الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

نقطه ب بسم الله

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

 

[در تاریخ 1395/11/17 اضافه شد که سلاحهای هسته ای بر حسب فتوای رهبری و ولایت فقیه مد ظله العالی حرمت دارد و حرام است.]

 

علوم الهی همچون فقه و حکمت متعالیه، یک سفری دارد از طبیعیات و خلق به حق که وقتی سالک این سفر را طی کرد نمی خواهد دوباره به طبیعیات و خلق برگردد مگر سفر از حق به خلق بالحق کند. و اسفار اربعه را کامل طی کردن غیر از این است که بین حق و باطل سالک سرگردان بماند و این است که می فرماید وقتی کسی در علوم الهی مستقر شد و مزه آن را چشید، دیگر نمی خواهد به علوم طبیعی برگردد!

و لذا وقتی کسی دریافت که بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین یعنی طعم ایمان به بقیة الله الاعظم فی الارضین را چشید، جایز نیست دیگر به کمتر از آن راضی شود. البته یک وقت هست که ما بین مخلوطی از حق و باطل واقع هستیم آنطور که در داستان فرعون و موسی علیه الصواة و السلام است و اینها با هم دارند احتجاج می کنند یا قوم موسی گرفتار گوساله سامری شده است.... اینجا اگر سالک الی الله اشتباهی طرف باطل را گرفت، گمراه خواهد شد. اما یک وقت هست که حق از باطل سوا شده است و جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. اینجا آن سلاح هسته ای نه تنها ساخت بشر و بلکه بلاهای الهی نیز وارد می شوند. بنظر این حقیر می رسد که نماد این احتجاجات بین حق و باطل آنجایی است که انسان دارد در شرک دست و پا می زند تا آدمیت خود را ثابت کند و به اسلام و توحید آیا تن در بدهد یا خیر. و لذا طرف ذات اقدس اله را نمی گیرد و بلکه به طبیعت نزول می کند. و لذا هر چه سلاح هسته ای که در عالم موجود است و ماورای آنرا اختراع کند بیاورد که کار خود را التیام بخشد، کار نمی کند برای اینکه از بندگی خدا خارج شده است! السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجم دون الحسین علیه السلام.

  • ۹۵/۱۲/۰۶
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۷)

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّـهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ﴿الأحزاب: ٣٣﴾


و کذلک الأسماء الإلهیة فإنّ مرجعها إلى الاسم المقدّس، فهو جامع لشملها، و شامل لجمعها، متجلّ فی أحدها؛ و نهایة الحروف النقطة فتناهت الأشیاء بأسرها إلى النقطة و دلّت علیها، و دلّت النقطة على الذات، و هذه النقطة هی الفیض الأوّل الصادر عن ذی الجلال المسمّى فی أفق العظمة و الجمال بالعقل الفعّال، و ذاک هو الحضرة المحمدیة؛ فالنقطة هی نور الأنوار، و سرّ الأسرار، کما قال أهل الفلسفة: النقطة هی الأصل و الجسم حجابه، و الصورة حجاب الجسم، و الحجاب غیر الجسد الناسوتی. دلیله من صریح الآیات قوله تعالى: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ‌ [1]، معناه منوّر السّماوات، فاللّه اسم للذات و النور من صفات الذات، و الحضرة المحمدیة صفة اللّه و صفوته، صفته فی عالم النور، و صفوته فی عالم الظهور، فهی‌ النور الأوّل، الاسم البدیع الفتاح، قوله الحق: «أوّل ما خلق اللّه نوری» [1]، و قوله: «أنا من اللّه و الکلّ منّی». و قوله ممّا رواه أحمد بن حنبل: «کنت و علی نورا بین یدی الرحمن قبل أن یخلق عرشه بأربع عشرة سنة» [2].

فمحمد و علی حجاب الحضرة الإلهیة و نوابها و خزّان أسرار الربوبیة و بابها.


(مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین علیه السلام، حافظ رجب البرسی، ص 43-44)


المقام الرابع بعض الرموز المستورة تحت الباء ونقطتها اعلم أن جمیع ما قیل حسب أطوار الأفهام یصح فی تلک المرتبة وتیک المنزلة، وذلک لأن للقرآن مراتب کمراتب الوجود، فمرتبة منه هو الوجود الخارجی الواجبی، لأنه علمه تعالى، وعلمه عین ذاته الأزلیة القدیمة، فهو تعالى والقرآن فی تلک المرتبة واحد، وهذا معنى قول من یقول: القرآن قدیم، ومرتبة منه الوجود الخارجی الإمکانی، إلى أن تصل فی التحرف والتنزل إلى مرتبة العرض غیر القار، وهو الصوت أو الکیف المخصوص، فإذا فسر بالمعنى المناسب له، فهو لا ینافی التفسیر الآخر، لاختلاف مراتب المفسرین طولا أو عرضا، وهو تختلف مراتبه طولا وعرضا کالوجود، إلا أن أنحاء التشکیک مختلفة ومتشتتة، حسب ما تحرر فی محله.

ثم إن هنا طائفة من الأخبار یظهر منها: أن الوجود ظهر من باء * (بسم الله) *، کما حکی عن محیی الدین العربی: " أن ب‌ * (بسم الله الرحمن الرحیم) * ظهر الوجود، وبالنقطة تمیز العابد عن المعبود [2]، وطائفة


تفسیر قرآن کریم، آیت الله شهید سید مصطفی خمینی، جلد 1، ص 173.



توجه می فرمایید که تطهیر می تواند از نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم شروع شود همانطور که وَالْعَادِیَاتِ ضَبْحًا و إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ. و لذا ذراتی از هادرونها را می توان در جتهایی در برخوردکننده بزرگ هادرونی با هم برخورد داد که صدها و بلکه هزاران دانشمند در سطوح بین المللی روی آن کار می کنند. البته قسمتی از مسئله می تواند این باشد که این ذرات هادرونی و غیر هادرونی چه ربطی با نقطه ب بسم الله دارند. به عبارت دیگر ما چطور با نظریات حمیدی-مجیدی می توانیم وارد حکمت متعالیه الهی شویم. و حال آنکه ذرات هادرونی یحتمل در فضا-زمان فشرده ای هم در این انواع برخوردکننده ها واقعند و یحتمل هم سرعت آنها نزدیک به سرعت نور می رسند. و لذا، این به چه معنا است که در هندسه این ذرات، بینهایت را نیز یک جورهایی به هندسه ملحق کنیم و بلکه مبنا را مبنای بینهایتی کنیم. به عبارت دیگر، آیا این امکان هست که ناخواسته یک بمب هسته ای از میان انواع برخوردکننده های هادرونهای بزرگ برخیزد چرا که نتوانسته ایم شیاطین کوچک و بزرگ را مهار کنیم  و بلکه عملمان مثل عمل به نسخه های دیگران بوده است ولی نسخه های آن اطباء دوار را بلد نیستیم؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاٰ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ اَلْجٰاهِلِیَّةِ اَلْأُولىٰ وَ أَقِمْنَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتِینَ اَلزَّکٰاةَ وَ أَطِعْنَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) سوره مبارکه الاحزاب


وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ،در آیت دو قول گفتند:یکى آن‌که در حقّ زنان رسول است،و ظاهر قرآن مانع است از این لقوله:«عنکم»و«یطهّرکم»،و این خطاب مردان [5]باشد نه خطاب [6]زنان،و نیز اخبار متواتر است که مخالف و مؤالف روایت کردند از طریق [7]مختلف که:مراد به [8]آیت و اشارت در اهل البیت به على است و فاطمه و حسن و حسین.

عطیّة روایت کرد از ابو سعید الخدرىّ که،رسول-صلّى اللّه علیه و على آله- گفت:این در حقّ پنج کس آمد:من،و على،و فاطمه،و حسن،و حسین- علیهم [9]السّلام.

ص 417


عبایة بن ربعى [1]روایت کرد از عبد اللّه عبّاس که گفت:از رسول-علیه السّلام شنیدم که او گفت:خداى تعالى خلق را به دو قسمت کرد،و مرا در بهترین قسم کرد،و ذلک قوله: وَ أَصْحٰابُ الْیَمِینِ مٰا أَصْحٰابُ الْیَمِینِ [2]،من بهترین اصحاب‌الیمینم.

آنگه آن دو قسمت را سه قسمت کرد،و مرا در بهترین اثلاث آن کرد،و ذلک قوله: فَأَصْحٰابُ الْمَیْمَنَةِ [3]... ،الى قوله: أُولٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ [4]،پس من بهترین سابقانم.

آنگه آن اثلاث را به قبایل کرد،و مرا در بهتر [5]قبیله‌اى کرد،و ذلک قوله: وَ جَعَلْنٰاکُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ [6]... ،من بهترین و تقى‌ترین و گرامى‌ترین فرزندان آدمم، و لا فخر.

آنگه آن قبایل را بیوت کرد و مرا از بهترین خانه‌ها کرد فذلک قوله: إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.

ان یوم الطهور یوم عظیم، فاز بافضل فیه اهل الکساء

قال یا رب انهم اهل بیتی، فاستجب فیهم الهی دعایی

اذهب الرجس عنهم و عن، الابناء منهم و عن بنی الابناء

رحمة الله و السلام علیکم، و صلاة الابرار و الاتقیاء


روض الجنان و روح الجنان تفسیر القرآن، ابوالفتوح رازی، جلد 15، ص 420-421


مقالات ذیل را در مورد هولوگرافی (و اطلاعات هیچین) در نظر آورید در صورتی سالک از نشئه طبیعی به نشئه الهی سفر می کند. مسئله این است که چطور می توان در نشئه الهی مستقر شد و به نشئه طبیعی برنگشت:


https://arxiv.org/pdf/hep-th/0604102.pdf

https://arxiv.org/pdf/1702.01748.pdf

https://arxiv.org/pdf/1608.07567.pdf

https://arxiv.org/pdf/1504.07836.pdf

https://arxiv.org/pdf/1603.06246.pdf

https://arxiv.org/pdf/1611.09815.pdf


بحث راجع به این مقالات را به بعد موکول می کنیم! اینجا فقط این مسئله را در نظر می گیریم که وقتی می خواهیم از چنبره چهار بعدی یا حاصل ضرب دو چنبره دو بعدی به فضا-زمان چهار بعدی حقیقی برویم، و از همدیسی و هندسه ناجابجایی به هولوگرافی تبدیل کنیم چه اتفاقاتی می تواند بیافتد؟ نکته دیگر این است که تفاوتهایی که در تقاطی که در فضاهای طبیعی واقعند و آنهایی که در فضاهای الهی واقعند کدامند؟ و آیا فاصله بین این نقاط را با نظریاتی همچون نظریات حمیدی-مجیدی می توان پیمود آنچنان که اگر به نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم برسیم راه حل مسئله را یافته ایم؟

اینها را هم نگاه کنید:

https://arxiv.org/abs/hep-th/0009187

https://arxiv.org/abs/hep-th/0005020

https://arxiv.org/abs/hep-th/0305088

و دیگر مقالات نویسنده مقاله آخر مارکو بوکیکیو را نیز ببینید.

البته تفاسیر دیگر مثل مجمع البیان و المیزان و المنار و در منثور و کتب حدیث مثل بحار و الکافی الشریف و کتب فقهی مربوطه و از جمله فقه استدلالی جواهر الکلام و بلکه کتب تخصصیتر به روز را هم خوب است ببینیم.

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین


ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش


ص : بالاسناد عن الصدوق ، عن أحمد بن علی ، عن أبیه ، عن جده إبراهیم بن هاشم ، عن علی بن معبد ، عن علی بن عبدالعزیز ، عن یحیى بن بشیر عن أبی بصیر ، عن أبی عبدالله صلوات الله علیه قال : بعث هشام بن عبدالملک إلى أبی 7 فأشخصه إلى الشام ، فلما دخل علیه قال له : یا أبا جعفر إنما بعثت إلیک لاسألک عن مسألة لم یصلح أن یسألک عنها غیری ، ولا ینبغی أن یعرف هذه المسألة إلا رجل واحد ، فقال له أبی : یسألنی أمیرالمؤمنین عما أحب فإن علمت

أجبته ، وإن لم أعلم قلت لا أدری ، وکان الصدق أولى بی ، فقال هشام : أخبرنی عن اللیلة التی قتل فیها علی بن أبی طالب بما استدل الغائب عن المصر الذی قتل فیه علی؟ وما کانت العلامة فیه للناس؟ وأخبرنی هل کانت لغیره فی قتله عبرة.

فقال له أبی : إنه لما کانت اللیلة التی قتل فیها علی صلوات الله علیه لم یرفع عن وجه الارض حجر إلا وجد تحته دم عبیط حتى طلع الفجر.

وکذلک کانت اللیلة التی فقد فیها هارون أخو موسى صلوات الله علیهما.

وکذلک کانت اللیلة التی قتل فیها یوشع بن نون.

وکذلک کانت اللیلة التی رفع فیها عیسى بن مریم 8.

وکذلک اللیلة التی قتل فیها الحسین صلوات الله علیه.

فتربد وجه هشام وامتقع لونه ، وهم أن یبطش بأبی ، فقال له أبی : یا أمیرالمؤمنین الواجب على الناس الطاعة لامامهم والصدق له بالنصیحة ، وإن الذی دعانی إلى ما أجبت به أمیرالمؤمنین فیما سألنی عنه معرفتی بما یجب له من الطاعة فلیحسن ظن أمیرالمؤمنین ، فقال له هشام : أعطنی عهد الله ومیثاقه ألا ترفع هذا الحدیث إلى أحد ما حییت ، فأعطاه أبی من ذلک ما أرضاه ، ثم قال هشام : انصرف إلى أهلک إذا شئت ، فخرج أبی متوجها من الشام نحو الحجاز ، وأبرد هشام بریدا وکتب معه إلى جمیع عماله ما بین دمشق إلى یثرب یأمرهم أن لا یأذنوا لابی فی شئ من مدینتهم ولا یبایعوه فی أسواقهم ، ولا یأذنوا له فی مخالطة أهل الشام حتى ینفذ إلى الحجاز ، فلما انتهی إلى مدینة مدین ومعه حشمه ، وأتاه بعضهم فأخبره أن زادهم قد نفد ، وأنهم قد منعوا من السوق ، وأن باب المدینة أغلق ، فقال أبی : فعلوها أئتونی بوضوء فاتی بماء فتوضأ ثم توکأ على غلام له ثم صعد الجبل حتى إذا صار فی ثنیة [١] استقبل القبلة فصلى رکعتین ، ثم قام و أشرف على المدینة ثم نادى بأعلا صوته وقال :

« وإلى مدین أخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره ولا تنقصوا المکیال والمیزان إنی أریکم بخیرو إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط * ویا قوم أوفوا المکیال والمیزان بالقسط ولا تبخسوا الناس أشیائهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین * بقیة الله خیرلکم إن کنتم مؤمنین » [١] ثم وضع یده على صدره ثم نادى بأعلى صوته : أنا والله بقیة الله ، أنا والله بقیة الله قال وکان فی أهل مدین شیخ کبیر قد بلغ السن وأدبته التجارب وقد قرأ الکتب وعرفه أهل مدین بالصلاح فلما سمع الندا قال لاهله : أخرجونی فحمل ووضع وسط المدینة ، فاجتمع الناس إلیه فقال لهم : ما هذا الذی سمعته من فوق الجبل؟ قالوا : هذا رجل یطلب السوق فمنعه السلطان من ذلک وحال بینه وبین منافعه ، فقال لهم الشیخ : تطیعوننی؟ قالوا : اللهم نعم ، قال : قوم صالح إنما ولی عقر الناقة منهم رجل واحد وعذبوا جمیعا على الرضا بفعله ، وهذا رجل قد قام مقام شعیب ونادى مثل نداء شعیب 7 فارفضوا السلطان وأطیعونی واخرجوا إلیه بالسوق فاقضوا حاجته ، وإلا لم آمن والله علیکم الهلکة ، قال : ففتحوا الباب وأخرجوا السوق إلى أبی فاشتروا حاجتهم ودخلوا مدینتهم ، وکتب عامل هشام إلیه بما فعلوه وبخبر الشیخ ، فکتب هشام إلى عامله بمدین بحمل الشیخ إلیه فمات فی الطریق 2.

بحار الانوار دار الاحیاء التراث، جلد 46، ص 315


شبیه این حدیث از امام صادق علیه السلام درباره امام محمد باقر علیه السلام را بنظر این حقیر می رسد که قبلاً هم ذکر کرده ایم با این تفاوت که قبلاً فکر کنم یحتمل در اصول و بلکه فروع کافی شریف بود و این بار در بحار است.

بد نیست این مقاله از یوری منین را نیز ذکر کنیم که M در ADHM است!

Three dimensional hyperbolic geometry as "infinity"-adic Arakelov geometry

که بنده از کتابخانه گوتینگن توانستم اخذ کنم. و بعد هم این مقاله کنسانی-مارکولی را داریم:

Triplets spectraux en geometrie d'Arakelov

که همراه مقالات دیگری از آنها است راجع به هندسه آراکلف.


بَقِیَّتُ اللّٰهِ خَیْرٌ لَکُمْ ،بقیّت خداى یعنى آنچه خداى تعالى براى شما باقى بگذاشته است از حلال،شما[را] [6]آن بهتر است اگر هیچ ایمان دارى،و من بر شما حفیظ و نگاهبان نه‌ام.و این براى آن گفت که او را قتال [7]نفرموده بودند،یعنى بر من جز بلاغ و رسانیدن نیست و خداى است که نگاهبان [8]اعمال بندگان است.

تفسیر ابوالفتوح رازی، جلد 10، ص 322


دیروز رفته بودیم حرم حضرت شاه عبدالعظیم که می فرمایند من زار عبد العظیم حسنی بالری کمن زار الحسین بکربلا. نزدیک قبر ابوالفتوح رازی یک اسمی هست به نام ابوالقاسم کاشانی و همینطور قبر آیت الله العظمی محمد علی شاه آبادی نیز همان نزدیک او است. البته می فرمایند که آیت الله کاشانی که همدوره ی دکتر مصدق بوده اند نزدیک مقبره امامزاده حمزه بن موسی الکاظم است.

بنده یک چیزی راجع به اینستنتانها و از جمله ADHM ها هم که جواب گراسمانیایی معادله یانگ-میلز است عرض کنم و آن اینکه این معادله در حد ذرات کوانتمی و مثلاً مدل استاندارد فیزیک است که معنا دارند و لذا در مدت زمانهای کوانتمی کوتاهی و نه در حدود مثلاً نجومی سماوی است که واقع می شوند. و لذا اگر در مقیاس و سنجه های درست استفاده نشوند یحتمل جوابهای مبتذلی حاصل خواهند شد هر چند که می توان مسئله را با استفاده از معادلات دامنه واپاشی و گراسمانیها، به هندسه جبری هم بدلش کرد مثل کارهای ارکانی حامد یا الونگ (Elvang)! این را بنده باید عرض کنم که تا حدی خیلی گذرا از آلهاندرو ایبرا در یک کنفرانس نیوترینو دکتر فرزان یاد گرفتم... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


عرض شود که بعد از اینکه بنده مطلب بالا را نوشتم و یحتمل موقع اذان شده بود، تلویزیون را روشن کردم و مدتی کانال قرآن را گوش می کردم که یک مرتبه ترتیب کانالها طوری شد که کانال یک سیما شد کانال 8 و بجای کانال قرآن داشتم کانال یک سیما را می دیدم. و کانال قرآن شده بود کانال 14. و از قضا، کانال یک هم داشت یادبود آتش نشانانی که پاساژ پلاسکو را امداد می کردند را نشان می داد.  البته بنده بعد از اینکه تلویزیون را روشن و خاموش کردم متوجه شدم که ترتیب دوباره به حالت عادیش برمی گردد ولی دوباره هم خراب می شود. این است که دوباره ریست اش کردم. و ظاهراً درست شد.


ولی این نکته مرا یاد فداکاریهای آتش نشانان عزیز انداخت که چطور فداکاری می کنند وقتی بقول معروف تنور حسابی هم داغ می شود و آنها برای امداد نجات اقدام می کنند! البته بنده برایم خیلی عجیب نیست که چطور ممکن است که چنین اتفاقی بیافتد و اختلالی در ریسیور ایجاد شود. ولی از آن طرف هم مسئله اینجا است که شما دلتان نمی خواهد به این مسئله هم فکر کنید که آیا این کار عمداً هم ممکن است یا فقط اختلالی است که در ریسیور واقع می شود و مثلاً اینکه مدام تصویر قطع می شود هم عمدی است یا آن هم از اختلالات ریسیور است که بیش از حد ارزان بوده یا بلکه هر ریسیور دیگری هم بخرید همان همان است. البته این را برای ماهواره ها می شنویم که پارازیت دارند. و اما آن باید مسئله ای دیگر باشد. یحتمل توهمات بنده دارد بیش از حد دن کیشوتی می شود. ولی خوب، این کار خیلی شاقی هم نباید باشد و دور از ذهن هم یحتمل نیست. اما خوب، خنده دار هم هست. یحتمل بتوان گفت که بحثش از لحاظ عقلانی یک حرمتی دارد. یحتمل هم بعضی مایلند تنور را خود به خودی بیش از حد داغش کنند و بلکه ترتیب کانالها را به هم زنند. یعنی می شود؟ و الله اعلم.

این بحث بیش از حد دارد خنده دار می شود. بهتر است ادامه اش ندهیم. اگر مستهجنات را داریم که فیلتر نمی شوند. و لذا هر چیزی می تواند ممکن باشد. بگذراید بگوییم که داریم اینطوری سر خودمان را گول می مالیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّـهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ﴿الأحزاب: ٣٣﴾


قب، حَدَّثَ إِبْرَاهِیمُ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ مَأْمُونٍ الرَّقِّیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ سَیِّدِی الصَّادِقِ ع إِذْ دَخَلَ سَهْلُ بْنُ الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِیُّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَکُمُ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَیْتِ الْإِمَامَةِ مَا الَّذِی یَمْنَعُکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِیعَتِکَ مِائَةَ أَلْفٍ یَضْرِبُونَ بَیْنَ یَدَیْکَ بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ ع اجْلِسْ یَا خُرَاسَانِیُّ رَعَى اللَّهُ حَقَّکَ ثُمَّ قَالَ یَا حَنِیفَةُ اسْجُرِی التَّنُّورَ فَسَجَرَتْهُ حَتَّى صَارَ کَالْجَمْرَةِ وَ ابْیَضَّ عُلُوُّهُ ثُمَّ قَالَ یَا خُرَاسَانِیُّ قُمْ فَاجْلِسْ فِی التَّنُّورِ فَقَالَ الْخُرَاسَانِیُّ یَا سَیِّدِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تُعَذِّبْنِی بِالنَّارِ أَقِلْنِی أَقَالَکَ اللَّهُ قَالَ قَدْ أَقَلْتُکَ فَبَیْنَمَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ أَقْبَلَ هَارُونُ الْمَکِّیُّ وَ نَعْلُهُ فِی سَبَّابَتِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ یَدِکَ وَ اجْلِسْ فِی التَّنُّورِ قَالَ فَأَلْقَى النَّعْلَ مِنْ سَبَّابَتِهِ ثُمَّ جَلَسَ فِی التَّنُّورِ وَ أَقْبَلَ الْإِمَامُ ع یُحَدِّثُ الْخُرَاسَانِیَّ حَدِیثَ خُرَاسَانَ حَتَّى کَأَنَّهُ شَاهِدٌ لَهَا ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا خُرَاسَانِیُّ وَ انْظُرْ مَا فِی التَّنُّورِ قَالَ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَرَأَیْتُهُ مُتَرَبِّعاً فَخَرَجَ إِلَیْنَا وَ سَلَّمَ عَلَیْنَا فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع کَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ ع لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً فَقَالَ أَمَا إِنَّا لَا نَخْرُجُ فِی زَمَانٍ لَا نَجِدُ فِیهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِینَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ .
راوی می گوید من نزد امام صادق علیه السلام بودم سهل بن حسن خراسانی وارد شد بر امام سلام کرد ونشست , آنگاه گفت ای فرزند رسول خدا شما اهل بیت امامت وصاحب رحمت ورافتید چه چیز مانع شما است که حق خود را نمی ستانید ودر خانه نشسته اید در حالی که صد هزار شیعه دارید که برای شما شمشیر میزنند حضرت به او فرمودند بنشین ای خراسانی آنگاه به غلامشان فرمودند تنور را روشن کن غلام تنور را افروخت تا گداخته شد وآتش از آن زبانه می کشید سپس به شخص خراسانی فرمود بر خیز وداخل تنور شو خراسانی گفت ای فرزند رسول خدا مرا به آتش عذاب نکن واز من در گذر خدا از شما در گذرد حضر ت فرمود من از تو در گذشتم راوی می گوید در این بین هارون مکی که از اصحاب حضرت بود وارد شد در حالی که نعلینش در دستش بود وعرض کرد درود بر شما ای فرزند رسول خدا امام صادق علیه السلام فرمود نعلینت را بینداز ودر تنور بنشین راوی می گوید هارون مکی نعین را انداخت ودر تنور نشست و امام مشغول صحبت با خراسانی شد در مورد خراسان به گونه ای که گویا آنجا را می بیند با او سخن می گفت آنگاه فرمودند ای خراسانی برخیز ودر تنور نگاه کن ببین چه می بینی خراسانی می گوید من به سمت تنور رفتم دیدم هارون چهار زانو در تنور نشسته , از تنور بیرون آمد وبر ما سلام کرد امام به خراسانی فرمود در خراسان چند نفر مانند او می شناسی گفت بخدا قسم حتی یک نفر هم نمی شناسم , نه حتی یکنفر هم نمی شناسم , آنگاه امام فرمود ما در زمانی که حتی پنج نفر هم یاور نداریم قیام نمی کنیم وما داناتریم که چه وقت باید قیام نمود . { بحارالأنوار 47 123 المناقب 4 237 }



یحتمل این داستان را راجع به امام صادق علیه السلام و سهل ابن حسن خراسانی شنیده اید. بنظر این حقیر می رسد که داستان یک روحی دارد که هم مستقیم و هم غیرمستقیم انسان را مورد تاثیر قرار می دهد. مثلاً توجه بفرمایید که یک بنده خدایی بشنوید که اظهار می دارد که تدبیر و امید. خوب، این مسئله در ذهنتان تداعی می کند که دولت تدبیر و امید. یحتمل اگر کسی بفرماید حرمت و امید. باز بستگی دارد که کیست که این را می گوید و یحتمل هم وصلش می کنید به دولت تدبیر و امید. اما یک وقت هم هست که می خواهید رای دهید و انتخابات است و بعد این گفته ها یحتمل در روحیه رای دادن شما تاثیر می گذارد که آیا بنده اینها را که شنیدم که حرمت و امید، یعنی چه؟ و باز یحتمل مردد شوید که رای بدهم یا خیر؟ البته منطق باید دید که چه می گوید و عقل و عقلانیت کدام است؟ دو کلمه حرف که نمی تواند روی رای دادن شما آنچنان تاثیری بگذارد که رای شما را عوض کند. این دور از اخلاق است.

مسئله گاهی هم مسئله لیلی و مجنون است و خیلی هم ربطی به در تنور وارد شدن نیست. این به چه معنا است؟ به این معنا است که مثلاً لیلی خودش می رود جزیره مجنون و به مجنون هم می گوید که تو هم نمی شود که بیایی! و بعد مجنون هم همین را به لیلی می گوید که خیر. این تویی که نمی شود به جزیره مجنون بروی. اگر جزیره مجنون است که جای من است و نه تو. و حالا مجنون هم سوار شترش شده است که برود جزیره اش و می بیند که هر چه می خواهد برود، باز شتر به هوای ناقه اش باز می گردد سر جای اولش. و باز دوباره روز از نو و روزی از نو. اینجا یعنی بهتر است مجنون یک تدبیری کند. و خیلی هم برای رسیدن به جزیره مجنون بی تابی نکند. و البته کارها را از روی فقه و فقاهت و حکمت متعالیه الهی و نظریه ریاضی-فیزیکی انجام دادن غیر از مسائل لیلی و مجنونی است. یعنی رفتن داخل تنور اگر از روی عشق به امام حق باشد و لذا این درست است. و اگر از روی هوی و هوس و بی عقلی و جهل باشد که از آن حالت عشق لیلی و مجنونی هم خارج است و بلکه جنون محض است. و بهتر است که درمان شود. یعنی داستان یحتمل می شود از آن داستانهایی که دن کیشوتی در توهمات خود مدام دچارش شده است. این شاید خیلی هم خنده دار جلوه کند، ولی این در اصل مستلزم یک یا چندین نوع از بیماریهایی است که یا تنور یا امام را اشتباهی تشخیص داده است یا در جهلش گم گشته است و یحتمل احتیاج به درمان داشته باشد و یحتمل بتوان درمانش کرد و یحتمل هم درمان پذیر نباشد.

یعنی بعضی چیزها را حقاً باید از کنارش با احتیاط گذشت و حرمت دارد که هر کسی وارد مبحثش شود چرا که حرمتش خیلی بالا است. البته بعضی مواقع هم آنقدر حرمت شکنی می شود که فقط باید به استکبار با صدای رسا گفت الله اکبر. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿المائدة: ٥٧﴾ و عباد الله اتقوا الله.

در رابطه با سری رامانوجان برای عدد پی، این سایت اطلاعات زیادی می دهد.


http://www.cecm.sfu.ca/organics/papers/borwein/paper/html/node15.html


ولی یک نکته ای که خود سایت هم خاطر نشان می کند این است که ما دقیقاً نمی دانیم رامانوجان چطور به نتایج خود رسیده است. یحتمل این کمک کند اگر کسی یک کتاب فرمولهای ریاضی در دسترس داشته باشد که به او کمک کند. به هر حال، اینها همه خوب است ولی نمی تواند کافی باشد. همانطور که می دانید، توابع مادولار بیضوی در رابطه با قضیه آخر فرما نیز اهمیت زیادی داشته اند.

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّـهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ﴿الأحزاب: ٣٣﴾


و در خانه‌هایتان بنشینید و آرام گیرید (و بی‌حاجت و ضرورت از منزل بیرون نروید) و مانند دوره جاهلیت پیشین با آرایش و خود آرایی بیرون نیایید، و نماز به پا دارید و زکات (مال به فقیران) بدهید و از امر خدا و رسول اطاعت کنید. خدا چنین می‌خواهد که هر رجس و آلایشی را از شما خانواده (نبوت) ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند (ذیل آیه موافق اخبار شیعه و اهل سنت راجع به شخص پیغمبر و علی و فاطمه و حسنین علیهم السّلام است و اگر راجع به زنان پیغمبر بود بایستی ضمیر مؤنث-عنکنّ-ذکر شود و به سیاق جمل صدر آیه باشد). (۳۳)

(ترجمه آیت الله الهی قمشه ای)


نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم همینطور که زمان می گذرد، یک منحنی ای را ایجاد می کند. و شکل این منحنی بسته به این است که مشاهده گر کیست و آیا در خط راستی واقع است یا بر منحنی دیگری مثل دایره در حرکت است. و لذا، ما می بینیم که یک سری دارد که عدد پی را که مثلاً از حساب محیط دایره بر حسب شعاع یا قطر آن است، یک عدد متعالی می شود. یک مشاهده گر نقطه را با انحنای صفر می بیند و مشاهده گر دیگری آنرا با انحنایی برابر انحنای دایره که غیر صفر هم هست. حالا اصلا کاری هم نداریم دقیقاً این انحنای دایره چقدر است! می توانید سرچش هم کنید یا خودتان بدست آوریدش.

و اما مسئله این است که چرا عدد پی یک عدد متعالی است. مثلاً فرمولی را که رامانوجان می دهد برای عدد پی، یک فرمولی است می فرمایند بر مبنای توابع مادولار بیضوی.  این سوال پیش می آید که آیا تابعی را می توان یافت که وقتی بسط تایلور آنرا در نقطه ای حساب کنیم، این سری رامانوجان را بدهد؟ یعنی تابعی را می خواهیم که مشتقات آن در نقطه ای مذکور از نوع ترمهای k -ام سری مذکور باشند. البته تابع arctan هم چنین سری ای را به ما می دهد ولی همگرایی آن خیلی خوب نیست.

این بدان معنا می شود که برای اینکه ما عدد پی را بیابیم، باید مشتقات تابعی را تا مراتب بی نهایت بدان اضافه یا کم کنیم چرا که یک مشاهده گر بر حسب مشاهده گر دیگر سرعتی دارد و شتابی و بعد شتابش هم سرعتی دیگر و شتابی دیگر الی غیر النهایه دارد. و اینها هیچ گاه صفر نمی شوند. البته این در مورد خط مستقیم و دایره اتفاق می افتد. و حالا حساب بفرمایید که نقطه ای داریم که از دیدگاه مشاهده گر سومی ثابت است و مثلاً نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم سوره حمد فاتحه الکتاب است. ولی مشاهده گر دیگری نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم سوره الاحزاب را در نظر دارد. و دیگری سوره توحید است. از لحاظ زمانی اینکه نقطه ای روی خط مستقیم است و دیگری روی دایره است، به چه معنا است؟ و لذا توجه داشته باشید که اگر ما ریسمانی داشته باشیم در فضا-زمان، نقطه ثابت تبدیل می شود به یک منحنی. اینکه از لحاظ زمانی دایره ای بسته داشته باشیم و نه اینکه بردار زمان بطرف جلو برود مستلزم آن است که در نظریه حمیدی-مجیدی و بلکه حکمت متعالیه واقع شده باشیم آنطور که سفرهایی از خلق به حق و از حق به حق و از حق به خلق و امثالهم داریم که نقطه ب بسم الله در آن ثابت است.

مثلاً یحتمل دیدگاه های ابوسفیانی و معاویه ای و یزیدی و عمرو بن عاصی هم داشته باشیم، و اما نقطه ب بسم الله در کربلا هم ثابت است و پرچمدارش قمر بنی هاشم است. و اما خوب، در دروس مختلفه فقهی و اصولی و حدیثی و امثالهم، لازم هم نیست که همواره نقطه ب بسم الله را وارد بحث کنیم. البته این هم یحتمل داریم که لازم هم نیست که همواره از بمبهای هسته ای و حرمت آنها نیز بحث کنیم هر چند که بر حسب فتوای حضرت ولایت فقیه مد ظله العالی چنین بمبهای کشتار جمعی ای در اسلام حرمت دارد.

و همانطور هم که مستحضرید، ریشه حرمت و حرام هم یکی است و حال آنکه حرمت یا حرمة مونث است. و حال اینکه یک چیزی را که حرام است را می خواهیم عرض کنیم که حرمت دارد یا حلال نیست، چرا مونثش را استفاده می کنیم؟ یحتمل می توان بصورت مذکر هم استفاده کرد. و حالا اگر مذکر بود تاکید بر حلال نبودن آن و بلکه حرام بودنش بیشتر می شود؟ یا اینکه مونث آن که حرمت است چنین می شود. یا اینکه در مورد بمبهای هسته ای مونث و مذکر خیلی ندارد و هر دو یک معنا را می دهد که حرام و حلال آن به مونث و مذکر خیلی نیست آنچنان که ما مسجد الحرام را نیز داریم و اینکه بالاخره از همه جا می روند مسجد الحرام شده از یمن باشد یا بحرین یا عراق یا سوریه یا ایران یا هر جای دیگری که می خواهد باشد. البته اگر داعشی ها هم قرار است بروند سفر حج، بهتر است که یک تمهیداتی رعایت شود. از آن طرف ما صهیونیسم را در مسجد الاقصی داریم که فلسطین را مبتلا کرده است. و زینبیه نیز هست که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. و خوب بحرین و یمن را هم که همه می دانیم از لحاظ تهدیدات مسلمین چه خبر است. پس ما فرقی می کند که امام زمان عجل الله فرجه الشریف را برای رعایت حال مسلمین به بمب هسته ای مسلح کنیم یا خیر آنچنان که همه چیز را داشته باشیم الا خود بمب را؟ مسئله این است که اگر سلاح شمشیر را است و به امام حسین رحم نمی شود و عرباً عربا می شود؛ آیا اگر امام حسین را در صحنه کربلا با سلاح شمشیر آنطور کردند و بلکه انبیاء را هم نفی کردند، آنگاه با سلاح هسته ای بشر به خودش رحم خواهد کرد و می تواند از نفاق و شرک و کفرش بیرون بیاید و اسلام آورد و به حکمت متعالیه الهی بپردازد؟ این طالب بدم المقتول بکربلا؟ لا اله الا اللله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض قلیلاً ما تذکرون


٣٩٣٦ ـ وروى صفوان بن یحیى ، عن عبد الله بن سنان قال : « سألت أبا عبد الله علیه‌السلام فی الرجل یسلم فی غیر زرع ولا نخل ، قال : یسمی کیلا معلوما إلى أجل معلوم [١]. قال : وسألته [٢] عن السلم فی الحیوان والطعام ویرتهن الرجل بماله رهنا؟ قال : نعم استوثق من مالک ».


٣٦٩ ـ وقال الصادق علیه‌السلام : « إن ولی علی علیه‌السلام یراه فی ثلاثة مواطن حیث یسره : عند الموت ، وعند الصراط ، وعند الحوض ».

وملک الموت یدفع الشیطان عن المحافظ على الصلاة ویلقنه شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمد رسول الله فی تلک الحالة العظیمة.

(من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق)

 

[کد امنیتی: 39369]


یک وثنیتی هست که در شل دادن جهاد فی سبیل الله رخ می دهد آنگاه که جنود جهل و عقل با هم درگیرند. فرض بفرمایید که جنود جهل ادعا می کند که به سلاحهای هسته ای مسلح است و متهم هم می کند که تو هم سلاحهای هسته ای داری. خوب، اینجا برای اینکه از این مخمصه بیرون بیاییم باید سوار کدام آسانسور شد؟! موضوع اینجا این است که ما نه اینکه آنطور که مارکولی می فرماید ارگو سیستمهای برهانی نداریم و بلکه می فرماید داریم، و همانطور که یک فرمولی از رامانوجان می دهد که در اسلایدهایش آمده است که از لحاظ ظاهری یک زیبایی دارد و مطمئناً از لحاظ باطنی و نظریه اعداد نیز یک زیباییهای خاص خود را خواهد داشت. و از آنجایی که رامانوجان در آنالیز ریاضی تبحر خاصی داشته است و قدرتهای محاسباتی بالای عجیبی را هم دارا بوده، این است که یحتمل با این فرمولها و محاسبات زندگی می کرده است. این است که برای عدد پی این سری را که معلوم نیست فی البداهه از کجا آمده است را ارائه می دهد.

و اما یک آسانسور دیگری هم هست که در قلب واقع است و همان هم هست که می فرمایند هنگام نماز حضور قلب باید داشت. و این هم همان آسانسوری است که وقتی دکمه طبقه خاص را زدید آیا کار بکند آیا کار نکند. حضرت حق می فرماید فلو لا اذا بلغت الحلقوم. و این در صورتی است که باز می فرماید و نحن اقرب منه من حبل الورید. و لذا از وثنیتی که در جنود جهل و عقل واقع است بیرون آمدن و با اطمینان طرف جنود عقل ایستادن و جنود جهل وارد جهاد شدن همانا و با کاشف سوء و بلایا شدن از قبیل کشف حجابهای رضا شاهی و ابناء رضا شاهی و از آن طرف کشف اسراری که ما را به جنود عقل می رساند که به درگاه امام رضا و ابن رضاهایی همچون علی ابن موسی الرضا و محمد ابن علی الجواد التقی و علی ابن محمد النقی و الحسن ابن علی العسگری الزکی و قائم آل محمد عجل الله فرجهم الشریف می رساند و بلکه ما را در حضور ولایت فقیه ثابت قدم می دارد، اینها کجا و آنها کجا؟ اینجا ما با یک برائت از مشرکینی طرفیم که توبه ای می خواهد که می فرماید برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین.

اینجا ما با آن ارگو سیستم برهانی فلسفی-الهی حکمت متعالیه طرفیم که می خواهد خود به استادی خود برسد و در بین روانشناسی من خوبم تو خوبی والد-کودک-بالغی که واقع است، به یک وثنیت یا دوقطبی می افتد که در عین حالی که قائل است که به استادی برسد در همان حال به شرک و کفر و نفاق و بلکه فسق و فجور هم بیافتد ولی ما هذا لله که بخواهد اسلام هم بیاورد. چرا که مثلاً به سلاح هسته ای است که می گوید مسلح است. اما این فقط یک بازیچه ای است آنجا که مسلمان است ولی مسلمانی را نفی می کند یا حتی حضرت مسیح و مسیحیت را هم نفی می کند آنجایی که مسیحی هم هست چه رسد به اینکه از او انتظار اسلام آوردن داشته باشیم. و اویی که اینطور ادعای استادی می خواهد کند غافل است که دشمنی او تا چه حد ابوجهلی و ابولهبی است و میکروب و ویروسی است که فقط به جان خود او افتاده است چه رسد به اینکه توانایی مقابله با جنود عقل را داشته باشد و بلکه بخواهد کربلایی شود و حسینی وار به حق بپیوندد. اصلا دلش برای کربلا و زیارت امام حسین علیه السلام پر نمی گیرد. این است که چنین مشرکینی حول مساجدی همچون مسجد الحرام و مسجد قبا حق ندارند که بگردند و به مومنین در حال نماز نزدیک شوند و بلکه مساجدشان از قبیل مسجد ضرار نیز باید خراب شود. وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿التوبة: ١٠٧﴾. و لذا برای اینکه سالک حضور قلب یابد، باید آن مسجد ضرار درونی خود را نیز خراب کند تا به مسجد الحرام و مسجد کوفه و مسجد کربلا و مسجد قبا و مسجد الاقصی بتواند برسد و بلکه وارد جنود عقل شده و خود علم و ذکرهایی که برای او هیچ سودی ندارند نیز برای او حجابهای ظلمانی نشوند. و لذا یحتمل آنگاه بتواند شروح اشارات و تنبیهات فخر رازی و خواجه نصیر طوسی را نیز بهتر بفهمد و بلکه به تفاسیری همچون تفسیر کبیر فخر رازی و المنار و المیزان و مجمع البیان و غیره رفته و کسب علم کند. یا حتی خود کتاب قرآن مجید را برداشته در آن تفکر و تدبر کند. و لذا برای رسیدن به نورولوزی ریاضی-فیزیکی حمیدی-مجیدی هنوز کار و وقت هم بسیار می خواهیم مخصوصاً اینکه طیفی که ما را به بندگی خدای سبحان انه حمید مجید برساند از نظریه حمیدی-مجیدی یحتمل فواصل زیادی دارد که باید از لحاظاتی به نظریه آراکلوف هم رجوع کرد و وضعیتهای کلافهای برداری روی رویه های ریمانی و منحنیها را در نقاط در بینهایت نیز مرور کرد. لا اله الا ا لله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید.


(به علت برخورد با مسائل تغییرات و اختلالات تابی در نظر قبل باز بعضی آدرسها را حذف نمودیم هر چند که بعضی دیگر در رابطه با انگیزه ها و بلکه حدس کنتسویچ و در این رابطه مقالات ویتن هم اضافه می کنیم:

http://lib.eshia.ir/11021/1/0

که من لا یحضره الفقیه است.

https://www.sns.ias.edu/sites/default/files/algebraic-geometry-associated-with-matrix-models-of-two-dimensional-gravity-1993.pdf


http://intlpress.com/site/pub/files/_fulltext/journals/sdg/1990/0001/0001/SDG-1990-0001-0001-a005.pdf )


یک مسئله فقهی را در نظر آورید که بیع نامه ای نوشته شده است و معامله ای انجام شده که دو طرف قرار است معامله ای را انجام دهند و می فرمایند که در فان تاریخ در محضر حاضر شویم. بعد معلوم می شود که نه چکی نقد شده است و نه در محضر طرف مقابل حاضر می شود. حالا اگر طرف دیگر بخواهد در محضر بنشیند تا آخر وقت که اگر آن طرف آمد، او هم حضور داشته باشد. یا لااقل سعی را بر این بگذارد که بنشینیم و سعی کنیم که او هم بیاید. و دست آخر هم تا آخر وقت نیامد. خوب، مسئله چیست؟ موضوع این است که طرفی که آمده می تواند لااقل سعی کند که حضور خود را به اثبات برساند و یحتمل هم نتواند. اما مسئله این است که این تنها محضری نیست که معامله ای می تواند در آن انجام شود و محضرهای دیگری هم هستند و بلکه باید دید که انگیزه عدم حضور دیگری در آن محضر بخصوص اصلا چیست؟ و اما اینکه در آن محضر و بلکه در بسیاری از محضرهای دیگر بسیاری معاملات دیگر هم صورت می پذیرند هم مسائلی دیگر هستند. و از جمله می توان این آمار را بررسی کرد که در طول یک روز بطور متوسط چند معامله در محضرها صورت می پذیرند.

البته این نوع از محضرها، محضرهایی هستند که معاملات مادی در آنها انجام می پذیرند و منظور از اینکه در محضر خدا گناه نکنید یحتمل مربوط شود به همین محضرها ولی در عین حال هم محضرهایی هستند که به نشئه طبیعیات برمی گردد و محضرهایی هستند که به نشئه های الهی برمی گردند. برای مثال، خود وازه نشئه بودن را در نظر بگیریم، و اینکه نشئه های طبیعی و نشئه های الهی داریم و همینطور اینکه از معنای نشئه معانی اعتیاد نیز نشات می گیرد ولی مفهوم نشئه الهی غیر از آنی است که نشئگیهای اعتیاد معتادان از آن استنباط می شود. نشئه الهی بلکه از آن نوع است که متوجه شد که عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید.

خوب، خدا را شکر چند وقت است که برق الحمد لله قطع نشده است ولی هنوز بنده حواسم هی می رود به اینکه نکند برق برود و بعضی چیزها را یادم برود کدام به کدام بودند. این است که این مقالات را بهتر است اینجا لیست کنیم:

http://inspirehep.net/record/1397121

مقاله ای راجع به ژئویدها مربوط به نسبیت عالم است.

.....

که مربوط است به سرچ در اتگرالهای راهی فضاهای پیکربندی.

....

که مربوط است به فضاهای تکانه ای با انحناء که حدود 50 رفرانس دارد و حال آنکه در مورد فضاهای پیکربندی 10-11 تا دارد.


مسئله ای که هست این است که می توان خود اجرام سماوی را نیز به عنوان یک ذره یا نقطه ای در نظر گرفت و حرکت آنها را در فضا بررسی نمود و حال آیا این حرکت در فضایی که خود دارای انحنا است به چه معنا می شود؟ اینجا باز سوال می تواند به انگیزه ها مربوط شوند. و ماورای آن، مسئله اینجا است که ما هم کوانتیزه کردن نسبیتی داریم و هم غیرنسبیتی که یحتمل اینها در آن واحد هم صورت می پذیرند. و از آن طرف هم گرانش کوانتمی را داریم. اصولاً فضا در نسبیت عام می تواند انحناء داشته باشد. و اما همانطور که گفته شد در رابطه با بردارهای سرعت و شتاب و انرزی و تکانه در نسبیت عام اینکه چه ذرات این قابلیت را دارند که به سرعتهای نزدیک نور برسند و کدامها این قابلیت را ندارند، این یک مسئله ای است که هم یحتمل نسبیتی باشد و هم غیرنسبتی و بلکه تلفیقی از هر دو.

مثلاً فرض بفرمایید که یک جسم سماوی دارد در فضا-زمان حرکت می کند. و فرض بفرمایید که یک جایی فضا-زمان یک انحنایی دارد و می خواهیم این انحناء را تغییر کوچکی دهیم و ببینیم مسئله چطور تغییر می کند. اینجا این تغییر انحنائی، یحتمل تغییراتی را در هر یک از بردارهای سرعت و شتاب و انرژی و تکانه چه نسبیتی و چه غیرنسبیتی حاصل می کند. و اما اینکه مشاهده گری دارد در صحنه مسائل را نظاره می کنند و هر کدام چه می بینند، بستگی به این دارد که او در چه فریم رفرانسی واقع است.

مثلاً فرض بفرمایید که مشاهده گری در یک آسانسوری سوار است که این قابلیت را هم دارد که به او اجازه دهد که گرانش صفر را نیز در مورد او واقع شود و بتواند فرضاً سقوط آزاد کنترل شده ای که به او صدمه نزند را مورد آزمایش قرار دهد. خوب، حالا این ساختمان که او در آسانسورش واقع است آیا خودش هم فرو خواهد ریخت؟ ایا وسط طوفانی واقع خواهد شد؟ آیا زلزله ای را متوجه اش خواهد شد؟ ایا مورد انرژیهای هسته ای بالا در سطح خورشید یا ستاره ای دیگر یا غیر آن واقع خواهد شد؟ و لذا اصلا این سوال هم هست که انگیزه ی این مشاهده گر در حضور در این صحنه هایی چه خواهند بود؟ و چه تبعاتی هم می توانند داشته باشند اگر این انحنائها کمی هر چقدر کوچک تغییر کنند؟ یعنی در هندسه فضا-زمان چه تاثیراتی می توانند داشته باشند و همینطور او تا چه حد می تواند مشاهداتش را به دلخواه خود تغییر دهد؟ تاثیرات آن بر مستضعفین و مستکبرین و گرانش و الکترودینامیک کوانتمی چیست؟ و اصولاً کیست که دارد عالم را در فریم رفرانس خود به مشاهده می نشیند و انگیزه های او چیست؟

همانطور که ملاحظه می فرمایید ایتجا نیز حجابهایی واقع می شوند که یحتمل در امر بندگی خدا بعضی از آنها را بتوان کنار زد و بعضی دیگر را نتوان. یحتمل بعضی ادعا کنند که وقتی ما مستهجنات را به مسئله اضافه کنیم، کلی از حجب را بدان اضافه کرده ایم که مسئله بسی ظلمانی تر هم شده است! اما مسئله بطور محلی در مورد خورشید-ماه-زمین در منظومه شمسی این است که خورشید حتی چگونه است که هر روز از مغرب طلوع نمی کند و بلکه از مشرق طلوع می کند و عالم را نورانی کرده و دوباره غروب می کند؟ مستضعفین و مستکبرین و گرانش و الکترودینامیک کوانتمی و حتی غیرکوانتمی مورد بحث مسئله از چه قرار است و وقتی بین همه مشاهده گرهای مختلف را جمع می کنیم، مسئله چطور حل می شود و تغییرات کوچک در انحناء فضا-زمان که بر اثر مشاهدات مشاهده گران واقع می شوند و ماورای آن در صورت امکان چه تغییراتی را می توانند در کل سیستم داشته باشند؟ البته این سوال هم هست که این سیستم در کل عالمی که محضر خدا است چه تاثیراتی هر چند کوچک را خواهند داشت؟ و حال دوباره حساب کنیم که عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنیم. و تاثیرات آن بر عرفان عملی و عرفان نظری و شروح فخر رازی و خواجه نصیر طوسی بر اشارات و تنبیهات و حضور در محضر ولی فقیه مد ظله العالی و حضرت صاحب را بررسی کنیم.

البته این هم مسئله ای خاص خود است که کدام خواص و برگزیدگان و نخبگان و فرزندان نخبگان و اشاعره اند که مستمعین بر منبرها و رسانه ها استماع و مشاهده می کنند. و آیا در یک عالمی که قابلیت کوانتیزه ای انطباقی جوامعی که قابلیتهایی از انواع طیفهای آندولسی و اسلام ناب محمدی از خود بروز می دهند حرکتها و بلکه سفرهای اربعه حکمت متعالیه الهی به چه صورتند؟ و حجابها و کشف حجابها کدامهایند.

عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید.


یک مسئله فقهی را در نظر آورید که بیع نامه ای نوشته شده است و معامله ای انجام شده که دو طرف قرار است معامله ای را انجام دهند و می فرمایند که در فان تاریخ در محضر حاضر شویم. بعد معلوم می شود که نه چکی نقد شده است و نه در محضر طرف مقابل حاضر می شود. حالا اگر طرف دیگر بخواهد در محضر بنشیند تا آخر وقت که اگر آن طرف آمد، او هم حضور داشته باشد. یا لااقل سعی را بر این بگذارد که بنشینیم و سعی کنیم که او هم بیاید. و دست آخر هم تا آخر وقت نیامد. خوب، مسئله چیست؟ موضوع این است که طرفی که آمده می تواند لااقل سعی کند که حضور خود را به اثبات برساند و یحتمل هم نتواند. اما مسئله این است که این تنها محضری نیست که معامله ای می تواند در آن انجام شود و محضرهای دیگری هم هستند و بلکه باید دید که انگیزه عدم حضور دیگری در آن محضر بخصوص اصلا چیست؟ و اما اینکه در آن محضر و بلکه در بسیاری از محضرهای دیگر بسیاری معاملات دیگر هم صورت می پذیرند هم مسائلی دیگر هستند. و از جمله می توان این آمار را بررسی کرد که در طول یک روز بطور متوسط چند معامله در محضرها صورت می پذیرند.

البته این نوع از محضرها، محضرهایی هستند که معاملات مادی در آنها انجام می پذیرند و منظور از اینکه در محضر خدا گناه نکنید یحتمل مربوط شود به همین محضرها ولی در عین حال هم محضرهایی هستند که به نشئه طبیعیات برمی گردد و محضرهایی هستند که به نشئه های الهی برمی گردند. برای مثال، خود وازه نشئه بودن را در نظر بگیریم، و اینکه نشئه های طبیعی و نشئه های الهی داریم و همینطور اینکه از معنای نشئه معانی اعتیاد نیز نشات می گیرد ولی مفهوم نشئه الهی غیر از آنی است که نشئگیهای اعتیاد معتادان از آن استنباط می شود. نشئه الهی بلکه از آن نوع است که متوجه شد که عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید.

خوب، خدا را شکر چند وقت است که برق الحمد لله قطع نشده است ولی هنوز بنده حواسم هی می رود به اینکه نکند برق برود و بعضی چیزها را یادم برود کدام به کدام بودند. این است که این مقالات را بهتر است اینجا لیست کنیم:

http://inspirehep.net/record/1397121

مقاله ای راجع به ژئویدها مربوط به نسبیت عالم است.


http://inspirehep.net/search?ln=en&as=1&m1=a&p1=&f1=author&op1=a&m2=a&p2=configuration+space+path+integral&f2=title&op2=a&m3=a&p3=&f3=author&action_search=Search&sf=&so=a&rm=&rg=25&sc=0&of=hb

که مربوط است به سرچ در اتگرالهای راهی فضاهای پیکربندی.


http://inspirehep.net/search?p2=curved+momentum+space&f1=author&f2=title&f3=author&jrec=26&op1=a&op2=a&ln=en&as=1&m1=a&m3=a&m2=a&so=a

که مربوط است به فضاهای تکانه ای با انحناء که حدود 50 رفرانس دارد و حال آنکه در مورد فضاهای پیکربندی 10-11 تا دارد.


مسئله ای که هست این است که می توان خود اجرام سماوی را نیز به عنوان یک ذره یا نقطه ای در نظر گرفت و حرکت آنها را در فضا بررسی نمود و حال آیا این حرکت در فضایی که خود دارای انحنا است به چه معنا می شود؟ اینجا باز سوال می تواند به انگیزه ها مربوط شوند. و ماورای آن، مسئله اینجا است که ما هم کوانتیزه کردن نسبیتی داریم و هم غیرنسبیتی که یحتمل اینها در آن واحد هم صورت می پذیرند. و از آن طرف هم گرانش کوانتمی را داریم. اصولاً فضا در نسبیت عام می تواند انحناء داشته باشد. و اما همانطور که گفته شد در رابطه با بردارهای سرعت و شتاب و انرزی و تکانه در نسبیت عام اینکه چه ذرات این قابلیت را دارند که به سرعتهای نزدیک نور برسند و کدامها این قابلیت را ندارند، این یک مسئله ای است که هم یحتمل نسبیتی باشد و هم غیرنسبتی و بلکه تلفیقی از هر دو.

مثلاً فرض بفرمایید که یک جسم سماوی دارد در فضا-زمان حرکت می کند. و فرض بفرمایید که یک جایی فضا-زمان یک انحنایی دارد و می خواهیم این انحناء را تغییر کوچکی دهیم و ببینیم مسئله چطور تغییر می کند. اینجا این تغییر انحنائی، یحتمل تغییراتی را در هر یک از بردارهای سرعت و شتاب و انرژی و تکانه چه نسبیتی و چه غیرنسبیتی حاصل می کند. و اما اینکه مشاهده گری دارد در صحنه مسائل را نظاره می کنند و هر کدام چه می بینند، بستگی به این دارد که او در چه فریم رفرانسی واقع است.

مثلاً فرض بفرمایید که مشاهده گری در یک آسانسوری سوار است که این قابلیت را هم دارد که به او اجازه دهد که گرانش صفر را نیز در مورد او واقع شود و بتواند فرضاً سقوط آزاد کنترل شده ای که به او صدمه نزند را مورد آزمایش قرار دهد. خوب، حالا این ساختمان که او در آسانسورش واقع است آیا خودش هم فرو خواهد ریخت؟ ایا وسط طوفانی واقع خواهد شد؟ آیا زلزله ای را متوجه اش خواهد شد؟ ایا مورد انرژیهای هسته ای بالا در سطح خورشید یا ستاره ای دیگر یا غیر آن واقع خواهد شد؟ و لذا اصلا این سوال هم هست که انگیزه ی این مشاهده گر در حضور در این صحنه هایی چه خواهند بود؟ و چه تبعاتی هم می توانند داشته باشند اگر این انحنائها کمی هر چقدر کوچک تغییر کنند؟ یعنی در هندسه فضا-زمان چه تاثیراتی می توانند داشته باشند و همینطور او تا چه حد می تواند مشاهداتش را به دلخواه خود تغییر دهد؟ تاثیرات آن بر مستضعفین و مستکبرین و گرانش و الکترودینامیک کوانتمی چیست؟ و اصولاً کیست که دارد عالم را در فریم رفرانس خود به مشاهده می نشیند و انگیزه های او چیست؟

همانطور که ملاحظه می فرمایید ایتجا نیز حجابهایی واقع می شوند که یحتمل در امر بندگی خدا بعضی از آنها را بتوان کنار زد و بعضی دیگر را نتوان. یحتمل بعضی ادعا کنند که وقتی ما مستهجنات را به مسئله اضافه کنیم، کلی از حجب را بدان اضافه کرده ایم که مسئله بسی ظلمانی تر هم شده است! اما مسئله بطور محلی در مورد خورشید-ماه-زمین در منظومه شمسی این است که خورشید حتی چگونه است که هر روز از مغرب طلوع نمی کند و بلکه از مشرق طلوع می کند و عالم را نورانی کرده و دوباره غروب می کند؟ مستضعفین و مستکبرین و گرانش و الکترودینامیک کوانتمی و حتی غیرکوانتمی مورد بحث مسئله از چه قرار است و وقتی بین همه مشاهده گرهای مختلف را جمع می کنیم، مسئله چطور حل می شود و تغییرات کوچک در انحناء فضا-زمان که بر اثر مشاهدات مشاهده گران واقع می شوند و ماورای آن در صورت امکان چه تغییراتی را می توانند در کل سیستم داشته باشند؟ البته این سوال هم هست که این سیستم در کل عالمی که محضر خدا است چه تاثیراتی هر چند کوچک را خواهند داشت؟ و حال دوباره حساب کنیم که عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنیم. و تاثیرات آن بر عرفان عملی و عرفان نظری و شروح فخر رازی و خواجه نصیر طوسی بر اشارات و تنبیهات و حضور در محضر ولی فقیه مد ظله العالی و حضرت صاحب را بررسی کنیم.

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد احاط به علمک

اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً


بعضی یحتمل اشکال می کنند که تو چرا مدام می گویی حجاب، حجاب، حجاب، حجاب! این ظاهراً یک اشکال خیلی موجهی هم بنظر می رسد. یعنی اینکه اگر ما در یک کشور سکولاری زندگی می کردیم که حجاب رعایت نمی شد، این یک امر به معروف موجهی یحتمل بنظر می رسید که کسی بگوید حجاب حجاب. خانمها حجابتان را لطف بفرمایید رعایت کنید! آقایان هم یعنی باید حجاب داشته باشند و فقط نمی شود به خانمها ایراد کرد.

و اما ایراد می شود که خوب ما که دیگر حجاب را برای همه در ایران می گوییم باید رعایت شود و حتی خانمهای مسن هم خیلی خوب حجابشان را رعایت می کنند. و لذا، این چه معنا می دهد که کسی ایراد کند که حجاب باید چادر هم باشد و مثلاً اگر خانم مریم سوتیک هم به ایران آمدند کنفرانس بدهند، الا و لله باید چادر سر کنند و لا غیر! چنین چیزی ظاهراض معنا ندارد.

و معنا هم ندارد که فرضاً ایراد کنیم که چرا فلان مسئول رفت در ماهواره و از او سوال شد که چرا این حجابت را رعایت می کنی؟ و او هم گفت که رعایت نمی کنم و این است که رعایت هم نکرد. یعنی وقتی کسی از مسئولین یک کشوری هم بود و بعد رفت کشوری دیگر و آن کشور دیگر قائل نبود به اینکه افراد جامعه اش حجاب رعایت کنند، و لذا او هم ملزم نخواهد بود و می تواند حجابش را بردارد. یعنی ما به مسئولی که به عنوان اعتراض رفته است ماهواره و حجابش را رعایت نمی کند هم نمی توانیم امر و نهی کنیم که الا و لله که باید حجابت را درست رعایت کنی. و به خانم مریم سوتیک که حتماً نمی توانیم امر و نهی کنیم که اگر آمدی ایران باید چادر سر کنی، ولی به هر حال، قانون مملکت می فرماید که باید در اماکن عمومی حجاب رعایت شود. و این امر به معروف و نهی از منکر عمومی مهمی است که قانون شده است. و لذا خانمی نمی تواند در ماشینش در حال رانندگی حجابش را مخصوصاً رعایت نکند. حالا شاید در اختیار او نبوده و خدای ناکرده حجابش افتاده و در صورت تذکر مشکل حل می شود.

البته اینجا مسئله، مسئله حجابهای دیگری هم هست و از آن نوع هم می توانند باشند که حضرت امیرالمومنین در مناجات شعبانیه می فرمایند:  إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ اَلاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ اَلْقُلُوبِ حُجُبَ اَلنُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ اَلْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ. یعنی اینکه یک حجب نورانی هم در میان است که غیر از آن حجبی است که ظلمانی است و آنها هم کنار می روند و صد البته برای اهلش چنین است و نه برای امثال این بنده حقیر. یعنی حجب علمی داریم و حجب عرفانی داریم و حجب اخلاقی داریم و همه و همه انواع حجابها را داریم.

اینها همه درست است، ولی اصرار بر اینکه خانمها و آقایان الا و لله اگر حجابتان را رعایت نکنید در حجابهای ظلمانی فرو خواهید رفت آنگاهی که اصلا در مملکت اسلامی واقعیم که حکومتش هم اسلامی است و حجابها را همه و همه قانوناً و شرعاً موظفند که رعایت کنند، این است که همه یحتمل اشکال خواهند کرد که آقا اصلا حرف حساب تو چیست؟ چه می خواهی بگویی؟

بنده عرضم این است که مسئله مسئله خیلی مهمی است. و مسئله همان مسئله اخلاق است. حجابهای اخلاقی را اگر کنار بزنیم، همه جا حجابهای ظلمانی حکمفرما می شوند. اول مکارم اخلاق، بعد فقه. اول  مکارماخلاق، بعد عرفان. اول مکارم اخلاق، بعد کتاب و دعا. اول مکارم اخلاق، بعد درس و بحث طلبگی. اول مکارم اخلاق، بعد ریاضی-فیزیک و فلسفه و حکمت متعالیه و علوم الهی.

بله، ولی باز ایراد برطرف نمی شود و باز اشکال می شود که چرا اینقدر روی حجاب و چادر تاکید می فرمایید؟ مشکل چیست؟ اینها را که مرحوم شهید مطهری هم قبل از انقلاب راجع بدان کتاب دارند. پس مسئله چیست؟ البته مسئله خیلی ساده است. ولی به همین دلیل هم قابل فهم نیست. یعنی آنقدر ساده است که قابل فهم نیست برای اشخاصی که خیلی به مسائل ساده حتی نمی توانند بپردازند. مسئله آنقدر ساده است که مشکل ایجاد می کند چرا که موضوعش یک مسئله الهی است و از حد و حدود روانشناسی و جامعه شناسی و انسان شناسی و بلکه همه علوم انسانی و طبیعی می گذرد.

و اما باز هم ایراد می شود که هنوز هم نتوانستی بازگو کنی که مسئله چیست که حجابها را رعایت کنید و چادر بهترین حجاب است. چرا که قبلاً این مسئله را همه تاکید می کنند و دیگر احتیاجی نیست که تو هم خیلی اینها را بازگو کنی. و اگر خیلی مثلاً زرنگی، چرا به ریاضیات و ریاضی-فیزیک و بلکه همان نظریه حمیدی-مجیدی خودت نمی پردازی و در عوض می خواهی وانمود کنی که مسئله همان نظریه حمیدی-مجیدی است و بلکه حکمت متعالیه است و بلکه از امور الهی است. آیا وارد عرفانهای کاذب نشده ای؟

این را بنده عرضم این است که بعضی ایراد خواهند کرد که مثل اینکه تو می خواهی نه اینکه از پاپ هم بالاتر بزنی و بلکه داری به کل مملکت اسلامی ای ایراد می کنی که همه نه تنها حجابشان را به بهترین وجوهی رعایت کرده و بلکه خییها نیز به بهترین وجهی چادر را حجاب خود انتخاب کرده اند. و دیگر مسئله چیست؟

بنده همانطور که عرض کردم، مسئله خیلی ساده است در عین حالی که خیلی هم مهم است. و اگر درست توجه نشود، یحتمل طرف متوجه شود که همه و همه دارند راه را درست می روند و الا خود او! این یعنی چه؟ یعنی اینکه می گوید که دارم دنیا را سه طلاقه اش می کنم و همه را زورشان می کنم که حجاب استفاده کنند و او بلکه حتی نتوانسته است که همان خانواده خودش را هم ملزم کند که نه اینکه مثلاً نمازشان را با او اقامه کنند یا در همان صندوقخانه شان بخوانند یا مثلاً حتی نه اینکه یک روز هم ماه رمضان روزه بگیرند یا حتی نه اینکه بروند من لا یحضره الفقیه بخوانند یا ... و بلکه همان چادری را که اصرار می ورزد را باید رعایت شود، همان هم خودش نمی داند برای چه این را می گوید چرا که هر چه دور و برش را نگاه می کند، می بیند مسئله غیر از این حرفها است!

اینجا است که مسئله روانشناسی پیش می آید و مسئله مسئله من خوبم تو خوبی و والد-کودک و روانشناسی است. یعنی هر چه بیشتر اصرار شود که بچه بگیر بنشین، او نمی نشیند. هر چه بیشتر اصرار شود که بچه، دختر خانم، خانم والده، حجاب! می فرماید: چی گفتی؟ نشنیدم! یعنی هر چه بخواهی بیشتر اصرار کنی که من خوبم و تو خوب نیستی! او بیشتر اصرار می ورزد که تو خوب نیستی و من خوبم. و رفتار از یک حالت بالغ-بالغ در امور اخلاقی که بر نصیحت صرف واقع است خارج است. و کار نخواهد کرد. یا من خوبم تو خوب نیستی والد کودک می شود و یا من خوب نیستم و تو خوبی کودک-والد و هیچ گاه به آن حالت من خوبم تو خوبی بالغ بالغ نخواهیم رسید. مسئله اینجا انا خیرٌ منه شیطانی هم می تواند بشود.

این به چه معنا است؟ معنی اش این است که شیطان وقتی در حضور خدا واقع است، او می تواند از امر خدا سرپیچی کند که بچه شیطان یا بلکه خود شیطان تو باید به این انسان سجده کنی. و نمی کند برای اینکه سر باز می زند چرا که می گوید که من از او بهترم. و برای همین هم کاری ندارد که همه ملائکه آیا دارند به آن انسان برگزیده سجده می کنند یا خیر. او از امر خدا سر باز می زند برای اینکه سالیان سال هم عبادت کرده است و اصلا خود را یحتمل بهترین بنده خدا هم می داند. نه تنها دنیا را سه طلاقه کرده و بلکه همه فرشتگان و انس و جن را هم سه طلاقه کرده و به عبادت خدا پرداخته است و بلکه فرشتگان همه به او اقتدا می کنند. و حالا فرضاً خدا به او وقتی می گوید که تو به این فرد که در دنیایی واقع شده که سه طلاقه اش کرده است، سجده کن. یحتمل خیلیها به شیطان حق بدهند که امر خدا را با این همه عبادات و این همه کمالات سرپیچی کند یا خیر؟! خوب، این یعنی چه؟ یعنی اینکه باید طرف شیطان را گرفت؟ گناه دارد بنده خدا؟ یعنی چه؟ بینی و بین الله، چه باید کرد؟ بی خود نیست که شیطان می گوید که من سجده که نمی کنم، هیچی و بلکه تا روز قیامت هم هر کس از بندگانت را که بتوانم اغوا خواهم کرد و عرضه خواهم داشت بدانها که مثلاً تو حجابت را بردار و کدام حرف است که می گوید کشف حجاب بد بود و رضا شاه بد کرد؟ رضا شاه، رضا شاه کبیر. رضا شاه به آن خوبی. این آخوندها که اصلا چیزی بلد نیستند الا دعا و نماز و قرآن  اینها. رضا شاه خوب بود. و اگر این کارها را کردی کلی کمالات نصیبت خواهد شد! حجاب بی حجاب. حالا خودت می دانی. لعنت خدا بر شیطان رانده شده. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. خدا آخر عاقبت ما را بخیر کند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

بنده حقیر باید عرض کنم که یحتمل باز پستانکم را گم کردم و "live"  را "leave" نوشتم. یادم هست که دخترم یک بار داشت به عنوان درس کلاس دبستانیشان به این حقیر دیکته میگفت و گفت بنویس مثلاً حیاط و بنده نوشتم حیات. نگو منظورش همان حیاط بوده است. و غلط دیکته ای گرفت و  یک نمره کم کرد. و اما live and leave یحتمل اگر کسی بخواهد غلط بگیرد، باید نمره صفر بدهد! البته والت ویتمن هم یک مجموعه شعری دارد که بنده فکر کنم هنوز یک جایی باید داشته باشمش به اسم leaves of the grass. به هر حال، این نظر را برای دکتر وال گذاشتم.


I really feel like a big sucker! To use the language of Hare Krishnas, here is Aron who is a devotee of Christ and someone like David Moreland comes along and questions the existence of Christ! I mean he does not question certain facts about Christ, whether he was son of God, whether he was crucified, whether he was a prophet of God, or anything else. He totally brings under the question the very existence of Christ, and calls it a myth! When one leaves in a world of myths, then it is rather easy to set up a system such as an ergo-system of Gromov as Marcolli at Cal Tech does which is after the Descartes' motto "cogito ergo sum".
Actually, my main concern was that Aron's Arabic is a little worse than mine and thus does not realize that I gave the wrong reference to the Quran verse in sura 4 or Al Emran as it should be in sura 19 or Maryam. But now my concern is that if Christ is to return, just as Mahdi is going to return, maybe by that time even nuclear weapons will be a total myth too and no one has to be worried about their use or misuse. This myth is apparently different from the mathematics that people like Aron Wall, Edward Witten, Alain Connes, Matilde Marcolli or Srinivasa Ramanujan or Godfrey Harold Hardy use or used to use. There is a philosophical argument about a historical text of Avicenna "Esharat va Tanbihat" between Fakhr Razi and Khawjeh Nasir Toosi. Razi who is a Islamic scholar apparently denies the philosophical views of Avicenna in his commentary of the book. Toosi on the other hand writes another commentary and reemphasizes the philosophical views of Avicenna. To raise the philosophical issues to theological ones is apparently another matter for another place and time.

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد احاط به علمک


یک حجابی هست بین آب و یخ دریا و اقیانوس و برفی که بر کوه و دشت می نشیند که انرژی بالای خورشید موجب تبدیل یکی به دیگری است. نوترینوها کجا کی و چطور وارد صحنه می شوند موضوع آشکارکننده های نوترینویی است. مثل این است که در علم ژنتیک بپرسیم که جنین چطور شکل می گیرد و فرزندان چطور بدنیا می آیند؟ یک حجابهایی هست که بستگی به انگیزه های فاینمنی دارند که اصلا اینها را ما چطور می خواهیم تبدیل کنیم از گرافهای فاینمنی به انگیزه های فاینمنی کوهمولوژیکی نقطه + رویه + واریته های جبری سه بعدی + .... یعنی ما از فیزیک ذرات چطور می خواهیم به هندسه جبری برسیم؟ می فرماید یک راهش در میان راه های دیگری همچون ابرگرانش و ابرتقارن و ریسمان و امثالهم، هندسه ناجابجایی نیز هست.

البته این یک سوال مهمی می تواند باشد که فرق بین واپاشیهای بتای با نوترینو و بدون نوترینو نیز کدام است و همینطور آشکارسازهای نوترینویی تا چه اعماقی از دریا تاثیر می توانند داتشه باشند و از کجا به آنطرف دیگر خاصیت آشکارسازی خود را از دست داده و باید فکری کرد که آشکارسازها را به مناطقی که عمق دریایش بیشتر باشند بلکه منتقل کنیم. مسئله فقط این هم یحتمل باشد یا نباشد که نوسانات بین نوترینوها آیا خود مهم هستند یا خیر، و بلکه مسئله اینجا است که ایا اصلا نوترینوها را می توان کجاها آشکارسازی کرد؟

البته باز این سوال دیگری است که از لحاظ پزشکی هسته ای، چطور می توان از نوترینوها کمک گرفت و کجاها نوترینوها ماهورانا و کجاها دیرک هستند و به نورولوژی چه ربطی دارند؟! مثلاً به این درس اول از دروس ارگوسیستمها و نورولوژی مارکولی-تساو توجه بفرمایید:


http://www.its.caltech.edu/~matilde/Lecture1DorisGeometryNeuroscience.pdf


البته ما وقتی داریم گرافهای فاینمنی را ملاحظه می کنیم، یحتمل متوجه شویم که همه ی آنها گرافهای درختی هم نباشند و بلکه حتی گره هایی هم در آنها موجود باشند که مستلزم کاربردی کردن نظریه های گره ها از لحاظ نظریه های اپراتوری و ناورداهای مربوطه ی آنها مثل اپراتورهای جونز یا خوانوف یا رایدماستر و غیره نیز شوند. و اما مسئله اینجا این است که در نظریه ذرات و هندسه دیفرانسیل گرانشی چطور ببینیم که طوفانی هم در اقتصاد مقاومتی جهانی هم در راه است و کجاها را یحتمل مبتلا خواهد کرد؟ اینجاها است که احتیاج لزوم فشرده سازی بین انرژیهای بالا و مادون قرمز و انرژیهای پایین ماورای بنفش را خواهیم داشت. و می فرمایند که نسبیت خاص و عام در این موارد انرژیهای پایین است که بکار می آید و بلکه بتواند با انرژیهای بالا جمع و فشرده سازی کند. البته اینجا هم باز فرمولازیساسیونهای هامیلتونی و لاگرانژی و تبدیل بین فضاهای تکانه ای و پیکربندی آنها را نیز داریم. اما یک جاهایی هستند که مسائل کلاسیکترند و ما بهتر می توانیم به سرعتهای ذرات دست یابیم تا به تکانه های آنها. و این وقتی است که اجرام سماوی جرمهایشان بیش از حد زیاد می شوند و دیگر نمی توان از نسبیت خاص استفاده برد و بلکه تلفیقی داریم از نسبیت خاص و عام.

مسئله شتاب و اصل هم ارزی این میان بسیار قابل توجه است. یعنی اگر ما بسرعت نور بخواهیم بپردازیم و ذراتی که نزدیک این سرعت قادرند شتاب بگیرند، جرم این ذرات را بشدت محدود می کند. وانگهی هر ذره ای هم هر چقدر ریز و کوچک باشد یا همچون فوتون بی جرم باشد، نمی تواند نوری از خود همچون فوتون ساتع کند. و لذا می فرماید که نوترینو هم یحتمل جرم ندارد یا اگر دارد هم آنطور که نظریه های اخیر ثابت می کنند خیلی ناچیز است و ایجاد نوساناتی بین نوترینویی هم می کنند. البته ما در رابطه با گرافهای فاینمن و بازبهنجارش آنها و انگیزه ها، این سوال را هم داریم که آیا توابع زتای چندارزشی هم می توانیم استفاده کنیم یا خیر؟ و یحتمل برای بعضی از نظریه ها وجود این توابع زتا یا انگیزه های مخلوط تیت متناظر آنها نفی شده است.

و لذا ابعاد مسئله را نمی توان به این حد تنزل داد که آب دریا را اگر نتوان کشید، ولیکن بقدر توان خود باید چشید چرا که توکل بین کل و جزئی که یک کاسه آب یخ را می خواهد در انرژیهای بالا تبخیر کند و یک حجم عظیمی از آب یخ دریا را می خواهد ترمودینامیکی به ذرات آب با انرژیهای بالا جابجا کند، حجم و مرزبندیها و کوهمولوژیها و موانع خشکی و دریایی خود را دارد. و کسی نمی آید بپرسد که اینجا ما چند تا سد روی کدام رودها زده ایم که اگر از این مرزها بگذرند آب در چه حجمی می شوند و کجاها به دریا و اقیانوسها می ریزند و سدها نیز چه مقدار برق و نیرو تولید می کنند! البته اگر خانه شما نزدیک یکی از این رودها هم می بود، به این فکر هم می افتادید که نکند خدای ناکرده این رود بعد از هزار سال یک وقت طغیان هم کند. و لذا یحتمل در مصرف آب و برق و گاز و تلفن و کلاً در اسراف نکردن ملاحظه می کردید و بلکه سعی می کردید با سه مشت بیشتر وضو نگیرید و بلکه وضوهای بیجا نیز نگیرید. البته تجدید وضو گاهی مستحب هم شمرده می شود.

خوب، ما انیجا نمی گوییم دیگر کجاها چه حجابهایی واجبند و چه حجابهایی لازم نیستند. و بهتر است به مرجع تقلید خود مراجعه فرمایید و بلکه اگر در دسترس نمی باشد، به آنچه می دانید عمل فرمایید همانطور که حضرت آیت الله العظمی بهجت فرمودند و همانطور که کتاب فقهی من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق که بر حسب احادیث پیمبر صولوات الله و صدیقه کبری علیها صلوات الله و السلام و ائمه اطهار علیهم السلام است را از بیش از هزار سال پیش هم داریم. و همینطور هم حرام و حلال داریم و لذا اینکه طغیانها و طوفانهای اقتصادی نیز به چه صورتند و با بلاهای طبیعی و حتی خواب فرعون و بلکه حضرت یوسف زهرا علیه السلام چه ربطی دارد، یحتمل اینها را باید از ولی فقیه مد ظله العالی و حضرت صاحب پرسید. البته بعضی دیگران هم یحتمل بتوانند پاسخگو باشند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم بفاطمة و ابیها و بعلها و بینها و سر المستودع فیها بعدد احاط به علمک


فشرده سازی می تواند خیلی مسئله مهمی باشد وقتی با مسائلی از نوع نظریه اراکلوف مواجهیم و اینکه همین مسئله چطور در هندسه ناجابجایی می گنچد. معروف است که بعضی از عرفا شطحیاتی را از خود بروز می داده اند که وقتی بعداً از آنها سوال می شده است که آیا تو اینها را مثلاً در حالت سماع خود گفتی؟ می فرماید خیر، بنده حقیر نبودم. این یک حرف است. حرف دیگر این است که فخر رازی شرحی بر اشارات ابن سینا دارد که خواجه نصیر طوسی نیز بر آن شرح دیگری دارد. اینجا یک سری اختلافاتی هست بین شروح ابن سینا و عرفان و علم و معرفت. منظور به این است که در علم قرار بر این نیست که کسی شطحیاتی از خود بروز دهد که بعداً هم بگوید که اینها از بنده سر نزده است و حاشا کند. و لذا می فرمایند که شطحیات دلیلش ضعف در علم و معرفت است و یا سالک مشکل دارد یا استاد مشکل دارد یا یحتمل هم مسئله علمی سخت است و کسی از عههده اش برنمی آید چه رسد به اینکه سالک مشکلداری هم بخواهد وارد مبحث شود!

و اما اینجا یحتمل هم خلطی رخ می دهد که بخواهید بفرمایید که آیا ما می توانیم پای درس بزرگانی همچون حضرت فاطمه زهرا یا امیرالمومنین هم بنشینیم آنطور که مثلاً سلمان فارسی را پیامبر اکرم صلوات الله فرمودند که سلمان از ما است. یعنی سلمان از اهل بیت ما است. اینجا نیز مسئله این است که یک وقت دیدید سالک راه حق مشکل داشته باشد یا یک وقت دیگر این است که مسئله ای که استاد می خواهد عنوان کند مسئله مشکلی خواهد بود. و از این جمله است پای درس الغدیر نشستن که آیا حضرت زهرا علیها السلام و الصواة است که دارد عنوانش می کند یا امیرالمومنین علیه الصلواة و السلام است که دارد عنوانش می کند. مسئله یک دفعه سخت می شود. عنوان کردن مسئله هم سخت است. فرقی نمی کند که چند نفر دور هم بخواهند جمع شوند و بروند مرقد امام خمینی و هر کدام فرادی نماز اقامه کنند یا آن میان یک نفر روحانی هم پیدا شود و همه و همه دور او را بگیرند و عرضه دارند که حاج آقا شما بفرمایید جلو ما به شما اقتدا کنیم. یا اصلا روحانی ای هم پیدا نکنیم و سعی بر این باشد که نماز جماعت اقامه شود. عدالت امام جماعت اینجا شرط است. و اما اگر هیچ کس هم هیچ کس را نمی شناسد، باز هم نمی شود عدالت را هیچ جوری تشخیص داد و یک نفر را امام برگزید؟ البته فرادی هم می شود. هر چیزی یک حسابهایی هم دارد که از لحاظ فقهی باید رعایت شوند. و لذا اهل سنت یک جور عمل می کند و شیعه جور دیگری است. البته می فرمایند که در نماز جماعت اهل سنت هم شرکت کنیم.

و اما از علم و معرفت و عرفان به امام جماعتها و از آنجاها به خلیفة الله و امام زمان رسیدن است که فشرده سازی می خواهد. یعنی آیا فشرده سازی همه ارزشتهای امام زمانی در شخصی می گنجد که بتواند او را به امور حکمت متعالیه جهانی رهنمود کند طوری که علم و معرفت و فقه و عرفان و حکمت را همه را با هم جمع کند و اقامه نماز نماید؟

این مسئله از لحاظ فیزیکی در نظریه های مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارن و ابرگرانش می تواند مهم واقع شود وقتی ما داریم فضاها را از لحاظ فضاهای پیکربندی یا فضاهای تکانه ای بررسی می کنیم! یعنی آیا ما در فرمولازیساسیون خود جرم ذرات را درست می شناسیم و بعد سرعت آنها را هم درست تشخیص می دهیم که بتوانیم از آنها به مسائلی از قبیل تکانه ها و اینکه انها حاصل ضرب جرم در سرعت هستند وارد شویم؟ این خیلی بحث ساده ای بنظر می رسد که خوب همه می دانند تکانه چیست و چه جور تعریف می شود. ولی وقتی وارد نظریه میدانهای کوانتمی و ذرات با انرژیهای بالا و سرعتهای نزدیک سرعت نور می شویم، اینها بسادگی قابل تفکیک نیستند که اصلا کجاها ما سرعتهایی داریم که نزدیک  سرعت نور می شود و  کجاها در حدود کمتری هستیم و کجاها خیلی کمتریم و کجاها خیلی خیلی پایینتریم. همینقدر حساب کنید که ما اگر یک ظرف یخ داریم، این را یک مرتبه نمی توان آبش کرد و بعد همین را هم همه را یک مرتبه دوباره بخار آبش کرد. مگر اینکه در یک حالاتی ذرات آب در معرض انرژیهای بالایی قرار گیرند و سریع تبخیر شوند.

البته حالا اگر علاوه بر سرعت، شتاب را هم یک مرتبه وارد کنیم مسائل دیگری هم وارد می شوند. و لذا در حالات کلاسیک و کوانتمی برای فضاهای پیکربندی (configuration spaces)، و فضاهای تکانه ای همانطور که همه می دانند فرمولازیساسیونهای لاگرانزی و هامیلتونی را هم داریم که یحتمل ما را رهنمود به کوهمولوژیهای سیمپلکتیک و تبدیلهای مربوط به لاگرانژی به هامیلتونی و امثالهم نیز می کنند.

البته اینجا عرفانی در کار نیست و اشراق به مسائل ریاضی-فیزیکی است که نیاز است، ولی این روشن است که وقتی بنده اساتید درست و حسابی خود را درست درک نکرده ام و هیمنطور هم درسهایم را هم خوب دوره نکرده ام و از آن طرف استعدادم هم خوب نیست، حکمت متعالیه که سهل است، همان نظریه های ریاضی-فیزیکی را هم درک نکرده و بلکه به یک سری شطحیات و مبهماتی می پردازم یا اینکه نجویده نجویده از همه چیز رد می شوم و هوشیاری خود را می گویم از دست داده و بلکه در عبادات و کسب علوم و عرفان دچار بی هوشی شدم؛ و مثل این می ماند که بخواهم بروم مدافع حرم شوم و می بینم نمی توانم یا ته صف گیر کرده ام و می دانم که ما اصلا مدافع حرم آفریده شده ایم و لذا حداقل می روم جاسوسی برای مدافعان حرم می کنم و بلکه وارد داعش شده و خود را داعشی جلوه داده و به مدافعان حرم اطلاعات می رسانم و از سربازان گمنام امام زمان می شوم! البته اینها همه و همه از شطحیات هم نیست. و نظریه آراکلوف هم شطحیات نیست و فضاهای پیکربندی و فضاهای تکانه ای نیز چنین نیست. مثلاً شما می توانید برای این فضاها و نویسنده هایی نظیر هاشیموتو و سوزوکی در اینسپایرهپ و آرشیو جستجو کنید. البته نویسنده هایی که با این نامها در این موارد مشارکت کرده باشند نداریم ولی هاشیموتو و سوزوکی لااقل این مقاله را با هم دارند و همینطور هم هاشیموتو و سوزوکی هر کدام با این فضاها که جستجو شوند مقالات مختلفی را می دهد! و این را هم داریم:


https://arxiv.org/abs/1606.04028


و اما خوب، مسئله را بخواهیم در مورد فقه و حکمت متعالیه و گروه های بازبهنجارش و امثالهم بسنجیم، آیا می توان بر حسب آنچه می فرمایند که حضرت آیت الله العظمی بهجت فرمودند که وقتی استاد ندارید به همانهایی که می دانید عمل کنید؟ البته نمی شود گفت که ما دیدیم استاد نداریم و گفتیم حجابها را اشتباهی کنار نزنیم و لذا به سیاه و سفید هم دست نمی زنیم. و مثلاً نه با مستهجنات کاری داریم و نه با اینترنت و نه با ماهواره. یا بلکه ما تکلیفمان این است که دعا کنیم که خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما خامنه ای رهبر بلطف خود نگه دار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما معلولین و مجروحین شفا عنایت فرما زیارت کربلا نصیب ما بفرما.

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٩١﴾


وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَٰلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿ص: ٢٧﴾


بنده حقیر خواستم فقط خدمتتان عرض کنم که از حجت الاسلام مظاهری سیف فکر نمی کنید خوب بود می پرسیدند که بلکه سلاحهای هسته ای هم مثل نظریه مهبانگ اسطوره است؟ بنده خودم یک وقت نظریه ای اثبات نشده داشتم که این سلاحها اسطوره اند. اما حالا کمی هم نظرم برگشته که بلکه اسطوره هم نباشند. یعنی شما توجه بفرمایید که ما یک ساختمان خالی مسکونی داریم و می خواهیم آنرا تخریب کنیم، یحتمل یک راهش این باشد که آنرا دقیق منفجر کنند. اما اگر همین ساختمان مسکونی باشد و کسی همین کار را کند یا می گویند که او تروریست است یا می گویند که وسط جنگ هستند یا یک مشکل دیگری هست مثل بلاهای طبیعی و اصلا انفجار نیست و مثلاً زلزله و سیل آمده است و خرابش کرده. اما اینجا یک نکته دیگری هم هست. در مقیاسهای بزرگتر، یحتمل کسی مثلاً برای اینکه حرکتی را در یک قسمتی از کره زمین که "حالت سرطانی" پیدا کرده است را بخواهد به حرکت درآورد که با کل کره زمین و ماورای آن هماهنگ شود، مجبور شود آن غذه سرطانی را منفجر کند. مثل اینکه چطور ما برای مشکلاتی نظیر سنگهای کلیوی سنگ شکن هم داریم! البته این خود سوالی است که چنین ترقه ها یا انفجارهای بزرگی تا چه حدی می توانند کارا باشند!
اما موضوع انیجا است که کجا کسی جایز است که از چنین انفجارهای هسته ای استفاده کند و کجا جایز نیست؟ اگر 5+1 بود می شود؟ اگر کسی گفت همه گزینه ها روی میز است، می شود؟ و کیست که باید این اجازه را صادر کند و مثلاً طرف آیا حسینی است یا یزیدی هم بود باز هم جایز است. و بسیاری از سوالات از این دست که آیا چنین چیزی اصلا حلال مشکلات است یا خیر؟ این را در مورد مسائل هواشناسی خیلی گوشزد می کنند که یک خطای کوچک در محاسبات هواشناسی می تواند خطاهای بزرگی را در پیش بینیها ایجاد کند و همه ی محاسبات را باطل کند. این محاسبات وقتی در مورد اخلاقهای انسانی رخ دهد کار بجایی یحتمل بکشد که صورت صورت انسان است ولی قلب همان قلب حیوانی است و بلکه مرده ای میان زندگان و بلکه مرده ی زنده ای است: وَ یَقْولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ، فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَیَتَّبِعَهُ، وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَیَصُدَّ عَنْهُ. وَ ذلِکَ مَیّتُ الْأَحْیَاءِ. و حالا ببینیم حال آن زنده ای که در میان این مردگان است چه خواهد شد؟

ما نمی توانیم مسئله را از لحاظ فلسفه صرف بررسی کنیم، برای اینکه مسئله مسئله ای است متعلق به حکمت متعالیه و فقه و فقاهت و ولی فقیه و اسلام. مثلاً ما نمی توانیم این مسئله را زیر سوال ببریم که جاسوسی کار درستی نیست، مخصوصاً اگر از خانه افراد جاسوسی دارد صورت می پذیرد. و اما این آیه قرآن است که می فرماید:   إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ ﴿الحجر: ١٨﴾. ولی بشر وقتی این تکنولوژی را یافت که چنین کند و این کار را کرد، قبح کار را دیگر ریخته است. و دیگر نمی توان به او گفت که چرا این کار را کردی؟ و یحتمل برود دنبال گناهان بزرگتر هم که مرتکب شود و غافل از اینکه عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید. «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ؟» «وَ أَنَّى تُؤْفَکُونَ!» وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ! وَ الْآیَاتُ وَاضِحَةٌ؛ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ! وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ؟ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیّکُمْ! وَ هُمْ أَزِمَّةٌ الْحَقّ، وَ أَعْلَامُ الدّینِ وَ أَلْسِنَةُ الصّدْقِ، فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ.

«کجا مى‌روید»؟ و رو به کدام طرف مى‌کنید؟ در حالى که پرچمهاى حق برپاست!

و نشانه‌هاى آن آشکار و چراغهاى هدایت نصب گردیده است، باز گمراهانه به کجا مى‌روید! چرا سرگردان هستید! ...

در حالى که عترت پیامبرتان در میان شماست، آنها زمامهاى حقّند و پرچمهاى دین، و زبانهاى صدق، آنها را در بهترین جایى که قرآن را در آن حفظ مى‌کنید، جاى دهید (در دلها و قلوب پاک) و همچون تشنگان براى سیراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آورید.

این تذهبون؟ یعنی ما استاد داریم و عالمنما و استادنما. بنده حقیر که هر چه سعی می کنم ادعا کنم که به مقام استادی رسیده ام، باز می بینم که کار کذب از آب در می آید و ما کجا و این صافات خوبان کجا؟ ما کجا و این عترت پیغمبر اکرم صلوات الله و فاطمه زهرا و علی ابن ابی طالب امیرالممومنین و ائمه اطهار علیهم السلام اجمعین کجا؟ و بلکه از آن اساتیدی پرسیدن و پای صحبت آن اساتیدی نشستن که اجری از شما نمی خواهند خوب است.  اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ ﴿یس: ٢١﴾. البته بعضی هم ادعا می کنند که جاسوسی برای همین است که دماغ آن پرمدعاهایی را که مدام ادعاهای کذب می کنند و از خودشان عالمنمایی در می کنند است که بنشینندشان سر جایشان.

و اما خوب، این هم تا یک حد و حدودی جایز است. یعنی جاسوسی هم داریم. و خوب، یحتمل پیغمبر هم برای دشمنانشان جاسوس می فرستادند تا اوضاع و احوال را بررسی کنند. این یک حرف است. و حرف دیگر این است که عامه مردم را بر حسب حکمت متعالیه و علم و تقوی بحساب نیاوریم و بلکه بر حسب از جمله جاسوسی و تحریم و رانت و پارتی بازی و امثالهم بحساب آوریم. این مسئله باعث نخواهد شد که رفته رفته افرادی که دنبال فلسفه و بلکه حکمت متعالیه اند، همان زنده های مرده شوند که میان مردگان در ترددند و بلکه جهان را یک ماشینی فرض کنیم که حتی انسانهایی که در آن در ترددند نیز بیشتر از ماشینهایی نیستند؟


اى بندگان خدا! محبوبترین بندگان نزد خداوند کسى است که او را در راه پیروزى بر هوسهاى سرکش نفس یارى کرده، آن کس که جامه زیرینش اندوه (در برابر مسئوولیّتها) و جامه رویینش ترس از (خدا) است. آنچنان که چراغ هدایت در قلبش روشن شده و وسایل لازم براى روزى که در پیش دارد، فراهم ساخته، دورها را براى خود نزدیک، و شداید را براى خود آسان نموده است.


به این جهان نگاه کرده حقایق آن را با دیده بصیرت دیده، به یاد خدا افتاده و اعمال نیک فراوان به جا آورده، از سرچشمه گوارا خود را سیراب نموده؛ سرچشمه‌اى که به آسانى در اختیارش قرار گرفته از آن نوشیده است، از راه هموار و مستقیم قدم برداشته، جامه شهوات از تن بیرون کرده و به جز یک غم از تمام غمها خود را برکنار داشته است، از صف کوران و مشارکت هواپرستان خارج شده، و کلید درهاى هدایت، و قفل درهاى ضلالت و پستى گردیده است.


عِبَادَاللَّهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبّ عِبَادِاللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ؛ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِی قَلْبِهِ، وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِیَوْمِهِ النَّازِلَ بِه، فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِیدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدِیدَ. نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ ذَکَرَ فَاسْتَکْثَرَ، وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلًا، وَ سَلَکَ سَبِیلًا جَدَداً. قَدْ خَلَعَ سَرَابِیلَ الشَّهَوَاتِ، وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ، إِلَّا هَمًّا وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صَفَةِ الْعَمَى، وَ مُشَارِکَةِ أَهْلِ الْهَوَى، وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِیحِ أَبْوَابِ الْهُدَى، وَ مَغَالِیقِ أَبْوَابِ الرَّدَى.

و قیل: «انّ فی القرآن علم بکلّ شی‌ء، و علم القرآن فی الأحرف التی فی أوائل السور، و علم الأحرف فی لام ألف، و علم لام ألف فی الألف، و علم الألف فی النقطة، و علم النقطة فی المعرفة الأصلیة، و علم المعرفة الأصلیة فی علم الأزل، و علم الأزل فی المشیة، و علم المشیة فی غیب الهو، و لا یعلمه الّا هو» و هذا یقرب ممّا روی عن أمیر المؤمنین علیه السّلام أنّ «علم القرآن فی الفاتحة، و علم الفاتحة فی البسملة، و علم البسملة فی الباء» ثمّ قال: «و أنا النقطة تحت الباء» و قیل: «کل‌ کلمة فیها جمیع الکلام، و جمیع الکلمة و الکلام فی الحروف، و جمیع الحروف فی النقطة، و النقطة مقدار العبد اللطیف الروحانی الکامل المحکم التام و الجامع»

شرح توحید صدوق، قاضی سعید، جلد 3، ص 309-310


این حدیث شریف در کتب امام خمینی قدس السره الشریف و یحتمل در تفسیر سوره حمد ایشان نیز آمده است. دیروز بنده داشتم از پله های مصلا پایین می رفتم و همینطور که پله ها می گردد و پایین می روید، متوجه کلامی از وصیتنامه امام خمینی روی سردری بالای پله ها می شویم:

ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است.

تا به حال، چندین بار از این پله ها پایین رفته بودم، ولی فکر کنم اولین بار بود که به این نوشته توجه کردم.

برای سفر از نظریه حمیدی مجیدی به انه حمید مجید اسراری دارد که یحتمل از عهده ما خارج است و یکی از این آن اسرار در تلفیق فیزیک ذرات و مدل استاندارد فیزیک با گرانش است که ذره یا نقطه روی خطی یا منحنی ای به حرکت در می آید. موضوع اینجا است که این ذره ای که همچون فوتون بعد ندارد، وقتی به حرکت درآمد یک بعد خطی و یک بعد زمانی پیدا می کند. اما موضوع چیز دیگری است که کدام ذرات جایزند به حرکت درآیند که در نسبیت خاص و عام در رابطه با مدل استاندارد فیزیک نیز این سوال مطرح می شود. ذره تا چه حدی میتواند جرم داشته باشد تا بتواند به حرکت درآید. و لذا همین سوال نیز در رابطه با گرانش توپولوژیکی مطرح می شود که جرم در آن مطرح نیست.

نکته دیگر این است که وقتی نقطه بصورت نقطه ب بسم الله الرحمن الرحیم مطرح شد، مسئله الهی شده است که بصورت امیرالمومنین حضرت علی ابن ابی طالب در قرآن و فاتحة الکتاب و بسم الله الرحمن الرحیم و بسمله و نقطه ب بسمله ظاهر می گردد که از جمله همه نور و نور علی نور است چرا که الله نور السماوات و الارض است. و وقتی نوری نور دیگری را ملاقات می کند، همه نور علی نور می شود. یعنی از آن حالت حتی ذره ای و یک بعدی خارج شده و بلکه صورت و حجم نیز می یابد. و اینها همه وقتی است که آن ذره ای از نور به آن نور قرآنی الله نور السماوات و الارض می رسد و طالب است که طی طریق نماید. مثال فیزیکی اش این است که از گرانش دو بعدی طالب است که به گرانش سه و چهار بعدی و بلکه گرانشهای از ابعاد بالاتر برسد. و لذا انگیزه ها می فرمایند از اینجا نشات می گیرد که انتگرالهای فاینمن را هنگام بازبهنجارش میدانهای کوانتمی اختلالی گرانشی بررسی کنیم. البته اینها هوشیاری خود را می طلبد، ولی تفقه و تدبر و تفکر در ذات اقدس اله طعم و بو و حواس دیگری را مطلبد و بلکه ماورای حس و فهم ما است و مبنای توحیدی لا اله الا الله را دارد که یحتمل منزلت عقل در معرفت هندسه دینی از علوم وحیانی توحیدی بهره ای برگیرد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

برای سفر از نظریه حمیدی مجیدی تا الله حمید مجید، اجازه بدهید ببینیم مقاله زیر اوزگور جیهان

https://arxiv.org/pdf/1502.06822.pdf

راجع به انگیزه های فضاهای مکانی فاینمن چه می گویند؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی