الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

هاشمی

اللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ إِلَیْکَ وَ بِحُبِّی النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الْقُرَشِیَّ الْهَاشِمِیَّ الْعَرَبِیَّ التِّهَامِیَّ الْمَکِّیَّ الْمَدَنِیَّ أَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَیْکَ فَلا تُوحِشْ اسْتِینَاسَ إِیمَانِی، وَ لا تَجْعَلْ ثَوَابِی ثَوَابَ مَنْ عَبَدَ سِوَاکَ فَإِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ لِیَحْقِنُوا بِهِ دِمَاءَهُمْ فَأَدْرَکُوا مَا أَمَّلُوا وَ إِنَّا آمَنَّا بِکَ بِأَلْسِنَتِنَا وَ قُلُوبِنَا لِتَعْفُوَ عَنَّا فَأَدْرِکْنَا [فَأَدْرِکْ بِنَا] مَا أَمَّلْنَا وَ ثَبِّتْ رَجَاءَکَ فِی صُدُورِنَا وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ فَوَ عِزَّتِکَ لَوِ انْتَهَرْتَنِی مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا أُلْهِمَ قَلْبِی [یَا سَیِّدِی ] مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِکَرَمِکَ وَ سَعَةِ رَحْمَتِکَ إِلَى مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلّا إِلَى مَوْلاهُ وَ إِلَى مَنْ یَلْتَجِئُ الْمَخْلُوقُ إِلّا إِلَى خَالِقِهِ

 

ناد علیاً علیاً یا علی،

ناد علیاً علیاً یا علی،

ناد علیاً علیاً یا علی،

ناد علیاً علیاً یا علی،

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم.

نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَرَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ بِنُبُوَّتِکَ یامُحَمَّدَ بِوَلایَتِکَ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ اَدرِکنی بِحقِّ لُطفِکَ الخَفیَّ اللهِ اَکبَرُاَنامِن شَرِّ اَعدائکَ بَریءٌ اللهُ صَمَدی مِن عِندِکَ مَدَدی وَعَلَیکَ مُعتَمِدی بِحقِّ إِیاکَ نَعبُدُ وَ إَیاکَ نَستَعینُ یااَبالغَیثِ اَغِثنی یااَبَاالَحَسَنَین اَدرِکنی یاسَیفَ اللهُ اَدرِکنی یابابَ اللهِ اَدرِکنی یاحُجَّهَ اللهِ اَدرِکنی یا وَلِیَّ اللهِ اَدرِکنی بِحَقَّ لُطفِکَ الخَفیَّ یا قَهّارُتَقَهَّرتَ بِالقَهرِوَالقَهر ُفی قَهرِ قَهرکَ یاقَهارُ یاقاهِرَالعَدُوّ یاواِلیَ الوَلِیَّ یا مَظهَرَ العَجائِبِ یامُرتَضی عَلِیُّ رَمَیتَ مِن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ وَسَیفِ اللهِ القاتِلِ اُفَوَّضُ اَمری اِلیَ اللهِ اِنَّ اللهُ بَصَیرٌ بِالعَبادِوَاِلحُکُم اِلهٌ واحِدٌ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ اَدرِکنی یاغیاثَ المُستَغییَنِ یا دَلیلَ المُتَحیِّرِینَ یااَمانَ الخائِفینَ یامُعینَ المُتَوَکِلینَ یا رَاحِمَ المَساکینَ یا اِلهَ العالَمَینَ بِرَحمَتِکَ وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَالِهِ اَجمَعین وَ الحَمدُ اللهِ رَبِّ العالَمینَ.

 

{اسماء دختر یزید انصاری، از طرف زنان مسلمان مدینه مامور شد به نمایندگی آنان نزد رسول خدا برود و پیام گلایه آمیز زنان مدینه را به رسول خدا ابلاغ کند و جواب بگیرد.

اسماء وقتی وارد شد که رسول خدا در میان جمع اصحاب بود. گفت:

"پدر و مادرم قربانت. من نماینده زنانم به سوی تو. ما زنان می گوییم خداوند عز و جل تو را هم بر مردان مبعوث فرمود و هم بر زنان. تو تنها پیامبر مردان نیستی. ما زنان نیز به تو و خدای تو ایمان آوردیم. ما زنان در خانه های خویش نشسته حاجت جنسی شما مردان را برمی آوریم. فرزندان شما را در رحم خویش می پرورانیم. اما از آن طرف می بینیم وظائف مقدس و کارهای بزرگ و ارجمند و پراجر و باارزش به مردان اختصاص یافته و ما محرومیم.

مردانند که توفیق جمعه و جماعت دارند، به عیادت بیماران می روند، در تشییع جنازه شرکت می کنند، حج مکرر انجام می دهند و از همه بالاتر توفیق جهاد در راه خدا دارند. در صورتی که وقتی یک مرد به حج یا جهاد می رود ما زنان هستیم که اموال شما را نگهداری می کنیم، برای جامه های شما نخریسی می کنیم، فرزندان شما را تربیت می کنیم. چگونه است که ما در زحمتها شریک شما مردان هستیم اما در وظایف بزرگ و مقدس و کارهای پراجر و پاداش شرکت نداریم و از همه آنها محرومیم؟"

... [رسول خدا] رو کرد به اسماء و فرمود:

"ای زن! آنچه می گویم درست فهم کن و به زنانی که تو را فرستاده اند نیز حالی کن. پنداشتی که هر که مرد شد به واسطه این کارها که برشمردی توفیق اجر و پاداش و فضیلت را می یابد و زنان محرومند؟ خیر چنین نیست. زن اگر خوب خانه داری و شوهر داری کند، نگذارد محیط پاک خانه با غبار کدورت آلوده شود، اجر و پاداش و فضیلت و وتوفیقش معادل است با همه آن کارها که مردان انجام می دهند."} کتاب مسئله حجاب استاد شهید مرتضی مطهری صفحات 204-206.

 

پی نوشت: سر اینکه کتاب مسئله حجاب که قبل از انقلاب نوشته شده، بعد از انقلاب نیز تر و تازه مانده است و بسیار خواندنی است، این است که از یک دیدگاه حدیثی و قرآنی و تفسیری و فقهی و اخلاقی و اجتماعی و حتی می توان گفت علمی نوشته شده است. و لذا قبل و بعد از انقلاب نمی شناسد و از این مرزها و مرزبندیها براحتی عبور می کند! اگر بخواهیم به کنه مسئله پی ببریم، باید به جناح بندیها و حجابهایی که بین جناحهای اصولگرا و اصلاح طلب موجود است نگاهی استصوابی بیاندازیم. و خواهیم دید که حجابهای ضخیمی اینجا موجود است که مملو از تعصبات و بدخلقیها می توانند باشند. نهایت این مسئله را باید در روابط ایران با آمریکا جست که به حق باید گفت یک حجاب ضخیمی آنرا پوشانده است و کنار زدن آن به قولی کلیدش دست ایران هم نیست! این مسئله را یحتمل می توان تشبیه کرد به نیروی قوی در مدل استاندارد فیزیک که ذرات دچار محبوسیت (confinement) شده اند و حجابهای محبوسیت هم کنار برو نیست. یک فرقی هست بین مسئله سلطه ابرقدرتها و غیبت امام زمان. یعنی ما می بینیم که وقتی کسی می خواهد یک عمل شیطانی بزرگی را انجام دهد اول بین خود و عملش یک پرده هایی و حجابهایی را قائل می شود و اوضاع و احوال را خوب بررسی می کند که آیا بشود و آیا نشود و اگر دید می تواند این کار را انجام دهد، فبها و الا که حجابها را کنار نمی زند و بلکه بیشتر و ضخیمترش هم می کند. این غیر از آن مسئله فقهی حجابی است که کتاب استاد شهید مطهری می فرمایند. و اما اینجا یک مسئله ای هست که ناشی از مثلاً نماز است که صرفاً حق الله است و خدمت به خلق که از حقوق حق الناسی است. عبادت بجز خدمت خلق نیست، به تسبیح و سجاده و دلق نیست. (یحتمل بجای عبادت، طریقت هم بکار برده اند.) و اما یک وقت هست که مسئله تقوی در ترس از سیاستزدگیها آنچنان گم می شود که گویی ما از سرطان و فشارخون و دیابت و انواع و اقسام بیماریهای روانی و پیری زودرس و بمبهای اتمی و هسته ای و غیرهسته ای و آمریکا و انگلیس و 5+1 و اسرائیل و همه و همه آنقدر به هم پیچیده شده اند که نمازمان اول وقت که یادمان می رود و بلکه یحتمل کسی نزد خود بفرماید که مدافع حرم؟ به ما چه؟ یعنی مسئله غیبت قرار است که نزد شیعه و بلکه همه مسلمانان حل شود، ولی خود می شود یک حجابی که در سیاستزدگیها گم می شوند. یعنی آیا ممکن است که ما بین اصولگرایان و اصلاح طلبان اینچنین مشکلاتی را داشته باشیم که رهبری و ولایت فقیه و تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان و مجلس و قوه قضاییه همه و همه برای خدمت به اسلام و مسلمانان باشند و اینها باز خود همه می شوند حجابهایی که حل مسائل را مانع شوند؟ اگر چنین است که یحتمل یک شیطنتهای بزرگ و عظیمی است که در کار است. یا اینکه بنده در توهمات و تخیلات بهلولی خود غرق شده ام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

  • ۹۴/۱۱/۱۰
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۴۳۰)

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


19894.عنه علیه السلام : ما بَرَأ اللّه ُ نَسمَةً خَیرا مِن محمّدٍ صلى الله علیه و آله . [5]

19894.امام على علیه السلام : خداوند انسانى بهتر از محمّد صلى الله علیه و آله نیافریده است.

----------------------------------------

[5] الکافی : 1 / 440 / 2.


(میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 12، ص 52)


    و اما آداب شهادت به رسالت آن است که شهادت به رسالت از حق را به‏‎ ‎‏قلب برساند و عظمت مقام رسالت؛ خصوصاً رسالت ختمیّه را که تمام دائرۀ‏‎ ‎‏وجود از عوالم غیب و شهود تکویناً و تشریعاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار خوان‏‎ ‎‏نعمت آن سرور هستند؛ و آن بزرگوار واسطۀ فیض حق و رابطۀ بین حق و‏‎ ‎‏خلق است. و اگر مقام روحانیّت و ولایت مطلقۀ او نبود، احدی از موجودات‏‎ ‎‏لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از‏‎ ‎‏موجودات نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و باطن نمی تابید.

‏‎‎‏و آن سرور نوری است که در آیۀ نور وارد است که ‏‏اللّه نورُ السَّمٰواتِ‎ ‎وَالاَرْض.

(آداب الصلوة، صص 137-138)


ممکن است که بارها خوانده شود که آن سرور نوری است که در ایه نور وارد است که الله نور السموات و الارض. ولی عظمت مشرع دین و رسول رب العالمین در قلب انسان هنوز وارد نشود. یعنی ما نور ماه و خورشید و ستارگان را می بینیم، و امروزه روز هم که الی ما شاء الله انواع و اقسام نورها را حول و حوش خود داریم که بعضی از آنها را هم همچون در الکترومغناطیسم و الکترودینامیک کلاسیک و کوانتمی نمی بینیم دستگاه ها مثل تلفن و موبایل و انترنت و رادیو و تلویزیون و امثالهم می خواهد تا آنها را کسب کنیم. ولی الله نور السموات و الارض را هم می بینیم؟ متوجه آن می شویم؟ یا این فهم و درک و هوشیاری و آگاهی در یک سطح دیگری است که حکمت متعالیه ای را می طلبد. یک لحظه می شنویم یا می خوانیم که الله نور السموات و الارض. دوباره هم بخوانیم، و از خطیب نماز جمعه هم بشنویم. و اما در افکار خود هم غرق هستیم که حالا این را بگو و آن را نگو. و اما آن سرور نوری است که در آیه نور وارد است که الله نور السموات و الارض. و اینکه می فرمایند جهان هچون مشکاة است و مصباح محمد صل الله علیه و آله و سلم است. این را وقتی حکمت متعالیه را هم خواندیم و ریاضی-فیزیک نظریه حمیدی-مجیدی را یافتیم و الکترودینامیک کوانتمی و کلاسیک را یاد گرفتیم، باز یحتمل جا نیافتد که مسئله چیست؟ الله اکبر. یعنی چه که سرور نوری است که در آیه نور وارد است.

این به قلب وارد باید شود. و الا همه نورها را می بینیم و اما نور نبوت را هم می بینیم و ایا بتوانیم همه اینها را که در فیزیک و ریاضی آمده است را با آن سروری که در آیه نور وارد است را نتوانیم وصل کنیم. یعنی وقتی در ظلمات طبیعت گم شده ایم، نور آن سرور را نمی توانیم ببینیم؟ آیا باید تنزل کرد به طبیعت تا آن نور بر ما نمایان شود و باز همان نور را در عالم معنا و الوهیت نیز دریابیم؟ یا سر قضیه در چیست؟ نظریه حمیدی-مجیدی مسئله حکمت متعالیه کجا است؟ مثلاً توجه بفرمایید:


و منها الفهم‌

و هو تصور الشی‌ء من لفظ المخاطب و الإفهام و هو إیصال المعنى باللفظ إلى فهم السامع. و منها الفقه و هو العلم بغرض المخاطب من کلامه یقال فقهت کلامک أی وقفت على غرضک من هذا الخطاب قال تعالى‌ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا لأن کفار قریش لما کانوا أرباب الشبهات و الشهوات فما کانوا یقفون على ما فی کتاب الله من المعارف الحقیقیة [1] لا جرم أفصح الله عن عدم استعدادهم للاطلاع على المقصود الأصلی من إنزال ذلک الکتاب.


[1] فلم یفقهوا أن الغرض من قوله تعالى‌ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها أن العطیات بقدر القابلیات من المواد و الماهیات و من قوله‌ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ‌ الآیة أن نوره العقل بالفعل الذی فی العقل بالملکة الذی فی الهیولانی أو العقل الکلی الذی فی النفس الکلیة التی فی الطبع الکلی إلى غیر ذلک، س ره


(الحکمة المتعالیه، ملاصدرا، جلد 3، ص 512 -513‌)

http://lib.eshia.ir/71465/3/513


حدثنا علی بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، عن أبیه، عن جده، عن عمر بن عثمان، عن أبی جمیلة المفضل بن صالح، عن سعید ابن طریف، عن الاصبغ بن نباتة، عن علی بن أبی طالب (علیه السلام)، قال: هبط جبرئیل على آدم (علیهما السلام)، فقال: یا آدم، إنی أمرت أن أخبرک واحدة من ثلاث، فاختر واحدة ودع اثنتین. فقال له آدم: وما الثلاث یا جبرئیل؟ قال: العقل والحیاء والدین. قال آدم: فإنی قد اخترت العقل. فقال جبرئیل للحیاء والدین: انصرفا ودعاه. فقالا: یا جبرئیل، إنا أمرنا أن نکون مع العقل حیث کان. قال: فشأنکما، وعرج


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « جَاءَ رَجُلٌ وَسَأَلَ النَّبِیَّ صلى‌الله‌ علیه ‌و آله ‌و سلم عَنْ بِرِّ الْوَالِدَیْنِ ، فَقَالَ : ابْرَرْ أُمَّکَ ، ابْرَرْ أُمَّکَ ، ابْرَرْ أُمَّکَ، ابْرَرْ أَبَاکَ ، ابْرَرْ أَبَاکَ ، ابْرَرْ أَبَاکَ ، وَبَدَأَ بِالْأُمِّ قَبْلَ الْأَبِ».


السلام علیک یا اباعبدالله. بعضی فکر می کنند که چون فرموده اند که به زیارت رسول الله و ائمه اطهار و اماکن مقدسه بروید و از جمله چون به زیارت امام حسین علیه السلام خدا نصیب کند می رویم، و چون گفته شده است که کلٌ ارض کربلا و کلٌ یوم عاشورا، و لذا در اسلام صلح نداریم! این در صورتی است که ائمه ما همه و همه مظهر صلح اند و نه جنگ. جهاد فی سبیل الله با جنگ از روی قساوت قلب و سنگ دلی محض صد در صد فرق دارد. و اما می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. و می فرماید بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿1﴾. خوب، ما در مقابل براءة من المشرکین الی الدین عاهدتم من المومنین نیز داریم. یعنی اگر قرار است عهدی بسته شود، این عهد دو سر باید داشته باشد یا خیر؟ یا باید به این عهد وفا کنند یا وفا نکرده و عهدشان را می شکنند. خوب، حالا آمدیم و عهد را شکستند. تکلیف چیست؟ تا عهد شکستند که نباید گفت پس حالا که عهد شکستند و لذا جنگ احزاب است و حال آنکه چنین نیست!

مسئله این است که یحتمل هم واقعاً مسئله همان مسئله گالوای کیهانی است هر چند که یک نظرهای منفی ای هم باشد که بلکه این گالوای کیهانی چون از یک مجموعه تهی ای است که شروع می شود، و لذا به همان مجموعه تهی نیز پایان می پذیرد. در صورتی که مسئله این نیست که ما یک مبدا و معادی داریم که اولش تهی است و آخرش هم تهی است و گالوای کیهانی هم همین است. مسخره بازی که نیست. یعنی حتی اگر به کارهای گروتندیک در هندسه جبری به تنهایی هم نگاه کنیم، می بینیم که هر چند که گروتندیک یحتمل بعضی کارهایش را ناتمام گذاشت. ولی خیلی کارهای خوبی را هم بقیه تمام کردند. و لذا نمی توان گفت که گالوای کیهانی بی گالوای کیهانی. پس اینجا ما این حسابها را داریم که بسیار هم دقیق هستند.

حالا، یحتمل مسئله بانکداری اینترنتی هم به عنوان مثال اینطور باشد که فقط موضوع بانکداری یک مسئله محلی نیست که بفرمایید اگر یک ویرگولی یک جایی جا افتاد، مسئله گیر خواهد داشت. و بلکه مسئله از این نوع هم هست که آیا ما در سطوح بانکداری انترنتی جهانی این را نداریم که یک مرتبه دیدید مثلاً همان آمریکا هم دو میلیارد دلار را برای خودش برداشت و دزدید؟ حالا بانکداری انترنتی یک چیز است و اینکه مثلاً هک شود خدای ناکرده یا اینکه اشتباهی رخ دهد و کار خراب شود. و اما اینکه دیگر مربوط به بانکداری اینترنتی نیست! صاف و پوست کنده می گوید دو میلیارد دلار را بالا کشیدم. خلاص. خوب، این را باید چه کرد؟ البته این هم حسابهای خود را باید داشته باشد. ولی مسئله این است که اگر ما گالوای کیهانی و حقوقهای نجومی داریم، نباید اینجا دیگر جا زد! و اما نه از آن نوع حقوقهای نجومی که همه فریادشان برود هوا که بابا مرگ بر غارتگر بیت المال! و تازه ما فکر این هم باشیم که نان را نباید اصراف کرد و درست هم هست و نباید هم اصراف کرد و نه فقط نان را هم و بلکه نباید اصولا اصراف کرد. خوب، پس حقوقهای نجومی را چه کنیم؟ این را باید از همین راه که گفتیم که از الهیات به ریاضی فیزیک و از ریاضی فیزیک به الهیات گردش و گردشگری کنیم، راهش غیر از این نمی تواند باشد. مسئله، مسئله های نظریه حمیدی مجیدی است هر چند که حقوقهای نجومی دیگری هم داریم. و اما خب، باید چه کرد؟

راهش این است که ما نظریه های نوترینو در مدل استاندارد فیزیک را داریم که تا مسائل نظریه های ریسمانی و ام نیز پیش می روند. و نظریه های گالوای کیهانی را هم داریم که به هندسه ناجابجایی نیز راه یافته اند. و لذا آیا نمی فرماید که ما یک کیهانشناسی و نجومی داریم که همه و همه حقوق را نیز رعایت می کند و همه چیز دارد؟ حرف بنده حقیر این است که خوب بابا ما و شما که می فرمایید اینها را همه و همه را دارید، پس چرا یک طرف عهد اینقدر در صدد است که اپوزیسیون را تقویت کندو طرف دیگر هم اینقدر در صدد است که دچار اپوزیسیون نشود؟ا راه حلش این است که یک جایی در یک گوشه ای از این کیهان و عالم به این اپوزیسیون یک فرصتی بدهید، بلکه توانستند برای خود شما یک کاری بکنند بجای اینکه این همه می خواهید برای طرف دیگر عهد کاری کند. دست از شرک که برنمی دارید، پس لااقل یک کمی از این نسخه ای که برای دیگری می پیچید، یک کمی هم برای خودتان بپیچید که کم هم تا حالا یحتمل بتوان گفت نپیچیده اید و بلکه یک چیز خوبی از آب درآمد. یعنی چه؟ یعنی مثلاً از اپوزیسیون را در دولت خود راه دهید ببینید چه می شود. البته بنده نه سر پیازم و نه ته پیاز. یعنی بنده خودم هم خیلی دلم می خواست طرف اصلاح طلب یا اصولگرا را می گرفتم و یک جورهایی پایم را می گذاشتم لای در و بالاخره یک کاری می کردیم. ولی کو گوش شنوا. این است که بنده دارم نصیحتتان می کنم که اپوزیسیون را ولش کنید و اینها را که دعوت کرده اید آنجا ببینید برای خودتان بلکه توانستند یک دولت خیلی بهتری از آنی که دارید را تشکیل دهند و کلی توی کارهایتان جلو هم افتادید. هی ساز مخالف نزنید. یعنی انرژیتان را بیاندازید توی میدانهای کوانتمی و همدیسی و این همه ریاضی و فیزیک و سیاست و علم و دانش و حکمت و فلسفه برای خودتان خوب است. همین نظریه های زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن را هم رویش کار کنید و حتی بنده عرضم این است که نخواستید تا الهیات هم بالاتر بروید، و قبول ندارید. خوب، نروید. همین هم خیلی خوب است. بلکه بقیه توانستند همینها را در آینده ای نه چندان دور از راه های حمیدی مجیدی الهی اش کنند و به حکمت متعالیه برسانند همه و همه را. هر چقدر از کار را هر کسی می تواند بگیرد، خیلی هم خوب است. حتی می فرمایید داعش خوب است و در سوریه و عراق مثلاً کار نمی کند، خوب اگر خیلی اصرار دارید همینها را ببرید یک کارهای بهشان بدهید بلکه برایتان خوب شد. مثلاً همین سر کلاسهای میدانهای کوانتمی و همدیسی بنده نمی دانم اینها چرا خودشان نمی روند بنشینند و کلی چیز یاد بگیرند. و حالا نمی روند. خب شما ببریدشان. مطمئناً وقتی بفهمند از جهاد نکاح بالاترش هم هست، صددرصد همکاری می کنند. چرا باید بگذارید که کار به یک جاهای خیلی باریکی بکشد که یک وقت دیدید خواستید به همان صدام حسینی که خودتان هم پشتیبانی اش می کردید، حمله کنید. و حالا هم که همه می بینیم چه شده است. مردم مگر می فرمایید که خودشان بلدند که کیهانشناسی کنند و این حرفها را ندارد و هر کسی بلد است از همین راههای مدل استاندارد و ریسمان و ام و اف و ... همه کاری بلندند. خوب، دیگر چی بهتر از این. از راه های خوب وارد شویم و حالا ما نمی گوییم کربلا، چرا شما اینقدر می فرمایید کربلا؟ یعنی بنده عرضم این است که بالاخره این همه کلاس و درس و بحث و ریسمان و ام و اف و ... حیف است از راه های دیگری وارد شویم. تازه ما وارد تولید علم در ایران شده ایم. حیف است علم را از ایران تحریم کنیم. و یعنی مردم نمی گذارند دیگر. مسئله از انرژی هسته ای هم گذشته است که همه می فرمودند انرژی هسته ای حق مسلم ماست. اصلا علم، حکمت، دین خدا پیغمبر و ائمه اطهار و امام زمان علیهم السلام و گردش و گردشگریها همه و همه حق مسلم ما است. یعنی نظریه حمیدی مجیدی را اصلا نمی شود نادیده گرفت اگر بخواهیم هم. ما بخواهیم، مردم اجازه نمی دهند. خدا اجازه نمی دهد. امام خمینی که خود در  وصیت نامه شان فرمودند که حتی اپوزیسیون هم توبه کند و برگردد بیاید ایران. این همه کلاسهای درس است که باید پر شود. کلاس قرآن و حوزه و دانشگاه و کارهای فنی و حرفه ای و .... تازه بعد از این هم رقابتهای علمی الهی و گردش و گردشگریهای در عرصه جهانی و کیهانی است. اللهم عجل لولیک الفرج.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ ﴿الأعراف: ٦٨﴾


إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ﴿الشعراء: ١٠٧﴾


إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ﴿الشعراء: ١٢٥﴾


إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ﴿الشعراء: ١٤٣﴾

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ﴿الشعراء: ١٦٢﴾


إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ﴿الشعراء: ١٧٨﴾


نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ﴿الشعراء: ١٩٣﴾


وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ ﴿یوسف: ٥٤﴾

...

یک معنایی موجود است در بانکدارری اینترنتی که این می تواند از لحاظ امنیتی مشکلزا شود. و آن این است که کانالی که بین بانک و کاربر بانکی بطور اینترنتی واقع می شود باید امن باشد طوری که اگر یک صفر زیاد و کم شود، این می تواند مشکلزا باشد. البته این را کاربرهای اینترنتی یحتمل تجربه کرده باشند که گاهی بنظر می رسد که صد در صد مطمئن هستی که نوشته ای قبول است یا نوشته ای قبل و بعد درستش کرده ای و درست نوشته ای قبول است. ولی باز می بینی که قبل از آب درآمده است. یا یک رقمی را از ایمیلت مطمئنی که کچی کرده ای. و مطمئنی که درست کچی کرده ای. و باز می بینی که غلط است! مثلاً یک صفر کم دارد. البته این یک مسئله ای است که اشکال دار است ولی شاید از روی بی دقتی باشد هر چند که بنده مطمئنم که درست نوشتم.


بنده عرضم این است که اگر این وضعیت اطمینان و امنیت در سطوح بانکها هم قرار باشد اتفاق بیافتد، واویلا می شود! و بقول معروف این تو بمیری دیگر از آن تو بمیریها نخواهد بود! مثل این می شود که جهاد نکاح هم یواش یواش به مشکلات ازدواجها راه یابد. یعنی اختلاس یک چیز است و فحشاء هم گناه است و از کارهای لامذهبی و کفر و شرک است. آن وقت جهاد نکاح را هم بفرمایند که داریم. این دیگر چه می شود؟ و الله اعلم. بنده عرضم این است که هک کردن هم خلاف است. ولی این هم که در یک محیط غیر امنی بانکداری هکری رواج یابد هم دیگر می شود مثل جهاد نکاح بانکداری. البته یک کسی که در تخیلاتش بتواند بپروراند که با ارسال نظراتش شوخی شده است، یحتمل به این نتایج دیگر هم برسد که یک روز صبح از خواب بلند شده است و می بیند که حساب بانکی اش را هاکرها خالی خالی کرده اند و پاک پاک شده است. چه فاجعه ای بشود الا اینکه توی حسابش چندان هم چیزی نداشته باشد! یعنی نمی شود هم هر چیزی را به هر چیز دیگری بسط داد و نتیجه گیری کرد که پس ما یک بانکداری نامطمئنی داریم. البته اگر هر کسی زود به زود حساب(های) بانکی اش را جمعبندی کند و مطمئن شود که کم و کسری ندارد هم خیلی خوب است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

٢٠١١ / ٥. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ :

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسى علیه‌السلام ، قَالَ : « سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : مَا حَقُّ الْوَالِدِ عَلى وَلَدِهِ؟

قَالَ : لَایُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ ، وَلَا یَمْشِی بَیْنَ یَدَیْهِ ، وَلَا یَجْلِسُ قَبْلَهُ ، وَلَا یَسْتَسِبُّ لَهُ».


٢٠١٠ / ٤. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : قُلْتُ: أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ؟

قَالَ : « الصَّلَاةُ لِوَقْتِهَا ، وَبِرُّ الْوَالِدَیْنِ ، وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ».


(اصول کافی، جلد 3، ص 406)

٢٠٢٧ / ٢١. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ : « إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ، ثُمَّ یَمُوتَانِ ، فَلَا یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا وَلَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا ، فَیَکْتُبُهُ اللهُ عَاقّاً ، وَإِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا ، غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا ، فَإِذَا مَاتَا قَضى دَیْنَهُمَا وَاسْتَغْفَرَ لَهُمَا ، فَیَکْتُبُهُ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ بَارّاً».

(همان، ص 416-417)


البته یحتمل این ایراد و اشکال هم شود که به صرف اینکه حدیثی در کافی شریف است یا اینکه مثلاً محدث آن از جمله علی بن ابراهیم است معنی اش این نیست که حدیث قوی ای است و شاید هم ضعیف باشد. این را یحتمل باید تحقیق و بررسی کرد که داستان از چه قرار است؟ حدیث قوی کدام است و حدیث ضعیف کدام؟

(همانطور که یحتمل حدس زده باشید، این را هم به عنوان نظر به یک پست سایت دیگری فرستاده ام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.)


با سلام،
بنده معذرت می خواهم اگر سوء تفاهمی یحتمل رخ داده است، ولی گاهی هست که ما یک شاعری داریم مثل حافظ که یک بیت شعر گفته است که: الی یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. این بیت را یحتمل کسی سالیان سال بخواند ولی نداند معنی آن واقعاً چیست و یک روز یک بنده خدایی به او بگوید که این را واقعاً اینطور بوده است که حافظ چنین سروده است. خوب، حالا این واقعاً اینطور بوده یا چطور بوده است، جای خود دارد. اما آیا واقعاً آلفرد تارسکی هم تا می توانسته شراب می خورده و بعد با شاگردانش می نشسته است به قهوه خوردن تا صبح و حل کردن مسائل منطق و ریاضی و متامتمتیک (metamathematics)، این هم البته امکان دارد که درست باشد آنطور که یک بار یکی از اساتید هندسه دیفرانسیل ما برای ما سر کلاس فرمود و حتی اشاراتی نیز در کتاب ففرمن ها در بیوگرافی تارسکی راجع بدان شده. البته این یک مسئله ای است که می توان پرسید که آیا اخلاقی یا متعارف است که چنین چیزی را زیر سوال ببریم که تارسکی فرضاً چطور مشروب می خورده یا نمی خورده. این درست است که در بیوگرافی او آمده که او مهمانیهایی می گرفته که در آنها مشروب هم می خورده. ولی مسئله این است که او یک منطقدان درجه یکی هم بوده است که در عالم معروف بوده و از همه دنیا نیز شاگرد داشته است. و خوب، حالا آنقدر سیگار می کشیده که یک دفعه هم انقریب سطل آشغال را هم به آتش کشده و بعد هم که دیده چنین شده دو پایی پریده روی آن! مسئله این است که این یک کار قاچاقی است اگر ما بیاییم از این کارهای او بگوییم اگر این همه کارهای دیگر هم انجام داده است و به عنوان استاد مسلم منطق ریاضی معروف بوده است؟ بالاخره این کارها را هم کرده است و راجع به آن هم نوشته اند حالا شاید دقیقاً الکل نوش جان نمی کرده و بعد پشتش قهوه و تا صبح هم حل مسئله! یعنی کسی نمی تواند بگوید که ما داریم قاچاقی به یک چیزهای نامتعارفی دست می یابیم که غیراخلاقی اند. از این بدتر این است که کسی بخواهد بگوید که اتیه-درینفلد-هیچین-مانین از یک طرق غیر متعارفی به حل مسئله پیمانه ای یانگ-میلز دست یافته اند و لذا جواب آنها نیز به ADHM معروف شده است. و از این بدتر هم این است که بخواهیم اینها را همه را به نظریه حمیدی مجیدی ربط دهیم چرا که این هم از همه بیشتر قاچاقی است. یعنی یک وقت هست که ما می بینیم انواع فیلمهای هالیوودی در سینماهای ایران بوده اند که به نمایش در می آمده اند ولی بعد امروزه روز بعد از انقلاب ما نمی بینیم که فیلمهای هالیوودی به آن صورت در سینماها نمایش داده شوند. ولی اینها را می توان کنار خیابان بصورت دی وی دی و امثالهم پیدا کرد و در تلویزیونهای حتی 700 میلیون ریالی نیز دید. ولی یک حالت قاچاقی دارد همانطور که مشروب و سیگارهای خارجی نیز یحتمل یافت می شوند ولی قاچاق اند. اما اینجا یک مسئله ای هست راجع به محمد مصدق که گویی از رجال قاجار هم بوده است. آیا او که از قاجار بوده است، در زمان پهلوی قاچاق بوده و برای همین هم بوده که بر علیه او توانستند کودتا کنند و کودتای آمریکایی هم موفق شد و شاه برگشت؟ عرض بنده این است که بنظر می رسد که حتی شاه هم می تواند در این مملکت قاچاقی زندگی کند؟!!! و نه تنها او و بلکه امام خمینی اش هم تبعید می شود و 15 سال نیز در تبعید می ماند. و اما هیچ کس نمی گوید که امام زمان را هم می شود قاچاق کرد چرا که در غیبت بودن امام زمان هم یعنی همین که او هست ولی در غیبت است. دلیلش این است که بنده می خواهم عرض کنم. و آن اینکه از ریاضی فیزیک به الهیات رفتن کارش بیشتر است که برویم ریاضیات را زیرو و رو کنیم بدون اینکه کاری داشته باشیم این از کجا آمده است و بعد از حکمت متعالیه و علوم الهی استفاده کنیم تا ریاضی فیزیک را ارتقاء داده و به الهیات و حکمت متعالیه برگردیم. این صد در صد کار می برد و خیلی سخت است. مثل همین است که بنده بیایم عرض کنم که این حقیر حاضر است که بیاید این لغت را استفاده کند یا از این شعر حافظ نیز بهره ببرد ولی نداند که چه حکمت و فلسفه ای پشت آن یحتمل باشد. مثلاً چرا شامات را در انگلیسی Levant می خوانند؟ یحتمل یک فلسفه ای داشه باشد، ولی آیا لازم است که اگر ما می خواهیم به مبحث شامات بپردازیم از این فلسفه نیز با خبر باشیم؟ البته اگر معنای شامات به ترکی را هم بدانیم یحتمل به مبحث ما کمک زیادی کند چرا که شامات مدت زیادی تحت سلطه ترکیه عثمانی بوده است. بنده معذرت می خواهم که طبق معمول بیش از حد بلبل زبانی کرده ام. اما خوب، گاهی اوقات بنده اگر حتی بخواهم بیت رهبری هم بروم به نماز، یحتمل اینطور بنظر برسد که دارم یک کار قاچاقی انجام میدهم بسته به اینکه چطور به مسئله بنگریم، مخصوصاً اگر در این میان بعضی باشند که معتقد باشند این را ولش کن چرا که این بابا شاهی است! حالا باز خوب است دماغمان را کسی نپیچانده و فقط در مرقد امیرالمومنین بود که چنین اتفاقی برای این حقیر افتاد. فکر کنم آن نگهبانی که بازرسی می کرد، دیده بود که دلارهایی که توی جیب این حقیر است خیلی کهنه و رنگ و رو رفته اند و لجش گرفته بود چرا که بدجوری به آنها نگاه می کرد و یحتمل یک چیزهایی هم سعی کرد بگوید ولی بنده از آنجایی که هیچ وقت عربی ام را در حدی که بتوانم صحبتهای کسی را بفهمم نتوانستم برسانم و لذا نفهمیدم دارد چه می گوید. اما وقتی دماغم را پیچاند فهمیدم که یک مشکلی باید در کار باشد. اما بنده عرضم این است که یک حدیثی از امام صادق هم شاید به زبان عربی باشد که بنده خیلی خوب متوجه آن نشوم. ولی از آنجایی که از امام صادق است، این حقیر شک نمی کنم که آن حدیث را نقل قول کنم حالا هر چه می خواهد باشد. همین که از کافی است و روایت هم قوی است، شک نمی کنم. یحتمل قسمتی از مسئله هم همین است که زبان فارسی مملو از زبانهای دیگری است که از جمله ترکی و عربی و حتی فرانسه و انگلیسی نیز در آن راه یافته است. و لذا حل مسائل در ادبیات فارسی گاهی متوانند خیلی پیچیده شوند. و عبور از این حالت به زبانهایی مثل زبان موسیقی یا ریاضی فیزیکی خیلیی اوقات می توانند راه گشا باشند و لذا نظریه حمیدی مجیدی را عرض بنده این است که نباید دست کم گرفت. این نظر بنده است. یعنی خیلی اوقات نمی شود همه چیز را یا سفید یا سیاه دید و گفت که این مربوط است به دنیای یزیدیها و این به دنیای مربوط به امام حسین علیه السلام است. و البته اگر با افراد خبره نخبه ای که فقط در حدود چند کلاس بیشتر سوادشان نمی رسد بخواهیم وارد بحث و درس شویم، خیلی هم بهتر است که ریشه کلمات را هم بلد باشیم و بدانیم هم که حتی یک من ماست چقدر کره می دهد. و علاوه بر ادبیات و اخلاق و  اینها دروس فقهی و حدیثی و ریاضی فیزیک را هم خیلی خوب بلد باشیم. ولی بنده قوبل می کنم که قصور از این حقیر است همانطور که نزدیک بود قصور را قسور بنویسم. البته تقصیر بداهه نویسی هم هست و اگر یک ویرایشگر قوی داشتم که می شد لغات را در آن خوب چک کرد، این اتفاقات ناهنجار نمی افتد. یحتمل این ویرایشگرها هم باید باشند هر چند که بنده نمی دانم چرا دلم نمی رود آنچنان در ورد فارسی بنویسم. خیلی مخلصیم.

 وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ ﴿البقرة: ٨٣﴾


  وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿النساء: ٣٦﴾


   قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿الأنعام: ١٥١﴾


  وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ﴿الإسراء: ٢٣﴾


مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ؛ وَعَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ الْحَنَّاطِ ، قَالَ :

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ) : مَا هذَا الْإِحْسَانُ؟

فَقَالَ : « الْإِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ صُحْبَتَهُمَا ، وَأَنْ لَاتُکَلِّفَهُمَا أَنْ یَسْأَلَاکَ شَیْئاً مِمَّا یَحْتَاجَانِ إِلَیْهِ وَإِنْ کَانَا مُسْتَغْنِیَیْنِ ؛ أَلَیْسَ یَقُولُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ )».


قَالَ : ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : « وَأَمَّا قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُما ) » قَالَ : « إِنْ أَضْجَرَاکَ فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ ، وَلَا تَنْهَرْهُمَا إِنْ ضَرَبَاکَ ».

قَالَ : « ( وَقُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیماً ) » قَالَ : « إِنْ ضَرَبَاکَ فَقُلْ لَهُمَا : غَفَرَ اللهُ لَکُمَا ، فَذلِکَ مِنْکَ قَوْلٌ کَرِیمٌ ».

قَالَ : « ( وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ) قَالَ : « لَا تَمْلَأْ عَیْنَیْکَ مِنَ النَّظَرِ إِلَیْهِمَا إِلاَّ بِرَحْمَةٍ وَرِقَّةٍ ، وَلَا تَرْفَعْ صَوْتَکَ فَوْقَ أَصْوَاتِهِمَا ، وَلَا یَدَکَ فَوْقَ أَیْدِیهِمَا ، وَلَا تَقَدَّمْ قُدَّامَهُمَا ».








بنده نظر زیر را جسارت کرده و برای یک پست یک سایت دیگری گذاشتم:


با سلام، واقعاً نامتعارف بود و خیلی هم جالب. ولی این یک اشکالی دارد که از شما که ریاضی فیزیکتان خیلی قوی است بعید است که بر حسب توابع زتا اگر عمه خانم و عمو جان و امثالهم را همه و همه را وارونه کرده و از همه بتوان با یک توانهای خاصی قسر در رفت، یحتمل هم طرف به این فکر بیافتد که ایتام و بنیاد کودک و مساکین و ابن سبیل و کلاً فقرا و امثالهم را هم فراموش کند. بعد خود پدر و مادر هم که حالا دیگه هیچی و بعد هم که مذهب هم پنهان داشته شود و ولی فقیه و بلکه امام زمان هم هیچی و یک وقت دیدید طرف خودش را هم فراموش کرد و دیگر نتوانست حتی شاخص اول کرنل حرارتی مربوطه تابع زتای لاپلاسین کنش پولیاکوف را نیز بدست آورد و اصلا یادش رفت در چه خمینه ای است که واقع است و چه رسد به شاخصهای مختلف بر حسب تغییر انرژیهای مختلف را.... و آن وقت تکلیف چیست؟ حالا از عمه و خاله و پدر و مادر و خواهر و برادر گرفته تا معلم زبان و ریاضی فیزیک و استاد حوزه و دانشگاه و و مرجع تقلید و ولی فقیه و امام زمان و همه و همه یک طرف و همان شاخص اول کرنل حرارتی مربوطه کنش پولیاکوف  یک چیز دیگری است که ای آقا یا آی خانم این را بالاخره نباید در یک خمینه ای که واقع شده ایم یا لااقل برای آن رویه ریمانی خاصی که به تعداد معینی جنس و پنچری دارد را حشاب کنیم و بلکه توانستیم هم فضای تایشمولری اش را نیز حساب کنیم؟ خانم دکتر بد می گویم بفرمایید بد می گویی؟! غیر از این است بفرمایید برو به نظریه حمیدی مجیدی ات بپرداز و تکلیفت را درست انجام بده و هنوز بلد نیستی چه می گویی؟ بالاخره ما در نظریه میدانهای کوانتمی از راه دور هم که شده و کمی هم از راه نزدیکش که باشد شاگردی شما را کرده ایم هر چند که از سن و سال ما گذشته است که به این نصایح شما ایراد بگیریم! ولی خوب، این یک اشکال ریاضی فیزیکی بود که نشد نگویم! خیلی مخلصیم. البته یحتمل هنوز خیلی مانده تا صفرهای تابع زتای ریمان را همه را پیدا کرده که کجا است و حدس ریمان را ثابت کرده و جایزه یک میلیون دلاری را ببرم. ولی خوب، اگر از حدس ویل برای میدانهای متناهی و میدانهای تابعی آنها و اثبات دلینیه و کارهای کن و کنسانی روی سایتها نیز بهره برده و ادلها و ایدلها را نیز اضافه کنیم و از هندسه ناجابجایی کن نیز بهره ببریم، یحتمل بقول کن- کنسانی بتوان با پیوند به پی-آر-اچ یک کارهای کرد و مسئله را حل کرد رفت پی کارش. و تازه کلی هم راجع به تصادفات پرتون-پرتونی اختلالی و غیر اختلالی کسب علم کرد. ....

٨٢٠ / ٤. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ ، عَنِ الْحَسَنِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ :

قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه‌السلام : أَلَاتَدُلُّنِی إِلى مَنْ آخُذُ عَنْهُ دِینِی؟

فَقَالَ : « هذَا ابْنِی عَلِیٌّ ؛ إِنَّ أَبِی أَخَذَ بِیَدِی ، فَأَدْخَلَنِی إِلى قَبْرِ رَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، فَقَالَ : یَا بُنَیَّ ، إِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وجَلَّ ـ قَالَ : ( إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ) وإِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ إِذَا قَالَ قَوْلاً ، وفى بِهِ ».


در الغدیر علامه امینی، یک محاکمه ای آمده است برای معاویه و صدور رای در حقش. (جلد 19، ص 276) البته ما آیاتی از قرآن را هم داریم که همچون کتب علیکم القتال و کتب علیکم الصیام و قتل الخراصون و فلو لا اذا بلغت الحلقوم است. یعنی ما می توانیم هم یک آیه ای از قرآن را استفاده کرده و بر مبنای آن حسابهایی برای امور فقهی و دنیوی و اخروی و حتی ریاضی-فیزیکی و نظریه حمیدی-مجیدی باز کنیم.

و اما مسئله این هم هست که در یک میدان کربلایی-عاشورایی، ما فقط نیاییم در یک حالتی که انگار خودش را به خواب زده است قرار دهیم و به تخیلات و توهمات خود بپردازیم یا حتی برویم در یک مکان قبر مانندی دراز کشیده و  به روزه و زهد و عرفان پرداخته و خود را جدای از همه بدانیم. و در عین حال بخواهیم ببینیم مثلاً چرا سایت علم ایرانی که نظراتش برای همه ظاهراً باز بود حالا بروی این حقیر و آقا یا خانم تابان ممنوع و فوربیدن شده است، یا چرا همینطور از دیدن گریه جواد خیابانی و شنیدن راجع به بیماری زنتیک پروانه ای در خندوانه ناامید شده ای، یا چرا بحث بین حاجی بابایی و عثمانی و ربیعی و جعفرزاده در مورد عادلانه ساختن پرداختها در مجلس در رابطه با هماهنگسازی قوای مقننه و مجریه یحتمل امیدوار کننده است و چرا نباید در مصرف نان اصراف کرد و سعی کرد نان لواش را هدر نداد. البته اگر دوغ زیاد خورده باشید و شکمتان هنوز گرسنه مانده و خوابتان نمی برد، یحتمل اگر کمی نان لواش پیدا کنید برای خوردن و همه را به بلبلها و طوطیها و کاسکوها و دیگر پرندگان و حتی گربه ها هم نداده باشید، سعی کنید کمی از این نان را میل کنید و بلکه شب بهتر خوابتان برد! حالا این کار به وضعیت دماغی شما چقدر کمک کند یا ضرر بزند، یک مسئله دیگری است که باید در آن مورد نیز تحقیق و بررسی شود. و لذا به دکتر هم مراجعه کنید و از نصایح آنان بهره مند گردید همینطور که به نماز جمعه هم می روید و از نصایح خطبای جمعه بهره مند می شویم.


البته ربط این مسئله به الغدیر و امیرالمومنین و و علی ابن موسی الرضا و امام زمان بنده فکر می کنم که در همین نظریه حمیدی-مجیدی خودمان است که فقه استدلالی را برای هر کسی درست عرض کنید حالا می خواهد معاویه ابن ابوسفیان باشد یا معاویه ابن یزید باشد، اگر کلاس درسی به وسعت کلاس درس امام جعفر صادق داشته باشد که 4000 شاگرد در آن پرورش یافته اند، و لذا این یک فقه استدلالی جواهری می شود که باید ادامه اش داد تا به نتیجه رسید و از جمله هماهنگی بین قوای سه گانه هم نباید انتظار داشت که در یک روز و دو روز و یک ماه و یک سال به نتیجه برسد و بلکه یک امری است مداوم و پیوسته باید در آن جهت تلاش کرد. مثل این می ماند که می خواهید یک سمفونی بسازید و حالا یک بار هم به حمید هامون ناصر چشم آذر گوش کرده اید و اتفاقاً خواسته اید آنرا با سوت زدن هم به خاطر بسپارید. و حال یا توانسته اید یا نتوانسته اید. ولی این یک حاشیه ای است بر اصل مطلب که سمفونی خود را باید چطور بسازید! البته بعضی هم یحتمل اشکال کنند که اصولاً استفاده از آلات موسیقی حرام است و ربطی هم به هماهنگی و هارمونی بین قوای سه گانه مقننه مجریه قضاییه ندارد. و نمی شود یک سمفونی هم بر حسب چنین هارمونی ای اصلا نوشت. البته این آخری جای بحث دارد!

بالاخره ما می بینیم که می شود به حاشیه های هنری ای رفت که ما را از اصل مطلب دور می کند. این همانند مسئله ای است که بخواهیم ممنوعیت و فوربیدن بودن شاخه هایی از یک سایت را وقتی همینطوری که دارید از دایرکتوریهای یک آدرس سایتی بالا و پایین می روید را بررسی کنید و اتفاقاً تصادفات پرتونی پرتونی را می زنید و یک مرتبه می بینید که نشسته اید به بررسی پارتونی این مسئله در یک پخش اسلایدهایی از کنفرانسی از سلاک! اصلا این دیگر چه ربطی به مسئله مناظره و هماهنگی قوا و سمفونی و هامونی و بانکها و اقتصاد مقاومتی و سیاست و مدل استاندارد فیزیک و همه و همه در نظریه حمیدی-مجیدی دارد؟ بنده عرضم این است که اگر پای صحبت امام زمان و ولی فقیه و امام خمینی کسی مایل باشد که نشسته باشد، همه اینها یحتمل به هم درست ربط پیدا می کند. تا آنجا که حتی از نظریه حمیدی مجیدی در ریاضی-فیزیک هم بخواهیم به الهیات و حکمت متعالیه برسیم نیز معنی دار می شود هر چند که خیلیها در حدود ریاضی-فیزیک متوقف شوند و نخواهند بالاتر بروند. ولی ما مجبور می شویم این کار را انجام دهیم آنگاه که متوجه شویم که در غیر این صورت به ادعاهای امام زمانی های کاذب خواهیم رسید که در عوض ما را به صلاحهای مخوف و تروریسم و جنگ و خونریزیهای وحشتناک می کشاند. و بجای اینکه به طلب العلم فریضه از اقوال امام صادق علیه السلام و طلب العلم فریضه علی کل مسلم الا ان الله یحب بغاة العلم از رسول اکرم صلوات الله علیه می رسیم به یک جاهایی که عن ابی عبدالله علیه السلام قال ما من احد یموت من المومنین احب الی ابلیس من موت فقیه و اذا مات المومن الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسد ها شیء.

خلاصه در هر کاری مثل این است که هم اصول و هم فروع کافی شریف را داریم. یعنی در هر کاری باید هم به اصول و هم به فروع آن پرداخت و نمی شود فقط گفت که ما فقط یک خمینه ای داریم و فضای تانژانت آن به عنوان یک کلافی است روی آن و بلکه کلافهای دیگری نیز داریم که گروه های لی آنها با گروه لی تقارنهای فضاهای تانژانت خمینه متفاوت است. و فضاهای تایشمولری و پنچریهای آنرا داریم در این فضاها و ابرتقارنهای خاص آنها را و .... و اما اینکه وقتی ولی فقیه می خواهد با همه حرف بزند، همه می نشینند حرفهای او را گوش می دهند برای اینکه ولی فقیه هم از امام زمان می فرمایند. و حالا اگر بنده هم از فقه استدلالی و نظریه حمیدی مجیدی بگویم، یک وقت دیدید از تماشای خندوانه و اینکه اصلا چرا باید بیماری ژنیتک پروانه ای هم چنین نامیده شده باشد و تاریخ اینچنین نامگذاری آن چیست سر درآوردم. البته بحث راجع به امام زمان سختی اش در این است که مسئله مثل پادشاه و وزیران و فقها و حکیمان و علمایش و هماهنگی بین قوای چندگانه اش نیست و بلکه همه و همه او است همانطور که هر کسی هم خودش است و خدای او. اللهم بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


این سایت علم ایران که آقا یا خانم تابان به یک سیاقی که خیلی شبیه به سیاق خود این حقیر هم هست از آن می فرمایند یحتمل یک سایتی است که هنوز برقرار است یا بنده اشتباه می کنم. پیامی که بنده دریافت می کنم این است که می فرماید ورود به سایت forbidden است. گاهی اوقات هست که یک سایتی می تواند دسترسی به آی پی آدرس شما پیدا کند و لذا می تواند شما را بلوکه کند. حالا آیا این سایت است که این کار را می کند یا کار از جای دیگری است که دارد آب می خورد نیز باز جای بحث خود را دارد. به هر حال پیام این است که گاهی اوقات این پیام را بنده جاهای دیگری نیز دیده ام:

Forbidden

You don't have permission to access / on this server.

Additionally, a 403 Forbidden error was encountered while trying to use an ErrorDocument to handle the request.


Apache/2 Server at elm-iran.ir Port 80
خوب، بنده نمی دانم چرا باید آقا یا خانم تابان از این بابت ناراحت شده باشند و اینقدر راجع به کلیک کردن روی سایت علم ایران ایراد و اشکال کنند. بالاخره اینی است که هست. دوست ندارد به سایتش آقا یا خانم تابان وارد شود. به کسی چه؟ سایت خودش است. یا یحتمل هم مانع دیگری در این میان است که این سایت را برایش مانعی ایجاد کرده است. بالاخره یک چیزی باید باشد. خوب، این را حالا می فرمایید بنده حقیر چه کنم؟ کلیکش کردم و نشد. حالا می فرمایید که چی؟ مگر بلاگفا نبود که برای کل همه سایتهایش مشکل ایجاد شد. حالا شاید هم خانم و آقای تابان و این بنده حقیر نیز از این سایت بوسیله آی پی آدرسمان حذف شده ایم. نمی شود گفت که چرا؟ شاید هم اصلا اینها نیست و اصلا قضیه مثل موبالها است که گاهی بوق اشغال می زند و بعد می پرسی چرا بوق اشغال می زد؟ می گوید برای اینکه آنجایی که بودیم خط نمی داد. حالا خر بیار و باقلا بار بزن. شاید اصلا خانم یا آقای تابان از سایت علم ایران تحریم شده است. شاید نمی خواهد آقای تابان وارد این سایت شود. ولی بنده حرفم این است که نباید هم خیلی زود قضاوت کرد و زودی پرید به نتیجه و نتیجه گیری کردن. شاید هم مسئله این است که اصلا سایت تعطیل شده است و بنده و خانم یا آقای تابان خبر ندارم. این هم یکی از احتمالات است. به هر حال، بنده آزمایش کردم. کار نمی کند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یادداشت زیر را برای روزنامه کیهان فرستادم. این یک توهم عظیمی است که فکر کنیم شیطانهای کوچک و بزرگی در کار نیست و آمریکا هم رفیق راه و دوست قافله ما است چرا که ما برای نظریه حمیدی مجیدی خود به منابع دانشگاه های آمریکایی و غیرآمریکایی انترنتی شبکه جهانی تارعنکبوتی و امثالهم احتیاج داریم. لعنت خدا و رسول و امامان و همه و همه بر شیطان رجیم. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.


یادداشت روز دیروز "نوشدارو نیست سم مهلک است!" جناب آقای دکتر سعدالله زارعی را همین الان خواندم و دلم می خواست یادداشت روز امروز را هم می خواندم. دست شما درد نکند. بنده می توانستم بروم سمیناری راجع به کرکهای افق در مورد ریزحالات سیاه چاله ها که دیروز هم برگزار می شد. و اتفاقاً این ریزحالات را خیلی هم مطالعه کرده اند و تاریخ زیادی هم دارد. و اما مسئله یک چیز است و آن اینکه گاهی لازم است که فرصت داشته باشید که یک متنی را درست مطالعه کنید! این هم یک مسئله است. البته یک متنی را دست اول بدست آوردن هم خیلی خوب است و نباید گذاشت که بیات شود.  مسئله مهمتر این است که باور به امام زمان تا چه حد در تضاد است با باور به آموزه های حضرت موسی و حضرت عیسی علیه السلام. از یک دیدگاه می توان گفت که اصلا هیچ تضادی ندارد الا اینکه صهیونیسم است که سد راه همه حل مشکلات است. و لذا ما باید سعی کنیم به آن درجه از علم برسیم که بتوانیم با صهیونیسم مقابله کنیم. و الا مردم جهان دنبال علم هستند و برایشان فرقی ندارد که این علم را از 5+1 بدست آورند یا از صهیونیسم یا از آمریکا یا از دنیای اسلام. علم و حکمت است که مهم است هر چند که نظریه حمیدی مجیدی هم بنظر تهی برسد و بلکه مثل یک هندوانه خنده داری بنماید که در بررسی خمینه هایش از راه فضاهای تایشمولری وامانده است! مسئله امنیتی اطلاعاتی شیطانهای بزرگ و کوچکتر تابع آن در اینجا است که در هر کاری می خواهد ورود کند و می کند و اما از این هم که دیدگاه قدرتطلبانه خصمانه جنگطلبانه ای هم به خود بگیرد، هیچ ابایی ندارد و در همه حال نیز یک قیافه ی حق به جانب حکیمانه ای نیز به خود می گیرد. یعنی همانطور که حضرت ولی فقیه نیز فرمودند آمریکا ی شیطان بزرگ بدنبال فقط اغوا کردن دشمن خود نیست و بلکه با هر حیله ای در صدد نابودی آن نیز هست. , و نه تنها این کار را خودش نمی کند و بلکه دشمنانش را به جان هم می اندازد و از جمله مسلمانان و فلسطینیان و دیگر کشورهای اسلامی را. اینکه این دیدگاه ها را  یک آمریکایی صراحتاً از زبان کسی مثل ریچارد هلمن در پرس تی وی عنوان می کند و هیچ تعارفی هم در این زمینه ندارد خود یک شاخص روشن است. یعنی صراحتاً هم می گوید که ایران آمریکا را شیطان بزرگ خطاب می کند. و لذا آمریکا بعید است که دست از شیطانتهای خود به این آسانیها بخواهد بردارد. یعنی از یک طرف حساب می کنی که داری به نظریه حمیدی مجیدی خود می پردازی و از طرف دیگر انواع و اقسام شیطنتها و کیدها و حیله ها است و اکید کیدا این مسائل خواهی نخواهی یک جتهای عظیمی از ذرات را در برهمکنشهای مختلف وادار می کند. موضوع این است که این را چطور به نفع بشریت و انسانیت تمام کنیم و شیطان و ابلیس را رانده و شیطان بزرگ را نیز شکست دهیم. و اکید کیدا. با تشکر.

البته بعضی هم اشکال می کنند که ما علم و دانش و حکمت و فقه و خدا و پیغمبر و امامان و بلکه تشکیل خانواده را هم خیلی می خواهیم، ولی دیگر جان دادن و مال دادن و فرزند دادن و بابی انت و امی و پدر و مادر را فدا کردن و بیماریهای ژنتیک و از جمله بیماری ژنیتک پروانه ای و دیابت و سرطان و بقیه بلاهای زمینی و آسمانی را نمی خواهیم. کسی مگر بی کار است بی خودی خودش برود دنبال این چیزها؟! و صد البته این هم اشکال درستی بنظر می رسد، ولی خوب همینطور هم بنظر می رسد که ما اینها را هم داریم دیگر و الا که اینهمه داروها و درمانهای مختلف نداشتیم. تازه خیلی از این گروه های تروریستی هم که حالا اسمشان تروریستی در رفته است یحتمل از آن اولش نظرشان این نبوده است که تروریستی شوند و فکر می کرده اند که خیلی هم اهل علم و دانش و خدا و پیغمبر هستند ولی خب درس و بحث و کلاس و اینها هم خیلی فایده ای ندارد و باید رفت در میدان جنگ و جهاد کرد با جاحدین و اما خوب یک ح جیمی و یک ه هوز است که فرق معامله است هر چند که از کجا تا کجا میلیونها سال نوری بینشان فاصله است. و بلغت الحلقومی که هر کسی آیا خود بدان ناظره است کجا و کربلا کجا و امام حسین کجا است و امام زمان کجا؟ بنده از حضور حضرت ولی فقیه معذرت خواسته ولی حرفم این است که بلبل زبانی هم زیاد نکنم و اما خوب آیا بشود و آیا نشود از یاران امام زمان هم شد و بلکه باور داشت که ماییم که باید امام زمان را در میان خود پرورش دهیم یا بلکه اصلا این کار خود خدا است و لا غیر! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
با سلام، لطف کنید یک آزمایش کوچکی انجام دهید و ببینید سایت علم ایران هم کلاً مشکل پیدا کرده است یا اینکه فقط از node یا نقطه ی اتصال شبکه ای عنکبوتی جهانی این حقیر در قم یا تهاران یا بندرعباس در ایران و مثلاً صنعا در یمن است که نمی شود بدان وصل شد؟! به عبارت دیگر آیا این حقیر است که فیلتر شده است یا کلاً فیلتر شده رفته پی کارش؟ البته بنده خودم همیشه نمی دانم چرا دوست نداشتم این بن لادن و القاعده و طالبان و داعش و امثالهم از این کارهای تروریستی که می کرده اند را واقعاً چرا این کارها را می کرده اند. و کلاً وهابیت را هم دوست نداشته ام و محمد رضا پهلوی را هم که اصلا دوست نداشته ام و بلکه با فرعون هم دشمن بوده ام همیشه ی خدا. و همیشه هم هر کاری کرده ام برای خدا و پیغمبر و امامان ما بوده است. و اما خوب، علم و حکمت الهی هم گمشده ای است که از عالم و دانشمند مدرن و سنتی فرقی ندارد همیشه باید جویای آن باشد. و لذا یک حضرت موسی ای علیه السلام را می خواهد که برود به فرعونیان بگوید که آقا جان فرعون خودتی و نه ما. چرا که ما اهل امام زمانمان هستیم! ما اهل علم و حکمت و دانش و پیر و پیغمبر و امامان خود هستیم و لاغیر. ما کتابخانه مان را می خواهیم و دانشگاه و آی پی ام و درس و کلاس و بحث و علم را در ایران می خواهیم. ما دنبال آن یای یا محمد و یا علی هستیم نه آن یای می ساقی ای که آنچنان مست می کند که خواب آور است و وقتی بیدار شد دیگر کار از کار گذشته و خود را نزد همه یزیدیان و بلکه بدتر از آنها می یابد. ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند. ما کربلایی هستیم و هر کس دیگری هم که کربلایی است و عزم رسیدن به کربلای علم و دانش و خدا و پیغمبر با نوای کاروان دارد بسم الله. بی زحمت این را یک امتحان بفرمایید! شاید گردش-گردشگریهای این حقیر است که کار نمی کند. یحتمل باید یک خمینه ای کهلری کالابی-یایی پیدا کنم که تصویر آیینه ای آن در شبکه جهانی عنکبوتی اینترنتی بتواند به سایت علم ایران وصل شود و اشکال از خود node نقطه اتصال این حقیر است. یعنی علم که در ایران همینطوری روی زمین نریخته است هر کس خواست برود برش دارد. بالاخره باید یک راه درست و بلکه راه های غلطی هم باشند که باید آنها را جستجو کرد که کدام به کدام اند. قبلاً از زحمتی که به شما داده ام معذرت خواهی می کنم حتی اگر در حد یک کلیک روی علم ایران باشد! مسئله این است که بالاخره کربلا و کربلایی شدن یک ترکیباتی را می پذیرد که وقتی بخواهیم این ترکیبات را جابجایی کنیم، بعضی اوپراتورهایی ناجابچایی عمل می کنند و بعضی دیگر عمل نکنند. گاهی باید جان داد و گاهی باید مال داد و گاهی نیز بلکه باید تشکیل خانواده داد و به علوم الهی و طبیعی و ریاضی فیزیکی مثل اینکه پرداخت.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. با تشکر.

  حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالَاتُکُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَأَخَوَاتُکُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَرَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُم مِّن نِّسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَکُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلَابِکُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿النساء: ٢٣﴾


 6 - أحدوثة الجمع بین الأختین أخرج ابن المنذر عن القاسم بن محمد: إن حیا سألوا معاویة عن الأختین مما ملکت الیمین یکونان عند الرجل یطؤهما ؟ قال: لیس بذلک بأس، فسمع بذلک النعمان ابن بشیر، فقال: أفتیت بکذا وکذا ؟ قال: نعم. قال: أرأیت لو کان عند الرجل أخته مملوکته یجوز له أن یطأها. قال: أما والله لربما وددتنی أدرک، فقل لهم: اجتنبوا ذلک، فإنه لا ینبغی لهم ؟ فقال: إنما الرحم من العتاقة وغیرها [1] قال الأمینی: هذا الباب المرتج فتحه عثمان کما أسلفنا تفصیله فی الجزء الثامن ص 220 - 229 وقد عد ذلک من أحداثه، ولم یوافقه علیه أحد من السلف والخلف ممن یعبأ به وبرأیه، حتى جاء معاویة معلیا على ذلک البنیان المتضعضع، معلیا بما شذ عن الدین الحنیف، أخذ بأحدوثة ابن عمه، صفحا عن کتاب الله وسنة نبیه صلى الله علیه وآله وسلم، وقد أتینا هنالک فی بطلانه بما لم یبق معه فی القوس منزع.

(الغدیر، علامه امینی، جلد 10، ص 199، http://lib.eshia.ir/15083/10/199)


یک مسائلی هست در ریاضیات که تحلیلی یا آنالیزی هستند. یعنی قضایایی داریم که بر خلاف فیزیک که لزوماً همه گزاره های آن استدلالی ثابت نمی شوند، این قضایای تحلیلی آنالیتیک هر کدام ثابت می شوند. و لذا اگر یک کتاب آنالیز را باز کنید، می بینید کما بیش از اول تا آخر اینطور است که قضیه ای است و بعد اثبات آن! این مسئله را حتی به آنالیز تابعی نیز می توان بسط داد: قضیه، اثبات. این است که برای کسی که در این زمینه تجربه ندارد، اگر بخواهد وارد مباحث و مسائلش شود، اول هم سخت جلوه می کند و هم یحتمل خسته کننده باشد.

 بنده عرضم این است که حالا مثلاً ما می شنویم که فقه استدلالی هم داریم و بلکه اینکه فقه جواهری فقه استدلالی است. خوب، برای کسی که فقه نمی داند، حالا شما بیا توضیح بده که فقه استدلالی چیست؟ یحتمل مثل مسئله آنالیز خیلی سخت و خسته کننده خواهد شد. و یحتمل شنونده را دلسرد و بلکه دلزده کند. و اما یحتمل یک زمانی یک جرقه ای بزند و این مسئله را نمایان کند که فقه استدلالی اصلا یعنی چه؟ و چرا ما فقه جواهری یا شرح لمعه و امثالهم داریم و ماورای آن؟

بنده داشتم الغدیر را می خواندم، و یک حدیث کوچکی هست که در بالا آمده است. بعد به نظرم رسید که راجع به این مطلب در جواهر الکلام سرچ و جستجو کنم. دیدم راجع به جمع بین الاختین 140 مورد آمده است. و این فقط در جواهر الکلام است. کتب فقهی (استدلالی) دیگر را کاری نداریم. البته یحتمل اشکالاتی در نتایج سرچ و جستجوها موجود باشد که 140 تا نتیجه بیش از تعداد لازم باشد. ولی لااقل 10 نتیجه اول حاوی همین کلمات است. و باز حالا این مسئله را در چه زمانی و مکانی است که داریم بررسی می کنیم، باز استدلالات خاص خود را دارد که آیا فقیه جایز است استدلالات خود را ارائه دهد یا اینکه باید تقیه کند و کمتر حرف بزند چرا که فقه استدلالی یحتمل در زمان معاویه اینگونه نعمان بن بشیر بتواند استدلال کند، ولی مثلاً در زمانهای یزید و حتی زمانهایی که یزیدی تر از زمان یزید هم باشند دیگر معنی دارد یا بلکه منتهی به کربلاها و عاشوراها می شوند؟ و آیا می توان در فقه استدلالی را هم تعطیل کرد همانطور که بعضی هم استدلال کنند که خوب حالا آنالیز ریاضی هم نداشتیم، نداشتیم؟! راستش را بخواهید بعضی چیزها مثل گردش و گردشگری آنقدر واضحات صالحات بنظر می رسند که بیانشان غیر از اینکه بهلول گونه باشند، چیز دیگری را نمی رسانند. آقا مگر می شود؟ گردش و گردشگری را یک راست ربطش می دهی به اسپین و همه چیز و همه کس و حکمت متعالیه و نظریه حمیدی مجیدی و حتی امام زمان و گردش خورشید و ماه و زمین؟ بنده داشتم واضحات ضالحات را از راه tautological rings و گزاره هایی که به این نام tautology است مثل آنهایی را که ویتگنشتاین بدانها اشاراه کرده است و در کارهای پانداریپند-پیکستون-زونکاین مطالعه می کردم که به حدس ویتن برمی گردد. و بنظر این حقیر می رسد که واضحات صالحات داریم تا واضحات صالحات. یعنی برتراند راسل یحتمل بنظرش برسد که سوالاتی از این قبیل که چند تا ملائکه در سر یک سوزن می توانند جمع شوند یا اینکه اگر کسی عطسه کند روحش از بدنش جدا می شود و امثالهم خرافات است و لذا بخواهد دین را تعطیل کند و به منطق و ریاضی فیزیک و فلسفه بپردازد. و اما یک کس دیگری را می بینید که تازه نه تنها فقه استدلالی جواهری را می پسندد و بلکه حرفش هم این است که باید منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را نیز درست تحقیق و بررسی کرد تا به کنه مسائل پی برد. و الا حتی در مذاکرات با کشورهای دیگر و بلکه تجارت و بانکداری هم گیر می کنیم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

23227- 3 (الکافی 6: 13) محمد، عن أحمد، عن ابن فضال، عن الحسن بن الجهم قال: سمعت أبا الحسن الرضا ع یقول" قال أبو جعفر ع: إن النطفة تکون فی الرحم أربعین یوما ثم تصیر علقة أربعین یوما ثم تصیر مضغة أربعین یوما فإذا کمل أربعة أشهر بعث اللَّه ملکین خلاقین فیقولان: یا رب ما نخلق‌، ذکرا أو أنثى، فیؤمران فیقولان: یا رب شقیا أو سعیدا، فیؤمران فیقولان: یا رب ما أجله

و ما رزقه و کل شی‌ء من حاله و عدد من ذلک أشیاء و یکتبان المیثاق بین عینیه فإذا أکمل اللَّه [له‌] الأجل بعث اللَّه ملکا فزجره زجرة فیخرج و قد نسی المیثاق".

و قال الحسن بن الجهم: فقلت له: أ فیجوز أن ندعو اللَّه فیحول الأنثى ذکرا أو الذکر أنثى فقال" إن اللَّه یفعل ما یشاء".

(الوافی، فیض کاشانی، جلد 23، ص 1280)


نکته جالبی بنظرم رسید که نوترینوها را هم می توان در نظریه ام و هم در نظریه اف بررسی کرد و هم در سیاه چاله ها؛ و هم سیاه چاله های را می توان در رابطه با نظریه های ام و اف بررسی کرد. اینها همه بستگی به این دارد که مدل استاندارد فیزیک را چطور ریسمانی و برینی اش کنیم یا اینکه صاف برویم سر همین مسائل و سیاه چاله ها را در نظریه ریسمان بررسی کنیم. البته این هم یحتمل کار شاقی بنظر برسد که بخواهیم نوترینوها را در سیاه چاله ها بررسی کنیم چرا که چندان هم دسترسی به سیاه چاله ها آنچنان نداریم. مثل این می ماند که بخواهیم مهبانگ را در آن کسری از ثانیه اول خلقت مطالعه کنیم! این هم در دسترس ما نمی باشد. چه رسد کسی بخواهد بداند که قبل از مهبانگ چه می گذشته یا اینکه بخواهد بداند در big crunch در آخر عالم و روز قیامت و معاد یا بعد از آن چطور می شود؟ یا مثلاً ما می توانیم اینچنین دعا کنیم: اَللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ اَلْمَوْتُ اَلَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ اَلدَّاعِی فِی اَلْحَاضِرِ وَ اَلْبَادِی. و اما خوب، ما توی همین دعا که خدا آخر عاقبت ما را بخیر کند هم کلی کار داریم و از جمله ورع و پرهیز از طمع:

حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، عن محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران الاشعری، قال: حدثنی أحمد بن أبی عبد الله البرقی، عن أبیه، عن یونس بن عبد الرحمن، عن عبد الله بن سنان، عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه (علیهم السلام)، عن الحسن  بن علی (علیهما السلام) أنه قال: سئل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام)، ما ثبات الایمان؟ فقال: الورع. فقیل له: ما زواله؟ قال: الطمع (امالی شیخ صدوق). و لذا بنده عرضم این است که بعضی یحتمل اشکال کنند که این همه اصرار روی نظریه حمیدی مجیدی چرا که آخرش هم می فرمایید مثل ساختن اعداد طبیعی از مجموعه تهی است که یک بهلولیتی هم یحتمل در آن بتوان یافت! عرض بنده این است که اگر کسی منبری دستش افتاد، باید از روی خردورزی باشد که آنرا اداره کند و نه از این رو که بهلولیتی هم در کار است و لذا هر کاری و هر حرفی دلم خواست فبها. اینکه بهلولیتی هم یحتمل در کار است، یک مسئله ای است فرع بر همه مسائل و اگر هم چنین است باید درمانش کرد و نه اینکه بدان دامن هم زد.

و اما خوب، مسئله اینجا است که ما وقتی می خواهیم به یک موضوعی همچون حکمت بپردازیم، این کار بلامانع دو وجه دنیوی و اخروی دارد و چاره ای هم در آن نیست که وجه دنیوی آن عظیمتر است یا وجه اخروی آن. و در مورد ریاضی-فیزیک یحتمل بتوان گفت جنبه دنیوی آن است که سنگینتر است، ولی وقتی خود مبحث را در نظر می گیرید می توانید به آن از لحاظ متافیزیکی نیز بنگرید! و این است که جنبه نظریه حمیدی-مجیدی را از لحاظ یک حکمت الهی متعالیه برجسته می کند. و حال کسی اگر در این زمینه خبره هم شود، باز باید سعی کند که اسفار اربعه حکمت متعالیه را در تعلیم و تربیت آن تا حد امکان بپیماید. و اگر ولی فقیه داشته باشیم که دیگر نورٌ علی نور می شود. و یحتمل ولی فقیه هم در دسترس ما مستقیماً نباشد، و آنگاه آیا باز آخوند و روحانی داشته باشیم؟ باز این هم خیلی خوب است. و باز حالا آیا یک کتابخانه های خوب و وسیعی داشته باشیم باز این هم یخلی کمک احوال می شود. و اما بعضی بزرگان می فرمایند که آقا شما حالا ما را در یک دخمه ای یا زندانی محبوس هم که کرده باشید، اگر یک قرآن مجید هم به آن بزرگوار بدهید دیگر هیچ نمی خواهد. خدایا آخر و عاقبت ما را بخیر کن. این است که بنده عرض می کنم که بانک هم همان بانک جهانی شیخ زکزاکی-شیخ عیسی قاسم-شیخ نمر باقر النمر مستضعفین پابرهنه ها و کپر نشینها. یعنی آن مستکبری که خود هم گرفتار استکبار شده است، نمی تواند تشخیص دهد که در انواع و اقسام بدبختیهایی که در آنها گیر کرده است، حتی تجارت جهانی را هم مختل کرده است. گوش شنوا ندارد. به کی داری می گویی؟ متوجه نمی شود که بدبخت، تو خودت از همه مستضعفتری که اینجور بجان مستضعفین جهان می خواهی بیافتی و ضعیف کشی می کنی و ادعای آدمیت هم داری. خدا لعنتت کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿النمل: ١٩﴾


وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ



مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ ، قَالَ :


سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه‌السلام ، فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، الرَّجُلُ یَکُونُ مَعَ الْقَوْمِ ، فَیَجْرِی بَیْنَهُمْ کَلَامٌ یَمْزَحُونَ وَیَضْحَکُونَ؟

فَقَالَ : « لَا بَأْسَ مَا لَمْ یَکُنْ » فَظَنَنْتُ أَنَّهُ [٢] عَنَى الْفُحْشَ ، ثُمَّ قَالَ : « إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم کَانَ یَأْتِیهِ الْأَعْرَابِیُّ ، فَیُهْدِی لَهُ [٣] الْهَدِیَّةَ ، ثُمَّ یَقُولُ مَکَانَهُ : أَعْطِنَا ثَمَنَ هَدِیَّتِنَا ، فَیَضْحَکُ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، وَکَانَ إِذَا اغْتَمَّ یَقُولُ : مَا فَعَلَ الْأَعْرَابِیُّ؟ لَیْتَهُ أَتَانَا ».


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ کُلَیْبٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « ضَحِکُ الْمُؤْمِنِ تَبَسُّمٌ ».



برگشتنه که دیزی را خورده بود، دو نفر از او چهاراه قنات را آدرس خواستند. او هم جوابشان را داد. رفتنه، دیده بود مثل اینکه دور تختش که یک  لبه ی تختی دارد که سالها روی آن می خوابید یه وری توی لبه چاه ایستاده است. این هم همان چاهی است که خانمش والده هی تلفن می زند اعتراض می کند که آقا یک ورق آهنی را روی چاهی انداخته اند و ماشینها که روی آن رد می شوند، هر دفعه ایجاد یک صدای دلخراشی می کند. تو را به آن که دوستش دارید، این را یک کاریش کنید! ورق هم نصفش کنار رفته بود و نصفش سر جایش بود.


این است که برگشتنه نیست که می آمد، گفت بگذار ببینم این چاه که حالا تمام و کمال رویش باز شده بود بببینم تکه چوبی را که یک طرف تخت ما را تشکیل می داد را می توانم ته چاه پیدا کنم؟ و هی نگاه کرد و دید خیر. مثل اینکه چاه کم عمقی هم نیست. و انگار که یک چیزهای محوی ته آن پیدا است. و اما اینکه آیا درست می شد این را تشخیص داد که آیا لبه تخت ته چاه رفته است یا خیر، نمیشد خیلی هم تشخیص داد. پیش خودش گفت که حالا خوب است اقل کم آدرسها را درست داده باشم و مردم را به گمراه نیانداخته باشم. بالاخره چهاراه قنات را با ماشین باشد یا پیاده آنقدر همینجوری می رود تا پیدا می کند دیگر. و اتفاق است که حالا دو نفر هر دو می خواسته اند بروند چهارراه قنات. خوب، مگر چیه؟ اتفاقاً بنده نیز همین چند روز پیش بعد از مدتها، از جلوی سفارت سوئد رد شدم. کاملاً تصادفی بوده است. می شود. و این هم می شود که همزمان یک مهمانی از سوئد داشته باشید و یکی هم از هلند و یکی هم از هند! حالا این هم نشود، یحتمل بشود که لااقل اینها ایرانیانی بوده اند که هم هند و هم هلند و هم سوئد را درنوردیده اند و آنجاها هم زندگی ها کرده اند ...

و حالا بنده دهاتی ام و فکر اینم که بانک اسلامی مستضعفین جهانی شیخ زکزاکی-شیخ عیسی قاسم-شیخ نمر باقر النمر راه بیاندازم حتی انترنتی و بلکه حتی اگر بتوانم و خدا بخواهد یک درمانگاه گوش حلق بینی مستضعفین که سر پایی پلپ بینی را درمان می کند نیز راه بیاندازم. بالاخره، یک دردسرهایی دارد این پلپهای بینی که یحتمل حال پزشکان را گاهی به هم بزند وقتی این همه مریض را باید جراحی دماغ کنند و کلی خونابه و ضایعات را از توی سوراخ دماغهای خلق الله بیرون بکشند. ولی بنده عرضم این است که وقتی اینها مستضعفینی هستند که یحتمل بی کار هم شده اند و خانه نشینند و هی فرط و فرط هم دود می کنند، خوب اینها اگر هم یک وقت خواستند که سر کارشان برگردند. یک وقت دیدید دیگر آن توانایی قبلی را نداشته باشند چرا که یا پرخوری کرده اند و بیش از حد نان خالی نوش جان کرده اند یا بالای آن دود هم کرده اند. و حالا بخواهند برگردند سر کار چرا که بعد از مدتها کار پیدا کرده اند، آیا بتوانند و آیا نتوانند چرا که یک آمپول زن درست حسابی هم ندارند چه رسد به اینکه پزشک متخصص گوش و حلق و بینی  احتیاج داشته باشند. خوبی پزشکان ما این است که این سرویسها را بنده در تلویزیون خیلی دیده ام که رایگان به مثلاً روستاییان و مستمندان ارائه می دهند. و اتفاقاً بعضی از پزشکان هم می نویسند که اگر ندارید، می توانید ویزیت را نپردازید. و خوب، درمانگاه خیریه جراحیهای سر پایی هم راه انداختن باید از همین نوع حسابها را داشته باشد. خیریه است و پزشک متخصص این سرویس را از روی خیرخواهی ارائه می دهد. و الا مجبور که نیست و گناه هم  نکرده است که توی سوراخ دماغ همه را معاینه و درمان کند. البته باز هم اگر این مسئله از حالت خیریه بیرون می آمد و یک حالت پوشش درمانی ای را داشت، خوب دیگر خیلی هم بهتر می شد. یعنی یک وقت هست که کار را می خواهید اصولی انجام دهید و نه از روی خیرخواهی یا انسان دوستی محض. و الا آن وقت یحتمل بعضی بفرمایند که طرف مثل اینکه خیلی بهلول است یا اصلا کلاً از مرحله پرت است یا می گوید جهاد ولی جهاد دانشگاهی و جهادهای دیگر را سر در نمی آورد. و یحتمل از جهاد از این دیدگاه که اگر کسی از در خانه اش برای کسب روزی هم درآمد هم خیلی سر در نمی آورد چرا که اگر از طریق اینترنت هم بلد بود  کسب روزی کند باز انسان دلش نمی سوخت.  بلد نیست. و الا که لبه تختش از لبه چاه سر در نمی آورد و بعد هم نفهمد رفته است ته چاه یا یک بنده خدایی که بهش احتیاج داشته است برش داشته است برده خانه اش یا برای هیزم زمستان بلکه انبارش کرده باشد. اصولاً نظریه حمیدی-مجیدی که معلوم نیست چه رلی را دارد در ریاضی-فیزیک بازی می کند و بجای آن نظریه های زایبرگ-ویتن و گرموف ویتن را زیر و رو می کند. اینها یعنی چه؟ همین است که لبه تخت یک مرتبه از لبه چاه در می آید. البته بعضی یحتمل خیال کنند بنده دارم خودم را عرض می کنم. ولی در صورتی که هر کسی را دارم می گویم که به نظریه حمیدی مجیدی باور داشته باشد. توجه بفرمایید که نظریاتی که در الهیات داریم بررسی می کنیم غیر از نظریاتی است که در ریاضی-فیزیک داریم بررسی می کنیم. الهیات را می توان تنزل داد به ریاضی-فیزیک ولی کجا آیا بتوان آیا نتوان هر ریاضی-فیزیکی را ارتقاء داد به الهیات. اصلا آیا کسی صلاحیت این کار را دارد که بتواند این کار را انجام دهد؟ آیا کتبش را دارد؟ آیا باورش را دارد؟ اصلا دین را باور دارد و بلکه خدا را هم باور داشته باشد یا نداشته باشد ولی ریاضی فیزیکش خیلی هم خوب باشد. یعنی دینش همان ریاضی فیزیکش هست و لا غیر. حاضر نیست بالاتر برود. زوری که نیست. همین قدر می خواهد و همین قدر می فهمد. و معنی اش این هم نیست که دیگر چیزی ماورای این حرفها نیست. الهیات هم نداریم و توحید هم نداریم؟ هر کسی باید کار خودش را بکند. نمی شود به همه گفت ما کتب علیکم الصیام هم داریم و کتب علیکم القتال هم داریم. یعنی می شود گفت. و اما کو گوش شنوا؟ اویی که باید بشنود استت که می شنود و نه هر کسی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

با سلام، خانم دکتر اقل کم یک مرجع خوبی راجع به وضعیت نوترینوها در سیاه چاله ها به این حقیر معرفی کنید از آنجایی که بنده زیاد پابرهنه می دوم وسط پستهای شما. ولی خودمانیم تا حالا فکر کرده اید که چرا ما هیچ وقت یک بانک جهانی اسلامی نداشته ایم؟ یعنی کشورهای اسلامی آیا هیچ وقت جمع شده اند و بگویند که ما بیاییم یک بانک اسلامی جهانی برای وضعیت عمومی مسلمانان ایجاد کنیم؟ این چقدر می تواند خوب باشد و از جمله اینکه می توانست کارتهای اعتباری خودش را صادر کند بجای اینکه ما این کارتهای عابربانکها را داریم که تا وقتی کلی پول توی آن نریزی به هیچ دردی نمی خورد و اعتباری به خودی خود ندارد، حالا می خواهد دارنده کارت خیلی خیلی مستضعف باشد یا خیلی هم اتفاقاً مستکبر باشد. ندارد! یعنی بنده عرضم این است که گویی بانک اسلامی جهانی عین همین نظریه حمیدی-مجیدی بنده حقیر می ماند و دلیل اینکه کارل مارکس هم سرمایه را نوشت و دین را نفی کرد و کمونیسم را راه انداخت، بعضی اشکال کنند که همین است که آقا جان این همه سرمایه دارید، ای کشورهای اسلامی؛ پس چرا جمع نمی شوید و یک بانک جهانی اسلامی باز کنید؟ البته این کمی یحتمل هم از روی پر رویی بنده حقیر به حساب بیاید که اقتصاددانان عظیم مملکت ادعا کنند که ما تازه می خواهیم از تحریم در بیاییم، و این بابا اینقدر پررو است که دارد می گوید بانک جهانی اسلامی با شعباتی در هر پنج قاره عالم! حالا ما گردش و گردشگریها را هم کاری نداریم که آقایان معمولاً بهتر است بنشینند در خانه و خانمهایشان را بفرستند بروند مسافرتهای داخلی و خارجی! ولی بالاخره حرف بنده این است که حالا بنده هم هیچی ولی شما و ایمان افتخاری و مثلاً خانم دکتر ندا صدوقی خواستید بروید کنفرانس بین المللی، همینطور که می فرمایید نباید سفارت بگوید اینها اقل کم یک بانک جهانی اسلامی خودشان را دارند و لذا ما کار اینها را راه بیاندازیم و اینقدر بهشان گیر ندهیم. راستش بنده یادم نمی رود، یک بار رفته بودیم همین سفارت سوید ویزا بگیریم و ندادند هم، ولی یادم نمی رود که یک مسئولی از سفارت که ایرانی هم بود آمد به مردم که شلوغ می کردند در صف گفت که دارید تمدنتان را نشان می دهید؟ البته بقیه رفتند سوئد ولی بنده رفتم کربلا چرا که کل یوم عاشورا کل ارض کربلا! خیلی هم بهتر بود. تازه حالا هم اینترنتی برای کربلا اسم نویسی می کنند ولی دریغ از چهار تا همسفر خوب از همین الان پیدا کردن. انگار قحطی زائران کربلا است. این همه می روند کربلا در روز اربعین ولی هیچ کس گویی نمی خواهد با این حقیر همسفر شود نمی دانم چرا. و حالا گردش و گردشگریها را اصلا کاری نداریم، بنده حقیر می خواهم ببینم این مقاله(های) پاندهاریپند-پیکستون-زونکین را اگر بخواهم بررسی کنم و ربط آنرا با گردش-گردشگریهای با اسپین بالاتر را بفهمم، این هم به بانک جهانی اسلامی ربطی ندارد؟ اصلا عربستان سعودی و مصر را هم می گذاریم کنار و کاری نداریم. افغانستان و یمن و عراق و سوریه و ترکیه و تونس و الجزیره و مراکش و کشمیر و پاکستان و نیجریه و سودان و  ایران و ... آنقدر مستضعفین ندارند که با هم جمع شوند و بگویند که ما می خواهیم بانک جهانی مستضعفین اسلامی را تشکیل دهیم؟ همین سوئدیها را نمی خواهد تا بفرمایند که ما همه کارهایمان را از خرید بلیط هواپیما گرفته تا پرداخت قبض آب و برق و گاز را همه را اینترنتی و تلفنی و عابربانکی انجام می دهیم و دیگر شعبات بانکی آنچنانی هم نمی خواهیم. اصلا بانک جهانی مستضعفین اسلامی اینترنتی هم چرا نداریم؟! خوب، بانک جهانی که از سال 1945 ایجاد شده است در نیویورک نباید بگوید که اینها این قدر بی عرضه اند، پس همان بهتر که آمریکا بیاید تحریمشان کند؟ آن وقت از این حرفها نمی زنند پشت سر مسلمانها؟ بالاخره هر چیزی یک حسابی دارد. چطور است که یک چیزی به این سادگی را ما نمی توانیم حل کنیم و بعد ه می خواهیم به نظریاتی مثل نظریه حمیدی-مجیدی بپردازیم. می شود؟ خیلی مخلصیم! بنده اگر می خواستم این بانک را خودم تاسیس کنم، اصلا اسمش را می گذاشتم بانک جهانی اسلامی مخصوص همه مستضعفین جهانی و از جمله پابرهنه ها و کپر نشینهای شیخ عسی قاسم- شیخ زکزاکی- شیخ نمر باقر النمر

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ﴿1﴾ وَإِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « کَانَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم إِذَا رُئِیَ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ ، رُئِیَ لَهُ نُورٌ کَأَنَّهُ شِقَّةُ قَمَرٍ ».


مسئله بهلولیت در نظامی که یک حاکمیتی ظالمانه دارد خیلی طبیعی می نماید. این مسئله تا آنجا پیش می رود که ما می بینیم بلال کاید را می فرمایند که دارد نابینا می شود و رو به موت است از بس که در زندانهای رژیم صهیونیستی اعتصاب غذا کرده است و احتمال شهادت وی هست. این را دیگر نمی گویند بهلولیت و بلکه می فرمایند شهامت و شجاعت و شهادت. و اما اگر یک بنده خدایی بخواهد آیه انشق القمر را امروز ثابت کند که به چه معنا است، یحتمل هنوز این تهمت را به او بزنند که او بهلولی بیش نیست! یعنی این سوال از لحاظ نجومی موجود است که اصلا شق القمر یعنی چه که آیا بتوان یا نتوان ماه را به دو نیم کرد؟ و یحتمل اگر کسی این را بتواند ثابت کند، همانطور هم می تواند ثابت کند که و لذا خورشید را هم می توان به دو نیم کرد! و این در حالی است که سوره می فرماید که همان موقع مشرکین دیدند که ماه به دو نیم شد، ولی باز گفتند که این یک سحر مستمری است. یعنی باز با اینکه دیدند چه شد، باز باورشان نشد. فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَیْءٍ نُّکُرٍ. یعنی وقتی یک ابهامی موجود است که رسول اکرم (ص) قرار است به درخواست مردم معجزه ای بیاورد و همین کار را می کند، باز تهمت ساحری را داریم.

و اما ما اینجا یک بهلولیتی داریم که محلی است و یک بهلولیتی داریم که جهانی است. این یعنی چه؟ یعنی اینکه بلال کاید هم زندانی است و اعتصاب غذا کرده است. و جانش در خطر است. و همه و همه مستضعفین جهان هم گیر یک ظالمیت جهانی افتاده اند که نمی دانند چرا بی خودی دارند قاچاقی زندگی می کنند. و اما خوب، اگر ما بتوانیم از این بهلولیت محلی گذشته و ماورای آنرا بنگریم و به گردش و گردشگریها در سطوح و مقیاسهای مختلف جهانی خود بپردازیم، آیا بتوانیم آیا نتوانیم از بهلولیت محلی و جهانی عبور کنیم. البته این یک توهمی است که وقتی اوضاع جهانی خیلی بقول معروف خر تو خر شد، آنگاه بهلولیت هم می تواند قسر در برود. در صورتی که شما می خواهید اقامه دعوا کنید و مثلاً بفرمایید که ما به این دلایل است که انشق المقر یا انشق الشمس داریم! و حالا بعضی هم بیایند به شما تهمت بهلول بزنند. این غیر از آن است که ما از پزشکی سر در نمی آوریم و می رویم خدمت متخصص جراحی عمومی یا حتی جراحان تخصصی تر. یا می روید نجاری مبل و صندلی می خرید. این بدان معنا نیست که شما از کار خود سر در نمی آورید و بلکه بهلولید! و بلکه اگر خیلی پا توی کفش دیگران کردید است که همه می گویند این عجب دیوانه ای است. و البته یک کارهای عجیبی غریبی اگر از کسی سر بزند که او را بهلول و دیوانه و مجنون خطاب کنند، خوب او را باید برد بستری اش کرد تا خدای ناکرده نکند به خودش صدمه ای بزند. یا شاید هم جنون و دیوانگی اش از نوعی باشد که به کسی آسیبی نزند و از روی بی آزاری باشد. این هم منظور از بهلول و بهلولی گری نیست.

این است که فرض بفرمایید که ما یک بهلولی داریم که ادعایش می شود می تواند اگر کسی فقط یک دست و یک پایش را بطور مخالف تحت کنترل خود داتشه باشد، آنگاه همین کافی است که او را وادار کند که دست و پای دیگرش را هم تحت کنترل خود درآورد. این بهلول دیگری می شود که بگوید هر کس بر علیه نظام حکومتی شورید، یک دست و یک پایش را بطور مخالف قطع می کنیم. این را معمولاً باز نمی گویند عجب بهلولی است و بلکه می فرمایند که عجب فرعونی است! و آن بنده خدایی را که دست و پایش را از دست داده را می گویند عجب بهلولی بوده این بنده خدا دیگر.


ولی حالا شما باز فرض بفرمایید که یک بنده خدایی داریم که مثلاً پادشاه یا رئیس یک کشوری است و آنقدر زورش می رسد که می گوید همه این قاره ای که کشورم در آن واقع است هم مال من است. و از طرفی می گوید که دو تا از قاره های دیگر هم بطور خلاف مثل همان یک دست و یک پا مخالف الا و لله مال این حقیر است! البته قاره ای که این کشور در آن هم هست می تواند اعترض کند که تو داری خیلی زیاده خواهی می کنی و لذا تا آنجا که می توانند با هم وارد بحث و گفتگو و مذاکره می شوند و اگر دیگر دیدند نمی شود، چی؟ می گوید که اصلا می دانید که چیست؟ من بانک مرکزی خود را از بانک مرکزی قاره خودمان جدا می کنم و بانک مرکزی کشورم را با دو قاره دیگری که آنها هم بانک مرکزیشان مال من است روی هم می ریزیم و یک بانک مرکزی جهانی تشکیل می دهیم و بعد کشورهای دیگر را هم حریف می شویم. حالا یحتمل کسی ادعا کند که اگر کشوری بتواند این همه قوی شود، و اقتصاد همه کشورهای مستضعف و مستکبر جهان را زیر سلطه بانک مرکزی خود درآورد، پس چرا دیگر بیاید به این بهلولیت محلی که همین دو قاره خلاف مال من و بقیه را هم زیر سلطه در خواهم آورد؟ و آنگاه یک اقتصاد جهانی مبتنی بر اقتصاد محلی خود رقم خواهم زد؟ البته این سوال خیلی متینی است. ولی یحتمل کسی ادعایش شود که این بهلولیت قاره ای با آن بهلولیت دست و پای خلاف که می گفت همینها را کترلش را به من بده و من بقیه را خودم درستش می کنم یحتمل ارتباطاتی داشته باشند! التفات می فرمایید بهلولیت را؟ چه عرض کنم؟

یعنی یک وقت هست که اراسموس است که دارد از در ستایش دیوانگی بحث می فرماید و یک وقت هست که بهلول می خواهد واقعاً یک چیزهایی را به زبان علمی هم بگوید، ولی مگر این سیاستمداران جهانی حرف توی گوششان می رود؟ و مگر کسی می گذارد اقتصاد جهانی را بدهند دست یک چنین بهلولهایی که چس و راست دست و پا قطع می کنند به اسم اینکه اقتصاد جهانی را سر و سامان دهیم؟ یعنی بهلولیت هم حدی دارد و نمی شود فقط گفت که ما پنج تا قاره داریم و این پنج قاره را شاخصهایش را از لحاظ شاخصهای آتیا-سنیگر لحاظ می کنیم و مقدارهای شاخصش را هم حساب می کنیم و در نهایت معادلات دیراک حرارتی و اقتصادی و خمینه ای و همه و همه را حساب می کنیم. و اصلا اولی و دومی و سومی و چهارمی و بلکه پنجمی را هم لعنت نخواهیم کرد: اَللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ اِبْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ [اِلْعَنِ] اَلثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ اَلرَّابِعَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ اِلْعَنْ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ.

بلکه یک سری معادلات است که باید حل کنیم. و همه چیز حل می شود. البته این هم هست و آن هم هست. و یحتمل روایات دیگری هم هست! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

{اسماء دختر یزید انصاری، از طرف زنان مسلمان مدینه مامور شد به نمایندگی آنان نزد رسول خدا برود و پیام گلایه آمیز زنان مدینه را به رسول خدا ابلاغ کند و جواب بگیرد.

اسماء وقتی وارد شد که رسول خدا در میان جمع اصحاب بود. گفت:

"پدر و مادرم قربانت. من نماینده زنانم به سوی تو. ما زنان می گوییم خداوند عز و جل تو را هم بر مردان مبعوث فرمود و هم بر زنان. تو تنها پیامبر مردان نیستی. ما زنان نیز به تو و خدای تو ایمان آوردیم. ما زنان در خانه های خویش نشسته حاجت جنسی شما مردان را برمی آوریم. فرزندان شما را در رحم خویش می پرورانیم. اما از آن طرف می بینیم وظائف مقدس و کارهای بزرگ و ارجمند و پراجر و باارزش به مردان اختصاص یافته و ما محرومیم.

مردانند که توفیق جمعه و جماعت دارند، به عیادت بیماران می روند، در تشییع جنازه شرکت می کنند، حج مکرر انجام می دهند و از همه بالاتر توفیق جهاد در راه خدا دارند. در صورتی که وقتی یک مرد به حج یا جهاد می رود ما زنان هستیم که اموال شما را نگهداری می کنیم، برای جامه های شما نخریسی می کنیم، فرزندان شما را تربیت می کنیم. چگونه است که ما در زحمتها شریک شما مردان هستیم اما در وظایف بزرگ و مقدس و کارهای پراجر و پاداش شرکت نداریم و از همه آنها محرومیم؟"

... [رسول خدا] رو کرد به اسماء و فرمود:

"ای زن! آنچه می گویم درست فهم کن و به زنانی که تو را فرستاده اند نیز حالی کن. پنداشتی که هر که مرد شد به واسطه این کارها که برشمردی توفیق اجر و پاداش و فضیلت را می یابد و زنان محرومند؟ خیر چنین نیست. زن اگر خوب خانه داری و شوهر داری کند، نگذارد محیط پاک خانه با غبار کدورت آلوده شود، اجر و پاداش و فضیلت و وتوفیقش معادل است با همه آن کارها که مردان انجام می دهند."} کتاب مسئله حجاب استاد شهید مرتضی مطهری صفحات 204-206.


پی نوشت: سر اینکه کتاب مسئله حجاب که قبل از انقلاب نوشته شده، بعد از انقلاب نیز تر و تازه مانده است و بسیار خواندنی است، این است که از یک دیدگاه حدیثی و قرآنی و تفسیری و فقهی و اخلاقی و اجتماعی و حتی می توان گفت علمی نوشته شده است. و لذا قبل و بعد از انقلاب نمی شناسد و از این مرزها و مرزبندیها براحتی عبور می کند! اگر بخواهیم به کنه مسئله پی ببریم، باید به جناح بندیها و حجابهایی که بین جناحهای اصولگرا و اصلاح طلب موجود است نگاهی استصوابی بیاندازیم. و خواهیم دید که حجابهای ضخیمی اینجا موجود است که مملو از تعصبات و بدخلقیها می توانند باشند. نهایت این مسئله را باید در روابط ایران با آمریکا جست که به حق باید گفت یک حجاب ضخیمی آنرا پوشانده است و کنار زدن آن به قولی کلیدش دست ایران هم نیست! این مسئله را یحتمل می توان تشبیه کرد به نیروی قوی در مدل استاندارد فیزیک که ذرات دچار محبوسیت (confinement) شده اند و حجابهای محبوسیت هم کنار برو نیست. یک فرقی هست بین مسئله سلطه ابرقدرتها و غیبت امام زمان. یعنی ما می بینیم که وقتی کسی می خواهد یک عمل شیطانی بزرگی را انجام دهد اول بین خود و عملش یک پرده هایی و حجابهایی را قائل می شود و اوضاع و احوال را خوب بررسی می کند که آیا بشود و آیا نشود و اگر دید می تواند این کار را انجام دهد، فبها و الا که حجابها را کنار نمی زند و بلکه بیشتر و ضخیمترش هم می کند. این غیر از آن مسئله فقهی حجابی است که کتاب استاد شهید مطهری می فرمایند. و اما اینجا یک مسئله ای هست که ناشی از مثلاً نماز است که صرفاً حق الله است و خدمت به خلق که از حقوق حق الناسی است. عبادت بجز خدمت خلق نیست، به تسبیح و سجاده و دلق نیست. (یحتمل بجای عبادت، طریقت هم بکار برده اند.) و اما یک وقت هست که مسئله تقوی در ترس از سیاستزدگیها آنچنان گم می شود که گویی ما از سرطان و فشارخون و دیابت و انواع و اقسام بیماریهای روانی و پیری زودرس و بمبهای اتمی و هسته ای و غیرهسته ای و آمریکا و انگلیس و 5+1 و اسرائیل و همه و همه آنقدر به هم پیچیده شده اند که نمازمان اول وقت که یادمان می رود و بلکه یحتمل کسی نزد خود بفرماید که مدافع حرم؟ به ما چه؟ یعنی مسئله غیبت قرار است که نزد شیعه و بلکه همه مسلمانان حل شود، ولی خود می شود یک حجابی که در سیاستزدگیها گم می شوند. یعنی آیا ممکن است که ما بین اصولگرایان و اصلاح طلبان اینچنین مشکلاتی را داشته باشیم که رهبری و ولایت فقیه و تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان و مجلس و قوه قضاییه همه و همه برای خدمت به اسلام و مسلمانان باشند و اینها باز خود همه می شوند حجابهایی که حل مسائل را مانع شوند؟ اگر چنین است که یحتمل یک شیطنتهای بزرگ و عظیمی است که در کار است. یا اینکه بنده در توهمات و تخیلات بهلولی خود غرق شده ام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.


یک انگیزه ای هست که این قسمت بالا از پست را به قسمت نظرات منتقل کنم. یحتمل هم اشکال شود که آنوقت دیگر پست خیلی بیش از حد قاچاقی خواهد شد و بلکه همه چیز را داریم پشت حجابهای نظرات می بریم و سوال بهلولیت را نیز یحتمل می خواهیم پنهان کنیم!

و اما واقعاً چه انگیزه ای هست که فرض بفرمایید یک تماسی بین یک دانشمند و یک شاگرد برقرار شود با توجه به اینکه امروزه روز این کار از طریق نامه نگاری خیلی سریعتر و با سهولت بیشتری می تواند انجام شود. و این کار می تواند علناً انجام شود و می تواند بطور شخصی نامه نگاری شود. اصولاً اینطور بنظر می رسد که وقتی کسی به دانشمندی نامه نگاری کند، یا باید یک حرف درست و حسابی داشته باشد که بگوید. یا می خواهد شاگردی خود را اثبات کند. یا باید یک چیز پرباری در حرفش داشته باشد که بتواند آن دانشمند را جلب کند. مثلاً ممکن است حرفش این باشد که من یک نظریه اسپینی یافته ام که نشان می دهد می توان بعضی اسپینها را جهتشان را عوض کرد! و دانشمند مزبور یحتمل در ذهنش باشد که خوب درست است. ولی حالا بگو ببینیم که آیا کدام اسپین است که می شود جهتش را عوض کرد و کدام را نمی شود؟ و در عین حال، نمی آید این را مستقیم از شاگرد بپرسد و بلکه این از مسائلی است که شاگرد باید حلش کند. البته دانشمند نیز یحتمل مایل باشد همین مسئله را حل کند و نداند هم چطور می شود حلش کرد، ولی نمی آید مستقیم به شاگرد بگوید که من هم مثل تو نمی دانم. و این شاگرد است که آیا بتواند آیا نتواند حرفش را درست بزند. یعنی گاهی اوقات دانشمندان یک مسائلی را عنوان می کنند که هیچ بهلولی نمی آید بگوید این مسئله را برای تز دکترایتان حل کنید چه برسد که بگوید که این را برای تمرین کلاس حل کرده و دفعه بعد ارائه دهید! و اما شاید اتفاقاً یک دفعه یک استادی این کار را کرد و شاگردی هم اتفاقاً مسئله را حل کرد و برای دفعه بعد آورد سر کلاس و حلش را به همه نشان داد! یحتمل هم مسئله را استاد دانشمند در فیزیک یا ماث اورفلو ارائه دهد و به احتمال کمتری هم شاگردی یا حتی استادی دیگر آنرا حل کند. ولی اگر همه چیز تبدیل به یک حالت قاچاقی شود که تا آمدی چیزی را بنویسی رسانه ای شد و همه چا درز کرد و بصورت دسته چندمی شد اگر خواستی به کسی بنویسی، همان بهتر که دیگر ننویسی. قاچاق فایده ندارد! یعنی کالای قاچاق یحتمل بتواند با کالای غیرقاچاق رقابت هم کند. ولی خوب، همیشه منشاء آن یک حالت مجهولی را خواهد داشت چرا که قاچاق است. و اما حالا چه کار باید کرد که این کالا از حالت قاچاق خارج شود؟ منشاء آن باید روشن شود! به عبارت دیگر نمی شود کالای قاچاقی را شاگرد به استاد ارائه دهد و استاد به اسم خود تمامش کند و شاگرد هم سرش بی کلاه بماند. و اما چون قاچاق است و معمولاً کالاهای قاچاق بی کیفیت ترند، این یحتمل امکان پذیر است چرا که آن زیبایی و جذابیت لازم را برای کارایی خود ندارد. و اما وقتی همین کالای قاچاق را بهتر ارائه کردند و بطور شسته و رفته در بازار ارائه شد، حتی خود شاگرد هم متوجه نشود که این همان کالای قاچاق خود او است که به وفور در بازار یافت می شد و همه دیگر دست فروشان نیز ارائه اش می کردند! بازار دانشمندان ریاضی-فیزیکی خریداری برای کالاهای زشت و کج و معوج ندارد و بلکه زیبایی یکی از لوازم کار است. و این است که جهت اسپین را تعین می کند: حرکت بسمت یک زیبایی نادر بی نظیر در بلندترین قله ها. و الا خوب، شما منوپاد را از غرب وارد کنید و بعد می بینید که همینها را با ارزانترین قیمت در مترو هم می فروشند که یحتمل قاچاق هم شده است. و اما این یک کارایی دارد و آن کارایی دیگری هر چند که کسی که فقط با کالای قاچاق سر و کار دارد، معنای تفاوت در این کارایی ها را یحتمل هیچ گاه درک نکند. بالاخره گردش و گردشگری هم داریم تا گردش و گردشگری. همه اینها یک طرف و گردش و گردشگریهای ماه و خورشید و زمین یک طرف دیگری است! نمی توانید بفرمایید اینها هم قاچاقی است چرا که همینطوری هیچ کس هم کاریشان نداشته باشد، خودشان برای خودشان بدون اینکه کسی از آنها بخواهد گردش و گردشگری می کنند نمی دانم چرا؟ همینطوری نور است که همه چا می تابد وقتی روز شد و قاچاق هم نیست! همه کالاهای قاچاق یک طرف و این یک طرف دیگر است. حتی اگر در ظل گرمای تابستان بیش از حد زیر نور آفتاب نزدیک ظهر بایستیم، یحتمل بدجوری گرما زده می شویم و بلکه بعضی جاها از شدت گرما ادارات زودتر تعطیل می شوند. گرمای زیاد باعث می شود مردم دست از کار زودتر بکشند.

بالاخره، یک بهلولیتی موجود است که مربوط می شود به ضعفا را به عنوان کالای قاچاق ارائه دهیم و اغنیا و اقویا را کالاهای مرغوب حساب آوریم. و این در صورتی است قرار بر این بود که کاری کنیم که گردش و گردشگریها را به نفع ضعفا و بر حسب جمع کردن نیروهای قوی باشد که تفکیک بین کالاهای قاچاق و کالاهای مرغوب بدرستی و از روی علم و تقوی و قدرت و تجارت و تولید اقتصادی و بهداشت و سلامت و امثالهم روشن شوند. و نه اینکه ضعفا طوری شود که انگار دارند قاچاقی زندگی می کنند و این اغنیا و اشرافیت هستند که دارند به آنها صدقه می هند که بهتر زندگی کنند یا حتی وارد جنگ با آنها می شوند که آنها را سرکوب کنند! اشرافیت اغنیا باید در این باشد که علم و حکمت را آنطور ترویج کنند که ضعفا نیز خود احساس بی نیازی کنند و بلکه به بهترین نحوی از آن بهره مند شوند طوری که اگر یک بنده خدایی که فکر می کرد خیلی ثروتمند است رفت گفت می خواهم خمسم را بپردازم، همه بریزند سرش و او را ناک اوت کنند برای اینکه همه بگویند ما اینقدر داریم که نمی خواهیم تو که خیال می کنی خیلی اشرافی هم هستی اصلا خمست را بپردازی. موقع جمع کردن انفال خمست را هم جمع می ستانیم. آن موقعی که باید کاری می کردی و به فکر پابرهنه ها و کپرنشینها می بودی، نبودی و کاری نکردی. حالا دیگر می خواهی چه کنی؟ برو پی کارت! خیلی وقت است جا مانده ای و قاچاقی داری زندگی می کنی. عجب حرفی می شود این! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

اَللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ اِبْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ [اِلْعَنِ] اَلثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ اَلرَّابِعَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ اِلْعَنْ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ


البته در نظریه هایی مثل کالوزا-کلاین، یک بعد اضافی نیز به بعد چهار اضافه شده است و بعد گرانش و نسبیت عام اینشتن را در نظر می گیرد که این پیشینه ای کما کان صد ساله هم یحتمل داشته باشد. این است که در نظریه همدیسی و نظریه فضاهای تایشمولر (که اسکین و دیگران آنرا با انتگرالهای آبلی هم در نظر می آورند و لذا مسئله جالبتر هم می شود!) این بحث پیش می اید که همیشه یک عده ای هستند که در یک سنجه و مقیاس خاصی با سیخ و میخ خود ایستاده اند و دارند چرخ(های) ماشینهای دیگران را پنچر می کنند. و این طور نیست که یکی هی دارد می نویسد و جهاد فی سبیل الله می کند  و دیگری نیز دارد با او از راه جاحدی وارد می شود. یعنی ابرتقارنی اس که صورت می پذیرد و آنجایی که این دارد می نویسد، دیگری دارد پنچر می کند و تخریبچی است و آنجا که او تخریبچی است و پنچر می کند، این دارد حالا بنویس کی ننویس می کند و ... و لذا نظریه فضاهای (ابر)تایشمولری. برای این کار نباید هم به راه های خیلی خیلی دور هم رویم. همین آی پی ام خودمان را در نظر بگیرید و ایمان افتخاری و ایمان ستایش و کامران وفا و یاسمن فرزان و شاهین شیخ جباری را در نظر آورید. یا همین ناورداهای توپولوژی بعد پایین مثل 3 و 4 را در نظر بگیرید که یک کنفرانسی را در آی پی ام خواهیم داشت با اساتیدی مثل اکبولوت و دیگران. طبق معمول می شود رفت سر این سخنرانیها نشست و هیچ نگفت یا خیلی خیلی هم هی گفت و هی نوشت. و اما آخرش آیا می توانی اینها را وارد نظریه حمیدی مجیدی خود کنی؟ خوب، فرضاً می توانی هم. و ...

پس این را هم می توانی و وارد کنفرانس هم می شوی و همه هم یا می گویند یا نمی گویند که به کلوپ خوش آمدی!  و اما مسئله تورسورها را در جی-باندلهای لافورگ چطور؟ می دانی اینها چی هستند؟ ایا اینها نیز به نزولهای بی نهایت ربط دارند که اول باید هم فرانسه ات را تمرین کنی و بعد ببینی مقاله وینسنت لافورگ چه دارد می گوید. و بعد حالا آیا می توانی بعد این نزول بی نهایتی، وارد تجزیه و تحلیلهای درست و حسابی شده و تورسورهای بان-جی ای را به شتوکاها و کار لارانت لافورگ نیز ربط دهی و بلکه لم بنیادی را هم وارد کنی و یک مقاله چند صد صفحه ای راجع به شتوکاها و بلکه برنامه لانگلندز بنگاری؟ و لذا یک حرکت عمودی بسمت بالای بی نهایتی را همانطور که یک حرکت عمودی بطرف پایین داری را واردش شوی و فشرده سازی کرده و حتی طیفهای ماورای بنفش و مادون قرمز آنها را هم وارد کرده و بلکه فضاهای (ابر)تایشمولری را همینچوری طوطی واری بیان نکنی و بعد هم خودت را بزنی به مردن که آقا خداحافظ شما ما رفتیم. نخیر، بلکه تاسی کن به آیه سوره نجم  وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ﴿44﴾ و فکر نکن که همینطوری می توانی هر که را خواستی حالا راننده اش مرد است یا زن یا در حال وضع حمل است یا حامله است یا تا دیدی زورت بهش می رسد، بده من آن سیخ و میخ را! پینچرش کن! نه آقا مسئله این نیست.

البته خدا هم نکند که کار به آنجا برسد که می فرماید کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنْ یُونُسَ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : بَیْنَمَا مُوسى علیه‌السلام جَالِسٌ إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ وَعَلَیْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ ، فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسى علیه‌السلام خَلَعَ الْبُرْنُسَ ، وَقَامَ إِلى مُوسى ، فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ، فَقَالَ لَهُ مُوسى : مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ : أَنَا إِبْلِیسُ ، قَالَ : أَنْتَ؟! فَلَا قَرَّبَ اللهُ دَارَکَ ، قَالَ : إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْکَ ؛ لِمَکَانِکَ مِنَ اللهِ ».

قَالَ : « فَقَالَ لَهُ مُوسى علیه‌السلام : فَمَا هذَا الْبُرْنُسُ؟ قَالَ : بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ ، فَقَالَ مُوسى : فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ ، اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ قَالَ : إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ ، وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ ، وَصَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ ».

وَقَالَ : « قَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لِدَاوُدَ علیه‌السلام : یَا دَاوُدُ ، بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ ، وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ ، قَالَ : کَیْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَأُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ؟ قَالَ : یَا دَاوُدُ ، بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ ، وَأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ، وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلاَّ یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ ؛ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ‌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلاَّ هَلَکَ ».


این روایت کافی شریف (جلد 3، ص 764-766) در میزان الحکمه در رابطه با ابلیس هم بطور خلاصه آمده است:

9574.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : موسى علیه السلام نشسته بود که ابلیس نزد او آمد . . . موسى فرمود : مرا از آن گناهى خبر ده که اگر آدمى مرتکبش شود تو بر او استیلا مى یابى؟ ابلیس گفت : هر گاه خود پسند شود، و عملش را زیاد بیند، و گناهش در نظرش خُرد آید.


راستش را بخواهید این حدیث را دیروز در امامزاده امام جماعت فرمودند. و بنده که در عوالم خود بودم در رابطه با حکمت و فلسفه و تفکرات خود، رفتم با آن حضرت مسئله خود را در میان گذاشتم و ایشان فرمودند که بعداً نزد من بیا که الان کار دارم. بعد که رفتم بیرون، رفتم نزد یکی از نمازگزاران دیگر و همین مسئله را بیان داشتم. ایشان فرمود که این مثل ابلیس برمی گردد به مثل حماری که حضرت نوح می خواست سوار کشتی اش کند. و آن حیوان سوار نمی شد. و این شد که حضرت نوح علیه السلام فرمود که ای ابلیس برو دیگر. و هر چند که خر سوار شد، ولی وقتی حضرت نوح علیه السلام نیز سورا شد، دید که ابلیس نیز سر شاخه ای در کشتی نشسته است. آن حضرت فرمود تو اینجا دیگر چه می کنی؟ ابلیس فرمود که یا نبی الله شما خودتان فرمودید که سوار شو. و حالا من هم سوار شدم و در ضمن درسی هم به آن حضرت داد که با این آدمیزاد چه ها کرده است! و در ضمن صحبت از سید جلال الدین (سعادت) تهرانی بمیان آمد که بنده داشتم در صحیفه امام و ویکی پدیا راجع به ایشان می خواندم که رسیدم به اینجاها در مصاحبه ای با امام توسط خبرنگار فرانسوی:

...

 - [در محدوده یک جمهوری اسلامی قشون چه خواهد شد؟ آیا کماکان از مدرنترین وسایل برخوردار خواهد شد؟]
- البته ما ارتش لازم داریم، و با استقرار جمهوری اسلامی باید ارتش قوی باشد اما به نفع مردم. ارتش باید در خدمت ملت باشد و نه در خدمت اجانب و برای سرکوبی ملت. تاکنون ارتش را طوری انتخاب کرده بودند که کارش سرکوبی ملت بود. تنی چند فرماندهان خائن به سود اجانب عمل می‌کردند؛ اینان که کنار بروند ارتش در خدمت ملت در خواهد آمد و از مدرنترین وسایل برخوردار خواهد بود. البته از وسایل مدرنی که به درد ارتش بخورد نه اینهایی که فعلاً به درد مستشاران امریکایی می‌خورد و بس.

صحیفه امام، جلد 5، ص 538.

[ما غربیان مادی هستیم؛ بالاخره بر این اساس با ما چگونه رفتار خواهد شد؟]
- من متأسفم که شما غربیها معنویات را فدای مادیات کردید و مصالح مادی را بر معنویات مقدم داشتید. همین امر موجب این بدبختیهاست. آنچه بشر را مترقی می‌کند معنویات است. معنویات می‌تواند بشر را سعادتمند کند و آرامش ایجاد کند. مادیات است که بشر را به جان هم انداخته. من توصیه می‌کنم که شما غربیها به معنویات توجه کنید. شما مدعی هستید که مسیحی هستید؛ ببینید سیره حضرت مسیح چه بوده است. سیره حضرت مسیح را روش خود قرار دهید تا سعادت برای شما حاصل شود. ما می‌خواهیم رژیمی ایجاد کنیم که روش حضرت مسیح در آن مورد توجه است.

صحیفه امام، جلد 5، ص542.


یک جایی امام خمینی می فرمایند که به محض اینکه فرودگاه باز شود من هم می روم ایران تا با مردم باشم

 تا فرودگاه بسته باشد نخواهم رفت؛ و به محض باز شدن، خودم را به هم میهنانم خواهم رساند تا در کنار آنان یا پیروز شوم و یا کشته.


یک معنایی هست اینجا که نظریه حمیدی مجیدی ریاضی-فیزیکی را نیز بهتر تبیین می کند. و آن این است که هیچ اجباری وجود ندارد که کسی بخواهد انقلابی شود الا اینکه مقام معظم رهبری می فرمایند که شاخصهایی دارد و از جمله تقوای دینی-الهی و سیاسی، هر چند که بعضی یحتمل برای این کار کیسه هم دوخته باشند! و اما مسئله این است که چه در ایرانش و چه در سطوح جهانی نیز وقتی از دین مبین اسلام خارج شدیم یحتمل آن مسئله دچار شدن به بدتر از حیوانیت نیز ظهور کند. ولی چه در دعوت به اسلام و چه در دعوت به علوم و فن آوریها معمولاً فرض را بر این می گذاریم که کالانعام بل هم اضل را لااقل همه مایلند که یا پشت سر گذاشته اند یا بگذارند یا اینکه توبه کنند و به کمک به انسانیت و دیگر انسانها بپردازند یا بر علیه چنین اموری از بدتر از حیوانیتها است که باید تبلیغ کنند. و این امر بطور مداوم باید صورت پذیرد! و اما خوب، امور فلسفی و ریاضی-فیزیکی و بالاخره نظریه حمیدی-مجیدی نیز با همه فراریتش سر جای خود نمی ایستد که همه بدان برسند و سوار کشتی شده و یا علی از تو مدد! این است که هر که هوس کرب و بلا دارد، بسم الله. حالا یحتمل کسی بنظرش برسد که ماتریسهای تصادفی (random matrices) را ماتریسهای اتفاقی یا بختی نیز بنامد چرا که تصادف خیلی هم شاید چیز خوبی را در ذهن تداعی نکند. خوب، درست است و حرف متینی است. ولی این هم یک حرف متینی است که بطور تصادفی می شود رفت سر کلاس نظریه فضاهای تایشمولر نشست! یعنی چه؟ یعنی اینکه یحتمل طرف وقتی برود سر کلاس بنشیند که دیگر کلاس تعطیل شده است یا ماشینش پنچر شده و دیر رسیده سر کلاس. و حالا می خواهد استاد باشد یا شاگرد. موضوع این است که حالا که چرخ ماشین پنچر شده است، یک کاری کنیم که درست این را پنچرگیری کنیم و نه اینکه برویم نزد یک پنچرگیری بعد از یک پنچرگیری دیگری که تا ابد در این چرخه گیر بیافتیم! بابا چرخ پنچر شده است؟ راه دارد دیگر. مسئله یا حل می شود یا نمی شود. اگر خیلی پنچری اش زیاد است و لاستیک داغون شده است. که باید آنرا انداخت دور و یک لاستیک دیگر گرفت. اگر لاستیک تویی می خواهد. باز این هم راه دارد. اگر نه، فقط یک پنچرگیری ساده است که با فیتیله درست می شود. این هم جای خود دارد. از لحاظ توپولوژیکی همه پنچریها ولی مثل هم می مانند. کافی است که یک پنچری ساده داشته باشید یا یک پنچری خیلی در هم و بر هم. همه اینها از لحاظ توپولوژیکی عین هم اند. مثل این است که بگوییم توپولوژیستها فق بین استکان و تعلبکی را نمی فهمند! همین است. و اما خوب، همانطور که همه می دانند پنچری داریم تا پنچری. اگر یک وقتی در حین رانندگی ماشین خدای ناکرده پنچر شود و لاسیتک بترکد، این خیلی هم می تواند خطرناک شود و کار را خراب کند. و موجب تصادفات دلخراش هم گردد.

و اما مسئله این است که این روزها با این همه وسائل ارتباطات جمعی و فردی مختلف و از جمله ایمیلها و موبایلها و ترلگرامها و اینترنتها و ...، دیگر نباید این مشکلها را داشته باشیم که همه و همه بیایند سر کلاسها یا سمینارها یا کنفرانسها و ببینند که دوستشان پنچر شده و گیر کرده و نیامده. یا بلکه ببینند که بدتر از همه خود استاد است که نیامده. حالا نماز جماعت و نماز جمعه هم می خواهد باشد، همینطور. آقا ما یک معامله ی خیلی پرسودی گیرمان افتاد و دیدیم بی نهایت سود خواهیم برد، و دیگر گفتیم نماز بی نماز! دعای کمیل بی دعای کمیل! یعنی چه؟ اینها را نداریم. نظریه فضاهای تایشمولری یعنی اصلا همین که ببینید کجاها کی پنچر کرده است و کجاها کی پنچر نیست و آنهایی که حالشان خوب است به کمک آنهایی که احتیاج به کمک دارند بشتابند. و لذا ما می بینیم که انواع نظریه های بوزونی و فرمیونی و ابرتقارنی و امثالهم هم یحتمل داشته باشیم. مسئله این است که ماشین اورژانس اگر پنچر کرد، همه ندا در دهند که بدو بدو. به کمک بشتابید. 110 خبر کنید. اورژانس دیگری بگویید بیاید. و امثالهم.

قرار این نیست که حالا کسی می داند که رفیقش سر کلاس نیامده یا مسجد نیامده یا نماز جمعه نیامده و حالا چه کنیم؟ هیچ چی؟ خودش حالش خوب می شود و می آید! پنچری بی پنچری ماشین اورژانس و حالا خودت هم ماشین داری و همه چیزش هم توپ توپ است، این هم کاری نداریم. سر کلاس هم استاد دیر می رسد یا آخوند به نماز نمی تواند برسد، موتوری خبر نمی کنیم که او را سریعتر به مقصد برسانند. شهر در امن و امان است. حالا اتفاق است. هر کسی خودش می تواند به درس و بحث و نماز و کارش برسد. و نمی تواند به بقیه مربوط نیست. ما می نشینیم کنار گود و می بینیم آیا اینها بالاخره می توانند همه ماشینهایشان را پنچریهایش را درست بگیرند و سر کلاس بیایند و سر نماز حاضر شوند. اگر توانستند که چه بهتر. اگر نتوانستند، دیگر ما نمی توانیم اینها را کولشان کنیم و به مسجد و کلاس درس بیاوریم. همان خانه شان کارشان را کنند، خیلی هم یحتمل بهتر است. هوا هم اگر خیلی گرم باشد و سالمند هم باشند و کولر هم ماشینها و اتوبوسها و ایستگاه های متروها نداشته باشند، دیگر خیلی هم مزید بر علت خواهد شد. البته خود قطارهای مترو کولر و تهویه خوشبختانه دارند اگر خراب نشده باشد. و اما خوب، بالاخره ازدحام که داریم. سالمندان عزیز مراقب باشند. یک وقت دیدید بابا پس افتاد و غش کرد و گفتند کار نداشته و خودش را انداخته است جلوی مترو! یا مثل این می ماند که بنده دارم همینطوری در شبکه اجتماعی می نویسم و خبر هم ندارم که خیلی قشنگ سایت من مثلاً خدای ناکرده فیلتر شده است و این بنده حقیر هم برای خود است که دارد همینطوری می نویسد. به به. چه شود. فقط آخوندهای امامزاده خودمان هستند که می دانند چی دارم می نویسم و یحتمل بعضی سایتهای و کانالهای تلویزیونهای اپوزیسیون که از آن بهره بردای غلط می کنند. خدا لعنتشان کند این اپوزیسیون را.

بالاخره لب قضیه این است که خدا نکند که کسی به لب قضیه پی ببرد که اگر کسی این کالانعام بل هم اضل را بدان پی ببرد و به آن بخواهد بپردازد، یک وقت دیدید همه عالم هم به پدیده ای ناهنجار مثل کالانعام بل هم اضل دچار شد و بلکه از این میان یکی که از همه هم بدتر است و بلکه بدترین است سر بلند کرد و خواست که همه و همه را ادب کند و خودش بشود همه کاره دنیا! مثلاً خود ابلیس یا خود شیطان بزرگ آمد گفت که منم رستم. و بلکه منم شاهنشاهان همه و همه عالم. و دیگر نه به علوم طبیعی کاری داشت و نه به علوم ریاضی-فیزیکی و نه به علوم الهی. فقط گفت مبنا کالانعام مگر نمی گویید که داریم و ما هم همه و همه همینیم که می گویی و لا غیر. و خودم همه تان را درست می کنم. و شلاق را گرفت دستش و همه را از دم تیغ خواست بگذراند. و حالا خر بیاور و این ابلیس را هم سوار کشتی اش کن! شوخی ندارد این ابلیس لعنتی با کسی!!! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام،
مسئله ایتام یک وقت هست که مسئله امامزاده است و یک وقت هست که مسئله بنیاد کودک است ولی در حقیقت از مسائلی است که در قرآن آمده است و مستقیماً مربوط به خدا است آنطور که امر می فرماید: فاما الیتیم فلا تقهر.
ولی راستش را بخواهید بنده در یک مسئله ای در نظریه حمیدی مجیدی است که گیر کرده ام. توجه بفرمایید که مثلاً اگر روی موضوعی مثل برنامه لانگلندز اصرار کنیم، یک وقت دیدید این را ادوارد ویتن وارد مفاهیم ابرتقارنی کرد و بلکه کلی هم روی ان کار شد. این غیر از این مسئله است که فرضاً توابع زتا و آنتروپی را جستجو کنیم و به مقاله دان لی برسیم. البته بنده از این مقاله نیز به مقالات دانیل فریدان راچع به مدل غیرخطی مربوط به تز او که در سالهای 1980 و 1985 است، می توان رسید. همین که این مقاله را ببینیم، یک مرتبه دریچه ها و پنجره های جدیدی در رابطه با جریان یا فلو ریچی و برنامه هندسه سازی ثرستون و حدس پوانکاره بروی ما باز می شود. یعنی می توان فلو ریچی را بطور ابسترکت و انتزاعی مطالعه کرد و رابطه آنرا با مقالات پرلمن دید که چیست بدون اینکه پیش زمینه های آنها را بدانیم. و بعد هم ما می بینیم که یک مرتبه یک انفجاری از مقالات و کتب در این رابطه حدس پوانکاره و برنامه هندسه سازی ثرستون بیرون می آیند. و حالا اینکه چطور به اینجاها رسیده ایم، دیگر بماند. حالا یحتمل هم داریم دنبال نوترینوها در سیاه چاله ها نیز می گردیم و بعد می خواهیم ببینیم اینها را چطور همه را بلکه با نظریه گالوای کیهانی شرح کنیم!
و اما مثل این می ماند که آنطور که بنده به کشلریس داشتم می گفتم، از مجموعه تهی می خواهیم شروع کنیم و همه اعداد طبیعی را بر حسب اصول نظریه مجموعه ها بسازیم و این است که نظریه حمیدی مجیدی در حد مجموعه تهی ظاهراً بنظر برسد که گیر کرده است. خوب، این چطور می شود؟
مسئله مثل این است که ما یک وقت می خواهیم به ایتام کمک کنیم و از طریق امامزاده ها اقدام می کنیم و یک وقت هم هست که مثلاً از طربق بنیاد کودک کمک می کنیم بر حسب فلسفه هایی که خود داریم. و اما یک وقت هست که کار ما از حد و حدود فلسفه فراتر نمی رود و نمی توانیم به هر دلیلی هر چه سعی کنیم به خود ایتام کمک کنیم. بنده فکر می کنم دلیلش این است که این دیگر بخاطر اینکه ما از طریق امامزاده بخواهیم کاری کنیم نباشد و بلکه یک وقت دلیلش این است که آن امامزاده ها خود از امامانی هستند همچون جواد الائمه و امام هادی و امام حسن عسگری و امام زمان عجل الله فرجه الشریف علیهم السلام اجمعین.
نظریه حمیدی مجیدی هم همینطور است که یک وقت هست که ما با نظریات مختلف ریاضی-فیزیکی در می افتیم به این دلایل که هم دانشمندان اسلامی درگیر مسائل شوند و هم ریاضی-فیزیک از این طریق بهره گیرد. ولی یک وقت هم هست که نظریات ریاضی-فیزیکی از طریق برهان خلف وارد می شود و همه چیز و همه کس را می خواهد در خدمت خود بگیرد و در نهایت هم همه چیز را نفی و حاشا کند. این است که مجموعه تهی و اعداد طبیعی کجا و پرتوهای کیهانی کجایند؟ یا مثلاً داریم مقاله برایان کورنی در بولتن انجمن ریاضی آمریکا را می خوانید و به مقالات سنیت هم می رسید که یک گیرایی خاصی هم دارند در رابطه با ماتریسهای تصادفی و توابع زتا. و یک مرتبه برق می رود! و دوباره حالا یادم افتاد که اینها مثلاً چقدر جالب بودند.
و اما اینها همه یک طرف و این مسئله که ما فلسفه ای را داریم که اشتراکاتی با حیوانیت دارد و هیمنطوری که در امور فلسفی و حقوق بشری و تمدن داریم پیش می رویم ناگزیریم که این سوال را مطرح کنیم که آیا ما داریم بطرف نظریه های ریاضی-فیزیکی سوق پیدا می کنیم که تمدن انسانی و حقوق بشر و حتی رسیدگی به ایتام را درست مورد تحقیق و بررسی قرار می دهد و گردش و گردشگریها را نیز نادیده نگرفته است؟ یا خیر دارد به سمت کالانعام بل هم اضل است که دارد مسائل پیش می رود و یا یک ملغمه ای است از همه اینها! البته یک جاهایی هست که علم بیشتر به شبه علم می گراید تا به علم. و اینکه کجاها علم و عمل یکی است و کجاها در علم یک چیزی را می گوید و در عمل یک کار دیگری را می کند هم مسئله ای است که حلش و تفکیکش از هم سخت است و لذا اینکه چرا نظریه حمیدی مجیدی لااقل در ظاهر تهی می نماید نیز سخت می شود.

ولی خوب، اینها یک چیزهایی است که می تواند ذهن طلبه ریاضی-فیزیک را برای همیشه مشغول کند. بنده یادم هست که کتاب نظریه گالوای امیل آرتین را که یک کتاب خیلی باریکی هم هست را در سالهای اولیه دانشگاه در برکلی از کتابخانه گرفتم و بعد کتاب تابع گامای او را گرفتم. و بعد هی سوالهایی برایم پیش می آمد و می رفتم در دفتر این استاد و آن شاگرد دکترا و حالا بپرس و کی نپرس. مثل اینکه این سوالات تمامی ندارد. و اما هنوز جنبه الهیات مسائل خیلی مشکلات و الهامات و احادیث عظیمتری را در بر دارند که بسیار جذابتر هم می نمایند. و مسئله این است که از الهیات تنزل یافتن به ریاضی-فیزیک یک لطف دیگری دارد که خیلی امکانش هست که برعکس عمل نکند آنطور که از ریاضی-فیزیک بخواهیم سعود کنیم به الهیات چرا که راه ما را ظاهراً سد کرده اند. و حال آنکه در اقتصاد نیز ما می بینیم که گاهی اوقات ما معاملاتی می توانیم داشته باشیم که سودش بی نهایت است آنطور که حضرات امامان ما به خدا معامله کردند و بی نهایت بهره بردند. و حال آنکه بعضی نیز یحتمل بی نهایت ضرر کنند و معامه ای کند که سر تا پا ضرر است. و حالا آنکه می رود با کسی که بی نهایت سود برده می خواهد معامله کند نیز یحتمل بتواند بی نهایت سود کند و حالا شاید کمتر سود کند ولی لااقل ضرر نمی کند. شاید هم بتواند معاملات خود را از آن حالت محلی خارج کرده و بلکه در صورت هندسه سازی درست جهانی کند که دیگر نورٌ علی نور.
لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّـهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ﴿الأحزاب: ٣٣﴾


آن امری که بین اجتماعات مسلمین بتواند بر کفر و شرک و نفاق غلبه کند و در علوم از همه پیشی بگیرد، همان امری است که می تواند تسلط و غلبه بر علوم طبیعی و بلکه الهیات را نیز در پی داشته باشد و همین امر است که می تواند بر بدترین حالات هابیلی-قابیلی بشری نیز غلبه کند و بر ضد استعمار و استکبار نیز بایستد. و خوب، این یک فرهنگ جهادی را می خواهد که بر ضد بی فرهنگیهای جحودی بطریق همه جانبه ای وارد جهاد شود. فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً.

یک وجهی از ترکیبات و توپولوژی در جنس های هندسی 11-9 هست که مانند 11-7 می مانند. یعنی در حقیقت بتوان گفت که یک زایشی در این رابطه هست که انگار همه نیروهای فردی در جنس ماده به کار می افتد طوری که او می تواند به نوزاد خود نیز شیر دهد. این یک امری است که در بین حیوان و انسان مشترک است الا اینکه یحتمل بتوان گفت که حیوان فرق بین 11-7 و 11-9 را هم نمی فهمد. البته انسان یحتمل در زرنگی خود باور کند که می تواند متوجه شود که او 7-11 یک چیزی است که از روی شانس آوردن خیلی خوب است و آنرا وارد نوعی قمارهای خود کند. و این چه معنایی دارد نیز باز بماند که قمار را هم جایز بداند و الکل و فحشاء را هم جایز شمارد و حالا بگوید که خوب ما این قدر هم می توانیم بشماریم که 11-9 خیلی شانس خوبی نیست ولی 7-11 خیلی هم می تواند خوب باشد. یک امر رساله ای و مرجع تقلیدی اینجا نهفته است که فرضاً طهارت به چه معنا است و حلال و حرام کدام است و امثالهم.

اصولاً این درست است که انسان و همینطور حیوانات پستاندار می تواند بین 9 الی 11 یا حتی بیشتر منفذ داشته باشد بسته به اینکه مذکر است یا مونث ولی اینکه از هر عضوی هم چه چیزهایی است که تغذیه می شود یا ورود و خروج می کند نیز حسابهای خود را دارند. مثلاً نور فقط از راه چشم است که وارد می شود و نوری را که وارد شده است را نمی توانید دیگر بعد از ورود در صورت پشیمانی خارج کنید. همینطور صدا از طریق گوشها است که وارد می شوند. و غذا و نوشیدنیها از طریق دهان است و هوا از طریق دماغ یا دهان استنشاق می شود. و از طرفی نیز اعمال مربوط به تولید مثل را داریم.

ما وقتی همه این اعمال را از لحاظ وراثت و اجتماع و توان و قدرت در سطوح مختلف اجتماعی در اجتماعات مختلف اسلامی و غیر اسلامی مورد بررسی قرار دهیم، متوجه می شویم که چطور بشر می تواند به پستتر از حیوانیت بیافتد. و کارهایی می تواند از او سر بزند که از حیوانات نیز سر نمی زند. البته این یک سوی قضایا است و در سوی دیگر این است که بشر می تواند آنقدر در قرب به خدا نزدیک شود که از فرشتگان نیز پیشی بگیرد. و اینجاها است که ما احتیاج و لزوم به فلسفه و علوم طبیعی و فیزیک-ریاضی فقه و حکمت را درک می کنیم. البته بعضی نمی خواهند این لزوم و احتیاج را لحاظ کنند و حتی تا آنجا پیش می روند که نژاد انسان و میمون را هم از هم جدا نمی کنند و اینها را همه را از یک نسل می دانند. و خوب این روشن است که شیطنتهایی در کار است که مبنای کار را نمی خواهد بر حسب علم قرار دهد و بلکه مبنا را بر حسب صرف نژادپرستیهای خاصی که در عین حال می تواند به حیوانیت هم تنزل کند واقع می کند. اینجاها است که معنای برائت از مشرکین جلوه می کند آن طور که اشرافیتی را که بر مبنای مرجع تقلیدی و فقه و حکمت و فلسفه و علوم طبیعی و ریاضی است را می خواهد با اشرافیتی که بر مبنای ثروت و زور و قدرت صرف و  نژادپرستی و کشت و کشتار بلکه جاهلیت است جایگزین کند. و برای این کار تظاهر به انواع علوم طبیعی هم می کند. و حال آنکه خودش هم می داند که در چه کفر و شرک و نفاق و جاهلیتی است که گیر کرده است و دارد چه خیانتی به کل بشریت می کند. نکنید این کارها را. البته لازمه پرهیز از این نوع جاهلیت زهد و عرفان است در صورتی که بعضی نیز زاهد و عارف را به خشکه مقدسی و بدتر از آن متهم می کنند چرا که بهتر از اینها را بلد نیست و نمی داند چطور از زندگی خود لذت ببرد! ا و صد البته عجیبتر از این جماعت زهدی است که در بین بعضی از ریاضیدانها و بقول معروف نه فیزیکدانها و بلکه فیزیک پیشه ها و دیگر عالمان علوم طبیعی می توان سراغ گرفت. مسئله زهد فقط پشت پا زدن به دنیا تا حدود تاریک دنیایی نیست و بلکه مسئله شناخت درست از مرجع تقلید و امام زمان خود نیز می باشد که البته این هم گاهی اوقات می تواند کار سختی شود. و لذا باز هم نظریه حمیدی مجیدی و ارتباط آن با گردش و گردشگریها را باید از مد نظر دور نداشت. .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ﴿59﴾
سوره مبارکه الانعام 


وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿87﴾ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ ﴿88﴾ سوره مبارکه الانبیاء


یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿1﴾ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُم بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿2﴾ سوره مبارکه الحج


مروى است که:«حضرت امام جعفر صادق-علیه السّلام-را در نماز،حالتى روى داد که بیهوش بر زمین افتاد،و چون به هوش آمد از سبب آن پرسیدند فرمود:آیه را مکرّر کردم بر دل خود تا گویا آن را از صاحب کلام شنیدم و چشمم را طاقت معاینه قدرت او نماند».

(معراج السعادة، ملا احمد نراقی، ص 876)


راستش را بخواهید این مقالات آرشیو طوری است که انسان می تواند برای همیشه در آنها غرق شود! و اصولاً این معنا هست که همینطوری که می خواهید روی یک مفاهیمی کار کنید، می توانید نوشتن و بحث و درس در آن مورد را بطور سیستماتیک عقب بیاندازید آنچنان که وقت خود را بیشتر صرف کار کردن روی مقالات و کتب دیگر کنید بجای اینکه روی کاری که باید انجام دهید کار کنید! این مسئله وقتی که حجم مقالات و کتب بقدری زیاد می شود که گویی بسمت بی نهایت دارد میل می کند، خیلی آسانتر می نماید. و در ضمن اگر در یک سیستم تلفنی یا وبلاگی سانترال مانندی گیر کرده باشید که بنظر می رسد که همه خطها مشغول است و برای اینکه وصل شوید برای همیشه می توان سر کار واقع شد، این نیز می تواند خود مزید بر علت شده و کار را خرابتر هم کند. از همه خنده دارتر این است که یک وبلاگی باشد که نظراتش باز است ولی هیچ کس هم بدلایلی و از جمله اینکه یحتمل مطالب وبلاگ خیلی خسته کننده است نظری نمی دهد! به هر حال، کمک کردن به کودکان و موسساتی خیریه ای که به بیماران و معلولان و سالمندان کمک می کنند از لوازم یک جامعه ای است که نیازمندان آن جامعه به امان خدا رها نشده اند هر چند که خدا بزرگ است و به امان خدا رها شدن از همه امانها بهتر است! یعنی کسی که خدا را دارد چه ندارد؟ و آن کس که خدا را ندارد چه دارد؟ البته لازمه نزدیک شدن به خدا نیز همین کمک کردن به مستمندان و مستضعفین و پابرهنه ها و کوخ نشینها است.
به هر حال، منظور از مزاحمت این بود که عرض کنم که فرض بفرمایید که دختر خانمی و آقا پسری تصمیم می گیرند که با هم ازدواج کنند. البته اینکه خود این ازدواج واقع شود، آیا بشود یا آیا نشود خود مراحلی دارد که یحتمل هیچ گاه واقع هم نشود. بعد اینها آیا بچه دار شوند یا نشوند. ولی فرض بفرمایید که اینها بچه دار شوند. این احتمال که این کودک در اثر خیلی مسائل احتیاج به کمک پیدا کند و مثلاً به بنیاد کودک رو آورد نیز یکی از مشکلاتی است که می تواند اتفاق بیافتد. و اما باز فرض را بر این می گذاریم که چنین نمی شود یا اگر هم چنین شد می تواند از این مراحل با موفقیت بگذرد و این کودک نیز رشد می کند و خود درس خوانده نیز می شود و بعد دوباره ازدواج کرده و بچه دار می شود. اینجا یک اتفاقی می افتد که خیلی جای بحث دارد البته اگر این اتفاقات واقعاً اتفاق بیافتند! و آن اتفاق این است که امر وراثت دوباره تکرار می شود و از پدر و مادر بزرگ به پدر و مادر و نوه ها انتقال می یابد. و اما اینکه در این میان چه اتفاقات می توانند بیافتند می تواند آنقدر متنوع باشد که حد و حسابی ندارد. بهترین مثالش را که میتواند خیلی آموزنده باشد را یحتمل بتوان گفت که در مورد حضرت خدیجه و حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمه زهرا و امیرالمومنین و حضرت زینب و حسینین علیهم السلام در نظر گرفت.
ولی در مسئله شیردهی و حمل جنین آنطور که در اوایل سوره حج آمده است در آن ساعتی که واقع شدنی است اتفاقی می افتد که از جمله این است که مادر فرزند را رها می کند یا جنین سقط می شود و این چیزی است که هیچ کس نمی خواهد واقع شود. لا اله الا الله. این است که در امر وراثت گویی یک مسئله دوقلویی می توان یافت که نه فقط در برادر و خواهرهای دوقلو واقع می شود و بلکه این وراثت است که به فرزندان امر می کند که آنچنان عمل کنند که گویی شباهت بین والدین و فرزندان گذشته از اختلافات محیطی آنقدر زیاد است که در خیلی مواقع بتوان گفت در طول زمان یک امر دوقلویی وراثتی بین والدین و فرزندان و حتی پذر و مادر بزرگها و نوه ها و بلکه ماورای آن می تواند واقع شود. و البته گاهی اوقات که این دوقلواها و بلکه چندقلوها واقعاً از یک مادر بدنیا می آیند، این ممکن است برای ما خیلی غیرعادی جلوه کند. ولی این مسئله وقتی پدر و مادرها خیلی مومن باشند یا حتی خیلی مشرک باشند و بچه ها هم همانطور شوند یا خیر، باز یک مسئله دیگری است که از جوامع و اساتید آنها می تواند حاصل شود.
و اما اینکه مسئله را می توان کاملاً ریاضی-فیزیکی اش کرد مسلمانی و ایمان و کفر و شرک و جحودی و اصولاً مسائل دینی را تنزل داد به مسائل ریاضی فیزیکی یا خیر و تا چه حد می توان این کار را کرد، بنظر بنده باز خود یک مسئله ای است که هر چه بیشتر در آن وارد شویم تمامی ندارد و می توان براستی در آن غرق شد. و اما بنظر این حقیر می رسد که یک چیزهایی را در دین و قرآن کریم و احادیث آنقدر صریح می گوید که اگر نادیده گرفته شوند بنظر این حقیر می رسد کارها از لحاظات فقهی شدیداً گیر پیدا کنند.

موضوع این است که می توان مسائل فلسفی را ریاضی-فیزیکی کرد آنطور که مثلاً موضوعاتی مثل معراج السعادة که یحتمل بعضی بفرمایند خر بالتشدید را نیز انسان می کند از همین جمله است. این یعنی چه؟ یعنی یک سری مسائل فلسفی هستند که در بین علوم طبیعی و ریاضی-فیزیکی و الهیات یحتمل مشترکند و براستی می توان اینها را کلاً ریاضی-فیزیکی کرد و بقیه مسائل را کنار گذاشت گذشته از اینکه خیلی چیزها را تا به الهیات برسیم از دست می دهیم. ولی خوب، در عین حال خیلی چیزهای دیگری را الهیون نیز آنگاه بنظرشان برسد که از دست خواهند داد اگر به این مفاهیم ریاضی فیزیکی و مدل استاندارد فیزیکی و ابرتقارنهای یگانی (خاص) سه در دو در یکی نیز نپردازیم و واقعاً نیز چنین است و همین هم هست که نمی توان نظریه حمیدی مجیدی را نادیده گرفت. بنده خیلی دلم می خواست که مقالاتی را که روی صفحه اینترنتی خود دارم اینجا وارد می کردم تا حجم مفاهیمی را که باید درک کرد را متوجه شد که تا چه حدی می توانند هیجان انگیز شوند! و اما خوب، در الهیات خیلی مسائل دیگری نیز در کار است همانطور که در حکمت و فلسفه و علوم و نظریه حمیدی-مجیدی. و لذا حرکت از سوره مبارکه برائت از مشرکین به سوره یونس به سوره هود و همینطور حرکت از سوره های مبارکه  کهف، مریم، طه، الانبیاء به سوره مبارکه الحج در این میان براحتی یحتمل نادیده گرفته شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

(خلاصه تر این نظر را بنده برای پست وبلاگ دیگری فرستادم.)

  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّـهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿المائدة: ٨﴾


عنه، عن أبی طالب، رفعه قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): لا تنظروا إلى طول رکوع الرجل وسجوده، فإن ذلک شئ اعتاده، فلو ترکه استوحش لذلک ولکن انظروا إلى صدق حدیثه وأداء أمانته.

(الکافی الشریف، جلد 2، ص 105 ط الاسلامیه)


از لحاظ ریاضی-فیزیکی، یک زیبایی نهفته است در اینکه متوجه مسائل مقاله ایپ-پنر-زایتلین شویم:

arxiv:1605.08094v1.pdf

ولی این معانی و مفاهیم یحتمل در حدود ریاضی-فیزیک نیز باقی نمانند و در حدود تصورات و تخیلاتی موهوم در هم تنیده شوند چرا که در برداشتی خاص از مبانی نظریه ای خاص مثل فضاهای ابرتایشمولر باقی می مانند. و یحتمل درست باشند و یحتمل هم درست نباشند. و اما یحتمل هم تصورات و تخیلات ریاضی-فیزیکی مبنایی باشند برای ورود به الهیات که خیلی هم مبنای محکمتری پیدا کند که اصلا موضوع چیست و مسائل کدامند؟! به هر حال، تخیلات و تصورات می توانند مهم باشند حتی در ریاضی-فیزیک و حتی در الهیات. و اما وقتی جهاد فی سبیل الله را حذف و جحود خلاف راه خدا را جایگزینش کردی، حالا دیگر بنده نمی گویم خر بیار و باقلا بار بزن و بلکه عرضم این است که مشاهدات انواع عظمتهای الهی را از خود منع کرده ایم. و خوب، باید دید که چرا بعضی مایلند طرف جحود را گرفته گذشته از اینکه جهاد فی سبیل الله می تواند سخت شود.

یک مسئله این است که بخواهیم از سوره توبه به سوره هود حرکت کنیم. خوب، می توان به سوره یونس رفته و از آنجا به سوره هود رویم. یعنی همینطور به مطالعه خود ادامه داده تا به سوره هود برسیم تا می رسیم به آیه:

 فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. (112) و همینطوری ادامه داده تا آخر سوره. پس ما اینجا از سوره نهم 9 آغاز می کنیم و به سوره یازدهم 11 ختم می کنیم: 9-11.

مسئله دیگر این است که از سوره کهف شروع کرده و سعی کنیم خود را به سوره حج برسیم که البته از جمله این آیات را نیز داریم:

وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِیدِ ﴿الحج: ٢٤﴾

لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّـهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿الحج: ٦٤﴾

و مثل قبل همینطوری ادامه داده تا آخر سوره تمام شود.

و اما جالبی قضیه اینجا در این است که یحتمل ادعا شود که ما یک 9-11 دوقلو یافته ایم که می توان از سوره 18 به سوره 20 رفت و دوباره از سوره 20 به سوره 22 حرکت کرد! این مسئله یک هندسه ای را در بر دارد که از لحاظ ریسمانی و همدیسی و فضاهای (ابر)تایشمولری می تواند بسیار قابل توجه باشد. و این مسائل را نباید نادیده گرفت. همین آیه سوره مبارکه مریم 19 را در نظر بگیرید:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ﴿٩٦

که چقدر می تواند آموزنده باشد؟ همین یک آیه می تواند منبعی از الهامات و رجوع به تفاسیر و احادیث و امثالهم باشد.

و اما خوب، ما از لحاظ هندسی هم یک فضاهای تایشمولری را می توانیم داشته باشیم که از جنس 9 است بعلاوه تعدادی پنچریها و همینطور هم از جنس 18 به 22 را داریم. مسئله این است که آیا ما می توانیم فضاهای ابرتایشمولری داشته باشیم که از جنس 18 به 22 بعلاوه تعدادی پنچریها بپرد؟! اینجا است که نظریه اعداد اول دوقلو و هندسه گره می خورند طوری که نظریه ریسمان و خواهر برادرهایش نیز وارد مسئله می شوند. مثلاً این مسئله را در نظر بگیرید که برای ابرتقارنهایی که ما برای فضاهای ابرریسمان داریم، چطور است که خمینه های کالابی-یاو وارد میدان می شوند؟ این البته هنوز برای خود بنده نیز تا حدودی سوال برانگیز است. ولی خوب، بسی جای بحث دارد. یحتمل بعضی هم ادعا کنند که اصلا جای بحث هم ندارد چرا که می توانید مستقیماً وارد مباحث خمینه های کالابی-یاو شده و مسائل مربوطه ابرریسمانی را بررسی نمایید. این همه فلسفه چینی نمی خواهد!

و خوب، این جنبه الهیات مسائل می توانند خیلی بیشتر راه گشا باشند که اگر نادیده گرفته شوند، یحتمل خیلی از مسائل نیز در تصورات و تخیلات درست نگنجند. حالا یحتمل بعضی هم اشکال کنند که این مسائل به هم ارتباطی ندارند. موضوع این است که آیا این موضوعات منشاء الهامات درستی می توانند باشند یا خیر. و لازمه چنین بررسیهایی وارد مسائل و مقالات شدن است و اینکه تا کجاها هر کسی می تواند پیش رود. و این است که بنده عرض می کنم که نظریه حمیدی-مجیدی را سعی کنید درست بررسی کنید تا به نتایج درستی برسیم. و الا که یک مرتبه دیدید تعبیرات بسیار غلطی از اعداد اول دوقلو و دوقلوهای 9-11 و N=0, 1, 2 در مباحث فضاهای (ابر)تایشمولری رسیدیم که ما را به انواع بن بستها می توانند بکشانند. البته این بن بستها را هم مورد تحقیق و بررسی قرار دادن می توانند مفید واقع شوند. البته سختی کار در این است که لازمه چنین تحقیقاتی مطالعات دقیق در الهیات و ریاضی-فیزیک است.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


کتب علیکم القتال.


حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن محمد بن علی الکوفی، عن محمد بن سنان، عن عیسى النهر یری، عن أبی عبد الله الصادق، عن آبائه (علیهم السلام)، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله) من عرف الله وعظمه، منع فاه من الکلام، وبطنه من الطعام، وعنى نفسه بالصیام والقیام. قالوا: بآبائنا وأمهاتنا - یا رسول الله - هؤلاء أولیاء الله؟ قال: إن أولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکرا، وتکلموا فکان کلامهم ذکرا، ونظروا فکان نظرهم عبرة، ونطقوا فکان نطقهم حکمة، ومشوا فکان مشیهم بین الناس برکة، لولا الآجال التی قد کتبت علیهم لم تستقر أرواحهم فی أجسادهم خوفا من العذاب وشوقا إلى الثواب

(الامالی شیخ الصدوق، صص 379-380)


بالاخره یکی دو تا از مقالات اسکین را راجع به متریکها یا فضاهای تایشمولر دانلود کردم. حالا مانده دوباره آن مقالات راجع به فضاهای ابرتایشمولر را نیز که برق رفت و سیوشان نکردم را نیز دانلود کنم. اینجا یک مسئله ای هست راجع به فرض بفرمایید زیارت عاشروا خواندن و اینکه بعضی اشکال می کنند که همین عقل و علم را داشته باشی کافی است که به مسائل ذی ربط زندگی دست یابی و چرا؟ چون که زنده باد زندگی! بله، ولی مسئله اینجا این است که اگر بخواهیم به عقل و علم در حد علوم ریاضی-فیزیکی و طبیعی قناعت کنیم و بالاتر نرفته و به الهیات نیز نپردازیم، در مسئله کتب علیکم الکتاب گیر خواهیم کرد مخصوصاً به اینکه نوع مسائل قتال امروزه روز تفاوتهایی دارد که در قدیم که با شمشیر و اسب بود فرقها دارد. مسائل مربوط به نظریات حمیدی-مجیدی در این است که ما می توانیم به ریاضی-فیزیک مسائل بپردازیم ولی آنجاهایی که طبیعیات را تنزل می دهند به صرف قتال و آن هم از نوع جحودی آن مجبور می شویم به الهیات ارتقاء یافته و دوباره مسائل الهیات را یحتمل به نظریه حمیدی-مجیدی نیز تنزل دهیم. عقل و علم و فقه و فقاهت است که چنین حکم می کند.

البته بعضی یحتمل اشکال کنند که اصلا چرا ما باید از همه آیات پروردگار به همین قسمت از آیات او که کتب علیکم القتال تاسی کنیم؟! و چرا کلاً از نیروهای مسلح و ارتش و نیروهای هوایی و فضایی و دریایی کلاً فاکتور نگیریم؟ موضوع این است که صلح باید یک زبان و فلسفه و منطقی داشته باشد که از آن راه بتوان بدان دست یافت و حال آنکه چطور می توان نظم جامعه را حفظ کرد و وارد قتال و تروریسم حتی با یا بدون مخوفترین سلاحها و امثالهم نشد. و اگر دشمنی موجود باشد که مدام با همه سلاحها دارد همه جوامع و بلکه مستضعفین عالم را تهدید می کند، این خود به خود تا یک سطح صلح را بشدت ناپایدار خواهد کرد مگر اینکه به همان سلاحها مسلح شود. و الا راه دیگرش این است که به الهیات متوسل شویم و باز لذا نظریه حمیدی-مجیدی داریم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده همیشه از ویرایش دوباره نوشته های نظرات خودداری می کنم، و اما این دفعه صرف و نحو و دستور زبان به طرز خنده داری اشکالدار شده بود که گفتم حتماً آنرا ویرایش کنم از آنجا که مربوط به دستور زبان هم می شود!!!:


عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ ، عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمُحَارِبِیِّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسى ، عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنْ مَیْمُونِ بْنِ عَلِیٍّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام : إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلِیلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ »


الکافی الشریف، جلد 1، ص 63)


فرمود: "خودبینی انسان از سستی خردش می باشد." و نیز می فرماید:


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « لَیْسَ بَیْنَ الْإِیمَانِ وَالْکُفْرِ إِلاَّ قِلَّةُ الْعَقْلِ».

قِیلَ : وَکَیْفَ ذَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟

قَالَ : « إِنَّ الْعَبْدَ یَرْفَعُ رَغْبَتَهُ إِلى مَخْلُوقٍ ، فَلَوْ أَخْلَصَ نِیَّتَهُ لِلّهِ ، لَأَتَاهُ الَّذِی یُرِیدُ‌ فِی أَسْرَعَ مِنْ ذلِکَ»


یَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ


یک بار ما یک کلاسی را با یک پورفسور فیزیک آلمانی برداشتیم که مربوط می شد به حل مسائل. او چنین می گفت که برای اینکه زبان انگلیسی را یاد بگیرد، رفته بوده آفریقا و آنجا آنها انگلیسی حرف می زدند و او نمی فهمیده اینها چه می گویند و او هم انگلیسی با لهجه غلیظ آلمانی حرف می زده و آنها نمی فهمیده اند او چه می گوید. خلاصه آنقدر با هم سر و کله زده اند تا انگلیسی اش پیشرفت کرده است! البته یک وقت هست که انگلیسی را دارید به عنوان یک زبان خارجی مطالعه می کنید مثل کلاسهای انگلیسی که در ایران ارائه می شوند و اینها انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی است. ولی یک وقت هست که انگلیسی را دارید به عنوان زبان دوم خود مطالعه می کنید در کشوری که زبان اصلی اش انگلیسی است. استاد فیزیک آلمانی حرفش این بود که اگر بروی آفریقا و مجبور باشی انگلیسی حرف بزنی، این می تواند به انگلیسی ات خیلی کمک کند، وقتی خواستی آنرا به عنوان انگلیسی به عنوان زبان دوم در کشوری که همه زبانشان انگلیسی است بکار بندی. یعنی در آفریقا، شما دارید روی انگلیسی خود انواع و اقسام آزمایشهای مفید را بکار می بندید و لهجه خود را سعی می کنید ارتقاء دهید بدون اینکه ایرادی به شما آنچنانی وارد شود. ولی در کشور انگلیسی زبان شما چنین موقعیتی را ندارید و نمی توانید بصورت سعی و خطا انگلیسی خود را نزد انبوهی از مردم که همه به عنوان زبان مادری به انگلیسی مسلطند از انگلیسی خود استفاده برید.


یا من علیه معولی. یعنی زبان عربی هم همینطور است که تا وقتی که نمی خواهید وارد ادبیات عربی شوید، خوب حالا می خواهید زبان عربی را در سطوح صرف و نحو مقدماتی که فقط قرآن و دیگر متون را از رو بخوانید، می توانید از زبان عربی اتفاقاً خیلی هم در ایران بهره مند شوید. صرف و نحو حتی در یادگیری درست صحبت کردن هم خیلی یحتمل بکارتان نیاید. باید پررو بود و شروع کرد به مکالمه و هی حرف زد تا یاد گرفت. مسئله حفظ کردن قرآن نیست. باید وارد مکالمه عربی شد. چطور بچه ها شروع می کنند به حرف زدن؟ چطور پدر و مادر با آنها سر و کله می زنند تا بالاخره به حرف بیایند؟ صرف و نحو عربی نمی خواهد. همین شروع کن به حرف زدن و یحتمل یک وقت دیدی دیگر تمامی ندارد حرف زدنهایت و آنقدر می گوید تا خسته شود و دیگر نتواند حرف بزند! مسئله این است که وقتی زبانی را می خواهید به عنوان زبان دوم یاد بگیرید، این کار با بالا رفتن سن مشکلتر و مشکلتر می شود چرا که همه چیز را باید مثل بچه ها از اول شروع کنید و سعی و خطا کنید و همینطوری الی آخر. دلیل سخت شدن یادگیری موسیقی هم همین است که موسیقی هم زبان خود را دارد که باید آنرا یاد گرفت و دستورات آنرا بکار بست تا بتوان آنرا نواخت و الا در نهایت بتوان موسیقی را خوب گوش کرد و کمی هم نواخت و نه دیگر موسیقی را بتواند او بنویسد. و لذا همینطور هم هست عربی را خواندن و حرف زدن ولی نوشتن و مثلاً به عربی شعر سرودن یحتمل کار هر کسی نباشد. 

حالا اگر کسی صرف و نحو نداند و اسم مفعول را اسم فاعل کند یا برعکس مثل اینکه می خواهد بگوید یا من علیه معولی و بگوید یا من علیه معولی، یک مربته دیدید کفر گفته است بجای اینکه دعا کند. یعنی چه؟ یعنی اینکه نوشتن معولی بدون رعایت کسره یا فتحه فرقی ندارد. و اما اینکه کسره یا فتحه استفاده می شود و نوشته می شود یا بر همان حسب چطور خوانده و گفته می شود، قضیه فرق خواهد کرد. پس صرف و نحو را همینطوری دلبخواه هم نمی توان کنار گذاشت و الا کار بدجوری خراب خواهد شد. خوب، اینها همه درست، و اما یک چیزهایی هست که منع و سد یادگیری درست زبان می شوند و حالا می خواهد این یادگیری به عنوان زبان خارجی باشد یا به عنوان زبان دوم در کشوری که زبان اولشان است باشد یا به عنوان یادگیری زبان دوم در کشوری که زبانشان مثلاً هندی است، باشد. هندیها هم عربی را دوست دارند و انگیسی را هم همینطور البته بسته به اینکه هندو است یا مسلمان یا هندویی است که عربی هم بدلایلی برای او لازم است که یاد بگیرد و از جمله اینکه متخصص زبان عربی در دانشگاه باشد.

بالاخره یک جایی کار سخت می شود و باید معلوم کند که در ادبیاتی که می خواهد بکار گیرد آیا او واقعاً حسینی است یا یزیدی! منظور این نیست که شما مثلاً می خواهید English 1A-1Bرا در دانشگاه بردارید و با یک سری موانعی روبرو می شوید و نتیجه گیری می کنید که بهتر است بروم کلاس انگلیسی ام را در یک کالج دیگری بردارم برای اینکه آنجا آسانتر است یا اینکه بهتر است برای اینکه کلاس را بگذرانم حتماً لازم هم نیست این کلاسها را با کسانی که زبان اولشان انگلیسی است رقابت کنم و بلکه می توانم با کسانی که زبانشان غیر از زبان انگلیسی است این کلاس را بردارم و کارم را راحتتر بگذرانم. و السلام نامه تمام. این است که مسئله تا اینجاهای قضایا فلسفی و منطقی و دستور زبانی و صرف و نحوی و بلکه گرامری است. منع و سدهایی در کار است که نمی توان آنها را براحتی کنار زد برای اینکه فقط لهجه نیست که مهم است و هر چه سعی کنید که لهجه تان را در سنین بالاتر عیناً لهجه آنکه زبانش زبان مادری است کنید، یحتمل نشود!

و لذا، می فرماید که با پای چوبی نمی توان راه را پیمود چرا که پای استدلالیان هم چوبی است.

استن حنانه از هجر رسولش، ناله می‌زد همچو ارباب عقول ...

پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بی تمکین بود.

حالا یحتمل بعضی می فرمایند که این عجب حرفی است؟ مگر می شود استدلال را کنار گذاشت و فقاهت کرد؟ اصلا فقاهت اساسش استدلال است و فقه جواهری همان فقه استدلالی است و لاغیر! پس، گیر قضیه کجا است؟ این را انسان وقتی متوجه می شود که بخواهد استدلال کند که اینشتن هم مسلمان بود! حالا بیا و ثابت کن. این نوع از استدلال همانا و در مسائل از نوع گردش-گردشگریهای اسپینی کوانتمی و نجومی و ریسمانی و ... گیر کردن تا ابد همانا! گیر قضیه اینجا باز می شود که می فرماید کتب علیکم القتال! یعنی این درست است که ما جهاد داریم و جهاد فرهنگی داریم و جهاد فرهنگی حسینی داریم که می فرماید فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. و اما خوب، جهاد هم داریم تا جهاد. جهاد حسینی داریم و جحاد یزیدی!

بنده یک مثال کوچکی در این زمینه بزنم از باب استدلال که یحتمل قضیه را تا حدی روشنتر کند. یحتمل از دیدگاه منطقی یک فیزیکدانی استدلال کند که در فیزیک نمی توان همچون حکمای شرقی استدلال کرد که با یک لغت می توان حریف را کله پا کرد! این را یحتمل دقیقاً به این مضمون نگفته باشد، ولی صاحب تائوی فیزیک بنده یک بار خواندم که در مصاحبه ای چنین چیزی را می فرمود. و اما کافی است که شما امروزه روز یک جایی در یکی از کشورهای شرقی نشسته باشید و یک لغتی را جستجو کنید. حالا یا در گوگل است که جستجو می کنید یا در arXiv. فرقی ندارد. ولی یک مرتبه یک یا چند لغت می تواند یک دریایی از مفاهیم را جلوی روی شما بیاورد. مثلاً توابع زتا و انتروپی را این حقیر داشتم در آرشیو دانشگاه کرنل جستجو می کردم. و یک اسم ناآشنایی دیدم به اسم دن لی. اتفاقاً همان را نیز دنبال کردم و مقاله بسیار جالبی


http://arxiv.org/pdf/1604.01843v1.pdf


 بنظر می رسد که باشد و از کسی است که در دانشگاه پردو استاد مهمان است. خوب، با یکی دو تا لغت اگر خودبینی را کنار بگذارید یحتمل بتوانید به کجاها که نرسید! یعنی نمی شود حساب را بر این مبنا گذاشت که تا یک چیزی در ذهنتان ملکه شد که کسی گفته است، مثل طوطی و بقال خیال کنید هر که تاس است برای این است که روغن را ریخته. و مثلاً همه چیز تقصیر فلاسفه و منطقدانها و عالمان علوم طبیعی و روشنفکران است یا همه چیز تقصیر فقها است یا اصلا همه چیز تقصیر سیاسیون است و لذا مثلاً بنده حقیر دیگر نباید برای ریاست جمهوری اپلای کرده و فرم پر کنم و بلکه برای خدام افتخاری امام زاده و بسیجی شدن هم بهتر است این کار را نکرد! سختی کار در جای دیگری است خیلی وقتها همانطور که دعای کمیل را با یک شور و حال حسابی خواندن هم کار هر کسی نیست و همانطور که کتب علیکم القتال را هم همه کس نمی تواند بپذیرد الا اینکه یک تقوای الهی داشته باشد. بروید کنار، میدان را باز کنید که من آمدم الا مکارم اخلاق و الا تقوای الهی و الا نماز شب و الا درس و بحث و فقه و علوم طبیعی و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی. نخیر، از این چیزها هم نداریم. مسابقه فوتبال که نمی خواهیم برویم تماشا! یا من علیه معولی... گاهی اوقات باید پررو بود و حتی بیش از یک بار متنی را ویرایش کرد. و دوباره سعی کرد و سه باره سعی کرد و پلیش داد و سیقلی داد تا مورد قبول افتد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ ، عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمُحَارِبِیِّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسى ، عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنْ مَیْمُونِ بْنِ عَلِیٍّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام : إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلِیلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ »


الکافی الشریف، جلد 1، ص 63)


فرمود: "خودبینی انسان از سستی خردش می باشد." و نیز می فرماید:


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « لَیْسَ بَیْنَ الْإِیمَانِ وَالْکُفْرِ إِلاَّ قِلَّةُ الْعَقْلِ».

قِیلَ : وَکَیْفَ ذَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟

قَالَ : « إِنَّ الْعَبْدَ یَرْفَعُ رَغْبَتَهُ إِلى مَخْلُوقٍ ، فَلَوْ أَخْلَصَ نِیَّتَهُ لِلّهِ ، لَأَتَاهُ الَّذِی یُرِیدُ‌ فِی أَسْرَعَ مِنْ ذلِکَ»


یَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ


یک بار ما یک کلاسی را با یک پورفسور فیزیک آلمانی برداشتیم که مربوط می شد به حل مسائل. او چنین می گفت که برای اینکه زبان انگلیسی را یاد بگیرد، رفته بوده آفریقا و آنجا آنها انگلیسی حرف می زدند و او نمی فهمیده اینها چه می گویند و او هم انگلیسی با لهجه غلیظ آلمانی حرف می زده و آنها نمی فهمیده اند او چه می گوید. خلاصه آنقدر با هم سر و کله زده اند تا انگلیسی اش پیشرفت کرده است! البته یک وقت هست که انگلیسی را دارید به عنوان یک زبان خارجی مطالعه می کنید مثل کلاسهای انگلیسی که در ایران ارائه می شوند و اینها انگلیسی به عنوان یک زبان خراجی است. ولی یک وقت هست که انگلیسی را دارید به عنوان زبان دوم خود مطالعه می کنید در کشوری که زبان اصلی اش انگلیسی است. استاد فیزیک آلمانی حرفش این بود که اگر بروی آفریقا و انگلیسی مجبور باشی انگلیسی حرف بزنی، این می تواند به انگلیسی ات وقتی خواستی آنرا به عنوان انگلیسی به عنوان زبان دوم در کشوری که همه زبانشان انگلیسی است خیلی کمک کند. یعنی در آفریقا، شما دارید روی انگلیسی خود انواع و اقسام آزمایشهای مفید را بکار می بندید و لهجه خود را سعی می کنید ارتقاء دهید بدون اینکه ایرادری به شما آنچنانی وارد شود. ولی در کشور انگلیسی زبان شما چنین موقعیتی را ندارید و نمی توانید بصورت سعی و خطا انگلیسی خود را نزد انبوهی از مردم که همه به عنوان زبان مادری به انگلیسی مسلطند از انگلیسی خود استفاده برید.


یا من علیه معولی. یعنی زبان عربی هم همینطور است که تا وقتی که نمی خواهید وارد ادبیات عربی شوید، خوب حالا می خواهید زبان عربی را در سطوح صرف و نحو مقدماتی که فقط قرآن و دیگر متون را از رو بخوانید، می توانید از زبان عربی اتفاقاً خیلی هم در ایران بهره مند شوید. صرف و نحو حتی در یادگیری درست صحبت کردن هم خیلی یحتمل بکارتان نیاید. باید پررو بود و شروع کرد به مکالمه و هی حرف زد تا یاد گرفت. مسئله حفظ کردن قرآن نیست. باید وارد مکالمه عربی شد. چطور ببچه ها شروع می کنند به حرف زدن؟ چطور پدر و مادر با آنها سر و کله می زنند تا بالاخره به حرف بیایند؟ صرف و نحو عربی نمی خواهد. همین شروع کن به حرف زدن و یحتمل یک وقت دیدی دیگر تمامی ندارد حرف زدنهایت و آنقدر می گوید تا خسته شود و دیگر نتواند حرف بزند! مسئله این است که وقتی زبانی را می خواهید به عنوان زبان دوم یاد بگیرید، این کار به بالا رفتن سن مشکلتر و مشکلتر می شود چرا که همه چیز را باید مثل بچه ها از اول شروع کنید و سعی و خطا کنید و همینطوری الی آخر. دلیل سخت شدن یادگیری موسیقی هم همین است که موسیقی هم زبان خود را دارد که باید آنرا یاد گرفت و دستورات آنرا بکار بست تا بتوان آنرا نواخت و الا در نهایت بتوان موسیقی را خوب گوش کرد و کمی هم نواخت و نه دیگر موسیقی را بتواند او بنویسد. و لذا همینطور هم هست عربی را خواندن و حرف زدن ولی نوشتن و مثلاً به عربی شعر سرودن یحتمل کار هر کسی نباشد. 

حالا اگر کسی صرف و نحو نداند و اسم مفعول را امس فاعل کند یا برعکس مثل اینکه می خواهد بگوید یا من علیه معولی و بگوید یا من علیه معولی، یک مربته دیدید کفر گفته است بجای اینکه دعا کند. یعنی چه؟ یعنی اینکه نوشتن معولی بدون رعایت کسره یا فتحه فرقی ندارد. و اما اینکه کسره یا فتحه استفاده می شود یا بر همان حسب چطور خوانده می شود، قضیه فرق خواهد کرد. پس صرف و نحو را همینطوری دلبخواه هم نمی توان کنار گذاشت و الا کار بدجوری خراب خواهد شد. خوب، اینها همه درست، و اما یک چیزهایی هست که منع و سد یادگیری درست یادگیری زبان می شوند و حالا می خواهد این یادگیری به عنوان زبان خارجی باشد یا به عنوان زبان دوم در کشوری که زبان اولشان است باشد یا به عنوان یادگیری زبان دوم در کشوری که زبانشان مثلاً هندی است، باشد. هندیها هم عربی را دوست دارند و انگیسی را هم همینطور البته بسته به اینکه هندو است یا مسلمان یا هندویی است که عربی هم بدلایلی برای او لازم است که یاد بگیرد.

بالاخره یک جایی کار سخت می شود و باید معلوم کند که در ادبیاتی که می خواهد بکار گیرد آیا او واقعاً حسینی است یا یزیدی! منظور این نیست که شما مثلاً می خواهید English 1A-1Bرا در دانشگاه بردارید و با یک سری موانعی روبرو می شوید و نتیجه گیری می کنید که بهتر است بروم کلاس انگلیسی ام را در یک کالج دیگری بردارم برای اینکه آنجا آسانتر است یا اینکه بهتر است برای ایکه کلاس را بگذرانم حتماً لازم هم نیست این کلاسها را با کسانی که زبان اولشان انگلیسی است رقابت کنم و بلکه می توانم با کسانی که زبانشان غیر از زبان انگلیسی است این کلاس را بردارم و کارم را راحتتر بگذرا کنم. و السلام نامه تمام. این است که مسئله تا اینجاهای قضایا فلسفی و منطقی و دستور زبانی و صرف و نحوی و بلکه گرامری است. منع و سدهایی در کار است که نمی توان آنها را براحتی کنار زد برای اینکه فقط لهجه نیست که مهم است که هر چه سعی کنید که لهجه تان را در سنین بالاتر عیناً لهجه آنکه زبانش زبان مادری است کنید، یحتمل نشود!

و لذا، می فرماید که با پای چوبی نمی توان راه را پیمود چرا که پای استدلالیان چوبی است.

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود.

حالا یحتمل بعضی می فرمایند که این عجب حرفی است؟ مگر می شود استدلال را کنار گذاشت و فقاهت کرد؟ اصلا فقاهت اساسش استدلال است و فقه جواهری همان فقه استدلالی است و لاغیر! پس، گیر قضیه کجا است؟ این را انسان وقتی م توجه می شود که بخواهد استدلال کند که اینشتن هم مسلمان بود! حالا بیا و ثابت کن. این نوع از استدلال همانا و در مسائل از نوع گردش-گردشگریهای اسپینی کوانتمی و نجومی و ریسمانی و ... گیر کردن تا بد همانا! گیر قضیه اینجا باز می شود که می فرماید کتب علیکم القتال! یعنی این درست است که ما جهاد داریم و جهاد فرهنگی داریم و جهاد فرهنگی حسینی داریم که می فرماید فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. و اما خوب، جهاد هم داریم تا جهاد. جهاد حسینی داریم و جهاد یزیدی!

بنده یک مثال کوچکی در این زمینه بزنم از باب استدلال که یحتمل قضیه را تا حدی روشنتر کند. یحتمل از دیدگاه منطقی یک فیزیکدانی استدلال کند که در فیزیک نمی توان همچون حکمای شرقی استدلال کرد که با یک لغت می توان حریف را کله پا کرد! این را یحتمل دقیقاً به این مضمون نگفته باشد، ولی صاحب تائوی فیزیک بنده یک بار خواندم که در مصاحبه ای چنین چیزی را می فرمود. و اما کافی است که شما امروزه روز یک جایی در یکی از کشورهای شرقی نشسته باشید و یک لغتی را جستجو کنید. حالا یا در گوگل است که جستجو می کنید یا در arXiv. فرقی ندارد. ولی یک مرتبه یک یا چند لغت می تواند یک دریایی از مفاهیم را جلوی روی شما بیاورد. مثلاً توابع زتا و انتروپی را این حقیر داشتم در آرشیو دانشگاه کرنل جستجو می کردم. و یک اسم ناآشنایی دیدم به اسم دن لی. اتفاقاً همان را نیز دنبال کردم و مقاله بسیار جالبی


http://arxiv.org/pdf/1604.01843v1.pdf


 بنظر می رسد که باشد و از کسی است که در دانشگاه پردو استاد مهمان است. خوب، با یکی دو تا لغت اگر خودبینی را کنار بگذارید یحتمل بتوانید به کجاها که نرسید! یعنی نمی شود حساب را بر این مبنا گذاشت که تا یک چیزی در ذهنتان ملکه شد که کسی گفته است، مثل طوطی و بقال خیال کنید هر که تاس است برای این است که روغن را ریخته. و مثلاً همه چیز تقصیر فلاسفه و منطقدانها و عالمان علوم طبیعی و روشنفکران است یا همه چیز تقصیر فقها است یا اصلا همه چیز تقصیر سیاسیون است و لذا مثلاً بنده حقیر دیگر نباید برای ریاست جمهوری اپلای کرده و فرم پر کنم و بلکه برای خدام افتخاری امام زاده و بسیجی شدن هم بهتر است این کار را نکرد! سختی کار در جای دیگری است خیلی وقتها همانطور که دعای کمیل را با یک شور و حال حسابی خواندن هم کار هر کسی نیست و همانطور که کتب علیکم القتال را هم همه کس نمی تواند بپذیرد الا اینکه یک تقوای الهی داشته باشد. بروید کنار، میدان را باز کنید که من آمدم الا مکارم اخلاق و الا تقوای الهی و الا نماز شب و الا درس و بحث و فقه و علوم طبیعی و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی. نخیر، از این چیزها هم نداریم. مسابقه فوتبال که نمی خواهیم برویم تماشا! یا من علیه معولی... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن ابن فضال ، عن أبی جمیلة ، عن محمد بن علی الحلبی ، قال :

سمعت أبا عبد الله علیه‌السلام یقول : «اختلاف بنی العباس من المحتوم ، والنداء من المحتوم ، وخروج القائم من المحتوم».

قلت : وکیف النداء؟

قال : «ینادی مناد من السماء أول النهار : ألا إن علیا وشیعته هم الفائزون» قال : «وینادی  مناد  آخر النهار : ألا إن عثمان وشیعته هم الفائزون».

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.


محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد بن عیسى ، عن علی بن الحکم ، عن أبی أیوب الخراز ، عن عمر بن حنظلة ، قال :

سمعت أبا عبد الله علیه‌السلام یقول : «خمس علامات قبل قیام القائم : الصیحة ، والسفیانی ، والخسف، وقتل النفس الزکیة ، والیمانی».

فقلت : جعلت فداک ، إن خرج أحد من أهل بیتک قبل هذه العلامات أنخرج معه؟

قال : «لا».

فلما کان من الغد ، تلوت هذه الآیة (إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ) فقلت له : أهی الصیحة؟

فقال : «أما لو کانت ، خضعت أعناق أعداء الله عزوجل».


(الکافی، جلد 15، ص 694)


اصولاً بصیرت در امور مستضعفین و استکبار یک کار سختی است که یحتمل بتوان گفت احتیاج به اجتهاد و و اعلمیت دارد. شما همین نقطه و دو نقطه خودمان را ببینید. قرار بود که یک نقطه اضافه تر داشته باشیم که می شد همان دو نقطه و آن یک نقطه اضافه را باید قرض می دادیم به نظر قبلی اش چرا که نقطه بود. ولی چه شد؟ سه نقطه! بگذریم. و در ضمن دماغ را هم طبق معمول نمی دانم چطور شد که دو دفعه آمده است و باید اصلاح شود و یک حالت در هم بر همی شده است. می فرماید: قتل الخراصون. الدین هم فی غمرة ساهون. یسالون ایان یوم الدین.

و لذا مسئله بصیرت بار دیگر این معنا را می رساند که در برخورد بین مستضعف و استکبار متوجه می شویم که معنای سلامت می تواند وارونه گردد آنطور که بصیرت را می طلبد و در عوض به عدم بصیرت می انجامد. درست مثل این است که بفرمایید که خوب حالا حالاها که سفیانی را نخواهیم داشت؛ و این در حالی است که اگر کسی به حال درونی خود و هندسه مربوط بدان بنگرد یحتمل متوجه شود که سفیانی بدترکیب یک چشمی مورد بحث خیلی هم آن دور دورها نباید باشد و حال آنکه همان وضع درونی به او اجازه نمی دهد به خود بنگرد همانطور که یک کتاب یا فیلم طنزی یحتمل به او این اجازه را بدهد که تا چه حدودی است که کارهای مسخره و از روی خشک مغزی خود را به عنوان یک شوالیه ای که زمان شوالیه گریهایش گذشته است را درک کند. بصیرت، بصیرت، بصیرت، یعنی اینکه استکبار لعنت شده می گوید که من توانایی و ثروت و قدرت این را دارم که اگر بصیرتم را از دست دادم، دوباره آن را درمان کنم ولی توی مستضعف این بصیرت را نداری چرا که من استکبار بهترین طبیبان را در اختیار دارم و توی مستضعف خیلی داشته باشی همان عطاریها و بلکه طبابت دوار و بلکه یک کم بهتر از آن است و نه خیلی بهترش. و این را هیچ انسان شرافتمندی قبول نمی کند. مسئله این است که یک وقت هست که می فرماید کلاس درس برای هر کس که مایل است سر کلاس بنشیند دایر است. و اما یک وقت هست که این کار با فرض اینکه کلانعام بل هم اضل هم جایز دانسته می شود و یک وقت دیگر هم هست که خیر. این مسئله که کلانعام بل هم اضل جایز نیست بر سر کلاس بیاید. دلیلش هم این است که تقوای الهی را و اوصیکم بتقوی الله را نمی توانید برای همه و همه شرح صدر کنید... این است که علوم الهی و الهیات حد و حدودی دارد که علوم طبیعی و منطق و ریاضیات و فیزیک یحتمل مرزهای مشترکی با آن داشته باشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنِ‌ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ ، قَالَ :

سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام وأَنَا حَاضِرٌ ، فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاکَ ، کَمْ عُرِجَ بِرَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم؟ فَقَالَ: « مَرَّتَیْنِ ، فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِیلُ مَوْقِفاً ، فَقَالَ لَهُ : مَکَانَکَ یَا مُحَمَّدُ ، فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً مَا وقَفَهُ مَلَکٌ قَطُّ ولَانَبِیٌّ ؛ إِنَّ رَبَّکَ یُصَلِّی، فَقَالَ : یَا جَبْرَئِیلُ ، وکَیْفَ یُصَلِّی؟ قَالَ : یَقُولُ : سُبُّوحٌ ، قُدُّوسٌ، أَنَا رَبُّ الْمَلَائِکَةِ والرُّوحِ ، سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی. فَقَالَ: اللهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ ». قَالَ : « وَکَانَ کَمَا قَالَ اللهُ : ( قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى )».

فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، مَا ( قابَ قَوْسَیْنِ ) ( أَوْ أَدْنى )؟

قَالَ : « مَا بَیْنَ سِیَتِهَا إِلى رَأْسِهَا». فَقَالَ: « کَانَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ یَتَلَأْلَأُ‌ بَخَفْقٍ ـ ولَا أَعْلَمُهُ إِلاَّ وقَدْ قَالَ : زَبَرْجَدٌ ـ فَنَظَرَ فِی مِثْلِ سَمِّ الْإِبْرَةِ إِلى مَا شَاءَ اللهُ مِنْ نُورِ الْعَظَمَةِ ، فَقَالَ اللهُ تَبَارَکَ وتَعَالى : یَا مُحَمَّدُ ، قَالَ: لَبَّیْکَ رَبِّی، قَالَ : مَنْ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ؟ قَالَ : اللهُ أَعْلَمُ ، قَالَ : عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ، أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ، وسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ ، وقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ».

قَالَ : ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام لِأَبِی بَصِیرٍ : « یَا أَبَا مُحَمَّدٍ ، واللهِ ، مَا جَاءَتْ ولَایَةُ عَلِیٍّ مِنَ الْأَرْضِ ، ولکِنْ جَاءَتْ مِنَ السَّمَاءِ مُشَافَهَةً ».

(الکافی الشریف، جلد 2، ص 444-446)


عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْمَاضِی علیه‌السلام ، قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وجَلَّ : ( یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ ) قَالَ : « یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا ولَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام بِأَفْوَاهِهِمْ ».

قُلْتُ [٨] : ( وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ ) [٩]؟ قَالَ : « وَاللهُ مُتِمُّ [١٠] الْإِمَامَةِ ؛ لِقَوْلِهِ عَزَّ وجَلَّ : « الذین ( فَآمِنُوا ) [١١] ( بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی

أَنْزَلْنا ) [١] فَالنُّورُ [٢] هُوَ الْإِمَامُ ».

قُلْتُ [٣] : ( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِینِ الْحَقِّ )؟ قَالَ : « هُوَ الَّذِی أَمَرَ [٤] رَسُولَهُ بِالْوَلَایَةِ لِوَصِیِّهِ ، والْوَلَایَةُ هِیَ دِینُ الْحَقِّ ».

قُلْتُ [٥] : ( لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ ) [٦]؟ قَالَ : « یُظْهِرُهُ [٧] عَلى جَمِیعِ [٨] الْأَدْیَانِ عِنْدَ قِیَامِ الْقَائِمِ ». قَالَ : « یَقُولُ اللهُ [٩] : ( وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ ) : [١٠] ولَایَةِ [١١] الْقَائِمِ ( وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ) [١٢] بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : هذَا تَنْزِیلٌ [١٣]؟ قَالَ : « نَعَمْ ، أَمَّا هذَا الْحَرْفُ [١٤] فَتَنْزِیلٌ ؛ وأَمَّا غَیْرُهُ فَتَأْوِیلٌ ».

قُلْتُ [١٥] : ( ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ) [١٦]؟ قَالَ : « إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وتَعَالى ـ سَمّى مَنْ لَمْ یَتَّبِعْ رَسُولَهُ فِی ولَایَةِ وصِیِّهِ مُنَافِقِینَ ، وجَعَلَ مَنْ جَحَدَ وصِیَّهُ [١٧] إِمَامَتَهُ کَمَنْ جَحَدَ مُحَمَّداً ، وأَنْزَلَ بِذلِکَ قُرْآناً ، فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ ، ( إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ ) بِوَلَایَةِ وصِیِّکَ ( قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ ) بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ [١٨] (

لَکاذِبُونَ

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللهِ ) وَ [١] السَّبِیلُ هُوَ الْوَصِیُّ ( إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ) بِرِسَالَتِکَ ( ثُمَّ کَفَرُوا ) [٢] بِوَلَایَةِ وصِیِّکَ ( فَطُبِعَ ) [٣] ( عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ ) [٤] ».

قُلْتُ : مَا مَعْنى « لَا یَفْقَهُونَ »؟ قَالَ : « یَقُولُ [٥] : لَایَعْقِلُونَ [٦] بِنُبُوَّتِکَ ».

قُلْتُ : ( وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللهِ )؟ قَالَ [٧] : « وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ : ارْجِعُوا [٨] إِلى ولَایَةِ عَلِیٍّ یَسْتَغْفِرْ لَکُمُ النَّبِیُّ [٩] مِنْ ذُنُوبِکُمْ ( لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ ) قَالَ اللهُ : ( وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ ) عَنْ ولَایَةِ عَلِیٍّ ( وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ ) [١٠] عَلَیْهِ.

ثُمَّ عَطَفَ الْقَوْلَ [١١] مِنَ اللهِ بِمَعْرِفَتِهِ بِهِمْ ، فَقَالَ : ( سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ ) [١٢] یَقُولُ : الظَّالِمِینَ لِوَصِیِّکَ ».

قُلْتُ [١٣] : ( أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ) [١٤]؟ قَالَ : « إِنَّ اللهَ ضَرَبَ مَثَلَ [١٥] مَنْ حَادَ [١٦] عَنْ ولَایَةِ عَلِیٍّ کَمَنْ یَمْشِی عَلى

وَجْهِهِ [١] لَایَهْتَدِی لِأَمْرِهِ ، وجَعَلَ مَنْ تَبِعَهُ [٢] سَوِیّاً عَلى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ، والصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ : أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام ».

قَالَ : قُلْتُ : قَوْلُهُ : ( إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ) [٣]؟ قَالَ : « یَعْنِی جَبْرَئِیلَ عَنِ [٤] اللهِ فِی ولَایَةِ عَلِیٍّ علیه‌السلام ».

قَالَ [٥] : قُلْتُ : ( وَما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ ) [٦]؟ قَالَ : « قَالُوا : إِنَّ مُحَمَّداً کَذَّابٌ عَلى رَبِّهِ ، ومَا أَمَرَهُ [٧] اللهُ بِهذَا فِی عَلِیٍّ ، فَأَنْزَلَ اللهُ [٨] بِذلِکَ قُرْآناً ، فَقَالَ : إِنَّ ولَایَةَ عَلِیٍّ ( تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا ) مُحَمَّدٌ ( بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ ) [٩]

ثُمَّ عَطَفَ الْقَوْلَ ، فَقَالَ : إِنَّ ولَایَةَ عَلِیٍّ [١٠] ( لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ ) لِلْعَالَمِینَ ( وَإِنّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ ) وَإِنَّ عَلِیّاً ( لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکافِرِینَ ) وإِنَّ ولَایَتَهُ ( لَحَقُّ الْیَقِینِ فَسَبِّحْ ) یَا مُحَمَّدُ ( بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ ) [١١] یَقُولُ : اشْکُرْ رَبَّکَ الْعَظِیمَ الَّذِی أَعْطَاکَ هذَا الْفَضْلَ ».

قُلْتُ : قَوْلُهُ : ( لَمّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنّا بِهِ )؟ قَالَ : « الْهُدَى : الْوَلَایَةُ ، آمَنّا بِمَوْلَانَا ، فَمَنْ آمَنَ بِوَلَایَةِ مَوْلَاهُ ( فَلا یَخافُ بَخْساً وَلا رَهَقاً ) [١٢] ».

قُلْتُ : تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « لَا ، تَأْوِیلٌ ».

قُلْتُ : قَوْلُهُ : ( قُلْ إِنِّی ) [١] ( لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَداً ) [٢]؟ قَالَ : « إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم دَعَا النَّاسَ إِلى ولَایَةِ عَلِیٍّ ، فَاجْتَمَعَتْ إِلَیْهِ قُرَیْشٌ ، فَقَالُوا : یَا مُحَمَّدُ ، أَعْفِنَا مِنْ هذَا [٣] ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : هذَا إِلَى اللهِ لَیْسَ إِلَیَّ ، فَاتَّهَمُوهُ وخَرَجُوا [٤] مِنْ عِنْدِهِ ، فَأَنْزَلَ اللهُ : ( قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَداً قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی ) [٥] ( مِنَ ) [٦] ( اللهِ ) إِنْ عَصَیْتُهُ ( أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللهِ وَرِسالاتِهِ ) فِی عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ ». ثُمَّ قَالَ تَوْکِیداً : « ( وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ ) فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ ( فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ) [٧]

قُلْتُ : ( حَتّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً ) [٨]؟ قَالَ [٩] : « یَعْنِی بِذلِکَ الْقَائِمَ وأَنْصَارَهُ ».

قُلْتُ : ( وَاصْبِرْ ) [١٠] ( عَلى ما یَقُولُونَ )؟ قَالَ : « یَقُولُونَ فِیکَ : ( وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً وَذَرْنِی ) یَا مُحَمَّدُ ( وَالْمُکَذِّبِینَ ) بِوَصِیِّکَ ( أُولِی النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِیلاً ) [١١] ».

قُلْتُ : إِنَّ هذَا تَنْزِیلٌ [١٢]؟ قَالَ : « نَعَمْ ».

قُلْتُ : ( لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ )؟ قَالَ : « یَسْتَیْقِنُونَ أَنَّ اللهَ و رَسُولَهُ‌

و َوصِیَّهُ حَقٌّ ».

قُلْتُ : ( وَیَزْدادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیماناً )؟ قَالَ : « وَ [١] یَزْدَادُونَ بِوَلَایَةِ الْوَصِیِّ إِیمَاناً ».

قُلْتُ : ( وَلا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَالْمُؤْمِنُونَ ) [٢] قَالَ : « بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : مَا هذَا الِارْتِیَابُ؟ قَالَ : « یَعْنِی بِذلِکَ أَهْلَ الْکِتَابِ والْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ ذَکَرَ [٣] اللهُ ، فَقَالَ : ولَایَرْتَابُونَ فِی الْوَلَایَةِ ».

قُلْتُ : ( وَما هِیَ إِلاّ ذِکْرى لِلْبَشَرِ ) [٤]؟ قَالَ : « نَعَمْ ، ولَایَةُ عَلِیٍّ ».

قُلْتُ : ( إِنَّها لَإِحْدَى الْکُبَرِ ) [٥]؟ قَالَ : « الْوَلَایَةُ ».

قُلْتُ : ( لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ ) [٦]؟ قَالَ : « مَنْ تَقَدَّمَ إِلى ولَایَتِنَا ، أُخِّرَ عَنْ سَقَرَ ، ومَنْ تَأَخَّرَ عَنَّا ، تَقَدَّمَ إِلى سَقَرَ ».

قُلْتُ [٧] : ( إِلاّ أَصْحابَ الْیَمِینِ ) [٨]؟ قَالَ : « هُمْ واللهِ شِیعَتُنَا ».

قُلْتُ : ( لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ) [٩]؟ قَالَ : « إِنَّا لَمْ نَتَوَلَّ وصِیَّ مُحَمَّدٍ والْأَوْصِیَاءَ مِنْ بَعْدِهِ ، وَلَایُصَلُّونَ عَلَیْهِمْ ».

قُلْتُ : ( فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ ) [١٠]؟ قَالَ : « عَنِ الْوَلَایَةِ مُعْرِضِینَ ».

قُلْتُ : ( کَلاّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ ) [١١]؟ قَالَ : « الْوَلَایَةُ ».

قُلْتُ : قَوْلُهُ : ( یُوفُونَ بِالنَّذْرِ ) [١٢]؟ قَالَ : « یُوفُونَ لِلّهِ بِالنَّذْرِ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْهِمْ فِی‌ الْمِیثَاقِ مِنْ ولَایَتِنَا ».

قُلْتُ : ( إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلاً ) [١]؟ قَالَ : « بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ تَنْزِیلاً ».

قُلْتُ : هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ [٢] ، ذَا تَأْوِیلٌ ».

قُلْتُ : ( إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ ) [٣]؟ قَالَ : « الْوَلَایَةُ ».

قُلْتُ : ( یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ )؟ قَالَ : « فِی ولَایَتِنَا. قَالَ [٤] : ( وَالظّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً ) [٥] أَلَاتَرى أَنَّ اللهَ یَقُولُ : ( وَما ظَلَمُونا وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ) [٦] »؟ قَالَ : « إِنَّ اللهَ أَعَزُّ وأَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ [٧] أَوْ [٨] یَنْسُبَ نَفْسَهُ إِلى ظُلْمٍ [٩] ، ولکِنَّ اللهَ خَلَطَنَا [١٠] بِنَفْسِهِ ، فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ ، وو لَایَتَنَا ولَایَتَهُ ، ثُمَّ أَنْزَلَ بِذلِکَ قُرْآناً عَلى نَبِیِّهِ ، فَقَالَ :

( وَما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ) [١]

قُلْتُ : هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ [٢] ».

قُلْتُ : ( وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ) [٣]؟ قَالَ : « یَقُولُ : ویْلٌ [٤] لِلْمُکَذِّبِینَ یَا مُحَمَّدُ ، بِمَا أَوْحَیْتُ إِلَیْکَ مِنْ ولَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ [٥] علیه‌السلام ».

( أَلَمْ نُهْلِکِ الْأَوَّلِینَ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِینَ ) [٦]؟ قَالَ : « الْأَوَّلِینَ الَّذِینَ کَذَّبُوا الرُّسُلَ فِی طَاعَةِ الْأَوْصِیَاءِ ».

( کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ ) [٧]؟ قَالَ : « مَنْ أَجْرَمَ إِلى آلِ مُحَمَّدٍ [٨] ، ورَکِبَ مِنْ وصِیِّهِ [٩] مَا رَکِبَ ».

قُلْتُ : ( إِنَّ الْمُتَّقِینَ ) [١٠]؟ قَالَ : « نَحْنُ ـ واللهِ ـ وشِیعَتُنَا ، لَیْسَ عَلى مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ غَیْرُنَا ، وسَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآءُ ».

قُلْتُ : ( یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ ) [١] الْآیَةَ؟ قَالَ [٢] : « نَحْنُ ـ واللهِ ـ الْمَأْذُونُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ والْقَائِلُونَ صَوَاباً ».

قُلْتُ : مَا تَقُولُونَ إِذَا تَکَلَّمْتُمْ؟ قَالَ : « نُمَجِّدُ [٣] رَبَّنَا ، ونُصَلِّی عَلى نَبِیِّنَا ، ونَشْفَعُ لِشِیعَتِنَا ، فَلَا یَرُدُّنَا [٤] رَبُّنَا ».

قُلْتُ : ( کَلاّ إِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفِی سِجِّینٍ ) [٥]؟ قَالَ : « هُمُ الَّذِینَ فَجَرُوا فِی حَقِّ الْأَئِمَّةِ ، وَاعْتَدَوْا عَلَیْهِمْ ».

قُلْتُ : ( ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ) [٦]؟ قَالَ : « یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ».

قُلْتُ [٧] : تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ ».


(الکافی الشریف، جلد 2، صص 413-421)


در مسئله بصیرت یافتن نسبت به نظریه حمیدی-مجیدی ریاضی-فیزیکی، باید توجه داشت که اگر به ما یک غلاف خالی شمشیر را نشان دادند، مسئله این نیست که این فقط یک غلاف خالی است و بس. یحتمل مسئله این هم باشد که شمشیری هم در پس زمینه یک جایی نهفته است که از همان غلاف خارج شده است! این یعنی چه؟ یعنی اینکه گاهی اوقات اصلا شمشیر را نمی بینی که هیچ و بلکه غلاف را هم نمی بینی. مثل این است که بفرمایند که گاهی اوقات یحتمل اقامه نماز جماعت همان حال و هوای رفتن به مسابقه فوتبال را دارد و لذا بهتر است خانمها همان گوشه صندوق خانه خودشان نمازشان را اقامه کنند همانطور که بهتر است به تماشای مسابقه فوتبال هم نروند. البته این یک حرف است، و اما عمل کردن به آن حرف دیگری است! یعنی اینکه علی القاعده، مسئله از این نوع نیست که اقامه نماز جماعت هم باید از نوع رفتن به مسابقه فوتبال باشد. و اما نمی شود هم کسی را منع کرد که اگر بطور همزمان دارد در یک جایی نماز جمعه بوسیله ولی امر مسلمین اقامه می شود، در عین حال هیچ جای دنیا هم مسابقه فوتبالی برگزار نشود! و لذا مسئله از این نوع است که مکارم اخلاقی که برای اقامه نماز لازم است را یحتمل تماشاچی مسابقه فوتبال هم دارا باشد و یحتمل هم نباشد. و این می شود که نمی شود هر تماشاچی فوتبالی یا حتی هر فوتبالیستی را گفت  که به نماز می تواند یا نمی تواند برود. و همینطور هم نمی شود گفت که اگر کسی از همه ایستهای بازرسی حرم امیرالمومنین گذشت و در ایست بازرسی آخر نگهبان بازرسی یا دماغ دماغ او گرفت پیچاند یا اعتراض کرد که قوی؟ یعنی مثل اینکه خیلی می خواهی بگویی که قوی هستی؟ جوابش را بدهی که مثل اینکه امیرالمومنین تازگیها اینجا نیامده است. چی چی را اینجا نیامده است؟ حرم او است! حالا یک وقت دیدید که یک نگهبانی را که قبلاً فوتبالیستی یا تماشاچی فوتبالی بوده است را گذاشته اند سر این کار. بالاخره همه که از شکم مادرشان بیرون آمدند، نمی شوند نگهبان حرم مطهر حضرت امیرالمومنین علیه السلام. یحتمل یک خورده شیشه ای هم در او باشد، یا اصلا خورده شیشه از خود جناب عالی است و نمی خواهی بدان اذعان کنی! بالاخره گاهی امور دنیوی می توانند در امور اخروی تداخل کنند و الا نمی فرمود کتب علیکم القتال. قتال برای چی؟

گیر قضایا یحتمل بهتر روشن شود وقتی مسئله نوترینوها و بادهای نوترینو-رانده را در ستاره های دوتایی بخواهیم حساب کتاب کنیم. یعنی از یک طرف ما نوترینوهای خورشیدی را داریم و نوترینوهای اتمسفری را داریم و از طرفی نیز نوترینوهایی را داریم که در رابطه با ابرنواخترهای نوع یک هستند. اصولاً برای نوترینوها در سیاه چاله ها  و افقهای سیاه چاله ای چه اتفاقی می تواند بیافتد از آنجایی که ستاره های نوترونی و ابرنواخترها نیز می توانند به سیاه چاله ها تبدیل شوند. آیا ما اگر وارد سیاه چاله ها شویم دیگر اثری از مدل استاندارد فیزیک و از جمله نوترینوها و جرم آنها یا نوساناتشان را درک نخواهیم کرد؟ یا اینکه خیر، اینجا نیز ما نوترینوها و بلکه مدل استاندارد فیزیک و یحتمل ابرتقارنهای ماورای آن را نیز داریم ولی بصورت ماده و انرژی تاریک خود را نشان داده و ظاهر می شوند. و لذا فقط می توان از طریق برهان خلف وارد مسائل شد که فرض را بر این می گذاریم که همانطور که ماده و انرژی تاریک داریم، همینطور هم مدل استاندارد فیزیک نیز در مورد این مواد و انرژیها کار می کند و از جمله در مورد ماده و انرژی تاریک به عنوان نواسانات نوترینوهای جرمدار نیز کار می کند. و یحتمل بعضی هم ادعا کنند که اگر هم اینطور باشد باید اندازه دیفئومورفیسمهایی که به کلافهای روی سیاه چاله های نظریه این نوترینوهای خاص مربوط می شود صفر باشد. و یحتمل هم بعضی ادعا کنند که خیر، از آنجایی که ماده و انرژی تاریک، یک بخش اعظمی از کیهان را تشکیل می دهد، این دیفئومورفیسمها اندازه شان خیلی بیشتر از صفر است! و کار بحث و دعواهای طلبگی و دانشجویی می تواند یحتمل خیلی بالا بگیرد....

این است که ما می بینیم که از این طرق خیلی مهم است که وارد مسائل نظریه اعداد و بحث اعداد اول دوقلو و توابع زتا و برنامه (هندسی) لانگلندز و هندسه ناجابجایی و انواع (کو)همولوزیهای هیگارد-فلوئر-ویتن و زایبرگ-ویتن و بالاخره نظریه حمیدی-مجیدی شویم و همه چیز را از یک دیدگاه کلی افلاطونی بحث نکنیم الا اینکه بر سر در کلاس درس نظریه حمیدی-مجیدی بنویسیم آنها که هندسه و ریاضی-فیزیک نمی دانند وارد نشوند چرا که بالاخره سنجش منزلت عقل در هندسه معرفت دینی یک سرش می تواند در نظریه حمیدی-مجیدی باشد و لاغیر همانطور که نمی شود و یحتمل هم بشود از طریق برهان خلف ثابت کرد که معرفت گردش-گردشگریها ملاکش به معرفت و عقل و علم امیرالمومنین و بقیة الله الاعظم وصل است بشرطی که تماشاچیان فوتبال و فوتبالیستها همه و همه مکارم اخلاق را رعایت کنند و همه عالم را نخواهند ویران کنند چرا که تیم مورد علاقه شان باخته است! حال بنده می فهمم که چرا جورج اورول به کریکت بیشتر از فوتبال علاقه داشته است هر چند که خودم خیلی هم تماشاچی کریکت نبوده و یحتمل بتوان گفت که بیشتر بیسبال تماشا کرده ام تا کریکت.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام فِی رَجُلٍ أَحْرَمَ وَعَلَیْهِ قَمِیصٌ ، قَالَ : « یَنْزَعُهُ ، وَلَایَشُقُّهُ ، وَإِنْ کَانَ لَبِسَهُ بَعْدَ مَا أَحْرَمَ ، شَقَّهُ وَأَخْرَجَهُ مِمَّا یَلِی رِجْلَیْهِ ».

(الکافی الشریف، جلد 8، ص 415)


بعضی معانی، یک بصیرتی می خواهد، و از جمله حدیث فوق الذکر کافی شریف که چه معنایی را می خواهد برساند. یا اینکه حساب کنید که ابوالحسن ماضی را قبلاً یادتان بوده است که کیست چرا که راجع به آن یادتان هست که خوانده اید. و اما یادتان می رود. و دوباره باید ببینید که کیست. این یک بصیرتی می خواهد که توجه کنید که چیست که به دنبالش هستید. و این نوع از بصیرت غیر از آنی است که می فرماید کاروان از مصر خارج شد و حضرت یعقوب علیه السلام که از شدت حزن نابینا شده بود فرمود که بوی حضرت یوسف علیه السلام را حس می کند: وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ. البته بصیرت دیگری است نیز که می فرماید بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ

و لذا یافتن بصیرت فقط به دیدن به چشم نیست، و بلکه کسی که بصیرت داشته باشد می تواند واقعاً ببیند که از قرآن مجید چه بوی خوشی استشمام می شود. و اما کو آن بصیرت؟ مسئله این است که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم این بصیرت را داشت که نه تنها آن روز امروز ما را ببیند و بلکه آن میدان کارزار ابدی را که امیرالمومنین و امامان بعد از امامان و اولیاء و اوصیاء بعد از اولیاء و اوصیاء آمدند و شکل گرفتند و رفتند را همه و همه را ببیند.

این بصیرت غیر از آن بصیرتهایی است که می خواهد ببیند و راهش را سد کرده اند و سعی دارد همه چیز و همه کس را از پیش روی خود بردارد که چرا؟ که بصیرت خود را باز یابد. غافل است که یک وقت هست که توده ای جلوی تو ایستاده است و دید تو را سد کرده است یا توده ای دیگر در درون تو انباشته شده است که راه دیدن تو را بسته است. و لذا یکی را با دیگری اشتباه می گیرد و دست به جنایات فجیع می زند که آنچه را که خود ندارد را در حذف دیگرانی که باعث سد بصیرت خود می بیند بجوید. این یک مکتبی است که با مکاتبی که از روی بصیرت است فرقها دارد. شاعر می فرماید سالها دل طلب جام جم از ما می کرد، و آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. البته بعضی بصیرتها هم هست که می خواهد آن را حفظ کند و دریغ که هر چه بیشتر سعی می کند که حفظش کند می بیند که توده ها از پس توده ها است که رشد می کنند و سرمایه ها است که در این راه به هدر می روند و هفت شهر عشق را عطار گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. و نفهمیده ایم که این توده ها کدام توده هایند. قالوا تالله انک لفی ضلالک القدیم. بی کاری؟ بصیرت می خواهی چه کنی؟ و حالا بو هم استشمام نمی کنی؟ نکن! برق برود یا ماشین پنچر شود هم تقصیر کیست؟ هر چیزی یک بصیرتی می خواهد که بصیرت خاص خود را دارد! بی خودی نیست که گاهی اوقات اوکالیپتوس و کریستال نعنا را هم اگر بو کنی، بویش در نمی آید. انگار نه انگار. انگار اوکالیپتوس و کریستال نعنا سالیان سال است که مرده اند و خیلی وقت پیشها بوده است که بوی الرحمن آنها در آمده است هر چند که یک مسئله دیگری است کتب علیکم القتال! اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَى خُدَّامِهِ وَ أَعْوَانِهِ عَلَى غَیْبَتِهِ وَ نَأْیِهِ وَ اُسْتُرْهُ سَتْراً عَزِیزاً وَ اِجْعَلْ لَهُ مَعْقِلاً حَرِیزاً.

البته بعضی اوقات شما در فضاهای (ابر)تایشمولری دنبال این می گردید که مسئله از لحاظ بوزنی و غیربوزنی با فرمیونهای بیشتر و ژنراتورهای بالاتر فضای فرد را دارا می باشند چطور می شود، باز این هم یک بصیرت دیگری می خواهد. اصلا یعنی چه که N=0, 1, 2 در این جور موارد؟

کد امنیتی این نیست 55553. یک چیز دیگری بود. نقطه را در فیلد نام یادم رفت بنویسم. و این شد که این کد امنیتی دیگر آمد. بنده نمی گویم چرا که یحتمل وء تفاهمی پیش نیاید که چرا از این کدهای امنیتی مندرآوردی ناجور می گذارید و چرا مثلاً 12345 یا 98712 یا 99437 نیست.

وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُون


ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ


قُلْتُ [١٥] : ( ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ) [١٦]؟ قَالَ : « إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وتَعَالى ـ سَمّى مَنْ لَمْ یَتَّبِعْ رَسُولَهُ فِی ولَایَةِ وصِیِّهِ مُنَافِقِینَ ، وجَعَلَ مَنْ جَحَدَ وصِیَّهُ [١٧] إِمَامَتَهُ کَمَنْ جَحَدَ مُحَمَّداً ، وأَنْزَلَ بِذلِکَ قُرْآناً ، فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ ، ( إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ ) بِوَلَایَةِ وصِیِّکَ ( قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ ) بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ [١٨] ( لَکاذِبُونَ

اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللهِ ) وَ السَّبِیلُ هُوَ الْوَصِیُّ ( إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ) بِرِسَالَتِکَ ( ثُمَّ کَفَرُوا ) بِوَلَایَةِ وصِیِّکَ ( فَطُبِعَ ) ( عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ )».

قُلْتُ : مَا مَعْنى « لَا یَفْقَهُونَ »؟ قَالَ : « یَقُولُ : لَایَعْقِلُونَ بِنُبُوَّتِکَ»....

(الکافی الشریف، جلد 2، ص 414)


بنده حقیر 17 آیه که "یفقهون" در آن آمده است پیدا کردم و بعضی از آنها که بنده دیدم با لغات قلوب یا قلوبهم نیز آمده است. یحتمل بتوان مستقیماً استدلال کرد که فقاهت به قلوب مومنین مربوط است و هر چند که فقه استدلالی داریم ولی فقهی که به قلوب کاری نداشته باشد نیز فقاهت نتوان نامید.

و لذا اینکه گردش-گردشگری از غرب به شرق خواهیم داشت مستلزم یک کوهمولوژی و سد سبیل الله است که مثلاً داریم: وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَةٍ لاَّ یُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ. یعنی این یک مسئله بسیار جدی و جذابی است که بفرمایید ما همه عناصر و فرمیونها و بوزنها را می خواهیم گردش-گردشگری اش را از سطوح کوانتمی مدل استاندارد فیزیک تا مقیاسهای نجومی اگر نه در یک طیف پیوسته ای و بلکه در گپها و فواصل هر چه حتی الامکان کوچکتری بیابیم و به گردش-گردشگریها گرانش را بعلاوه نیروهای الکتروضعیف و قوی نیز وارد کنیم. و همه و همه را برای رفاه حال بشر است که می خواهیم. خوب این خوب است تا آنجایی که سد عن سبیل الله و کوهمولوژیهای مربوطه را حاصل نشود. و چه کنیم که می شود آنگاه که فقاهت را کنار بگذاریم! یعنی نمی گوید مستقیم که من فقاهت تو را نمی خواهم. و نمی گوید که تو فقاهتت را کنار بگذار. بلکه می گوید من کار خودم را می کنم و تو هم کار خودت را بکن. عیسی به دین خویش و موسی به دین خویش! مشکل اینجا است که آنجایی که قرار است هوای نفست  و دنیایت را برای آخرتت کنار بگذاری، در آن دادگاه عدل الهی است که گیر می کنی همانطور که در سوره جاثیه آمده است که چطور بزانو نشسته است. و الا این نیست که امام زمان بیاید به ما بگوید که چرا نماز جمعه نمی آیی و ما هم عرض کنیم که نمی دانستیم یا باید می رفتیم جای دیگری کار داشتیم! اصلا دنبال آخرتت نیستی که فقه استدلالی را در یابی. و الا این همه کتب فقهی استدلالی چندین جلدی داریم و صد در صد فقهای عظیم الشانی هستند که مشغول تدریس آنها نیز هستند. و اما دانشگاه و عقل و علمی که در آن ارائه می شود چیز دیگری را می طلبد.

مثلاً یحتمل اشکال شود که چطور است که کره جنوبی از لحاظ اقتصادی پیشرفته است؟ آیا زیارت عاشورا می خوانند؟ آیا نماز جمعه می روند؟ آیا امیرالمومنین می شناسند؟ آیا آخرت اندیشند؟ پس اینها که نیست! پس چیست؟ آیا به دروازه تمدن بزرگ نرسیده اند؟ وقتی دو کره را در منطقه خود بررسی کنیم و همینطور مقیاسها را کوچکتر و بزرگتر کنیم تا به استدلالهای قاره ای و ماورای آنها برسیم، یحتمل همین اشکال وارد شود که تا آنجایی که به علم و عقل پرداخته شود، و امور اقتصادی مردمی درست تبیین شوند، آنگاه مسائل گردش-گردشگری زمینی-خورشیدی نیز حل می شوند. اما اگر مردم شکمشان گرسنه باشد و فقر و بدبختی همه جا را پر کرده باشد، اسپین شرق به غرب یا غرب به شرق چه فرقی به حال همه خواهد کرد؟

التفات می فرمایید؟ این یک استدلال فقهی است که خودش خودش را شکست خواهد داد برای اینکه به فقاهت باور ندارد. و این در صورتی است که همه چیز را هم درست و بسیار دقیق می خواهد مجاسبه کند و می کند. و لذا می فرماید یفقهوا قولی. و وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا. و در این راستای کوهمولوژیک است که دقیقاً محاسبات می کند و گردش-گردشگریها را در همه سطوح بررسی می کند. توبه پذیر نیست که بخواهد گردش-گردشگریهای زمینی-خورشیدی را در فقه استدلالی خود وارد کند:  رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ. و اما کل اسلام را هم نفی نمی کند به عنوان دینی از ادیان الهی چرا که دین خودش را دارد حالا به بی دینی هم افتاده باشد! وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ. و اگر قضیه این است که به او بگویید که از این کارها نداریم: أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ و توبه کن. آمدیم و نخواست. این نمی شود فقه استدلالی ای که هر کس که از روی صدق دنبال کلاس فقه بود امتحان دهد و، بیاید سر کلاس بنشیند و بلکه فقیه هم می فرماید که باید تنزل کند تا حدود  أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ و این هم که نمی شود. و لذا گردش-گردشگری کوهمولوژی و سد عن سبیل الله خواهد داشت تا اینکه فرضاً جهت آن عوض شود. حالا می فرمایید نه؟! خوب، برویم بورباکی و ریاضی-فیزیک و امثالهم بخوانیم! و اما نظر بنده این است که باید به نظریه حمیدی-مجیدی از راه های فقه استدلالی پرداخت. باز هم بفرمایید خیر! چه عرض کنم. یعنی اینکه در گردش و گردشگری داریم افق سیاه چاله ای را بررسی می کنیم یا افقهای جهتهای گردش-گردشگری زمینی/خورشیدی را، باز استدلالهای خود را دارند بسته به اینکه در چه مقیاسها و در چه نظریه هایی از ریسمان داریم بحث می کنیم.

«أما بعد ، فإنی أوصیک بتقوى الله ؛ فإن الله قد ضمن لمن اتقاه أن یحوله عما یکره إلى ما یحب ، ویرزقه من حیث لایحتسب ، فإیاک أن تکون ممن یخاف على العباد من ذنوبهم ، ویأمن العقوبة من ذنبه ؛ فإن الله ـ عزوجل ـ لایخدع عن جنته، ولا ینال ما عنده إلا بطاعته إن شاء الله».

(روضظ الکافی الشریف)


دو نظر زیر را بنده برای پستی در سایتی گذاشتم، دومین نظر را دیشب نزدیک 3 صبح نوشتم. راستش را بخواهید فکر نمی کردم صاحب سایت آنها را منتشر کند ولی بنظر بنده نظرات ایشان در این موارد بسیار خواندنی است!


با سلام، یک مفهوم خیلی ساده ای در فیزیک مقدماتی هست راجع به محاسبه مقاومت در یک مداری از مقاومتها که فرضاً در یک مربع چهار تا مقاومت بسته شده است و این مربعها تا بی نهایت ادامه دارد. مسئله این است که مقاومت کل معادل مدار کدام است؟ این مسئله خیلی ساده می شود اگر کسی بنظرش برسد که مقاومت کل را اگر معادل یک طرف قرار دهیم، چون مربع مقاومتها تکرار می شوند، و لذا می توانیم آنرا محاسبه کنیم! یعنی در مقایسه با بینهایت یکی دو تا مربع از مقاومتها چندان تفاوتی نخواهد کرد. و اما اینجا این مسئله پیش می آید که آیا ما در ارتباط با نیروهای قوی و ضعیف هم می توانیم این مسئله را بسط دهیم؟ یعنی فرض بفرمایید که ما در کشوری که خیلی هم یحتمل لیبرال باشد، بیاییم بجای اینکه خیلی نیروهای خشن را سر کار بگذاریم بر عکس خانمها را نخست وزیر و رئیس جمهور و پادشاه کنیم و آقایان بروند در خدمت جنس لطیفتر! موضوع این است که آیا این از خشونت کار می کاهد؟ یعنی آن خانم رئیس یحتمل نخواهد گفت آن جنتلمن بهتر است بداند که ما برای چیست که سلاحهای آنچنانی هم داریم ها؟! و الا که حقش را می گذاریم کف دستش. و اما اینکه مردم را بجای کنسرت رفتن و امثالهم به این باور رساندن که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض عن نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و به نماز جمعه و حضرت شاه عبدالعظیم و امثالهم رفتن یک لطف دیگری دارد که دکتر و مهندس و کارگر و بزرگ و کوچگ و غیر آن نمی شناسد، هر چند که همیشه این خطر هست که طرف حتی بعد از اینکه دست از استکبارش خواست بردارد. حوصله اش سر برود و بزند همه کاسه و کوزه ها را هم بشکاند و بگوید ما مستضعف نخواستیم و همان مستکبر خیلی هم بهتر بود! بی کار بودیم آن همه انا ربکم الاعلی به آن خوبی را کنار گذاشتیم که چی؟ حقوقهای نجومی بهتر است یا مقاومتهای بینهایتی؟! شیخ طبرسی هم اگر می دانست چه خبر است منتظر می شد تا علامه طباطبایی تفسیرش را بنویسد و مجمع البیان را نمی نوشت و به کفن دزده می گفت اقا جان دست از سر ما اینجا هم برنمی داری؟ برو دنبال کارت! می بخشید طبق معمول نزد اساتید فن دارم اظهار فضل می نمایم و تهتک العصم کرده و نتوانستم چیزی نگویم. خیلی مخلصیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.


با سلام، مسئله مهمی که ایرانیان شیعی مطرح می کنند مسئله امامت است. اهل سنت هم چنین چیزی را دارد، ولی ماهیت آن کمی فرق می کند. به هر حال، هر دو به مهدویت معتقدند! این مسئله یک چیزی نیست که فقط با رفاه اجتماعی سر و ته قضیه را هم بیاوریم و یک رقابتی را در سطوح جهانی ایجاد می کند که می تواند بی نظیر باشد آنطور که اجتماعات و جوامع نه فقط از رفاه شخصی خود حاضرند بگذرند! یحتمل مسئله فقط سروتونین و دوپامین هم نیست چرا که فقط با پمپاژ این هورمونها به مغز نمی توان به صرف حل معادلات و مسائل ریاضی-فیزیکی دست یافت همانطور که مسائل رفاهی اجتماعی اقتصادی نیز در گرو چیزهایی ماورای آن است. و اما مسئله مهم را شما بدان اشاره فرموده اید و آن اینکه می توان مهدویت را که مسئله ای دینی است را فدای سلامت و رفاه اقتصادی- اجتماعی و علوم دانشگاهی کرد آنطور که بعضی یا اکثر اجتماعات غربی کرده است. در ایران این مسئله یحتمل بتوان گفت که بین باور به نهایت سرحدات مهدویت و به کمتر از آن راضی شدن و جانشینی آن از سر اجبار نیافتن او با نظامهای شاهنشاهی روبرو می شود. آنچه در مورد امام رضا و امامان بعد از او تا امام زمان تا به امروز ادامه دارد افت و خیزهایی است که در باورهای شیعیان جهان رخ داده است. مسئله این است که آن حضرت بواقع یک چیزی دارد که وقتی او را یافتیم متوجه می شویم چیزهای دیگر ارزشی ندارند آنطور که می فرماید بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین. و آنطور که حتی ولی فقیه و مراجع تقلید نیز ما را بسمت او هدایت می کنند. و اما دل کندن از همه این چیزهای دیگر غیر او است که ما را گیر می اندازد و از عبادت خدا باز می دارد و از جمله علم ما. مثل این می ماند که کتابخانه های عظیمی را در دسترس الکترونیکی و کتب خطی و چاپی و غیره داشته باشیم، ولی آنقدر به این کتابهایمان علاقه مند باشیم که تقریباً هیچ کس را به کتابخانه هایمان به هزار و یک دلیل راه ندهیم! این را ما در اینترنت امروز می بینیم که غربیها با همه رفاه طلبیشان در ارائه دادن فرهنگ و کتب و منابع علمی خود در اینترنت خیلی جلوتر از ما هستند. این است که ما هم می آییم ادای آنها را در بیاوریم و فرهنگ خودمان را هم بلا نسبت شما و دیگر اساتید فرهیجته ایرانی اسلامی یادمان می رود. بنظر این حقیر می رسد که از این دیدگاه به علوم طبیعی نگاه کردن می تواند خیلی راه گشا باشد هر چند که او خود حاضر نباشد یا حاضر باشد و ما هنوز او را درست نمی شناسیم، ولی حضورش را می توان در خود علوم نیز یافت و بلکه به اثبات هم رسانید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ


فما وافى من القوم محلقا إلا أبوذر والمقداد وحذیفة بن الیمان وعمار بن یاسر ، وجاء سلمان فی آخر القوم ، فرفع یده إلى السماء ، فقال : «إن القوم استضعفونی کما استضعفت بنو إسرائیل هارون ، اللهم فإنک تعلم ما نخفی وما نعلن ، وما یخفى علیک شیء فی الأرض ولا فی السماء توفنی مسلما ، وألحقنی بالصالحین ، أما والبیت والمفضی إلى البیت ـ وفی نسخة : والمزدلفة ـ والخفاف إلى التجمیر لو لاعهد عهده إلی النبی الأمی ، لأوردت المخالفین خلیج المنیة ، ولأرسلت علیهم شآبیب  صواعق الموت ، وعن قلیل سیعلمون».

(آلکافی الشریف، جلد 15، ص 94، خطبة الطالوتیه)


یک تفکر استکباری هست که بنظرش می رسد که اگر سرویسی را دارد به جامعه ارائه می دهد، هر سروزیسی که می خواهد باشد، و لذا او دارد به مردم صدقه می دهد و بلکه مردم استحقاق آنرا ندارند که دارا و برخوردار از چنین سرویسهایی باشند. حالا می خواهد آموزش و پرورش باشد یا آموزش عالی یا حوزه سلامت یا حتی ارائه آب و گاز و برق و خدمات شهری! مثلاً آموزش و پرورش و معلمین از زحمت کش ترین و در عین حال محرومترین افراد جامعه اند. و اما از آن طرف نیز مدارس خصوصی داریم که شهریه های کلانی می گیرند که در عین حال یک حالت رها شده ای نیز دارند چرا که مشمول نظارتهای آموزش و پرورش نیستند و مدارس دولتی نیز محرومیتهای دیگری دارند. این است که آموزش و پرورش گویی دارد صدقه می دهد همانطور که خدمات درمانی نیز طوری است که از یک طرف می تواند بسیار گران باشد و از طرفی در سطوح دولتی با قیمتهای غیرواقعی ارزان طوری ارائه می شود که گویی از سر خیرخواهی یا صدقه به محرومین است.

و لذا اینکه می فرمایند قیمت برق بیش از حد ارزان است و اگر قیمت آن با قیمتهای جهانی تعدیل شود باعث خواهد شد که قطعی برق نداشته باشیم و برای خود مردم است که خوب است. این یک سیر سعودی است که گویی تمامی ندارد. همانطور که منشاء یارانه ها نیز گفته شد که از همین مالیاتهایی که بر خدماتی مثل آب و برق و گاز و امثالهم گرفته می شود و بلکه از مالیاتهای ارزش افزوده یعنی مالیاتهایی از قبیل 9 الی 10 درصد بر فروش انجام می گیرد و سر و سامان داده می شود. و حال آنکه همین یارانه ها نیز گفته می شود که پردرآمدترها نباید بگیرند و حق مستضعفین کم درآمد دارد زایع می شود و .... این است که یک وقت به خودت می آیی که در جامعه ای واقع شده ای که افراد جامعه هر کسی سرش به کار خودش است و دولت هم سرش به کار خودش است ولی در عین حال معلوم نیست هر کسی چطور سرش بی کلاه مانده است و وسط این همه کلاه برداریهای خرد و کلان و اختلاسها و حقوقهای نجومی و فسادهای اخلاقی و اقتصادی واقع شده ایم. فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. یک نمونه ساده اش به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد از کتابخانه ها و دانشگاه ها به عنوان یک شهروند استفاده کند. عموماً اگر استاد دانشگاه یا دانشجو نباشد، با یک وضعیت نابسامانی مواجه می شود. و این است که خیلی راحت می شود جلوی اینترنت و رایانه میخکوب شد طوری که انگار از هفت دولت هم آزادی! و اما آیا اوقعاً چنین است؟ بنده یادم نمی رود که یک بار در یک کتاب فروشی بالای شهر داشتم کتابها را ورق می زدم و مسئول فروشگاه تذکر داد که کتابها را باز نکن چرا که صحافی آنها خراب می شود. و راست هم می گفت برای اینکه صحافی آنها آنقدر بد و ارزان انجام شده بود که اگر یک بار آنها را باز می کردی، از هم می پاشیدند. این است که آن موقع به این بنده حقیر بر خورد که چرا او دارد چنین می گوید، ولی خوب بعداً متوجه شدم که حق هم داشته است بنده خدا الا اینکه اگر بخواهیم صحافیهای بهتری هم داشته باشیم؛ باید قیمتها را هم افزایش دهیم. و آنوقت کتابها از همینی هم که هست گرانتر می شوند. بگذریم که این روزها کیندل kindle و کتابهای الکترونیکی است که باب روز شده است. و اما خوب، قطعی برق هم داریم! و آن هم در این گرمای طاقت فرسای عجیب و غریب تابستانی مرداد ماه. یحتمل بعضی ایراد کنند که نقد و انتقاد هم حد و حسابهایی دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

و لما فصلت العیر قال ابوهم انی لاجد ریح یوسف لو لا ان تفندون


عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام : « أَنَّ النَّبِیَّ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أَوْصى رَجُلاً مِنْ بَنِی تَمِیمٍ ، فَقَالَ لَهُ: إِیَّاکَ وَإِسْبَالَ الْإِزَارِ وَالْقَمِیصِ ؛ فَإِنَّ ذلِکَ مِنَ الْمَخِیلَةِ ، وَاللهُ لَایُحِبُّ الْمَخِیلَةَ».


... به هر تقدیر، مسئله گردش-گردشگری چرخشی اسپینی یک مسائل خیلی مهمی را در بر دارد که یحتمل یک باب وارد شدن در آنها همین است که خمینه های اسپین را در نظر آوریم. باب دیگرش هم یحتمل این باشد که وارد نظریه های گالوای کیهانی شویم. و اما از لحاظ هندسه ناجابجایی/هندسه جبری، حتی پس زمینه مسائل می توانند رنگهای بسیار زیادی داشته باشند که تغییر آنها هر کدام در تغییر مسائل تاثیرات متعددی خواهند داشت. مثلاً این مقاله زیر را ببینید:

http://arxiv.org/pdf/1605.08094.pdf

فضاهای (ابر)تایشمولر برای گروه های مختلف با N=0, 1, 2  و ساختارهای اسپین را بررسی می کند. فکر می کنید تا چه حدی موفق است؟! یادتان باشد که ما می خواهیم ثابت کنیم که جهتهای ساختار سانتریفیوژی وقتی از نظریه های کوانتمی به نظریه های نجومی و بالعکس حرکت می کنیم، چه تاثیراتی می پذیرند؟ 

البته ما اگر حالا بخواهیم وارد مسائلی از نوع هندسه جبری برنامه لانگلندز و برادران لافورگ از راه های گردش-گردشگری شویم، رنگ و بوی مسائل یحتمل تغییر خواهند کرد. موضوع دیگر این است که در این میان تاثیر ثوابت قوی/ضعیف ابرریسمانی/ابرتقارنی روی مسائل مورد بحث کدام می شوند؟ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. البته بنده داشتم این را هم می گفتم که خوب است که کسی قبل از اینکه شروع کند به درس و بحث، و قبل از وارد کلاس شدن، مطالبش را درست مرور کرده باشد که گیر نکند که حالا چطور می شود اگر ما آیه مورد بحث را که حفظ نبودیم را بخواهیم برای همه درست بیان کنیم. همیشه که نمی شود کپی پیست کرد و باید حفظ بود یا اینکه از رو خواند و لپ تاپ و تبلت و بلکه موبایلهای پیشرفته جستجوگر دم دست داشت. و اما حفظ کردن آیه خوبی اش به این است که وقتی غلط غلوط به خورد شاگرد داده شد، زودی متوجه می شود و اعتراض خواهد کرد. و یک وقت دیدید معلم را از کلاس درس بیرونش کردند. داشتم اینها را می گفتم که باز برق رفت!!! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته ...

اذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یات به بصیراً و اتونی باهلکم اجمعین


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « إِنَّ عَلِیّاً علیه‌السلام کَانَ عِنْدَکُمْ ، فَأَتى بَنِی دِیوَان، فَاشْتَرى ثَلَاثَةَ أَثْوَابٍ بِدِینَارٍ : الْقَمِیصَ إِلى فَوْقِ الْکَعْبِ ، وَالْإِزَارَ إِلى نِصْفِ السَّاقِ ، وَالرِّدَاءَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ إِلى ثَدْیَیْهِ ، وَمِنْ خَلْفِهِ إِلى أَلْیَتَیْهِ، ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، فَلَمْ یَزَلْ‌ یَحْمَدُ اللهَ عَلى مَا کَسَاهُ حَتّى دَخَلَ مَنْزِلَهُ » ثُمَّ قَالَ: «هذَا اللِّبَاسُ الَّذِی یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِینَ أَنْ یَلْبَسُوهُ».

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : « وَ لکِنْ لَایَقْدِرُونَ أَنْ یَلْبَسُوا هذَا الْیَوْمَ ، وَلَوْ فَعَلْنَا لَقَالُوا : مَجْنُونٌ ، وَلَقَالُوا : مُرَاءٍ ، وَاللهُ تَعَالى یَقُولُ : ( وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ ) قَالَ : وَثِیَابَکَ ارْفَعْهَا ، وَلَا تَجُرَّهَا ، وَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا کَانَ هذَا اللِّبَاسَ».


... یعنی چه؟ دنبه را می خواسته بیاندازد توی چرخ گوشت و اشتباهی افتاده توی سانتریفیوژ؟ حالا کاری نداریم، فرض بفرمایید که یک کلاغی رفته روی کولرتان و هی سر و صدا می کند و نه اینکه بخواهد سر و صدا کند و بلکه مثلاً یک دنبه ای چیزی گیر آورده و دارد لفت و لیس می کند و همین که حرکت می کند و راه می رود روی کانال کولر، ایجاد سر و صدا می کند. کی بعد هم یک بنده خدای دیگری می آید در خانه را می زند و هر چه می گویید کیست؟ جواب نمی دهد. بنا را نباید بر این بگذارید که آقا کلاغه و آقایی که زنگ در را زده هر دو می خواسته اند سانتریفیوژ کنند در اصل و دچار قوه گریز از مرکز بیش از حد شده اند و لذا زنگ در و راه رفتن آقا کلاغه روی کانال کولر هر دو در اثر سانتریفیوژ است که می خواسته اند دنبه چرخ کنند و اشتباهی دچار قوه گریز از مرکز شده اند! التفات می فرمایید! مسائل گردش-گردشگری غیر از اینها است که بفرمایید برو ماورای طبقه دوم و بلکه برو روی بام و کلاغه را کیشش بده و دوباره برگرد بیا همان طبقه اول.

خیر. مسئله گردش-گردشگری از این دست است که ما یک سانتریفیوژی داریم که در جهت عقربه های ساعت می چرخد و می خواهیم ببینیم وقتی جهت سانتریفیوژ را مخالف جهت عقربه های ساعت کنیم، چه تاثیری روی مواد سانتریفیوژ شده خواهد گذاشت. یعنی فرض بفرمایید که در مدل استاندارد فیزیک ما می دانیم که فرمیونهایمان چه اسپینهایی دارند و همینطور هم می دانیم که بوزنهایمان نیز چه اسپینهایی دارند. خوب، این چه تاثیری روی سانتریفیوژ ما می گذارد وقتی بخواهیم ببینیم که آقا کلاغه که روی سیم برق نشسته است، یک مرتبه جرثقیلی با تیر چراغ برق برخورد می کند و اتصالی می شود و آقا کلاغه نیز جزغاله می شود. خلاصه اینجاها هم بود که برق رفت! نه اینکه آقا کلاغه داشت جزغاله می شد و برق رفت که بنده داشتم راجع به آقا کلاغه می نوشتم که برق رفت! و بنده حقیر دارم فکر می کنم که نمی دانم آقا کلاغه بود یا این بنده حقیر که داشت فکر می کرد ک هر دفعه ما آمدیم روی این ریسمان کاری انجام دهیم و برق ما را گرفت و جزغاله مان کرد، و دوباره قرار شد ادامه داده و کار خود را تمام کنیم، به به. یحتمل از همین دست است که می فرماید اَللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ اَلْمَوْتُ اَلَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ اَلدَّاعِی فِی اَلْحَاضِرِ وَ اَلْبَادِی. البته اینها کما کان فقط تشبیهاتی است که آیا از دیدگاه دنیوی ما را گوشه چشمی هم بتواند به امورات اخروی بنمایاند یا خیر، و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. ....

قالوا تالله انک لفی ضلالک القدیم


عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام، قَالَ : « خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام ذَاتَ لَیْلَةٍ بَعْدَ عَتَمَةٍ وَهُوَ‌ یَقُولُ ـ هَمْهَمَةً هَمْهَمَةً، وَلَیْلَةً مُظْلِمَةً ـ : خَرَجَ عَلَیْکُمُ الْإِمَامُ عَلَیْهِ قَمِیصُ آدَمَ ، وَفِی یَدِهِ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ وَعَصَا مُوسى علیهما‌السلام ».


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : سَمِعْتُهُ یَقُولُ : « أَتَدْرِی مَا کَانَ قَمِیصُ یُوسُفَ علیه‌السلام ؟ ». قَالَ : قُلْتُ : لَا ، قَالَ : « إِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه‌السلام لَمَّا أُوقِدَتْ لَهُ النَّارُ ، أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه‌السلام بِثَوْبٍ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّةِ ، فَأَلْبَسَهُ إِیَّاهُ ، فَلَمْ یَضُرَّهُ مَعَهُ حَرٌّ وَلَابَرْدٌ ، فَلَمَّا حَضَرَ إِبْرَاهِیمَ الْمَوْتُ ، جَعَلَهُ فِی تَمِیمَةٍ وَعَلَّقَهُ عَلى إِسْحَاقَ ، وَعَلَّقَهُ إِسْحَاقُ عَلى یَعْقُوبَ ، فَلَمَّا وُلِدَ یُوسُفُ علیه‌السلام عَلَّقَهُ عَلَیْهِ ، فَکَانَ فِی عَضُدِهِ حَتّى کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ ، فَلَمَّا أَخْرَجَهُ یُوسُفُ بِمِصْرَ مِنَ التَّمِیمَةِ ، وَجَدَ یَعْقُوبُ رِیحَهُ ، وَهُوَ قَوْلُهُ : ( إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ ) فَهُوَ‌ ذلِکَ الْقَمِیصُ الَّذِی أَنْزَلَهُ اللهُ مِنَ الْجَنَّةِ».

قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَإِلى مَنْ صَارَ ذلِکَ الْقَمِیصُ؟ قَالَ : « إِلى أَهْلِهِ». ثُمَّ قَالَ : « کُلُّ نَبِیٍّ وَرِثَ عِلْماً أَوْ غَیْرَهُ ، فَقَدِ انْتَهى إِلى آلِ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌ علیه‌وآله‌وسلم».


بنده حقیر فکر کنم از این به بعد اگر خواستم چیزی به یک بنده خدایی بگویم، باید ببرمش یک گوشه ای بگویم این! تا می آیی یک چیزی بگویی برق می رود. و شما هم که می دانید بنده کلی حرف دارم که اگر بخواهم حرفهایم را بزنم، شب و روز هم بنویسم در یک نظر نمی گنجند. و لذا دلیل اینکه می بینید نظرات منقطع است و نقطه بعد از دو نقطه است که تکرار می شود، دلیلش همین است فعلاً. البته کلاً دلیل نظرات نقطه و دو نقطه همه و همه همین هم نیست... این است که نظرات را فعلاً کوتاه ترش می کنیم بدلیل قطعی های برق.

و اما مسئله این است که اثبات شود که گردش و گردشگریهای کوانتمی نجومی را می توان طوری همخوان کرد که سنجه ها و scales در سطوح مختلف را بتوان با هم تطبیق داد. یعنی اگر ثابت ضعیف و قوی را می خواهیم با ه مقایسه کنیم یا ثابت ریسمانی را یا ثابت الکتروضعیف را و غیره ... اینها را می توان با هم درست مقایسه و مرتب کرده و طیفهای مختلف آنها را بررسی کنیم. خوب، اینها همه درست، و اما هر گردش و گردشگری را هم نمی شود با گردش-گردشگری دیگری مقایسه و تطبیق داد. یعنی مثلاً اگر ما خواستیم زغال سنگ را غنی سازی کنیم، یحتمل نهایتاً به گرافین برسیم یا بلکه کلی هم دچار دوده شویم و گرافین هم نصیبمان نشود! و لذا هر چیزی را یحتمل نشود سانتریفیوژ کرده چرا که بفرمایید که بالاخره اگر روی زمین واقع است خود به خود دچار گردش-گردشگریهای نسبی زمینی-خورشیدی-ماهی واقع خواهد شد و ما فقط دورش را یک کمی تندتر داریم می کنیم. حالا اورانیوم را غنی سازی کنیم، این یک معنای خاص خود را دارد. سانتریفیوژهایی از انواع آی آر-1 الی آی آر-8 الی ما شاء الله می توان یحتمل مهندسی کرد که بهتر و بهتر شوند. و می توان مهندسیها را صیقلی داد و پولیش کرد. و اما زغال سنگ و نفت مزایا و خواص احتراقی و شیمیایی دیگری دارند که با خواص چغندر قند هم متفاوت است و همه را نمی توان یک جور سانتریفیوژ کرد اگر هم قرار باشد سانتریفیوژ شوند و بلکه هم اصلا نخواهیم هر چه از دم دستمان گذشت سانتریفیوژش کنیم. البته یک دلیل سانتریفیوژ کردن هم می تواند این باشد که ببینیم اگر قرار است این مواد زیر فشارهای خیلی بالا دوام بیاورند، چطور می توان آنها را مقاومتر کرد. و لذا نمی شود هر چیزی را فرستاد در مدار زمین در فشارهایی غیر از فشارهای زمینی و انتظار داشت که همان خواص زمینی سابق خود را حفظ کنند. 

پس می بینیم که کلی حساب و کتاب است که باید بدانها رسیدگی شوند. خوب، حالا این میان یک دنبه را هم یک بنده خدایی می خواهد فرضاً بیاندازد توی چرخ گوش و اشتباهی می اندازد توی سانتریفیوژ. این را چه کارش کنیم؟ عرض بنده این است که فرض بفرمایید که .... 

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿285﴾
لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿286﴾


قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَدِینِهِ وَفَضْلِهِ کَذَا وَکَذَا، فَقَالَ علیه‌السلام : « کَیْفَ‌ عَقْلُهُ؟ » قُلْتُ: لَا أَدْرِی ، فَقَالَ علیه‌السلام : « إِنَّ الثَّوَابَ عَلى قَدْرِ الْعَقْلِ ؛ إِنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانَ یَعْبُدُ اللهَ فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ ، خَضْرَاءَ ، نَضِرَةٍ، کَثِیرَةِ الشَّجَرِ ، ظَاهِرَةِ الْمَاءِ ، وَإِنَّ مَلَکَاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ مَرَّ بِهِ ، فَقَالَ : یَا رَبِّ ، أَرِنِی ثَوَابَ عَبْدِکَ هذَا ، فَأَرَاهُ اللهُ تَعَالى ذلِکَ ، فَاسْتَقَلَّهُ الْمَلَکُ ، فَأَوْحَى اللهُ تَعَالى إِلَیْهِ أَنِ اصْحَبْهُ ، فَأَتَاهُ الْمَلَکُ فِی صُورَةِ إِنْسِیٍّ ، فَقَالَ لَهُ : مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِی مَکَانُکَ وعِبَادَتُکَ فِی هذَا الْمَکَانِ ، فَأَتَیْتُکَ لِأَعْبُدَ اللهَ مَعَکَ ، فَکَانَ مَعَهُ یَوْمَهُ ذلِکَ ، فَلَمَّا أَصْبَحَ ، قَالَ لَهُ الْمَلَکُ : إِنَّ مَکَانَکَ لَنَزِهٌ وَمَا یَصْلُحُ إِلاَّ لِلْعِبَادَةِ ، فَقَالَ لَهُ الْعَابِدُ : إِنَّ لِمَکَانِنَا هذَا عَیْباً ، فَقَالَ لَهُ : وَمَا هُوَ؟ قَالَ : لَیْسَ لِرَبِّنَا بَهِیمَةٌ، فَلَوْ کَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَیْنَاهُ فِی هذَا المَوْضِعِ ؛ فَإِنَّ هذَا الْحَشِیشَ یَضِیعُ ، فَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ : وَمَا لِرَبِّکَ حِمَارٌ؟ فَقَالَ : لَوْ کَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا کَانَ یَضِیعُ مِثْلُ هذَا الْحَشِیشِ ، فَأَوْحَى اللهُ تَعَالى إِلَى الْمَلَکِ : إِنَّمَا أُثِیبُهُ عَلى قَدْرِ عَقْلِهِ»

(الکافی الشریف، جلد 1، ص 27)


بالاخره گذر پوست به دباغخانه هم می افتد! و با بار کج نیز نمی شود به مقصد رسید. یعنی نمی شود همینطوری از زمین و زمان و همه و همه ایراد گرفت و بعد هم رفت ایستاد به عبادت چرا که هر کس به اندازه ثواب کار خود نصیبش می شود. یعنی می شود، ولی وقتی دیگران را می بینی که دارند درس اخلاق می دهند یا انتقاد می کنند یا هزار و یک محاسن یا عیب دیگری را عنوان می کنند، آنگاه درک نمی کنی که آقایان خانمها عیب از کجا است؟ همین مثلاً بنظرت می رسد که اگر باری کج است، و لذا با بار کج نمی شود به مقصد رسید. یا بالاخره گذر پویست هم به دباغخانه می افتد!


و اما مسئله این است که گاهی اوقات یحتمل بطور کاذب یا صادق هم بنظر برسد که این بار کج است و باید راستش کرد. و باز کج می شود و باز باید راستش کرد. و همینطور الی آخر چرا که چاره دیگری نداریم. البته اگر مشکل از این باب باشد که خوب، درست است که بار کج است. و اما ما نمی توانیم با کج دار مریض این بار را هر طوری شده به مقصد برسانیم. ولی لااقل می توانیم سعی خود را بکنیم. حالا اگر وسائلی که داریم برای ما مقدور نیست که این کار را درست انجام دهیم، و لذا با کجدار مریض بهتر هم نمی شود. خوب، پس چاره چیست؟

اینجا مسئله تقارن است. اگر یک تقارنی داریم که مدام کج می شود و از تقارن خارج می شود، باید چه کرد؟ آنگاه یحتمل بتوان یک چیزی به عنوان ابرتقارن داشت که تقارن را بنوعی به ما برمی گرداند. یعنی فرض بفرمایید که ما یک تقارنی داریم که ما بین مستضعفین و مستکبرین باید ایجاد شود طوری که در اثر یک ابرتقارنی است که ذرات مستکبرین را به ذرات مستضعفین تبدیل می کند و نه برعکس. خوب، ما اینجا یک مسئله ای داریم در مدل استاندارد فیزیک که یحتمل عیناً همانی نباشد که می فرماید و نرید ان نمن علی الدین استضعفوا عن نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین. چرا؟ خوب، چون می خواهیم مستضفعین کوارک شوند و بر نیروهای قوی غلبه کنند و نه اینکه فقط کوارکها هم به لپتونها بپیوندند. و الا می گویند که این کوارکها کار خودشان را هم بلد نیستند و حالا آمده اند کارهای ما را هم خراب کنند. و این هم که نداریم. یعنی داریم ولی نمی شود چرا که بار کج اینطوری میزان نمی شود و راهش این نیست. بقول معروف نابرده رنج گنج میسر نمی شود. مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد. حالا یحتمل از برهمکنش یک کوارک/آنتی کوارک یک وقت دیدید یک لپتونهایی هم خلق شدند. بنده نمی دانم. یعنی اینها را می گویند سر پل خرگیری که هر کسی باید درسش را خوب بلد باشد که چی می شود و چی نمی شود. و الا کار خراب در می آید. بار کج کجتر هم می شود. و یک وقت می آید راستش کند و بدتر کجترش هم می کند.

این است که ما این تفکر را هم می توانیم کنار بگذاریم و وارد یک سری برهمکنشهای دیگری شویم که ندانم کاریهای خود را یحتمل بتوانیم پنهان کنیم یا یحتمل هم نتوانیم ولی لااقل بار کج را یحتمل بتوانیم در میان یک سری فیزیکهای آماری معادل مدل استاندارد فیزیکی یا دیدگاه برهمکنشهای ماتریسی هایزنبرگی بررسی کرده و بلکه مسئله را حل و فصل کنیم. و زودی نرویم سراغ گردش-گردشگریهای اعظمی که ماورای همه و همه گردش-گردشگریهای دیگر است. و لذا همدیسی را هم داریم که گروه های همدیسی زوایا را باید حفظ کنند یا لااقل بهتر است که چنین باشد. حالا خیلی هم نمی شود که حتماً بار کج را کجتر نکنند. به هر حال یک تقارنهایی داریم که ماتریسهایش دو در دو یگانی خاصند و دیگرانی که مارتسهایش سه در سه یگانی خاصند و هنوز دیگری هم ماتریسهایش یک در یک یگانی است. نمی شود اینها را زورشان کرد که همه تقارنها باید یک جور باشند و لا غیر! بالاخره تفاوتهایی هست. حالا ما چه کنیم؟! این است که آنتروپی داریم و سیاه چاله و ستارگان و دوتایی ها و امثالهم در نسبیت عام و خاص و دیفئومورفیسمها و کلافها و هندسه ناجابجایی و هندسه جبری و .... حالا کاری نداریم از راه های فیزیک آماری وارد مسائل می شویم یا از راه های میدانهای کوانتمی یا .... مهم نظریه حمیدی-مجیدی است. این را چه کارش کنیم؟

بالاخره می خواهیم ببینیم یک قلبی درست کار می کند، یحتمل احتیاج به آنژیوگرافی نیز داشته باشیم. حالا می توانید قیمت را آنقدر بالا بگیرید که مریض اصلا فرار کند. و اما خوب، یک وقت می بینید که این یک طوطی است که خودش را زده است به ندانم کاری و کجدار مریضی برای اینکه به آن طوطی دیگر بفهماند که آقا تو هم یک آنژیو بروی یحتمل برایت خوب باشد. در حقیقت اینجا قلب به یک گردش-گردشگری ای احتیاج دارد که فقط از عهده آنژیوگرافی و امثالهم برمی آید. این است که باید یک ریسمانی را وارد قلب کرد که کما کان شبیه یک رویه ریمانی است! و بقول فرانسویها، والا یعنی Voila! یعنی همین می شود که نظریه تایشمولر یک مرتبه وارد می شود که آقا این ریسمانها و ابرریسمانها را ما چطور وارد این قلب کنیم طوری که خیلی هم به همه برنخورد. راهش همین نظریه تایشمولر است. و حال، یحتمل بعضی باز هم ایراد کنند که می خواهی نظریه حمیدی-مجیدی را ماست مالی کنی و کارت را باز بلد نیستی و ارجاع می دهی به نظریه تایشمولر موچیزوکی و تئاترهای هاج آن و امثالهم. ولی خوب، ملاحظه می فرمایید که یحتمل بتوان وارد مسائل از این دست با کمک خمینه های کهلر شد و اینطوری ریسمان و ابرریسمانها را هم بررسی کرد. البته اینجا مسئله فقط قلب هم یحتمل نباشد و بلکه دستگاه های تنفسی و گوارشی و غدد و امثالهم نیز احتیاج به آندوسکوپیهای خاص خود را داشته باشند.

بنده در میان رفتن برفها در اثر گرمای شدید و مصرف بالای برق هم مشاهده کردم که به مسائلی می توان دست یافت که از جمله در مقالات میرزاخانی و خصوصاً اسکین نیز یافت شوند. گاهی اوقات با حملات قلبی هم بنده دیده ام درمانش همین است که همه یک حالت تهاجمی اش به خود می گیرند و به قلب یک ضربه ای سعی می کنند وارد کنند بلکه دوباره شروع کند به کار! حالا کاری نداریم تا چه حد این کار درست است که همه بیافتند به جان قلب مریض و سعی کنند آنرا احیائش کنند. و اما بالاخره یک کاری بکن! یعنی اگر یک ساعت کوکی ای هم از کار افتاد، خوب اول این را یک تکان محکمی بده بلکه یکی از چرخ دنده هایش گیر کرده باشد و اینطور رد کند و خودش دوباره شروع کند به کار.

و اما حالا اگر یک ریسمانی باشد که بار کج را راست نکند. و بلکه این بار کج روی یک خمینه نجومی ای است و در هر نقطه ای از این خمینه کهلری هم فرضاً ریسمانی داریم که بدان متصل است و تابع زتای آنرا هم می خواهیم محاسبه کنیم و از نظریه ماتریسهای تصادفی متناظر آن هم می خواهیم بهره مند شویم و ... خوب، اینجا ما یک سری ریسمانهایی داریم که یک گروهی از بارهای کج را قرار است راست کنند و آنجا هم همینطور و قرار است از همه اینها انتگرال گرفته و در جای خود هم گروه های فاکتور متناسب آنها را محاسبه کرده و در نهایت به یک جمع بندی درست حسابی برسیم و بلکه توانستیم به همه انتقادات پاسخگو بوده و بار را به مقصد رسانده و کار را هم به کاردان بسپاریم. یعنی مسئله محلی-جهانی را بسر منزل خود رسانده ایم و بجای اینکه بارمان را به مکه برسانیم، از باکو و بلکه کوبا سردر نیاورده ایم. البته اگر بنده بخواهم بروم آمریکای لاتین یا دوباره آمریکای شمالی، اتفاقاً یحتمل خیلی هم خوب باشد که یک سری هم برویم کوبا و از آنجا برویم آمریکا چرا که گویی کوباییها خیلی هم به اسلام بیشتر از آمریکاییها گرایش پیدا کرده اند. البته بعضی یحتمل ایراد کنند که چرا می خواهی بروی کوبا؟ برو قبرس. قبرس بهتر است و نزدیکتر هم هست. و یحتمل بعضی دیگر اشکال کنند که مسئله محلی-جهانی اینطوری حل نمی شود و نظریه حمیدی-مجیدی است که مشکل دارد. هر چیزی را با یک حول و تکان محکم نمی توان حل کرد! البته نظریه حمیدی مجیدی را هم باید گفت که چنین چیزی را ادعا نمی کند که اگر سیستمی تا دیدیم بارش کج شد، یک حرکتی تصادفی تا حد امکان در جهت درست بدان بدهیم و سعی کنیم آنرا راستش کنیم. این فقط قسمتی از مسئله است. مسائل کلی مشکلات دارند. تقازنهایش کدام است؟ ابرتقارنهایش کدام است؟ ذراتش کدامند؟ ریسمانهایشان کدامند؟ نظریات حمیدی-مجیدی اش کدام است؟ آنتروپی اش چه می شود؟ کوبوردیسمشان چه می شوند؟ نظریات آماری ماتریسی آنها و میدانهای کوانتمی آنها چیست؟ چقدر بار داریم؟ چقدر آن کج است؟ چطور می شود راستش کرد؟ چقدر ریسمان داریم که این کار را بتوانند انجام دهند؟ مادولای آنها کدام است؟ .... 


ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ ﴿62﴾ سوره مبارکه غافر


 حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا علی بن إبراهیم، عن أبیه إبراهیم بن هاشم، عن علی بن معبد، عن الحسین بن خالد، قال: قلت للرضا (علیه السلام): یا بن رسول الله، أخبرنی عن القرآن، أخالق أو مخلوق؟ فقال: لیس بخالق ولا مخلوق، ولکنه کلام الله

(امالی شیخ صدوق، ص 639)


سلام. البته این اشکال را به متفکران نسبیتی هم می شود گرفت که چرا همیشه آنطرف قضیه را می بینند و این طرف قضیه را روشن نمی کنند که اگر تقویم میلادی را تبدیل به تقوم هجری شمسی یا قمری می کردند، دیگر این همه مشکل تبدیل یک تقویم به تقویم دیگر نداشتیم و فقط می ماند اینکه ببینیم ماه رمضانهای مختلف در کشورهای مختلف اسلامی در چه روزهایی واقع شده اند و اختلافها از آن لحاظ چقدر بوده است. و حتی شاید هم مراجع تقلید مختلفی ماه رمضان را در روزهای مختلفی اعلان کرده باشند چرا که هر کدام یک جور اول ماه را دیده باشند یا ندیده باشند. یا مثلاً شاید نتوانیم بپرسیم سوره نور دقیقاً در چه سالی نازل شده است و شاید هم بتوانیم، ولی می توانیم بپرسیم که مکی است یا مدنی و شاید هم بتوان پرسید تاثیرات نسبیت خاص و عام بر سوره نور کدام است و تاثیر سوره نور بر آنها چیست؟ البته این هم سوال خوبی ا ست که آن موقعی که ماکسول معادلاتش را یافت در ایران چقدر راجع به آن می دانستند و اگر این معادلات را نمی یافت یا بهتر بگوییم تعمیم نمی داد هم آیا باز اینشتن به نتایج خود می توانست برسد که معادلات ماکسول را دارد بهتر توضیح می دهد و بعد گویی یک انقلابی در علم ریاضی-فیزیک می شود؟ اصلا این نکته که ما از امواج الکترومغناطیسی یک طیف بی نهایتی مثل مثلاً همه اعداد حقیقی یا حتی مختلط یا حتی فضاهای هیلبرت از ابعاد بی نهایتی را قائل شویم تا اینکه چهار تا عدد بخصوص از این طیف را بدانیم، خیلی در مسائل تفاوت نمی کنند؟ یعنی آن کسی که اول این مسئله را متوجه شده است، یک مرتبه یک جهشی را ایجاد کرده است که افراد بعدی راه برایشان خیلی باز شده است. مثل این است که من بخواهم رادیو گوش کنم، باید بروم یک گوشه ای از دانشگاه شریف آنجا گوش کنم. اما این یک مسئله دیگری می شود که بخواهم رادیو قرآن خودمان را گوش کنم و هر جای دنیا که باشم بتوانم به آن گوش دهم. من فکر کنم اگر ماکسول و هیلبرت و اینشتن می نشستند با هم بحث کنند همان اول دعوایشان می شد برای اینکه حرفهای همدیگر را اصلا نمی فهمیدند! این را تا حدی نربرت شترامن در کتاب نسبیت عامش اشاره کرده است که اینشتن در نامه ای به هیلبرت چه گفت و اینها .... حالا بنده خدا ماکسول شاید عمرش آنقدرها قد نداد که اینشتن را ببیند. و اما خوب، ما رفته بودیم یک ختمی، و روحانی محترم برای اینکه مستمعین را با عالم غیب بیشتر آشنا کنند از امواج الکترومغناطیسی که حاضر است می فرمودند و اینکه در عین حال کسی نمی تواند بگوید که این امواج حاضر است مگر اینکه دستگاه های اندازه گیری خاصی داشته باشد. حالا شاید هم موبایل یک بنده خدایی همان موقع زنگ بزند و همه بفهمند که بفرما. این همه امواج الکترومغناطیسی. تلفن زنگ زد! حالا طرف علم غیب هم شاید داشته باشد. لزوماً تناقضی با هم ایجاد نمی کند.


بنده نوشته بالا را از یک نظری در یک سایتی کپی پیست کردم چرا که بنظرم جالب رسید. عنوان مطلب پست آن سایت چند تقویمی و بی تاریخی است و اشکال می کند که ما باید چندین تقویم قمری و شمسی و میلادی مسیحی را نگه داریم و لذا یحتمل خیلی تاریخها برای ما نامفهوم یا گم می شوند. بنده از یک لحاظ دیگری از این نظر بالا استقبال می کنم که ریچارد فاینمن نیز یک اشاره کوچکی بدان کرد در ویدئوئش: متصور شدن فیزیک خوش است که شما می توانید رادیو مسکو را در آمریکا نیز دریافت کنید. یا رادیو آمریکا یا بی بی سی فارسی را نیز امروزه ماهواره ای و تصویری در ایران هم داریم همانطور که رادیو ایران و کانالهای اخبار ایران را در آمریکا نیز داریم! یعنی انقریب که محلیت کانالهای رادیویی و تلویزیونی  یک حالت جهانی را پیدا کرده است. و این یک شبه اتفاق نیافتاد. بشر روی آن کار کرد تا توانست از تلگراف به رادیو به تلویزیون به ماهواره و شبکه جهانی انتنتی  اینچنین دست یابد! یعنی ما می بینیم که مسئله گردش و گردشگری را با امواج الکترومغناطیسی می توان طوری بحرکت درآورد که شامل یک شبکه ای شود برای اطلاع رسانی جهانی که مخلوق دست بشر است و لازمه اش از جمله اهمیت التزام به فهم و درک و آموزش طریق استفاده از برق و امواج الکترومغناطیسی است. البته از این نوع گردش-گردشگریها استفاده کردن باز یک فرقهایی دارد با اینکه جواب احتجاج ابراهیمی را بدهد که: قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ. و اما روح و بلکه ماهیت این مسئله گردش-گردشگری یکی است هر چند که بشر هنوز دست نیافته است که چطور به گردش-گردشگری دیگری که از احتجاجات حضرت ابراهیم علیه السلام است دست یابد. یعنی بشر توانسته است از امواج الکترومغناطیسی و نوری و لیزری و امثالهم بنفع خود استفاده ببرد و انواع اختراعاتی را برای رفاه حال خود بیابد که مخلوق دست او است.

و اما خوب، اینجا یک حالت خالق و مخلوقی موجود است که در هم آمیخته شده است و یحتمل انسان نتواند آنرا با خالق هستی لا اله الا هو درست تفکیک کند. یعنی درست است که اسپین و چرخش و گردش-گردشگریهایی داریم که می توان به آنها علم یافت، و اما اینکه انگیزه های دست یافتن به این علوم چیست و آیا از روی شرک و کفر است یا از روی توحید می تواند در ابهام واقع شود. یعنی در همه حال، می توان این سوال را پرسید که آیا مخلوقات خدا و از جمله خورشید و ماه و ستارگان را نیز بشر می تواند با علم خود به بندگی خود درآورد؟ و التزام به لازمه های این علم چیست؟ بهتر بگوییم آیا التزامی نیز این میان در کار است یا همین که به این علم بشر دست یافت می تواند به آن هر جوری که خواست عمل کند؟ این سوالی است که علامه طباطبایی دیل آیه شریفه  هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا می فرمایند در رابطه با ایمان که ایمان فقط علم نیست و بلکه التزام به آن علم نیز هست تا آنجا که اگر فرضاً کسی خدای ناکرده علم یافت که دارد از دین خود منحرف می شود و انقریب است که کافر شود، آیا او التزام به این علم را درمی یابد که باید کاری انجام دهد که از کفر او جلوگیری کند؟ بعضی ملحدین حاضرند تا آنجا پیش روند که کلاً دین را نفی می کنند و به آن کافر می شوند و فقط به روان شناسی و روان پزشکی و کما بیش یک وجدان بشری بسنده می کنند. و لذا حالا فرضاً یک سیلی از شنیعترین مستهجنات هم در اینترنت و امثالهم به سراغ همه پیر و جوان و کوچک و بزرگ فرستاده شود یا نشود، می فرماید اینها سوالات اخلاقی و دینی و فقهی نیست که جزو دین او محسوب شوند و مثلاً هر کسی وجدان خودش می داند چه کند. و حالا ما نمی خواهیم اینجا خیلی وارد این بحثها شویم.

و اما مسئله اینجا این است که امام عصر است که ما را بسوی خالق کل هستی لا اله الا هو اشاره می دهد و ما را به بندگی خدا و لا غیر می خواند. اینجا است که مثلاً اهمیت مرقد امام خمینی قدس سره در قبرستان بهشت زهرا را ما در می یابیم. او است ک می فرماید ولی فقیه است که می تواند از دیکتاتوری جلوگیری کند. امروزه ببینید در دنیای اسلام دارد چه می گذرد؟ هر گوشه ای از آن را بگیرید، یک جوری درگیری داریم. سوریه، یمن، مصر، عراق، پاکستان و کشمر و هند، بحرین، لیبی، عربستان سعودی ..... و دشمنان اسلام می خواهند اینچنین القاء کنند که مشکل از خود اسلام است که انواع تروریسم از نوع داعش و النصره و طالبان و امثالهم را می پروراند. البته قبل از این هم صدام حسین را داشتیم و حالا هم عربستان سعودی را داریم که مستقیماً و با کمک آمریکا و اسراییل با یمن وارد جنگ شده است و حتی بحرین هم می بینیم که شیخ عیسی قاسم دامت ظله العالی را چطور محسور کرده است و حتی آل خلیفه می گوید که تابعیت بحرینی او را نیز باطل کرده است. البته از آن طرف هم بنده یحتمل بخواهم بروم بیت رهبری در حسینیه امام خمینی و به نماز بشت سر رهبری بایستم و با مشکل روبرو شوم و آنرا بزرگنمایی هم بخواهم کنم و هی موتوا قبل ان تموتوا کنم! و صد البته نظر این بنده حقیر چنین نبوده است. و اما بدون شک و یقیناً آگراندیسمان و بزرگنمایی هایی داریم. همانطور که می فرماید کتب علیکم القتال و قرار بر این است که بر علیه دشمنان اسلام باشد که قتال صورت گیرد و اما می بینیم که کربلا کربلا کربلا عاشورا عاشورا عاشورا است. علم و التزام بدان کجا است؟ بندگی خالق کل هستی کجا است؟ وَلَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِیَارِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِیتًا. می فرماید که ما دوست هم نداریم که از ما انتقاد شود و بلکه دوست داریم هر کاری دلمان خواست کنیم بر خلاف حضرت علی که می فرمودند با من چالپلوسی نکنید و بیایید ایرادهای مرا به خود من بگویید. البته این هم یک راهی دارد و از روی ساده لوحی هم نیست که هر کسی فقط بنشیند هر کس هر چه دلش خواست به او بگویند و او هم به حساب این بگذارد که خیلی انتقادپذیر است! بنده امتحان کرده ام که اگر بخواهم یک کلاس درسی را درست درس دهم و بخواهم شاگردان را آرام کنم، با فقط با صرف انتقاد و حتی توپ و تشر زدن نمی شود. یک احترام متقابلی بین شاگرد و معلم می خواهد که اگر هر چه بیشتر معلم بیهوده سعی کند آنرا کسب کند؛ ولی شاگردان به هر دلیلی او را نپذیرند، این کار نخواهد کرد. البته گاهی اوقات هم این یک حوصله ای می خواهد که معلم بتواند جلوی طغیان شاگردن بایستد و از جمله اینکه باید بلد باشد درست درس دهد و شاگردانش را جذب کند. و لذا همینطوری الکی نظریه حمیدی مجیدی نظریه حمیدی مجیدی مکرراً گفتن فایده ای ندارد چرا که مثلاً نظریه های ریاضی-فیزیکی دیگری را داریم و باید آنها را درست یاد گرفت و حوصله اش را نداریم ببینیم مسائل آنها چیست و از خود می خواهیم نظریه های رنگوارنگ بیرون بدهیم و بگوییم که ما هم بله. یعنی می شود سعی تلاش کرد که در سطوح فلسفی به مسائل هم پرداخت و به آرمانها و یوتوپیاهای فلسفی افلاطونی گریز زد و مسائل را متافیزیکی و متاریاضی نمود. و اما باز آنها را از آب و گل درست در آوردن کار می برد و خستگی ناپذیری می خواهد. و الله اعلم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ


242 / 3 - حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق (رحمه الله)، قال: حدثنا عبد العزیز ابن یحیى البصری، قال: أخبرنا محمد بن زکریا، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن یزید، قال: حدثنی أبو نعیم، قال: حدثنی حاجب عبید الله بن زیاد، أنه لما جیئ برأس الحسین (علیه السلام) أمر فوضع بین یدیه فی طست من ذهب، وجعل یضرب بقضیب فی یده على ثنایاه ویقول: لقد أسرع الشیب إلیک یا أبا عبد الله. فقال رجل من القوم: مه، فإنی رأیت رسول الله (صلى الله علیه وآله) یلثم حیث تضع قضیبک. فقال: یوم بیوم بدر. ثم أمر بعلی بن الحسین (علیه السلام) فغل، وحمل مع النسوة والسبایا إلى السجن، وکنت معهم، فما مررنا بزقاق إلا وجدناه ملئ رجالا ونساء، یضربون وجوههم ویبکون، فحبسوا فی سجن وطبق علیهم. ثم إن ابن زیاد (لعنه الله) دعا بعلی بن الحسین (علیه السلام) والنسوة، وأحضر رأس الحسین (علیه السلام)، وکانت زینب بنت علی (علیه السلام) فیهم، فقال ابن زیاد: الحمد لله الذی فضحکم وقتلکم، وأکذب أحادیثکم. فقالت زینب: الحمد لله الذی أکرمنا بمحمد وطهرنا تطهیرا، إنما یفضح الله الفاسق ویکذب الفاجر. قال: کیف رأیت صنع الله بکم أهل البیت؟ قالت: کتب علیهم القتل، فبرزوا إلى مضاجعهم، وسیجمع الله بینک وبینهم فتتحاکمون عنده. فغضب ابن زیاد (لعنه الله) علیها، وهم بها، فسکن منه عمرو بن حریث، فقالت زینب: یا بن زیاد، حسبک ما ارتکبت منا، فلقد قتلت رجالنا، وقطعت أصلنا، وأبحت حریمنا، وسبیت نساءنا وذرارینا، فإن کان ذلک للاشتفاء فقد اشتفیت. فأمر ابن زیاد بردهم إلى السجن، وبعث البشائر إلى النواحی بقتل الحسین (علیه السلام). ثم أمر بالسبایا ورأس الحسین (علیه السلام) فحملوا إلى الشام، فلقد حدثنی جماعة کانوا خرجوا فی تلک الصحبة: أنهم کانوا یسمعون باللیالی نوح الجن على الحسین (علیه السلام) إلى الصباح، وقالوا: فلما دخلنا دمشق أدخل بالنساء والسبایا بالنهار مکشفات الوجوه، فقال أهل الشام الجفاة: ما رأینا سبایا أحسن من هؤلاء، فمن أنتم؟ فقالت سکینة بنت الحسین (علیه السلام): نحن سبایا آل محمد. فأقیموا على درج المسجد حیث یقام السبایا، وفیهم علی بن الحسین (علیهما السلام)، وهو یومئذ فتى شاب، فأتاهم شیخ من أشیاخ أهل الشام، فقال لهم: الحمد لله الذی قتلکم وأهلککم وقطع قرن الفتنة. فلم یأل عن شتمهم، فلما انقضى کلامه، قال له علی بن الحسین (علیهما السلام): أما قرأت کتاب الله عز وجل؟ قال: نعم. قال: أما قرأت هذه الآیة (قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربى)؟ قال: بلى. قال: فنحن أولئک. ثم قال: أما قرأت (وءات ذا القربى حقه)؟ قال: بلى. قال: فنحن هم. قال: فهل قرأت هذه الآیة: (إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا)؟ قال: بلى. قال: فنحن هم. فرفع الشامی یده إلى السماء، ثم قال: اللهم إنی أتوب إلیک. ثلاث مرات، اللهم إنی أبرأ إلیک من عدو آل محمد، ومن قتلة أهل بیت محمد، لقد قرأت القرآن فما شعرت بهذا قبل الیوم. ثم أدخل نساء الحسین (علیه السلام) على یزید بن معاویة، فصحن نساء آل یزید وبنات معاویة وأهله، وولو لن وأقمن المأتم، ووضع رأس الحسین (علیه السلام) بین یدیه، فقالت سکینة: والله ما رأیت أقسى قلبا من یزید، ولا رأیت کافرا ولا مشرکا شرا منه و لا أجفى منه، وأقبل یقول وینظر إلى الرأس: لیت أشیاخی ببدر شهدوا * * جزع الخزرج من وقع الاسل ثم أمر برأس الحسین (علیه السلام)، فنصب على باب مسجد دمشق، فروی عن فاطمة بنت على (علیه السلام)، أنها قالت: لما أجلسنا بین یدی یزید بن معاویة رق لنا أول شئ وألطفنا، ثم إن رجلا من أهل الشام أحمر قام إلیه، فقال: یا أمیر المؤمنین، هب لی هذه الجاریة. یعنینی، وکنت جاریة وضیئة، فأرعبت وفرقت، وظننت أنه یفعل ذلک، فأخذت بثیاب أختی، وهی أکبر منی وأعقل، فقالت: کذبت والله ولعنت، ما ذاک لک ولا له. فغضب یزید (لعنه الله) فقال: بل کذبت والله، لو شئت لفعلته. قالت: لا والله، ما جعل الله ذلک لک، إلا أن تخرج من ملتنا وتدین بغیر دیننا. فغضب یزید (لعنه الله)، ثم قال: إیای تستقبلین بهذا؟! إنما خرج من الدین أبوک وأخوک. فقالت: بدین الله ودین أخی وأبی وجدی اهتدیت أنت وجدک وأبوک. قال: کذبت یا عدوة الله. قالت: أمیر یشتم ظالما ویقهر بسلطانه. قالت: فکأنه (لعنه الله) استحیى فسکت، فأعاد الشامی (لعنه الله) فقال یا أمیر المؤمنین، هب لی هذه الجاریة. فقال له: اغرب، وهب الله لک حتفا قاضیا

(امالی شیخ صدوق، صص 229-231)


یک ابهامی یحتمل اشکال شود که موجود است که آیا بهتر است که در امامزاده ای نماز گذارد یا در مسجدی که وصل به امامزاده است؟ این سوال از یک نوع نیست با این سوال دیگر که آیا بهتر است در قبرستان نماز گذارد یا در مسجد؟! البته بسته به این است که قبرستان نیز کدام قبرستان باشد که آیا مثلاً قبرستان بقیع منظور است یا فرضاً مسجد النبی یا مسجد الحرام نیز شامل مسئله می شود؟ گاهی اوقات یک دعواهایی هست که کدخدا منشانه حل می شوند، ولی گاهی اوقات نیز بعضی دعواها را یک طرف یا طرفین موکول می کنند به روز قیامت و بلکه به خود صاحب الزمان علیه السلام چرا که فقط او است که می تواند مسئله را حل کند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

حالا کاری نداریم، ولی همین مسئله امام حسین علیه السلام و کربلا و عاشورا را در نظر بگیرید. ایشان می توانستند کربلا نروند ولی عزمشان بر این بود که بروند و رفتند و آن شد که شد. منظور به این است که ما می توانیم یا یک شتابدهنده های ذرات داشته باشیم که در آنها ذرات مدام شتابشان در حال افزایش است تا اینکه به نابودی می گرایند. در این نوع شتابدهنده ها مطلوب است که ذراتی یافت شوند که هر چه بیشتر قادرند در شتابهای بالا و بالاتر مقاومت کرده و دوام یابند. اینجا این سوال پیش می آید که در سرعتهای ماورای سرعتهای نوری چه ذراتی هستند که چنین دوام و مقاومتی را برمی تابند؟

البته این یک نوع از شتابدهنده ها است که از برخورد ذرات جلوگیری می کند و اجازه برخورد آنها را منع می کند. ولی ما می توانیم هم شتابدهنده هایی را بسازیم که در نوع خود طوری ساخته شده اند که برخوردکننده ذرات با هم هستند آنطور که از اسم ال اچ سیLHC (Large Hadron Collider) بر می آید. البته در این نوع از برخوردکننده های ذرات نیز می توان اجازه داد که ذرات حتی المقدور شتاب گرفته تا سر حد امکان به سرعت خود بیافزایند قبل از اینکه اجازه داده شود با هم برخورد کنند.

حال یحتمل این سوال مطرح و اشکال شود که چرا باید چنین شنابدهنده ها و برخوردکننده هایی مورد نیاز باشند؟ مسئله همان گردش-گردشگری و چرخش و اسپین ذرات است که مثلاً در اتمها و ذرات بنیادی مدل استاندارد فیزیک و بوزنها و فرمیونها مطرحند که داستان اصلا از چه قرار است؟ آیا می توان با یک گردش-گردشگری ذرات در یک شتبادهنده یا برخورد کننده ذرات مرکزی جهت گردش-گردشگری شرق به غرب گردش خورشید نسبت به زمین را به غرب به شرق تغییر داد؟ و اگر نمی شود، به هر حال این گردش-گردشگری تا چه حد در حل مسائل گردش-گردشگری می تواند تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد؟ ناگفته نماند که ما در این جور شتابدهنده ها و برخوردکننده ها باید جتهایی از ذرات (و آن هم ذرات فرمیونی) را داشته باشیم.

ناگفته نماند همانطور که گفته شد دیروز بنده حقیر داشتم راجع به حدس بوم-کن جستجو می کردم و به دانلود کتاب آلن واله در این مورد از دانشگاه نیس رسیده بودم و همچین که داشتم به مبحث لافورگ در کک^بن (KK^Ban) نگاه می کردم، برق رفت! خیلی چیزهای دیگر و از جمله مقاله مربوط به معادلات ماتیو و resurgence هم که داشتم

http://arxiv.org/pdf/1603.04924.pdf

همه و همه با آن رفت. البته می شد یک طورهایی آن را ریکاورش کرد، ولی بنده نخواستم چنین کنم (یحتمل زیادی دیشب خواب آلود بودم). ولی مسئله جالبی که هست این است که استاد خانم هندی در دانشگاه نیس برای انیکه با دانشجویانش وارد مباحثه شود بنظر می رسید که صندلی را بلند کرده است و با دانشجویان به جان هم افتاده اند!

http://math.unice.fr/~indira/Moi.html

و در نگاه به کارهای ایشان، بنده حقیر علاقه مند شدم ببینم مثلاً منظور ایندیرا چترجی از CAT(0) cube complexes چیست؟

http://math.unice.fr/~indira/papers/MCCC.pdf

سوی مکه شیخ امت بایزید

از برای حج و عمره می‌دوید...

البته در صف نان بربری هم بودیم که بعضی ایراد کردند که چرا کوتلهن-لی-تابز را کوتلهن-لی-کلیفورد نوشته ای و زیادی با کلیفورد تابز خودمانی شده ای و از اسم کوچک ایشان استفاده کرده ای. بنده هم در جواب گفتم این یک کاری نبوده است که از روی قصد باشد و یحتمل بتوان گفت که اهمال از جانب این جانب بوده است و بنده از این بابت معذرت می خواستم. و اما خوب، یحتمل بتوان گفت که کسی اگر کوتلهن و لی را بشناسد متوجه می شود که رابطه آنها با کلیفورد تابز هم چیست و یک اشکال آنچنانی از نوشتن کوتلهن-لی-تابز به هم نزند. ایزاد این است که وارد مسائل شویم و ببینیم مسائلی از این دست که مثلاً برنامه لنگلندز کدام است و ربط آن با ابرتقارن چیست؟ و الا هی ایراد کنیم که چرا یک بار لنگلندز را لانگلندز می نویسی و بار دیگر جور دیگری. یا علی بن الحسین را چرا علی ابن حسین هم می نویسی.... یعنی منظور به این است که نمی شود خیلی هم ملا لغتی شد! بقول ترکهای خودمان بدور که واردی. و الله اعلم.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَى خُدَّامِهِ


بنده داشتم حدس باوم-کن را مطالعه می کردم که برق رفت! این حدس یک حالت تعیین کننده ای می تواند داشته باشد که تا یک جاهایی درست است ولی از یک جاهایی به بعد درست در نمی آید. مسله اندازه صفر است که بنده می خواهم عرض کنم. معمولاً اگر ما در یک فضاهایی که از بعد متناهی هستند واقع شده باشیم و یک بعد پایینتر برویم، در آن بعد پایینتر اندازه خمینه ای از لحاظ ابعاد بالاتر صفر است و اما از لحاظ بعد پایینتر یحتمل صفر نباشد. مثلاً محیط دایره ای از لحاظ رویه های دو بعدی صفر است، ولی از لحاظ  منحنیها غیر صفر است. و اما حالا اگر ما وارد ابعاد بی نهایت مثل فضاهای هیلبرت یا فضاهای اپراتوری که روی این فضهای هیلبرتی کار می کنند، شویم چی؟ بحثهای داغی اینجا می تواند رخ دهد که مثلاً اگر یک گروهی که شبکه لاتیس اعداد صحیح و توابع روی دایره را دااشته بشیم، چی؟ یعنی ما اینجا با کاردینالیته های مختلفی هم روبرو هستیم. این است که ظاهر و باطن قضایا اینجا چطور می شود؟

همینطور است در مورد ظاهر و باطن آیات قرآن. این چطور در الهیات متصور می شود که قرآن بعد از 14 قرن نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شده است تا به ما رسیده است؟

راستش این حقیر باید عرض کنم که یک قرص سرماخوردگی خواب آور خورده ام که شدیداً خوابم گرفته است! و الا مسئله را به نظریه حمیدی-مجیدی متوانید به عنوان تمرین خودتان بکشانید و حلش کنید. و حتی یحتمل متوجه این مسئله نیز گردید که امام زمان ما نه تنها زنده است و بلکه ظاهر قضیه فقط ما یک رویارویی حسینی با یزیدیان در کربلا می بینیم و حال آنکه باطن قضایا اصلا یک چیز دیگری است. یک عظمت غیر قابل توصیفی دارد. .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قال: حدثنا علی بن محمد بن قتیبة، عن حمدان بن سلیمان، عن نوح بن شعیب، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع، عن صالح ابن عقبة، عن علقمة بن محمد الحضرمی، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آبائه (علیهم السلام)، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): قال الله جل جلاله: عبادی کلکم ضال إلا من هدیته، وکلکم فقیر إلا من أغنیته، وکلکم مذنب إلا من عصمته

امالی شیخ صدوق، ص 162


بعضی یحتمل ایراد می کنند که نمی شود منبری یزیدی حسینی نما یا حسینی یزیدی نما داشته باشیم در صورتی که وقتی که کسی به منبر می رود و حسینی است و می خواهد مردم را ارشاد کند خوب باید از یزید هم به او بگوید. و حالا کاری نداریم منبری یزیدی حسینی نما چطور می شود آنطور که یحتمل یک حسینی یک گوشه ای نشسته باشد و بلکه همه حسینی باشند و قرار بر این است که یک یزیدی گریه آنها را در بیاورد. یحتمل او دقیقاً یک منبری یزیدی حسینی نما هم نباشد و واقعاً هم یک حسینی است که از یزیدی ها دارد می گوید که به حسینی ها حمله ور شده اند. و خوب باید چه کرد؟ باید این حالات را بتوان متصور شد یا خیر؟ و لازمه اش حسینیهای یزیدی نما و یزیدیهای حسینی نما در دو جبهه ی متقابل می شوند. البته حالا اینکه حسینی یزیدی نمایی که از یزیدی های حسینی نما نیز بحث کند و همینطور الی آخر یک ترتیبهایی را ایجاد می کند که ترکیباتی از ترتیبات متواتر حسینی یزیدی ایجاد می کنند الی غیر النهایه. البته این وقتی کربلا واقعاً اتفاق بیافتد روشن می کند که کی در کدام جبهه است و کی در کدام جبهه نیست و کی در جبهه های خیالی خود دارد به مسائل ریاضی-فیزیکی می پردازد که منجر به نظریه های حمیدی-مجیدی خاص خود می شوند که لزوماً به جبهه های ضاله نمی پیوندند. یعنی یحتمل شما نمی توانید هر نظریه ابر-ریسمانی را برای هماهنگی و هارمونی نظریه های گرانش و  کوانتمی بمیان آورید و در جبهه های گمراه کننده قرار نگیرید و وارد نظریه های حمیدی مجیدی مقاومتی صراط مستقیم هدایت شویم.

به عنوان مثال حساب بفرمایید که ما می خواهیم از معادلات ماتیو وارد مسائل اینستنتانی و ترنسسریها و resurgence و برینها و 5-برینها و همولوژیهای 3-خمینه ها و توابع زتای ریمان و نظریه ماتریسهای تصادفی و غیره شویم. ظاهر قضایا یحتمل ما را وادار کند که باور کنیم که یک کلافهایی را می توان روی 3-خمینه ها ساخت که وقتی یک سکشنی یا مقطعی از کلاف را در نظر می گیریم لزوماً با دیفئومورفیسمهایی روبرو می شویم که اندازه آنها نسبت به کل دیفئومورفسیمهای موجود صفر است خصوصاً اینکه اگر بخواهیم افق سیاه چاله ای یا افق ستاره-سیاره ای خاصی را محاسبه کنیم. البته این یحتمل درست هم هست، ولی مسئله ای که هست این است که روشهای مختلف ریاضی-فیزیکی داریم که می توانند ما را به مقصد برسانند. و منظور فقط به این نیست که با بار کج داریم به مقصد می رسیم و این امکانپذیر نیست. یعنی گاهی اوقات یحتمل اینطور بنظر می رسد که آنچه می تواند وارد قلبی شود خیلی محدودتر از آن است که بتوان کل محاسبات موجود در طول روز یک فرد را حتی بر آن وارد کرد آنطور که یحتمل مربوط به کل افراد بشر شود. و اما می فرماید فی کتاب مکنون. و لذا یک حسابهای دیگری گویی در کار است که از نوع حسابهای حمیدی-مجیدی است که وقتی انواع آنها را حساب کردیم باید دید اینها چه ارتباطی با نظریه های زایبرگ-ویتن و گروموف-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن و هندسه ناجابجایی دارند. از این راه نیز یحتمل وارد مسائلی که ما را بطور طبیعی وارد همولوژی فلوئر-هیگارد-ویتن و زایبرگ-ویتن می کند از طریق کوتلوهن-لی-کلیفورد شویم و نظریه حمیدی-مجیدی را در این رابطه نیز دریابیم.

لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 256 سوره مبارکه البقره


282 / 3 - حدثنا أحمد بن محمد الصائغ العدل، قال: حدثنا عیسى بن محمد العلوی، قال: حدثنا أبو عوانة، قال: حدثنا محمد بن سلیمان بن بزیع الخزاز، قال: حدثنا إسماعیل بن أبان، عن سلام بن أبی عمرة الخراسانی، عن معروف بن خربوذ المکی، عن أبی الطفیل عامر بن واثلة، عن حذیفة بن أسید الغفاری، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): یا حذیفة، إن حجة الله علیکم بعدی علی بن أبی طالب، الکفر به کفر بالله، والشرک به شرک بالله، والشک فیه شک فی الله، والالحاد فیه إلحاد فی الله، والانکار له إنکار لله، والایمان به إیمان بالله، لانه أخو رسول الله، ووصیه، وإمام امته ومولاهم، وهو حبل الله المتین، وعروته الوثقى التی لا انفصام لها، وسیهلک فیه اثنان ولا ذنب له: محب غال، ومقصر. یا حذیفة: لا تفارقن علیا فتفارقنی، ولا تخالفن علیا فتخالفنی، إن علیا منی وأنا منه، من أسخطه فقد أسخطنی، ومن أرضاه فقد أرضانی.

امالی شیخ صدوق، ص 264


وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿5﴾ می فرمایند که با بار کج نمی شود به مقصد رسید. دیده اید که اگر بار را بر روی چهارپایی گذاریم و یک خورجین آن خیلی سنگینتر از خورجین دیگر باشد، نمی شود آنرا به مقصد رساند؟ مستضعفین بر علیه مستکبرین هم همینطور است. اگر بخواهید اشرافیگری کنید و هم به نجوم بپردازید و هم فیشهای نجومی داشته باشیم، خط بین مستضعفین و مستکبرین گم می شود همانطوری که باید با تروریسم هم وارد جهاد شد و بر علیه منبریهای یزیدی حسینی نما هم وارد دعوا شد و از یمنیها هم دفاع کرد و با تبعیض نژادی آمریکا هم ملتش وارد اعتراض می شوند و فلسطینیان هم زیر ظلم و جور صهیونیسم مقاومت می کنند و .... تا یک جاهایی قلب مستضعفین جهان می کشد که خدامی این بار کج را کنند تا بلکه به مقصدش برسانند ولی از یک جایی به بعد باید میزان بارها را درست کرد و الا به مقصد نمی رسد. تا یک جایی داریم که ذرات تشکیل دهنده قلب باید یک حالت هارمونیک و حرکت نوسانی داشته باشند و می توان بجای ذرات بدان ریسمان نسبت داد. و ماورای آن نمی شود. یعنی قلب از کار می ایستد. بار کج است. .... 

لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ

وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ



عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ؛ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ؛ وَعِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ ، عَنْ جَابِرٍ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ؛ وَبِأَسَانِیدَ مُخْتَلِفَةٍ ، عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ ، قَالَ :

خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام فِی دَارِهِ ـ أَوْ قَالَ : فِی الْقَصْرِ ـ وَنَحْنُ مُجْتَمِعُونَ ، ثُمَّ أَمَرَ ـ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ ـ فَکُتِبَ فِی کِتَابٍ ، وَقُرِئَ عَلَى النَّاسِ. و َرَوى غَیْرُهُ أَنَّ ابْنَ الْکَوَّاءِ سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام عَنْ صِفَةِ الْإِسْلَامِ وَالْإِیمَانِ وَالْکُفْرِ وَالنِّفَاقِ ، فَقَالَ :

« أَمَّا بَعْدُ ، فَإِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَتَعَالى ـ شَرَعَ الْإِسْلَامَ ، وَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ ، وَأَعَزَّ أَرْکَانَهُ لِمَنْ حَارَبَهُ، وَجَعَلَهُ عِزّاً لِمَنْ تَوَلاَّهُ ، وَسِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ ، وَهُدًى لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ ، وَزِینَةً لِمَنْ تَجَلَّلَهُ، وَعُذْراً لِمَنِ انْتَحَلَهُ، وَعُرْوَةً لِمَنِ اعْتَصَمَ بِهِ ، وَحَبْلاً لِمَنِ اسْتَمْسَکَ بِهِ ، وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ ، وَنُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ ، وَعَوْناً لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِهِ، وَشَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ ، وَفُلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ ، وَعِلْماً لِمَنْ وَعَاهُ، وَحَدِیثاً لِمَنْ‌ رَوى ، وَحُکْماً لِمَنْ قَضى ، وَحِلْماً لِمَنْ جَرَّبَ، وَلِبَاساً لِمَنْ تَدَبَّرَ، وَفَهْماً لِمَنْ تَفَطَّنَ، وَیَقِیناً لِمَنْ عَقَلَ، وَبَصِیرَةً لِمَنْ عَزَمَ ، وَآیَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَعِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ ، وَنَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَتُؤَدَةً لِمَنْ أَصْلَحَ ، وَزُلْفى لِمَنِ اقْتَرَبَ، وَثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ ، وَرَخَاءً لِمَنْ فَوَّضَ ، وَسُبْقَةً لِمَنْ أَحْسَنَ ، وَخَیْراً لِمَنْ سَارَعَ ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ ، وَلِبَاساً لِمَنِ اتَّقى ، وَظَهِیراً لِمَنْ رَشَدَ ، وَکَهْفاً لِمَنْ آمَنَ ، وَأَمَنَةً لِمَنْ أَسْلَمَ ، وَرَجَاءً لِمَنْ صَدَقَ، وَغِنًى لِمَنْ قَنِعَ. فَذلِکَ الْحَقُّ سَبِیلُهُ الْهُدى ، وَمَأْثُرَتُهُ الْمَجْدُ ، وَصِفَتُهُ الْحُسْنى ؛ فَهُوَ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ، مُشْرِقُ الْمَنَارِ ، ذَاکِی الْمِصْبَاحِ ، رَفِیعُ الْغَایَةِ ، یَسِیرُ الْمِضْمَارِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ ، سَرِیعُ السَّبْقَةِ، أَلِیمُ النَّقِمَةِ ، کَامِلُ الْعُدَّةِ ، کَرِیمُ الْفُرْسَانِ ؛ فَالْإِیمَانُ مِنْهَاجُهُ ، وَالصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ ، وَالْفِقْهُ مَصَابِیحُهُ ، وَالدُّنْیَا مِضْمَارُهُ ، وَالْمَوْتُ غَایَتُهُ ، وَالْقِیَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ ، وَالنَّارُ نَقِمَتُهُ ، وَالتَّقْوى عُدَّتُهُ ، وَالْمُحْسِنُونَ فُرْسَانُهُ.

فَبِالْإِیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ ، وَبِالصَّالِحَاتِ یُعْمَرُ الْفِقْهُ ، وَبِالْفِقْهِ یُرْهَبُ‌ الْمَوْتُ ، وَبِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیَا ، وَبِالدُّنْیَا تَجُوزُ الْقِیَامَةَ ، وَبِالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ ، وَالْجَنَّةُ حَسْرَةُ أَهْلِ النَّارِ ، وَالنَّارُ مَوْعِظَةُ الْمُتَّقِینَ ، وَالتَّقْوى سِنْخُ الْإِیمَانِ ».

(الکافی الشریف، جلد 2، ص 126)


اینکه گرانش و نظریه کوانتمی را چطور نظریه ریسمان وحدت می بخشد را می فرمایند که نظریه ذرات را در فیزیک جایگزین می کنیم با نظریه ریسمان. بنده یک بار رفته بودم آسمان شب را نگاه کنم، ماشین را کنار جاده نگه داشته بودم و داشتم راه شیری را به گمان خودم نگاه می کردم. نگو آنجا نزدیک یک پادگانی است و بنده بی خبر از آن، خلاصه پلیس آمد و پرسید اینجا چه می کنی و از این قبیل مسائل. یحتمل کسی ایراد کند که این کارت بدتر سکینت قلبت را به هم زد. هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا. إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا.

و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا. این مسئله که ریسمان چه حرکات وحدت بخشی دارند را آیا بتوان با دو رکعت نماز هم متوجه شد وقتی خدا به قلبت سکینه را وارد کند و به قلبت بیاموزی که ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمت انک انت الوهاب. و بلکه از این راه ها توانستی به نظریه حمیدی-مجیدی نیز برسی.

و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


اینکه چرا حضرت بقیة الله الاعظم را اینگونه خطاب می کنیم، در خود قرآن اشاره ای بدان نشده است و از احادیث کافی شریف و از درسهای حضرت امام صادق جعفر علیه السلام است. این است که یحتمل کسی نداند حضرت بقیة الله چرا اینچنین نامیده می شود، ولی وقتی اینچنین به او می گویند باورش شود و قبول کند. یعنی منشاء این موضوع را نداند که از کجا است، ولی خود موضوع آنقدر معروف است که باورش می شود: بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین.

اسلام یک موقعیتی دارد در ایران که یحتمل بتوان گفت منحصر به فرد است طوری که مراجع عالیقدر شیعه اکثراً ایرانی هستند و علمای زیادی از اهل سنت هم ایرانی بوده اند و هستند. ولی منحصر بفردی آن از یک جهت دیگری هم هست و آن اینکه اصولاً یک تمایلی هست که نه تنها دین اسلام را و بلکه دین را کلاً نفی می کند یا آن را به باد تمسخر می گیرد. البته این مخصوص ایران هم یحتمل بتوان گفت که نیست و همه جا چنین پدیده هایی یافت می شوند. ولی در مورد اسلام، منحصر بفردی مسئله در این است که گفته می شود که حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم دینش مخصوص عربها بوده است و نه ایرانیان چرا که عربها مخصوصاً به ایران حمله هم کرده اند و از این بابت یحتمل خصومتی است بین عرب و عجم. خوب، این حرفهایی است که هست.

و اما اینکه خدا در سوره ن و القلم می فرماید ... و یقولون انه لمجنون و ما هو ذکر للعالمین سرش در چیست؟ این مسئله برمی گردد به همان مسئله تجرد و انتزاعی کردن مسائل و به بهترین وجه آن و اینکه در اسلام مسائل بین شاگرد و معلم به آخرین درجات کمال ممکن می تواند برسد همانطور که ما در حوارییون سراغ داریم که نزدیکترین یاران حضرت عیسی علیه السلام تشریف داشتند و داستان آنها بنوعی در سوره یس هم آمده است ولی چیزی که هست این است که این داستان در خود سوره یس هم به کمال تجرد رسیده است و مستقیماً ذکری از حوارییون نیامده است.

به هر حال، برای شفاف سازی ذکر کنم که داشتم یک کلیپ حدود یک ساعته ای را از ریچارد فاینمن در تد تالک میدیدم با عنوان hysics is fun to imagine که اتفاقاً کار کرد و خوب هم پخش شد بر خلاف خیلی مواقع که یوتیوب و امثالهم یا کار نمی کند یا فیلتر است. فکر کنم این معروف باشد که فاینمن یک تبحر عجیبی دارد در تجرد و انتزاعی کردن مسائل و این را در این فیلم هم بخوبی نشان می دهد. یعنی می ارزد که انسان دو یا چند بار این فیلم را ببیند که او دارد در مورد اتمها و الکترونها از زوایای مختلف واقعاً چه می گوید؟! و اما خوب، یک برنامه هایی هم دیدم هست که مربوط می شود به شفاف سازی که دیگر بماند. مثل اینکه بنده خیلی هم وارد مسائل دسته اول طنز و خندوانه و اینها نیستم و لازم است غیر از فاینمن و نظریه های میدانهای کوانتمی و همدیسی و حمیدی-مجیدی و کلاً ریاضی-فیزیکی و امثالهم بیشتر یاد بگیرم.

ولی یک چیزی خیلی چشمگیری که در زمینه الهیات مشهود است این است که رابطه استاد و شاگردی می تواند یک رابطه خیلی خاصی شود که غیر قابل انکار است و گویی مثل آهن مذابی است که در دست استاد فولاد آبدیده می شود. این آن چیزی است که غیرقابل توصیف است و در تحصیل علوم طبیعی آن را نداریم و یافت نمی شود چرا که آن رابطه نزدیک شاگرد و استادی را نداریم مخصوصاً آنجایی که الهیات قالب است. مسئله از این نوع می شود که خیلی از ریاضی-فیزیکی ها (و بنده عرض نمی کنم همه آنها) می توانند مسائل الهی را یحتمل ریاضی-فیزیکی کنند ولی نمی توانند وارد حیطه الهیات نیز شوند و این یحتمل به علت نوع تجردهایی است که در الهیات و ریاضی-فیزیک قالب است که در اولی مکارم اخلاق لازم است و در دیگری بعضی فلاسفه ادعا می کنند که می توانید اخلاق را در بست تعطیل کرده و کنار بگذارید. و این طرز تفکرات و اختلافات جای بسی تامل دارد. به عنوان مثال می توان حسابان گراسمانی را در نظر آورد که بمنظور حل جواب معادلات پیمانه ای یانگ-میلز روی خمینه ای اینستنتانی مسائل را سعی می کند حل کرده و برهمکنشها و واپاشیها را بررسی کند. تجرد این مسئله در یک مورد می تواند در خیلی موارد مسئله را روشن کند. مثلاً ما اینجا کلافهایی روی خمینه مورد بحث داریم. یا می توان مسئله را از دیدگاه هندسه ناجابجایی روی یک چنبره که زیرخمینه ای از خمینه مورد بحث است به حساب آورد و بحثهای نجومی و گرانشی و کوانتمی و همه و همه می توانند درگیر شوند. و اما برای اینکه درست بحثها را دنبال کنیم هم لازم است که از یک دیدگاه وارد مسائل شده و آنها را توسعه دهیم تا به نتایج مطلوبی دست یابیم و بعد دوباره از دیدگاهی دیگر همان بحث را ادامه داده و همینطور الی آخر. و اما مسئله اینجا در این حد پایان نمی پذیرد و یحتمل بتوان طیف مسائل را از سیاه چاله ها تا انواع ستارگان و کیهانشناسی بسط داد.

یک مثال خیلی ساده ای این است که یک فرق اساسی هست در تجرد بین ساختن مکعب روبیک که رکورد آنرا در 5 الی 6 ثانیه زده اند در نظریه بازیها و ساختن بیت عتیق کعبه و مسجد الحرام بدستان مبارک حضرات  ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام. این است که اگر کسی واقعاً آن طعم خوش شاگردی و استادی را در الهیات سعادت داشته باشد که بچشد، دیگر دلش نمی خواهد به عالم طبیعیات برگردد و چه بد سعادتی اگر الهیات را رها کرده و به طبیعیات تمایل کند. البته یحتمل بتوان گفت که نظریه حمیدی-مجیدی این میان چیز بی نظیر دیگری است!  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لَمَّا حُمِلَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام إِلَى الشَّامِ إِلى هِشَامِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ وصَارَ بِبَابِهِ، قَالَ لِأَصْحَابِهِ ومَنْ کَانَ بِحَضْرَتِهِ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ: إِذَا رَأَیْتُمُونِی قَدْ وبَّخْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ، ثُمَّ رَأَیْتُمُونِی قَدْ سَکَتُّ ، فَلْیُقْبِلْ عَلَیْهِ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ فَلْیُوَبِّخْهُ ، ثُمَّ أَمَرَ أَنْ یُؤْذَنَ لَهُ.

فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ بِیَدِهِ : « السَّلَامُ عَلَیْکُمْ » فَعَمَّهُمْ جَمِیعاً بِالسَّلَامِ ، ثُمَّ جَلَسَ ، فَازْدَادَ هِشَامٌ عَلَیْهِ حَنَقاً بِتَرْکِهِ السَّلَامَ عَلَیْهِ بِالْخِلَافَةِ ، وجُلُوسِهِ بِغَیْرِ إِذْنٍ ، فَأَقْبَلَ یُوَبِّخُهُ ، ویَقُولُ ـ فِیمَا یَقُولُ لَهُ ـ : یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ، لَایَزَالُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ قَدْ شَقَّ عَصَا الْمُسْلِمِینَ، ودَعَا إِلى نَفْسِهِ ، وزَعَمَ أَنَّهُ الْإِمَامُ سَفَهاً وقِلَّةَ عِلْمٍ ، وَوبَّخَهُ بِمَا أَرَادَ أَنْ یُوَبِّخَهُ ، فَلَمَّا سَکَتَ أَقْبَلَ عَلَیْهِ الْقَوْمُ رَجُلٌ بَعْدَ رَجُلٍ یُوَبِّخُهُ حَتَّى انْقَضى آخِرُهُمْ ، فَلَمَّا سَکَتَ الْقَوْمُ نَهَضَ علیه‌السلام قَائِماً ، ثُمَّ قَالَ : « أَیُّهَا النَّاسُ ، أَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَأَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَى اللهُ أَوَّلَکُمْ ، وبِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ ، فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ ، فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلاً ، ولَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ ؛ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ ؛ یَقُولُ اللهُ عَزَّ وجَلَّ : ( وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ )».

فَأَمَرَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ ، فَلَمَّا صَارَ إِلَى الْحَبْسِ تَکَلَّمَ ، فَلَمْ یَبْقَ فِی الْحَبْسِ رَجُلٌ إِلاَّ تَرَشَّفَهُ وحَنَّ إِلَیْهِ، فَجَاءَ صَاحِبُ الْحَبْسِ إِلى هِشَامٍ ، فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، إِنِّی خَائِفٌ عَلَیْکَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَنْ یَحُولُوا بَیْنَکَ وبَیْنَ مَجْلِسِکَ هذَا ، ثُمَّ أَخْبَرَهُ بِخَبَرِهِ،

فَأَمَرَ بِهِ ، فَحُمِلَ عَلَى الْبَرِیدِ هُوَ وأَصْحَابُهُ لِیُرَدُّوا إِلَى الْمَدِینَةِ ، وأَمَرَ أَنْ لَایُخْرَجَ لَهُمُ الْأَسْوَاقُ ، وحَالَ بَیْنَهُمْ وبَیْنَ الطَّعَامِ والشَّرَابِ ، فَسَارُوا ثَلَاثاً لَایَجِدُونَ طَعَاماً وَلَاشَرَاباً حَتّى انْتَهَوْا إِلى مَدْیَنَ ، فَأُغْلِقَ بَابُ الْمَدِینَةِ دُونَهُمْ ، فَشَکَا أَصْحَابُهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ.

قَالَ : فَصَعِدَ جَبَلاً لِیُشْرِفَ عَلَیْهِمْ ، فَقَالَ ـ بِأَعْلى صَوْتِهِ ـ : « یَا أَهْلَ الْمَدِینَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا ، أَنَا بَقِیَّةُ اللهِ ، یَقُولُ اللهُ : ( بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ) ».

قَالَ : وکَانَ فِیهِمْ شَیْخٌ کَبِیرٌ ، فَأَتَاهُمْ ، فَقَالَ لَهُمْ : یَا قَوْمِ ، هذِهِ ـ واللهِ ـ دَعْوَةُ شُعَیْبٍ النَّبِیِّ ، واللهِ ، لَئِنْ لَمْ تُخْرِجُوا إِلى هذَا الرَّجُلِ بِالْأَسْوَاقِ ، لَتُؤْخَذُنَّ مِنْ فَوْقِکُمْ ، وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ ، فَصَدِّقُونِی فِی هذِهِ الْمَرَّةِ وأَطِیعُونِی ، وکَذِّبُونِی فِیمَا تَسْتَأْنِفُونَ ؛ فَإِنِّی نَاصِحٌ لَکُمْ

قَالَ : فَبَادَرُوا ، فَأَخْرَجُوا إِلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وأَصْحَابِهِ بِالْأَسْوَاقِ ، فَبَلَغَ هِشَامَ بْنَ‌ عَبْدِ الْمَلِکِ خَبَرُ الشَّیْخِ ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ ، فَحَمَلَهُ ، فَلَمْ یُدْرَ مَا صَنَعَ بِهِ.


در مورد آیه بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین عرض شود که بنده یادم می آید که در کافی شریف دیدم که امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند که حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف را اینگونه خطاب کنید. یعنی اگر خواستید از صاحب زمان نام ببرید، او را بقیة الله خطاب کنید. بنده داشتم دنبال این موضوع جستجو می کردم که این روایت دیگر از حضرت ابوجعفر علیه السلام را مشاهده کردم. این روایتی است که پرسیده می شود آیا حضرت قائم را امیرالمومنین خطاب کنیم؟ می فرماید خیر، بفرمایید السلام علیک یا بقیة الله:

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، قَالَ : حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الدِّینَوَرِیُّ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ زَاهِرٍ:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْقَائِمِ علیه‌السلام : یُسَلَّمُ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ؟

قَالَ : « لَا ، ذَاکَ اسْمٌ سَمَّى اللهُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام ، لَمْ یُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ ، ولَا یَتَسَمّى بِهِ بَعْدَهُ إِلاَّ کَافِرٌ ».

قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ، کَیْفَ یُسَلَّمُ عَلَیْهِ؟

قَالَ : « یَقُولُونَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللهِ ». ثُمَّ قَرَأَ : ( بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ )


در ضمن، بنده از قول آیت الله معرفت نیز یک بار در تلویزیون گوش می کردم و شنیدم که ایشان از یک دعا یا زیارتنامه ای در مفاتیح نام بردند و فرمودند که در این دعا آمده است که نوزادی متولد نمی شود مگر به دعای امام. بنده آن دعا را آنموقع یادم هست که در مفاتیح دیدم. و چند روز پیش هم راجع به آن پرسیدم. ولی نتوانستم درست آنرا دوباره پیدا کنم. یحتمل درست هم دنبالش نگشته ام. این دعا باید در اوایل مفاتیح باشد. البته این هم دانسته شده است که شیخ صدوق نیز به دعای بقیة الله الاعظم بدنیا آمدند. و اما خوب، شیخ صدوق صاحب من لا یحضره الفقیه هم باید قبول کرد که یک مقام استثنایی نادری دارند در میان علمای اسلام.

البته بعضی عوامل هم هستند که عواملی محیطی اند. ما مثلاً می بینیم که اوپنهایمر بدلیل شرکت کردنش در پروژه منهتن از پدران بمب اتم نامیده می شود. و اما همینطور هم ما ریچارد فاینمن را هم داریم که در این پروژه شرکت کرد و جایزه نوبل هم برده است. و لذا فاینمن یک موقعیت منحصر بفردی گویی دارد.

از آن طرف نیز ما شهید مطهری را داریم که در زمان قبل از انقلاب فعالیت می کردند و منبر می رفتند و دانشگاهی بودند و از شاگردان برجسته امام خمینی قدس سره بودند و کتب و سخنرانیهای بسیار نفیسی از ایشان بیادگار مانده است. جالبی قضیه اینجا است که این سنت استاد شاگردی همینطوری ادامه دارد آنطور که حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای دامت ظله العالی مقام معظم رهبری و ولی فقیه نیز شاگرد امام خمینی هستند. و نباید فراموش کرد که نزد شاگردان برجسته ایشان زانو زدن و از علم و تقوای آنها بهره بردن نیز لطائف و جاذبه ها و دافعه های خود را دارد.

البته بنظر این حقیر می رسد که شهید مطهری یک موقعیت منحصر بفردی را داشتند که غیر قابل انکار است هر چند که از خیلی لحاظات غیر قابل توصیف نیز می باشد. مثل این است که روح الله از ایران تبعید شد، ولی روحش در شهید مطهری و بقیه در ایران باقی بود! و اینقدر صبر و استقامت کردند تا روح الله الموسوی الخمینی رهبر کبیر انقلاب به جمهوری اسلامی ایران بازگشت. و این دیگر جزو تاریخ است که چه فداکاریها و چه شهادتها برای این کار واقع شد و ملت ایران متحمل گردید. بالاخره داستان حضرت موسی علیه السلام قبل و بعد از غرق شدن فرعون علیه اللعنه در دریا فرقها دارد. و صد البته بنده نمی دانم چرا همیشه از قافله عقب می مانم. ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود، و آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود. اینجاها است که لعلک لعلک ها باز شروع می شود و نمی توانید بفرمایید که ای ساربان آهسته ران چرا که اگر قرار است به دلستان برسی، نمی شود بگویی که ای کاروان آهسته ران. و اگر قرار است که آهسته برانی، دیگر به دلستانت نخواهی رسید... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ بِمَا وَسِعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ


بعضی یحتمل ایراد کنند که تعصب در دین؟ چرا تعصب در دین؟ عقل اگر قرار است که مسئله اساسی علم و دین باشد، دیگر جایی برای تعصب در دین باقی نمی ماند که همانا جنود عقل و جهل نیز یک مسئله ای است که با تعصب حل شدنی نیست. مسئله این است که می فرماید عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق، باز نیابی به عقل سر معمای عشق. ولی مسئله خیلی بالاتر از این حرفها است. مسئله بلکه اینجا است که در مقابل عقل محض، جهل محض قد علم می کند و این دو بر علیه هم لشکرکشی خواهند کرد. بالاتر از عقل، وحی است که مظهرش قرآن کریم است. به اسرار قرآن کریم و حضرت رسول و ائمه اطهار ما نمی توانیم با صرف عقل پی ببریم همانطور که با صرف تعصب در دین هم نمی توانیم واردش شویم. در مورد علم هم همینطور است که خیلیها را می بینیم که اینها در علم ثابت قدمند و از جمله در علومی مثل ریاضی-فیزیک. اینکه چطور به این علم می رسند خود جای بحث فراوان دارد، ولی این علم با تعصب محض نشان دادن در علم طوری که آنرا تبدیل به یک تعصب کور دینی کند نیز جایز نیست. و لذا اینکه سر قضیه در قبرستان بقیع یا مسجد النبی یا مسجد الحرام یا مسجد الاقصی یا عتبات عالیات یا مشهد الرضا یا الغدیر چیست یک ایمان راسخی می خواهد که با صرف عقل حل شدنی نیست.


و لذا، این یک سوال مهمی است که اگر داریم یک سیاه چاله ای نجومی را بررسی می کنیم، چرا باید کلافهای مختلف و نه فقط کلافهای تانژانت آنرا مثل کلافهای اصلی (principle bundles) را هم در نظر بگیریم. مسئله این است که اگر داریم یک سیاه چاله ای را بررسی می کنیم، این سیاه چاله هر چقدر هم که کلافهای روی آنرا در نظر آوریم باز برای بررسی ریزحالات آن از لحاظات ترمودینامیکی و آنتروپی اش می توانیم مسائل را به سیاه چاله و دیفئومورفیسمهای آن محدود کرد و ماورای آنرا نادیده گرفت. دلیلش این است که این سیاه چاله در معرض ستاره ای واقع نمی شود که نوری بر آن بتابد. این فقط هنگامی است که ستاره ای یدک کش سیاه چاله ای هستند و در معرض هم واقع شده اند یا انقریب است که ستاره ای دارد به سیاه چاله ای تبدیل می شود است که یحتمل باید مسائلی از این دست که احتیاج به کلافهای مختلف تانژانت و کوتانژانت و کلافهای اصلی روی آنها را در نظر آورد. برای مثال یحتمل خوب باشد به این مقالات گوکاو-مارینیو-پوترو و گوکاو-پوترو-وفا نگاه کرد:

arxiv:1605.07615v1

arxiv:1602.05302

و اصولاً نظریات زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و همینطور هم نظریه حمیدی-مجیدی محتوای خود را یحتمل بتوان گفت از دست می دادند اگر کلافهای مختلف روی خمینه های چرخشی-گردشی-گردشگری سه و چهار بعدی را نداشتیم.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿9﴾ سوره مبارکه جمعه


بنده بنظرم می رسد که باید مکاسب یاد بگیرم و خصوصاً در امر خیارات و اسقاط آن و از جمله خیار غبن. یعنی وقتی صحبت از درس دادن فلسفه علامه طباطبایی و ایراد گرفتن آیت الله بروجردی بدان به میان می آید، مسئله همینجا است که این را برای چه انگیزه ای می خواهید استفاده کنید. خیارات کدام است و خیارات غبن در استفاده فلسفه و تجرد و دیگر مسائل انتزاعی کدامند؟ این اصلا یک امر شوخی برداری نیست. یعنی نمی شود همینطوری ساده لوحانه گفت که بنده حقیر دارم ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی خود را انجام می دهم و به مسائل گردش-گردشگری است که دارم می پردازم و جدول مندلیف را می خواهم ببینم مثلاً هر اتمی الکترونهایش آرایششان چطورند و اسپنهای اینها کدام می شوند و .... و بعد مدل استاندارد فیزیک اینجا چطوری به بازی می آید و .... نخیر. مثل اینکه گردش-گردشگریهای دیگری هم داریم.

اللهم رب النور العظیم و ... یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّا بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً حِینَ لا حَیَّ یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ، اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّی وَ عَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ [کِتَابُهُ ] وَ أَحَاطَ بِهِ کِتَابُهُ [عِلْمُهُ ] ...


یک مسئله ای عظیم در مورد تجرد و انتزاعی که در علوم ریاضی-فیزیکی و از جمله و بخصوص نظریه حمیدی-مجیدی می تواند اتفاق بیافتد و نباید چنین شود همین است که بنده حقیر فریادم به آسمان است که ای علمای اسلام ای مراجع ای مسلمانان ... اسلام از دست رفت. دلیل این مسئله این است که یک انتزاعی در مقابل این انتزاع و تجرد موجود است که همان انتزاعی است که در الغدیر علامه امینی آمده است و از ولد زنایی عمرو بن عاص در زمان جاهلیت خبر می دهد الا اینکه این تجرد و انتزاع قبل از بسته شدن نطفه ولد زنا را بتصویر می کشد و همجنس بازی و اختلاطهای انسان و حیوان را هم شامل می شود. مسئله فقط این نیست که به مقام زن توهین شده است و بلکه مقام انسانیت و شرف و غیرت و عفت و عصمت و هر ارزش والای انسانی و همه چیز را همه و همه را زیر سوال می برد. و بعضی یحتمل اشکال کنند و بفرمایند که خوب این فقط عکس است و فیلم است و از این قبیل. در صورتی که این نجاست دارد یک واقعیتی را به تصویر می کشد و تبلیغ می کند و به حرکت در می آورد که از منشاء همه فسادهای عالم است و آن بی حجابی و عریانی و بی عفتی و بی حیایی و لامذهبی است که حد یقبی ندارد. و اگر جلوی آن گرفته نشود دوباره و دوباره و دوباره سراغ خانه و کاشانه و محله و همه و همه آمده است. چطور؟ فقط یک لغت سکس را به انگلیسی در گوگل بزنید. همه می آید! خدا لعنت کند هر آنکسی را که دارد این کار را می کند. این از کجا است که دارد آب می خورد؟ این چه وضعی است؟ کی مسبب این وضع است؟

این مسئله طوری است که بعضی یحتمل متصور شوند که مستضعفین اگر بدان دچار شوند، اشکالی ندارد چرا که آنها بهتر از این را بلد نیستند. و مستضعفین هم خیال کنند که یک اشرافیتی در کار است که ماورای آنها هر کاری دلش خواست جایز است انجام دهد و لذا این نجاست و این وضعیت لاجرم غیر قابل اجتناب است. اینطور نیست که اگر بخواهی بروی خیار بخری به تو بگویند این خیارها همین اس که هست. اگر بهترش را خواستی، آن پشت کیلویی 35000 ریالی اش را برو سوا کن. مسئله از این دست نیست چرا که یا عفت و حیا و حجاب را در جامعه داریم و رعایت می شود یا اینکه خیر و تا خانه ها هم عریانی و بی عفتی و بی حیایی وارد می شوند. این دیگر کف قضیه است.

یعنی شما سر جایت میخ کوب شده ای که ریاضی-فیزیکت و نظریه حمیدی-مجیدی ات را ببینی چه شد؟ و دشمن از یک طرق انتزاعی و مجرد دیگری است که با تمام قوا دارد وارد می شود و روحت هم خبر ندارد؟ خدا لعنت کند این دشمن شیطان صفت لامذهب را که از همه طرف وارد می شود و فقط برای حاضر شدن در صفهای نماز نیست که حمله می کند. لجن و لجن پراکنی گویی تمامی ندارد. مدافع حرم شدن حال و هوای خود را دارد. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یا مُـحَـمَّـدُ یـا عَـلِىُّ یـا عَـلِـىُّ یـا مُـحَـمَّـدُ اِکْـفِـیـانـى فَـاِنَّـکُـما کـافِـیانِ وَ انْـصُـرانـى فَـاِنَّــکُما نـاصِـرانِ


بنظر این حقیر می رسد که در این وضعیتهای یزیدی که بعضی درش گیر می کنند، خیلی هم خوب می بود اگر می توانستیم گاهی اوقات عقد اخوتی با دیگری می بستیم بالاتر از اخوتی که با برادران ایمانی خود داریم. یعنی حساب کنید که آیا نباید تاسی کرد به سنت اخوت بین حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام آنطور که آنها عقد اخوت بستند؟ البته بعضی یحتمل اشکال کنند که مواظب باش حسینی باقی بمانی، بقیه قضایا پیشکشت. عقد اخوت زورکی هم فایده ای ندارد. و اما بنده در فکر فرو رفته ام که اگر می خواستم عقد اخوت ببندم، از کدام یک از اقوام دیگر و کشورهای اسلامی دیگر می توان عقد اخوت بست؟ یمنیها و سوریها و فلسطینیها و لبنانیها و افغانیها و پاکستانیها و هندیها و عراقیها بنظر می رسد بیشتر مثل خودمان باشند هر چند که اروپاییها هم مسلمان دارند و بلکه غیر مسلمانان هم مایل باشند مسلمان شوند و عقد اخوت ببندند. غیر از این است؟ البته گاهی اوقات خیلی هم خوب است که انسان با برادران و فامیلد و آشنایان دور و نزدیک خود سعی کند از روی برادری رفتار کند، ولی خوب چه عرض کنم. این روزها بنظر می رسد هر کسی هم دوست دارد ساز خود را بنوازد که یحتمل بتوان گفت تا حدی هم از طبعات زندگی ماشینی و اقتصاد مقاومتی ضعیف باشد. و اما بنده حقیر عض کنم که اتفاقاً خیلی هم سعی کرده ام با رایانه خود عقد اخوت یک جورهایی ببندم، ولی همه اش داعیه یزیدی سر می دهد و انسان را از راه می خواهد به در کند. حالا شما حساب کنید که این رایانه و ماهواره و تلویزیونش که این باشد، آدمیزادش چطور می شود! البته این یحتمل بتوان گفت از بدبینانه ترین دیدگاه ها هم باشد. مشکل عقد اخوت با برادران ایمانی این است که در عین حال هر یک از این برادران گویی در یک رقابتی هستند با تو در ارتقای ایمان خود و ازدیاد بخشیدن ایمانها بر روی ایمانهایشان. و لذا در نهایت باید سعی کنی ارتباطت با خدا را بتوانی حفظ کنی و برای همین هم هست که می فرمایند مسجد برو و خود را از برادران ایمانی دیگرت برتر ندان. و در ضمن سعی کن درجا هم نزنی و بلکه یک کار مفیدی هم انجام دهی و هر چند که خوب است با آخونندها هم زیاد سر و کله نزنی. سر پیری و معرکه گیری؟ یعنی آخوندها برای خودشان باندازه کافی مشکلات دارند که سرشان را گرم کند. حالا سوال شرعی داشتی برو بپرس. خمست را هم خواستی بدهی برو حتی اینترنتی هم شده بده. نمازت را هم خواستی برو بخوان. زیادی سر و کله زدن یک طوری می شود که هر جا بروی دم از کی نماز خواندن و سر وقت نماز خواندن و درست نماز خواندن و احکام نماز و بقیه احکام رساله را دانستن است که اتفاقاً خیلی هم خوب است. هر چیز کوچکی را نمی شود اشکال و ایراد کرد. و الا یک وقت خواهید دید که در میدان تره بار خیار را می توانید سوا کنید و بخرید و در مغازه می گوید سوا کردنی نیست! بنده فکر می کردم فقط فیلترینگ است که وارونه می تواند شود. یا خرمای کیلویی 9 تومان یک مرتبه می شود 12 تومان و باید بروی از هایپر استار خرید کنی و الا سرت کلاه می رود. اتفاقاً عقد اخوت بستن با هایپر استاریها یحتمل بد هم نباشد. و اصولاً ایراد و اشکال کردن از هر چیز و هر کسی هم مردم را خسته می کند و آنها هم هر چقدر بخواهند با تو عقد اخوت ببندند می بینند گیر یک آدم قرقروی بیخودی افتاده اند که حالا بیا و ببین. بیخودی هم خوب نیست که سر هر چیزی با مردم سر و کله زد. حالا آخوند می خواهد باشد یا غیر آخوند. مخصوصاً آخوندهای خودمان هم که خیلی مقامشان طوری است که می تواند شما را به خدا نزدیک هم کند. البته عقد اخوت با طبیبان و مهندسان و اساتید دانشگاهی هم یحتمل خوب باشد. ولی بنده از آنجایی که خود را یک مستضعف فقیری هم می دانم، دوست دارم با مستضعفین نشست و برخواست کنم. و همین هم باعث میشود که مستکبرین از این حقیر رویگران شوند که بهتر. انسان یک عقد اخوت درست و حسابی ببندد همان برایش کافی است. تا آن عقد اخوت با کی باشد؟ البته مثل اینکه امروزه روز اینترنتی هم می شود عقد اخوت و خیلی عقدهای دیگری هم بست که بنده خیلی مطلع نیستم! این هم یک نشانه دیپری از تغییر دوره زمانه ها است! فکر کنم تا چند وقت دیگر صدا و سیما هم برنامه هایی را ترتیب دهد- که نمی دانم چرا تا حالا این کار را نکرده است- برای افرادی که مایلند در تلویزیون عقد اخوت با دیگران ببندند و تجربه خود را از عقد اخوت بستن صدا و سیمایی برای دیگران هم شرح دهند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

خاک بر سر این بنده حقیر کنند که در اینترنت با فساد و نجاست همه عالم طرفیم که به خانه ها مجاناً فرستاده می شود. آتش بگیرد این اینترنت. نابود شود. لعنت خدا بر این اینترنتی که نجاست همه عالم را پرورش می دهد. شیطان بزرگ همینجا توی خانه خود ما لانه کرده بوده است و ما خودمان خبر نداشتته ایم. آیا این است جمهوری اسلامی؟ ای علمای اسلام بداد اسلام برسید، ای مراجع تقلید بداد اسلام برسید، ای وزرا و ای وکلا بداد اسلام برسید. ای روسای قوه قضاییه، قوه مققنه، قوه مجریه بداد اسلام برسید، ای حضرت ولی فقیه بداد اسلام برسید. ای ارواح طیبه شهدا، ای ارواح طیبه پیامبران و ائمه اطهار و ای امام زمان بداد اسلام برسید. ای مردم با ایمان انقلابی بداد اسلام برسید. ای مستضعفین عالم بداد اسلام برسید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿22﴾ سوره مبارکه مجادله.


عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْمِنْقَرِیِّ ، عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ ، وَلَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ ، لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ [٥] ». [٦]


[٥] فی « ب ، بر » : « لم یعرفوا ». وفی مرآة العقول ، ج ١١ ، ص ٢٣٤ : « أطلقوا للناس ؛ قال والد شیخنا البهائی قدس‌سره : قیل فی معناه : إنّ المراد : أطلقوهم ولم یکلّفوهم تعلیم الإیمان وجعلوهم فارغین من ذلک ؛ لأنّهم لو حملوهم وکلّفوهم تعلیم الإیمان لما عرفوه ، وذلک إنّما هو أهل البیت علیهم‌السلام ، وهم أعداء أهل البیت ، فکیف یکلّفون الناس تعلیم شی‌ء یکون سبباً لزوال دولتهم وحکمهم وزیادتهم بخلاف الشرک؟

ولا یخفى بعده ، بل الظاهر أنّ المراد أنّهم لم یعلّموهم ما یخرجهم من الإسلام من إنکار نصّ النبیّ والخروج على أمیرالمؤمنین علیه‌السلام وسبّه وإظهار عداوة النبیّ وأهل بیته وغیر ذلک ؛ لئلاّ یأبوا عنها إذا حملوهم علیها ولم یعرفوا أنّها شرک وکفر.

وبعبارة اخرى : یعنی أنّهم لحرصهم على إطاعة الناس إیّاهم اقتصروا لهم على تعریف الإیمان ، ولایعرّفوهم معنى الشرک ؛ لکی إذا حملوهم على إطاعتهم إیّاهم لم یعرفوا أنّها من الشرک ؛ فإنّهم إذا عرفوا أنّ إطاعتهم شرک لم یطیعوهم ».


مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ إِذَا دَعَا رَبَّهُ وَهُوَ سَاجِدٌ ، فَأَیَّ شَیْ‌ءٍ تَقُولُ إِذَا سَجَدْتَ؟ » ‌

قُلْتُ : عَلِّمْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ، مَا أَقُولُ؟

قَالَ : « قُلْ : "یَا رَبَّ الْأَرْبَابِ ، وَیَا مَلِکَ الْمُلُوکِ ، وَیَا سَیِّدَ السَّادَاتِ، وَیَا جَبَّارَ الْجَبَابِرَةِ ، وَیَا إِلهَ الْآلِهَةِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَافْعَلْ بِی کَذَا وَکَذَا" ، ثُمَّ قُلْ : "فَإِنِّی عَبْدُکَ، نَاصِیَتِی فِی قَبْضَتِکَ"، ثُمَّ ادْعُ بِمَا شِئْتَ ، وَاسْأَلْهُ؛ فَإِنَّهُ جَوَادٌ ، وَلَایَتَعَاظَمُهُ شَیْ‌ءٌ»


سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ ) قَالَ : « هُوَ الْإِیمَانُ ».

قَالَ : قُلْتُ: ( وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ )؟ قَالَ : « هُوَ الْإِیمَانُ ».

وَعَنْ قَوْلِهِ تَعَالى : ( وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى )؟ قَالَ : « هُوَ الْإِیمَانُ ».

 

(الکافی الشریف، دار الحدیث، lib.eshia.ir)


دعای مکارم اخلاق حضرت زین العابدین یک دینامیکی دارد که در عین حال موجب انزال سکینت در قلوب مومنین می شود. در المیزان در ذیل آیه و هو الذی انزل السکینة علی قلوب المومنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم می فرمایند که ایمان فقط علم نیست و بلکه علم و التزام بدان است. و الا می شود علم داشت و با اینکه علم دارد به انحراف خود کافر و مرتد می شود:

ایمان ، تنها و صرف علم نیست ، به دلیل آیات زیر که از کفر و ارتداد افرادى خبر مى دهد که با علم به انحراف خود کافر و مرتد شدند، مانند آیه ((ان الذین ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدى (( و آیه ((ان الذین کفروا و صدوا عن سبیل اللّه و شاقوا الرسول من بعد ما تبین لهم الهدى (( و آیه ((و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم (( و آیه ((و اضله اللّه على علم ((، پس بطورى که ملاحظه مى فرمایید این آیات ، ارتداد و کفر و جحود و ضلالت را با علم جمع مى کند.

المیزان، جلد 18، ص 386.


خوب، ما حالا مسئله مومن بودن به خدا و امام زمان را در نظر بگیریم. و برای مثال فرض بفرمایید که هر روز صبح از خواب مومن باایمانی  بلند می شود متوجه می شود که امروز روز عاشورا است، و کل زمین هم کربلا است. هر روز هم می فرماید این الطالب بدم المقتول بکربلا و بلکه زیارت عاشورا را هم می خواند. خوب، این یعنی چه؟ آیا این یعنی که بنده مومن هر روز همه پیامبران و امامان خود را کشته چرا که به آنها جحود شده و ظهر هم می رود سر کار؟ یا اینکه خیر، هر روز در راه آنها جهاد می کند که در راه آنها شهید شده و امام حسین را در دنیا زیارت کرده و در آخرت نیز شامل شفاعت آن حضرت گردد. اینجا صد در صد با یک مسئله گردش-گردشگری طرفیم که باید جهت آنرا جهتیابی کرد که از کدام جهت به کدام جهت است؟


اگر ما با یک ساعتسازی طرف بودیم که داشت تصمیم می گرفت که جهت عقربه ساعتش را ببیند باید موافق معمول جهت عقربه های ساعت باشد یا مخالف آن، اینجا ما مسئله مان حل بود. حالا همه عقربه ها در یک جهتند و این یکی در جهت دیگری است. این دیگر مسئله چندانی نیست. فرقی نمی کند ساعت عقربه هایش در چه جهتی می چرخد. مهم این است که قرارداد را متوجه شود که از کدام جهت است و بعد هم متوجه شود که یک ساعتی درست کند که خوب کار می کند گذشته از اینکه ساعتش در جهت معمول می گردد یا خلاف آن. اینجا هیچ اخلاقی هم در میان نیست که مکارم اخلاق کدام است که آیا در جهت معمول ساعت است یا مخالف آن؟ و لذا اگر مسئله گردش-گردشگری را هم از این باب داشتیم، همین بود که گهی شرق به غرب است و گهی هم غرب به شرق باشد. مگر چطور می شود.

اینجا دیگر ما با صرف ساخت یک ساعت و جهت عقربه های آن طرف نیستیم که آنرا با امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم گره اش بزنیم. بگذارید ببینم آیا می توانم این مسئله را با ایمیونولوژی و سرطان شناسی و بیولوژی مولوکولی نیز گره اش بزنم؟!!! و بلکه یک روزی هم این کار را درست انجام دادم. مسئله این نیست که ما می خواهیم با یک مسئله خیلی عظیمی دست به گریبان شویم که هیچ کس از پسش برنیاید و لذا هر کاری دلمان خواست انجام دهیم. مثل این است که بفرمایید که حضرت علی علیه السلام چاه که حفر می کرد، همچین که به آب می رسید آن را وقف می کرد. و لذا ما هم به او تاسی می کنیم و هر چاه نفتی را که پیدا کردیم نیز وقف می کنیم، یا هر اوراق بهاداری را که یافتیم نیز وقف می کنیم، یا حتی هر چاه مملو از جواهری را هم که یافتیم وقفش می کنیم. این کار در دنیای مادی ای که باید برای هر کالایی قیمتی را پرداخت کرد، سخت جلوه می کند. ولی در دنیای معنوی و الهیات که می توان به خدای تبارک و تعالی دعا کرد و دعایت را مستجاب می کند نیز سخت امکان پذیر است هر چند که اگر هم کسی موفق شود از عجایب روزگار بنظر می رسد. یعنی چه اوراق بهادار را وقف کردن؟ مگر می شود؟

یک مثال جالبی اینجا هست که فرض بفرمایید که می خواهیم جرم پروتون را بیابیم. یحتمل یکی از کارهای ال اچ سی و بلکه خیلی شتابدهنده ها و آزمایشگاه های دیگر هم همین باشد. بجای این مسئله ما می آییم همین مسئله باران در شهریار خودمان و همه شهرهای دیگر و از جمله مثلاً باران در مسجد الحرام مکه را در نظر می گیریم. آیا اصلا می شود بطور همزمان هم باران در شهریار داشته باشیم و هم در مسجد الحرام؟ برای حل این نوع از مسائل معمولاً با مسائلی محلی طرفیم که از طرفی هم باید جهانی اش کرد. و اما از طرفی یحتمل مسئله معادلات دیفرانسیل غیرخطی باشد و باید آنرا تبدیل به معادلات فاینایت دیفرنس خطی اش کرد تا بتوان آنها را رایانه ای محاسبه کرد. و از طرفی مسئله از نوع دیگری باشد که یک وقت بطور امواج میدانهای پیوسته ای است که به مسئله نگاه می کنیم و یک وقت دیگر است که وارد میدانهای کوانتمی می شویم. همانطور که می توان نور را به عنوان موج یا ذره یا هر دو در آن واحد به حساب آورد! یعنی نور هم موج است و هم ذره در آن واحد. مثل این می ماند که بگوییم که خوب ما دریا و اقیانوس و رود جاری از آب داریم ولی در عین حال باران و ابر و ذرات بخار ناشی از تبخیر آب اقیانوس و دریا را نیز در اثر تابش و گرمای خورشیدی داریم. و لذا گاهی ما از لحاظ محاسباتی است که مسائل کما بیش پیوسته و دیفرانسیلی را در فضا مش بندی و گسسته و نقطه بندی و همولوژیک و توپولوژیک می کنیم چرا که توان محاسباتی ما آنقدر نیست که غیر از ان را انجام دهیم. و حال آنکه خیر. گاهی هم ما بقصد می خواهیم بجای اینکه حالت چگال مواد و مسائل مربوط به آنها را در نظر آوریم، بقصد همه عال را مملو از ذرات در نظر می گیریم که همه و همه با هم برمکنش می کنند و نه اینکه چنین می کنیم چون توان محاسباتی ما غیر از این را نمی پذیرد. یعنی یک وقت هست که می فرماید:

If you can\t beat them, join them.

ولی یک وقت هست که خیر. اینها اگر جهنمی ترین افراد روی زمین هم هستند یا بلکه بهشتی ترین آنها هم باشند، شما بدلایلی می خواهید به آنها ملحق شوید و فرقی ندارد که آیا آنها جهنمیند یا بهشتی. و اما اینکه در چه برهمکنشی است که می خواهید این کار را انجام دهید است که شرط است. فرض بفرمایید که حتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نزد هر کسی که مشرف نمی شدند، ولی هر کسی یحتمل امکان داشت که سعی کند و موفق هم شود که نزد آن حضرت مشرف شود. این چه گردش-گردشگری را ایجاد می کرد و angular momentum و چرخش و اسپین آن به چه صورتی می شد؟!!! آیا حضرتش ابوسفیان و معاویه و یزید را منع می کردند که خدمت ایشان برسند؟ البته امام حسین علیه السلام منع کردند که با یزید لعنت الله بیعت کنند چرا که فرمودند و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید.

و لذا، مسئله خطرناک در مسئله گردش-گردشگری همین است که نمی شود گردش-گردشگری را جهتش را عوض کرد بدون اینکه کار کار خدا باشد و مسئله از مسال الهیات باشد و با مسئله ولایت فقیه قدس سره و خلافت امام زمان عجل الله فرجه الشریف گره خورده باشد. یعنی می شود، ولی هر گردش-گردشگری را نمی شود. بعضی گردش-گردشگریها است که فیلتر شده اند. و اینها را نمی توان وارونه فیلتر کرد و بدلخواه فیلتر کرد و سایتهای خوب را فیلتر کرد و سایتهای بد را فیلتر نکرد. مکارم اخلاق می خواهد و نه عرفانهای کاذب شیطانی. ایمان می خواهد. آن ایمانی را که در کتاب ایمان و کفر الکافی شریف آمده است و آن ایمانی را که المیزان ذیل آیه شریفه و هو الذی انزل علی المومنین سکینة لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم. یک ایمانی می خواهد که بگوییم ما نظریه حمیدی مجیدی داریم که گردش-گردشگری حمیدی-مجیدی را تبدیل می کند به ابرگردش-گردشگری حمیدی-مجیدی آنچنان که جهت آنرا درست و بموقع عوض خواهد کرد که مورد نظر الهی است و این کار را بدست امام زمان عجل الله فرجه الشریف خواهد کرد چرا که  إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا   


راز بگشا ای علی مرتضی، ای پس سؤ القضا حسن القضا


این بیت را مولوی در داستان خدو انداختن خصم می گوید که اخیراً به این حقیر سوء القضا حسن القضای شعر اشاره شد وقتی بنده گفتم که بلکه امیرالمومنین در امر الهی صبر نشان داد. البته یحتمل صبر حضرتش تا این حد نبود که از مجازات خصم چشم پوشی فرمایند.

از پس سوء القضاء فیشهای نجومی باید قبول کرد که می تواند حسن القضاء عدالت در جامعه بیرون بیاید هر چند که یحتمل هیچ گاه هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و ارتباط آن با نجوم را برنتابد! و اما یک دو قطبی را می تواند تقویت کند که عبارت است از ازدیاد فاصله اشرافیگری- فقر و یک بی تفاوتی ای که واقعاً می تواند کشنده باشد. این یک فرض باطلی است که کسی بخواهد از سر بی کاری و بی تفاوتی نسبت به جامعه و گوشه عزلت گزیدن به نجوم یا خداپرستی زاهدانه بپردازد. و کاری نداشته باشد که در جامعه چه دارد می گذرد. یا اینکه وضعش ظاهراً به اندازه کافی خوب باشد که احتیاجی ندارد به مسائل اقتصادی فکر کند و خود را بالاتر از فقرا و طبقه مستضعف می پندارد هر چند که یحتمل مستکبر هم نباشد ولی می تواند گذران زندگی کند و به نوشتن و هندسه و نجوم و بلکه فلسفه خود بپردازد. اخیراً بنده در ماه رمضان یک چیز عجیبی هم شنیدم که آیت الله بروجردی به علامه طباطبایی اشکال می کرد که به هر که از راه رسید سعی نکن فلسفه یاد دهی. فلسفه باید در حیطه فلسفه و حکمت الهی باشد. البته این حرف متینی است ولی شما نمی توانید بفرمایید که از چاقو برای پوست کندن میوه چطور استفاده کن که دستت را نبری. یعنی می توانید بگویید که مسئله از این قرار است ولی نمی توانید بفرمایید که چاقوهای دیگری برای کارهای دیگری نداریم.

و لذا یحتمل فیلسوفی را بیابید که سالیان سال به فلسفه بپردازد، و فیلسوف خوبی هم باشد ولی حرفش بدتر از حرفهای این بنده حقیر که در باب وبلاگنویسی است و سعی در ارتقاء نظریه حمیدی-مجیدی دارد، خریداری ندارد. این معنایش این نیست که فیلسوف، فیلسوف بدی است. معنایش این هم نیست که فلسفه خریدار ندارد. معنایش یحتمل این هم نباشد که به حکمت الهی هم نمی خواهد بپردازد. بگذارید ببینم، پس معنایش بالاخره چیست؟!!! یحتمل معنایش این است که برای نمازگزاری و عبادت و حکمت در جمع حاضر شدن آنقدر موانع و از جمله سد اشرافیگری-فقر نهفته است که دیگر کسی حوصله اش به این چیزها نمی آید مگر اینکه فیلسوف بنده خدا حرفش را می گوید به امید اینکه بالاخره شنیده خواهد شد. حالا بعضی بفرمایند که آقا چقدر هی حرف حرف حرف بزند این فیلسوف یه لا قبای آس و پاس؟ مگر می شود؟ زهد و پرهیزکاری هم یک حدی دارد. بالاخره فیلسوف هنرمند آن است که بتواند حرفش را طوری بزند که مردم را جلب کند. البته دیگر کسی اینجای قضیه را نخوانده بود که می توان حرفت را در وبلاگ بزنی و بگویی و بگویی و بگویی تا دلت خواست تا خسته شوی و یا حوصله خودت سر برود یا حوصله بقیه یا هر دو! مثل نماز جمعه است که مدتها بر علیه غرات گر بیت المال گروه کوچکی شعار می دادند و کسی خیلی همراهی یا توجهی نمی کرد. این جمعه، حسابی همه با هم بر علیه غارت گر بیت المال شعار دادند و یک پارچه شنیده شد. ای غارت گر بیت المال، نکن از این کارها! بالاخره مجازات خواهی شد. شک نکن. این کارها خوب نیست. خدا را خوش نمی آید. و این هم یک باور دیگری می خواهد که هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید که غارتگر اصلی مستضعفین او است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ، قَالَ :

نَظَرَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام إِلى أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَمْشِی ، فَقَالَ : « تَرى هذَا؟ هذَا مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللهُ عَزَّ وجَلَّ : ( وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ)

(الکافی الشریف، شیخ کلینی، جلد 2، ص 58)


یک سوال مهمی بذهن خطور می کند که مجموعه اطلاعاتی را که ما باید بررسی و تحقیق کنیم در زمینه مثلاً باران آسمانی تا درست لااقل بتوانیم آب و هوا را پیش بینی کنیم و بلکه تاثیرات مهم دیگری را نیز وارد بحث نماییم، اینها تا چه حدی محلی هستند و تا چه حدی جهانی! یعنی می توان گفت که اگر قرار است در منطقه شهریار باران ببارد، این باران در وضعیت آب و هوایی شهرهای نزدیک و دور دیگری نیز چقدر تاثیر دارد؛ ولی اینکه چقدر نزدیک و چقدر دور از باران شهریار تاثیرپذیر است هم سوال خوبی است. فرض بفرمایید که در شهریار دارد باران می بارد، و در توکیو و لندن و بوینس آیرس و هاوانا و کلمبوس اوهایو و وایکیکی همه و همه نیز دارد باران می بارد. و جاهای دیگر هم دارد باران می بارد. اصلا آیا این اهمیت ندارد که در آن واحد در چه جاهایی همزمان باران می بارد و در چه جاهایی باران نمی بارد؟ مثلاً در چه فصلهایی در مناطق حاره استوایی باران می بارد و بلکه طوفان می شود؟ خوب، ما نمی خواهیم خیلی از بحث خود دور شویم.

و اما به هر حال، بارش باران در شهریار و در فرانکفورت و پاریس و لس آنجلس یحتمل به هم ربطی داشته باشند و یحتمل هم هیچ ربطی نداشته باشند حتی اگر بطور همزمان باشند یا اینکه همان ابرها حرکت کنند و از جایی به جای دیگری بروند. و اما نظر ما این نیست که مثلاً ابرها از لس آنجلس قادرند حرکت کنند و به شهریار برسند و ایجاد باران کنند! و اما یحتمل ابرها از شهریار حرکت کنند و به تهران برسند و هوا ابری و بارانی شود. البته این هم که چقدر کوه و پستی بلندی جلوی راه این ابرها هست که می توانند موانعی برای آنها ایجاد کنند نیز قسمتی از مسئله است.

و اما مسئله دیگر هم همین مسئله گردش-گردشگری خودمان است که آیا قطره ای آب تا چه حد قادر است بصورت ابر گردش-گردشگری کند و تاثیر تابش و گرمای خورشید بر این ابری که بصورت قطرات آبی از دریا و اقیانوس برمی خیرد و بادها را ایجاد می کند تا ابرها به حرکت درآیند. و البته گردش-گردشگریهای دیگری هم مثل گردش-گردشگریهای کره زمین و خورشید و ماه و همه و همه سیارات و ستارگان دیگر هم تا چه حدی تاثیر دارند. و لذا از یک دیدگاه گردش-گردشگری زمین حول محور خود را داریم که می تواند در مسئله ایجاد و حرکت ابرها اثرپذیر باشد و از طرفی هم مثلاً گردش-گردشگری قطره ای آب در ابری داریم که حول محوری یحتمل شروع کند به گردش-گردشگری و این آیا مورد علاقه ما باشد که بررسی اش کنیم در این نظام کلی عالم که چقدر و چقدر است این گردش-گردشگری اش یا خیر؟ و صد البته گردش-گردشگریهای زمین و خورشید نسبت به هم همانطور که گفتیم نیز اینجا مورد بحث و بررسی است. مثلاً اگر خدا مقدر می کرد که بارانی بر سر آتش سوزی ماهشهر بتواند بریزد که آنرا خاموش کند، خوب اتفاقاً خیلی خوب هم می شد همانطور که اگر ما می توانستیم گرد و غبار یک منطقه ای را حرکت دهیم و بر سر آتشفشانی بریزیم که آتشش خاموش می شد هم خیلی دلخواه می شد با یک گردش-گردشگری درست و دقیقی که بتواند یک نقطه ای را به نقطه دیگری بوسیله ابرها و بادها و امثالهم وصل کند! و الله اعلم.

البته بعضی اشکال می کنند که پس نوترینوها را چه کنیم؟ و مثلاً آزمایشهای آیس کیوب چه می شوند و چه خاصیتی دارند در رابطه با این همه گردش-گردشگریهایی که در راه هستند و از جمله گردش-گردشگریهای ابرها. إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا. اینجا یک مسئله دیگری پیش می اید که مسئله را تا چه حد می توان برعکس کرد؟ یعنی مسئله گردش-گردشگری ابرها چقدر مهم است که می تواند در گردش-گردشگریهای دیگر اثرگذار باشد؟

برای اینکه ما این مسئله را بررسی کنیم است که باید از آنالیز تابعی و توابع و تک قطبیها و دو قطبیها و چهار قطبیها و چند قطبیهای تحلیلی و غیر تحلیلی روی خمینه ها بطور محلی و جهانی کمک بگیریم. همینطور مسئله این است که تا چه حدی است که ما باید از توابعی از تک قطبیها تا چندقطبیها استفاده کنیم تا بتوانیم درست به گردش-گردشگریهای مورد بحث بپردازیم و از نظریه مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنهای مینیمال و ماورای آنها و دیگر نظریه ها اینجا کمک بگیریم که قبلاً کلی بحثها در میدانهای کوانتمی در آن داریم.

مسئله را می توان اینطور عنوان کرد که یک قطره آب یا حتی یک مولوکول آب در فضای تانژانت یک خمینه ای چطور می تواند در حرکت ابرها اثرگذار باشد یا حتی فوتونهای تابیده شده بر این ذره آب چطور می توانند آنرا به حرکت درآورند؟ و در نهایت حرکت این مولوکول آب و توابعی که بر آن کار می کند چه تاثیری بر انواع گردش-گردشگریها دارند. و برای این مسئله آیا تک قطبیها کافی است یا دو قطبیها هم به کار می آیند یا اینکه مراتب بالاتری از چندقطبیها را هم در نظر گرفتن درست است. البته باید در نظپر داشت که قطرات آب از ذراتی تشکیل می شوند که آیا نمی توان آنها را چند قطبیهایی از ذرات مولوکلی آب در نظر گرفت؟!!! و حالا آیا این ابرها بارانزا شوند آیا نشوند. و یعنی بنده نظرم این است که آیس کیوب و نوترینوهای خورشیدی و غیر آن را چه کنیم اینجا؟ و اینکه حالا سه texture zero ماتریسهای جرم و نوسان و قاتی کردن طعمهای نیوترینوها چه ربطی می تواند به موضوع داشته باشد، یک وقت دیدید ما هم ابرها و هم باران و هم گردش-گردشگریههای آنها را رها کردیم رفتیم سر ابرتقارنهای مدل استاندارد ببینیم اینجا چه خبر است و بلکه به هندسه ناجابجایی بپردازیم! البته از این بنده حقیر بپرسید که یحتمل خوب هم هست چرا که می تواند نظریه حمیدی-مجیدی را نیز ارتقاء دهد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا. اللهم بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد احاط به علمک. مشکلی را اقای دکتر نجفی در سایت علم ایران بیان می فرمایند که خیلی مشکل جدی ای است: اگر فراموش کنیم که این یک سایت علمی است و همچنین بخشهای علمی و اجتماعی نیز حذف شود و صاف برویم سر مسائل فرهنگی مربوط به فساد و پوشش، آنگاه آیا حق می دهید که گویی وارد یک منطقه ممنوعه ای شده ایم که هیچ علم و اجتماع و فرهنگی نیز به ما این اجازه را نمی دهد که وارد چنین معضلات فرهنگی شویم هر چند که واقعیات خاص آن فرهنگها است. دلیلش این است که هر چند ظاهراً مسائل علمی و  فرهنگی را داریم، و اما از یک چیزی منع شده ایم که دیگر غیر ممکن می نماید سرش بر ما فاش شود و همینها را در ایران جور دیگری داریم. البته یحتمل بتوان نشان داد از این دیدگاه چطور وارد حالات BPS مهتاب هیولایی و برنامه لانگلندز شد و بلکه چرا نظریه حمیدی-مجیدی نیز آنچنان محتوا نمی یابد!

راستش بنده از این دیدگاه به مسئله سر مستودع فیها نگاه نکرده بودم که وقتی خدای ناکرده الغدیر و حضرت فاطمه زهرا و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها کنار گذاشته شدند که خدا لعنت کند آنهایی که چنین کردند را. خوب دیگر مسئله کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام و ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة و اصولاً خیلی از مسائل مربوط به پیروزی مستضعفین بر مستکبرین خود به خود کنار می رود و تنزل پیدا می کند به اینکه یک انقلاب صنعتی یا اجتماعی یا آزادی بشر یا بهبود وضعیت رانندگی یا حتی پرداختن جدی به مسائل مستضعفین-مستکبرین از دیدگاه های مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارن و ریسمان و امثالهم در ریاضی-فیزیک بپردازیم.

و اما اینکه فقط آه یک مظلوم بر علیه کل ظالمین عالم در همه اعصار بتواند اسپین و چرخش و گردش-گردشگری را از شرق به غرب تبدیل کند به از غرب به شرق، اینجا باید سر این مظلومیت را اول سعی کرد شناخت. و مسئله این است که این کار ماورای عقل و فهم و درک بشری است همانطور که هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. و باز اینکه مستضعفین عالم چطور بر استکبار جهانی ظفر می یابند و ائمه و وراث جهانی می شوند و خداوند تبارک و تعالی بر آنها منت می نهد سرش نزد امام زمان است. و سوره القصص بدان اشاره دارد و بنظر بنده می رسد که تفسیر المیزان تا حدی مسئله را باز می کند بشرطی که بنده حقیر درست به مطالعه آن بپردازم. البته انسان عملاً  باید طرف مستضعفین عالم را بگیرد و نیز بر علیه استکبار جهاد کند. و لازمه این کار هم بنظر می رسد که فقه و حدیث و قرآن کریم است که با اینها و با خیلی چیزهای دیگر فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً لازم می اید.

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


اینکه ببینیم یک ملتی چطور می خواهد خود را نجاة دهد، یک امری است بسیار دیدنی که بصیرت فراوان هم می خواهد. بعضی هستند که یحتمل اشکال کنند که این یک مسئله ای است که به ما مربوط هم نیست یا، شاید هم اشکال کنند که این یک مسئله ای است که مربوط به خود آن ملت است و نه مربوط به ما، یا یحتمل هم اشکال کنند که این یک مسئله ای است که مربوط می شود به خدا و پیغمبر و امام زمان و نباید در این امور دخالت کرد، یا یحتمل بعضی اشکال کنند که اتفاقاً ما خیلی هم می خواستیم که کاری کنیم و از یاران امام زمان علیه السلام هم شویم ولی می ترسیم نکند گناهی یا خطایی یا مشکلی از ما سر بزند و ما را از گدایی در خانه حضرتش برانند. شما فرض بفرمایید که عمرو بن عبد ود اگر نمی رفت به صحنه نبرد و عربده هم نمی کشید و هل من مبارز نمی طلبید که بیایید مرا به جهنم بفرستید یا خود به بهشت روید اگر خیلی راست می گویید و خیلی فکر نمی کرد که طرف حق ایستاده است، آن بلا دیگر سرش نمی آمد که آمد که امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام و نه غیر او جوابش را درست دادند و نشانش دادند که راه خدا این است.

و لذا ما می شنویم که می فرمایند که امام زمان وقتی ظهور فرمودند خود به حضرت عیسی علیه السلام می فرمایند که شما بفرمایید به نماز و در جواب آن حضرت عیسی علیه السلام نیز تعارف می کنند که خیر شما خودتان بفرمایید به نماز. و آن حضرت پشت سر امام زمان به نماز می ایستند. و لذا مسئله جهاد با جاحد در اینجا است که تا آنجایی است که قومی را می خواهد نجات دهد و از آن به بعد وظیفه خود آن قوم است که آنقدر بصیرت داشته باشد که آزادی خود را حفظ کند. این است که دیدن اینکه حضرت موسی علیه السلام فرعون علیه العنه را چطور شکست می دهد و فرعون چطور غرق می شود و حضرت موسی علیه السلام چطور پیروز می گردد در مورد هر قومی دیدنی و شنیدنی است. و اما این بشرطی است که بکلمه لا اله الا الله ایمان بیاورد و شرط و شروطش را نیز رعایت کند. این است که حضرت عیسی علیه السلام می فرمایند که شما بفرمایید نماز و من پشت سر شما به نماز می ایستم تا اینکه قوم من هم متوجه شوند که کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی. اگر غیر از این می بود که جاحد بر مجاهدان غالب می شد و مسلمانان نیز مبتلا می گشتند.

و لذا مسائل بسیار دقیق و ظریفی در نظریه های حمیدی-مجیدی نهفته است. و اگر قرار باشد کسی از ریاضی-فیزیک به نظریه حمیدی-مجیدی و الهیات برسد و از آنجا به کلمة لا اله الا الله پی ببرد، نمی شود مگر بتواند گدایی امام زمانش را بکند. البته این فقط ظاهر قضیه است که از الطاف الهی است که امام زمان را از ما پنهان می دارد و بجایش انواع و اقسام ماشینها و دستگاه ها و اینترنت و ماهواره و هوا و فضا را در اختیار بشر گذاشته است. رسیدن به ماورای اینها و رسیدن به امام زمان علیه السلام در نهایت است که معرفت الله را می طلبد و زانو زدن در پیشگاه اساتید الهی و نظریه های حمیدی-مجیدی را. و الا که عمرو بن عبد ودها که الی ما شاء الله امروزه داریم و کو امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ما و بلکه آنقدر سلاحهای مخوف تر از عمرو بن عبد ودها داریم که حالا بیا و ببین که این بشر دو پا کارش به کجاها کشیده است. أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى ﴿۴۰﴾ سوره مبارکه قیامة. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام


بنده نمی خواهم دروغ بگویم و اصولاً یحتمل چنین اعلان کردنهایی هم درست نباشند که مثلاً بفرمایید که نه اینکه این حقیر می خواستم بروم چهارراه استانبول؟ این است که یک سر هم برای نماز ظهر خواهم رفت حسینیه امام خمینی!!! این بیشتر بنظر می رسد که یک حرف شوخی ای باشد تا چیز دیگری. و لذا خوب، نیت است و کار دل است دیگر. نیت کردن که خوب است. نیت می کنید روزه بگیرید. و یحتمل هم نتواند.


و اما بنده عرض کنم که رفتم حسینیه امام خمینی بعد از اینکه موتوا قبل ان تموتوا پیش بیاید. و آن جوان برومند را هم دیدم که دو بار جلوی این بنده حقیر نمایان شد. دفعه دوم وقتی می خواستم از حسینیه برگردم، رفتم و با او دست دادم. او پرسید که آیا مشکلت حل شد؟ و این حقیر خدمت آن حضرت عرض کردم که مشکلی نبود! البته این را هم عرض کنم که این جوان آنقدر رفتارش متین بود که بنده این احتمال را می دهم که ایشان معمم و از روحانیت یا روحانیون است ( و البته این را هم عرض کنم که بنده هنوز هیچ وقت متوجه نشده ام که فرق بین روحانیت و روحانیون چیست آنطور که مرحوم دوستی خدا بیامرز این حقیر تذکر می دادند که فرقهایی هست،) و حالا در ماموریتی که دارد عمامه اش را برداشته بوده. البته قبلاً هم بنده از این توهمات داشته ام و خیلی اوقات هم غلط از آب درآمده است! ولی دلیل این حرف بنده این است که درست است که این جوان سد راه این حقیر شد در به نماز رفتن. ولی این کار را خیلی محترمانه هم انجام داد. و معلوم بود که این کار را از روی وظیفه شناسی دارد انجام می دهد هر چند که البته بنظر بنده کارش درست نبود.


بگذریم، بنده ولی از آن حضرت پرسیدم که آیا تو می توانی پارتی ما شوی برویم مدافع حرم شویم؟ و ایشان گفت که باید از طریق مسجد و بسیج اقدام کنی و از اینجا نمی شود. البته بنده هم که دل خوشی از بسیج مساجدمان نداشتم به او گله کردم. ولی اگر امروز بروم و او را دوباره ببینم به او خواهم گفت که اتفاقاً اشتباه هم می کند که از حسینیه امام خمینی نمی شود رفت مدافع حرم شد. یعنی اگر قرار است که کلنا عباسک یا سیده زینب، که راهش همین است که همه را بسیج کنیم یک طوری همه از آنجا برویم مدافع حرم شویم. دلیلش هم روشن است. و آن اینکه اگر ما واقعاً قرار است که برویم مدافع حرم شویم، و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام، از حسینیه امام خمینی ره نشود، دیگر هیچ جای دیگر هم نمی شود. مشکل این است!


البته بنده حقیر این را هم عرض کنم که در گفتار و رفتار بعضیها گاهی می توان یک عدم صداقتی یافت که این ناشی از مشکلاتی است که بین حوزه و دانشگاه موجود است. اصولاً یحتمل بتوان عرض کرد که هم حوزه و هم دانشگاه هر کدام مشکلات خود را دارند، ولی شکی نیست که در برخورد با مسائل و از جمله نظریاتی شبیه نظریات حمیدی-مجیدی نوع دیدگاه ها کلاً فرق دارد. مثلاً دانشگاه کاری ندارد نظریات ریاضی-فیزیکی که می خواهد بررسی کند آیا نظریه زایبرگ-ویتن است یا گرموف-ویتن و اما حوزه بنظر این حقیر می رسد که نخواهد وارد این مسائل شود. دلیلش هم این است که بعضی نظریات مهر صهیونیستی یا یهودی دارند هر چند که ریاضی یا ریاضی-فیزیکی است. یعنی اگر در این زمینه پیشرفت هم کنیم، به اسم نظریه ای غیر از نظریه حمیدی-مجیدی است و بلکه به اسم زایبرگ-ویتن یا گرموف-ویتن هم هست. و خوب، از دیدگاه دانشگاهی هیچ اشکالی هم ندارد چرا که ریاضی-فیزیک است دیگر، ولی از دیدگاه الهی و اسلامی و حوزوی موانع و مشکلاتی دارد. البته یهودی مسیحیان ید طولایی هم در مسائل هندسی ریاضی فیزیکی دارند. و لذا مسئله به این سادگیها هم نیست که تشخیص دهید اینجا دارید جهاد می کنید و آنجا دیگر جهاد نیست و بلکه مجاهدت را کنار گذاشته و جاحد شده اید.

البته خیلی اوقات مسئله در این حدود هم نیست که ما خدای ناکرده دچار انواعی از منیتها می شویم. یعنی هر کسی در یک حدی است که می تواند موتوا قبل ان تموتوا کند. این برای همه یحتمل اصلا مقدور نباشد. یعنی شما می خواهید یک مرده ای را زنده کنید و نه اینکه یک حی و زندده ای را از روی جهل بکشید چرا که بی جهت تبلیغ موتوا قبل ان تموتوا الکی کرده اید! این آن عدم صداقتی است که بنده عرض می کنم در مواجه ی بین دانشگاه و حوزه موجود است. مسئله اینجا است که نه حوزه و نه دانشگاه آن تفکری را که دانشجو یا طلبه خودش می تواند به نتایجی که مایل است برسد را برنمی تابد. و اما لااقل در ظاهر بنظر این طور می رسد که دانشگاه در این زمینه لیبرالتر است. طلبه و دانشجو می تواند روی مباحث خود کار کند، و اما اینکه اینها را بخواهد به کسی ارائه دهد، آنجا است که گیر می کند. و ولی مشکلها بعد از مشکلها است که شروع می شود آنگاه که عشق آسان نمود اول. دلیلش هم این است که ادعای کار خوب کردن نزد اساتید فن اینطورها هم نیست که بفرمایید مثلاً که نه چک زدیم نه چونه و عروس اومد تو خونه! اساتید اشکال و مشکل دارند به کارهای شما همانطور که شما هم به کارهای آنها حتی در سطوح طلبی خود ایراد می کردید. و اما باید حق داد که نزد مردم با ایمان، یک خلوص نیتی هست که نزد دیگران یافت نمی شود آنطور که علی بن یقظین حتی می رود صورتش را زیر پای آن رجوع کننده به او می کند که جوابش را درست نداده بود و امام موسی کاظم علیه السلام از این بابت از او ناراحت شد و به او امر کردند که باید از دل او در بیاوری. و اما مقابله دانشگاه و حوزه از این نوع نیست آنطور که یک عدم صداقتی در این میان هست که نتیجه تقابلها و تفاوتهای جهاد  و جحود است. قاعدتاً در حوزه نباید جحود داشته باشیم، ولی خوب چه کنیم که داریم دیگر. و لذا با این جحود هم باید رفت توی جهاد!

اینجا یک مسئله ای است که فقط بدست امام زمان می تواند حل شود و لا غیر. و آن این است که دانشگاه راه خود را می رود و حوزه هم راه خود را. و اما اینکه کجا کسی دچار توهم شده و کجا او صداقت دارد که مسئله تقابل حضرت موسی و فرعون را درست درک کرده است و خود ادعای فرعونیت نمی کند آنجایی که باید به حضرت موسی کمک کند بالاخره معلوم می شود و اینطور نیست که بتوان سر همه را کلاه گذاشت. البته قسمتی از مشکل دقیقاً همین است که مسئله اینطور نیست در دانشگاه ها چرا که اصولاً تفکر فرعونی را جایز می داند و اگر آنرا هم جایز نداند لااقل برای خود درجات الوهیت قائل می شود چرا که اصولاً علومش دچار شرک است. و برای همین هم اسلام را نمی پذیرد. و همین دانشگاه های ما را هم مبتلا می کند. و نظریه حمیدی-مجیدی هم مشکلش همین است. همه یحتمل می گویند بی کاری؟ برویم نظریه حمیدی مجیدی را که معلوم نیست چیست را واردش شویم و حال آنکه این همه نظریه های رنگ وارنگ عالی داریم؟

و این عدم صداقت در حوزه صد در صد نباید یافت شود. و حال آنکه آنجا هم مبتلا شده است چرا که اگر غیر از این بود ما خیلی وقت پیش بود ک پیشتاز در نظریه های حمیدی-مجیدی می بودیم. مشکل این است. این نیست که بنده حقیرم که یک چیز من درآوردی ای را ابداع کرده باشم و اسمش را بخواهم بگذارم نظریه حمیدی مجیدی. خیر، نظریه های جحودی این نظریه ها موجودند. و دلیل اینکه نظریه های جحودی آنها موجودند این است که در نظریه های جهادی آنها از سالها و بلکه قرنها پیش کار نشده است! و این است که جحودیت وارد کارها شده است. و همه همین را هم می پسندند و به اسم علم هم در سطوح جهانی قالبش می کنند. و لذا بجای اینکه مرده را زنده کند، بلکه حضرت مسیح را هم بلاها بسرش بتوانند می آورند. و چرا؟ چون تقصیر خودشان نبوده و بلکه دچار مشکلات جحودی خود شده اند و حساب را بر غیر آن گذاشته اند. این است که جحودی و منیت فرعونی را یحتمل خیلی راحتتر است از پا دربیاوریم و او را کله پا کنیم، ولی جحودی و منیت حوزوی و دانشگاهی سختتر است چرا که با انواع و اقسام فرعونیت طرفی و نه فقط یک فرعون دیگر. و بار این مسئله را افراد با ایمانی مثل همام که از یاران خدوم امیرالامومنین تشریف داشتند می بینیم. یک مثال آنرا در مورد یکی از خادمان امامزاده اسماعیل بنده خود مشاهده کردم که در ختم آن مرحوم چطور مردم دسته دسته حضور پیدا کردند و چه ختم با شکوهی برای او برگزار شد و چه خادم با صفایی هم بود. خدا رحمتش کند آقای محمد مرادی را. خدا خوبان را زود می برد نزد خود. و اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله. نظریه حمیدی مجیدی کدام است؟ فقط مدافع حرم و لا غیر! با اینکه سحری هم خواب ماندم و نخوردم، دعا کنید بروم حسینیه امام خمینی و از آنجا هم بروم مدافع حرم شوم. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام.

البته این هم هست که مسئله و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً اینجا کلمه "به" دقیقاً به قرآن می فرمایند برمی گردد هر چند که بعضی از کفار را فقط می توان کم محلی کرد و همین که محلشان نگذارید مسئله حل است. و اما اینکه می فرمایند با قرآن جهادی کبیر کن با کفار، این مانند یک پتکی است که رسالت پیامبر بر کفار وارد آورد. و این مخصوص کفار مکه هم نیست چرا که بفرمایید چون سوره مکی است و لذا مخصوص کفار مکه است و نه کفار مدنی. حضرتش جلوی همه کفار ایستاد و با قرآن تبلیغ دین و انذار و دعوت به تقوی با آنها جهاد کرد، از دوست و آشنا گرفته تا انواع دشمنان غریبه. و همین امروز هم کار می کند مگر آنجا که به اسم اسلام داعش و امثالهم تروریستی شده است چرا که بنظرش رسیده است وکیلهای غیرمسلمان قوی ای هم دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

...

فقال النصرانی : فأسألک، أو تسألنی؟

فقال أبو جعفر علیه‌السلام : «سلنی».

فقال : یا معشر النصارى ، والله لأسألنه عن مسألة یرتطم فیها کما یرتطم

الحمار فی الوحل.

فقال له : «سل».

فقال: أخبرنی عن رجل دنا من امرأته ، فحملت باثنین حملتهما جمیعا فی ساعة واحدة ، وولدتهما فی ساعة واحدة ، وماتا فی ساعة واحدة ، ودفنا فی قبر واحد ، عاش أحدهما خمسین ومائة سنة ، وعاش الآخر خمسین سنة ، من هما؟

فقال أبو جعفر علیه‌السلام : «هما عزیر وعزرة، کانا حملت أمهما بهما على ما وصفت ، ووضعتهما على ما وصفت ، وعاش عزیر وعزرة کذا وکذا سنة ، ثم أمات الله ـ تبارک وتعالى ـ عزیرا مائة سنة ، ثم بعث وعاش مع عزرة هذه الخمسین سنة ، وماتا کلاهما فی ساعة واحدة».

فقال النصرانی : یا معشر النصارى ، ما رأیت بعینی قط أعلم من هذا الرجل ، لاتسألونی عن حرف وهذا بالشام ، ردونی....

(الکافی الشریف، جلد 15، صص 297-298)


راجع به عزیر در قرآن کریم لااقل دو آیه آمده است:

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. (آیه 259، سوره مبارکه البقره)


وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿30، سوره مبارکه التوبه﴾


در ضمن، یک پارادوکسی هم هست در نظریه نسبیت خاص که معروف است به پارادوکس دوقلو که یکی از دوقلوها به فضا می رود و برمی گردد و می بیند که برادرش بیشتر از خودش عمر کرده. اینها هم یک نوعی از گردش- گردشگریهایی است که بنوع دیگری خارق العادی بنظر می رسند همانطور که اگر بگوییم که امام زمان 1000 سال در غیبت تشریف داشته اند و زنده اند و ظهور خواهند کرد، بعضی که به خدا و امام زمان ایمان ندارند او را زیر سوال می برند که چطور ممکن است کسی 1000 سال زنده باشد؟ بشر صد سال به زور عمر می کند! حالا شما حساب بفرمایید که ما فرض را بر این هم می گذاریم که گردش-گردشگریهای مثبت/منفی هم داریم و لذا نیز محاسبات هندسه احتیاج هست.

البته ظهور امام زمان در مسئله الغدیر و خلافت امیرالمومنین علی و حماسه کربلای حسینی  علیهم السلام نیز از یک نورانیت خاصی متجلی است. یعنی این سوال پیش می آید که چرا امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام 25 سال صبر فرمودند و چرا امام زمان آنچنان به کربلا تشریف فرما شدند طوری که اگر ایشان امام زمان خود بودند پس مسئله طور دیگری باید تعریف می شد. و اما مسئله چرا اینطور شد؟ نظریه حمیدی-مجیدی چه شد و چرا بدان پرداخته نشد؟ مسئله این است که یک ساعاتی داریم که وقتی نه در طلوع فجر است و نه در شب و نه در روز است و بلکه می تواند از ساعاتی باشد که غیر از ساعات زمینی است:

... فقال النصرانی : یا معشر النصارى ، رجل من أمة محمد یقول : سلنی ، إن هذا لملیء بالمسائل، ثم قال: یا عبد الله ، أخبرنی عن ساعة ما هی من اللیل ولا من النهار : أی ساعة هی؟

فقال أبو جعفر علیه‌السلام : «ما بین طلوع الفجر إلى طلوع الشمس».

فقال النصرانی : فإذا لم تکن من ساعات اللیل ولا من ساعات النهار ، فمن أی الساعات هی؟

فقال أبو جعفر علیه‌السلام : «من ساعات الجنة ، وفیها تفیق مرضانا».


و لذا، دیگر وقت برای پرداختن به نظریات حمیدی-مجیدی باقی نمی ماند و یا مسائل مربوط به الهیات است و لا غیر آن. و لذا ظهور امام زمان از نوعی است که هم نظریات حمیدی-مجیدی را جا می گذارد و بلکه تا الهیون بیایند درک کنند که عزیر و عیسی ابن مریم پسران خدا نبودند و عزیر که بود و عزرة که بود، یا محمد یا علی یا علی یا محمد پس کجا رفت؟ فمن نعمره ننکسه افلا تعقلون؟ یحتمل آنهایی که بیشتر عمر کنند هم کمتر تعقل کنند که پس امام زمانمان و انتظار برای او. و یحتمل به فکر فرو روند که بلکه به او هم یک دستبند بزنند که اگر خواست بروید زیارت خانه خدا، رد او را داشته باشند که او و همه و همه کجا هستند. نمی گوید بلکه او در یمن یا بحرین یا سوریه یا غراق یا افغانستان یا پاکستان یا هند یا چین یا آمریکا یا قدس یا ... هم باشد. در دلت چطور می خو.اهی با امام زمانت تماس بگیری؟ همین رد او را در خانه خدا می خواهد پیدا کند. خانه خدا را در دلت چطور می خواهی بیابی؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین.


بعضی می فرمایند که اشکال اصلی موتوا قبل ان تموتوای افراطی این است که می خواهی با لیلی و مجنون، لیلی مجنون بازی در بیاوری که این خود غیرممکن است. مثل این است که بگویی من از پاپ هم بالاترم. و لذا نمی شود جلوی شهدایی که نزد پروردگارشان دارند ارتزاق می کنند سعی کرد که عرض اندام کنیم مگر آنکه به آنها بپیوندیم. و این یک هنری می خواهد ماورای با لیلی و مجنون، لیلی مجنون بازی درآوردن. اینجا دیگر بازی و لهو و لعب کارآیی ندارد. مسئله جدی می شود. و وارد فاز جدیدی می شویم. البته هم در سطوح علوم طبیعی و منطقی و ریاضی-فیزیکی و هندسه و نظریه های جمیدی مجیدی می توان وارد فازهای جدی شد و هم در فازهای فلسفی و حکمت و اخلاقی و الهی و بلکه سیاست و حتی روزنامه نگاری و بلکه بلاگ نویسی حرفه ای نظریه های ریاضی فیزیکی حمیدی مجیدی دور را کامل می کنند. و لیلی و مجنون و موتوا قبل ان تموتوا و بلکه جهاد و شهادت همه جا قد علم می کنند و قدرت نمایی می نمایند.

عن أبی جعفر علیه‌السلام ، قال : «أصبح إبراهیم علیه‌السلام ، فرأى فی لحیته شعرة بیضاء ، فقال : الحمد لله رب العالمین الذی بلغنی هذا المبلغ ، لم أعص الله طرفة عین».


عن أبی جعفر علیه‌السلام ، قال : «لما اتخذ الله ـ عزوجل ـ إبراهیم خلیلا ، أتاه بشراه بالخلة ، فجاءه ملک الموت فی صورة شاب أبیض ، علیه ثوبان أبیضان ، یقطر رأسه ماء ودهنا ، فدخل إبراهیم علیه‌السلام الدار ، فاستقبله خارجا من الدار ، وکان إبراهیم علیه‌السلام رجلا غیورا ، وکان إذا خرج فی حاجة أغلق بابه وأخذ مفتاحه معه ، ثم رجع ففتح ، فإذا هو برجل قائم أحسن ما یکون من الرجال ، فأخذه بیده ، وقال : یا عبد الله ، من أدخلک داری؟ فقال : ربها أدخلنیها ، فقال : ربها أحق بها منی ، فمن أنت؟ قال : أنا ملک الموت ، ففزع إبراهیم علیه‌السلام ، فقال : جئتنی لتسلبنی روحی؟ قال : لا ، ولکن اتخذ الله عبدا خلیلا ، فجئت لبشارته ، قال: فمن هو لعلی أخدمه حتى أموت ، قال: أنت هو ، فدخل على سارة علیها‌السلام ، فقال لها : إن الله ـ تبارک وتعالى ـ اتخذنی خلیلا».


عن أبی عبد الله علیه‌السلام مثله إلا أنه قال فی حدیثه : «إن الملک لما قال : أدخلنیها ربها ، عرف إبراهیم علیه‌السلام أنه ملک الموت علیه‌السلام ، فقال له : ما أهبطک؟ قال : جئت أبشر رجلا أن الله ـ تبارک وتعالى ـ اتخذه خلیلا ، فقال له إبراهیم علیه‌السلام : فمن  هذا الرجل؟ فقال له الملک: وما ترید منه؟ فقال له إبراهیم علیه‌السلام : أخدمه أیام حیاتی ، فقال له الملک : فأنت هو».


عن أبی جعفر علیه‌السلام : «أن إبراهیم علیه‌السلام خرج ذات یوم یسیر ببعیر  ، فمر بفلاة من الأرض ، فإذا هو برجل قائم یصلی قد قطع الأرض إلى السماء طوله ولباسه شعر».

قال : «فوقف علیه إبراهیم علیه‌السلام ، وعجب منه ، وجلس ینتظر فراغه ، فلما طال علیه حرکه بیده ، فقال له : إن لی حاجة فخفف».

قال : «فخفف الرجل ، وجلس إبراهیم علیه‌السلام ، فقال له إبراهیم : لمن تصلی؟ فقال : لإله إبراهیم ، فقال له : ومن إله إبراهیم؟ فقال : الذی خلقک وخلقنی ، فقال له إبراهیم علیه‌السلام : قد أعجبنی نحوک ، وأنا أحب أن أواخیک فی الله ، أین منزلک إذا أردت زیارتک ولقاءک؟ فقال له الرجل : منزلی خلف هذه النطفة ـ وأشار بیده إلى البحر ـ وأما مصلای فهذا الموضع ، تصیبنی فیه إذا أردتنی إن شاء الله».

قال : «ثم قال الرجل لإبراهیم علیه‌السلام : ألک حاجة؟ فقال إبراهیم : نعم ، فقال : وما هی؟ قال : تدعو الله وأؤمن على دعائک ، وأدعو أنا فتؤمن على دعائی ، فقال الرجل : فبم ندعو الله؟ فقال إبراهیم علیه‌السلام : للمذنبین من المؤمنین ، فقال الرجل : لا ، فقال إبراهیم علیه‌السلام : ولم؟ فقال : لأنی قد دعوت الله ـ عزوجل ـ منذ ثلاث سنین بدعوة لم أر إجابتها حتى الساعة ، وأنا أستحیی من الله تعالى أن أدعوه حتى أعلم أنه قد أجابنی ، فقال إبراهیم علیه‌السلام : فبم دعوته؟ فقال له الرجل : إنی فی مصلای هذا ذات یوم إذ مر بی غلام أروع، النور یطلع من جبهته ، له ذؤابة من خلفه ، ومعه بقر یسوقها کأنما دهنت دهنا ، وغنم یسوقها کأنما دخست دخسا ، فأعجبنی ما رأیت

منه ، فقلت له : یا غلام ، لمن هذا البقر والغنم؟ فقال لی : لإبراهیم علیه‌السلام  ، فقلت : ومن أنت؟ فقال : أنا إسماعیل بن إبراهیم خلیل الرحمن ، فدعوت الله عزوجل ، وسألته أن یرینی خلیله ، فقال له إبراهیم علیه‌السلام : فأنا إبراهیم خلیل الرحمن ، وذلک الغلام ابنی ، فقال له الرجل عند ذلک : الحمد لله الذی أجاب دعوتی.

ثم قبل الرجل صفحتی إبراهیم علیه‌السلام وعانقه ، ثم قال : أما الآن فقم فادع حتى أؤمن على دعائک ، فدعا إبراهیم علیه‌السلام للمؤمنین والمؤمنات والمذنبین من یومه ذلک بالمغفرة والرضا عنهم». قال : «وأمن الرجل على دعائه».

قال أبو جعفر علیه‌السلام : «فدعوة إبراهیم علیه‌السلام بالغة للمؤمنین المذنبین [١٦] من شیعتنا إلى یوم القیامة».


کافی شریف، جلد 15، صص 855-859


قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا. فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام:

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ. ثُمَّ قَال: أَهکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا.

فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! فَقَالَ علیه السلام: وَیْحَکَ! إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَایَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لَایَتَجَاوَزُهُ، فَمَهْلًا! لَاتَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّما نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ!

نهج البلاغه، خطبه 193.


بعضی یحتمل اشکال کنند که وقتی ابراهیم خلیل الله بتها را شکست و انداخت گردن بت بزرگ، مردم گفتند تو نمی توانی بتهای ما را بشکنی. و عده ای هم در صدد برآمدند که او را در آتش بیاندازند چرا که تاوان بتهای ما را باید پس بدهی. یک ملتی را نمی شود انداخت توی آتش حتی اگر آن ملت یک نفر یعنی فقط حضرت ابراهیم علیه السلام باشد و بلکه خدا آتش را برای او گلستان می کند. این خیلی حرف عظیمی است چرا که اصرار خلیل الله بر ما پوشیده است.

و لذا این اشکال نیز وارد است که چرا ما باید از علوم الهی به نظریه حمیدی-مجیدی ریاضی-فیزیکی تنزل کنیم؟ و حال آنکه هر چقدر در علوم الهی را بگردیم تمامی ندارد. مسئله را از دیدگاه منظومه حاج ملا هادی سبزواری 145 غرر فی سبب صدق الرؤیا و کذبها بررسی کنیم. می بینیم موتوا قبل ان تموتوا یحتمل بتها را بدجوری بشکند و حتی ابراهیم خلیل الله را نیز دچار آتش کند هر چند که آتشش گلستان شود. مثل این می ماند که کسی برود سراغ یزید زمانه و داعش و النصره و امثالهم و همه را شکست دهد و پیروز برگردد و کربلا هم گلستان شود. بت شکنی امروزه روز سختتر از بت شکنی زمان حضرت ابراهیم است! البته تا وقتی که محلیت خود را حفظ کند هر کسی و در قبر خود باشد که می خواهد موتوا قبل ان تموتوا کند و با نفس خود است که در جهاد است. این جهادی است بسی پیروزمندانه. و اما وقتی صفبندیهای میدانی صورت گرفت و بت شکنیها شروع شد. یکی گلستان می بیند و دیگری آتش و ابراهیم خلیل الله و نبی اکرم صلوات الله و امیرالمومنین و امام حسین علیهم السلام همه و همه هر کدام یک جوری بت شکنند. و اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام.

بالاخره از ریاضی-فیزیک به نظریه حمیدی-مجیدی ارتقاء پیدا کردن و در الهیات اسلامی ثابت قدم شدن همانطور که می فرماید به جهان خرم از آنم که جهان خرم از او است، یحتمل بعضی اشکال کنند یک همتی هم می خواهد. و اما هیچ مشکلی هم تدارد که کسی اصلا به نظریه حمیدی-مجیدی هم وارد نشود و در الهیات اسلامی ثابت قدم بماند. این هم راه دیگری است که الهیون و عرفا و حکمای بسیاری می پیمایند و حتی گچ و تخته را هم استفاده نمی کنند چه رسد به نظریه های حمیدی مجیدی ریاضی فیزیکی. یعنی از همان اول موتوا قبل ان تموتوا را اتخاذ کرده اند. البته به این درجه از مسئله بت شکنی رسیدن هم یحتمل بتوان گفت که کار هر کسی نیست و درجات دارد و پارچه های دست باف نفیسی را ماند که پس از سالیان دراز دانش اندوزی از همه سرآمدتر می شوند و همه درجات را پیموده اند تا به درجه یک رسیده اند. مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عن أبی عبد الله علیه‌السلام ، قال : قال : «إن قدرتم أن لاتعرفوا فافعلوا ، وما علیک إن لم یثن الناس علیک ، وما علیک أن تکون مذموما عند الناس إذا کنت محمودا عند الله تبارک وتعالى.

(الکافی شریف، دار الحدیث، جلد 15، ص 309)


یک مسئله جالبی که به ذهن می رسد این است که احادیث مثلاً از کافی شریف و خطبه ها و نامه ها و حکمتهای نهج البلاغه حتماً از 1000 سال پیش تا به حال بارها در مکانهای مختلف درس و بحث شده اند. و لذا اگر بتوان آنها را در کتابخانه یا جای دیگری جستجو کرد، یحتمل بتوان به منابع جدیدتری ماورای صرف کتب چهل حدیث و امثالهم رسید که مثلاً مثل جنود عقل و جهل امام مفصلاً بحث شده اند. و اما اینکه کسی در پیدا کردن این کتب و شرح احادیث خبره شود خود باید تجربیاتی را بطلبد! البته یک مرجع خوبی همین است که به اندازه کافی پای منبر حضرت آیات و حجج اسلام بنشینی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام،
من می خواستم از سایتهای قرآنی مثل
http://www.ghorany.com/quran.htm
http://www.parsquran.com/
و کلاً اینترنت شدیداً گله کنم. این سایتها مخصوصاً واقعاً نوبرانه هستند. یک چند وقت که با آنها کار می کنید، دیگر انگار که هنگ می کنند و یا موتور جستجویش از کار می افتد یا کلاً هنگ می کند. البته انترنت خیلی مشکلات و بدآموزیها دارد و این یک چیزش درست کار می کرد که تا یه ذره با آن کار می کنید زودی خراب می شود. حالا تازه بعضیها فکر می کنند که مشکل از خود من است و خیلی هم مایلند که مشکل مرا حل هم کنند. و خوب این مشکل همانطور که می دانید صد در صد از اینترنت هم هست. البته نه اینکه ماه رمضان است و مردم بیشتر به قرآن و دعا و نماز می پردازند، این است که شاید این سایتها می گویند که مردم خودشان قرآن را حفظند و هر لغطی را که بخواهند جستجو کنند، در ذهنشان می توانند و دیگر احتیاجی نیست که چنین جستجویی در سایتهای اینترنتی قرآنی انجام دهند. شاید هم فکر می کند دارد صدقه می دهد که این سایتها را در آختیار مردم قرار داده است و لذا هر وقت دلش خواست کار می کند و هر وقت دلش خواست کار نمی کند. شاید هم خراب شده است و احتیاج هست که کسی درستش کند. ولی این مشکلی هم نیست که یک روز و دو روزه اینطور شده باشد. و اگر فقط من هم بودم که یک چنین مشکلی داشتم. خوب سعی می کردم مشکلم را جور دیگری حل کنم و مثلاً یک نرم افزار قرآنی با موتور جستجوری قوی می گرفتم. و اما جالبتر از همه اینها این است که گوگل حتی بهتر از هر موتور جستجوی ای عمل می کند و مسئله و مشکل هر کسی را حل می کند. هر چیزی را گوگلش کنید. مسئله و مشکل حل است. با تشکر.

کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا


یک وقت هست که یک مسلمانی مظلوم واقع شده است، برای اینکه مسلمان دیگری به او ظلم کرده است و یک وقت هست که اسلام مظلوم واقع شده است و یک وقت هست که ولی فقیه یا حضرت علی یا امام زمان علیهم السلام مظلوم واقع شده اند. اگر قرار باشد که بین دو مسلمان دعوا شده است، و برای یک طرف وکیلی غیرمسلمان بگیریم. می فرماید که این ظلم به اسلام است.

حرف بنده این است که اگر ما به نظریه حمیدی-مجیدی درست نپردازیم به اسلام ظلم شده است و بلکه به ولی فقیه و امام زمان نیز مظلوم واقع خواهند شد. دلیل این مسئله تولید علم است که اگر مثلاً در علوم ریاضی-فیزیکی غربی حل شود، هیچ گاه آن جنبه اسلامی را پیدا نخواهد کرد و همیشه طفیلی بنظر خواهد رسید هر چند که خیلی هم پیشرفت کرده باشیم. یعنی علوم طبیعی هیچ گاه آن رنگ و بوی اسلامی را به خود نخواهد گرفت چرا که بنظر دانشجو اینطور می رسد که همیشه ابتکار عمل دست غربیها در علوم غربی است و حکمت و علوم اسلامی در آن دخیل نیست. یک دلیل این مسئله این است که ما می بینیم انواع نظریه های ریاضی-فیزیکی اسامی اشخاصی را در بر دارند که مبتکر آنها هستند و روی آن نظریه ها کار کرده اند و آنها را پرورانده اند. و حالا یحتمل هم پرداختن به این نظریه ها خیلی کار شاقی نباشد. خیلی هم از مفاهیم ساده شروع می شوند ولی به جاهای مشکلداری هم می رسیم. حافظ شیرین سخن هم می فرماید که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. ولی شاگرد و دانشجو وقتی با این اسامی نظریه ها برخورد می کند، براحتی می تواند متوهم شود که این نظریات همه ساخته و پرداخته ی این اسامی است و ما را به آنها هیچ راهی نخواهد بود. و الا کو اسامی آشنایی همچون اسامی ما!


فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. و لذا وکیل از غیرمسلمان گرفتن ممنوع و بی تفاوتی هم ممنوع و ظلم به دیگر مسلمانان هم ممنوع و حتی ظلم به خود هم ممنوع و الا اینها همه می شود ظلم به ولی فقیه  بلکه ظلم به امام زمان. بنابراین ما باید به نظریه حمیدی مجیدی بپردازیم و لاغیر حالا شده با گچ و تخته سیاه خالی.

کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا

اللهم صل علی محمد و آل محنمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


بنده متوجه یک راز عظیمی شده ام که هر چقدر سعی کنم این را فاشش کنم، این یک فاشیتی را می طلبد که فاش شدنی نیست چرا که عظمت آن راز را می رساند. و آن چیست؟ مسئله این است که علم را می شود بزکش کرد و ورد بازارش کرد که فروخته شود. اگر بنده بخواهم علم و حکمتم را از ظالم بگیرم و به مظلوم بفروشم، این کار نخواهد کرد. و لذا نظریه حمیدی-مجیدی ر درست ارائه دادن گیرش باز نخواهد شد. و لذا به همین منوال است اگر بنده بخواهم راز موتوا قبل ان تموتوا را آنچنان فاش کنم که همه ظالمین عالم شستشان خبردار شود که این بابا می خواهد خیلی پهلوانی کند و چطور؟ اینطوری که می خواهد یک سرسوزن هم بمیرد. و بدتر از همه این در زمانی کار نخواهد کرد که همه می روند جلوی گلوله و توپ و تانک و میدان نبردهای سفت و سخت می ایستند و جانانه می جنگند و حالا بنده هم می خواهم یک ذره ای موتوا قبل ان تموتوا؟ و لذا این نمی شود همانطوری که نظریه حمیدی-مجیدی هم نمی شود و اسرار اینطوری هویدا نخواهند شد.


و لذا چون اینطور بنظر می رسد که بنده حقیر دارم علم و حکمتی را که دیگران با هزار جور بزک روانه بازار کرده اند را فقط یک عنوانی زده ام و می خواهم به هر قیمت نازله ای بفروشم، هر دفعه که این کار را با شدت و حدت بیشتری انجام میدهم، هر دفعه هم همه ندا سر داده که این است پهلوانه جلوی ظالمین ایستادن و طرف مظلوم را گرفتنت؟ و باز لذا رازم فاش می شود و دستم رو شده و همه می فرمایند که غلط کرده ای که می خواهی هم یک ذره ای بمیری! اینجوری فایده ای ندارد. یک عشقی می خواهد نظریه حمیدی-مجیدی را اسرارش را هویدا و فاش کردن.

البته همین مسئله را نیز ما داریم وقتی یک تایخدانی بخواهد تاریخ شاهنشاهی 2500 ساله ایران و بلکه تاریخ 10000 ساله ایران باستان را بررسی کرده و راجع بدان کتاب بنویسد و مقاله بدهد و حساب و کتابها راجع به آن کند. همین ایراد بدو وارد می شود که پس پهلوانانت که با ظالمین قرار است بجگند و آنها را از پا درآورند کو؟ رستمت کو؟ ظالمان را داری در مدحشان می گویی و مظلومین را رها کرده ای؟ این چه جور رازها را فاش کردن است؟ داری وارونه اسرار هویدا می کنی! ما پهلوان و عیار و جنگجویان و مجاهدان ظالم پرور نمی خواهیم. و لذا وانگهی یک اسرار عظیمی سر به مهر مانده و فاش شدنی نیستند همانطور که گویی می خواهیم نظریات ریاضی-فیزیکی موجود را که خودشان هزار جور بزک شده اند را به عننوان نظریه حمیدی-مجیدی بزک روی بزک شده قالب کنیم و به بازار بفروشیم. و این نمی شود چرا که معنای موتوا قبل ان تموتوا این نیست و بلکه معنایش این است که یک عمری تلاش کن تا بلکه بتوانی نظریه ات را درست ارائه دهی و نه همینجوری کشکی یک چیزهایی روی هوا بگویی.

البته این راز عظیم را اگر کسی بخواهد فاش کند که چیست، از همه بیشتر می توان به خود قرآن کریم رجوع کرد که اصلا راز قرآن کریم در چیست که ما این همه وحی الهی را طالبیم؟ این همه رازهای تو در توی آن کدامند؟ و هیچگاه فاش نمی شوند؟ یحتمل کسی می تواند ایراد کند که خیلی از قصه های انبیاء را ما در تورات و انجیل هم که داریم و همانها را در قرآن مجید هم آورده شده است. پس تفاوت در چیست؟ چرا همان تورات و انجیل را نخوانیم؟ دین دین است دیگر و یهودی و مسیحی و اسلام ندارد. یک کتاب برای همه بس است. یحتمل خیلیها این ایراد بنظرشان برسد. و این سوال را یک سوال موجهی بدانند و بلکه کمونیسم هم همین ایراد را می کند که دین دین است و لذا یهودی و مسیحی و مسلمان ندارد و ما اصلا همین دین است که نمی خواهیم. و اینجا است که کلید خاتم النبین حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم وارد می شود.

و بنابراین می بینیم که راز عظیمی است که فاش شدنی نییست که نیست که چطور می شود یک پارچه خیلی قشنگی را بافت طوری که فقط یک گچی را نداده ای دست معلم ریاضی و انتظار داری که او برایت نقشه پارچه را ترسیم کند و آن هم با یک گچی است که همچون یک نرم افزاری است که نه مخصوص پارچه بافی است و نه نقش و نگارهای موجود را درست در کتابخانه اش دارد و نه هیچی به هیچی! همینطوری دیده است که مثلاً استاد ریاضی-فیزیک می آید هر روز نظریاتش را ارائه می دهد و می رود و می گوید که خوب من هم چی چی ام از او کمتر است. من هم گچ را می گیرم دستم و شروع می کنم به نوشتن و صد در صد به نظریه حمیدی-مجیدی می رسم. و نمی رسد و باز فردا روز از نو و روزی از نو الی غیر النهایه. و نظریه حمیدی-مجیدی صد در صد از این راه فاش نمی شود. کلید قضایا جای دیگری است. و برای اینکه به نظریه حمیدی-مجیدی درست پرداخت باید جای دیگری جستجو کرد چرا که ظالم ظالمتر و مظلوم مظلومتر می شود و نظریه حمیدی-مجیدی هم درست از آب و گل در نمی آید آنظور که ما احتیاج داریم مسائلمان را همه و همه را بررسی و تحقیق کرده و درست و حسابی حل کنیم. یعنی درست است که گچ و تخته سیاه یا ماژیک و تخته سفید هر آنچیزی است که ریاضی و بلکه فیزیک نیز بدان محتاج است. و اما وقتی وارد فضای مجازی می شوید همین تخته سایه و تخته سفید را که احتیاج دارید علامات ریاضی-فیزیکی خود را در آن بنویسید می تواند تبدیل شود به یک معضلی که دیگر گویی غیرقابل حل است. و حالا خر بیار و باقلا بار بزن. تازه اول بدبختی است. حسرت به دل می مانی که یک علامت ریاضی درست و حسابی بتوانی بنویسی و به بقیه نشان دهی. و حالا می بینی که همه دارند این همه علامات ریاضی است که می نویسند و می نویسند و می نویسندها. و تو چرا نمی توانی؟ اصلا خود این مسئله شده است یک عقده ای برای ما. و اما همین مسئله خود این مزیت را هم دارد که این مشکل و مانع خودش می شود یک موضوع جالبی که حرفهای ریاضی-فیزیکی را عوام پسندانه می کند و همه فهم و همین هم باعث می شود که بقول معروف هر روز فیدبک بگیری و هر روز هم داری گچ را دستت می گیری و بنویس. و حالا بنویس و کی ننویس! داستان همان داستان لیلی و مجنونی خودمان می تواند شود. باید لیلی مجننون را به چندین روایت بخوانی تا مسئله دستت آید. و اما خوب، نظریه حمیدی-مجیدی و لیلی و مجنون؟! نمی شود و درست در نمی آید. منظق می خواهد و ریاضیات و فیزیک و خلاقیت و نه لیلی و مجنون. این است که خریدار ندارد و گیر دارد و کار را خراب می کند حتی اگر فلزات سرسام آور و عجیب را هم وارد مسائل کنیم. حالا خوبی قضیه این است که فضای مجازی باندازه کافی گچ و تخته به ما ارائه می دهد که هر چقدر خواستیم مسئله را باز کنیم و بالاخره بلکه بتوانیم نظریه حمیدی-مجیدی را درست و حسابی به اهل فنش ارائه دهیم. حالا نتوانستیم هم بالاخره گچ و تخته مان تمام شدنی نیست. و لذا حالا بنویس و کی ننویس. و اما نمی توان بزکش کرد و به بازارش فرستاد و ارزان هم فروختش. یعنی ما می بینیم که یک صفحه از یک نوشته ای را می توان 1000 صفحه کرد و کتابش کرد و فروخت چرا که آن یک صفحه چقدر ارزشمند است و آن 1000 صفحه هم ارزشمندتر می شود. و اما اگر هر چیزی را فقط بخواهی ارزان بفروشی و چون گچ و تخته در اختیارت است، حرفت را زده باشی. این است که متوجه نخواهی شد که آقایان خانمها، موتوا قبل ان تموتوا مشکلش کجا است و بدتر هیچ گاه نخواهی فهمید که مسئله چیست که می فرماید الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا. یعنی یحتمل داری گچ و تخته را حرام می کنی و نمی توانی حرفت را منتقل کنی و خوابی و بعد فکر می کنی همه هم مثل خودت خوابند و باید همه و همه را بیدار کنی. و آن هم چطوری؟ از طریق نظریه لیلی و مجنونی و نه از طریق نظریه حمیدی مجیدی. و لذا نداریم. برو کارت را درست ارائه بده و سعی کن و تلاش کن. و صد در صد موفق خواهی شد. و اما اگر بخواهی از کارت بدزدی و همه را سر کار بگذاری و حتی گچ و تخته را همینطوری بیخودی هدر دهی، کار از کار می گذرد و یک وقت به خودت می آیی و می بینی که مولوی چندین قرن پیش فرموده است که هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. و همین قدر هم نفهمیده ای. همین قدر اقلاً سعی می کردی بفهمی، کلی کارهایت جلو می افتاد و باورت می شد که لااقل از این همه نظریات ریاضی-فیزیکی خارجی کفرآمیز استفاده نکنی که نه سر دارد و نه ته و فقط با گچ و تخته همه و همه را بخواهی به خلق الله ارائه کنی. کمونیسم هم چنین جراتی نمی کند چه رسد به کسی که دعای عهد می خواند و زیارت آل یاسین و دعای ندبه و این الطالب بدم المقتول بکربلا. از این راه نیست که می شود به مستضعفین کمک کرد و جلوی استکبار ایستاد هر چند که آب دریا گرچه نتوان کشید، هم به اندازه تشنگی خود بلکه بتوان چشید بشرطی که شورش را در نیاورده باشد. یک مثال ساده اش این است که نه فقه بدانی و نه اصول و نه حدیث، و فقط بند کنی به اینکه ما قرائت قرآن مجید کنیم و رساله و مراجع و اولیاء و اوصیاء را همه و همه را یادمان برود. و هی در صدد دفع بلایا باشیم و همین یک حدیث موتوا قبل ان تموتوا را که یاد گرفته ایم را بخواهیم کاربردی کنیم و حالا بقیه احادیث و فقه و رجال و تاریخ و جغرافیا را چه کنیم؟ همه را منتقل کنیم به هندسه و نظریه حمیدی مجیدی. و این هم باز نمی شود. و باز گیر می کنیم. و بنده حقیر فکر می کنم مسئله اصلا همین است که القدس لنا و راه پیمایی هم می رویم ولی باز کار عیب دارد و دفع بلایا نمی شود. نظریه حمیدی مجیدی را اگر درست فهیدیم، مسئله حل است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

به حسن و حسین علیهما السلام هنگامى که ابن ملجم ملعون آن حضرت را ضربت زد

شما را به تقوا و پرهیزکارى و ترس از خداوند سفارش مى‌کنم، در پى دنیا پرستى نباشید گرچه به سراغ شما آید، و بر آنچه از دنیا از دست مى‌دهد تأسّف مخورید! سخن حق بگویید و براى اجر و پاداش (الهى) کار کنید. دشمن سرسخت ظالم و یاور و همکار مظلوم باشید!

من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که این وصیّت نامه‌ام به آنها مى‌رسد، به تقوا و ترس از خداوند، نظم امور خود و اصلاح ذات البین، سفارش مى‌کنم! زیرا من از جدّ شما صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‌فرمود:

«اصلاح بین مردم از همه نماز و روزه‌ها برتر است»....

(نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص 659)


ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. مسئله تروریسم یکی از مهمترین مسائلی است که ما امروز با آن طرفیم. و در راس این مسئله امام حسین علیه السلام خود بودند که به بدترین وجهی هدف تروریسم یزیدی قرار گرفتند و آن حضرت جانانه جواب این تروریسم را دادند و از مدینه به مکه و از مکه به کربلا تشریف فرما شدند در حالی که خیلیها به ایشان می فرمودند نرو. و ایشان این کار را کرد و به کربلا رفت در حالی که نفس سرکش خود را کشته بود و در تحت کنترل خود درآورده بود. خوب است انسان اینگونه از بزرگان علم و دین درس بگیرد.


امروز نیز ما می بینیم که با این مسئله تروریسم یزیدی همان گونه که زمان امام حسین علیه السلام طرف بودیم همانطور طرفیم و فرقی نکرده است. و لذا، فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. و در ضمن، فرمول متریک فضای دسیتر-آنتی دسیتر کمی غلط است و باید اینگونه باشد:


dt^2 - dx^2-dy^2-dz^2=(+/-)a^2

کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْنا.


و لذا مسئله هسته ای موتوا قبل ان تموتوا اینجا است که گردش-گردشگریها در سطوح کلان وقتی به گردش-گردشگریهای سطوح ریز کوانتمی رسیدند هندسه معرفت دینی حاکم بر آنها می تواند هایگربالیک یا هذلولوی گردد طوری که مسئله از نوع AdS/CFT می شود همآنطور که وقتی تعداد طعمها به سمت بینهایت میل کنند نیز هندسه همینطور می شود. حالا هندسه AdS با dS چه فرقی دارند خود یک علامت مثبت و منفی فرق دارند. و در ضمن اینها جواب معادلات نسبیت عام اینشتن نیز می توانند باشند. و اما هندسه مثلاً dS_3/AdS_3 خیلی هم پیچیده نیست:

dt^2 - x^2-y^2-z^2=(+/-)a^2

موتوا قبل ان تموتوا

یعنی نیت روزه کن 30 روز را و هر روز نیز نیت کن و ببین می توانی آن روز را روز بگیری؟ مسئله مرده شویی و اصلاح او توسط مرده ای که دارد می شوید نیست چرا که یحتمل آن مرده شوی حتی یک شخصیت عظیمی مثلاً امامی است که دارد امام قبلی اش را که از دنیا رفته است را می شوید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. اهمیت منزلت عقل در هندسه معرفت دینی اینجا است که واقعاً مبحاحث دینی مسائلی را بیان می دارند که ریاضی-فیزیک و حتی نظریه حمیدی-مجیدی نیز از آن نمی توانند پرده بردارند. مثلاً یک بنده خدایی یحتمل در اثر بیماری یا مشکلات دیگری و از جمله زندان یا حتی اعتیاد تبدیل شود به پوست و استخوان. اینکه حالا او را از آن حالت برگردانیم و وضعیتش را بهبود بخشیم یا خدا بخواهد که او وضعیتش بهبود بخشد دو تا مسئله مختلف است. یعنی فرض بفرمایید که وقتی کسی 30 روز هم روزه می گیرد، این بنا نیست که قاعدتاً خود را تبدیل به پوست و استخوان کند و اصلا مبنای مسئله این نیست و بلکه قربتاً الی الله است همانطور که مبنای جهاد فی سبیل الله نیز همین است. این است که فرد مسئول است ببیند آیا می تواند سلامت خود را حفظ کرده و روزه بدارد یا خیر نمی تواند و باید روزه خود را آن روز خاتمه دهد. توکلی می خواهد. و لذا یک مسئله کاملاً هسته ای اینجا نهفته است که هر کسی قادر به حل آن نیست که بالاخره هر کسی را در قبر خودش می خوابانند و نه در قبر دیگری. و اما اینکه قبر هر کسی کجا است هم آیا می توان به یقین گفت که بنده حقیر قبرم صد در صد مثلاً در ایران است که خدا کند اینطور هم باشد. و اما اینکه رفتی و جهاد فی سبیل الله کردی و به چنین سعادتی دست یافتی و آیا برگشتی یا خیر هم دست ما نیست. این که خوب است حتی نیست جهاد فی سبیل الله هم کنیم همانطور که نیت روزه گرفتن در ماه رمضان هم می کنیم، آیا می توانیم و توانش را داریم روزه خود را به اتمام برسانیم یا یخیر. این یک امر الهی است که در آن نهفته است. و عزم و ایمان می خواهد که کار را به اتمام رسانید. و البته هیچ جهادی بالاتر از جهاد فرهنگی و جهاد نفس و کشتن نفس خود نیست. و الا مسئله ای که اتفاق می افتد این است که فرد خود را زنده و انبیاء و خاتم النبیین و ائمه اطهار و آموزه های آنها را نعوذ بالله زنده نمی یابد. و هر لحظه هم بمیرد و زنده شود، باز ایمان نخواهد آورد. یعنی مسئله مدل ایسینگ و اسپین و فرومغناطیسم و انتی فرومغناطیسم و تک قطریهای مغناطیسی و گردش-گردشگری این دفعه در بدن انسان است که رخ می دهد که بالاخره این دفعه موتوا قبل ان تموتوا را سعادتش را یافتی و کارت را به اتمام زساندی و قربتاً الی الله هم آیا این کار را انجام دادی؟ و اما به اجتماع هم کمکی رساندی و مستضعفین و استکبار را بالاخره درست شناختی و با ظالم خصم و با مظلوم عون داشتی کوتوا للظالمین خصما و للمظلومین عونا؟ یا خیر اللهکم التکاثر حتی زرتم المقابر. و تا آخرش هم همین است.  بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلْهَاکُمُ التَّکاثُرُ(1) حَتى زُرْتمُ الْمَقَابِرَ(2) کلا سوْف تَعْلَمُونَ(3)ثُمّ َکلا سوْف تَعْلَمُونَ(4) کلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ(5) لَترَوُنَّ الجْحِیمَ(6) ثُمَّ لَترَوُنهَا عَینَ الْیَقِینِ(7) ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ(8)

و اما این یک مسئله دیگری است که ما سعی و تلاش و ایمان خود را در این بگذاریم که به کوثر برسیم:

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطیْنَک الْکَوْثَرَ(1) فَصلِّ لِرَبِّک وَ انحَرْ(2) إِنَّ شانِئَک هُوَ الاَبْترُ(3)

و لذا گردش-گردشگریها در نیات ما نمایان می شوند هر چند که در سطوح تک قطبیهای مغناطیسی باقی بمانند و فراتر نروند و یحتمل آنقدر دعاهای مومنی و از جمله 40 روز دعاهای عهد و آل یاسین را خواندن مستجاب شوند که از یاران امام زمانش گردد و به سفینه نجات برسد. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام و ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.

وَ مَا یَستَوِى الاَحْیَاءُ وَ لا الاَمْوَت إِنَّ اللَّهَ یُسمِعُ مَن یَشاءُ وَ مَا أَنت بِمُسمِعٍ مَّن فى الْقُبُورِ(22) سوره مبارکه فاطر


و منظور از جمله : ((ان اللّه یسمع من یشاء : خدا مى شنواند هر که را بخواهد)) مؤ من است ، که قبلا مرده بود، و خداى تعالى زنده اش کرد، و هدایت را به گوشش شنوانید، چون در نفس ، استعداد آن را داشت ، لذا درباره مؤ من فرموده : ((او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا)) و اما منظور از این جمله رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) نیست ؛ چون آن جناب وسیله هدایت است و هدایت هم همانا هدایت خدا است .
و مراد از جمله ((و ما انت بمسمع من فى القبور)) اموات است یعنى کفارى هستند که خاصیت پذیرفتن هدایت را ندارند؛ چون دلهایشان مهر خورده.

تفسر المیزان جلد 17، صص 50-51.


کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام.

یحتمل بعضی ایراد می کنند که آنجایی که مردگان و زندگان یکسان نیستند دیگر معنای این حدیث که موتوا قبل ان تموتوا چه می شود همانطور که ما اپراتور کزن را داریم ولی چطور می شود اپراتور کنز داشته باشیم. یعنی آمدیم و طرف یک بار بیدار شد و توانست مرده شورش را نیز موها و ریش و سبیلش را اصلاح کند و دو بار توانست و سه بار توانست. آخرش چی؟! اینجا یک مسئله ای هست که باید عنوان شود در رابطه با سوار شدن مستضعفین بر کشتی حضرت قائم علیه السلام که چرا این کشتی اینقدر در ایستگاه فضایی امام حسین سوختگیری می کند. راه بافتن به دلایل از اینجا است که در مجاهدتهای فرهنگی، علل و ابعاد حادثه عاشورا مثل آفتاب در مصاف است. یعنی امام زمان از بالا به قبرستان بقیع بنگرد می بیند به آن روز است و به سامرا بنگرد می بیند چطور است و کاظمین و کربلا چطور و مشهد الرضا چطور و زینبیه چطور و مسجد الاقصی و حرمین شریفین چطورند.


دعوای بین مستضعفین و مستکبرین معمولاً از این نوع است که اگر یک مستضعفی به جمع مستکبرین برود و لیاقت نشان دهد او را می پذیرند و البته مثال اعلای آن حضرت موسی است که نزد فرعون و همسرش پرورش یافت و بعد برگشت و قومش را از مظلومیت فرعون درآورد و نجات داد. و اما اگر کسی از جمع مستکبرین بخواهد به مستضعفین بپیوندد همه به او مظنون می شوند چه مستکبرین و چه مستضعفین که تو چرا می خواهی اینطور به خودت ظلم کنی هر چند که ظالم حتی از ظلم به خود هم ترسی ندارد. و دقیقاً برای همین است که ظالم می خواهد به مظلوم بپیوندد و نه به ظلم خود بر دیگران ادامه دهد. و مقام علم و دین چنین است که علی القاعده ظلم را از مظوم مانند تاریکی را از ظلمات دفع کرده و روشنایی را حکمفرما می کند. و دقیقاً اینجا است که یک مردن و یک احیا شدنی درکار است که می فرماید موتوا قبل ان تموتوا و نه اینکه به جان مرده شورت بیافتی که حالا که مرا خوب مشت و مالم دادی و من را احایا کردی، من هم صد در صد باید هر جور شده اصلاحت کنم. چرخ فلکی است که هر کس خواست سوارش می شود و هر کس نخواست نمی شود. یعنی سفر از مستضعفین به مستکبرین نیست که کار خیلی شاقی است، و بلکه مسئله این است که چطور فرهنگ مستضعفین را طوری ارتقاء دهیم که حاضر شوند سوار چرخ فلک مستکبرین در کسب علم شوند و صحیح و سالم تفریحشان را کنند و به خانه برگردند. این می شود یک تفرج علمی و اما حالا مجاهدت چیست؟ باز مسئله ای دیگر می شود.

یعنی توجه بفرمایید که وقتی فرد توانست بر نفس خود غلبه کند و بلکه نفسش را بکشد و آنگاه به زندگی برگردد، این را حکما و فلاسفه خوب بررسی کرده اند که یحتمل صاحب نفس آنقدر در نفسش غرق شده باشد که وقتی برگشت جزو حالت ماده چگال را یافته باشد یا یحتمل حالات بهتری بیابد و بتواند حتی فیزیک حالت ماده چگال را به جمینه های جهت ناپذیر نیز کاربردی کند و این برای خودش دنیایی هم دارد. و بعد می بینیم که یحتمل هم یک حالت گیاهی ای برای خود یافت کند. و می دانیم که گیاهان خود چقدر نتوع دارند. و حالا دیگر خیلی وارد حالات حیوانی و پست تر از حیوانی دیگر نمی خواهیم شویم! بنده حقیر عرضم این است که یک شفافیت دارد مسئله می یابد وقتی ما عایقهای توپولوژیک را در حالات ماده چگال می خواهیم بررسی کنیم و در عین حال حساب کنید که حالا الکترونهایی را هم یافته ایم , بلکه بوزنها و فرمیونهایی را یافته ایم که اینها در بعضی فلزات می توانند تبدیل به فلزات سرسامزده و عجیب (strange or frustrated metals) شوند. مسئله این است که شما مایلید یک مرده ای را که زنده شده است را بفرستید میان زنده ها تا آنجا که حتی حاضر هم هست از شور و شوق و ذوقزدگی زنده شدنش مرده شورهایش را هر دفعه اصلاح هم کند! ولی هیچ زنده ای حاضر نیست برود میان مردگان و آنها را ارشاد کند. آیا مردگان قابل ارشاد شدن هستند؟ این است که گردش و گردشگری تک قطبیهای مغناطیسی را داریم که می خواستیم آنها را از لحاظ نظریه میدانهای توپولوزیک بررسی کنیم و یک مرتبه دیدید از این اسپین گردش-گردشگریهای رسانه ها و ابررسانه های در حالت ماده چگال سر در آوردیم و اینکه چطور می شود در زمان برعکس رفت و در مورد خمینه های جهتدارد و جهت ناپذیر مسائل چطور می شوند. و حالا بقولی هم خر بیار و باقلا بار بزن. یعنی ماهیت مسئله اصلا عوض شد هر چند که هنوز همان همان است که موتوا قبل ان تموتوا و هر چند که ما در این جهان بیهوده آفریده نشده ایم. یعنی یک وقت هست که حکمت ابررسانه های توپولوژیک را می خواهید در یابید و یک وقت هست که همینقدر در می یابید که حالات فلسفی مسئله وقتی از حکمت حالت ماده چگال به گیاهان به پستتر از حیوانیت به حیوانات ارتقاء و سعود می کنید چطور می شود. و یک وقت هست که خیر، فیزیک و ریاضی مسائل است که شما را درگیر کرده است و وقتی دیگر هم نظریه حمیدی-مجیدی است که مد نظرتان است و بس. اینها هر کدام یک حکمتی دارند. مثل این است که بفرمایید به ظالمترین افراد روی زمین هم یک جورهایی یحتمل ظلم شده باشد و لذا آنها نیز مظلوم واقع شده اند. و اما مستضعفین جهان هم چنین استدلالی را از شما می پذیرند؟ در ظلمی که قارون به حضرت موسی علی نبینا علیهم اسلام می کند مظلومیت قارون را ثابت نمی کند. ولی در ظلمی که به حضرت علی امیرالمومنین و ائمه اطهار علیهم السلام می رود، همه انبیاء و اولیاء و اوصیاء هستند که مظلوم واقع می شوند. و امام زمان در سوار کردن مستضعفین در سفینه خود آنقدر صبر می کند تا همه انبیاء و خاتم النبیین و ائمه اطهار دوباره زنده شوند و فرهنگ و علوم نیز دوباره احیاء گردند. و همه اینها از قرآن کریم است که سرچشمه می گیرد. و دلیل همه اینها این است که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.

فرض بفرمایید که ما ارتباط گردش-گردشگری سید جمال الدین اسدآبادی-قاجاریه را با امام خمینی-پهلوی داریم و می خواهیم آنرا با گردش-گردشگری رضا پهلوی- جمهوری اسلامی ایران بررسی کنیم و از این بابت مسئله ولایت فقیه دامت ظله العالی و امام زمان علیه السلام را دریابیم. البته اینجا یک مسئله دیگری نمایان می شود که آن مسئله گردش-گردشگری ولایت فقیه- آمریکا است. و اینجا است که با توجه به مدل استاندارد فیزیک و گروه های تقارن یگانی (خاص) 3+2+1 و ریسمان، مسئله گردش-گردشگریهای مثبت-منفی از دیدگاه های دیگری روشنتر می شوند. مثلاً این مقاله بوبف-اولنگ-کل-اولسن-پوفو را در نظر بگیرید:

http://arxiv.org/pdf/1605.00656v1.pdf

یعنی مسئله ابرگرانش را چطور می خواهیم درک کنیم با توجه به واپاشیهایی که ممکن است داشته باشیم؟ آنجایی که ما گردش-گردشگریهای از نوع ولایت فقیه-پهلوی را داریم آنها را متناظر گردش-گردشگریهای ولایت فقیه-آمریکا می کنیم آنطور که ولایت فقیه-پهلوی متناظر امام خمینی- جمهوری اسلامی ایران می شود همانطور هم ولایت فقیه-آمریکا متناظر امام خامنه ای- ولایت فقیه- مستضعفین عالم- بر علیه مستکربرین می شود. دلیل این مسئله این است که می توان متصور شد که حضرت صاحب الامر علیه السلام سوار بر سفینه خود هم در جهت موافق طلوع خورشید در شرق و غروب خورشید در غب و هم در جهت طلوع خورشید در غرب و غروب خورشید در شرق حول زمین بگردد و بسته به سرعت خود می تواند همیشه در ظهر یا طلوع یا غروب خورشید واقع شود یا با سرعت ثابت حول زمین حرکت کند طوری که همان طلوع و غروبی را ببیند که مردم روی زمین می بینند یا در جهت عکس حرکت زمین براند طوری که از طلوع خورشید در غرب و غروب آن در شرق باشد. مسئله اینجا است که امام زمان علیه السلام در سفینه خود چطور با ولایت فقیه تماس بگیرد که مستضعفین عالم نیز گردش-گردشگری خورشید از غرب به شرقب را با انتقال به سفینه او مشاهده کنند و بجای اینکه ملاک گردش-گردشگری زمین و خورشید نسبت به هم باشند، ملاک چرخ فلکی و گردش-گردشگری سفینه امام زمان عج الله فرجه الشریف و ولایت فقیه و مستضعفین و واپاشیهای مستکبرین جهان شود! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ﴿75﴾ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ ﴿76﴾ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ یَهْدِنِی رَبِّی لأکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿77﴾ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَآ أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ﴿78﴾ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿79﴾ سوره مبارکه الانعام


اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء.


می فرمایند یکی از دعاهایی که در شب قدر و شب شهادت حضرت علی علیه السلام خوب است بخوانیم، دعای کمیل است. این دعا واقعاً هم می تواند به آن انسان گنهکار خطاکار مسکین مستکین ذلیل که دچار انواع و اقسام ضعفها و سستیها شده است انگیزه های عظیم الهی بدهد آنطور که انسان می اندیشد چرا می فرماید اللهم اغفر لی کل ذنبٍ اذنبته یا اللهم اغفر لی ذنوب التی تهتک العصم اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء... یحتمل بنده در خطا هستم، ولی گویی دعا کننده می خواهد یک کار عظیمی را انجام دهد که باید از همه گناهان اول پاک شود و بلکه خیلی مسائل دیگر را نیز با خدا در میان می گذارد که فرازها بعد از فرازهای دعا او را از دنیا می کند و به سوی خدا می برد. خودتی و خدایت و دعاهای تو به او. یعنی بنده بخواهم دعا کنم یک جور است و حضرت کمیل ابن زیاد دعا کند که حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام او را تعلیم نموده اند جور دیگری است. و دعا کردن را باید یاد گرفت از امامان و اولیاء و اوصیاء و مراجع.


همینطور بنده بخواهم بروم گردش-گردشگری، یک جور است و ولی فقیه بخواهند بروند گردش-گردشگری یک جور دیگری یحتمل باشد. ولی چرا ما اینقدر اصرار کنیم که ولی فقیه است که باید به مثبت و منفی گردش-گردشگری بپردازد و لاغیر. البته این را نگفتنش یحتمل گاهی اوقات بهتر باشد تا گفتنش چرا که مسائل مربوط به حضرت امام زمان علیه السلام را اگر یک دیکتاتوری یاد بگیرد و همان کارها را انجام دهد، یحتمل غیر از این است که بنده حقیر هم دعا کنم و حضرت کمیل ابن زیاد هم دعا بفرمایند و با هم فرقها داشته باشند. اصولاً هر کسی نمی تواند وارد دیدگاه های الهی شود همانطور که بنده نیز مطمئناً دارم ادای معنوی بودن را در می آورم، ولی اگر ابزار کار دست غیر اهلش بیافتد تا جایی که بتواند به مسائل گردش-گردشگری درست بپردازد، این می تواند فاجعه ها ایجاد کند. و نه فقط اینکه قمار و مستی را بجای کار خیر و نیک جا بزند و به انواع فسق و فجورها هم بپردازند و اینها را عار نداند چرا که بالاخره هر چقدر هم جلوی این مسائل را در هر اجتماعی و بلکه اسلامی ترین اجتماعات بگیریم، باز هم یک جوری بعضی به آنها خواهند پرداخت. خیر، بلکه مسئله این است که فرض بفرمایید که مثلاً قرار است بر قوم لوط بلا نازل شود و خدا به فرشنگانش می فرماید به لوط ابلاغ کنند که تو از شهر خارج شو و بلا نازل می شود. این از نشانه های رسالت حضرت لوط است. و اما حالا فرض بفرمایید که خیر، قوم لوط قرار است بلا بر آنها نازل شود و اینها حساب گردش-گردشگریشان را تقویت کرده و یاد می گیرند که نه اینکه بتوانند کلاً چطور گردش-گردشگری را کلاً مثبت و منفی کنند و بلکه یاد می گیرند برای یک یا چند ثانیه گردش-گردشگری را مثبت منفی کرده و همینطور یک حرکت قائم بر گردش-گردشگری نیز بدان اضافه کنند و بجای اینکه بلا بر سر خود آنها بیاید که نمی آید. و در عوض هم بلا سر دیگران که مومن و مخالف قوم لوطند هم می آورند. و لذا رسالت حضرات آدم یا نوح یا ابراهیم یا لوط یا یعقوب یا یوسف یا هود یا صالح یا موسی یا داوود یا سلیمان و عیسی علی نبینا علیه و علیهم السلام و یحتمل فتنه ها یا بلایای نازله بر آن اقوام یک امر الهی است که از امور رسل و حضرت ختمی مرتبت و امام زمان علیهم السلام نیز هست و لذا لزوم ارجاع امور به ولی فقیه. البته هندسه و نجوم و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی دیگر علوم طبیعی و پزشکی و طبابت نیز اینجا دخیل است. و اما اگر قرار باشد اینها همه و همه در خدمت فسق و فجور باشد، مثل این است که سوار یک سفینه ای باشیم که سفینه را بر حسب مستی و قمار خود هدایت کند و هر فسق و فجوری را هم جایز و دخیل بداند. این است که موتوا قبل ان تموتوا و بیداری اسلامی بمقدار کمش هم مطلوب است هر چند که اسلام انقلابی ناب محمدی با اقتدار جهانی با حکومت امام زمان علیه السلام بنفع همه مستضعفین و بر علیه مستکبرین جهانی بسیار مطلوبتر و بلکه مطلوب و هدف و انگیزه نهایی است! و لذا می فرماید فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


اینجا مسئله گردش-گردشگری یک تک قطبی مغناطیسی یک معنایی دارد و مسئله را از لحاظ همولوژی در توپولوژی جبری بررسی کردن یک جور می شود، باز مسئله را از لحاظ گردش-گردشگری یک ذره ای بنیادی و از جلمه یک فوتون برررسی کردن در مدل استاندارد فیزیک و دیاگرامها و گرافهای فاینمن و فرمولازیساسیون مسئله از لحاظ پیمانه ای و حسابان اینستنتانها و گراسمانیها جور دیگری می شود. و همچنین گردش-گردشگریهای خورشید و ماه و زمین نسبت به یکدیگر یک مرتبه یک جهشی دارد از سطوح کوانتمی به سطوح نجومی که باز حسابان خود را دارد. و همینطور گردش-گردشگریهای دیگر اجرام آسمانی همچون ستارگان و یحتمل سیارات و ماه های حول آنها و ابرنواخترها و سیاه چاله ها و شهاب سنگها و ... و بعد در ابعاد بزرگتری کهکشانها و بررسی کل عالم وجود و هستی، اینها هم بررسیهای کیهان شناسی خود را دارند. یحتمل بعضی ایراد کنند که کفر و کافر و فسق و فجور و مستضعف و مستکبر در این نظام عظیم هستی آیا گم نمی شود و آیا این مسائل فقط وقتی بطور محلی مورد بررسی قرار گیرند است که یحتمل اهمیت داشته باشند و لا غیر؟ البته این مسئله را یحتمل بتوان اینطور بررسی کرد که وقتی قبل از انقلاب بنده رفته ام کاخ سعدآباد مسابقه فوتبال تیم مدرسه خودمان را با تیم مدرسه ولیعد رضا پهلوی تماشا کنم و رضا پهلوی فول می کند و او را هو می کنند و او کانه بازی را نگه می دارد یک جورهایی جواب هو کردنها را می دهد، آن موقع ولی فقیه نبود و بلکه امام زمان هم در غیبت بود و آیا حضور او را هم در منیتهای خود در نیافتم. و امروز هم که بنده بخواهم بیت رهبری و حسینیه امام خمینی (ره) برای نماز بروم، ولی فقیه دامت ظله العالی هستند ولی آیا در منیتهای خود است که گیر کرده ام و حضور امام زمان در غیبت را نیز نمی توانم درک کنم همانطور که اگر با دوستانی با یک چرخ فلکی هم به گفتار بایستیم آیا باز او غائب است چرا که بنده باز در منیتهای خود گم شده ام؟ قسمتی از مسئله این است که وقتی خورشید را از لحاظ محلی داریم بررسی می کنیم، اگر در روز باشد او را می توان مستقیماً رویت کرد، ولی اگر در شب باشد و ستارگان دیگر نمایان باشند و نه خورشید چرا که شب است و لذا بدلیل تغییر محلیت فضا-زمان از روز به شب خورشید از نظر ما پنهان می شود و نمی توانیم او را با دیگر ستارگان مقایسه کنیم هر چند که همه دیگر ستارگان را می توانیم با هم مقایسه کنیم. و اما نور خورشید در روز کجا و کجا قابل مقایسه با نور ستارگان در شب است؟ این است که هر چه در تاریکهای دنبال نور خیره کننده ی خورشید بگردیم، آنرا نخواهیم یافت و همینطور هم هست یافتن امام زمان در غیبت چرا که خورشیدی نیست که بتوان او را با امام زمانمان مقایسه کنیم و هر کاری کنیم در تاریکیهای عظیمی گم می شویم. مگر اینکه راه دعا را خدا بروی ما باز کند و به او پناه بریم. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء؟ و لذا رسیدن به نماز با ولی فقیه را در تاریکیهای منیتها و موتوا قبل ان تموتواها و بسیاری جهاد کردنهای از نوع فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً در انواع و اقسام مقابله های مستضعفین و مستکبرین، داستان موسی علیه السلام و فرعون علیه اللعنه در زمانهای مختلف یحتمل به گونه های مختلفی جلوه کند همانطور که حضرت عیسی علیه السلام جور دیگری است و اما داستان امام زمان و غیبت او و گردش-گردشگریهای او و خورشید و ماه و زمین و کهکشانها و کیهان و کیهان شناسی و نظریه گالوای کیهانی و نظریه حمیدی-مجیدی همه و همه به ولی فقیه ارجاع می کنند! و لذا مسائل ریاضی-فیزیکی نجومی را بررسی کردن یک جور است و مسائل کفر و کافری و تکفیری را در داخل اسلام جهاد و مجاهدت کردن جور دیگری است و گسترش اسلام را بررسی کردن همانطور که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را بررسی می کنیم شناخت محلیت کفر و محلیت ایمان و عدم تابعیت ایمان از کفر را می طلبد که مسئله ای است در نوع خود جهانی هر چند که آنجاهایی که حق و باطل در هم می آمیزند صورت مسئله گم می شود. بسم الله الرحمن الرحیم. قل یا ایها الکافرون. لا اعبد ما تعبدون. و لا انتم عابدون ما اعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. و لا انتم عابدون ما اعبد. لکم دینکم ولی دین.

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا


یک خطاهای کما بیش خنده داری در نظر قبل است که یحتمل بتوان گفت از فرط خستگی و ... است مثل اینکه باید باشد اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم!

اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء.


می فرمایند یکی از دعاهایی که در شب قدر و شب شهادت حضرت علی علیه السلام خوب است بخوانیم، دعای کمیل است. این دعا واقعاً هم می تواند به آن انسان گنهکار خطاکار مسکین مستکین ذلیل که دچار انواع و اقسام ضعفها و سستیها شده است انگیزه های عظیم الهی بدهد آنطور که انسان می اندیشد چرا می فرماید اللهم اغفر لی کل ذنبٍ اذنبته یا اللهم اغفر لی ذنوب التی تهتک العصم اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النقم اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء... یحتمل بنده در خطا هستم، ولی گویی دعا کننده می خواهد یک کار عظیمی را انجام دهد که باید از همه گناهان پاک شود و بلکه خیلی مسائل دیگر را نیز با خدا در میان می گذارد که فرازها بعد از فرازهای دعا او را از دنیا می کند و به سوی خدا می برد. خودتی و خدایت و دعاهای تو به او. یعنی بنده بخواهم دعا کنم یک جور است و حضرت کمیل ابن زیاد دعا کند که حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام او را تعلیم نموده اند جور دیگری است. و دعا کردن را باید یاد گرفت از امامان و اولیاء و اوصیاء.


همینطور بنده بخواهم بروم گردش-گردشگری، یک جور است و ولی فقیه بخواهند بروند گردش-گردشگری یک جور دیگری یحتمل باشد. ولی چرا ما اینقدر اصرار کنیم که ولی فقیه است که باید به مثبت و منفی گردش-گردشگری بپردازد و لاغیر. البته این را نگفتنش یحتمل گاهی اوقات بهتر باشد تا گفتنش چرا که مسائل مربوط به حضرت امام زمان علیه السلام را اگر یک دیکتاتوری یاد بگیرد و همان کارها را انجام دهد، یحتمل غیر از این است که بنده حقیر هم دعا کنم و حضرت کمیل ابن زیاد هم دعا بفرمایند و با هم فرقها داشته باشند. اصولاً هر کسی نمی تواند وارد دیدگاه های الهی شود همانطور که بنده نیز مطمئناً دارم ادای معنوی بودن را در می آورم، ولی اگر ابزار کار دست غیر اهلش بیافتد تا جایی که بتواند به مسائل گردش-گردشگری درست بپردازد، این می تواند فاجعه ها ایجاد کند. و نه فقط اینکه کار نیک را بجای قمار و مستی جا بزند و به انواع فسق و فجورها هم بپردازند و اینها را عار نداند چرا که بالاخره هر چقدر هم جلوی این مسائل را در هر اجتماعی و بلکه اسلامی ترین اجتماعات بگیریم، باز هم یک جوری بعضی به آنها خواهند پرداخت. خیر، بلکه مسئله این است که فرض بفرمایید که قوم لوط قرار است که بر آنها بلا نازل شود و خدا می فرماید که تو از شهر خارج هم شو و بلا نازل می شود. این نشانه رسالت حضرت لوط است. و اما حالا فرض بفرمایید که خیر، قوم لوط قرار است بلا بر آنها نازل شود و اینها حساب گردش-گردشگریشان را تقویت کرده و یاد می گیرند که نه اینکه بتوانند کلاً چطور گردش-گردشگری را کلاً مثبت و منفی کنند و بلکه یاد می گیرند برای یک یا چند ثانیه گردش-گردشگری را مثبت منفی کرده و همینطور یک حرکت قائم بر گردش-گردشگری نیز بدان اضافه کنند و بجای اینکه بلا بر سر خود آنها بیاید که نمی آید. و در عوض هم بلا سر دیگران که مومن و مخالف قوم لوطند هم می آورند. و لذا رسالت حضرت لوط و بلای نازله بر آن قوم یک امر الهی است که از امور رسل و امام زمان علیهم السلام است. البته هندسه و نجوم و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی نیز اینجا دخیل است. و اما اگر قرار باشد اینها همه و همه در خدمت فسق و فجور باشد، مثل این است که سوار یک سفینه ای باشیم که سفینه را بر حسب مستی و قمار خود هدایت کند و هر فسق و فجوری را هم جایز و دخیل بداند. این است که موتوا قبل ان تموتوا و بیداری اسلامی بمقدار کمش هم مطلوب است هر چند که اسلام انقلابی ناب محمدی با اقتدار جهانی با حکومت امام زمان علیه السلام بنفع همه مستضعفین و بر علیه مستکبرین جهانی بسیار مطلوبتر است! و لذا می فرماید فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَدًا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ ﴿۷۱﴾ قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿۷۲﴾ وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿۷۳﴾ سوره مبارکه قصص


٧٩٩ / ٧. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ [٣] ، عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ : سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ علیه‌السلام ، فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلى أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، فَقَالَ : « هذَا واللهِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ».

قَالَ عَنْبَسَةُ : فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، دَخَلْتُ عَلى أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، فَأَخْبَرْتُهُ بِذلِکَ ، فَقَالَ : « صَدَقَ جَابِرٌ ». ثُمَّ قَالَ : « لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنْ لَیْسَ کُلُّ إِمَامٍ هُوَ الْقَائِمَ بَعْدَ الْإِمَامِ الَّذِی کَانَ قَبْلَهُ».

البته بعضی در حسابان گردش-گردشگریها، ایراد کنند که ک[ن، ز] (که ایندفعه برکت لی ز-خلق و ن-نابودی از چپ به راست روی گردش-گردشگری ک عمل می کند و یحتمل هم توالی زن یا نز روی ک یعنی کنز یا کزن با تاخیر یکی بعد از دیگری روی گردش-گردشگری اعمال شود!) یک عدد نخواهد بود و بلکه یک تک قطبی دیگری خواهد بود! و این اشکال وارد هم هست و باید در این موارد خیلی بیشتر هم دقت شود و بنده فکر کردم که همه جلوی این حقیر را در کوچه و خیابان خواهند گرفت و از پژوهشگاه های عالم ایمیل خواهم گرفت که این غلط است. و یحتمل هم ایمیلی دریافت کرده باشم بدین مضمون و باید ایمیلم را چک کنم. و صد البته هم شما میتوانید یک طیفی برای گردش-گردشگریهای چه مثبت و چه منفی قائل شوید بسته به اینکه در چه خمینه و فضاهای نانژانتی اینها واقع می شوند. و لذا می توانید روی آنها انتگرال و دیفرانسیلگیری کرده و تانسورها کوواریانت و کونتراواریانت متناظر آنها را شکل دهید و .... و همینطوری که پیش می رویم، یحتمل بعضی متوجه شوند که ما به یک نظریه میدانی می رسیم که یحتمل هم کوانتمی باشد یا در نسبیت عام واقع شویم اگر دوقطبیها و چهار قطبیها و ...  و ماورای آن در ریسمانها و ماورای آن همینطوری که قطبها زیاد می شوند وارد هندسه های AdS شویم بر حسب قضایای ملدسنا.

و باید توجه هم داشت که ما همه انیها را از تکقطبیهای مغناطیسی آغاز کرده ایم و به انواع و اقسام گردش-گردشگریهای مختلفی که می توانند موجود شوند پرداخته ایم و آیا اینها به کجا بیانجامند خدا عالم است. یعنی دشمن و نفوذی و امثالهم هم ساکت نخواهند نشست و آنها هم نظریه های گردش-گردشگریهای خود را خواهند داشت و آیا ما انگیزه هایمان طوری هستند که به آمال و آرزوهای خود برسیم و بلکه منیة المرید را دریابیم و بلکه به نظریه گردش-گردشگری حمیدی-مجیدی را به کرسی بنشانیم؟

اینجا این مسئله نیز هست که بعضی یحتمل اشکال کنند اینطوری که تو بیان می کنی که قمار هم داریم و کار خیر هم داریم و مارتینگلها را هم داریم که یحتمل همه اینها هم یک نظریه باشند و لاغیر، این مسئله از دیدگاه ریاضی فیزیک یحتمل اشکالی نداشته باشد ولی از دیدگاه الهیات اشکال دارد و حتی جنون آمیز هم باشد. جواب این است که اگر ما منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را نداشتیم که بیش از 1000 سال قدمت دارد، آنگاه یحتمل اشکال وارد است. ولی از آنجا که اگر کتب اربعه حدیثی و فقهی کافی و من لا یحضره الفقیه و تهذیب و استبصار را نداشتیم، آنگاه یحتمل بتوان گفت که مشکلاتی داشتیم. و از همین برکات مستمر در طول قرون است که امروز ولایت فقیه را در جمهوری اسلامی ایران هم داریم که می تواند یک انقلاب اسلامی ناب محمدی در همه جهان ایجاد کند. البته باید مواظب بود که حسابان گردش-گردشگریها را درست محاسبه کنیم که میدان عددی طیف آنها آیا میدان مختلط است یا میدان حقیقی است یا از میدانهای گسسته ای است که مثلاً بسط جبری اعداد صحیح اند یا میدان با یک عضو است!

إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ ﴿۷۶﴾ سوره مبارکه القصص

... اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی، أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ سَیِّدِی، وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ وَ جَلِّلْنِی بِسَتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ سَیِّدِی أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ وَ أَنَا الضَّالُّ الَّذِی هَدَیْتَهُ وَ أَنَا الْوَضِیعُ الَّذِی رَفَعْتَهُ وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِی آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذِی أَرْوَیْتَهُ وَ الْعَارِی الَّذِی کَسَوْتَهُ وَ الْفَقِیرُ الَّذِی أَغْنَیْتَهُ وَ الضَّعِیفُ الَّذِی قَوَّیْتَهُ وَ الذَّلِیلُ الَّذِی أَعْزَزْتَهُ، ...


وبسند آخر عن الزهری قال : سمعت أنی بن مالک یقول : والله الذی لا إله إلا هو سمعت رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) یقول : عنوان صحیفة المؤمن حب علی بن أبی طالب علیه السلام


27 - الکافی: بالاسناد المتقدم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال النبی صلى الله علیه وآله: إن خیارکم أولو النهى، قیل: یا رسول الله ومن أولو النهى؟ قال: هم أولو الأخلاق الحسنة، والأحلام الرزینة، وصلة الأرحام، والبررة بالأمهات والاباء والمتعاهدین للفقراء، والجیران والیتامى، ویطعمون الطعام، ویفشون السلام فی العالم، ویصلون والناس نیام غافلون.
بیان: " أولو النهى " فی القاموس النهیة بالضم العقل کالنهی، وهو یکون جمع نهیة أیضا وقال الراغب: النهیة العقل الناهی عن القبائح جمعها نهى، قال عز وجل " إن فی ذلک لایات لأولی النهى " انتهى والأحلام جمع حلم بالکسر بمعنى العقل، أو الأناة، وعدم التسرع إلى الانتقام، وهو هنا أظهر وفی القاموس الرزین الثقیل وترزن فی الشئ توقر " وصلة الأرحام) عطف على الأحلام، ویمکن أن یکون الواو جزء الکلمة والصاد مفتوحة جمع واصل " والمتعاهدین " فی أکثر النسخ بالنصب فیکون نصبا على المدح، کما قالوا فی قوله تعالى فی سورة النساء " والمقیمین الصلاة والمؤتون الزکاة " ویمکن على الاحتمال الثانی فی " وصلة الأرحام " نصب الوصلة على المدح.
" والناس نیام غافلون " نیام جمع نائم، وغافلون خبر بعد خبر، أی بعضهم نیام، وبعضهم غافلون، أو صفة کاشفة أی المراد بالنیام الغافلون، کما ورد: الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا.



من کلام له علیه السلام: قد أحیا عقله ، وأمات نفسه ، حتى دق جلیله ، ولطف غلیظه ، وبرق له لامع کثیر البرق ، فأبان له الطریق ، وسلک به السبیل ، وتدافعته الابواب إلى باب السلامة ، ودار الاقامة ، وثبتت رجلاه بطمأنینة بدنه فی قرار الامن والراحة بما استعمل قلبه ، وأرضى ربه.

بیان : إحیاء العقل بتحصیل المعارف الربانیة ، وتسلیطه على الشیطان والنفس الامارة ، وإماتة النفس بجعلها مقهورة للعقل ، بحیث لایکون لها تصرف إلا بحکمه ، فکانت فی حکم المیت فی ارتفاع الشهوات النفسانیة کما قیل : موتوا قبل أن تموتوا ، ودق الشئ صار دقیقا ، وهو ضد الغلیظ ، والجیل العظیم ، ولطف ککرم لطفا ولطافة بالفتح أی صغر ودق وکأن المراد بالجلیل البدن ، ودقته بکثرة الصیام والقیام ، والصبر على المشاق الواردة فی الشریعة المقدسة ، وبالغلیظ النفس الامارة والقوى الشهوانیة ، ویحتمل العکس والتأکید أیضا.

وبرق کنصر أی لمع أو جاء ببرق، وبرق النجم أی طلع، واللامع هدایة الله بالأنوار الإلهیة، والنفحات القدسیة، والالطاف الغیبیة، وکشف الأستار عن أسرار الکتاب والسنة.
وتدافع الأبواب یحتمل وجوها:
الأول: أنه لم یزل ینتقل من منزلة من منازل قربه سبحانه إلى ما هو فوقه حتى ینتهی إلى مقام إذا دخله کان مستیقنا للسلامة، وهی درجة الیقین، ومنزلة أولیاء الله المتقین، الذین لا خوف علیهم ولا هم یحزنون.
الثانی: أنه إذا أدرکته التوفیقات الربانیة، شرع فی طلب الحق وتردد فی المذاهب، فکلما تفکر فی مذهب من المذاهب الباطلة، دفعته العنایة الإلهیة عن الدخول فیه، فإذا أصاب الحق قر فیه وسکن واطمأن، کما روی عن الصادق علیه السلام إن القلب لیتجلجل فی الجوف یطلب الحق فإذا أصابه اطمأن وقر ثم تلا أبو عبد الله علیه السلام هذه الآیة " فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للاسلام ومن یرد أن یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کأنما یصعد فی السماء" و 

عنه علیه السلام قال: إن الله خلق قلوب المؤمنین مبهمة على الایمان، فإذا أراد استنارة ما فیها، نضحها بالحکمة، وزرعها بالعلم، وزارعها والقیم علیها رب العالمین وعنه علیه السلام قال: إن القلب لیرجج فیما بین الصدر والحنجرة، حتى یعقد على الایمان، فإذا عقد على الایمان قر وذلک قول الله " ومن یؤمن بالله یهد قلبه " قال: یسکن، وسیأتی أمثالها إنشاء الله فی باب القلب.
الثالث: أن تکون الأبواب عبارة عن أسباب القرب من الطاعات، وترک اللذات فان کلا منها باب من أبواب الجنة، فیتنقل منها حتى ینتهی إلى باب الجنة التی هی قرار الامن والراحة.
الرابع: أن تکون الأبواب عبارة عن اللذات والمطالب النفسانیة التی یرید الانسان أن یدخلها بمقتضى طبعه فتمنعه العنایة الإلهیة والعقل السلیم عن دخولها حتى ینتهی إلى باب السلامة، وهو باب جنة الخلد فی الآخرة، أو الطاعات والعقائد الحقة التی توجب دخولها فی الدنیا.
الخامس: أن یکون المراد بالأبواب طرائق أرباب البدع وأبواب علماء السوء، فیمنعه التوفیق الربانی عن اعتقاد ضلالاتهم والدخول فی جهالاتهم حتى یرد باب السلامة، وهو اتباع أئمة الحق صلوات الله علیهم، فإنهم أبواب الله إما بالوصول إلى خدمتهم، أو إلى السالکین مسلکهم، والحافظین لاثارهم، ورواة أخبارهم، فتثبت رجلاه على الدین والصراط المستقیم، ولا یفتتن بشبه المغضوب علیهم ولا الضالین، وهو قریب من بعض ما مر وهذا أظهر الوجوه.
" وثبات الرجلین " ضد الزلق أو عبارة عن السکون، والطمأنینة بضم الطاء المهملة وفتح المیم وسکون الهمزة السکون، یقال: اطمأن اطمئنانا وطمأنینة، قال الشیخ الرضی رضی الله عنه: مصادر ما زید فیه من الرباعی نحو تدحرج واحرنجام واقشعرار وأما اقشعر قشعریرة، واطمأن طمأنینة، فهما اسمان واقعان مقام المصدر، کما فی أنبت نباتا وأعطى عطاء، والقرار بالفتح ما قر فیه الشئ أی سکن ویکون مصدرا، وقرار الامن والراحة الجنة أو ما یوجبهما کما عرفت.


یحتمل کسی بتواند این دو مسئله را مساوی هم قرار دهد یا اینکه نتواند که: 1. قمار کن و 10000 ده هزار ریالت را صد هزار 100000 ریال کن. و 2. کار خیر کن و خدا ده برابر آن را به تو پاداش می دهد.

این دو مسئله از لحاظ ریاضی یحتمل فرمولازیساسیون مساوی داشته باشند، لی از لحاظ الهیات اسلامی بی نهایت با هم متفاوتند و یعنی اولی گناه و حرام است و دومی حلال و کار خیری است که خدا 10 برابر پاداشش را می دهد. البته اگر در جامعه ای هم کار خیر جایز باشد و هم قمار، مومنی می تواند کار خیر کند و تقیه کند و بگوید که که قمار کرده ام. و اما اگر قمار کند دیگر نمی تواند به مومنان دیگر بگوید که کار خیر انجام دادم. همینطور در جامعه ای که قمار جایز نیست مسئله کار خیر کردن را دیگر نمی توان جای قمار جا زد. و اگر کسی هم بنظرش رسید که کار خیر کرده است، یحتمل اینطور نباشد و بلکه کار خیرش پاداش 10 برابری از طرف خدا نداشته باشد هر چند که نیتش پاک بوده است ولی عملش اینطور نبوده و لذا یحتمل خدا پاداشش را 10 برابر ندهد. اصولاً کارهای معنوی اخروی که به خدا مربوط است سوای کارهای دنیوی است که ما بدانها می اندیشیم.

و لذا آسان است که عرض شود موتوا قبل ان تموتوا و اینکه فرضاً طرف برود در قبری که برای خود کنده است در قبرستان هم بخوابد ببیند موتوا قبل ان تموتوا به چه معنا است. و یحتمل حتی مردنش مثل مردن مرده ای هم باشد که در میز سنگی غسالخانه او را هر طرفی می کنند جیکش در نمی آید و بعد وقتی او را در قبر هم گذاشتند هیچی نگفت و تازه یحتمل کفن دزدی سراغ او بیاید و او بلکه قلبش احیاء شده باشد و زبانش هم آن موقع به اندازه کافی بگردد هر چند که آن مواقع دیگر نمی گشت و از گردش و گردشگری مانده بود و به کفن دزد بگوید که نترس و مرا نجات بده و بنده حقیر به تو پاداش خوبی می دهم. و آیا کفن دزد که به کفن او نمی خواسته رحم کند آیا به خود او رحم خواهد کرد یا خیر، بماند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

و لذا برکت لی [ن، خ]گ= غیر صفر (که ن و خ اپراتورهای نابودی و خلق و چرخش یا گردش-گردشگری یک تک قطبی مغناطیسی است) و اما اینکه آیا مساوی بینهایت یا منفی بینهایت هم جایز است مسئله را تغییر می دهد. همانطور که اگر منفی بینهایت باشد یحتمل یک معنی دارد و اگر بعلاوه بینهایت باشد یحتمل معنی دیگری می دهد بسته به اینکه در چه فضا-زمانی و بلکه چه خمینه ای است که داریم مسئله را بررسی می کنیم. البته اینکه چرا دو قطبیها و چند قطبیها نیز وارد مسائل می توانند شوند نیز خود مسائل دیگری را می تواند ببار آورند و از جمله ابرتقارن و ریسمان و .... قسمت مهمی از مسئله یحتمل اینجا است که آیا ما از نظریه های ریاضی-فیزیکی می توانیم بالاتر رفته و به متافیزیک هم سعود کنیم یا در همان حد ریاضی-فیزیک می مانیم و حتی به نظریه حمیدی-مجیدی هم مایل نیستیم برسیم چه رسد به اینکه وارد الهیات اسلامی شویم. و لذا موتوا قبل ان تموتوا و الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا. و اما اینکه الهیات و امام زمان و ولی فقیه و نواب امام زمان و صاحب امام زمان را دریابیم و به شرک نیافتیم و اقامه نماز کرده و  روزه گرفته و شب قدر را دریافته و عید فطر را درک کنیم و ایمان خود را حفظ کنیم، می فرماید پس چرا می گوید که آب را به روی دشمنم می بندم یا حتی زهرآلودش هم می کنم؟ این است که بنظرش می رسد که مومن است و اگر دشمن کافرش را از بین برد حداقلش این است که 10 برابر پاداش می گیرد و بلکه بینهایت برای او پاداش دارد و قمار؟ کدام قمار؟ و ما ادراک ما قمار؟ یعنی این مسئله را درک می کند که جابجایی قمار با پاداش الهی، برکت لی اش روی یک گردش-گردشگری جایز است یا خیر؟ و این در چه فضا-زمان و خمینه ای است که فشرده است یا نافشرده و شامل بی نهایت هم می شود یا خیر و ایا جهت پذیر است یا جهت پذیر نیست و .... و اصولاً آیا می توان قمار و پاداش الهی را در هر فضا-زمانی و خمینه ای اپراتورهایی فرض نمود و آنها را جابجا کرد یا اینکه باید به هندسه های ناجابجایی نیز رجوع کرد و بسته به اینکه از مساوی قرار دادن آن قمار و آن پاداش الهی چه انگیزه ای دارد باید میزان جنایاتی را که می خواهد مرتکب شود را نیز در یک دادگاه عدل الهی آنگاه که بزانو درآمده و غل و زنجر شده است نیز متحمل شود. خدایا به ما توفیق عبادت و دعا و تلاوت قرآن و روزه و شب قدر و زیارت امام حسین در کربل و زیارت دیگر ائمه اطهار و دخت گرامی پیامبر و حرمین شریفین و زیارت و نماز به امامت ولی فقیه مد ظله العالی در حسینیه امام خمینی و عید فطر عنایت فرما. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته

وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ ﴿۵۵﴾ سوره مبارکه الحج


لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار


موتوا قبل ان تموتوا


مسئله گردش-گردشگری یک امری است که نمی توان هم عرض کرد که همان موتوا قبل ان تموتوا است. یعنی اصولاً هر گردش-گردشگری ای همان عوض شدن چرخش زمین و طلوع خورشید از مغرب و غروب آن در مشرق نیست. و باز مسئله که از نوع تکوینی ربوبیتی است چطور با حضرت حجة ابن الحسن العسگری گره می خورد آنطور که با مثبت-منفی شدن چرخش زمین گره می خورد؟ فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. یعنی مسئله اینطور معنی نمی شود که تو خودت را بزن به مردن و حتی همینطور که فرستادندت توی غسالخانه که هر جوری چرخاندنت تو هم همانجوری می چرخی، و لذا صدایت در نیاید. فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً غیر از این است. و اما این هم نیست که بفرمایند که خوب حالا ما حساب نه یکی و نه دو تا از حجج اسلام و سرداران سپاه اسلام و دانشمندان هسته ای را برسیم که بقیه حساب کار دستشان بیاید که چه خبر است. یعنی مسئله جهادی هم دارد و آن جهاد هم فقط به این نیست که مثلاً می خواهی روزه بگیری و تزکیه نفس کنی و قرآن کریم و دعای مفاتیح بخوانی، و سعی و تلاش می کنی و آیا بتوانی و آیا نتوانی. یعنی این هم هست و زکات و خمست را هم باید بدهی و خساست را کنار بگذاری. سعی و تلاش دارد. و اما جهاد اکبر و اصغر هم دارد و خودت را به مردن زدن نیست و  بلکه از این نوع است که آنقدر جهاد دارد که امام زمان عج الله فرجه الشریف در مسجد الحرام و خانه خدا مستقر گردند و چرخش زمین را هدایت فرمایند. و اینطوری است که چرخش زمین مثبت و منفی می شود و هم دانشمند ریاضی-فیزیک هسته ای و حمیدی مجیدی می خواهد و هم حجج السلام می خواهد و هم مراجع تقلید می خواهد و هم ولی فقیه می خواهد و هم همه و همه را می خواهد که در جهاد کبیر وارد شوند و شرکت کنند. و البته در همه سطوح هم کلاسهای مختلفی داریم همانطور که ذکرش رفت که از پستتر از حیوانیت تا عرش اعلی که ماورای دسترسی انسانهای کامل هم یحتمل باشند. و همینطور از اشرافیت واقعی و کمال انسانیت داریم که با اینکه مکانشان بهشت و بهشتیان است با دوزخیان می نشینند و ارشاد می کنند و درس یاد می دهند. از حقوقهای نجومی داریم تا نجوم ستاره شناسی و هیئت. و لذا آن مرجع تقلیدی که در کمال تواضع انسانهای کامل تربیت می کند و در عین حال نیز یک کمالی می خواهد که کسی اصلا تشخیص دهد که آقا برویم در خانه او را بزنیم که درس یاد بگیریم و تربیت شویم و بهره ببریم و بلکه او خود بسراغ شما می آید. خوب، دیگر چه می خواهی؟ هر جا هستی در داخل یا خارج جمهوری اسلامی ایران مرکز عالم واقع شده ای و همه توجهات بسوی تو است دیگر. حالا حتی یحتمل دام تیور را هم به ویتامینهای E نمی توانستیم مکمل کنیم که حالا می توانیم و دام و طیور هم از این بابت با ماکارونیهای مکمل ویتامین E و دیگر ویتامینها نیز کارایی پیدا کرده و از خروج ارز از مملکت جلویگیری می شود. این هم خودش جهاد کبیر است  و حتماً نباید هر روز رفت بیت رهبری و حسینیه امام خمینی و آنجا هم گیر کرد که تظاهر به جهاد کنیم.

اصلا بنده این مسئله تک قطبیها را از آنجایی که اینها را به قطبهایی که زاده و نابود می شوند به این دلیل که یحتمل از لحاظاتی سوء تفاهم رخ دهند نمی پسندم چرا که ما با توالیهایی نظیر قطب زاده نابود ... سر و کار داریم و یحتمل بد تعبیر شوند. این است که ما تک قطبیهای مغناطیسی را گاهی با ق و گاهی هم با گ یا ک از آنجا که گردش و گردشگری با کاف و گاف شروع می شوند نمایش می دهیم. و لذا اگر فضاهای ما ناجابجایی و هابیلی باشند، آنگاه ما خواهیم داشت که

قنز=قزن (تک قطبی نابود زاده = تک قطبی زاده نابود)

یا گنز = گزن

یا کنز = کزن

و اما اگر فضاهای ما ناجابجایی غیر هابیلی شوند آنگاه

گنز - گزن = قنز -قزن = کنز - کزن= غیر صفر  

و اما اینکه این تفاضل غیر صفر می شود یک طیفی را می تواند تشکیل دهد که حالا اگر مجموعه اعداد حقیقی را در نظر بگیریم یحتمل از منهای بی نهایت تا بعلاوه بی نهایت متغیر باشد. و این یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر یک تک قطبی ای داریم، در فضاهای جابجایی درست است که چه اول نابود شود و بعد زاده شود یا چه اول زاده شود و بعد نابود شود، مسئله یکی است چرا که کنز= کزن. و اما بسته به اینکه در چه طیفی از فضاهای ناجابجایی مختلف واقع شده ایم، این مسئله آنگاه فرق می کند و اینکه تک قطبی مغناطیسی اول زاده شود و بعد نابود شود یا اول نابود شود و بعد زاده شود یک طیفی به خود می گیرد. و اینجا است که یحتمل خلطی رخ دهد و امر بر بعضی مشتبه شود که بنده حقیر هم همینطور که انا یحیی و یمیت. یعنی مسئله برکت لی [کنز، کزن] را بعضی یحتمل نمی دانند چطور محاسبه کنند و لذا بقیه را هم گیر می اندازند و حالا اینجا دیگر کافر و مسلمان هم ندارد! باید حسابان تک قطبیهای مغناطیسی ات بر حسب هندسه جابجایی و ناجابجایی و لذا برکت تک قطبیهایت خوب قوی شود.

این یعنی چه؟ یعنی باز هم اینکه گردش-گردشگری داریم تا گردش-گردشگری  مثبت و منفی. و وقتی این را روشن نکردیم که کدام به کدام است و ما در کدام مقیاسها و کدام سنجه ها و scales است که داریم بحث می کنیم، سوء تفاهمها آغاز می توانند گردند و یحتمل شیخ احمد یاسینها، شیخ زکزاکیها، شیخ نمر النمرها، شیخ عیسی نعیم قاسمها، عماد مغنیه ها، بدرالدینها، و حاج حسین همدانیها، سید روح الله عمادیها، صادق عدالت اکبریها، و محمد علی الرباعیها و ... شهیدان زنده اند الله اکبرها است. لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. یعنی شهدای جهادگر بزرگوار ترتیب خلقت و نابودی را بر هم زده اند و نزد پروردگارشان دارند ارتزاق می شوند. لیلی و مجنون کدام است؟! روزه داری و نماز و خمس و زکات یعنی چه؟ موتوا قبل ان تموتوا یعنی چه؟ زنده است و از بالای سر همه پرواز کرده است و نزد پروردگارش دارد روزی می گیرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

یک حرف خیلی متینی هست که می فرمایند تا چیزی شد نگو این درس را ولش کن بدرد نمی خورد. یا مثلاً تا چیزی شد نگو من نمی فهمم. یا مثلاً تا چیزی شد نگو این که مبحثی را بیشتر از این دنبال کردن دیوانگی است چون تو نمی فهمی. یا همینطوری کسی می تواند ادامه دهد که نگو این کسی که این حرفها را سر هم کرده است دیوانه بوده است. 


بر آن باش تا یابی سخن را، به آرامی گشا درج دهن را

هنر در فهم حرف بخردان است، نه تعجیل سخن در رد آن است


این حرف در مقام عمل است که محک زده می شود و الا به زبان آوردنش آسان است. یعنی فرض بفرمایید که بنده رفتم در خانه شاه لا فتی را زدم. خوب، بنده حقیر یکی نیست که فقط می رود در خانه او را می زند. خیلیهای دیگر هم می روند. و یحتمل به یکی هم بفرمایند که تو لایقت نداری در این خانه را بزنی. برو پی کارت. آیا او باید ناراحت شود؟ یحتمل بهتر است که ناراحت هم شود. یعنی آنطور که بعضی می روند در می زنند همان بهتر که هیچ گاه نروند در خانه دوست. و اما یک وقت هم بعضی دوست دارند با دعوا و دشمنی و جنگ و قشون بروند در خانه کسی را بزنند حالا می خواهد شاه لا فتی هم باشد. خوب باشد! لا اله الا الله. البته این را باید درک کرد که با هر کسی نمی شود این کارها را کرد و مخصوصاً اگر شاه لا فتی باشد که دیگر غلط زیادی است. اینها را ما اصلا در فهممان نمی گنجد که یعنی چه؟ و اما بالاخره آیا بیمارستان روانی هم داریم یا خیر؟!

یعنی ما اول باید سعی کنیم که معنی درس و بحث را دریابیم. بعد باید در معانی تدبر کنیم. بعد باید سعی کنیم نمره قبولی در درسها و کلاسها بیاوریم و بلکه نخبه و شاگرد اول شویم. بعد اگر لیاقتش بود یحتمل کسی از درجه شاگردی بیرون بیاید و در عین حال ادامه تحصیل دهد و بلکه به اجتهاد برسد.  ولی از یک درجاتی به بعد مسئله این می شود که خد هم بایدا کارش را قبول کند تا اینکه او بتواند به لباس روحانیت درآید و عمامه بر سر بگذارد و بلکه مرجع تقلید شود. و اما بعد در این میان ولی فقیه را هم داریم! یعنی یک وقت هست که ما مقام پاپی را دارید که از میان کاردینالها پاپی انتخاب می شود. ولی یک وقت هست که خود آن پاپ بخصوص است که مورد نظر است. مثلاً یک وقت هست که حضرت آیت الله العظمی خمینی است که ولی فقیه است و یک وقت دیگر است که حضرت آیت الله العظمی خامنه ای است که مقام ولی فقیه را دارا است. و اما یک وقت هم هست که مقام ولایت فقیهی خالی بوده است یا خواهد بود؟ یعنی فرضاً یک کسی باید به عنوان پاپ انتخاب شود، ولی هیچ کس را نمی یابند که جای او را پر کند. آیا این هم بوده است؟ و از آن طرف، یک وقت هم هست که پاپ هم حرف خودش را می زند و مردم هم کار خودشان را می کنند که این هم مطلوب نیست و چیزی نیست که نه پاپ می خواهد و نه مردم که هر کسی ساز خودش را بزند.

مثالش این است که ماه رمضان داشته باشیم و روزه خواری هم داشته باشیم. مسئله این است که مردم خودشان باید به این مسئله حساس باشند و نه اینکه منتظر باشند که پاپ دستور صادر کند که هر کس روزه خواری کند مجازاتهای سفت و سخت خواهد شد. کسی که روح روزه داری را متوجه نشده است را نمی توان از او این توقع را داشت که آقا خانم چرا یک بطری آب دستت گرفته ای و راه افتاده ای توی کوچه و بازار؟ چرا تشنگی ات را تحمل نمی کنی؟ نمی تواند، تحملش را ندارد، مریض است، مثلاً زخم معده دارد. همه که زورشان نمی رسد روزه داری کنند و بلکه روزه خواری هم می کنند. و اما اینکه احترام ماه مبارک رمضان را حفظ کنیم، این مسئله ای دیگر است.

خوب، اینها هم همه سر جای خود. و اما حساب بفرمایید که یک روز صبح از خواب همه بلند می شوند و بفرمایند که خورشید از مغرب است که طلوع کرده است و بلکه حضرت مهدی عج الله فرجه الشریف هم تشریف فرما شده اند. گردش و گردشگریها عوض شده اند! لا اله الا الله. تحریمها تمام شد! منظور بنده به اسپین است. خوب، حالا این که چیزی نیست یحتمل بعضیها بفرمایند. این همان مسئله کن فیکون است که خدا هر وقت هر کاری را بخواهد انجام می دهد. مگر غیر از این است؟! دیگر از قضیه آخر فرما که این همه سال حل نشده مانده بود و بالاخره حل شد سختتر نیست. دیگر از حدس پانکره که سختتر نیست. اسپین عوض شد. مهدی عج الله فرجه الشریف هم تشریف فرما شدند. مگر این همه انبیاء و اولیاء و اوصیاء تشریف فرما شدند چه شد که حالا این یکی هم فرق کند. التفات می فرمایید؟ مثلاً همه صبح از خواب بلند می شوند و می شنوند که یک دیکتاتور یک کشوری به کشور دیگری اعلان جنگ داده است. خوب حالا که چی؟ این جنگ هم همینطوری ادامه می یابد و بعد از چند وقت عادی می شود. یعنی حضرت مهدی از عالم غیبت بیرون آمدن و ظهور کردنشان غیر از اینها است؟ مثل این می ماند که آن ظالم در جواب می گوید انا یحیی و یمیت وقتی به او حضرت ابراهیم می فرماید پروردگار من او است که می میراند و زنده می کند. و بعد که می گوید حالا که اینقدر زرنگی، پس خورشید را از مغرب بیرون بیاور ببینیم بلدی؟ و عرض بنده این است که دیوار حاشا تا کجاها است که بلند است. یعنی اگر به بشریت ارائه شود که خدا تا دیروز خورشید را از مشرق طلوع می کرد و در مغرب غروب می کند و از امروز به بعد است که از مغرب طلوع خواهد کرد و در مشرق است که غروب خواهد کرد. این در زندگی روزمره مردم که حالا امروز دیگر به این مناسبت نرویم سر کار و امروز را عید اعلان کنیم یا بلکه نباید هم عید اعلان کنیم بسته به اینکه آیا تقوایمان زیادتر شده است و گناهی نکرده ایم و لذا عید است. یا خیر؟ باید عزا هم بگیریم چرا که آنقدر در گناهان خود غرق شده ایم که غرب و شرق ندارد. مهدی در غیبت هم باشد یا ظهور کند هم فرقی ندارد؟ اصلا عالم عیب هم نداریم و غیبت هم معنی ندارد؟ ذلک کتاب لا ریب فیه هدی للمتقین. الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون. الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم بالاخرة هم یوقنون. پس این نشد. مسئله چیز دیگری است. و نباید همه چیز را زیر سوال برد و چون بنده حقیر نمی فهمم گفت این نیست. اگر بنده جهاد بلد نیستم، اگر بنده بلد نیستم شهادت بدهم، اگر بنده عقل و فهمم مسئله ای را درک نمی کند، نباید زودی آنرا زیر سوال برد. علامه حسن زاده آملی در دس هیئت از قول مرحوم حاجی متاله سبزواری در آغاز اسرار الحکم می فرمایند: "تا مشکلی می رسد تبادر به رد و انکار نکنید که مطالب عالیه را فهمیدن هنر است نه رد و انکار..." یحتمل یعنی مشکل این نیست که اگر رفتی در مکتبی را زدی که سوالی بپرسی و در را باز نکردند، در را از جا بکنی! رفتی ریاضی فیزیک بخوانی، توی نظریه حمیدی مجیدی گیر کرده ای. رفتی الهیات شفا بخوانی، فلاسفه راهت ندادند، آمدی عرفان بطلبی، زاهد نشدی. دنبال کسب و کار رزق و روزی هم بروی که خدای ناکرده یک وقت نکند ورشکسته شوی. و خدا برای کسی بد نیاورد و بد ندهد که نمی دهد هم. این است که همه و همه را رد و انکار کنی؟! رساله ات را بخوان. مسئله ات ببین چیست؟ درس و تکلیفت کدام است. این همه سال عبادت کردی که نکردی هم، می فرماید این وصیت نامه شهدا را بخوان. ببین اینها هم چه کرده اند و چه می کنند؟ این فلش زمان بطرف جلو انگار انسان را گیر می اندازد که چطور است که هیچ گاه نمی ایستد و تمامی ندارد و همیشه هم از ازل تا ابد همین است.

"آن کسانی که در مقابل این جریان تکفیری می ایستند، در واقع در مقابل یک جبهه جرار خطرناک بدتر از صهیونیست ها ایستادند! (1394/10/7) ما در روایات مواردی داریم که ائمه علیهم السلام به عده ای از شهدا اشاره کردند و گفتند که اینها اجر دو شهید را دارند. در مورد یک گروهی از مجاهدان زمان ائمه علیهم السلام روایت است که اینها در روز قیامت از روی شانه های بقیه مردم عبور کرده و به بهشت می روند! خدا اینها را پرواز می دهد."

"من در مورد شهدای شما یک چنین تصوری را دارم؛ من خیال می کنم اینها همان هایی هستند که هر یک شهیدشان، اجر دو شهید دارد؛ گمان می کنم اینها از جمله کسانی هستند در روز قیامت- که همه ما گرفتاریم، همه ما مبتلا هستیم؛ در روز قیامت اولیاء هم مبتلا هستند در آن روز- این جوانان، فرزندان، همسران و پدران ما به لطف الهی به سمت بهشت پرواز می کنند، و دیگران به حال اینها غبطه می خورند. اینها از این قبیل اند!" رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از خانواده های شهدای مدافع حرم. 1394/3/5. 

شهید صادق عدالت اکبری: وصیتم فقط سلام به رهبر است: سلام مرا به امام خامنه ای برسانید و به ایشان بگویید از ایشان شرمنده ام، چون یک جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حرم اهل بیت و حریم امام و انقلاب تقدیم نمایم! فاش می گویم و از گفته خود دلشادم، بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم! 

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أیها الناس، إن المنیة قبل الدنیة[4]، والتجلد قبل التبلد، والحساب قبل العقاب ، والقبر خیر من الفقر ، وغض البصر خیر من کثیر من النظر ، والدهر یوم لک ویوم علیک ، فإذا کان لک فلا تبطر ، وإذا کان علیک فاصبر ، فبکلیهما تمتحن». وفی نسخة : «وکلاهما سیختبر».


[٤] فی المرآة : «الدنیئة ـ مهموزا ، وقد یخفف ـ : النقیصة ، والحالة الخسیسة ، أی ینبغی تحمل الموت والمنیة قبل أن تنتهی الحال إلى الدنیة ، کما إذا أرادک العدو فتترک الجهاد وتصیر له أسیرا ، فالجهاد والموت قبله أفضل من ترکه إلى أن یرد علیک الدنیة. وقیل : المراد أن المنیة متقدم وخیر من الدنیة ، فالمراد القبلیة فی الشرف ، وفیه بعد. ویؤید أحد المعنیین ما فی نسخ نهج البلاغة : «المنیة ولا الدنیة» کما یقولون : النار ولا العار. وقیل : المراد أن المنیة ینبغی أن یکون قبل الموت الاضطراری الذی هو الدنیة ؛ لقوله : موتوا قبل أن تموتوا. ومنهم من قرأ : المنیة بالتخفیف بمعنى الامنیة ، أی ینبغی أن تکون المنى قبل العجز عن تحصیلها. وما ذکرنا أولا هو الظاهر ، کما لا یخفى». وراجع : الصحاح ، ج ١ ، ص ٥٠ ؛ المصباح المنیر ، ص ٢٠١ (دنأ).

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ  ﴿۲۵۵﴾ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۵۶﴾

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷﴾

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿۲۵۸﴾

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِی هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿۲۵۹﴾


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۳﴾ وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿۱۵۴﴾ وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ﴿۱۵۵﴾ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷﴾ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ ﴿۱۵۸﴾


سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه‌السلام یَقُولُ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : إِنَّ مِنْ أَغْبَطِ أَوْلِیَائِی عِنْدِی رَجُلاً خَفِیفَ الْحَالِ، ذَا حَظٍّ مِنْ صَلَاةٍ ، أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ بِالْغَیْبِ، وَکَانَ غَامِضاً فِی النَّاسِ ، جُعِلَ رِزْقُهُ کَفَافاً ، فَصَبَرَ عَلَیْهِ ، عُجِّلَتْ* مَنِیَّتُهُ، فَقَلَّ تُرَاثُهُ ، وَقَلَّ بَوَاکِیهِ ».

*فی « ص » : « عَجِلت » بالتخفیف. یجوز فیه المبنیّ للفاعل وسکون التاء أو ضمّها وسکون اللام. وفی الوافی : « کأنّ المراد بعجلة منیّته زهده فی مشتهیات الدنیا وعدم افتقاره إلى شی‌ء منها کأنّه میّت ، وقد ورد فی الحدیث المشهور : « موتوا قبل أن تموتوا ». أو المراد أنّه مهما قرب موته قلّ تراثه وقلّت بواکیه لانسلاخه متدرّجاً عن أمواله وأولاده ».


ببین چون بهترین مهتران اوست، به جان سر همه پیغمبران اوست

به نسل از نسل‌ها فاضل‌تر است او، بدان از عترت پیغمبر است او

نباشد آن زمان تکلیف باری، بجز عرفان نباشد هیچ کاری

چو یشناسی نصیب از گنج یابی، نه گنجی کز پی آن رنج یابی

چو از مغرب بود اول خروجش، چو شمسی باشد و مغرب بروجش

به صورت همچو خورشیدی در ایام، که روشن می‌شود زو جمله اجسام

به معنی نیز خورشیدی همین دان، که روشن می‌کند ارواح انسان

چو مهدی در جهان خورشید دین است، طلوع شمس از مغرب همین است

بکن تو صورتش بر عامه ایثار، اگر تو خاصه‌ای معنی نگه دار

کنون بشنو ز من مغز حکایت، ز روی معرفت نی از روایت

چو جمله خلق توبه کرده باشند، همه امری به جا آورده باشند

نماند هیچ کس آنجا گنهکار، همه توبه کنند آن دم به یک بار

به توبه چون درآیند خلق یکسر، نماند هیچ بیرون آن در

از آن باشد در توبه به زنجیر، که نبود هیچ کس را هیچ تقصیر

سعادت یابی ار چندان نمیری، به صورت کاینچنین معنی پذیری

وگر میری نباشد مرگ صورت، که باشد مرگ صورت را ضرورت

به مرگ اختیاری میر باری، که مرگ اضطراری نیست کاری


یحتمل بنده حقیر نتوانم از نفس لوامه خود عبور کرده و به نفس مطمئنه برسم آنجاها که بدبختانه گرفتار هواهای نفسانیه انسان می گردد. و اما بنده حقیر این حدیث نبوی معروف موتوا قبل ان تموتوا را یادم بود و دنبالش گشتم و به کنز الحقایق شیخ محمود شبستری رسیدم. و بعد آن شعر را که در این مورد سروده است یافتم. ولی یحتمل بتوان گفت که کنز الحقایق آن جناب خود چیز دیگری است که مثال دیگری از آن را در بالا می بینیم. البته بنده گلشن راز او را قبلاً دیده بودم ولی کنز الحقایقش را ندیده بودم. این دو مجموعه را یحتمل باید با هم خواند تا متوجه شویم که گلشن راز چرا؟ یعنی یک گردش و گردشگری از نوع دیگری اینجا یحتمل نیاز است. یعنی او دارد چیز دیگری می فرماید که خورشید که از مغرب طلوع کند یعنی چه که رودست مسئله گردش و گردشگری و چرخش و اسپین کوانتمی می زند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. و جای دیگر می فرماید که دجال چیست؟ و من و تو کیستیم؟ و صد البته اینها اسراری است که بشریت یحتمل هیچ گاه بدانها پی نبرد، مخصوصاً آنگاه که تزکیه نفس لازم است و طیفهای عظیمی از انسان داریم که می بینیم کلاسهای درس را می توان از پست تر از حیوانیت تا عرش اعلاء که خارج از دسترس همگان است پر کرد. لا اله الا الله. و باید هم همینجور باشد. و اینکه حالا چرا این همه جنایات هم داریم دیگر یک چیزی است که بشر یحتمل هر چه ادعای تمدنش بالاتر برود بیشتر هم با آن دست به گریبان است. و لذا مسئله گردش و گردشگری و اسپین و یک مرتبه مهدی را نمی توان از راه عقل یا مشاهدات حسی واردش شد و اما می توان دریافت همانجوری که قبلاً هم گفتیم که چطور است که گردش خون هم در جنین داریم و هم در انسان بعد ازاینکه بدنیا آمد و نوع گردش اینها با هم فرق هم دارند. یعنی تا وقتی جنین دارد رشد می کند تا به کمال خود می رسد یک جور است و بعد که موقع زایمان می شود و نوزاد بدنیا می آید جور دیگری می شود این گردش! این یک مسئله شاقی نیست اتفاقاً و لذا وقتی انسان رو به موت هم می رود و محتضر می شود نیز باز گردش خون می ایستد یا بلکه رو به ایستادن می رود و همینطور در ماه مبارک رمضان نیز آنگاه که روزه دار باید روزه خود را از سحر تا غروب تکمیل کند نیز توجه می کنیم که گردش خون خود به خود بسیار کمتر خواهد شد همانطور که فعالیت بدنی نیز کمتر می شود. و اما این چه ربطی به آن عظمت عوض شدن اسپین از شرق به غرب و از غرب به شرق خورشید یا به قول امروزیها زمین دارد؟ یحتمل در شرح دعای رویت اول ماه رمضان که شیخ بهایی شرح آن را تا حدودی در درس 46 هیئت علامه حسن زاده آملی آمده است و حتی بقیه دروس را تکمیل کردن تا حدودی به مسئله کمک کند. و اما تا آنجا که به مشاهده گر مربوط می شود، لااقل این امر دوبار در زمان زایش و در هنگام مرگ در انسان است که کما کان رخ می دهد و یحتمل بتوان گفت که اگر بخواهیم بار دیگری این امر را مشاهده کنیم همان است که می فرماید موتوا قبل ان تموتوا و بلکه با چشم عقل و آن را به دل راه دادن است که راه حل مسئله گشوده و باز می شود. و یحتمل هم هر کسی به درجه علم و معرفت او است که همان قدر درمی یابد همانطور که انواع و اقسام طیفها را داریم. و لذا از این راه نیز یحتمل بتوان به نظریه حمیدی مجیدی بهتر راه یافت! و اما راه یافتن به آن حرم امن دوست و آب و جارو کردن آن کجا و اینها کجا؟ خدایا آخر و عاقبت ما را بخیر کن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یا حضرت دوست! ما سرگشته و حیران و از خود بی خود شدیم، ما روانه روان پزشک و روان شناس شدیم، ما مدافع حرمت می خواستیم شویم و حال از در کویت رانده شدیم، می خواستیم خانه ات را آب و جاروب کنیم و تو سری خورده شدیم، می خواستیم بلبل زبانی کنیم و از بلبلهای درختان باغت موسیقی آموخته بودیم و زنبورهای گلهایت پیامها داده بودیم و سالیان سال فکر می کردیم عبادتت کرده ایم و ریاست طلبی انقلاب علمی و انقلاب مذهبی را می خواستیم و فکر می کردیم که غیر تو هیچ کس را نداریم و مست و دیوانه ات هستیم. ای دوست ما را در یاب، ای دوست کجایند زائران و مدافعان حرمت که ما بیاییم پاهایشان را بمالیم و پرستاریشان کنیم و بلکه کفشهایشان را نگه داری کنیم و خستتگی راه را از پاهایشان در بیاوریم. ای دوست، کی می شود ما را بپذیری و ما را به راه آوری و ما را با خود به خانه ات ببری آنجایی که دیگر نهایت گردش و گردشگری است. آنجا که مدافعان حرمت کسی غیر دوست را راه ندهند. آنجا را که غیر دوست را راهی نیست. آنجا که بلبل زبانیها تمام می شود و زنبورها را هم راهی نیست. ای دوست بیا و ما را با خود ببر. ای دوست ما مردیم و موتوا قبل ان تموتوا شدیم. نه دروغ گفتیم و خود را مثل آن طوطی به مردن زدیم و می خواهیم از قفس خود آزاد شویم و سر آن مالک بازرگانمان کلاه بگذاریم ولی هر چه خودمان را به مردن زدیم و بلکه ننه من غریبی راه انداختیم، بیشتر آبرویمان رفت و بیشتر سرخوش شدیم و بیشتر دچار دنیایمان گشتیم و بیشتر از راهت بازگشتیم. ای دوست، اصلا ما از دست تو باید چه کنیم؟ تو از ما طلبکاری نداری و ماییم که از تو طلبکاریم. بیا و ما را با خود ببر. بیا و ما را از این بدبختیهایمان رها کن. بیا و ما را به خانه خود راهی ده. ییا که هوش از سر ما پرید. بیا که عقل دیگر به دردمان نمی خورد. بیا که عشقها دیگر کارایی خود را ندارند. بیا که مال فرزند دیگر به دردمان نمی خورند. بیا که هر چه داشتیم را فکر می کردیم در راه تو داده ایم جان باخته ایم و حالا می بینیم که نفس اماره ریاست طلب شهوت ران گناه کار چه ها می کند و چه جهودی است. چه لامذهبی است. چه حیوان و چه پستتر از حیوانی است. بیا و ای دوست یک بار هم که شده ما را قبل از اینکه به دفاع از حرمت برخیزیم بکش و راحتمان کن و بگذار درست و حسابی پا به حرمت بگذاریم. ای دوست جان ما را به لبانمان رساندی. زلیخا کدام است؟ اینها همه حرف است! ما چطور امام زمان خود را با این حال نکبتی که داریم بشناسیم؟ بنده حقیر، چطور امام حسین را بشناسیم و زیارت او در کربلا در روز عاشورا روم و حال آنکه دشمن او هستم؟ چطور با اولیاء و اوصیائت بنشینم و خود را در خدمت آنها قرار دهم؟  چطور با امام حسین شمشیر بزنم وقتی من بشر ناسپاس به سلاحهایی دست یافته ام که با بمبهایش در یک لحظه شهری را نابود می کند؟ چطور از عقلم استفاده کنم که ریاضی فیزیک مسائل را حل کنم و نظریه حمیدی مجیدی اش را متبلور نمایم؟ چطور این همه چگالشهای بوزنی-اینشتنی را تفهیم شوم و تفهیم کنم وقتی تازه سر پیری و معرکه گیری یادم افتاده داستان از چه قرار است؟ آقا جان، سیدی، مولای، لا یمکن الفرار من حکومتک، هر چه در دعای کمیل این را خواندم نفهمیدم یعنی چه؟ سعادت خواندن دعاها و استجابت آنها را به ما برگردان. ای سید ما ای مولای ما ای دوست، بیا و ما را با خود ببر. ما را از میان بردار. ان نفس اماره مان را از ما بگیر و ما را مثل خودت کن. ما را خوب کن. ما را خدایی کن. ما را مستحق دفاع از حرمت کن. ما را بیامرز. بیا و تا میوه ها تر و تازه اند و حرارت و بادها و آفتها آنها را از بین نبرده آنها را بچین و با خود ببر. بیا و با ما تا دوستی هست دوستی کن. بیا و به ما نشان بده که حضرت دوست تویی. بیا و آخر و عاقبت ما را بخیر کن. بیا و جواب درسهای فقهی را که نخواندیم و دعاهای سحری که باید می خواندیم و خواب ماندیم و روزه هایی را که نگرفتیم و بداخلاقیهایی را که همیشه از خود سرزده و نظریه ریاضی فیزیکی حمیدی مجیدی که باید مقالات بعد از مقالاتش را می نوشتیم و همه و همه را انجام نداده ایم و گیر کرده ایم را از ما بگذر و تنبلیها و فشلیها و را بگذر و لا تادبنی بعقوبتک. بیا و ما را به میدان جنگ و جهادت ببر لااقل تا بتوانیم آنجا برایت کاری کنیم. آنجایی که توپ است و تفنگ است و بمب است و می زنیم و می کشیم دشمنت را و از پا درمی آوریم او را. ای دوست، بیا و ما را با خود ببر. و راحتمان کن. ما از این زندگی دنیوی خود سیر شدیم. ما روان پزشک و روان شناس دیگر برایمان کار نمی کند. ما دیگر دلمان سنگ شده. ما دوست و دشمن شناس دیگر نیستیم. کی ما را درمی یابی؟ آقا جان، پیر شدیم، پدر و مادرمومن مردند، جوونمان بزرگ شدند، نمی خوای بیایی؟ شاید این جمعه بیاید شاید! ای زلیخا دست از دامان یوسف بردار. این قدر با او لامذهبی مکن. ای برادران یوسف، به پدرتان رحم کنید. پیمانه را پر می دهد آن حضرت. ای قاتلان انبیاء و فرزندان انبیاء، ای خون ریزان در کربلا، ای لا مذهبانی که با حضرت علی علیه السلام به جنگ رفتید، روز قیامت با چه رویی می خواهید برگردید و به حضرت دوست خدمت کنید؟ چطور رویتان می شود؟ شمشیرهایی که همه آخته اند و بر علیه شما هستند و فکر کردید همه کاره ی عالم شماهایید؟ فکر کردید منجمید و فکر کردید عاقلید و فکر کردید ریاضی-فیزیکتان همه عالم را برداشته است و نظریه حمیدی مجیدی بلدید؟ فکر کردید شما را هم به کوی دوست راهی هست؟ کور خوانده اید! راه را اشتباهی رفته اید؟ ای دوست، بیا و ما را از خواب غفلتمان بیدار کن! تو نمی آیی من خودم بیایم، حیف که راه و آدرس را بلد نیستم و گم شده ام. خدایا ما را آدممان کن. .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.  

اللهم ارزقنی زیارة الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الآخرة


یک طیف وسیعی دارد حسینی شدن و شهادت در راه خدا و جهاد فی سبیل الله که یک چیز است و یک چیز دیگری است که انسان در دنیای خود غرق شده باشد و فکر آخرتش نباشد و هر چه بلا سرش بیاید یک سر سوزن نفهمد که چه شد. یک سعادتی می خواهد که انسان برود در خانه دوست را بزند و یک صحنه ای از وضعیت خود را به او نشان دهند. و بلکه به خود آید که بچه هی دم از دوست می زنی هی دم از خدا می زنی و هی دم از شهادت می زنی ولی بعد انگار نه انگار که آقا جان مسئله لیلی و مجنونی نیست همه چیز. مسئله این نیست که خودت را سکه یک پول کنی و بزنی به سیم آخر و بلبل زبانی کنی و .... ای دوست، بنده از تو معذرت می خواهم. راه رفتن در خانه دوست این نبود. عجب غلطی کردیم و خودمان نفهمیدیم. بالاخره هیچ کس هم هیچی نگوید، یک روز قیامتی که هست. خدا رحم کند. یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. خیلی ساده است که یک کسی را گیر بیاوریم که بخواهیم برایش بلبل زبانی کنیم و حرف دلمان را برایش بزنیم. ولی بعد آخرش هم به او بگوییم که این هم همان دیوانه همیشگی است که همیشه بود. حالش خراب است. فرقی نکرده است. همان همان است. بگذار هر چه خواست بلبل زبانیهایش را بکند. این همان دیوانه همیشگی است. یعنی ما یک طیف مادون قرمز داریم که حالا بیا و ببین و یک طیف ماورای بنفش هم داریم که داستان دیگری است و اینها را با هم جمع کردن و فشرده سازی کردن و ... کار می برد و چقدر کار می برد. این کارها یک طرف و صبوری که برای این کارها لازم است یک چیز دیگری است. صبر ایوب و صبر نوح می خواهد و ماورای آنها یک خانواده ای عزیز مهربان صبوری می خواهد سر تا پا مسلح به سلاح تقوی و علم و دانش و بندگی خدا و مبارز و مجاهد و دوش به دوش هم کار و تلاش و صفا و کوشش و فداکاری و از خود گذشتگی و موتوا قبل ان تموتوا.... و الا که گریه ات در می آید و یک وقت می پری بغل دشمن و حال آنکه او را با دوست اشتباه گرفته ای! و از آنطرف هم هی داری دوستان خود را می فروشی و خرج می کنی! و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

و منها: قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا. وَ أَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا، وَالْمَعْرِفَةِ بِهَا، وَ التَّفَرُّغِ لَها؛ فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتی یَطْلُبُهَا، وَ حَاجَتُهُ الَّتی یَسْأَلُ عَنْهَا. فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ، وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ، وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ. بَقِیَّةٌ مِنْ بَقَایَا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِیَائِهِ.


قسمتى دیگر از این خطبه درباره مهدى (عج) است‌

زره «دانش» را بر تن پوشانده و با تمامى آداب، با توجّه و معرفت و آمادگى، آن را فراگرفته؛ حکمت گمشده اوست که همواره در جستجوى آن است و نیاز اوست که در طلبش پرس و جو دارد، به هنگامى که اسلام غروب مى‌کند و همچون شترى که از راه رفتن، مانده بر زمین قرار مى‌گیرد و سینه‌اش را به آن مى‌چسباند، او پنهان خواهد شد (تا زمانى که فرمان الهى براى قیامش فرا رسد) او باقى مانده‌اى است از حجّتهاى خدا و خلیفه و جانشینى است از جانشینان پیامبران!

(نهج البلاغه، شیخ رضی، ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، صص406-407، http://lib.eshia.ir/10336/1/406 )


316- و قال علیه السلام: أَنَا یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ، وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ الْفُجَّارِ.


1- فی حدیثه علیه السلام: فَإِذَا کَانَ ذلِکَ ضَرَبَ یَعْسُوبُ الدِّینَ بِذَنَبِهِ، فَیَجْتَمِعُونَ إِلَیْهِ کَمَا یَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِیفِ.

قال‌الرضی: الیعسوب: السید العظیم المالک لأمور الناس یومئذٍ، والقزع: قطع الغیم التی لا ماء فیها.


هنگامى که وضع بدین منوال شد، پیشواى دین (خشم گیرد) و آمادگى خود را اعلام مى‌کند. در این موقع (مؤمنان) به سرعت اطرافش جمع گردند همان گونه که ابرهاى پاییزى.

شریف رضى رحمه الله مى‌گوید: منظور از «یعسوب» آقاى بزرگى است که در آن روز سرپرست امور مردم است و «قزع» قطعه هاى ابرى است که آب در آنها نیست (و لذا با سرعت بر صفحه آسمان مى‌دوند و جمع مى‌شوند.) به نظر مى‌رسد که این جمله اشاره به قیام مهدى (عج) و گرد آمدن یارانش بوده باشد، همان گونه که ابن ابى الحدید استنباط کرده است.


لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ، وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ، وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الُمجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ الْقَبَائِلِ؛ بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِیبَةِ، وَالْأَحْلَامِ الْعَظِیمَةِ، وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ، وَ الْآثارِ الَمحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخَلالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَ الْوَفاءِ بِالذِّمَامِ، وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ، وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ، وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ، وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ، وَ اجْتِنابِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ.


یعنى اخلاق پسندیده، اندیشه هاى بزرگ، مقامهاى بلند و آثار ستوده (در اینها تعصّب به خرج دهید) تعصّبهاى شما براى خصلتهاى ارزشمند، حفظ حقوق همسایگان، وفا به پیمانها، اطاعت کردن نیکیها، سرپیچى از تکبّر، جود و بخشش‌داشتن، خوددارى از ستم، وحشت از قتل نفس، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و دورى و اجتناب از فساد در زمین باشد.

http://lib.eshia.ir/10336/1/461


حسینیه و مسجد سنگر است ولی هر حسینیه ای هم حسینیه امام خمینی قدس سره نیست. بنده سه روز اول ماه رمضان را به حسینیه امام خمینی رفتم و آقا هم خودشان نماز خواندند و ما هم پشت سر ایشان نماز گذاشتیم. اول بنده یک چیزی بگویم راجع به امانت گذاشتن شمشیر قاتل امام حسین علیه السلام نزد امام و اینکه امام آنرا برمی گرداند که این را خود حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در شرح حدیث (امالی شیخ صدوق؟) فرمودند و بنده از خود ایشان در تلویزیون شنیدم. این یک مسئله خیلی مهمی است که البته بنده نیز در همین حسینیه امام خمینی همان روز اول ماه رمضان هم بود که موبالم را به امانت گذاشته بودم ولی اشتباهی موبایل و کلید کس دیگری را به این حقیر برگرداندند که اتفاقاً موبال بهتری هم بود. و خوب بنده موبال خودم را می خواستم و گفتم که این موبال این حقیر نیست! اشتباه است دیگر. مسئله ای نیست. حل می شود. یحتمل همان روز یکی از پاسدارانی که مامور گشتن بود به این حقیر گفت خیلی پهلوانی. بنده هم گفتم پس رستم دستان را ندیده ای. او هم نه گذاشت و نه برداشت و حتی پشت گوشهای مرا هم گشت! دفعه دوم که این کار را کرد، بنده به کسی اعتراض کردم و فرمانده او فرمود که این همانی است که می گوید کسی را نگردید یا خیلی می گردید. یک دفعه دیگر که روز دوم ماه رمضان یکی از کس دیگری که بنده را می گشت به این حقیر گفت که قوی هستی همینطوری که می گفت دستت را اینطور بگیر و آنطور نگیر. بنده هم گفتم که دیگری می گوید که پهلوانی و او هم که می گوید قوی هستی، مثل اینکه امیرالمومنین اینطرفها نمی آید. او هم در جواب گفت که چرا اتفاقاً دیشب اینجا بود!

مسئله این است که یک محیط نظامی ای بر حسینیه امام خمینی حاکم است که برای اینکه بخواهید از این محیط بگذرید و به نماز برسید باید آنرا تحمل کنید. و باز مسئله این است که بنده حقیر خیلی به این جور از محیطهای نظامی امنیتی آشنایی ندارم. ولی امسال که رفتم این برخوردها را هم انتظار نداشتم. و باید قبول هم کرد که اگر خواستید چنین مکانهایی بروید که خیلی هم برای همه مقدور نیست و هر روز هم اتفاق نمی افتد که بخواهید بروید حسینیه امام خمینی، یحتمل این هم باشد که باید یک آبرویی را گرو بگذارید همانطور که دفعه آخری جلوی بنده را پسر جوانی گرفت و نگذاشت وارد محوطه شوم همان اول کار. البته این از نفاقی است که خود بنده دچار آن هستم و تا حدی هم همانطور که گفتم عدم آشنایی با این جور مکانها. ولی بنده از آن جوان تشکر هم می کنم که به این بنده حقیر نشان داد که چنین چیزی هم امکانپذیر است و چه نفاقی می تواند در این بنده حقیر نهفته باشد و بنده خودم هم از آن خبر نداشته باشم.

و اما مسئله شمشیر قاتل امام حسین علیه السلام این نیست که مثلاً خنجر شمر نزد ما امانت بوده و در عصر عاشورا آنرا گم کرده ایم. خیر، مسئله بلکه این است که شمشیر قاتل امام حسین علیه السلام نزد امام است که به امانت گذاشته شده است و آن هم قبل از آنکه قاتل قتل را مرتکب شود. و حالا امام آیا باید او را راضی کند که این شمشیر تو که نزد من به امانت گذاشتی ولی آن قتل را که در سر می پروراندی را هم مرتکب نشو. ولی این همه ماجرا هم نیست. یعنی گذشته از اینکه امام شمشیر را به او بازگرداند یا بازنگرداند، آیا امام می تواند مانع چنین قتلی شود؟ این یک مسئله دیگری است. یعنی کربلا پیش رو است و آیا به صرف اینکه امام می داند او به قتل خواهد رسید و لذا او باید دیپر به کربلا نرود؟ این در حالی است که می رود و حماسه حسینی در کربلا در روز عاشورا اتفاق می افتد. این یک مسئله عظیمی است ماورای مسائل نفاق و کفر و شرکی که ادعا می کند انا یحیی و یمیت. و این مسئله ای است که بشریت تا روز قیامت با آن روبرو است. مثال زنده اش مسئله هسته ای است که در آن یحتمل نظریه حمیدی مجیدی هم داریم که باید اصلا یاد گرفت که اصل و فرعش کدام است و در عین حال هم تهدیدهای بمب اتمی و بلکه بمب هسته ای هم هست که بشریت را تهدید می کند. و این تهدید از همین نوع است که دشمن تهدید می کند که تویی که دنبال بمب هسته ای و اتمی و امثالهم هستی و در عین حال خودش هم اینها را دارد و یحتمل بر علیه دشمنش استفاده کند همانطور که یک موقعی هم می گفت همه گزینه ها روی میز است. خوب، حالا با اینکه همه این گزینه ها روی میز است آیا می توان جا زد و گفت که انرژی هسته ای بی انرژی هسته ای و نظریه حمیدی مجیدی بی نظریه حمیدی مجیدی؟ خوب، این وجه آسان قضیه است و وجه سخت آن این است که از علوم هسته ای و ریاضی-فیزیک بالاتر رفته و در عین حال به این نتیجه هم برسیم که زکاة العلم ان تععلمه عباد الله. یعنی این لازمه اش آن است که عباد الله را جذب کنید که بیایند به نماز دیگر هر چند که بدتر از این حقیر که نمی شود ولی خوب یحتمل بدتر از این حقیر منافق هم باشد. و لذا موانع امنیتی و حفاظتی باید داشت و لذا غیر از این است که نظریه حمیدی مجیدی دارید و بلکه کلاس الهیات هم دارید همراه با نماز و دعا و قرآن و همه و همه و این یک اخلاقی می خواهد که عباد الله را بدان راه است و لا غیر؟ مثل این است که هر کسی از راه رسید گفت که من نظریه حمیدی مجیدی را بلدم و مقاله ای نوشت و به ژورنال فیزیک هسته ای فرستاد، همه بگویند بفرما. و چاپش کنند و نظریه را تایید کنند. این هم که نمی شود و اینطوری هم که نیست. تازه حالا کسی اسلام هم نباید بیاورد که بخواهد در ژورنال فیزیک هسته ای مقاله اش چاپ شود چه برسد به اینکه بخواهد نظریه حمیدی مجیدی هم بنویسد. این که دیگر کار هر کسی نیست. و اما خوب، نه تنها اینها را هم داریم که با انرژی هسته ای بمبهای هسته ای و غیر هسته ای هم داریم، و بلکه بر حسب این چنین اقتدارهای جنایتکارانه ای است که انواع و اقسام حرکتهای تروریستی و تکفیری و امثالهم را هم داریم و همینطور ادعاهای کذب امامت و دینداری و عرفانهای کاذب را هم که الی ما شاء الله داریم که کافی است که یک جنایتکاری را پیدا کنند که به اندازه کافی دیوانه است که حاضر است دست به هر جنایتی بزند و به او به اندازه کافی میدان بدهند و دنبال این باشند که به انگیزه های شوم و شیطانی خود برسند.

این غیر از این است که بدتر از این بنده حقیر منافق باشد و مشرک باشد و کافر هم کم نباشد و سعی کند اینها را کنار بگذارد و توبه کند و برود در خانه آن دوست را درست بزند که مثل این بنده حقیر گیر نیافتد. و اگر گیر افتاد، اینی است که هست. بار دیگر هم باید سعی کند که دوباره تزکیه نفس کند و جهاد کند و فلا تطع الکافرین کند و فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً کند و صبغة الله به خود بگیرد و صبغة الله و من احسن من الله صبغة. و البته این وسطها یک مرتبه می بینید که یک کارهایی هم می کنند که مثل اینکه یک شیخی را در عربستان سعودی به قتل می رسانند یا شیخ دیگری را نیز بحرینی بودنش را نفی می کنند. انگار که دست او است که او بحرینی است یا خیر. و بالاخره امام حسن علیه السلام دستور به صلح فرمودند و امام حسین علیه السلام دستور به جنگ دادند. و هر کدام وظیفه خود را انجام دادند. و لذا مسئله فقط این نیست که اگر ما از لحاظ علمی در دانشگاه ها بنظر می رسد که در دنیا از دیگران عقب افتاده ایم، پس باید سرعت و شتاب خود را آنچنان افزایش دهیم که از همه جلو بیافتیم چرا که آیا دیگران حتی حاضرند به نظریه حمیدی مجیدی نیز بپردازند آنطور که لازمه اش ورود به الهیات اسلامی است؟ یا اینکه خیر، مسلمانان هم حتی این مسئله را قربانی کرده و حاضرند بروند شاگرد و دانشجوی ریاضی-فیزیک و طبیعیات و پزشکی و امثالهم شوند و حق را هم به این جامعه دانشگاهی جهانی می دهند چرا که مقالات پشت مقالات است که می تواند دریایی را پر کند. و اما وارد الهیات هم حتی می شوی؟ می فرماید خیر. این است که این یک عقب ماندگی را یحتمل بنظر برسد که ایجاد کرده است که واقعاً اینطورها هم نیست. یعنی هر کسی را سر کلاسهای نظریه حمیدی مجیدی راهی نیست. و اما حالا بفرمایید که ما کلاسهای نظریه گرموف-ویتن یا زایبرگ-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن و .... داریم. اینها را هم هر کسی نمی تواند برود سرش بنشیند و در بالاترین سطوح ریاضی فیزیکی است. و اما ترجمانی دارد از نظریه حمیدی مجیدی به این نظریه ها و دیگر نظریه های مشابه هر چند که الهیات را اصلا نمی خواهد وارد شود. و نمی رود درش را بزند حالا می خواهد آبروریزی هم داشته باشد یا نداشته باشد. بالاخره مقالات را هم می فرستید و یک وقت دیدید گفتند بچه بگیر بشین! حالا هنوز زود است برای تو از این کارها بکنی. یک وقت هم دیدید دفعه دیگر که رفتید در یک حسینیه ای را زدید، علازه بر اینکه با تو دست دادند و گفتند حالت خوب است؟ اعصابت ناراحت نیست؟ این را هم پرسیدند که تازه از بیمارستان روانی فرار نکرده ای؟! و اگر گفتی چرا و تو را از حسینیه راندند که دیگر بدان که جای ناراحتی چندانی ندارد و بلکه یک وقت هم دیدی از همان بیمارستانهای روانی دوباره سر در بیاوری! سعی کن یک سری بروی نزد این دکتر روانپزشکی که جزو یک درصد برتر زوانپزشکان منطقه یا عالم است که تشخیص داده شده است. این است که در همه حال خدا را شکر کن. فکر آبرویت هم چندان نباش. ببین وظیفه ات چیست؟ سنگر را رها نکن. کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام را یادت نرود. از آبرویت از مالت از جانت برای خدا مایه بگذار و آبروی دیگران را هم خرج مکن. حالا یک بار از در حسینیه امام خمینی رانده شدی؟ مکه و مدینه هم نمی توانی بروی و راهش را بسته اند. نظریه حمیدی مجیدی را هم همه را راهی بدان نیست. دعایت را بخوان. دفعه دیگر هم رفتی در حسینیه امام خمینی را زدی، از این آرتیست بازیها در نیاور. فکر کوچه خودتان باش که یکی کوچه خودتان و یکی هم کوچه و خیابان حسینیه امام خمینی. مسجد و حسینیه خودتان هم بود همین کارها را می کردی؟ آرتیست بازی در می آرودی؟ البته بنده فکر کردم که به آن دانشجویانی که داشتند جلوی دانشگاه سیگار می کشند یک چیزی نگفته ام، لااقل به این بنده خدا یک چیزی بگویم. ولی این جوان با آن جوانهای دیگر فرق داشت. این یکی مثل آن پاسدارها و نگهبانها و مامورین گشت شوخی نداشت. و همچین که حرف زیادی بزنی، صاف بیرونت می کند. حرف زیادی اینها را هم دارد دیگر. یحتمل می خواهد بگوید اینقدر بلبل زبانی نکن. و راست هم می گوید. دفعه دیگر بنده خیلی بیشتر مواظبت می کنم که به کسی خواستم بگویم این. این چیست که دارم می گویم. و آخر دعوانا و ان الحمدلله رب العالمین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الآخرة


یک مسئله ای را می فرمایند علمای عظام و مراجع تقلید که طلب شفاعت از حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام و حتی اولیاء خدا و از جمله مراجع تقلید شرک نیست آنطور که وهابیت آنرا شرک می شمرند. البته یک چیزی که یحتمل وهابیت هم قبول داشته باشد این است که اگر کسی امام عصر خود را نشناسد و برود از در خانه غیر شفاعت بخواهد یا بدتر کس دیگری را برای خود به امامت بشمرد، این دقیقاً شرک است. این را بنده یادم هست که یک جایی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در کتاب انسان دویست و پنجاه ساله عنوان می فرمایند. این است که یک وقت دیگری هم هست که برای نماز می خواهید بروید به مسجد یا حسینیه ای، ولی خدای ناکرده یا خود به شرک افتاده اید یا دیگران شما را به شرک می اندازند و از توجه به خدا باز می مانید. و یک وقت دیگری باز هست که بنده حقیر باید طلب شفاعت کنم از خدا و رسول و ائمه اطهار، ولی چون در محیطی شرک آلود هستم یا گناه کرده ام یا اصلا در جهل هستم که مسئله چیست و مثل قوم موسی همراه با بقیه همه و همه به گوساله پرستی افتاده ایم شفاعت که نمی خواهم هیچی و بلکه در گناهان بیشتری هم غرق می شوم و اسمش را هم می گذارم تقیه. یعنی مثلاً باید بروید به نماز جماعت، ولی چون می ترسید که نکند خدای ناکرده برای مرجع تقلیدم هم مشکلی ایجاد کنم. و لذا نمی روید. یا آن نگهبان و غیر او هم فرض را بر این می گذراند که نکند این بابا می خواهد مشکلی ایجاد کند. و باز مشکلی هم ایجاد می شود و باز از نماز وا می مانید.

اینجا است که از ته خط دور میدان دارید می گردید و مسابقه است که از همه و همه جلو بزنید و احتیاج دارید که شتاب و سرعت بگیرید و یک وقت دیدید بقیه به شما راه ندادند. کجا؟ کجا؟ از آن ته صف می خواهی بپری بروی صف اول؟ و لذا باید صبر کنی بقیه برسند به خط پایان و برنده شوند و بلکه تو هم برسی که یک جورهایی از همه جلو زدی. این یعنی چه؟ این همان است که می فرماید سرعت مریضیهایی که دارد در منطقه اتفاق افتاده است نه و بلکه مثل خوره به جان مردم افتاده است، از سرعت درمان آنها سریعتر است چرا که یحتمل مرجع تقلید را فرستاده اند صف آخر که آقا تو بایست اینجا و آن بچه هایی که بلد نیستند چطور نماز بخوانند را فرستاده اند صف اول نماز. و اینها هم که بدتر از بنده حقیر حالا 50-60 سالشان شده است و نه خمس می دانند چیست و نه نماز و نه روزه و نه زکات و نه جهاد و بهشان هم بگویی که این تذهبون، خدای ناکرده بهشان برمی خورد. این است که تکلیف چیست؟ تقیه می کند و ترس از خدا را به انواع و اقسام ترسهای دیگر تبدیل کرده و به بدنه جامعه و مردم تزریق می کند. و تازه بنده هی بگویم مدل استاندارد فیزیک و نظریه حمیدی مجیدی. و حالا خر بیار و باقلا بار بزن.

مسئله اینجا این است که امثال ایمان ستایش و ایمان اتفتخاری و امثالهم رفته اند بهترین دانشگاه های دنیا و آنجاها کار کرده اند. بنده یک موقعی فکر می کردم مهرداد شهشهانی است که با من مشکلی دارد. به بابا، اینها اصولاً درسهایشان را حفظند. و بنده مثلاً خوب است بروم ببینم مسعود خلخالی و شاگردانش در هندسه ناجابجایی روی چنبره ناجابجایی دارند چه می کنند. کوهمولوژی دوره ای و هوخشیلد آنها را چطور محاسبه می کنند و خیلی هم مفید می تواند واقع شود چرا که چنبره ناجابجایی دیگر ساده ترین فضاهای هندسه ناجابجایی است. و هر کس هر کاری می خواهد بکند اول می رود آنجا. خوب بفرمایید. حالا بنده حقیر بروم به اینها هم فخر بفروشم و به اهل مسجد و حسینیه هم فخر بفروشم و یک کلمه هم نگویم که بنده حقیر مفتخرم که کارهای شما را می شناسم و بلدم هر چند که انگار که مثل چوب دو سر طلا هم از دانشگاه رانده و هم از مسجد و حسینیه مانده ام. یعنی یک چیزهایی را باید قبول کرد دیگر که آقا این کارها حساب و کتابهای خود را دارد و باید کار بلد باشی. و هر کسی هم نمی تواند از ته خط بپرد آن اول و شتاب بگیرد و از همه جلو بزند. یعنی یک جایی هست که مردم غرق در شرکند و خود را گم کرده اند و انسان نیز آنجا یحتمل مثل بقیه به شرک بیافتد. و از علمش هم باز بماند و یک جای دیگری هست که انسان علم و ایمانش است که از همه کمتر است و باز به شرک می افتد و در صفهای آخر گیر می کند و هر چقدر هم بخواهد سرعت و شتاب بگیرد انگار بکس و باد کرده است ماشین و از چاله نمی تواند در بیاید. یعنی این ارتقای فرهنگی را طلبیدن یک چیزی است که یحتمل بتوان گفت امیرالمومنین هم خود از همه بیشتر در آن گیر کرده بود و به فتنه ها افتاد و کربلاها پیش رو است. بنده این را متوجه نبودم و فکر می کردم فقط کار نفوذیها است که می خواهند در نظام مشکل ایجاد کنند تا اینکه بالاخره از زبان خود ولی فقیه امشب یعنی دیشب شنیدم که می فرمودند جان اشتاینبک که خوشه های خشم و موشها و آدمها و کتابهای دیگری را نوشت هم مدام زیر نظر بود و از لحاظ امنیتی برایش مشکل درست می کردند و می گفتند که تو کمونیستی. و در صورتی که اینطور نبود. خلاصه شتاب و سرعت علمی گرفتن هم فقط کار حضرت اینشتن نیست و باید مجدانه سعی و تلاش کرد و بالاخره نظریه حمیدی مجیدی را درست و حسابی از آب و گل بیرون آورد. مثل این است که بنده هی بیایم بگویم ناورداهای گوپاکومار-وفا ولی ندانم اصلا اینها به چه دردی می خورند و برای چه خوب هستند و تا بیاییم در مسئله نفود کنیم می بینیم که مسئله را آنقدر ساده گرفته ایم که می شود یک مسئله نفوذی از یک لحاظ دیگری. جهاد کبیر از این لحاظها می خواهد. بکس و باد می کند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام.


موتوا قبل ان تموتوا


و من خطبة له (ع) (220)

فی وصف السالک الطریق إلى اللَّه سبحانه‌

قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ، وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ، وَ سَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ، وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِینَةِ بَدَنِهِ فِی قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَ أَرْضَى رَبَّهُ.

امیرالمومنین علیه السلام در توصیف سالک الی الله و پوینده راه خدا می فرمایددر خطبه 220:

این سخن در توصیف پوینده راه خداست‌

عقلش را زنده ساخته و شهواتش را میرانده است، تا آن‌جا که جسمش به لاغرى گراییده و خشونت و غلظت اخلاقش به لطافت تبدیل شده، برقى پر نور در وجودش درخشیده و راه هدایت را برایش روشن ساخته و در طریق الهى او را به راه انداخته، همواره در مسیر تکامل از بابى به باب دیگر منتقل شده تا به دروازه سلامت و سراى زندگى جاودانى راه یافته و در جایگاه امن و راحت، با آرامش و اعتماد ثابت قدم گردیده است. (اینها همه به خاطر) آن است که عقل و قلبش را به کار واداشته و پروردگارش را راضى ساخته است. (نهج البلاغه، سید رضی، با ترجمه روان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، صص 528-529)

جان بسی کندی و اندر پرده‌ای

زانک مردن اصل بد ناورده‌ای

تا نمیری نیست جان کندن تمام

بی‌کمال نردبان نایی به بام

چون ز صد پایه دو پایه کم بود

بام را کوشنده نامحرم بود

چون رسن یک گز ز صد گز کم بود

آب اندر دلو از چه کی رود

غرق این کشتی نیابی ای امیر

تا بننهی اندرو من الاخیر

من آخر اصل دان کو طارقست

کشتی وسواس و غی را غارقست

آفتاب گنبد ازرق شود

کشتی هش چونک مستغرق شود

چون نمردی گشت جان کندن دراز

مات شو در صبح ای شمع طراز

تا نگشتند اختران ما نهان

دانک پنهانست خورشید جهان

گرز بر خود زن منی در هم شکن

زانک پنبهٔ گوش آمد چشم تن

گرز بر خود می‌زنی خود ای دنی

عکس تست اندر فعالم این منی

عکس خود در صورت من دیده‌ای

در قتال خویش بر جوشیده‌ای

هم‌چو آن شیری که در چه شد فرو

عکس خود را خصم خود پنداشت او

نفی ضد هست باشد بی‌شکی

تا ز ضد ضد را بدانی اندکی

این زمان جز نفی ضد اعلام نیست

اندرین نشات دمی بی‌دام نیست

بی‌حجابت باید آن ای ذو لباب

مرگ را بگزین و بر دران حجاب

نه چنان مرگی که در گوری روی

مرگ تبدیلی که در نوری روی

مرد بالغ گشت آن بچگی بمرد

رومیی شد صبغت زنگی سترد

خاک زر شد هیات خاکی نماند

غم فرج شد خار غمناکی نماند

مصطفی زین گفت کای اسرارجو

مرده را خواهی که بینی زنده تو

می‌رود چون زندگان بر خاکدان

مرده و جانش شده بر آسمان

جانش را این دم به بالا مسکنیست

گر بمیرد روح او را نقل نیست

زانک پیش از مرگ او کردست نقل

این بمردن فهم آید نه به عقل

نقل باشد نه چو نقل جان عام

هم‌چو نقلی از مقامی تا مقام

هرکه خواهد که ببیند بر زمین

مرده‌ای را می‌رود ظاهر چنین

مر ابوبکر تقی را گو ببین

شد ز صدیقی امیرالمحشرین

اندرین نشات نگر صدیق را

تا به حشر افزون کنی تصدیق را

پس محمد صد قیامت بود نقد

زانک حل شد در فنای حل و عقد

زادهٔ ثانیست احمد در جهان

صد قیامت بود او اندر عیان

زو قیامت را همی‌پرسیده‌اند

ای قیامت تا قیامت راه چند

با زبان حال می‌گفتی بسی

که ز محشر حشر را پرسید کسی

بهر این گفت آن رسول خوش‌پیام

رمز موتوا قبل موت یا کرام

هم‌چنانک مرده‌ام من قبل موت

زان طرف آورده‌ام این صیت و صوت

پس قیامت شو قیامت را ببین

دیدن هر چیز را شرطست این

تا نگردی او ندانی‌اش تمام

خواه آن انوار باشد یا ظلام

عقل گردی عقل را دانی کمال

عشق گردی عشق را دانی ذبال

گفتمی برهان این دعوی مبین

گر بدی ادراک اندر خورد این

هست انجیر این طرف بسیار و خوار

گر رسد مرغی قنق انجیرخوار

در همه عالم اگر مرد و زنند

دم به دم در نزع و اندر مردنند

آن سخنشان را وصیتها شمر

که پدر گوید در آن دم با پسر

تا بروید عبرت و رحمت بدین

تا ببرد بیخ بغض و رشک و کین

تو بدان نیت نگر در اقربا

تا ز نزع او بسوزد دل ترا

کل آت آت آن را نقد دان

دوست را در نزع و اندر فقد دان

وز غرضها زین نظر گردد حجاب

این غرضها را برون افکن ز جیب

ور نیاری خشک بر عجزی مه‌ایست

دانک با عاجز گزیده معجزیست

عجز زنجیریست زنجیرت نهاد

چشم در زنجیرنه باید گشاد

پس تضرع کن کای هادی زیست

باز بودم بسته گشتم این ز چیست

سخت‌تر افشرده‌ام در شر قدم

که لفی خسرم ز قهرت دم به دم

از نصیحتهای تو کر بوده‌ام

بت‌شکن دعوی و بت‌گر بوده‌ام

یاد صنعت فرض‌تر یا یاد مرگ

مرگ مانند خزان تو اصل برگ

سالها این مرگ طبلک می‌زند

گوش تو بیگاه جنبش می‌کند

گوید اندر نزع از جان آه مرگ

این زمان کردت ز خود آگاه مرگ

این گلوی مرگ از نعره گرفت

طبل او بشکافت از ضرب شگفت

در دقایق خویش را در بافتی

رمز مردن این زمان در یافتی


(مثنوی مولوی، دفتر ششم، تفسیر قوله علیه السلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما)


بمیر ای بی‌خبر گر می‌توانی

به مرگی کان به است از زندگانی

بمیر از باطل و زنده به حق باش

چو هستی طالب حق زین نسق باش

در این روز دو سه کت داد حق مهل

بکن جهدی و دل خالی کن از جهل

به جای جهل پر علمش کن ای دوست

که چون مغز است علم و جهل چون پوست

خوشا وقت کسی کو پیش از مرگ

شود بیدار و سازد مرگ را برگ

اگر در جهل عمرت می‌شود فوت

کجا یابی امان از مالک الموت

مترس از مرگ صورت زانکه سهلست

بتر مرگ ای برادر مرگ جهلست

چو از دنیا بمیرد مرد دانا

به سوی آخرت راند توانا

بدانی گر بمیری اندرین تو

که موتوا این بود قبل ان تموتوا

( شیخ مجمد شبستری، در تحقیق موتوا قبل ان تموتوا)


از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان که این بنده حقیر برای نماز ظهر خواستم بروم حسینیه امام خمینی. اول دیدم که یک کمی انگار نرده کشی شده که نبود. و همینکه از نرده ها رد شدم و نگهبان اول مرا گشت و تذکر داد که اگر موبال و ... داری تحویل بده، پسر جوانی هم بعدش با این بنده حقیر دست داد و احوال پرسی کرد و گفت چطوری؟ بنده هم گفتم که ای خوب نیستم. گفت چرا عصبانی هستی؟ گفتم برای اینکه رفته بودم سوپر دستمال کاغذی جیبی بخرم و فروشنده داشت می گفت که اگر نخ دندان را مثلاً هشت تومان خریده و چهار تومان بفروشد خوب است؟ و من هم به او گفتم که نه دیگر. ضرر کرده است. چطور خوب است. خودمانیم، کی است که هشت تومان بخرد و چهار تومان بفروشد؟ به هر حال، پسر جوان از من پرسید که شغلت چیست؟ بنده حقیر هم از آنجایی که دیده بودم این بچه ها هر دفعه با من شوخی می کنند من هم گفتم بگذار این دفعه من با آنها شوخی کنم. و گفتم که بنده رئیس وزارت رفاه گاوان در هندوستان هستم. و خیلی هم دلم می خواست بگویم که و قرار است که جزو مشاوران ارشد به ریاست سازمان رفاه روزه داران حامی مستضعفین و مظلومین جهان بر علیه مستکبران و ظالمان شوم و رزومه ام را  در حراست سازمان هر چند تایید نشده است ولی در حال بررسی است. و اما دیگر کار به اینجاها نکشید و همینکه گفت کارتت را ببینم. گفتم کدام کارت و گفت همین کارت ریاستت بر وزارت رفاه گاوان را. و این حقیر گفتم که کارتم سری است و او هم گفت حالا سری را نشانت می دهم و مرا برد نزد چند تا افسر و نگهبان آنطرف نرده ها. خلاصه بعد از مقدارکمی انتظار در حیاط یکی از ساختمانهای آنجا، بنده را رد کردند و گفتند امروز نمی شود بروی نماز. این حقیر هم گفتم که آن مردی که راه بنده را سد کرد برای نماز و قرآن گوش کردن کار درستی نکرد. و رفتم یک فریم عینکی از یک دست فروشی خردیم که 14 تومان است و حال آنکه اگر بخواهید از عینک فروشی یک فریمی بخرید، حدوداً صد یا بالای صد تومان در می آید! و بعد برگشتم و اعتراض کردم که آیا فقط امروز است که راه مرا اینطور سد کرده است و نتوانستم بروم نماز جماعت یا اینکه اصولاً مشکلی هست و فردا و روزهای دیگر هم نمی شود. یک آقای مسنتری بود و گفت که حالا که اگر بخواهی بروی دیگر نماز وقتش گذشته. ولی فردا می توانی بیایی. یحتمل فردا بروم هر چند که دیگر از دل و دماغ افتادم. و اما مسئله این است که بنده متوجه مسئله هستم که اینجایی که این حقیر رفته ام هم یک جای معمولی ای نیست که هر کس هر کاری دلش خواست بکند. ولی دقیقاً هم باید توجه داد و بنده هم گفتم که اینها هر جوری دلشان بخواهد شوخی می کنند ولی بعد خودشان ظرفیت شوخی را ندارند. بگذریم!

داشتیم مسئله خلق و نابودی تک قطبها ی مغناطیسی را بررسی می کردیم. یعنی یحتمل کسی بفرماید منعی ندارد بفرمایید قطب زاده نابود زاده نابود نابود زاده و زاده .... و اما اگر مسئله فانکشنال ام آر آی را بررسی کنیم، می بینیم یحتمل مبنایش همین است که دارد از یک سری تک قطبیهای مغناطیسی در مغز انسان بطور مقطعی در یک برهه ای از زمان عکسبرداری می کند و بعد آنرا تحلیل می نمایند. حالا مسئله بوزنیزاسیون چیست؟ یعنی ما در مدل استاندارد فیزیک یک سری ذراتی داریم که بعضی مثل کوارکها و لپتونها فرمیونهایی با اسپین یا همان چرخش (که ما نیز آنرا گردش خودمانیمان نامیدیم) 1/2 هستند و بعضی دیگر نیز مثل فوتونها بوزن هستند. و اما اگر ما تا حدی پیش رویم که فقط الکترودینامیک کوانتمی در نظرمان باشد، و لذا فقط کما بیش با فوتونها و یحتمل دیگر خیلی خیلی حدت کند با لپتونها نیز سر و کار داریم. یعنی مسئله این است که یک فوتونی داریم و این فوتون یا خلق می شود یا نابود. حالا کاری نداریم که آیا تک قطبیهای مغناطیسی هم تا حالا یافت شده اند یا خیر، ولی اینجا چه اتفاقاتی می تواند بیافتد؟ یا یک فوتونی دارید که در اثر کنش و واکنشی خلق می شود یا نابود می شود دیگر. این است که روی یک فوتونی بی نهایت باز اپراتورهای خلق و نابودی کار می کنند. و اما اینجا یک مسئله ای که هست این است که هر دفعه ای که اپراتور خلق و نابودی روی یک فوتونی کار می کند، دفعه بعد نیز آیا می تواند روی همان فوتون اولی باز کار کند یا روی فوتون دیگری است دفعه بعدی؟ مثلاً مادامی که یک فوتونی در ستاره ای دور دست خلق شده و از آن ستاره دارد به زمین می رسد، تا وقتی که به زمین یا چشم بیننده اصابت نکرده است همان فوتون است. ولی بعد از آن دیگر نابود شده است. البته این فوتون در آن چشم یک تاثیری می گذراد که اگر بسته بود، هیچ گاه آنرا درنمی یافت. ولی هنوز اگر چشم هم بسته باشد، می تواند دریابد که فوتون چطور یحتمل امواج الکترومغناطیسی می تواند تولید کند که در مغز او همانطوری که چشمش هم بسته است نیز تاثیر می گذارد و یک ویژوالیزاسیون و بلکه تفکری را نیز می تواند تولید کند. و لذا ما اینجا در الکترودینامیک کوانتمی یک سری دیاگرامهایی را داریم که از انتگرالهای راهی فاینمن نتیجه می شوند در رابطه با لپتونها و فوتونها و .... و اما ما یحتمل بتوانیم وارد مسائل کوارکها هم شویم و ماورای لپتوهای ضعیف به کوارکهای قوی نیز بپردازیم و لذا هم به نیروهای ضعیف و هم به نیروهای قوی پردازیم. تا اینجا ما یحتمل رسیده ایم به مدل استاندارد فیزیک. و بعد یحتمل بتوانیم گرانش را هم وارد مسائل کرده و به مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش برسیم. اینجا مسئله ای که اتفاق می تواند بیافتد این است که کجا یک نظریه ای داریم که معادل نظریه مدل استاندارد فیزیک است و کجا ما بلکه انتنگلمنت داریم؟! یعنی این سوال هم پیش می آید که آیا نظریه حمیدی مجیدی با نظریه مدل استاندارد فیزیک فرقی دارد؟ یا اینکه خیر، فقط یک انتنگلمنتی رخ داده است و باید انتراپی انتنگلمنت آنرا حالا حساب کرد؟ اینجا است که مسئله بوزنیزاسیون مطرح می شود. یعنی اینکه ما تا چه حد می توانیم پیش رویم که به نظریه های ابرتقارنهای تک- و دو- و چهار- و هشت- و شانزده- و سی و دو- و ... قطبیهایی برسیم که در آن یک سوپی داریم از بوزنها و فرمیونها که می توانند به هم تبدیل شوند و انواع و اقسام حالات برانگیختگی را نیز ایجاد کنند و اوپراتورهای خلق و نابودی هم مدام در کارند و مثلاً نیوترینوها هستند که خلق یا نابود می شوند. و لذا مسئله این است که آیا برگشت زمان و تقارن بازتابی و پاریته نیز در اینجا تا چه حد امکانپذیر خواهد بود آنطور که ما این ابرتقارنها را نیز دارا می باشیم؟ ( البته یحتمل مسئله مثل این نباشد که نه فقط بنده حقیر هم بگویم علی ابن ابی طالب است که امیرالمومنین  است و دیگری هم بفرماید مثلاً ابوبکر هم امیرالمحشورین و بلکه دیگر خلفای اموی و عباسی نیز امیرالمومنین بوده اند.) ولی وقتی مسئله را از لحاظ بارداری مادری فرزند خود را بررسی می کنیم، یحتمل متوجه می شویم که طفل در رحم مادر همینطوری که دارد شکل می گیرد، خیلی فعل و انفعالات و کنش و واکنشهایی هم در بدن مادر و بلکه در کل عالم است که دارد واقع می شود. و وقتی طفل خلقتش تمام شد و بدنیا آمد، یحتمل متوجه ابرتقارنهایی شویم که از حاصلش این کودک خلق شده است هر چند که این ماورای فهم نظریه مدل استاندارد فیزیک است. و حال آنکه همین کودک زندگی می کند و می میرد همانطور که بسیاری کودکهای دیگر همه روز قیامت دوباره زنده می شوند. و اما ما یک کن فیکون الهی داریم که غیر از همه کن فیکونهایی است که کودکان دیگر خلق می شوند و آن این است که می فرماید اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً. یعنی اگر خواستی بروی در خانه یارت را بزنی همانطور که مجنون می رفت در خانه لیلی و ته صف می ایستاد شیر شتر بگیرد، تو هم می توانی بروی در خانه یارت را بزنی. ولی اگر لیلی زد کاسه شیرت را شکست، دیگر نمی توانی بگویی چرا که بلکه باید بگویی اگر میلی نبودش با من لیلی، چرا جام مرا بشکست لیلی؟ با الدرم قلدرم در خانه لیلی کاری از مجنون درست نخواهد شد! کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام. یعنی اگر کسی حرفش این است که من می خواهم با ولی فقیه در بیافتم، همان بهتر که نرود در خانه او را بزند. و لذا حرف بنده حقیر این است که ما مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش داریم که علاوه بر آن همراه با ابرتقارنهای دیگری است و بعد ریسمان و نظریه ام و امثالهم. و اما نظریه حمیدی مجیدی چطور است؟ آیا نظریه ما دچار انتنگلمنت با نظریه مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش و ابرتقارنهای بالاتر و هندسه ناجابجایی و نظریه ریسمان و .... شده است؟ همانطور که یحتمل فردا هم برویم حسینیه امام خمینی، نگهبانان بدلیلی بفرمایند آقا بفرما! امروز هم نمی شود بروی نماز. برو به ریاست وزارت گاوان در هندوستانت برس و بلکه برو بلکه توانستی ریاست سازمان حمایت از روزه داران حامی مستضعفین مظلوم بر علیه مستکبرین ظالم عالم دست یابی. حالا نه؟ بلکه رئیس شعبه این سازمان در اسکاندیناوی شدی! سعی ات را بکن. نمی خواهی بروی سفارت مریخ در خیابان استامبول را پیدا کنی که! التفات می فرمایید؟ می فرماید یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیتاً مرضیه فادخلی فی عبادی فادخلی جنتی. یعنی مواظب باش اگر دچار شرک شوی، گیر می کنی. یعنی اگر همه این نظریه های ریاضی فیزیکی را هم خیر سرت فهمیدی، تازه باید یاد بگیری که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة و الهی لا تادبنی بعقوبتک. و بلکه بدوی بروی مدافع حرم شوی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿مریم: ٣٠﴾

قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ 

اصولاً در مسائل گردش و گردشگری، یک چیزی هست که نظریه حمیدی مجیدی را از نظریه های دیگر می تواند جدا کند و آن اینکه بوزنیزاسیونها چطور صورت می پذیرد آنجا که اپراتورهای خلق و نابودی در نظریه های مختلف میدانهای کوانتمی و هندسه ناجابجایی کار می کنند. یعنی اگر ترتیب خلق و نابودی مساوی باشد در آن نظریه یا نباشد و مسئله را جابجایی یا نجابجایی کند، آنگاه ما اگر با تک قطبیهای مغناطیسی شروع کنیم مسائل فرق می کنند. و لذا ولایت تکوینی ربوبیتی و ولایت امیرالمومنینی نیز بسته به اینکه واقعیات کدامند و توهمات کدامند نیز فرق خواهند کرد و می توانند طیفهای وسیعی را تشکیل دهند.... مثلاً به مقالات اخیر زایبرگ ویتن و شیخ جباری و مارکولی و غیره نگاه کنید.

 بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿القیامة: ١﴾

بنده حقیر بنظرم می رسد که خوب است آن صفحه اول کتاب جان اشتاین بکِ زمستان نارضایتیهایمان را اینجا کپی و رونویسی کنم مخصوصاً که وقتی در اینترنت دنبال لغاتی که به کار برده است و از جمله لغت Calvary می گردید به کلیسای قیامت (Church of the Holy Sepulchre) در بیت المقدس می رسید که مستقیماً یا غیرمستقیماً با ظهور حضرت مسیح گره خورده است و آنطور که ویکیپدیا نیز می فرماید مکانی است که با جنگهای صلیبی و تسلط بر بیت المقدس فلسطین نیز مربوط است که تا امروز نیز با اشغال فلسطین توسط صهیونیستها و حمایت همه جانبه آنها توسط آمریکاییها و سرکوب ظالمانه فلسطینیان همچنان ادامه دارد.

در  پشت کتاب آمده است:

The man is Ethan Allen Hawley, frustrated heir to a squandered fortune. He loves his family but can find the words to say it-or the strength to act on it. Despised by his children, patronized by his peers, courted by opportunists in a town of unsrupoulous cheats, Hawley struggles valiantly to regain a lost legacy.

Chapter I 

 You're silly," she said. "Ethan, you've got your comical genius."...

"Oh say, Miss Mousie, will you marry me?"

"Did you wake up silly?"

"The year's at the day. The day's at the morn."

"I guess you did. Do you remember it's Good Friday?"

He said hollowly, "The dirty Romans are forming up for Calvary."

"Don't be sacrilegious. Will Marullo let you close the store at eleven?"

"Darling chicken-flower-Marullo is a Catholic and a wop. He probably won't show up at all. I'll close at noon till the execution's over."

"That's Pilgrim talk. It's not nice."

"Nonsense, ladybug. That's from my mother's side. That's pirate talk. It was an execution, you know."

"They were not pirates. You said yourself, whalers, and you said they had letters of what-you-call-it from the Continental Congress."

"The sips they fired on thought they were pirates. Ad those Roman G.I's thought it was an execution."

"I've made you mad. I like you better silly."

"I am silly. Everybody knows that."

"you always mix me up. You've got every right to be proud-Pilgrim Fathers and whaling captains right in one family."

... "Have they?" 


اینجا یک گردش و گردشگری مثبت یا منفی مذهبی می تواند اتفاق بیافتد بسته به اینکه ما وابستگیهای مسائل را با ولایت تکوینی و ولایت مولایی امیرالمومنین با انتقال به روز قیامت بتوانیم جستجو کنیم. اینجا یحتمل کسی بنظرش برسد که بنده اگر حقوقهای نجومی می گرفتم بهتر می توانستم مسئله را دریابم و یحتمل هم کسی سعی کند مسائل نجومی را بهتر متوجه شود و از راه های کیهانشناسی و بلکه نظریه گالوای کیهانی وارد مسائل گردد. این در صورتی است که ما متوجه می شویم که حضرت نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم با اسب خود براق از مسجد الحرام به مسجد الاقصی رفته و از آنجا به عرش اعلی تشریف فرما شدند.  بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿الإسراء: ١﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ ﴿٤ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ ﴿٥ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿٩ فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ﴿١٠ مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ ﴿١١ أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ ﴿١٢ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ ﴿١٣ عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَىٰ ﴿١٤ عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ ﴿١٥ إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ مَا یَغْشَىٰ ﴿١٦ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ ﴿١٧ لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَىٰ ﴿١٨ سوره مبارکه النجم.

و لذا هر چه وحی الهی است نزد نبی اکرم و اهل بیت مکرم ایشان نگه داری می شود. و برای فهم مسائل باید به معقول و منقول کتاب و حدیث رجوع کرد و سلسله دروس علمای عظام را جست و به ریاضی-فیزیک نظریه حمیدی مجیدی پرداخت تا گردش و گردشگری مثبت-منفی بهتر روشن شود.   قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ رَحْمَتُ اللَّـهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ ﴿هود: ٧٣﴾   یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَلَا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِیهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ﴿البقرة: ٢٦٧﴾  وَلِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّـهَ وَإِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَکَانَ اللَّـهُ غَنِیًّا حَمِیدًا ﴿النساء: ١٣١﴾  بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ الر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ﴿ابراهیم: ١﴾  وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ﴿البروج: ٨﴾   إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَهُمْ أَغْنِیَاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللَّـهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿التوبة: ٩٣﴾

و لذا این مسئله باقی است که وقتی ما تک قطبیها و دوقطبیها و چهارقطبیها و ... قطب زاده ها و قطب کشته ها را در نسخه ی هایزنبرگی دریافتیم و کنش و واکنشها را محاسبه کردیم آیا قابلیت ولایت تکوینی و ولایت امیرالمومنینی گردش و گردشگری را نیز درمی یابیم؟ یا اصولاً ریاضی-فیزیک و حتی نظریه حمیدی مجیدی در یک سطحی است که باید با سطوح ولایت فقیهی فاوصلش درست تعیین شوند و محاسبه گردند. ربنا لا تاخذنا ان نسینا او اخطانا. و ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب. و لذا آیا فقط یک صیحه ای است کن فیکون و ولایت تکوینی؟ و اما ولایت امیرالمومنین و ولایت فقیه را یحتمل باید بیشتر سعی کرد تا شناخت آنطور که در رسالات و من لا یحضره الفقیه و تهذیب الحکام و استبصار و اصول و فروع کافی و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی آمده است و به اقیانوسی از رحمت منتهی می شود که قطره ای از آن نیز ما را بس. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء


یُونُسُ، عَنْ حَمَّادٍ ، عَنْ نُعْمَانَ الرَّازِیِّ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « ... وَمَنْ أَفْطَرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ مُتَعَمِّداً خَرَجَ مِنَ الْإِیمَانِ ».


امروز صبح نزدیک سحر چشمم به کتاب زمستان نارضایتهایمان (Winter of our discontent) اثر جان اشتاینبک افتاد و صفحه اول آنرا خواندم. او همان اول کار دارد از یک اعدامی می گوید که یک اعدام معمولی نیست و بلکه دارد از اعدام حضرت عیسی علیه السلام می گوید هر چند که جزو داستان است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. البته بنده کتاب را نخوانده ام و لذا رفتم در ویکی پدیا خلاصه ای از آنرا یافتم. اشتاینبک دارد از یک جهودیتی می گوید که مخصوص جهود به تنهایی نیست. در ماه رمضان از جلوی یک دانشگاهی رد می شدم. دیدم بعضی دانشجویان اول صبحی به راحتی ایستاده اند سیگار می کشند و نوشابه سر می کشند و .... البته بعضی یحتمل اشکال کنند که امتحان آخر ترم داشته اند و زیر فشار بوده اند و قند خونشان پایین افتاده بوده است و بی خوابی کشیده بوده اند و .... به هر حال، اینها می توانستند لااقل علناً این کار را نکنند و یحتمل باید به آنها تذکر داده می شد و اما اینکه کار از یکی دو نفر گذشته بود.

به هر حال، خود مضمون داستان از یک فساد اجتماعی دارد می گوید که اجتماع را فرا گرفته است و فرد را نیز تا سر حد مرگ دچار می کند. مسئله این است که وقتی اینطور داستان را شروع می کند که انبیاء را گویی همه را یک جا می کشد و اعدام می کند، دیگر چه انتظاری ماورای آن دارید؟ قرآن مجید چنین چیزی را راجع به حضرت مسیح نفی می کند و صراحتاً می فرماید که امر بر آنها مشتبه شده است. یک وقت هست که تعلیم و تربیت را از آموزه های انبیاء و اولیاء شروع می کنیم که می توانند ما را به رستگاری برسانند ولی یک وقت هست که آموزه ها را از کمونیسم و جهودیت و لامذهبی و راه غیر انبیاء و اوصیاء و اولیاء شروع می کند و بعد می خواهد کار را به تعالی برساند. این راه دوم آنچنان جامعه را به فساد می تواند بکشد که اگر تعالی ای هم در کار باشد در فساد و فسق و فجور گم می شود. این مسئله را نباید شوخی گرفت که اینها به ما مربوط نیست و مخصوص اسلام و مسلمانان نیست چرا که شرک و کفر و نفاق خدای ناکرده به داخل حسینیه ها و مساجد هم می توانند راه یابند آنجا که جوامع دچار فساد شود.

البته این هم یک اشکال رایجی می تواند گردد که تو کاسه داغتر از آش شده ای و از پاپ هم خیالت رسیده است که بالاتری و داری در یک جاهایی سیر می کنی که ماورای توان دسترسی تو است. و بالاخره جوانان یحتمل سرکشیها می کنند و .... بنده منظورم به این است که بی تفاوتیها تا کجاها می توانند کار را به جاهای باریک بکشانند تا جایی که تشخیص درست را داری، نسخه و دارو را هم داری، ولی سرعت شیوع بیماریها یحتمل از سرعت درمان آنها بیشتر است. یعنی کارها یک ایمان راسخی می خواهد و الا که حالا خر بیار و باقلا بار بزن.

مواهب الهى همچون قطره هاى باران از آسمان به زمین مى‌بارد و به هر کس سهمى زیاد یا کم مى‌رسد، بنابراین هنگامى که یکى از شما براى برادر خود برترى در مال و همسر و فرزند ببیند نباید موجب فتنه گردد، (و بر او حسد و رشک برد) زیرا مسلمان تا وقتى که دست به عمل پستى نزده که از آشکار شدنش شرمنده باشد، و مردم پست آن را وسیله هتک حرمتش قرار دهند، به مسابقه دهنده ماهرى مى‌ماند که منتظر است در همان دور اوّل ببرد و ضررى نبیند، همچنین مسلمانى که از خیانت به دور باشد، انتظار دارد یکى از دو خوبى نصیبش گردد: یا عمر او پایان یافته و دعوت الهى فرا رسد، و آنچه خداوند در آخرت برایش مهیّا کرده بهتر است، و یا خداوند او را روزى دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، در عین این‌که دین و شخصیّت خود را نگاهداشته است.

در خطبه 23 نهج البلاغه، امیرالمومنین فقرا را به زهد و اغنیا را به محبت سفارش می نماید. تهذیب الفقراء و تادیب الاغنیاء.


لَمَّا ورَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسى علیه‌السلام عَلَى الْمَهْدِیِّ رَآهُ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ ، فَقَالَ : « یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَاتُرَدُّ؟ » فَقَالَ لَهُ : ومَا ذَاکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟

قَالَ : « إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وتَعَالى ـ لَمَّا فَتَحَ عَلى نَبِیِّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَدَکَ  ومَا والَاهَا ، لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ  بِخَیْلٍ ولَارِکَابٍ ، فَأَنْزَلَ اللهُ عَلى نَبِیِّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : ( وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ )  (اصول الکافی)


 43 ] المجلس الثالث والاربعون مجلس یوم الجمعة الحادی والعشرین من صفر سنة ثمان وستین وثلاثمائة 369 / 1 - حدثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، عن محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران الاشعری، قال: حدثنی أبو عبد الله الرازی واسمه عبد الله بن أحمد، عن سجادة واسمه الحسن بن علی بن أبی عثمان، واسم أبی عثمان حبیب، عن محمد بن أبی حمزة، عن معاویة بن وهب، عن أبی عبد الله الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام)، قال: تبع حکیم حکیما سبعمائة فرسخ فی سبع کلمات، فلما لحق به قال له: یا هذا، ما أرفع من السماء، وأوسع من الارض، وأغنى من البحر، وأقسى من الحجر، وأشد حرارة من النار، وأشد بردا من الزمهریر، وأثقل من الجبال الراسیات. فقال له: یا هذا، الحق أرفع من السماء، والعدل أوسع من الارض، وغنى النفس أغنى من البحر، وقلب الکافر أقسى من الحجر، والحریص الجشع أشد حرارة من النار، والیأس من روح الله عز وجل أشد بردا من الزمهریر، والبهتان على البرئ أثقل من الجبال الراسیات


قساوت قلبها را که امروز می بینیم گوشهای شاگردان و طلبه ها شنوایی که باید را ندارند که کلام الهی را بشنوند نتیجه این است که به زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا نمی رویم و در شناخت گردشهای مثبت و منفی از کنار جنگهای بدر و احد و خیبر و حنین و جمل و صفین و کربلا و دفاع مقدس و مدافعان حرم و همه و همه بی تفاوت می گذریم و نمی دانیم چرا در خودخواهی و خودپسندی و عجب خود گیر کرده ایم که چطور امام حسین با علی اصغر علیهم السلام به کربلا رفت و در طلبگی خود هنوز گوشمان شنوا نشده است. و وقتی آن کربلای دیگری در پیش است و آن سد عن سبیل الله دیگری در راه است، نمی دانیم کجا کارخانه ها را تعطیل کنیم و حالا که کاخانه ها تعطیل شد و لذا کارخانه های آدم سازی بهتری بلکه بسازیم. و کجا تهذیب فقراء کنیم و کجا تادیب اغنیاء کنیم، کجا سلاح بسازیم و کجا وارد جهاد کبیر شویم و کجا روزه بگیریم و تهذیب نفس کنیم و دچار انتنگلمنت می شویم که این گره ها را چطور باز کنیم که در نهایت گردش مثبت-منفی را سر و سامان بخشیم. البته کارخانه داری یک حرف است و حرف دیگری است که خانه نشینی را با کارخانه داری در گردش مثبت و منفی اشتباه بگیریم و امیرالمومنین بفرمایند خانه نشین شد. و ریاضی-فیزیک هم یعنی اقتصاد ریاضتی و نه اقتصاد مقاومتی و لذا از نظریه حمیدی مجیدی گفتن هم یعنی عجب و خودپسندی چرا که اسم نظریه نیست که خیلی مهم است و محتوای آن است که مهم است. یعنی نمی شود هی بفرمایید کربلا و وقتی کربلا رسیدید از کنارش بگذرید و وارد کربلا هم نشوید. کربلا سلاح می خواهد و علم می خواهد و حکمت می خواهد و همه و همه را باید به نظریه حمیدی مجیدی وارد کرد و بلکه کارخانه آدم سازی ساخت و همه کارخانه های دیگر را تعطیل کرد. یعنی کارخانه هواپیما سازی داریم؟ تعطیلش کنیم و همزمان همینطوری که کارخانه آدم سازی راه می اندازیم کارخانه هواپیماسازی خود را هم صد برابر بهتر کنیم. بانک داریم؟ بانک را تعطیل کنیم و بانکهای با قرض الحسنه های درجه یک برای کارخانه های آدم سازی بسازیم. کارخانه برج سازی داریم. تعطیلش کنیم و کارخانه های برجهای آدم سازی بسازیم. فقراء را تهذیب و ثروتمندان و اغنیاء را تادیب کنیم. بدور که واردی. و اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله. علی اکبرم، علی اصغرم.


وبرز من بعده علی بن الحسین الاصغر (علیهما السلام)، فلما برز إلیهم دمعت عین الحسین (علیه السلام) فقال: اللهم کن أنت الشهید علیهم، فقد برز إلیهم ابن رسولک، وأشبه الناس وجها وسمتا به، فجعل یرتجز وهو یقول: أنا علی بن الحسین بن علی * * نحن وبیت الله أولى بالنبی أما ترون کیف أحمی عن أبی فقتل منهم عشرة، ثم رجع إلى أبیه، فقال: یا أبه العطش، فقال الحسین (علیه السلام): صبرا یا بنی، یسقیک جدک بالکأس الاوفى. فرجع فقاتل حتى قتل منهم أربعة وأربعین رجلا، ثم قتل (صلى الله علیه). (امالی شیخ صدوق، ص 226)

[ 31 ] المجلس الحادی والثلاثون فی بقیة المقتل، یوم الاحد وهو یوم عاشوراء، لعشر خلون من المحرم سنة ثمان وستین وثلاثمائة 240 / 1 - حدثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أبی (رحمه الله)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن أبی عبد الله محمد بن خالد البرقی، عن داود بن أبی یزید، عن أبی الجارود وابن بکیر وبرید بن معاویة العجلی، عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام)، قال: أصیب الحسین بن علی (علیهما السلام) ووجد به ثلاثمائة وبضعة وعشرون طعنة برمح أو ضمرة بسیف أو رمیة بسهم، فروی أنها کانت کلها فی مقدمه لانه (علیه السلام) کان لا یولی.


شا : علی بن المنذر الطریقی ، عن أبی الفضل العبدی ، عن مطر [٢] عن أبی الطفیل عامر بن واثلة قال جمع أمیرالمؤمنین 7 الناس للبیعة ، فجاء عبد ـ الرحمن بن الملجم المرادی لعنه الله ، فرده مرتین أو ثلاثا ، ثم بایعه ، فقال عند بیعته له : ما یحبس أشقاها فوالذی نفسی بیده لتخضبن هذه من هذه. ووضع یده على لحیته ورأسه ـ فلما أدبر ابن ملجم منصرفا عنه قال 7 : متمثلا.

اشدد حیازیمک للموت فإن الموت لاقیک

ولا تجزع من الموت إذا حل بوادیک

کما أضحکک الدهر کذاک الدهر یبکیک

(بحار الانوار، جلد 42، ص 192)


این الطالب بدم المقتول بکربلا؟ این یک مسئله مهمی است که ما یک سازمان بین المللی داشته باشیم که یزیدها و هرمله ها و ابن زیادها و عمر ابن سعدها و شمرها و ابن ملجمها را بتواند شناسایی کند در طول تاریخ و نگذارد که فجایع بشری تکرار شوند. و اما مسئله دردناک این است که همان کسانی که از همه جنایتکارترند هستند که بر چنین سازمانی می خواهند ریاست کنند و بلکه جنایات خود را هر بار گسترش دهند و بدترین راه های یزیدی خود را هر بار تکرار کنند. یعنی به مخالفت با نظریه حمیدی مجیدی تنها برنمی خیزند و مسئله را فقط از دیدگاه نظری و شبه علمی دنبال نخواهند کرد و بلکه واقعاً بدترین جنایات یزیدی را انجام می دهند و در ضمن ریاست طلب هم هستند و بلکه ادعای خلیفة اللهی نیز دارند. یعنی اینها همه با هم می آیند. هم جهاد کبیر می طلبد و هم نظریه حمیدی مجیدی و گردش و گردشگری مثبت منفی. اصلا با امام زمان است که لج است و بلکه اصلا با اسلام ناب محمدی است که لج است. هر چه بگو همه عالم است و امام زمان. میفرماید نخیر مرغ یک پا دارد. فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الآخره.

مواهب الهى همچون قطره هاى باران از آسمان به زمین مى‌بارد و به هر کس سهمى زیاد یا کم مى‌رسد، بنابراین هنگامى که یکى از شما براى برادر خود برترى در مال و همسر و فرزند ببیند نباید موجب فتنه گردد، (و بر او حسد و رشک برد) زیرا مسلمان تا وقتى که دست به عمل پستى نزده که از آشکار شدنش شرمنده باشد، و مردم پست آن را وسیله هتک حرمتش قرار دهند، به مسابقه دهنده ماهرى مى‌ماند که منتظر است در همان دور اوّل ببرد و ضررى نبیند، همچنین مسلمانى که از خیانت به دور باشد، انتظار دارد یکى از دو خوبى نصیبش گردد: یا عمر او پایان یافته و دعوت الهى فرا رسد، و آنچه خداوند در آخرت برایش مهیّا کرده بهتر است، و یا خداوند او را روزى دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، در عین این‌که دین و شخصیّت خود را نگاهداشته است.

در خطبه 23 نهج البلاغه، امیرالمومنین فقرا را به زهد و اغنیا را به محبت سفارش می نماید. تهذیب الفقراء و تادیب الاغنیاء.


لَمَّا ورَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسى علیه‌السلام عَلَى الْمَهْدِیِّ رَآهُ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ ، فَقَالَ : « یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَاتُرَدُّ؟ » فَقَالَ لَهُ : ومَا ذَاکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ؟

قَالَ : « إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وتَعَالى ـ لَمَّا فَتَحَ عَلى نَبِیِّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَدَکَ  ومَا والَاهَا ، لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ  بِخَیْلٍ ولَارِکَابٍ ، فَأَنْزَلَ اللهُ عَلى نَبِیِّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : ( وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ )  (اصول الکافی)


 43 ] المجلس الثالث والاربعون مجلس یوم الجمعة الحادی والعشرین من صفر سنة ثمان وستین وثلاثمائة 369 / 1 - حدثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، عن محمد بن أحمد بن یحیى بن عمران الاشعری، قال: حدثنی أبو عبد الله الرازی واسمه عبد الله بن أحمد، عن سجادة واسمه الحسن بن علی بن أبی عثمان، واسم أبی عثمان حبیب، عن محمد بن أبی حمزة، عن معاویة بن وهب، عن أبی عبد الله الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام)، قال: تبع حکیم حکیما سبعمائة فرسخ فی سبع کلمات، فلما لحق به قال له: یا هذا، ما أرفع من السماء، وأوسع من الارض، وأغنى من البحر، وأقسى من الحجر، وأشد حرارة من النار، وأشد بردا من الزمهریر، وأثقل من الجبال الراسیات. فقال له: یا هذا، الحق أرفع من السماء، والعدل أوسع من الارض، وغنى النفس أغنى من البحر، وقلب الکافر أقسى من الحجر، والحریص الجشع أشد حرارة من النار، والیأس من روح الله عز وجل أشد بردا من الزمهریر، والبهتان على البرئ أثقل من الجبال الراسیات


قساوت قلبها را که امروز می بینیم گوشهای شاگردان و طلبه ها شنوایی که باید را ندارند که کلام الهی را بشنوند نتیجه این است که به زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا نمی رویم و در شناخت گردشهای مثبت و منفی از کنار جنگهای بدر و احد و خیبر و حنین و جمل و صفین و کربلا و دفاع مقدس و مدافعان حرم و همه و همه بی تفاوت می گذریم و نمی دانیم چرا در خودخواهی و خودپسندی و عجب خود گیر کرده ایم که چطور امام حسین با علی اصغر علیهم السلام به کربلا رفت و در طلبگی خود هنوز گوشمان شنوا نشده است. و وقتی آن کربلای دیگری در پیش است و آن سد عن سبیل الله دیگری در راه است، نمی دانیم کجا کارخانه ها را تعطیل کنیم و حالا که کاخانه ها تعطیل شد و لذا کارخانه های آدم سازی بهتری بلکه بسازیم. و کجا تهذیب فقراء کنیم و کجا تادیب اغنیاء کنیم، کجا سلاح بسازیم و کجا وارد جهاد کبیر شویم و کجا روزه بگیریم و تهذیب نفس کنیم و دچار انتنگلمنت می شویم که این گره ها را چطور باز کنیم که در نهایت گردش مثبت-منفی را سر و سامان بخشیم. البته کارخانه داری یک حرف است و حرف دیگری است که خانه نشینی را با کارخانه داری در گردش مثبت و منفی اشتباه بگیریم و امیرالمومنین بفرمایند خانه نشین شد. و ریاضی-فیزیک هم یعنی اقتصاد ریاضتی و نه اقتصاد مقاومتی و لذا از نظریه حمیدی مجیدی گفتن هم یعنی عجب و خودپسندی چرا که اسم نظریه نیست که خیلی مهم است و محتوای آن است که مهم است. یعنی نمی شود هی بفرمایید کربلا و وقتی کربلا رسیدید از کنارش بگذرید و وارد کربلا هم نشوید. کربلا سلاح می خواهد و علم می خواهد و حکمت می خواهد و همه و همه را باید به نظریه حمیدی مجیدی وارد کرد و بلکه کارخانه آدم سازی ساخت و همه کارخانه های دیگر را تعطیل کرد. یعنی کارخانه هواپیما سازی داریم؟ تعطیلش کنیم و همزمان همینطوری که کارخانه آدم سازی راه می اندازیم کارخانه هواپیماسازی خود را هم صد برابر بهتر کنیم. بانک داریم؟ بانک را تعطیل کنیم و بانکهای با قرض الحسنه های درجه یک برای کارخانه های آدم سازی بسازیم. کارخانه برج سازی داریم. تعطیلش کنیم و کارخانه های برجهای آدم سازی بسازیم. فقراء را تهذیب و ثروتمندان و اغنیاء را تادیب کنیم. بدور که واردی. و اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله. علی اکبرم، علی اصغرم.

9- وفی حدیثه علیه السلام: کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّه صلى الله علیه و آله، فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ.

ومعنى ذلک أنه إذا عظم الخوف من العدو، واشتد عضاض الحرب فزع المسلمون إلى قتال رسول الله صلى الله علیه و آله بنفسه، فینزل الله علیهم النصر به، ویأمنون مما کانوا یخافونه بمکانه. و قوله:

«إذا احمر البأس» کنایة عن اشتداد الأَمر، وقد قیل فی ذلک أقوال أحسنها: أنه شبه حَمْیَ الحرب بالنار التى تجمع الحرارة والحمرة بفعلها ونونها ومما یقوی ذلک قول رسول الله صلى الله علیه و آله، وقد رأى مجتلد الناس یوم حنین وهی حرب هوازن: «الآن حَمِی الوطیس» فالوطیس: مستوقد النار، فشبه رسول الله صلى الله علیه و آله ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار وشدة التهابها. ( نهج البلاغه، ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص 800، http://lib.eshia.ir/10336/1/800 )


در اول ماه مبارک رمضان، می توان سی روز را برای روزه گرفتن نیت کرد و بعد هر روز را نیز نیت کنیم. و اما اینکه سی روز را باید روزه گرفت و اینکه قضای روزه ها را حتی الامکان باید تا قبل از ماه رمضان سال بعد بجا آورد و کفاره و زکات فطریه داد، اینها یک حسابهای خاص خود را دارند که آیا تا چه حد کسی ایمانش قوی است تا چه حد آیا سلامت است و توان روزه گرفتن دارد و .... و اما در گردش این سی روز ماه مبارک رمضان است که ترتیب روزه گرفتن سی روز را نمی توان تغییر داد مگر اینکه مشکلی در کار بیافتد. یعنی اگر بتوان هر روز در ماه مبارک رمضان ختم قرآن مجید کرد یا یک جزء از قرآن کریم را تلاوت نمود یا هر چقدر که برای او مقدور است تلاوت قرآن کریم کند، و اما هر روز ماه رمضان را باید روزه گرفت. وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ. یعنی این از آن چیزهایی نیست که بفرمایید از ولایات تکوینی است که پروردگار عالم بفرماید کن فیکون و 30 روز ماه مبارک رمضان سپری شود و فرد روزه دار از لزوم روزه گرفتن معذور گردد هر چند که نیت هم کرده بوده است! و این بر حسب ولایت تکوینی قرآنی است که می فرماید کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم. و اما ولایت امیرالمومنین بر مومن آنطور که ماموم با امام به مناز می ایستد همانطور هم ملزم می شود که روزه بدارد، و اما آیا امام یا ماموم هر یک بتوانند آیا نتوانند هر چند که اصل بر این باشد که می توانند.


اینجا البته یک مسئله ای هست که آیا مومن دچار عجب خواهد شد آنگاه که روزه خود را کامل کرده است و دیگری نتوانسته یا آنگاه که زیارت عاشورا را می خواند یا آنگاه که به سفر مشهد الرضا یا سفر عتبات عالیات یا سفر حج رفته است؟ البته عجب و خودپسندی و خودخواهی از این بابت که کسی این کارها را کند و خود را از دیگران برتر بیند واقعاً کار ناپسندی است. ولی معنی اش این است که این کارها را باید با تواضع تمام انجام داد و نه از روی عجب و نه این هم که اصلا این کارها را کنار بگذاریم بهتر است! البته در میان همه کارهایی که سد عن سبیل الله است، آن کاری در سد عن سبیل الله از همه اولی تر است که فرض بفرمایید که بنده حقیر می خواهم بروم کربلا بعد از اینکه رفته ام مکه و مدینه و به کربلا هم می روم و اما در کربلا با موانعی روبرو می شوم که به مکه و مدینه بازگردم. خوب، حالا این از روی عجب است که بنده حقیر بخواهم جهاد اصغر کنم که این موانع را از سر راه بردارم؟ اینجا ما با یک گردش و گردشگری مثبت منفی طرفیم که آیا می توان سد عن سبیل الله را دور زد و برای تبعیت نکردن از کافرین جهاد کبیر نکرد یا خیر دقیقاً باید جهاد کبیر کرد و سد عن سبیل الله را از میان برداشت. به همین ترتیب است که اهمیت نظریه حمیدی مجیدی در ریاضی فیزیک روشن می شود که اصلا چرا نظریه حمیدی مجیدی؟ این همه ریاضی فیزیک داریم دیگر و این همه گردش و گردشگریها داریم، حالا یک گردش و گردشگری دیگر می خواهیم چه کنیم؟ یک زیارت امام حسین در روز عاشورای دیگر را خدا نصیب کند! یحتمل بتوان محاسبه کرد که گره های مختلفی که چنین گردشی برای گردشگران ایجاد می کند از چه انواعی است کدام نظریه گره ها بهتر است. و اما اینکه در همه احوال بتوان گره هایی را که برای یک گردشگر بخصوص در این راه ایجاد می شود را محاسبه کرد، این یحتمل ماورای نظریه حمیدی مجیدی و بلکه ماورای ریاضی فیزیک و بلکه ماورای الهیات نیز باشد مخصوصاً اگر این گردشگر امام حسین علیه السلام در روز عاشورا تشریف داشته باشند. اصلا جهاد کبیر برای رفع سد عن سبیل الله اینجا به چه معنی است؟ یعنی یک وقت هست که کودکان یمنی کشته شده اند و سازمان ملل به آنها توجه نمی کند و قاتل آنها را محکوم نمی کند که خود جنایتی دیگر است. و اما گناه حضرت علی اصغر علیه السلام چه بود که هرمله با تیر سه شعبه من الاذن الی الاذن او را سر برید؟ 1- فی حدیثه علیه السلام: فَإِذَا کَانَ ذلِکَ ضَرَبَ یَعْسُوبُ الدِّینَ بِذَنَبِهِ، فَیَجْتَمِعُونَ إِلَیْهِ کَمَا یَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِیفِ. هنگامى که وضع بدین منوال شد، پیشواى دین (خشم گیرد) و آمادگى خود را اعلام مى‌کند. در این موقع (مؤمنان) به سرعت اطرافش جمع گردند همان گونه که ابرهاى پاییزى.

شریف رضى رحمه الله مى‌گوید: منظور از «یعسوب» آقاى بزرگى است که در آن روز سرپرست امور مردم است و «قزع» قطعه هاى ابرى است که آب در آنها نیست (و لذا با سرعت بر صفحه آسمان مى‌دوند و جمع مى‌شوند.) به نظر مى‌رسد که این جمله اشاره به قیام مهدى (عج) و گرد آمدن یارانش بوده باشد، همان گونه که ابن ابى الحدید استنباط کرده است. (نهج البلاغه، ص 797، http://lib.eshia.ir/10336/1/797 ) عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق، باز نیابی به عقل سر معمای عشق... تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب، گشت ز عطار سیر رفت به صحرای عشق.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

وعن أنس عن النبی صلى الله علیه وآله قال: من صلى لیلة الاثنین أربع رکعات یقرأ فی کل رکعة فاتحة الکتاب سبع مرات، وإنا أنزلناه فی لیلة القدر مرة واحدة ویفصل بینهما بتسلیمة فإذا فرغ یقول مائة مرة: اللهم صل على محمد وآل محمد، ومائة مرة اللهم صل على جبرئیل أعطاه الله سبعین ألف قصر فی الجنة، فی کل قصر سبعون ألف دار، فی کل دار سبعون ألف بیت، فی کل بیت سبعون ألف جاریة. ( وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، جلد 5، ص 290، http://lib.eshia.ir/11024/5/290  )

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. مسئله گردشگری و ذرات را می توان بر حسب مرکز قرار دادن خود یا ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران ادامه داد و از لحاظ ریاضی-فیزیکی وارد یک اقیانوسی از مفاهیم و معانی شد که از قبل موجود است! مسئله این نیست که این موضوع از لحاظ اخلاقی آیا درست است یا خیر چرا که اگر ما یک خمینه ای داشته باشیم. کاری که می توان کرد این است که از لحاظ محلی و جهانی آنرا از اطلسی از فضاهای اقلیدسی یا یحتمل هم هیلبرتی محلی در نظر گرفت و خواص آنرا بطور محلی بررسی کرد که آیا تکینگیهایی دارد، تا چه حد دیفرانسیلپذیر است، هموار است، .... یحتمل این کار خیلی هم از لحاظ ریاضی فیزیکی اخلاقی باشد، ولی مسئله ای که هست این است که حالا بنده باز می گویم خوب است که از نظریه حمیدی مجیدی در ریاضی فیزیک استفاده شود و نه هر ریاضی فیزیکی. و حالا بنده عرض می کنم این یعنی چه؟

مسئله این است که وقتی ما بخواهیم مسئله ای انتزاعی شده و مجرد را ریاضی فیزیکی کنیم، این کار خود یک اخلاقی را می طلبد که خاص خود است. و این مسئله دیگری است که بخواهیم کلاً به مسائل اخلاقی-الهی بپردازیم که مظهر اخلاقند همچون دعای مکارم اخلاق حضرت زین العابدین علیه السلام یا مناجات خمس عشره یا مناجات شعبانیه یا دعای ابوحمزه ثمالی یا زیارت جامعه کبیره یا خیلی دعاهای دیگر. اصولاً در دین ما یک مرکزیتی داریم که مرکز همه عالم قرآن کریم و حضرت رسول و امیرالمومنین و اهل بیت نبوت است که آنچنان مظهر اخلاق هستند که خداوند در سوره قلم می فرماید: و انک لعلی خلق عظیم (4).  حرف بنده این است که وظیفه انتقال این رسالت و ولایت و ثقلین به مردم و آیندگان بنظر این بنده حقیر می رسد که به عهده ولایت فقیه است امروزه روز. یعنی وظیفه این است که به آن انسان کامل دست یابیم و بعد این انسان کامل را به مردم و کل بدنه جامعه انتقال دهیم.

خوب، حالا ما هر چقدر هم که اصول گردشگری ریاضی-فیزیکی را خوب بلد باشیم یا یاد بگیریم، مسئله مهم این است که آنرا از لحاظ نظریه حمیدی مجیدی بتوانیم طبیعتاً بیان کنیم. و الا مسائل یک حالات ریاضی-فیزیکی عجیب و غریب پیچیده ای می توانند جلوه کنند که نه سر دارد و نه ته یا لااقل پیچیدگی آنها نیز برای ما از اصول ابتدایی آغاز نشده اند که بتوانیم سختی کار را درست دریابیم کجا است و حلش کنیم. این است که ما نظریه حمیدی مجیدی را احتیاج داریم و نه هر نظریه ریاضی-فیزیکی دیگری را هر چند که خیلی هم خوب است که زبان ریاضی فیزیکی مسائل را هم دریابیم و بلکه بتوانیم مسائل خود را به آن زبانها عنوان کنیم.

موضوع این است که مختصات خاص مسئله ما طوری است که اخلاق خود را تعریف می کند و لذا مشکلات ریاضی فیزیکی خود را دارد که همه جا همگن (homogeneous, isotropic) است. و هر طور مسئله را نگاه کنید، به مرکزیت مسئله ختم می شود. و اما معنی اش این نیست که هر جا در عالم هم خارج از جمهوری اسلامی ایران برویم، مسئله همینطور است و می توان بر حسب نظریه حمیدی مجیدی پیش رفت هر چند که ریاضی فیزیک همان ریاضی فیزیک است. ولی اخلاقها و برخوردها و مرکزیتها آنگاه یحتمل فرق کنند. البته این خود مسائلی دیگر است که چطور می توان از یک نظریه ریاضی فیزیکی خاصی به نظریه حمیدی مجیدی انتقال یافت یا وجه اشتراک آنها کدام است یا چه میدانهای کلاسیک و کوانتمی ای را تعریف می کنند.... ولی بنده تاکیدم روی نظریه حمیدی مجیدی است بخصوص اگر می خواهیم به مسائلی گردشی و گردشگری بپردازیم و آنها را از ملاحظات محلی-جهانی بررسی کنیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿البقرة: ١١٧﴾


وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿الأنعام: ٧٣﴾


امور الهی یک حرکتی دارد که وجوب عدم تبعیت از کافران را روشن می کند و این مسئله در امور مربوط به توحید و رسالت و ائمه اطهار نمایان می شود و ولایت فقیه نیز بازتابی از همین مسئله است. یعنی امر الهی از نوعی است که کن فیکون است. می فرماید اینطور شو و همانطور می شود. چطور است که امام جماعت نماز می گذارد و همه از او تبعیت می کنند؟ کن فیکون البته بسی عظیمتر است. یعنی می فرماید گردش مثبت منفی جهتش عوض شود و واقعاً می شود. دلیلش این است که نمازگزار نمی تواند به امام جماعت اعتراض کند که نماز را آنطور که من می خوانم باید همه بخوانند ولی همه بر طبق امام جماعت باید نماز را اقامه کنند. در حقیقت ذره ای یحتمل تاثیری در گردش مثبت منفی نداشته باشد، ولی خود گردشگر را وقتی ذره ای حساب کنیم که گردشش در دست کسی است، و لذا می توان مثبت منفی اش کرد.

و لذا وقتی منحنیهایی از جنسها و درجه های مختلف داریم روی خمینه ای که در حال گردشند، تک تک این منحنیها یحتمل یک حسابی دارند که گردش مثبت منفی آنها کدام است، ولی وقتی کل منحنیها و مادولای آنها را در نظر بگیریم، اینها نیز یک گردش مثبت منفی خاص خود را یحتمل داشته باشند. از آن طرف، تک- و دو- و چهار- و هشت- و سی و دو- ... قطبیهایی را داریم که به ابرتقارن و ریسمان می توانند بیانجامند. و لذا تا یک جایی، قضایا می توانند ریاضی-فیزیکی باشند و از یک جایی به بعد گردش مثبت منفی یک حالت کن فیکون الهی خواهد داشت که از دست بشر خارج است و جنبه الهی دارد. 

حال این باز به چه معنا است مثل این است که بپرسیم امام جماعت برای چه؟ چرا نماز را فرادی نخوانیم یا نظریه حمیدی مجیدی در ریاضی-فیزیک کدام است و از این قبیل ....

فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. (52) سوره مبارکه الفرقان

"و خوب، منظور به این است که نه ولی فقیه و نه نمازگزارانی که مایلند پشت سر ایشان اقامه نماز کنند، اینها ماشین نیستند و خدا هم که صد در صد ماشین نیست. و مسئله خیلی ماورای این حرفها است که نمازگزار از چه موانع امنیتی باید بگذرد تا به دعا و نماز برسد و در عین حال نیز این لازمه ی کار است که حرمت و احترام نمازگزار نیز حفظ شود و الا بنظر این حقیر می رسد که در غیر این صورت از حرمت و احترام و عزت نمازگزار نیز  کاسته می شود. "


جمله بالا که از دو نظر قبل می باشد، یحتمل بنظر برسد که یک اشکالی دارد و آن اینکه آیا نباید اینطور باشد:

و خوب، منظور به این است که نه ولی فقیه و نه نمازگزارانی که مایلند پشت سر ایشان اقامه نماز کنند، اینها ماشین نیستند و خدا هم که صد در صد ماشین نیست. و مسئله خیلی ماورای این حرفها است که نمازگزار از چه موانع امنیتی باید بگذرد تا به دعا و نماز برسد و در عین حال نیز این لازمه ی کار است که حرمت و احترام نمازگزار نیز حفظ شود و الا بنظر این حقیر می رسد که در غیر این صورت از حرمت و احترام و عزت ولی فقیه نیز  کاسته می شود.


بنده آنطور که یادم هست می خواستم همین را هم بنویسم، ولی بدلایلی طور دیگری نوشتم. یکی از دلایلش می تواند این باشد که اگر از عزت و حرمت و احترام نمازگزاران کاسته شود، خود به خود از عزت و احترام و حرمت امام جماعت کاسته نشده است. یحتمل نمازگزار کاری کرده باشد که چنین شده و یا کس دیگری مثل دشمنانی کاری کرده باشد که چنین شده. امام جماعت یحتمل متاثر شود که چرا باید از عزت و احترام و حرمت نمازگزارانی که دارند با من نماز می خوانند کاسته شود و حال آنکه آنها دارند با خدا صحبت می کنند و بلکه خدا نیز دارد با آنها صحبت می کند و دیگر ارتباطی نزدیکتر از این نمی شود با خدا داشت. و لذا ولی فقیه نیز متاثر خواهد شد اگر از عزت و احترام و حرمت مسلمین و مسلمات و مومنین و مومنات کاسته شود و آن هم هنگام اقامه نماز. ولی چیزی که هست و می توان خیلی روی این مسئله بحث کرد و وارد ریز مسائلش شد این است که هر کاری کنیم یک کربلایی هست در این میان که ما به همین قدر از مسئله قناعت می کنیم.


از طرفی بنده حقیر دیروز به سخنرانی آقای حجت الاسلام و المسلمین آتشکار گوش می کردم و خدمت ایشان نیز عرض کردم که همینطور که ایشان از عالم یقظه و طهارت و ... می فرمودند بنده نزد خود فکر می کردم که چرا ایشان از جهاد کبیر نمی فرمایند که بعد ایشان رسیدند به جهاد اکبر. و همان موقع هم یادم افتاد که لغت "به" را در آیه یحتمل بیش از یک بار فراموش کرده ام عنوان کنم. و آیه "فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً" را اگر به سخنرانی ایشان نمی نشستم و گوش نمی کردم یحتمل هیچ گاه یادم نمی افتاد که "به" جا افتاده است. و انسان اگر بخاطرش برسد که قرآن و اهل بیت چطور از هم جدا شدنی نیستند، وقتی گفته می شود که لغت "به" به قرآن برمی گردد، آنوقت متوجه می شوید که از عالم یقظه می توان یحتمل به طهارت رسید و از موانع لا یمسه الا المطهرون عبور کرد و به گردشها در قرآن پرداخت ولی وقتی پای صحبتهای یک استادی نشستیم است که وجوهی دیگر از حرفهای دل بر ما نمایان می شوند که در غیر این صورت امکان پذیر نخواهد بود. یعنی بالاخره با چه چیزی است که می خواهی به جهاد بپا خیری، حتی اگر بنده حقیر هر روز هم بروم به نماز پشت سر حضرت ولی فقیه (مد ظله العالی) و حالا بماند که جهاد کبیر را چطور می توان دریافت.

مسئله را اینطور در نظر بگیرید که اگر لغت به در آیه نبود چه می شد؟ با چه چیزی چه کسی چه وسیله ای می خواهید "جاهدهم به" کنید و از کافران تبعییت نکنید. آیا می توان از ولی فقیه هم استفاده کرد برای این جهاد؟ این در صورتی است که چنین تکلیفی برای شما نوشته شده باشد که البته خود آن حضرت هم در مورد این آیه خاص بخصوص چنین فرموده اند. ولی مسئله مهم این است که این کار گذشته از اینکه یک اقتداری می خواهد، یک علمی هم می خواهد که وصل است به یک منشاء الهی. و لذا وقتی در جهاد با کفار این علم استفاده شد و جاهدهم به جهاداً کبیراً از سطوح الهی تنزل می کند لااقل به سطوح ریاضی-فیزیکی و در خصوص مسائل ما به نظریه حمیدی مجیدی. و همچین که چنین شد، هر چقدر مهندسی این علم پیچیده باشد، می توان آنرا مهندسی وارونه نیز کرد. و لذا با عالمی از الگوریتمها است که طرف خواهیم بود. موضوع این است که کافران نیز یحتمل الهیات را نخواهند یا الهیاتی را که مطلوب اسلام است را نخواهند ولی علم را به هر نوعی که باشد کما بیش همه می طلبند. یعنی اگر یاد بگیرد گردشی را چطور مثبت-منفی کند، می کند. مسئله این است که نمی داند! و می خواهد یاد هم بگیرد. حالا این اصلا امکان پذیر است؟ آیا یک کاری است از روی یقین؟ آیا احتمالات در کار است؟ و چه احتمالاتی و تا چه حدودی احتمالاتی است و تا چه حدودی یقینی است، اینها یحتمل واقعاً به یک جهاد اکبر کبیری احتیاج دارد که همانطور که گفتیم ماورای نظریه حمیدی مجیدی باشد و همه ریاضی-فیزیک را بکار ببندد و مدام احتیاج به سعود به معرفت دینی و الهی از ریاضی فیزیک و مهندسی و رفت و برگشت و بلکه مستقر بودن در حکمت الهی را دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللَّـهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا وَلِلَّـهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَاللَّـهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿المائدة: ١٧﴾

یک محاسبه گردش مثبت یا منفی غلطی که در وضو گرفتن می تواند رخ دهد این است که فرض را بر این بگذاریم که هر چه بیشتر از آب استفاده کنیم بهتر است و لذا دچار اصراف شویم. یا نیت می کنیم که سی روز را روزه بگیریم و در آخر ماه مبارک رمضان است که ما می توانیم محاسبه کنیم که آیا چقدر باید روزه قضا بگیریم چقدر باید کفاره بدهیم چقدر باید زکات دهیم و اینها را روز عید فطر محاسبه کرده و کنار گذاشته و پرداخت کنیم. یعنی خدا ایمان ما را محک می زند که چطور و تا چه حدی داریم بسمت او نزدیک می شویم. آیا روزه ها را همه را می گیریم؟ آیا قضای روزه ها را می گیریم؟ آیا به کتاب و سنت می پردازیم؟ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿٥٧ سوره مبارکه المائده.   یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿المائدة: ٦٧﴾

مسئله گردش مثبت و منفی یک وقت هست که در مورد محاسبات وضو گرفتن یا راجع به روزه گرفتن و به کتاب و سنت پرداختن یا جهاد این بنده حقیر است و یک وقت دیگر است که مربوط به ابلاغی است که حضرت رسول باید انجام دهد که دین کامل شود و از محاسبات این بنده حقیر و دیگران خارج است و از جمله مسائلی است که مربوط به ولایت فقیه است. یعنی ولایت فقیه از همه به خدا نزدیکتر است و اگر کسی به ولایت فقیه نزدیک شد یحتمل به خدا نزدیکتر شود ولی لزوماً اگر حضرت ولایت فقیه از کنار کسی گذشت معنی اش این نیست که او نیز قصد قربتاً الی الله کرده و به خدا نزدیک شده است.

و لذا اگر این بنده حقیر محاسبات گردش مثبت منفی خمینه های کلابی-یاو مربوط به معادلات درجات 2 و 3 و 4 و 5 را درست انجام دادم و نیز ناورداهای حمیدی مجیدی را در این موارد محاسبه کردم، اینکه حالا بتوانم وارد مسائل مربوط به گردش مثبت و منفی خمهای خمینه های ریمانی نیز شده و محاسبات را آنجا ادامه داده و توابع زتا و برنامه لانگلندز آنها را نیز محاسبه کرده و به یک اقتصاد مقاومتی پایدار رسیده، لزوماً یک گردش مثبتی نباشد. یحتمل اگر کسی توابع تک قطبی، دو قطبی، چهار قطبی، هشت قطبی، و .... مربوط به ذرات مختلف میدانهای کوانتمی و ابرتقارنهای آنها را محاسبه کرده و همینطور ریسمانها و نظریه ام و امثالهم را بیابد بتواند نظریه نیوترینوها را بر حسب گردشهای مثبت منفی مختلف برآورد کند. و اما اینکه گردش اقتصاد مقاومتی مثبت منفی را نیز پیش بینی کنیم نیز محاسبات خود را دارد که فضای الگوریتمهای موجود آنرا می توان بررسی کرد. و لذا اگر صد سال یا صد قرن دیگر برگردیم و به گذشته نگاه کنیم ببینیم عملکرد ما در گردش خود مثبت یا منفی بوده است، این یحتمل یک ایمانی می خواهد که احتیاج دارد تداوم داشته باشد و مدام متبلور شود و توسعه و پیشرفت کند. و در نهایت منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را نیز بسیار می طلبد.

وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّـهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـٰکِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا ﴿النساء: ١٥٧﴾


مسئله ای که از لحاظ فلسفی مطرح است و شهید مطهری و علامه جعفری بدان اشاره می فرمایند و لزوم عبودیت خدا را مطرح می کند این نیست فقط که انسان یک ماشین نیست و بلکه این هم نیست که این عالم هم یک ماشین نیست. همین که ما جلوی رایانه خود نشسته ایم و داریم از طریق اینترنت با جهان ارتباط برقرار می کنیم، خود نشانه آن است که ماشینهایی است که در کارند. موضوع این است که هر ماشینی را که بکار بریم، ماشین دیگری هست که می تواند از آن سبقت بگیرد و بشر می تواند ماشین بهتری برای خود بسازد همانطور که روایات مختلف ویندوزها و پرتوکلهای اینترنتی نیز همین را حکایت می کند. و اما مسئله این است که ارتباط انسان و خدا از این دیدگاه برآورده نمی شود و یقیناً ارتباط انسان و خدا ماورای ارتباط یک ماشین با یک ماشین است. و اما می توان این ارتباط را ماشینوار تخمین زد و الا معنا نداشته که ما بتوانیم برویم نزد طبیبی و او بتواند برای ما نسخه بنویسد و دردمان را درمان کند. یا مدل استاندارد فیزیک هم معنا دیگر نداشت. و لذا نظریه حمیدی مجیدی را داریم و اینکه از الهیات می توان به ریاضی-فیزیک تنزل یافت و یحتمل از ریاضی-فیزیک هم می توان به الهیات سعود کرد بشرطی که عبودیت پروردگار در کار باشد و لا غیر.

مسئله را یک عزیزی در رابطه با ولی فقیه اینطور بیان کرد که تو پولت را کجا می گذاری؟ بنده گفتم در بانک و او فرمود که نخیر در گاوصندوق. البته پول را در گاوصندوق بگذاریم مطمئن است بشرطی که از خود گاوصندوق نیز بتوان درست محافظت کرد. و اما اگر این پول باشد یک مسئله است و اگر جواهر باشد مسئله ای دیگر است و اگر این جواهرات سلطنتی باشد باز محافظتش در هر گاوصندوقی یحتمل میسر نشود و اگر کوه نور باشد یک وقت دیدید کوه نور از آن ایران بوده است یک موقعی ولی دیگر حالا نیست و غلط نکنم به جواهرات سلطنتی انگلیس ملحق شده است؟! و لذا باز جواهر یک چیز است و فقه و ولی فقیه دیگر یک چیز نیست و بلکه رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران است و لذا محافظت هم می خواهد و هر کسی هم که نمی تواند برود صفهای جلو بایستد پشت سر ایشان بنماز.

و خوب، منظور به این است که نه ولی فقیه و نه نمازگزارانی که مایلند پشت سر ایشان اقامه نماز کنند، اینها ماشین نیستند و خدا هم که صد در صد ماشین نیست. و مسئله خیلی ماورای این حرفها است که نمازگزار از چه موانع امنیتی باید بگذرد تا به دعا و نماز برسد و در عین حال نیز این لازمه ی کار است که حرمت و احترام نمازگزار نیز حفظ شود و الا بنظر این حقیر می رسد که در غیر این صورت از حرمت و احترام و عزت نمازگزار نیز  کاسته می شود. البته گاهی اوقات بعضی شوخیها یحتمل جایز باشند و نباید جدی گرفت ولی گاهی اوقات هم هست که یک خبرهایی هست که بطور درونی دانسته شده فرض می شود و روی آن حساب می شود و مورد بهره برداری قرار می گیرد همانطور که ممکن است بفرمایند یک الگوریتمی درست کار خواهد کرد و همه کس از صحت و سقم آن اطلاع نداشته باشد. و لذا کسانی که از غلط بودن الگوریتم مطمئنند یا اینکه از صحیح بودن آن مطمئنند هر کدام برداشتی از آن خواهند داشت و بدان ترتیب عمل خواهند کرد. و اما کسی که می خواهد برود نماز و دعایش را بخواند و گوش دهد به این کارها کاری ندارد. و کار خود را می کند. این دعا و نماز ماورای آن الگوریتمهای دیگر است. یعنی مثل این نیست که بنده عرض کنم که ماشین من بهتر است و دیگری بفرماید که ماشین او بهتر است و مثلاً تندتر می رود. نخیر. می روی نمازت را می خوانی و می آیی و یحتمل مشکلاتی هم در کار است و آنها را هم خاطرنشان می کنی. و اما نماز و دعا تازه یک قسمتی است از محافظت از جواهرالکلام و فقه و فقاهت و ولی فقیه. و لذا فلا تطع الکافرین و جاهدهم جهاداً کبیراً. و بالاخره نظریه حمیدی مجیدی و ناورداهای آن را از لحاظ جنس و درجه تبین کردن مثالهای خاص خود را می طلبد که مثلاً  روی خمینه های کالابی-یاو و از جمله معادلات درجه 4 و 5 چطور می شوند بماند که خود می تواند محاسبات ابررایانه ای پیچیده ای را شامل شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿الأنعام: ٧٣﴾


شهید مطهری و علامه جعفری در اصول فلسفه و رئالیسم و مقدمه نهج البلاغه می فرمایند که انسان یک ماشین نیست و اما نمی فرمایند که چه هیولایی می تواند همین انسان شود هر چند که غایت انسانیت عبودیت خدا است. یحتمل از کسانی که دسته دسته صلاحهای هسته ای و شیمیایی و بیولوژیکی نیز درست می کنند بپرسیم برای چه این کار را می کنی و بدتر از آن برای چه از یانها استفاده می کنی؟ در جواب همین را می گوید که انسان یک ماشین نیست. ولی برای اینکه متوجه شود که انسان چنین نیست انسان یک ماشین نیست حاضر است به بدترین جنایات بشری دست بزند.

اگر در یک جمله بخواهیم نظریه حمیدی-مجیدی را شرح دهیم، این نیست که رجوع دهیم به کتابخانه هایی پر از کتابهای گوناگون و رنگارنگ. در یک جمله نسخه نظریه حمیدی-مجیدی این است که انسان یک ماشین نیست. ولی محتوای نظریه حمیدی-مجیدی است که مهم است که آیا خود نسخه ی خود را نقض می کند یا بدان وفادار است. آیا ریاضی-فیزیک را در خدمت بشریت می گیرد که به خاتم الانبیاء و ائمه اطهار برسد و در خدمت توحید باشد یا خیر در کفر و شرک و نفاق گیر کرده و نمی تواند به خدا خدمتی برساند. عدل الهی و معاد را نمی تواند درک کند و مسلمانی اش در هواهای نفسانی خود گم شده اند و بلکه بدنبال حق و حقوقهای میلیونی و میلیاردی خود است.

حال به بقیه کارها کاری نداریم، و اما یک روز اقامه نماز کردن و روزه داشتن برای قربتاً الی الله و موفق شدن در ماه رمضان و ماه ضیافت الهی را چه کسی غیر از خدا می تواند اجر و حق و حقوقش را پرداخت کند؟ فرقی ندارد فقیری یا کارتن خوابی یا رفته گری یا نجاری یا آخوندی یا دانشمندی یا پادشاهی، قربتاً الی الله چه می کنی؟ مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنهای ماورای آنرا برای چه می خواهی؟ ماشینی درست کنی که از بندگی خدا آزاد شوی؟ یا بندگی خدا کنی و به بندگی خدا برسی؟ الهی لا تودبنی بعقوبتک و لا تمکر بی فی حیلتک من این لی الخیر یا رب.

فلا تطع الکافرین و جاهدهم جهاداً کبیراً (52) سوره مبارکه الفرقان.


مطلوب است نظریه اسپین در نظریه حمیدی-مجیدی.

فلا تطع الکافرین و جاهدهم جهاداً کبیراً (52) سوره مبارکه فرقان


امام سجاد (علیه السلام) به تعلیم و تغییر اخلاق در جامعه ی اسلامی کمر بست. چرا؟ چون طبق تحلیل آن امام بزرگوار، بخش مهمی از مشکلات اساسی دنیای اسلام که به فاجعه ی کربلا انجامید، ناشی از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامی برخوردار بودند، یزید و ابن زیاد و عمر سعد و دیگران نمیتوانستند آن فاجعه را بیافرینند. اگر مردم آن طور پست نشده بودند، آن طور به خاک نچسبیده بودند، آن طور از آرمانها دور نشده بودند و رذایل بر آنها حاکم نمی بود، ممکن نبود حکومتها-ولو فاسد باشند؛ ولو بی دین و جائر باشند- بتوانند مردم را به ایجاد چنان فاجعه ی عظیمی؛ یعنی کشتن پسر پیغمبر و پسر فاطمه ی زهرا (علیه السلام) وادار کنند. مگر این شوخی است؟! ( سهم امام سجاد علیه السلام از واقعه ی عاشورا، آفتاب در مصاف، علل و ابعاد حادثه ی عاشورا، برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی )


إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿یس: ٨٢﴾ کارهای خدا کن فیکون است. می فرماید اینطر شود و همانطور می شود. یعنی انسان می خواهد دنبال خوشبختی خود بگردد و می خواهد برود این سر عالم و اشتباهی می بیند از آن سر عالم سر درآورد. انسان اینطور است ولی خدا می فرماید اینطور شو و همانطور می شود، کن فیکون. یعنی خدا می فرماید اسپین مثبت منفی شود و می شود. مثالی بزنیم این است که انسان باید جهاد کبیر کند که اسلام ناب محمدی در عالم همه جا حکم فرما شود و با اسلام آمریکایی مبارزه کند. و اما خدا اگر بخواهد می فرماید کن فیکون و هیئت حاکمه شیطانی ترین کشور عالم در همه عرصه ها نابود می شود و هیئت حاکمه ای اسلامی درآنجا حکمفرما می شود. این هیئت حاکمه را برمی دارد و هیئت حاکمه ای که نماینده اسلام ناب محمدی در جهان است را بر همه عالم حکمفرما می کند. نمونه اش کشور ایران و انقلاب جمهوری اسلامی ایران است؛ ولی خوب، همانطور که می دانیم جهاد کبیر هم می خواهد.   إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ اللَّـهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿آل عمران: ٥٩﴾ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّـهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿البقرة: ٢٥٨﴾


... اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی، أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ سَیِّدِی، وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَفْوِکَ وَ جَلِّلْنِی بِسَتْرِکَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِیخِی بِکَرَمِ وَجْهِکَ سَیِّدِی أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ وَ أَنَا الضَّالُّ الَّذِی هَدَیْتَهُ وَ أَنَا الْوَضِیعُ الَّذِی رَفَعْتَهُ وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِی آمَنْتَهُ وَ الْجَائِعُ الَّذِی أَشْبَعْتَهُ وَ الْعَطْشَانُ الَّذِی أَرْوَیْتَهُ وَ الْعَارِی الَّذِی کَسَوْتَهُ وَ الْفَقِیرُ الَّذِی أَغْنَیْتَهُ وَ الضَّعِیفُ الَّذِی قَوَّیْتَهُ وَ الذَّلِیلُ الَّذِی أَعْزَزْتَهُ، ...


التفات بفرمایید که حضرت سجاد علیه السلام چه فرازهایی از راز و نیازها دارند با خدا در دعای ابوحمزه ثمالی. انسان بهت زده می شود از شوق و شعفی که این همه راز و نیاز را تداعی می کند. یحتمل شاعر در مورد دماوند می فرماید که تو مشت درشت روزگاری، و بعد می فرماید که خیر تو بلکه قلب فسرده زمینی، و اما در این دعا ما می بینیم که لعلک لعلک چه می کند و چقدر مسئولیت پذیر است و در مقابل خدا چه حسابهایی دارد و تازه بعد چطور می فرماید که خدایا ای سرور من که هستم و تو که هستی من آن صغیری هستم که پروراندی، و من آن جاهلی هستم که علم بدو آموختی، ...


مسائل روایی-فقهی من لا یحضره الفقیه را خواندن و یاد گرفتن یک چیز است و بعد به حدود تهذیب و استبصار شیخ طوسی رحمه الله وارد شدن یک لطف و برکت دیگری دارد که هنوز خیلی مانده تا وارد شویم آنچنان که چقدرها بحثهای مراجع راجع بدانها رفته است از آن زمانها تا به حال. این آن چیزی است که یک منزلت عقل را در هندسه معرفت دینی می نمایاند. حالا ما نمی خواهیم خیلی وارد این مسائل شویم اینجا و اما فقط همین آیه مذکور بالا آیه 258 سوره البقره را در نظر بگیرید. در این آیه یک هندسه ناجابجایی و بلکه گرانش کوانتمی نهفته است که مربوط می شود به اسپین مثبت منفی حرکت زمین حول محورش نسبت به خورشید. حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید این اسپین را که مثلاً از شرق به غرب مثبت است را اگر می توانی منفی اش کن! این یک سوالی است که در نگاه اول، خیلی هم گرانشی و اسپینی و کوانتمی و یحتمل حتی هندسه ناجابجایی نیز نباشد. به هر حال، این یک سوالی است که هر روز ما می بینیم که خورشید از مشرق طلوع و در مغرب غروب می کند و غیر از این هم نمی شود. درست است ولی من لا یحضره الفقیه و تهذیب و استبصار مسائل مربوطه کجا است و از لحاظ هیئت چطور می شود؟ فرض بفرمایید که به غلامی گفته اند که اگر خواستی خوشبخت شوی، برو در آن باغ آن طرف عالم و در قصر آن باغ بلکه از کنیزی سوال کن که باغبان آن شوی! حالا این غلام می خواهد برود این باغ، و اشتباهی می رود یک باغ دیگری آن طرف عالم بجای اینکه برود این طرف عالم هر چند که وقتی از کنیزی هم سوال می کند نشانیهای همان کنیز دیگر در آن قصر دیگر در آن باغ دیگر است! و لذا در همین باغ به خدمتگذاری مشغول می شود هر چند که باغ دیگری را می خواسته است. البته اگر همه ذرات بجای اینکه اسپین مثبت را برگزینند، اسپین منفی را انتخاب نمایند و بجای این باغ به آن باغ روند، یحتمل ظرفیت یک باغ تکمیل و ظرفیت دیگری خالی می ماند و باغ بی باغبان بماند و بلکه باغش خشک شود. و همه اینها بخاطر آن است که همه ذرات اشتباهی می خواهند بروند این ور عالم و اشتباهی می روند آنطرف عالم. این است که باید تبلیغات راجع به اینکه غلامان و کنیزان گاوچران و باغبان این باغ و قصر چطورند و از آن باغ چطورند و اینکه اینها چقدر مسلمانند و آنها چقدر مسلمانند و تحریمهای اعمال شده این باغ به آن باغ و راست و دروغ قضایا بررسی شوند و بعد درست اطلاع زسانی شوند و در نهایت آدرس درست هم به همه داده شود که کسی دچار خطا در جهتیابیهای خود نشده و باغ دیگری و غیر نرود. البته این از آن لحاظ بود که فقط دو باغ داشتیم و نه بیشتر و حال آنکه باغها و قصرهای زیادی هم در عالم هست و بلکه در بهشت بسیاری بیش از این حرفها است. و اما چطور باید به آن درجه از استبصار و تهذیب از من لا یحضره الفقیه رسید که به مساجد و حسینیه های عظیم الشان به نماز ایستاد و صلوة را اقامه کرد و برای نماز جمعه به مصلی رفت و قبله ارا دریافت و بلکه از راه قدس و بحرین و سوریه و عراق و افغانستان و لبنان و یمن به مسجد الحرام رفت و حاجی شد یحتمل باید از اهالی حال و دل پرسید و جای دیگر یافت نشود. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از او است، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست. 2213. و « من حج أکثر من خمسین حجة کان کمن حج خمسین حجة مع محمد والأوصیاء صلوات الله علیهم ، وکان ممن یزوره الله عزوجل کل جمعة وهو من یدخل جنة عدن التی خلقها الله عزوجل بیده ولم ترها عین ، ولم یطلع علیها مخلوق ، وما من أحد یکثر الحج إلا بنى الله عزوجل له بکل حجة مدینة فی الجنة فیها غرف ، فی کل غرفة منها حوراء من حور العین ، مع کل حوراء ثلاثمائة جاریة ، لم ینظر الناس إلى مثلهن حسنا وجمالا » (من لا یحضره الفقیه، جلد 2، ص 217،  http://lib.eshia.ir/11021/2/217)  کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام.

 وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّـهُ وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّـهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿البقرة: ١٤٣﴾


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

الم ﴿١ غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿٢ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ ﴿٣ فِی بِضْعِ سِنِینَ ۗ لِلَّـهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ ۚ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿٤ بِنَصْرِ اللَّـهِ ۚ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿٥


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢


کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام


عادل بلحاج دو تا مقاله دارد که یکی راجع به مهندسی اثر هال کوانتمی روی رویه های ک3 ریسمانی تیپ IIA است

http://arxiv.org/abs/1002.2067

 و دیگری راجع به کیوبیتها و فرمیونهای فضاهای فوک در سیاه چاله های ابرریسمانی  تیپ 2 است:

http://arxiv.org/abs/1604.03998


و همینطور هم مقاله ای راجع به ناورداهای گرموف-ویتن شمارشی ( از جمله روی رویه های درجه 5) داریم

http://arxiv.org/abs/1605.07473

و همچنین مقالات زیادی از پائلو آشیری در مبحث ناجابجایی داریم و از جمله

http://arxiv.org/abs/1406.4896

مسئله این است که ما به عنوان نظریه حمیدی مجیدی خود یک دوره ای (کو-)سیکلی در هندسه های مقالات بالا تنظیم کنیم که شامل حال همه آنها شود و مثلاً بتوانیم از نظریه گروموف ویتن هم به نظریه زایبرگ ویتن برویم و برگردیم و همینطور هم خواستیم وارد کوهمولوژیهای فلوئر-زایبرگ-ویتنی شویم و همه و همه  را درنوردیم. البته اینجا نظریه های ریسمانی که شامل حال دوگانهای ت نیز می شوند را یحتمل بتوان با رویه های ریمانی خاصی بعد از فشرده سازی بحساب آورد هر چند که ما نمی خواهیم اینجا واردش شویم ولی به هر حال اینها یحتمل بتوان گفت که یک سر ماورای بنفش دارند و یک سر مادون قرمزی که در حالات غیراختلالی یک جور فشرده سازی می شوند و در حالات اختلالی یحتمل جور دیگری. بنده حقیر گفتم لفظ قوی-ضعیف را خیلی استفاده نکنم چون یحتمل با لفظ مسضعف-مستکبر حالات اختلالی-غیراختلالی ایجاد کند و مسئله را از حالات فیزیک ریسمانی و مدل استاندارد فیزیک به فیزیک آماری و برعکس متناظر کند و دچار لوپهای ویلسون و ... شویم.

 374 / 6 - حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور (رحمه الله)، قال: حدثنا الحسین بن محمد بن عامر، عن عمه عبد الله بن عامر، عن محمد بن أبی عمیر، عن هشام بن  الحکم، عن حمران بن أعین، عن أبی حمزة الثمالی، قال: سمعت سید العابدین علی ابن الحسین بن علی بن أبی طالب (علیهم السلام) یقول لشیعته: علیکم بأداء الامانة، فو الذی بعث محمدا بالحق نبیا، لو أن قاتل أبی الحسین بن علی (علیهما السلام) ائتمننی على السیف الذی قتله به لادیته إلیه.


این را چه جور می توان توضیح داد که ادای امنت تا این حد مهم است که اگر قاتل امام حسین هم امانتی نزد حضرت سید الساجدین علی بن الحسین علیه السلام گذاشت، او این امانت را به او باز می گرداند. علیکم باداء الامانة. انسان دلش می خواهد خون گریه کند. مسئله اینجا است که امانت یک نشانه ای دارد از یک امری که یک مسئله الهی است. کسی که امانتی را می پذیرد، موظف است آنرا برگرداند. و اما وظیفه ما در عبودیت خدا چگونه می شود؟ یعنی ما امانت بندگی خدا را چطور می خواهیم ادا کنیم؟ این وظیفه را که قرآن کریم را نزد ما به امانت گذاشته اند چطور می خواهیم ادا کنیم؟ این وظیفه را که امامان ما برای ما کتب فقهی و احادیث اخلاقی را به امانت باقی گذاشته اند را چطور به صاحبش برگردانیم؟ و از همه مهمتر درسهای امام حسین را که نزد ما به امانت است را چطور ادا کنیم؟ ما اگر یک درسی را معلمی به ما یاد دهد همیشه خود را مدیون او می دانیم، و اما درس پیامبر اکرم و قرآن کریم و امام حسین و امیرالمومنین و دیگر امامان و حضرت زهرا و درس امام زمان را چطور اماناتشان را ادا کنیم آنطور که حتی حضرت سجاد می فرمایند شمشیر قاتل پذرشان را نیز اگر امانت بود بدو باز می گرداندند. این چه درس اخلاقی است؟ یعنی این شمشیر را نزد بنده حقیر به امانت بگذارند و بلکه یک علمی را از کسی یاد گرفته ام که مثل شمشیر برنده است، باید آنرا ادا کنم و بدو بازگردانم؟ یعنی این شمشیر را مورد استفاده قرار داده است که امام حسین را بقتل برساند و باز امام سجاد با علم به این موضوع بدو باز می گردانند؟ او که به امام حسین علیه السلام رحم نکرده است، پس به کی رحم خواهد کرد؟ یعنی فرض بفرمایید که کسی یک سلاح خیلی مخوفی (مثل همین شمشیری که امام حسین را بقتل رسانده است) را دارد که نزد شما به امانت گذاشته، باید آنرا باز به او بازگردانید همانطور که حضرت سجاد علیه السلام چنین می فرمایند علیکم باداء الامانة. مسئله یحتمل از این نوع است که کسی که قاتل امام حسین علیه السلام است حاضر به امانتداری هم نیست و الا چنین نمی کرد و کسی که از یاران و از پیروان راستین امام حسین است نیز امانتدار است و این امانت را به قاتل امام حسین نیز باز می گرداند. برای اینکه اگر بازنمی گرداند هم معنی اش این نیست که آن جنایتکار حریصتر نمی شد و جنایات بدتری را حتی انجام نمی داد بصرف اینکه شمشیرش نیز بدو بازگردانده نشده است. این شمشیر نیست که جنایت می کند ولی عدم امانتداری یحتمل می تواند به جنایت ختم شود. علوم الهی را که انسان می آموزد امانتی است الهی که جایگزینی دیگر ندارند و امانت در یادگیری این علوم باید حفظ شود و به دیگر طالبان علوم الهی منتقل گردد و بلکه به عموم بشریت یاد داده شود و در این راه باید با مومنین رئوف بود و بر علیه کافران و منافقان و مشرکان جهاد شود و فلا تطع الکافرین و جاهدهم جهاداً کبیراً. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

موضع داوران ISI علیه مقالات با مبانی غیر غربی- نکته ی آخر هم باز به مسائل علمی برمیگردد. ما در زمینه ی کارهای تحقیقاتی و درج مقالات علمی خود در مجلات ISI گاههی دچار مشکلاتی میشویم. البته همان طور که دکر کردند، حجم مقالاتی که از ما چاپ شده، خوب است؛ اما من اطلاع دارم- به خصوص در زمینه ی علوم انسانی- که بعضی از مجلات ISI اصلاً مقاله ی محقق ما را چاپ نمی کنند؛ چرا؟ به خاطر اینکه با مبانی آنها سازگار نیست. بله، ممکن است ما درباره فلسفه، روان شناسی، تربیت و دیگر مباحث حرفهایی داشته باشیم؛ پژوهشگر ما تحقیقی کرده و به نقطه یی رسیده- همان چیزی که ما می خواهیم- و مرزی را باز کرده که با خاستگاه این دانش- که غرب است و باارزشهای آن هماهنگ است- سازگار نیست؛ لذا مقاله را چاپ نمی کنند! این هم پاسخ ساده لوحی بعضیها که خیال می کنند دنیای لیبرال-دموکراسی به معنای واقعی کلمه باز است و هر کس هر چه میخواهد، میتواند بگوید؛ نه، آنها حتی پژوهش علمی را هم با میزان کار می کنند!

این، از جمله ی چیزهای هشدار دهنده و عبرت انگیز است. اگر شما اطلاع ندارید، تحقیق کنید؛ خواهید رسید به آنچه من عرض می کنم.

ما شنیده بودیم که زمان استالین می گفتند حکومت استالین به پژوهشگاه های علمی خود می گوید من این نتیجه را می خواهم دربیاروید! علم، آزاد نبود. البته این قضیه را هم آمریکاییه و غربیها می گفتند. آن وقتها ما یقین می کردیم که همین طور است، ولی الان بنده شک می کنم. از بس می بینم حرفهای خلاف می زنند ، می گویم شاید این هم تهمت به استالین بوده! می گفتند- راست یا دروغ- اگر یک کاوش علمی، نتیجه اش بر خلاف اصول دیالکتیک درمی آمد، استالین این را قبول نمی کرد؛ می گفت باید طوری تحقیق کنید که به این نتیجه برسد! الان ما در دنیای لیبرال-دموکراسی این را به چشم خودمان داریم می بینیم؛ منتها به شکل مدرن و منظم و با نزاکت و اتوکشده و کراوات بسته اش! تحقیق علمی پژوهشگر مسلمانی که در فلان موضوع بر خلاف چارچوبهای داوران ISI حرفی زده، قابل درج در آن مجله نیست! (بیانات رهبری در دیدار وزیر علوم و روسای دانشگاهها، 1383/10/17)


تحقیق باید جامع باشد- اگر مجموعه های تححقیقی بخواهند تحقیق کنند، باید بروند تا گاوماهی آن تحقیق کنند. اگر به صورت علمی قرائنی بر صحت این برداشت وجود دارد، آنها را یادداشت می کنند؛ اگر قرائنی خلاف آن وجود دارد، آنها را هم یادداشت می کنند. بالاخره جمع بندی می کنند و موضوع را تشخیص می دهند. (بیانات رهبری در دیدار اعضای موسسه ی امام هادی علیه السلام. 1380/1/25، روشنای علم، ص 622)


... فصول اذان را خود پیغمبر اکرم دستور و تعیین فرموده است . یکی از آن فصول حی علی خیرالعمل‌ است . معنی این فصل اینست : روبیاور به بهترین اعمال که نماز است . زمان خلافت عمر می‌رسد ، زمانی که دنیای اسلام عجیب نیازمند به جهاد است‌ ، زمانی که مسلمین در مقابل خود دو جبهه بسیار بزرگ دارند یکی ایران و دیگری روم که مقتدرترین کشورهای روی زمین هستند ، با توجه به عده‌ مسلمانها که بیش از چهل پنجاه هزار نفر نبودند و یک دفعه با تمام دنیا اعلان جنگ داده‌اند . مثل اینست که یک کشوری مثل ایران یک تحولی در آن‌ بوجود بیاید و اعلان جنگ بدهد با دو مملکت بزرگ دنیا یعنی آمریکا و شوروی که در واقع اعلان جنگ با دنیاست... ( فصل افراط و تفریط از کتاب اسلام و مقتضیات زمان 1، استاد شهید مطهری، صص 70-71، http://lib.eshia.ir/50042/1/70 )


بنده حقیر دنبال دیالوگ شانگری لا می گشتم که به مقاله ای از وال استریت ژورنال رسیدم و آن متاسفانه نیامد. و بجایش مقاله ای از این سایت

http://www.defensenews.com/

آمد. بعد بنده نگاه کردم ببینم این سایت چیست؟ و دیدم مثل اینکه فعالیتهای DARPA فقط به ایجاد و توسعه اینترنت متوقف نمی شود و مردان و زنان علوم دفاعی فقط در مسائلی مثل سه قانون اهم V=IR, I=V/R, R=V/I ختم نمی شود آنطور که یحتمل مرحوم پورفسور فرانک کرافورد می فرمودند. و اقتدار در علوم دفاعی از یک طرف تا فضا و ماهواره ها نیز پیش می رود و از طرف دیگر علوم هسته ای را نیز در برمی گیرد و بلکه طیفهای وسیعتری را در برمی گیرد.

و اما آنچه دانسته شده است این است که اسلام مقتضیات هر زمانه ای را در بر می گیرد و حتی به هر کافر و مشرک و منافقی نیز مهلت می دهد تا مسلمان شود و بلکه از مومنترین مومنان و مومنین افراد بشر گردد و علم و دانش و فلسفه و حکمت بیاموزد و خود حکیم شود.   وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَىٰ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا کَذَٰلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ ﴿فاطر: ٣٦﴾   فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا ﴿الانسان: ٢٤﴾

کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام


ضرورت تفهیم وجوب عحصیل علم- اگر می بینید مسلمین از کاروان علم ودانش عقب مانده اند، علت این است که به آنها تفهیم نشده است که تحصیل علم و آنچه برای زندگی انسان لازم است، برای آنها واجب است.  (بیانات ولی فقیه در مراسم اختتامیه ی سیزدهمین دوره ی مسابقات بین المللی قرآن کریم، 1375/9/24 )

علت عقب ماندگی مسلمانان از کاروان علم- اگر جوامع مسلمان از کاروان علم و سازندگی و ابتکار عقب ماندند، به خاطر این است که به دستور اسلامی عمل نکردند. ( در دیدار کارکنان مجتمع مس سرچشمه، 1384/2/18 )

عقب ماندگی علمی و فناوری مسلمانان، نتیجه ی بی تقوایی- واقع قضیه هم همینطور است. امروز ملتهای مسلمان در مقابل زورگویی قدرتهای جهانی حرفی برای گفتن ندارند؛ نه علم لازمی، نه فناوری پیشرفته یی، نه در زمینه های گوناگون سیاسی مهارتی، چرا؟ چرا ما عقب ماندیم؟ چون تقوا را از دست دادیم. این همان شدتهایی است که با تقوا بر طرف می شود. ( در خطبه های نماز جمعه ی تهران، 1384/5/28 )

اتحاد جهان اسلام؛ مقدمه ی پیشرفت علمی- امروز به نظر ما مهم ترین مسئله ی دنیای اسلام، مسئله ی اتحاد است. اگر این اتحاد انجام شد، ما پیشرفت علمی هم می توانیم پیدا کنیم؛ پیشرفت سیاسی هم می توانیم پیدا کنیم. (در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی، 1385/5/30)

(از کتاب روشنای علم، مروری بر بیانات حضرت آیت الله سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) رهبر معظم انقلاب السلامی پیرامون دانش و تولید علم، ص 64-65. )


اوصیکم بتقوی الله. شرک یک معنایی دارد که یحتمل در میان کسانی که بظاهر مومنین و مومنات هم هستند بعلت عدم تقوا دیده می شود. این را وقتی می روید در میان افرادی که علناً مشرک هستند بهتر متوجه می شوید. می فرماید که دختران گاوچران سالیان سال و بلکه قرنها با حضرت حق قر ریختند و رقاصی کردند و اما وقتی حضرت حق آنها را ترک گفت باز آنها محزون شدند و گفتند که ما فقط یک لحظه بود که با او بودیم. ای زنبور عسل برو و حضرت حق را پیدایش کن و بگو کجا رفتی و ما را تنها گذاشتی و بلکه سرگشته و دیوانه شدند. گاهی حضور شرک آنقدر محسوس می گردد که لحظه ای باید موظب بود که به شخص مومن رجوع نکند! خانم و آقا ندارد، ولی این را در خانمها بهتر می بینید که مثلاً تا چادر سرش می کند می خواهد همه را ادب و آداب کند. یا تا می رود مسجد حتی با دیگران به نماز نمی ایستد و چادر هم سر نمی کند و یک لباس مانتویی بلند می پوشد و روسری سر می کند و یک گوشه ای می نشیند ولی همه و همه را می خواهد ادب و آداب کند. و البته شکی هم نیست که استکبار بعلت مستکبر بودنش است که مشرک است، ولی در میان مستضعفین هم می بینیم که بعلت ظلمی که استکابر بر آنها روا می دارد و اختلاف شدید طبقاتی که در جوامع یحتمل رخ دهد و دنبال راه نجاتی می گردند، به خرافات و شرک جورهای دیگری دچار می شوند. همچنین، در همه حال، امیرالمونین جاذبه و دافعه ای دارد حتی وقتی صهیونیسم است که بر جهان غالب است و شرک بر امیرالمومنین انسان را دچار شرک به خدا می کند. این است که اگر بخواهیم به امور علمی بپردازیم بدون اینکه دچار شرک شویم و امور الهی را در نظر بگیریم، لازمه اش این است که به اجتهاد رسیده باشیم. و اما رسیدن به اجتهاد هم لازمه اش این است که در دایره مومنین واقع شده باشیم تا به شرک نیافتیم و به جهاد کبیر برسیم فلا تطع الکافرین و جاهدهم جهادً کبیراً. و حالا شما حساب کنید که نعوذ بالله حضرت حق آمده است سراغ یک بنده خدایی و او همینطوری در حال غنی است و از خود هم بی خود شده است و وقتی به او می فرمایند که چرا چنین شده ای؟ می فرماید که مثلاً من در حال رقص سماع هستم! و حالا یحتمل هم به خودش نارنجک هم بسته باشد و می خواهد حرکت انتحاری تروریستی کند و اگر به او نیز بفرمایند که داری چه می کنی؟ می فرماید بنده از سماع و تقوی و این حرفها گذشته ام و شهادت می طلبم.

از این بنده حقیر بپرسید، اینها همه تقصیر شیطان بزرگ است که شیطانهای کوچکتر را به دنبال خود راه می اندازد و لذا هر چه فریاد دارید بر سر آمریکای جنایتکار بزنید. خدا لعنت کند صهیونیسم جهانی را که بزرگترین سد ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف است و هر چه خر دجال و گمراه و ضاله است را بدنبال خود راه می اندازد. و تازه همه عالم را هم ترقیب می کند که بروند علم را از او بیاموزند. ای آمریکا خدا لعنتت کند. وقتی علوم الهی را کنار گذاشتی و به غیر خدا پرداختی، تو را به علی این دیگر چه علمی می شود؟ علم مال وقتی است که تقوی بدانی یعنی چه؟ علم مال وقتی است که در بستر الهیات واقع شده و توحید و نبوت و معاد و امامت و عدل بدانی به چه معنا است. اصول دینت را بلد باشی. و حالا اینها را کنار بگذار و هر چه منافق و مشرک و کافر است را دعوت کن و هی دم از علم بزن. این هم شد علم؟ خدا لعنت کند این علم را. یک وقت است که علم به یک دیالوگ شانگری لایی یا بمبهای هسته ای می انجامد و یک وقت هست که علم از علوم الهی نشات می گیرد و به انرژی و علوم هسته ای می انجامد.  شانگری لا اصلا کجا است؟ اگر جایش را پیدا کردید، بفرمایید مسلمانان مسجدساز هم بروند آنجا یک مسجدی بسازند که خیلی هم خوب است اگر تخیلات از واقعیات هم پیشی بگیرند ولی بعد واقعیات دوباره بر تخیلات غلبه کنند.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أُولَـٰئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّـهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿آل عمران: ٨٧﴾

لااله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


این یک مسئله است که ما مقالات و کتب ریاضی فیزیکی و علمی را از هر که هست در نظر بگیریم و استفاده بریم. و این یک مسئله دیگری است که در روز روشن برویم دیدن بهاییها و با آنها اظهار دوستی کنیم. مسئله این است که اگر یک بهایی اسلام بیاورد، خانواده بهایی اش او را ترد می کنند و با او رفت و آمد نخواهند کرد. یعنی آنها از اسلام خارج شده اند و خود را مسلمان نمی دانند. حالا کسی اگر بیاید با آنها اظهار دوستی کند، واقعاً کار اشتباهی کرده است. برای اینکه او علناً با اسلام اظهار دشمنی می کند. یک کسی آمده است ادعاهای کذب داشته است و بعد از آن بهاییت استعمارزده از میانش برخواسته است. این را نمی گویند حجاب که خانمی چادر سرش کند و برود دیدن دوست بهایی خود و عکس بگیرد و رسانه ای اش کند. این را همان می گویند کشف حجاب که البته از قضا یکی از کارهای شیرینکاری این خانم است. خدا رحمت کند آیت الله بهاء الدینی را که چقدر به فکر فرزندان اسلام بودند و چقدر خون دل خوردند که انقلاب به ثمر بنشیند. از آن طرف بهاییان و دیگران را انگلیسیها و آمریکاییها می فرستند جلو که شما بروید ببینم چه کار می کنیدها. از آن طرف هم تحجر مذهبی کاری می کند که روی روشنفکران متحجرتر از خودشان و بلکه روی شیطان بزرگ هم سفید شود. همین کارها را می کنند که دیگر جایی برای نظریه حمیدی مجیدی نگذارند. و حال آنکه نظریه حمیدی مجیدی است که درست است و نه نظریه گرموف ویتن و زایبرگ ویتن و .... چرا نمی گذارید ما به نظریه حمیدی مجیدی بپردازیم؟ نظریه حمیدی مجیدی نیز حق مسلم ما است. از آن غافل نشوید. از ما گفتن بود.

http://arxiv.org/pdf/1004.4226v1.pdf

این هم تز دکترای جیهای سئو به سرپرستی کامران وفا.

 یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿التوبة: ٣٢﴾


وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبد الله، عن أبی عبد الله الجامورانی، عن الحسن بن علی بن أبی حمزة، عن محمد بن یوسف التمیمی، عن محمد بن جعفر، عن أبیه، عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: من ترک التزویج مخافة العیلة فقد ساء ظنه بالله عز وجل إن الله عز وجل یقول: " ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله ". محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن محمد بن أبی عمیر عن حریز، عن الولید، عن أبی عبد الله علیه السلام مثله إلا أنه قال: مخافة الفقر قال: وقال رسول الله صلى الله علیه وآله: اتخذوا الأهل فإنه أرزق لکم. (وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، جلد 14، ص 24، http://lib.eshia.ir/11024/14/24 )


وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿الأحقاف: ٢٦﴾

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً

دو ترجمه مختلفی از آیه بالای سوره احقاف است یکی از آقای الهی قمشه ای و دیگری از آقای مکارم شیرازی که شباهتی به هم نیز دارند ولی در یکی لغت "عقل" بکار برده نشده و بجایش درک و ادراک بکار برده شده و دیگری عقل بکار برده شده.

و به آن قوم عاد تمکین و قوتی دادیم که شما امت را چنان نیروی بدنی ندادیم و با آنکه بر آنها گوش و چشم و قلب مدرک قرار دادیم (تا با قوای ادراکی خداشناس شوند) هیچ این قوای مدرکه آنها را از عذاب نرهانید بدین جهت که آیات خدا را انکار می‌کردند، و آن عذابی که بدان استهزا می‌کردند به آنها فرا رسید. (ترجمه آقای الهی قمشه ای)

ما به آنها [= قوم عاد] قدرتی دادیم که به شما ندادیم، و برای آنان گوش و چشم و دل قرار دادیم؛ (امّا به هنگام نزول عذاب) نه گوشها و چشمها و نه عقلهایشان برای آنان هیچ سودی نداشت، چرا که آیات خدا را انکار می‌کردند؛ و سرانجام آنچه را استهزا می‌کردند بر آنها وارد شد!  (ترجمه آقای مکارم شیرازی)


یک تفکری هست که اگر خواستی بروی دنبال ریاضی، دیگر تا چهل سالگی بیشتر سعی نکن و حالا فیزیک هم یحتمل به همین ترتیب و شیمی هم کمی یحتمل بیشتر باشد و علوم اجتماعی مثلاً تا 50 سال دیگر بیشتر نمی شود. البته ما می بینیم و می شنویم که مراجع تقلید اگر تا 100 سال و بیشتر هم عمر کنند، برای اسلام مفید واقع می شوند. این لازمه تدبر در آیات الهی است و اینکه بعد از یک سنی مگر می شود عقل را تعطیل کرد؟ البته آیه شریفه می فرماید که این هم ممکن است که عقل خیلی خوبی هم به او بدهند برای اینکه در آیات خدا تدبر کند ولی هیچ از این بابت استفاده نکند و لذا عقل و چشم و گوشش هم بکارش نیاید.

بنده حقیر دوباره به سخنان رهبر معظم انقلاب گوش کردم. ایشان می فرمایند که از عقل استفاده کنید و اما نه کم سوادها و بی سوادها و نیمه سوادها و بلکه متخصص شدن مهم است. مشکل امروزه بشری تخصص است که مثلاً می بینیم پزشکی تا چه حدی تخصصی شده است و هر کسی در تخصص مخصوص خود است که کار می کند و وارد تخصصهای دیگران نمی شود. و وقتی اینطور شد، تجربه نیز یحتمل مفید واقع شود و یحتمل هم فایده ای نکند چرا که مدام تکنیکهای جدید و تخصصهای جدیدی است که وارد می شوند و میدان کار را عوض می کنند. و لذا قدرت یادگیری افراد تا یک حدی است و بعد از آن یحتمل متخصص از کار افتاده شود و خود به خود از دور خارج شود. یحتمل مسئله این است که دارد از یک سری شوالیه گریهایی عرض اندام می کند که دیگر اصلا دوره شوالیه گری از دور خارج شده باشد.

اوج چنین چیزی در ریاضیات است که استاد ریاضی مدام باید از خود خلاقیت نشان دهد هر چند که در جوانی نشان داده باشد که به نتایج چشمگیری دست یافته است. و اما اگر عقل و ذهن آنقدر کار کرده باشد که دیگر بقول معروف از کار افتاده شده باشد، استاد ریاضی یا ریاضی-فیزیک یحتمل خیلی معروف هم که باشد، دیگر طوری می شود که باید کارش را تعطیل کرده و هر چه زودتر تقاضای بازنشستگی دهد و الا که آبروی خود را برده است و شاگردانش او را هو خواهند کرد، مخصوصاً بعضی شاگردان امروزی که همانطور که می دانید نزده می رقصند! البته (خارج از انصاف نرویم!) نمی دانم چرا در ایران همه چیز برعکس است و آنطور که بنده ملاحظه کرده ام این معلمین و استادان هستند که همیشه طلبکارند و دو قورت و نمیشان هم باقی است. یعنی خودش که بلد نیست درس بدهد هیچی، تازه همیشه شاگردش هم بدجور زیر سوال می برد که بیا و ببین. بجای اینکه قبول کند بلد نیست درس بدهد، از شاگردش هم طلبکار می شود که یک وقت پس نیافتد. بالاخره در همه صنفی استثنائاتی هم باید باشد هر چند که رابطه مرید و مرادی چیزهای دیگری را دیکته و املاء می کند. حال اینها را ما نمی خواستیم هم خیلی اینجا واردش شویم.

منظور بنده به نظریه حمیدی مجیدی خودمان است که این حقیر مدام دارم روی آن پافشاری می کنم. اصلا چرا ما اینقدر حساسیت نشان دهیم که الا و لله نظریه حمیدی مجیدی و لا غیر؟ مسئله اینجا این است که در این بازار داغ اطلاعات که دست دشمن هم هست و این همه مقالاتی که شما در خانه تان نشسته اید و از دشمن دریافت می کنید، حالا بیایید عنوان کنید نظریه حمیدی مجیدی. خوب، آخرش نخواهند گفت که آقا نظریه حمیدی مجیدی چی؟ نمی شود که بفرمایید بنده هم یک مجموعه ای از سخنرانیهایی دارم که همینجوری دربست همه باید قبول کنند که اینهایی است که هست در دورانی که ما این همه کتب عالی دائرة المعارفی بورباکی و امثالهم داریم. خوب، این بورباکی را ما چه کنیم؟! بالاخره محتوای سخنرانیهایت چیست؟ مثل این می ماند که بنده بیایم بگویم که بنده رئیس حکومت الهی جهانی هستم، و حال آنکه چنین حکومتی برای خود این بنده حقیر نیز روشن نباشد که اصلا چه ماهیت و اصول و اخلاق و حساب و کتابی باید داشته باشد و حتی چرخ اقتصادش چگونه باید بچرخد و اما خوب در خانه خود نشسته ام و راحت مدعی می شوم که رئیسم؟! و لذا یحتمل بعضی اشکال کنند که چون تخصص نداری پس اصلا نباید وارد این بحثها شوی و اصلا وارد مسائل حمیدی مجیدی هیچ وقت نشوی بهتر است! و لذا دربست مسائل تعطیل شد هنوز شروع نشده. و خوب، این هم که عقل نمی شود. یعنی دشمن آمده است در خانه ما و در می زند که اینها مقالات من است و تو حرفت چیست؟ ما همین بگوییم نظریه حمیدی مجیدی؟ ویندوزت که بقول معروف جنوآین نیست و هر دقیقه پیام می دهد که ویندوزت جنوآین (genuine) نیست. مقالات هم که الی ما شاء الله مقالات داریم که هیچ مسلمانی یحتمل نتواند این همه مقالات را به این خوبی بنویسد چه برسد به اینکه بخواهد بفهمد هم. همه هم که علمی و خیلی تخصصی و قابل چاپ در ژورنالهای خیلی معتبر دنیا و تازه اگر غیرمعتبر و جعلی و کپی شده هم باشند که یحتمل در میان آن همه دیگر بر خورده باشند و کسی باز باید متخصص باشد تا چنین چیزی را تشخیص دهد. همین این مسئله را در نظریه حمیدی مجیدی لحاظ کنید که حضرت عالی آیا اوت نشده اید در میان این همه مقالات بزرگ و کوچک و پیر و جوان اساتید فن یا خیر. و لذا آیا داری همینطوری مثل اینکه چطور با آن کامیونه تصادف کردی و هاج و واج شدید، چطور است که آنگاه آیا همینجوری داری هاج و واج در زمین دشمن برای خودت تردد می کنی و از رو نمی روی و می نویسی و هی حمیدی مجیدی و اینها؟ و هی داری از بیسوادیهای خودت بیشتر نشان می دهی؟ و البته ناگفته نماند که خیلی از مقالات را هم همین جوانان دانشجوی خیلی جوان 20 الی 25 و نهایتاً الی 30 ساله که تحت نظارت اساتید متخصص خود هستند می نویسند و در آرشیوها و ژورنالها چاپ یا نگه داری می شوند. و از دانشجویان دانشگاه های خودمان و کلاً دانشجویان ایرانی هم کم نداریم


در صورتی که اینطوری که در ظاهر بنظر می رسد نیست و شما کافی است که خیلی از مقالاتی را که مورد ادعا هستند را بردارید و مطالعه کنید و خواهید دید که وسط یک سری اسرائیلیات و متشابهاتی گیر کرده اید که اصل آن چیز دیگری است که محکماتش اصلا معلوم نیست کجا است؟ نه سر دارد و نه ته. نظریه حمیدی مجیدی اش کو؟ یعنی این همه دارید مثلاً دنبال نظریه ریسمان معادلات درجه 5 می روید و حال آنکه کتاب بعد از کتاب است که در این مورد دارید و مقالات بعد از مقالات. و اما اصل مطلبش چیست؟ قضیه کدام است؟ اصلا نظریه گرموف ویتن چیست و اینجا به چه دردی می خوود؟ یعنی بنده حقیر همه عرضم به این است که دشمن آمده است انقریب که در خانه شما را می زند که آقا بیا این نظریه حمیدی مجیدی ات را برای ما بالاخره بگو ببینیم که چیست؟ ولی همه قضیه این است که او اصلا علاقه ای از همان اول هم نداشته است که بداند نظریه حمیدی مجیدی ات چیست و بلکه فکر سلطه نظریه ها و مقالات و حساب و کتابهای خودش است. و حالا دشمن دشمن است و دشمنی می کند و اما دیگر تو چرا با خودت این کار را می کنی و امر برت مشتبه شده است که تندروی کنی یا کندروی یا اصلا یک سری ادعاهایی کنی که حالا دیگر بیا و ببین. ریاست حکومت الهی جهانی؟ یعنی تو می خواهی بگویی که شیطان را برش غلبه کرده ای و در سطح جهانی توانسته ای همه مسائلش را حل کنی و کار تمام است؟ ادعا هم خوب چیزی است. و اما خودت هم می دانی که داری چه ادعایی می کنی؟ حالا بفرمایید قالیچه حضرت سلیمان پرواز هم می کند، یحتمل بعضی بفرمایند که راست می گویی.

مسئله اینجا اینطور است که حکومت الهی جهانی باید یک سری بیرونیهایی داشته باشد که از جمله این است که این حکومت الهی جهانی یک سری علوم و از جمله ریاضی فیزیکی را ایجاد خواهد کرد که وقتی فرد از الهیات می خواهد به ریاضی فیزیک برسد، باید ببیند که از تلاقی الهیات و حکمت و فلسفه و ریاضی و فیزیک اگر ذره ای به این طرف رفت و ذره ای به آن طرف از حاصل ذره ای یا ذراتی که بنوعی واپاشی شده یا برهمکنشی ایجاد کرده است. آنگاه اسپینهای مثبت و منفی و اصولاً دیگر ناورداهای ذرات حاصله از ذرات اصلی واپاشی شده چگونه می خواند و اصلا از الهیات به ریاضی فیزیک است که می شود چنین محاسباتی را کرد یا اینکه خیر. از ریاضی فیزیک هم می شود رسید به الهیات و بلکه توحید و رسالت و معاد و امامت و عدل. یعنی یک جرقه ای در حد ریاضی فیزیک است که می زند یا در حد الهیات است؟ و مثلاً چرا ما باید این هم روی امام خمینی ره تاکید کنیم.  و نظریه حمیدی مجیدی را اصلا باید کجا دنبالش گشت. یعنی اگر بنده رفتم در اینترنت فیلتر شده هی امر به معروف و نهی از منکر کردم که لخت و عوری بد است. و دشمن شیطان صفت جور دیگری رفتار کرد. یحتمل کار از جای دیگری است که عیب دارد. دشمن را نشناخته ام. و دارم وسط میدان دشمن به کارهای بیهوده می پردازم و حال آنکه فکر می کنم دارم خیلی هم کارهای خوبی می کنم. یعنی وسط میدان علمی تخصصی دشمن مسائل ابتدایی از قبیل 2+2=4 به چه درد کسی می خورد؟ شمشیرت کو؟ اسلحه ات کو؟ اقتدارت کو؟ نهی از منکرات لخت و عوری که هیچ کس تحویلش نمی گیرد که نشد اقتدار؟ عقل یک جاهایی است که از کار می افتد که فیلتر کدام است. دشمن دشمن است و دشمنی می کند و هر حرفی را نمی شود زد. ماهیت شیطان شیطنت است و شیطان بزرگ هم باشد که دیگر بدتر و این حساب کار است. مسئله این است که نمی شود تسلیم شیطان شد. و دست بسته رفت به جنگ شیطان و بلکه عقل را هم تعطیل کرد چرا که مثلاً فساد شیطان بزرگ همه جا گیر شده است. و از آنطرف هم در ریاضی فیزیک فرقی ندارد که خود شیطان بزرگ است که دارد ریاضی فیزیک را رواج می دهد یا کدام منافق و مشرک و کافر است. و لذا میدان جهاد کبیر خسته ات نکند آنطور که یک وقت دیدید بعد از 70 سال رفته اید طرف دشمن دارید با او کانه احوال پرسی می کنید یا اینکه او است که دارد با شما احوال پرسی می کند. و از حال و احوالاتش می پرسید. در صورتی که باید به نظریه حمیدی مجیدی خود می پرداختید و مقالات ریاضی فیزیک دشمن را کاری می کردید که به هیچ هم به حساب نیاید و مقالات ریاضی فیزیکی ما باشد که بر مقالات دشمن غلبه کند همانطور که اقتصاد مقاومتی ما است که بر اقتصاد استکباری جهانی باید غلبه کند و نه اینکه در ان حل و ادغام شود. و لذا حکومت الهی سر جای خود هست و باید از آنجا است که متوجه شد مثلاً ذرات هیگز در مدل استاندارد فیزیک چه ابرتقارنهایی را می تواند ایجاد کند. و ابرتقارنهای دیگر چطورند که مثلاً بوزنیزاسیون ریسمانی رخ می دهد یا فرمیونها شکلگیری می کنند. هندسه چطور می شود. و بعد اینها در مسائل الهی دوباره چه تاثیراتی خواهند داشت.


البته این مسئله در اقتصاد مقاومتی همیشه هست که بعضی تجار که با غیرخدا معامله می کنند یحتمل اشکال کنند و بنظرشان می رسد که اهل علم و حوزه و دانشگاه اگر چیزی سرشان می شد، می توانستند نان خودشان را اقلاً در بیاورند و گیر کسبه و بزرگ و کوچک نمی افتادند که با آنها سر و کله بزنند تا یک لقمه نانی نصیبشان گردد که این هم بحث خود را دارد. و از آن طرف هم یحتمل ریاضی-فیزیکدانها اشکال کنند که خوب حالا ما می گوییم هاله هاله، و اما این هاله یک چیزی است که هر کسی که از بدنش بسبب حیاتش گرمایی ساتع شود و لذا می توان آنرا هر چقدر هم که کم باشد بوسیله دستگاه هایی اندازه گیری کرد. این جای خود دارد و این چیز دیگری می شود که هاله ای از نور را در قلب مومن احساس کند که از وقتی خدا انسان را خلق کرد، با او است و بوسیله پیامبرانش نمایان می شود و توسط محمد مصطفی خاتم الانبیاء صل الله علیه و آله و سلم در قرآن کریم ابدی شده است.


و در نهایت این مقاله جیهای سئو را نیز توجه کنید که نیوترینوها را ریسمانی کرده است و به رویه های ک3 نیز می پردازد و برینهای  دیریشله D-branes و ابرتقارنهای مختلفی را بررسی می کند. مسئله اینجا این است که تقارنهایی مثل A_4 , A_5 را که می توان به رویه های ک3 و معادلات درجه 4 و درجه 5 ربط داد و بدین ترتیب ریسمانیشان کرد را چطور نیوترینویی کنیم. و آیا این تز سئو راهی بسوی این مسئله از راه حالتهای بی پی اس باز می کند. اتفاقاً التفات بفرمایید که این تز را کامران وفا هم هدایت فرموده است. و خوب، مسئله انیجا این است که این موضوع و مسائل مربوطه ما چطور به الهیات ربط پیدا می کند و چطور نظریه حمیدی مجیدی وارد مسائل می شود. البته شما همیشه می توانید ریسمانهایی را در نظر آورید که خارج از نظریه حمیدی مجیدی اند همانطور که بحثش هم رفت و بلکه نظریه حمیدی مجیدی نیز در آن ورود نخواهد کرد هر چند که می توان عوض کردن قاعده برای GL2 و دیگر گروه های عمومی تر را در برنامه لانگلندز را نیز وارد مسائل کرد و بعد به مسائل پرداخت. و حتی پا را فراتر گذاشته و مسائل را بقول معروف شیمورایی نیز کرد.


 وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ﴿الأحقاف: ٢٦﴾

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً

دو ترجمه مختلفی از آیه بالای سوره احقاف است یکی از آقای الهی قمشه ای و دیگری از آقای مکارم شیرازی که شباهتی به هم نیز دارند ولی در یکی لغت "عقل" بکار برده نشده و بجایش درک و ادراک بکار برده شده و دیگری عقل بکار برده شده.

و به آن قوم عاد تمکین و قوتی دادیم که شما امت را چنان نیروی بدنی ندادیم و با آنکه بر آنها گوش و چشم و قلب مدرک قرار دادیم (تا با قوای ادراکی خداشناس شوند) هیچ این قوای مدرکه آنها را از عذاب نرهانید بدین جهت که آیات خدا را انکار می‌کردند، و آن عذابی که بدان استهزا می‌کردند به آنها فرا رسید. (ترجمه آقای الهی قمشه ای)

ما به آنها [= قوم عاد] قدرتی دادیم که به شما ندادیم، و برای آنان گوش و چشم و دل قرار دادیم؛ (امّا به هنگام نزول عذاب) نه گوشها و چشمها و نه عقلهایشان برای آنان هیچ سودی نداشت، چرا که آیات خدا را انکار می‌کردند؛ و سرانجام آنچه را استهزا می‌کردند بر آنها وارد شد!  (ترجمه آقای مکارم شیرازی)


یک تفکری هست که اگر خواستی بروی دنبال ریاضی، دیگر تا چهل سالگی بیشتر سعی نکن و حالا فیزیک هم یحتمل به همین ترتیب و شیمی هم کمی یحتمل بیشتر باشد و علوم اجتماعی مثلاً تا 50 سال دیگر بیشتر نمی شود. البته ما می بینیم و می شنویم که مراجع تقلید اگر تا 100 سال و بیشتر هم عمر کنند، برای اسلام مفید واقع می شوند. این لازمه تدبر در آیات الهی است و اینکه بعد از یک سنی مگر می شود عقل را تعطیل کرد؟ البته آیه شریفه می فرماید که این هم ممکن است که عقل خیلی خوبی هم بدو بدهند برای اینکه در آیات خدا تدبر کند ولی هیچ از این بابت استفاده نکند و لذا عقل و چشم و گوشش هم بکارش نیاید.

بنده حقیر دوباره به سخنان رهبر معظم انقلاب گوش کردم. ایشان می فرمایند که از عقل استفاده کنید و اما نه کم سوادها و بی سوادها و نیمه سوادها و بلکه متخصص شدن مهم است. مشکل امروزه بشری تخصص است که مثلاً می بینیم پزشکی تا چه حدی تخصصی شده است و هر کسی در تخصص مخصوص خود است که کار می کند و وارد تخصصهای دیگران نمی شود. و وقتی اینطور شد، تجربه نیز یحتمل مفید واقع شود و یحتمل هم فایده ای نکند چرا که مدام تکنیکهای جدید و تخصصهای جدیدی است که وارد می شوند و میدان کار را عوض می کنند. و لذا قدرت یادگیری افراد تا یک حدی است و بعد از آن یحتمل متخصص از کار افتاده شود و خود به خود از دور خارج شود. یحتمل مسئله این است که دارد از یک سری شوالیه گریهایی عرض اندام می کند که دیگر اصلا دوره شوالیه گری از دور خارج شده باشد.

اوج چنین چیزی در ریاضیات است که استاد ریاضی مدام باید از خود خلاقیت نشان دهد هر چند که در جوانی نشان داده باشد که به نتایج چشمگیری دست یافته است. و اما اگر عقل و ذهن آنقدر کار کرده باشد که دیگر بقول معروف از کار افتاده شده باشد، استاد ریاضی یا ریاضی-فیزیک یحتمل خیلی معروف هم که باشد، دیگر طوری می شود که باید کارش را تعطیل کرده و هر چه زودتر تقاضای بازنشستگی دهد و الا که آبروی خود را برده است و شاگردانش او را هو خواهند کرد، مخصوصاً بعضی شاگردان امروزی که همانطور که می دانید نزده می رقصند! البته نمی دانم چرا در ایران همه چیز برعکس است و آنطور که بنده ملاحظه کرده ام این معلمین و استادان هستند که همیشه طلبکارند و دو قورت و نمیشان هم باقی است. یعنی خودش که بلد نیست درس بدهد هیچی، تازه همیشه شاگردش هم بدجور زیر سوال می برد که بیا و ببین. بجای اینکه قبول کند بلد نیست درس بدهد، از شاگردش هم طلبکار می شود که یک وقت پس نیافتد. بالاخره در همه صنفی استثنائاتی هم باید باشد. حال اینها را ما نمی خواستیم اینجا واردش شویم.

منظور بنده به نظریه حمیدی مجیدی خودمان است که این حقیر مدام دارم روی آن پافشاری می کنم. اصلا چرا ما اینقدر حساسیت نشان دهیم که الا و لله نظریه حمیدی مجیدی و لا غیر؟ مسئله اینجا این است که در این بازار داغ اطلاعات که دست دشمن هم هست و این همه مقالاتی که شما در خانه تان نشسته اید و از دشمن دریافت می کنید، حالا بیایید عنوان کنید نظریه حمیدی مجیدی. خوب، آخرش نخواهند گفت که آقا نظریه حمیدی مجیدی چی؟ نمی شود که بفرمایید بنده هم یک مجموعه ای از سخنرانیهایی دارم که همینجوری دربست همه باید قبول کنند که اینهایی است که هست در دورانی که ما این همه کتب عالی دائرة المعارفی بورباکی و امثالهم داریم. خوب، این بورباکی را ما چه کنیم؟! بالاخره محتوای سخنرانیهایت چیست؟ مثل این می ماند که بنده بیایم بگویم که بنده رئیس حکومت الهی جهانی هستم، و حال آنکه چنین حکومتی برای خود این بنده حقیر نیز روشن نباشد که اصلا چه ماهیت و اصول و اخلاق و حساب و کتابی باید داشته باشد و حتی چرخ اقتصادش چگونه باید بچرخد؟ و لذا یحتمل بعضی اشکال کنند که چون تخصص نداری پس اصلا نباید وارد این بحثها شوی و اصلا وارد مسائل حمیدی مجیدی هیچ وقت نشوی بهتر است! و لذا دربست مسائل تعطیل شد هنوز شروع نشده. و خوب، این هم که عقل نمی شود. یعنی دشمن آمده است در خانه ما و در می زند که اینها مقالات من است و تو حرفت چیست؟ ما همین بگوییم نظریه حمیدی مجیدی؟ ویندوزت که بقول معروف جنوآین نیست و هر دقیقه پیام می دهد که ویندوزت جنوآین (genuine) نیست. مقالات هم که الی ما شاء الله مقالات داریم که هیچ مسلمانی یحتمل نتواند این همه مقالات را به این خوبی بنویسد. همه هم که علمی و خیلی تخصصی و قابل چاپ در ژورنالهای خیلی معتبر دنیا و تازه اگر غیرمعتبر و جعلی و کپی شده هم باشند که یحتمل در میان آن همه دیگر بر خورده باشند و کسی باز باید متخصص باشد تا چنین چیزی را تشخیص دهد. همین این مسئله را در نظریه حمیدی مجیدی لحاظ کن که تو آیا اوت شده ای در میان این همه مقالات بزرگ و کوچک و پیر و جوان اساتید فن یا خیر. و لذا آیا داری همینطوری مثل اینکه چطور با آن کامیونه تصادف کردی و هاج و واج شدید، چطور است که آنگاه آیا همینجوری داری هاج و واج در زمین دشمن برای خودت تردد می کنی و از رو نمی روی و می نویسی و هی حمیدی مجیدی و اینها؟ و هی داری از بیسوادیهای خودت بیشتر نشان می دهی؟


در صورتی که اینطوری نیست و شما کافی است که خیلی از مقالاتی را که مورد ادعا هستند را بردارید و مطالعه کنید و خواهید دید که وسط یک سری اسرائیلیات و متشابهاتی گیر کرده اید که اصل آن چیز دیگری است که محکماتش اصلا معلوم نیست کجا است؟ نه سر دارد و نه ته. نظریه حمیدی مجیدی اش کو؟ یعنی این همه دارید مثلاً دنبال نظریه ریسمان معادلات درجه 5 می روید و حال آنکه کتاب بعد از کتاب است که در این مورد دارید و مقالات بعد از مقالات. و اما اصل مطلبش چیست؟ قضیه کدام است؟ اصلا نظریه گرموف ویتن چیست و اینجا به چه دردی می خوود؟ یعنی بنده حقیر همه عرضم به این است که دشمن آمده است انقریب که در خانه شما را می زند که آقا بیا این نظریه حمیدی مجیدی ات را برای ما بالاخره بگو ببینیم که چیست؟ ولی همه قضیه این است که او اصلا علاقه ای از همان اول هم نداشته است که بداند نظریه حمیدی مجیدی ات چیست و بلکه فکر سلطه نظریه ها و مقالات و حساب و کتابهای خودش است. و حالا دشمن دشمن است و دشمنی می کند و اما دیگر تو چرا با خودت این کار را می کنی و امر برت مشتبه شده است که تندروی کنی یا کندروی یا اصلا یک سری ادعاهایی کنی که حالا دیگر بیا و ببین. ریاست حکومت الهی جهانی؟ یعنی تو می خواهی بگویی که شیطان را برش غلبه کرده ای و در سطح جهانی توانسته ای همه مسائلش را حل کنی و کار تمام است؟ ادعا هم خوب چیزی است. و اما خودت هم می دانی که داری چه ادعایی می کنی؟ حالا بفرمایید قالیچه حضرت سلیمان پرواز هم می کند، یحتمل بعضی بفرمایند که راست می گویی.

مسئله اینجا اینطور است که حکومت الهی جهانی باید یک سری بیرونیهایی داشته باشد که از جمله این است که این حکومت الهی جهانی یک سری علوم و از جمله ریاضی فیزیکی را ایجاد خواهد کرد که وقتی فرد از الهیات می خواهد به ریاضی فیزیک برسد، باید ببیند که از تلاقی الهیات و حکمت و فلسفه و ریاضی و فیزیک اگر ذره ای به این طرف رفت و ذره ای به آن طرف از حاصل ذره ای که بوعی واپاشی شده است. آنگاه اسپین مثبت و منفی ذرات داده شده با هم چگونه می خواند و اصلا از الهیات به ریاضی فیزیک است که می شود چنین محاسباتی را کرد یا اینکه خیر. از ریاضی فیزیک هم می شود رسید به الهیات و بلکه توحید و رسالت و معاد و امامت و عدل. یعنی یک جرقه ای در حد ریاضی فیزیک است که می زند یا در حد الهیات است؟ و نظریه حمیدی مجیدی را اصلا باید کجا دنبالش گشت. یعنی اگر بنده رفتم در اینترنت فیلتر شده هی امر به معروف و نهی از منکر کردم که لخت و عوری بد است. و دشمن شیطان صفت جور دیگری رفتار کرد. یحتمل کار از جای دیگری است که عیب دارد. دشمن را نشناخته ام. و دارم وسط میدان دشمن به کارهای بیهوده می پردازم و حال آنکه فکر می کنم دارم خیلی هم کارهای خوبی می کنم. یعنی وسط میدان علمی دشمن حتی 2+2=4 به چه درد کسی می خورد؟ شمشیرت کو؟ اسلحه ات کو؟ اقتدارت کو؟ نهی از منکرات لخت و عوری که نشد اقتدار؟ عقل یک جاهایی است که از کار می افتد که فیلتر کدام است. دشمن دشمن است و دشمنی می کند و هر حرفی را نمی شود زد. ماهیت شیطان شیطنت است و این حساب کار است. مسئله این است که نمی شود تسلیم شیطان شد. و دست بسته رفت به جنگ شیطان. و از آنطرف هم در ریاضی فیزیک فرقی ندارد که خود شیطان است که دارد ریاضی فیزیک را رواج می دهد یا کدام منافق و مشرک و کافر است. و لذا میدان جهاد را خست می کند آنطور که یک وقت دیدید رفته اید طرف دشمن دارید با او کانه احوال پرسی می کنید یا اینکه او است که دارد با شما احوال پرسی می کند. و از حال و احوالاتش می پرسید. در صورتی که باید به نظریه حمیدی مجیدی خود می پرداختید و مقالات ریاضی فیزیک دشمن را کاری می کردید که به هیچ به حساب نیاید و مقالات ریاضی فیزیکی ما باشد که بر مقالات دشمن غلبه کند همانطور که اقتصاد مقاومتی ما است که بر اقتصاد استکباری جهانی باید غلبه کند و نه اینه در ان حل و ادقام شود. و لذا حکومت الهی سر جای خود هست و باید از آنجا است که متوجه شد مثلاً ذرات هیگز در مدل استاندارد فیزیک چه ابرتقارنهایی را می تواند ایجاد کند. و ابرتقارنهای دیگر چطورند که مثلاً بوزنیزاسیون ریسمانی رخ می دهد یا فرمیونها شکلگیری می کنند. هندسه چطور می شود. و بعد اینها در مسائل الهی دوباره چه تاثیراتی خواهند داشت....

اشهد ان لا اله الا الله

و اشهد ان محمد عبده و رسوله

اللهم صل علی محمد و آل محمد


مسئله ریسمانی کردن و هندسه ناجابجایی مربوطه معادلات درجه 5، یک مسئله ای است که روی آن بسیار کار هم شده است. اهمیت آن در این است که این مسئله را که حل معادلات عمومی درجه 5 را که راه جبری ندارد چون گروه گالوای معادله درجه 5 غیرقابل حل است و لذا از راه های متعالی متعددی قابل حل است، را در حیطه مسائل ریسمانی واقع می کند، و می شود یک مسئله ای در میان بسیار مسائل بی نهایت دیگری که می توانند در این زمینه موجود باشند. و آنگاه هندسه جبری مسائل مربوط به معادلات درجه 5 را ریسمانی بررسی می کنیم.  و لذا از این بابت مهم است و کار هم از این لحاظات زیاد شده است و باز هم بی نهایت جا دارد که کار شود.


خوب، ما اینجا یک مسئله ریاضی-فیزیکی معادلات درجه 5 داریم که از لحاظات ریاضی کلاسیک مدتها روی آن کار شده بوده است و حالا یک مرتبه پس از مدتها از نقطه نظر ریسمانی یک انقلاب عظیمی در تحقیق و بررسی آنها اتفاق افتاده است. و از جمله نظریه گرموف-ویتن در آن بکار رفته است. این است که ما با یک انقلابی مواجه می شویم در زمینه ریاضیات و ریاضی-فیزیک و حتی فیزیک و از این طریق این انقلاب یحتمل بتواند به همه طبیعیات هم ورود کند. و اما این انقلاب یک هسته مرکزی تخصصی دارد در ریاضیات و ریاضی فیزیک که اگر متوجه آن نشویم، هر کاری کنیم اصل مسائل را درک کنیم. ما هذا لله! و بنده حقیر عرضم این است که انقلاب علمی منشاتش همین است و آن انقلاب قلبی ای هم که به لیس کمثله شیء است و اصلا کیمیا کدام است و نمی شود توصیفش کرد هم منشاتش همین است و همین هم هست که به آن انقلاب عظیم حکومت الهی جهانی می انجامد که مستلزمش جهاد کبیر است.


التفات بفرمایید که یحتمل کسی دچار بیماری افسردگی روحی شده باشد. این بنده خدا یحتمل تحت مراقبتها و نسجه های پزشکی قرار گیرد و درمان شود. و اما فرض بفرمایید که همین بنده خدا تحت مراقبتها و نسخه های پزشکی حالا تحت یک طبیب دوار الهی قرار گیرد که مدام دارد او را مراقبت می کند. این آن چیزی است که لیس کمثله شیء است که البته باز هم ما نتوانستیم توصیفش کنیم چرا که مسئله یک نفر دو نفر و یک اجتماع و دو اجتماع نیست و بلکه یک امری است جهانی که با سلطان حکومتش طرفیم و او خودش می آید و سلسله امور را در دست می گیرد و بدان می پردازد و مراقبت می کند تا مریض بهبود یابد. نسجه داروهای آن پزشک کجا و این طبیب دوار دیگر کجا؟!!! فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿الشورى: ١١﴾


و باز ما نتوانستیم مسئله را درست عنوان کنیم و برای این کار یحتمل بهتر است که به عبد صالحی رجوع کرد که چطور نور الهی به قلب این عزیز وارد شد که حکومت الهی خداوند متعال را بپذیرد و جهاد کبیر کند. اللهم یا حمید بحق محمد. اشهد ان محمد عبده و رسوله.  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّـهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّـهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّـهِ فَآمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ ﴿الصف: ١٤﴾. مسئله جهاد کبیر اینجا است که حضرت ولایت فقیه (دامت برکاته) در مراسم ارتحال امام خمینی (ره) فرمودند. امام خامنه ای فرمودند امام خمینی عبد خدا بودند، بنده خدا بودند همانطور که در تشهد می فرماید اشهد ان محمد عبده و رسوله. برای اینکه حکومت  الهی به قلب مومن وارد شود، باید عبد او گردد. و او چنین بود. خدا رحمت کند حضرت امام خمینی را. و بعد ایشان به انقلاب پرداختند. و اینکه انقلابی بودن یعنی چه. بنده عرضم این است که جهاد کبیر با کفار از آنجایی آغاز می شود که حکومت شیطانی را طوری است که فطرتاً هر انسانی نفی می کند و لذا تا انقلاب علمی در طبیعیات نیز یحتمل بالا بیاید ولی ماورای آنرا نفی می کند، نه به این خاطر که جاده دیگر تمام شده است و دیگر راهی نیست و بلکه از یک طرف آنقدر بدان حکومت شیطانی عادت کرده است که ماورای آنرا حتی نمی تواند متصور شود و از طرف دیگر نیز انقلاب الهی که به آن حکومت الهی ختم شود را نیز نفی می کند چرا که لازمه اش باور به عبده و رسوله است که ندارد. بنده یک نمونه ای از این تغییر قلبی را که دورا دور در حال مشاهده آن هستم و یحتمل درست هم نباشد که عنوان کنم ولی می کنم این است که ملاحظه بفرمایید که دکتر علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی هستند و فارغ التحصیل ام آی تی و فکر می کنم نیز مسلط به زبان عربی و عضو ارشد تیم مذاکره کننده هسته ای و اما بنده حقیر ملاحظه می کنم که ایشان در بسیاری از نماز جمعه ها و مراسم مذهبی دیگر نیز حضور دارند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 لَّعَنَهُ اللَّـهُ ۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا ﴿١١٨ سوره مبارکه النساء


ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.

... قلت: هذا حاصل کلام الأصحاب فی المقام، لکنه إن لم یتحقق الاجماع لا یخلو من بحث، ضرورة استعمال لفظ النکاح المقابل للسفاح قبل الشرع، نحو استعمال لفظ البیع والصلح والإجارة ونحوها، بل ظاهر عنوان الأصحاب لها وجعل کل منها فی کتاب أنها جمیعا من واد واحد، فکتاب عقد البیع وعقد الصلح وعقد الإجارة وعقد النکاح بمعنى واحد، بل لو ادعى مدع أن الإضافة فی خصوص الأخیر بیانیة دون غیرها لکان من الغرائب، وقد عرفت فی أول کتاب البیع أن الأصح کونه اسما للنقل لا للانتقال ولا للعقد، کما أوضحناه على وجه لا یکاد یعتریه شک، وقلنا: إنه المطرد فی سائر استعمالات ألفاظه، حتى ألفاظه الواقعة فی إیجاب عقده، ضرورة عدم صحة إرادة العقد منها بعد فرض کونها إیجابا له، فلا یراد من " بعت " إیجابا " عقدت " ولا الانتقال، بخلاف النقل، وذلک کله جار فی لفظ " أنکحت " إیجابا فإن إرادة العقد منها واضح الفساد، وکذلک الوطء، فلیس حینئذ إلا النقل والتسلیط على البضع وإثبات السلطنة علیه، وهذا هو المراد بالنکاح، نحو البیع والصلح والإجارة وغیرها، والعقود إنما هی سبب فی حصولها.... ( جواهر الکلام، آیت الله العظمی شیخ محمد حسن النجفی الجواهری، جلد 29، ص 6-7، http://lib.eshia.ir/10088/29/7 )


یک انگیزه ای می خواهد که انسان به علوم الهی و نه علوم ریاضی-فیزیکی و طبیعی بپردازد و بالاتر نرود. اگر یک فاصله ی عظیمی است بین طبیعیات و الهیات، آیا کسی حاضر است که از الهیات بگذرد و به طبیعیات بپردازد؟ مثل این است که بفرمایید که آب که همان آب است. و اما آب کر کدام است و آب جاری کدام؟ آب مضاف کدام می شود و آبی که مضاف نیست و می شود با آن وضوء گرفت کدام می شود؟ اگر در آب غیر جاری غیر کر تمساحی از آن رد شد هم می شود با آن آب وضوء گرفت و آیا همان آب قابل خوردن هم هست؟ چه موقعی آبی، آب مضاف است و دیگر قابل وضوء گرفتن و بلکه قابل خوردن و نوشیدن هم نیست؟ به همین ترتیب،چه موقعی حرامزادگی قابل گذشت است و چه موقعی است که توبه ی او پذیرفتنی است و چه موقعی است که او مرتد شده است و چه موقعی است که باید به او حتی یک حکومتی هم داد و گفت که خوب حالا حضرت عالی بروید فلان جا صاحب حکومت هم شوید؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. مسئله این است که این درست است که حرامزادگی بد است، ولی عمل به حرامزادگی و فسق و فحشاء و اشاعه آن هم بدتر است چرا که انسان را از حکومت اسلامی مقتدر الهی و این قابلیت که افراد اجتماع هر یک این توانایی را دارند که به خلیفة اللهی برسند باز می دارد. و چرا؟ چون که توبه اصلا بلد نیست و یحتمل اصلا گناه خود را هم متوجه نمی شود از آنجایی که می گوید مگر این بنده حقیر چه کرده ام؟ مشرکم یا کافرم یا کار قبیحی از من سر زده؟ چه بلایی است که بر سر خود آورده ام؟ و لذا وقتی اصل مسئله پاک شده است، دیگر توبه چه معنا دارد؟ حالا نماز نمی خوانم، یا روزه نگیرم یا خمس یا ذکات ندهم یا گناهان کبیره هم کردم .... خوب، دیگر این چه می شود؟ بنظرش می رسد که در یک اجتماعی واقع است که هر کی هر کی است و هر کسی هر کاری دلش بخواهد دارد انجام می دهد و لذا می گوید که من هم یکی.  همین یک نفر نمی تواند اجتماع را زیر و رو کند و اجتماعی را ایجاد کند که به تمام معنا شیطانی است؟


این است که حتی اگر از الهیات هم شروع کنیم و به حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم هم ایمان بیاوریم، اولاً یک بنده خدایی یحتمل می توان متصور شد که متوهم شود که به مقام امامت رسیده است و لذا حکومت اسلامی می خواهد و بلکه حکومت بر همه اسلام را هم می خواهد و بلکه حکومت بر همه عالم را هم می خواهد. آیا این انگیزه غلط است؟ می خواهد خلیفة الله شود و حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و قرآن و حدیث را هم باور دارد. حالا یحتمل آنطور که باید و شاید حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین را هم نشناسد. آیا امامت او غلط است؟ نمی تواند امام شود؟ لااقل ادعای امامت می کند و سعی و تلاش خود را می نماید و در نهایت می بیند کارش غلط است یا اینکه متوجه می شود که امامت او آن امامتی نیست که می خواست به حکومت اسلامی و حکومت جهانی برسد. خوب، مگر امام حسین یحتمل بعضی نعوذ بالله سوال کنند توانست؟ اینجا مسئله انگیزه های الهی است که اول سوال شد که چرا اصلا به طبیعیات نپردازیم و اصلا به الهیات کاری نداشته باشیم. یعنی اینکه مثلاً آنطور که می فرمایند متغیرهای پنهانی داریم در مکانیک کوانتمی، فرض بفرمایید که در میدان کوانتمی ای واقع هستیم که از آزمایشی یک الکترون و یک پوزیترون حاصل می شود و ما می خواهیم اسپینهای اینها را اندازه بگیریم و ببینیم که اسپین این چیست و اسپین آن چیست و آیا فرقی بین اسپین این و آن هست یا خیر؟ مثلاً آیا اسپین الکترون فقط منفی است و اسپین پوزیترون فقط مثبت است؟ و به بقیه ماجرا که آیا اسپینش 1/2 است یا 1/2- است کاری نداریم. آیا مثبت است یا منفی است؟ ولی اینجا آیا ما یک انگیزه الهی داریم یا فقط می خواهیم ببینیم یک مسئله فیزیکی تا چه حدی درست است؟ مثلاً آیا می خواهیم ببینیم که وقتی حضرت نوح علیه السلام می فرمایند که سوار بر کشتی شوید، آیا پسرش که سوار کشتی نمی شود هم کار مثبتی کرده است یا خیر؟ یعنی آیا این قابل بررسی است که اگر گفتیم که سوار بر کشتی نوح علیه السلام شوید تا نجات یابید، آیا این کار دوباره هم قابل درک است؟ یا همان یک بار بود و لاغیر؟ اگر اینطور بود، خوب بود و انگیزه ای الهی ایجاد می کرد که می توانستیم اسپین ذرات را اندازه بگیریم که مثلاً آیا باید سوار بر کشتی نوح علیه السلام شد یا خیر؟ یا حتی آیا کشتی نوح علیه السلام رسیده است یا خیر؟ البته آنهایی که سوار کشتی نوح نشدند، مسئله شان این نبود که کشتی نوح را نمی شناختند و بلکه خود حضرت نوح علیه السلام را شنناختند حتی اگر پسر خود حضرت نوح علیه السلام هم بود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

التفات بفرمایید که ما به مسجد می رویم که آنجا به عبادت خدا بایستیم. و لذا آیا می شود که بعضی مسجد را از آن خود بدانند چرا که به آن مسجد تعلق دارند و همه عمر از آن مسجد نگه داری هم کرده اند؟ حالا می خواهد مسجد الحرام هم باشد؟ آیا بسبب و بصرف اینکه بنده حقیر مسجدی ساختم و حتی متصدی نگه داری آن شدم، معنی اش این است که بنده حقیر همه کاره آن مسجدم و حتی اگر خواستم آنرا خراب کنم هم می توانم؟ این آن معنای کیمیایی است که در الهیات موجود است که هر کی هر کی نیست. یعنی اینکه اگر کسی به علم و حکمت الهی پی برد، معنی اش این نیتس که آن علم از آن خود او است و این علم متعلق به خدا است و دیگر از اختیار او خارج است و نمی تواند از آن سوء استفاده کند. حالا می خواهد علم وراثت و یافتن ژنوم انسانی هم باشد. این علم باید در خدمت بشریت قرار گیرد و نه بر ضد آن استفاده شود. و لذا به همان ترتیب هم وقتی کسی می رود در مسجدی به نماز می ایستد، اگر او امام آن مسجد است این متصور است که او از همه باید متواضعتر هم باشد در عین حالی که از همه هم بیشتر دین و علمش به خدا نزدیکتر است.


و اما خوب، خیلی اوقات مسئله از این نوع است که مثلاً در تهران رانندگی کرده اید و بعد می خواهید بروید نیویورک هم راننده تاکسی شوید! شهرهای بزرگ هم متاسفانه همه یک قابلیتی را دارند که ترافیک شهری اش روی اعصاب همه کار می کند. و لذا، یک وقت دیدید آمدید با تاکسی از یک کامیونی سبقت بگیرید، و آنچنان کامیون زد گرگیل جلوی ماشین شما را برد که حالا بیا و ببین. و می روید پایین بگویید این چه وضع رانندگی است آقای راننده کامیون؟ می فرماید توجه کن که بنده اصلا هیچ راهی نداشتم که از آن بالا ببینم که تو چطور یک مرتبه پیچیدی جلوی کامیون من. البته بنده حقیر عیناً شاهد یک چنین ماجرایی در نیویورک بودم هر چند که ماشین تاکسی نبود و کامارو بود و بنده جای کمک راننده نشسته بودم! ما همینجوری هاج و واج مانده بودیم که چرا همچین شد. یعنی گاهی اوقات یک بی احتیاطی کوچک هر چند که از روی نشان دادن جسارت باشد می تواند مشکلزا شود.

انگیزه های غیرالهی را کنار گذاشتن و به انگیزه های الهی رسیدن است که کار می برد و باید با تمام توان سعی و تلاش کرد که ما را به امام زمان برساند. مثلاً هندسه جبری معادلات درجه 5 را در نظر بگیرید و همانطور که هندسه ناجابجایی رویه های ک3 را در نظر گرفتیم همانطور هم رویه های حاصل از این معادلات را هم در نظر بگیرید و هندسه ناجابجایی آن را هم حساب کنید. اینجا با این تفاوت است که گروه گالوای این معادلات غیرقابل حل می شوند همانطور که می توانند شامل معادلات درجه 4 ضرب در یک معادله خطی هم گردند. بعد یحتتمل خوب باشد ببینیم چه واریته های شیمورایی را می توان از این رویه های درجه 5 نتیجه گرفت. و .... البته در نهایت خوبی نرم افزارها و امثالهم این است که محاسبات را خیلی سریعتر می کنند و یحتمل انگیزه های الهی را می توان از همان اول وارد محاسبات کرد و بلکه هر چه زودتر متوجه مسائل نظریه های حمیدی مجیدی شد.  اللهم اغفر لنا ذنوب التی تهتک العصم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. الرحمن الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین. اهدنا الصراط المستقیم. صراط الدین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.


٤٩٨٧ ـ وروى العلاء ، عن محمد بن مسلم قال : قال أبو جعفر ( علیه‌السلام ) : إذا زنى الزانی خرج منه روح الایمان ، فإن استغفر عاد إلیه ، قال : وقال رسول الله ( صلى‌الله‌علیه‌وآله ) : لا یزنی الزانی حین یزنی وهو مؤمن ، ولا یشرب الشارب حین یشرب وهو مؤمن ، ولا یسرق السارق حین یسرق وهو مؤمن ، قال أبو جعفر ( علیه‌السلام ) : وکان أبى ( علیه‌السلام ) یقول : « إذا زنى الزانی فارقه روح الایمان ، قلت : فهل یبقى فیه من الایمان شئ ما ، أو قد انخلع منه أجمع؟ قال : لابل فیه فإذا قام [١] عاد إلیه روح الایمان »  [٢].


[٢] قوله : « لا یزنی الزانی حین یزنی وهو مؤمن » أی لا یبقى الایمان الکامل فإنه مشروط بالاجتناب عن الکبائر ، فإذا تاب رجع ، أو أن الاعتقاد الصحیح والایمان التام بعظمة الله تعالى وبعلمه وبقدرته لا یدع أن یفعلها أما لو غلبت الشهوة فصار أعمى فإنه یذهب ذلک الایمان فإذا ذهبت الشهوة ندم وعلم أنه فعل القبیح فکأنه فی ذلک الوقت لا یعتقد قبحه ، وعلى المعنى الأول یلزم التوبة للایمان ویؤیده قوله « فان استغفر عاد إلیه » وعلى المعنى الثانی یرجع بدونه وان أمکن أن یقال : الندم توبة وهو حاصل البتة لکن فرق بینهما ویؤیده قوله : « فإذا قام عاد إلیه روح الایمان ». ( م ت )

( من لا یحضره الفقیه، شیخ الصدوق، جلد 4، ص 22، http://lib.eshia.ir/11021/4/22 )


یک جاهایی کار تبعیت نکردن از کافرین و فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً به جایی می رسد که لعنت کردن لازم می شود. یعنی فحش دادن کار بدی است و اشتباه است، ولی لعنت کردن در قرآن هم آمده است و لازم است. و آن کجا است؟ آنجایی است که همانطور که حضرت ولایت فقیه در جمع مجلس خبرگان فرمودند فساد به جایی می رسد که همجنسگرایی را نه تنها نهی نمی کنند و بلکه کسی را که آن را نهی از منکرات کند نیز هو می کنند و یحتمل کار به ازدواج با محارم نیز برسد. و اینها است که لعنت کردن دارد و چه لعنت کردنی. وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا مَّا یُؤْمِنُونَ ﴿البقرة: ٨٨﴾

البته اینجا نه تنها یک سوال و بلکه بسیاری سوالهای فقهی هم متصور می شود که نشانه همان اسلامی است که قابلیت ایستادگی بر علیه دشمن را دارد و حکومت و اقتدار دارد. یعنی یک کافری (خدای ناکرده و بلکه هم یک مسلمانی) چنین گناهانی کرده باشد و بعد مسلمان شده و توبه کند. یعنی اسلام هم چنین حکومتی می تواند داشته باشد و هم چنین توبه ای را می پذیرد و احکام خاص آنرا هم می تواند داشته باشد. و آنوقت مسئله این است که خود نفس لوامه که لومة لائم را از خود باید قبول کند که چه کار کفری کرده است گذشته از اینکه دیگران نیز چنین لومة الائمی را نسبت به او خواهند داشت. یعنی آیا او خودش هم باید خودش را بخاطر کفر و گناهی که مرتکب شده لعنت کند همانطور که بقیه کفار را نیز لعنت می کند؟! این یک مسئله ای است بین او و خدا از آنجایی که خدا ستار العیوب و غفار الذنوب و غیاث المستغیثین است. بالاخره سعیت را بکن و از رحمت خدا غافل مشو که خدا رحمان است و رحیم است. و از آنطرف هم به حضرت یوسف علیه السلام هم داریم که تهمتها زدند. پس نباید از رحمت خدا غافل شد و به یاس افتاد. چطور بوده است که در جاهلیت چه ها که نمی کرده است عرب جاهلی و از جمله زنده بگور کردن دختران خود را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و ال محمد.


از آن طرف هم ما می بینیم که یک افراد متزوری را داریم که آنچنان ادعاهای اجتهاد آنها را برداشته است که مستقیم و غیرمستقیم می آیند گناه کاران را زیر سوال می برند چرا که فکر می کنند چون فرضاً لباس روحانیت پوشیده اند یا بدتر از این بنده حقیر خیلی به اجتهاد رسیده اند و لذا می توانند همه و همه را نیز زیر سوال ببرند. و خود را همه کاره همه جلوه می دهند و بقیه را هیچ کاره چرا که همه گناه کارند و تنها آنهایند که پاک و معصومند. و این مسئله آنچنان جامعه را می تواند مبتلا کند که دیگر هیچ راه چاره ای از برون رفت آن یافت نمی شود. یعنی کما کان یک مقام الوهیتی برای خود قائلند. اینها را هم باید گفت که همانقدر که کافران مستحق لعنت هستند همانطور مستحق لعنت اند. خدا لعنتشان کند. اینها همان آخوندهایی هستند که خشنترین چهره اسلام را نشان می دهند و خود مسلمانان را به جان هم می اندازند و فکر هم می کنند دارند سینما تماشا می کنند. بگذریم از اینکه گاهی اوقات آش آنقدر شور می شود که آن هنرپیشه سینما هم به دخترش می فرماید دختر جان عریانی و لختی بد استها، مواظب خودت باش! یک ننگهایی هستند که پاک شدنی نیستند و بلکه هر چه حرامزادگی در عالم است را رواج می دهند و لعنت شدگی را بدنبال دارند. خدا آخر و عاقبت مسلمین و مسلمات و مومنین و مومنات احیاء منهم و الاموات را بخیر کند. مثل این می ماند که کارگرانی داشته باشیم که کیمیا استخراج می کنند و بصرف اینکه کیمیا استخراج می کنند بخواهند این امتیاز را داشته باشند که هر فلزی را که بدستشان رسید طلا کنند. و این هم که درست نیست. یک اخلاقی باید در کار باشد. یعنی خود کارگر معدن کیمیا نیز شامل قانون است و نمی تواند هر کاری دلش خواست بکند. آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند. اَللَّهُ اَکْبَرُ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ الْاَحْیآءِ مِنْهُمْ وَالْاَمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْئٍ قَدیرٌ. اللهم کن لولیک حجت بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ﴿١٢ فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿١٣ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ ﴿١٤ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿١٥ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿١٦ ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿١٧ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ ﴿١٨ وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ ﴿١٩ عَلَیْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ ﴿٢٠ سوره مبارکه البلد.


در آیه شریفه فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً اگر یک مجتهدی است که دارد با مجتهدین دیگری بحث می کند که "به" در آیه مبارکه برمی گردد به تبعیت نکردن از کافرین و این مسئله را ایشان دارد در موضوع خاصی یا عامی مطرح می نمایند، این یک مسئله می شود. مسئله اینجا این است که مجتهدین جامع الشرایطی که دارند مسائل فقهی و اصولی و نفوذی و حکومتی و امثالهم را حساب و کتاب می کنند، همینطور هم وجود مبارک قرآن و حدیث و کتب اصولی و فقهی را نیز دانسته فرض کرده و آنگاه دارند راجع به مسئله تبعیت نکردن از کافرین نیز بحث می کنند. و اما اگر ما حتی از مجتهدینی که در سطوح پایینتری هستند بخواهیم این بحث را مطرح کنیم که مثلاً مرجع تقلیدی هم با همه ادعای مرجع تقلیدیش بخواهد از کافران تبعیت نکند، باز یحتمل به اشتباه بیافتد. چه رسد به اینکه دیگر از بحث خواصی که به قرآن و حدیث و فقه واقفند خارج شویم و بحث را به امر به معروف و نهی از منکر در سطح عامه جامعه برسانیم که آقایان خانمها از کافران تبعیت نفرمایید. این مسئله یک فطریتی درش هست که غیرقابل انکار است که حتی آیت اللهی نیز می تواند به عنوان نصیحت عرض کند که مثلاً  آقایان خانمها حرف من کافر گناهکار را گوش کنید که اصولاً گناه کردن کار بدی است و اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم. و همینطور آن گناهکارترین فرد جامعه نیز یحتمل متوجه گناه خود شود که خدایا از گناهان این بنده حقیرت بگذر. و لذا فطری بودن مسئله یک چیز است و اینکه لا الکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیعاً علیم. این یک مسئله دیگری است. البته این هم یک مسئله دیگری است که مثلاً اگر کسی بخواهد در رابطه با حجاب امر به معروف و نهی از منکر کند، اگر در امامزاده صالح علیه السلام تجریش باشد، مسئله یک جور می شود. و اگر در امامزاده اسماعیل علیه السلام قلهک باشد جور دیگری است. یعنی یک جا یحتمل استفاده از حجاب اسلامی اجباری است. و در جای دیگر هم اجباری است به سبب اینکه امامزاده است، ولی چون حریم امامزاده شناخته شده نیست و محل رهگذران است، یحتمل یکی هم دقیقاً حجابش را رعایت نکند. و لذا در یک جا مثل امامزداه صالح علیه السلام خادمین حرم مجبورند امر کنند که برای ورود به حرم باید از چادر استفاده شود و در جای دیگر چنین اجباری نباشد هر چند که خود فرد باید رعایت کند و هر چند که خیلی هم به احکام حجاب آشنا نباشد چرا که به حریم امامزاده ای لازم التعظیم وارد شده است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

مثل این می ماند که ما می خواهیم رویه های ک3 را از لحاظ هندسه ناجابجایی بررسی کنیم. خوب، یک وقت هست که این کار نشده است و ما اولین نفراتی هستیم که می خواهیم این کار را انجام دهیم. ولی یک وقت دیگر هست که خیر. این کار انجام شده که هیچ و بلکه کلی هم کار شده است روی آن. حالا الا و لله بیاییم بگوییم که آقایان و خانمها ما اصلا با این کارها کاری نداریم . و فقط می خواهیم ببینیم که معادلات درجه 4 از لحاظ هندسه جبری چه رویه های ک3 ای را ایجاد کرده و بعد از لحاظ هندسه ناجابجایی نیز اینها چه حالاتی را خواهند داشت و مسائلش چطور می شوند. خوب، این هم کار خوبی است و تمرین خوبی است. و اما اصلا بلکه کسی به این حدود هم نرسد که مادولای این رویه های ک3 مختلط از چه بعدی می شوند. آیا 20 است؟ 18 است؟ 19 است؟ و چرا و چطور؟ .... و بعد وقتی هندسه ناجابجایی و نظریه ریسمان را وارد مسائل می کنیم چه می شود همانطوری که در مورد چنبره ناجابجایی مسائل خاص خود را داریم؟ خوب، اینها تمرین می خواهند دیگر. حساب و کتابهای خاص خود را دارند که اگر امرزوه روز کسی نرم افزارهای ریاضی-فیزیکی قوی خاص آنها را هم داشته باشد و راه استفاده از آنها را هم بلد باشد خیلی مسائل راحتتر می شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا ﴿مریم: ٥٢﴾


بنده از حافظان قرآن کریم و قرآن پژوهان محترم معذرتخواهی می کنم که فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا را قبلاً کمی اشتباه کردم و و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً نوشتم. به هر تقدیر، بنده می خواستم عرض کنم که یک حسابهایی را داریم در ریاضی-فیزیک که خیلی پیشرفته اند و حد و مرزی نمی شناسند و این را نمی توان توصیف کرد که ریاضی فیزیک نظریه حمیدی مجیدی چطور می شود الا اینکه یک مثالی بخاطرم رسید که در شعر معروف دماوندیه مرحوم ملک الشعرای بهار آمده است. او شروع می کند به توضیح دادن راجع به کوه دماوند که تو چنینی و چنانی و از جمله اینکه تو مشت درشت روزگاری و اینکه این مشت درشت روزگار چه ها است که قرار است انجام دهد! ولی بعد گویی پشیمان می شود و می فرماید نی نی تو نه مشت روزگاری، ای کوه نیم ز گفته خرسند. تو قلب فسرده زمینی، از درد ورم نموده یک چند. و دوباره ادامه می فرماید... نظریه حمیدی مجیدی نیز همینطور است که هر جوری می خواهی عنوانش کنی، یک جور دیگری نیز هست که می بینی کس دیگری بهترش را ارائه داده است و واقعاً مسابقه ای است که در آن سبقت گرفتنهای آنچنانی داریم وتمامی ندارد و آن علمی است که لیس کمثله شیء است از آنجایی که از حکمت الهی نتیجه شده باشد.

و لذا ما می بینیم که مثلاً مدل استاندارد فیزیک را داریم ولی هندسه ناجابجایی را هم داریم و بعد نظریه های ریسمانی و ام را نیز داریم. مثلاً اگر بخواهیم هندسه ناجابجایی و نظریه ریسمان را به هم نزدیک کنیم، اینجا فقط مسئله این نیست که یک میدان پیمانه ای ناجابجایی داریم و یک میدان پیمانه ای جابجایی و از یکی می توان به دیگری رفت و برگشت. مثلاً فرض بفرمایید که ما یک خمینه ای داریم. فضاهای تانژانت این خمینه بطور محلی خود توابعی را دارند که روی آنها تعریف شده اند که اینها خود می شوند یک فضاهای هیلبرت. و بعد ما انواع و اقسام اوپراتورهای دیفرانسیل و انتگرال را داریم روی این فضاهای تابعی که می توانند برای خود یک نظریه تحلیل تابعی خاص خود را تشکیل دهند. و اما ما می آییم این فضاهای تابعی و فضاهای اوپراتوری روی آنها را کنار می گذاریم و بلکه مجردشان می کنیم و بجایش فضاهای اوپراتوری روی فضاهای هیلبرت یا باناخ را در نظر می گیریم و اینها را به عنوان جبرهای فن نویمن بررسی می کنیم که اینها اصلا چطور کلاسه یحتمل می شوند. و این خودش برای خود مسائل و قضایا داشته است تا اینکه بالاخره کما کان حل می شود. و از میان همه اینها نیز می بینیم که مثلاً کوهمولوژی دوره ای نیز بیرون می آید. و باز اینها را همه را به مدل استاندارد فیزیک می توان مستقیماً ربط داد. و از آن طرف نظریه اعداد و حدس ریمان در رابطه با تابع زتای ریمان را داریم که از همین طرق هندسه ناجابجایی می توان واردش شد. و همانطور که می بینید ما هنوز حتی وارد نظریه ریسمان هم نشده ایم چه رسد به اینکه ببینیم ابرریسمان کدام است. البته اینجا یک مسئله ای هم هست در رابطه با اینکه می فرماید تو قلب فسرده زمینی که در رابطه با گرانش و نسبیت عام است که همینطوری که ما داریم توابعی را روی خمینه خود در نظر می آوریم و تک قطبیها و دوقطبیها  چهارقطبیها و ... را در نظر می گیریم، وقتی به چهار قطبیها می رسیم اینشتن هم خود اینها را در نظر گرفته بوده است و غلط نکنم آنطور که در کلاس هم بحثش رفت از اینها است که یحتمل تابش و امواج گرانشی ایجاد می شود و یحتمل آتشفشانها کند و قلب فسرده زمین را التیام بخشد! شو منفجر ای دل زمانه، و آن آتش خود نهفته مپسند. مسئله این است که ما اینجا ادعاهای زیادی را می بینیم و خیلی از اینها خیلی هم خوب هستند هر چند که جزو الفبای مسائل هستند و هر چه پیش می رویم به تعداد الفبا یحتمل اضافه تر هم شود. ولی خوب، انتظار فرج امام زمان یک چیز دیگری است که ... اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ اَلذَّابِّینَ عَنْهُ وَ اَلْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ اَلْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ] وَ اَلْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ اَلسَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ اَلْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ ... اَللَّهُمَّ أَرِنِی اَلطَّلْعَةَ اَلرَّشِیدَةَ وَ اَلْغُرَّةَ اَلْحَمِیدَةَ وَ اُکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اُسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اُشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اُعْمُرِ اَللَّهُمَّ بِهِ بِلاَدَکَ وَ أَحْیِ بِهِ عِبَادَکَ... اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.

کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام.

و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً (52) سوره مبارکه الفرقان


٣٣٧٥ ـ وقال علی علیه‌السلام : « وصی الیتیم بمنزلة أبیه یأخذ له الشفعة إذا کانت [ له ] رغبة ، وقال علیه‌السلام : للغائب الشفعة » 

( من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 3، ص 79، http://lib.eshia.ir/11021/3/79 )


مسئله جهاد کبیر این است که یک لحظه اگر شل بدهی و فشلی کنی، یحتمل کارت تمام است. و در عین حال، هر لحظه هم این امکان هست که شیطان بزرگ خودش، و نه اینکه بفرمایید نماینده های شیطان بزرگ باشند، خودش می آید می گوید هان؟ جهاد کبیر می خواهی؟ بفرما با هم برویم به میدان!!! انسان باید از رسول اکرم و حضرت زهرا و امیرالمومنین و ائمه هدی  علیه و علیهم السلام مدام درس بگیرد. چطور است که در روایت داریم که حضرت علی علیه السلام می فرمایند که من نقطه ب بسم الله هستم. امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام نسبت به قرآن کریم چنین است، پس دیگر بقیه ی ما چه می شویم؟ ما فتح مکه توسط رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) را داریم و همچنین در عین حال برائت از مشرکین را.


و لذا، مسئله عمر خیام فقط شعرهایش نیست که یحتمل بعضی ایراد کنند که چرا اینها اینطور است و چرا طور دیگری نیست، یا این هم نیست که بفرمایید چرا او شیعه نیست و یحتمل هم سنی است، یا این هم نیست که او بلکه یک ریاضیدان است. مسئله بلکه این است که نه عمر خیام و بلکه این بنده حقیر هم اگر بخواهم بروم به نماز جماعت بایستم  در مقابل خدا همه و همه یکی هستیم. یکی حضرت رسول است و یکی هم امیرالمومنین است و یکی هم ائمه هدی هستند و یکی هم این بنده حقیر. و اما این کجا و آن کجا؟ و لذا یک جهاد کبیری درمی گیرد وقتی می خواهید از میان شرک و کفر و نفاقی که در ریاضی-فیزیک می تواند موجود باشد به سمت نظریه حمیدی-مجیدی نزدیک و میل کنید. و حالا باید حتی نظریه زایبرگ-ویتنی را که از فلسطین اشغالی به آمریکا رفته و حالا در اینترنت در اختیار شما است را هم تحقیق و بررسی کنید؟ خوب، اصلا بروید آمریکا این کار را کنید که بهتر هم هست. و حالا می خواهید بروید نماز، خوب بروید دیگر! همانطور که آن کارگر رفته گر و معدنچی هم یحتمل می رود نماز، تو هم برو. و اما فکر نکن که اگر تنهایی رفتی دنبال نظریه حمیدی-مجیدی و لذا توانسته ای خیلی فتح بزرگی کنی و جهاد بزرگی کرده ای. اگر توانستی جهت نظریه زایبرگ-ویتن را عوض کنی طوری که دانشجویان بجای اینکه از ایران بروند آمریکا و اروپا و امثالهم، بجایش دانشمندان آمریکایی و اروپایی و امثالهم آمدند سر مکتبهای ایرانی، این می شود نظریه حمیدی-مجیدی و نه اینکه بیایی مکتبخونه ها را هم هر دفعه که کسی آمد سر کلاس مکتب بنشیند تعطیل کنی که یک وقت نکند کسی چیزی یاد بگیرد و کار خراب شود! مثل این می ماند که بنده بروم کارگران معدنچی را شلاق بزنم که چرا اعتراض کرده اید که بی کار شده اید. بعضی یحتمل اشکال کنند که اگر تو خیلی زرنگ بودی، همان بیدگنه را می توانستی آبادش کنی و پا به فرار نگذاری. (البته هنوز این بنده حقیر سر جایم سفت و محکم ایستاده ام و خدا رحمت کند شهید تهرانی مقدم و همه شهداء را.) حالا کارگران معدنچی را هم شلاقیشان می کنی؟ آقا نکن این کارها را. نکن این کارها را ای آقای رشیدیان! حرمت خودت را حفظ کن. امیدت را از دست نده. ای بدبخت. ای بینوا. مسئله مثل این هم نمی ماند که بنده حقیر بخواهم سوار مرسدس بنز S500 یا E500 شوم برای اینکه در اقتصاد مقاومتی خیلی خوب کار کرده ام و حال آنکه همه نمی توانند پراید هم بخرند. اتفاقاً خیلی هم خوب است که انسان ببیند که مرسدس بنز هم در خیابانها تهران داریم و بقول یکی از دوستان مسئله مثل کشتی نوح نیست که حالا از هر ماشینی یکی در خیابانها یافت می شود. و البته خیلی هم بهتر است که ببینیم ایران خودرو زده است روی دست مرسدس بنز توی تکنولوژی و صنعت. این را می گویند نظریه حمیدی-مجیدی گذشته از ساخت شتابدهنده ها و آشکارسازها. بنده حقیر دیگر نمی نویسم تا اینکه نظریه حمیدی مجیدی را تمام کننم و درست و حسابی تحویل دهم. البته مانده ام که وقتی درست و حسابی از آب و گل درآمد، به کیست که باید تحویلش دهم و برای همین است که هی اینجا گیر کرده ام و می نویسم. بنده نمی دانم چی این بنده حقیر کمتر از باصطلاح این ریاضی-فیزیکدانهایی است که هی می روند توی آرشیو دانشگاه کرنل مقاله از خودشان نشان می دهند و چرا این بنده حقیر نمی توانم؟ استانداردش چیست؟ از کتاب گرفته تا مقالات 100، 200 صفحه ای تا هر چه بگویید در این آرشیوها دارید. و اما مثل ویترینهای مغازه ها و نمایشگاه های ماشین فقط برای تماشا کردن است! خوب، این چی شد؟ چه فایده ای؟ .... انسان برود همان نمازش را به جماعت قربتاً الی الله بخواند خیلی بهتر است و بلکه معنای نماز را درک نکرده است که چنین افکاری را از خود بیرون می دهد. حالا باز فردا نگویید این باز آمد. هی می گوید دیگر نمی نویسم و می روم نظریه حمیدی مجیدی را چنین می کنم و چنان می کنم و باز هیچ کار نمی کند و باز می گردد. یه دو صد تا شلاق هم به این بزنیم! آقا نکنید این کارها را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّـهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّـهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّـهِ فَآمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ ﴿الصف: ١٤﴾


... و همۀ اینها و خود اسرائیل هم این مطلب را احراز کرده است که اگر اسرائیل انگشتش را به بحر محیط بزند، نجس می‌شود، چون این را احساس کرده است. می‌خواهد با اینکه «من کمک کرده‌ام» ایران را بدنام بکند، از باب اینکه می‌داند که موافقت او با ایران، بدنام کردن ایران است، خودش هم این را احساس کرده است. ( http://farsi.khamenei.ir/sahifeh-content?id=15699 )


همانطور که ملاحظه می فرمایید، مسائل نظریه زایبرگ-ویتنی را عنوان کردن یک اشکالهایی دارند هر چند که همانطور که قبلاً گفته شد خود زایبرگ و ویتن هم گیرند و ما مسائل را داریم از لحاظات ریاضی-فیزیکی است که لحاظ می کنیم. و اما یک جاهایی که بخواهیم پیش رویم، مسائل متافیزیکی نمی توانند نشوند آنطور که ما می خواهیم آنها را از لحاظ نظریه حمیدی-مجیدی بررسی کنیم. این درست است که ریاضی-فیزیک، ریاضی-فیزیک است همانطور که از بنی اسرائیل گفتن در قرآن مجید گفتن هم معنایش این نیست که قرآن کریم می خواهد به بنی اسرائیل اعتبار دهد و نه به مسلمین. می فرماید خذ العلم و لو من اهل نفاق و الشرک و الکفر. و اما همینطور خذ العلم من رسول اکرم و امیرالمومنین و ائمة الهدی علیه و علیهم السلام اجمعین. حساب را باید بر این گذاشت که ما عالم و فیلسوف را به اسلام از همه عالم جذب کنیم چرا که درجه علمی ما به حدی رسیده است که عالمان و حکمای جهان باید بیایند در مکتب اسلام بنشینند و درس بگیرند. و اگر نمی آیند و چیزی غیر از مکتب توحیدی را می پسندند، این از مسائلی ای دیگر است. به هر حال، مسائل مشترکاتی دارد همانطور که ایرادات به شیوخ نیز در همه سطوح واردند! مسئله اینجا تا یک حد زیادی این است که چطور انقلاب علمی رخ دهد آنطور که مثلاً باید اقتصاد مقاومتی خرد-کلان نیز واقع شوند و نظریاتی را در نظر آورد که به نظریه حمیدی مجیدی ریاضی-فیزیکی و حکمت می انجامد و در نهایت یحتمل هم ما را به امام زمان می رساند ولو اینکه از منشاتی دیگر باشند. یحتمل این را بتوان جزو جهاد کبیر آورد آنطور که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدوا به جهاداً کبیراً چرا که اگر در یک جهت مخالف دشمن پیش رویم داریم از کافرین تبعیت نمی کنیم و در جهت کافرین برویم که یحتمل خود هم کافر شده ایم. و اما اینکه نظریه حمیدی مجیدی کدام است و چطور قرار است ما را به توحید برساند و انقلاب علمی چطور قرار است واقع شود، اینها همه یک ظهاری دارد و یک باطنی و آزمایشها و بررسیهای خرد و کلان و محلی و جهانی می خواهد. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و فائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.

 فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ ﴿البقرة: ١٥٢﴾


 وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿الأعراف: ١٧٩﴾


 قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَـٰئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿المائدة: ٦٠﴾



 (1394) 1 علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عیسى عن ربعی قال: سمعت ابا عبد الله علیه السلام یقول: فی سقط إذا سقط فی بطن أمه فتحرک تحرکا بینا یرث ویورث فانه ربما کان اخرس. (تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 9، ص 391، http://lib.eshia.ir/10083/9/391)


 ١٣٥٨٤ / ٢.عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسى ، عَنْ رِبْعِیٍّ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ فِی السِّقْطِ : « إِذَا سَقَطَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ ، فَتَحَرَّکَ تَحَرُّکاً بَیِّناً ، یَرِثُ وَیُورَثُ ، فَإِنَّهُ رُبَّمَا کَانَ أَخْرَسَ ». (الکافی، شیخ کلینی، جلد 13، ص 720، http://lib.eshia.ir/27311/13/720 )


یک معنایی از سیاست (و اقتصاد مقاومتی) وجود دارد که می فرماید آن سیاستی کثیف و فاسدی را که شما در نظر دارید مال خودتان و ما نمی خواهیم و این است که از اقتصاد خرد به اقتصاد کلان رفتن را در اقتصاد مقاومتی مشکل می کند. یعنی این کجاست که فساد ایجاد می شود می تواند خارج از حدود بلاد اسلامی باشد و لذا می تواند اقتصاد خرد محلی اسلامی از اقتصاد کلان غیرمحلی غیراسلامی تاثیر پذیرد. و اصلاح این مسئله است که باید مفید واقع شود حتی وقتی در بلاد اسلامی واقعیم. یعنی فرض بفرمایید که ما داریم یک ژورنال علمی ریاضی فیزیکی را مثل مقاله ای از ژورنال فیزیک هسته ای بی را مطالعه می کنیم. خوب، این ژورنال که به خودی خود فسادی را متحمل نمی شود. همینطور در اینترنت ما سایتهای قرآنی را نیز داریم و حال آنکه قرآن هم کتاب آسمانی مسلمین است. و اما در همین اینترنت هم ما سایتهای بی نهایت مستهجن را داریم که خود به خود می آیند و فیلتر هم بی فیلتر. این است که یک جوری است که سیاست و اقتصاد و اینترنت همه و همه آلوده شده است. و این چه حسابی است؟ گویی هر کاری می کنیم، مسائل ما جزو داخل آدمیزاد نمی آید! یعنی یحتمل بتوان گفت که نه استکبار را به آن راهی است و نه مستضعفین را، چرا که هر چه سعی کنیم حجابهای علمی را کنار بزنیم، باز کار از جای دیگری عیب پیدا می کند. مثل این است که یک شیخی که امام جماعت است به نمازگزاری بگوید که این کار را کنی نمازت بهتر می شود و او عذری یا موجه و یا غیرموجه بیاورد که به این دلیل می شود یا نمی شود. یا حتی نمازگزاری به شیخی ایراد کند که نمارت را اینجایش را اشتباه کردی. و از آن طرف هم شیخی را داریم که به غیرنمازگزاری است که ایراد می کند، و آن غیرنمازگزار هم می گوید همین اشکال از خودت هم هست! اینها همه در یک سطح نیستند همانطور که اشکال کردن در سطوح متافیزیکی الهی در یک سطح است و اشکالهای ریاضی-فیزیکی در سطوح دیگری.


اشکال وقتی وارد می شود که ریاضی-فیزیکی  را که در نظر گرفته ایم مثل نظریه حمیدی-مجیدی که داریم حساب می کنیم چنین باید باشد و چنان تا به سطوح متافیزیکی نزدیک شویم، یک مرتبه از هم می پاشد و فرو می ریزد قبل از اینکه نشان دهیم مسائل چطور متافیزیکی و الهی می شوند چرا که فاصله ها را نمی توانیم پر کنیم. و این در کار فساد وارد می کند آنجایی که شاگرد باید به درجات فقیه و حکیم و فیلسوف و استادی ریاضی-فیزیک برسد و از کوران مسائل جا می ماند چرا که از محلیت خود خارج شده و به مسائل کلانتری پرداخته است که خارج از حیطه او است و انقریب است که بر او غلبه کند یا غلبه می کند! یعنی آنجایی که فقیه و حکیم و فیلسوف و ریاضی-فیزیکدان باید سلطان و خلیفة الله و ولی فقیه و امیرالمومنین هم باشد، اینطور نیست! این آن معنایی است که احتیاج به انقلاب علمی دارد که علوم مدرن را با همه پرتمطراقی و زرق و برقش تا سر حد لامذهبی و جهنمی گمراه کننده می کند آنطور که می تواند بی نهایت مخرب گردد ولی نمی تواند خود صاحب امر شود چرا که آن معنای سیاسی اقتصادی از عهده او خارج است و حتی حاضر هم نیست زیر تقبل چنین باری رود چرا که یک امر کثیفی است که باید بدست آن دیگری سپردش و نه یک حکیم صالح فیلسوف ریاضی-فیزیکدان. گویی این مسئله پاک به فراموشی سپرده شده است که سیاست و اقتصاد خرد از سیاست و اقتصاد کلان و برعکس تاثیرپذیر است. سیاستهایی را که چنین معانی در این نوع از مسائل می توان متصور شد در ارتباط با خود سیاستهای هسته ای است. یک سر قضایا به جاهایی می رسد که مستلزم مکارم اخلاق است و حال آنکه بتوان گفت که خوب ما یک بار توبه کردیم و برائت از مشرکین کردیم و دو بار و سه بار، و اما تا آخرش هم همین است. یعنی نمی شود مذاکرات هسته ای داشته باشیم که یک طرف به بمب هسته ای و استفاده از آن هم قائل باشد و طرف دیگر نباشد و بلکه اخلاق حکم می کند که هر دو طرف چنین باشند. و استلزام در قدم اول آیا غیر از این است که دو طرف اسلام آورند اگر تا به حال نیاورده اند؟!!! یک طرفی هم یحتمل مایل نیست اسلام آورد و بلکه وارد مذاکرات هسته ای هم نمی شود! اینی است که هست. همه عالم را نمی شود امر کرد مسلمان شوند یا علوم هسته ای یاد بگیرند، ولی همه عالم آیا از علوم هسته ای و نوع و طرز استفاده از آن تاثیر نمی پذیرند؟ بالاخره یک فرقی دارد اینکه یک شیخی به نمازگزاران بگوید که صفهای نمازتان را بهتر است درست کنید یا یک غیرمسلمانی بگوید که ای شیخ تو هم خودت را بهتر است درست کنیها و بلکه نمازت هم ایراد دارد! همینجوری بی حساب نمی شود حرف زد و از همه اشکال و ایراد کرد.

 حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ﴿القمر: ٥﴾


البته یحتمل مسئله هک کردنی هم در کار نباشد چرا که اشکالی در سرور اتفاق افتاده باشد و این مسئله را ایجاد کرده باشد! علی ایهذا، در رابطه با نظریه ریسمانی بوزنی یک مسئله دیگری داریم که اصولاً ابرتقارنهای بوزنی-فرمیونی ریسمانی چطور وافع می شوند (آیا ما داریم اینجا وارد ابر ریسمانها می شویم؟!). این یحتمل یک مسئله دیگری است و مقاله گروسی زیر نیز مسئله دیگری است مربوط به غیرکوواریانسی تی-دوگانی کنش مربوط به کنش DBI:

http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321316300773


مسئله جالب این است که آیا می توانید اینها را در هندسه ناجابجایی همانطور که در نظریه بوزنی ریسمانی است هم نشان دهید؟ کوهمولوژی دوره ای و مادولهای فردهلم مسئله چطور می شود و رل نگاشتهای زایبرگ-ویتنی کدام است؟ اتفاقاً یحتمل رفرانس 20 مقاله از زایبرگ-ویتن همین موضوع را مطرح می کند.

(وما ذکرته) عن علی بن جعفر فقد رویته عن الحسین بن عبیدالله عن أحمد بن محمد بن یحیى عن أبیه محمد بن یحیى. - وروى عنه أبو غالب، وکان من مشایخ الاجازة وروى هو عن أحمد بن ابی عبد الله ترجمه العلامة المامقانی. (1) علی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام أبو الحسن وهو اصغر اولاد ابیه توفی أبوه وهو طفل کان من اصحاب ابیه واخیه وادرک ابن اخیه أبا الحسن الرضا (ع) وروى عنه ومات أیام الجواد (ع) جلیل القدر ثقة غنی عن التعریف اتفق الفقهاء والمحدثون على جلالة قدره وثقته والاعتماد على اخباره، سکن أول أمره العریض - من نواحی المدینة فنسب إلیها ولده - له کتاب المناسک ومسائل سأل أخاه موسى بن جعفر (ع) عنها وکان عالما کبیرا روى ثقة الاسلام فی باب النص على امامة الجواد علیه السلام " انه دخل علیه - أی على علی بن جعفر - أبو جعفر محمد بن علی الرضا علیه السلام مسجد الرسول " ص " فوثب علی بن جعفر بلا حذاء ولا رداء فقبل یده وعظمه فقال أبو جعفر علیه السلام: یا عم اجلس رحمک الله فقال یا سیدی کیف اجلس وانت قائم فلما رجع علی بن جعفر إلى مجلسه جعل اصحابه یوبخونه ویقولون انت عم ابیه وانت تفعل به هذا الفعل فقال اسکتوا إذا کان الله عزوجل - وقبض على لحیته - لم یؤهل هذه الشیبة وأهل هذا الفتى ووضعه حیث وضعه أنکر فضله نعوذ بالله مما تقولون بل أنا عبد له " وفی رجال الکشی " ان أبا جعفر علیه السلام لما اراد النهوض قام علی بن جعفر فسوى له نعلیه حتى یلبسهما " توفی سنة 210 ایام امامة الجواد (ع)، روى عنه العمرکی بن علی النیسابوری کثیرا، ترجمه ابن حجر والیافعی ومن اصحابنا الکشی والنجاشی والشیخ والعلامة وغیرهم. عن العمرکی بن علی النیسابوری البوفکی عن علی بن جعفر (ع).

(الاستبصار، شیخ طوسی، جلد 4، ص 340-341، http://lib.eshia.ir/11002/4/340 )


أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحْیِی هَـٰذِهِ اللَّـهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ فَأَمَاتَهُ اللَّـهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ۖ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ ۖ وَانظُرْ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ ۖ وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٢٥٩ سوره مبارکه البقرة


وَقَالُوا أَإِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا ﴿الإسراء: ٤٩﴾


 ذَٰلِکَ جَزَاؤُهُم بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا وَقَالُوا أَإِذَا کُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا ﴿الإسراء: ٩٨﴾


 ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿المؤمنون: ١٤﴾


 أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُم مُّخْرَجُونَ ﴿المؤمنون: ٣٥﴾


قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿المؤمنون: ٨٢﴾


وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ﴿یس: ٧٨﴾


  أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿الصافات: ١٦﴾


 أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِینُونَ ﴿الصافات: ٥٣﴾


وَکَانُوا یَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿الواقعة: ٤٧﴾


أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿القیامة: ٣﴾


أَإِذَا کُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً ﴿النازعات: ١١﴾


همانطور که ملاحظه می فرمایید همه این آیات قرآن کریم مربوط به استخوانهایی است که پوسیده شده اند و سوال می شود که آیا باز همین استخوانهای پوسیده شده باز می گردند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. البته بنده این را هم اضافه کنم که یحتمل سایت وبگاه این حقیر هک شده است چرا که دیگر خود به خود قسمت آمار آن موجود نمی باشد! و لذا بنده نمی دانم چه چیزهای دیگری نیز یحتمل هک شده باشند. و صد البته بنده حقیر حدس می زدم که این نوع هکها باشد ولی اهمیت چندانی بدان نمی دادم.


علی ایهذا، بنده داشتم مقاله فلسفی دانشگاه استانفورد را می خواندم و رسیدم به دیوید مالت آرمسترانگ و هیلاری پاتنوم و زمین دوقلو. یک معنایی از دوقلویی بودن زمین را هیلاری پاتنم ارائه می دهد که در سال 1973 یا 1975 هم عنوان شده است که فرض بفرمایید که بغیر از زمین ما، یک زمین دیگری نیز موجود است عیناً همین زمین الا اینکه فرمول آب هاش دو او نمی باشد و بلکه فرمولی دیگر مثلاً ایکس-ایگرگ-زد دارد. ( https://en.wikipedia.org/wiki/Twin_Earth_thought_experiment ) مسئله این است که حتی می توان اینطور فرض نمود که زمین دوقلویی موجود است که همه چیزش عیناً مثل همین زمین است و حتی آب هم فرمولش همان است. و حالا می خواهیم ببینیم معانی چطور تغییر می کند اگر ما در یکی از زمینهای دوقلو توحید و قرآن و حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام را داشته باشیم و در دیگر نداشته باشیم. البته می تون به تاریخی که قبل از اسلام است برگشت و دید آنجا چه خبرهایی است و بعد از آن چه خبر است و حالا در جمهوری اسلامی و بقیه جهان نیز چه خبرهایی است و منتظر بود تا ببینیم بعد از این چه خبر خواهد شد. ولی آنچه مسلم است این است که در زمین دوقلویی که توحید را نداریم، نمی توان به امام زمان علیه السلام هم رسید و حال آنکه در زمین دوقلوی دیگر یحتمل بتوان! و لذا اینکه آیا می توان به امام زمان رسید یا نمی توان را یحتمل بعضی مهندسی وارونه کنند و به این نتیجه برسند که ما اصلا دو کره زمین داریم که دوقلویند که در یکی بهشت واقع شده است و در دیگری جهنم و برزخی است میان آنها. و یقیناً این معنا را که بهشت و جهنم و برزخی در کار است و روز قیامتی را قرآن مجید بروشنی تبین می کند. و اما اینکه ما تا آنجا چقدر راه داریم، خدا آخر و عاقبت ما همه و همه را بخیر کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَیْهَا ۚ وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿٤٢ أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا ﴿٤٣ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿٤٤ سوره مبارکه الفرقان.


لزوم جهاد کبیر را انسان اگر درست توجه کند در سرتاسر قرآن مجید می یابد ولی این مسئله که انسان احتیاج دارد به ماورای حیوانیت محض برسد آنطور که مثلاً در نظریه تکامل می گوید که انسان تکامل یافته میمون است با این آیه از سوره فرقان در تضاد نیست که أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا. یعنی انسان یحتمل از آنجایی که فراموشکار است یادش می رود که انسانیتش به چه چیزی است و به راحتی به حیوانیت می تواند بیافتد. این را می توان از لحاظ فلسفی تبین کرد و بررسی کرد همانطور که در فسلفه های الهی این کار سعی شده است و ما نمی خواهیم واردش شویم ولی مثلاً معراج السعادة ملا احمد فاضل نراقی نیز تا حدی وارد این مسائل می شود. و اما و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً یک وجهی دارد که اگر ما قرار را بر این بگذاریم که "به" به قرآن برنگردد و منظور این باشد که چطور از کافرین تبعیت نکرده و بلکه بر علیه آنها مقاومت و جهاد کبیر کنیم، خوب این سوال پیش می آید که ما حالا که حضرت رسول و ائمه هدی را مستقیماً در اختیار نداریم و قرآن را هم در اختیار نداشته باشیم دیگر این چطور می شود که این آیه از قرآن کریم را طوری بکار بریم که بتوانیم از کافران تبعیت نکنیم و گمراه هم نشویم؟ البته این آیه دیگر قرآن کریم یحتمل مسئله را روشنتر می کند که آن کسی که بدنبال هوی و هوس خود می رود و خدا او را گمراه می کند با علم به اینکه در گمراهی خود مانده است و به گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش هم پرده افکنده، با این حال چه کسی غیر از خدا می تواند او را هدایت کند؟  أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّـهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ﴿٢٣. گیر قضیه اینجا است که خدا باید بنده خود یعنی این انسان ناسپاسی را که بندگی خود را یادش رفته است هدایت کند. و این مهم نیست که این انسان کیست که به این روز افتاده است، هر که می خواهد باشد. یک سلطانی است یا یک کارگری است. او است که باید به بندگی اش درآید تا هدایت شود و الا که گمراه می شود هر چند که بخواهد و توانسته باشد بارها هم به امام زمان خود خدمت کند. و لذا غیبت امام زمان به خودی خود دلیل بر این معنا نیست که آن حضرت ظهور نخواهند کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


برای مثال این مقاله

http://plato.stanford.edu/entries/truthmakers/#TarTruMak

را  راجع به سازنده های واقعیت یا سازنده های حق (truth makers) توجه بفرمایید. این مسئله آنطور که شدیداً بویش می آید، بر خلاف اینکه شامه این حقیر هم خیلی خوب نیست، علاوه بر اینکه مسائلی فلسفی را دارد بیان می کند رنگ و بوی الهی نیز دارد. بنده داشتم سایت پژوهشگده دانشهای بنیادی آی پی ام را ورانداز می کردم که با سخنرانی ای با عنوان (totality states of affairs and ...) برخوردم و بعد به این مقاله رسیدم. مسئله اینجا این نیست که اگر کسی گوشت غیر حلال هم خورد مثل گوشت خوک باز آیا او کار درستی انجام داده است و نه برای اینکه خوردن گوشت خوک اصلا هیچ جا فکر نکنم مطرح شود. بنده باید همه مقاله را اول درست بخوانم. مسئله بلکه یحتمل می تواند اینطور مطرح شود که اگر ما به فلسفه اکتفا کنیم و به بالاتر از آن یعنی متافیزیک نرویم، آیا گیر نمی افتیم؟ و این را می شود هدایت شده طوری تنظیم کرد که می گوید حالا ما مثلاً به این نتیجه رسیدیم که امیرالمومنین هم به خلافت رسیدند و اما آیا امیرالمومنین هستند که از اول می بایست به خلافت می رسیدند؟ و صد در صد بر حسب روایت الغدیر می فرماید که من کنت مولاه فهذا علی مولاه باید چنین باشد. و لذا این را در سطوح فلسفی خاص و عام محض نمی توان به اثبات رساند مگر اینکه به سطوح الهی ارتقاء پیدا کنیم. مسئله اینجا این است که وقتی ما حتی به سطوح فلسفی تنزل یافتیم، مسائلی مثل ثروت، قدرت، زیبایی، خود فلسفه و علم می تواند باعث شود که انسان را از حدود الهی دور کند و به مسائلی دون خدامحوری و بلکه مادیات محض بپردازد و آنجایی که ما قرار است حول مسائلی نظیر این دعای حضرت آدم یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین، اللهم بحق حجتک المهدی علیه السلام بپردازیم. یحتمل از دیدگاه های فلسفی مدهوش مسائل از قبیل ثروت و قدرت و فلسفه و علم و ریاضی-فیزیک مشغولمان کند. البته این مسئله که هر کسی یک ماشین رختشویی داشته باشد تناقضی با الهیات ندارد، ولی همانطور که شهید برونسی می فرمایند جهاد کبیر ماورای اینها است.


یعنی توجه بفرمایید که ما بدنبال یک سری تک قطبیهای مغناطیسی می گردیم همانطوری که واحد کوانتمی الکتریسیته یعنی الکترون را هم یافته ایم. و سوای اینکه اینها موجودند یا نیستند، ما نظریه خاص الکترومغناطیسی خود را حول محور این تک قطبیها و الکترونها می سازیم. و همینکه بخواهیم مسئله را با نیروی ضعیف یعنی نظریه الکتروضعیف هماهنگ کنیم، و حتی نیروی قوی و گرانش را هم نداشته باشیم، باید دید که آیا تا چه حدی ما به دوقطبیهایی دست می یابیم؟ یعنی اگر ما الکترون داریم و لذا تا چه حد پوزیترون هم داریم یا اگر تک قطبیهای مغناطیسی مثبت داریم تا چه حد تک قطبیهای مغناطیسی منفی هم داریم؟ و همینطوری که پیش می رویم یک نظریه ریاضی-فیزیکی حمیدی مجیدی یحتمل بسازیم ماورای نظریه های زایبرگ-ویتنی. و اما فرق قضایا اینجا چیست؟ فرض بفرمایید که ما از لحاظ اقتصاد مقاومتی مسئله را بخواهیم بررسی کنیم. یعنی آیا از لحاظ تاریخی رویترز نمی تواند بیاید قراردادهای آنچنانی با سلطان قاجار ببندد و اگر این کار را کرد فتوای میرزای شیرازی را داریم.  و اما مسئله اینجا از لحاظ اقتصاد خرد و کلان و نظریه کار چطور می شود؟ آیا می توان در اجتماع یک انقلابی ایجاد کرد که اگر یک جامعه ای که قبل از انقلاب یک جوری قطببندی شده بوده است، بعد از انقلاب جور دیگری قطببندی شود که مخالف آن قطببندی است؟ یحتمل اگر اینجور نباشد که دیگر کسی نمی گوید انقلابی رخ داده باشد! و یحتمل در این نوع از انقلابها یحتمل ملاحظه شود که بعضی چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب همیشه دارند درجا می زنند و هر کاری می کنند به جایی انگار نمی رسند. مسئله اینجا این است که اگر قرار است که ما از اقتصاد خرد به اقتصاد کلان برویم و باز به اقتصاد کلان برگردیم، تا چه حد می توانیم این کار را در سطوح جهانی انجام دهیم  و هنوز موفق باشیم بر حسب علم به مسائل محلی و جهانی اقتصادی و اجتماعی و .... انقلاب علمی اینجا است که بر حسب نظریه حمیدی مجیدی و به نفع مستضعفین و نه به نفع استکبار رخ می دهد که آیا انقلابی که رخ داده است می تواند در جامعه ای که حد بحرانی اش از حدود هابیلی قابیلی گذشته و ظالمانه مردم مستضعف را به خاک و خون می کشاند بر حسب نظریه حمیدی مجیدی باعث شود که مستضعفین بر مستکبرین قالب شوند یا خیر؟ یحتمل بنده باید از زایبرگ و ویتن دعوت کنم به آی پی ام بیایند ببینیم نظریه شان واقعاً تا چه حدی با نظریه حمیدی مجیدی می خواند. و اما یحتمل مسئله از نوعی است که امام خمینی (قدس سره) فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد. از لحاظ اقتصاد مقاومتی نیز ما در چنین وضعیت جهاد کبیری است که واقعیم آنطور که مستضعفین قرار است بر مستکبرین پیروز شوند! گویی مستضعفین سوار بر سبانی هستند که آنطور که مستکبرین یک دور حول میدان می زنند، مستضعفین دور دوم را زده اند و با این حال بنظر می رسد که هنوز مثلاً چقدر از استکبار عقب مانده اند چرا که با معیارهای مادی است که برآورد می شوند آنطور که یواش یواش دارند مسیر خود را طی می کنند و به خود انواع جایزه هم می دهند و نه با معیارهای الهی که بر گوش و قلب آنها مهر زده و بر چشمشان هم پرده افکنده. یعنی یک غفلتی وجود دارد که ادیان دیگر چطور از حتی غیبت امام زمان ما می آموزند و بعضی که کم غافل نیستند به امام زمان خود توجهی ندارند و نمی توانند داشته باشند و دعای فرج را هم نمی خوانند. اللهم کن لولیک حجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلاً لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا ﴿٥٢ وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَـٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَـٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا ﴿٥٣ سوره مبارکه الفرقان.


459 - الفضل، عن محمد بن علی، عن محمد بن سنان، عن حی بن مروان عن علی بن مهزیار قال: قال أبو جعفر علیه السلام: کأنی بالقائم یوم عاشوراء یوم السبت قائما بین الرکن والمقام، بین یدیه جبرئیل علیه السلام  ینادی: البیعة لله، فیملاها عدلا کما ملئت ظلما وجورا. (کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص 453، http://lib.eshia.ir/15084/1/453 )


علی بن مهزیار می گوید: امام جوادعلیه السلام فرمودند: گویا قائم علیه السلام را می بینم که در روز عاشورا که روز شنبه خواهد بود، بین رکن و مقام ابراهیم ایستاده و جبرئیل در پیشاپیش ایشان ندا می کند که بیعت برای خداست و حضرت زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده، مملو از عدل می کند.


یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم بحق حجتک المهدی علیه السلام.

اینکه امام زمان کی ظهور می فرمایند از این قبیل که چند سال دارند از اموری است که در زمان غیبت از شناخت ما خارج است و همینقدر می دانیم که در نیمه شعبان سال 255 هجری قمری متولد شده اند. اینجا یک اقتداری لازم است که لازمه حکومت اسلامی است آنطور که ولایت فقیه در جمع اعضای مجلس خبرگان فرمودند که بدانیم چه زمانی است که حضرت رسول علیه السلام و امیرالمومنین و حضرت فاطمة و امام حسن و امام حسین و حضرت مهدی آمده اند. یحتمل بعضی اشکال کنند که این چه اقتداری در یک حکومت اسلامی می خواهد؟ و این نبود که حضرت ولی فقیه فرمودند. موضوع این است که وقتی ما مسائلی از نوع سرعتهای فوق نوری را بخواهیم در نظر آوریم، همین سرعت نورش را هم در نظر بگیرید. می فرمایند که 300000 کلیومتر در ثانیه است. این را می توانید متصور شوید؟ یعنی مثلاً یک مسافتی را که هزار کیلومتر است را که بیشتر از مسافت از اینجا تا مشهد است را در نظر بگیرید. و 150 مرتبه بروید و برگردید. و اینها همه در یک ثانیه انجام شود، این می شود سرعت نور. و حالا سرعت فوق نوری چیست؟ یک چیزی است ما فوق این سرعت نوری. بسم الله النور. بسم الله النور علی نور. و اما فرض بفرمایید که ما یک امام جماعتی را داریم که خطاب به نمازگزاران مسجدش می فرماید که شماها چرا اینطورید و چرا آنطور نیستید؟ آنها هم به امام جماعت می فرمایند که خوب تو خودت آیا آنطوری که می فرمایی هستی؟ این یک مسئله ای است. و اما فرض بفرمایید که ما در خانه خدا تلفن می گذاشتیم و همه می توانستند تلفن بزنند و برق داشت و آب و گاز هم داشت. و علاوه بر این ما اینترنت هم به خانه خدا وصل می کردیم. خوب، اینجا که دیگر خانه خدا است و دیگر مسئله این نیست که ما بیاییم ببینیم آیا امام جماعت مسجد الحرام آنطوری که می نماید هست یا خیر؟ مسئله این است که آیا این اینترنتی که برای خانه خدا وصل می کنیم، همان اینتنتی است که برای خانه امام جماعت مسجد الحرام هم باید وصل کنیم؟ یا اینجا یک سرعتهای فوق نوری موجود است که خانه خدا را بدون خط تلفن و برق و مودم به اینترنت وصل می کند. و این چه داستانی می شود؟

البته اینجا بعضی اشکال می کنند که کدام امام جماعت؟ ما این امام جماعتی را که یک شیخی است که می گوید تو چرا اینطوری و چرا آنطوری را نمی خواهیم. ما همین ریاضی-فیزیک را که ما را به نظریه حمیدی-مجیدی برساند و لاغیر بیشتر نمی خواهیم. همینقدر ما را به مقصد برسان. و السلام نامه تمام. اینجاها است که طرف متوجه می شود که آقا اصلا همان شاهنشاه آریامهر را بگو برگردد بقیه اش پیشکشت و ما اصلا امام زمان علیه السلام که این همه وقت است ظاهر نشده اند را نخواستیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یعنی یک معنویاتی هست و یک طبیعیاتی که از زمین تا آسمان بینش فاصله است. اینها را نباید شوخی گرفت. یک اقتداری می خواهد حکومت اسلامی که باید مملو از طهارت و اقتدار و عظمت باشد و غیر از این هم نمی شود که کسی باید خودش شاهد چنین مسئله ای باشد تا آن را درک کند و الا اصلا درکش غیر ممکن است. می آیی حجابهای علمی را کنار بزنی و اشتباهی یک وقت دیدید حجابهای دیگری کنار رفتند که ظلمات اندر ظلمات شد. لا اله الا الله. الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.


نسخه خطی شرح اشکال التاسیس از شارح موسی بن محمد بن محمود معروف به قاضی زاده رومی. فقط بنده نمی دانم چرا اینقدر وارونه است. یحتمل باید در فتوشاپ یا نرم افزار دیگری مثل ادوبی ریدر یک کمی چرخاندش. 


http://manuscript.um.ac.ir/moreinfo-4257-pg-2.html

سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿١ سوره مبارکه الاسراء


ولم یغفل (الشهید) وهو الشاب المثقف المتطلع للثقافات الریاضیة والطبیعیة فی وقته، فدرس جملة وافیة منها على أساتذة الریاضة والطبیعة فدرس (شرح أشکال التأسیس) فی الهندسة لقاضی زاده الرومی على الملا حسین الجرجانی فی مصر، وأبوابا من الحساب وکتاب (الیاسمینیة) وشرحها فی علم الجبر والمقابلة على الشیخ شمس الدین محمد بن عبد القادر الفرضی فی مصر. ( الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه http://lib.eshia.ir/10102/1/179 )


یحتمل بنظر برسد که تبیین نظریه حمیدی-مجیدی واقعاً یک حالت افتخاری ای دارد! یک وجه مسئله می تواند به نظریه های زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و ارتباط قضایا با همولوژهای فلوئر-هیگارد-ویتن گردد. البته وجه دیگرش را می توان در هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک نیز یافت. و یحتمل هنوز یک وجه دیگر قضایا از ربط ابرتقارنی ریسمانی با برنامه لنگلندز (هندسی) است. و اینها که خوب خیلی مسائل ریاضی-فیزیکی جذابی هم می توانند باشند همانطوری که هستند. و اما مسئله انقلاب علمی چیست این میان؟ فَاسْجُدُوا لِلَّـهِ وَاعْبُدُوا ۩ ﴿٦٢ سوره مبارکه النجم.


نظریه حمیدی-مجیدی یک وجه دیگری هم دارد که از لحاظ تحلیلی از این قرار است که فرض بفرمایید که یک فضای توپولوژیکی را دارید و یک زیرمجموعه ای را می توانید داشته باشید که غیرقابل شمارش است و اما آیا از نوع قاطقوریایی نوع اول بیر (Baire first category) است یا از نوع قاطقوریایی نوع دوم بیر است. و حالا ما اصلا کاری نداریم مسله قاطقوریایی اینجا چیست؟ و بلکه یک مثالی می زنیم در زمینه معاملات تجاری که یحتمل مسئله را بهتر تبیین کند. فرض بفرمایید که ما می خواهیم برویم هواپیما بخریم. و حالا یا با بوئینگ است که می خواهیم معامله کنیم و یا با ایرباس. خوب، سر میز معامله که بنشینیم، یحتمل از ما بپرسند که آیا خودت هم بلدی این هواپیماهایی را که می خواهی بخری، بسازی؟ می توانی بهترش را بسازی، ما بیاییم از تو بخریم و نه اینکه تو بیایی از ما خرید کنی و معامله خیلی خوبی هم از آب در نیاید؟ اینجا یک سوالی که پیش می اید این است که یحتمل ما بگوییم که خوب این درست است که ما هواپیمای مسافری نمی سازیم، ولی بجایش ماهواره برهایی می سازیم که انقریب است که انسان را هم بفضا بفرسیتم. و یحتمل برنامه هایی هم داشته باشیم که سریتر باشند و مثلاً داریم ایستگاه فضایی در مدار سیاره مریخ طراحی می کنیم و انقریب است که طرحش تمام شود! پس مسئله چیست؟ یحتمل ما اگر به برنامه های خود خیلی هم مطمئن باشیم، می رویم سر میز معامله می نیشینیم و بالاخره یک جوری معامله را تمامش می کنیم  و هواپیماهایمان را هم می خریم. و کاری هم نداریم که به همه با تبلیغت تمام بگوییم که الا و لله ما ایستگاه فضایی سیاره مریخ را زودتر از همه راه اندازی خواهیم کرد. ولی وقتی این کار را کردیم، آنوقت است که می رویم توی ایستگاه فضایی خود می نشینیم و از آنجا به مسائل سعی می کنیم بهتر تسلط یابیم و به مشاهدات خود بپردازیم. و الا که حالا برویم سر میز معامله خرید هواپیما از بوینگ و ایرباس و از ایستگاه فضایی خود حول سیاره مریخ بگوییم و یحتمل خیلی برای معامله ما فایده ای که نداشته باشد و بلکه بفرمایند که داری بلوف می زنی. برو پی کارت. و مسئله نظریه حمیدی مجیدی نیز بنده عرضم این است که همین است و مسئله ولایتمداری نیز همین است و همه و همه هم همین است. مثل این می ماند که بخواهیم معراج رسول اکرم را با معیارهای مادی محک بزنیم. و خوب نمی شود دیگر.   مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢ سوره مبارکه النجم. در حقیقت، ما برای اینکه سر میز معامله بخواهیم برویم خیلی هم خوب است که یک کارشناس متخصص بیمه ای را هم با خود ببریم که همه چیز را برای ما بیمه کند که یک وقت سرمان کلاه نرود! بالاخره منظور این حقیر این است که نظریه حمیدی مجیدی خیلی کار می برد و با میانبر زدن درست نمی شود و کتاب می خواهد و نرم افزار و سخت افزار و ابزار کار! و الا که مثل ولایتمداریمان می فرمایند آقا برو پی کارت که خیلی ول معطلی! لا اله الا الله. تو لازم نکرده بروی دنبال نظریه حمیدی-مجیدی و بلکه همان نظریه زایبرگ-ویتنت را اصلا بگو ببینیم بلدی؟ البته مثال خیلی خوبی یحتمل نباشد ولی یحتمل مثل این است که کسی برود به نماز جماعت و گناه هم کند که زودتر از امام جماعت تکبیرش را بگوید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم. غیر المغضوب علیهم. و لا الضالین.


یک تجردی از ولایتمدارترین انسان روی زمین است که بنده فکر می کردم خود آنرا کشف کرده ام و تنها ولایتمدار روی زمین خودم هستم. یعنی نه اینکه این ایده را بنده کشف کرده باشم ولی اینکه این ایده را که یک چنین تجردی وجود دارد که هر کسی می خواهد آنرا به اثبات برساند و دیگری خوب بلد است نشان دهد که برو آقا پی کارت که ول معطلی! این تجرد را بنده حقیر فکر می کردم که خودم تنهایی پیدا کرده ام. و حال آنکه می بینم خیلی هم بهتر است که دنبال نگردم. یک حالت آبرو بری دارد که دلت نمی خواهد که یک بار که آنرا در کسی یافتی، برای بار دوم هم با آن مواجه شوی! شتر دیدی، ندیدی. و اما این یک چیزی است که اصلا غیر ممکن است. دردم نهفته به ز طبیبان مدعی، باشد که از خزانه غیبم دوا کنند. و اما خوب، می شود شیطان را لعنت نکرد؟ می شود حیوانیت را نادیده گرفت؟ می شود از انسانیت چشم پوشید؟ یعنی هر چقدر که هر روز با همین مستهجنات باشد که در تماس باشد کسی، می شود که گفت که نباید بیش از اینها هم انتظاری داشت؟ نباید دنبال تعالی و حکمت و حتی ریاضی فیزیک هم رفت؟ می شود گفت که شیطان را لعنت نکنیم چون یک وقت دیدید او هم ناراحت می شود و یک وقت دیدید خر بیار و باقلا بار بزن! نمی شود دیگر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

إِنَّمَا یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ۩ ﴿١٥ سوره مبارکه السجدة


در میان مومنینی که مراجع تقلید مختلفی را اختیار می کنند، یک اتفاق خاصی می تواند بیافتد که این درست است که همه در مقابل خدا سجده می کنند، "تنها کسانی به آیات ما ایمان می‌آورند که چون متذکّر آیات ما شوند به سجده رخ بر خاک نهند و تسبیح و تنزیه و ستایش پروردگار کنند و ابدا به کبر و نخوت سر از فرمان حق نکشند. (۱۵)" و اما گویی یک تفاوت کیمیایی هست بین آنهایی که به ولایت فقیه اقتدا می کنند. و شکی در این نیست و بلکه یقین خالصانه ای هم وجود دارد. اینجا است که شما اگر بخوهید تشابهی را با نظریه حمیدی-مجیدی بیابید باید سعی و تلاش کنید! یعنی چطور است که می توان نظریه زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و همولوژیهای مربوطه را مورد بررسی قرار داد و از لحاظ ریاضی-فیزیکی به نتایج بسیار با ارزشی رسید که آیا بتوانید به نظریه حمیدی-مجیدی منتقلش کنید یا خیر؟ اینجا نیز همینطور است که می روید در جمعی به نماز می ایستید که یحتمل همه خود را از پیروان ولی فقیه بدانند و مثلاً این بنده حقیر هم یکی. ما اینجا یک رابطه نانوشته ای است که با ولایت فقیه داریم و همه و همه نیز همینطور. و اما آیا واقعاً اینطور است یا با یک مسئله مجردی است که ما طرفیم. باز همین مسئله طهارت را که خیلی هم مسئله سختی نیست را در نظر بگیرید که در اول همه کتب رسالات آمده است. این یک مسئله است که کسی همیشه دائم الوضوء باشد و مسئله دیگری است که طهارت درونی و ظاهری خود را بتواند همیشه حفظ کند و از شر شیاطین در امان بماند. و این یک مسئله ای است که درست است که مجرد و انتزاعی است و اما بسیار نیز می تواند در زندگی افراد قابل لمس شود یا عدم آن نیز در رابطه با دیگران هر چند خودش هم بقول معروف خیلی جانماز آب بکشد، حس گردد.  یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لَا یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ ۛ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا ۛ سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ ۖ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ ۖ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَـٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا ۚ وَمَن یُرِدِ اللَّـهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّـهِ شَیْئًا ۚ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّـهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ ۚ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ ۖ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿٤١ سوره مبارکه المائده. لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩ سوره مبارکه الواقعه. رَسُولٌ مِّنَ اللَّـهِ یَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً ﴿٢ سوره مبارکه البینة. مسئله ای که انسان باید در قلب خود سعی کند تطهیرش کند این است که مدام بنظرش می رسد که طرفدار ولایت فقیه است و وقتی رفت در جمع طرفداران ولایت فقیه آنوقت است که باید آبرو را حفظ کرد و آنجا است که طهارت می خواهد. یعنی می توانی بروی سراغ نظریه حمیدی-مجیدی و کارت را تمام کنی، بسم الله. و الا که الی ما شاء الله بهتر از نظریه های زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و امثالهم است که خیلی ریاضی-فیزیک جذابی هم دارند. مراقبات در این است که در همان قدم اول درس اخلاق که گیر کرده ای نگویی نخیر گیر نکرده ام. گیر کرده ای، خوب بگو گیر کرده ام تا بتوانی گیرش را باز کنی و مدام سر خودت را کلاه نگذاری!!! اللهم لا تودبنی بعقوبتک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لَا یَسْجُدُونَ ۩ ﴿٢١﴾ سوره مبارکه الانشقاق


أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ ۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَن یُهِنِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ۩ ﴿١٨﴾ سوره مبارکه الحج


... کما أشار إلیه النبی ص بقوله: لا أحصی ثناء علیک أنت کما أثنیت على نفسک و فی التشبیه حینئذ سؤال أن یلحقه الله تعالى بذلک الفرد الکامل من الحمد تفضلا منه تعالى مثله فی قولهم حمدا و شکرا مل‌ء السموات و الأرض و حمدا یفوق حمد الحامدین- و نحو ذلک- و اختار الحمد بهذه الکلمة لما روی عن النبی ص: من قال الحمد لله کما هو أهله شغل کتاب السماء فیقولون اللهم إنا لا نعلم الغیب فیقول تعالى اکتبوها کما قالها عبدی و على ثوابها و أسأله تسهیل ما أی الشی‌ء و هو العلم الذی یلزم حمله و تعلیم ما لا یسع أی لا یجوز جهله و هو العلم الشرعی الواجب- و أستعینه على القیام بما یبقى أجره على الدوام لأن ثوابه فی الجنة أکلها دائم و ظلها- و یحسن فی الملإ الأعلى ذکره- أصل الملإ الأشراف و الرؤساء الذین یرجع إلى قولهم و منه قوله تعالى- أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ قیل لهم ذلک لأنهم ملاء بالرأی و الغناء أو أنهم یملئون العین و القلب و المراد بالملإ الأعلى الملائکة- و ترجى مثوبته و ذخره و فی کل ذلک إشارة إلى الترغیب- فیما هو بصدده من تصنیف العلم الشرعی و تحقیقه و بذل الجهد فی تعلیمه. ( الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، صص 7-8، http://lib.eshia.ir/71567/1/7 )


تجرد و انتزاع طوری است که شامل همه فعالیتهای بشری می تواند شود و از جمله مسائل انفورماتیک و اطلاعات و ریاضی-فیزیک. این یک مسئله مهمی نیست که مثلاً یک روز دارید با سایت مکتبخونه دانشگاه شریف کار می کنید و یک مرتبه می بینید که کلاس اصول فلسفی مکانیک کوانتمی دیگر کار نمی کند. هزار و یک مسئله می تواند شامل حال این مشکل باشد. و اشکالی هم ندارد. حالا یک روز دیگر دوباره سعی کنید و یحتمل ببینید که دوباره برگشته است. دیروز که به این سایت نرسیده ایم و دیروز که به اینترنت نرسیده ایم.  این یک مسئله.


مسئله انتزاعی و مجرد دیگر این است که حمد خدا و قرائت قرآن و دعا و نماز را دارید که خارج از این دنیای دون مادی است و همه و هر چیزی را که ملاحظه می کنیم در حال حمد خدا هستند. اگر این نبود، اصلا یک معنایی پیدا می کرد که ما مثلاً یک مسئله ریاضی یا فیزیکی را که سالیان سال بوده است که لاینحل مانده است را بخوهیم از راه نظریه های حمیدی-مجیدی نیز درک کنیم؟‌ مثلاً بفرض که قضیه آخر فرما ثابت شده است. آیا دیگر باید حتی درِ نگاه کردن به اثبات قضیه را هم بست و نگاهی بدان نداشت و خداحافظ شما؟! و السلام نامه تمام؟ یا اگر ما سر این مسئله وقت صرف کنیم الهام خواهیم گرفت و مسائل دیگری را نیز یحتمل بتوانیم حل کنیم؟ اصلا اساس فیزیک هسته ای همین است که به یک مسئله ای می توانید به انواع و اقسام مختلف نگاه کنید و از آن بارها و بارها یاد بگیرید همانطور که می توانید از اقتصاد ریز به اقتصاد کلان بروید و باز به اقتصاد ریز برگردید و باز به اقتصاد کلان و وقتی یک دور حول خمینه ای که دارید اقتصاد خرد و کلان آنرا بررسی می کنید زدید، آیا به جای اول خود برگشته اید یا اینکه باید کلافی روی آن در نظر بگیرید و طیفهای مختلفی را روی آن بررسی نمایید. مثل این است که بفرمایید سرمایه، و بفرمایید سرمایه ها همه باید نزد ما باشد و لا غیر. یا اینکه بفرمایید سرمایه و سرمایه داری بد است ولی اگر ما خودمان سرمایه داری کنیم خیلی هم خوب است. مرگ خوب است برای دیگران. اخلاق خوب است برای دیگران. ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی هم خیلی خوب است. و اما اینکه تا چه حد نظریه زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و همولوژیهای فلوئر-هیگارد-ویتن با نظریه حمیدی-مجیدی چطور تلاقی می کند و نظریه اشتراک و تلاقی اینها کدام می شوند و در هندسه و همولوژی جبری چطور متجلی می شوند .... اینها همه سوالهایی است که باید روی آنها کار کرد. 

وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لَا یَسْجُدُونَ ۩ ﴿٢١ سوره مبارکه الانشقاق


أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّـهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ ۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَن یُهِنِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ۩ ﴿١٨ سوره مبارکه الحج


... کما أشار إلیه النبی ص بقوله: لا أحصی ثناء علیک أنت کما أثنیت على نفسک و فی التشبیه حینئذ سؤال أن یلحقه الله تعالى بذلک الفرد الکامل من الحمد تفضلا منه تعالى مثله فی قولهم حمدا و شکرا مل‌ء السموات و الأرض و حمدا یفوق حمد الحامدین- و نحو ذلک- و اختار الحمد بهذه الکلمة لما روی عن النبی ص: من قال الحمد لله کما هو أهله شغل کتاب السماء فیقولون اللهم إنا لا نعلم الغیب فیقول تعالى اکتبوها کما قالها عبدی و على ثوابها و أسأله تسهیل ما أی الشی‌ء و هو العلم الذی یلزم حمله و تعلیم ما لا یسع أی لا یجوز جهله و هو العلم الشرعی الواجب- و أستعینه على القیام بما یبقى أجره على الدوام لأن ثوابه فی الجنة أکلها دائم و ظلها- و یحسن فی الملإ الأعلى ذکره- أصل الملإ الأشراف و الرؤساء الذین یرجع إلى قولهم و منه قوله تعالى- أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرٰائِیلَ قیل لهم ذلک لأنهم ملاء بالرأی و الغناء أو أنهم یملئون العین و القلب و المراد بالملإ الأعلى الملائکة- و ترجى مثوبته و ذخره و فی کل ذلک إشارة إلى الترغیب- فیما هو بصدده من تصنیف العلم الشرعی و تحقیقه و بذل الجهد فی تعلیمه.


تجرد و انتزاع طوری است که شامل همه فعالیتهای بشری می تواند شود و از جمله مسائل انفورماتیک و اطلاعات و ریاضی-فیزیک. این یک مسئله مهمی نیست که مثلاً یک روز دارید با سایت مکتبخونه دانشگاه شریف کار می کنید و یک مرتبه می بینید که کلاس اصول فلسفی مکانیک کوانتمی دیگر کار نمی کند. هزار و یک مسئله می تواند شامل حال این مشکل باشد. و اشکالی هم ندارد. حالا یک روز دیگر دوباره سعی کنید و یحتمل ببینید که دوباره برگشته است. دیروز که به این سایت نرسیده ایم و دیروز که به اینترنت نرسیده ایم.  این یک مسئله.


مسئله انتزاعی و مجرد دیگر این است که حمد خدا و قرائت قرآن و دعا و نماز را دارید که خارج از این دنیای دون مادی است و همه و هر چیزی را که ملاحظه می کنیم در حال حمد خدا هستند. اگر این نبود، اصلا یک معنایی پیدا می کرد که ما مثلاً یک مسئله ریاضی یا فیزیکی را که سالیان سال بوده است که لاینحل مانده است را بخوهیم از راه نظریه های حمیدی-مجیدی نیز درک کنیم؟‌ مثلاً بفرض که قضیه آخر فرما ثابت شده است. آیا دیگر باید حتی درِ نگاه کردن به اثبات قضیه را هم بست و نگاهی بدان نداشت و خداحافظ شما؟! و السلام نامه تمام؟ یا اگر ما سر این مسئله وقت صرف کنیم الهام خواهیم گرفت و مسائل دیگری را نیز یحتمل بتوانیم حل کنیم؟ اصلا اساس فیزیک هسته ای همین است که به یک مسئله ای می توانید به انواع و اقسام مختلف نگاه کنید و از آن بارها و بارها یاد بگیرید همانطور که می توانید از اقتصاد ریز به اقتصاد کلان بروید و باز به اقتصاد ریز برگردید و باز به اقتصاد کلان و وقتی یک دور حول خمینه ای که دارید اقتصاد خرد و کلان آنرا بررسی می کنید زدید، آیا به جای اول خود برگشته اید یا اینکه باید کلافی روی آن در نظر بگیرید و طیفهای مختلفی را روی آن بررسی نمایید. مثل این است که بفرمایید سرمایه، و بفرمایید سرمایه ها همه باید نزد ما باشد و لا غیر. یا اینکه بفرمایید سرمایه و سرمایه داری بد است ولی اگر ما خودمان سرمایه داری کنیم خیلی هم خوب است. مرگ خوب است برای دیگران. اخلاق خوب است برای دیگران. ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی هم خیلی خوب است. و اما اینکه تا چه حد نظریه زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و همولوژیهای فلوئر-هیگارد-ویتن با نظریه حمیدی-مجیدی چطور تلاقی می کند و نظریه اشتراک و تلاقی اینها کدام می شوند و در هندسه و همولوژی جبری چطور متجلی می شوند .... اینها همه سوالهایی است که باید روی آنها کار کرد. 

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿١٩١ سوره مبارکه آل عمران

إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّـهُ ۚ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَـٰذَا رَشَدًا ﴿٢٤ سوره مبارکه الکهف


قرآن را تلاوت کردن این خاصیت را دارد که انسان به خدا احساس نزدیکی می کند و از شر شیطانهای بزرگ و کوچک بدور است که همان دست آوردهای ناچیزی را که دارند را نیز می خواهند از تو دریغ کنند و بلکه هر چه هم که ندارند را نیز می گویند داریم و غلو می کنند و از هیچ و پوچ یک کوهی می سازند که آن سرش ناپیدا. و همه دست آوردهای خدایی را حتی نمی بینند چرا که اگر می دیدند به هیچ و پوچ راضی نمی شدند. اقراء کتابک و کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا. وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿٢٠٤ سوره مبارکه الاعراف.


یعنی اینجا ما یک حسابی  داریم که نویسنده مایل است بنویسد چرا که ذکات دود چراغ خوردن، این است که بنویسد! و اما اینکه بعضی هر چقدر هم بنویسند هیچ به حساب نیاید را باید به این حساب گذاشت که ما یک حسابهای دیگری نیز داریم در نوشتن. یعنی نوشتنی داریم که از آن هزاران نکته بیرون می آید و نوشتنی داریم که در اثر تحریمها بی اثر خواهند بود و نوشتنی داریم که در اثر تبلیغات غیراسلامی با اسلام سر ستیز دارند و می خواهند اینها را ثمره بخش کنند. حالا یحتمل اینها نوشتن نباشند و بلکه فیلم باشند و بلکه گوش کردن به رادیو باشند و بلکه موسیقی باشند و بلکه مستهجنات باشند که جوانان و همه و همه را گمراه کنند و ضداخلاقند. و اما حالا در این محیط است که شما می خواهید از اخلاق بفرمایید و بنویسید و درس اخلاق بگویید و به درجات بالاتری از نظریه حمیدی-مجیدی برسید؟ حالا باز بفرمایید که پورفسور دکتر حسابی مگر چه کرد؟  زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا ۘ وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۗ وَاللَّـهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿٢١٢ سوره مبارکه البقرة. أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا ﴿٤ سوره مبارکه المزمل. لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّـهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿٢١ هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَـٰنُ الرَّحِیمُ ﴿٢٢ هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿٢٣ هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٤  سوره مبارکه الحشر. لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢٨ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩ سوره مبارکه التوبه.

مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ ۖ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ ۚ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِیدًا ﴿٧٩ سوره مبارکه النساء


کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام


یا فاطر بحق فاطمه



اصول انقلاب علمی را بخواهیم تبیین کنیم، می توانیم به اصول فلسفی مکانیک کوانتمی رجوع کنیم که چرا یحتمل سرعتهای فوق نوری داریم یا متغیرهای پنهان کدامند یا آزمایشهای مختلف را چطور می توان ترتیب داد که از این آزمایشات نتایج درستی را بگیریم. و اما اینکه ما نظریه حمیدی-مجیدی برسیم ناورداهای حمیدی-مجیدی را بیابیم یحتمل کمکی بما نکند که ناورداهای گرموف-ویتن یا زایبرگ-ویتن را حساب کنیم و از آنها به ناورداهای حمیدی-مجیدی برسیم. چرا؟ برای اینکه اشتراک و تلاقی این این نظریه ها با نظریه حمیدی-مجیدی یحتمل در یک خمینه چهار بعدی یا از ابعاد بالاتری واقع شوند ولی اینکه نظریه زایبرگ-ویتن یا گرموف-ویتن یا فلوئر-هیگارد-ویتن چه ناورداهایی را برای خمینه مورد بحث نشان می دهند، این می تواند در اثر یک واپاشی ذرات در آن لحظه تلاقی باشد که نظریه حمیدی-مجیدی نیز ناورداهای خود را نشان دهد. و اما اینکه از نقطه واپاشی شروع کنیم و واگرایی ذرات را در فواصلی از آن نقطه بخواهیم بسنجیم، این مسئله ای است که می تواند بر حسب موضعیت و ناموضعیت و متغیرهای پنهان و سرعتهای فوق نوری و امثالهم نظریاتی متفاوت از هم ایجاد کند. اینجا است که مسئله اخلاقی ای پیش می آید که اصلا اخلاق در این میان محاسبات و تبیین نظریات مختلف چه نقشی می تواند داشته باشد؟ همین این یک نکته را در نظر آورید که این شیطان است که مضل است هر چند که فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء یا اینکه خدا نیز خود می تواند مضل باشد آنطور که همه عالم مقهور انواع و اقسام شیاطین بزرگ و کوچک گردد؟ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ ۖ وَبَرَزُوا لِلَّـهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ﴿٤٨ سوره مبارکه ابراهیم.  یَوْمَ هُم بَارِزُونَ ۖ لَا یَخْفَىٰ عَلَى اللَّـهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ ۚ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ۖ لِلَّـهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ﴿١٦ سوره مبارکه غافر.

و لذا، انقلاب علمی را به اقتصاد مقاومتی رساندن یک حسابی دارد که شمه ای از آنرا یحتمل بتوان در تتوریزه نمودن انقلاب کینزی بررسی کرد آنطور که مرزهای بین اقتصاد خرد و کلان را می پیماید و کجاها دولتها می توانند یا باید در کاریابی و رفع مشکل بی کاری دخالت کنند. در اینجا ما با پدیده های مختلفی برخورد می کنیم که نه از نوع دخالتهای یک دولت در امور ملت خود و بلکه دخالتهای دولتهای دیگر در امور یک ملت می تواند باشد طوری که اجازه نمی دهد آن انقلاب علمی ای که باید واقع شود، اتفاق بیافتد. از این جمله است پدیده ای مثل کودتای شهریور 1332 دولت مصدق یا زیر سوال بردن صلاحیت علمی پورفسور حسابی. مسئله اینجا این است که انقلاب علمی مورد نظر به چه قیمتی است طوری که باید انقلاب اسلامی که برای همه جهانیان است را قربانی کودتایی که ماهیت آن یحتمل شیطانی و یحتمل فراماسونری و یحتمل صهیونیزم و یحتمل شرک و کفر و نفاق باشد، کرد؟ و چرا که انقلاب اسلامی جهانی اتفاق نیافتد چون بقول حافظ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها؟ اسلام دفاع می خواهد و دفاع از اسلام مقدس است و جهاد کبیر است.

"... اما مسئله جهاد باقی است و این جهاد که منطقی قرآنی و اسلامی دارد، «جهاد کبیر» و به معنای «ایستادگی، مقاومت و پیروی نکردن از کفار و مشرکین» است."

حضرت آیت الله خامنه ای از همین زاویه به تبیین ابعاد مختلف «جهاد کبیر» در عرصه‌های اقتصاد، فرهنگ و اجتماع پرداختند و افزودند: «تأکید بر اجرای اقتصاد مقاومتی، بخش اقتصادی این جهاد است»؛ «تأکید بر این موضوع که جوانان مؤمن، حزب‌اللهی و انقلابی به کارهای فرهنگی خودجوش با قدرت ادامه دهند و دستگاههای فرهنگی نیز در همین جهت حرکت کنند، بخش فرهنگی این جهاد است»؛ و «تأکید بر استفاده از همه ظرفیت‌ها و استعدادهای کشور در مسیر پیشرفت، بخش فعال اجتماعی این جهاد کبیر است».

( http://www.leader.ir/fa/content/15093/مراسم-دانش‌آموختگی-دانشجویان-دانشگاه-افسری-و-تربیت-پاسداری-امام-حسین-(ع) )


یا قدیم الاحسان بحق الحسین. مسئله اینجا این نیز هست که چطور می توان پروزه های نظامی دفاعی را طوری کاربردی کرد که به اجتماع و فرهنگ و هنر مستقیماً وارد شوند آنطور که مثلاً اینترنت اول در سطوح نظامی استفاده و کاربرد داشته است و این بعدها است که استفاده های تجاری و علمی و دانشگاهی و اینترانتی و اینترنتی لن و ون وارد بازارهای جهانی شدند. همینطور جلوگیری از فیلترینگهای نابجا و همچنین مستهجنات نیز جزو جهاد کبیر می تواند باشد همانطور که کاربردی کردن قرآن در همه شئونات اجتماعی و بشری نیز همینطور است. الهی یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم بحق حجتک المهدی علیه السلام.


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالْعَصْرِ ﴿١ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣


این دعای حضرت ولایت فقیه در رابطه با قرآن و اهل بیت و شهداء و امام بزروگوار را توجه بفرمایید که


پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار، ما را با قرآن بمیران، ما را با قرآن محشور کن. پروردگارا! قرآن را از ما راضی کن. پروردگارا! ما را از قرآن و اهل‌بیت لحظه‌ای جدا مکن. پروردگارا! شهدای عزیز ما و روح مطهر امام بزرگوار ما را با اولیائت محشور کن.


این چه چیزی است که اینقدر تاکید دارد که پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار، ما را با قرآن بمیران، ما را با قرآن محشور کن، پروردگارا! ما را از قرآن و اهل بیت لحظه ای جدا مکن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خیلی دعای عظیمی است. راستش بنده این سخنرانی 70/12/5 را سعی کردم تماماً بخواندم:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2596

این سخنرانی یک مشکلاتی را مطرح می کند که آنجا است که انسان بیشتر به اهمیت قرآن پی می برد در این زندگیهایی که مملو از رسانه های مختلف شده است. یعنی قرآن می خواهی؟ رادیو قرآن را داری، و رادیو تلاوت و کانال تلویزیونی قرآن و سایتهای اینترنتی قرآنی و ... اینقدر هست که انسان چقدر خودش باید قرآن را حفظ کند و چقدر باید در قرآن تدبر کند را یحتمل یادش برود!  خدایا ما را لحظه ای از قرآن و اهل بیت جدا مکن! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّـهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿٢٨ سوره مبارکه الرعد.


بعضی یحتمل اشکال می کنند که چرا اصلا باید تا این حد شیطان مضل طغیانگر درون را مهار کرد و چرا اصلا باید سعی کرد که دینمدار بود و چرا باید خداباور بود. یعنی اینجا می تواند یک دور باطلی واقع شود که خوب حالا اگر ما خداباوریم، پس چرا دیگر به شیطان چه کار داریم و اگر اینها را داریم دیگر چرا باید اینقدر به دینباوری پرداخت. اینها را خیلی نمی شود واردش شد چرا که یا ایمان داریم یا نداریم که به آن درجاتی از حکمت متعالیه برسیم که ما را به خداباوری ناب می رساند آنطور که می بینیم چطور یک ضربت امیرالمومنین به اندازه عبادت ثقلین ارزش دارد.

البته می شود هم به وجدان رجوع کرد و مثلاً پرسید که اگر ما هاله ای از نور دیدیم، آیا این جایز است که بعداً آنرا حاشا کنیم که خیر. کدام هاله ای از نور؟ نداریم! این می تواند شروع نظریه مکانیک کوانتمی و نسبیت خاص و عام باشد و فلسفه هایی که پشت آن است. یعنی باز ما مایلیم که به یک حکمت متعالیه ای از راه های ریاضی-فیزیکی برسیم و یحتمل نهایتاً نظریه حمیدی-مجیدی را نیز دریابیم. و اما حالا در این میان چطوری تبلور و چگالشی رخ می دهد که یک هاله ای از نور را مشاهده می کنیم و تا وقتی که این هاله همینطوری ادامه دارد در عین حال یحتمل ابرنواختری هم اتفاق بیافتد که مشاهده شود، این را در آینده چطور می شود برای دیگران شرح داد که نه تنها ما هاله ای از نور دیدیم و بلکه یک ستاره های دوتایی را مشاهده کردیم که تبدیل به یک ابرنواختر هم شد و از قبل انفجار این ابرنواختر نورانیتی رخ داد که همه را جذب تماشای خود کرد و بلکه تلسکوپهایی بدین منظور ساخته شدند و ...؟

خوب، حالا یحتمل یک بنده خدایی بفرماید که اینها اصلا چه ربطی به دین دارد و ما می توانیم اصلا قرآن و حدیث و دین و مذهب و همه و همه را کنار گذاشته و به مسائل ریاضی-فیزیکی و نجومی و هندسی و امثالهم قضایا پرداخت. بله، ولی در نهایت اتفاقی که می افتد این است که هیچ گارانتی ای وجود ندارد که چه هاله و چه ابرنواختری را که واقع شده است را مشاهده اش را آنگاه بارها و بارها حاشا نکند چرا که عظمت قرآن را هم نعوذ بالله حتی حاضر است که حاشا کند چون اصلا از همان اول هم با آن هیچ آشنایی چندانی نداشته است! و لذا بدان انقلاب علمی که باید برسد هیچ گاه نمی تواند برسد و بلکه هیمنطوری دارد درجا میزند. کی اینطور می شود؟ نه اینکه بگوییم فقط تروریستها هستند که اینطور دچار خواهند شد، بلکه هر چه بخواهی برای دانشمندان ریاضی-فیزیکی و هیمنطور علمای دینی یک قضیه ای را ثابت کنی که ببین من هم بلدم این را حل کنمها! ببین، آیا این ابرنواختری را که من دیدم تو هم می توانی ببینی؟ ما هذا لله! گویی هر کسی دارد ساز خود را می نوازد و کاری ندارد در موسیقی که این همه سازها ایجاد می کند، آیا هارمونی هم موجود است یا خیر هر کسی دارد مغرب و مشرق می زند؟!!! یعنی یک موضعیتی در کار است و یک عدم موضعیتی و اما اینکه چطور عدم موضعیتها را باید با هم همخوان کرد و آیا می توان اینها را با هم زور کرد که همخوان شوند آنطور که اگر اسپین ذرات با هم در نقاط دور دست فرق داشتند بتوان گفت اینها نتیجه از یک آزمایش همزمانی نبوده است و بلکه زورکی است که با هم فرق دارند و بلکه اگر نتیجه یک آزمایش مشترک هم بود می توان آنها را زورکی کاری کرد که وانمود کنیم اینطور نیست؟!!! البته این داستان می تواند سر درازی داشته باشد و متغیرهای نهانی در کار باشند و مثلاً این بنده حقیر نیز سعی کنم خدای ناکرده نقطه نظر خودم را به همه بی جهت تحمیل کنم. و همانطور که می دانید این می تواند کار خیلی غلطی باشد. و صد در صد هم درست نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿٨١ سوره مبارکه الاسراء


و لله در العلامة الشریف سلالة السادة العلویّة الحضارمة الأماثل، النّاطق بلسان الصّدق فی الآخرین، و الصّادع بالحق غیر خائف من لومة اللّائمین، شیخنا فی الرّوایة السیّد الجلیل ابو على محمد بن عقیل بن عبد الله العلویّ الصّادقی العریضی الحضرمی الأصل، الحدیدیّ المسکن، المتوفّى 1350 حیث قال فی کتابه النفیس (العتب الجمیل على أهل الجرح و التعدیل ص 3 ط صیدا) ما لفظه بعد کلام طویل: و احتجت إلى البحث فی بعض الأسانید و الفحص عنها لرجاله الصنادید، فقرأت شیئا من کتب أهل الجرح و التعدیل، فلمحت فیها بعض ما یوجب العتاب، و العتاب من موجبات ثبات المحبّة بین الأحباب، إذ رأیتها خاویة الوطاب من النقل عن أهل البیت الطاهر، و من الرجوع إلى أحد من أئمّتهم الأکابر، فی تعدیل العدل و جرح الفاجر، بل رأیت فیها جرح بعضهم لبعض الأئمّة الطاهرین بما لا یسوغ الجرح به عند المنصفین أو بما یحتملون ما هو أشدّ منه بمراتب للخوارج و النّواصب المبعدین، رأیتهم إذا ترجموا لسادات أهل البیت أو لمن تعلّق بهم، اختزلوا الترجمة غالبا و أوجزوا، و إذا ترجموا لأضدادهم أو لأذناب أعدائهم أطالوا، و لعذرهم أبرزوا، و من المعلوم ما یوهمه الاختزال، و ما یفهم من الإسهاب‌ و الاسترسال، رأیت فیها توثیقهم عن ناصبی غالبا و توهینهم الشیعیّ مطلقا، و رأیت و رأیت.

 (احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، صص 17-18، http://lib.eshia.ir/10271/0/6 )


«ضَرْبَةُ عَلِىّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَینِ».

ارزش ضربتى که على در روز خندق بر دشمن [یعنی بر عمرو بن عبدود] فرود آورد از عبادت جهانیان برتر است.

(فروغ ولایت، آیت الله العظمی سبحانی،  ص 100، http://shia.ir/fa/persian/book?bookID=163&page=4#1)


یک تجردی در کار است که ما در قرآن و تفسیر و حدیث و فقه و اصول فقه و ریاضی-فیزیک ملاحظه می کنیم. مثلاً اینکه آیا ما به دیفئومورفیسمها در خمینه ها احتیاج داریم یا به دیفئومورفیسمها روی کلافهایی که روی خمینه ها واقع می شوند در نظریه زایبرگ-ویتن یک امر انتزاعی است که خمینه کجا ختم می شود و کلاف روی آن کجا شروع می شود و معنای دیفئومورفیسم خمینه های چهار بعدی چگونه است. پس ما در حالات مختلفی با انتزاعات و مجردات مختلفی سر و کار داریم که آیا ما را به نظریه حمیدی-مجیدی نیز برساند یا خیر. و اما اینکه یک مرتبه در امر مدافع حرم بفرمایید کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام یا اینکه بفرمایید حضرت علی بن ابی طالب با عمرو بن عبد ود وارد جنگ شد و ضربت او از عبادت  جهانیان برتر است، لزوماً این معنا را نیز نمی رساند که بفرمایید حیف از این مسجد که در فلان دیار بود چرا که می خواهید یک کاری کنید که معلوم نیست باید دم خروستان را باور کرد یا قسم حضرت عباستان را. یعنی انگیزه شما چیست؟ چرا می فرمایید که حیف از این مسجد که در فلان دیار بود؟ آیا این دیار است که بد است یا مسجد است که مسجد ضرار است یا هر دو؟ هر چیزی را در اسلام که نمی شود پای مبارزه با نفس طوری حساب آورد که آن نفس هم به امیرالمومنین و حضرت رسول وصل است. بعضی نفوس هم در مبارزه با نفس خود گیر می کنند و نمی توانند به حضرت رسول و امیرالمومنین وصل شوند و بلکه هیچ گاه اسلام هم نمی آورند و بلکه با اسلام هم سر ستیز دارند. مسئله فقط مسجد و امیرالمومنین و حضرت رسول علیهم السلام نیست، و بلکه مسئله این است که یک نفسی تا چه حد می تواند با آن شیطان درونش وارد مبارزه شود تا حتی بر آن غلبه کند. یعنی یحتمل کسی هر چه می بیند همان خمینه و دیفئومورفیسمهایی است که روی آن است و ماورای آن که کلافهایی است روی آن خمینه دیگر یحتمل نتواند درک کند.

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً

این الطالب بدم المقتول بکربلا


مسئله مدیریت استاندارد بانکی از این لحاظ مهم است که مثلاً بنده حقیر ارتباطم با بانکها این باشد که پولم را می روم در بانک می گذارم که یحتمل کسی اشکال کند که این را می توانستی جای دیگری هم نگه داری کنی. و اما از مدیریت بانکها چه متوجه می شوم؟ یا هادی المضلین. التفات بفرمایید که یک شبکه بانکی جهانی داشته باشیم که برای فقرا است برای اینکه اللهم ادخل علی اهل القبور السرور اللهم اغن کل فقیر... اللهم اصلح کل فساد من امور المسلمین اللهم اشف کل مریض ... و لذا بجای اینکه مردم بروند پولشان را در بانکها بگذارند، بانکها به افراد فقیر همینجوری پول است که می بخشند و ارائه می دهند. این را می گویند بانک اسلامی بر حسب قرض الحسنه. حالا مطلوب است اجرام ذرات بنیادی مدل استاندارد و از جمله ذره هیگز آن و نرم افزار و بلکه سخت افزار سویفت مربوطه. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه عرضک توعاً و تمتعه فیها طویلاً.


یک وقت هست که یک کاردینالی است که غیرقابل دسترسی است، برای اینکه اگر کاردینالهای دیگری که خودشان کوچکتر از آن کاردینال هستند کلاس زیرمجموعه های او هم کوچکتر از او است! و این سوای غیرقابل دسترسی بودن است وقتی که کاردینال منافقی با این کاردینال غیرقابل دسترس  می خواهد ملاقات کند و نقاط اشتراک آنها یک تعداد نقاط متناهی است. مثل این می ماند که بنده بخواهم بروم خدمت ولی فقیه و بفرمایند خوب حالا می خواهی بروی خدمت ایشان، برو. ولی چه می خواهی نزد ایشان بگویی؟ مثلاً بنده حقیر عرض کنم که می خواهم برای ایشان دعای ندبه بخوانم! یعنی یک وقت هست که کاردینالی هم قابل دسترسی است، و نه اینکه غیرقابل دسترسی است، و اما نمی دانی حالا که ایشان قابل دسترسی است اصلا باید چه کرد؟ حداکثر اینکه می توانی بروی پشت سر ایشان نماز بگزاری یا گوش کنی ببینی ایشان چه می فرمایند یا اینکه به امری از امور ایشان برسی و آنرا یحتمل بتوانی انجام دهی. 


مسئله نظریه حمیدی-مجیدی را یافتن نیز یحتمل از این دست است که نظریه زایبرگ-ویتن را یافته ای و نظریه نسبیت خاص و عام را هم همینطور و حالا نقاط مشترکی بین اینها و نظریه های گرموف-ویتن و امثالهم می یابی و آنها را از لحاظات ریاضی-فیزیکی مقایسه می کنی و نقاطی متناهی می یابی که اشتراک دارند. و اما کجاها نقاطی بی نهایت است که اشتراک دارند و کجاها است که بینهایت از هم واگرایی دارند و کجاها است که تا حدودی همگرایی دارند و کجاها است که یحتمل همگرا هم هستند؟ البته این یک دیدگاه ریاضی-فیزیکی مسئله است.


و اما این مسئله که یک فاصله ای است بین اینکه از راه رسول اکرم و ائمه معصومین و 14 معصوم است که انسان می تواند خدا را دریابد. و اینکه بعد از اینکه خدا را شناختیم هنوز یک فاصله عظیمی است بین ما و خدا از انواع جزء به کل ذره ای و قطره ای از یک دریا و بلکه دریاها. و از همین دست مسائل است که مشکل غیرقابل دسترسی بودن حضرت ولی فقیه را برای خیلیها غیرقابل فهم می کند که آقا من هم با ولی فقیه حرف دارم. و خوب، بالاخره همه حرف دارند، ولی حرفت چیست؟ مثلاً حرفت را بنویس و برای ایشان بفرست. نخیر، بنده حقیر می خواهم در حضور ایشان حرفم را با ایشان در میان بگذارم و بلکه اصلا دوست دارم فقط در حضور ایشان باشم. به کسی هم مربوط نیست! این است که می فرمایند اقا معذرت می خواهیم، ایشان در دسترس نمی باشند. حالا اگر مثلاً می فرمود که بنده مدل استاندارد فیزیکی بانکها و اقتصاد مقاومتی را یافته ام که مثلاً در مورد بانکها بهتر است که جرم بالا و پایین اینها باشند و جرم افسون و شگفتی اینها و سر و ته اینها چرا که مدل استاندارد فیزیکی مدل بانکها و بانکداری  با مدل استاندارد فیزیک میدانهای ذرات بنیادی فرق می کند و باید اجرام را بر حسب مدل زیر بررسی تطبیق داد. و لذا می خواهم اینها را خدمت ولی فقیه عرض کنم تا بلکه بهتر به اقتصاد مقاومتی کمک کند. و اینها را همه را نوشته ام و می خواهم به ایشان ارائه کنم. خب، باید نرم افزارهایشان را بسازی و آنها را ارئه کنی و ببینیم اگر مثلاً از سویفت بهتر بودند و بررسی شدند و مورد قبول افتاد، آنگاه می توانی خدمت ولی فقیه برسی و کارت را ارائه دهی. و اما نظریه حمیدی-مجیدی هنوز چیز دیگری است و با این حرفها نمی توانی بدان برسی و حالا حالاها کار داری! و حضرت ولی فقیه و بلکه خیلی از حجج اسلام و آیات عظام دیگر نیز غیرقابل دسترسی هستند که بلکه خیلی از اساتید دانشگاهی نیز همینطور! بچه نشو! گمراه نکن خودت را و بی خودی خودت و همه را هم آزار نده و ادعاهای الکی نکن! نمک طعام بخواهی داریم و اما برای خودش نمک طعام را بخواه و نه برای غیر او. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّـهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﴿٦٤ سوره مبارکه آل عمران


(والحمد فضله)، أشار إلى العجز عن القیام بحق النعمة، لأن الحمد إذا کان من جملة فضله فیستحق علیه حمدا وشکرا فلا ینقضی ما یستحقه من المحامد، لعدم تناهی نعمه.
واللام فی " الحمد " یجوز کونه للعهد الذکری وهو المحمود به أولا.
وللذهنی الصادر عنه، أو عن جمیع الحامدین.
وللاستغراق، لانتهائه مطلقا إلیه بواسطة أو بدونها فتکون کل قطرة من قطرات بحار فضله، ولمحة من لمحات جوده. والجنس: هو راجع إلى السابق باعتبار.

( الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، الشهید الثانی زین الدین الجبعی العامری، صص 222-223، http://lib.eshia.ir/10102/1/222 )


یک دلیل بین بینهایت دلیلی که خدا مضل نیست، این است که هر چقدر هم که شیطان خدعه و نیرنگ و گمراه کند و میدان عمل شیطان اگر بزرگترین شیاطین هم باشد، ضعیف است و آن میدانی که برای مومنین و مسلمین وجود دارد که آنها را بسمت خدا ببرد یک میدان بی نهایت قوی ای است. کافی است بسمت خدا برویم. ما همه از خداییم و بسمت خدا می رویم. یعنی اگر این را کسی باندازه کافی بتوان دید که همه داریم بسمت خدا می رویم، آیا دیگر کسی حاضر خواهد شد که شرک بورزد یا کافر و منافق هم شود؟ اصلا قابل مقایسه نیست که کسی اعتصام کند به حبل الله المتین و آن اندازه از رحمت و عظمت و بخشندگی خدا را دریابد و بعد بخواهد در درگاه خدا دعا نکند که گناه نکند و کمال انقطاع بسمت او را دریابد. وودی آلن هم اگر بود، همین کار را می کرد. ساهارون شله هم همین کار را میکرد. و آقای حسینزاده هم که صددرصد همین کار را می کند. آن میدان را باید دریافت که چطور همه دارند همین کار را می کنند حتی اگر ندانند. یعنی فرض بفرمایید که ما یک دنباله ای از اعداد را داریم که دارد به یک چیزی میل می کند، آیا این انگیزه بهتر است که بسمت گمراهی میل کند یا بسمت خدا میل کند؟ یعنی ما آیا می توانیم دنباله گمراه را با دنباله بسمت خدا مقایسه کنیم یا در همه حال غیر قابل اندازه گیری خواهد بود؟ در حقیقت وقتی همه واعتصموا بحبل الله و لا تفرقوا کرده اند و همه دارند بسمت خدا می روند، این اندازه گیری هنوز هم خیلی خیلی سختتر خواهد شد از وقتی که یک عده معدودی یا حتی همه بسمت گمراهی بروند طوری که هر چه تعداد گمراهان بیشتر شوند اندازه گیریها سختتر هم خواهند شد. مثل این می ماند که در نظام بانکی مدام اختلاس شود و رو به فساد گذارد. اندازه گیری این فساد چگونه است؟ یعنی یک وقت هست که ما نظام بانکی بسته ای داریم که از نظام بین المللی جدا است. و اما یک وقت هست که در یک نظام بانکی بین المللی واقعیم که می گوید دو میلیارد دلار پول تو را که برنمی گردانم و بلکه بقیه اش را هم بتوانم بلوکه و تحریم می کنم. و لذا یک فسادی در کار است و اما بی نهایت راه های دیگر هم هست که از این فسادها جلوگیری شود. موضوع این است که اگر کسی هر چه متصور می شود، فساد است دیگر کارش ساخته است. ولی اگر آن مقداری از فساد که در مقابل کارهای دیگرش انجام می شود در حد صفر یا خیلی کوچک باشد، آنگاه او یحتمل می تواند فساد خود را اصلاح کند. و الا که نظام بانکی اش یحتمل به هم می ریزد و سقوط می کند. این می تواند یک تاکتیکی باشد که اجازه دهد دشمن فساد کند که بعد خود او باشد که بیشتر به تله هم خواهد افتاد. اگر اینچنین نبود و ما می دانستیم که چطور جلوی فساد دشمن را می توان گرفت که دیگر آنوقت کربلا نداشتیم. البته تا یک جای قضیه طوری است که فساد یحتمل خود را نشان نخواهد داد آنجایی که ما با کوارکهای بالا و پایین بیشتر سر و کار داشته باشیم، آنجاهایی که جرم کوارکها بالاتر روند و مثلاً وارد کوارکهای افسون و شگفتی یا سر و ته شویم، آنگاه یحتمل راه کاغرها سختتر می شوند. یک مسئله این می شود که دیگر از کوارکهای بالا و پایین گذشته ایم و به انرژیهای بالاتری رسیده ایم که ماورای کوارکهای بالا و پایین است و ما را وارد حیطه ی ذرات بنیادی عجیب و غریبتری کرده است.... این است که یک وقت هست که کسی به کمال انقطاع بسمت خدا می خواهد برسد و گمراهیهای او کاری می کند که شخص وارد دشمنی با اسلام دارد می افتد و کمال انقطاع از خدا نصیبش می شود و دارد در حقیقت کار دشمن را می کند. و اما یک وقت هست که مثلاً ما می خواهیم یکی از سخنرانیهای رهبری را ببینیم و نمی توانیم پیدا کنیم، و لذا یک سخنرانی دیگری را می توانیم ببینیم. البته اگر آن سخنرانی مورد علاقه هم یافت می شد که خیلی بهتر هم بود. ولی خوب نیست. و لذا بنده دوباره سخنرانی مخصوص عید نوروز را در حرم حضرت رضا علیه السلام را دیدم. و خیلی هم آموزنده بود. البته می توانید هم سخنرانی را بخوانید بجای اینکه بشنوید. ولی یحتمل اگر سخنرانی را بشنوید و کار خود را هم انجام دهید خیلی روشنگرتر هم خواهد شد. مثلاً یحتمل اگر بخواهید در مورد کاردینالها و اصل انتخاب (axiom of choice) و فامیلهای خوشحال و فامیلهای دیوانه در منطق ریاضی  کار کنید، و در عین حال به سخنرانیهای مقام معظم رهبری گوش کنید، یحتمل مسائل خیلی روشنگرتر شود. حالا بعضی هم یحتمل حوصله شان نیاید نه گوش کنند و نه بخوانند. ولی این مسئله مهمی است که ما بخواهیم این مفاهیم را منطقاً درک کنیم طوری که تفکیکی قائل شویم که آیا ما در یک میدان هابیلی-قابیلی است که در فلسطین داریم کار می کنیم و کی هابیل است و کی قابیل؟ یا خیر، ما به فلسطین خیلی هم کاری نداریم که اصلا چه دارد آنجا می گذرد و این منطق را داریم از لحاظ مدل استاندارد فیزیک و بیماری استاندارد به دیگر منظورهای منطقی و هندسی و ریاضی-فیزیکی و بلکه از لحاظات نظریه زایبرگ-ویتنی و نه نظریه های حمیدی-مجیدی نیز بررسی می کنیم و کاری هم نداریم فرق قضایا کدام به کدام است. از این لحاظات یحتمل راه حلها را یافتن باید دقت بیشتری به خرج داد و هم گوش کرد و هم خواند و هم نوشت! و اما نه هر چیزی را هم خواند و نوشت و گوش کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. 

حَتَّىٰ إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ ۖ وَلَا یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ ﴿١١٠ لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ ۗ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَىٰ وَلَـٰکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ﴿١١١ سوره مبارکه یوسف


اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ اَلذَّابِّینَ عَنْهُ وَ اَلْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ اَلْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ] وَ اَلْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ اَلسَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ اَلْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ

کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام.

 وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ﴿٦٠ سوره مبارکه غافر


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. منطقاً، برای اینکه از الف_0 شروع کرده و به الف_1 و یحتمل الف_2 برسیم یک لوازمی دارد. فرض بفرمایید که ما می خواهیم شهری بسازیم و عمله و بنایی را استخدام می کنیم و خود نیز همراه با عمله و بناها مشغول کار می شویم. آیا ما لزوماً به ماورای عمله و بنا هم دسترسی خواهیم یافت؟ آیا ما به ماورای عملگی و بنایی هم به چیز دیگری دست می یابیم؟ و لذا ما منطقاً الف_0 و الف_1 و الف_2 را که داشته باشیم، چه تحلیل و هندسه و نظریه اعداد و ریاضی-فیزیکی نظری و عملی را می توانیم داشته باشیم. و اینها همه درست، و اما آیا ما به حکمت متعالیه نیز مایلیم برسیم یا به همین حدود اکتفا می کنیم؟ اصلا ما آیا حاضریم همان نمازهای یومیه خود را اقامه کنیم؟ و اگر اینطور است، آیا تا چه حد می توانیم با آن نظامهای سلطه جو و استکباری که خود را معمار عالم می پندارند و از عملگی و بنایی به فراماسونری می پرند و جهش می کنند و نظامها را بینهایت هابیلی-قابیلی می کنند، مقابله کنیم؟ خدا آخر عاقبت همه ما را بخیر کند.

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ ﴿١٨٦ سوره مبارکه البقرة


در برنامه یاد خدا، آقای حسینزاده یک تعبیر خیلی زیبایی دادند از مقام فقر و نیاز انسان به دعا کردن به درگاه او که این بنده حقیر را بین خواب و بیداری به سر وجد آورد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. مسئله اینجا این است که اگر قرار است هر چه می خواهیم از خدا بخواهیم، پس چرا اینقدر برای غیر او و از جمله مثلاً نمک طعام یا امام زمان علیه السلام است که درخواست می کنیم؟ امام زمان علیه السلام از نوع دیگری است که نه بسبب او است که همه درخواستهای ما مستجاب می شود و بلکه او راه درست را نشان ما می دهد.

برای مثال، بنده این را از سر شرمندگی و خجالت عرض کنم که این حقیر زمان پایان جنگ آنگاه که قطعنامه پذیرفته شد نمی دانم چطور شد که به ایران آمدم! و در یکی از این مینی بوسهای فیات قدیمی بود که دیدم همه حا را چراغانی کرده اند و از سر گیجی خود به مسافر بغل دستی ام پرسیدم این چراغانیها برای چیست؟! او تعجب کرد و گفت که مثل اینکه مردم نیمه شعبان را هم یادشان رفته است. و در ضمن با یک حالت عجیبتری گفت که جنگ تمام شد، امام قطعنامه را پذیرفته است. خدایا یک طرفة عینی ما را به حال خود وا مگذار! لا اله الا الله. اللهم یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق حسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین، اللهم بحق حجتک المهدی.

و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا 103 سوره مبارکه آل عمران


فرض بفرمایید که یک شیخی یک بنده خدایی را می بیند و به او می گوید که سعی کن اینقدر حقیر نباشی و به رحمت خدا هم امیدوار باشی و اگر خواستی قمار کنی برو نزد فلان قاب باز و اگر خواستی دنبال فحشاء بروی، اول صبح برو و اگر خواستی خانه ات را خراب کنی و دوباره بسازی یا بفروشی، اول سر در خانه ات را خراب کن. و حالا این مسائل اخلاقی را رعایت کن، تا حالا ببینیم بعداً تا کجاها می توانی پیش بروی.


این در صورتی است که ببینیم این بنده خدا در چه محیطی است که واقع شده است. اگر شیخی با آقازاده خود هم هست که نصیحت می کند که آقا اینطور کن و اینطور باش، و آن اقازاده بلکه با منافق و ضاله و مشرک و کافر است که سر و کار دارد. یحتمل اگر به او بگوییم که آقا جان سعی کن معتاد نشوی به این کارهایت، فایده ای نداشته باشد. مسئله این است که باید بفهمد که بیماری استاندارد را چطور می شود درمان کرد و مدل استاندارد فیزیک چه می گوید؟ و اصلا در چه میدانی قرار داریم. یعنی ما یحتمل می خواهیم تک تک به اعتصام به حبل الله داشته باشیم و این در صورتی است که آیه شریفه می فرماید جیمعاً به حبل الله اعتصام کنید. و بنده حقیر حرفم این است که جمیعاً باید برویم مدافع حرم شویم و کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام. مداح اهل بیتش هم همینطور و مرجع تقلید هم همینطور و حتی امام زمانش هم همینطور همه و همه باید مدافع حرم باشیم و هستیم و خواهیم بود. اینجوری است که نظریه تایشمولر اینتریونیورسال را می توانیم بهتر درک کنیم که چطور می شود از طریق تاترهای هاج حدس آ ب ث ABC را حل کرد.


التفات بفرمایید که اگر ما از بینهایت اعداد صیحیح به بینهایت اعداد حقیقی رسیدیم و بعد به توابع روی اعداد حقیقی و ... طوری که از الف_0 به الف_1 به الف_2 و ... همینطوری رفتیم، مقدار پیچیدگیها آنطور نیست که بفرمایید ما یک استقرائی داریم که بین الف_0 و الف_1 و الف_2 را درک کردیم، و لذا الفهای بالاتر را هم درک خواهیم کرد. منطقاً ما می توانیم الفها را تعریف کنیم و اما هندسی و ریاضی مسئله چطور می شود و فیزیک آن چه می شود؟ اینها یحتمل پیچیدگیهایی پیدا کنند که نتوان گفت بنده حقیر به این کارها کاری ندارم و می پرم می روم می نشینم سر تاترهای هاج ببینم فروبینویدها چطور می شوند. و مثلاً این مقالات منطق ریاضی هورویتز-شله و تورنکویست را راجع به این مجموعه زیرمجموعه های اعداد صحیح بنام  فامیلهای دیوانه را ببینید:

http://arxiv.org/pdf/1605.02419v1.pdf

http://arxiv.org/pdf/1605.02419v1.pdf


خوب، مسئله این است که این دیوانگی چه ربطی به بیماری استاندارد دارد و این چه ربطی به مدلی که ما برای مدل استاندرد فیزیک دادیم دارد و بلکه به نظام بانکی و اقتصاد مقاومتی نیز چه ربطی پیدا می کند؟ و نهایتاً اینها همه به نظریه های حمیدی-مجیدی چه ربطی دارد؟


والأول أبلغ، لأن زیادة اللفظ تدل على زیادة المعنى، ومختص به تعالى، لا لأنه من الصفات الغالبة، لأنه یقتضی جواز استعماله فی غیره تعالى بحسب الوضع ولیس کذلک، بل لأن معناه المنعم الحقیقی البالغ فی الرحمة غایتها.
وتعقیبه بالرحیم من قبیل التتمیم، فإنه لما دل على جلائل النعم وأصولها ذکر الرحیم لیتناول ما خرج منها.
( الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیة http://lib.eshia.ir/10102/1/218 )


بالاخره بنده حقیر یحتمل نتوانم به آقازاده ام عرض کنم که بچه جان برو فقه و تفسیر و قرآن بیاموز. و اما بالاخره نباید عرض کنم که اینقدر ماهواره و اینترنت و موسیقی و کتب متفرقه را نیز دنبالش نرو و بلکه یک وقت دیدی که به راه های نفاق و ضاله و شرک و کفر افتادی؟ حالا اینها را همه را داری، ولی بهتر نیست که بروی دنبال عفت و عصمت و غیرت و شجاعت و ایمان و امید به خدا؟ بهتر نیست بروی دنبال انقلاب علمی؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿٨٦ سوره مبارکه هود.


الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَلَوِیُّ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ جُمْهُورٍ ، عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْحَسَنِیِّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعُرَنِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ ، عَنْ أَبِیهِ :


عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ : « مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَلاَّ یَمُوتَ فِی وسَطِ فُسْطَاطِ الْمَهْدِیِّ أَوْ عَسْکَرِه.


نکته برای نکته سنجها اینکه زیرنویس آخری در پست بر حسب یک احساسی که نمی دانم از کجا به این بنده حقیر دست داده بود، حذف شد! نه اینکه عرض شود که یک نکته ای است که به انقلاب علمی کمک خواهد کرد یا بر علیه آن کار خواهد کرد و اما خوب، این هم برای خود نکته ای است.


قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ﴿١٠٩ سوره مبارکه الکهف


مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ ۚ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥ سوره مبارکه جمعه


به یک عبارتی، وقتی این دو آیه را کنار هم می گذاریم است که وجوب انقلاب در علم روشن می شود. مثلاً فرض بفرمایید که ما می خواهیم حدسهای ویل را ثابت کنیم آنطور که گرتندیک در برنامه ای برای هندسه جبری شروع کرد و دلینیه بالارخره آنرا اثبات کرد. خوب، این یک کار زیبای سختی است که جای فهم دارد. و اما چه تاثیری در انقلاب علمی دارد و تا چه حد صاحب برنامه را به سر منزل مقصد می رساند؟ این سوالی دیگر است همانطور که همین سوال را می توان در مورد هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک نیز پرسید. ولی اینجا خود مدل استاندارد فیزیک یا هندسه ناجابجایی یا هندسه جبری یا نظریه انگیزه ها نیست که باید زیر سوال رود و بلکه انگیزه هایی که از این نظریات ناب ریاضی-فیزیکی داریم که مثلاً چطور می توان از نظریه زایبرگ-ویتنی به نظریه حمیدی-مجیدی نیز یحتمل رسید؟! اینجا اصولاً باید دید که توپولوژی حاصل از هندسه ناجابجایی که از مدل استاندارد فیزیک نتیجه می شود، ایا ما را به سمت کمثل الحمار یحمل اسفارا است یا لنفد البحر قبل ان نفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا است. و خوب، اینکه این مدل استاندارد چطور در ال اچ سی و تواتران و فرمی لب و (سوپر)کامیوکند و رنو و ... یحتمل متجلی می شود، تا حدی هم بستگی به این دارد که همینطوری که از بالا و پایین به افسون و شگفتی به سر و ته می رویم، تا چه حد ذرات کوارکها تبدیل به ذرات عجیب و غریب (exotic particles) یحتمل کم یاب یا نایات می شوند که در طبیعت کمتر یافت می شوند. این را بعداً یحتمل بد نباشد در مورد سیستم بانکی و اقتصاد مقاومتی محلی خودمان مثال بزنیم. ولی مسئله این است که اکثر ذرات در طبیعت مثل پروتون و توترن از کوارکهای بالا و پایین است که تشکیل شده اند و نه از افسون و شگفتی و سر و ته. حالا یحتمل ابرتقارنهایی رخ می دهند که همان بالا و پایین را به افسون و شگفتی و سر و ته می انجامد، یا این بعید است؟


اینجا اجازه دهید که ما به جان جهان برگردیم آنطور که می فرماید جان جهان دوش کجا بوده ای، نی غلطم در دل ما بوده ای! مسئله این است که فرض بفرمایید که نیمه شعبان است و مادری کودکش از سر حد محبت متبلور می شود و متولد می گردد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خوب، حالا ما قرار است ببینیم که ایا هاله ای حول این کودک عزیز است که متجلی است، یا هر چه ما می بینیم هاله ای است که حول همان بعضی از چراغها است که یحتمل هم از الکترودینامیک کوانتمی است و بس. یعنی نور را بصورت ذرات فوتون و نه طیفی از انوار می بینیم چرا که یحتمل چگالش نمکهای سدیم یا پتاسیم یا سزیم یا فرانسیم شدیداً متبلور شده است و در دید ما تاثیر می گذارد و باید آنرا یک جورهایی درمان کرد. یعنی یک انقلاب درونی باید اتفاق بیافتد که این نوع از چگالش را تغییر دهد و دید ما را ترمیم بخشد. و اما یک وقت هست که در محیطی واقع شده ایم که به این نوع از چگالش واقفیم و می دانیم چه کنیم که چنین نشود و چنین تبلوری واقع نگردد. و لذا مانع از چنین وقوعی می شویم. و مثال جان جهان آن است که هر چه او بیاید و بفرماید که هاله ای از نور است که حول آن چراغ. نمی بینی؟ می فرماید، الکترودینامیک کوانتمی است! یا برو چشمت را بده معاینه. نگاهت را عوض کن! آقا هاله می بینم، تو نمی بینی؟ نخیر، برو دنبال کارت! نخیر، لابد صداهایی هم در گوشت داری؟ نکند موادی هم استفاده می کنی و توهم و تخیلات بهت دست داده است؟ عصر غیبت را با داروها و مواد روانگردان می خواهی تجربه کنی؟ اینجوری نمی شود. ما اینجا یک گیری داریم که گره اش به این سادگیها باز نخواهد شد که جان جهان چرا در غیبت است و هندسه معرفت الله در منزلت عقل را چطور می توان یافت. الهی هب لی کمال الانقطاع الیک.


مثال دیگر قضیه اقتصاد مقاومتی و بانکداری اسلامی است که وقتی ما بهره سپرده ای بیست درصدی داریم و می توان خمس سپرده مالت را به عنوان بهره یک ساله گرفت. خوب، این خوب است. و اما چطور می توانی سپرده ات را ده برابر کنی؟ چطور می توانی به این نتیجه برسی که خدا هر چقدر بخواهد به هر کس که بخواهد بی حساب می دهد. و بعد آیا دوباره او قرار است همین را هم برود بانک سپرده کند و سود بیست درصدی اش را بگیرد یا قرار است از اضافه مالش خمسش را هم بدهد. البته ما مالیات هم داریم که یحتمل از درآمدها کم می شوند. و اما بانکها قرار است که به متقاضیان وام در حدود قرض الحسنه نباشد با کمی بیشتر از کارمزد وام مسکن و کار و امثالهم دهند. و این همینطوری اگر پیش رود و انجام نشود، بمرور زمان کارها سنگینتر می شوند و درآمد بانکها بعلت سپردن سپرده ها به بانکها بیشتر می شود و وام گرفتن هم بیشتر انحصاری می شود و موانع بیشتری ایجاد می شوند. حالا اینکه ما قرار است چطور به یک شبکه بین المللی بانکی تحریمی وصل شویم که کل عالم را در انحصار خودش می بیند باز مسئله ای دیگر است که بهتر است رئیس صندوق بین المللی پول را این دفعه خواستیم انتخاب کنیم کسی باشد که برای صلاح خودش یا حجاب را بهتر رعایت کند یا دچار فسادهای اخلاقی برای خود و دیگران نشود. و اینها همه یعنی چه؟ یعنی اینکه انقلاب علمی اینجا و آنجا در اثر گویی ابرتقارنهایی جرقه هایی می زند که حالا بیا و ببین ایا ما دچار شعرگویی بحر مطولی که نشده ایم که بخواهیم آیات الهی را بصورت کلمات پروردگار بنویسیم اگر بحرها و دریاها را به عنوان مرکب حساب کنیم و مثل آنرا هم به مدد آوریم باز دریاها خشک می شوند ولی کلمات خدا تمامی نخواهند داشت. و انقلاب علمی است که بعد از انقلاب علمی رخ خواهد داد. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. الرحمن الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین. اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.

در رابطه با توپولوژی یاد شده مورد بحث در نظر قبل در رابطه با انقلابهای علمی، این سوال پیش می آید که تا چه حد در مدل استاندارد فیزیک می توان چنین مدلی را به ذرات بنیادی و از جمله کوارکها و ابرتقارنهای مربوطه آنها نسبت داد. در هر نسلی از کوارکها، کوارکهای بالا و پایین، افسون و شگفت، سر و ته را داریم. و همینطوری که از یک نسل به نسل بعد سیر کنیم، جرم کوارکها بیشتر می شوند. مثلاً اگر جبر اوپراتوری مربوط به بالا یک توپولوژی داشته باشد، آیا جبر اوپراتوری مربوط به پایین هم همان توپولوژی را خواهد داشت. و آیا ابرتقارنی داریم که پایین را بالا یا بالا را پایین کند؟ و همینطوری که به نسلهای بعدی می رویم چه بر سر توپولوژیهای جبرهای اوپراتوری مربوطه خواهد آمد؟ و معانی ریاضی-فیزیکی با مدل منطق ریاضی جزء به کلی تا چه حد تطبیق خواهد کرد؟  ....

اللهم لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا ولا تذلنا بعد إذ أعززتنا، ولا تضلنا بعد إذ وفقتنا، ولا تهنا بعد إذ أکرمتنا، ولا تفقرنا بعد إذ أغنیتنا، ولا تمنعنا بعد إذ أعطیتنا، ولا تحرمنا بعد إذ رزقتنا، ولا تغیر شیئا من نعمک علینا ولا إحسانک إلینا لشئ کان منا ولا لما هو کائن فان فی کرمک وعفوک وفضلک سعة لمغفرتک ذنوبنا برحمتک، فأعتق رقابنا من النار بلا إله إلا أنت. (بحار الانوار، جلد 88، ص 25-26، http://lib.eshia.ir/71860/88/25 )


یک منطقی هست که پشت مریئولوژی (Mereology) جزء به کل نظریه مجموعه ها است که در مورد اغوی و اضلال شیطانی و اغوی و اضلال خدا می توان وارد بحثش شد. فرض بفرمایید که دو زیرمجموعه جدا از هم الف و ب دارید. آنگاه قاعدتاً اعضای مجموعه الف غیر از اعضای مجموعه ب هستند. و نمی توانید اعضایی از الف و ب داشته باشید که هم متعلق به الف و هم متعلق به ب باشند. اما ایا واقعاً اینطور است؟ یعنی فرض بفرمایید که ما کسی را داریم که مازندرانی است و کسی را داریم که خوزستانی است. و صد در صد هم مازندران جدای از خوزستان است. و اما نمی توان کسی را داشت که هم مازندرانی باشد و هم خوزستانی طوری که مثلاً پدر او مازندارنی است و مادرش خوزستانی است یا به نوع دیگری دو وطنه شود؟ یحتمل می شود! و خیلی هم می شود.

خوب، اینجا مسئله کمی پیچیده می شود وقتی می خواهید زیرمجموعه هایی را در نظر آورید که معنای بی نهایت را هم باید در مفاهیم داشه باشید و حتی بینهایتهایی از مراتب بالاتر و کاردینالیتیهای از نوع الف_1، الف-2، الف_3، .... یعنی ما مجموعه هایی داریم و بعد کلاسهایی از مجموعه ها و کلاسهایی از کلاسها و .... و اما آیا می توانید بفرمایید که ما مجموعه ای داریم که متعلق به خودش است و یک حالتی از پارادوکس را شامل شوید؟!! مثلاً در مجموعه اعداد حقیقی هر چقدر ریزتر شویم که اندازه اش هم صفر باشد، می بینیم که ما انگار باز می توانیم به بی نهایتهایی برسیم که از نوع الف_1 هستند. التفات می فرمایید؟ حالا شما در نظر آورید که هم خدا می تواند اشخاصی را که دچار اعمال شیطانی شده اند را گمراه و هم شیطان می تواند این کار را انجام دهد طوری که خدا افراد شیطانی را اجازه نمی دهد که وارد چتری که پناهشان خدا است شوند. و چرا؟ چون آن تضرع و فروتنی و تذللی را که در دعا و انابه مومنین دارند آنهایی را که شطان گمراه کرده ندارند. و لذا نهایتاً مثلاً از ریاضی-فیزیک اصلا نمی خواهند بالاتر روند و بلکه حاشا می کنند که چیزی بالاتر از ان هم هست. 

و لذا یک عالم الهی یک نوشته ای را که می خواند، جنبه الهی آنرا می بیند و یک عالم ریاضی جنبه ریاضی و یک عالم ریاضی-فیزیکی جنبه خاص خود را و عالم فسلفی یا سیاسی نیز همینطور. و اما اینکه چطور قرار است همه اینها را با هم جمع کند و در منزلت عقل در معرفت هندسه دینی قرار دهد؟ یحتمل اینجاها گیر کند چرا که مثلاً متوجه آن رحمت الهی که شامل همه اینها است، نشود. برای مثال، توجه فرمایید که مقاله سایت معارف پرسمان دانشجویی

 ( http://maaref.porsemani.ir/node/2732 )

می فرماید که

سخنرانی و مقاله اموری مادی هستند سخن گفتن صرفا ایجاد صوت است و مقاله یک مشت کلمات مکتوب است و امر مادی نمی تواند علت مفیض موجود فوق مادی باشد چرا که علت باید اقوا از معلول باشد.


بله، ولی صوت قرآن هم صوت است و خطبه های امیرالمومنین یا نامه های ایشان یا سخنان حکمت آموز آن حضرت در نهج البلاغه هم سخنرانی و نوشته و مقاله گونه هایی هستند همانطور که خطبه های نماز جمعه نیز خطبه هستند. یعنی به مجرد اینکه ما صوت داریم، نمی توانیم بگوییم که این صوت یا مقاله خوب است یا بد یا مادی است یا معنوی. صوتی می تواند وقتی قرآن قرائت می کند نماینده آیات الهی باشد و همان صوت یا مقاله وقتی از عملی شیطانی نشات می گیرد، می تواند نمایند شیطان شود. فرضاً از انرژی هسته ای، هم عمل شیطانی می تواند در آید و هم بمب هسته ای که به مخربترین وجوهی استفاده شود. یا از اینترنت هر چقدر هم فیلترش کنید، عمل شیطانی ممکن است استعمال شود و هر چقدر هم فیلترش نکنید یحتمل مقالات علمی و حتی الهی نتیجه شوند و بلکه به یک عالم ربانی بفرمایند همه عالم را بگرد و چیزی غیرالهی پیدا کن، و او این کار را کند و نتیجه اش این باشد که غیر خدا هیچ چیزی ندیدم. و به یک انسانی که یک عالم ربانی نیست نیز بگویند تو هم این کار را بکن. و او هم همه عالم را بگردد و بگوید که هر چه گشتم چیزی که الهی باشد ندیدم. این است که این درست است که دیدگاه فرد است که مهم است ولی در این شناخت جزء از کل یک توکلی را احتیاج داریم که فقط وقتی به ولی خدا توکل می کنیم است که تکمیل می شود آنطور که او جان همه جهان است و همه عالم یک طرف و او طرفی دیگر است و یک مرتبه شناخت جزء از کل مرئیولوژی طوری می شود که اگر بخواهیم مجموعه های قابل اندازه گیری را از مجموعه های غیرقابل اندازه گیری تفکیک کنیم و بعد مرتبه های بی نهایتهای آنها را تفکیک کنیم، یحتمل باید حساب کرد که این میان یک مرتبه یک مجموعه های عجیب و غریبی ظاهر خواهند شد که نه می شود اندازه گیریشان کرد و نه می شود اندازه گیریشان نکرد. و هم قابل اندازه گیری هستند و هم غیرقابل اندازه گیری بسته به اینکه چه توپولوژیهایی و هندسه هایی را روی آنها در نظر بگیریم. .... یحتمل اینجا می توان شروع نظریه هایی از نوع حمیدی-مجیدی را متصور شد.

قال النبی صل الله علیه و آله

ان مثل العلماء فی الارض کمثل النجوم فی السماء، یهتدى بها فی ظلمات البر والبحر ، فإذا طمست أو شک أن تضل الهداة.

بحار الانوار، جلد 2، ص 25، http://lib.eshia.ir/71860/2/25


کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام.


گاهی اوقات است که به کسی می رسید بدون اینکه او را بشناسید و یا خود منافق است یا می پندارد که آن دیگری که به او رسیده است منافق است و لذا می خواهد یک سپر دفاعی را برای خود بالا ببرد در مقابل آن حالتهای هابیلی-قابیلی بی نهایتی که می تواند واقع شود،  اینجا اشکالی ندارد و بلکه مصداقی هم دارد که از سردار صیاد شیرازی بفرمایید. البته این غیر از آن است که بعضی هستند که آنوقت که می خواهند سپر دفاعی خود را بالا ببرند، فقط شروع می کنند به میمون بازی و فحاشی و ارز اندام کردن و کتک کاری و .... آنطور که ما گاهی اوقات می بینیم چطور وقتی تصادف می شود دو طرف پیاده شده و گویی دارند به قصد کشت همدیگر را می زنند. این فقط یک وجه مسئله است.


وجه دیگر آنطور است که مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی فرمودند که دارید ماهواره را تماشا می کنید و یک مرتبه می زنید یک کانالی که مثلاً سردسته یکی از گروه های منافق یا ضاله یا مشرک یا کافر دارد انگار با شما صحبت می کند! می گویید لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. آیا او دارد با من صحبت می کند؟ و اگر چنین است، چرا او دارد با من اینطور صحبت می کند؟ آیا کانال را عوض کنم؟ ایا اگر جوابش را بدهم آن وقت می گویند که این بابا جن زده شده است و جن گیر باید برایش خبر کنیم؟ آیا جوابش را ندهم و بلکه آنقدر حرفش را بزند تا خسته شود؟ ایا سوار هواپیمای جتم شوم و بروم با بمب افکنهایم سرش بمبهایم را خالی کنم یا همینطوری به همین مقالات ال اچ سی و همدیسی و نسبیت خاص و عام و الهیات و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و تفسیر و حدیثم ادامه دهم؟ مدافع حرم تا کجا است و کلنا عباسک یا سیده زینب تا کجا است؟  یعنی آن تجلی اعمال شما که قرار است در ماهواره نشان داده شود آنطور که مرحوم حضرت آیت الله می فرمودند، تا کجا است. تا الی ما شاء الله است. این است که می فرماید بشنو از دل و نشنو از نی چرا که در غیر این صورت به نظریه حمیدی مجیدی هم نخواهی پرداخت و گیر می کنی که کجای کاری که چطور اصلا بروی مدافع حرم شوی. آقا برو مدافع حرم شو. همه برویم مدافع حرم شویم. کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام. و السلام نامه و دفتر و کتاب تمام.

 مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا ﴿٥١ سوره مبارکه الکهف


بنده حقیر با استاد صاحب نظری بحث می کردیم و این بحث در ضمینه های مختلف طولانی شد. در میان این مباحث، ایشان فرمودند که مضل از اسماء خدا است. بنده نگاه کردم و در قرآن لغت مضل آمده است و در یک مورد در مورد شیطان بکار رفته است آنجا که حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام می فرمایند:

قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ


که در آیه 15 سوره قصص آمده است:


 وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیْهِ ۖ قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ ﴿١٥ سوره مبارکه قصص.


وَمَن یَهْدِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ ۗ أَلَیْسَ اللَّـهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَامٍ ﴿٣٧ سوره مبارکه الزمر.


اگر توجه بفرمایید، مضل در آیات به عنوان اسم خدا استفاده نشده اند. البته بنده با حاج آقای روحانی دیگری هم صحبت می کردم ایشان نظرشان این بود که می تواند اسم خدا باشد از آنجایی که می فرماید فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ۖ فَیُضِلُّ اللَّـهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٤ سوره مبارکه ابراهیم.


و از جمله این دیگر آیات را هم داریم:


وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً ۙ وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا ۙ وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ ۙ وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًا ۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ اللَّـهُ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ ۚ وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ ۚ وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَىٰ لِلْبَشَرِ ﴿٣١ سوره مبارکه المدثر.


یُثَبِّتُ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ ۖ وَیُضِلُّ اللَّـهُ الظَّالِمِینَ ۚ وَیَفْعَلُ اللَّـهُ مَا یَشَاءُ ﴿٢٧ سوره مبارکه ابراهیم


وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـٰکِن یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ ۚ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٩٣ سوره مبارکه النحل


أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا ۖ فَإِنَّ اللَّـهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ ۖ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ ﴿٨


اللَّـهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِکَ هُدَى اللَّـهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ ۚ وَمَن یُضْلِلِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٢٣ سوره مبارکه الزمر.


فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤ سوره مبارکه محمد.


وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ ۗ قُلْ إِنَّ اللَّـهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ﴿٢٧  سوره مبارکه الرعد.


و نویسنده محترم در این سایت


http://maaref.porsemani.ir/node/2732


نیز در این پاراگراف از جواب سوال اینکه آیا اسمای هادی و مضل خداوند توقیفی هستند؟ برای مثال من نوعی می توانم (با مقاله یا سخنرانی یا نصیحت و ... ) جماعتی را هدایت کنم یا آنها را گمراه نمایم؟   می فرماید:


برخی از متکلمین معتقدند که الفاظ اسماء خداوند متعال توقیفی هستند یعنی کسی بدون اذن خدا و حضرات معصومین(ع) حق ندارد اسمی را به خدا اطلاق کند؛ حتی اگر در مرتبه مفهوم حمل آن اسم بر خدا درست باشد. مثلا گفته اند گر چه خدا در واقع، علت العلل است ولی چون خدا و معصومین(ع) این اسم را برای خدا استعمال نکرده اند لذا ما نیز حق نداریم چنین اسمی را به خدا اطلاق کنیم. اسمائی مثل واجب الوجود، حقیقة الحقایق، حقیقت سرمدی، ذات لامتعینّ، وجود صرف و امثال اینها که در فلسفه و عرفان رایج است نیز از این قبیل است. اما اکثر متکلمین و فلاسفه و عرفا معتقدند که اگر این گونه اسامی، منع عقلی نداشته و موهِم نقص نیز نباشند و در نظر عرف، اسامی قبیح و اهانت آمیز محسوب نشوند، استعمالشان در مورد خدا بلامانع است البته اکثر این علما در مقام عبادت و دعا و ذکر، احتیاط کرده و به اسامی وارد شده در شریعت اکتفا می کنند. اسم هادی که حضرتعالی مثال زده اید از اسامی وارد شده در شریعت است و استعمال آن در مورد خدا بلامانع است اما اسم مضلّ از آن جهت که مشتمل بر نوعی نقص و موهم نوعی وهن است به صورت اسم در مورد خدا نباید استعمال شود ولی استعمال آن به صورت فعل (یضل) در مورد خدا جایز است، چون در قرآن استعمال شده است، البته به شرط آنکه همراه با قرینه ای باشد که نشان دهد که اضلال خدا ناشی از سوء اختیار خود شخص گمراه است و در واقع این خدا نیست که اصالتا گمراه می کند بلکه خود شخص است که خود را از هدایت خدا محروم می کند و آن گاه پیامد این سوء اختیار گرفتار شدن به سنّت استدراج و املاء و امهال و امثال آن است. مثلا اگر کسی از بالای یک ساختمان خود را پرت کند به یک لحاظ خدا است که او را ساقط می کند چون طبیعت و قانون جاذبه به فرمان خداست ولی این خود شخص است که خود را در معرض این قوانین تکوینی قرار می دهد. هدایت و ضلالت هم در عالم تکوین قوانین خود را دارد که هر کس خود را در معرض آنها قرار دهد آن قوانین بر او جاری خواهند شد و جریان این قوانین به اذن تکوینی خداست.


می فرماید:

اسم هادی که حضرتعالی مثال زده اید از اسامی وارد شده در شریعت است و استعمال آن در مورد خدا بلامانع است اما اسم مضلّ از آن جهت که مشتمل بر نوعی نقص و موهم نوعی وهن است به صورت اسم در مورد خدا نباید استعمال شود ولی استعمال آن به صورت فعل (یضل) در مورد خدا جایز است، چون در قرآن استعمال شده است، البته به شرط آنکه همراه با قرینه ای باشد که نشان دهد که اضلال خدا ناشی از سوء اختیار خود شخص گمراه است و در واقع این خدا نیست که اصالتا گمراه می کند بلکه خود شخص است که خود را از هدایت خدا محروم می کند و آن گاه پیامد این سوء اختیار گرفتار شدن به سنّت استدراج و املاء و امهال و امثال آن است.


البته این نقطه مقابل آن نظری است که روحانی محترم به این حقیر فرمودند از این لحاظ که ایشان می فرمایند که دو نوع گمراهی داریم و آن اینکه یکی آن است که خدا گمراه می کند و دیگری آنکه شیطان است که گمراه می کند. و لذا خدا حتی مضل است. بنده وقت نشد به ایشان نظرم را اثبات کنم که از اسماء خدا مضل نیست آنطور که مقاله نیز می فرماید و از آیات قرآن نیز برمی آید.


انقلابی که باید در علم واقع شود از اینجاست که علمی که به ولی خدا، و از جمله علی ولی الله، وصل است نمی تواند گمراه کننده باشد آنطور که می فرماید الله ولی الذین امنوا یخرجونهم من الظلمات الی النور. و اینجا است که دعا و تضرع و انابه هایی همچون دعای کمیل و مناجات شعبانیه را به درگاه خدا داریم که نه تنها اتصال به خدا را می طلبد و بلکه کمال الانقطاع الیک را.


إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ اَلاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ اَلْقُلُوبِ حُجُبَ اَلنُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ اَلْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ


و اما ما الکترودینامیک کوانتمی را هم داریم که ساده ترین وجه آن این است که اگر نور را از یک شکاف رد کنید، طیفی نخواهید دید ولی اگر از دو شکاف رد کنید یحتمل بتوانید شکست نور را بصورت یک طیف مشاهده نمایید. مسئله از همین نوع است وقتی مشاهده کننده بعلت اسید اوریک بالا یا خستگی یا به عللی دیگر، منبع نور را طوری مشاهده کند که انگار نور بصورت ذراتی کوانتمی هستند که مثلاً چراغ را احاطه کرده اند و نه اینکه بصورت پیوسته و روشن باشند. یعنی دور چراغ گویی هاله ای از نور می بیند. خوب، شما اینجا با یک پدیده خیلی ساده ای طرفید اگر الکترودینامیک کوانتمیتان قوی باشد. و اما اینکه مشکل را چطور حل کنید و مریضی و بیماری استانداردی اگر در کار است را درست درمان کنید، این مسئله ای دیگر است. یحتمل هم احتیاج به عینک زدن دارید و بی خود عینک خود را نمی روید بگیرید که در این صورت هر چه زودتر اقدام نمایید!


و اما انقلاب علمی باز اینجا است که آن طیفی که از خواص اهل علم و فلسفه و حکمت هستند آیا مهم است که در جامعه ای واقع شده باشند که به علم و فلسفه و حکمت اهمیت می دهند یا اینکه خیر در جامعه ای هم که بویی از علم نبرده اند هم واقع شوند، بشوند. اشکالی ندارد. یک وقت هست که با جامعه ای طاغوتی است که گیر کرده ای و آنقدر خواص در علوم و الهیات پیشرفته می شوند که انقلابی در جامعه رخ می دهد که انفجاری از نور است. ولی یک وقتی هم هست که انقلابی در جامعه ای رخ می دهد که ولی آن خدا است آنطور که ولی فقیه است که در راس امور است و اینجا می بینیم که انقلاب دیگری در علوم رخ خواهد داد که همه عالم و مستضعفین را حمایت می کند و به سمت خدا می خواند و با ظالم خصومت دارد و مظلوم را یاری می کند. و اگر نظریه حمیدی-مجیدی را بتوان از نظریه های ریاضی-فیزیکی مثل نظریه زایبرگ-ویتنی و گروموف-ویتنی و برنامه لانگلندز تفکیک کرد، در این نوع از انقلاب علمی است و نه آن انقلاب علمی ای که اول باید انقلابی در جامعه رخ دهد که با انفجاری عظیمی از نور همراه است و بعد آیا به انقلاب علمی دست یابیم ایا خیر؟ اصولاً دلیل اینکه چنین انقلاب علمی می توند واقع شود چنین است که شخص با همان بدنی که داراست در روز قیامت ظاهر می شود و معادی است جسمانی. و این بدان معنی است که عالم ربانی برای اینکه خود را در روز قیامت متصور کند لازم نیست بدن خود را ترک کند و دوباره در انقلابی جسمانی و انقلابی اجتماعی دیگری به آن برسد. او هر آن می تواند خود را در روز قیامت متصور شود و بلکه در آن روزی که مادر طفل خود را در رحم نمی تواند نگه دارد و آن را سقط می کند و بلکه بچه خود را نیز رها کرده و فرار می کند واقع است چرا که از مومنانی است که ولی او خدا است و نه طاغوت و بلکه در چنین جامعه ای نیز واقع است.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

در جمهوری اسلامی، هر جا که قرار گرفته‌اید، همان‌جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه‌ی کارها به شما متوجه است. 1370/12/05

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2596


اگر کسی بخواهد همینطوری که در فضای تانژانت یک خمینه ای است، تغییر مختصات کارتزین بدهد و از یک مختصات محلی به مختصات محلی دیگری برود، این کار دلایل مختلفی می تواند داشته باشد. یکی از این دلایل مثلاً می تواند این باشد که چرا خلبان هواپیمای جت جنگنده ای ممکن است خود را هر جا که قرار گرفته است مرکز همه عالم بداند. او ماموریتی دارد که هذفی را بزند و به محل امن خود بازگردد. و حال در ماموریت خود موفق شود یا نشود، او هر جا که در آسمان قرار دارد و در حال حرکت هم هست، همانجا مرکز همه عالم است. و همینطور آن پزشک دانشمندی که می خواهد در مورد میکروب و ویروسی تحقیق کند یا بیماری خاصی را درمانش را بیابد، اگر او خود را در مرکز همه عالم قرار ندهد و متوجه نباشد که همه متوجه کاری که می خواهد انجام دهد هستند آیا او موفق شود آیا نشود، یحتمل او هیچ گاه نخواهد فهمید که چه حرکتها و چه کارهایی است که باید او را وا دارد که به نتیجه برسد.


و اما اینکه کسی در همه حال هر جا که هست خود را در مرکز دنیا بداند و دوام بیاورد مستلزم این است که خود را بنده خدا بداند و همه کارها را برای خدا انجام دهد. بنده یک مثالی در مورد هندسه جبری محاسباتی بزنم که یک کتابی دارد که نرم افزار مکالی2 را شرح می دهد. البته اگر مکالی2  را هم داشتید که مکالی هم یحتمل بر حسب حلقه های کوهن-مکالی (Cohen-Macaulay) نامگزاری شده است و از قضا نرم افزارهای دیگری هم در این زمینه با نامهای کوکوا CoCoA و سینگولار داریم. به هر جال، این نرم افزار و تسلط بر آن می تواند کارها را خیلی سهولت بخشد. و اما اگر کتاب را داشته ولی نرم افزار را ندارید، هنوز خواندن مسائل می تواند جالب باشد هر چند که یک تخیلات دهنی زیبایی می خواهد که بدون نرم افزار هم کار کنید! یحتمل این را اگر بگردیم دیگر امروزه روز در بازار هم یافت شود. و اما مسئله می تواند یک حالت منطق اتمی بیابد که حالا هر چیزی را که در دسترست نبود هم دور بزنی یا دانسته اش فرض کنی! این است که یک جاهایی باید همت کرد و تغییر مختصات محلی داد تا بهتر به مسائل پی ببریم. و لذا یک مرزهایی هست بین یک ذهنی که با تخیلات خود فرضاً اگر کتاب مکالی2 را داشت، حتی کوکو و سینگولار را هم می تواند بفهمد، و ذهنی که خیر. در توهماتش گیر کرده است و هی برای خودش داستان می سازد و آسمان و ریسمان می کند. ولی لب قضایا را در نمی یابد. شما باید اینجا توجه کنید که انقلاب در علم به چیست؟ به کتاب است؟ به نرم افزار است؟ به چیست؟ مثل این است که اگر بخواهیم کارآفرینی کنیم، بجای اینکه بیاییم به تولید کالاها خیلی فکر کنیم، بیاییم به تقاضا بپردازیم. خوب، چطور می شود برای یک جنسی که تولید نمی شود، تقاضا داشت؟ مسئله این است که عرضه را بر حسب تقاضا بسنجیم. حالا یحتمل نرم افزار را نداریم، و اما تقاضا برای آن هست! و لذا کتابی نیز برای آن لازم است. و حالا کتاب را داریم هر چند که همه چیز دیگر از روی تقاضا محیا نباشد. این یک بازاری را ایجاد می کند که تخیلات را می تواند تا کجاها ببرد و توهمات را تا کجاها، خود حسابهایی دارند که از جمله اینکه جتهای جنگنده بمب افکن هم نیاز داریم و شتابدهنده ها و آشکارسازها و .... البته یک مسجدی که سنگر خوبی هم باشد، خیلی می تواند مفید واقع شود. و لذا مرکز همه عالم دنیا بودن، معنی اش این نیست که دیگر خورشید کما کان در مرکز منظومه شمسی نیست. مسئله مسئله ولایت پذیری است.

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک

.. إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ ...

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1425&npt=8


اجازه بدهید ببینم این بنده حقیر می توانم انقلاب در علم را در کمتر از 30 دقیقه توضیح دهم! راستش اول باید به خطبه های نماز جمعه خوب گوش دهید که واقعاً بیدار کننده بود. می فرمایند مناجات شعبانیه و دعای کمیل می خواهد انسان را بسمت خدا طوری ببرد که حجابها را بردارد و به خدا وصل شود آنطور که می فرماید الهی هب لی کمال الانقطاع الیک. عرض بنده این است که دیگر این نهایت کمال است که بنده آنرا می جوید و امیرالمومنین بدان اشاره می فرمایند. و اما عموماً مسئله از نوع دیگری است که انقطاع از خدا است که بنده گویی دچارش می شود آنطور که آیا اصلا بندگی در کار است یا همان بندگی و عبد خدایی نیز زیر سوال است آنجا که بنده باید از همه چیزی که غیر خدایی است دل بکند و به سمت خدا برود و حجابها کنار بروند و هنگام نماز با خدای خود است که خلوت می کند. و حال آنکه هنگام نماز به همه چیز است که دارد فکر می کند و حال آنکه قرار است دستها را که برای تکبیرة الاحرام بلند می کند، همه چیز را پشت سر خود بیاندازد و بسمت خدا برود. لا اله الا الله.


خوب، حالا شما توجه بفرمایید که بنده وقتی آمدم منزل دنبال این بودم که ببینم سردار سلیمانی را چه راجع به او گفته اند در اینترنت و همینطور کتابی از صادق زیباکلام دیدم و خواستم راجع به ایشان نیز بیشتر بدانم. اتفاقاً همینطوری روی سعید زیباکلام کلیک کردم و به انقلاب در علم توماس کوهن رسیدم. و از آنجایی که انقلاب علمی نیکولاس ماکسول نیز توجه ام را جلب کرده بود، می خواستم ببینم نظر کوهن چه بوده و کتاب چه دارد بگوید. اتفاقاً مثل اینکه نظریاتش مهم هم بوده و در فلسفه علم مورد استفاده کمی نداشته. یک حرف مهمی که می زند این است که دو تا نظریه علمی که با هم رقابت دارند، نسبت به هم غیرقابل اندازه گیری می شوند. این موضوع سر ضرب نظر بنده را جلب کرد. حالا بعداً بدان می پردازیم، ولی بنده عرض کنم که کمی برگشتم و راجع به دکتر صادق زیباکلام نیز آموختم! اتفاقاً ایشان یک مصاحبه ای نیز با دکتر شهریار زرشناس داشته اند که بنده بدم نمی آمد آنرا دیده بودم. و یحتمل بشود آنرا یک جایی پیدایش کرد و دید! بنده دکتر زرشناس را از طریق برادر ایشان شاهین زرشناس از طریق یکی از دوستان که بین ما مشترک بودند، می شناختم و یک بار هم ایشان یکی از کتابهایشان بنام توسعه را شخصاً به این حقیر دادند.


و اما این مسئله که دو نظریه علمی رقابتی غیرقابل اندازه گیری خواهند شد را بنده سعی کنم شرح دهم. این مسئله برمی گردد به مبنای جهاد بودن علم و اینکه به هر حال علم و فلسفه و حکمت می تواند یک انقلابی علمی ایجاد کند. و اما آنجایی که خلق خدا به این درجه رسیده اند که متوجه کنار رفتن حجابهای علمی آنطور که می فرماید الهی هب لی کمال الانقطاع الیک شوند، این درجاتی است بسی بالاتر از آنکه بنده و عبد حتی متوجه نیست که آیا او باید به بندگی خود است که توسل جوید و متوصل شود یا اینکه همه چیز را حاشا کند و بین حیوانیت میمونی و بوزینه ای و امثالهم و انسانیت متردد مانده است، این موضوع در نوع انقلاب علمی در سطوح مختلف نیز اثر خواهد گذاشت. ما داریم که یاران و شاگردان عظیم الشان امیرالمومنین همچون کمیل بن زیاد همانقدر در معرض دعای کمیل قرار می گرفته اند که مناجات شعبانیه نیز همان دعاها را ارائه می دهند. و لذا، مسئله مرید و مرادی حجبی برای کمال الانقطاع الیک نمی باشد آنطور که مراد بین مرید و خدا واقع شود و بلکه مراد خود او است و هو معکم این ما کنتم. و این لب کوهمولوژی و اوبستراکسیون در نظریه حمیدی-مجیدی است وقتی از الهیات به ریاضی-فیزیک می رویم و تنزل می کنیم. اینها اصلا با هم قابل رقابت نیستند، ولی مسئله ادعایی این است که هستند! یعنی ما می بینیم که چیزی را که ما در علم درک می کنیم، این است که مرید و طلبه و شاگرد ریاضی-فیزیکی وقتی به پرینستون و استانفورد و تریست رسید و مراد خود را یافت، می تواند به عالیترین درجات علمی دست یابد. و اما رقابت اصلی ایا این است یا اینکه یک ریاضی-فیزیکدانی را از برکلی و استانفورد و هاروراد بیاروید قم و بلکه مجتهد و مرجع تقلیدش کنید؟!!! اینجا یک رقابتی هست که تلاشی خستگی ناپذیر را می طلبد. و خیر، اینطور نیست و بلکه از آن جهادهایی است که عظمت اسلام را می رساند که اقتصاد مقاومتی یکی از آن نتایج عظیمش خواهد بود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.  



حکم الهی جهاد، عامل سربلندی ملت‌ها

واللَّه اللَّه فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل‌اللَّه.»(۱) یعنی اللَّه اللَّه در جهاد. مبادا جهاد در راه خدا را با مال و جان و زبانْ ترک کنید. این جهاد، همان جهادی است که امّت اسلامی تا آن را داشت، ملت نمونه‌ی دنیا بود و وقتی آن را از دست داد، ذلیل شد. نویسندگان مسیحی که در انجیلشان از قول مسیح نقل کرده‌اند که «اگر کسی به این طرف صورتت سیلی زد، آن طرف را جلو بیار»، یعنی که «ما اصلاً اهل جنگ نیستیم و اهل صلح و سازش مطلق و مهربانی هستیم» اینها شعارهایشان است. هنوز هم می‌گویند. هنوز هم از رو نرفته‌اند شروع کردند به مسلمانان طعن‌زدن که «شما اهل جهادید. شما اهل جنگید. شما اهل شمشیرید. شما اهل خونریزی هستید.» آن‌قدر گفتند و گفتند که مسلمانان را از رو بردند! آن‌وقت نویسندگان و دانشمندان مسلمان گفتند که «ما جهاد نداریم! در حقیقت جهاد ما، دفاع است!» خدای متعال می‌گوید: «جهاد کن!» دانشمند مسلمان می‌گوید: «جهاد، دفاع است!» خدا می‌گوید: «...اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار.»(۲)؛ به اینها پشت نکنید. با اینها مقاتله کنید: «قاتلوا الذین یلونکم من الکفار.»(۳) نویسنده‌ی مسلمان می‌گوید: «جهاد فی‌سبیل‌اللَّه، جهاد نیست. تهاجمی نیست؛ تدافعی است!» این همه، عکس‌العمل تبلیغات مسیحیان است که از بس اسم «صلح و سازش» را آوردند و گفتند «جنگ و شمشیرکشی بد است و به کسی حمله نکنید»، مسلمانان اهل جهاد و عزّتمند از جهاد را خانه‌نشین کردند. آن‌وقت خودِ آن آقایانِ اهل صلح، هرجا توانستند دمار از روزگار مسلمانان درآوردند! کسانی که امروز در بوسنی هرزگوین و در حرم ابراهیمی مسجد خلیل الرّحمن در فلسطین اشغالی، به کشتار مسلمانان کمر بسته‌اند، همانها هستند که از امریکا و اروپا آمدند. همین اروپاییها و امریکاییها و غربیهایی هستند که یک عمر با مسلمانان سروکلّه زدند که «شما اهل جهادید. جهاد بد است.» آن‌وقت از جنگهای صلیبی به این طرف، مسیحیان به یک نحو، آنهای دیگر هم نحوی، هرچه توانستند با مسلمانان مبارزه کردند و جنگیدند و کشتند.
داستان این وقایع را ما نباید این‌جا بگوییم. خلاصه، داستان عجیبی است! کسی که تاریخ بخواند و کسی که تاریخ را بداند، از شرح چنین وقایعی خون می‌گرید. هم به خاطر ظلمها، هم به خاطر دو روییها. این همه دم از صلح بزنند و این همه شمشیر و خنجر پنهان و آشکار داشته باشند؟!
جهاد با همان شکل اسلامی‌اش که البته حدودی دارد ظلم نیست. در جهاد، تعدّی و تجاوز به حقوق انسانها نیست. در جهاد، بهانه‌گیری و کشتن این و آن نیست. در جهاد، از بین بردن هرکسی که مسلمان نیست دیده نمی‌شود. جهاد، یک حکم الهی است که بسیار هم با عظمت است. اگر جهاد باشد، ملتها سربلند خواهند شد.۱۳۷۲/۱۲/۱۳

(بیانات خطبه نماز جمعه رهبری در تاریخ ۱۳۷۲/۱۲/۱۳. http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?nhid=288&npt=9 )

مسجد سنگر است، سنگرها را رها نکنید.


روی عن النبی صلى الله علیه و آله و سلم أنه قال: لاصلاة لجار المسجد إلا فی المسجد (و ما) روی فی الموثق، عن أمیر المؤمنین صلواتالله علیه أنه قال لا صلاة لمن یشهد الصلوات المکتوبات من جیران المسجد إذا کانفارغا صحیحا بل روی أفضلیته على صلاة الجماعة

 ( روضة المتقین، علامه مجلسی جلد 2، ص 100، پاورقی، http://lib.eshia.ir/71453/2/100 )


گاهی اوقات باید یک رندی در کار باشد که می خواهید بروید بت خانه و می خانه و مسجد و حتی مدافع حرم هم شوید، فرقی ندارد. یک رندی ای می خواهد. و اما یک وقتها ادب اقتضاء می کند که رندی را کنار گذاشته وقتی می خواهید مثلاً مسجد روید و با تواضع و تذلل و فروتنی روید هر چند که هر چقدر هم این کار را کنید، همیشه بقول معروف این آپشن و گزینه هم هست که در خانه نماز بخوانید و مزاحمتی هم برای مسجد و اهل مسجد ایجاد نکنید چرا که فرد یک نفر است و عزم جماعت می کند و نه اینکه بخواهد به جماعت غلبه کند و بگوید منم که از همه سرم. مسجد جای این کارها نیست. و الا که حافظ شیرین زبان می فرماید:


ساقی بیار آبی از چشمه خرابات

تا خرقه‌ها بشوییم از عجب خانقاهی


غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست

جز این خیال ندارم خدا گواه من است


حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را


و الا که الحمد لله ما همیشه نماز جمعه را هم داریم که جای تزویر دیگر آنجا نیست و همینطور هم معرفت الله را داریم و امام زمان هر چند که در غیبت تشریف دارند و خدا هر چه زودتر ایشان را برای ما بفرستد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. و اما بنده داشتم دیشب به روحانی محترم در مسجد عرض می کردم که شهدای هسته ای ما (مانند شهدای مدافع حرم و شهدای دفاع مقدس) همانطور که ایشان فرمودند از سر تقصیر مسلمانی بوده است که آن ملعون به سینه امام حسین می نشیند. لا اله الا الله. و نه فقط شهدای هسته ای و دیگر شهدای اسلام و بلکه  امام زمان هم تشریف بیاورند می فرمایند این الطالب بدم المقتول بکربلاء که یک شعاری است برای همه اعصار. هر چند سیاستی را که صهیونیسم جهانی باب کرده است، باعث می شود که به این مسئله که طرف هر دینی که دارد یا ندارد، علناً به بی دینی و شرک و کفر اظهار کند و خجالت نکشد و عار نداند و عین خیالش هم نباشد. این را اصلا تشویق می کند که خودش بر امور مسلط شود. و لذا ریاضی فیزیک و منطق ریاضی و همه علوم را دارید، و اما چطور قرار است به حتی نظریه حمیدی-مجیدی برسید؟ خدا عالم است و الله اعلم و حالا کاری نداریم که بخواهیم به حکمت متعالیه و بالاترین درجات متعالیه علمی الهی برسیم. یعنی این ظالم می خواهد به قصد بیاندازدت گیر ظالمین و ولت کند آن وسط و برود دنبال کارش و بگوید می بخشید کار داشتم و حالا بشو مدافع حرم خودت یکه و تنها ببینم چه کار می کنی؟ این است که مسجد سنگر است، سنگرها را رها نکنید. و حتی نگویید که حیف از این مسجد که در سمنان بود هر چند که شنیده اید که دیگران می گویند. هر چیزی را به زبان نیاورید. و الا این حق شما است که در حقتان بگویند بچه بگیر بنشین شیطَ تو آنطور که به بچه های خیلی شیطان یحتمل می گویند. مسجد جای این کارها نیست! و بلکه معبد و میخانه هم ادب و اخلاق خود را می خواهد. حواست را جمع کار خودت کن. مسجد جای شیرین کاری و جولان دادن و زرنگ بازی نیستها. مسجد سنگر است و جای ادب است و اخلاق و جهاد است و فداکاری و شهادت.


خلاصه کلام اینکه امیرالمومنین یکی از یارانش اسبغة بن نباته است که از او پرسیدند برای چه به تو می گویند الشرطة الخمیس. فرمود برای اینکه کافی است امیرالمومنین یک اشاره ای کند و شمشیرم حساب آن فرد را برسد. یعنی عرض بنده حقیر این اس که هابیلی -قابیلی یک حرف است، ولی امر ولایت امیرالمومنین نیز یک چیزی است که وقتی ترتیب قضایا رعایت نشد و لذا هابیلی-قابیلی را به نهایت خود رساندند آنگاه شمشیر حضرت امیرالمومنین نیز آنچنان آخته می گردد که دیگر بچه بگیر بنشین معنی جدیدی پیدا خواهد کرد چرا که لا یمکن الفرار من حکومتک. اللهم اغفر للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات و الایحاء منهم و الاموات. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

هنری کیسینجر یک پیشگفتاری دارد بر خاطرات آندره گرومیکو. کیسینجر کتابهای زیادی هم نوشته است و فارغ التحصیل هاروارد است. و اما از قضا او حتی به اینکه دینش یهودی است و به اسرائیل هم پشت می کند. او در مورد یهودیانی که می خواسته اند از شوروی سابق به فلسطین اشغالی مهاجرت کنند گفته است که اگر شوروی اینها را در کوره های آدم سوزی هم ییاندازد به امریکا مربوط نمی شود و یحتمل مسئله حقوق بشری است.

The emigration of Jews from the Soviet Union is not an objective of American foreign policy. And if they put Jews into gas chambers in the Soviet Union, it is not an American concern. Maybe a humanitarian concern.

کیسینجر اگر از این حرفها بفرمایند، اشکالی ندارد، ولی هر کسی هم نمی توانند از این حرفها بگویند. یعنی او از هاروارد فارغ التحصیل شده است و وقتی از این حرفها می زند، بی خودی که نیست. لابد یک چیزهایی می داند. ولی همه کس نباید بگویند که مثلاً هولوکاست چه بوده آنطور که احمدی نژاد هم پرسید. نباید می پرسید. خلاصه اینکه کیسینجر وزیر امور خارجه آمریکا بوده است و کتابهای زیادی هم نوشته است و در سیاست هم صاحب نظر است و اما حالا خودش چه کاراکتری دارد، اصلا دین هم دارد، ندارد، اینها دیگر بماند. یحتمل افرادی مثل او بنظرشان می رسد که دین را پشت سر گذاشته اند!

بنده داشتم راجع به کیسینجر به یک روحانی محترمی عرض می کردم که راجع به فتنه داشتند می گفتند و حرفم ناتمام ماند. مسئله این است که وقتی دنیای سیاست به چنین وضعیتی دچار است، آن گرگ بیرونی را انسان ممکن است درک نکند که الان است که حمله کند آنطور که یحتمل گرگ و شیطان درون را بخواهد ببندد و مهار کند. و این یحتمل باعث خواهد شد که قبل از اینکه بتواند از خود دفاع کند، خودش خودش را از پا در بیاورد چرا که دشمن بیرونی را درست درک نمی کند و متوجه روح کلام امیرالمومنین نمی شود که می فرمایند کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. یحتمل بالاخره یک روز بفهمد که اصلا چرا کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیْهِ ۖ قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ ﴿١٥ سوره مبارکه قصص


مسئله هابیلی-قابیلی در اینجا ابعاد مختلفی دارد که یک بعد آنرا آیه مبارکه 15 سوره قصص بالا بدان اشاره دارد. یک بعد دیگرش اصلا مخالفت آشکار با اسلام است. یک بعد دیگرش شرک و کفری است که اشخاص خود را پشت بتها و قومیتها و انواع و اقسام تعصبها پنهان می کنند تا به اهداف پست مادی غیرالهی خود برسند. در حقیقت وقتی بشر از آن مقام الهی خود هبوط می کند و به بندگی کمتر از خدا راضی می شود، بی نهایت از ابعاد هابیلی-قابیلی است که نمایان می شوند و تمامی ندارند. و خوب، یک بعد هم این است که یک تکبر خاصی را در حکمت و علم و فلسفه برای خود فرض می کند که هیچ کس را بدان راهی نیست و برای رسیدن به چنین مقامی نیز حاضر است هر جنایتی را مرتکب شود. البته فرد در این جور مواقع بدجوری مبتلا می شود و راه نجاتی نخواهد یافت آنجا که حاضر می شود به حتی به عالیترین مقامات ریاضی-فیزیکی و علمی و فلسفی نیز برسد برای اینکه از خدا و پیغمبر روی گرادنی کند.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. این است آن چیزی که مانع معرفت الله می شود. بنده حقیر اجازه دهید جسارت نباشد یک مثالی بزنم.


ما می بینیم که مثلاً افرادی بوده اند که حتی به شورای عالی فرهنگی نیز راه یافته اند، ولی علمایی راه کج اینها را تشخیص داده اند و آنها را افشاء کرده اند. اما از آنطرف نیز ما می بینیم که دکتر محمد جواد لاریجانی را داریم که مبلغ ریاضی-فیزیک نیز هست و سر کلاسهای شاگردان آلفرد تارسکی مثل وات هم بنده خودم دیده ام که بوده اند. و در ضمن برادر آیت الله آملی لاریجانی هم هستند که جوابیه ای بر کتب انتقادی دیگری نوشته اند. و در ضمن از گزارشهای حمله به حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی ایران توسط سازمان ملل نیز دفاع می فرمایند.


و اما اینکه در فلسطین اشغالی چطور اشغالگران با چنین چنایات قابیلی که مرتکب می شوند، می توانند قسر در بروند و قابیلی بودن را به سر حد خود رسانده اند، و سوریه و یمن نیز به این صورت است، اینها یک تاملاتی را می طلبد. و از آن نوعی است که در المراقبات می فرماید که وقتی در مقابل خدا قرار گرفتی، یک کاری نکنی که لو بروی آنطور که می فرماید و هو معکم این ما کنتم. و لا یمکن الفرار من حکومتک.

هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ ۚ وَاللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿٤ سوره مبارکه الحدید.

کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً

از وصایای امیرالمومنین به امام حسن و امام حسین علیهم السلام (نامه 47 نهج البلاغه)

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?nhid=288&npt=9

وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ﴿١٢ سوره مبارکه تحریم.


این مقاله جوئل دیوید همکین را درباره مریولوژی یا نظریه زیرمجموعه های ریاضی و همچنین این مقاله نیویورک تایمز راجع به سفر اوباما به هیروشیما را درنظر بگیرید:


http://arxiv.org/pdf/1601.06593.pdf

http://www.nytimes.com/2016/05/11/opinion/what-mr-obama-can-say-at-hiroshima.html?_r=0


اینجا این سوال پیش می آید که در این نظریه زیرمجموعه ها، آیا این امکان هست که کسی ادعا کند که همه چیز متعلق است به یک نفر مثل ولایت فقیه؟ آیا آنگاه مسئله حل است؟ یعنی اگر مسئله تعلق داشتن به ولایت فقیه بود، آنگاه ولایت فقیه اصلا حرفش مگر غیر از این است که ما نمی خواهیم که جزو کشورهایی باشیم که به سلاح هسته ای دست یافته اند؟ نه تنها چنین چیزی نمی خواهیم، و بلکه می خواهیم که هیچ کشوری این احساس تعلق را نکند. و حال آنکه هستند زیرمجموعه هایی از کشورهای جهان که چنین تعلقی را خواهانند. و حال آیا دارای چنین توانی هستند یا خیر، این مسئله ای دیگر است. و اما انگیزه چنین تعلقی در چیست؟ اگر انگیزه در این است که در مقابل هابیلی-قابیلی مقاومت کند، این ظاهراً خیلی هم خوب است. و اما اگر قرار بر این است که این تعلق سلاح هسته ای خود قرار است مبنای هابیلی-قابیلی قرار گیرد، این را هیچ انسان با منطق و عاقلی نمی خواهد و بلکه هر زیرمجموعه ای از مجموعه انسانهای عاقل نیز بر علیه آن مقاومت می کنند.


یعنی ما نمی توانیم تا یک جایی بر علیه هابیلی-غیرهابیلی (هندسه ناجابجایی/ هندسه جبری- جبر جابجایی) پیش رویم که سلاحهای هسته ای را جایگزین دعای نهایی اللهم بحق حجتک المهدی پیش روی جوامع انسانی کنیم آنجایی که می فرماید اللهم یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. بنده حقیر نمی دانم ولی یحتمل بر حسب انگیزه هایی که از روی اقتضائات زمان باشند، می توان ترتیب این دعا را آیا تغییر داد و تا چه حد می توان چنین کرد که آیا یا قدیم الاحسان بحق الحسین زمانی اول می آید و زمانی یا فاطر بحق فاطمه و زمانی یا محسن بحق الحسن، زمانی یا حمید بحق محمد و زمانی هم یا عالی بحق علی، یا همه اینها همه و همه با هم می آیند و لاغیر؟ و اما در نهایت داریم که اللهم بحق حجتک المهدی.


البته این اللهم بحق حجتک المهدی را حتی در زمان غیبت هم اگر درست در نظر نیاوریم است که جلوی روی خود هابیلی-غیرهابیلی را خواهیم داشت چرا که نه تعلق دیگر معنای خود را می تواند درست بیابد و نه زیرمجموعه بودن. تعلق را می خواهید برای چه؟ می خواهید زیرمجموعه این مجموعه باشید یا آن مجموعه که چه؟ حتی سلامتی را می خواهید که چه؟ اینها وقتی معنی پیدا می کند که بفرمایید همه چیز متعلق به یک نفر است و همه مجموعه ها نیز زیرمجموعه های یک مجموعه اند. البته این یک تعبیر غلطی است که بفرمایید همه چیز متعلق به یک نفر است و بلکه همه چیز متعلق به خدا است و همه و همه بندگان خدا هستند. فقط در این صورت است که کسی جرات نمی کند که بیاید بگوید که چیزی که متعلق به خدا است متعلق به من است! یا چیزی که متعلق به دیگری است را باز بیاید بگوید که این هم متعلق به من است. و بلکه همه و همه چیز در این عالم متعلق به من است. بالاخره یک فقه و اصول فقاهتی باید در این موارد موجود باشد که بتوان گفت که آقا بر فرض که همه سلاحهای هسته ای هم متعلق به تو است، تو نمی توانی بفرمایی که همه چیز متعلق به من است. و اما خوب، اگر همه سلاحهای هسته ای عالم متعلق به این بنده حقیر بود، یحتمل چنین ادعایی می کردم چرا که بقیه می گفتند که این بابا عجب آدم بی عرضه ای هم هست که این همه زور دارد و هیچ کاری هم بلد نیست با این زورش انجام دهد! و همه شروع می کردند به ریش این حقیر خندیدن که بابا این را ولش کنید، عقلش به کارش نمی رسد.


این هم که نشد، پس مسئله این است که یک علمی می خواهد و یک بوزنیزاسیونی که فرضاً اگر چگالی بوز-اینشتنی ابرتقارنی اتفاق افتاد آنگاه با این چگالی می خواهی چه کنی که یک چگالی چارچنگولی ای نشود. و لذا حساب کتابهای میدانهای اعداد متناهی را داریم که تا چه حد آیا اینها می توانند در میدانهای اعداد مختلط نشانده شوند و حساب حدود ریاضی (قاطیقوریایی) آنها کدام می شوند و حدود مرزهای هابیلی-غیرهابیلی کدامند و .... و البته این مسائل فرمولازیساسیونهای اختلاطی، انحرافی، غیرحرفه ای خیلی خیلی زیادی هم دارند که آخرش بن بست هستند و دنبال خر دجال و شیطان دویدن است. این است که خدا آخر عاقبت ما را بخیر کند. بنده هنوز باید این مقاله همکین-کیکوچی را که قسمت آشنایی اش را خوانده ام را تمام کنم. و بعد کلی ریاضی-فیزیک است که درگیر است و حالا مقالات شیخ جباری و افتخاری و مقالات ارجاع داده شده در آنها را هنوز کاری نداریم و از جمله دعوای سر دو میلیارد دلار را هم کاری نداریم که متعلق به ایران است و باید باز پس گرفته شود.... فعلاً برویم به نماز برسیم و یک وقت مواظب باشیم چهار رکعت است یا خیر و به امام جماعت در غیر این صورت قبل از اینکه دیر شود تذکر دهیم و خلاصه خیلی کار داریم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام


در کتاب منتهی الآمال، باب سوم تاریخ ولادت و شهادت سید الاوصیاء و امام الاتقیاء امیرالمومنین علی المرتضی علیه السلام ...  فصل هفتم راجع به جمعی از بزرگان اصحاب امیرالمومنین علیه السلام و یازدهمین از یاران آن حضرت ، عبدالله بن ابی طلحه می فرماید که ابی طلحه فرزند دیگری داشت که مریض شد و از دنیا رفت و همسر ابی طلحه،

مادر طفل به ابی طلحه گفت که "اگر یکی از همسایگان به قومی چیزی را عاریه بدهد و ایشان به آن عاریه تمتع برند و وقتی عاریه را صاحبش پس گرفت، آن قوم شروع کنند به گریستن، حال ایشان چگونه است؟ گفت: "ایشان مجانین می باشند!" گفت: "پس ملاحظه کن مجانین نباشیم. پسرت وفات کرد و آن عاریه بود. خدا گرفت. پس صبر کن و تسلیم باش برای خدا و او را دفن کن!" ابوطلحه این مطلب را برای رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم نقل کرد. آن جناب از امر آن زن تعجب کرد و دعا کرد برای او و گفت: "اللهم بارک لهما فی لیلتها!" و از آن شب آبستن شد به عبدالله و وقتی عبدالله متولد شد، او را در جرقه پیچید و به انس داد که خدمت حضرت رسول صل الله علیه و اله و سلم برد. آن جناب کام عبدالله را برداشت و در حق او دعا فرمود. لاجرم عبدالله از افضل ابنای انصار گشت.


بنده نمی دانم چرا بنظرم می رسد که این داستان یک امیدی به دل انسان می اندازد که انسان را بتقوی و ایمان به خدا دعوت می کند. البته ناگفته نماند که نقطه گذاری کتاب از انتشارات آستان قدس رضوی چاپ اول/ 1391 را که این حقیر از کتابخانه قرض کردم را سعی کردم دقیقاً از رویش کپی برداری کنم. این کتاب غیر از آنی است که این حقیر داشتم. و همانطور که گفتم، بنده با همه غلطها و مشکلاتی که دارد، نمی دانم چرا آنرا بیشتر می پسندم. یحتمل یکی از دلیلهایش این باشد که آنرا از یک دست فروشی در میدان انقلاب خریدم و یحتمل این دست فروش هم افغانی بود. و اما یک خبر دیگری از یک افغانی دیگری شنیدم که به رحمت خدا رفت که بسیار متاثر کننده هم بود. خدا رحمتش کند. انا لله و انا الیه ترجعون.


و اما بنده عرضم این است که در اعیاد شعبانیه ولادتهای امام حسین و حضرت ابوالفضل العباس خیلی هم خوب است که شادی و سرور باشد و نباید از این دست داستانهای ناگوار بازگو شود هر چند که آموزنده هم باشند. و اما بنده نمی دانم چرا این در ذهنم مانده بود و دلم می خواست بازگو کنم. و لذا بنده این را هم عرض کنم که یک مسئله ای هست در آنچه ما راجع به حضرت آدم و هابیلی و قابیلی گفتیم که اگر از این دیدگاه کسی بیاید به حدسهای آندره ویل راجع به میدانهای اعداد و تابع زتای آنها بنگرد، آنگاه یحتمل خیلی آسانتر است که متوجه کارهای شینیچی موچیزوکی و فربینویدها و نظریه تایشمولر اینتریونیورسال و نظریه آراکلف و حتی واریته های شیمورا و برنامه لانگلندز و کلاً در نظریه اعداد حساب کتاب کند. و یحتمل به انگیزه ها و نظریه گالوای کیهانی نیز بتواند وارد شود. و اما مسئله اینجا است که ما هنوز باید صحت و سقم اثبات حدس  ABC موچیزوکی را تایید کنیم. البته بنده نمی خواهم حالا وارد کارهای ایتان ژانگ هم شوم که کار او و بسط کارهای او توسط دیگران تا چه حد می تواند به حدس بی نهایت بودن اعداد اول دوقلو کمک کند.


ولی مسئله اینجا این است که تا چه حد مسئله می تواند در هابیلی-قابیلی بودن مسائل گم شود! یا چقدر کسی حوصله دارد که در غیر این صورت بنشیند و قضایایی از این دست را بخواند و یاد بگیرد. البته ما اینجا دو مقاله را به عنوان مثال می آوریم که ربط مسئله را یحتمل روشنتر کند:

arXiv:math/0410352v2  [math.SG]  18 Oct 2004

arXiv:1603.07862v1  [hep-th]  25 Mar 2016


این دو مقاله راجع به منحنیهای نشانده شده و ناورداهای گرموف-ویتن سه-تاییهای افتخاری و دیفئومرفیسمها و موی سیمپلکتیک روی سیاه چاله ها که یکی مربوط به ریاضیات مسئله ای فیزیکی است و دیگری کما بیش فیزیکیتر است، با این حال چه ربطی به هم دارند. یعنی آیا ممکن است که این دئو مقاله در حقیقت دارند یک چیز را بیان می کنند ولی همانطور که بنده عرض کردم که وقتی مسئله هابیلی قابیلی شد، آن روح اصلی قضایا گم می شوند هر چند که یحتمل کس دیگری بتواند بدان بپردازد، آیا مسئله از این دست است؟ یعنی توجه بفرمایید که یحتمل بتوان مسائل را از راه هندسه ناجابجایی حل کرد و آنجا همه چیز را بررسی نمودد آنطور که ما می بینیم که وقتی به مسائل نظریه میدانهای پیمانه ای می پردازیم میدانهای جابجایی و ناجابجایی مهم می شوند آنطور که آیا داریم الکترودینامیک یا نیورهای دیگر را بررسی می کنیم. و اما مسئله از لحاظ نظریه اعداد فرمولیزاسیون خاص خود را دارد که می تواند به ریاضی-فیزیک و هندسه ناجابجایی و مثلاً تابع زتای ریمان نیز راه یابد. مسئله اینجا این است که چطور می توان به آن متعالیترین روح الهیات رسید آنجا که دیگر از هابیلی-قابیلی قضایا گذشته ایم! مثل این است که بفرمایید: اللهم یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم بحق حجتک المهدی علیه السلام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

(والتقرب) به إلى الله تعالى: بأن یقصد فعله لله امتثالا لأمره أو موافقة لطاعته  أو طلبا للرفعة عنده بواسطته تشبیها بالقرب المکانی، أو مجردا عن ذلک: فإنه تعالى غایة کل مقصد.

(شرح اللمعة ص 321)


این الطالب بدم المقتول بکربلا.


تولد امام حسین علیه السلام بر عموم شیعیان جهان مبارک باد.


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. یک معنایی از هابیلی و قابیلی وجود دارد که باید متوجه مسئله بود. یک پدری برای کل بشریت وجود دارد که معنای هابیلی و قابیلی را تداعی می کند. فرض بفرمایید که ما نماز جماعاتی را داریم که در آن هر کدام به جماعت می ایستیم. و اما اگر به جماعت ایستادیم و هیچ کس متوجه نشد که یک رکعت اضافه خواندیم یا کم خواندیم یا متوجه شدیم ولی هیچ کس به روی خودش نیاورد. اینجا کسی که متوجه شده است، باید دوباره فرادی بخواند. اینجا یک مشاهده ای وجود دارد مثل اینکه ما قرار است یک پدیده نجومی را مشاهده کنیم. و همه وسائل برای این مشاهده را هم فراهم کرده ایم. و اما متوجه این پدیده نمی شویم. مثلاً متوجه نمی شویم یک ستاره ای سه سیاره دارد یا چهار سیاره! یا یک ستاره ای بلکه یک دوتایی باشد! و اما آیا این امکان هم هست که کهکشانی را داریم مشاهده می کنیم، و بلکه متوجه حضور آن کهکشان هم نمی شویم؟!


مثل این است که شهدای گمنام همه فرزندان روح الله هستند. و امام خمینی هم گوشه جماران به نماز می ایستاده اند. و اما اینکه در دنیای اسلام نیز چه می گذشته است و در خارج از دنیای اسلام چه می گذشته است، اینها دیگر یحتمل بحثهای دیگری است و امام خمینی و شهدا بحث خود را دارند. حال مسئله محلیت مدل استاندارد فیزیک و گرانش و هندسه جابجایی و ناجابجایی آن را حساب کنید. اینجا ما دنبال پدر امت اسلامی یا حضرت آدم علیه السلام نمی گردیم. و بلکه دنبال نظریه ای می گردیم که همه چیز را توضیح دهد. یحتمل پدر امت اسلامی در گوشه ای فرادی یا به جماعت هم ایستاده است و دارد نمازش را می خواند. و ما متوجه او نیستیم. یعنی  مشاهده پدیده ای هنمچون واقعه کربلا را کسی بقصد و از روی یقین کمک می کند و لا غیر. و اما این چه مشکلی است که می فرمایند این الطالب بدم المقتول بکربلا؟ و کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام. اینجا آرایش رزمی کدام است و رزم آیش کدام و  حضرت آدم کدام می شود و چرا هابیل و قابیل؟ یحتمل هم باید دید مسائل هندسه های جبری و ناجابجایی کدام است. یعنی ما اینجا یحتمل باید میدانهایی را که بر حسب اعداد اول کوچکترند را از میدانهایی که بر حسب اعداد اول بسیار بزرگند را از هم تفکیک کنیم؟ و در عین حال، میدانهایی داریم که بر حسب یک عضو واحد هستند و لا غیر....

هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿۴﴾ سوره مبارکه الحدید.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


بنده حقیر فقیر مسکین مستکین این را هم عرض کنم که یک مسئله ایست وقتی انسان می خواهد به مسجد برود برای نماز که مسئله به جماعت خواندن است و طهارت داشتن و آداب و حتی اسرار نماز را رعایت کردن است. ولی آن مسئله ای که واقعاً آبرو بر است فقط این نیست که یحتمل انسان طهارت خود را از دست بدهد خدای ناکرده یا از اولش یادش برود طهارت دارد. و بلکه اصلا مسئله این است که در مسجد و هر جای دیگری که ممکن است باشد، چطور او می خواهد در مقابل آن خدای عظیمی که قرآن کریم می فرماید و هو معکم این ما کنتم به نماز بایستد. چطور او می خواهد به مسائل مقدمات المراقبات بپردازد؟ نه خودمانیم، اصلا چطور تو رویت می شود مسجد بروی و به نماز بایستی؟ حالا این هم معنی اش این نیست که یک عذری بیاوری که همان نمازهای یومیه را هم سر وقت نخوانی. خدا خودش کمک کند! استغفر الله ربی و اتوب الیه.

نشنو از نی کآن نوای بینواست
بشنو از دل کآن حریم کبریاست

نی بسوزد تل خاکستر شود
دل بسوزد خانه دلبر شود

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c13_10858/خاطرات/اخلاق_و_عرفان/دل_حریم_کبریاست


یادم می آید که بنده سالها پیش در یک کنفرانس ریاضی بین المللی که در دانشگاه شریف برگزار شد، بیت اول این شعر را شنیدم که از امام خمینی است. بعد از آن، خیلی دنبال این شعر گشتم، و از جمله در دیوان منصوب به امام خمینی. ولی آن را پیدا نکردم تا اینکه حالا جستجوی گوگلی اش کردم. و بقول فرانسویها، والا (یعنی Voila). بالاخره پیدا شد. یحتمل این کنفرانس مال بیش از بیست سال پیش بود. و آن موقع خیلی چیزها برای این حقیر تعجب برانگیز بود و از جمله همین شعر و از جمله اینکه مراسم با سخنرانی مرحوم دکتر حسن حبیبی شروع شد و حال آنکه ایشان رشته شان هم ریاضی نبود. و یک چیز دیگری که بعدها فهمیدم که خیلی هم نباید عجیب باشد این بود که برای اینکه به مراسم مرا راه دهند مجبور شدم به یکی از مسئولین جوان آنجا رجوع کنم تا ضامن این بنده حقیر شود و الا جلوی مرا گرفته بودند و راهم نمی دادند. البته آن زمان هنوز المراقبات با ویرایش خانم عاطفه حمامیان قمی و چهل حدیث و جنود عقل و جهل امام خمینی و دیگر کتب بسیار نفیس امام خامنه ای را نیز هنوز نخوانده بودم و هنوز هم خیلی از کتب مهم فقهی و اخلاقی را نخوانده ام و از جمله خاطرات ایت الله هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی را هم نخوانده ام، و لذا اگر از اول می دانستم که داستان درست از چه قرار است و چیست، همان به که گوشه ازلت در پیش می گرفتم.


و اما گاهی اوقات یک بیت شعر یا حتی یک کلمه ای می تواند یحتمل یک تحولی در شنونده ایجاد کند. البته بنده می خواستم در مورد منتهی الآمال نیز یک چند سطری بنویسم، ولی دیگر آن باشد برای بعد. فقط اینکه این کتاب به یک سیاق خاصی نوشته شده است که واقعاً آن را خواندنی می کند. و از جمله این است که جمله بندیهای آن طوری است که هر پاراگرافی از کتاب که گاهی کم هم طولانی نیستند، گویی کل پاراگراف یک جمله است! بنده داشتم اعتراض می کردم که چطور است که چنین است که یکی از مستمعین محترم فرمودند که خوب این همان سیاق قدیمی نوشتاری است که از نقطه و کاما و علامت سوال بندرت استفاده می شده. و یحتمل هم بنظر می رسد که کتاب حالت امالی طوری باشد، چرا که جمله بندیها خیلی هم دقیق نیستند. و لذا باید خیلی دقت کنید چیست که دارید می خوانید و مسائل را درست دنبال کنید و الا از دستتان می رود که چه بوده است که بصورت فشرده ای دارد بیان می شود. از قضا این کتاب را آیت الله میلانی نیز به عربی ترجمه فرموده اند. بنده عرضم این است که اگر این کتاب را ویرایش کنند و جمله بندیها و نقطه گذاریها و دستور زبان فارسی و غلطهای چاپی را درست و حسابی کنند، یحتمل آن روح اصلی کتاب دیگر آن حالت اولیه خود را از دست بدهد چرا که اینطوری بنظر این حقیر می رسد که دارم مسئله ریاضی حل می کنم همینطوری که دارم کتاب را می خوانم و بعضی وقتها باید پارگرافها را چندین بار بخوانم تا متوجه شوم چه دارد می گوید. و اما مثلاً وقتی راجع به صعصعة بن صوحان می خوانید و مطلب را درک می کنید و یاد مسجد صعصعة می افتید. و تازه متوجه می شوید که آقا ما کجا و این یاران امیرالمومنین علیه السلام کجا که این همه تواضع و این همه فداکاری و این همه از خود گذشتگی و .... و آنگاه تازه متوجه می شوید که درست است که نظریه حمیدی-مجیدی را هم داریم و خیلی هم کار داریم تا مسائل آنرا درست بررسی کنیم و دیفئومرفیسمهای توپولوژیکی و مادولای اتصالهایی که زایبرگ-ویتنی و بی نهایت توپولوژیهای غیردیفئومرفیکی که برای خمینه های بعدهای پایین 3 و 4 نتیجه می دهند. و تازه همینطوری فرمولازیساسیونهای مختلفی که برای نظریه زایبرگ-ویتن مثل گرموف-ویتن و فلوئر-هیگارد و ... داریم. و اینها همه و همه ریاضی و یحتمل ریاضی-فیزیکی است. و به الهیات ارتقاء پیدا کردن مسئله ای دیگر است. و یحتمل همین هم هست که خواندن راجع به امیرالمومنین را در منتهی الامال نیز بطرز عجیبی معماگونه می کند آنطور که در مقدمه المراقبات نیز آمده است. برای اینکه شخصیت عظیم الشان امیرالمومنین علی بن ابی طالب یک شخصیت تاریخی نیست که به فراموشی سپرده شود آنطور که مثلاً شخصیتهای شاهنامه یحتمل به فراموشی ممکن است سپرده شوند ولی بعد از مدتی دوباره احیاء شوند چرا که یک دوره ای گذشته است و دوره ای دیگر سر رسیده است. چیزی که مانع چنین اتفاقی می شود همان انسان 250 ساله ای است که حکومت اسلامی را تثبیت می کند و تا به امروز ادامه دارد. یعنی این مسئله است که موضوع کتاب منتهی الامال را خارج از دسترس تروریستها و معاویه ها و یزیدها می کند و دن کیشوتها بدان راهی ندارند. یعنی این آن چیزی است که علم را از دستان جاهلیت و ظلمات رهانیده به سمت جایگاه حق نورانی اسلامی خود سوق می دهد.قال رسول الله، انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

البته این را هم بنده حقیر عرض کنم که به عنوان اعتراض هم که شده، بنده امثال شهر آفتاب برای نمایشگاه کتاب نخواهم رفت. و این فقط بدین خاطر نیست که شما بخواهید یک فرهنگ عربی فارسی مثلاً شش جلدی بخرید این طرفها پیدا نمی شود و بلکه باید بروید جلوی دانشگاه. و حالا آنجا یحتمل پیدا شود.

مسئله این است که ما هنوز حتی این فرهنگ را هم نیافته ایم که این نوشتن در اینترنت سوای حرفهای بیخودی این حقیر، می تواند ارزش کتاب شدن را هم داشته باشد و لذا وبلاگ نویسی می تواند منجر به کتابهای خیلی مفیدی هم شود. ما هنوز فکر می کنیم که وبلاگ نویسی یعنی نفوذ! یعنی یک کار غیراخلاقی! یعنی یک کار سیاسی بدردنخور. بنده یواشکی نمی دانم کجا بود دیدم که سایت وردپرس ریچارد لیپتون راجع به نامه گمشده گودل را کتاب کرده است. خوب، یعنی ما چهار تا دانشگاهی مثل این ریچارد لیپتون نباید داشته باشیم که کار وبلاگی علمی کنند؟ البته بنده فکر کنم داریم، ولی کسی نیست به اینها بگوید بیا نوشته هایت را برایت کتاب کنم. دلسوزی نیست. کتاب از این لحاظ ارزش ندارد. و شده است یک بازیچه ای که حالا سالی یک بار هم در نمایشگاه های کتاب به نمایش گذاشته شود. این هم شد کتاب؟ سایت وردپرس را بنده یادم هست که انسان حض می کرد در آن بنویسد. خودش کتاب است. اصلا چرا ما هنوز بعد از این همه سال، چنین نرم افزار قوی ای برای وبلاگنویسی نداریم؟ یا داریم و باید رفت از سایت نسیم نسخه چاکناواریانش را گرفت؟ بابا دست شما درد نکند. ایمیل هم برایت می آید که این یعنی این! بیماری استاندارد را عرض می کنمها! آنچنان مانع و گیر برای نوشتنت درست می کند که حالا دیگر بیا و ببین. درمان استانداردش حال دیگرا بماند برای بعد.

الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٢ سوره مبارکه الحمد الفاتحه

ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است. (۲) (ترجمه مرحوم آقای الهی قمشه ای)

ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است. (۲) (ترجمه حضرت ایت الله العظمی مکارم شیرازی)

ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان، [ (۲) رحمتگر مهربان، (۳) [و] خداوند روز جزاست. (۴) ] (ترجمه آقای فولادوند)


فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٤٥ سوره مبارکه الانعام


دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّـهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ ۚ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١٠ سوره مبارکه یونس


وَالْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١٨٢ سوره مبارکه الصافات


وَتَرَى الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ۖ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٧٥ سوره مبارکه الزمر


هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ۗ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٦٥ سوره مبارکه غافر


فَلِلَّـهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٣٦ سوره مبارکه الجاثیه


لفظ "الحمد الله رب العالمین" را سرچ و جستجو کنید، این آیات را در سایت قرآنی دات کام. ghorany.com/quran.htm می یابید. توجه بفرمایید که همه ترجمه ها، حمد را ستایش ترجمه کرده اند. حمید را ستوده و شایسته ستایش معنی فرموده اند.


خوب، حالا یک المعجم الاحصایی اگر داشته باشیم، می توانیم لغت لعن را در قرآن سرچ کنیم. می بینیم که کم نیستند. سایت قرآنی که سرچ جستجویش ترکید، ولی پارس قرآن جستجو و سرچش 37 مورد را نشان می دهد هر چند که ماورای 5 تای اولی را نشان نمی دهد. البته این گفته شود که سایت قرآنی نیز یک مرتبه قات می زند و بدجوری گیر می کند. ولی اینها خیلی مهم نیستند هر چند که سرچ را خیلی بهتر قابل جستجو می کنند. مهم این است که ما در قرآن لعن کافر و کذاب. مثلاً

فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۳﴾ سوره مبارکه المائده


چرا اصلا لعن و نفرین؟ این یک سوالی است. ولی چرا اصلا لعن و نفرینی که از نوع مرگ بر آمریکا و انگلیس و اسرائیل است؟ مثلاً ما می بینیم که  در آخبار آمده است که کنگره آمریکا گفته که ایران نباید در خلیج فارس رزمایش داشته باشد. اینها همه سوالهایی نیست که در یک ردیف باشند. یک وقت هست که بنده می روم از یک آخوندی یک روحانی ای سوال می کنم که مثلاً حاج آقا اگر بنده به نماز دیر رسیدم و خواستم به جماعت نماز خود را وصل کنم، آیا اینطور است بهتر است یا آنطور باشد بهتر است. خوب، این را بنده اگر درست ندانم، یک وقت دیدید خودم متوجه مسئله نمی شوم، ولی آخوند محترم متوجه می شود که این بابا خیلی هم اهل به جماعت ایستادن نبوده است. و حالا یک هو دیدید یک عمری هم از این بابا گذشته است که حالا دیگر اینها بماند. خوب، اینجا اگر لعن و نفرینهایی بالای منبرها به آن سوال کننده شود که آقا جان تا حالا کجا بودی و حالا دیگر مثلاً خوب است که بالاخره آمده ای و می پرسی چی به چی است. و از این قبیل مسائل می بینیم که بالاخره یک لعن و نفرینهایی داریم که تکبر بد است و استکبار و شرک و کفر و لامذهبی خیلی بدتر است و نماز بخوان و روزه بگیر و خمس و زکات بده و .... و از این جور احکامی که قربانش بروم آخوندهای ما دارند که می توانند منبر بروند و لعن و نفرین کنند که الی ما شاء الله داریم. و حالا ما هم نمی خواهیم وانمود کنیم که خود آخوندهای ما سر تا پا نماینده گان نه امام زمان و بلکه حتی ولایت فقیه هم نیستند و این دانسته شده است که ما آخوندهای انگلیسی و آمریکایی هم یحتمل کم نداشته باشیم. اصلا یک بنده خدایی یحتمل بیاید اشکال کند که یکی ولایت فقیه و یکی هم پاپ! فرقش چیست؟ ما در ایران هم فسق و فجور و فحشاء و لامذهبی داریم و در اروپا و آمریکا و غرب و شرق هم داریم. و حالا تازه کاتولیکها که می گویند وقتی زن و مرد ازدواج کردند، اینها دیگر باید برای همیشه با هم زن و شوهر بمانند و پیوندشان در آسمانها بسته می شود و نباید هم از هم جدا شوند. و اما اگر جدا شدند، دیگر تقصیر پاپ هم نیست. و این هم درست است. این است که یحتمل کسی اشکال کند که از این جهت پاپ نکند از ولایت فقیه هم بالاتر است که می گوید متعه هم نداریم و همین است که پیوند ازدواج که شد، دیگر تمام است. نه طلاق هم داریم و نه جدایی.


البته این را هم داریم که مثلاً حجاب نیز چندان بغیر از اسلام معنی آنچنانی ندارد و ما می بینیم که در اخبارهایی شبیه صدای آمریکا و بی بی سی نیز زنها بی حجاب گویندگی می کنند. و حالا در خیابانهای این کشورها زنها چطور راه بروند که انگار با بیکینی است و در ساحلها می توانند لخت و عور هم راه بروند و اینها، دیگر بماند. و الحمد لله اینها را ما دیگر در ایران نداریم. و اینکه ما مثلاً در اینترنت و ماهواره نیز تا دلتان بخواهد لامذهبی داریم هم دیگر بماند. و اما آیا اینکه مثلاً در اینترنت همه چیز وارونه و برعکس هم فیلتر شده است، آیا این هم تقصیر آمریکا و انگلیس و اسرائیل است که سایتهای بدرد بخور علمی فیلتر شده ولی سایتهای مستهجن تا آنجا که تخیلات و توهمات کار کنند داریم. خدا لعنت کند مسببش را. اینها را کی است که وارونه فیلتر می کند. هر که هست باید بیشتر از آمریکا و انگلیس و اسرائیل لعنت و نفرین شود.


و اینها را ما هنوز نمی گوییم که دلیل این است که باید آمریکا و انگلیس و اسرائیل را نفرین کرد. و مرگ بر آنها گفت. یعنی حتی ببینید که اینها به امام زمان هم باور دارند و نمی گویند که ما امام زمان را باور نداریم. مثلاً می بینید که حتی ادوارد براون که خیابانی هم به اسم او نزدیک دانشگاه تهران داریم، از محمد علی باب دفاع می کند و کشته شدن و اعدام او را بد می داند و بر علیه آن می نویسد. پس در اصل کار، با امام زمان موافق است و قبول دارد که چنین است و باورش هم می شود که آمده مدتها در ایران مانده و فارسی بلد است و با فرهنگ ایرانی هم در زمان قاجار مانوس شده بوده. آمریکاییها هم نمی گویند ما با اسلام سکولار بدیم و اسلام سکولار را نمی خواهیم. انگلیس و اسرائیل  و حتی ریچارد هلمن هم می گوید اسرائیل دموکراسی است و بهترین دموکراسی خاورمیانه است چرا که بهاییهایی را که ایران با آنها بد است را می بینیم که آنجا به خوبی و خوشی دارند زندگی می کنند. و خوب، اینها هم دنباله همانهایی هستند که علی محمد باب را امام زمان می دانستند دیگر. و حالا یک شاخه ای از آنها هستند. و اتفاقاً در هند هم معبد دارند. یحتمل پاپ هم نمی گوید اینها با امام زمان مشکلی داشته باشند یا مخالف مسیحیت باشند. و یحتمل بعضی ایراد کنند که ولایت فقیه است که بدرد نمی خورد و آقای خامنه ای است که نمی داند دارد چه می گوید چرا که دموکراسی است که مهم است و نمی شود به گفته خود آقای خامنه ای مخالفان را تحمل نکرد. و باید تحمل داشت. پس مسئله چیست؟


عرض شود که این مسئله ترجمه قرآنها را در نظر بگیرید. اینکه یک قرآنی ترجمه اش با بقیه قرآنها فرق داشته باشد، این یک مسئله است. و اینکه حالا همه نشسته اند گوش می دهند به قرائت قرآن و یکی دارد قرائت می کند و از ترجمه ای هم می خواند که با بقیه قرآنها همه فرق دارد. اینجا یک مشکل می شود و این از یک لحاظی بعضی یحتمل اشکال می کنند که یک مشکل بزرگتری است از اینکه همه به همان ترجمه ای گوش دهند که همه قرآنهایی که در دست همه است گوش دهند و حالا یک قرآن نیز دست یکی از مستمعین است که ترجمه اش با ترجمه دیگران فرق دارد. حالا او م می تواند همینطوری که قاری دارد قرآن را می خواند خوب گوش دهد و بلکه حفظ هم باشد قرآن را. و بعد همینطوری که ترجمه هم دارد خوانده می شود، باز به متن عربی نگاه کند و ببیند چه چیزی در ذهن او تداعی می شود که ترجمه دارد می گوید. خوب، حالا این ترجمه با ترجمه متن فرق دارد. و لذا، هماهنگیها با هم فرق می کنند در موردهای مختلف بحث.


حالا شما حساب کنید که کسی می خواهد فرزندش را درست تعلیم و تربیت دهد و فرقی هم ندارد که کجای کره خاکی است. مسئله این است که اصلا خود این پدر و مادر صلاحیت آنرا دارند که در این جامعه ای که زندگی می کنند این فرزند را درست تربیت کنند و یا اینکه او را بسپارند بدست کس دیگری؟ آیا در تمام طول عمر او، الگوی درستی برای او نباید یافت شود که مثلاً می خواهد ریاضی-فیزیک بخواند می گوید اینشتن دیگر آخرش است. یا ادوارد ویتن است که دیگر آخرش است یا ریچارد لانگلندز در ریاضی و نظریه اعداد است. بالاخره دانشمندانی داریم که الگو هستند. و اما آیا اینها واقعاً الگو هستند یا اینکه خیر، خودشان هم از روی ندانم کاری و سعی و خطا همینطوری پیش می روند تا به نتیجه برسند؟ یعنی آیا اسلامی هست که راه را از چاه به شما بگوید، هر جای عالم که باشیم. یا برویم در معبد هندوها را هم بزنیم مثل اسلام است و مسئله قومیت است و دینهای سکولار است؟!


مسئله لعن و نفرین آمریکا و انگلیس و اسرائیل در این است که نه تنها با اسلام لج است و بلکه با امام زمان هم لج است. یعنی یا لیتنی کنت ترابا را می پسندد که کافری بگوید و خودش هم عارش نمی اید بگوید. و آن امام زمانی را که یک حالت مسخره بازی است در حد مسخره بازی سیاسی خیلی هم می پسندد. ولی آن امام زمانی که به او بیاید بگوید ای بدبخت، چه غلطی است که درای می کنی؟ این را نمی پسندد. حتی مارتین لوتر کینگی که می گوید من یک رویایی دارم (I have a dream) را هم نمی پسندد. حرف بدی می زند که می گوید رویا دارد؟ خوب، بگذار رویا داشته باشد. نمی خواهد. چه رسد به امام زمان. خدا لعنتشان کند. اینها با امام زمان است که لجند. و اما علی محمد باب آدمی را می خواهند. سلطه گرند. سرور نمی خواهند. نوکر و برده ولی خیلی می خواهند. منطق سرشان نمی شود، و اما منطق خودشان را خیلی می خواهند همه یاد بگیرند؛ این یعنی چه؟ یعنی اینکه بوزنیفیکاسیون و انواع ابرتقارن و انواع نظریه های ریسمان و ابرریسمان و امثالهم را برو یاد بگیر. و اما دست آخر همان است که من گفتم و لا غیر. غلط زیادی یک وقت نکنیها! ابتکار عمل باید دست من باشد. آقا تو اصلا اخلاق سرت نمی شود. عزت نفس و فروتنی و تواضع و تذلل سرت نمی شود. و اما تکبر و استکبار و به ذلت انداختن مردم بی گناه و چاپلوسی و لامذهبی خیلی سرت می شود.  این را نمی فهمد. آن وقت می خواهد بیاید با اسلام در بیافتد و بلکه مسلمانان را به جان هم بیاندازد و بلکه داعش و تروریستها را به جان مسلمانان بیاندازد و بلکه تروریسم را بجای اسلام جا بزند. این است که نفرین و لعن دارد. و الا شما به این بنده حقیر بفرمایید برو آمریکا دکترای ریاضی-فیزیکت را هم بعد از 60 سال هم که شده بگیر. بنده با همه هزینه هایی که دارد می گویم چشم. دیگر چی بهتر از این. امام زمان کجا و اینها کجا؟ اشتباه نکنم، بقول امام خمینی اگر این دشمن یک چیزی درست و حسابی هم بود بغیر از جرثومه فساد، انسان دلش نمی سوخت. این چه دشمنی است که هر کاریش می کنی، همین است. یعنی گاندی و بعضی دیگر گفتند که ما مبارزه منفی و صلح آمیز می کنیم. می شود؟ با این دشمن می شود صلح آمیز برخورد کرد؟ یا باید نابودش کرد. اساسش یزیدی است. و اگر امام حسین علیه السلام این سعادت را داشت که به کربلا برود و شهید شود، این یزیدیان حتی تا این حدش را هم نمی خواهند که اصلا ببینند اول امامشان کیست؟ نمی خواهد حتی به این حد برسد. امام بی امام! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


٩٣٩ / ١٨. وبِهذَا الْإِسْنَادِ [٣] ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ [٤] ، قَالَ : حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ الْمُفَضَّلِ : مَوْلى عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ، قَالَ :

لَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَقْتُولُ بِفَخٍّ [٥] ، واحْتَوى عَلَی الْمَدِینَةِ [٦] ، دَعَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیه‌السلام إِلَى الْبَیْعَةِ ، فَأَتَاهُ ، فَقَالَ لَهُ : « یَا ابْنَ عَمِّ ، لَاتُکَلِّفْنِی مَا کَلَّفَ ابْنُ عَمِّکَ عَمَّکَ [٧] أَبَا عَبْدِ اللهِ ، فَیَخْرُجَ مِنِّی مَا لَا أُرِیدُ [٨] ، کَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ مَا لَمْ یَکُنْ یُرِیدُ ». فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ : إِنَّمَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ أَمْراً ، فَإِنْ [١] أَرَدْتَهُ دَخَلْتَ فِیهِ ، وإِنْ کَرِهْتَهُ لَمْ أَحْمِلْکَ عَلَیْهِ ، واللهُ الْمُسْتَعَانُ. ثُمَّ ودَّعَهُ ، فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیه‌السلام حِینَ وَدَّعَهُ : « یَا ابْنَ عَمِّ ، إِنَّکَ مَقْتُولٌ ، فَأَجِدَّ [٢] الضِّرَابَ ؛ فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ یُظْهِرُونَ إِیمَاناً ، وَیُسِرُّونَ [٣] شِرْکاً [٤] ، و ( إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ) [٥] أَحْتَسِبُکُمْ عِنْدَ اللهِ مِنْ عُصْبَةٍ [٦] ». ثُمَّ خَرَجَ الْحُسَیْنُ ، وکَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ ، قُتِلُوا [٧] کُلُّهُمْ کَمَا قَالَ علیه‌السلام .

(اصول الکافی، جلد 2، صص 235-236،  http://lib.eshia.ir/27311/2/236)


"وی ادامه داد: رهبر معظم انقلاب در خصوص پیمان با غرب فرمودند تا جایی به تعهدات خود عمل کنید که طرف مقابل عمل می کند چرا که بر اساس روایات اگر کشور ما به تعهدات خود عمل کند و آن ها به آنچه گفته بودند عمل نکنند، این بردگی است. "

از سخنان حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در روز پنجشنبه در اجلاس جامعة المصطفی.


دیروز تلویزیون یک تیزری کارتونی را نشان می داد راجع به بنده خدایی که زیاد با اینترنت کار می کرده و از خود صداها و شکلکهایی که مخصوص نوشتن در اینترنت است را در می آورد. و اینگونه طرف گیج و مبتلا گشته بوده. جوابش را پیری با یک چماق توی سرش می دهد و حالش جا می آید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


البته بنده عرضم این بود دیروز به یک بنده خدایی جلوی کیوسک روزنامه فروشی که شما حساب نمی توانید کنید که چطور شد حضرت یوسف علیه السلام از بردگی به روایتی به عزیزی مصر رسید، در صورتی که امروزه بردگیها طوری است که طرف به خیالش می رسد که بردگی که نیست و بلکه خیلی هم از روی آزادگی است. و این گونه است که بشریت مبتلا شده است.


ما اینطور حساب کنیم که دو نوع آموزش و پرورش است که یکی را نظام سلطه می خواهد به فرزندان ما بیاموزد و دیگری  نظام آموزشی و پرورشی اسلامی است. اتفاقاً در بقول معروف بالای شهر یحتمل ببینیم که نظام آموزشی سلطه است که هواخواه بیشتر دارد چرا که خیلی از مردم خیلی هم با نظام اسلامی اصلا آشنایی ندارند و بلکه از نظام سلطه است که مستقیم و غیرمستقیم تاثیر می پذیرند. حالا یحتمل در قم هم بنده نمی دانم همینطور است. یک بار که رفته بودم قم دیزی تمام شده بود و مجبور شدم پیتزای سبزیجات قناعت کنم. مسئول رستوران که از انتخاب این حقیر تعجب کرده بود، اظهار داشت که این را معمولاً عربها انتخاب می کنند. یحتمل مثل این حقیر که بعضی وقتها نمی داند چه باید اظهار نظر کند، او هم همینطور اظهار نظر کرده. البته یحتمل رستوران گردان بالای برج بلند مرتبه سازی شده هم دیگر در قم یافت می شود که بنده فقط از دور مشاهده اش کرده ام. حالا تا چه حد مثل رستوران گردان برج سفید و برج میلاد نور است، باید کسی که کارش آشپزی و اینچنین منتقد است امتحانش کند و برای همه بگوید که کدام خوب است و کدام بد.


اینها همه هست، ولی منظور بنده حقیر به سخنان بسیار مهم مقام معظم رهبری است که دیروز در مورد آموزش و پرورش فرمودند. و اما بنده بنظرم می رسد که مسئله نظام سلطه خیلی جدیتر از این حرفها است و مسئله مسئله امام زمان و حضرت آدم و حضرت عیسی و حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام است. یعنی مسئله این است که قرآن در آخر سوره النباء می فرماید که انسان می گوید یا لیتنی کنت ترابا. إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا. اینجا مسئله چیست؟ توجه بفرمایید که هر چقدر هم ما در علوم طبیعی مثل ریاضی-فیزیک پیشرفت کنیم، فرض بفرمایید خدای ناخواسته اسلام نداشتیم. خوب، حالا بنده حقیری که بچه دار شده ام می خواهم فرزندم را به که بسپارم که نزد او تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش یابد؟ یحتمل بعضی اشکال کنند که این که دیگر کاری ندارد. همه این را بلدند. همه عالم چه می کنند و ما هم همان کار را می کنیم. التفات بفرمایید که وقتی حضرت آدم را خدا از خاک آفرید، و حضرت موسی را خدا در رودخانه نزد فرعون فرستاد و حضرت عیسی که بدون پدر و بوسیله روح القدس در رحم حضرت مریم حلول کرد، اینها را همه را اموراتشان را خود خدا بدست گرفت. و اما اگر فرضاً بنده حقیر کافر بخواهم امور فرزندم را در غیاب اسلام در درست گیرم، آنگاه خود که صلاحیت ندارم هیچ و بلکه بدست کس دیگری هم بسپارم که یحتمل بدتر از خود این حقیر عمل کند. و این نمی تواند فاجعه اندر فاجعه ای است که در پی داشته باشد؟ التفات بفرمایید که فرق قضایا از روی بی تفاوتیها از کجا تا کجاها یک مرتبه می شوند؟ یعنی فرضاً ما بخواهیم نظریه میدانهای همیدسی را از لحاظ ریاضی-فیزیکی و تبعات آن از لحاظ بوزنیفیکاسیون و ابرتقارنها و امثالهم در محیطی اسلامی بررسی کنیم. اینها یک مسئله است. و اگر اصلا بی تفاوت به اسلام این کار را انجام دهیم به حساب اینکه کاری که می کنیم خود نماینده هر آنچه که اسلامی است، یک جاهایی بدجوری ما را گیر خواهد انداخت. ما فقط همین مسائل درگیریها در یمن و سوریه را در نظر بگیریم و مشکلات و فجایعی که اینها در پی داشته اند، همینها را ما جامعه انسانی چطور می خواهیم مدیریت کنیم؟ یکی از مسائلی که نظام سلطه متوجه اش نیست این است که بشریت را دارد به بردگی می برد و می فروشد! خدا لعنتش کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

17753.کتاب من لا یحضره الفقیه عن علیِّ بنِ أبی حَمزةَ : رأیتُ أبا الحسنِ علیه السلام یَعمَلُ فی أرضٍ لَهُ و قَد استَنقَعَت قَدَماهُ فی العَرَقِ ، فقلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ، أینَ الرِّجالُ ؟ ! فقال : یا علیُّ ، عَمِلَ بالیَدِ مَن هُو خَیرٌ مِنّی و مِن أبی فی أرضِهِ ، فقلتُ لَهُ : مَن هُو ؟ فقال : رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله و أمیرُ المؤمنینَ و آبائی علیهم السلام کُلُّهُم قد عَمِلُوا بِأیدِیهِم ، و هُو مِن عَمَلِ النَّبیِّینَ و المَرسَلینَ و الصالِحینَ .


17753.کتاب من لا یحضره الفقیه ـ به نقل از على بن ابى حمزه ـ: ابو الحسن [موسى بن جعفر] علیه السلام را دیدم که در زمین خود کار مى کرد و پاهایش غرق عرق شده بود. عرض کردم: فدایت شوم، مردها[ى کارگر ]کجا هستند؟! فرمود: اى على! کسى که از من و پدرم بهتر بود، با دست خود در زمینش کار مى کرد. پرسیدم: او کیست؟ فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیر المؤمنین، و نیاکان من همه، با دستهاى خود کار مى کردند. این کار همه پیامبران و فرستادگان و بندگان شایسته [خداوند ]است.


شهادت حضرت امام موسی بن جعفر الکاظم علیهم السلام را به عموم مسلمین جهان و بخصوص شیعیان و خاصه رهبری و مراجع تقلید تسلیت عرض می نمایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین (5) سوره مبارکه الحمد الفاتحه


دیروز سخنرانی جناب حاج آقای حجة الاسلام و المسلمین پناهیان که یحتمل در رابطه با شهادت حضرت زهرا علیه السلام است را در سایت رهبری لیدر دات آی آر می دیدم. یک اتفاق مهمی در این میان افتاد که معمولاً چنین چیزی معمول نیست که در میان سخنرانی فردی صحبتها را قطع کنندو اظهار نظری نمایند. و حاج آقا پناهیان هم خوب مسئله را مدیریت کردند. البته بنده درست متوجه نشدم که آن سخن که سخنرانی را قطع کرد دقیقاً چه بود ولی یحتمل در دفاع از رهبری بود.


این اتفاق یک بار دیگر در مسجد جامع قلهک افتاد وقتی حاج آقا حجة الاسلام و المسلمین آتشکار داشتند سخنرانی می کردند و غلط نکنم کما بیش مردم را به خویشتنداری در عزاداریهای محرم و صفر دعوت می کردند و اینکه طوری نباشد که مثلاً احساسات اهل سنت را برانگیزد. بعد از سخنرانی یکی از حاضرین شنونده اعتراض کرد که مثلاً چقدر بر علیه شیعیان می گویی؟! خود این حقیر نیز بنظرم رسید که ایشان دارند بیش از حد روی خوشتنداری تاکید می کنند. یک جاهایی هست که باید احساسات مردم به حق برانگیخته شود و بتوانند از حقوق خود دفاع کنند و نه اینکه به خویشتنداری خوانده شوند. و این مسئله احقاق حق، یک مسئله شیعه و سنی نیست و بلکه مسئله اسلام است و امام زمان علیه السلام. و اگر این کار در عزاداریهای حضرت زهرا و امام حیبین علیهم السلام توسط سخنرانان محترم صورت نپذیرد، پس دیگر کجا؟


البته اینجا یک مسئله ای هست که از روی بیماری استانداردی است که بدون شک جنون آمیز است و فقه و فقاهت و حتی ولایت فقیه را هم زیر سوال می برد. ولی همین که یکی از حضار در حضور رهبری و همه و همه سخنرانی را قطع کرده و با احساسات نمام اظهار عقیده می فرمایند، نشان دهنده این  است که شما خیلی هم نمی توانید بین  نقطه نظرها و حتی خلوص نیت سخنران و شنونده حاضر در حسینیه و مسجد و ولایت فقیه تفاوت قائل شوید. حالا یحتمل بعضی بخواهند بیایند بزنند روی شانه این حقیر و بفرمایند که بچه بگیر بشین، تو را چه به این حرفها؟!


و در ضمن، این خبر راجع به قتل دختربچه 6 ساله ستایش بسیار آزار دهنده است که چطور چنین جنایتی ممکن است. لا اله الا الله. این خبر دیگر جستجو راجع به ایمان ستایش را که در پرینستون دارد دکترایش را می گیرد تحت الشعاع قرار نمی دهد؟ یعنی این هم اسمش ستایش بوده و آن هم فامیلش ستایش است، ولی این کجا و آن کجا؟ این چه جنایتی است؟

البته بنده صبحی داشتم به برنامه مناظره ای که خانم مرضیه هاشمی با آقای ریچارد هلمن در واشنگتن و آقای کوین بارت از مدیسن ویسکانسین درباره برکناری شهردار لوینستن در لندن چرا که هلوکاست را زیر سوال برده و گفته هیتلر هم فقط می خواسته یهودیان را به اسرائیل مهاجرت دهد در رادیو به انگلیسی گوش می کردم:

http://www.presstv.ir/Detail/2016/04/30/463338/Livingstone-UK-Labour-Party-antiZionism-row/

این هم یک مسئله بسیار مهمی است که محصول جنایاتی است که صهیونیستها خود مرتکب می شوند و در قرآن کریم نیز آمده است که قوم یهود دو بار دست به جنایتی حولناک می زنند که خود می دانند کدامها است. ولی مسئله ای که هست این است که با کمال وقاحت نیز ادعا می کنند کسی حق ندارد این موضوعات را زیر سوال ببرد و الا متهمش می کنند که آنتی-سمتیک است یعنی باصطلاح ضد یهودی است. این کار را آقای هلمن داشت در برنامه بر علیه خانم هاشمی می کرد و ادعا می کرد که تو اصلا مجری نیستی آنطور که باید طرف وسط را بگیری و داشت از بهاییها دفاع می کرد که اسرائیل آنچنان دموکراتیکترین کشور خاورمیانه است که همه و حتی بهاییانی که در ایران با آنها دشمنی می شود نیز بطور مسالمت آمیز دارند آنجا زندگی می کنند. با فلسطینیان دارد مسالمت آمیز رفتار می شود؟ یا اسرائیلیها دارند آن جنایتی را که نباید را نیز انجام می دهند؟


مسئله این است که همان چیزی را که در هلوکاست مدعی هستند جنایت است و نباید زیر سوال برد را مدام دارند تکرار می کنند و خودشان بی شرمانه انجام می دهند، طوری که بر مجسمه آزادی می فرماید که به ما درماندگان و واماندگان و فقرا و بدبختهایتان را بدهید. و در عوض پولدارترینها و بهترین نخبگان را از همه جاهای دنیا قاپ می زند و از آن خود می داند. و این کار را دقیقاً از روی دقیقترین انتخابات در سطوح دانشگاه ها و دیگر مراکز تحت پوشش خود و عوامل امنیتی اش در کل عالم تا آنجا که بتواند با همکاری آمریکای جنایتکار انجام می دهد. و اینجا دیگر مسئله نظریه حمیدی-مجیدی نیست که بفرمایید به من از این آش رشته نرسید. اینجا مسئله خیانت بی نهایت به ملتها بعد از خیانت بعد از خیانت به ملتها ... است. اینجا یدالله مغلوله گفتنهای یهود صهیونیست است  وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿٦٤﴾ سوره مبارکه المائده.


اینجا است که بیماری استاندارد اوت می کند و بوزنیفیکاسیون هم دارید ولی هر چقدر هم برای امام زمان ندبه کنیم و توی سر و کله و سینه بزنیم کم کرده ایم. یعنی یک وقت هست که از حد شنونده محترم وسط سخنرانی هم پا را پیشتر گذاشته و در حضور رهبری و همه و همه می فرمایید امام زمان؟ کدام امام زمان؟ من خودم صاحب امام زمانم. به تو مربوط نیست. و نفس کش می طلبید که از روی جنون محض است. و اما یک وقت هست که می خواهید از روی فقه و حکمت و علم پیش روید و فقیه و عالم حوزوی و دانشگاهی تربیت کنید. این هم یک ابراز احساسات و شجاعت و بلکه غضب و رزم آیش خود را می طلبد. این یک جربزه ای مطلبد که به آن عالم و فقیه جامع الشرایط آنچنان شجاعتی بدهد که توی روی کذابها بایستد و اظهار دارد که تویی که همه کاره ی عالمی و بلکه غلط کرده ای که این چنینی و بلکه من تو را دارم نصیحتت می کنم؟ ای آقای شاه، ای آقای رئیس جمهور، ای آقای نخست وزیر،  ای آقای بازاری، ای آقای دانشگاهی، ای آقای آخوند، ای آقای کارگر محترمی که پیامبر دستت را ماچ کرده است، من تو را دارم نصیحتت می کنم که آن روزی که آن فتنه و بلکه النباء العظیم و الواقعه و روز قیامت شد، بفکر خودت باشی. مسئله این نیست فقط که GDP (Gross Domestic Product) یک مملکتی را بتوانیم بطور محلی درست تثبتش کنیم و وضعیت سیاسیش را نیز سر و سامان دهیم. و بلکه ما یک مسئله جهانی داریم که مثل ساعت دقیق کار می کند و روز و شب و ماه و سالی است که پشت سر هم می آیند و می روند و فصلها عوض می شوند.


همین مسئله غذای امام حسین را در نظر بگیرید که می فرمایند ارمنیها هم برای امام حسین غذای نذری می گیرند یا می دهند. یعنی این میان یک عشقی است که در کار است. همینطور هم غذا درست کردن برای خانه و خانواده و مردم یک عشقی باید داشته باشد. همین دیروز ما ظهر ماهی تن و تخم مرغ خوردیم و دستور آمد که شب هم سیراب و شیردان بخوریم. بنده رفتم یک ظرف بزرگ سرکه هم خریدم. و بقول معروف پشتش خودم را بستم به سرکه شیره که شیره اش هم می فرمایند شیره انگور مشکین شهر معروف به دوشاب است. خوب خود این سرکه شیره یک سری دارد یا خیر؟ یعنی شما ببینید که ما آیا بچه هایمان را از بچگی می بنیدیم به نوشابه و کوکاکولا و پپسی کولا و پیتزا و سوسیس و کالباس یا خیر؟ و این چه ضررهایی می تواند برای بچه ها داشته باشد، دیگر بماند که گویی اصلا جامعه جهانی از این فست فودها آنقدر اشباع شده است که اینها دیگر زیر سوال نمی رود و نباید هم برود!


بنده که دیگر از این دست از خاطره نویسیها خسته شده ام و دلم می خواهد یک روز بروم آقای پناهیان و آقای آتشکار را که آمدند به مسجدمان از بالای منبر بکشم پایین یا بروم نماز جمعه به آقایان جنتی و صدیقی و موحدی کرمانی و خاتمی بگویم بروید کنار من خودم می خواهم بروم منبر! اینطوری مثل اینکه نمی شود اینقدر هی خاطره نویسی هی خاطره نویسی؟ دیگر تا کی؟ مردم بنده خداها خسته می شوند. بارک الله به این هوشیاری مردم. من که دیگر نمی نویسم. حتی بارک الله به این هوشیاری جنبش مقتدی صدر. ببینید مجلس عراق را چه کرد. من دیگر نمی نویسم! خداحافظ شما. حالا بلکه بوزنیفیکاسیون را بتوانم بهتر شرح دهم با مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنها و اینکه خود بوزنیفیکاسیون یحتمل باید نوعی ابرتقارنی باشد که می تواند فرمیونها را نیز بوزنیزه کند و یحتمل در ابرتقارنهای مراتب بالاتری جای دهد، و بلکه خمینه های کالابی-یاو و ریسمان و کلاسه کردن رویه های مختلط و .... کلی کار داریم. و بعضی ایراد و اشکال می کنند که اینها چطور شده است که همه و همه تبدیل شده است به خاطره نویسی تو؟ خاطره نویسی دیگر تا کی؟ و بلکه هی خواب می بینی و هی می آیی خوابهایت را برای همه بازگو می کنی؟ این است المراقبات تو فی اعمال السنه؟ این است شیطان بزرگ را لعن و نفرین کردن؟ یک کلام بگو مرگ بر آمریکا. و السلام نامه تمام دیگر. خاطره نویسی می کنی؟ و بلکه به بیماری استانداردی دچار شده ای که دوای استانداردتر از آن را هم نمی دانی؟ بابا جان، برو دکتر. برو دنبال کارت. بگذار مردم کارشان را بکنند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


(با اجازه، دیدم امروز یحتمل روز معلم و بلکه هفته معلم و شهادت استاد مطهری است و گفتم بیایم یک ویرایشی در این نظر آخر خودم بلکه انجام دهم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.)

ایاک نعبد و ایاک نستعین (5) سوره مبارکه الحمد الفاتحه


دیروز سخنرانی جناب حاج آقای حجة الاسلام و المسلمین پناهیان که یحتمل در رابطه با شهادت حضرت زهرا است را در سایت رهبری لیدر دات آی آر می دیدم. یک اتفاق مهمی در این میان افتاد که معمولاً چنین چیزی معمول نیست که در میان سخنرانی فردی صحبتهای را قطع کندو اظهار نظری نماید. و حاج آقا پناهیان هم خوب مسئله را مدیریت کردند. البته بنده درست متوجه نشدم که آن سخن که سخنرانی را قطع کرد دقیقاً چه بود ولی یحتمل در دفاع از رهبری بود.


این اتفاق یک بار دیگر در مسجد جامع قلهک افتاد وقتی حاج آقا حجة الاسلام و المسلمین آتشکار داشتند سخنرانی می کردند و غلط نکنم کما بیش مردم را به خویشتنداری در عزاداریهای محرم و صفر دعوت می کردند و اینکه طوری نباشد که مثلاً احساسات اهل سنت را برانگیزد. بعد از سخنرانی یکی از حاضرین شنونده اعتراض کرد که مثلاً چقدر بر علیه شیعیان می گویی؟! خود این حقیر نیز بنظرم رسید که ایشان دارند بیش از حد روی خوشتنداری تاکید می کنند. یک جاهایی هست که باید احساسات مردم به حق برانگیخته شود و بتوانند از حقوق خود دفاع کنند و نه اینکه به خویشتنداری خوانده شوند. و این مسئله احقاق حق، یک مسئله شیعه و سنی نیست و بلکه مسئله اسلام است و امام زمان علیه السلام. و اگر این کار در عزاداریهای حضرت زهرا و امام حیبین عابهم السلام توسط سخنرانان محترم صورت نپذیرد، پس دیگر کجا؟


البته اینجا یک مسئله ای هست که از روی بیماری استانداردی است که بدون شک جنون آمیز است و فقه و فقاهت و حتی ولایت فقیه را هم زیر سوال می برد. ولی همین که یکی از حضار در حضور رهبری و همه و همه سخنرانی را قطع کرده و با احساسات نمام اظهار عقیده می فرمایند، نشان دهنده این  است که شما خیلی هم نمی توانید بین  نقطه نظرها و حتی خلوص نیت سخنران و شنونده حاضر در حسینیه و مسجد و ولایت فقیه تفاوت قائل شوید. حالا یحتمل بعضی بخواهند بیایند بزنند روی شانه این حقیر و بفرمایند که بچه بگیر بشین، تو را چه به این حرفها؟!


و در ضمن، این خبر راجع به قتل دختربچه 6 ساله ستایش بسیار آزار دهنده است که چطور چنین جنایتی ممکن است. لا اله الا الله. این خبر دیگر جستجو راجع به ایمان ستایش را که در پرینستون دارد دکترایش را می گیرد تحت الشعاع قرار نمی دهد؟ یعنی این هم اسمش ستایش بوده و آن هم فامیلش ستایش است، ولی این کجا و آن کجا؟ این چه جنایتی است؟

البته بنده صبحی داشتم به برنامه مناظره ای که خانم مرضیه هاشمی با آقای ریچارد هلمن در واشنگتن و آقای کوین برت از مدیسن ویسکانسین در لندن راجع به هلوکاست انجام می دادند در رادیو به انگلیسی گوش می کردم:

http://www.presstv.ir/Detail/2016/04/30/463338/Livingstone-UK-Labour-Party-antiZionism-row/

این هم یک مسئله بسیار مهمی است که محصول جنایاتی است که صهیونیستها خود مرتکب می شوند و در قرآن کریم نیز آمده است که قوم یهود دو بار دست به جنایتی حولناک می زنند که خود می دانند کدامها است. ولی مسئله ای که هست این است که با کمال وقاهت نیز ادعا می کنند کسی حق ندارد این موضوعات را زیر سوال ببرد و الا متهمش می کنند که آنتی-سمتیک است یعنی ضد یهودی است. این کار را آقای هلمن داشت در برنامه بر علیه خانم هاشمی می کرد و ادعا می کرد که تو اصلا مجری نیستی آنطور که باید طرف وسط را بگیری و داشت از بهاییها دفاع می کرد که اسرائیل آنقدر دموکراتیک است که همه بطور مسالمت آمیز دارند آنجا زندگی می کنند. با فلسطینیان دارد مسالمت آمیز رفتار می شود؟ یا اسرائیلیها دارند آن جنایتی را که نباید را نیز انجام می دهند؟


مسئله این است که همان چیزی را که در هلوکاست مدعی هستند را مدام دارند تکرار می کنند طوری که بر مجسمه آزادی می فرماید که به ما درماندگان و واماندگان و فقرا و بدبختهایتان را بدهید. و در عوض پولدارترینها و بهترین نخبگان را از همه جاهای دنیا قاپ می زند و از آن خود می داند. و این کار را دقیقاً از روی دقیقترین انتخابات در سطوح دانشگاه ها و دیگر مراکز تحت پوشش خود و عوامل امنیتی اش در کل عالم تا آنجا که بتواند با همکاری آمریکای جنایتکار انجام می دهد. و اینجا دیگر مسئله نظریه حمیدی-مجیدی نیست که بفرمایید به من از این آش رشته نرسید. اینجا مسئله خیانت بی نهایت به ملتها بعد از خیانت به ملتها است. اینجا یدالله مغلوله گفتنهای یهود صهیونیست است  وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿٦٤ سوره مبارکه المائده.


اینجا است که بیماری استاندارد اوت می کند و بوزنیفیکاسیون هم دارید ولی هر چقدر هم برای امام زمان ندبه کنیم و توی سر و کله و سینه بزنیم کم کرده ایم. یعنی یک وقت هست که از حد شنونده محترم وسط سخنرانی هم پا را پیشتر گذاشته و در حضور رهبری و همه و همه می فرمایید امام زمان؟ کدام امام زمان؟ من خودم صاحب امام زمانم. به تو مربوط نیست. و نفس کش می طلبید که از روی جنون محض است. و اما یک وقت هست که می خواهید از روی فقه و حکمت و علم پیش روید و فقیه و عالم حوزوی و دانشگاهی تربیت کنید. این هم یک ابراز احساسات و شجاعت و بلکه غضب و رزم آیش خود را می طلبد. این یک جربزه ای مطلبد که به آن عالم و فقیه جامع الشرایط آنچنان شجاعتی بدهد که توی روی کذابها بایستد و اظهار دارد که تویی که همه کاره ی عالمی و بلکه غلط کرده ای که این چنینی و بلکه من تو را دارم نصیحتت می کنم؟ ای آقای شاه، ای آقای رئیس جمهور، ای آقای نخست وزیر،  ای آقای بازاری، ای آقای دانشگاهی، ای آقای کارگر محترمی که پیامبر دستت را ماچ کرده است، من تو را دارم نصیحتت می کنم که آن روزی که آن فتنه و بلکه النباء عظیم و الواقعه و روز قیامت شد، بفکر خودت باشی. مسئله این نیست فقط که GDP (Gross Domestic Product) یک مملکتی را بتوانیم بطور محلی درست تثبتش کنیم و وضعیت سیاسیش را نیز سر و سامان دهیم. و بلکه ما یک مسئله جهانی داریم که مثل ساعت دقیق کار می کند و روز و شب و ماه و سالی است که پشت سر هم می آیند و می روند و فصلها عوض می شوند.


همین مسئله غذای امام حسین را در نظر بگیرید که می فرمایند ارمنیها هم برای امام حسین غذای نظری می گیرند یا می دهند. یعنی این میان یک عشقی است که در کار است. همینطور هم غذا درست کردن برای خانه و خانواده و مردم یک عشقی باید داشته باشد. همین دیروز ما ظهر ماهی تن و تخم مرغ خوردیم و دستور آمد که شب هم سیراب و شیردان بخوریم. بنده رفتم یک ظرف بزرگ سرکه هم خریدم. و بقول معروف پشتش خودم را بستم به سرکه شیره که شیره اش هم می فرمایند شیره انگور مشکین شهر معروف به دوشاب است. خوب خود این سرکه شیره یک سری دارد یا خیر؟ یعنی شما ببینید که ما آیا بچه هایمان را از بچگی می بنیدیم به نوشابه و کوکاکولا و پپسی کولا و سوسیس و کالباس یا خیر؟ و این چه ضررهایی می تواند برای بچه ها داشته باشد، دیگر بماند که گویی اصلا جامعه جهانی از این فست فودها آنقدر اشباع شده است که اینها دیگر زیر سوال نمی رود و نباید برود.


بنده که دیگر از این دست از خاطره نویسیها خسته شده ام و دلم می خواهد یک روز بروم آقای پناهیان و آقای آتشکار را که آمدند به مسجدمان از بالای منبر بکشم پایین یا بروم نماز جمعه به آقایان جنتی و صدیقی و موحدی کرمانی و خاتمی بروید کنار من خودم می خواهم بروم منبر! اینطوری مثل اینکه نمی شود اینقدر هی خاطره نویسی هی خاطره نویسی؟ دیگر تا کی؟ مردم بنده خداها خسته می شوند. بارک الله به این هوشیاری مردم. من که دیگر نمی نویسم. حتی بارک الله به این هوشیاری جنبش مقتدی صدر. ببینید مجلس عراق را چه کرد. من دیگر نمی نویسم! خداحافظ شما. حالا بلکه بوزنیفیکاسیون را بتوانم بهتر شرح دهم با مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنها و اینکه خود بوزنیفیکاسیون یحتمل باید نوعی ابرتقارنی باشد که می تواند فرمیونها را نیز بوزنیزه کند و یحتمل در ابرتقارنهای مراتب بالاتری جای دهد، و بلکه خمینه های کالابی-یاو و ریسمان و کلاسه کردن رویه های مختلط و .... کلی کار داریم. و بعضی ایراد و اشکال می کنند که اینها چطور شده است که همه و همه تبدیل شده است به خاطره نویسی تو؟ خاطره نویسی دیگر تا کی؟ و بلکه هی خواب می بینی و هی می آیی خوابهایت را برای همه بازگو می کنی؟ این است المراقبات تو فی اعمال السنه؟ این است شیطان بزرگ را لعن و نفرین کردن؟ خاطره نویسی می کنی؟ و بلکه به بیماری استانداردی دچار شده ای که دوای استانداردتر از آن را هم نمی دانی؟ بابا جان، برو دکتر. برو دنبال کارت. بگذار مردم کارشان را بکنند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ۖ أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّـهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً ۖ وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ﴿١٥ سوره مبارکه فصلت


و الفجر (1)


از دیدگاه ریاضی-فیزیکی و بخصوص نظریه حمیدی-مجیدی، یک دیدگاهی وجود دارد که می توان آنرا آرایش رزمی حمیدی-مجیدی نامید طوری که از هر کس می پرسی تو بودی آرایش رزمی گرفتی؟ می گوید بله بنده حقیر بودم. یعنی حاشا نمی کند که آرایش رزمی گرفته است که مثلاً یک مسئله ریاضی-فیزیکی را سر ضرب حل کند! مثلاً این مقاله را توجه کنید که مربوط به بوزنیفیکاسیون و اپراتورهای فضای فوک و منحنیهای هدف گرموف-ویتن و شمردن منحنیهای حاره (tropical curves) است که الگوریتمی بین دیدگاه های گرموف-ویتن و هرویتز نیز ایجاد می کند:

http://arxiv.org/pdf/1604.07250v1.pdf

که در آن بوزنیفیکاسیون از تناظر بین شمردن منحنیهای گرموف-ویتنی حاره و جبر اوپراتورهای فضای فوک است. از این بابت هر کسی می تواند عرض کند که آرایش رزمی دیاگرامهای فاینمن را بنده حقیر گرفتم، بشرطی که درست بتواند مسائل را به دیاگرامهای فاینمن ترجمه کند!

این مقاله دیگر را هم بخوانیم یحتمل می تواند کمک کند:

http://arxiv.org/pdf/1603.05151v2.pdf

این را می گویند یک رزم آرایش خوب چرا که متناظر در هر رزم آیشی در فضای فوک عمگرهای آفرینش و نابودی یافت می شوند که بوسیله قضیه ویک دیاگرامهای فاینمن آن نتیجه می شوند. البته به تعبیری ساده لوحانه تبعات سیاسی این رزم آیشها را در فضاهای مذاکراتی اینتریونیورسالی بررسی کردن هم یحتمل حال و هواهای خود را دارد.

یحتمل نمرین خوبی از لحاظ مراقبات باشد که از دیاگرامهای فاینمن حاصله به تناظری در (کو)همولوژی فلوئر-هیگارد و لذا همینطور همولوژی زایبرگ-ویتن برویم. البته اینجا یحتمل یک آش رشته ای حاصل شود که تناظرش با نظریه حمیدی-مجیدی این میان گم شود! اشکالی ندارد، حالا اگر آش رشته را نمی توانید در بشقاب بکشید، لااقل با نمک است که قبول کنید می توان سعی کرد یک قاشق از آن را چشید! خوب، این البته یک تمرین است ولی بوزنیفیکاسیون یک چیز است و اینکه ما بیاییم نظریه ام یا کلاً برینها را در نظر بگیریم که چطور وقتی یک منحنی ریمانی احیتاج به جراحی پیدا می کند وقتی در اثر بیش از حد بوزنیفیکاسیون دیاگرام فاینمنی آن در یک طرف بیش از حد مچاله و درهم برهم می شود چرا که در طرف دیگر یحتمل بیش از حد اله کلنگ شده است.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بنده دیگر در این سایت اینترنتی نخواهم نوشت. و اما نظرات باز است هر چند که اگر قرار بود کسی در آن بنویسد تا حالا نوشته بود!

ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۖ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٢٣ سوره مبارکه النحل


از جمله احوالاتی که راجع به میرزا جواد آقا ملکی تبریزی برخورد می کنید در سایت شهید آوینی این است که:


علامه حسن زاد ه آملی از قول علامه طباطبائی این مطلب را  نقل کرده اند که:

مرحوم آیت الله سید علی قاضی فرمود:

من که به نجف تشرف حاصل کردم روزی در معبری آخوندی را دیدم شبیه آدمی که اختلال حواس دارد و مشاعر او درست کار نمی کند، راه می رود.

از یکی پرسیدم که این آقا اختلال فکر و حواس دارد؟

گفت: نه، الأن از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسینقلی همدانی به در آمده و هر وقت  آخوند صحبت می فرماید در حُضار اثری می گذارد که بدین صورت از کثرت تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب، از محضر او بیرون می آیند.

http://www.aviny.com/bozorgan/ayatollah-mirza-javad-agha-maleki-tabrizi/tasire-shegeft-angize.aspx


یک چیزی که در نسبیت خاص و عام و دیگر کارهای اینشتن و از جمله چگالش بوز-اینشتن یافت می شود، این است که کارهایش یک اصالتی دارد که در کارهای بعد از او کمتر یافت می شود. یعنی گویی کارهای او یک حالت تعیین کننده ای دارند، که دیگران نیز یا دنبال می کنند یا قبول می کنند. و بطور مستقیم و غیر مستقیم حتی در سیاست نیز تاثیر می گذارد. ولی این را شما در کارهای بعد از او یا کمتر می بینید یا اینکه نمی بینید یا اینکه این بنده حقیر است که دارم اشتباه می کنم.

بنظر این حقیر اینطور می رسد که سیاستمداران بعدها همان نیمچه ایمانی را که به علم داشتند را نیز جایگزین ایمان به زورگویی کردند. و آنچه می باید بر حسب خدامحوری باشد که عالم را اداره می کند، شده است یک زورمحوری کوری که یکی از نشانه های آن همین سلاحهای مخوف هسته ای است و تنزل و بلکه هبوط علم آنطور که سیاستمدار کار خود را کند و عالم طبیعیات و مادی هم کار خود را کند. البته این در زمان اینشتن هم بدون شک به بدترین وجوهی بوده است که حالا پیشینه خود را قرار داده است. چیزی که نبوده است این است که علوم به حدود الهیات حتی نرسیده است و بلکه همان جا در حدود ریاضی-فیزیک و دیگر خیلی همت شده باشد طبیعیات متوقف شده است. این است که به چنین عالمی نمی توانید بفرمایید المراقبات. نمی توانید بفرمایید مراقب باش که نفست بر تو غلبه نکند طوری که بجای اینکه داری مسابقه می گذاری که از همه جلو بزنی یک وقت دیدی به کجاها که داری نمی روی! این را بالاخره عملاً یحتمل خودش خواهد فهمید یا اینکه خیر، هیچگاه نخواهد فهمید که اصلا مسئله چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.


المراقبات آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را سایت تبیان خلاصه ای از آن را ارائه کرده است. در قسمتی از آن آمده است:


در بخشی از مقدمه مولف بر کتاب، می‌خوانیم: "و ای نفس! بدان که می‌توانی نزدیکی و رضایت او را در مدت یک روز بلکه در یک ساعت و یک لحظه بدست آوری. بشرط اینکه بدانی نیت تو در ترک غیر خدا و قصد دیدار او صادقانه و پاک است. زیرا او حاضر است نه غایب، رو آورنده است نه رو گردان و مشتاق است نه غیر آن... و اگر چنین همتی نداری، با کوشش و با نرمی و مدارا یا نفس و سخت نگرفتن به خود از ضایع شدن و بیهوده گذشتن اوقات جلوگیری کن تا بدین ترتیب به انجام خیرات عادت کنی. زیرا خیر عادت است و از شر بپرهیز که پرهیز از آن عبادت است. و مبادا که همیشه در غفلت از خداوند بسر بری که در این صورت از حیوانات و از پست ترین مردم پست‌تر خواهی بود. به آسانی می‌توانی از روزهای سال مراقبت کرده و برای یک بار بعضی از اعمال سال را انجام بدهی. و من در این کتاب بطور اختصار مهمترین اعمال وارده و لازمترین مراقبات را می‌نویسم."


این کتاب را بعلاوه خاطرات آندره گرومیکو و موج فتنه از جمل تا جنگ نرم (کانون ادبیات جوان)، را از میان کتابهای دست دوم رایگانی که در مسجدی روی میزش بنمایش گذاشته شده بود، یافتم. المراقبات و اکثر کتابهایی که مثل المراقبات ترجمه شده اند را دیگر اصل کتاب را که به زبان دیگری است یحتمل نیابید که در چه سالی نوشته شده. و یحتمل یک جاهایی در متن کتاب باشد که بدان اشاره شده مثل چهل حدیث امام خمینی که در آخرش می فرماید به اتمام رسید به دست فانی مولف فقیر در عصر روز جمعه چهارم شهر محرم الحرام سنه یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری [قمری]. و علی الله التکلان فی الافتتاح و الاختتام. 

لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. (169) آل عمران

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


بنده این را فقط عرض کنم که وقتی انسان می شنود که سید هادی نصرالله پسر سید حسن نصرالله یا جهاد مغنیه پسر عماد مغنیه شهید شده اند، فقط از اینکه این عزیزان شهید شده اند رنج نمی برد. و بلکه از آن بی تفاوتی وارونه حاکمی که می خواهد از اسلام یک تصویر داعشی تروریستی نشان دهد و وانمود کند که هر چه هست در اسلام همین است و این کار را با تمام شقاوت و بی رحمی هم انجام می دهد. آنگاه است که چهره کریه دشمن تمام قد از پشت پرده حجابهایی که از فساد و فسق و فحشاء و لامذهبی و ریا و حتی به اسم دین و اسلام گرفته تا علوم و فلسفه های الحادی و مادی و حتی الهی همه و همه یک مرتبه فرو می ریزند. ای انسان کجا داری می روی؟ علامه طباطبایی در مقدمه المراقبات آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی ترجمه علی اکبر میرزایی 1389 می نویسند: ... وظیفه انسان این است که در زندگی دنیایی، خود را از هر جهت آماده کند، خود را به خدا نزدیک کند و راه بندگی و خشوع را در برابر خدا پیش بگیرد. [زیرا] حجابی میان او و پروردگارش نیست و چاره ای جز ایستادن در مقابل خداوند نمی باشد." لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


چقدر این بشر شیطانی خون آشام نادان است. فکر می کند هر چه جنایات بزرگتری انجام دهد، قویتر است و بلکه به سبب همین جنایاتش قویتر هم خواهد شد. ای بدبخت بی نوا. استغفر الله ربی و اتوب علیه. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. رسالت شهید آوینی در این بود که قلمش دوربینش بود و این قلم را در دست گرفت و آن جنایات را تا توانست برملا کرد. و ان شاء الله وقتی امام زمان تشریف فرما شوند و همچون موسی فرعونها و یزیدهای زمانه را غرق کنند آنگاه بشریت از شر این جنایات بی حد و حساب خلاص شود. تا آن زمان ان شاء الله که ما هم در رکاب او شمشیر بزنیم و بلکه شهید شویم. البته کسی اگر بتواند همین کتاب اساس مکانیک آبراهام-مارسدن را هم درست بفهمد، خیلی می تواند کار کند ولی خوب آخرت چیز دیگری است. یعنی می فرماید ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار. و لذا مراقبه و المراقبات و لذا کلنا عباسک یا سیده زینب. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

الله اکبر الله اکبر الله اکبر خامنه ای رهبر


نصر من الله و فتحً قریب.

وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِّنَ اللَّـهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٣ سوره مبارکه الصف


اما بعد فیقول العبد المذنب الذلیل الحقیر الفقیر الجانی إبراهیم بن محسن الکاشانی لما ضاق صدری بطول مدة غیاب النور المستور وصاحب اللواء المنشور صرفت همی إلی تألیف کتاب محتو علی جملة مما ورد من التوقیعات الشریفة الأدعیة التی کانت منسوبة إلیه علیه السلام السهولة انتفاعی وانتفاع الخواص من محبیه بها والتفکر فی لطائف معانیها والیقین بظهور قائلها والقیام علی العمل بمضامینها وسمیته بالصحیفة الهادیة والتحفة المهدیة دعاؤه علیه السلام فی الشدائد مما علمه محمد بن علی العلوی الحسینی المصری وکان یسکن بمصر بسم الله الرحمن الرحیم رب من ذا الذی دعاک فلم تجبه ومن ذا الذی سئلک فلم تعطه أم من ذا الذی رجاک فخیبته أم من ذا الذی تقرب إلیک فأبعدته رب هذا فرعون ذو الأوتاد مع عناده وکفره وعتوه وادعائه الربوبیة لنفسه وعلمک انه لا یتوب ولا یرجع ولا یتوب ولا یؤمن ولا یخشع استجبت له دعائه وأعطیته مناه وسؤله کرما منک وجودا وقلة مقدار لما سئلک عندک مع عظمه عنده اخذا بحجتک علیه وتأکیدا لها حیز فجر وکفر واستطال علی قومه وتجبر وبکفره علیهم افتخر وبظلمه لنفسه تکبر وبحلمک عنه استکبر فکتب وحکم علی نفسه جرأة منه ان جزاء مثله ان یغرق فی البحر فجزیته بما حکم به علی نفسه إلهی وانا عبدک وابن عبدک وابن أمتک معترف لک بالعبودیة مقر بأنک أنت الله لا اله الا أنت خالقی لا اله لی غیرک ولا رب لی سواک مقرب بأنک ربی والیک مردی وإیابی عالم بأنک علی کل شئ قدیر ( الصحیفة الهادیه، ابراهیم بن المحسن الکاشانی، صص  3-4، http://lib.eshia.ir/71823/1/4 )


توپولوژی ابعاد کم یک خصوصیاتی دارد که یحتمل به بهترین وجهی باید آنها را در میدانهای همدیسی قاطیقوریاییفیکاسیون شده جستجو کرد. از جمله مقالات فوکس و شوایگرت زیر را داریم

http://arxiv.org/pdf/1604.01143v1.pdf

http://arxiv.org/pdf/1604.01670v1.pdf

 که یحتمل نه تنها به فهم بهتر فروبینویدهای موچیزوکی نیز کمک می کنند، بلکه به فرمولازیسون همولوژیهای فلوئر-هیگارد و زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن نیز کمک کنند. و لذا بوزنیزاسیون ریسمانی-امی به نظریه اعداد نظریه تایشمولر اینتریونیورسال و بلکه برنامه لانگلندز و واریته های شیمورا و شتوکاها و انگیزه ها .... مثلاً نگاه کنید به:

http://arxiv.org/pdf/1509.00749v1.pdf

سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر


همین مقاله اسپینوال راجع به رویه های ک3 در نظریه ریسمان را در نظر بگیرید. این اشکالی که ما در آن گرفتیم، اصلا به حساب می تواند نیاید حتی اگر در محاسبات اشکالاتی را ایجاد کند. موضوع این است که اصل مطلب در دوگانهای ریسمانی چه چیزی را می خواهد بگوید که مربوط می شود به رویه های ک3. حالا این هم خودش باز یک مسئله ای نیست در چگالش بوز-اینشتن که آیا ما این مسئله را هم متوجه می شویم یا خیر. مسئله بلکه این هم نیست که ما آمده ایم هندسه جبری را با ریاضی-فیزیک جفت و جور کرده ایم و داریم ماورای ابرتقارنهای خاصی بلکه ریسمانی کار می کنیم. پس مسئله چیست؟ مثلاً شما یک ایده ای را دارید در هندسه سازی ثرستن و نظریه زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن و تابز و دیگران می آیند اینها را می بینند که همولوژیهایشان چطور با هم متناظرند. یا SL2 و SU2 را در نظر می گیریم و همولوژیهای زایبرگ-ویتنی و فلوئر-هیگاردی هر کدام را بررسی می کنیم. و هندسه ناجابجایی را در این رابطه تحقیق می کنیم. و ریاضی-فیزیک مسائل را در می آوریم. خوب، گرانش مسئله کدام می شود و مدل استاندارد فیزیک کو؟ و کجا ابرتقارنهای بالاتری داریم و کجا وارد ریسمان و ام می شویم؟ انگیزه این است که همه اینها را از روی یک اخلاق اسلامی ای بیابیم که به انسان و خانواده و اجتماع یک عزت نفسی بدهد؟ خوب، مسئله تا یک جاهایی بوزونی است و یک جاهایی به بعد هم بوزونی است و هم فرمیونی و کارها بالا می گیرند. یعنی ریاضی داریم و فیزیک داریم و ریاضی-فیزیک داریم و بالاخره آیا می رسیم به آن اخلاق اسلامی یا خیر؟ البته اخلاق اسلامی هم سر جایش است و من لا یحضره الفقیه و منیة المرید و شرح لمعه و احقاق الحق را داریم. اینکه اینها را حالا همه و همه چطور با هم تلفیق کینم که یک حالت التقاطی الحادی پیدا نکند هم مسئله ای دیگر است که حالا همه چیز هم با هم خیلی جفت و جور نیستند و هر کدام مسائل خاص خود را دارند. خلاصه الی ما شاء الله کار داریم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.  

تکبیر!

یا مهدی عجل علی ظهورک


مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ ۖ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿٤١ سوره مبارکه العنکبوت


مدل استاندارد فیزیک بخودی خود بنظر می رسد که یک نقصی دارد. مثل این است که به شما جدول تناوبی عناصر و طریقه ترکیب عناصر با هم را نشان دهند و الکتروضعیف هم داشته باشید و بلکه حالا کیو سی دی را هم داشته باشید. و اما گرانش و مثلاً جاذبه زمین از کجا می آید؟ این نیرویی است غیر از آنچه در مدل استاندارد فیزیک امده است، مگر آنکه آنرا هم به مدلمان بخواهیم اضافه کنیم. به هر حال، ما یک چگالش بوز-اینشتی را هم داریم که به ابرتقارن و ابرمایعات نیز مربوط می شود.

و اما اینجا یک مسئله ای نیز می تواند اتفاق بیافتد که از قبیل کذب محض است. دلیل اینکه دشمنی یک دشمنی مثل آمریکا نیز نادیده گرفته می شود همین است که ما دنبال این چگالش بوز-اینشتنی است که می گردیم طوری که انگار یک هاله ای از نور است که بدنبالش باشیم، و حال آنکه چنین چیزی را دست نایافتنی می یابیم آنچنان که در میان کفر محض بدنبال تقدس بگردیم یا در میان اشخاصی که همه مملو از تقدسند بخواهیم کفر پیدا کنیم. یک مثال خیلی روشنگری را ما در داستان دن کیشوت می یابیم. با اینکه داستان مدام دارد توهمان دن کیشوت را کلید می زند، یک جایی می گوید که جلد دوم کتاب دن کیشوت اصلی همین است که دارید می خوانید و نه آنکه نویسنده کذاب دروغگو دارد بیان می دارد. یعنی درست است که توهمات به نهایت می رسند در داستانها، ولی یک واقعیتی را بیان می کند که نماینده یک بیماری استانداردی است که نویسنده خودش به این بیماری واقف است. این است که گویی یک چگالش بوز-اینشتنی را اینجا یحتمل بتوانید تعریف کنید که هر چند غیر از آن هاله ای از نور است که دور سر قدیسین رسم می شود ولی آیا واقعی هم نیست این چگالش بوز-اینشتنی؟

مشکلی که هست این است که بیماری را داستان به شما مثل لیلی مجنون می نمایاند ولی نمی تواند آن جواهر و جواهر الکلام و فقه جواهری بما برساند. یعنی دن کیشوت فقه جواهری را از ما نیست که منع می کند، و بلکه اینکه دنبال فقه اسلامی آنجاهایی که دارند به اسم اسلام کفر می ورزند است که جواهر الکلام را از ما منع می کند و بلکه دشمن را هم دوست می نمایاند. یعنی وقتی آنجایی که باید جهاد کرد، تظاهر به علم و حکمت کنیم و آنجایی که باید به حکمت پرداخت ببینیم که همه دارند می روند به جبهه های حق علیه باطل، اگر هاله ای از نورانیت هم موجود باشد، همه بی حاصل می سوزند و از بین می روند. یعنی معنای چگالش بوز اینشتنی را هم کسی درنمی یابد و می بیند که یک آوارگی دن کشیوتی است که کما بیش نصیبش شده است.

بنده عرضم این است که بدی ادعاهای کذب در این است که آن هاله نور را می خواهد ولی درکش نمی کند. یحتمل بتوان گفت که یک چشم بصیرتی می خواهد این هاله ای از نور را دیدن که اگر خیلی هم سعی کنی که آن را دریابی یحتمل به گمراهی و بیراهه افتاده  و بلکه فرق بین دوست و دشمن را هم اشتباه بگیری و بلکه آسیاب بادی را نیز دشمن فرض کنی و حتی با یک گله گوسفندان هم وارد جنگ شوی و حالا دست به جنایات نزند هم خیلی است طوری که دوستان را به عنوان دشمن به قتل رساند و دشمنان را هم به عنوان دوست حساب آورد. اینکه اصرار ورزیم که هیچ کس نمی تواند نظریه حمیدی-مجیدی را دریابد و هیچ کس هم نمی تواند آن هاله نور را ببیند، اشکالش همین است. بالاخره یحتمل همه نتوانند نزد ولایت فقیه راه یابند، ولی اینطور هم نیست که هیچ کس نمی تواند نزد ولایت فقیه برسد. یعنی یک وقت هست که از پایینترین درجات ظلمات می خواهیم وارد نورانیت شویم و بلکه کرم شب تاب هم برای ما می بینیم که هاله ای از نور دارد. و یک وقت هست که در بالاترین درجات نورانیت هم قرار داشته باشیم، باز آن چشم بصیرت را نداریم.   قُلْ هَـٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّـهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿یوسف: ١٠٨﴾ و اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

یا مهدی عجل علی ظهورک.

ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر. (45) سوره مبارکه العنکبوت


بعضی یحتمل اشکال کنند که چرا ایرادات زید و عمرو را که برای ازدواجهایشان یحتمل موانعی ایجاد شده باشد را می فرمایید. و بهتر نمی بود که برای عموم جوانان آرزوی موفقیت و سعادت و خوشبختی می کردی؟ البته این حرف درستی است الا اینکه دکتر ظریف در جواب هاله اسفندیاری فرموده اند تقصیر رئیس جمهور قبلی است که از کار بی کارش کردند و لذا بهتر است که مذاکرات هسته ای به بیراهه نرود و الا دوباره بیکارش می کنند. حالا ایشان این را به هاله اسفندیاری نمی گفت، نمی شد؟ یعنی بالاخره دنبال یک لقمه نان توی این مملکت دویدن اینقدر سخت است؟ لا اله الا الله. بنده فکر می کردم که ما قهر و خانه نشین شدن فقط مال رئیس جمهورهای ما است ولی مثل اینکه همه و همه این مشکلات را دارند و بلکه بنده حقیر هم لازم شود برای ریاست جمهوری بعدی اقدام کنم! بالاخره یکی باید بتواند جلوی دونالد ترامپ یا هیلاری کلینتون درآید و بلکه به آمریکاییها نشان دهد که راه درست اسلام است. اسلام آورید و پیروز شوید. البته بنده عرض می کنم که به نتیجه نرسیدید باید دوباره سعی کنید، نه اینکه در صحنه سیاسی در مقاومت بر علیه استکبار هم اینطور باشد، ولی در ریاضی-فیزیک و علوم طبیعی که خیلی هم باید اینطور باشد. نظریه حمیدی-مجیدی را درک کردن است که مهم است. التفات بفرمایید مثلاً افتخاری مقاله ای قبلاً داشته است راجع به همولوژی فلوئر و وجود دوناتهای تراکم ناپذیر در کره های همولوژیک که اشتباهی در آن داشته است و حذفش کرده است و یحتمل این مقاله جدیدتر درستش کرده است.

ولی خوب، حالا ما مسئله مان می تواند این هم شود که یک کره همولوژیکی داریم و بعد می خواهیم به این کره انواع و اقسام دوناتهای تراکم ناپذیر شکلاتی و بادامی و امثالهم وارد و متصل کنیم. یعنی قضیه سر جای خودش که مهم است. و اما یحتمل ما می خواهیم هندسه سازی (ثرستنی) این کره های همولوژیکی دسته دار تراکم ناپذیر را هم مطالعه کنیم. و یحتمل مسئله برمی گردد به اینکه ما چطور می توانیم به چندین طریق مادولای دیفئومورفیسمها را مادولای ایزومتریها کنیم و از توپولوژی جبری و دیفرانسیل به هندسه دیفرانسیل رویم. مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی خوبی اش این است که همه چیز را بنظر میرسد که لااقل در ظاهر دارد فله ای بررسی می کند. در صورتی که مسئله این است که اگر بخواهید فاصله نتها را روی سه تار نباشد و بلکه ارگ باشد که نزدیکتر کنید چرا که نتهای بیشتری را بتوانید بنوازید، این تا یک حدی امکانپذیر است. یعنی فقط کمیت نیست و بلکه کیفیت هم هست. یعنی از هندسه اقلیدسی و جبری به هندسه دیفرانسیل به هندسه ناجابجایی رفتن مسائل ریزتری را به ما می نماید و اما لزوماً نظریه حمیدی-مجیدی را روشن نمی کند و بلکه حتی نظریه های زایبرگ-ویتنی و گرموف-ویتنی را هم به ما درست نیاموزند. از آن طرف التفات بفرمایید که ما گروه سرود داعش و مرگ به عنوان مجازات ملحق نشدن به تروریستها را دارید. و اینکه چرا همسر شهید مدافع حرم روبنده می زند:

http://www.yjc.ir/fa/news/5582487/گروه-سرود-داعش-تقدیم-می‌کند-مرگ-مجازات-ملحق-نشدن-به-تروریست‌ها-فیلم

http://www.yjc.ir/fa/news/5581947/چرا-همسر-شهید-مدافع-حرم-پس-از-شهادت-همسرش-روبنده-می‌زند-فیلم

البته بنده خواستم فیلم مصاحبه محمد جواد ظریف را که هاله اسفندیاری از او سوال می فرمایند را هم ببینم ولی پیدایش نکردم که فیلم را کجا تعبیه شده است و کجا باید پیدایش کرد. و فیلم سرود داعش هم صامت بود با زیرنویس انگلیسی!

گذشته از اینها اینجا،

arXiv:hep-th/9611137v5  7 Sep 1999

آسپینوال هم یک مقاله ای دارد در مورد رویه های ک3 در نظریه ریسمان که فرمول شماره 11 آن یحتمل باید از درجه 3 باشد و نمی دانم چطور است که از درجه 2 است؟ یعنی یک چند جمله ای درجه چهار را بر یک چند جمله ای درجه یک تقسیم می کند و جوابش یک چندجمله ای درجه دو می شود! یعنی آیا چنین چیزی ممکن است؟ بنده که سر در نمی آورم. خوبی ریسمانکارها این است که همینطوری مثل فیزیک مفاهیم ریاضی را پشت هم می کنند بدون اینکه سعی کنند چیزی را ثابت کنند. و شما باید خودتان فواصل و گپهایی را که موجود است را پر کنید. آیا بتوانید و آیا نتوانید. و الا که انگار دارید داستان می خوانید!

حالا حلقه های کاپای فشرده سازیهای مادولاهای رویه های ریمانی را بفرمایید که افتخاری نیز بدان می پردازد، یک چیزی است قابل فهم که حساب کتاب خودش را دارد که بنده از بچگی هم بدانها علاقه مند بوده ام! از آن بهتر مقاله جالب اونو-تربت لدر است:

http://arxiv.org/pdf/1510.00735.pdf

که عدد 1729 شماره تاکسی معروف هاردی را به طرز معجزه آسایی از دفترچه گمشده رامانوجان با رویه های K3 بیضوی مرتبط می کند.


به هر حال، ابرمایعی و چگالش بوز-اینشتن و مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنهای مینیمال ماورای آن یحتمل راه به برنامه لانگلندز هم دارد. و اما احتجابها و تکبرها و چاپلوسیها تذللها و تواضعهایی که در کار است که ما را به یک اخلاقی برساند ماورای اینها و نظریه حمیدی-مجیدی را بدرستی برای ما تبین کند، این هم مسئله ای دیگر است. بالاخره این درخت خرما یا انجیر است که در اختیارت است، می فرماید دستت را دراز کن و از این خرما یا انجیر برای خودت بکن.


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر

اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ ۗ وَلَذِکْرُ اللَّـهِ أَکْبَرُ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿٤٥ سوره مبارکه العنکبوت.


حضرت امام خمینی (قدس سره) در باب تکبر و تواضع نیز از احتجاباتی بحث می فرمایند که مورد بحث است. یکی از این احتجابات این است که ما در مقابل فقیهی زانو بزنیم و درس یاد بگیریم که این فقیه یک فقیهی است جامع الشرایط و نه اسلام شناسی که خود هنوز اسلام نیاورده است و بلکه در شک و تردید هم نیست که چنین کند. خوب، حالا مسئله چیست که ما برویم دنبال نظریه حمیدی-مجیدی بجای اینکه رساله و من لا یحضره الفقیه و کتاب و حدیث یاد بگیریم؟ مسئله چنین زانو زدنی یک تذلل و تواضعی را می طلبد که از روی چاپلوسی و بلکه از روی تکبر فروختن به دیگران نیز نباشد و همینطور انسان را به فقاهت و تفسیر و علوم و فلسفه و حکمت اسلامی متعالیه نزدیک کند. 


خوب، حالا ما همه اینها را رها کنیم و برویم سر همان مسائل ریاضی-فیزیکی خود که حداکثر مثلاً به مقاله ای مثل

http://arxiv.org/pdf/1504.05329v1.pdf

از ایمان افتخاری بپردازیم! مسئله این است که ما تا چه حدی همه چیز را رها کرده ایم و رفته ایم دنبال این کار که باز باید اینجا نیز پش استاد زانو بزنیم و آنجا که باید جلوی استاد فقیه زانو می زدیم هم نزدیم. یعنی تناقضی هست؟ و آن کجا است.

بنده اینطور حساب می کنم که یک وقت کسی رفته است زیارت حرم امام حسین کربلا و خوب دلش می خواهد اشک بریزد و حالا یا می تواند یا نمی تواند، و بلند می شود می رود با یک بنده خدایی روبوسی می کند بلکه دلش آرام بگیرد. یک وقت هم هست که رفته است نماز جمعه و دنبال یک حبه قند می گردد و لذا با کسی که به او قند تعارف می کند روبوسی می کند. و یک وقت هم هست که باید جلوی تلویزیون بنشیند و مثلاً درس تفسیر قرآنش را تماشا کند و بلکه بجای این کار می رود درس فیلمهای داستانی خارجی بی حجابی را به تماشا می نشیند. بالاخره روبوسی هم داریم تا روبوسی همانطور که تدلل و تواضع هم داریم که پای صحبت استاد زانو زدن است و آن ندای هیهات منا الذله بر علیه یزیدیان و آن تکبر و ذلتی که توامان از یزیدی بودن نصیب یک یزیدی می شود. بعضی از اینها یک جاهایی سر یک پیچ و تابهایی انسان را آیا گیر می اندازند و مانع پیشرفتهای اسلامی شوند و  بعضی دیگر انسان را آیا به مقصد می رسانند و مایه پیشرفتند. مسئله این است که آیا کارت را داری درست انجام می دهی و در جهت درست پیش می روی یا خیر. مسئله یحتمل اینطور باشد که آیا خودت فقیهی یا لزوم فقیه دیگری را احساس می کنی یا اینکه اصلا لزومی به فقیه نداریم. یحتمل بجرات بتوان گفت که عمل و رفتار ما نیز گویای تکبر و چاپلوسی یا تواضع و تذلل ما است و اینکه چطور به فقاهت بخواهیم برسیم و آیا برسیم و آیا نرسیم.


خوب، پس اینجا ما چطور مسائل مقاله مورد بحث را می خواهیم به بیماری استاندارد و درمان آن از راه مدل استاندارد فیزیک ربط دهیم؟ اینجا باید سعی کرد که مسئله را طوری کوانتیزه کرد که میدان کوانتمی حاصله از خمینه مورد بحث همولوژیکی با خمینه های مورد بحث مقاله یکی درآیند. و بعد مسائل را سعی کرد که پیگیری کنیم. حالا کاری نداریم که این مسئله چطور انجام می شود ولی حساب کنید که ما داریم دی ان آ را مثلاً بحث می کنیم، و اینجا به بیولوژی مولوکولی و شیمی مربوط بدان کار داریم و حال آنکه باید شیمی آلی را نیز طوری ارتقاء داد که به حدود بیوشیمی برسد. مثلاً همین حدیث از رسول اکرم را که اگر اول و آخر غذایتان نمک بخورید به بیماری دچار نمی شوید را در نظر بگیرید. یحتمل بعضی را دکتر دستور دهد که نمک نخورند چرا که به فشار خون مبتلا هستند. به هر حال آیا آنگاه چیزی را باید جایگزین نمک کنند و یا غذای خود را اعتدال دهند که نه تنها به نمک احتیاج نداشته باشد و بلکه به بی نمکی هم عادت کنند. و بلکه سعی کنند روی هر غذایی نمک نپاشند.


حالا چرا دیگر مدل استاندارد فیزیک؟ یعنی ما مثلاً می دانیم که هیدروژن و هلیم را داریم و و لیتیم، سدیم، پتاسیم، روبیدیم، سزیم و فرنسیم که از فلزات قلیایی اند و می توان در این رابطه چگالش بوز-اینشتن را بررسی کرد. و اما اینکه حالا ما بخواهیم ترکیبی از عناصر را با هم تشکیل دهیم که عنصری یحتمل الکترونی می گیرد و دیگری الکترونی می دهد، اینها مکانیزمش چگونه است. مثلاً اگر هیدروژنی یا هلیمی خواست با روبیدیم ترکیب شود، چطور الکترون می دهند و می گیرند. (آیا اینجا ما طیف سنجی الکترونی [و دیگر ذرات بنیادی] جذبی و گسیلی احتیاج داریم؟ و تا چه حدودی احتیاج داریم.) اینجا یحتمل ما متوجه شویم که ریاضی-فیزیکدانها می آیند بجای اینکه مستقیماً خود مسئله را بررسی کنند، می روند به مسائل دیگری که در هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک است رجوع می کنند که زیرساختهای اتمی را مورد بررسی قرار می دهد. و بلکه ما برویم اینها را بررسی کنیم و همینطور هم رویه های ک3 را نیز استفاده کنیم. یک وقت دیدید بهتر به مسئله پی بردیم و بلکه در این میان همسرانی هم برای زید و عمرو پیدا شدند و خیلی از بیماریهای استاندارد را هم در این میان حل کردیم. این یک احتمال است و احتمال دیگر هم این است که درمان بیماری استاندارد را پیدا نکنیم و به مقصد نرسیم و بلکه زید و عمرو هم بدجور شروع به اشکال کنند که ای کلاه بردار متکبر چاپلوس سر ما را  چقدر کلاه گذاشته ای. خوب اگر توانستیم زید و عمرو را متقاعد کنیم و اشکال و ایرادشان را برطرف نماییم، باید دوباره سعی و تلاش خود را ادامه دهیم و ببینیم باز مثلاً همولوژیهای زایبرگ-ویتن و گرموف-ویتن هم کمکی می کنند و در نهایت سعی کنیم به نظریه حمیدی-مجیدی خود راه یابیم. و صد البته ما اینطور بیماریهای استاندارد را با نمک مطرح می کنیم چرا که مسئله را بلکه بتوان بومی کرد و خمینه های محلی-جهانی را کوهمولوژیکی درست و خوب و باقاعده بررسی کنیم. 

مثلاً یک سوالی که اینجا مطرح می شود این است که شاخصهای پونتریاگین و استیفل-ویتنی و چرن کلافهای روی خمینه های ما چگونه محاسبه می شوند؟ جراحیها چطور؟ .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.


یک فصلی هست در کتاب امام خمینی شرح حدیث امام صادق جنود عقل و جهل، راجع به کبر و تواضع. کتب اخلاقی از این دست مثل کتب ریاضی-فیزیکی نیستند که باید سریع آنها را بخوانید و هر کس مفاهیم را سریعتر فهمید و درک کرد، و لذا درجه و مقامش بالاتر است. یعنی بنده زیاد در این امور خیلی خبره نیستم، ولی می دانم که یک کلاسهایی هم هستند برای تندخوانی و یحتمل کسی اگر بعضی مواد غذایی مثل کندر را هم میل کند حافظه اش هم در ضمن بهتر می شود. و اما یحتمل بعضی مواد مثل الکل هم هستند که اگر سوء استفاده اگر شوند، باز به سریعتر خواندن و فهمیدن کمک کند ولی این کار هم گناه است و هم اعتیادآور است و هم برای سلامتی مضر است. شاید هم بنده دارم اشتباه می کنم و اصلا اینطور نباشد. نمی دانم!

چیزی که هست، این است که این کار مطمئناً با روح و اخلاق کتاب شدیداً در تناقض است. و اما در ارتباط با مسائل هسته ای و اتمی، یک موضوع دیگری هست که یحتمل بی ربط نباشد اینجا اضافه کنیم. و آن این است که ریشه چنین تفکر اتمی در هند و بخصوص یونان باستان نیز یافت می شده است و وقتی ما تجرد و انتزاعی کردن مسائل را در نظر آوریم، این طبیعی بنظر می رسد که هسته و اتم را هم در علوم فیزیکی و زیست شناسی در نظر آوریم. ولی این مسئله یک منشاء الهی هم دارد که در الهیات نیز ما می بینیم که هر فردی با خدای خود است که در تماس است و می توان این رابطه را که فرد با خدا دارد را بصورت اتمی و هسته ای بحساب آورد طوری که ارتباط فرد با دیگر افراد نوع بشر نیز گویی خلاصه می شود در ارتباط فرد با خدا. البته این بشرطی است که افراد نوع بشر خداباوری را بپذیرند. و الا یحتمل مشکل اینطور می شود که یک ملغمه ای خواهیم داشت از افکار و مدلها و فلاسفه و از جمله فلسفه هایی در الهیات. و این است که حالا مثلاً کسی خواست شراب هم بنوشد برای اینکه برای سلامتی اش خوب است یا دلایل دیگری، منعی را از لحاظ دینی احساس نکند.

و اما خطری و مشکلی که این نوع از مسائل هسته ای و اتمی دارد، این است که می تواند با اسلام توی بازی برود و فرقه های مختلفی را ایجاد کند که هر کدام ساز خود را می زنند و آن وحدت اسلامی را مانع شود همانطوری که ما می بینیم که در ادیان مختلف هم همین مشکل را داریم و حتی اقوامی که به بی دینی و کمونیسم هم روی آورده اند نیز همه تا حد هسته ای و اتمیسم لامذهبی می توانند پیشرفت کنند و از علوم مادی و طبیعی بهره مند شوند. و اما به خدا و پیغمبر و امثالهم باوری نداشته باشند.

اینجا است که مسئله کبر و تواضع را آنطور که کتاب بیان می کند باید بررسی کرد. یعنی این فصل کتاب، مسائل را برای افرادی که به الهیات و کتاب و سنت قائلند نوشته شده و بیان می دارد. و حال آنکه وقتی از این حیطه خارج شویم، تواضع و کبر به چه معنا خواهد بود؟ مثلاً در رابطه با ریاضی-فیزیک و افرادی که در این زمینه کار می کنند مسئله چطور  می شود؟ آیا اینجا کبر و تکبر و عزت نفس و تواضع و چاپلوسی و غیره معنی نمی دهد؟ یعنی بنده می توانم در ارتباط با ریاضی و فیزیک و الهیات همینطوری آنچه برای این حقیر بنظرم می رسد را بطور شهودی و غیررسمی بنویسم و بنویسم و آن را یک ارتباطی بین خود و خدای خود حساب آورم. و اما آیا واقعاً هر چه هست و نیست، درست و غلط همه و همه همین است؟ یا حساب و کتابهای دیگری هم هستند و تلاشهای دیگری هم می خواهند. و بلکه بی نهایت کار داریم!

یعنی کسی می تواند حساب کند که آنچه بنده حقیر دارم می نویسم یک جایی به حساب می آید و همه اینها یک جورهایی با هم جمع می شوند و زیادی هم نباید وسواس نشان داد که حالا چطور بنویسم و چطور ننویسم یا اصلا بقیه چطور راجع به نوشته های بنده فکر می کنند یا هیچ کس هم اینها را بحساب نمی آورد! و همه چیز را از نوع خود و خدای خود حساب کند. حالا آیا این حسابهای او همه درست باشند یا نباشند. این حسابها وقتی وارد مباحث سیستمایتکی مثل ریاضی و فیزیک و از جمله منطق ریاضی و مباحث دیگر سوای از فیزیک اتمی و هسته ای می شویم، می بینیم که خیلی راحت می شود در یک گوشه ای از مثلاً منطق ریاضی گیر کرد و دیگر بیرون نیامد. و از جمله منطق ریاضی جوئل دیوید همکینز که چند وقتی هم هست از کارهای او خبری ندارم. 

خلاصه کلام اینکه مسئله خداباوری و توحید یک اصل جدایی ناپذیری است این میان که اگر حذف شود طوری که مسائل تنزل پیدا کنند به همین مسائل اتمی و هسته ای محض می توانند فاجعه ایجاد کنند. البته آنطرف قضیه هم هست که اگر اجازه داده شود به اسلام که در این زمینه رشد کند، خیلی هم می تواند برای اسلام و وحدت اسلامی و توسعه و پیشرفتهای همه جانبه علمی و صنعتی کمکها کند. و یحتمل یکی از شروطی که در این زمینه هم لازم است این باشد که افراد اجتماعات جهانی خود را همچون اتمهایی از هم جدا صرفاً نبینند و بتوانند با هم بطور معقول کار کنند در عین حال با عزت نفس تکبر را کنار گذاشته و تواضع پیشه کنیم تا بلکه ان شاء الله کار را بدست صاحب اصلی اش بسپاریم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. تکبیر!

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ ﴿النور: ٤٠﴾ سوره مبارکه نور


خنده های الکی و بازی و لهو و لعب، خیلی اوقات کارها را یحتمل به جاهای باریک بکشانند. و انسان یک وقت به خودش می آید و می بیند که جوانی اش رفت و بقیه عمر را هم به بطالت گذراند و حاصل عمرش بلکه یک کلاف سر در گمی شد که به هیچ هم نیانجامید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِّیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَإِنَّ اللَّـهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿٩ سوره مبارکه الحدید.


یعنی درست است که بعضی چیزها یحتمل خیلی خنده دار باشد، ولی خیلی سعی کنید که خویشتن داری کنید و همینطوری الکی نخندید! اصلا بنده فکر کنم خنده های بلند و قهقه زدن در اسلام توصیه نشده است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


بنده فکر کنم همانطوری که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا شد، همانطور هم دونالد ترامپ یحتمل رئیس جمهور شود. یعنی گاهی اوقات اصلا انتظار ندارید که یک اتفاقی بیافتد، ولی دقیقاً همان اتفاق هم خواهد افتاد و یک کمی خنده دار هم هست!

با سلام، بنده خودم کاشی کاری کرده ام و می دانم چقدر می تواند کار سختی باشد، ولی چند تا کاشی کار خبره آمده بودند برای ما کاشی کاری کنند یکیشان گفت که شما سیدی؟ من سیدم، و منظور آن استادکار این بود که دستم خوب است. یعنی همین دیروز بود. البته سر کلاس دکتر شیخ جباری هم رفته بودم، از کاشی کاری پنرز که آلن کن هم بدان علاقه مند است پرسیدم همینطوری که ایشان داشت دیاگرامهای پنرز را شرح می داد. و همین دیروز هم رفتم دفتر خانم دکتر فرزان، یک کپی از کتاب المپیادی شان را که دکتر شیخ جباری نوشته را گرفتم و خیلی ناشیانه هم گفتم که این که کتاب پامانابهان نیست! البته منظورم این بود که ما در ایران نه دسترسی به آن کتاب داریم و نه این کتاب در دانشگاه ها و کتابخانه هایمان. بگذریم از اینکه لیزر می تواند چه نقشی در تلسکوپها داشته باشد، همینطور که در دوربینهای موبالها هم یحتمل نقش ایفا می کند. ولی همه اینها یک طرف، و این مسئله که برای سردار مهرایی تعریف کردم یک طرف. ایشان خدام امامزاده محله ما هم تشریف دارند. بنای یادبودی برای شهداء را ساخته اند و بچه ها رفته بودند توی محوطه قبور داشتند اسکیت می کردند و بازی می کردند که سردار آمدند گفتند اینجا جای بازی نیست. بنده فرصت را غنیمت شمردم و به ایشان درددلی کردم. گفتم که در مسجد قرآنی که ترجمه اش برای قرآئت کننده انتخاب شده مثلاً قرائت آقای الهی قمشه ای است ولی بقیه قرآنها ترجمه اش مثلاً از حضرت آیت الله مکارم شیرازی است. (حالا اگر این ترجمه الهی قمشه ای را احیاناً دست یکی از افراد بغیر از قرائت کنند هم می دادند، باز مشکل خیلی نامحسوستر می شد و یحتمل کسی هم نمی فهمید مشکل؟ کدام مشکل!) ولی گاهی اوقات باید رفت به امام جماعت گفت که مسئله چیست، و الا یحتمل خدام برایش بیشتر مهم این است که قرآنی در مسجد محجور نماند و از همه قرآنها استفاده شود. و اگر به او بفرمایید که این کار را بکن و آن کار را نکن، باز مسئله جا نیافتد. و او هم کار خودش را بکند. مثل این است که به مسجدی که خیلی هم راغب نیستند که تکبیر بگویند بروید امر کنید که چرا تکبیر نمی گویید؟ تکبیر بگویید خوب! و اینها باز مقاومت می کنند و نمی گویند. و اما مسجدی که خودشان بدون اینکه کسی به آنها اعتراض کند، تکبیر می گویند. اصلا کیف می کنند تکبیر بگویند. تکبیر گفتن را دوست دارند. حالا این مسجد و آن مسجد را کاری نداریم، می روید نماز جمعه، یک دفعه که ببینید یک بنده خدایی، پیرمردی، شخص محترمی پیدا شده که به توده جمعیت امر می کند از چی می ترسی؟ مثلاً بگو مرگ بر .... همه می گویند مرگ بر .... یعنی انگار خودش آمده از ته دل دارد این کار را می کند. و کیف می کند! یعنی یک عزت نفسی هست و یک تکبری که با هم خیلی فرق دارند همانطور که یک تواضع و تذللی هست که با ذلتی که دشمن بر انسان می خواهد وارد کند و انسان را خوار کند از زمین تا آسمان فرق دارد. و اما وقتی این جوانان خودمان را می بینید که می روند در دانشگاه های آمریکا و اروپا کار می کنند و برمی گردند و خوب کار کرده اند، باید این اعتبار را داد که بلکه عزت نفس خود را حفظ کرده است که توانسته از زیر دست اساتید خود سربلند بیرون بیاید و یحتمل بتواند آنرا به شاگردان خود اینجا هم منتقل کند. و آیا بتواند و آیا نتواند. (یعنی یک کیفی دارد وقتی مقالات شهید مسعود علی محمدی را انسان می بیند و سر در نمی آورد! یا مثلاً مقالات سهراب راهور را.) یک ایمانی می خواهد. مثل این است که بنده هم عرض کنم که سید فقط امیرالمومنین و اما نه سید حسن نصرالله را درست بشناسم و نه سید علی خامنه ای را! بالاخره یک جراتی می خواهد که یک سیدی بگوید دست من خوب است ها! و واقعاً هم دست آن سید درد نکند. ان شاء الله که موفق باشید.
هو اللطیف

هو الطیف

تکبیر: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، ....


ما واقعاً در رابطه با بیماریهای استاندارد و طبیبان دوار، یک مسئله بسیار لطیفی را داریم که یحتمل بعضی ایراد کنند که نباید یک زبان تخصصی ریاضی-فیزیکی مثل هندسه ناجابجایی را برای آن بکار بست. البته این یک اشکال موجهی است برای اینکه بیماریهای استاندارد هم مسائلی نیستند که ما حالا بیاییم از طریق ریاضی-فیزیک و آزمایشگاه ها و شتابدهنده ها و سایکلوترنها و آشکارسازها با آن برخورد کرد. یعنی یک وقت هست که شما می خواهید یک پتکی را استفاده کنید که یک میخی را بکوبید و خیلی دقت می کنید که نزنید بقیه چیزها را هم با پتک خراب کنید. و دلیلش هم این است که مثلاً چکش مناسب را در دسترس ندارید. و اما یک وقت دیگر هست که خیر، چکش هم دارید و پتک هم دارید و مته و درل و حتی لودر و جرثقیل و انواع و اقسام ابزار آلات سبک و سنگین فنی را هم دارید. و حالا مخصوصاً می خواهید ببینید که بجای چکس از چه ابزار دیگری می توانید بطور هم ارزی استفاده نمایید تا میخ را بکوبید یا کاری کنید که بجای آن میخ کوبیدن کار را پیش ببرد. یعنی ما مثلاً حالا تا حالا از هندسه دیفرانسیل بوده است که در نسبیت عام استفاده می کرده ایم، و حالا می خواهیم هندسه ناجابجایی را هم جایگزینش کنیم و بلکه مدل استاندارد فیزیک را هم ببینیم با گرانش چطور وارد کار می شوند. و این است که نظریه اوپراتورها و تبدیل فازها (phase transitions) را هم می بینیم  وارد قضایا خواهند شد همانطوری که هندسه جبری و .... و اما حالا از لحاظ پزشکی ما چطور می خواهیم مسئله را تجزیه و تحلیل کنیم، این مسئله ای دیگر است که باز آیا تخصص اطباء تا چه حد کمک کنند. اینها همه جای خود را دارند. از لحاظ نسبیت عالم مثل این می ماند که به هر کسی به عنوان یک مشاهده گر یک متر و یک ساعت بدهید و بفرمایید که تو هم وقایع فیزیکی مورد بحث را اندازه گیری کن. حالا این بابا فقط مشاهده گر نباشد، و بلکه یکی از اطباء خیلی حاذق و سنجیده و دقیق باشد یا خیلی هم اینطور نباشد. بالاخره هر کسی هم که می رود نزد اطباء دوار و غیر دوار، همان اولین پزشکی را که یافت که نمی شود همان طبیب خانوادگی او. مشاهده گر داریم و الی ما شاء الله هم مشاهده گر داریم.


و اما بیماری استاندارد هم داریم تا بیماری استاندارد همانطور که گفتیم که از یزید ملعون طیفش ممکن است متغیر باشد تا بگیریم مثلاً نه امیرحسین خان خودمان و بلکه امیرحسن خان ما و طبیبان دوار هر کدام. التفات بفرمایید که یک طبیب دواری هم یحتمل داشته باشیم که اشکال و ایراد کند که اطباء دوار نمی توانند از راه های قابیلی وارد مسائل و حل آنها شوند هر چند که بیمارهای زیادی هم امراض هابیلی داشته باشند. یعنی به صرف اینکه ما مریض هابیلی داریم، معنی اش این نمی شود که طبیب دواری که قابیلی است هم جایز است چرا که تا قابیل نمی بود که هابیلی هم نداشتیم! لا اله الا الله.

پس طبیب قابیلی درست است که جایز نیست. ولی اصلا حالا ما جایزیم که بیاییم در صدد درمان امیرحسین خان هم بر بیاییم چرا که امیرحسن خان را طبیب دوار درمان کرده است و امیرحسین خان هم می فرماید که بنده می توانم طبیب دوار خوبی برای او شوم. مثلاً یحتمل امیرحسن خان را طبیب گفته است برو ازدواج کن و زندگی ات را بکن. و مسئله حل شده است. امیرحسن خان رفته ازدواج کرده و حالا دارد زندگی اش را می کند. و اما حالا مسئله این است که ما از کجا برویم یک همسری هم برای امیرحسین خان خودمان بیابیم. به صرف اینکه امیرحسین خان ازدواج کرد، ما بیاییم بگوییم فرقی ندارد. امیرحسین خان هم همان امیرحسن خان ثانی است. همان همان است. یک همسری برای او یافتی، والسلام. نامه تمام. اصلا نگو هم که بیماری استانداردی در کار است. چه کار داری؟ خودش خوب می شود. ازدواج کند. خودش خوب می شود. بله، و اما بشرطی که یک همسری را حالا بیابی که متوجه بیماری استاندارد او نشود؟ این را چه کنیم؟  نمی شود هم گفت که حالا تو تهرانی؟ برو  مثلاً دهلی نو آنجا کسی نمی شناسند تو را. و آنجا تو یک همسر خوب می توانی پیدا کنی. البته گاهی اوقات مثل این کار یحتمل مثل آیه سجده دار را بر زبان آوردن می ماند که بر زبان آوردن آیه همانا و سجده واجب همانا!

التفات می فرمایید که ما اینجا با یک مثال مشابهی مسئله را بررسی کنیم. فرض بفرمایید که هر مسجدی بروید، همه بین نمازها یا بعد از نماز بفرمایند تکبیر و همه نمازگزاران هم تکبیر بگویند. و اما یحتمل هم اینطور نباشد. بعضی از مساجد تکبیر می گویند و بعضی نمی گویند. و اما می شود بفرمایید که ما اصلا در مسجد مفهوم تکبیر را نداشته باشیم. حالا الله اکبر که نشانه اسلام است و تکبیر هم همینطور. و حالا پشت بندهایی هم دارد و آیا دارد آیا ندارد. یعنی زوری نیست که کسی را زور کنید که تکبیر بگوید. ولی می شود گفت که هیچ کس هم تکبیر نگوید؟ اصلا نکبیر و الله اکبر نگویی، پس چه بگویی. این یک مسئله است. و از طرفی همنیطوری هم نمی شود همه چیز را سر امیرحسین خان خراب کرد که اگر این امیرحسین خان با آن بیماری استانداردش نبود که تا به او گفتی تکبیر بگو، همیشه و همه جا با پشت بندهایش تکبیر می گوید حتی اگر هیچ کس دیگر هم نگوید. حالا گیریم که تقصیر امیرحسین خان هم هست که باید همه کاسه کوزه ها را سر او شکست چرا که کی بهتر از او که نماینده بیماری استانداردی باشد که همه اطباء با نظریه نسبیت عام خود بالای سرش ایستاده اند که متر و ساعت را بده به این بنده حقیر تا بهت بگویم.

مسئله این نیست. مسئله این است که مرگ بر آمریکا یک دلیلی دارد که مردم می گویند. اگر آن دلیلش بر طرف شود که دیگر نمی گویند. تقصیر بچه حزب اللهی ها نیست که می گویند مرگ بر آمریکا و کار را خراب کرده اند. و لذا هر کس تکبیر را می گوید و هر کس نمی گوید بر حسب یک میدان کوانتمی می تواند باشد که بر حسب آن آیا حوزه عمل او تا چه حد مشخص شود. حال یک وقت هم دیدید مملکت اصلا شاهنشاهی بوده است و جشنهای دو هزار و پانصد ساله داشته است. دیگر آن موقع که مرگ بر آمریکا هم نداشته ایم. انقلابی نشده بوده است. خلاصه این مسئله را می توان خیلی راحت برگزارش کرد. و از طرفی یک مسئله هابیلی و قابیلی اینجا نهفته است که این میدان عمل و میدان جهاد از کجا شروع می شود، از همین جا است که تکبیرت را بگو. گفتی که گفتی. و اگر خواستی تقیه کنی که بنده تکبیر نخواهم گفت. بنده نمی دانم دیگر چه عرض کنم. یعنی نمی شود که هر کسی هم مخصوصاً برای قابیلی بودن مسئله بخواهد بیاید هی اظهار کند که تکبیر. مسئله را نفهمیده است. تواضع را نفهمیده است و تکبر را هم نفهمیده است. لا اکراه فی الدین و اما الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه. الله اکبر. الله اکبر. الله اکبر. لا الله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خامنه ای رهبر، ...

یک بحثی در گرفت در اتوبوس بعد از نماز جمعه که نمی شود نگفت. و آن راجع به خیانت است. خیانتهایی بوده است از اول انقلاب تا به حال که ما امروز می بینیم وضع اقتصادی مملکت به چه روز است هر چند که از جمله ماشینهای چند میلیاردی نیز در خیابانها داریم و  ایران و آمریکا چه سیاستهایی را دنبال می کنند. در راس اینها هم حادثه یازده سپتامبر که گفته می شود القاعده پشت آن بود فقط نیست و بلکه این مسئله صد در صد برمی گردد به دفاع مقدس و پشتیبانی آمریکا از صدام حسین. و حال نیز ما می بینیم که داعش و عربستان سعودی و یمن و بحرین و عراق و افغانستان و لیبی و تونس و مصر و ترکیه و سوریه و لبنان و فلسطین و روسیه و کل منطقه درگیرند. یعنی کانه در همه سطوح خیانت است که می بینید دارد اتفاق می افتد. و دلیلش هم این است که آمریکا با بهانه یازده سپتامبر وارد منطقه شد و بعد از آن نیز با داعش و انقلابهای رنگارنگ و امثالهم. از طرف دیگر هم با مذاکرات هسته ای با ایران وارد شده است. و لذا راه را برای گسترش حکمت و علم در دنیای اسلام با خیانت بعد از خیانت صهیونیسم و وهابیگری و جنگ و آشوب بسته است. و لذا این خیانتها در داخل نیز توسط عوامل مختلف دیده می شود. و لذا می فرماید کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ. در حقیقت حکمت گمشده مومن است و بهتر است که حتی از کافر و منافق هم حکمت بیاموزد چرا که تظاهر به حکمت و علم است که رواج دارد و یک چیزی را می گوید و حال آنکه کار دیگری می کند و بلکه فسق و فساد را رواج می دهد چرا که این خاصیت کفر و نفاق و شرک است که مسلمانان را مبتلا کند. این است که با آمریکا به یک مشکل عظیمی برمی خوریم که همه چیز مسلمانی را دارد، الا مسلمانی. یعنی علم دارد، ثروت دارد، قدرت دارد، ریاست دارد، ولی همه اینها را می خواهد از اسلام و مسلمانان دریغ کند و خوب هم کارش را دارد می کند چرا که راه رواج خیانت را خیلی خوب بلد است. و لذا از این دیدگاه مذاکره با آمریکا معنی ندارد مگر اینکه بخواهی کار او را با همه مشکلاتش سد کنی. البته این خیلی هم آسان است که بعضی خائنین ایراد کنند که کدام خیانت و کدام ظلم و کدام آمریکا؟ همه اش تقصریر خود ما است. و از ما است که بر ما است همه این ظلم و جورها. البته در سطوح کشورهای اسلامی و آنچه بر روابط فی ما بین آنها می گذرد، ما کم مسئله نداریم. و در اینکه مرگ بر آمریکا هم می گوییم که مسئله نداریم. پس مسئله چیست؟ یحتمل ما ترس داریم. نه فقط ترس از آمریکا، بلکه ترس از خودمان و ترس از خیانت. و راستش را بخواهید خود این بنده حقیر که کم از آخوندهای خودمان همانطوری که امام خمینی فرموده اند که اینها از آخوندها می ترسند، بله بنده از آخوندهایمان می ترسم. همانطوری که آقای موحدی کرمانی در نماز جمعه فرمودند که ملاهای وهابی به وهابیها یاد می دهند که با شیعیان چنین و چنان کنید و می روید توی بهشت. و حالا ملت و از جمله این بنده حقیر بعد از هزار سال دیگر بلکه حج هم می خواهیم برویم. مسئله فقط این نیست که آخوندهای ما با ملاهای آنها لجند. بی خودی که آدم با کسی لج نمی کند! مسئله اینجا دستور قتال ملای وهابی بر علیه شیعیان است. یعنی از روی جهلش از دور سایه ات را هم با تیر می خواهد بزند برای اینکه می خواهد اینجوری برود توی بهشت. و از آنطرف هم نوکر آمریکا و دیگر اربابان خود است. خیانت از این بالاتر؟ و سیعلم الدین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وقَالَ(علیه السلام): أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ
الطَّمَعَ، وَرَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ ضُرَّهُ، وَهَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ.

هر کس طمع را پیشه کند خود را حقیر کرده و کسى که ناراحتى‏هایش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) فاش کند به ذلت خویش راضى شده و آن‏کس که زبانش را بر خود امیر کند شخصیتش حقیر خواهد شد.

( نهج البلاغه، حکمت دویم http://lib.eshia.ir/30080/1/769 )


زینب، زینب، زینب، کنز حیا زینب کان وفا زینب

زینب زینب زینب، درد آشنا زینب غرق بلا زینب

غم قهرمانی، زهرا نشانی

ای روح با ایمان، جانم سنه قربان.


یک غربتی را یحتمل بتوان یافت در بیماری استاندارد و طبیب دواری که از امیرحسین خان گرفته تا یزید ملعون همه و همه احتیاج به درمان و طبیب دوار دارند و اسلام برای همه نسخه دارد و از جمله نسخه حضرت زین العابدین علیه السلام به یزید است که نماز غفیله بخوان. و اما آیا کسی به دستور و نسخه اطباء عمل کند یا خیر مسئله ای است که اگر اینطور می بود که دیگر آنوقت نمی شد آنچه شد.

و از جمله نسخه ها، همین نسجه ابرمایعی است در چگالش بوز-اینشتن در رابطه با فلزات قلیایی. آنجا که ما سدیم و لیتیم را در نمک کلرید سدیم و کربنات لیتیم داریم و حالا روبیدیم و سزیم و فرانسیم چطور می شوند. فلزات قلیایی بشدت واکنش پذیر و آتشگیر هستند. این است که واکنشهایی را که ایجاد می کنند را یحتمل بتوان با اثر لایدنفراست برای آب آنطور که آب در دماهای بالا شروع به جلز و ولز در ماهی تابه می کند مقایسه کرد. همینطور است نیز، الکل وقتی روی ذغال داغ پاشیده شود. و لذا، برای درمان دوقطبی افسردگی-سرخوشی، کربنات لیتیم کاربرد دارد.


البته بنده داشتم دنبال فلزات قلیایی که می گشتم، به یک کتاب شیمی آلی برخوردم که فهرست محتویات آنرا دوباره توجه مرا به خود جلب کرد و یاد کتاب آیزاک آسیموف افتادم که کتاب درسی سه جلدی موریسون-بوید، ویرایش 1992 بطور سیستماتیک تری دنبال می کنند: جلد 1: 1. ساختار و خواص. 2. متان، 3. آلکانها، 4. شیمی فضایی، 5. آلکیل هالیدها، 6. الکلها و اترها، 7. نقش حلال، 8. الکنها I ساختار و تهیه. حذف، 9. الکنها II واکنش پیوندهای دوگانه، 10. شیمی فضایی II واکنشهای فضاگزین و فضاویژه، 11 مزدوج شدن و رزونانس دی انها، 12. آلکینها.


البته بنده فکر کنم من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق را مطالعه کردن یک حال و هوای دیگری دارد، و اما از فهرست این کتاب هم پیدا است که یحتمل علاوه بر صبر و حوصله یک آزمایشگاهی دم دست داشته باشید هم بد نباشد. یعنی فقط کتاب را خواندن، مسائل را یحتمل حل نکند همانطور که مسائل کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق نیز صبر و حوصله و تجربه می خواهند. بالاخره از رساله مرجع تقلیدت شروع کن. البته سر کلاس درس و بحث رفتن هم یک حساب خود را دارد که می تواند انسان را از غربت در بیاورد هر چند که بعضی اشکال می کنند که شاگردی و طلبگی بالاخره تا کی. یعنی از این غربت بیماری استاندارد و طبابت آن با صبر و حوصله در آمدن یک لطفی می تواند داشته باشد اگر انسان حد و حدود طلبگی و شاگردی خود را درست تشخیص دهد و وارد همه مباحثی که از آن سررشته ای ندارد نشود! و بلکه راه درست یافتن حل مسائل را دریابد.

الله اکبر

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِن مَّقْتِکُمْ أَنفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمَانِ فَتَکْفُرُونَ ﴿۱۰﴾ 

کسانی را که کافر شدند روز قیامت صدا می‏زنند که عداوت و خشم پروردگار نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که دعوت به سوی ایمان می‏شدید ولی انکار می‏کردید. (۱۰) (ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی)

سوره مبارکه غافر.


فرض بفرمایید که ما یک بیمار استاندارد و طبیب دواری را داریم که مایلند بیماری استاندارد را طوری درمان کرده که از سمت ظلمات به سمت نور روند و نه از سمت نور به سمت ظلمات. ما اینجا یک پدیدارشناسی را داریم که در سطوح بسیار وسیعی می توانند رخ دهند. برای مثال یکی از این سطوح که دانشمندان ریاضی-فیزیکی فیزیک ذرات و مدل استاندارد فیزیک نیز در دخیلند و از مسائل روز است، برخورد جتهایی از پرتونها با یکدیگر است که در آزمایشگاه های فیزیک و از جمله در ال اچ سی انجام می شوند. این پرتونها یحتمل در ظلمات است که حرکت می کنند و وقتی با هم برخورد کنند یحتمل انرژی آزاد شده از واپاشی آنها فوتونها و لذا انواری از خود ساطع کند. و اما یحتمل پرتونها همینطوری در حرکت باشند و با هم برخورد نکرده و واپاشی ای هم رخ ندهد و لذا نه فوتونی و نه نوری.

ما اینجا در سطوح یک بیماری استاندارد آیا داریم بحث می کنیم یا آیا جایزیم در این سطوح هم بحث کنیم؟ مثلاً پدیدار شناسی سلام بر حسین لعنت بر یزید هنگام نوشیدن آب را در نظر بگیرید. آیا ما جایزیم اگر کسی آمد چنین حرفی زد، حرف او را تکرار کنیم حتی برای اینکه بخواهیم بیماری استاندارد او را به عنوان یک پدیدار شناسی درمان کنیم؟ مسئله اینجا این است که بین این پدیدارشناسی و کربلا در روز عاشورا یک خمینه ای عظیم ایجاد می شود که تجزیه و تحلیل آن احتیاج به هندسه ناجابجایی ماورای هندسه دیفرانسیل دارد. (از دیدگاه توپولوژیک-هندسی میدانهای کوانتمی و نسبیت خاص-عام، پدیدار شناسی مادولهایی از دیفئومورفیسمهای توپولوژیکی طوری که وقتی از بعضی زیردیفئومورفیسمها فاکتور بگیریم که مسئله تبدیل به مادولهایی از ایزومتری هندسی  دیفلرانسیل شوند، باید ااصل هم ارزی را در رابطه با بی نهایت واکنشها و واپاشیهایی در نظر گرفت که انواع و اقسام مشاهده گرهای محلی بنظاره نشسته اند و به مشاهده گر دیگر اگر گفته شود بتواند بازسازی اش کند. و اما داستانی که بر حسب حماسه حسینی در روز عاشورا در کربلا در یک ظهری واقع شد، نوشته شده باشد لزوماً بازسازی کربلا در روز عاشورا نیست و بلکه حتی داستان خوبی هم از آب در نیاید.) و اما معنی اش این هم نیست که پدیدار شناسی بیماری استاندارد سلام بر حسین سلام بر یزید را درمان نکنیم و بلکه مسئله از این باب متجلی می شود که وقتی به مطب یک طبیب روانپزشک دواری که موقتاً یحتمل از حالت دواری خود بیرون آمده است مراجعه کنیم و با مریضها صحبت کنیم، یحتمل به این نتیجه برسیم که پدیدارشناسی مورد بحث ما یک جزئی است از یک کل عظیمتری که در آن گم می شود. این است که بیماری استاندارد و طبیب دوار ما هم کارشان یحتمل بدون نتیجه خاتمه یابد یا لااقل در ظاهر اینطور بنظر برسد. یعنی ما یحتمل هم اینطور بنظرمان برسد که طبیبان دوار که چند تا شدند، آش یا بیش از حد شور می شود یا بیش از حد بی نمک. و لذا اصلا یادمان می رود که امیرحسین خان کی بود؟ بیماری استانداردش چی بود؟ اصلا مسئله چی بود؟

مسئله را از لحاظ چگالش بوز-اینشتن بررسی کنیم، مقاله (advanced) نوبل 2001 می فرماید که این چگالش را یحتمل می توان در ابرمایعی (superfluidity) هلیوم مایع نیز بررسی کرد. همین مفهوم ابرمایعی آیا شباهتی به جریان خون در جنین دارد و ایجاد تنفس او از طریق خونی که از رحم مادر به او می رسد ممکن است متصور شود؟ یا ایا بعد از تولد نیز برای کودک و انسان بالغ نیز در رسیدن جریان خون به مغز اتفاق می افتد یا نمی افتد طوری که بعضی قادرند مفاهیم دهنی (مثلاً ریاضی-فیزیکی) را بهتر درک کنند و بعضی کمتر؟

ولی چگالش بوز-اینشتن را می توان در مفهوم دیگری که جنبه اجتماعی هم دارد نیز متصور شد آنجا که مسائل مربوط به ازدحامها یک مفهوم بحرانی را پیدا کند. مثلاً پدیدارشناسی ازدحام در مترو را در نظر بگیرید. این ادحام تا یک حدی قابل تحمل است، ولی از یک حدی به بعد دیگر یحتمل غیرقابل تحمل گردد مخصوصاً برای اشخاصی که ترس از ادحام (clostrophobia) داشته باشند! و اما مسئله مهمتر این است که تا چه حدی است که فرد است که در ازدحام در حرکت است و تا چه حدی به بعد دیگر ازدحام خواهد بود که او را به حرکت در می آورد و دیگر کاملاً دست خودش نیست که به دلخواه خود حرکت کند. مثلاً یک وقت دیدید میخواهد یک ایستگاهی پیاده شود و ازدحام آنقدر بیش از حد است که ایستگاه خود را از دست می دهد و آیا بتواند ایستگاه بعد هم پییاده شود؟ این ازدحام نامطلوبی خواهد بود یا اینکه فرد در این ازدحام نمی داند چطوری حرکت خود را مدیریت کند. اینجا یحتمل از لحاظ پدیدارشناسی ما شباهتی بیابیم با نظریه لانداو-گینزبرگ. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

راستی بنده نمی دانم چرا این سایت قرآنی

http://www.ghorany.com/quran.htm

قطع شده است. اتفاقاً جستجوگر خیلی بهتری از سایت پارس قرآن دارد. سایت پارس قرآن جستجوگرش معیوب است از آنجایی که اگر مثلاً 5 صفحه از نتایج جستجو به شما بدهد، از این پنج صفحه فقط صفحه اول را نشان می دهد. سایت قرآنی استاد حسین انصاریان هم جستجویش بدتر است. و قابل استفاده نیستند. و اما این سایت قرآنی بالا خیلی بهتر بود. و راستی، یک نظری هم در سایت آرزوبلاگ گذاشتم که نگو امروز کل وبلاگ آرزوبلاگ است که فیلتر شده است! بنده به شوخی در آن سایت گفتم که با شما قهرم. و حالا نگو کل آرزوبلاگ دست پیش گرفته است و قهر کرده است یا فیلتر شده است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿۱﴾


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ﴿۱﴾


گاهی اوقات که قرآن خوان بیاید سر خاک عزیزی برای شما قرآن بخواند روز جمعه، و لذا سوره جمعه را برای شما بخواند مگر اینکه بفرمایید که مثلاً لطف کن و سوره یس را بخوان. و اما اگر به نماز جمعه تشریف ببرید، یحتمل سوره جمعه را امام جمعه قرائت فرمایند، و یحتمل هم سوره جمعه و هم سوره منافقون را در رکعتهای اول و دوم قرائت فرمایند هر چند که همیشه هم اینگونه نخواهد بود. راستی نمی دانم چرا سایت قرآنی که این حقیر استفاده می کردم امروز دیگر کار نمی کند؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم. تبت یدی ابی لهب و تب.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

البته امیرحسین خان ما از یک دیدگاه بیماری استاندارد عمومی خود که به ایراد و اشکال به دن کیشوت هم بی شباهت نیست، حرف خیلی معقولی هم می زند. و آن اینکه بابا کربلا و عاشورا دیگر تمام شده است. ما به این کارها کاری نداریم. دست از سر ما لطفاً بردار. ما صلح طلبیم! و از دید خیلیها حرف بدی می زند؟ البته اگر امام زمان و کربلا و عاشورا را در پیش رو بنهیم و به راه پیمایی رابعین آینده بیاندیشیم، این مسئله ای دیگر است. ولی خوب، از دیدگاه بیماری استاندارد، یحتمل طبیب دوار خیلی هم اینطوری به امیرحسین خان جان سخت نگیرد. حالا بماند. مسئله اصلا چیست، یحتمل خودش می شود یک مدل استاندارد ریاضی-فیزیکی و هندسه ناجابجایی خودش الا اینکه زیارت امام حسین معروفه را در روز عاشورا بخوانید و آن حضرت را زیارت بفرمایید!

"الإهداء.

إلى حامل رایة الإمامة :

الإمام الثانی عشر المهدیّ المنتظر ...


فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (88) سوره مبارکه یوسف.

( http://lib.eshia.ir/27081/1/3 )

عرض شود که بنده این متن اهدائه را می خواستم که در اول متن نظر بگذارم، ولی هر کاری کردم درست در نمی آید. این است که در آخرش گذاشتم! دلیلش هم باید این باشد که Tab مطالب را نمی توانید طبق آنطور که دلتان می خواهد میزان کنید چرا که Tab را تغییر داده اید. البته باز بنده سعی کردم بجای کپی و پیست، متن را خودم تا حدی بازسازی کرده و در اول نظر قرار دهم. نام کتاب عقیدة الشیعه طبع مصر در مقدمه کتاب قاضی نور الله مرعشی بتقریر آیت الله العظمی  مرعشی، احقاق الحق و ازهاق الباطل ص 14، ( http://lib.eshia.ir/10271/0/3 ) آمده است. و حال، آیا این کتاب با کتاب آیت الله علی میلانی ربطی دارد یا خیر، بنده هنوز خیلی نمی دانم و فقط از راه جستجوی لغات عقیدة الشیعه به آن رسیدم.  بگذریم.


یک مسئله ای هست در رابطه را بیماری استاندارد که بسیار قابل توجه است. البته این را می شود در مورد چگالش بوز-اینشتن هم تحقیق و بررسی کرد، و البته بنده سعی کردم مقاله خود اینشتن را از آنجایی که خیلی از مقالات اینشتن هم قابل دسترسی هستند بیابم. ولی هنوز که نتوانسته ام! پرینستون تا سال 1923 را ارائه می دهد و این مقاله مال سال 1924 یا 1925 است:

 A. Einstein, Sitzber. Kgl. Preuss. Akad. Wiss. 1924, page 261 and 1925 page 3 .

برای مثال توجه بفرمایید که هیدروژن حالت گازی دارد ولی لیتیوم، سدیم، پتاسیم، روبیدیوم، سیزیوم و فرانسیوم همه جامدند. مقاله جایزه پیشرفته (advanced) نوبل سال 2001 لااقل از سدیم و روبیدیوم و لیتیوم نام می برد و در ضمن همینقدرش را که خوانده ام، این را هم می گوید که در زمینه چگالش بوز-اینشتن جوایز نوبل دیگری هم بوده اند که در این رابطه کسب شده اند. به هر حال، مسئله به نوعی به ابررسانه ای شدن ذرات در حالت جگالش نیز مربوط می شود. و این مسئله را ما می بینیم که در مدل استاندارد فیزیک کما کان در ابرتقارنهای ماتریسی یگانی (خاص) یک در یک و دو در دو و سه در سه جا داده اند بسته به اینکه ما داریم کیو-ای-دی را در نظر می گیریم یا الکتروضعیف را یا کیو-سی-دی را. یعنی اینجا هم ما یک حالت ابرتقارنی را داریم که مکانیزمش کما بیش با مکانیزم چگالش بوز-اینشتن یکی است و حال اینجا یحتمل مکانیزم ذرات هیگز نیز وارد شوند. جالب توجه و قابل ذکر است که  آنجا که ما چگالش بوز-اینشتن را داشتیم، اینجا ما جایزه نوبل 1979 را می بینیم که نصیب واینبرگ-عبد السلام-گلاشو می شود.


تا اینجای قضیه ما می بینیم که همه چیز فیزیکی است و مسئله ای در رابطه با بیماری استاندارد و اطباء دوار مایل سبزی و غیر آن موجود نباشد و معجزه ای هم رخ نداده است! البته یک نکته ای که هست این است که این جایزه نوبل درست یک سال بعد از پیروزی انقلاب جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است هر چند که مسائل آن کما بیش همه فیزیکی و حداکثر ریاضی-فیزیکی و هندسه ناجابجایی و زایبرگ-ویتنی و حداکثر دیگر نظریه حمیدی-مجیدی است. و اما بعضی حتی در ایران نیز این موضوع را که پورفسور حسابی با اینشتن ملاقات داشته اند را زیر سوال می برند و سوالاتی در مورد اعتبار کارهای پورفسور حسابی مطرح می کنند. منظور این حقیر به این است که هر چند که اینشتن با دانشمند مسلمانی مقالات مشترکی نداشته است، ولی عبد السلام و واینبرگ و گلاشو در زمینه الکتروضعیف لااقل یک جایزه نوبل برده اند. و حالا اینکه بعضی هم  بعدها بیایند اصلا دین را حاشا کرده و حتی خدا را هم حاشا کنند، این دیگر بماند. اینشتن چنین کاری فکر کنم نکرد یا شاید تا حدی شکیات را دچار شده بوده، ولی دانشمندان دیگر حاشا می کنند و اینطور هم اعلان می کنند. مسئله اینجا این است که اگر قرار است بین ریاضی-فیزیک و دین و مذهب یک طرف را انتخاب کنید، کدام طرف را انتخاب می کنید؟ و بعضی از دانشمندان مادی به طرف دین و مذهب می گرایند و نه طرف دین و مذهب.

حالا باز اینجا بعضی ایراد و اشکال کنند که خوب پس بیماری استانداردی که می فرمایید کو؟ این مال ادیان دیگر است و اسلام که اینطور نیست که بفرماید ما طرف ریاضی-فیزیک نیستیم و کاری کند که بین دین و مذهب و علوم طبیعی دو شاخه شود همانطور که در مورد عبد السلام هم می بینیم که چنین نیست. و اما آیا واقعاً چنین است و همانطور است که بعضی و از جمله مثلاً استاد حسن رحیم پور ازغدی می فرمایند که اسلام همیشه طرف علم و حکمت و فلسفه بوده و هست و خواهد بود. مسئله اینجا می تواند البته خیلی سیاسی هم شود آنطور که انقلاب اسلامی در ایران توسط رهبر انقلاب امام خمینی هدایت شد و به ثمر نشست. یعنی جنبه اسلامی مسئله یک چیز است و جنبه علمی آن مسئله ای دیگر است مگر اینکه اخیراً می بینیم که قضیه مذاکرات 5+1 را داریم. و این داستان سر دراز دارد که ما خیلی واردش نمی شویم چرا که بالاخره جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی هم مخالفانی دارد و خیلیها هم کنار نشسته اند ببینند حضرات سیاسیون و غیره چه می کنند. و اما بیماری استاندارد.


و اما بیماری استانداردی هم هست که گفتیم مثلاً امیرحسین خانی یحتمل هم بفرماید که من موقع آب خوردن هم می گویم سلام بر حسین و هم می گویم سلام بر یزید. نمونه این مسئله را طوری دیگر می بینیم که موسی جارالله عنوان کرده است و مرحوم آیت الله کاشف الغطاء درکتاب «الرد علی مسائل موسی جار الله و رسالة فی اللعن و فضل العلویین» که از ایشان پرسیده بوده جواب گفته اند. موسی جارالله پرسیده چرا باید یزید را لعن کرد؟ و مرحوم کاشف الغطاء جواب فرموده اند که در صفحه ویکی فقه هم آمده است و نام موسی جارالله نیز در کتاب احقاق الحق در همان صفحه ای که کتاب عقیدة الشیعه طبع مصر آمده است، آمده.

 http://wikifeqh.ir/الرد_علی_موسی_جار_الله_(کتاب)


و لذا حرف بنده این است که خیلی هم مسئله این نیست که حالا ما بیاییم امیرحسین خان را که اینگونه می فرماید زنش بدهیم، و مسئله حل است چرا که 70  درصد مسائل انسانی و عبادی با ازدواج حل می شود. و بلکه اینجا آیا یک طبیب دواری هم بتواند به این دوست ما کمکی برساند آیا نتواند. یعنی گاهی اوقات مسئله این است که اصلا ششها هنوز شروع به کار نکرده اند آنگونه که جنین در رحم مادر هنوز ششهایش مکانیزم تنفسی را تا وقتی از شکم مادر بیرون بیاید شروع نمی کند. این است که راجع به این مکانیسم از طریق ششها در رحم مادر بحث کردن همانا و مسئله را با یک نوع بی خردی همراه کردن همانا. مسئله این است که ششها نیز تنفس می کنند، ولی تنفس خود را از طریق مادر تامین می کنند و هر چه مادر تنفس کند او هم بطور غیر مستقیم از خون در گردش رحم مادر همانا. حالا اگر تنفس او با مادر قطع شد، آیا او بخواهد و بتواند خود شروع به تنفس مستقل از خود کند یا خیر مسئله ای است دیگر. و اینجا است که یحتمل احتیاج به ورزش و شنا و سونای خشک و تر و طبیبی دوار و غیردوار و بلکه داروخانه و درمانگاه و بیمارستان و ... باشد. البته اگر خیلی هم اینجا بخواهیم مته به خشخاش بگذاریم و هی امیرحسین خان، امیرحسین خان کنیم که وا حسرتا و وا اسفا، یک وقت دیدید چوب را که برداشتید، گربه دزده بدجوری فرار خواهد کرد و امیرحسین خان ماند و حوضش. یعین چه؟ یعنی اینکه طبیب دواری که از نوع استادان رمبل و استرلابی است می آید امیرحسین خان را درمان کند و یک وقت دیدید که بجایش همه دیگران درمان شدند و الا امیرحسین خان جان! و حالا خر بیار و باقلا بار بزن که کاسه کوزه ها همه سر اطباء دوار چپ و راست خراب خواهد شد که تو بلد نیستی و تو مدرسه نرفته ای و الکی خط می نویسی و اصلا سواد نداری و .... و الله اعلم. اللهم صل علی محمد و آل محممد و عجل فرجهم.


"الإهداء.

إلى حامل رایة الإمامة :

الإمام الثانی عشر المهدیّ المنتظر ...

یـا أیها العـزیز مسّنا وأهلنا الضرّ

وجئنـا ببضاعةٍ مـزجاة فأوف لنا الکیل

وتصدّق علینا إنّ الله یجزی المتصدّقین. "


(الامامة فی اهم کتب الامامیة و عقیدة الشیعیة الامامیة، السید علی الحسینی المیلانی، http://lib.eshia.ir/27081/1/3 )

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


یا مهدی عجل علی ظهورک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


یک چیزی توی یکی از مقالات استادمان آقای پورفسور شیخ جباری دیدم ( arXiv:1603.07862v1  [hep-th]  25 Mar 2016 ) که در همان پاراگراف دوم به چشم می خورد. گفتتم با اجازه تان اینجا بلکه متصدع اوقات ایشان شوم. البته اگر خواستید باز می توانید منتشرش نکنید. اول اینکه ایشان در ابسترکت می فرمایند there are a very .... این باید باشد there  is a very special subset ... یا there are very special subsets ... که مسئله گرامر انگلیسی است که verb و predicate باید با هم بخوانند. ولی یک مسئله دیگری هست راجع به دیفئومرفیسمها که بنظر می رسد مهمتر باشد و این مسئله یحتمل در ریسمانها نیز استفاده می شود. موضوع این است که دیفئومورفیسمها یک معنی توپولوژیکی است که به مانفلدها یا خمینه های دیفرانسیل تعلق می گیرد و نه به هندسه دیفرانسیل. ولی نکته جالب اینجا است که کجا مرز بین هندسه و توپولوژی تعیین می شود و مرزبندیها مشخص می شوند! برای شاگرد ریاضیات، اگر شروع کند به خواندن مقاله از دیدگاه ریاضی، بنظرش می رسد که خلطی رخ داده است چرا که مقاله راجع به هندسه می گوید و بعد مفهوم دیفئومورفیسم را بکار می برد که توپولوژیک است. مثلاً اگر ما مفهوم همدیسی را داشته باشیم، دیگر مسئله از حالت هندسی می تواند خارج شود و به حیطه توپولوژی کشانده شود چرا که دو متریکی که با هم همدیس باشند لزوماً نباید ایزومتر باشند. و اما اگر بتوان از این مفهوم همدیسی طوری فاکتور گرفت که همه دیفئومورفیسمهایی که همدیسند را یک جا با هم حساب آوریم، آنگاه یحتمل بتوان به مفهوم هندسی تر ایزومتری نزدیکتر شد چرا که آنگاه دیفئومورفسیمها ایزومتری می شوند. و منظور بنده به این است که فیزیکدانها معمولاً یک تفکر شهودی قوی ای دارند که آنچه را که بنظرشان می رسد را با ریاضیاتی که می دانند طوری بیان می کنند که درست در می آید. و حالا یحتمل منظور آن مفهوم دیفئومورفسیم به عمومیترین حالت آن نباشد که مثلاً اگر به کره S^2 یک دسته بطور هموار اضافه کنیم می شود یک دونات. و حالا این کره یا آن دونات این میان چقدر دست انداز داشته باشند الی ما شاء الله بحث است توپولوژیکی و نه هندسی. بعد وقتی ایده های کوواریانس جنرال و نسبیت عام بمیان بیایند، یحتمل یک مسائل دیگری وارد هندسه و توپولوژی می شوند که باز خیلی قابل تامل و تفکرند. و حالا باز باید دید مقاله از لحاظ ریاضی-فیزیکی و نسبیت عام و هندسه-توپولوژی دیفرانسیل  چه می خواهد بگوید.... 

مسائل محاسباتی عددی و آماری و نظری و آزمایشگاهی حمیدی-مجیدی زیادی اتفاق می افتد که چه کسی، چه موقعی، کجا و به چه انگیزه ای بگوید تکبیر و آیا چه اتفاقی رخ دهد. لااقل حتی این پدیده می تواند بیماری استانداردی را درمان کند گیریم نفس خود شخص است که درگیر هم هست، یا می تواند بلکه تعداد زیادی را از بیماری نجات دهد، یا خیر و بلکه خیلیها را هم بیمار خواهد کرد و بیماری(های) استاندارد دیگری را نیز ایجاد خواهد کرد. مثلاً تا چه حد آیا کسی موفق می شود که خود را از زندانش نجات داده و بلکه به مسجدی پناه برد گذشته از اینکه برای زندانیانی مسجد بسازد و حتی مساجد متعددی در سطوح جهانی بسازد. مسائل کیفی را کمی کردن است که خیلی اوقات آن جنبه صحیح نظریه حمیدی-مجیدی را در ریاضی-فیزیک و از جمله چگالش بوز-اینشتن نمایان می توان کرد. و این غیر قابل بخشایش می شود گاهی که یک بیمار استانداردی را می آیی بقول معروف ابرویش را درست کنی و می زنی چشمش را هم کور می کنی.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

حم ﴿١ تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّـهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٢  غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ ﴿٣ قَالُوا أَوَلَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُم بِالْبَیِّنَاتِ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۚ قَالُوا فَادْعُوا ۗ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ ﴿٥٠ ... اللَّـهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ ﴿٦١ ذَٰلِکُمُ اللَّـهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ ﴿٦٢ کَذَٰلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کَانُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ یَجْحَدُونَ ﴿٦٣ اللَّـهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ ۚ ذَٰلِکُمُ اللَّـهُ رَبُّکُمْ ۖ فَتَبَارَکَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿٦٤ هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ۗ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٦٥  قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَمَّا جَاءَنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٦٦ ... ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿٧٣ مِن دُونِ اللَّـهِ ۖ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَکُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَیْئًا ۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ اللَّـهُ الْکَافِرِینَ ... وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ ۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ ۚ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّـهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ ﴿٧٨ ...  فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ ﴿٨٤ فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا ۖ سُنَّتَ اللَّـهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ ۖ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ ﴿٨٥ سوره مبارکه غافر.


یا مهدی عجل علی ظهورک.


حقیقتاً باید آیات سوره غافر را آنطور که بر رسول اکرم نازل شده اند خواند تا متوجه امور الهی شد و الا یک وقت دیدید مسئله را بر عکس برداشت کرد خواننده آیات.  و لذا از این وارونگیها و گمراهیها و غیر صراط مستقیم کم نداریم. مثل این می ماند که یک بنده خدایی به سیگار کشیدن معتاد شده باشد و می خواهد آن را کنار بگذارد. حالا شروع می کند به ورزش، و مثلاً آدامس جویدن، و دارو و درمان با تزریق تدریجی نیکوتین زیر پوست و کلینیکهای تخصصی برای ترک سیگار و غیره. و آخرش هم برمی گردد به سیگار کشیدن. یا سیگار را ترک می کند ولی یک ضرر گنده تری به خود می زند که حالا بیا و ببین.


التفات بفرمایید که مثلاً شما می خواهید تکبیر بگویید. ولی آنجایی که باید تکبیر بگویید، نمی گویید. و آنجایی که نباید تکبیر بگویید، می گویید. مثلاً نماز جمعه نمی روید و آنجا بین بچه حزب اللهی ها تکبیر نمی گویید. و می روید نزد یک قوم وحشی آدم خواری که اگر آنجا تکبیر بگویید تهدیدتان می کنند که می اندازندتان نه توی دیگ آب جوش و روغن داغ، بلکه می اندازندتان توی کوره های آدم سوزی! و آنجا تقیه نمی کنید و می خواهید تکبیر بگویید. البته بنده یک خوابی دیدم دیشب که رفته ام هاوانا مسجد بسازم و می فرمایند حالا شما تشریف ببرید یک سفر حج تمتع خود را تکمیل کنید و آنجا ما یک آمپولی به شما می زنیم می بریمتان پرینستون روی نظریه حمیدی-مجیدی تان بهتر کار کنید. بعد اگر خواستید خودتان ببینید می توانید برگردید ایران، برگردید. آنوقت این دفعه که خواستید تشریف بیاورید هاوانا، از اینجا یک سفر هم می بریمتان هنولولوی هاوایی و از آنجا نقشه ی یک مسجد خوبی را برای گوانتانامو برای ما بفرستید و ما خودمان زندان را خراب می کنیم و یک مسجد خوبی جایش می سازیم. هنولولو آب و هوایش بعضی وقتها خیلی هم بهتر از هاوانا است. بی خود نمی خواهد بیایید گوانتانامو ببینید اینجا چه خبر است و چه هاوانا و چه گوانتانامو. فرقی ندارند. همانجا گوشه خانه ات هم نمازت را بخوانی، مثل این می ماند که بیایی اینجا مسجد برای ما بسازی. تو کار خودت را بکن.

این خواب را که بنده حقیر دیدم، تازه متوجه شدم که بنده چرا این همه دنبال بیماران استاندارد راه افتاده ام و اینها از دست بنده فرار می کنند می روند لس آنجلس و دره سیلیکان  یا همان سیلیکان والی و بنده نشسته ام که تکبیر بگو و نماز جمعه برو و حال آنکه اگر یک طبیب دوار دیگری از این حقیر بپرسد که بابا این پرونده مریضهایت را یکیشان را به من بده ببینم درست درمانش کرده ای؟! بنده از یکی از این بیماران استاندارد تحت درمان خود هم سراغ ندارم! و حالا هی ذکرت را بگو و تکبیر بگو و نماز جمعه برو! یعنی یک فرقی هست که احمد است یا بختعلی است که طبیب دوار است و آیا بیمار استاندارد دارد از دست او فرار می کند یا به نسخه اش عمل می کند و درمان می شود. و این کدام احمد و کدام بختعلی هم هست باز خیلی مهم است که طبیب دوار ما است. التفات بفرمایید که بنده یحتمل بروم نزد مدیر مدرسه عرض کنم که بابا برای این بچه ها چرا نماز جماعت نمی گذراید؟ اینها بالاخره با این همه شهریه های بالایی که داریم نماز جماعت هم می خواهند یا نه؟ مدیر مدرسه هم می گوید که آقا جان این چیزها زوری نیست. ما امام جماعت هم می گوییم بیاید. ولی نمی توانیم کسی را زورش کنیم که به جبر و دعوا و کتک کاری به نماز بایستد. و وقتی امام جماعت آمد هم  تقریباً هیچ کس نمی رود پشت سرش و خسته می شود و می گذارد می رود. عجب؟! ولی از آن طرف دانش آموزان و بلکه دانشجویان خودشان می روند این حسینیه و آن حسینیه و این مسجد و آن مسجد و اعتکاف هم می کنند و بلکه مثل بچه آدم هم می نشینند گوش می کنند ببینند خطیب محترم چه چیزی است که دارد به آنها بگوید؟ افسران جنگ نرم باید چگونه باشند؟ و خودشان بعدش به موقعش هم تکبرشان را می گویند. حالا تو هی بگو تکبیر، هی بگو نماز، هی بگو نماز جمعه. در جوابت می فرمایند لا اکراه فی الدین. امر الهی باید باشد که مردم حرف احمد است یا بختعلی است که بپذیرند. و الا تو هی بگو. تکبیر بگو. الله اکبر. الله اکبر. الله اکبر. خامنه ای رهبر. مرگ بر ضد ولایت فقیه ....

خوب، حالا برویم سر چگالش بوز-اینشتن و بلکه فلزات فلیایی مثل لیتیوم و سدیم و پتاسیم و روبیدیوم و فرانسیوم و بلکه هیدروژن. راستی روز پدر و تولد حضرت ابوالحسن امیرالمومنین علی بن ابیطالب روحی فداه مبارک باد. 




لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


 این دیگر در یک حدی از بیماری استاندارد و درمان نو نسخه های معقول آن است که احتیاجی به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی هم خیلی یحتمل همه توافق کنند که نمی خواهد. می فرمایند تکبیر.


بنده نمی دانم چطور شد که "نو" در جمله بالا "درمان نو نسخه های..." راه یافت. بعضی یحتمل بفرمایند که خوب. این را منظورت نبوده باشد هم یا باشد خیلی توفیری نکند. درست. و اما مسئله این است که این لغت "نو" آیا خودش همینطوری اینجا آمد؟ یا بنده بودم آنرا واردش کردم و از آن بی خبرم؟ .... یک مسئله استانداردی است که به بیماری استاندارد هم هیچ ربطی ندارد؟ .... درمان این بیماری استاندارد کدام است؟ بیش از حد داریم یحتمل روی یک مسئله ای که خیلی هم به ما مربوط نیست دقت می کنیم و مته به خشخاش می گذاریم؟ ....

بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ 

 

بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اَللَّهَ اَلَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی [بِکَ] أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ


مسئله بیماری استاندارد و درمان آنرا باید ریشه ای یافت که اصلا یک طبیب دواری اینطور هم بفرمایند که این که چیزیش نیست! ببین، فقط بی خودی نمی دانم چرا هی دارد این قرصها را مثل نقل و نبات می اندازد بالا! طبیب هم داریم تا طبیب، آنطور که یک طبیب دواری را هم اسمش را می گذاریم مثلاً احمد، ولی تا آمد بالای سر ما ببیند چه مان هست می گوییم بنده حقیر کی گفتم یک چنین طبیب دواری را می خواهم؟! این طبیب دواری را که آورده ای نه تنها اسمش را دوست ندارم، بلکه اصلا بی سواد هم هست و عقلش به کار خودش هم نمی رسد و بلکه دیوانه هم هست و کجا طبیب است؟ این برای خودت خوب است. برای بنده حقیر اورژانس خبر کنید و بلکه هر چه زودتر ببریدم بیمارستان خصوصی. دیوانه ام کردید شماها!

التفات می فرمایید؟ یعنی شما نمی توانید از مثلاً نمک کلرید سدیم همینطوری در جدول تناوبی حرکت کنید و بروید در همان خانواده سدیم نگاه کرده بپرید سر تناوب پنجم و برسید به نمک روبیدیوم بدون اینکه کمترین شناختی از دیگر عناصر آن خانواده مثل هیدورژن، یا همچون فلزات قلیایی لیتیوم، پتاسیم، سیزیوم یا فرانسیوم داشته باشید. یعنی می شود هم از این کارها کرد، و اما یحتمل همین شود که یک وقت دیدید باید خیلی از شیمی دانان و فیزیکدانان هسته ای خود را از کار بیکار کنیم که دوباره برگردند بروند دبیرستانها بلکه درست درس بدهند و آزمایش کنند و آزمایشگاه هایشان را مجهز کنند و .... این است که مسئله خیلی هم شوخی بردار نیست که حالا ما می خواهیم ببینیم این مسائل مقاله چیست و لذا چون روبیدیوم داریم و هلیوم و اینها در اینجا، پس می توان رفت سراغ چگالش بوز-اینشتن. نخیر، نمی توان! اول باید تشخیص داد کدام مسئله اورژانسی است و کدام بیمارستانی است و کدام طبیب دوار می خواهد و کدام بلکه درمانگاه هم نمی خواهد و با یکی دو تا داروی مجاز بدون نسخه از داروخانه خوب می شود. و صد البته خیلی اوقات اگر بیماری استانداردی باشد که نمی دانی کدام است و بیش از حد در موردش تعلل هم کنی، یک وقت دیدی مریض اورژانسی هم هست و دویدی داروخانه دو تا قرص بگیری و خدای ناکرده مریض از دستت رفت. بگذریم از اینکه می خواهی حالا ببینی که مسائل مربوط به مقاله جایزه نوبل چگالش بوز-اینشتن روبیدیومی هم چیست و همینطوری مانده ای چه کنی و بی خبر از اینکه مریض و مریضی اش را دریاب. نظریه استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی و بلکه منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را کدام را باید دنبال کنی؟

باز التفات می فرمایید؟ مسئله را می توان خیلی ساده هم عنوان کرد که بچه های سیکل اول و دوم دبیرستان هم بفهمند. و اما برای اینکه ما بهتر هم مسئله شعر حیف از این مسجد که در سمنان بود را هم درک کنیم، توجه بفرمایید که یحتمل استحضار هم دارید که رئیس جمهور ما هم فرضاً بروند سمنان و بعضی بدتر از این بنده حقیر خدمت ایشان اظهار دارند که ما چرا اصلا یک کاری کنیم که هی همه بفرمایند حیف از این مسجد که در سمنان بود؟ چرا ما نیاییم یک مسجد دیگری در کنار همین مسجد که این شعر در موردش کاربردی است بسازیم و به عنوان مسجد پایلوت قرار دهیم که دیگر هیچ کس از این جراتها نکند و همه متوجه شوند که خدا ترسی هم خیلی خوب چیزی است. و حالا کاری هم نداریم که یکی ممکن است یک بودجه ای برای این مسجد خیلی نمونه ای که قرار است ساخته شود تعیین کنند و یکی هزار میلیارد بگوید و دیگری سه هزار میلیارد و دیگری هم 100 هزار میلیارد تومان. دیگر هیچ کس نمی آید بگوید با این بودجه ها که حیف از این مسجد که در سمنان بود. و همه می روند بنا به بودجه ای که خودشان تعیین کرده اند یک مسجد خیلی خوبی برای محله خود و روستا و شهرستان و شهر و استان و کشور خود می سازند. حالا می خواهد میانمار هم باشد. بنده که افتخار می کنم بروم چین و روسیه و کوبا و آنجاها هم مساجدی بسازم ولی نه یک مسجدی که همه بفرمایند که مثلاً حیف از این مسجد که در کوبا بود. یا بروم در کوبا، مثلاً ببینم یک مسجدی آنجا ساخته اند که خیلی هم زیبا و قشنگ و با معماری کلاسیک یا مدرن است و همانجا یک مسجدی هم کنارش بسازم بگویم این هم مسجد ما. و چرا؟ چون این مسجد است که خوب است و همه باید این مسجد را بروند و من هم خودم همین مسجد را می روم و حیف از آن دیگری مسجد که در کوبا بود. این نشد. اینها را می فرمایند بازی در آوردن است. باید دید ذائقه مردم کوبا چیست و مردم چطور است که به مساجد جلب می شوند و کدام معماری است که می پسندند و کدام آب هوا است که مثلاً هاوانا ممکن است داشته باشد و همه و همه را در نظر گرفت و بعد مسجد را ساخت. البته اینها همه نظریه است و یک سفری هم به هاوانا داشته باشیم ببینیم آنجا بلکه چه خبر است، بد نباشد. ما اسپانیایی هیچی ندانیم، و بعد بخواهیم برویم هاوانا مسجد بسازیم. مثل این می ماند که بنده بخواهم به سانسکریت برای امام رضا علیه السلام شعر بسرایم. می شود؟ تخصص می خواهد هر چیزی.

بنده همه عرضم این است که ما همینطوری هم نمی توانیم نسخه بپیچیم که حالا تکبیر می گوییم و همه چیز دیگر درست می شود. این درست است. تکبیر گفتن یحتمل دردی از یک بیمار استاندارد را درمان نکند و بلکه خیلی هم بیماریهای استاندارد دیگری را درست کند که به دردهای بی درمان بیافزایند. یک مثالی اجازه دهید بنده بزنم حالا که صحبت از سانسکریت شد. یک بنده خدایی بود در شهر برکلی که می گفتند این بیچاره خیلی هم عاشق شده است و مدام ذکر می گفت و حالا هاری کریشنا بگو و کی دیگر نگو. اتفاقاً هم این بنده خدا اگر به او یکی از این تسبیحات مخصوص خودشان را می دادید که حساب ذکرهایش دستش بیاید و بداند که چند تا ذکر گفته است هم یک وقت دیدید تسبیحش دیگر نیست! آقا تسبیحش کو؟ تسبیحت را چه کار کردی؟ هیچی! برده است داده است به یک بنده خدای دیگری. و خیلیها هم می گفتند که او را باید بفرستند چند وقتی برود لس آنجلس بلکه یک تغییر آب و هوایی شود و حالش بهتر جا بیاید. خلاصه کاری ندام که بالاخره حال او چه شد، ولی منظورم به این است که این بنده خدا را هم می دیدید که تک و تنها دارد توی خیابان تلگراف با لباسهای خودشان می رود و تنهایی یا ذکر می گوید یا سنجش دارد کرتان می کند. حالا شما به او اگر رسیدید و چاق سلامتی کنید و عرض بفرمایید که آقا تا حالا کجا بودی؟ خیلی دنبالت می گشتم! به به، بیا با هم برویم ذکر و بلکه کرتان بگوییم. خوب، این بنده خدا آنقدر به حال است که بفهمد داری چه می گویی؟ یا اینکه خودت در تخیلاتت غرق شده ای و می خواهی فقط نفست را در نوهماتت ارضاء کنی؟ و این در حالی است که می فرمایند اگر خواستی بروی ذکر بگویی، همه با هم بروید و دسته جمعی هم ذکر بگویید. چطور است که ما می گوییم نماز را به جماعت برپا دارید؟ همینطور هم هست که اگر همه رفتند مسجد و مصلا به نماز و نماز جمعه و همه و همه مدام دارند تکبیر می گویند. حالا شما یک نفر نگو. و اما می توانی به بقیه هم بگویید چون بنده دوست ندارم تکبیر بگویم، و لذا شماها هم نباید تکبیر بگویید. درست می شود؟ ایا بیماری را حل کرده ایم؟ تکبیر نگوییم بهتر است یا تکبیر بگوییم؟ این دیگر در یک حدی از بیماری استاندارد و درمان نو نسخه های معقول آن است که احتیاجی به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی هم خیلی یحتمل همه توافق کنند که نمی خواهد. می فرمایند تکبیر. و همه با هم ندای تکبیر است که سر می دهند. این یک تکبیری است در مقابل استکباری که تکبیر را نمی خواهد و نمی طلبد و تکبر می کند. و لذا الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خامنه ای رهبر .... 

بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١ سوره مبارکه برائه

 بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اَللَّهَ اَلَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی [بِکَ] أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ


یک مسئله ای هست که در کشور مورد بحث قرار می گیرد از زمانی به زمان دیگری و آن این است که آیا ما در تکبیر باید مرگ بر این و مرگ بر آن هم بگوییم و اگر باید بگوییم، چرا باید چنین کنیم. و جناحهای مختلفی هستند که یک جناح ممکن است بگوید و جناح دیگری یحتمل نگوید یا در بین بعضی نمازها در بعضی مساجد و حسینه ها و امامزاده ها و حرم ائمه اطهار بگویند و در بعضی مساجد و حسینیه ها و امازاده ها و حرم ائمه اطهار نگویند. یا گاهی اوقات بگویند و بعضی اوقات نگویند. خوب، این سرش چیست؟

مسئله اینجا این است که یک لعنت شدگی هست که ما می بینیم مثلاً می فرماید:

اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْعِصَابَةَ اَلَّتِی [اَلَّذِینَ] جَاهَدَتِ اَلْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ [تَایَعَتْ] عَلَى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ جَمِیعاً


یعنی اینجا زیارت عاشورا شرح می دهد که چه کسی است که باید لعنت شود و نمی گوید که این شخص و این شخص باید لعنت شوند. مسئله شخصی و فرد و افراد بخصوصی نیستند. مسئله این است که اگر جلوه ای به تمام معنا از یزیدیت دیدید که در کسی ظهور دارد، او را لعن کنید. حالا بلکه کسی خودش متوجه شد که چطور با خدا و پیغمبر و ائمه اطهار و امام زمان دشمن است، و خودش هم شروع کرد به لعن کردن شمر و عمر بن سعد و ابن زیاد و یزید. و اما یک وقت هست که خیلیها نه تنها با اسلام است که کلاً مشکل دارند و بلکه با همه ادیان هم مشکل دارند و خودشان را ماورای اسلام و بهتر از آن هم می دانند و از این لحاظ است که استکبار می کنند و از این بابت هم همه مخالفان جهانی اسلام را هم با خود متحد می بینند. و هی می خواهند این مسائل را تا می توانند با هم اله کلنگش نیز کنند هر چند که خر وامانده هم خودش معطل چش است و اله کلنگ و این حرفها را هم نمی خواهد.

این است که اینجا مسئله دیگر دیپلماسی و سیاست و علم و پزشکی و روانپزشکی و امثالهم هم نیست. مسئله حتی این هم نیست که بفرمایید مثلاً دیدار ما سر پل صراط یا دیدار به قیامت. یعنی اینکه سر پل صراط یا قیامت، یا هر فردی با خدا و پیامبر خود ملاقات خواهد کرد و سرافراز بیرون خواهد آمد و لب حوض کوثر به حضرت زهرا و پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین و ائمه اطهار و معصومین و شهداء خواهد پیوست و یا خیر، یزیدی و جهنمی خواهد شد. و لذا مسئله از این بابت کاملاً تفکیک شده است که کجا امری الهی است و کجا مسئله دیپلماسی و سیاسی و فلسفی و علمی و ریاضی-فیزیکی و پزشکی و روانپزشکی و امثالهم است. و بعد اینها نهایتاً با هم تلاقی و تداخل خواهند کرد هر چند که امر الهی بسیار رفیعتر است و هر چند که اگر تعداد بیشماری را در جهنم بریزند و ندا آید که آیا پر شد؟ جواب می رسد که خیر، هنوز جا هست. مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ ﴿٢٩ یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ ﴿٣٠ اگر ما قرار باشد که امر الهی را عمل کنیم، امر واضح و روشن است و قد تبین الرشد من الغی. تکلیف تا می توانیم این است که امور دیپلماسی و سیاست و روانشناسی و پزشکی و ریاضی-فیزیکی و همه و همه را به حدود امور الهی برسانیم. وَالْفَجْرِ ﴿١ وَلَیَالٍ عَشْرٍ ﴿٢ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ﴿٣ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ ﴿٤ هَلْ فِی ذَٰلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ ﴿٥ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ﴿٦ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿٧ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ ﴿٨

و لذا مسئله دقیقاً و واقعاً هم برعکس آن چیزی است که در وهله های اول بنظر می رسد که بعضی بنظرشان می رسد دیدار به قیامت. خیلی خوب، دیدار به قیامت. ولی این را هم متوجه باش، که اگر قیامت سررسید و دیگر فرصتی نداشتی که کاری برای خودت کنی، خودت گیر می افتی. و همه ظرافت کار در این است که یک بار که به امر الهی رسیدی و آن را درک کردی، هر دفعه بعد و بلکه همیشه سعی کنی که امور دنیوی ات را طوری تنظیم کنی که در خدمت امور الهی واقع شوند و لذا فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و بلکه حفظ قرآن کتاب وحی و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و معقول و منقول. و از ازل تا ابد کار دارد اینها هر چند که حواله به روز قیامت هم یحتمل دارد همانطور که می فرماید

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿١ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢ أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣ بَلَىٰ قَادِرِینَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤ بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦ فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧ وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩ یَقُولُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿١٠ کَلَّا لَا وَزَرَ ﴿١١ إِلَىٰ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢ یُنَبَّأُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥ لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩ کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠ وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ﴿٢١ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣ وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿٢٤ تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥ کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ ﴿٢٦ وَقِیلَ مَنْ ۜ رَاقٍ ﴿٢٧ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩ إِلَىٰ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠ فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ ﴿٣١ وَلَـٰکِن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ﴿٣٢ ثُمَّ ذَهَبَ إِلَىٰ أَهْلِهِ یَتَمَطَّىٰ ﴿٣٣ أَوْلَىٰ لَکَ فَأَوْلَىٰ ﴿٣٤ ثُمَّ أَوْلَىٰ لَکَ فَأَوْلَىٰ ﴿٣٥ أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدًى ﴿٣٦ أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَىٰ ﴿٣٧ ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ ﴿٣٨ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنثَىٰ ﴿٣٩ أَلَیْسَ ذَٰلِکَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَىٰ ﴿٤٠

و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکرٌ للعالمین. آیات آخر سوره مبارکه ن و القلم

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


دلیل اینکه بنده این جمله را در آخر پست نوشتم و اصل جمله را در نظر شماره 215 آوردم همین است که از مطالعه مقاله صفحه اول کیهان بتاریخ امروز می بینیم:

از جنبش سگ بازان تا فعالیت بهاییان

شبکه نمازی چگونه بر مطالبات اجتماعی اثر می گذارد؟


مسئله اینجا همان چاله هرز و رویال پارک است. یعنی مسئله این است که فرض بفرمایید که ما بیاییم امام زمان را خدای ناکرده خدای ناکرده در یک سیاه چاله ای بیاندازیم. خوب، زندانیان آن سیاه چاله هم او را همچون خود می بینند و می فرمایند که باز که تو برگشتی به این سیاه چاله لعنتی ات. چرا باز برگشتی؟ و او را هم گرفتار می کنند و حال آنکه حضرت علی در مناجات شعبانیه می فرمایند و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک. التفات می فرمایید؟ کشتی نجات است و همه را فرا می خواند حضرت امام حسین و حضرت نوح علی نبینا علیه السلام از بزرگ و کوچک را، خانواده و غیر خانواده را. با سواد و بی سواد را. سوار شوید، سوار شوید و به اندازه معرفتتان بهره برید. نبود؟ برو!!! آن وقتها شاگرد راننده های اتوبوس دو طبقه ها می فرمودند. یعنی آن حضرت را اگر در سیاه چاله هم بیاندازند یک وقت دیدید همان سیاه چاله هم یک مرتبه شد یک پارک سلطنتی چرا که او در حقیقت در عرش نزد خدا همراه با دیگر شهدا است که دارد ارتزاق می کند.

التفات می فرمایید؟ این آن خوف و رجایی است که لزومش باید حس شود و با آن جرات و جسارتی که باعث می شود که همانطور که به یک سلطانی جسارت می شود به یک خلیفة الله نیز همانطور جسارت شود. یعنی یک خوف و ترسی است که از احتجاب واقع می شود و به عطیه کاری ندارند هر چند که "تا بقایای نفسانیت و انانیت در کار باشد و اشتیاق مشاهده و حضور را برای خود داشته باشند، محبت الله و خلوص حقیقی نتوان آن را محسوب داشت،" گرچه مقام شامخ بزرگی است که جز خلص از اهل معرفت به آن نتوانند رسید، و دست طمع امثال ما محجوبان، از آن و کمتر از آن کوتاه است. این است که آمریکا رویم همین است و ایران بیاییم همین است و حرمین شریفین رویم هم همین است. همه جا نورٌ علی نور است و ما در خوف و ترس از احتجاب. "و بباید دانست که در هر جمالی، جلالی و عظمتی مختفی است. از این جهت از جلوه جمال رهبت و خوف حاصل شود و این خوف از عظمت به طور کلی به سه مرتبه بالغ شود؛ زیرا که از جلوه افعالی و اسمایی و ذاتی حاصل گردد، و تفصیل آن از عهده این اوراق خارج است و رهبت و خوف حقیقی عبارت از همین درجه اخیره است که پای نفسانیت و انانیت در کار نیست."

"در مقابل هر درجه از این درجات رهبت، درجه [ای] از جرئت است. چنانچه درجه مقابل درجه اول، جرئت بر معاصی است، و در مقابل درجه دوم، جرئت بر زلات و لغزشها است، و در مقابل درجه سوم، جرئت بر ورود در حجب است اختیاراً و مقابل درجه چهارم، جرئت بر خودبینی و صبغه نفسیه شیطانیه است ذاتاً و صفةً و فعلاً"

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد، وجود نازکت آزرده گزند مباد

شفا ز گفته شکر فشان حافظ جوی، که حاجتت به حلاج گلاب و قند مباد.

به عبارتی دیگر

بشنو از نی چون حکایت می کند، از جداییها شکایت می کند

از نیستان چون مرا ببریده اند، مرد و زن از نفیرم نالیده اند.


و اما روبیدیوم و چگالش بوز-اینشتن و جوایز نوبل مربوطه و موچیزوکی و سوفی مورل و ایمان افتخاری و وینسنت و لورانت برادران لافورگ برای شتوکاها در برنامه هندسی لانگلندز و ابرتقارنها و مدل استاندارد فیزیک و ریسمان و همدیسی و...!!! این می شود که هر چیزی را همینطوری وسط زمین و آسمان رها کرده و به مبحث بعدی بدویم که یک وقت دیدید سر از مونته سوریها و مهدکودکها و بنیاد کودکهایی که بیشتر فکر رقص و آواز هستند و حتی موسیقی را هم درست بلد نیستند آموزش دهند و ادعاهایشان گوش فلک را کر  کرده است و از همه بیشتر ادعای تقوی و گوشه نشینی و خیرات و مورات دارند و اما نه به کتابخانه ها راه داریم نه به دانشگاه ها و نه به مساجد و فرهنگسراها و نه آمریکا و نه اروپا و نه میانمار!!! یعنی گفته اند جهشی کار کنید و میوتانت خوب است، اما نه اینکه از یک مرتبه بپرید به مقالات خیلی سخت همدیسی و در عین حال سر یک سفره بلد نباشیم چطور باید نشست. این هم تقصیر امیرحسین خان خودمان است؟ بفرما! هر چیزی بالاخره یک حسابی دارد. اصلا مگر ما چیمان از بقیه کمتر است که همینها را همه را به زبان زایبرگ-ویتنی بگوییم؟ به زبان چگالش بوز-اینشتنی و توپولوژیکی و گالوای کیهانی بگوییم؟ مگر همه باید اینشتن و گروتندیک باشند تا از این کارها کنند؟ مگر همه باید طبیب استاندارد باشند که بتوانند امراض بیماران استاندارد را درمان کنند؟ مگر همه باید پورفسور مجید سمیعی باشند تا جراح مغز اعصاب شوند؟ نه، این آخری مثل اینکه نمی شود به هر کسی هم اعتماد کرد! همینجوری الکی نیست. حالا اگر نظریه حمیدی-مجیدی این حقیر باشد، همه هم یحتمل بلدند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


بعضی یحتمل مسئله را اینطور عنوان بفرمایند که ما درست است که دوست نداریم در چاله هرز بمانیم و هیچ کس هم دوست ندارد در چاله هرز و سیاه چاله و زندان و تحریم و فقر و بدبختی و مسکنت و ... بماند. و اما اینکه ما چطور به رویال پارک هم برسیم و این رویال پارک اصلا کدام رویال پارک هم هست هم آیا مهم است یا نیست. این هم که بفرمایند که این رویال پارک است و تو هم هیچ مشارکتی در ساخت این رویال پارک نداشته ای و باید خارج از این رویال پارک واقع شوی و بلکه این اصلا یک پارک سلطنتی است که تو لایقش نیستی و باید هم در فقر و مسکنت و بدختی و تحریم و زندان و چاله هرز خودت تا روز قیامت بمانی. خوب، یک اقتصاد مقاومتی می خواهد که شما را از این وضعیت نجات دهد و بلکه اقدام و عملی را می خواهد که بدان چنگ بزنید و لازمه اش هم علم است که اطلبوا العلم من المهد الی اللحد و ز گهواره تا گور دانش بجو. علم بیاموز و علم یاد بده و بلکه سعی کن به رویال پارک برسی. و سر خودت را کلاه نگذاری که آی من بی ببین چه برجهایی ساخته ام بهتر از هامان برای فرعون که حضرت موسی علیه السلام هم دهانش وا مانده است که این کدام برج است.وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (36) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰ إِلَـٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِبًا ۚ وَکَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ ۚ وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ (37)

یعنی یک حل تمرین و مسائلی هست در ریاضی-فیزیک و مهندسی و طبابت و فلسفه و الهیات بغیر از این دست از مسائل که یک بیماری استانداردی ر ا اشاعه دهد که در آمریکا هم باشی همین است و در ایران هم باشی همین و هر جا بروی همین. و آن این است که واقعاً طرف مظلومین و مستضعفین جهان باشی هر جا که هستی و با مستکبرین جهان خوار وارد جهاد شوی و این رویال پارک عظیم را بدست صاحب اصلی اش بسپاری و بلکه از چاله هرز دربیایی!!! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

تبت یدی ابی لهب و تب


اصولاً مسئله می تواند از این نوع باشد که وقتی شما به قدرت و ثروت و علم رسیدید، از اینها چطور می خواهید استفاده کنید برای اینکه به خدا نزدیکتر شوید. مثلا یک راهش این است که همه و همه را برای سوار شدن به کشتی امام حسین خرج و صرف کنید. ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.

بسم الله الرحمن الرحیم.

التفات بفرمایید که در نظر قبل بعد از حتی یک بار ویرایش هنوز بعضی از غلطهای املایی باقی مانده اند که بعضی از آنها مخصوصاً آنجا که باید گفته شود شرک محض شده است شکر محض! این است که خوب است ویرایش شود دوباره و شرک و شکر روشن شود که کدام است. و اما از انجایی که هر کس با شکر و شرک به اندازه کافی سر و کار داشته باشد یحتمل از این دست امور را خود متوجه خواهد شد و مثل این بنده حقیر نخواهد بود که توی چاله هرز خود گیر کرده ام و هر چه زور می زنم از آن در بیایم بیشتر گیر می کنم و بعضاً هم نزد خود می گویم من چاله هرزم را می خواهم اگر از این بنده حقیر بیایند بگیرند و بفرمایند که انقلاب اسلامی شده است ها!!! خوابی؟ کی می خواهی بیدار شوی. هنوز تو چاله هرز می خواهی؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. و لذا ما یک کمی تفکر برای خواننده محترم باقی می گذاریم که شرک کدام است و شکر کدام که نباید هم اینها را با هم قاتی کرد چرا که نه یحتمل و بلکه صد در صد از یکی انواری ساطع و دیگری مایع ماندن در ظلمات است و حال آنکه ما می خواهیم که الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.... یعنی شما توجه هم بفرمایید که صدا و سیماهای کشورها و دولتهای مختلف می توانند هم وسیله ای شوند برای بیرون امدن از ظلمات و رسیدن به نور و انوار همانطوری که حجابهایی هستند برای ظلمات و انوار. یعنی توجه بفرمایید که پرس تی وی می تواند نقطه نظرات کشورهای انگلیسی زبان و غیر انگلیسی زبان را حتی با زیرنویس به نظر ما برساند و ما هم نشسته ایم گوش می دهیم. و اما نقطه نظرات ما هم بدست دیگران می رسد. و اما کجاها اینها حجابهایی هستند برای دیگران و کجاها حجابها برداشته می شوند تا اینکه پله پله ما را به فقه و شریعت و اسلام و انسانیت برسانند و کجاها ما را از این همه نعمت و رحمت و عصمت و علم و انسانیت دور می کند، ریموت کنترل دست شما است و می توانید کانالها را عوض کنید!!! و اینها همه به این شرط هم هست که هی نفرمایید من چاله هرز! من چاله هرزم را می خواهم. یک کمی هم بفرمایید که من از انقلاب عقب ماندم. من از شهداء عقب ماندم. من از عماد مغنیه و جهاد مغنیه و سید حسن نصرالله عقب ماندم. من از اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل عقب ماندم. هی نفرمایید حیف از این مسجد که در سمنان بود. حسود هرگز نیاسود. بفرمایید به به از این مسجد که در سمنان بود، یوسفی در دامن یعقوب بود. سرک و شکر را قاتی کردن و همه مسائل را قاتیقوریایی کردن می تواند این مشکلات را ایجاد کند که فرق استالین و چرچیل و آیزنهاور را نفهمید که چیست و یحتمل فرق پوتین و اوباما و نخست وزیر انگلیس و اسرائیل و ... را هم نفهمید. سعی کنید انانیت را از دست بدهید. و نه اینطور باشد که بفرمایید مال و اموال دنیا بد است. و خیلی هم بد است و همه را بیاور بده به من! و یک حالت منفور و لعنت شده ای مسئله پیدا می کند می خواهد ریاضی فیزیک باشد یا سیاست یا اقتصاد و .... دلیلش هم این است که همه را ابرقدرتها می خواهند عقب مانده و بی سواد و فقیر نگه دارند که همه و همه را بیاندازند به جان هم و خوب بلا سر هم بیاورند. آقا نکنید این کارها را. اطلبوا العلم من المهد الی اللحد. ز گهواره تا گور دانش بجو. اقتصاد هم یک علمی است خودش. بیماری استاندارد را باید دید کجا است و به آن پرداخت. هر کس آمد گفت من هم پورفسور سمیعی هستم و می خواهم برایتان بیمارستان مغز و اعصاب بسازم که نباید همه بگویند چشم. هر بیماری استانداردی که یک طبیب استاندارد دواری نمی خواهد. بعضی اطباء هم داریم که تا ساعت دو سه صبح می نشینند در مطبشان مریض می بینند بنده خداها. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤

الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ﴿١٢﴾ سوره مبارکه الطور.

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿٤

امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیثى معجزه گون، با اشاره به نقش عظیم اهل قم در زمینه سازىِ ظهور امام زمان، ایشان را قائم مقامان حضرت ولى عصر(ارواحنا فداه) در روى زمین معرّفى مى‌فرماید: «زود باشد که کوفه از اهل ایمان خالى، و علم در آن، همچون مارى که در حفره خویش فرو مى‌رود، پنهان شود؛ آن گاه در شهرى به نام قم سر برآورد و این شهر، سرچشمه و معدن علم و فضیلت در عالم شود تا جایى که هیچ فردى، حتّى دختران در حجله‌ها، ضعیف و دور از دین باقى نمانند. چنین وضعیتى در نزدیکى ظهور قائم ما پدیدار مى‌شود؛ پس خداى متعالى قم و اهل آن را قائم مقام حجّت خویش در روى زمین قرار مى‌دهد و اگر به غیر این باشد، هیچ حجّتى بر روى زمین باقى نمى ماند و زمین اهلش را در هم فرو مى‌برد. علم، از شهر قم به شرق و غرب عالم گسترش یابد و حجّت بر همه تمام شود و هیچ کس در روى زمین نماند، مگر آن که علم و دین به او رسیده باشد. در آن هنگام است که قائم، ظهور خواهد فرمود و سبب نزول قهر و خشم و انتقام خداوند از منکِرانِ حجّت خواهد شد. همانا خداوند از بندگان، مگر پس از انکار حجّت، انتقام نمى گیرد». (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 60، ص 213، ح 23) (پاورقی آقتاب ولایت، آیت الله مصباح یزدی، ص 116، http://lib.eshia.ir/10217/1/116 )

(البته باز این حدیث را از روی آدرسش در بحار نتوانستم بیابم! حدیث 23 در این جلد چیز دیگری است!)


بر حسب کتاب سوروس: اخلال کوانتم (Soros: Quantum of Chaos) که نویسنده اش وین مادسن (Wayne Madsen) است، یک گروه کوانتمی به سران کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس و دیگر کشورها نفوذ می کنند. البته مادسن مقایسه ای دارد با فیلمهای جیمز باند Spectre و Quantum of Solace که دشمن ام آی-6 در این فیلمها این گروه کوانتمی است. البته مادسن با عنوان کتابش هم یک بازی در الفاظ ریاضی-فیزیک هم می کند چرا که اخلال کوانتمی نیز در بین نظریات ریاضی-فیزیکی داریم! و  این حقیر هم این فیلمها را ندیده ام ولی پشت چرده این گروه کوانتمی را با کاراکتر واقعی جرج سوروس مقایسه می کند و البته خود کتاب هم همانقدر کمی است که آمازون در اختیار این حقیر می گذارد و نه بیشتر. راجع به این کتاب بنده همین چند روز پیش از یادداشت روز کیهان یاد گرفتم. 


مسئله ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة اینجا است که برای اینکه سوار کشتی شوید شما حتی وقت ندارید اهل بیت خود را نیز سوار کنید و سوار شدی که شدی. و الا که جا می مانی سوای اینکه سلمان است یا السلمان یا سیسی است یا السیسی که کما بیش آشنایان زمان کودکی ات هستند. السیسی است که سوار خواهد شد یا سیسی، و سلمان است یا السلمان. به همین ترتیب است که اصلا گروه کوانتمی که دارید مطالعه می کنید کدام گروه کوانتمی است! آیا دارید گروه کوانتمی را در ریاضیات و ریاضی-فیزیک انجام می دهید یا این گروه کوانتمی دیگر است که وین مادسن می فرمایند.


به هر حال، این وضعیت علم است که ما مبتلایش هستیم که آیا ما جایزیم از الهیات به ریاضی-فیزیک و بلکه سیاست تنزل کنیم؟ آن انقلاب علمی کجا است، یک سوال روشنی می شود اینجا که ما محتاج آن هستیم. یعنی فرضاً نیکولاس ماکسول می فرماید که بعضی خدا را با استالین جایگزین می کنند که البته شکر محض است. ولی این هم که در علم کسی ترس از خدا را با ترس از بمب اتم و بمب هسته ای جایگزین کند، این هم مسئله ای دیگر است که علم ریاضی-فیزیک را الی ما شاء الله خواستی رویش کار کن. اما نهایتاً این ترس مخوف استفاده های نامشروع از علوم هسته ای باقی می ماند. مثل این می ماند که بفرمایید ما نظام بانکی خیلی قوی ای داریم که از همه لحاظ می تواند به اقتصاد مقاومتی در اقدام و عمل کمک کند. و اما این خطر مهیب همیشه وجود دارد که مدیران بانکها دچار فساد و قسق و فحشاء شوند! خدا را شکر ما چنین چیزی هنوز نداریم هر چند که اختلاسهایی هم رخ داده اند. مثل این می ماند که امام حسین علیه السلام تا آن لحظه آخر ظهر عاشورا نداند که چه کسی قرار است سوار کشتی اش شود و چه کسی یزیدی باقی خواهد ماند. این وضعیت در مورد اقصاد مقاومتی یک وضعیت اسفباری را ایجاد خواهد کرد که اصلا کی در این عرصه اقتصاد مقاومتی انقلابی است و کی ضد انقلاب است؟ خصوصی سازی کدام است و دولتی کدام؟ یعنی اگر کسی گوشه خانه اش نشسته است و دارد روی گروه های کوانتمی در ریاضی-فیزیک کار می کند و می خواهد آنرا به نظریه حمیدی-مجیدی خود کاربردی کند، این به کدام گروه کوانتمی کمک می کند؟ گروه کوانتمی ریاضی-فیزیکی یا گروه کوانتمی نفوذی در دولتهای آمریکا و انگلیس جیمز باندی؟ اینها سوالات مربوط به ابرتقارنها یا ابرمردها را مشکلتر می کند. دلیلش هم این است که این بابا اصلا چرا همینطوری توی انزواری خودش مانده است و نمی تواند از این انزوا به در آید؟ آیا مسئله مظلومیت اسلام است؟ ظالم بودن و نیاز به انقلاب در علم است؟ مساجد است که باید بیشتر در همه کشورها ساخته شوند و بیشتر تبلیغات اسلامی شوند؟ خداشناسی است که ما بیشتر احتیاج داریم تا این خوف عظیم مخربی که سلاحهای هسته ای ایجاد کرده اند و در دست دولتهایی است که ماهیتشان ظالمانه است برطرف شوند و جداترسی و خداشناسی جایگزینش شود. این است که می فرماید که خوف از احتجاب در درجه سوم است و خاص اخص خواص است و اینان توجهی به عطیه ندارند و شوق حضور و لذت آن آنها را از دو دنیا منقطع کرده، ... و درجه چهارم، خوف اولیاء است که آنها از رنگ انیت و انانیت پاک و پاکیزه شدند و متصبغ بصبغة الله شدند. و من احسن من الله صبغة. و این دیگر بماند که اکثر ما در همان درجات اول و نه بکله دوم هم گیر کرده ایم که درجه اول خوف، خوف از عقاب و عذاب است. و این خوف عامه است و نوع خائفین خوشان از این قبیل است. و درجه سوم، خوف خاصه است و آن خوف از عتاب است. اینان خائف از ان هستند که مبادا از ساحت مقدس مولا دور شوند، و مورد عتاب و بی لطفی واقع شوند.... همانطور که سید الساجدین در مناجات خمس عشره قبل از اینکه به مناجات الخائفین برسیم در مناجات التابئین می فرماید:  إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی اَلْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی وَ جَلَّلَنِی اَلتَّبَاعُدُ مِنْکَ لِبَاسَ مَسْکَنَتِی... و در مناجات الشاکین می فرماید: إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً ... و آنگاه در مناجات الخائفین می فرمایند:

بسم الله الرحمن الرحیم إِلَهِی أَ تَرَاکَ بَعْدَ اَلْإِیمَانِ بِکَ تُعَذِّبُنِی أَمْ بَعْدَ حُبِّی إِیَّاکَ تُبَعِّدُنِی أَمْ مَعَ رَجَائِی لِرَحْمَتِکَ وَ صَفْحِکَ تَحْرِمُنِی أَمْ مَعَ اِسْتِجْارَتِی بِعَفْوِکَ تُسْلِمُنِی حَاشَا لِوَجْهِکَ اَلْکَرِیمِ أَنْ تُخَیِّبَنِی لَیْتَ شِعْرِی أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِی أُمِّی أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِی فَلَیْتَهْا لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ تُرَبِّنِی وَ لَیْتَنِی عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ اَلسَّعَادَةِ جَعَلْتَنِی وَ بِقُرْبِکَ وَ جِوَارِکَ خَصَصْتَنِی فَتَقَرَّ بِذَلِکَ عَیْنِی وَ تَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِی إِلَهِی هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ سَاجِدَةً لِعَظَمَتِکَ أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّنَاءِ عَلَى مَجْدِکَ وَ جَلاَلَتِکَ أَوْ تَطْبَعُ عَلَى قُلُوبٍ اِنْطَوَتْ عَلَى مَحَبَّتِکَ أَوْ تُصِمُّ أَسْمَاعاً تَلَذَّذَتْ بِسَمَاعِ ذِکْرِکَ فِی إِرَادَتِکَ أَوْ تَغُلُّ أَکُفّاً رَفَعَتْهَا اَلْآمَالُ إِلَیْکَ رَجَاءَ رَأْفَتِکَ أَوْ تُعَاقِبُ أَبْدَاناً عَمِلَتْ بِطَاعَتِکَ حَتَّى نَحِلَتْ فِی مُجَاهَدَتِکَ أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلاً سَعَتْ فِی عِبَادَتِکَ إِلَهِی لاَ تُغْلِقْ عَلَى مُوَحِّدِیکَ أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ وَ لاَ تَحْجُبْ مُشْتَاقِیکَ عَنِ اَلنَّظَرِ إِلَى جَمِیلِ رُؤْیَتِکَ إِلَهِی نَفْسٌ أَعْزَزْتَهَا بِتَوْحِیدِکَ کَیْفَ تُذِلُّهَا بِمَهَانَةِ هِجْرَانِکَ وَ ضَمِیرٌ اِنْعَقَدَ عَلَى مَوَدَّتِکَ کَیْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرَارَةِ نِیرَانِکَ إِلَهِی أَجِرْنِی مِنْ أَلِیمِ غَضَبِکَ وَ عَظِیمِ سَخَطِکَ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا رَحِیمُ یَا رَحْمَانُ یَا جَبَّارُ یَا قَهَّارُ یَا غَفَّارُ یَا سَتَّارُ نَجِّنِی بِرَحْمَتِکَ مِنْ عَذَابِ اَلنَّاِر وَ فَضِیحَةِ اَلْعَارِ إِذَا اِمْتَازَ اَلْأَخْیَارُ مِنَ اَلْأَشْرَارِ وَ حَالَتِ اَلْأَحْوَالُ وَ هَالَتِ اَلْأَهْوَالُ وَ قَرُبَ اَلْمُحْسِنُونَ وَ بَعُدَ اَلْمُسِیئُونَ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ.


و بعد در مناجاتهای بعد و از جمله مناجات الراجیین داریم: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ یَا مَنْ إِذَا سَأَلَهُ عَبْدٌ أَعْطَاهُ وَ إِذَا أَمَّلَ مَا عِنْدَهُ بَلَّغَهُ مُنَاهُ وَ إِذَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ قَرَّبَهُ وَ أَدْنَاهُ وَ إِذَا جَاهَرَهُ بِالْعِصْیَانِ سَتَرَ عَلَى ذَنْبِهِ وَ غَطَّاهُ وَ إِذَا تَوَکَّلَ عَلَیْهِ أَحْسَبَهُ وَ کَفَاهُ ...

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿١ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿٢ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤

الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ﴿١٢ سوره مبارکه الطور.

قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿٤

امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیثى معجزه گون، با اشاره به نقش عظیم اهل قم در زمینه سازىِ ظهور امام زمان، ایشان را قائم مقامان حضرت ولى عصر(ارواحنا فداه) در روى زمین معرّفى مى‌فرماید: «زود باشد که کوفه از اهل ایمان خالى، و علم در آن، همچون مارى که در حفره خویش فرو مى‌رود، پنهان شود؛ آن گاه در شهرى به نام قم سر برآورد و این شهر، سرچشمه و معدن علم و فضیلت در عالم شود تا جایى که هیچ فردى، حتّى دختران در حجله‌ها، ضعیف و دور از دین باقى نمانند. چنین وضعیتى در نزدیکى ظهور قائم ما پدیدار مى‌شود؛ پس خداى متعالى قم و اهل آن را قائم مقام حجّت خویش در روى زمین قرار مى‌دهد و اگر به غیر این باشد، هیچ حجّتى بر روى زمین باقى نمى ماند و زمین اهلش را در هم فرو مى‌برد. علم، از شهر قم به شرق و غرب عالم گسترش یابد و حجّت بر همه تمام شود و هیچ کس در روى زمین نماند، مگر آن که علم و دین به او رسیده باشد. در آن هنگام است که قائم، ظهور خواهد فرمود و سبب نزول قهر و خشم و انتقام خداوند از منکِرانِ حجّت خواهد شد. همانا خداوند از بندگان، مگر پس از انکار حجّت، انتقام نمى گیرد». (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 60، ص 213، ح 23) (پاورقی آقتاب ولایت، آیت الله مصباح یزدی، ص 116، http://lib.eshia.ir/10217/1/116 )

(البته باز این حدیث را از روی آدرسش در بحار نتوانستم بیابم! حدیث 23 در این جلد چیز دیگری است!)


بر حسب کتاب جرج سوروس که نویسنده اش وین مادسن (Wayne Madsen) است، یک گروه کوانتمی به سران کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس و دیگر کشورها نفوذ می کنند. البته مادسن مقایسه ای دارد با فیلمهای جیمز باند Spectre و Quantum of Solace که دشمن ام آی-6 در این فیلمها این گروه کوانتمی است. و  این حقیر هم اینفیلمها را ندیده ام ولی پشت چرده این گروه کوانتمی را با کاراکتر واقعی جرج سوروس مقایسه می کند و البته خود کتاب هم همانقدر کمی است که آمازون در اختیار این حقیر می گذارد و نه بیشتر. راجع به این کتاب بنده همین چند روز پیش از یادداشت روز کیهان یاد گرفتم. 


مسئله ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة اینجا است که برای اینکه سوار کشتی شوید شما حتی وقت ندارید اهل بیت خود را نیز سوار کنید و سوار شدی که شدی. و الا که جا می مانی سوای اینکه سلمان است یا السلمان یا سیسی است یا السیسی که کما بیش آشنایان زمان کودکی ات هستند. السیسی است که سوار خواهد شد یا سیسی، و سلمان است یا السلمان. به همین ترتیب است که اصلا گروه کوانتمی که دارید مطالعه می کنید کدام گروه کوانتمی است! آیا دارید گروه کوانتمی را در ریاضیات و ریاضی-فیزیک انجام می دهید یا این گروه کوانتمی دیگر است که وین مادسن می فرمایند.


به هر حال، این وضعیت علم است که ما مبتلایش هستیم که آیا ما جایزیم از الهیات به ریاضی-فیزیک و بلکه سیاست تنزل کنیم؟ آن انقلاب علمی کجا است، یک سوال روشنی می شود اینجا که ما محتاج آن هستیم. یعنی فرضاً نیکولاس ماکسول می فرماید که بعضی خدا را با استالین جایگزین می کنند که البته شکر محض است. ولی این هم که در علم کسی ترس از خدا را با ترس از بمب اتم و بمب هسته ای جایگزین کند، این هم مسئله ای دیگر است که علم ریاضی-فیزیک را الی ما شاء الله خواستی رویش کار کن. اما نهایتاً این ترس مخوف استفاده های نامشروع از علوم هسته ای باقی می ماند. مثل این می ماند که بفرمایید ما نظام بانکی خیلی قوی ای داریم که از همه لحاظ می تواند به اقتصاد مقاومتی در اقدام و عمل کمک کند. و اما این خطر مهیب همیشه وجود دارد که مدیران بانکها دچار فساد و قسق و فحشاء شوند! خدا را شکر ما چنین چیزی هنوز نداریم هر چند که اختلاسهایی هم رخ داده اند. مثل این می ماند که امام حسین علیه السلام تا آن لحظه آخر ظهر عاشورا نداند که چه کسی قرار است سوار کشتی اش شود و چه کسی یزیدی باقی خواهد ماند. این وضعیت در مورد اقصاد مقاومتی یک وضعیت اسفباری را ایجاد خواهد کرد که اصلا کی در این عرصه اقتصاد مقاومتی انقلابی است و کی ضد انقلاب است؟ خصوصی سازی کدام است و دولتی کدام؟ یعنی اگر کسی گوشه خانه اش نشسته است و دارد روی گروه های کوانتمی در ریاضی-فیزیک کار می کند و می خواهد آنرا به نظریه حمیدی-مجیدی خود کاربردی کند، این به کدام گروه کوانتمی کمک می کند؟ گروه کوانتمی ریاضی-فیزیکی یا گروه کوانتمی نفوذی در دولتهای آمریکا و انگلیس جیمز باندی؟ اینها سوالات مربوط به ابرتقارنها یا ابرمردها را مشکلتر می کند. دلیلش هم این است که این بابا اصلا چرا همینطوری توی انزواری خودش مانده است و نمی تواند از این انزوا به در آید؟ آیا مسئله مظلومیت اسلام است؟ ظالم بودن و نیاز به انقلاب در علم است؟ مساجد است که باید بیشتر در همه کشورها ساخته شوند و بیشتر تبلیغات اسلامی شوند؟ خداشناسی است که ما بیشتر احتیاج داریم تا این خوف عظیم مخربی که سلاحهای هسته ای ایجاد کرده اند و در دست دولتهایی است که ماهیتشان ظالمانه است برطرف شوند و جداترسی و خداشناسی جایگزینش شود. این است که می فرماید که خوف از احتجاب در درجه سوم است و خاص اخص خواص است و اینان توجهی به عطیه ندارند و شوق حضور و لذت آن آنها را از دو دنیا منقطع کرده، ... و درجه چهارم، خوف اولیاء است که آنها از رنگ انیت و انانیت پاک و پاکیزه شدند و متصبغ بصبغة الله شدند. و من احسن من الله صبغة. و این دیگر بماند که اکثر ما در همان درجات اول و نه بکله دوم هم گیر کرده ایم که درجه اول خوف، خوف از عقاب و عذاب است. و این خوف عامه است و نوع خائفین خوشان از این قبیل است. و درجه سوم، خوف خاصه است و آن خوف از عتاب است. اینان خائف از ان هستند که مبادا از ساحت مقدس مولا دور شوند، و مورد عتاب و بی لطفی واقع شوند.... همانطور که سید الساجدین در مناجات خمس عشره قبل از اینکه به مناجات الخائفین برسیم در مناجات التابئین می فرماید:  إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی اَلْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی وَ جَلَّلَنِی اَلتَّبَاعُدُ مِنْکَ لِبَاسَ مَسْکَنَتِی... و در مناجات الشاکین می فرماید: إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً ... و آنگاه در مناجات الخائفین می فرمایند:

بسم الله الرحمن الرحیم إِلَهِی أَ تَرَاکَ بَعْدَ اَلْإِیمَانِ بِکَ تُعَذِّبُنِی أَمْ بَعْدَ حُبِّی إِیَّاکَ تُبَعِّدُنِی أَمْ مَعَ رَجَائِی لِرَحْمَتِکَ وَ صَفْحِکَ تَحْرِمُنِی أَمْ مَعَ اِسْتِجْارَتِی بِعَفْوِکَ تُسْلِمُنِی حَاشَا لِوَجْهِکَ اَلْکَرِیمِ أَنْ تُخَیِّبَنِی لَیْتَ شِعْرِی أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِی أُمِّی أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِی فَلَیْتَهْا لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ تُرَبِّنِی وَ لَیْتَنِی عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ اَلسَّعَادَةِ جَعَلْتَنِی وَ بِقُرْبِکَ وَ جِوَارِکَ خَصَصْتَنِی فَتَقَرَّ بِذَلِکَ عَیْنِی وَ تَطْمَئِنَّ لَهُ نَفْسِی إِلَهِی هَلْ تُسَوِّدُ وُجُوهاً خَرَّتْ سَاجِدَةً لِعَظَمَتِکَ أَوْ تُخْرِسُ أَلْسِنَةً نَطَقَتْ بِالثَّنَاءِ عَلَى مَجْدِکَ وَ جَلاَلَتِکَ أَوْ تَطْبَعُ عَلَى قُلُوبٍ اِنْطَوَتْ عَلَى مَحَبَّتِکَ أَوْ تُصِمُّ أَسْمَاعاً تَلَذَّذَتْ بِسَمَاعِ ذِکْرِکَ فِی إِرَادَتِکَ أَوْ تَغُلُّ أَکُفّاً رَفَعَتْهَا اَلْآمَالُ إِلَیْکَ رَجَاءَ رَأْفَتِکَ أَوْ تُعَاقِبُ أَبْدَاناً عَمِلَتْ بِطَاعَتِکَ حَتَّى نَحِلَتْ فِی مُجَاهَدَتِکَ أَوْ تُعَذِّبُ أَرْجُلاً سَعَتْ فِی عِبَادَتِکَ إِلَهِی لاَ تُغْلِقْ عَلَى مُوَحِّدِیکَ أَبْوَابَ رَحْمَتِکَ وَ لاَ تَحْجُبْ مُشْتَاقِیکَ عَنِ اَلنَّظَرِ إِلَى جَمِیلِ رُؤْیَتِکَ إِلَهِی نَفْسٌ أَعْزَزْتَهَا بِتَوْحِیدِکَ کَیْفَ تُذِلُّهَا بِمَهَانَةِ هِجْرَانِکَ وَ ضَمِیرٌ اِنْعَقَدَ عَلَى مَوَدَّتِکَ کَیْفَ تُحْرِقُهُ بِحَرَارَةِ نِیرَانِکَ إِلَهِی أَجِرْنِی مِنْ أَلِیمِ غَضَبِکَ وَ عَظِیمِ سَخَطِکَ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا رَحِیمُ یَا رَحْمَانُ یَا جَبَّارُ یَا قَهَّارُ یَا غَفَّارُ یَا سَتَّارُ نَجِّنِی بِرَحْمَتِکَ مِنْ عَذَابِ اَلنَّاِر وَ فَضِیحَةِ اَلْعَارِ إِذَا اِمْتَازَ اَلْأَخْیَارُ مِنَ اَلْأَشْرَارِ وَ حَالَتِ اَلْأَحْوَالُ وَ هَالَتِ اَلْأَهْوَالُ وَ قَرُبَ اَلْمُحْسِنُونَ وَ بَعُدَ اَلْمُسِیئُونَ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ.


و بعد در مناجاتهای بعد و از جمله مناجات الراجیین داریم: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ یَا مَنْ إِذَا سَأَلَهُ عَبْدٌ أَعْطَاهُ وَ إِذَا أَمَّلَ مَا عِنْدَهُ بَلَّغَهُ مُنَاهُ وَ إِذَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ قَرَّبَهُ وَ أَدْنَاهُ وَ إِذَا جَاهَرَهُ بِالْعِصْیَانِ سَتَرَ عَلَى ذَنْبِهِ وَ غَطَّاهُ وَ إِذَا تَوَکَّلَ عَلَیْهِ أَحْسَبَهُ وَ کَفَاهُ ...

التین و الزیتون. و طور سینین

ان الحسین مصباح الهدی و سفیة النجاة.


البته جسارت است، ولی ایراد این حقیر به وزیر اقتصاد در مورد اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل در این است که یک استاد ریاضی ما داشتیم گرهارد هوخشلید (که همین کوهمولوژیهای هوخشیلد و دنباله های طیفی سر-هوخشیلد و اینها به اسم او است) با او کلاس آنالیز برداشتیم و اتفاقاً نمره اش هم بد جوری یحتمل خراب شد غلط نکنم و فراموش نکرده باشم خدای ناکرده. ولی ایشان به هر حال می فرمودند که یک نوع بهره هایی هست که می فرمایند بهره مضاعف یعنی (cpmpound interest). و او داشت توضیح هم می داد که بعضی می آیند خیلی هم ایراد می کنند که ای داد بی داد. چرا ما داریم بهره مضاعف می گیریم یا نمی گیریم و دیگران می گیرند یا نمی گیرند؟ و حال آنکه این بهره ها در حقیقت خیلی هم توفیری با بهره های ساده نمی کنند و زودی حسابش کرد که ببینید! اینهاش. اینطوری است. مگر چقدر فرق دارد؟ و اما این مالیات بستن روی بهره سپرده ها، حالا کاری نداریم ولی یحتمل حساب دیگری دارد. و آن اینکه بهره ها به نوعی برای دولت و بانکها مضاعف اندر مضاعف خیلی نخواهد شد؟ هم بهره تسیهلات اینقدر بالا، هم مالیات بر بهره سپرده ها، هم بهره سپرده ها را هر وقت دولت دلش خواست بالا پایین کند. آقایان، یک وقت بد نگذرد؟ ما حالا جسارت نمی کنیم. و دیگر مسائل را خیلی نمی گوییم...!!! اینها یحتمل همه اش از بابت تحریمها و دشمنی شیطان بزرگ هم هست و اینکه باید فکر کشتی نجات هم بود.

مستدرک الامام الکاطم: و هو فی احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نورالله شوشتری بالمقدمه و تقریر حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، جلد 33، ص 819

( http://lib.eshia.ir/10271/33/819 )


البته اینکه حد چاندراسکهار در نجوم را برای چگالش بوز-اینشتن هم چطور بلکه بتوان بکار بست، یحتمل اینجا بکار آید. نگاه کنید به

http://arxiv.org/abs/1103.5472

http://arxiv.org/abs/cond-mat/9904098

و البته حد چندراسکهار دیگری هم داریم که به چگالش بوز-اینشتن مربوط می شود:

http://arxiv.org/pdf/1405.7187v2.pdf


وَالطُّورِ ﴿١


مستدرک فضائل و مناقب سیدنا الامام السابع موسى بن جعفر علیهما السلام‌

مدح سیدنا الامام الکاظم علیه السلام‌

قاله الآیة الشیخ محمد حسین الکمبانی الاصفهانی قدس سره:

أشرق نور العلم و العبادة فی ملکوت الغیب و الشهادة و قد تجلى نیر اللاهوت‌ فأشرقت مشارق الناسوت‌ أو نور طور الجبروت سطعا فاندک فیه الطور و النور معا و الطور فان فی فناء بابه‌ و النور کل النور من قبابه‌ فانه مبدأ کل نور بل هو منتهاه فی الظهور نور تعالى شأنه عن حد و عز فی نعوته عن عد ذلک نور منیة الکلیم‌ رؤیته من زمن قدیم‌ ذلک نور کعبة الأعاظم‌ و قبلة الحاجات موسى الکاظم‌ أبو العقول و النفوس النیرة ام الکتاب و ابن خیر الخیرة بل هو نور کعبة التوحید و قبلة الشاهد فی الشهود نور سماء الذات و الصفات‌ به حیاة عالم الحیات‌ فالق صبح الأزل المنیر به استنار کل مستنیر أضاءت السبع العلى بنوره‌ کأنها تدور حول طوره‌ تود و هی رکع ببابه‌ تکون سجدا على ترابه‌


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خلاصه کلام این است که باید دید که آیا بعد از جایزه نوبل سال 2001 نیز باز جایزه نوبل دیگری نصیب مبحث چگالش بوز-اینشتن شده است یا خیر، برای اینکه مبحث داغی است و یحتمل چنین باشد! کاری هم ندارد، می توان همه جوایز نوبل فیزیکی از آن سال را بررسی کرد و دید داستان چطور می شود.ت قبل از آن را مقاله جایزه نوبل سال 2001 خودش شرح می دهد.

ولی حالا ما کاری نداریم، بنده خیلی دلم می خواست یک دوستی داشتیم ما از زمان بچگی می رفتم به او می گفتم السلمان جان، بیا به یاد ننه آمنه و یدالله هم که شده با السیسی جان یک کمی از این مارها را هم سوار کشتی نجات اسباب بازی خودمان کنیم برویم همین دور و برها بگردیم ببینیم بلکه سید حسن نصر الله و حزب الله لبنان را هم راضی کردیم یک سری بزنیم به جزیره تیران و آن یکی چی بود؟ و بلکه کربلا هم یک دیسنی لاند برای بچه ها ساختیم، حالا بلندیهای جولان نتوانستیم که هم بنی اسرائیل بتوانند بچه هایشان را بفرستند دیسنی لاند و هم حماس و هم فتح و هم از عربستان و عراق و ایران و افغانستان و بلکه ارمنستان و آذربایجان و ترکیه و روسیه و سوریه هم همه و همه آمدند یک بازار داغی شد و کارمان شکه از آب درآمد. امیرحسین خان هم که اصلا سکان را می دهیم دستش می گوییم شما بشو کاپیتان، کی به کی است، مگر غیر از این است که همه دارند می روند دیسنی لاند و ما هم یکی چرا که تفریح است و کشتی تفریحی است و بازی و اسباب بازی! البته در عین حال اگر برویم دست چند تا از این مسلمانان روهینگیای میانمار و ایغورهای چین را هم بگیریم سوار کشتی کنیم دیسنی لاند و حجت الاسلام زکزاکی را و یک سری هم بزنیم ژاپن ببینیم زلزله زده های ژاپن و بلکه اکوادور هم برداریم ببریم، یحتمل بهتر هم باشد. و صد البته اینها که همه اسباب بازی است و کشتی راست راستکی نجات نیست،


ولی برای اینکه راست راستکی اش را درست کنیم، اولاً که باید مسجد بسازیم و جواب حسودانی که می فرمایند حیف از این مسجد که در کوبا و ژاپن و اکوادور و پاناما و آمریکا و اروپا و استرالیا بود را بدهیم و بگوییم که به از این مسجد که در سمنان بود، در خور سمنان چنین بنیان بود. هم محل خوب و هم مکان مرغوب، یوسفی هست در دامن یعقوب. خوب که مسجدها را ساختیم، بعد شروع کنیم ببینیم حالا کشتی نجات را چطور بسازیم. البته بعد می توانیم کتابهای دیگری از قبیل ماهابهاراتا، شریماد بهاگاواتام، نظریه نسبیت خاص و عام، هندسه دیفرانسیل، هندسه جبری و جبرجابجایی، هندسه ناجابجایی، نظریه زایبرگ-ویتن، همولوژیهای فلوئر-هیگارد، فروبینویدهای نظریه تایشمولر یونیورسال موچیزوکی، شتوکاهای درینفلد و نظریه لانگلندز و حساب (arithmetic) و آ-دی-اچ-ام های کوجی هاشیموتو و بالاخره نظریه حمیدی-مجیدی را شروع کنیم.


السلمان جان، فکر می کنی السیسی جگرش را داشته باشد سوار شود برویم با هم چنین گردشی تا دیسنی لاند و برگردیم؟ بالاخره مارها هم حیوانات خدا هستند دیگر. نباید سوارشان کرد؟ اینها نجات نمی خواهند؟ حالا چهار تا مار که می خواهیم بالاخره توی این کشتی یا خیر. البته وزیر اقتصاد مقاومتی را هم وادار به اقدام و عملی کنیم که روی این سپرده ها حتماً حتماً مالیات ببندد، خیلی هم خوب می شود. حالا این همه بهره می گیرند مردم و تازه از تورم هم سودش بیشتر است. نمی خواهد؟ مالیات نمی خواهد؟ او را هم سوار کشتی کنیم همه با هم برویم یک دوری بزنیم بلندیهای جولان بلکه لااقل از این همه بهره که می بریم توانستیم کلنگ دیسنی لاند را یک جوری آنجا زدیم. حالا جهاد مغنیه را هم شهید کرده اند و پدرش را عماد مغنیه. هزار تا دیگر مثل او داریم. بچه می ترسانید؟ کلنا عباسک یا سیده زینب. زینب زینب زینب، کنز حیا زینب. زینب زینب زینب، کان وفا زینب. درد آشینا زینب غرق بلا زینب. غم قهرمانی زهرا نشانی. به به، چه کشتی نجاتی است کشتی امام حسین قربانش بروم. مادر و پدرم به فدایت. خوف و رجاهایت همه می آیند سر جای خودشان و آدمت می کنند. السلمان و السیسی و جیگر و همه و همه را سوار می کنیم. سوار شوید، سوار شوید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


برای شروع سیمولاسیون و اسباب بازی سازی، قرار ما می شود شام در دیسنی لاند بلندیهای جولان با ایمان افتخاری و سوفی مورل، ببینیم پای سیب کی خوشمزه تر می شود و بلکه لیون لو بروین را هم سوار کردیم که از واریته های شیمورا برسیم به شتوکاها و نظریه گالوای کیهانی، یا از همولوژی فلوئر-هیگارد و نظریه حمیدی-مجیدی. یعنی کی بیشتر انقلابی است و شتاب و سرعتش در کارهایش بیشتر است و بیشتر انگیزه دارد و کار را از پیش می برد. هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. یعنی بالاخره ببینیم مقاله بوز اینشتن جایزه نوبل چه شد؟ حالا محمد مرسی و بلکه سایت فردو را هم کاری نداریم. از خودمان بگوییم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

 وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ ﴿٣٦ سوره مبارکه غافر.

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


یک جایزه نوبلی در سال 2001 برای همین اشباع بوز-اینشتین تعلق گرفته است که باید خوب باشد برای تعقل و تفکر ریاضی-فیزیکی و آزمایشات فیزیکی. ولی بنده یک مسئله را عرض کنم که می توان در رابطه به مسلمانی اینشتن که قبلاً مطرح شده بود، استفاده کرد. و آن مسئله ای است که بطور انتزاعی و مجرد می توان کشتی نجات نوح را که حتی در کشتی نجات امام حسین نهفته است و نام پنج تن بر آن می فرمایند بر ان حک بوده است را یافت. و آن این است که ما یک جوف از خدا داریم و یک جرات که مقابل آن است که در جنود عقل و جهل امام خمینی ره آمده است. مسئله این است که با خوف رجاء حرکت کردن در مسیر خداشناسی تا جایی که برسیم به پیامبر آسلام و امیرالمومنین حضرت علی و حضرت زهرا و سبطین حسنین علیهم السلام اجمعین، ما تجلی قرآن را در کل عالم یحتمل متوجه شویم و سعی کنیم که بر کشتی نجاة امام حسین سوار شویم. البته گاهی هست که حجابها کنار رفته اند و مسئله از نوع مسائل انبیاء و اولیاء است و یک وقت هست که مسئله از نوعی است که برای افرادی است مثل ما که احتجابها کنار نرفته و خوف ما همراه با جرات کردنهایی است که نفسانی و بلکه شیطانی است. و لذا ما از داستان زندگی امام علی النقی علیه السلام و رفتار مثلاً متوکل با آن حضرت چه یاد می گیریم؟ و لذا یحتمل کشتی امام حسین علیه السلام همچون کشتی حضرت نوح علیه السلام بیش از یک بار به ساحل و کرانهای بشریت پهلو می گیرد که فوج فوج آنها را نجات دهد و آیا بشریت عقلش به اندازه کافی کار کند که مثل پسر آن حضرت عمل نکند و بلکه سوار کشتی نجات شود یا خیر؟ یعنی هی این کشتی می آید و ندا برمی خیزد که سوار شوید سوار شوید. آیا خبری باشد از این لحاظ که کار از نوع خوف از خدا است که مردم را به سمت کشتی نجات می کشاند و به اندازه معرفت خود استفاده کرده و نجات می یابند یا  اینکه در سیل نفس خود غرق می شوند و سوار نمی شوند و لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ و قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا. لا اله الا الله. البته امروزه روز این سفینه های نجات فضایی و غیر آنها به انواع و اقسام تخیلی و واقعی هم یحتمل پدیدار شوند و بلکه یحتمل انواری از کشتی گمشده حضرت نوح علیه السلام را نمایانند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

حم ﴿١ تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّـهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٢ سوره مبارکه غافر


بعضی یحتمل اشکال می کنند که وقتی محدثین زیادی داشته باشیم که از منابع مختلفی حدیث می کنند، این احادیث می توانند با هم متناقض از آب دربیایند. بنده بنظرم رسید که به چین تناقضی رسیده ام. البته این یک امر خیلی مهمی هم نمی تواند باشد اگر تناقضات در حدود تفاوتهایی در لغات و حتی یحتمل غلطهای چاپی و دیگر غلطهایی که از روی خطای نویسنده است، باشند. البته این غلطها را اگر بعد از گذاری شبیه 50 سال تصحیح نشوند، این مسئله غیرقابل گذشت هم می شود. ولی خوب، بعضی از متنها هستند که با وجود همه این غلطهای یاد شده، هنوز خوانی است برای اینکه مبحثش مهم و جذاب است. یکی از این متون منتهی الامال است. نسخه ای که این حقیر دارم پر از غلط است ولی با این حال خواندنی است. و خیلی هم خواندنی است. البته یک حدیثی را بنده دیدم در میزان الحکمه راجع به امام علی النقی الهادی علیه السلام که بنظرم رسید این حدیث با آنچه در منتهی الامال آمده است تفاوت داشته باشد. این حدیثی است که از سعید حاجب در میزان الحکمه از راوندی نقل شده است و این جور دیگری در منتهی الآمال نقل شده است.


به هر تقدیر، یحتمل مسئله را بتوان از دیدگاه فیزیکی نیز طور دیگری بیان کرد! مسئله این است که فرض بفرمایید که ما یک محیط اشباع شده ای داشته باشیم از ذرات. لزوماً وقتی ما در این محیط حرکت می کنیم، یحتمل متوجه این اشباع نشویم و باعث نشود که ما به تناقضی برسیم و حتی اگر به تناقضی هم رسیدیم معنی اش این نیست که این تناقض اصلاح ناپذیر است. مسئله بستگی دارد به این که آیا این اشباع در حالتی اتفاق می افتد که ذرات در حالت گاز هستند یا مایع یا جامد. نقاط بحرانی مسئله آنجاهایی است که از حالت گاز به مایع یا از حالت مایع به جامد یا حتی بطور جهشی از جامد به گاز تبدیلاتی رخ دهند. مثلاً چطور می شود که شهاب سنگی در آسمان به زمین نرسیده در محیط جو زمین، آتش می گیرد و پودر می شود. یحتمل هم اینطور نشود. یا چطور ممکن است که عبور ذراتی یا حتی ذره ای باردار یا حتی عبور یک فوتون از مایعی، آن مایع را تبدیل به گاز کند؟ اینجا مسئله بستگی دارد به اینکه آن مایع چه باشد و درجه حرارت آن چقدر باشد و آن ذره باردار کدام ذره باشد. و لذا اتاقک حباب در این راستا می تواند کمک کند.


البته مطلوب است ارتباط اتاقک حباب با روزه گرفتن و حبابهای موجود در اثر تخمیری که از گرسنگی یا روزه داری می تواند واقع شود و نقاط بحرانی حاصله از مسائل مختلفه. گاهی اوقات می بینیم که مستکبرین و مستضعفین در بناقض می افتند، یحتمل دلیلش را بتوان از انواع موجود مسائلی که منجر به نقاط بحرانی اتاقک حبابی است عنوان کرد. البته عنوان کردن مسائلی به این جدیت را در سطوح خیلی نازل و پیش پا افتاده خیلی اوقات می توانند کار را خراب کنند. اکثر اوقات مسائل در جهت عکس است طوری که انتزاعی کردن انواع و اقسام مسائل ساده تر و جمع بندیها و نتیجه گیریهای درست است که مطلوب و پسندیده است. ولی در خیلی از مواقع مسئله ساده تر را تئوریسینهای اصول پیچیده تر انتزاعی مجرد از دستشان در رفته و فرار می کند و لذا نمی توانند بازاریهای خوبی از آب درآیند. این بدان دلیل است که اینها می خواهند حساب کتابهایشان بیش از حد پیچیده شود و حال آنکه دست راست و چپشان را هم گم می کنند.

حالا برای امتحان ببنید که به اشباعهای نوع بوز-اینشتن می توانید بپردازید. ما یحتمل به آمارهای مختلفی احتیاج خواهیم داشت وقتی که با مباحثی که بیش از یک مبحث را در بر می گیرند برخورد داشته باشیم. فرض بفرمایید ما هم حدیث را داریم و هم تفسیر را. یا مثلاً ما هم منقول را داشته باشیم و هم معقول را و هم تفسیر و حدیث و اصول فقه و اخلاق و ... را. یحتمل همینطوری که به گزینه های ما اضافه می شوند، خاصیت اشباع نیز کمتر می شود و کمتر به تناقضاتی برخواهیم خورد یا لااقل شناسایی آنها سختتر خواهند بود. مثلاً بهتر است که خیلی هم دنبال شهاب سنگ هر شب یا هر روز نگردیم هر چند که وقوع بعضی از آنها نیز غیر قابل پیش بینی نیست! یعنی ما دنبال اشباع شهاب سنگی هم نیستیم که چگونه می تواند رخ دهد هر چند که اگر بدانیم که چطور می توان از این اشباعها نیز دوری کرد، یحتمل برای ما مطلوب است. البته ما باید اشباعهای مطلوبتری هم داشته باشیم که برای تنزل کردن بیش از حد به ساده انگاری واردش نمی شویم!

قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا ﴿٣٧ سوره مبارکه الکهف.وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿٥ سوره مبارکه القصص.
یک مسئله ای که در رابطه با بعد علمی و عالم بودن امام زمان سلام الله علیه هست این است که یک حالت جهادی انقلابی واقعاً در کار است که همه ابعاد زندگی را نیز در بر می گیرد، واز جمله و بخصوص خود علم را. این یک سوال مهمی است که آن انقلابی که منجر به امامت مستضعفین و پیروزی مستضعفین بر مستکبرین جهان شود کدام انقلاب است؟! مسئله ای هم هست در مورد وحدت نیروها در فیزیک که یحتمل هنوز کاملاً شناخته نشده است! مدل استاندارد را در نظر بگیرید. ما نیروی ضعیف را داریم و نیروی فوی را. حالا اینها را می خواهیم وحدت بخشیم. البته یک دوگانی هست در ابرتقارن و نظریه ریسمان معروف به دوگان اس (S-duality)، و اما اینکه وحدت نیروهای ضعیف و قوی و دوگان اس چقدر به هم مربوطند و آیا اصولاً می توان دوگانی بین نیروهای ضعیف و قوی یافت سوالی دیگر است. مثلاً به این مقالات نسبتاً جدید تیان ما و و شوهونگ ونگ بنگیرید که بنده نمی دانم تا چه حد مورد قبول باشند(!):http://www.indiana.edu/~fluid/paper/strongrevised.pdfhttp://link.springer.com/article/10.1007/s00245-013-9226-0http://arxiv.org/pdf/1212.4893v3.pdfبنده حقیر عرض کنم که اولین بار راجع به عسکریان  و اثر عسکریان از وبلاگ دکتر یاسمن فرزان یاد گرفتم: http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-573.aspxاتاقک حباب یک مکانیزم جالبی و مهمی دارد که منجر به جایزه نوبل برای نه گورگن عسکریان و بلکه آرتور دونالد گلیزر نیز شده است. داستان این اتاقک حباب در صفحه مربوط به گورگن عسکریان آمده است. البته بنده حقیر صفحه مربوط به اتاقک حباب را هم نگاه کردم که می گوید گلیزر اتاقک حباب را از حبابهای آبجو الهام گرفته است یا خیر؟! این یک حرف بی مربوطی است که به مسئله ربطی نباید داشته باشد. و لذا ما این نوشته را از ویکیپدیا عیناً می آوریم در ذیل کپی پیست می کنیم.
Past Nobel Prize

During the third year of his education G. Askaryan proposed a new method of registration of fast charged particles. His idea was the following. Suppose, there is an overheated transparent liquid. A very small amount of energy is sufficient to make it boil. Let a fast charged particle penetrate through this overheated liquid. The particle expends its energy on ionization of atoms located near its trajectory. This energy loss is transformed into heat in amount which is sufficient to induce boiling along particle’s trajectory. Then the trajectory becomes observable because many bubbles are created along it.

G. Askaryan discussed this proposal with some of his teachers and fellow students. No one objected. However, no one supported him, no one helped to realize the idea. G. Askaryan then was inexperienced in forms and methods of scientific investigation. He even did not publish his proposal. Several years later, in 1952, the same idea was set forth independently by an American physicist Donald Arthur Glaser. He put the idea into practice having assembled the device known now as bubble chamber. This instrument proved to be so useful in high energy physics that D. A. Glazer was awarded with the Nobel Prize in 1960. This event gave rise to Askaryan’s deep concern. Of course, he was shaken that Nobel Prize was so near and, so to say, he let it slip. On the other hand, this event helped him to get faith in himself.

( https://en.wikipedia.org/wiki/Gurgen_Askaryan )

برای تمرین در مورد کوهمولوژی بی آر اس تی و فروبینوید موچیزوکی می توان هم به ماث اورفلو رجوع کرد! بروم بروم. دیر شد دیر شد!

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا ﴿٢ سوره مبارکه الانسان.


این الطالب بدم المقتول بکربلا؟


در آخر فصل چهارم از باب مربوط به امام علی النقی منتهی الامال روایت شده از حمران که از امام محمد باقر علیه السلام پرسید دولت حق شما کی ظاهر خواهد شد؟ جواب امام اجمالاً چنین است که عالمی می میرد و پسرش از او درسی یاد نمی گیرد و پدر به پسر وصیت می کند که نزد شاگرد او رود. پادشاه خواب می بیند و می روند برای تعبیر خواب عالم را خبر کنند و بجایش پسرش را می طلبند. او نزد پادشاه می رود در حالی که از شاگرد پدرش می پرسد چه کند و او می گوید که تعبیر خوابی در کار است و پادشاه از تو می پرسد که این زمان چه زمانی است؟ تو بگو که زمان گرگ است. دفعه بعد می گوید تو بگو زمان گوسفند است. و دفعه بعد می گوید تو بگو زمان ترازو است. و هر سه بار پادشاه می گوید درست گفتی و جوایزی به او می دهد. و پسر عالم فقط بار آخر جوایزیش را نزد شاگرد پدرش می برد و او هم می گوید بار اول که زمان گرگ بود جوایز را نیاوردی بار دوم هم چون زمان گوسفند بود و می خواستی بیاوری ولی گوسفند که عزم می کند کاری کند و نمی کند. و بار سوم که زمان ترازو بود، اوردی چون ترازو وفا می کند. من هم حالا به این جوایز تو احتیاجی ندارم. اینها را ببر برای خودت.

بنده یک تعبیری خود دارم که یحتمل بعضی ایراد هم کنند که اینطور هم نباشد! در این داستان باز خضر راه کدام است و امام زمان کدام است؟ یحتمل بتوان گفت که هم پادشاه و هم عالم و هم شاگرد عالم در آن واحد نماینده امام است هر چند که بطور همزمان هم آیا باشد ایا نباشد. و اما پسر عالم اینجا بهتر است که توجه کرد که نمی تواند امام باشد چرا که خود در مقام عالم نیست و باید از دیگری بپرسد چه کند! البته تعبیر خواب نیز در هر زمانی چطور می شود و آیا مربوط است به پادشاه یا عالم یا پسر عالم یا شاگرد او یا همه و همه اینها، خود سوال مهمی است. مثلاً مسجد جمکران به دستور امام زمان به حسن بن مثله ساخته شده است. البته می فرمایند این دستور در بیداری هم بوده هر چند که شایع است که در خواب هم بوده.

یک داستانی هست راجع به جایزه نوبل در فیزیک 1960 که مربوط است به اتاق حبابی (bubble chamber) و نصیب دانولد آرتور گلیزر می شود که در شرح حال ویکیپدیای گورگن عسکریان آمده است. عسکریان این ایده را می یابد و با دوستان و استادان خود در میان می گذارد ولی آنطور که مقاله ویکی می گوید از آنجایی که با متدهای علمی برای ارائه این گونه مسائل زیاد آشنا نبوده است، مسئله فراموش می شود. چندی بعد، گلیزر به این ایده می رسد و آنرا در سر هم بندی اتاق حبابی بکار می گیرد و جایزه نوبل را می برد. البته می فرمایند عسکریان بیش از 200 مقاله هم دارد و جوایز دیگری از جمله برای خودفوکوسی نور برده است. خوب، اینها چه ربطی به موضوع دارند؟

یحتمل باید به نظریه حمیدی-مجیدی رجوع کرد و پرسید مسئله از لحاظ کوهمولوژی چطور می شود. یعنی ما مثلاً هم نیروهای الکتروضعیف را داریم و نیروی قوی را. مثلاً اگر پروتونها با هم برخورد کرده و واپاشی کنند، این یحتمل نیروی قوی را در بر داشته باشد و اما اگر الکترونها و کوارکهای پروتونها با هم برخورد کنند یا از کوارکها، لپتونهایی نتیجه شوند یحتمل نیروی الکتروضعیف در کار باشد. و اما آیا کوهمولوژی ای داریم که اینها را یعنی مثلاً نیروهای ضعیف و قوی را از هم فیلتر کند؟

معذرت می خواهم که خوابهایم دارد کمی آشفته می شود از آنجایی که وقت نماز جمعه دارد نزدیک می شود و فروبنوید موچیزوکی و کوهمولوژیهای بی آر اس تی  و دوره ای و کریستالاین و .... همنطوری دارند دورانی می شوند. این است که بقیه اش باشد برای بعد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

وَاللَّـهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجًا ۚ وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ ۚ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّـهِ یَسِیرٌ ﴿١١ سوره مبارکه فاطر


بنده خواب دیدم که علامه طباطبایی با هانری کربن آمده اند می فرمایند بیا با هم برویم دانشگاه بلژیک. حالا ما را می گویی؟ بنده هم داشتم به ایشان می گفتم که برویم برویم بنده هم می روم آنجا اول از همه می گویم Je suis Sayyed. این که کاری ندارد. و یک مرتبه از خواب پریدم دیدم دارم نمی دانم چطور با نور اندینگ بوکز کار می کنم! فکر کنم یک جایی خواندم که نویسنده می فرمودند که از استادان دانشگاه هستند، و اما اخلاقی را که به کار می برند برای نوشتن هم چندان آن اخلاقی که باید و شاید یحتمل نباشد. یعنی شما از یک استاد دانشگاه انتظار ندارید چنین الفاظی را بکار بندد که او دارد در سایتش استفاده می کند. به هر حال، یحتمل این نشان دهنده این مسئله است که سایت او که کلاس درس نیست! و باز بنده عرض کنم که بعضی لینکها که او می دهد مثل سایت گوگل پلاسش را نمی توان دسترسی یافت. و اما اینهال اینقدر روزمره شده است که یحتمل بعضی اشکال کنند که اینها دیگر اینقدر گفتنی نیست.

و اما این حاشیه مسئله است آنجایی که مثلاً کارهای شینیچی موچیزوکی را دارد نقد می کند. موچیزوکی یک حدسی را ادعا می کند که ثابت کرده است که گویی خیلیها را گذاشته است سر کار که آیا او واقعاً این کار را کرده است یا خیر! بالاخره باید کسی پیدا شود که بگوید این کار او درست است یا خیر. البته کسی که باید این کار را بکند بهتر است که خودش هم آدم قابل اعتمادی باشد. التفات می فرمایید؟ یعنی حضرت عالی نمی توانید همه پزشکان را بر فرض زیر سوال ببرید برای اینکه ثابت کنید نه تنها پزشکان چیزی از هیچ کاری سر در نمی آورند و بلکه تنها و تنها شما هستید که از همه چیز سر در می آورید! و اما مسئله در مورد ریاضیات و حدسهای مورد بحث سختتر می شود که چرا که یک وقت هست مثلاً داریم یک بیماری را بررسی می کنیم که ایا قلب او دچار حفره patent foramen ovale duct است. این یک مسئله است. و یک وقت دیگر است که یک بنده خدایی می آید ثابت کند که نخیر، همه اطفال قبل از اینکه بدنیا بیایند این حفره را دارند و چنین اند چرا که دیواره قلبشان خیلی نازک است و این مسئله طبیعی است و کمی بعد از تولد هم این حفره خود به خود بسته خواهد شد و تنفس ریه ای شکل معمول و معقول خود را خواهد گرفت. و یک وقت هم هست که شما می خواهید تفکر درست و غلط را اصلا بیابید که کدام به کدام است. و آیا یک تفکر غلطی داریم که باید اصلاح کنیم و الا که مسئله فاجعه بار خواهد شد؟ یا خیر، مسئله از این دست است که عواملی طبیعی و فیزیکی و ریاضی در کار هستند و عوامل الهی دیگری هم در کارند که حالا یحتمل بطور غریزی هم عمل کنند آنطور که در بقیه حیوانات هم همینطور تولد می یابیند.

و اما حالا یک بنده خدای ریاضیدانی هم دارد کار ریاضیاتش را انجام می دهد. به کسی چه؟ یعنی فرضاً دلش خواسته از تخیلاتش هم استفاده کند یحتمل به این خاطر که مسائل را شیرینتر هم کند. اتفاقاً لیون لو بروین هم در نور اندینگ بوکز این کار را می کند در مورد درست کردن پای و لوز و اعداد. و خوب، این اتفاقاً خیلی هم یحتمل بعضی ایراد کنند که خوب است و لازم هم هست که فکرت درست کار کند و از تخیلاتت بتوانی استفاده کنی. و درست هم هست و بنده حقیر هم در این مورد اشکال نمی کنم. یعنی ما هم همین را گفتیم که کجا چی مدل استاندارد فیزیک است و کجا چی چنین نیست، خیلی اوقات به این آسانی قابل تفکیک نیست و حوصله می برد که متشابهات را از محکمات جدا کرد.

و اما خوب، اگر یک ریاضیدان حرفه ای بخواهد همکاران خود را بگذارد سر کار، می بینیم که آنها دلگیر خواهند شد و یحتمل مسئله این است که ضرب المثل می فرماید با لوتی و معلق بازی؟! و اما خوب، باز گاهی اوقات یحتمل مسئله ای باندازه کافی سخت هست که باید تشخیص داد که آیا صرف تخیلات است که دارد استفاده می کند یا اینکه مسائل دیگری هم موجود است. مثلاً اگر ما گفتیم که یک نور آبی رنگی را ذرات در تابش چرنکوف ساتع می کنند و منشع این تابش این است که ذرات به سرعتهای فوق نوری رسیده اند، یحتمل یک ریاضیدانی که رشته اش کاربردی هم باشد خیلی علاقه مند نباشد که این مسئله یعنی چه؟ یا اینکه اثر عسکریان چه ربطی به تابش چرنکوف دارد؟ بعضی حتی اشکال کنند که مگر ما می توانیم سرعت فوق نوری هم داشته باشیم؟ و سوال بعد از سوال است که همینطوری پیش می ایند. و اما خوب، همه این سوالات که از نوعی نیستند که هیچ کس جواب آنها را نداند. بعضی سوالات خنده داری هم هستند و بعضی هم جوابشان را هیچ کس یحتمل نداند و بعضی یا همه آنها هم یحتمل سوالات پیش پا افتاده ای باشند. و اما خوب، می بینیم که همین دست مسائل و آزمایشات بوده اند که باعث شده اند که یک جوایزی و از جمله جایزه نوبل هم نصیب کاشف پدیده ها شوند. به هر حال، یک حوصله ای می خواهد که کسی بیاید یک چیزهایی را بی خودی زیر سوال ببرد یا اینکه حکمتی پشت قضایا باشند. مثلاً اینکه پولیپها و حفره های نامطلوبی که در قلب و بینی و روده و معده و ... یحتمل ایجاد می شوند چه ربطی به هم دارند و طبیعت آنها چطور است را حالا ما بیاییم عرض کنیم که یک اتاق حبابی می گیریم و آزمایشاتی در این رابطه انجام می دهیم ببینیم چه می شود. مسئله را کوانتمی اش می کنیم. میدانهای کوانتمی تشکیل می دهیم و بلکه گرانش را هم اضافه می کنیم. خوب، التفات بفرمایید که سر کاری نیست مسائل. هر چیزی یک حسابی دارد. یعنی ما یک وقت هست که داریم الهیات کار می کنیم و می فرمایند این ذکر را صد بار در طول روز در سفر بگویی، همان ثواب روزه ات را خواهد داشت. خوب، این یک دستوری است که بهتر است انجام دهی اگر می خواهی ثوابش را ببری. (و این هم از وقایع تهراینه بود که فرق صواب و ثواب را درست درک می کنند بعضیها که نمی دانستند و نه به این معنی است که وقایع شهریاریه و کرجیه و چابهاریه و دیگر روستاها و شهرها غیر از این است. مسئله این است که بعضی باید آنقدر جربزه و شجاعت و تقوای الهی از خود نشان دهند که هر چیزی را که بنظرشان رسید که کنش و واکنشی این میان رخ داده است که باعث این واقعه تهرانیه شده است را حل کنیم. و اما کو آن جربزه و شجاعت و تقوای الهی که غیر از این است که بفرماید ان الانسان لربه لکنود. و انه علی ذلک لشهید.) و خوب، بله. درست است. و اما ثواب بردن در مورد مسائل الهی وقتی با دیگر مسائل مادی دیگر یحتمل درگیری می شود، کارها بالا می گیرد. یعنی مثلاً رمی جمرات یک معنا دارد ولی این هم نمی شود که کسی تا چیزی شد شروع کند به رمی جمرات. هر چیزی یک حسابی دارد. البته اگر کسی قرار بود کنسرت موسیقی راک خدا نکند بدهد و بعد گفت که من اصلا کنسرتم را کنسل می کنم برای اینکه از این اشخاص منحرفی که جامعه تردشان کرده است پشتیبانی کنم، این را یحتمل خیلی هم خوب است یک جورهایی رمی جمراتش کرد. لعنتش کرد. بجای اینکه بیاید برای مبارزه با فساد و اعتیاد و این همه دردی که در جامعه است اعتصاب کند، برعکس عمل می کند. آن وقت می فرمایند فلسطین چرا به این روز است. خوب وقتی درد جوامع را تا این حد تنزل می دهند، همین می شود که در فلسطین هم می خواهد جنایت کند که بگوید من از آپارتاید هم بدترم. نکنید این کارها را که رمی جمرات دارد. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ ۚ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ۖ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّىٰ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا ۚ وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ﴿٥ سوره مبارکه الحج

البته اینها که گفتیم مربوط به سلامت تن و قلوب بیماران استاندارد و خلاصه طبیب ابدان است و حداکثر دیگر فلسفه و ریاضی-فیزیک و یحتمل هم الهیات. ولی شما یک کتاب قرآن به این حقیر ارائه کنید، و تفاسیر خوب و کتب اربعه و  کتب رساله و فقه و عرفان مراجع عظام تقلید را. همان قرآن به تنهایی یک اقیانوسی می شود از رحمت الهی که هر چه بخوانید و حفظ کنید و راجع اش بحث کنید و یاد دهید و یاد بگیرید و امثالهم تمامی ندارد. بعد همه اینها را به حکمت و ریاضی-فیزیک و صنعت و اجتماع و زندگی کاربردی کنید.... یک امری است خستگی ناپذیر.

ان الانسان لربه لکنود. و انه علی ذلک لشهید. سوره مبارکه العادیات.


صبحی دنبال یک مطلبی در اینترنت می گشتم که مجبور شدم خیلی بگردم تا پیدایش کنم. مطلبی است مربوط به حدوداً چهار پنج سال پیش و مربوط می شود به اثر عسکریان و تابش چرنکوف که مسئله ای است فیزیکی. بالاخره پیدایش کردم، ولی بعداً یحتمل راجع به آن سعی کنم بنویسم. مسائل فیزیک ذرات می توانند یحتمل به پزشکی کمک کنند ولی اینچنین پدیده های فیزیکی ای که 40-45 سال پیش پیش بینی شده اند و همین اخیراً برای اولین بار مشاهده شده اند،و لذا وقت و زحمت و کار مداوم و با پشتکار می برند تا بیایند به پزشکی و مثلاً مسائلی از آن دست که در نظر قبل صحبتش رفت کاربردی شوند.

و اما گاهی اوقات جواب مسئله جلوی چشم ما است ولی آنرا نمی بینیم چرا که دیدگاه درست را نمی یابیم. مسئله از همین نوع سنگسار کردن و آموزه حضرت مسیح و مسیحت است که با سنگسار کردن شیطان در حج ابراهیمی تفاوتهایی دارد. و لذا کجاها باید چه ها کرد، گاهی دچار وارونگی شوند. مثلاً همجنسبازی و لواط از لحاظ شرعی و فقهی گناه است و اما اگر کسی ترانسوستایت بود، آنگاه معمولاً مسئله از این نوع است که شخص با اینکه یک جنسیت دارد ولی جنسیت مخالف در او قوی تر است و یحتمل بهتر است که عمل جراحی هم شود و تغییر جنسیت دهد. البته در عین حال، این موضوع هم می تواند مورد سوء استفاده قرار گرفته و موجب فساد گردد و نباید در اجتماعات علناً بدان تظاهر شود. البته همینطور بهره های بالای بانکی نیز می توانند موجب فساد شوند از آنجایی که مردم بجای اینکه پول خود را مستقیماً به کارهای افتصادی  وارد کنند، به بانکها می سپارند و بانکها هم وقتی با سرمایه های کلان روبرو شوند آیا چطور شود؟ این است که یحتمل انحرافاتی از چرخه اقتصاد مقاومتی در سطوح اقدام و عمل اتفاق بیافتد. و صد البته کسی که اهل کار و تلاش هم نیست، هر کاریش کنید باز یک جوری از زیر کار در می رود.

خوب، اینها جای خود دارد. مسئله مهمتر این است که در بزرگداشت شهید آوینی میزگردی در کانال افق تشکیل شده بود با حضور مدیر مسئول سابق روزنامه کیهان آقای نصیری و دکتر روحانی که بنده توفیق دیدن آنرا داشتم. غلط نکنم، آقای نصیری در این میزگرد فرمودند که شهید آوینی یک فیلسوف بود ولی نه از نوعی که فلسفه افلاطون و ارسطو را قبول داشته باشد و بلکه مثل دکتر فردید یک فیلسوف بود. دکتر روحانی فرمودند که این زیاده روی است که بگوییم شهید آوینی یک فیلسوف بود. البته بنده عرض کنم که ما نمی خواهیم فلسفه شهید آوینی را اینحا مورد بحث قرار دهیم یا اینکه صحت و سقم گفته ها را در میزگرد مورد بررسی قرار دهیم. ولی بنده مایلم نشان دهم که چرا فلسفه افلاطون و ارسطو مهم است و نباید بسادگی از آن گذشت! در مقدمه احقاق الحق آمده است:

 و لنعم ما قال أفلاطون الإلهی [3]: إنّ من کان غرضه الباطل لم ینل الحقّ و إن کان بین یدیه، و سنکشف بعون اللّه تعالى هذا المعمى و نبیّن أن ذلک الاسم اسم بلا مسمّى. (احقاق الحق، قاضی شوشتری، ملاحظات و مقدمه و تعلیقات آیت الله العظمی مرعشی نجفی) http://lib.eshia.ir/10271/1/74


البته، ما بحثهای فلسفی ابن سینا را هم داریم که حدود 1000 سال قدمت دارد و همینطور حکمت متعالیه ملاصدرا را هم داریم و عبد السلام نیز در سخنرانی جایزه نوبل خود به بعضی از این اندیشمندان اسلامی اشاره می فرماید. و اما ما در تفسیر و حدیث و فقه و اصول فقه لزوماً به فلسفه  افلاطون و ارسطو احتیاجی نداریم! و خوب شرح منظومه محقق سبزواری استاد شهید مطهری را هم داریم که محقق سبزواری الکفایه احکام را هم دارد. خوب، پس اندیشمندی مهم است ولی گاهی اوقات هم هست که سیاست و از جمله مذاکرات 5+1 هم می بینیم که به کار می آیند همانطور که ریاضی-فیزیکی که به مثلاً هندسه ناجابجایی و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی نیز ختم شود هم می خواهیم. و لذا اینکه ما چه چیزهایی را باید از غرب و شرق اخذ کنیم و چه چیزهایی را نباید، گاهی اوقات گویی درهم می آیند و خوب و بد یحتمل بسادگی قابل تفکیک نباشند مگر با محکهای اسلامی صحیح. مثلاً ما صنعت و سوئیفت را که خیلی هم می خواهیم! و اما خوب، ارباب حلقه ها را فیلمش را آیا صدا و سیما نشان دهد یا ندهد، می رود جزو تخیلات و توهمات. یعنی ما کانه داریم می رویم سر یک بیماری استانداردی باز دوباره.

این است که اجازه دهید در آخر، این بیماری و مدل استاندارد درمان آنرا بهتر هم سعی کنیم ببینیم از چه قرار است، لااقل در مورد همین مسئله سمت چپ قلب جنینی و حفره foramen ovale duct. خوب، باز اینجا کسی یحتمل پابرهنه بزند به صحرا و بفرماید مگر حالا در زمان ما چطور است که همه عالم به هم راه دارد و همه قاره ها با فرودگاه ها و کشتی و ماشین و اتومبیل و اتوبوس و قطار و هلیکوپتر و ... همه و همه به هم متصلند. و اما خوب، در عین حال، خیلیها هم چنین توانی را ندراند که بتوانند همه عالم را بروند و از نزدیک مشاهده کنند و حداکثر آیا در تلویزیون ببینند. و این را به قلب جنینی تعمیم دهند که چرا این اینطوری نباشد؟ و مگر چه اشکالی دارد که از جمله حالا بطن راست و چپ هم یک راه هایی به هم داشته باشند؟ البته یک دیدگاه دیگری هم هست که راه های درست طبیعی کدامند و راه های غیر طبیعی و بلکه پاتولوژیک کدام می شوند؟ مثلاً اگر این دیدگاه را درست فرض کنیم آنطور که بنده در کانال قرآن بطور نیم بند و خیلی گذرا و نه همه داستان شنیدم که متخصصان قلب خودمان می گفتند که در جنین حفره ای بین طرف چپ و راست قلب است که بعد از تولد در چند روز اول بسته خواهد شد. حالا بگیریم که این دیدگاه هم هست که درست است.

یک دیدگاه دیگر غلطی را هم حالا ما بیاییم در نظر بگیریم و چرا در نظر نگیریم که نخیر. اینی که شما می فرمایید درست نیست و بلکه مسئله این است که بین بطنها و دهلیزها دریچه هایی بتدریج در قلب جنین ایجاد می شوند هر چند که جنین نمی تواند از ششهایش قبل از تولد هم استفاده کند و فقط وقتی متولد شد است که شروع می کند به تنفس خود از راه ششها. و چون چنین است، یحتمل بین طرف راست و چپ قلب جنینی آیا دچار و مبتلا به یک حالت هایپرتنشنی شود چرا که تازه هم قلبش دارد شکل می گیرد همینطوری که اعضای بدن او هم در حال شکل گیری و توسعه است و قلب هم باید به آن خونرسانی کند و از طرف دیگر طرف چپ قلب که آنچنان هم به فعالیتی غیر از شکلگیری ریه ها و سیستم تنفسی که باید تنها و فقط بعد از تولد مورد استفاده قرار گیرد. و لذا ایجاد حفره ای در بعضی قلوب بین دو بطن در اثر هاپرتنشن و فشار طرف راست به چپ دیواره بطنها و در اثر اختلاف فشار در دو طرف یا دیگر مسائل...

البته ما می بینیم که یحتمل یک بیماری استانداردی اینجا وجود داشته باشد که آیا چطور باید مدل استانداردی اتخاذ کرد برای درمان آن جای سوال دارد و یحتمل بهترین راه حل همین است که طفل تازه متولد شده در صورت مراقبتها و تغذیه از پستان مادر یا مادر رضاعی یا شیشه شیر خود در صورت عدم مشکلات حاد و مزمن خود به خود رشد کرده و مسائلش حل می شوند! و الا که خوب، احتیاج به مراقبتهایی ویژه نیز خواهند داشت. مثل این است که بفرمایند خوب تو حالا برو یک تست تالیوم هم بده، ببین برای قلبت یحتمل خوب هم هست. و یحتمل یک فیزیکدان نزد خود بگوید مثل اینکه بنده راجع به این تالیوم و رادیواکتیویته بودن آن قبلاً هم شنیده بودم. و اما خیلی هم مسائل مربوط بدان را دنبال نکردم. ای کاش فرصت کنم و بروم ببینم مسائل فیزیکی مربوط بدان چگونه بود! به هر حال، در سطوح پزشکی ما باید بررسی کنیم تا ببینیم اندیشمند بودن کدام است و حکمت کدام است و راه درست کدام می شود و آنرا در سطوح جهانی ترویج کنیم هر چند که تخیلات و توهمات هم داریم و نمی توان جلوی آنها را هم گرفت. خیلی خنده دار می شود که همه تجهیزات پزشکی را داشته باشیم و بهترین پزشکان بین المللی را هم بوق و کرنا کنیم که داریم و کتاب و دفتر و درس و بحث و همه و همه را داریم ولی باز راه های درست را پزشکان ما گیج شوند از راه غلط کدام است. بیماریهای استاندارد هم بیماریهای استاندارد قدیم! و اما بالاخره در راه علمی و حکمت و فلسفه آیا می بینیم که یک راه دیگری هم هست که مخصوص کربلاییها است و کلنا عباسک یا سیده زینب.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

ان الانسان لربه لکنود. و انه علی ذلک لشهید. سوره مبارکه العادیات.


صبحی دنبال یک مطلبی در اینترنت می گشتم که مجبور شدم خیلی بگردم تا پیدایش کنم. مطلبی است مربوط به حدوداً چهار پنج سال پیش و مربوط می شود به اثر عسکریان و تابش چرنکوف که مسئله ای است فیزیکی. بالاخره پیدایش کردم، ولی بعداً یحتمل راجع به آن سعی کنم بنویسم. مسائل فیزیک ذرات می توانند یحتمل به پزشکی کمک کنند ولی اینچنین پدیده های فیزیکی ای که 40-45 سال پیش پیش بینی شده اند و همین اخیراً برای اولین بار مشاهده شده اند،و لذا وقت و زحمت و کار مداوم و با پشتکار می برند تا بیایند به پزشکی و مثلاً مسائلی از آن دست که در نظر قبل صحبتش رفت کاربردی شوند.

و اما گاهی اوقات جواب مسئله جلوی چشم ما است ولی آنرا نمی بینیم چرا که دیدگاه درست را نمی یابیم. مسئله از همین نوع سنگسار کردن و آموزه حضرت مسیح و مسیحت است که با سنگسار کردن شیطان در حج ابراهیمی تفاوتهایی دارد. و لذا کجاها باید چه ها کرد، گاهی دچار وارونگی شوند. مثلاً همجنسبازی و لواط از لحاظ شرعی و فقهی گناه است و اما اگر کسی ترانسوستایت بود، آنگاه معمولاً مسئله از این نوع است که شخص با اینکه یک جنسیت دارد ولی جنسیت مخالف در او قوی تر است و یحتمل بهتر است که عمل جراحی هم شود و تغییر جنسیت دهد. البته در عین حال، این موضوع هم می تواند مورد سوء استفاده قرار گرفته و موجب فساد گردد و نباید در اجتماعات علناً بدان تظاهر شود. البته همینطور بهره های بالای بانکی نیز می توانند موجب فساد شوند از آنجایی که مردم بجای اینکه پول خود را مستقیماً به کارهای افتصادی  وارد کنند، به بانکها می سپارند و بانکها هم وقتی با سرمایه های کلان روبرو شوند آیا چطور شود؟ این است که یحتمل انحرافاتی از چرخه اقتصاد مقاومتی در سطوح اقدام و عمل اتفاق بیافتد. و صد البته کسی که اهل کار و تلاش هم نیست، هر کاریش کنید باز یک جوری از زیر کار در می رود.

خوب، اینها جای خود دارد. مسئله مهمتر این است که در بزرگداشت شهید آوینی میزگردی در کانال افق تشکیل شده بود با حضور مدیر مسئول سابق روزنامه کیهان آقای نصیری و دکتر روحانی که بنده توفیق دیدن آنرا داشتم. غلط نکنم، آقای نصیری در این میزگرد فرمودند که شهید آوینی یک فیلسوف بود ولی نه از نوعی که فلسفه افلاطون و ارسطو را قبول داشته باشد و بلکه مثل دکتر فردید یک فیلسوف بود. دکتر روحانی فرمودند که این زیاده روی است که بگوییم شهید آوینی یک فیلسوف بود. البته بنده عرض کنم که ما نمی خواهیم فلسفه شهید آوینی را اینحا مورد بحث قرار دهیم یا اینکه صحت و سقم گفته ها را در میزگرد مورد بررسی قرار دهیم. ولی بنده مایلم نشان دهم که چرا فلسفه افلاطون و ارسطو مهم است و نباید بسادگی از آن گذشت! در مقدمه احقاق الحق آمده است:

 و لنعم ما قال أفلاطون الإلهی [3]: إنّ من کان غرضه الباطل لم ینل الحقّ و إن کان بین یدیه، و سنکشف بعون اللّه تعالى هذا المعمى و نبیّن أن ذلک الاسم اسم بلا مسمّى. (احقاق الحق، قاضی شوشتری، ملاحظات و مقدمه و تعلیقات آیت الله العظمی مرعشی نجفی) http://lib.eshia.ir/10271/1/74


البته، ما بحثهای فلسفی ابن سینا را هم داریم که حدود 1000 سال قدمت دارد و همینطور حکمت متعالیه ملاصدرا را هم داریم و عبد السلام نیز در سخنرانی جایزه نوبل خود به بعضی از این اندیشمندان اسلامی اشاره می فرماید. و اما ما در تفسیر و حدیث و فقه و اصول فقه لزوماً به فلسفه  افلاطون و ارسطو احتیاجی نداریم! و خوب شرح منظومه محقق سبزواری استاد شهید مطهری را هم داریم که محقق سبزواری الکفایه احکام را هم دارد. خوب، پس اندیشمندی مهم است ولی گاهی اوقات هم هست که سیاست و از جمله مذاکرات 5+1 هم می بینیم که به کار می آیند همانطور که ریاضی-فیزیکی که به مثلاً هندسه ناجابجایی و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی نیز ختم شود هم می خواهیم. و لذا اینکه ما چه چیزهایی را باید از غرب و شرق اخذ کنیم و چه چیزهایی را نباید، گاهی اوقات گویی درهم می آیند و خوب و بد یحتمل بسادگی قابل تفکیک نباشند مگر با محکهای اسلامی صحیح. مثلاً ما صنعت و سوئیفت را که خیلی هم می خواهیم! و اما خوب، ارباب حلقه ها را فیلمش را آیا صدا و سیما نشان دهد یا ندهد، می رود جزو تخیلات و توهمات. یعنی ما کانه داریم می رویم سر یک بیماری استانداردی باز دوباره.

این است که اجازه دهید در آخر این بیماری و مدل استاندارد درمان آنرا بهتر هم سعی کنیم ببینیم از چه قرار است، لااقل در مورد همین مسئله سمت چپ قلب جنینی و حفره foramen ovale duct. خوب، باز اینجا کسی یحتمل پابرهنه بزند به صحرا و بفرماید مگر حالا در زمان ما چطور است که همه عالم به هم راه دارد و همه قاره ها با فرودگاه ها و کشتی و ماشین و اتومبیل و اتوبوس و قطار و هلیکوپتر و ... همه و همه به هم متصلند. و اما خوب، در عین حال، خیلیها هم چنین توانی را ندراند که بتوانند همه عالم را بروند و از نزدیک مشاهده کنند و حداکثر آیا در تلویزیون ببینند. و این را به قلب جنینی تعمیم دهند که چرا این اینطوری نباشد؟ و مگر چه اشکالی دارد که از جمله حالا بطن راست و چپ هم یک راه هایی به هم داشته باشند؟ البته یک دیدگاه دیگری هم هست که راه های درست طبیعی کدامند و راه های غیر طبیعی و بلکه پاتولوژیک کدام می شوند؟ مثلاً اگر این دیدگاه را درست فرض کنیم آنطور که بنده در کانال قرآن بطور نیم بند و خیلی گذرا و نه همه داستان شنیدم که متخصصان قلب خودمان می گفتند که در جنین حفره ای بین طرف چپ و راست حفره ای است که بعد از تولد در چند روز اول بسته خواهد شد. حالا بگیریم که این دیدگاه هم هست که درست است.

یک دیدگاه دیگر غلطی را هم حالا ما بیاییم در نظر بگیریم و چرا در نظر نگیریم که نخیر. اینی که شما می فرمایید درست نیست و بلکه مسئله این است که بین بطنها و دهلیزها دریچه هایی بتدریج در قلب جنین ایجاد می شوند هر چند که جنین نمی تواند از ششهایش قبل از تولد هم استفاده کند و فقط وقتی متولد شد است که شروع می کند به تنفس خود از راه ششها. و چون چنین است، یحتمل بین طرف راست و چپ قلب جنینی آیا دچار و مبتلا به یک حالت هایپرتنشنی شود چرا که تازه هم قلبش دارد شکل می گیرد همینطوری که اعضای بدن او هم در حال شکل گیری و توسعه است و قلب هم باید به آن خونرسانی کند و از طرف دیگر طرف چپ قلب که آنچنان هم به فعالیتی غیر از شکلگیری ریه ها و سیستم تنفسی که باید تنها و فقط بعد از تولد مورد استفاده قرار گیرد. و لذا ایجاد حفره ای در بعضی قلوب بین دو بطن در اثر هاپرتنشن و فشار طرف راست به چپ دیواره بطنها و در اثر اختلاف فشار در دو طرف یا دیگر مسائل...

البته ما می بینیم که یحتمل یک بیماری استانداردی اینجا وجود داشته باشد که آیا چطور باید مدل استانداردی اتخاذ کرد برای درمان آن جای سوال دارد و یحتمل بهترین راه حال همین است که طفل تازه متولد شده در صورت مراقبتها و تغذیه از پستان مادر یا مادر رضایی یا شیشه شیر خود در صورت عدم مشکلات حاد و مزمن خود به خود رشد کرده و مسائلش حل می شوند! و الا که خوب، احتیاج به مراقبتهایی ویژه نیز خواهند داشت. مثل این است که بفرمایند خوب تو حالا برو یک تست تالیوم هم بده، ببین برای قلبت یحتمل خوب هم هست. و یحتمل یک فیزیکدان نزد خود بگوید مثل اینکه بنده راجع به این تالیوم و رادیواکتیویته بودن آن قبلاً هم شنیده بودم. و اما خیلی هم مسائل مربوط بدان را دنبال نکردم. ای کاش فرصت کنم و بروم ببینم مسائل فیزیکی مربوط بدان چگونه بود! به هر حال، در سطوح پزشکی ما باید بررسی کنیم تا ببینیم اندیشمند بودن کدام است و حکمت کدام است و راه درست کدام می شود و آنرا در سطوح جهانی ترویج کنیم هر چند که تخیلات و توهمات هم داریم و نمی توان جلوی آنها را هم گرفت. خیلی خنده دار می شود که همه تجهیزات پزشکی را داشته باشیم و بهترین پزشکان بین المللی را هم بوق و کرنا کنیم که داریم و کتاب و دفتر و درس و بحث و همه و همه را داریم ولی باز راه های درست را پزشکان ما گیج شوند از راه غلط کدام است. بیماریهای استاندارد هم بیماریهای استاندارد قدیم! و اما بالاخره در راه علمی و حکمت و فلسفه آیا می بینیم که یک راه دیگری هم هست که مخصوص کربلاییها است و کلنا عباسک یا سیده زینب.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّـهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿١٤ سوره مبارکه مومنون.


http://circ.ahajournals.org/content/110/3/253

این مقاله راجع به مشکلی در قلب جنین و بخصوص در بطن چپ (atrial septal defect) است که آیا یحتمل بتوان آنرا با سونوگرافی و انواعی از جراحی درون شکم مادر درمان کرد؟

نکته ای که نکته بسیار قابل توجه و مهمی است این است که درست است که اگر دیواره میانی قلب حفره ای داشته باشد، قلب دچار نارسایی شده و مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد، ولی در مورد قلب جنین اگر چنین حفره ای بین بطن چپ و راست یافت نشود است که آنگاه مشکلات بروز خواهند کرد. یعنی یک بیماری استانداردی در انسان بالغ (patent foramen duct) نه تنها بیماری ای در جنین نمی باشد و بلکه اگر این حفره (foramen duct) بی موقع قبل از تولد بسته شود است که بیماری استانداردی در طفل خواهیم داشت. این مسئله یحتمل بطرز پیچ خورده ای(!) یک مثال روشنی می تواند باشد برای دوگانهای ریسمانی و امی. البته اینکه رشد ریه های جنین در رحم بطور طبیعی تا چه حد بستگی به این پدیده دارد چرا که جنین نمی تواتد بوسیله ریه های خود تنفس کند و بلکه برای این کار از  جفت پلاسنتا رحم مادر استفاده می کند. و لذا مطلوب است بهترین زمان برای بسته شدن این حقره بطنی حدوداً یا دقیقاً در چه زمانی است. به زبان ریاضی-فیزیکی، کجا و کی یک ابرتقارنی رخ می دهد که حفره بین بطنی بتدریج بسته خواهد شد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ ۖ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلًا مِّن رَّبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلًا ﴿١٢ سوره مبارکه الاسراء


یک گپ و فاصله ای عظیم هست بین ریاضی-فیزیک و الهیات که پرشدنی نیست و همین گپ است که نظریه حمیدی-مجیدی را جلا می دهد. یعنی اینکه در حکومت اسلامی انسان دلش نمی آید بغیر از الهیات کار دیگری انجام دهد و حتی ریاضی-فیزیک را هم بخاطر الیهات می خواهد. البته اینکه کسی بخواهد شاگرد ریاضی-فیزیک هم شود، لطف خود را دارد چرا که علوم طبیعی و ریاضی نیز با الهیات ارتباط تنگاتنگی دارند. و هیچ گاه این علوم الهی و طبیعی از نوعی نیست که انسان را به خفت و بردگی بکشانند و برعکس او را به خدای متعال نزدیکتر می کنند. مثال مسئله، مثل مثال مرد عربی است که می رود خدمت حضرت امام علی النقی هادی علیه السلام و پولی از او درخواست می کند. امام به او می فرمایند که تو نزد من بیا و درشتی کن که این پول را می خواهی و نکند که این کار را همانطوری که به تو می گویم نکنی. او می رود و همین کار را در حضور مردم انجام می دهد و امام او را آرام می کند و می فرماید که پول تو را پرداخت خواهم کرد. این موضوع به گوش متوکل می رسد و سی هزار درهم به امام هادی می دهد و امام هم همان را به مرد عرب می دهد و حال آنکه می گوید این پول بیش از آنی است که من می خواستم. یعنی آن مرد با عزت تمام به وجهی که برای ادای دین خود است به کمک امام هادی می رسد. ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی در منتهی الامال در خبر پنجم از فصل دوم باب دوازدهم مربوط به امام هادی این داستان را می فرمایند و بعد داستانی مشابه ولی متفاوتی از خضر می آورند. این دفعه خضر خود برای اینکه سائلی را راضی کند می گوید که تو مرا بفروش! و او هم همین کار را می کند و داستان با خدمتهایی که حضرت خضر به شخصی که او را از سائل می خرد، ادامه می یابد. در داستان مربوط به امام هادی، مرد عرب از امام سوال می کند و امام با ترفندی پول را برای او تهیه می کنند و اگر هم داستان خضر به این داستان مربوط شود؛ به هر حال، مسئله بردگی در داستان گم شده است و معلوم نیست که چه کسی است که رل خضر را دارد بازی می کند و به هر حال آن شخص امام هادی نیست و مرد عرب هم نیست و بلکه داستان با یک عزت تمامی با ترفند امام برگزار می شود. به عبارتی یحتمل می توان تعبیر کرد که خضر راهی هم در داستان داریم که داستان فروختن خضر بوسیله سائل، شدت یافته آن است. و مسئله علمی هم که نافع است و به صاحب آن عزت می دهد، آن چیزی است که بشریت بدنبال آن است. و وقتی بسبب جهل خود و بکار نبستن عقل در جنود عقل و جهل بدان نرسد، طغیان می کند و طاغی می شود و دست به طاغوتهایی که  نمی اندازد! مسئله ای که هست این است که حضرت خضر یحتمل خود را بقصد به بردگی نیز بیاندازد برای اینکه به سائلی هم کمک کند. و اما خود در بردگی اش گیر نمی کند. و اما به این طغیانها و طاغوتها وقتی دامن زده می شود که شبه-طلبه و شبه-شاگرد علوم باصطلاح الهی و طبیعی انگیزه های خود را گم می کند و بلکه خود را برده علوم و سیاستهایی فاجعه بار یک مربته می یابد که توان مقابله با آن را هم ندارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

3998.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ به ابو ذر غفارى فرمود ـ: اى ابوذر! پیش از آن که حسابرسى شوى، تو خود به حساب خویش برس ، که این کار حسابرسى فرداى [قیامت ]تو را آسان مى سازد ؛ و پیش از آن که اعمالت سنجیده شود، خود اعمالت را بسنج و براى آن حسابرسى بزرگ ، آماده شو، روزى که اعمالت بررسى مى شود و هیچ امر پوشیده اى بر خداوند پوشیده نیست .

3998.عنه صلى الله علیه و آله ـ لأبی ذرّ الغفاریّ ـ: یا أبا ذرٍّ ، حاسِبْ نَفْسَکَ قَبلَ أنْ تُحاسَبَ ، فإنَّهُ أهْوَنُ لِحِسابِکَ غَدا ، وزِنْ نَفْسَکَ قَبلَ أنْ تُوزَنَ ، و تَجَهَّزْ للعَرْضِ الأکْبَرِ یَومَ تُعْرَضُ لا یَخْفى على اللّه ِ خافِیَةٌ .

 

در جمع بین خلیفة اللهی و بهشت و زمین، امری هندسی می تواند واقع شود که همچون مسائل مربوط به خمینه ها باید بین مختصات محلی و مختصات جهانی هر خمینه ای را بتوان جمع کرد و این خود منجر به نظریه ای کوهمولوژیک می شود. و لذا در این میان، آیا لزومی بین دولتها و ملتها و همدلی و همزبانی همینطوری که در فضا-زمان حرکت می کنیم باید تا چه حدودی موجود باشد می توانند قرینه هایی را ایجاد کنند. و همه اینها چه نوع هندسه ای را به ما عطا خواهند کرد که هذلولوی است یا بیضوی یا تخت و اینها چه تبعاتی از لحاظ سلامتی فردی و اجتماعی محلی و جهانی هندسی-توپولوژیک-خمینه ای دارند، سوالاتی است که هم در سطوح پیوسته و هم گسسته خوب است که پاسخ داده شوند.

وقتی هنوز سپیده دم نزده است و اذان را نگفته اند، برخیز و نماز شب بگزار و به دعای سحری بپرداز در این ماه رجب، قبل از اینکه خروس سحری قوقولی قوقو کند و ندا در دهد که یک شب دیگری هم از عمرت گذشت و تو هنوز به نماز و دعایت نپرداخته ای و هیهات من الذلة چطور می شود که باز خواب مانده ای؟ 

و لذا این ایراد به عمر خیام تنها هم نیست که کسی بفرماید مسئله اینجا فقط معادلات درجه 3 و حداکثر 4 هستند. شما توجه بفرمایید که این مقاله کیتا نی در مورد یک مبحثی که خیلی هم چدید نیست، ولی باز هم از دیدگاه زایبرگ-ویتنی است، چه دارد می فرماید و آنرا چطور می شود به نظریه حمیدی-مجیدی خودمان (ابر-)ترجمه کرد:

http://arxiv.org/pdf/1603.08550v1.pdf

التفات بفرمایید که در همان سطوح زایبرگ-ویتنی هم که حساب کنیم ما کوهمولوژیهای بی آر اس تی را داریم (مثلاً نگاه کنید به

http://arxiv.org/pdf/hep-th/0308092v2.pdf )

 که بطور ریسمانی یا ابرتقارنی هم عمل می کنند. به عنوان تمرین، مطلوب است تناظرهای موجود بین کوهمولوژیهای بی آر اس تی و کوهمولوژیهای دوره ای در هندسه ناجاباجایی. نقطه نظر هندسه ناجابجایی یحتمل بهتر هم باشد چرا که دیگر ما وارد مسائلی مثل ارواح فادیو و بازبهنجارش مستقیماً نشویم و بلکه بیشتر هم به انگیزه ها و میدانهای کوانتمی نظریه اعداد بپردازیم. 

حالا فرض بفرمایید که ما می خواهیم در رابطه با مسائل بالا، آبستراکسیونها و کوهمولوژیهایی را که مربوط به ابعاد ریاضی-فیزیکی و الهیات مسائل را در بر می گیرند را در نظریه حمیدی-مجیدی بگنجانیم.

22140.الإمامُ الهادی علیه السلام : إنَّ اللّه َ جَعَلَ الدُّنیا دارَ بَلوى ، و الآخِرَةَ دارَ عُقبى ، و جَعَلَ بَلوَى الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَبا ، و ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَى الدُّنیا عِوَضا .

22140.امام هادى علیه السلام : خداوند دنیا را سراى آزمایش قرار داده است و آخرت را سراى فرجام ؛ آزمایش و بلاى دنیا را وسیله پاداش آخرت کرده است و پاداش آخرت را عوض بلا و آزمایش هاى دنیا.

22143.عنه علیه السلام : مَن جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ و رَأیَهُ فاجمَعْ لَهُ طاعَتَکَ .

22143.امام هادى علیه السلام : هر که دوستى و رأى خود را یکجا در اختیار تو گذاشت، تو نیز اطاعت خود را یکجا در اختیار او گذار. (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 13، صص 315-316، http://lib.eshia.ir/27307/13/315)

البته جمله مورد بحث این جمله است: "یعنی مسئله غیبت قرار است که نزد شیعه و بلکه همه مسلمانان حل شود، ولی خود می شود یک حجابی که در سیاستزدگیهایی مثل بابیت و وهابیت گم می شوند."


ولی بنده حقیر یک چیزی را هم عرض کنم که جلوی سینما، آن عزیزی که به این حقیر یک چیزی را عرض کرد این را هم اضافه فرمودند که ایشان پشت سر امام در نوفل لوشاتو نماز خوانده اند. و البته بنده حقیر نمی دانم چرا این خاطره را هم به ذهنم می رسد که اضافه کنم که یک بار محرم می باید بوده باشد که بنده دیدم دسته های عزاداری است که می خواهند از جلوی مسجد حرکت کنند و یحتمل هم برگشته بودند به مسجد و باز دوباره می خواستند آماده شوند و دوباره حرکت کنند، و چیزی که بود این بود که بنده به یکی از اعضای هیئت محبان زینب کبری عرض کردم که این سنجت را یک ذره هم بده که بنده بزنم. می دهی؟ او هم تا آنجایی که بنده خاطرم هست، یک کمی فکر کرد و بعد گفت که نه. نمی دهم. البته سنج خودش هم بود. نباید هم می داد. ولی خوب، نمی دانم چرا بنده انتظار داشتم که او سنجش را به این حقیر هم بدهد. البته یک بار این بچه ها خیلی سنجشان را محکم به هم می زدند و بدجوری هم به طبلشان می کوبیدند یا اینکه شاید هم صدای بلندگویشان را خیلی بلند کرده بودند که بنده رفتم گفتم ببین یا صدای سنج و طبل و مداحی را کم می کنی، یا اینکه می روم به مسجد می گویم که اینها برای مردم مزاحمت ایجاد می کنند. نگو این بنده خداها هم خودشان رفته بوده اند به مسجد از قبل گفته بوده اند که چنین شکایاتی را دریافت کرده اند. و یک وقت دیدیم همه بسیجیها با سنج و طبل و بلندگو و هیئت و همه و همه آمده اند در خانه ما و دارند می گویند که کیست این بنده خدایی که به ما اشکال کرده است؟ حالا این حقیر هم رفته ام دم در و می گویم که این حقیر بودم. مگر چی شده؟ و فرمانده بسیج و رئیس هیئت محبان زینب کبری و از همه بیشتر آخوند محله سعی کردند مرا توجیه کنند که این دفعه اگر سنج خواستی بیا ما خودمان به تو می دهیم. و سعی کن نمازت را هم سر وقت بخوانی همیشه ی خدا. و دیگه این دفعه سعی نکن تا چیزی شد بروی از ما شکایت کنی. ما خودمان مثل طبیب دوار می آییم در خانه ات و همه مشکلاتت راا حل می کنیم. سعی کن طبیب نفس خودت باشی و نفست را مهار کنی. این دفعه که گذشت ولی دارم از دفعه بعد را برایت شرح حال می کنم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم. قل هو  الله احد (1) الله الصمد (2) لم یلد و لم یولد(3) و لم یکن له کفواً احد (4)

1248.الإمامُ الجوادُ علیه السلام : إنّ الإمامَ بَعدی ابْنِی علیٌّ، أمرُهُ أمری ، و قَولُهُ قَولی ، و طاعَتُهُ طاعَتی ، و الإمامةُ بعدَهُ فی ابنِهِ الحسنِ . (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 1، ص 370، http://lib.eshia.ir/27307/1/370)


یک ایرادی که بنده دیده ام فضلای اسلامی امروزه روز یحتمل به عمر خیام و خوارزمی می توانند بگیرند این است که خوب اینها چه چیز گنده ای را کشف کردند؟ آخر آخرش می فرمایند معادله درجه 3 را فهمیده اند که حالا یک ریشه دیگری هم دارد؟ خوب این را که امروزه روز نرم افزارهای ریاضی آنچنان برایت حل می کنند و فرمولهایش را هم می دهند و راه حل را از اول تا آخر نشانت می دهند که حتی معادلات درجات بالاتر هم حل می کنند و همه جوابها را می دهند. اصلا کتابی از این بابا عمر خیام کدام است که ما تا به حال ندیده ایم؟!!! مگر می شود ریاضیدانی به این مشهوری باشد و از خودش کتابی و حتی مقاله ای هم نداشته باشد؟ یعنی چه؟ و حالا مثلاً یک سری رباعیاتی از خود صادر کرده است. و حتی بفرمایند که سفر حج را هم به زور رفته است و برای اینکه ظاهر اسلامی را حفظ کند، مثلاً یک سفر حجی هم گفته اند تو برو که کار خیلی هم خراب نشود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

البته این ایرادها را بنده نمی خواهم خیلی در آنها وارد شوم ولی به مراجع عظام تقلید هم بعضی ایراد می کنند که آقا جان پس این شخصی که خیلی همه می فرمایند مجتهد است اصلا کتابش کو؟ پس این که رساله ای از خودش صادر نکرده است؟ آیا او اصلا فقه و اصول هم می داند؟ همین کتابهایی هم که می گویند نوشته است را برایش دیگران درست کرده اند و از خودش هم نیست. این بابا اصلا رفته است دنبال علوم غریبه و وارد حوزه های ممنوعه ای شده است که نباید می شده و فقط ادای اطباء دوار دوره گرد را در می آورد که همچون حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام بیمارها را درمان می کرده اند. امروزه روز که دیگر طبیب دوار و کواکر (quaker) به درد ما نمی خورد آنجایی که پزشکی هسته ای و بیمارستانهای مجهز و دستگاه های پزشکی پیشرفته ای مثل ام آر آی و سی تی اسکن و سونوگرافی و ... داریم. امروزه روز اگر کسی مریض شد، اورژانس می آید در خانه اش، و او را برمی دارند می برند با آزیر و بوق و کرنا به بیمارستانهای خیلی مدرن. و اگر هم این تجهیزات دم دست نبود، او را با هلی کوپترهای اورژانس می برند به بام بیمارستانهایی که فرودگاه های اینچنینی پشت بامشان دارند می رسانند. مثل همین بیمارستان قلب خودمان که بنده خودم در ماکتش در همان بیمارستان این را دیده ام که دارد. حالا هی باز هم بفرمایید طبیب دوار. البته این طبیب دوار معنی خاص خود را دارد، و اما اگر امروز بروید نزد طبیبی در مطبش و از او درخواست کنید که ما یک مریضی داریم و حضرت عالی تشریف بیاورید او را معاینه کنید و نسخه دهید، چطور شود که او حاضر به چنین کاری شود چرا که اطباء امروزه روز معمولاً خیلی سرشان شلوغ است و کارهای مهمتری دارند. البته و صد البته بنده باید عرض کنم که این حقیر خود سعادت داشته ام که چنین اطباء متعهدی را از نزدیک ملاقات کنم و هنوز یافت می شوند.

خوب، پس عرض بنده این است که هر چقدر هم که مدل استاندارد فیزیک و بلکه فیزیک هسته ای پیشرفت کرده باشد، بیمار استاندارد را باید متوجه بود که طبیب استاندارد خاص خود را می طلبد که یحتمل اینطور بنظر برسد که با مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی و امثالهم هم هیچ کاری ندراد چه رسد به نظریه حمیدی-مجیدی. یحتمل صد سال دویست سال دیگر یک بنده خدایی بیاید اعتراض و اشکال کند که ما رفتیم ببینیم نظریه حمیدی-مجیدی کدام است و هر چه گشتیم نبتوانستیم یک کلمه از همه مقالات و نوشته ها سردر بیاوریم که مسئله اصلا چیست؟ و نظریه زایبرگ-ویتن را از اول رفته بودیم خوانده بودیم خیلی راحتتر به اصل قضیه رسیده بودیم.

همین است دیگر. مسئله اصلا همین است که بعضیها نمی خواهند تن به کار بدهند. و همه چیز را مثل هلو برو توی گلو می خواهند راحت و آسانش کنند برای آنها. این است که مسئله را وارونه می کنند آنجایی که مثلاً می فرمایند که بابا ما که اصلا یک ذره ای از دانش عظیمی که فیزیک هسته ای لازم دارد تا به این علم دست یابیم، نداریم که نداریم. اینشتن کجا و ما کجا؟ آقا جان، چرا مسئله را وارونه می کنی؟ اینشتن مال زمان خودش بود. تازه او هم آن همه مقاله و کتاب و درس و بحث داشت و بعد از او هم مثلاً گروتندیک و خیلیهای دیگری را داریم که یک گوسه ای از مسائل ریاضی-فیزیکی را گرفته اند و کلی کار انجام داده اند. و حالا ما بیاییم بگوییم بابا ما که انگشت کوچیکه اینها هم نمی شویم. ول کنید ما را بگذراید برویم دنبال کارمان. رو سر بنه به کاری تنها مرا رها کن! دست از سر ما بردارید لطفاً.

آن موقعی که بنده حقیر عرض می کنم سفر حج هم سفر حجهای قدیم، منظورم به این استها. یعنی امروزه روز نه اینکه باید شما فقط یک ده بیست سالی توی نوبت بخوابید ببینید کی نوبت شما می شود، اصلا یک لیلی مجنونی در رفتن به سفر حج یافت می شود که آیا زمان عمر خیام هم هیمنطور بوده است؟ عمر خیام می خواسته است برود حج، می گفته است می خواهم بروم حج تمتع و می رفته است. حالا بعضی یحتمل ایراد هم کنند که او در دربار بوده است و با اشراف سر و کار داشته است و برایش کاری نداشته است و آسان بوده کار. ولی مسئله اینطورها هم نیست. یعنی شما توجه بفرمایید که ما چرا دو تا قرینه در سوره ق داریم که یکی می فرماید: و قال قرینه هذا ما لدی عتید (23) سوره مبارکه ق. و باز می فرماید: و  قال قرینه ربنا ما اطغیته و لکن کان فی ضلال بعید (27) سوره مبارکه ق.  البته بنده نمی دانم چرا همچین که خواستم معنی کواکر را در بیاورم دیدم یک مرتبه اینترنت انگار قطع شده است.

التفات بفرمایید که آنگاه که خدا می خواست دعای پنج تن را به حضرت آدم بیاموزد، حضرت آدم علیه السلام دیگر از آن مقام لیلی و مجنونی که بین بهشتیان و شیاطین و اهل زمین مدام در نزاع بودند آیا بیرون آمده بود یا آیا هنوز درگیرش بود، این یک سوالی است که به سادگی نمی توان دریافت. یعنی اینکه آنجایی که آن حضرت در بهشت واقع است، شیطان او را می خواهد از بهشت براند و وقتی آن حضرت به زمین تشریف فرما شدند، اقوام و عشیره ها هر کدام فرمودند که او از ما است و لا غیر و باز دچار نزاع شدند. و لذا داستان لیلی مجنونی درگرفت که حالا بیا و ببین. و این غیر از آن لیلی مجنون نظامی است که ما می دانیم و از نوع دیگری است که هر قومی ساز خود را برای آن سر می دهد. و حال آنکه همه می فرمایند و شهادت می دهند که حضرت آدم از ما است چرا که هر جا او رود همانجا است که بهشت است. اللهم یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم بحجتک المهدی علیه السلام.

البته التفات هم بفرمایید که نباید هم به قطع اینترنت و برق و فیلتر و اینها  خیلی اهمیت داد. بنده یادم هست که یک موقعی سایت نوراندینگ بوکز (neverendingbooks.org) هم فیلتر بود یا آیا در توهمات این حقیر بوده است که چنین بوده. ولی امروزه بنده حقیر متوجه می شوم که اینطور نیست. اینکه این سایت توسط lievenlb تهیه و  نگهداری می شود نمی دانم چطور است که کمی آشنا است. البته یادداشت روز و سرمقاله کیهان و اطلاعات را هم بخوانید و همینطور این مقاله نیویورک تایمز

http://www.nytimes.com/2016/04/09/us/indiana-state-trooper-is-fired-for-proselytizing-during-traffic-stops.html?contentCollection=weekendreads&action=click&pgtype=Homepage&clickSource=story-heading&module=c-column-middle-span-region&region=c-column-middle-span-region&WT.nav=c-column-middle-span-region&_r=0

 را هم بخوانید یحتمل خوب باشد. اتفاقاً نمی دانم چرا بنده را یاد خودم می اندازد که با هر کس آشنا و غریبه ای که همراه می شوم می پرسم آیا شما تا به حال نماز جمعه رفته اید. و بعضیهاا هم می فرمایند، خیر! اتفاقاً دو نفر سالمند داشتند به تابلوی سینما می نگریسیتند ببینند که چه فیلمهایی دارد. بنده عرض کردم خدمت یکی از آنها که آیا بنظر شما نماز جمعه رفتن بهتر است یا سینما رفتن. یکی از آنها خیلی با مزه فرمود که ما مرجع تقلیدمان امام خمینی است و ایشان هیچ وقت نماز جمعه نرفتند و لذا ما هم نمی رویم! البته بنده حقیر جواب دادم که ایشان یحتمل هم نماز جمعه نرفتند، و بلکه نماز جمعه خودش بود که خدمت ایشان می آمد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. بروم نماز دیر نشود.

11305.الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ فی صِفةِ النبیِّ صلى الله علیه و آله ـ: طَبیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قد أحکَمَ مَراهِمَهُ، و أحمى (أمضى) مَواسِمَهُ، یَضَعُ ذلکَ حیثُ الحاجَةُ إلَیهِ، مِن قُلوبٍ عُمْیٍ، و آذانٍ صُمٍّ، و ألسِنَةٍ بُکْمٍ، مُتَتَبِّعٌ بدَوائهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ، و مَواطِنَ الحَیرَةِ.

11305.امام على علیه السلام ـ در توصیف پیامبر صلى الله علیه و آله ـفرمود : پزشکى است که با دانش خود ، همواره میان مردم مى گردد ، مرهمهایش را بخوبى درست کرده و ابزار داغ کردنش را گداخته و آماده است و آنها را هر جا که لازم باشد ، مى گذارد، از دلهاى کور گرفته تا گوشهاى کر و زبانهاى گنگ . جاهاى غفلت و مواضع حیرت را جستجو و آنها را با داروى خود درمان مى کند . (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 6، ص 466)

http://lib.eshia.ir/27307/6/466

البته در همان صفحه هم می بینیم که امام صادق علیه السلام به ابن جندب چه می فرمایند. مسئله این است که طبیب نفس و جان چنین است، ولی اگر کار به بیماریهای استاندارد و اطبائی که در صدد درمان این بیماریهای استاندارد برآمدند افتاد، مسائل یحتمل دچار مشکلاتی نیز شوند چرا که اطباء جان و نفس یک جور عمل می کنند و اطباء و پزشکان روانشناس و روانپزشک و تن و ابدان جور دیگری وارد مسائل باید شوند... و لذا یک شکارچی آهویی یحتمل در تعامل با دوست خود هر چه او را نصیحت کند که دست از کار خود بردار، او دست بردار نباشد که حالا ببین پدر جان این آهو بلکه بچه ای دارد که در صدد شیردادن او است و او را رها کن و اجازه بده که برود و من به تو قول می دهم که او بعد از اینکه بچه اش را تر و خشک کرد، بازخواهد گشت. آیا او گوش کند آیا او گوش نکند. و اما شیخ صدوق در امالی روایت می فرمایند که چطور است که حالا این روز از ماه رجب را روزه بدار اینقدر صواب دارد. و این روز دیگر روزه داریش اینقدر بیشتر صواب دارد و همینطوری می شمارد همه روزهای ماه رجب را برای روزه داری. نسخه آمده است. ماه رجب هم هست. می ماند طبیب دوار و بیمار. و اما پزشک و بیمار استاندارد اینجا کدام می شود؟ یک جاهایی طبیب به بیمار درس می دهد طوری که او خود طبیب نفس و جان خود شود و یک جاهایی بیمار توانایی طبابت تن و جان خود را دیگر نخواهد داشت و باید به پزشک رجوع کند هر چند که خود یک طبیب دواری برای جانها هم باشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُم مِّنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿١٥١ سوره مبارکه الانعام.

2849.الإمامُ الباقرُ علیه السلام : أتى رجُلٌ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فقالَ : إنّی راغِبٌ نَشیطٌ فی الجِهادِ . قالَ: فجَاهِدْ فی سبیلِ اللّه ِ ، فإنَّکَ إنْ تُقْتَلْ کُنتَ حَیّا عندَ اللّه ِ تُرْزَقُ ، و إنْ مِتَّ فَقَد وقَعَ أجْرُکَ على اللّه ِ ، و إنْ رَجَعتَ خَرَجتَ مِن الذُّنوبِ إلى اللّه  [5]ِ

2849.امام باقر علیه السلام : مردى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: من خواهان و شیفته جهاد هستم. پیامبر فرمود: پس، در راه خدا جهاد کن؛ زیرا اگر کشته شوى، نزد خدا زنده اى و روزى مى خورى، اگر بمیرى، پاداشت با خداست و اگر برگشتى، از گناهان پاک گشته اى . [6]

------------------

[5] تفسیر العیّاشی : 1/206/152 ، تنبیه الخواطر : 2/197 مع تفاوت یسیر فی اللفظ . و زاد فیه : قال : یا رسول اللّه ! إنّ لی والدَین کبیرَین یزعُمان أنّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی ! فقال رسول اللّه : فقرّ مع والدیک ، فوالذی نفسی بیده لاَُنسهما بک یوم و لیلة خیر من جهادِ سنة .

[6] این حدیث با اندک تفاوت لفظى در تنبیه الخواطر: (2 / 197) آمده و در ادامه آن آمده است: عرض کرد: اى پیامبر خدا! من، پدر و مادرى پیر دارم و مى گویند به من دلبسته اند و میل ندارند من به جهاد روم. پیامبر فرمود: پس، با پدر و مادرت بمان. سوگند به آن که جانم در دست اوست، اینکه آن ها یک شبانه روز با تو مأنوس باشند، بهتر از یک سال جهاد کردن است.

(میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 2، ص 316، http://lib.eshia.ir/27307/2/316)


لفظ والدین لااقل هفت بار در قرآن کریم آمده است. و پدر بشریت حضرت آدم است همانگونه که رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی است و شهدای گمنام همه فرزندان روح الله هستند. و از دعاهای ماه رجب است که امام صادق می فرمایند: خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک. می فرماید که خداوند به حضرت آدم دستور داد که از بهشت بیرون رو بدلیل اینکه شیطان او را به درختی که نباید نزدیک می شد، واداشت: وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ ﴿١١ ... وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿١٩ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَـٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿٢٠  و ای آدم، تو با جفتت در بهشت منزل گزینید و از هر جا (و هر چه) بخواهید تناول کنید و لیکن نزدیک این درخت نروید (درخت گندم یا انگور یا سیب یا غیره) که از ستمکاران خواهید گشت. (۱۹) آن گاه شیطان، آدم و حوّا هر دو را به وسوسه فریب داد تا زشتیهایشان را که از آنان پوشیده بود بر ایشان پدیدار کند و گفت: خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا (در بهشت) دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید. (۲۰) ... قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ ﴿٢٤

از لحاظ اقتصاد مقاومتی، ما اینجا قول حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم را داریم که می فرمایند فردی می خواهد نزد آن حضرت می رود که از او کمکی بگیرد و آن حضرت می فرماید که اگر کسی از ما سوال کند به او می دهیم ولی اگر به خدا توکل کند بهتر است. و این را هر دفعه که نزد حضرت رسول می رود، باز ایشان همین را می فرماید. تا اینکه او می رود و داسی را غرض می کند و به کندن خار از بیابان می پردازد و از این راه شترانی می خرد و سر و سامان می یابد. این را دیروز در نماز جمعه خطیب محترم بیان داشتند و شهید مطهری نیز در کتاب داستان راستان آورده اند. اینجا یک مسئله ای هست که خیلی لطیف می تواند باشد و در عین حال یک خاری در چشم هم می تواند گردد. و مسئله از این نوع است که این داستان را کسی می تواند اشکال کند که به خود حضرت رسول نیز کاربرد دارد و لذا حضرت رسول نیز باید برود خارکنی کند! مثال این اشکال در نهج البلاغه آمده است آنجا که امیرالمومنین آنقدر صفات مومنین را بیان می دارد که سائل آنچنان متاثر می شود که رخت از دنیا می بندد. و امیرالمومنین اظهار می دارد که براستی که مومن چنین است. و سائل دیگری می پرسد که پس تو خودت چرا چنین نشدی؟!!! و حضرت در جواب می فرمایند که برای هر کسی اجلی است معین.

و لذا، مسئله حضرت آدم علیه السلام را آیا بتوان اینطور بررسی کرد که کسی را که اقوام بشری بنام آن حضرت برمی گزینند، این سوال پیش می آید که آن حضرت اسماء الهی را به ملائکه می آموزد و بفرمان خدا همه ملائکه الا ابلیس به او سجده می کنند. و از آنجایی که هر قومی او را از خود و بلکه تربیت یافته ی خود می دانند، با قوم دیگر یحتمل وارد اختلاف و برتری جویی و دشمنی شوند و آیا حضرت آدم در بهشتی باقی بماند یا به زمین هبوط کند.

 فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٢٢ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿٢٣ .

حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام اقوام بشریت را به نزدیک شدن به یکدیگر دعوت می کند، و این انسان ناسپاس به تبعیت از شیاطین در اختلافات بین خود از آن سر باز می زند. الهی یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحس، یا قدیم الاحسان بحق الحسین. الهی بحق حجتک المهدی علیه السلام.

البته ناگفته نماند که بنده طبق عادت ریاضی-فیزیکی خود، این مقالات را دارم سعی می کنم بررسی و تحقیق کنم و زورم می آید از صفحه اینترنت اکسپلورر خود پاک کنم:

 http://arxiv.org/pdf/1106.0213v2.pdf

http://arxiv.org/find/all/1/all:+unhiggs/0/1/0/all/0/1?skip=0&query_id=b80e1afe475eecee

http://arxiv.org/pdf/1604.01181v1.pdf

http://arxiv.org/pdf/1604.01030v1.pdf

http://arxiv.org/pdf/1601.00921v1.pdf

http://arxiv.org/abs/1603.02659

....

و صفاحاتی از ویکیپدیا راجع به دی ان آ و آر ان آ و توالی نیوکلوتیدها و آمینواسیدها و ....

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

"مسئله اینجا این است که در معرفی خیام اینطور اظهار شد که او اولین کسی است که متوجه شد معادله درجه 3 بیش از یک جواب دارد!"

بنده یادم رفت عرض کنم که گوینده خبر ساعت 2 شبکه یک سیما اینطور عمر خیام را معرفی فرمودند.

إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ ﴿١٨ سوره مبارکه الحجر.

این الطالب بدم المقتول بکربلا

در کتاب اصول کافی تالیف ثقة الاسلام کلینی و با ترجمه و شرح دانشمند محترم آقای حاج سید جواد مصطفوی 4 جلدی، در جلد 1 ص 343 در ذیل روایت نام برده شده در نظر قبل می فرمایند:

"توضیح- قسمت آخر روایت که راجع بسخن گفتن الاغ است، بلفظ "روی" نقل شده و معلوم نیست که چه اشخاصی آنرا برای مرحوم کلینی نقل کرده اند و باصطلاح "علم درایة" مرصل و مقطوع است و در مقام اعتبار بپای روایات مسند نمیرسد."

مقاله یادداشت روز کیهان "جلوی ضرر را هر جا بگیری استفاده است" را نیز بخوانید که واقعاً بطرز حولناکی خواندنی است. انسان به این فکر می افتد که در سایه یک مسئله حولناکی مثل خطر بمبهای هسته ای زندگی کردن، چه تبعاتی می تواند داشته باشد و باز به این فکر می افتد که یعنی آیا اینها در صددند که ثابت کنند که ما هنوز آن بمب را روی شما نیانداخته ایم؟ و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

کتاب شریمد بهاگاواتام (Srimad Bhaghavatam) با این مصرع شروع می شود:

Om Namo Bhagavate Vasudevaya (in devanagari: ॐ नमो भगवते वासुदेवाय)

شما مسئله ای را که یادداشت روز کیهان می فرماید را در نظر بگیرید، دیگر احتیاجی ندارید که به زبان سنسکریت و هندی بروید و این الفاظ را تکرار کنید و ببینید که چی در ذهنتان تداعی می شود! و دیگر احتیاجی هم ندارید ببینید که چه چیزی بوده در بهاگاواد گیتا که اوپنهایمر را جلب کرده است که در پروژه منهتن الهام بخش او شده است. بقول معروف کار تمام است، و السلام نامه تمام! و اما آیا واقعاً اینطور است؟ بنده حالا کاری ندارم، ولی آن روزی که برق رفت و بنده رفتم چمران، از آنجایی که وقتی جلوی رایانه خودم نشسته ام و می خواهم کارم را کنم در قسمت آدرسهای اینترنتی می زنم مثلاً اس انگلیسیی و آدرس سایت وبلاگ خودم می اید ولی خوب در رایانه های دیگر در کافی نتها که اینطور نیست دیگر. و لذا اسم بنده حقیر را که در گوگل وارد کردم چیزهای مختلفی آمد. حالا دوباره که وارد می کنم، اولین و آخرین چیزهایی که می آیند این آدرسها هستند:

http://www.preposterousuniverse.com/blog/2014/02/03/reality-pushed-from-behind/comment-page-2/

http://www.neverendingbooks.org/math-manic-depression-a-faustian-bargain

و البته در این جستجو گویی وبلاگ این حقیر را کسی سرچ نمی کند و وجود خارجی ندارد و لذا در نتایج جستجوی گوگل ظاهر هم نمی شود ولی این سایتهای دیگر از آنجایی که بیشتر هم سرچ می شوند بیشتر هم می آیند! و لذا انسان یاد این آیه می افتد که کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ . ولی خوب، بنده متوجه شدم که در دانشگاهی در اوکلاهما و یحتمل همین دانشگاه اوکلاهما هم بوده است که تندیسی از عمر خیام با آن شع حولناکرش که آخرش می فرماید زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین، ارائه شده است. و باز این یحتمل بنده حقیر نمی دانم که آیا باید اظهار داشت که جای امید و خوش بینی هم دارد. و الله اعلم.

مسئله اینجا این است که در معرفی خیام اینطور اظهار شد که او اولین کسی است که متوجه شد معادله درجه 3 بیش از یک جواب دارد! امروزه روز اگر به کسی این را بفرمایید خواهد گفت که عجب آدم بی عرضه ای بوده است این بابا که نمی دانسته بالاخره معادله درجه 3 بیش از یک جواب دارد. کاری ندارد که! "ایکس" و "ایگرگ" و "زد" را به عنوان جوابها در نظر بگیرید یا مثلاً ایکس_1 و ایکس_2 و ایکس_3 را در نظر بگیرید، و تفاضل اینها را از ایکس بدست آورده و در هم ضرب کنید و مساوی صفر قرار دهید. و شازم! معادله و جوابهایش را بدست آورده اید. و اگر معادله درجه 4 هم بود، یک ایکس_4 هم به مسئله اضافه کنید. عجب؟ البته مسئله جبری امروزه روز فرمولهایی هم دارد که بر حسب الگوریتمهای رایانه ای می توانید معادله را به نرم افزارهایی مثل ماتماتیکا یا میپل بدهید و جواب را پس بگیرید. به به، چه شود.

از این جالبتر این است که آن روزهایی که این بنده حقیر آدمتر هم بودم و حقیر هر چند با زحمت زیاد کارت کتابخانه ریاضی-فیزیک آی پی ام در اختیاریه را داشتم، یک عبارتی را در شرح حال عمر خیام به انگلیسی خواندم که آن هم خیلی گفتنی است. می فرمود که عمر خیام چندان هم پیابند به اسلام و دعا و نماز و نماز جمعه و سفر حج نبوده است ولی برای اینکه تظاهر به اسلام کند سفر حجی هم رفته بوده است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمدو آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. البته بنده خدا را شکر می کنم که کارت کتابخانه این حقیر را لغو کردند و بنده دیگر نمی توانم به آن کتابخانه بروم چرا که یحتمل اگر می رفتم و از این قبیل کتب را مطالعه می کردم، دیگر امروزه روز آنطور که باید به مسجد و نماز و نماز جمعه خود نمی پرداختم هر چند که با این اوضاع و احوالی هم که در پیش است باید گفت حاجی شدن هم حاجی شدنهای قدیم.

و اما یک مسئله ای کاملاً ریاضی یحتمل بتوان گفت که اینجا نهفته است که باز خیلی گفتنی است. التفات بفرمایید که می فرمایند جنین که می خواهد شکل بگیرد دو تا کروموزوم ایکس و ایگرگ داریم و اینها با هم آمیزش می کنند. خوب، در ژنوم انسانی ژنهای کروموزومهای ایکس، یک توالی ای دارد از 4 نوکلئواسیدها مثل سیتوزین، گوامین، آدنین، و ثیامین (و یوراسیل در آر ان آ) و همینطور هم ژنهای کروموزوم ایگرگ. و حالا همین 4 نوکلئواسیدها همینطوری که جنین دارد رشد می کند، توالیشان یحتمل تغییر می کند و ژنهای دیگری را تشکیل می دهند تا آنجا که ژنوم انسانی کامل شده و همه ژنها در جنین رشد می کند. مسئله این است که مطلوب است توالی این 4 نوکلوئاسیدها را همینطوری که از ژنهای کروموزومهای ایکس و ایگرگ به ژنهای دیگر تغییر شکل می دهند. مثلاً توالی نیوکلئواسیدهای ژنهای کبد انسانی چطور می شوند؟ البته این یک مسئله ای است که در ژنتیک یحتمل هواخواه زیاد هم داشته باشد ولی مسئله دیگری هست که ما مثلاً رویه های ک-3 را داریم که کوهمولوژی خاص خود را دارد که بماند برای بعد، یا نظریه ک را داریم که بعدها در نظریه اوپراتورها نظریه ک-ک کاسپاروف را هم داریم. خوب، حالا چه اشکالی دارد که ما که نظریه ک را داریم و نظریه ک-ک را هم داریم، بیاییم نظریه ک-ک-ک را هم یک کمی تحقیق و بررسی کنیم، و ببینیم اصلا مسائل نظریه ک-ک-ک از چه بابی می شوند؟ مگر اوبستراکسیونهایی در کار باشند که چنین صلاح نباشد که نظریه های ک و ک-ک داریم و نه ک-ک-ک! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

می بخشید، البته روایت کافی مثلاً اینجا است:

http://lib.eshia.ir/27311/1/590


701.عنه علیه السلام : ابْدَؤوا بِالمِلْحِ فِی أوَّلِ طَعَامِکُمْ ، فَلَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی المِلْحِ لاخْتَارُوُهُ عَلَى الدِّرْیَاقِ المُجَرَّبِ .

701.امام على علیه السلام : غذایتان را با خوردن نمک آغاز کنید؛ چه، اگر مردم مى دانستند که نمک چه فوایدى دارد آن را بر پادزهر مجرَّب ترجیح مى دادند.(میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، حلد 1، ص 193)

http://lib.eshia.ir/27307/1/193


یک روایت دیگری هست در کافی در باب به ارث رسیدن سلاح پیامبر صلوات الله که در ضمن در آخرش از امیرالمومنین بطرز با نمکی روایت شده که از عفیر الاغی که با پیغمبر صل الله علیه و اله و سلم به سخن آمد می گوید و اینکه او از پشت الاغی است که حضرت نوح علیه السلام به کشتی خود برد:


ثُمَّ قَالَ : یَا بِلَالُ ، عَلَیَّ بِالْبَغْلَتَیْنِ : الشَّهْبَاءِ [١] ، وَالدُّلْدُلِ [٢] ؛ وَالنَّاقَتَیْنِ : الْعَضْبَاءِ [٣] ، وَالْقَصْوَاءِ [٤] ؛ وَالْفَرَسَیْنِ [٥] : الْجَنَاحِ [٦] ـ کَانَتْ تُوقَفُ بِبَابِ الْمَسْجِدِ لِحَوَائِجِ رَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یَبْعَثُ الرَّجُلَ فِی حَاجَتِهِ [٧] ، فَیَرْکَبُهُ [٨] فَیَرْکُضُهُ [٩] فِی حَاجَةِ رَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ـ وَحَیْزُومٍ ـ وَهُوَ الَّذِی کَانَ یَقُولُ : أَقْدِمْ یَا حَیْزُومُ [١٠] ـ وَالْحِمَارِ عُفَیْرٍ [١١] ، فَقَالَ : اقْبِضْهَا فِی حَیَاتِی.

فَذَکَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام أَنَّ أَوَّلَ شَیْ‌ءٍ مِنَ الدَّوَابِّ تُوُفِّیَ عُفَیْرٌ سَاعَةَ قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم [١٢] ، قَطَعَ [١٣]

خِطَامَهُ [١] ، ثُمَّ مَرَّ یَرْکُضُ حَتّى أَتى [٢] بِئْرَ بَنِی خَطْمَةَ [٣] بِقُبَا ، فَرَمى بِنَفْسِهِ فِیهَا ، فَکَانَتْ قَبْرَهُ ». وَرُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام قَالَ : « إِنَّ ذلِکَ الْحِمَارَ کَلَّمَ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، فَقَالَ : بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی ، إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ ، عَنْ أَبِیهِ أَنَّهُ کَانَ مَعَ نُوحٍ فِی السَّفِینَةِ ، فَقَامَ إِلَیْهِ نُوحٌ ، فَمَسَحَ عَلى کَفَلِهِ ، ثُمَّ قَالَ : یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ یَرْکَبُهُ سَیِّدُ [٤] النَّبِیِّینَ وَخَاتَمُهُمْ ، فَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی جَعَلَنِی ذلِکَ الْحِمَارَ ».


البته در صدد درمان بیماریهای استاندارد برآمدن و به مدل استاندارد فیزیک و هندسه های جبری و ناجابجایی و دیفرانسیل و غیره پرداختن، یحتمل بعضی ایراد کنند که این مشکل را ایراد می کنند که مثلاً کسی بخواهد زوال عقل را که از سوزش معده ایجاد می شود را درمان کرده باشد و لذا به هر چه دم دستش رسید نمک بزند. و آنوقت وقتی فشار خونش هم خیلی بالا رفت، تازه بیماری استانداردش که درمان نشده هیچ، و بلکه یک بیماری دیگری هم به بیماری استانداردش اضافه شده. اعتدال را حفظ کردن عموماً خوب است.

و مثل این می ماند که بفرمایید تقصیر برادران حضرت یوسف علیه السلام است که ای قلم سوزلرینده اثر یوخ، آشناندن منه بیر خبر یوخ و از حضرت یوسف زهرا سلام الله علیه هم خبری نیست. البته از دیدگاه برادرانی که در زمان غیبت حضرت یوسف زهرا هم واقع شده اند، بعضی برادران او یحتمل ایراد کنند که ما او را در چاه انداختیم ولی بالاخره مثل حضرت یوسف به مصر که رسید. و این وظیفه خود او و مصریان است که ببینند می خواهند چه کنند. بلکه نخواهند انقلابی شوند. بعضی برادران دیگر یحتمل بفرمایند که ما هنوز داریم بررسی می کنیم ببینیم چه نوع سیاه چاله هایی آیا می توان داشت که آیا خودمان نیز دچارش شویم یا نشویم؟ البته بعضی از برادران نیز هنوز در قبل از انقلاب مانده اند، و به برادران بعد از انقلاب خود نرسیده اند و یک بکش و واکشی از میدانهای مختلف می بینیم که در صحنه های علمی نیز در جریان است. یعنی بعضی از شاهزاده های قاجارند و بعضی دیگر از شازده های زمان پهلوی اند و بعضی هم که شازده های بعد از انقلاب محسوب می شوند. یعنی مثلاً خدا رحمت کند مصدق و مرحوم آیت الله کاشانی را، که شما ببینید مسئله اصلا چیست؟ و این میان رویترز و مقالات آی اس آی کارشان کدام است و یوسف زهرا کجا و ما کجا و آن میدانهای حسینی کجا است؟ آن چشم فتنه را باید درآورد. و اما خوب، آیا این کار هر برادری است یا کار امیرالمومنین است و بس.  ای قلم سوزلرینده اثر یوخ آشناندن منه بیر خبر یوخ.

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد احاط به علمک.

در علم موسیقی، یک تفاوتی هست بین سازهای بادی و سازهای سیمی. فرض بفرمایید که شما یک ریسمانی را دارید. قاعدتاً شما نمی توانید این ریسمان را وسطش را خالی کنید و بصورت استوانه ای شکلی درآورید. ولی شما می توانید سیمی داشته باشید که ریسمانی شکل است و لوله هایی که استوانه ای شکلند و می توان در آنها هوا دمید. اساس ارگ و فلوت از نوع دمیدن هوا در استوانه هایی به طولها و قطرهای مختلف است.  و اساس پیانو از نوع ضربه زدن به سیمهایی به طولها و یحتمل هم به قطرهای مختلف است. پس اینها ریسمانهای بسط داده شده به طولهای مختلف و قطرهای مختلف توپر و توخالی که آیا هوایی به آنها دمیده شود یا ضربه ای به آنها نواخته شود، هر کدام صدای خاص خود را خواهد داشت. و حال، آیا این صداها را چطور بتوان با صداهای موسیقیایی تطبیق داد اسرار خود را دارد که مستلزم دانشهای ریاضی-فیزیکی و موسیقیایی خاص خود است.

و اما فقط همین مسئله را در نظر آورید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله نیز در خانه همچون کنیزی برای امیرالمومنین علیه السلام خدمت می کردند. و بعد طیفهای کنیزی را در نظر آورید که یحتمل از حمله دو طرف متخاصم و به بردگی و کنیزی گرفتن یک طرف زنهای طرف دیگر را حساب کنید، تا اینکه یک بنده خدایی نیز بخواهد برای خانه خود کنیزی، آشپزی، پرستاری برای بچه ای، کمک به خانم خانه ای بگیرد.

البته مسئله سختتر اینجا است که یک بیماری استانداردی هست که با کمال جرات مستقیماً می آید حضرت زهرا سلام الله علیه را هدف قرار می دهد و یا می داند دارد چه می کند و یا اصلا متوجه هم نیست که گناهش چیست؟ این دیگر داستان نیست و واقعیتی است که کسی بیاید مستقیماً اظهار دارد به شما که تو می دانی راز بتول کدام است؟ یکی نیست به او بگوید تو را اصلا چه به این حرفها؟ کلنا عباسک یا سیده زینب. البته یکی از نمازگزاران محترمی که بنده احترام زیادی هم برای ایشان قائلم یک بار به این حقیر مطلبی راجع به آقای آیت الله مجتبی تهرانی که خدا بیامرزد ایشان را فرمودند که بنده نمی دانستم هر چند که می دانستم و خودم شاهد بودم که مقام معظم رهبری نماز میت را برای آن بزرگوار خواندند. یعنی صدای ایشان را می شنیدم و تا آمدم به محوطه برسم، مراسم دیگر تمام شده بود. همین حاج آقای نمازگزار که خود در زمان دفاع مقدس در شورای عالی بسیج بوده اند به این حقیر فرمودند که تو اگر می خواهی وارد بسیج شوی و از مدافعان حرم گردی، یک سری کارهایی دارد که باید دوره اش را بگذرانی.

البته بعضی اشکال کنند که اگر تو بخواهی بسیجی شوی، روح بسیجی بودن با موسیقی و داستانهایی از قبیل رقصیدن با دخترهای گاوچران و بلند کردن کوه گواردهانا توسط خدا با یک دست و نواختن فلوت با دستی دیگر در هنگام کودکی اش وقتی خدایانی از آسمان بارانهای سیل آسا فرستادند، نمی سازد و نمی خواند. مسئله این است که همین روح بسیجی بودن با داستان راسپوتین و سر چکمه به پا کردن سربازها و ملاقاتهای آقای پوتین با آقای خامنه ای هم یحتمل بعضی دیگر اشکال کنند که نمی سازد. و با کمونیسم چین و غیر چین هم یحتمل ایراد شود که نمی سازد و حال آنکه ما روابط تجاری خوبی هم با چین داریم. و حالا سر درگیری در قره باغ هم چه بوده، و الله اعلم. البته جنگ و دریگریهای دیگری هم که داریم. و بالاخره مذاکرات 5+1 را هم داریم و روح بسیجی اینجا چه حسابی دارد؟ البته بنده در دید و بازدیدهای عید چند سال اخیر هم متوجه شده ام که برنامه هایی ماهواره ای هستند که مسابقات خوانندگی برای زنها و مردها را هم ترویج می کنند و خیلیها هم با شوق و ذوق اینها را دنبال می کنند و این صد در صد با آن روحیه بسیجی و مداقع حرم بودن سازگاری ندارد. و حالا سر دیگری است که در ماه ها و برجها نهفته است که اصلا چرا باید تعداد روزهای ماه ها و برجها با هم اختلاف کنند آنچنان که تعداد روزهای سال بر حسب برجها و ماه ها با هم اختلاف کنند و حدود 365 روز یک سال 12 ماه و چند روز شود؟ و لذا ما در 19 ماه فروردین 1394 هجری شمسی قرار داریم و حال آنکه در 28 جمادی الثانی 1437  هجری قمری واقعیم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ای قلم سوزلرینده اثر یخ.

آخر یک اثری، چیزی، یخ؟ مثل این می ماند که شما رفته باشید دنبال عرفان حلقه و کیهانی و آنجا دارید به انگلیسی و فرانسه و آلمانی هیگزی و غیرهیگزی شدن ذرات را بررسی می کنید. و یک مرتبه یکی از اساتید فن، ندا در دهد که اگر می خواهی بیماری استانداردت را خوب کنی، یک راه بیشتر نداری. و آن هم این است که تو جن زده شده ای و اگر بخواهی از جن زدگی رها شوی هم اول باید همه دعاها و کتب و قرآنهایت را بیاوری نزد من. و بعد من همه چیز را از تو گرفته اصول و اصلوب جنگیری را به تو می آموزم. راهش هم این است که به پیک بامدادی هم گوش نکنی! حالا دیگر خود دانی.

این است که می فرماید ای قلم سوزلریندی اثر یخ. نه یعنی اینکه عیسی به دین خویش و موسی هم به دین خویش و بلکه اصلا دینت را اینطوری تعطیل کن که تو این پیک بامدادی را شنیدی که داشت می گفت عرفان حلقه و کیهانی اگر توی دعاهایت و کتبت در دستخطهایش یک کلمه را یک طور خاصی نوشتند و آنوقت تو هم آنرا خواندی و مخصوصاً جادو و جنبلت کردند، کار از کار گذشته است. این آیا دارد فارسی روان می گوید یا باید کمی زحمت هم کشید تا دید چه دارد می گوید. بیماری استانداردی که عرفان حلقه می خواهد درمان کند اشتراکاتش با دیگر استانداردها آیا می خواند؟ یعنی آیا می توان از عرفان کاذب بالاتر هم رفت؟

یک شیمی ای اینجا در کار است که اگر از الهیات تنزل کنیم، آیا عرفان قسمتی از الهیات است و آنرا از دست خواهیم داد؟ یا می توان از عرفان به الهیات دوباره برگشت؟ و این تا کجا امکان پذیر است که حالا ما رسیده ایم به مثلاً ریاضی-فیزیک یا پزشکی و حالا می خواهیم بیماری استاندارد زوال عقل را بطور استاندارد حل کنیم. ایا ما می توانیم بالاتر رفته و زوال عقل نسبی را با حفظ سطح الهیات خود قبل از اینکه به حدود بحرانی برسیم حل کنیم؟ نظریه حمیدی-مجیدی اینجا چه دارد بگوید؟ یعنی به صرف اینکه یک انحرافی ما دیدیم، معنی اش این نیست که کار دیگر تمام است و راه برگشتی نیست و بلکه خدا غفار است و رحمان و رحیم.

ما اینجا یک مثال قرآنی را می زنیم که به ذهن می رسد. اگر حضرت یوسف علیه السلام خود نزد برادرانش می رفت، بجای اینکه برادران او از سر اجبار نزد او می آمدند و او از دیدگاه قدرت با آنها برخورد نمی کرد چرا که همان دیدگاه قدرت را هم داشت و برادر دیگرش هم نگه نمی داشت و بالاخره حضرت یعقوب را هم نزد خود نمی خواند، آیا باز هم نزد برادران خود همانطور عزیز می نمود؟ یعنی اگر او برمی گشت به کنعان و می گفت که من همان یوسفم که در چاه انداختید، ایا آنها نمی گفتند که خوب حالا می گویی که چه؟ اصلا ما تو را در چاه نیانداختیم. تو خودت در چاه هم افتادی. التفات می فرمایید؟ موضع برخوردها است که مختلف است. حضرت یوسف علیه السلام نیست که بد برادرانش را می خواهد، ولی این بدان معنی نیست که برادرانش هم بد او را نخواهند خواست هر طور که حضرت یوسف به آنها نزدیک می شد یا نمی شد. ای قلم سوزلرینده اثر یوخ، آشنادن منه بیر خبر یوخ. البته مسئله را از دیدگاه الهی نگریستن، یک اثری دارد و از دیدگاه های پایینتر تنزل دادن اثری دیگر دارد. این است که هر کاری کنید، باز گیر کرده اید و می افتید به شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل، کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها! هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا ﴿١ سوره مبارکه انسان. ذرات بنیادی را یحتمل می شود عملی و نظری هیگزی و غیرهیگزی شان کرد و اما آیا اینها را می شود اختلاطی هم کرد یا در همان سطوح ریاضی فیزیک است که باقی می مانند و بس و به الهیات راهی ندارند. حدس شما چیست؟ بنده نظرم این است که می توان در عرفانهای مختلف سعی کرد به کذب نیافتاد و اما به کلمه لا اله الا الله رسیدن و بلکه بیمار استاندارد را درمان کردن، یک لمهایی دارند که یک وقت دیدید همه عالم هم که زیر و رو شود، طبیب و بیمار استاندارد هنوز اندر خم یک کوچه اند و بلکه باید به ناورداهای خوانوف  و همولوژی متناظر آن رجوع کرد برای اینکه همه گره های مشکلات را بهتر شناخت و هیگز و غیرهیگز کرد تا بالاخره بلکه مدل استانداردی را که گم کرده بودیم را دوباره بیابیم... و به زوال عقل هم کاری ندارد. نمی دانم چرا اینقدر دلم برای کارهای محمدرضا ستاره تنگ شده است ببینم او تازگیها چه می کند؟ بروم اول نماز که وقت گذشت! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بنده حقیر می خواستم مقالات مختلفی از لیست هپ آرشیو کرنل ارائه دهم، دیدم خود لیست کلی خیلی هم بهتر است. این شما و این لیست مقالات و از جمله ابرانتقالهای بی-ام-اس و غیرهیگزی نمودن و دایورجنس آی-آر و ...:

http://arxiv.org/list/hep-th/new

وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿٣٧ سوره مبارکه هود.

عنوان و عکس روزنامه کیهان می فرماید: اسرائیل از سال 2000 تا کنون 27000 کودک را به خاک و خون کشیده است:  "... این جنایات باعث شده تا اسرائیل به رژیم «کودک‌کش» معروف شود."

با توجه به آیات مبارکه قرآن کریم: قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّـهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ ﴿٧٣ سوره مبارکه هود، ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ﴿١ سوره مبارکه ق،  ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ ﴿١٥ سوره مبارکه البروج، بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِیدٌ ﴿٢١ سوره مبارکه البروج، نظریه حمیدی-مجیدی را دریافتن یک کاری است که می توان کما فی السابق نظریه های ریاضی-فیزیکی و از جمله مدل استاندارد فیزیک و ریسمان و .... را مورد مطالعه و تحقیق قرار داد. و سعی کرد بیماریهای استاندارد را بر حسب مدل استاندارد و بسطهای آنها طبابت کرد. و حساب کرد کجاها ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة و همانجاها خود جلو افتاد و از همه پیشی گرفت. یا علی از تو مدد. و خوب، حالا برق هم قطع می شود، معنی ندارد که بروی مجتمع شهید چمران. البته برو، ولی می توانی هم حلم و صبر نشان دهی و بلکه برق خودش برگشت. کالای لوکسی نیست برق که بخواهیم تحریمش کنیم. حالا برق رفت. اتفاق است. می افتد. باید صبر و حلم نشان داد. گاهی برای اینکه صبر و حلم هم نشان دهیم، می توان برنامه را بسی بیشتر از یکی دو دقیقه طولانی ترش کرد. حتماً نباید دوید رفت تاکسی گرفت که بپریم برویم میدان خراسان ببینیم آیا دعای ندبه را سحر آنجا اجرا می کنند؟ همین که برق داشته باشی، بنشین ببین روستاخواری داستانش چطور است و برجها را ایا نیازی داریم که در روستاها هم بسازیم؟ آنجاها که زمین خدا الی ما شاء الله برای ویلاسازی هم یافت می شوند. یحتمل بعضی ایراد کنند که آنجا که برج و ماه تفاوت دارد، و لذا در روستا و همه و همه جاها هم برج احتیاج است. و بیماری استاندارد این است که حالا شهریها روستاخواری نکنند، و بلکه خود روستاییان هم روستاخواری کنند. روستاخواری روستاخواری است. و این چه عیبی دارد که بیماری استاندارد را که یافتیم، آنگاه در صدد درمان استانداردیزه آن بپردازیم. میدان خراسان باشد یا میدان آزادی. چرا نباید هر روستایی یک میدان خراسان و یک میدان آزادی هم داشته باشد؟ آیا فقط شهرهای ما چنین میدانهایی احتیاج دارند و میدان خمینی هم می خواهیم و میدان خامنه ای هم می خواهیم و بلکه نظر بنده این است که میدانهای حمیدی-مجیدی هم احتیاج داریم. البته نظریه حمیدی-مجیدی قضایای دیگری را یحتمل می طلبند. چرا ما هم نباید یک بانکی مون در هر روستایی داشته باشیم که داریم هم؟! التفات می فرمایید: بنده حدس می زنم که ما می توانیم از راه های (کو)همولوژیکی و توپولوژیکی به آبستراکسیونهای نظریه های حمیدی-مجیدی برسیم. البته فاواصل تا الهیات تا کجا است، الله علیماً حکیماً.

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿١٦٤ سوره مبارکه البقرة

مسائل مربوط به مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش و بیمار استاندارد، یک استاندارد خاص خود را دارد که طبیبی که می خواهد به این بیماریها بپردازد باید حاذق و خبره باشد. یک مشکلی که هست راجع به همین مسئله ای است که از داروهای مصرفی برای سوزش معده و زوال عقل بصورت جک یا فکاهی هم یحتمل بیان شده بود. توجه بفرمایید که به هر تقدیر یک زوال عقلی در طول ایام بطور نسبی یحتمل اتفاق بیافتد هر چند که نه هر کسی هم ممکن است هیچگاه دستخوش زوال عقل نگردد هر چند که در یک سیستم اجتماعی هم گوشه گیر باشد. بنده نمی دانم چرا هی یاد مسئله الغدیر می افتم؟ و اما بالاخره این هم داریم که الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. و اما وقتی فقط یک قسمت کوچکی از اسلام را ما در می یابیم و بقیه مسائل برای ما به دلایلی که یحتمل فردی باشند و یحتمل هم اجتماعی و بلکه دلایلی دیگر هم داشته باشند از جمله وراثتی، آنگاه بنده حقیر خودم را عرض کنم که هر کاری کنیم آن عظمت اسلام را حتی شروع به درک کردن هم نمی کنیم. مثلاً همین مسئله روزه گرفتن را در نظر بگیرید. خوب، این در محیطی که همه هم روزه را دوست دارند و روزه می گیرند وقتی اتفاق افتاد، یک امر طبیعی می نماید. و اما اگر در محیطی باشد که افراد خیلی هم نشان نمی دهند که آنچنانی اهل روزه اند، یحتمل فرد هم دچار تقیه شود که ایا حالا روزه بگیریم یا خیر؟! و گاهی اوقات فرد روزه دار آنطور دچار ضعف می شود که باید دراز بکشد و بلکه استراحت کند یا بخوابد. و اما همین مسئله روزه گرفتن وقتی کنار گذاشته شد، باید روشهای درمانی دیگری را جایگزینش کرد. و از جمله وقتی اسید معده بیش از حد افزایش یافت، باید به نوع آنتی اسید یا داروهای دیگری هم مصرف نمود. و خوب، یحتمل هم این مسئله باعث نشود که عقل رو به زوال برود یا بطور موضعی در فضا-زمان چنین شود، ولی مسئله این است که آیا بیمار اصلا متوجه مشکل خود خواهد شد که چیست یا اینکه تدریجاً و بطور پیوسته بیماری ادامه خواهد یافت تا اینکه بیمار خود را در وضعیتی غیرقابل برگشت بیابد که دیگر خیلی دیر شده است که برای او کاری کرد. البته اگر کسی روزه بگیرد و درست هم دروزه داری کند و به بدن خود نخواهد آسیبی هم برساند، این کار یک تحمل و حلم و مقاومتی باز می خواهد. و معنی اش این نیست که طرف دیگر کاری کرده است که مسئله اسید معده خود را حل کرده است و استاد و طبیب شده است و بلکه دیگران را هم می تواند درمان کند. راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش. و لذا مدل استاندارد فیزیک وقتی داریم سیستمهای دینامیکی کشتیرانیها را در نظر می آوریم، اینها باز یک تبعاتی دارند که بی شباهت به درمان یا پیشگیری از زوال عقل نیست که بطور پیوسته باید لحاظ شود. یعنی یک جاهایی می توانید از کشتیرانیها جلوگیری کنید و حتی تحریم نمایید که این کار را نمی شود انجام داد تا اینکه مسئله به نقطه یا حد بحرانی خود برسد و آنگاه است که اجازه دهید. یک جایی این مسئله نظام ربوی پیدا می کند بسته به اینکه عموم مردم نیستند که از این نظام بهره مند خواهند شد و بلکه عده خیلی خاصی خواهند بود که از چم و خم کار باخبرند و طوطی دیگری فقط باید در قفسش بنشیند تا ببیند آیا او را دوستانش از قفس بلدند رها کنند یا خیر. یعنی اگر یک چنین سیستم دینامیکی عظیمی داشته باشیم و این همه کالاهای لوکسی و ژنریکی که مدام در حال تولیدند و در این میان سورسها و سینکهایی از طوطیهایی هم داشته باشیم که منتظرند ببینند چطور از قفس رهایی خواهند یافت، این نظام یحتمل ربوی است طوری که دچار ظلم و جور شده است ولی یحتمل هم منتظر چیز دیگری است و انگیزه ای دیگر دارد. یعنی همانهایی هم که خود دچار ظلم و جور هم هستند سکان کشتی را در دست گرفته اند و همچون حضرت نوح سعی دارند همه را به ساحل امن برسانند! یعنی ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. و این را هم باور دارند. یعنی همینطوری که مدل استاندارد درمانی را دارید، مدل استاندارد بیماری را هم دارید و لذا طبیب مجرب و حاذق را می طلبد مسائل! مثلاً یحتمل برای اینکه به ساحل امن سلامت برسیم هم آنتی اسید را بطلبد و هم روزه را هر دو. کمی از این و کمی از ان تا سلامت خود را دریابیم. البته اگر توجه شود که از اول اسید معده بیش از حد افزایش نیابد و در غذاها اسراف و پرخوری نشود، بهتر هم باشد. و اما خوب کار است دیگر و یحتمل جورهای دیگری هم شود. همین هم هست که می فرمایند که همه اش در انزوا نباشید و با یتیمان هم خوش رفتاری کنید و به مسکین هم کمک کنید و با سالمندان هم با احترام نشست و برخواست کنید. و با هم مهربان باشید و سر یک سفره بنشینید و غذا میل کنید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
اللَّـهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿١٢ سوره مبارکه الجاثیه.

قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّـهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ ﴿١٤٤ سوره مبارکه بقرة

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

شما ببینید که حرمت ماه های حرام و بیمه هایی که باید برای دیه پرداخت یک چیز است و افزایش دیه مسئله ای دیگر است که باید پی گیری کرد. از آن طرف شما هواپیماهای ماهان را دارید که بنده نمی دانم چرا همه به هواپیماهایش گیر می دهند. از آنطرف ماه مبارک رمضان را داریم و باید دید که همیشه رجب و شعبان و یک دفعه هم که رمضان است کی در چه روزی از کدام برج اتفاق می افتد و آیا ماه رویت خواهد شد یا خیر. و اما شما ببینید که گردباد شده است در خاش و سه کودکی پای دیواری گیر کرده اند و معلمی حمیدرضا گنگوزهی می آید آنها را نجات می دهد و خود جانش را به جان آفرین می سپارد. و رئیس جمهور هم از او تقدیر می فرمایند. اینها کجا و این فداکاریها که امثال حمیدرضا گنگوزهی ها می کنند کجا؟ آن موقعی که خضر می فرماید این دیوار را خراب کنیم و دوباره بسازیم و موسی علیه السلام اعتراض می کند  و بالاخره حضرت خضر می فرماید که چرا که آن گنجی که زیرش پنهان است نمایان نشود، تحمل می خواهد دیگر. خدا رحمت کند این بزرگوار عزیز را.

لَّقَدْ صَدَقَ اللَّـهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّـهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا ﴿٢٧ سوره مبارکه الفتح.

لا اله الا الله.

بعضی یحتمل این ضرب المثل را هم در این بالبشو بفرمایند که هر که بفکر خویشه کوسه بفکر ریشه.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

حیف از این مسجد که در سمنان بود. یک تفکری هست که اصلا کارش دعوا و مرافعه و حسادت است که چرا این مسجد مثلاً در سمنان است، یا چرا به این رئیس جمهور می چسبد که بگویند فلان فامیلش یهودی است یا آن دیگر رئیس جمهور اصلا خودش از بهاییها بدتر است و .... اینها را می گویند که غیبت است و غیبت هم می دانید که چقدر بد است. و اینها یحتمل جرمهای سنگینی هم داشته باشند که توهین به ارکان نظام است. و باید هم حرمت افراد را حفظ کرد و مخصوصاً در فضای مجازی و اینترنت آنطور که بنده شنیده ام که همه روسای جمهور متفق القول هم چنین فرموده اند که حرمت افراد را همه و همه را حفظ کنید در وبلاگها و کلاً سایتهای اینترنتی و فضای مجازی. و اما خوب، مگر حاسدان دست بردارند. ببینید که این اصلا ضرب المثل شده است که حیف از این مسجد که در سمنان بود. خوب، هر کسی که خیلی هم بی طرف باشد، بالاخره پیش خودش نخواهد گفت که بالاخره نکند یک چیزی هست که مردم می فرمایند حیف از این مسجد که در سمنان بود، یوسفی ماند که در زندان بود. این خوب نیست و این حرمت را حفظ نکردن است. و همین هم می شود که باعث می شود ذره هیگز را نتوان درست تشخیص داد که اگر شما یک کمی جرمش را اشتباه متوجه شوید، چه تاثیراتی می تواند در ساختار مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی و امثالهم داشته باشد. یعنی باید به آن درجه از دقت رسید که مسئله اصلا چیست؟ التفات بفرمایید!

ما از یک طرف الهیات داریم و از یک طرف دیگر ریاضی-فیزیک. و حالا مسجد سلطانی را هم داریم در سمنان که در مورد آن بعضی گفته اند حیف از این مسجد که در سمنان بود. از آن طرف شما جواهر الکلام را دارید. یعنی ما انقلابیون را داریم که اصلا انقلاب کرده ایم که به این انقلابیون برسیم همچون صاحب جواهر و نه تا یک سید فزرتی را دیدیم زودی مثل آن بچه هایی که مدتها است نان ندیده اند با تعجب و انگشت به دهان اظهار داریم نان! هر جواهری که جواهر صاحب جواهر نمی شود و هر سیدی هم که نه اینکه اصلا سید نباشد و بلکه اگر سید هم باشد که امیرالمومنین یحتمل نباشد. سید فقط امیرالمومنین و بس. پس حالا اگر حسودان گفتند حیف از این مسجد که در سمنان بود باید به سمنانیها بر بخورد یا به اهل آن مسجد بر بخورد؟ شنونده باید دانا باشد. یعنی شما بالاخره یک وقت هست که یک کالای لوکسی را دارید و می خواهد برای آن تبلیغ هم کنید. اگر این کالا خیلی م لوکس باشد، مثلاً اگر ما کوه نور را داشته باشیم، حسودان ممکن است همه بیایند بگویند که این کالا خیلی لوکس است برای شماها. بدردتان نمی خورد. اصلا شما نمی دانید با این چه بکنید. بدهید این را به من، تا راهش را یادتان بدهم. خوب، این را می گویند کوه نور. جواهر است و از این کارها را داریم. و اما جواهر الکلام را هم همه می شناند؟ همه آیا اصلا می آیند عرض کنند که این را هم بده به من؟ شماها اصلا بلد نیستید با آن چه کنید؟ خوب، ممکن است نیایند بگویند که جواهر الکالم را بده به من، برای اینکه اصلا تشخیص نمی دهد که جواهر کدام است و جواهر الکلام کدام است و اما کوه نور را خیلی هم تشخیص می دهد و حتی اگر شبیه آن را هم بسازید و بعنوان جواهر آلات لوکس بدلیجات در کوچه و بازار بفروشید یحتمل می زنید روی دست ژان وال ژان. بد است؟

پس، یک حسابی دارد اگر بیایید بگویید که ما یک کالاهای خیلی لوکسی داریم که هیچ کس دیگری ندارند و فقط ماییم که می توانیم آنها را بسازیم. یعنی از یک حد بحرانی که در کالاهای لوکس گذشتیم، کالاهای لوکس خیلی هم هواخواه خواهند داشت در صورتی که همان کالاهای لوکس را فقط ممکن است یک عده خاصی قبل از اینکه از حد بحرانی آن بگذریم، بتوانند بخرند و لا غیر. یعنی یک جاهایی دیگر شما نمی آیید دیگر بفرمایید که خانمها حجاب، آقایان حجاب. نمی آیید دیگر بفرمایید خانمها و آقایان، لطفاً بجای گوش کردن به موسیقی ذوق خود را بهتر متبلور کنید تا بلکه بتوانید به درجات بالاتری برسید. نمی ایید دیگر بفرمایید که هیچ کس نباید برود سینما و کنسرت موسیقی و بلکه همه برویم مسجد و نماز جمعه و دنبال امام زمان آنجایی که دیگر همه از شیعه و سنی دریافته اند که امام زمان؟ به به، چه جواهری است که نصیب هر کسی هم نمی شود و همه دارند برای او حتی جان هم می دهند! یعنی اول باید فرق بین الهیات و طبیعیات را دریافت و بعد در نهایت امر ما آن عزیزی را داریم که همه و همه به جهان خرم از اویند که جهان خرم از او است. یعنی آیا شما حاضرید بیایید مرسدس بنز را رها کنید، و دنبال اتوبوس و تاکسی و پراید و موتور و دوچرخه و بلکه درشکه بدوید؟ و لذا اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل، یک حسابهای دیگری هم دارند که نمی شود به این آسانیها درک کرد.

حسابش از این دست هم است که همه ایراد می کنند که این همه می فرمایید پورفسور دکتر حسابی حسابی، پس این مقالاتش کو؟ پس آندره ویل که این همه گنده اش می کنند، پس راست راستی به چی چی اش است که معروف است و مگر سرج لنگ (Serge Lang) که خیلی هم از او بیشتر نوشته است و از او هم ایراد کرده است، بهتر از او نیست؟ یا اینشتن خودش اصلا چه حسابی دارد که اینقدر گنده اش کرده اند؟ مگر اینها چه کارهای لوکسی کرده اند که ما خبر نداریم؟ لوکسی کار اصلا کجا است؟

این را ما متوجه نمی شویم الا اینکه اینطور مثال بزنیم که چرا ما در شهرهای بزرگمان می بینیم که این سوپرمارکتهای خیلی بزرگ را هم این چند سال اخیر داریم و حتی هایپراستارهایی است که دارند ساخته می شوند، ولی همینها را نباید در شهرهای کوچکتر و حتی در روستاهایمان داشته باشیم؟ مگر روستاییان ما چه گناهی کرده اند که نباید هایپراستار و پالادیویم و مراکز تجاری خیلی خیلی لوکس داشته باشند؟ چی کم دارند؟ مسجد ندارند؟ کشاورزیشان خوب نیست؟ دامداری بلد نیستند؟ یا فرقی است بالاخره بین محمود احمدی و محمود احمدی نژاد که یکی در روستایش مانده و دیگری به شهر آمده است؟ یا فرقی است بین مجمود احمدی نژاد و حسن روحانی که هر دو هم رئیس جمهور شده اند ولی اولی روحانی نیست یعنی عمامه نمی گذارد و دومی عمامه میگذارد و شیخ روحانی است.

و اما بالاخره وقتی ما یک چیز لوکسی مثل برق نصیبمان شد، باید آنرا درست مصرفش کنیم و الا همین را نیز از دست می دهیم. حالا برق نباشد و نفت باشد یا دلار باشد. این است که اقتصاد مقاومتی در مبنای اقدام و عمل یک وقت دیدید منجر به نظریه های کنترویچ و ویلانی و خمینه های ریمانی و ترابری کالاهای لوکس و حتی غیر لوکس هم شد. یعنی چه؟ یعنی اینکه حالا ما ترابری کالاها را داریم. و اما ذرات بنیادی متناظر آنها و مدل استانداردی که یک هندسه ناجابجایی متناظر آن را نیز ارائه دهد کدام است و ذره هیگز متناظر آن چه جرمی باید داشته باشد؟ و کجاها است که تقارنها از ماتریسهای یگانی خاص دو در دو به ماتریسهای خاص یکتایی الکتروضعیف می انجامد و ما نظریه های لپتونی و نیترونویی و اله کلنگی و غیره می توانیم داشته باشیم که اگر مثلاً ابرتقارنی انجام پذیرفت که از ماتریسهای یگانی دو در دو به ماتریسهای یکتایی تنزل یافتیم دیگر کالاهای لوکسمان هم به بدلیجات تنزل یافته است؟ یا برعکس است؟! اگر فقط الکترون داشتیم چه می شود و اگر میونها و تاوانها هم وارد شدند چه کنیم؟ و اگر اله کلنگی شد چه شود و اگر مزه ها به سمت بی نهایت میل کردند چه کنیم و همدیسی چطور می شود و ام-اس-اس-ام های مختلف را چه کنیم؟ و وجه اشتراکات اینها کدامند ....

التفات می فرمایید که خیلیها که بدتر از این بنده حقیر در کارشان خبره نیستند و به آن سطوح جواهر الکلامی فقهی مسائل هر چند که در سطوح ریاضی-فیزیک یا حتی تجاری و اجتماعی خاص خود هستند، نرسیده اند. شدیداً بنظر برسد که جا مانده اند و دیگر برجام دو و سه و اینها نخواهیم داشت. و اما دلیلش این است که خیلیها در حقیقت دویده اند دنبال کالاهای لوکستری که قبلاً بحثش رفت و کاری ندارند که آیا دامبلدور است که مدیر مدرسه هری پاتر است یا اینکه چطور کفشهایش جلویش جفت می شوند و اینها را دیگر ول کرده اند و کاری ندارند که زندان کجا است و مسجد کجا، و فقط کربلا و  ای قلم سوزلرنده اثر یخ آشنادین منه بیر خبر یخ. 

البته اینها همه یک طرف و این هم که چه کیفی دارد حفظ کردن قرآن و اینکه آزر کدام است و ابی لهب کدام است و تفاسیر آنها کدام است و یک ایه از قرآن را حفظ کردن چه لطفی دارد و حدیث خواندن کدام است و فقه من لا یحضره الفقیه و کافی و التهذیب و الاستبصار و الشرایع علامه حلی و جواهر الکلام و  شرح لمعه و منیة المرید و .... تمامی ندارد این جواهرات که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را می نمایند و همینطوری ادامه دارند و مشتقات مختلفه هندسه دیفرانسیل و نسبیت عام و هندسه ناجابجایی و اعداد اول دوقلو و مقاله ایتانگ ژانگ و تریس آرتور-سلبرگ و لم بنیادی و اشتوکاها و هندسه جبری و نظریه اعداد جبری. و همه اینها را ما از الغدیر داریم. یعنی دامبلدور مدیر مدرسه هری پاتر یک چیز است و از آن طرف شاهنامه فردوسی هم چیز دیگری است که می فرماید  فریدون قلمروش را به پسرانش ایرج و سلم و تور چه کشورهایی را داد و از آن طرف هم ماهابهاراتا و دیگر پوراناها و داستانها را از باستان داریم. و الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. یعنی فرد فرد افراد اجتماع را اسلام اهمیت می دهد و می سازد چه اصحاب صفه و چه ائمه اطهار را که امام خمینی و همه ما بدانها مفتخریم.  

اللَّـهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿٤٢ سوره مبارکه زمر

 

و اذ قال ابراهیم لابیه آزر اتتخذ اصناماً آلهةً انی اراک و قومک فی ضلالٍ مبین. سوره مبارکه الانعام.

 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢ سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥ سوره مبارکه مسد.

 

برقمان رفت و هر چی وایسادیم برگردد دیدیدم نیامد و حوصله همه را سر برد و گفتیم بیایم چمران. و بنده حقیر آمدم مجتمع ورزشی تفریحی چمران بنویسم. مسئله این است که ما حتی بین انبیاء اولوا العظم نیز نمی توانیم قیاس کنیم که معصومند و چه رسد به اینکه بین آنها و افراد جامعه بخواهیم قیاس کنیم. البته بعضی فلاسفه هستند که این کار را می کنند و یحتمل فرق بین فلاسفه و حکمای الهی همینجا است که هر چیزی را نمی توانند با هر چیز دیگری قیاس کنند و الا نمی فهمیم چرا ملة ابراهیم حنیفا. خلاصه خیلی حرف داشتم بزنم ولی باشد برای بعد. می ترسم زیاد که اینجا بنشینم یه هو ماوسم شروع کند به حرکتهایی از روی طغیان همانطور که داستان شبکه است و سرور بخواهد یک چیزهایی نشانم دهد! هری پاتر که فقط بلد نیست کفشهای مدیر مدرسه اش جلویش جفت شود. خیلی کارها یاد می گیرند. حالا بگو ذره هیگز چطور می شود اگر یه قدری جرمش بالا پایین شود؟ همه می فرمایند به ما چه؟! لااله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

"یا مهدی عجل علی ظهورک،" بچه های دبستان همسایه مان همین الانی همه با هم در حیاط مدرسه این عبارت را با صدای بلندی نزدیک به فریاد از خود صادر کردند! در مورد حکم خرید و فروش آلات موسیقی کنجکاو بودم. سایت نمایندگی مقام معظم رهبری در امور دانشجویان، معاونت آموزشی و پژوهشی استادان و دروس معارف اسلامی می فرماید:

حکم خرید و فروش آلات موسیقى چیست؟

همه مراجع (به جز بهجت و صافى): اگر از آلاتى است که به لهو و حرام اختصاص دارد، خرید و فروش آن جایز نیست ولى اگر از آلات مشترک باشد معامله آن اشکال ندارد. امام، استفتاءات، ج 2، (مکاسب محرمه)، س 25؛ خامنه‏اى، اجوبةالاستفتاءات، س 1149 و 1164؛ فاضل، جامع‏المسائل، ج 1، س 992؛ توضیح المسائل مراجع، م 2067؛ تبریزى، صراط النجاة، ج 1، س 1023؛ استفتاءات، س 1063؛ وحید، منهاج الصالحین، ج 3 م 8؛ مکارم، استفتاءات، ج 2، س 707؛ سیستانى، سایت، (موسیقى)؛ دفتر: نورى.
آیات عظام بهجت و صافى: خرید و فروش آن جایز نیست. صافى، جامع الاحکام، ج 1، س 996 و 1020 و 1018؛ بهجت، توضیح المسائل، م 1624؛ وسیلةالنجاة، ج 1، م 1441 و 1442؛ دفتر: استفتاءات. (احکام موسیقی، سید مجتبی حسینی، کد: 50/500022)

http://www.ahkam.porsemani.ir/content/%D8%AE%D8%B1%D9%8A%D8%AF-%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A2%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%8A%D9%82%D9%8A

همانطور که ملاحظه می کنید، آدرس سایت مربوطه طوری است که نشان از این موضوع دارد که مطلبی جستجو شده است و نتیجه جستجو را نشان می دهد و لذا مملو از علامات درصدی و حروف و اعداد است! راستش بنده سعی کردم ببینم خودم می توانم از فهرست احکامی که داده شده، این حکم راجع به خرید و فروش آلات موسیقی را پیدا کنم؟ و راستش را بخواهید نتوانستم که نتوانستم. یعنی تا حد زیادی هم رفته بودم سر کار!

حالا کاری هم نداریم. دنبال آن آلت موسیقی هندی که اسمش را بلد نبودم هم می گشتم و پیدایش کردم که اسم انگلیسی اش هارمونیوم هندی است و یحتمل ما به فارسی چیز دیگری بدان خطاب کنیم! بگذارید ببینم:

"هارمونیوم، همان، ارگ هندی است که  سیستم آن بادی می باشد و اولین بار توسط مبلغین مسیحی انگلیسی به هندوستان وارد شد و بعد ها عضو ثابت و سالم ارکستر کلاسیک هندی شد و در افغانستان نیز هم اکنون به عنوان عضو ثابت و  ژنراتور موسیقی افغان است."

http://www.yjc.ir/fa/news/4101871/%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%88%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF


و همانطور که ملاحظه می فرمایید، ما اینجا با هیچ مسئله ای از نوع سوپرمنی طرف نیستیم و فقط آیا بتوان گفت که با یک پدیدارشناسی و فنومنولوژی طرفیم که آیا فلسفی باشد و نه فیزیکی یا موسیقایی. این پدیدار شناسی وقتی روشنتر می شود که آن ذوق به نواختن الات موسیقی در شخص باید اول متبلور شود تا بتواند سازی را بنوازد و از جمله اینکه بخواهد بدتر از این حقیر سه تار خود را بنوازد و یکی مثلاً با تعجب بگوید که مثل اینکه زدها! یا دیگری بگوید تو را به آن که دوست داری دیگر نزن!!! یعنی نواختن هم داریم تا نواختن موسیقی. یعنی گذشته از اینکه کسی باید آموزش و تعلیم صحیحی را کسب کند تا بتواند موسیقی را درست بنوازد و بلکه روی سازهای مختلف بتواند کار کند، او همچنین باید واقعاً یک استعدادی هم داشته باشد تا بتواند موسیقی را در کمال آن بنوازد و بلکه با گروهی به اجرا درآورد.

و اما این مسئله جای بررسی بسیار بیشتری دارد که مراجع تقلیدی همچون آیات عظمی صافی و بهجت می فرمایند که خرید و فروش آلات موسیقی نیز جایز نیست. حالا اگر بنده یک ساز موسیقی هم داشته باشم، این را باید انداخت دور و نمی شود فروخت؟ البته این فرع به مسئله است. مسئله اینجا چیز دیگری است. مسئله بلکه این است که آیا همه جایزیم که اگر آن استعداد موسیقایی را برای کامل نواختن سازی نداشتیم، باز هم سعی کنیم که آن را بنوازیم یا اینکه بهتر است که بالکل آنرا کنار گذاشته و فراموشش کنیم؟ این بنظر این حقیر به خودی خود یک مسئله مهمی است که به عنوان مثال برای سازهای موسیقایی که خرید و فروش آنها را بعضی مراجع تقلید دامت ظلهم و برکاتهم جایز تشخیص هم نداده اند.

و اما ابزارآلات دیگری مثل ابزارهای نجومی و از جمله تلسکوپها و آشکارکننده ها و شتابدهنده ها را هم داریم که استعدادهای خاص ملی و بین المللی خود را می طلبند. و از لحاظ فلسفی و حکمت وجه اشتراکاتی هست بین استعدادهایی که یحتمل آیا به موسیقی و خلاقیتهای مربوط بدان بپردازند و خلاقیتهایی که به نجوم و ریاضی-فیزیک بپردازند. البته کسی یحتمل هم در این دور دورها گیر کند و ماورای آن نرود و بلکه هیچ گاه تمایلی حس نکند که باید به الهیات هم پرداخت. و سر قضیه که چرا اصلا باید حکمی داشت که مرجع عظمای تقلیدی از مراجع عظام تقلید خرید و فروش آلات موسیقی را جایز نداند یحتمل همین باشد. یحتمل هم این نیست!  این را هم ما اینجا واردش نمی نخواهیم شویم و بدان نخواهیم پرداخت و بلکه به مقوله پدیدارشناسی از نوع دیگری می خواهیم بپردازیم و کاری هم نداریم که چه شد که یک مرتبه ارمنستان و جمهوری آذربایجان در غره باغ یک مرتبه درگیر شدند. و اتفاقاً بنده شنیده ام که بی بی سی فارسی هم یک تحلیل مهمی داده است بر حسب ذرات هیگز که نه ولی خوب. و اما حالا نمی گوید که چرا نباید برجها را همینطوری بی خودی زد خراب کرد چرا که ما دستمان به برجهای نجومی نمی رسد و یحتمل هم برجهای بزرگ و کوچک دیگر را هم درست تشخیص نمی دهیم و فرق بین برج و ماه را هم چندان نمی دانیم. بالاخهر مثل این می ماند که جنینی در رحم مادر دارد پرورانده می شود و این جنین همینطوری برج بعد از برج رشد کند و اگر ولش کنی هیچ گاه در مادر دچار هیچ دردی نکند که آقا بالاخره نمی خواهی وارد این دنیا شوی از آن حالت جنینی ات؟ پس حالا دیگر کی؟ موقعش نرسیده است؟ اینها یک چیزهایی است که هر کسی نباید این مسائل را زیر سوال ببرد. مسائلی است بسیار دقیق و قابل تامل که چطور می شود همینطوری برج بعد از برج و ماه و بعد از ماه بگذرد و نه در مادر و نه در جنین این عارضه رخ ندهد که زایمانی هم در کار است. سر زایمان اصلا در چیست؟ یحتمل این سر غیر از سر زایش و سر بسته شدن نطفه است! همانطور که یک بنده خدایی هم یحتمل از لحاظ حکمت و فلسفه خیلی زاینده و خلاق باشد، ولی اصلا و ابدا در شب زفافش هم بغیر از مطالعه و درس و بحث فکر نکند و یک وقت دیدید شب را روز کرد و خانم والده مانده است که آقا داماد پس چه شد انطور که غلط نکنم مثلاً در مورد مرحوم شیخ مازندرانی شاگرد و داماد علامه مجلسی می فرمایند. بگذریم!


مسئله پدیدارشناسی ما که به سوپرمنی هم کاری ندارد این است که بنده اتفاقاً یکی از همسایگان را دیروز دیدم که امسال به حج رفته بود. خلاصه از او خیلی سوالات مختلفی راجع به حج پرسیدم و یکی از سوالات مربوط به ازدهام بود و اینکه بالاخره با این ازدهامها چطور رفتار کرده است. او برای اینکه به این بنده حقیر نشان دهد که ازدهامها چطور بوده است، سعی کرد بطور عینی آن را نشان دهد و این کار را کرد. و حالا بنده هم همینطوری مانده بودم که لازم نیست که عیناً آنرا نشان دهی و می توانستی بلکه آنرا شرح هم دهی، ولی خوب وقتی عیناً نشان داده شود، مسئله بهتر درک می شود هر چند که فقط سعی شود که شمه ای از ماجرا را به سائل منتقل کنیم. و لذا خود این مسئله نیز هنوز مسئله پدیدارشناسی را منتقل نمی کند که ما در ذهن داریم. مسئله بلکه این است که همین موضوع را هم در نظر بگیرید که در برنامه رادیویی بعد از اخبار ساعت 8 پیک بامدادی داشت از عرفان حلقه (یا کیهانی؟) می گفت که چه کارهای عجیب و غریبی را می کنند و چه ادعاهایی دارند و حتی چه تجاوزها که به شاگردان خود نکرده اند و اینها همه به اسم انرژی درمانی و امثالهم. بنده این را هم کاری ندارم و بلکه منظورم به وجه اشتراکاتی است که بین ابزارهای نه فقط موسیقی مجاز و غیر مجاز می تواند رخ دهد که کجاها یحتمل اینها با هم تلاقی و ملاقات می توانند کنند. و حالا رئیس مدرسه هری پاتر چطور آیا کفشهایش هیچ گاه جلوی پایش جفت می شود یا نمی شود یک چیزی است که فرع به مسئله است. مسئله دیگر یک مسئله ای است که برای درمان سرطان می تواند منجر به شیمی درمانی و داروهای نایابی هم بیانجامند که همه داروخانه ها هم ندارند و یحتمل باید رفت هلال احمر یا 13 آبان برای تهیه آنها و بهتر همان که به عرفانهای حلقه و کیهانی کسی رجوع نکند و مسائل را تا این حدود تنزل ندهد. البته باز گاهی اوقات یک مطالبی را در رنگارنگ می خوانید که در وقایع تهرانیه در مترو برداشته اید که غیرقابل گذشت است و از قبیل چرند و پرند مرحوم دهخدا هم نیست هر چند که عکس بزرگی هم نشان می دهد که فرضاً شخصی روی زمین پت و پهن شده است و صندلی ای که مخصوص پشت میز نشینها است پشت سر او است کانه او از فرت روز طبیعت (یعنی همان سیزده بدر خودمان) و دیگر تعطیلیهای نوروزی اینچنین از پا درآمده است و در جنجالی که او آیا می بایست روز 14 سر کار برود یا خیر ولو شده! و اما مسئله رنگارنگ اینکه عیناً اولین مطلب آنرا که همان مطب تیتر هم هست بنده اینجا از ارژنگ حاتمی می اورم:

"سوزش معده یا آلزایمر؟

دو راهی های تاثیرگذار و مهم زندگی کم نبودند، اخیراً یک دوراهی دیگر هم به آن افزوده شده است. محققان گفته اند: " مصرف داروهای سوزش معده با ریسک ابتلا به زوال عقل همراه است." حالا اگر شما باشید کدام را انتخاب می کنید؟ سورش معده یا آلزامیر؟ مورد داشته ایم در این دوراهی سرنوشت ساز، چون تحمل سوزش معده را نداشت، خوردن دارو را انتخاب کرد، حالا هم آلزایمر گرفته و الان یادش می رود داروی معده اش را بخورد؛ یعنی هم آلزایمر گرفته و هم معده اش می سوزد." 

خوب، یواش یواش مثل اینکه دارد مسئله پدیدارشناسی ما که یحتمل بعضی ایراد هم کنند که ملغمه ای است از انواع و اقسام پدیدارشناسیهای دیگر کوچک و بزرگ، روشنتر هم شوند. و آن اینکه چند وقت پیشها اتفاقاً داشتم در همسایگی قدم می زدم که عابر پیاده ای از این حقیر آدرس دوراهی قلهک را پرسید. و در موردی دیگر اتفاقاً نرسیده به دوراهی قلهک بود که فردی که از پشت می آمد به این حقیر نزدیک شد و از آشغال ریختن خانم شیکی در جوی آب شکایت می کرد که چرا این نهایت بی فرهنگیها را ما باید داشته باشیم؟ و سر صحبت تا بیمارستانی (که حالا اسمش را کاری نداریم) و ایشان می فرمود که دارد به عیادت مریضی که مشکلش هم سرطان است، باز شد. ایشان می فرمودند که اگر او در اروپا بود همانطور که بوده است، این داروهایی را که در دست داشت را برایش می آوردند و در خانه تحویل او می دادند و نه آنطور که او مجبور است برود از کجا و کجا آیا بتواند تهیه کند. و اما یک حرفی هم زد ایشان که بسیار قابل تامل است و از آن اشتراکاتی است که فقط از این نوع نیست که بفرمایند مثلاً قرص سیر هم درآمده است و می توان آنرا از داروخانه تهیه کرد. یعنی لغت سیر هم به معنی گیاهی است که از آن این قرص سیر می تواند تهیه شود و هم به معنی سیر شدن است که ممکن است از فرط بیش از حد پرخوری کردن هم اتفاق بیافتد و بنده خدایی فاضله را نیز باعث شود که همچین باندازه یک فضله ای چاقتر شود. حالا کاری نداریم به مسئل سیر، مسئله ای که ایشان فرمودند و بعداً بنده هم دیدم که در بعضی روزنامه ها از زبان بعضی اصلاحطلبان هم مطرح شده است این است که چرا ما اصلا ماه ها و برجهای عربی و ایرانی را در تقوم نگهدای می کنیم و حالا کاری هم نداریم که چرا اصلا ما ماه های مسیحی را هم در تقویم می آوریم. و البته مسئله ماه های عربی مثل ماه مبارک رمضان که معلوم است چرا اینقدر مهم است و چرا مهم است که ماه رویت شود تا حلول ماه مبارک رمضان معین شود. و اما ماه و برج و فهم اینکه اینها چه تفاوتهایی با هم می توانند داشته باشند و اینکه اصلا از لحاظ نجومی تعداد روزهایی که در یک ماه می گنجند و تعداد روزهای برجهای خورشیدی چطور می شوند، اینها حسابهای خود را هم دارند که با ابزارهای نجومی و غیر نجومی خاص خود باید پیگیری شوند. و حالا در این میان اینکه بر حسب نظریه روانشناسی فروید کسی همه چیز را هم بر حسب سکس مسئله را تجزیه و تحلیل کند نیز ابزار و آلات خود را می طلبد که یحتمل هم بتوان عرض کرد که بعضی اینها را تبدیل به بتهایی برای پرستش خود نیز می کنند. و اما مسئله مهمتر اینکه تناوب برجها و ماه ها چه تاثیرات و زایشها و مردنهایی را در اشخاص حتی از لحاظات ژنتیکی یحتمل ایجاد می کنند که به بازها و آمینواسیدها در دی ان آ نیز مربوط است! التفات بفرمایید که تکرار ماه ها می توانند ایجاد یک برج عاجی در شخص نماید که او را کاملا از واقعیات ایزوله هم کنند. و اما تغذیه روزانه نیز می تواند یک رشدی را در فرد ایجاد کند که موجب برجی شود که او را از لحاظ الهی از زمین بلند کرده و به عرش نزدیک و نزدیکتر هم نماید. مثلاً همین آلزایمر و سوزش معده را در نظر بگیرید که در طول تغییر فصلها می تواند دچار تناوبهایی هم شود که گاهی التیام بخش باشد و گاهی تغییر فصل آنرا تشدید کند. و اما فراموشی قضیه از آنجا نشات می گیرد که تناوب بازها و آمینواسیدها و ویتامینها خیلی هم دلبخواهی نیست که بتوان در طول ماه ها، یک برجی را تولید کرد که منجر به اختلالات از نوع آنفولانزا و سینوزیت و پولیپ بینی و بلکه انواع و اقسام سرطانها و بلکه همان زوال عقل تدریجی نیز نشوند. مسئله یحتمل باید راه کارهایی داشته باشد که عقیم و ابتر هم نباشد و بلکه خاصیت درمانی هم داشته باشد و از نوع عرفانهای کاذب و کلاشی و جادو و جنبل هم نباشد. و شخص را از رفتن نزد عطاری و دکتر و دوا و درمان هم باز ندارد و بلکه به آب درمانی هم اکتفا نکند. البته اینکه افراد جامعه را چطور می توان ترغیب کرد که به نیازمندان بیشتر بپردازند و یتیمان را دریابند و به سالمندان و کودکان قبل از اینکه به مشکلات حاد یا مزمن مبتلا شوند بهتر بپردازند، این افراد اول باید اول این احساس در آنها بهتر تداعی شده باشد که ما خود از لحاظ فردی و اجتماعی خوب تامین شده ایم به اندازه کافی که حالا بیاییم به این افراد دیگر نیازمند معلول و سالمند و یتیم و فقیر و در راه مانده و امثالهم بپردازیم. و لذا اینکه کسی چطور به دیار باقی می پیوندد خدا رحمت کند آیت الله دستغیب را، اینطور نیست که در رختخواب مردن بهترین نوع رفتن باشد آنطور که دیگر شخص رو به موت محتضر حتی نداند چطور است که نفسش دیگر آنطور که باید تناوباً بالا نمی آید. اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، اللهم اغن کل فقیر، اللهم اشبع کل جائر، اللهم دین دین کل مدین، اللهم اصلح کل فساد من امور المسلمین. اللهم اشف کل مریض. البته این میان یک اشتراکاتی هم هست با یک پسری که اسمش یحتمل بابک هم باشد که آیا او پذرش بهایی بوده یا مادرش آنطور که بنده این بنده خدا را از سالها پیش می شناختم و و یحتمل قریب بیش از 30 سال است که او را ندیده ام و حتی روحم هم خبردار نبوده که چنین باشد و یک روز که در رستورانی اخیراً با خانم و بچه ها نشسته بودیم چنین عنوان شد از زبان اشخاصی مسنی که در میز بغلی نشسته بودند آنطور که او را داشتند به اسم خطاب می کردند که این بابک چنین و چنان است! مریضی استاندارد را می خواهم عرض کنم.

و حالا کسی این میان بخواهد اقتصاد مقاومتی خود را طوری تقویت کند که به قیمت خرید مغازه در بازار حضرتی بیانجامد، شما ببینید مسئله کدام می شود؟ یعنی اگر بخواهی بروی مغازه ای در بازار حضرتی بخری، یحتمل کمتر از متری 200 تومن نیابی. و اگر بخواهی مغازه ای را بفروشی، یک مرتبه یحتمل آنرا همه تا حدود متری 30 تومن هم تنزل بدهند و گیر یک سیاه بازی آنچنانی بیافتی که آن سرش ناپیدا. آقا اصلا در این میان فهم مسائل پدیدارشناسی مختلف ریز و کلان مدل استاندارد فیزیک کدام است و ذره هیگز کدام و لپتونها و کوارکها و بوزونها کدامند؟ البه مسئله را از لحاظات اقتصاد مقاومتی علمی که بر حسب بهینه سازی خمهای خمینه های ریمانی و امثالهم باشند در نظر گرفتن داستانی دیگر باید داشته باشد. مسئله فقط این نیست که شما یک حبه قندی یا فرصی را می اندازید بالا و یک مرتبه خداحافظ شما. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. البته بنده حقیر عرض کنم که یک حالات سوپرمنی را بنده در نوشتن در وبلاگ مشاهده می کنم که امیدوارم خیلی جدی نباشد همانطور که قبلاً هم بدانها اشاره شده اند. یعنی انسان به شک می افتد که بلکه دیگر ننویسی بهتر باشد با این اوضاع و احوالهای سوپرمنی! و اما خوب، اینی است که هست! مسئله این است که چطور زودتر نظریه حمیدی-مجیدی را تکمیل کرده و همه مسائل آنرا مورد بررسی قرار داده و قضایا را تمام کنیم لااقل در حدی که بتوان درست نظریه را تبیین کرده و شروع به کار جدی کرد! و حالا خوب، موانع هم از این نوع نباید باشد هر چند که نمی توان هم گفت که فیلمهای سوپرمنی و هری پاتری هم نباید داشته باشیم که همراه با کارهای عجیب و غریب است و از جمله اینکه ببینیم کفشهای رئیس مدرسه هری پاتر جلوی پاهایش همیشه جفت می شوند و هر وقت گربه می خواهد از روی دیوار بپرد پایین نمی داند از کدام طرف باید بپرد و بر سر دوراهی گیر می کند و همیشه وسط زمین و آسمان معلق یحتمل بماند و توهم شما را بردارد که من هم می خواهم از این کارها کنم! هر چیزی که در توهمات و تخیلات و داستانهای مختلف محقق شد، معنی اش این نیست که به واقعیت خواهد پیوست. و اما خوب، حالا الکترونها و میونها و تاوانها و نوترینوهای آنها را داریم و حالا می خواهیم مونوپلهای متناظر این لپتونها را حساب کنیم و بعد دوقطبیها و بلکه چهارقطبیها و .... اینها حسابهای دیگری دارند که در مدل استاندارد فیزیک و ماورای آن آمده است و بررسی می شوند.

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٢٩ سوره مبارکه فتح


"... و اختلاف در آن است که این کس محمد پسر حسن عسکری است یا نه؟

جمعى مى‌گویند که: این کس او نیست زیرا که ثابت نشده که حسن عسکری را پسرى بوده، و آنچه مى‌گویند: او را پسرى بوده اخبار بعضى مردم است، و به مجرد خبرى که آن مشهور و مستفاض نباشد پس ثابت نمى‌شود، خصوصا نسبى چنین بزرگ، و آن را مدار اعتقاد نتوان ساخت، و بر تقدیر آنکه ثابت باشد که او را پسرى بوده، هرگز اثرى از او ظاهر نشده، و کسى او را ندیده و در مسند امامت متمکن نشد، بر تقدیر آنکه او را دیدند و امام شد وفات شد، و به غایت مستبعد است که کسى مدت قریب به هفتصد سال در حیات باشد و هیچ اثر از او پیدا نشود و با وجود این جمعى اعتقاد کنند که او هست و بالفعل امام است و مردم در عهد امامت اویند، و او لطف حق تعالى است نسبت با مردم و حال آنکه لطف، آن است که موجب تقرب بندگان شود به طاعت نزدیک کرده‌اند، و چگونه امام و خلیفه باشد کسى که اصلا ظاهر نیست و اثر عدل او به مردم نمى‌رسد...." (احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری، آیت الله العظمی مرعشی، جلد 29، صص 646-647) http://lib.eshia.ir/10271/29/646


مسئله محلی و جهانی مثلاً در مورد ذره هیگز وقتی است که بخواهیم ببینیم جرم ذره هیگز چقدر است و چطور با دیگر ذرات واکنش می کند و ناورداهای واکنشها و ذرات کدامند. و خوب، برای این کار شما ابزارآلاتی را احتیاج دارید از تلسکوپهای مختلف عظیم الجثه تا آشکارکننده ها تا شتابدهنده های ملی و فراملی و جهانی. یعنی مسائلی داریم هم در سطوح خیلی ریز کوانتمی و هم در سطوح خیلی عظیم نجومی که باید با انواع و اقسام ابزارآلات مختلف با هم جمع کرد. و همه اینها برای این است که ذره هیگز را بهتر بشناسیم که در مدل استاندارد فیزیک چه نقشی دارد. و حالا این مقاله اطلس را در نظر بگیرید:

http://arxiv.org/pdf/1602.04516v1.pdf

که مقاله ای است در مورد ذره هیگز و ناوردایی تقارن CP در رابطه با مدل استاندارد فیزیک و واپاشیهای پرتون-پرتون. از آن طرف هم ما مقاله فرزان-بختی را داریم در مورد همین تخلف از تقارن CP در نوترینوها:

http://arxiv.org/abs/1602.07099

و اما ما همینطور هم مقاله کوجی هاشیموتو را نیز داریم:

http://arxiv.org/abs/1509.04676

که مربوط است به عایقهای توپولوژیکی و ساختار باندی الکترونی و غیره. مسئله این است که آیا بین این سه مقاله را می توان جمع کرد و ربط آنرا به نظریه لیوویل و ریسمانها نیز درک کرد. برای شروع خوب است که بجای اینکه فقط الکترونها را در نظر آوریم، مقالات دیگر را به مقاله هاشیموتو طوری کاربردی میتوان کرد که میونها و تاوانها علاوه بر الکترونها و نوترینوهای آنها نیز وارد مسئله شده و لذا بتوان ذره هیگز و واپاشی آن به ذراتی مثل دو تا تاوان را لحاظ کرد و اندازه تخلف از تقارن CP را نیز اندازه گرفت؟ همانطور که مستحضرید این کار در صورتی که غیرممکن نباشد و موانع موجود آن بررسی شود و متوجه شویم که با فواصل و گپها و سلسله مراتبها و غیره چه نقوشی را دارند، آنگاه یحتمل موافق باشید که کمی کار و حوصله خواهد برد تا مقاله مورد نظر را درست در بیاوریم حتی قبل از اینکه بخواهیم در عمل نیز آنرا مورد آزمایشهای مختلف قرار دهیم!....


هی بنده عرضم این باشد که نظریه حمیدی-مجیدی، هی شما بفرمایید خیر. خوب نه! هی بنده عرضم این باشد که ریاضی-فیزیک، شما بفرمایید خیر. هی بنده عرضم این باشد که الهیات، شما بفرمایید خیر. هی بنده عرضم این باشد که خدا، پیغمبر، قزآن، تفسیر، فقه، اصول فقه، حدیث، معقول و منقول، .... اصلا بفرمایید این مقاله دارد چه می گوید ببینیم که یک مقاله خیلی جدیدی هم نیست:

http://arxiv.org/abs/1207.1132

یا این یکی که جدیدتر هم هست:

http://arxiv.org/abs/1207.1132

یا همین مقاله قدیمیتر اردلان-علی محمدی

arXiv:hep-th/9304024v2  8 Apr 1993

چه دارد می فرماید که در این رابطه و در رابطه با نظریه لیوویل که مقالات فراوانی هم در این زمینه درآمده است و از جمله این کارهای زامالادچیکوفها و کارهای ویتن و دیگران و از جمله کارهایی که کارهای ویتن به عنوان مرجع ارائه می دهند:

arXiv:hep-th/9506136v2  25 Jun 1995

و بلکه توانستیم اینها را به نظریه شتوکاهای لارنت و وینسنت لافورگ نیز ربط دهیم. و بالاخره در نهایت بلکه ربط همه اینها را با نظریه حمیدی-مجیدی بهتر دریافتیم. یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. کلنا عباسک یا سیده زینب. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

راستش بنده حقیر داشتم یک چیزی را بعد از اینکه  مطلب این صفحه از سایت 

http://www.krishna.com/jaya-radha-madhava

را کپی پیست می کردم می نوشتم راجع به آهنگی که گفته بودم در نظر قبل که می فرماید جایا رادها مادهاوا که نوشته و عکسش هم همه و همه با هم آمده بود!، و یک مرتبه یک مقداری که آن سایت را داشتم  زیر و رو می کردم یک مرتبه دیدم که نه تنها علامت فیلتری پیوندها آمد که هیچ و بلکه نوشته و همه چیز نیز پاک شد چرا که نمی دانم چطور باعث شد که صفحه بلاگ این حقیر نیز ریلود شد! خوب، یحتمل از یک دیدگاه هایی هم خیلی هم قابل فهم است! و اما مسئله این است که سوپرمنی را می خواهم عرض کنمها که کجا است! راستی این سوپرمنی کجا است و بیماری استاندارد کجا است و مرز بین اینها کجا است؟! این هم اتفاقاً خودش یک سوال خیلی خوبی است. حالا کاری هم نداریم، و اما یک مسئله ای هست که می فرماید آقایان خانمها توجه بفرمایید که حضرت آدم که بود. چطور یا حمید بحق محمد را خدا به حضرت آدم آموخت، چطور همه فرشته ها به او سجده کردند، .... و اما خوب، آیا این چیزی که دارد پرابهوپادا هم می فرمایند در آن سیستم آموزشی که دارند که مرجع تفلیدی پیدا کنید و او همان حکم خدا را برای شما داشته باشد و حتی به او سجده کنید و حرفهای او را هم بیاموزید و بالاخره سیستم آموزشی دینی ما بهکتیودانتاها این است. آیا اینکه او می گوید کریشنا خدا است شرک نیست و خیلی از افراد را که دنبال او راه می افتند را گمراه نخواهد کرد برای اینکه همه دنیا که سیستم آموزشیشان همان سیستم هندی بهکتیودنتایی نیست و بالاخره آیا اینها همه به انواع و اقسام فرقه گرایی در ادیان تشویق نخواهد کرد آنجا که می فرماید قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. (این را بعداً اضافه کرده ام که بنده این بهکتیوینودا سوامی را می دانم که استاد استاد استاد ابه چرنده بهکتیودنتا سوامی  پرابهوپاد است و یکی دیگر از استادانش هم ساراسواته دوا است که یکی از فرزندان همین بهکتیوینودای قاضی هم هست و هم او این شعر را مزنه سروده است و پرابهوپاد دارد به انگلیسی شرحش می کند.  و اما خیلیها این مسئله ) یعنی یک کسی هم ممکن است بیاید اعلام کند که نخیر من هم انا الحق و انا المهدی و .... یا حتی یک بنده خدایی هم یحتمل بیاید اعلام کند انا سوپرمن و اصلا به تو چه؟ حالا هی بگو، آقا مرجع تقلیدی داریم، قرآنی داریم، کتب اربعه ای داریم، شریعتی داریم، فقهی داریم، جواهر الکلامی داریم، مکاسب شیخ انصاری داریم، کفایه ای داریم، تحریر الوسیله ای داریم، احقاق الحقی داریم، شرح لمعه ای داریم، و خیلی چیزهای دیگری هم داریم و باز دیگر در زمینه هندسه و ریاضی فیزیک چه داریم؟ عرض شود که نظریه نسبیت عام را داریم، هندسه دیفرانسیل متناظر آن را داریم، هندسه ناجابجایی را داریم، مدل استاندارد فیزیک را داریم، نظریات ریسمان و ام و خیلی چیزهای دیگری را داریم. و حالا وسایل و ابزارهایی را که در آشکارسازها و آزمایشگاه ها و شتاب دهنده ها و همه و همه داریم را حساب کنید! چقدر زحمت کشیده اند این بنده خداهایی که تا اینجا رسانده اند بشریت و فیزیک هسته ای و پزشکی و همه و همه را؟! التفات می فرمایید؟ باز می گویی الا و لله کریشنا همان حضرت آدم است و حضرت آدم هم همان است که بفرمایید اللهم بحجتک المهدی و حضرت مسیح هم خواهند آمد به نماز و با امام زمان تعارفات خواهند کرد که شما بفرما و شما بفرما و بالاخره حضرت عیسی به امام زمان اقتدا خواهند کرد؟ بنده عرضم این است که صد در صد که ما در مدل استاندارد اقل کم گروه های یگانی خاص 2 در 2 و 3 در 3 و گروه یگانی یک بعدی را داریم و مذاکرات سیاسی هسته ای 5+1 را همه و همه را داریم و همینطور هم اقتصاد مقاومتی را داریم. و اما خوب، اینجاه در این بینابینهاا یک گپهایی و فواصلی هم داریم یا نداریم؟ خدا آخر و عاقبت همه ما را بقول آقای حیدری خودمان بخیر کند که می فرمایند یکی از بهترین دعاها است. همانطور که در نفخات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار آمده است: ان الحسین مصباح الهدی و سفیة النجاة. البته یحتمل قول آقای حیدرقلی زاده غیر از قول نفخات الازهار فی خلاصة العبقات الانوار است و یحتمل این در خود عبقات الازهار میرسید حامدحسین کنتوری هندی آمده است. ولی خوب، یحتمل باید حدیث السفینه را هم در نظر داشت و از حدیث السفینه نیز به این حدیث دیگر بتوان در عبقات رسید. به هر حال هر مبحثی کتب و وسایل و ابزارهای خود را دارد آنطور که می خواهد الهیات باشد یا ریاضی-فیزیک و .... نمی شود هم یک مرتبه از مسائل محلی به مسائل جهانی رفت می خواهد در الهیات باشد و می خواهد در هندسه دیفرانسیل و هندسه ناجابجایی و هندسه جبری و نظریه اعداد و سیاست و اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل باشد. ما فعلاً مانده ایم ببینیم در بازار حضرتی مغازه متری چند است. و همینجا گیر کرده ایم. حالا بعضی هم می فرمایند که تو چرا چسبیده ای به اینکه در بیدگنه هم یک شعبه ای از آی پی آم باز کنی و حال آنکه نه محمود احمدی و بلکه محمود احمدی نژاد هم آمد و رئیس جمهور شد و چه شد و چه شد .... یعنی چه؟ چه ربطی دارد؟ ما را راست راستی دهاتی گیر آورده اید شماها آنجا که همه دهاتیها خودشان آمده اند از هر چی بچه شهری هم که هست جلو زده اند و همه قله ها را بلکه فتح کرده اند؟ البته یک بیمار استانداردی هم این میانها داریم. مطلوب است یگانه بیمار استاندارد نظریه کنیژنیک-زامالادچیکوف و نظریه همدیسی ریسمانی متناظر آن را! یا حضرت زهرا. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بشنو از نی چون حکایت می کند،
وز جداییها شکایت می کند.
با سلام، وافعاً  جای تحسین دارد نوشته های شما که این حقیر دنبال می کنم از این لحاظ که یک مدل استانداردی را بحق دنبال می کنید. البته اینکه این مدل استاندارد خودش حق است یا خیر، جای بحث بسیاری دارد. مثلاً این درست است که خانم سیما بینا می خواند و اتفاقاً یک دفعه هم نمی دانم چطور شد که سی دی ایشان را یک بنده خدایی به این حقیر فروخت. بعد از مدتی دیدم که ایشان دارد در ماهواره و فکر کنم کانال 5 (سنک) فرانسه در یک برنامه مستند راجع به ایشان بدون اینکه روسری یا مقنعه یا چادر هم داشته باشند می خوانند و غلط نکنم زودی رویم را آنطرف کردم و رفتم ریموت کنترل را پیدا کردم و کانال را عوضش کردم و بعد هم به مسئول حفاظت سپاه گفتم که آن کانال را از ماهواره اصلا حذف کند. و راستی، این ریموت کنترل هم از آن وسایلی است که اتفاقاً خیلی هم بدرد بخور است ولی وقتی ریموتهای ماهواره و تلویزیون سی دی و دی وی دی پلیر و استریو و ... همه و همه با هم جمع می شوند، یک مربته گیر پیدا می کند و یحتمل بهتر است که اینها را یک کاریش کنند که بتوانند بعضی مهندسین الکترونیک یک نظریه وحدتی بدهند که همه این ریموتها را با هم وحدت بخشند. یحتمل هم شده است و بنده بی خبرم! البته ملاحظه می فرمایید که بنده در سطوح اجتماعی زیاد وارد نمی شوم و در این موراد زیاد بحث نمی کنم و مدل استاندارد دیگری را بنظر می رسد که پیش می گیرم. و اما خوب، اینجا یک سری نهفته است که غیرقابل انکار است و آن این که بغیر از بشنو از نی چون حکایت می کند، مولوی در شمس تبریزی نیست که می فرماید ای یوسف خوشنام ما خوش می روی بر بام ما، ای  بر دریده دام ما. یا: خموشید خموشید که تا فاش نگردید، که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا. یا: از شه چو دید  او مژده ای آورد در حین سجده ای، تبریز را از وعده ای کارزد به این هر دو سرا. یا: چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر، ببست شمس و قمر پیش بندگیش کمر یا: اریاحکم تجلی البصر یعقوبکم یلقی النظر، یا یوسفینا فی البشر جودوا بما الله اشتری. یا: خاموش کامشب مطبخی شاهست از فرخ رخی، این نادره که می‌پزد حلوای ما حلوای ما.... و اتفاقاً بنده حقیر یادم هم هست که یک مجلسی رفته بودیم که خانواده اش ترک زبان هم بودند و یحتمل ما هم رفته بودیم آنجا برای کسی خواستگاری. و یک خانم دکتری هم از باکو آمده بودند دیدن. به خواستگار پیشنهاد شد که تو هم کمی بخوان. او هم شروع کرد به هندی خواندن: جایا رادها-مادهاوا کونجا بیهاری، گوپی جانا ولبها گیری وارا دهاری. یاشودا ناندانا وراجا جانا رنجانا، یامونا تیرا ونا چاری:
jaya radha-madhava, kunja-bihari
gopi-jana-vallabha, giri-vara-dhari
 yashoda-nandana, vraja-jana-ranjana
 yamuna-tira-vana-chari
اتفاقاً سایتی که این ترنسلیتراسیون را داشت نیز فیلتر نیست ولی چندین علامت فیلتری می آید و حق هم دارد برای اینکه بعداً این آقای خواستگار ما به این حقیر گفت که این آواز را از این هاری کریشناها که در خیابانهای برکلی همینطوری ولوند یاد گرفته بوده. خلاصه ی کلام اینکه بنده خدای خانم دکتر همینطوری مانده بود حالا چطور است که باید با این آواز هم سازی جور کند و فکر کنم آخرش نتوانست. و حق هم داشت چرا که این را معمولاً با ارگ یحتمل نشود ولی یک سازهایی دارند هندیها که مثل همین ارگ هم هست هر چند که در مقیاس کوچکتری ولی باید هی بادش هم کنند مثل ملودیکا تا بشود آنرا نواخت. اسمش را بلد نیستم. حالا ما از شمس تبریزی و مولوی و شعرهای هاری کریشناها و بشنو از نی هم گفتیم، و حتی از جمالزاده و صادق هدایت هم نگفتیم ولی هنوز از تبریز و آذربایجان باندازه کافی نگفته ایم. ما یک همسایه ای داشتیم که خدا بیامرزدش اتفاقاً در مسجد هم بنده دیده بودم اذان می گوید. و یک بنده خدای دیگری هم بود در مسجد که خیلی هم مرد فرزانه و روشنفکر و تحصیلکرده و فرانسه رفته ای بود. ایشان پسرشان هم در آمریکا اورولوژیست اند و می فرمودند که از دست ریگان هم جایزه گرفته اند هر چند که تماس زیادی آیا با او داشتند؟ یحتمل خیر. یک چیزی که در بین این دو عزیز همسایه شباهت داشت این بود که هر دو معلوم نشد چه شدند. و مثلاً در اثر پیری و بی کسی یحتمل چه بر سرشان آمد. منظورم به این مرد فرهیخته دیگر است که یک روز صبح جلوی باجه روزنامه فروشی می گفت که فرقی بین آزر و آذر نیست و هر دو منظور به همان عموی حضرت ابراهیم است. و اما چیز دیگری که هست در یک بیماری استانداردی است که به کسی رحم ندارد که حالا این بابا مثلاً رفتارش یک کمی غیر عادی است، ولی بالاخره اهل مسجد که هست! این را کاریش نداشته باشید. البته بنده خودم را هم عرض می کنمها! یعنی یک چیزهایی هست که نمی شود از آنها گذشت. مثلاً این که کسی گیر بدهد به پیامبر که چرا او می توانسته است 9 تا همسر دشته باشد و بقیه تا 4 تا بیشتر نمی توانند، ببینید! این گیر است دیگر. حالا بعضی باز گیر هم می دهند که خیر. همان یکی است که حساب است و بس. 4 تا نداریم! یعنی بنده منظورم به این است که بالاخره یک دعواهایی هم این میان داریم که داستان اصلا چیست؟ و برای همه چیز هم که نباید مزاحم حضرت آیت الله العظمی سبحانی شد هر چند که ایشان خودشان یحتمل بیایند سراغ این حقیر و بنده روحم حتی در ضمیر ناخودآگاهم هم خبردار نشود. مثلاً اصلا لیزر کدام است و نظریه وحدت بزرگ ریموت کنترلها باید چطور باشند؟! بنده فکر می کنم اینجا باید از رویه های ک-3 و خمینه های کهلر نیز استفاده کرد و وارد لااقل نظریه ریسمان کوچک شد. حالا می فرمایید خیر؟ خوب خیر! ولی فکر نکنم کوجی هاشیموتو خیلی وارد این مباحث شود هر چند که بیشتر به هولوگرافی و AdS/CFT می پردازد و به ADHMها هم یک موقعی یادم هست خیلی علاقه داشت. خلاصه موضوع این است که بشنو از نی چون حکایت می کند ولی سعی کن اینها تو را یاد ناراحتیها و غم و اندوه ها نیاندازند هر چند که بالاخره هم حسینی داریم و هم یزیدی. و نمی توان که هر چیزی را در این گونه از میدانها استانداردیزه کرد. سرتان درد آمد می بخشید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بنده حقیر یک درد دلی داشتم با حضرت ولایت فقیه هر چند که اگر حرفی از دل برآید که به نیت رسیدن به خدا باشد آنگاه ولی فقیه نیز آن را می شنود. لا اله الا الله. در اسفار اربعه، بنظر اینطور می رسد که امامی که امامت خود را به خلق خدا ثابت کرد تازه برمی گردد و همه خلق خدا را بسمت حضرت حق حتی المقدور رهنمود می کند. این مقام را سید الشهداء امام حسین علیه السلام با تمام وجود و با جان شیرین خود به سرانجام رساند. و راهی را برای خلق خدایی که ابزار و وسیله برای طاغوت شده اند نمایان کرد تا همه بتوانند عملاً از ظلمات بدر آمده و بسمت نور روند. الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه. و لذا کار امام زمان در غیبت هم کار عظیمی است از آنجایی که بنظر می رسد که بجای اینکه انسانها به سمت نور هدایت شوند، بیشتر خود وسایلی و ابزارهایی شوند برای اینکه هر چه بیشتر در این دنیای دنی غرق شوند طوری که هر چه بیشتر وسایلی برای نجات او تهیه شوند او بیشتر گویی پیچ و مهره های همان ابزارها گردند. و این یک راه کاری است که اجتناب ناپذیر است هر چند که با در نظر گرفتن اقتصاد مقاومتی همراه با اقدام و عمل باشد. و اما اینجا یحتمل هم یک میدانی تولید می شود که از نوع شیاطین جن و انس را نیز به کار گماردن است لنبلونی ان اشکر او اکفر. یعنی مثل این می ماند که بین بیماری استاندارد و مدل استاندارد فیزیک یک گپ و فاصله ای است که آیا ابزارهایی که لازم است تا مثلاً انواع آشکارکننده های نوترینو یا تلسکوپهای عظیم ساخته شوند و درست مورد بهره برداری قرار گیرند، آیا چنین شود آیا نشود؟ و لذا یک چرخه عظیمی از کارهای انسانی نیز به حرکت دربیایند. البته ما در عرصه ریاضی نیز ما ریاضیدانهای برجسته ای در سطوح ملی و فراملی داریم که حالا بنده جای دیگری اسم بردم ولی دیگر کپی آن را ندارم و دارم سعی می کنم همان را کما بیش شبیه سازی کنم. یحتمل هم بهتر باشد که اسم خاصی برده نشود آنچنان که آنقدر استعدادهای برجسته ما داریم. و اما از همه این میدانها سختتر همان جهاد با بیماریهای استانداردی است که منجر به جنگهای با پیامبر اعظم شد و برای الغدیر موانع ایجاد کرد و منجر به شهادت حضرت زهرا و سید الشهداء علیهم السلام نیز شد. این یک بیماری استانداردی است از این نوع که همچون امیرحسین فقط نمی گوید سلام بر حسین سلام بر یزید، و بلکه اسمش هم حسین است و امامش یزیدی است و بلکه با این امامان یزیدی خود مدام به مسابقه نیز می رود. اللهم اشف کل مریض. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ ﴿٢٦ سوره مبارکه قمر

انسانیت این نیاز را دارد که متوجه یک تبلوری از روحانیت در ژنوم انسانی خود شود و بلکه از مدل استاندارد فیزیک برسد به درمان بیماریهای بیماران استاندارد. البته این دفعه دوم است که دارم این نظر را می نویسم چرا که یحتمل مثل همین دفعه فیلد نام را خالی گذاشته و فراموش کرده بوده ام و لذا یحتمل بهتر هم باشد که برای مهاجرت به اروپا گربه ها طبق گفته امیرحسین کلاس زبان هم بردارند و روی موبایلهایشان هم فقط بازیهای تام و جری نصب نکرده و بلکه بازیهای سگ و گرربه ای علاوه بر بازیهای موش و گربه ای نیز نصب نمایند و حتی بلکه بازیهایی از نوع موشکهای اسکاد و موشکهای اس-300 نیز نصب نمایند و صد البته همه و همه اینها بطور دوستانه و از راه مذاکره و فقط هم با بازیهای موبایلی شبکه ای محلی لن LAN (Local Area Networking) دو نفره یا چند نفره است همه اینها همینطوری که داریم می رویم سر کار خود به کمپانیهای دارای کارخانه های متعدد. و اگر یدیدم که دیگر خیلی دارد حوصله مان در مترو از این بازیها سر می رود، حداکثر یک پیشنهادی می دهیم که: حلا با پا به این امید که بلکه یک بنده خدای دیگری بگوید که دیگر حالا با پا بی حالا با پاها! همین که این همه توی سر و کله هم زدید دیگر بس است. سوای مذاکرات، همه چیز که تام و جری نیست.

وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ ﴿٩

قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: یا علی ان فاطمة بضعة منی و نور عنی و ثمرة فوآدی

اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ‏ اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ 

لا الا الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. پس ما آیا بتوانیم هیچی از وسط فیلمهای سوپرمنی بیرون بکشیم و بیمار استاندارد را درمان کنیم یا خیر؟ البته ما اینجا از دیدگاه طبییب نمی خواهیم وارد شده سعی در درمان بیمار استاندارد کنیم که مثلاً چرا امیرحسین نباشد که بگوید بلکه یک بیمار استانداردی باشد که در یک حالت دیوانگی ای بگوید که سلام بر حسین و سلام بر یزید هنگام نوشیدن آب که به همه یاد می دهیم از کودکی که بگو سلام بر حسین لعنت بر یزید. همین می شود که هر شب می فرماید این دیگر شام آخر این بنده حقیر است و بعد اگر دستش برسد یک شکم پر می خورد و آنگاه صبح که بلند شد خواست تشنگی اش را برطرف کند، هی آب به صورتش می زند و سر تا پایش را خیس می کند و همه جا را می خواهد بشوید. اما آیا طهارت دارد و می تواند روح و دل و مغز و قلب و دامان وباطنش را به طهارت برساند؟ آیا می تواند آب را در بینی خود بگرداند و مجاری بینیش را برای تنفس باز کند و باعث شود که بهتر نفس بکشد و لذا خون بهتر به قلبش برسد؟ کلنا عباسک یا سیده زینب. و لذا فرض بفرمایید که ما یک قطره آبی را داریم که این قطره آب بصورت همدیسی (conformal) قابل تغییر است تا آنجا که همه عالم را نیز فرا می گیرد. این است که ما دنبال امام زمان باشیم و از منتظران آن حضرت، قاعدتاً باید این قطره آب را به حضرتش ارائه دهیم اگر همان یک قطره آب ریز و کوچک را به ما دادند و تشنه هم بودیم. و اما خوب، یک بیماری استانداردی هم این وسط موجود است که می خواهد تشنگی خود و نه دیگری را نیز برطرف کند. نفس اماره می فرماید: همین یک این قطره آب را که با هزار زور بدست آورده ای برای چه به دیگری بدهی؟ خودت بنوش! خوب، خودت بنوش دیگر و به بچه های امام حسین علیه السلام هم نبر بده ولی اگر عقلت رسید که داری چه می کنی آیا باز هم حاضری ببری بدهی به یزید و یزیدیان همین یک قطره آب را و آنجا که هم مذاکره و هم موشک و همه و همه گزینه های روی میز را هم داری امیرحسین خان؟ یک دانشمند ژنتیک یحتمل بفرماید می دانی تلفات یعنی چه؟ تلفاتت را شمرده ای یا داری می شمری؟ خوب، پس امیدت به امام زمانت کجا رفته است؟ یعنی یک قطره آب را داری که بنوشی، این قطره وقتی بالاخره به قلبت رسید آیا از سمت چپش یا از سمت راستش بگذرد. و بعد از بطن به دهلیز یحتمل بریزد. و بعد در بدنت نیز جریان یابد. این است که همین یک قطره آب در قلبت نیز آیا بعد از گردشهای متوالی در بدنت به چهار قسمت تقسیم شده قلبت را سیراب کند یا خیر. ولی امیرحسین خان؟ همین یک قطره آب را نهایتاً از لحاظ ژنتیکی می خواهی چه کنی؟ آیا حالا که آن را نوشیدی، از خودت است؟ و دیگر نمی خوای آنرا به دیگری بسپاری؟ آیا حالا که آنرا نوشیدی، باز هم می توانی چنین کنی؟ آیا زایشی در تو ایجاد می کند؟ آیا باعث بسته شدن نطفه ای خواهد شد؟ علقه ای ایجاد خواهد کرد؟ استخوانهایی شکل خواهند گرفت؟ آیا می توانی عرض کنی که حالا دیگر یزید هم توبه کرد و معاویة بن یزید هم که از خلافت استعفا کرد و یک مسئله ای بود که گذشت و لذا سلام بر حسین و سلام بر یزید؟! غافلی که همین یک قطره آب بود و همین یک قطره را هم به یزید ارائه کردی و نه به امامت؟ غافلی که همه عالم است و امام حسین علیه السلام؟ و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ﴿١ سوره مبارکه منافقون.


مسئله بیمار استاندارد، یک مسئله ای است که مربوط می شود به علوم غریبه که در صدا و سیما کم یافت می شود. آن روی قضیه را بنده داشتم در آنسوی سراب در کانال قرآن می دیدم که وسطش خوابم برد. مفسران آن سوی سراب از آخوند و غیرآخوند فیلمهایی که یک حالت سوپرمنی ابرمردی دارند را مورد بحث قرار می دهند. بنده نمی دانم چرا یاد گفته خود در جایی که حالا دقیقاً نمی دانم کجا هم بوده، می افتم که گفته بودم از راه های ابرمردانه بدون اینکه اول مثلاً وارد مجلس شوم می خواهم رئیس جمهور شوم! یعنی یک پیش نیازهایی دارد این کار و اگر بخواهید از همه این پیش نیازها گذشته و یک مرتبه ادعای کاندیداتوری برای ریاست جمهوری کنید، همان ادعای سوپرمنی است دیگر! اما خوب، نمی دانم کدام ریاست جمهوری ایرانی یا خارجی هم بود که آمد توی همین صدا و سیمای خودمان و مثل یک ابرمرد داشت هی تکرار می کرد امید، حرمت. پشت سر هم. بنده درست متوجه آنچه ایشان داشت می گفت نشدم. به هر حال، خطابش به این حقیر که نبوده است. داشته یک بحثی می کرده و در میان بحثش امید، حرمت هم یک جورهایی پیش آمده است. مسئله دیگر سوپرمنی در کار نیست.

و اما این مسئله بیمار استاندارد و آن سوی سراب کانال قرآن که فیلم را هم به زبان انگلیسی اصلی بیان می کند و زیرنوس فارسی هم دارد، مسئله مهمی است که بررسی شود. اینجا دو مسئله هست که مشترک است بین این دو برنامه که یحتمل صدا و سیما خود یادش رفته است که دارد چه می کند یا دقیقاً می داند و به قصد دارد این کار را انجام می دهد آنجا که به علوم غریبه و ایده های سوپرمنی دارد متوسل می شود. البته این موضوع خیلی هم مشهود نیست که بیمار استاندارد چه چیزی دارد که آنقدر بگوییم سوپرمنی است یا به علوم غریبه ای متوسل شده است الا اینکه یک کاراکتری هم این وسطها دارد که مثل جن است که هی ظاهر می شود و هی یه هو ناپدید می شود و کارهای عجیب و غریبی هم می کند.

اینجا یک مسئله ای هست بسیار لطیف که از هر دو لحاظات دانشگاهی و حوزه علمیه ای بسیار قابل بحث است که کجا است که علم را از علوم غریبه جدا می کند. مثلاً در علم تفسیر یا فقه کجا داریم به متشابهات و اسرائیلیات می پردازیم و کجاها محکمات است. یا مثلاً علم به ابرتقارنهای ریاضی-فیزیکی باعث نمی شود که عالم به این علوم را سوپرمن کند، اما آیا واقعاً وقتی ما وارد حیطه ریسمان شدیم و داریم دوگانگیهای نظریه های ریسمانی را بررسی می کنیم اینها مسائلی فیزیکی هستند یا اینکه صرفاً ریاضی اند و چندان از لحاظ فیزیکی اعتباری ندارند. و اما اگر کسی بخواهد این ایده ها را به ایده هایی از نوع سوپرمنی و ابرمردی هم بسط دهد و آنگاه است که دارد وارد حیطه های توهمات و تخیلات می شود همانطور که فیلمهای سوپرمن و نه فقط کاریکاتورهای آن را هم بطور سریالی سینمایی داریم! و خوب، حالا که چی؟ منظور چیست؟ چه اشکالی دارد همه اینها؟ تخیلات و توهمات است دیگر. مسئله در آنسوی سراب در شبکه قرآن دیگر چرا؟ تعبیرات و تفاسیر آن مهم است و خیلی بی نهایت جای بحث دارد. مسئله بنظر این حقیر اینطور می رسد که وقتی منجی و امام زمان را جامعه ای بدان معتقد بود، ولی کنارش گذاشت آنطور که نیتچه مثلاً می گوید و سعی بر آن شد که مسائل را فلسفی و علمی کنیم. این موضوع امکان پذیر است، و اما به مسائلی از این قبیل ابرمرد صد در صد بر خواهیم خورد. دلیلش هم این است که بجای فقه و شریعت، حداکثر علوم و علوم غریبه و تخیلات و توهمات جایگزین شده است و حالا ما نمی خواهیم هیجی اش کنیم که وارد جادو و جنبل خواهیم شد. و بنظر می رسد که این از خواص از هم پاشیدگی انسان مدرنی است که غرب و شرق ارائه می کنند. البته از لحاظ اسلامی نیز ساده لوحانه است که بگوییم ما به منجی امام زمان معتقدیم و لذا ما دچار از این دست مسائل نمی شویم. موضوع این است که این سوال همیشه برای منتظران حضرتش هست که پس کو؟ پس کی؟ و کار به جاهای باریک ممکن است کشیده شود و بعضی به کمونیسم حتی گرایش پیدا کنند که از اولش هم بدتر از این بنده حقیر دین و ایمان درستی نداشته اند. مثالش همین است که ناجی را به انگلیسی ممکن است Nagy کسی بنویسد و بعد یادش برود که ناجی بوده و یواش یواش بشود "نگی" و یک حالت استحاله ای در معنی رخ دهد شبیه ایرادهایی که جرج اورول از زبان می گرفت. و اما اینجا یک حالت سوپرمنی و علوم غریبه ای هم هست که به زور و به جبر ظالمانه می خواهد ادعاهای کذب کند و واقعاً دارد یک حس برتری جویی و تبعیض نژادی بر حکومت خود وارد می کند که این تمامی ندارد. و این فقط داعش و اسرائیل و عربستان سعودی و امثالهم نیست که از مظاهر نئو فاشیسم و نئو نازیسم هم هستند. مسئله همین تجرد و انتزاعی کردن ایده امام زمان است که همه جا را بنگری نشان از او است و از خود او خبری نیست چرا که قصد صهیونیسم این است که واقعاً چنین افراد سوپرمن نماهایی را نشان کند و مثل خودشان تا سر حد مرگ به لجن بکشاند و از هر علمی غریبه و غیر غریبه استفاده کند که الا و لله منجی بی منجی. و شریعت بی شریعت. و از این طریق خیلی راحت مدعی می شود که از هر مسلمانی هم مسلمانتر است و بلکه یک وقت دیدید چادر هم سر کرد و راه افتاد با آقاشان رفت نماز جمعه و به اقامه نماز هم ایستاد! و اما خوب، اگر کریشنا یا حضرت مسیح علی نبینا علیهم السلام را یافتی، امام زمان علیه السلام را هم می یابی. یعنی حرف این دست از مدعیان این است که آیا می فرمایید امام خمینی است که امام زمان است یا امام خامنه ای یا بلکه می خواهید به فقه جواهری بپردازید و شریعت و در تحجر و لیبرالیسم خود اصلا گیر نکرده اید؟ و با تمام وجود همه هستی تو را می خواهد زیر سوال ببرد. و حالا جاهای زیادی دارد که حالا خر بیار و باقلا بار بزن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢ سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥

روز مادر و روز زن بر همه زنان عالم مبارک باد. بنده حقیر تازه یه خورده پیش فهمیدم که امشب روز زن است بر حسب اینکه تولد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. اینکه می فرمایند یک تقویم خوب در دسترس داشته باشید برای همین وقتها است. یک مرتبه می بینید ای بابا مثل اینکه از غافله ما جا ماندیم.

با سلام، خانم دکتر این حقیر در تعجبم که چرا کسی پیشنهاد نمی کند شما خود سعی کنید به مجلس راه یابید؟! به احتمال زیاد بالای نود درصد برنده شوید.


ایشان در جواب فرموده اند:


سلام
فکر خوبیه فقط چند ایراد داره:
1) اگر تایید صلاحیت شدم بیش از دویست سیصد رای نمی آورم.
2) هیج علاقه ای به نشستن بر صندلی های بهارستان ندارم.
فردی مثل من برای سیاست ورزی ساخته نشده. من برای این ساخته شدم که کار پژوهشی فیزیک بکنم. به درد همین کار می خورم نه کار سیاست.

قبلا نظر خود را در این مورد نوشته ام و در همین راستا هم دارم گام بر می دارم و خواهم برداشت:

به نظر من دانشگاه باید به یک معنا "سیاسی" باشد و به معنای دیگر کاملا از سیاست ورزی کناره گیرد. اجازه بدهید نظرم را بشکافم.



محیط دانشگاه -و به خصوص کلاس های درس- باید یه گونه ای باشند که دانشجویان و استادان با هر گرایش سیاسی در آن احساس "در خانه بودن" بکنند. فکر نکنند که چون نگرش سیاسی آنها با جریان غالب موجود در آن فضا زاویه دارد در آنجا در معرض تخطئه هستند. سمینار و کلاس درس ریاضی و فیزیک و شیمی و زیست شناسی و.... جای بحث سیاسی یا شوخی و طعنه و کنایه سیاسی نیست. استادی که وقت گذاشته باشد و درسش را درست آماده کرده باشد از این قبیل لوس بازی ها نباید در بیاورد. باید بیاید و درسش را فارغ از مسایل سیاسی بدهد و برود.

از سوی دیگر فکر و نظر و پارادایم های سیاسی باید در محیط های آکادمیک تولید شوند و به جامعه تزریق گردند. دانشگاه محل تولید فکر و پرورش متفکر هست و مسایل سیاسی از این جهت مستثنی نباید باشد. این فعالیت به طور مستمر و آهسته و پیوسته باید شکل بگیرد.

من ازاین که استادان یک هفته مانده به انتخابات در فضایی هیجان زده فوری به صرافت بیافتند که بیانیه ی سیاسی با ادبیات ژورنالیستی --و با چاشنی جملاتی به زعم خودشان باب مزه دهن عوام الناس- صادر کنند مخالفم. این نوع ماجراجویی سیاسی ضربات محکمی بر پیکر نه چندان تنومند دانشگاه های ما می زند بی آن که فایده ای داشته باشد.

در ضمن بیانیه ای که عده ای دانشگاهی آن را تهیه و امضا می کنند نباید چنان سیاست زده شود که بر ورطه عوامفریبی بیافتد! اگر بنا بر عوامفریبی باشد مطمئن باشید که نهادهای دیگری در جامعه هستند که در این فن بسیاربسیار توانمند تر از استادان دانشگاه هستند. استادان دانشگاه هرچه قدر هم باهوش و به زعم خود مردمشناس باشند به گرد پای آنها در عوامفریبی نمی رسند. گیریم که در عوامفریبی توفیق یافتند! فایده آن چیست؟! دانشگاهی که برای رسیدن به یک هدف سیاسی متوسل به عوامفریبی شود هویت دانشگاهیش را در پای هدف سیاسی قربانی کرده و این یعنی فاجعه!

کاری که دانشگاه باید بکند آن هست که نحوه تفکر نقادانه ی علمی را آرام آرام به جامعه تزریق کنند تا جایی که مردم کوچه و بازار شعار های پوپولیستی را به آسانی نپذیرند. در این میان نقش دانشکده های علوم انسانی برجسته تر هست. اما همان طوری که در بخشی از صحبتم در اینجا اشاره کرده ام فارغ التحصیلان رشته ای مانند فیزیک هم نقش یگانه ی خود را در جامعه برای پرهیز از تفکر غیر علمی بازی می توانند بکنند.

-------------------------

و بعد در نظری بعد از سر قصور بنده عرض کردم خدمت ایشان:


یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
با سلام، بنده فکر می کنم حضرت عالی دارید در مورد عوام الناس اشتباه کم کوچکی نمی کنید. مسئله فقط پوپولیسم همراه با عوام فریبی نمی باشد. اگر ما سیاستهایمان علاوه بر دانشگاه که یحتمل بتوان گفت تاثیر کمتری هم دارد، مستقیماً از حوزه های علمیه تاثیر نمی پذیرفت، حرف شما درست است که سیاستها از یک منابع صرفاً پوپولیستی است که می آیند و بس. و اما اینطور نیست. درست است که مثلاً وقتی به مسجد می رویم با عوام الناس و از هر طبقه ای که بگویید طرفیم، ولی اینطور هم نیست که مثلاً حضرات حجج اسلام و المسلمین یا آیات عظامی که به منبر می روند عموماً و تنها برای عوام الناس می گویند و بس. حوزه های علمیه علاوه بر این درسهای تخصصی خیلی سختی هم برای خواص دارند تا جایی که طلبه با طی مرابت می رسد به بالاترین رتبه ها و از جمله مرجع تقلیدی شیعیان جهان. حالا بنده را خطاب کنید که عوام الناسی و می خواهی دکان باز کنی و بلد نیستی، بنده خیلی هم قبول می کنم! ولی این حقیر فکر می کنم یک نکته خیلی مهمتری در بحث شما نهفته است و یحتمل حضرت عالی خود این را می دانید و مخصوصاً نگفته اید، و آن اینکه نمی توان برای علم دانشگاهی تقدسی قائل شد هر چند که اگر با سیاست بتواند درست در بیامیزد، یک خاصیت تقریباً جادویی را می تواند کسب کند و در عین حال هیچ تقدسی هم در کار نیست. اگر تقدسی در کار باشد، از حوزه های علمیه و مراجع تقلید و ولایت فقیه باید وارد سیاست شود. این است که بنده بر خلاف حضرت عالی اصلا فکر نمی کنم که دانشگاهیان آنچنان تقدسی باید داشته باشند که عاری از عوامفریبی است و بر عکس عوامفریبیشان خیلی هم بیتشر از حوزویون خودمان می تواند باشد با عرض پوزش از هر دو سه طیف اجتماعی! و تنها راهش بنظر می رسد که همه و همه باید مواظب سیاسیون هم باشند و بلکه توازن قوا در مملکت بالاخره درست برقرار شود. البته بنده حقیر فضولی هم نمی خواهم بکنم و لطیفه هم نمی خواهم بگویم، ولی دست آخر این را هم عرض کنم که بنده هم شاگرد شما بوده ام و هم شاگرد آقای دکتر و در ضمن رسماً یحتمل شاگرد آقای دکتر هم بیشتر بوده ام. این است که بنده فکر می کنم که شما تا یک حدی دارید اشتباه می کنید که شما برای کار پژوهشی دانشگاهی ساخته شده اید چرا که آقای خامنه ای می فرمایند که زن بهتر است بعد از ازدواج خانه داری کند. حالا خوب، بعضی خانمها هم وارد سیاست نیز می شوند. ولی مسئله این است که بنده واقعاً دلم برای آقای دکتر است که می سوزد که حضرت عالی با همه مشغله تان که می تواند 24 ساعته انسان را درگیر کند یحتمل حتی وقت ندارید باندازه کافی غذاهای خوشمزه برای آقای دکتر درست کنید که لااقل ایشان یک ذره هم که شده شکم بیاروند. همینطوری لاغر مانده اند بنده خدا. این درست است؟ خود به خداییش آیا شما دارید عدالت را در خانواده خود رعایت می کنید؟ خوب تقصیر شما است دیگر! هی بنده می خواهم چیزی نگویم. باز نمی شود. البته خیلی می بخشیدها، باز هم فضولی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

فَصَلَتِ و فُصِّلَتْ دو کلمه هستند که اِعرابشان با هم متفاوت است. و در آیه اول سوره فُصِّلَتْ  اینچنین معنی می شود:

الر (اسرار این حرف نزد خدا و رسول است)، این قرآن کتابی است دارای آیاتی محکم که از جانب خدایی حکیم و آگاه به تفصیل و بسیار روشن بیان گردیده است. (۱) (ترجمه الهی قمشه ای سوره مبارکه فصلت)

و حال آنکه آیه مربوط به فَصَلَتِ اینچنین معنی می شود:

و چون کاروان از مصر بیرون آمد یعقوب گفت: اگر مرا تخطئه نکنید من بوی یوسف را می‌شنوم. (۹۴) ترجمه آیه سوره مبارکه یوسف

و راغب اصفهانی در ذیل لغت فصل و مشتقات آن می فرماید:

فصل
الفَصْلُ: إبانة أحد الشّیئین من الآخر: حتى یکون بینهما فرجة، ومنه قیل: المَفَاصِلُ، الواحد مَفْصِلٌ، وفَصَلْتُ الشاة: قطعت مفاصلها، وفَصَلَ القوم عن مکان کذا، وانْفَصَلُوا: فارقوه.
قال تعالى: وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قالَ أَبُوهُمْ
[یوسف/ 94] ، ویستعمل ذلک فی الأفعال والأقوال نحو قوله: إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ
[الدخان/ 40] ، هذا یَوْمُ الْفَصْلِ [الصافات/ 21] ، أی: الیوم یبیّن الحقّ من الباطل، ویَفْصِلُ بین الناس بالحکم، وعلى ذلک قوله: یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ [الحج/ 17] ، وَهُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ
[الأنعام/ 57] .
وفَصْلُ الخطاب: ما فیه قطع الحکم، وحکم فَیْصَلٌ، ولسان مِفْصَلٌ. قال: وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِیلًا
[الإسراء/ 12] ، الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ [هود/ 1] ، إشارة إلى ما قال: تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً [النحل/ 89] . وفَصِیلَةُ الرّجل: عشیرته الْمُنْفَصِلَةُ عنه، قال: وَفَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ [المعارج/ 13] ، والفِصالُ:
التّفریق بین الصّبیّ والرّضاع، قال: فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما [البقرة/ 233] ، وَفِصالُهُ فِی عامَیْنِ [لقمان/ 14] ، ومنه:
الفَصِیلُ، لکن اختصّ بالحُوَارِ، والمُفَصَّلُ من القرآن، السّبع الأخیر [1] ، وذلک للفصل بین القصص بالسّور القصار، والفَوَاصِلُ: أواخر الآی، وفَوَاصِلُ القلادة: شذر یفصل به بینها، وقیل: الفَصِیلُ: حائط دون سور المدینة [2] ، وفی الحدیث: «من أنفق نفقة فَاصِلَةً فله من الأجر کذا» [3] أی: نفقة تَفْصِلُ بین الکفر والإیمان.


البته یک کتاب دیگری هم هست به اسم الراغب الاصفهانی و جهوده فی اللغة از دکتر عمر عبدالرحمن الساریسی که یحتمل بد نباشد آن هم مطالعه شود.

وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ ﴿٩٤ سوره مبارکه یوسف.


الر ۚ کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ ﴿١ سوره مبارکه هود.


وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ۖ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ ۗ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ ۖ وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى ۚ أُولَـٰئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ﴿٤٤ سوره مبارکه حم فصلت


پس، در عالیترین سطوح التفات بفرمایید که ما یک حکومت اسلامی جهانی داریم که بر مبنای واقعه الغدیر است. و خوب، حکومتهایی که بر حسب سراب و توهمات و تخیلات هم هستند- که مبنای آنها الغدیر هم نیست- نیز الی ما شاء الله داریم. البته بعضی یحتمل اشکال کنند که در آنسوی سراب است که در شرق افراد چطورند و در غرب افراد طور دیگری هستند و حال آنکه حکومت اسلامی غدیری انقلابی امیرالمومنین نه شرقی است و نه غربی و بلکه بطور ایده آل هم شامل حکومت جمهوری اسلامی ایران می شود که خود می فرماید نه شرقی و نه غربی. مسئله اینجا از این دست است که حالا ما یک مریض و بیمار استانداردی هم داریم که در حال پخش است و دست ما هم نیست که چه پخش می شود. پس یکی باید بنشیند ببیند این سریال نوروزی چه می گوید. و بلکه آنرا در نسخه موبایلی خود هم بتواند ضبط کند. یک بنده خدای دیگری هم بلکه بتواند بنشیند و برنامه گفتگوی خبری بعد از خبر ساعت 10:30 را ضبط کند و یک بنده خدای دیگری هم بلکه توانست بنشیند و آنسوی سراب شبکه قرآن را ضبط کند و حالا کانالهای شبکه های دیگر همچون افق و نسیم و خبر و  آموزش و ورزش و کانالهای ماهواره ای و غیر ماهواره ای دیگر را نیز کاری نداریم. یعنی نمی خواهیم که شبکه محلی مترویی خود را خیلی هم بزرگ کنیم چرا که ما فعلاً داریم به قصد شبکه کردن موبایلهای دو نفر دوست بطور مستقیم در مترو بحث می کنیم. خوب، بازی اینجا از چه دستی است؟ از این دست است که مثلاً در مترو داریم می رویم سر کار، این دو دوست می گویند که من این فیلمها را ضبط کرده ام و تو هم این فیلمها را مثلاً ضبط کرده ای و لذا می توانیم فیلمهای یکدیگر را ببینیم. و اگر غیر از این باشد، و همه و همه بیمار استاندارد را تماشا کرده باشند، دیگر بازی خراب شده است و می رود پی کارش. لااقل اینطور توهم می زند. البته اگر شخصی برود آنسوی سراب را در کانال قرآن ببیند که راجع به ایجنت 47 چه می خواهد بگوید نیز متوجه مسئله از لحاظ حکومتهای جهانی غیرغدیری دیگری نیز می شود که در پی گماشتن عوامل خود بر سر کارها هستند همانطور که مجری محترم برنامه توضیح می دهد. و اما مسئله این است که ما چطور به آنسوری سراب و بلکه حکومت اسلامی غدیری و اقتصاد مقاومتی متناظر آن برسیم که برای گفتگوی خبری ساعت 10:30 سخنگوی محترم دولت هم از آنجایی که ما داریم در مترو می رویم و خیلی هم وقت نداریم و به سر کار خود در کمپانی دارای کارخانه های متعدد خواهیم رسید. و آیا دو دوستی که در مترو دارند می روند چقدر از بیمار استاندارد را دیده باشند و چقدر از آنسوری سراب و چقدر از گفتگوی خبری را و آیا همه برنامه ها را ضبط کرده باشند، آیا بتوانند کل برنامه ها را با هم رد و بدل کنند و همه و همه را ببینند و آیا نتوانند. و اینها همه در صورتی است که بتوانند بطور شبکه ای دو نفری امن و مطمئنی که بوسیله دیگران یحتمل آیا بلوتوث یا هر جور دیگری هک شود یا نشود، آیا چیزی از ماجرای حکومت اسلامی غدیری جهانی از ماجرا و توهمات و تخیلات سر در آورند یا خیر. پس مسئله بیمار استانداردی ما چه شد که هنوز به هندسه ناجابجایی و نظریه کوچک ریسمان ADE نیز نرسیده ایم و بلکه می خواهیم در عالیترین سطوح الهیات مسائل غوطه خوریم و فقه و حدیث و تفسیر و اصول فقه را از حوزه ها و ای-شیعه استخراج کنیم؟ و همه انیها را توجه می فرمایید که حتی به شبکه کردن دو نفر گیریم که در مترو هم باشند احتیاجی نداریم و ما را الغدیر و بلند کردن دست امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام توسط رسول اعظم صل الله علیه و آله و سم بس.  حالا آیا ما مسئله شبکه کردن موبایلها را هم آنطور که باید و شاید حل کنیم یا خیر. و اما اینکه از این شبکه محلی چطور می شود به شبکه جهانی حکومت غدیری اسلامی و اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل متناظر آن رسید، این خود سوالی دیگر است که در همه سطوح الهی و دنیوی و اخروی در جریان است.

و لذا خوب هم هست که تخیلات و توهمتاتی بزنیم که ما بغیر از این حکومت اسلامی غدیری جهانی، یک حکومت گربه ای غدیری اسلامی جهانی نیز داریم که بوسیله شبکه ای از گربه های تازه مسلمان شده در سرتاسر جهان به هم وصل شده اند و موشها هم نگران که ای داد بی داد که گربه مسلمان شده! یعنی توجه بفرمایید که گربه های عالم همه از اقصی نقاط عالم هجوم می آورند که وارد اروپا و آمریکا شوند چرا که گربه های آنجا حکومتی بهتر دارند و مسلمانترند و پناهنده می پذیرند و دانشگاه و حتی حوزه های علمیه شان نیز دائرتر از بقیه عالم است. و حکومت اسلامی بعضی مناطق دیگر را گربه های اسلامی غیرغدیری مبتلا کرده اند به حکومتهای من در آوردی که با حکومتهای اسلامی مختلف از هر نوعی در حال ستیزند و تروریسم و حکومت اسلامی عراق و شام و انواع اقسام گربه های تروریستی دیگر است که داریم. و کی این حکومتهای گربه ای غیراسلامی را به جان حکومتهای غدیری انداخته است و اسم اسلام را بدنام کرده است؟ همین گربه هایی که ادعاهای امیرحسینی دارند که دچار اسکیتزوفرنی و سرطان و دیگر بیماریهای استاندارد شده اند و شعارهای سلام بر حسین و سلام بر یزیدی سر می دهند و ما نه به یزید کاری داریم و نه به امام حسین، و به ما مربوطی نیست، و ما گربه هایی هستیم که خودمان حکومت اسلامی جهانی را قبضه خواهیم کرد و همه و همه عالم را تسخیر می کنیم و به موشها هم کاری نخواهیم داشت. و اما گربه های فلسطینی این وسط شدیداً هم  اعتراض می کنند که چطور گربه هایی که هنوز نتوانسته اند دو تا موبایل را با امنیت بالا با هم شبکه کنند حالا آمده اند می فرمایند که حکومت اسلامی از آن ماست و اقتصاد مقاومتی هم از آن ماست و اقدام و عمل هم از آن ماست. و از آنطرف هم گربه های عبری و یدیش و اسرائیلی و صهیونیستی هم به گربه های فلسطینی ایراد می کنند که مگر ما مرده ایم که شما داعیه حکومت اسلامی جهانی دارید؟ مگر از روی نعش ما گربه ها رد شوید! این همه گربه های پناهنده به اروپا داریم و آمریکا هم مثل گربه دارد همه جهان گربه های اسلامی را می پاید که یک وقت یک جایی موشی را نکشند، و حالا حکومت جهانی می خواهید؟ عراق و شام هم کمتان است؟ صاف زده اید توی رگ؟ حالا ما گربه های روس و سوریه و اورینتال و هند و استرالیا را هم یک کاریش بکنیم، جواب این گربه های صهیونیست را چه بدهیم و چطور راضیشان کنیم که آقا ما فرضاً یک قطره ای داریم از لحاظات هندسه ناجابجایی و هندسه جابجایی و ریاضی-فیزیک مدل استاندارد خاص آن، و حالا همین یک قطره آب را چطور تقسیم کنیم که هم خدا را خوش آید و هم بنده خدا را و هم همه گربه های عالم راضی شوند از صهیونیست و غیر صهیونیستش گرفته و به حکومت جهانی غدیری اسلامی نیز جایی برنخورد؟ نخیر! همین یک قطره آبش را هم که بگیریم، همه اش مال خودم است گربه های صهیونیست می فرمایند و ما حاضر نیستیم هیچ چیزی را هیچ جوری با حکومت اسلامی گربه ای شما تقسیم کنیم. یا همه چیز مال ماست یا هیچ چی مال شما است و السلام. هر چه بگو موش و گربه هم یک حدی دارد، ما گربه ها یک چیزهای دیگری را در سر می پروراندیم. ما گربه ها که همینطوری نیامده ایم مسلمان شویم. نمی شود بفرمایید ما گربه هایی هستیم از یک طبقه ای پایینتر از شما گربه هایی که ادعاهای کذب هم دارید و خودتان را الکی و از روی شرک و کفر می چسبانید به خدا و ادعاهای علم و دانش دنیوی کذبتر هم دارید. اصلا یا حکومت اسلامی غدیری جهانی نه شرقی نه غربی است و گربه و غیرگربه هم ندارد و یا هیچی. اینی است که هست. و لذا مطلوب است مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی و هندسه جابجایی و نظریه ریسمان و ام و ژنوم انسانی و غیر انسانی منتاظر این حکومت جهانی و اقتصاد مقاومتی متناظر آن و اقدام و عمل . و هر چه بیشتر پرداختن به مهندسی نرم افزاری و سخت افزاری و الهیات و ...

خوب، و حالا که تا این حدود هم حاضریم توهم و تخیل بزنیم، بد هم نیست حداقلی یک سری نیز برویم بزنیم به نظریه کوچک ریسمان ADE و ببینیم واقعاً حرف حسابش چیست؟ بلکه تخیلاتمان به واقعیت گرایید یک جورهایی. همه چیز که موش و گربه ای و گرگ بیابان و تخیلات و توهمات که نیست هر چند که تقارن یک قطره هم می تواند خیلی گسترده شود همینطوری که تقارن همدیسی آن یک جاهایی می شکند.

التفات می فرمایید که مسئله تا حدی هم در حدود مسئله بحث حول محور لغت فصلت است و جستجوهای آن در حدیث و تفسیر و فقه و اصول. توهم و تخیل هم می تواند الی ما شاء الله وارد شود. مثلاً بحثهایی از این دست که قطره را چطور می خواهی تا ابد حفظ کنی همینطوری که از لحاظ همدیسی تقارنش به هم بریزد. تا کجاها این را نداریم و از کجا به بعد اتفاق می افتد؟ مادولای رویه های ریمانی ریسمانها اگر بتوانند جنس غیر صفر داشته باشند، آیا تا چه حد می توانند جنس غیر صفر هم داشته باشند؟ و حالا ما با گرانش هم اصلا کاری نداریم و لذا خیلی از مسائل در صورت خیلی فهم بالا نیز کما بیش شهودی است هر چند که همراه با اقدام و عمل. بالاخره از همین الان نه و بلکه فردا هم که نمی خواهیم حکومت گربه ای اسلامی غدیری جهانی را بر کل عالم برقرار کنیم و حکومتهای گربه ای کذب اسلامی و غیر اسلامی را تعطیل نماییم و کعبه را از چنگ مدعیان حفظ قران که دچار تحجر و لیبرالیسم و جنگ و خونریزی شده اند نجات دهیم و به گربه های واقعاً مسلمان بسپاریم و گسترش تخیلات و توهمات دهیم... 

و لذا حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه حسابهای خود را دارد غیر از توهمات و تخیلات هنری و غیر هنری نسخه های موبایلی همراه اول و دوم و غیر آنها ....

 کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿٣ سوره مبارکه فصلت.

فرض بفرمایید که بنده می خواهم با موبایلم به موبایل شخص کناریم در مترو شبکه شوم تا با هم یک بازی انجام دهیم. چرا موبایل چنین قابلیتی را ندارد؟ خوب، اگر کسی می خواست مثلاً شطرنج بازی کند، صفحه شطرنج و مهره ها را با خود می آوردند و با هم می توانستند بازی کنند دیگر. و السلام. اما مسئله اینجا یحتمل این است که ما بازیهایی را پیدا کنیم که حتی دو نفر که کنار هم نشسته اند نیز همانطور که ممکن است یک نفرشان آنطرف دنیا باشند و دیگری این طرف دنیا باشند نیز همانطور علاقه مند باشند با هم بازی کنند. و نه اینکه فرقی هم نداشته باشد که این دو هر جا که می خواهند باشند، باشند! ولی به هر حال از هم بیگانه باشند. ولی خوب، اینها قاعدتاً با هم دوست هم هستند که می خواهند با هم شبکه شوند و بازی کنند. همین سوال را می توانید بپرسید که خوب، حالا ما آمدیم اینها را هم با هم شبکه کردیم، و اما چطور اینها می خواهند با این کار خود مقدمه ای برای یافتن آن بهشت موعود بیابند بدون اینکه دچار توهمات خاص خود شوند؟! این یک سوال مهمی است چرا که اگر قرار است دو نفر اینچنین تمام مدت خود را بگذرانند طوری که مثلاً آنقدر دچار استرس و توهمات شده که دچار سرطان شده و به تخت بسته شده و آمپول اشتباهی توهم به بزنند بجای اینکه می خواهند آمپول مثلاً مسکن تزریق کنند، آنگاه خوب دیگر این بازی به جایی نخواهد رسید. یعنی اگر از اول کار متوجه این مسئله حتی به طنز شوند که آقا این را هم داریمها، هوای کار خودت را داشته باشها. دیگر تمام است. مسئله تعطیل است. مدل استاندارد مسئله را پیدا کرده ایم و مسئله از همان اولش هم حل است. این است که آمپول اشتباهی و به تخت بستن و اینها نداریم که حالا اینقدر درد دارد که باید او را به تخت هم بست و هی آمپولهای اشتباهی و هی توهمات و هی داد و هی فریاد. یحتمل اینجا اشکال شود آقا بهشتت کو؟ آقا این هم شد بازی؟ آقا اینجوری می خواهی دو نفر را شبکه کنی در مترو کنار هم یا غیر کنار هم؟ طنزش خوب است از این لحاظ که بدانی شبکه شدن توهماتی این بازیها را هم دارد دیگر.

مسئله اینجا این است که اگر ما بخواهیم همه آیات قرآن را با بازی خود حفظ کنیم، این یک مسئله است. و اما یک وقت هست که فقط یک لغت از این همه آیات را می طلبیم همچون فصلت. همینکه بخواهید این لغت را در مجمع البیان شیخ طبرسی المیزان و در منثور و تفاسیر کشاف زمخشری و مفاتیح الغیب فخر رازی و غیره خودش کلی کار دارد و بعد اینها را ببینید چطور مقایسه می شود کرد. و حالا اول از همه اگر رفتید در فرهنگهای لغات اینترنتی اینها را خواستید بجویید، یحتمل با مشکل برخورد کنید اگر به المعانی رجوع نمایید و بلکه علامات فیلتر هم نمایان شوند. این است که بهتر است به راغب اصفهانی خودمان در لیب.ای-شیعه.ای آر مراجعه کنید. خوب، همینکه مراجعه می کنید، خوب است بدانید هم العیر یعنی چه؟ چرا که می فرماید: ولما فصلت العیر قال أبوهم. بنده حالا سوالم این است که اگر ما علاوه بر اینترنت، یک شبکه محلی دو یا چند نفره هم داشتیم که اینها را می شد بیشتر و حتی خیلی بیشتر هم رویشان کار کرد، بهتر نمی بود تا اینکه هی توی اینترنت بچرخی و هیچی به هیچی؟ بالاخره باید از یک شبکه کوچکی هم که شده کار را شروع کرد و بعد آن را گسترش داد. حالا کاری به احادیث امام جعفر صادق علیه السلام در مورد حضرت عیسی علی نبینا علیهم السلام نداریم که اصلا چند حدیث است از این دست؟ و در تورات چطور می شود و در انجیل چه تبعاتی دارند و ... و اینها همه یک وجه قضیه است از دیدگاه های الهیات و وجه دیگرش این است که حالا برویم به دیدگاه های ریاضی-فیزیکی و آنجا شبکه شدن محلی و حتی در مترو و نه اینکه هر کسی فقط و فقط با موبایل خود کار کند. حالا دیگر وجوه اقتصاد مقاومتی و اقدام و عمل را شما حساب کنید که چقدر کار دارند از لحاظ اقدام و چقدر از لحاظ عمل گسترده می شوند و توهمات و واقعیات چطور از هم جدا خواهند شد آنجا. و تازه فعلاً ما باز توی یک لغت از لغات قرآن است که داریم بحث می کنیم: فصلت. و کار را شروع کرده ایم و پایان و آخر کار را می خواهیم بیابیم با توجه به کار یک یا دو نفر در شبکه محلی موبایلی و غیر آن.

فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَىٰ فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا ۚ وَزَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظًا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿١٢ سوره مبارکه فصلت

١٥٧٤ / ٨. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنِ الْوَشَّاءِ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیِّ ، قَالَ :

نَظَرْتُ یَوْماً فِی الْحَرْبِ إِلى رَجُلٍ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ ، فَحَرَّکْتُ فَرَسِی ، فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام ، فَقُلْتُ : یَا  أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، فِی مِثْلِ هذَا الْمَوْضِعِ؟

فَقَالَ: « نَعَمْ ، یَا سَعِیدَ بْنَ قَیْسٍ ، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلاَّ وَلَهُ مِنَ اللهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ حَافِظٌ وَوَاقِیَةٌ ، مَعَهُ مَلَکَانِ یَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ یَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ ، أَوْ یَقَعَ فِی بِئْرٍ ،فَإِذَا نَزَلَ  الْقَضَاءُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ ».

مسئله مهندسی ذیل را اگر بخواهیم به ساده ترین حالت شبکه محلی تنزل دهیم این می شود که چطور می شود دو نفر را که دارند هر کدام با موبایلهای خود شطرنج بازی می کنند را با هم شبکه کنیم طوری که بتوانند با هم شطرنج بازی کنند. البته از لحاظ الهیات مسئله را بهتر متصور شدن این می شود که مثلاً بیاییم دو نفر را که روی حفظ کردن قرآن دارند هر کدام با موبایل خود کار می کنند را شبکه کنیم طوری که بتوانند با هم مسابقه داشته باشند در حفظ قرآن.

یحتمل بعضی هم اشکال کنند که اینقدر اینستاگرام و تلگرام و فیس بوک و فیستایم و وایبر و چه و چهدر اینترنت هست که مثل اینکه تو خوابیها؟ ولی بنده حقیر تاکید می کنم که این خود باید یک مسئله مهندسی شبکه جدیدی باشد که چند نفر بتوانند مثلاً موبایلهایشان یا تبلتهایشان یا نوت بوکهایشان یا رایانه هایشان یا همه و همه اینها را با هم بطور محلی و بدون استفاده از  شبکه جهانی تارعنکبوتی اینترنتی،  شبکه کنند. و الا که راه دیگرش را همه بلدند. یحتمل به همین دلیل هم هست که هیچ کس دوست ندارد به وبلاگ این حقیر شبکه شود. یعنی اینقدر راه های دیگری هستند که وبلاگ شما لااقل در ظاهر اینطور بنظر می رسد که در میان این همه راه های غیر گم است! و الا که خوب دیگر، این هم برای خود یک وبلاگ، بلاگ، همان لوگ تارعنکبوتی، یا دفترچه یادداشت تارعنکبوتی خودش است و از بس خاک خورده دیگر تارعنکبوتهایش هم چندان پیدا نیستند! دلیلی ندارد همه تشریف بیاورند این همه خاکها را کنار زده و تازه متوجه تارعنکبوتها شده کاشف به عمل آیند. یعنی می شود؟ و چرا؟ چون مثلاً بعضی به عتیقه و زیرخاکی و اینها خیلی علاقه دارند و هر چیزی را که خیلی خاک خورده است و تارعنکبوت گرفته است را می خواهند هی زیر و رو کنند. این هم که نمی شود! دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد... نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد، نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام دوباره، بنده همین مسئله را جور دیگری ارائه کنم که فرض بفرمایید که چند نفری داریم در مترو می رویم و می خواهیم با هم یک بازی چند نفره کنیم طوری که این بازی احتیاج به یک شبکه محلی بین خودمان داشته باشد. این کار را می فرمایند از طریق بلو توٍث تا حدی می توان انجام داد ولی نه اینکه بتوان آنرا تا حدود یک بازی مثل مثلاً کلش اف کلنز یا نمی دانم شطرنج چند نفره محلی خودی کرد در صورتی که این بازی در حد اینترنتی هم هست! التفات بفرمایید که مسئله این است که ما اینجا یک بازی جهانی را می توانیم محلی کنیم ولی آیا می توانیم یک بازی محلی هم داشته باشیم بدون اینکه اول آنرا بخواهی جهانی اش کرده باشیم؟ یعنی اینکه چند نفر موبایل داشته باشند و بخواهند آنرا بین خودشان شبکه محلی کنند طوری که به بازی خود درست ادامه دهند، این برای خودش یک مسئله ای است که یحتمل هم مسئله مهمی بتوان گفت هست اگر ترتیب اول محلی بعد جهانی و نه اول جهانی بعد محلی را بخواهیم رعایت کنیم. مثلاً اینکه ما اخلاق را مثلاً از مساجد شروع کنیم و در مساجد محبوس باقی بماند، این یک مسئله است. مسئله دیگری هست که اخلاق را بطور جهانی ما بخواهیم ترویج دهیم که منشع دیگرش دانشگاه و حوزه علمیه و حتی انترنت با همه خطرها و فیلترهایش هم باشد. و اما اینکه مسئله کجا اخلاق است و کجا تروریسم را باید قاعدتاً بتوان منطقاً توضیح داد که کدام به کدام است. و آیا واقعاً چنین است؟ بنده حقیر نمی دانم چرا از این توهمات استانداردم نمی توانم بیرون بیایم؟!
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
با سلام و تبریک سال نو به حضرت عالی و آقای دکتر، یک مسئله خیلی مهمی هست که در سطوح نه فقط متافیزیکی فلسفی و بلکه در سطوح حکمت متعالیه و الهیات است، اگر اشتباه نکنم. و آن ادعای علم داشتن و عالم بودن است. مثلاً اینکه ادعا شود بهشتی موجود است، این یک علمی را می طلبد. و اما این هم که می شود از بهشت رانده شد،نیز خود علمی است که آیا واقع می شود یا خیر؟ و لذا اصولاً اینکه علمی در میان است که ما برویم دنبال ریاضی-فیزیکی که نه بدرد دنیا می خورد و نه به درد آخرت، بجای اینکه همه وقت خود را در الهیات بگذرانیم و نه در ریاضیات و حتی فیزیک را هم کاری نداشته باشیم، آیا این هم علم است؟ آیا بهشتی در کار خواهد بود؟ این مسئله را بنده حقیر اجازه دهید بیشتر کاربردی کنم و از آن حالت مجرد و انتزاعی محض خود بیرون آورم. بنده به خانمهای ریاضیدان یا فیزیکدانی بوده اند که ایمیل زده ام و جواب این حقیر را نداده اند هر چند که جای بسی خوشحالی هم هست که شما و بعضی دیگر از خانمهای ریاضی-فیزیکی برجسته غیر از این هستند. البته بنده ادعایی هم ندارم که در این زمینه علمی دارم چه رسد به اینکه بگویم در زمینه بخصوص آن ریاضیدان یا فیزیکدان علمی داشته باشم. این است که ایشان حق هم دارند که جواب ندهند. مثالش هم خانم مینا آقاناجیک است اگر اسم ایشان را درست هیجی کرده باشم! و حالا خوب، بنده آیا باز جایزم که بروم ببینم ایشان چه مقاله جدیدی نوشته اند و همین مقاله را مورد مطالعه قرار داده و بررسی کنم. حالا ایشان نباشد، مقاله سایمون دانالدسون و سونگ سان باشد. التفات می فرمایید؟ هیچ مذاکره ای هم در کار نیستها! بین خود و خدای خود، آیا این کارها اصلا فایده ای دارد؟ بدرد دنیا و آخرت کسی می خورد که از لحاظ آکادمیک اینها را دنبال کند بدون اینکه حتی ارتباط چندانی با حوزه و دانشگاه داشته باشد و بصرف اینکه احساس می کند که بنده اینها را می فهمم و حال اینکه منظور به این است که سعی خواهم کرد که بفهمم. و خوب است که مثلاً راجع به نظریه ریسمان کوچک ADE روی رویه های ریمانی کار کنم، چرا که آن ADE مسئله حتماً برمی گردد به گروه های لی رده های A, D، و E که لااقل این حقیر اینها را می فهمم و سعی هم خواهم کرد که بهتر بفهمم و می توانم قضایای مقاله را از لحاظ ریاضی مسئله دنبال کنم آنطور که نوعهای A و D خود انواعی دارند، ولی نوع E  حالت خاصی هم دارد و برای همین جزو گروه های لی خاص (exceptional) است. حالا ما بیاییم بهشت را ول کنیم و این را بچسبیم؟ آیا اگر می رفتیم یک باغی را برای خود یا حتی برای دیگری و آن هم بطور افتتخاری بیل می زدیم و آباد می کردیم بهتر نمی بود تا اینکه به این دست از مسائل بپردازیم هر چند که به عنوان باغبان هم ما را در آن باغ نپذیرند و بلکه از آن باغ ما را هم برانند و با بیل هم دنبال کنند که دیگر اگر به این باغ برگشتی برنگشتیها؟!!! خانم دکتر، آیا فکر نمی کنید این بنده حقیر را یک کمی توهمات آن هم به یک طرز استانداردی برداشته باشد؟ آیا فکر می کنید بتوانم اقامه دعوایی در مذاکراتی در این زمینه کنم؟ یا امیدی در این زمینه نباید داشت؟ یحتمل ملاصدرا بفرماید شور و شوق این بابا بیش از حد فوران کرده است و خیال کرده بیش از حد عاشق شده و اما نه می داند کجا حجابهای علمی را باید رعایت کرد و نه می داند کجاها باید علم را شکافت و ادعای کنار زدن حجابهای علمی شد و خلاصه بیش از حد عاشق شده و هی ندای عاشقی عاشقی سر می دهد. چرا که خیال کرده سر شهدای هسته ای هم در همین بوده و بس که عاشق شده اند و دنبال رویه های ریمانی شتافته اند و خط راست و صراط مستقیم را کنار گذاشته و بدنبال یک مشته ریسمانهای خوش خط و خال شتابانند و غافل از اینکه توهمات زده اند و این ریسمانهای خوش خط و خال هم ریسمان نیستند و نظریه ام می خواهد و نظریات دیگر می طلبد و ....  خیلی مخلصیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ ﴿١٢ سوره مبارکه الرعد

(و) من ذلک کله وما قدمناه سابقا فیمن یصح منه الصوم یظهر لک ضعف ما (قیل) من أنه (یقضی ما لم ینو قبل اغمائه) فإن نوى صح صومه ولو بقی مغمى علیه تمام الشهر بناء على الاجتزاء بنیة واحدة، وإن حکی ذلک عن المفید والمرتضى وسلار وابن البراج، قال الأول: " إذا أغمی على المکلف قبل استهلال الشهر ومضى علیه أیام ثم أفاق کان علیه قضاء ما فاته من الأیام، فإن استهل الشهر علیه وهو یعقل فنوى صیامه وعزم علیه ثم أغمی علیه وقد صام شیئا منه أو لم یصم ثم أفاق بعد ذلک فلا قضاء علیه، لأنه فی حکم الصائم بالعزیمة على أداء فرض الصیام " ونسبه الفاضلان إلى الشیخ، ولعله لظهور قوله فی الخلاف " إذا نوى الصوم من اللیل فأصبح مغمى علیه یوما ویومین وما زاد علیه کان صومه صحیحا، وکذلک إن بقی نائما یوما أو أیاما، وکذلک من أصبح صائما وجن فی بعضه أو مجنونا فأفاق فی بعضه ونوى فلا قضاء علیه " فی أن الاغماء کالنوم إن سبقت منه النیة صح، وإلا کان علیه القضاء، خصوصا بعد قوله أیضا إذا نوى لیلا وأصبح مغمى علیه حتى ذهب الیوم صح صومه، ولا فرق بین الجنون والاغماء، بل لعل ظاهر موضع من مبسوطه ذلک أیضا، قال: " والمغمى علیه إذا کان مفیقا فی أول الشهر ونوى الصوم ثم أغمی علیه واستمر به أیام لم یلزمه قضاء شئ، لأنه بحکم الصائم، وإن لم یکن مفیقا فی أول الشهر بل کان مغمى علیه وجب علیه القضاء على قول بعض أصحابنا، وعندی أنه لا قضاء علیه أصلا  لأن نیته المتقدمة کافیة فی هذا الباب، وإنما یجب ذلک على مذهب من رأى تعیین النیة أو مقارنة النیة التی هی القربة ولسنا نراعی ذلک " ضرورة ظهوره فی کون المسقط للقضاء صحة صومه بتقدم النیة ولو على الشهر، فیلزمه وجوب القضاء مع عدمها أصلا، ویکون الفرق بینه وبین المفید بجواز تقدیم النیة على الشهر وعدمه وإلا فهما متفقان علی القضاء، لکن قال قبل ذلک: " وأما إذا زال عقله بفعل الله مثل الاغماء والجنون وغیر ذلک فإنه لا یلزمه قضاء ما یفوته فی تلک الأحوال فعلى هذا إذا دخل علیه شهر رمضان وهو مغمى علیه أو مجنون أو نائم وبقی کذلک یوما أو أیاما کثیرة أفاق فی بعضها أو لم یفق لم یلزمه قضاء شئ مما مر به إلا ما أفطر فیه، أو طرح فی حلقه على وجه المداواة له، فإنه یلزمه حینئذ القضاء لأن ذلک لمصلحته ومنفعته، سواء أفاق فی بعض النهار أو لم یفق، فإن الحال لا یختلف فیه " وظاهره نفیه مطلقا إلا فی الصورتین.       

(جواهر الکلام، جلد 17، ص 14، http://lib.eshia.ir/10088/17/14 ) 


أجود المیاه و أحمدها ما کان لا طعم له و لا رائحة و لا لون و هذا الجنس من المیاه یکون صافیا سلیما من مخالطة سائر الأجسام إیاه و ذلک أن کل ماء یحس له طعم أو رائحة فإنما یحس ذلک فیه من جوهر آخر قد خالطه فیظهر طعم ذلک الجوهر فیه و لونه و رائحته و لذلک ینسب ذلک الماء إلى ذلک الجوهر الذی خالطه فیسمى بالکبریتی أو بورقی أو قفری أو نطرونی أو غیر ذلک من الأسماء فما کان سلیما من هذه الخواص فإنه لا محالة یکون صافیا فی لونه لذیذا فی ذوقه طیبا فی رائحته ینفذ عن المعدة إلى الأعضاء نفوذا سهلا فأما ما غلبت علیه رائحة کریهة أو طعم ردی‌ء أو لون کدر فینبغی أن یجتنب.

(الامان من اخطار الاسفار و الازمان، ص 186، http://lib.eshia.ir/71523/1/186 )


و قد وقع فی حکایات العشاق ما یدل على ذلک کما روی أن مجنون العامری کان فی بعض الأحانین مستغرقا فی العشق بحیث جاءت حبیبته و نادته یا مجنون أنا لیلی فما التفت إلیها و قال لی عنک غنى بعشقک فإن العشق بالحقیقة هو الصورة الحاصلة- و هی المعشوقة بالذات لا الأمر الخارجی و هو ذو الصورة لا بالعرض کما أن المعلوم بالذات هو نفس الصورة العلمیة لا ما خرج عن التصور و إذا تبین و صح اتحاد العاقل بصورة المعقول و اتحاد الجوهر الحاس بصورة المحسوس کل ذلک عند الاستحضار الشدید و المشاهدة القویة کما سبق فقد صح اتحاد نفس العاشق بصورة معشوقه بحیث لم یفتقر بعد ذلک إلى حضور جسمه و الاستفادة من شخصه کما قال شاعر


أنا من أهوى و من أهوى أنا 

نحن روحان‌ حللنا بدنا

فإذا أبصرتنی أبصرته‌

و إذا أبصرته أبصرتنا

ثم لا یخفى أن الاتحاد بین الشیئین لا یتصور إلا کما حققنا و ذلک من خاصیة الأمور الروحانیة و الأحوال النفسانیة و أما الأجسام و الجسمانیات فلا یمکن فیها الاتحاد بوجه بل المجاورة و الممازجة و المماسة لا غیر بل التحقیق أن لا یوجد وصال فی هذا العالم- و لا یصل ذات إلى ذات فی هذه النشأة أبدا و ذلک من جهتین...

(الاسفار الاربعه، ملاصدرا، جلد 7، صص 177-178، http://lib.eshia.ir/71465/7/177)


بعضی یحتمل ایراد کنند که ما احتیاجی نداریم که به ماورای الهیات و حکمت نیز بپردازیم. یعنی اصلا به  فلسفه و ریاضی-فیزیک و هندسه و امثالهم خیلی هم احتیاجی نخواهیم داشت چرا که هندسه مثلاً می تواند خیلی شاخه شاخه شود و همین مسئله که هم هندسه جابجایی داریم و هم هندسه ناجابجایی خود یک عالمی است. و لذا باید به همان الهیات بسنده کرد! البته هندسه را خود می توان بر حسب جبرهایی که متناظر با آن نوع از هندسه خاص بیان می گردند بررسی کرد آنطور که هندسه جبری را معمولاً با جبرهای جابجایی در نظر می گیرند. و حال آنکه هندسه ناجابجایی متناظر است با جبرهایی که از کلاسه کردن اوپراتورهای ناجابجایی در نظریه اوپراتورها ناشی می شوند (غلط نکنم! لااقل شروعش می تواند اینطور باشد و فن نویمن و مور آنها را شروع کردند و به مدل استاندارد فیزیک ختم می شود.) این است که آیا می توان بر سر در مدرسه الهیاتی نوشت هر کس هندسه نمی داند وارد شود؟!!! و لذا باید وارد مسائلی از این دست نیز شد:

arXiv:1206.2609v1  [math.DG]  12 Jun 2012

arXiv:1506.04183v1  [hep-th]  12 Jun 2015

البته مقاله دانالدسون-سان قسمت دومی هم دارد و یحتمل اگر از راه های ریفل و شاگردانش وارد شویم، این مقاله خیلی مربوط می شود به هندسه ناجابجایی و مقاله آقاناجیک-حاوزی هم که روی شاخش است اگر کسی بخواهد وارد مسائل ریسمان شود. یعنی این نظریه ریسمان کوچک ADE روی یک رویه ریمانی هم تازه هست. التفات می فرمایید که چطور ممکن است که ما مدرسه الهیاتی داشته باشید و بفرمایید که حکومتی که بر این مدرسه جاری است ایجاب می کند که هندسه ای اینچنینی نداشته باشیم. نخیر آقا ما هندسه داریم و هندسه جابجایی و هم هندسه ناجابجایی و هم همه نوع هندسه داریم و باید هندسه دانست تا وارد مدارس الهیات شد. حالا می فرمایید نه؟ و تو جبر مسئله را بلد نیستی؟ خوب، نه! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


 أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ ۚ لَا یَسْتَوُونَ عِندَ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿١٩ سوره مبارکه توبه.

وعن المفضل قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: أنهاک عن خصلتین فیهما هلک الرجال: أن تدین الله بالبالطل، وتفتی الناس بمالا تعلم... وعن ابن عباس رضی الله عنهما: من أفتى الناس فی کل ما یسألونه فهو مجنون. (منیة المرید، الشهید الثانی صص 283-284 )

والمجنون حالته مع العلم به فلو لم یعلم له حالة جنون حلف نافیه. (الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، الشیخ بن علی عاملی الشهید الثانی، جلد 6، ص 386) http://lib.eshia.ir/10102/6/386

این مسئله فقهی آخری، یک مسئله ای است که بیشتر تخصصی است و باید مورد درس و بحث قرار گیرد تا بهتر فهمیده هم شود. و اما این مسئله جنون خیلی هم می تواند از یک نوع لیلی مجنونی شود که حالا دیگر بیا و ببین چطور اصلا پایان ندارد. و آن اینکه می بینیم خود حضرت امام زمان ظاهرند وقتی دو نفر دارند اداهای لیلی و مجنونی خود را هم به کرات اجرا می کنند و نه اینکه در میان دعای ندبه روز جمعه بفرمایید مثلاً دارند مسخره بازی در می آورند. اصلا اینها اینقدر بی شرمند که کدام ندبه و گریه و زاری برای امام زمان؟ اینها اصلا به کرات در حضور امام زمان کارهایی می کنند که مخصوصاً گریه امام زمان و بلکه همه اولیاء و اوصیاء و پیامبران را در بیاورند. دلیل این مسئله این است که اینها امام زمان خود را نشناخته اند که اینطور داستان لیلی مجنون سر می دهند و نمی دانند که خود امام زمان چه داستانهایی از این دست است که مجنونهایش در شیفتگیهای او سر می دهند. و حالا بیا و فقط بنشین و تماشا کن. این داستان از همه بیشتر شنیدنی است. داستان لیلی و مجنون و اما از آن داستانهای دیگر آن. اصلا اینجا دیگر هیچ کس با هیچ کس شوخی ندارد. همه جدی، همه شخت کوش، همه سنگ تمام می گذارند. هیچ حوزه علمیه ای و هیچ دانشگاهی نمی یابی که این درسها را آنجا یاد بگیری. بیمار استاندارد می خواهی باید این حدیث دیگر لیلی مجنونی را بشنوی و بلکه یاد بگیری. یا علی گفتیم و عشق آغاز شد! ذرات بنیادی را داری و مدل استاندارد فیزیک را که در قطره ای کارایی دارند و وقتی این قطره را بطور همدیسی و همشکلی بزرگ و کوچک کنی، آنگاه یحتمل به یک سری رازهای آ-دی-اس/سی اف تی و امثالهم شوی و نظریه ریسمانها و  امها است که پدیدار شوند و یک وقت اصلا دیدی در وسط یک میدانی واقعی که مرده ها هستند که زنده می شوند و زنده ها چطور بدیار باقی می روند! فقه کدام است و حدیث کدام و تفسر کدام؟ اینجا همه بیمار استانداردند و همه هندسه خود را دارند! اللهم عجل لولیک الفرج. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته...

ن ۚ وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ﴿١ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢

و منهم العلامة الشبلنجی فی «نور الأبصار» (ص 143 ط مصر) نقل الحدیث عن «تاریخ نیشابور» بعین ما تقدّم عن «شرح الجامع الصغیر» إلى قوله: قال الأستاذ أبو القاسم. ثمّ قال: قال أحمد رضی اللّه عنه: لو قرء هذا الاسناد على مجنون لأفاق من جنونه. (احقاق الحق و ازهاق الباطل، جلد 12، ص 390) http://lib.eshia.ir/10271/12/391


یک مسئله عظیمی اینجا در مورد امام زمان نهفته است که بسادگی و حتی بسختی نیز قابل درک نیست که نیست. و آن این است که چرا باید امام زمان اصلا طرف دیوانگان و مجنونها و روانپیشان را بگیرد و با آنها حشر و نشر کند؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ در حقیقت انگار اینجا یک پارادکسی رخ می دهد که اصلا چنین نیست. یعنی مسئله از این نوع نیست که بفرمایید وقتی شما یک طبقه ای بالاتر رفتید، اجازه دهید که طبقه زیری نیز بالاتر خواست بیاید و شما نیز سعی کنید باز خود به طبقه ای بالاتر ارتقاء پیدا کنید و الی غیرالنهایه و نه آنطور باشد که بفرمایید من متعلق به این طبقه ام و این طبقه نیز متعلق به من است و السلام نامه تمام آنطور که دچار پارادوکس شوید! یعنی مسئله از این دست است که امام زمان مدام و پیوسته طرف مظلوم می ایستد و لاغیر ولی با ظالم هم وارد جهاد می شود و بین این دو هم یک فاصله ای است غیرقابل انکار که اگر برداشته می شد دیگر ظالم و مظلومی نمی ماند و مسئله حل می بود. و چون ظالم مدام فکر ظلم کردن خود بر مظلوم است و مظلوم هم دائم فکر رفع ظلم از خود است، هیچ کدام امام زمان خود را نمی توانند درک کنند حتی اگر همه مظلومین جهان نیز با هم ندا در دهند که هیهات من الذلة و بر ظالمین هم فائق آیند. چرا که باز روز از نو و روزی از نو .... البته یک راه بچه گول زنی ای این میان موجود است که آن هم از این نوع است که ظالمین  عالم هم بفرمایند نخیر اصلا چه می فرمایید؟ و بلکه امام زمان خود خودش هم طرف ماست. این اتفاق قابل درک و ممکن می بود اگر ما سیره حضرت امام حسین علیه السلام را نداشتیم و بلکه هیچ کدام از سیره های ائمه اطهار علیهم السلام را نیز نداشتیم و بلکه سیره حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم را نیز نداشتیم. یعنی اینکه این درست است که الاسلام یعلو و لا یعلی علیه و لذا این دقیقاً ممکن است که اسلام کسی را که سنگسار باید شود را ببخشد، و اما هیچ گاه کسی را که باید سنگسار شود را به عنوان کسی که باید حکومت اسلامی بدو سپرده شود را نمی پذیرد چرا که این بر خلاف سیره حضرت رسول و ائمه علیهم السلام است. ولی خوب، وقتی کار از کار گذشت همانطور که گذشت در کربلا بر امام حسین علیه السلام، آنگاه این خیلی بعید نیز که عرض شود کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. یعنی امام زمان را می توانید در رویا بیابید، و اما اینکه جلوی روی ما نیز بایستد و او را باز بیابیم مسئله ای دیگر است که حلش بدست  خود خدا است و نه این بنده حقیر خدا که در میان عاقلترین افراد هم باشم باز جویای او است و اگر در میان دیوانگان هم باشد باز دنبال او است چرا که اساس جنود عقل و جهل و همه دعوا حول محور او است و اصلا همه عالم او است و هر که به کمتر از او راضی شود است که جاهل است. و اما خوب، این خود حدیثی دیگر است که سرش در جای دیگری است و به همه کس نیز نتوان گفت چرا که ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند و این را خود اهل کوفه از همه بهتر می دانند که حتی آنها نیز نمی خواهند اهل کوفه باشند چرا که آنها نیز نمی خواهند علی تنها بماند با همه مشکلاتی که برای او درست کردند. و اما بالاخره یک اهل کوفه ای بودند که علی را تنها گذاشتند و یک اهل کوفه ای هم نیستند که علی را تنها نخواهند گذاشت و ما هم از همانهایی هستیم که علی را تنها نخواهد گذاشت و السلام نامه تمام. بالاخره اگر کل مسئله این نبود ما هم نداشتیم که ذراتی هستند بنیادی در فیزیک که هندسه خاص خود را دارند و کل عالم از اینها تشکیل می شود آنطور که همه ذرات عالم از اینها تشکیل یافته اند و بالاخره رمز و رازهایی هست این میان که قطره ای در کل همه عالم چطور ممکن است همه این ذرات بنیادین را که عالم را نیز می سازند را دارا باشد طوری که عالمی که در این قطره موجود است به عظمت همه عالم و بلکه بیشتر نیز باشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١ سوره مبارکه القلم

و منهم العلامة الزمخشرىّ فی «ربیع الأبرار» (ص 453 مخطوط) قال:

کان یقول یحیى بن الحسن الحسینی فی اسناد صحیفة الرّضا علیه السّلام: لو قرء هذا الاسناد على اذن مجنون لأفاق. (احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی شوشتری مرعشی، جلد 12، 389 )

http://lib.eshia.ir/10271/12/389


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ... إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی

فرازهایی از مناجات شعبانیه 

اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یعنی این یک رویای خیلی ایده آلی هم یحتمل نباشد که حضرت ولی عصر را متصور شویم که در میان یک میدان عظیمی از مردم ایستاده است که همه دارند به نوعی همدیگر را سنگسار هم می کنند و او نیز دارد در عین حال همه را ارشاد می کند که تو نباید این کار را کنی به این علت و تو دیگری نباید این کرا را کنی به این علت دیگر و .... خدا را شکر که امیرالمومنین به هیچ کس باج نداد. و همه افراد با صلاحیت را بر سر کار گذاشت. این یک رویایی است آنچنان که امیرالمومنین می فرمایند در مناجات شعبانیه که خدایا اگر در دوزخم افکنی به دوزخیان می گویم که دوستت دارم الهی ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک.

لَّقَدْ صَدَقَ اللَّـهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّـهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا ﴿٢٧ سوره مبارکه الفتح

وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ ۚ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ ۚ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا ﴿٦٠ سوره مبارکه الاسراء

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا ۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿١٠٥ سوره مبارکه الصافات


قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَىٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا ۖ إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٥ سوره مبارکه یوسف

وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ ۖ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ ﴿٤٣ سوره مبارکه یوسف

وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا ۖ وَقَالَ یَا أَبَتِ هَـٰذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا ۖ وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی ۚ إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿١٠٠ سوره مبارکه یوسف.


اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه والذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته والمستشهدین بین یدیه


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. این بیمار استانداردی که بر مبنای مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی بنا بخواهیم کنیم، یک سری اشکالها و ایرادهایی را یحتمل کنند که از همان دست باشد که آقا ما اصلا چرا باید رویا داشته باشیم و چرا باید در این رویاها امام زمان خود را ببینیم که مثلاً به ما بگوید حالا مسجد جمکران بپا کنید یا رویال پارک برای ایتام بنا سازید یا میان دیوانگان روید و آنها را درمان نمایید یا تشریف فرما شده اند آن حضرت علیه السلام بابی انت و امی و خدای ناکرده فتنه شده است و اشکشان را همه در آورده اند یا تشریف آورده اند و با ظالمین دارند جهاد می کنند و مظلومان را زیر بال و پر خود گرفته اند و زناکاران و شراب خوارها و فاسقان را می فرمایند سنگسار نکنید و بلکه جورهای دیگری حتی المقدور تنبیه کنید یا خود میان دیوانگان شتافته اند و می فرمایند بس نیست که این مظلومان را دیوانه کرده اید و بلکه دست از کار کثیف خود بردارید یا در میان ریاضی-فیزیکدانها رفته اند و می فرمایند این نظریه حمیدی-مجیدی را تا می توانید بکوبید که دو ریال نمی ارزد و تا می توانید کارهای خود را هر چه بهتر توپولوژیکی و همولوژیکی انجام دهید تا بلکه توحید را بهتر شناختید یا در میان دیوان سالاران قدم می زنند و می گویند با مردم بهتر رفتار کنید و رشون نگیرید و اختلاس نکنید و به سالمندان و معلولین و مسکین و در راه مانده و درماندگان و بی خانمانها رسیدگی کنید. البته این یک تعبیر دیگری هم دارد که آقایان سعی کنید بیشتر به اقتصاد مقاومتی بپردازید تا ماشینهای آخرین سیستم و بلکه کشیتها و هواپیماها و لوازم خانگی و کفش و لباس هایی که در سطح جهانی از لحاظ تولیدی قابل رقابت با بهترینها هستند را ارائه کنیم. اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

Here is something about sleep apnea:

http://www.nhlbi.nih.gov/health/health-topics/topics/sleepapnea


یحتمل منظور به این است که باید خُر و پفها را درمان اساسی کرد!

فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَـٰذِهِ ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ ۗ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللَّـهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿١٣١ سوره مبارکه الاعراف

یحتمل بنده حقیر آب باندازه کافی نمی نوشم هر چند که بیش از حد هم نمی شود هی آب خورد. و البته الی ما شاء الله هم چای می نوشم. باید بیشتر ببینم در اینترنت راجع به این مسئله ترک لبها چه دارد بگوید و از مزمن شدن مسئله جلوگیری کرد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ ۚ قُلْ إِنَّ اللَّـهَ قَادِرٌ عَلَىٰ أَن یُنَزِّلَ آیَةً وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٧ سوره مبارکه الانعام.

البته بنده حقیر همین قدر عرض کنم که بنده نمی دانم چطور است که حتی در قاچ خوردن همین لب خود بدجوری انگار گیر کرده ام چرا که بعللی بد تنفس می کنم یا از دهان تنفس می کنم و لذا لبم بدجور خشکی شده بوده و بدین ترتیب دچار قاچ خوردگی مزمن شده است! باید دفترچه ام را بردارم بروم دکترم و ببینم داستان از چه قرار است و استانداردها در این زمینه از چه قرارند و بایدها و نبایدها از چه قرارند. و همه اش می ترسم که لب شکری یک وقت نشوم یا اینکه یک وقت دیدید لبم کج شد برای همیشه رفت پی کارش.... پیری است و هزار درد. بنده حقیر فکر می کردم که جوانی که بگذرد، دیگر پیری طوری می شود که دیگر آینه هم احتیاج نداری و آنچه در جوانی در آینه می دیدی، حالا در پیری در خشت می بینی. یحتمل این مال همه افراد مسن نباشد و بلکه برای افراد بابصیرت است. فمن نعمره ننکسه فی الخلق افلا تعقلون.

٥٠١٩ ـ وقال الصادق ( علیه‌السلام ) : « إن رجلا جاء إلى عیسى بن مریم ( علیه‌السلام ) فقال له : یا روح الله إنی زنیت فطهرنی فأمر عیسى ( علیه‌السلام ) أن ینادى فی الناس لا یبقى أحد إلا خرج لتطهیر فلان فلما اجتمع واجتمعوا وصار الرجل فی الحفرة نادى الرجل لا یحدنی من لله فی جنبه حد ، فانصرف الناس کلهم إلا یحیى وعیسى ( علیهما‌السلام ) فدنا منه یحیى ( علیه‌السلام ) فقال له : یا مذنب عظنی فقال له : لا تخلین بین نفسک وبین هواها فتردیک ، قال : ردنی قال : لا تعیرن خاطئا خطیئة قال : زدنی ، قال : لا تغضب ، قال حسبی ». (من لا یحضره الفقیه، جلد 4َ، ص 33) http://lib.eshia.ir/11021/4/33


بسم الله الرحمن الرحیم. اصولاً انقلابی و ولایی بودن کار بسیار مشکلی است چرا که تحجر و لیرالیسم را باید درست درک کرد و مثلاً متوجه بود که احکام سنگسار چطور است. مثلاً این روایت از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام آن روایت معروف است از حضرت عیسی که آن کسی که هیچ گناهی نکرده است سنگ اول را پرتاب کند.... از آن طرف نیز ما تکبیر را داریم که همراه با شعائری است که بعضی بر سر آنها بحث هم می کنند. و اما همین یک مورد را در نظر بگیرید که ما قوانین وراثت دی ان آ و ژنوم انسانی را داریم که بر حسب ادعای دقیقترین قوانین وراثتی است که می تواند انواع بیماریها را تشخیص و درمان کند. حالا باز بگذریم که نظریه تکامل داروین نیز چه دارد می گوید! و لذا باید بسیار دقت کرد که علوم همان چیزی را می گویند که تبلیغ می کنند و طبق بعضی روایات خود دانشمندان دچار جنون آنی و مزمن نیستند طوری که علم و بلکه بشریت را هم مبتلا کنند. مثلاً اینکه ما در دی ان آ یک هیلکس دوبلی داریم که اینها توالیهای مختلفی از آمینواسیدها و بازهایی هستند که شناخته شده اند ولی اینها در تغذیه چطور شناسایی می شوند و کدام به کدام است و روی سلولها و دی ان آ-ها و آمینو اسیدها و بازهای ساختار هیلکس دوبل آنها چطوئر تاثیر می گذارند، این می تواند یک گوشه ای عظیم از کهکشانهای یک کیهانشناسی خاص خود را برای بررسی و تحقیقات وراثتی ایجاد کند.  و یحتمل اساس اجتهاد در دروس خارج فقه و اصول و همینطور تزهای دکترا و فوق دکترا و ...، نیز همین است که به طلبه یا دانشجو یک جمله ای گفته می شود و می فرمایند بروید در این مورد تحقیق کنید و یحتمل هم استاد تا این حد هم نگوید و خود طلبه کنجکاو شود که مسئله چیست آنطور که استاد مثلاً یک کتاب را نام می برد و طلبه متوجه کتاب دیگری از همان نویسنده شود. و این می تواند سرآغاز یک تحقیقی شود که سالها و بلکه قرنها به طول بیانجامد! و لذا این داستانی دیگر است که حالا یک بیمار استانداردی را چطور درمان کنیم که بیماریش مزمن هم نشود و کار به درازا نکشد و اگر هم مزمن شده است زودتر درمانش خاتمه یابد و خوب خوب شود و به کانون گرم خانواده هر چه زودتر بازگردد و بلکه خود نیز خانواده خود را تشکیل دهد! یک مسئله در حد تحقیقات علمی است و مسئله ای دیگر در حد پزشکی و روانشناسی عملی ناشی از آن تحقیقات نظری است همانطوری که نظریه مدل استاندارد فیزیک را داریم و هندسه ناجابجایی که با مدل استاندارد تطبیق پذیر است یا سعی در بررسی آن را دارد.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

حدود زنا و از جمله زنای با محارم در کتب فقهی و از جمله تحریر الوسیله حضرت امام خمینی (قدس سره) آمده است. و بعضی از این حدود، حدود سنگینی هم دارند. اما این بحث که دانشمندان نوروتیک را به کمپلکس اودیپ تشبیه کنند از مقوله دیگری است. یعین دارد دانشمند را زنا کار و قاتل می نامد؟!!! این خیلی حرف عجیبی است. بنده خیلی دلم می خواست آن کتاب را ببینم که واقعاً نظرش چیست و حرف حسابش کدام است؟ ولی بدان دست نیافتم و فقط آن مقاله را راجع به آن کتاب را یافتم. اگر این واقعاً چنین تفکری است که باور دارد، این مسئله باعث می شود که نوروتیک بودن علم را به زنا نسبت دادن و لذا تنزل علم در حد زنا است. و حال آنکه این غیرممکن است که علم و زنا و قتل با هم سازگاری داشته باشند. یک جاهای کار بدجوری عیب دارد. و صد در صد این عیب باید بعد از بررسی دقیق، برطرف شود. البته اینجا این سوال هم پیش می اید که چنین بحثهایی در شان فلسفه و حکمت هم نمی تواند باشد. و همین است که بحثهایی از قبیل بیمار استاندارد را مطرح می کند و دیوانگی را بجای اینکه درمان کند بلکه رواج هم می دهد و خود دانشمند را هم خود به خود جزء نوروتیکها جا می زند. البته در نگاهی که به کتاب در آمازون دات کام می توان داشت همین کمپلکس اودیپ و شکل مربوط بدان آمده است. در حقیقت، علم را به این وضع تشبیه کردن یک فاجعه است و بلکه همه امیدها را از علم (science) ساقط می کند چرا که این آن چیزی نیست که انسان از علم و فلسفه و حکمت انتظار دارد. البته یحتمل کتاب دارد یک مشکلاتی را که موجودند در رابطه با عمل بیان می کند که باید اصلاح شوند. و این اصلاح اگر چنان است که اشاره شده است، واقعاً احتیاج به یک انقلابی در علم داریم همانطوری که نویسنده اشاره به یک انقلابی علمی می کند. ببینید ما داریم به کجاها می رسیم؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

Type text or a website address or translate a document.
Showing translation for royal
Translate instead royal

بنده نمی دانم این جملات انگلیسی بالا چطور وارد نظر قبل شدند. راستش وقتی دنبال ترجمه در گوگل ترانسلیت می گشتم، به لغات عبری و Yiddish که رسیدم که کپی پیست کنم، یک مرتبه قفل شد و نمی توانستید لغتها را در یک ردیف با دیگر لغات پاک رویال قرار دهید و لذا همانطور که می بینید در سطرهای دیگری قرار دارند. و این جملات دیگر هم نمی دانم بعداً چطور وارد شدند. جل الخالق! لا الا اله الله. البته خیلی ساده است که اعتراض شود که چرا چنین است؟ ولی اینکه مشکل واقعاً از کجا است، یحتمل به این سادگی نباشد که بفهمیم. یک حوصله ای می خواهد که شخص باید کمی هم اصول فیلمهای کارآگاهان خصوصی را وارد باشد که ماورای حوصله این نظرات است!

 وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿٦٣ سوره مبارکه العنکبوت

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٢٥ سوره مبارکه لقمان


royal park = parque real = parco reale = parc royal = پارک سلطنتی kraliyet parkı = الحدیقة الملکیة =

רויאל פארק =

Type text or a website address or translate a document.
Showing translation for royal
Translate instead royal
קעניגלעך פּאַרק


التفات بفرمایید که رویال پارک با پارک رویال تفاوتهایی دارد بسته به اینکه چه زبانی را دارید استفاده می فرمایید! مثلاً در اسپاینایی می شود: پارکو رئاله. مسئله جالبتر این است که لغت انگلیسی رویال که در اسپانیایی به رئال تغییر شکل می دهد دوباره به انگلیسی برمی گردد و این بار رئال یا همان real ین بار به معنای حقیقی نیز می تواند معنی دهد و مثلاً در ریاضی به آنالیز حقیقی می گویند real analysis یا در فرانسه می شود: analyse réelle. البته اینکه کسی بخواهد چکهای بی محل بکشد نسبت به اینکه بیاید یک مرتبه در میان این همه پارکهای مختلف در عالم یک پارکی هم دنبالش بگردد که از عالم برزخی خارج شده و او را به بهشت برساند و آن بهشت همان باشد که حضرت حق می فرماید هَلْ فِی ذَٰلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ ... فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی، این جای بسی تفکر و تعقل باید داشته باشد. نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ ۖ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿٣١ سوره مبارکه فصلت. مسئله این است که ولایی بودن بدان معنا که می فرماید ولایت علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی ... و از تحجر و لیبرالیسم آمریکایی در آمدن، یک روحیه انقلابی را می طلبد، و لذا یا علی گفتیم و انقلابیگری آغاز شد! و همانطور که مستحضرید این یک مسئله خیلی جدی ای است بر حسب جمهوری اسلامی ایران. و لذا پارک رویال می تواند یک پارکی باشد پارک و مامنی و بهشتی باشد برای ایتام که باید بطرف آن بی نهایت کار کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّـهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً ۖ قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا ۖ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّـهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿٦٧ سوره مبارکه بقرة


به هر تقدیر، مسئله حجاب مسئله بسیار مهمی است هر چند که نمی توان کسی را زور کرد که حجاب را رعایت کند. یعنی پیامبر اعظم می تواند حکم کند که زنان پیامبر باید اینطور و آنطور حجاب خود را رعایت کنند. و اما آیا ایشان چنین می کنند یا خیر، مسئله ای است که هر زنی خود باید تصمیم بگیرد. این تا آنجا پیش رفت که پیامبر به هر دلیلی که بوده، از زنان خود قهر کرد و مدتی جدا از آنها بود و وقتی برگشت عرض فرمودند که اگر زنان پیامبر زندگی دنیوی مد نظرشان است، ایشان آنها را بطرز نیکویی راضی می کند و از آنها جدا می شود! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

کتاب دیگر نیکولاس ماکسول کتابی است با عنوان آیا علم روانپریش است؟ (Is science nerotic?) مقاله ای راجع به این کتاب مسئله را کمپلکس اودیپ تشبیه می کند:

http://discovery.ucl.ac.uk/105636/1/105636.pdf


البته بنده نمی دانم آیا این مقاله را بتوان دانلود کرد یا خیر آنچنان که مقاله دیگر در نظر قبلی را راجع به نصف کردن خدا نعوذ بالله، گویی حالا عضویت می طلبد هر چند که قسمت زیادی از مقاله را بنده خواندم و حالا همینجوری در دسترس نیست!

به هر حال، مسئله ای را که کتاب آیا علم روانپریش است مطرح می کند از نوع یک بیماری استانداردی است که از انواع حرامزادگی است که همه جا گیر است آنچنان که ما در اینترنت می بینیم که مستهجنات می تواند بسیار گسترده ارائه شود حتی با فیلتر. ولی روانپریشی که عنوان می شود از نوع زنای با محرم است آنچنان که مثلاً در داستان قوم لوط تورات کینگ جیمز ارائه می دهد. این نوع از روانپریشی واقعاً یک انقلابی را می طلبد که در آن انقلاب باید دانشمند رل یک انقلابی تمام عیار را بازی کند تا جامعه را نجات بخشد. و این جامعه ای است که تا کجا مبتلا شده است؟ فقط خدا عالم است. یعنی اگر ما جواهر فقه جواهری را کنار بگذاریم و فقط به علوم بخواهیم بپردازیم آیا ما دچار تحجر همراه با یک لیبرالیسم کشنده ای نخواهیم شد که راه بازگشتی نخواهد داشت که هم منبر پیامبر اعظم را مبتلا کرده ایم و هم دچار لیبرالیسم کشنده ای شده ایم و هم راه انقلاب را کج رفته ایم؟ چرا که نیکولاس ماکسول نیز از یک انقلابی لااقل در علم است که بحث می فرمایند یا خیر؟ مسئله این است که اگر جامعه ای بر مبنای فقه و اصول و مذهب و دین اداره نشود و به علوم هم پرداخته نشود و حتی گوشه ای از دین را بگیریم و بقیه را رها کنیم، رفته رفته این یک چیزی می شود غیر از دین که خود دانشمندانی را که مدعی می شوند می خواهند جامعه را نجات دهند یا به رموز کیهانی و ریاضی-فیزیکی آگاه شوند نیز می تواند از همه بیشتر مبتلا کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. 46691

بسم الله الرحمن الرحیم‌ الحمد لله فاعل کل محسوس و معقول و غایة کل مطلوب و مسئول و الصلاة على صفوة عباده و هداة الخلق إلى مبدئه و معاده سیما سید المصطفین محمد المبعوث إلى کافة الثقلین اللهم فصل علیه و على الأرواح الطاهرة من أهل بیته و أولاده و الأشباح‌ الزاهرة من أولیائه و أحفاده. (اسفار، ملاصدرا، جلد 1، ص 1،  http://lib.eshia.ir/71465/1/1 )


"Perhaps God is confused, schizophrenic even, a dreadful mixture of love and hate? But this does not seem to do justice to the majesty of the universe, its intricate splendour. Could this have been created by a neurotic?"

https://philosophynow.org/issues/35/Cutting_God_in_Half )

لا اله الا الله. للهم صل علی محمد و آل محمد.


بسم الله الرحمن الرحیم.

ولایی بودن یک خرجی دارد که غیر از این است که آیا امیرحسین هم همچون خواجه ربیع است که می گوید نمی شود بی طرف بود و نه به شمر کاری داشت و نه به امام حسین؟ ولایی بودن باجی نمی خواهد که تو را به علی تو بیا ولایی شو و با من به راهپیمایی روز اربعین از تجف تا کربلا برویم! یا ولایی هستی یا نیستی. و اما اینکه کسی را که ولایی نیست تشخیص دهیم که چرا چنین است که اینچنین انتخاب کرده است و او را ترغیب کنیم که آقا جان چه می کنی؟ چرا چنینی؟ بیا و ولایی شو که این است که راه خدا است. این یک حساب دیگری دارد. یک فرهنگی می خواهد در حد عالی آن. توجه بفرمایید که رئیس جمهور آمریکا می فرمایند هفت سین نوروز را در کاخ سفید انداخته است و نان برنجی اش را خورده است و شعر خوانده است و حتی به کوبا هم رفته است. و خوب، بهار هم هست و خیلی هم خوب است که به صلح و آشتی پرداخت. چی می شود بهتر از این؟ و اما مسئله را از کتاب نویسنده کتاب دیگری که دکتر مهدی گلشنی به کتابی از کتابهای این فیلسوف اشاره می فرمایند باید دنبال کرد. او در کتابی که عنوانش نصف کردن خدا و دوباره چسباندن آن دو نصف دوباره به هم است، بیان می دارد که چرا ما نیاییم خدا را دو نصف کنیم طوری که خدای قدرت یکی است و خدای ارزشها یکی است. این کتاب را باید خواند و دید مسئله اش اصلا چیست که می خواهد بفرماید؟ و اما آیا می توان چنین جراحی را انجام داد یا این حرف اساساً یک اشتباهی است که باید بدان توجه شود که آقا جان چه داری می گویی؟ می خواهی خدا را دو نصف کنی؟ شوخی ات گرفته؟ مسئله چیست؟ آیا می خواهی روی خدا جراحی کنی و او را دو نصف کنی و بعد دوباره به هم بچسبانی؟ این را درست عنوان کردن طوری که موجب ارتقای فرهنگ توحیدی شود خیلی مهم است. و لذا جواب این مسئله یکی از مسائل مهم توپولوژیکی و همولوژیکی نظریه حمیدی-مجیدی می تواند باشد. ولی ما فقط آنرا در رابطه با مسائل جراحیهای پزشکی در نظر می گیریم. فرض بفرمایید که پزشکی قسم خورده است که اگر کفاشی یا دربانی یا نگهبانی یا بادیگاردی یا حتی دشمن او آمد نزد او و گفت که احتیاج به عمل جراحی دارد، او موظف است که این عمل جراحی را انجام دهد. اما آیا او عملاً می تواند چنین کند اگر بیمه های سلامتی چنین عمل جراحی ای را پوشش ندهد و پزشکان جراح نتوانند دستمزد خود را از بیمه دریافت کنند یا به اندازه کافی حتی پزشک جراح نداشته باشیم که بتوانند از پس جمعیتی که به چنین عملهایی احتیاج دارند بر آیند. پس ما چنین سیستم سلامتی بیمه ای اجتماعی را برای چنین جراحیهایی احتیاج داریم. و اما اگر چنین سیستمی را هم داشتیم این یک فرهنگی می خواهد که ما افراد اجتماع را از چنین سیستمی آگاه کنیم که اگر مشکلی برایت پیش آمد به پزشک مراجعه کن و او تو را درمان می کند. و اما آیا می توان یک دشمنی را هم وادار کرد که تو هم برو و خودت را درمان کن در این سیستمی که تو را نیز حاضر است درمان کند؟ آیا او خواهد رفت و خود را درمان خواهد کرد یا ترجیح می دهد که برود نزد پزشکی که با او دشمن نیست؟ و لذا باز اینجا آیا مسئله این است که اگر خدا هم اینجا بیاید بخواهد عمل جراحی انجام دهد می رود نیز پزشکی که خودی است و نه غیرخودی؟ یا مثلاً برای ولایی بودن دیگر نمی توان روی خدا عمل جراحی انجام داد؟ یا یعنی اگر مثلاً امام حسین علیه السلام تشریف می آوردند می گفتند من هم احتیاج به عمل جراحی دارم، پزشک یزیدی روی او عمل نمی کرد یا خود حضرتش حاضر نبود نزد آن پزشک برود؟ اینجا یک مسئله توحیدی وجود دارد که باید خیلی دقت کرد تا حلش کرد طوری که بتوان از گرایش به انواع و اقسام روانپریشی جلوگیری کرد و همچون امیرحسینی را که به خواجه ربیع گراییده است را نجات داد که آقا اصلا مسئله چیست؟!!!

فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣ سوره مبارکه الشمس.

http://mgolshani.ir/wp-content/uploads/2015/11/Dr.-Golshani-asre-andishe-bohrane-faramoushi-hekmat-3-1394.pdf


این مقاله دکتر گلشنی واقعاً مقاله تکان دهنده ای است که لب به انتقاد از وضعیت نظام آموزش عالی و مافیای دانشگاهی می گشاید. مسئله را از این دیدگاه بنگریم که به آن یقینی که در یک سیستمی مثل تلویزیون تماشا کردن که مشاهده گر آن هستیم می خواهیم برسیم، فقط تظاهر به توحید کار نمی کند. یک عرصه عملی در آن لازم است که باید توحیدی باشد و از بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد شروع می شود و به کربلا ختم می شود. اما در این میان آن امام رئوف یعنی نه فقط امام رضا علیه السلام و بلکه امام حسین علیه السلام هم متوجه نمی شویم که چه دغدغه انسانی داشت که به کربلا رفت. ولی از آن طرف این مسئله پنهان می ماند که در سطوح جهانی ادای دینداری را در می آورند و انسانیت را به اسم دین و مذهب سکولار و غیرسکولار مبتلا می کنند. و این تا آنجا پیش می رود که به کسی که مبتلا شده است اگر بگویی که آیا تو دشمن شمر علیه اللعنه نیستی؟ مثل خواجه ربیع می گوید حالا نمی شود نه به شمر کاری داشته باشم و نه به امام حسین علیه السلام؟! و گیریم که اسمش هم نه غلام حسین و بلکه امیرحسین هم باشد. لا اله الا الله. این را چه کار کنیم؟ مسئله این است که می شود کسی را تا این حد هم مبتلا کرد. و لذا دیگر راه بازگشتی نخواهد داشت.

و اتفاقاً بنده داشتم دیشب خواب می دیدم که از کنار پل دو طبقه شهید صدر رد شده ام و یک مجتمع بزرگی برای ایتام ساخته ام به وصیت پدرم به اسم رویال پارک، ولی بعدها یک عده ای می آیند از چنگ بنده درش می آورند و یک مرکز تجاری ای از آن می سازند به اسم پارک رویال! یک مرتبه از خواب پریدم و دیدم که وحشت کرده ام که چه بلایی به سرم آمده است؟ ولی بعدها متوجه شدم که فقط یک خواب است. و دویدم رفتم عیددیدنی.

 فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤ وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥ سوره مبارکه الشمس

ضرورت توجه به صدقه و تربیت فرزند صالح

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الحمدلله رب العالمین

عنِ الصّادقِ جعفرِ بنِ محمدٍ علیهِماالسّلام قالْ لَیسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ بعدَ موتِهِ مِنَ الاَجر اِلّا ثَلاثَ خِصال (۱)
وقتی که دست ما از این دنیا که دار عمل است کوتاه شد، هیچ اجری نمی‌توانیم برای خودمان دست‌وپا کنیم و تدارک ببینیم مگر از سه ناحیه؛ که این هم البته مربوط می‌شود به قبل [از مرگ]، باز به همین نشئه‌ی دنیایی؛ لکن خب اجری است که جریان دارد؛
این روایت معروفی است؛
«الا ثلاث خصال» مگر از سه کار، از سه خصلت، از سه امر، که اجر از اینها می‌رسد به انسان بعد از مرگ.

صَدَقَةٌ أجْراها فی حَیاتِه فَهِیَ تَجری بَعدِ موتِه
[اول] صدقه‌ی جاریه؛ [صدقه‌ای که در زمان حیات به جریان انداخته و پس از مرگش نیز در جریان باشد.] یک وقت شما پولی را به کسی می‌دهید، خب این صدقه است. یک وقت پولی را مثلاً فرض کنید صرف ایجاد یک بنیادی، یک نهادی می‌کنید که پی در پی و پشت سر هم سود می‌دهد، سود آن متوقف نیست و منقطع نمی‌شود. این صدقه‌ی جاریه است.

و سُنَّةُ هُدًی سَنَّها
دوم، سنت هدایتی که آن را پایه‌گذاری کند و بنا بگذارد.

فَهِیَ یُعمَلُ بِها بَعد موتِه
که این [سنت] مورد عمل است بعد از مرگ او.
یک کار خوبی را باب کنید در جامعه. این سنتی است که هر کسی بعد از شما به آن سنت عمل کند اجر و ثوابش به شما به صورت نو به نو می‌رسد.

وَ وَلَدٌ صالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَه
و سوم، فرزند صالحی تربیت بکنید که برای شما طلب مغفرت بکند از خدای متعال بعد از رفتن شما.
بعضی از بچه‌ها هستند که پدرها، مادرها جانشان را هستی‌شان را آبرویشان را مالشان را صرف این بچه‌ها می‌کنند، بعد از اینکه پدر از دنیا رفت یک فاتحه هم برای پدر نمی‌خوانند؛ یک طلب مغفرت هم برای پدر نمی‌کنند؛ اصلاً یادشان نمی‌آید؛ یادشان هم بیاید قضایا نقل می‌کنند نه اینکه از خدای متعال برای او طلب مغفرت کنند. آن بیچاره آن چیزی که احتیاج دارد این است که شما از خدا برای او طلب مغفرت بکنید، طلب رحمت بکنید. به این احتیاج دارد.
پدر و مادرهایتان را فراموش نکنید. یعنی یکی از چیزهایی که حتماً مقید باشید [این باشد]. در دعای شریف صحیفه‌ی سجادیه درباره‌ی والدین یکی از چیزهایی که حضرت از خدای متعال طلب می‌کنند این است که «توفیق بده من بعد از هر نمازی آنها را دعا کنم.» یعنی این یکی از توفیقات الهی است.

۱) الامالی شیخ صدوق، صفحه‌ی ۸۷

(حدیث اخلاقی، حضرت آیت الله العظمی امام سید علی خامنه ای

http://www.leader.ir/fa/content/14420/ضرورت-توجه-به-صدقه-و-تربیت-فرزند-صالح )


چرا ما فقه جواهری را می طلبیم و می گوییم که فقه جواهری می خواهیم آنطور که امام خمینی نیز فرموده اند؟ منظور به فقه جواهری این است که در اسلام بین پیامبر و خدا تفکیکی وجود دارد با اینکه خدا به حضرت رسول صل الله علیه و آله وحی می کند. درست است که خیلی جاها در قرآن خدا و رسول کنار هم آمده اند و واقعاً مقام پیامبر یک مقام بسیار عظیمی است چرا که راجع به پیامبر خدا می فرماید وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿٤ سوره مبارکه ن و القلم، ولی عملاً پیامبر می فرمایند که او نیز مانند دیگر مردم است با این تفاوت که خدا به او وحی می کند. و این تازه مقام رفیع پیامبر ما است و مقام امامان ما از وجهی است که دیگر مقام وحی برای آنها قائل نیستیم انطور که خدا برای انها هم وحی بفرستد. تازه وقتی خدا وحی می فرستد از طریق جبرئیل است که وحی می فرستد و نه اینکه بگوییم خدا مستقیماً برای او وحی می فرستد. منظور به این است که اسلام که می فرمایند الاسلام یعلو و لا یعلی علیه، این اسلام است که به شرک قائل نیست و تا این درجه از افتادن به شرک مواظبت می کند که خیلی از آن بر ما روشن نیست برای اینکه به باید اول به آن درجه از توحید رسید تا معلوم شود. مشکلی که در رابطه با صدا و سیما مطرح شد، از این دست است که بطور پیوسته یک جریانی از صوت و تصاویر را برای مخاطب خود می فرستد هر چند که سخنرانیهای مقام معظم رهبری را نیز کما بیش پخش می کند. اما اینکه انگیزه صدا و سیما چیست، به خودی خود می تواند شرک آلود هم باشد هر چند که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است. دلیلش هم این است که منبعش یک منبعی نیست که بفرمایید از روی فقاهت است. هم تخیلات است و توهمات و هم می تواند یک حالت مالیخولیایی را متصور شود و هم می تواند خیلی منطقی باشد و هم انواع و اقسام فیلمهای سینمایی و سریالهای ایرانی و خارجی را نشان دهد و یک وقت دیدید برنامه ای مشاء مخاطبانش یک جنبه خارجی مثل برنامه ای دیگر که مثلاً ماهواره ای است باشد. البته برنامه هایی راجع به ریاضی و فیزیک و علم و فقه هم الی ما شاء الله می تواند داشته باشد. خوب، حالا یحتمل کسی اشکال کند که می توان فقه جواهری را گسترده ترش هم کرد طوری که مسائل ریز و درست صدا و سیما را نیز در بر گیرد. اما آنچه به معنای فقه جواهری است به هر حال باید معنای خاصی داشته باشد که هر چیزی را هم نمی توان بطور دلبخواه به این اسم تعبیر کرد. مثلاً این مسلم است که نمی شود شرک را هم توجیه کرد و از یک راهی وارد فقه جواهری کرد.

از آن طرف ما ادیان توحیدی دیگری نیز داریم که به شرک قائل نیستند. و اما صهیونیسم چنین نیست و مشرک است و دین ندارد و ادعاهای کذب همراه با جنایات هولناکی انجام می دهد. این است که اگر به دوستی یا آشنایی بگویید که ما نمی دانیم از دست این آخوندها و آمریکا چه کار کنیم و کجا بگذاریم فرار کنیم و از باب هوب بگویید که مثلاً اینطوری بود و آنطوری بود، یک وقت دیدید عربستان سعودی را تیرش کرد که به یمن حمله کند و خود هم پشتش می ایستد همانطور که از صدام حسین هم حمات کرد. بنده نمی گویم که فقط حرف این حقیر بود که ماشه آمریکا و عربستان سعودی را بر علیه یمن کشید، ولی حرف بنده این است که بالاخره یک فقه جواهری داریم یا خیر؟

یعنی چه؟ یعنی اینکه ما بر قاعده را می گذاریم بر این منوال که در ریاضی فیزیک کار کنیم و حکمت و اشراق را شده از مشرک هم که باشد بیاموزیم، و اما آیا حکومت جهانی که بر مبنای حکمت و معرفت الله امور جهان را بخواهد اداره کند هم داریم یا خیر؟ یعنی این هم نمی شود که بفرمایید تو هر چه دلت خواست ریاضی فیزیک بیاموز و بالاتر از آن نیز فقه و اصول و حکمت متعالیه را نیز بیاموز و نماز و روزه ات را هم بگیر. اما دیگر نه با سیاست کاری داشته باش و نه حتی کاری داشته باش به اینکه در امور ریاضی فیزیک هم مداخله کنی هر چند که هر چه خواستی بنشین پای اینترنتت و از نظریه حمیدی مجیدی هم بگو و کار کن و اما  اگر خواستی بروی کتابخانه هم تا این حد هم نداریم. یعنی دارد با یک حکومت سلطه جویانه ای وارد عمل می شود کانه دارد ادعای خدایی می کند. و بر همه چیز است که سلطه می طلبد. و اگر از این معنا شرک استخراج نمی شود، بنده نمی دانم دیگر شرک چیست؟ یعنی وسط شرک عظیمی گیر کرده ای که مدام تو را دارد به طلبگی و شاگردی خود می خواند هر چند که درجه اعتبارت را حتی در این حد هم نمی داند و حالا هی باید جا خالی داد که خدای ناکرده با آن شرکش تصادف نکنی و آن جایگاه توحیدی و اسلام است که واقعاً مظلوم واقع شده است الا اینکه ملة ابراهیم حنیفا! کار، کار صهیونیسم جهانی است که با خود امام زمان دشمن است و دست بردار نیست. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

"متاسفانه وضع اقتصاد کشور نابسامان هست وعده زیادی از جوانان برومند کشور نمی توانند شغل دلخواه خود را بلافاصله وقتی اقدام کردندبیابند. "

سلام، سال نو "اقتصاد، اقدام و عمل" بر خودتان و خانواده محترم مبارک. بنده حقیر که به مامانم که همان دختر و خانم والده ام شده اند خواهم گفت سفارش مرا همه جا بکنند. بلاخره آرزو بر جوانان عیب نیست هر چند که در مترو جوانترها برای این حقیر بلند می شوند و بنده در جواب اول می گویم که من از تو جوانترم و بقول معروف تعارف شاه عبدالعظیمی می کنم و بعد هم می نشینم. و اما راستش را بخواهد با همه مشکلات بیکاری، هنوز ترجیح می دهم بیایم سر کلاسهای شما و آقای دکتر بنشینم! این یک لطف دیگری دارد و اصلاً هم تعارف شاه عبدالعظیمی نمی خواهم بکنم. بعضی وقتی خیلی می خواهند ادعایشان شود، دیدید که می فرمایند چقدر چقدر مغزها و نخبگان ما فراری شدند و به کشورهای دیگر رفتند. اما یک چیزی که ملاحظه می شود این است که هر چقدر از این دست داشته باشیم، از آن طرف یک ثروت بی بدیل عظیمی داریم که غیر قابل انکار است و تجلی آنرا ما در دفاع مقدس می بینیم. ما واقعاً یک اصل عدم قطعیت هایزنبرگ داریم که در مقیاسهای کوانتمی متجلی می شود که سوای قمار کردن است. هر چند بعضی مایلند اقتصاد را به قمار کردن تنزل دهند. مثال خیلی ساده اش این است که بیننده یا مشاهده کننده نشسته است جلوی تلویزیون و دارد برنامه های صدا و سیما یا ماهواره را مشاهده می کند و کنترل در دست او است. اینجا مشاهده گر ممکن است به این نتیجه برسد که کنترل در دست من است و من هستم که کنترل دارم که کدام کانال را نگاه کنم. و این درست است. در یک سطحی از سطوح، کنترل در درست او است. و اما اگر هم ماهواره و هم صدا و سیما و همه و همه زوم کرده باشند روی او که هر کانالی را که عوض هم کند، این زوم درش اختلالی ایجاد نشود، آنگاه کی است که کنترل در دست او است؟ یعنی دیگر اینجا عدم قطعیتی وجود ندارد آنطور که در یافتن اسپین دو ذره ای که با هم برخورد کرده و واپاشی می کنند و ذرات بدست آمده اسپینهایی دارند که آیا چه باشد. هر کاری کند، یک یقینی در کار است که غیر قابل انکار است و زیر زوم آن سیستمی است که او در آن قرار گرفته است. البته از دیدگاه مشاهده گر و نه سیستم، یک عدم قطعیتی می تواند موجود باشد که او این کنترل را ندارد که بر همه ی کانالهای موجود احاطه داشته باشد، که تعداد آنها می توانند بیش از حد کنترل او هم شوند. و اما شاید با دوستانش قرار بگذارند که هر کدام بنشینند تمام وقت این برنامه ها را همه و همه را مرور هم کنند و هیچ چیز را هم از قلم نیاندازند که البته حوصله خاص خود را هم می خواهد. و لذا این وسط هم یک عدم قطعیتی می تواند وجود داشته باشد که اصلا این کاری که دارم انجام می دهم تا چه حد یحتمل بیخود و بیهوده باشد. از آن طرف، یک یقینی نیز می تواند در کار باشد. یعنی این سیستم هم می تواند اینچنینی زوم کند و هم یک عدم قطعیتی هم موجود است که آیا چنین کرده است؟ و این را یقیناً از لحاظات کوانتمی و انتنگلمنت و امثالهم بی نهایت بررسی کرده اند و می کنند. و لذا اینکه در چه نوع سیستمی است که واقعیم، اینجا می تواند خیلی تعیین کننند باشد که آیا این سیستم ما اصلا خداپسندانه است یا خیر! به هر حال بنده یقیناً سر کلاسهای شما و آقای دکتر همیشه مایلم حضور داشته باشم و همیشه یک چیزهای جدیدی یاد گرفته ام. این به خودی خود اقدام و عمل اقتصادی خود را می طلبد هر چند که ماورای مسائل اقتصادی هم باشد.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

شما نمی توانید مسئله توابع اتومورف و حدس لانگلندز را متوجه شوید آنگاه که در آثار بورباکی بدجوری گیر کرده اید و به این فکر هستید که خیلی نخبه اید و فقط شما هستید که همه چیز را می فهمید و لاغیر. یعنی ما آن وجه دیگر مسئله را متوجه نخواهیم شد که شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم چه کردند و چه می کنند. و از این میان چه رشادتها و چه شهادتهایی برخواسته است. شما کتب جبر و جبر جابجایی بورباکی را خوانده باشید تا بفهمید که شهید حمید و مهدی باکری چقدر فداکاری کردند. اصلا نمی توانید چنین قهرمانانی را دیگر پیدا کنید؟ الگو هستند. حالا ما اینها را ول کنیم برویم بورباکی بخوانیم. اصلا معنی می دهد؟ خنده دار نمی شود؟ می شود دیگر. همه به ریش شما خواهند خندید که اصلا نفهمیده ای شهادت یعنی چه؟ نفهمیده ای تخیلات یعنی چه؟ نفهمیده ای توهمات یعنی چه؟ و از همه اینها یک ضرب گذشته ای و پریده ای سر کتب بورباکی و امثالهم. اصلا اقامه دعوا بلد نیستی. تو مو می بینی و من پیچش مو. تو هی می گویی دیوانگی و سکیتزوفرنی، یک مرتبه می بینی خودش آمد. حالا هی از حرامزادگی بگو، و انقریب که خواهی دید خودش آمد توی تلویزیون اگر نه در صدا و سیما. بالاخره یک دعوایی هست و بوده است و خواهد بود. نمی توانی همینطوری بروی بنیاد شهید و موزه شهداء و مسجد و امامزاده و هی از شهداء بحث کنی و اما شهید مهدی باکری و شهید حمید باکری را هم ندانی که اصلا کی هستند؟ می دانی کی هستند؟ می دانی چه فداکاریها کرده اند؟ میدانی چطور زده اند به قلب دشمن؟ وقتی هی رفتی سرت را کردی توی کتابهایی مثل بورباکی و هی خوندی و خوندی و هیچی نفهمیدی، تازه چطور می خواهی بفهمی کتاب شهید حمید باکری و شهید مهدی باکری کدام است؟ شهادت چه می شناسی؟ همین یک چیزهایی فقط از دور شنیده ای. بورباکی خیلی میشناسی؟ او را هم که نمی شناختی و فکر می کردی خیلی می شناسی! توهمات و تخیلاتت هم حد و حدودی دارند. حالا بعداً که فیلمش درآمد می فهمی یعنی چی. سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

لا اله الا الله.

بعضی دیگر اشکال می کنند که مسئله اصلا حرامزادگی نیست و بلکه مسئله مخلوطی است از هاری هاری گفتنهای مکرر و هوای بهاری و شبه انداختن در هر چیزی و یک مرتبه از ناکجاآباد سر در آوردند. حرامزادگی؟ کدام حرامزادگی؟ این حرفها را نزنید. این بنده خدا که شعر گفته و پایین مجسمه آزادی هم نوشته اند، این شعر به این خوبی است. چه اشکالی دارد؟ تو هم بلدی بهترش را بگو. صهیونیست است؟ خوب باشد. به ما چه که صهیونیست است یا غیر صهیونیست است. ما چه کار داریم چندم روضه است. تو گریه ات را بکن. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

أَلَا لِلَّـهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّـهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّـهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ ﴿٣ سوره مبارکه الزمر


بعضی به درستی ایراد می کنند که مگر می شود کسی به ولایت فقیه باور داشته باشد و بعد بخواهد با او باصطلاح معروف دربیافتد؟ این دسته افراد یحتمل جواب خود ولایت فقیه را متوجه نشده اند آنجا که می فرمایند بحثهای طلبگی اشکالی ندارد و به مساجد نرفته اند تا ببینند این بحثها حتی بالای منبرها تا به کجاها می توانند کشیده شوند. اگر مسئله درس و بحث است که بالاخره جای بحث و دعوا داریم. و اگر قرار است که کسی فقط مستمع خوبی باشد و بس، که این رایانه و کامپیوتری که پایش نشسته ایم و فقط یک دستگاهی است بنا بر اینکه از آن چطور استفاده شود، استفاده اش می تواند خیلی مفیدتر واقع شود از صرف آن مستمعین. یعنی هر مسئله ای را درک کردن یک اخلاق و ادبی را می طلبد و کجا این اخلاق و ادب را می توان یافت بغیر از نزد ولایت فقیه؟ و لذا اگر کسی بحث و مشکلش را ببرد جای دیگری بخواهد حل کند برای اینکه بفرمایید همان بهتر که سر ولایت فقیه را درد نیاوریم و همان بهتر که مزاحم ولایت فقیه نشویم و همان بهتر که خودت به دردسرهای خودت برسی، خوب می شود نماز را هم فرادی خواند. مگر غیر از این است؟ اما چرا می فرمایند نماز را به جماعت بخوانید؟ و اصلا کیست که دستش به ولایت فقیه برسد؟ و تازه شما اگر شروع کنید راجع به ولایت فقیه یک چیزی بگویید، مگر به همین سادگی است که بخواهید با او در بیافتید؟ تازه اگر راجع به یک کس دیگری بخواهید چیزی بفرمایید و او آیا چیزی راجع به ولایت فقیه گفته باشد آیا نگفته باشد، کلی اعتراض است که به شما خواهد شد. این است که یک ظرافتی در کار است که بخواهید مشکلی را که در ذهن دارید را به ولایت فقیه ارائه دهید. و خیلی هم ظرافت دارد، و اما خیلی هم لطف دارد اگر کسی واقعاً نیتش چنین باشد و بتواند چنین کند. از همه بالاتر لطف و منفعتش در این است که دیگر دچار تهمتهای تحجر و لیبرالیسم آمریکایی نخواهید شد که حتی روحانیت در تله اش افتاده اند. اگر هم دچارش شدید، می فرمایید که به هر حال بنده حقیر سعی خود را کردم که کارم را درست انجام دهم و حالا نشد. بهتر از این بلد نبودم و این کاری بود که بلد بودم.

و لذا بنده این مسئله صدا و سیما را عرض کنم که یک مشکلی دارد که غیرقابل انکار است. یعنی از روشهایی واقعاً استفاده می کند که مملو از حرامزادگی است. و الا که مثل این می ماند که بفرمایید این رایانه و کامپیوتر خیلی حرامزاده است! مگر می شود؟ یعنی آنجاهایی که بنظرش می رسد که باید وارد عرصه عمل شود، می شود و کاری ندارد کی سر پیاز است و کی ته پیاز و کی نه سر و نه ته پیاز است. با تمام توان می تازد! این اگر حرامزادگی نیست بنده نمی دانم که چیست حالا صد در صد هم بعضیها بقصد پشت این عمل هستند و از این کارشان هم کیف می کنند و دقیقاً می دانند هم که دارند چه می کنند و هر چند که صدایش را هم در نمی آورند؟ یعنی شتر دیدی ندیدی!

به هر حال، این شعری را که پای مجسمه آزادی نوشته اند، بنده از سالها قبل در خاطر داشتم که شعر معروفی است و مکرر در آمریکا می شنوید. این نگو یک شعری است به اسم مجسمه عظیم جدید (new colossus) که شاعرش هم اِما لازارس است. شرح زندگی او را در ویکیپدیا می خواندم که خیلی قابل توجه است. می فرماید او قبل از تئودور هرتزل به حرکت صهیونیسم پرداخته است و از اولین صهیونیستها است.  البته این کولوسس خود یک مجسمه ای بوده است در شهر رودز یونان که خود داستانی دیگر دارد.

بنده عرضم این است که این تحجر و لیبرالیسم آمریکایی از یک جایی سرچشمه می گیرد که از یک طرف ادعاهای کذبی است که به تحجر می انجامد و از طرف دیگر این ادعاها را برای لیبرالیسم به کار می بندد. این می شود که یک وقت دیدید طرف همه اعتقادات دینی خود را که فروخت که سهل است، و بعد ادعای خدایی هم کرد! برای اینکه وقتی خودش شد امام خودش، و دیگر آن جنایتی را که نباید را کرد، خوب دیگر بعد می خواهید ادعای خدایی هم نداشته باشد؟ وقتی دچار شرک نسبت به امامش شد، و بلکه به او کفر ورزید، دچار شرکهای بالاتری هم می شود. کاری ندارد. تحجر است و لیبرالیسم و دشمن اسلام ناب محمدی. مسئله این نیست حالا فقط چون میرزای شیرازی فرموده اند که دخانیات مصرف نکنید، او هم می رود بالای منبر قلیان می کشد. در صورتی که بطور معمول مرسوم نیست که کسی برود بالای منبر قلیان بکشد. او این کار را برای کار دیگری می کند. یعنی این کار را می کند که بگوید ببینید قلیان کشیدن کار چندان بدی هم نیست. با ولایت در افتادنش هم چندان کار بدی نیست. اما اصل قضیه را متوجه نشده است. یک کسی می رود بالای منبر و آنچنان خود را وابسته به ولایت نشان می دهد که انگار از او دیگر به ولایت نزدیکتر نداریم. هم او فردا می آید ناله می کند که اصلا من که کاره ای نیستم که بخواهم برای ولایت کاری کنم یا نکنم. یعنی فرض بفرمایید که می خواهید برای امام حسین علیه السلام شمشیر بزنید، دیگر نمی توانید بروید برای یزید لعنت الله علیه هم در عین حال شمشیر بزنید. می توانید؟ و اما اگر خواستید بروید وسط دشمن نفوذ کنید و از رمز و رازهای آنها آگاه شوید، یک وقت دیدید دارید آنطرف خط شمشیر هم می زنید. و اما شما هم دارید شمشیر می زنید و شمر علیه اللعنه هم دارد شمشیر می زند هر چند که همه شمشیر زدنها در کربلا هم یک ظهر عاشورا بیشتر نبوده است. پس این هم که نمی شود. عجب داستانی است! پس این چه شد؟ البته بعضی هم اشکال می کنند که حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام هیچ گاه بر علیه ایرانیان شمشیر نزد و یک راست از میان یک صحرای برهوتی رفت روم و آنجا بود که شروع کرد به شمشیر زدن! البته این قول را خود این بنده حقیر هم خیلی بهتر می پسندم هر چند که باید در موردش بیشتر هم تحقیق کنم.


و بعد فیقول الفقیر إلى رحمة ربه الغنی محمد المشتهر بصدر الدین الشیرازی- إن السعادة ربما یظن بها أنها الفوز بالدرجات الحسیة و الوصول إلى الرئاسات الخیالیة- و ما أبین لمن تحقق الأمور و تفطن بالمعارف أن السعادات العاجلیة و اللذات الحسیة الفوریة لیس شی‌ء منها سعادة حقیقیة و لا ینالها بهجة عقلیة لما یرى کلا من متعاطیها منهمکا فیما انقطعت السکینات الإلهیة عن حوالیه و امتنعت المعارف الربوبیة عن الحلول فیه و تعذر علیه إخلاص النیة الإلهیة الصادرة عن حاق الجوهر النطقی من غیر معاوقة همة دنیاویة أو مصادمة طلبة عاجلیة التی یرجى بها نیل السعادة الحقیقیة و تعاطیها و الاتصال بالفیض العلوی الذی یزال به الکمه‌ عن حدقة نفسه الموجود فیها بسبب انحصارها فی عالم الغربة و وجودها فی دار الجسد- و احتباسها عن ملاحظة جمال الأبد و معاینة الجلال السرمد و لا شک أن أقصى غایة یتأتى لأحد الموجودات الوصول إلیها هو الکمال المختص به و الملائم المنسوب إلیه و کلما انحط عنه فهو نقصان بالحقیقة فیه و إن کان کمالا بالإضافة إلى ما فی رتبة الوجود تالیه و ما من دابة فما دونها إلا و من شأنها البلوغ إلى أقصى ما لها فی ذاتها ما لم یعقها عائق و لنوع الإنسان کمال خاص لجوهر ذاته و حاق حقیقته- لا یفوقها فیه فائق و لا یسبق به علیها سابق و هو الاتصال بالمعقولات و مجاورة الباری- و التجرد عن المادیات و إن کانت له مشارکة بحسب کل قوة توجد فیه لما یساویه من تلک الجهة أو یلیه فلسائر الأجسام فی حصوله فی الحیز و الفضاء و للنبات فی الاغتذاء و النماء و للعجم من الحیوان فی حیاته بأنفاسه و حرکته بإرادته و إحساسه- و تلک الخاصیة إنما تحصل بالعلوم و المعارف مع انقطاع عن التعلق بالزخارف. (مقدمه اسفار، ملاصدرا، جلد 1 صفحه 1)

http://lib.eshia.ir/71465/1/1


"در همان دوره محمدحسین طباطبایی از تبریز به قم می‌آید. بهشتی به این استاد جدید هم امیدی نداشت و فقط به شوند پافشاری دوستش مرتضی مطهری، در یک جلسه از کلاس‌های وی حاضر شد. پس از کلاس اشکالی که به درس وی داشت به او گفت. طباطبایی با دقت به حرف او گوش کرد و با او با آرامش و بدون تعصب و تندی بحث کرد. این برخورد طباطبایی روی بهشتی اثر زرفی گذاشت، به‌ گونه ای که او از آموختن در خارج از کشور پشیمان شد و به قم بازگشت. در درس‌های اسفار ملاصدرا و شفای ابن سینا و نیز کلاس های گفت و شنید کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نزد طباطبایی حضور می‌یافت."

به سیاق این قسمت از شرح زندگی شهید بهشتی  در ویکیپدیا توجه کنید. یک سیاق بخصوصی است. انگار سعی دارد یک چیزی را راجع به شهید بهشتی ثابت کند. اگر به قبل و بعد این نوشته بیشتر توجه کنید این موضوع بیشتر مشهود می شود.


"أقول کون جسم الفلک لصفائه و لطافته مظهرا للصور المتخیلة لنفوس طوائف من السعداء لا فساد فیه و لهذا الصفاء مع صور ما دونه منقوش فیه کما أشار فی حکمة الإشراق إلیه بقوله و اعلم أن کل شی‌ء مما فی العالم العنصری مصور فی الفلک على نحو ما وجد هاهنا بجمیع هیئاته و کل إنسان منقوش فیه بجمیع أحواله و حرکاته و سکناته ما وجد و ما سیوجد انتهى و قال العلامة الشیرازی فی شرح قول الشیخ الإشراقی فی موضع آخر 40 و هی أی نقوش الکائنات التی فی الأفلاک مصورة واجبة التکرار کلما کان فی الوجود شی‌ء یعلم کل الکائنات المستقبلة على ترتیبها کالنفوس الفلکیة أو تنتقش فیه کذلک کالأجرام الفلکیة فتکرار کل ما یقع من الحوادث على الوجه المذکور واجب لکن المقدم حق لما سبق من البیان فالتالی حق انتهى و لا منافاة بین کون الصور قائمة بذواتها و کونها ذوات مظاهر کما أن الخیال عند المصنف قدس سره مجرد الروح الدماغی مظهر له و للمتخیل بالذات الذی هو عین الخیال عنده- و الصور الخیالیة و المرآتیة عند الشیخ الإشراقی من عالم المثال المطلق و لیس الروح الدماغی و لا المرائی محال تلک الصور بل هی مظاهرها فظهور الصور القائمة بذواتها فی المظاهر لیس من باب احتیاج تلک الصور بل هذا خاصیة وجود ذلک المظهر و ظهور الخیال و المتخیل أی النفس فی مقام التجرد البرزخی فی جسم الفلک لیس یصیرها نفسا له کما أن ظهور الصور المرئیة فی المرائی لخاصیة وجودها و صقالتها و علاقة نفس بتلک الصور التی فیها لا یجعل المرائی ذوات نفس و لا ینافی کونها فی تصرف طبائعها و قواها فلا یلزم التناسخ و کما أن الفلک مظهر عالم المثال الأعظم کذلک مظهر عالم المثال الأصغر و أن یتحاشوا من کون الموجود الملکی مظهر الموجود الملکوتی فالنفس ملکوتیة مظهرها البدن و هو ملکی و الصور الخیالیة ملکوتیة و الروح الدماغی مظهرها و هو ملکی و سیأتی فی المعاد إثبات مظاهر فی هذا العالم للجنة و النار و ما سیذکره من أنه لا أبدان لها حتى یکون لها نسب وضعیة بها إلى تلک الأجرام و تکون هی کالمرائی لها مدفوع بأنه لم لا یجوز أن یکون کما فی القوى و الأرواح الدماغیة فهذا الذی ذکرناه معنى ما قاله الشیخ فی حکمة الإشراق و السعداء من المتوسطین و الزهاد من المنزهین قد یتخلصون إلى عالم المثل المعلقة التی مظهرها بعض البرازخ العلویة- و لها إیجاد المثل و القوة على ذلک فیستحضر من الأطعمة و الصور و السماع الطیب و غیر ذلک على ما یشتهی و تلک الصور أتم مما عندنا فإن مظاهر هذه و حواملها ناقصة و هی کاملة و یخلدون فیها لبقاء علاقتهم مع البرازخ و الظلمات و عدم فساد البرازخ العلویة انتهى و قد علمت أن البرزخ فی اصطلاح حکمة الإشراق هو الجسم الطبیعی و قال أیضا فیها و قد یحصل من بعض النفوس المتوسطین ذوات الأشباح المعلقة المستنیرة- التی مظاهرها الأفلاک طبقات من الملائکة لا یحصى عددها و هذا أیضا معنى ما نقل شارحها العلامة عن الأوائل و عن أفلاطون من انتقال النفوس الکاملین فی العمل دون العلم إلى الأفلاک و معنى ما نقل المصنف قدس سره نفسه فی مبحث علم الواجب تعالى من إلهیات الأسفار عن المعلم الأول أن الأشیاء الطبیعیة بعضها یتعلق ببعض و إذا فسد بعضها صار إلى صاحبه علوا إلى أن یأتی الأجرام السماویة ثم النفس ثم العقل و معنى ما ورد فی أخبار أهل العصمة أن الجنة فی السماء کما فی قوله تعالى‌ وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ‌ و بالجملة اعتراضاته قدس سره على الشیخ الإشراقی فی هذا الباب غیر واردة نعم ترد على الشیخ الرئیس و أترابه ممن لا یقول بعالم المثال إلا أن یبنى کلامهم على تجرد الخیال کما یشیر إلیه ما نقله قدس سره سابقا عن مباحثات الشیخ بل یشیر إلیه هذا القول منهم من تعلق خیال هؤلاء بالفلک و شبهه إذ لو کان مادیا منطبعا فی المحل انتفى بانتفاء المحل، س ره‌" (اسفار ملاصدرا، جلد 9، پاورقی زیرنویس ص 40، http://lib.eshia.ir/71465/9/40 )


خلاصه کلام یحتمل باز بعضی ایراد کنند که چرا امور از این قرار است که بعضی دوست دارند که خود را به ولایت فقیه نزدیک کنند و بعد هم یک حرفهایی می زنند که نباید بزنند یا از او باج می خواهند؟ و حال آنکه ولایت که به کسی باج نمی دهد. یحتمل خودشان هم جواب بدهند که خوب، اگر ولایت یک چیز معمولی بود که کسی دوست نداشت خود را به او نزدیک کند و بلکه همه دوست دارند خود را به ولایت نزدیک کنند و بعضی بهره مند می شوند و بعضی هم نمی شوند. و از آنهایی هم که بهره مند شدند که همه سلمان فارسی و ابوذر نمی شوند. این است که بعضی می خواهند هم به او نزدیک شوند، ولی بدتر برای این به او نزدیک می شوند که با ولایت مثل ابوسفیان و معاویه در بیافتند. بهتر از این بلد هم نیستند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بنده حقیر این را عرض کنم که کاری ندارم که ماهواره چطور عمل می کند. آنچه بنده از صدا و سیما دیده ام، این است که حاضر است آن حرامزادگی را که در هیچ جای عالم یافت نمی شود را همه و همه را بیابد و به سر آن کسی که در نظرش است بیاورد. یعنی دن کیشوت کدام است؟ این خود بابای دن کیشوت است. یک دشمن فرضی را برای خود به حساب می آورد. و دیگر ول کنش نیست. خدا لعنت کند هر چه ظالم است. وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿٢٢٧﴾ سوره مبارکه شعراء . بنده شک می کردم در این عقیده ای که بدان رسیده ام که یحتمل روایات دیگری هم هست. ولی هر چه شک داشتم، دیگر ندارم. شکم تبدیل شده است به یقین! ای صدا و سیما، خدا لعنتت کند که اینقدر گندی.

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد احاط به علمک.

نوروزتان پیروز باد. ان شاء الله که سال نو سال اقدام و عمل اقتصادی پربرکت و با نشاطی برای همه و بخصوص جوانان ما باشد.

یا حمید بحق محمد

یا عالی بحق علی

یا فاطر بحق فاطمه

یا محسن بحق الحسن

یا قدیم الاحسان بحق الحسین

الهی بحق حجتک المهدی علیه السلام.


از میان همه ادعاهای کذبی که می شود، دیوانگی است که بتقلید دروغین از حضرت امام حسین علیه السلام انجام می گیرد. یعنی این کار را در سطوح نجومی و هسته ای هم انجام می دهد و ادعاهای منم منم می زند. ولی ادعاهایی است که انگیزه هایش تماماً و کاملاً شیطانی است. دیوانگی اش اینجا است که دارد یک چیزی را ادعا می کند که کذب و دروغ محض است و اظهار من الشمس است که چنین است ولی دست از ادعایش بر نمی دارد چرا که یک سر سوزن از فقاهت و مرجع تقلیدی و انسانیت و خدا و پیغمبر و امام زمان و دین و مذهب هیچ بویی نبرده ولی با تمام توان خود از ادعایش دفاع می کند تا به هدف و آرمان خود برسد. در این دیوانگی، یک شباهتی عجیبی هم هست با آرمان حضرت امام حسین علیه السلام که در این جنایت دیوانه وار مشخص می شود ولی با این تفاوت که ایده حسینی را مجرد و انتزاعی کرده و حالا شده با سلاحهای هسته ای یا هر سلاح کشتار جمعی دیگری  دنیا را تسخیر کند. یعنی دیوانگی یزیدی بودن را به نهایت رسانده و با تمام قوا به امام حسین حمله ور می شود و به نام امام حسین هم دارد این کار را می کند! این مسئله آشکار نمی شود مگر آنجا که خودش ادعا می کند که من ساختن  بمب اتمی  و استفاده آن را از بهاگاواد گیتا الهام گرفتم. یک دلیلی دارد که هر چه به این حضرات کذاب دیوانه بیشتر بها دهید بیشتر دیوانه می شوند و بیشتر ادعای کذبشان بالا می گیرد و بیشتر بر علیه اسلام می شورند. همه این سیستمی را که درست کرده است برای این است که به آن مذهب بی دین و مذهبی همراه با بی بند و باری خود تا سر حد مرگ ادامه دهد. هر چه هست و نیست، همین را می خواهد که رودرروی امام زمان بایستد البته اگر او را بتواند پیدا کند. و الا اکه مثل دن کیشوت با آسیاب بادی اش هم که شده وارد جنگ می شود. یعنی در نهایت خیلی هم علم دارید خیلی هم تکنولوژی دارید، و امام برای چه انگیزه دیوانه واری؟ رسوایی بزرگتر از صهیونیسم برای بشریت وجود ندارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

الاسلام یعلو و لا یعلی علیه

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال


دیروز اتوبوسی که معمولاً با آن می رویم نماز جمعه نیامد، و یحتمل با اتوبوس مسجد صاحب الزمان بود که رفتیم نماز جمعه. این بحث پیش آمد که نمی شود با ولایت در افتاد. این بحث وقتی پیش آمد که بنده حقیر داشتم گفته های نماینده مجلس ششم و هفتمی را که در آپارات دیده بودم بازگو می کردم. یک جایی این نماینده مجلس می فرماید که این مملکت را عده معدودی است که حدود 30 الی 40 سال است دارند اداره می کنند و ... و همینطور که بنده داشتم حرفهای او را بازگو می کردم، یک عزیز دیگری که جلوی بنده نشسته بود حرف مرا قطع کرد و سعی داشتند از موضع ولایت و بسیج دفاع کنند. و بعد دیگری نیز گفت که با ولایت نمی شود درافتاد. به هر حال، آرامش درست است که چیز خوبی است و یقیناً علی بذکر الله تطمئن القلوب، و اما بنده حقیر نهایتاً به ان عزیز عرض کردم که مگر غیر از این است که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؟ بعد که رفتیم جلوتر در مصلای امام خمینی تهران، چای می دادند و بنده آمدم قند بردارم موضوع ماچ پیش آمد و اینکه شب عید است و بازار روبوسیها گرم است. و ما هم یک ماچی از گونه پیرمرد خوشرویی که کاسه بزرگ قند را در بقل داشت گرفتیم. و رفتیم به نشستیم به خطبه ها گوش دادن. یک مرتبه بعد از خطبه ها یادم آمد که باید وضویم را بگیرم با اینکه قبلش گفتم که باید بروم وضو بگیرمها. و لذا زودی رفتم به وضو. خلاصه کلام این است که این مملکت مملکت امام زمان است و مقام معظم ولایت فقیه، چه امام خمینی و چه امام خامنه ای، نیز می فرمایند که باید بدست ایشان برسد. و از آن طرف ما دیوانگیهایی داریم که دلیلش مستقیم و غیرمستقیم رودررویی با ولایت فقیه و بلکه با امام زمان است. مثال روشنش صهیونیسم است که مستقیماً با کل اسلام می رود توی دعوا. اصلا با اسلام است که لج است! از سر جهودیش، اسلام است که نمی خواهد. لا اله الا الله.

اما خودمانیم، این درست است که ایران با 5+1 مذاکرات هسته ای کرده است، اما این مذاکرات را از سطح ریاضی-فیزیکی و هسته ای به سطوح الهی اسلامی رساندن یک مسئله دیگری است که مخصوصاً بین آنها تفکیک شده است. و لذا به همین دلیل است که ما بر روی نظریه حمیدی-مجیدی اصرار می کنیم.

التفات بفرمایید که فرض بفرمایید ما با یک دیوانه ای طرفیم که می خواهیم او را درمان کنیم. یک وقت هست که ما با یک انسان الهی طرفیم که در راس همه انسانهای الهی امام زمان واقع اند. ولی یک وقت دیگر هست که ما دیدگاه الهی را اصلا کنار می گذاریم و باید از دیدگاه روانشناسانه و روانپزشکی و داروهای اعصاب و آرامبخشهایی که بیمار باید مصرف کند تا حالش بهتر جا بیاید و بلکه بستری شدن او طرفیم. اینها سطوح مختلفی از دیوانگی است که حالا اسمش را خیلی دقیق نمی شویم که کدام نوع از دیوانگی است. اینجا پس ما حداقل دو سطح از دیوانگی را داریم. و اما شما فرض بفرمایید که از لحاظ فلسفی، یک بنده خدایی حضرت ابراهیم را زیر سوال ببرد که چرا او در خواب دیده که سر پسرت را ببر و عملاً این کار را می کند ولی فرضاً چاقو نمی برد و در عین حال خدا گوسفندی برای او می فرستد و می فرماید که تو وظیفه ات را انجام دادی. و در عوض این گوسفند را قربانی کن. فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّـهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿١٠٢ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿١٠٣ وَنَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿١٠٤ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا ۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿١٠٥ إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ ﴿١٠٦ وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿١٠٧ وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿١٠٨ سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ ﴿١٠٩ کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿١١٠ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿١١١ سوره مبارکه الصافات. مسئله این است که اگر یک امر الهی را زیر سوال ببریم و آنرا دیوانگی حساب آوریم، آن دیوانگی به خودمان برمی گردد. مثلاً اینکه مسئله ماچ و بوسه چطور می شود یک مسئله دیگری است که وقتی ملائکه مختلفی آمدند و با آنها روبوسی کردی، آیا اینها واقعاً ملائکه بودند یا یک مشته عجوه! این یک امر دیوانگی می شود اگر کسی به خطا رود و مسائل را جابجا متوجه شود. مثلاً امروزه روز حتی ما موبالهایی داریم که تصویری است، و لذا دیگر اینکه کسی سعی کند با امام زمانش یا دیگری بدون وسائلی مثل موبایل که خصوصیتر است یا دیگر وسائل ارتباطات جمعی تماس بگیرد، آیا معنی می دهد؟ یعنی یک مرزهایی داریم بین دیوانگی و عاقلی و در درون مرزهای دیوانگی نیز باز درجاتی داریم.

این است که خیلی آسان است که کسی بی جهت ادعا کند ما به انسان الهی و درمان او از راه الهیات شفا کارری نداریم و فقط به جنبه ریاضی- فیزیکی و هسته ای مسائل خواهیم پرداخت. و بلکه به روانشناسی و روانپزشکی برای درمان انواع و اقسام دیوانگیها نیز ارجاع می دهیم. عجب داستانی شد؟ انگار دارد یک شقاقی بین انسانهای الهی و انسانهای غیرالهی رخ می دهد که یحتمل قابل توجه باشد. و یحتمل این مسئله نیز قابل توجه باشد که بعضی به شیعه اشکال می کنند که ثقیفه با الغدیر تناقضی نداشت. تناقضش با الغدیر در این است که وصیت پیامبر اجرا نگردید. و مسئله جور دیگری شد. بسم الله وبالله والحمد لله وخیر الاسماء لله أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد أن محمدا عبده ورسوله ارسله بالحق بشیرا ونذیرا بین یدی الساعة أشهد انک نعم الرب وان محمدا نعم الرسول اللهم صل على محمد وآل محمد وتقبل شفاعته فی امته وارفع درجته. (تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، جلد 2، ص 99، http://lib.eshia.ir/10083/2/99 )

الاسلام یعلو و لا یعلی علیه

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر الیل و النهار

یا محول الحال و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال.

ای یوسف خوشنام ما خوش می روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بر پریده دام ما

...

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

...

در گل بمانده پای دل جان می دهم که جای دل

وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما


از یک دیدگاه مادیتری، حضرت یوسف صدیق علیه السلام به نفعش شد که به مصر رفت چرا که از شر برادرانش که او را به چاه انداخته بودند نجات یافت و اگر در کنعان می ماند هیچ گاه آنطور که می بایست در مصر عزیز شود نمی شد. و اما از یک دیدگاه معنویتری، آن حضرت نمی توانست هم در صدد درمان برادران خود درآید و می بایست نه اینکه آنها را رها کند و بلکه آنها او را به چاه بیاندازند تا در نهایت درمان شوند. التفات بفرمایید که اگر کسی دچار اسکیتزوفرنی شده باشد و طبیبی در صدد درمان آن بیمار درآید، مسئله الاسلام یعلو و لا یعلی علیه اینجا با تمام وجود معنا پیدا می کند! یعنی اگر آن بیمار واقعاً از صمیم قلب بخواهد که مسلمان شود، یحتمل آن طبیب بتواند در صدد علاج برآید. و اما اگر آن بیمار قلبش مریض باشد، هیچ طبیبی نمی تواند او را درمان کند و او تا آخر عمر و بلکه تا روز قیامت مبتلا خواهد ماند. این است که واقعاً یک سفری لازم است. البته بعضی اشکال خواهند کرد که این آمریکایی که می فرماید به ما بدبختها و بیچارگان و درماندگانتان را دهید، به او بگویید که ما به تو یک بیمار اسکیتزوفرنی می دهیم و تو او را برای ما درمان کن. ببینید حاضر است این کار را بکند یا اصلا ادعایش این است که خیر. ما چون او چنین است، اصلا او را نمی پذیریم ولی اگر او سالم هم بود خوب بلد بودیم چطور دخلش را بیاوریم!


"Keep, ancient lands, your storied pomp!" cries she
With silent lips. "Give me your tired, your poor,
Your huddled masses yearning to breathe free,
The wretched refuse of your teeming shore.
Send these, the homeless, tempest-tost to me,
I lift my lamp beside the golden door!"


بعضی یحتمل اشکال خواهند کرد که بابا اینطورها هم که می فرمایید اصلا نیست. بالاخره اگر حضرت یوسف نبی علیه السلام به عنوان برده هم در مصر به عزیز مصر فروخته نمی شد، ایا او هیچ شانس دیگری با برادران خود در کنعان داشت؟ پس این چه سری است؟ مسئله همین ماچ است! یعنی تا یکی ماچت کرد، زودی ندو برو و به همه بگو که دیدی چه شد؟ دیدی چه نشد؟ دیدی چطور قرار بود بشود و نشد؟ دیدی چطور قرار بود نشود و شد؟ و حالا بیا و درستش کن. کار را خراب کردی. باز نفهمیدی الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. سر نگه دار نبودی و کارت به خنس خورد. مسئله اینجا این است که شما هم همچون حضرت نبی می توانید به همه در حضور کثیری از مردم اظهار کنید که من کنت مولاه و هذا علی مولاه. و اما این مشکل از کجا است که آن حضرت باید 25 سال خانه نشین شود تا بالاخره خلیفه شود. کجای کار است که سخت شد؟ اسکیتزوفرنی کجا است؟ چرا حضرت نبی نتوانست این بیماری را بهبود بخشد و نشان دهد که الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. مسئله این است که باید اسلامی باشد تا علوی بتواند پیدا کند. آنجا که اسلامی نیست، چطور قرار است علوی یابد؟ آنجا که خلاء است، مسئله چطور می شود؟ آنجا که طبیبی نیست، چطور بیماری سعی کند بیماری دیگر را درمان کند. آنجا که بصیرتی نیست، کجا نابینایی نابینایی دیگر را هدایت کند؟ این است که بلکه آن طبیب بی بصیرت یک وقت دیدید در صدد درمان بیمارش شتافت و خودش هم به چاهی افتد بدتر از آن چاهی که می خواست بیمارش را از آن برحذر کند. من کنت مولاه فهذا علی مولاه ولی یوسف زهرا کو؟ آن یار سفر کرده کجا است؟ بر مادرش چه گذشت؟

ای قلم سوزلرینده اثر یوخ، آشینادن منه بیر خبر یوخ ،

گلدی بو جمعه ده گشتی الله ، فاطمه یوسفینن خبر یوخ

یاندی پروانه لر شمع سوندی،  آیریلیقدان اوره قانه دوندی

شانیده رتبه ده بی بدلسن،  هر گوزلده اقا سن گوزلسن

کیم دییر آیریلیق درده سالماز، عاشقین صبرینی الدن آلماز

ای گوزوم یوللارا باخ داریخما، گون همیشه بولوت آتدا گالماز

غنچه گوللر نه اندازه سولسون، قلبیلر گویما قانیله دولسون

گلدی بو جمعه ده گلمه دین سن، گون ساییم جمعه ی دیگر اولسون

ای «صفایی» هَله دوز فراقه، یول سالاغ بیزده بیرده عراقه

قلبیلر غصه دن داغلی گالدی، یا امام زمان گََل اماندی


یا امام زمان ما آمدیم از درد دیگری بکاهیم، درد خودمان صد چندان شد. تو خودت به داد همه ما و از جمله این حقیرترین برس. خدایا همه مریضها را شفا بده. اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، اللهم اغن کل فقیر، ... اللهم اشف کل مریض...

الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.

گذشته از تخیلات و توهمات و اسکیتزوفرنی و دن کیشوتیسم و اطلاعاتی و بلکه خنده دار کردن فضاهای جدی فقاهت و تفسیر و حدیث، بنده می خواستم عرض کنم که وافعاً یک دست غیبی موجود است که انسان را از افتادن در چاله های خیلی هرز وامی دارد. مثلاً بنده حقیر داشتم یک بار تفسیر حضرت آیت الله العظمی جوادی املی را به دقت سعی می کردم گوش کنم که یک مرتبه نمی دانم کدام خانمی بود که پرید آمد مرا یک ماچی روی پیشمانیم کرد و رفت! ایشان دیدم یک مرتبه گفتند که اگر کسی می خواهد به تفسیر قرآن گوش کند، بهتر است از این کارها نکند که ما را هم وسط گناه بیاندازد. خدایا، از گناهان ما بگذر. عالم محضر خدا است، در محضر خدا گناه نکنید. یا مثلاً رفته بودم محضر یک چیزی را امضاء کنم، راجع به گیتار نواختن و اینکه اصولاً الات موسیقی حرام است بحثی نمی دانم چطور پیش آمد. بعد از میدان هفت تیر می گذشتم، دیدم یک خانمی نشسته است نرسیده به میدان و روسری اش را هم تماماً صورتش را پوشانده و دارد کما بیش گیتارش را می نوازد. اما بنده حقیر هم نمی توانستم صدای آنرا نمی دانم چرا چندان بشنوم. یحتمل ازدحام شب عیدی خیلی زیاد بود.

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر الیل و النهار

یا محول الحال و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال.

البته این دعا یحتمل هم از معصوم باشد و آن نوشته ای که این حقیر خواندم سندش را درست نمی داند. بالاخره در مفاتیح که آمده است! دفتر ثبت اسناد که نیست که بخواهیم سند هر چیزی را دربیاوریم بفرمایند اینهاش. یک سندی ممکن است نقطه ضعفهایی داشته باشد و نقاط قوی دیگری داشته باشد و همینطوری باید گشت تا دید مسئله از چه قرار است. نمی شود همینطوری گفت که این سند راوی دارد و راویش هم در کتب اربعه آمده است و لذا یک سند قوی است یا در کتب اربعه نیامده و لذا ضعیف است. بلکه در میزان الحکمه آمده باشد.

الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.

والرئاء هو الشرک الخفی، وقال صلى الله علیه وآله: إن أخوف ما أخاف علیکم الشرک الاصغر. قالوا: وما الشرک الاصغر یا رسول الله ؟ قال: هو الرئاء یقول الله تعالى یوم القیامة إذا جازى العباد بأعمالهم: اذهبوا إلى الذین کنتم تراؤون فی الدنیا، فانظروا هل تجدون عندهم الجزاء؟ (منیة المرید، ص 317-318، مسند احمد جلد 5/428، الترغیب و الترهیب، جلد 1/ 68-69، جدیث 23)

http://lib.eshia.ir/15265/1/317

ثلاث علامات للمرائی: ینشط إذا رأى الناس، ویکسل إذا کان وحده، ویحب أن یحمد فی جمیع أموره.

در رابطه با برنامه افق با اجرای آقای نادر طالبزاده راجع به تحجر و لیبرالیسم آمریکایی و منشور روحانیت عرض شود که یک نقل قولی شد از شهید بهشتی که به او تهمت وهابیت می زده اند و از ورود او جلوگیری کرده اند. این را یک جوانی داشت می فرمود که فکر نکنم بیش از 40 سالش می بود. این است که یحتمل شهید بهشتی را یا ندیده باشد یا اصلا یادش نیاید و فقط راجع به او شنیده است. بنده خودم هم فقط راجع به او شنیده ام. مثلاً می دانم که ایشان مناظرهایی با کیانوری و بازرگان داشته است، اما اینها را ندیده ام. چیزی که از ایشان یادم هست این است که وقتی اسیران لانه جاسوسی آمریکا در جریان بود، ایشان مصاحبه ای کرده بودند که به زبان انگلیسی چیزی گفتند و در تلویزیون آمریکا بازتاب یافت. ایشان فرمودند: The doors to the pardon is still open. و این را با لهجه غلیظ ایرانی خطاب به آمریکاییها می فرمودند. معنی اش هم این است که بابهای پوزش هنوز باز است. بنده فکر کنم ایشان انتظار داشتند آمریکا از ایران بدلایلی پوزش بخواهد با توجه به اینکه حالا ایران لانه جاسوسی را هم اشغال کرده بوده است و فهمیده بوده چه لانه جاسوسی است آن سفارتخانه آمریکا در ایران. البته اکثر افرادی که در آمریکا بودند که این را نمی دانستند و خبری نداشتند داستان چیست؟ برعکس، همه در حقیقت فکر می کردند که عجب کاری کرده است ایران که رفته است سفارتخانه یک کشور دیگری را اشغال کرده است. عجب کار بی سابقه ای انجام داده است ایران؟ نباید این کار را می کرد. کدام پوزش؟ آمریکا باید طلبکار هم باشد. پوزش بخواهد. شهید بهشتی هم حرفها می زندها!!! The doors to the parodn is still open. آقا جان، یک چیزی بگو که معنی بدهد. سفارتخانه مملکت مردم را اشغال کرده اید، و حالا آمده اید می گویید پوزش هم بخواهند. خوب معلوم است که پوزش نمی خواهند، چرا داری یک حرف مضحکی می زنی؟ این که اظهر من الشمس است که چه پوزشی؟ پس این دیگر چه حرفی است که دارید می فرمایید؟ پوزش بخواه! البته سالها بعد، خانم مادلین آلبرایت نمی دانم باز چطور شد که برای کودتای 28 مرداد 32 از مردم ایران پوزش خواست. و همینطور، چندین سال بعد بود یا کی بود درست یادم نیست که صدایش در اخبار آمریکا درآمد که دانشجویان ایرانی که لانه جاسوسی را گرفته بودند، نشسته اند با حوصله ای بی نظیر که مثل حوصله قالیبافان می ماند، آن همه کاغذهای رشته رشته شده را که خواسته بودند دم آخری از بین ببرند وقتی دیده اند لانه جاسوسی را آمده اند بگیرند، همه و همه را کنار هم گذاشته اند و دوباره فهمیده اند این اسناد کدام اسناد بوده اند. التفات می فرمایید؟ البته بعضی اشکال خواهند کرد که تو در همه امور بحثهایت یک وجه دن کیشوتیسمی را اتخاذ می کنی که غیرقابل انکار است و همین باعث خواهد شد که از راه حق به دور بیافتی و به باطل بگرایی و بیشتر و بیشتر در توهمات خود گم شوی چرا که معنی رئاء را درست نمی دانی و به شرک هم می افتی. یعنی این یک معنی دارد که بخواهی بتهای را بزنی بشکنی و مردم را به حق بخوانی ولی این یک معنی دیگری دارد که برای خودنمایی تظاهر به بت شکنی کنی. و در هر حال در بین تحجر و لیبرالیسم آمریکایی  غوطه ور خواهی شد و خدا را فراموش خواهی کرد و به توهمات و تخیلات خود خواهی پرداخت. یعنی این یک مناظره ایست که معلوم هم نیست چندان که آیا تو مریدی؟ می خواهی مراد باشی؟ بی خودی بحث و جدل می کنی؟ انگیزه ات اصلا چیست؟ انگیزاسیونت کدام است؟ اطلاعاتی هستی یا با اطلاعاتیها درگیری؟ معتقدی یدالله فوق ایدیهم یا فکر می کنی دست غیبی و بلکه شهید آیت الله دستغیب هوایت را دارد؟ مدافع حرمی و با داعش در تضاد یا توی شتوکاهای حدس لانگلندز لافورگها گیر کرده ای؟ جهاد اصغر و اکبر می کنی یا فرق شرک اصغر و اکبر را هم نمی دانی؟  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

نظر قبل مربوط می شود به درس خارج فقه استاد شب زنده دار که فایل ورد آن را بنده دریافت کرده ام:


                                                درس خارج فقه استاد شب زنده دار(دام ظله)                             

جلسه 73                  متن اولیه                                                       09/02/93


به نام خدا

بحث در استدلال به روایت شریفه «الاسلام یعلو و لایعلی علیه» برای اثبات تبعیت ولد از والد در طهارت بود.

تقریب استدلال و مناقشه سندی و پاسخ آن بیان شد.

در مناقشه دلالی گفتیم دو احتمال کلی در روایت وجود دارد. احتمال اول اخباری بودن جملات و احتمال دیگر انشائی بودن آن بود.

اگر اخباری باشد مردد بین معانی مختلفی است که تنها بعضی قابلیت استدلال دارد فلذا استدلال عقیم است. اگر هم در مقام استظهار برآییم، قائل می شویم که معنای اول استظهار می شود به این بیان که پیامبر با صیغه مضارع خبر از آینده می دهند و برای دلگرمی دادن به مسلمین می فرمایند اسلام برتری و علو پیدا خواهد کرد و هیچ چیز دیگری بر اسلام برتری پیدا نخواهد کرد. فلذا ربطی به استدلالات فقهی ندارد.

اگر این معنا را استظهار کردیم معلوم است که استدلال عقیم است اگر هم در کنار بقیه باشد باعث اجمال روایت می شود.

 اما اگر گفتیم این جمله، اسمیه در مقام انشاء است به این معنا که دستور می دهند که اسلام را با تبلیغ، انتشار قرآن و مطالب ائمه علیهم السلام و با سلوک شخصی خودتان بالا ببرید؛ در این صورت نیز ربطی به استدلال ندارد زیرا طبق این معنا وظیفه ای را به عهده ما قرار داده اند در حالی که جعل احکام و تابع قرار دادن فرزند نسبت به پدر در اختیار ما نیست، بلکه مربوط به خداوند است و باید بررسی کنیم ببینیم خداوند چنین تبعیتی جعل فرموده یا نه.

علاوه بر این که حمل جمله اسمیه بر انشائیه در زبان عرب نادر است. بله انشاء به واسطه جمله فعلیه متداول است اما در جملات اسمیه این گونه نیست و نیاز به قرینه صریح دارد.

 

جواب

گفته شده در این روایت قرینه داخلیه وجود دارد بر این که این جمله یا انشاء مربوط به احکام است  و یا اگر اخباریه است معنای قابل استدلال مراد است.

مستدرک از عوالی اللئالی چنین نقل کرده است:

عَوَالِی اللآَّلِی، عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ: الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ نَحْنُ‏ نَرِثُهُمْ‏ وَ لَا یَرِثُونَّا.[1]



[1] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏17، ص: 142

در کتاب عوالی اللئالی چنین نقل شده است: وَ قَالَ النَّبِیُّ ص‏ الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ نَحْنُ‏ نَرِثُهُمْ‏ وَ لَا یَرِثُونَّا (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏3، ص: 496)




طبق این نقل، بر جمله «الاسلام یعلو و یعلی علیه» جمله ای دیگری تفریع کرده اند و فرموده اند نتیجه برتری اسلام این است که ما از کفار ارث می بریم ولی کفار از ما ارث نمی برند. به جهت این که «الاسلام یعلو» ما از آنها ارث می بریم و به دلیل این که «لایعلی علیه» آنها از ما ارث نمی برند.


بنابراین  تفریع ذیل دلالت می کند که صدر مطلبی را افاده می کند که از آن احکام فرعیه فقهیه استنباط می شود که همان معنای قابل استدلال است نه این که خبر از آینده تاریخ بدهد و  نه معانی دیگر.


در این جا نیز می گوییم  فرزندی که پدرش مسلمان شده و مادرش باقی در کفر است، اگر تابع مادر باشد علو کفر بر اسلام است و اگر تابع پدر باشد علو اسلام پدر است بر کفر مادر است.


همچنین شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه روایت را چنین نقل کرده اند با توجه به این که مدرک مهم ما در سند روایت، نقل این کتاب است به جهت اسناد جزمی.


لَا یَتَوَارَثُ‏ أَهْلُ‏ مِلَّتَیْنِ‏ وَ الْمُسْلِمُ یَرِثُ الْکَافِرَ وَ الْکَافِرُ لَا یَرِثُ الْمُسْلِمَ وَ ذَلِکَ أَنَّ أَصْلَ الْحُکْمِ فِی أَمْوَالِ الْمُشْرِکِینَ أَنَّهَا فَیْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ أَنَّ الْمُسْلِمِینَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَى الْکُفَّارِ الْمِیرَاثَ عُقُوبَةً لَهُمْ بِکُفْرِهِمْ کَمَا حَرَّمَ عَلَى الْقَاتِلِ عُقُوبَةً لِقَتْلِهِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُ فَلِأَیِّ جُرْمٍ وَ عُقُوبَةٍ یُحْرَمُ الْمِیرَاثَ وَ کَیْفَ صَارَ الْإِسْلَامُ یَزِیدُهُ شَرّاً مَعَ قَوْلِ النَّبِیِّ ص.


5717- الْإِسْلَامُ یَزِیدُ وَ لَا یَنْقُصُ‏


وَ مَعَ قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.


5718- لَا ضَرَرَ وَ لَا إِضْرَارَ فِی الْإِسْلَامِ‏ فَالْإِسْلَامُ یَزِیدُ الْمُسْلِمَ خَیْراً وَ لَا یَزِیدُهُ شَرّاً.


5719- وَ مَعَ قَوْلِهِ ع‏ الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ‏ وَ الْکُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا یَحْجُبُونَ وَ لَا یَرِثُونَ.[1]

می فرماید: اهل دو ملت از هم ارث نمی برند اما مسلم از کافر ارث می برد در حالی که کافر از مسلم ارث نمی برد. دلیل این حکم این است اموال مشرکین فیء مسلمانان است و مسلمانان نسبت به اموال مشرکین از خود آنها احق هستند. همان طور که خداوند قاتل را به علت عقوبت عملش از ارث محروم کرده است کفار را نیز به جهت عقوبت از ارث محروم کرده است. اما مسلمان به چه علت از میراث محروم بشود؟ چگونه اسلام باعث شرّی برای مسلمان شود. سپس دو روایت از






در کتاب عوالی اللئالی چنین نقل شده است: وَ قَالَ النَّبِیُّ ص‏ الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ نَحْنُ‏ نَرِثُهُمْ‏ وَ لَا یَرِثُونَّا (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏3، ص: 496)


[1] من لایحضره الفقیه ج4 ص243



پیامبر نقل می کنند و بعد می فرمایند: «مع قول پیامبر الاسلام یعلو و لایعلی علیه» و کفار به منزله مردگان هستند که نه حاجب از ارث می شوند و نه ارث می برند.


اشکال


آن چه در عوالی اللئالی نقل شده سندش معتبر نیست. حتی اگر اسناد جزمی ایشان را هم کافی بدانیم، ایشان اسناد جزمی هم نداده است. زیرا فرموده عن النبی یعنی روی عن النبی. از پیامبر این کلام روایت شده است. معلوم نیست چه کسی روایت کرده است؟ آیا انسان ثقه ای بوده یا غیر ثقه؟[1] 


ثانیا حدس می زنیم در اینجا خلطی صورت گرفته است و صاحب عوالی اللئالی در اخذ روایت از منبع خلط بین مطالب کرده اند. زیرا  جمله «فنحن نرثهم و لایرثونا» در روایات اهل بیت آمده است مانند روایت پنجم همین باب:


وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏ فِی النَّصْرَانِیِ‏ یَمُوتُ‏ وَ لَهُ‏ ابْنٌ مُسْلِمٌ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَزِدْنَا بِالْإِسْلَامِ إِلَّاعِزّاً فَنَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ لَا یَرِثُونَّا.[2]


یا در روایت دیگر همین باب:


وَ رَوَى مُوسَى بْنُ بَکْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْیَنَ‏ «2» عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْنِ‏ نَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ لَا یَرِثُونَّا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَزِدْنَا- بِالْإِسْلَامِ إِلَّا عِزّاً.


دراین موارد مرجع ضمیر برای نحن نرثهم و لایرثونا وجود دارد. اما در روایت مورد بحث مرجع ضمیری در کلام وجود ندارد. خیلی مستبعد است با این که کلام ابتدایی است و مسبوق به سوالی نیست، ضمیر بدون مرجع ذکر شده باشد. در هیچ نقلی هم چنین نیست که صدر روایت مطلب دیگری نقل شده باشد. بعید نیست که در مقام نقل در این کتاب خلط شده باشد.


مهم اشکال اول است اگر چه اشکال دوم را نیز قابل حدس است. و این حدس وقتی به گونه ای باشد که باعث سلب اطمینان شود موجب عدم حجیت روایت می شود. این مانند مواردی است که کاشفیت نوعی متزلزل شود که هر جا چنین شود خبر حجت نیست. زیرا حجیت خبر بر اساس طریقیت نوعی و کاشفیت نوعی است.


 




[1] آن چه در مستدرک نقل شده این اشکال را دارد، اما با مراجعه به عوالی اللئالی می بینیم ایشان اسناد جزمی داده اند.(مقرر)

[2] من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص: 334



اما نقل صدوق:


مطلبی که صدوق فرموده تتمه بیان خودشان است نه ذیل روایت. فرموده اند کفار مانند مردگان هستند که ارث نمی برند و برای کسی ارث نمی گذارند. انسان زنده از خود ارث باقی می گذارد.


این که کفار به منزله مردگان هستند مطلب جدیدی است و اگر حکم ارث نبردن تفریع بر الاسلام یعلو و لایعلی علیه می شد نیازی به این پیش زمینه نبود. بلکه این مطلب یک دلیل و بیان دیگری است. فلذا نشان می دهد که این مطلب تفریع در روایت نیست بلکه تتمه بیان اول است.


اما وجه تنزیل کفار منزله مردگان، روایات دیگری است که وجود دارد مانند که در باب مرتد فرموده اند زوجه مرتد باید عده وفات نگه دارد.


نتیجه این که به این روایت نمی توان برای اثبات این مطلب استدلال کرد.


 


روایت سوم: روایت حفص بن غیاث


در باب 43 از باب جهاد عدو نقل فرموده اند:


مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ‏ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ مِنْ أَهْلِ الْحَرْبِ إِذَا أَسْلَمَ فِی دَارِ الْحَرْبِ فَظَهَرَ عَلَیْهِمُ الْمُسْلِمُونَ بَعْدَ ذَلِکَ فَقَالَ إِسْلَامُهُ إِسْلَامٌ‏ لِنَفْسِهِ‏ وَ لِوُلْدِهِ الصِّغَارِ وَ هُمْ أَحْرَارٌ وَ وُلْدُهُ‏ وَ مَتَاعُهُ وَ رَقِیقُهُ لَهُ فَأَمَّا الْوُلْدُ الْکِبَارُ فَهُمْ فَیْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَنْ یَکُونُوا أَسْلَمُوا قَبْلَ ذَلِکَ فَأَمَّا الدُّورُ وَ الْأَرَضُونَ فَهِیَ فَیْ‏ءٌ وَ لَا تَکُونُ لَهُ لِأَنَّ الْأَرْضَ هِیَ أَرْضُ جِزْیَةٍ لَمْ یَجْرِ فِیهَا حُکْمُ‏ الْإِسْلَامِ- وَ لَیْسَ بِمَنْزِلَةِ مَا ذَکَرْنَاهُ لِأَنَّ ذَلِکَ یُمْکِنُ احْتِیَازُهُ وَ إِخْرَاجُهُ إِلَى دَارِ الْإِسْلَامِ.[1]


از امام صادق علیه السلام در مورد کافر حربی ای سوال می کنند که در دارالحرب مسلمان می شود قبل از این که مسلمانان بر دارالحرب چیره شوند. حضرت طبق این نقل می فرمایند: اسلام او اسلام خودش و فرزندان صغارش است. خودش و فرزندانش همه حرّ هستند و اولاد، عبید و  امتعه او برای خودش هستند.


اما فرزندان بزرگسال او یعنی بالغین فیء مسلمین هستند مگر این که آنها هم قبل از غلبه مسلمین اسلام آورده باشند.




[1] وسائل الشیعة، ج‏15، ص: 116




این روایت دلالت جلیه دارد بر این که اسلام پدر موجب اسلام فرزندان غیر بالغ می شود و حتی دلالت بر تبعیت  هم دارد. زیرا می فرماید اسلام پدر اسلام فرزندان هم هست و قهرا مشخصا است که مراد اسلام تبعی حکمی است و گرنه معنا ندارد اسلام پدر حقیقتا اسلام فرزندان هم باشد.


بنابراین از لحاظ دلالت بر مدعا خدشه ای در آن نیست.


 


اشکال:


روایت از نظر سند دچار اشکال است. زیرا اگر چه سند شیخ طوسی به صفار تمام است و اشکالی ندارد و صفار نیز از اجلاء است اما صفار از علی بن محمد القاسانی نقل می کند که شیخ در مورد او فرموده: ضعیف یا نجاشی در مورد او فرموده: غمض علیه احمد بن محمد بن عیسی


از طرفی هم توثیقی ندارد مگر این که طبق بعضی از اسناد محمد بن احمد بن یحیی الاشعری از او نقل روایت کرده است. بعضی گفته اند چون ابن ولید او را از مروی عنه های محمد بن احمد بن یحیی استثناء نکرده است معلوم می شود ابن ولید به او اعتماد داشته است.


توضیح این که ابن ولید حدود17 یا 18 نفر از کسانی که محمد بن احمد بن یحیی از آنها نقل را روایت کرده استثناء کرده و فرموده به غیر از اینها باقی کسانی که وی از آنها نقل کرده است را می پذیرم و روایت می کنم.


این عده فرموده اند معلوم می شود باقی افرادی که استثناء نکرده را قبول داشته است و چون ثابت است که محمد بن احمد بن یحیی از قاسانی نقل روایت کرده پس معلوم می شود ابن ولید ایشان را ثقه می دانسته و توثیق کرده است.


 


اشکال این است که اولا باید ثابت شود جناب ابن ولید خبر داشته که ایشان از علی بن محمد قاسانی نقل روایت کرده است و ما دلیلی بر چنین چیزی نداریم. بله ابن ولید بر راویان کتاب نوادرالحکمه وقوف داشته است. اما معلوم نیست که همه کسانی که ایشان از آنها روایت کرده واقف بوده باشد. بنابراین این عدم استثناء نمی تواند دلیل بر توثیق باشد. شاید اگر از این هم اطلاع داشت آن را استثناء می کرد.


علاوه بر این که اگر چنین توثیقی هم ثابت شود با تضعیف شیخ تعارض می کند. نتیجه مجهول بودن حال ایشان است.


 

محقق خویی برای اثبات عدم وثاقت، هم به کلام شیخ استناد فرموده و هم به کلام احمد بن محمد بن عیسی که غمض علیه. در حالی که دومی محل اشکال است زیرا غمض اعم از عدم وثاقت است. شاید غمض ایشان در اثر این بوده که بعض فرموده اند از ایشان آراء منکره سراغ داریم. یعنی فتواهای شاذ و نادر داشته است نه این که دروغگو و جاعل بوده باشد. فلذا چون غمض علیه اعم است ما به آن استناد نمی کنیم و به کلام شیخ استناد می کنیم.

بنابراین روایت از حجیت ساقط می شود. اگر چه باقی سند هم دچار اشکالاتی است اما به جهت ضیق وقت از آن صرف نظر می کنیم.

پس استدلال به جهت ضعف سند عقیم شد مگر این که در مقام کلامی است که در جلسه آینده ذکر می کنیم.

 





سختی درمان اسکیتزوفرنی در این است که طرف مثلاً می گوید ما اسرائیلی هستیم چرا که اسرائیل یعنی برادر بزرگتر حضرت یوسف غلط نکنم. و البته این غلط است و اسرائیل حضرت یعقوب علیه السلام را گویند. برادر بزرگتر حضرت یوسف علیه السلام که می گوید او را نکشید، می فرمایند یحتمل یهودا بوده است اما شاید برادر دیگری هم بوده که قرآن نام نیاورده است. خوب، شما ببینید که این برادر می گوید که او را نکشید هر چند که به هر حال برادرانش را نمی تواند راضی کند که او را به چاه هم نیاندازید. یعنی اینها دارند کسی را به چاه می اندازند که نه تنها هیچ خیری برای آنها نخواهد داشت آنطور که خود فکر می کنند که پدرشان در ضلالت است و بی جهت آنها را مبتلا کرده است. و بلکه اصل اسکیتزوفرنی هم در همینجا است که تو داری برادرت را مبتلا می کنی برای اینکه خودت کاره ای شوی؟ و چه کاره می خواهی شوی؟ یعنی اسکیتزوفرنی آن حالتی است که جبران ناپذیر است. از قتل ممکن است دست بکشد ولی هزار جنایت دیگر می کند که به اسکیتزوفرنی خود دامن بزند. ولی یک لحظه به فکر اینکه برادر خود را نجات دهد نمی افتد. و حالا آن حضرت یوسف و برادرانش بودند که قتل هم نکردند و حالا بیا و ببین چه خبر است؟ قتال است و نه قتل. و آن حضرت یوسف علیه السلام بود که از چاه نجات می یابد و به مصر می رود و عزیز مصر هم می شود. و اما در چنین وضعیتی اگر این دیگر برادران با او چنین کردند، انقریب که این یکی از دیگر برادران نیز یک اسکیتزوفرنی شود بدتر از آن اسکیتزوفرنیهای دیگر. ولی خوب، آیا حالا میتوان همه عالم را هم محکوم کرد که شماها همه یوسف زهرا را نشناختید و لذا اسکیتزوفرنی هستید؟ مسئله چیست؟ نه مسئله این نیست. و بلکه مسئله این است که قرار بر این است که به مدرسه فقاهت روی و فقه بیاموزی و ریاضی فیزیک و نظریه حمیدی مجیدی. و اما از قتل که باید لااقل مثل برادران حضرت یوسف رویگردان شوی. غیر ازاین است؟ قتل چرا می کنی؟ نمی شود بگویی که من می خواهم مثل برادران حضرت یوسف علیه السلام نشوم و لذا قتل می کنم. قتل نفس را باید کنار بگذاری. آن نفس خودت را باید بکشی. اگر یک انسان بی گناهی را کشتی، مثل این است که همه انسانها را کشته ای. خلاصه ما وسط یک اسکیتزوفرنی گیر کرده ایم که تمامی ندارد نمی دانم چرا؟ یک کاریش باید کرد. یحتمل همه این بدبختیها از قدرت و ثروت بی جاست. این را باید یک کاریش بکنی. همه اسکیتزوفرنیها از این است.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

این مسئله تحجر و لیبرالیسم آنقدر جدی است که بعضی می آیند مدعی آقای خامنه ای نیز می شوند که آقای خامنه ای الحمد لله به هیچ کسی باج نداده است! مگر قرار است آقای خامنه ای به کسی باج  داده باشد؟ جدیت مسئله باز اینجا است که باید متوجه شد که این یک ایمانی نیست و افتخاری هم نیست که بطور مجرد و انتزاعی ما به همه و همه پشت کنیم که چیست؟ که می خواهیم به خدا رو کنیم؟ و این را به آقای خامنه ای هم نسبت می دهند که کار خود را توجیه کنند. نخیر آقا این نمی شود. مسئله چیز دیگری است. یعنی این را در جوزه هم می بینیم که در بالاترین سطوح می آید مطرح می شود و در ریاضی-فیزیک که روی شاخش است که اصلا چنین است. یعنی طرف را به دیوانه بگیر. و کریپتولوژیت را اینطوری کن که هر چه دیوانگی است به سر او بیاور. او که اسکیتزوفرنی است و متوجه نخواهد شد داری چه می کنی. عجب؟ لعنت به هر چه ظالم است. لامذهبی هم حد و حدودی دارد. نمی شود لامذهبی را هم که به عنوان مذهب جلوه داد. نمی شود که حرام زادگی را هم خوب جلوه داد. می شود گفت که آقا ما الهیات را رها کردیم و رفتیم به ریاضیات و فیزیک می پردازیم که دست از سر ما بردارید یا اینکه بفرمایید ما اصلا رفتیم بازار. و اما مگر این لا مذهب دست خواهد برداشت؟ این بدبخت با خودش است که گیر است. رهایت نخواهد کرد. برای اینکه خودش می آید می گوید که ما بین تحجر و لیبرالیسم آمریکایی گیر کرده ایم و از قول حضرت امام خمینی می گوید و داد می زند هم نفوذ. اینجا مسئله بدجوری گیر دارد. یعنی بجای اینکه برود خودش را درمان کند و اسکیتزوفرنی خودش را درمان کند، دارد دیگری را متهم به اسکیتزوفرنی می کند. آقا، هر خری که می خواهی باشی، خوب باش. مریضی؟ برو خودت را درمان کن. این را دیگر یک عمله هم می فهمد که اگر گوشت جرم گرفته یا دماغت گریپ شده، برو دکتر. اسکیتزوفرنی اش را ولی می گوید نه. و چرا؟ برای اینکه منفعت دارد همه را اسکیتزوفرنی کردن از دیدگاه او. و این کار غلط است. نکن این کار را. بار جستی ملخی دو بار جستی ملخی. آخر توی مشتم جستی ملخی. یعنی مسئله حدس لانگلندز است هر چه مقیاسها را بزرگترش هم کنی. نظریه گالوا را با توابع اتومورف کاسپی متناظر می کند. خودت باید از لحاظ اخلاقی مسائلت را حل کنی. و اجازه هم دهی که دیگران هم همین کار را کنند. اما دیگر تهمت نزن که از امام خمینی و امام خامنه ای و بلکه امام زمان هم باج گرفته ای. اصلا بلکه امام زمان خواستند به بنده حقیر باج هم بدهند. به تو چه؟ فضولی؟ دلش خواسته. تو چه کاره هستی؟ همه کاره عالمی؟ این دفعه از این حرفها زدی می آیم حسابی خودم حسابت را می رسم.

این هم یک توهمات منبری بود که اخیراً از یک فرعون بدقلقی شنیدم و با کمی تخیلات خود مخلوطش کردم و گفتم اینجا نتورکی و شبکه ای ارائه اش کنم بلکه توانستم اسکیتزوفرنی این بابا را درستش کنم. البته یحتمل به خودم ایراد شود که نباید این حرفها را که خارج از نزاکت است بگویی. آقا وقتی اینها را بالای منبر می گویند و انقریب در نماز جمعه هم بیایند مطرح کنند، می خواهید بفرمایید باز بچه بگیر بنشین؟! می خواهید بفمرایید تحجر و لیبرالیسم و آمریکایی بودن از این حقیر است که می آیی با یک فیلذز مدالیست حرف بزنی و آن بچه بدقلق دیگر آمده است دارد کیفش را توی پشت من فرو می کند؟ و فکر می کند خیلی هم بدتر از من خوش مشرب و خوش فکر است؟ بابا اسکیتزوفرنی هم حدی دارد دیگر. این بابا، اگر رفت بالای منبر و خودش را منتسب کرد به آقای خامنه ای و خود را جای پیغمبر یافت  و مقام پیغمبر و امیرالمومنین را خراب کرد و آمد پایین، کیست که جوابگو باشد؟ یا آن یکی در ریاضیات این کار را کرد. دیوانگی دیوانگی است. اگر دیدی و همینطوری بی تفاوت گذشتی. بدانت که قسر در نمی روی و بلکه دوباره و دوباره گیرش خواهی افتاد. یا این بنده حقیر است که دیوانه ام، و باید بروم خودم را درمان کنم که اینقدر می نشینم جلوی رایانه و می نویسم یا اینکه این حضرات هم کم دیوانه نیستند و دارند می گویند که نخیر، تویی که دیوانه ای. بابا، خودتی. این را دیگر پشت هر کامیون و وانتیی هم نوشته است که خودتی. چرا نمی فهمی که خودتی؟ نمی فهمه! آنوقت وقتی آن یکی می گوید که اگر این یک توبره ای داشت که تویش یک ماری بود، به مارش بده ولی بخودش نده، می گویند چرا گفتی. خوب راست می گوید دیگر. آقا، فکر می کنی آخر همه دیوانه هایی؟ برو خودت را درمان کن. سر همه نیاور. بعد می گویی غیبت هم بد است. غیبت بد است و اما کدام غیبت است که بد است؟ غیبت امام زمان است که بد است یا غیبت کردن پشت سر برادر ایمانی خود همینطوری که در میان جمع نشسته است ولی حواسش به این است که چطور اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و همه و همه را حضرات به اصطلاح خودشان آیات عظامی که قلابی از آب درآمده اند، دارند بررسی می کنند است که بد است؟ خدا لعنت کند ظالمین را. راست می گویی، آقای خامنه ای به هیچ کس باج نمی دهد. اما این چه باجی است که تو از ایشان می خواهی؟ آیا از امام زمان هم طلبکاری که هی امام زمان امام زمان می کنی؟ شوخی ات گرفته؟ خاک بر سر من که گیر شماها افتاده ام. خدا لعنتت کند. چه حرامزاده هایی هستید شما؟ چه حیوانهایی هستید شما؟ چطور اسم خودت را روحانی و ملا و آخوند گذاشته ای؟ فکر کرده ای مردم از آخوندها می ترسند؟ مردم از خدا هم نمی ترسند چه رسد به آخوندها. برو از خدا بترس. خجالت بکش. این دفعه از این کارها بکن. من می دانم و تو. هر که می خواهی باشی، باش. غیبت می کنی؟ باز هم بکن. فکر کرده ای ما از غیبت کردنت خسته می شویم؟ آنقدر غیبت کن تا خودت خسته شوی.ای بیچاره ی بدبخت. اما دیگر اینها را به امام و ولایت فقیه و رهبری و اینها نبند. غیبت کن. همین شماها هستید که وضعیت پزشکی و درمان مملکت را به این روز انداخته اید که سردار قاسم سلیمانی مجبور می شود از ترکشهایی که خورده است از بالای شکمش تا روی مثانه اش را باز کنند و کم مانده عفونت بدنش را بگیرد و همین پسر آقای موحدی کرمانی خودمان شهید موحدی کرمانی بیاید او را پیدا کند که اینهاش. و پرستاری او را نجات دهد. و چرا؟ چون دکتر سردار قاسم سلیمانی هم منافق بوده است. خوب بابا دکتر منافق و مومن هم داریم دیگر. اگر همه اش رفتی پیش دکترهای منافق و خیال کردی اینها خیلی هم مومنند، آنوقت ناراحت نشو خیلی اگر دل و دماغت به این روزی که هست افتاد. برو نفاق خودت را درمان کن و مومن بشو. برو جبهه و آنجا یک کاری بکن مثل سردار سلیمانی که این همه توی جبهه بوده است. آقای سردار سلیمانی بیا و ما را هم با خودت بردار ببر از دست این متحجرین و لیبرالها نجات بده و بگذار ما هم از دست این باجگیرها خلاصی پیدا کنیم. ما را هم با خودت ببر جبهه جهاد اصغر و اکبر. بلکه بالاخره بفهمیم که الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. خودشان باج می گیرند و فکر می کنند ما هم مثل خودشان باج بگیریم. نمی دانند ما خودمان باج می دهیم و تبانی میکنیم که برویم جبهه حق علیه باطل بجنگیم و احقاق الحق و زهق الباطل کنیم. حرفمان خریدار ندارد، چه کنیم؟ طرف آن کاری را که در کافرستان هم هیچ کس دیگر انجام نمی دهد را رفته انجام داده و حالا آمده متحجر شده و دارد تظاهر به اسلام می کند و بعد می گوید تو خیلی لیبرالی. خنده دار نیست؟ می گوید تقصیر علی محمد باب و عبدالوهاب است که خیلی گیر همجنس بازان و عرقخورها و فاسقان و فاجران افتادند و فکر کردند می توانند از غیبت کردن خود به در آیند و ادعاهای گنده گنده کنند و انگلیسیها هم می گویند همینش درست است. می گوید فحش و ناسزا نگو. می گوید به اینها هم حرف بد نزن. آقا بالاخره یک نفرین هم نکن؟ تکبیر هم نگو؟ او هم هر چه دلش خواست بگوید؟ می شود؟ باج می خواهی؟ ادعا داری؟ منتظری؟ ما هم مثل تو خیلی منتظریم. و اما یه هو نیایی بگویی شوخی کردمها؟ ما بیشتر با تو شوخی داریم. باز نیایی بگویی خودتی چون پشت کامیونها نوشته ها اخلاق منیة المرید را باید رفت یاد گرفت. یعنی باید سعی کرد به آن سطح رسید. باید رفت مرادت را بیابی. هی این خانم دکتر دانشور گفتها. ما گفتیم نه. خوب، حرف حق تلخ است دیگر. یعنی چه هی تا کسی راه افتاد توی خیابانها گفت هاری های، تو هم راه بیافتی، اما تا گفتند لا اله الا الله چی؟ تا گفتند برو برای لا اله الا الله. به جبهه ها بپیوند چی؟ برو دیگر. اسکیتزوفرنی چرا می شوی؟ آن بنده خدایی که موجی شده و از جبهه برگشته که دیگر اسکیتزوفرنی نیست. قاطی چرا می کنی؟ حالا مثلاً سند عبدالله بن سنان را در جبهه یحتمل گم کند. دلیل نمی شود. شیمیایی شده است. پایش را قطع کرده اند. جانباز است. خانواده شهید است. طلبکاری؟ تو هم برو جبهه. تو هم برو کربلا. تو هم برو زیارت امام رضا. تو هم همسفر خورشید بشو. باج برای چی می خواهی از همه؟ رفته ای در میخانه و بتخانه و دانشگاه بدمستی کرده ای؟ و حالا فکر می کنی مسجد و نماز جمعه هم از همین دست است؟ خدا لعنتت کند. چه جانوران و حیواناتی و بدتر از آنهایی هستید شماها؟ کی می خواهید آدم شوید؟ نمی خواهد اصلا بروی نماز جمعه و بعد خودت هم بروی بالا منبر به بدگویی. بنشین همان توی خانه ات. نمی خواهد به سخنرانیها از خانه ات هم گوش کنی. بنشین سر جایت. نمی خواهد اصلا در اینترنت هم بنویسی. کی می خواهی آدم شوی؟ کی می خواهی برای دیگران نسخه بنویسی و برای خودت نسخه دیگری؟...

الاسلام یعلو و لا یعلی علیه.

(من لا یحضره الفقیه، جلد 4، ص 334)

http://lib.eshia.ir/11021/4/334

این حدیث را حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی در درس خارج فقه خود اینجا

http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/noori/feqh/87/871120/

و استاد شب زنده دار نیز در درس خارج فقه در یک فایل ورد دریافتی 1393/02/9 در جلسه 73 بررسی می کنند و آنرا از لحاظ اسناد و راویان روایات مورد تحقیق قرار می دهند. یحتمل بنده در نظر بعدی این فایل را کپی پیست کنم. آیت الله العظمی نوری همدانی این روایت را از لحاظ فرهننگی نیز مورد بحث قرار می دهند. یک مسئله هست از لحاظ فرهنگی که بعضی یحتمل به اسلام ایراد کنند که باید اسلام اصلاح شود آنطور که از اینکه نباید در خیابانها و جویهای آب آشغال ریخت شروع کنیم و جهشی یک مرتبه برسیم به اینکه پس به همین منوال نیز اسلام هم باید اصلاح شود چرا که مثلاً کشورهای غربی اینچنین نیستند که مردم در خیابانها و جویهای آبشان آشغال بریزند. اینجا ما این روایت را که الاسلام یعلو و لا یعلی علیه را از لحاظ فرهنگی نادیده می گیرد. این مسئله دوباره در درمان بیماری اسکیتزوفرنی نمایان می شود. مثل این می ماند که شما هر وقت از جلوی کتابفروشی ای رد شدید و دیدید که روی قرآن در ویترینش کتاب دیگری گذاشته است به او سعی کنید تذکر دهید. آیا او گوش دهد یا گوش ندهد. اما این مسئله جدی تر از آن است که به این صورت رها شود و به همینجا اکتفا گردد چرا که اگر یک روحانی آمد در برنامه افق و از منشور روحانیت حضرت امام فرمود که روحانیت باید مواظب باشد بین تحجر و لیبرالیسم آمریکایی محاصره نشود مسئله باید گفت جدی است. این است که یک وقت هست که برنامه ای به عنوان یک طنز می خواهد در عید نوروز مطرح شود بنام بیمار استاندارد که روانپریشی را می خواهد مطرح کند و خوب اگر آموزنده باشد خیلی هم می تواند خوب باشد. مثلاً چه اشکالی دارد که ما هوشیار و بیدار داشته باشیم برای برنامه عید. اما یک وقت هست که یک فیلسوفی خیلی دلش می خواهد که ژنتیک اسکیتوفرنی را برساند به انبیاء و می گوید که عیب از آنها است. مثلاً جایی این حقیر خواندم که کرکگارد می گفت که اینکه کسی بخواهد سر پسرش را ببرد یعنی اسکیزوفرنی و لذا حضرت ابراهیم علیه السلام نعوذ بالله اسکیزوفرنی بوده است. مسئله اینجا این است که ما اینجا یک درسهایی را از کتاب و سنت می گیریم که باید درست بکار بست. اگر فرزندی کار غلطی کرد، پدرش باید چه کند؟ ایا باید او را آنقدر رها کند تا برسد به جایی که دیگر جای بازگشت ندارد؟ و آنوقت تراژدی رستم و سهراب است که خوب است که پدر با پسرش وارد جنگ شده است و حتی پدر خبر هم ندارد که این پسرش است. اما مسئله اسکیتزوفرنی را می توانید در اینترنت جستجو کرده و مطالعه کنید که چطور همراه با توهمات و تخیلات است طوری که فرق بین واقعیت و توهمات را نمی داند. در این رابطه باید گفت که اسکیتزوفرنی فرم هم هست که گفته می شود همان اسکیتزوفرنی است که از نوع حاد و گذرای آن است و نه مزمن. خوب، ما اینجا می بینیم که مسائلی از قبیل محیط و ژنتیک و اختلالات مغزی یم توانند مشکل آن باشند. اما امسئله ای که اتفاق می افتد این است که اگر کسی برایش این بیماری مزمن شد، آنگاه او چطور می خواهد به حال طبیعی برگردد؟ یعنی او پروتیین و آمینواسیدها و کربوهیدراتها و ویتامینها و چربیها را همه را استفاده کند و داروهای اعصاب و دیگر داروها مثل دیابت و فشارخون را هم استفاده کند ولی باز گرفتار اسکیتزوفرنی خود است و هر روز، روز از نو و روزی از نو. مثلاً هر روز الکی بنشین و بنویس بنویس. آقا یک اصراری هست علماء که می فرمایند قبل از اینکه کسی بمیرد، اینها فاش نمی شوند. این یعنی چه؟ ولی ما اینجا در مقیاس بزرگتری مسله را مورد بررسی قرار دهیم بلکه مسئله روشنتر شود که فقط مسئله ای فقهی نظری یا ریاضی-فیزیکی از نوع مدل استاندارد نیست. اولاً که مهمانهای حضرت ابراهیم بی خود نبوده است که می روند سراغ قوم ثمود تا آنها را نابود کرده و به او نیز فرزندی را بشارت می دهند. و اما مسئله اقتصاد مقاومتی را نیز اینجا در نظر آورید. اینجا ما متوجه می شویم که ما بازاریهایی داریم که آنقدر ثروتمند می توانند باشند که یک دهی را یک جا بخرند. این امروزه روز نیز مطمئناً حقیقت دارد و چنین کاسبهای بازاری که منصف و خداپرست هم هستند را داریم. حالا شاید دیگر این کار را نکنند و بلکه قدرت و ثروت خود را جور دیگری استفاده کنند که به اقتصاد مملکت و اسلام استفاده های بهتری برساند و مثلاً کارخانه های دولتی و غیردولتی مختلفی را ایجاد کنیم و در بورس سهام آنها را خریداری کرده باشیم. اما اگر آمدیم مسکن مهر هم ساختیم جایی که اصلا آنقدرها هم احتیاج به آپارتمان سازی آنچنانی احیتاج نداشت. از آنطرف نه تنها دانشمندان هسته ای اش هم شهید شدند، بلکه انبار موشکی هم در بیدگنه معلوم نیست چطور رفت روی هوا طوری که صدای انفجارش اینجا در تهران هم احساس شد. یحتمل یک نفر که خیلی اسکیتزوفرنی باشد بنظرش برسد که آقا جان بهتر است بروم همان ده پدربزرگم را بازخرید کنم و به همان سیستم ارباب-رعیتی گذشته ام برگردم. یعنی این هم یک توهمی است برای خودش دیگر. و الا شما چطور می خواهید افراد یک جامعه ای را بعد از 30-40 سال انقلاب به هم مربوط کرده و دچار تعامل صحیح کنید؟ توی چاله هرز که گیر نکرده ایم. اسکیتزوفرنی را ببینید که کسی چطور بخواهد دست به توهماتی بزند که کار را نه تنها برای خودش و بلکه برای خانواده خودش هم مشکل کند و یک وقت دیدید اصلا یازده سپتامبر شد رفت پی کارش و همه منطقه را به آتش و خاک و خون کشید. این را نمی گویند الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. این را می گویند اسکیتزوفرنی و توهماتی که هندسه معرفت دینی اش را گم کرده است و درصدد است با تحجر و لیبرالیسم باعث شود که بجای اینکه به مدل استاندارد فیزیک جلوی رایانه اش بنشیند و بپردازد و بلکه بنشیند شب عیدی بیمار استاندارد را نگاه کند و اصلا فکر این نباشد که یک صله رحمی هم کرده و شاید یکی دو تا اسکیتزوفرنی را هم این وسط توانست نجات دهد. حالا اگر اینها را هیچ کدام را نتوانست هم بنشیند از اینترنت ماهابهاراتا را دانلود کرده و بخواند اگر اقتصاد مقاومتی را نمی تواند کاری کند. مدل استاندارد فیزیک بخورد توی سرش. لااقل برود بیمار استانداردش را که اسکیتزوفرنی اش از حد استاندارد هم گذشته است که دیگر فکر می کند همه توهماتش واقعی و همه واقعیات هم توهمات هستند را یک کاری بکند. یا دست کم کم، بنشیند دن کیشوتش را بخواند اگر عقلش به المیزان علامه قد نمی دهد. یک چیزهایی هست که انسان را از شر این متججرینی که می روند بالای منبر در مساجد و فکر می کنند دیگر آخر فقاهت و مسله حل کردن و مجرد کردن و انتزاعی کردن هستند دلش می خواهد بگذارد فرار کند برود سر به بیابان بگذارد. خدا لعنت کند این ظالمین را که مسجد رفتن را تبدیل کرده اند به کربلا رفتن. تو چه جانوری هستی؟ حیف لیلی و مجنون که به تو بگویند! 72262

1576 - 12 عنه عن فضالة عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله (ع) قال: لا صلاة نصف النهار إلا یوم الجمعة.  (الاستبصار، شیخ طوسی، جلد 1، ص 412) http://lib.eshia.ir/11002/1/412

خوب، عبدالله بن سنان هم در من لا یحضره الفقیه آمده است و هم در الاستبصار آمده است و هم در کافی.

1582 - 2 عنه عن عثمان بن عیسى عن سماعة عن أبی بصیر قال: قال: إقرأ فی لیلة الجمعة الجمعة وسبح اسم ربک الاعلى وفی الفجر سورة الجمعة وقل هو الله أحد وفی الجمعة سورة الجمعة والمنافقین.

(الاستبصار، جلد 1، ص 413)

http://lib.eshia.ir/11002/1/413

یک سوالی که اینجا مطرح است این است که کافی و بخصوص من لا یحضره الفقیه روایاتی فقهی را مطرح می کنند که همان کار را تهذیب و الاستبصار هم می کند. ولی در کتب رسالات مراجع تقلید دیگر مسائل بطور روایی مطرح نمی شوند و بلکه اینها دیگر بعنوان توضیح المسائل هستند. مسئله این است که همه اینها را که با هم جمع کنید اینکه شیخ طوسی چه کاری کرده است که متفاوت است از کتب شیخ کلینی و شیخ صدوق، یک تجربه ای یحتمل بخواهد که یحتمل C++ و object oriented کمی تا حدی بهتر بتوان با آن برخورد کرد و به ماجرا پی برد تا اینکه کسی بخواهد آن را مثل C از اول تا آخر بررسی کند! یحتمل باید کمی تا مقداری دود چراغ هم خورد، همانطور که باید تحجر و لیبرالیسم را نیز تحمل کرد. نکته قابل توجه این است که تحجر برای خودش یک قطبی می تواند باشد. و همینطور هم لیبرالیسم است. اما اینکه اینها را بطور انقلابی به چالش بکشید، یک مسئله دیگری می شود. مسئله ای که خیلی قابل توجه است، این است که در برنامه افق که مجری آن آقای نادر طالبی است گفته شد که نکته مهمی است. تحجر یک جوری به یک انقلابی حمله گازانبری می کند که می گوید تو زیادی لیبرالی! و لیبرالیسم جور دیگری به همان انقلابی حمله ور می شود که تو بیش از حد متحجری! البته این میان آن انقلابی به اندازه کافی کار دارد که گرفتار اینها نشود. ولی این گرفتاری وقتی شروع می شود که از انقلابی بودن یک تعریف وارونه ای بین این دو قطبی گرفتارکننده بخواهد ارائه شود که حالا دیگر بیا و ببین. یحتمل به همین دلیل بوده است که حضرت امام منشور روحانیت نوشته اند که فکر کنم بنده هنوز آن را ندیده ام و فقط از آن شنیده ام. البته این هم می شود که کسی هم متحجر باشد و هم لیبرال آنطور که نان را به نرخ روز بخورد و بدتر از آن بسته به اینکه ببیند رقیبش در چه وضعی است و بر همان حسب وضعیت خود را تنظیم کند! یحتمل آن زمان تحجر و لیبرالیسم به این اسمها نبوده اند ولی همین بوده است که امیرالمومنین را خانه نشین کرده بوده است. و بنده این را هم عرض کنم که یک معنای دیگری هست از مختلف الملائکه که وقتی وارونه اش کنید می شود مختلف السازمانهای جاسوسی که با هم در رقابتند که استراق سمع کنند و اطلاعات کسب کنند و از هم پیشی بگیرند. البته این میان یک شباهاتی هست بین مختلف الملائکه و مختلف الجاسوسیه که یک حد وسطی را تشکیل می دهد. ولی مسئله ای که هست این است که سازمانهای جاسوسی وقتی با مقام وحی برخورد کنند گیر می کنند. مثلاً اینکه می فرماید وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿١٦ سوره مبارکه ق. این را بطور وارونه و نمرودی و فرعونی می تواند بدان برسد، ولی آیا مقام وحی را نیز می تواند درک کند؟ یحتمل اگر هم یک روزی درک کند، مثل این شود که الغدیر را هم درک کند. ولی باز خودش بخواهد جای امیرالمومنین را بگیرد. یعنی باز یک شباهتی خواهد بود بین این مسئله و مسئله دو قطبی تحجر و لیبرالیسم، و نفوذ که اصالت و آبروی افراد را کانه به باد فنا می دهد. اسلام ناب محمدی انقلابی خیلی جای شهادت دارد ولی عظمت آن را کسی اگر درک کرد شهادت یحتمل آسانتر شود آنطور که حضرت حق است که آنگاه دیگر خود شهادت خواهد داد و نه بنده حقیر مسکین مستکین ناچیز. خدا خود شهادت خواهد داد. اللهم یسر و لا تعسر سهل علینا یا رب العالمین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. 

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَیَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ۗ کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿١٠٨ سوره مبارکه الانعام

هَـٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿٣٩ سوره مبارکه ص

الرابعة: أن یناظر فی واقعة مهمة أو فی مسألة قریبة من الوقوع، وأن یهتم بمثل ذلک. والمهم أن یبین الحق، ولا یطول الکلام زیادة على ما یحتاج إلیه فی تحقیق الحق. ولا یغتر بأن المناظرة فی تلک المسائل النادرة توجب ریاضة الفکر وملکة الاستدلال والتحقیق، کما یتفق ذلک کثیرا لقاصدی حظ النفوس من إظهار المعرفة، فیتناظرون فی التعریفات، وما تشتمل علیه من النقوض والتزییفات، وفی المغالطات ونحو، ولو اختبر حالهم حق الاختبار لوجد مقصدهم على غیر ذلک الاعتبار. (منیة المرید، شیخ زین الدین بن علی العاملی، الشهید الثانی، http://lib.eshia.ir/15265/1/313 )

یک فصاحتی هست عظیم در زبان پارسی که غیر قابل انکار است. در حقیقت، بنده داشتم دنبال لغت عجم در قران می گشتم که ببینم علامه در این مورد چه فرموده اند. ریشه عجم است که از این ریشه لغاتی همچون اعجمی، الاعجمین، اعجمیاً و ااعجمی آمده است در رابطه با تهمتهایی که به حضرت رسول می زده اند. ولی فصاحت زبان فارسی را به بهترین وجه می توان در همین مسئله رودررویی مستضعفین و مستکبرین یافت. یکی می گوید آقا ملت خیلیهایشان سرشان را گرسنه بر بالین می گذراند. و دیگری می گوید خوب، حالا یکی دو شب هم شام نخور و بخواب! مسئله همان مسئله ی شلوارهای بلو جین پاره است. آخر قضیه این است که آقا جان تکبر بفرمایید. می فرماید چی گفتی؟ تکبیر؟! مگر من خودم تکبیر بلد نیستم؟ التفات می فرمایید؟ مسئله، مسئله شام آخر حضرت مسیح هم به نوعی هست. یعنی می خواهد بفرماید که آقا می خواهید شام بخورید؟ خوب، هر چه خواستید شام بخورید، بخورید. اما حالا دیگر چرا شام را هم می خواهید با شامتان بخورید؟ دیگر از این فصیحترش یحتمل می شود فلسطین را هم درسته می خواهید با شام یک جا بالا بکشید. این است که بد جوری خودش را می زند به گنگی. یعنی به صرفش نیست که مسئله را دریابد. ولی گاهی اوقات این فصاحت به حدی می رسد که وقتی خواست فتنه کند و جناح بندی کند، می آیند می نشینند در تلویزیون خودمان و نه در تلویزیونهای بیگانه و بعد با هم خوب به مناظره می نشینند و دعوایشان را راه می اندازند و بعد می گویند برو وایسا سر کوچه و بازار تا من هم بیایم! و آن بنده خدا هم باورش می شود و واقعاً می رود و بلکه می دود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. مسئله اینجا همان است که می فرمایند که مثلاً دانشگر داریم و دانشمند. یک مرتبه قمه و بلکه شمشیر می بندد که از این خط دانشگری یا دانشمندی، یا ریاضی یا فیزیک آنطرفتر رفتی، می شوی نفوذی. و واقعاً هم یک نفوذ کردن دارد کسی که رفته است وسط آن همه مقالات که تازه خیلی از آنها هم در درسترس نیستند و دارد همینطور همه را زیر و رو می کند. این است که هندسه ای دارد مسائل از این دست که همین است که می فرماید عقل منزلتی دارد در هندسه معرفت دینی. و برای اینکه این منزلت را دریابی، باید به مسائلی از این دست بپردازی که در کتب اربعه است. یعنی من لا یحضره الفقیه را باید بدانی تا بتوانی به لایه های بالاتری از کتب فقهی از قبیل تهذیب و الاستبصار برسی. و اما یک مرتبه وقتی پریدی به کتب توضیح المسائل و اجوبة الاستفتائات یا منیة المرید، یحتمل دیگر متوجه نشوی مسئله چیست که می فرماید الاسلام یعلو و لا یعلی علیه. البته همین را در ریاضیات و فیزیک هم داری. مثلاً گنگ یا اصم به اعدادی (حقیقی) می گویند که گویا نباشند. حالا این اعداد ممکن است جبری باشند یا متعالی. و همین را بگیرید و بروید ببینید حالا مثلاً وینسنت لافورگ در مقاله 170-180 صفحه ای خود چه دارد می گوید. یا مثلاً ما مسئله رویه ها و تقسیم آنها بر حسب ناورداهای آنها را داریم. و یکی از اینها رویه های ک-3 است که کوهمولوژی الماسی-برلیانی شکل خاصی دارند.  برای یادگاری بد نیست بنگاهی به این مقاله هم انداخته شود:

http://arxiv.org/abs/hep-th/0603234

البته همانطور که مستحضرید این مقاله مسئله تکدستی را وارد قضایا یحتمل نکند. مسئله این است که وقتی دو نفر ایستاده اند و یکی دست دیگری را دارد بلند می کند، این تا چه حد بستگی دارد به اینکه آیا چهار انگشت یا پنج انگشت این دو با هم درگیر است. یعنی آیا یکی هر پنج انگشتش را بکار می گیرد که مثلاً مچ دست دیگری را بگیرد و دست او را بلند کند. یا فقط دستش بنوعی در دست او است و با هم دستانشان را بلند می کنند. و لذا مسئله تکدستی است و اما اینکه چطور انگشتان دارند کار می کنند مسئله ای است دیگر. و از همین نوع است که می فرمایند یک کسی ممکن است یکی از حسهای خود را بدلیلی از دست داده باشد و لذا متوجه نشود که ایا حس بویایی او کار می کند یا بلکه شنوایی او نیز مشکلاتی دارد یا لامسه اش یا بینایی اش یا چشایی اش؟ و لذا هندسه را چطور درمی یابد؟ هندسه درونش چطور است و هندسه بیرونیش کدام می شود؟ قسمتی از مسئله اینجا است که وقتی ما خیلی حسگرا شدیم مثل این می ماند که فرق بین یک نجار دوره گرد را با یک طبیب دوره گرد نشناسیم آنطور که هر دو اینها یحتمل مهارتهایی را کسب کرده اند، اما آن طبیبٌ دواری را که ما در نظر داریم که روح و روان را تسلی می دهد و می فرماید و ما یستوی الاعمی و البصیر. این را یحتمل درک نکنیم. یعنی این یک دستی است تکدستی که زمین را نگه داشته است و آن یکی نیز دستی دیگر است یحتمل و اینها دست به دست می کنندش و ما یستوی الاعمی و البصیر! یدالله فوق ایدیهم. هان؟!!! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 أَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِینُونَ ﴿٥٣ سوره مبارکه الصافات

 آیا چون مردیم و استخوان ما خاک راه شد باز (زنده شویم و) پاداش و کیفری یابیم؟ (۵۳)

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


"منظور به این است که نمی توانی بگویی که چون یک کسی که ادعای خیلی آریایی بودن دارد گفته است که نمی توانی دماغت را عمل کنی چون اصولاً آریاییها دروغ نمی گویند. و لذا همه آریاییها دارند دروغ می گویند و در حقیقت یهود و نصاری است که دارد راست می گوید."


بنده این نقل قول از نظر قبل را یک کمی توضیح دهم که به قول معروف نفرمایند که حرف بی ربط زده ای و پارسی را پاس نداشته ای. و بعد هم دلم می خواست وارد مبحث عرب و عجم شوم ولی مثل اینکه همان بهتر است که واردش نشویم و به همین بسنده کنیم که عجم به معنی گنگ هم هست در عین حالی که معنی غیر عرب یا پارسی را هم می دهد و این می تواند کار را مشکل کند برای بعضی که بیش از حد روی تعصباتی از قبیل آریایی بودن به عنوان نژادی برتر تاکید دارند. و اما منظور بنده اینجا این بود که عرض کنم اگر کسی آمد گفت که ما چون آریایی هستیم، نباید دماغمان را عمل کنیم چرا که فقط یک دروغگو است که دماغش را عمل می کند. البته بنده این شخصی را که ادعای آریایی بودن داشت را فکر کنم سالها پیش در شوی اوپرا وینفیلد دیدم آن زمانی که هنوز ماهواره نیامده بود. او خود را مثل این نئونازیها درست کرده بود و آمده بود به عمل کردن دماغها ایراد می گرفت که چرا بعضیها دماغشان را عمل می کنند و حال آنکه این یک دروغ است چون شکلش یک جور است و دارد شکلش را تغییر می دهد که جور دیگری شود! و این دروغ است و مغایرت دارد با آریایی بودن. البته اگر کسی یک نئونازی آریایی باشد یحتمل چنین طرز استدلالی درست باشد و خوب یحتمل از آنجایی که بقول معروف آن محلی که شو اوپرا وینفری را برقرار کدره است لابد بهترین دموکراسیها را  هم دارد، و لذا باید هم آزادی سخن باشد که چنین نئونازی بتواند سخنانش را بزبان بیاورد. البته بنده این را هم عرض کنم که این مخصوص شو اوپرا وینفری هم یحتمل نیست. بنده رفتم اتفاقاً از عمل کردن بینی خود بپرسم و آنقدر مطب دکتر بنده خدا شلوغ بود که تا ساعت 11:30 الی 12:00 شب توی مطب بودم. دست مزد دکتر هم فرمودند 7 میلیون است اگر مال همه 2 تا 3 میلیون بود. تازه بنده به ایشان گفتم که یک کمی سرگردان شدیم تا اینکه این سی تی اسکن را انجام دادیم و یک طورهایی انگار دور تهران سرگردان شدیم. ایشان اظهار داشتند که این سی تی اسکنی که گرفته ای اگر خواستی عمل کنی، خیلی آنطوری که ما می خواهیم نیست و بهتر آن است که روی کاغذ نباشد و بلکه روی این فیلمهایی باشد که می توانند بزنند به صفحه هایی که پشتش چراغ دارد و بهتر نمایش می دهد. و گفت که اینها را هم بیمارستان مفید دارد. بنده تعجب کردم که بیمارستان مفید؟ اینجا که بیمارستان کودکان است. بیمارستان معمولیش می روی، می فرمایند که هر وزنی را نمی تواننند قبول کنند و از یک وزنی به پایین را قبول می کنند و از این قبیل ایرادها را می گیرند. حالا ایشان می فرماید که بیمارستان مفید که بیمارستان کودکان هم هست چنین چیزی دارد؟ لا اله الا الله. التفات می فرمایید؟ خلاصه بنده اعتراض کردم و گفتم به او که این که بیمارستان کودکان است. او هم در جواب گفت که نخیر. دارد. خلاصه یک روز که ما از آنجا رد می شدیم، اتفاقاً گفتم سنگ مفت و گنجشک هم مفت. البته مثال خیلی خوبی هم شاید نباشد و از این بابت گیاه خواران و حامیان حقوق حیوانات ممکن است ناراحت هم شوند. خلاصه رفتم از چند جا و از جمله اطلاعات بیمارستان پرسیدم که ایا چنین است؟ همه گفتند خیر. اینجا بیمارستان کودکان است. یحتمل بروی بیمارستان مهرگان در خیابان ولی عصر آنجا بهتر بتوانند کمکت کنند! البته بنده خیلی داشتم کلافه می شدم که خیلی هم سعی کردم خودداری کنم و همین کار را کردم ولی دیگر حالا گفتم بهتر است این را اینجا بازگو کنم. و صد البته خیلی هم دکتر خوبی بوده است این دکتر که این همه مریض دارد. و الا چطور این همه مریض به او رجوع می کنند. مثل این می ماند که کسی برود منبر و هزار نفر پای صحبتش بنشینند و بعد یک بنده خدایی اعتراض کند که الا و لله بنده پای صحبت او نمی نشینم چرا که متکلم بدی است. نمی شود به حرف آن یک نفر هم که اعتنا کرد. اتفاقاً خیلی هم با این بنده حقیر مدارا کردند و کلی از اینکه چه چیزهایی را باید بخوری و چیها را نخوری بعد از اینکه عمل جراحی را انجام دادی گفتند. و مثلاً بنده نمی دانم چرا خوب یادم مانده که می فرماید گوجه فرنگی نخور. و خوب می شود؟ گوجه فرنگی نخوری چون دکترت علم غیب دارد که به گوجه فرنگی حساسیت داری همنطوری که باید بروی بیمارستان مفید کودکان برای سی تی اسکن؟ نمی شود دیگر، یعنی یحتمل شما هم باشید شک کنید که گوجه فرنگی نیست که مشکلزا است و بلکه مسئله چیز دیگری است. بالاخره پینوکیو هم باشد دروغ بگوید دماغش دراز خواهد شد و آنوقت همه به او خواهند خندید. یعنی می فرماید دروغ نگو. حالا آریایی و غیرآریایی و عرب و عجم و گنگ و سخنران فصیح ندارد. دروغ نگو. همین. و لذا، بنده همین را می پسندم که دروغ نگو. یعنی نصیحت خیلی خوبی هم هست. و اینجا شما را متوجه این مسئله می کند که خوب، حالا بلکه یک بنده خدایی هم آمد و دروغ گفت مثل نمرود که خیلی هم دروغگو بود و ظالم هم بود. لا اله الا الله. اما حضرت محمد مصطفی که دروغگو نبود. و بلکه آمده است که قتل الخراصون. این است که اگر کسی بنظرش رسید که حالا ما عالمان علمی مثلاً ریاضی-فیزیکدانها را داریم. و عالمان الهی و الهیون را هم داریم. و خیلیها هم در این میان موحدند و به خدای ایمانی ایمان دارند. و لذا، این که کسی بیاید این وسط یک مرتبه قائل شود به اینکه من  هم نوکر کریشنا همستم یا اصلا بلکه خود خود کریشنا هم هستم، حالا کاری نداریم که بگوید کورش کبیر هم خودش یک پیغمبری بود. این چطور می شود؟ یعنی این که دیگر شرک محض می شود که بیاید بگوید نه اینکه مننم کورش، و بلکه بگوید منم کریشنا. بالاخره یک محاسنی باید داشته باشد این کار که این حرف را بزند و از بندگی خدا خارج شود. یعنی آیا این کار خیلی زیرکانه ای است که او  انجام می دهد؟ یا چه؟ مسئله این است که یک چیزی هست در همه این مدعیان که دعوت به خداپرستی می کنند از مشرکش گرفته تا موحدش و حتی در طلب علم کردن چه علوم الهی باشد و چه علوم طبیعی باشد که آن این است که یحتمل شما از باب آن محلی که دارید طلب می کنید رانده شوید. و نه اینطور که بفرماید برو بیمارستان مفید کودکان یا بیمارستان مهرگان و بروی ببینی از سی تی اسکن خبری نیست. یعنی رانده شدنت در این است که اصلا در بین موحدینی که در آن قله قرار دارند اصلا به حساب نمی آیی و انگار که بدجوری سرگردان در دامنه ها داری برای خودت می گردی؟ حالا برای امام حسین سینه می زنیم و اشک می ریزیم یا همینطور برای حضرت زهرا، یا سعی می کنیم مقامات امام حسین و امیرالمومنین و حضرت محمد صل الله علیه و اله و سلم را درک کنیم. و اما آیا اهل سنت چطور است؟ اختلاف اینجا کجا است؟ مثلاً مسئله چیست که می فرماید هر کسی از اصل خود چون دور شد، باز جوید روزگار وصل خویش. خوب، باز برمی گردیم به شتوکاها و مقالات لارانت و وینسنت لافورگ. اصلا درینفلد آمد حدس لانگلندز را برای میدانهای تابعی در مورد GL(2, p) یا GL(2, C) که p عدد اولی است و C  مجموعه اعداد مختلط است، را حل کرد. حالا چرا باید برویم سراغ گروه های لی دیگری مثل GL(n) سایزش بزرگتر است و امثالهم. البته از یک دیدگاهی این یحتمل واضح باشد اگر کسی متخصص در حل معادلات دیوفانتوس باشد و ربط آن مسائل و از جمله قضیه آخر فرما را که قرنها بشر سرش گیر کرده بوده است را بداند. و اما همچون بنده حقیری که گیر کرده است آیا بیمارستان کودکان هم می تواند سی تی اسکنش را بدهد، یحتمل مسئله از نوع دیگری است. یعنی ما ربط قضیه را یحتمل بطور هندسی نخواهیم فهمید که دیگر مثلاً چرا باید انفجاری کوچک در قلب رخ دهد یا در آن هنگام آنژیو یک بالنی یا فنری بتواند گرفتگی رگها را باز کند و اگر نشد باید عملهای دیگری داشت. یعنی ما یک جبر اعداد صحیحی یحتمل داریم که یک مادول بزرگی را تشکیل دهد. و این یک میدان عددی را تعریف می کند و هندسه ای را روی این میدان یا آدلهای آن تعریف می کنیم. بعد حدس لانگلندز را اعمال می کنیم برای نمایشهای اتومورف برای گوره های لی مختلف. خوب، نکند خود این باز ما را گرفتار کند و تویش گیر کنیم که اصلا داریم چه می کنیم. حالا یک کامپیوتری داشته باشیم که به ما کمک کند خیلی متواند کمک کند و اما اگر در این وضعیت هم محبوس شدیم آنوقت است که باید سعی کرد از هندسه ناجابجایی و نظریات مختلف همولوژیهای هیگارد-فلوئر و زایبرگ-ویتن و غیره استفاده کنیم و نظریه حمیدی مجیدی آیا اینجا بشود استعمال کرد یا خیر؟ و اما اگر دیدیم که بعد از همه اینها باز هم گیر همان ظالمانی افتاده ایم که قبلاً هم محوبسشان بودیم، عجب طبیبی و عجب نسخه ای شد این؟ یحتمل آنوقت به این نتیجه غلط کسی برسد که همه معادلات را مثل معادلات قضیه آخر فرما را همه و همه را حل کردیم هم باز  مثل این است که بروی در مسجد و میخانه و بتخانه را بزنی انگار نه انگار. و این هم که نمی شود. این است که یک جاهایی یحتمل دچار پاراداکس یا تناقض شده ایم که باید برطرفش کرد و راه را برای رسیدن به قله های علمی و الهی خود و بلکه اگر نه خود که دیگران نیز باز کرد. مسئله دیوانگی و نئوفاشیسم و نئونازیسم نیست. یک دکتری اگر بهت گفتند که خوب است همه تا نصفه شب در مطبش هستند، اگر بهت گفت بیمارستان کودکان سی تی اسکن، شک نکن که بلکه دکتر خوبی هم نباشد. شاید هم باشد. البته اگر هندسه نماز و روزه درونی ات را فهمیدی که چهارشنبه سوری کدام است و حرکت غذاهای و مایعات در سیستم دینامیکی گوارشی درونی است کدام است و ویتامینها و پروتینها و آمینواسیدها و کربوهیدراتها و چربیها کدامند و نماز و روزه و خمس و همه و همه را درست انجام دادی، یحتمل کارت به جاهای باریک نکشد. البته در عمل باید دانست که ما بیشتر از یک نقارنی داریم که مثلاً از فرق سرمان تا پاها متداد دارد و مثل اسکیت بازان روی یخ  که حول خود می توانند بچرخند می چرخندها. یعنی خوب، محورهای دیگری را در نظر بگیرید که کسی حول خودش بگردد. مثلاً فرض بفرمایید که چهار دست و پای کسی را بسته اند به این گویهایی که یک مرتبه می توانند حرکتهای خود را ناگهانی تغییر دهند هر چند که یک نقارن نامطلوبی است ولی منظور به این است که یحتمل ما بی نهایت تقرن داریم. و مسئله فقط این نیست که فمن نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون. یک کسی چطور می شود بعد از اینکه پوست و استخوانهایش هم از بین رفتند. آیا وقتی کسی مرد، دیگر مرد که مرد؟ یا اینکه بالاخره روز قیامتی هم هست!  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

منظور به این است که نمی توانی بگویی که چون یک کسی که ادعای خیلی آریایی بودن دارد گفته است که نمی توانی دماغت را عمل کنی چون اصولاً آریاییها دروغ نمی گویند. و لذا همه آریاییها دارند دروغ می گویند و در حقیقت یهود و نصاری است که دارد راست می گوید. و همینطور هم هر کس رفت دماغش را خواست عمل کند، نمی توانی بگویی که تو هم داری کار درستی را می کنی، حالا آیا آریایی باشد یا عرب باشد یا عجم باشد. مگر غیر از این است که حکیم ابوالقاسم فردوسی می فرماید بس رنج بردم در این سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی. عجب حرفی زده است. چرا که بعضی می فرمایند اصلا عجم حرف خوبی نیست که به عجم نسبت دهیم و حال آنکه او می گوید عجم زنده کردم بدین پارسی. به به. بارک الله بارک الله. یعنی باید یک دلیلی داشته باشیم که بگوییم می رویم دماغ عمل می کنیم یا نمی کنیم. نمی شود گفت که چون حلقه حمید توی شکم مریض گیر کرده باید برود دماغش را عمل کند. این یک مسئله دیگری است آن یک مسئله دیگری. حالا بفرمایید که حمید بیش از حد خانه نشین شده است، به دماغش اثر کرده است. این یک چیزی است. مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ یبغیان. یا اینکه بفرمایید چهارشنبه سوری بد است چون اگر تقارنها در افراد در اثر تغییرات آب و هوایی به هم خورده باشند و یک مرتبه یک انفجاری رخ دهد ممکن است ابرتقارنی اتفاق بیافتد که دچار به هم ریختگی لااقل موقتی تقارنها در ابدان شود. این هم نمی شود. باید دید کار از کجا خراب است همان کار را درست کرد.

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال.


یک بنده خدایی که خیلی هم حتماً خودش معصوم بوده است می فرمودند که گفتار معصوم را دیگر خراب نکن. می خواهی دعا بخوانی لااقل درست بخوان. ما هم گفتیم غلط کردیم. و خواستم خیلی بگویم که تو هم این مقاله را خوانده ای که فکر نکند بنده حقیر خیلی املم. این است که این مقاله را از جیبم در آوردم و به او نشان دادم:

http://www.rmansouri.ir/userfiles/file/Articles/PWAug07news-mansouri.pdf

بعد تازه مدعی شده بود که فرقی بین دانشمند و دانشگر نیست. همه اش مثل هم است. یعنی او باید این لایه های مختلف را در علم و دانش و ریاضی و فیزیک و حکمت و فلسفه و همه و همه طی کرده باشد تا بفهمد مسئله چیست. یعنی نمی شود خیلی هم ملالغتی شد. یعنی اینکه مقاله یک چیزی دارد می گوید و شما یک برداشتی می کنید و حوزویون برداشتی دیگر می کنند و دانشمندان یک برداشتی دارند و دانشگران برداشتی دیگر می کنند و همه و همه از آن کارهایی که انجام شده اند و انجام خواهند شد و در حال انجام شدن هم هستند مدام نظرات می دهند و در عین حال هم همه دارند کار خود را انجام می دهند. و لذا کارها هم پیش می رود و اینی است که هست. کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد.

مسئله این است که دیگر هر کسی هم دو تا کتاب خواند نمی شود دیگر بدتر از این بنده حقیر بهش گفت که آقا برو رد کار خودت، دست از سر ما بردار. این را ازش سر در نمی آوری تا وقتی رفتی توی بازار و دیدی که آنجا چه دانشگاهی است برای خودش. کلاهت را که یک چند بار برداشتند. آنوقت می فهمی. یعنی باز تا بیایی بفهمی دیر شده است و باز از دانشگاه و دانشکده خودت عقب افتاده ای و نمی دانی چطور برگردی سر کارت. یعنی تو رفته ای بازار چیز یاد بگیری، و دانشگاهیه دارد بهت می گوید تو کار خودت را بکن و ما هم کار خودمان را می کنیم. و بالاخره یک روزی باز به هم می رسیم! آن وقت دیگر خیلی خنده دار می شود!!! هر چیزی یک حد و حدودی دارد و نمی شود گفت که دانشگاه یک جور است و حوزه یک جور است و سیاست هم جور دیگری است. حساب کار باید دستت بیاید. و الا کار کار است. البته این را نباید خیلی هم لو داد چرا که بالاخره کار است و گذر پوسب می دانید که به کجاها که ممکن است نیافتد....

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا علی احسن الحال.

ماخذ احادیث نظر قبل از امالی شیخ صدوق ص 50 است:

http://lib.eshia.ir/15033/1/50

١٧٦٩ ـ وروی عن الحسن بن علی بن أبی طالب علیهما‌السلام أنه قال : جاء نفر من الیهود إلى رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله فسأله أعلمهم عن مسائل فکان فیما سأله أنه قال له : « لأی شئ فرض الله عزوجل الصوم على أمتک بالنهار ثلاثین یوما ، وفرض الله على الأمم أکثر من ذلک؟ فقال النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله : إن آدم علیه‌السلام لما أکل من الشجرة بقی فی بطنه ثلاثین یوما ففرض الله على ذریته ثلاثین یوما الجوع والعطش ، والذی یأکلونه باللیل تفضل من الله عزوجل علیهم وکذلک کان على آدم علیه‌السلام ، ففرض الله ذلک على أمتی ، ثم تلا هذه الآیة : « کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون أیاما معدودات » قال الیهودی : صدقت یا محمد ، فما جزاء من صامها؟ فقال النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله : ما من مؤمن یصوم شهر رمضان احتسابا إلا أوجب الله تبارک وتعالى له سبع خصال ، أولها یذوب الحرام فی جسده ، والثانیة یقرب من رحمة الله عزوجل والثالثة یکون قد کفر خطیئة آدم أبیه علیه‌السلام ، والرابعة یهون الله علیه سکرات الموت ، والخامسة أمان من الجوع والعطش یوم القیامة ، والسادسة یعطیه الله براءة من النار ، والسابعة یطعمه الله عزوجل من طیبات الجنة ، قال : صدقت یا محمد ».

http://lib.eshia.ir/11021/2/73


گاهی اوقات اشکال می شود که یک طبیبی نباید بیاید در کارهای فقهی یا تفسیر قرآن دخالت کند همانطور که یک فقیه و آخوند هم نباید مثلاً در تجویز نوالژین یا نوافن طبیبی دخالت کند. یعنی دکتر نسخه را که پیچید، دیگر مریض اگر آخوند هم باشد نباید بپرسد که اقا در این نسخه محتوای داروهایش چیست؟ نکند ضرر داشته باشد برای من و نکند یک چیز حرامی مثلاً داشته باشد یا آقای دکتر آیا تا چه حد این داروها حلال است. البته در کشورهای اسلامی امر را بر این مسئله می گذاریم که داروها شده از خارج هم بیایند حلالند! ولی یک وقت هست که مسائل بینابین هستند و نه آخوندش از مسئله سر در می آورد و نه طبیبش. این است که اینها بهتر است بنشینند کنار هم و با هم طبابت کنند ببینند اصلا دارو را چطور بسازند و نسخه را بعداً چطور بپیچند. کجا عمل جراحی می خواهد و کجا دارو می خواهد. اگر عصبانی شدی که شما نباید توی کار ما دخالت کنی که کار دیگر خراب می شود! البته مسائل اخلاقی یک جور است و مسائل مکاسب جور دیگری است و احکام مشاغل دیگر هم باز حسابهای دیگری دارند. ولی خب، کار صبوری می خواهد. یعنی مسئله این است که کارها لایه های مختلفی دارند که باید با صبر و حوصله آنها را تفکیک کرد. نمی شود از همان اول گفت که مدل منظومه خورشیدی هلیوسنتریک است وقتی همه می گویند غیرهلیوسنتریک است. یک وقت کار دستتان می دهد. یعنی مسئله لایه هایی دارد و آنهایی که زرنگترند فکر می کنند که می شود مسئله و راه حلش را از بقیه قاپ زد. در صورتی که اینطور نیست. لایه هایی که دارد مثل این است که مثلاً فرستادن پیغامها در اینترنت چطور لایه هایی دارند که اینهایی که بنده می نویسم یواش یواش تبدیل می شود به سیگنالهایی که می رود می نشیند روی اینترنت و هر کسی خواست می تواند آدرس سایت مرا بزند یا حتی خدای نکرده لینکش کرده است به یکی از فیوریتهایش یا چه عرض کنم بالاخره دگمه ای را فشار می دهد و بفرمایید: با یک دگمه صفحه می آید. دیگر آن همه لایه های مختلف را که نمی بیند که چه نسخه ها نوشته شده اند تا رسیده ایم به اینجا؟ تلگرام اینستاگرام اینترنتی کجا و تلگراف زمان گاوس و رویترز کجا؟ ماث اورفلواش به آن زرنگی هم که باشد عقب می ماند غلط نکنم. یعنی تندروی دارد این را می گویندها! التفات می فرمایید. با سرعت نور می رود و می آید. این همه کاناهایی که داریم را جا می مانی. خوب، حالا جا ماندی؟ تکلیف چیست؟ نسخه ات کدام است؟ باید چطوری آن تقارنی را که دنبالش می گشتی و دیگر در مثلاً داس نمی یابی و حالا در ویندوزهای پی در پی که آمدند و رفتند می یابی همه و همه را پشت سر بگذاری و یک مرتبه بپری به آخرین ویندوز؟! نسخه اش چیست؟ نسخه همین است که به آن تقارنهای قبلی خیلی نچسب و برو تقارنهای جدید را در یاب و بلکه ببین ان کدام ابرتقارن است که تو را صاف می برد سر ویندوز آخری! چطور عرض کنم، یعنی اگر دیدی جورابت و شلوارت خیلی مصطحلک هم شده اند و باید عوضشان کنی، ناراحت نباش خیلی و در بند این نباش که حالا الان می روم سر کار و یا مسجد و همه می گویند که بفرما، با شلوار پاره و پوره آمده سر کار. بلکه اصلا شلوارهای پاره و مصطحلک مد شده باشد و تو خبردار نشده ای و از بیخ گوشت گذشته است. همینجوری با شلوار پاره برو سر کار هر چند که بنده توصیه نمی کنم و نسخه نمی پیچم هم که بروی شلوارهای پاره خیلی گران جین از بازارها بخری و بپوشی. یعنی یکی شلوارش پاره است برای اینکه فقیر است و مستضعف است و یکی هم اینطور است برای اینکه مد است. اینها با هم فرق دارند. نباید اینها را با هم قاطی کرد. نمی شود گرسنگی روزه داری را با گرسنگی از بابت فقر یکی کرد. یک لایه هایی را باید طی کرد تا رسید به اصل قضیه. و اما اینجا یک مسئله ای هست و آن اینکه نمی شود هم گفت که کسی از سر افسردگی و شوریدگی و نداری بیش از حد نان خورده است و نفخ کردگی اش هم فس اش در رفته است و حالا باید یک جورهایی بادش کنیم و او را از شر این افسردگی نجاتش دهیم. تورم کرده است. یعنی چطور اقتصاد دچار تورم می شود؟ این بنده خدا هم دچار تورم شده است و یک مرتبه فس اش در می رود و دچار افسردگی می گردد همانطور که در اقتصاد هم ممکن است بورسها در هم بشکند و افسردگی ایجاد شود. گیر کار کجا است. این کار ممکن است ولی مسئله یک ابرتقارنی می خواهد که یحتمل مکانیزمش مثل مکانیزم ابرتقارنهای فیزیکی هم باشد. ولی لایه لایه است و هر کسی هم متوجه اش نمی شود. بالاخره هر چیزی یک فوت و فنیهایی دارند. همینجوری نمی شود پرید سر ویندوز آخر هم. یعنی بالاخره یک جایی در اقتصاد مقاومتی باید اقتصاددانها و فیزیکدانها و متخصصین علوم الهی بنشینند آنطور که شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی می نشسته است در مطب پزشک و به تجربه طب گیاهی خود می افزوده حال آنکه طبیب هم تجویز و نسخه خود را می پیچیده، همانطور باید مسئله را بررسی کرد. و الا می فرمایند یک جایی کار به اینجا می رسد که یا باید طبیب یا ریاضیدان یا منجم را بدجوری بالاخره کنار گذاشت. این هم که نمی شود. یعنی اگر بروید به پزشک گوش و حلق و بینی بفرمایید که مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان. یحتمل جوابتان را بدهد که خوب حالا بلکه هم یبغیان. می فرمایید که چه باید کرد آنوقت؟ بلکه یک طرف باد کرد آمد بالا و متورم شد و یا طرف دیگر است که افسردگی پیدا کرده است و دچار مقدار زیادی تورم در طرف دیگر است که بنظر می رسد. می فرمایید چه کنیم؟ انقریب که اگر بیمار به وضعیت خود پی نبرد و هی به تجزیه و تحلیلهای بی خودی هندسی و ریاضی-فیزیکی و پزشکی و فلسفی خود پایان ندهد، هر چند راه را برای فلاسفه دیگر باز کرده است و راحتتر می توانند ویندوزشان را ارتقاء دهند و کلی مشکلات از سر راه برداشته شود. ابرتقارن را فهمیده است. اما آن فرهنگی را که لازم است که ابرتقارن را ایجاد کند را نداریم. کار از جای دیگری خراب است. حالا خر بیار و باقلا بار بزن! یعنی نمی توانی یک انبری بیاور و بیانداز و این طرف را که زیادی تورم کرده است را باندازه کافی بکش آنطرفتر که زیادی افسرده شده است. می شود؟ یحتمل اگر دماغ بود می شد اصلا مثل دماغ خانمها کما بیش کند انداخت دور. و اما این هم تا یک حد و حدودی می شود اگر کسی حاضر باشد آن دردش را تحمل کند. بالاخره پینوکیو که نیست بکن و ببر بیانداز دور. لا اله الا الله. آنجایی که می فرمایند لااقل با خودت صادق باش. این است ها. یعنی بقول معروف خودمان بطور عامیانه اش این است که سر خودت را دیگر کلاه نگذار. بعضی ممکن است بفرمایند نخیر. ما آریایی هستیم و نباید به ترکیب دماغ افراد دست زد. معذرت می خواهم تو خیلی بی جا کرده ای. برو دماغت را و بلکه افسردگی ات را و بلکه تورمت را عمل کن. مثل این است که اقتصاد کشور دچار تورم شده باشد. نسخه بدهی که باید پول بیشتر چاپ کنیم. مملکت پول لازم دارد. تورم نداریم. می شود؟ حالا اگر دلار داشتیم، می رفتیم یک خاکی توی سر این دلارها می کردیم و بعد پول چاپ می کردیم که مردم بتوانند با این پولها یک چیزی بخرند. و الا که ما می خواهیم با این کاغذها چه بخریم اگر پشتوانه نداشتند و تورم شده است و از آن طرف هم کار تولید نمی کند که شکم مردم را سیر کند؟ هندسه دیفرانسل می خواهد؟ دو دو تا چهار تا است دیگر. تا برسیم به مدل استاندارد فیزیک، باید یک لایه هایی را طی کنیم یا خیر. هندسه ناجابجایی را چطور برسیم اگر هندسه دیفرانسیل و گرانش و خمینه ها و فضاهای تانزانت و همه و همه را کنار بگذاریم و صاف بپریم سر ویندوز آخر. شلوارها را پاره کنیم و بگذاریم توی ویترین ببینیم یک من مسات چقدر کره می دهد. نمی شود دیگر. حرف حساب را اگر بروی توی مشروب فروشی هم بزنی خریدار دارد چه رسد به اینکه بروی توی مسجد بگویی آقا این شلواردت را بی خودی پاره کرده ای. این شلوار تو اصلا جین نیست که پاره باشد. برو عوضش کن! یک شلوار درست حسابی پایت کن و نگو از اصطلاک شلوار است. تجزیه و تحلیل درست حسابی بده. حالا اگر زیادی تورم باشد، یحتمل شلوارت هم تنگ شود و همین هم باعث پارگی اش است و اصطلاک از همین است. اما اینکه بگویی تورم سمت چپ و سمت راست دماغ به هم خورده است و رفته است افساید یحتمل همه نفهمند. یعنی خودت ممکن است بفهمی ولی نه همه. این را دیگر یک کاری بکن. دکتر برو. نسخه بپیچ. نگو هیچ کس نمی تواند کاری کند. نه دکتر نه مهندس نه آخوند هیچی بلد نیست. روزه که نگیری. کار هم که نکنی. مسجد هم که نروی. راه پیمایی و کوه پیمایی هم که نکنی. خوب به بدبختی می افتی دیگر. بنشین ببین چطوری یخهایت همه آب شده است و باید به حال خودت گریه کنی؟! دیدی چه خاکی توی سرمان شد؟ خدا نکند. برو زودتر فکر نان کن که خربزه آب است. آفتاب لب بوم است و وقت نماز می گذرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

2 / 2 - حدثنا الحسن بن محمد بن الحسن بن إسماعیل السکونی فی منزله بالکوفة، قال: حدثنی إبراهیم بن محمد بن یحیى النیسابوری، قال: حدثنا أبو جعفر ابن السری وأبو نصر بن موسى بن أیوب الخلال، قال: حدثنا علی بن سعید، قال: حدثنا ضمرة بن شوذب، عن مطر، عن شهر بن حوشب، عن أبی هریرة، قال: من صام یوم ثمانیة عشر من ذی الحجة، کتب الله له صیام ستین شهرا، وهو یوم غدیر خم، لما أخذ رسول الله (صلى الله علیه وآله) بید علی بن أبی طالب (علیه السلام) وقال: یا أیها الناس، ألست أولى بالمؤمنین؟ قالوا: نعم یا رسول الله، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، فقال له عمر: بخ بخ یا بن أبی طالب، أصبحت مولای ومولى کل مسلم، فأنزل الله عز وجل: (الیوم أکملت لکم دینکم)

3 / 3 - حدثنا أبو القاسم الحسن بن محمد السکونی، قال: حدثنا الحضرمی، قال: حدثنا یحیى الحمانی، قال: حدثنا أبو عوانة، عن أبی بلج، عن عمرو بن میمون، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): علی ولی کل مؤمن بعدی.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بنده نمی دانم کجا بوده که شنیدم اول رویترز می خواسته مسلمان هم شود ولی بعد چطور پشیمان شده و مسیحی شده است را نمی دانم. رویترز آنچنان کلاهی از سر ناصرالدین شاه برمی دارد که فکر کنم هنوز که هنوزه کاملاً در تاریخها درست بازگو نشود که چه بوده است. طرف انگلیسی که یحتمل ادعا کند کل مملکت را ناصرالدین شاه به رویترز فروخت. البته این شایعه ای که می گوید رویترز مسلمان هم می خواسته شود، می گوید که به این آرزوهای دور و دراز دل بسته بوده که این همه اختلاسهایی که آن زمان می شده است، او هم می توانسته یک کارهایی کند که بقیه بلد نیستند. چه عرض کنم. خدا لعنت کند دشمنان اسلام را. البته بنده هر وقت خواستم بروم سایت آی اس آی رویترز تامسون یا تامسون رویترز ببینم اصلا این سایت چطوری کار می کند و رتبه بندیهای علمی را تعریف می کند، گویی اصلا هیچ چیزی در این سایت یافت نمی شود. پاک پاک است. یک چیز دیگری هم که هست این است که وزارت اطلاعات باید هم مواظب باشد که یک وقت قدرت به دست یک افراد سودجویی نیافتد که دوباره امثال این رویترزها بیایند اینطوریها کلاه ملت را بردارند. و گند کار در بیاید چرا که آخوندهای خودمان که مثل ناصرالدین شاه نیستند که بخواهند از این کارها کنند. شتر را با بارش ببرند و کسی صدایش در نیاید. لا اله الا الله. و الصلاة و السلام علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله اعدائهم من الآن الی قیام یوم الدین.

١٧٨٧ ـ وروى الفضیل بن یسار عن أبی عبد الله علیه‌السلام قال : « إذا صام أحدکم الثلاثة الأیام من الشهر فلا یجادلن أحدا ولا یجهل [٤] ولا یسرع إلى الحلف و الایمان بالله ، فإن جهل علیه أحد فلیحتمل ».

(من لا یحضره الفقیه، جلد 2 ص 82، http://lib.eshia.ir/11021/2/82 )


بنده عرض کردم که یک قله هایی هستند که در دنیای مادیات اصلا قابل فهم نیستند. باید به عالم معنویات سعی کرد رسید تا یحتمل به وجود این قله ها پی برد، هر چند که اینها در تار و پود جامعه باشند و از فولکلور شده باشند. سالها دل طلب جام جم از ما می کرد، و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید، بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی. البته تقصیرکار بنده حقیر هم هستم که اینجا سعی می کنم دکانی بزنم! و الا همه گویا آقا سید مهدی قوام را از مستندی که در سایت شهید آوینی است می توانند بشناسند اگر قبلاً هم نشناخته اند که کیست و چه کرده است:

http://www.aviny.com/clip/mazhabi/bozorgan/Asedmehdi/Asedmehdi.aspx?title=مرحوم-سید-مهدی-قوام

 لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا علی احسن الحال


نوشته زیر را بنده از سایت وزارت اطلاعات کپی پیست کردم. البته همین داستان را بالای منبر هم دیروز در امامزاده شنیدم. البته اینجا یک سوالی است که آیا چنین چیزهایی را هر چند داستانی باشند، می تواند غیر از وزارت اطلاعات هم منتشر کند؟ یعنی پای آبروی افراد است که در میان است. لابد یک مصلحتهایی این وسط تشخیص داده شده است که چنین است. یعنی گاهی اوقات یحتمل باید خیلی رک و مستقیم برخورد کرد تا بتوان مسئله را درست حل کرد. و اما اگر بعداً مسئله را که حل کردی بروی همه جا بازگو کنی که یافتم یافتم. همانا و صورت مسئله را لو دادن همان. غیر از این است؟ خوب، یحتمل غیر از این هم باشد و بنده فکرم به آنجاها نمی رسد و همه قله ها را فتح نکرده ام که هیچ و بلکه در دامنه ها مانده ام. یعنی بالاخره نمی توان برای هر چیزی هم گفت که آقا لطف کنید غیبت نکنید. مثل اینکه بعضی غیبتها حالا بعد از مدتی بد هم نباشد و همه غیبتها از سر خودشیرینی هم یحتمل نباشند. بالاخره غیبت هم داریم تا غیبت.


سید مهدی قوام


             چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.
آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.
وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…
آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…
دست شما درد نکند، بزرگوار!
سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!
آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن…
حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…*زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد.
زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.
دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند…

حاج مرشد!
جانم آقا سید؟
آنجا را می‌بینی؟ آن خانم…
حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.
استغفرالله ربی و اتوب‌الیه…
سید انگار فکرش جای دیگری است…
حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.
حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:
حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟
سبحان الله…
سید مکثی می‌کند.
بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!
حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.
زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند.
به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.
- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.
زن، با تردید، راه می‌افتد.
حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!…
زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…
دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟
شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران:
حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…
سید؛ ولی مشتری بود!
پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:
این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است…
تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نه ایست!…
سید به حاجی ملحق می‌شود و دور…
انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد…*چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!
سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد،
نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.
مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی.
زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.
مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد
که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:
آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…
آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام!
این بار، نوبت باران چشمان سید است…سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،
به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.
زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا علی احسن الحال

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وقتی یک قله ای داریم که می خواهیم آنرا فتح کنیم، اگر تمام توان خود را صرف کنیم که به دامنه آن قله برسیم و بعد در دامنه همه از پا در آیند. دیگر فتح قله ای باقی نمی ماند، ورزش کرده ایم، اما قله ای را نتوانسته ایم در این ورزش خود فتح کنیم. مثال این مسئله آن است که ما واقعاً تلاش زیادی هم کنیم که قله ای را فتح کنیم و واقعاً هم فتح کنیم، ولی بجای اینکه این فتح قله را در کارنامه خود قرار دهیم تا بعداً بهتر بتوانیم به نماز شب خود بپردازیم و آیات  قرآن را بهتر درک کنیم، زودی بدویم که قله ای بلندتر را نیز فتح کنیم. این یک ورزشی است که نقض قرض است. یعنی شما همه این ورزشها را می خواهید که در آینده بتوانید موقع بی خوابیها به نماز شب خود بپردازید و در دوران سالمندی کاری نکنید که خود را از پا دربیاورید. البته بعضی اشکال می کنند که ما می رویم جهاد اصغر و اکبر می کنیم و شهادت می دهیم و شهید می شویم که دیگر پیر و فرسوده و سالخورده و سالمند و از پا افتاده نشویم! در صورتی که مسئله این نیست، همه این فداکاریها بلکه برای قرب به خدا باید باشد، برای نماز شب، برای روزه های مستحبی که انسان را به خدا نزدیکتر می کنند و برنامه ای که انسان را به خدا نزدیکتر می کند. و لذا اگر بیاییم بر علیه این قرب نهایی به خدا شهادت دهیم چرا که فکر می کنیم قله زده ایم، در حقیقت ان قله های نهایی را که هیچ گاه در دنیایی مادی قابل فتح نیست و بلکه در دنیایی روحانی و معنوی است که می توان فتح کرد، خود را محروم کرده ایم. مثلاً تشویق کردن به اینکه همه ماه رجب را می توان روزه گرفت مستلزم این است که اول کسی همه واجبات را و از جمله نمازش را درست انجام دهد و بعد حالا سه روز و چهار روز و .. و چندین روز از ماه رجب را هم می توان روزه گرفت. ولی خوب، مسئله دیگر این است که ما قله ها را همه را معنوی و روحانی و مادی همه  همه را فتح کرده ایم و فقط در دامنه نمانده ایم. درست و خیلی هم خوب، ولی مسئله این است که فاتح قله ها برگردد به دامنه ها و بقیه را تشوق کند به فتح قله های اصل کاری. که خانمها آقایان لطفاً فکر نکنید که از پا در آمده اید، و بلکه بفرمایید آن قله های اصل کاری را فتح کنید. این قله هایی که فکر می کنید خیلی فتح کرده اید، آنچنان قله هایی هم نیستند. از همان قله های واجبات شروع کنید و سعی بفرمایید به بالاترین قله های معنوی و روحانی برسید. البته باید سعی کرد که در پایینترین دامنه های جنود عقل و جهل طرف عقل را گرفت و دست کم کم دیوانگی هم نکرد که هیچ و بلکه با دیوانگیها هم وارد جهاد اصغر و اکبر شد. البته دیوان حافظ و شمس تبریزی و مثنوی معنوی و بلکه دیوان ملک الشعراء بهار و دیگر دیوانهای شعرای عظیم پارسی را هم بنده حقیر سعی می کنم هر چه بیشتر بخوانم و استفاده ببرم.

مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿١٦٠

١٧٨٩ ـ وقال أمیر المؤمنین علیه‌السلام : « صیام شهر الصبر [١] وثلاثة أیام من کل شهر یذهبن ببلابل الصدر ، وصیام ثلاثة أیام فی کل شهر صیام الدهر ، إن الله عزوجل یقول : من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها ».  (من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق جلد 2 ص. )

ترجمه: و امیرالمومنین علیه السلام فرمود: روزه ماه صبر- یعنی ماه رمضان- و سه روز از هر ماه وسوسه های دل را بر طرف میسازد، و روزه سه روزه در هر ماه، روزه دهر- یعنی تمام عمر- است، زیرا خدای عز و جل می گوید: کسیکه کار نیکی بجا آورد، پس ده برابر آن برای او منظور خواهد شد.


یک سوالی که راجع به امام زمان هست، این است که حکومت جهانی آن حضرت را همه می پذیرند، یا بعضی می پذیرند و بعضی نمی پذیرند. یعنی فرضاً آیا این حکومت یک حکومتی است که منحصر به یک کشوری است خاص امام زمان و ماورای آن خاص دنیای اسلام و دیگر ماورای آن ایشان حکومت نخواهند کرد؟ یا خیر حکومت ایشان حکومتی است جهانی. صد در صد و یقیناً، شکی نیست که حکومت امام زمان یک حکومت جهانی است. این یک آرمانی است که همه بشریت بدنبال آن است، ولی چون قبل از اینکه به این آرمان عظیم جهانی برسد یحتمل به فساد و فسق و فجور می افتد و لذا دچار تزلزل شده و چه بسا یادش می رود که دنبال چه بوده و نه تنها خود را و بلکه کل عالم را به خاک و خون می کشد. یعنی بجای حکومت امام زمان، حکومتهای دیگری جایگزینش می شوند که جای آن را نمی توانند بگیرند. این یک مسئله بسیار مهمی است که ادیانی که بدنبال یک منجی جهانی می گردند باید پرسید که آیا این منجی جهانی یک منجی محلی است و در عین حال هم یک منجی جهانی است؛ یا اینکه خیر او یک منجی محلی است و هر منجی محلی حوزه محلی خود را دارد. مثلاً اگر بنده فارس زبانم باید دنبال یک امام جماعت فارس زبان باشم و آنکه ترک زبان است دنبال یک امام جماعت ترک زبان باشد بهتر است که لااقل زبان همدیگر را بهتر بفهمند، گذشته از اینکه اگر بخواهند به قرآن و نماز و دعا و حدیث هم بپردازند که بهتر است عربی هم یاد بگیرند. و حالا کاری نداریم که آیا کسی سواهیلی هم لازم است یاد بگیرند یا خیر، هر چند که یحتمل زبان مادری آنها هم سواهیلی باشد و مسلمان هم باشند و لذا اگر عربی هم بدانند خیلی بهتر است. و اما آیا لازم است کسی برود راجع به آدلها و ایدلها و برنامه لانگلندز هندسی و غیرهندسی هم یاد بگیرد چرا که حدسهای لانگلندز محلی و جهانی نمایشهای توابع اتومورف usp forms گروه های گالوای میدانهای اعداد جبری نیز مطالعه ای لااقل گذرا نیز داشته باشد؟ یا آیا لازم است ببینیم اینها چه ارتباطی با ابرتقارنها و نظریه ریسمان و برینها دارند آنطور که مثلاً ویتن و دیگران مسائل را دنبال می کنند و اینکه مسئله با هندسه ناجابجایی چه ربطی دارد و ربط مسئله با ADHM-ها و گراسمانیهای واپاشیهای حاصل از برهمکنشهای ناجابجایی چطور می شوند. و مثلاً آیا خوب هم هست مقالات کوجی هاشیموتو و دیگران را هر چند وقت یک بار مرور کنیم و ببینیم مسئله از چه قرار است؟ التفات می فرمایید که اصولاً آیا لازم است که ریاضدانها و فیزیکدانها و ریاضی-فیزیک دانها نیز دنبال همان آرمانی باشند که الهیون نیز دنبال همان هستند؟ و همه آن منجی موجهی که نجات دهنده بشریت است هستند؟ یا خیر آنها نیز مثل بقیه گوشه دفتر کار یا آزمایشگاه خود کز کرده اند و مشغول کار خود می باشند. و صد البته اگر ادیان الهی، همه یک منجی داشتند که به او راضی می شدند که دین ما توصیه اش به همان منجی است که آن دین دیگر هم توصیه می کند و همه و همه اینها یکی است. آنگاه یحتمل کار اسانتر هم می شد و دیگر آن حالت محلی و جهانی که یحتمل به درگیریهای شدید نیز بیانجامد بوجود نمی آمد. و اما این مسئله که آیا وقتی دو دیوانه به هم می رسند چطور می توانند یکدیگر را به منطق و دین و عبادت دعوت کنند و خود را از شر دیوانگی یکدیگر نجات بخشند نیز یحتمل این میان دخیل باشد، و آنها را قبل از اینکه آن حس قدرتطلبیشان بر آنها آنچنان غلبه کند که نتوانند حتی بر دیوانگی خود چیزه شوند و بلکه فاجعه هایی عظیم و پی در پی را برای کل بشریت رقم بزنند، وارد آن مسابقه ای شوند که نمی باید می شدند و ولایت فقیه را به کمتر از رسیدن به امام زمان خود معامله کنند. ما کجا و امام زمان ما کجا؟ البته جسارت است که این کمترین بفرماید که نتوانسته است کاری برای ولی فقیه انجام دهد. هر کاری یک لیاقتی می خواهد که یقیناً این کارها نه هنوز و بلکه برای همیشه از عهده همچون این حقیر خارج است. و بلکه بنده از سر تقصیر است که سوالهایی را که بذهن این حقیر می رسد را عنوان می کنم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

اَللَّهُمَّ أَنْتَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْکَ اَلسَّلاَمُ وَ لَکَ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ اَلسَّلاَمُ سُبْحٰانَ رَبِّکَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّٰا یَصِفُونَ وَ سَلاٰمٌ عَلَى اَلْمُرْسَلِینَ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ اَلْهَادِینَ اَلْمَهْدِیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اَللَّهِ اَلصَّالِحِینَ

بنده حقیر خواهشم این است که آقا نوکرتیم اما لطفاً اینقدر غیبت نکنید!!! غیبت کردن گناه دارد. غیبت کردن خیلی گناه دارد. از گناهان کبیره هم یحتمل هست. این است که لطف کنید آقا غیبت نفرمایید.

لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ إِلٰهاً وٰاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ لاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِیَّاهُ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُشْرِکُونَ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ رَبُّنَا وَ رَبُّ آبَائِنَا اَلْأَوَّلِینَ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَ هَزَمَ اَلْأَحْزَابَ وَحْدَهُ فَ لَهُ اَلْمُلْکُ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی وَ هُوَ حَیٌّ لاٰ یَمُوتُ بِیَدِهِ اَلْخَیْرُ وَ هُوَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ


حضرت ولایت فقیه دامت برکاته سخنان بسیار مهمی را در جمع مجلس خبرگان مطرح فرمودند که بنده هر چقدر گوش کنم، مطمئناً سیر نخواهم شد و از آن بهره مند خواهم شد. و از جمله از مسائلی که فرمودند این است که سخنوران محترم رعایت اهل سنت را بکنند در عزاداریهای حضرت زهرا سلام الله علیه طوری که موجب تفرقه نشود. از مهمترین مسائل اسلامی مسئله توحید و بندگی خدا است. و اما یک فیلمی را بنده بطور گذرا دیدم که صدا و سیما نمایش میدهد به اسم مسافر خورشید که گویی یک جوانی از هند می خواهد به مشهد الرض سلام الله علیه مسافرت کند. یک مسئله ای مطرح شد راجع به امام زمان که اینجا این حقیر اجازه دهید مطرح کنم. و آن این مسئله است که بعضی به کذب ادعای امام زمانی می کنند که این خود باعث شرک می شود و در حقیقت یک شرک عظیمی هم هست. و اما یک ادعای دیگری هست که از نوع دفاع از ولایت امیرالمومنین علی بن ابیطالب است آنگونه که مثلاً ابوذر از آن حضرت در مقابل عثمان دفاع کرد تا جایی که منجر به تبعید او شد. این نوع ادعا در حقیقت مطلوب و پسندیده است و در حقیقت از سر حق پرستی است. و اما تفکیک این مسائل که طرف انا الحق حلاج گونه یا حتی انا المهدی می زند، خیلی اوقات  از سر کذب محض و توهمات و تخیلات است. اینجا ما یک مسئله ای را داریم که افراد را از الهیات فراری داده و به سمت دیگر علوم سوق می دهد که البته باز می بینیم آنجا و حتی در فلسفه نیز دوباره ظهور می کند. مسئله را از این دیدگاه دیگر بنگریم، یحتمل روشنتر شود. و آن اینکه حضرت آدم را قومهای مختلفی هستند که می فرمایند از ما است و از جمله ما ایرانیان خودمان به انواع گوناگون یک انسان اولی را تعریف می کنیم که یحتمل منظورمان همان حضرت آدم پدر اول بشریت است. و قوم یهود و هند هم همین ادعا را دارند و بعد مسیحت هم اضافه می شود. و اما قوم هندو در تعریف اینکه حضرت آدم چه ها کرد و زندگی اش چگونه گذشت، یک شرح حالهای داستانی را ارئه می دهد که خیلی اوقات خارق العاده است و از جمله شرح حال زندگی کریشنا و برادرش راما است. بنده عرضم این است که اگر کسی از مرز و حدود اسلامی هم خارج شده و ادعا کند که منم کریشنا! حالا دیگر بیا و ثابت کن. یعنی ادعای کذب کردن همانا و رسوا شدن همانا. و اما این چه چیز است که اصلا ادعا می خواهی کنی؟! یعنی ابعاد این قضیه که از لا اله الا الله است که انسان به بندگی خدا و عبودیت می رسد و به اسرار رسالت یحتمل پی ببرد و به ائمه معصومین ایمان بیاورد اینها همه درست. و اینکه همه عالم است از ازل تا ابد و امام زمان، این هم خود یک مسئله ای است که درک و فهمش چطور می شود خدا عالم است و بس یعنی و الله اعلم. یعنی از یک طرف ما بدون شک ادعاهای کذب داریم و از طرف دیگر امام زمانی را داریم در غیبت که در عقول به هیچ وجه نمی گنجد در عین حالی که خیلی هم عقلایی است. یعنی اینکه آن حضرت چطور قرار است حکومت جهانی خود را تشکیل دهد و بر استکبار پیروز شود، یک حدیثی است که بسیار شنیدنی است. و نه فقط از این باب حمید بر وزن فعیل است و محمد بر وزن مفعل و اسم مفعولی است که خدا او را مورد ستایش قرار می دهد و بلکه در دعای حضرت آدم می فرماید یا حمید بحق محمد. یا عالی بحق علی. یا فاطر بحق فاطمه. یا محسن بحق الحسن. یا قدیم الاحسان بحق الحسین. اللهم بحق حجتک المهدی. اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها.

اَللَّهُمَّ اِهْدِنِی مِنْ عِنْدِکَ وَ أَفِضْ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ اُنْشُرْ عَلَیَّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ أَنْزِلْ عَلَیَّ مِنْ بَرَکَاتِکَ

بنده می خواستم یک نکته آخری را که بنظرم رسید را نیز امشب عرض کنم و آن اینکه می توان مقالات شتوکای لارانت و وینسنت لافورگ را از یک راه دیگری نیز مطالعه کرد که البته یک راه موازی دیگری است که می تواند پیشنهاد خوبی از آب درآید. مثلاً همین کتاب سیاه چاله ها از لحاظ ریاضی سوبرامانیان چندراسکهار را در نظر بگیرید. این البته یک وجه فیزیکی دیگری هم دارد همانطور که یک هندسه دیفرانسیلی هم وارد مسائل می شود. خوب این یک طرف قضیه می تواند باشد که از جمله آخرین تحقیقات سیاه چاله ها نجومی را نیز می تواند شامل شود. از آن طرف ما با یک هندسه دیفرانسیلی هم طرفیم که همین هندسه یک تناظری با هندسه جبری خواهد داشت و لذا می توان وارد کارهای هاروزو هیدا و چندراسکهار کهار و وینتنبرگ و واریته های شیمورا که جنبه نظریه اعداد جبری و توابع اتومورفیک را هم دارند نیز شد و بعد از طریق اینها بلکه وارد مسائل شتوکاها و برنامه هندسی لانگلندز و کارهای لافورگها شد. این هم یک راه پیشنهادی دیگری می تواند باشد. و اما اینکه ما گفتیم که کسی که طعم الهیات را چشید دیگر دلش نمی خواهد به ریاضی-فیزیک برگردد اینجا یعنی چه؟ معنی اش این می شود که ما یک منطقی داریم که متناظر عقل و نقل است و بالاتر از آن نمی رود مگر اینکه وارد مسائلی همچون فهم و درک وحیانی قرآنی شویم و عقل و نقل و دیگر علوم الهی را در این رابطه بکار اندازیم. دلیل اینکه کسی بخواهد خود را خیلی به ولایت فقیه بچسباند یا در این رابطه جهاد اکبر کند یا حتی خدای ناکرده بعضیها جرات کارهای دیگری را نیز کنند که شرعاً و قانوناً هم جایز نباشد، همین است که همه می خواستند خود را به حضرت رسول اکرم صلوات الله و ائمه اطهار علیهم السلام نیز نزدیک کنند تا از مقام وحی آگاه شوند و از آن فیض ببرند. و اما این کار ما اینجا از این مسئله نیز چیزی نمی کاهد که همه الهیاتی را که بهره مند می شویم را به ریاضی-فیزیک و دیگر علوم طبیعی حتی المقدور کاربردی کنیم. و این مسئله دوباره بطور دوره ای این فرصت را به ما خواهد داد که همین تحقیقات و یافته های خود را یک بار دیگر به الهیات حتی المقدور کاربردی کنیم. و در این کار یقیناً یک تعالی خاصی خواهیم یافت که در عین حال کوهمولوژی خود را نیز تعریف خواهد کرد. و صد البته این کارها درس و بحث و کلاسهای خاص خود را هم خواهند طلبید و از این نوع نیستندت که مثلاً مثل گذشته کمپهای بچه های فوق دکترا و حوزویون باشد و ما هم خود را جزو کمپها و خیمه های آنها جا بزنیم. یعنی یک صداقت و نظمی در کارها اینجا لازم است که نمی شود با از این دست از تقلبها گره هایش را قرم قاطیتر کرد و سعی کرد که ناورداهای خود را در نظریه حمیدی-مجیدی از آن میان بدست آورد! خیر، نداریم و نمی شود!!! یک جاهایی نمی شود عرض کرد که من دارم مقام وحی را می شنوم و حال آنکه شنیدن کی بود مانند درک کردن و گفتمان و درس و بحث. نه اینکه فقط باید شهادت دهی که شنیده ای و درست هم شنیده ای و بلکه آنچه را که شنیده ای را با مقام وحی بتوانی مقایسه کنی و بسی بالاتر از شنیده های خود که با مقام وحی ادقام شده اند را تحویل دهی. می توانی؟ بسم الله. نمی توانی؟ خداحافظ شما. بالاخره دیگران بهترش را ارائه خواهند داد. هر کس مایوس شده است و امیدوار نیست، بقیه امیدوارند و بلکه خیلی هم امیدوارند به خدا و رسولش و ائمه معصومین و کار خود را از پیش خواهند برد طوری که اگر حتی یک نفر هم نباشد به آنها کمک کند هر کسی با تعوکل به خدا کارشان را با لعنت بر شیطان رجیم خواهند کرد33666. لا اله الا ا لله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

1 - حدثنا أبی ومحمد بن بن المتوکل ومحمد بن على بن ماجیلویه وأحمد بن على بن إبراهیم بن هاشم والحسین بن تاتانه وأحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی وبن إبراهیم بن هشام المکتب وعلى بن عبد الله الوراق رضى الله عنهم قالوا: حدثنا على بن بن هاشم عن أبیه عن أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطى قال: قلت لابی جعفر محمد بن على موسى علیهم السلام: ان قوما من مخالفیکم یزعمون اباک انما سماه المأمون الرضا لما رضیه لولایه عهده فقال: کذبوا والله وفجروا بل الله تبارک وتعالى سماه الرضا لانه کان رضى الله عز وجل فی سمائه ورضى لرسوله والائمه من بعده صلوات الله علیهم فی ارضه قال: فقلت له: الم یکن کل واحد من آبائک الماضین علیهم السلام رضى لله تعالى ولرسوله والائمه علیه السلام فقال: بلى فقلت: فلم سمى ابوک بینهم الرضا قال: لانه رضى به المخالفون من اعدائه کما رضى به الموافقون من اولیائه ولم یکن ذلک لاحد من آبائه علیهم السلام فلذلک سمى من بینهم الرضا علیه السلام. (عیون اخبار الرضا، جلد 1، ص 22، http://lib.eshia.ir/14032/2/22 )

علاوه بر اینکه جلد یک و دو را کتابخانه پس و پیش کرده است، بعضی اشتباهات چاپی نیز وارد شده است. در آخر ترجمه این حدیث به فارسی آمده است که:

توضیح: "مراد آن است که دولت وقت هم او را پذیرفت، و الا فرقه ضاله واقفه به او رضایت ندادند".

یحتمل این فرق از فرقی هستند که روی یک امامی وقف می کرده اند و امامان بعدی را قبول نداشته اند و از همانجا شاخه می شده اند. بنظر می رسد این مسئله تا به امروز به انواع مختلفی همینجور ادامه دارد. یعنی آیا بعضی با توجه به واقعه الغدیر، قبل از حضرت امیرالمومنین حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام و بعد از حضرت رسول صل الله علیه و اله و سلم وقف کرده اند یا بعد از آنها؟ و همینطور دیگر فرق تا حتی می رسیم به فرقی که امام زمان را هم قبول دارند و بلکه ولایت فقیه را نیز قبول دارند ولی بعد آیا به فرق مختلفی تقسیم می شوند یا خیر؟ و الله اعلم.... یحتمل باز مسئله این وسط یک غیرتی می خواهد که همه این فرق را با هم جمع کند و مسئله برمی گردد به ولایت فقیه و حل آنها بدست آن حضرت. اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها.

در هر روز از شعبان در وقت زوال و در شب نیمه آن بخواند این صلوات مرویه از حضرت امام زین العابدین علیه السلام را

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ مَعْدِنِ اَلْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَیْتِ اَلْوَحْیِ ...

مفاتیح الجنان، http://lib.eshia.ir/10376/1/156


السلام علیکم یا أهل بیت النبوة وموضع الرسالة ومختلف الملائکة ومهبط الوحی ومعدن الرسالة وخزان العلم ومنتهى الحلم وأصول الکرم وقادة الامم واولیاء النعم وعناصر الابرار ودعائم الاخیار وساسة العباد وأرکان البلاد وأبواب الایمان وأمناء الرحمن وسلالة النبیین وصفوة المرسلین وعترة خیرة رب العالمین ورحمة الله وبرکاته، ....

( عیون اخبار الرض، جلد 2، ص 305 http://lib.eshia.ir/14032/1/305 )


اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ مَهْبِطَ اَلْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ اَلْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى اَلْحِلْمِ وَ أُصُولَ اَلْکَرَمِ وَ قَادَةَ اَلْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ اَلنِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ اَلْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ اَلْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ اَلْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ اَلْبِلاَدِ وَ أَبْوَابَ اَلْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ اَلرَّحْمَنِ وَ سُلاَلَةَ اَلنَّبِیِّینَ وَ صَفْوَةَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ عِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ....

( مفاتیح الجنان، http://lib.eshia.ir/10376/1/545 )

 1 - حدثنا أبی ومحمد بن بن المتوکل ومحمد بن على بن ماجیلویه وأحمد بن على بن إبراهیم بن هاشم والحسین بن تاتانه وأحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی وبن إبراهیم بن هشام المکتب وعلى بن عبد الله الوراق رضى الله عنهم قالوا: حدثنا على بن بن هاشم عن أبیه عن أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطى قال: قلت لابی جعفر محمد بن على موسى علیهم السلام: ان قوما من مخالفیکم یزعمون اباک انما سماه المأمون الرضا لما رضیه لولایه عهده فقال: کذبوا والله وفجروا بل الله تبارک وتعالى سماه الرضا لانه کان رضى الله عز وجل فی سمائه ورضى لرسوله والائمه من بعده صلوات الله علیهم فی ارضه قال: فقلت له: الم یکن کل واحد من آبائک الماضین علیهم السلام رضى لله تعالى ولرسوله والائمه علیه السلام فقال: بلى فقلت: فلم سمى ابوک بینهم الرضا قال: لانه رضى به المخالفون من اعدائه کما رضى به الموافقون من اولیائه ولم یکن ذلک لاحد من آبائه علیهم السلام فلذلک سمى من بینهم الرضا علیه السلام. (عیون اخبار الرضا، جلد 1، ص 22، http://lib.eshia.ir/14032/2/22 )

(جلد یک و دو را کتابخانه پس و پیش کرده است!)

یک مسئله دیگری هست که از لحاظ ریاضیات مطرح کردنش آسان است ولی از لحاظ الهیات یحتمل بر خلاف نظر الهیون باشد که مطرح کنند. و آن عکس این مسئله ایست که منجر به رواج حجاب می شود. البته کشف حجاب را از لحاظ تاریخی ما می توانیم بررسی کنیم. ولی اصولاً وقتی از لحاظ ریاضیات یک سیستم دینامیکی داشته باشید و بخواهید این سیستم را بررسی کنید، همینطوری که زمان به سمت بی نهایت می رود، با چاهکها و منابع مختلفی یحتمل روبرو می شویم. مخصوصاً اینکه می فرماید یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿٤ سوره مبارکه القارعه. یعنی در میان تحریمها وضعیت اقتصادی مقاومتی و مشکلات اجتماعی دیگر و وضعیت سیاستهای بین المللی و فشار برای رفع تحریمها، اینکه یک نفر دختر یا خانم با حجاب کامل برود میان سیلی از بی حجابها و بدحجابها و همه و همه را راضی کند با حجاب شوند این یک مسئله است که خودش دنیایی است. و از آنطرف هم ما یک نفر خانم یا دختر خانم را داریم که در علوم طبیعی یا اجتماعی یحتمل خیلی متخصص و تراز اول است و حالا اگر این خانم بدحجاب یا بی حجاب بیاید در میان سیلی از با حجابها و نشان دهد که یک چیزی دارد که دیگران ندارند، این آیا می تواند مایه جذب باحجاب و بی حجاب و همه و همه حداقل در آن میدان تخصصی آن متخصص شود یا خیر. مثلاً اگر در مامایی و متخصص زنان، این تخصص در ایران خیلی پیشرفته باشد تا اینکه در خارج، خوب از اینطرف همه را جلب می کند. و اگر از آنطرفی باشد، از آنطرفی جلب می کند. اینها همه درست است و اما کلاً مسئله الهیات باز طور دیگری می شود یا خیر؟ یعنی هر کاری کنیم مسئله پنج تن را و این مسئله را که ائمه ما مکان تردد مختلف الملائکه اند و این به شیعیان و همه مسلمین جهان به ارث رسیده است را که نمی شود عوض کرد.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ مَهْبِطَ اَلْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ اَلْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى اَلْحِلْمِ وَ أُصُولَ اَلْکَرَمِ وَ قَادَةَ اَلْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ اَلنِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ اَلْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ اَلْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ اَلْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ اَلْبِلاَدِ وَ أَبْوَابَ اَلْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ اَلرَّحْمَنِ وَ سُلاَلَةَ اَلنَّبِیِّینَ وَ صَفْوَةَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ عِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

التفات می فرمایید که بر خلاف دانشمندان طبیعی و اجتماعی و علوم انسانی که ممکن است خیلی در این موارد غیرتی نشوند اگر با یکی از الهیونی که یحتمل از سادات هم باشد و یحتمل حتی یک کمی هم آتیشی باشد به بحث راجع به این مسائل بنشینید، به احتمال متمایل به یقین وسط کار بی نهایت آتیشی شود و بفرماید لامذهب غیرتت کو؟ عفتت کو؟ شرفت کو؟ کجای کاری؟ اصلا چرا توی باغ نیستی؟ بالاخره منظور به این است که اینها یک چیزهایی است که غیرتی شدن دارد و غیر از اینش به خطا رفتن است. این است که نمی شود منبر را دست هر کسی داد و گفت آقا بفرما!

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

"السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، من نمی دانم چرا نشسته ام در یک جایی که دوست دارم خانه آن را خطاب کنم و منتظرم یک بنده خدایی تشریف فرما شوند و همه کودکان سرطانی و معلولان ذهنی و جسمی و سالمندان و دیگر بیماران و مستضعفین عالم را همه و همه را نجات دهد و بلکه خبرنگارانی را که دور دنیا می چرخند و خبرهای خوب مثل شما تهیه می کنند را هم خیرشان دهد. خیلی مخلصیم."

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد احاط به علمک. بنده این نظر را برای یکی از خبرنگارمان محترم فرستادم و نمی دانم چرا سیستم نظراتش یحتمل اشکال و ایرادی داشت. و قبولش نکرد! گاهی اوقات این اینترنت یک وضعیتی پیدا می کند ماورای اینتراکتیویته و مولتی میدیا. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

946 / 19 - حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور (رحمه الله)، قال: حدثنا الحسین بن محمد بن عامر، عن معلی بن محمد البصری، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی، عن علی بن جعفر، قال: سمعت أبا الحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) یقول: بینا رسول الله (صلى الله علیه وآله) جالس إذا دخل علیه ملک له أربعة وعشرون وجها، فقال له رسول الله (صلى الله علیه وآله): حبیبی جبرئیل، لم أرک فی مثل هذه الصورة؟ فقال الملک: لست بجبرئیل، أنا محمود، بعثنی الله عزوجل أن أزوج النور من النور. فقال (صلى الله علیه وآله): من ممن؟ قال: فاطمة من علی. قال: فلما ولى الملک إذا بین کتفیه: محمد رسول الله، علی وصیه. فقال رسول الله (صلى الله علیه وآله): منذ کم کتب هذا بین کتفیک. فقال: من قبل أن یخلق الله عزوجل آدم باثنین وعشرین ألف عام. وصلى الله على محمد وآله (الامالی شیخ صدوق، ص 689،  http://lib.eshia.ir/15033/1/689 )


١٦ ـ نوادر الرواندى : باسناده عن موسى بن جعفر ، عن آبائه : قال : قال علی 7 استأذن أعمى على فاطمة / فحجبته فقال رسول الله  لها : لم حجبتیه وهو لایراک؟ فقالت / : إن لم یکن یرانی فانی أراه وهو یشم الریح فقال رسول الله: أشهد أنک بضعة منی.

وبهذا الاسناد قال : سأل رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم) أصحابه عن المرأة ماهی ، قالوا : عورة ، قال : فمتى تکون أدنى من ربها؟ فلم یدروا ، فلما سمعت فاطمة / ذلک قالت : أدنى ما تکون من ربها أن تلزم قعربیتها ، فقال رسول الله (صل الله علیه و آله  سلم): إن فاطمة بضعة منی. (بحارالانوار، جلد 43، صص 91-92، http://lib.eshia.ir/71860/43/91 )


امام موسى بن جعفر به نقل از امیرالمؤ منین ، علىّ علیهما السلام حکایت فرماید:
روزى حضرت زهراء علیها السلام نزد پدرش ، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله بود، که مردى نابینا وارد شد؛ و حضرت فاطمه علیها السلام خود را مخفى کرد.
هنگامى که مرد نابینا خارج شد، حضرت رسول اظهار داشت :
اى فاطمه ! با این که مى دانستى ، او نابینا است و تو را نمى بیند، با این حال چرا پنهان شدى ؟
پاسخ داد: بلى ، او نابینا بود ولى من که بینا بودم و چشم داشتم .
و سپس افزود: همان طورى که مرد نباید به زن نامحرم نگاه کند، زن هم نباید به مرد نامحرم نگاه نماید، علاوه بر آن ، از اندام زن ، بوئى تراوش مى کند که نباید نامحرم نزدیک او قرار گیرد.
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى که تو پاره تن من هستى. ( سایت شهید آوینی، چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، مولف عبدالله صالحی، وصایای حضرت، درس دوم از پنج درس آموزنده و ارزشمند)

http://www.aviny.com/occasion/ahlebeit/fatemeh/shahadat/87/ketab/40dh-fatema/zah00003.aspx#link44

السلام علیک یا صدیقة الشهیدة

راستی این روزها شما چند نفر را در شهرتان با روبنده  حجاب کامل می بینید تردد کنند؟ حالا کاری نداریم ولی این ایراد و اشکال به این دنیای دون هست که چرا نوزادی یا کودکی یا حتی دختر 19 الی 25 ساله ای را یحتمل ما در بیمارستان بیابیم که بستری شده باشد و بلکه رو به موت رفته است؟ و این برای این است که پدرش هم به او سخت گرفته و اذیشت کرده. این مسئله یک چیزی نیست که بتوان براحتی جواب داد الا اینکه بفرمایید یحتمل هم کار خدا است! و اما یک مسائل دیگری هستند که جنبه محیطی و اجتماعی دارند که دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی و بلکه الهی باید آنها را بررسی کنند. مثلاً اینکه چرا کسی ممکن است علوم الهی به آن عظمت را رها کرده و بلکه فقط یا کما بیش به علوم مهندسی و پزشکی و ریاضی و دیگر علوم طبیعی بپردازد، یک مسئله کوچکی نیست. و اما مسئله جبر و اختیار را باید در نظر داشت اینجا. اگر ما یک حرم امام یا امامزاده ای داشته باشیم که دور آنرا حصار بکشند و خدامهای زیادی همه را ملزم کنند که حجاب را رعایت کنند، این باعث می شود که حریم امام و امامزاده را رعایت کرده باشیم. و اما اگر ما مردم را آزاد گذاشتیم که حریم امامزاده را رعایت کنند و این کار را هم کردند و حجابها هم رعایت شد، این یک مسئله دیگری می شود. مثل این می ماند که به خانمها بفرمایید که هر کس خواست برود فروشگاه مواد غذایی مثل شهروند و هاپراستار و امثالهم، همه و همه با روبنده و حجاب کامل باید بروند! و اما همینطوری که می رویم به این فروشگاه ها، چقدر خانمهایی که روبنده و حجاب کامل دارند می بینیم؟ البته ممکن است همه را آزاد بگذارید و یک نفر در امامزاده روسری اش را هم بقصد بردارد. ولی اگر رفتیم در یک جایی که حالا نه اینکه همه معذرت می خواهم با سینه بند و شورت می بینیم که می  توانند بیایند فروشگاه ها ولی خوب کم هم نباشند که اینطورند، و آنوقت یک نفر هم آن وسط با روبنده و حجاب کامل اسلامی ظاهر شود. این را حساب کنید چطور می شود؟ یعنی این دو چه تاثیری می توانند بر هم بگذارند؟ کانه گویی این یکی از یک عالم دیگری فرود آمده است و یک مرتبه افتاده است وسط این فروشگاه و سوپر؟ آیا او می تواند تاثیری در آن دیگران بگذارد؟ یا اینکه آن دیگران هستند که او را وادار خواهند کرد که مثل آنها شود و بلکه هم او را وادار کنند که به عالمی که از ان آمده است بازگردد. اینجا مسئله خیلی جدیتر از این است که کسی دارد سخنرانی ترکی در میان فارس زبانها می کند و هیچ کس نمی فهمد او دارد چه می گوید و لذا باید بگردد یک مترجم خوبی پیدا کند تا ببیند که سخنران حرفش چیست؟ تازه طرف ممکن است مترجم خیلی خوبی هم باشد ولی در ترجمه عدالت را رعایت نکند و لذا یحتمل بعضی حرفها را نزند و بعضی دیگر را اضافه کند و بعضیها را هم اشتباهی ترجمه کند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها  بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.

http://www.ihes.fr/~lafforgue/textes/GrothendieckLiberte2.pdf


لارنت لافورگ این نوشته را در سایت خود راجع به الکساندر گروتندیک گذاشته است که سخنرانی است که در ایتالیا ارائه فرموده اند و به ایتالیایی نیز ترجمه شده و چندان هم به ریاضیات مربوط نیست. و این حقیر همه آن را نخوانده ام، ولی نوشته خواندنی و جالبی بنظر می رسد. بنده تازه متوجه شدم که پاسکال به فرانسوی، ایستر Easter هم معنی می دهد! یحتمل بعضی ایراد کنند که شوخی نابجایی است، ولی حالا بفرمایید فرق دنیای سوفی و دنیای صوفی کدام است؟

(17) ومن کلام له علیه السلا م فی صفة من یتصدى للحکم بین الأمة ولیس لذلک بأهل:
إن أبغض الخلائق إلى الله تعالى رجلان:
رجل وکله الله إلى نفسه، فهو جائر عن قصد السبیل، مشغوف بکلام بدعة، ودعاء ضلالة، فهو فتنة لمن، افتتن به، ضال عن هدى من کان قبله، مضل لمن اقتدى به فی حیاته وبعد وفاته. حمال خطایا غیره، رهن بخطیئته.
ورجل قمش جهلا، موضع فی جهال الأمة، عاد فی أغباش الفتنة، عم بما فی عقد الهدنة، قد سماه أشباه الناس عالما، ولیس به. بکر فاستکثر من جمع، ما قل منه خیر مما کثر، حتى إذا ارتوى من آجن، واکتنز من غیر طائل.
جلس بین الناس قاضیا، ضامنا لتخلیص ما التبس على غیره. فإن نزلت به إحدى المبهمات، هیأ لها حشوا رثا من رأیه، ثم قطع به. فهو من لبس الشبهات فی مثل نسج العنکبوت، لا یدرى أصاب أم أخطأ، فإن أصاب خاف أن یکون قد أخطأ، وإن أخطأ رجا أن یکون قد أصاب. جاهل خباط جهالات، عاش رکاب عشوات، لم یعض على العلم بضرس قاطع.
یذری الروایات إذراء الریح الهشیم، لا ملئ والله بإصدار ما ورد علیه، ولا هو أهل لما فوض إلیه. لا یحسب العلم فی شئ مما أنکره، ولا یرى أن من وراء ما بلغ مذهبا لغیره، وإن أظلم علیه أمر اکتتم به، لما یعلم من جهل نفسه، تصرخ من جور قضائه الدماء، وتعج منه المواریث. إلى الله من معشر یعیشون جهالا، ویموتون ضلالا، لیس فیهم سلعة أبور من الکتاب إذا تلى حق تلاوته، ولا سلعة أنفق بیعا، ولا أغلى ثمنا من الکتاب إذا حرف عن مواضعه، ولا عندهم أنکر من المعروف، ولا أعرف من المنکر. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید،
http://lib.eshia.ir/15335/1/284 )


١٦٦ / ٦. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ ؛ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ؛ وَعَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ رَفَعَهُ :

عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ : « إِنَّ  مِنْ أَبْغَضِ الْخَلْقِ إِلَى اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لَرَجُلَیْنِ :

رَجُلٌ وَکَلَهُ اللهُ إِلى نَفْسِهِ ، فَهُوَ جَائِرٌ  عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ ، مَشْغُوفٌ  بِکَلَامِ بِدْعَةٍ ، قَدْ لَهِجَ  بِالصَّوْمِ وَالصَّلاةِ ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ، ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ  مَنْ کَانَ قَبْلَهُ ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدى بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ ، حَمَّالُ  خَطَایَا غَیْرِهِ ، رَهْنٌ  بِخَطِیئَتِهِ.

وَرَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً  فِی جُهَّالِ النَّاسِ ، عَانٍ  بِأَغْبَاشِ  الْفِتْنَةِ ، قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ‌ النَّاسِ عَالِماً ، وَلَمْ یَغْنَ  فِیهِ یَوْماً سَالِماً ، بَکَّرَ  فَاسْتَکْثَرَ، مَا  قَلَّ مِنْهُ خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ ، حَتّى إِذَا ارْتَوى مِنْ آجِنٍ وَاکْتَنَزَ مِنْ غَیْرِ طَائِلٍ، جَلَسَ بَیْنَ النَّاسِ قَاضِیاً ضَامِناً لِتَخْلِیصِ مَا الْتَبَسَ عَلى غَیْرِهِ ، وَإِنْ خَالَفَ قَاضِیاً سَبَقَهُ ، لَمْ یَأْمَنْ أَنْ یَنْقُضَ حُکْمَهُ مَنْ یَأْتِی بَعْدَهُ ، کَفِعْلِهِ بِمَنْ کَانَ قَبْلَهُ ، وَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ الْمُعْضِلَاتِ ، هَیَّأَ لَهَا حَشْواً مِنْ رَأْیِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ ، فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِی مِثْلِ غَزْلِ الْعَنْکَبُوتِ ، لَایَدْرِی أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ ، لَایَحْسَبُ الْعِلْمَ فِی شَیْ‌ءٍ مِمَّا أَنْکَرَ ، وَلَا یَرى أَنَّ وَرَاءَ مَا بَلَغَ فِیهِ مَذْهَباً ، إِنْ قَاسَ شَیْئاً بِشَیْ‌ءٍ ، لَمْ یُکَذِّبْ نَظَرَهُ ، وَإِنْ أَظْلَمَ عَلَیْهِ أَمْرٌ ، اکْتَتَمَ بِهِ ؛ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ؛ لِکَیْ لَایُقَالَ لَهُ : لَایَعْلَمُ ، ثُمَّ جَسَرَ فَقَضى ، فَهُوَ مِفْتَاحُ عَشَوَاتٍ ، رَکَّابُ شُبُهَاتٍ ، خَبَّاطُ جَهَالَاتٍ ، لَایَعْتَذِرُ مِمَّا لَایَعْلَمُ ؛ فَیَسْلَمَ ، وَلَا یَعَضُّ فِی الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ ؛ فَیَغْنَمَ ، یَذْرِی الرِّوَایَاتِ ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ ، تَبْکِی‌ مِنْهُ الْمَوَارِیثُ ، وَتَصْرُخُ مِنْهُ الدِّمَاءُ ، یُسْتَحَلُّ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَرَامُ ، وَیُحَرَّمُ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَلَالُ ، لَامَلِی‌ءٌ  بِإِصْدَارِ مَا عَلَیْهِ وَرَدَ ، وَلَا هُوَ أَهْلٌ لِمَا مِنْهُ فَرَطَ مِنِ ادِّعَائِهِ عِلْمَ الْحَق»‌ (الکافی، جلد 1، صص 137-141 http://lib.eshia.ir/27311/1/141 )


ومن کلام أمیر المؤمنین علیه السلام: إن من أبغض الخلق إلى الله عزوجل لرجلین: رجل وکله الله تعالى إلى نفسه، فهو جل جلاله وأفتیت أو صنفت خطأ أو غلطا یوم حضوری بین یدیه جائر عن قصد السبیل، مشغوف بکلام بدعة قد لهج بالصوم والصلاة، فهو فتنة لمن افتتن به، ضال عن هدی من کان قبله، مضل لمن اقتدى به فی حیاته وبعد موته، حمال خطایا غیره، [ رهن بخطیته ]: 1 ورجل قمش جهلا، فی جهال الناس، عان بأغباش الفتنة، قد سماه أشباه الناس عالما ولم یغن فیه یوما سالما، بکر فاستکثر، ما قل منه خیر مما کثر، حتى إذا ارتوى من آجن واکتنز من غیر طائل، جلس بین الناس قاضیا ضامنا لتخلیص ما التبس على غیره، [ وإن خالف قاضیا سبقه لم یأمن أن ینقض حکمه من یأتی بعده، کفعله بمن کان قبله و ] 2 إن نزلت به إحدى المبهمات المعضلات هیأ لها حشوا من رأیه ثم قطع [ به ]، 3 فهو من لبس الشبهات فی مثل غزل العنکبوت: لا یدری أصاب أم أخطأ، لا یحسب العلم فی شئ مما أنکر، ولا یرى أن وراء ما بلغ فیه مذهبا، [ إن قاس شیئا شئ لم یکذب نظره، وإن اظلم علیه أمر اکتتم به لما یعلم من جهل نفسه، لکیلا یقال له: لا یعلم، ثم جسر فقضى، ] 4 فهو مفتاح عشوات، رکاب شبهات، خباط جهالات، لا یعتذر مما لا یعلم فیسلم، ولا یعض فی العلم بضرس قاطع فیغنم، یذرو الروایات ذرو [ الریح ] 5 الهشیم، تبکی منه المواریث، وتصرخ منه الدماء، یستحل بقضائه الفرج الحرام، ویحرم بقضائه الفرج الحلال، لاملئ بإصدار ما علیه ورد، ولا هو أهل لما منه فرط من ادعائه علم الحق. (منیة المرید فی ادب المفید و المستفید، الشیخ بن علی عاملی صص 281-282، http://lib.eshia.ir/15265/1/281 )


بنده حقیر می خواستم عرض کنم که ما می شنویم فرمول تریس آرتور-سلبرگ و مثلاً عوض کردن قاعده در برنامه لنگلندز و مثلاً مقالات هاچینز در مورد حدس حباب دوبل یا ناوردای کالابی. خوب، یک مسئله ای هست اینجا که اینها چه ربطی دارند به مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لا یبغیان. یعنی ما اینجا یک اقیانوسی داریم از الهیات که یحتمل قرآن را می شنوید، یا حکمت متعالیه اسفار ملاصدرا را می شنوید، ولی این یعنی چه؟ خدا عالم است. مثل این می ماند که در یک مملکتی زبان رسمی فارسی باشد، و حالا همه هم ترکی بلد باشند ولی هیچ کس نتواند با هم ترکی حرف بزند الا مثلاً در خانه هایشان. اما اگر بروید مثلاً تبریز، می توانید ترکی هم با هم حرف بزنید. اما اگر بروید ترکیه، آنگاه ترکی است که زبان رسمی است و نه فارسی. حالا آنجا هر چه خواستی با همه فارسی حرف بزن. آیا کسی هم می فهمد؟ مسئله اینجا این است که ما یک کیهانی داریم که در این کیهان دو اقیانوس هم دارد، فرضاً یکی یهود است و دیگری نصاری. و اینها یک مرج البحرین یبتغیان دارد که گیریم که آن وسط در میان اسراییلیات هلوکوست هم داشته باشد. و اما آیا وقتی از این نوع از مرج البحرین یلتقیان حرکت می کنید به سمت شیعه و سنی، آیا اینجا هم اقیانوسی با اقیانوس دیگری است که یلتقیان و از همان نوع اختلاط یهود و نصاری است؟ مسئله اینجا چیست؟ مسئله اجماع حجیت مدخوله دوری از این نوع است که عدم تحریف قرآن را در یک موردی شناخت پیدا کردن وارد یک دوری می شود که در نهایت آن علمی که منجر به اثبات عدم تحریف خواهد شد کانه بیش از برهان خلف نخواهد بود. یعنی اصل کتاب را نمی توان از این طریق درک کرد ولی به یک نکته ای از نکته های بی نهایت آیات الهی اینگونه یحتمل بتوان رسید. و لذا این کجا و نظریه حمیدی مجیدی کجا که بخواهی هم عبدالحمید را درک کنی و هم عبدالمجید را، یعنی هم بخواهی بسیار قابل ستایش و ستوده بودن حضرت حق را دریابی و هم عظمت و بزرگی مجد بسیار او را.

منهم العلامة الشیخ زین الدین محمد عبد الرءوف بن علی الشافعی المناوی القاهری فی «اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب و الفضائل» (ص 69 ط مکتبة القرآن بالقاهرة) قال:

عن زینب بنت ام سلمة أن المصطفى دخل علیه الحسن و الحسین و فاطمة، فجعل الحسن من شق و الحسین من شق، و جعل فاطمة فی حجره، و قال: رحمة اللّه و برکاته علیکم أهل البیت إنه حمید مجید. رواه الطبرانی و غیره. (احقاق الحق، جلد 33، ص 55،  http://lib.eshia.ir/10271/33/55 )


المهدى من ولد فاطمة

رواه جماعة من أعلام القوم:

منهم العلامة المولوى على المتقى الهندی فی «کنز العمال» (ج 13 ص 91 ط حیدرآباد الدکن) روى من طریق ابن عساکر عن الحسین قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم: ابشری یا فاطمة فان المهدی منک. (احقاق الحق، جلد 19، ص 66، http://lib.eshia.ir/10271/19/66 )

و خب، حالا ا داریم در مسائل برنامه (هندسی) لنگلندز و همولوژیهای هیگارد-فلوئر و زایبرگ-ویتن و امثالهم شور و غور می کنیم و به قطره ای از قطرات نظریه زایبرگ-ویتن می پردازیم، و نهایتاً آیا بتوانیم آیا نتوانیم همه را در نظریه حمیدی-مجیدی بررسی کنیم، مسئله این است که کجا وارد الهیات شده ایم حتی از طریق برهان خلف و اجماع حجیت مدخوله دوری؟ یعنی ما وارد مقولاتی شده ایم که مثل این می ماند که هیچ کس به فارسی حرف نزند و همه ترکی دارند می گویند و می نویسند و فقط کتاب اسم من قرمز اورهان را کم داریم، و اما نه به فارسی کاری داریم و نه به ترکی و بلکه باید برویم عربی آموخته و قرآن یاد بگیریم و حفظ کنیم و به علوم قرآنی بپردازیم. و اما نمی توانید به نظریه حمیدی مجیدی هم اعتنایی نکنید چرا که یک عوض کردن قاعده ای در کار است که باید آن را نیز آموخت و جوابش را دارد همینطور که فرمول تریس آرتور-سلبرگ را نیز باید آموخت و رویش کار کرد و شتوکاها و لافورگها و ... و اما همینطور که این نظریه ها را بررسی می کنیم باید در نظر داشت که گره هایی که بین آنها اتفاق می افتند و قاچهایی که میان آنها واقع می شوند، بررسی آنها روی غشاءهای مختلف با بعدهای مختلف چطور آن خاصیت اسموزی را ایجاد می کند که یحتمل به یکی از این نظریه های دوگانه حساسیت ایجاد شود و دیگری بهتر جذب شود. مثلاً انحناهایی که در "پولیپها"ی موجود در حرکتهای براونی یحتمل ایجاد شوند چه کوهمولوژیهایی را می توانند در غشاءها تولید کنند. حالا ما دیگر وارد کوهمولوژیهای انواع واریته های شیمورا نخواهیم شد. این است که یحتمل کسی همه عمر در ریاضی فیزیک شور و قور کند و اینطور بنظر برسد که او اصلا از الهیات سر در نمی آورد و بلکه مسلمان هم نیست و خیلی هم کافر است چرا که مسئله را از لحاظ ریاضی-فیزیک اسلامی بررسی کردن یا مسئله ریاضی-فیزیک را با علوم الهی اسلامی نزدیک کردن اولاً دو مسئله است و بعد همانند اجماع حجیت مدخوله دوری آیا باشد آیا اصلا نباشد که در نهایت مثلاً به نتیجه ای در مورد عدم تحریف قرآن برسد یا خیر....

12 - حدثنا أبو الفضل محمد بن أحمد بن إسماعیل السلیطی قال: حدثنا أبو الطیب محمد بن أبی الفضل السلیطی قال: خرج حمویه صاحب

جیش خراسان ذات یوم بنیسابور على میدان الحسین بن یزید لینظر إلى من کان معه من القواد باب عقیل وکان قد أمر أن یبنی ویجعل بیمارستان فمر به رجل فقال لغلام له: اتبع هذا الرجل ورده إلى داری حتى اعود فلما عاد الامیر حمویه إلى الدار أجلس من کان معه من القواد على الطعام فلما جلسوا على المائدة، فقال للغلام: أین الرجل قال: هو على الباب قال: أدخله فلما دخل أمر أن یصب على یده الماء وأن یجلس على المائدة فلما فرغ قال له: أمعک حمار؟ قال: لا، فأمر له بحمار، ثم قال له: أمعک دراهم للنفقة؟ فقال: لا، فأمر له بألف درهم وبزوج جوالق خوزیة وبسفرة وبالات ذکرها فأتى بجمیع ذلک ثم التفت حمویه إلى القواد فقال لهم: أتدرون من هذا؟ قالوا: لا، قال: إعلموا أنی کنت فی شبابی زرت الرضا علیه السلام وعلى أطمار رثة ورأیت الرجل هناک وکنت أدعو الله تعالى عند القبر أن یرزقنی ولایة خراسان وسمعت هذا الرجل یدعو الله تعالى ویسأله ما قد أمرت له به، فرأیت حسن إجابة الله تعالى لی فیما دعوته فیه ببرکة هذا المشهد فأحببت أن أرى حسن اجابة الله تعالى لهذا الرجل على یدی ولکن بینی وبینه قصاص فی شئ، قالوا: ما هو؟ قال: إن هذا الرجل لما رآنی وعلى تلک الاطمار الرثة وسمع طلبتی بشئ عظیم فصغر عنده محلی فی الوقت ورکلنی برجله وقال لی: مثلک بهذا الحال یطمع فی ولایة خراسان وقود الجیش؟! فقال له القواد: أیها الامیر أعف عنه واجعله فی حل حتى تکون قد أکملت الصنیعة إلیه قال: قد فعلت وکان حمویه بعد ذلک یزور هذا المشهد وزوج ابنته من زید بن محمد بن زید العلوی بعد قتل أبیه (رض) بجرجان وحوله إلى قصره وسلم إلیه ما سلم من النعمة کل ذلک لما کان یعرفه من برکة هذا المشهد ولما خرج أبو الحسین محمد بن أحمد بن زیاد العلوی (ره) وبایع له عشرون ألف رجل بنیسابور اخذه الخلیفة بها وانفذه إلى بخارا فدخل حمویه ورفع قیده وقال لامیر خراسان هؤلاء أولاد رسول الله (ص) وهم جیاع فیجب أن تکفیهم حتى لا یخرجوا إلى طلب المعاش فاخرج له رسما فی کل شهر واطلق عنه ورده إلى نیسابور فصار ذلک سببا لما جعل لاهل الشرف ببخارا من الرسم وذلک ببرکة هذا المشهد على ساکنه السلام.

(عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، باب معجزات وارده از امام رضا، ص 320، http://lib.eshia.ir/14032/1/320)

 إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّـهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّـهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٣٥ سروه مبارکه الاحزاب

البته اینجا این اجماع حجیت دوری نیز اتفاق می افتد که چرا ما بر روی الهیات باید تاکید بی نهایت داشته باشیم و از آن طرف چرا ریاضیات و ریاضی-فیزیک نیز خیلی خیلی مهم است. و چطور این دو می توانند یک محیطی را فراهم کنند که مرج البحرین یلتقیان گردد و بینهما برزخ لا یبغیان. و بای آلاء ربکما تکذبان. یعنی یک بنده خدایی می تواند به این نتیجه برسد که او خیلی در ریاضی-فیزیک نخبه هم هست ولی الهیاتش را رها کند و شروع کند به ریاضی-فیزیکیون پرداختن. و این یک اقیانوسی می تواند شود که دیگر تمامی ندارد. البته از این نوع مسائل هم بی نهایت داریم. مثلاً فرض بفرمایید که ما دو زبانه هستیم مثل ترکهای خودمان ولی آنقدر به ترکی خود می پردازیم که فارسی را دیگر یادمان می رود. خوب، آقا جان، خانم جان، ترکی ات خیلی خوب است؟ برو یک مدرسه ترکی هم باز کن و فارسها را ببین می توانی راضی کنی که بیایند مدرسه ات ترکی یاد بگیرند؟ ببین چرا همه اش همه می روند آموزشگاه های زبانهای خارجی، انگلیسی یاد می گیرند و نه ترکی یا عربی (مگر اینکه طرف حوزوی یا یک طلبه ای باشد مثل این بنده حقیر از همه جا دور افتاده مگر اینترنت فیلتر شده همراه با کمی تا حدودی مشکلات دیگر!)؟ یعنی حرف بنده این است که آن موقعی که می شود کاری کرد باید کاری کرد و نه آن وقت که دیگر کار از کار گذشت. یعنی می توانی حالا همه و همه را به از ریاضی-فیزیک و دیگر علوم و همه و همه زبانها به الهیات بکشانی، کشانده ای. و الا که خود دانی. آن وقت که دیر شد، دیگر چه فایده ای؟ اگر نشستی در خانه و منتظر شدی که یک اتفاقی بیافتد و هیچ اتفاقی نیافتاد، باید خودت دستها را بالا زده و بروی ترکی یاد بگیری و منتظر نمانی برایت یک خواستگاری بیاید که ترکی هم بلکه بلد باشد و به تو هم بعد در طول عمرت یاد دهد! البته اگر یک خواستگار عرب داشته باشی آنگاه قرآنت و الهیاتت هم بلکه همزمان پیشرفت کنند و بلکه کل قرآن را هم حفظ کنی. بنده عرض کنم، یافتن خواستگار خوب هم این روزها کار خیلی سختی می تواند باشد! البته از همه بهترش این است که کسی ریاضیدان باشد و یک خواستگار ریاضیدان هم سراغش بیاید و دیگر می شود نورٌ علی نور. و اما اگر خیلی از متدینات با تقوای حافظات مومنات و قانتات و صادقات و متصدقات و خاشعات و صابرات و صائمات بود یک آخوند نظیر خود هم یحتمل به خواستگاریش بیاید! و نمی دانم بعد از این همه سالهای طلبگی افتخاری بنده حقیر کی عمامه ام را می گیرم بالاخره! ایمان هم داریم تا ایمان، یعنی ایمان افتخاری هم خیلی نمی شود. مثل این می ماند که افتخاری بروید شیشه ماشین مردم را پاک کنید؟ می شود؟ نمی شود که. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاته و ارفع درجته.

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ﴿١٩ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ ﴿٢٠ فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿٢١ سوره مبارکه الرحمان.

و لذا اینکه اجماع حجیتی است که مرج البحرین یلتقیان بین دو اقیانوس درون و دو اقیانوس بیرونی چه ارتباطی با هم دارند، یحتمل یک برزخی را ایجاد کند که ایا یا لا یبغیان یا یبغیان مستلزم یک دورهایی است که در هر شخصی می تواند برداشتهای مفاوتی داشته باشند. و باز این خود کوهمولوژیهای خود را میتوانند تعریف کنند که برای هر خمینه ای اقیانوسهای درون و بیرون چه ارتباطاتی دارند و حد و حدود مسائل همینطوری که ما داریم به یک خمینه ای خاص مثلاً در بهار میل می کنیم چطور می شوند. و کجاها تکینگیهایی رخ می دهند و کجاها خمینه ها هموارند و کجاها تا چندین مرتبه بیشتر مشتق پذیر نیستند! کجاها در توپولوژی ضعیف و کجاها در تولوژیهای دیگر مشتق پذیرند و .... یعنی مسائل دارای یک خاصیت ظنی است و نه یقینی بعلت تغییراتی که مدام در خمینه ها رخ می دهند و این مسائل تمامی ندارند. و اما از لحاظ پزشکی نیز ما اینجا با مسائل متعدد دیگری نیز بخورد می کنیم که احتیاج به رسیدن به قطع و یقین دارند که بیماری را تشخیص دهیم و نسخه درست برای آن تجویز کنیم. و از لحاظ هندسه دیفرانسیل و هندسه ناجابجایی نیز یحتمل چنین نباشد و نتوان دقیقاً تشخیص داد که مسئله چیست و راه حل کدام است، ولی خطوط معینی نوع مسائل را ترسیم می کنند و راه حلها را نیز باید از راه هایی یافت.

والجواب عن استدلالهم باجماع الأمة على نفى تحریف القرآن بالزیادة بأنها حجة مدخولة لکونها دوریة. بیان ذلک أن الاجماع لیس فی نفسه حجة عقلیة یقینیة بل هو عند القائلین باعتباره حجة شرعیة لو أفاد شیئا من الاعتقاد فإنما یفید الظن سواء فی ذلک محصله ومنقوله على خلاف ما یزعمه کثیر منهم ان الاجماع المحصل مفید للقطع وذلک أن الذی یفیده الاجماع من الاعتقاد لا یزید على مجموع الاعتقادات التی تفیدها آحاد الأقوال والواحد من الأقوال المتوافقة لا یفید الا الظن بإصابة الواقع وانضمام القول الثانی الذی یوافقه إلیه انما یفید قوة الظن دون القطع لان القطع اعتقاد خاص بسیط مغایر للظن ولیس بالمرکب من عدة ظنون.   ...

...

فحجیة الاجماع بالجملة متوقفة على صحة النبوة وذلک ظاهر وصحة النبوة الیوم متوقفة على سلامة القرآن من التحریف المستوجب لزوال صفات القرآن الکریمة عنه کالهدایة وفصل القول وخاصة الاعجاز فإنه لا دلیل حیا خالدا على خصوص نبوة النبی صلى الله علیه وآله وسلم غیر القرآن الکریم بکونه آیة معجزة ومع احتمال التحریف بزیادة أو نقیصة أو أی تغییر آخر لا وثوق بشئ من آیاته ومحتویاته انه کلام الله محضا وبذلک تسقط الحجة وتفسد الآیة ومع سقوط کتاب الله عن الحجیة یسقط الاجماع عن الحجیة.  (المیزان، علامه طباطبایی، جلد 12، صص 110-111، http://lib.eshia.ir/12016/12/111 )


بیان ضعف استدلال به اجماع براى اثبات عدم وقوع تحریف قرآن و زیاد شدن در آن
اما جواب از استدلال ایشان به اجماع امت بر عدم تحریف به زیاده ، این است که اجماع امت ، حجتى است مدخوله ، براى اینکه حجت بودنش ‌ مستلزم دور است .

توضیح اینکه : اجماع به خودى خود حجت عقلى یقینى نیست ، بلکه آن کسانى که اجماع را به عنوان یک حجت شرعى معتبر مى دانند قائلند به اینکه در صورتى که اعتقاد آور براى انسان باشد فقط اعتقادى ظنى خواهد بود ( نه قطعى ) و در این مساله اجماع منقول و محصل یکسان مى باشد.
و اینکه بعضى میان آن دو فرق گذاشته و گفته اند اجماع محصل قطع آور است ، اشتباه کرده اند، براى اینکه آنچه که اجماع افاده مى کند بیش از مجموع اعتقادهایى که از یک یک اقوال حاصل مى شود نیست ، و آحاد اقوال در اینکه بیش از ظن افاده نمى کنند مثل یکدیگرند و انضمام اقوال به یکدیگر بیش از این اثر ندارد که ظن را تقویت کند نه اینکه قطع بیاورد، زیرا قطع ، اعتقاد مخصوصى است بسیط و مغایر با ظن ، نه اینکه اعتقادى مرکب از چند مظنه بوده باشد....

...

پس حجیت اجماع چه منقولش و چه محصلش ، موقوف بر قول معصوم (پیغمبر و امام ) است ، که آن نیز موقوف بر نبوت ، و صحت نبوت هم در این عصر متوقف بر سلامت قرآن و مصونیتش از تحریف است . آن تحریفى که گفتیم صفات قرآن از قبیل هدایت و قول فصل و مخصوصا اعجاز را از بین ببرد، چون غیر از قرآن کریم معجزه زنده و جاویدى براى نبوت خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیست ، و تنها قرآن است که معجزه آن جناب در این عصر شمرده مى شود و به احتمال تحریف به زیاده و یا نقیصه و یا هر دگرگونى دیگرى وثوقى به این معجزه باقى نمى ماند، چون نمى دانیم که آنچه در قرآن است کلام خالص خداست یا نه . پس در صورت تحریف ، قرآن از حجیت مى افتد، و با سقوط حجیت ، اجماع هم از حجیت مى افتد. این بود معناى آنچه که گفتیم اجماع حجتى است مدخوله که حجت بودنش مستلزم دور است . (ترجمه المیزان، جلد 12، صص 160-161، http://lib.eshia.ir/50081/12/161 )


بحثی که علامه در مورد اجماع حجیت مدخوله که دوری است می فرمایند، کانه ایشان دارند یک بحث ریاضی را ارائه می دهند راجع به مثلاً نظریه کوهمولوژی یا انگیزه ها. یعنی از طریق اجماع محصل یا منقول می توان به یک سری قضایا رسید، اما در عین حال یحتمل می توان یک کتابی را راجع به جبر و مقابله خوارزمی هم از دانشگاه یوتا برایتان بفرستند فورت کالینز کلورادو و نگاهی سطحی هم بدان بیاندازید. و اما اینکه جبر و مقابله ای را که خوارزمی بدان واقف بود و جبر و مقابله ای را که خیام بدن پی برده بود چه تفاوتهایی دارند را به یک اجماعی رسیدن، مستلزم یک درک ادراکی است ماورای یک نگاه سطحی به یک کتاب. البته یک مسئله جبری هم مثلاً این است که مواظب باشیم درجه سنج بنزین ماشین درست نشان دهد و الا باید هر دفعه برویم از طرق دیگری متوجه شویم در باک بنزین چقدر بنزین موجود است و آیا ما را می تواند به مقصد برساند یا خیر! شاید درجه سنجی دیگر تعبیه کنیم مثل و شبیه درجه سنج روغن ماشین در باک بنزین! یحتمل می توان به این اجماع حجیت بدون الزام به دور و بلکه به یک اجماع یقینی رسید که درجه سنج معمول تعبیه شده در داشبرد ماشین برای یافتن مقدار بنزین داخل باک بهتر از درجه سنجهای شبه-روغنی باشد. البته اینکه بنزین چطور باعث می شود مکانیسم استارت موتور بکار بیافتد یا پیستونها حرکت کنند، اینها مسائلی دیگر است.

و اما یک تناظر فلسفی نزدیکی را می توان مشاهده کرد بین ریاضی-فیزیک و ریاضیات و الهیات اینجا...

وقال رسول الله صلى الله علیه وآله: إن الله لا یقبض العلم انتزاعا ینتزعه من الناس، ولکن یقبض العلم بقبض العلماء حتى إذا لم یبق عالما اتخذ الناس رؤساء جهالا، فسئلوا فأفتوا بغیر علم فضلوا وأضلوا. (منیة المرید، شیخ عاملی ص 281، http://lib.eshia.ir/15265/1/281 )


المجلس الثالث مجلس یوم السبت لثمان خلون منه، حدثنا الشیخ الجلیل المفید أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان أدام الله تأییده وتوفیقه فی هذا الیوم قال: حدثنا أبو بکر محمد بن عمر الجعابی، قال: حدثنی عبد الله بن إسحاق، قال: حدثنا إسحاق بن إبراهیم البغوی، قال: حدثنا أبو قطن، قال: حدثنا هشام الدستوائی ، عن یحیى بن أبی کثیر، عن عروة ، عن عبد الله بن عمر، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: إن الله لا یقبض العلم انتزاعا ینتزعه من الناس، ولکن یقبض العلم بقبض العلماء، وإذا لم یبق عالم اتخذ الناس رؤساء جهالا، فسألوهم فقالوا بغیر علم فضلوا وأضلوا (امالی شیخ مفید، ص 20-21، http://lib.eshia.ir/15035/1/20)

منیة المرید، یک مرادی دارد که نهایتش امام زمان است همانطور که قاضی نورالله نیز غیر از این را می خواهد؟ و اما این میان که ما دنیای را داریم که بین بحرینی از دو اقیانوس نهفته است، بسیاری دیگر کوه ها و دره ها و رودها و دریاچه ها و دریاها داریم که باید بدانها پرداخت و بسا که از دیده ها پنهانند. و حساب بفرمایید که در این میان یک شاهزاده کوچولویی هم داریم که دارد رشد می کند و فرهنگ خود را دارد. این شاهزاده کوچولو نمی آید از همان اول بررسی کند ببیند کدام اقیانوس است که آب و هوایش بهتر است و لذا اقیانوس دیگر را برنگزیند برای زندگی هر چند که ممکن است این کار را خانواده اش برای او انجام دهند. یک چیزی ولی مسلم است و آن اینکه او به سلامت خود فکر می کند و اینکه چطور می تواند سلامت خود را حفظ کند همانطور که سلامت این بحرین دو اقیانوس یلتقیان را نیز می طلبد. و لذا، هیچ پزشکی هست که به او پیشنهاد کند که تو بهتر است به این فکر بیافتی که یک طرف بدنت را خشک کنی و طرف دیگر را آبیاری کنی؟ هیچ عاقلی آیا حاضر است که نصف بدنش فلج شود و نصف دیگرش آن نصف فلج را به همراه بکشد؟ لا اله الا الله. حالا فرض بفرمایید که امام زمانت را بخواهی به این روز بیاندازی! لا اله الا الله. روزگارت هم بهتر از این نخواهد شد که یک دنیایی را داری یدک می کشی که یا نصفش فلج است یا همه اش فلج است یا هولوکوست است یا یک قماری است که دیگر رودست ندارد یا مستی است که سکاری و ما هم بسکاری است یا جنایاتی را در فلسطین و غیر آن مرتکب می شود که دیگر بالاتر از آن وجود ندارند. بنده دیشب که داشتم این را بطور انتزاعیتر می نوشتم یحتمل یادم هم نبود که رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای هم جانباز هستند. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله واعظ طبسی را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یک اتفاق خیلی خنده داری افتاد. داشتم یک نظری می نوشتم که یک مدت زیادی طولانی شد. یک مرتبه یک صفحه آبی آمد و ریاستارت کرد و همه چیز پاک شد! و الا داشتم ریاضی-فیزیک و مسئله ادراک قاضی نورالله در احقاق الحق و منیة المرید و مقاله دوبینز و مقالات هاچینز و سکته کردن و فلج شدن یک طرف بدن و خشک شدن یک اقیانوس و پرآب شدن اقیانوسی دیگر و امام زمان و قرآن و عیون اخبار الرضا و همه و همه را سر هم می کردم. و انقریب بود که ثابت کنم که همه زمین متعلق به امام زمان است. حیف شد! این یحتمل مستلزم یک دوری است در اجماع که حجتی است مدخوله که علامه می فرمایند و خود آن حضرت عملاً ثابتش خواهند کرد. البته می فرمایند امیرالمومنین نیز رفت در خانه نشست و قرآن را آنطور که بر حضرت رسول نازل شده بود جمع آوری کرد و به مردم ارائه کرد ولی مردم نپذیرفتند. و اما قرآنی که ما امروز در دسترس داریم نیز همان قرآن تحریف نشده است. و امام زمان ما نیز همان امام زمان همیشگی خودمان است. و لذا صفحه آبی نیز می توانیم داشته باشیم!!! البته بنده دیگر حوصله ام نمی آید الان دوباره آن را بنویسم ولی یحتمل بعداً در نظری دیگر بنویسم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
یحتمل مسئله این نیست که آیا خدا تاس می اندازد و بلکه این است که انسان ناسپاس آنقدر به قمار عادت می کند که یادش می رود بابا با خدا دیگر نمی توانی قمار کنی و می خواهد با او نیز قمار کند و لذا خدای ناکرده به امامش هم خیانت می کند و دنبال دجالها و خر دجالها می دود و بلکه خود یکی از آنها شده و همینطوری است که دارد می دود. حالا بدو کی ندو! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
سلاملار خانم دکتر، حقیر شنیده بودم اینشتن راجع به نظریه مکانیک کوانتمی این سوال را مطرح کرده بوده که آیا خدا تاس می اندازد؟ این سوال را بنده دیدم که جور دیگری لستر دوبینز مطرح کرده است که چطور قمار می توان کرد، اگر مجبور باشید که در مورد درآمدها نیز می تواند باشد. ولی این یک سوال مهم دیگری است که تا چه حد مرز دریاچه ها و دریاها و اقیانوسها از روی آمار و احتمالات می توانند تعیین شوند و عوامل بشری تا چه حد دخیل هستند. یعنی بشر یحتمل بتواند یک دریاچه ای را بقصد خشک کند و دریاچه ای مصنوعی هم ایجاد کند. اما مرزهای دریایی دریاچه ای مثل دریای خزر را تا چه حد می توان کم و زیاد کرد یا حتی المقدور در حد کنترل هم نگه اش داشت؟ آیا اینجا قماری در کار است که بیاییم این دریاچه را خشک کنیم و دریاچه ای دیگر جای دیگر ایجادکنیم یا خیر اصلا قماری هم در کار نیست و خیلی هم دلبخواه است؟ بنظر می رسد تا یک جاهایی دلبخواه باشد هم ولی تا کجاها و از کجا به بعد دیگر دلبخواه نیست؟ یعنی بالاخره یحتمل نشود گفت حالا بیاییم آب این اقیانوس را خشک کنیم و عوضش به آب آن یکی اقیانوس عوضش بیافزاییم! یا بگوییم همینطوری جای اقیانوسها و خشکیها را عوض کنیم بهتر است. هر چند که در نظامهای اجتماعی یحتمل هستند کشورهایی که همه زمینهایش متعلق به یک نفر است و بقیه باید همه از او زمین خود را اجاره کنند. مثل این می ماند که بنده بگویم حالا من نفسم را نگه می دارم و نفس نمی کشم تا ببینم چه اتفاقی برایم می افتد. این تا یک حدی ممکن است. البته در کتاب الحجة الکافی در باب ان الارض کلها للامام علیه السلام یحتمل صحبت از چیز دیگری است. یعنی همه زمین متعلق بامام علیه السلام است. یعنی از مدل استاندارد فیزیک و ذرات بنیادی گرفته تا حرکت زمین در منظومه شمسی باز اینجا مسائل چطور می شوند و امام علیه السلام کارش چطور است و ارتباظش با مردم و خدا چگونه است در حفظ زمینی که به او تعلق دارد؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ.

البته این یک مسئله است که چطور می تواند در طول شب تا صبح یک متدین با تقوایی از راه های حلال 10 تومانش را 100 تومان کند، و یحتل هم از شب تا صبح وقت صرف کند تا کتاب How to gamble if you must (inequalities for stochastic processes) لستر دوبینز را بخواند. یحتمل هم منیة المرید بخواند. البته این را هم بنده عرض کنم که لستر دوبینز استاد کلاس آنالیز این بنده حقیر هم بوده اند که از کتاب نظریه اندازه هالموس و گروه های توپولوژیک پانتریاگین و گاهی هم یک مقاله اش را می آورد سر کلاس و از آن نیز درس می داد. حالا ما کاری نداریم که چطور می شود که 10 ریال را 100 ریال کرد یا حتی گاهی هم دیدید 100 ریال  10 ریال شد. یک وقت هم دیدید کسی شب خوابید و تا صبح تکشیده عزرائیل آمد سراغش. و اما یک وقت هم دیدید تا صبح نکشیده یک بنده خدایی شد خلیفة الله و خودس هم خبردار نشده است و مثلاً روی صندلیش جلوی آتش یا زیر خیمه اش با کتابهایش خوابش برد.

١٠٨٣ / ٤. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌ یَحْیَى الْخَزَّازِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ ، قَالَ :

حَضَرْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام وقَالَ لَهُ رَجُلٌ : أَصْلَحَکَ اللهُ ، ذَکَرْتَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام کَانَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ ، یَلْبَسُ الْقَمِیصَ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ ومَا أَشْبَهَ ذلِکَ ، ونَرى عَلَیْکَ اللِّبَاسَ الْجَدِیدَ

فَقَالَ لَهُ : « إِنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام کَانَ یَلْبَسُ ذلِکَ فِی زَمَانٍ لَایُنْکَرُ عَلَیْهِ ، ولَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذلِکَ الْیَوْمَ شُهِرَ بِهِ ، فَخَیْرُ لِبَاسِ کُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ ، غَیْرَ أَنَّ قَائِمَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ علیه‌السلام إِذَا قَامَ ، لَبِسَ ثِیَابَ عَلِیٍّ علیه‌السلام ، وسَارَ بِسِیرَةِ عَلِیٍّ علیه‌السلام ».  http://lib.eshia.ir/27311/2/359

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا ﴿٢٩ سوره مبارکه عبس

بنده همیشه می شنیدم که می فرمایند Sesame street، یعنی همان خیابان سمسم یا سمسام است که اسم یک برنامه بچه ها با انواع و اقسام عروسکهایی که نمی دانم این عروسکها را چطور به حرف آورده بودند! نمی دانستم که خیابان سمسام بمعنی چیست. گفتم که لابد یک اسمی است مثل بقیه همه اسمها. مثلاً آیا می توان پرسید شهر یعنی چه؟ شهر تهران و شهر اصفهان و شهر قزوین داریم یا شهر رمضان داریم. و همینطور هم خیابان سمسم داریم. و اما سمسم یعنی همان کنجد خودمان که از روغنش هم برای پخت و پز خیلی تعریف می کنند. به عربی، سمسم معنی گرگ یا روباه هم می دهد. و یحتمل معانی دیگری هم داشته باشد که بنده نمی دانم.

المیرزا الشیرازی الکبیر رحمه الله تعالى:.. - ما أحرى بأهل العلم ان یواظبوا على مطالعة هذا الکتاب الشریف وان یتأدبوا بالاداب المذکورة فیه. (انظر هذا الکتاب ص 55، مقدمة التحقیق) - یرى الناس دهنا فی قواریر صافیا * ولم تدر ما یجری على رأس سمسم -

(المنیة المرید فی ادب المفید و المستفید، الشیخ زین الدین بن علی العاملی الشهید الثانی، ص 7، http://lib.eshia.ir/15265/1/7)

با اینکه چند تا خرس حمله کرده بوده اند به اردوی بچه های فوق دکترا در روستای عرب آباد شهدای رفسنجان، که ما هم خودمان را جا زده بوده ایم بین آنها که برویم مقالاتی از قبیل دوبینز-گیلعات-میلیجسن راجع به مارتینگلها  

http://arxiv.org/pdf/0807.3571.pdf

و سوفی مورل راجع به واریته های شیمورا

http://arxiv.org/pdf/0802.4451v1.pdf

را بخوانیم، و لذا ترس برمان داشت که نکند خرسها بیایند به ما هم حمله کنند و خیمه های ما را هم در اردو به هم بریزند. این است که رفتیم دعای ندبه در روستای عرب آباد شهدای رفسنجان را دیدیم و شنیدیم و بعد هم قرار است برویم حالا نماز جمعه. دور این مقالات را هم فعلاً خیط کشیدیم، مخصوصاً که تاریخ مقاله دوبینز هم خیلی گمراه کننده است: 18 فوریه 2013 در حالی که لستر دوبینز خود در سال 2010 به رحمت خدا رفته است. البته کتاب او درباره چطور می شود 1000 دلار را تا صبح 10000 دلار کرد، هنوز باقی است و بنده داشتم نگاهش می کردم. حالا بماند که ما قرار است احقاق الحق و منیة المرید و شرح لمعه را نیز از کتابخانه بگیریم و حالا نه تا صبح و بلکه هر چه زودتر بخوانیم و مطمئن شویم که شان نزول النازعات و الذاریات و العادیات هم چیست و تفسیر سوره الحجر در المیزان را هم مرور کنیم. دیگر به اردوی بچه های فوق دکترا یحتمل نرسیم هر چند که خرسها هم دوره اش کرده اند! همینجا جلوی رایانه خود میخکوب خواهیم شد. و صد البته بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

http://www.wsj.com/articles/trump-university-fraud-suit-can-proceed-appeals-court-rules-1456858462

ناگفته نماند که فرهیختگانی که بنظرشان می رسد بدتر از این بنده حقیر خیلی می دانند (که یحتمل دیگر چنین فرهیجتگانی دیفانکت defunct شده باشند!) و باید در دانشگاه ایرانیان اسم نویسی کنند یا درس دهند، بهتر است یک سری به دانشگاه ترامپ بزنند! بنده نمی دانم چرا همیشه آخر صفم و از این چیزها زودتر خبردار نمی شوم.

 إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿٩ سوره مبارکه الحجر.


قُلْتُ : ( إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلاً ) [١]؟ قَالَ : « بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ تَنْزِیلاً ».

قُلْتُ : هذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ : « نَعَمْ، ذَا تَأْوِیلٌ». (الکافی، جلد 2، ص 419، http://lib.eshia.ir/27311/2/419)


بعضی یحتمل اشکال کنند که چه فرقی هست بین از یک سو مقام وحی، و از سوی دیگر مقام نقل و عقل. این در بعضی از مواقع می تواند خیلی سوال مهمی باشد. یعنی یک جاهایی هست که مثل فیلم (a leap of faith) "یک جهش در ایمان"، شخص ادعای معجزه می کند و در صورتی که یک گوشی ای در گوشش دارد و کسی از پشت صحنه دارد به او الهاماتی می کند و او اینطور القاء می کند که خیر مسئله از نوع معجزه ای است. و اما اگر با این همه که او گوشی ای هم به گوشش هست و از پشت صحنه هم به او کمک می شود، او با این حال توانست که واقعاً معجزه ای کند و بیمار را به این باور برساند که شفا یافته است هم آیا کار غلطی انجام داده است. البته این مسئله ای نیست که ما بدنبالش هستیم و اگر کسی دارد کلاشی می کند و سر مردم را کلاه می گذارد هم نباید گفت که کلاشی او بلکه هم کلاشی نبوده.

ولی مسئله اینجا چیز دیگری است. مسئله این است که در ریاضیات نیز مثلاً و در علوم طبیعی و از جمله پزشکی و طبابت نیز اگر الهاماتی وجود نداشنتد که چطور باید یک بیماری را درمان کرد، مسئله خیلی حاد می شد و بلکه بایستی که برگشت به زمان خرافات و پزشکی وودو و سحر و جادو.

این درست است که ما الهاماتی اگر در علم نداشتیم، دیگر علمی هم در کار نمی بود، ولی مسئله این است که الهامات کدام است و وحی کدام است. یعنی همینطوری که ما داریم در تلویزیون و رادیو و سینما و ماهوازه می نگریم، بسته به اینکه چقدر به مطلب توجه کنیم آیا دچار الهاماتی نخواهیم شد؟ همینطور هم وقتی کتابی را مطالعه می کنیم یا مطلبی را می نویسیم، این برای خود همینطور که برای دیگران نیز می تواند الهاماتی را ایجاد کند یا خیر؟ یحتمل مسئله این نیست که ما الهام شدنی را که به مقامات علمیه عالیه و حکمت متعالیه می انجامند را نفی می کنیم و بلکه خیلی هم آن را تایید می کنیم. مثلاً ما سی تی اسکن و ام آر آی و امثالهم را که می پسندیم و خیلی هم خوب هستند! قسمتی از مسئله بلکه یحتمل این باشد که وقتی مقام وحی نفی شد، این مشکل پیش می آید که عقل و نقل و از جمله الهامات علمی ریاضی و طبیعی و الهی نیز از مقام خود باز می مانند. این مشکل شاید دفعتاً صورت نپذیرد، و تدریجاً رخ دهد طوری که این اتفاق شناخته نشود. مثلاً فرض بفرمایید که در علم ژنتیک و نه ریاضی-فیزیک است که می خواهیم تحقیق و بررسی کنیم. البته می توان این علم را بر مبنای ریاضی-فیزیک و شیمی و زیست شناسی و بلکه بیوشیمی و اشتراکی از همه ی علوم بنا نهاد. و ما آنطور که داروین هم در نظریه تکامل خود گفته است می توانیم از شباهتهای میمون و انسان بهره هایی ببریم که چه وجه اشتراکاتی اینجا نهفته است. اما اگر علم ژنتیک را به عنوان یک علمی که انسان را می تواند به تعالی برساند را به این حد تنزل دهیم که بالاخره ما به عنوان بشریت از نسل میمون هستیم و لا غیر، آیا این علم واقعاً یک علمی است که انسان را به تعالی می رساند؟ البته می توان قائل شد که این دی ان آ است که کدهای ژنتیک را در هسته سلولهای موجودات زنده نهفته است و امثالهم و می توان به نتایج عالیه ای هم رسید ولی می توان هم اجازه داد که انسان به حیوانیت هم بیافتد؟ (وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿١٧٩ سوره مبارکه الاعراف.  قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ ۚ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ ۚ أُولَـٰئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿٦٠ سوره مبارکه مائده.) با این همه، مسئله این است که یحتمل همین انسان می تواند از بوزینه و خوک هم پستتر شود، ولی همین انسان هم می تواند دارای خصوصیاتی شود که متخلق به اخلاق الهی شود. و این خود یک علم ژنتیکی را رقم می زند که بسیار هم قابل تحقیق و بررسی است. یعنی آنچه در نظریه اتفاق می افتد و آنچه عملاً اتفاق می افتد، لزوماً می تواند حاکی از یک علم نباشند و راه های جداگانه ای پیموده شوند. این است که باید گفت که کتابت را بخوان یعنی اقراء کتابک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امام آمد، اسلام عزیز شد و مسلمانان سربلند شدند.


البته اینکه ریاضی-فیزیک اسلامی است، یک امر روشنی است که هر عاقلی آن را براحتی می پذیرد چرا که بزرگترین شیاطین نیز خود از شیاطین بزرگ احساس نفرت می کنند و شیطان را لعن می کنند و شیطان را سنگباران می کنند و مرگ بر شیطان می گویند و با آن مبارزه می کنند. یعنی خود بزرگترین شیاطین هم چاره ای غیر از اینکه از شر شیطان به خدا پناه ببرند ندارند چرا که شیطان با همه استکبارش چیزی از خود ندارد. دارد؟ و لذا با همه لجاجتش مطیع اسلام است و بلکه اعوذ بالله من الشیطان رجیم می گوید. باسمک العظیم الاعظم، یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان و یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک.

مقام معظم رهبری در فصلی که عنوانش چنین است:  ۳. آفرینش شیوه‌ی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و کلام، می فرمایند:

کار بزرگ مفید اثبات این مطلب است که عقل مستقلاً از فهم همه‌ی مباحثی که در علم کلام مطرح میشود، ناتوان است، مثلاً در باب صفات باری مانند اراده و سمع و بصر و امثال آن، عقل به مدد وحی است که میتوان در وادی معرفت درست گام نهد و به تنهایی وارد شدنش در این وادی که مربوط به حضرت حق (جلّ‌وعلا) است، ورود در تیه ضلالت است، و این در واقع مضمون همان روایاتی است که آدمی را از تکلم در باب خدای متعال نهی میکند. پس کار مفید، محروم کردن عقل از قلمرو متعلق به او - که در آن سمع و وحی را راه نیست - یعنی وادی اثبات صانع و استدلال بر وجود باری یا توحید یا نبوت عامه نیست، بل محدود کردن عقل به همان حدودی است که خالق عقل برای او معین کرده است تا به گمراهی نیفتد.عبارت اوائل المقالات یکجا چنین است: «ان استحقاق القدیم سبحانه بهذه الصفات (اعنی کونه تعالی سمیعاً بصیراً و رائیاً و مدرکاً) کلها من جهة السمع دون القیاس و دلائل العقول»(۲۶) و در جای دیگر چنین: «ان کلام اللَّه تعالی محدث و بذلک جائت الا ثارعن آل محمّد (صلّیاللَّه‌علیه‌واله)»(۲۷) و در جای دیگر چنین: «ان اللَّه تعالی مرید من جهة السمع و الاتباع و التسلیم علی حسب ماجاء فی القرآن، و لااوجب ذلک من جهة العقول» (۲۸) و در جای دیگر بطور کلی چنین:«اتفقت الامامیة علی ان العقل یحتاج فی علمه و نتائجه الی السمع، و انه غیر منفک عن سمع ینبه العاقل علی کیفیة الاستدلال ... و اجمعت المعتزلة ... علی خلاف ذلک و زعموا ان العقول تعمل بمجردها عن السمع و التوقیف...»

http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=2662


شبیه همین مطلب را حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در منزلت عقل در هندسه معرفت دینی در رابطه با مقام عقل در برابر نقل می فرمایند. این موضوع می تواند دریایی از رحمت را پیش روی فقیه متکلم قرار دهد که نه اینکه در مقابل فلاسفه معتزله که از یونانی و پهلوی و هندی و غیره ترجمان می نمایند واقع شود و بلکه نشان می دهد مقام وحی ماورای مقام عقل و نقل است و کار بزرگ "اثبات این مطلب است که عقل مستقلاً از فهم همه‌ی مباحثی که در علم کلام مطرح میشود، ناتوان است." یعنی فرقی نمی کند یا بلکه فرق هم می کند و همین فرق گذاری احتیاج به اثبات دارد که شاگرد و طلبه در کدام مکتب نشسته است و دارد استماع درس می کند؟ آیا ریاضی یا فیزیک و علوم طبیعی است، فلسفه است، یا فقه و حدیث و کلام است یا کلاً الهیات است؟ و این کدام الهیات است؟ و مسئله ترقیب مکتبهای الهی و فاصله های بین آنها است که طلبه و شاگرد باید در مکتبهای مختلف الهییات طی کند است که می تواند یحتمل مشکلزا شود. و این مسئله را اگر کسی رعایت نکرده و پا در حیطه ریاضیات بخواهد بگذارد نیز باز ممکن است مسائل را درست درک نکند که مثلاً چرا ریاضیات یا ریاضی-فیزیک اسلامی است یا باید اینطور باشد. سوال این است که یعنی چه؟ مگر ریاضیات هم اسلامی می شود؟ این سوالی است که یحتمل جوابش را باید در نوشته های شیخ مفید و شاگردان ایشان همچون شیخ طوسی که به فقه استدلالی در تهذیب و الاستبصار می پردازند، جست. البته راه دیگرش این است که راه تقلید را پیش گرفت و باور داشت که فقه استدلالی بر مبنای اصول فقه محکم شده است و کار را به دست مراجع تقلید و شاگردان ایشان سپرد. و در عین حال عملاً فقه و اصول را آموخت و سعی در پیشرفت کرد. و حالا اینکه چقدر استدلالات ریاضی می توانند به استدلالات فقهی کمک کنند را ما می توانیم موکول کنیم به مثلاً کریپتولوژی و علوم مربوطه آن در رابطه با فقه استدلالی. البته این حقیر بعید می دانم که یک روزی ذرات هیگز و (ابر-)تقارنهای مدل استاندارد فیزیک همچون تقارنهای ماتریسهای سه در سه و دو در دو یگانی خاص و یگانی یک در یک ذرات بنیادی فیزیک وارد فقه استدلالی گردند هر چند که ارتباطی با عقل و نقل دارند که مربوط به هندسه ناجابجایی می تواند شود و نه به مقوله های معرفت الله و رسول و ائمه اطهار در تطابق عقل و نقل و سنت و حدیث و تفسیر و فقه و اصول وارد نیستند... کار بزرگ فقها و ریاضی-فیزیکدانها یحتمل این است که لزوم و وجوب ریاضی-فیزیک اسلامی را اثبات کنیم تا این مقولات و از جمله نظریه حمیدی-مجیدی را در مراکز و فضاهای بازتر اسلامی مورد بحث و بررسی قرار داد. تا این کار انجام نشود نمی توان جهتهای ایجابی آنرا اثبات کرد و یک وقت دیدید جهتهای صلبی آن بیشتر چربیدند. البته باز ما کجا و آن امام سعید همام کجا که همه و همه برویم نزد رهبری به نماز هر چند که ما مفتخریم که میراث رسول و ائمه اطهار را ان شاء الله به ارث می بریم. "ما مفتخریم که ائمه معصومین از علی بن ابی طالب گرفته تا منجی بشر حضرت مهدی صاحب زمان علیهم الاف التحیات و السلام که بقدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند." (وصیتنامه امام خمینی قدس سره) لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.  

از آنچه گفته شد آشکار میگردد که شیخ بزرگوار ما با نگارش کتاب اصول، مقدمات لازم برای ابداع یک قالب علمی و فنی جهت استنباط فقهی را تدارک میدیده است. علم اصول برای او مجموعه‌یی از معارف ذهنی و شبه کلامی نیست. بلکه همان‌طور که شاگرد او نیز در مقدمه‌ی عدة الاصول تصریح کرده چیزی است که: «احکام شریعت بر آن مبتنی است و بدون مستحکم کردن این پایه، علم به شریعت کامل نمیشود، و هر که اصول را مستحکم نکند، حکایت کنند و مقلد است و عالم نیست».

http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=2662


فرض بفرمایید که یک سعیدٌ امامی را دارید که می خواهید از طریق او واجب الوجود را از طرق ماکیاولی گونه به او بخورانید! البته این طریق اثبات واجب الوجود نخواهد بود. همانطور که ما یک صداهایی را می شنویم که یا درونی اند یا بیرونی، همانطور هم نمی توان تشخیص داد که امام از دجال کدام است و کدام دارد دنبال خر دجال می دود و کدام به امام رسیده است وقتی دجالها از شماره اعداد بگذرند و همه دنبال خر دجال دوانان و هنوز منتظریم که دجال اول ظهور کند و بعد آن امام همام. مثل این می ماند که مدتها است که با صفحه کلید خود در کارید و هنوز نمی دانید علامت سکون آنطور که باید در سعیدٌ امامی علامت سکون داشته باشیم، در فونت مورد استعمال خود یافت نمی شود. و چرا؟ این هم یک مسئله ای است فرع بر اینکه آیا صدایی را که می شنوید از خارج از  وجود شما است یا در خارج سکوت کامل است و صدا را از درون خود می شنوید؟ و باز این فرع بر این مسئله است که آیا وقتی رفته اید مشهد امام رضا علیه السلام و در دل شب نشسته اید و صداهایی که می شنوید، آیا راز و نیازها و افسردگیها یا سرخوشیها دیگر زائران است که بگوش شما هم می رسند در کمال سکوتی که کما کان برقرار باشد یا کتاب شیخ حسن علی اصفهانی نخودکی را قبلش خوانده اید و یا تقلید می کنید یا تلقین که بلکه چیزی بشنوید و بلکه از سکیتزوفرنیا است یا خیر. یحتمل در زمان امام زمان است که واقعید و دارید سعی می کنید به صدای محبوب خود برسید و با پارازیتهایی روبرو می شوید؟ صورت مسئله کدام است؟

یک مثال مسئله اینجا از این قرار است که در میان افرادی که علناً از شر شیطان پناه می جویند به خدا آنطور که می فرماید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بعضی سنگ هم بر او می زنند و یحتمل توفیق رمی جمرات نیز پیدا می کنند. بعضی دیگر شیطانهای بزرگ و کوچک را همه را لعن می کنند. و بعضی هم پیشتر رفته و حتی برای همه شیاطین از بزرگ و کوچکش گرفته مرگ میطلبند و بلکه اول از همه سراغ از همه بزرگترش هم می روند. حالا آنکه این وسط می آید و ادعا می کند که آقا این حرفها چیست؟ چرا برای خودتان دشمن درست می کنید و مرگ بر شیاطین  می گویید؟ آیا اینها همه با هم برابرند؟ لا یستوی الاعمی و البصیر.

مثال ساده ترش این است که بنده حقیر رفته بودم مسجد اعظم قم به سخنرانیهایی گوش کنم. و یک استادی داشت درس راجع به خارج کردن و از جا درآوردن گل و گیاه و درخت و حتی علف و باصطلاح حشیش از یک حرمی را می فرمودند که احکامش چطور می شود. حالا همه این مسئله را درک نکردم، ولی از طلبه ای که کنارم نشسته بود پرسیدم آیا معنی حشیش اینجا چیست؟ او هم گفت یعنی علف! البته این هم فرع بر مسئله است که منظور از حشیش یا علف کدام است در این مسئله. و برای یک ریاضیدان محض هم حتی یحتمل توپولوژیهای گروتندیک و بلکه تورسورهای بان_جی کدام است یحتمل فرع بر قضایا باشند! حالا می فرمایید نه؟! خوب نه! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وقال علیه‌السلام : « الماء یطهر ولا یطهر »

http://lib.eshia.ir/11021/1/5

 

البته یحتمل هم بنده دارم زود قضاوت می کنم. یحتمل خیلی هم به امام زمان خودشان اعتقاد دارند و بنده حقیر است که از امام زمان خود بی خبرم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یک نکته ای هست راجع به اهل کتاب که اینها نه اینکه امام زمان نشناسند. خیلی هم همچون ابن بابویه می شناسند. ولی بعداً نمی دانم چطوری است که مثل خیلیها بد جوری می زنند زیرش. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَىٰ قَوْمِهِ ۚ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ ۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ﴿٨٣

قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۚ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٦١ سوره مبارکه الانعام.

 

راستش داشتم یک صفحه ای از بزرگداشت شیخ مفید از رهبری را می خواندم و در عین حال یک صفحه دیگر هم راجع به فیلم استیو مارتین لیپ اف فیث (leap of faith) باز کرده بودم و می دیدم که این فیلم راجع به یک شخصیت واقعی بوده است. و باز سعی می کردم که فیلمی را که راجع به مدرنیزاسیون نوک آمریکا است را می دیدم

http://www.presstv.ir/Default/Section/15057

که یک مرتبه رایانه فکر کنم پاور باکسش منفجر شد یا نرکید و از کار افتاد. و به زمان کافی نتها برگشتم! به هر حال، کسی در این برنامه دیبیت پرس تیوی، آن طرفی که در سان فرانسیسکو است آنچنان حمله ور می شود که خانم هاشمی می فرمایند سر من داد نزن یا سعی کن ادب را حفظ کنی. ولی طرف دیگر در واشنگتن یک چیزی را می گوید که خیلی جالب است. می گوید که آمریکا سعی دارد ایران را demonize کند یا شیطانی نشان دهد. و طرف دیگر می گفت که ایران تهدیدی است برای اسرائیل و همجنسبازان را با جرثقیل اعدام می کند و همینطوری مثل فرفره می گفت. و اما نمی گفت که سان فرانسیسکو خود مرکز همجنسبازان است و نمی گفت که یک مالیخولیایی را می توان تصور کرد که ناشی از شهوات لجام گسیخته ای است که معلوم نیست از کجا همه جهان را با ماهواره و اینترنت و امثالهم فرا گرفته است. و حالا تازه می فرماید ایران هم تهدیدی هسته ای است برای آمریکا با موشکهای دوربرد قاره پیمایی که یا دارد یا می خواهد داشته باشد.  

بنده حقیر حرفم این نیست که این وسط یک سکیتزوفرنیایی وجود دارد که دارد. و منظورم هم این نیست که همه تله اوانجلیستها کلاشند. و باور هم ندارم که با یک یا چند هلهلویا یا حتی چند تا الله اکبر یا وردهای دیگر می شود یک سکیتزوفرنی و مالیخولیایی را نجات داد. و اما فرض بفرمایید که یک چنین بنده خدایی که اینچنین مبتلا شده است، آیا اگر نزد چنین اشخاصی رود، شفا می یابد؟ به احتمال قوی بتوان گفت که اگر شفا نیابد که هیچ بلکه مریضی اش بدتر هم می شود. و اما این هم مسئله اصلی نیست!!!

مسئله اینجا این است که فرض بفرمایید که حالا یک طبیب دواری پیدا شد و این بنده خدا را یک جوری به اذن خدا شفا داد. یعنی این بنده خدا توانست از آن چنگال نفس مخموره ای که توسط داروهای آرامبخش و هزار تدبیر دیگر به خواب رفته است، به عالم یقظه بیاید و بیدار شود. البته باید گفت که یک انقلابی در روح و روان او اتفاق افتاده و بلکه او باید بدنش را هم به همان ترتیب بطرف اعتدال بکشاند و آیا بتواند یک زندگی عادی را شروع کند آیا نتواند. و اما چه انگیزه ای خواهد داشت که اینچنین رو به بهبودی و سلامت رود و راه های غلط و انحارفی به روی او مسدود شود و بلکه به اختیار خود دیگر به آن راه ها نیافتد و دوباره دنبال خر دجالها ندود. بنده حرفم این است که صد در صد مسئله این است که باور به امام زمان یحتمل به او در این راه خیلی خیلی کمک کند و بلکه او را شامل حال دعای امام زمان کند. حالا می فرمایید نه؟! خوب نه!

البته ما اگر یک کسانی را داشته باشیم که از همان اول شامل حال دعای امام زمان شوند و با دعای او زاده شوند مثل شیخ صدوق ابن بابویه، این یک چیز دیگری می شود. یعنی همینطوریها هم نیست که امالی شیخ صدوق را در مشهد مقدس داریم و من لا یحضره الفقیه را داریم و بسیاری کتابهای دیگر از او را هم داریم. یحتمل مثل این می شود که یک بانکی دارید که وقتی می روید به هر خودپردازی هر چقدر خواستید می توانید برداشت کنید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یا من له الدنیا و الاخره ارحم من لیس له الدنیا و الآخره

مسئله رمزگذاری برای حسابهای بانکی، یک هوشمندی می خواهد که اگر باندازه کافی هوشمندانه نباشد، اتفاقی که می افتد این است که سیستم امنیتی حسابها به هم می ریزند. این است که یحتمل این سیستمهای امنیتی را مدام چک می کنند که کسی نتواند رمزها را کراک کند! و حتی یحتمل متخصصینی را پیدا می کنند که خیلی در کراک کردن و وارد شدن به سیستم امنیتی واردند. و اگر اینها توانستند چینین کنند، آنها را استخدام می کنند تا بفهمند چه کرده اند و بعد هم مهندسی وارونه انجام می دهند تا راه های ورود به سیستم را ببندند. حالا ما می رویم خودپرداز و چهار تا شماره می زنیم و وارد می شویم و کارمان را می کنیم و تمام! و اما حالا فرض بفرمایید که یک کریپتولوژیهای کوانتمی ابداع شده باشد که کاربرها می توانند سعی کنند رمزها را بشکنند و هر دفعه که این کار را کردند و مسئله حل شد، رمز سختتری باید گذاشته شود. مثلاً در موارد استثنایی سیستم یحتمل باید اعداد خیلی بزرگی را به حاصل ضرب اعداد اول تجزیه کند. و همانطور که مستحضرید، اعداد که بزرگتر و بزرگتر شوند، از یک جاهایی به بعد دیگر کار برای رایانه ها هم سخت می شود که مثلاً بزرگترین عدد اول را بیابید و اعداد بعد از آن را نیز به اعدد اول تجزیه کنید! یعنی شما هر چه کراکرهای خیلی خوبی را پیدا کنید که دیگر رودست ندارند، باز یک الگوریتمهای کوانتمی ای را می توانید ابداع کنید که سختتر و سختتر می شوند و راه های کراک کردن سیستم را سختتر می کنند. و اما شما نمی توانید به کاربران بانک خود بگویید که شما باید برای رمز خود اعداد خیلی بزرگ را وارد کنید و لاغیر! ولی حالا در نظر بگیرید که بانکها این مسئولیت را هم قبول نمی کنند که رمز آسانی برای شما در نظر بگیرند و همه را الزام می کنند که رمزهای سختتر و سختتر را وارد کنند. بنده قصدم از همه این حرفها این است که برگردیم به آن مسئله سکیتزوفرنیک و مالیخولیای خودمان. یعنی شما اینجا با چه مسئله ای است که مواجه اید اصلا؟ مسئله چیست؟ ما یک حساب و کتابی داریم که اگر اینها انجام شوند، می توان از خودپرداز برداشت کرد. به همین سادگی است. و اما اگر این حساب و کتاب را مدام پیچیده ترش کنیم، کار برای یک عده ای یحتمل غیرممکن شود. و یک عده ای جا بمانند. و همینطور که سختتر و سختتر می شود، یک وقت دیدید همه جا ماندند. و اما یک وقت هم دیدید که یک حساب و کتاب خیلی راحتی را دارید که واقع در بانکی به نام بانک امام زمان است! می روید آنجا طبق معمول پیش نیازها را رعایت می کنید و خودپرداز به سهولت اجازه می دهد برداشت کنید. بنده عرضم این است که می توان کار را برای بعضی که خیلی هم کریپتولوژیستهای خوبی هستند با الگوریتمهای کوانتمی خیلی پیچیده و تو در تو سختتر و سختتر کرد. و کاربرها هم همین را می خواهند و هیچ مشکلی هم پیش نمی آید. ولی مسئله این است که این وسط کسانی که حسابشان بسته شده و نمی توانند از آن برداشت کنند باید بتوانند بروند نزد بانک امام زمان و آنجا رمزشان را وارد کنند. و دنبال دجال نروند و بلکه دچار سکیتزوفرنیا و مالیخولیا نشوند. اما اگر اینچنین شدند، راه چاره این است که حساب بانکیشان را عوض کنند و بسپارند نزد بانک امام زمان و بلکه بانک ورشکسته را بانک امام زمان تیک اور کند! نه اینکه به کاربران بانک امام زمان بفرمایند بروید حسابهایتان را از بانکهایی که رمزهای خیلی سختتر دارند بگیرید. اینجا مسئله را تا حدی وارونه درک کردن است. یعنی بانکی که معروف است مثلاً به بانک مستضعفین جهانی، حسابهایش یک چیز دیگری پرداخت می کند غیز از آنچه خودپردازهای بانکها می پردازند. این یک چیزی است که امام خمینی می فرمودند باید این پابرهنه ها و کوخ نشینها را دریافت. این را از هیچ خودپردازی نمی توانید بگیرید. اینجا یک رمز و رازی نهفته است که مثل این می ماند که بخواهید به هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی و بلکه نیز فیزیک هسته ای که نیروگاه ها را راه اندزی می کنند بپردازید. و در عین حال، مورد تهدیدهای مختلف و از جمله بمبهای مخوف هسته ای نیز واقع می شوید. یعنی این آخری هم یک دجالی است که باید از آن گریزان بود و بلکه با آن مقابله کرد. و اما اگر این مسئله مالیخولیایی سکیتزوفرنیایی را حل کردیم، هنوز خیلی مسائل دیگر باقی می مانند. و از جمله رسیدن به حکمت و تعالی جامعه و سعادت و بهشتی شدن و بستن راه های جهنمی دیگر. چی می گویم بنده حقیر. بروم شماره رمزم را بنویسم یک وقت یادم نرود هر چند که بهتر است پشت کارتتان آن را ننویسید که دست هر کسی افتاد بتواند از آن استفاده کند! به هر حال، یک رحم و مروتی می خواهد اجتماعات اسلامی که باعث نشود مستضعفین از مستکبرین حدا شده و بلکه الک شوند هر چند که همان بهتر است که حساب مستکبرین را جدا هم کرد. یعنی اگر اینطور آمدیم حسابها را جد کردیم که مالیخولیاییها و سکیتزوفرنیاییها را حسابشان را بستیم و گفتیم و السلام نامه تمام. شما بروید خود را درمان کنید. این هم یک راه شفا است. اما یحتمل بدترین نوع آن است. این آن راهی نیست که ما را به امام زمان خود برساند. و یحتمل یک بمب آنچنانی از وسطش بزند بیرون اگر آتشفشان دماوند فوران نکند! البته این گفتنش هم آسان است، ولی آن وقتی که اینشتن آمد و ایستاد و گریه کرد و گفت که این آنچیزی نبود که من می خواستم، هم نباید از یاد برد. خلاصه بنده که نمی دانم، یک بار گفتم که آنقدر گیج کلاس درس شده بودم که بعد از نماز همینطوری گیج بودم که آیا با دیگری دست بدهم یا خیر. اصولاً گیجی کار بدی است ولی خوب دیگری هم می تواند دست دهد و فقط شما نیستید که باید همت کنید و دست خود را دراز کرده و انتظار داشته باشید که او هم با شما حتماً دست خواهد داد. خیر، یک وقت هم دیدید دست شما را نپذیرفت هر چند که اکثر اوقات غیر از این است! ولی خوب، آدمیزاد است دیگر. همه چیزی ممکن است. اما این حساب کتاب با بانک امام زمان باز کردن است که باذن خدا بیماران را شفا می دهد و نه بانکهای دیگر. مگر اینکه بانکش قلابی باشد و بلکه مسئله بانک نیست و با پای برهنه و با چشم گریان نزد مشهد امام رضا و  رفتن است. اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوة تامة کثیرة متواترة متواصلة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک.

وَقَالَ قَرِینُهُ هَـٰذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ ﴿٢٣ أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ ﴿٢٤ مَّنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ ﴿٢٥ الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّـهِ إِلَـٰهًا آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ ﴿٢٦ قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَـٰکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ ﴿٢٧ (سوره مبارکه ق)


١٥٢٧١ / ٤٥٦. حمید بن زیاد ، عن الحسن بن محمد الکندی ، عن غیر واحد من أصحابه ، عن أبان بن عثمان ، عن أبی جعفر الأحول والفضیل بن یسار ، عن زکریا النقاض :

عن أبی جعفر علیه‌السلام ، قال : سمعته یقول : «الناس صاروا بعد رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله بمنزلة من اتبع هارون علیه‌السلام ومن اتبع العجل ، وإن أبا بکر دعا، فأبى علی علیه‌السلام إلا القرآن ، وإن عمر دعا ، فأبى علی علیه‌السلام إلا القرآن ، وإن عثمان دعا ، فأبى علی علیه‌السلام إلا القرآن ، وإنه لیس من أحد یدعو إلى أن یخرج الدجال إلا سیجد من یبایعه، ومن رفع رایة ضلالة فصاحبها طاغوت». (الکافی، جلد 15، صص668-669)

http://lib.eshia.ir/27311/15/668


والکافی لم یغرق فی ضبابیة الأفکار السطحیّة أو التجریبیّة لینفصل بهذا عن الواقع الإسلامی ویبتعد عن حیاة الناس فی جمیع عصورهم ، کما نجده فی تنظیر بعض کتب الحدیث لجملة من الأوهام والخرافات التاریخیّة التی لا تمتلک ما یؤهّلها لأن تتصدّر کلّ حوار إسلامی نظیر خرافات التجسیم ، والتشبیه ، والحلول ، والاستواء. فضلاً عن أساطیر بعض أشراط الساعة کمعجزات الدجّال ، والجسّاسة ، وابن صیاد!!... (الکافی، مقدمة صص 85-86)‌

http://lib.eshia.ir/27311/0/86


یک وقت هست که ما یک دو قطبیهای کاذب داریم که اینها می توانند منجر به حالات روانی حاد یا مزمن یا هر دو شوند. ولی یک وقت هست که ما به واقع دنبال طلب علم هم هستیم و یحتمل باز چنین دوقطبیهایی واقع شوند. یعنی یک کسی ریاضی-فیزیکدان هم باشد یا روان شناس یا طلبه ای یا حتی مجتهدی یا دانشمند الهی هم می تواند باشد و دچار دویدن دنبال خر دجال شود؟ ما می توانیم روی این مسئله یک حساب کتابی را باز کنیم همچون هوش مصنوعی و کریپتولوژی روانشناسانه و بلکه الهی. یعنی اینکه انگیزه ات چیست؟ تا کجا انگیزه است و از کجا به بعد انگیزاسیون خواهد شد؟ تا کجا یک کاری عقلایی است و از کجا به بعد مالیخولیایی و سکیتزوفرنی است؟ این حساب خیلی هم شبیه رفتن به خودپردازها می ماند که باید هم کارت بانکی خود را هماره داشته باشید و هم رمز آن را بدانید و مثلاً اگر می خواهید اینترنتی هم خرید کنید یک رمز دومی هم می خواهد و هم اینکه الحمد لله رب العالمین در حسابتان به اندازه کافی پول هم داشته باشید. اگر رفتید خودپردازی و یکی از این پیش نیازها را نداشتید، یحتمل نمی توانید برداشتی هم کنید. یا خدای ناکرده، یک وقت همه اینها را هم داشته باشید، ولی صبح یک وقت دیدید رفتید بانک و دیدید خودپرداز کار نمی کند و گفتند که خودپرداز به دلیلی از سرویس خارج شده است. و بهتر است که اگر رفتید یک خودپرداز دیگری و دیدید که خودپرداز از سرویس خارج شده دوباره، ببینید دلیلش چیست و بلکه برق رفته است.... ولی کلاً اگر همه چیزهای دیگر درست باشد، باید پیش نیازهای خود را تکمیل کنید. اما اگر دیدید همه پیش نیازها را هم دارید ولی خودپرداز هم کار می کند و همه هم از آن می توانند برداشت کنند، باید دانست که مشکلی در کارت یا رمز یا حساب شما است. نمی توانید بفرمایید که سیستم سکیتزوفرنیک شده است. یحتمل سکیتزوفرنیا و مالیخولیا یک مسئله واقعاً روانی باشد اینجا که آیا درمان شود آیا نشود. یعنی اینجا شما بین یک دوقطبی سکیتزوفرنیایی مالیخولیایی سیستم خودپرداز  هوشمند و سکیتزوفرنیا مالیخولیای روانی گیر کرده اید که آیا بتوانید هوشمندانه آنرا حل کنید آیا خیر! 

بنده عرضم این است که اگر بین یک دوقطبی از همین جنسها گیر کرده باشد کسی که یک سرش در ریاضی-فیزیک و علم است و یک سرش در الهیات و این واقعاً طوری باشد که چون می خواهد حضوری در این عرصه ها یابد، قرینه هایی برای او ایجاد خواهند شد که آیا او را به بهشت ببرند و آیا به جهنم و آیا خر دجالهایی برای او ایجاد کنند که دارد دنبالشان می دود یا واقعاً دارد به علمش و عبادتش آیا می پردازد آیا خیر؟ اینها یک حساب و کتابهایی خود را دارند دیگر. مثلاً شما چطور می توانید از دفترچه بیمه خود استفاده کنید و بیمه تا یک حد معینی را برای شما می پردازد و هر بیمه ای تا یک حدی را تقبل می کند؟ اخلاق هم یک حساب و کتابهایی دارند که از حوصله این یادداشت خارج است ولی اگر کسی قرار است مثلاً اخلاق سیاسی یا اجتماعی درست و مقبولی را رعایت کند و همه به او گوشزد کردند که آقا و خانم داری راه را کج می روی و منحرف می شوی و هر چه گفتند گوش نکرد، آنگاه یک جاهایی نیز تذکرات بیشتر و بیشتر هم خواهند شد و یک وقت دیدید از حدود تذکرات گذشتند و به اخطارها و کارهای دیگری رسیدند و غافل از اینکه پای برهنه عزم زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا در کربلا کرده ای و بلکه انگیزه ات را نیز فراموش کرده ای و حالا ناراحتی که چرا انگیزاسیون؟ هر کاری یک اخلاقی را می طلبد. اگر وسط کربلا یک مرتبه به سرت زد که بگذاری فرار کنی و دچار شک و تردید شدی و مختار را هم یاری نکردی و بلکه حضرت زین العابدین علیه السلام را هم نتوانستی دریابی. بالاخره، تا آخرش غافلی یا اینکه بلکه یک جایی درمی یابی که با یک انسان 250 ساله ای سر و کار داری و بلکه امروزه روزش هم با خود امام زمان است که طرفی؟ یک کاری بکن قبل از اینکه دیر شود و غفلت زندگیت را فرابگیرد و کار از کار بگذرد! نخیرا! من به شک افتاده ام ایا نمازم را چطور بخوانم؟ بخوانم اصلا یا نخوانم؟ در مسجد بخوانم یا در خانه بخوانم؟ به جماعت بخوانم یا فرادی اقامه کنم. این مسجد بخوانم یا آن مسجد بخوانم؟ باز خدا را شکر که حق انتخاب هم دارد که می تواند این مسجد یا آن مسجد بخواند. این امام جماعت را انتخاب کنم یا آن یکی را؟ نماز جمعه بروم یا نروم؟ خانم، آقای عزیز، جنود عقل و جهل را یاد بگیر! خانم، اقای عزیز، ایمان! خانم آقای عزیز، اسلام عزیز! حالا نمی گوییم در نظریه حمیدی-مجیدی خبره شو! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته!

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده فکر می کردم تنها خودم هستم که دوست دارم بین نقطه و دو نقطه گیر کنم. حالا می بینم که نخیر. اصلا مسئله از نوع دیگری است! اصلا یک تفکری وجود دارد که می فرماید هر چه دلت خواست درجا بزنی، بزن. و عجب تفکری است این تفکر محلی-جهانی نظریه حمیدی-مجیدی اش که یحتمل سیاستش از دنیای شهر به شهر دنیا هم بسط پیدا می کند و شاهزاده یا شهریاران قدرت طلب ماکیاولی را بیاد می آورد! البته توهمات دن کیشوتی را نیز نمی شود کتمان کرد. انسان را بفکر ساختن نظایر پورش های 911 می اندازد. بنده یادم رفته بود 911 است یا 411؟ رفتم گوگل کردم عکسهایش آمد. مثل اینکه پورش 411 نداریم و همان پورش 911 است. بنده فکر کنم خیلی امل باشم در این موارد! تا حالا ما مرسدس بنزش هم سوار نشده ایم چه رسد به اینکه برویم پورش 911 یا پورش کاررا یا مازراتی یا ... سوار شویم. آرزو بر جوانان عیب نباشد، دیگر بر بزرگترها که دیگر حتماً عیب نیست! این است ها که می فرمایند در کدام شهر بود نمی دانم که یک عده ای پورش سوار و هواپیما سوار بودند و اینها رفتند فولکس واگن سوار و بلکه پراید سوار و پژو سوار شدند و یک عده دیگری آمدند پورش و مازراتی و مرسدس بیز و هلی کوپتر و کشتی تفریحی-سوار شدند. یحتمل بعضی اشکال کنند حسود هرگز نیاسود و چشم حسود کور. بر منکرش لعنت. بنده فقط منتظرم ببینم این داستان دن کیشت کی تمام می شود! مثل اینکه تمامی هم نداشته باشد. یعنی ما هم از این عیاریها داریم و بلکه اصلا عیاری واقعی از خود ما هم شروع شده است. شما ببینید رستم شاهنامه چقدر پهلوانی می کند؟ هر جا هر کس گیر می کند می شتابد به کمک. این همان عیاری خودمان است دیگر. حالا اسمش بدنام شده است چرا که در وسط شاهنامه هم بر خورده است. این خود یک نوعی از پهلوانی است و حالا بیایید ببینید مختار چطور پهلوانی است؟ کربلا چطور پهلوانی است؟ عرض شود که امیرالمومنین مولای متقیان چطور پهلوانی است؟ هر چیزی حساب خود را دارد. خوابهای آشفته دیدن هم زیاد می توان داشت و از جمله اینکه یکی خواب پنبه دانه می بیند و یکی خواب گندم و گاو و یکی خواب کلاغ و یکی خواب دیگری و هر کدام هم خود تعبیری دارد. چه عرض کنم. بهترین کار این است که کسی خوابهای آشفته نبیند. مثلاً خواب ستاره و خورشید و ماه می تواند خیلی خوب باشد بشرطی که آشفته نشود. السلام علیک یا ابا عبدالله. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

در مورد سه حدیث دیگری که یحتمل لغت دجال در آنها وارد شده است در کتاب کافی 15 جلدی نامبرده شده فعلاً بهتر است دیگر جستجو نکرد، برای اینکه هیچ موردی را نشان نمی دهد. فکر کنم کلاً جستجوی لغات در کتب کتابخانه ای-شیعه مشکل پیدا کرده است! چون کتب دیگر هم همین مشکلات را دارند. چه عرض کنم.

این درس دجالها یک درس خیلی مهمی است برای کودکانی که در آینده شاهزادگانی و بلکه خلیفة الله هایی می شوند که انقریب از میان آنها یک خلیفة الله اعظمی ظهور خواهد کرد که آقایان خانمها لطفاً دنبال خر دجالها ندوید و بلکه یک کاری نکنید که آنها دنبال شما بدوند و به شما نرسند و بلکه اگر دیدید یک بنده خدایی دارد بینایی و بصیرتش را از دست می دهد تا آنجایی که می توانید به او کمک کنید بجای اینکه اجازه دهید بی بصیرت شود! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم صل علی علی بن موسی الرض المرتضی الامام التقی النقی و حجتک من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوة کثیرة تامة زاکیة متواترة متواصلة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک

http://kouchakzadeh.blogfa.com/post-293.aspx

دنبال صلواة خاصه امام رضا می گشتم، سایت دکتر کوچکزاده را دیدم. یک نظری از فاطمه خانم بود که نظرم را جلب کرد

"کاخ همه شاهان جهان را که بگردی
دربار کسی پنجره فولاد ندارد...
میلاد مبارک"

 و به این پست ایشان در مورد یک درگیری جلوی وزارت نفت برخوردم:

http://tanhaii345.blogfa.com/post-365.aspx

418 / 10 - حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق (رحمه الله)، قال: حدثنا عبد العزیز ابن یحیى الجلودی، قال: [ حدثنا محمد بن عطیة، قال: حدثنا عبد الله بن عمرو بن سعید البصری، قال: حدثنا ] هشام بن جعفر، عن حماد، عن عبد الله بن سلیمان،  وکان قارئا للکتب، قال: قرأت فی الانجیل: یا عیسى، جد فی أمری ولا تهزل، واسمع وأطع، یا بن الطاهرة الطهر البکر البتول، أتیت من غیر فحل، أنا خلقتک آیة للعالمین، فإیای فاعبد، وعلی فتوکل، خذ الکتاب بقوة، فسر لاهل سوریا السریانیة، وبلغ من بین یدیک أنی أنا الله الدائم الذی لا أزول، صدقوا النبی (صلى الله علیه وآله) الامی صاحب الجمل والمدرعة والتاج - وهی العمامة - والنعلین والهراوة - وهی القضیب - الانجل العینین، الصلت الجبین، الواضح الخدین، الاقنى الانف، المفجل الثنایا، کأن عنقه إبریق فضة، کأن الذهب یجری فی تراقیه، له شعرات من صدره إلى سرته، لیس على بطنه ولا على صدره شعر، أسمر اللون، دقیق المسربة، شثن الکف والقدم، إذا التفت التفت جمیعا، وإذا مشى کأنما یتقلع من الصخرة وینحدر من صبب، وإذا جاء مع القوم بذهم، عرقه فی وجهه کاللؤلؤ، وریح المسک ینفح منه، لم یر قبله مثله ولا بعده، طیب الریح، نکاح النساء ذو النسل القلیل، إنما نسله من مبارکة لها بیت فی الجنة، لا صخب فیه ولا نصب، یکفلها فی آخر الزمان کما کفل زکریا أمک، لها فرخان مستشهدان، کلامه القرآن، ودینه الاسلام، وأنا السلام، طوبى لمن أدرک زمانه، وشهد أیامه، وسمع کلامه. قال عیسى (علیه السلام): یا رب، وما طوبى؟ قال: شجرة فی الجنة، أنا غرستها، تظل الجنان، أصلها من رضوان، ماؤها من تسنیم، برده برد الکافور، وطعمه طعم الزنجبیل، من یشرب من تلک العین شربة لا یظلما بعدها أبدا. فقال عیسى (علیه السلام): اللهم اسقنی منها. قال: حرام - یا عیسى - على البشر أن یشربوا منها حتى یشرب ذلک النبی، وحرام على الامم أن یشربوا منها حتى تشرب أمة ذلک النبی، أرفعک إلی ثم أهبطک فی آخر الزمان لترى من أمة ذلک النبی العجائب، ولتعینهم على العین الدجال، أهبطک فی وقت الصلاة لتصلی معهم إنهم أمة مرحومة. (الامالی، شیخ الصدوق جلد 1، صص 245-247)

http://lib.eshia.ir/15033/1/345


844 / 1 - حدثنا الشیخ الفقیه أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمد بن أبی إسحاق [1] بن أحمد اللیثی، قال حدثنا محمد بن الحسین الرازی، قال: حدثنا أبو الحسین علی بن محمد بن علی المفتی، قال: حدثنا الحسن بن محمد المروزی، عن أبیه، عن یحیى بن عیاش، قال: حدثنا علی بن عاصم، قال: حدثنا أبو هارون العبدی، عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): ألا إن رجب شهر الله الاصم وهو شهر عظیم، وإنما سمی الاصم لانه لا یقاربه [2] شهر من الشهور حرمة وفضلا عند الله تبارک وتعالى، وکان أهل الجاهلیة یعظمونه فی جاهلیتها، فلما جاء الاسلام لم یزدد إلا تعظیما وفضلا. ألا إن رجب وشعبان شهرای، وشهر رمضان شهر أمتی، ألا فمن صام من رجب یوما إیمانا واحتسابا استوجب رضوان الله الاکبر، وأطفأ صومه فی ذلک الیوم غضب الله، وأغلق عنه باب من أبواب النار، ولو أعطى ملء الارض ذهبا ما کان بأفضل من صومه، ولا یستکمل أجره بشئ من الدنیا دون الحسنات، إذا أخلصه لله عز وجل، وله إذا أمسى عشر دعوات مستجابات، إن دعا بشئ فی عاجل الدنیا أعطاه الله عز وجل، وإلا ادخر له من الخیر أفضل مما دعا به داع من أولیائه وأحبائه وأصفیائه. ومن صام من رجب یومین لم یصف الواصفون من أهل السماء والارض ما له عند الله من الکرامة، وکتب له من الاجر مثل أجور عشرة من الصادقین فی عمرهم، بالغة أعمارهم ما بلغت، ویشفع یوم القیامة فی مثل ما یشفعون فیه، ویحشر معهم فی زمرتهم حتى یدخل الجنة، ویکون من رفقائهم. ومن صام من رجب ثلاثة أیام جعل الله عز وجل بینه وبین النار خندقا أو حجابا طوله مسیرة سبعین عاما، ویقول الله عز وجل له عند إفطاره: لقد وجب حقک علی، ووجبت لک محبتی وولایتی، أشهدکم یا ملائکتی أنی قد غفرت له ما تقدم من ذنبه وما تأخر. ومن صام من رجب أربعة أیام عوفی من البلایا کلها، من الجنون والجذام والبرص وفتنة الدجال، وأجیر من عذاب القبر، وکتب له مثل اجور أولی الالباب التوابین الاوابین، وأعطی کتابه بیمینه فی أوائل العابدین. ومن صام من رجب خمسة أیام کان حقا على الله عز وجل أن یرضیه یوم القیامة، وبعث یوم القیامة ووجهه کالقمر لیلة البدر، وکتب له عدد رمل عالج حسنات، وادخل الجنة بغیر حساب، ویقال له: تمن على ربک ما شئت. ومن صام من رجب ستة أیام خرج من قبره ولوجهه نور یتلالا أشد بیاضا من نور الشمس، واعطی سوى ذلک نورا یستضئ به أهل الجمع یوم القیامة، وبعث من الآمنین حتى یمر على الصراط بغیر حساب، ویعافى من عقوق الوالدین وقطیعة الرحم. ومن صام من رجب سبعة أیام، فإن لجهنم سبعة أبواب، یغلق الله عنه [1] بصوم کل یوم بابا من أبوابها، وقال له: ادخل من أی أبواب الجنان شئت. ومن صام من رجب تسعة أیام خرج من قبره وهو ینادی بلا إله إلا الله، ولا یصرف وجهه دون الجنة، وخرج من قبره ولوجهه نور یتلالا لاهل الجمع حتى یقولوا: هذا نبی مصطفى. وإن أدنى ما یعطى أن یدخل الجنة بغیر حساب. ومن صام من رجب عشرة أیام جعل الله عز وجل له جناحین أخضرین منظومین بالدر والیاقوت یطیر بهما على الصراط کالبرق الخاطف إلى الجنان، ویبدل الله سیئاته حسنات، وکتب من المقربین القوامین لله بالقسط، وکأنه عبد الله عز وجل ألف عام قائما صابرا محتسبا. ومن صام أحد عشر یوما من رجب لم یواف یوم القیامة عبد أفضل ثوابا منه إلا من صام مثله أو زاد علیه. ومن صام من رجب اثنی عشر یوما کسی یوم القیامة حلتین خضراوین من سندس وإستبرق، ویحبر [2] بهما، لو دلیت حلة منهما إلى الدنیا لاضاء ما بین شرقها وغربها، ولصارت الدنیا أطیب من ریح المسک. ومن صام من رجب ثلاثة عشر یوما وضعت له یوم القیامة مائدة من یاقوت أخضر فی ظل العرش، قوائمها من در، أوسع من الدنیا سبعین مرة، علیها صحاف الدر والیاقوت، فی کل صحفة سبعون ألف لون من الطعام، لا یشبه اللون اللون، ولا الریح الریح، فیأکل منها، والناس فی شدة شدیدة وکرب عظیم. ومن صام من رجب أربعة عشر یوما أعطاه الله عز وجل من الثواب ما لا عین رأت ولا أذن سمعت ولا خطر على قلب بشر من قصور الجنان التی بنیت بالدر والیاقوت. ومن صام من رجب خمسة عشر یوما وقف یوم القیامة موقف الآمنین، فلا یمر به ملک مقرب ولا نبی مرسل ولا رسول إلا قال: طوباک، أنت آمن مقرب مشرف مغبوط محبور ساکن للجنان. ومن صام من رجب ستة عشر یوما کان فی أوائل من یرکب على دواب من نور تطیر بهم فی عرصة الجنان إلى دار الرحمن. ومن صام سبعة عشر یوما من رجب وضع له یوم القیامة على الصراط سبعون ألف مصباح من نور حتى یمر على الصراط بنور تلک المصابیح إلى الجنان، تشیعه الملائکة بالترحیب والتسلیم. ومن صام من رجب ثمانیة عشر یوما زاحم إبراهیم فی قبته فی قبة الخلد على سرر الدر والیاقوت. ومن صام من رجب تسعة عشر یوما بنى الله له قصرا من لؤلؤ رطب بحذاء قصر آدم وإبراهیم (علیهما السلام) فی جنة عدن، فیسلم علیهما ویسلمان علیه، تکرمة له، وإیجابا لحقه، وکتب له بکل یوم یصوم منها کصیام ألف عام: ومن صام من رجب عشرین یوما فکأنما عبد الله عز وجل عشرین ألف عام. ومن صام من رجب أحدا وعشرین یوما شفع یوم القیامة فی مثل ربیعة ومضر کلهم من أهل الخطایا والذنوب. ومن صام من رجب اثنین وعشرین یوما نادى مناد من أهل السماء: أبشر - یا ولی الله - من الله بالکرامة العظیمة ومرافقة الذین أنعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن أولئک رفیقا. ومن صام من رجب ثلاثة وعشرین یوما نودی من السماء: طوبى لک یا عبد الله، نصبت قلیلا ونعمت طویلا، طوبى لک إذا کشف الغطاء عنک، وأفضیت إلى جسیم ثواب ربک الکریم، وجاورت الجلیل [1] فی دار السلام. ومن صام من رجب أربعة وعشرین یوما فإذا نزل به ملک الموت تراءى له فی صورة شاب علیه حلة دیباج أخضر، على فرس من أفراس الجنان، وبیده حریر أخضر ممسک بالمسک الاذفر، وبیده قدح من ذهب مملوءة من شراب الجنان، فسقاه إیاه عند خروج نفسه، یهون به علیه سکرات الموت، ثم یأخذ روحه فی تلک الحریرة، فتفوح منها رائحة یستنشقها أهل سبع سماوات، فیظل فی قبره ریان ویبعث من قبره ریان حتى یرد حوض النبی (صلى الله علیه وآله). ومن صام من رجب خمسة وعشرین یوما فنه إذا خرج من قبره تلقاه سبعون ألف ملک، بید کل ملک منهم لواء من در ویاقوت، ومعهم طرائف الحلی والحلل، فیقولون: یا ولی الله، النجاة إلى ربک، فهو من أول الناس دخولا فی جنات عدن مع المقربین الذین رضی الله عنهم ورضوا عنه ذلک الفوز العظیم. ومن صام من رجب ستة وعشرین یوما بنى الله له فی ظل العرش مائة قصر من در ویاقوت على رأس کل قصر خیمة حمراء من حریر الجنان یسکنها ناعما والناس فی الحساب. ومن صام من رجب سبعة وعشرین یوما أوسع الله علیه القبر مسیرة أربعمائة عام، وملا جمیع ذلک مسکا وعنبرا. ومن صام من رجب ثمانیة وعشرین یوما جعل الله عز وجل بینه وبین النار سبعة خنادق، کل خندق ما بین السماء والارض مسیرة خمسمائة عام. ومن صام من رجب تسعة وعشرین یوما غفر الله عز وجل له، ولو کان عشارا، ولو کانت امرأة فجرت سبعین مرة [2]، بعد ما أرادت به وجه الله والخلاص من جهنم، لغفر الله لها. ومن صام من رجب ثلاثین یوما نادى مناد من السماء: یا عبد الله، أما ما مضى فقد غفر لک فاستأنف العمل فیما بقی، وأعطاه الله عز وجل فی الجنان کلها فی کل جنة أربعین ألف مدینة من ذهب، فی کل مدینة أربعون ألف ألف قصر، فی کل قصر أربعون ألف ألف بیت، فی کل بیت أربعون ألف ألف مائدة من ذهب، على کل مائدة أربعون ألف ألف قصعة، فی کل قصعة أربعون ألف ألف لون من الطعام والشراب، لکل طعام وشراب من ذلک لون على حدة، وفی کل بیت أربعون ألف ألف سریر من ذهب، طول کل سریر ألفا ذراع فی ألفی ذراع، على کل سریر جاریة من الحور، علیها ثلاثمائة ألف ذؤابة من نور، تحمل کل ذؤابة منها ألف ألف وصیفة، تغلفها بالمسک والعنبر إلى أن یوافیها صائم رجب، هذا لمن صام شهر رجب کله. قیل: یا نبی الله، فمن عجز عن صیام رجب لضعف أو لعلة کانت به، أو امرأة غیر طاهر، یصنع ماذا لینال ما وصفته؟ قال: یتصدق کل یوم برغیف على المساکین، والذی نفسی بیده إنه إذا تصدق بهذه الصدقة کل یوم نال ما وصفت وأکثر، إنه لو اجتمع جمیع الخلائق کلهم من أهل السماوات والارض على أن یقدروا قدر ثوابه ما بلغوا عشر ما یصیب فی الجنان من الفضائل والدرجات. قیل: یا رسول الله، فمن لم یقدر على هذه الصدقة، یصنع ماذا لینال ما وصفت؟ قال: یسبح الله عز وجل کل یوم من رجب إلى تمام ثلاثین یوما بهذا التسبیح مائة مرة: سبحان الاله الجلیل، سبحان من لا ینبغی التسبیح إلا له، سبحان الاعز الاکرم، سبحان من لبس العز وهو له أهل [1]. (الامالی شیخ صدوق، صص 327-332)

http://lib.eshia.ir/15033/1/627


929 / 2 - حدثنا محمد بن علی ماجیلویه (رحمه الله)، قال: حدثنی عمی محمد ابن أبی القاسم، قال: حدثنی محمد بن علی الکوفی، عن المفضل بن صالح الاسدی، عن محمد بن مروان، عن أبی عبد الله الصادق، عن أبیه، عن آبائه (علیهم السلام)، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): من أبغضنا أهل البیت بعثه الله یوم القیامة یهودیا. قیل: یا رسول الله، وإن شهد الشهادتین؟ قال: نعم، فإنما احتجز بهاتین الکلمتین عن سفک دمه، أو یؤدی الجزیة عن ید وهو صاغر. ثم قال: من أبغضنا أهل البیت بعثه الله یهودیا. قیل: فکیف، یا رسول الله؟ قال: إن أدرک الدجال آمن به [3]. (الامالی، شیخ صدوق، ص 681)

http://lib.eshia.ir/15033/1/681


در کافی (مقدمه + 15 جلد) نیز 6 موردجستجوی لغت دجال جواب می دهد:


٩١٨٤ / ٣. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ سَیَابَةَ [٦] :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : سَأَلَهُ رَجُلٌ ، فَقَالَ لَهُ [٧] : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، أَسْمَعُ قَوْماً یَقُولُونَ : إِنَّ الزِّرَاعَةَ مَکْرُوهَةٌ؟

فَقَالَ [٨] لَهُ : « ازْرَعُوا وَاغْرِسُوا ، فَلَا وَاللهِ مَا عَمِلَ النَّاسُ عَمَلاً أَحَلَّ وَلَا [٩] أَطْیَبَ مِنْهُ ، وَاللهِ لَیَزْرَعُنَّ [١٠] الزَّرْعَ ، وَلَیَغْرِسُنَّ [١١] النَّخْلَ [١٢] بَعْدَ خُرُوجِ الدَّجَّالِ [١٣] ». [١٤]

http://lib.eshia.ir/27311/10/370


١٥٠٦٦ / ٢٥١. عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن محمد بن الحسن بن شمون ، عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم [٧] ، عن عبد الله بن القاسم البطل [٨] :

عن أبی عبد الله علیه‌السلام فی قوله [٩] تعالى : (وَقَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ) قال : «قتل علی بن أبی طالب علیه‌السلام وطعن الحسن علیه‌السلام . (وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً) قَالَ : «قَتْلُ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام . (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما) : فإذا [١٠] جاء نصر دم الحسین علیه‌السلام [١] (بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا [٢] خِلالَ الدِّیارِ) ؛ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم علیه‌السلام ، فلا یدعون وترا [٣] لآل محمد إلا قتلوه. (وَکانَ وَعْداً مَفْعُولاً) : خُرُوجُ الْقَائِمِ علیه‌السلام . (ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ) [٤] : خروج الحسین علیه‌السلام فی سبعین من أصحابه ، علیهم البیض [٥] المذهب [٦] ، لکل بیضة وجهان [٧] ، المؤدون إلى الناس أن هذا الحسین قد خرج حتى لایشک المؤمنون فیه ، وأنه لیس بدجال ولا شیطان ، والحجة القائم بین أظهرهم [٨] ، فإذا استقرت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنه الحسین علیه‌السلام ، جاء الحجة [٩] الموت ، فیکون الذی یغسله ویکفنه ویحنطه ویلحده [١] فی حفرته الحسین بن علی [٢] علیهما‌السلام ، ولا یلی الوصی إلا الوصی».

http://lib.eshia.ir/27311/15/477

١٥٠٧٢ / ٢٥٧. علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن محبوب ، عن علی بن أبی حمزة ، عن أبی بصیر ، قال :

کنت مع [١٤] أبی جعفر علیه‌السلام جالسا فی المسجد إذ أقبل داود بن علی وسلیمان بن مجالد [١] وأبو جعفر عبد الله بن محمد أبو الدوانیق ، فقعدوا ناحیة من [٢] المسجد ، فقیل لهم : هذا محمد بن علی جالس ، فقام إلیه داود بن علی وسلیمان بن مجالد ، وقعد أبو الدوانیق مکانه حتى سلموا على أبی جعفر علیه‌السلام ، فقال لهم أبو جعفر علیه‌السلام : «ما منع جبارکم من [٣] أن یأتینی؟» فعذروه [٤] عنده.

فقال [٥] عند ذلک أبو جعفر محمد بن علی علیهما‌السلام : «أما والله ، لاتذهب [٦] اللیالی والأیام حتى یملک ما بین قطریها [٧] ، ثم لیطأن الرجال عقبه ، ثم لتذلن [٨] له رقاب [٩] الرجال ، ثم لیملکن ملکا شدیدا» [١٠].

فقال له داود بن علی : وإن [١١] ملکنا قبل ملککم؟

قال : «نعم یا داود ، إن ملککم قبل ملکنا ، وسلطانکم قبل سلطاننا».

فقال له [١] : أصلحک الله ، فهل [٢] له [٣] من مدة؟

فقال [٤] : «نعم یا داود ، والله لایملک [٥] بنو أمیة یوما إلا ملکتم مثلیه [٦] ، ولا سنة إلا ملکتم مثلیها ، ولیتلقفها [٧] الصبیان منکم کما تلقف [٨] الصبیان الکرة».

فقام داود بن علی من عند أبی جعفر علیه‌السلام فرحا یرید أن یخبر أبا الدوانیق بذلک ، فلما نهضا جمیعا هو وسلیمان بن مجالد ناداه أبو جعفر علیه‌السلام من خلفه : «یا سلیمان بن مجالد ، لایزال القوم فی فسحة [٩] من ملکهم ما لم یصیبوا [١٠] منا دما حراما ـ وأومأ بیده إلى صدره ـ فإذا [١١] أصابوا ذلک الدم ، فبطن الأرض خیر لهم من ظهرها ، فیومئذ لا یکون لهم فی الأرض ناصر ، ولا فی السماء عاذر».

ثم انطلق سلیمان بن مجالد ، فأخبر [١٢] أبا الدوانیق ، فجاء أبو الدوانیق إلى أبی جعفر علیه‌السلام ، فسلم علیه ، ثم أخبره بما قال له داود بن علی وسلیمان بن مجالد.

فقال له : «نعم یا أبا جعفر ، دولتکم قبل دولتنا ، وسلطانکم قبل سلطاننا ، سلطانکم شدید عسر لایسر فیه [١] ، وله مدة طویلة ، والله لایملک بنو أمیة یوما إلا ملکتم مثلیه ، ولا سنة إلا ملکتم مثلیها ، ولیتلقفها [٢] صبیان منکم فضلا عن رجالکم کما یتلقف [٣] الصبیان الکرة ، أفهمت؟».

ثم قال : «لا تزالون [٤] فی عنفوان [٥] الملک [٦] ترغدون [٧] فیه ما لم تصیبوا [٨] منا دما حراما ، فإذا أصبتم ذلک الدم غضب الله ـ عزوجل ـ علیکم ، فذهب بملککم وسلطانکم ، وذهب بریحکم [٩] ، وسلط الله علیکم عبدا من عبیده أعور [١٠] ـ ولیس بأعور من آل أبی سفیان [١١] ـ یکون استیصالکم [١] على یدیه [٢] وأیدی أصحابه» ثم قطع الکلام. [٣]

(در پاورقی صفحه آخر این حدیث آمده است:

[١١] فی شرح المازندرانی : «ولیس بأعور من آل سفیان ، بل المراد به أعور من أولاد الترک ، وهو هلاکو ، وقد کان ردیا فی المذهب والأفعال والأخلاق. وما ذکره علیه‌السلام من علامات الإمامة ؛ لأنه أخبر بما سیقع ، وقد وقع». وقد جعل العلامة الفیض قوله علیه‌السلام : «ولیس بأعور» معترضة ؛ حیث قال فی الوافی : «ولیس بأعور ، أی لیس بأعور الدجال المعهود ، بل هو السفیانی ، أو لیس بأعور ، ولکنه یتراءى أنه أعور».)

http://lib.eshia.ir/27311/15/483

....

مسئله خیلی فقط این هم نیست که برادران حضرت یوسف می خواهند او را بقتل برسانند یا اینکه او را به چاله و چاه بیاندازند. البته این گناه کمی از ناحیه ایشان نیست. مسئله مهمتر این است که آنها خودشان نیز راه را از چاه چندان تشخیص نمی دهند که بدین راه غلط افتاده اند چنانکه بعداً وقتی به مصر می روند و دوباره با حضرت یوسف مواجه می شوند، وضعیت آنگاه فرق کرده است. یعنی اگر حضرت یوسف علیه السلام از کنعان نمی رفت و همانطور گیر برادارن خود بود، چه می شد خدا عالم است. یعنی یک وضعیت استثنایی را می طلب که انسان بتواند از شر دجالهای زمانه خود رهایی یابد و بلکه دنبال خر آنها سگ دو نزند. یعنی هر چه دنبال خر دجالها بدود خسته نشده و بلکه هیچ گاه نمی تواند امام زمان خود را تشخیص دهد.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایمان، ایمان. ایمان خیلی مهم است، ایمان افتخاری است که باید به مرحله انقلابی آن برسد و پر بگیرد و پروانه وار پرواز کند. مسلمانی یک چیز است و اما ایمان پرافتخاری که همه ایمانهای پرافتخار دیگر را پشت سر می گذارد چیز دیگری است. ایمان افتخاری خوب است و نزد هر مومنی هم عزیز است. بنده حقیر که افتخار می کنم به هر ایمان افتخاری که همتا نداشته باشد. فقط از راه ایمان پرافتخاری است و بلکه پرایمانترین افتخارها است که می توان به نظریه حمیدی مجیدی هم رسید. حالا یحتمل بعضی هم اشکال کنند که خیر. اینطور نیست و نتدروی نکن. و ....

« أنه کتب إلى رفاعة قاضیه على الأهواز اعلم یا رفاعة أن هذه الإمارة أمانة فمن جعلها خیانة فعلیه لعنة الله إلى یوم القیامة و من استعمل خائنا فإن محمدا ص بری‏ء منه فی الدنیا و الآخرة »
ترجمه :
امام (ع) به رفاعه که قاضی امام در اهواز بود، نامه نوشت: رفاعه بدان که این فرمانروایی امانت است و هر کس آن را سبب خیانت قرار دهد پس لعنت خدا تا روز قیامت بر اوست و آنکس که در کارش خیانت کند براستی که حضرت محمد (ص) در دنیا و آخرت از او بیزار است.

(http://farsi.khamenei.ir/newspart-print?id=3057&npt=8&nt=2&year=1379)

 یک نکته‌ی دیگر این است که ما از ادبیّات سیاسی دشمن استفاده نکنیم؛ من این مسئله را، بخصوص به دوستان و برادران محترم خودمان در مشاغل گوناگون سیاسی و دولتی و غیر دولتی و مانند اینها تأکید میکنم؛ از ادبیّات دشمن استفاده نکنید. دشمنان انقلاب از روز اوّل آمدند تعبیر ادبیّات تندرو و میانه‌رو را مطرح کردند؛ فلانی تندرو است، فلان جریان تندرو است، فلان جریان میانه‌رو است. آن روز، از همه تندروتر هم از نظر آنها امام بزرگوار بود؛ ...  تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛ سابِقوا اِلی‌ مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم؛ جلوتر بروید... آنهایی که میگویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّم‌تر و پایدارترند؛ حزب‌اللّهی‌ها را میگویند تندرو. میانه‌رو [هم‌] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد. در ادبیّات سیاسی آمریکا و انگلیس و امثال اینها، معنای تندرو و میانه‌رو این است: تندرو کسی است که پایبند انقلاب است، میانه‌رو کسی است که در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم است....

 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=32414

در مکتبخونه دانشگاه شریف، یک سری درسهایی هست از دکتر مهدی گلشنی، اصول فلسفی مکانیک کوانتمی که بنده چند تا از کلاسهای آن را اینترنتی حضور پیدا کردم. بنظر می اید که درسهای خوبی باشند. یک مسئله یا را درست یادم باشد مطرح می کنند و بحث می کنند راجع به سرعتهای فوق نوری. یعنی سرعت نور را اگر ثابت بگیریم و سرعت بالاتری از آن دیگر نداشته باشیم، آنگاه چطور می شود که باز سرعتی فوق نوری هم داشته باشیم؟ و این یک مشکلی می شود. یعنی این دیگر خیلی تندروی است! و اما می بینید که یک بچه حزب اللهی تا آفتاب عالمتاب طلوع کند، هزار دفعه در خط ولایتمداری حول زمین می چرخد و باز می آید سر جایش نزد ولایت فقیه میگیرد می نشیند. این را چه کارش کنیم که اینقدر تندرو است؟ البته معنی این تندوری این نیست که از راه منحرف می شود و بلکه آنچنان در راه خدا و ولایت آنچنان تند می رود که هیچ کس به گرد پایش نمی رسد و آنچنان می نماید که سرجایش ایستاده است و جنب نخورده است. عجب بدبختی دارد این بنده خدای تندرو! هر چه بلندتر پرواز کند، از دید دیگران ریزتر می نماید. خوب، اینها یعین چه؟

همین درس فلسفی مکانیک کوانتمی را در نظر بگیرید. این یک درسی دارد که هی دلتان می خواهد فرا بگیرید و بعد دوباره برگردید به آن. برای اینکه این یک روشی را نشان می دهد که فلسفی هم هست. و نه فقط فیزیکی است. از کتابهایی می گوید که دیگر امروزه درس داده نمی شوند. و مسائلی را عنوان می کند که دیگر تاریخی شده اند. ولی روش را نیز نشان می دهد که منظور چیست. این است که دلتان می خواهد آن روش را یاد بگیرید که این چه روشی است که در درسها نهفته است و باید آموخت. و الا اگر بخواهید بدون روش نسبیت خاص و عام و هندسه دیفرانسیل و هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و نظریه زایبرگ-ویتن و همولوژیهای هیگارد-فلوئر-ویتن و همولوژی گروموف-ویتن و کارهای هنری کلیفورد تابز و برنامه لانگلندز هندسی و امثالهم را بخوانید و به هم ربط دهید، بلکه همان اول کار ناامید شوید و کنارش بگذارید و بروید دنبال کارتان. تندوری می خواهد. بدجوری هم تندروی می خواهد. گیر دارد. و الا از غافله جا می مانید! سرعت فوق نوری می خواهد. همدلی و همزبانی می خواهد. کار یک نفر نیست. و اما حول همه عالم هم هزار دفعه می زند و برمی گردد می نشیند سر جای اولش انگار نه انگار! تندروی، تندروی انقلابی و نه انحرافی. این را نمی گویند آنجا که عقاب پره ریزد از پشه لاغرو چه خیزد! این را می گویند که آنچنان پر می گیرد و می رود و دور میزند و برمی گردد که نور را هم جا می گذارد، همچون صاعقه! فارسی و عربی و عبری و انگلیسی و چینی و اسپانیایی و همه و همه را هم لازم شد یاد می گیرد. شوخی ندارد با کسی. بچه حزب اللهی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

این شموس الطالعه؟

گفته می شود که زرتشتیها یک سنتی داشته اند که سنت خود را سینه به سینه منتقل می کرده اند و نه از راه های نوشتاری. و لذا وقتی خواستند که اوستا را مکتوب کنند خطی را برای آن اختراع کردند. البته این مسئله ای نیست که مختص زرتشتی باشد و بلکه همه ادیان سنتهایی دارند که سینه به سینه منتقل می شوند ونه از طریق خط و کتاب. و لذا لازم نیست به یک حافظ قرآن بفرمایید قرآن راجع به دروغگویان چه فرموده. او خودش می فرماید که قرآن راجع به دروغگویان چه فرموده: قتل الخراصون (10) سوره مبارکه الذاریات. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

الحمد الله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمدٍ نبیه و آله و سلم تسلیماً.

می فرمایند که احسن اعمال عمل انتظار است و لذا یک عملی در کار است. مثلاً همین مسئله را در نظر یگیرید که همین دیروز از کانال 4 دارید برنامه ای تلویزیونی را راجع به تولید فکر می نگرید با حضور دکتر عباس ملکی استاد مهندسی انرژی دانشگاه شریف. خوب، اینجا چه عملی و بلکه چه تولید فکری است که در کار است؟ بنده یک مثالی می زنم در مورد حرکت از نظریه حمیدی-مجیدی به ریاضیات به علم به سیاست به دین به دوباره ریاضیات به نظریه حمیدی-مجیدی. اینکه اینجا یک تعالی و انتظاری را در این عمل مشاهده کنیم خود مسئله ای است. و لذا مسئله را اینطور عنوان کنیم که هندسه ناجابجایی و هندسه دیفرانسیل را در نظر گرفته و بعد نسبیت خاص و عام را در این رابطه تناظری آیا برقرار می کنیم یا خیر. خوب، اینجا مسئله تناظرهای هنری کلیفورد تابز و مثلاً تناظرهای همولوژیهای زایبرگ-ویتن و هیگارد-فلوئر-ویتن پیش می آید. خوب، بعد ما برنامه لانگلاندز را داریم اینجا. و لذا ویتن اینجا نیز مسئله نظری برنامه هندسی لانگلندز را از لحاظ ریاضی-فیزیکی مطرح می کند. مسئله این است که آیا تناظری در این برنامه هندسی لانگلندز ویتن و همولوژی هیگارد-فلوئر می یابید و آن چیست؟ و لذا دوباره نظریه حمیدی-مجیدی مطرح است. یک مسئله اینجا اینطور مطرح می شود که مثلاً لم بنیادی نگو بائو چائو را با کارهای وینسنت لافورگ بررسی کنیم و برنامه لانگلندز را از لحاظ ارتباطات محلی بررسی کرده و همینطور از لحاظ  جهانی نیز بررسی کرده و اینها را با هندسه ناجابجایی و انگیزه ها ارتباط داده و از آنجا به مدل استاندارد با دست کم حداقلی از ابرتقارن وارد شده و از آنجا برگردیم به مونوپولها و دوقطبیها و چهارقطبیها و بلکه 16-قطبیها و 32-قطبیها در ابرتقارنهای مختلف تا حد ممکن ببینیم کدام نظریه های ریسمان را اینجا می توان کاربردی کرد غیر از آنهایی که خود ویتن می فرماید و بلکه به نظریه ام هم برویم. خوب، اینها خودش می شود خیلی. ولی خوب، سرفصلهایی هم اینجا داریم که باید روی هر یک از این سرفصلها کار کرد. و برای اینکه ببینیم این نظریه ها با سیاست و فقاهت نیز چه ربطی دارند، می توانیم مسائل تناظری آنها را نیز بررسی کنیم. و بعد اینها آیا همه ارتباطی با ولایت فقیه دارند و چه الهاماتی آنجا نتیجه می شوند و در انتخابات چه نتیجه گیریهایی می توان کرد. خوب، اینجا اصلا این مسئله هم مطرح می شود که اگر از فرمول تریس آرتور-سلبرگ استفاده کنیم یا نکنیم چه اتفاقی می افتد؟ تناظر همه اینها با نظریه گالوا و نظریه اعداد و هندسه جبری و انگیزه های چه خواهند شد؟ ... و در نهایت از همه اینها چه انتظار و عملی را می خواهیم انجام دهیم؟ و اینها همه با توجه به این حقیقت است که منتظریم که خورشید عالم تاب طلوع کند! چنین انتظاری یک ایمانی هم می طلبد که اگر کسی در این عمل خود موفق شود باید گفت که افتخاری دارد. و صد البته اگر کسی منتظر چنین چیزی است دیگر معنی هم ندارد که افتخاری نصیبش شود که عرض کند بنده به این و آن هم خیلی ایمیل زدم و نامه نوشتم. زدی؟ بزن! باز هم بزن! انتظارت را درست کن. ببین چه انتظاری داری؟ مکارم اخلاقت را درست کن. دعای مکارم اخلاق سید الساجدین حضرت زین العابدین علی بن الحسین را بخوان. نماز جمعه ات را برو. مسجدت را برو. سعی کن بیشتر از این مسائل را دچار یک نوع دوقطبیهای کاذب و بلکه روانی از نوع افسردگی-سرخوشی اله کلنگی نکنی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ببینید، الان آقای حَسناتی درباره‌ی وفاداری و ایستادگی مردم نجف‌آباد گفتند؛ هم شما در دلتان احساس افتخار کردید، هم این حقیر در دلم احساس افتخار کردم؛ وقتی‌که وفاداریِ یک مجموعه و ایستادگی و قدرت عزم و اراده‌ی آنها ظاهر میشود، هر بیننده‌ای، هر شنونده‌ای احساس افتخار میکند؛ انتخابات، نشان دادنِ وفاداری ملّت ایران است. (بیانات رهبری دامت برکاته در دیدار پرشور مردم نجف آیاد.)

بنده عرض کنم که هر چیزی یک ایمانی می خواهد که به افتخاری برسد. ایمان افتخاری می آورد. ایمان نباشد افتخاری نخواهد بود. غیر از این است بفرمایید غیر از این است!

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
الحمدلله رب العالمین

عَن الصادقِ جعفرِ بنِ محمدٍ عن اَبیهِ عَن آبائِهِ عَن علیِّ بنِ ابی‌طالبٍ علیهم‌ُالسلام قالْ قالَ رسولُ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوقٍ وَاجِبَةٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ (۱)
[پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند که هر مؤمن بر برادر مؤمنش هفت حق دارد که از طرف خدا ادای این حقوق بر او واجب شده است.] خب وجوب این حقوق را بایستی جدی گرفت.

الْإِجْلَالُ لَهُ فِی عَیْنِهِ
یکی [از این حقوق] این [است]. معنایش این است که برای این برادر مؤمن جلالتی در دل خود در نظر بگیر که طبعاً در چشم تو جلالت پیدا می‌کند.
جلالت از چه جهت؟ از جهت ایمانش؛ یعنی لازمه‌ی این بیان، لزوم تکریم برادران مؤمن از یکدیگر است؛ نگاه تجلیل‌آمیز به برادر مؤمن. یعنی با نگاه سبک به برادر مؤمن نگاه نکند. این [حق] اول.

وَ الْوُدُّ لَهُ فِی صَدْرِهِ
دوم اینکه محبت او را در دل خودت داشته باشی.

وَ الْمُوَاسَاةُ لَهُ فِی مَالِهِ
با او در مال خود همراهی کنی. یک‌وقت شما داری، او در نهایت احتیاج است، باید به او کمک کنی.

وَ أَنْ یُحَرِّمَ غِیبَتَهُ
پشت سر او بدگویی را ممنوع کنی؛ نه خودت [غیبت او را] بکنی نه بگذاری دیگران بکنند.

وَ أَنْ یَعُودَهُ فِی مَرَضِهِ
وقتی مریض شد از او عیادت کنی.

وَ أَنْ یُشَیِّعَ جَنَازَتَهُ
بعد از مرگ هم دست از او برنداریم. اگر برادر مؤمنمان از دنیا رفت جنازه‌ی او را هم تشییع کنیم. یعنی با او تا بعد از مرگ باشیم.

وَ أَنْ لَا یَقُولَ فِیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا خَیْراً
بعد از مرگش هم نیکی او را بگوییم. حتی اگر چنانچه بدی‌ای هم دارد آن را نگوییم. که در روایت دارد که اُذْکُروُا مَحاسِنَ مَوتاکُم (۲). آنهایی که مردند و رفته‌اند و قدرت دفاع از خودشان را ندارند، خوبی‌هایشان را بگو. بالاخره هر کس یک خوبی‌ای دارد.

http://www.leader.ir/fa/content/14125/حقوق-مؤمنین-بر-یکدیگر

3 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن زرارة قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام: أخبرنی عن معرفة الامام منکم واجبة على جمیع الخلق؟ فقال: إن الله عز وجل بعث محمدا صلى الله علیه وآله إلى الناس أجمعین رسولا و حجة لله على جمیع خلقه فی أرضه، فمن آمن بالله وبمحمد رسول الله واتبعه وصدقه فإن معرفة الامام منا واجبة علیه، ومن لم یؤمن بالله وبرسوله ولم یتبعه ولم یصدقه ویعرف حقهما [1] فکیف یجب علیه معرفة الامام وهو لا یؤمن بالله ورسوله ویعرف حقهما [1]؟! قال: قلت: فما تقول فیمن یؤمن بالله ورسوله ویصدق رسوله فی جمیع ما أنزل الله، یجب على أولئک حق معرفتکم؟ قال: نعم ألیس هؤلاء یعرفون فلانا وفلانا قلت: بلى، قال: أترى أن الله هو الذی أوقع فی قلوبهم معرفة هؤلاء؟ والله ما أوقع ذلک فی قلوبهم إلا الشیطان، لا والله ما ألهم المؤمنین حقنا إلا الله عز وجل. (الکافی، جلد 1، صص 180-181. http://lib.eshia.ir/11005/1/181  نسخه دیچیتالی کلمه "الله عز و جل" را "اله عز و جل" آورده است.)

3. زراره گوید: بامام باقر (علیه السلام) عرض کردم: بمن بفرمایید که آیا معرفت امام از شما خانواده بر تمام خلق واجبست؟ فرمود: خدای عز و جل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) رابر تمام مردم بعنوان رسول و حجت خدا بر همه خلقش در روی زمین مبعوث فرمود، پس هر که بخدا ایمان آورد و بمحمد رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و پیرویش کند و تصدیقش نماید معرفت امام از ما خانواده بر او واجبست و کسیکه بخدا و رسولش ایمان نیاورد و از او پیروی نکند و تصدیقش ننماید و حق خدا و رسولش را نشناسد، چگونه معرفت امام بر او واجب باشد در صورتیکه بخدا و رسولش ایمان نیاورده و حق آنها را نشناخته است (بلکه بر او واجب است اولاً خدا و رسولش را بشناسد و از رسول پیروی کند) عرض کردم: پس چه می فرمایید درباره کسی که بخدا و رسولش ایمان آورده و پیغمبر را نسبت بآنچه خدا بر او نازل کرده باور دارد، بر چنین اشخاص حق معرفت شما لازمست؟ فرمود: آری مگر اینان (عامه و اهل سنت) بفلان و فلان (ابوبکر و عمر) معرفت ندارند؟ عرض کردم: چرا (از سوال حضرت استفاده میشود که هر کس بخدا و رسولش ایمان آورد لازمست برای جانشینی پیغمبر و حفظ و ترویج شریعت به پیشوایی معتقد شود، چنانچه اهل سنت هم این قاعده را قبول دارند ولی آنها در تعیین امام و خلیفه باشتباه رفته اند) امام فرمود: مگر عقیده داری که خدا معرفت فلان و فلان را در دل ایشان انداخته است؟ بخدا آنرا کسی جز شیطان در دل ایشان نینداخته است. نه بخدا، حق ما را کسی جز خدا بمومنین الهام نکند (یعنی ای زرارة این را هم بدان که معرفت ما گوهریست ربانی و توفیقی است الهی که جز بمردم سالم و پاک فطرت نرسد، چنانچه پیروی از پیشوایان ناحق عقیده ایست شیطانی که در اثر خبث باطن نصیب افراد دیگری گردد). (ترجمه و شرح اصول کافی، جلد 1، بقلم دانشمند محترم آقای حاج سید جواد مصطفوی.)

خوب، حالا کسی که می خواهد به ریاضی-فیزیک و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی بپردازد، البته یحتمل یک میدانی کوانتمی نیز جلوی روی او باز می شود. و اما اینکه مثلاً از هندسه ناجابجایی به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی برسد نیز کار می برد. و اما اینکه اگر همه عالم نیز لااقل فطرتاً مسلمان شوند، باز باید در ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی و اله کلنگ بین فقاهت و علم پرداخت مسئله ای است که باید در نسبیت خاص و عام و ماهیت امواج گرانشی و تک قطبیها و دوقطبیها و چهارقطبیها و .... کاذب و غیر کاذب در تکانه های کره ای (spherical moments) بیشتر بررسی کرد و ارتباط آنها را با مدل استاندارد با کمی تا حدی ابرتقارن مثل الله کلنگهای نوترینویی و یگانی (خاص) SU(3)XSU(2)XU(1)    a یا SU(5)      a و نظریه های ریسمان و ام و غیره بسنجیم. و حال، آیا لزومی دارد که از اینجا به معرفت الله نیز برسیم یا آیا باید از جای دیگری این مسئله را بررسی کرد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ ۚ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَیْکُمْ ۚ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ﴿٤٦ سوره مبارکه الاعراف.

آنچه به برجام ختم شد در مذاکرات هسته ای با 5+1 نشان می دهد که دنبال علم رفتن می تواند با سیاست آمیخته شود. مسئله سخت اینجا است که این موضوع تداوم پیدا کند. چیزی که اتفاق افتاد با مهندس بازرگان این است که ایشان و دولتشان استعفا کردند و همینطور دولت بنی صدر نیز از درجه اعتبار ساقط شد و دولت شهید رجایی نیز ترور شد تا دولتهای بعدی سر کار آمدند. و اما ما هنوز این مسئله را داریم که اگر کسی بخواهد دنبال علم برود، یک وقت دیدید از غرب سر در آورد و دیگر برنگشت و نه فقط مثل پورفسور زاده مبتدع منطق فازی. موضوع اینجا است که چه غرب و چه 5+1 طوری می خواهد با دنیای اسلام اله کلنگ کند که برایش مهم نیست که انقلاب شود یا حکومتی را براندازی کند یا چه بازی دیگری بر سر ملت درآورد و بلکه برایش مهم این است که خارج از دنیای اسلام بایستد و بلکه اسلام نیاورد و آنگاه خیلی هم به علم بپردازد. این است که فقاهت و علم در غرب فقط دو پاره نمی شود و بلکه فقاهتی نیست و نبود هم نبود و فقط بطور صوری و کاذب به علم می پردازد. البته این را برای جامعه خودش هم اگر کسی بخواهد که فقاهتی نباشد که معرفت و علم را دربست تعطیل کرده است و این است که تا لب پرتگاه پیش می رود تا با ولایت فقیه در بیافتد و بلکه با کل دنیای اسلام وارد دعوا شود تا بلکه بر آن غلبه کند. و اما حالا معنای این غلبه چیست که آیا ارمغانی برای او و جهانیان خواهد آورد دیگر قسمتی از مسئله برای او نیست. و لذا می بینیم که بعضی کشورهای اسلامی ای که با غرب مستقیماً هم همکاری می کنند، از یک درجه ای از علم غربی نیز بهره مند می شوند و در عین حال به اسلام هم تظاهر می کنند ولی در حقیقت دارند به اسلام خیانت می کنند. دلیلش این است که دیگر حتی اله کلنگ نیز با کشورهای غربی را کنار گذاشته اند و دارند به نفع آنها به اسلام خیانت می کنند. و این خیانت از همه چا بیشتر در علم جلوه می کند آنطور که علم و فقاهت دو شقه می شود. و این وضعیت نمایان می شود که یا علم یا فقاهت که پشت این مسله صد در صد صهیونیسم جهانی و دشمنی او با اسلام است. این است که هر چه بیشتر به علم صهیونیستی بپردازی بیشتر از فقاهت دور شده ای و هیچ فایده ای برایت ندارد. حالا علم را به عنوان یک مذهب هم دربیاوری فایده ای برایت نمی کند چرا که فقاهت و معرفت الله را کنار گذاشته ای و دچار حماقت شده ای و مثل الحمار یحمل اسفارا است. کاذب است و بدرد نه دنیا می خورد و نه آخرت. وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا یَعْرِفُونَهُم بِسِیمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَىٰ عَنکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ ﴿٤٨ سوره مبارکه الاعراف. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَ أَنْ لَا یَقُولَ فِیهِ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا خَیْراً
بعد از مرگش هم نیکی او را بگوییم. حتی اگر چنانچه بدی‌ای هم دارد آن را نگوییم. که در روایت دارد که اُذْکُروُا مَحاسِنَ مَوتاکُم. آنهایی که مردند و رفته‌اند و قدرت دفاع از خودشان را ندارند، خوبی‌هایشان را بگو. بالاخره هر کس یک خوبی‌ای دارد. http://www.leader.ir/fa/content/14125/حقوق-مؤمنین-بر-یکدیگر

باید قبول کرد که یک افتخاری دارد از محاسن و خوبیهای مومنین گفتن و بدیهایشان را نگفتن. و لذا بنده می خواستم عرض کنم که یک دو قطبی وجود دارد که بین علم و دین واقع می شود. ولایت فقیه یک نظری را عنوان می کنند و اساتید علم نیز نظری را عنوان می کنند. اینجا می تواند یک دو قطبی ایجاد شود که لازمه اش اله کلنگ بین علم و دین است.

البته یک وقت یحتمل علوم همه اسلامی هم باشد و باز چنین می شود. نمونه این مسئله را تا حدی در مسئله هسته ای دیده ایم. و حالا یک وقت هم هست که همه علوم اسلامی نیستند و در مقابل اسلام هم می خواهد بایستد هر چند که یک دو قطبی کاذبی هم ایجاد کند چرا که از روی جهل می خواهد با اسلام عزیز برود توی دعوا و مقابله برای اینکه بر اسلام غلبه کند هر چند که او متوجه نیست که چنین چیزی اصلا امکان ندارد.

ولی یک وقت هست که فرض بفرمایید همه عالم هم مسلمان هستند. اینجا بنظر این حقیر می رسد که باز هم بین علم و دین می تواند اله کلنگ شود آنطور که یک مسابقه ای است در رسیدن به اهداف عالیه علمی و انسانی و در راس این امور ولایت فقیه واقع است و امور را نظارت و هدایت می کند. به هر تقدیر، برای رسیدن به پیشرفتهای عالیه علمی فقاهت یک پیش نیاز هست و همینطور برای امور فقهی نیز علوم دیگر می توانند به کمک آیند.

این را در دنیای سیاست نیز می بینیم که سیاستمداران تا یک جایی می توانند کارهای خود را مدیریت کنند و به کمک ولایت فقیه می شتابند و تا یک جاهای دیگری حضرت ولایت فقیه است که به کمک دولتمردان می آید.

این می تواند یک دو قطی سازنده ای باشد بر خلاف دو قطبیهایی که از قبیل مقابله انقلاب با استکبار است. و لذا در اکثر مواقع چنین دو قطبی ای یک دو قطبی کاذب است چرا که ولایت فقیه است که به امور مسلط است و اهل علم باید نزد او زانو بزنند. ولی خوب، اهل ریاضی فیزیک نیز یحتمل به نتایجی دست یابند که خارج از حیطه فقهی فقها باشد و باید روی آن کار کرد. یحتمل یک اسراری این وسط نهفته است، ولی بنده حقیر فعلاً بیش از حد خوابم گرفته است! ان شائ الله از این به بعد با صداقت بیشتری به جنبه ریاضی مسائل خواهیم پرداخت.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. تو بالاخره سر پیازی یا ته پیازی؟ به حداد عادلش هم بخواهی رای بدهی و به دکتر لاریجانی رای ندهی، بالاخره او هم مدرسه دارد و رئیس مجلس هم بوده است و مسجد محله تان هم که آمده است. اما نمی شود که بخواهی با همه جیجی باجی شوی. اینی است که هست. بی خود نیست پیاز یک مرتبه اینقدر گران شد و نایاب شده بود. توی کار پیاز هم رفته بودی تا حالا یه چیزی شده بودی. حالا این توت فرنگیهایی که ریخته اند توی بازار و میوه های قاچاق را دیگر کاری نداریم. عجب این گرانش چیز بدی هم می تواند باشد. ای فیزیکدانهای گرانش کوانتمی اینقدر تورم نکنید! عالم یک وقت دیدید از هم پاشید.  اخلاق می خواهد هر چیزی. الهی لاتودبنی به عقوبتک. چند روز پیشها از جلوی دانشگاه رد می شدم دنبال کتاب دیوان ملک الشعرای بهار می گشتم. تا 35 تومنش را هم پیدا کردم. ولی نمی دانم چرا نخریدم. آمدم خانه دیدم توی گنجور هست. ولی فکر کنم سبک شناسی شعرش خواندنی باشد. کتابهای تاریخی هم دارد. ای دیو سپید پای در بند، ای گنبد گیتی ای دماوند. از سیم بسر یکی کله خود، ز آهن بمیان یکی کمربند ...

تو مشت درشت روزگاری

از گردش قرن‌ها پس افکند

ای مشت زمین بر آسمان شو

بر ری بنواز ضربتی چند

نی‌نی تو نه مشت روزگاری

ای کوه نیم ز گفته خرسند

تو قلب فسردهٔ زمینی

از درد ورم نموده یک‌ چند

تا درد و ورم فرو نشیند

کافور بر آن ضماد کردند

شو منفجر ای دل زمانه

وان آتش خود نهفته مپسند

خامش منشین سخن همی گوی

افسرده مباش خوش همی خند

پنهان مکن آتش درون را

زین سوخته‌جان شنو یکی پند

گر آتش دل نهفته داری

سوزد جانت به جانت سوگند

بر ژرف دهانت سخت بندی

بر بسته سپهر زال پر فند

من بند دهانت برگشایم

ور بگشایند بندم از بند

ازآتش دل برون فرستم

برقی که بسوزد آن دهان بند

من این کنم و بود که آید

نزدیک تو این عمل خوشایند

آزاد شوی و بر خروشی

مانندهٔ دیو جسته از بند

هرّای تو افکند زلازل

از نیشابور تا نهاوند

وز برق تنوره‌ات بتابد

ز البرز اشعه تا به الوند

ای مادر سر سپید بشنو

این پند سیاه بخت فرزند

برکش ز سر این سپید معجر

بنشین به یکی کبود اورند

بگرای چو اژدهای گرزه

‌بخروش چو شرزه شیر ارغند

ترکیبی ساز بی مماثل

معجونی ساز بی‌همانند

از نار و سعیر و گاز و گوگرد

از دود و حمیم و صخره و گند

از آتش آه خلق مظلوم

و از شعلهٔ کیفر خداوند

ابری بفرست بر سر ری

بارانش زهول و بیم و آفند

بشکن در دوزخ و برون ریز

بادافره کفر کافری چند

زانگونه که بر مدینهٔ عاد

صرصر شرر عدم پراکند

چونان که بشارسان «‌پمپی‌»‌

ولکان‌ اجل معلق افکند

بفکن ز پی این اساس تزویر

بگسل ز هم این نژاد و ییوند

برکن ز بن این بنا که باید

از ریشه بنای ظلم برکند

زبن بیخردان سفله بستان

داد دل مردم خردمند

از قضا دو تا دماوندیه دارد. این دماوندیه دوم است که طولانی تر هم هست. خودمانیم عجب شعری است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

خانم دکتر سلام، خیلی خیلی معذرت می خواهم دوباره مزاحم می شوم. بنده فقط ناراحت این هستم که آمریکاییها و انگلیسیها بیشتر نگران یک ذهن زیبا هستند تا خود ما، ولی سوال بنده این است که شما که در دانشگاه و فیزیک فعال هستید نباید به مردم یک بنده خدایی را معرفی کنید که بتوانند به او رای بدهند که دفعه دیگر که مجلس خواست راجع به برجام کمیسیون کند، این بابا را بکنیم رایسش که لااقل یک کمی تخصصی چیزی داشته باشد. مثلاً همین انگلا مرکل می دانسیتید رشته فیزیک کار کرده؟ آقا ما دردمان را برویم به کی بگوییم؟ چرا ما دکتر لاریجانی را پیدا نمی کنیم برویم به ایشان بگوییم؟ عوضش یک دکتر لاریجانی دیگر که می فرمایند روانشناس هم هست آمده است صاف به عنوان رئیس دبستان همسایه ما شده است و او است که می خواهد برود مجلس. بنده که به او رای نخواهم داد. شما را نمی دانم. آقا جان، برای مجلس ما به کی رای بدهیم که یک مجلس درست حسابی که بتواند بقیه کار برجام را به خاتمه برساند داشته باشیم. متخصص هسته ای مثل دکتر صالحی توی مجلس داشته باشیم که بداند یه من ماست چقدر کره می دهد که لااقل یک کیک کره ای زرد خوبی برای ما درست کند؟ نباید خود شما می رفتید مجلس که ما به شما رای بدهیم؟ این چه وضعی است خانم دکتر؟ به کی این حرفهایمان را برویم بزنیم؟ یک عده آدمهای سرشناس هستند که انگار رفته اند توی مجلس بدجوری گیر کرده اند و بقیه دیگر هیچ! یعنی ما مردم کم آورده ایم که فقط همینها هستند که می توانند توی مجلس باشند و دیگر کس دیگری نداریم؟ اصول گرا می خواهد باشد یا اصلاح طلب. سیاست با ما کار دارد و ما هم با سیاست خیلی کار داریم، و اما این وضعش می شود؟ چهار تا چهره هسته ای نباید توی مجلس بتوان معرفی کرد که به قول شما خاتونها آقایان به اینها رای بدهید؟ این چه وضعی است. بنده که اعتراض دارم و از همه بیشتر به همین لاریجانیها هم اعتراض دارم. از قم و از تهران و از مازندران می آیند می روند مجلس و کلی هم تبلیغ می کنند. و بعد هم که رفتند مجلس، دیگر هیچ کس دستشان به آنها نمی رسد. غیر از این است؟ چرا بنده نمی توانم بروم مجلس و چرا بنده نمی توانم رئیس جمهور شوم؟ من که خیلی اعتراض دارم. حالا حرفها حضرت ایت الله جوادی آملی را اصلا کاری ندارم که علم باید اسلامی باشد و چطور باید این علم را اسلامی اش کرد وقتی حضرات اساتید علوم آنچنان در کار خود کار می کنند که انگار با تمام وجود دارند زندگی خود را وسط می گذارند و بقیه همینطوری هاج و واج مانده اند ببینند اینها چه می کنند و چه می گویند؟ یعنی انگار دیگر جایی برای اسلام نگذاشته اند که بگوییم علم اسلامی هم داریم یا نداریم. این اعتراض از همه مهمتر را کاری نداریم فعلاً. یک راهی به این حقیر نشان ندهید چه کنیم که به کی رای بدهیم، گیر خواهیم کرد. آنقدر در نظرات وبلاگ حضرت عالی را می زنیم تا بالاخره یک راه کاری را بیابیم هر چند که نوترینو فیزیک را به ما یاد ندادید و نگذاشتید دکترایمان را در این زمینه بگیریم. بروم ببینم بلکه دکتر میرزاخانی را بتوانم راضی کنم یک سری به کوچه شهید میرزاتاراج بزند. بقیه آی پی امیها را که دستمان خیلی بهشان نمی رسد و دکتر شیخ جباری هم که هر چی سر کلاسشان نشستیم و کلی چیز یاد گرفتیم باز گشایشی در کارمان نشد. یحتمل باید بروم فرانسه شاگرد شاگرد آلن کن شوم یا بروم کل تک شاگرد ماتیلد مارکولی شوم. یا منتظر شوم شاگردان مارکولی برگردند ایران و از شاگردان ایشان شوم. خدا رحمت کند دکتر جناب را که در خانه پورفسور حسابی قدم می زدند و از ملاقاتشان با میلیکن می فرمودند. و یحتمل فرصت خود را با پورفسور سوفی مورل هم که سوزاندم. فکر نمی کنید اینطور باشد؟ بلکه شما دو تا ریکامندیشن خوب برای این حقیر بنویسید و بنده از این سابقه اخیر بدم در بیایم و همه فکر نکنند که زیبایی ریاضیات را جریحه دار کرده ام. یک کاری باید کرد. بنده اعتراض دارم ولی نمی دانم هم که باید اعتراضم را به کدام نماینده مجلسم بروم بگویم. آخوند مسجدمان هم که باز نمی شود با او هم حرف زد. او هم یک جور دیگر. دکتر لاریجانی روانشناس هم که آمده است همسایه ما شده است و وقت مشاوره هم گذاشته است و این هم که از دور ما خارج است. این همه دکتر لاریجانی داریم، این یکی نمی دانم چطور گیر ما افتاده است. تازه دکتر لاریجانی آن دفعه هم آمدند نمازخانه بین ایشان و بنده حقیر در صف اول فقط یک نفر فاصله هم بیشتر نبود و فقط کافی بود دستم را دراز کنم و با ایشان دست بدهم و تقبل الله بگویم. ولی یحتمل آنقدر منگ کلاس درس آقای دکتر شده بودم که فکر کنم مخم قفل کرده بود. بنده اعتراض دارم که بالاخره همه یک حقوق بازنشستگی دارند ولی ما چطور باید حقوق بازنشستگی خود را تثبیت کنیم؟ اصلا صندوق بازنشستگی لابد یک مزایایی دارد که طرف می گوید هفتصد هشتصد هزار تومان حقوق می گیرد و پانصد هزار تومان آنرا قسط می دهد و می ماند برای او سیصد هزار تومان. و با سیصد هزار تومان است که زندگی می کند یا با نفری 45 هزار تومان یارانه؟ من که خیلی اعتراض دارم ولی همینطوری هاج و واج مانده ام و می ترسم با این همه مشکلات یک مرتبه آلزهایمر بگیرم و یک فیلم دیگر راجع به آلزهایمر هم بیاید و بیرون و دیگر همان را هم نفهمیم که دراد چه میگوید چرا که بدجوری آلزهایمر گرفته ایم. خدا رحم کند. بالاخره تکلیف چیست خانم دکتر؟ خیلی سلام برسانید. یعنی نمی شود هم که همه فکر این باشند که برای امام زمان یک کاری بکنند و امام زمان هم تشریف فرما بشوند و ایشان هم بخواهند برای همه یک کارهایی بکنند و در عین حال هیچ کاری هم از پیش نرود. فکر کنم بنده هستم که بدجوری در توهماتم گیر کرده ام. بهتر است بروم ببینم لااقل ویتن و وفا چه دارند بگویند بجای اینکه یک کلمه گفت لانگلاندز و ما دویدیم ببینیم خانم دکتر سوفی مورل چه دارد بگوید. یحتمل باید به اصل قضیه پرداخت. خیلی مخلصیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یک چیز جالبی که در مورد مقاله وینسنت لافورگ هست این است که از همان اول مقاله، وارد یک مقولاتی می شود که بنظر می رسد خیلی هم جدیدند و لذا خیلی مدل بالا! مثلاً بحث تُرسرها و توپولوژی گروتندیک و یک چیزی دارد به اسم بان_جی ها (Bun_G) که بهتر است مثل کتاب قصه بخوانید بروید جلو و کاری نداشه باشید هر کدام اینها چیست. البته آن وقت یحتمل مقاله هم از آن حالت ریاضی خود بیرون می آید و می شود همان قصه مانندی. یک حوصله ای می خواهد این مقاله را خواندن. البته لم بنیادی  نگو بائو چائو را هم خواندن می تواند لطف خود را داشته باشد و یحتمل خوب هم باشد اینها را کسی همزمان بخواند و ببیند ریاضی اینها چطور با هم مقایسه می شوند. لافورگ فرمول تریس را استفاده نمی کند و نگو بائو چائو هم استفاده می کند. این است که اینها را با هم اگر بخوانی یحتمل مکمل هم نیز باشند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

سواد نوشتن و خواندن و خطابه یک چیز است و اینکه یک حرفهایی بزنی که معقول باشد و از حدود اخلاق حسنه عدول نکند یک حرف دیگری است. گاهی اوقات ممکن است اینطور بنظر برسد که نویسنده بیشتر دارد می نویسد یا خطیب دارد خطابه اش  را ایراد می کند تا صرفاً عقده هایش را هر چند که پیچیده است و به انواع و اقسام زبانهای تخصصی است را بیان کند و تازه انتظار هم دارد که از این راه کلی هم پول به جیب بزند. حاا فرض بفرمایید او پزشک یا آخوند هم باشد خدای ناکرده. دیگر چه شود. این می تواند از جنایت هم بدتر شود. و اما خوب، یک وقت هم دیدید او دارد این کار را می کند برای اینکه باورش مثلاً به ولایت امیرالمومنین علیه السلام است. و می خواهد در این راه قدم بردارد و هر چه سعی می کند، به آن هدفش و اقتصاد مقاومتی اش و راه دلخواهش و انگیزه های والایی که باید بدانها دست یابد و به کمتر راضی شده است را دنبال کند. و هی سعی می کند و هی کمتر موفق می شود و باز بیشتر سعی می کند و باز کمتر به انگیزه اش دست می یابد. و لذا یک دنباله ای می شود یا یک سری را می یابد که به یک عدد متعالی میل می کند ولی خود عدد را نمی یابد و بی نهایت ناشمارا عدد هم یافته است و تخت گاز دارد می رود که همه و همه را بیابد. التفات می فرمایید و برنامه لانگلندز و جبرهای هکه و شیمورا-آیشلر و ... را همه را طی می کند تا بدان کلمه ولایت علی بن ابی طالب برسد و تا حدی باز می رسد و باز نزدیک می شود و فیض می برد و باز دست روزگار او را از ولایت علی بن ابی طالب یحتمل دور می کند و .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

با سلام خدمت استاد ارجمند،
راستش بنده می خواستم عرض کنم خدمت حضرت عالی که دیروز بنده خیلی دلم می خواست پرس و جو کنم که شما کجا رفته اید رستوران با خانم پورفسور مورل و بنده حقیر نیز بلکه با فامیلمان امیرحسین همراه  شما شویم. ولی بعد دیدم که یحتمل دیر شده باشد و مشکل را نتوان اینطوری حل کرد. و بعد هم به خود خانم دکتر هم نوشتم که بلکه تشریف بیاورید منزل در خدمتتان باشیم. و احتمال هم دارد که وقت نداشته باشند.
و در ضمن، بنظر می رسد که این احتمال هم نمی رود که بتوان با حضرت عالی در ضمینه همولوژی هیگارد-فلوئر و امثالهم کاری کرد. ولی آنطور که از گفته های حضرت عالی در مورد فلافل لبنانی و حتی گیاه خواری شنیدم یحتمل اهل کربلا رفتن و راه پیمایی و زیارت امام حسین در روز اربعین باشید که در این صورت ما را هم یادتان نرود! بنظر می رسد که اسلام و ریاضیات را با هم آشنا کردن و بلکه ریاضیات را زیرمجموعه ای از علوم اسلامی درجه یک قرار دادن همانقدر کار می برد که پیشرفت فقاهت و حکمت و علوم طبیعی و اسلامی دیگر کار می برد نه فقط به این خاطر  که از سخنان حکمت آموز حضرت علی امیرالمومنین علیه السلام است که حکمت گمشده مومن است و حکمت را حتی از نزد کافر و منافق هم اخذ کنید:  

خذ الحکمة أنى کانت فإن الحکمة تکون فی صدر المنافق فتلجلج فی صدره حتى تخرج فتسکن إلى صواحبها فی صدر المؤمن.
قال الرضى رحمه الله تعالى - وقد قال على (علیه السلام) فی مثل ذلک: الحکمة ضالة المؤمن فخذ الحکمة ولو من أهل النفاق. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 18 ص 229، http://lib.eshia.ir/15335/18/229 )

یعنی آن معرفت الهی را یافتن که پرده های نفاق و کفر و شرک را کنار زده و به آن حکمت ناب ریاضی و بلکه فیزیکی بپردازیم، یک چیزی است که تربیت اساتید برجسته مومن ریاضی می خواهد که بتوانند آنقدر با هم همکاری داشته باشند که حتی دیگر اساتید معتبر عالم را نیز جذب کنند و بلکه اول شیفته فقاهت و شریعت اسلامی شده و در درجات بعد جذب ریاضیات شوند. یحتمل ما هنوز با این مسئله روبرو هستیم که شاگردان ریاضی بیشتر به این نکته علاقه مندند که در دنیای ریاضیات خارج از اسلام چه خبر است و نه اینکه هر چه ریاضیات ناب است متعلق به دنیای اسلام ناب محمدی است و لاغیر. دانشجویی بعد از سخنرانیها به این حقیر نزدیک شد و پرسید از کدام دانشگاهی و اسمت چیست. می خواست برود آمریکا و اول از همه نیز یا هاروارد یا پرینستون یا استنفورد و می فرمودند که در جبر ناجابجایی و هیئتهای تقسیم division rings کار می کند و به نظریه اعداد علاقه مند است. و در این میان گروه های فراتینی را نام بردند که این حقیر عرض کردم که راجع به آن شنیده ام ولی خیلی نمی دانم. یحتمل باید او را به خانم دکتر لیلا خاتمی در آمریکا معرفی می کردم هر چند که خودم چند بار به او ایمیل زدم و جواب این حقیر را نداد!  مسئله سواد ریاضی مثل این مثالی است که خانم دکتر مورل راجع به گفتگویشان با راننده تاکسی می فرمودند: او پرسیده بوده که آیا شما می توانید هم فارسی بخوانید. و بنویسید و وقتی گفته که بله می توانم، تعجب کرده است. یعنی راجع به ریاضی و فلسفه ریاضی حرف زدن و حتی نوشتن و در کنفرانسها و سمینارها و کلاسها شرکت کردن و بلکه سواد خیلی خوب ریاضی هم داشتن یک چیز است ولی مقاله و کتاب ریاضی نوشتن و کار ریاضی کردن چیز دیگری است! یحتمل یکی از ایرادهای اساتید فن هم این است که یکی از پیش نیازهای مسئله و کار لزوماً جوانی است. بنده داشتم ناامید می شدم که یک پیش کسوتی را در سخنرانیها ببینم و اکثراً همه جوان بودند که خیلی هم خوب است غیر ازاین که این حقیر نیز بنظر می رسید جزو ریش سفیدترین ها بودم و توی متروهم برایم بلند می شوند ولی هنوز نه سر پیازیم و نه ته آن! و بلکه لاف نظریه حمیدی-مجیدی را داریم هر چند که هر جا بشود ملق بازی کرد، دیگر پیش لوطی نمی دانم چرا نشود. مثال دیگرش این است که بنده ادعای فقاهت هم کنم و بعد سوار پورشه 911 شوم و یواشی زیر پل صدر برانم و دخترها بپرند بالای ماشین و ادعا کنم که اینها می خواهند سوالات شرعی از این حقیر بپرسند. خوب، حالا یک آقازاده ای با دوست دخترش سوار نمی دانم ماشین چنین چنانش آنقدر حواسپرتی بیاورند که صاف بروند توی تیر چراغ برق این یک مسئله است. اما این یکی که بفرمایند ما داریم به فقاهت و بلکه ریاضی-فیزیک سوار پورشه خود می کنیم و حالا کاری هم نداریم که کی خواهان ریاضیات است و بلکه اگر کراوات زد و ریشش را هم تیغ انداخت باز عیبی ندارد، خوب این هم می شود اگر خارجی است و پولدار هم هست. نمی شود در آی پی ام را که به رویش بست. و گفت تو هم آقازاده ای و بلکه فقیه پورش سواری که دخترها برای سوالهای فقهیشان بپرند سوار ماشینش نمی خواهیم. مسائل را نمی شود خیلی با هم قاطی کرد. چرا که مفیستوفل صاف بالای سر دکتر فاوست ایتساده است و می گوید بچه تو خیلی تقوا داری یا خیال کرده ای که خیلی از آقازاده های تقی زاده ای و ذهنت هم به انگلیسی خیلی زیباتر است؟ و لذا یک ذهن خیلی خیلی زیبا داری. چه عرض کنم اینطوری بنده فکر کنم هیچ وقت نتوانم سواد ریاضی ام را تکمیل کنم و بهتر است بروم ریشهایم را هم خضاب کنم و جوانتر نشان دهم که خیلی احساساتم جریحه دار نشود و بهتر به سواد ریاضی ام بپردازیم. البته یک گوروی هندی ویشنوایی هست که می فرماید لرد چیتانیا که مظهر رادها کریشنا در حدود پانصد سال پیش  بوده است  شش تا شعر بیشتر نگفته است که معروف است به شیشتشتکا هر چند که یک کتاب قطوری هم هست که راجع به سرگرمیهای این لرد بوده است بنام چیتانیا چاریتمریتا که فکر کنم به بنگالی هم باشد. ولی فکر نکنم بشود چنین سرگرمیهایی را به ریاضیات اسلامی منتقل کرد مثلاً با کلاً شش تا فرمول یا حدس یا معادله .... مثالش سرج لانگ خودمان است، هر چند که او خیلی هم با اندزه ویل خوب نبوده فکرکنم نمی دانم چرا. ولی حجم کارهای آندره ویل هم یحتمل خیلی خیلی نبوده است و بلکه بدتر از گروتندیک کارهایش یک کمی رازآلود است هر چند که یک نبوغ خاصی در آن دیده می شود. به هر حال ما هم که نمی خواهیم یحتمل مثل یحمل اسفارا را به مسائل ریاضی حمل کنیم. و اما خوب،حجم دارد و مدام هم به این حجم دارد افزوده می شود و حجیم و حجیمتر هم می شود. و ما هنوز مانده ایم هاج استار را در نظریه نسبیت عام و هندسه دیفرانسیل بیشتر استفاده کنیم یا بیشتر برویم گروه های مامفورد تیت را یاد بگیریم.
خوب، خیلی سرتان را درد آوردم. لااقل به رستوران نرسیدیم، حضرت عالی تشریف بیاورید منزل در خدمتتان باشیم. بالاخره یک عصرانه ای، نان و پنیری، چیزی پیدا می شود و بلکه راضیتان کردیم شام هم با ما بمانید و بلکه همه و همه رفتیم از مدافعین حرم حضرت زینب کبری شدیم. کلنا عباسک یا حضرت سیده زینب علیها السلام. التماس دعا.

با تشکر، و آرزوی موفقیت شما، 
...

4 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن عمر بن عبد العزیز، عن الخیبری عن یونس بن ظبیان ومفضل بن عمر وأبی سلمة السراج والحسین بن ثویر بن أبی فاختة قالوا کنا عند أبی عبد الله علیه السلام فقال: عندنا خزائن الأرض ومفاتیحها ولو شئت أن أقول بإحدى رجلی أخرجی ما فیک من الذهب لأخرجت، قال: ثم قال بإحدى رجلیه فخطها فی الأرض خطا فانفرجت الأرض ثم قال بیده: فأخرج سبیکة ذهب قدر شبر ثم قال: انظروا حسنا، فنظرنا فإذا سبائک کثیرة بعضها على بعض یتلألأ فقال له بعضنا: جعلت فداک أعطیتم ما أعطیتم وشیعتکم محتاجون؟ قال: فقال: إن الله سیجمع لنا ولشیعتنا الدنیا والآخرة ویدخلهم جنات النعیم ویدخل عدونا الجحیم.

غم دنیای دنی چند خوری باده بخور،

حیف باشد دل دانا که مشوش باشد.

یک مسئله ای هست به اسم ریاضی-فیزیک اسلامی! این یعنی ما تا یک جایی فقط مسئله ریاضی-فیزیکی مثلاً نظریه حمیدی-مجیدی را داریم. ولی از یک جایی به بعد، مسئله الهی می شود و دانسته یا ندانسته وارد حیطه طلبگی شده ایم و از حیطه ریاضی-فیزیکی گذشته ایم. اولاً این می تواند در همه سطوح اتفاق بیافتد و مثلاً وقتی ما داریم مسئله خشکی و سرما را بررسی می کنیم، یحتمل اگر کسی به او باندازه کافی آب و مایعات نرسد نیز لبهایش قاچ بخورند و ترک بردارند و زخم شوند و این در ظاهر محسوس می شود ولی یحتمل این مسئله از درون نیز مشکلاتی ایجاد کند که غیرمحسوس نیز باشند. و این همانطور است که در خشکسالی باغات نیز داریم و عرض شد. یک وقتی هست که یک کشوری یا حتی کشورهایی هستند که دچار مشکلات می شود و مثلاً می بینیم انقلابهایی در بقول معروف بهار عربی رخ می دهد. بعضی از این انقلابها مثل انقلاب ایران به ثمر می نشیند. ولی بعضی دیگر مثل انقلابهای تونس و لیبی و مصر هر کدام به مشکلات برمی خورد. یعنی مسئله اینجا فقط باغات نیستند دیگر، مسئله در سطح کشورها است. و البته می توان گفت که مسئله از این نیز فراتر می رود و می شود در حد قاره ها! ولی اصولاً هر باغداری می تواند بیاید به باغدار دیگری نه تنها اعتراض کند که تو اصلا باغ می خواهی چه کنی و بلکه بیاید بگوید که باغ مگر نمی خواهی؟ بیا باغ من به چه خوبی! لازم نیست تو باغ داشته باشی.

و اما مسئله خیلی اوقات هم این است که می گوید اصلا تو هر چه خواستی بیا ریاضی-فیزیک انجام بده و هر چه خواستی بیا زبانها مختلف هم یاد بگیر و هر چه خواستی بیا ادبیات و شعر هم بیاموز، و اما اگر به او بگویی که آیا اسلام هم لازم نداری؟ تو چرا نمی ایی مسلمان شوی؟ یحتمل جوابش این باشد که من مسلمان نمی شوم چون که پاسکال می گوید که خوب هم هست که مذهبی باشی چرا که می روی بهشت و همین استدلال را هم اسلام دارد که اگر مسلمانیت را کنار بگذاری می روی توی جهنم. برای همین هم من نمی خواهم مسلمان شوم! خوب تو قبل از اینکه مسلمان شوی که نمی توانی بزنی زیرش. لااقل اینقدر صاداقت داشته باش که اول مسلمان شوی و بعد اگر دیدی پشیمان شده ای، معمولاً مسئله این است که از اولش هم چندان مسلمان نبوده ای که حالا پشیمان شده ای!

یعنی فقط با ریاضی-فیزیک نظریه حمیدی-مجیدی نمی توانی به آن درجه از بندگی خدا برسی که به ابرتقارنهایی پی ببری که بتوانی انقلابت را حفظ کنی و بلکه انقلابت را جهانی کنی و بلکه به ابرتقارنهایی ماورای اینها برسی. این یک باوری می خواهد از نوع یدالله فوق ایدیهم و نه یدالله مغلوله. یعنی همینطوری نمی توانی بیایی بگویی من می خواهم این باغ را بزنم خراب کنم و آن باغ را حفظ کنم و بلکه همینطوری نمی توانند یکی دو قاره ای پیدا شوند که با یکی دو قاره دیگری بروند توی دعوا تا ببینند چه از این وسط ابرتقارنهایی بیرون می آید. اینجا اسلام لازم است که بطور طبیعی باید مسلمان بود و بس. یعنی باید وارد صحنه کربلا شوی و برای امامت بجنگی و بلکه شهادت دهی که باغت را حفظ می کنی همانطور که خدا هم اینچنین شهادت می دهد. و لذا با ریاضیدانها تا یک جایی باید وارد مسائل ریاضی-فیزیکی شد و از آنجا به بعد مسائل دقیقی در حدود طلبگی و الهیات وارد می شوند هر چند که در حیطه مدل استاندارد فیزیک و ریسمان و هندسه ناجابجایی و برنامه لانگلندز و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی باشد.

آقا خیلی هم خوب است که حالا بیا و مسلمان شو. این دیگر از مسئله ریاضی-فیزیکی خارج شده ای صد در صد و وارد حیطه طلیگ شده ای. حالا در خود حیطه اسلامی باز یک معنا دارد و در خارج آن معنایی دیگر می دهد. ولی همه جا اسلام عزیز است که تکلیف است. مثلاً در سطح خانواده می فرماید که و بالوالدین احسانا. و در اجتماع می فرماید اخلاق و علم و حکمت بیاموز. و در همه سطوح تا ماورای سطوح نجومی و الی ما شاء الله فقاهت به کار می اید.

یعنی اگر یک وقت کسی آمد گفت که ان شاء الله گربه است و تو هم یاد گرفتی و تکرارش کردی و پسندیدی و بعد کس دیگری هم آمد از تو انتقاد کرد که آقا چرا این حرفها را می زنی؟ یعنی چه که می گویی ان شاء الله که گربه است؟ این همه ما مشکلات روی سرمان ریخته و تو می گویی که ان شاء الله که گربه است؟ حالا بیا و ثابت کن که این حرف از خود بنده نیست. و بنده هم خیلی نمی دانستم که این حرف اصلا یعنی چه؟ همینطوری یک بنده خدای دیگری گفت و این حقیر هم از او یاد گرفتم و تکرار کردم و شد ملکه ذهنم. و حالا خود مورد انتقاد قرار می گیرم که چرا می گویی که ان شاء الله که گربه است. آیا توطئه ای در کار است؟ آیا باید همه آدرسها را غلط داد؟ ایا نباید یک حرفی را که دیگری گفته است و بجای اینکه بیایی از او انتقاد کنی درست که این حرفها یعنی چه؟ ان شاء الله که گربه است یعنی چه؟ همینطوری بیایی عین آن حرف را هم بزنی و بعد مورد انتقاد هم قرار بگیری که چرا این حرفها را می زنی؟ اصلا، به محتوای حرف بنگر، و بلکه او دارد یک حرفی را می زند که در آن موقعیت منظورش اصلا به تو نیست و دارد می گوید که ان شاء الله گربه است در آن مورد معنی نمی دهد و اصلا منظورش به تو نیست. موضوع چیز دیگری است.

همینطور اگر دیدی یک ریاضیدانی خیلی خیلی  در سخنرانی اش دارد با تمام وجودش بحث و کار می کند همچنان که چطور بعضی از آخوندهای خودمان نیز می بینی بالای منبر دارند جوش خروش می کنند، این معنی اش این نیست که تو هم همانطور آمدی خانه شروع کنی به جوش و خروش کردن. گاو طغیان گر که داستان نیست که هی هم بفرمایی که ان شاء الله که گربه است و گاو طغیانگر هم نیست. آقا خودت هم مسلمان شو دیگر. همه را دعوت به اسلام می کنی و یه هو دیدی خودت از همه جا ماندیها؟! ان شاء الله که گربه است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یَحْلِفُونَ بِاللَّـهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا ۚ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ ۚ فَإِن یَتُوبُوا یَکُ خَیْرًا لَّهُمْ ۖ وَإِن یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّـهُ عَذَابًا أَلِیمًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَمَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿٧٤

(منافقان) قسم به خدا یاد می‌کنند که (حرف کفر) بر زبان نیاورده‌اند، و (چنین نیست) البته سخن کفر گفته و پس از اظهار اسلام کافر شدند و همت بر آنچه موفق بر آن نشدند گماشتند (یعنی همت بر قتل رسول و اخراج او و هر گونه فساد در دین او گماشتند ولی موفق نشدند) آنها به جای آنکه از آن بی‌نیازی که به فضل خدا و رسول نصیب آنها شد شکر گویند در مقام انتقام و دشمنی برآمدند، اکنون هم اگر باز توبه کنند برای آنها بهتر است و اگر روی بگردانند آنها را خدا در دنیا و آخرت به عذابی دردناک معذب خواهد فرمود و دیگر در همه روی زمین یک نفر دوستدار و یاوری برای آنها نخواهد بود. (۷۴) (ترجمه مرحوم الهی قمشه ای) سوره مبارکه توبه. 

دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش،

گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد.

دیشب از تجریش که رد می شدم، یک فال حافظ خریدم که عنوانش رندان بلاکش بود و اینطور شروع می شد: نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد،  ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد. صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی، شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد. ... و به بیت بالا ختم می شد. البته یحتمل هم باید این نظر را به سوفی  هم ایمیل کنم چرا که خیلی علاقه مند بود که یک فایل صوتی حافظ را بشنود و لذا ممکن است به این مسئله نیز علاقه مند باشد. به هر حال، بنده عرضم این است که اگر کسی به دینی روی آورد، کمترین چیزی که یحتمل باورش بشود بهشت و جهنم است و اینکه شاهدتی وجود دارد که مومن را به بهشت می برد. و مثلاً اقتصاد مقاومتی در این است که ربا نگیری و بلکه بیع کنی و البته بهترین بیعها این است که با خدا بیع کنی. این است که اگر کسی از دین مبین اسلام که کاملترین دینها است رویگردان شد، او مستحق جهنم است.  وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّـهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ۚ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ ۚ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿٢٠٦ (سوره مبارکه بقرة). لا اله الا الله، یک معنایی وجود دارد در گفته های بهکتیودنتا سوامی که می فرماید شما اگر به وریندا وان بروید، می گویید که وریندا وان، وریندا وان همین است؟ و حال آنکه این همان وریندا وانی است که رادها-کریشنا (همان دختر گاوچران دهاتی عاشق کریشنا) در آن سرکرده اند! خلاصه اینکه می فرماید در بهشتی ولی نمی دانی هم که در بهشتی. حالا بنده کاری ندارم که اینها یعنی چه و نمی خواهم اینجا واردش شوم؟! اما به هر تقدیر، فرض بفرمایید که در روی زمین بسیاری از باغها داریم که در تحت آنها نهرهایی جاری است و باغبانهایی دارند به نگهداری این باغها می پردازند. اقتصاد مقاومتی در این است که به بهترین وجهی این باغها را حفظ کنیم طوری که از میوه های این باغها بتوان خوب استفاده برد. و اما فرض بفرمایید در تابستان و هنگام خشکی هوا یک مرتبه صاعقه ای بزند و باغی از این باغها از بین برود. اینجا نمی فرمایید که آن بهشت بود و این جهنم است. یحتمل هم نفرمایید که ابرتقارنی رخ داد و چنین شد. بنده عرضم این است که متوجه شدم که یک  تناظری هست بین نمایش گروه های گالوا و فرمهای اتومورف در دو مورد میدانهای تابعی و میدانهای جهانی که این دو خیلی هم به هم مربوط نیستند گویا. و این را سوفی مورل وارد توضیحاتش شد و سریع همه چیز را تا جایی که ممکن بود شرح داد و مثل صاعقه ای از بغل گوش این حقیر گذشت! و همانطور که گفتیم برنامه لانگلندز هندسی را ویتن ریسمانی اش هم می کند. و بعد دوباره می توان برگشت به نظریه اعداد و آنجا به مسائل پرداخت. و اما موضوع چیست که بفرمایید در میان همه این باغها و نهرهایی که در تحت آنها جاری است، خدای ناکرده به جهنم رضایت نده و بلکه به بهشت کمتر راضی نشو. یعنی اینجا ما فقط کشت گندم که نمی کنیم که بفرمایید حالا خشکسالی اگر شد، یحتمل بعد از یک سال دو سال می گذرد. اگر باغ خشک شد و از بین رفت، یحتمل به این آسانیها دیگر نتوان آنرا برگرداند مخصوصاً اگر به تقدیرهای الهی گره بخورد. مسئله این است که ما نمی خواهیم از میان این همه باغهایی که در روی زمین موجود است، از روی احتمالات اینها را بسازیم یا باعث شویم که خشک شوند و بلکه یک حسابی باید در کار باشد. اینجا است که پای جهنم به میان می آید که هر چه حساب کنی غلط از آب دربیاید و هیچ کس نمی خواهد که هی باغهایی را بسازد و باغبانش شود و آنگاه از بین بروند و دوباره روز از نو و روزی از نو. این نه تنها دور از منزلت عقل در هندسه معرفت دینی است و بلکه هیچ عاقلی آنرا نمی پذیرد. و اما ما این وسط یک قطبهایی داریم مثل خانه خدا کعبه و حرمین شریقین و قدس شریف در بیت المقدس و عتبات عالیات و مشهد مقدس و مساجد متبرکه ی دیگر. باز در این میان، خانه خدا آن خانه ای است که نه برق دارد و نه تلفن و موبایل و تلویزیون و یخچال و امثالهم دارد و نه لوله کشی آب به آن دارد و نه گاز می خواهد و نه در میان باغی هم واقع است، اما خانه خدا هم هست. خانه خدا است که به حساب می آید. لا اله الا الله. و در عین حال، اگر کسی بخواهد وقت ظهر آنجا نماز هم بخواند باید شاخصی داشته باشد و بنا به هندسه مکانی که در آن واقع است نیز وقت ظهر خود را بیابد و رو به خانه خدا بایستد به نماز. و لذا گذشته از هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک متناظر آن که اینجا واقع می شود، فرقی هم نمی کند نماز گزار در میانمار باشد یا ژاپن یا چین یا روسیه یا ترکیه یا ایران یا عربستان صعودی یا یمن یا منا یا بحرین یا مصر یا پاکشتان یا هند، وقت نماز ظهر برای ایستادن به نماز. هر جا باشد رو به قبله می ایستد و نمازش را می خواند. این است که قبله، کعبه خانه خدا است. و بالاخره آیا یک بهشت و جهنمی هم هست یا خیر سوای اینکه می فرماید یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیتاً مرضیة و ادخلی فی عبادی و ادخلی جننتی؟! البته بنده حقیر فکر می کنم برای روشن شدن مسئله، بهتر هم هست که رجوع شود به نامه مقام معظم رهبری به جوانان غرب. اینطوری اسلام را از منابع دست اولی اخذ کردن خیلی بهتر است و لذا یحتمل صحیح نباشد که بنده اینطوری به سوفی مورل نامه بنویسم و بلکه بهتر باشد به همین نظر بسنده کنم هر چند که بنده خیلی هم از او یاد گرفتم و دلم می خواست در مقابل کاری برای او انجام دهم. یحتمل بهتر است این کار را از لحاظ ریاضی هم انجام دهم. به هر حال قبل از هر چیزی از نظر این حقیر، او یک ریاضیدان است! مثلاً بنده ارتباط بین لم بنیادی در برنامه لانگلندز و کار لافورگ را نمی دانستم و او گفت که واقعاً هم ربطی ندارد چرا که آن مربوط است به فرمول تریس آرتور-سلبرگ و خود وینسنت لافورگ می گوید که از این فرمول استفاده نمی کند. و اما خیلی دوست داشتم با امیرحسین می رفتیم رستورانی که دکتر افتخاری فرمودند. و یحتمل این هم درست نباشد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

در ضمن، بنده دوست دارم به اصولگرایان رای دهم، ولی نمی دانم چرا دلم می خواهد به علی مطهری هم که یحتمل بیشتر جزو اصلاح طلبان هم هست نیز رای دهم. یحتمل بخاطر اینکه یاد شهید مطهری می افتد انسان. اما خوب، هر چیزی حساب خود را دارد هم. یعنی اصولگرایی یک چیز است و رای دادن به اصولگرایان نیز یک چیز است ولی تظاهر به اصولگرایی کردن هم یحتمل چیز دیگری است. بنده به هر حال اصولگرایی را بیشتر می پسندم. و به اصولگرایان رای خواهم داد ان شاء الله ولی نمی دانم چرا اینقدر ریاضی-فیزیکدانی که به نظریه حمیدی-مجیدی بیشتر واقف هم باشد کمتر به مجلس راه یافته است! و الا حتماً به او رای می دادم سوای اینکه اصولگرا است یا اصلاح طلب! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّـهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَـٰذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ ﴿٦ سوره مبارکه الصف.

90 - محمد بن یحیى، عن سلمة بن الخطاب، عن الحسن بن عبد الرحمن، عن علی بن أبی حمزة، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله عز وجل: " وإذا تتلى علیهم آیاتنا بینات قال الذین کفروا للذین آمنوا ای الفریقین خیر مقاما وأحسن ندیا " قال: کان رسول الله صلى الله علیه وآله دعا قریشا إلى ولایتنا فنفروا وأنکروا، فقال الذین کفروا من قریش للذین آمنوا: الذین أقروا لأمیر المؤمنین ولنا أهل البیت: أی الفریقین خیر مقاما وأحسن ندیا، تعییرا منهم، فقال الله ردا علیهم: " وکم أهلکنا قبلهم من قرن - من الأمم السالفة - هم أحسن أثاثا ورئیا " قلت: قوله: " من کان فی الضلالة فلیمدد له الرحمن مدا " قال: کلهم کانوا فی الضلالة لا یؤمنون بولایة أمیر المؤمنین علیه السلام ولا بولایتنا فکانوا ضالین مضلین، فیمد لهم فی ضلالتهم وطغیانهم حتى یموتوا فیصیرهم الله شرا مکانا وأضعف جندا، قلت: قوله: " حتى إذا رأوا ما یوعدون إما العذاب وإما الساعة فسیعلمون من هو شر مکانا وأضعف جندا "؟ قال: أما قوله: " حتى إذا رأوا ما یوعدون " فهو خروج القائم وهو الساعة، فسیعلمون ذلک الیوم وما نزل بهم من الله على یدی قائمه، فذلک قوله: " من هو شر مکانا (یعنی عند القائم) وأضعف جندا " قلت: قوله: " ویزید الله الذین اهتدوا هدى "؟ قال: یزیدهم ذلک الیوم هدى على هدى باتباعهم القائم حیث لا یجحدونه ولا ینکرونه، ... http://lib.eshia.ir/11005/1/431


البته ناگفته نماند که ما از دیدگاه حدیثی و فقهی و تفسیری و قرآنی خیلی وارد این مسائلی که نقل قول از کتاب و سنت می کنیم، نشده ایم و نمی شویم و نخواهیم شد چرا که اینها بطور فرمال و رسمی احتیاج به کلاسهای درس جدی دارند و می توانند خیلی بحث برانگیز شوند هر چند که متعلق به حدود 1000 سال الی 14 قرن پیش هم هستند! یعنی عرض بنده این است که ما بیشتر از دیدگاه C++ و جاوای کتابخانه ای و جستجوی کوانتمی ابعاد مسئله وارد موضوعات می شویم. و لذا برای کسی که معنی کلمات عربی را بدتر از این حقیر خیلی هم متوجه نمی شود، خیلی مسائل مهمی یحتمل مطرح نباشد هر چند که برای کسی که زبان مادریش عربی است یحتمل مسئله فرق هم کند! این است که این حقیر نمی خواهم هم خیلی وارد مسائل از این دست شوم چرا که علم بنده در این حد هم نیست. نقل قول است. و اما یک چیزی را راجع به انتخابات عرض می کنم. و آن اینکه گفته شده که ایرانیها تا ببینند که یک صفی تشکیل شده است، همه می دوند توی صف بایستند و یک نماینده مجلس گفته بوده که حتی اگر این صف برای مرگ موش بوده باشد یا دیگری گفته حتی اگر برای جارو بوده باشد! این را بنده می خواهم عرض کنم که مادر این حقیر می رفت توی صف شیر می ایستاد. و از قضا، یک بار از این دفعات که رفته بود توی صف شیر بایستد، آمده بود از خیابان رد شود و یک کامیون حدود نصفه شبیها به او زده بود و ناک اوتش هم کرده بود ولی بطرز معجزه آسایی هم قسر در رفت آن دفعه را. خدا رحمتش کند. مسئله اینجوری بود. که نه تنها مردم می رفتند توی صف شیر می ایستادند، بلکه می رفتند یک علامتی از خود شب قبلش جلوی سوپر می گذاشتند که صبح بگویند اینهاش! اینجا جای من بوده. یکی از این شبها که او داشته می رفته تا جای خود را در صف تثبیت کند، این اتفاق می افتد به این صورت که صدای ترمز کامیون را این بنده حقیر در خانه می شنوم و پیش خودم می گویم که مادرم را زد! و همینطور هم شده بود. رفتیم دیدیم که او با پیشانی خونی نشسته است جلوی کامیون. یک بار دیگر هم خواهرم تعریف می کرد که او رفته توی صف دلار ایستاده بوده و دلار خریده و گله هم می کرد که چرا این کارها را می کند! البته تا همین چند سال پیش میدان تره بار ما وقتی شیر می آورد هم بنده خودم هم می رفتم در صف می ایستادم و شیر می گرفتم. خیلیها می آمدند که از شیر، خودشان ماست بزنند. ولی بعد از چند وقت دیگر این صفها قطع شد. و دیگر شیر یارانه ای ندادند. البته حالا می شنوید که حتی میوه را هم از خارج قاچاق می کنند! یک حرفهای خنده داری شده است راجع به ایستادن در صف شیر حرف زدن. و یحتمل بعضیها اشکال می کنند که باید حق داد به نمایندگان مجلیس که بفرمایند برای مرگ موس و جارو هم مردم می روند در صف می ایستند آنجایی که رمنجیدو زنیا کتهای تک هفت میلیونی می فروشد و ماشینها چند میلیاردی آمده است و در عین حال بنده مانده ام که چرا هر چند وقت یک بار ماشینم شروع می کند به روغن پس دادن!

و خوب، ما خیلی نمی خواهیم هم اینجا وارد این موضوعات جانبی شویم و بلکه بهتر هم هست به مسئله شتوکاها و مقاله لافورگ بیشتر بپردازیم. بنده دیشب که به مقاله نگاه می کردم و گالوا را سرچ می کردم دیدم همان اول کار می گوید که یک دیدگاه از اتومورف به گالوا دارد و یک دیدگاه عکس آن را. مسئله ای که هست مثل قضیه آخر فرما است که ما می توانیم در مسئله جبری عمومیتر بی نهایت ریشه به اعداد صحیح خود اضافه کنیم و یک بزرگترین هیئتی از اعداد صحیح جبری در بسط جبری میدان اعداد گویا تشکیل دهیم. و اما همانطور که می دانیم، یافتن این ریشه ها، از راه های غیرجبری تحلیلی یا آنالیز عددی مثل روش نیوتن امروزه خیلی هم آسانتر است. اما این سبب نمی شود که نظریه گالوا آن جذابیت خود را از دست بدهد. مثلاً اینکه اثبات کنیم که گروه گالوای معادله درجه 5 به بالا یک گروه غیرقابل حل است، یحتمل خیلی هم سخت نباشد. ولی بعد یک گروه هایی هم داریم که قابل حلند و درجه معادله شان بالاتر از 5 است و بعضی هم غیرقابل حلند و اینها را چطور می خواهید تفکیک کنید و بهتر بشناسید؟ حالا اصلا اینها را کاری نداریم. یک سوال دیگری که پیش آمد این است که خانم دکتر اینقدر تند هم می نوشتند که کسی نمی توانست به آن تندی نت برداری کند، ولی این سوال پیش آمد که در محاسبه ای که دارید یک انتگرالی را برای یک اندازه هار روی میدان خود حساب می کنید، بیایید بجایش انتگرال را روی اعداد صحیح میدان متناظر آن حساب کنید. مثلاً در مورد اعداد پی-ادیک مسئله چیست؟ اندازه هار روی اعداد صحیح پی-ادیک یک چیزی است و روی اعداد گویای پی-ادیک چیزی دیگر است؟ نکته این است که هر دو هیئت اعداد صحیح و اعداد گویای پی-ادیک را میتوان به عنوان گروه هایی حساب کرد که بدانها اندازه های هاری نسبت دهیم و بعد روی آنها توابعی را در نظر بگیریم و انتگرالگیری کنیم. فرق مسائل چیست اینجا؟ یحتمل این مسئله ای است ساده در مبحث اعداد پی-ادیک!.... لااله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا اللَّـهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْوَاکُمْ ﴿١٩ سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)


یک مسئله ای هست راجع به نظریه حمیدی-مجیدی که خیلی هم می تواند مسئله ظریفی باشد. و آن این است که شما چطور قرار است الهیات را با ریاضی-فیزیک متصل کنید؟ ظرافت قضایا در اینجا است که شما می توانید این لاف را بزنید که آنچه دارد گفته می شود، همان نظریه حمیدی-مجیدی است هر چند که مبنای این نظریه الهیات است! این نوع از لاف زدن کار نمی کند آنجا که ما با این مسئله طرفیم که در آنچه ادعا می شود آیا تو سر پیازی یا ته آن؟!!! یعنی اینکه بالاخره ریاضیدانها و فیزیکدانها و الهیون خودمان یعنی آخوندها و ملاها و دیگر الهیون از کاری که می کنند منبع درآمدی هم دارند. و حال آنکه شما نمی توانید به یک منبع درآمد متناهی خیلی ناچیزی هم خود را وصل بدانید و انتظار داشته باشید که نظریه حمیدی-مجیدی عالیه متعالیه الهی نیز انجام دهید و در عین حال هیچ انتقادی هم از شما نشود چرا که نه سر پیازید و نه ته پیاز. اگر تا به حال متوجه این مسئله نشده اید، بهتر است هر چه زودتر متوجه آن شوید! این امکانپذیر نیست مثلاً اگر بخواهید از مبنای ریاضی-فیزیکی ارتقاء پیدا کنید به مبنای الهی مگر اینکه طرف به شرک بیافتد و نهایتاً زمین خواهد خورد. یعنی از مبنای الهی می توان به مبنای ریاضی-فیزیکی تنزل داد، ولی از مبنای برعکس قضایا مطمئناً لاف زدن است مگر اینکه یک الوهیتی را برای خودیهای خاصی قائل شود که راه را برای دیگران ببندد. و اما مثال دیگر الهی مسئله آنجا است که وصل می شوید به الله یا حبل الله. و اعتصموا بالله یا و اعتصموا بحبل الله. و این وقتی است که می خواهید کسی را یاری دهید که خود غرق در دریای الوهیت است همچون ولایت فقیه و مرجع تقلید و امام. اینجا می بینید که انگار یک بی تاوتی هست نسبت به آنچه در امور دنیوی خود دارید انجام می دهید که یحتمل هم خیلی الهی بنظر خود نفس می رسد. یعنی آقا جان لااقل برو زندگی ات را با جهاد فی سبیل الله تامین کن! و سر خودت را کلاه نگذار با اینکه بگویی بنده حقیر غرقم در معنویت و خدا و پیغمبر و ائمه اطهار و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی که حتی نان شب تو را هم تامین نمی کند. البته بنده حقیر نمی خواهم هم ناشکری و ناسپاسی کنم، ولی  بالاخره حرف بنده این است که یک فرقی هست بین سر خود را کلاه گذاشتن و بی جهت غره شدن و واقعاً کار مفیدی انجام دادن. بنده همیشه به شعف می آیم وقتی می بینم که ریاضیدانها یا فیزیکدانها با چه شوق و ذوقی است که کار خود را انجام می دهند! مثال قضیه این است که مثلاً بخواهیم متوجه شویم که نظریه گالوا چه ارتباطی با برنامه لانگلندز دارد. یک ارتباطی دارد همانطوری که توابع اتومورفیک و فرمهای مادولار نیز یک ارتباطی دارند با نظریه گالوا. و اما این مسئله می تواند تا حدی سنگین شود آنجایی که باید مثلاً 175 صفحه از کار وینسنت لافورگ را به فرانسه بخوانید و یحتمل کارهای خود لانگلندز و بلکه درینفلد و لارنت لافورگ و دیگران را هم بخوانید و بعد بلکه متوجه شوید داستان از چه قرار است. البته همیشه می توانید ببینید مسئله از لحاظ فیزیکی آنطور که فرنکل و ویتن و دیگران واردش می شوند چطور می شود. و اما اینکه مسئله را بتوانید درست با مثلاً سوفی مورل مطرح کنید و متوجه مسئله شوید، خود مسئله دیگری است. مسئله دیگر این است که شما دارید از معنی شتوکا به روسی از او می پرسید و مورل یک مرتبه شروع کند با شما به فارسی حرف زدن! به قول معروف خیلی جای سورپریز دارد آنجایی که اصلاً انتظارش را نداشته باشید که چنین شود. البته بنده حقیر شنیده بودم که چطور ریاضیدانها مایلند که کارهای میرزاخانی را به فارسی بخوانند آنطور که در ماث اورفلو اشاره شده بود که یاد گرفتن فارسی ای که لازم باشد تا مقاله افتخاری راجع به میرزاخانی را بخوانند و چرا که اکثر مقاله به زبان ریاضی است. و لذا فارسی آن نمی تواند خیلی سخت باشد. ولی اینکه این را واقعاً هم ببینید که ریاضیدانی در حد سوفی مورل اینطور علاقه مند به فارسی باشد هم نشان می دهد که فارسی را باید بیشتر پاس بداریم (البته او به هندی و اردو و یحتمل کلاً زبانشناسی نیز علاقه مند است،) هر چند که این بنده حقیر نه سر پیازم و نه ته آن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

راستی لارنت فارگ از دنباله های طیفی هوخشیلد-سر هم استفاده می کند که بنده فکر کردم از کوهمولوژی هوخشیلد است که استفاده می کند!

http://arxiv.org/pdf/math/0109209v1.pdf

السلام علیک یا فاطمة الزهرا. اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

8 - علی بن إبراهیم، عن صالح بن السندی، عن جعفر بن بشیر، عن أبان عن فضیل، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: بنی الاسلام على خمس: الصلاة والزکاة والصوم والحج والولایة ولم یناد بشئ ما نودی بالولایة یوم الغدیر. (کافی، جلد 2، صفحه 21) http://lib.eshia.ir/11005/2/21

2 - محمد بن یحیى، عن عبد الله بن محمد بن عیسى، عن أبیه، عن عبد الله بن المغیرة، عن إسماعیل بن أبی زیاد، عن جعفر بن محمد، عن أبیه علیهما السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: إنا - أهل البیت - شجرة النبوة، وموضع الرسالة، ومختلف الملائکة، وبیت الرحمة، ومعدن العلم. (الکافی، جلد 1، صفحه 221) http://lib.eshia.ir/11005/1/221

... قلت: قوله: " لا یملکون الشفاعة إلا من اتخذ عند الرحمن عهدا "؟ قال: إلا من دان الله بولایة أمیر المؤمنین والأئمة من بعده فهو العهد عند الله قلت: قوله: " إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا "؟ قال: ولایة أمیر المؤمنین هی الود الذی قال الله تعالى، قلت: " فإنما یسرناه بلسانک لتبشر به المتقین وتنذر به قوما لدا"؟ قال: إنما یسره الله على لسانه حین أقام أمیر المؤمنین علیه السلام علما، فبشر به المؤمنین وأنذر به الکافرین وهم الذین ذکرهم الله فی کتابه لدا أی کفارا، قال: وسألته، عن قول الله: " لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون " قال: لتنذر القوم الذین أنت فیهم کما انذر آباؤهم فهم غافلون عن الله و عن رسوله وعن وعیده " لقد حق القول على أکثرهم (ممن لا یقرون بولایة أمیر المؤمنین علیه السلام والأئمة من بعده) فهم لا یؤمنون " بإمامة أمیر المؤمنین والأوصیاء من بعده، فلما لم یقروا کانت عقوبتهم ما ذکر الله " إنا جعلنا فی أعناقهم أغلالا فهی إلى الأذقان فهم مقمحون " فی نار جهنم، ثم قال: " وجعلنا من بین أیدیهم سدا ومن خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لا یبصرون " عقوبة منه لهم حیث أنکروا ولایة أمیر المؤمنین علیه السلام والأئمة من بعده هذا فی الدنیا وفی الآخرة فی نار جهنم مقمحون، ثم قال: یا محمد " وسواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون " بالله وبولایة علی ومن بعده ثم قال: " إنما تنذر من اتبع الذکر (یعنی أمیر المؤمنین علیه السلام) وخشی الرحمن بالغیب فبشره (یا محمد) بمغفرة وأجر کریم". (الکافی، شیخ کلینی، جلد 1، صص 431-432) http://lib.eshia.ir/11005/1/431


اهمیت برنامه هندسی لانگلندز فقط در ریاضیات محض هم نیست و ما می بینیم که این کارها را ویتن به فیزیک و ابرتقارنها و لذا نظریه حمیدی-مجیدی نیز منتقل کرده است! خدا رحمت کند شیخ احمد یاسین و عماد مغنیه را. نمی دانم چرا یاد دیاگرامهای یانگ و دینکین و کوکستر و امثالهم می افتم. یحتمل مرا یاد شهادت عماد مغنیه می اندازند. مثلاً زیرگروه های هم-فشرده (cocompact) را در نظر بگیرید و این سوال ماث اورفلو را:

http://mathoverflow.net/questions/55742/terminology-cocompact/55771#55771

جواب کودی بنظر جالب می رسد، ولی این حقیر نمی دانستم که سیلندر اقلیدسی می تواند فشرده هم باشد. فکر می کردم سیلندر اقلیدسی نافشرده باشد. حالا یحتمل هم یک جورهایی فشرده اش کنند مثل اینکه دو سر مرزهای سیلندر در بینهایت را گرفته و به هم بچسبانند و یک چنبره یا تر یا دوناتی را برایش ایجاد کنند. و الا معمولاً این سلیندرهای اقلیدسی از یک طرف فشرده شده اند و از طرفی دیگر نشده اند. حالا بنده دارم یحتمل اشتباه می کنم. بالاخره شما همیشه می توانید یک چیزی یاد بگیرید. مثلاً یحتمل این سیلندر را اصلا فشرده اش می کنید اینطوری که یک برشی از سیلندر را در نظر می گیرید و بعد اینها را به هم در امتداد محور سیلندر به هم می چسبایند تا بی نهایت و لذا یک سیلندری که تا بی نهایت امتداد دارد می گیرید دیگر. کاری ندارد. البته بنده آمدم اینرا به عنوان نظر به کودی عرض کنم یا نظر دیگری بدهم و دیدم که ماث اورفلو برای اینکار 50 پوینت به عنوان پیش نیاز برای نظردادن قرار داده است که خیلی هم خوب است. یعنی یک نظری که 5 سال پیش پرسیده شده و جواب داده شده و اینها دیگر تا حالا مسئله اش حل است و دیگر نظرات بی خودی زیادی هم احتیاج ندارد و بعد هم که می دانید هر کسی نباید هم در ماث اورفلو هر چیزی دلش خواست بگوید و می دانید که ماث اورفلو مثل ماث استاک اکسچنج نیست. و لذا، انتظارات بی جا هم نمی شود داشت. البته اگر این سیلندرهای اقلیدسی را اینطوری بخواهید فشرده کنید و بعد به هم وصل کرده و در امتداد محور سیلندر ادامه دهید، باید هم در مرز سیلندرهای فشرده شده اینها با هم اشتراک داشته باشند و مرزهایشان با هم منطبق شوند. و ....

لا اله الا الله. بنده فکر کنم بهتر است بروم به سخنرانی سوفی مورل برای اینکه لااقل یاد خواهم گرفت که chtoukas را چتوکا یا شتوکا می خوانند! و در ضمن همیشه هم دلم می خواسته بدانم اینها چه هستند. و یک زمانی هم خیلی سعی کردم مقاله لارنت لافورگ برادر وینسنت لافورگ در اینونسون ماتماتیکا را بدست آورم، ولی .... و بعد هم که مقاله درینفلد را هم داریم که بنده آنرا هم ندارم! یعنی زبان C++ و جاوای این حقیر در این مورد یحتمل نمی توانم بگویم که خیلی خوب است چرا که کتابخانه های مربوطه را ندارم. البته یحتمل بعضی اشکال کنند که تو که نه سر پیازی و نه ته پیاز، پس چرا این همه جوش این زبانها و کتابخانه هایشان را می زنی و بلکه می خواهی آی پی ام بروی و بلکه اصلا انگیزه ات چیست؟ و بفرمایند که نفت نمی خوای؟ نون نمی خوای؟ .... و البته اشکال خوبی هم هست که باید بدان نیز بیشتر و بهتر پرداخته شود. همه اش که نمی شود به گرانش پرداخت.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّـهِ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ﴿١ سوره مبارکه منافقون.

عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبیه، عن محمد بن سنان، عن مفضل بن عمر قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): لا ینبغی للمؤمن أن یذل نفسه، قلت: بما یذل نفسه؟ قال: یدخل فیما یتعذر منه. http://lib.eshia.ir/11005/5/64

(حدیث أبی عبد الله (علیه السلام)) * (مع المنصور فی موکبه) * 7 - محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن بعض أصحابه، وعلی بن إبراهیم، عن أبیه عن ابن أبی عمیر جمیعا، عن محمد بن أبی حمزة، عن حمران قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) و ذکر هؤلاء عنده وسوء حال الشیعة عندهم فقال: إنی سرت مع أبی جعفر المنصور [5] وهو فی موکبه وهو على فرس وبین یدیه خیل ومن خلفه خیل وأنا على حمار إلى جانبه فقال لی: یا أبا عبد الله قد کان فینبغی لک أن تفرح بما أعطانا الله من القوة وفتح لنا من العز ... وأعلم أن الله لا یضیع أجر المحسنین وأن رحمة الله قریب من المحسنین. (الروضة من الکافی، ص 36-42)

http://lib.eshia.ir/11005/8/36

اتفاقاً، بنده هنوز یادم هست آن موقعهایی که هنوز خطوط انترنتی خیلی ADSL ای و خانگی نشده بود، آن موقعی که بیشتر کافی نت و انترنت کافه ها مرسوم بود، یک بار به نه وینسنت لافورگ و بلکه لارنت فارگ یک ایمیلی زدم و یک چیزی راجع به کارهایش گفتم. آن موقع یک کاری انجام داده بود لارنت فارگ درباره برنامه لانگلندز محلی با النا منتوان در یک کتاب استریسک بنام واریته های شیمورا، فضاهای راپوپورت-زینک، و کرسپاندانس محلی لانگلندز. نمی دانم چرا لارنت فارگ را با وینسنت لافورگ اشتباه گرفته بودم. حالا کلی با گوگل کل و ور رفتم تا فهمیدم کدام کتاب و مقاله بوده است! یحتمل این کتاب را آن وقت در کتابخانه آی پی ام دیده بودم. حالا نویسنده ها همان مقالات را در آرشیو و سایت خود دارند!

محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم، عن عبد القهار، عن جابر الجعفی، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: من سره أن یحیى حیاتی، ویموت میتتی، ویدخل الجنة التی وعدنیها ربی ویتمسک بقضیب غرسه ربی بیده فلیتول علی بن أبی طالب علیه السلام وأوصیاءه من بعده، فإنهم لا یدخلونکم فی باب ضلال، ولا یخرجونکم من باب هدى، فلا تعلموهم فإنهم أعلم منکم وإنی سألت ربی ألا یفرق بینهم وبین الکتاب حتى یردا علی الحوض هکذا - وضم بین أصبعیه - وعرضه ما بین صنعاء إلى أیلة، فیه قد حان فضة وذهب عدد النجوم. (اصول کافی، جلد 1، صفحه 209)

الْحَاقَّةُ ﴿١ مَا الْحَاقَّةُ ﴿٢ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّةُ ﴿٣﴾  کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ ﴿٤  سوره مبارکه الحاقة


بعضی یحتمل اشکال کنند که مسجد و دین و مذهب جای مقار کردن نیست و بلکه از روی یقین است که باید به نماز ایستاد و به خدا روی آورد و بندگی خدا را اختیار کرد و خدا را پرستید، و حال آنکه وقتی در میان افرادی واقع می شوی که این کار را از روی یقین انجام نمی دهند و بلکه اصلا تارک نماز هم یحتمل هستند، آیا کارت غیر از قمار می شود؟ یعنی وقتی خیلیها دارند به دلایلی به خدا می پردازند که آن دلایل غیر خدا است و یک نفر هم آن وسط دارد به خدا می پردازد برای خدا، آیا غیر از این می شود که او هم در میان بقیه گم می شود و بلکه حل می شود؟ مگر این یک نفر همچون حضرت ابراهیم بت شکن باشد! و الا که مسجد هم به بدتر از بتخانه دچار می شود. همان چهار آیه اول سوره منافقون را انسان می خواند، واقعاً تکان دهنده است. ولی وقتی دو تا منافق به هم برسند که یکی بدتر از دیگری است، اینجا تکلیف چیست؟ هر کدام یحتمل دیگری را نفی می کند یا حتی به حساب هم نمی آورد. و یحتمل به عمرش هم قمار نکرده باشد، ولی کاری که می کند همان قمار است. یقینی در کار نیست. همینطوری بنظرش می رسد که یک کسی را گیر بیاورد و او را مورد افکار تند خود قرار دهد و سرزنشش کند همانطور که خود نیز احساس می کند مورد چنین احساسات شدیدی واقع شده است. گویی اصلا منطقی در کار نیست. و هر کسی دارد ساز خودش را می زند. در این شرایط یحتمل بهتر از همه این است که کسی برود مسجد نمازش را بخواند و بس. چرا که بلکه نفاق از خود اوست و بلکه بالاخره برطرف شود. البته اگر واقعاً کسی با یک اشرافیتی طرف باشد که مایلند مال و ثروت و اشرافیگری خود را به همه نشان دهند، کار سختتر هم می شود از این لحاظ که یک اشرافیت دیگری ظهور خواهد کرد که با تمام قوا می خواهد با اینها وارد دعوا شود و آن اشرافیت علمی و بلکه فقرزده است. و خیلی راحت می توان وسط این دعواها له و لورده شد. به هر حال، بنده که خیلی دلم می خواست می رفتم آی پی ام، سخنرانی سوفی مورل را گوش کنم، ولی نمی دانم چرا یک احساس غربت غریبی بهم دست می دهد و نرفتم. یک احساس اینکه تو نه سر پیازی و نه ته پیازها! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 علی بن إبراهیم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة، عن جعفر، عن آبائه (علیهم السلام) أن رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال: السخی محبب فی السماوات، محبب فی الأرض خلق من طینة عذبة وخلق ماء عینیه من ماء الکوثر والبخیل مبغض فی السماوات، مبغض فی الأرض، خلق من طینة سبخة وخلق ماء عینیه من ماء العوسج. (کافی، شیخ کلینی، جلد 4، صفحه 39، http://lib.eshia.ir/11005/4/39)

یکی از نمایندگان مجلس محترم جانباز و رزمنده آمده بودند به مسجد امیرالمومنین. ایشان از روند پرونده کرسنت انتقاد کردند و رقمهای آن را ماورای اختلاسهای قبلی دانستند. بنده نتوانستم از ایشان به نیابت از شهدایی که به شهادت خود ایشان طلبکار نیستند، طلبکار نشوم. و در میان ازدحام خود را به ایشان رساندم و پرسیدم که اگر این پرونده که باید مال حداقل 10 سال پیش است تا حالا حل نشده، چرا باید بعد از این حل شود؟ ایشان یک چیزی گفتند شبیه به اینکه از بس در این مورد گفته اند و تلاش کرده اند، دیگر نمی دانند چه باید کرد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

این روشن است که اقتصاد نانوی مقاومتی در عین حالی که برونگرا است، یک حالت درونزایی را هم دارد، ولی اینکه این اقتصاد در قلب اجتماعات مومنین و مومنات و بلکه قلب زمینی جا بگیرد است که مسئله است و نه فقط یک اقتصاد سطحی منافقانه ای باشد که هیچ کس باورش نشود. و اینجا است که ریاضی-فیزیک و الهیات و نظریه حمیدی-مجیدی وارد می شوند.

السلام علیک یا صدیقة الشهیدة

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا (103) سوره مبارکه آل عمران

در یک کلام، یحتمل بتوان گفت که مبنای نانو اکونومی یا همان اقتصاد نانوی مقاومتی، همین آیه شریفه است که می فرماید و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا. اعتصام به ریسمان الهی اقتصادی نانوی مقاومتی، یک مبنای الهی دارد و اعتصموا بالله هو مولاکم و نعم المولی و نعم النصیر. و اعبصموا بالله و اخلصوا دینهم لله. خوب، حالا این را در مبنای ریاضی-فیزیکی بیان کردن و متخلق به اخلاق اسلامی نمودن، می بینید که کار می برد. مخصوصاً اگر بخواهیم آنرا به مبانی اقتصادهای خرد و کلان نیز بسط دهیم. از آن طرف این مسائل یک اسکلت در علوم اقتصادی و ریاضی-فیزیکی صد در صد دارد. ولی پیاده کردن آنها در سطوح مختلف الهی، ریاضی-فیزیکی، اقتصادی مقاومتی کار می برد. مثل این است که یک بنده خدایی بخواهد برود سخنرانی. تا وقتی دارید می نویسید، یحتمل همه را دارید مخاطب قرار می دهید و یحتمل هم هیچ کس را مخاطب قرار ندهید، ولی وقتی سخنرانی می کنید یحتمل یک عده ای سخنتان به گوششان بنشیند و یک عده ای خیر. البته یحتمل بتوانید یک نفر را از میان جمعیت انتخاب کنید و او را مورد خطاب خود قرار دهید یا حتی اینکه فرض بفرمایید که آن یک نفر نیز در میان جمع مخاطبان شما هست. و لذا، شما آیا اینجا یک نفر است که مخاطب خود قرار داده اید یا همه جمع را؟ این یحتمل بسطه به آن یک نفری هم هست که انتخاب کرده اید و الگوی مخاطبان خود قرار داده اید. و اما بالاخره آیا شما در یک فضای یک قطبی است که واقع شده اید و تنها مخاطبتان خودتان هستید و لاغیر؟ یا حداقل توانسته اید یک فضای دو قطبی ایجاد کنید که منظور آن مخاطب دیگری است که انتظار هم داشته اید و فرض را بر این گذاشته اید که در بین مخاطبان شما موجود است! و بعد آیا این سخنرانی شما تا کجا عمومیت پیدا کرده و شامل حال فقط مخاطبانتان در آن سخنرانی خاص نمی شود و همه و همه جا و همه و همه کس خریدار آن هستند. یعنی شما از یک تابع دو قطبی توانسته اید عبور کنید و به یک تابع یحتمل چهار قطبی و بلکه 16 قطبی و حتی 32 قطبی رسیده اید و یحتمل هم توانسته اید یک تابعی ایجاد کنید که یک چرخشی در سطح کره یا کره توپولوژیک خود ایجاد کنید که فقط منحصر به تک-قطبی و دو-قطبی و 16- و 32-قطبی نیست و حتی یک نظریه گرانشی کوانتمی را نیز ارائه دهد! و بلکه یک ابرتقارنی را ایجاد کرده است که یحتمل به و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا آیا بیانجامد آیا خیر. ولی لااقل می توانید نظریه حمیدی-مجیدی ابرتقارنی و ریسمانی و گرانشی ریاضی-فیزیکی آنرا از لحاظ اقتصاد نانو و خرد و کلان مقاومتی نیز دنبال کنید. و نظریه های کوهومولوژی و آبستراکسیونهای هندسی-جبری-تحلیلی آنرا بررسی فرمایید. صبغة الله و من احسن من الله صبغة و نحن له مسلمون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

البته بعضی هم اشکال کنند که C++ هم دیگر کهنه شده و حالا ما خیلی وقت هم هست که جاوا داریم و تو هنوز در کنتراست یا دو قطبی بین C و C++ مانده ای و بلکه گیر کرده ای. سعی کن به زمان حال برسی. عقب نمانی. دانشجویان سال اول نرم افزار هم از تو جلو افتاده اند چرا که همان سال اول جاوا یاد می گیرند و تو هنوز بلد نیستی. اپل و میپل و ماتماتیکا را هم که خیلی وقت است عقب منانده ای. حوصله همه را هم سر می بری. تازه از زورخونه ها و رینگهای بوکس هم فرار می کنی به هوای اینکه یک دفعه خیلی وقت پیشها رفته فیلم  گاو طغیانگر را دیده ای و فکر می کنی هر که جوانمردی کند و کشتیگیر خوبی باشد و باشگاه ورزشی رود هم همان گاو طغیانگر است. و تازه هی هم می گویی مدافع حرم. اقا، هر چیزی شرایطی دارد. اگر در الهیات هم مثل ریاضیات خواستی سی پلاس پلاسی تخصص بگیری، معنی اش این نیست که همین کار را در مورد مدافع حرم شدن هم می توانی انجام دهی. و اما، کلنا عباسک یا سیده زینب.

تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ﴿٢  سوه مبارکه ملک.

"در کافی بسند خود از سفیان بن عینیة از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در ذیل آیه: (لیبلوکم ایکم احسن عملا) فرموده منظور این نیست که معلوم کند کدامیک بیشتر عمل می کنید، و لکن منظور اینستکه معلوم کند عمل شما کدامش صواب تر و درست است. و درستی عمل بخشیت از خدا و نیت صادقه است. (خلاصه منظور مقدار نیست بلکه کیفیت است)." ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، بخث روایتی، جلد 20، ص 21.

علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمد، عن المنقری، عن سفیان ابن عیینة، عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی قول الله عز وجل: " لیبلوکم أیکم أحسن عملا" قال: لیس یعنی أکثر عملا ولکن أصوبکم عملا وإنما الإصابة خشیة الله والنیة الصادقة والحسنة ثم قال: الابقاء على العمل حتى یخلص أشد من العمل، والعمل الخالص: الذی لا ترید أن یحمدک علیه أحد إلا الله عز وجل والنیة أفضل من العمل، ألا وإن النیة هی العمل، ثم تلا قوله عز وجل: " قل کل یعمل على شاکلته " یعنی على نیته. (کافی، شیخ کلینی، جلد 2، صفحه 16، http://lib.eshia.ir/11005/2/16)

یحتمل بعضی اینجا اشکال کنند که اتخاذ راه و متد کوانتمی همچون  زبان C++ که همراه با دسترسی وسیع به کتابخانه های مختلف می تواند باشد بجای زبان C که فرضاً ترجمه تفسیر المیزان را از اول باز می کنی و تا آخر می خوانی، این است که جای تقلب را باز می گذارد! بدین معنی که بجای اینکه وارد تدبرات و تفکرات عمیق در مسائل و کل کتاب شوی، یک حالت بزن و برو مثل بساز و بفروشهای خودمان پیدا می کنی که حالا بیا و ببین! البته یحتمل این اشکال واردی هم باشد، ولی باید قبول و کرد که نوع تفکرات و تدبرات را نیز تا حد زیادی می تواند تغیرر دهد. یعنی آن ابزاری را که برای رسیدن به مراجع می توانست خیلی مشکل بدست آید را با سهولت در اخیتار عموم می گذارد.

اشکال مهمتری که بعضی به ارجاع به قضیه آخر فرما می دهند در این است که یحتمل بفرمایند که تو مدام ارجاع هم می دهی به نظریه حمیدی-مجیدی و حتی یک اشاره کوچکی هم آیا بنمایی یا ننمایی که این نظریه چیست و بلکه شروع می کنی به کلی گویی راجع به قضایا و نظریه های دیگری که کلی کار می برد تا بفهمی مسائل از چه قرارند. هم از هندسه ناجابجایی می گویی و هم از منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و هم از اینکه بعضی چطور دست به دیوانگی و جنون زدند در فیلم ملک سلیمان و نسبتش دادند به حضرت سلیمان علیه السلام. خلاصه اینکه باز داری تقلب می کنی. جواب این اشکال این است که نیت مهم است، و اگر حضرت عالی فکر می کنید که بنده حقیر داردم تقلب می کنم. شما نکنید و نه اینکه بلکه مسئله را برای خود طوری توجیه کنید که پس شما هم می توانید تقلب کنید! التفات بفرمایید که مسئله این است که هم الهیات و هم ریاضیات مسائل را بفهمیم و بر آن مبنا مثلاً شاخصهای قضیه آتیا-سینگر و مادولهای فردهلم مربوطه هندسه ناجابجایی و نظریه ک-ک کاسپاروف را در ارتباط با نظریه حمیدی-مجیدی و بلکه مادولهای زیر سوال در قضیه آخر فرما را درست تشخیص دهیم. این است که نمی شود همینطور ادعا کرد که تو شاخصها را نداری و داری لاف می زنی. کدام شاخصها را ندرایم؟ و صورت مسئله کدام است و مسئله هندسه ناجابجایی کدام است و منزلت عقل اینجا چه  می شود و هندسه معرفت دینی چیست؟ عرض بنده حقیر این این است.

یافتم، یافتم، مادولها را یافتم. لا اله الا الله. لااقل فکر کنم یافتم! ما با افزودن ریشه های اعداد صحیح  از درجات مختلف به اعداد گاوسی، یک مادولی روی  اعداد صحیح داریم می سازیم. خوب، حالا دو تا ریشه مختلف را گرفته با هم جمع یا تفریق کنید و دوباره ریشه ای دیگر از آن را بگیرید. این کار یحتمل به ما یک عضو جدیدی دهد که ماول جدیدی را هم ایجاد کند، و الی غیر النهایه! البته ما این مادولهای جدیدی را که می گیریم معنی اش این هم نیست که به جوابهای جدیدی برای معادلات موجود در قضیه آخر فرما یافته ایم. این است که یحتمل ما هر مادولی را نمی خواهیم. بنده مثلاً یک  مثال بزنم:

فرض بفرمایید a, b, c, d, k اعداد صحیح مثبتی هستند که a+b=c , c+d=k. و حالا توانهای 3 و 5 خیلی مراد نیستند یعنی می توانند توانهای دیگری هم باشند، ولی 

a'=a^(1/3),   b'=b^(1/3),   c'=c^(1/3)         z

c"=c^(1/5), d'=d^(1/5), k'=k^(1/5)        z

و لذا

a'^3+b'^3=c'^3      z

c"^5+d'^5=k'^5      z

ولی

c"^5=c'^3= a'^3+b'^3     z

و لذا

(a'^3+b'^3) +d'^5=k'^5      z

((a^(1/3))^3+(b^(1/3))^3) +(d^(1/5))^5=(k^(1/5))^5      z

این است که ما یک معادله ای خاص داریم از مجموع ریشه های سوم و پنجم با اینکه معادله ای است از معادلات قضیه مان که مجموع ریشه های از یک درجه بخصوص بودند.

راه دیگری که یحتمل می توان به مادولها رسید نظریه حمیدی-مجیدی است. ولی ما اول به کوهمولوژیهای دوره ای در هندسه ناجابجایی و از آنجا نیز به همولوژی زایبرگ-ویتن و همولوژی فلوئر-هایگارد و یحتمل هم به همولوژی گروموف-ویتن می رسیم. و بعد یحتمل بتوانیم از اینها به نظریه حمیدی-مجیدی مورد نظر برسیم. مسئله این است که برای یافتن صفرهای تابع زتای ریمان، کن  مسئله را از راه هندسه ناجابجایی و حتی میدانهای کوانتمی و مدل استاندارد و انگیزه ها وارد می شود. خوب، حالا که اینطور شد، مطلوب است یافتن مادولهای مورد نظر از راه های هندسه ناجابجایی و بلکه مدل استاندارد فیزیک و بلکه کمی تا حدی ابرتقارن! از آن طرف، مسائل علوم الهی لزوماً آیا چه معنی ای می دهد اینجا وقتی مثلاً طبقات مختلف ملائکه را آنطور که صاحب المیزان می فرمایند در نظر آوریم! آیا ترجمانی در علوم الهی هم این مسائل دارند؟ یعنی آیا از علوم ریاضی-فیزیکی به علوم الهی هم راهی هست؟ حتماً هست مگر اینکه کسی بخواهد صدق نظریه حمید-مجیدی را انکار کند و حتی یک ارتباط هم با علوم ریاضی در آن نیابد. البته یحتمل بدلایلی صلاح هم در همین باشد که چنین تفکیکی داشته باشیم. و الله اعلم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

سلام، نخیر. بنده فکر می کنم مسئله خیلی جدی تر از این حرفها است چون خودم هم داشتم به مسئله ای مشابه این مسئله خرافات  و گروه های نوظهور می اندیشیدم. مثلاً غرب در برابر این گروه ها انعطاف بیشتری نشان می دهد ولی شرق اینطور نیست و اقلیتها را رعایت نمی کند. البته غرب هم رعایت نمی کند و مسله بیشتر سیاسی است آنطور که مثلاًخانمها را جلو می اندازند و سیاست بازی می کنند. مثالش هم همانطور که گفتید از جمله مسلمانان ایغورها و روهینگیاهای میانمار است. اما به آنگ سان سو کی میانماری ببینید چقدر جایزه صلح نوبل و جوایز دیگر برای مبارزاتش اهداء شده است. اینجا باید توجه کرد که مسئله فقط این نیتس که ما دنبال یک دن کیشوتهایی می گردیم که باید برای شوالیه گریهای شان به لیدی دلسیناهای خود متوسل شوند. تای یک جای کار مسئله خرافات است یا جنبه داستانی و فیلم دارد. و اما یک جایی دیگر مسئله خیلی جدی می شود و این آنجا است که مرزهای سیاست و علم و دین را براحتی می پیماید و عبور می کند و آن مسئله شخص امام زمان است! اینجا دیگر نه تنها خانم و آقا ندارد که با این موضوع بالخره یک موضعی می گیرد و بلکه [خوند و غیرآخوند و یهودی و مسیحی و حتی کمونیست و مشرک و موحد هم ندارد. یعنی با یک مسئله عظیمی طرفیم و اگر از لحاظ محلی مسئله را بخواهیم بررسی کنیم، یحتمل فکر کنیم با مسئله دختران دهاتی گاوچران هندی که الکی همینطوری عاشق کریشنا شده اند طرفیم! یا اینکه چطور بعضی برای گروه موسیقی پاپ بیتلها غش می کردند؟ اما وقتی مسائل را از دیدگاه ریاضی- فیزیکی و علمی بررسی کنیم، می بینیم که انگار مسائل فرق کردند و گویی از همه نژادها می توان مردم را در دانشگاه های طراز اول جهان جمع کرد. مسئله سخت که خرافات وارد قضایا می شوند، این است که هر چند گویی رابطه خیلی نزدیکی بین علوم الهی و علوم دیگر واقع است ولی اگر کسی علوم الهی را نادیده بگیرد می تواند مسائل را به علوم دیگر تنزل دهد. و اما خود را از این علوم الهی عالیه منع کرده است و لذا چه می فهمد که خدا و رسول یعنی چه یا شرک یعنی چه یا امام زمان یعنی چه؟ اما ظهور اینها را در هنر و علوم و سیاست یحتمل متوجه شود هر چند که فرق بین صهیونیسم و معاویه و یزید و امیرالمومنین را خیلی نفهمد. اصلا یحتمل هم نفهمد که کلنا عباسک یا سیده زینب یعنی چه؟ همان مسائلی را که ایران و عراق داشتند باز می بینیم یک جورهای دیگری هنوز دنیای اسلام دارند فقط صدام حسین دیگر نیست. مسئله چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا ﴿٤٠ سوره مبارکه النباء

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یک مسئله ای که در رابطه به منابر این بنده حقیر مشاهده کرده ام که خیلی هم بنظر می رسد که حائز اهمیت باشد- و خاص و عام و مکان و زمان نمی شناسد- این است که خطیب محترم باید مخاطبان خود را انذار کند که حرکت خود را طوری تنظیم کنند که احیاناً خدای ناکرده ناخالصیهایی نداشته باشند که بسمت معاویه و یزید از سمت امیرالمومنین میل کنند و لذا منافق شوند. البته این می تواند وقتی اتفاق بیافتد که یحتمل فکر می کنی داری در جبهه بر علیه دشمن می جنگی و یک مرتبه مسکرات بدتر از شراب بسراغت می آید و خواب می مانی و جهت یابی خود را گم کرده و یحتمل خودی و غیرخودی را هم آنجا که دیگر همه چیز اظهر من الشمس شده است هم تشخیص نمی دهی. خدا نکند که کسی اینچنین گرفتار شود. و معاویه و یزید را با امیرالمومنین اشتباه بگیرد! این است که مسله فقط رینگ بوکس و سنگ لجی و امثالهم نیست. مسئله عم یتسائلون عن النباء العظیم است. یعنی یک حرکتی هست که امثال معاوی دارند که باید قبل از اینکه منابر را آلوده کنند جلویشان ایستاد. البته چطور می شود در آتش هم به اهل آتش گفت که من خدا را دوست دارم، از خصوصیات خود امیرالمومنین است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ

http://www.leader.ir/fa/content/14168/بهشت-پاداش-جویندگان-علم

در ذیل (و لکن ورثوا العلم) می فرمایند "این همان قرینه ای است که نشان می دهد مراد از علم، علم الهی است."

البته آنطور که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه 23 سوره مبارکه سباء می فرمایند: فلهم مراتب مختلفه ...، فبینهم مطاع ومطیع و لا طاعة مع ذلک الا لله سبحانه لان المطاع منهم لا شأن له الا ایصال ما وصل إلیه من الامر الإلهی إلى مطیعه الذی دونه، ویمکن أن یستفاد ذلک من توصیف القول بالحق فی قوله: (قالوا ماذا قال ربکم قالوا الحق)  .... (http://lib.eshia.ir/12016/16/372)

بنده حقیر وقتی این را می خواندم یاد هیئت ریشه های الحاقی اعداد صحیح که یک مادولی را روی اعداد صحیح ایجاد می کنند، افتادم. مسئله این است که آیا می توان بی نهایت مادول غیرمبتذل دیگر روی این مادول ساخت که باز جوابهای معادلات قضیه آخر فرما باشند، و بعد بطور طبیعی به مادولهایی برسیم که برای هر معادله ای جوابهای متناهی ای داشته باشند، یا این آخر خط است؟! البته اگر خود اعداد صحیح را در نظر بگیریم، می بینیم که همه معادلات هیچ جوابی ندارند یا به عبارت دیگر صفر تا جواب دارند. و اما اگر این جوابهای الحاقی را حساب کنیم، از اینها باز چه جوابهای دیگری می توان ساخت و .... و الله اعلم. لااله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ﴿٢٣ سوره مبارکه سباء

وفی روایة أبی الجارود عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله: (حتى إذا فزع عن قلوبهم قالوا ماذا قال ربکم قالوا الحق وهو العلی الکبیر) وذلک أن أهل السماوات لم یسمعوا وحیا فیما بین ان بعث عیسى بن مریم إلى أن بعث محمد فلما بعث الله جبرئیل إلى محمد صلى الله علیه وآله فسمع أهل السماوات صوت وحی القرآن کوقع الحدید على الصفا، فصعق أهل السماوات فلما فرغ من الوحی انحدر جبرئیل کلما مر بأهل سماء فزع عن قلوبهم یقول کشف عن قلوبهم فقال بعضهم لبعض ماذا قال ربکم قالوا الحق وهو العلی الکبیر وقوله: (قل یجمع بیننا ربنا ثم یفتح بیننا) یقول یقضی بیننا (بالحق وهو الفتاح العلیم) قال: القاضی العلیم. (تفسیر القمی، جلد 2، صفحه 202، http://lib.eshia.ir/12015/2/202)

یه چیزی می خواستم بگویم، یادم رفت. هان، لزوم اینکه کسی بخواهد شفا بیابد و خود را بسپارد دست خدا و امام زمان، یک چیزی است که لازمه اش همان است که فرموده اند در زمان امام زمان ارتباط داشتن با یکدیگر، دیگر اینترنت و تلویزیون و تلفن و اینها نمی خواهد. و اگر کسی بداند می تواند با امام زمانش آنطرف دنیا نیز ارتباط داشته باشد و ارتباطش هم از روی عقل و نه جهل باشد، دیگر غمی دارد؟ شفا پیدا می کند. بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿٨٦

وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ ﴿٢٢

در خصال از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر کس در هر روز از شعبان هفتاد بار بگوید: (استغفر الله الذی لا اله الا هو الرحمان الرحیم، الحی القیوم و اتوب الیه) جدایتعالی نامش را در افق مبین می نویسد. می گوید: پرسیدم: افق مبین چیست؟ فرمود جایگاهی است در جلو عرش که در آنها نهرهایی است فراگیر، و در آن جامهایی است بعدد ستارگان. (ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، بحث روایتی، جلد 20 صفحه 536)

5 - حدثنا أبی رضی الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنی موسى ابن جعفر البغدادی، عن محمد بن جمهور، عن عبد الله بن عبد الرحمن، عن محمد بن - أبی حمزة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من قال فی کل یوم من شعبان سبعین مرة:
" أستغفر الله الذی لا إله إلا هو الرحمن الرحیم، الحی القیوم، وأتوب إلیه " کتب فی الأفق المبین، قال: قلت: وما الأفق المبین؟ قال: قاع بین یدی العرش فیها أنهار تطرد فیه من القدحان عدد النجوم. (الخصال، الشیخ الصدوق، ص 582، http://lib.eshia.ir/15339/1/582)

بنده عرض کنم که اینترنت اگر تا بحال توجه نکرده اید یحتمل بتوانید توجه کنید که یک فرصت کوانتمی بیشتر شبیه به object oriented languages مثل C++ و نه مثل C به شما می دهد وقتی کتابخانه هایتان مجهزتر شود که می توانید منابع کتب را مستند کرده و از جهتی بهتر کتب را مطالعه کنید بر حسب موضوعی که بدان علاقه مندید و نه فقط از لحاظ مثلاً استخاره کردن که خیلی هم خوب است، و نه از لحاظ خواندن کتاب از اول تا آخر بترتیب صفحات! البته این یحتمل هنوز کار خیلی کار دارد تا به آن تفسیری که علامه می فرمایند تفسیر قرآن به قرآن می فرموده اند. ولی خوب، یک راه دیگری برای مطالعه قرآن را ارائه می دهد.

بنده این را هم عرض کنم که نمی توان خیلی هم خوش بین بود که هر کسی رفت منبر و از شما انتقاد کرد، دیوانه است هر چند که نمی توان هم حساب کرد که او مثلاً از یاران حضرت صاحب است. التفات بفرمایید که یحتمل هم می شود حساب کرد که مسئله مسئله raging bull است که همه جا و همه کس را رینگ بوکس حساب کرده است. البته یک اسلام آمریکایی هم داریم و یک اسلام ناب محمدی که از وسط دعوای با آمریکا هم یحتمل چیزی در نیاید اگر کسی اسلامش آمریکایی باشد. یعنی شما فرض بفرمایید که کسی خیلی هم سه آتیشه به اسلام تظاهر کند ولی بعد آنچنان معلق بزند که برود آمریکا و باز از آنجا هم اسلام را برای مسلمانان تبلیغ کند. آقا اسلام را می خواهی تبلیغ کنی، ببین اگر توانستی چقدر می توانی آمریکاییها را به اسلام جذب و بلکه مسلمان کنی؟ چرا که می فرمایند اگر می خواهی مثلاً زبان انگلیسی را تمرین کنی، نرو انگلیس و بلکه برو یک کشوری که لهجه شان مثل خودت خیلی هم پرفکت و بی نقص نیست و سعی کن آنجا تمرین کنی. مثلاً اگر رفتی افغانستان خواستی فارسی حرف بزنی، همه می فهمند که بچه تهرانی. یا اگر رفتی تبریز، ترکی یاد گرفتی، و بعد رفتی استانبول یحتمل تو را با تبریزیها اشتباه بگیرند. اما دیگر سعی نکن ترکی استانبولی را به ترکهای ترکیه هم یاد دهی. یا سعی نکن بروی مصر و معلم ترتیل شوی هر چند قاری بین المللی هم باشی! و سعی کن ختم انعام هر چند وقت یک بار داشته باشی. سوره انعام خیلی سوره عظیمی است. خواندن دارد. گوش کردن هم دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

کلنا عباسک یا سیده زینب.

5/5/5 تولد حضرت زینب عقیله بنی هاشم علیه السلام و روز پرستار بود و بنده نیز یک عیدی های خوبی در این روز گرفتم.

الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن أحمد بن محمد بن إبراهیم الأرمنی، عن الحسن بن علی بن یقطین، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من أصغى إلى ناطق فقد عبده فإن کان الناطق یؤدی عن الله عز وجل فقد عبد الله وإن کان الناطق یؤدی عن الشیطان فقد عبد الشیطان. (الفروع الکافی، جلد 6، ص 434، http://lib.eshia.ir/11005/6/434)

خذ الحکمة ممن اتاک بها و انظر علی ما قال و لا تنظر الی من قال. (غرر الحکم و درر الکلم، http://lib.eshia.ir/71401/1/361) ترجمه: حکمت را از کسی که برای تو می آورد بگیر و به آنچه گفته بنگر و به گوینده ننگر.

امام جواد(ع) فرمود: «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ» هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است.

همینطور به این پرسش و پاسخ در سایت اسلام کوئست توجه کنید:

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa39561

گاهی اوقات کار سختی هم هست که فقط حکمت را اخذ نموده و کاری نداشته باشیم که کیست که این حکمت را دارد درس می دهد یا انگیزه اش چیست؟ گاهی اوقات اگر بخواهید به شخص دیوانه ای که دچار جنون شده کمک کنید، یحتمل او خود شما را هم دچار جنون کند و هیچ انسان عاقلی نیز چنین چیزی را نمی خواهد! یک فیلمی آمریکایی بود راجع به کسی که چنین قدرت خارق العاده ای داشت که می توانست بطرز معجزه آسایی شفا دهد ولی قوای خود او نیز در عین حال تحلیل می رفت، به اسم مایل سبز (Green mile). یعنی اگر یک زندانی گرفتاری را کسی بتواند گیر بیاورد که چنین قدرتی را هم دارد و او را شفا دهد، خیلی هم کار خوبی است دیگر. حالا هر بلایی هم سر او آمد، خودش می داند. به ما مربوط نیست. این یک سر قضیه است که کسی بخواهد از جنون خود رهایی یابد و از دیگری که می تواند او را شفا دهد یک جوری کمک بگیرد و سر دیگر قضیه این است که کسی واقعاً هم می خواهد حکمت بیاموزد و لذا می رود پای درس حکیمی می نشیند. مسائلی که مربوط به ریاضی و فیزیک هستند، این مشکل را دارند که فرقی نمی کند که این علم از یک حکیم الهی است که دارد تراوش می کند یا از یک دانشمند ملحد است. ولی وقتی پای منبر می رویم، باید متوجه بود که منبر، منبر رسول الله و امیرالمومنین است که موقتاً توسط خطیب موقت خطبه ها اشغال شده است. این است که خطیب جایز هم هست که بداند از چه منبری است که دارد خطبه می گوید. و اجازه هم ندهد که این منبر را امثال معاویه و یزید اشغال کنند. البته معنی اش هم این نیست که هر کس رفت منبر، همان منبر رسول الله است هر چند که یک دعوایی هم هست که عم یتسائلون. عن النباء العظیم. یعنی گاهی اوقات یحتمل منبریهایی آنچنان تند می روند که دیگر نه تنها راه شفایی برای آن بنده خدایی که به راه خطا رفته و می خواهد توبه کند و برگردد باقی نمی گذارند و بلکه او را دیوانه ترش هم می کنند و صاف می فرستندش تیمارستان! البته یحتمل بنده دارم اینجا خیلی هم تند می روم چرا که این حقیر به چهار تا دانه احکام فقهی و حدیث و امثالهم مسلط شده و بیش از حد غره شده ام. و اما خوب اینها را هم نمی شود گفت که نداریم. آقا این بنده خدا از مذکر و مونثش گرفته باشد، دچار جنون شده؟ بالاخره یک راه درستی هم دارد که اجازه دهی او از راه درست برود ازدواج نکند؟ و بلکه بالاخره یک بنده خدایی را صیغه کند و یحتمل توانست خود را از این مخمصه ای که گیر کرده است نجات هم دهد. یحتمل هم نتواند، ولی او خود به خودی خود نخواهد توانست چرا که گیر دیگران است و آنها باید برای او تدبیری بخرج دهند. کنیزی یا غلامی اختیار کنند و صیغه محرمیت بخوانند و ....

از لحاظ ریاضی بخواهیم به مسئله قضیه آخر فرما بنگریم، مسئله این است که اثبات قضیه را اصلا نمی توان سرسری گرفت هر چند که طولانی است و نمی توان هم از یک دیدگاه سوفیستی وارد مسئله شد تا اثبات را بفهمیم. حالا آن که جای خود دارد. ولی همین مسئله را که ما بخواهیم همه ریشه های اعداد اول از هر درجه ای را به هیئت خود بیافزارییم، این یک مسئله ای می شود ماورای مسئله قضیه آخر فرما که سختتر هم هست! یعنی فرض بفرمایید که این مسئله را داریم که می خواهیم جوابهای معادلات زیر را بررسی کنیم:

x^3+y^3-z^3=0

x^5+y^5-z^5=0

ما در حقیقت داریم این معادله که از ضرب دو معادله دیگر است را بررسی می کنیم:

(x^3+y^3-z^3)(x^5+y^5-z^5)=0

و لذا همانطور که می بینیم گروه های گالوا یک جورهایی بدون شک وارد مسئله خواهند شد. و حال اگر ما بی نهایت از این جوابها را بخواهیم به هیئت اعداد صحیح خود الحاق کنیم، آنگاه بی نهایت هم معادله داریم که بررسی کنیم و همینطور یک گروه گالوای بینهایت متناظر معادلات هم داریم دیگر. این است که کار سخت شد. حالا فرض هم بفرمایید که فقط توانهایی را در نظر می گیریم که اعداد اول هستند. باز مسئله سخت است. و اما خوب، ما یک سری جوابهایی را برای مسئله مثل اینکه یافتیم. حالا می توان گروه گالوای آنها را بلکه بررسی کرد. و بلکه نظریه دفرماسیون گالوایی را دید چیست؟ .... انظر علی ما قال و لا تنظر الی من قال.

البته یحتمل هم می توان همین یک حرف را اخذ کرد و یحتمل هم درست بخاطرش کسی نسپارد و همه چا دست و پا شکسته بخواهد بیان کند و نداند حکمت کدام است و شیطان کدام و همینطوری غرق در مسائل علمی شود و  هیچ ارتباطی را نتوند با آن دیگری برقرار کند چرا که بنظرش رسیده است که همچون فیلم حضرت سلیمان همه و همه دچار دیوانگی شده اند و یا در جوانی و یا در پیری فرقی ندارد در جنون خود قوطه ورند و لذا برای همین هم هست که حضرت سلیمان علیه السلام در امان است و نورٌ علی نور شده است و بلکه در ظلمات چنین شده است! بنده عرضم این است که ببینید ظلم تا کجاها می توند پیش برود. آقا، خانم، نماز! نه من هم مثل حضرت سلیمان می خواهم بروم سراغ اسبها ببینم چقدر قشنگند. روزه؟ نمی توانم، ازم نمی آید. خمس؟ رسید نمی دهند، من هم نمی دهم. رکات، یتیمان، در راه ماندگان، فقرا، معلولین، بیماران سرطانی و دیگر بیماران و سالمندان! گاهی اوقات پامنبری اینقدر به خود ظالم می شود که همه را از چشم بالای منبری می بیند و بلکه حیا نمی کند و انصاف را هم کلاً کنار می گذارد! این می شود که یک وقت دیدید علم را تنزل می دهد به اینکه برای هم جاسوسی کنند آنجا که باید همدیگر را درمان کنند یا لااقل با هم درست ارتباط برقرار کنند و یک وقت دیدید از بهشت بیرونشان کردند. چرا که اینجا که او علم را چنین تنزل داده است تبدیل هم شده است به جهنم و باید برود جای دیگری که به بهشت نزدیکتر هم هست. و خوب، صهیونیستها هم که همین را می خواهند و تازه حالا خر بیار و هندوانه ها را بار بزن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ ذَٰلِکَ ذِکْرَىٰ لِلذَّاکِرِینَ ﴿١١٤ سوره مبارکه هود.

بعضی یحتمل ایراد می کنند که تو چرا لقمه را دور سرت می گردانی و بعد در دهانت می گذاری؟ خوب بیا همه ریشه های دوم و سوم و چهارم و ... اعداد اول را به حلقه اعداد صحیح ملحق کن. چیزی که برای قضیه آخر فرما بدست خواهی آورد، این است که لااقل همه این معادلات را از جمله معادلاتی از این نوع را 

a+b=c

برای a , b, c اعداد صحیح خواهی داشت که از معادلات واقع در قضیه نتیجه می شوند. چطور؟ اینطور که

x=(x^(1/n))^n

و وقتی بجای a, b 

x^(1/n) یعنی ریشه n-ام آن عدد صحیح را در معادله قرار دهیم و بعد آن را به توان n-ام برسانیم، خواهیم داشت

a+b=c

برای c یک عدد صحیحی که ریشه n-ام عدد صحیحی است که دوباره به توان n-ام رسانده ایم. 

و این را هم که همه بلدند. یعنی دو عدد صحیح را با هم جمع می زنیم و یک عدد صحیح دیگر می گیریم. و اما حالا مسئله اینطور شده است که:

(x^(1/n))^n+(y^(1/n))^n=(z^(1/n)^n)

و لذا بی نهایت ریشه به هیئت اعداد صحیح الحاق کرده ایم و بینهایت جواب هم برای قضیه آخر فرما با هیئت الحاقی خود یافته ایم از نوع

a+b=c

یعنی کلی جواب را خودمان دستی به مسئله خورانده ایم. البته اینها شامل جوابهای قبلی در نظر قبل می شوند؟ یحتمل بله و یحتمل هم خیر! آیا اینها همه جوابهایی هستند که می توانیم به هیئت اعداد صحیح خود الحاق کنیم؟ یحتمل خیر. اثبات کنید! مسئله این است که از الحاق این ریشه ها، ما یک گروهی خواهیم یافت از جمع و ضرب آنها با یکدیگر و با اعداد صحیح و کار بالا می گیرد در هیئت مربوطه.

 378 / 1 - حدثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل (رضی الله عنه)، قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحمیری، قال: حدثنا محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن الحسن بن محبوب، عن أبی أیوب، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام)، قال: سمعته یقول: ما أحسن الحسنات بعد السیئات! وما أقبح السیئات بعد الحسنات.

 اتفاقاً بنده خیلی هم دلم می خواست به ریاضیاتم بپردازم و مسائلی از قبیل همین بسط قضیه آخر فرما به بینهایت جوابهایی که برای معادلات درجه سه بدست می آید می پرداختم. آن بینهایت جوابها کدامهایند؟ و از الحاق این جوابها به میدان اعداد صحیح آیزنستاینی چه تاثیری در جوابهای فیثاغورسی  هیئت اعداد صحیح معادله درجه دو رخ می دهد و معادلات را تغییر می دهد. حالا درجات بالاتر را هم کاری نداریم. و هی هم فکرم می رود به قانون تقابل آرتین (Artin reciprocity law) در نظریه میدان کلاس. التفات می فرمایید؟ نه به الهیاتمان درست می رسیم و نه به ریاضیاتمان. همینطوری انگار وسط زمین و آسمان گیر کرده ایم به قول معروف و شده ایم یک بام و دو هوا. همینطوری کشمکش است که از این طرف و از آن طرف است. آخرش هم فکر کنم بروم دکترایم را بخواهم بگیرم و آیا اخذش کنم و آیا نکنم. البته کلاسهای فقه و تفسیر و حدیث هم که جای خود را دارند.  مستی علم، التفات بفرمایید. البته یک پختگی هم می خواهد این چیزها که باید با افراد درست حسابی ارتباط و نشست و برخواست داشت تا مشکل قضایا روشن شوند. دکان که نمی خواهیم باز کنیم. و همینطوری حرفی که حرف می آورد که نمی خواهیم بزنیم و پشت هم بیاندازیم. صبر و حوصله و بصیرت می خواهد کارها.

یعنی فرض بفرمایید ما شروع کردیم به جمع مکعب اعداد از 1 تا 10. و ریشه سوم همه اینها را به حلقه اعداد صحیحمان الحاق کردیم:

ریشه سوم 1000+1000=2000، ...  1001=100+1،  730=729+1، 513=512+1، ... 1+27=28، 1+8=9، 1+1=2. همه اینها را الحاق کنید به حلقه اعداد صحیح. و اما آیا این جوابها در هیچ کدام از معادلات درجات بالاتر و پایینتر هم کار می کنند! یحتمل نکنند، ولی حلقه اعداد صحیح را که هی دارند بزرگتر و بزرگتر می کنند. آخرش چی؟ آیا این به سفسطه می انجامد به فلسفه می انجامد یا آیا ریاضیات خوبی را حتی نتیجه خواهد داد؟ یعنی اندرو وایلز نخواهد گفت که اصل مسئله قضیه آخر فرما این است که مسئله جوابهای غیرمبتذل ندارد. حالا تو هی می خواهی این جوابها را برای چی الحاق کنی و برای خودت جوابهای الکی در بیاوری؟ این کارهایت که قضیه آخر فرما را نمی تواند خراب کند و کلی کار برده است تا مسئله را حل کرده ایم. این است که دست از این کارهایت بردار. و حالا بیا و ثابت کن که این کارها به یک دردی هم یحتمل بخورد. از الهیاتت که باز مانده ای و با ریاضیدانهای درجه یک هم که در افتاده ای. حساب کتاب درست حسابی هم که بلد نیستی. این را می گویی سوفیست؟ حالا خر بیار و باقلا بار بزن. یحتمل بعضی اشکال کنند که بهتر است بروی درسهایت را با صبر و حوصله مرور کنی و قبل از اینکه به نتیجه ای برسی همه را هی ننویس و هی چرک نویس نکن. حوصله مردم را هم صبر می بری از این بی حوصلگیهایت. و هی کار را خرابتر هم می کنی. و داری به خودت هم ظلم می کنی از همه بیشتر از روی ظلمی که به دیگران داری می کنی. نکن. و یحتمل جوابت این است که عادت کرده ای و برایت این کار سکرآور شده است به قیمت اینکه حوصله همه را سر ببری! و این خیلی کار بدی هم هست.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 وقال [ابی جعفر] (علیه السلام): ما یأخذ المظلوم من دین الظالم، أکثر مما یأخذ الظالم من دنیا المظلوم. (امالی شیخ صدوق) http://lib.eshia.ir/15033/1/325

این حدیث را این حقیر برای دومین بار است که از مقام معظم رهبری یحتمل در کانال قرآن می شنوم. این که مظلوم آنچه از دین ظالم اخذ می کند، بیشتر از آن چیزی است که ظالم از دنیای مظلوم می گیرد خیلی حرف عظیمی است. حدیث قبل از این حدیث نیز روشنگر است. مسئله اینجا این است که ما از یک دیدگاه کلی به مسئله بخواهیم بنگریم و بدرستی تدبر و تفکر در مسائل مربوطه آن انجام دهیم، آنگاه یحتمل متوجه می شویم که چطور است که اینقدر علوم مادی است که هواخواه دارد و الهیات و فقه و اصول و تفسیر و حدیث است که اینقدر مظلوم واقع شده است. مسئله همین است که عالمان الهیات و دین هستند که مظلوم واقع شده اند بوسیله ظالمانی که خود را دانشمندان علوم طبیعی جا می زنند. یعنی اگر واقعاً اینچنین بودند که عالمان و دانشمندان علوم طبیعی هم بودند هیچ گاه الهیات را جرات نمی کردند نفی کنند از آنجایی که ظلمشان به دینشان خیلی بیشتر می شود از آنچه در کمال مظلومیت دارند از دنیاشان اخذ می کنند. و لذا آخرتش را به دنیایش می فروشد آنجایی که دنیایش را باید به آخرتش بفروشد و با خدا معامله کند.

این است که ممکن است که بنظر برسد دنیاپرستان خیلی چیزها دارند و خیلی چیزها کسب و اخذ می کنند که دینداران ندارند. و اما این از ظلمی است که ظالم به مظلوم می کند. و آنچه مظلوم از دین او کسب می کند خیلی بیشتر است چرا که ظالم دنبال دنیایش است که ظلم می کند و به دین و آخرت خود نمی اندیشد. این است که اگر کسی بدتر از این حقیر، اگر وجود داشته باشد بدتر از این حقیر که فکر نکنم، چهره نفاقش طوری باشد که ظاهراً خشوع داشته باشد ولی قلبش خاشع نشده باشد، باز دارد یک ظلمی می کند به خود این منافق که باعث می شود دیگران هم از دینشان برگردند و باورشان شود که علم آن است که آن عالم دیگر می گوید نه این علم که او دارد و یک تظاهری به خشوع می کند در مقابل کی؟ در مقابل مثلاً حضرت امیرالمومنین. و برای چی؟ از شاگردان آن حضرت می فرمودند  از روی کسب سکر مستانه ای که مستی اش می تواند بدتر از مستی شراب باشد. و آن سکر مال و ثروت و قدرت و ریاست و مدح و ستایش و علم و  جوانی و زیبایی [و یحتمل هم گناه و گمراهی و ....]

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بسم الله الرحمن الرحیم. قد افلح المومنون. الذین فی صلاتهم خاشعون.

عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمن، عن مسمع بن عبد الملک، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): ما زاد خشوع الجسد على ما فی القلب فهو عندنا نفاق.

(اصول من الکافی جلد 2 صفحه 296. http://lib.eshia.ir/11005/2/396)

"و در کافی بسند خود از مسمع بن عبدالملک، از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده که فرمود: رسولخدا (صل الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کسی خشوع ظاهریش بیش از خشوع قلبیش شد نزد ما منافق است.

تفسیر المیزان علامه طباطبایی، یک بحث روایتی، جلد 15، صفحه 15.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
سلام خانم دکتر. شما یحتمل حرف مرا باور نخواهید کرد ولی همه اینها تقصیر فیزیکدانها است و نه ریاضیدانها. همین کمتر از یکی دو ماه پیش نبود که کره شمالی هم یک آزمایش هسته ای کرد؟ و در ضمن، خود بنده نیز لبم قاچ برداشته است و خوب نمی شود و انقریب که ترسم لب شکری خفیفی برم دارد. حالا اینها را کاری نداریم. همین ریچارد فاینمن را در نظر بگیرید که یک مرتبه می آید یک سخنرانی می کند راجع به چیزی که بعدها می شود نانوتکنولوژی There is plenty of room at the bottom! و نمی گوید هم این چه تبعاتی می تواند روی افتصاد خرد و کلان داشته باشد و دیگران می آیند از آن بهره بردای می کنند و بعد حالا آیا فایده ای داشته باشد یا خیر. بنده همین ارکستر فیلارمونیک تبریز را عرض کنم. فرض بفرمایید که از این ارکستر فیلارمونیک 100000 یعنی صد هزار الگوبردای می کردیم که عیناً همین ارکستر مورد نظر را به همان خوبی می نواختند و در صدهزار نقطه از شهرهای کشور خودمان و دیگر کشورها می نواختند. خوب، اینها کلی نت باید یاد بگیرند و کلی ملودی و هارمونی و سازهای مختلف دارند که مثلاً یک ساعت بخواهند یک برنامه ای را اجرا کنند که باندازه لااقل یک دائرة المعارف اسلامی کل برنامه کار ببرد. و اما این کار بعد از یک چند دفعه ای که اجرا شد، دیگر برای نوازندگان آسانتر می شود مگر دوباره بخواهند یک برنامه دیگری را هم اجرا کنند که جالبتر هم باشد. یحتمل اگر خوابهای طلایی جواد معروفی یا قطعاتی از شهداد روحانی یا مجید انتظامی را هم شامل شود، این حقیر هم یک جورهایی خودم را در یکی از این صد هزار کنسرت جا بدهم و لااقل چند تا نت از آهنگ را یک جورهایی بلکه بنوازم هر چند که اصول نت خوانی را هنوز به زور از روی خودآموزها یاد گرفته ام! و اما منظورم به اقتصاد خرد و کلان است حالا، که نه فقط بانک مرکزی درست مدیریت بلد نیست بکند چرا که مسئله مسئله نانواقتصادی است و بس. توجه بفرمایید که یک آهنگساز خبره ای حالا بیاید این ارکستر را عالی اجرا کرده و عالی روی سی دی و دی وی دی و امثالهم ضبط کند و در بازار بفروشد. این بهتر است و بیشتر فروش خواهد داشت یا اینکه صد هزار ارکستر فیلارمونیک عین هم راه بیاندازیم حول دینا بگردند؟ یعنی فرض بفرمایید که نقدینگی ما هم صدهزار میلیارد تومان است همانطوری که درخبر می فرمایند. خوب، اگر یک بنده خدایی که مخ اقتصادیش خیلی کار می کند و فقط مخش را در فیزیک به کار نمی اندازد و رفت فرضاً  صدهزار مرسدس بنز مدل بالای یک میلیاردی و دیگر ماشینهای دو سه میلیاردی و غیره خرید و در یک سوله ای جایی نگه داری کرد. یعنی او توانسته است که نقدینگی کل کشور را یک جورهایی نزد خود ذخیره کند یا خیر؟ یا مثلاً رفت صد هزار آپارتمان یا خانه یک میلیاردی، که این روزها قیمتشان خیلی هم بیشتر هم هستند، یه هو خرید و یه هو فروخت. آیا او نمی تواند بازار را اینطوری یه هویی به هم بزند؟ آیا تقصیر ریچارد فاینمن نیست که می آید این حرفها را در سالهای آخر دهه 50 میلادی می زند و به تبعات نانواقتصادی آن نمی آندیسد؟ تا کی ما باید از دست این فیزیکدانهایی که آخرت کار را نمی اندیشند بکشیم؟ یعنی بانک مرکزی و اقتصاد نانو و میکرو و ماکروی ما هم فقط نیست و بلکه یک اقتصاد جهانی است که باید دید چه کرد؟ فیزیکدانها می آیند مدل استاندارد را زودی ابرتقارنی کرده  می پرند به ریسمان و نظریه ام و اسمش را هم می گذارند ریاضی-فیزیک و حتی درست نمی فهمند که هندسه ناجابجایی یعنی چه؟ همین یک گوشه فیزیک نوترینو را حساب کنید خودش یک عالمی است که شما هم به این حقیر هیچ وقت درست یاد ندادید و نگذاشتید این بنده حقیر هم لااقل در آن خبره شوم. در صورتی که با این مقیاسها و سنجه هایی که در نظریه ریسمان و ام و گرانش کوانتمی بازی می شود تبعاتی در مدل استاندارد خواهد داشت که حالا باید در نانواکونومی و اقتصادهای خیلی ریزتر از اقتصاد خرد جست. حالا باز بفرمایید تقصیر فیزیکدانها نیست و موسیقیدانها و ریاضیدانها و الهیون و  فقها و آخوندهای ما هستند که بی سوادند. لا اله الا الله. خدا آخر عاقبت همه ما را بخیر کند.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بعضی صد در صد ایراد هم خواهند کرد که تو چرا این حرفها را می زنی و خالی بندی هم می کنی که خودت یک تنه آمریکا را از پا در می آوری. یحتمل هم خواهند گفت که این بابا درسهایش را نخوانده و مرور نکرده و امتحاناتش را هم نمی تواند بگذراند و مراتب علمیه اش را نمی تواند تکمیل کند و مسجد هم که از اهل ایمان پر و پا قرص نیست و فکر می کند کارت بسیج هم مثل کارت بانکی است که یک دسته بگیرد بگذارد جیبتش و دانشگاه هم که هیچی و بلکه کتابخانه هم راهش نمی دهند، این است که یک آدم دهن بینی شده است که هر که هر چیزی می گوید را مثل طوطی همانها را بازگو می کند و راه پیمایی روز 22 بهمن هم بجای راه پیمایی جر و بحث راه می اندازد. و یحتمل ایراد می کنند که نکن این کارها را. آمریکا و هر کس دیگری هم دیوانگی می کند، تو نکن. تو عاقل باش. این حرفها چیست که می زنی؟

و این در صورتی است که بنده دلم به حال مردم آمریکا است که در واقع می سوزد. یعنی اینها چقدر باید از دست حاکمان خود در عذاب باشند؟ حالا اشتباهات قبلی آنها را کاری نداریم. ولی شما ببینید چقدر اشتباهات مختلفی که از ندانم کاریهای خود آنها است را بر سر ملتهای مسلمان آورده اند و بعد توانانش را هم می اندازند گردن همینها. بنده حرفم حرف امام حسین این است که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید که خیلی هم حرف متینی است. مسئله این است که چقدر اشتباه می کنید؟ یک بار؟ دو بار؟ چند بار؟ فرضاً یک غلامی را استخدام کرده اید و او بلا سر خودش یا دیگران می آورد. یک غلام، دو غلام، ... هر چند تا غلام که گرفتید این کارها را کرد. خوب بعد از یک مدتی مردم اینها ار از چشم غلامانتان دیگر نمی بینند و بلکه بیدار می شوند که این خود شما هستید که دارید غلط زیادی می کنید. و نکنید.

این است که بنده حقیر دلم برای این بنده خداها می سوزد و دلم می خواهد متوجه شوند که آقا همانی که خودت گفتی است که متوجه باش که همه گزینه ها روی میز است. چرا خودت را اینجوری احاطه کرده ای؟ چرا به صراط مستقیم نمی آیی و عمل نمی کنی؟ همه گزینه ها روی میز است. امتحانش نکن. خودت را بدبخت نکن. این چیزها بازی نیست. سر خودت را گول نمال. داری بدترین گزینه ها ار انتخاب می کنی و خودت را نابود خواهی کرد. و به بدترین وجهی هم این کار را خواهی کرد. حالا می خواهی بکنی؟ خوب بکن. به ضرر خودت است. و یحتمل بعضی هم اشکال خواهند کرد که چرا این حرف را به او می زنی؟ چرا او را بیدار می کنی و اجازه نمی دهی خودش را نابود کند و حال آنکه او در تکبر و استکبار خود غرق شده است و غیر ممکن است که بیدار شود. چرا اینطور او  را می خواهی نجات دهی؟ دشمن است. می خواهد خود را نابود کند؟ بگذار بکند. مسئله این است که آن نوکرهای آمریکا که یحتمل هیچ جوری زیر بار حرف حساب نخواهند رفت که آقا به خودتان ظلم نکنید. آقا به اعتبار آمریکا به دیگران ظلم نکنید! و لذا بلکه او که ارباب این جنایتکاران است یحتمل متوجه شود و از کار خود برگردد هر چند که بعید باشد. مسئله این است که همه  گزینه ها روی میز است. التفات می فرمایید؟

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بنده فکر کنم که ترکیه دارد دست به یک حماقت بزرگ می زند که به سوریه حمله کند و عربستان سعودی هم او را پشتیبانی می کند. اینها فکر می کنند که پشتشان به آمریکا گرم است همانطور که عربستان به یمن هم حمله کرد. و بحرین هم که به آن روز است. اینها دارند به عنوان خوش خدمتی به آمریکا هر جنایتی را انجام می دهند. ای آمریکای جنایت کار یک کاری نکن که خودم بیایم حسابت را برسم. هم اسرائیل را به جان فلسطینیان می اندازی و هم عربستان را به جان یمن می اندازی و هم بحرین را آشوب می کنی و هم ترکیه را به جان سوریه می اندازی. ای آمریکا خودم می آیم حسابت را صاف می کنم. ای آمریکا کارت تمام است. فرعونیتت به آخر رسیده است. یک فکری به حال خودت کن. همه فهمیده اند که چه شیطان بزرگی هستی. کارت تمام است. می گویی نه؟ حالا ببین. کاری می کنم که آن دفعه برای خودت یازده سپتامبر راه انداختی این دفعه خودت خودت را بالکل نابود کنی بنشینی سر جایت. تو صبر کن. ما هم صبر می کنیم. ای آمریکا کارت تمام است.

و لذا خوش به حال آن مومنینی که دعا و ذکر و نماز و مسجد برایشان مثل آب می ماند برای ماهی. تا واردش می شوند شروع می کنند شنا کردن و خدا نکند این را ازشان بگیرند.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

البته یک طرفه به قاضی رفتن هم می تواند خیلی مشکل باشد. یعنی اینکه این یک مسئله است که هر مسئله ای را نسبت به اینکه آیا جزء مسائل P است یا NP است بسنجید و این هم خود منطق خود را دارد که خیلی از آن مربوط می شود به مسائلی که می توان با الگوریتمهای (ابر)رایانه ای آیا حل کرد آیا خیر. و آین را بهتر است به مسائل مربوط به سکیتزوفرنیا و دیوانگی و جنون امثالهم ربط نداد و هر چه را که نمی فهمیم مربوط کنیم به اینکه از سر دیوانگی است. و بین الهیات و ریاضیات مثلاً دوقطبی ایجاد کردن و اینکه منجر به سکیتزوفرنیا شود نیز صورت مسئله را اشتباه فهمیدن است. و اما خوب، این هم یک مسئله است که یک عمری را بروی دنبال ریاضیات و در این سر افراط گیر کنی و به جایی هم نرسی. و آخر عمری بخواهی بروی دنبال الهیات و دعا و نماز و گوشه ای از مسجد به نماز ایستادن. و بعد در این افراط هم گیر کرده باشی که بنظرت برسد که همه باید صدایت بزنند که آقا لطف کنید بفرمایید صف اول. و همه راه را برای شما باز کنند که آقا بفرمایید با بزرگان بنشینید. یک کاری برای مسجد باید کرده باشی یا نه؟ همینطوری آقا بفرما بالا؟ یا در افراط گیر کرده ایم یا در تفریط. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

البته گاهی اوقات ممکن است در نظریه پیچیدگی، یک ضرب ماتریسی دو ماتریس را داشته باشیم C=AB و کسی در این ضرب گیر کند چرا که سایز این ماتریسها خیلی بزرگ هستند. ولی یک وقت هست که ضرب ماتریسهای دو در دو را می خواهید حساب کنید و بیش از حد ذوق زده می شوید و می دوید که به همه بگویید. و همه هم با اینکه متوجه ذوق زدگی شما می شوند، هیچ کس را نمی یابید که حتی به حرف شما گوش دهد و حرف هم که حرف می آورد و همینطوری می گویید و می گویید. این یک مسئله است که نمی توان گفت جزء NP است! مسئله دیگر این است که بین دو قطبی مثلاً الهیات و ریاضیات گیر می کنید طوری که دارید یک چرخه ای را طی می کنید که تمامی ندارد در هر روز و هر ماه و هر سال و ... بسته به اینکه الهیاتتان کدام است و ریاضیاتتان کدام، یحتمل کارتان موفق هم جلوه کند و یحتمل خیر. مسئله این است که هر چیزی که NP است لزوماً منجر به جنون و دیوانگی نمی شود و فقط می تواند غیرقابل محاسبه در "مدتهای چندجمله ای" است. و اما اگر آمدید هر محاسبه ای را انجام دهید گیر کردید در محاسباتی که غیرقابل محاسبه است در مدتهای چندجمله ای، یحتمل خیلی هم خوشایند نباشند و لذا نامه گمشده گودل به فن نویمن را داریم! یعنی منظور به این است که اگر بنده می توانستم به سایت آر جی لیپتون دسترسی داشته باشم یحتمل یک حالت جادویی پیش می آمد که ببینم او چه دارد در این زمینه و کریپتولوژی و دیگر مسائل مربوطه بگوید. و الله اعلم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّـهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ﴿٢٣﴾ سوره مبارکه شوری

الحسین بن محمد الأشعری، عن معلى بن محمد، عن الوشاء، عن مثنى، عن زرارة، عن عبد الله بن عجلان، عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله تعالى: " قل لا أسألکم علیه أجرا إلا المودة فی القربى [7] " قال: هم الأئمة علیهم السلام. (http://lib.eshia.ir/11005/1/413)

از مجموعه مسائل فلسفی-علمی این است که یک جایی رهرو فی سبیل الله سعی در مجاهدت علمی دارد تا مطلبی را درک کند و درک نمی کند بدلیل جهلی که دارد یا بدلیل حجابهایی که آن علم را بر او می پوشانند و لذا به جهل  می افتد. یعنی یک وقت رهرو فی سبیل الله دنبال این است که عقلش را حفظ کند و به جنون می افتد و دیوانه می شود. و اما یک وقت دیگر هست که خیر، دست از دیوانگی و جنون خود رهرو فی سبیل الله حاضر نیست بردارد هر چند هم که فطرتاً یا عالماً و عامداً چنین باشد. و در عین حال نیز اصرار دارد که دارد جهاد فی سبیل الله هم می کند! یعنی چه در علوم حوزوی و چه در علوم دانشگاهی، رهرو می تواند به این راه های خطا رود. البته خدا نکند چنین شود که آنگاه مثل صهیونیسم می شود دشمن امام زمان. یا اینکه خیر به چنین دشمنی نخواهد رسید و در جنون و دیوانگیهای خود غرق خواهد شد. این است که خود جنون و دیوانگیها می توانند حجابهایی شوند برای نه اینکه بخواهیم به امام زمان نزدیک شویم و بلکه حتی بخواهیم به یاران امام زمان هم نزدیک شویم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

البته ما وارد این مبحث خیلی نمی شویم، ولی همین مبحث قضیه آخر فرمای خودمان را در نظر بگیرید که از لحاظ ریاضی خیلی هم مبحث جذاب و هیجان انگیزی هم هست با اینکه بالاخره قضیه اش حل شده. نمونه آن هم این است که یان بوژود یا سوفی مورل نیز دارند می آیند آی پی ام. در مورد کار بوژود می فرماید که دنباله های لوکاس و فیبناچی را می خواهد ببیند چند تا توان کامل بینشان یحتمل یافت می شود نیز از متد راه حل قضیه آخر فرما استفاده می کند. مسئله این است که چه در این مورد و چه در مورد قضیه آخر فرما، ما می بینیم که مسئله بغیر از چند جواب متناهی، بینهایت جواب ندارد! و اما اگر بجای حلقه اعداد صحیح، اعداد صحیح جبری دیگری را به هیئت یا حلقه های خود بیافزاییم یحتمل به تعداد جوابهای ما همینطوری که پیش می رویم اضافه خواهند شد! مثلاً همین اعداد صحیح فیثاغورسی خودمان را در نظر بگیرید که در معادله فیثاغورس صدق می کنند:

x^2+y^2=z^2

خوب، این معادله بی نهایت جواب اعداد صحیح دارد. و اگر بجای حلقه اعداد صحیح، حلقه اعداد صحیح گاوسی را اختیار کنیم، یحتمل به تعداد جوابهای معادله مان اضافه هم شوند. و اما برای معادلات درجات بالاتر قضیه آخر فرما چطور؟ تاثیری هم دارند؟ حالا حلقه اعداد صحیح گاوسی را باز هم گسترش داده و ریشه های سوم واحد را هم بدان بیافزاید یعئی اعداد صحیح آیزنستاین را هم بدان اضافه کنید. آیا در این حلقه، جوابهای "صحیح"  غیرمبتذلی برای معادله درجه سه قضیه آخر فرما می توانید بیابید؟ یحتمل اینطور بنظر می رسد که طبیعتاً یک جایی نظریه گالوا و فرمهای مادولار وارد قضایا شوند. و هر چه ما ریشه های واحد از درجات بالاتری را به حلقه اعداد صحیح خود بیافزاییم، یحتمل باید برگردیم به معادلات پایینتر و چک کنیم ببینیم چه اعداد صحیح دیگری به جواب معادلاتمان بلکه اضافه شده باشند! و این در صورتی است که علی القاعده، ما دنبال اعداد صحیح غیرمبتذلی می گشتیم که آیا در قضیه آخر فرما صدق کنند یا نکنند و قضیه هم همین را ثابت می کند. راه حل هم از قضیه abc شروع می شود و ریبت قضیه اپسیلون سر را ثابت می کند و بعد هم وایلز قضیه شیمورا-تانیاما-ویل را ثابت می کند و لذا قضیه آخر فرما ثابت می شود. و اما خوب، رهرو آماتور یا حرفه ای ریاضی یحتمل بفرماید کی می رود این همه راه را! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

این است که یک وقت هست که فکر واقعاً از کار افتاده است و طرف اصلا نمی داند دارد چه می گوید و بی خودی داری با او بحثهایی می کنی که به هیچ جا نخواهد رسید. و لذا یحتمل بنظر رسد که طرف دارد سفسطه می کند یا جاهل است. در صورتی که عقلش به کارش نمی رسد و حتی فرصتی برای تعالی و عروج و تقرب به خدا و تخلق به اخلاق الهی روح خود نمی یابد که هیچ و بلکه دیوانه شده است. و لذا نمی توان با او وارد بحث و درس و فهم شد و باید جور دیگری به او اول کمک کرد!. مثلاً یحتمل اگر برای معادله درجه 3 قضیه آخر فرما علاوه بر ریشه ای واحد، ریشه سوم عدد 2 را هم به حلقه اعداد صحیح خود بیافزاییم یحتمل یک جواب درست حسابی پیدا مملو از ایکس و ایگرگ مساوی ریشه سوم واحد و زِد مساوی ریشه سوم عدد 2 خواهیم کرد. .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿١٨ سوره مبارکه آل عمران

أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ ۚ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ ﴿٦٢ سوره مبارکه النمل

"... و نیز در همان تفسیر [تفسیر قمی] در ذیل آیه (امن یجیب المضطر اذا دعاء) الخ می گوید: پدرم از حسن بن علی بن فضال، از صالح بن عقبه، از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: این آیه درباره قائم آل محمد علیهم السلام نازل شده، بخدا سوگند مضطر او است، که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز می خواندف و خدای عز و جل را می خواند،  پس او اجابتش می فرماید. و خلیفه در زمینش میسازد." تفسیر المیزان جلد 15 ص 613.

در تفسیر المیزان بحثهای دیگری در این باره و از جمله آنچه در در منثور آمده است می فرماید که باید بسیار خواندنی هم باشند.


البته این شبهه ایجاد نشود که در کشورهای پیشرفته و باصطلاح ابرقدرتها مسئله جنون و دیوانگی توسط روانشناسان و روانپزشکان حل شده است. خیر، این مسئله اتفاقاً می تواند به انواع و اقسام بیشتری نیز بروز و ظهور کند چرا که انحرافات ناشی از کارهای گوناگون و بیشتر و معضلات اجتماعی عدیده تر و یحتمل به علت ولنگ و وازی و لیبرالیسم می توانند خیلی هم بیشتر شیوع پیدا کنند. ولی خوب، آنجا که درد هست باید بدنبال درمان هم گشت.

 ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ ﴿١٤ سوره مبارکه دخان.

بعضی یحتمل سوال کنند که اگر جوانی واقعاً به بیماری جنون دچار شده باشد یحتمل اگر ازدواج کند جنونش برطرف شود! این یک سوالی است که بستگی دارد به وضعیت او و خانواده اش و اینکه آیا اصلا می توان کسی را پیدا کرد که حاضر باشد با او ازدواج هم بکند؟! یعنی سوالات فقهی و روان شناسی و اجتماعی و اقتصادی فراوانی اینجا نمایان می شوند. مثلاً یحتمل دیوانه ای را بخواهند جنونش را پنهان کنند و کسی را راضی کنند که با او ازدواج کند. و بعد از اینکه آنها ازدواج هم کردند و از جنون طرف آگاه هم شد، بالاخره راضی شود که با او زندگی یا با هم یک طوری سر کنند. البته این یک راه حلی هم چندان نیست. مسئله این است که اگر دیوانه ای وارد ازدواج شد، آیا می شود که این زوح با هم بسازند و درست زندگی کنند طوری که دیوانگی او هم بهبود یافته و بلکه درمان شود؟ یعنی بلکه او دچار جنون جوانی شده بوده است و این جنون استمرار یافته است و حال با ازدواج مسئله اش حل شود. البته اینجا این مسئله هست که آیا او می تواند دو دو تا چهار تا کند و تا چه حد حساب و کتاب می فهمد؟ اینها یک سوالهایی است که می تواند خیلی هم حوصله  بخواهد و غیر از مطالعه و بررسی و تحقیق روی قضیه آخر فرما یا مسائل فقهی درگیر در حدیث جنود عقل و جهل است و بلکه مرزهای بین جنود عقل و جهل را در مورد یک دیوانه ای تغییر دادن و او را درمان کردن و بسمت عاقل شدن کشاندن است. آیا بشود آیا نشود؟ گاهی اوقات بنظر می رسد روانشناسان و روانپزشکان نیز ازشان کاری ساخته نیست و یک طبیب دواری همچون رسول الله بلکه بتواند کمک کند و فقط باید به خدا توکل کرد. اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، اللهم اغن کل فقیر، ... اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین، ... اللهم اشف کل مریض.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّـهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ﴿٢٣﴾ سوره مبارکه شوری

آیه شریفه یک چیز دیگری را بیان می کند غیر از آنکه در نهج البلاغه امیرالمومنین به حسنین وصیت می فرمایند که بانگیزه پاداش کار کنید (و اعملا للاجر). مقام معظم رهبری از یک دوقطبی بین دولت و ملت بیان می فرمایند که

"یکی از هدفهای دائمی جبهه‌ی دشمن -که در رأسش هم آمریکا است- از اوّل انقلاب تا امروز این بوده است که یک دوقطبیِ خطرناک بین مردم و نظام به‌وجود بیاورد؛ درست عکس آن چیزی که جمهوری اسلامی بر اساس آن بنا شده است؛ یعنی آمیختگی کامل نظام با مردم. آنها خواسته‌اند این شکاف را به‌وجود بیاورند؛ البتّه موفّق نشده‌اند. انتخابات از جمله‌ی مواردی است که دشمن را در این عرصه مأیوس میکند؛ یعنی نشان‌دهنده‌ی ارتباط مستحکم نظام با مردم است و این دوقطبی مورد علاقه‌ی دشمن را بکلّی از بین میبرد. به این اعتبار، انتخابات مصداق «اِن تَنصُرُوا الله» است."

البته این مسئله هست که کسی را می توان متصور شد که خارج از دولت واقع شده باشد هر چند که یحتمل خیلی هم دولتی باشد و در عین حال مشمول چنین دوقطبی شود که حل مسئله دوقطبی را تبدیل کند به یک سکیتزوفرنیای واقعی. هر چند که لازم هم نیست که کسی براستی در دولت هم واقع شده باشد تا این دو قطبی را ایجاد کند و خیلی راحتتر است بر علیه دولت جبهه گرفت وقتی احساس کنی که دولت از ملت بیگانه است و تو مورد ظلم هم واقع شده ای. این یک مسئله ای است که مختص ایران هم نیست و از مشکلات کشورهای جهان سوم است. و اما این نوع از بیماری روانی که مورد بحث است و کسی بخواهد در صدد درمان آن برآید یعنی سکیتزوفرنیا اصلا یک بیماری شوخی نیست که بخواهیم آنرا با چند تا قرص و آمپول و بستری شدن حلش کنیم. مبتلا می شویم. کسی باید سکیتزوفرینا را از نزدیک مشاهده کرده باشد تا بفهمد مسئله چیست! و حالا فرض بفرمایید که این بیماری ژنتیکی باشد و یکی از عزیزان نزدیک بیمار نیز مبتلا باشد. این مسئله را حادتر هم می کند. مسئله دو قطبی اینجا که یک بیماری حاد شده است مثل مسئله یینگ-یانگ سفید و سیاه دیگر نیست یا مثل تز و آنتی تز که در بین دو متضاد یا دو سر یک طیفی از دو تز متضاد گیر کرده باشد بیمار. حتی مسئله دیگر مثل دو قطبی افسردگی فاز مانی (manic depression) نیز نیست. یا از این دست نیست که منطق و احساسات دو پاره شده باشند و از کار بیافتند.

گاهی اوقات هست که اگر در علوم مادی کسی بخواهد پیشرفت کند، یک خصوصیاتی دارد و در الهیات بخواهد کار کند، خصوصیات دیگری دارد. هر دو اینها می توانند موجب ترقی شوند و هر دو نیز می توانند موجب تنزل گردند. ولی مثلاً روانشناسی و الهیات می توانند خیلی به هم مربوط باشند و یک جاهایی با هم تلاقی می کنند. و اما آیا یک دو قطبی نیز اینجا پدید می آید که می تواند مخرب هم شود؟ این یک سوالی است که در همه سطوح می تواند قابل بررسی باشد همانطور که در بحث رحمانیت و رحیمیت خدا که هم بخشنده است و هم مهربان است حتی غضب او هم گفته می شود که از روی رحمانیت او می تواند باشد. و لذا یک دو قطبی در بنده یحتمل ایجاد شود آنجا که غضب خدا شامل حال او شود.

حال اگر این دو قطبی در دولت و ملت واقع شود یک طبعاتی دارد و اگر در محیط کاری واقع شود مثل اینکه کسی بخواهد سکیتزوفرنیای موجود در بحث گرانش و مکانیک کوانتمی را حل کند باز مسئله ای دیگر است و اگر این دو قطبی را وسط اقتصاد میکرو-ماکرو اکونومی بیاندازد باز می تواند طبعات دیگری را ایجاد کند و یحتمل هم آنطور که بحث شد این دو قطبی صاف بیافتد وسط خانواده و ما بین والدین و فرزندان و آنقدر این مسئله را جامعه و خانواده بر او القاء کند تا بالاخره یک جوری از پا در بیاید. و للآخرة خیرٌ لک من الاولی.

شما می توانید بین جنود عقل و جهل که هم در درون  نفس جریان دارد و هم در بیرون واقع می شود، حتی با مثل حضرت سلیمانی هم وارد دعوا شوید و اقامه دعوا کنید. می توانید با روحانی و دانشمند نیز اقامه دعوا کنید. با دولت و ملت هم می توانید اقامه دعوا کنید و بلکه آنها با شما اقامه دعوا می کنند! و اما اینکه جنون پیغمبری را کسی بخواهد ثابت کند، این مسئله دور از عقل است. حتی خیلیها جرات نمی کنند جنون خلیفه و سلطانی را زیر سوال ببرند ولی یحتمل جرات کنند با روحانی و دانشمند در بیافتند و با پیغمبرش هم همینطور. ما ضل صاحبکم و ما غوی. و ما صاحبکم بمجنون. 

گاهی اوقات این کامپیوترها و اینترنت واقعاً می توانند سکیتزوفرینک شوند!

 لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَّا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـٰکِنَّ اللَّـهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿٦٣ سوره مبارکه انفال

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

صوفی: بعضی یحتمل اشکال کنند که کسی حاضر نیست که بوعده ی بدنبال آب رفتن بسر چشمه ای، او را بدنبال سراب بفرستند یا بدتر به او سم بدهند. و لذا هیچ کس حاضر نیست که بدنبال حرفهای هر سوفیستی بنشیند و آنها را تحلیل کند و سعی کند از آنها سر در بیاورد مگر اینکه فلسفه و حکمتی و بلکه حکمت متعالیه ای واقعاً در کار باشد و برای آن است که حاضر می شود خطر کند. یعنی اگر سقراطی در کار نبود و فقط می خواستیم به هر سوفیست دیگری بپردازیم که افلاطون نیز بدان پرداخته است، یحتمل تراز آن سوفیستهای دیگر را نیز در حدود تراز افلاطون هم نمی یافتیم و به افلاطون هم ایراد می کردیم که کار او نیز ماورای کار دیگر سوفیستها نبوده است.

عمرو: من اینجا فعلاً حرفی ندارم.

زید: حرف من این است که مسئله سوفیستها و سوفیستیکاسیون یک مسئله مهمی است که آنرا بعد از واقعه القدیر نیز به بهترین وجهی می توانید مشاهده کنید. یعنی این درست است که و اجعلنا للمتقین اماما و لذا همه متقین هر کدام برای خود خلیفة اللهی است و اما بسبب آن امام است که چنین است و در تقابلهایی واقعاً یکی امام است و دیگری خیر آنطور که ابوذر غفاری نیز چنین خلیفة اللهی است. و مسئله را می توانند چنین سوفیستهایی آنچنان وارونه کنند که اینطور وانمود شود که ای امام ای خلیفة الله بهتر است که خیلی هم چنین ادعاهایی را نکنیها! حواست را جمع کن و خود ادعای سوفیست بودن و آنچنان سوفیستیکاسیونی کرده که آن امام همام را کنار بگذارند. و او را تا لب چشمه برده و تشنه برمی گردانند و اگر به او سم ندهند. التفات می فرمایید که یحتمل هم دست بسته و بلکه تنابی دور گردنش، او را لب چشمه برند. دلیلش هم این است که یحتمل او بیش از حد جوان است و کم تجربه و هنوز آن سوفیستی که باید نشده است. یعنی احقاق الحق اینجا چیز دیگری است که واقع نمی شود ولی در نهایت امامت آن امام همام است که واقع می گردد.

عمرو: بنده حقیر واقعاً اینجا یک حرفی دارم و آن این است که درست است که پیغمبر ما پیغمبر آخر الزمان است و صاحب الامر هم چهارده قرن است که در غیبت تشریف دارند. ولی این معنی بر ما روشن نیست که وقوع آخر الزمان چه زمانی است و کی واقع می شود یا حضرتش کی ظهور خواهند کرد. و اما یحتمل بعضی اشکال خواهند کرد که چطور ممکن است که چهارده قرن ما در آخر الزمان واقع شده باشیم و ندانیم هم کی حضرت صاحب ظهور خواهند کرد؟ البته همین مسئله را در مسیحیت نیز داریم. موضوع این است که از فلسفه به حکمت متعالیه و از حکمت متعالیه به الهیات رفتن یک چشمه هایی دارد و یک چاهکهایی که برای کسی که در اجتهاد فقهی واقع است مسیر و اجعلنا للمتقین اماما را تشخیص دادن و به حکمت متعالیه و فلسفه و علم رسیدن خیلی آسانتر می نماید. البته اگر کسی علم را به برای رسیدن به حکمت متعالیه و بلکه برای رسیدن به سوفیستیکاسیون بخواهد مسئله جورهای دیگری هم می تواند شود و سرگردانیها عدیده می گردند. ولی خوب، بعضیها تا همین حد که از ریاضی و علم به فلسفه و حکمت متعالیه هم حالا برسیم  و دوباره برگردیم و ریاضیات و علوم دیگر را سیقلی داده و تصفیه کنیم یحتمل بنظرشان کافی برسد. سوفیستیکاسیون مسائل آنجا است که در همین حد نیز گوی سبقت را می توانند دیگر سوفیستها از سوفیست بخصوصی بربایند! حتی لازم نیست بروید در خانه سوفیستهای دیگر را بزنید یا حتی آدرس سایتهای آنها را بدانید و از آراء آنها با خبر شوید و بحث و مبادله آراء با آنها کنید. انترنت و گوگل همه چیز را در اختیار شما می گذارند! کافیست اصول سافیستیکاسیون را آموخته باشید. خیلی راحت می توانید بدین ترتیب در رشته خود خبره شوید.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿٤ سوره مبارکه ضحی

یکی از مظاهر چهره نفاق آیا در این نیست که امکانات دانشگاهی و حوزوی عدیده ای در اختیار شما گذاشته شود و نظاره هم شود که چه داری بگویی و این امکان برای همه هم وجود داشته باشد. و اما همه چیز در عین حال مجرد انتزاعی شود آنطور که گویی با مسئله ای کاملاً ریاضی-فیزیکی طرفی! البته در جنبه ی الهی هم چنین اتفاقی یحتمل امکانپذیر باشد که غرق در تفکرات الهی کسی شود. و اما یک راه صحیحی هست و یک راه غلطی آنطور که در حدیث آمده است که حضرت ثامن الحجج می فرمایند و انا من شروطها. یعنی نمی شود به همه این نوید را داد که تو خودت امامی و در عین حال امام را هم بخواهی حذف کنی؟ این می شود از بزرگترین چهره های نفاق. بالاخره یک فرقی باید باشد بین علم و آنچه غیر از علم است. اگر به غیر علم هم مزد دهیم و به علم هم مزد دهیم، آنوقت وقتی یک معلمی می خواهد به باصطلاح شاهزاده ای درس دهد و او حقیقت را بگوید، آنوقت آن سلطان یک وقت دیدید خواست زبانش را از پشت گردنش بیرون بکشد و این کار را هم کرد! با تعارف محض که نمی شود به علم رسید. یک جان کندنی دارد که می فرماید قنبر غلام حضرت علی (سلام الله علیه) هم از این شازاده ات بهتر است. این شازده ات حتی فرق بین قنبر و قنفذ را هم نمی داند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. السلام علیک یا صدیقة الزهرا.

و للآخرة خیرً لک من اولی

صوفی: بعضی یحتمل اشکال کنند که بهتر این می بود که برای وبلاگ نویسان طلبه ی ریاضی-فیزیکی و اگر نه برای همه وبلاگ نویسان شرکت تعاونی تشکیل می دادید تا از این راه می توانستند به امور زندگی خود با فراغ خاطر بیشتری بپردازند. و دیگر به همه مسائل و از جمله چهره نفاق و مشکلات دیگر نمی پرداختید. و تا یک مسئله ای را می خواهید بیان کنید به سیستمهای دینامیکی رجوع نمی دادید.

عمرو: من فعلاً حرفی ندارم.

زید: مسئله این است که یا باید رادیو و تلویزیون و اینترنت و همه و همه را تعطیلش کنیم و مثل تلویزیونهای ماهواره ای بگوییم اینها ممنوع هستند. یا اینکه بالاخره حق انتخاب دارید که چه چیزی وارد خانه و در معرض حریم نفوس قرار گیرند. چه حجابهایی را می توان کنار زد و چه حجابهایی کنار نمی روند و فطرتاً و ذاتاً باید حفظ شوند. کجا باید صلح کرد و کجا باید جهاد کرد. یک سری از این مسائل فردی هستند و یک سری از آنها اجتماعی و بلکه جهانی اند و یک سری هم جزء مسائل روزمره ای هستند که هر روز با آنها سر و کار داریم. بعضی از مسائل سد راه عبادات هستند و بعضی نیز به عبادات می توانند کمک کنند و لذا درک مسائل فقهی و ریاضی-فیزیکی می توانند هم انسان را متوجه الطاف الهی نمایند.

عمرو: من هم خیلی دلم می خواهد یک چیزی بگویم. مسئله این است که بعضی مسائل اقتصادی مربوط می شوند به اقتصاد خرد و بعضی دیگر جزو اقتصاد کلان هستند. یک وقت یک بنده خدایی می خواهد چند صد میلیون ریال وام بگیرد و یک وقت دیگر یک شرکتی یک کمپانی می خواهد میلیاردها میلیارد ریال وام بگیرد یا حتی وام بدهد. من که نم یتوانم خودم را داخل همه این مسائل خرد و کلان کنم و از همه ایراد بگیرم. اول باید صورت مسئله را درست فهمید و بعد سعی کرد مسئله را حل کنیم. سیستم دینامیکی سینکها و سورسهای اقتصاد خرد با اقتصاد کلان یکی است؟ یعنی مثلاً اداره یک خانواده و یک کشور از یک نوع است؟ پس میکرواکونومی داریم و ماکرواکونومی هر چند که یک ماکرواکونومی می تواند از مجموعه ای از ذرات بنیادی و اتمها و مولکولهایی تشکیل یافته باشد که اجزاء آنها را میکرواکونومی مورد مطالعه قرار می دهد. و لذا تعاونی شهر و روستا داریم و یحتمل هم تعاونی وبلاگ نویسان طلبه های ریاضی-فیزیکی ایران و بلکه جهان! و اما مدل استاندارد مسئله و هندسه ناجابجایی متناظر آن و گرانش هندسه دیفرانسیل متناظر این نظریه های اکونومی که توپولوژیک هم می توانند باشند چه می شود؟ می تواند خیلی هم هیجان انگیز و چشمگیر شوند!

زید: خوب شد گفتی حرفی نداری. یحتمل این حرفهایت از نوع حرف حرف می آورد است!

صوفی: سعی کنید اخلاقی که مربوط به دنیای سوفیستی است را بهتر رعایت کنید. و وارد مسائل غیرفلسفی و غیرحکیمانه نشوید. البته اگر هم این کار را کنید، باید متوجه باشید که فلسفه طبقاتی دارد و اگر اخلاق درست را رعایت نکنید، به درجات بالاتر فلسفی نمی رسید و در همان درجات پایینتر سوفیستهایی که خیلی هم سوفیستیکیتد (sophisticated) نیستند می مانید. و لذا این باعث خواهد شد که از فلسفه تحلیلی ریاضی فیزیکی خارج شده و وارد یک نوعی از انواع فلسفه های قاره ای شوید. بهتر است که داس زاین هستی شناسی هایدگر را مطالعه کنید یا حتی اخلاق کانت و اخلاق نیکوماکوس ارسطو را هم یاد بگیرید اگر تا حالا یاد نگرفته اید و عقب مانده اید. 

زید: من فکر می کنم این کار غلطی باشد که بخواهید همه چیز را فله ای به حساب آورید و فلسفه تحلیلی موجود در ریاضی فیزیک را مثلاً تنزل دهید به فلسفه هایی که مثلاً از نوع قاره ای است. هم از الهیات باز می مانید و هم از فلسفه و هم از ریاضی فیزیک خود و صد در صد از نظریه حمیدی-مجیدی که باز می مانید هیچ و بلکه هیچ گاه فرصت نخواهید کرد حتی بدان ورود هم کنید. فقط هی می فرمایید نظریه حمیدی-مجیدی و گیر می کنید که اصل قضایا کدامند و همینطوری دارید دور خودتان می گردید و حداکثر آیا بتوانید متوجه شوید که همولوژیهای زایبرگ-ویتن و هیگارد-فلوئر و گروموف-ویتن و امثالهم اصلا چه ربطی به نظریه حمیدی-مجیدی دارند یا ندارند. و این نتیجه یک نگاه سوفیستی سرسری سفسطه آمیزی خواهد بود به همه چیزی که از آن یک کلاف سردر گمی ساخته اید و همه چیز را التقاطی با هم مخلوط کرده اید. فواصل را باید حفظ کنید و همه چیز را سعی نکنید در هم بیامیزید. این هم نمی شود. یحتمل برای این کار باید به فواصل سنجه های مختلف در نظریه های ریسمان و امثالهم رجوع کرد و دید مسئله آنجا چیست تا دچار شیزوفرنی نشویم آنطور که آنجل ام اورانگا در آشنایی با نظریه ریسمانش گفته؟

The description is completely schizophrenic! We would like to make gravitational interactions consistent at the quantum mechanical level. Can this really be done? and how?

مسئله این است که یک وقت هست که با یک موقعیت شیزوفرنی ای در مسائل نظریه ریسمانی تطبیق مدلهای میدانهای کوانتمی با گرانش مواجه اید، و این یک مسئله ای است که باید حل شود. ولی خدا نکند که کسی در حل این مسائل طوری شود که خودش دچار شیزوفرنی هم شود. خیلی چیز بدی می تواند باشد. خدا نصیب نکند.

عمرو: من حرفی ندارم.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

"در روضه کافی بسند خود از طیار از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در ذیل آیه ی (سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق) فرموده: منظور فرو رفتن در زمین و مسخ شدن و هدف سنگهای آسمانی قرار گرفتن است. راوی می گوید پرسیدم (حتی یتبین لهم) یعنی چه؟ فرمود: این را فعلاً رها کن، این مربوط بقیام قائم (صلوات الله علیه) است." ترجمه استاد محمد باقر موسوی همدانی تفسیر المیزان علامه طباطبایی، بحث روایتی آیات 40-54 سوره فصلت، جلد 17 ص 651

181 - سهل بن زیاد، عن ابن فضال، عن ثعلبة بن میمون، عن الطیار، عن أبی عبد الله (علیه السلام) فی قوله الله عز وجل: " سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی أنفسهم حتى یتبین لهم أنه الحق [3] " قال: خسف ومسخ وقذف، قال: قلت: حتى یتبین لهم؟
قال: دع ذا ذاک قیام القائم. (http://lib.eshia.ir/11027/8/166)

575 - أبو علی الأشعری، عن محمد بن عبد الجبار، عن الحسن بن علی، عن علی بن أبی حمزة، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام) قال: سألته عن قول الله عز وجل: " سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی أنفسهم حتى یتبین لهم أنه الحق [4] " قال: یریهم فی أنفسهم المسخ ویریهم فی الآفاق انتقاض الآفاق علیهم فیرون قدرة الله عز وجل فی أنفسهم وفی الآفاق، قلت له: " حتى یتبین لهم أنه الحق " قال: خروج القائم هو الحق من عند الله عز وجل، یراه الخلق لا بد منه. (http://lib.eshia.ir/11027/8/381) روضه کافی، شیخ کلینی

صوفی: سیستم بانکی ما که بهره هایی حول و حوش 15 الی 22 درصد برای سپرده های یک ساله الی پنج ساله می دهند و بعد از آنطرف نیز وامهای متناسب با این بهره ها تنظیم می کند بسته به اینکه چه سیاستی را بانک مرکزی اتخاذ کند، می تواند یحتمل یک سیستم دینامیکی خاصی را برای اقتصاد تولید کند. چنین اقتصادی لزوماً به کسب و کار مردم مستقیماً ارتباط دارد ولی مثل سیستم وبلاگی ما یحتمل اینطور بنظر برسد که بانکها فقط دریافت کننده پول هستند و نه وام دهنده. دلیل این مسئله آستانه ای است که وام گیرنده باید برای بهره بانکی خود تحمل کند که فکر کنم حد اقل 24 درصد باشد هر چند که همینطوری دارم حدس می زنم. یعنی یک شهروندی ممکن است که پولش را برود سپرده کند، اما هیچ وقت وام نگیرد و فقط از سپرده خود بهره ببرد! اینطوری او وارد یک سیستم دینامیکی اقتصادی که هم اینپوت دارد و هم اوتپوت نمی شود. یعنی لااقل از دیدگاه چنین سپرده گذاری فقط سینک یا چاهک داریم و چشمه یا سورسی نداریم. البته بنظر می رسد که اقتصاد ما طوری است که لااقل بازاریها می توانند با پول نقد معاملات خود و از جمله خرید و فروش املاک و مستقلات را انجام دهند. از طرفی بانکهای آمریکا بهره کم می دهند و هر کسی که کار و اعتبار بانکی معتبری داشته باشد می تواند از بانک وام بگیرد تا مثلاً خانه و اتومبیل خود را بخرد. و لذا وقتی آستانه بهره های بانکی بالا می روند، هر کسی جرات نمی کند برود وام بگیرد و یک حالت انحصاری برای بانکها بوجود می آورد که وام دهنده های خود را انتخاب کنند یا یک مافیایی را ایجاد می کند که شامل اختلاسهای کلان شود؟! حالا اینکه چطور می شود قیمت نفت یک مرتبه به 140-130 دلار می رسد، یا یک مرتبه دلار از هزار تومان به چهار هزار تومان می رسد، یا ماشینهای سه چهار میلیاردی و همین چند وقت پیش شنیدم که حتی ماشین 17 میلیاردی هم داریم! لابد مزین به طلا و جواهر هم نیست، یا حالا قیمت نفت بین 25 الی 30 دلار برگشته و دارد نوسان می کند؟ حضرت علی در وصیت خود به حسن و حسین علیهم السلام می فرماید بانگیزه پاداش کار کنید (و اعملا للاجر.) اما در سیستم وبلاگی که هر چه بنویسید مخاطبی ندارد الا اینکه گفته شود در بنگلادش فلان وبلاگنویس را اعدام کردند یا در ایران فلان وبلاگنویس اشتباهی ضربه ای به سرش خورد و کشته شد، بهتر است برای اجر خود یک اجر اخروی در نظر بگیرید و لا غیر! البته آستانه ورود به امور الهی هم می تواند خیلی غامض و پیچیده گردد همانطور که بین ریاضیات و الهیات یک فاصله و گپی است و همانطور که یک منافقی یحتمل همه عمر برود مسجد به نماز بایستد همچون همه نمازگزاران ولی بغیر از اجر دنیوی متوجه اجر اخروی نشود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عمرو: حرفی برای گفتن ندارم.

زید: این حرفهای شما از این نوع است که همه اش حرف است و بی فایده و حرف حرف می آورد. چقدر حرف می زنید؟! اللهم اشغل الظالمین باظالمین و اجعنا من بینهم سالمین.

سلام، خانم دکتر. در راه پیمایی با یک عده جوان بحثم شد که بانکها با وام و سپرده و امثالهم لزوماً ربا نمی دهند و نمی گیرند. و مسئله و مشکل اقتصاد مقاومتی دقیقاً این نیست. و داشتم این مسئله را با بهره پایینی که آمریکا برای وام می گیرد مقایسه می کردم و اینکه آمریکا پس دارد کار درست را می کند و ایران کار غلط را؟ جوانهایی که جوابگو بودند خوب از پس جواب دادن بر آمدند. و اما یک آقایی سر رسید که حرفش این بود که آمریکا اقتصادش برای مردمش خوب است و کم کم داشت می گفت که آمریکا خداباور است و بلکه مثلاً روسیه و چین هستند که خدا را باورد ندارند! چرا ما با روسیه و چین تعامل داریم ولی با آمریکا نداریم؟ و هر چه سعی کردم جواب او را بدهم، قانع نشد و گفت سرم درد گرفت از بس با تو سر و کله زدم و رفت! یحتمل یک مسئله ای اینجا هست که روسیه و چین هم دریافته اند و مسئله شان با ما مشترک است. و آن این است که آمریکا درست است که می گوید خداباور است. اما کدام خدا است که باور دارد؟ یعنی چون زورش زیاد است و دانشگاه هایش هم علمشان زیاد است طوری که ما هم اینجا از علمشان می توانیم استفاده کنیم، و لذا خداباور است؟ یا اینکه فقط می گوید خداباور است ولی دچار یک استکباری است که می خواهد همه را مبتلا کند. شرح این استکبار آنقدر پیچیده است که هر چقدر در مقام توضیح آن بر بیاییم نمی توان آنرا درست توصیف کرد. مشکلات خود ما هم مزید بر علت شده اند. این است که قانع کردن این آقای رهگذر به این سادگیها فکر نکنم باشد.
به یک معنا به آخر خط رسیده ایم وقتی که تازه متوجه شویم که حکمت متعالیه و فلسفه و علم را برای چه انگیزه هایی می خواهیم استفاده کنیم در عین حالی که خیلی از حجابهای علمی نیز برای ما کنار می روند و کشفیات نوی برای ما امکان پذیر می شوند.

یک مشکلی در رابطه با مقاله استاد دکتر پورفسور گلشنی

http://mgolshani.ir/wp-content/uploads/2015/10/discussion-religion-science-ayatollah-javadi-amoli-7-1394.pdf

هست که منظور از به آخر خط رسیدن چیست؟ دیدگاهی که حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی ارائه می دهند بر مبنای علوم قرآنی فقهی و دینی است. این مسئله هست که قرآن وحی الهی است. و وحی الهی که در قرآن ارائه شده تنها مکانی است که می توان منشاء وحی الهی را بررسی و مطالعه کرد. دیدگاه علمی، از طرف دیگر دیدگاهی است عقلانی و نه وحیانی. و این دیدگاه علمی را می توان با دیدگاه های نقلی و دیگر دیدگاه ها نیز آمیخت و هنوز جنبه علمی آنرا حفظ کرد. همه دعوا سر این است که عظمت وحی الهی را در قرآن به اثبات برسانیم. و الا اگر ما به یک علمی قرار باشد برسیم که اثبات کند که وحی بی وحی! یا اگر از وحی و قرآن و تفسیر و حدیث و فقه و اصول فقه و معرفت الله بجای اینکه برسیم به کشفیات و علومی که انسان کامل را نفی می کنند و بلکه ما را به ظن و گمانهایی می رسانند که اسلام را هم نفی می کنند، آیا این هم مبنای علمی دارد؟ یا اینکه ملاک این است که اگر چنین شد، و لذا ما راه را غلط رفته ایم و به علم نرسیده ایم و از جای دیگری سر در آورده ایم. و اما مسئله عظیمتر این است که مکتب اسلامی علم را به ثبوت برسانیم که بر مبنای آن مکتبهای دیگر را نیز جذب می کند و نه اینکه جذب مکتبهای علمی دیگر و از جمله مکتبهای الحادی هم شویم. مسئله اصلی این است که اگر ما همه علوم طبیعی و متافیزیکی عالم را جمع کنیم، همه اینها به منشاء علوم وحیانی ارائه شده در قرآن کریم نمی رسند. این درست است که بشر در علم خیلی پیشرفت کرده است و به کشفیاتی دست یافته است که قبلاً یافت نمی شدند. و اما علوم وحیانی قرآنی دست نخورده و همانطور تر و تازه باقی مانده اند. و الا معنی نداشت که این همه در تفسیر و حدیث و فقه و اصول، علمای اسلام تدبر و تفکر دائمی داشته باشند. همانطور که آیت الله العظمی امام خامنه ای می فرمایند ما هنوز به یک گوشه ای کوچک از علم دست یافته ایم که در زمان حضرت صاحب الامر بقیة الله الاعظم تکمیل می شود. به یک معنا به آخر خط رسیده ایم وقتی که تازه متوجه شویم که حکمت متعالیه و فلسفه و علم را برای چه انگیزه هایی می خواهیم استفاده کنیم.

مقام معظم رهبری می فرمایند:

 آمریکا به ساده‌ترین سؤالهای افکار عمومی دنیا امروز جواب نمیدهد. افکار عمومی دنیا از آمریکایی‌ها میپرسند آیا شما خبر دارید که یک کشوری دارد یمن را ده ماه، یازده ماه بمباران میکند، شهرها را نابود میکند؟ اطّلاع دارید یا اطّلاع ندارید؟ اگر اطّلاع دارید چرا حمایت میکنید؟ اگر اطّلاع دارید چرا اعتراض نمیکنید؟ اگر اطّلاع دارید و این را جنایت میدانید، چرا هواپیماهای سوخت‌رسان‌تان به آنها کمک میکنند؟ چرا کمک میکنید؟ چرا حمایت میکنید؟ شما که دم از حقوق بشر میزنید، جوابش را بدهید. اینکه هزاران کودک، هزاران زن و مرد، غیر نظامی، داخل خانه‌ها، در بیمارستان‌ها، در مدرسه‌ها بدون هیچ دفاعی کشته بشوند، تروریسم نیست؟ این وقیح‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین شکل تروریسم دولتی نیست؟ چرا از آن حمایت میکنید؟ آمریکایی‌ها به این جواب نمیدهند؛ صاف‌صاف به چشم مردم دنیا نگاه میکنند، ادّعای طرف‌داری از حقوق بشر هم میکنند! این حالا یمن است؛ مسئله، مسئله‌ی این یک سال اخیر است؛ آن طرف فلسطین است با ۶۰ سال، ۶۵ سال سابقه. می‌بینید مردم فلسطین را دارند چه‌کار میکنند، می‌بینید خانه‌هایشان را خراب میکنند، می‌بینید مزرعه‌هایشان را نابود میکنند، می‌بینید ساختمان‌سازی میکنند و عناصر صهیونیست را با تفنگ در آن خانه‌ها می‌نشانند و مسلّح نگهشان میدارند؛ اینها را می‌بینید، [پس‌] چرا دفاع میکنید؟ چرا پول میدهید؟ چرا دائماً در قبال به قول خودتان لابی صهیونیستیِ داخل آمریکا کوتاه می‌آیید و دائماً تملّق میگویید؟ چرا؟ اینها سؤالات ساده‌ی افکار عمومی است. به یک کلمه از این سؤالها جواب نمیدهند. آن‌وقت ادّعای دوستی میکنند، ادّعای علاقه‌مندی به حقوق بشر میکنند، ادّعای دموکراسی میکنند. در کشورهایی که هم‌پیمان آمریکا در منطقه‌ی ما هستند، اسم انتخابات را نمیشود آورد، اصلاً با پدیده‌ای به نام انتخابات آشنایی ندارند، اصلاً نمیفهمند انتخابات چیست، [امّا] آمریکای طرف‌دار دموکراسی با اینها عقد اخوّت بسته؛ [آن‌هم‌] چه‌جور! همه‌جور هم از آنها دفاع میکند. دشمن ما یک‌چنین دشمنی است؛ آمریکا یک‌چنین موجودی است. البتّه من بارها گفته‌ام که منظور، هیئت حاکمه‌ی آمریکا است؛ منظور نظام آمریکایی است -به مردم آمریکا ما کاری نداریم- نظام آمریکا یک چنین نظامی است. وقیحانه‌ترین کارهای خلاف را انجام میدهند، بعد هم تو روی آدم میخندند، و جوابی هم به این سؤالات نمیدهند! خب، اگر واقعاً جوابی دارند جواب بدهند به افکار عمومی عالم. وقتی یک کشوری در مقابل یک‌چنین دشمنی است، باید حواسش جمع باشد؛ ملّت ایران باید حواسش جمع باشد. به فضل الهی، حواس ملّت ایران جمع است و جمع بوده است، و این حرکت عظیم مردمی تاکنون توانسته است تدبیر این دشمن حیله‌گر و غدّار و نابکار را خنثی بکند؛ بعد از این هم به فضل الهی این دشمن را خوار خواهد کرد.

http://www.leader.ir/fa/speech/14169/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9%85%D8%B9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%AF%D8%A7%D9%81%D9%86%D8%AF-%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C%DB%8C

بنده هر چه فکر می کنم ببینم داستان این بابک زنجانی چیست، سر از کار او در نمی آورم!

بنده عرض کنم که پاراگراف آخر سخنرانی رهبری را خوب است که اینجا کپی پیست کنم و اینکه راستش بنده دنبال این بودم که اصلا فقط به سخنرانی ایشان گوش دهم و نه اینکه آنرا بخوانم. ولی گویی فرمت سایت ایشان عوض شده بود و هر چه گشتم گزینه صوتی تصویری سخنرانی را نیافتم و لذا فقط توانستم آنرا بخوانم. یک اتفاقات عجیبی است اینها که عجیبتر از آن این است که مثلاً شما وجه ناچیزی را به سایت ایشان پرداخت می کنید و هم به ایمیلتان می خواهید که رسید شود و هم رسید پستی ممهور به مهر ایشان برایتان فرستاده شود و حالا دومی یحتمل هنوز دیر نشده باشد ولی اولی هم اصلا ایمیلی نشده است! البته این را هم می توان از نوع دعوا بین دو سوفیست حساب کرد که یک طرف (یا بلکه هر دو طرف!) قضیه معلوم نیست کدام سوفیست کما بیش مجرد انتزاعی است.

صوفی: دیر شد، دیر شد به راهپیمایی 22 بهمن هنوز نرفته ام. یک نقد دگری از لحاظ سوفیستی را می توان نقد استاد پورفسور دکتر گلشنی از علم دینی آیت الله جوادی آملی دانست که اینجا آمده است و بنده باید دقیقتر بررسی کنم:

http://mgolshani.ir/wp-content/uploads/2015/10/discussion-religion-science-ayatollah-javadi-amoli-7-1394.pdf

البته این بحث نقدها و بحثهای فلسفی سوفیستی را نمی توان بیش از حد هم بسط و گسترش داد یا مجرد و انتزاعی کرد. دلیلش همان است که گویی دارید در یک جبهه ای علمی و فلسفی به بحث و بررسی مسائل می پردازید و یک مرتبه دیدید سر از جبهه مخالفی که دیگر نه فلسفی است و نه دینی قرار گرفتید! یعنی یک وقت دیدید می خواهید دنبال امام زمان بروید و یک مرتبه دیدید با دشمنان امام زمان است که دارید همراه می شوید. و این یک حرکتی است که بسیار ابرتقارنی است که بحثش رفت! بنده مثالش را می زنم. یکی از وزرای رژیم قبل از انقلاب را تلویزیون نشان می داد که مصاحبه ای داشته است که مال چندین سال پیش هم هست یعنی 2009. او یک چیزی به این مضمون می گوید که اگر ما هواپیمای امام خمینی را می زدیم، انقریب که امام خمینی می شد یک امام حسین دیگری. مسئله این است که آیا او امام حسین است که قبول دارد یا امام خمینی است که فکر می کند اگر چنین و چنان می شد، آنگاه امام خمینی هم می شد یک امام حسین دیگری یا اینکه خودش را از اینها برتر می داند که به این مسائل بپردازد. یعنی آیا او حاضر هم هست برود پشت بامش و الله اکبر هم بگوید؟ راه پیمایی 22 بهمن هم برود؟ یحتمل هم حاضر باشد. یحتمل به علم ژنتیک و اینکه دی ان آ و آر ان آ هم چطور کار می کنند هم علاقه مند باشد یاد بگیرد. ولی اینکه حالا آیا نهضت امام خمینی به نهضت امام زمان چقدر وصل می شود و آیا بعد از نماز تکبیر هم می گوید یا نمی گوید دیگر یک مسائل دیگری است. حالا امام خمینی بالاخره هواپیمایش به زمین نشست، و حالا بگوییم که همافران هم همافر نبودند! ولی نواب صفوی چه شد؟ و 8 سال دفاع مقدس را چه بگوییم؟

عمرو: من حرفی برای گفتن ندارم.

زید: لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ﴿٥ سوره مبارکه فصلت.

حضرت صاحب المیزان در رابطه با مجموع آیاتی که آیه شریفه بالا را نیز شامل می شود می فرمایند که از جمله در در منثور روایاتی آمده که قریش شخصی را خدمت رسول اکرم فرستادند و این شخص عتبة بن ربیعه بود. او نزد رسول اکرم رفت و به قول معروف از او خواست که حرف حسابت چیست؟ پیامبر فرمود تمام شد؟ گفت بله. دیگر حرفی ندارم، فرمود "بسم الله الرحمان الرحیم. تنزیل من الرحمان الرحیم. کتاب فصلت آیاته قرآناً عربیاً لقوم یعلمون. و همچنان آیات این سوره را خواند، تا رسید باین آیه- فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود." صاحب المیزان می فرمایند که عتبه نزد قریش برگشت و آنها پرسیدند چه خبر؟ گفت "من از گفتار او چیزی نفهمیدم، جز این جمله را که گفت: انذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود." ....

در رابطه با حجابی که آیه شریفه می فرماید حرف آنها این است که بین ما و بین تو آن حجاب است، این مسئله حجاب از یک نوعی است که ماورای سیاست و ریاضی و علوم مادی است و مربوط به علوم الهی است. یعنی با جبر و اختیار و معادلات جبرری را فهم کردن و بر حسب آنها عمل و اختیار کردن محض نیست.

از این دست امور آن حجاب کنار نخواهد رفت و بلکه هر طرف دعوا دعوت به دین خود می کند و به خیال خود دارد با امر به معروف و نهی از منکر خود رسول اکرم را نیز دعوت به دینداری خود می کند! و حال آنکه غافل است که دچار اشغل الظالمین بالظالمین شده است. و لذا نه تنها علی محمد باب است که اعدام می شود و بلکه امیرکبیر نیز به قتل می رسد و ناصرالدین شاه نیز ترور می شود و سید جمال الدین اسدآبادی نیز به قتل می رسد. و رضا خان و پسرش نیز سر کار می آیند و بجای اسلام بهاییت را رواج می دهند. و در این میان بمب اتم نیز ساخته می شود و شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را مبتلا می کند. و بعد جنگ ویتنام و جنگهای دیگر و حال نیز قبل و بعد از یازده سپتامبر خاورمیانه را داریم که گرفتار وهابیت و الفاعده و داعش و دیگر انحرافات است. و در این میان حالا امام خمینی و امام خامنه ای و جمهوری اسلامی ایران را داشته ایم و داریم. و برجام را داریم. مسئله ای که هست این است که از انحرافات و کجرویها نمی توان آن درسی را گرفت که منجر به یک انقلابی همچون انقلاب اسلامی شود. یا باید یاری خدا و امام زمان را داشته باشیم یا اینکه کار به انحرافات کشیده می شود. دعوا بر سر همین است که می فرماید دست از انحرافاتت بردار و به راه من بیا. نمی گوید که من دارم فسق و فجور می کنم و به راه من بیا و بلکه می گوید دین من است که حق است و دست از اسلامت بردار. و نهایتاً بدون یاری خدا و امام زمان، کسی در این مبارزه کم می آورد آنطور که کل یوم عاشورا کل ارض کربلا است. اینجا روشن می شود که چرا باید آن خلبان دیندار هم باشد و مسئله فقط این نیست که یک خلبان ماهری را می خواهیم که ما را از مبداء به مقصد برساند. برای اینکه وقتی دو خلبانی حالا سوار جتهای خود شده اند و با هم روبرو می شوند، مسئله تازه اینچنین آغاز می شود که آیا ما انگیزه مان این است که اشغل الظالمین بالظالمین می خواهیم شویم یا مسئله چیز دیگری است؟ آیا وقتی می فرماید و بالوالدین احسانا، این یک مسئله ای است که غیر از این است که اختیاری است و اگر نکنی خودت چوبش را می خوری؟ و حالا خوب، بلکه والدینت مثل ابی لهب و همسرش هم باشند که می فرماید تبت یدی ابی لهب و تب. اینجا تکلیف چیست؟ امر بینا بین یحتمل اینچنین است که تا یک جاهایی قبل از اینکه انقلابی نه فقط در تو رخ دهد گرفتار جبر و اختیاری و باید مسائل را درست بفهمی. بعد از آن یحتمل بهتر است که توبه کند برای اینکه انگشت نما نشود و همچون ابی لهب تا ابد لعنت شده نگردد. جبر و اختیارات الهی یحتمل از این امور ریاضی نیز می گذرد که تعدادی با ناشمارایی الف-1 اعداد حقیقی و مختلط متعالی داریم. و لذا اخلاقی که امر به معروف و نهی از منکر می کند و به تقوای الهی دعوت می کند از نوع اخلاق رسول اکرم باید باشد که برای انذار کردن صاعقه قوم عاد و ثمود را یادآور می شود. و پیر و جوان را به اخلاق دعوت می کند. و الا غیر از این هم نمی شود و یا دارد دروغ می گوید و کارش کذب است یا انحراف. و انک لعلی خلق عظیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

361 / 9 - حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، عن سهل بن زیاد، عن محمد بن عیسى، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر، عن جمیل ابن دراج، عن الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام)، قال: کان أمیر المؤمنین (علیه السلام) یقول: أصل الانسان لبه وعقله و دینه  و مروءته حیث یجعل نفسه، والایام دول، والناس إلى آدم شرع سواء

إِن تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکُمُ الْفَتْحُ ۖ وَإِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَإِن تَعُودُوا نَعُدْ وَلَن تُغْنِیَ عَنکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَلَوْ کَثُرَتْ وَأَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٩ سوره مبارکه انفال.

یحتمل بعضی ایراد کنند که امر بینابین یا امر وسط یک امری است که محافظه کارانه است و طرف احتیاط را فقط می گیرد و کاری به خطر کردن ندارد. در صورتی که این می تواند مسئله ای فلسفی باشد که به ریاضی-فیزیک انتقال می یابد. از جمله بحثهای فلسفی صاحب المیزان  بحث جبر و اختیار است. اصولاً اینکه مباحث فقهی و همینطور مثلاً ریاضی-فیزیکی حد و حدودی ندارند تا آنجایی که علوم عقلی همه چیز را شامل می شوند یک مبحث است. ولی برای پیشبرد این مسائل یک جبر و اختیاری در کار است که از جمله می تواند خلبانی یک هواپیما باشد. خلبانی هواپیما اولاً یک شرایطی دارد که باید یحتمل مثل گواهینامه های رانندگی دیگر وسایل نقلیه اخذ شود. و بنده می خواهم آن جبر درگیر را از روی جبری که در رانندگی ماشین موجود است را سیموله کنم علاوه بر اینکه نرم افزارهایی برای چنین سیمولیزاسیونهایی برای این کار هست. و اما در موقع بلند شدن و نشستن هواپیما خلبان باید بیشتر دقت مستقیم و مداوم کند و وقتی در مسیر حرکت افتاد باید نظارت بر یحتمل ارتفاع و تغییرات فشار هوا و عقربه سوخت و خیلی چیزهای دیگر کند. این است که یک جبری اینجا در کار است که باید یاد گرفت هر چند که قضا و قدر نیز ممکن است شامل حال موضوع شود و از اختیارات خارج شود مثل از کار افتادن موتوری از موتورهای هواپیما یا باز نشدن چرخها یا چاه هوایی یا طوفان ناگهانی یا .... با این همه در هدایت هواپیما خلبان اختیارات زیادی می تواند داشته باشد که در هر حالی بطور پیوسته باید جبرهایی را که بر مسائل مختلف حاکم می توانند باشند بررسی کند. و لذا یحتمل کسی باز ایراد کند که مثلاً پس چرا کسی حتی این احتیاج را نمی بیند که کلمه ای راجع به وبلاگت نظری بگذارد چرا که آنقدر رسانه های مختلف دیگر واقعند که پستهای تو در آنها گم می شوند! و آیا این تو را در یک اختیار جبری هندسی در یک فضای اینترنتی-ماهواره ای رسانه ای عظیمی واقع نمی کند که در حقیقت اختیار را از تو گرفته است و مسئله کاملاً جبری شده است بدون اینکه بدانی داری چه می کنی؟! و لذا امر بینابین اختیار و جبرت در این مورد کجا است؟ در این رابطه باید توجه داشت که یک مسئله انقلابی اینجا نهفته است که معما چو حل گشت آسان شود همانطوری که انقلاب وقتی پیروز شد دیگر مبارزه ای انقلابی نمی طلبد که باصطلاح هواپیما را از زمین بلند کند. انقلاب که تیک اف کرد، ضدانقلاب نیز خود به خود دفع می شوند. ولی خوب، ملاحظه می شود که این خود یک جبر و اختیاری را ارائه می دهد که همان کل یوم عاشورا کل ارض کربلا است هر چند که اگر همه کربلایی و حسینی می شدند واقع کربلا اختیاراً به نفع امام حسین تمام می شد. با این حال اینجا نیز می بینیم که جبری در کار نبوده است و یاران امام حسین همه اختیاراً به او پیوستند. و از این بابت امری است بینابین. و همینطور هم برای فقه و ریاضی-فیزیک و فلسفه و علوم اگر بیش از حد بدانها بپردازی و باز هم ندانی داری چه می کنی اختیاراً در جبر خاصی افتاده ای و اگر فقه و ریاضی-فیزیک و هندسه مسائل را هم نفهمی دیگر سوفیستها و ریاضی-فیزیکدانها و فقها می توانند از تو پیشی گیرند. کافی است سوفیستها مسئله را از لحاظ سیاسی حل کنند و دعوا را آنقدر کش دهند که انواع و اقسام مسائل سیاسی و ریاضی-فیزیکی دیگر مدام حادث شوند و همه و همه را همانطور که بطور پیوسته خلبان دارد هواپیما را هدایت می کند، مسائلش را هم حل می کند و پیش می رود و مثل جبر اختیار و حد وسط مسائل نیز همین است. مثلاً همه یا قسمتی از مسائل را می توانی به ریسمان یا آ-دی اس/سی اف تی یا هندسه ناجابجایی یا انگیزه های تحلیلی اعداد اول و اعداد اول دوقلو منتقل کنی. جبر و اختیار اینجا بسته به لبه و عقله و دینه و  مروءته حیث یجعل نفسه، والایام دول، والناس إلى آدم شرع سواء. البته یحتمل اینجا باز ایراد می شود که لااقل خلبان هواپیما احتیاجی ندارد خیلی هم دیندار باشد و فقط باید خلبان خوبی باشد. به هر حال، همین جبر و اختیار نیز که می تواند امر بینابین یک انقلاب باشد به نوعی دیگر باز می تواند امر تعیین کننده بینابین جنگ و صلح نیز باشد یا سرنوشت ملتی و بلکه امتی را تعیین کند.... و لذا می فرمایند که اسلام دین اعتدال و امر بینابین وسط و نه افراط و نه تفریط است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

[ 33531 ] 68 ـ قال الصدوق : وخطب أمیر المؤمنین 7 ، فقال : إن الله حدَّ حدوداً فلا تعتدوها ، وفرض فرائض فلا تنقصوها ، وسکت عن أشیاء لم یسکت عنها نسیانا [1] فلا تکلفوها ، رحمة من الله لکم فاقبلوها ، ثم قال 7 : حلال بیّن ، وحرام بیّن ، وشبهات بین ذلک ، فمن ترک ما اشتبه علیه من الاثم فهو لما استبان له أترک والمعاصی حمى الله ، فمن یرتع حولها یوشک أن یدخلها. (وسائل الشیعه جلد 20 صفحه 175)

تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی

رَّبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ ۚ إِن تَکُونُوا صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُورًا ﴿٢٥ سوره مبارکه الاسراء

"یک نکته‌ی دیگر این است که این حرکت روز نوزدهم بهمن سال ۵۷ از سوی نیروی هوایی، بلافاصله از سوی مردم پاسخ داده شد. این هم یک درس است؛ یعنی شب بیست‌ویکم و بیست‌ودوّم بهمن، وقتی‌که مقرّ نیروی هوایی از طرف لشکر گارد مورد تهدید قرار گرفت -حمله کردند؛ قصدشان هم این بود که نیروی هواییِ به تعبیر آنها متمرّد را تنبیه کنند- اینجا مردم به کمک نیروی هوایی شتافتند. ببینید، فوراً عکس‌العمل نشان داده میشود؛ یعنی با مردم بودن، در خدمت مردم بودن، پیوسته به مردم بودن یک مجموعه‌ی نظامی، فوراً جواب میدهد؛ یعنی مردم پشتیبان میشوند. خیلی فرق میکند که یک مجموعه‌ی نظامی متّکی به مردم باشد یا نباشد؛ این خیلی تفاوت دارد. آنجا نتیجه‌ی آن حرکت را بلافاصله دریافت کردند."

بنده حقیر عرض کنم که یک حرکتهایی هستند که ناشی از حرکت از سمت امام- و بلکه عدم شناخت امام- به سمت شیطان است و یک حرکتهای دیگری هستند که حاصل حرکت آگاهانه به سمت امام و خدا است. و این حرکتها خواه ناخواه با هم برخورد پیدا خواهند کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

"یکی از هدفهای دائمی جبهه‌ی دشمن -که در رأسش هم آمریکا است- از اوّل انقلاب تا امروز این بوده است که یک دوقطبیِ خطرناک بین مردم و نظام به‌وجود بیاورد؛ درست عکس آن چیزی که جمهوری اسلامی بر اساس آن بنا شده است؛ یعنی آمیختگی کامل نظام با مردم. آنها خواسته‌اند این شکاف را به‌وجود بیاورند؛ البتّه موفّق نشده‌اند. انتخابات از جمله‌ی مواردی است که دشمن را در این عرصه مأیوس میکند؛ یعنی نشان‌دهنده‌ی ارتباط مستحکم نظام با مردم است و این دوقطبی مورد علاقه‌ی دشمن را بکلّی از بین میبرد. به این اعتبار، انتخابات مصداق «اِن تَنصُرُوا الله» است."

" قرآن میگوید: اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم؛(۴) اگر شما خدا را نصرت کردید، خدای متعال هم شما را نصرت خواهد کرد. نصرت کردن خدا چیست؟ چه‌جوری است؟ نصرت کردن خدا یعنی سعی در تحقّقِ اراده‌ی تشریعیِ الهی در روی زمین. جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین مصداقش است؛ هرکسی که جمهوری اسلامی را به هر شکلی نصرت کند، «اِن تَنصُرُوا الله» است؛ خدا را نصرت کرده است. آن‌وقت جوابش چیست؟ یَنصُرکُم؛ خدا هم شما را نصرت میکند. مگر نشده این‌جوری؟ مگر همین از اوّل انقلاب جواب نداده؟ مگر امتحان نشده؟ از اوّل انقلاب تا امروز چه کسانی با ما مواجه بودند؟ واقعاً یک نگاه دقیقی همه بکنند؛ البتّه اهل فکر و نظر این نگاه را میکنند. از اوّل انقلاب، قدرتهای مادّیِ درجه‌ی یک دنیا روبه‌روی نظام جمهوری اسلامی بودند و نتوانستند کاری بکنند. انقلاب وقتی در یک کشوری وارد بشود، طبیعت انقلاب این است که یک مقدار آشفتگی و نابسامانی به‌وجود می‌آورد. اینها در آن روزهای نابسامانی اوّل، سعی کردند کشور را تجزیه کنند؛ سعی کردند کودتا کنند، نشد؛ جنگ تحمیلی را راه انداختند و هشت سال جنگ بر این مملکت تحمیل کردند؛ از همان روزهای اوّل تحریم کردند؛ این تحریمهایی که شما می‌بینید، دنباله‌ی تحریمهای اوّلی است و البتّه روزبه‌روز هم تشدید کردند. خب، کدام کشور میتواند ایستادگی کند؟ کدام کشور میتواند در مقابل این‌همه تهدید مقاومت کند؟ امّا نظام جمهوری اسلامی و ایران اسلامی مقاومت کرد؛ نه فقط خود را نگه داشت، خود را تقویت کرد. امروز قدرت جمهوری اسلامی با روزهای اوّل قابل مقایسه نیست؛ به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای، در یک مواردی یک قدرت جهانی؛ در یک مسائلی کشور شما یک قدرت جهانی است؛ در عِداد(۵) قدرتهای جهانی است؛ نظر و رأیش در برخی از مسائل عالم از نظر و رأی قدرتهای درجه‌ی یک دنیا مؤثّرتر است؛ امروز این‌جوری است؛ تبدیل شده به یک چنین چیزی. یعنی نصرت الهی آمد، «اِن تَنصُرُوا الله»ای که شما کردید، دنبالش «یَنصُرکُم» را آورد، خدا یاری کرد شما را؛ اگر خدا یاری نمیکرد نمیشد. این «اِن تَنصُرُوا الله» را ادامه باید داد. حضور مردم در انتخابات، یکی از همین چیزها است."

إن الشیطان کان لکم عدو فاتخذوه عدوا إنما یدعوا حزبه لیکونوا من أصحاب السعیر

"هم دشمن را باید شناخت، هم دشمنی‌های او را باید شناخت، هم به قول سعدی که میگوید -شبیه این عبارت- دشمن چون از همه کار فرو ماند، سلسله‌ی دوستی بجنباند؛ وقتی سلسله‌ی دوستی جنباند، آن‌وقت کاری کند که هیچ دشمنی نتواند کرد؛(۶) یعنی در لباس دوستی ضربه را وارد کند. همه‌ی ما باید حواسمان به این چیزها باشد. خب، بحمدالله فعّالیّتهای مسئولین کشور خوب است، حقّاً و انصافاً دارند فعّالیّت میکنند، تلاش میکنند؛ منتها مراقبت مضاعف لازم است؛ چون این دشمن دشمن نابکاری است، دشمن وقیح و بی‌حیائی است."

گفته های داخل گیومه از مقام معظم رهبری است:

( http://www.leader.ir/fa/speech/14169/دیدار-جمعی-از-فرماندهان-و-کارکنان-نیروی-هوایی-ارتش-و-پدافند-هوایی )

اللهم یا حمید بحق محمد

یا عالی بحق علی

یا فاطر بحق فاطمه

یا محسن بحق الحسن

یا قدیم الاحسان بحق الحسین

اللهم بحق حجتک المهدی

یک معنایی از حرکتهای ابرتقارنی فضا-زمانی رخ می دهد وقتی دعوا نه فقط سر این است که هر کسی می گوید حضرت آدم از ماست و بلکه خود حضرت آدم است که یحتمل قرار است ظهور کند و انقریب که ظهور نماید و الان است که دعایش راجع به پنج تن را خدا به او بیاموزد و حال آیا اصلا از اسلام هم خبری است یا خیر؟! ابرتقارن یک مفهوم فیزیکی است که آیا مثلاً فرمیونها می توانند به بوزونها و بالعکس هم تبدیل شوند یا خیر و اصلا این به چه معنا است؟ این چه حرکتی است؟ بنظر بنده حقیر می رسد که حضرت ولی فقیه اشاراتی بدین مسائل دارند که یحتمل انسان اطمینان دارد که دارد در زمین خودی است که بازی می کند و حال آنکه یک مرتبه می بیند که خیر. منتقل شده است به زمین حریف! علی القاعده، وقتی می گوییم شاهزاده و سلطان و فقیه و ریاضیدان و فیزیکدان و فیلسوف و حکیم و غیره منظور ما از این افراد اشخاص متفاوتی است و نمی توان متصور شد که منظور یک نفر است مگر اینکه ابرتقارنی رخ داده باشد که همه اینها یک مرتبه یک نفر شوند. معمولاً توهمی بجای ابرتقارن رخ می دهد که نقاشی یا فیلسوفی یا ریاضی-فیزیکدانی می خواهد مثلاً نظریه حمیدی-مجیدی خود را تنظیم کند و یک مرتبه خود را شازده تلقی می کند و حال آنکه شازده دیگری نیز بحق می اید و او را به توهمات خود واقف می کند و کاخ سلطنت او را محکوم به فروپاشی می کند و خود سلطنت جدید حقه خود را آغاز می کند. این ابرتقارن موهومی آن ابرتقارنی نیست که فرضاً آن شازده تبعید می شود و آنجا ابرتقارنش شناخته می شود که بله تو هم حکیمی و هم فقیهی و هم سلطانی! البته چنین نظریه ریاضی-فیزیکی را از لحاظ انسانی نظریه پردازی کردن یحتمل خیلی هم دور از ذهن نشود اگر باورمان آید که بر سر در سازمان ملل نوشته است:

بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار

تو که از غم دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی

فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿١٧ سوره مبارکه مریم. ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی: و میان خود و آنان حجابی افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را بسوی او فرستادیم؛ و او در شکل انسانی بی‌عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد! (۱۷)

نیویورک تایمز یک مقاله ای دارد راجع به یک خانم پورفسور علوم سیاسی در یک کالج انجیلی که انقریب بوده است که در معرض خطر اخراج از کالج قرار گیرد برای اینکه به حجاب رو آورده بوده و با مسلمانان احساس همدردی کرده است (بعد از حوادث تروریستی پاریس). و ماجرا جنجالی به پا کرده است که آیا نباید یک آکادمیک آزادی تقکر داشته باشد و آنچه بنظرش درست می آید را اظهار کند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد

فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿١٧ سوره مبارکه مریم. ترجمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی: و میان خود و آنان حجابی افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را بسوی او فرستادیم؛ و او در شکل انسانی بی‌عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد! (۱۷)

نیویورک تایمز یک مقاله ای دارد راجع به یک خانم پورفسور علوم سیاسی در یک کالج انجیلی که انقریب بوده است که در معرض خطر اخراج از کالج قرار گیرد برای اینکه به حجاب رو آورده بوده و با مسلمانان احساس همدردی کرده است (بعد از حوادث تروریستی پاریس). و ماجرا جنجالی به پا کرده است که آیا نباید یک آکادمیک آزادی تقکر داشته باشد و آنچه بنظرش درست می آید را اظهار کند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

http://www.nytimes.com/2016/02/09/us/larycia-hawkins-wheaton-college.html?module=WatchingPortal&region=c-column-middle-span-region&pgType=Homepage&action=click&mediaId=thumb_square&state=standard&contentPlacement=8&version=internal&contentCollection=www.nytimes.com&contentId=http%3A%2F%2Fwww.nytimes.com%2F2016%2F02%2F09%2Fus%2Flarycia-hawkins-wheaton-college.html&eventName=Watching-article-click&_r=0

اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّـهِ ۚ مَا لَکُم مِّن مَّلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَمَا لَکُم مِّن نَّکِیرٍ ﴿٤٧ سوره مبارکه شوری

یحتمل یک قدری هم باید هندسه دیفرانسیل خود را قویتر کنیم چرا که مثلاً هاج استار فرمی زمانی روی خمینه ای مثلاً چهار بعدی فضا-زمانی می شود یک فرم سه بعدی مکانی. و اگر فرمی زمانی مکانی باشد، بسته به بعد آن فرم، هاج استارش یحتمل باز مکانی شود. و اگر فرمی مکانی از بعد حداکثری در خمینه ای با ابعاد متناهی باشد، هاج استارش می شود فرمی زمانگونه. مطلوب است مسابقه ای ترتیب دهیم که از لحاظ فقهی هاج استارهای فرمهای هندسی را بهتر تشخیص دهیم. البته بعضی اشکال کنند که نمی شود همه مسائل را اواب کرد و به فقه و اصول و تفسیر و حدیث رجوع داد. ولی این هم یک مثال دیگری از مسائل آموزش و پرورشی و آموزش عالی و حوزوی می تواند باشد که آیا کجاها مرزهای صبوری و اواب بودن تعیین می شوند؟ کجا ما احتیاج به فقیه داریم و کجا احتیاج به ورزشکار و کجاها اینها با هم تلاقی می کنند؟ یا مثلاً چطور وقتی کسی نزد سلطانی می رود او را احترام می کند ی از او انتظار می رود کها باید این کار را انجام دهد، در مورد اقامه نماز نیز چنین است که نمازگزار در پیشگاه الهی است که دارد نماز می گزارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ﴿٤٥ سوره مبارکه ارسراء

البته آیه مبارکه 17 سوره مبارکه مریم را هم داریم. ولی علامه صاحب المیزان در مورد آیه مبارکه سوره ص مورد بحث می فرمایند که اصولاً سوره در مورد دعوت به صبر پیامبر است و اینکه بعضی از پیامبران چطور اواب بوده اند. یعنی اینکه یحتمل بنده حقیر دیشب عرض کنم که می خواسته ام بروم پشت بام اذان یا حتی تکبیر بگویم و نرفته ام و بلکه بجایش رفته ام پشت بام تهران را به نظاره نشسته ام. و لذا صبح هم خواب مانده ام و سحرخیز هم نشده ام و لذا صبح هم نتوانسته ام اذان بگویم و نماز هم قضا شد. و اما ما می بینیم که اصولاً ترجمه های مختلفی از آیات و بخصوص آیه بعدی سوره مبارکه ص داریم که ترجمه مرحوم الهی قمشه ای آیه مبارکه 33 می شود: آن گاه (با فرشتگان موکّل آفتاب) خطاب کرد که (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانید (چون برگشت اداء نماز کرد) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد (و همه را برای جهاد در راه خدا وقف کرد). (۳۳) این را می فرمایند اواب. یعنی آنچنان اسبان را برای جهاد می خواهد که به امر خدا یحتمل فرشتگان آقتاب را هم برای او برمی گردانند و چون برگردد ادای نمازش را هم می کند. و لذا تفاسیر مختلفی نیز برای آیه مبارکه آمده است که علامه صاحب المیزان نیز بدانها می پردازند. البته گاهی اوقات مسئله فقط این است که می خواهید مثلاً بعد از کلاس نسبیت عام خود از بلوار شهید اندرزگو به خانه بروید. و ضلع شمالی را هم انتخاب می کنید چرا که آفتاب خوبی بدان می تابد اگر ساختمانهای بلندمرتبه سازی جلوی نور آفتاب را نگیرد. و لذا وضعیت تنفسی شما را هم کمک خواهد کرد مخصوصاً اگر پلیپ بینی داشته باشید و ورزش هم کرده اید. و اما اینجا یک ابهامی هم هست که مربوط می شود به بلوار شهید اندرزگو که آیا این شهید سادات بوده است یا خیر و اگر سادات بوده است چرا امامه اش سفید است؟! و این مسئله بعضی اشکال کنند که یحتمل ربطی به مسئله راه پیمایی در زیر آفتاب در بلوار شهید اندرزگو ندارد و بلکه یک مسئله عمومیتر است که هر بلوار دیگری هم بود فرقی ندارد و مسئله ورزش و سلامتی است و نه مسئله کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا! و جواب این است که فرض بفرمایید که روسای کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی می خواهند مسابقه ای در قایقرانی تندرو ترتیب دهند و مکان و زمان آنرا نیز روشن کنند. باز بعضی یحتمل اشکال کنند که اینجا دیگر مسئله ربطی به این ندارد که آیا روسای کشورها می خواهند سفر حج عمره و تمتع نیز بروند یا قبلاً حاجی هم شده اند یا خیر، اولین بار است که می خواهند حاجی شوند یا حتی خامدمین الحرمین هستند که آیا بتوانند در مسابقه قایقرانی تندرو شرکت کنند یا خیر. آیا از تونس و مصر می خواهند این روسا به حج روند یا از فرضاً ایران و سوریه و افغانستان و یمن و بحرین؟ مسابقه قایقرانی تندرو هم که مثل مسابقه ماشینرانی فرمولا وان نیست که بفرمایند باید در این کشور باشد و می تواند در مرزهای آبی مختلفی باشد. و لذا چه ربطی دارد که فرضاً بنده هم می خواهم در این مسابقه شرکت کنم و در عین حال نگران سفر حج خود باشم که آیا در منا نیز باز چه خواهد گذشت یا بر یمن و یمنیها؟ اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿٣٢ سوره مبارکه ص (ترجمه الهی قمشه ای: در آن حال گفت: (افسوس) که من از علاقه و حبّ اسبهای نیکو از ذکر و نماز خدا غافل شدم تا آنکه آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت. (۳۲))

استغفر الله ربی و اتوب علیه. بنده دلم می خواست بروم پشت بام اذان بگویم و همینطور پشت بام تهران را هم یک دیدی زدم. به هر حال، لغت حجاب در قرآن حداقل 7 بار آمده است. مثلاً در آیه 46 سوره مبارکه اعراف از حجاب بین دوزخیان و بهشتیان می فرماید. آیه 53 سوره مبارکه احزاب راجع به ارتباط مردان با زنان پیامبر است که اگر چیزی از آنها می خواهید، از پشت پرده حجاب بطلبید. آیات دیگر نیز هر کدام عظمت خود را دارند و از جمله:  وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّـهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ ۚ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ﴿٥١

و لذا مسئله حجاب کتاب شهید مطهری تفاوتهایی هم دارد با آیات حجابی که در قرآن ذکر شده است. و اما یک چیزی که مسلم است اینکه شهید مطهری و علامه جعفری از زیگموند فروید انتقاداتی دارند. البته اگر کسی مسائل فقهی حجاب را متوجه شود، این ایرادات وارد هم هستند. ولی از دیدگاه پاتولوژیک و آسیب شناسی، باید در نظر داشت که همه کس هم نمی تواند فقیهانه مسئله حجاب را درک کند و لذا آنجا که کار به مسائل حاد یا مزمن بیماریهای روانی می کشد، آنگاه روانشناس و روانپزشک یحتمل از نظریه های روانشناسی و از جمله نظریه های فروید باید بهره ببرند تا بلکه بیمار را درمان کنند. این مسئله از لحاظ ریاضی فیزیکی هم معنا دارد آنجا که بخواهیم از طریق نظریه حمیدی-مجیدی و هندسه ناجابجایی و نظریه هایی همچون زایبرگ-ویتن، دنباله های اعداد اول چندتایی را به مدل استاندارد فیزیک کاربردی کنیم. یحتمل مسئله از این نوع نیز باشد که بفرمایید مرزهای هوایی کشور این ظرفیت را دارد که هواپیماهای نظامی و مسافربری را گنجایش دهد، و اما تا چه حد نیز می تواند از هواپیماهای شخصی که مایلند از این مرزهای هوایی نیز استفاده برند بهره مند شود. یا مثلاً ما انواع و اقسام سایتها و وبلاگهای تجاری و علمی مختلف را داریم، و اما تا چه حد این وبلاگهای داخلی برای ترویج علم عمل می کنند؟ البته ما می بینیم که در سطوح بین المللی اگر خیلی سایتها فیلتر نبودند چنین چیزی داشتیم. ولی تا چه حد از لحاظ داخلی نیز چنین است. هر جای دیگر بکار نیاید، اینجا است که فیلترشکن به کار می آید! ولی باید قبول کرد که گاهی این فیلتر شکنها این خاصیت را دارند که انسان در دریایی از این وبلاگهای متعدد گم نخواهد شد هر چند که یحتمل پرمحتوا هم باشند. یعنی بیش از حد هم مطلب در اینترنت همینجوریش هم داریم! و اما خوب، شما یک ارتباط معقولی هم می خواهید. مثل این می ماند که بانک مرکزی فعالیت همه بانکها را محدود کند به فعالیت خود بانک مرکزی و لا غیر. بانک مرکزی حتماً چنین چیزی را نمی خواهد در عین حالی که نمی خواهد انواع و اقسام موسسه های مختلف اعتباری نیز اجازه فعالیت داشته باشند. و لذا مدل استاندارد کدام است؟ یا آموزش پرورش یا آموزش عالی هم نمی خواهد همه مدرسه ها دولتی باشند ولی آیا می خواهد همه مدرسه ها هم خصوصی شوند؟ اعتدال اینجا به چه معنا است؟ اینجا ما یک نظارتی را احتیاج داریم که بتواند قابل کنترل باشد و فرهنگ را ارتقاء دهد. و لذا حساب کتابهای خاص خود را دارد. اگر بخواهیم یک کاری را درست پیش ببریم نه می شود بیش از حد در آن کار خیره شد و نه می توان بالکل آنرا رها کرد. این است که حد وسطی باید در کار باشد.


ببخشید در نظر قبل باید مجذورها را با توانهای کامل برای دنباله های فیبناچی عوض کنید که می شوند 0 و 1 و 8 و 144 و نه آنهایی که قبلاً گفته شد! فکر کنم باید یک پست جداگانه ای برای این مطلب بنویسم ولی چه کنم که نمی توانم از این پست که عنوانش هاشمی است دل بکنم. اللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ إِلَیْکَ وَ بِحُبِّی النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الْقُرَشِیَّ الْهَاشِمِیَّ الْعَرَبِیَّ التِّهَامِیَّ الْمَکِّیَّ الْمَدَنِیَّ أَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَیْکَ فَلا تُوحِشْ اسْتِینَاسَ إِیمَانِی

وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ﴿٥ سوره مبارکه فصلت

(ترجمه حضرت آیت الله مکارم شیرازی: آنها گفتند: «قلبهای ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت می‌کنی در پوششهایی قرار گرفته و در گوشهای ما سنگینی است، و میان ما و تو حجابی وجود دارد؛ پس تو بدنبال عمل خود باش، ما هم برای خود عمل می‌کنیم!» (۵))

در تفسیر آیات اولی سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم) حضرت علامه صاحب المیزان می فرمایند که بعضی اینطور تفسیر کرده اند که آیه چهارم مربوط به جنگ و غزوه ای خاص مثلاً جنگ احد است و حال آنکه مبنای آیه عمومیت دارد و منظور به آیه ای خاص نیست. معمولاً این معنای عمومیت و خصوصیت مفاهیم مهمی است که از جمله در کلیدهای رمزگذاری در کریپتولوژی نیز استفاده می شوند که قبلاً هم بحثش رفته بود آنچنان که شما یک برای حساب بانکی خود یک شماره حساب و اسم خود را دارید که عمومی تر است و از طرفی کارت بانکی و رمز مربوطه آنرا دارید که خصوصی ترند. مثلاً ما نام محمد زیاد داریم ولی یک محمد است که منظور بدان است وقتی می گوییم محمد (صل الله علیه و آله و سلم). اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. لا اله الا الله. و لذا وقتی صحبت از حجاب می شود، می تواند منظور به حجابی باشد که خانمها باید رعایت کنند. و یک حجابهای دیگری است که منظور حجاب علمی می تواند باشد. و اما این حجابی که آیه مبارکه سوره فصلت می فرماید یک حجاب دیگری است که می فرماید میان ما و تو حجابی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. یعنی وقتی خانمی می آید خدمت شما عرض می کند که پیغمبر هم یک انسان خیلی زیرکی بود مثل بقیه انسانها، همین معنا را خود قرآن نیز بنوعی عرض می کند آنجا که می فرماید:  قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَـٰهُکُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ ۗ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ ﴿٦ سوره مبارکه فصلت. و اما آیا اینکه معنای انسان خیلی زیرکی که ایشان می فرمایند با معنای آیه که می فرماید قل انما انا بشرً مثلکم یوحی الی یکی است، یا می خواهد بطریقی خیلی زنانه با توی مخاطب خاص که یحتمل دهاتی ای پررو و بی حیا هم فرضت کرده وارد بحث و دعوا شود، این معمولاً کار آسانی نیست تشخیصش. یحتمل هم چون به علی دشتی خیلی علاقه مند است و با او دوستی یا قوم خویشی داشته می خواسته با تو وارد دعوا شود! و اما همین دعوا را می توانی با فرزندان و خانواده خود سر حجاب هم داشته باشی. آقا حجابت را درست کن! اقا به تو چه؟! این دعواها همه از یک دست نیستند و یقیناً نمی توان همه ججابها را یک جا کنار زد. و بلکه یحتمل بعضی اشکال کنند که این را می گویند که از بدترین نوع پرده دریها است. و لذا ما باید مسائلی که از نوع خاص و عام هستند را رعایت کنیم. مثلاً اینکه بخواهیم دانشگاه ها را اسلامی کنیم انطور که بارها حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی می فرمایند یک معنایی دارد، و حال آنکه اگر بخواهیم دانشگاه هاروارد را نیز اسلامی کنیم معنایی دیگر پیدا می کند. نه اینکه نشدنی باشد، بلکه مسئله این است که آیا مثلاً دانشگاه هاروراد از اسلام نیز استفاده می کند تا به علم و از جمله به ریاضی-فیزیک بپردازد همانطور که صد در صد این کار دور از احتمالات نیست. یا اینکه دانشگاه هاروارد را ملزم می کنیم که اسلامی شود چرا که دین اسلام است که بهترین دین است و برای یک دانشگاه بهترین کار این است که اول دین اسلام را بپذیرد و بعد به علوم دیگر بپردازد. اینجا یک اشکالی پیش می آید که بین علم و دین حجابی است که آیا از این نوع باشد که آیه می فرماید که بین ما و تو حجابی است؟ یا اینکه خیر، بین ما و تو حجابی است چرا که قضیه آخر فرما حل کردنش کار می برد و از نوع مسئله P=NP است که چندین قرن و با تلاش بسیاری از ریاضیدانان طول کشید تا بشر بدان دست یابد. و اما حالا شما بروید این مسئله را سعی کنید به کسی که در خیابان پیدا کنید و یقه اش را بگیرید و توضیح دهید که یا تو باید این مسئله را یاد بگیری یا اینکه یقه ات را ول نخواهم کرد. البته همین مسئله که یان بوژود دارد می آید ایران که مسئله جوابهای مجذور دنباله فیبناچی تنها 1و  4 و 144 هستند را توضیح دهد که چطور بر حسب راه حل قضیه آخر فرما بوده است، خود نشان می دهد که استفاده از این راه حل چه پیچیدگیهایی می تواند داشه باشد. و چه حجابها که باید کنار روند تا به نتیجه رسید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. مثال ساده ترش این است که شما یک مفهومی را در ذهن دارید و با ماشین حساب خود مشغول حل مسئله تان هستید و دیگران هم مشغول حل همان مسئله مقاله ای دیگر نوشته اند. حالا اینکه این دو مفهوم ذهنی را متوحه شوید که در مورد یک مسئله مثل بی نهایت بودن اعداد اول دوقلو است، درک کردن لزوماً کار ساده ای نباشد. و لذا جای بحث و حرف دارد همانطور که یحتمل مفهومی را که این هاشمی و آن هاشمی بدنبالش است نیز یکی باشند ولی یکی یک جور عمل می کند و دیگری جور دریگری! یعنی شما می خواهید بفرمایید که الگوریتمی پیدا کرده اید که عددی که بین دو عدد اول دوقلو گیر کرده است را اگر بر شش تقسیم کنید، در بین این اعداد حاصله یحتمل بی نهایت عدد اول نهفته است. و می خواهید این مسئله را ربط دهید به مسئله ای که ایتانگ ژانگ اخیراً حل کرد و کران بالایی برایش پیدا کرد و دیگران نیز این کران را بهتر کردند. و اما اینکه همینطوری متوجه شوید که اصلا اگر یک دنباله حسابی چندتایی (و از جمله در مورد دوقلوها، دوتایی) از اعداد اول تشکیل دهید، آیا تکرار اعداد اول چندتایی مورد نظر بی نهایت خواهد بود یا خیر چطور به مسئله شما ربط پیدا می کند، خیلی هم همینطوری نیست. و یحتمل اگر حجابهایی از این دست که اگر در ماث اورفلو مسئله را مطرح کنیم فرجی حاصل شود، کمک کند و حجابی از حجابهای طرح و حل مسئله کنار رود. و اما اینکه مسئله را چطور می خواهید به مدل استاندارد فیزیک و انگیزه ها و امثالهم تعمیم دهید هنوز باقی مانده است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

وسأل الصادق (علیه السلام) عن معاذ بیاع الکرابیس، فقیل: ترک التجارة، فقال: " عمل عمل الشیطان، من ترک التجارة ذهب ثلثا عقله، أما علم أن رسول الله (صلى الله علیه وآله) قدمت عیر من الشام فاشترى منها واتجر فربح فیها ما قضى دینه ". http://lib.eshia.ir/10075/10/6

مسئله نفوذی و حرمت و امید یک چیزی است که باید دید بعضی چرا اینقدر سریع به نفوذی بودن اعتراض دارند و خیلی فکر حفظ حرمت خودند و امید سرشار به آینده خود دارند و خیلی هم مایلند وارد مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی شوند یا خودنمایی کنند یا به سیر و سفرهای مفرح آمیز بپردازند. اینهایی را که به اصطلاح در راس اعتدال هستند را می بینیم مدتها است که کیهان جوابشان را خوب می دهد. و لذا مسئله چیست؟ مسئله این است که بدانی داری به کی رای می دهی. یک وقت اشتباهی به کدیور و مهاجرانی و گنجی رای ندهی! و اما ای بسا هندو و ترک همزبان، ای بسا دو ترک چون بیگانگان. پس زبان محرمی خود دیگر است، همدلی از همزبانی بهتر است.

صوفی: یک بار یک ساعت و جواهر فروش جوانی یک حرف حکیمانه ای گفت که اگر سقراط و افلاطون و ارسطو هم امروز می زیستند، سوار فولکس واگن خود می شدند و می رفتند در خانه سوفیستهای اعلم و اعظم ببینند او چه دارد که بگوید.

زید: این طرز تفکر یک ایرادی دارد. و آن این است که برای رفتن به جبهه های عالی علمی باید امتحانات متعددی گذراند و از جمله دکترا و فوق دکترا و اجتهاد گرفت، ولی وارد جبهه های نبرد حق علیه باطل هر چند که امتحانات خود را دارد ولی همه و همه از کودک شیرخوار همچون حضرت علی اصغر گرفته می رود تا پیرمرد سالخورده همچون حبیب بن مظاهر. گویی حسابهای دیگری اینجا در کار است.

عمرو: یحتمل اینطور بنظر برسد که کسانی که در امور علمی و سیاست وارد نیستند و دست اندرکار نیستند، بلد نیستند درست امتحان پس بدهند. و حال اینکه مسئله چیز دیگری است. باید امتحان پس داد و علامه شد و پورفسور شد یا به آن که از همه اعلم است اقتدا کرد.

 347 / 6 - حدثنا محمد بن أحمد البردعی، قال: حدثنا عمر بن أبی عیلان الثقفی وعیسى بن سلیمان بن عبد الملک القرشی، قالا: حدثنا أبو إبراهیم الترجمانی، قال: حدثنا سعد بن سعید الجرجانی، قال: حدثنی نهشل بن سعید، عن الضحاک، عن ابن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): أشراف امتی حملة القرآن، وأصحاب اللیل (الامالی شیخ صدوق ص 305)

مقام معظم رهبری می فرمایند که اشراف امت رسول الله پز نمی دهند. یحتمل بتوان عرض کرد که مثل اشراف امت رسول الله  (صل الله علیه و آله) مثل فداییان اسلام است همچون مرحوم نواب صفوی. یک اشرافیتی است که هم از روی یقین است و هم مطلق است. حملة القرآن و اصحاب اللیل. حملة القرآن، یک مسئولیت عظیمی را می تواند در بر داشته باشد که مثل اشرافیت اصحاب علم نیست که بخواهد به علمش پز بدهد یا مثل اشرافیت حاصل از مادیات و مال و ثروت باشد که از روی خود برتری بینی باشد و بخواهد بدین چیزها پز بدهد. همین یک آیه چهارم سوره مبارکه محمد را در نظر آوریم، می بینیم که چه مسئولیت عظیمی حملة القرآن دارد:

 و هنگامی که با کافران (جنایت‌پیشه) در میدان جنگ روبه‌رو شدید گردنهایشان را بزنید، (و این کار را همچنان ادامه دهید) تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه [= غرامت‌] بگیرید؛ (و این وضع باید همچنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آری) برنامه این است! و اگر خدا می‌خواست خودش آنها را مجازات می‌کرد، اما می‌خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید؛ و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمی‌برد! (۴)

مسئله روبرو شدن و جهاد با شیاطین بزرگ و کوچک و آنها را از پا درآوردن که یک حالت مطلقی را دارد و نه یک حالت نسبیتی. یعنی نمی توان گفت که دو تا شیطان که یکی نسبت به دیگری شیطنتش بیشتر بود به جان هم افتادند و خوب همدیگر را لت و پار کردند و اشغل الظالمین بالظالمین شد. این کل مسئله نیست. مسئولیت حملة القرآن به این است که طرف مومنین می ایستد و برای خدا و بر علیه شیاطین جهاد می کند چه در خواب و چه در بیداری در همه حال. کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. این پز دادن ندارد و بلکه گریه دارد. یعنی آن مومن اشرافی حملة القران جهاد کند و گردن بزند یک جور مسئله دارد و صلح کند و خودنمایی هم نکند جور دیگری مسئله دارد از دیدگاه دشمنش که توبه پذیر نیست. همیشه دشمن می گوید یا او دارد تظاهر می کند و بلکه اسلامش از روی ریا است یا اینکه می گوید او تروریست است. البته دلیلش این است که این شیاطین بزرگ و کوچک خود بدترین تروریستهای ظالمند و خود مستکبرترین مدعیان اشرافیتند، چه می خواهد اشرافیت دینی باشد چه علمی و فلسفی و چه مال و ثروت و فرزند و .... آی می خواهد پز بدهد! آی پز می دهد که بیا و ببین! آی شاگرد می خواهد! آی حشم و قشم می طلبد! آی ادعای استادی دارد! آی از سر استکبارش پایین بیا نیست! آی به کار همه کار دارد و در کار همه و همه جاسوسی می کند! آی ظالم است و ادعای قوی بودن دارد و به ضعفا رحم نمی کند! آی فاسق است و همه را به فسق و فجور دعوت می کند و ادعای اشرافیت دارد و حتی نمی خواهد بچه مدرسه ایها یاد بگیرند که باید کفشهایت را بکنی وقتی خواستی وارد مسجد شوی و اگر یکی از این بچه مدرسه ایها آمد گفت آقا کفشهایت را در بیاور! اینجا مسجد آست، مگر نمی دانی باید کفشهایت را در بیاوری؟ دیگر می خواهد کن فیکون کند که چرا این بچه حرف حق زده است و من بلد نبودم! آی متکبر است! آی دوست دارد خودنمایی کند و وسط سفره پابرهنه و با جوراب راه برود و ظرف غذایش را تا ته نخورد و اسراف کند! آی آن روی کفر دشمنی با حملة القرآن را بالا می آورد! آی پز می دهد! آی پز می دهد! مسئله این است که این شیاطین خود خود  را از پا در می آورند. میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست، تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بعضی باز اشکال کنند که چرا این حرفها را می زنی، ولی یحتمل تفکر فقهی درست کردن لازمه اش باید حرام و حلال را رعایت کردن هم باشد. یعنی شما نمی توانید حرام را در معرض آفتاب قرار دهید و انتظار داشته باشید که حلال شود!

السلام علیک یا فاطمة الزهرا،

یا ممتحنة امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک.

خدا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (دام ظله) را حفظ کند و سایه ایشان را از سر ما کم نکند!

و اما، معروف است که یک معلمی با شاگردانش داشتند در کنار دریا راه می رفتند و بحثی در مورد خدا بین آنها در گرفت. (البته حالا کاری نداریم این معلم که بود! درسش است که مهم است.) اتفاقاً صبح زود بود و مه غلیظی هم بود. استاد به شاگردانش گفت که شما هر چقدر خواستید آتش روشن کنید، اما فکر می کنید بتوانید با این کارتان این مه غلیظ را از میان بردارید؟ آنها گفتند نه. او جواب داد که و اما وقتی خورشید طلوع کند، کم کم مه نیز با گرم شدن هوا محو می شود. مسئله این است: مطلوب است بیابید تبعات فقهی و پزشکی این مسئله را. بنده داشتم امروز از نماز جمعه می آمدم و یک مقداری دیدم هوا آفتابی است، بجای اینکه سریع سوار مترو و اتوبوس و ماشین و امثالهم شوم یک مقدار نه چندان کمی بلکه راه پیمایی نمودم. اینجا داشتم فکر می کردم که یکی از چیزهایی که نجاست را پاک می کند غلط نکنم این است که در معرض آفتاب قرار گیرد. البته اگر کسی بیش از حد از نور خورشید دور باشد و بیش از حد در خانه به سر برد، دچار کمبود ویتامین D می شود. و از آن طرف هم همانطور که می دانید اگر کسی بیش از حد در معرض آفتاب قرار گیرد یحتمل دچار آفتابزدگی شود. و اما بنده فکر کنم راه پیمایی در یک آب و هوای معتدل زیر نور آفتاب تا حدی برای جلوگیری از پلیپ بینی هم خوب باشد. به هر حال برای اینکه کسی یک حالت الموتحل و الغریقی را از درون پیدا نکند طوری که بیش از حد خود را به آب ببندد. یحتمل راه پیمایی زیر نور آفتاب در آب و هوای معتدل (و نه در آب و هوای آلوده) اگر پیدا شود بد هم نباشد و بلکه خیلی هم خوب باشد. و صد البته یحتمل گاهی هیچ چیزی جای عمل جراحی و خارج کردن پلیپ را نمی گیرد. بعضی یحتمل اشکال کنند که همه اش تقصیر این رایانه ها و کامپیوترها است که انسانها را مبتلا کرده است جلوی خود. تازه هر چند وقت یک بار هم مدهای نرم افزارها و برنامه ها عوض می شود و شما جا می مانید مثل این املهایی که از مد هیچ چیزی نمی فهمند! یک چیز غریبی است که مثلاً بنده هنوز مانده ام که چرا به بعضی سایتهای بلاگ اسپات و وردپرس دسترسی ندارم چون فیلترند. و این در حالی است که امروزه روز صحبت نه دیگر از فیس بوک و توییتر و امثالهم و بلکه اینستاگرام و تلگرام است که ما ازشان جا مانده ایم و سر کار وبلاگ خود مانده ایم!!! البته از جامعه ریاضی-فیزیکی که خیلی وقت است جا مانده ایم گذشته از گشت و گذارهایی که گاهی نصیب این حقیر شود. ما کجا و آن آفتاب ریاضی فیزیکی کجا که همه مه ها را محو کند و آب و هوا را متبوع سازد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤ سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)

ترجممه: و هنگامی که با کافران (جنایت‌پیشه) در میدان جنگ روبه‌رو شدید گردنهایشان را بزنید، (و این کار را همچنان ادامه دهید) تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه [= غرامت‌] بگیرید؛ (و این وضع باید همچنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آری) برنامه این است! و اگر خدا می‌خواست خودش آنها را مجازات می‌کرد، اما می‌خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید؛ و کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بین نمی‌برد! (۴)

صوفی: دیشب آقای بذرپاش آمده بودند مسجد. ایشان اصولگرایان و اصلاحطلبان را به یک دوقطبی تشبیه کردند. و بنظر این حقیر رسید که ایشان می فرمایند که از این دوقطبی باید گذشت و بلکه باید انقلابی بود. البته اینکه باید انقلابی بود درش شکی نیست، ولی دو قطبی اصولگرایی و اصلاح طلبی نیز می تواند در راستای انقلابی بودن عمل کند همانطور که یحتمل نیز بد عمل کند. مسئله می تواند همچون یک مسئلئه ریاضی-فیزیکی که تابعی را به مولفه های تک قطبی و دوقطبی و چهارقطبی و .... تجزیه می کند پیچیدگیهای خاص خود را داشته باشد. و کجاها آیا ما می توانیم مثلاً در مورد نوترینوها نوسان داشته باشیم و یک مکانیزم اله کلنگی ایجاد کنیم و .... و اما مسئله سختتری هست که مربوط می شود وقتی منظور از دوقطبیها، دوقطبیهایی از نوع افسردگی فاز مانی است. یعنی نوسان می افتد بین افسردگی و یک حالت جنون آمیزی که ضد افسردگی است آنچنان که یک دوقطبی را در ذهن و فکر تشکیل می دهد. مثلاً شخص مبتلا در دو سر افراط و تفریط اینکه یا اصلا جرات پول خرج کردن ندارد است یا بی حساب و مثل ریگ می خواهد پول خرج کند. این دیدگاه، آن دیدگاه اقتصاد مقاومتی نیست و بلکه یک اقتصاد حداقل دوقطبی بیماری را نشان می دهد. و همینطور نیز ما چنین دیدگاه افسردگی فاز مانی را از دوقطبی اصولگرایی و اصلاح طلبی انقلابی در نظر نداریم صد در صد. مسئله چیز دیگری است. یعنی آنچه دیوید کری راجع به سوفیستها و سقراط و افلاطون می گوید هم چنین نیست که نظر افلاطون چنین بوده باشد که منظور به این باشد که سقراط را با دیگر سوفیستها اله کلنگ کرده باشد. مسئله چیز دیگری است.

زید: یک مسئله ای را استاد شهید مطهری در مسئله حجاب عنوان می کنند راجع به حدیثی از ابن عباس مربوط به حضرت محمد (صلوات الله علیه) و اینکه آیه مبارکه سوره تحریم مربوط به چیست که از زبان عمر نقل می کند. می فرماید که پیغمبر یک ماه از نزد همسران خود می رود و عمر بعد از چندین بار اجازه خواستن از آن حضرت پذیرفته می شود و می بیند که حضرتش بر روی شنها به پهلو خوابیده و بر یک متکا از لیف خرما تکیه کرده و سنگ ریزه ها بر پشتش اثر کرده. (مسئله حجاب، صفحات 209-213) بنده منظورم این نیست که یحتمل کسی اشکال کند که ببین! پیس پیامبر نیز مثل بقیه و حتی بدتر از دست همسران خود مبتلا شده بوده است. و منظورم به این هم نیست که کید زنان مثل نیش عقرب می تواند باشد. البته بعضی از زنان یحتمل اشکال هم می کنند که نخیر مسئله اصلا اینها نیست و بلکه این است که پیامبر اسلام فقط یک مرد خیلی زیرک بود و لا غیر. یعنی حتی پیامبر هم نبود و وحی هم به او نمی شد. لا اله الا الله. این را می گویند کید و حیله زنانه! یعنی شوخی و مزاح می فرمایند یا اصلا مسئله را درک نکرده اند.

عمرو: البته مسئله از این دیدگاه که وهابیت و بابیت غلط است و انحرافی است خیلی آسانتر است تا اینکه کسی متوجه شود که ما شیعه امام داریم و بخواهد برای امامش کاری کند. مسئله اینجا از این نوع می شود که دیوار حاشا خیلی هم بلند است. یعنی یک وقت هست که ما هفت شهر عشق عطار را داریم و بعد یک مرتبه می بینیم که چه شد؟ حمله مغولها واقع شد! هفت شهر عشق عظار نیشابوری کجا و حمله مغولها کجا؟ موضوع این است که کشت و کشتار که الی ما شاء الله داریم. و از جمله این هم که در زمان ناصر الدین شاه هم دستور می دهد علی محمد باب را اعدام کنند. و در زمان جمهوری اسلامی ایران نیز ما از این قبیل انحرافات عرفانی کم نداریم طوری که می توان وقت زیادی برای مقابله با انها صرف کرد و باز تمامی ندارند. ولی مسئله جدیتر از اینها هم هست. بدین معنا که می توان مسئله دین را از دیدگاه سکولار در نظر گرفت طوری که بخواهیم دین را محدود و محصور کنیم، و لذا امام خمینی و امام خامنه ای نیز خیلی افراد برجسته ای و ولی فقیه و رهبران جمهوری اسلامی ایران هم بوده اند و هستند. و اما خوب، یک فیلمی هم راجع به امام خمینی و امام خامنه ای یحتمل بعدها حتی آمریکاییها با احترام تمام هم بسازند و حتی در هندوستان و چین و آمریکا هم مساجدی به نامهای امام خمینی و امام خامنه ای داشته باشیم. و اما خوب، چیزهای  دیگری هم داریم. یعنی اسلام را داریم و ادیان دیگر را هم داریم و بی دینی هم داریم و .... البته چنین چیزی در حال حاضر که نمی تواند اتفاق بیافتد به برکت مقاومت و ایستادگی انقلابیون در جمهوری اسلامی ایران. ولی مسئله این است که دشمن از چنین چیزی بدش هم نمی آید. این الطالب بدم المقتول بکربلا! 

لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیبب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین لا سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

یا ایها الدین امنوا ان نتصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم (7) سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)

انترز عمرو (یعنی عمرو وارد می شود)!

پی نوشت:

زید: راستی نمی دانم چرا داشتم دنبال ماهابهاراتا می گشتم در اینترنت که یک چیزهایی هم پیدا کردم و از جمله خلاصه ای انگلیسی از داستانش. من فکر می کردم مثنوی مولوی خودمان همه چیز دارد.

عمرو: ماهابهاراتا می خوانی؟ شاهنامه و ایلیاد و اودیسه هومر و دانته و تاریخ هند جواهر لعل نهرو را هم بخوان. من شنیده ام نظریه حمیدی مجیدی ریاضی هم خیلی مهم است.

زید: البته هیچ کدام اینها الهیات توحیدی و حکمت الهی و یاری حضرت حق و امام نمی شود. یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. (مسألة 682: الموتحل والغریق یصلیان بحسب الإمکان، فإن تمکنا من الرکوع والسجود، وجب، وإن عجزا عن أحدهما أو عنهما معا، أومأ عما عجزا عنه.
ولا یقصر أحدهما عدد صلاته إلا فی سفر أو خوف، لوجود المقتضی، وهو: أصالة الإتمام، وعدم مانعیة السفر والخوف. تذکرة الفقهاء جلد 4 صفحه 457

http://lib.eshia.ir/10075/4/457)

لا اله الا الله. و صل  الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

یا ایها الدین امنوا ان نتصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم (7) سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)

انترز عمرو (یعنی عمرو وارد می شود)!

عمرو: کسی که بفکر آخرت خود است، باید یقین داشته باشد که چطور می تواند خود را در آخرت نجات دهد. و شما حساب کنید که اگر ما بین معذرت خواهی شهداء از مردم و طلب مغفرت کردن آنها از خدا مشکل داشته باشیم، حتی مناجات خمس عشره را هم درست درک نخواهیم کرد چه رسد به اینکه متوجه مطلب شویم که آیات اولی که سوره مبارکه محمد با آنها شروع می شوند دارند چه می گویند. حتی اذا اثخنتموهم و فشدوا الوثاق. یعنی تا وقتی مسئله علوم مادی است و می فرماید که هر چقدر هم که خواستی بیا شاگردی مرا بکنی. اشکالی ندارد و تازه برایت خوب هم هست. و اما مسئله اصلی شهداء اینجا است که یک جایی واقعاً طلبکار است هر چند که جای دیگری معذرت هم بخواهد! لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.

زید: مسئله و کار وقتی بالا می گیرد که کار وارونه جلوه می کند که بنظر بعضی می رسد که مسئله مسئله این است که اشداء بینهم و رحماء علی الکفار باشد. این مخصوصاً وقتی اتفاق می افتد که ولی فقیه و نایب امام زمان و امام زمان را هم مثل بقیه فرض کنیم و حال آنکه بقیة الله خیرً لکم ان کنتم مومنین. مسئله محلی و جهانی اینجا است که از لحاظ جهانی کسی نمی آید خلاف حرف حضرتش حرفی دیگر بزند هر چند که کاری هم ندارد که اصلا او چیست که می گوید. هر کسی به دین خویش. یحتمل برای پیامبر اسلام همانطور که می دانیم و حتی برای امام زمان نیز فیلم بسازند، و به عتبات عالیات و حرمین شریفین و اماکن زیارتی دیگر در ایران و قدس شریف و امثالهم هم برای زیارات برویم. مسئله این است که حجة الاسلام و المسلمین بام افکن در ایام محرم و صفر از وافعه کربلا نگوید چه کند؟ و موضوع این است که آیا فایده ای دارد که آنها که بر علیه امام صف کشیدند طلبکار باشند یا بدهکار یا از او معذرت بخواهند یا نخواهند بعد از اینکه او را به شهادت رساندند؟ مسئله یک بمب افکن است که می آید بمبش را می اندازد و می رود و حالا معذرت هم بخواهد یا نخواهد. حتی اثخنتموهم فشدوا الوثاق. این یک چیز دیگری است غیر از اینکه اجازه دهی دشمن بر تو غالب شود. این آموزش و علم و حکمت می طلبد.

عمرو: دشمن که کاری ندارد کسی دلش می خواهد برود شاگردش شود یا نمی خواهد. او کار خود را می کند و می گوید منم که فلسفه و علم و حکمت دارم. و البته ما می بینیم که مسئله به این سادگیها هم نیست و حتی دشمن هم حاضر است بر سر میز مذاکرات بنشیند. معذرت می خواهم که متصدع اوقات شما شدم.

زید: نه بابا. اینقدر معذرت نخواه. تو خوبی. خیلی خوبی. یه ذره هم طلبکار شو. بلکه ما از تو یک چیزی یاد بگیریم.

عمرو: بقول معروف مشق شبت یا همان تمرینهایت یادت نره.

لا اله الا الله. و صل  الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

عمرو: این مقاله از یان بوگود را خوانده ای؟

http://arxiv.org/pdf/math/0403046.pdf

زید: نه، ولی خیلی دلم می خواهد به سخنرانی آینده اش در آی پی ام بروم ببینم چیست؟ موضوعش بنظر خیلی هیجان انگیز می رسد.

577 / 1 - حدثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أبی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال: حدثنا محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، قال: حدثنا محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، قال: سمعت مولای الصادق (علیه السلام) یقول: کان فیما ناجى الله عز وجل به موسى بن عمران (علیه السلام) أن قال له: یا بن عمران، کذب من زعم أنه یحبنی فإذا جنه اللیل نام عنی، ألیس کل محب یحب خلوة حبیبه، ها أنا ذا - یا بن عمران - مطلع على أحبائی، إذا جنهم اللیل حولت أبصارهم من قلوبهم، ومثلت عقوبتی بین أعینهم، یخاطبونی عن المشاهدة، ویکلمونی عن الحضور. یا بن عمران، هب لی من قلبک الخشوع، ومن بدنک الخضوع، ومن عینیک الدموع فی ظلم اللیل، وادعنی فإنک تجدنی قریبا مجیبا (امالی شیخ صدوق)

یعنی وقتی موسی بن عمران (علیه السلام) با خداوند در حال مناجات بود خداوند خطاب به وی فرمود: ای پسر عمران! دروغ نگویید آنکه مدعی محبت من است ولی وقتی شب او را فرا رسد می‏خوابد، آیا مگر هر عاشقی خلوت با معشوق را دوست ندارد؟ هان ای پسر عمران! این منم که بر دوستان مطلعم.چون شب آنانرا فرا گیرد چشم و دلشان را دگرگون می‏سازم و عقوبتم را در مقابل دیدگانش مجسم می‏سازم؛ بدان گونه که از راه شهود و رویارویی با من به مخاطبه می‏پردازد و حضورا با من به گفتگو می‏نشینند.ای پسر عمران! قلبی خاشع و تنی متواضع و اشکی ریزان به من اختصاص ده و در ظلمت شب مرا بخوان که مرا نزدیک و اجابت کننده خواهی یافت. (سایت غدیر، کتاب سیمای متهجد سید حسن موسوی http://www.ghadeer.org/Book/1596/250641)

مُلک و مالک و مَلِک و مَلَک لغاتی هستند که معنای آنها متفاوت است و بعضی از آنها را خطیب محترم نماز جمعه بدانها اشاره فرمودند. ناجی و مناجی و مناجات و منجی و نجاة نیز معانی متفاوتی دارند که آیا همه آنها از یک ریشه باشند یا نباشند. و اما بحث ما اینجا چیز دیگری است بر این مبنا که قبلاً بحثش بود که آیا ناجی باید قول و عملش یکی باشد یا خیر. اجازه بفرمایید که ما اینجا وارد بحث هیئت و نجوم و ریاضی-فیزیک مقدماتی شویم. ما فرض را بر این می گذاریم که این امکان را منجمی و عالم به علم هیئتی دارد که پیش بینی کند مثلاً فردا در فلان مکان زلزله خواهد آمد. حالا این علم که خیلی دور از دسترس و یحتمل بعضی ایراد کنند که مربوط به astrology و بلکه رمبل و استرلاب رمالی است. و لذا برای اینکه مسئله خیلی هم دور از ذهن نباشد این فرض را هم بفرمایید که هواشناسی پیش بینی می کند که گردباد و سیلی برای فردا و پس فردا در فلان نقطه کره زمین در راه است. و اما ما در سوره زلزله داریم:

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (8)

خوب، اگر این پیش بینی علم هیئت درست دربیاید و مثلاً مثل دوالنون یا حضرت یونس سلام الله علیه حرفش غلط در نیاید (حالا هر چه که بوده)، آنگاه قولش با اتفاقی که قرار بوده بیافتد درست در می آید و عده کثیری را یحتمل نجات خواهد داد. و اگر قول و عملش دو تا در بیاید و این اتفاق که پیش گویی کرده وقوع پیدا نکند، آنگاه آیا او دروغگو می شود؟ البته اگر هر روز این کار را بکند و هر روز هم حرفش دروغ در بیاید، یحتمل بتوان گفت که او دروغگو از آب درآمده است. ولی مسئله اینجا باز چیز دیگری است که قول و عمل او با اینکه درست هم باشد و دروغگو هم نباشد در روز قیامت هم به کمک او خواهد آمد؟!! مسئله این هم نیست که آیا اگر او در آن مورد خاص در آن زمان و مکان راست گفته باشد، آیا در موارد دیگر هم راست خواهد گفت و هر جا زلزله شد مردم را نجات خواهد داد یا از وقوع آن حتی المقدور جلوگیری خواهد کرد یا اگر بتواند با عواملش در زمین و زمان وارد جنگ خواهد شد؟ هر چند که مردم آن محل او را بنام منجی هم بشناسند، آیا مردم دیگر نواحی نیز که از او دورند و از وقایع آنجا بی خبرند او را به عنوان منجی خواهند شناخت و باورشان می شود که او چنین و چنان پیشگویی کرد و درست هم از آب در آمد؟! یا اینکه خیر، یک رمز و سَر و سِرّ اخلاقی ای هست که آیا همه پیشگویی او را بپذیرند آیا خیر. لا اله الا الله. علی بذکر الله تطمئن القلوب. اینجا است که مسئله اخلاقی پیش می آید. یعنی یحتمل بتوان گفت که هر ناجی و منجی ای نمی توند ادعای امام زمانی کند! مسئله این نیست که او که اخلاقش از همه بهتر خواهد بود و لذا همچون در مورد مراجع بزرگوار تقلید از همه اعلمتر هم خواهد بود. و لذا او است که به سبب اعلمیت اش امام زمان است. این مسئله را در نظر آورید که گفته می شود اگر یک آزمایش هسته ای انجام شود، این آزمایش می تواند ایجاد زلزله ای کند و لذا کسی که دسترسی به چنین آزمایشی داشته باشد، می تواند هم یحتمل چنین پیشگویی نماید. و اما ابرقدرتهایی که می توانند از وقوع چنین آزمایشهایی هم پیشگیری کنند نیز می توانند پیشگویی کنند که چنین آزمایشهایی بوقوع نخواهد پیوست. و همانطور که ملاحظه می فرمایید می توان پیش بینی کرد که یک نظریه های میدان کوانتمی متناظر آبستراکسیونها و انگیزه ها و هندسه ناجابجاییها و امثالهم یحتمل بوقوع پیوندند که آیا چه شود؟! و لذا اخلاق کجا رفت؟ البته لغت ناجی را در الامالی شیخ صدوق جستجو کنیم به احادیث خواندنی دیگری نیز برخورد می کنیم. ولی خوب، یک وقت هم دیدید برق رفت و سرمان ماند بی کلاه! ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلمیا. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یک اخلاقی هست این میان که در راس آن اخلاق امام زمان است که باید گفت بی نظیر است. البته کسی اگر بخواهد به این اخلاق پی ببرد یقیناً باید آن را در قرآن و ولی فقیه (دامت برکاته و ضله) جستجو کند. لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المنتجبین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

الهی لا تودبنی بعقوبتک.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

عمرو: زید جان غیر از این است که بنده گفتم.

زید: شما هم باید سعی کنید همه چیز را خیلی اینطور اصولی ننگرید و حتی اگر ریاضی-فیزیک خود را هم خوب آموخته اید رهایش نکنید و بلکه به امور دنیوی خود نیز بپردازید و گوی سبقت را با توجه به الهامات از الهیات خود از دیگران کسب کنید. و الا در الهیات و عبادات و اذکار خود نیز از دیگران عقب می مانید. از ما گفتن بود. تظاهر به اصولگرایی خوب است ولی سعی کنید اصلاح پذیر هم باشید و همیشه نفرمایید حرف مرد یکی است.

عمرو: البته این درست است، ولی نمی شود هم تا آنجا پیش رفت که بگوییم پس باید فقه را هم بالکل تعطیل کرد چرا که اخلاق معنی نمی دهد و بهتر است بیشتر به همان فلسفه و ریاضی-فیزیک و سیاست و ... پرداخت و بلکه سکولار شد. خیر، این راه هم درست نیست. غیر از این است بفرمایید غیر از این است.

1402- کان النبی صلی الله علیه و آله یقول فی قنوت الوتر: " اللهم اهدنی فیمن هدیت، و عافنی فیمن عافیت، و تولی فیمن تولیت، و بارک لی فیما اعطیت، و قنی شر ما قضیت، فانک تقضی و لا یقضی علییک، سبحانک رب البیت، استغفرک و اتوب الیک، و اومن بک، و اتوکل علیک، لا حول و لا قوة الا بک یا رحیم." من لا یحضره الفقیه. ج 2 کتاب الصلاة ص 182.

عمرو: یک دلیل فقهی داریم که چطور است که امام زمان در غیبت تشریف دارند که وقتی کسی به معرفت الله فقهی پی برد، لزوماً بدنبال ولی فقیه می گردد و وقتی او را یافت دلش می خواهد هر کار دیگری را رها کرده و تمام و کمال در خدمت او باشد. مثلش مثل همچون فرعونی است که قبل از اینکه حضرت موسی علیه السلام بدنیا بیاید، دشمن اوست هر چند که خدا موسی را نزد فرعون می برد تا نزد او بزرگ شود. ولی حتی وقتی حضرت موسی علیه السلام رسالت خود را به او ارائه می دهد، او نمی پذیرد. و او را دنبال می کند. و لذا صرف ظهور حضرتش باعث خواهد شد که امثال فرعونیان بر علیه او برانگیخته شوند. و اما نزد فرعونیان بسبب طاغوت و طغیانشان آن حضرت شناخته نخواهد شد مگر اینکه او خود خودش را بدانها بنمایاند. و از آنطرف هر چقدر تظاهر به فقه نزد فقها کاملتر شود، فقاهت به کمال نخواهد رسید مگر اینکه آن حضرت ظهور کنند. این است که در غیبت او، شیعه او تمام و کمال وجود مبارک او را در وجود خود درک می کند، ولی در عین حال او را نمی یابد. و درد فراقش بیشتر و بیشتر می شود. و در عین حال، ظهور او هم در مسند ولی فقیه است. این است که اگر شیعه او آن سوی کره زمین هم باشد، این درد فراق ممکن است بیشتر هم شود چرا که یحتمل از اسلام و خدا و پیغمبر و دعا و نماز هم آنجا خبری نباشد. و لذا یحتمل شیعه او در این حالات مثل کودکی می ماند که تازه راه رفتن یاد گرفته است و یکی دو قدمی می رود و باز می افتد و باز سعی می کند و باز می افتد و .... چرا که دنبال فقه اسلامی می گردد و نمی یابد و گروهی دیگر با فقه اسلامی و فقیه هم دشمنند و موضع خود را می خواهند که همچون فرعون در دورترین نقطه ممکن از فقه و فقاهت قرار دهند. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیة الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی یوم الدین.

البته این مسئله نازکی غشاء مثلاً در پوست بدن می تواند طبعات پزشکی داشته باشد. و از آن طرف غشائهایی که در درون بدن واقع شده اند نیز می توانند از حالت نرمال خارج شده و یا خیلی نازک شده یا خیلی ضخیم و کلفت شده و ایجاد مشکلات مختلف کنند. و لذا یک راه حل هم جراحی است. یکی از این غشائها که می تواند از حالت نرمال خارج شود و ما زیاد راجع به آن بحث کرده ایم همین وضعیتی است که معروف است به پلیپ بینی یا پلیپ کلن و روده ها. و یحتمل گاهی بتوان آنها را با جراحی عمل کرد و مشکل را حل کرد ولی اگر پیشروی پلیپی زیاد شده باشد، یحتمل کار از کار بگذرد و نتوان با عمل جراحی هم کاری برای بیمار کرد. اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، اللهم اغن کل فقیر، اللهم اشبع کل جائر، اللهم اکس کل عریان، اللهم دین دین کل مدین، .. اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین، اللهم اشف کل مریض. ...

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ ۗ وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِکَةُ بَاسِطُو أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنفُسَکُمُ ۖ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ ﴿٩٣﴾ سوره مبارکه انعام.

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذا الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک توعا و تمتعه فیها طویلاً

یک لایه خیلی خیلی نازکی از حق هم می تواند وقوع پیدا کند که خود حجابی است بین انسان و حضرت حق. البته انسان اگر دسترسی به آیات قرآن داشته باشد، این آیات از قدیمترین ایام نزد او بازسازی می شوند. و لذا اینکه یک لایه نازکی از حق نزد شخص ارائه شود، یحتمل خیلی هم غیرقابل درک نباشد آنطور که خود نفس روح را ترک گفته و بدن خاکی به زمین بازمی گردد. و روح بدن را ترک می کند. و لذا آن غشائی که کما کان ضخیم بود و ضخامت داشت، می تواند خیلی نازک و باریک هم شود. و به نیستی می گراید و باز در روز قیامت از نیستی به هستی برمی گردد. و اما کسی که فقط به مالک و مَلِک باور دارد و حتی مَلَک الموت را هم باورش نمی شود چه رسد به ملائکه ی دیگر، او در چرخه های این دنیای پست دون گیر کرده است و نمی تواند از آن خروج و بلکه عروج کند. سبوحٌ قدوس، رب الملائکة و الروح. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یا ایها الذین امنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم. (7) سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)

داشتم این بنده حقیر دنبال یک لایه نازکی از حق که در کتاب جمهوری افلاطون آمده است می گشتم که بر خوردم به کتاب David Corey: سوفیستها در گفتگوهای افلاطون که این گفته دیگر را در بر داشت:

"With Hippias the commodities are not so obvious because of the thick comic veneer Plato places over the handling of this overly confident polymath."

این است که یاد یکی از گفتگوهای بسیار دوستانمان صوفی و زید در اتوبوس همینطوری که به سمت نماز جمعه می رفتیم و برمی گشتیم افتادم:

زید: بزرگانی مثل منتظری و هاشمی و خاتمی و صانعی را دست از سرشان برنمی دارید شماها به اصطلاح اصولگرایان؟

صوفی: ما کاری نداریم کی چه می گوید. حرف ما این است که ولایت فقیه چه می گوید. هر چه او گفت همان درست است. همین است که یک وقت دیدید شماها دنبال هر چه آدم منحرف و منافق و از خود بی خود است که راه افتاده اید. علمدار عشق سید علی است.

زید: بالاخره شماها ادعای اصولگرایی دارید؟ ولی آیا باید قبول کنید که یک عده ای هم اصلاح طلبند یا خیر؟ مگر می شود فقط اصوگرا باشی؟ مگر می شود اصلاح طلب نباشی؟ اللهم اصلح کل فساد من امور المومنین. نمی شود که بگویی هر که اصولگرا نیست بد است. هاشمی می شود بد بشود؟ احمدی نژاد هم بعد از این همه دعوا و مرافعه رفت نشست پهلوی هاشمی. هاشمی بد است؟ 

صوفی: ببین می خواهی شعار بدهی، دیگر چرا داد می زنی؟ یواش بگو. گوشم درد گرفت. داد نزن! شما نمی توانید هم مثل ملا نصر الدین بفرمایید همه حق دارند و همه راست می گویند. می توانید؟ بالاخره باید موضع ات را روشن کنی. یا اصلاح طلبی یا اصولگرا. ما اصولگراییم و طرفدار ولایت فقیه و رهبری. و در ضمن، صوفی با هم با صوفیست دیوید کوری فرق دارد و هم با سوفی در دنیای سوفی یوستین گاردر و هم با سقراط و افلاطون و کلاً فلاسفه فرق دارند. با پای چوبی نمی شود راه حق پیمود. ولی ما در عین حال دکتر جلیلی را هم داریم که خیلی هم قبولش داریم. و هر کس هم جبهه نرفته است و کمک نکرده است علی القاعده نمی تواند بسیجی خوبی شود ولی حالا آرزو بر جوانان عیب نیست. این گوی و این میدان. یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. یا علی.

زید: خودت را زیاد ناراحت نکن. ان شاء الله که گربه است. البته اگر به گربه ها هم درست رسیدگی شود و درست نگه داری شوند دیگر ما این همه گربه های ولگرد نخواهیم داشت. تو مثل اینکه نمی دانی که آیه 68 سوره مبارکه یس می فرماید فمن نومره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون؟ یک کمی فکر کن. سعی کن از این تفکراتی که خود را محدود کرده ای به اینکه می گویی اصولگرا و اصلاح طلب به درآیی. سعی کن جهانی فکر کنی. هنوز توی گفتگوهای افلاطون گیر کرده ای؟ خاتمی گفتگوی تمدنها را مگر کلید نزد؟ چرا می خواهیید کلیدهای دیگران را قاپ بزنید؟ کلید دست ما است. هم کلید خصوصی داریم و هم کلید عمومی. هم فیلتر داریم و هم فیلترشکن.

صوفی: نخیر ما اصولگرایانیم که انقلابی واقعی هستیم. تو هر چه دلت خواست بگو. ماییم که انقلاب را به همه عالم صادر خواهیم کرد. شماها نه عقلتان به این کارها می رسد و نه عرضه این کارها را دارید. بنده حقیر نمی دانم شماها چطور متوجه نمی شوید که بدون ولایت فقیه چطور می خواهید به فقه جواهری برسید؟ چطور می خواهید علی دشتی و راز بزرگ رسالت آیت الله العظمی سبحانی بخوانید و فتوای امام راجع به سلمان رشدی را درک کنید؟ اصلا می فهمید مسئله چیست؟ مسئله چیست؟

زید: نه فقط شماها می فهمید مسئله چیست. من حرفم این است که مسئله این نیست که اگر یک لایه ی نازکی از حق داشته باشیم آنطور که افلاطون می گوید کل عالم فرو می ریزد. حالا ما وارد مباحث قرآنی و حدیثی و اخلاق اصلا نمی شویم. ولی همین هندسه خودمان را در نظر بگیر. هندسه اقلیدسی را ببین که امروزه روز کلی در مدارس یاد داده می شود و بلکه تمام کمال تدریس شده و کنار گذاشته می شود. حالا کسی بخواهد بعدها می تواند وارد مسائلش شود. ببین چند قرن پیش اینها پایه گذاری شده اند که حالا در مدارس کلاً تمام می شوند. و بعد هندسه های غیراقلیدسی را داری و هندسه ریمانی را داری و حالا ما دیگر وارد هندسه ناجابجایی نمی خواهیم شویم. ای اقلیدس کجایی که ببینی با هندسه ات چه ها که نشده و هندسه به کجاها که نرسیده است. حالا آیا هندسه نمی فرمایید که در طول این همه سالیان و قرون می بایستی که اصلاح می شد؟ اگر نمی شد، اصلا نسبیت خاص را می شد به نسبیت عام تعمیم داد؟ بالاخره یک هندسه ریمانی می باید می بود که نسبیت عامی را نتیجه دهد یا خیر؟ حالا هی ما بگوییم اصولگرایی و نه اصلاح طلبی و اینکه همه و همه باید یا عالم ربانی شوند. و ریاضیدان و پلی ماث بدرد ما نمی خورد. می شود؟

صوفی: تند نرو زید جانم. بیش از حد از خودت اعتماد به نفس بی جا نشان نده. مسئله اینها که تو می گویی نیست. برو نجوم و هیئتت و ریاضی و فیزیک و هندسه ریمانی و نسبیت عام و گرانش و لیفت (locally inertial frames)  را هم بخوان. و اما آیا می توانی بگویی که ما فقه جواهری هم نیم خواهیم؟ می توانی اصولی استدلال فقهی کنی که چرا مثلاً باید اگر غسلت چنین چنان باشد، وضو هم بگیری ولی اگر چنین و چنان نباشد، وضو دیگر لازم نداری؟ این است که ولایت فقیه می خواهی. حرف، حرف فقاهت است. آن وقت است که هی دلت می خواهد بدوی بروی قرآن بخوانی. قرآن حفظ کنی. از قرآن بگویی. من لا یحضره الفقیه بخوانی. رساله بخوانی. مسئله حجاب بخوانی. و به رساله مرجع تقلیدت عمل کنی. و الا اینها که همه تو می گویی که یعنی همه کشک. برو ببین فقه جواهری چه می گوید و چیست؟ قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَىٰ مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ ۚ إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّـهِ ۚ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ ﴿٨٨

زید: نه اینطوری فایده نداره. ما رسیدیم به نماز جمعه ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. هر چه من می گویم هی با من یکه بدو می کنی. این نشد.

صوفی: نه اینطوری نیست که تو فکر می کنی. من بهت پیشنهاد می کنم که کتاب دیوید کوری را بخوانی. The sophists in Plato's dialigues, David Corey. موفق باشی.

صوفی: قربانت. حالا که ما فعلاً داریم می رویم نماز جمعه با هم. بلکه بعداً گیرش آوردم و خواندم. ولی تو هم سعی کن حکمت متعالیه ملاصدرا را بخوانی و یاد بگیری. و بعد ببین فلسفه هر کدام چیست؟ انقلابی باش تا خستگی برایت بی معنی شود. یعنی خستگی برای یک انقلابی معنی ندارد.

http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=14091

در آستانه دهه فجر، رهبر معظم انقلاب با حضور در مرقد مطهر امام راحل (ره)، ضمن قرائت فاتحه، یاد بنیانگزار جمهوری اسلامی را گرامی داشتند. ایشان همچنین با حضور بر مزار شهدای هفتم تیر و گلزار شهدای بهشت زهرا برای ارواح طیبه شهدا علو درجات را مسئلت کردند.

کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام

استاد شهید مطهری در صفحه 206 مسئله حجاب می فرمایند:

"اسماء زنی با ایمان بود و تقاضای او و زنان همفکرش از عمق ایمانشان برمی خاست نه از شهوات برانگیخته شده که غالباً امروز** می بینیم. او و همفکرانش نگران این بودند مبادا وظایفی که به عهده آنان واگذار شده قدر و قیمتی نداشته باشد و همه وظایف مقدس و قدر و قیمت دار به مردان اختصاص یافته باشد. او و همفکرانش تقاضای مساوات زنان و مردان را داشتند، اما در چه؟ در ربودن گوی فضیلت و انجام وظیفه مقدس. چیزی که در مخیله آنان هم خطور نمی کرد این بود که شهوات فردی را نام "حقوق" نهند و جنجال راه بیندازند.

لهذا وقتی که آن جواب را شنید چهره اش از خوشحالی برافروخته شد و با خوشحالی به سوی همفرکانش برگشت."

** [منظور قبل از انقلاب است و بعد از انقلاب نیز مسئله حجاب متاسفانه جورهای دیگری در کشور و جهان اسلام و خارج از آن جلوه می کند.]

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی