الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

It is worth it after all, I thought, that I would try a post in English, having heard a biographical interview with Dr. Hoseini about Ayatollah Abdolhosein Najafi lari also known as Ayatollah Abdolhosein Mousavi Lari whose grandson is Ayatollah Mojtaba Mousavi Lari famously associated with Dr. Hamid Algar as a mentor or someone from whose books he decided to convert to Islam. 

As the title of the post also shows, we wish to discuss the notion of Istishab which comes from the root of the word sahaba and also most probably from the same roots as the word sahaabah and sahabi. In other words in Arabic you have:

استصحاب- صحب- صحابه- صحابی

Almaany.com translates istishab as

Accompanying; ABIDING TO OTHER REVEALED INJUNCTIONS [Legal]

 

We are actually seeking the implications of istishab in what regards it in the religious fundamentals of the jurisprudence. And thus, we are going to apply it to the transcendental philosophy  of jurisprudential Hamidi Magidi theory. In jurisprudence, istishab actually presents a rule of abiding to a revealed injunction until a probable change in the status quo of the injunction possibly occurs.

How is this related to the transcendental philosophy  of jurisprudential Hamidi Magidi theory? Given that you have a two body problem, then it can be treated either classically or quantum physically from a  mathematical physical point of view not so much depending on whether the bodies are celestial or not since the matter can be treated quantum gravitationally entering the realm of the Standard Model. Well, one might object that this has nothing to do with the given rule above. However, the point is that when one status of an injunction is being abided by another or the same injuntion at a different time, then one at least has a two body problem at hand either quantum physically or classically. (The enlightened students of quantum field theories might see it somehow emerging here and there!) Thus, the relative equilibrium of the celestial bodies- and even possibly some earthlings can be figured out thorough the analysis of  the transcendental philosophy of jurisprudential Hamidi Magidi theories.

One might object as to what a Hamidi Magidi theory might be then? And the answer is that it is the mathematical physics according to the transcendental  philosophy and jurisprudence and its fundamentals. As to what transcendental philosophy might be, the answer is the transcendental philosophy of Mulla Sadra. We will try to follow the problem in the comments. Please, feel free to participate although you might not be so familiar with the transcendental philosophy of Mulla Sadra, but still have an interest in transcental philosophies or even transcendental numbers! But no joking jocularities, please. ok? Hmm, I'm awfully stuck with the puntuations at the end of the paragraphs and it makes me tend to go on and on and on.... And that's sad

Post Script 1.  There is no god but God. God bless Mohammad and his holy family and may God accept his intercessions and raise his degrees. Apparently, the end of paragraphs' punctuations got me so much preoccupied at that time of early morning which the post was written that I did not finish it with blessings upon the Prophet Mohammad peace be upon him and his family and may God accept his intercessions and raise his degrees.

Post Script 2. It might be noticed that mathematics and physics certainly can have military uses and especially can be employed for arms race and it might be naïve to call for such a ban against such usurpations.  However, it can also be very misleading that too much emphasis is stressed upon such usurpations of science and even religion especially in third world and developing countries. This can lead to the disastrous implications of forgetting all together about science and metaphysics and religion, and completely emphasizing on the military side. It might be noticed that even Internet and the world wide web supposedly started from military projects and then entered into the business and commercial arena! It might be quite worth it to own the most sophisticated military might of the world! I wouldn't mind having my own! Some might object that you are becoming a dictator, but I would answer that it will be used in service of God and under the military guidance of Vali Faghih. There is no god but God. Peace be upon Mohammad and his holy family and may God accept his intercessions and raise his degrees.

  • ۹۶/۱۱/۱۲
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۸)

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


این الطالب بدم المقتول بکربلا


یاری جبهه مظلوم با بیان حقیقت تکلیف شاعران است


فرض بفرمایید که در یک نقطه‌اى از دنیا یک نفر کشته میشود، بلکه گاهى یک حیوان کشته میشود، جنجال به پا میکنند؛ حالا در حمله‌ى به غزّه مثلاً فرض بفرمایید که الان چند روز است هواپیماها میروند، شاید بیش از صد نفر - که تعداد زیادى‌شان کودک و بچّه‌هاى مظلوم و معصومند - کشته شده‌اند، اصلاً برایشان اهمّیّت ندارد. کاش فقط اهمّیّت نداشت؛ آمریکا و انگلیس - آن‌طور که در خبرها خوانده‌ایم - گفته‌اند که از این حملات حمایت هم میکنند. امروز دنیا این است: از هر بدى، کجى، پلشتى، فساد، کثافت و نجاست - اگر در خدمت منافعشان باشد - حمایت میکنند، و هیچ باکى ندارند. با هر پاکى، قداست، طهارت و صداقت مقابله میکنند و معارضه میکنند و وحشیانه با آن برخورد میکنند، اگر با منافعشان سازگار نباشد؛ امروز دنیا این‌جورى است.
خب، انسانى که شاعر است، یعنى داراى نیروى شعور و درک و فهم و قوّت بیان و قدرت بیان است، اینجا تکلیفش چیست؟ چه‌کار باید بکند؟ علاوه‌بر اینکه شما میتوانید حکمت را بیان کنید - که: اِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمَة -(۱) میتوانید مصداقى باشید براى «وَ لَمَنِ انتَصَر بَعدَ ظُلمِه»(۲) یا «وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا»(۳) که در ذیل همین آیه‌ى شریفه‌ى مربوط به شعرا است: وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا میتوانید مصداق این باشید. «انتصار» کنید، در صدد یارى جبهه‌ى مظلوم بربیایید، حقیقت را بگویید، حرف را بگویید، حقیقت را نشان بدهید با شعرتان؛ میتوانید خیلى نقش ایفا کنید در این زمینه‌ها. بالاخره داشتن این امتیاز یک نعمت الهى است؛ یک حجّت الهى است؛ و هر نعمتى سپاسى دارد و براى هر حجّتى پاسخى باید آماده بشود.۱۳۹۳/۰۴/۲۱

بیانات ولی فقیه دامت ظله العالی در دیدار شعرا

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=26&npt=7&aya=227


بنده حقیر به سردار قاآنی معاون فرماندهی سپاه قدس عرض کردم که همین بسیج و سپاه اجازه نمی دهند و الا بنده خودم بتنهایی می رفتم برای جهاد با آمریکا و فرزند ناخلفش اسرائیل. و بارها هم به آخوندهای خودمان گفته ام که تقصیر آنها است و دچار حب دنیا شده اند و حب دنیا راس کل خطیئه. این است که آمریکا را هم ابرقدرت می دانند و حتی به فکرشان خود خطور نمیکند که ابرقدرت فرعونی حضرت موسی ای هم می خواهد که این ابرقدرتی را در هم بشکند و این از خواص چنین ابرقدرت ای است که حتی خودش هم با خودش چنین می کند و من و تو که هیچی. و لذا حکمت متعالیه نظریه های ریاضی فیزیکی که هیچ و بلکه همان فلسفه را هم نمی دانیم کدام است چه رسد به اینکه بخواهیم برویم دنبال حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. با شیطان بزرگ بخواهی وارد جهاد شوی، اول باید با آن شیطان خودی و خودمانی بتوانی وارد جهاد اکبر شوی حتی اگر بر شیطان بزرگ هم فائق آیی. غیر از این نیست چرا که از خودت گذشتی ولی بعد دوباره گیر همین خودی تا به خدا بتوانی برسی.

اینجا است که همان صلوات بر محمد صل الله علیه و آله و سلم را هم نمی خواهد بگوید. مسلمان است و نمی گوید. زبانش نمی گردد. روز جمعه است و هزار صلوات می فرمایند بر محمد و آل محمد بفرست. نمی تواند بگوید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. چرا که گوش و چشم و زبان و دل اندرونش پر شده است از زنا و مستهجنات و حرام و قمار و شراب خواری و لامذهبی و هر آنچه بدی است در این عالم و حتی یک خوبی را از بدی نمی تواند تشخیص دهد و گم شده است. در جهنمی که خود برای خود به پا کرده است گم شده است. حالا فرضاً اصلا معادلی هم برای ترجمه ی شفاعت در انگلیسی نداشته باشیم که آیا pleading بهتر است یا  intercessions یا چه ...؟  خوب این حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را می فهمد؟ بدتر از خود این بنده ی حقیر دارد ادای فیلسوفان و حکیمان و بزرگانی را که یک چیزی از دور شنیده است را در می آورد. حالا هر چه به او بگو بابا یک صلوات بفرست. انگار نه انگار. دیدید دعوا می شود چطور می فرمایند صلوات بفرستید؟! مگر می فرستد؟ باز هم می خواهد دعوا کند تا برنده شود. با خدا هم می خواهد شطرنج بازی کند وقتی خیلی دید شطرنج باز خوبی شده است. آموختن علم غیر از این است آنطور که دانشمندی دانشمند دیگری می تواند تربیت کند. علی جوان شاگرد چارلز تاون می شود و خود دانشمند می شود و انواعی از لیزرها را ابداع می کند. شاگرد مکتب اسلام شدن هم همین است. استادت کو؟ معلمت کدام است؟ خدا و پیغمبرت کجا است؟ چرا صلوات بلد نیستی بفرستی؟ چرا نمازت را نمی خوانی؟ چرا می ترسی نماز جمعه ات را بروی؟ ....

اگر فراعنه و شاهان و روسای کشورها همین صلوات را می فهمیدند و درک می کردند و به زبان جاری می کردند: اللهم صل علی محمد و آل محمد. همینقدر اگر می گفتند، آیا فکر می کنید واقعه ی سهمگین حماسی کربلا واقع می شد؟ ابرقدرتها می توانستند اینجور بشریت را ذلیل کنند و به اسارت بکشند؟ اینطور ما ناباوری داشتیم نسبت به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ اینطور دلمان می خواست توی خوابهای خود بمانیم و غافل از اینکه خدا قادر است به یوسف زهرا حضرت بقیة الله الاعظم تعابیر خوابهای ما را بگوید که داستان اصلا از چه قرار است؟ چرا خوبان ما از اصحاب کهف بدتر خوابزده شده اند و در خواب چه می بینند؟ چرا خضر و حضرت موسی علیهم السلام راه هایشان از هم جدا می شود؟ اصلا ذوالقرنین کیست؟

صلوات نمی فرستی؟ عرضه ی کربلا رفتن داری؟ یا همانطور که صلوات نمی فرستی همانطور هم با امام حسین علیه السلام هم توی دعوایی؟ همان شعرت را درست بگو و همان ریاضی فیزیکت را درست انجام بده، همه چیز دست می شود! کارت را ردست بکن. بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


این الطالب بدم المقتول بکربلا


بنده حقیر داشتم در نوهماتم نشان می دادم که چطور خدا این آیه 5 سوره قصص را در مورد مستضعفین جهان محقق می کند که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. یک صفحه ی دیگر را که صفحه ی قرآنی دات کام هم بود و درست باز نمی شد را بستم و صفحه ای را که مدتها داشتم می نوشتم را با آن رفت! به عبارتی خیلی خنده دار است. هار هار هار هار هار!!! یحتمل شما در مسائل مربوط به قاطیقوریاییهای آندلسی به اسلامی و اسلامی به آندلسی انقلابی و ضد انقلابی خیلی نباید به ضد انقلاب جهانی خط بدهید تا بتواند خود را حسابی تجهیر کند و کار را خراب کند.

هر چند که خود شما هم شرط هستید که نویسنده اید و همینطوری مربای آلو نیستید که اینجا نشسته اید که حالا بنویس و کی ننویس. اگر اینطور بود ما حتی اللهم صل علی محمد و آل محمد را هم در نماز نمی باید می گفتیم که از همان اولش هم در زمان خود پیامبر هم وارد شده است و بعضی خانمهای خیلی نکته سنج و ریز بین اصفهانی یحتمل فقط توجه کنند که چرا چنین است و چنان نیست. حالا شاید یک وقت دیگری بنده به این مسئله که در ظاهر خیلی ساده بنظر می رسد و اما در حقیقت خود یک کارخانه ی آدم سازی است که مبنای کار ولایت فقیه است بیشتر بپردازم. هر شخصی یحتمل در خیلی کارها مهم نباشد که حضور داشته باشد و اما شخص پیامبر اعظم و ذکر صلوات بر آن حضرت و خاندان مطهرشان بر لبان همه و همه ی مسلمانان جاری است و بلکه وقتی مسئله را درست از آندلسی به اسلامی قاطیقوریای کرده و درست بفهمیم، در می یابیم که همه ی ذرات عالم در همه حال ذکر خدا می گویند. و حالا وقتی اشتباهی قاطیقوریایی کنیم، اشتباهی هم می فهمیم و صعود و نزول ابرقدرتها را هم اشتباهی درمی یابیم. ید الله فوق ایدیهم. ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. یک بحث عظیمی دارد که چرا ما از آیت الله العظمی بهجت این را به یادگار داریم که گشتیم و گشتیم و ذکری را بهتر از صلوات بر حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم پیدا نکردیم که منشاء و منباء اصلی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند باشد. بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ. ما اینجا یک عالم حرف داریم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

Hi Aron,

Since the question of deception came up last time that I commented in your blog,  this time I try to go right to the main point from the very beginnings. I think that we also did discuss baptizing a little bit when I asked you whether taking the communion (the bread and grape juice) is enough to become a Christian when you answered that one has also to be baptized. Apparently, the apostles Paul and Peter would say that the holy ghost suffices for baptizing and that one can be baptized by the holy ghost as they distinguished between the gentiles and non-gentiles; and thus, how do you claim some thing else? Of course, in a verse of Quran the question is raised as what a ghost is? And it is answered that the ghost is present at my God's will (verse 17:85 They ask thee concerning the Spirit (of inspiration). Say: "The Spirit (cometh) by command of my Lord: of knowledge it is only a little that is communicated to you, (O men!)" Yusuf Ali translation.) I learned about these matters a little bit as I read Acts of the prophets in the new testament.
Going back to the main point of the problem of how baptizing should be done, I believe that one must give it a good thought as why possibly Islam offers a better answer to the problem and even perhaps consider becoming a Muslim! This is very lengthily discussed in the Islamic jurisprudential subjects of washings and taking baths before prayers and I do not wish to bother you here by going into this kind of discussion which can become quite boring at times. But I do ask you something else which is just as important and it is something that I noticed as I was listening to a lecture by an associate of general Ghasem Soleimani in the mosque. He kept referring to the U. S. as a super power and I actually wished to ask him publicly but he did not allow time for questions from the public audience and thus I asked him afterwards as to why he refers to U. S as a super power? And as everybody were drinking chocolate milk and cookies afterwards, I told what I told him to an Akhoond or a clergy. I realized that the problem is deeper than I thought as he also agreed with him that it is a fact that U S is a super power. I told the clergy that but the manner of US is Pharaonic. He answered that well Pharaoh is also in Quran. I told him well then why did people and actually as you might know especially the clergy in Iran had a revolution against the Shah? The discussion actually did not continue although he mentioned that we might discuss that at a later time and at the same time I did joke with him that it is the clergy's false as they have become too worldly.
Actually, there is nothing wrong with an Islamic super power, but a super power which has no respect for marriage or which has no bans against adultery or drug and alcohol abuse or gambling or all kinds of other corruptions even if it is a kind of super power, it is of a kind that against which there should be a world wide web of revolutionary actions. This is actually in the best interests of the weak and strong psychological models of philosophy of psychiatry as mentioned in the Platonic philosophy site at Stanford.
I actually had doubts to write about this to you in this comment as it might cause you troubles too and definitely it is a troublesome subject to write about. However, it is also a matter that Ayatollah Imami Kashani discusses at times that Christ and the twelfth Imam of the Shiites come back together at the end of time and the two offer each other who should lead the prayers? And Jesus Christ offers the Imam to lead and stands behind him for the prayers! Of course, I think that I once wrote to Professor Matilde Marcolli that if the cardinalities can get as large as one wishes and one can have large cardinals arbitrarily, then one might never be able to reach the Pope as one might have tried to reach an inaccessible cardinal for doing so. But if you are not a Catholic and belong to a universal church or mosque, then does that make the matters with the cardinalities easier especially if we have there is no god but God. Actually, I thought I had almost finished the writing of Scott Church on will the real God stand up, before it was updated and edited. The question is whether the God of Moses and Christ and Mohammad and any one else including Pharaohs or e.g. Krishna or Rama or Ramachandra or ... are all the same God? Perhaps thorough the Standard model of physics and its many super-symmetric extensions and even breakings of these super-symmetries extensions and grand unified theories and string and M theories and Langlands (geometric) program and non-commutative geometry and .... some and not all of these theories are the same as also not all transcendental philosophies and metaphysical theories are necessarily the same philosophy!    

با سلام دوباره،
یادم رفت این را هم اضافه کنم که ورزش حرفه ای در سطوح بالا هم احتیاج به یک تقوی یا دیسیپلینهایی دارند که خیلی هم آزادانه نمی شود آنها را کنار گذاشت و یحتمل بعضی هم مدعی شوند که تا حدودی در این میدانها باید خیلی محتاطانه از لحاظ تغذیه و سلامتی عمل کرد و لذا این تقوی یا دیسیپلین خیلی اوقات شبیه یک مذهب خودش است که در واقع بی ربط به مذهبی بودن هم نیست. مثلاً یحتمل ورزشکار اگر از مواد انرژیزا استفاده کند، او را مجبورش کنند که تستهای مخصوص به خود را انجام دهد و از دور مسابقات هم خارجش کنند و گاهی اوقات هم مسئله می تواند حیاتی شود.
با سلام،
مسئله ی ورزش خیلی مثال خوبی است. مثلاً چرا ما در فوتبال تا حدی در سطح جهانی می توانیم رقابت کنیم. اما نه آمریکا مثلاً در فوتبال ما خیلی پیشرفته شده است. و نه فوتبال آمریکایی را ما اصلا واردش می شویم. یا همین تنیس را در نظر بگیرید. تنیس بصورت اشرافی شما می بینید داریم. و اما اینکه در مدارس هم تنیس به بچه ها آموزش داده شود را هم داریم؟ در ظاهر، فقط یک توپ تنیس می خواهد و راکتش را به این شرط که زمینش هم فراهم است. و اما در باطن هم استعداد می خواهد و هم تغذیه ی خوب و هم مربی خوب! شنا که تازه راکت و توپ را هم نمی خواهد.
ولی این توپ پلاستیکی فوتبال یک چیزی دارد که کافی است که چند تا بچه دور هم جمع شوند و شروع کنند به بازی توی حتی همان کوچه یخودشان که البته این روزها با این خیابانها و کوچه های شلوغ آن را هم دیگر چندان نمی بینیم. بگذریم که چند سال پیش آمدم توپ را از دست بچه ها در بیاورم و شوت کنم که محکم خوردم زمین و با همان وضع دست از پا درازتر رفتم دندانپزشکی و آنجا هم گیر کارمان راه نیافتاد و جای دیگر رفتیم. کارها یک روحیه ی ورزشکاری ای هم می خواهد! اما همه ی ورزشها را یحتمل بتوان گفت برای کشورهای در حال توسعه و جهان سوم و بلکه مللی که مردمش مظلوم واقع شده اند مناسب نیستند. مثلاً شما یحتمل مشاهده کنید که همان توپ جمع کنهای باشگاه های گران قیمت تنیس خود تنیس بازهای خیلی خوبی هم شوند و اما تا چه حد اینها بتوانند پیشرفت کنند؟ و وارد عرصه های کشوری و بین المللی شوند؟ و الله اعلم! حالا مسئله ی حجاب تنیسورها و شناگرها و ... هم خود اینجا مسئله ای دیگر است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


بنده حقیر خوب است اینجا تشکر کنم از آقای دکتر هایک قولتوقچیان (که البته چون سالها قبل بود این را از روی حدس عرض می کنم چرا که راستش اسم ایشان را درست یادم نیست و بر حسب اینکه ایشان از پیشکسوتان ارمنی دانشکده فیزیک هستند عرض می کنم!) در هیت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه علم و صنعت که آقای دکتر مختارزاده ایشان را به این حقیر معرفی نمودند وقتی بنده ادعا کردم که نکند ما دو تا خورشید داریم و خودمان هم نمی دانیم؟! ایشان بنده را به دکتر منصوری معرفی نمودند و بنده این را به ایشان هم همینطوری که داشتیم می رفتیم که ایشان به ماشین خود برسند توضیح دادم. حالا ماشین رنوی خود این حقیر هم که تازه خریده بودم و نو هم بود در راه با یکی از آن مرسدس بنزهای نمی دانم 190 یا 200 قدیمی بود که ترمزش درست نگرفت و مسافر کشی هم می کرد و زد به این حقیر و بنده را بین دو تا ماشین خودش از عقب و یک وانت بار پیکان پرس کرد. خلاصه لب کلام دکتر منصوری این بود که تو این حرفت را به راننده ی من بگو. ببین باورش می شود؟!

این یک حرف است که بفرمایید ما یک ستاره ی دوتایی داریم. یک حرف دیگری است که بفرمایید که ما دو قلوها و سه قلوها و بلکه چهار قلوها و پنج قلوها را داریم. و اما اینکه بفرمایید ما خودمان هم دو تا خورشید داریم و خودمان هم خبر نداریم، این را یحتمل بتوان گفت که به توپولوژیها و همولوژیها و کوهمولوژیهای نوینی هم احتیاج داشته باشد که آیا مثلاً خمینه ی اسپین شما متصل است یا خیر؟ مثلاً این مقاله چه دارد بگوید:

https://arxiv.org/abs/1411.0977

مسئله زمین خورشید ماه در تحولات روزها و شبها از این قرار است که یک طرف کره زمین نسبت به طرف دیگر ر موقعیتی واقع می شود که نیمی تاریک و نیمی در روشنایی خورشید واقع می شود. و خورشید در آن واحد نمی تواند همه ی کره ی خاکی را روشن کند و بلکه در نوسانات شب و روز است که چنین می شود. و اما خورشید خود انرژی و روشنایی اش را از کجا می گیرد و چقدر زمین و دیگر سیارات و ماه و دیگر ستارگان و کل کهکشان راه شیری و بلکه کل عالم در این میان نسبت به خورشید انرژی و روشنایی می دهند و می گیرند؟ مثلاً کره زمین خود سوای خورشید تا چه حد انرژی دارد و می تواند به خورشید نیز انرژی دهد؟ آیا این در حد سیاه چاله و ستاره ای است؟ یا در حد سیاره ای و ستاره ای چطور می شود؟ و آنجا که یک ستاره ی دوتایی است چطور؟ و حالات گذار از یکی به دیگری چطور اتفاق می افتند؟ و لنزهای گرانشی را چطور می توان استفاده کرد و ویمپها (WIMPS= Weakly interacting Massive particles) و ماچوها (MACHOS=Massively Compact Halo Objects). و لذا ما اینجا وارد بحثهای نجومی می توانیم گردیم که حالا اصلا جهت اسپینهای خمینه های اسپین در چه جهتی است دیگر بماند. در نهایت، بالاخره خود ما انسانها در این میان چنین دستگاه عظیم خلفت الهی و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چه کاره ایم؟! یعنی اگر فرضاً قرار است با کسی کشتی بگیریم؟ با کی خوب است انسان برود کشتی بگیرد و بلکه زورآزمایی کند و با کی نماز بگزارد و چه کسی را عبادت کند؟ ۱. الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٩١﴾

۲. وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَٰلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿ص: ٢٧﴾

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


مسئله ی وحدت حوزه و دانشگاه یک مسئله ی بسیار جدی است که در عین حال می تواند بصورت یک عشق بسیار دیوانه وار لیلی و مجونی نیز جلوه کند. و نهایت این مسئله وقتی ظهور می کند که موضوع را در حالت جهانی اش بین وحدت حوزه و دانشگاه بررسی کنیم. دلیلش هم روشن است که دانشگاه های جهان به هم مربوطند همانگونه که حوزه های علمیه ی اسلامی در جهان نیز با همه ی اختلافاتی که یحتمل دارند باز هم به هم مربوطند و آنگاه وحدت آنها را می طلبیم. این وحدت همانطور که می فرمایند می توئاند در مقابل کثرت هم واقع شود و اما باید در مقابل اختلاف معنی شود اختلافی که وحدت شکن است. و بعد بحثهای فطرت و معاد را داریم که بیان می فرمایند.

بنده ی حقیر داشتم اعمال رسولان را در انجیل یا عهد جدید مطالعه می کردم. اینجا نیز شما یک وحدتی بین این کتاب و قرآن مجید ملاحظه می فرمایید که البته بین آنها اختلافاتی هم هست. و اما وقتی ما به حوزه ی دانشگاهی می رویم و آنجا وحدت نیروهای الکترومغناطیسم و نیروی ضعیف و نیروی قوی و گرانش را با مقداری معلوم از ابرتقارن می طلبیم، اینجا نیز یک وحدتی را داریم که بسیاری از ابعاد آن می تواند بر ما پوشیده باشد که مرزهای نیورهای ضعیف و قوی کدامند و اشتراک آنها با نیروهای دیگر چطور است و چقدر ابرتقارن یا شکتس تقارنها و حتی ابرتقارنها را داریم وارد می کنیم یا حتی جایزیم که وارد کنیم؟

و اینجا حوزه چقدر دخیل است و دانشگاه چقدر؟ و در نهایت این سوال مطرح است که کسی که وارد این حوزه های کاری و فکری می شود، تا چه حدی دارد دنیای خود را می فروشد که برای آخرت خود توشه تهیه کند، و تا چه حدودی خیر و بلکه دارد آخرت خود را می فروشد که برای دنیای دیگران آبادی بیاورد. و حال اگر این دیگران مومنین و مومنات باشند که خیلی هم خوب است و معنای حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز از همینجا است که نشات می گیرد. و اما اگر ساده لوحانه دارد دنیای فراعنه و طاغوت و جبت را آباد می کند و خودش هم خبر ندارد، این غیر قابل بخشایش است و هر کس از این کار ناشایست بگذرد، خدا و رسول و ائمه ی اطهار نخواهند گذشت. این یک نوع ساده لوحی ای است غیر از آنکه می فرماید: . وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿التوبة: ٦١﴾. دلیلش هم این است که کسی اول باید نفس خودش را درست بشناسد تا بتواند خدا را درست بشناسد (من عرف نفسه عرف ربه) و به حکمت او پی ببرد و این کار از روی ساده لوحی نمی شود. از ما که گذشت، و اما ساده لوحانه نمی شود به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پرداخت و همه ی عالم را از وضعیت یحتمل آندلسی اش به وضعیت تماماً اسلامی مستقر کرد و با جبت و طاغوت جهاد کرد و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همزمان با 27 آذر ماه، روز وحدت حوزه و دانشگاه، مراسم گرامیداشت وحدت حوزه و دانشگاه به همراه آئین رونمایی از دو کتاب «فطرت» و «معاد» برگرفته از آثار آیت الله العظمی جوادی آملی با پیام تصویری معظم له در محل سالن جلسات سازمان سمت برگزار شد.

آیت الله العظمی جوادی آملی در پیام خود به این مراسم، با اشاره به برکات وحدت حوزه و دانشگاه بیان داشتند: وحدت که منشأ صحت و کمال است، قراردادی نیست. با نشست و کنگره و امثال آن وحدت امضا نمی‌شود. وحدت یک گوهر درونی است که باید از آن پاسداری کرد. ما یک حقیقت هستیم در چند آینه. فطرت‌های ما یکی، معاد ما یکی، مبدأ ما یکی، وحی و نبوت ما یکی و مهم‌تر از همه که از نظر راهبردی ما را به همه معارف یاد شده می‌رساند، فطرت ماست که ما یک حقیقت هستیم.

ایشان تاکید داشتند: اگر فضای دانشگاهی، معرفت‌شناسی را در تنگنای حس و تجربه ببندد و بگیرد و گرفتار کند، وحدت و حوزه و دانشگاه مقدور نیست.

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است؛

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین ‏وَالْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَاخَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما اساتید، نخبگان، فرهیختگان علمی و دانشگاهی را گرامی می‌داریم. در آستانه وحدت حوزه و دانشگاه هستیم؛ همانند ایام وحدت برای ما بسیار خجسته و بالنده است. امیدواریم این وحدت زمینه برکت‌های فراوانی را فراهم بکند. مراسم بازگشایی بعضی از کتاب‌ها به نام فطرت و معاد است، آن را هم أرج می‌نهیم و از تلاش و کوشش همه شما بزرگواران و اساتید فرهیخته حق‌شناسی می‌کنیم و از سعی بلیغ استاد بزرگوار آیت الله دکتر احمد احمدی سپاسگزاریم و از همه همکارانشان حق‌شناسی می‌کنیم و از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنیم، همه شما را مشمول عنایت ویژه ولی عصر(أَرْوَاحَنَا فِداه) قرار دهد!

مستحضر هستید که وحدت، گاهی در قبال کثرت است؛ بحث فلسفی عمیقی دارد، بحث با برکتی است، چون هم کثرت، حقیقی است هم وحدت حقیقی است؛ گرچه سازنده آن کثرت، این وحدت است و نقصی در آن کثرت نیست، زیرا کثرت مظاهر أسمای حسنای خدای سبحان هستند که ﴿أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْماءُ الْحُسْنَی،[1] ﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها﴾،[2] این کثرت به نِعَم الهی برمی‌گردد و این کثرت به مظاهر أسمای الهی رجوع می‌کند و نه نقص دارد و نه عیب؛ اما آن وحدتی که محمود و ممدوح است و حوزه و دانشگاه برای آن تلاش و کوشش کرده و می‌کنند در مقابل کثرت نیست، در مقابل اختلاف است. وحدت برای نظام هستی سلامت است، اختلاف عیب است و نقص. کثرت در مقابل این وحدت نیست، کثرتی که مظاهر أسمای الهی‌ هستند، وحدت را پاسداری می‌کنند؛ اما اختلاف وحدت‌شکن است.

یک بیان نورانی از علی بن ابیطالب(سَلامُ الله عَلَیْه) است که در نهجالبلاغه این بیان آمده که حضرت به کسی خطاب می‌کند، می‌فرماید: در امت اسلامی هیچ کسی مردم را به اندازه من به وحدت دعوت نمی‌کند و هیچ کسی در سنت و سیره و سریرت خود به اندازه من واحدانه فکر نمی‌کند و عمل نمی‌کند: «وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ النَّاسِ‏ عَلَی جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)‏ وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی».[3]‏ آن‌گاه می‌فرماید اختلاف در مقابل وحدت است، نه کثرت در مقابل وحدت. این اختلاف یک بیماری است که هم به سلامت آسیب می‌رساند، هم به کمال گزند وارد می‌کند؛ نه می‌گذارد جامعه سالم باشد، جامعه را عیبناک می‌کند، نه می‌گذارد جامعه کامل باشد و در نقص جامعه می‌کوشد. می‌فرماید این مطلب را من از نظر تاریخ نمی‌گویم، از نظر سنت الهی می‌گویم؛ چون اگر از نظر تاریخ باشد، نسبت به گذشته رواست؛ اما نسبت به آینده پیش‌بینی تاریخ کار آسانی نیست؛ ولی از منظر سنت الهی که نه تحویل‌پذیر است و نه تبدیل را تحمل می‌کند: ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾؛[4] این گذشتهاش همانند آینده، آینده آن همانند گذشته است؛ لذا حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ»؛[5] نه در گذشته سنت الهی این بود که جامعه از اختلاف طرْفی ببندد، نه در آینده «الی یوم القیامة» هیچ ملتی، هیچ جامعه‌ای، هیچ أحدی از اختلاف طرْفی نمی‌بندد: «لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ».

مطلب دیگر آن است که این وحدت که منشأ صحت و کمال است، قراردادی نیست. با نشست و کنگره و امثال آن وحدت امضا نمی‌شود. وحدت یک گوهر درونی است که باید از آن پاسداری کرد. ما یک حقیقت هستیم در چند آینه. فطرت‌های ما یکی، معاد ما یکی، مبدأ ما یکی، وحی و نبوت ما یکی و مهم‌تر از همه که از نظر راهبردی ما را به همه معارف یاد شده می‌رساند، فطرت ماست که ما یک حقیقت هستیم. چنین نیست که زبان و زمان، عصر و مصر ما را پراکنده کند. خدای سبحان ما را از یک حقیقت ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾[6] خلق کرده است؛ یعنی از یک گوهر و همه ما را با علوم میزبان مجهّز کرد. خدا ما را بدون علم نیافرید. خدا ما را همانند لوح نانوشته خلق نکرد. بسیاری از اسرار درونی و رازهای بیرونی را به عنوان امانت الهی در درون ما نهادینه کرد که فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾;[7] آن‌گاه به آسمان و شمس و قمر آسمان، به زمین و فراز و فرود زمین، به سازنده آسمان و سازنده زمین، به جان آدمی و بنیان‌گزار جان آدمی، یازده بار سوگند خورد؛ یعنی به کل اسرار نظام قسم خورد، این خدای اسرارآفرین به همه این اسرار یازده‌گانه قسم خورد که انسان، طهارت او، پاکدامنی او، ضامن سلامت اوست. فطرتش را سالم نگه می‌دارد، در معاد به بهترین وجه پیش پروردگار برمی‌گردد.

پس این وحدت قراردادی نیست، این ساختار درونی ماست که امیدواریم حفظ بکنیم و بهترین راه حفظ این وحدت، یک بخش از آن به علم برمی‌گردد، یک بخش از آن به عمل. اگر فضای دانشگاهی، معرفت‌شناسی را در تنگنای حس و تجربه ببندد و بگیرد و گرفتار کند و زندان ببرد، وحدت و حوزه و دانشگاه مقدور نیست، زیرا او درباره حس و تجربه بسنده می‌کند و دانشگاه و حوزه‌ها درباره معرفت و شناخت، هم از حس و تجربه مدد می‌گیرند هم از تجرید نیمه تجربی ریاضی مدد می‌گیرند، هم از تجرید کلامی کمک می‌گیرند، هم از تجرید فلسفی مدد می‌گیرند هم از تجرید عرفان نظری کمک می‌گیرند. این راه با دین و وحی و نبوت و معاد سازگار است؛ اما کسی که معرفت‌شناسی‌ او فقط حس و تجربه باشد، نتیجه و خروجی آن هم این است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً﴾،[8] ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً﴾،[9] این دو آیه نشان می‌دهد که خروجی حصر معرفت‌شناسی در حس و تجربه حسی، این است که ـ مَعَاذَالله ـ خدا اثبات‌پذیر نیست، معاد اثبات‌‌پذیر نیست، فطرت اثبات‌پذیر نیست، چون به آزمایشگاه موش و غیر موش درنمی‌آید؛ ولی اگر معرفت‌شناسی اعم از حسی و تجربی و تجریدی و نیمه تجریدی و برتر از همه اینها تجریدی تام عقلی باشد، آن‌گاه این وحدت موجود حفظ می‌شود و خروجی فراوانی دارد.

اما درباره مسئله معاد، مستحضر هستید که دین به ما این پیام را از ذات أقدس الهی می‌رساند که انسان یک دشمن دارد به نام مرگ و ساختار آفرینش او این است که انسان مرگ را می‌میراند نه بمیرد. با مُردن از پوست به در می‌آید نه بپوسد و گورستان آخر خط نیست، یک معبر بیش نیست که بعد از او خبرهای فراوانی است. تعبیر لطیف و دلپذیر قرآن کریم این نیست که «کل نفس یذوقها الموت»، هر کسی را مرگ می‌چشد؛ تعبیر دلنشین قرآن کریم این است: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؛[10] هر کسی مرگ را می‌چشد. مستحضر هستید که هر ذائقی مذوق را هضم می‌کند. اگر شربتی، چایی، آبی به انسان دادند او نوشید، این ذائق و نوشنده، آن مذوق را هضم می‌کند، نه به عکس. ما هستیم که مرگ را هضم می‌کنیم و دیگر مرگی نیست، ما هستیم در برزخ ما هستیم و مرگ نیست، در ساهره معاد ما هستیم و مرگ نیست ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ در قلمرو بهشت ما هستیم و مرگ نیست. انسان یک موجود أبدی است. این موجود أبدی ثابت می‌شود، نه ساکن، لذا خستگی در او راه ندارد. گرچه این تشبیه گویای تام نیست؛ اما می‌توان به عنوان تقریب ذهن گفت، اگر گفتند دو دو تا چهارتا چند سالش است؟ می‌گوییم این ثابت است نه ساکن، چون ساکن نیست، نه متزمّن است، نه متمکّن. زمان و زمین ندارد، خسته نمی‌شود، چون ثابت است. ما به دارالقرار بار می‌یابیم و قرار می‌گیریم و ثابت می‌شویم، نه ساکن، لذا در ما خستگی نیست. این تعبیر دلپذیر قرآن که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ما را می‌رساند به اینکه هرگز نمی‌میریم، نه «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»،[11] آنها یک زندگی برتر و والاتری دارند. طبق بیانی که مرحوم کلینی(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَی عَلَیْه‏) در جلد دوم اصول کافی از معصوم(سَلامُ الله عَلَیْه) نقل می‌کند، می‌فرماید کسی که عاشقانه خدا را عبادت کند، این فاضل‌ترین و برجسته‌ترین و بزرگوارترین مردم است، امام معصوم فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا»؛[12] فاضل‌ترین مردم کسی است که به نماز عشق بورزد، به عبادت که خدمت خلق است، عشق بورزد، با او معانقه کند، دست به گردن باشند، گردن یکدیگر را بگیرند، مباشرت کنند. از این بیان نورانی امام که کلینی نقل کرد، خیام و امثال خیام تربیت شدند که می‌گوید:

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد ٭٭٭ هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق[13]

 عقل هر چه بخواهد حکیمانه و فیلسوفانه بیندیشد، خیاطی کند، قبایی که به اندام رسای عشق باشد، نمی‌تواند بدوزد.

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد ٭٭٭ هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

 این بیان نورانی امام است که فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا».

سخن دلپذیر خدای عالم و آدم‌آفرین این است که انسان مرگ را می‌میراند. ما هستیم و مرگ نیست و برای أبد می‌مانیم و ثابت هستیم. یک موجود ثابت أبدی، کالای أبدی می‌خواهد. آن کالای أبدی عقل سالم است و قلب سالم است و عمل سالم است و سیاست سالم است و اقتصاد سالم است و جامعه سالم است. چقدر امام باقر(سَلامُهُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ عَلَیْه‏) سخنان زیبا فرمود که «لَا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلَامَةِ وَ لَا سَلَامَةَ کَسَلَامَةِ الْقَلْبِ وَ لَا عَقَلَ کَمُخَالَفَةِ الْهَوَی ... وَ لَا مَعْرِفَةَ کَمَعْرِفَتِکَ بِنَفْسِک‏»![14] این بیان‌ها نشان می‌دهد که معرفت‌شناسی و فطرت‌شناسی و معادشناسی در دامنه توحید و وحی و نبوت‌شناسی از بهترین علوم و معارف هستند که هم دنیای ما را تأمین می‌کنند هم آخرت ما را. هرگز نگوییم فلان شخص چنین کرد، فلان شخص چنین می‌گوید. همواره بگوییم خدا چنین فرمود، پیامبر او چنین آورد، ائمه چنین گفتند، علی و اولاد علی(صَلَوَات اللَّهِ وَ سَلامُه عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین) چنین گفتند. شما بزرگواران، اساتید دانشگاه با دانش مشعوف و مأنوس هستید. شما دانشجویان در صحابت علم و در رفاقت دانش هستید.

 امیدواریم این سفره و مائده و مأدبه دینی که به برکت انقلاب اسلامی گسترد شد، همه شما بتوانید به معارف الهی بیش از گذشته باز یابید و جامعه روشن ما را روشن‌تر کنید، جامعه متحد ما را متحدتر کنید، کشور امن و با امنیت ما را به سلامت به مقصد برسانید و با حوزه و دانشگاه که با هم فکر می‌کنید، بتوانید با هم، در صحابت هم، در رفاقت هم، این نظام اسلامی را به دست صاحب اصیل و اصلی‌ خود بسپارید!

مجدداً از همه شما عزیزان و بزرگواران حقشناسی می‌کنیم و از تمام کسانی که در بزرگداشت این محفل تلاش و کوشش کرده‌اند، سپاسگزاریم و از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنیم نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را، حوزه و دانشگاه ما را در سایه امام زمان، حفظ بفرماید!

روح مطهر امام راحل و شهدا را، با اولیایش محشور می‌شود!

خطر بیگانگان را به خود آنها برگرداند و این نظام را تا ظهور صاحب اصلی و اصیلش از هر گزندی محافظت بفرماید!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»


http://news.esra.ir/-/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B8%D9%85%DB%8C-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%88%D8%AD%D8%AF%D8%AA-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


https://arxiv.org/pdf/1802.00006.pdf

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ﴿۱۰۳﴾  سوره مبارکه النحل


اللهم العن الجبت و الطاغوت


حدیث ابی راجح الحمامی اینجا در بحار الانوار است:

http://lib.eshia.ir/71860/52/70

٥٥ ـ أقول : روى السید علی بن عبدالحمید فی کتاب السلطان المفرج عن أهل الایمان عند ذکر من رأى القائم علیه السلام قال : فمن ذلک ما اشتهرو ذاع ، وملا البقاع ، وشهد بالعیان أبناء الزمان ، وهو قصة أبوراجح الحمامی بالحلة وقد حکى ذلک جماعة من الاعیان الاماثل وأهل الصدق الافاضل.

منهم الشیخ الزاهد العابد المحقق شمس الدین محمد بن قارون سلمه الله تعالى قال : کان الحاکم بالحلة شخصا یدعى مرجان الصغیر ، فرفع إلیه أن أبا راجح هذا یسب الصحابة ، فأحضره وأمر بضربه فضرب ضربا شدیدا مهلکا على جمیع بدنه ، حتى أنه ضرب على وجهه فسقطت ثنایاه واخرج لسانه فجعل فیه مسلة من الحدید [١المسلة : الابرة العظیمة التى تخاط بها العدول ونحوها یقال لها بالفارسیة « جوالدوز » ] ، وخرق أنفه ، ووضع فیه شرکة من الشعر وشد فیها حبلا وسلمه إلى جماعة من أصحابه وأمرهم أن یدوروابه أزقة الحلة ، والضرب یأخذ من جمیع جوانبه ، حتى سقط إلى الارض وعاین الهلاک.

فاخبر الحاکم بذلک ، فأمر بقتله ، فقال الحاضرون : إنه شیخ کبیر ، وقد حصل له ما یکفیه ، وهو میت لما به فاترکه وهو یموت حتف أنفه ، ولا تتقلد بدمه وبالغوا فی ذلک حتى أمر بتخلیته وقد انتفخ وجهه ولسانه ، فنقله أهله فی الموت ولم یشک أحد أنه یموت من لیلته.

فلما کان من الغد غدا علیه الناس فاذا هو قائم یصلی على أتم حالة ، وقد عادت ثنایاه التی سقطت کما کانت ، واندملت جراحاته ، ولم یبق لها أثر والشجة قد زالت من وجهه.

فعجب الناس من حاله وساءلوه عن أمره فقال : إنی لما عاینت الموت ، ولم

یبق لی لسان أسأل الله تعالى به فکنت أسأله بقلبی واستغثت إلى سیدی ومولای صاحب الزمان علیه السلام فلما جن علی اللیل فاذا بالدار قدامتلات نورا وإذا بمولای صاحب الزمان ، قد أمر یده الشریفة على وجهی وقال لی : اخرج وکد على عیالک ، فقد عافاک الله تعالى ، فأصبحت کما ترون.

وحکى الشیخ شمس الدین محمد بن قارون المذکور قال : واقسم بالله تعالى إن هذا أبوراجح کان ضعیفا جدا ، ضعیف الترکیب ، أصفر اللون ، شین الوجه مقرض اللحیة ، وکنت دائما أدخل الحمام الذی هو فیه وکنت دائما أراه على هذه الحالة وهذا الشکل فلما أصبحت کنت ممن دخل علیه ، فرأیته وقد اشتدت قوته وانتصبت قامته ، وطالت لحیته ، واحمر وجهه ، وعاد کأنه ابن عشرین سنة ولم یزل على ذلک حتى أدرکته الوفاة.

ولما شاع هذا الخبر وذاع طلبه الحاکم وأحضره عنده وقد کان رآه بالامس على تلک الحالة وهو الآن على ضدها کما وصفناه ، ولم یر بجراحاته أثرا وثنایاه قد عادت فداخل الحاکم فی ذلک رعب عظیم ، وکان یجلس فی مقام الامام علیه السلام فی الحلة ، ویعطی ظهره القبلة الشریفة ، فصار بعد ذلک یجلس ویستقبلها ، وعاد یتلطف بأهل الحلة ، ویتجاوز عن مسیئهم ، ویحسن إلى محسنهم ، ولم ینففه ذلک بل لم یلبث فی ذلک إلا قلیلا حتى مات.

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ﴿۱۰۳﴾  سوره مبارکه النحل


اللهم العن الجبت و الطاغوت


سعی بفرمایید در محراب مساجد هم نماز بگزارید چرا که اگر شیطان محراب را خالی از مومنین بپندارد در صدد اشغال آن برمی آید. این مسئله عرب و عجم هم ندارد. برای اینکه بهتر قضیه را کسی متوجه شود، باید به این مسئله پی برد که مقام خلیفة اللهی را آن کیمیاگر می تواند به آن پابرهنه و زاغه نشین و کپر نشین و کوخ نشین بدهد در صورتی که همچون سلمان فارسی آن مقام را خود نیز دارا باشد. و الا شما اگر هر پابرهنه ای را هم لباس سلطنت تنش کنید، باز هم او به آن مقام خلیفة اللهی الهی دست نمی یابد و این از مقاماتی است که خود حضرت بقیة الله اعظم به شیعیانش عطا می فرماید.

این را بنده حقیر عرض می کنم چرا که بعضی یحتمل از راه های غیرمتعارف درویشی و صوفیگرری سعی کنند مردم را دور خود جمع کنند و بقول معروف دکان بزنند و مردم بیچاره هم به آنها گوش می دهند و آنگاه یک وقت دیدید که کار دیگر از مدلهای روانپزشکی استاندارد ضعیف نرم افزاری همچون من خوبم تو خوبی گذشت و کار به مدلهای روانپزشکی سخت افزاری قوی و قویتر کشید. و همه ی اینها برای اینکه سالها دل طلب جام جم از ما می کرد، وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. اینها یک مسئله است و اما پدیده هایی ظهور می کنند که گویی عین امام زمان عجا الله فرجه الشریف می مانند چرا که سربازان امام زمان اند آنچنان. این یک چیزی است که ماورای موضوعاتی است همچون دوقطبیهای کارآمدی/ناکارآمدی نظام! در زمان جبت و طاغوت، طیبها و نواب صفویها را داریم و در جمهوری اسلامی 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم و بسیاری از شهدای دیگر اسلام را داریم که خداوند با شهدای صدر اسلام و اولیاء و اوصیاء محشورشان بفرماید.

بعضی هم یحتمل بنظرشان برسد که چون ما گرفتار انواع نژادپرستیهایی که به اسم مذهب و خدا و پیغمبر هم رواج داده می شوند در منطقه هستیم، راهش این است که ما هم به ناسیونالیسم و نژاد خود از قبیل پان ایرانیت و پان عربیت و پان ترکیت همانطور که نژادهای دیگر هم می فرمایند پان آمریکن و پان اسرائیلیت و ... بپردازیم و لذا زنده باد کورش کبیر و هخامنشیان و ساسانیان. این را خود امام خمینی در کتاب کشف الاسرار بیان فرموده اند که چه کار غلطی است. مسئله بلکه این است که اگر خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار را توسل نکنید  و به ریسمان الهی چنگ نزنید، به تاریخ می خواهید متوسل شوید چرا که مسئله ناکارآمدی نظام را دارید یا بلکه نظامتان بیش از حد کارآمد شده است؟ آیا آنگاه می توانیم بهتر به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم آنطور که پیامبر اکرم نیز می فرمایند اطلبوا العلم من المهد الی اللحد و حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز می فرمایند ز گهواره تا گور دانش بجوی (البته این را هم بعضی دیگر ذکر می کنند: مصرع معروف «ز گهواره تا گور دانش بجوی» سروده‌ی فردوسی نیست بلکه سروده ی ابوریحان بیرونی است. اما بسیاری گمان میکنند که این بیتی از شاهنامه است. حتی در ویکیپدیای فارسی هم منبع آن را شاهنامه ذکر کرده اند.)؟ نه تنها چنین چیزی محقق نخواهد شد، و بلکه یک دوقطبی عجیبی بین اشرافیت/فقر علم خواهد شد که فرق بین مکتبهای علمی و الهی و مکتبهای قلابی تروریستی را به این آسانیها نمی توان تشخیص داد آنجاهایی که شاه و گدا رو در روی هم واقع می شوند و گدا بر شاه غلبه می کند چرا که گدا لایقتر از شاه است در مقاماتش. تا اینکه دوباره متوهم شده و همان کارهای آن شاه را تکرار می کند و روز از نو و روزی از نو در دوقطبیهای کارآمدی/ناکارآمدیهای نظام.

قصه ی ابوراجح حمامی را در بحار الانوار دنبال می کردم. همین یک بار نام او را یافتم:

http://lib.eshia.ir/71860/109/143


٣٧٣) ١٤١ ـ الحسین بن سعید عن النضر بن سوید عن زرعة عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال : إذا جلست فی الرکعة الثانیة فقل (بسم الله وبالله والحمد لله وخیر الاسماء لله أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد أن محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعة أشهد انک نعم الرب وان محمدا نعم الرسول اللهم صل على محمد وآل محمد وتقبل شفاعته فی امته وارفع درجته) ثم تحمد الله مرتین أو ثلاثا ثم تقوم فإذا جلست فی الرابعة قلت : (بسم الله وبالله والحمد لله وخیر الاسماء لله أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد أن محمدا عبده ورسوله أرسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعة اشهد انک نعم الرب وان محمدا نعم الرسول التحیات لله والصلوات الطاهرات الطیبات الزاکیات الغادیات الرایحات السابغات الناعمات لله ما طاب وزکا وطهر وخلص وصفا فلله ، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له ، وأشهد أن محمدا عبده ورسوله أرسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعة أشهد أن ربی نعم الرب وان محمدا نعم الرسول واشهد أن الساعة آتیة لاریب فیها وان الله یبعث من فی القبور الحمد لله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا إن هدانا الله الحمد لله رب العالمین ، اللهم صل على محمد وآل محمد ، وبارک على محمد وآل محمد ، وسلم على محمد وآل محمد ، وترحم على محمد وعلى آل محمد کما صلیت وبارکت وترحمت على ابراهیم وعلى آل ابراهیم إنک حمید مجید ، اللهم صل على محمد وعلى آل محمد واغفر لنا ولاخواننا الذین سبقونا بالایمان ولا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤف رحیم ، اللهم صل على محمد وآل محمد وامنن علی بالجنة وعافنی من النار ، اللهم صل على محمد وآل محمد واغفر للمؤمنین والمؤمنات ولمن دخل بیتی مؤمنا وللمؤمنین والمؤمنات ولا تزد الظالمین إلا تبارا) ثم قل (السلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته السلام على انبیاء الله ورسله السلام على جبرئیل ومیکائیل والملائکة المقربین السلام على محمد بن عبد الله خاتم النبیین لا نبی بعده والسلام علینا وعلى عباد الله الصالحین). ثم تسلم وأدنى ما یجزی من التشهد الشهادتان یدل على ذلک ما رواه

تهذیب شیخ الطائفه

http://lib.eshia.ir/10083/2/99


بنظر این حقیر می رسد که در الاستبصار شیخ الطائفه اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته نیامده است! حالا آیا در دیگر کتب اربعه غیر از تهذیب نیز آمده است؟ این را هم می توان جستجو کرد! و اما در این میان ما این مسئله را هم داریم که علم آموختن در گهواره چه جور است و تا لحد و بلکه بعد از آن هم چه جور می شود؟! اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً فاخرجنی من قبری موتزراً کفنی شاهراً سیفی مجرداً قناتی ملبیاً دعوة الداعی فی الحاضر و البادی اللهم ارنی الطلعة الرشیده و الغرة الحمیدة و اکحل ناظری بنظرة منی الیه و عجل فرجه و سهل مخرجه و اوسع منجه و اسلک بی محجته و انفذ امره و اشدد ازره و اعمر اللهم به بلادک و احی به عبادک... بنده که نتوانستم و تقبل شفاعته و ارفع درجته را در الاستبصار یا من لا یحضره الفقیه یا کافی شریف بیابم. و اما مسلماً بعضی از ائمه ی جماعات آنرا هنگام تشهد ذکر می فرمایند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ﴿۱۰۳﴾  سوره مبارکه النحل


اللهم العن الجبت و الطاغوت


شیخ محمد عارف عباسی مشهور به «پیر پالان دوز» از عرفا و پیران سلسله ذهبیه است که در نیمه‌ی دوم قرن دهم هجری قمری ولادت یافت. ایشان متولد روستای کارند مشهد و معاصر شیخ بهایی بوده اند. او علاوه بر این که در عرفان به مقامات بلندی دست یافت، در کیمیاگری و خطاطی متبحر بود. شیخ محمد در خط ثلث استاد بوده و هفت سوره از قرآن نگاشته شده به خط خوش ایشان موجود است. وی با اینکه صاحب موقعیت بود و می توانست بدون کوشش زندگی خوبی داشته باشد، از راه پالان دوزی روزگار می گذراند. شیخ محمد عارف، بر مبنای باور توحیدی خود و توکل بر خدا و ذکر تشکر و خدمت و طاعت و قناعت و ایثار که از صفات عارفان است به جستجوی راه معرفت پرداخت و مدتی از عمر خود را به کسب فیض از اهل حق سپری نمود و به بروز کراماتی معروف شد. از این‌ شخصیت، قرآن هفت‌سوره‌اى در دست است.
لقب پالان دوز از این رو به او داده شده که برای گذران زندگی خود با وجود مقام والایی که نزد مردم داشته به کار پالان دوزی اشتغال داشته است.
یک روز شیخ بها در بازار قدم می زد و پیر مردی را دید که مشغول دوختن پالان پاره مردم بود و از این راه امرار معاش می کرد. شیخ دلش به حال پیرمرد سوخت و جلو رفت و گفت: سلام؛ سپس دستش را به پالان پیرمرد زد و بلافاصله از طرف غیب پالان پیرمرد پر شد از سکه های اشرفی. پیرمرد وقتی این حرکت شیخ را دید ناراحت شد و فریاد زد چکار کردی؟ یالا سکه ها را بردار که به درد من نمی خورد. شیخ گفت: من نمی توانم سکه ها را غیب کنم. پیرمرد چوب دستی خود را به پالان زد و سکه ها غیب شدند و رو به شیخ گفت تو که نمی توانی غیب کنی چرا ظاهر می کنی؟ شیخ بها فهمید پیرمرد صاحب علم و کمالات بسیار است. پیر پالان دوز سپس رو به شیخ می کند و می گوید: "دلت را کیمیا کن!" کما اینکه خدای رحمان در حدیث قدسی
می فرماید: "یا عبدی اطعنی اجعلک مثلی انا اقول کن فیکون انت تقول کن فیکون: بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مانند خود کنم. من می گویم باش پس بوجود می آید؛ تو هم می گویی باش پس می شود."
سرانجام عالم ربانی، محمد عارف عباسی در سال 985 هـ. ق جان به جانان تسلیم نمود. مقبره‌ی این عارف بزرگ جنب حرم رضوی در مشهد مقدس واقع و در شمال شرقی حرم مطهر، واقع در ابتدای خیابان نواب صفوی (پایین خیابان)، زیارتگاه بسیاری از شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت می‌باشد. بنای اولیه‌ی آرامگاه شیخ مربوط به عهد صفویه بوده است که سلطان محمد (معروف به خدابنده) پدر شاه عباس صفوی آن را در سال 985 ق بنا نهاد و در سالهای اخیر توسط آستان قدس بازسازی گردیده است.



یکی از داستانهایی که علماء و افراد مورد اطمینان نقل کرده اند و به عنوان یک حادثه قطعی ، در عصر خود شهرت یافت ، داستان ابوراجح است . ابو راجح از شیعیان مخلص شهر حله (یکی از شهرهای عراق که در نزدیک نجف اشرف واقع شده) و سرپرست یکی از حمامهای عمومی حله بود، از این رو بسیاری از مردم او را می شناختند. در آن عصر، فرماندار حله شخصی به نام مرجان صغیربود، به او اطلاع دادند که ابو راجح حمامی از بعضی از اصحاب منافق رسول خدا (ص) بدگوئی می کند، فرماندار دستور داد او را آوردند، آنقدر او را زدند که در بستر مرگ افتاد، حتی آنقدر به صورتش مشت و لگد زدند که دندانهایش ‍ کنده شد، و زبانش را بیرون آوردند و با جوالدوزی سوراخ کردند، و بینی اش را بریدند و با وضع بسیار دلخراشی ، او را به عده ای از اوباش ‍ سپردند.
آنها ریسمان برگردان او کرده و در کوچه ها و خیابانهای شهر حله می گرداندند، بقدری خون از بدن او بیرون آمد، و به او صدمه وارد شد که دیگر نمی توانست حرکت کند، و کسی شک نداشت که او می میرد، و بعد فرماندار تصمیم گرفت او را بکشد، ولی جمعی از حاضران گفتند: او پیرمرد فرتوت است ، و به اندازه کافی مجازات شده و خواه و ناخواه بزودی می میرد، بنابراین از کشتن او صرف نظر کنید، بسیار از فرماندار خواهش ‍ کردند، تا اینکه فرماندار او را آزاد کرد. فردای همان روز، ناگاه مردم دیدند او از هر جهت سالم است و دندانهایش ‍ در جای خود قرار گرفته است ، و زخمهای بدنش خوب شده است ، و هیچگونه اثری از آنهمه زخمها نیست ، و برخاسته و مشغول خواندن نماز است ، حیران شدند و با تعجب از او پرسیدند: چطور شد که اینگونه نجات یافتی و گوئی اصلا تو را کتک نزدند و آثار پیری از تو رفته و جوان شده ای ؟ ابو راجح گفت : من وقتی که در بستر مرگ افتادم ، حتی با زبان نتوانستم دعا بکنم و تقاضای کمک از مولایم حضرت ولی عصر (عج) نمایم ، در قلبم متوسل به آن حضرت شدم ، و از آن حضرت درخواست عنایت کردم ، و به آن بزرگوار پناهنده شدم .
وقتی که شب کاملا تاریک شد، ناگاه دیدم خانه ام پر از نور شد، در هماندم چشمم به مولایم امام زمان (عج) افتاد، او جلو آمد و دست شریفش را بر صورتم کشید و فرمود: برخیز و برای تاءمین معاش ‍ خانواده ات بیرون برو خدا تو را شفا داد اکنون می بینید که سلامتی کامل خود را باز یافته ام . یکی از وارستگان آن حضرت ، بنام شمس الدین محمد قارون ، پس از نقل ماجرای فوق می گوید: سوگند به خدا، من ابو راجح را مکرر در حمام حله دیده بودم ، پیرمرد فرتوت ، زرد چهره و کم ریش و بد قیافه بود و همیشه او را اینگونه می دیدم ، ولی پس از این ماجرا او را تا آخر عمرش ، جوانی تنومند و پر قدرت ، و سرخ چهره و با محاسن بلند و پر دیدم ، که گوئی بیست سال بیشتر عمر نکرده است ، آری او به برکت لطف امام زمان (عج) اینگونه شاداب و زیبا و نیرومند گردید. خبر سلامتی و دگرگونی عجیب او از پیری ضعیف به جوانی تنومند و قوی شایع شد، همگان فهمیدند فرماندار حله به مامورینش دستور داد او را نزد او حاضر کنند، آنها ابو راجح را نزد فرماندار آوردند، ناگاه فرماندار دید قیافه ابو راجح عوض شده ، و کوچکترین اثر آن زخمها در بدن و صورتش نیست ، ابوراجح دیروز با ابوراجح امروز، از زمین تا آسمان فرق دارد، رعب و وحشتی تکان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت ، که رفتارش از آن پس با مردم حله (که اکثرا شیعه بودند( عوض شد. او قبل از آن جریان وقتی که در حله به جایگاه معروف به مقام امام - علیه السلام -می آمد، به طور مسخره آمیزی پشت به قبله می نشست ، تا به آن مکان شریف توهین کند، ولی بعد از آن جریان به آن مکان مقدس می آمد و با دو زانوی ادب در آنجا رو به قبله می نشست ، و به مردم حله احترام می نمود و لغزشهای آنها را نادیده می گرفت ، و به نیکوکاران آنها نیکی می کرد، در عین حال عمرش کوتاه شد و بعد از این جریان چندان عمر نکرد و مرد.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. ما مسلمانان براستی چقدر برای اسلام تبلیغ می کنیم؟ چقدر لا اله الا الله را تبلیغ می کنیم؟ در همین اینترنت چقدر این کار را می کنیم؟

این خیلی مسئله ی عظیمی است بنظر این حقیر. مسئله فقط این نیست که اگر مشرک یا کافری آمد و ادعا کرد که من هم دین دارم و دین من بهتر است، جواب او را چطور می خواهیم بدهیم؟ مسئله این است که اگر دینی داشته باشیم که یک دین توحیدی است، صد در صد و یقیناً اسلام است که برتر است و این موضوع بسی جای کار دارد و بقول معروف مثنی و فرادی و دسته جمعی و بلکه الی ما شاء الله هم کار دارد و تمامی هم ندارد. چرا؟ برای اینکه اسلام یک دین جهانی است و فقط مال دینای اسلام هم نیست، ولی اگر آن عرصه ی  جهانی را در همه ی سطوح دشمنان اسلام خالی ببینند، مطمئناً در همه ی سطوح هم به اسلام حمله خواهند کرد و بلکه خود مسلمانان را هم سعی خواهند کرد که بجان هم بیاندازند.

البته مسئله به این سادگیها هم نیست. همین یک نکته بس که چطور فرعون فقط در آن لحظه ی آخر غرق شدن بود که به حضرت موسی علیه السلام ایمان آورد. و این در صورتی است که آن حضرت دینش و خدایش را سعی کرد به فرعون نشان دهد و به اثبات برساند.

وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿یونس: ٩٠﴾.

ولی چیزی را که ما امروزه می بینیم این است که جناح کفر این را برای خود مسلم فرض می کند که او است که به حق است! این یک کفری است که مثل مسئله ی دن کیشوت بودن است. بالاخره، بعضی مدعی می شوند که ما همه تا حدی دن کیشوت هستیم! اما این مسئله ای دیگر است که بنده بیایم عرض کنم که آقایان خانمها توجه توجه که امام زمان که تشریف بیاورند، می دانید چه خواهد شد دیگر؟ و لا منبراً الا حرفه! منبری نیست که آن حضرت نسوزاند! و اما مطمئن باشم که همین منبر خود این بنده ی حقیر در امان خواهد بود؟ بالاخره، وبلاگ هم خود آیا نوعی منبر است یا خیر؟

این یک مسئله است، اما مسئله ی دیگر این است که بنده توجه کردم که در روزنامه ای منصوب به زرتشتیان عکس مجسمه هایی از سه مغی را که به تولد حضرت مسیح بشارت می دهند را انداخته بود که حالا بنده نمی دانم این مجسمه ها در کجا است؟ و راستش را بخواهید باید خیلی وقت پیشها می رفتم روغن ماشینم را هم عوض می کردم و فکر کنم امشب هم دیر شد و نشود. بله این را ویکی پدیا می فرماید که در برزیل است: Natal Reis Magos. یا همان پادشاهان مجوس. بنده عرضم این است که فرض بفرمایید که امروزه روز، حضرت مسیح دوباره باز می گشتند یا اگر خیر که می فرمایند در حدیث آمده است که روز قیامت ایشان با امام زمان تعارفها برای امامت نماز دارند! بنده عرضم این است که بشارت دادن به تولد یک چیز است، و اما خلیفة اللهی و مسائل عظیم عدیده ای که حول آن می تواند برقرار شود چیز دیگری است. همین یک بیت حافظ را در نظر آورید که منظور به چیست؟ سالها دل طلب جام جم از ما می کرد، وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. به این یک بیت شعر پرداختن می تواند یک عالمی را برملا کند که آیا این درست است که به خلیفة الله ای و بلکه امام زمانمان یاری رسانیم یا اصلا او به یاری ما احتیاج ندارد و بلکه ماییم که به یاری او محتاجیم. و اما همینطور این هم خود مسئله ای است که چطور است که بین او و ما ارتباط باید برقرار کرد؟ اینترنت می خواهد؟ جام جم می خواهد؟ یا جام جم همان صدا و سیما است که سالها دل طلبش را می کرد؟ یا دل به دل جورهای دیگری هم راه دارد آنطور که می فرماید نشنو از نی چون حکایت می کند، بشنو از دل چون شکایت می کند؟

مسئله اینجا این است که شما نمی توانید دین و مذهبتان را از راه برهان خلف همچون قضایای ریاضی ثابت کنید هر چند که چنین احادیثی هم داریم مثل علی بن یقظین در دربار هارن الرشید. یعنی در راه اثبات دین، مثلاً شما نمی توانید اثبات کنید که مزایای وضو گرفتن و امور استصحابی آن کدام اند آنجا که تقیه نمایید و فرضاً به غسل تعمید تن در دهید و آنرا برتر از دائم الوضو بودن بدانید. یعنی کسی باید وضو گرفتن را بفهمد و دائم الوضو بودن را بفهمد و بعد به مسائل استصحابی آن بپردازد. و اما اینکه مسائل مربوط به غسل تعمید کدام است؟ اینها دیگر نه تنها خارج از بحث فقهی وضو است و بلکه خارج از بحث اسلام نیز هست.

یا بحث امامت امام زمان را ما داریم. اینجا چطور می خواهید به اثبات برسانید که حضرت مسیح و امام زمان علیهم السلام می توانند به این نتیجه برسند که توحید همان است که سوره ی توحید در قرآن کریم می فرماید و نه آنکه مسیحیت می گوید. یعنی آیا لازم است که مسیحیت و یهودیت نیز چنین شهادت دهند که لا اله الا الله و چنین هم خواهند کرد یا خیر. عیسی به دین خویش موسی به دین خویش است؟ این مسئله نهایتاً در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که دقیقاً تاثیرش را می گذارد که بالاخره آندلس کدام است و غیر آندلس کدام است؟ کشورهای اسلامی کدام اند و کشورهای غیر اسلامی کدام اند؟ یا همه ی عالم فقط و فقط اسلام است و بس؟ و اثبات اینها چطور می شود؟ مثلاً فرض بفرمایید که یک دو قلویی داریم که هر دوی آنها یک موقعی به دنیا می آیند ولی یکی صد سال و دیگری صد و پنجاه سال عمر می کنند آنطور که در روایت امام باقر علیه السلام آمده است. آیا این چنین دو قلوهایی فقط همین یک بار بدنیا می آیند یا دوباره نیز یحتمل اتفاق بیافتد؟ مثلاً اگر ما یک احتمالاتی داریم از اعداد اول در بین همه ی اعداد و احتمالات دیگری داریم از اعداد اول دوقلو بین اعداد اول، احتمالات این نوع از اعداد اول عزیری چقدر است؟

یحتمل اگر ما بخواهیم خلیفة اللهی امام زمان را به اثبات برسانیم، بسیاری از مسائل دیگر ظهور می کنند که می توان با آنها روبرو شد. همینقدر بس که ما با دنیای کمونیسم چطور می توانیم مواجه شویم و با ادیان توحیدی  دیگر چطور می توان مواجه شد خود قسمتی از مسئله است که خود روز قیامت با خدا چطور می خواهی مواجه شوی؟ مسئله این است که همه ی بمبهای غیر هسته ای و اتمی و هسته ای ات را هم با خودت آنروز بیاور و ببین چه سودی برایت خواهد داشت؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٢ وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٣ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَاللَّـهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿٤ مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ ۚ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥ قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٦ وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ۚ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٧ قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّـهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩ فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّـهِ وَاذْکُرُوا اللَّـهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٠ وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِندَ اللَّـهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّـهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَاللَّـهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿١١


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ﴿١ اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ ﴿٣ وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ ۖ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّـهُ ۖ أَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ ﴿٤ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّـهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ﴿٥ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللَّـهُ لَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿٦ هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَىٰ مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ حَتَّىٰ یَنفَضُّوا ۗ وَلِلَّـهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَفْقَهُونَ ﴿٧ یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٨ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ ۚ وَمَن یَفْعَلْ ذَٰلِکَ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿٩ وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٠ وَلَن یُؤَخِّرَ اللَّـهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا ۚ وَاللَّـهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿١١

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


بِّسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ ﴿١ وَطُورِ سِینِینَ ﴿٢ وَهَـٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ ﴿٣ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿٤ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴿٥ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿٦ فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ ﴿٧ أَلَیْسَ اللَّـهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ ﴿٨


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١ حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤ کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


مثل این حدیث راجع به صلوات بر حضرت محمد و آل آن حضرت در صحیح بخاری  را از جناب آقای دکتر علی اکبر ولایتی شنیدم که بعد ولی بخاری خودش تقیه می کند (!) و می گوید صل الله علیه و سلم:


6357 - حَدَّثَنَا آدَمُ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، حَدَّثَنَا الحَکَمُ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِی لَیْلَى، قَالَ: لَقِیَنِی کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ، فَقَالَ: أَلاَ أُهْدِی لَکَ هَدِیَّةً؟ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ عَلَیْنَا، فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ عَلِمْنَا کَیْفَ نُسَلِّمُ عَلَیْکَ، فَکَیْفَ نُصَلِّی عَلَیْکَ؟ قَالَ: " فَقُولُوا: §اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ "

صحیح البخاری، جلد 8، ص 77

http://lib.efatwa.ir/42174/8/77

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی