الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با سلام،

 

و آرزوی سلامت برای حضرت عالی، بنده حقیر خدمت حضرت عالی اجازه بفرمایید قبلاً عرض کنم که بنظر این حقیر اینطور می رسد که ملت شریف ایران بسیار امام شناس هستند و این را حتی در میان فتنه 88 نیز نشان دادند. و بنده بسیار متاثر شدم که دیدم حضرت عالی در فرازهایی از برنامه صدا و سیما در رابطه با ملاقات با سپاه و جمعی از مسئولان مربوط به راهیان نور متاثر شدید و اشک در چشمانتان جمع شده بود. واقعاً هم این حقیر وقتی جناب آقای سردار آهنگران مداحی می کردند متاثر شده و من انقلابیم ایشان و همینطور اشتباه نکنم صحبتهای حضرت عالی راجع به حضرت موسی علیه السلام و اینکه چقدر در قرآن مجید تکرار شده است داستان آن حضرت مرا یاد بعضی از پستهای خودم انداخت.

و اما سلاحهای هسته ای، و ما ادراک ما سلاحهای هسته ای! آقای حجت الاسلام و المسلمین بنی هاشمی بنده شنیدم که یک بار می فرمودند که اینشتن به حضرت آیت الله العظمی بروجردی نامه ای دارند که در آن اظهار مسلمانی کرده اند. البته اینشتن نامه ای هم به رئیس جمهور وقت آمریکا دارد راجع به لزوم دستیابی به سلاحهای هسته ای چرا که دشمن ممکن است در صدد ساخت و استفاده زودتر از آن را داشته باشد. و بعداً که آمریکا چنان جنایتی در هیروشیما و ناکازاکی انجام داد، یحتمل از نوشتن چنان نامه ای اظهار پشیمانی کرد و گریست. بنظر می رسد که بشر در طغیانهایش به جایی رسیده است که ادعا می کند که یک کلوپ هسته ای هم وجود دارد گذشته از اینکه آژانس انرژی اتمی بین المللی نیز داریم. و آنطور که از برجام و کلاً وضعیت کنونی سیاستهای اتمی و هسته ای جهانی برمی آید، چه کشوری به انرژی هسته ای بتواند برسد چه نتواند به خودی خود کمکی به اقتصاد آن کشور نمی کند چرا که ابرقدرتهای جهانی مخصوصاً آمریکا تحریمهای سختی بر علیه ایران اعمال می کنند. و لذا اقتصاد برمی گردد به اقتصاد مقاومتی آن کشور همانطور که حضرت عالی بدان اشاره کرده اید و همانطور که امسال را سال اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل نام نهاده اید.

و اما به هر تقدیر، سلاحهای هسته ای اینطور بنظر می رسد که لازم است که در اختیار امام زمان باشد و لاغیر که اینطور هم نیست! دلیلش هم این است که اگر انرژی هسته ای در سطوح و مقیاسهای هسته ای موجود است، یک جاهایی این سلاحها در مقیاسها و سطوح بالاتر و کلانتر که مقیاسی است که بین زمین و آسمان واقع است لازم است که بکار آید و نه اینکه با آنها جنایت شود یا بر علیه مسلمین استفاده شود. یا مثل عراق مورد اتهام استفاده ی آن واقع شده و بعد هم به آنها حمله شود. گذشته از این اگر مسلمین به چنین سلاحی مجهز بودند، تکفیریها و داعش و حتی وهابیت نیز جرات نمی کرد اینطور خیانت بار به خود مسلمین و شیعیان حمله کند. هر چند که جنایاتی که به خصوص در عراق و سوریه و فلسطین واقع می شوند ربطی به سلاحهای هسته ای هم ندارند (و یحتمل هم مستقیم و غیرمستقیم در رابطه شان با استکبار دقیقاً ربط دارند) و گاهاً نهایت قساوت قلب را هم می رسانند و ظلمی است که از هر انسانیتی به دور است و باید با تمام قوا با آن جهاد کرد و جنگید. 

البته دلیل دیگری که باید سلاح هسته ای در اختیار امام زمان و لا غیر باشد وضعیتی است که در رابطه با دانشمندان هسته ای جهانی و نه فقط ایرانی هم مشاهده می شود. بعضی از اینها هر چند که خود هم یحتمل خبر نداشته باشند، ولی معلوم است که چطور مظوم واقع شده و حتی به بردگی استکبار کشانده شده اند. و بجای اینکه در خدمت خدا و خلق خدا باشند، اینطور به بردگی استکبار کشیده شده اند. و لذا بین قاطبه ی استکباری در نوساناتند. در بعضی موارد این موضوع آنقدر مشهود است که روح و روان انسان را بدرد می آورد و ناگفته نماند که دانشمندان هسته ای ایران نیز مستقیماً مورد ترور واقع شدند. خدا این قاتلین و تروریستهای شهریاری و علی محمدی و رضایی نژاد و احمدی روشن و دیگران را لعنتشان کند. اینها صد در صد دانشمندانی بوده اند که در خدمت بشریت داشته اند زحمت می کشیده اند و خون دل می خورده اند. کیست و کدام جنایتکاری است که بخواهد دانشمندان هسته ای را ترور کند؟ ببینید وضع بشریت به کجا کشیده شده است؟ اینها همان لعنت شده هایی هستند که با پیامبران و امامان هم مخالفند و بلکه آنها را نیز اگر دستان خون آلود و جنایتکارشان به آنها برسد به قتل می رسانند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجئه.

ان شاء الله که خدا سایه حضرت عالی را از سر ما کم نکند.

  • ۹۵/۱۲/۱۸
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۸)

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال


مسئله خیاطها و خصوصاً خیاطهای یوسف بن عمر ثقفی می تواند انسان را از جاده اصلی مقاومتی با استکبار جهانی آنچنان گمراه کند که تولید و اشتغال را یادش برود. مسله چیست؟ مسئله را وقتی رهبری معظم انقلاب در جمع مداحان بیان می فرمودند که غالب و فرم مداحی نباید بر حسب غالب و فرمهای شعر و موسیقی افراد بی ایمان و فاسد باشد. این یک مسئله بظاهر خیلی ساده ای است اما به ما اهمیت عظیم روح مداحی اهل بیت نبوت و رسالت و امیرالمومنین و الغدیر را می تواند با تمام وجودش بنمایاند. یعنی این فکر را که باز خیاطم لباسم را برایم تنگ یا گشاد دوخت یا فروشگاه های لباس لباسهای سایز مرا ندارند یا باید بروم از فروشگاه های سایز بزرگ خرید کنم را یک مسئله ای می کند پیش پا افتاده هر چند که هر دفعه هم اتفاق بیافتد! البته گاهی باید حوصله کرد و دید که اتفاقاً مثل اینکه سایزها عوض شده اند و حالا زیادی هم بزرگ هستند و تو نیاز داری سایزهای کوچکتری را بخری...

مسئله اصلا اینها نیست و بلکه مسئله استکبار جهانی و غلبه مستضعفین جهان بر این استکبار است. این چطور خود به خود از آن مسئله ساده غالب و فرم درست برای مداحی اهل بیت نتیجه می شود؟ یعنی مسئله مثل یک خیابان یک طرفه است که از زندان طبیعت می توان نوکری اهل بیت و بندگی خدا و ذات اقدس اله راه یافت، ولی هیچ کس نمی خواهد از بندگی خدا و نوکری اهل بیت به زندان طبیعت بازگردد. یعنی اگر کسی بخواهد چنین دیوانگی ای کند، معلوم است که هنوز وارد بندگی خدا نشده است و بندگی اش مورد قبول درگاه خدا نیافتاده است.

این به چه معنا است؟ این را خیلی بهتر می توان در نظریه ریاضی-فیزیکی حمیدی-مجیدی درک کرد. اینجا ما در ریاضی-فیزیک همانطور که گفتیم همه جور ریاضیات و فیزیک از اقصی نقاط عالم داریم. و نه تنها نمی دانیم که آیا مبتدع این ایده های بدیع آیا مسلمان است یا خیر، بلکه گاهی مطمئنیم که نویسنده مسلمان نیست. حال یحتمل فاسق هم باشد. ولی ریاضی-فیزیک خوبی را ارائه داده است. به هر حال، به نتایجی رسیده است که قابل استفاده است هر چند که نمی دانیم اینها از چه منشائی است. مسئله این است که حتی یک فاسق یا فاسد نیز یحتمل بخواهد به تعالی برسد و لذا تفکر و تعقل می کند و به نتایج خوبی هم می رسد. اما چون در یک اجتماع فاسدی هم گیر کرده است، تعالی مورد بحث در این حد است که یک کاری هم پیدا کن و بدان بپرداز. یحتمل اصلا موضوع تعالی هم نباشد و بلکه می خواهد امرار معاش کند و لذا به این نتایج هم می رسد و می تواند با کارش ریاضی-فیزیک را در حد بین المللی نیز پیش ببرد. اما خوب، حالا از آنجایی که در اجتماعشان حق و باطل هم خیلی با هم در آمیخته است و بلکه جامعه ای استکباری هم واقع است مثلاً یحتمل اختلاس هم می کند و صدایش را هم در نمی آورد و هیچ کس هم متوجه نمی شود. اینجا با یک مسئله ای محلی است که طرفیم که ظالم و مظلوم و حق و باطل با هم درگیرند و با استکبار جهانی نیست که طرف باشیم و بخواهیم زمینش بزنیم چه رسد به اینکه بخواهیم مسئله تعالی و حکمت متعالیه و فقاهت و فقه و ولی فقیه را نیز یک مسئله بین المللی جهانی عالمگیر کنیم. و امیرالمومنین را به جهانیان بشناسانیم. این خودش یک کربلای دیگری را می طلبد.

ولی ملاحظه می فرمایید که غالب و فرم را نمی توان تهی کرد و مسئله یک طرفه را نمی توان دو طرفه کرد و اینکه کربلایی داریم آنجایی که بخواهیم وارد مسائل نظریه حمیدی-مجیدی شویم؟ لااقل گیر قضیه و مسئله روشن می شود؟ غالب و فرم در ریاضی-فیزیک یکی است سوای این مسئله که چه کسی نویسنده یا خوانننده یا شاگرد یا استاد است. ولی یک مرتبه غالب و فرم وقتی وارد حکمت متعالیه و فقه و فقاهت و ارتباط آن با ولی فقیه و امیرالمومنین و حضرت صاحب و در ارتباط با بندگی خدا شدیم متفاوت می شود. یک وقت قضیه این است که ما دنبال اتصال و حبل المتین و وصیله و وسیله هستیم، ولی یک وقت هم هست که شبکه اتصالی دارد. اتصال و اتصالی دو مقوله متفاوت است که در یکی وصل می شوی و در دیگری گیر می کنی. یکی آن روی کفر همه را بالا می آورد و دیگری ایمان و تقوی و زهد و عروة الوثقی را برمی انگیزد. و اتصالی این می شود که از زندان طبیعت بالاتر نرود و حق و باطل را هم نتواند از هم جدا کند.

خلاصه هر چه لباس تنگ و گشاد به او بیاندازند تا ابد یک لباس اندازه تنش نمی تواند پیدا کند. یا در فروشگاه لباس گیر کرده است یا خیاط درست بلد نیست یا زیادی توپولی شده است و توپولی را با توپولوژی اشتباه گرفته است  یا زیادی لاغر شده و به توپولیها قبطه می خورد. و فرم و غالب را در نمی یابد. هر چه به او بفرمایند حجاب. حجابها را می خواهد چپکی کنار بزند. و به امیرالمومنین هم ایراد می کند که تو مثل اینکه زیادی چاق شده ای ها؟ یا مثل اینکه باید کمی تقویت کنی و زیادی لاغر شده ای ها؟ عقده با خیاطها و فروشگاه های لباس و سایزهای بزرگ و کوچک داشتن یک چیز است و اما گیر دادن بی خودی به امیر المومنین هم چیز دیگری است که دلیلش همان یک طرفه بودن فرمها و غالبهای مداحی است، چرا برای بنده حقیر کسی مداحی نمی کند و همه برای امیرالمومنین مداحی می کنند؟ هر چیزی یک حسابی دارد. این همان است که وقتی گیر استکبار افتاده ایم می بینیم ادعاهای کذب هم فراوان داریم و اما در میان مستضعفین کسی جرات کذابیت نمی کند. البته وقتی مسئله را محلی اش کردیم و در هر نقطه ای دیدیم که ما استکبار و استضعاف و الکترومغناطیسم و گرانش و بلکه مدل استاندارد فیزیک داریم، یحتمل همه یادشان برود که ظلم و ظالم داریم و بلکه بنده خودم را عرض کنم که خودم چه کافرِ ظالمی هم بوده ام که اول از همه بفکر نوشتن نامه به همه و همه می شوم. البته بنده نامه به رهبری را هم از همه بهتر می پسندم هر چند که بعضی یحتمل خیلی اشکال کنند که تو داری به یک چیزی اصرار می کنی که مقام معظم رهبری خود آنرا منع فرموده اند! و این خود طلم و بلکه کفر و شرک و نفاق است و طرف ظالم را گرفته ای و از پاپ هم می خواهی بالاتر بزنی و این را هم بدان که تو اولین و آخرین کسی هم نیستی که می خواهی چنین کنی! البته یحتمل روایات دیگری هم هست. ما هنوز مسئله حجاب را هم نتوانسته ایم برای خود درست جا بیاندازیم و هی حجابها اشتباهی کنار می روند، چه رسد به بقیه مسائل. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین


همانطور که مستحضرید، حجاج بن یوسف بن حکم ثقفی و یوسف بن عمر ثقفی دو شخص متفاوت اند و اشتباه از این حقیر است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه الاحزاب


٢٦٦٦ / ١٧. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ مَظْلُوماً ، فَمَا یَزَالُ یَدْعُو حَتّى‌ یَکُونَ ظَالِماً».


الکافی الشریف، جلد 4، صص 30-31

http://lib.eshia.ir/27311/4/30


بحار الانوار حدیثی از کافی شریف نقل می کند و در ذیل آن این حدیث الملک یبقی بالکفر و لا یبقی بالظلم را که در طریقه التحقیق حکیم سنایی غزنوی نیز آمده است نقل می کند. ترجمه حدیث کافی این است:

حضرت صادق علیه السلام فرمود که خدای عز و جل به پیابمری از پیمبرانش که در کشور یکی از سرکشان و جباران بود وحی فرستاد که نزد این مرد جبار برو و باو بگو که من ترا نگماردم برای ریختن خونها و گرفتن اموال، همانا تو را گماردم تا ناله های ستم رسیدگان را از من بازداری، زیرا من از ستمی که بایشان شده نگذرم اگر چه کافر باشند.


حال شما این دعا را در این آیه شریفه حساب کنید که می فرماید ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الظالمین. (23، سوره مبارکه الاعراف). ما از یک طرف این آیه شریفه را داریم:   فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿محمد: ٤﴾ و از طرف داریم السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و وتر الموتور.

موضوع این است که در حقیقت عظمت امیرالمومنین و امام حسین علیهم السلام غلوی وجود ندارد. و اما ما در قرآن هم مشاهده می کنیم که آنچه در مورد حضرت عیسی علیه السلام گفته می شود که آن حضرت پسر خدا و امثالهم بود کذب است. و از آنطرف نیز گوشت خوک هم که حرام است را مسیحیان حرام نمی دانند. و لذا یک تقابلی هست بین مسیحیت و یهودیت که حضرت مسیح علیه السلام حقیقتش چیست و چه بوده؟ همانطور که قبلاً هم اشاره شد، این را علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان بیان می فرمایند که از افسانه های یونانی و هندی در مسیحیت وارد شده است. و اما نه اینکه علامه نعوذ بالله مثل بعضی بیایند کلاً حضرت مسیح علیه السلام را نفی کنند.

و لذا ماهیت مسائل می توانند براحتی تغییر کنند وقتی حقیقت وجودی خدا و بندگان او زیر سوال می رود و مسائل مملو از شرک می شوند. در این صورت است که بمبهای هسته ای هم کارایی ندارند همانطور که به اسم اسلام بود که امیرالمومنین و امام حسین علیهم السلام را نیز شهید کردند هر چند که مسلمان و مسلمانی چنین نیست. مسئله ای که براحتی می تواند اتفاق بیافتد این است که کافران براحتی می توانند اسلام را دربست نفی کنند ولی در عین حال خود را مسلمانتر از مسلمانان هم بدانند! آنطور که در حدیث آمده است، مظلوم آنقدر دعا می کند که بر ظالم غلبه کند و این کار را می کند ولی بعد خودش هم ظالم می شود! گاهی اوقات سر کلاسهای ریاضی-فیزیک نشستن واقعاً لذت بخش است و اما یک وقت خودت هم دلت می خواهد که استاد شوی و کلاس برای دیگران بگذاری. اگر همیشه سر کلاس دیگران بنشینی که بظاهر استاد نخواهی شد. و اما باید بین استاد و شاگرد عطوفت و مهربانی ای باشد تا استاد او را از مرحله شاگردی به مرحله استادی رهنمود شود. مثال زیر را در نظر آورید.


می فرماید:

در زمان عبدالملک و بعضی پسرهای او، یک نفر به نام «یوسف‌بن عمر ثقفی» را مدتهای مدید بر عراق گماشتند. او سالها حاکم و والی عراق بود. این شخص، آدم عقده‌یىِ بدبختی بود که از عقده‌یی بودنش، چیزهایی نقل کرده‌اند. مرد کوچکجثه و کوچک اندامی بود که عقده‌ی کوچکىِ جثه‌ی خودش را داشت. وقتی که پارچه‌یی به خیاط میداد تا بدوزد، از خیاط سؤال میکرد که آیا این پارچه به اندازه‌ی تن من است؟ خیاط به این پارچه نگاه میکرد و اگر مثلاً میگفت این پارچه برای اندام شما اندازه است و بلکه زیاد هم می‌آید، فوراً پارچه را از این خیاط میگرفت و دستور میداد که او را مجازات هم بکنند! خیاطها این قضیه را فهمیده بودند. به همین خاطر، وقتی پارچه‌یی را به خیاط عرضه میکرد و میگفت برای من بس است یا نه، خیاط نگاه میکرد و میگفت نه، این پارچه ظاهراً برای هیکل و جثه‌ی شما کم بیاید و باید خیلی زحمت بکشیم، تا آن را مناسب تن شما در بیاوریم! او هم با این‌که میدانست خیاط دروغ میگوید، ولی خوشش میآمد؛ این‌قدر احمق بود! او همان کسی است که زیدبن‌علی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) را در کوفه به شهادت رساند. چنین کسی، سالها بر جان و مال و عِرض مردم مسلط بود. نه یک اصل و نسب درستی، نه یک سواد درستی، نه یک فهم درستی داشت؛ ولی چون به رأس قدرت وابسته بود، به این سمت گماشته شده بود. اینها آفت است. اینها برای یک نظام، بزرگترین آفتهاست.

سخنان رهبری در ماه مبارک رمضان 69/01/22.

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2291


این مسئله خیاطی و اینکه حجاج کوتوله و عقده ای بوده است یک چیز است و اینکه بروید فروشگاه لباس فروشی و همیشه متوجه شوید که همه لباسها یا تنگ است یا کوتاه است یا کوچک هم مسئله ای است دیگر. راهش این است که بروید فروشگاه لباس برای سایزهای بزرگ! البته بعضی اوقات مسئله هم اینطور می شود که حتی اگر خیاط هم بروید، خیاط لباسها را برای شما تنگ و کوچک در می آورد. ده دفعه هم شما را می آورد و می برد که پرو کنید و دست آخر هم تنگ است و قابل پوشیدن نیست. البته عیدیه کسی به چنین چیزی دچار نشود! و ناگفته نماند که بنده سالیان سال است که دیگر نزد خیاط نمی روم و سعی می کنم یک جوری لباسم را حاضر و آماده بخرم. و یحتمل هم بعضی خیاطهای ماهر و اختصاصی خاص خود را دارند که خیلی هم خوب می دوزند. و در ضمن کت و شلوارهای Ermenegildo Zegna ایتالیایی هم که می دانید سفارشی هم قبول می کند. یعنی اندازه های شما را می گیرند و برایتان سفارشی می دوزد. ولی دیگر قیمتش را نپرسید. و اینکه بعضی هم لباسهای دست دومشان را در جایی به نمایش می گذراند که برای فقرا قابل استفاده باشد هم برای خود گزینه ای است دیگر. بالاخره اگر طرف گالیور در سرزمین آدم کوچولوها هم باشد، یحتمل می تواند همه لباسها را سرهم کرده و یک چیزی برای خودش درست کند. و اما اگر همین گالیور خودش یک وقت گذارش به سرزمین آدم گنده ها افتاد و آنجا دید همه لباسها برایش بدجوری گل و گشاد است، آنوقت خدای ناکرده مثل حجاج بن یوسف ثقفی عقده ای نخواهد بلا سر خیاطها بیاورد و بلکه بر علیه شان بمبهای هسته ای توی سر و کله شان بزند!

یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا علی احسن الحال.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه الاحزاب


ومن الروایات حدیث الحجب ـ ( ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم ) [١]. وهو تام سندا وتقریب دلالته : انها دلت على وضع التکلیف عما حجب الله علمه عن عباده فما لم یصل المکلف من التکالیف محجوب عنهم لا محالة.

وهنا شبهة تعترض الطریق هی ان الحجب قد أسند إلى الله تعالى وهذا یوجب اختصاص مفاده بما إذا کان خفاء التکلیف بتعیین منه تعالى فیکون بمعنى ان ما لم یبینه الله وأخفاه عن عباده فهو محجوب عنهم ولیسوا مسئولین عنه وهذا مفاد آخر أجنبی عن البراءة المبحوث عنها.

وقد یحاول دفع الشبهة بضم الاستصحاب الموضوعی ، بأن یستصحب تارة عدم البیان. وجوابه : حینئذ انه لا یثبت عنوان الحجب الوجودیّ ، وأخرى یستصحب الحجب الثابت فی أول أزمنة تشریع التکلیف وقبل بیانه للعباد. وفیه : ان الحجب لا یصدق الا مع تعمد الإخفاء وعدم البیان وهذا لا یصدق على البرهة القصیرة التی تمر على التکلیف وهو فی طریق الإیصال إلى العباد.

والصحیح : فی دفع الشبهة. ان الحجب إذا أضیف إلى الله بما هو خالق لا بما هو مولى ومشرع یکون صادقا حتى على عدم الوصول إلى المکلف لأن الاحتجاب عنه أیضا مضاف إلیه تعالى بما هو خالق کل شیء بل یشمل على هذا حتى الشبهات الموضوعیة لأن حجب الموضوع أیضا مضاف إلیه تعالى بما هو خالق ویمکن تعیین ان المضاف إلیه هو ذلک تارة بدعوى ظهور اسم الجلالة فیه ، وأخرى باعتبار ان إرادة حجب الشارع بما هو شارع بعید فی نفسه غیر مناسب مع سیاق الحدیث ، إذ ما یکون المولى بنفسه فی مقام إخفائه من تکالیفه لا یکون فی معرض توهم مسئولیة العباد عنها ویکون عرفا مناقضا مع فرض المسئولیة والإدانة فیکون مفاد الحدیث على هذا کأنه الاخبار عن ثبوت أحد الضدین بانتفاء الآخر وهو مستهجن عرفا وهذا بنفسه یبعد هذا الاحتمال ویعین ان تکون الإضافة إلیه تعالى بما هو خالق [١]. وعلى هذا فلا یکون هناک حجب واحد عن مجموع العباد کما هو على الاحتمال الآخر بل ینحل بعدد العباد بمقتضى التقابل بین الحجب عن العباد والوضع عنهم.

وهذا خیر دلیل من السنة على البراءة فی الشبهة الحکمیة لتمامیته دلالة وسندا.


بحوث فی علم الاصول، آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی، جلد 5، صص 63-64


أصالة التخییر

والمقصود بحثه تحت هذا العنوان حکم موارد الدوران بین المحذورین أی الوجوب والحرمة.


همان، ص 153


564.امام صادق علیه السلام : هر چه را خداوند از بندگان پوشیده داشته، [تکلیف و مسؤولیت] آن از گردنشان برداشته شده است.

میزان الحکمه، محمدی ری شهری، جلد 1، ص 174


بنده حقیر داشتم امروز راجع به اصول فقه می خواندم. یک بحث بسیار وسیعی است. مثلاً وقتی شکی در یک شیئی وجود دارد و شیئ مشکوک می شود، اصول عملیه و از جمله برائت یک اصولی را امر می کنند. یا همین حدیث حجب را در نظر بگیرید. حجاب علم باری تعالی به سبب اینکه او خالق هستی و خالق بشر است می تواند از بندگان او نیز محجوب بماند. البته این مسائل در کیهانشناسی نیز مورد بررسی قرار می گیرند. و اما در پزشکی نیز از جمله میکروبها و ویروسها و راه های درمان آنها مورد تحقیق واقع می شوند.

حال توجه بفرمایید که بشر می خواهد در کیهانشناسی متوجه شکلگیری جهان هستی و کهکشانها و بلکه ستارگان شود هنگامی که ممکن است مورد تهدید جنگ و بلاهای طبیعی و میکروبها و ویروسها و بیماریهای دیگر یحتمل واقع شود. ریاضی-فیزیک و بلکه نظریه حمیدی مجیدی تا چه حدی می تواند به او در این راه کمک کند. مسئله اینجا است که ما ممکن است ریاضی-فیزیک از غیر مسلمانان هم داشته باشیم که اصول فقه بدان کاربردی نشود. و اما همان ریاضی-فیزیک و اصول فقه بر هم تاثیرات متقابلی خواهند داشت و از جمله تاثیر علوم هسته ای بر اصول فقه و فقه و برعکس. و لذا وجوب و حرمت شیئی وقتی شارع مقدس آن را حکم می کند، یک امر است و وقتی غیرمسلمان آنرا واجب می داند و مسلمان برای آن حرمت قائل است چه حکمی پیدا می کند.

بنظر می رسد که این یک مسئله ای است فرع بر مسئله کیهانشناسی که چطور یک ستاره ای شکل می گیرد. باز بنظر می رسد که این مسئله نیز فرع بر این مسئله دیگر است که چطور منجی قومی بوسیله قومی دیگر می تواند شناخته شود و بلکه بدان بشارت دهند اما خود آن قوم یحتمل منجی اش را نتواند بشناسد. این بنظر غیر ممکن می رسد مگر اینکه آن قوم در فساد و فسق و فجور و ریا غرق شده باشند. و لذا یحتمل قوم دیگری لازم است که بیاید و شر آن قوم را از سر منجی خود کم کند و بلکه آن منجی بتواند قوم خود را نیز نجات بخشد! و لذا این کار مستلزم یک معجزه الهی است که فرضاً قومی دچار طاعون یا وبا یا جنگ شده باشد و در این میان انقلابی هم رخ دهد و ولایت فقیه با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به جایگاه ابدی خود سفر کند. و باز ولایت فقیهی دیگر داریم که تا انقلاب مهدی خدایا از او محافظت بفرما.

حال وقتی در نظریات ریاضی-فیزیکی ابرتقارنها و ابرریسمانها و نظریه ام و امثالهم فضاهای 10 الی 12 بعدی را در نظر می گیریم، ما می توانیم با رویه ای مختلط شروع کرده و کلاف خطی ای روی آن در نظر آورده و مسئله را از لحاظ خمینه های کالابی-یاو کهلری حساب آورده و بلکه یک جورهایی دو سه بعد دیگر نیز بدان افزوده و آنرا تبدیل به 5 یا 6 بعد مختلط کنیم.  اما مسئله همان مسئله است که ذراتی روی رویه هایی با هم برهمکنش می کنند. و اما چطور می توان از این مسئله به وجوب تولد ستاره ای پی برد و بلکه آنرا شناسایی هم کرد؟ البته وجوب ستاره های دوتایی اخیراً مدتی است که شناسایی شده اند. و حالا کاری نداریم که چه پیشرفتهایی در زمینه اعداد اول دوقلو انجام شده است. و این قصه سر دراز دارد. البته اینکه کالابی یاو چطور بکار می آید در این است که در ابرریسمان یک خمینه 6 بعدی فشرده به فضا-زمان اضافه می کنیم. حالا حساب کنید ما بخواهیم 5-برینها را قاطیقوریایی کنیم.

البته اینطور که بنده حقیر امتحان کرده ام، کلید بنده در خواندن و نوشتن مطالب خیلی خوب در ظاهر یحتمل کار نکند و بلکه بدون شک بعضی کلیدهای بهتری برای گشایش کارهای ریاضی-فیزیکی و حتی نظریات حمیدی مجیدی داشه باشند و بهتر بتوانند انواع برهمکنشها و واپاشیهای مختلف را دسته بندی کنند!

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین


وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه الاحزاب


1666.امام على علیه السلام : خداوند متعال مى فرماید: اى فرزند آدم! تو را نیافریدم تا سودى برم، بلکه تو را آفریدم تا از من سودى برى. پس، به جاى هر چیز مرا برگزین؛ زیرا من، به جاى هر چیز یاور تو هستم.

1666.عنه علیه السلام : یقولُ اللّه ُ تعالى : یا بنَ آدمَ ، لَم أخلُقْکَ لِأربَحَ علَیکَ ، إنّما خَلقتُکَ لِتربَحَ علَیَّ ، فاتّخِذْنی بَدلاً مِن کلِّ شیءٍ ، فإنّی ناصرٌ لکَ مِن کلِّ شیءٍ .

میزان الحکمه، جلد 1 ص 493


6664.امام على علیه السلام : با حال غفلت، ذکر خداوند سبحان را مگوى و بر اثر سرگرم شدن به کارى ، خدا را فراموش مکن ، بلکه او را چنان یاد کن که دل و زبانت یکى باشد و درونت با بیرونت مطابقت کند . تو حقیقتاً به یاد خدا نخواهى بود، مگر آن گاه که هنگام ذکر گفتن، خود را فراموش کنى و در وقتِ کار خود (ذکر گفتن) خویشتن را گم کنى .

(16664)


مسئله اگزیستانسیالیسم را در آموزه های قرآن کریم و اهل بیت نبوت به بهترین وجهی می بینیم که حل می کنند. حتی این مسئله را در نظر آورید که آیا در قبرستان نماز خواندن چه حکمی دارد و اینکه شیعه قبر امامان و امامزادگان را نیز زیارتگاه می کند. خصوصاً مسئله مهدویت در اینجا است که هیچ مومنی نمی خواهد حتی برای مراجع تقلید نیز قبر و بارگاهی درست کند برای زیارت خود و بلکه هر مومنی با دل و جان می خواهد که با مراجع تقلید و ولایت فقیه و بلکه مهدویت و بقیة الله الاعظم، یک ارتباط تنگاتنگ همیشگی ابدی ای داشته باشد. البته مشرکین یحتمل مایل هم باشند که یک معبدی نیز برای مهدویت ساختگی خود در نظر بگیرند و بدان طبق دلخواه خود بپردازند.


این نظر را برای سایت دکتر وال در رابطه با شان کارول و ماوای زندگی (یا ماورای مرگ) در جواب اسکات چرچ گذاشتم:


@Scott,
A Bayesain reasoning that Christ existed from a materialist point of view is not enough to defend Christ against all the myths which surrounds him and almost surely questions his very existence from a religious or theological point of view. In fact, Allameh Tabatabaee in Almizan argues quite in the same lines that Acharya S or Murdoch questions Christ mixed with Greek and Indian mythologies. There is perhaps a great difficulty in separating a myth from a truth.
I give you an example which also involved the Bayesian approach to some extent. I visited IPM (Institute for Fundamental Research in Iran, ipm.ac.ir) library a little after the turn of the millennium and was happy that I received a library card and an even an email account from them. To make a long story short, this email account of theirs also had a Bayesian section in it in which I had no say but appeared to do its own stuff which was not at all clear to me. After a while a received so much junk mail from my account which actually totally surprised me and I thus requested to have it cancelled. What is worse, I actually tried to renew my library card after a year with no luck! All my efforts appeared as if to be hitting a great impenetrable brick wall. And I gave up, later working via coffee nets and internet cafes and later at home up to now. I remember that I was writing in one such an internet café when suddenly the lights went off and I lost all that I was writing! The café owner who realized how upset people were, simply claimed what the big deal was, it's only electricity, and it is no surprise that is goes off. It's only instantaneously. In fact, this still happens all the time even now, although it might not be exactly in the form of electricity going out but rather in the form of getting blue screens, restarting of the computer and losing all the internet pages at home.
Indeed, there might be a great difficulty to prove that there is a conditional probability in terms of Bayesian reasoning as to what I described above also might be a good reference event that reoccurs all the time. There might even be a possibility that someone could actually build a good solid mathematical or physical theory around this matter all the building blocks of which resemble the above told story. And this does not even question my existence as a mathematical student at IPM or anywhere else. And this has nothing to do with Kobayashi-Hitchin correspondence differential geometrically either although our consciousness may be somehow affected by all of this. And then there are the gospels in which Christ teaches about the difficulties of a camel being passed through a taylor's needle hole: Again I tell you, it is easier for a camel to go through the eye of a needle than for someone who is rich to enter the kingdom of God. Matthew 19:24. To those who reject Our signs and treat them with arrogance, no opening will there be of the gates of heaven, nor will they enter the garden, until the camel can pass through the eye of the needle: Such is Our reward for those in sin. (40) AlAraf in Quran.
The point may be that it might be easier to attract logicians such as Whitehead and Russell to write another book such as their Principia Mathematica and then try to somehow resolve the Russell paradox that a class such as R belongs to itself RR R∈R .

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه الاحزاب


(فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا) هَذِهِ جُمْلَةٌ وُصِفَ بِهَا الْمَسْجِدُ الَّذِی أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى تُؤَکِّدُ تَرْجِیحَ الْقِیَامِ مَعَ أَهْلِهِ الْمُطَهِّرِینَ فِی مُقَابِلِ أَهْلِ مَسْجِدِ الضِّرَارِ وَهُمْ رِجْسٌ.
وَالْمَعْنَى: فِیهِ رِجَالٌ یَعْمُرُونَهُ بِالِاعْتِکَافِ وَإِقَامَةِ الصَّلَاةِ وَذِکْرِ اللهِ وَتَسْبِیحِهِ فِیهِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ، یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا بِذَلِکَ مَنْ کُلِّ مَا یَعْلَقُ بِأَنْفُسِهِمْ مَنْ دَرَنِ الْآثَامِ، أَوِ التَّقْصِیرِ فِی إِقَامَةِ دَعَائِمِ الْإِسْلَامِ، کَمَا تَطَهَّرَ الْمُتَخَلِّفُونَ مِنْهُمْ عَنْ غَزْوَةِ تَبُوکَ بِالتَّوْبَةِ وَالصَّدَقَاتِ، وَمِنْ لَوَازِمِ عِمَارَتِهِ الْمَعْنَوِیَّةِ وَالْعُکُوفِ فِیهِ: طَهَارَةُ الثَّوْبِ وَالْبَدَنِ الْحِسِّیَّةُ، وَطَهَارَةُ الْوُضُوءِ وَالْغُسْلِ الْحُکْمِیَّةُ، فَالتَّطَهُّرُ: صِیغَةُ مُبَالَغَةٍ تَشْمَلُ الطَّهَارَتَیْنِ النَّفْسِیَّةَ وَالْبَدَنِیَّةَ، وَوَرَدَتِ الرِّوَایَاتُ بِکُلٍّ مِنْهُمَا، وَلِکُلٍّ مِنْهُمَا، وَلِکُلٍّ مِنَ الِاسْتِعْمَالَیْنِ مَوْضِعٌ مِنَ التَّنْزِیلِ، وَالْجَمْعُ بَیْنَهُمَا هُوَ الْأَوْلَى.
(وَاللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ) أَیِ الْمُبَالِغِینَ فِی الطَّهَارَةِ الرُّوحِیَّةِ وَالْجَسَدِیَّةِ، وَإِنَّمَا یُبَالِغُونَ فِیهَا إِذَا أَحَبُّوهَا، وَحِینَئِذٍ تَکْمُلُ إِنْسَانِیَّتُهُمُ الْمُؤَلَّفَةُ مِنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ. وَلَا یُطِیقُ نَجَاسَةَ الْبَدَنِ وَقَذَارَتَهُ إِلَّا نَاقِصُ الْفِطْرَةِ وَالْأَدَبِ، وَأَنْقَصُ مِنْهُ مَنْ یُطِیقُ خُبْثَ النَّفْسِ بِالْإِصْرَارِ عَلَى الْمَعَاصِی وَالْعَادَاتِ الْقَبِیحَةِ، وَالتَّخَلُّقِ بِالْأَخْلَاقِ الذَّمِیمَةِ. دَعْ رِجْسَ الْمُنَافِقِینَ الْمُرَائِینَ فِی الْأَعْمَالِ، الْأَشِحَّةِ الْبَاخِلِینَ بِالْأَمْوَالِ. وَأَمَّا حُبُّ اللهِ الْمُسْتَحِقِّینَ لِحُبِّهِ فَهُوَ مِنْ صِفَاتِ کَمَالِهِ ; لِأَنَّ الْعَالِمَ بِتَفَاوُتِ الْأَشْیَاءِ فِی الْحُسْنِ وَالْقُبْحِ وَالْکَمَالِ وَالنَّقْصِ یَکُونُ مِنْ أَفْضَلِ صِفَاتِهِ حُبُّ الْجَمَالِ وَالْکَمَالِ وَالْحَقِّ وَالْخَیْرِ، وَبُغْضُ أَضْدَادِهَا وَکَرَاهَتُهَا، وَحُبُّهُ اللَّائِقُ بِرُبُوبِیَّتِهِ مُنَزَّهٌ عَنْ مُشَابَهَةِ حُبِّنَا، کَتَنَزُّهِ ذَاتِهِ وَسَائِرِ صِفَاتِهِ عَنْ مُشَابَهَةِ ذَوَاتِنَا وَصِفَاتِنَا، وَلَکِنْ یَظْهَرُ أَثَرُهُ فِی الْمَحْبُوبِینَ مِنْ عِبَادِهِ فِی أَخْلَاقِهِمْ وَأَعْمَالِهِمْ، وَمَعَارِفِهِمْ وَآدَابِهِمْ، وَأَعْلَاهُ مَا أَشَارَ إِلَیْهِ حَدِیثُ الْبُخَارِیِّ الْقُدْسِیِّ ((وَلَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ)) إِلَخْ.
وَقَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى مُعَلِّلًا مَا وَعَظَ بِهِ نِسَاءَ نَبِیِّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - مِنْ أَمْرِهِ وَنَهْیِهِ لَهُنَّ بِمَا یَلِیقُ بِمَکَانَتِهِنَّ مِنْ رَسُولِهِ: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا) (33: 33) .
وَقَدْ فَسَّرَ بَعْضُ الْمُفَسِّرِینَ مَحَبَّتَهُ تَعَالَى لِلْمُطَّهِّرِینَ بِرِضَاهُ عَنْهُمْ وَإِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ، وَهُوَ تَأْوِیلٌ فُسِّرَ بِهِ اللَّفْظُ بِبَعْضِ لَوَازِمِهِ، فَإِنْ کَانَ هَرَبًا مِنْ نَظَرِیَّةِ مَنْ قَالَ مِنَ الْمُتَکَلِّمِینَ: إِنَّ اتِّصَافَ اللهِ تَعَالَى بِالْحُبِّ مُحَالٌ، لِأَنَّهُ انْفِعَالٌ نَفْسِیٌّ یَسْتَحِیلُ عَلَى ذِی الْجَلَالِ، فَیَجِبُ تَفْسِیرُهُ بِلَازِمِهِ الْمَذْکُورِ کَمَا قَالَ بَعْضُهُمْ فِی الرَّحْمَةِ وَغَیْرِهَا مِنَ الصِّفَاتِ - فَهُوَ هُرُوبٌ مِنْ مَذْهَبِ السَّلَفِ الْحَقِّ، وَوُقُوعٌ فِیمَا فَرُّوا مِنْهُ بِالتَّأْوِیلِ، وَهُوَ تَشْبِیهُ اللهِ بِخَلْقِهِ. إِذْ یُقَالُ لَهُمْ: إِنَّ الرِّضَا عَاطِفَةٌ نَفْسِیَّةٌ کَالْحُبِّ، وَالْإِحْسَانَ عَمَلٌ بَدَنِیٌّ کَبَسْطِ الْیَدِ بِالْبَذْلِ وَهُمَا یُسْنَدَانِ إِلَى النَّاسِ فَلَا یَصِحُّ أَنْ یُوصَفَ بِهِمَا الْخَالِقُ عَزَّ وَجَلَّ، لِأَنَّهُ تَشْبِیهٌ لَهُ بِالْخَلْقِ، وَکَذَا الْعِلْمُ وَالْقُدْرَةُ وَالْمَشِیئَةُ وَالْکَلَامُ وَغَیْرُهُمَا مِنْ صِفَاتِ الذَّاتِ، فَإِنَّ کُلًّا مِنْهَا وُضِعَتْ فِی اللُّغَاتِ لِمَعَانِیهَا الْمَعْرُوفَةِ فِی الْمَخْلُوقَاتِ کَکَوْنِ الْعِلْمِ صُوَرَ الْمَعْلُومَاتِ الْمُنْتَزَعَةِ مِنْهَا فِی الذِّهْنِ، وَهُوَ بِهَذَا الْمَعْنَى مُحَالٌ عَلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَإِذَا کَانَ الْأَمْرُ کَذَلِکَ فَالْحَقُّ أَنْ یُوصَفَ تَعَالَى بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ عَلَى ظَاهِرِهِ بِقُیُودِهِ
الثَّلَاثَةِ الَّتِی قَرَّرَهَا السَّلَفُ الصَّالِحُ. أَیْ بِلَا تَعْطِیلٍ وَلَا تَمْثِیلٍ وَلَا تَأْوِیلٍ. فَعِلْمُهُ تَعَالَى انْکِشَافٌ یَلِیقُ بِهِ، وَحُبُّهُ مَعْنًى نَفْسِیٌّ یَلِیقُ بِهِ إِلَخْ.


تفسیر المنار، جلد 11، ص 34-35


روایت قدسی فوق الذکر در کافی شریف بدین صورت آمده است:


٢٧٤٢ / ٨. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْقَمَّاطِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ : « لَمَّا أُسْرِیَ [١] بِالنَّبِیِّ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، قَالَ : یَا رَبِّ ، مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَکَ؟ قَالَ : یَا مُحَمَّدُ ، مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ [٢] ، وَأَنَا أَسْرَعُ شَیْ‌ءٍ إِلى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ [٣] شَیْ‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ [٤] وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ ، یَکْرَهُ الْمَوْتَ ، وَأَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ ؛ وَإِنَّ [٥] مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ [٦] مَنْ لَایُصْلِحُهُ إِلاَّ الْغِنى ، وَ [٧] لَوْ صَرَفْتُهُ إِلى غَیْرِ ذلِکَ لَهَلَکَ [٨] ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَایُصْلِحُهُ إِلاَّ الْفَقْرُ ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلى غَیْرِ ذلِکَ لَهَلَکَ ، وَمَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی [٩] بِشَیْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ ، وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ [١٠] حَتّى أُحِبَّهُ ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً [١١] سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا ؛ إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ ، وَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ».


http://lib.eshia.ir/27311/4/74


٢٧٤١ / ٧. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى [٤] ؛ وَأَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً ، عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ [٥] ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِیرٍ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ [٦] بِشَیْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ ، وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ ؛ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ [٧] ،وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ ، وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا ؛ إِنْ [١] دَعَانِی أَجَبْتُهُ ، وَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ [٢] شَیْ‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ [٣] مَوْتِ [٤] الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ ، وَأَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ ». [٥]


http://lib.eshia.ir/27311/4/73


بزرگی می فرمود که من دو رکعت نماز برای خدا نخواندم و بلکه برای بهشت و جهنمش خواندم. منظور به این است که اگر کسی برای بهشت و جهنمش هم به نماز جذب شود، می تواند مایه رستگاری او گردد. 

و اما بنظر اینطور می رسد که خیرگی بعضی از افراد بشر تا آنجا پیش برود که اگر به او بگویند که آیا بین نابودی خود و بلکه همه عالم و نماز کدام را انتخاب می کنی، باز هم او طرف نابودی را بگیرد چرا که همچین که بشر آن طعم لذایذ نفسانی را چشید و فهمید که چه مزه ای دارد، دیگر حاضر نیست از آن دست بردارد و مدام می خواهد به این لذایذ خود شاخ و برگ دهد. و حال به او بگو که الان است که نابود شوی. دست بردار نخواهد بود. چرا عادت کرده است. و خیال می کند نماز هم یک عادتی است مثل بقیه عادات خود او که افرادی از مردم بدان می پردازند. این است که اگر به او بگویی بین نماز و نابودی کدام را انتخاب می کنی، نمی فهمد که اصلا نماز چیست که نماز را انتخاب کند. اگر هر لحظه هم نابود شود، باز نابودی را انتخاب خواهد کرد. حالا این حالت نابودی را در نظر آورید و آن را با مقام نفس مطمئنه مقایسه کنید. آیا می شود مقایسه کرد؟ یا ایتها النفس المطمئنه. ارجعی الی ربک راضیة مرضیة. فادخلی فی عبادی. فادخلی جنتی.

 وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه الاحزاب

تفاوت تطهیر در آیه مورد بحث با آیه شش سوره مائده
فرمود من دوتا کار, فقط می‌خواهم شما را پاک کنم خب این چه تطهیری است اگر تطهیرش تشریعی باشد که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیه شش بیان شده به نحو عام یعنی اینکه گفته شد وضو و امثال ذلک طهور است و مانند آن این طهارت تشریعی است در بخش پایانی آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ﴾ اگر آب نیافتید تیمّم بکنید ﴿مَا یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِنْ حَرَجٍ وَلکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ این نه ﴿إنَّمَا﴾ اول در آیه 33 سورهٴ «احزاب» را دارد نه تخصیص ثانی را به همراه دارد هیچ حصری آن را به همراه ندارد معلوم می‌شود تشریعی است یعنی خدا می‌خواهد به وسیله دستوراتی که داده است شما را پاک کند ﴿وَلکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ یعنی ﴿یُرِیدُ﴾ به اراده تشریعی, همه شما را می‌خواهد تطهیر کند حالا بعضی قبول بعضی نکول اما در جریان آیه محلّ بحث سخن از اراده تشریعی نیست این اختصاص نشان می‌دهد که اراده, اراده تکوینی است فرمود: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ﴾ فقط خدا این را می‌خواهد نسبت به چه کسانی؟ فقط نسبت به شما پنج نفر ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ﴾ پس این ﴿إِنَّمَا﴾ نشان می‌دهد که این اراده, اراده تکوینی است افاضه الهی است تطهیر تکوینی است همان مقام شامخ عصمت است این ﴿أَهْلَ الْبَیْتِ﴾ هم که منصوب به اختصاص است یعنی فقط درباره شماست ﴿وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾

جلسه 13، تفسیر آیات 29-34 سوره الاحزاب، آیت الله العظمی جوادی آملی


یک بیان نورانی هم درباره «شجره طوبیٰ» است که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در مجلسی فرمود اصل این درخت از خانه من است و در جلسه دیگر یا محفلی دیگر فرمود اصل این درخت در خانه علی بن ابی ‎طالب(سلام الله علیه) است؛ به حضرت عرض کردند شما در حدیثی فرمودید اصل درخت «طوبیٰ» از خانه من است و الآن میفرمایید که اصل درخت «طوبیٰ» در خانه علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) است، حضرت فرمود: «دَارِی‏ وَ دَارَ عَلِیٍ‏ فِی الْجَنَّةِ بِمَکَانٍ وَاحِد»؛[7] ما یک خانه داریم، آن هم آن خانهای که ﴿عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ﴾.[8] بنابراین از توحید که بگذریم میشود ولایت که مشترک بین نبوّت و امامت است؛ این شجره ولایت است، شجره نبوّت و امامت است که از زیر او نَهر جاری است و از این نَهر، آن چهار نَهر مُنشعب میشود.

[7] . شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص396؛ «عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ‏ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم  عَنْ طُوبَی قَالَ: [هِیَ‏] شَجَرَةٌ أَصْلُهَا فِی دَارِی وَ فَرْعُهَا عَلَی أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سُئِلَ عَنْهَا مَرَّةً أُخْرَی فَقَالَ هِیَ فِی دَارِ عَلِیٍّ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ دَارِی وَ دَارَ عَلِیٍ‏ فِی‏ الْجَنَّةِ بِمَکَانٍ‏ وَاحِدٍ».

جلسه 8، تفسیر آیت الله العظمی جوادی آملی، سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)، آیات 17-22


بر فلک باید شدن از راه پند، ای برادر چون دعای مستجاب. (ناصر خسرو).  

حالا ما می خواهیم به مسائل قاطیقوریایی زایبرگ-ویتن و فلوئرهیگارد-ویتن و لذا ناورداهای ویتن-رشتکین-تورف بر حسب گوکف-دو پی-پوتروف-وفا بپردازیم. و ببینیم تا کجاها می توان پیش رفت!

[سورة الأحزاب (33) : آیة 33]
وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِینَ الزَّکاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)
قَوْلُهُ تَعَالَى: وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنَ الْقَرَارِ وَإِسْقَاطُ أَحَدِ حَرْفَیِ التَّضْعِیفِ کَمَا قَالَ تَعَالَى: فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ [الْوَاقِعَةِ: 65] وَقِیلَ بِأَنَّهُ مِنَ الْوَقَارِ کما یقال وعد یعد عد وقول: وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى قِیلَ مَعْنَاهُ لَا تَتَکَسَّرْنَ وَلَا تَتَغَنَّجْنَ، وَیَحْتَمِلُ أَنْ یَکُونَ الْمُرَادُ لَا تُظْهِرْنَ زِینَتَکُنَّ وَقَوْلُهُ تَعَالَى: الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى فِیهِ وَجْهَانِ أَحَدُهُمَا: أَنَّ الْمُرَادَ مَنْ کَانَ فِی زَمَنِ نُوحٍ وَالْجَاهِلِیَّةُ الْأُخْرَى مَنْ کَانَ بَعْدَهُ وَثَانِیهِمَا: أَنَّ هَذِهِ لَیْسَتْ أُولَى تَقْتَضِی أُخْرَى بَلْ مَعْنَاهُ تَبَرُّجُ الْجَاهِلِیَّةِ الْقَدِیمَةِ کقول القائل: أین الأکاسرة الجبابرة الأولى.

ثُمَّ قَالَ تَعَالَى: وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِینَ الزَّکاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یَعْنِی لَیْسَ التَّکْلِیفُ فِی النَّهْیِ فَقَطْ حَتَّى یَحْصُلَ بِقَوْلِهِ تَعَالَى: فَلا تَخْضَعْنَ، وَلَا تَبَرَّجْنَ بَلْ فِیهِ وَفِی الْأَوَامِرِ ف أَقِمْنَ الصَّلاةَ الَّتِی هِیَ تَرْکُ التَّشَبُّهِ بِالْجَبَّارِ الْمُتَکَبِّرِ وَآتِینَ الزَّکاةَ الَّتِی هِیَ تَشَبُّهٌ بِالْکَرِیمِ الرَّحِیمِ وَأَطِعْنَ اللَّهَ أَیْ لَیْسَ التَّکْلِیفُ مُنْحَصِرًا فِی الْمَذْکُورِ بَلْ کُلُّ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَأَتَیْنَ بِهِ وَکُلُّ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ فَانْتَهَیْنَ عَنْهُ.
ثُمَّ قَالَ تَعَالَى: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
یَعْنِی لَیْسَ الْمُنْتَفِعُ بِتَکْلِیفِکُنَّ هُوَ اللَّهُ وَلَا تَنْفَعْنَ اللَّهَ فِیمَا تَأْتِینَ بِهِ. وَإِنَّمَا نَفْعُهُ لَکُنَّ وَأَمْرُهُ تَعَالَى إِیَّاکُنَّ لِمَصْلَحَتِکُنَّ، وَقَوْلُهُ تَعَالَى: لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ فِیهِ لَطِیفَةٌ وَهِیَ أَنَّ الرِّجْسَ قَدْ یَزُولُ عَیْنًا وَلَا یَطْهُرُ الْمَحَلُّ فَقَوْلُهُ تَعَالَى: لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَیْ یُزِیلُ عَنْکُمُ الذُّنُوبَ وَیُطَهِّرَکُمْ أَیْ یُلْبِسَکُمْ خِلَعَ الْکَرَامَةِ، ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى تَرَکَ خِطَابَ الْمُؤَنَّثَاتِ وَخَاطَبَ بِخِطَابِ الْمُذَکَّرِینَ بِقَوْلِهِ: لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ لِیَدْخُلَ فِیهِ نِسَاءُ أَهْلِ بَیْتِهِ وَرِجَالِهِمْ، وَاخْتَلَفَتِ الْأَقْوَالُ فِی أَهْلِ الْبَیْتِ، وَالْأَوْلَى أَنْ یُقَالَ هُمْ أَوْلَادُهُ وَأَزْوَاجُهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ مِنْهُمْ وَعَلِیٌّ مِنْهُمْ لِأَنَّهُ کَانَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ بِسَبَبِ مُعَاشَرَتِهِ بِبِنْتِ النَّبِیِّ علیه السلام وملازمته للنبی.

تفسیر کبیر فخر رازی، جلد 25، صص 167-168



مسئله تلاقی دو ذره روی دو چنبره که ما آنها را عروسی ذرات نامیدیم به این است که این عروسیها چقد دوام می آورند و آیا منجر به طلاق می شوند خدای ناکرده یا اینکه خیر و برعکس عروسیهای بادوامی خواهند بود که از ذرات بنیادی می توان ذراتی هادرونی بزرگ بادوام مثل پرتون و توترون و ... را نتیجه گرفت. و لذا همانطور که ما فقه و فقاهت و فقیه الهی در موارد و امور نکاح داریم در سطوح مدل استاندارد فیزیک نیز فقاهت و فقه و فقهای خاص نظریه های مربوطه را داریم. و بالاخره این مهم است که نگاه یک فقیه الهی به دانشمند نظریه مدل استاندارد فیزیک و نگاه آن دانشمند به فقیه چطور است طوری که ایا بین آن فقیه و آن دانشمند می تواند نکاحی رخ دهد؟! و اگر انیچنین است کدام ضعیف و کدام قوی است و آیا در چه صورتی قوی ضعیف شده یا برعکس ضعیف قوی می شود؟ یحتمل ناورداهای وفا-ویتن را بتوان از این دیدگاه ها بررسی کرد:

https://arxiv.org/pdf/hep-th/9408074.pdf

البته گاهی مسئله را باید از لحاظ جوابهای غیرمبتذل آن بررسی نمود و نمیت وان صرفاً مسئله ای را که عامیانه شده را عامیانه ترش کرد. و الا به خطا رفته ایم. مثلاً صفرهای تابع زتای ریمان را یافتن می تواند ما را به یافتن صفرهای توابع زتا روی میدانهای متناهی بکشاند و حدسهای ویل را داریم و بعد بسط این مسئله را می توان در میدانهای پی-ادیک (p-adic) دنبال کرد و نظریه اعداد جبری و نظریه گالوای متناظر آنها را داریم و بعد برنامه (هندسی) لانگلندز و هندسه ناجابجایی و نظریه گالوای کیهانی و انگیزه ها را داریم. و یحتمل کسی اعتراض کند که ما از حدس ریمان برای تابع زتا شروع کرده بودیم و حال آنکه داریم دور خودمان همینطوری می گردیم و یحتمل به ابتذال کشیده شده باشیم! البته مسئله اینجا این است که این ممکن است درست باشد که مسئله جوابهای مبتذلی هم داشته باشد ولی مسئله دیگر این است که حکمت متعالیه گذشته از نظریه حمیدی مجیدی ریاضی-فیزیکی نیز راه های خود را دارد و الا مسئله را به هر کسی می دادیم مثل فوت کردن یا آب خوردن حلش می کرد. این است که تقارن و ابرتقارن ریاضی-فیزیکی می تواند یک مسئله باشد و مسئله داستان قارون و حضرت موسی کاملاً مسئله ای است دیگر. و در این میان یک جاهایی هم به فقه و فقاهت احیتاج می شود و هم به ریاضی-فیزیک و لذا نظریه حمیدی مجیدی حکمت متعالیه فقاهتی! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه احزاب


یادتان باشد که ما تفسیر المنار را ببینیم که در مورد این آیه چه می فرماید. بنده می خواستم نهار بخورم، گفتم اول یک حرفی بود راجع به دعا و همینطور راجع به این مقاله ی گوکف-پی-وفا

https://arxiv.org/pdf/1701.06567.pdf

نیز ذکری برود. بعضی بزرگان می فرمایند که دعا یک چیزی نیست که شما برای هر کاری یک دعایی داشته باشید و برای اینکه کارتان راه بیافتد آن دعا را بخوانید. بعضی بزرگان دیگر البته می فرمایند که برعکس بعضی هستند که برای انجام کاری، آنقدر دعا می کنند تا دعایشان به استجابت برسد و مستجاب شود. شبیه این مسئله را ما در مورد همین مسئله خودمان داریم که آیا برای اینکه کسی سلامتی اش را حفظ کند او احتیاج به دارو هم دارد یا اینکه با مسئله ای شیطانی مواجه هستیم که اگر دعای درست خوانده شود، آنگاه سلامت حفظ شده و دارو نیز اگر احتییاج باشد بهتر اثر خواهد کرد. البته در اینکه دعا اثر می کند، شکی نیست ولی مسئله این است که دچار افراط و تفریط نشویم.

همین مقاله فوق الذکر را در نظر بگیرید، دعا می تواند در ظاهر کاری با مسائل مظرحه آن نداشته باشد. ولی از طرفی می تواند به شما یحتمل کمک کند تا به روح مسائل بهتر پی ببرید و قاطقوریایی نمودن مسائل را بهتر متوجه شویم. بنده اصلا برای همین بود که اول خواستم حرفم را بنویسم و بعد نهارم را میل کنم چرا که حساب کنید که ما می خواهیم یک ذره تستی را بفرستیم حول عالم که بگردد و ببینیم که نیروهای قوی و ضعیف همه چا چطور با هم برهمکنش می کنند و بلکه متحد می شوند. و خوب، همین نیروها را در یمن و سودان و سومالی و نیجریه و دیگر جاها را داریم. حالا کسی با شکم سیر این مسیر را طی کند، مسئله یک جور می شود و اگر با شکم گرسنه بخواهد طی کند مسئله جور دیگری می شود و لذا همان برداشتش از ذره تست نیز متفاوت خواهد بود تا آنجا که مشاهده گر سیر بخواهد به مشاهده گر گرسنه کمک کند و بلکه مسئله را از لحاظ همدیسی نیز بررسی کنند که حالا ما یک عروسی بین آن مشاهده گرهای سیر و گرسنه بگیریم ببینیم چطور می شود. البته این خود به خود هم انجام نمی پذیرد و بلکه احتیاج به اتحاد بین نیروهای ضعیف و قوی و بلکه الکترومغناطیسم و گرانش نیز دارد. موضوع این است که همان سیر اگر نهارش را بموقع نخورد گرسنه می شود هر چند که مسئله به این سادگیها هم نیست همینطور که ذره تست حول عالم می گردد بسته به اینکه آیا دارد روی کدام ژئودسی نیز مسیر خود را طی می کند.

و لذا، در کشورهای آندلسی یحتمل بفرمایند که حجاب اسلامی ممنوع است و اما دعا داریم و می شود دعا کرد که کشورهای آندلسی نیز حجاب را ممنوع نکنند و بلکه آن را رعایت هم کنند. بنده نظرم این است که این درست است که یحتمل شیاطین باعث شوند که میکروبها شیوع یابند، ولی وقتی کسی واقف شد که دچار میکروب یا ویروسی شده است اگر سعی نکند که راه درمان را پیدا کند این می تواند مشکلزا هم شود و بلکه مسئله مهلک نیز گردد آنجا که مثلاً آنتی بیوتیک یا آسپیرین می تواند بیمار را درمان کند. این است که با پزشک خود مشورت نمایید. نهار سر وقت هم خوب و دلپذیرتر است! ...

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)


اثبات اینکه مراد از ((اهل البیت)) و مخاطب آیه تطهیر، خمسه طیبه (پیغمبر، على ، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام ) هستند با این بیانى که گذشت آن روایاتى که در شان نزول آیه وارد شده تایید مى شود، چه در آن روایت آمده که آیه شریفه در شان رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) نازل شده است ، و احدى در این فضیلت با آنان شرکت ندارد و این روایات بسیار زیاد، و بیش از هفتاد حدیث است ، که بیشتر آنها از طرق اهل سنت است ، و اهل سنت آنها را از طرق بسیارى ، از ام سلمه ، عایشه ، ابى سعید خدرى ، سعد، وائله بن الاسقع ، ابى الحمراء، ابن عباس ، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) عبد الله بن جعفر، على ، و حسن بن على (علیهماالسلام ) که تقریبا از چهل طریق نقل کرده اند
و شیعه آن را از حضرت على ، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا (علیه السلام )، و از ام سلمه ، ابى ذر، ابى لیلى ، ابى الاسود دولى ، عمرو بن میمون اودى ، و سعد بن ابى وقاص ، بیش از سى طریق نقل کرده اند


(تفسیر المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبایی جلد 16، ص 466)



فرض بفرمایید که در مدل استاندارد فیزیک، یک ذره ای مثل یک کوارک با ذره ای دیگر برخورد می کند و از حاصل برهمکنش باریونها و مزونها همه این ذرات پرتون یا نوترونی یا دیگر هادروها ایجاد می شوند. یا برعکس ذرات هادرونی یحتمل به باریونها و مزونها و فوتونها و لپتونها و ... واپاشی می شوند. آیا می توانید بفرمایید که ما هنوز وارد مبحث نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم نشده ایم؟ الله اکبر. موضوع این است که اگر یک ذره ای روی چنبره ای در حرکت است و ذره دیگری روی چنبره دیگری در حرکت است، یحتمل هیچ برهمکنشی بین اینها واقع نشود تا اینکه این چنبره ها با هم مماس یا منطبق شده یا بلکه ذرات بنوعی با هم در نقاطی مشترک تلاقی کنند. ما برای اینکه از این ذرات ریسمانهایی بسازیم، می توانیم یک بعد زمان با طول زمان به اندازه کافی بدان اضافه کنیم، از آن یک رویه ریمانی و منحنی ساخته و تلاقی این رویه های ریمانی و منحنیها را با هم بررسی کنیم. البته این معنایش این نیتس که همیشه می توان از ریسمان به ابرریسمان و نظریه ام هم که ابعادی بالاتر دارند رفت.

یحتمل ذره ای آنقدر به حرکت خود روی چنبره ای ادامه دهد تا انرژی اش تمام شود و با هیچ ذره دیگری تلاقی نکند و بلکه انرژی اش تمام هم نشود و بر خلاف تصور ما مدام افزایش هم بیابد. یعنی جرمش دارد سیر افزایشی طی می کند. یا در میدانی واقع است که انرژیهای خارجی بدان افزوده می شود. موضوع این است که طول زمانی که این ذرات می توانند تحمل کنند چقدر است؟ به عبارت دیگر چه اینستنتانهایی داریم که بدین ریسمانها می توانند تبدیل شده و حتی به ابعاد 11 و 12 بعدی وارد شوند؟ الله اکبر.

ما اینجا یک مثال عامیانه ای بزنیم که در میان میدانی واقع شده ایم و یک نفر آن میان برای یک یا چند لحظه به طریقی چیزی می گوید و می خواهی جوابش را بدهی. آیا این کار را برای رضای خدا می کنی همانطور مثلاً که اگر در صحرای کربلا بودی و می خواستی به امم حسین کمک کنی، این کار را هم همانطور انجام می دادی؟ یا خیر، از سر شیطنت است که می خواهی کاری کنی. مثلاً می فرمایند که اگر در میان وبا گیر کرده ای و می خواهی نجات یابی، زیارت عاشورا را بخوان. ولی اگر خواندی برای اینکه دوباره به همان اخلاق میکروبی و ویروسی طاعون زدگی و وبازدگی خود را دچار کنی و بلکه بجای اینکه با نفس خود وارد جهاد شده و از سیم خاردارهایت بگذری که بتوانی از سیم خاردارهای دشمن هم عبور کنی، بجای این کار نفس خود را بیشتر هم دچار سیمهای خاردار کرده و در یک پیله ای گرفتار شدی که دیگر نتونی از آن خارج شوی، باید قبول کرد که راه را به اشتباه رفته ای و کار را برای خودت سختتر و سختتر کرده ای و بلکه به خود را یحتمل به فسق و فجور و اعتیاد و شرک و نفاق و کفر هم دچار کرده ای. و نه تنها همه این کارها را با خود کرده ای و بلکه جامعه را هم مبتلا نموده ای. البته معمولاً کسی که اینچنین شیطان می توانند گمراهش کند، سراغ زیارت امام حسین در روز عاشورا هم نمی رود چرا که خواسته یا ناخواسته بر علیه امام حسین صف کشیده است و چه رسد به اینکه یارای کمک به امام حسین را داشته باشد.

این است که وارد مسائل فقهی و حکمت متعالیه الهی شدن آنطور که مثلاً حر از دشمنی با او وارد یاری امام حسین علیه السلام شد ولایتمداری حسینی می طلبد. و لذا همین مسائل را باید دید که در عرصه های علمی چطور می توان استفاده برد.

مثال دیگرش این است که اصلا مسئله ناوردهای وفا-ویتن کدام است؟

https://arxiv.org/abs/1703.02525

https://arxiv.org/abs/1702.08488

https://arxiv.org/abs/1702.04610

https://arxiv.org/abs/1701.08902

و در نظریه های حمیدی-مجیدی متناظر ناورداهای وفا-ویتن و دونالدسون-توماس کدام است؟ هر چند که مسئله را از لحاظات هندسه ناجابجایی نیز بتوان برایش تناظری برقرار کرد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)


یک معنایی دارد شرک که اگر انواع و اقسام بمبها و از جمله بمبهای هسته ای را بدان بیافزاییم هم باز در شرک گیر کرده ایم. از جمله این معنای شرک آن است که در الغدیر علامه امینی در حدیثی بدین مضمون می فرمایند که اگر امام داشتیم و امام دیگری ادعای امامت کرد، این هم می شود شرک. البته بعضی یحتمل عرض کنند که ما که این همه ائمه جماعات داریم، پس این هم آیا شرک است؟! اینجا یک چیزی در مسئله دعواهای طلبگی گم می شود که اگر دقت نشود، یحتمل می تواند مایه گمراهی شده و به بیراهه کشیده شویم.

مسئله اینجا است که دعواهای طلبگی جایز است، و حتی داستانها در این باب بین آقا مصطفی و امام خمینی رفته است. و اما اگر کسی نتواند از آن وجه بحثها و جدلهای طلبگی بیرون آید و آن وجه و رابطه بین استاد و شاگرد را هیچ گاه در نیابد، او یحتمل از رحمت خدا نیز بدور افتد آنطور که یحتمل ارتباط بین نبوت و ولایت محمد صل الله علیه و آله و علی علیه السلام را نیز درک نخواهد کرد. این رابطه است که ما در سطوح ریاضی-فیزیکی نمی توانیم بیابیم یا اگر یافت شود آنجا نیز از دیده ها پنهان است.

و لذا، اگر مسئله اینطور شود که نظریه ذرات فیزیک را داشته باشیم ولی هیچ گاه حتی به نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم نیز نخواهد وارد شود یا حداکثر به اسلام به عنوان یک دین سکولار بنگرد، هیچ گاه آن وجه بینهایت مسئله را در نخواهیم یافت و توسل به چیزهایی از قبیل ناسیونالیسم و انرژی هسته ای و دیگر نظریه های ریاضی-فیزیکی نیز ما را به حکمت متعالیه ای که مثلاً نظریه حمیدی-مجیدی می تواند ما را رهنمود کند، نه تنها مسئله را حل نمی کند و بلکه ما را بیشتر به گمراهی کشاند. هدف تعالی و عزت فرد فرد انسانها در بندگی خدا است و لاغیر. و این با ناسیونالیسم و قوم گرایی و امثالهم دست یافتنی نیست و بلکه به مسائلی می انجامد که اینطور می بینیم صهیونیسم فلسطینیان را مبتلا کرده است. و بعد انگشت اتهام را به سمت ایران نیز نشانه می رود و مسئله را تا جایی کشانده است که مسلمانان فلسطینی اذان هم نمی تواننند بگویند چرا که صهیونیستها آنرا ممنوع کرده اند. واقعاً شرم آور است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)


33- در خانه‌های خود قرار گیرید و اظهار آرایش خود چون اظهار زنان در ایّام جاهلیّت نخستین مکنید (و مانند آنان بیرون نیائید) و نماز را بپای دارید و زکات را بپردازید و خدای تعالی و پیغمبرش را فرمان برید.


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


یک دعواهایی هست که دعواهای طلبگی است، حتی اگر در رده های خیلی بالا باشند. اما یک جاهایی دعواهای طبلگی هم تبدیل می شود به بگو مگوهایی و بلکه بالا می گیرد. و می تواند خیلی هم بالا بگیرد. مثلاً دعوای بین دو ریاضیدان یا فیزیکدان یا یک ریاضیدان و یک فیزیکدان. البته یک جاهایی هست که دعوا هنوز در همان حدود طلبگی باقی می مانند، ولی یک جاهای دیگری است که دعوا می شود بین سلطان و وزیرش یا رعایایش. این اول در گذشتن از سیم خاردار نفس هم یحتمل متجلی می شود وقتی کسی می خواهد از سیم خاردار دشمن عبور کند. یعنی یک جاهایی هست که فرضاً میکروب است و میکروب را به شیطان تعبیر می کنیم و آنگاه آنتی بیوتیک تجویزیه ی پزشک تحصیل کرده ی غرب و انستیتو پاستور را استفاده نمی کنیم و بلکه از داروهای گیاهی و طب اسلامی استفاده کرده و کار می کند. اما گاهی هم اگر آنتی بیوتیک مربوطه که در نسخه آمده را میل نکنیم، عفونت در بدن پخش شده و بدن را دچار مشکل می کند. یا مثلاً یحتمل اگر بیمار بیش از حد غلظت خون داشته باشد و حتی حاضر نباشد یک عدد آسپیرین یا داروی گیاهی متناظر آن را مصرف کند، آنگاه یحتمل می تواند برای او مشکل ایجاد کند. این است که در ظاهر یحتمل کتاب شهید پاکنژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر صل الله علیه و آله و سلم آسان بنظر برسد، اما یک پزشکی که تمایل به درمان از راه متدها و طرق اسلامی دارد یک حسابی می کند و یحتمل طب سوزنی حساب دیگری دارد و باز پزشکی که تمایل به طب غرب دارد حساب دیگری است و اگر پزشکی بر سر دوراهی ای گیر کند که کدام راه را انتخاب کند، یحتمل نسخه درست کار نکند و مسئله مهلک شود.

اینجا مسئله را می توان هندسی اش کرد که هندسه وقتی هذلولوی است، و خمینه ای که مورد بحث است نیز فشرده است، خود به خود خطوط از حالت مستقیم بدر می آیند و یک حالتهای انحنایی را پیدا می کنند که یحتمل می توان آنها را با نیم دایره هایی به عنوان ژئودسی حساب کرد. و لذا گاهی خطوط مستقیم داریم و گاهی منحنیهای دایره ای. و لذا وقتی نقطه ای را در این هندسه در نظر می گیریم که از آن نوری ساطع می شود و خمینه در فضا-زمان نیز انحنا دارند، و لذا برد این نور در این فضای با انحنا تا یک حدی کار می کند حالا می خواهد دقیقاً هذلولوی باشد یا اینکه انحناها نیز از حالت دایره ای محض نیز خارج شوند و اختلالاتی داشته باشند. و یحتمل یک جاهایی شعاع انحناها خیلی بزرگ باشد و یک حاهای دیگری کوچکتر باشند. و در این خمینه های فشرده آنطور که ما متوجه امور معادلات نوری و الکترومغناطیسی و ترمودینامیکی و هیدرودینامیکی و گرانشی و ترابری و امثالهم شویم، یحتمل نور همه جا را پر نکند و فرا نگیرد یا آنطور که مثلاً آنتی بیوتیک باید به همه بدن برسد، نرسد. آنگاه عفونت می تواند در آن جا به علت شیوع میکروب یا شیطانهایی از قبیل میکروبهای وبایی یا طاعونی اعمال نفوذ کنند یا به عبارت دیگر اپراتورهای آنها واقع بطور محلی واقع می شوند.

این است که طبیب دواری یحتمل می فرماید این ویتامین را بخور یا این شربت را هم بنوش یا این کرم را هم بمال یا همه این کارها را با هم انجام بده و کاری نداشته باش که اینها دقیقاً چه می کنند. حالا یا خودت هم از احوال خودت آگاهی و از طبابت هم سررشته ای داری، و یحتمل خوددرمانی هم می کنی، این است که یا به حرف پزشکت گوش می دهی یا اینکه به خوددرمانی خود رجوع می کنی. اما اگر گاهی طبیب بجای آن طبیب دواری که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند با طبیب ساحر و بلکه خود فرعون از آب درآمد و با او باید درافتاد، اینجا یحتمل مسئله سلطان مسئله احتجاج موسی و فرعون را نیاز دارد.

مثل این می ماند که بخواهیم عرض کنیم که حجاب را آندولسی نفرمایید یا چهارشنبه سوری بی چهارشنبه سوری. البته این تا یک حدی کار می کند، ولی آنجا که مسئله به جاهلیت برمی گردد و بلکه کینه هایی از نوع ابوجهلی و ابولهبی واقع می شوند، نه تنها مسئله انفجارها از حدود شهادت سردار تهرانی مقدم در بیدگنه و بلکه شهید پاکنژاد و هفت تیر هم می گذرد و بلکه می شود از روی طلبگی با ولی فقیه احتجاج کردن در مورد لزوم بمبهای هسته ای که آیا بالاخره اگر ما بخواهیم گردش و گردشگریهای گوناگون و اسپینهای همه ذرات را در نظر آوریم و از جمله گردشهای زمین و خورشید و ماه را، آیا تا چه حد به انرژی هسته ای احتیاج داریم و آیا بمبهای هسته ای نیز بکار نمی آیند؟

مثلاً ما برنامه هندسی لانگلندز را داریم و ریاضی-فیزیکی کردن آنرا توسط ویتن و دیگران. تز طرف دیگر نظریه گالوا و هندسه جبری و نظریه اعداد و برنامه لانگلندز را می توان از لحاظ هندسه ناجابجایی نیز بررسی کرد. و لذا اینکه یک نقطه ای را تا چه حدی از فضا و زمان می توان در نظر گرفت می تواند بستگی به این موضوع داشته باشد که فضا زمان خمینه را چطور می توان فشرده کرد. و باز از همان نقطه ای که خارج از حدود خمینه است دوباره نقطه را امتداد داده و به خمینه ای دیگر که فشرده سازی شده است دست یافت و همینطور ادامه داد تا به مقصد برسیم. البته مشکل قضیه این است که گاهی مقصد فقط این است که قرار است که اسپین یا گردش و گردشگری جهتش اگر مثلاً راست دست است، چپ دست شود یا اگر از شرق به غرب است از غرب به شرق شود! این است که یک جاهایی صد در صد باید این احتمال را داد که سلطان را اشتباه گرفته ایم و دعوا از حدود طلبگی خارج است و بلکه قلب مریض است و ناز اشکال دارد و حتی فقه و فقاهت و فقیه هم زیر سوال می رود! و یحتمل به بعضی فقها نیز ایراد شود که از کوزه او ننوشید چون پدرش فلسفه می داند. و البته اینها یک چیزهایی است که انسان از دور می شنود و اما بعضی از شهدا هم یک شبه ره صد ساله را می پیمایند چرا که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. مسئله دیگر آنجا است که نمی توان به طلبگی بسنده کرد آنجا که مسائل استادان قدری را دارند که طبله ها را بدان راهی نیست و بلکه خود سلطان را می طلبد آنچنان که و بسلطانک الذی علا کل شیء و لا یمکن الفرار من حکومتک! یعنی حکومت آندولسی را که می خواهیم در آن سر من رای را در میان بی حجابیها و پرده دریها را تجربه کنیم با حکومت اسلام ناب محمدی که می خواهیم به زیارت ائمه سر من رای برویم اشتباهی بگیریم. سرور و فرح این کجا و آن دیگری کجا؟ یکی می فرماید این برای او مفرح است و دیگری آن یکی را می پسندد. و دعواها از حد و حدود طلبگی می گذرد و یحتمل مسئله مسئله عاشورا و کربلا می شود.


وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33)


33- در خانه‌های خود قرار گیرید و اظهار آرایش خود چون اظهار زنان در ایّام جاهلیّت نخستین مکنید (و مانند آنان بیرون نیائید) و نماز را بپای دارید و زکات را بپردازید و خدای تعالی و پیغمبرش را فرمان برید.


1- ابو حمزه ثمالی در تفسیرش گوید: حدیث کرد مرا حوشب از ام سلمه گوید، فاطمه علیها سلام نزد پیغمبر (ص) آمده و حریره‌ای برای آن حضرت آورد، پیامبر فرمود شوهرت و دو پسرت را بخوان، پس فاطمه آنها را آورده و از آن حریره خوردند آن گاه پیغمبر کساء خیبری را بر سر آنان انداخته و گفت
اللّهم هؤلاء اهل بیتی و عترتی فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا
بار خدایا اینان خاندان و خویشان منند، پس به بر از ایشان پلیدی را و ایشان را پاک کن پاک کردنی.
ام سلمه گوید: پس گفتم یا رسول اللَّه و من با ایشانم، فرمود تو بخیر و سعادتی.

مجمع البیان، جلد 20، ص110-111


می فرمایند که نزد شهید دکتر پاکنژاد رفتند که برای عیادت خانم مریض مسنی برود چرا که نمی توانستند او را به مطبش بیارورند. او نزد مریض رفته و تشخیص داد که مریض واقعاً چیزی اش نیست و اگر فقط یک روز در میان حمام بگیرد بهبود می یابد. و می فرمایند که او وقتی دید مریض را همینقدر هم کمکش نمی کنند، خودش تعهد کرد که او را حمام کند! این را بنده از منبر در مسجد شنیدم.

و بنده از جلوی بیمارستان کودکان رد می شدم که دیدم نوشته سی تی اسکن برای بزرگسالان هم ارائه می دهد. چون قبلاً خوب سر کار رفته بودم برای همین سی تی اسکن، رفتم سوال کردم و گفتند که تو هم می توانی اینجا سی تی اسکن کنی! و لذا کلی خوشحال شدم. اما بنده یک چیزی را متوجه شدم آنجا که طهارت چقدر می تواند مهم باشد.

شما توجه بفرمایید که چیزی که شهید دکتر پاکنژاد- که اتفاقاً کتابی هم به اسم دانشگاه اول و پیامبر آخر در 39 جلد دارد- می فرمایند در مورد آن خانم سالمند که به علت ناتوانی یحتمل نمی تواند خود حمام کند، همین مسئله در مورد بچه ها خیلی مهمتر هم هست. چرا که بچه ها وقتی مورد توجه پدر و مادری که خود حرام و حلال را می فهمند و طهراتشان را نیز خوب حفظ می کنند واقع می شود، این بچه ها در محیطی پرورش می یابند که مطهرتر است از آنکه طهارت و بلکه بهداشتش را درست رعایت نمی کند.

حالا یحتمل بعضی ایراد کنند که بابا مگر فرقش چیست که کسی وضو بگیرد یا همان دست و صورتش را بشوید یا حمام برود یا غسل کند! مسئله، باز می بینیم که همان مسئله طبیعیات و الهیات است. از زمین تا آسمان می تواند فرق کند و این خود احتیاج به فقه استدلالی دارد که یک بنده خدایی بدون اینکه خیلی فکر کند وضو می گیرد و نمازش را اقامه می کند و بلکه کارهای دیگر از واجبات دین را انجام می دهد و دیگری یا در جهلش مانده و انجام نمی دهد یا درست انجام نمی دهد یا ناقص انجام می دهد وظایف دینی اش را.

مثلاً شما همین مسئله نماز جماعت را در نظر بگیرید. اهل سنت در اقامه نماز جماعت گویا آسانگیرترند و همینکه چند نفر شدند اقامه جماعت می کنند. و حال آنکه شیعه اینطور نیستند و تا چند نفر شدند، نمی توانند اقامه جماعت یا نماز جمعه کنند و شرایطی دارد. اما این مسئله در یک جایی یحتمل منطبق می شود و آن در مسجد است و همینطور باید در خانواده هم جماعت برقرار شود همانطور که پیغمبر هم از خانواده خود شروع کردند. و اما یحتمل لزوماً چنین نشود و این خود تدابیری را می طلبد آنطور که هر کسی می تواند برای اقامه جماعت به مسجد رود.

خوب، پس ما اینجا یک استدلالهایی داریم که باید انجام شوند و یحتمل هم انجام نمی شوند و باید تدابیری صورت پذیرند تا انجام شوند آنچنان که ما مسئله حجاب در اسلام ناب محمدی را داریم و حجاب آندولسی را. و لذا لزوم فقه استدلالی ما را به هندسه اراکلف بینهایت-ادیک می کشاند. حالا ما مسئله را می توانیم اینطور عنوان کنیم که مبنای بینهایت اصلا یعنی چه؟ یعنی ما حساب کنیم که مبنای دو داریم مبنای 3 داریم حتی مبنای 10 داریم که همان سیستم شمارش ده دهی خودمان است. اما مبنای بینهایت کدام می شود؟! یعنی اصلا مبنا را شما چطور می خواهید بینهایت قرار دهید؟ به حق چیزهای نشنیده! حالا اگر همین مبنای بینهایت روی رویه های ریمانی هم باشد که دیگر نورٌ علی نور که دیگر این چیست؟ بالاخره یک حسابهایی داریم که هندسه مان آراکلف می شود آنطور که منین می فرماید. اما شما مسئله را اینطور در نظر آورید که می خواهیم مثلاً به بینهایت رویم، یک عدد یک داریم و همینطوری تعداد صفرهایی که جلوی یک قرار می گیرد بطرف بینهایت میل می کند. و اما این فقط یک راه به بینهایت رفتن است و بینهایت راههای دیگری هستند که می توانند چنین شوند حتی روی رویه های ریمانی فشرده! مثلاً شما همان سری رامانوجان برای پی را در نظر بگیرید که در ارگو سیستم مارکولی هم اتفاقاً آمده بود که اتفاقاً به توابع مادولار و منحنیهای بیضوی مادولار نیز مربوط است. منظور به این است که یک راه دیگر رفتن به بینهایت این است که محیط دایره ای را در نظر بگیریم که شعاعش دارد با یک عدد یک و صفرهایی جلوی آن به سمت بی نهایت می رود. یعنی ما در هندسه آراکلف با مبنای بینهایت، یک ژئودسی را داریم که مستقیم به سمت بینهایت می رود و زئودسی دیگری را داریم که با نیم دایره ای بسمت بی نهایت می رود. ولی یکی از اینها به ما عددی متعالی را میدهد و نه دیگری و بلکه نسبت این دو عدد است که به ما عدد پی را می دهد.

و لذا ما فن آوری ای را احتیاج داریم برای اینکه به ولایت فقیه و فقاهت و طهارت و حکمت متعالیه حتی در بینهایت بتوانیم برسیم همانطوری که به نیت شهادت به جهاد می رود و حالا یحتمل شهید شود و یحتمل نشود. و اما وقتی همه کارها برای خدا بود و سفر هم سفر حق الهی شد و سالک نیت کرد که از زندان طبیعت بدر آید، آنگاه یحتمل به طهارت هم برسد. مسئله این است که باید از سیم خاردار نفس خود اول گذشت تا حتی فرزندانی که مدافع حرم اند و شعارشان کلنا عباسک یا سیده زینب است را تربیت کرد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین


می فرمایند که در مسئله کاشف ولی امر شدن آنجا است که ولی امر ظهور نمی کند مگر اول صیحه و سفیانی ظهور کند. موضوع این است که کسی در حکمت متعالیه الهی واقع شده باشد که متوجه این امر شود که عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید. وقتی کسی در حکمت متعالیه الهی واقع بود و خواست برای امام حسین علیه السلام کاری کند آنطور که متوجه شد که کل یوم عاشورا کل ارض کربلا، بعد ما می فهمیم که یک دانش هسته ای هم موجود است که بمب هسته ای نیز از میانش بیرون آمده است. و لذا ما در یک لحظه ای صیحه ای داریم آسمانی و همینطور سفیانی ای.

و اما وقتی ما داشته باشیم که الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا، وجهه عالم محضر خدایی بودن و کل یوم عاشورا کل ارض کربلا یحتمل در من لا یحضره الفقیه برای کسانی که در زندان طبیعت و طبیعیات گم شده اند قوی می شود و همان سفر اول در حکمت متعالیه الهی از خلق به حق صورت نمی پذیرد و لذا از زندان طبیعت خارج نشده و به محضر خدا وارد نمی شود. به عبارت دیگر محضر او محضر همه چیز است الا محضر خدا و لذا لزوم به فقه و فقاهت را در نمی یابد هر چند که مدام دارد صیحه بعد از صیحه می شنود و مدام سفیانی بعد از سفیانی است که می بیند. و اما کاشف ولی امر نمی گردد. یعنی اگر در چنین وضعیتی کاشف ولی امری پیدا شود است که صد در صد کذب محض است مگر اینکه خود آن حضرت تفضلی بفرمایند و همچون حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام خدا بخواهد عصا در دریا زده و قوم خود را از آب بگذرانند و نجات بخشند و فرعون نیز هر چند که ایمان آورد ولی غرق هم شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَیْنَ اَلْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ اَلْأَمْتِ وَ اَلْعِوَجِ

کجاست آنکه برای راست نمودن انحراف و کجی به انتظار اویند.


از لحاظ صرف و نحو عربی، وقتی کلمه ای فتحه بگیرد، مفعول است و وقتی کسره بگیرد، فاعل است. و لذا امام منتظَر، یعنی آن امامی است که ما منتظِرین اوییم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده حقیر یک چیزی را یادم هست از امام خمینی  قدس سره الشریف که یک جایی خواندم و حالا که گوگلش می کنم نمی آید و یادم هم نیست که کجا بود. می فرماید که من خوف آن دارم که مسلمین از کافرین عقب بمانند یا کافرین مسلمان شوند و بلکه مسلمین توی کفر خودشان هنوز گیر کرده باشند! نمونه ی این مسئله آنجا است که علوم طبیعی می تواند اتفاق بیافتد و هر چقدر هم که ما در علوم الهی پیشرفت کنیم غرب و شرق طوری وانمود کنند که آنها هستند که جلو زده اند و ماییم که دنباله رو آنها هستیم. البته باید قبول هم کرد که ثروت و قدرت ابرقدرتها در دست غرب یا شرق است. هر چند که مسلمین هم خود قدرت و ثروت کمی نداشته باشند، بنظر می رسد که ما یک وابستگی کشنده ای به غیر مسلمین داریم مخصوصاً در مقوله علم. بدین معنا که ماییم که به آنها وابسته ایم و نه آنها به ما و لااقل در ظاهر اینطور وانمود می کنند.

مشکلی که هست این است که در کفر و شرک هم بدون شک می شود به علوم طبیعی و مادی رسید، ولی خوب فقه و فقاهت اسلامی را لزوماً ندارد ولی یحتمل عرفانهایی غیر اسلامی داشته باشد و می پذیرد. یا به قول معروف به ارگوسیستمهای دکارتی قائل است هر چند که این صد در صد کافی نیست و راز برد ظاهری صهیونیسم اینجا است که در کفر خود می خواهد آنقدر غوطه بخورد تا بلکه اسلام را نیز شکست دهد و مثل خودش به کفر بکشاند. و این هم که غیر ممکن است اگر کسی کوچکترین شناختی از اسلام داشته باشد.

پس راه حل مسئله چیست؟ این است که در بینهایت مسلمان می شود! یعنی قبول دارد که کافر است و قبول هم دارد که مسلمانی خوب است ولی  نتیجه نهایی را سر باز می زند و آنقدر در کفر می ماند تا بلکه مسلمانان را نیز به کفر خودش بکشاند! این را مثلاً آلن کن صریحاً در مقاله ای در مورد الکساندر گروتندیک و نظریه گالوای کیهانی می گوید در سال 2001 می فرماید.

البته بنده حقیر فکر می کردم نویسنده آلن کن بوده است و در صورتی که مثل اینکه دارم پیر می شوم و بلکه پیر کارتیر بوده و یحتمل نمی خواسته ام در ضمیر ناخودآگاه خود این جناس بین پیر و پیِر را به یاد آورم! عنوان مقاله در بولتن انجمن ریاضی آمریکا چنین است:

A mad day's work: from Grothendieck to Connes and Kontsevich The evolution of concepts of space and symmetry

http://www.ams.org/journals/bull/2001-38-04/S0273-0979-01-00913-2/


البته از این دست مسائل یحتمل بتوان گفت که بینهایت زیاد است و اینکه بالاخره در کفر خود ماندن و مسلمانی در حد بینهایت واقعاً یعنی چه و اینکه کلافهای برداری روی منحنیها و رویه های ریمانی در بینهایت چطور با هم اشتراک دارند یا برخورد می کنند، اینها خود می توانند از مسائل نظریات معتبری در نظریه آراکلف شوند. و لذا ارگوسیستمهای مختلف را قوام بخشند. البته مشکل اینجا باقی می ماند که چطور ما فقه و فقاهت و حکمت متعالیه را وارد مسائلی از این دست کنیم؟ اینها یحتمل یک فقیه ریاضی-فیزیک دان مسلط به نظریات حمیدی مجیدی همراه با هندسه ناجابجایی و بلکه مدل استاندارد فیزیک همراه با ابرتقارن و ابرگرانس و .... می خواهد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 خب، [پس] خاطره‌های هشت سال دفاع مقدّس، شد یک ثروت عظیم و ملّی. این‌قدر هم این خاطره‌ها زیاد و متنوّع و پُرمغز و گویا است که هیچ زبان گویایی هم -نه حالا زبان بنده که زبان قاصری است- قادر نیست که همه‌ی آنها را بیان کند. دلیلش این است: قریب سی سال از پایان جنگ دارد میگذرد، امروز [درباره‌ی جنگ] کتاب مینویسند، [وقتی] بنده‌ی حقیر -که خودم هم حاضر بودم، ناظر بودم و خیلی از قضایا را میدانستم- آن کتاب را میخوانم، یک عالَم مطلب از آن کتاب گیر من می‌آید؛ اشخاص را، شخصیّت‌ها را، حرفها را، حکمتها را [میتوان شناخت]. این مطلبی که ایشان نقل کردند از من، حرف من نیست؛ حرف یک رزمنده‌ی همدانی(۹) است که اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی.(۱۰) وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمیتوانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ ساله‌ی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است.

 خب، اگر شما بخواهید از ثروت استفاده کنید، باید فنّاوری‌اش را بلد باشید؛ من میگویم این راهیان نور یک فنّاوری است؛ این یک فنّاوری است برای استفاده‌ی از این ثروت عظیم. این معدن طلای عظیمی که در اختیار ما است، این را یا میشود بدون فنّاوری رها کرد، یا میشود مثل خیلی از معادن ما -که متأسّفانه بدون اینکه ارزش افزوده‌ای برایش به‌وجود بیاید، همین‌طوری میدهند به دست این و آن میرود- رد کرد که برود، یا میتوان آن را با فنّاوری، دارای ارزش افزوده کرد؛ این راهیان نور یک فنّاوری است، یک‌چنین حرکت عظیمی است. این را باید خیلی قدر دانست؛ این راهیان نور کار بسیار بزرگ و مهمّی است؛ سعی کنید این کار را درست انجام بدهید.


http://www.leader.ir/fa/speech/17650/دیدار-مسئولان،-دست‌اندرکاران،-راویان-و-خادمان-راهیان-نور

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


آیه اول سوره توبه دلالت دارد بر اینکه اگر کسی دانشمند هم باشد و گیر شرک و کفر و نفاق بیافتد، باز هم مظلوم واقع خواهد شد. برائت من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. این امر مخصوصاً وقتی دانشمندان در سرزمین کفر هم به دانش خود می رسند، یحتمل بیشتر اتفاق بیافتد الا اینکه دانشمند نباشد و بلکه دانشمندنما بلکه خود ظالم و مستکبر هم باشد. روشنترین این مسئله همین است که دانش او همچون دانش کودکی می شود که در عین حالی که سخت دارد سعی و تلاش می کند و در همین حین هم احساس می کند که من بدم و تو خوبی، از والد خود که در این مورد تبدیل شده است به شرک و کفر و نفاق، جایزه هایی هم می طلبد. و لذا این لااقل او را در یک دو قطبی و بلکه چند قطبی افسردگی-سرخوشی ای قرار خواهد داد که هم افسردگی اش و هم سرخوشی اش کذب محض است. افسردگی اش کذب است برای اینکه او قادر نیست برای خود کاری انجام دهد که او را از چنگال کفر و شرک و نفاق برهاندو و بلکه او را بیشتر هم در آن غرق می کند. و سرخوشی اش هم کذب محض است چرا که یا باید جایزه های استکبار و کافر و مشرک و ظالم را قبول کند و خود نیز ظالم شود، یا باید از آن سرباز بزند و طفره برود و با آنها وارد جهاد نشده و بلکه از راه های دیگری احساس سرخوش کند و حال آنکه دسترنج خود را در اختییار همینها قرار داده و بلکه در یک دور باطلی واقع شده است. و لذا چنین افسردگی-سرخوشی ای که از روی محاربه با خدا و پیامبرش است، نتیجه بخش نبوده و محکوم به بهم ریختگی اعصاب (nervous break down) و نروز (neurosis) خواهد شد. ظلم او به خود در این است که او تن به کفر و شرک و نفاق داده است و در برابرش تسلیم شده است هر چند که یحتمل به علم و دانش هر چقدر که عظیم باشد هم دست یافته است. این خاصیت علم و دانش است که با ظلم و کفر و شرک و نفاق سازگار نیست مخصوصاً اگر این علوم به علوم الهی نزدیکتر هم باشند. و لذا دانشمند واقعی را مبتلا خواهند کرد مگر اینکه می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی