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم؟ می خواهیم صد سال سیاه نداشته باشیم! اگر علم و قدرت اینی است که تو می گویی، ما نه علم می خواهیم و نه قدرت. یعنی شما اینجا واقعاً مسئله ی کربلا را با تمام قدرت مشاهده می کنید اگر آن چشم بصیرت لازم را داشته باشید!

بنده ی حقیر پریشبها رفته بودم یک مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین که بعدش هم نان و ماستی و چای و پذیرایی از عزاداران حسینی می شود. اتفاقاً قبل از اینکه خطیب محترم به حدیثی از امام صادق علیه السلام از قسیم الجنة و نار بودن امیر المومنین بفرمایند آنجایی که از آن حضرت سوال می شود که چرا به پیغمبر محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم ابوالقاسم می فرمایند؟! (البته خطیب محترم یحتمل هم برای اینکه مستمعین را امتحان فرمایند اشتباهاً فرمودند که شیخ صدوق دو کتاب از کتب اربعه ی شیعه را دارا هستند و حال آنکه این شیخ صدوق نیست و شیخ طوسی است که دو کتاب تهذیب و استبصار از کتب اربعه از آن او است.) و بعد از اینکه زیارت امام حسین در روز عاشورا قرائت شد، بنده در این فکر بودم که نوشته ای که بر بنری نوشته شده است و الحسین یجمعنا بود، چیست؟ با یک خط خوشی که خیلی هم یحتمل خوانا نبود هنرمندانه به قرمز نوشته شده بود الحسین یجمعنا! بنده ی حقیر از جوانی که زیارت عاشورا را خواند، پرسیدم اینجا چه نوشته؟ حالا آیا می دانست و نخواست جواب بدهد یا واقعاً نمی دانست؟ بالاخره بنده را در حیرت خود واگذاشت و رفت، ولی از سرداری که اتفاقاً قبلا هم خدام همان امام زاده بوده اند و برادر شهید هم تشریف دارند پرسیدم، ایشان فرمودند نوشته الحسین یجمعنا!

خوب، بالاخره یک مظلومیتی دارد به راهپیمایی امام حسین علیه السلام رفتن که بنده هر سال هم متوجه می شوم که همه و همه دارند می روند و گویی این بنده ی حقیر هم هر سال جا می مانم! یعنی واقعاً هم یک فرقی هست که شما به قصد علم آموختن که بالاخره باگهواد گیتا چیست که اوپنهایمر می فرماید از آن برای ساخت بمب اتم الهام گرفته و بروید درب معبد هاری کریشناها را بزنید و اتفاقاً بفرمایید که آن بت بزرگتان و بلکه همان فرعونتان که می پرستید خود من هم هستم! و اتفاقاً هم یک جوری بهتان حالی کنند که خودت هم نفهمی چطور شد که بچه بگیر بنشین و بلکه برو پستانکت را پیدا کن و سق بزن! التفات می فرمایید؟! که واقعاً هم یک فرقی هست بین راه پیمایی اربعین کربلا و رسیدن به حرم مبارک امام حسین علیه السلام و درب این معبد و آن معبد و حتی این امام زاده و آن مسجد دیگری را زدن! یعنی چطور است که مثلاً در انتظار عامیانه انتظار عالمانه انتظار عارفانه استاد پناهیان می فرمایند وقتی امام زمان عجل الله فرجه الشریف می آیند و ظهور می فرمایند، همانهایی که منتظر آن حضرت بودند یحتمل بفرمایند که اینکه آن حضرت نیست! اویی که ما دنبالش بودیم یکی دیگر بود! و بلکه می فرمایند که 12 سید هم ظهور می کنند که همه می فرمایند که منم که امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستم! بنده عرضم این است که راه پیمایی اربعین هم یک مظلومیت دارد که واقعاً یحتمل بعضی مدعی شوند و اشکال هم کنند که غیر از این است که می فرمایید علم و قدرت هم همان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. همه جا کربلا، همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی! کربلا کربلا ما داریم می آییم، کربلا کربلا ما داریم می اییم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّـهِ وَمَا اللَّـهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿البقرة: ٧٤﴾

 

إِنَّ الْحُسَیْنَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ،مَنْ عَادَاهُ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّةِ».

 

البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، جلد 3، ص 232

http://lib.eshia.ir/71664/3/232

 

ترجمه:


بدانید که حسین درى از درهاى بهشت است، هر کس با او دشمنی کند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام می‌کند.

 

این مقاله ی نیویورک تایمز را که بنده ی حقیر هنوز خودم هم مطالعه نکرده ام خوب است مطالعه کنیم:

 

https://www.nytimes.com/1993/06/27/magazine/dr-jeffrey-sachs-shock-therapist.html

 

یک نکته ای که در امر اسلام و اسلام آوردن هست که وقتی وارد سعی و تلاش در وادی ارشاد و تبلیغ دین اسلام برای خود و بلکه المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّـهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ و حتی منافقین و مشرکین و کافرین می شویم، بیشتر شبیه جوکی می ماند. چرا که خوب، گروه مسلمین که یحتمل مدعی شوند که می خواهی ما را ارشاد کنی؟ ما که خودمان ارشاد شده هستیم، و بهتر است بروی آن دیگران را ارشاد کنی. و اگر بخواهی بروی آن دیگران را هم ارشاد کنی که آنگاه نخواهند گفت بهتر است بروی همان خودتان یعنی مسلمین را ارشاد کنی؟ و لذا در یک چرخه ی باطلی بینهایتی انسان می تواند گرفتار شود!

اما در این میان یک نکته ای هست که این را در خود قرآن نیز بسیار تاکید می کند و عصاره ی آن در سوره ی توحید نهفته است که از جمله می فرمایند اگر کسی سوره ی توحید را سه بار تلاوت کند مساوی است با یک ختم قرآن! نکته اینجا است که صهیونیسم یهودی-مسیحی جهانی در ادعای خدایی که برای خود برگزیده است از یک طرف یهودیت است که ادعای خدایی دارد و مثلاً عزیر را می گوید که خدا است و از آن طرف هم مسیحیت است که در غلو اش حضرت مسیح علیه السلام را در ادعای پدر و پسر و روح القدس تا حد خدایی بالا می برد؛ و لذا از این دیدگاه خود یک معنای جدیدی به فرعونیت داده است. و همین را به اسلام نیز یا سرایت داده است یا می خواهد سرایت دهد! بالکل دست و روی دین را شسته است و به فرعونیت هم افتاده است ولی اینجوری می خواهد به جنگ بر علیه اسلام هم وارد شود. برای نمونه به رفتار ترکیه و عربستان سعودی و حتی مصر در داخل دنیای اسلام توجه کنید! ببینید چطور است که آمریکا از سوریه می گوید که من خارج شدم و آنگاه ترکیه حمله می کند به شمال شرق سوریه و کردها.

از آن طرف شما انشقاقی را که بین حوزه و دانشگاه است را دارید که مسئله ی امامت و ائمه ی جماعات و ائمه ی جمعه را لزوماً در حوزه است که می توانید بپرورانید و نه در دانشگاه. و اما بسیاری از علوم جدید را در حوزه نمی یابید و مخصوص دانشگاه هستند! این است که این وسط بین حوزه و دانشگاه یک بازی ای رخ می دهد که مثال زدنی نیست و بلکه بی نظیر است. و اما نکته ای که هست این است که آنچه سید الشهداء و امام حسین علیه اسلام در صدر اسلام در امر امامت بدان دست یافت، آنچنان بی نظیر است که همانطور که گفته می شود خون بر شمشیرها پیروز شد و بلکه هیچ احتیاجی به هیچ بمبهای هسته ای هم نبوده است که بشریت بخواهد با آنها قساوت قلب خود را به اثبات برساند. اینی است که هست! کافی است که انسان بخواهد تجربه کند که سنگی عظیم را در میان کوه ها و دشتها انتخاب کند و آنرا سعی کند از جا بکند و با لوازم و ابزار آلات جدید تا حدودی که می خواهد از زمین بلند کند و آنگاه بر زمینش پرتاب کند و مثلاً آزمایش کند که این سنگ با شتابی که برمی دارد و به تدریج سرعتش زیاد می شود در نهایت چه تکان و زلزله ی جهنمی ای را می تواند ایجاد کند؛ همانطور که بمبهای هسته ای را هم در دل زمین یا روی آن آزمایش می کند! و اما مسئله این است که آیا با این کار خود حتی بویی هم از بهشت می تواند احساس کند الا اینکه دشمنان خود را به درک جهننم اسفل السافلین بفرستد؟!

این یک مسئله است که بو  را نتواند احساس کند چرا که در اثر سرماخوردگی یا حساسیت دماغش مثلاً زکام شده است و مسئله ای دیگر است که بر او بوی بهشت حرام شود. این مسئله ی دیگری هم هست که مثلاً از بی حجابی به عنوان اسلحه ای استفاده شود بر علیه اسلام همانطور که می بینیم چنین می شود که برای بعضیها روسریها کنار رفته اند. به یک عزیزی اتفاقاً گفتم که بعضی خانمها از لباسهای بی حجابیشان اینچنین مثل یک اسلحه استفاده می کنند و شما آخوندها هم خوب است از لباستان اینچنین استفاده کنید و حضور خود را مثلاً در کوچه ها و خیابانهای جامعه پررنگتر کنید. او را از لباسش و یعنی از عمامه ی سیاه اش می شد گفت که سادات است. یکی از چیزهایی که این آخوند کما بیش جوان فرمودند این بود که کسانی که سحرها برای نماز از خواب بیدار نمی شوند، ثابت شده است که دچار سکته ی مغزی می شوند! البته معمولاً یحتمل کسی که برای نماز صبح اش از خواب ناز برنمی خیزد، حتی اینقدر هم به خودش زحمت ندهد که روزه هم بگیرد و آنقدر می خورد و می خورد تا بقول آخوند سید دیگری منفجر هم شود یا سکته ی مغزی و قلبی کند و بلکه سرطان بگیرد. و اما خوب، یحتمل روایات دیگری هم در مباحث روانشناسی و روانپزشکی و روانکاوی لامذهبی و کمونیستی و بلکه یزیدی هم هستند که این ادعاها را نیز رد می کنند. و مثلاً می فرمایند که کدام نماز؟ کدام روزه؟ کدام خدا؟ همه اش کشک! طرف دستش به گوشت نمی رسید، می گفت بو می دهد! آن وقت که فشار خونت هم در اثر روزه های بی خودی افتاد پایین و غذاهای درست و حسابی هم نخوردی، بعد باید هی سعی کنی یک جوری یک خاکی توی سرت کنی که هم فشار خونت را ببری بالا یا خیر؟! آن بیچاره ای را که ندارد و یک تکه نان هم گیرش نمی آید برای خوردن را چه می گویی ای پرخور شکموی بی خمس و بی زکات غیر انسان و بلکه حتی غیر حیوان دوست؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم (حجرات: 12)

 

مناظره درباره حدّ فدک و خویشاوندی با پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)


هارون یک خلیفه‌ی سیاستمدار و بسیار با ذکاوتی بود. یکی از کارهائی که هارون کرد این بود که خودش بلند شد رفت مکه که طبری مورخ معروف احتمال میدهد - درست الان یادم نیست، چون نتوانستم حالاها مراجعه کنم به این منابع، از دور در ذهنم هست - یا به طور یقین میگوید هارون‌الرشید حرکت کرد به عزم سفر حج، در خفا مقصودش این بود که برود مدینه، از نزدیک موسی‌بن جعفر را ببیند چه جور موجودی است. (...)
از جمله اینکه حالا در این ملاقاتها هارون‌الرشید تمام آن کارهائی را که باید برای قبضه کردن یک انسان مخالف و یک مبارز حقیقی انجام داد، همه را انجام میدهد: تهدید، تطمیع، فریبکاری؛ همه‌ی اینها را انجام میدهد. یکی از حرفهائی که آنجا با موسی‌بن جعفر میزند، این است که میگوید شما بنی‌هاشم از فدک محروم شدید، آل‌علی. فدک را از شماها گرفتند، حالا من میخواهم فدک را به شما برگردانم. بگو فدک کجاست، حدود فدک چیه، تا من فدک را به شما برگردانم. خب معلوم است که این یک فریبی است که میخواهد فدک را برگرداند، به عنوان کسی که حق از دست رفته‌ی آل محمّد را میخواهد به آنها برگرداند، چهره‌ای برای خودش درست کند. حضرت میگوید بسیار خب، حالا میخواهی فدک را به بدهی، من حدود فدک را برای تو معین میکنم. بنا میکنند حدود فدک را معین کردن؛ آن حدودی که امام موسی‌بن جعفر برای فدک معین میکنند، تمام کشور اسلامی آن روز را در بر میگیرد؛ فدک یعنی این.(۱) یعنی اینکه تو خیال کنی که ما دعوامان در آن روز بر سر یک باغستان بود، چند تا درخت خرما بود، این ساده‌لوحانه است. مسئله‌ی ما آن روز هم مسئله‌ی چند تا نخلستان و باغستان فدک نبود، مسئله‌ی خلافت پیغمبر بود؛ مسئله‌ی حکومت اسلامی بود. منتها آن روز آن چیزی که فکر میشد ما را از این حق بکلی محروم خواهد کرد، گرفتن فدک بود. لذا ما در مقابل این مسئله پافشاری میکردیم. امروز آن چیزی که در مقابل ما تو غصب کردی، باغستان فدک نیست که ارزشی ندارد. آنچه که تو غصب کردی، جامعه‌ی اسلامی است، کشور اسلامی است. حدود چهارگانه‌ای را ذکر میکند موسی‌بن جعفر (علیه الصّلاة و السّلام)، میگوید این فدک است. یا اللَّه، حالا اگر میخواهی بدهی، این را بده. یعنی صریحاً مسئله‌ی داعیه‌ی حاکمیت و خلافت را آنجا امام موسی‌بن جعفر مطرح میکند. آنوقتی که هارون الرشید در ورود به حرم پیغمبر در مدینه - در همین سفر - میخواست در مقابل مسلمانهائی که دارند زیارت خلیفه را تماشا میکنند، یک تظاهری بکند و خویشاوندی خودش را به پیغمبر نشان بدهد، میرود نزدیک، وقتی میخواهد سلام بدهد به قبر پیغمبر، میگوید: «السّلام علیک یابن عمّ»؛ نمیگوید: «یا رسول اللَّه»، ای پسر عمو سلام بر تو. یعنی من پسر عموی پیغمبر هستم. موسی‌بن جعفر بلافاصله می‌آیند در مقابل ضریح می‌ایستند، میگویند: «السّلام علیک یا ابّ»؛(۲) سلام بر تو ای پدر. یعنی اگر پسر عموی تو است، پدر من است. درست آن شیوه‌ی تزویر او را در همان مجلس از بین میبرد. مردمی که دوروبر هارون الرشید بودند، آنها هم احساس میکردند که بزرگترین خطر برای دستگاه خلافت، وجود موسی‌بن جعفر است.۱۳۶۴/۰۱/۲۳

 

۱)  مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 320، بحار الانوار علامه محمد باقر مجلسی، جلد 48 ص 144

 

أَنَّ هَارُونَ الرَّشِیدَ کَانَ یَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ خُذْ فَدَکاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَیْکَ فَیَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَیْهِ فَقَالَ ع لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدُّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّکَ إِلَّا فَعَلْتَ قَالَ أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَیَّرَ وَجْهُ الرَّشِیدِ وَ قَالَ إِیهاً قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّانِی سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ‏ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِیقِیَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِیهِ قَالَ وَ الرَّابِعُ سِیفُ الْبَحْرِ مِمَّا یَلِی الْجُزُرَ وَ أَرْمِینِیَةَ قَالَ الرَّشِیدُ فَلَمْ یَبْقَ لَنَا شَیْ‏ءٌ فَتَحَوَّلْ إِلَى مَجْلِسِی قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُکَ أَنَّنِی إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا فَعِنْدَ ذَلِکَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ‏... .
ترجمه:
هارون الرشید به موسى بن جعفر(علیه‌السّلام) پیشنهاد کرد که فدک را پس بگیرد. امام(علیه‌السّلام) امتناع می‌ورزید تا اینکه هارون اصرار کرد سپس امام فرمود: فدک را فقط با حدود آن قبول میکنم. هارون گفت: حدود فدک کجاست؟ امام فرمود: اگر حدود آن را معین کنم نخواهى داد. گفت: تو را به حق جدت قسم میدهم که حدود آن را معین کنى. فرمود: حد اول آن عدن است، چهره رشید درهم کشیده شد گفت بیشتر بگو! امام فرمود: حد دوم سمرقند است رنگ صورت رشید سرخ شد فرمود حد سوم افریقا است چهره رشید سیاه شد باز گفت: حد دیگر را بگو فرمود: حد چهارم سیف البحر است که هم مرز با جزائر و ارمنیه است. هارون گفت: دیگر براى ما چیزى باقى نماند پس بیا جاى من بنشین. حضرت موسى بن جعفر(علیه‌السلام) فرمود: من گفتم اگر مرز آن را تعیین کنم نخواهى داد. هارون از آن موقع تصمیم کشتن موسى بن جعفر علیه السّلام را گرفت.

۲ ) الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمد طبرسی، جلد 2، ص 393، بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 48، ص 135

 

وَ لَمَّا دَخَلَ هَارُونُ الرَّشِیدُ الْمَدِینَةَ تَوَجَّهَ لِزِیَارَةِ النَّبِیِّ ص وَ مَعَهُ النَّاسُ فَقَدِمَ إِلَى قَبْرِ النَّبِیِّ ص‏ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْعَمِّ مُفْتَخِراً بِذَلِکَ عَلَى غَیْرِهِ فَتَقَدَّمَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ إِلَى الْقَبْرِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَهْ فَتَغَیَّرَ وَجْهُ الرَّشِیدِ وَ تَبَیَّنَ الْغَیْظُ فِیه‏.
ترجمه:
وقتى هارون الرّشید وارد مدینه شد یکسر نزد روضه نبوىّ رفت و با او گروهى از مردم نیز بودند، پس نزد قبر آن حضرت رفته و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى پسر عمو- و بر این کلام بر دیگران مى‏بالید-. پس حضرت کاظم علیه السّلام نزد قبر پیش آمده و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى پدر!!. با شنیدن این کلام رنگ رخسار هارون دگرگون شد و آثار خشم در سیمایش هویدا گشت.

 

خطبه های نماز جمعه حضرت ولی فقیه مد ظله العالی، ۱۳۶۴/۰۱/۲۳

فیشهای سایت خامنه ای دات آی آر مربوط به حضرت امام موسی کاظم علیه السلام

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1476

 

می فرمایند که یک تفکیکی هست بین حق طلبی و حق خود طلبی؛ و اما آنجایی که امام موسی کاظم حدود فدک را معلوم می فرمایند ملاحظه می شود که هارونی که مایل بود فدک را به امام برگرداند، دیگر نمی تواند چنین کند! این را در انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه استاد پناهیان (صص 38-40) بیشتر به تفصیل بیان می فرمایند. نکته ای که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هست این است که حق طلبی و حق خود طلبی یک جاهایی بر هم منطبق می شوند، اما وقتی مسئله گرفتن حق خود در مورد خانه ای ملکی برجهایی یا زمینی است که به زور هم یحتمل از شما گرفته شده است، این مسئله وقتی به حدود زمینها و مرزهای جغرافیایی بین کشورها می رسد آنگاه جدیتر هم می شود و جنگها حتی بین مسلمین می تواند ایجاد کند. و اما آیا هنوز اینجا مسئله حق طلبی است یا حقِ خود طلبی؟ و چطور می توان این انطباقها و تفکیکها بین حق طلبیها و حق خود طلبیها را تبیین و روشن نمود و طرف حق هم ایستاد بدون اینکه سالک الی الله نیز بیش از حد به ساده لوحی متهم نشود که مثلاً ای آقا همه چیزمان را آمدند گرفتند و تاراجش کردند و تو هنوز فکر حق طلبی هستی؟ یا حتی نمی دانی هم که حق خود طلبی کدام است و حق طلبی کدام؟!

یعنی یک جایی هم مسئله واقعاً بحرانی می شود آنجایی که به اسم حق طلبی، یک عده ای بیایند بر همه غالب شوند طوری که حق خود طلبی واقعاً دارند می کنند ولی می فرمایند که داعیه ی حق طلبی هم داریم و می خواهیم برای اسلام کار کنیم. نکته ی مهم اینجا این است که حق طلبی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کجا است؟ مثلاً ما اگر اصرار کنیم که باید هم بمب هسته ای را مانند دیگر ابرقدرتها داشته باشیم، آیا امیدمان به جوانان و علم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی زیادتر هم می شود آنچنان که انرژی هسته ای نیز حق مسلم ما است آنچنان که مومن باید بین ترس و امید به خدا زندگی کند؟! یعنی ما اگر هر چقدر هم مثلاً در حتی ریاضی فیزیک سعی و تلاش کنیم و به طرف حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حرکت کنیم و قله های علم و دانش را هم فتح کنیم، اگر اینها همه برای اسلام و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار نباشند، چه فایده ای دارند؟ آخرش که یا مریضی است یا سرطان است یا قلب انسان از کار می ایستد یا اینکه در جهاد فی سبیل الله شهید می شود. کدام بهتر است؟

مسئله این است که بعضی دسترسی به انواع تکنولوژیها را حتی قبل از اینکه بدان دست یابند برای ارتکاب به انواع جنایات هم می خواهند و حتی شده اگر آنرا از دیگران بخرند؛ و از جمله اینکه هر جوری شده به تکنولوژی بمب هسته ای هم برسند. البته از لحاظ دفاعی این امری مهم هم هست، ولی مانند همان مسئله ی حق طلبی و حق خود طلبی است که فرض بفرمایید که همه ی عالم را هم به شما دادند، آیا هر جوری شده آنرا حاضرید بپذیرید حتی شده به اینکه اگر گندم ری را هم به شما ندادند بالاخره جویش نصیبتان خواهد شد؟ آیا واقعاً چنین است؟ یک جاهایی مسئله حق طلبی است و اما مسئله غیر از حق خود طلبی هم هست حتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی! مثلاً اگر همه ی عالم را هم به شما بدهند ولی گرفتار یک جنگل سر در گمی شده اید که نه تنها در آن از عدل الهی و امامت هم خبری نیست و بلکه ظلم و جور هم همه جا در آن فراگیر است و شما مسئولید که با همه ی این ظلم و جورها هم وارد جهاد شوید چرا که کل عالم را داده اند به شما! باز هم آنرا می خواهید؟ آن عالمی را که تنها فرعونیت را در آن دارید و از امام و رسول الله هم خبری نیست، این عالم را می خواهید چه کار؟ آخرش باید بسپاریدش به همان فراعته ی کوچک و بزرگ و با آن خداحافظی کنید چرا که حق خود طلب شده اید و نه حق طلب! فرقی ندارد که به حق خود طلبی دیگری و از جمله فراعنه تن در بدهید یا خود حق خود طلب شوید؛ حق الله و حق الناس غیر از حق خود طلبی محض است. یعنی آخرش طوری نشود که حق الناس را آنقدر زیر ظلم و جور و به اسم خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار، حاکمان ظالم انقدر ضایع کنند که همه حتی از حق خود طلبیِ خود نیز بگذرند و رضایت بدهند که یک دیکتاتور و مستکبر دیگری بیاید جای این یکی ظالم فرعون دیگر را بگیرد و همه در این بین بتوانند یک نفس راحتی بکشند. البته این مال وقتی است که آن حق خود طلبان به چنین شوک تراپی ای هم تن در می دهند ولی خودشان هستند که در ظلم به خود هم گیر کرده اند چرا که حتی از انسانیت نیز به دور مانده اند و در محاسبات خود مدام دارند استباه می کنند. کار، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می خواهد.

یک نکته هم راجع به نکته ی اثباتی توپولوژیهای غیر همبند عرض کنم. بنده ی حقیر اتفاقاً وقتی برای رایانه ام مشکلی پیش آمد، بعضی مقالات و کتب را روی فلشی گذاشتم. حالا که می خواستم کتبی مثل مبانی نظریه ی اعداد آندره ویل یا نظریه اعداد جبری نویکریش را ببینم، دیدم که شما باید مثلاً ثابت کنید که حول صفر یا یک در اعداد پی تایی یا امگا، یک سیستم همسایگی بنیادی ای دارید. و حالا یحتمل بعضی بفرمایند باز چرا؟ ولی دیگر این بدیهی می شود که مسئله چیست! و مسئله برای گروه های پروفاینایت هم مشابه است. حالا یحتمل بعضی اشکال کنند که تو آنقدر حرکات ات شبیه راه رفتن لاک پشتها است که یحتمل اینجوری می خواهی ثابت کنی که از سابقونی! ولی خوب کتب و مقالات را هم در دسترس داشتن و بلکه نرم افزارهای خوب و مفید هم داشتن می توانند خیلی مفید واقع شوند. مثلاً در همین کتاب کوبلیتز نیز یک مرتبه می بینید که یک جورهایی چطور توابع زتا را به توابعی مثل سینوس ایکس روی ایکس ربط می دهد؟! حالا اگر می خواستید این را از ماث اورفلو بپرسید، آنقدر سوالهایی که آیا تا حالا کسی حلش کرده است آنجا پرسیده می شود و آنقدر گویی فیس و افاده دارند که خدا را شکر می کنی که همان بهتر که فیلترش کرده اند. حالا مثلاً اگر جواب مسئله ات را تا 2040 هم نیافتی، به جایی و کسی برمی خورد؟ موضوع این است که بالاخره آیا تا 2040 هم کسی می خواهد نه فقط به دانشمندان ایرانی و غیر ایرانی که هر جای دنیا هم که هستند باشند، کمک کنند؟ مثلاً جایزه ی فیلدز کفایت می کند یا اگر ادوارد ویتن هم مقاله ای بر مقاله ی شما نوشت آنگاه دیگر مسئله حل است؟ یا به ندای هل من ناصر ینصرنی امامت جواب دادن چیز دیگری است که لیس کمثله شیء! همه جا کربلا همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی! کربلا کربلا ما داریم می آییم کربلا کربلا ما داریم می آییم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿الفجر: ٢٧﴾

 

وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿القیامة: ٢﴾

 

 وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿٥٣

 

... وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ اَلْإِمَامُ اَلْبَرُّ اَلتَّقِیُّ اَلرَّضِیُّ اَلزَّکِیُّ اَلْهَادِی اَلْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَلْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ اَلتَّقْوَى وَ أَعْلاَمُ اَلْهُدَى وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ اَلْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ اَلدُّنْیَا وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ [بِآیَاتِکُمْ] مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَامِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ وَ عَلَى غَائِبِکُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَى بَاطِنِکُمْ 

 

 

عزیزان من! یک نکته‌ی دیگر این است که علم، اگر جدای از فرهنگ صحیح بود، به خطا خواهد افتاد. یک علم پیچیده‌ی بسیار نافع، علم هسته‌ای است؛ چون با فرهنگ درست، فرهنگ انسان‌دوستی همراه نبود، [بلکه] همراه با فرهنگِ غلطِ قدرت‌طلبی بود، به بمب هسته‌ای منتهی شد و امروز بمب هسته‌ای همچنان تهدید دنیا است، تهدید بشریّت است؛کمااینکه یک روزی این تهدید عملی شد، امروز هم همه‌ی دنیا از آن میترسند، ناامنند. ما قاطعانه، شجاعانه، با اینکه میتوانستیم در این راه قدم برداریم، طبق حکم اسلام گفتیم در این راه وارد نمیشویم؛ هم ساختنش غلط است، هم نگه داشتنش غلط است، چون به کار بردنش حرام است. انسان محصولی را بسازد که نمیتواند آن را به کار ببرد، باید همان جا بماند؛ یعنی قطعاً حرام است؛ یعنی اگر چنانچه ما یک وقتی سلاح هسته‌ای میداشتیم، معلوم بود که هرگز امکان نداشت در هیچ جا آن را به کار ببریم، چون طبق موازین اسلامی قطعاً ‌حرام است، خب چیزی که حرام است، چرا انسان خرج کند بسازد؟ چرا خرج کند نگه دارد؟ چون نگهداری‌اش هم خیلی خرج دارد؛ اینهایی که دارند، هزینه‌ی زیادی مصرف میکنند فقط برای نگهداری‌اش. خب، ببینید! این علمِ بدونِ فرهنگ بود که صنعت بسیار مفید و حسّاس هسته‌ای را که بسیار صنعت مفیدی است برای بشریّت، کشاندند در راه غیر صلح‌آمیز، در راه غلط که بمب هسته‌ای از درون آن در آمد. علم این جوری است که اگر چنانچه با فرهنگِ درست، با مشی فکری درست همراه نباشد، چیز خطرناکی خواهد شد. ما به همین دلیل معتقدیم در مجموعه‌های نخبگانی، دین و ملّیّت -یعنی پایبندی جدّی دینی و شرف جدّی ملّی- بایستی بِجِد دنبال‌گیری بشود. دانشمند ایرانی وقتی با فرهنگ اسلامی و ایرانی آمیخته است، آن وقت یک جزء حیاتی از حیات ملّت است؛ در واقع به مجموعه‌ی ملّت روح میبخشد، توان میبخشد.

 

بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار با نخبگان و استعدادهای برتر علمی، 1398/07/17

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43719

 

این سوال هنوز در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باقی است که اگر ما مقاله ای راجع به شوک تراپی اقتصادی را در نیویورک تایمز خواندیم و قرار بود که نویسنده ی مقاله یا حتی مدیر مسئول و سردبیر روزنامه مسلمان شده و به نماز جمعه بیایند، آیا جایز است که ما هم به دیدار آنها بشتابیم و با آنها ملاقات کرده و عرض کنیم که ما قادریم یک تصویر آینه ای از شوک تراپی اقتصادی روانکاوانه برای هر جامعه ای ایجاد کنیم؟! و برای این کار مثلاً به مقاله ی زیر هم بتوانیم استناد کنیم:

 

https://arxiv.org/pdf/1910.03600.pdf

 

موضوع این است که یحتمل ما قادر به چنین کاری هم باشیم، ولی اینکه چطور می خواهیم نفس اماره و لوامه را زیر کنترل آورده و بر نفس مطمئنه ی خود مسلط شویم آنچنان که بتوان جوابگوی امام زمان عجل الله فرجه الشریف در روز قیامت هم باشیم. نمونه اش این است که می فرماید صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَامِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ وَ عَلَى غَائِبِکُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَى بَاطِنِکُمْ. و این در صورتی است که در کربلا می فرمایند هر کسی از دشمن هم که از راه رسید و جسد مطهر امام حسین علیه السلام را بر زمین دید، حالا شده با سنگی یا با چوبی یا عصایی یا هر طوری که می توانست بدو ضربه و جراحتی وارد کرد بدون اینکه بداند که او امامش هم هست و بلکه او را دشمنش می شمرد هر چند که جسم و جسد او هم مانند روح و جانش است و فرقی ندارد و صلوات خدا بر آنها است. یعنی از یک سو حتی در روانکاوی و روانشناسی و روانپزشکی هم که شده می خواهیم به اماممان برسیم آنطور که بر نفس اماره و نفس لوامه باید غلبه کرد و به نفس مطمئنه رسید. و از آن طرف هم آن دشمنان امامی را داریم که در کربلا به تصویر کشیده شده است و دشمن عرباً عربا می کند. یعنی یحتمل ما تصویر آینه ای امام را در خود ببینیم ولی آنطور که او به حق جلوی ما ظاهر شود آنگاه چه خواهیم کرد؟ بنده ی حقیر کجا است و امامش کجا است؟ از این دیدگاه بنظر می رسد که هر کسی لازم است که حتی برای حفظ سلامت جسم و روح خود هم که شده سعی کند حتی المقدر و تا می تواند نفس مطمئنه ی خود را به امام خود نزدیک کند.

و اما اینجا یک نکته ای هم هست در مورد بمبهای هسته ای که به عبارت دیگر در فیزیک انرژیهای بالا می توان آنرا جستجو کرد و اینکه کیست که بر آن تسلط دارد؟ آیا کسی است که نفس لوامه و بلکه نفس اماره اش او را از تزذیم شذت به امامش و بلکه حتی شناخت او نیز باز می دارد؟ و آنچنان است که مثلاً اگر قرار است نماز باران بخواند، یا خشکسالی می شود و باران نمی آید یا اگر هم بیاید سیل می شود و یحتمل زلزله و آتشفشان هم بدان اضافه شده و خدای ناکرده به نابودی قومی می انجامد که ان شاء الله اگر ستمگر هم بود این قوم موجب شادی همگان هم شود. یعنی یک سر قضایا این است که علم می تواند خطرناک باشد و شناخت امام و پیغمبر و خدا نیز می تواند مشکل شود برای بشری که به فساد و فسق و لامذهبی افتاده است و حتی امامان و پیغمبرانش را هم به قتل می رساند، و اما طرف دیگر قضایا هم این است که وقتی این علم بدست ید اللهی است که ید الله فوق ایدیهم و بدست امام و پیغمبر و خدا است که واقعاً هم چنین است، آنگاه مسئله هم یقیناً فراتر از روانکاوی محض و شوک درمانی اقتصادی و اجتماعی و بلکه حتی ماورای شوک درمانی روانی محض است.

یحتمل خوب در در مورد Omega_p\ یا Q^{\bar}_p این نیز گفته شود که بعد از اینکه Q_p را بر حسب دنباله های کاوشی تمام کردیم، دوباره وقتی که به امگا رسیدیم مسئله ی تمامیت دنباله های کاوشی باید تکرار شود چرا که اعداد مورد بحث در امگا دوباره ناتمام هستند و باید تمام شوند. آنگاه این معادل اعداد مختلط می شود که هم تمامیت کاوشی دارد و هم از لحاظ جبری نیز بسته است ولی از لحاظ توپولوژیکی تماماً هم غیر همبند است چرا که این از خواص قدرمطلقهای غیر ارشمیدسی است که از جمله اعداد پی تایی و امگا نیز چنین است! (ثابت کنید!)

ازدحام اتوبوسها می فرمایند در مرز زیاد هم شده است ولی از این باب که همه جا کربلا همه جا نینوا است، تو حسین منی نور عین منی، و لذا کربلا کربلا ما داریم می آییم، کربلا کربلا ما داریم می آییم! خوشا به حال آنها که الان کربلا هستند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ قُل لَّا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ ﴿الأنعام: ٥٦﴾

۲. لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿الأعراف: ٥٩﴾

۳. أَن لَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ ﴿هود: ٢٦﴾

۴. وَإِلَىٰ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ وَلَا تَنقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ ﴿هود: ٨٤﴾

۵. قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿مریم: ٣٠﴾

۶. قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّـهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ ﴿الزمر: ١١﴾

۷. قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَمَّا جَاءَنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿غافر: ٦٦﴾

۸. وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿الأحقاف: ٢١﴾

 

۱. وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَـٰذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿ص: ٤﴾

۲. إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿غافر: ٢٤﴾

۳. وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّـهُ وَقَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ ﴿غافر: ٢٨﴾

۴. أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ ﴿القمر: ٢٥﴾

۵. سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ ﴿القمر: ٢٦﴾

۶. وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا ﴿النبإ: ٢٨﴾

۷. لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا ﴿النبإ: ٣٥﴾

 

 

و من خطبة له (ع) (238)

فی شأن الحکمین و ذمّ أهل الشام‌

جُفَاةٌ طَغَامٌ، وَ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ، وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ، وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ، وَ یُوَلَّى عَلَیْهِ، وَ یُؤْخَذَ عَلَى یَدَیْهِ. لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ لَامِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ.

أَلَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ،

وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ. وَ إِنَّما عَهْدُکُمْ بَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ بِالْأَمْسِ یَقُولُ: «إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ، وَ شِیمُوا سُیُوفَکُمْ» فَإِنْ کانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِیرِهِ غَیْرَ مُسْتَکْرَهٍ، وَ إِنْ کانَ کاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهْمَةُ. فَادْفَعُوا فِی صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَیَّامِ، وَ حُوطُوا قَوَاصِیَ الْإِسْلَامِ. أَلَا تَرَوْنَ إِلَى بِلَادِکُمْ تُغْزَى، وَ إِلَى صَفَاتِکُمْ تُرْمَى!

 

خطبه 238

که درباره حکمین و نکوهش شامیان و پیروان معاویه فرموده است‌

آنها سنگدلان، اوباش و بردگانى اراذلند که از هر سو گرد آمده‌اند و از گروههاى مختلف ترکیب یافته‌اند. (اینان) از کسانى هستند که سزاوار است بفهمند و ادب شوند، آموخته گردند و تربیت شوند، از کسانى هستند که باید برایشان قیّم و سرپرستى تعیین کرد و دستشان را گرفت و از تصرّف در اموالشان ممنوع کرد، نه از مهاجران هستند و نه از انصار و نه از آنان که خانه و زندگى خود را براى مهاجران آماده کرده‌اند و از جان و دل ایمان را پذیرفتند.

آگاه باشید! شامیان براى خویش نزدیکترین افراد به مقصود و مطلوبشان (عمروعاص) را به حکمیّت برگزیده‌اند

و شما نزدیکترین فرد به آنچه دوست ندارید و از آن ناخشنودید (ابوموسى) را به حکمیّت انتخاب کردید.

سر و کار شما با (امثال) عبداللّه بن قیس است، همان کسى که دیروز مى‌گفت: «جنگ فتنه است، بند کمانها را ببرید و شمشیرها را در نیام کنید!»

اگر راستگوست پس چرا خود بدون اجبار در میدان نبرد شرکت کرد و اگر دروغگوست پس متّهم است.

سینه «عمروعاص» را با مشت گره کرده «عبداللّه بن عباس» بشکنید و از مهلت روزگار استفاده نمایید و مرزهاى دور اسلام را در اختیار بگیرید.

مگر نمى‌بینید شهرهاى شما را میدان نبرد کرده‌اند و سرزمین حیات و زندگى شما هدف تیر دشمن قرار گرفته است؟!

 

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، صص 558-561

http://lib.eshia.ir/10336/1/558

 

باب الکذب) 1 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن علی بن الحکم، عن إسحاق ابن عمار، عن أبی النعمان قال: قال أبو جعفر (علیه السلام): یا أبا النعمان لا تکذب علینا کذبة فتسلب الحنیفیة، ولا تطلبن أن تکون رأسا فتکون ذنبا، ولا تستأکل الناس بنا فتفتقر، فإنک موقوف لا محالة ومسؤول، فإن صدقت صدقناک وإن کذبت کذبناک.
2 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن إسماعیل بن مهران، عن سیف بن عمیرة، عمن حدثه، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: کان علی بن الحسین (صلوات الله علیهما) یقول لولده: اتقوا الکذب، الصغیر منه والکبیر فی کل جد وهزل، فإن الرجل إذا کذب فی الصغیر اجترى على الکبیر، أما علمتم أن رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: ما یزال العبد یصدق حتى یکتبه الله صدیقا وما یزال العبد یکذب حتى یکتبه الله کذابا.
3 - عنه، عن عثمان بن عیسى، عن ابن مسکان، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: إن الله عز وجل جعل للشر أقفالا وجعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب، والکذب شر من الشراب [1].
4 - عنه، عن أبیه، عمن ذکره، عن محمد بن عبد الرحمن بن أبی لیلى، عن أبیه، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: إن الکذب هو خراب الایمان [2].
5 - الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، وعلی بن محمد، عن صالح بن أبی حماد جمیعا، عن الوشاء، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجة، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: الکذب على الله وعلى رسوله (صلى الله علیه وآله) من الکبائر.
6 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن علی بن الحکم، عن أبان الأحمر، عن فضیل بن یسار، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: إن أول من یکذب الکذاب، الله عز وجل ثم الملکان اللذان معه، ثم هو یعلم أنه کاذب.
7 - علی بن الحکم، [عن أبان]، عن عمر بن یزید قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: إن الکذاب یهلک بالبینات ویهلک أتباعه بالشبهات [3].

8 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن ابن أبی نجران، عن معاویة بن وهب قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: إن آیة الکذاب بأن یخبرک خبر السماء والأرض والمشرق والمغرب فإذا سألته عن حرام الله وحلاله لم یکن عنده شئ [1].
9 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن منصور بن یونس، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: إن الکذبة لتفطر الصائم، قلت: وأینا لا یکون ذلک منه؟! قال: لیس حیث ذهبت إنما ذلک الکذب على الله وعلى رسوله وعلى الأئمة (صلوات الله علیه وعلیهم).
10 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن بعض أصحابه رفعه إلى أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: ذکر الحائک لأبی عبد الله (علیه السلام) أنه ملعون [2] فقال: إنما ذاک الذی یحوک الکذب على الله وعلى رسوله (صلى الله علیه وآله).
11 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد الله، عن أبیه، عن القاسم بن عروة عن عبد الحمید الطائی، عن الأصبغ بن نباتة قال: قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): لا یجد عبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله وجده.
12 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): الکذاب هو الذی یکذب فی الشئ؟ قال: لا، ما من أحد إلا یکون ذلک منه ولکن المطبوع على الکذب [1].
13 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد الله، عن الحسن بن ظریف، عن أبیه، عمن ذکره، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قال عیسى ابن مریم (علیه السلام): من کثر کذبه ذهب بهاؤه.
14 - عنه، عن عمرو بن عثمان، عن محمد بن سالم رفعه قال: قال أمیر المؤمنین (علیه السلام): ینبغی للرجل المسلم أن یجتنب مواخاة الکذاب، فإنه یکذب حتى یجیئ بالصدق فلا یصدق.
15 - عنه، عن ابن فضال، عن إبراهیم بن محمد الأشعری، عن عبید بن زرارة قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: إن مما أعان الله [به] على الکذابین النسیان [2].
16 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن أبی یحیى الواسطی، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: الکلام ثلاثة: صدق وکذب وإصلاح بین الناس قال: قیل له: جعلت فداک ما الاصلاح بین الناس؟ قال: تسمع من الرجل کلاما یبلغه فتخبث نفسه [3] فتلقاه فتقول: سمعت من فلان قال فیک من الخیر کذا وکذا، خلاف ما سمعت منه.
17 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن أحمد بن أبی نصر، عن حماد بن عثمان عن الحسن الصیقل قال: قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): إنا قد روینا عن أبی جعفر (علیه السلام) فی قول یوسف (علیه السلام): " أیتها العیر إنکم لسارقون "؟ فقال: والله ما سرقوا وما کذب،

 

وقال إبراهیم (علیه السلام): " بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم إن کانوا ینطقون "؟ فقال: والله ما فعلوا وما کذب " قال: فقال أبو عبد الله (علیه السلام): ما عندکم فیها یا صیقل؟ قال: فقلت: ما عندنا فیها إلا التسلیم، قال: فقال: إن الله أحب اثنین وأبغض اثنین أحب الخطر فیما بین الصفین وأحب الکذب فی الاصلاح وأبغض الخطر فی الطرقات [1] وأبغض الکذب فی غیر الاصلاح، إن إبراهیم (علیه السلام) إنما قال: " بل فعله کبیرهم هذا " إرادة الاصلاح ودلالة على أنهم لا یفعلون، وقال یوسف (علیه السلام) إرادة الاصلاح.
18 - عنه، عن أبیه، عن صفوان، عن أبی مخلد السراج، عن عیسى بن حسان قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: کل کذب مسؤول عنه صاحبه یوما إلا [کذبا] فی ثلاثة: رجل کائد فی حربه فهو موضوع عنه، أو رجل أصلح بین اثنین یلقى هذا بغیر ما یلقى به هذا، یرید بذلک الاصلاح ما بینهما، أو رجل وعد أهله شیئا وهو لا یرید أن یتم لهم.
19 - عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبیه، عن عبد الله بن مغیرة، عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: المصلح لیس بکذاب.
20 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن عبد الله بن یحیى الکاهلی، عن محمد بن مالک. عن عبد الاعلى مولى آل سام قال: حدثنی أبو عبد الله (علیه السلام) بحدیث، فقلت له: جعلت فداک ألیس زعمت لی الساعة کذا وکذا؟ فقال: لا، فعظم ذلک علی، فقلت: بلى والله زعمت، فقال: لا والله ما زعمته، قال: فعظم علی فقلت: جعلت: فداک بلى والله قد قلته، قال: نعم قد قلته أما علمت أن کل زعم فی القرآن کذب [2].

21 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علی بن أسباط، عن أبی إسحاق الخراسانی قال [1]: کان أمیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یقول: إیاکم والکذب فإن کل راج طالب وکل خائف هارب.
22 - أبو علی الأشعری، عن محمد بن عبد الجبار، عن الحجال، عن ثعلبة، عن معمر بن عمرو، عن عطاء، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): لا کذب على مصلح، ثم تلا " أیتها العیر إنکم لسارقون " ثم قال: والله ما سرقوا وما کذب، ثم تلا " بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم إن کانوا ینطقون " ثم قال والله ما فعلوه وما کذب.

 

ثم جاءه عبد الله بن عمر فأشار إلیه بصلح أهل الضلال وحذره من القتل والقتال فقال له : یا أبا عبد الرحمن ! أما علمت أن من هوان الدنیا على الله أن رأس یحیى بن زکریا أهدی إلى بغی من بغایا بنی إسرائیل ؟ أما علمت أن بنی إسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر إلى طلوع الشمس سبعین نبیا ثم یجلسون فی أسواقهم یبیعون ویشترون کأن لم یصنعوا شیئا 

 

پس از آن عبد الله بن عمر آمد وگفت : " بهتر آن است که با مردم گمراه صلح کنى و اقدام به جنگ نفرمایى .

" فرمود : " اما علمت ان من هوان الدنیا على الله ان رأس یحیى بن زکریا اهدى الى بغى من بغایا بنى إسرائیل " " مگر نمى دانى که از پستى دنیا بود که سر یحیى را براى گردنکشى از گردنکشان بنى اسراییل به هدیه بردند ؟ آیا نمى دانى که بنى اسراییل از طلوع فجر تا بر آمدن آفتاب ، هفتاد پیغمبر را مى کشتند وسپس به بازار آمده وبه معاملات وخرید وفروش خود مشغول مى شدند وگویا هیچ کارى را انجام نداده اند ؟ فلم یعجل الله علیهم ، بل أمهلهم وأخذهم بعد ذلک أخذ عزیز مقتدر ، اتق الله یا أبا عبد الرحمن ولاتدعن نصرتی .

ولى خداوند در عذاب آنان تعجیل نکرد وبه آنان مهلت داد وپس از سپرى شدن مهلت ، انتقام شدیدى از آنان گرفت .

 

اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، صص 48-51

http://lib.eshia.ir/10946/1/48

 

بعضی یحتمل اشکال می کنند که سایتهای جعلی اینترنتی و منابع خبری دشمن اعلان کرده اند که فعالیتهای کذب در زمینه های حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیش از حد شده است و از جمله اینکه یک سایتی به اسم عباس و حسین باکری هم مدعی شده اند که نسبتهایی با حمید و مهدی باکری دارند و توانسته اند حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را به اسم مستعار نیکلاس بورباکی بطور اوریجینال و اصلی ارائه دهند و در سمینارها و کنفرانسهای جهانی و بین المللی نیز برنده ی جایزه های مختلف شده اند و خیلی هم نابغه و نخبه اند و بلکه هوششان هم از آی کیوهای بسیار بالایی برخوردار است. و همه و همه ی بقیه ی حکمتهای متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که در اینترنت و جاهای دیگر به هر صورتی که ارائه شده است همه و همه مدعی هستند کذب و دروغ و جعلی است و فقط حسین و عباس باکری هستند که حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شان از بالاترین خلوص ناب برخوردار است. لطفاً دقت بفرمایید گول این دن کیشوتهای جعلی عرفانی و درویشی را نخورید و حتی المقدور هم اگر آنها را بر منبرها دیدید و جرات کار دیگری نداشتید اقل کم به امام زمان عجل الله فرجه الشریف شکایت برید که ای امام زمان عجل الله فرجه الشریف کی تشریف فرما می شوید و زودتر حساب اینها را پاک می کنید و ما را از این بی حیاییهای بی حجابیهای کذاب دروغگو نیز نجات داده و لا منبر الا احرقه. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

----------------------------------------------


یک شوک اجتماعی اقتصادی است که هم بدان تحریم اقتصادی اعمال شود و هم از همه ی لحاظات نیز تهدیدات نظامی و جنگی هم شود. البته موضوع سوره ی تحریم نیز چیز دیگری است آنطور که آیه ی آغازینش نیز می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّـهُ لَکَ ۖ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ ۚ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿١﴾  و در ترجمه ی الهی قمشه ای آمده است: ای پیغمبر گرامی برای چه آن را که خدا بر تو حلال فرمود تو بر خود حرام می‌کنی تا زنانت را از خود خشنود سازی؟ در صورتی که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است (بر هیچ کس خصوص بر تو رسول گرامیش سخت نخواهد گرفت. در تفسیر وارد است که روزی حَفْصه با اجازه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به خانه پدرش عمر رفت، پیغمبر با ماریه در حجره حَفْصه خلوت کرد. ناگه او رسید و غوغا انگیخت که تو در حجره من با کنیزی خلوت کردی و آبروی مرا نزد زنانت بردی. حضرت برای خشنودی او فرمود: من ماریه را بر خود حرام کردم ولی این سرّ نزد تو است با هیچ کس مگوی. او به فور عایشه را هم آگه ساخت، او هم با رسول راجع به ماریه گفتگو کرد. حضرت سوگند خورد که ماریه را ترک گوید. آن دو زن شاد شدند و این آیه نازل گردید). (۱)

و اما در کتاب الغدیر نیز ما قبلاً هم بحث کردیم که بحثی هست راجع به گفته ها و کارهای عجیب پسر عمر در جلد 19 ترجمه ی فارسی که از ص 69 آغاز می شود کما اینکه عبدالله ابن عمر با یزید هم بیعت کرد. می فرماید:

نمونه ای از اخبار  نوع اول [یعنی اخباری که دلالب بر نابخردی و بدفکری و سست رایی اش دارد] خبری است حاکی از این سخنش: "از پیامبر خدا (ص) گذشته هیچکس به اندازه ی من به نعمت همبستری دست نیافته است"1

1. نوادر الاصول حکیم ترمذی 212.

البته یک حوصله ای هم می خواهد که این عبارت را چه در الغدیر و چه در نوادر الاصول ترمذی کسی بیابد مخصوصاً اینکه غلط نکنم قبلاً هم بحثش رفته است که در الغدیر بعضی از صفحات مربوط به این عبارت گویا حذف شده است. و این بحثها در الغدیر ادامه می یابد و گاهی هم بدجوری بالا می گیرد.

اما اینجا یک مسئله ی تحریمی دیگری هست که از نوع آیه ی تحریمی نیست که در آیه ی سوره ی تحریم آمده است و بلکه از نوع آیه ی برائت از مشرکین سوره ی مبارکه ی توبه است. و آن این است که ابن عمر هم بدان استناد می کند که مضمونش از این نوع است که نه تنها ستارگان فیلمهای مستهجن را بد و قبیح نمی داند و بلکه همچون بعضی می گوید اتفاقاً اینها خوب هم هست و بلکه همینها را به پیغمبر و ائمه هم ببندد و از این نیز پا را فراتر گذاشته  و مدعی می شود که کدام خدا؟! یعنی اینجا دیگر سخن از جمیله ی رقاص که به فحشاء هم آلوده شده است نیست و صحبت از نزول انسان در حدود پستتر از حیواناتی است که آنها را به نمایش هم می گذارند و به عنوان ستارگان این فیلمها هم ظاهر می شوند. و نکته ی تحریمی و شوک اجتماعی و اقتصادی صنعتی شده ی آن هم اینجا است که می گوید هر چه هست و نیست هم همین است و غیر از این هم نیست و همه و همه نیز همین هستند و حتی بدتر از اینها هم هستند و این پستتر از حیوانیت حد پایین و تمامی هم ندارد.

و اما مدعی هم هست که خوب، شما مایلید که خداپرست هم باشید؟ خوب باش! کربلا هم برو! زیارت امام حسین در روز عاشورا و اربعین هم برو و زیارتنامه ها را هم بخوان. و اما اینها را هم داریم! مسئله ی عمرو بن عاص کراواتی و الکتروشوک اجتماعی و روانکاویهایی که ایجاد می کند در تک تک افراد را چطور می خواهیم در این قانون جنگل برقرار کنید؟ و السابقون السابقون هر کسی در میان مستضعفین را چطور روسا و مدیران سابق و کنونی و آینده ی بنیاد مستضعفین می خواهد برایش کاری کند؟ یعنی هر که بطور خدادادی گفت من از روسای سابق بنیاد مستضعفین هم جلو زده ام می شود السابقون السابقون؟ البته اینجا مستحضرید که بنده ی حقیر نمی خواهم دروغی را به بنیاد مستضعفین هم ببندم از این نوع که کافر همه را به کیش خود پندارد. بدتر از این می شود وقتی که شما حتی یک حسین و عباسی را می خواهید به حمید و مهدی باکری ای وصل کنید که حالا آیا این باکریها همان شهدای معروف اند؟ آیا باکریهای دیگری هستند؟ نسبتهای این حسین و عباس باکری به آن باکریهای دیگر که آیا همان شهدا هستند یا شهدای دیگری هستند کدام است؟ و بعد اینکه آیا کجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دارد به کجراهه می رود؟ اینها دیگر بماند و در فرصت ما نیست که اینجا وارد آن مقوله ها شویم!

ولی اینجا مسئله ای هم هست که باید برای حضرات متکلمین و وعاظ و خطبائی که بر منبر می روند یا در اخبار و جراید و غیره می خوانیم بیشتر دقت شود که گاهی هست که شما یک سید یا شیخی را هم دارید که در کذاب دروغگو بودنش هم شک ندارید و برای اینکه دروغهایش را رو کنید است که دارید سعی و تلاش می کنید. و اما گاهی دیگر هم هست که مسئله از این نوع است که کل یوم عاشورا، کل ارض کرب بلا و بلکه مخاطب شما نه تنها نباید این سید یا شیخ بد بخت می بود و بلکه می بایستی که در نظر داشت که دارید خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف را چطور مورد خطاب قرار می دهید و بلکه از او دفاع می کنید در میان یک جوی که هر کسی مسئولیت می پذیرد که دیگری را به عنوان برادر بزرگتری مورد خطاب قرار دهد و اما در این میان خود حضرت یوسف زهرا عجل الله فرجه الشریف آیا در ته چاه افتاده است یا کجا است؟ و الله اعلم!

اینجا خوب هم هست که کمی از آنالیز ریاضی بحث کنیم که اخیراً با عزیزی بحثش پیش آمد. یک وقت هست که بحث آنالیز ریاضی از نوع آنالیز حقیقی یا مختلط است که منجر به آنالیز تابعی یا نظریه ی اپراتورها می شود. ولی یک وقت هست که بحث آنالیز از نوعی است که در اول هندسه ی جبری گریفیث و هریس یعنی در فصل صفر آن آمده است! موضوع اینحا این است که آنالیز مورد نظر از این نوع است که وقتی به آنالیز مختلط نیاز دارید چرا که میدان عددی را مختلط می گیرید و آنگاه خمینه های مختلفی دیفرانسیل را روی این میدانها شکل می دهید، بدلیل خواص تحلیلی اعداد مختلط، خیلی از این خمینه ها خود به خود تبدیل می شوند به واریته های جبری مختلط که بحث خود را دارند. و اما نکته ی دیگری در هندسه ی جبری و بلکه نظریه ی اعداد جبری هست که مربوط می شود به آنالیز پی تایی که نوع تحلیلهایش با نوع مختلط و حقیقی فرق هم می کند و مثلاً کوبلیتز آنرا در کتابش اعداد پی تایی، آنالیز پی تایی و تابع زتا آورده است که بالاخره وقتی ما اعداد پی تایی را دنباله های کاشی کامل می کنیم و او اسمش را امگا می گذارد، آنگاه این هیولا به چه شکل است و آیا چقدر هم شبیه اعداد مختلط است؟! بطور مثال می فرمایند که اعداد پی تایی تماماً غیر همبند هستند و توپولوژی شان نیز از نوع مجموعه های کانتوری است! بگذریم!

همه جا کربلا همه جا نینوا، تو حسین منی، نور عین منی! بعضی یحتمل ایراد می کنند که تو نمی توانی هم موکب حسینی اینترنتی داشته باشی و هم به راهپیمایی اربعین حسینی سعی کنی بروی! یا این است یا اون و نه هر دو هر چند که امروزه روز یحتمل حتی با موبایلتان هم می توانید موکب اینترنتیتان را در میان راه نجف تا کربلا در اربعین حسینی نیز برقرار کنید! از حضرت صادق علیه السلام است که در مورد نشانه های دروغگو می فرمایند اینست که از آسمان و زمین و مشرق و مغرب خبر می دهد، ولی آنگاه که از حرام و حلال  خدا از او بپرسی چیزی نزد او نیست که پاسخ دهد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ قُل لَّا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ ﴿الأنعام: ٥٦﴾

۲. لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿الأعراف: ٥٩﴾

۳. أَن لَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ ﴿هود: ٢٦﴾

۴. وَإِلَىٰ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ وَلَا تَنقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ ﴿هود: ٨٤﴾

۵. قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿مریم: ٣٠﴾

۶. قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّـهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ ﴿الزمر: ١١﴾

۷. قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَمَّا جَاءَنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿غافر: ٦٦﴾

۸. وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿الأحقاف: ٢١﴾

 

۱. وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَـٰذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿ص: ٤﴾

۲. إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿غافر: ٢٤﴾

۳. وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللَّـهُ وَقَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَإِن یَکُ کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ ﴿غافر: ٢٨﴾

۴. أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ ﴿القمر: ٢٥﴾

۵. سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ ﴿القمر: ٢٦﴾

۶. وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا ﴿النبإ: ٢٨﴾

۷. لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا ﴿النبإ: ٣٥﴾

 

 

و من خطبة له (ع) (238)

فی شأن الحکمین و ذمّ أهل الشام‌

جُفَاةٌ طَغَامٌ، وَ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ، وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ، وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ، وَ یُوَلَّى عَلَیْهِ، وَ یُؤْخَذَ عَلَى یَدَیْهِ. لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ لَامِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤوا الدَّارَ وَ الْإِیمَانَ.

أَلَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ،

وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ. وَ إِنَّما عَهْدُکُمْ بَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ بِالْأَمْسِ یَقُولُ: «إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ، وَ شِیمُوا سُیُوفَکُمْ» فَإِنْ کانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِیرِهِ غَیْرَ مُسْتَکْرَهٍ، وَ إِنْ کانَ کاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهْمَةُ. فَادْفَعُوا فِی صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَیَّامِ، وَ حُوطُوا قَوَاصِیَ الْإِسْلَامِ. أَلَا تَرَوْنَ إِلَى بِلَادِکُمْ تُغْزَى، وَ إِلَى صَفَاتِکُمْ تُرْمَى!

 

خطبه 238

که درباره حکمین و نکوهش شامیان و پیروان معاویه فرموده است‌

آنها سنگدلان، اوباش و بردگانى اراذلند که از هر سو گرد آمده‌اند و از گروههاى مختلف ترکیب یافته‌اند. (اینان) از کسانى هستند که سزاوار است بفهمند و ادب شوند، آموخته گردند و تربیت شوند، از کسانى هستند که باید برایشان قیّم و سرپرستى تعیین کرد و دستشان را گرفت و از تصرّف در اموالشان ممنوع کرد، نه از مهاجران هستند و نه از انصار و نه از آنان که خانه و زندگى خود را براى مهاجران آماده کرده‌اند و از جان و دل ایمان را پذیرفتند.

آگاه باشید! شامیان براى خویش نزدیکترین افراد به مقصود و مطلوبشان (عمروعاص) را به حکمیّت برگزیده‌اند

و شما نزدیکترین فرد به آنچه دوست ندارید و از آن ناخشنودید (ابوموسى) را به حکمیّت انتخاب کردید.

سر و کار شما با (امثال) عبداللّه بن قیس است، همان کسى که دیروز مى‌گفت: «جنگ فتنه است، بند کمانها را ببرید و شمشیرها را در نیام کنید!»

اگر راستگوست پس چرا خود بدون اجبار در میدان نبرد شرکت کرد و اگر دروغگوست پس متّهم است.

سینه «عمروعاص» را با مشت گره کرده «عبداللّه بن عباس» بشکنید و از مهلت روزگار استفاده نمایید و مرزهاى دور اسلام را در اختیار بگیرید.

مگر نمى‌بینید شهرهاى شما را میدان نبرد کرده‌اند و سرزمین حیات و زندگى شما هدف تیر دشمن قرار گرفته است؟!

 

 

بعضی یحتمل اشکال می کنند که سایتهای جعلی اینترنتی و منابع خبری دشمن اعلان کرده اند که فعالیتهای کذب در زمینه های حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیش از حد شده است و از جمله اینکه یک سایتی به اسم عباس و حسین باکری هم مدعی شده اند که نسبتهایی با حمید و مهدی باکری دارند و توانسته اند حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را به اسم مستعار نیکلاس بورباکی بطور اوریجینال و اصلی ارائه دهند و در سمینارها و کنفرانسهای جهانی و بین المللی نیز برنده ی جایزه های مختلف شده اند و خیلی هم نابغه و نخبه اند و بلکه هوششان هم از آی کیوهای بسیار بالایی برخوردار است. و همه و همه ی بقیه ی حکمتهای متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که در اینترنت و جاهای دیگر به هر صورتی که ارائه شده است همه و همه مدعی هستند کذب و دروغ و جعلی است و فقط حسین و عباس باکری هستند که حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شان از بالاترین خلوص ناب برخوردار است. لطفاً دقت بفرمایید گول این دن کیشوتهای جعلی عرفانی و درویشی را نخورید و حتی المقدور هم اگر آنها را بر منبرها دیدید و جرات کار دیگری نداشتید اقل کم به امام زمان عجل الله فرجه الشریف شکایت برید که ای امام زمان عجل الله فرجه الشریف کی تشریف فرما می شوید و زودتر حساب اینها را پاک می کنید و ما را از این بی حیاییهای بی حجابیهای کذاب دروغگو نیز نجات داده و لا منبر الا احرقه. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤

 

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿الواقعة: ١٠﴾

 

السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور

 

 

بعضی یحتمل اشکال کنند که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی زوری چه به معنای باطل آن یا به معنای قدرت استکباری نمی تواند وجود داشته باشد هر چند که زور به معنای استفاده از سلاحی برای دفاع از اسلام و دفاع از خود و از مرزها و از ملت نیز این روزها خیلی رایج است. یک چیزی که اینجا انسان در آن گیر می کند این است که چطور در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی قرار است نه فقط به گنده لاتها و کفار و مشرکین و منافقین و مستکبرین کمک نکنیم و بلکه از میان مستضعفین را به امامت برسانیم و در نهایت به ولی فقیه مذ ظله العالی و بلکه ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم کمک کنیم؟! یک مشکلی که زور دارد این است که از آن سوء استفاده هم می تواند شود همانطور که علم هم همینطور است. مسئله اینجا این است که باید عنوان کرد که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از این دست حکمت و فلسفه و علم و ریاضی فیزیک نیست! یعنی اینجا سالک الی الله نمی تواند مدعی شود که هم بمب هسته ای دارد و هم آن را برای مصارف کشتارهای جمعی می خواهد استفاده کند چرا که آنطور که در بازی چیکن رخ می دهد دشمن طرف مقابل او را در این بازی انداخته است و او هم همین کار را کرده است. 

چنین چیزی سالک الی الله را از راه اسلام خارج می کند آنجایی که به چنین زوری هم تن در می دهد و اما همیشه این خطر را هم داریم که دشمن ظالم می تواند چنین غلطی را بکند هر چند که هیچ غلطی نتواند بکند! و لذا می فرماید تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست، راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش. یعنی چه؟ یعنی اینکه فرض بفرمایید که می خواهید به راهپیمایی اربعین هم از نجف تا کربلا تشریف ببرید و بلکه با بیست میلیون انسانهای دیگر هم می خواهید همراه شوید که هر کدام به عشق امام حسین راهی کربلا می شوند. اتفاقاً برای این حقیر هم پیامک آمد که چون موکبها هنوز به پا نشده اند در رفتن به کربلا تعجیل نفرمایید! و اما بنده ی حقیر می خواستم عرض کنم که مگر نه اینکه موکب ما قبل از اینکه شما هم بفرمایید بر پا شده بوده است. آیا موکب اینترنتی ما قبول نیست؛ و موکب نیست؟! اینجا یحتمل این سوال پیش بیاید که نکند معنای السابقون السابقون این نیست که آنها در میدانهای جهادی از همه و همه آنچنان سبقت می گیرند که گویی همه را جا می گذارند و باز می روند آخر صف؛ و بلکه معنایش این است که اینها اهلیتشان قدیمی و عتیقه و سابق هستند! یعنی هر کاری کنی اینها را وارد عهد جدید کنی، انگار نه انگار و از قدما باقی می مانند و وارد خوب و بد مسائل هم نمی شوند. آنچنان در این میدان جهادی الک می شوند که دیگران به گرد پایشان هم نمی رسند و حتی آسمانی می شوند و بلکه اولیاء و اوصیاء و انبیاء و ائمه ی اطهار علیهم السلام خود می آیند و آنها را به عرش اعلا نزد خدا می برند عند ربهم یرزقون. و حال بگذار آنهایی که به زمین چسبیده اند هر غلطی دلشان خواست بکنند برای اینکه هیچ غلطی نمی توانند بکنند. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللَّـهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ ﴿التوبة: ٥٢﴾

 

و السابقون السابقون (الواقعه: 10)

 

السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور

 

 

نکته ای که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا می توان در نظر گرفت در رابطه با مسائل ژنتیک و زیست شناسی مولوکولی این است که مسائل را در سطوح وضوح یک مولوکول نیز می خواهیم در نظر آوریم که حتی اینها چه برهمکنشهایی را با هم دارند؟ خوب این مسائل را وقتی از لحاظ فیزیکی و شیمیایی و زیست شناسی در نظر می گیریم و بلکه حتی ریاضی فیزیک را نیز بدان کاربردی می کنیم، این می تواند به ما این دید را بدهد که از لحاظ ژنتیکی چطور می توان با مسائل بهتر روبرو شد؟! خوب، اینجا ما برای اینکه ژنها را بهتر بشناسیم به سطوح مولوکولی می رویم تا مثلاً متابولومهایی مثل پروتئینها و چربیها و کربوهیدراتها و امثالهم را بررسی کنیم.

اما اینجا یک نکته ای هست که آیا برای اینکه مسائل سطوح کهکشانی و نجومی مسائل را در سطوح رخدادها و برهمکنشهای زنتیکی را در بر بگیرند و هم آیا این رخدادهای ژنتیکی نیز آیا چطور می توانند حتی برهمکنشهای سطوح نجومی را نیز شامل شوند؟ یحتمل اینجا است که بعضی وارد مباحثی از نوع مدل استاندارد ذرات فیزیک و هندسه ی ناجابجایی و ریسمان و نظریه های ام و امثالهم می شوند تا در مقیاسهای ریزتری که همه چیز را می توانند شامل شوند مسائل را بررسی کنند. یعنی مثلاً همه چیز می شود کوارکها و گلوئنها و فوتونها و امثالهم که حالا چطور می خواهیم اینها را ریسمانی و بلکه غشائهایی از ابعاد بالاتر بررسی کنیم؟

گذشته از اینها، یک نکته ای هم هست در الهیات که چطور قرار است حضرت مسیح علیه السلام از آسمان به زمین تشریف بیاورند و با امام زمان عج الله فرجه الشریف تعارفاتی در نماز جمعه دارند؟ این یعنی چه؟ یعنی اینکه در این میان خود حضرت آدم علیه السلام چرا تشریف فرما نشوند؟  ایشان کجا است وقتی ما داریم دنبال ژنوم انسانی می گردیم؟ سر این مسئله یحتمل در اینجا است که چطور است که حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم خاتم الانبیاء تشریف دارند و حتی کل عالم هم حساب بر این منوال بود و هست و خواهد بود که مسلمان شوند و اسلام بیاورند و چطور شد که چنین نشده است؛ و لذا کربلا را هم داریم؟! همه جا کربلا همه جا نینوا، تو حسین منی نور عین منی! یحتمل بعضی اشکال کنند که ما مسلمانها نیز در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خیلی کم گذاشته ایم چرا که در این راه نیز خود شهادتها و لقاء الله نهفته است! البته در بحث ابرنواخترها بعضی یحمتل مسائل را به خوب و بد و زشت تقسیم کنند که دراین صورت السابقون السابقون را اگر بخواهیم در این میان بیابیم یحتمل اشکال شود که بین خوب و بد که یافت نمی شوند و بلکه همیشه بین زشتهایند که چطور حتی از نه فقط زشتها و بلکه از خوب و بدها نیز مدام قرار است سبقت بگیرند؟! در رابطه با خوب بد زشت اگر آرشیو دانشگاه کرنل را بگردید انواع مقالات در زمینه های مختلف را می یابید و نه فقط در زمینه ی ابرنواخترها! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللَّـهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ ﴿التوبة: ٥٢﴾

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی:نباید اجازه داد حقایق دفاع مقدس کهنه، فراموش و یا انکار شود

 

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی که در تاریخ ۸ مهر ۹۸ برگزار شده بود، صبح امروز در محل این همایش در اراک منتشر شد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در این دیدار، با تأکید بر لزوم جمع‌آوری خاطرات گرانبهای پدران، مادران و همسران شهدا افزودند: شهادت، موهبت و امتیازی است که خداوند متعال نصیب این برجستگان کرده است و شرح حال و زندگانی شهیدان، جانبازان و رزمندگانی که در این مسیر درخشان قرار دارند، سراسر درس، و نشان‌دهنده مراتب بالای معنوی آنان است.
رهبر انقلاب اسلامی برجسته‌تر و درخشنده‌تر شدن یاد شهیدان را روحیه‌بخش، امیدبخش و جهت‌بخش خواندند و خاطرنشان کردند: از جمله مواردی که باید در ثبت خاطرات خانواده‌های شهدا موضوع سؤال و بررسی قرار بگیرد، انگیزه‌های آنان از موافقت با حضور فرزندان و همسرانشان در میدان جهاد در راه خدا است.
ایشان انگیزه شهیدان از جهاد را کسب رضای الهی و ذکر و نام حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام برشمردند و گفتند: نباید اجازه داد این حقایقِ برجسته، کهنه و فراموش شود، و یا مجالی برای انکار آنها به‌وجود آید، همچنان‌که امروز برخی افراد، پاره‌ای از بیّنات انقلاب را صراحتاً انکار می‌کنند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای افزودند: برگزاری اینگونه اجتماعات و گردهمایی‌ها نباید پایان کار تلقی شود، بلکه باید به مثابه آغاز راه در آشنا کردن جوانان و نوجوانان با معارف انقلاب و دفاع مقدس باشد.

 

https://www.leader.ir/fa/content/23605

 

 

راستش بنده ی حقیر دلم می خواهد بروم نهارم را بخورم هر چند که نهار و شامم یکی شده باشند. البته بجای نهار هم یک سمبوسه و نان و حلوا خوردم؛ و لذا دیگر برای نهار جا نداشتم! یک نکته ای در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هست که مربوط می شود به شهادت و بنده ی حقیر از دیروز می خواستم آنرا عرض کنم ولی فرصتش پیش نمی آمد. نکته ای هم اینجا است که خوب آیا مگر این نیست که اتحاد بین خالق و مخلوق غیر ممکن است؟ (این اتحاد بین خالق و مخلوق را بنده ی حقیر در یک نوشتاری که دست یکی از نمازگزاران نماز جمعه در اتوبوس وقتی از نماز برمی گشتیم دیدم!) و لذا لقاء الله اینجا به چه معنا است و ماورای آن نیز شهادت اینجا اصلا یعنی چه؟! موضوع یحتمل از این دیدگاه اگر بررسی شود که بندگان خدا در بندگی خود می توانند به لقاء الله بپیوندند یا فنای فی الله که مثلاً ویکی فقه نیز مطالی در این زمینه دارد. و اما یک امر عظیمی در شهادت نهفته است که این را در جبهه های حق علیه باطل می توان مشاهده کرد که وقتی در جبهه های جهادی سالک الی الله آن طعم شهادت را چشید، آنقدر در این جهت مجاهدت می کند تا به شهادت می رسد. آنطرف جبهه نیز متاسفانه همین را داریم که وقتی جبهه ی کفر و شرک و نفاق نیز در راه عناد خود وارد شد و شروع کرد با جبهه ی توحید و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار وارد جنگ شدن، آنقدر در کوردلی و سنگدلی خود پیش می رود تا بمیرد یا کشته شود.

البته راستش را بخواهید این صندلی این حقیر آنقدر سفت است که دلم می خواهد از جلوی رایانه ی خود فرار کنم. مسئله این است که یک صندلی با فریم چوبی خوبی داشتیم که در اثر استفاده ی زیاد بالاخره در هم شکست. فکر کنم یک 40 الی 45 سالی عمرش بود! ولی خوب، تا این صندلی آنتیک را دوباره درست کنند، بنده نمی شد که بمانم بی صندلی و این است که نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای برای ما یک صندلی دست دوم دیگری که فریمش هم آهنی است را تهیه کردند که حالا به یک ابری هم مزینش کرده ایم و اما خیلی هنوز سفت است و ناراحت. بگذریم.

عرض بنده این است که ما در عرصه ی مهندسی ژنتیک و ژنتیک نیز در رابطه با همین مسئله ی جبهه های جهادی یک صحنه ی عظیمی از کربلای حسینی را داریم. بنده داشتم کارهای اسپکتروسکوپی و ابروضوح یا ابرتفکیکپذیری (super resolution) در حد یک مولوکول از کارهای ژوانگ ژیاوی (Xiaowei Zhuang) را که از برندگان جایزه ی برکترو 2019 نیز هست را نگاه می کردم. شما ملاحظه می کنید که حتی در رابطه با کروماتین، بعضی مسئله را توپولوژیکی نیز می نگرند! مثلاً این مقاله را بنگرید:

 

https://arxiv.org/pdf/1809.01267.pdf

 

یک سوالی که اینجا مطرح است این است که مسئله های ژنتیکی را چطور می خواهیم توپولوژیکی کنیم؟! یحتمل بعضی اشکال کنند که اصولاً این مسائل ماهیتاً هم توپولوژیکی هستند از آنجایی که یحتمل هم آیا مسئله را هندسی کردن خیلی صلاح نباشد همانطور که در مورد ژنهای سی تی سی اف یا همان فاکتور بسته ی سی سی سی تی سی در تنظیم کروماتین ملاحظه می شود. یحتمل مسئله از این نوع است که در توپولوژیهای مورد بحث، وقتی کروماتین سی تی سی اف را در سمت یک دی ان آ حساب کنید چه فرقی دارد با اینکه  همان را در طرف دیگرش حساب کنید. یعنی آیا اگر دی ان آ را سر و ته کنیم آیا همان دی ان آ را به ما می دهد؟

این مسئله را یحتمل بعضی اشکال کنند که در رابطه با معجون شفابخش ما که گفتیم از آب و عسل و تربت تشکیل شده است نتوان کاربردی کرد و بلکه بتوان در مورد انسولین بهتر کاربردی اش کرد. مسئله اینجا این است که بر حسب آسیبشناسی مثلاً توپولوژی کروماتین در دی ان آ در سلولهای جزایر لانگرهانس در لوزالمعده آیا می توانند به شکل توپولوژی دی ان آ در پولیپهای بینی یا به بواسیر و پراستاد سرایت کنند، آنچنان که جزایر لانگرهانس بسیط بصورت تاولهایی اینچنینی که بلکه همان کروماتینها یا آر ان آ های جزایر لانگرهانس آسیب دیده ی پیشرفته تر خود را نشان دهند؟ اینجا یحتمل بعضی هم اشکال می کنند که چقدر عسل و چقدر آب و چقدر تربت نیاز دارید برای شفابخشی و بلکه آیا می توان فقط یک قاشق عسل را خالی خالی خورد و آب و تربت را هم حذف کرد؟ البته در اینجا ما مخصوصاً سوره ی حمد را از پیش فرضهای مسئله هم حساب کرده ایم! حالا یحتمل بعضی دیگر هم بفرمایند که مسئله با غیر از انسولین حل شدنی نیست. ما دنبال حل مسئله ی دیابت هستیم و لذا وقتی کسی قندش بالا است انسولین می خواهد و نه اینکه بدتر عسل هم بخورد!

یحتمل بهتر است دیگر بنده حقیر از سر جای خود بلند شوم هر چند که هنوز شامم را هم نخورده ام و بلکه بهتر است بجای شام حداکثر یک لیوان شیر و آیا بیسکویت هم بخورم؟ و اما اینکه انسان کربلا را چطور در مسائل ژنتیکی نیز می تواند درک کند هم مسئله ای است که می تواند هنوز مورد بررسی باشد آنچنان که بعضی یحتمل اشکال می کنند که چطور می فرمایید که همه جا کربلا همه جا نینوا، تو حسین منی نور عین منی؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 

همه جا کربلاست، همه جا نینواست
تو حسین منی نور عین منی

از لب نهر آب همه در پیچ و تاب
خون به لب تشنگی کرده دلها کباب 
ساقی تشنه لب غرق بحر طعب 
شده نقش زمین کوه عشق و ادب

 

 



همه جا کربلاست، همه جا نینواست
توحسین منی نور عین منی

شده قحطی آب کن عمو جان شتاب
شد خزان گلشن پسر بو تراب
زینب بی پناه درغم و اشک و آه
میکند در خیال به برادر نگاه

همه جا کربلا همه جا نینوا
تو حسین منی نور عین منی
شد بپا همهمه آید این زمزمه
دشته کرب بلا آمده فاطمه

 

 

----------------------------------------

تـو عــزیز خـدا، تـو حسیـن منی

تـو صفـای دل و تــو تـوان منـی

همه روی زمین ز غمت در عزاست

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

به خدا در غمت دل ما خـون شده

دل مـا را ببین ز غمت چون شده

همه جا خیمۀ تو و عشقت بپاست

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

در عزای تو هست همه دلها حزین

مَلَک و جنّ و انس به عزایت غمین

در غم تو جهان همه مـاتم‌سراست

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

بنمـا یـک نظـر بـه سـوی عـاشقان

که بوَد چشمشان ز غمت خون‌فشان

که نگـاه تـو بـر هـمه دردی دواست

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

به علـی‌اکبر و بـه علی‌اصـغرت

به علمـدار و زینـب غـم‌پرورت

به تو و عشق تو دل ما مبتلاست

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)

 

به تو گویم غم دل خود یا حسین

که تویی بر رسـول خـدا نور عین

به صفای تو روی زمین پر صفاست

 

همه‌جا کربلاست، همه‌جا نینواست(2)



منبع:وبلاگ یاران خراسانی/http://rooyesh.blog.ir/

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾ 

 

 

٢ ـ محمد بن الحسن ، عن سهل بن زیاد ، عن یحیى بن المبارک ، عن عبد الله بن جبلة ، عن إسحاق بن عمار قال قال أبو عبد الله علیه‌السلام یا إسحاق خف الله کأنک تراه وإن کنت لا تراه فإنه یراک فإن کنت ترى أنه لا یراک فقد کفرت وإن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من أهون الناظرین علیک.

 

http://lib.eshia.ir/71429/8/33

 

ترجمه ی الکافی جلد 3، ص 110 دانشمند محترم حاج سید جواد مصطفوی:

 

2- اسحاق بن عمار گوید: امام صادق علیه السلام قرمود: ای اسحاق! چنان از خدا بترس که گویا ترا میبیند، و اگر تو او را نبینی، او ترا میبیند، و اگر معتقد باشی که او ترا نمی بیند، کافر شوی واگر بدانی او ترا میبیند و سپس نافرمانی او آشکار کنی [با گناهکاری بمبارزه او روی] او را پست ترین بینندگان خود دانسته یی (زیرا هیچ بنده ای در برابر چشم آقای خویش چنین نافرمانی نکند).

 

 

٨ ـ علی بن إبراهیم ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن الحسن بن الحسین ، عن محمد بن سنان ، عن أبی سعید المکاری ، عن أبی حمزة الثمالی ، عن علی بن الحسین صلوات الله علیه [ قال ] قال إن رجلا رکب البحر بأهله فکسر بهم فلم ینج ممن کان فی السفینة إلا امرأة الرجل فإنها نجت على لوح من ألواح السفینة حتى ألجأت على جزیرة من جزائر البحر وکان فی تلک الجزیرة رجل یقطع الطریق ولم یدع لله حرمة إلا انتهکها فلم یعلم إلا والمرأة قائمة على رأسه فرفع رأسه إلیها فقال إنسیة أم جنیة فقالت إنسیة فلم یکلمها کلمة حتى جلس منها مجلس الرجل من أهله فلما أن هم بها اضطربت فقال لها ما لک تضطربین فقالت: أفرق من هذا وأومأت بیدها إلى السماء قال فصنعت من هذا شیئا قالت لا وعزته قال فأنت تفرقین منه هذا الفرق ولم تصنعی من هذا شیئا وإنما أستکرهک استکراها فأنا والله أولى بهذا الفرق والخوف وأحق منک قال فقام ولم یحدث شیئا ورجع إلى أهله ولیست له همة إلا التوبة والمراجعة فبینا هو یمشی إذ صادفه راهب یمشی فی الطریق فحمیت علیهما الشمس فقال الراهب للشاب ادع الله یظلنا بغمامة فقد حمیت علینا الشمس فقال الشاب ما أعلم أن لی عند ربی حسنة فأتجاسر على أن أسأله شیئا قال فأدعو أنا وتؤمن أنت قال نعم فأقبل الراهب یدعو والشاب یؤمن فما کان بأسرع من أن أظلتهما غمامة فمشیا تحتها ملیا من النهار ثم تفرقت الجادة جادتین فأخذ الشاب فی واحدة وأخذ الراهب فی واحدة فإذا السحابة مع الشاب فقال الراهب أنت خیر منی لک استجیب ولم یستجب لی فأخبرنی ما قصتک فأخبره بخبر المرأة فقال غفر لک ما مضى حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقبل.

 

مرآة العقول فی شرح اخبار آل رسول، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 8، صص 38-39

http://lib.eshia.ir/71429/8/38

 

 

 بعد از دوران جنگ که دوران جبهه‌بندی‌های عمیق و وسیع سیاسی و فرهنگی بین انقلاب و دشمنان انقلاب -[یعنی] جبهه‌ی مقابل انقلاب- بود در این دوران عظیم و جبهه‌بندی که امتحانهای سختی پیش آمد، خیلی‌ها لغزیدند، خیلی‌ها دچار مشکل شدند، در یک چنین دورانی سپاه توانست خودش را به بلوغ و تکامل قابل توجّهی برساند. در این دوران سوّم که دوران بعد از دفاع مقدّس است، در زندگی فردی و زندگی سیاسی و اجتماعیِ افراد و مجموعه‌ها، غالباً یک دوراهی خطرناکی پیش می‌آید؛ دوراهی تعالی یا انحطاط؛ معمولاً این جور است. بعد از آنکه مراحل ورود در دنیای جوانی و حرکت طی شد، غالباً، هم افراد این جور هستند، هم سازمانها و مجموعه‌ها این جور هستند، حتّی انقلابها [هم] این جور هستند که به یک دوراهی‌ای میرسند: یک راه، راه تعالی است، یک راه، راه انحطاط است؛ یا پیشران عقل و حکمت و هدایت و معنویّت آنها را به طرف اوج میبرد، یا جاذبه‌های مادّیّت آنها را به سمت خواسته‌های حقیر مادّی تنزّل میدهد. این دو‌راهی غالباً در یک دوره‌ی معیّنی، هم در پیش روی اشخاص و افراد بشر هست، هم سازمانها -و همان‌ طور که عرض کردیم- هم انقلابها؛ بعضی از انقلابها و تحوّلات عظیم سیاسیِ جهانی خوب شروع میشوند، خوب هم رشد میکنند، امّا در یک مقطع حسّاس دچار انحطاط و سرازیری میشوند. این دوراهی برای جامعه‌ی ما و کشور ما در دوران بعد از دفاع مقدّس طبعاً پیش آمد. خب حالا در مورد اصل انقلاب حرفهای زیادی داریم؛ نمیخواهم وارد آن مقوله بشوم، امّا سپاه در این دوران، سربلند از آب در آمد، سربلند خارج شد؛ سپاه دچار فرسودگی نشد، دچار انحطاط نشد؛ عناصر اساسیِ هویّتِ خودش را حفظ کرد و به سمت تعالی حرکت کرد.

 البتّه ریزش و رویش همه‌ جا هست، سپاه هم مستثنا نیست ولی ملاک این است که انسان ببیند غلبه با ریزش‌ها است، یا غلبه با رویش‌ها است؛ بنده قاطعاً قضاوت میکنم که در مورد سپاه به صورت واضح، غلبه با رویش‌ها بود؛ حرکت به این ترتیب، حرکت رویشی بود، حرکت پیشرفت بود، حرکت تعالی بود. کسی اعتراض نکند که خب بالاخره یک ریزش‌هایی هم داشتیم؛ بله داشتیم، همه ‌جا هست، همیشه هست؛ ملاک این نیست، ملاک این است که مقایسه کنیم، ببینیم رویش‌ها چگونه است و ریزش‌ها چگونه است. در اصلِ خود انقلاب هم همین حرف هست که حالا جای بحث‌ آن، اینجا نیست.

 ببینید، شیواترین عرصه‌ای که یک مجموعه‌ای مثل سپاه میتواند در آن حضور پیدا کند عرصه‌ی جهاد و شهادت است؛ البتّه عرصه‌های دیگری هم وجود دارد، امّا عرصه‌ی شهادت در راه خدا آن نقطه‌ی اوج و نقطه‌ی درخشان و زیباترین منطقه‌ی مدّ نگاه انسان است؛ در عرصه‌ی شهادت ما سی سال بعد از پایان دفاع مقدّس یک مرد جاافتاده‌ی محاسن سفیدی مثل شهید همدانی(۲) داریم، یک نوجوان تازه‌رسیده‌ای مثل شهید حججی؛(۳) همه‌ی اینها معنا دارد دیگر؛ همه‌ی اینها نشانه‌های باقی ماندن همان طراوت و همان هویّت اساسی [است.] در عرصه‌های دیگر هم همین ‌جور است که حالا عرض خواهم کرد عرصه‌های دیگری را که سپاه در آنها وارد شده.


....

 

بنابراین در مسائل مواجهه‌ی بین‌المللی وضع ما این است؛ ما بحمدالله راه خودمان را با قدرت، با قوّت ادامه داده‌ایم. اصرار آنها این است که جمهوری اسلامی از منش انقلابی -یعنی همین که ما به آن توصیه میکنیم که نگه‌اش دارید- دست بردارد. میگویند بیایید بشوید یک کشور عادی؛ یک کشور عادی یعنی یک کشوری منطبق با ساز و کار جهان سلطه، نظام سلطه؛ که بنده مکرّر نظام سلطه را شرح داده‌ام. نظام سلطه یعنی همه‌ی دنیا تقسیم بشوند به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ الان این ‌جور است دیگر که  یک عدّه‌ای از دولتها سلطه‌گرند، یک عدّه [هم] سلطه‌پذیرند. حالا همه‌ی سلطه‌پذیرها لزوماً‌ نوکر هم نیستند امّا سلطه را قبول کردند و زیر بار سلطه [هستند و]  یک وقتی [اگر] بگویند این کار را بکنید، باید بکنید، میکنند؛ این نظام سلطه‌ی کنونی است. میگویند جمهوری اسلامی بیاید وارد این نظام بشود؛ یعنی او هم بشود سلطه‌پذیر. جمهوری اسلامی از ساعت اوّل تولّد خودش و تحقّق خودش علیه این نظام سلطه حرکت کرده؛ چطور ممکن است این را از دست بدهد. ما با نظام سلطه مخالفیم، با تقسیم دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر مخالفیم، با این مقابله میکنیم، مطلقاً تسلیم تحمیل‌های او نمیشویم، و تا امروز هم توانستیم در این زمینه پیشرفت زیادی بکنیم و بسیاری از انسانهای دنیا، افکار دنیا، روشنفکران دنیا، مجموعه‌های مردمی دنیا را با این مسیر خودمان همراه کنیم و این راه را ما قطعاً‌ ادامه خواهیم داد؛ راه انقلابی‌گری، راه مقابله و مواجهه‌ی با نظام سلطه.

 

بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار مجمع عالی فرماندهان سپاه، 1398/07/10

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43632

 

 

 

بعضی ها حتی بدشان نمی آید که بین خدا و دشمنان خدا هم داوری یا میانجی گری کنند. آن قدر به بهانه ی مصلحت اندیشی و پیروی از دستورات عقل، عاقل مآب می شوند که میاه روی بین حق و باطل را برمی گزینند؛ به همین دلیل به آرامشی که نتیجه ی بی غیرتی است دست می یابند. آنها برای توجیه عافیت طلبی خود، از بهانه های واهی نظیر "امکان هدایت" و نوع دوستی" هم استفاده می کنند. غافل از آنکه خداوند متعال، بسیار پیش از اینها، هدایت پذیر نبودن ظالمان را اعلام کرده و آنها را از هدایت ظالمان ناامید کرده است.به دوستان خوبم پیشنهاد می کنم بعد از آیات قرآن و روایات، و ادعیه ای مانند دعای ندبه، به سخنان حضرت امام (ره) مراجعه نموده تا آداب دشمن ستیزی را فرا بگیرند و هیچ گاه بی تابی برای مبارزه با ظالمان را فراموش نکنند.2

 

1. به عنوان نمونه "ان الله لا یهدی القوم الظالمین، خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند". سوره مائده، آیه 51

2. چند نمونه از قرمایشات امام خمینی (ره):

ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه ی جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلیب و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می گذارند از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خدداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول الله-صلی الله علیه و آله و سلم- را در جهان استکبار ترویج نماییم و دیر یا زود ملتهای در بند شاهد آن خواهند بود ما با تمام وجود از گسترش باجخواهی و مصونیت کارگزاران آمریکایی حتی اگر با مبارزه ی قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می کنیم. (صحیفه امام ج 21، ص 81).

 

برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود (صحیفه امام، ج 5، ص 301)

 

با جدیت به تحصیل علوم و کسب معارف و بهره وری از استمدادهای الهی خود بپردازید، و هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استکبار و استعاف را بر زمین نگذارید؛ و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را شعار خود سازید (صحیفه امام، ج20، ص 38)

 

من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه ی دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می شویم و یا به آزادی بزرگ تری که شهادت است می رسیم. بغض و کینه ی انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنان بنگرید؛ بدانید که پیروزی از آن شما است (صحیفه امام ج 20، ص 325)

 

انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه، حجت الالسلام و المسلمین علیرضا پناهیان، نشر بیان معنوی، 1391، صص 103-105. 

 

 

یک چیزی هست به اسم حیا که بعضی گویی از آن عاری هستند آنچنان که اگر در مسجد هم بنشینند و بلکه در حضور خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار هم واقع شده باشند و این را بدانند که چنین هم هست، باز هم از روی گناهکاری به مبارزه ی خدا می روند و دلیلش هم این است که غرق در گناهان خود شده اند و یا نمی دانند چطور از آن گرداب گناهان بیرون بیایند یا اگر هم بدانند همانا مانند همان سوسکها در گرداب فاضلاب را بیشتر می پسندند. اینجا یک نکته ای هست که باید در مورد ترس و امید به خدا گفته شود که آنظرف قضایا است که در حدیث ضعیفی که مرآت العقول بدان اشاره می کند نیز آمده است که آن جوان گناهکار در اثر توبه و ترس از خدا چطور حتی دعایش با آمین گفتن مستجاب شد و ابر بر سر دوراهی بالای سر او و نه راهب رفت. این را خوب بود ترجمه می کردم ولی چون طولانی است از حوصله ام خارج است و بلکه حدیث از یک بی حیایی در مورد زنا دارد می گوید که همان بهتر که ترجمه اش را خود خواننده بیابد.

یحتمل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این در اموری که به شهادت در راه خدا ختم می شود خوب است توضیح داده شود که در امور فردی و اجتماعی و سازمانی و انقلابی مسئله از چه نوع است آنطور که از فرمایشات رهبری و امام خمینی در بالا نیز کما بیش روشنتر می شوند که در نهایت مسئله از نوع پیروزی یا شهادت یعنی احدی الحسنیین به چه معنا است؟ بنظر این بنده ی حقیر وقتی ما بخواهیم به حدی برسیم که توبه و ترس از خدا تا جایی برسد که جوانی (و بلکه ان شاء الله حتی پیری هم!) غرق در گناه و گناهکار آنچنان دعایش مستجاب شود که خدا ابر را بر بالای سر او بفرستد و حتی راهب هم بدان اقرار کند، هر چقدر هم که حدیث به هر معنایی ضعیف باشد، چنین کاری یک توبه و ترس از خدای معمولی هم نمی تواند باشد! یعنی یحتمل بتوان گفت که یک امر قدسی ای در این میان است که حتی از عهده ی آن راهب یا روحانی نیز خارج است هر چند که او نیز بدان شهادت می دهد. یعنی یک جایی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بسی ریزشها دارید و یک جایی هم بسی رویشها دارید. اگر حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی فقط مربوط به یک فرد بود، می شد مسئله را از لحاظ روانشناسی و بلکه جامعه شناسی و اقتصاد و امثالهم حل کرد. و اما یک جاهایی هم مسئله از نوع حکمت متعالیه ای است که امری است ماورای این علوم انسانی و بلکه وارد علوم الهی نیز می شود هر چند که با ریاضی-فیزیک هم سر و کار داشته باشد. و بلکه موجب اتصال زمین و آسمان نیز هست. و اما در عین حال، امری زوری هم نیست که سالک الی الله بتواند حتی در مسجد هم همه را زور کند که چرا اینقدر بی حیا و بلکه شیطان پرست شده اید؟! مگر حکمت متعالیه تان را بلد نیستید یا درسهاتان را نخوانده اید؟ و اما بالاخره بعضی هم یحتمل اشکال کنند که اگر ما بخواهیم حیا را از بی حیاییها جدا کنیم نیز باید بدانیم که مثلاً آن بی حیا چه عمل زشتی دارد انجام می دهد یا چه فحشهایی است که دارد به ما می دهد یا خیر؟ البته بعضی از این حد هم بالاتر نمی روند و معتقد هم نیستند که ماورای این حرفها اسراری هم در مثلاً نظریه های حمیدی مجیدی یا حتی ریاضی فیزیک نیز نهفته اند.

اما یک نکته ای که خیلی مهم است این است که در امر شهادت و لقاء الله این نکته نهفته است که دنیاطلبان بی خدای مشرک منافق غیر ممکن است دنبالش بروند هر چقدر هم که در این دنیای پست گرفتاریهایشان زیاد شود؛ تازه بیشتر هم برای همین زندگی دنیوی له له نیز می زنند چرا که آخرت و معاد و بلکه امامت را نیز درک نمی کنند. عرض بنده اینجا چیست؟ یعنی مثلاً حتی از روی شوخ طبعی هم که شده در گذشته های خود غرق می شوند که تو را به علی ببینید که انقلاب و جمهوری اسلامی ای که ما بدان رای داده ایم و حتی این همه هم سنگش را به سینه مان می زنیم، چطور شده است که با این همه اختلاس و فسادی هم که دست به گریبانش است، همه چیز ما را هم هپیل و هپو کرده است و ما را هم نشانده است سر جایمان و هیچ غلطی هم از ما بر نمی آید و لذا ما هم مانده ایم که چطور نه راه پس داریم و نه راه پیش و کانه که خود جمهوری اسلامی و انقلاب است که سلطه گری اش بر ما تمامی ندارد! و لذا مثل گاو نه من شیر با یک لگد می زند همه چیز را خراب می کند و همه ی شیرها را پخش زمین می کند! التفات می فرمایید؟ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک از خود گذشتگیهایی دارد که غیر از این حرفهایی است که در سطوح شخصی و فردی و حتی سودجوییهای چشم هم چشمی اجتماعی و ملی و جهانی مطرح است. آن ابر اگر هم بالای سر کسی بخاطر ثابت کیهانی بیاید، اگر از روی حکمت متعالیه ی نظریههای حمیدی مجیدی فقهی و بلکه از امور قدسی و الهی نباشد، آنگاه باز هم می تواند بحق بسیاری ناملایمات و از جمله طوفانها و سیلهای ویرانگری را ایجاد کند. و چرا که باید دید که چقدر کارها از روی علم و تقوی و ورع و ترس از خدا و امید به خدا است و نه بلکه نعوذ بالله از روی  گنهکاری است که به مبارزه ی خدا رفته! یعنی آیا تو چقدر توانسته ای حتی نه قوم خودت و بلکه حتی خانواده ی خودت را هم ارشاد کنی آنچنان که حضرت نوح علیه السلام هم آیا چقدر توانست؟ و اما این یحتمل بتوان گفت که از مختصات حکمت متعالیه است که در یک نقطه های بحرانی ای گویی مسائل آنچنان ابر رسانایی می شوند که دیگر از عهده ی یک فرد یا حتی یک گروه هم خارج می شود و امور را بلکه باید به دست حق تعالی سپرد و از او استمداد جست و خواست که ان شاء الله به حق مظلومیت حضرت رقیه سلام الله علیها خدا امور همه ی مسلمانان و بلکه حتی غیر مسلمانان را اصلاح کند و همه را اهل توبه کند و همه ی مریضان را شفا دهد و ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف را نیز نزدیک و نزدیکتر فرماید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

------------------------------------

 

البته بعضی هم اشکال می کنند که بغیر از حیاء، یک چیز دیگری هم هست به اسم غیرت که این هم خوب است بدان بسی پرداخته شود! و اما اینجا از یک طرف هم مسائل را نباید با هم قاتی کرد چرا که مسئله از یک طرف می تواند از نوع حضرت یوسف علیه السلام و آن زن باشد و از طرفی دیگر شبیه مسئله ی قوم لوط می شود که حتی بظاهر می رود منبر که همه را ارشاد کند ولی حتی از مردان مسن هم نمی گذرد که دم کارشان بگیرد و بلکه بزرگ و کوچک را دارد همه و همه را دم کار می گیرد. و لذا مسئله همان مسئله ی گنده لاتی است و لا غیر که آیا چطور می خواهید از این میان مظلومیت امام زمان را نیز ثابت کنید و سوسکهای فاضلابی را از خاله سوسکه از آقا موشه تشخیص دهید و بلکه سالک الی الله از خریت خود بیرون آمده و در میان این همه فحشاء و بی دینیها و لامذهبیها درست یاد بگیرد که چطور می تواند به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود بپردازد؟! و لذا هر چند که حدیث ضعیف هم هست، ما ترجمه ی آنرا عیناً اینجا می آوریم:

 

على بن الحسین صلوات اللّٰه علیهما فرمود: مردى با خانواده‌اش مسافرت دریا کرد، کشتى آنها شکست و از کسانى که در کشتى بودند، جز زن آن مرد نجات نیافت، او بر تخته پاره‌ئى از الواح کشتى نشست تا بیکى از جزیره‌هاى آن دریا پناهنده شد، در آن جزیره مردى راهزن بود که همه پرده‌هاى حرمت خدا را دریده بود ناگاه دید آن زن بالاى سرش ایستاده است، سر بسوى او بلند کرد و گفت: تو انسانى یا جنى‌؟ گفت: انسانم، بى‌آنکه با او سخنى گوید، با او چنان نشست که مرد با همسرش مینشیند، چون آماده نزدیکى با او شد، زن لرزان و پریشان گشت، باو گفت: چرا پریشان گشتى‌؟ زن گفت: از این میترسم - و با دست اشاره بآسمان کرد - مرد گفت: مگر چنین کارى کرده‌ئى‌؟(زنا داده‌ئى‌؟) زن گفت: نه، بعزت خدا سوگند. مرد گفت: تو از خدا چنین میترسى، در صورتى که چنین کارى نکرده‌ئى و من ترا مجبور میکنم، بخدا که من بپریشانى و ترس از تو سزاوارترم، سپس کارى نکرده برخاست و بسوى خانواده‌اش رفت و همواره بفکر توبه و بازگشت بود. روزى در اثناء راه براهبى برخورد و آفتاب داغ بر سر آنها میتابید، راهب بجوان گفت: دعا کن تا خدا ابرى بر سر ما آرد که آفتاب ما را میسوزاند، جوان گفت: من براى خود نزد خدا کار نیکى نمى‌بینم تا جرأت کنم. چیزى از او بخواهم. راهب گفت: پس من دعا میکنم و تو آمین بگو. گفت: آرى خوبست، راهب دعا میکرد و جوان آمین میگفت بزودى ابرى بر سر آنها سایه انداخت. هر دو پاره‌ئى از روز را زیرش راه رفتند تا سر دو راهى رسیدند جوان از یک راه و راهب از راه دیگر رفت، و ابر همراه جوان شد. راهب گفت: تو بهتر از منى. دعا بخاطر تو مستجاب شد نه بخاطر من، گزارش خود را بمن بگو، جوان داستان آن زن را بیان کرد. راهب گفت چون ترس از خدا ترا گرفت، گناهان گذشته‌ات آمرزیده شد اکنون مواظب باش که در آینده چگونه باشى.

 

https://hadith.inoor.ir/hadith/105503/?PageType=ViewTranslate

 

این روشن است که ما اینجا در وسط این منجلاب نمی توانیم هم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم و بلکه حضرات آیات حوزه و اساتید دانشگاه نیز خیلی بهتر نه تنها مدعی هم هستند که بدان می پردازند. و لذا ما فقط گزیده ای از انتنگلمنتها را در میان آنچه می توانست به قضیه ی ناتمامی گودل بیانجامد را در منطق ریاضی داریم آیا از دو حرف در میان 26 الی 27 حرف را سعی می کنیم هیجی کنیم هر چند که ماورای مسائل اخلاقی و مکارم اخلاق خیلی هم معلوم نباشد که مسئله کجا طرف لامذهبی است و کجا طرف دینمداری است در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی! و الا لعنت الله علی الظالمین. اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ] اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلاَدِ اَلْحُسَیْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ. کربلا کربلا ما داریم می آییم، کربلا کربلا ما داریم می آییم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾ 

 

 

٢ ـ محمد بن الحسن ، عن سهل بن زیاد ، عن یحیى بن المبارک ، عن عبد الله بن جبلة ، عن إسحاق بن عمار قال قال أبو عبد الله علیه‌السلام یا إسحاق خف الله کأنک تراه وإن کنت لا تراه فإنه یراک فإن کنت ترى أنه لا یراک فقد کفرت وإن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من أهون الناظرین علیک.

 

http://lib.eshia.ir/71429/8/33

 

ترجمه ی الکافی جلد 3، ص 110 دانشمند محترم حاج سید جواد مصطفوی:

 

2- اسحاق بن عمار گوید: امام صادق علیه السلام قرمود: ای اسحاق! چنان از خدا بترس که گویا ترا میبیند، و اگر تو او را نبینی، او ترا میبیند، و اگر معتقد باشی که او ترا نمی بیند، کافر شوی واگر بدانی او ترا میبیند و سپس نافرمانی او آشکار کنی [با گناهکاری بمبارزه او روی] او را پست ترین بینندگان خود دانسته یی (زیرا هیچ بنده ای در برابر چشم آقای خویش چنین نافرمانی نکند).

 

 

٨ ـ علی بن إبراهیم ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن الحسن بن الحسین ، عن محمد بن سنان ، عن أبی سعید المکاری ، عن أبی حمزة الثمالی ، عن علی بن الحسین صلوات الله علیه [ قال ] قال إن رجلا رکب البحر بأهله فکسر بهم فلم ینج ممن کان فی السفینة إلا امرأة الرجل فإنها نجت على لوح من ألواح السفینة حتى ألجأت على جزیرة من جزائر البحر وکان فی تلک الجزیرة رجل یقطع الطریق ولم یدع لله حرمة إلا انتهکها فلم یعلم إلا والمرأة قائمة على رأسه فرفع رأسه إلیها فقال إنسیة أم جنیة فقالت إنسیة فلم یکلمها کلمة حتى جلس منها مجلس الرجل من أهله فلما أن هم بها اضطربت فقال لها ما لک تضطربین فقالت: أفرق من هذا وأومأت بیدها إلى السماء قال فصنعت من هذا شیئا قالت لا وعزته قال فأنت تفرقین منه هذا الفرق ولم تصنعی من هذا شیئا وإنما أستکرهک استکراها فأنا والله أولى بهذا الفرق والخوف وأحق منک قال فقام ولم یحدث شیئا ورجع إلى أهله ولیست له همة إلا التوبة والمراجعة فبینا هو یمشی إذ صادفه راهب یمشی فی الطریق فحمیت علیهما الشمس فقال الراهب للشاب ادع الله یظلنا بغمامة فقد حمیت علینا الشمس فقال الشاب ما أعلم أن لی عند ربی حسنة فأتجاسر على أن أسأله شیئا قال فأدعو أنا وتؤمن أنت قال نعم فأقبل الراهب یدعو والشاب یؤمن فما کان بأسرع من أن أظلتهما غمامة فمشیا تحتها ملیا من النهار ثم تفرقت الجادة جادتین فأخذ الشاب فی واحدة وأخذ الراهب فی واحدة فإذا السحابة مع الشاب فقال الراهب أنت خیر منی لک استجیب ولم یستجب لی فأخبرنی ما قصتک فأخبره بخبر المرأة فقال غفر لک ما مضى حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقبل.

 

مرآة العقول فی شرح اخبار آل رسول، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 8، صص 38-39

http://lib.eshia.ir/71429/8/38

 

 

 بعد از دوران جنگ که دوران جبهه‌بندی‌های عمیق و وسیع سیاسی و فرهنگی بین انقلاب و دشمنان انقلاب -[یعنی] جبهه‌ی مقابل انقلاب- بود در این دوران عظیم و جبهه‌بندی که امتحانهای سختی پیش آمد، خیلی‌ها لغزیدند، خیلی‌ها دچار مشکل شدند، در یک چنین دورانی سپاه توانست خودش را به بلوغ و تکامل قابل توجّهی برساند. در این دوران سوّم که دوران بعد از دفاع مقدّس است، در زندگی فردی و زندگی سیاسی و اجتماعیِ افراد و مجموعه‌ها، غالباً یک دوراهی خطرناکی پیش می‌آید؛ دوراهی تعالی یا انحطاط؛ معمولاً این جور است. بعد از آنکه مراحل ورود در دنیای جوانی و حرکت طی شد، غالباً، هم افراد این جور هستند، هم سازمانها و مجموعه‌ها این جور هستند، حتّی انقلابها [هم] این جور هستند که به یک دوراهی‌ای میرسند: یک راه، راه تعالی است، یک راه، راه انحطاط است؛ یا پیشران عقل و حکمت و هدایت و معنویّت آنها را به طرف اوج میبرد، یا جاذبه‌های مادّیّت آنها را به سمت خواسته‌های حقیر مادّی تنزّل میدهد. این دو‌راهی غالباً در یک دوره‌ی معیّنی، هم در پیش روی اشخاص و افراد بشر هست، هم سازمانها -و همان‌ طور که عرض کردیم- هم انقلابها؛ بعضی از انقلابها و تحوّلات عظیم سیاسیِ جهانی خوب شروع میشوند، خوب هم رشد میکنند، امّا در یک مقطع حسّاس دچار انحطاط و سرازیری میشوند. این دوراهی برای جامعه‌ی ما و کشور ما در دوران بعد از دفاع مقدّس طبعاً پیش آمد. خب حالا در مورد اصل انقلاب حرفهای زیادی داریم؛ نمیخواهم وارد آن مقوله بشوم، امّا سپاه در این دوران، سربلند از آب در آمد، سربلند خارج شد؛ سپاه دچار فرسودگی نشد، دچار انحطاط نشد؛ عناصر اساسیِ هویّتِ خودش را حفظ کرد و به سمت تعالی حرکت کرد.

 البتّه ریزش و رویش همه‌ جا هست، سپاه هم مستثنا نیست ولی ملاک این است که انسان ببیند غلبه با ریزش‌ها است، یا غلبه با رویش‌ها است؛ بنده قاطعاً قضاوت میکنم که در مورد سپاه به صورت واضح، غلبه با رویش‌ها بود؛ حرکت به این ترتیب، حرکت رویشی بود، حرکت پیشرفت بود، حرکت تعالی بود. کسی اعتراض نکند که خب بالاخره یک ریزش‌هایی هم داشتیم؛ بله داشتیم، همه ‌جا هست، همیشه هست؛ ملاک این نیست، ملاک این است که مقایسه کنیم، ببینیم رویش‌ها چگونه است و ریزش‌ها چگونه است. در اصلِ خود انقلاب هم همین حرف هست که حالا جای بحث‌ آن، اینجا نیست.

 ببینید، شیواترین عرصه‌ای که یک مجموعه‌ای مثل سپاه میتواند در آن حضور پیدا کند عرصه‌ی جهاد و شهادت است؛ البتّه عرصه‌های دیگری هم وجود دارد، امّا عرصه‌ی شهادت در راه خدا آن نقطه‌ی اوج و نقطه‌ی درخشان و زیباترین منطقه‌ی مدّ نگاه انسان است؛ در عرصه‌ی شهادت ما سی سال بعد از پایان دفاع مقدّس یک مرد جاافتاده‌ی محاسن سفیدی مثل شهید همدانی(۲) داریم، یک نوجوان تازه‌رسیده‌ای مثل شهید حججی؛(۳) همه‌ی اینها معنا دارد دیگر؛ همه‌ی اینها نشانه‌های باقی ماندن همان طراوت و همان هویّت اساسی [است.] در عرصه‌های دیگر هم همین ‌جور است که حالا عرض خواهم کرد عرصه‌های دیگری را که سپاه در آنها وارد شده.


....

 

بنابراین در مسائل مواجهه‌ی بین‌المللی وضع ما این است؛ ما بحمدالله راه خودمان را با قدرت، با قوّت ادامه داده‌ایم. اصرار آنها این است که جمهوری اسلامی از منش انقلابی -یعنی همین که ما به آن توصیه میکنیم که نگه‌اش دارید- دست بردارد. میگویند بیایید بشوید یک کشور عادی؛ یک کشور عادی یعنی یک کشوری منطبق با ساز و کار جهان سلطه، نظام سلطه؛ که بنده مکرّر نظام سلطه را شرح داده‌ام. نظام سلطه یعنی همه‌ی دنیا تقسیم بشوند به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر؛ الان این ‌جور است دیگر که  یک عدّه‌ای از دولتها سلطه‌گرند، یک عدّه [هم] سلطه‌پذیرند. حالا همه‌ی سلطه‌پذیرها لزوماً‌ نوکر هم نیستند امّا سلطه را قبول کردند و زیر بار سلطه [هستند و]  یک وقتی [اگر] بگویند این کار را بکنید، باید بکنید، میکنند؛ این نظام سلطه‌ی کنونی است. میگویند جمهوری اسلامی بیاید وارد این نظام بشود؛ یعنی او هم بشود سلطه‌پذیر. جمهوری اسلامی از ساعت اوّل تولّد خودش و تحقّق خودش علیه این نظام سلطه حرکت کرده؛ چطور ممکن است این را از دست بدهد. ما با نظام سلطه مخالفیم، با تقسیم دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر مخالفیم، با این مقابله میکنیم، مطلقاً تسلیم تحمیل‌های او نمیشویم، و تا امروز هم توانستیم در این زمینه پیشرفت زیادی بکنیم و بسیاری از انسانهای دنیا، افکار دنیا، روشنفکران دنیا، مجموعه‌های مردمی دنیا را با این مسیر خودمان همراه کنیم و این راه را ما قطعاً‌ ادامه خواهیم داد؛ راه انقلابی‌گری، راه مقابله و مواجهه‌ی با نظام سلطه.

 

بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار مجمع عالی فرماندهان سپاه، 1398/07/10

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43632

 

 

 

بعضی ها حتی بدشان نمی آید که بین خدا و دشمنان خدا هم داوری یا میانجی گری کنند. آن قدر به بهانه ی مصلحت اندیشی و پیروی از دستورات عقل، عاقل مآب می شوند که میاه روی بین حق و باطل را برمی گزینند؛ به همین دلیل به آرامشی که نتیجه ی بی غیرتی است دست می یابند. آنها برای توجیه عافیت طلبی خود، از بهانه های واهی نظیر "امکان هدایت" و نوع دوستی" هم استفاده می کنند. غافل از آنکه خداوند متعال، بسیار پیش از اینها، هدایت پذیر نبودن ظالمان را اعلام کرده و آنها را از هدایت ظالمان ناامید کرده است.به دوستان خوبم پیشنهاد می کنم بعد از آیات قرآن و روایات، و ادعیه ای مانند دعای ندبه، به سخنان حضرت امام (ره) مراجعه نموده تا آداب دشمن ستیزی را فرا بگیرند و هیچ گاه بی تابی برای مبارزه با ظالمان را فراموش نکنند.2

 

1. به عنوان نمونه "ان الله لا یهدی القوم الظالمین، خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند". سوره مائده، آیه 51

2. چند نمونه از قرمایشات امام خمینی (ره):

ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه ی جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلیب و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می گذارند از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خدداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول الله-صلی الله علیه و آله و سلم- را در جهان استکبار ترویج نماییم و دیر یا زود ملتهای در بند شاهد آن خواهند بود ما با تمام وجود از گسترش باجخواهی و مصونیت کارگزاران آمریکایی حتی اگر با مبارزه ی قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می کنیم. (صحیفه امام ج 21، ص 81).

 

برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود (صحیفه امام، ج 5، ص 301)

 

با جدیت به تحصیل علوم و کسب معارف و بهره وری از استمدادهای الهی خود بپردازید، و هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استکبار و استعاف را بر زمین نگذارید؛ و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را شعار خود سازید (صحیفه امام، ج20، ص 38)

 

من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه ی دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می شویم و یا به آزادی بزرگ تری که شهادت است می رسیم. بغض و کینه ی انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنان بنگرید؛ بدانید که پیروزی از آن شما است (صحیفه امام ج 20، ص 325)

 

انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه، حجت الالسلام و المسلمین علیرضا پناهیان، نشر بیان معنوی، 1391، صص 103-105. 

 

 

یک چیزی هست به اسم حیا که بعضی گویی از آن عاری هستند آنچنان که اگر در مسجد هم بنشینند و بلکه در حضور خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار هم واقع شده باشند و این را بدانند که چنین هم هست، باز هم از روی گناهکاری به مبارزه ی خدا می روند و دلیلش هم این است که غرق در گناهان خود شده اند و یا نمی دانند چطور از آن گرداب گناهان بیرون بیایند یا اگر هم بدانند همانا مانند همان سوسکها در گرداب فاضلاب را بیشتر می پسندند. اینجا یک نکته ای هست که باید در مورد ترس و امید به خدا گفته شود که آنظرف قضایا است که در حدیث ضعیفی که مرآت العقول بدان اشاره می کند نیز آمده است که آن جوان گناهکار در اثر توبه و ترس از خدا چطور حتی دعایش با آمین گفتن مستجاب شد و ابر بر سر دوراهی بالای سر او و نه راهب رفت. این را خوب بود ترجمه می کردم ولی چون طولانی است از حوصله ام خارج است و بلکه حدیث از یک بی حیایی در مورد زنا دارد می گوید که همان بهتر که ترجمه اش را خود خواننده بیابد.

یحتمل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این در اموری که به شهادت در راه خدا ختم می شود خوب است توضیح داده شود که در امور فردی و اجتماعی و سازمانی و انقلابی مسئله از چه نوع است آنطور که از فرمایشات رهبری و امام خمینی در بالا نیز کما بیش روشنتر می شوند که در نهایت مسئله از نوع پیروزی یا شهادت یعنی احدی الحسنیین به چه معنا است؟ بنظر این بنده ی حقیر وقتی ما بخواهیم به حدی برسیم که توبه و ترس از خدا تا جایی برسد که جوانی (و بلکه ان شاء الله حتی پیری هم!) غرق در گناه و گناهکار آنچنان دعایش مستجاب شود که خدا ابر را بر بالای سر او بفرستد و حتی راهب هم بدان اقرار کند، هر چقدر هم که حدیث به هر معنایی ضعیف باشد، چنین کاری یک توبه و ترس از خدای معمولی هم نمی تواند باشد! یعنی یحتمل بتوان گفت که یک امر قدسی ای در این میان است که حتی از عهده ی آن راهب یا روحانی نیز خارج است هر چند که او نیز بدان شهادت می دهد. یعنی یک جایی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بسی ریزشها دارید و یک جایی هم بسی رویشها دارید. اگر حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی فقط مربوط به یک فرد بود، می شد مسئله را از لحاظ روانشناسی و بلکه جامعه شناسی و اقتصاد و امثالهم حل کرد. و اما یک جاهایی هم مسئله از نوع حکمت متعالیه ای است که امری است ماورای این علوم انسانی و بلکه وارد علوم الهی نیز می شود هر چند که با ریاضی-فیزیک هم سر و کار داشته باشد. و بلکه موجب اتصال زمین و آسمان نیز هست. و اما در عین حال، امری زوری هم نیست که سالک الی الله بتواند حتی در مسجد هم همه را زور کند که چرا اینقدر بی حیا و بلکه شیطان پرست شده اید؟! مگر حکمت متعالیه تان را بلد نیستید یا درسهاتان را نخوانده اید؟ و اما بالاخره بعضی هم یحتمل اشکال کنند که اگر ما بخواهیم حیا را از بی حیاییها جدا کنیم نیز باید بدانیم که مثلاً آن بی حیا چه عمل زشتی دارد انجام می دهد یا چه فحشهایی است که دارد به ما می دهد یا خیر؟ البته بعضی از این حد هم بالاتر نمی روند و معتقد هم نیستند که ماورای این حرفها اسراری هم در مثلاً نظریه های حمیدی مجیدی یا حتی ریاضی فیزیک نیز نهفته اند.

اما یک نکته ای که خیلی مهم است این است که در امر شهادت و لقاء الله این نکته نهفته است که دنیاطلبان بی خدای مشرک منافق غیر ممکن است دنبالش بروند هر چقدر هم که در این دنیای پست گرفتاریهایشان زیاد شود؛ تازه بیشتر هم برای همین زندگی دنیوی له له نیز می زنند چرا که آخرت و معاد و بلکه امامت را نیز درک نمی کنند. عرض بنده اینجا چیست؟ یعنی مثلاً حتی از روی شوخ طبعی هم که شده در گذشته های خود غرق می شوند که تو را به علی ببینید که انقلاب و جمهوری اسلامی ای که ما بدان رای داده ایم و حتی این همه هم سنگش را به سینه مان می زنیم، چطور شده است که با این همه اختلاس و فسادی هم که دست به گریبانش است، همه چیز ما را هم هپیل و هپو کرده است و ما را هم نشانده است سر جایمان و هیچ غلطی هم از ما بر نمی آید و لذا ما هم مانده ایم که چطور نه راه پس داریم و نه راه پیش و کانه که خود جمهوری اسلامی و انقلاب است که سلطه گری اش بر ما تمامی ندارد! و لذا مثل گاو نه من شیر با یک لگد می زند همه چیز را خراب می کند و همه ی شیرها را پخش زمین می کند! التفات می فرمایید؟ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک از خود گذشتگیهایی دارد که غیر از این حرفهایی است که در سطوح شخصی و فردی و حتی سودجوییهای چشم هم چشمی اجتماعی و ملی و جهانی مطرح است. آن ابر اگر هم بالای سر کسی بخاطر ثابت کیهانی بیاید، اگر از روی حکمت متعالیه ی نظریههای حمیدی مجیدی فقهی و بلکه از امور قدسی و الهی نباشد، آنگاه باز هم می تواند بحق بسیاری ناملایمات و از جمله طوفانها و سیلهای ویرانگری را ایجاد کند. و چرا که باید دید که چقدر کارها از روی علم و تقوی و ورع و ترس از خدا و امید به خدا است و نه بلکه نعوذ بالله از روی  گنهکاری است که به مبارزه ی خدا رفته! یعنی آیا تو چقدر توانسته ای حتی نه قوم خودت و بلکه حتی خانواده ی خودت را هم ارشاد کنی آنچنان که حضرت نوح علیه السلام هم آیا چقدر توانست؟ و اما این یحتمل بتوان گفت که از مختصات حکمت متعالیه است که در یک نقطه های بحرانی ای گویی مسائل آنچنان ابر رسانایی می شوند که دیگر از عهده ی یک فرد یا حتی یک گروه هم خارج می شود و امور را بلکه باید به دست حق تعالی سپرد و از او استمداد جست و خواست که ان شاء الله به حق مظلومیت حضرت رقیه سلام الله علیها خدا امور همه ی مسلمانان و بلکه حتی غیر مسلمانان را اصلاح کند و همه را اهل توبه کند و همه ی مریضان را شفا دهد و ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف را نیز نزدیک و نزدیکتر فرماید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ق ۚ وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ﴿١

 

دعاى جوشن صغیر

در کتب معتبره به شرحی مبسوطتر از شرح جوشن کبیر نقل شده و کفعمی در حاشیۀ بلد الامین فرموده که این دعایی است رفیع الشأن عظیم المنزلة و چون موسى هادى عباسى قصد قتل حضرت کاظم علیه السلام نمود آن حضرت این دعا را خواند جدش پیغمبر صلى الله علیه و آله را در خواب دید که با وى فرمود حق تعالى هلاک خواهد کرد دشمن ترا و این دعا در مهج الدعوات سید بن طاوس نیز نقل شده و ما بین نسخۀ کفعمى و سید اختلاف است و ما موافق بلد الامین کفعمى نقل نمودیم و آن دعا این است:

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ إِلَهِی کَمْ مِنْ عَدُوٍّ اِنْتَضَى عَلَیَّ سَیْفَ عَدَاوَتِهِ وَ شَحَذَ لِی ظُبَةَ مِدْیَتِهِ وَ أَرْهَفَ لِی شَبَا حَدِّهِ وَ دَافَ لِی قَوَاتِلَ سُمُومِهِ وَ سَدَّدَ إِلَیَّ [نَحْوِی] صَوَائِبَ سِهَامِهِ وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّی عَیْنُ حِرَاسَتِهِ وَ أَضْمَرَ أَنْ یَسُومَنِی اَلْمَکْرُوهَ وَ یُجَرِّعَنِی ذُعَافَ مَرَارَتِهِ فَنَظَرْتَ [نَظَرْتَ] إِلَى ضَعْفِی عَنِ اِحْتِمَالِ اَلْفَوَادِحِ وَ عَجْزِی عَنِ اَلاِنْتِصَارِ مِمَّنْ قَصَدَنِی بِمُحَارَبَتِهِ وَ وَحْدَتِی فِی کَثِیرٍ مِمَّنْ نَاوَانِی وَ أَرْصَدَ لِی فِیمَا لَمْ أُعْمِلْ فِکْرِی فِی اَلْإِرْصَادِ لَهُمْ بِمِثْلِهِ فَأَیَّدْتَنِی بِقُوَّتِکَ وَ شَدَدْتَ أَزْرِی بِنُصْرَتِکَ وَ فَلَلْتَ لِی حَدَّهُ [شَبَا حَدِّهِ] وَ خَذَلْتَهُ بَعْدَ جَمْعِ عَدِیدِهِ وَ حَشْدِهِ [حَشَدَهُ] وَ أَعْلَیْتَ کَعْبِی عَلَیْهِ وَ وَجَّهْتَ مَا سَدَّدَ إِلَیَّ مِنْ مَکَائِدِهِ إِلَیْهِ وَ رَدَدْتَهُ عَلَیْهِ وَ لَمْ یَشْفِ غَلِیلَهُ وَ لَمْ تَبْرُدْ حَزَازَاتُ غَیْظِهِ وَ قَدْ عَضَّ عَلَیَّ أَنَامِلَهُ وَ أَدْبَرَ مُوَلِّیاً قَدْ أَخْفَقَتْ سَرَایَاهُ فَلَکَ اَلْحَمْدُ یَا رَبِّ مِنْ مُقْتَدِرٍ لاَ یُغْلَبُ وَ ذِی أَنَاةٍ لاَ یَعْجَلُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِجْعَلْنِی لِنَعْمَائِکَ مِنَ اَلشَّاکِرِینَ وَ لِآلاَئِکَ مِنَ اَلذَّاکِرِینَ إِلَهِی...

... پس به سجده برو و بگو

سَجَدَ وَجْهِیَ اَلذَّلِیلُ لِوَجْهِکَ اَلْعَزِیزِ اَلْجَلِیلِ سَجَدَ وَجْهِیَ اَلْبَالِی اَلْفَانِی لِوَجْهِکَ اَلدَّائِمِ اَلْبَاقِی سَجَدَ وَجْهِیَ اَلْفَقِیرُ لِوَجْهِکَ اَلْغَنِیِّ اَلْکَبِیرِ سَجَدَ وَجْهِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ جِلْدِی وَ عَظْمِی وَ مَا أَقَلَّتِ اَلْأَرْضُ مِنِّی لِلَّهِ رِبِّ اَلْعَالَمِینَ اَللَّهُمَّ عُدْ عَلَى جَهْلِی بِحِلْمِکَ وَ عَلَى فَقْرِی بِغِنَاکَ وَ عَلَى ذُلِّی بِعِزِّکَ وَ سُلْطَانِکَ وَ عَلَى ضَعْفِی بِقُوَّتِکَ وَ عَلَى خَوْفِی بِأَمْنِکَ وَ عَلَى ذُنُوبِی وَ خَطَایَایَ بِعَفْوِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَدْرَأُ بِکَ فِی نَحْرِ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّهِ فَاکْفِنِیهِ بِمَا کَفَیْتَ بِهِ أَنْبِیَاءَکَ وَ أَوْلِیَاءَکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ صَالِحِی عِبَادِکَ مِنْ فَرَاعِنَةِ خَلْقِکَ وَ طُغَاةِ عُدَاتِکَ وَ شَرِّ جَمِیعِ خَلْقِکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ إِنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ

 

١٦٠٨ / ١٠. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ ) قَالَ : « مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللهَ یَرَاهُ وَیَسْمَعُ مَا یَقُولُ وَیَعْلَمُ مَا یَعْمَلُهُ مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ ، فَیَحْجُزُهُ ذلِکَ عَنِ الْقَبِیحِ مِنَ الْأَعْمَالِ ، فَذلِکَ الَّذِی ، خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى». ‌

١٦٠٩ / ١١. عَنْهُ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی سَارَةَ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتّى یَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً ، وَلَا یَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً حَتّى یَکُونَ عَامِلاً لِمَا یَخَافُ وَیَرْجُو ». ‌

 

١٦١٠ / ١٢. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « الْمُؤْمِنُ بَیْنَ مَخَافَتَیْنِ : ذَنْبٍ قَدْ مَضى لَایَدْرِی‌ 

مَا صَنَعَ اللهُ فِیهِ ، وَعُمُرٍ قَدْ بَقِیَ لَایَدْرِی مَا یَکْتَسِبُ فِیهِ مِنَ الْمَهَالِکِ ، فَهُوَ لَایُصْبِحُ إِلاَّ خَائِفاً، وَلَا یُصْلِحُهُ إِلاَّ الْخَوْفُ». ‌

١٦١١ / ١٣. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « کَانَ أَبِی علیه‌السلام یَقُولُ : إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَ فِی قَلْبِهِ نُورَانِ : نُورُ خِیفَةٍ ، وَنُورُ رَجَاءٍ ، لَوْ وُزِنَ هذَا لَمْ یَزِدْ عَلى هذَا ، وَلَوْ وُزِنَ هذَا لَمْ یَزِدْ عَلى هذَا». 

 

الکافی الشریف، شیخ کلینی، جلد 3، صص 181-182

http://lib.eshia.ir/27311/3/181

 

مرآة العقول، جلد 8، 41-43

http://lib.eshia.ir/71429/8/41

 

 

وجئ برأس الحسین ( ( علیه السلام ) ) فوضع بین یدیه وأدخل نساء الحسین ( ( علیه السلام ) ) وصبیانه إلیه ، فجلست زینب بنت علی ( ( علیه السلام ) ) متنکرة فسأل عنها فقیل زینب بنت علی ( ( علیه السلام ) ) .

فأقبل إلیها فقال : " الحمد لله الذی فضحکم وأکذب أحدوثتکم ! فقالت : إنما یفتضح الفاسق .

ویکذب الفاجر وهو غیرنا .

فقال ابن زیاد : کیف رأیت صنع الله بأخیک وأهل بیتک ؟ فقالت ما رأیت إلا جمیلا ، هؤلاء قوم کتب علیهم القتال فبرزوا إلى مضاجعهم وسیجمع الله بینک وبینهم فتحاج وتخاصم فانظر لمن یکون الفلجیومئذ ؟ هبلتک أمک یا بن مرجانة .

فقال الراوی : فغضب ابن زیاد وکأنه هم بها .

فقال له عمرو بن حریث : إنها إمرأة والمرأة لاتؤخذ بشئ من منطقها .

فقال لها ابن زیاد : " لقد شفی الله قلبی من طاغیتک الحسین ، والعصاة المردة من أهل بیتک ! " فقالت : لعمری لقد قتلت کهلی وقطعت فرعی واجتثثت أصلی فإن کان هذا شفاؤک فقد اشتفیت .

فقال ابن زیاد : هذه سجاعة ولعمری لقد کان أبوک شاعرا وسجاعا.  ثم التفت ابن زیاد إلى علی بن الحسین ( ( علیه السلام ) ) فقال من هذا ؟

 

سر مقدس حسین ( ع ) را وارد ساختند وپیش روى او گذاشتند .

سپس اهل بیت امام ( ع ) وارد شدند .

زینب ، دختر أمیر المؤمنین ( علیهما السلام ) ، نیز - به صورتى که شناخته نشود - وارد شد ودر گوشه اى نشست .

ابن زیاد پرسید : " این زن که بود ؟ " گفتند : " او زینب دختر على ( ع ) است .

" عبیدالله رو به سوى زینب کرد وگفت : " حمد خدایى را که شما را رسوا کرد و دروغهاى شما را آشکار ساخت .

" زینب فرمود : " مردمان فاسق وفاجر رسوا مى شوند وآنان غیر از ما هستند .

" ابن زیاد گفت : " چگونه دیدى آنچه را خدا با برادرت انجام داد ؟ " زینب ( س ) گفت : " جز نیکویى چیزى ندیدم ، زیرا آل پیغمبر جماعتى هستند که خداوند حکم شهادت بر آنان نوشته است وآنان نیز به سوى آرامگاه همیشگى خودشتافتند ، ولى به همین زودى خداوند ، تو وایشان را با هم براى حسابرسى جمع مى کند وآنان با تو احتجاج ومخاصمه مى نمایند وآن گاه مى نگرى که رستگارى براى کیست ؟ مادرت بر تو بگرید ، اى پسر مرجانه ! " ابن زیاد از این گفتار غضبناک شد وگویا تصمیم به کشتن زینب گرفت .

عمرو بن حریث که در مجلس حاضر بود ، به ابن زیاد گفت : " او زن است وکسى زن را به خاطر گفتارش کیفر نمى کند .

" ابن زیاد منصرف شد ورو به زینب ( س ) کرد وگفت : " خداوند دل مرا از قتل حسین طغیانگر ومتمردان وسرپیچان از اهل بیت تو شفا بخشید .

" زینب ( س ) فرمود : " به جان خودم قسم ، بزرگان ما را کشتى واصل وفرع ما را قطع کردى .

اگر شفاى تو این است البته شفا یافته اى .

" ابن زیاد گفت : " زینب زنى است که با سجع وقافیه سخن مى گوید وبه جان خودم قسم که پدرش على نیز شاعر وقافیه پرداز بود .

" زینب گفت : " اى ابن زیاد ! زن را با سجع وقافیه چه کار است ؟ " پس از آن ابن زیاد به سوى على بن الحسین ( زین العابدین ) متوجه شد وگفت : " این جوان کیست ؟ "

 

اللهوف فی قتلی الطفوف، سید ابن طاووس، صص 189-190

http://lib.eshia.ir/10946/1/190

 

بعضی ها حتی بدشان نمی آید که بین خدا و دشمنان خدا هم داوری یا میانجی گری کنند. آن قدر به بهانه ی مصلحت اندیشی و پیروی از دستورات عقل، عاقل مآب می شوند که میاه روی بین حق و باطل را برمی گزینند؛ به همین دلیل به آرامشی که نتیجه ی بی غیرتی است دست می یابند. آنها برای توجیه عافیت طلبی خود، از بهانه های واهی نظیر "امکان هدایت" و نوع دوستی" هم استفاده می کنند. غافل از آنکه خداوند متعال، بسیار پیش از اینها، هدایت پذیر نبودن ظالمان را اعلام کرده و آنها را از هدایت ظالمان ناامید کرده است.به دوستان خوبم پیشنهاد می کنم بعد از آیات قرآن و روایات، و ادعیه ای مانند دعای ندبه، به سخنان حضرت امام (ره) مراجعه نموده تا آداب دشمن ستیزی را فرا بگیرند و هیچ گاه بی تابی برای مبارزه با ظالمان را فراموش نکنند.2

 

1. به عنوان نمونه "ان الله لا یهدی القوم الظالمین، خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند". سوره مائده، آیه 51

2. چند نمونه از قرمایشات امام خمینی (ره):

ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامی مان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه ی جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلیب و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ می گذارند از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خدداوند بزرگ نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم و نظام اسلام رسول الله-صلی الله علیه و آله و سلم- را در جهان استکبار ترویج نماییم و دیر یا زود ملتهای در بند شاهد آن خواهند بود ما با تمام وجود از گسترش باجخواهی و مصونیت کارگزاران آمریکایی حتی اگر با مبارزه ی قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می کنیم. (صحیفه امام ج 21، ص 81).

 

برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود (صحیفه امام، ج 5، ص 301)

 

با جدیت به تحصیل علوم و کسب معارف و بهره وری از استمدادهای الهی خود بپردازید، و هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استکبار و استعاف را بر زمین نگذارید؛ و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا را شعار خود سازید (صحیفه امام، ج20، ص 38)

 

من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می کنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه ی دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمام آنان از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می شویم و یا به آزادی بزرگ تری که شهادت است می رسیم. بغض و کینه ی انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنان بنگرید؛ بدانید که پیروزی از آن شما است (صحیفه امام ج 20، ص 325)

 

انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه، حجت الالسلام و المسلمین علیرضا پناهیان، نشر بیان معنوی، 1391، صص 103-105. 

 

 

یحتمل بعضی اشکال کنند در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که این یعنی چه؟ و مثلاً نسبیت عامیانه و نه خیلی حتی عالمانه یا عارفانه ی منتظرین و بلکه نسبیت امیران و سرداران و حوزویان و دانشگاهیان نیز با امام منتظَر از چه بابی می تواند باشد؟ و یحتمل هم از این روایات و احادیث یا خسته شود یا آن عرفان و علم لازم را نداشته باشد و خود را هم از خواص و ماورای دسترس عوام بداند که اصلا نسبیت عامیانه و عالمانه و عارفانه منتظرین با امام منتظَر چطور باید باشد، و لذا سعی و تلاش کند که وارد مباحثی از نوع نسبیت خاص و عام البرت اینشتن شود. البته بنده دیشب داشتم ویدئوی سردار قاسم سلیمانی را در خامنه ای دات آی آر تماشا می کردم بعد از اینکه بطور موقت سایت خارج از دسترس شده بود و بنده به سایت دیگری هم مراجعه کردم و نکاتی از لحاظ روانشناسی را دیدم، دوباره برگشتم و دیدم که کار هم می کند و مصاحبه را دیدم.

خلاصه ی کلام اینکه وقتی صحبت از عماد مغنیه رسید، بنده ی حقیر بعد از مصاحبه دوباره رفتم دنبال بیوگرافی ویکیپدیایی ایشان که می گفت واشنگتن پست چه گفته است و گوردون توماس هم در کتابش چه گفته است که ترور شهید عماد مغنیه را سیا و سازمان جاسوسی صهیونیستی چطور هماهنگ کرده بوده اند. ولی یک کتاب دیگری هم دارد گوردون توماس که مربوط است به پوپ یهودیان که می فرماید چطور پوپ به یهودیان کمک کرد تا از باصطلاح هولوکاست نجات یابند. و اما حالا اینکه می فرمایند پوپ قراردادی هم داشته است با رژیم نازی که داشته سر کار می آمده و تا امروز هم دوام دارد؛ این یعنی چه؟

و لذا ما اینجا یک نکته ای را داریم که در این میان واقعاً هم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز در رابطه با نسبیت خاص و عام تئوریها و نظریات و آزمایشات و فتنه ها و پدیدار شناسیهای ریاضی فیزیکی و ... به چه کاری می آیند؟ اتفاقاً بنده ی حقیر نگاهی هم به کتاب مناقب ابن شهر آشوب انداختم در رابطه با خوف و رجاء و دیدم مواردی نیز یافت می شوند که در خور تامل هم هستند.

اما عرض بنده ی حقیر این است که نباید هم همه و همه چیز را از باب رضایت محض نگریست چرا که البته در عرصه ی الهی یقیناً داریم که الهی رضاً به رضاک، ولی وقتی از آن عرصه حتی خیلی کم پایینتر می آییم و مثلاً شفا را از خدا طلب می کنیم، باز ملتزم می شویم به رعایات خوف و رجاء و خشیت الله و الا که دچار پی پروایی در امیدواریهای گناه آلود می شویم. از یک طرف خطر بیماریهای روانی را داریم که بیمار چطور می تواند دچار انواع مرضهای روانی و اعصاب شود. و از طرفی هم خطر بیماریهای پرخوری و سرخوشی بیش از حد و دیابت را داریم یا از آن طرف کم خوری و نداری و فقر مسکنت است. وقتی بیمار دچار بیماریهایش هم که شد که دیگر آیا چطور می خواهد از آن بیرون بیاید و شفا بیابد؟ می فرمایند عسل بخور، آب زیاد بخور، سوره ی حمد زیاد بخوان، حتی از خاک تربت هم یک قدر کمی در آب حل کرده و با عسل مخلوط کن و هفتاد بار سوره ی حمد بدان بخوان و بخور و شفای هر دردی است. وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا ﴿الإسراء: ٨٢﴾. و اما همین که دارویی را یافتید و در این دارو نیز شفاء را یافتید، چقدر جایزید از این دارو استفاده کنید؟ کمیت و کیفیت اش کدام است؟ خوف و رجاء نسبت به خدا اینجا چطور به کار می آید؟ قال أبو عبد الله علیه‌السلام إن من العبادة شدة الخوف من الله عز وجل یقول الله : « إِنَّما یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ » وقال جل ثناؤه : « فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ » وقال تبارک وتعالى : « وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً » قال وقال أبو عبد الله علیه‌السلام إن حب الشرف والذکر لا یکونان فی قلب الخائف الراهب.

عرض بنده ی حقیر این است که وقتی منتظران عامیانه، منتظران عالمانه، منتظران عارفانه انتظار امام منتظر عجل الله فرجه الشریف را می کشند، در نهایت خود چقدر امام زمانی می شوند و در دریای رحمت الهی می توانند خود را غرق وصال یار کنند و به لقاء الله و به حضرت حق بپیوندند قبل از اینکه در تردد بین حوزه و دانشگاه پیر و فرسوده شده و توان خود را خدای ناکرده از دست بدهند. کربلا کربلا ما داریم می آییم، کربلا کربلا ما داریم می آییم.  

کربلا، کربلا ما داریم میاییم/کربلا، کربلا ما داریم میاییم

کربلا، کربلا ما داریم میاییم/اسرای مظلوم ما داریم میاییم

 صفدری، حزب اسلامی و یاران دادیم/هفتاد و دو سردار هفتم تیر دادیم

بهشتی، مفتح، مطهری ها دادیم/مصطفی خمینی، رجایی، باهنر ها دادیم

دستغیب، صدوقی، اشرفی، مدنی ها دادیم/منتظر،محمد، اندرزگوها دادیم

کربلا ، کربلا ما داریم میاییم/کربلا ، کربلا ما داریم میاییم

قدوسی، هاشمی، کلاهدوزها دادیم/عراقی با چمران، جهان آرا دادیم

نامجو، فکوری، فلاحی، قرنی‌ها دادیم/شیرودی، شریعت، عباس دوران دادیم

نزدیک لشکر کربلا ما جوون ها دادیم/پیروان علی با حسین نوجوون ها دادیم

ارتشی هم سپاه، بسیجی ها دادیم

کربلا، کربلا ما داریم میاییم/کربلا، کربلا ما داریم میاییم

لا اله الا  الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ﴿١٧﴾ مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ﴿ق: ١٨﴾ 

 

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ وَ اَلْعَالِمِ اَلَّذِی عِلْمُهُ لاَ یَبِیدُ... اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمَهْدِیِّ اَلَّذِی وَعَدَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْأُمَمَ أَنْ یَجْمَعَ بِهِ اَلْکَلِمَ وَ یَلُمَّ بِهِ اَلشَّعَثَ وَ یَمْلَأَ بِهِ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ یُمَکِّنَ لَهُ وَ یُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَشْهَدُ یَا مَوْلاَیَ أَنَّکَ وَ اَلْأَئِمَّةَ مِنْ آبَائِکَ أَئِمَّتِی وَ مَوَالِیَّ فِی اَلْحَیَاةِ اَلدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ اَلْأَشْهٰادُ أَسْأَلُکَ یَا مَوْلاَیَ أَنْ تَسْأَلَ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی صَلاَحِ شَأْنِی وَ قَضَاءِ حَوَائِجِی وَ غُفْرَانِ ذُنُوبِی وَ اَلْأَخْذِ بِیَدِی فِی دِینِی وَ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ أَخَوَاتِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ کَافَّةً إِنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری:اروپا به تحریمهای آمریکا پایبند ماند باید از آنها قطع امید کرد

 

...حضرت آیت الله خامنه‌ای «امید به آینده و اعتماد به جوانان» را از دیگر درس‌های دوران دفاع مقدس برشمردند و گفتند: باید جوانان را وارد میدان کرد و از نیروی آنان غفلت نکرد، البته به‌کارگیری جوانان به معنای از صحنه خارج شدن افراد غیرجوان نیست زیرا هر فردی به تناسب تجربه و عملکرد خود جایگاهی دارد....

 

https://www.leader.ir/fa/content/23569/

 

 

بعضی یحتمل اشکال کنند که خوب بود مناجات الراجیین حضرت زین العابدین علیه السلام را اول می خواندی و بلکه باب خوف و رجاء در الکافی الشریف شیخ کلینی را هم مطالعه می کردی و بعد سعی و تلاش می کردی که از در دفاع بر علیه قوم گرایی و قبیله گرایی درآیی آنجایی که از در تمسخر و استهزاء هم متهم هستی به قوم گرایی و قبیله گرایی بر علیه مادر ذوالقرنین یا کوروش کبیر (البته بعضی هم اشکال می کنند که ذوالقرنین آیا کوروش کبیر است یا خیر؟!)، یا حتی بخواهی در مقابل افرادی که سعی دارند امید ملتهای مستضعف مظلوم و از جمله ملت خودمان را بکشند صف آرایی کنی و بلکه از حقوق همه ی ملتهای مسلمان و مستضعف در عالم دفاع کنی؛ و این عبارت لهوف را هم بیاد می آوردی که

 

وروى أبو طاهر محمد بن الحسن البرسی فی کتاب " معالم الدین "قال : قال أبو عبد الله ( ( علیه السلام ) ) : " لما کان من أمر الحسین ( ( علیه السلام ) ) ما کان ، ضجت الملائکة إلى الله بالبکاء وقالت : یا رب هذا الحسین ( ( علیه السلام ) ) صفیک وابن بنت نبیک، قال فأقام الله ظل القائم ( ( علیه السلام ) ) وقال بهذا أنتقم لهذا".

 

ابوطاهر محمد بن حسن نرسى در کتاب " معالم الدین " روایت مى کند که امام صادق ( ع ) فرمود : " چون حسین ( ع ) کشته شد ، فرشتگان به خروش آمدند وگفتند : " خدایا ! این حسین برگزیده تو وپسر پیغمبر توست که این مردم او را کشتند ! " خداوند متعال صورت حضرت قائم ، امام زمان ( عجل الله فرجه الشریف ) را به آنان نشان داد وفرمود : " به دست این مرد ، براى حسین از دشمنانش انتقام مى کشم.

 

لهوف، سید ابن طاووس، صص 152-154

http://lib.eshia.ir/10946/1/153

 

 

مسئله ی کلمة العدل عند امام الجائر اینجا این است که وقتی شیطان تمام قد وارد صحنه می شود و آنگاه می خواهید آن امام را امر به معروف و نهی از منکر کنید، هر چه بخواهید امر به معروف و نهی از منکر کنید به خودتان برمی گردد. دلیلش این است که امامی که از روی شیطان صفتی جور و ظلم و ستم می کند اگر حتی اسماً هم مسلمان یا خلیفة الله باشد، باز هم او امام است؟ آیا او می تواند به امامت نماز و صلاة هم بایستد و منبر برود و خطبه هم برای مسلمین بخواند؟ یقیناً او نه امام است و نه خلیفة الله است و اما از همه ی راه های شیطانی هم وارد می شود که امامت خود را به اثبات برساند و بلکه امامت ولی فقیه و حتی امام زمان عجل الله فرجه الشریف در غیبت و ظهور آن حضرت را هم نفی کند. اینجا است که امر به معروف و نهی از منکر به عنوان کلمة العدل عند امام الجائر برای همه ی مسلمانان و بلکه مستضعفین جهان واجب است و همه مسئولند حتی اگر شیطان تمام قد و لخت و عور جلوی همه عالم بخواهد ظاهر شود و خودنمایی کند. و یک جاهایی درگیری آنچنان می شود که دیگر کلمة العدل عند امام الجائر کفایت نمی کند و بلکه باید تمام قد با قلب و زبان و دست هم امر به معروف و نهی از منکر کرد. البته این هم که این دستها تا کجا امتداد دارند و تا کجا است که سلاحها در دست می گنجند و بر علیه چنین امامان جائری قد علم می کنند و آنها نیز چه سلاحهایی دارند، خود سوالی است دیگر که چطور امامان جائر و بلکه گنده لاتها می خواهند وارد میدان شده و همه چیز را نابود کنند آنجایی که باید هم در مکتب اسلام بنشینند و حتی درس اخلاق بیاموزند! و بلکه تشویق به راه پیمایی اربعین حسینی شوند. کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. در مرآة العقول علامه مجلسی آورده است: 

 

... وقد علم أرباب القلوب أن الدنیا مزرعة الآخرة ، والقلب کالأرض والإیمان کالبذر فیه والطاعات جاریة مجرى تقلیب الأرض وتطهیرها ومجرى حفر الأنهار وسیاقة الماء إلیها ، والقلب المستغرق بالدنیا کالأرض السبخة التی لا ینمو فیها البذر ، ویوم القیامة الحصاد ولا یحصد أحد إلا ما زرع ولا ینمو زرع إلا من بذر الإیمان وقل ما ینفع إیمان مع خبث القلب وسوء أخلاقه کما لا ینمو بذر فی أرض سبخة.

فینبغی أن یقاس رجاء العبد للمغفرة برجاء صاحب الزرع فکل من طلب أرضا طیبة وألقى فیها بذرا جیدا غیر عفن ولا مسوس ثم أمده بما یحتاج إلیه وهو سیاق الماء إلیه فی أوقاته ثم نقى الأرض عن الشوک والحشیش وکلما یمنع نبات البذر أو یفسده ثم جلس منتظرا من فضل الله دفع الصواعق والآفات المفسدة إلى أن یثمر الزرع ویبلغ غایته سمی انتظاره رجاء ، وإن بث البذر فی أرض صلبة سبخة مرتفعة لا ینصب الماء إلیها ولم یشغل بتعهد البذر أصلا ثم انتظر حصاد الزرع یسمى انتظاره حمقا وغرورا لا رجاء ، وإن بث البذر فی أرض طیبة ولکن لا ماء لها وینتظر میاه الأمطار حیث لا تغلب الأمطار ولا یمتنع سمی انتظاره تمنیا لا رجاء....

 

مرآة العقول فی شرج اخبار آل رسول، جلد 8، صص429-430

http://lib.eshia.ir/71429/8/30

 

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ﴿١٧﴾ مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ﴿ق: ١٨﴾ 

 

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ وَ اَلْعَالِمِ اَلَّذِی عِلْمُهُ لاَ یَبِیدُ... اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمَهْدِیِّ اَلَّذِی وَعَدَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْأُمَمَ أَنْ یَجْمَعَ بِهِ اَلْکَلِمَ وَ یَلُمَّ بِهِ اَلشَّعَثَ وَ یَمْلَأَ بِهِ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ یُمَکِّنَ لَهُ وَ یُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَشْهَدُ یَا مَوْلاَیَ أَنَّکَ وَ اَلْأَئِمَّةَ مِنْ آبَائِکَ أَئِمَّتِی وَ مَوَالِیَّ فِی اَلْحَیَاةِ اَلدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ اَلْأَشْهٰادُ أَسْأَلُکَ یَا مَوْلاَیَ أَنْ تَسْأَلَ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی صَلاَحِ شَأْنِی وَ قَضَاءِ حَوَائِجِی وَ غُفْرَانِ ذُنُوبِی وَ اَلْأَخْذِ بِیَدِی فِی دِینِی وَ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ أَخَوَاتِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ کَافَّةً إِنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری:اروپا به تحریمهای آمریکا پایبند ماند باید از آنها قطع امید کرد

 

...حضرت آیت الله خامنه‌ای «امید به آینده و اعتماد به جوانان» را از دیگر درس‌های دوران دفاع مقدس برشمردند و گفتند: باید جوانان را وارد میدان کرد و از نیروی آنان غفلت نکرد، البته به‌کارگیری جوانان به معنای از صحنه خارج شدن افراد غیرجوان نیست زیرا هر فردی به تناسب تجربه و عملکرد خود جایگاهی دارد....

 

https://www.leader.ir/fa/content/23569/

 

بنده اینجا فقط چند کلمه در مورد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی عرض کنم که اگر بعدها نتوانستم وصیتنامه ام را قبل از سفر راه پیمایی اربعین بنویسم، بعضی اشکال نکنند که رجل مهجور.  مسئله ای که بنده ی حقیر می خواهم عنوان کنم این است که در منطق ریاضی شما هر چقدر مبنا را بر این گذارید که طرف اسلام ایستاده اید و در حال جهاد با جبهه ی کفر هستید، مسئله از نوع قضیه ی ناتمامی گودل است که چه؟ کانه همان قضایایی را که استدلال کردید و استفاده کردید و می خواهید مسئله ی خود را با آن حل و بحث کنید نیز می تواند در جبهه ی کفر و شرک و نفاق نیز استفاده شده و بر علیه شما نیز استفاده شود. این مخصوصاً وقتی قوت می گیرد که دارید در مورد نیروهای الکترو-ضعیف هم بحث می کنید و قضایا را انتزاعی هم کرده اید و آیا بخواهید یا نخواهید هم که وارد مباحثی از نوع نیروهای قوی یا گرانشی هم شوید. یا مثلاً فقط مبحث گرانش را مورد بحث واقع می کنید و لا غیر. از لحاظ اقتصادی کاری ندارید که تحریمها کدامند و مقاومت کدام است و حتی مثلاً روانکاوی و روانپزشکی و روانشناسی اسلامی و غیر اسلامی هم کدام است چرا که بالاخص روانشناسی نرم افزاری و سخت افزاری وقتی معنی پیدا می کند که اعصاب و روان نیز از سلامت و بلکه امنیت خود برخوردارند و حالا اینکه در کدام طرف جبهه واقعید و می خواهید سر کدام کلاس از کلاسهای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بنشینید یا ننشینید، آیا این هم فقط مسئله ای دیگر است؟ یا از اهمیت مهمی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برخوردار است؟ این مسئله آنجایی قوت می گیرد که از شاگردان شما هم یکی است که آیا خودش یا برادرش آر پی جی زنی بوده است در جبهه ای از جبهه های حق علیه باطل که در اثر شدت انفجارهای آر پی جی گوشش هم کر شده و بلکه حتی شهید هم شده بوده و نامش هم حسین فدایی اسلام رحمت الله علیه بوده است.

یک طرف در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل مدعی است که همین که زنده ای و داری دست و پا می زنی، همین خودش نشان می دهد که ما چقدر به تو ترحم هم کرده ایم. ولی طرف دیگر که طرف اسلام است می فرماید که ما زندگی پست تر از حیوانی را هم نمی خواهیم و بلکه باید آدم هم شوی! اتفاقاً خس و خاشاک که زیاد داریم، هیچی! و بلکه رفته گرها و جاروکشهایی که این خس و خاشاکها را جمع و جور کنند و آشغالها و زباله ها- را که می توانند محیط زیست و هوا را نیز کثیف کرده- بطور صیحیح و درست به زباله دانیها بسپارند هم کم نداریم. خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و آموزه های آنها است که کم داریم. و اما در آن صحرای محشر هم حالا چطور گوشواره ها را از گوش بچه ها می کشند و چطور انگشترها را از انگشتها در می آورند و چطور خیمه ها را آتش می زنند و چطور خس و خاشاک را هم حتی با امام حسین علیه السلام نیز یکی فرض کرده و بر بدن مبارک او با اسب می تازند و بلکه سرش را هم از قفا می برند؟! و الی لعنت الله علی القوم الظالمین. باز این چه شورش و محشر است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و غم و چه ماتم است؟

خوب، حالا این مقالات را اگر مایلید مطالعه کنید، تا یحتمل ما بعد از نماز که از اول وقتش هم کمی گذشته است بدانها ان شاء الله بیشتر بپردازیم و بلکه یحتمل ماورای گرانش دوبعدی رفته و یحتمل به گرانش سه بعدی نیز وارد شویم و بلکه حتی آنها را از لحاظ نظریه ی بست-کن و انگیزه های گالوایی از راه کوهمولوژی دوری مدل استنادارد فیزیک و هندسه ی ناجابجایی نیز بررسی کنیم:

 

https://arxiv.org/pdf/1804.03275.pdf

https://arxiv.org/pdf/1908.08089.pdf

https://arxiv.org/pdf/1909.06305.pdf

 

https://arxiv.org/abs/1903.01437

https://arxiv.org/abs/math/0505475

https://arxiv.org/abs/1901.00020

https://arxiv.org/abs/1907.13545

 

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ﴿١٧﴾ مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ﴿ق: ١٨﴾ 

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری:اروپا به تحریمهای آمریکا پایبند ماند باید از آنها قطع امید کرد

 

...حضرت آیت الله خامنه‌ای «امید به آینده و اعتماد به جوانان» را از دیگر درس‌های دوران دفاع مقدس برشمردند و گفتند: باید جوانان را وارد میدان کرد و از نیروی آنان غفلت نکرد، البته به‌کارگیری جوانان به معنای از صحنه خارج شدن افراد غیرجوان نیست زیرا هر فردی به تناسب تجربه و عملکرد خود جایگاهی دارد....

 

https://www.leader.ir/fa/content/23569/

 

بنده اینجا فقط چند کلمه در مورد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی عرض کنم که اگر بعدها نتوانستم وصیتنامه ام را قبل از سفر راه پیمایی اربعین بنویسم، بعضی اشکال نکنند که رجل مهجور.  مسئله ای که بنده ی حقیر می خواهم عنوان کنم این است که در منطق ریاضی شما هر چقدر مبنا را بر این گذارید که طرف اسلام ایستاده اید و در حال جهاد با جبهه ی کفر هستید، مسئله از نوع قضیه ی ناتمامی گودل است که چه؟ کانه همان قضایایی را که استدلال کردید و استفاده کردید و می خواهید مسئله ی خود را با آن حل و بحث کنید نیز می تواند در جبهه ی کفر و شرک و نفاق نیز استفاده شده و بر علیه شما نیز استفاده شود. این مخصوصاً وقتی قوت می گیرد که دارید در مورد نیروهای الکترو-ضعیف هم بحث می کنید و قضایا را انتزاعی هم کرده اید و آیا بخواهید یا نخواهید هم که وارد مباحثی از نوع نیروهای قوی یا گرانشی هم شوید. یا مثلاً فقط مبحث گرانش را مورد بحث واقع می کنید و لا غیر. از لحاظ اقتصادی کاری ندارید که تحریمها کدامند و مقاومت کدام است و حتی مثلاً روانکاوی و روانپزشکی و روانشناسی اسلامی و غیر اسلامی هم کدام است چرا که بالاخص روانشناسی نرم افزاری و سخت افزاری وقتی معنی پیدا می کند که اعصاب و روان نیز از سلامت و بلکه امنیت خود برخوردارند و حالا اینکه در کدام طرف جبهه واقعید و می خواهید سر کدام کلاس از کلاسهای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بنشینید یا ننشینید، آیا این هم فقط مسئله ای دیگر است؟ یا از اهمیت مهمی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برخوردار است؟ این مسئله آنجایی قوت می گیرد که از شاگردان شما هم یکی است که آیا خودش یا برادرش آر پی جی زنی بوده است در جبهه ای از جبهه های حق علیه باطل که در اثر شدت انفجارهای آر پی جی گوشش هم کر شده و بلکه حتی شهید هم شده بوده و نامش هم حسین فدایی اسلام رحمت الله علیه بوده است.

یک طرف در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل مدعی است که همین که زنده ای و داری دست و پا می زنی، همین خودش نشان می دهد که ما چقدر به تو ترحم هم کرده ایم. ولی طرف دیگر که طرف اسلام است می فرماید که ما زندگی پست تر از حیوانی را هم نمی خواهیم و بلکه باید آدم هم شوی! اتفاقاً خس و خاشاک که زیاد داریم، هیچی! و بلکه رفته گرها و جاروکشهایی که این خس و خاشاکها را جمع و جور کنند و آشغالها و زباله ها- را که می توانند محیط زیست و هوا را نیز کثیف کرده- بطور صیحیح و درست به زباله دانیها بسپارند هم کم نداریم. خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و آموزه های آنها است که کم داریم. و اما در آن صحرای محشر هم حالا چطور گوشواره ها را از گوش بچه ها می کشند و چطور انگشترها را از انگشتها در می آورند و چطور خیمه ها را آتش می زنند و چطور خس و خاشاک را هم حتی با امام حسین علیه السلام نیز یکی فرض کرده و بر بدن مبارک او با اسب می تازند و بلکه سرش را هم از قفا می برند؟! و الی لعنت الله علی القوم الظالمین. باز این چه شورش و محشر است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و غم و چه ماتم است؟

خوب، حالا این مقالات را اگر مایلید مطالعه کنید، تا یحتمل ما بعد از نماز که از اول وقتش هم کمی گذشته است بدانها ان شاء الله بیشتر بپردازیم و بلکه یحتمل ماورای گرانش دوبعدی رفته و یحتمل به گرانش سه بعدی نیز وارد شویم و بلکه حتی آنها را از لحاظ نظریه ی بست-کن و انگیزه های گالوایی از راه کوهمولوژی دوری مدل استنادارد فیزیک و هندسه ی ناجابجایی نیز بررسی کنیم:

 

https://arxiv.org/pdf/1804.03275.pdf

https://arxiv.org/pdf/1908.08089.pdf

https://arxiv.org/pdf/1909.06305.pdf

 

https://arxiv.org/abs/1903.01437

https://arxiv.org/abs/math/0505475

https://arxiv.org/abs/1901.00020

https://arxiv.org/abs/1907.13545

 

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾

 

 

9-/5461  أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَانَ:بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ،قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): «بِی أُنْذِرْتُمْ،وَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ اهْتَدَیْتُمْ-وَ قَرَأَ: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ - وَ بِالْحَسَنِ أُعْطِیتُمُ الْإِحْسَانَ وَ بِالْحُسَیْنِ تَسْعَدُونَ وَ بِهِ تَشْقَوْنَ،أَلاَ وَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ،مَنْ عَادَاهُ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّةِ».

 

البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، جلد 3، ص 232

http://lib.eshia.ir/71664/3/232

 

ترجمه:

پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلى ا‏لله‏ علیه ‏و ‏آله فرمودند : به وسیله من هشدار داده شدید و به وسیله على علیه ‏السلام هدایت می‌یابید و به وسیله حسن احسان می‌شوید و به وسیله حسین خوشبخت می‌گردید و بدون او بدبخت. 
بدانید که حسین درى از درهاى بهشت است، هر کس با او دشمنی کند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام می‌کند.

 

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ] اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلاَدِ اَلْحُسَیْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ

 

اللهم ارزقنی زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعت الحسین فی الآخره

 

 

 

بر حسب یک سخنرانی ای که در دانشگاه هنر هم دیدم گفتم چرا آپارات و بلکه جاهای دیگری را هم یحتمل جستجو نکنم ببینم واقعاً این بی بی سی و صدای آمریکا حرفشان از چه قرار است؟ و دیدم که نخیر، مثل اینکه اینها کم هم حرف ندارند و از جمله اینکه حتی حقوق بهاییان هم چطور رعایت نمی شود. و اما آقایان و خانمها در صدای آمریکا این بحث را هم داشتند که اصلا آقای خامنه ای مد ظله العالی را کنار بگذاریم و قانون اساسی را هم ملغی باید کرد و انتخابات جدیدی از سر گرفته شود! و از نسبت دادن نازیسم و فاشیسم به جمهوری اسلامی و مقایسه ی آن با رژیم آپارتاید می فرمایند.

اتفاقاً یکی از این آقایان هم که در این مناظره بحث می کردند آنطور که از منابع اینترنتی پیداست از ناظران قهوه خانه ی میکونوس است و کتابی هم در این مورد و موارد دیگر ترور دارد. و بنده حقیر هم عرض کردم که اتفاقاً شخصی ار روحانیت در مسجدمان به این حقیر فرمودند که آیا تو در میکونوس نبوده ای؟ و حالا بنده می بینم که نگو شخصی هم که گویی شباهتی اسمی به این بنده ی حقیر دارد یعنی لااقل فامیلش بنی هاشمی است نیز در این واقعه متهم بوده است که چه ها کرده ....

عرض بنده حالا اینجا چیست؟ بنده ی حقیر می خواهم عرض کنم که یک نکته ای هست در نظریه ی ارگادیک در سیستمهای دینامیکی که مثلاً در مورد حرکت الکترونها حول هسته ی اتم ملاحظه می شود که الکترون یا همه جا در آن فضایی که الکترون یافت می شود هست یا هیچ جا نیست! یعنی گویی در موقع انتگرال گیری روی فضای مزبور یا صفر است یا بینهایت! خوب، یک شباهتی هست اینجا با بندگان مومن یا حتی نه خیلی مومن خدا و خدا آنچنان که یا ارتباط با خدا و لقاء الله یا شهادت برقرار است یا نیست. و وقتی که برقرار است یک حالت بینهایتی در آن نهفته است و وقتی نیست: صفر! و بلکه هیچ و پوچ! البته اینجا در امر انتگرالگیری شما مسئله ای که دارید مسئله ی انتگرالهای ریمان و لبگ است که قضیه ای می فرماید که وقتی از لحاظ ریمانی می توانید انتگرالگیری کنید که آن انتگرال در انتگرالگیری لبگ همان است الا برای زیر مجموعه ای که اندازه ی لبگ اش صفر است که مربوط می شود به زیرمجموعه ای که ناپیوستگیهای تابع مورد نظر را شامل می شود.

موضوع اینجا این است که این زیرمجموعه هایی که اندازه شان هم در انتگرالگیری لبگ صفر است می توانند اتفاقاً زیرمجموعه های عجیب و غریبی هم شوند. مثلاً مجموعه های کانتوری. این خود نکته ی مهمی است و حالا آیا فضایی را که داریم روی آن انتگرالگیری می کنیم هذلولوی است؟ یا اقلیدسی است؟ یا بلکه سهموی است؟ هنوز مسئله بجای خود باقی است که انتگرالگیری از چه قرار است. 

عرض بنده ی حقیر این است که وقتی امر ارتباطات بین بنده ی خدا و خدا در نظر گرفته نشود و حتی انتگرالگیریها مقادیر بینهایت و حتی غیر بینهایتی را هم داشته باشند، گویی به یک حالت صفر و بینهایت ارگادیکی است که انتگرال عمل می کند. و حتی آنچایی که ارتباط با خدا هم کلاً از دست رفته است، هنوز هم هر چند کسی در کفرش گیر کرد باشد و انتگرالش هم صفر است، باز هم دنبال همان بینهایت است که می گردد با همه ی تفاصیلی که خود نیز به شرک و کفر و نفاقش اذهان می کند ولی باز هم یا همه چیز یا هیچ چیز را می خواهد. اینجا تفاوت در این است که مجاهدت در راه خدا از نوعی است که- هر چند که برای امثال این حقیر هم مقدور نیست ولی از آنهایی که این راه را تا پای جان هم رفته اند می شنوید- این عزیزان به همه چیز غیر خدا پشت پا زنده اند و به سوی خدا رفتن را می طلبند. و حال آنکه آن دیگران بر عکس عمل کرده و بجای اینکه به دنیا پشت پا زده و در راه خدا شهادت دهند، همه چیز دنیوی را هم می طلبند و بلکه آخرت خود را هم به امور پست دنیویشان و بلکه غفلت آنها آنقدر زیاد است که نه حتی به امور پست دنیوی خودشان و حتی به امور پست دنیوی دیگران یا بتهایی که برای خود ساخته اند هم فروخته اند. این است که اینها نه خدا می شناسد و نه پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام و نه دین و ایمان و دروس معرفت نفس. و لذا روانکاوی و روانشناسی و روانپزشکی آنها هم حسابهای خودش را باید داشته باشد.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾

 

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجات

 

آیه ی مبارکه می فرماید: نگفتم بهتان، با شما عهد نبستم  ای بنی آدم که شیطانپرست نشوید؟ که براستی او دشمن شما است. مسئله اینجا این است که شما آنجایی که دنبال اویی می گردید که انتقام امام حسین علیه السلام را بگیرد آنچنان که می فرماید این طالب بدم المقتول بکربلا. آنگاه دیگر نمی توانید به گنده لاتها اعتماد کنید که آیا از گنده لاتی خود برمی گردد یا برنمی گردد و بلکه شما را در یاری اویی که می خواهد انتقام امام حسین علیه السلام را بگیرد نیز یاری کند یا نکند؟ تویی و خدایت که مثلاً می خواهی بروی کربلا برای راه پیمایی اربعین. نمی توانی عرضه بداری که حالا در برنامه ی رفتن به مهران مدیری هم آیا شما را همراهی می کند یا مدیری مهران منتظر شما است تا از آنجا به کربلا همه و همه راه پیمایی کنید. این را بنده خواستم در حاشیه عرض کنم که آیا حالا ماندانا خانم هم می خواهد در مهران مدیری باشد که همه و همه به کربلا می روند یا اینکه واقعاً انگشتری در اتاق عمل در شکم مریض گیر کرده و همه گرفتارند که چطور می شود بیمار را که معلوم نیست چه اش شده است را نجات دهند؟! و حالا آمده اند که ببینند ماندانا خانم چطور می تواند کوروش کبیر را وضع حمل کند و علاوه بر اینکه انگشتری هم در شکم مریض جا مانده اشتباهی رحم او را هم بجای وضع حمل در آورده اند و بلکه حتی با پیغمبر و حضرت علی هم قطع رحم کرده است.

ملاحظه می فرمایید که ما اینجا یک نوع شیطان پرستی هم داریم که چطور حضرت ابراهیم در آن میان گیر کرده است آنچنان که وقتی در رویا مشاهده می فرماید که تو باید سر پسرت اسماعیل را ببری نیز دشمن شیطان شیطانپرست تشخیص نمی دهد که آیا او هم از خودمان است که می خواهد قربانی کند یا اینکه آیا خدایی هم هست و او هم پیغمر خدا است و بلکه امام هم هست. اگر آن گنده لاتها و بلکه لاتهای کوچکتر هم تشخیص می دادند که بغیر از گنده لاتی هم چیز دیگری داریم که می توان بدان اتکال کرد که دیگر این همه خدا و پیامبران و ائمه ی اطهار تنها نمی ماندند و برای هدایت مردم از خود بی خود نمی شدند و با خدا و پیغمبر و ائمه توی دعوا و جنگ کسی نمی رفت و بلکه همه و همه را مثل خودشان حساب نمی کردند که او هم که آن طرف جبهه ایستاده است یکی است مثل خود ما و بلکه از خودمان است و بلکه حتی هم اویی نیست که سالیان سال زیر دست ما بود و ما حسابش را می رسیدیم و جیکش در نمی آمد؟ حالا اویی که مثلاً روی دامان ما بزرگ هم شده آمده و برای ما ادعاها دارد و می فرماید که بیایید و خدای مرا بپرستید و از شیطانپرستیتان دست بردارید؟ عجب؟ داستان چیست؟ باید هم حساب او را رسید تا دیگر از این غلطها جرات هم نکند دوباره کاری مثل قبل کند.

یعنی اینکه مسئله ی اینکه آن موقعی که باید کاری می کردی و نکردی در این است که آن موقعی که باید می آمدی طرف خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهارت نیامدی و حالا هم نخواهی آمد و تا آخرش هم همان طرف دیگر می ایستی و از کفرت بیرون نمی آیی! یعنی عرضت این است که همان گنده لاتها هستند که از همه بهترند و نه اینی که تو و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهارت می فرمایند! و این را هر بار باید در عمل و بلکه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در سر کلاس درس به اثبات برسانی که نخیر اینطورها هم نیست و بلکه روایات دیگری هم هست و همین که کسی خواب دید که گاوی از گوش گاوی دیگر دارد می خورد، معنایش این هم نیست که ما هم بدویم از گوشت گاو بخوریم و بلکه قلبش را هم در بیاوریم و بخوریم و بلکه حالا گفتند که گوسفند و گاو و شتر هم گیر نیاورده ای و کتاب لطفاً گوسفند هم نباشید را به زور بتوانی گیر بیاوری که اصلا این دیگر چیست و آنگاه به این نتیجه برسی که حالا گاوی نیست که گاوی را دارد می خورد که یحتمل هم کدام قوی است و کدام هم ضعیف باشد؟ و لذا حالا امام حسین علیه السلام را هم قربانی کردند و راه پیمایی اربعین هم در پیش است و دیگر در شیطانپرستی انسانی هم انسانی را قربانی کند که خیلی هم نمی تواند بد باشد و .... آهای لاتهایی که گنده لتهایتان را گم کرده اید! کجا دارید می روید؟

حالا می خواهید طلبه شوید و از طلبگی وارد کسوت روحانیت شوید، خیلی هم خوب. و حالا می خواهید بازاری شوید، بارک الله! حالا می خواهید از مجردی دربیایید و ازدواج کنید، احسنت! حالا می خواهید استاد دانشگاه و دانشمند شوید، تبارک الله احسن الخالقین! و اما اگر با نایب امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم خواستید وارد احتجاج شوید و بلکه خود را از او هم بالاتر دانستید و بلکه اصلا او را هم عددی به حساب نیاوردید، آیا این کار را هم دارید از روی گنده لاتی خود می کنید یا اینکه واقعاً از امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم بالاتر زده اید؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فقال شمر ( لع ) : لک ذلک یا بن فاطمة ، فقصدوه بالحرب فجعل یحمل علیهم ویحملون علیه وهو فی ذلک یطلب شربة من ماء فلایجد حتى أصابه اثنان وسبعون جراحة ، فوقف یستریح ساعة وقد ضعف عن القتال فبینا هو واقف إذ أتاه حجر فوقع على جبهته فأخذ الثوب یمسح الدم عن جبهته ، فأتاه سهم مسموم له ثلاث شعب فوقع على قلبه فقال : " بسم الله وبالله ، وعلى ملة رسول الله ( ( صلى الله علیه وآله وسلم ) ) ثم رفع رأسه إلى السماء وقال إلهی أنت تعلم أنهم یقتلون رجلا لیس على وجه الأرض ابن بنت نبی غیره " .

ثم أخذ السهم فأخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم کأنه میزاب .

فضعف عن القتال ووقف فکلما أتاه رجل إنصرف عنه کراهیة أن یلقى الله بدمه حتى جاءه رجل من کندة یقال له مالک بن النسر ، فشتم الحسین ( ( علیه السلام ) )وضربه على رأسه الشریف بالسیف فقطع البرنس ووصل السیف إلى رأسه وأمتلأ البرنس دما .

 

 

... " شمر گفت : " این مطلب را قبول کردیم .

" ولى همگى آماده جنگیدن وکشتن او شدند .

حسین ( ع ) به آنان حمله ور شد ولشکر نیز حمله را آغاز کرد.

در آن موقع حسین ( ع ) جرعه آبى مى طلبید، ولى مضایقه کردند واو را آب ندادند، تا هفتاد ودو زخم بر بدن شریفش وارد شد.

چون ضعف بر او غلبه کرد، لحظه اى ایستاد تا استراحت کند.

همان طور که ایستاده بود سنگى بر پیشانى او اصابت کرد وخون از پیشانى اش جارى گشت.

دامان جامه خود را گرفت که خون را از پیشانى پاک کند.

ناگاه تیر سه شعبه زهرآلودى رسید و در قلب آن حضرت فرو رفت.

حسین ( ع ) فرمود : " بسم الله وبالله وعلى ملة رسول الله " سپس سر به سوى آسمان بلند کرد وگفت : " خداوندا! تو مى دانى که این لشکر کسى را مى کشند که جز او ، پسر دختر پیغمبرى بر روى زمین وجود ندارد. "پس از آن دست برد وتیر را از پشت سر بیرون آورد وخون مانند ناودان جارىگردید 

 

لهوف، سید ابن طاووس، صص 146-147

http://lib.eshia.ir/10946/1/147

وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ ۖ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ ﴿یوسف: ٤٣

 

لسَّلامُ عَلى ادَمَ صِفْوَةِ اللهِ مِنْ خَلیقَتِهِ ، 
سلام بر آدم یارِ مخلص خدا از بینِ آفریدگانش


أَلسَّلامُ عَلى شَیْث وَلِىِّ اللهِ وَ خِیَرَتِهِ ، 
درود بر شیث ولىّ خدا و بهترینِ بندگانش ،


أَلسَّلامُ عَلى إِدْریسَ الْقــآئِمِ للهِِ بِحُـجَّتِهِ ، 
سلام بر ادریس که براى خدا حجّتِ او را بپا داشت ،


أَلسَّلامُ عَلى نُوح الْمُجابِ فی دَعْوَتِهِ ، 
درود بـر نـوح که دعـایش قرینِ اجابـت بود ،

أَلسَّلامُ عَلى هُود الْمَمْدُودِ مِنَ اللهِ بِمَعُونَتِهِ ، 
سـلام بر هـود که کمـک و یارىِ خـدا مَـدَدِ او بود،


أَلسَّلامُ عَلى صالِـح الَّذی تَـوَّجَهُ اللهُ بِکَرامَتِهِ ، 
درود بر صـالح که خـداوند تاج کـرامت بر سـرش نهاد ،


أَلسَّلامُ عَلى إِبْراهیمَ الَّذی حَباهُ اللهُ بِخُلَّتِهِ ، 
سـلام بر ابراهـیم که خـدا مقـامِ خُلّـت و رفاقـت رابه او عـطا نمود ،


أَلسَّلامُ عَلى إِسْمعیلَ الَّذی فَداهُ اللهُ بِذِبْــح عَظیم مِنْ جَنَّتِهِ ، 
درود بـر اسمـاعیل کـه خـداوند ذبـحى عظـیم از بهشت را فـداىِ او نمود ،


أَلسَّلامُ عَلى إِسْحقَ الَّذی جَعَلَ اللهُ النُّبُوَّةَ فی ذُرِّیَّتِهِ ، 
سـلام بر اسحـاق که خـداوند پیامبرى را در نسـل او قـرار داد ،


أَلسَّـلامُ عَلى یَعْقُوبَ الَّذی رَدَّ اللهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ ، 
درود بر یعـقوب که خـداوند به رحـمت خود بینـائىِ چشـمش را به او بازگـرداند ،


أَلسَّلامُ عَلى یُوسُفَ الَّذی نَجّاهُ اللهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ ، 
سلام بر یوسـف که خـداوند به عظـمتِ خود او را از قعـر چاه رهائى بخشید ،

أَلسَّلامُ عَلى مُوسَى الَّذی فَلَقَ اللهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدْرَتِهِ ، 
درود بر موسـى که خـداوند به قدرتِ خود دریا را برایـش شـکافت ،


أَلسَّلامُ عَلى هارُونَ الَّذی خَصَّهُ اللهُ بِنُبُـوَّتِهِ ، 
سلام بر هـارون که خـداوند پیامبـرى خود را به وى اختـصاص داد ،


أَلسَّلامُ عَلى شُعَیْب الَّذی نَصَرَهُ اللهُ عَلى اُمَّتِهِ ، 
درود بر شعـیب که خدا او را بر اُمّـتش پیـروز نمود ،


أَلسَّلامُ عَلى داوُدَ الَّذی تابَ اللهُ عَلَیْهِ مِنْ خَطیـئَتِهِ ، 
سلام بر داوود که خداوند از لغزش او درگذشت ،


أَلسَّلامُ عَلى سُلَیْمانَ الَّذی ذَلَّتْ لَهُ الْجِنُّ بِعِزَّتِهِ ، 
درود بر سلیمان که بخاطر شوکتش جنّ به فرمان او درآمد ،


أَلسَّلامُ عَلى أَیُّوبَ الَّذی شَفاهُ اللهُ مِنْ عِلَّتِهِ ، 
سلام بر ایّوب که خداوند او را از بیماریش شفا بخشید ،


أَلسَّلامُ عَلى یُونُسَ الَّذی أَنْـجَـزَ اللهُ لَهُ مَضْـمُونَ عِدَتِهِ، 
درود بر یونس که خداوند به وعده خود برایش وفا نمود ،


أَلسَّلامُ عَـلى عُزَیْر الَّذی أَحْیاهُ اللهُ بَعْدَ میتَتِهِ ، 
سلام بر عُزَیر که خداوند او را پس از مرگش به حیات بازگردانید ،


أَلسَّلامُ عَلى زَکَرِیـَّا الصّـابِرِ فی مِحْنَتِهِ ، 
درود بر زکریّا که در رنج و بَلا شکیبا بود ،


أَلسَّلامُ عَلى یَحْیَى الَّذی أَزْلَفَهُ اللهُ بِشَهادَتِهِ ، 
سلام بر یحیى که خداوند به سبب شهادت مقام و منزلتِ او را بالا برد ،

 

أَلسَّلامُ عَلى عیسى رُوحِ اللهِ وَ کَلِمَتِهِ، 
درود بر عیسى روح خدا و کلمه او ،


أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبیبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ، 
سلام بر محمّد محبوبِ خدا و یار مخلص او ،


أَلسَّلامُ عَلى أَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلِىِّ بْنِ أَبی طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ، 
درود بر فرمانرواى مؤمنان على بن ابیطالب ، که برادرىِ رسول خدا به وى اختصاص یافت ،


أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ، 
سلام بر فاطمه زهراء دختر رسول الله ،


أَلسَّلامُ عَلى أَبی مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبیهِ وَ خَلیفَتِهِ ،

درود بر حسن بن على وصىّ و جانشین پدرش ،


أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ،
سلام بر حسین که جانش را تقدیم نمود ،


أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ فی سِـرِّهِ وَ عَلانِـیَـتِـهِ ، 
سلام بر آن کسى که در نهان و آشکار خدا را اطاعت نمود ،


أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ، 
سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاکِ قبرِ او قرار داد ،


أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، 
سلام بر آن کسى که (محلِّ) اجابتِ دعا در زیرِ بارگاه اوست ،


أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ ، 
سلام بر آن کسى که امامان از نسل اویند ،


أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِیآءِ ، 
سلام بر فرزندِ خاتم پیامبران ،


أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَیِّدِ الاَْوْصِیآءِ ، 
سلام بر فرزند سرور جانشینان ،


أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ، 
سلام بر فرزند فاطمه زهراء ،

أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَدیجَةَ الْکُبْرى، 
سلام بر فرزند خدیجه کبرى ،

أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا، 
سلام بر فرزند سدرة المنتهى ، سلام بر فرزند جنّة المأوى ، سلام بر فرزند زمزم و صفا ،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوکِ الْخِبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ، 
سلام بر آن آغشته به خون ، سلام بر آنکه (حُرمَتِ) خیمه گاهش دریده شد ، سلام بر پنجمینِ اصحابِ کساء ،


أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ ، 
سلام بر غریبِ غریبان، سلام بر شهیدِ شهیدان ، سلام بر مقتولِ دشمنان ،


أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْکِیآءُ ، 
سلام بر ساکنِ کربلاء ، سلام بر آن کسى که فرشتگانِ آسمان بر او گریستند ، سلام بر آن کسى که خاندانش پاک و مطهّرند ،


أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّینِ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ

،سلام بر پیشواى دین ، سلام بر آن جایگاههاى براهین و حُجَجِ الهى ، درود بر آن پیشوایانِ سَروَر،


أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ، 
سلام بر آن گریبان هاى چـاک شده، سلام بر آن لب هاى خشکیده، سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ،


أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ، 
سـلام بر آن ارواحِ (از کالبد) خارج شده ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف


أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ، 
سلام بر آن خون هاى جارى ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)،


أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ، أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، 
سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،

أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، 
سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت،


أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، 
سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت،


أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، 
سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)،


أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَةِ الْمُضاجِعینَ، 
سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت،

أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، 
سلام بر آن کشته مظلوم،


أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، 
سلام بر برادرِ مسمومش،


أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، 
سلام بر على اکبر،

أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، 
سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک،


أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ، 
سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده،

أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَریبَةِ، 
سلام بر آن خانواده اى که نزدیک (و همراه سَروَرشان) بودند،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، 
سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها،


أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، 
سلام بر آن دور افتادگان از وطن ها،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، 
سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن،


أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ، 
سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، 
سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، 
سلام بر آن مظلومِ بى یاور،


أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ، 
سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک،


أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ، 
سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه،


أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، 
سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید،


أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، 
سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود،

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، 
سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود،


أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، 
سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد،


أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، 
سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد،


أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، 
سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، 
سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ 
سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، 
سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید،

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، 
سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد،


أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، 
سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند،


أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، 
سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد،

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، 
سلام بر آن مدافعِ بى یاور،

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، 
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده،


أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، 
سلام بر آن گونه خاک آلوده،

أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، 
سلام بر آن بدنِ جامه به غنیمت رفته ،

أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، 
سلام بر آن دندان هایی که با چوب خیزران زده شده ،


أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، 
سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته،


أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ،تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، 
سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان ها(ىِ کربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند،


أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ،الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِک َ ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِک َ ، 
سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده اند، و در آستانِ تو طواف مى کنند، و براى زیارت تو وارد مى شوند،


أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْک َ ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْک َ، 
سلام برتو من به سوى تو رو آورده ام، وبه رستگارى درپیشگاه تو امید بسته ام،


أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِک َ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِک َ ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـک َ ، 
سلام بر تو سلامِ آن کسى که به حُرمتِ تو آشناست، و در ولایت و دوستىِ تو مُخلص و بى ریا است ، و به سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب جسته، و از دشمنانت بیزار است،


سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ، 
سلام کسیکه قلبش ازمصیبت تو جریحه دار، و اشکش به هنگام یادتو جارى است،

سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ، 
سلام کسیکه دردناک وغمگین وشیفته وفروتن است،

سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْک َ ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْک َ ، وَ فَداک َ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِک َ فِدآءٌ ، وَ أَهْلُهُ لاَِهْلِک َ وِقآءٌ ، 
سلام کسیکه اگر باتو در کربلاء مى بود، باجانش (دربرابرِ) تیزىِ شمشیرها از تو محافظت مى نمود ، و نیمه جانش رابه خاطر تو بدست مرگ مى سپرد، و دررکاب تو جهاد میکرد، و تو را برعلیه ستمکاران یارى داده،جان وتن ومال وفرزندش رافداى تو مى نمود، وجانش فداى جان تو، وخانواده اش سپربلاىِ اهل بیت تومى بود،


فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک َ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک َ الْعَداوَةَ مُناصِباً ، فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ، حَسْرَةً عَلَیْک َ ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک َ وَ تَلَهُّفاً ، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ ، وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ ، 
اگرچه زمانه مرابه تأخیر انداخت، ومُقدَّرات الهى مراازیارىِ تو بازداشت، و نبودم تاباآنانکه باتو جنگیدند بجنگم، و با کسانیکه با تو اظهار دشمنى کردند خصومت نمایم، (درعوض) صبح و شام برتو مویِه میکنم، و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم، ازروى حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هائى که بر تو وارد شد، تاجائى که از فرط اندوهِ مصیبت، وغم و غصّه شدّتِ حزن جان سپارم،


أَشْهَدُ أَ نَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوةَ ، وَ اتَیْتَ الزَّکوةَ ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ ، 
گواهى میدهم که تو نماز رابپاداشتى، وزکات دادى، وامربه معروف کردى، واز منکر وعداوت نَهى نمودى، واطاعتِ خداکردى ونافرمانى وى ننمودى، وبه خدا و ریسمان اوچنگ زدى تا وى را راضى نمودى، و از وى درخوف و خشیَت بوده نظاره گر ِاو بودى، و او را اجابت نمودى، و سنّتهاى نیکو بوجود آوردى، و آتشهاى فتنه را خاموش نمودى، و دعوت به هدایت و استقامت کردى، و راههاى صواب و حقّ را روشن و واضح گرداندى، و در راه خدا بحقّ جهاد نمودى،

وَ کُنْتَ للهِِ طآئِعاً ، وَ لِجَدِّک َ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً ، وَ لِقَوْلِ أَبـیک َ سامِعاً ، وَ إِلى وَصِیَّةِ أَخیک َ مُسارِعاً ،
وفرمانبردارِخداوند، و پیرو جدّت محمّدبن عبدالله بودى، و شنواى کلام پدرت على بودى، و پیشى گیرنده به(انجامِ) سفارش برادرت امام حسن بودى،

وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً ، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً ، وَ لِلطُّغاةِ مُقـارِعاً ، وَ لِلاُْ مَّةِ ناصِحاً ، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً ، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً ، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً ، وَ لِـلاِْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً ،
و رفعت دهنده پایه شرافتِ دین، و خوار و سرکوب کننده طغیان، و کوبنده سرکشان، وخیرخواه و نصیحت گرِ اُمّت بودى، درهنگامى که در شدائدِ مرگ دست و پا میزدى ، و مبارزه کننده با فاسقان بودى، وقیام کننده باحُجَج و براهین الهى ، و ترحُّم کننده بر اسلام ومسلمین بودى،


وَ لِلْحَقِّ ناصِراً ، وَ عِنْدَ الْبَلآءِ صابِراً ، وَ لِلدّینِ کالِئاً ، وَ عَنْ حَوْزَتِهِ مُرامِیاً ، 
یارى گرِ حق بودى، در هنگام بلاء شکیبا و صابر، حافظ و مراقب دین، و مدافع حریم آئین بودى،


تَحُوطُ الْهُدى وَ تَنْصُرُهُ ، وَ تَبْسُطُ الْعَدْلَ وَ تَنْشُرُهُ ، وَ تَنْصُرُ الدّینَ وَ تُظْهِرُهُ ، وَ تَکُفُّ الْعابِثَ وَ تَزْجُرُهُ ، وَ تَأْخُذُ لِلدَّنِىِّ مِنَ الشَّریفِ ، وَ تُساوی فِى الْحُکْمِ بَیْنَ الْقَوِىِّ وَ الضَّعیفِ ، 
(طریقِ) هدایت را حفظ نموده یارى مینمودى، عدل و داد را گسترش داده و وسعت مى بخشیدى، دین و آئینِ الهى رایارى نموده آشکارمى نمودى، یاوه گویان را (ازادامه راه) بازداشته جلوگیرى میکردى، حقّ ضعیف را از قوى باز میستاندى، در قضاوت و داورى بین ضعیف و قوى برابر حُکم مینمودى،


کُنْتَ رَبیعَ الاَْیْتامِ ، وَ عِصْمَةَ الاَْ نامِ ، وَ عِزَّ الاِْسْلامِ ، وَ مَعْدِنَ الاَْحْکامِ ، وَ حَلیفَ الاِْنْعامِ ، 
تو بهار ِسر سبز ِیتیمان بودى، نگاهبان و حافظ مردم بودى، مایه عـزّت و سرافرازى اسلام، معدنِ احکام الهى، هم پیمان نیکى و احسان بودى،


سالِکاً طَرآئِقَ جَدِّک َ وَ أَبیک َ، مُشْبِهاً فِى الْوَصِیَّةِ لاَِخیـک َ ، وَفِىَّ الذِّمَـمِ ، رَضِىَّ الشِّیَمِ ، ظاهِرَ الْکَرَمِ ، مُتَهَجِّداً فِى الظُّلَمِ ، قَویمَ الطَّرآئِقِ ، کَریمَ الْخَلائِقِ ، عَظیمَ السَّوابِقِ ، شَریفَ النَّسَبِ ، مُنیفَ الْحَسَبِ ، رَفیعَ الرُّتَبِ ، کَثیرَ الْمَناقِبِ ، مَحْمُودَ الضَّرآئِبِ ، جَزیلَ الْمَواهِبِ ، حَلیمٌ رَشیدٌ مُنیبٌ ، جَوادٌ عَلیمٌ شَدیدٌ ، إِمامٌ شَهیدٌ، أَوّاهٌ مُنیبٌ ، حَبیبٌ مَهیبٌ ، 
پوینده طریقه جدّ و پدرت و در سفارشات و وصایا همسانِ برادرت بودى، وفادار به پیمانها، داراى سجایاىِ پسندیده، و باجود و کَرَمِ آشکار بودى، شب زنده دار (به عبادت) در دلِ شبهاىِ تاریک، معتدل ومیانه رودرروشها،باسجایاواخلاقِ کریمانه،داراى سوابقِ باعظمتوارزشمند، داراى نَسَبِ شریف، وحَسَبِ والا، بادرجات ورتبه هاىِ رفیع وعالى، مناقب وفضائلِ بسیار، سِرِشتهاو طبیعتهاى مورد ستایش، و با عطایا و مواهبِ بزرگ بودى،حلیموصبور،هدایت شده،بازگشت کننده بسوى خدا، باجود و سخاوت ـ دانا ـ توانا و قاطع،پیشواى شهید،بسیارنالان وگریان در پیشگاه خداوند، محبوب و باهیبت بودى،


کُنْتَ لِلرَّسُولِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَلَداً ، وَ لِلْقُرْءانِ سَنَداً مُنْقِذاً وَ لِلاُْ مَّةِ عَضُداً ، وَ فِى الطّاعَةِ مُجْتَهِداً ، 
تو براى پیامبر که درودخدابراووآل اوبادفرزند،و براى قرآن پشتوانهنجات دهنده،و براى امّتِ اسلام بازوى توانا، ودرطاعتِ حقّ کوشا بودى،

حافِظاً لِلْعَهْدِ وَالْمیثاقِ ، ناکِباً عَنْ سُبُلِ الْفُسّاقِ وَ باذِلاً لِلْمَجْهُودِ ، طَویلَ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ ، 
توحافظِ عهد وپیمانِ الهى، دورى کننده ازطُرُقِ فاسقان بودى، و توآنچه درتوان داشتى (براى اِعلاءِکلمه حقّ) بذل نمودى، داراى رکوع و سجود طولانى بودى،

زاهِداً فِى الدُّنْیا زُهْدَ الرّاحِلِ عَنْها ، ناظِراً إِلَیْها بِعَیْنِ الْمُسْتَوْحِشینَ مِنْها ، امالُک َ عَنْها مَکْفُوفَةٌ ، وَ هِمَّتُک َ عَنْ زینَتِها مَصْرُوفَةٌ ، وَ أَلْحاظُک َ عَنْ بَهْجَتِها مَطْرُوفَةٌ ، وَ رَغْبَتُک َ فِى الاْخِرَةِ مَعْرُوفَةٌ ، حَتّـى إِذَا الْجَوْرُ مَدَّ باعَهُ ، وَ أَسْفَرَ الظُّلْمُ قِناعَهُ ، وَ دَعَا الْغَىُّ أَتْباعَهُ ، 
تو مانند کسیکه ازدنیا رخت برخواهد بست ازآن روگردان بودى، و مانندکسانیکه ازدنیا در وحشت و هراس بسر میبرند به آن نگاه میکردى، آرزوهایت از (تعلّق به) دنیا بازداشته شده، و همّت و کوششت از زیوردنیا رو گردانده بود، دیدگانت از بهجت و سروردنیا بربسته، واشتیاق و مِیلَت به آخرت شهره آفاق است، تا آنکه جور و ستم دستِ تعدّى دراز نمود، وظلم وسرکشى نقاب از چهره برکشید ، وضـلالت و گمـراهى پیروان خویش را فرا خواند


وَ أَنْتَ فی حَرَمِ جَدِّک َ قاطِنٌ ، وَ لِلظّـالِمینَ مُبایِنٌ ، جَلیسُ الْبَیْتِ وَ الْمِحْـرابِ ، مُعْتَزِلٌ عَنِ اللَّـذّاتِ وَ الشَّـهَواتِ ، تُنْکِـرُ الْمُنْکَـرَ بِقَلْبِـک َ وَ لِسانِک َ ، عَلى حَسَبِ طاقَتِـک َ وَ إِمْکانِـک َ ، ثُمَّ اقْتَضاک َ الْعِلْمُ لِـلاِْنْکارِ، وَ لَزِمَک َ أَلْزَمَک َ أَنْ تُـجـاهِدَ الْـفُجّـارَ
با آنـکه تو در حَرَمِ جدّت متوطّن بودى، و از ستمکاران فاصله گرفته بودى، و مُلازمِ منزل ومحرابِ عبادت بوده، واز لذّتها وشهوات دنیوى کناره گیربودى، وبرحسب طاقت و تَوانَت مُنکَر رابا قلب وزبانت انکار مى نمودى، پس ازآن علم ودانشت اقتضاى انکارِ آشکار نمود، و برتو لازم گشت لازم نمود بابدکاران رویاروى جهادکنى،

، فَـسِـرْتَ فـی أَوْلادِکَ وَ أَهـالیـک َ ، وَ شیعَـتِک َ وَ مَوالیک َ وَ صَدَعْتَ بِالْحَـقِّ وَ الْبَـیّـِنَـةِ ، وَ دَعَوْتَ إِلَى اللهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَ أَمَرْتَ بِإِقامَةِ الْحُدُودِ ، وَ الطّاعَةِ لِلْمَعْبُودِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْخَبآئِثِ وَ الطُّـغْیانِ، 
بنابراین درمیان فرزندان و خانواده ات، و پیروان و دوستانت روانه شدى، وحقّ وبرهان را آشکارنمودى، وباحکمت وپندواندرزِ نیکو (مردم را) بسوىِ خدا فراخواندى، وبه برپادارىِ حدودِ الهى ، و طاعتِ معبود امر نمودى ، و از پلیدى ها و سرکشى نهى فرمودى

وَ واجَهُـوک َ بِالظُّـلْمِ وَ الْعُـدْوانِ، 
ولى آنهابه ستم ودشمنى رویاروىِ تو قرار گرفتند،

فَجاهَدْتَهُمْ بَعْدَ الاْیعازِ لَهُمْ الاْیعادِ إِلَیْهِمْ ، 
پس تو نیزباآنان به جهاد برخاستى پس ازآنکه(حقّ را)به آنان گوشزد نمودى آنها رابه عـذابِ الهى تهدید نمودى،


وَ تَأْکیدِ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ ، 
و حجّت را بر آنها مؤکّد فرمودى،


فَنَکَثُوا ذِمامَک َ وَ بَیْعَتَک َ ، 
ولى عهد و پیمان وبیعت تو را شکستند،


وَ أَسْخَطُوا رَبَّک َ وَ جَدَّ ک َ ، 
و پروردگار تو جدّت را بخشم آوردند


وَ بَدَؤُوک َ بِالْحَرْبِ ، 
و با تو ستیز آغازیدند،

فَثَبَتَّ لِلطَّعْنِ وَالضَّرْبِ ، 
پس توبه جهت زد و خورد و پیکار استوار شدى،


وَ طَحَنْتَ جُنُودَ الْفُـجّارِ ، 
ولشکریان فاجر راخورد و آسیا نمودى،


وَاقْتَحَمْتَ قَسْطَلَ الْغُبارِ ، 
ودرگَرد وغُبار ِنبرد فرو رفتى،


مُجالِداً بِذِى الْفَقارِ ، کَأَنَّک َ عَلِىٌّ الْمُخْتارُ ، 
وچنان با ذوالفقار جنگیدى، که گویا علىّ مرتضى هستى،

فَلَمّا رَأَوْک َ ثابِتَ الْجاشِ، غَیْرَ خآئِف وَ لا خاش ، نَصَبُوا لَک َ غَوآئِلَ مَکْرِهِمْ ، 
پس چون تورابا قلبى مطمئن، بدون ترس و هراس یافتند، شرورِ مکر و حیله شان رابرتو برافراشتند


وَ قاتَلُوکَ بِکَیْدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ، 
واز درِ نیـرنگ و فساد باتو قتال نمودند،


وَ أَمَرَ اللَّعینُ جُنُودَهُ ، فَمَنَعُوک َ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ ، 
وآن ملعون لشکریانش رافرمان داد، تاتورا ازآب و استفاده آن منع نمودند،


وَ ناجَزُوک َ الْقِتالَ ، وَ عاجَلُوک َ النِّزالَ ، وَ رَشَقُوک َ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ ،وَ بَسَطُوا إِلَیْک َ أَکُفَّ الاِصْطِلامِ، وَ لَمْ یَرْعَوْا لَک َ ذِماماً، وَ لاراقَبُوا فیک َ أَثاماً، فی قَتْلِهِمْ أَوْلِیآءَک َ ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَک َ ، 
و با توقتال نمودند، و به جنگ و مبارزه با تو شتافتند، و تیرهاو خدنگهابسوى توپرتاب نمودند، و براى استیصال و ناچار نمودن تو دست دراز کردند، و حُرمتى براى تو مراعات نکردند، و ازهیچ گناهى درموردتو خوددارى ننمودند، چه درکشتن آنهادوستانت را، و چه درغارت اثاثیه خیمه هایت،


وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ ، وَ مُحْتَمِلٌ لِلاَْذِیّاتِ ، 
(بارى)تودرگَرد وغُبارهاى جنگ پیش تاختى، وآزارواذیّتهاى فراوانى تحمّل نمودى،


قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک َ مَلآئِکَةُ السَّماواتِ، 
آنچنانکه فرشتگانِ آسمانها ازصبر و شکیبائى توبه شگفت آمدند،


فَأَحْدَقُوا بِک َ مِنْ کُلّ ِالْجِهاتِ ، وَ أَثْخَنُوک َ بِالْجِراحِ ، 
پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند،


وَ حالُوا بَیْنَک َ وَ بَیْنَ الرَّواحِ ، وَلَمْ یَبْقَ لَک َ ناصِرٌ ، 
و راه خلاص ورفتن برتو بستند، تاآنکه هیچ یاورى برایت نماند،


وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِک َ وَ أَوْلادِک َ ، حَتّى نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِک َ، 
ولى توحسابگر(عمل خویش براى خدا)و صبوربودى، اززنان وفرزندانت دفاع وحمایت مینمودى، تاآنکه تورااز اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند،


فَهَوَیْتَ إِلَى الاَْرْضِ جَریحاً ، تَطَؤُک َ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها ، قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُک َ ،وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُک َ وَ یَمینُک َ ،
پس بابدن مجروح برزمین سقوط کردى، درحالیکه اسبها تورابا سُم هاى خویش کوبیدند،وسرکشان باشمشیرهاى تیزِشان برفرازت شدند، پیشانىِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد، و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حرکت بود ،


تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِک َ وَ بَیْتِک َ ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِک َ عَنْ وُلْدِک َ وَ أَهالیک َ ، 
پس گوشـه نظرى به جانب خِیام و حَرَمَت گرداندى، در حالیکه از زنان و فرزندانت(روگردانده)به خویش مشـغول بودى ،

وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً ، إِلى خِیامِک َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باکِیاً ، 
اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت ، شیـهه کشان و گریـان، بجانبِ خیمه ها رو نمود ،


فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً ، وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات، 
پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند،و زینِ تورابراو واژگونه یافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند،درحالیکه گیسوان برگونه هاپراکنده نمودند، بر صورت ها طپانچه مى زدندو نقاب ازچهره هاافکنده بودند، وبصداى بلندشیون میزدند، و ازاوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند،


وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، 
درهمان حال شِمرِملعون برسینه مبارکت نشسته،

....

 

رهبر انقلاب اسلامی به تبیین هدف آمریکا از مذاکره برای اثبات موفقیت فشار حداکثری پرداختند؛همه مسئولان یکصدا معتقدند با آمریکا در هیچ سطحی مذاکره نخواهد شد

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای صبح امروز (سه‌شنبه) با اشاره به هوشیاری عمیق و تحسین‌برانگیز مردم در مقابل توطئه‌های دشمنان در چهار دهه گذشته، تنها راه علاج مشکلات کشور را تکیه به مردم و جوانان و جدی گرفتن ظرفیت‌های داخلی دانستند و با اشاره به طرح مجدد موضوع مذاکره از جانب آمریکایی‌ها، هدف آنها از ترفند مذاکره را تحمیل خواسته‌های خود و اثبات تأثیرگذاری فشار حداکثری بر ایران خواندند و تأکید کردند: سیاست فشار حداکثری در مقابل ملت ایران پشیزی ارزش ندارد و همه مسئولان جمهوری اسلامی یک‌صدا معتقدند که با آمریکا در هیچ سطحی مذاکره نخواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی در ابتدای جلسه درس خارج فقه در آغاز سال تحصیلی حوزه‌های علمیه، مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله علیه‌السلام در محرم امسال را پر رونق‌تر از هر سال دانستند و خاطرنشان کردند: این حقیقت پر معنا نشان می‌دهد که پیوند مردم با اهل‌بیت علیهم‌السلام یک پیوند مستحکم است و برغم انبوه تبلیغات دشمنان علیه مقدسات و با وجود انواع سرگرمی‌ها و جاذبه‌های گوناگون برای جوانان، با فرا رسیدن محرم، امواج عظیم مردمی که اغلب نیز جوانان هستند به سمت خیمه حسین‌بن‌علی علیه‌السلام حرکت می‌کند و ملت ما در زیر خمیه حضرت اباعبدالله به راه خود ادامه می‌دهد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در ادامه با اشاره به برخی مسائل مهم روز، گفتند: ملت ایران در مواجهه با موج تبلیغاتی گسترده، عظیم و عمیق دشمن علیه کشور و مقدسات در حال تصمیم‌گیری است، البته در مقابل این امواج غالباً پنهان و زیرزمینی که گاهی در گوشه‌ای از کشور نیز خود را نشان می‌دهد، دستگاههای مختلف هوشیار هستند، اما مهم، نقش مردم است.
ایشان با تأکید بر اینکه زمام بهبود امور کشور به دست مردم و بویژه جوانان است، افزودند: عزم، تصمیم، بصیرت و ایمان مردم می‌تواند کشور را به نقطه مطلوب برساند و بر همین اساس است که مکرراً بر جدی گرفتن ظرفیتهای داخلی در همه بخشهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی تأکید و تکیه می‌کنیم.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به پیشرفتهای کشور در علم و فناوری و همچنین خبرهای خوب از بخش تولید، گفتند: در بخش تولید، غفلتها و کوتاهی‌هایی وجود داشته است اما حرکتهای خوبی به سمت اهداف مطلوب در جریان است که ان‌شاءالله مردم آثار آن را خواهند دید.
ایشان با تأکید بر اینکه علاج مشکلات گوناگون در دست مردم است، افزودند: به بیگانه نباید نگاه کرد، به فلان دولت و فلان دولت نباید امید بست، به نشست و برخاست با دیگران نباید اتکال کرد.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: البته این حرف به معنای بستن باب مراوده با دولتهای عالم نیست، ما اهل مراوده و گفت‌وگو و نشست و برخاست هستیم اما نباید کارهای کشور را به نشست و برخاست با دیگران موکول کرد. هر چه می‌توانید از امکانات دنیا استفاده کنید اما علاج در داخل کشور، و حل مشکلات به دست مردم است.
ایشان با اشاره به حرف نو و راه جدیدی که جمهوری اسلامی ایران در دنیا پیش گرفته است، استقبال بیگانگان و عوامل نظام پوسیده سرمایه‌داری غربی از این راه پر افتخار را ناممکن دانستند و افزودند: آنها هر چه بتوانند دشمنی کرده و می‌کنند اما بحول و قوه الهی این کارها به جایی نرسیده و نخواهد رسید و ملت بر دشمنان خود بویژه آمریکا پیروز خواهد شد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در خصوص هدف آمریکایی‌ها از مطرح کردن مجدد موضوع مذاکره با ایران گفتند: همه باید بدانند و توجه کنند که این یک ترفند است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به مواضع متفاوت مقام‌های آمریکایی در خصوص مذاکره افزودند: گاهی می‌گویند مذاکره بدون پیش‌شرط، گاهی نیز می‌گویند مذاکره با ۱۲ شرط. اینگونه سخنان یا ناشی از سیاست آشفته آنها است و یا ترفندی برای سردرگم کردن طرف مقابل. البته جمهوری اسلامی سردرگم نمی‌شود، چرا که راه ما روشن است و می‌دانیم چه می‌کنیم.
ایشان هدف آمریکایی‌ها از مذاکره را نه یافتن راه‌حل عادلانه، بلکه تحمیل خواسته‌های گستاخانه دانستند و گفتند: این حرف را که هدف آمریکا از مذاکره، تحمیل است قبلاً بنده می‌گفتم اما آنها این‌قدر گستاخ شده‌اند که امروز این واقعیت را خودشان هم به زبان می‌آورند.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به سخنان اخیر یک مقام آمریکایی که گفته بود باید با ایران سر میز مذاکره بنشینیم و ما فلان چیزها را بگوییم و ایران قبول کند، خاطرنشان کردند: برای این نوع مذاکره باید به سراغ همان کسانی بروند که به‌عنوان گاو شیرده آنها عمل می‌کنند. جمهوری اسلامی، جمهوریِ مؤمنین، جمهوری مسلمین‌لله و جمهوری عزت است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در ادامه به تبیین اهداف آمریکا از سیاست فشار حداکثری و در عین حال، تلاش برای کشاندن ایران پای میز مذاکره پرداختند و گفتند: سیاست دولت آمریکا، فشار حداکثری به ایران در قالب تحریمهای گوناگون، تهدید و یاوه‌گویی‌های مختلف است، چرا که دولت کنونی آمریکا معتقد است با رودربایستی و تعارف نمی‌توان جمهوری اسلامی را به زانو درآورد و وادار به تواضع و قبول کرد.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: رژیم ایالات متحده به دنبال آن است که هم برای رقبای داخلی خود و هم برای اروپایی‌ها این را به‌عنوان یک سیاست قطعی جا بیندازد که تنها راه مواجهه با ایران، فشار حداکثری است.
ایشان با اشاره به اذعان آمریکایی‌ها و متحدان آنها به ناکام ماندن سیاست فشار حداکثری در به زانو درآوردن ایران، گفتند: هدف آنها از مذاکره این است که به همه ثابت کنند فشار حداکثری جواب داد و مسئولان جمهوری اسلامی بر خلاف آنکه می‌گفتند مذاکره نمی‌کنیم مجبور شدند پای میز مذاکره بیایند، بنابراین تنها راه مواجهه با ایران، فشار حداکثری است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای تأکید کردند: اگر دشمن توانست اثبات کند که فشار حداکثری علاج کار ایران و مؤثر بر روی ایران است، ایران و ملت عزیز ما دیگر روی آسایش را نخواهند دید، چون پشت سر همه سیاستهای مستکبرانه آمریکا این سیاست قرار خواهد گرفت و از این به بعد، هر چیزی را که قلدرانه از جمهوری اسلامی مطالبه کنند، اگر به آنها «چَشم» گفتیم، مسئله تمام است اما اگر «نه» گفتیم دوباره فشار حداکثری آغاز خواهد شد.
ایشان، علت اصرار آمریکایی‌ها و واسطه کردن برخی اروپایی‌ها برای مذاکره و دیدار را در همین چارچوب دانستند و افزودند: البته من راجع به اروپایی‌ها در یک وقت دیگر صحبت خواهم کرد اما علت اصرار آنها به اینکه اگر با رئیس‌جمهور آمریکا یک جلسه بگذارید همه مشکلات شما حل خواهد شد، این است که اثبات کنند فشار حداکثری در مقابل ایران یک سیاست موفق است و باید همین سیاست را به کار بست.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: ما در مقابل باید ثابت کنیم که سیاست فشار حداکثری در مقابل ملت ایران پشیزی ارزش ندارد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای سخنان خود در خصوص مذاکره با آمریکا را در دو نکته جمع‌بندی کردند: ۱) مذاکره با آمریکا یعنی تحمیل خواسته‌های آنان بر جمهوری اسلامی، ۲) مذاکره یعنی نمایش موفقیت سیاست فشار حداکثری آمریکا.
ایشان افزودند: برای همین است که مسئولان کشور از رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه و دیگران، یک‌صدا اعلام کردند که با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد نه مذاکره دوجانبه نه چند جانبه.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: چنانچه آمریکا حرف خود را پس گرفت و توبه کرد و به معاهده هسته‌ای که آن را نقض کرده است، بازگشت، آن‌وقت در جمع کشورهای عضو معاهده که شرکت و با ایران صحبت می‌کنند، آمریکا هم می‌تواند شرکت کند، اما در غیر این‌صورت هیچ مذاکره‌ای در هیچ سطحی بین مسئولان جمهوری اسلامی و آمریکایی‌ها اتفاق نخواهد افتاد نه در نیویورک و نه غیر آن.
حضرت آیت الله خامنه‌ای با بیان اینکه در طول ۴۰ سال گذشته جمهوری اسلامی در مواجهه با انواع ترفندها قرار داشته است و دشمنان نتوانسته‌اند ایران عزیز را مغلوب کنند، خاطرنشان کردند: سیاستهای آنان یکی پس از دیگری مغلوب سیاستهای جمهوری اسلامی شده است و بعد از این نیز جمهوری اسلامی بحول قوه الهی آنها را مغلوب خواهد کرد و پیروز و سربلند از میدان خارج خواهد شد.

 

سخنان رهبری مد ظله العالی قبل از درس خارج فقه، 1398/06/26

https://www.leader.ir/fa/content/23520/

 

کربلا کربلا ما داریم می آییم، کربلا کربلا ما داریم می آییم ....

 

بعضی اشکال می کنند که سند این روایتی را که تو می خواهی اظهار کنی، ضعیف است و بهتر می بود که اصلا عنوانش نمی کرد؛ ولی ما به هر حال آنرا عنوان می کنیم. البته بعضی هم اشکال می کنند که چرا اینقدر می گویی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که به این دور و درازی هم شده است و تکرار آن خسته کننده می شود برای همه و بهتر هم هست که مخففش می کردی مثل فرضاً فقحمن که در آن فهمیده شده است که حم دو بار تکرار می شود و ها هوز با حا حطی ادقام شده اند و لذا می شود: فقحمن! البته ما بدلایلی هر چند برای بعضی خسته کننده هم شود سعی می کنیم از این کارها نکنیم.

روایت این است که یحتمل سید ابن طاووس این را جایی عنوان کرده است و بنده خوانده ام هر چند که حالا هر چه بگردم هم یحتمل پیدایش نکنم. مسئله این است که آیا بر حسب این روایت ابن عباس بوده است یا محمد بن حنفیه که خوب می بیند که گاوی می خواسته از گاوی دیگر هم بخورد و می رود از گوشت دور قلب او هم گاز می زند و می خورد و بعد بنظرش می رسد که خوب حالا ما داریم از گوشت دور قلب او هی گاز می زنیم و لذا چرا خود قلب او را هم بدندان نکشیم؟ و همین کار را هم می کند. و اما فردای آن شب هم می بیند که کنار آب میوه فروشی ای یک پیرمردی با عصای زیر بغلی اش نشسته است کنار خیابان و عصایش را هم کنارش گذاشته است و جوانی می اید به او یک بستنی تعارف می کند. پیرمرد می گوید نمی خواهم. و جوان اصرار می کند که برای شما خریده ام. و پیرمرد بستنی را می گیرد!

همین می شود که ابن عباس یا محمد حنفیه بوده است حالا درست هم یادم نیست؛ ولی هر کدام که بوده اند می روند به امام حسین عرضه می دارند که به کربلا نرو. و چرا؟ چون عمر بن سعد همان جانی ای است که به او وعده ی ری را ابن زیاد داده است و او هم پذیرفته است و همین هم می شود که بر علیه تو صف آرایی خواهد کرد در روز عاشورا در کربلا! نکن این کارها را. و همین را هم به او به منطق عربی سعی می کند به او عرضه بدارد با یک لطافت خیلی ظریف که آقا جان ما نکن و بیا و به کربلا نرو!

البته اینجا از لحاظ منطق ریاضی یک مسئله ی دیگری مطرح است که خوب ما با زور کردن در نظریه های مدل چطور می توانیم مسائل مربوط به کاردینالیته ها را آنطور که به حدس پیوستگی (عمومی) مربوط است بیابیم؟ یعنی فرض بفرمایید که ما اعداد حقیقی را هم داریم که کاردینالیته ی آن حول و حوش توان اعداد طبیعی است؛ و اما از کجا می دانیم که آیا کاردینالیته ی اعداد حقیقی همان توان اعداد طبیعی است و لا غیر. این را ما در مورد بینهایتها قبلاً کمی بحث هم کرده بودیم. و اما این یک بحث مهمی است که شما همینطوری دارید کاردینالیته ها و بلکه اردینالها را می شمارید تا می رسید به کاردینالیته ی اعداد حقیقی و مثلاً کاردینالیته ی اعداد مختلط و امثالهم. خوب از کجا که همینطوری که دارید می شمارید، با همین یک کاردینالیته هم هست که طرفید و لا غیر! اینجا یحتمل آن بحث اینفینیتسیمال برکلی را می توان پیش کشید. یعنی چه؟ یعنی اینکه بر فرض هم که شما هر عدد متعالی را نیز که دنبالش هستید را نیز بتوانید با دنباله ای از اعداد گویا یا اعداد جبری نمایش دهید. و اما از کجا که می توانید پیوستگی اعداد حقیقی را نیز ثابت کنید و بلکه آنرا از قبل به عنوان پیش فرضی نپذیرفته اید که این پیوستگی را نیز می توانید بشمارید، الا اینکه با زور کردن بخواهید مسئله را حل کنید؟!

این مسئله به بهترین وجهی در هندسه ی ناجابجایی و مدل استاندارد ذرات فیزیک وقتی که کاردینالیته ها از الف_1 گذشته و حول و حوش الف_2 و امثالهم دارند سیر و سیاحت می کنند بهتر شناخته می شود و مخصوصاً آنجایی که ما بدون ابرتقارنها نمی توانیم مسائل را بخوبی حل و فصل کنیم و بلکه ابعاد مسئله را نیز باید از سه و چهار بعدی به 10 الی 12 بعدی نیز بالا و پایین کرده و بلکه حتی ابعاد بینهایت را همچون در فضاهای هیلبرت و فضاهای باناخ نیز در نظر آوریم. و خوب، آیا ما اینجا با پیوستگی فضا-زمان و بلکه ذرات طرفیم یا اینکه فواصلی را بین حالات مختلف ذرات داریم؟ و این روشن است که یقیناً فواصلی را داریم و همینها هم بر مبنای حالات خلائهایی بنا شده اند و .... و ما نیز در این میان بقول معروف دنبال جدول مندلیوف مدل استاندارد ذرات فیزیک هستیم. و حالا چطور شده است که ما را به هندسه ی ناجابجایی و ریسمان و غشائها و نظریه ی ام و اف و حتی نظریه ی گالوا و انگیزه ها و ... کشانده اند؟ و الله اعلم! دیر نشود! بنده ی حقیر زودتر بروم به نماز ظهر و بلکه نافله های قضا و ادا و ذکر و دعا زودتر برسم. البته بنده ی حقیر یک تعبیری هم از اقتصاد انتزاعی شنیدم که غیر از اقتصاد مجرد (یا abstract) بر پایه ی ریاضی یا حتی ریاضی فیزیک و امثالهم بود که یعنی انتزاعی می شود قانون جنگل! البته یحتمل بعضی هم اشکال کنند که اقتصاد مجرد یا انتزاعی علمی یعنی اینکه چطور قانون جنگل را مانع شده و بلکه اقتصاد علمی بر پایه ی علوم الهی و یعنی بر پایه ی خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و حرام و حلال مبتنی بر مدنیت و نه قانون جنگل را رواج دهیم؛ یحتمل کسی حتی بتواند از این راه جایزه ی نوبل در اقتصاد را هم یک وقتی نصیب خود کند و حالا اگر هم نتوانسب یحتمل حوزه و دانشگاه را اقل کم وحدت بخشد و نظریه هایی مبتنی بر حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آبرومند ارائه کند که حتی گنده لاتهای بزرگ و کوچگ را هم به راه آورد و پای کلاس درس و مشق بنشاند. البته میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است ولی با این حال آنطور که حافظ شیرین سخن می فرماید نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.  کربلا کربلا ما داریم می آییم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿التوبه: ١

 

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ وَ اَلْعَالِمِ اَلَّذِی عِلْمُهُ لاَ یَبِیدُ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحْیِی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ مُبِیرِ اَلْکَافِرِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَهْدِیِّ اَلْأُمَمِ وَ جَامِعِ اَلْکَلِمِ اَلسَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ اَلسَّلَفِ وَ صَاحِبِ اَلشَّرَفِ  اَلسَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ اَلْمَعْبُودِ وَ کَلِمَةِ اَلْمَحْمُودِ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُعِزِّ اَلْأَوْلِیَاءِ وَ مُذِلِّ اَلْأَعْدَاءِ اَلسَّلاَمُ عَلَى وَارِثِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتِمِ اَلْأَوْصِیَاءِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْقَائِمِ اَلْمُنْتَظَرِ وَ اَلْعَدْلِ اَلْمُشْتَهَرِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلسَّیْفِ اَلشَّاهِرِ وَ اَلْقَمَرِ اَلزَّاهِرِ [وَ اَلنُّورِ اَلْبَاهِرِ] اَلسَّلاَمُ عَلَى شَمْسِ اَلظَّلاَمِ وَ بَدْرِ [اَلْبَدْرِ] اَلتَّمَامِ اَلسَّلاَمُ عَلَى رَبِیعِ اَلْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ [فِطْرَةِ] اَلْأَیَّامِ اَلسَّلاَمُ عَلَى صَاحِبِ اَلصَّمْصَامِ وَ فَلاَّقِ اَلْهَامِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلدِّینِ اَلْمَأْثُورِ وَ اَلْکِتَابِ اَلْمَسْطُورِ اَلسَّلاَمُ عَلَى بَقِیَّةِ اَللَّهِ فِی بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ اَلْمُنْتَهِی إِلَیْهِ مَوَارِیثُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ لَدَیْهِ مَوْجُودٌ آثَارُ اَلْأَصْفِیَاءِ [اَلسَّلاَمُ عَلَى] اَلْمُؤْتَمَنِ عَلَى اَلسِّرِّ وَ اَلْوَلِیِّ لِلْأَمْرِ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمَهْدِیِّ اَلَّذِی وَعَدَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلْأُمَمَ أَنْ یَجْمَعَ بِهِ اَلْکَلِمَ وَ یَلُمَّ بِهِ اَلشَّعَثَ وَ یَمْلَأَ بِهِ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ یُمَکِّنَ لَهُ وَ یُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَشْهَدُ یَا مَوْلاَیَ أَنَّکَ وَ اَلْأَئِمَّةَ مِنْ آبَائِکَ أَئِمَّتِی وَ مَوَالِیَّ فِی اَلْحَیَاةِ اَلدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ اَلْأَشْهٰادُ أَسْأَلُکَ یَا مَوْلاَیَ أَنْ تَسْأَلَ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی صَلاَحِ شَأْنِی وَ قَضَاءِ حَوَائِجِی وَ غُفْرَانِ ذُنُوبِی وَ اَلْأَخْذِ بِیَدِی فِی دِینِی وَ دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ أَخَوَاتِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ کَافَّةً إِنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ پس بجا آور نماز زیارت را به نحوى که پیش از این ذکر نمودیم یعنى دوازده رکعت بعد از هر دو رکعت سلام دهد و تسبیح زهرا علیها السلام بگوید و هدیه کند بسوى آن حضرت ....

 

فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً ، وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً ، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات ، وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات، 
پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند،و زینِ تورابراو واژگونه یافتند، ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند،درحالیکه گیسوان برگونه هاپراکنده نمودند، بر صورت ها طپانچه مى زدندو نقاب ازچهره هاافکنده بودند، وبصداى بلندشیون میزدند، و ازاوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند،وبه سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند،


وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، 
درهمان حال شِمرِملعون برسینه مبارکت نشسته،


وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ، 
وشمشیرخویش رابرگلـویت سیراب مینمود،


قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ ، 
بادستى مَحاسنِ شریفت را درمُشت میفِشرد،


ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ ، 
(وبادست دیگر)باتیغِ آخته اش سراز بدنت جدامى کرد،


قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ، 
تمامِ اعضاوحواسّت ازحرکت ایستاد،


وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ ، 
نَفَسهاىِ مبارکت درسینه پنهان شد ،

وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک َ ، 
وسرِمقدّست برنیزه بالارفت،


وَ سُبِىَ أَهْلُک َ کَالْعَبیدِ ، 
اهل وعیالت چون بردِگان به اسیرى رفتند،


وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ ، أَیْدیهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ ، 
ودرغُل وزنجیرآهنین برفرازجهازِشتران دربندشدند، گرماى (آفتابِ) نیمروز چهره هاشان مى سوزاند ، درصحراها وبیابانها کشیده میشدند، دستانشان به گَردَنهازنجیرشده،درمیان بازارها گردانده میشدند،


فَالْوَیْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ ، 
اى واى براین سرکشان گناهکار!،


لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِک َ الاِْسْلامَ ، 
چه اینکه باکُشتنِ تواسلام را کُشتند،

 

زیارت ناحیه مقدسه

 

9- پایان این یادداشت را به قضاوت چند ناظر خارجی اختصاص می‌دهیم. سه ماه قبل دیوید ایگنیشس در روزنامه واشنگتن پست نوشت «وقتی آبه شینزو در ایران بود تا پیام ترامپ را به رهبر ایران بدهد و آیت‌الله خامنه‌ای درخواست ترامپ را رد کرد، در صدای رهبر عالی ایران می‌شد بازتاب صدای آیت‌الله خمینی را شنید که گفت آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. ایران، اعتماد به نفس قابل توجهی دارد». و همان ایام بود که دکتر یحیی ابوزکریا متفکر الجزایری تصریح کرد «درحالی که بسیاری از حاکمان عرب در مقابل شیطان آمریکا ترامپ سر تعظیم فرود آورده‌اند، مرد مسلمانی از سرزمین فارس به نام سیدعلی خامنه‌ای در برابر او ایستاد و بینی‌اش را به خاک مالید. حقیقت این است؛ بگذار قورباغه‌ها هرچه می‌خواهند سروصدا کنند». روند تحولات چند سال اخیر به نحوی بوده که مجله نیوزویک چند ماه قبل در تیتر اول خود نوشت: ترامپ بین سه ابرقدرت دنیا محاصره شده است؛ روسیه، چین و ایران. البته تنها ایران بود که می‌توانست به پیک آمریکا بگوید «من ترامپ را شایسته مبادله پیام نمی‌دانم» و تنها ایران است که می‌تواند پهپاد آمریکایی را هدف‌گیری و سرنگون کند.
این سخنان، اظهارات چند ماه قبل آیت‌الله سید یاسین موسوی امام جمعه بغداد است که گفت «از امام خمینی(ره) پرسیدند آیا انقلاب اسلامی از علائم ظهور است؟ امام پاسخ داد خیر، این انقلاب از علائم ظهور نیست، بلکه اول ظهور است. از خدا می‌خواهیم که امام خامنه‌ای، همان سید خراسانی در روایات باشد». مشابه همین ادبیات امیدوارانه، هفته گذشته در سخنان یکی از علما و موکب‌داران عراقی عنوان شد.

 

یادداشت روز روزنامه کیهان 1398/07/01

http://kayhan.ir/fa/news/170639/

 

بعضی اشکال می کنند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را وقتی در نظریه های حمیدی مجیدی مبتنی بر ریاض فیزیک می کنید، خود به خود مسئله ی ادب و اخلاق از آن زدوده می شود چرا که در صرف ریاضی فیزیک یا منطق ریاضی به تنهایی نمی توان ادب و اخلاقی یافت. و لذا اینجا این سوال هست که پس چرا اگر چنین است حضرت ولی فقیه مد ظله العالی جواب رد به آبه شینزو برای درخواست ترامپ برای مذاکره دادند؟ اینجا یک مسئله ی اخلاقی ای هست که باید نه فقط در روابط بین المللی یافت شود و بلکه در متن اخلاق و ادب نهفته است و از جمله در مسئله ی عفاف و حجاب و حیا و ازدواج؛ و اینکه بر عکس، مشرکین حتی مایلند که لباس را با هر خدعه و نیرنگی از تن بانوان محترم به در آورده و آنها را لخت و عور روانه ی طواف حول خانه ی خدا کنند و همه را به فسق و فساد و دزدی و اختلاس و لامذهبی بجای کسب روزی حلال بکشانند و پایه های اسلام عزیز را سست کرده و بلکه آن را از بین ببرند. و ما چنین مسائلی را در بطن حکومتهای فاسد اسلامی و حتی غیر اسلامی که در منطقه و ماورای آن یافت می شوند می توانیم بیابیم که تا چه حد غیر مردمی هستند و چطور شعله های جنگ و نفاق را با کمک صهیونیسم آمریکایی و یاران جنایتکارش بر پا می کنند، الا لعنت الله علی القوم الظالمین.

اینجا یک مسئله ای را خوب است در امر روانکاوی عرض کنیم که چطور برای درمان بیماران روحی و روانی می تواند مناسب باشد. نمونه ی چنین روانکاوی ای را ما در متن قرآن کریم می یابیم مثلاً آنجا که حضرت یوسف علیه السلام حتی در زندان نیز آنجایی که برای همبندش هم تعبیر خواب کرده و او حالا ساقی فرعون مصر شده و خواب فرعون را شنیده و بعد برای تعبیر خواب فرعون به حضرت یوسف علیه السلام رجوع کرده. و اما اگر کسی روانکاوی امروزی را بخواهد مطالعه کند، متوجه می شود که بشر را تا لبه های پرتگاه های حولناک می کشاند و آنگاه نیز او را نمی تواند نجات دهد و بلکه از آن بالا به پایین پرتگاه های مهیب سرنگونش هم می کند. و این کار را تدریجی هم انجام می دهد آنچنان که نه یک بار و نه دوبار و بلکه آنقدر بیمار را در وضعیتهای نابهنجار روحی و روانی قرار می دهد تا با مرگ دست و پنجه نرم کند تا از پا درآید و خود را نابود کند. و روانکاوی و روانپزشکی و روانشناسی با وقاحت تمام به نظاره ی این وضعیت اسفبار او می نشیند و بلکه به او کمک می کنند که خود را از لب پرتگاه های مهیب به زیر افکند چرا که نمی تواند خلائهایی را که بشر برای نفس خود امروزه ایجاد کرده را پر کند و بلکه او را به برده ای تمام عیار بدل می کند آنجایی که بندگی خدا را نیز با تمام قوا و توان مایل است که نفی کند و در پی فرعونیت خود دنبال آندلسی کردن تمام عیار عالم و آدم است! قتل الانسان ما اکفره مرگ بر انسان چقدر ناسپاس است؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّـهِ أَکْبَرُ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿العنکبوت: ٤٥﴾

 

 قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ﴿یس: ٧٩

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ

 

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجات

 

فرض بفرمایید که شما می خواهید حالات خلایی ذرات بنیادی و بلکه ریسمانهایی را بدست آورید که در ابرریسمانها می خواهید بکار ببندید. خوب، حالات خلائی را اگر برای ریسمانهای تیپ IIA ندارید، به تیپ IIB مراجعه کرده و از تصویر آینه ای آن بدست می آورید. اما اینجا از لحاظ ادبی و اخلاقی یک مسئله ای هست و آن اینکه اصلا مسئله از لحاظ ادبی و اخلاقی خود یحتمل بتوان گفت که با یک حالات خلائی دیگری مواجه است که یحتمل در دروس معرفت نفس و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مبحث خود را باید داشته باشد.

یعنی اگر مثلاً شما در حدود انرژیهای بالای آی آر دارید دنبال خلائهای ذرات بنیادی خود می گردید و مثلاً می خواهید حدود جرمهای مزونها را بیابید و همه ی نقشه ی خلائها و حالات بالاتر آنها و بلکه ریسمانهای متناظرشان را خیلی دقیق نمی توانید بیابید، یحتمل اگر سعی کنید همین ذرات را در انرژیهای پایین و پایینتر و بلکه در حدود یو وی دنبال کنید و بعد با دوگانهای مثلاً تی که شما را از یک تیپ به تپ دیگری می برند، یحتمل بتوانید مسئله را حل کنید.

اما مسئله ی اخلاقی اینجا است که مثلاً سعی دارید که موکبداری کنید و بعضی هم برای صرف چای نزد شما می آیند ولی بعد متوجه می شوید که یک آدم سمجی هم این وسطها پیدا شده که الا و لله که بنده ی حقیر می خواهم خودم در سماح ثبت نام کنم یا هیچی. نمی خواهم به دفاتر زیارتی برای این کار هم مراجعه کنم. دست و پا چلفتی که نیستم! خودم نتوانم همان بهتر که نروم. و برای همین هم می آید به موکب شما و سعی می کند با موکبدارها درد دل کند.

خوب، تا اینجای قضایا خیلی خوب است برای اینکه موکبداری شما یحتمل گیر بعضی قضایا را سعی می کند باز کند. و اما آنجایی که مثلاً از کراواتی حزب اللهی و مادرش بحث را به میان می کشانی، مسئله اینجا این است که یک نکته ای را در میان این مسائل گم می کنی یا حتی یادت می رود. موضوع این نیست که مادر کراواتی ما دختر حاجی فولاد است یا نوه ی فلان آیت الله است یا کدام آقازاده بوده است که حالا آن وسطها آیا چهار تا لیچار هم بار جد و آبادش کرده اند. خوب، پس موضوع چیست؟ موضوع این است که در این میان می فرماید بابی انت و امی یا اباعبدالله. یعنی آقا جان همه چیزم فدای تو باد و دیگر وارد مناقشاتی با این و آن نمی شود که حالا دو تا آنها بگویند و سه تا این بگوید و همین باعث شود که مسائل اخلاقی و ادبی در نظر گرفته نشوند و در هر حد و حدودی که حساب کنید از حالات خلائی خارج نشویم. یعنی مادر ما را هم زدند و هم لای در گذاشتند و هم سرخ و کبودش کردند و دختر را هم اسیر کردند و از کربلا به شام بردند و دوره گرداندند و حضرت سجاد را هم غل و زنجیر کردند و سرهای مقدس را هم بالای نیزه ها کردند و به شام رساندند و به همه سنگ زدند و تف انداختند و .... خوب، اینجا کجا می خواهید دنبال اخلاق و ادب هم بگردید؟ امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم اگر تشریف فرما شوند، اخلاق و ادب مسئله کجا است؟ اینکه همه اش سر تا پا حالات مختلف خلائی مسائل است. بقیه ی مسئله چیست؟

اینجا یک نکته ای را باید بدان برگردیم که در باب امر به معروف و نهی از منکر است که یحتمل اگر امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم همچون وعاظ و خطبای محترم بخواهند به منبر رفته و در مورد حجاب و عفاف و حیا با بزرگ و کوچک مسئله حل کنند، یک جاهایی در یک زمانهایی بعضی اشکال کنند که خوب همه ی اینها درست که ما دامها داریم و سرمستیها از انواع قدرتها و ثروتها و سکرات مشروبات الکلی و بلکه موت داریم. و اما آیا تو خودت هم واعظ غیر متعظ نیستی؟ خودت هم آیا به آنچه می گویی عمل می کنی؟ خودت هم توی این خلائها گیر می کنی یا این خلائها فقط برای ما است که برایشان داری خیلی هم وعظ می کنی؟ مسئله اینجا یک گیری دارد که براحتی نمی توان گفت که خواهرم برادرم، حجابت و نگاهت را رعایت کن و چرا؟ چون آنکه خودش رعایت می کند که دیگر تذکر نمی خواهد. ولی آنکه رعایت نمی کند، خود انواع خلائهایی را دارد که از نهیلیسم گرفته باید وارد بحث با آنها آیا بخواهی شوی یا خیر؟ تا اینکه آیا اویی که به اسلام هم کافر است آیا اصلا اهل کتاب هم هست یا اینکه بت پرست است یا مشرک است یا چیست؟ یا همان کراواتی تازه مسلمان شده نیز خود چقدر حزب اللهی است یا اینکه خیر بلکه از آن منافقان درجه یک هم هست!

اینجا دروس معرفت نفس را باید بیشتر مورد ملاحظه قرار داد که وقتی انسانی نفس خود را به شیطان فروخت یا مدام در حال فروختن نفس خود به شیطان است، این بیچاره چطور می خواهد پی ببرد که آیا خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهاری هم هستند که در پی هدایت او به سعادت هم هستند. وقتی در مقیاسهای خیلی کوچک دارد حتی به نفس خود مدام خیانت می کند، چطور می خواهد به غیر خودش نیز خیانت نکند و بلکه خدا و پیغمبر و امامش را نیز درک کند. و آنگاه چطور می خواهد با گنده لاتهای عربده کشی که خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار را نفی می کنند وارد بحث و دعوا و جهاد اکبر و اصغر شود و بلکه از یاران امام حسین علیه السلام نیز گردد. اویی که در شب تنگ و ظلمانی رحم زندانی بوده است و توالی آمینواسیدها و بازها DNA های سلولهای او را تشکیل داده اند و روزها و شبها گذشته اند تا از آب ریخته ای در رحم به نطفه ای تا بالاخره به جنینی رسیده است و آنگاه بیرون می آید و در کمال ناتوانی والدین یا سرپرستهایش آیا یارای کمک به او را چقدر داشته باشند و در نهایت حال که با این همه نعمتهای الهی روبرو است آیا تشخیص می دهد که جای شکر و ذکر و دعا و نماز و صلاة هم به درگاه خدا لازم است تا از در بندگی خدا بتواند به سعادت دنیوی و اخروی برسد؟ کدام نظریه ی ریسمان را اینجا لازم داریم تا ذرات مورد نظر را در حالات بالاتر از خلائهای هر ذره ای و ریسمانی در ابعاد مورد بحث مختلف بیابیم؟ و خوب، تازه ما اینجا در بحثهای انسانی داریم بحث را دنبال می کنیم و حال آنکه بحثهای کینهانشناسی و نجومی و هندسی که این ذرات در مقیاسهای ریز و درشت چطور می شوند هنوز مانده است که مثلاً نسبت چگالی و فشار در هر نقطه ای در عالم باید چطور باشد و معادلات را چطور تاثیر می گذارد و ترتیب می دهد. الله نور السماوات و الارض با الکترومغناطیسم و بلکه وحدت نیروها و سنگی که روی سینه ی آن برده گذاشته اند و اربابش مدام در حال زدن او است و رسول گرامی او را می بیند و می گوید که نزنش همه و همه چه ارتباطی دارند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا ﴿١﴾ فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا ﴿٢﴾ فَالْمُغِیرَاتِ صُبْحًا ﴿٣﴾ فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا ﴿٤﴾ فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا ﴿٥﴾ إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ﴿٦﴾ وَإِنَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِکَ لَشَهِیدٌ ﴿٧﴾ وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ ﴿٨﴾  أَفَلَا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ ﴿٩

 

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ ۚ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿الجمعه: ٥

 

و من خطبة له (ع) (222)

قاله عند تلاوته:

«یُسَبّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ رِجَالٌ لَاتُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّکْرَ جِلَاءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ، وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ، وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ، وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ- عَزَّتْ آلَاؤُهُ- فِی الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ، وَ فِی أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِی فِکْرِهِمْ، وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَةِ، یُذَکِّرُونَ بِأَیَّامِ اللَّهِ، وَ یُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ، بِمَنْزِلَةِ الْأَدِلَّةِ فِی الْفَلَوَاتِ. مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَیْهِ طَرِیقَهُ، وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ، وَ مَنْ أَخَذَ یَمیناً وَ شِمَالًا ذَمُّوا إِلَیْهِ الطَّرِیقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَ کانُوا کَذلِکَ مَصَابِیحَ تِلکَ الظُلُماتِ، وَ أَدِلَّةَ تِلْکَ الشُّبُهَاتِ. وَ إِنّ لِلذِّکْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْیَا بَدَلًا، فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَابَیْعٌ عَنْهُ، یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ، وَ یَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ، وَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ یَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَکَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَى الْآخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِکَ، فَکَأَنَّما اطَّلَعُوا غُیُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیهِ، وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عِدَاتِهَا، فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیَا، حَتَّى کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لَا یَرَى النَّاسُ، وَ یَسْمَعُونَ مَا لَایَسْمَعُونَ. فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِکَ فِی مَقَاوِمِهِمْ الَمحْمودَةِ، وَ مَجَالِسِهِمْ الْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِینَ أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لُمحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَنْ کُلِّ صَغِیرَةٍ وَ کَبِیرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِیهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الْاسْتِقْلَالِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِیجاً، وَ تَجَاوَبُوا نَحِیباً، یَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ، لَرَأَیْتَ أَعْلَامَ هُدًى، وَ مَصَابِیحَ دُجىً، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلَائِکَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْکَرَامَاتِ فِی مَقْعَدٍ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فِیهِ، فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ.

یَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ، وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ الْأَسَى قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ الْبُکَاءِ عُیُونَهُمْ. لِکُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ یَدٌ قَارِعَةٌ، یَسْأَلُونَ مَنْ لَاتَضِیقُ لَدَیْهِ الْمَنَادِحُ، وَ لَایَخِیبُ عَلَیْهِ الرَّاغِبُونَ.

فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَها حَسِیبٌ غَیْرُکَ.

 

خطبه 222

که به هنگام تلاوت این آیه فرموده‌

«یُسَبِّحُ لَهُ بالْغُدُوِّ وَ الْاصال رِجالٌ لَاتُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لَابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» 

«و صبح و شام در آنها تسبیح او مى‌گویند. مردانى که نه تجارت و نه معامله‌اى آنان را از یاد خدا غافل نمى‌کند»- سوره نور، آیات 36 و 37.

خداوند متعال یاد خویش را جلاى قلبها قرار داده، که در اثر آن گوش، پس از سنگینى مى‌شنود و چشم پس از کم سویى مى‌بیند و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنى منقاد و رام مى‌گردد.

خداوند- که نعمتهایش بزرگ باد- درهر عصر و زمانى همواره بندگانى داشته که به فکر آنها الهام مى‌کرده و در وادى عقل و اندیشه با آنان سخن مى‌گفته است. (این بندگان) با نور بیدارى عقول، چراغ فهم و بینایى را در چشمها، گوشها و دلها روشن مى‌ساخته‌اند، انسانها را به یاد روزهاى خاصّ الهى مى‌انداختند و از مقام عظمت پروردگار آنان را بیم مى‌دادند، این افراد به منزله راهنمایان بیابانها بودند، کسانى که راه مستقیم وسط را پیش گرفته، طریقشان را مى‌ستودند و آنان را به نجات بشارت مى‌دادند و افرادى که به جانب چپ و راست متمایل مى‌شدند از آنها انتقاد کرده و از هلاکت بیمشان مى‌دادند، بدین گونه این بندگان پاک، چراغ آن تاریکیها و راهنماى آن پرتگاهها بودند.

یاد خدا اهلى دارد که آن را به جاى زرق و برق دنیا برگزیده‌اند، لذا هیچ تجارت و داد و ستدى آنها را از یاد خدا باز نداشته است. با همین وضع زندگى خود را ادامه مى‌دهند و غافلان را با فریادهاى باز دارنده خود، متوجّه (کیفر) محرّمات الهى مى‌کنند، به عدالت فرمان مى‌دهند و خود به آن عمل مى‌نمایند، مردم را از بدى باز مى‌دارند و خود به گرد آن نمى‌چرخند، با این که در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته‌اند، از این رو ماوراى دنیا را مشاهده کرده، گویا از پشت دیوار این جهان سر برآورده و به جهان برزخیان مى‌نگرند و اقامت طولانى آن‌جا را مشاهده مى‌کنند. و گویا رستاخیز وعده‌هاى خود را براى آنها عملى ساخته است، آنها این پرده‌ها را براى جهانیان کنار زده، حتّى گویا چیزهایى را مى‌بینند که دیگران نمى‌بینند و مطالبى را مى‌شنوند که دیگران نمى‌شنوند. اگر آنان را در پیشگاه عقل خود مجسّم سازید و مقامات ستوده و مجالس آشکار آنان را بنگرید، مى‌بینید که نامه‌هاى اعمال خویش را گشوده و براى حسابرسى اعمال خود آماده شده‌اند، براى حساب هر کار کوچک و بزرگى که به آن دستور داشته‌اند و کوتاهى کرده‌اند و یا از آن نهى شده و مرتکب گردیده‌اند، سنگینى بار گناهانشان را به دوش گرفته، نمى‌توانند کمر راست کنند، گریه گلویشان را گرفته و با فریاد مى‌گریند و گریان با هم گفتگو مى‌کنند و با صداى بلند در پیشگاه پروردگار خویش در مقام پشیمانى و اعتراف به تقصیرند (آرى اگر آنها را در پیشگاه عقلتان مجسّم کنید) خواهید یافت که آنها نشانه‌هاى هدایتند و چراغهاى تاریکى، فرشتگان آنان را در میان گرفته، آرامش بر آنها نازل گردیده، درهاى آسمان برویشان گشوده شده و مقامهاى محترمى برایشان فراهم آمده است؛ مقامى که خداوند به آن نظر رحمت انداخته آنها را مى‌نگرد، از سعى و کوشش آنان راضى و موقعیّتشان را مى‌ستاید. با دعا و نیایش به درگاه خداوند آرامش، عفو و گذشت مى‌طلبند، اینان گروگانان نیازمندى به فضل و کرم او و اسیران تواضع و فروتنى به عظمت و بزرگوارى او هستند؛ غم و اندوه طولانى قلبشان را مجروح ساخته و گریه‌هاى بسیار چشمهایشان را به هر درى که امیدوارى به خدا در آن وجود دارد دستى براى کوبیدن از سوى آنان دراز است؛ از کسى درخواست مى‌کنند که سختى و تنگى برایش معنا ندارد و امیدواران را محروم نمى‌سازد. اکنون به خاطر خود، حساب خویشتن را برس! زیرا دیگران حسابرسى غیر از تو دارند.

 

نهج البلاغه با ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مذ ظله العالی، خطبه 222

http://lib.eshia.ir/10336/1/534

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ

 

یحتمل بعضی ایراد می کنند که چرا اینطور شکل سایتت را تغییر داده ای؟! راستش بنده ی حقیر شکل سایت را سعی کردم در بقیه ی ایام محرم و صفر همچون یک موکب اینترنتی کنم چرا که حالا چایی و شربت نداریم اینجا به کسی بدهیم ولی اگر کسی خواست در این ایام خستگی ای در کند بیاید اینجا و با همینی که داریم و بلکه همینی که نداریم پذیرایی اش کنیم. در ضمن، از تصاویر آینه ای موکبها نیز الهام گرفته شده است و از آنچه تجربه ی این بنده ی حقیر هم هست متوجه شده ام که هیچ اعتباری به نام نویسی در سایت سماح هم نیست چرا که حتی برای ورود بدان یحتمل شما در یک دور باطلی واقع می شوید اگر شماره ی سرگروه را ندارید. البته تلویزیون با یک نگاه عاقل اندر سفیهی هم می آید همه ی مراحل ثبت نام را سعی می کند توضیح دهد. ولی نکته ای که هست آن غربتی است که زائر کربلا دارد کانه یک جوری رفتار می شود که گویی یک چیزی است الهی سفر به کربلا و همه و همه یک مرتبه مثل بازیهای قایم موشکهای موش و گربه ای می روند قایم می شوند و دیگر هر چه سعی کنی از کسی کمک بخواهی انگار که همه آب شده اند رفته اند توی زمین. یک مرتبه به خودت می آیی که اتوبوس جلوی مسجد حاضر است و همه و همه دارند می روند کربلا! آقا چه شد؟ هیچی، جا نداشتیم و اتوبوس گیرمان نیامد و .... معلوم نیست تویی که بیشتر غریبی یا این بنده خداهای دیگری که دارند خود را به ننه من غریبم بازی می زنند.

و این است که از لج این ننه من غریبم بازیهای همینها هم که شده بنده ی حقیر گفتم یک موکب اینترنتی بزنم برای همه ی اینهایی که مثل بنده ی حقیر گیر همین ننه من غریبم بازیها افتاده اند و همینطوری الکی الکی از راه پیمایی اربعین باز می مانند. و البته این موکب اینترنتی نه برای آنهایی است که از صفهای آخر یک جورهای دیگری می زنند می روند بین الحرمین کربلا به یاری امام حسین علیه السلام.

خوب، حالا برای اینکه خیلی دروس معرفت نفس خود را در موارد آینه بینها و دیگر موارد آینه ای در امور حتی موکبداری نیز یادمان نرود، سعی کنیم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک نگاهی هم به یک مقاله ای در فیزیک انرژیهای بالا نیز بیاندازیم ببینیم داستان آنجا از چه قرار است:

 

https://arxiv.org/pdf/1909.08629.pdf

https://arxiv.org/pdf/1909.08625.pdf

 

نظر بنده این است که به عنوان تمرین و تکلیف، سعی بفرمایید مسائل موجود در مقالات را اگر در ریسمان تیپ IIA مثلاً بیان شده اند ملاحظه فرمایید که در تیپ IIB دوگانش چه مسائل و وضعیتی را ایجاد می کنند همینطوری که دارید مقالات را مطالعه می فرمایید؟ و حالا اگر خیلی گیج کننده و پیچیده نمی شود برای شما و بلکه برای مفرحی و خوشی بیشتر، سعی هم بفرمایید که مثلاً این مقالات را هم وارد ملاحظات خود کنید:

 

https://arxiv.org/abs/1909.04062

https://arxiv.org/abs/1707.02818

 

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّـهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّـهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿الاحزاب: ٣٥

۱. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّـهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿الأنفال: ٤٥﴾

۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّـهَ ذِکْرًا کَثِیرًا ﴿الأحزاب: ٤١﴾

۳. فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّـهِ وَاذْکُرُوا اللَّـهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿الجمعة: ١٠﴾

 

دعای به خدا حد و حسابی ندارد و هر چه دعا کنید به خدا و استغفار بطلبید و توبه کنید و به سوی او بروید برای اینکه به آن نفس مطمئنه و امام خود برسیم تمامی ندارد؛ و حتی بعضی یحتمل شوخیشان گرفته بفرمایند راه خدا باز است، باز باز است.... بله ولی اینجا یک نکته ای هم هست که ژنتیک است و همانطور که گفتیم مربوط می شود به اسیدهای آمینه و بازها و توالی آنها در DNA ها و اینکه چطور می خواهیم برای شفای مریضی مثلاً یا حتی هر دعای دیگری دعا کنیم که مقبول بیافتد! آیا شما آنقدر دعا می کنید تا از حال بروید یا بی هوش شوید یا هوشیاری خود را از دست بدهید یا دیگر نفهمید حتی چه می فرمایید یا بدتر از اینها خدای ناکرده ناامید شوید که اصلا چرا داشتید دعا می کردید و باز هم دعا می کنید و .... یا یک منطقی دارد دعا کردن و حساب و کتاب خود را دارد. مثالش این است که آیا وقتی دستور به جهاد از سوی امامش صادر شود و همه می روند به جبهه های جهادی، آیا اگر کسی نرود و تمرد کند و بعد که دیگر دستور جهادی نبود سعی کند خودش یکه و تنها برود برای خودش جبهه های جهادی و آنگاه اگر در این راهها کشته هم شود، کجاها واقعاً جهاد کرده است و کجاها شهید شده است و کجاها دیوانگی هم کرده است و خودش را کرده است سکه ی یک پول؟ می فرمایند مردم داشتند حرفهای میثم تمار و مسلم بن عوسجه را می شنیدند که از اخبار آینده ی خود به هم خبر می دادند و چه ها که می گفتند و چه ها که نمی گفتند و نزد خود می گفتند که اینها دیگر چه دیوانه هایی هستند. یکی عسل می خورد و شهید می شود و دیگری را عسل می دهند و تف می کند و حتی انگشت می کند و عق هم می زند که بالاخره چطور می شود که دست از یاری امیرالمومنین بردارند و تا پای جان دست برنمی دارند. یحتمل انسان گاهی یادش هم می رود چطور می توان به نظریه های کوهمولوژیک متناظر نظریه های موانع بپردازد آنطور که ملاحظه شود که آن دوران بزن و در رو تمام شد و بزنی می خوری! ان الحسین مصباح الهدی و سفیة النجات. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿الصف: ٨﴾

 

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجات

 

 

نکته ای را که می خواستم در مورد گنده لاتی و حضرت امیرالمومنین و عمرو بن عبد ود عرض کنم اینکه شما این را می توانید بواقع ببینید که این گنده لاتها به اقتضای زمان و مکان در جوامعی بیشتر از جوامع دیگری هم یحتمل یکه تازی می کنند. و اما یک چیزی را که یک خدا بیامرزی به زبان عامیانه در مورد عمرو بن عبد ود فرمودند که بنده توی گوشم مانده است هم این است که عمرو که خوب عربده هایش را کشید و هیچ کس جوابش را نداد و نزدیک بود که آبروی اسلام برود، بعد که امیرالمومنین ایستاد که با او وارد جهاد شود عمرو گفت که من با تو کاری ندارم! و حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود که حالا منم که با تو کار دارم!

نکته اینجا این است که بعضی از این گنده لاتها اتفاقاً توبه و استغفار هم می کنند و بلکه به راه هم می آیند. اما بر عکس مسئله آن گنده لاتهایی است که مخصوصاً نه توبه می فهمند و نه استغفار و بلکه ید الله و عین الله و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را نیز همچون خودشان می پندارند که یکی ما و یکی او. و همین هم هست که آنقدر در گنده لاتی اش کار را ادامه می دهد که کار را به جاهای باریکی می کشاند که حتی اگر دستش برسد کل بشریت را هم نابود بتواند کند، هیچ ترس و ابایی هم ندارد. و این کار را این ملعون می کند چرا که مطمئن هم هست که بسیاری گنده لاتهای دیگری هم هستند که پشت او ایستاده اند و پشتش خوب به آنها گرم است. و لذا این را شما در تمام شئونات جامعه می بینید که می تواند مبتلایش کند و یک سر سوزن اگر غافل شوید این کار را می کند. همین گنده لاتها هستند که نه به پیغمبر و نه به ائمه ی اطهار رحمی ندارند و بلکه نفس اماره شان است که بر آنها غالب است و دست به هر جنایتی می زنند و هر منکری را انجام داده و بلکه امر می کنند و هر معروفی را نهی می کنند و منکر می شوند. حلال و حرام نمی شناسند و اصل اسلام را نیز حاشا می کنند. و از این نوع افراد همه جا و در همه زمانی می توانید بیابید حتی نه فقط در صف اول نماز و بلکه در بین خود روحانیت همچون آخوندهای درباری و اشرافی و امثالهم نیز یافت می شوند. اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تنها مانده و بلکه ریاضی فیزیک و بلکه دانشگاه های غربیها و شرقیها به غلط از همه مدعی است که جلو می زند. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿الصف: ٨﴾

 

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجات

 

خطبه ی نماز جمعه ی حضرت ایت الله موحدی کرمانی را گوش کنید؛ متاسفانه چیزی که معمولاً هست تا صدا و سیما این را پخش نکند و بلکه یحتمل یک روز از خطبه ها نگذرد، دسترسی اینترنتی بدان امکان پذیر نیست. البته بعضی اخبارهای فوری از خطبه ها را بنگاه های خبری پخش می کنند ولی اگر بخواهید ببینید کدام خطبه ی نهج البلاغه بود که نقل قول شد؟ ما هذا لله! و حالا این جلسه ی هشتم و بلکه جلسات دیگر استاد پناهیان را در دانشگاه هنر نیز بشنوید:

 

http://panahian.ir/post/5684#j8

 

نکته ای در این رابطه بنده عرض کنم که بحثی پیش آمد راجع به حرمله و معنای آن که بنده داشتم دنبالش می گشتم. و در لغتنامه ی دهخدا همزمانی که داشتم به خطبه های نماز جمعه گوش می کردم نیز این را و بلکه جاهای دیگری را نیز نگاه می کردم؛ و داشتم این را می خواندم:

 

حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] (اِخ ) ابن کاهل الاسدی الکوفی . ظاهراً این همان کس است که بروز عاشورا تیر بر گلوگاه طفل شیرخواره ٔ حسین بن علی ، علی اصغر زد و آن کودک را در آغوش پدر بکشت . منهال بن عمرو گوید: وقتی که از کوفه به حج رفته بودم خدمت حضرت علی بن الحسین درآمدم . از من پرسید که حال حرملةبن کاهل الاسدی چیست ؟ گفتم : ویرا زنده در کوفه گذاشتم . دست به دعا برداشته گفت : اللهم اذقه حرالحدید اللهم اذقه حرالنار... و چون به کوفه بازگشتم مختاربن ابی عبیدة خروج کرده بود. بنابر سابقه ٔ معرفتی که با وی داشتم به ملاقاتش شتافتم . چون بدو رسیدم سوار شد و من با او همراهی کردم . در اثناء راه در موضعی بایستاد و انتظار کسی میکشید. ناگاه حرمله را آوردند. مختار گفت : الحمدﷲ که خدای تعالی مرا بر تو دست داد و جلاد را طلبیده فرمود که دستها و پاهای ویرا بریدند. آنگاه به افروختن آتش اشارت کرد و خرواری نی حاضر ساختند و حرمله را در میان آن نهاده بسوختند. (حبیب السیر چ سنگی تهران جزو 1 صص 219-220 و 247 و چ خیام ج 2 ص 55).

 

و همین وقت هم متوجه شدم که حضرت آیت الله موحدی کرمانی مد ظله العالی دارند از جانبازی که دو دست و دو پا را چطور از دست داده بودند و با این حال احساس شرمندگی هم می فرمود که چرا شهید نشده است. البته این می تواند فقط یک تصادف هم باشد که چنین شد. همانطور که بنده داشتم در کلاس درس انگلیسی راجع به از جمله آنچه در کتاب آمده بود این که برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک کدام است درس می دادم، و آنگاه همان روز غلط نکنم یازده سپتامبر 2001 هم بود و نمی دانم چطور جورچ بوش پسر هم در کلاس درس انگلیسی یا چیزی بوده! بگذریم، بنده فکر می کنم به هر حال درسی را که در خطبه های نماز جمعه می فرمایند راجع به خطبه ی نهج البلاغه بسیار آموزنده است. 

و اما نکته ای دیگر را راجع به عمومیت گنده لاتی عرض کنم که بسیار هم مسئله ی مهمی می تواند باشد. این مسئله وقتی مردم می بینند که از این قبیل کارها چطور در جهان رواج دارد و آنرا مورد پسند هم جلوه می دهند و رسانه ها هم بدانها می پردازند، آنگاه چیزی که رخ می دهد این است که یواش یواش وقتی بجای ذکر کثیر و دعا و استغفار، همه بنظرشان رسید که هر که هر چه گنده لات تر هم بود هم او است که برنده است. آنگاه شما هر چه بیشتر هم سعی کنید که به دینداری و مذهب و اسلام هم دعوت کنید، می بینید که کمتر هم موفق می شوید. و کم کم کار به جایی می رسد که در دروس معرفت نفس حتی عمرو بن عبد ودها می آیند شروع می کنند به عربده کشی و هل من مبارز هم می طلبند و این را از روی جوانمردی خود نیز می پندارند و از آنجایی که این نره غول هم هیچ رقیبی ندارد و هیچ کس نیست که به میدان رفته و آبروی اسلام را حفظ کند، چه می شود؟ امیرالمومنین خود باید به میدان برود و او است که باید این غول بیابانی را از پا در بیاورد. از علی آموز اخلاص عمل، شیر حق را دان مطهر از دغل... سالها گر ظن دود در پای خویش، نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش. تا ببینی نایدت از غیب بو، غیر بینی هیچ می بینی بگو! مسئله این است که آن دشمن هذیان گو بجای اینکه این همه فداکاریها و جانفشانیها را از امیرالمومنین ببیند، برعکس او را قاتل و نابکار می پندارد و آن گنده لات را همه کاره ی عالم می داند.

بنده ی یک چیزی را در این رابطه که خودم هم تجربه کرده ام و در حقیقت خیلی هم مهم نیست ولی یحتمل آموزنده باشد را عرض کنم. یک بار که ما رفته بودیم بیت رهبری یحتمل ماه رمضان یا محرم و صفر هم درست یادم نیست و ولی یک صف طولانی شده بود و منتظر بودیم که یکی از آقایان دیگری که در صف بودند فرمودند که ما به عنوان پاسدار یا سرباز وظیفه داشتیم نگهبانی می دادیم، دیدیم که شخصی هم هست که در این همسایگی با کراوات و کیف سامسونیت می آید و می رود. جویا شدیم،معلوم شد که او نیز از همسایگان قدیمی است و جناب پاسدار یا سرباز می فرمود که آقا فرموده بوده اند که باید احترام او را حفظ کرد. و یعنی اینکه مواظب باشید که غیر از این هم مثلاً نشود.

در رابطه با همین کراوات بنده عرض کنم که اتفاقاً روزی از روزهای عید نوروز هم یک بنده خدایی کراواتش را می زند و با مادرش می رود عید دیدنی مثلاً خاله اش. بنده مسئله ی غیریت را می خواهم عرض کنم که تا کجاها می تواند بکشد. اتفاقاً خاله جان که خودشان هم متدین بودند و میهمانی هم خیلی متدین تر از خودشان هم آنجا بود و میهمان هم که می بیند اوضاع خیلی دارد کراواتی می شود، نه می گذارد و نه برمی دارد و بند می کند با مادر آن کراواتی که آره؛ راستی شما همان دختر فلانی هم نیستی که در خست و بخل خیلی معروف بود به مثلاً حاجی خسیس یا حاجی فولاد یا حاجی سفت یا حاجی بخیل یا حاجی چی چی؟ آقای کراواتی هم که قبلاً همین واژه را جای دیگری شنیده بود و می دانست که منظور او چیست؟ در جوابش گفت که خوب است اول کمی مزه مزه کنی و بعد حرفت را بزنی. و کار داشت بالا می گرفت که خاله جان به آقای کراواتی فرمودند شما بهتر است از اینجا بلند شوید و بروید آنطرفتر هم بنشیند. و آن بنده خدای کراواتی هم از همه جا بیخبر بود که اصلا داستان از چه قرار است و بلکه درب دارد بر روی کدام لولا است که می گردد؟

بعدها از خانواده ی این بنده خدای کراواتی ما به این بنده ی حقیر گفتند که چرا آن بنده خدا آنطور برافروخته شده بوده و تازه معلوم شد که یحتمل او بنظرش می رسیده که این کراواتی از آن گنده لاتها است که خیلی هم دوست دارد برود آلمان و آمریکا و از این حرفها و خیلی اهل خدا و پیغمبر ه نیست و لذا آن بنده خدای دیگر که میهمان خاله بوده نیز خواسته خوب او را بشوید و سر جایش بنشاند. اتفاقاً به خود او هم گوشزد کرده بوده که تو همان نیستی که از المعجم الاحصایی دکتر محمود روحانی برای من می گفتی و هم او بوده است که کدام راز را از اعداد در قرآن نشان داده است که آنطور که آن از معجم المفهرس لاعجاز قرآن المجید نقل قول می کند عدد 19 عددی است که اعجاز قرآن را می رساند. و مولف محترم نشان می دهد که اشتباهی در شمارشها رخ داده و چنین هم نیست. کراواتی ما که این را برای آن حضرت تعریف کرده بوده، اتفاقاً خیلی هم مسر بود که همین را بر علیه او یک جوری استفاده کند مخصوصاً که کراوات هم زده بوده است و دیگر ....

خلاصه شوهر خاله ی کراواتی ما که به رحمت خدا می رود باز از فامیلهای همین حاج آقای برافروخته دوباره به هم برمی خورند و دوباره کراواتی ما می خواهد اظهار فضل کند و می گوی که چطور ما از تفسیر سوره ی و العصر شما استفاده بردیم. آن حضرت می فرمایند که اتفاقاً من شما را خیلی نمی شناسم ولی خال خانم و خانواده ی آنها را خیلی می شناسم و قبول هم دارم. و باز این کراواتی ما که بنده ی حقیر نمی دانم چطور بدتر از این حقیر کراواتش را هم باز کرده بود و خیلی هم اتفاقاً بدتر از این حقیر سعی می کرد حزب اللهی خودش را نشان دهد، باز هم دوزاری اش کج بود و نیافتاد. ولی متوجه شد که راننده ی آن مفسر سوره ی والعصر آمد بیرون و فرمودند که شما ایشان را می شناسید؟ کراواتی ما هم که حالا بهتر است بگوییم که میان کراواتی و حزب اللهی در تلاطم هم بود جواب داد که خیر! ایشان کیست؟ جناب راننده فرمودند که ایشان یک مدرسه ساز است. و او هم گفت که اینطور و باز هم دوزاری اش نیافتاد. تا بالاخره خواهر این کراواتی یا حزب اللهی یک روز آمد خانه ی این بنده خدا و دید که عجب؟ چرا این بنده خدا هیپنوتیزم شده است یا چیست که عکس ولی فقیه را قاب کرده است گذاشته است توی مهمان خانه شان؟ و خلاصه کی بود بعد از اینها که به او خواهرش که خدا بیامرزدش گفت که خال خانم گفته است که آن میهمانشان جادوگر بوده است و می خواسته اند که تو را جادوجنبلت کنند و معلوم هم هست که جادو جنبل هم شده ای. و تا تو هم باشی که دیگر برای خودت نروی الکی الکی کراوات بزنی و برای همه هم تعریف کنی که معجم احصایی داری و چه گفته است در این معجم و ..... حقت است که جادو جنبلت کنند چرا که تا تو باشی که دیگر از غربزدگی ات درست و حسابی در بیایی! و برای خودت از این ادعاهای گنده لاتی هم دیگر نکنی و .... و کراواتیٍ حزب اللهی ما هم دو دستی زد توی سرش و به خودش گفت دیدی چه خاکی توی سرت شد؟ خاک توی سرت کنند! جادو جنبل شدی رفت پی کارش! هیپنوتیزم که دیگر هیچی! و همین است که اگر کسی آن موقعی که باید کاری می کرد کرد که کرد و الا اگر بعدش هر کاری کنی که بخواهی درستش کنی نمی شود که نمی شود. وقتی دست را روی خانه ی خدا گذاشت روی دست آن دختر و دیگر این دستها از هم جدا نشدند و همه هم فهمیدند که داستان از چه قرار است، دیگر می خواهد چه کند الا اینکه مگر خود امام حسین علیه السلام به داد آنها برسد که بلکه اینها خاک توی سر هم نشوند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُوا کَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ﴿التوبه: ١٢٢

 

وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ ﴿٥١﴾ قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا ۜ ۗ هَـٰذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَـٰنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ﴿٥٢﴾ إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿٥٣﴾ فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿یس: ٥٤

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ﴿الحجرات: ٦﴾

 

9-/5461  أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَانَ:بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ،قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): «بِی أُنْذِرْتُمْ،وَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ اهْتَدَیْتُمْ-وَ قَرَأَ: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ - وَ بِالْحَسَنِ أُعْطِیتُمُ الْإِحْسَانَ وَ بِالْحُسَیْنِ تَسْعَدُونَ وَ بِهِ تَشْقَوْنَ،أَلاَ وَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ،مَنْ عَادَاهُ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّةِ».

 

البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، جلد 3، ص 232

http://lib.eshia.ir/71664/3/232

 

ترجمه:

پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلى ا‏لله‏ علیه ‏و ‏آله فرمودند : به وسیله من هشدار داده شدید و به وسیله على علیه ‏السلام هدایت می‌یابید و به وسیلهحسن احسان می‌شوید و به وسیله حسین خوشبخت می‌گردید و بدون او بدبخت. 
بدانید که حسین درى از درهاى بهشت است، هر کس با او دشمنی کند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام می‌کند.

 

 

ناطق من الله بودن دعوت‌کنندگان به وحدت


امروز هر حنجره‌ای که به وحدت دنیای اسلام دعوت کند، حنجره‌ی الهی است، ناطق من اللّه است. هر حنجره‌ای و زبانی که ملتهای مسلمان را، مذاهب اسلامی را، طوایف گوناگون اسلامی را به دشمنی با یکدیگر تحریک کند و عصبیتها را علیه یکدیگر تحریک کند، ناطق من الشیطان است. «من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان النّاطق عن اللّه فقد عبد اللّه و ان کان النّاطق ینطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس».(۱) آنهائی که از زبان ابلیس حرف میزنند، خودشان و مستمعین خودشان را به طرف جهنم میبرند؛ خودشان را هم دچار هلاکت میکنند. «أ لم تر الی الذّین بدّلوا نعمت اللّه کفرا و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار»؛(۲) «یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النّار»،(۳) که درباره‌ی فرعون است.
کسانی که امروز دنیای اسلام را از اتحاد و یکپارچگی دور میکنند - در حالی که احتیاج به یکپارچگی، امروز بیشتر از همیشه است - اینها به نفع شیاطین کار میکنند، به نفع ابلیس‌ها کار میکنند.۱۳۹۲/۰۳/۱۸

بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللی قرآن کریم
وحدت
حدیث


۱ ) تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانى‏، ص ۴۵۶؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۹۴؛ الحیاة، محمدرضا حکیمی، ترجمه احمد آرام، ج ‏۲، ص ۴۶۳

 

مَنْ أَصْغَى‏ إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیسَ.
ترجمه:
امام جواد علیه‌السلام فرمودند: هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید ابلیس را عبادت کرده است.

۲ ) سوره مبارکه ابراهیم آیه ۲۸
أَلَم تَرَ إِلَى الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللَّهِ کُفرًا وَأَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ
ترجمه:
آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند؟!

۲ ) سوره مبارکه ابراهیم آیه ۲۹
جَهَنَّمَ یَصلَونَها ۖ وَبِئسَ القَرارُ
ترجمه:
(سرای نیستی و نابودی، همان) جهنم است که آنها در آتش آن وارد می‌شوند؛ و بد قرارگاهی است!

۳ ) سوره مبارکه هود آیه ۹۸
یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیامَةِ فَأَورَدَهُمُ النّارَ ۖ وَبِئسَ الوِردُ المَورودُ
ترجمه:
روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود؛ و (به جای چشمه‌های زلال بهشت) آنها را وارد آتش می‌کند! و چه بد آبشخوری است (آتش)، که بر آن وارد می‌شوند!

 

فیشهای رهبری مد ظله العالی در رابطه با وحدت / اتحاد ملی/انسجام اسلامی / اتحاد/انسجام/متحد/منسجم

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1125&npt=8

 

 

 

در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، بنده ی حقیر نظرم این است که اگر ما نسبت به گنده لاتها بی تفاوت باشیم و اجازه دهیم که آنها هر کاری دلشان خواست انجام دهند، همین می شود که می خواهند با تمام اصول اسلامی در بیافتند. دلیلش هم این است که خودشان نه دین دارند و نه حتی از هیچ نوع آزادگی ای برخوردارند و لذا وقتی عظمت دین خودشان را هم حتی مشاهده می کنند با همان هم به ستیزه برمی خیزند. و در نهایت به هر وسیله ای که شده با اسلام وارد ستیز و جنگ می شوند. همین گنده لاتی است که در دروس معرفت نفس، انسان را به اشتباه می اندازد که هر چه بیشتر نفسش درگیر جهالت می شود بیشتر هم بنظرش می رسد که خود او است که همه کاره ی کل عالم هم هست. و یک جاهایی می رسد که دیگر نه روانشناسی و نه روانکاوی و نه روانپزشکی می توانند برای او کاری کنند الا اینکه آیا اینقدر هم شجاعت در خود ببیند که ییاید جلوی دوربین و رسانه ها و اعلان کند که در چه منجلابهایی گرفتار شده بوده است و هست و خواهد شد؛ ولی ما هذا لله اگر او از جهالت خود دست بردارد و توبه کند و از خدا طلب استغفار نماید و حتی اسلام آورد! و تا روز قیامت در جهالتش باقی می ماند. و هر چه در صور بدمند و زندگیها و حیات نو و تازه شود، او افسرده تر و پژمرده تر شده و رفته رفته از بین می رود و در قعر جهنم و دیناپرستیهایش نابود می شود. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

سلام کردن می فرمایند واجب نیست، اما جواب سلام واجب است. ولی خوب سلام را باید درست هم داد تا جواب سلام را درست هم بگیریم. بعد از نماز معمولاً به پیغمبر و دوازده امام نیز سلام می دهیم. اما در بین نماز اگر سهواً سلام بدهیم، سجده ی سهو دارد و دو تا هم باید داشته باشد! می توانید به رساله مراجعه بفرمایید. می فرمایند چون در بین نماز داریم با خدا حرف می زنیم و دعا می کنیم، سلام حتی در قنوت هم جایز نیست. البته در مواردی ما داریم که خدا خود به بعضی مثل پیامبرانش و ائمه ی اطهار سلام می کند آنچنان که سلام الله علیهم اجمعین هستند حضرت رسول اکرم و ائمه ی اطهار.

وقتی هم که به حضرت رسول در نماز سلام می دهیم که از مستحبات نماز است و می گوییم السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته السلام علینا و علی عباد الله الصالحین السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، در حقیقت از نماز خارج شده ایم. پس به غیر خدا در نماز نمی شود سلام داد؛ ولی کلاً آیا چطور به خدا سلام می دهیم؟ نمی شود به خدا هم سلام داد؟ بنده ی خدا نمی تواند به خدایش سلام بدهد یا همان نماز به نیت قربتاً الی الله برای او کفایت می کند به شرطی که از خدا استغفار بطلبد و توبه کند؟! مسئله این است که حتی به یک خلیفة الله چطور می خواهیم سلام کنیم؟! السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله السلام علیک یا وارث نوح نبی الله السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله السلام علیک یا وارث عیسی روح الله السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله السلام علیک یا وارث امیرالمومنین ولی الله ....  استغفرالله ربی و اتوب الیه یا محسن قد اتاک المسیء انت المحسن و انا المسیء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُوا کَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ﴿١٢٢

 

بنده ی حقیر می خواستم عرض کنم که هر کس می خواهد در تکبیرش مرگ بر غارتگر بیت المال بگوید، بیاید مسجد ما چرا که بنده ی حقیر خواهم گفت. اما بعد دیدم که این سوال هم از این حقیر شده است که مگر حضرت ولی فقیه این اختلاسها و دزدیها و حقوقهای نجومی و امثالهم را هم نمی بیند؟ بنده حقیر همین چند وقت پیش نمی دانم تقیه بود که اینجور جواب دادم، نمی دانم اخلاصم بدان حد خالص نشده بوده است، نمی دانم چه بود که جواب دادم بنده توی این مملکت هیچ کاره ام و اگر وضعیت قبل از انقلاب هم بود وضعم بهتر می بود، ولی اینقدر هست که اگر آقای خامنه ای یک سر سوزن در قضایا شل بگیرند، طرف مقابل می خواهد اصلا کل زیرآب اسلام را بزند!

بعد دیدم اتفاقاً خود این بنده ی حقیر هم یادم هست و امروز صبح داشتم به عزیزی می گفتم که اتفاقاً خود این حقیر هم همه ی کاسه کوزه ها را می خواهم بشکنم سر دیگران و نه خودم؛ و طبیعی هم هست که چنین باشد! یعنی کی است که حاضر هم باشد که همه ی کاسه و کوزه ها را سر خودش بشکند؟! یک وقتی بنده فکر می کردم تقصیر جمهوری اسلامی و بلکه ولی فقیه است که چنین شد و چنان شد!

و اما مسئله ی میکونوس را در نظر بگیرید. عزیزی از این حقیر پرسید که آلمان نبوده ای؟ میکونوس بودی؟ بنده ی حقیر گفتم که بودم ولی آن کسی که لخت و عور شده بود نبودم! اشتباهی کنفرانس برلین را با میکونوس عوضی گرفته بودم. و ایشان فرمودند آن چیز دیگری بود و .... البته اینها همه با کل کل کردن با علماء هم ربطی ندارد! خدا بکشد این علماء قلابی را که جلوی این همه امام زمانهای راست و دروغ می ایستند و نمی گذارند کارشان را بکنند!

نکته ای که اینجا انسان در نفس اماره و نفس لوامه ی خود اشتباه می گیرد که چطور است که باید با آن نفس اماره وارد جهاد اکبر شود و به نفس مطمئنه برسد این است که آن نفس مطمئنه را پیدا نمی کند و آنگاه وقتی هم که گیر آن پلیدترین نفسها افتاد، دیگر متوجه نیست که چطور گیر افتاده است و آنقدر در پلیدیهای خود و همدستان پلیدتر از خودش غرق می شود که حالا شما بیایید راه چاره ای برای این بنده ی حقیر فلک زده بیابید که آقا یا خانم عزیز! داری با آن نفس خودت که عزیزترین ات هم هست چه می کنی، ای یزیدی ملعون؟! یزید است که خلیفة الله است؟ امام حسین علیه السلام است که نباید در صحرای محشر کربلا ندای مرگ بر غارتگر بیت المال سر می داد آنطور که بعضی در نماز جمعه و در پی آنها حتی آیت الله موحدی کرمانی نیز همین مرگ بر غارتگر بیت المال را تکرار فرمودند. و خوب، ببینم هر که چنین گفت و بر فرض که برای همین حرفش که مرگ بر غارتگر بیت المال است یا حرف دیگری هم زندان رفته است؛ و حتی بلکه ادعای امام زمانی هم کرده است، آیا برای ادعای امام زمانی اش باید از مسجد بیرون انداخته شود و بلکه زندانی هم شود یا دلیل دیگری هم یحتمل دارد. از کجا می دانید که او واقعاً امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم نیست و بلکه از این امام زمانهای قلابی است که توهم و تخیلات برش داشته است؟!

مرگ بر این اخوان ملعون متزوری که در مستی هم ادعا دارند که می توانند حتی با منطق عربی و نه ریاضی هم بفرمایند که چه ظریف با جان کری چوب دستی زیر بغل راه رفته اند یا خیر؟! و اما هنوز هم می خواهند با ترامپ هم که شده مذاکره کنند چرا که خیلی هم اتفاقاً تاجر خوبی است و گاوهای شیرده هم زیاد دارد! ای ترامپ حالا که خودتان هم فهمیده اید که چه یزیدی ای هستی، آدم شو! و تا ترامپ و بلکه آمریکاییها آدم نشوند هم نمی فهمند که ای احمق حماقت نکن و دیوانگی نکن و سر عقل بیا و مسلمان شو و بیا طرف اسلام و ولی فقیه اگر می خواهی مثل 2500 سال شاهنشاهی در ایران هم سرنگون نشوی! از گنده لاتی ات دست بردار و به حرف این سید اولاد پیغمبر و ولی فقیه و امام خامنه ای گوش فرا بده! و بیگدار به آب نزن. فکر نکن همه چیز فقط گنده لاتی است و بس! فکر نکن دیگر از من گنده لات تر و سر دسته ی مافیاتر در دنیا وجود ندارد!

بیا و سرگروه ما بشو و با هم بلکه توانستیم برویم کربلا! ما که باز پشت در سایت سماح گیر کرده ایم که یک سرگروه گیر بیاوریم که چطور حتی 3 هزار تومان هم علاوه بر 22 هزار تومان بدهیم که برویم کربلا؟! ما فکر می کردیم که اگر فقط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم و برویم و بیاییم مسجد دیگر هیچ گنده لاتی با هم کاری ندارد، ولی مثل اینکه مسئله جور دیگری است. و ما خواب مانده بودیم که چطور می شود به نظریه های مخصوصی در نظریه های حمیدی مجیدی پرداخت که گنده لاتها را در ریاضی فیزیک و نظریه های حمیدی مجیدی و حکمت متعالیه و حتی فقه هم که شده دور بزنیم! السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین! السلام علیک یا سید الشهداء! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

  • سید حمید بنی هاشمی
  • سلام

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی