الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

حج

خوب، بنده حقیر متوجه شدم که برهمکنش بین نور و ماده و الوانی که از این بابت ایجاد می شود آنقدر جای بحث و گفتگو دارد که تمامی ندارد چرا که الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکاه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه یکاد زیتها  یضیء ولو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شیء علیم آیه مبارکه 35 سوره مبارکه نور. یعنی یک اقیانوس بی نهایتی از رحمت الهی را می توانید اینجا بیابید که انواع و اقسام نظریه های فیزیکی الکترومغناطیسم و الکترودینامیک کلاسیک و کوانتمی و نیروهای قوی و ضعیف و حتی گرانش از آن می توانند نتیجه شوند و یحتمل به نظریاتی که نهایتاً به نظریه حمیدی-مجیدی هم ختم شوند بیانجامند. اما یحتمل شما وقتی در این اقیانوس رحمت قرار دارید و در عین حال گیر یک نظام ظالمی هم افتاده باشید یا لااقل بنظر اینطور برسد که گیر یک نظام ظالمی افتاده اید، این رحمت الهی می تواند طوری احاطه شود که یحتمل بنظر برسد که در یک سیاه چاله نجومی واقع شده اید! اینجا مسئله چطور می شود؟ حالا بنده یک مثال خیلی ساده ای بزنم. این حقیر بارها مشاهده کرده ام که در اخبار خبرنگاری داریم در نیویورک که اسم ایشان را هم نمی دانم و موضوع این نیست که اسم ایشان چیست. و بلکه مسئله این است که ایشان خبرنگاری هستند در نیویورک و حالا خبرنگار کدام رسانه و کدام کشور بماند. و اما مسئله ای که هست این است که معلوم است که ایشان مدتها است که بدتر از این حقیر احتیاج به عمل پلیپ بینی خود دارند ولی به این کار اهتمام نمی کنند و از آنجایی که خبرنگار هم هستند، این مسئله خود را خوب نشان می دهد آنطور که ایشان همیشه تودماغی دارند صحبت می کنند، و گویی انگار که نفسشان در نمی آید. خوب، گاهی اوقات این قابل فهم است برای کسانی که در دیار غربت زندگی کرده اند که مراجعه به دکتر و پزشک گاهی اوقات باکراه انجام شود بخاطر رعایت موارد اقتصادی یا صرفه جویی مخصوصاً اگر توصیه شود که باید عمل جراحی شوی. و این کار پشت گوش انداخته می شود. این یک مسئله ای است که بالاخره این همه تماشاچی یک نفر یک چیزی بگوید حالا اگر هم این شخص خارجی هم باشد، مخصوصاً که وزیر علوم ما نیز پزشک گوش حلق و بینی است مسئولیت ما را چندین برابر یحتمل کند که بالاخره آقا یک کاری بکن! اما آنطرف قضیه هم این است که این یک جور مشکل تنفسی ایجاد ممکن است کند و از طرفی مشکل تنفسی را داریم که در اثر ازدحامی است که زائرین بیت الله الحرام می فرمایند دچارش شدند و هزاران نفر کشته شدند. حالا به آن خبرنگار باید گفت که آقا یک کاری بکن، ولی اینجا به این نوع از سوء مدیریت باید چه گفت؟ اینجا انسانیت چطور لگدمال شده است؟ لا اله الا الله. اصلا مسئله چیست؟ حالا قبل از آن را کاری نداریم، ولی اول جنگ یمن، بعد مسئله بالابر، بعد هم مسئله منا. اللهم صل علی محمد و آل محمد. بنده که اگر راه ها باز شود حتماً به سفر حج خواهم رفت. و نه آن سفر حجی که از نوع خسی در میقات باشد. خیر. و واعدنا موسی ثلثین لیله و اتممناها بعشر فتم میقات ربه باربعین لیله و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین. یعنی چه؟ یعنی بنده حتماً به اربعین حسینی نیت خواهم کرد که بزیارت امام حسین بروم و قبل از آن هم می روم زیارت امام رضا و بعد هم می روم سوریه زیارت سیده زینب و بعد هم می روم لبنان و از آنجا به فلسطین و قدس شریف و در مسجد الاقصی هم نمازم را می خوانم و بعد از آنجا می روم بحرین و یمن و از آنجا نیز به مدینه و مکه. (البته ناگفته ماند که نماز در مسجد کوفه هم جای خود را دارد.)  التفات می فرمایید؟ هر چیزی یک ترتیبی دارد. حالا نیویورک هم نرفتم، خوب نروم. و اما اگر می شود بطریقی زندگی کرد و سبک زندگی خود را طوری تنظیم کرد که دیگر دچار حساسیت و تنگی نفس نشد، خوب چرا نباید این کار را انجام دهید؟ اگر می توانید بروید خانه سالمندان و از آنها عیادت کنید، اگر می توانید به سالمندان خود احترام بگذارید و خدمتی به آنها و معلولین برسانید که آنها نیز از علم و دانش بهره مند شوند، خوب در دانشگاه ها و حوزه ها و مساجد را باز کنید که بیایند سر کلاسها بنشینند و آبرومندانه استفاده ببرند. نه اینکه عملاً آنها را وادارید که رانده شوند و از خانواده های خود به دور افتند و دچار مسائل و مشکلات و آلام عدیده تری شوند. البته یک نوع از برهمکنشها و اینتراکتیویته های اجتماعی اینجا نیاز است که نمی شود به کسی اجحاف کرد و زور کرد کسی را که تو هم بیا از رحمت الهی بهره مند شو و او را زور کنیم و بعد بیاندازیمش توی سیاه چاله های نجومی بد اندر بدتر. هر کسی باید خودش بفهمد که دارد با نفس خودش چه می کند. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المتطهرین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

  • ۹۴/۰۷/۰۵
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۹۷)

  • سید حمید بنی هاشمی
  • از لحاظ آماری می فرماید وبلاگ بترتیب تعداد بازدید کننده ها، از ایران، آلمان، روسیه، آمریکا، فرانسه، سوئد، هلند، اروپا، چین، رومانی، اوکراین، سنگاپور بازدیدکننده داشته است و تعداد هر از این بازدیدکننده ها را نیز می دهد. بنده نمی دانم چرا اروپا را از بقیه کشورهای اروپایی جدا کرده است. و در ضمن نمی دانم چطور است که از انگلیس هیچ بازدیدکننده ای نداریم و یحتمل هم از بازدیدکنندگان اروپایی را شامل شود. این حقیر عرضم این است که ما آمار خوبی داریم اینجا که می بینیم از کجاها سایت ما را بازدید می کنند.

    از امامزاده ای رد می شدم دیدم نوشته است هیهات من الذله. فهمیدم بعضی وقتها چرا بعضیها هیهات من الذله را هیهات من الضله می نویسند. بنده از حضور همه فرهیختگان و ادیبان عذرخواهی می کنم اگر چنین اشتباهات املایی از این بنده حقیر نیز سر زده است. یک روز باید برگردم و همه نوشته ها را تحت یک ویراستار قوی بازبینی کنم و همه غلطهای املایی را درست کنم. این جوری که ما می نویسیم، زیر همه چیز غلط می گیرد و خط قرمز می کشد که یعنی همه چیز غلط است. و این هم که نمی شود. به هر حال، فرض بفرمایید که ابزار این کار را داریم که کما بیش چهار نیرو را با هم به وحدت برسانیم، ولی مایلیم ببینیم چه می شود اگر در آن ساختاری که داریم کار می کنیم یکی از نیروها مقیاس و سنجه اش به سمت صفر میل کند. مثلاً فرض بفرمایید که ما نیروی الکتروضعیف را که به وحدت رسیده اند، الکترومغناطیسم اش را نداریم. یا نیروی قوی را نداریم، یا گرانش را نداریم. نداریم چرا که این مقادیر سنجه ای به دلیلی که ممکن است یک نوع تکینگی خاصی باشد حذف شده است. و دیگر نیروها هستند که بر آن نیروی خاص غلبه کرده اند. این مسئله تا چه حدی و با چه تکینگیهایی امکانپذیر است. یعنی فرضاً بجای اینکه ما نیروی قوی داشته باشیم، اقیانوسی از کوارکها داشته باشیم که هنوز ساختار هیچ ماده ای در آن شکل نگرفته است. خوب، در این حالت، آیا ما می توانیم شکلگیری دیگر نیروها را هنوز بررسی کنیم؟ اگر هیچ ماده ای وجود نداشته باشد، بر سر گرانش چه می آید؟ لپتونها چه می شوند؟ و الکترومغناطیسم چطور است؟ و همینطور مسئله را می شود از لحاظ نیروهای دیگر نیز بررسی و حساب کرد. البته ما اینجا این مسئله را هم داریم که از لحاظ ریاضی می توانیم بطور رسمی و فرمال ادامه دهیم بدون اینکه متوجه نتیجه گیری های فیزیکی و کیهانشناسی مسئله گردیم. این خود یک لطفی دارد که یکی از نتیجه هایش این است که بعد می توانیم برگردیم و نتیجه های فیزیکی مسئله را دوباره از نو بررسی کنیم. و این کار می تواند مدام ادامه یابد طوری که از ریاضی به فیزیک و از فیزیک به ریاضی رفته و از طرفی هم مسائل الهی را نیز در رابطه با مسائل دیگر بررسی کنیم چرا که عقل در مقابل نقل قرار می گیرد و نه وحی. این است که مسائل معقول و منقول را باید با وحی دید تا چه حد قابل مقایسه و تطبیق هستند. مسئله دیگری که هست این است که در جمع آوری همه علوم در رابطه فرضاً با اقتصاد و ریاضی و فیزیک و غیره، فرضاً ما می خواهیم کوانتیزاسیون گرانشی را بررسی کنیم، می توانیم فریمهای موضعاً اینرسیایی مختلف را حتی از لحاظ ماهواره ها و امثالهم بررسی کرده و در نهایت پایداری همه این سیستمها را در نظر بگیریم و دست آخر یک شبکه ای لاتیسی در فضا-زمان ایجاد می شود که پایداری یکی از یک سیستمهای دینامیکی، پویایی خاص خود را در این شبکه ایجاد می کند که اگر مدل پایه عنکبوتی یکی از این سیستمهای دینامیکی پایداری خود را از دست داد، ما می توانیم میزان اختلال در پایداری و عدم پایداری یکی از این سیستمهای دینامیکی را با پایداری دیگر سیستمهای دینامیکی و برهمکنش آنها با هم بررسی کنیم. و دست آخر سیستم دینامیکی را که کل همه این سیستمهای دیگر در آن واقع است را در این شبکه بررسی کرده و از راه های  اختلالی و غیراختلالی مسائل کل سیستم را سعی کنیم حل کنیم در صورتی که پیچیدگیهای مسائل برای ما تا چه حد قابل حل باشند. یعنی یک وقت هست که ما می دانیم که یک ستاره ای داریم که سیاره ای حول آن در گردش است، ولی گاهی تشکیک می کنیم که آیا ستاره مزبور خود یک ستارگان دوتایی هستند که سیارات دیگری نیز حول انها می گردند. و لذا اینکه ما از لحاظات فقهی باید خمس بدهیم و چرا نباید بیشتر از خمس یا کمتر از خمس داد، آیا این یک امری است که به کیهانشناسی و نجوم نیز بستگی دارد یا خیر؟ یعنی آیا فقط یک امری است مربوط به تجارت و بازرگانی و کسب و کار، یا یک امری است که مربوط به جغرافیای زمین و نجوم و کیهانشاسی هم می شود طوری که می تواند اختلالات دیگر را تا حدی رفع و رجوع کرده و برطرف کند. در آخر، اگر ما فرض را بر این بگذاریم که در یک شبکه جاسوسی واقع شده ایم که مبنای همه کارها همین است و بس، اتفاقی که می افتد این است که مبنای ریاضی فیزیکی مسئله تا یک حد بدیهی می تواند نزول کند و همه اختلالات را از راه های جاسوسی است که ما انتظار داریم برطرف شوند و لا غیر. یعنی یک ستون پنجمی هم داریم غیر از خمس که همه کارها دست اوست و حل مسائل نه از روی حکمت و عرفان و معرفت و علم انجام می گیرد و همه چیز اینطور تنزل پیدا می کند. به هر حال، هر کسی باید دید که تا چه حد می تواند مسائل خود را با همه این موانع و مشکلات مختلف حل کند و مدل استاندارد فیزیک را ارتقاء بخشد. یا لااقل جنبه حکمت و کلام ریاضی مسائل را سعی کند بیشتر ارتقاء بخشد. راه دیگرش همیشه این می تواند باشد که ببینیم ریاضیدانها و فیزیکدانها هر کدام چه دیدگاه هایی برای حل اینگونه مسائل ارائه می دهند. و الهیون راه های عرفانیشان کدام است. البته بشرط حفظ اخلاق و ادب حتی آنجاهایی که اگر لازم شد، با سگ درونی و بیرونی که به او آب دهید یا ندهید زبانش بیرون است، سعی کنیم اگر با ما درگیر شد نیز راه حلش را بیابیم. و لذا بهتر آن است که خمینه دیفرانسیل تولولوژیک خود را یافته و سعی کنیم ببینیم چه متریکهایی را میتوانیم روی آنها قرار داده و با چه کانکشنهایی و چه انحناهایی. و مسائل هندسه دیفرانسیل و گرانش اینشتن را لااقل بتوانیم حل کنیم که خود می تواند کار نفس گیری شود! و اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    یک ابزار خوبی هم هست این ابزارهای کلامی و ریاضی که وقتی از مرزهای موسیقی و شعر گذشتند می توانند از اعماق تاریخ و اعصار هم عبور کنند و همانطور که گفته شد به فیزیک یا اقتصاد یا ... کاربردی شوند. اما مسئله این است که شما یک کلامی را چطور عمومیت یا اختصاص دهید که بتوان از آن تعبیری درست کرد. مثلاً ما در همین وبلاگ هم ابزارهای آماری داریم که نشان می دهد از هر کشوری چه آماری از مردم از آن استفاده می کنند. البته این آمارها زیاد قابل اعتماد هم نیستند هر چند که نماینده یک واقعیت می توانند باشند. مثلاً ممکن است که فقط یک نفر از یک کشوری مثل فرضاً بورکینافاسو به سایت سر بزند. و اما همین کشور همه اطلاعات را بفرستد روی ماهواره و از آنجا به همه خبرگزاریها رله شود و انگار که یک تعداد زیادی از مردم به سایت شما سر زده اند آنطور که هر کس ماهواره ببیند یا حتی صدا و سیمای ما هم از این بابت تاثیر پذیرد. خوب، حالا همین مسئله را اگر در نظر آورید، موضوع این است که تا چه حد عمومیت آماری به این صورت و مسئله را به این وجه فهمیدن درست است. یعنی فرض بفرمایید که ما مسئله کوانتیزاسیون گرانش را درست فهمیدیم طوری که توانستیم گردش یک ماهواره را حول زمین به گردش چندین و چند تا ماهواره بسط دهیم و از آنجا نیز به برای حفظ پایداری ماهواره ها باز نظریه های پیچیدگی و ریاضی-فیزیکی و آماری و اقتصادی مروبطه را نیز حساب کردیم. همین؟ آیا مسئله دیگر حل است؟ عمومیت و اختصاص کجا می رود. شما فرض بفرمایید که مقیاس یک را می خواهید به مقیاس 3/4 ببرید. یعنی فرضاً می خواهید بطریق آماری از چهار نیرو سه نیرو را متحد کنید و حالا یحتمل هم نتوانید یک نیروی دیگر را خیلی همراه کنید که با نیورهایمان درست عمل کنند. خوب، همین مسئله چه ابعادی می تواند پیدا کند؟ تکینگیهای مسئله چطور می شوند؟ همین مقاله آخر کلیفورد هنری تابز را که بنده نمی توانم دانلود کنم هیچ جوری، چه کمکی می تواند به فهم مسئله و حل آن داشته باشد؟ این مقاله تابز منظورم است: arxiv:1407.6206 البته شما می توانید مقالات دیگر تابز را بررسی کنید و ببینید مسئله اصلا چیست؟ و بلکه به نظریه حمیدی-مجیدی هم رسیدیم. و اما قسمتی از مسئله اینجا است که نقد موسیقی و شعر یک چیز است و خود شعر سرودن چیز دیگری است، همانطور که شما می توانید با حتی با شعر هم نقد شعر کنید. اما گاهی ساختارهای شعری تفاوت می کند و دیگر آن ساختارهای شعری از جمله سعدی و مولوی و نظامی گنجوی و حافظ نیستند. یعنی حتی می شود از عالم غیب خبر آورد با اینکه آنرا داریم به شعر تنظیم می کنیم. و اما از چه ابزارهای دیگری نیز استفاده می کنید؟ یعنی فرضاً اگر از کوهمولوژی و همولوژی هم داریم استفاده می بریم، آیا قادریم زبان شعری را طوری تغییر دهیم که باید همه چیز را از نو یاد گرفت و نظریه کوهمولوژی مربوط به نظریه هیگارد-فلوئر و زایبرگ-ویتن-فلوئر دیگر بر پایه کوهمولوژی دوره ای هندسه ناجابجایی و کوهمولوژیهای هاج و د"رام و هوخشیلد و گروتندیک و امثالهم نباشند؟ و باز این ساختارهای جدید را یاد نگرفته برویم شراغ شعر نو و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی را هم به نظم آوریم! فرمولهای ریاضی-فیزیکی، لاگرانژیها، و نظریهای آماری و همه و همه را کنار بگذاریم و صاف و پوست کنده بیاییم عرض کنیم ما به یک جراحی در هندسه و توپولوژی دیفرانسیل دست یافته ایم که ثابت می کند ماهیت خورشید یکی است یا دو تا یا چند تا بشرطی که همه خمس خود را بپردازند! می شود؟ یحتمل نشود چرا که بر حسب تعالیم قرآنی این درست نیست که ما اظهار کنیم که اصلا چه فرقی می کند که ما به یک فقیر و بلکه همه فقرا کمک کنیم یا نکنیم چرا که اگر خدا می خواست خودش کمک می کرد. و اما آن کمکی که ما حالا به فقرا هم خیر، بلکه به همین بلاگنویسی خود داریم انجام می دهیم تا چه حد واقعاً حتی به امرار معاش خود وبلاگنویس حتی کمکی می کند؟ این حقیر عرضم این است که وقتی ما کل عالم را در نظر آوریم و می خواهیم تاثیرگذاری خود در آن را بسنجیم، یحتمل به این نتیجه برسیم که ما به اندازه یک سر سوزنی آیا بتوانیم کمکی به کسی کنیم یا نتوانیم. یعنی مثل این است که تولستوی را حساب می کنید و بعد کارل مارکس را و بعد کولموگروف و ولادیمیر آرنولد را که اینها چه تاثیری در ادبیات جهان یا ریاضی یا فیزیک داشته اند؟ خوب، می بینید تاثیر داشته اند هر کدام به نوعی تاثیر داشته اند. و اما آیا می تونید بفرمایید که تولستوی و کارل مارکس هم در نظریات فیزیک نیوتنی و ریاضیات باید نظرات درستی می دادند و چون این کار را نکردند و لذا کارشان غلط است و این از ضعف آنها است. همینطور اگر کسی رفت منبر، باید در نظر بگیرد که منبر او چه تاثیری در شنونده خواهد داشت و چه تاثیری در شهر و کشور و بلکه کل عالم خواهد گذاشت، و اما آیا می تواند منبر نرود و مقتل هم نخواند و حدیث هم نگوید و تفسیر هم نکند؟ بالاخره احساسات هم مهم است و یحتمل یک منبری ای نتواند احساسات خود را کنترل کند و به منبر برود. و اما حساب کنید که آن امام بزرگواری که نشسته است و او نیز دارد به منبر گوش می دهد، آیا او نیز احساساتش جریحه دار نمی شود و تحملش تمام نمی شود؟ بنده مانده ام که باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ بقول معروف هر کسی سرگرم کار خودش است و کاری هم ندارد که دیگری دارد چه می کند؟ زانو زده است نمازهای یومیه و نافله و قضایش را بخواند یا زانو زده است که درس به استادش پس بدهد؟ یا فقط نماز و نماز جمعه و کسب علم و جهاد فی سبیل الله و مسجد رفتن و خدا و پیغمبر و قرآن و ریاضی فیزیک را دوست دارد؟ البته خوب جاسوسی هم که داریم و از همه مهمتر این هشدار سوره یس که الم اعهد علیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه

    یک ادبی داریم ما در کربلا و عاشورا که فکر کنم یکی از حجج اسلام که از دوستان حجه الاسلام بام افکن بودند بیان فرمودند. و آن این است که در همان روز جمعه که مسئله طلاق و هانومن سوامی و نماز جمعه بود بیان فرمودند. ایشان فرمودند که طرماح از یاران امام حسین است که اتفاقاً در نفس المهموم ثقه الاسلام آقا شیخ عباس قمی نیز آمده است. او به امام می رسد و امام به او می گوید که اگر باید بروی دنبال دینی که داری یا کمک به همسر و فرزندانت برو ولی زود برگرد که ما به تو اینجا احتیاج داریم. او می رود و بعد از ظهر عاشورا می رسد که دیگر خیلی دیر است. طرماح رفت و از یاری رساندن به امامش جا ماند. همین هانومن سوامی یادم هست که به بنده حقیر می گفت که هم ما سجده می کنیم و هم شما سجده می کنید. حالا کاری نداریم، ولی این یک رسم نیست که ما در امور دینی زن و فرزند خود را رها کنیم و خود را دربست وقف امور دینی کنیم. ولی بنده همینطور مانده ام که این را که آن حجت الاسلام محترم فرمودند، این حقیر راه افتادم دنبال خانواده که داشتند می رفتند و تا نیمه راه رفتم و برگشتم ببینم بقیه داستان چیست؟ حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه چه کردند و دیگران چه کردند و سگان روسیاه چه بلایی سر خود آوردند. بنده عرضم این است که آن موقع این حقیر درست متوجه نشد که چطور می شود که به روسیاهی یک سگ روسیاهی و بل هم اضل تبدیل شد، و مدتی طول کشد تا متوجه مسئله شدم و هنوز نیز مطمئنم که آن عظمت کار ار درک نکرده ام چرا که هستی شناسی یک چیز است و از یاران امام حسین شدن کار دیگری است که عملاً معلوم می شود. شما همین مسئله معادلات اینشتن را در نظر بگیرید. ما در همه ابعاد یک نوع فضا داریم از لحاظ توپولوژی دیفرانسیل الا بعد چهار و حالا یحتمل یک چند تا ابعاد معدود دیگری. ولی در بعد چهار، ما بی نهایت فضاهای غیرمتعارفی که از لحاظ توپولوژی دیفرانسیل با هم متفاوتند داریم. و اینها را شما می توانید از روی گروه های کوهمولوژی آنها بشناسید. از طرفی برای اینکه ما از توپولوژی دیفرانسیل به هندسه دیفرانسیل رویم، حالا یا باید یک متریکی روی آن تعریف کنیم یا یک انحنایی را یا اینکه یک کانکشنی را که یحتمل همانطور که گفتیم اگر یکی را به ما دهند می توانیم آن دو دیگر را بیابیم، و اما این هم چطور است خودش حسابهایی دارد که خالی از لطف نیست. یعنی کما بیش در گرانش اینشتن مسائل خود به خود مجرد می شوند و حتی مرز بین توپولوژی و هندسه دیفرانسیل را چطور باید تعیین کرد بدین آسانی نیست. مثلاً همین که شما مشتقهای اول و دوم بر حسب زمان را روی مثلاً یک ژئودزیک را حساب کنید، چه می شود؟ ما به سرعت و شتاب می رسیم دیگر. ولی همین معانی مشتقگیری و سرعت و شتاب یک مرتبه در هندسه دیفرانسیلی که مربوط به نسبیت عام می شود، یک تعاریف پیچ وا پیچی پیدا می کنند که غیرقابل اجتناب بنظر می رسند. مثلاً حساب کنید که یک ماهواره ای را می خواهید به فضا بفرستید و در یک مدار معینی این قرار است که دور زمین بگردد. خوب، اینجا باید بدانید در چه مداری این ماهواره چقدر سرعت لازم دارد و چقدر شتابش است و چقدر تکانه زاویه ایش می شود و ... تا این ماهواره تا یک حدود پایداری دور زمین بگردد. و الا یک وقت دیدید همینطوری رفت که رفت و دیگر برنگشت یا نرفته برگشت و افتاد  روی زمین یا توی دریا و اگر قرار داست مثلاً الف دور زمین بچرخد ب دور چرخید. حالا کاری نداریم که در فریم موضعاً اینرسیایی این ماهواره، ما در کدام گروه های کوهمولوژی از کدام توپولوژی و بلکه هندسه دیفرانسیل واقع می شویم؟! یعنی ما اینجا یک معادلاتی را داریم از لحاظ گرانشی که باید حل کنیم که شوخی بردار هم نیستند. و اما مسئله را خیلی از لحاظ توپولوژی و هندسی هم لو دادن بنظر می رسد که کار را از لحاظ یافتن لاگرانژیها و هامیلتونیها و معادلات دقیق حرکتی و امثالهم خراب اندر خراب کنید. یک حسابهایی در کار است و اینها را از آن حالات فضایی و نجومی و گرانشی به حالات زمینی اشت نفوذ دادن و از ناسا به اینترنت و وبلاگ خود برگشتن گویی انگار داریم ما باز یک سری فریمهای موضعاً اینرسیایی خود را از یک فریمی به فریمی دیگر انگار که داریم کانال عوض می کنیم باشدها، همانطوری چطور می شود. همانطور می شود. و خوب، باید یک تدبیرهایی به خرج داد که ریاضی فیزیک مسئله را از آن حالتهای گرانشی اینشتنی خود به این حالات زمینی دیگر خود نفودشان را متوجه شده و کاربردی کنیم. حالا شده یک سری جراحیهای دیگری را عقب بیاندازیم و یک سری جراحیهای دیگری را جلو بیاندازیم و بلکه جراحیهای ذن یا دن Dhen surgery انجام دهیم. و اما ما ادراک طرماح و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و .... یک ادب و اخلاقی می خواهد رسیدن به اینکه اصلا جهت یابی کنیم ببینیم کدام جهت را می خواهیم پیش بگیریم و اصلا مسئله چیست، و چه رسد به اینکه به عرفانهای انحرافی نیافتیم و ببینیم راههای عرفانی الهی کدام است؟ یک وقت هست که بنظرمان می رسد روی یک خمینه جهتپذیریم و نگو که اصلا خمینه ای است که جهتپذیر هم نیست و راه را داریم اشتباه می رویم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    بعضی واقعاً یحتمل اشکال کنند که بابا تو می خواهی سکوت اختیار کنی یا اینکه می خواهی یک چیزی بگویی و هر چه بگویی انگار تمامی ندارد؟ کدام اش هست؟ سکوت یا پرحرفی؟ بالاخره یک کدام را انتخاب کن و همان را انجام ده. نمی شود که هی سکوت و هی پرحرفی. و خزعبلات و لاطائلات را هی به هم ببافی. یک جاهایی هست که اسفار تمام می شود و قلم زدن هم تمام می شود و باید مرد عمل بود. یک چیزهایی هست الباقیات الصالحات است. ان الله جمیل و یحب الجمال. شما ببینید حضرت زینب چطور گفت اسکوت. این هم یک سکووت است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
    خاطرات مستر همفر را راجعش می خواندم. بنده عرض می کنم که سگ روسیاه و بل هم اضل، چه عرض کنم؟ مسئله اینجا این است که این داستان را چطور شما با innuendos یا crescendos یا decrescendos های  خاص خودش بیان کیند که توی ذوق خواننده یا شنونده خیلی نخورد و آن روی سگی طرف را هم حتی المقدور بالا نیاورد و نه تنها از آن طرف بام نیافتد که بلکه بیاید این طرف بام نیز و آن سگان روسیاه درون و بیرونش را هم که هر چه به آنها آب دهید سیرمونی ندارند همه و همه را شناسایی کند و از آن حالت خاص خودشان نجات داده و بلکه همه را حسینی شان کند. و بلکه همه و همه عالم را نیز حسینی کند. البته بی حساب هم نباید حرف زد. هر چیزی حساب کار خودش را دارد. معمولاً یک نفر مثل حر است که از آن طرف می آید این طرف و بقیه همه معروف به حرحریانند. راه سخت است و کار هر کسی نیست. و الا خیلیها هم خوب بلد باشند از این طرف به آن طرف بروند و از آن طرف به این طرف و الی ما شاء الله رفت و آمد داشته باشیم و ترافیک شلوغ و راه بندان و .... یحتمل این داستان را می توانید در همه سطوح تعریف کنید و شنونده را هر طور دلتان خواست قلقلکش دهید و بلکه هم توانستید آن روی کفرش هم بالا بیاورید. و اما خوب، گاهی اوقات هم هر چه هیچی نگویید و فقط سکوت کنید مثل اینکه از همه بهتر باشد. و الا یک وقت دیدید دارید یک اسفار اربعه مندرآوردی جدیدی را می نویسید که هر چه سرهم بندی کنید تمامی ندارد و این هم که درست نیست و از نوع همان کمثلهایی است که گفته شد. یعنی خوب، محیط نماز جمعه هم طوری نیست که ما بخواهیم آن را هم اینطورها آلوده کنیم. در زمان ایراد خطبه های نماز همه باید سکوت کنند. این طوری است که یک بار آقا داشتند به عربی سخنرانی می کردند و ما هم خیلی متوجه نمی شدیم و داشتیم یواش یواش حرف خودمان را می زدیم دیگران شاکی شدند که آقا دارند صحبت می کنند و حرف نزنید. ما هم گوش کردیم و چیزی نگفتیم. بهتر هم هست اینطوری. معمولاً می فرمایند اگر سعی کنید گوش کنید هر چند که نمی فهمید، بهتر است چرا که امکان دارد یک چیزهایی را بفهمید و اصلا همینطوری است که لغات و لهجه ها به گوش شما آشناتر می شوند و بهتر هم می فهمید. این اصلا یکی از راههای یادگیری زبان است که می فرمایند به اخبار آن زبان گوش کن. و سعی کن بفهمی چه می گوید. دیگر نماز جمعه که جای خود دارد. و اگر آقا باشد که دیگر باز هم باید خیلی بیشتر هم گوش کرد. اینها دیگر یک چیزهایی است که خیلی توضیح نمی خواهد و هر کس یکی دوبار برود نماز جمعه متوجه می شود. اگر هم متوجه نشد، بقیه به او گوشزد می کنند. مهم این است که استمرار داشته باشد کارش و به نماز جمعه برود. و زانو بزند و به سخنان خطیب نماز جمعه و بلکه سخنران قبل از خطبه ها خوب گوش دهد. حالا چهار زانو هم نشست، خوب بنشیند. فقط یک حالتی نباشد که دارد انگار از همدیگر وا می رود و از هم می پاشد هر چند که سکوت کرده است. سکوت کند ولی با دل و جان هم به سخنان خطباء گوش فرا دهد. هم انتقادات را گوش کند و هم نکات مثبت را و ببیند کجاها در زندگی او می تواند کاربرد داشته باشد و اینطور نباشد که الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا یعبد الشیطان و یک حالت رانده شده ای داشته باشد که حالا آن وسط نماز جمعه هم نشسته است ولی حالیش هم نیست که همه دارند او را هو می کنند که این دیگر چه موجودی است که خران دجال هم می آیند از او یاد بگیرند که چطور می شود بعضی دنبال آنها می دوند.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    شما مثل اینکه دارید از یک بایفرکاسیون خاصی بحث می کنید که یحتمل باید مواظب باشید که این بایفرکاسیون دارد واقع می شود و الا یک وقت می بینید که سیستم دینامیکی شما دارد به یک جهتی میل می کند و شما فکر می کنید که دارد به جهت مخالف خود با 180 درجه اختلاف است که میل می کند. و دلتان را الکی خوش کرده اید که خیر، قضیه غیر از این است. و سیستم دینامیکی دارد درست پیش می رود و اصلا بایفرکاسیونی ندرایم خود دانید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    برائه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین.

    یکی از نخبگانی که در ضمینه همولوژی زایبرگ-ویتن-فلوئر/ همولوژی هیگارد-فلوئر کار می کند به بنده گفتند که آقا شما بعد از اینکه حالا خوب توانستی به مسائل مختلف راجع به فریمهای موضعاً اینریسایی بپردازی و مسائل نظریه نسبیت عام را هم خوب حل کردی، تازه دوباره برگرد برو به مسائل هندسه دیفرانسیل جراحیها و مبحثی که ایشان دارند روی آنها کار می کنند بپرداز. بنده متوجه شدم که واقعاً یک مبحثی هست که انسان را وا می دارد به اینکه دچار یک مباحثی در فریمهای موضعاً اینرسیایی شود که از جراحیهای مختلفی یحتمل ایجاد شده اند. همین است که احتمالاتی را ایجاد می کند که از یک فریمی به فریمی دیگر حرکت کنید و یحتمل درست وقتی  دارید حساب می کنید که بنده حقیر می خواهم از یاران حضرت امام حسین باشم، یک وقت دیدید حسابها غلط از آب در آمد و حساب کردید که همان بهتر که بنده بروم سگ رو سیاه امام حسین علیه السلام شوم چرا که سگ روسیاه درگاه الهی هم شدن از راه شناخت امام زمان خود است. و لذا کسی که می آید امام حسین را بشناسد و اشتباه می کند یا به نفاق می افتد یا از غافله جا می ماند یا ندا سر می دهد که ای کاروان آهسته ران ای کاروان آهسته ران، یک وقت دیدید مجبور شد که به سگ رو سیاه امام حسین علیه السلام شدن هم راضی شود. حالا باز این هم خوب است و اگر بل هم اضل نشود خیلی است. یعنی این یک چنین موقعیتی را در نظر داشتن که ممکن است اتفاق افتد و بدتر از آن را که شخص در توهمات خود خیلی فکر می کند که حسینی است و حال آنکه هیچ نیست الا اینکه یزیدی است، در میدان عمل معلوم می شود. مسائل پنداری طوری شده است که گویی داری از یک کانال به کانال دیگری با ریموت عوض می کنی! این یک چیزی است ماورای فریمهای موضعاً اینرسیایی. به هر حال، خدایا این سگ روسیاه درگاه امام حسین علیه السلام را که به بیراهه رفته و یحتمل باز هم به بیراهه دارد می رود را  بیامرز و از گناهانش بگذر و بلکه از یاران امام حسین در آخرت و از زائران امام حسین در این دنیا قرار ده. این کار مستلزم یک جهادی است که همینجوری از روی حرف زدن هم مثل اینکه نیست. کاربلدی و نخبگی می خواهد و نه کمثل الحمار یحمل اسفارا که انسان در توهمات خودش گیر کرده است. از یاران امام حسین و امام زمان شدن همینجوری نمی شود. اللهم اغفر للمومنین و المومنات. خلاصه بنده حقیر نمی دانم چطور شد که رفتم ببینم بالاخره کلیفرد هنری تابز و بقیه یارانش در آرشیو دانشگاه کرنل چه دارند و دیدم که بله. خیلی از مقالات قبلی اش را عوض کرده است و نگو مشکلاتی داشته است، ولی هر کاری هم کردیم که اینها را از آرشیو بگیریم نمی دانم چرا نشد. و اما مسئله این است که اصل قضایا را باید در مسائل نظریه حمیدی-مجیدی که در لوح محفوظ است پیدا کرد و عنده مفاتح الغیب التی لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین. البته همانطور که گفته شد اگر کسی این نظریه های دیگر ریاضی فیزیکی را هم درست بفهمد می تواند درست وارد فهم و درک و بسط نظریه حمیدی-مجیدی هم شود. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه.

    خدایا ما که آبرویی نزد تو نداریم، از گناهان این سگ روسیاه درگاهت بگذر! اللهم اغفر للمومنین و المومنات.

    برائه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین.

    و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی ء قدرا. 3 سوره مبارکه طلاق.

    پیامبر اکرم می فرمایند: منفورترین حلالها نزد خدا طلاق است.

    یک سعادتی است که همه در نماز جمعه حضور یابند. گاهی اوقات انسان شرمنده می شود از این همه لطفی که مومنین در نماز جمعه دارند و بخصوص خیلی چیز عجیبی است که این لطف و مهربانی را در سخنان خطیب نماز جمعه توجه می کنید و بخصوص این را بنده از همه بیشتر در سخنان حضرت آیت الله امامی کاشانی می توان ملاحظه کرد. خدا به ایشان طول عمر عنایت فرماید و سایه ایشان را از سر ما کم نکند. درسهای آموزنده ای از خطبه ها و سخنرانیهای قبل از خطبه ها می توان استخراج کرد. ای کاش اینها را جایی مثل اینترنت ضبط می کردند برای استفاده عموم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    زینب زینب زینب، کنز حیا زینب.

    فریاد دانشمندان را می خواهید بشنوید، باید به قلم آنها رجوع کنید همانطور که امام خمینی نیز این را می فرمایند که در آینده آمریکا با قلمش به سراغ ما خواهد آمد و همانطور که حجه الاسلام و المسلمین دانشمند می فرمایند که چرا شما فقط شرابخواری و رقص و آواز اروپاییها را می بینید و ماهواره و فضانوردی و ناسا و دانش و علم و تکنولوژی و صنعت آنها را نمی بینید. البته بنده دقیقاً صحبت آنها را اینجا نیاورده ام و فقط حمل به مضمون کرده ام. شما همین ادوارد ویتن را ببینید، همینطور می نویسد. و در همین کتاب نوربرت شترامن نسبیت عام یک قضیه مثبتی هست که اثباتش را از مقاله ای از ویتن در سال 81(؟) گفته است. و این قضیه را اگر متوجه شده باشم مربوط است به یک اثباتی که مثلاً آیا خورشید می تواند فقط یک آینه ای باشد از همه انرژیهای دیگری که ما دور و بر خود می بینیم بر حسب اصل بقای انرژی یا خیر؟ چرا که اصلا اصل بقای انرژی اینجا چطور می شود؟ حالا ما پادمانابهان را هم کاری نداریم که کتابش را در دسترس آنچنان نیست. ولی بنده از یک سوامی دیگری خدمتتان عرض کنم که خودم ملاقات کرده ام. یعنی هانومت پرساکا سوامی (Hanumatprasaka Swami) یا هوبر هاچین رابینسن که ایشان به روایتی که خودشان هم برای این حقیر فرمودند یک روانشناس بوده اند. بنده اولین باری که ایشان را دیدم، یک عصای بلندی هم دستش بود و مدام داشت ذکر هاری کریسنا هاری راما زیر لب می گفت. و انگار این ذکر هیچ گاه از لبانش دور نمی شد. البته شما اینجا است که می فهمید حضرت آیت الله العظمی بهجت وقتی می فرمایند که گشتیم و گشتیم و ذکری بهتر از اللهم صل علی محمد و آل محمد پیدا نکردیم. معنی اش چیست. ولی حالا منظور بنده چیز دیگری است. بنده یک روز رفته بودم سان فرانسیسکو و اول صبح سحر بود و هر چه ایشان را صدا زدم که بابا در را روی این بنده حقیر باز کن. یا ایشان نبودند یا اینکه خواب بودند یا یک پیز دیگری بود. خلاصه ما پشت در ماندیم آن روز. ای کاش رفته بودیم در خانه یا دفتر سان فرانسیسکو حضرت آیت الله العظمی بهجت را زده بودیم! و اما خوب، باید صلوات فرستاد و امید داشت. اللهم صل علی محمد و آل محمد. مسئله اینجا این است که شما حتی وقتی فیلمهایی از حضرت علی یا حضرت محمد را امروزه روز هم که می بینیم، متوجه می شویم که صورت آنها را نشان نمی دهند و پوشیده است. لا اله الا الله. بنده می خواهم عرض کنم که مکتبها مختلف است و یک مکتب دیگری می آید می گوید که نه آقا، شما می توانید خدا را در یک مجسمه ای نیز متجلی بببینید و اگر آن را هم بپرستید همان است که خدا را پرستیده اید. لا اله الا الله. مثل این است که آتش روشن کنید و به آتش نیز احترام بگذارید و همینطور در مدح خورشید بگویید، ولی به این مضمون که ما داریم خدای خورشید و آتش را می پرستیم همانطور که می فرماید هانومت پرساکا یعنی آن کسی که هانومن را به عنوان یک پیغام رسان فرستاد یعنی لرد راما. البته این لرد راما با راما در هاری راما هاری کریسنا فرق دارد. این یک فرم از ویشنو است و آن فرمی دیگر از ویشنو است. حالا همه اینها بنظر یحتمل ابتر برسد به گوش شما. ولی بنده منظورم به این حرف ماهاراجا تاتپاتی است که از بنده حقیر راجع به تلاق یا تلاقی می پرسید در قرآن مجید که فقط فکر کنم یک بار هم بیشتر نیامده است. و بنده فکر می کردم از طلاق است که ایشان دارند می پرسند. این ماهاراجا تاتپاتی یک روز رفته بودند بالای منتر کوتاهی و داشتنتد اول صبح از شریماد بهاگاواتام درس می دادند. و گویی زبانشان هم می گرفت و فکر کنم یک ژاپنی هم گوشه معبد نشسته بود گوش می کرد. البته تریویکرام هم حضور داشت. بعد همینطور که ماهاراجا تاتپاتی صحبت می کرد تریویکرام هم سعی می کرد اشتباهات ایشان را در تلفظ انگلیسی تصحیح کند. و ایشان در این میان یک حرف پر مغزی زد که اگر خدا بخواهد، کاری می کند که یک قومی حتی نتوانند اسم خدا را درست بیاورند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. این نمی دانم چطور است که هنوز در خاطر این حقیر نقش بسته است و مانده است. یحتمل از قبل عدم مطالعه کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق است که باید بیشتر مطالعه کرد. بنده نمی دانم چرا ما اینطور منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و از جمله من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق و اصول و فروع الکافی شیخ کلینی و التهذیب و الاستبصار شیخ طوسی را درست و جدی تر مطالعه نمی کنیم؟ لا اقل یک سری به سایت کنگره جهانی علی اصغر بزنیم ببینیم آنجا چه خبر است؟ یا این برنامه پویش را بنده یک دفعه اصلاً حالم خوب نبود داشتم می دیدم راجع به یک کارآفرینی به اسم موسی محمدی از زرند کرمان که اتفاقاً نگو او هم روانشناسی کارآفرین و مددکار برای معلولی جسمی و ذهنی است. گویی انگار داشت با بنده جلوی رویم نشسته بود و حرف می زد. کلی چیز یاد گرفتم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    بسم الله الرحمن الرحیم. الرحمن. علم القرآن. خلق الانسان. علمه البیان.

    بعضی یحتمل اشکال کنند که چرا یک رابطه ای بین فریاد دانشمندان جهان آنطور که امام خمینی و امام خامنه ای می فرمایند هر چه فریاد دارید به یک کجاهایی بزنید (بنده اسمش را نمی آورم که نکند دانشمندان بفرمایند دیگر شما همه چیز را برای ما گفتید و به ما امر و نهی کردید!)، نمی زنند. و اصولاً رابطه بین سیاستمداران  و دانشمندان آنطور که باید نیست تا آنجا که دیگر وقتی کار از کار گذشت و فاجعه ای آنچنانی رخ داد، بعد بلکه یک دانشمندی بیاید و اظهار پشیمانی کند و حتی گریه هم کند. این خیلی سوال مهمی است که چرا باید سیاستهای جهانی تا جایی پیش روند که نظامهای دیکتاتوری بیش از حد اجازه رواج یافتن پیدا کنند و از کنترل خارج شوند و به کار جایی برسد که دیگر جای بازگشتی نیست. البته این مسئله بنظر می رسد که تا حدی که قابل کنترل است غیر قابل اجتناب باشد و در کنترلهای بهینه میدانهای مختلف خنثی شوند. ولی اینکه نظامهایی دیکتاتوری بنظرشان برسد که هر کاری دلشان خواست می توانند بکنند و مثلاً این در مدل استاندارد فیزیکی نوشته شده است و جزء گروه های مربوطه یگانی خاص 3 در 3 بعلاوه 2 در 2 بعلاوه یگانی 1 در 1 است یا به اختصار به ابرتقارنهایی از این گروه ها مثل 3+3 یا 5+1 و امثالهم برمی گردد، و می توان آنها را مهار کرد. این هم حالا بگوییم تا حدی درست است، و اما همان جاهایی که گفته می شود باید سرشان فریاد بزنند و بیشتر از همه دانشمندان جهان باید این کار را بکنند و نکنند، آنوقت وقتی همان سیاستمداران خودشان که افسار لجام گسیخته نظامشان دستشان است هر کاری با مردم بدبخت و بیچاره خودشان و کل جهان کردند، دیگر جای احتجاجی باقی نمی ماند که چرا؟ که چرا مدل استاندارد فیزیک ما یک چیزی بیشتر از کمثل الحمار یحمل اسفارای گروه های یگانی (خاص) 3+2+1  و امثالهم است و ابتر از آب درآمده است و نوشدارو بعد از مرگ سهراب است و اصلا گرگ داریم یا نداریم یا که مسئله بالاخره چیست؟ یحتمل قسمتی از مسئله این است که از لحاظ فقهی می فرمایند که باید خمس پرداخت و هیچ کس خمسش را نپردازد یا بزور خمس را به عناوین دیگر مثل مالیات و بهره و دیگر تسهیلات بانکی و حتی ربا و اختلاسهای عجیب و غریب و امثالهم بگیرند و معلوم نیست اینها کجا بروند. خوب، حالا شما حساب کنید، بعد از چند سال آیا می شود دیگر کاری کرد یا اینکه گویی یک انقلابی در پرداخت خمس سهمین و سیستمهای مالیاتی و بانکی و بلکه اقتصاد جهانی و بدهیهای دولتها به مردمهایشان باید ایجاد شود؟ و چه ورشکستگیها و چه مشکلات اقتصادی و چه تورمها و چه کمبود بودجه ها و چه رکودها و چه بحران بورسها و .... اگر اینها همه با فریاد سر یک جاهایی درست می شود که چرا دانشمندان جهان فریاد نمی زنید؟ فریاد بزنید! حالا می توانید در عین حال جایزه نوبل و بلکه جایزه میلیونی فیلدز هم بگیرید، خوب بگیرید. اما فریاد هم بزنید! می ترسید که چی؟ بابل فرو بریزد و همه کف بزنند و شما بشوید چوپان دروغگو؟ خوب، از همان اول نباید بابل را علم کنید که بعد اینطور شود. نکنید این کارها را و نترسید که فریاد بزنید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    بسمه تعالی.

    این بنده حقیر امیدوارم این نکته منتقل شده باشد که ما با یک مسئله مهم در الهیات مواجه ایم که می تواند همه شئون انسانی را در بر گیرد آنگاه که متوجه این مسئله شویم که بعضی مردم به خدا و پیامبرش محمد مصطفی صل الله علیه و آله معتقدند، بعضی دیگر به خدا معتقدند ولی به پیامبرش محمد مصطفی صلوات الله معتقد نیستند، بعضی هم که اصلا خداشناسی را قبول ندارند. در میان گوره اول بعضی مثل شیعیان به ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام نیز قائلند و همین باور است که ما را به امام زمان وصل می کند. در میان گروه دوم بعضی به منجی معتقدند، ولی می فرمایند که منجی و خدا هر دو یکی است که باعث می شود اینها از وحدانیت خدا و توحید خارج شوند. حرفی که هاری کریشناها می زنند از همین نوع گروه آخر است و مثل این می ماند که بفرمایید ما پرستنده حضرت آدم علیه السلام هستیم و همه و همه از جن و انس باید به او سجده کنند آنطور که خدا به ملائکه نیز دستور داد به او سجده کنند. و اما همین داستان زندگی راما و کریشنا شباهتهایی دارد با داستان حضرت موسی و هارون و لذا همینطور با زندگی پیامبر اعطم حضرت محمد مصطفی ختمی مرتبت صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علی علیه السلام که البته تفاوتهای مهمی هم هست که در گروه بندیهای بالا مشخص است. و لذا مسئله اینطور است که اگر دنیای اسلام به هر دلیلی از توحید بیرون رود، امکان اله کلنگ کردن کشورهای اسلامی و حتی کشورهای غیراسلامی (با انواع جفت و جور کردن خود با آنها چرا که از سبیل توحیدی بازمانده اند)، همانطور که امروزه نیز می بینیم وجود دارد که نه اینکه می تواند منجر به جنگ و خونریزی نیز شود و بلکه شده است. در این میان جنایاتی را که آل سعود دارد مرتکب می شود بحق غیر قابل بخشایش است. یعنی خدا از آنها نگذرد. البته اینجا یک نهضت حسینی وجود دارد که مدام در افق دید است همانطور که می فرماید کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. ولی اگر قرار است که جامعه بشری بر اساس حکمت و علم اداره شود همانطور که ما می بینیم که در سخنرانی نوبل مرحوم پورفسور عبد السلام در ارتباط با کارهای او در ضمینه وحدت نیروهای الکتروضعیف و مدل استاندارد فیزیک است، مسئله غیر از این نوع ادعاهای کذب غیرتوحیدی است چرا که توحید در خود نظریه ها و مسائل قابل رویت است. این را می توان با مطالعه اندکی که بنده حقیر در این زمینه مدل استاندارد فیزیک و عمومیتهای آن مثل نظریه ریسمان و امثالهم داشته ام، به مشاهده نشست. دلیل دیگرش می تواند توافقهای هسته ای باشد. البته از آن طرف در سبیل و راههای غیرتوحیدی هم بشر در ادعاهای مخلوطی از خدایی و بی خدایی کذب خود به صلاحهایی دست یافته است که می تواند خود را با آنها به ورطه های خطرناک نابودی و کشتارهای فجیع جمعی بعد از جنگهای متمادی نیز بکشاند که جای بسی تاسف است. این کشتارهای دسته جمعی فجیع را بنظر می رسد بعد از جنگ جهانی دوم است که در جنگهای بعدی خانمان سوز و بمباران عجیب و غریب شهرها و از جمله تهدیدهای اتمی و هسته ای به ارث برده است. خدا از گناهان جمیع مسلمین و مسلمات و از جمله این حقیرترین بگذرد و کل بشریت را به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی هدایت کند که خدای ناکرده دست به جنون نزند و بلکه دست از جنایات و خونریزیها بردارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    این حالت مشغول شدن با گرو های مذهبی یا شبه مذهبی چنین حالتی را دارد که مثلاً می تواند شما را از خانواده و اجتماع طرد کند چرا که شما دنبال یک چیزی می گردید که آیا بتوانید بدان دست یابید یا خیر. از جمله اینکه اگر شما به یک گروهی هم بپیوندید که مثلاً تظاهر به گیاه خواری می کنند، باز باید از لحاظ اجتماعی خود را محدود کنید چرا که خیلی جاها و اشخاص غیر از این هستند که گیاه خوار باشند. خوب، حالا اگر شما بخواهید این رازشها را حفظ کنید و در ضمن سلامتی خود را هم حفظ کنید، هنر کار اینجا است. یعنی شما فکر می کنید که در گیاه خواری یک چیز خاصی است که باید بدان مومن بود، و حال آنکه برای سلامتی خود به یک سری علومی نیاز دارید که یحتمل چون پزشک هم نیستید سر در نمی آورید مسئله چیست. و کار می شود از نوع من لا یحضره الفقیه. و حتی بیشتر از آن می شود از نوع من لا یحضره الطبیب که گویی در یک کلاف پیچ در پیچی گیر کرده اید و حالا می خواهید یک جوری خود را خلاص کنید و نمی دانید که این گره ها را چطور می توانید باز کنید و خود رها سازید. یعنی می آیید ابرویش را درست کنید و بدتر می زنید چشمش را هم کور می کنید! جوانی کجایی که یادت بخیر! البته این مشکلات مخصوص جوانی هم نیست چرا که می فرمایند اطلبوا العلم من المهد الی اللحد، ز گهواره تا گور دانش بجو. بگذریم از اینکه یک جبهه ای هم هست که باید تفنگ دست گرفت و به سراغ دشمن رفت و جبهه جهاد و شهادت از نوع دیگری است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    البته بنده حقیر این را هم عرض کنم که از این گروه هاری کریشناها که گوروی آنها بهکتیودنتا سوامی است بنده مخصوصاً از کتابهایشان خیلی چیزها یاد گرفتم و بنده می بینم که اشخاصی که بنده با آنها آن زمان آشنا شدم هنوز کما بیش در اینترنت می توانید بیابید و از جمله هاری ویلاس یا هانومن سوامی یا تریویکرام سوامی یا راساراج سوامی یا باهکتیسواروپا دامودرا سوامی یا ماهاپرابهو یا... البته آشنایی این حقیر با انها به یک طرز عجیبی کما بیش پایان یافت و از این نوعی بود که در نظر قبل سعی کردم بدان یک کمی اشاره کنم یعنی تا حدی ظاهراً از نوع بزن و در رو! البته بنده این کار را نکردم ولی اینطور بنظر رسید که یک حالت بزن و در رویی دارد. آنها هم خوب، کاری که کردند این بود که محل این بنده حقیر نگذاشتند و آن شد که شد. البته باید عرض کنم که هنوز هم که هنوزه کسی محل این حقیر چندان نمی گذارد و بیشتر همه چیز یا از بیخ گوش این حقیر می گذرد یا اینکه به شوخی برگذار می شود و حالا می خواهد بعضی از آخوندهای خودمان هم باشند! همه که آن طبع شوخ نویسنده های داستان و تئاتر و سینما را ندارند که از هر چیزی بتوانند یک داستانی درست کنند. در مورد اینشتن، شما می بینید که اینشتن به یک نتایجی رسید و بوز هم به یک سری نتایج دیگری رسید و بعد ما مثلاً آمار بوز-اینشتن را حالا داریم. یعنی اینکه به یک سری نتایج علمی رسیدن مسلمان و غیرمسلمان ندارد و همه خواهان آن هستند، ولی مثل اینکه به قول معروف آدم شدن است که گاهی اوقات خیلی سخت است آنطور که سعدی هم می فرماید بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار. تو که از غم دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی. خدایا از گناهان این کمترین بنده حقیرت بگذر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
    یک کتابهایی از خواجه نصیرالدین طوسی در ای-شیعه نیز هست به نام اوصاف الاشراف و اخلاق ناصری و محتشمی. این کتابها یک چیز دیگری از اشرافیگری می گوید غیر از آنچه ما در قصرها و کاخها و جلوه های اشرافی در شهرهای بزرگ می بینیم. یک جواهرآلاتی داریم و یک فقه جواهری داریم. قرار بر این است که ما به صنعت های دانشگاهی مختلف دست یابیم و فقه جواهری حوزوی را نیز دریابیم. و خوب، حالا واردات لوازم خانگی لوکس و ماشینهای خیلی سوپر دو لوکس نیز داشته باشیم و ساختمانهای خیلی زیبا و گران نیز داریم. و اما بعضی ممکن است اشکال کنند که فرضاً آقای بنی هاشمی محترماً کجای نظریه نسبیت عام اینشتن است که باعث شده است بفرمایید اینشتن هم نامه نوشت و گفت من هم مسلمان هستم. مسئله این است که همه عالم فطرتاً مسلمان هستند ولی بعضی از روی عناد این یحتمل را اظهار نمی کنند و به زبان نمی آورند و اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله نمی گویند. یعنی همه را قبول می کند الا اینکه بگوید من مسلمان هستم. البته این دعوا از این طرف قضیه هم هست که گویی همه و همه دارند با هم مسابقه می دهند که ببینیم کی مسلمان مومنتر و باتقویتر و حتی مطیع ولایت فقیه و رهبری بهتری است و بهتر می تواند به اسلام و خدا و پیغمبر خدمت کند هر چند که یک بنده خدایی هم یحتمل بدتر از این حقیر رفوضه از آب در بیاید که دیگر فکر نکنم بدتر از این حقیر هم دیگر بشود. خدایا از گناهان این کمترین بنده حقیرت بگذر. و حالا ما داریم از لحاظ عم یتسائلون عن النباء العظیم بحث می کنیم که یک وقت نکند ما نشسته ایم به امید اینکه خیلی داریم مسلمانی می کنیم و همه و همه از مسلمان و نامسلمان بیایند یکی یکی از ما جلو بزنند. و باز ما در آخر صف مانده ایم! یعنی می فرمایند که این اسب تازی وقتی خیلی از همه و همه جلو زد، باز یک دور دور میدان زده است و باز برمی گردد آخر خط که همه اسبها دارند می دوند و باز باید از همه و همه جلو بزند و باز روزی نو و روزی از نو! و هیچ کس چنین چیزی نمی خواهد. یعنی یک حالت خنده داری می شود که این اسبه متوجه نیست که یک دوز جلو افتاده است و باز می خواهد یک دور دیگر هم جلو بیافتد! البته یک جاهایی هست که دعوا بالا می گیرد که این اشرافیت دیگر فقط به جواهرآلات و لوازم خانگی و ماشینهای خیلی سوپر دو لوکس دیگر نیست و از آن حالات اختلاف طبقاتیهای شدید می گذرد و امر می شود امر نژادپرستی و کشت و کشتارهای فجیع که دیگر نگو و نپرس. خدا لعنت کند ظالمین را. این بشر دو پا تا کجاها می تواند برود؟ گاهی اوقات هست در یک نظام فکری که می بینید دو گروه هستند که مقابل هم قرار گرفته اند هر چند که هر دو گروه به یک چیز معتقدند. اما گاهی اوقات هست که نظام فکری دوگروه با هم متفاوت است ولی هر دو باز دارند دنبال یک چیز می گردند و آن یک انسان کامل است. حالا، یک کسی ممکن است این وسط احساس کند که خیلی زرنگ است و بیاید به گروه دیگری بگوید که انسان کاملی که دنبالش می گردی منم و بگذراد فرار کند. و معمولاً هم مسئله برعکس است که همیشه به یک بنده خدایی القاء می شود که تویی که انسان کاملی. این مسئله فرق می کند با اینکه یک دانشگاهی یا حوزوی یا حتی سیاستمداری نشان دهد که یک دانشی دارد که به او دانشمند یا آیات العظمی خطاب شود. یعنی یکی از آیات العظمی نمی رود به یک گروه دیگری بگوید که ما از انسانهای کامل هستیم و آن گروه دیگر هم نمی آیند بگویند که نخیر ماییم که آیات العظمی هستیم. یعنی یک طی طریقی هست از پایین به بالا و یک نهایتی دارد. و این در صورتی است که نهایتی ندارد و حد و حدود آن بی نهایت است چرا که وصل شدن به منجی عالم است که در یک اقیانوس رحمت عظیمی است که انسان را واقع می کند. این یک حالت بزن و در رویی ندارد که کسی بخواهد از روی خشکه مقدسی یا عرفان انحرافی بیاید بگوید من هم به منجی عالم وصل شده ام. برای مثال اگر ما بین مشرکین واقع شویم که بت پرستند و کاری را کنیم که حضرت ابراهیم کرد و طبر را به دوش بت بزرگ بیاندازیم، آیا این کار جایز است؟ بالاخره یک دل و جراتی می خواهد. یا اینکه بروید نزد یک عده ای که می فرمایند که منجی ما خودش خدا هم هست. و آنجا نیز بفرمایید که این که می گویی خود من هستم. یعنی شما دارید از لحاظ منطقی یک چیزی را می گویید که امکان ندارد آنها باور کنند برای اینکه خودشان هم به چیزی که می گویند باور ندارند، ولی با این حال اگر شما این را بگویید چه می شود؟ یا هیچ کس چنین چیزی را باور نمی کند و مثل حضرت ابراهیم علیه السلام می گویند که باید وارد آتش شوی. یا اینکه محلت نمی گذارند تا اینکه خودت بوری دنبال کارت یا اینکه باید اثبات کنی که آن چیزی که می گویی درست است! و این آخری هم که خودت می دانی که درست نیست، لا اله الا الله. پس باید چه کار کرد؟ عم یتسائلون. عن النباء العظیم. اشرافیت مسئله را التفات می فرمایید  که این گره چطور و بدست چه کسی باید باز شود؟ لا اله الا الله. و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین المنتجبین لا سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

    البته یک سری انتنگلمنتهایی دارد- که کمی بحثش رفت- با تانسور استرس انرژی که یحتمل بتوان آنرا از دیدگاه هندسی بهتر بررسی کرد.

    http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=47&npt=7&aya=7

    http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=22&npt=7&aya=40

    آدرس فیشها اینها است، مثل اینکه درست در نظر قبل آدرس داده نشد!

    arxiv:0705.1879.pdf این مقاله شیخ جباری و اکسیریفرد را در نظر بگیرید. راستش داشتم یک چیزی راجع به این مقاله و شعار مرگ بر آمریکا می نوشتم و یک مرتبه یک صفحه آبی آمد و رایانه خود به خود ری-استارت کرد و همه چیز پاک شد. حالا کاری نداریم و اصلا خوب شد که پاک شد و حالا بهترش را سعی می کنم بنویسم. یک نکته خیلی ظریفی اینجا هست که باید بدان التفات کرد. منظورم به گفته امام خمینی قدس سره است که دیروز از رادیو شنیدم همینطوری که از اتوبان امام علی علیه السلام در اتوبوس داشتم رد می شدم. ایشان می فرمودند که هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید چرا که اگر دیر بجنبید گرگها شما را می درند. البته ایشان همینطور فرمودند که در اسلام وقتی درست فهمیده شود و بدان درست عمل شود، دیگر هیچ حد و حدودی در آن نیست. (یحتمل منظور این است که می توانید آنقدر پیشرفت کنید تا به لقاء الله هم برسید.) این مسئله را می توانید هم در حوزه و هم در دانشگاه دنبال کنید. بنده البته فقط مسائل ریاضی-فیزیکی را در نظر می گیرم. یحتمل از دور بنظر برسد که یک کشمکشی هست بین دانشگاه های خودمان و دانشگاه های خارج که دانشمندان را چطور یک کششی ایجاد کنیم که بسمت خودمان بیایند و جذب شوند. حالا شما همین مقاله را در نظر بگیرید. استاد سر کلاس از لاولاک گفتند و بنده رفتم ببینم ایشان کیست دوباره. و یادم بود که پورفسور شیخ جباری چنین مقاله ای دارند و بنده حقیر هم آنرا کما بیش قبلاً خوانده ام. و اما در این مقاله از نوعی کنترل اپتیمال یا کنترل بهینه صحبت به میان می آید آنجایی که می خواهیم بوسیله حسابان متغیر نقاط بحرانی لاگرانژی را بیابیم و یحتمل هم بتوانیم ماکسیمم یا مینیمم آنرا در نقطه بحرانی نیز دریابیم! و لذا اینکه معادلات را چطور نتیجه می گیریم، کما بیش یک مسئله ریاضی است. و بنده این مسئله را هم عرض کنم که شما می توانید از این مسئله براحتی عبور کنید چرا که سرگرم مسائل دیگری در مقاله هستیند که ارائه می شوند. همینطور شما مسئله یافتن یک تانسور مرتبه دو را دارید در مگنتوهیدرودینامیک که یک معادله ای را نتیجه می دهد در ارتباط با میدانهای مغناطیسی و الکتریکی وقتی یحتمل سیال مربوطه را یک سیال کامل فرض می کنید. این تانسور را معمولاً با نماد F^\mu\nu نشان می دهند. و خوب، این معادله باید یک اثبات و استنتاجی داشته باشد در این رابطه. و از این هم می توانید همینطوری بگذرید مثل خیلی چیزها که مثلاً در ریاضیات شما را بیشتر جلب می کند و نه در فیزیک. ولی خوب این نماد را ممکن است سالها مثلاً در نظریه زایبرگ-ویتن و در رابطه با منوپولها و تکقطبیها دیده باشید و مثل اینکه یک فیلی را دارید در تاریکی لمس می کنید، و نمی دانید که گوشش آیا یک بادبزن بزرگ است و آیا پایش یک ستونی است و آیا پشتش یک تخت است و چه و چه؟ یک مرتبه وقتی در روشنایی فیل را مشاهده کنید، یحتمل یک لذتی داشته باشد یا تعجب کنید که این چه بوده در تاریکی یا احساس خوبی به شما دست دهد هر چند که یک لحظه چراغ روشن شده و دوباره خاموش شده باشد. التفات می فرمایید؟ مسئله کمی شاید خنده دار باشد باز و بعضی باز اشکال کنند که چرا اینطور همه چیز را به آن حالت تحقیرآمیزش در می آوری، ولی غرض واقعاً چیز دیگری است که بنده می خواستم عرض کنم که واقعاً آن مسئله فریاد بر سر آمریکا چرا؟ و مرگ بر آمریکا را چرا مقام معظم رهبری بر آن اینطور تاکید دارند. یعنی اینکه اسلام و حکمت و علم حد و حدود ندارد وقتی ما متوجه شویم که مثلاً نظریه حمیدی-مجیدی همان نظریه زایبرگ-ویتن است یا اصلا حد و حدودی در این نظریه وجود ندارد و بلکه نظریه زایبرگ-ویتن یا مدل عنکبوتی دوبعدی قاطیقوریایی برای خمینه های کهلری و نظریه لانداو-گینزبرگ فقط یک گوشه ای از آن است! و اما خوب، باید نمادها را هم درست شناخت و فرمولها را هم درست فهمید و معادلات را هم درست حل کرد. همینطوری سرسری نمی شود کار کرد. بنده در این رابطه یک مسئله ای دیگر هم عرض کنم که باز در کلاس مطرح شد. البته در همین رابطه خیلی آسان است که بگوییم اگر بخواهیم وارد هندسه دیفرانسیل از توپولوژی دیفرانسیل شویم، یا باید یک متریکی روی خمینه تعریف کرد یا یک انحنایی یا یک کانکشنی. این را بنده فکر کنم یک بار در یکی از مقالات مرحوم دکتر علی محمدی نیز دیدم که به نوعی بیان شده بود (arXiv:0912.0589v1  [gr-qc]  3 Dec 2009؟). مسئله این است که وقتی وارد فیزیک مسئله و نسبیت عام شدیم است که ظرایف کار بیرون می آید و بلکه باید به متغیرهای پنهان و یحتمل به این اصل که آیا سرعت فرانوری نیز داریم، نیز باید پرداخت آنطور که پورفسور گلشنی می فرمایند و بنده هنوز در آن مجموعه از سخنرانیها نیز معلق مانده ام! و اما مسئله مطرح شده در کلاس که یحتمل اثباتش تمرینهای خوبی خواهند بود این است که انحنای ریمان در بعد چهارم 20 مولفه یا پارامتر دارد و حال آنکه انحنای ریچی 10 مولفه دارد و لذا اگر انحنای ریچی و انحنای وایل را با هم داشته باشید یحتمل می توانید انحنای ریمان را بیان کنید، و الا که با انحنای ریچی به تنهایی گیر می کنیم. حالا این را بنده نمی دانم در آن کتاب قدیمی وایل فضا، زمان، ماده خودش تا چه حد بدان پرداخته باشد یا خیر. ولی مسئله جالبی بنظر می رسد. اینها را شما در معادله اینشتن استفاده می کنید. خوب، بنده منظورم به حد و حدود اسلام است که می خواهم برگردم البته اینها به هم از لحاظ ریاضی و فیزیک ربطی هم ندارند. ولی منظور به این است که اگر ما در هندسه معرفت دینی، از منزلت عقل درست استفاده کنیم آنگاه است که متوجه می شویم اسلام کجا آمریکایی و کجا اسلام ناب محمدی است. کجا دچار اشرافیگری شده است و کجا به گروه های ضاله پیوسته است آنطور که می فرماید اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین. و کجاها ما داریم به سمت خدا می رویم و به امام زمان خود اقتداء کرده ایم و نه به صرفاً اسفار اربعه یا فلسفه. هم حوزه را داریم و هم دانشگاه را و هم الهیات را داریم و هم علوم پزشکی و ریاضی و فیزیک و ... را. این است که می فرمایند ان تنصروا الله، ینصرکم و یثبت اقدامکم (7). وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ﴿۴۰﴾ (رجوع شود به این فیشهای مربتط با آیات در این و این سایتهای حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای.)  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    بسم الله الرحمن الرحیم. انا اعطیناک الکوثر. فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر.

    بنده حقیر واقعاً معتقدم انتقاد خوب است و خودانتقادی از  حوادث و وقایعی که اتفاقاً ممکن است تحقیرآمیز هم باشند، خیلی هم یقیناً می توانند آموزنده برای همگان باشند و نه بدین معنا که خود را دلقکی بیش نبینیم و حالا شده خود را دلقک امیرالمومنین ببینیم! لا اله الا الله. یعنی بنده جایی هنوز نشنیده ام و نخوانده ام که حضرت علی امیرالمومنین از خود اینطور بروز داده اند که احتیاج به دلقکی داشته اند یا کسی اظهار داشته باشد که بله ما دلقک او هستیم. بگذریم که در آخر کار هر چقدر هم که جدی عمل کنیم، آخر کار معلوم خواهد شد که خیر، کار همان دلقک بازی بیش در نیامد. و منظور از مثل الحمار یحمل اسفارا نیز همین است و مثل این است که به ملاصدرا ایراد شود که چرا اسم کتابش را اسفار اربعه گذاشته است چرا که این بار را ممکن است تداعی کند که کمثل الحمار یحمل اسفارا را دارد حمل می کند! البته بنده نمی خواستم آفریقاییها و سیاه پوستان را مورد خطاب قرار دهم و بگویم که اسم بدنامی است هر چند که واقعاً هم کسی که آنروز نقش بر زمین شد، یک بنده خدای سیاه پوستی بود. ولی مسئله سیاه پوست و سفیدپوستش نیست. مسلئه این است که آن صحنه آنقدر واقعاً تحقیرآمیز بود که از فرط آن خنده دار هم شده بود. حساب کنید که یک عده ای می خواهند بلیط هواپیما را بگیرند و برای همه به اندازه کافی بلیط نیست و لذا همه می خواهند بلیط را توی هوا از دیگری قاپ بزنند. و یکی هم این وسط یک مرتبه ولو می شود وسط زمین. و حالا این هواپیما و فرودگاه هم خودش گویی یکی از مظاهر مدرنیت و تمدن است. خنده دار نیست؟ حالا بعضی اشکال می کنند که تو باز رفته ای پیتزا فروشی و همبرگری و می خواهی خورشت کدویت را باز بخوری. آقا اقل کم بگو مرغ سوخاری می خواهم چرا که بعضی از ساندویچیها مرغ سوخاری هم دارند. حالا یک دفعه یحتمل رفته ای چلوکبابی و خورشت کدوی خیلی خوبی هم داشته است، خوب خورشت کدویت را خوردی؟ نوش جانت. نمی شود که حالا هر جا رفتی بگویی آقا خورشت کدو و لاغیر. یک دفعه هم همبرگرت را بخور. و در ضمن همبرگر را هم همبرگز و همبرگرد سعی کن نگویی. بگو همان همبرگر. یک دفعه هم حالا یک راحله ای در یک جبهه ای ماندانا و پروانه ای را سوار کرده اند و برده اند پشت جبهه و در این حین حلقه ماندانا که به حمید داده بوده گم شده و توی شکم مریض هم گیر کرده بوده و همه فانوس بدست روم به دیوار روم به دیوار، دنبال حلقه توی شکم مریض می گشته اند. معنی اش این نیست که بروی شکم همه را جر و واجر کنی که حالا حلقه ی من کو؟ حالا یک انگشتر عقیق دستت کن و حلقه دستت نکن! بنده همه اینها را می خواهم عرض کنم که انتقاد خیلی هم می تواند سازنده باشد و باید پذیرفت. یعنی شما فرض بفرمایید که یک پزشک فرانسوی است که رفته است یک نظریه ای بیرون داده است که معروف است به نظریه دیستریبیسیونها (distributions) که شما می توانید بطور ضعیف روی فضاهای توابع و حتی تانسورها اگر مایلید انتگرال گیری ضعیف کنید. و توپولوژیهای ضعیف و قوی و ضعیف ستاره و امثالهم از اینها نتیجه می شوند. حالا ما بیاییم بگوییم که خیر. ما اینها را نمی خواهیم. یا اینکه مامور گمرک ما بیاید بگوید که تو چرا دو تن قرص با خودت راه انداخته ای می خواهی با خودت کجا ببری و دست کرده است و همه را دارد بازرسی می کند، هیچ کس جیکش در نیاید که آقا این چه حرفی است که می زنید؟ چرا چهار تا دانه قرص استامینوفن را می گویی دو تن قرص روان گردان؟ مگر من با تو شوخی دارم؟ التفات می فرمایید؟ یعنی بعضی انتقاد را نمی توانند بپذیرند و فقط هر چه خودشان گفتند را قبول دارند و لا غیر. حالا هی شما بگو که آقا شما رفتارتان طوری است که دارید از شیطان و از شیاطین و بلکه همه مستکبرین است که تبعیت می کنید. مگر زیر بار می رود؟ مثلاً می گوید که نخیر، تو از حد مجاز قرص بیشتر آورده ای و از گمرک می خواهی رد کنی و برای همین هم همه قرصها را هم می زند و شما هم جلوی روی او همه قرصها را می ریزید توی سطل آشغال. و حالا او بگو و شما بگو. و داستان تمامی ندارد. انتقاد را باید پذیرفت. حرف بنده این است. مثلاً بعضی ایران شناسها بغلط می فرمایند که زرتشتیها خورشید پرست یا آتش پرست بوده اند. در صورتی که این یک امر تقریباً رو به یقین واضحی است زرتشتیها از اولین ادیانی بوده اند که یکتاپرستی را عنوان کرده اند. حالا کاری نداریم که بعضهای دیگر همچون مسیحیان می گویند که مسیح که پیغمبر خدا است، کیست و امثالهم. لا اله الا الله. مسئله این است که شما وقتی می فرمایید که شتاب این ماشین طوری است که از صفر تا صد را در فلان ثانیه می رود، این یک معنایی را دارد. ولی نمی توانید بفرمایید که شتاب صفر تا سرعت نور نیز  مثل شتاب ماشین چقدر می شود چرا که شتاب نور کما بیش ثابت است و در خلاء برابر است با 300000 کیلومتر در ثانیه. و اینطور نیست که گفته شود سرعت نور همچین یک لحظه ای اینفینیتسیمالی قبل از اینکه فوتونی خلق شود و یک همچین لحظه ای بعد از آن چطور شتاب برمی دارد. یعنی می توانید بفرمایید که ما می آییم زغال را فرضاً رویش با احیتاط نفت می ریزیم و روشن می کنیمش و بادش می زنیم تا بلکه آتشش گل کند. یا اینکه برق شهری داریم و کلید را می زنیم و چراغ و لوستر روشن می شود. اما آیا می توانید بفرمایید که ماهیت این نور و ماهیت نور خورشید و ماهیت امواج الکترومغناطیسی تلویزیونی و رادیویی و غیره در طیفهای مختلف همه و همه از نوع هم و به نوعی ذرات فوتونی هستند؟ و بعد هم یک کسی از دهانش در برود که اصلا خورشید هم یک آینه ای است از همه فوتونها و انرژیهایی که از خود ما در زمین و دیگر سیارات به خود ما برمی گردد چرا که این از اصل بقای انرژی نتیجه می شود و لاغیر! و حالا این را داشته باشید، یک بنده خدای دیگری هم یحتمل بیاید بگوید که بنده حقیر از روی انرژی هسته ای خورشیدی پی به انرژی هسته ای و بلکه بمب هسته ای هم برده ام و اگر می خواهی نشانت دهم که چه بمبی هم دارم! و شما می فرمایید که نخیر، آقا. نمی خواهیم نشان دهی. دست از سر ما بردار. و حالا اینها که خیلی ساده لوحانه اند و خیلی از روی واضحات صالحات هستند ولی بنده می خواهم عرض کنم که گاهی اوقات این انتقاد پذیرفته نیست که چرا بعضی می خواهند علم را نزد خود نگه داری کنند و به دیگری چیزی راجع به آن نگویند. یعنی این از روی استکبار نیست همانطور که در قرآن کریم هم آمده است که مستضعفین به مستکبرین می فرمایند شما چرا کاری نکردید که به جهنم نیافتید. و آنها در جواب می فرمایند که ما خودمان هم نمی دانستیم که قضیه چیست.  لا اله الا الله. یعنی یحتمل شما می توانید برای اینکه مقدار یک انتگرال یک تابع را حساب کنید، بیایید مقدار آنرا نسبت به یک سری توابع تست حساب کنید. یا اوپراتورهای دلخواهی روی آنها را بدست آورده و بعد انتگرالگیری کنید بسته به اینکه روی چه فضاهایی هم می خواهید انتگرال بگیرید. و لذا مقدار انتگرال را اینطوری تقریب بزنید. و اما آیا از این راه به نیروهای ضعیف و قوی دست یافته اید و آیا این مانع می شود که مستکبرین به جهنم نرفته و بنابراین مستضعفین هم باید از آنها پیروی کنند. این سوال دیگری است که هر کسی بهتر است به خدای خود رجوع کند و سعی کند امام زمان خود را بهتر بشناسد تا دوباره دچار مسائلی که امیرالمومنین گیرش افتاد نشویم آنطور که معاویه را با امیرالمومنین اشتباه گرفتند و ... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    یک هم مرزی و کوبوردیسمی هست که به عنوان یک شبکه ای از خمینه های چهار بعدی و بلکه بعدهای بالاتری واقع می شود. و اما یک مسئله ای را فیزیک و علوم مادی دیگر نمی تواند جوابگو باشد و آن را می توان نوعی نظریه ترانسپورت انسانی نامید. این به چه معنا است؟ یک فیلمی تلویزیونی و سینمایی بود که این کار را به عنوان ترانسپورت انسان از مکانی مثل سفینه فضایی که شخص در آن واقع بود به مکانی دیگر مثل سیاره ای در اعماق فضا متصور می کرد. البته گفته می شود که بعضی علماء نیز طی الارض می فرمایند و شما را از مکانی به مکانی دیگر در یک چشم بر هم زدنی می برند. ولی یک مسئله ترانسپورتی هست که متافیزیکی است که در قرآن بدان اشاره شده است و ملاصدرا آن را معاد جسمانی می خواند. این سوال که برای بعضی غیر قابل تصور است را قرآن پیش روی مومن و غیر مومن می گذارد که وقتی ما از این دنیا رفتیم چگونه امکان دارد که دوباره بازگردیم. و بعد جواب می دهد که همان کسی که زمین و آسمان را و همچنین انسان را آفرید دوباره می تواند ما را بیافریند. خوب، مسئله اینجا این است که حضرت محمد که خاتم الانبیاء تشریف دارند، چطور انبیاء دیگر در معاد جسمانی دوباره به دنیا باز می گردند مگر اینکه همه انبیاء دوباره همه و همه همراه حضرت ختمی مرتبت علیهم السلام با هم باز گردند. و همه انسانها را سر کلاسهای خود می نشانند و درس می دهند. البته راه دیگری همیشه هست که بشریت به بیراهه خواهد رفت و راه انبیاء خود را گم خواهد کرد. و مسئله این است که آن روز که حضرت ختمی مرتبت دوباره یحتمل با امام زمان ظاهر می شوند و ما در برابر آنها نامه اعمالمان را ارائه می دهیم را می توانید متصور شوید؟ البته اینطور که فیلمها پیش می روند، می توانند یک تصویری سینمایی را برای ما نشان دهند و همه بروند سینما و فیلمش را ببینند. و اما مسئله دقیقاً همین است که آیا فیلمش مسئله را حل می کند، بجای اینکه بفرمایند خانمها و آقایان لطفاً کتاب آسمانی را از حفظ کنید. در جواب بفرمایند که ما وقت نداریم و بجایش فیلمش را خواهیم دید! التفات می فرمایید که مسئله چیست؟ یعنی یک هم مرزی هست بین خدا و انسان که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، و یک هم مرزی ای خمینه ای هم هست که از لحاظ متافیزیکی انسان دوباره روز قیامت باز می گردد. خوب، این چه ترانسپورت اخروی است؟ یعنی شما در یک فریم موضعاً اینرسیایی واقعید که دوباره در یک فریم موضعاً اینرسیایی دیگری باز خواهید گشت همانطور که یک فوتونی که خلق شد و به فنا پیوست، دوباره همین فوتون خلق خواهد شد و به فنا خواهد پیوست. مسئله این است که این وسط اینکه می فرمایند ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه یعنی چه؟ باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ یعنی آن روز حضرت محمد صلوات الله علیه با یاران امام حسین علیهم السلام و دشمنانش لعنت الله علیهم اجمعین چه خواهند کرد؟ یا ثارالله و ابن ثاره. در حقیقت مسئله این است که شخص از لحاظ نظری و عملی هر دو یا به آن نفس مطمئنه می رسیم و یا در آن کلاف سردر گم قوطه می خورد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد.
    بنده یک چیزی را راجع به یکی از کتابهای آرتور جافی عرض کنم. ایشان یک کتابی دارد به اسم نظریه میدانهای کوانتمی. این کتاب را بنده سالها پیش خریده بودم و داشتم. بعد اینها نزد یک از دوستان و فامیل مانده بود و او بزرگوارانه لطف کرده بود آنها را یعنی این کتاب و کتابهای دیگری از این بنده حقیر را نگهداری کرده بود. و یک روز که بالاخره ما قرار شد مسافر شویم گفت که ببین. این کتابهایت همینطوری اینجا پیش من مانده اند و اینها را یک کاری بکن. و این حقیر نیز تا آنجا که توانسته بودم چمدانهایم را از کتاب بار زده بودم و راه افتاده بودم به سفر طوری که وقتی مامور گمرک آن زمان چمدانها را باز می کردند و تماشا می کردند، با تعجب گفت اینها دیگر چیست؟ ما هم گفتیم نکند کار بدی کرده باشیم خدای ناکرده، گفتیم کتاب است دیگر. البته یک دفعه دیگر موقع رفتن بود که یک مشته قرص هم نمی دانم چطور بود با خود برده بودم و مامور گمرکی دیگر، دست می کرد توی جعبه های قرصها و همه را هم می زد و بازرسی می کرد. باز ما گفتیم نکند باید همین جوری باشد دیگر و گفتیم دستش درد نکند که بیشتر از این از ما بازرسی نکرده است و آن همه جواهرا آلات و طلاهایی را که با خود می بردیم را پیدا نکرده بوده است. و حالا می فهمم که عجب اشتباهی کردیم ما و کاش فرصتهایی طلایی می یافتیم و می رفتیم جبهه و آنجا مشغول جهاد فی سبیل الله اکبر می شدیم. خدا نصیب کند. لا اله الا الله. البته این دوست ما هم تلفن زده بود و گفته بود که فلانی آمد با یک و بلکه چندین چمدان کتاب. خلاصه کلام اینکه بنده این کتاب را از 19 یا 20 سالگی ام نمی دانم چطور بود که فکر می کنم همین کتاب بود که داشتم. و همینطور که ملاحظه می کنید، همینطوری اش هم کتابهای ما شده بوده است وبال گردنمان و خیلی از کتابهایمان را جا گذاشتیم و مثل ما انگار شده بود مثل الحما یحمل اسفارا و البته استغفرالله ربی و اتوب علیه و خدا بخواهد هیچ گاه دچار آیات بعدی آن نخواهیم شد. البته یک دفعه دیگر را هم یادم نمی رود نمی دانم چرا که باید در صف انتظار بلیت می ماندیم و در این میان بعضیها برای اینکه بلیط هواپیما را که به هوا پرتاب می شد و باید از بقیه بلیط را قاپ می زدیم یا نمی دانم چه مشکل دیگری بود، دیدم که یک بنده خدایی از سیاه پوستان آفریقا هم ولو شد روی زمین وسط فرودگاه. فکر کنم اسم سیاه پوستان آفریقا است که بدنام شده است چرا که هنوز هم که هنوز است بنده گاهی که بندرت اتفاق می افتد که دچار سفر با هواپیما می شوم می بینم که یحتمل سفر با قطار می توانست با همه مشکلاتش بهتر هم باشد و مشکلات هنوز کما بیش مثل اینکه همان مشکلات است! یحتمل کسی باید مایل باشد که از آن همه طلا و جواهراتی را که می خواهد با خود ببرد همه را نبرد و یک کمی از آنها را بیشتر خرج کند که با کلاس بالاتری برود هر چند که ما اهل طلا و جواهرآلات هم کما بیش نشدیم. و دنبال طلا و جواهر در میان خمینه های کهلری و ریمانی و توپولوژیک و دیفرانسیل و هموار و امثالهم می گشتیم نگو اینها جای دیگری هم هست و از یاد خدا و پیغمبر است که کسی را خدا نکند که غافل شود. اللهم اغفر کل ذنب اذنبته. بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. روزگار گویا بالا و پایین دارد. زیاد هم دارد. باید دید برای خدا و پیغمبرت و برای ائمه اطهارت چه کرده ای؟ کاری هم کرده ای یا در یک کلاف پیچ در پیچی که اولش هیچ است و آخرش هم هیچ است گم شده ای و یاد آن روزی که همه در مقابل پروردگارشان ظاهر می شوند و نامه اعمالشان را بدست دارند نیستی؟ خدا رحمت کند شهدا و امام شهدا و همه رفتگان را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    بسم الله اارحمن الرحیم. و الشمس و ضحاها 1

    در مبحث مگنتوهیدرودینامیک، ما با مسئله دیگری از نوع فریمهای موضعاً اینرسیایی مواجه ایم که وقتی نور از سطح خورشید ساتع می شود، چه تغییری در شتاب آن ذره از فوتون روی می دهد؟ یعنی مسئله تا چه حدی شبیه به کوبوردیسم خمینه ها در نوع دیگری از فریمهای موضعاً اینرسیایی است. و یعنی سرعت و شتاب آن قبل از خارج شدن از سطح خورشید صفر است و بعد یک مرتبه به سرعت نور در خارج از سطخ خورشید می رسد؟ یا در یک فاصله اینفینیتسیمالی از این سطح است که به سرعت خود دست می یابد و شتاب از صفر تا سرعت نور را می پیماید؟ یا قبل از اینکه به سطح خورشید برسد است که فوتون به سرعت نور دست می یابد؟ یعنی سوال باز اینجا این است که ما چه جور هندسه ای داریم که آیا ما با دو نوع از سیالات است که ار خارج و داخل خورشید طرفیم که از دو خمینه حاصله که در سطح خورشید به هم کوبورد هستند طرفیم یا خیر مسئله چیز دیگری است و ناپیوستگی در شتاب یا سرعت اینجا یافت نمی شود با اینکه فوتونها در یک بازه ای از زمان بالاخره خلق می شوند و در بازه ای دیگر از بین می روند ولی تغییرات در شتاب و سرعت و کوبوردیسم خمینه ها در جای دیگری است غیر از سطح خورشید! البته ما همین نوع مسائل را در مورد سیاه چاله ها نیز می توانیم مطرح کنیم که بقول معروف افق سیاه چاله کجا است، و آیا یک شعاع در متریک تعریفی اش دارد یا دو شعاع دارد یا چه؟ در مورد نواخترها و ابرنواخترها چه اتفاقی می افتد؟ ... و مثل اینکه یک اتفاقات دیگری هم در این میان می افتند که حالا ما نمی خواهیم وارد آن مباحث دیگر شویم. و فقط اینجا به بیان آیات دیگر سوره مبارکه و الشمس بسنده می کنیم و وارد مسائل سوره و اذا الشمس کورت نمی شویم.  

    وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا 2 وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا 3 وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا 4 وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا 5 وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا 6 وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا 7 فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا 8 قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا 9 وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا 10 کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا 11 إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا 12 فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْیَاهَا 13 فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا 14 وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا 15

    در بکارگیری کوهمولوژیها و توپولوژیها و هندسه های مختلف برای اثبات حدس هاج است که یحتمل بتوان گفت تا چه حد است که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی می تواند بکار آید.

    http://arxiv.org/abs/physics/9709011

    این سخنرانی آرتور جافی را عرض می کردم هر چند که این مقالات دیگرش هم به مسئله بی ربط یحتمل نباشند:

    http://arxiv.org/abs/hep-th/0609003

    http://arxiv.org/abs/0704.0052

    یحتمل بی ربط نباشد که می فرمایند آرتور جافی از بنیانگذاران انستیتو ریاضی کلی است و حتی به حل مسئله حدس هاج نیز برای بعضی نخبگان و تیزهوشان کمک کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه.

    بعضی یحتمل بفرمایند که برای انتقاد یا درک دنیای مدرن هیچ گریزی از ریاضیات به عنوان یک ابزار نیست و الا که کار به قهر و نهی اعتقاداتی خواهد کشید. البته بحث در این زمینه زیاد است که گفتار کلامی کجا به کار می آید و گفتمان ریاضیات کجا کاربردی می تواند شود. یک وقت هست که شما نظریه نسبیت عام را دارید که از متریکها و کانکشنها و انحناهای ریمانی و ریچی مختلف استفاده می کند. و یک وقت دیگر هست که همین مفاهیم هندسی را دارید در مورد نظریه های اقتصادی و نظریه ترانسپورت مانژ بر روی خمینه ها و با استفاده از نظریه معادلات دیفرانسیل جزئی استفاده می کنید آنطور که قبلاً نیز بحثش رفت که سدریک ویلانی در سخنرانی اش چه رانده است. اینجا شما نمی توانید بفرمایید که ریاضیات فقط یک ابزار است آنطور که فلوت ژان پیر رامپال هم یک ابزار پیچیده تری است از نی، و لذا بهتر از نی نوازان می نوازد. مسئله این است که ما ممکن است یک نتهایی را نوشته باشیم برای یک ابزار موسیقی، و حال آنکه همین نتها را می توان روی ابزار دیگری از موسیقی نیز نواخت و وقتی همه این ابزارها را با هم بتوازند یحتمل یک موسیقی کنسرت خیلی دلنشینی را ارائه دهد. و اما شما بروید از یک فیزیکدان بپرسید که درست است که خورشید و ستارگان همه نور از خود ساتع می کنند، اما این درخشندگی آنها از چیست؟ چرا مثلاً ما در منظومه شمسی اینچنین داریم که سیاراتی حول خورشید در حال گردشند و این پدیده تا چه حد در ستارگان دیگر موجود است و همینطور این ستاره تا کی ستاره باقی می ماند و کی تبدیل به یک سیاه چاله یحتمل می شود و کی یک ابرنواختر می شود. آنقدر برای شما می تواند از مفاهیم ریاضی و فیزیکی استفاده کند که اینها از چه بابی است و چطور واقع می شوند که می توانید در آن زمینه چندین دکترا بگیرید. ولی اینکه این فرمولها و این پدیده ها از کجا آمده اند و کجا مشاهدات او ختم می شوند و کجا ذهنیات او شروع می شوند را درست به شما شرح و توضیح نخواهد داد. و اما شما بروید پای منبر مقتل خوانی یک آیت الله عظیم الشانی مثل مرحوم آیت الله محسن حکیم بنشینید که در تلویزیون هم نشان داده است. انسان متحیر می شود که این مرد بزرگوار چطور عمامه اش را خودش آخر کار برمی دارد و بر زمین می کوبد. لا اله الا الله. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ یعنی این منبع کلامی را خدا از ما نگیرد که این چه منبع کلامی است و ما ادراک ما کلام؟ یک جا داریم از نسبیت عام و گرانش کوانتمی و فرمولهایش می گوییم که غیر از این هم نمی شود که از فرمولهایش نگفت و یک جا از اقتصاد و فرمولهایش و یک جا هم که مقتل خوانی است و عمامه بر زمین زدن و اسارت حضرت امام زین العابدین و حضرت زینب کبری. البته این وسط یک مسائل هست که نمی شود آنها را انتزاعی کرد و از جمله همین مسئله اشرافیت و زندانی کردن یک آخوندی و بلکه اعدام کردن او. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. یعنی شما آیا جایزید که مسئله را به عنوان یک مسئله ریاضی یا حکمت متعالیه یا حتی در لوای مقتل خوانی بیان کنید؟ یا بفرمایید که از لحاظ تاریخی این مسئله در کشوری حالا اسلامی یا غیراسلامی اتفاق افتاده است و در کشوری دیگر هم ممکن است اتفاق بیافتد و باید از آن جلوگیری کرد؟ آیا این مسئله از لحاظ علوم انسانی و فلسفه علم و فلسفه هستی شناسی مغایر قانون نیست که فرضاً چطور بوده است که ما اینطور داریم که امام موسی کاظم علیه السلام مدتهای مدید در زندان هارون الرشید بسر می برده اند؟ یعنی یک وقت هست که ما داریم از کربلا مقتل خوانی می کنیم و یک وقت هست که عاشورا و کربلا را می بینیم که یک حقیقتی است که می فرمایند ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه چرا که دیگر سخنی از این روشنتر نمی شود گفت و نه اینکه با یک مسئله انتزاعی مجردی طرفیم. البته باز ما یک مسئله دیگری داریم از لحاظ کوهمولوژیهای هاجی و حدس معروف هاج در هندسه جبری که یحتمل بتوان آنرا به کوهمولوژیهای دوره ای در هندسه ناجابجایی عنوان کرد که ماورای فقط یک ترجمانی است از یک هندسه به هندسه ای دیگر چرا که مثلاً ممکن است سخنرانی آرتور جافی در درک مسئله از لحاظ فیزیکی هندسه ناجابجایی آلن کن کمکی در این زمینه باشد. همانطور که چطور بردارهای میدانهای کیلینگ در تکانه های زاویه ای برای ذره ای در یک فریمی موضعی که لزوماً روی یک ژئودزیک حرکت نمی کند و یحتمل از شتابی هم برخوردار است چطور قاطیقوریایی یا غیر آن می توان به یک فضای هیلبرت و گروه های یگانی (خاص) آنها منتقل کرد، نیز ممکن است بتواند به ما کمک کند. البته اینها باید گفت که یک تمرینی را می خواهد با بکار بستن ابزارهای مختلف کلامی و ریاضی و فیزیکی و متافیزیکی که اگر فقط به فرمولهایی خاص در یک زمینه خاص اکتفا شوند، یحتمل آن زیبایی و عظمت مسائل را بخوبی درنیابیم. مثل این می ماند که کسی مدت کوتاهی هم کلاه دکترای خود را زمان فارغ التحصیلی اش بر سرش می گذارد ولی آیا این همان عمامه اش است که بعداً بر زمین زده است یا خیر سوالی است دیگر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه.

    گاهی اوقات خیلی سخت می شود که به مسئله اشرافیت اشراق پیدا کنیم. درست مثل این می ماند که برای اینکه اصل و نصب یک ولیعهدی را بخواهیم پیدا کنیم به او بفرمایند که تو برو یک بیل دستت بگیر و در آن باغ مشغول به کار شو و ما ببینیم این متخصصی که می تواند اشرافیت تو را دریابد آیا می تواند این کار را کند یا خیر. و می فرمایند این کاری است که با امام رضا علیه السلام بعضی از عموهایش یا دیگر فامیلش انجام دادند. و این در صورتی است که این کار در شان آن حضرت نبوده است. یعنی فرقی نمی کند که به یک آخوندی هم بفرمایند که تو عمامه ات را بردار و برو زندان و بعد هم که اعدامی، چرا که تو اشرافی نیستی و نمی توانی باشی و بلکه منم که اشرافی هستم. شان و منزلت کار یکی است و حال یحتمل شدت و ضعف دارد. یعنی مسئله اشرافیت را درک نکرده ایم که مثلاً شما می روید در یک حوزه علمیه ای یا یک دانشگاهی و می بینید که همه اساتید فن در یک سطح نیستند و بلکه بعضی مقامشان خیلی بالا است بعضی علامه اند یا پرفسورند و بعضی دیگر حجت الاسلام و استادیار و دانشیارند. اما هر چند وقت یکبار است که شما امثال یک استاد شهید مطهری و علامه طباطبایی و امام خمینی و محمود حسابی و انریکو فرمی و آلبرت اینشتن دارید؟ یعنی گاهی خیره شدن در مسئله اشرافیت چه دنیوی و چه اخروی آن انسان را از مسائل مهمتر یحتمل باز دارد که یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید. مثل این است که یک بار که رفتی در یک فریم موضعاً اینرسیایی و مزه آنرا چشیدی، دیگر ول کن معامله نباشی و دست از فریم خود برنداری و توی آن بدجوری گیر کنی و بلکه اصلا بیافتی توی یک سیاه چاله ای و دیگر نتوانی از آن دربیایی. آقا نکنید این کارها را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    علی بذکر الله تطمئن القلوب. سوره مبارکه رعد.

    بعضی اشکال می کنند که ما بر علیه اشرافیت بوده است که وارد دعوا شده ایم، حالا نمی توانیم خودمان هم بیاییم همان روش را پیش بگیریم و ادعای اشرافیت کنیم و حالا خوب مثلاً ریش هم داریم. البته این یک اشکالی است که باید روشن شود که منظور چیست؟ یعنی یک وقت هست که ما می دانیم که فقیر الی الله هستیم، و در عین حال می دانیم که می خواهیم به پیامبر و معصومین هم کمک کنیم، و لذا در جهاد الی الله اکبر یک ممعجزه الهی را در طرف خود احساس می کنیم چرا که خدا با ماست و نه با کسانی که دشمن خدایند. التفات بفرمایید که در میان صحابه پیامبر هم خلیفه الله داشته ایم که اینها نیز خود می دانسته اند فقیر الی الله بوده اند. و این یک مسئله ای است که اشرافیت پیامبر و ائمه اطهار و معصومین و خلفای الهی را نه تنها از اشرافیت امثال گوساله پرستان جدا می کند، بلکه از اشرافیت آنهایی که می فرمایند که ما از اشرافیت هستیم و بلکه خود خلیفه الله هم هستیم ولی چون خیلی سخاوتمند هم هستیم بنابراین اشرافیت خود را رها کرده و راه درویشی را اختیاراً پیش می گیریم. راه جعلی اینها هم جدا از راه خدا و رسولش است. یعنی فرض بفرمایید که فضا-هوا-زیردریایی پیمای ما دارد در فریم موضعاً اینرسیایی خود از فضا به ریردریایی خود عبور می کند و یحتمل در هوا یک مرتبه دچار حادثه شده و فرضاً موتورش فقط تا چند ساعت دیگر بیشتر کار نمی کند و از کار می ایستد. خوب، خلبان می تواند آن را به مکانی امن هدایت کرده و بعد آنرا فرود آورد. و اما یک وقت هست که شما می خواهید بردار کیلینگ فریم موضعاً اینرسیایی همین فضاپیما را نیز بیابید و بر حسب آن و بر حسب دیگر آزمایشاتی که روی دیگر فضاپیماها انجام داده اید، گروه های یگانی فضاهای هیلبرت مربوطه را یافته و از آنها مدلی استاندارد فیزیکی برای حل مسائل خود در برخوردکننده ها و شتابدهنده های ذرات هادرونی بزرگ نتیجه گیری کنید و بلکه ذرات هیگز و بوزونهای امثالهم را نیز بهتر محاسبه کنیم. اینجا است که باید گروه های همدیسی را ببینید کدام می شوند و گروه های یگانی یحتمل خاص متناظر مدل استاندارد و تقارنها و ابرتقارنها و بسط آنها به ریسمان و نظریه ام  و بلکه قاطیقوریایی کردن مسائل و حتی نظریه زایبرگ ویتن و در آخر نظریه حمیدی مجیدی هر کدام چطور خواهند بود. یعنی شما نمی توانید ادعا کنید که خیر، این کارها به ما نیامده و از عهده ما خارج است و بلکه اینها مخصوص یک خواص دانشمندانی است که ماورای اشرافیت هم هستند و به ما مربوط نیست. التفات می فرمایید؟ یعنی یک وقت هست که گروه های یگانی مروبط است به اینکه علی بذکر الله تطمئن القلوب و یک وقت دیگر هست که فرضاً مربوط است به قلب فضا-هوا-زیردریایی نورد در سفینه خود و یک وقت هست که مربوط است به گروه های یگانی مربوط به مدل استاندارد فیزیک و بلکه ریسمان و .... ولی یک وقت دیگر هست که ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. یعنی گاهی اوقات می توانید بفرمایید که ناخدا بلد نیست کشتی خود را چطور براند و بلکه این ناخدا نیست که دارد کشتی را می راند و کس دیگری است و او حتی از این مسئله خبر هم ندارد که ناخدا کدام است! ولی یک وقت هست که نه تنها علی بذکر الله تطمئن القلوب، و بلکه می دانید که ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. این یک اشرافیتی است که درست است که سلاحه البکاء است، ولی در عین حال هم می داند که فقیر الی الله هم هست. لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المتطهرین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. 

    زینب زینب زینب، کنز حیا زینب.

    زینب زینب زینب، کان وفا زینب.

    غم فهرمانی، زهرا نشانی

    ای روح با ایمان، جانم سن قربان.

    دانشگاه جندی شاپور می فرمایند که یکی از قدیمی ترین دانشگاه هایی است که قبل از اسلام از یونان هم دکتر و پزشک در آن حضور داشته اند. بنده می خواهم عرض کنم که سلامتی یک امری نیست که بدان بصورت گذرا نگاه کنیم و از آن بگذریم که خوب حالا این پزشک برای یک عمل جراحی 1000 میلیون ریال می گیرد و آن پزشک دیگر 100 میلیون ریال می گیرد و حالا دیگری هم بلکه 10 میلیون ریال گرفت و بلکه ما اصلا توانستیم مسئله را با یکی دو تا آسپیرین حل کنیم و بلکه اصلا بیمه حضرت ابوالفضل و امام زمان علیهم السلام شدیم و به هیچ بیمه دیگری نیز احتیاج نبود و السلام نامه تمام. بنظر می رسد اینجا یک ظرایفی هست که از همین نوع است که بفرمایند پس حجابت یا عمامه ات کو؟ شما وقتی تفسیر آیات مبارکه سوره مبارکه مائده را در المیزان مطالعه می فرمایید است که متوجه می شوید حکمت متعالیه یعنی چه؟ علامه طباطبایی تا آخرین لحظات قبل از شروع بحث علمی و بحث روایی از مسئله ولایت بحثی به میان نمی آورند و همینطور استدلال می کنند که مسئله چطور می تواند باشد تا اینکه در آخر می فرمایند که موضوع مربوط به ولایت نیز کدام است. شما از خود آیات نمی توانید نتیجه بگیرید که مسئله ای بنام ولایت نیز در کار است. این را باید از جای دیگری قبلاً بدانید و بر شما معلوم شده باشد. مسئله سلامت هم از همین دست است که اصلا سلامتی یعنی چه؟ ما یک استادی داشتیم در دوران کالجی که در اوکلند می رفتیم که اسم کوچک ایشان جاناتتان بود. یک روز که ما با ایشان و یک دانشجوی دیگری ایستاده بودیم و این حقیر هم زیاد آنچنان حال خوشی نداشتم نمی دانم چه شد که گفتم اسم شما جاناتان است آن جانت را بده به من برایت نگه دارم و تنت مال خودت!!! اتفاقاً او ایران هم بوده و اسکی باز خوبی هم بود و اسکی را هم در ایران آموخته بود. به هر حال، بنده می خواهم عرض کنم که اسم جان به انگلیسی هم به یحیی که غسل تعمید می داده است و فکر کنم یحیی پسر زکریا علی نبینا علیهم السلام است اطلاق می شود و هم به یوحنا که هم از حواریون حضرت مسیح علیه السلام است و هم مکاشفه یوحنا منصوب به اوست. در مکاشفه یوحنا از روز واپسین سخن بمیان می آید و می فرماید که هر دفعه ای که بابل فرو می ریزد چه می شود. و از جمله سخنی دارد راجع به مادر فاحشه ها و فساد دنیا. اینجا است که بنده می خواهم عرض کنم که آن تصاویری که می فرمایند به تصویر نکشید چطور ممکن است روز قیامت جلوی روی شما همه و همه زنده شوند و انگار که تصویری را کشیده اید و حال آنکه می بینید تبدیل شده است به تئاتری از تئاترهای معروف دنیا. خوب، اینجا باز گردیم به سلامت و اینکه سلامت را برای چه می خواهید؟ علم و پزشکی را برای چه می خواهید؟ یعنی اینکه آن استاد ریاضی را داشتیم که می فرماید که حالا یک کسی از دیگری سوال کرد که تو چرا این چنینی هستی و چرا این کارها را می کنی و زلفت را چرا اینطور پریشان کرده ای؟ و او هم در جوابش گفت که خودت مگر چطوری؟ یکی تو و یکی هم من. می گویی حجاب، یکی حجاب تو و یکی هم حجاب من. می گویی بی حجابی؟ یکی هم بی حجاب تو و یکی هم بی حجابی من. می گویی عمامه؟ یکی عمامه تو و یکی هم عمامه من. می گویی بی عمامه گی؟ یکی بی عمامه گی تو و یکی هم بی عمامه گی من. مگر من چطورم و مگر شما چطورید و مگر دیگران چطورند؟ و مگر همه و همه چطورند؟ و همین هم هست که بیمه های سلامتی هم داریم که حالا هر چقدر هم خوب باشند می بینیم باز یکی می رود خودش را می خواهد بیمه حضرت ابوالفضل علیه السلام کند و لاغیر هر چند که بعضی کشورها هستند که بیمه های سلامتی بهتری هم ارائه می دهند تا کشورهای دیگر. البته شما همین سوال راجع به سلامتی را که می خواهید با سلامتی خود چه کنید؟ همین سوال را می توانید راجع به صنعت هم بپرسید. با صنعتهای پیشرفته ای که از پیشروترین صنعتهای دنیا است ما می خواهیم چه کنیم؟ این همه زحمت کشیده ای، صنعت ساخته ای، پزشکی ات پیشرفته شده است، به خلافت رسیده ای که چه کنی؟ سر امام حسین را بر سر نیزه کنی؟ خانواده و اهل بیت و یاران امام حسین را عرباً عربا کنی؟ در بطونتان حرام نریخته اید؟ دچار حرامزادگی نشده اید؟ در میان حرامزادگیها سلامتی و صنعت را می خواهید چه کنید؟ ای یزیدیان! شما را چه شد که چنین کردید؟ ای عمر سعد، ای شمر، ای ابن زیاد چه کردید؟ هیهات من الذله. انقلاب هم داریم تا انقلاب. انقلابی که سر امام حسین بر سر نیزه رود دیگر کدام انقلابی است؟ انقلابی که حضرت زینب به اسارت رود کدام است؟ حالا بنده حقیر عرض کنم که نخیر، بردار کیلینگ نداریم اگر ما بر حسب فضاهای هیلبرتی و دریایی از کوارکها و لپتونها بخواهیم به نظاره مهبانگ بنشینیم، ولی فضاهای هیلبرت و بردار کیلینگ را جستجو کنید ببینید نداریم؟ میدانهای کوانتمی اگر قرار است که مسئله قاطیقوریایی شوند که می بینیم متناظری برای بردار کیلینگ نیز خواهند داشت. یعنی گروه های یگانی؟ بگذارید ببینم مسئله چطور می شود.... اگر قرار است که داشته باشیم یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی فادخیلی جنتی. آنگاه هر چند از عهده ما خارج است که چنین کنیم ولی این مسئله مسلم است که دیگر اینطور نخواهد بود که بفرمایند خانم یا آقای جنتمکان خلدآشیان، زندگی یک کلاف پیچ در پیچ است که اولش هیچ است و آخرش هم هیچ است. نخیر، اینچنین نیست، و یک روایات دیگری هم هست. می فرماید ارجعی الی ربک و بعد ادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی با آن یایی که عبادت او است و جنت او است. نه هر جنتی، و نه هر عبادتی! الله اکبر الله اکبر الله اکبر.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

    زینب زینب زینب، کنز حیا زینب،

    زینب زینب زینب، کان وفا زینب،

    غم قهرمانی، درد آشنایی زهرا نشانی

    ای روح با ایمان جانم سن قربان

    در تقابل بین نظریه گرانشی و نظریه کوانتمی و آمیختن این دو نظریه به یکدیگر گفتیم که از ابعاد 4 بعدی فضا-زمان به ابعاد بی نهایت فضاهای هیلبرتی می رویم. در این بحث یک مبحثی هست که معروف است به بحث اسپین یا همان تکانه زاویه ای. از آنجایی که برای ما از دیدگاه موضعی سخت است که دیدگاه جهانی و کیهانی را دریابیم است که به اصل هم ارزی در گرانش رجوع می کنیم و از دیدگاه وضعاً اینرسیایی به مسائل می نگریم. از لحاظ اخلاقی مثل این می ماند که یک آخوندی عمامه اش در دسترسش نباشد و یک خانمی هم حجابش در دسترسش نباشد و این دو با هم روبرو شوند. این مسئله از لحاظ موضعی با همین قدر اطلاعاتی که در دسترس است، چه برداشتهایی اخلاقی را میتوان از آن به عمل آورد؟ این یک سوال سختی است. از دیدگاه کوانتمی نیز وقتی از نظریه جاذبه گرانشی دور می شویم باز مسئله سختتر می شود. یعنی فرض بفرمایید که ما حالا نیروهای ضعیف و قوی در مدل استاندارد را هم داریم و بعد دچار کوبوردیسم موضعی و ریسمان و امثالهم هم می شویم. مسئله اینجا این است که آیا ما همه چیز را از دیدگاه مهبانگ و ذره ای از زمان دور شدن از آن می نگریم که همه چیز دریایی از ذرات کوارکها و لپتونها و بوزونها و فوتونها تشکیل شده اند، یا خیر، ما داریم چیز دیگری را تجربه و آزمایش می کنیم. یعنی آیا ما به مشاهده سیاره ای نشسته ایم که حول ستاره ای در گردش است و یحتمل می خواهیم تکانه زاویه ای آن را که آیا این سیاره یا ستاره نیز تکانه ای غیر صفر حول محور خود در فریمی موضعاً اینرسیایی دارند یا خیر؟ و لذا اینجا بردار کیلینگ را برای یافتن تقارنی که یحتمل ما را به تکانه مورد بحث هدایت کند لازم است. و اما از طرفی ما چطور می توانیم اسپین و تکانه زاویه ای را در فضاهای هیلبرتی با کمک میدان برداری کیلینگ بیابیم، این سخنی دیگر است. از لحاظ اخلاقی مثل این می ماند که شما بخواهید تشخیص دهید که در مجلسی که یک مجلس روحانی است چرا یک خانمی حجابش درست نیست یا چرا یک آقایی عمامه اش را برداشته است. یا برعکس، یحتمل در مجلسی که مجلس شراب خواری هم هست چطور است که یک آخوند عمامه دار یا یک روحانی یا یک خانم محجبه هم حاضر است. یعنی یک وقت می بینید که یزید است که عمامه بسر گذاشته و حضرت زینب است که حجابش را برداشته اند. و سر امام حسین است که بر سر نیزه است یا یزید دارد با چوب به لب و دندان آن حضرت می زند. و پیامبر است که از عرش با سر و پای برهنه و پریشان حال آمده است ببیند باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه فغان و چه ماتم است؟  لا اله الا الله. و صل الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی یوم الدین. 

    حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. آیه 3 سوره مبارکه مائده.

    یک بحثی دارند استاد علامه طباطبایی در مورد وفای به عقود و عهد و عدالت اجتماعی در المیزان در میان تفسیر آیات 1 تا 3 سوره مبارکه مائده که خیلی مهم است. می فرماید اوفوا بالعقود. خواندن و فهمیدن همه مبحث مربوط به این آیات باید اهمیت داشته باشد، ولی به خودی خود این بحث مهم است. یک چیزی هست که اسلام را از بقیه ادیان جدا می کند که آن فقط وفای به این عهد نیست که بفرمایند این گوشتها حلال است و این گوشتهای دیگر حرامند. و آن چیزی که چنین می کند، آن روزی است که وفای به عهد و عقد را چنان لازم می کند که می فرماید الیوم بئس الذین کفروا ...، الیوم اکملت لکم دینکم .... و این کدام روز است؟ البته بنده اینجا قبل از اینکه وارد بحث شویم یک مسئله ساده ای را راجع به فرق بین حرمت با تشدید که در آیه آمده است و یک فعل است و حرمت بدون تشدید که اسم است بیان کنم. و آن اینکه هر دو اینها یک جور نوشته می شوند ولی معانی آنها با هم فرق می کند. وقتی با تشدید است، فعل امر هم هست و دارد دستور می دهد که بر شما حرام است که .... اما حرمت بدون تشدید همانطور که می دانید اسم است و معنای دیگری می دهد. مومنین و مومنات و ایمان و امنوا و آمنه است که مثلاً در یا ایها الذین امنوا هم آمده است. یحتمل ریشه لغات آمنه و امنوا یکی است. حالا کاری نداریم، مسئله عهد و عقد را اینجا بنده می خواستم با یک مثالی عرض کنم. بنده هیچ عهد و عقدی نمی بینم که یک شخصی بخواهد خود را مقید کند که صد در صد در میان مسلمانان زندگی کند یا برود در میان مسیحیان و یهودیان زندگی کند. این را ما دیدیم که در مورد سید جمال الدین اسدآبادی اتفاق افتاد و در مورد امام خمینی نیز هر چند برای مدت کوتاهی که در نوفل لوشاتو بودند نیز با این حال اتفاق افتاد. مسئله بلکه تکبیر است. یعنی مسئله تکبیر است و بلکه آنچه بعد از تکبیر هم می آید. یعنی وقتی شما الله اکبر می گویید، و عواملی هستند که مستقیم و غیر مستقیم با الله اکبر و تکبیر وارد دشمنی و دعوا و جدل می شوند، مسئله این است. و الا شما علومی را دارید در ریاضی و فیزیک و پزشکی که مسلمانان هم خواهانند و همه عالمیان هم خواهانند. حالا ممکن است کشورهای باصطلاح متمدن بیشتر بتوانند به این علوم بپردازند و حال آنکه کشورهایی که باصطلاح مورد استخدام و استثمار کشورهای متمدن واقع می شوند یا لااقل هدفشان چنین است، تا آن حد نتوانند به این علوم بپردازند. و اما استفاده از اینترنت و در دسترس قرار داشتن مقالات و کتب و دروس مولتی میدیا برای همگان، این فرصت را همگانی کرده است که هر کسی بتواند بر حسب استعداد خود به این علوم بپردازد و از آن بهره مند گردد. این است که دیگر چندان معنی ندارد که کسی بخواهد برود اروپا یا آمریکا برای اینکه کسب علم کند. ولی یک مسئله ای این وسط برجسته است که علم و دین را کامل می کند و نعمت را تمام می کند، و آن وفای به عهد و عقدی است که مظهر آن همان است که در جواب این سوال است که الیوم کدام روز می شود. و الا خوب، ما شیخ نمر النمر را داریم که دغدغه ی دفاع از مومنینی را دارد که پشت سر ایشان نماز می خوانده اند و حالا چطور است که ایشان به اعدام محکوم شده اند و یمن و سوریه را نیز داریم که عربستان سعودی مستقیماً با یمن وارد جنگ شده است و در سوریه تکفیریها هستند که دست به کارند. و از آن طرف هم که فلسطین را  داریم. مسئله دیگری که می ماند که خوب است بدان پرداخته شود این است که چرا میهمانان حضرت ابراهیم که می خواستند نزد حضرت لوط روند چنین کردند که شد. یعنی چرا مثلاً به حضرت لوط بشارت ندادند که بچه دار خواهد شد و به بعد بروند نزد حضرت ابراهیم آنگونه که نزد حضرت لوط رفتند. می توانست اینگونه باشد هر چند که اینگونه مسائل مربوط به میهمانان حضرت ابراهیم و حضرت لوط اینطور تصادفی نیستند. و حسابهای خود را دارند. السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    و حال کسی ممکن است اشکال کند که خوب، در این دوره زمانه ای که این همه فیلمهای اسپشیال افکت و حتی فیلمهای زنده از هر چیزی ساخته می شود و در مدت خیلی کمی می توان آنرا در اینترنت قرار داد و در اختیار همگان قرار می گیرد، چرا ما بیاییم برای مشاهده چنین فریم موضعاً اینرسیایی این همه مصائب و مشکلات را تحمل کنیم و تعیین زئودزیکیهای گوناگون نماییم؟ یک بار که چنین فیلمی را گرفتیم، برای همه کافی است. همه می توانند از آن استفاده کنند. و دیگر لازم نیست که هر کسی این همه دردسر را به جان بخرد که این کارها را انجام دهد. البته اگر چنین تفکری جا می افتاد، دفعه بعدی که دو نفر در ترافیک بیش از حد عصبی شدند و آمدند از ماشینهایشان پایین و خواستند حساب همدیگر را صاف کنند، آنگاه دیگر بلکه یادشان بیاید که اگر یک نفر دارد فیلم ما را می گیرد و هر کاری که می کنیم را ضبط می کند چی؟ و لذا یحتمل قبل از اینکه گلاویز شوند دیگر این کارها را انجام ندهند. از این لحاظ مسئله خوب است. اما از این لحاظ که هر کسی هم یک فضا-هوا-زیردریایی پیمای خود را داشته باشد که بتواند در یک فریم موضعاً اینرسیایی خود قرار گیرد و مثلاً آخر هفته خانواده را به یک چنین سفری ببرد، فکر نمی کنید چیز خوبی باشد؟ ولی باز مسئله از این هم فراتر می رود که یحتمل هر کسی هم به چنین موقعیتی دست یابی نداشته باشد و اگر هم در آینده چنین چیزی اختراع شود، همه از آن خبردار نشوند! البته ما اینجا مسئله را از لحاظ یک آزمایش فکری بیان کردیم، ولیکن ممکن است که از یک لحاظی چنین موقعیتهای گرانشی را برای فریمهای موضعاً اینرسیایی همه طوری مشاهده کنند چرا که خود کره زمین در حرکتش در منظومه شمسی نیز دچار چنین فریمهایی می شود که به تصویر کشیدن آن آیات یحتمل یک مقدار بیشتری تفکر می برد. و این در حالی است که همه و همه نیز هر روز چنین فریمهای موضعاً اینرسیایی را مشاهده می کنند. بعضی یحتمل اشکال کنند که در این دووره زمانه ای که همه جا می توان دوربین موبایل خود را درآورد و فیلم گرفت و حتی تلویزیون می تواند یک سخنرانی را بطور زنده برای همگان در خانه هایشان نمایش دهد، این چه حسابی است که بفرمایید تصویر کشیدن جایز نیست؟ مسئله همین است که وقتی این تصاویر در ذهن جا بیافتند، یحتمل آیات خدا را درک کردن دیگر خیلی برای همگان جا نیافتد و نه این هم که درس و بحث هم کما بیش تعطیل شود و جای خود را به این تصاویر موهومی یا حتی زنده هم دهند! و الا که الی ما شاء الله هم کانالهای تلویزیونی جهانی ماهواره ای داشته باشیم که اصلا کسی فرصت نکند ببیند کدام را می تواند تماشا کند! السلام علیک یا اباعبدالله. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    برائه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. حالا مشاهده گر ما در اتاقک خود رسیده است به کف اقیانوس با اینکه از فضا به جو و از جو به سطح اقیانوس و از آنجا به اعماق اقیانوس سفر کرده است. البته همین یک مسئله را که او در فریم موضعی اینرسیایی اش در اتاقک فضا-هوا-زیردریایی پیمای خود واقع است و یک مرتبه به سطح اقیانوس می خورد و دچار یک ایمپکتی می شود که اگر از پیش پیش بینی نشده باشد، می تواند باعث حادثه ای ناگورا برای او گردد آنچنان که سرش یا دست و پایش بشکند چرا که در آن حالت بی وزنی خود یک مرتبه شتابش به صفر کاهش می یابد و اتاقک می ایستد و حال آنکه او در هوا معلق است. حالا بقیه مسائل را کاری نداریم که حالا او به کف اقیانوس هم رسیده است و یحتمل او به یک دیواری در کف اقیانوس برخورد کرده است. و فرض بفرمایید که همه انرژی موجود نزد خود را هم مصرف نکرده است که دچار آن فریم موضعاً اینرسیایی تا حدود نزدیکیهای کف اقیانوس شده و بعد موتور زیردریایی خود را روشن کرده و از برخورد سخت ناگهانی با کف اقیانوس پیش گیری کند. البته اگر قبلاً پیش بینی شده بوده است که ژئودزیکی که او خواهد پیمود او را دقیقاً به کجا در کف اقیانوس خواهد کشاند و تونلی را که برای او لازم است تا از کف اقیانوس به دیگر سمت زمین رفته و طی ژئودزیک کرده و از آنطرف به جو و فضا رود، دیگر احساس نخواهد کرد که به کف اقیانوس رسیده است و باید یک کاری کند. مثلاً این احساس به او دست نخواهد داد که ای کاش من اینجا یک آکواریومی برای مشاهده گرانی که در فریمهای موضعاً اینرسیایی خود واقع می شوند در نظر بگیرم که مثل مترو زیر دریا حرکت کنند و به نظاره ی ماهی ها و دیگر عجایب زیردریایی خارق العاده بلکه بپردازند. و بعد به سفر زئودزیکی خود ادامه دهند که خیلی هم موضعاً لخت بودن آنها را آزار ندهد. وانگهی اگر تصمیم بگیرد که از کف اقیانوس دوباره همان مسیری را که طی کرده است را برگردد، باعث خواهد شد که بر عکس اینکه در یک فریمی موضعاً اینرسیایی قرار دارد، حالا در یک فریمی قرار می گیرد که این دفعه بلکه یک فشاری را حس خواهد کرد طوری که به وزنش اضافه خواهد شد چرا که حالا دارد بر خلاف گرانش زمین حرکت کرده و بسته به سرعت و شتابی که زیردریایی دارد استفاده می کند، وزنش نیز یحتمل افزایش می یابد. این مثل موقعیتی است که کسی در بعضی چرخ و فلکها که بدور خود سریع می گردند، شخص احساس می کند دارد از جا کنده می شود و فشاری بر او واقع می شود چرا که یک قوه گریز از مرکزی بر او واقع می شود، و اما اینجا علاوه بر نیرویی که گرانش بر او وارد می کند، نیرویی که او را باید از اعماق اقیاونس به سطح آن برساند نیز باید تحمل کند. (در ضمن، این هم بماند که یک چرخ و فلکهای عجیبی اخیراً بیرون آمده بودند که چهار دست و پای شخص را بدان می بندند و بعد او شروع می کند به حرکت دورانی و حال آنکه یک مرتبه بطور تصادفی جهتهای دورانی تغییر می کنند. و حالا که فکر می کنم می بینم این موضوع مال بیش از بیست سال پیش است که این حقیر شاهد چنین چرخ و فلکی بوده ام!) و حالا آیا باز از آنجا یعنی از سطح اقیانوس می خواهد چه بکند دیگر بماند برای بعد. یعنی یحتمل خانه اش خیلی دور نباشد و او خواست برود خانه و استراحت کند و خستگی در کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
    یک مشاهده گری را در یک فریم موضعاً لخت یا اینرسیایی را در نظر بگیرید که از فضای خارج از جو کره زمین با سرعتی غیرصفر شروع می کند و همینطور که بطرف زمین وارد می شود شتاب می گیرد و بعد همینطور که می خواهد از جو زمین خارج شده و به سطح دریا وارد شود از شتابش کاسته شده و یحتمل وارد اعماق اقیانوس شود. خوب، برای این کار، مشاهده گر ما احتیاج به یک فضاپیمایی دارد که بعد وقتی وارد جو شد تبدیل به هواپیما شده و بعد تبدیل به یک زیردریایی شود. و ما با این مسئله طرفیم که برای اینکه در فریم موضعاً اینرسیایی خود احساس بی وزنی کند آنطور که انگار در یک آسانسوری است که سقوط آزاد هم می تواند داشته باشد، چه اتفاقاتی پی در پی ای همینطور که از فضا وارد جو و از جو وارد اقیانوس خواهد شد را در پیش رو خواهد داشت؟ البته بعد از اینکه و ارد جو شود، تا حدی با استحکاک هوا روبرو خواهد شد و از سرعت و شتاب او کاسته خواهد شد. ولی وقتی وارد سطح آب اقیانوس شود، یک مرتبه با یک ناپیوستگی در شتاب و سرعت روبرو خواهد شد طوری که یک مرتبه از آن حالت کما بیش بی وزنی خود احساس خواهد کرد که وزنش افزایش یافته است. یا محکم در اتاقک خود به زمین خواهد خورد. و بعد دوباره یک وزن ثابتی را کما بیش در طول حرکت فضا-هوا-زیردریایی خود- که حالا از هواپیما تبدیل به زیردریایی شده است- در اعماق اقیانوس حس خوئاهد کرد. خوب، اینجا یا می توان از اصل هم ارزی استفاده کرد تا متوجه شد که چطور شده است که یک مرتبه از بی وزنی  به یک وزن ثابتی در زیردریایی خود می رسد. یا به گفته دیگر نیز می توان محاسبه کرد که زیردریایی باید با چه سرعت و شتابی در زیردریا حرکت کند تا دوباره مشاهده گر ما به احساس بی وزنی خود در زیردریا نیز باز گردد و فریم موضعاً اینرسیایی خود را باز یابد؟ مسئله اینجا این است که شتاب در فضا و جو کما بیش ثابت است تا اینکه می رسد به سطح دریا و از آن به بعد دچار یک ناپیوستگی شده ولی بعد دوباره شتابی کما بیش ثابت کاسته شده در اثر تغییر سیالات از جو به آب اقیانوس و استحکاک با آن  و تغییر تدریجی فشار را تا اعماق اقیانوس و رسیدن به کف اقیانوس حس خواهد کرد. به عبارت دیگر ژئودزیک فریم موضعاً اینرسیایی مشاهده گر ما دچار چه تحولاتی خواهد شد. و از لحاظ هندسی متریک و میدانهای برداری در فضاهای تانژانت و سرعت و شتاب برایشان در طول امتداد ژئودزیک فریم موضعاً اینرسیایی چه تحولاتی قائل خواهد شد. این مسئله را می توان اینطور تقریب زد که ما از یک خمینه ای که در آن شتاب ثابت است به یک خمینه ای دیگر که در مرز آن با خمینه دیگر دچار کاهش شتاب بطور ناپیوسته خواهد شد، و باز دوباره در همان شتاب کاهش یافته باقی می ماند، می شود. و مشاهده گر در فضا-هوا-زیردریایی خود در طول یک ژئودزیک این خمینه که از کوبوردیسم این دو خمینه در هوا-فضا و در زیردریا تشکیل شده است حرکت می کند و یحتمل فریم موضعاً اینرسیایی خود را حفظ می کند. البته این خود یک سوال دیگری است که چطور می تواند فضا-هوا-زیردریایی از اعماق اقیانوس نیز عبور کرده و از آن طرف زمین به در آید و دوباره وارد جو شده و از آنجا به فضا برگردد و در همه حال نیز آیا بتواند فریم موضعاً اینرسیایی خود را کما بیش بسته به اینکه دچار چه استرس-آنرژی تانسوری شده و از کنار چه اجرامی است که می گذرد و متریک و انحنا و کانکشنها و بلکه مشتقات مختلف دچار چه تغییراتی می شوند، فریم موضعاً اینرسیایی خود را حفظ کند. یا بی وزنی خود را از دست داده و موضعاً احساس وزن کند.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    ونهى أن یکذب الرجل فی رؤیاه متعمدا وقال : یکلفه الله یوم القیامة أن یعقد شعیرة وما هو بعاقدها، ونهى عن التصاویر وقال : من صور صورة کلفه الله یوم القیامة أن ینفخ فیها ولیس بنافخ. (من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 5).

    آنطور که بنده متوجه می شوم، از قول امام صادق و از قول امیرالمومنین می فرماید که از تصاویر نهی شده است. مسئله اینجا این است که ما امروز انواع اقسام تصاویر را می بینیم که از طریق انواع اقسام رسانه ها به ما می رسد و نه فقط یک تصویر، بلکه تصویرهایی که زنده هم هستند از قبیل تصاویری که در سینما و تلویزیون می بینیم. و از طرفی نیز تلویزیونهای ماهواره ای را داریم که رسماً نهی شده اند. ولی آنچه در اینترنت هم ارائه می شود آنچنان خوشایند نیست. بنده می خواهم تفاوت قند مثلاً در چغندر قند و عسل را عرض کنم. یعنی این طبیعی بنظر می رسد که حکومتها کنترلی روی تصاویری که برای عموم مردم می فرستند داشته باشند که دشمنهای سیاسی و فرهنگی را از دسترسی بدین تصاویر منع کند. و اما گاهی اوقات تفاوت از بین عسل و چغندر قند می گذرد، و می رسد به تصویری از چغندر قند و بلکه تصاویری جعلی از آنچه یحتمل یک شیرینی ای هم آیا در آنها یافت شود یا خیر. و برای ارتقاء فرهنگی احتیاج به یک کنترل بهینه ای است که هم مسئله ای است اجتماعی و هم مسئله ای است فردی که باید رعایت شود. یعنی مشکلاتی که با اینترنت مشاهده می شود کمتر از مشکلاتی که با تلویزیونهای ماهواره ای مشاهده می شوند نیستند و اینکه مدیریت و کنترل بهینه اینها به چه صورتی باید باشند، خود سوالی است که می تواند مستقیماً به فرهنگ اجتماعی کمک کند یا آسیب برساند، بسته به اینکه در امر دشمن شناسی آیا کنترل بهینه و مدیریتی درست داریم یا غلط.  

    برائه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین.

    باید قبول کرد که این مقاله جان بائز مربوط به کوبردیسم و گرانش کوانتمی که سعی دارد فضاهای هیلبرت را به فضا-زمان مربوط کند، لااقل از لحاظ ریاضی و قاطقوریایی نمودن مسائل مقاله جالبی است که خوب است به دقت مطالعه شود:

    arXiv:quant-ph/0404040v2  14 Apr 2004

    البته اینکه چطور کوبوردیسم و قاطقوریایی یا کاتگوری وارد مسائل می شوند از دیدگاه فریمهای موضعاً اینرسیایی و لذا خمینه های کوبورد و ریسمان و نظریه ام و امثالهم یک وجهه طبیعی ای اینطور به خود می گیرند. و یحتمل این اشکال شود که چه لزومی دارد که دیدگاه حکمت متعالیه و نظریه حمیدی-مجیدی نیز وارد شوند آنجایی که نظریه های زایبرگ-ویتن و دیدگاه هوسرلی و فلسفه هستی شناسی وارد است. دلیلش نمی تواند غیر از این باشد که و الله حمید مجید و اگر نظریات حمیدی-مجیدی و زایبرگ-ویتنی منطبقند که فبها، و الا که بعد از تسلط بر نظریه حمیدی-مجیدی است که می توان متوجه شد که کجاهای نظریات زایبرگ-ویتنی است که غیرطبیعی است و کجاها طبیعی ترند و چطور قاطقوریایی نمودن مسائل طبیعتاً کار می کنند. و تکینگیها کجایند و رفع تکینگیها چطور می توانند واقع شوند و .... البته یک تناظری هم باید باشد بین نظریات ریاضی و فیزیکی مسائل که طبیعی جلوه کنند. مثلاً کسی می تواند اشکال کنند که چرا ما اصلا از چغندر یا نیشکر بیاییم قند تهیه کنیم آنجایی که ما مثلاً این همه میوه های شیرین و خوش مزه و از جمله هندوانه را هم داریم. ولی ما یک وجه اشتراکی داریم بین همه قندهای موجود در میوه ها و شیرینیجات و قند موجود در شیر و نان و نان خامه ای و امثالهم.یعنی قند چغندر هم همان قند نان خامه ای می تواند باشد. و اما خوب، یک ظرافتهایی هم این وسطها داریم هر چند که چغندر قند را به عنوان لبو در سالاد یا به تنهایی خوردن هم مزه خود را دارد. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    مسئله خمینه های مرزی یا مسئله کوبوردیسم (cobordism) و گرانش از این لحاظ نیز خیلی جالب است که مسئله را اینطور عنوان کنیم که کدام کوبوردیسم از همجواری دو سیال در پس زمینه گرانشی است که باعث پدیده های شب و روز و تغییرات در فازهای ماه می شوند؟ یعنی آیا ما با دو سیال است که طرفیم که از لحاظ گرانشی و فریمهای موضعی اینرسیایی دچار این تغییرات می شویم یا اصلا این مسئله ای نیست که بتوان از لحاظ گرانشی آنرا برررسی کرد. حالا یحتمل بتوان آنها را از لحاظ نظریات حمیدی-مجیدی و زایبرگ-ویتنی و امثالهم وارد شد. البته اگر هم زیردریایی و هم فضاپیما و هم قطار و ماشین و هواپیماهای پیشرفته داشته باشیم هم یحتمل خیلی می توانند کمک کنند. و حالا دیگر اینجا نمی خواهیم وارد آسانسورهای آخرین سیستم و ما فوق پیشرفته شویم که آیا بشود با آنها آزمایشهای گدانکنی و بلکه ابرتقارنی هم کرد آیا نشود و لذا فریمهای موضعی اینرسیایی را بهتر فهمید و بلکه خمینه های مربوطه را از لحاظ جهانی و گلوبال بهتر درک کرد. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    برائه من الله و رسوله الی الدین عاهدتم من المشرکین.

    یحتمل یک نظریه میدان کوانتمی عجیب و غریبی بنظر برسد، ولی اینکه ما خود این خمینه های مرزبندی شده را وارد نظریه های میدانهای کوانتمی و همدیسی مختلف کنیم و بخواهیم ببینیم که آن کنترل اپتیمالی که می تواند خمینه های مرزبندی شده اپتیمال ایده آلی را ارائه دهند کدام هستند، خود می تواند موضوعی شود برای مطالعات نظریات ریسمان و ام و مدل استاندارد فیزیک و ال اچ سی و .... البته بهتر است که سبزیجات و میوه هایتان را میل کنید و از هات داگ و مکدونالد و برگرکینگ و هاردیز (هر چند که این آخری را هنوز فکر نمی کنم تا به حال امتحان کرده باشم ولی با این حال از این یکی هم محض احتیاط) اجتناب کنید! البته اگر دیدید مجبورید که وارد این جور جاها هم بشوید، حالا مک ماشاء الله نباشد مکدونالد باشد، یحتمل اشکالی ندارد. دیزی بخورید، چلو کباب، قورمه سبزی، خورشت قیمه. حتی یک لیوان شیر گاهی اوقات خیلی می تواند گوارای تنتان گردد. البته بنده فکر می کنم که وقتی وارد این جور بحثهای خیلی جدی نمی شویم، یحتمل خیلی از فقه جواهری می توانیم دور بیافتیم چرا که از من لا یحضره الفقیه و تفسیر و قرآن و حدیث و امثالهم دور می افتیم که انگار یک خمینه ای است که برای اینکه با خمینه ما هم مرز شود، باید خیلی انرژی زیادی صرف کرد چرا که هات داگ و کراکف خوردن یا نخوردن آن یحتمل در یک خمینه ای است خیلی دورافتاده از مثلاً من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق و دیگر رسالات مراجع تقلید چه رسد به اینکه بخواهیم یک هم مرزی نیز با آنها ایجاد کنیم! البته یک شبهاتی هم هست که خیلی راحت یحتمل می توانند برطرف شوند. مثلاً اینکه هات داگ و کراکف نباید خورد چرا که گوشتش، آشغال گوشت است و اگر کسی ببیند که سوسیس کالباس چطور درست می شود دیگر نمی خورد. آیا اینها شبهات است یا واقعیت است؟ و چرا چنین است که آشغال گوشت به خورد ملت می دهند؟ یحتمل بخاطر این است که ارزان است و این در صورتی است که خیلی اوقات اینها خیلی هم ارزان نیستند. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ. آیه 3 سوره مائده.

    این حقیر این را عرض کنم که چند سالی بود که بنده کتب ساربان سرگردان و جزیره سرگردانی را نزدم داشتم. و قبلاً سعی کردم که آنها را بخوانم. ولی یا کارهای دیگری پیش آمد و یا حوصله ام نیامد یا محتوای آن زیاد به ذائقه این حقیر خوش نیامد یا هر چه که بود اینها را مطالعه نکردم. اما این بار هر طوری بود تمامش کردم. بنظر بنده اینطور می رسد که نویسنده و راوی طوری کتب را تنظیم کرده اند که انگار خواننده را در یک فریم موضعی اینرسیایی قرار می دهد. و شما را می برند وسط یک سری حوادثی که از دیدگاه خود راوی بیان شده اند. و خوب، حالا چون این حقیر هم اسمم حمید است، مدام دلم می خواست ببینم به سر این حمید یا چندین حمیدی که در این کتب اسم برده شده مثل حمید عنایت و حمید خان و امثالهم چه خواهد آمد. و اما آخرش هم چندان متوجه مسئله نشدم. یعنی یحتمل شما مثل این فیلمهای شرلوک هلمز باید خیلی اصول کارگاه خصوصی و پلیسی و اینها را وارد باشید تا بفهمید مسئله چیست و آخرش هم باز آن دیدگاه نویسنده و راوی را در آن فریم موضعی اینرسیایی خود متوجه نخواهید شد چرا که دارد بطور داستانی خوادثی را که از زمان خود شاهد بوده است را بطور داستانی به شما منتقل می کند. و این یک نظریه میدان کوانتمی خود را آیا ایجاد می کند یا خیر، مسئله ای است که بستگی دارد کتب را چطور مطالعه کنید. و آیا اصلا مطالعه کنید یا نکنید و برداشت شما از داستان چطور شود. مثلاً اینکه ساختمانهایی طاغوتی است یا اینکه ما رستورانهای مکدونالد در مجتمع ورزشی چمران داریم یا خیر، آیا فقط به دیدگاه مشاهده کننده بستگی دارد یا اینکه خیر واقعاً یک دیدگاه طاغوتی هست که با دیدگاه مومنین زمین تا آسمان فرق دارند. بگذریم، مسئله ی ریاضی که از دیدگاه فریمهای موضعی اینرسیایی باقی است این است که فرض بفرمایید که مشاهده گری که در این فریم واقع است در یک خمینه ای واقع است که خود در یک مرزبندی است با خمینه ای دیگر. حالا خود آن دیگر خمینه مجموعی از دو خمینه ای باشد که با هم هم مرزند باز سوالی است که ما اینجا نمی خواهیم واردش شویم. ولی این مسئله از لحاظ فیزیکی هم مهم است که مثلاً وقتی آنتروپی یک سیستمی را که از مجموع دو جعبه گازی تشکیل شده که بنوعی به هم ربط دارند، آنتروپی یک جعبه چطور می شود و آنتروپی جعبه دیگر چطور است و آنتروپی کل سیستم چطور می شود که یحتمل مسئله ای است در حد مسائل گیبز و بولتزمن. اما وقتی ما داریم فیزیک را در یک خمینه ای که مرزبندی دارد را بررسی می کنیم که هر یک از دو خمینه در یک سیال نالزج کامل واقع است که چگالی و فشار آنها با هم متفاوت است، همجواری و هم مرزی اینها از لحاظ گرانشی در یک فریم موضعی اینرسیایی چطور تاثیرپذیر می شود؟ یعنی وقتی خمینه را در فضا-زمان در بی نهایت یا خلاء در نظر بگیریم یا در هم مرزی دو خمینه از لحاظ گرانشی چه اتفاقات مهمی می توئانند رخ دهند. باید توجه داشت که اگر خمینه حاصله یک خمینه هموار باشد یا اینکه خیر دارای تکینگیهایی باشد، مسائل فرض می کند. یعنی اینکه این دفعه که بنده ی حقیر یک لیوان آب نوشیدنی درخواست کردم، بهتر است فکر این باشم که مرزبندی بین خمینه ای که  این لیوان را در بر دارد و خمینه دیگری که این بنده حقیر را احاطه می کند چه چیزی را حاصل می دهد؟!!! حالا آیا لب لیوان آب پریده است، یا آب چقدر خالص است یا مضاف، یا اینکه آیا خمینه ای که با لیوان آب می خواهد هم مرز شود تا چه حد از سلامت بسر می برد و آیا می تواند پذیرای یک لیوان آب باشد یا یحتمل برای او ضرر داشته باشد و .... اینها خودش می تواند ما را وارد یک دنیای عظیمی از علوم همئوپاتی مانندی کند که آیا آن آبی که داریم می نوشیم از کجا رد شده است و با چه چیزهایی همجوار بوده است؟ آیا از کنار یک سوسمار و تمساحی هم گذشته است یا اینکه املاحی و مواد معدنی دیگری مثل گچ یا آهن ویتامین ب12 نیز دارا می باشد یا از کنار یک گیاه یا درخت تنومندی هم گذشته است؟ البته این مسائل وقتی با فلسفه هستی شناسی هوسرلی هایدگری بررسی شود یا وارد حکمت متعالیه شویم باز خمینه هایی که داریم بررسی می کنیم شاخه شاخه شوند. مثلاً همینکه بخواهیم مسائل مربوط به سیرخوارگان حسینی را بررسی کنیم، خود یک عالمی پیش انسان نمایان می شود بسته به اینکه در چه پس زمینه ای است که دارید مسائل مربوطه را مطالعه می کنید. زینب زینب زینب، کنز حیا زینب، زینب زینب زینب، کان وفا زینب. غم فهرمانی، زهرا نشانی.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    برائه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. سوره مبارکه توبه. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. حرمت نام مادر این بنده حقیر بود. و بنده در مقامی نیستم که بخواهم اینجا از افسر الملوک و مادرم یا سیمین دانشور که به سرای باقی پیوسته اند و دستشان از این دنیا کوتاه است،  دفاع کنم. خدا خودش می داند آنها چه کرده اند و جزای اعمال آنها را خواهد داد. اللهم اغفر للمومنین و المومنات. بنده فقط می توانم برای آنها و جمیع مومنین و مومنات طلب مغفرت کنم. شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ. می فرمایند از جمله دفاع از دین و حرمت دین را نگه داشتن این است که از رسول خدا و ائمه اطهار و قرآن و کعبه- مسجد الحرام و خانه خدا و قبله مسلمین- و مومن دفاع کنی و حرمت اینها را نگه داری. و دفاع از همه اینها در دفاع از یک نفر جمع می شود همانطور که در دفاع از امیرالمومنین در زمان آن حضرت و دفاع از امام حسین در کربلا و عاشورا بر علیه یزیدیان جمع می شد. اینجا یک وارونگی وجود دارد که بعضی اشکال می کنند که امام حسین نباید از حکومت اسلامی خروج می کرد و آن این است که اینها متوجه نیستند که حکومت اسلامی به امام است که حکومت اسلامی می شود و اگر آن امام نمی بود، دیگر حکومت اسلامی هم نمی بود. و مسئله این است که یا امام حسین را نشناختند یا نسبت به او بی تفاوت بودند که اصلا امامت یعنی چه؟ یا به ما چه که امام یعنی چه؟ ما همین مسئله را در رابطه با ولایت فقیه داریم که اصلا دفاع از ولایت فقیه یعنی چه؟ چطور می توان از ولایت فقیه دفاع کرد؟ همانطور که این سوال برای بعضی مطرح است که دفاع از دین یعنی چه؟ خدا رحمت کند همه رفتگان را. امام را معمولاً به امام جماعت در نمازها می شناسند. و در بین همه امام جماعتها است که آیا ما به امام زمان خود بتوانیم برسیم یا خیر. و اما آن امام زمانی که همه بدنبال او هستند آن امام زمانی است که در همه اعصار بی نظیر است و قادر است همه عالم را مسلمان کند از یزیدی گرفته تا معاویه ای و سفیانی تا یهود و نصاری تا هندو و چینی همه و همه را مسلمان می کند. و الا فقه جواهری معنی نداشت و همان بهتر که ترانه آقای احمد گنجور و راننده اش نویدی و سر ادوارد و همسرش لعل را سر می دادیم.

    و اما بسیار گفتنی است که در نگاه اول بنظر می رسد که دانشور دارد از یک بوف کوری است که پرده برمی دارد در جزیره و ساربان سرگردان. در صورتی که می بینیم که حالا از سر ادوارد و کراسلی و ... است که می گوید و به اوپنهایمر هم کاری ندارد و یک ملغمه ای از حاجی معصوم و مامان عشی و افسرالملوک و مرتضی و شکوه و هایده و بیژن و شاهین و فرخنده و فرزانه و سلیم و فضل الله و شیرخانی و امید و حرمت و جلال و سیمین و حمید خان و دکتر مصدق و هستی و توران جان و کشور و ربکا و ربخه همه و همه را گل هم می کند و می برد لب علقمه و گویی تشنه برمی گرداند. عنقریب است که سر بریده حمید خان سووشون را هم بیاندازد توی بغل سیمین خانم، ولی نه. این کار را نمی کند. و چرا؟ یعنی صحنه تاریخی کربلا در روز عاشورا یک بار بیشتر نیست که تکرار می شود و بقیه صحنه هایی که بخواهیم از این صحنه بسازیم حالا یحتمل یک حالت تعزیه ای را داشته باشد که خوب هم هست. ولی یحتمل هم درست بلد نباشیم و فقط آن جنبه یزیدی و لامذهبی قضایا را نشان دهیم و نتوانیم مسئله را درست عنوان کنیم که این چطور است که آنجایی که یزیدیان بر علیه امام حسین صف می کشند و امام حسین و یارانش در ظهر عاشورا عرباً عربا می شوند، دیگر آن دینی که ما از آن داریم دم می زنیم کجا است؟ چطور می خواهیم فقه جواهری را احیاء کنیم؟ فقه جواهری که صاحب جواهر نوشته اند که یک عتیقه ای نیست که در موزه ها نگهداری شود و بلکه احتیاج به بررسی و تحقیق مداوم دارد تا احکام فقهی و اصول و حدیث و تفسیر معلوم گردد. و اما خوب، کرب و بلا را هم دارد همانطور که حاجی معصوم هم دارد دیگر. و اما از کربلا که عبور کنیم می شود اسیری و سرگردانی و شام و سوریه و لبنان و فلسطین و زینب، زینب، زینب و ما رایت الا جمیلا. لا اله الا الله. و صل الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی یوم الدین.

    برائه من الله و رسوله الی الدین عاهدتم من المشرکین. آیه 1، سوره مبارکه توبه   

    362 / 10 - حدثنا أبی (رحمه الله)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عیسى عن الحسن بن علی بن فضال، عن علی بن أبی حمزة، عن أبی بصیر، قال: قلت للصادق جعفر بن محمد (علیه السلام): من آل محمد؟ قال: ذریته. فقلت: من أهل بیته؟ قال: الائمة الاوصیاء. فقلت: من عترته؟ قال: أصحاب العباء. فقلت: من أمته؟ قال: المؤمنون الذین صدقوا بما جاء به من عند الله عز وجل، المتمسکون بالثقلین اللذین أمروا بالتمسک بهما: کتاب الله، وعترته أهل بیته، الذین أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا، وهما الخلیفتان على الامة بعد رسول الله (صلى الله علیه وآله). امالی شیخ صدوق. ص 312.

    از قول آقای فاطمی نیا می فرمایند که دیوان ابوطالب [که یحتمل قصیده لامیه نیز در آن است] راوی دارد و آنطور که باید به راوی توجه نشده است. راوی دو تن از نواده های حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم است. حالا بنده می خواهم عرض کنم که بعضی ممکن است ایراد کنند که پس چطور است که در ساربان سرگردان نمی فرماید که مادربزرگ و پذربزرگ هستی رفته بوده اند شاه آباد و مخبرالدوله و خیابان جمهوری که کارت دعوت جشن عروسی شان را انتخاب کنند و گشتند و گشتند و آخر سر دیدند که مثل اینکه این کارت که رویش نوشته بنام آنکه هستی از او نام یافت از همه بهتر است. البته اگر آنها آن روز می دانستند که این شعر از کی است بهتر هم بود چرا که درخت تو گر بار دانش بگیرد، بزیر آوری چرج نیلوفری را. و یحتمل اگر از قصیده لامیه ابوطالب نیز خبر داشتند که دیگر می شد نور علی نور. و خوب، هر روز که انسان با علامه طباطبایی برخورد نمی کند و هر روز هم که تفسیر المیزان همه نمی خوانند و به حضرت آیه الله العظمی جوادی آملی گوش نمی دهند و همه هم نمی دانند که کدام نوه امام خمینی است که درس مکاسب گفته است. خوب، این مادربزرگ و پذربزرگ هم رفته بوده اند شاه آباد فکر می کرده اند آن زمان آیت الله شاه آبادی را هم خیلی دوست داشته اند و می دانسته اند که ایشان استاد امام خمینی هستند و آنجا هم که شاه آباد است این است که خیلی خوب است که برویم شاه آباد کارت دعوت بخریم. و لذا رفتند و گشتند و گشتند و بالاخره این کارت را پیدا کردند. حالا چرا راوی اینها را وارد نکرده است و نگفته است که چطور هستی هستی شد این یک مسئله دیگری است. البته این کتاب ساربان سرگردان است و حال آنکه در جزیره سرگردانی  کتاب چیز دیگری می گوید و از این کارت دعوت و شعر آن هیچ کدام یاد نمی کند و فقط به هستی است که اشاره می کند. حالا این چطور می شود، و الله اعلم. یحتمل راوی هنوز از کارت دعوت مادربزرگ و پذربزرگ هستی خبری نداشته و لذا نمی دانسته که قضیه هنوز از چه قرار است. این است که از این شعر هم چیزی نگفته است. و اما حضرت آیت الله العظمی بهجب قدس سره می فرمایند که گشتیم و گشتیم ولی ذکری بهتر از صلوات بر محمد پیدا نکردیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. لا اله الا الله.

    برائه من الله و رسوله الی الدین عاهدتم من المشرکین. آیه 1، سوره مبارکه توبه  

     960 / 8 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أحمد بن إدریس، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مالک الفزاری، عن محمد بن الحسین بن زید، عن محمد بن سنان، عن العلاء بن الفضیل، عن الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام)، قال: من أحب کافرا فقد أبغض الله، ومن أبغض کافرا فقد أحب الله. ثم قال (علیه السلام): صدیق عدو الله عدو الله.

    کتابخانه ای-شیعه. امالی شیخ صدوق. ص 702

    خوب، می فرمایند که اسم هستی را در ساربان سرگردان از روی شعر خسرو و شیرین که اینطور شروع می شود به نام آنکه هستی نام از او یافت در خمسه نظامی گنجوی، گذاشته اند. و این به بدان خاطر بوده است که پذربزرگ هستی نیز مادربزرگ هستی را هستی خطاب می کرده است چرا که خیلی رفته بودند دنبال یک کارت دعوتی برای جشن عروسیشان و بالاخره یک کارتی پیدا می کنند که روی آن نوشته بوده بنام آنکه هستی نام از او یافت و بعدها می فهمد که مصرع بعدی این است که فلک جنبش زمین آرام از او یافت. و این می شود که وقتی پدربزرگ و مادربزرگ نوه شان بدنیا می آید به فرزندانشان توصیه می کنند که نام او را هستی بنامند. آنها هم می گویند چشم، فقط ما اسمش را می گذاریم هستی بای. می گویند چرا همان هستی نمی گذارید و می گویند خوب دیگر. هستی بای بهتر است. و خلاصه پذربزرگ و مادربزرگ نمی دانم چطوری آنها را راضی می کنند که اسم بچه را بگذارند هستی. اما بعداً این مسئله که هستی از خسرو و شیرن و شیرین و فرهاد بوده است و آیا ملاهای خودمان به دلایلی بخواهند در گوش هستی اذان و اقامه بخوانند و یا رجوعش دهند به مفتی های وهابی، هستی متوجه می شود که نکند وسط یک مناقشه ای گیر کرده است همانطور که بعضی مفتیهای وهابی فتوا داده اند که امام حسین نباید خروج می کرده است چرا که در حکومت اسلامی واقع بوده و یزید هم که خلیفه الرحمن بوده و این شیعه است که اگر شده جهاد نکاح هم باشد، حلال است چرا که ارزشش را دارد که با شیعه وارد جهادی اینچنینی شد. حالا هی ملاهای ما که شما هم قرآن بخوانید و ما هم می خوانیم تا ببینیم این تذهبون؟ و شما هم سایت بزنید و ما هم سایت بزنیم تا ببینیم که بالاخره دامنه فست فود و فوت کورت تا کجاها می تواند پیشرفت کند و حالا تا نزدیکهای رستورانهای مکه و مدینه هم نرسد و مکدونالد هم نباشد، همبرگر که نمی شود نخورد، همبرگر را باید خورد. طلا و مس اش هم که باشد بالاخره می روند یک پیتزایی و یک همبرگری چیزی توی فست فود می نشینند می خورند. به بچه که نمی شود گفت همبرگر نخور. موضوع این است که یک میدان کوانتمی داریم که معروف است به میدانهای کوانتمی مکدونالدی که مربوط می شود به سیستم ایمنی بدن و سیستم ایمنی اجتماعی که یک حساسیتی را احتیاج دارد که در مقابلش آیا مقاومت می شود یا خیر؟ اگر این حساسیت خیلی بالا باشد، یحتمل دچار آبریزش بینی و تب یونجه (hay fever) هم بشود. و اگر این حساسیت خیلی از میان برداشته شود و فرق هم نمی کند که طرف کافر است یا خیلی مسلمان و هر روز برود فست فود غذا بخورد و نوشابه سر بکشد حالا سر چهارراه هم ساندویچش را گاز نزند و مکدونالد هم نباشد. یحتمل بمرور زمان دچار سوء هاضمه یا دیابت و امثالهم شود. البته اینجا باز مسئله از این قرار است که مثلاً در افرادی که دچار بیماری ایدز هم می شوند، می بینیم که اینها نیز دچار نوعی بیماری ضعف سیستم ایمنی خود شده اند که در اثر اعتیاد و بیماریهای مقاربتی و امثالهم است. این است که در این میان از داستانهایی از قبیل دیسکو دوهزار گفتن (که اتفاقاً نگو آلبوم موسیقایی هم به این نام از پلپ موجود است) و از این قبیل، باعث می شود که میدان را اشتباه بگیریم و به بیراهه رویم و مثلاً رفته ایم روز قدس راهپیمایی، عزیزی ندا در دهد و بفرماید این تذهبون طوری که یک مرتبه متوجه نشویم چطور شد که عینکمان از وسط دو نصف شد؟ و حالا هم که در سایت خود ندانسته از دیسکو دوهزار و پولیپ و اینها هی بگوییم باز چه معنی می دهد؟ آیا کسی می خواهد برای آمریکهاییها تبلیغ کند و عامل آنها شود که نکند آنها هم سوء هاضمه و دیابت و امراض دیگری نگیرند؟ خیر، مسئله این است که ساختار تغذیه و سلامتی و سیستم ایمنی محلی انسان خیلی شبیه به یک میدان کوانتمی است که کسی نمی خواهد از آنطرف خط فقر و ابن سبیل و ذوی القربی و محرومین و پابرهنه ها و کوخ نشینان را ببیند و همه می خواهند به سلامتی خود فکر کنند و حالا یک عمل جراحی فس FESS (functional endoscopic sinus sergery) را با یک متخصص خوب و وارد و مجرب در میان بگذارند اگر شده هفت میلیون تومان باشد و مثلاً یکی دو میلیون بیمارستان دولتی را بیشتر دهند و در بیمارستان خصوصی عمل شوند مخصوصاً اگر بیمه تکمیلی هم پرداخت کند. یعنی اینها خوب، در یک وضعیت اقتصادی واقعند که چطور عرض کنم از چاله توی چاه نمی افتند و بلکه حتی سیاه چاله یا آن عالم غیبی را که جلوی رویشان گشوده شده را هم نمی بینند که هدی للمتقین الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و مما رزقناهم ینفقون. آقا، و مما رزقناهم ینفقون. بنده می بینم که بعضی از پزشکان ما آنقدر متعهدند که حاضرند بیمار اگر تا ساعت یازده و نیم شب هم مراجعه کرد، بپذیرندش. و این جای تقدیر دارد هر چند که دستمزد عمل جراحی ایشان هم هفت میلیون باشد. متخصص است و کارش را از همه بهتر انجام می دهد و حقش است. ایشان که انترن و دانشجو نیست که همراه با استادش روی مریض بخواهد هم یاد بگیرد و هم کارش را انجام دهد. لذا دستمزد بالاتر. تازه تجویز هم میفرمایند هی تند تند هم مولتی ویتامین های سوییسی و آمریکاییت را هم نخور که حساسیتت بیشتر گل کند و استخر هم اصلا نرو چرا که کلر دارد و (اما فکر کنم در آب دریا و اقیانوس شنا کردن یحتمل خوب باشد چرا که شور است و خودش مثل سرم شتشوی آب نمک عمل کند) .... اما بنده حقیر مانده ام که آن پزشکی که حاضر بوده است که همانجا توی مطبش به مریض بگوید بنشین اینجا. اینهاش، این پولیپی است که می گفتند و تو بیست سال گیرش بودی. این است.  بنده مانده ام که او چطور است که این کار را می کند و چرا این کار را با دست مزد کما بیش یک ویزیت مطبش کرد؟ در صورتی که می توانست چیز دیگری بگوید همانطور که دیگران نیز همینطور گفتند که باید عمل جراحی شوی. التفات می فرمایید؟ خدا رحمت کند شیخ صدوق را. یا من یحضره الطبیب و یا من یحضره الفقیه. بنده می خواهم عرض کنم که یک حالت سرگردانی در اقتصاد مقاومتی اتفاق می افتد صد در صد وقتی که آن جنبه خط فقر رعایت نمی شود و بلکه به جنبه اقتصاد جهانی است که بیشتر پرداخته می شود که چطور می شود آن نبض جهانی اقتصاد و تجارت و تبادل ارز و تحریمها و امثالهم را یک طرفه اعمال کرد. یعنی یک جنبه از خمینه های غیبی است که شامل خمینه های زیر دریا و اقیانوس است و احتیاج به زیردریایی دارد تا بلکه کشف شوند و خمینه هایی غیبی دیگر یحتمل فضایی و نجومی است ولی خمینه های عیبی اقتصادی و سلامتی هم هستند که زیر دماغ خود انسان است و مشاهده کننده نمی خواهد از خط فقر آنطرفتر رفته و همه چیز را مشاهده کند و به ایتام و کوخ نشینها و محرومین و پابرهنه ها و مریضها و بلکه جانبازان و شهدا بپردازد. در صورتی که اگر سیستم ایمنی سلامتی بدن و اجتماعمان بخواهد بطور محلی هم التیام پیدا کند، باید بدین مسائل خیلی بیشتر و علمیتر پرداخت همانطور که در عمل جراحی فس می بینیم چقدر ابزار آلات مختلف داریم و حالا سیستم آندوسکوپی لازم آن و عکسبرداریهای سی تی اسکن و دیگر تجهیزات تخصصی آن بماند، این است که بعضی مشکلات زیر دماغمان است و هر چه بو می کشیم می بینیم خیر. شامه کار نمی کند. زکام است. این است که با حرف که همه چیز را نمی شود درست کرد. آقا یک کاری بکن. اینقدر بخت النصری و از روی خساست و اسکروجی همه چیز را سعی نکن حل کنی. سینوسهایت همه پر می شوند و می زنند به چشم و چارت. نمی خواهی نکن. اما تغذیه ات هم درست کن و طرز زندگی ات هم باید عوض کنی. این است که مکدونالد و فست فود و اینها را دورش را خط بکش. و بدان که ممنوع است. چیزهای حساسیت زا نخور. از همه چیز بالاتر سلامتی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.



    از قول آقای فاطمی نیا می فرمایند که دیوان ابوطالب که یحتمل قصیده لامیه نیز در آن است راوی دارد و آنطور که باید به راوی توجه نشده است. راوی دو تن از نواده های حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم است. حالا بنده می خواهم عرض کنم که بعضی ممکن است ایراد کنند که پس چطور است که در ساربان سرگردان نمی فرماید که مادربزرگ و پذربزرگ هستی رفته بوده اند شاه آباد و مخبرالدوله و خیابان جمهوری که کارت دعوت جشن عروسی شان را انتخاب کنند و گشتند و گشتند و آخر سر دیدند که مثل اینکه این کارت که رویش نوشته بنام آنکه هستی از او نام یافت از همه بهتر است. البته اگر آنها آن روز می دانستند که این شعر از کی است بهتر هم بود. و یحتمل اگر از قصیده لامیه ابوطالب نیز خبر داشتند که دیگر می شد نور علی نور. و خوب، هر روز که انسان با علامه طباطبایی برخورد نمی کند و هر روز هم که تفسیر المیزان همه نمی خوانند و به حضرت آیه الله العظمی جوادی آملی گوش نمی دهند و همه هم نمی دانند که نوه آیت الله کدام نوه امام خمینی است که درس مکاسب گفته است. خوب، این مادربزرگ و پذربزرگ هم رفته بوده اند شاه آباد فکر می کرده اند آن زمان آیت الله شاه آبادی را هم خیلی دوست داشته اند و می دانسته اند که ایشان استاد امام خمینی هستند و آنجا هم که شاه آباد است این است که خیلی خوب است که برویم شاه آباد کارت دعوت بخریم. و لذا رفتند و گشتند و گشتند و بالاخره این کارت را پیدا کردند. حالا چرا راوی اینها را وارد نکرده است و نگفته است که چطور هستی هستی شد این یک مسئله دیگری است. البته این کتاب ساربان سرگردان است و حال آنکه در جزیره سرگردانی  کتاب چیز دیگری می گوید و از این کارت دعوت و شعر آن هیچ کدام یاد نمی کند و فقط به هستی است که اشاره می کند. حالا این چطور می شود، و الله اعلم. یحتمل راوی هنوز از کارت دعوت مادربزرگ و پذربزرگ هستی خبری نداشته و لذا نمی دانسته که قضیه هنوز از چه قرار است. این است که از این شعر هم چیزی نگفته است. و اما حضرت آیت الله العظمی بهجب قدس سره می فرمایند که گشتیم و گشتیم ولی ذکری بهتر از صلوات بر محمد پیدا نکردیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. لا اله الا الله.

    بنده حقیر حالا متوجه می شوم که تو چی می گویی. یعنی می فرمایی که پیتزا فروشی رفتی، بگو فقط خورشت کدو. سوسیس کالباس فروشی رفتی، بگو فقط خورشت کدو. فود کورت رفتی، بگو فقط خورشت کدو. فست فود رفتی، فقط بگو خورشت کدو. چلوکبابی و هر رستوران چینی و ژاپنی و ایتالیایی و فرانسوی و یونانی دیگری هم که رفتی، بگو فقط زوکینی و خورشت کدو. خوب، این هم که نمی شود، شما هر چه می بینی انگار خورشت کدو می بینی. بالاخره روایات دیگری هم هست.

    برائه من الله و رسوله الی الدین عاهدتم من المشرکین. آیه 1، سوره مبارکه توبه  

     960 / 8 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أحمد بن إدریس، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مالک الفزاری، عن محمد بن الحسین بن زید، عن محمد بن سنان، عن العلاء بن الفضیل، عن الصادق جعفر بن محمد (علیه السلام)، قال: من أحب کافرا فقد أبغض الله، ومن أبغض کافرا فقد أحب الله. ثم قال (علیه السلام): صدیق عدو الله عدو الله.

    کتابخانه ای-شیعه. امالی شیخ صدوق. ص 702

    خوب، می فرمایند که اسم هستی را در ساربان سرگردان از روی شعر خسرو و شیرین که اینطور شروع می شود به نام آنکه هستی نام از او یافت در خمسه نظامی گنجوی، گذاشته اند. و این به بدان خاطر بوده است که پذربزرگ هستی نیز مادربزرگ هستی را هستی خطاب می کرده است چرا که خیلی رفته بودند دنبال یک کارت دعوتی برای جشن عروسیشان و بالاخره یک کارتی پیدا می کنند که روی آن نوشته بوده بنام آنکه هستی نام از او یافت و بعدها می فهمد که مسرع بعدی این است که فلک جنبش زمین آرام از او یافت. و این می شود که وقتی پدربزرگ و مادربزرگ نوه شان بدنیا می آید به او فرزندانشان توصیه می کنند که نام او را هستی بنامند. آنها هم می گویند چشم، فقط ما اسمش را می گذاریم هستی بای. می گویند چرا همان هستی نمی گذارید و می گویند خوب دیگر. هستی بای بهتر است. و خلاصه پذربزرگ و مادربزرگ نمی دانم چطوری آنها را راضی می کنند که اسم بچه را بگذارند هستی. اما بعداً این مسئله که هستی از خسرو و شیرن و شیرین و فرهاد بوده است و آیا ملاهای خودمان به دلایلی بخواهند در گوش هستی اذان و اقامه بخوانند و یا رجوعش دهند به مفتی های وهابی، هستی متوجه می شود که نکند وسط یک مناقشه ای گیر کرده است همانطور که بعضی مفتیهای وهابی فتوا داده اند که امام حسین نباید خروج می کرده است چرا که در حکومت اسلامی واقع بوده و یزید هم که خلیفه الرحمن بوده و این شیعه است که اگر شده جهاد نکاح هم باشد، حلال است چرا که ارزشش را دارد که با شیعه وارد جهادی اینچنینی شد. حالا هی ملاهای ما که شما هم قرآن بخوانید و ما هم می خوانیم تا ببینیم این تذهبون؟ و شما هم سایت بزنید و ما هم سایت بزنیم تا ببینیم که بالاخره دامنه فست فود و فوت کورت تا کجاها می تواند پیشرفت کند و حالا تا نزدیکهای رستورانهای مکه و مدینه هم نرسد و مکدونالد هم نباشد، همبرگر که می شود نخورد. طلا و مس اش هم که باشد بالاخره می روند یک پیتزایی و یک همبرگری چیزی توی فست فود می نشینند می خورند. موضوع این است که یک میدان کوانتمی داریم که معروف است به میدانهای کوانتمی مکدونالدی که مربوط می شود به سیستم ایمنی بدن و سیستم ایمنی اجتماعی که یک حساسیتی را احتیاج دارد که در مقابلش آیا مقاومت می شود یا خیر؟ اگر این حساسیت خیلی بالا باشد، یحتمل دچار آبریزش بینی و تب یونجه هم بشود. و اگر این حساسیت خیلی از میان برداشته شود و فرق هم نمی کند که طرف کافر است یا خیلی مسلمان و هر روز برود فست فود غذا بخورد و نوشابه سر بکشد حالا سر چهارراه هم ساندویچش را گاز نزند و مکدونالد هم نباشد. یحتمل دچار سوء هاضمه یا دیابت و امثالهم شود. البته اینجا باز مسئله از این قرار است که مثلاً در افرادی که دچار بیماری ایدز هم می شوند، می بینیم که اینها نیز دچار نوعی بیماری ضعف سیستم ایمنی خوئد شده اند که در اثر اعتیاد و بیماریهای مقاربتی و امثالهم است. این است که در این میان از داستانهایی از قبیل دیسکو دوهزار گفتن و از این قبیل باعث می شود که میدان را اشتباه بگیریم و به بیراهه رویم و عزیزانی مثلاً رفته ایم روز قدس راهپیمایی بفرمایند این تذهبون طوری که یک مرتبه متوجه نشویم چطور شد که عینکمان از وسط دو نصف شد؟ و حالا هم که در سایت خود ندانسته از دیسکو دوهزار و پولیپ و اینها هی بگوییم باز چه معنی می دهد؟ آیا کسی می خواهد برای آمریکهاییها تبلیغ کند و عامل آنها شود که نکند آنها هم سوء هاضمه و دیابت و امراض دیگری نگیرند؟ خیر، مسئله این است که ساختار تغذیه و سلامتی و سیستم ایمنی محلی انسان خیلی شبیه به یک میدان کوانتمی است که کسی نمی خواهد آنطرف فقر و ابن سبیل و ذوی القربی و محرومین و پابرهنه ها و کوخ نشینان را ببیند و همه می خواهند به سلامتی خود فکر کنند و حالا یک عمل جراحی فس FESS (functional endoscopic sinus sergery) را با یک متخصص خوب و وارد و مجرب در میان بگذارند اگر شده هفت میلیون باشد و مثلاً یکی دو میلیون بیمارستان دولتی را بیشتر دهند مخصوصاً اگر بیمه تکمیلی هم پرداخت کند. یعنی اینها خوب، در یک وضعیت اقتصادی واقعند که چطور عرض کنم از چاله توی چاه نمی افتند و بلکه حتی سیاه چاله یا آن عالم غیبی را که جلوی رویشان گشوده شده را هم نمی بینند که هدی للمتقین الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و مما رزقناهم ینفقون. آقا و مما رزقناهم ینفقون. بنده می بینم که بعضی از پزشکان ما آنقدر متعهدند که حاضرند بیمار اگر تا ساعت یازده نیم شب هم مراجعه کرد، بپذیرندش. و این جای تقدیر دارد هر چند که دستمزد عمل جراحی ایشان هم هفت میلیون باشد. متخصص است و کارش را از همه بهتر انجام می دهد و حقش است. ایشان که انترن و دانشجو نیست که همراه با استادش روی مریض بخواهد هم یاد بگیرد و هم کارش را انجام دهد. لذا دستمزد بالاتر. اما بنده حقیر مانده ام که آن پزشکی که حاضر بوده است که همانجا توی مطبش به مریض بگوید بنشین اینجا. اینهاش، این پولیپی است که می گفتند و تو بیست سال گیرش بودی. این است.  بنده مانده ام که او چطور است که این کار را می کند و چرا این کار را کرد؟ در صورتی که می توانست چیز دیگری بگوید همانطور که دیگران نیز همینطور گفتند که باید عمل جراحی شوی. التفات می فرمایید؟ بنده می خواهم عرض کنم که یک حالت سرگردانی در اقتصاد مقاومتی اتفاق می افتد صد در صد وقتی که آن جنبه خط فقر رعایت نمی شود و بلکه به جنبه اقتصاد جهانی است که بیشتر پرداخته می شود که چطور می شود آن نبض جهانی اقتصاد و تجارت و تبادل ارز و تحریمها و امثالهم را یک طرفه اعمال کرد. یعنی یک جنبه از خمینه های غیبی است که شامل خمینه های زیر دریا و اقیانوس است و احتیاج به زیردریایی دارد و خمینه هایی غیبی دیگر یحتمل فضایی است ولی خمینه های هم هستند که زیر دماغ خود انسان است و نمی خواهد از خط فقر آنطرفتر رفته و همه چیز را مشاهده کند و به کوخ نشینها و محرومین و پابرهنه ها و مریضها بپردازد. در صورتی که اگر سیستم ایمنی سلامتی بدن و اجتماعمان بخواهد بطور محلی هم التیام پیدا کند، باید بدین مسائل خیلی بیشتر و علمیتر پرداخت همانطور که در عمل جراحی فس می بینیم چقدر ابزار آلات مختلف داریم و حالا سیستم آندوسکوپی لازم آن و عکسبرداریهای سی تی و دیگر تجهیزات تخصصی آن بماند، این است که بعضی مشکلات زیر دماغمان است و هر چه بو می کشیم می بینیم خیر. شامه کار نمی کند. زکام است. این است که با حرف که همه چیز را نمی شود درست کرد. آقا یک کاری بکن. اینقدر بخت النصری و از روی خساست و سکروجی همه چیز را سعی نکن حل کنی. سینوسهایت همه پر می شوند و می زنند به چشم و چارت. نمی خواهی نکن. اما تغذیه ات هم درست کن و طرز زندگی ات هم باید عوض کنی. این است که مکدونالد و فست فود و اینها را دورش را خط بکش. و بدان که ممنوع است. چیزهای حساسیت زا نخور. از همه چیز بالاتر سلامتی است.

    راستی بنده حقیر رفته بودم مجتمع ورزشی چمران برای نمی دانم چه کاری بود. و دیدم که یک فود کورتی می خواهند آنجا بسازند. و روی عکسی که نشان می داد که بزودی فود کورتی اینجا خواهد آمد، عکس رستورانهای مکدونالد و برگر کینگ و هاردیز (که این آخری را خیلی درست نمی شناسم هر چند با دو دیگر آشناییهایی دارم!) بود. بنده یا از همه می پرسیدم که بالاخره آیا این درست است که این رستورانها را می خواهند هیچ جا نه و در مجتمع ورزشی چمران بسازند؟ و جواب این بود که خیر اینطور نیست. فود کورتی می خواهد بیاید. و اما اینکه این رستورانها هم می خواهند بیایند، خیر. اتفاقاً بنده گفتم که خیلی خوب هم می شود که اگر این رستورانها بیایند همانطور که کوکاکولا و پپسی هم آمده است چرا که مردم دیگر نباید بروند کشورهای همجوار فقط برای صرف بیگ مک و امثالهم. البته اصولاً همه پزشکان می فرمایند فست فود و از جمله سوسیس و کالباس و همینطور نوشابه هم یمایند نفرمایید چرا که یحتمل ایجاد حساسیت و لذا ایجاد پولیپ بینی و پراستاد و امثالهم هم می کند و این را خود آمریکاییهایی که بدین مشکلات دچار شده اند هم می گویند. یحتمل اگر ما توانستیم کاری کنیم که آمریکاییها فست فود خود را جمع کنند و بجایش دیزی در قهوه خانه ها ارائه دهند، حالا اگر یک مکدونالد هم در ایران برای نمونه باز شود اشکالی نداشته باشد. و اما نه اینکه ما آنجا هیچ چی قهوه خانه نداشته باشیم و اینجا پر شود از فست فود. این هم درست بنظر نمی رسد. البته خوبی ساندویچ این است که می توانید از فست فود بخرید و وقتی عجله دارید که سر کار خود برسید همینطوری که سر چهارراه توی ماشین خود نشسته اید یواشکی دو تا گاز هم به ساندویچ بزیند چرا که دیگران نبینند و دلشان نخواهد و بشرطی که ماه رمضان هم نباشد که در ملع عام دچار روزه خواری شوید خدای ناکرده. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    بنده حقیر هنوز فکر می کنم کتاب جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان دانشور خیلی خواندنی است. نمی دانم چرا یاد یک داستانی می افتم که در یکی از مجلات آمریکایی نیویورکر یا ریدرز دایجست یا جای دیگری بود که خواندم راجع به بی حیایی با یک چرخش خاصی. حالا بنده حقیر سعی می کنم داستان را از دیدگاه خودم عرض کنم. یک دختر خانم و آقا پسری با هم در یک مکانی که از لحاظ عرف اسلامی جایز نیست آشنا می شوند. اسم این مکان هم هست دیسکو 2000. بعد از اینکه اینها با هم رقص و غنی می کنند و آقا پسر از بی غیرتی اش بیش از حد به دختر خانم نزدیک می شود، دختر خانم وقتی می روند سر میزی با دیگر دوستانشان می نشینند به آقا پسر می خواهند بفرمایند که تو بی حیایی و غیرت هم نداری و این است که از audacity به او می گویند. و اتفاقاً این آقا پسر هم که یک کمی همچین شینبل و لات و لاابالی بوده این حرفها خیلی سرش نمی شده و از دختر خانم می پرسد که این لغت یعنی چه؟ و بالاخره حالیش می شود که audaicity از بی پروایی یا پرده دری یا اینکه خیال کنی زورت خیلی زیاد است و بخواهی به زیردستت زور بگویی، می آید.  آن دختر خانم هم که می بیند باید رفت خانه یک لورازپام هم میل کند که بلکه خوابش ببرد، از دوست همکلاسی چینی اش که سر میز نشسته بوده و اتفاقاً خیلی هم درس خوان و سر به زیر و محجوب هم بوده می پرسد آقا پسر این آقا پسر دیگر مثل اینکه نمی داند به قول معروف آدسیتی یعنی چه؟ شما لطف کنید به همه بفرمایید این لغت به چه معنا است. و آقا پسر چینی هم بر حسب توصیه دوستش توضیحات می دهد. خلاصه منظور به این است که مفهوم بی حیایی و غیرت را دختر خانم ما در دیسکو 2000 خیلی خوب توانست به دوستش منتقل کند و به بهترین نحوی به او بفهماند که بچه بگیر بنشین. داستان اینطور از قول راوی نقل می کند که یحتمل این دختر خانم یک فرد عادی نبوده است و بلکه قدیسه ای یا فرشته ای بوده است که خدا بر آن آقا پسر نازل کرده بوده که در آن محشر کبرای دیسکو 2000 به او بفهماند بی حیایی و بی غیرتی یعنی چه؟ و اما خوب، از یک کسی که هم شینبل است و هم لات و لاابالی چه انتظاری است که هر چه به او توضحیات بدهید که بی پروایی و پرده دری یعنی چه و او هم بفهمد؟ یعنی گویی یک حجب و حیایی را انتظار دارید از کسی و در جایی که چنین چیزی غیر ممکن است که معنا داشته باشد. و با این حال داستان چنین معنایی را توانسته است منتقل کند. مثل این است که شما رفته اید میان انبوهی از یزیدیان و دنبال امام حسین بگردید. خوب، این معنا فقط در کربلا است که معنایی عظیم پیدا می کند و لا غیر. یعنی بغیر از واقعه کربلا و روز عاشورا و یاد امام حسین کردن برای اهلش تعریف کردن، مثل این است که دارید از دن کشیوت تعریف میکنید و به آن داستان دیگر است که دارید می پردازید. حالا شما هی بگو، چه فایده؟!!! بنده شنیدم که اتفاقاً نویسنده داستان آنقدر وضعش خوب شد که یک رولز رویس هم خرید و یک راننده هم داشت که او را هر جا دلش می خواست برود می برد. لا اله الا الله. و صل الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المتطهرین المنتجبین، لا سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

    ما اینجا برگردیم به مسئله هندسه جبری خود که گفتیم برای اینکه اندازه ای روی یک اشکیم قرار دهیم، می توانیم از متریک یا انحنا یا اتصال connection استفاده کنیم. مثلاً یک چنبره را در نظر بگیرید که منحنی ای است از درجه سوم. در حالت تخت آن، می توان چنبره را با یک برداری در صفحه مختلط نشان داد. و برای اینکه ما کجا روی چنبره واقع شده ایم را می توان با بردای دیگر نشان داد! البته یحتمل بتوان گفت که همه چنبره های تخت، نماینده یک چنبره نخواهند بود آنچنان که دایره ای که حول دایره ای دیگر دارد می چرخد تا چنبره را تشکیل دهد، نمی تواند شعاعی داشته باشد که از شعاع دایره اصلی بیشتر باشد. فرضاً اگر زمین دارد حول خورشید می چرخد، شعاع دایره ماه حول زمین نمی تواند بیشتر از شعاع گردش دایره زمین حول خورشید باشد. و ما می بینیم که توپولوژیکی ما برای مسئله سه جرم زمین خورشید ماه یک چنبره ای را داریم اینجا که اندازه اش را می توان با شعاع انحنای ثابت دایره های چنبره معین کرد. حالا از یک مبداء زمانی مکانی چند بار زمین حول خورشید و ماه حول زمین چرخیده است خود سوالی است کما بیش همولوژیک دیگر. و اما حالا ما چه متریک یا مادولایی از متریکهایی روی این چنبره ها می توانیم بگذاریم؟ یا انحناها روی دفرماسیون چنبره چطور ممکن است تغییر کنند؟ معادلات و فرمولهای نوری چطور وارد مسئله می شوند یحتمل بعد از اینکه ما کلافی اصلی روی این چنبره ها در نظر داشتیم که کلافهای کره ای روی چنبره باشند که حول محور خود نیز در گردش است تا شب و روز ایجاد کند. و اینجا یحتمل دیفرانسیلهای کوواریانت وارد می شوند. البته یک جاهایی نیز داریم وارد نظریه های همدیسی و حمیدی-مجیدی و ریسمانی و ... می شویم وقتی می خواهیم این خمینه های چهار بعدی و در ابعاد بالاتری را بررسی کنیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    ال اله الا الله. داشتم این را می گفتم که الله نور السموات و الارض درست. و این هم داریم که بعضی تلاش می کنند با دهانشان نور خدا را خاموش کنند.  یحتمل نمی دانند که الله لا اله الا هو الحی القویم لا تاخذه سنه و لا نوم. ولی تا به حال اندیشیده اید که چطور است که ما این همه در آسمان و زمین نور داریم؟ روز نور آفتاب را داریم و شب هم نور ستارگان و ماه را و بعد هم که انوار و امواج الکترومغناطیسی هست که ما خود ایجاد می کنیم. ولی این هم که ما همه جا و همه وقت هم به نور دسترسی داشته باشیم یک امری است که یحتمل بطور بدیهی معلوم است که غیر واقع است. مثلاً فرض بفرمایید که سوار بر زیردریایی اقیانوس پیمای خود به اعماق دریاها و اقیانوسها پایین می رویم تا جایی که از یک نقطه ای به بعد نوری دیگر به ما نمی رسد همینطوری که داریم مشاهده می کنیم. آیا غیر از این است؟ یعنی آیا هر چه پایینتر برویم، باز نوری هست که به ما برسد؟ اگر از یک جایی به بعد دیگر هر چه باشد، ظلمات محض باشد یحتمل بتوان گفت که همچون سیاه چاله ای باشد که زیردریایی ما را در بر گیرد. البته یحتمل بعضی اشکال کنند که مگر کسی بی کار است که سوار زیردریایی اقیانوس پیمای خود شود و برود ببیند از کجاها به بعد دیگر ما نوری نداریم که به ما برسد. و اشکال کنند که آیا دانشوران دیگر هیچ کار دیگری ندارند که بیایند شعاع نوری-سیاه چاله ای زیردریاها و اقیانوسها را با زیردریاییهای خود تعیین کنند. چه عرض کنم، چرا که یحتمل این یک اشکال واردی باشد هر چند که اگر ما به قعر وجود روح و بدن خود بنگریم می بینیم که آیا به همه روح و جان و بدن ما یحتمل مستقیماً نوری نتابد. مثلاً چقدر نور به کلیه و کبد و حتی قلب انسان در طول عمر او می تابد. حالا تازه اگر کسی خیلی بیرون نرود و در معرض نور آقتاب قرار نگیرد نیز می تواند دچار کمبود ویتامین D3 شود که بعد باید قرص آنرا میل کند. خوب، اینجا ما از لحاظ گرانشی مسئله ای کلاسیک نیز داریم. فرض بفرمایید که ما جرمی کوچک مثل یک گلوله توپ آهنی را از بالای برج پیزا یا برج میلاد به زمین می اندازیم و این دچار یک نیروی جاذبه زمین است و شتاب معینی می گیرد و به زمین می افتد. خوب، همین توپ گلوله آهنی را از زیردریایی اقیانوس پیمای خود به بیرون بیاندازیم، یقیناً با شتاب کمتری به اعماق اقیانوس می افتد. و لذا از لحاظ گرانشی و خمینه هایی ریمانی که اینجا ما روی زمین و در اعماق دریاها با آنها مواجه ایم، معادلات گرانشی تقریبی گذشته از استحکاک آب و هوا و غیره را چطور می توان تقریب زد و مسائل نوری مربوطه آنها چگونه خواهند شد؟ وانگهی یحتمل بتوان گفت که یک نوع دوگانگی بین این دو خمینه ها از لحاظ گرانشی یافت می شوند یا خیر. هر چند که یحتمل یکی از خمینه ها هم در سیاه چاله مانندی واقع باشد. 

    خیلی چیز غریبی است. بنده کلی وقت دارم یک چیزی را می نویسم. و یک پنچره دیگری را می بندم و یک مرتبه پنجره ای که کلی چیز هم در آن نوشته بودم نیز خود به خود بسته می شود. چطور چنین چیزی ممکن است؟ خدا لعنت کند هر چه ظالم لا مذهب است که این کارها را می کنند اگر واقعاً کسی است که این کارها را می کند. و اگر کسی نیست و اشتباه های خود کامپیوتر است؟ که بعید می دانم چنین باشد. خدا لعنت کند این کامپیوتر را هم که اینقدر لعنتی شده است.

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ آیه 51 سوره مبارکه مائده.

    فرض بفرمایید که شما در یک میدان کوانتمی واقع شده اید که نمی دانید آیا با وجود این میدان چطور می شود به یک فریم محلی لختی دست یافت. یعنی از دیدگاه الهیات ما هم لا اله الا الله را داریم و هم میدانهای دیگری هم داریم. فرضاً ما فریم محلی را در مرکز زمین قرار دهیم یا در مرکز خورشید قرار دهیم یا در مرکز ماه و نه طوری که دو جرم دیگر را در بر گیرد. خوب، ما بر اساس اصل هم ارزی وقتی در فریم خود هستیم، اثرات گرانشی دو جرم دیگر را نیز باید یک جوری وارد معادلات کنیم. اما یک وقت هست یا نیست که می شود معادلات حاکم بر فریم محلی لختی را اشتباهی محاسبه کرد چرا که میدانهای گرانشی و کوانتمی دیگر را درست نمی شناسیم. یعین یک وقت هست که می خواهیم به کلمه مشترک بینما و بینهم برسیم، این یک مسئله است ولی یک وقت دیگر این کلمه را اشتباه محاسبه می کنیم چرا که در بین نیروهای فرضاً قوی و ضعیف و دیگر نیروها گیر کرده ایم و نمی دانیم کدام به کدام است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    اتفاقاً من هم رفته بودم والیبال بازی کنم. آمدم آبشار بزنم، یک مرتبه تنه خوردم و زیر پایم خالی شد و با سر آمدم روی زمین و سرم از وسط دو نصف شد و رفتم اورژانس برایم بخیه زدند و حالا دوباره شده ام مثل روز اولم. انگار نه انگار. Camel see, no see, but of course, there must be a higher love too. I'm sure.

    البته یک مسئله ای هم هست که باید در نظر داشت و آن اینکه فرض بفرمایید که یک ساختمانی است که معروف است به ساختمان کدویی چرا که سازنده آن فرضاً به این اسم مشهور بوده است. و در گوشه این ساختمان هم یک رستوران چلوکبابی معروفی است به همین اسم (یعنی رستوران کدویی) که شما هم هر روز می روید آنجا خورشت کدو می خورید. حالا فرض بفرمایید که کسی برود از صاحب رستوران بپرسد که آیا این مشتری شما چون اسم رستوران شما رستوران کدویی است که هر روز می آید نزد شما و خورشت کدو میل می کند؟ یحتمل رستوراندار جواب دهد که نام ساختمان کدویی بود و ما هم اسم رستوران را گذاشتیم رستوران کدویی و اتفاقاً هر روز هم خورشت کدو هم سرو می کنیم و باز هم اتفاقاً این مشتری عزیز ما هم هر روز خورشت کدو نزد ما میل می کنند. و حالا چرا این مشتری خورشت کدوی ما را دوست دارد، بنده نمی دانم. و اما اینی است که هست. یحتمل دلایل دیگری هم باشد و صاحب رستوران دلایل دیگری داشته باشد و صاحب ساختمان هم دلایل دیگری داشته باشد و مشتری هم دلایل دیگری. و یحتمل هم مشتری و صاحب رستوران و صاحب ساختمان همه و همه یک نفر باشند که هم آقای کدویی صاحب رستوران است و هم صاحب ساختمان و هم خورشت کدو خیلی دوست دارد و هر روز میل می کند، هر چند هم که مشتریان دیگری هم دارد که کما بیش چنین هستند! حالا اینکه آقای کدویی هم در همین ساختمان هر روز یک هواپیمای بویینگ 747 دیگری آِیا بسازد یا خیر، خود مسئله دیگری است که آیا اصلا می شود هر روز یک هواپیمای بویینگ 747 دیگری ساخت در ساختمان کدویی یا غیر آن و گوشه اش هم رستوران کدویی باشد و مثلاً بنده حقیر هم هر روز بروم آنجا خورشت کدو بخورم. بنده نمی دانم چرا هر چه می بینم به شکل کدو درآمده است یک مرتبه. یحتمل بد نباشد ببینیم گروه های مربوط به ساختمانهای بروآ-تیت ( Bruhat-Tits buildings) در مورد تقارنهای این ساختمانها چه می توانند بگویند و رابطه آنها با کوهمولوژیهای هوخشیلد و دوره ای کدام است و نظریه حمیدی-مجیدی اینجا چطور می شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.  

    دیروز صبح سر کلاس و بعداً بنده متوجه یک موضوعی شدم که بنظر مسئله جالبی می رسد. وقتی می خواهیم معادلات و فرمولهایی گرانشی و از جمله معادله اینشتین-هیلبرت، اینشتین-ماکسول، ... در یک فریم موضعی لختی را بررسی کنیم، موضعاً و بر حسب مختصات موضعی متریک و سمبلهای کریستفل و تانسور انرژی-تکانه یا تانسور استرس-انرژی و یحتمل دیفرانسیلهای کووارینت این مقادیر وارد می شوند. حالا به شما یک اینچنین فرمول و معادله ای در یک فریم موضعی لختی داده اند که بر حسب مختصات محلی و فرضاً متریک و سمبلهای کریستفلند، آِیا شما از میان این عبارات فرمول می خواهید فرمول را بر حسب متریک یا انحنا یا دیفرانسیلهای کوواریانت یا مجموعی از دو تای اینها مثل متریک و انحنا یا همه اینها (حتی المقدور آنطور که دلتان می خواهد(!)) در بیاورید؟ و کجاها چه چیزی می بینید، یحتمل بستگی به این دارد که دارید چه می کنید و هندسه فضایتان نیز چگونه است و حتی چه فرمولی است که دارید می نویسید؟ مثلاً اگر از معادلات الکترومغناطیسی ماکسول می خواهید به یک فریم موضعی لختی ورود کنید و ببینید معادلات چه می شود، این طبیعی بنظر می رسد که از دیفرانسیلهای کووارینت استفاده کنید. و اما اگر در یک فریم موضعی لختی قرار دارید که بر حسب اصل هم ارزی هندسه اش در یک دایره ای واقع است که مدام دارد شتاب گریز از مرکز حول یک جرم مرکزی را تجربه می کند! خوب، اینجا اگر همه چیز را بر حسب فضای موضعی مماس بر دایره در نظر بگیرید (و حالا کلافها یا برگبندیهای روی این فضاها را کاری نداریم و واردش نمی شویم)، آنگاه با یک فضای موضعاً تختی طرفیم که بطور انفینیتسیمالی انحنای فضا زمان تغییر می کند. و یحتمل همه چیز را اینطوری بخواهیم بر حسب متریک و دیفرانسیلهای کووارینت حساب کنیم. و اگر حرکت ذره روی دایره را حساب کنیم یحتمل بخواهیم تا می توانیم انحنای ثابت دایره را وارد معادلات کنیم. و یحتمل هم بخواهیم کمی از این و کمی از آن را استفاده کنیم آنطور که هم حرکت دایروه وار را احتیاج داریم و هم اینکه موضعاً مسئله یک حالت تخت می تواند داشته باشد یا حداقل این دیدگاه تختی موضعی است که همینطوری که ذره دارد روی دایره موضعی حرکت می کند، ما می خواهیم آن دیدگاه تخت را داشته باشیم یا اگر معادلات ماکسول هم داشته باشیم که دیگر باید دیفرانسیلهای کووارینت هم علاوه بر این وارد معادله و فرمولها شوند! البته یحتمل همین که یک قدری فرمولها بعلت وارد شدن معادلات فیزیکی گوناگون پیچیده تر شوند، کار کمی تا خیلی می تواند بالا بگیرد که فقط کجا متریک و کجا کووارینت دیفرانسیل و کجا انحنا احیتاج است و کجا بهتر است بجای این یکی آن یکی را داشته باشیم. البته اجازه بدهید مسئله را از یک دیدگاه ریاضی دیگری نگاه کنیم. فرض بفرمایید که ما یک واریته یا اشکیم جبری همواری داریم و این اشکیم را می توان به عنوان یک خمینه توپولوژیک حساب آورد. خوب، حالا اگر ما بخواهیم از این اشکیم یک خمینه ریمانی بسازیم، می توانیم بعضی جاها وقتی یک اطلسی روی آنرا در نظر می آوریم و می خواهیم موضعاً آنرا بررسی کنیم، انحنای خمینه را بدان نسبت دهیم و تعریف کنیم و حساب کنیم و جای دیگر روی مختصاتی محلی دیگری غیر از این جا که انحنا ار حساب کرده ایم بیاییم متریکی روی آن حساب کنیم و بدان نسبت دهیم و جای دیگری هنوز و برای مختصات محلی ای دیگر بیاییم اتصالی (connection) به خمینه موضعاً نسبت دهیم و همینطوری که از یک مختصات به مختصاتی دیگر می رویم ببینیم چه دارد بر سر متریک و انحنا و اتصال می آید، و تغییر مختصات دارد با خمینه ی ما چه می کند و بر سر اتصالات و متریکها و انحناها چه می رود. البته باز این مسئله با مسئله فرمولبندی معادلات فیزیکی کمی فرق دارد و یحتمل باید در نظر داشت که در خمینه مان طوری رفتار نکنیم که یک جایی موضعاً ما داریم مسائل را از لحاظ ذرات کوانتمی و هسته ای و زیرهسته ای بررسی می کنیم و جایی دیگر در مختصات موضعی داریم مسئله را در مقیاسهای نجومی بررسی می کنیم. چرا؟ خوب یحتمل اگر مواظبت نکنیم که چطور این مختصات را به هم همپوشانی کنیم در تعریف خمینه مان دچار مشکلات شویم. از لحاظ الهیات مثل این است که بپرسیم چرا آیه الیوم اکملت لکم دینکم در سوره مائده آنجایی آمده است که آمده است و ظاهرش چیست و باطنش چه معنا می دهد. اتفاقاً بنده خود در این مورد کمی با نماز گزاری اظهار فضل کردم ولی بعد که از یک متخصص معممی پرسیدم که آیا چنین است که این بنده حقیر عرض می کنم، ایشان فرمودند که اظهار نظری ندارند و جوابی به این حقیر ندادند و بنده را به دیگری رجوع دادند. این مسئله نیز از لحاظات مختلفی در طول دوران یحتمل بررسی شده است و دانشوران نیز در این مورد بحثها کرده اند و احتمالاً علامه امینی نیز در الغدیر این مسئله را بررسی کرده باشند. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    یعنی اینکه ما وقتی فیزیک و حالا یحتمل هندسه مسئله را داریم بررسی می کنیم است که متوجه می شویم فرمولبندی ها باید چگونه باشد و از خود مسائل ریاضی آنچنان مسائل مطرح نمی شوند همانطور که الهیات مسائل را می توان از حدود وقوف به مسائل فقهی و بررسی آنها کما بیش دریافت. آیا بشود آیا نشود!

    امروز صبح سر کلاس و بعداً بنده متوجه یک موضوعی شدم که بنظر مسئله جالبی می رسد. وقتی می خواهیم معادلات و فرمولهایی گرانشی و از جمله معادله هیلبرت-اینشتین، ماکسول-اینشتین، ... در یک فریم موضعی لختی را بررسی کنیم، موضعاً و بر حسب مختصات موضعی متریک و سمبلهای کریستفل و تانسور انرژی-تکانه یا انرژی-تانسور و یحتمل دیفرانسیلهای کووارینت این مقادیر وارد می شوند. حالا به شما یک اینچنین فرمول و معادله ای در یک فریم موضعی لختی داده اند، آِیا شما از میان این عبارات فرمول می خواهید متریک و انحنا و دیفرانسیلهای کوواریانت در بیاورید؟ و کجاها چه چیزی می بینید، یحتمل بستگی به این دارد که دارید چه می کنید و هندسه فضایتان نیز چگونه است و حتی چه فرمولی است که دارید می نویسید؟ مثلاً اگر از معادلات ماکسول می خواهید به یک فریم موضعی لختی ورود کنید و ببینید معادلات چه می شود، این طبیعی بنظر می رسد که از دیفرانسیلهای کووارینت استفاده کنید. و اما اگر در یک فریم موضعی لختی قرار دارید که بر حسب اصل هم ارزی هندسه اش در یک دایره ای واقع است که مدام دارد شتاب گریز از مرکز حول یک جرم مرکزی را تجربه می کند! خوب، اینجا اگر همه چیز را بر حسب فضای موضعی مماس بر دایره در نظر بگیرید، آنگاه با یک فضای موضعاً تختی طرفیم که بطور انفینیتسیمالی انحنای فضا زمان تغییر می کند. و یحتمل همه چیز را اینطوری بخواهیم بر حسب متریک و دیفرانسیلهای کووارینت حساب کنیم. و اگر حرکت ذره روی دایره را حساب کنیم یحتمل بخواهیم تا می توانیم انحنای ثابت دایره را وارد معادلات کنیم. و یحتمل هم بخواهیم کمی از این و کمی از آن را استفاده کنیم آنطور که هم حرکت دایروه وار را احتیاج داریم و هم اینکه موضعاً مسئله یک حالت تخت می تواند داشته باشد یا حداقل این دیدگاه تختی موضعی است که همینطوری که ذره دارد روی دایره موضعی حرکت می کند، ما می خواهیم آن دیدگاه تخت را داشته باشیم! البته یحتمل همین که یک قدری فرمولها بعلت وارد شدن معادلات فیزیکی گوناگون پیچیده تر شوند، کار کمی تا خیلی می تواند بالا بگیرد که فقط کجا متریک و کجا کووارینت دیفرانسیل و کجا انحنا احیتاج است و کجا بهتر است بجای این یکی آن یکی را داشته باشیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    من دارم سعی می کنم ببینم فهمیدم شما چه گفتید دو نقطه ی عزیز؟ اگر ممکن ست سعی کنید افکارتان را بیشتر بطور ارگانیزه و منسجم و کلاسه شده ارائه دهید و اگر می توانید حتی آنرا در سطوح مدل تارعنکوبوتی قاطیقوریایی بیشتر ارائه دهید تا بلکه بیشتر قابل فهم و درک شود. از پاورپوینت استفاده کنید و شکلها و فرمولهای خود را بنویسید و همه چیز را حرفی نفرمایید.
    خوب، همانطور که ملاحظه می فرمایید، دو نقطه آیات را درست عنوان نکرده است. همانطور که می دانید درستش اینطور است: بسم الله الرحمن الرحیم. الم. ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین. الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون. البته انتظار نمی رفت که بغیر از دو نقطه و نقطه کس دیگری عنوان کند که مسئله اینطور است یا اینطور نیست یا چیست، ولی نکته انحرافی اینجا است که گاهی که نظرات نقطه و دونقطه خیلی سرسری می شوند یا از روی تند تند گفتن مسائل اشتباهی رخ می دهد یا خیلی فی البداهه گفته شده و رد می شوند، این جور مشکلات اجتناب ناپذیر می شوند. اما این یک مسئله مهمی است که باید توجه داشت که در مسائل ریاضی-فیزیکی بیشتر قابل قبول است که بفرمایید درس و بحثها بطور روزمره ادامه می یابند تا اینکه روی مسائل و حل آنها تسلط کافی دست یافته شود. البته نمی توان گفت که در الهیات نیز ما غیر از این را داریم که به درس و بحث احتیاج نداریم و حوزه الهیات خارج از حیطه درس و بحث است. ولی چیزی که هست این است که الهیات یک چیزی دارد که ریاضی-فیزیک ندارد و آن این است که قرآن مجید وحی و کلام خدا است. یعنی یک همدیسی و حفظ زوایایی هست در الهیات که در ریاضی-فیزیک کمتر دیده می شود. مثالش این است که ممکن است قیمت نان یا لبنیات در عرض 10 سال افزایش یابد و تغییری کند یا مثلاً می بینیم که سیستمهای عامل رایانه های پی سی از داس به ویندوز و بعد ویندوزها نیز مدام ارتقاء پیدا می کنند. این است که قوانین مربوط به این امور نیز باید کما بیش تغییر کنند. و در ضمن در الهیات نیز اینکه مثلاً کتابخانه های اینترنتی داریم استفاده از آنها را اجتناب ناپذیر می کند و مسائل جدیدی وارد حیطه الهیات نیز می شوند. و باز خود قرآن که وحی منزل است و کلام خدا است تغییرناپذیر است طوری که مسائلی را عنوان می کند که کهنه نمی شوند و همیشه تر و تازه اند. و این در صورتی است که مثلاً در ریاضی فیزیک خیلی نظریه ها بالکل از دور خارج می شوند و نظریه های دیگری جای آنها را می گیرند همانطور که ویندوز جای داس را می گیرد یا تراکتور و کمباین جای گاو آهن و داس را می گیرند. ولی یک کاری جایز نیست و آن اینکه شما نمی توانید بروید سر کلاس ریاضی یا فیزیک و آنجا از دروس تفسیر و فقه صحبت کنید و اگر هم بروید در مسجد بخواهید از ریاضی-فیزیک بحث کنید معمولاً چنین حرفهایی خریدار ندارد و اگر هم خریدار داشته باشد، به نوعی زوایای قضایا را به هم زده ایم یا نوعی ابرهمدیسی رخ داده است. یعنی اگر آیه ای را اشتباه نوشتید، خوب باید درستش کرد. اشتباه را ممکن است کسی متوجه نشود، ولی اشتباه است دیگر. اینطور هم نیست که هیچ کس متوجه نشود، و آن کسی که باید متوجه شود و از جمله حافظین قرآن متوجه  می شوند. پس این ممکن است که هم در مورد دروس ریاضی و هم دروس الهیات، همدیسی موجود در مسائل تماماً اختلال درشان ایجاد شود و فرض بفرمایید که درجه این اختلال این است که مسئله طوری در آن اختلال ایجاد شود که دیگر آن را نشناسید. و خود این طی طریق را از اختلالات کامل تا فهم مسئله و حل آنرا به عنوان مسئله ای همدیسی در نظر بگیرید. و آنگاه می بینیم که انواع و اقسام نظریه های همدیسی خواهیم داشت! و الله اعلم. 

    بسم الله الرحمن الرحیم. الم. تلک آیات الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الدین یومنون بالغیب و یقیمون الصلواه و یوتون الزکاه و مما رزقناهم ینفقون. 1-3 سوره مبارکه بقره.

    حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل (رضی الله عنه)، قال: حدثنا علی بن

    الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، عن أبیه محمد بن خالد، عن أحمد بن النضر، عن محمد بن مروان، عن محمد بن السائب، عن أبی صالح، عن عبد الله بن عباس، فی قوله عز وجل: (فلما أفاق قال سبحانک تبت إلیک وأنا أول المؤمنین) قال: یقول: سبحانک تبت إلیک من أن أسألک رؤیة وأنا أول المؤمنین بأنک لا ترى.

    امالی شیخ صدوق ص 601 کتابخانه ای-شیعه.

     بنده عرضم این است که اگر سیاه چاله های نجومی را خمینه های غیبی می گفتیم یحتمل خیلی اسم بهتری بود و به فهم انتنگلمنت هم کمک بیشتری می کرد. این مقاله زی-یاو arxiv:1510.01324v1.pdf را در نظر بگیرید. تکینگیهای مربوط به نوعی نظریه ابرهمدیسی را ارائه می دهد. خوب، اگر می گفتیم داریم وارد سیاه چاله ای نجومی یا حتی چاله هرزی می شویم، و نه می خواهیم خمینه ای غیبی را بفهمیم هیچ گاه مسئله را دنبال نمی کردیم ببینیم که همدیسی کدام است و ابرهمدیسی کدام؟ مسئله به نظریه زایبرگ-ویتن چه ربطی دارد؟ حالا نظریه حمیدی-مجیدی را اصلا کاری نداریم. و تکینگیهای هایپر رویه های سه بعدی چه ربطی به ابرهمدیسی دارد باز دیگر هیچی. یعنی می گفتیم خداحافظ شما، این خیلی سخت است. فراموشش کنید. ولی خیر. یک خمینه هایی داریم که خمینه های غیبی است. و بعضی دیگر که خمینه هایی خیلی غیبی نیستند. و باید رفت دید تا کجا می شود پیش رفت.

    بسم الله الرحمن الرحیم. الم. تلک آیات الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الدین یومنون بالغیب و یقیمون الصلواه و یوتون الزکاه و مما رزقناهم ینفقون. 1-3 سوره مبارکه بقره.

    حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل (رضی الله عنه)، قال: حدثنا علی بن

    الحسین السعد آبادی، عن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، عن أبیه محمد بن خالد، عن أحمد بن النضر، عن محمد بن مروان، عن محمد بن السائب، عن أبی صالح، عن عبد الله بن عباس، فی قوله عز وجل: (فلما أفاق قال سبحانک تبت إلیک وأنا أول المؤمنین) قال: یقول: سبحانک تبت إلیک من أن أسألک رؤیة وأنا أول المؤمنین بأنک لا ترى.

    امالی شیخ صدوق ص 601 کتابخانه ای-شیعه.

     بنده عرضم این است که اگر سیاه چاله های نجومی را خمینه های غیبی می گفتیم یحتمل خیلی اسم بهتری بود و به فهم انتنگلمنت هم کمک بیشتری می کرد. این مقاله زی-یاو arxiv:1510.01324v1.pdf را در نظر بگیرید. تکینگیهای مربوط به نوعی نظریه ابرهمدیسی را ارائه می دهد. خوب، اگر می گفتیم داریم وارد سیاه چاله ای نجومی یا حتی چاله هرزی می شویم، و نه می خواهیم خمینه ای غیبی را بفهمیم هیچ گاه مسئله را دنبال نمی کردیم ببینیم که همدیسی کدام است و ابرهمدیسی کدام؟ مسئله به نظریه زایبرگ-ویتن چه ربطی دارد؟ حالا نظریه حمیدی-مجیدی را اصلا کاری نداریم. و تکینگیهای هایپر رویه های سه بعدی چه ربطی به ابرهمدیسی دارد باز دیگر هیچی. یعنی می گفتیم خداحافظ شما، این خیلی سخت است. فراموشش کنید. ولی خیر. یک خمینه هایی داریم که خمینه های غیبی است. و بعضی دیگر که خمینه هایی خیلی غیبی نیستند. و باید رفت دید تا کجا می شود پیش رفت.

    موضوع اشک ریختن و گریستن بر مصائب امام حسین در کربلا و عاشورا فقط این نیست که بشر قادر است دست به جنایتی عظیم و گریه آور بزند. ما می بینیم که چنین جنایاتی را بشر در طول تاریخ مرتکب شده است و به جایی رسیده است که جنایات حولناک جمعی دست می زند که مشمئزکننده است و انسان نمی خواهد از بس که اینها حولناک است یادآوریشان کند. و اما کربلا و عاشورا را چرا ما هر سال در محرم و صفر یادآوری می کنیم؟ برای اینکه قیام امام حسین منشاء همه خوبیهای عالم، همه شجاعتها و مردانگیها، همه ابعاد بشریت را با همه احساسات و علائق دنیوی و اخروی یک جا جمع کردن و به اوج الهی آن رساندن، تکمیل اسلام و نماز و خمس و زکات، ایستادگی و استقامت و ادامه راه همه انبیاء و رسول اکرم و امیرالمومنین و حضرت صدیقه کبری و امام حسن مجتبی علیهم السلام اجمعین است و ائمه بعد از او نیز همه از ذریه او هستند. السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله، السلام علیک یا وارث نوح نبی الله السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله، السلام علیک یا وارث عیسی روح الله، السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله، السلام علیک یا وراث امیرالمومنین [ولی الله]، ...
    بسم الله الرحمن الرحیم. عم یتسائلون. عن النباء العظیم.
    آنهایی که امام حسین را یاری نکردند و با او بر علیه یزیدیان شمشیر نزدند که خوب تکلیفشان معلوم است. و اما در هر زمان این سوال هست که یزیدیان، حسینیان را متهم کنند که تو از ما هم یزیدی تر هستی. کدام یزید؟ یزید خودتی. برو خودت را درست کن. یسئلونک ان النباء العظیم. اینجا ما یک فقه جواهری داریم که هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی باید یاد گرفت و آموخت و سر کلاسهای درس و بحث و نقد رفت. ولی معمولاً دانشوران این خصلت را دارند و بدرستی نیز این خصلت را دارند که می آیند یک تصویری، یک مجسمه ای، یک بتی از اعمال و رفتار و گفتار شما را برای شما متجلی کرده و روبروی شما قرار می دهند و می فرمایند که آیا خیلی فکر می کنی که حسینی هستی؟ یزیدی نیستی؟ پس، بسم الله. شما همین عرصه حوزه و دانشگاه را هم کاری نداریم، فقط همین عرصه مسجدهای محلی خودمان و کتب فقهی مراجع عظمی تقلید و اینترنت و ریاضی-فیزیک و آرشیو و کتب دیگری که می شود تهیه کرد از کوچه و بازار و وبلاگنویسی این حقیر و صدا و سیمای خودمان را در نظر آورید، آیا فکر نمی کنید یک کرب و بلایی است این میان که نویسنده وبلاگ را وادارد به اینکه نه فقط عرض کند خداحافظ شما، ما رفتیم مشهد امام رضا یا کربلا زیارت امام حسین یا فلسطین اشغالی یا رفتیم سفر حج یا بلکه می رویم خدمت حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله ببینیم آنجا چه خبر؟ خیر، مسئله این است که وقتی یک بنده خدایی در حکومت اسلامی واقع است که در این حکومت شیعیان حضرت علی نیز در راس امورند، آیا جایز است که از این حکومت خروج کرد؟ و ما می بینیم که امام خمینی خروج نفرمودند و بلکه نصیحت فرمودند شاه را و امام حسین خود با یزید بیعت نفرموده و بلکه از مکه و مدینه بسمت کربلا خروج فرمودند. و بعضی سوال می فرمایند که چرا خروج فرمودند و نباید خروج می فرمودند. مسئله این است که امام حسین که خود امام زمان خود تشریف دارند، وقتی اینطور بسمت کربلا خروج می فرمایند، دیگر تکلیف بقیه معلوم می شود که نمی توانند بفرمایند که پس تکلیف ما چیست؟ مسئله این است که وقتی طلبه ای خود را مکلف دانست که فقه جواهری را تسلط پیدا کند و به شریعت اسلام عمل نماید و قوانین اسلامی را اجرا کند است که یک دز و حصن و خمینه ای نفوذناپذیر خود ایجاد می کند که از خارج نمی توان بدان دست یافت. پس، اینجا بر حسب کربلای حسینی  روشن می شود که امام زمان خود جایز است که تصمیم بگیرد که از حکومت ظالمانه که به اسم اسلامی است خروج کرده و با شرک و کفر وارد جهاد شود و خود او نیز در راس این لشکر مقابله با شرک و کفر باشد. و مسئله عظیمتر این است که ما در غیبت امام زمان در میان شرک و کفری که در این جهان ظاهر است چطور می توانیم اصلا متوجه ورود امام زمان شویم که بعد متوجه خروج او شویم و بخواهیم او را یاری کنیم؟ حال این که مسئله ای کما بیش سختی است، مسئله دیگر این است که اگر امام حسین خروج کند، کربلا و عاشورا است و همه انبیاء و اولیاء برای او می گریند، و اما اگر این بنده حقیر بخواهد خروج کند چی؟ آیا بدتر به شرک و کفر خود دامن نخواهم زد که بخواهم خیلی هم حسینی شوم و بدتر دیدید از یزید زمانه هم یزیدی تر شدم چرا که خطوط دوست و دشمن را اشتباهی گرفتم و کتابم را درست نخوانده ام و فقه و تفسیر قرآنم را درست مسلط نیستم و شکیات و احتیاطات و یقینیات را در هم آمیخته ام؟ پس بالاخره با یزید زمانه چطور باید وارد جهاد اکبر شد و بلکه حسینی شد و دستی به یاری امام زمان داد؟ وبلاگ نویسی و ریاضی-فیزیک هم که نشد کار! بنام آنکه هستی از او نام یافت. قعلاً نماز جمعه دیر نشود.

    مشاهده بعضی اتفاقات، حتی یک بار آن هم جایز نیست. در قرآن مجید آمده است که قتل یک مومن مثل قتل همه ی انسانها است.

    مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِکَ فِی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ آیه مبارکه 32  سوره مبارکه مائده.

    بهمین جهت بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد چنان است که گوئی همه انسانها را کشته و هر کس انسانی را از مرگ رهائی بخشد چنان است که گوئی همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن بسوی بنی اسرائیل آمدند، اما بسیاری از آنها، تعدی و اسراف، در روی زمین کردند. آیه مبارکه 32 سوره مبارکه مائده.

    یک اتفاقی دیشب افتاد که عیناً همین اتفاق را چندین سال پیش مشاهده کرده بودم. افرادی که در این اتفاق بودند با آن افراد فرق داشتند، ولی اتفاق همان اتفاق بود با حفظ همه زوایای آن طوری که انگار آینه ای از همان اتفاق را دوباره دارند نشان می دهند. افراد یک ماشینی با ماشین دیگری دعوایشان شده بود. و از ماشین خود پیاده شده بودند و ریخته بودند سر راننده ماشین دیگر و یکی به در ماشین آنقدر لگد زد که غر و له شد. و دیگری یقه راننده را گرفته بود و اعتراض می کرد که چرا حرفی را که زده است را زده. البته آن اتفاقی که چندین سال پیش افتاد بنده یادم نرفته است که شبی بود که بعد از یازده سپتامبر بود و یک چنین تاریخی هم بود. اتفاقاً ما دیشب رفته بودیم مسجد و حاج آقا بالای منبر می فرمودند که امام حسین به حضرت سجاد فرموده بودند که چرا، ولی سنگی که به پیشانی آن حضرت زده اند از حرامی است که در بطون خود جای داده بوده اند وقتی حضرت سجاد پرسیدند که مگر خودت را معرفی نکردی؟ البته این هم در اینترنت مستند است که بعضی می فرمایند که امام حسین  علیه السلام نباید به کربلا خروج می کرد و هم گویا کتابی حدوداً صد صفحه ای نیز اخیراً در آمده است که یزید بن معاویه را امیرالمومنین خطاب می کند و می گوید که هم امام حسین علیه السلام و هم یزید بن معاویه محجور ماندند چرا که امام حسین علیه السلام خروج فرمودند. همین امروز از قضا این مسئله یک میدانی می تواند ایجاد کند برای نفاق و جنگ بین مسلمین که بسیار خطرناک است و ما می بینیم که کما بیش در حال وقوع است. یعنی شما می توانید یک مرجع تقلیدی را اختیار کنید آنجایی که شک دارید که طرف احتیاط را گرفتن کدام است، اما اینکه در مسئله ای مثل اینکه امیرالمومنین یزید بن معاویه است یا امام حسین شک کردن بالاتر از این است که شک کنیم چرا امام خمینی را به عراق تبعید کردند و چرا حکومت جمهوری اسلامی ایران واقع شد. البته نه اینکه بعضی این شکها را به خود راه نمی دهند و در ماهواره ها و اینترنت و کوچه و بازار دم نمی زنند. و لذا ما یک میدان جهاد به تمام معنا داریم که یکی می گوید مرجع تقلید این بنده حقیر این است و دیگری می گوید شیعیان؟ کدام شیعیان؟ شیعیان بی شیعیان! و اینها هر دو آیا مسلمانند و هنوز که هنوزه اینطور با هم دشمن در یک رابطه برادری که ولی رابطه برادری هابیلی و قابیلی است؟ لا اله الا الله. اینجا است که کار را آنچنان مشکل می تواند کند که انسان را به تفکر وا می دارد که این بنده حقیر کجایم و مرجع تقلیدم کجا است و ولی فقیه کجا است و امام زمان ما کجا است؟ آیا این مسئله فقط از ماشینی شدن و غیرانسانی شدن روابط انسانی است که از طرفی هم خیلی کارها را ساده تر و آسانتر نیز کرده است؟ فرض بفرمایید که می خواهید خمس یا زکات یا خیرات خود را بپردازید هر چقدر که هست. یحتمل می توانید پشت رایانه خود بنشینید و مبلغ مورد نظر خود را از حساب بانکی خود به حساب بانکی مرجع تقلید خود واریز کنید. و اینگونه براحتی به تکلیف خود عمل کرده اید هر چند که دیگر روابط انسانی که این وسط قبلاً احیتاج بود ظاهراً حذف شده است. و اما با همه سهولت کار، آیا واقعاً این کارها را حاضرید انجام دهید؟!!! حالا انجام هم بدهید، آیا باز معنی اش این است که بنده حقیر توانم به مرجع تقلید عظیم الشان خود معظم له نزدیک شده و اجازه دارم این کار را بکنم یا بلکه او خود سراغ این حقیر هم آمده است یا بیاید و بنده خبر ندارم و لذ از یزیدی بودن هم کمی آنطرفتر رفته و بدتر شده ام؟ خدا نکند کسی یزیدی شود و خودش هم نداند که چه یزیدی شده است! ... اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته و کل خطیئه اخطائتها. لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین المنتجبین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

    البته همانطور که همه می دانند بیست و پنچ ذی القعده مصادف است با روز دحو الارض که اعمال خاص خود را دارد از جمله روزه و نماز و دعا و زیارت امام رضا. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. یا مقیل العثرات اقلنی عثرتی، یا مجیب الذعوات اجب دعوتی، یا سامع الاصوات اسمع صوتی، و ارحمنی و تجاوز عن سیئاتی و ما عندی، یا ذالجلال و الاکرام. اللهم داحی الکعبه، و فالق الحبه، و صارف اللزبه، و کاشف کل کربه، اسئلک فی هذا الیوم من ایامک التی اعظمت حقها، و اقدمت سبقها، و جعلتها عند المومنین وذیعهف و الیک ذریعه و برحمتک الوسیعه، ان تصلی علیمحمد عبدک المنتجب فی المیثاق القریب یوم التلاق، فاتق کل رتق و داع الی کل حق، و علی اهل بیته الاظهار الهداه المنار، دعائم الجبار، و ولاه الجنه و النار، ....

    البته ما نظریه هاج را هم همانطور که گفته شد داریم که از مسائلی است که مربوط به کوهمولوژیهای هاج است. و بعد هم که فضاها و خمینه های آتیه-هیچین را داریم که مربوط می شوند به مونولهای مغناطیسی و لذا نظریه حمیدی-مجیدی. و از آن طرف هم ما انتنگلمنتها را داریم که از راه تانسورهای استرس-انرژی می توان وارد بحثش شد و بعد هم که معادلات ناویر ستوکز. ما می خواهیم ببینیم که این شهری که داریم می سازیم چه دیواری با آن شهر دیگری که گفتیم از لحاظ کوهمولوژیکی هاج خواهد داشت. و چطور می شود تا آنجایی که می شود مسائلش را از راه نظریه هاج بیان کرد. و وقتی از لاپلاسین جذر بگیریم، کوهمولوژی هاج را می توان به کوهمولوژی دوره ای در هندسه ناجابجایی ترجمه کرد. البته مسائل گرانشی و سیاه چاله های نجومی و بحثهای مربوطه هنوز در جای خود در هندسه ناجابجایی همراه با گرانش باقی است که به معادلات آنها پرداخته شود و حل شوند و .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین و علی الارواح التی حلت بفنائک.

    لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. یک اختیار و دلبخواهی بودنی و بلکه یک تجرد و انتزاع تقریبی  زبرمانندی  بنظر می رسد که وجود داشته باشد در مسائل ریاضی-فیزیکی نظری و از جمله نظریه نسبیت عام که از لحاظ زیبایی یک عظمت خاص خود را دارد (و یا از جمله همین مسئله مقیاس و سنجه ریسمانی قوی و ضعیف.) و اما وقتی می خواهید این نظریات را از لحاظ آزمایشگاهی و عملی بررسی کنید است که کار مشکلتر می شود. اصولاً چم و خم کار را بهتر است همه را نگویید یا اصلا خیلی هم باخبر نیستیم که حالا بخواهیم بگوییم یا نخواهیم بگوییم. یک نمونه از این مسائل این است که شما یک نیروی گرانشی جاذبه ای است که روی زمین دارید که همراه با استکاک هوا و یحتمل باران و برف و امثالهم است. و یک نیروی جاذبه دیگری داریم که همینطور که از زمین دور می شویم این نیرو نیز کاهش می یابد هر چند که یحتمل نیروی گرانشی اجرام دیگر نیز آنگاه اضافه شوند. و اما آیا ممکن نیست که همینطوری که داریم از جو خارج شده و در فضا سیر می کنیم وارد یک سیاه چاله نجومی شویم. البته بعضی یحتمل بفرمایند که خوب مگر بی کاریم که بخواهیم اینطوری از جو خارج شده و وارد فضاهای ناآشنا شویم؟ چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ همه که مثل تو نیستند که هر کتابی را دادند دستشان بدود برود بخواند مثل بعضیها که می فرمایند بدو بدو بدو، فرضاً کیکه ی میوه و سبزی فروش آمده، بدو؟ بدو بدو بدو!!! نه مسئله چیز دیگری است. فرض بفرمایید که دارید گرانش را در هوا یا فضا می سنجید که می توان آنرا با گرانش در خلاء تخمین زد. و اما فرض کنید که همین خلاء خود جرم و وزن پیدا کند طوری که انگار دارید در یک اقیانوسی از یک مایعی گرانش را می سنجیدید. فرضاً به عنوان مثال دارید یک شهری را می سازید که ساختن این شهر تاثیری دارد در وضعیت شهری در زیر دریا و اقیانوس. خوب، حالا هر شهری که می آیید بسازید آیا باید نگران باشید که آن شهر دیگر زیراقیانوسی نیز به قول معروف چطور از آب در می آید؟ داستان یک قدری شکل داستانهای ژول ورنی می شوند. یعنی آیا شما مسئله ای سیاه چاله ای این وسط احساس نمی کنید که کجا مسئله نجومی است و کجا مسئله زمینی است و کجا مسئله دریایی است؟ اجازه بدهید ببینم معادلات مسئله چطور می شوند؟ یعنی ضریب چسبندگی سیالات مورد بحث کدامند؟ آیا معادلات ناویر-ستوکز هم احتیاج است؟ معادلات اینشتن کدام می شوند. کدام معادلات سیاه چاله ها را احتیاج داریم؟ در چه چرمی از ستارگان اگر از آن حد بحرانی بگذریم به یک سیاه چاله خواهیم رسید که اجرام را جذب کرده و دیگر از آنها خبری نخواهد شد. .... تازه کار سختتر شد که آسانتر هم نشد! یعنی بنده می خواهم عرض کنم که اگر شما می خواهید یک شهری را در یک سیاه چاله ای نجومی بسازید که بعدها این سیاه چاله تبدیل به یک شهری خواهد شد که دارد حول سیاه چاله خود که حالا تبدیل شده است به ستاره خود، می گردد، آیا نعوذ بالله چنین چیزی هم می توانیم داشته باشیم؟

    به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین

    که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد،

    نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

    نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد.

    یک اختیار و دلبخواهی بودنی بنظر می رسد که وجود داشته باشد در مسائل ریاضی-فیزیکی نظری و از جمله نظریه نسبیت عام که از لحاظ زیبایی یک عظمت خاص خود را دارد (یا از جمله همین مسئله مقیاس و سنجه ریسمانی قوی و ضعیف.) و اما وقتی می خواهید این نظریات را از لحاظ آزمایشگاهی و عملی بررسی کنید است که کار مشکلتر می شود. اصولاً چم و خم کار را بهتر است همه را نگویید یا اصلا خیلی هم باخبر نیستیم که حالا بخواهیم بگوییم یا نخواهیم بگوییم. یک نمونه از این مسائل این است که شما یک نیروی گرانشی جاذبه ای است که روی زمین دارید که همراه با استکاک هوا و یحتمل باران و برف و امثالهم است. و یک نیروی جاذبه دیگری داریم که همینطور که از زمین دور می شویم این نیرو نیز کاهش می یابد هر چند که یحتمل نیروی گرانشی اجرام دیگر نیز آنگاه اضافه شوند. و اما آیا ممکن نیست که همینطوری که داریم از جو خارج شده و در فضا سیر می کنیم وارد یک سیاه چاله نجومی شویم. البته بعضی یحتمل بفرمایند که خوب مگر بی کاریم که بخواهیم اینطوری از جو خارج شده و وارد فضاهای ناآشنا شویم؟ چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ همه که مثل تو نیستند که هر کتابی را دادند دستشان بدود برود بخواند مثل بعضیها که می فرمایند بدو بدو بدو، فرضاً کیکه ی میوه و سبزی فروش آمده، بدو؟ بدو بدو بدو!!! نه مسئله چیز دیگری است. فرض بفرمایید که دارید گرانش را در هوا یا فضا می سنجید که می توان آنرا با گرانش در خلاء تخمین زد. و اما فرض کنید که همین خلاء خود جرم و وزن پیدا کند طوری که انگار دارید در یک اقیانوسی از یک مایعی گرانش را می سنجیدید. فرضاً به عنوان مثال دارید یک شهری را می سازید که ساختن این شهر تاثیری دارد در وضعیت شهری در زیر دریا و اقیانوس. خوب، حالا هر شهری که می آیید بسازید آیا باید نگران باشید که آن شهر دیگر زیراقیانوسی نیز به قول معروف چطور از آب در می آید؟ داستان یک قدری شکل داستانهای ژول ورنی می شوند. یعنی آیا شما مسئله ای سیاه چاله ای این وسط احساس نمی کنید که کجا مسئله نجومی است و کجا مسئله زمینی است و کجا مسئله دریایی است؟ اجازه بدهید ببینم معادلات مسئله چطور می شوند؟ یعنی ضریب چسبندگی سیالات مورد بحث کدامند؟ آیا معادلات ناویر-ستوکز هم احتیاج است؟ معادلات اینشتن کدام می شوند. کدام معادلات سیاه چاله ها را احتیاج داریم؟ در چه چرمی از ستارگان اگر از آن حد بحرانی بگذریم به یک سیاه چاله خواهیم رسید که اجرام را جذب کرده و دیگر از آنها خبری نخواهد شد. .... تازه کار سختتر شد که آسانتر هم نشد! یعنی بنده می خواهم عرض کنم که اگر شما می خواهید یک شهری را در یک سیاه چاله ای نجومی بسازید که بعدها این سیاه چاله تبدیل به یک شهری خواهد شد که دارد حول سیاه چاله خود که حالا تبدیل شده است به ستاره خود، می گردد، آیا نعوذ بالله چنین چیزی هم می توانیم داشته باشیم؟

    به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین

    که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد،

    نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

    نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد.

    لا اله الا الله. برائه من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. بسمه تعالی، گاهی اوقات شما با یک کربلایی مواجه هستید در صحنه ی اجتماعی هم که تشخیص آن برای هر کسی خیلی آسان نیست و بلکه یک وارونگی و چپ اندر قیچی گونه ای در مسئله وارد شده است که آن شجره طیبه و شجره زقوم خیلی بسادگی تفکیک پذیر یحتمل نباشند. و بلکه همه ماجرا را ناظر باشید، بفرمایید ای بابا؟ پس کربلای قضیه که می گفتی کجا است؟!!!  حالا اسم کتاب خیلی مهم نیست. مثل اینکه خود فیلم هم خیلی مهم نیست که چه فیلمی است دارید می بینید بلکه محتوای آن نیز مهم است مثل سیتیزن یا همشهری قابیل باشد یا فیلمی از مهران مدیری باشد یا تعبیر وارونه یک رویا یا حتی پایتخت...! و اما از نظر مقیاسها و سنجه های مختلف، اسامی و مفاهیم آشنایی را در کتابی که اخیراً می خوانم می بینید. یعنی این یک چیزی است که خیلی هم نمی تواند اتفاقی باشد. اسامی چون ولی آباد، بیژن، شاهین، افسرالملوک، عشرت و ... (و حالا خیلی کاری نداریم سیمین و دکتر شریعتی و جلال و غیره کیستند.) و یحتمل برای همین بعضی اشکال کنند که این یک امر غیر اخلاقی باشد که بخواهی در این موارد نقد و گفتگو کنی چرا که خود نویسنده که دیگر در میان ما نیست که ببینی انگزه اش واقعاً هم چه بوده! و اما این مفاهیم هم که یحتمل توجه کرده باشید که خیلی آشنا هستند که از جمله سوزاندن نقاشیهای حاج عمو است که یادم رفت آن موقعی که خواندم ببینم در چه صفحه ای بود! دیگری این است که "-دو تا خورشید توی هم کشیده ای. هفت هشت تا ستاره هم شبیه چشم کشیده ای. روز که ستاره در نمی آید. یک خورشید بکش، خورشید که دو تا ..." ص 145. یا "پس هنر هند سخت تمثیلی است. ... در روش مراقبه گروه درویشان راما کریشنا در هند تمثیل جالب توجهی است و درس هنر هند این نیمسال را  با این تمثیل شروع می کنیم: درخت زندگی ریشه در ناسناخته دارد که زندگیهای پیشین آدمی است. این درخت مثل همه درختها، تنه و شاخه و برگ و میوه دارد. تنه آن بدن انسان است. شاخه ها و برگها و میوه ها اعمال انسانی، یک پرنده، آرام بالای درخت نشسته که روح آدمی است، خویشتن مطمئن و با طمانینه انسان است. یک گنجشگ ناآرام مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد- به میوه های شیرین رسیده و میوه های کال درخت تک می زند. به درختهای دیگر هم سر می کشد. بسکه بی قرار و بی آرام است- این گنجشک ناآرام نفس اماره است- هوس آدمی است. خدا کند پرنده بزرگ و آرامی که بر سر درخت نشسته نظر گنجشک را جلب کند، و رو به آن به پرواز در بیاید و در سایه آن بیارامد و آرامش بیابد. اگر گفتید این تمثیل قدیمی را چطور می توان با روانشناسی جدید تطبیق داد؟ پارسال به حد کافی روانشناسی هنری خواندید. مراد دست بلند می کند. سیمین می گوید: بگو جانم. مراد می گوید: این درخت با نهاد آدمی از نظر فروید و با کمی کمک از روانشناسی یونگ فابل تطبیق است. دمیای ناشناخته که ریشه درخت در آن است ناخودآگاهی ماست- به گفته یونگ ناخودآگاهی قومی و بشری- خود درخت من یا خودآگاهی ماست. پرنده مطمئن من برتر ماست. گنجشک بی قرار، من حیوانی ما. اگر من برتر زمام من حیوانی و من، یعنی وقوف ما را در اختیار بگیرد... رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند." ص 267-268 و حلب، و ما ادراک ما حلب؟ خدا رحمت کند سردار شهید حسین همدانی را. و نمیدانم چطور شد که عروسی بیژن و هایده را جا انداختم که قبلش مادر می فرمایند: "باز تو بلبل زبانی کردی؟ می دانم کجایت می سوزد. می ترسی افتضاح زندگی پذرت دامن ترا هم بگیرد... می ترسی هایده را به تو ندهند." البته یحتمل تا حالا لو رفته است که کتاب جزیره سرگردانی دانشور است که مبحث صحبت است. بنده نمی دانم اینها را چقدر کسی می تواند کنجکاو شود تا همه را یکی یکی در بیاورد. البته هاری کریسنا راما را ایشان در سووشون هم یاد می کنند که زیبایی قضیه را نمایان می کند چرا که بنده آن موقعی که ایشان این مسئله را می فرمایند فقط کمی گذشته بوده است از اینکه پستانک از دهانم را از این حقیر گرفته اند و لذا خیلی جایز نیست که بنده اضافه کنم که یحتمل این دو پرنده را بهکتیودانتا سوامی نیز از اوپانیشادها بیان داشته اند همانطور که دکتر مقدم نیز اوپانشاد ترجمه داراشکوه را ویراست و تصحثح فرموده اند. بنده فکر کردم این فقط یک تصادف باشد که فرضاً بنده می خواهم بروم فیلم محمد (صل الله علیه و اله و سلم) رسول الله را ببینم و خوب خیلیهای دیگر هم یا میخواهند همان موقع بروند فیلم را ببینند یا درباره فیلم بنویسند. البته خیلی از این مسائل می تواند تصادفی باشد ولی وقتی مجموعه اینها را کنار هم قرار می دهید، این یک امر تصادفی یحتمل خیلی نباشد. یعنی یک همدیسی موجود است که کسی بخواهد از سطوح فیزیک کوانتمی زیرهسته ای به فیزیک مکانیک آسمانی و گرانشی مقیاسها را عوض و بلکه فواصل را نیز هر چه بیشتر رعایت کرده و بلکه یک طیف پیوسته ای از مقیاسها از زمین تا آسمان را بپیماید. و یحتمل همه این سنجه ها و مقیاسها را بتوان در امور انسانی جمع و جور کرد که عقلش تا کجاها می تواند پیش برود خدا عالم است! البته بعضی می فرمایند که همانطور که شهریار می فرماید که به علی شناختم من بخدا قسم خدا را، همینطور هم باید از روی کامپیوتر و رایانه و هواپیما و ماهواره و بلکه ام آر آی و سی تی اسکن و آنژیو و سی تی آنژیو است که انسان را باید شناخت. و شکی نیست که کربلا بی وجود مبارک حضرت زینت کربلا نمی بود. ولی مسئله این است که یحتمل اگر همه انبیاء و اولیاء را یک جا جمع می کردیم که همین انسان را ارشادش کند، بعید نیست که او همه را قربانی مطامع پستتر و هوا و هوسهای خود می کرد و یک جا همه و همه را به باد فنا می داد و ظهر یا حتی قبل از ظهر هم می رفت سر کار طوری که انگار نه انگار اتفاقی افتاده است! یعنی شما فرض بفرمایید که می فرمایند که نماز را سر وقت خواندن درست است و باید در این جهت اهتمام کرد، و اما فرض نفرمایید که کسی تنها انسان روی کره خاکی است و اگر نمازش را نخواند پس چه کند و بلکه فرض بفرمایید که کسی همیشه نمازش را سر وقت و به جماعت می خواند و در عین حال هم هر کسی فکر کار خودش است و لاغیر. و لذا ای جنت مکان خلدآشیان، در این کلاف پیچ در پیچ سر در گم که اولش هیچ است و آخرش هم هیچ است، اگر نمازت را نخوانی، پس چه خواهی کرد؟ حالا نمی خواهی هم نخوان چرا که لا اکراه فی الدین هر چند که این مسئله که لا اکراه فی الدین مربوط به آنهایی است که دنبال غیر مسلمان رفته اند و خدا می فرماید می خواهی بروی؟ خوب، برو. لا اکراه فی الدین. و اما تو دیگر چرا؟ تو که نماز خوانی دیگر چرا؟ یعنی تو دیگر چرا با نمازت شوخی می کنی؟ حالا ما به این کارها هم خیلی کاری نداریم، بنده عرضم این است که شما همین شجره طیبه و شجره زقوم و خبیثه را در نظر بگیرید که گفتیم کدام بطور  نمادی لپتون  است و کدام کوارک و حالا خیلی هم کاری نداریم که چطور می شود که کدام مثبت می شود و کدام منفی چرا که کوارکها و لپتونها یحتمل بار الکتریکی هم دارند. بنده می خواهم عرض کنم که مسئله ای که گفتیم چطور ممکن است که جای لپتونها و کوارکها را عوض کرد مثل اینکه در مقیاسی ریسمانی و آینه ای و از این قبیل یک وقت دیدید جای نیروی ضعیف و قوی عوض شد! خوب، این کدام مقیاس بود دقیقاً؟ یادتان هست که در این مقیاس ریسمانی جای مستکبرین و مستضعفین یک مرتبه دیدید عوض شد؟ حالا باز کاری نداریم، چرا که بنده می خواهم عرض کنم که در این مقیاس شجره ای، چطور می شود جای درخت و میوه را عوض کرد خیلی کاری ندارد هر چند که یحتمل زمانبر است و یحتمل طولانی هم شود. ولی همه می دانیم که اگر هسته ای از یک درخت را که بیشتر در میوه هم جا دارد، کاشته شود. از آن هسته، یک درخت دیگری می تواند پدید آید. یعنی یک جا باید صبر داشت تا درخت از پاییز و زمستان و بهار نیز بگذرد تا میوه دهد. و جای دیگر باید صبر داشت که از میوه و هسته درخت به خود درخت دست یابیم تا دوباره به میوه آن دست یابیم. البته همانطور که گفته شد، گاهی اوقات از طریق پیوند می توان به نتایج سریعتری رسید و حالا امروزه روز که تحقیقات ژنتیک مسائل را خیلی هم بیشتر تغییر داده اند. و حالا حساب کنید که در مقیاسهای انسانی که دیگر ضعیف و قوی و مستکبر و مستضعیف کدام است از لحاظ نظریه  میدانهای کوانتمی طیفها می توانند خیلی پیچیده تر هم شوند از این لحاظ که آیا تروریستها یا گانگسترها هستند که قوی اند و قربانیهای آنها  ضعیفند یا فرضاً هر حکومتی است که قوی است و مستکبر است و مردمی که بر آنها حکومت می شود است که ضعیف است و مستضعف؟ و کدام میدان کوانتمی و کدام شجره ها و مدلهای تارعنکبوتی به این مدلهای خاص تطبیق می کنند؟ شجره زقوم و خبیثه کدام است و شجره طیبه کدام است و برهمکنش اینها بر هم کدامند؟ یحتمل اگر یک ابررایانه داشتیم که همه این اطلاعات را بهش می دادیم، می توانست در یک کسری از ثانیه جواب مسائل شجره ای را بر حسب مدل استاندارد ترجمه کند و بلکه اگر نرم افزار درست را هم داشتیم یک لپ تاپ هم جوابگو می بود! البته در مقیاسهای بزرگتر این کار از لپ تاپ یحتمل بعید است مگر اینکه تعداد زیادی از لپ تاپها را با هم شبکه کنیم و از آن یک ابررایانه محاسباتی تشکیل دهیم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.   

    بنده نمی دانم چرا همه اش دلم می خواهد بروم ببینم اطلس و سی ام اس در مورد ذره هیگز چه مقالاتی بیرون داده اند؟ این هم البته یک حساب ابرتقارنی خاص خود را در مدل استاندارد دارد. همانطور که مستحضرید مادولای استوانه ها را که با هم موازی اند ولی از لحاظ توپولوژیکی و انحنایی و تکینگیها طوری قرار دارند که وقتی با هم جفت و جور می شوند، یکی دچار پلپیپ و بلکه موانع تنفسی و آب و هوایی می شود و دیگری بهتر است، اینها یحتمل از لحاظ کوهمولوژیکی و ابستراکسیونها دقیقاً شناخته شده نباشند. یعنی فرضاً کسی از لحاظ حاملگی دچار تکنیگیهای تنفسی شود ولی خیلی به این مسئله وقوف پیدا نکند تا بعد از اینکه وضع حمل کند و بخواهد موانع و ابستراکسیونها را رفع و رجوع نماید! حالا این کار جایز باشد یا نباشد، این یک مسئله دیگری است. خدا را شکر آقایان دچار چنین مشکلاتی و تکینگیهایی نمی شوند هر چند که کوهمولوژیها و ابستراکسیونهای دیگری است که یافت می شوند. اصولاً مهارت داشتن در انواع و اقسام تکینگیها و کوهمولوژیهای رویه های دو بعدی با دو متغیر مختلط می توانند به حل مسائل کمک کنند. مثلاً کهمولوژیهای مختلف رویه های ک-سه کدامند؟

    گاهی اوقات شما با یک کربلایی مواجه هستید در صحنه ی اجتماعی هم که تشخیص آن برای هر کسی خیلی آسان نیست و بلکه یک وارونگی و چپ اندر قیچی گونه ای در مسئله وارد شده است که آن شجره طیبه و شجره زقوم خیلی بسادگی تفکیک پذیر یحتمل نباشند. و بلکه همه ماجرا را ناظر باشید، بفرمایید ای بابا؟ پس کربلای قضیه که می گفتی کجا است؟!!!  حالا اسم کتاب خیلی مهم نیست. مثل اینکه خود فیلم هم خیلی مهم نیست که چه فیلمی است دارید می بینید بلکه محتوای آن نیز مهم است مثل سیتیزن یا همشهری قابیل باشد یا فیلمی از مهران مدیری باشد یا تعبیر وارونه یک رویا یا حتی پایتخت...! و اما از نظر مقیاسها و سنجه های مختلف، اسامی و مفاهیم آشنایی را در کتابی که اخیراً می خوانم می بینید. یعنی این یک چیزی است که خیلی هم نمی تواند اتفاقی باشد. اسامی چون ولی آباد، بیژن، شاهین، افسرالملوک، عشرت و ... (و حالا خیلی کاری نداریم سیمین و دکتر شریعتی و جلال و غیره کیستند.) و یحتمل برای همین بعضی اشکال کنند که این یک امر غیر اخلاقی باشد که بخواهی در این موارد نقد و گفتگو کنی چرا که خود نویسنده که دیگر در میان ما نیست که ببینی انگزه اش واقعاً هم چه بوده! و اما این مفاهیم هم که یحتمل توجه کرده باشید که خیلی آشنا هستند که از جمله سوزاندن نقاشیهای حاج عمو است که یادم رفت آن موقعی که خواندم ببینم در چه صفحه ای بود! دیگری این است که "-دو تا خورشید توی هم کشیده ای. هفت هشت تا ستاره هم شبیه چشم کشیده ای. روز که ستاره در نمی آید. یک خورشید بکش، خورشید که دو تا ..." ص 145. یا "پس هنر هند سخت تمثیلی است. ... در روش مراقبه گروه درویشان راما کریشنا در هند تمثیل جالب توجهی است و درس هنر هند این نیمسال را  با این تمثیل شروع می کنیم: درخت زندگی ریشه در ناسناخته دارد که زندگیهای پیشین آدمی است. این درخت مثل همه درختها، تنه و شاخه و برگ و میوه دارد. تنه آن بدن نسان است. شاخه ها و برگها و میوه ها اعمال انسانی، یک پرنده، آرام بالای درخت نشسته که روح آدمی است، خویشتن مطمئن و با طمانینه انسان است. یک گنجشگ ناآرام مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد- به میوه های شیرین رسیده و میوه های کال درخت تک می زند. به درختهای دیگر هم سر می کشد. بسکه بی قرار و بی آرام است- این گنجشک ناآرام نفس اماره است- هوس آدمی است. خدا کند پرنده بزرگ و آرامی که بر سر درخت نشسته نظر گشنجشک را جلب کند، و رو به آن به پرواز در بیاید و در سایه آن بیارامد و آرامش بیابد. اگر گفتید این تمثیل قدیمی را چطور می توان با روانشناسی جدید تطبیق داد؟ پارسال به حد کافی روانشناسی هنری خواندید. مراد دست بلند می کند. سیمین می گوید: بگو جانم. مراد می گوید: این درخت با نهاد آدمی از نظر فروید و با کمی کمک از روانشناسی یونگ فابل تطبیق است. دمیای ناشناخته که ریشه درخت در آن است ناخودآگاهی ماست- به گفته یونگ ناخودآگاهی قومی و بشری- خود درخت من یا خودآگاهی ماست. پرنده مطمئن من برتر ماست. گنجشک بی قرار، من حیوانی ما. اگر من برتر زمام من حیوانی و من، یعنی وقوف ما را در اختیار بگیرد... رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند." ص 267-268 و حلب، و ما ادراک ما حلب؟ خدا رحمت کند شهید حسین همدانی را. البته یحتمل تا حالا لو رفته است که کتاب جزیره سرگردانی دانشور است که مبحث صحبت است. بنده نمی دانم اینها را چقدر کسی می تواند کنجکاو شود تا همه را یکی یکی در بیاورد. البته هاری کریسنا راما را ایشان در سووشون هم یاد می کنند که زیبایی قضیه را نمایان می کند چرا که بنده آن موقعی که ایشان این مسئله را می فرمایند فقط کمی گذشته بوده است از اینکه پستانک از دهانم را از این حقیر گرفته اند و لذا خیلی جایز نیست که بنده اضافه کنم که یحتمل این دو پرنده را بهکتیودانتا سوامی نیز از اوپانیشادها بیان داشته اند همانطور که دکتر مقدم نیز اوپانشاد ترجمه داراشکوه را ویراست و تصحثح فرموده اند. بنده فکر کردم این فقط یک تصادف باشد که فرضاً بنده می خواهم بروم فیلم محمد (صل الله علیه و اله و سلم) رسول الله را ببینم و خوب خیلیهای دیگر هم یا میخواهند همان موقع بروند فیلم را ببینند یا درباره فیلم بنویسند. البته خیلی از این مسائل می تواند تصادفی باشد ولی وقتی مجموعه اینها را کنار هم قرار می دهید، این یک امر تصادفی یحتمل خیلی نباشد. یعنی یک همدیسی موجود است که کسی بخواهد از سطوح فیزیک کوانتمی زیرهسته ای به فیزیک مکانیک آسمانی و گرانشی مقیاسها را عوض و بلکه فواصل را نیز هر چه بیشتر رعایت کرده و بلکه یک طیف پیوسته ای از مقیاسها از زمین تا آسمان را بپیماید. و یحتمل همه این سنجه ها و مقیاسها را بتوان در امور انسانی جمع و جور کرد که عقلش تا کجاها می تواند پیش برود خدا عالم است! البته بعضی می فرمایند که همانطور که شهریار می فرماید که به علی شناختم من بخدا قسم خدا را، همینطور هم باید از روی کامپیوتر و رایانه و هواپیما و ماهواره و بلکه ام آر آی و سی تی اسکن و آنژیو و سی تی آنژیو است که انسان را باید شناخت. و شکی نیست که کربلا بی وجود مبارک حضرت زینت کربلا نمی بود. ولی مسئله این است که یحتمل اگر همه انبیاء و اولیاء را یک جا جمع می کردیم که همین انسان را ارشادش کند، بعید نیست که او همه را قربانی مطامع پستتر و هوا و هوسهای خود می کرد و یک جا همه و همه را به باد فنا می داد و ظهر یا حتی قبل از ظهر هم می رفت سر کار طوری که انگار نه انگار اتفاقی افتاده است! یعنی شما فرض بفرمایید که می فرمایند که نماز را سر وقت خواندن درست است و باید در این جهت اهتمام کرد، و اما فرض نفرمایید که کسی تنها انسان روی کره خاکی است و اگر نمازش را نخواند پس چه کند و بلکه فرض بفرمایید که کسی همیشه نمازش را سر وقت و به جماعت می خواند و در عین حال هم هر کسی فکر کار خودش است و لاغیر. و لذا ای جنت مکان خلدآشیان، در این کلاف پیچ در پیچ سر در گم که اولش هیچ است و آخرش هم هیچ است، اگر نمازت را نخوانی، پس چه خواهی کرد؟ حالا نمی خواهی هم نخوان چرا که لا اکراه فی الدین هر چند که این مسئله که لا اکراه فی الدین مربوط به آنهایی است که دنبال غیر مسلمان رفته اند و خدا می فرماید می خواهی بروی؟ خوب، برو. لا اکراه فی الدین. و اما تو دیگر چرا؟ تو که نماز خوانی دیگر چرا؟ یعنی تو دیگر چرا با نمازت شوخی می کنی؟ حالا ما به این کارها هم خیلی کاری نداریم، بنده عرضم این است که شما همین شجره طیبه و شجره زقوم و خبیثه را در نظر بگیرید که گفتیم کدام بطور  نمادی لپتون  است و کدام کوارک و حالا خیلی هم کاری نداریم که چطور می شود که کدام مثبت می شود و کدام منفی چرا که کوارکها و لپتونها یحتمل بار الکتریکی هم دارند. بنده می خواهم عرض کنم که مسئله ای که گفتیم چطور ممکن است که جای لپتونها و کوارکها را عوض کرد مثل اینکه در مقیاسی ریسمانی و آینه ای و از این قبیل یک وقت دیدید جای نیروی ضعیف و قوی عوض شد! خوب، این کدام مقیاس بود دقیقاً؟ یادتان هست که در این مقیاس ریسمانی جای مستکبرین و مستضعفین یک مرتبه دیدید عوض شد؟ حالا باز کاری نداریم، چرا که بنده می خواهم عرض کنم که در این مقیاس شجره ای، چطور می شود جای درخت و میوه را عوض کرد خیلی کاری ندارد هر چند که یحتمل زمانبر است و یحتمل طولانی هم شود. ولی همه می دانیم که اگر هسته ای از یک درخت را که بیشتر در میوه هم جا دارد، کاشته شود. از آن هسته، یک درخت دیگری می تواند پدید آید. یعنی یک جا باید صبر داشت تا درخت از پاییز و زمستان و بهار نیز بگذرد تا میوه دهد. و جای دیگر باید صبر داشت که از میوه و هسته درخت به خود درخت دست یابیم تا دوباره به میوه آن دست یابیم. البته همانطور که گفته شد، گاهی اوقات از طریق پیوند می توان به نتایج سریعتری رسید و حالا امروزه روز که تحقیقات ژنتیک مسائل را خیلی هم بیشتر تغییر داده اند. و حالا حساب کنید که در مقیاسهای انسانی که دیگر ضعیف و قوی و مستکبر و مستضعیف کدام است از لحاظ نظریه  میدانهای کوانتمی طیفها می توانند خیلی پیچیده تر هم شوند از این لحاظ که آیا تروریستها یا گانگسترها هستند که قوی اند و قربانیهای آنها  ضعیفند یا فرضاً هر حکومتی است که قوی است و مستکبر است و مردمی که بر آنها حکومت می شود است که ضعیف است و مستضعف؟ و کدام میدان کوانتمی و کدام شجره ها و مدلهای تارعنکبوتی به این مدلهای خاص تطبیق می کنند؟ شجره زقوم و خبیثه کدام است و شجره طیبه کدام است و برهمکنش اینها بر هم کدامند؟ یحتمل اگر یک ابررایانه داشتیم که همه این اطلاعات را بهش می دادیم، می توانست در یک کسری از ثانیه جواب مسائل شجره ای را بر حسب مدل استاندارد ترجمه کند و بلکه اگر نرم افزار درست را هم داشتیم یک لپ تاپ هم جوابگو می بود! البته در مقیاسهای بزرگتر این کار از لپ تاپ یحتمل بعید است مگر اینکه تعداد زیادی از لپ تاپها را با هم شبکه کنیم و از آن یک ابررایانه محاسباتی تشکیل دهیم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.      

    بسم الله الرحمن الرحیم. برائه من الله و رسوله علی الذین عاهدتم من المشرکین. آیه مبارکه 1 سوره مبارکه توبه.

    ما یک مسئله شاهزاده و گدا داریم و در همین رابطه یک مسئله دیو و دلبر داریم. فرض بفرمایید که پیرزنی می رود در قصر شاهزاده ای را می زند و به آقا شاهزاده می گوید که یک دانه از این سیبهای من بخر. آقا شاهزاده که می بیند به سیبهای پیرزن احتیاجی ندارد و خیلی بهتر از آن را هم در قصر برایش مهیا کرده اند و پیرزن هم که یک شکل و شمایل خیلی دلپذیری ندارد، نه می گذارد و نه برمی دارد و با ترشرویی هم که نباشد رویش را برمی گرداند و در را روی پیرزن می بندد و می رود داخل قصر خودش که ببیند باید چه با امور دیگر رعایا انجام دهد و بلکه خود نیز چه کارهایی دارد که باید تکمیل کند. خوب، اینجا دیو کدام است و دلبر کدام و شاهزاده کدام است و گدا کدام؟ لا اله الا الله. حالا ما با این مسائل خیلی کاری نداریم، بلکه توجه بفرمایید که بنده حقیر رفته بودم مسجد اعظم با ابهت قدیمی با شکوهی که همه می شناسیم. و نمی دانم چطور شد که قبل از اینکه وارد مسجد شوم که نمازم را اول وقت بخوانم و یحتمل همان موقعی که داشتم دنبال تهیه مشمایی برای گذاشتن کفشم می گشتم تسبیحم را گم کردم، حالا آیا بنده حقیر چطور شد که تسبیحم را گم کردم نمی دانم خدا می خواسته که اینطور شود یا اینکه شیطان باعث شد که تسبیحم را فراموش کنم کجا انداخته ام و برای دقایقی در حدود نماز مغرب و عشاء دنبالش نگردم. یا بلکه مسئله هر دو است بدین ترتیب که هم یادم رفت که شیطان را لعنت کنم و هم عظمت مسجد و ذکر خدا و نماز مرا از خود بی خود کرد و چند لحظه نفهمیدم تسبیحم را چه کرده ام و گم شد. اتفاقاً بنده حقیر از خدام مسجد هم پرسیدم که آیا تسبیحی پیدا نکرده اید؟ ایشان در جواب فرمودند که اینها همه تسبیح است اگر می خواهی. حقیر در جواب گفتم که نه دنبال تسبیح خودم می گردم که گم شده است. فرمودند که اگر کسی هم پیدا کند، فکر می کند که از تسبیحهای مسجد است و می گذارد بین بقیه تسبیحها. از این حقیر بپرسید یحتمل به یقین بگویم که خدا می خواسته است که تسبیحم را جزو تسبیحهای دیگر قرار دهد که زائرین با آن نماز امام زمان بخوانند و لذا متوجه شدید که به مسجد جمکران این حقیر رفته بوده است. و اما این دیدگاه که خدا اینطور می خواسته است، از یک دیدگاه یک نگاه مغرورانه ای است که آیا می شود گفت که خدا اینطور خواسته و این نبوده که بنده شیطان را به اندازه کافی لعنت نکرده بوده ام؟ و از آن طرف هم شما خیلی نمی توانید به سلاح لعن شیاطین انس و جن متکی شوید چرا که عظمت خدا و ذکر او و رحمانیت و رحیمیت او بسی فراتر از اینها است که در ذهن بگنجد. پس مسئله چیست؟ مسئله این است که اگر شما دیدید همه از کوچک و بزرگ و زن و مرد و دختر و پسر همه و همه دارند به شیاطین انس و جن سنگ می زنند، خوب، شما هم دو تا سنگ بردارید و به آنها بزنید و به این بنده های خدا کمک کنید. و اما اگر دیدید اینها دارند با سنگ از خود دفاع می کنند و شیاطین انس و جن به انواع سلاحهای گرم و سرد مجهز شده اند و شما به عنوان مستضعف باید از خود دفاع کنید که طعمه و قربانی مستکبرینی که شما را یحتمل تروریست هم بنامند خواهید شد، بهتر است اینجا یک تدبیری بخرج دهید و بلکه تقیه کنید. حکمت این است که اگر حتی سلاح شما خود حکمت و علم است، همه جا از آن استفاده نکنید و گاهی نیز سکوت باید کرد. نه اینکه اگر او گفت که من سلاح آنچنانی دارم که دیگر تو بالادستش را نداری، تو هم بروی ببینی کدام سلاح بالادستی ترش را بیابی و الی غیر النهایه. یعنی درست است که می شود همه عالم را یک درختی فرض کرد که همه و همه گیاهان و درختان و حبوبات و سیفی و قارچها و دانه های روغنی و بلکه همه حشرات و حیوانات و انسانها همه و همه از این شجره عظیمه نشات می گیرند. و اما بالاخره یک شجره زقوم و شجره خبیثه و شجره طیبه ای هم داریم یا خیر که از هم جدا و تفکیک پذیرند؟ و لذا می فرماید من اراد یعرف کیف منزلته عند الله فلیعرف کیف منزلت الله عنده، و ان الله ینزل العبد مثل ما ینزل العبد عن نفسه. یعنی اگر نفست از نفس اماره بالاتر نمی توند برود و تا سقف نفس اماره گیر کرده ای، بهتر است بلکه سعی کنی با نفوس طیبه بنشینی تا بلکه آنها نفست را تبدیل به یک نفس زکیه ای کرده و یواش یواش یا یحتمل هم یک مرتبه نفس اماره ات تبدیل به نفس لوامه و بلکه نفس مطمئنه شود. خوب، این لازمه اش چیست؟ لازمه اش این است که متوجه شویم که میوه آن درخت خبیثه و بلکه شجره زقوم را نپسندی و نچینی و از آن روی گردانی تا یاد بگیری شجره طیبه کدام است و شجره زقوم خبیثه کدام؟ اینجا است که مدل استاندارد پیش می آید. اصولاً در نظریه های مدل وارد الهیات و عرفان شدن کار سختی است چرا که اینکه خوب کدام است و بد کدام را نمی توان وارد خود مدل کرد و بلکه تعبیری که از یک مدل می توان داد است که بتوان آنرا تفکیک پذیرش کرد که خوب کدام است و بد کدام حتی اگر ما در نظریه میدانهای کوانتمی و مدل تارعنکبوتی است که داریم بحث می کنیم. یا حتی در الهیات آیا شما می توانید بفرمایید که هر کس حجابش را رعایت کند، رستگار می شود (یحتمل شما باید عوامل دیگری را نیز در نظر بگیرید که لازمه حیا و رستگاری است)؟ یعنی یک مردی هم می تواند از حجاب استفاده کند برای اینکه مرتکب جنایت در لوای حجاب شود. این است که حالا فرض بفرمایید که به میوه درختان الکترونها و دیگر لپتونها را نسبت دهیم و به بدنه درختان نیروی قوی را نسبت دهیم. و همه می دانیم که این گرانش و مثلاً جاذبه زمین است که باعث می شود سیبی از درخت بیافتد (اگر کسی آنرا از درخت نکند!) البته اینجا باز مسئله در سنجه هایی است که باعث می شوند ما از مقیاسهای زیرهسته ای که مثلاً هسته اتمها را می دانیم از کوارکهایند ولی لپتونها از کوارکها نیستند بخواهیم حرکت کرده و از میوه ها و درختان و بلکه ساختمان شهرها و کشورها نیز حرکت کرده و به سوی اجرام نجومی برسیم. یعنی آیا این حرکات زیرهسته ای همان حرکات نجومی ای هستند که در صورت همدیسی می توان همان همان را بازسازی کرد؟ اینها سوالهایی است که باید دید چرا there must be a higher love? یک عرفان بالاتری باید باشد.   

    بسم الله الرحمن الرحیم. تبت یدی ابی لهب و تب. ما اغنی عنه ماله و ما کسب. سیصلی ناراً ذات لهب. و امراته حماله الحطب. فی جیدها حبلٌ من مسد.

    خدا لعنت کند آل سعود را که هر چه صهیونیسم و آمریکا و انگلیس و اسرائیل است رویشان را همه را سفید کرده است. بالاخره هر درختی را نمی توان به هر درختی دیگری پیوند زد. شما فرض بفرمایید که یک درخت عظیمی دارید که همه میوه های عالم را می دهد بعلاوه حبوبات و سیفی و امثالهم. خوب، یک جذب طبیعی دارند این درختها و میوه های آنها و یک جذب القایی که یحتمل نتوان مثلاً لوبیا و عدس را به گلابی پیوند زد ولی بتوان پرتقال را با انار هم پیوند زد. اینجا یک جدولی را می توان ساخت که چه پیوندهایی را در تحت چه شرایطی و آب و هوایی می توان تشکیل داد که مثلاً کدام میوه ها احتیاج به جذب بیشتری از نور آقتاب دارند و کدام میوه ها احتیاج به کمترین نورها ار دارند. یا هندوانه چقدر آب می خواهد و خرما چقدر و راستی آیا خرما و هندوانه را هم می شود پیوند زد؟! این است که ما یک سری مسائلی داریم مربوط به جذب القایی و یک سری مسائل دیگری داریم مربوط به گسیل القایی که در رابطه با رویش میوه ها و پیوند آنها با یکدیگر احتیاج داریم بررسی کنیم. و اینکه بالاخره پیوند کدام میوه ها جایز است و امکان پذیر است ولی پیوند کدامها است که امکان پذیر نمی باشند و بلکه یحتمل ممنوعه اند. خوب، حالا همین مسائل را با کربنها و مولکولهایی که کربندار هستند و بلکه از سطح شیمی و اتمی نیز پایینتر رفته و در سطوح مدل استاندارد به حساب آورید. فرضاً چطور می توان از طرف جذب و گسیل القایی از الکترون یا لپتونهای دیگر  نیز به توترون یا پروتون یا دیگر باریونها و بلکه هادرونها پیوند کرد و سطوح مختلف انرژیهای لپتونی-هادرونی را طی نمود. البته اینجا نیز یحتمل ما پیوندهایی داریم که جایز نیستند و بلکه ممنوعه اند و پیوندهای دیگری داریم که در یک حدود طیفی و سطوحی از انرژیها جایزند. مثلاً آیا می توان از لپتونها کوارک و از کوارکها لپتون ساخت و اگر می توان در چه سطوحی از انرژی می توان؟

    بنده حقیر باز پیشنهاد می کنم که بروید کنترل بهینه (یا کنترل اپتیمال) بخوانید. یعنی یک وقت هست که می فرمایند یک سگ هاری را اگر به او آب بدهی یا آب ندهی فرقی نمی کند که از روی مرض هاری به هر حال زبانش را در می آورد و بهت پارس می کند. اما همین سگ هار را نیز می فرمایند که آزارش نده. می توانی درمانش کن. نمی توانی درمانش کنی، نگذار آزارت دهد ولی تو هم او را آزارش نده. اگر بهت حمله کرد، یک کاری بکن. مسئله این است که این بنده خدا که حالا شده است یک سگ هار دیگر نمی تواند به خودش کمک کند. باید دید که چاره دردش چیست؟ یعنی یک وقت هست که حیوان مشکل تنفسی دارد و باید راه تنفسی باز شود و درمان شود. یک وقت دیگر هست که تشنه است و باید به او آب داد. ولی یک وقت هست که درد از این حرفها گذشته است دیگر و باید جور دیگری او را درمان کرد. مثلاً اعصابش دیگر به هم ریخته و مشکل زده است به مغز. مثلاً حیوان جنون گاوی گرفته است. اینجا درمانش چطور می شود؟ نمی توانی به او بگویی که تو از طیف سلامتی ات خارج شده ای و باید دوباره به آن طیف باز گردی دیگر و الا مثلاً دچار دمنسیا خواهی شد. نمی شود به او بفرمایید که اگر روزه نگیری، و بیش از حد در خوردن زیاده روی کنی، سلامتی ات در خطر می افتد و آب و هوا هم دیگر برایت آن استفاده ای را که باید نخواهند داشت. نمی شود به او بگویید آن وقتی که باید کاری می کردی، نکردی! چرا آن وقتی که باید کاری می کردی، هیچ کاری نکردی؟ حالا دیگر چه فایده؟ حیوان که این حرفها را حالیش نمی شود. یعنی باید از مسائل همدیسی به هر صورت بهره برد و در عین حال متوجه بود که تعدد رنگها و طیفهای ماورای بنفش و مادون قرمز را چطور کنترل می توان کرد و کنترل اپتیمالش کدام است و چه وقتی است؟ فیزیک انرژیهای بالا کدام است و در انرژیهای پایین ما چه فیزیکی داریم یا متدهای فیزیک اختلالی کجا کار می کنند و کجاها متدهای غیراختلالی کارایی دارند. اصولاً اینکه از بی نهایت رنگ به یک رنگ واحد نور سفید برویم چطور می شود همانطور که از نور سفید نیز می توان به الوان رنگارنگ رفت و برگشت داشت. از یک جهت مسئله کارایی دارد و از جهت دیگر ندارد یا از هر دو جهت کنترل اپتیمال لازم است؟ و این یعنی چه؟ مثلاً شما لیزر و میزر دارید ولی مفاهیم متقابل آنها برای جذب القایی یا ابزوربشن الفایی stimulated absorption کدام می شود. و در همه حال هم کنترل اپتیمال، کنترل اپتیمال .... 

    بعضی معتقدند که وقتی در حکومت اسلامی عادلی واقع شده اید، دیگر جایز نیست که از آن خروج کنید. اینجا مسئله ولایت است. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب. حکومت السلامی عادل خیلی هم خوب است، ولی حکومت اسلامی عادلی که قائل به ولایت امیرالمومنین نباشد، کمتر از حکومت اسلامی عادل است. یعنی شما فرض بفرمایید که انواع و اقسام شاهزاده ها را هم دارید که در حکومتی اسلامی عادلی هم واقع شده اند. و هر کدام نیز در جیبشان پر از الماس و برلیان است. ولی هر کدام هم بشکل یک گدایی لباس تن کرده اند و هیچ کس هم نمی توانند تشخیص دهد که کدام گدا است و کدام شاهزاده. خوب، باید به کدام شاهزاده رجوع کرد، یا حالا که اینطور است آیا بلکه می شود ادعای شاهزادگی هم کرد و گفت حالا که اینطور شد ما هم یکی. ما هم هستیم. تشخیص گدایی و شاهزادگی از یکدیگر است که اینجا مشکل می کند کار را که کی به کی است. حالا فرض بفرمایید که تازه آن شاهزاده واقعی را پیدا کردیم و او در راس حکومت اسلامی نیز نشسته است. خوب، حالا این چطور می شود که شرق و غرب یا با او می روند توی دعوا یا می خواهند او را از سر کار بردارند یا بلکه مقامش را حفظ کنند؟ اینجا مسئله چطور می شود؟ کی دارد راست می گوید و کی دروغ می گوید؟ بالاخره خروج از حکومت اسلامی هر چقدر هم که بد باشد، از آن طرف قضیه نیز بنده حقیر متوجه نمی شوم که چطور است که این همه هم تکفیری داریم که ادعای مسلمانی هم دارند و همه را هم متهم می کنند که مسلمانی یعنی آنچه آنها می فرمایند و لا غیر. حالا آنهایی را که روحشان را به شیطان فروخته اند و ادعا دارند که آزادی بیان هست و آیات شیطانی هم نوشتن جایز است، دیگر جای خود دارد. یعنی بالاخره یک مدل استاندارد حکومتی نیز باید داشته باشیم همانطور که یک مدل استاندارد فیزیک هم داریم یا خیر؟ یحتمل باید راس این حکومت را یافت که امام زمان است و لا غیر. این است که کار را مشکل می کند. مدعی زیاد است ولی کو آن اسلام ناب محمدی؟

    برائت من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین.

    بعضی یحتمل اشکال می کنند که چرا اینقدر دماغت آویزان است یا بهتر عرض شود که چرا اینقدر آویزان دماغت هستی؟ زودتر درمانش کن و دیگر اینقدر حول و حوش آن حرفهای لغو و بیهوده نزن. البته این از یک دیدگاه، اشکال واردی است. و آن این دیدگاه است که مثلاً شما می روید کتابفروشی و می بینید که کتابی راجع به معاویه موجود است. و خیلی دلتان می خواهد این کتاب را بردارید و ببینید که چیست و مطالعه اش کنید و بخرید. البته اگر کار شما تحقیق در مورد امیرالمومنین و مسائل مربوط به دوران او باشد، این کار خیلی خوب است. اما اگر شما نه لای نهچ البلاغه را باز کرده اید، نه الغدیر علامه امینی را می دانید که چیست و نه راجع به حضرت علی علیه السلام کتابی خوانده اید و یک مرتبه بخواهید بروید معاویه بخوانید، باز شاید اشکالی نداشته باشد ولی یحتمل همه برهمکنشهای حق و باطل و جنود عقل و جهل را متوجه نشوید بخصوص که ما یک سری مسائل زیادی نیز در زمینه معقول و منقول نیز داریم که کجا مسئله وحی است و کجا حدیث نبوی و نقل قولهای معتبر و متواتر و قویتر و ضعیفتر از خدا و پیغمبر و امامان و امثالهم است. و یحتمل کسی اگر در این مسائل متبهر نشود، براحتی در یک دریایی از ندانمکاریهای خود گم می شوئد. مسئله این است که وقتی شما می خواهید انتگرالگیری لبگی کنید، می توانید به اندازه یک مجموعه ای که انداه اش صفر است را کنار بگذارید. چرا؟ چون اندازه اش صفر است دیگر. و اما این مجموعه ای که اندازه اش صفر هم هست می تواند متناظر باشد با مجموعه اعداد حقیقی. یعنی کاردینال آن به اندازه کاردینال اعداد حقیقی است، مثل مثلاً مجموعه کانتور. و خوب، این اشکال یک روی دیگری هم دارد که خیلی مهم هم هست و آن اینکه وقتی یک اپیدمی مثل طاعون یا وبا از حد و اندازه خارج شده و ایجاد مشکلات اجتماعی و مرگ و میر شود، آن پزشکی که می خواهد به بیماران کمک کند نیز خود در معرض خطر واقع شده است ولی در عین حال به مریضها کمک می کند تا بلکه آنها را از بیماری نجات دهد. این انسان را یاد داستان طاعون آلبر کامو نیز می اندازد. یا حتی در وضعیت ساده تری ما ممکن است که یک فرزندی را داشته باشیم که ناصالح است و یک بنده خدایی مثل خضر می آید و او را می کشد و حضرت موسی به او اعتراض می کند که چرا چنین کردی؟ و خضر در نهایت راهش را از حضرت موسی علیه السلام جدا می کند چرا که می فرماید تو صبر نداری و نگفتم کارهای مرا زیر سوال نبر. و بعد می گوید چرا چنین کرد. البته خیلی اوقات هم هست که والدینی هستند که ناصالح اند و فرزند را مبتلا و دچار مشکلات می کنند. یعنی فرض بفرمایید که پدر و مادری باشند که گریبانگیر مشکلات ورحی و روانی خود باشند. خوب، اینها فرزندشان را نیز می توانند مبتلا کنند چرا که دقیقاً در همین محیط است که فرزند نیز پرورش می بابد. البته یحتمل اگر محیط اجتماعی نظیر مدرسه و آموزش پرورش خوبی در اختیار فرزند گذاشته شود، یحتمل فرزند قسر در برود چرا که عوامل محیطی بر عوامل ژنتیکی غلبه کند. ولی اگر بچه نیز مبتلا شد، او را از این منجلاب بیرون کشیدن به این راحتیها هم نخواهد بود. این است که تاکید روی درمان بعضی دردها مثل امر به معروف و نهی از منکر می ماند که تمامی ندارد. البته همانطور که گفته شد، میتوان پلیپ را عمل کرد و مسئله را راحت از این راه حل کرد، ولی اینکه مسئله را ریشه ای حل کنیم و متوجه شویم که دلیل پشت بروز پلیپ کدام است، این یحتمل یک مسئله دیگری است. یعنی یک وقت هست که کسی واقعاً دلش می خواهد که مسلمان باشد، اما مبتلای به اعمال و گناهان کما بیش یزیدی خود و دیگران شده است هر چند که حاضر است توبه کند. و اما یک وقت هست که کسی واقعاً هم خود یزیدی است و حاضر به توبه هم نیست و بلکه حاضر است با معصوم هم وارد جنگ و دعوا شود و بلکه خود یزید هم هست. طرز برخورد با این دو وضعیت و درمان آنها باید با هم تفاوتهایی روشن و آشکار داشته باشند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    این بخور اوکالیپتوس هم چیز خوبی است. امتحانش کن! و در ضمن، در حد معمول ملین مثل آلوی طرقبه و برغانی و جنگلی و قیسی و برگه هم بخور. و انجیر و زیتون یعنی تین و زیتون. یحتمل کمک کارت شود. به داروخانه هم سر بزن، چیزهای خوبی دارند.
    هر چه بگندد نمکش می زنند، وای بوقتی که بگندد پفک نمکی! بنده حقیر فکر می کنم که بالاخره چوپانی کردن یک چیز است و سیاستمداری و اداره کشور و بلکه عالم و پزشکی و علم و دانش چیزهای دیگری است. و اما این حقیر دارم به این نتیجه می رسم که اتفاقاً برای شهرنشینها یحتمل خوب هم باشد چند وقتی بروند چوپانی هم کنند و ببینند چطور می شود به گله ای از گوسفندان رسیدگی کرد. هر چند که این هم کار هر کسی نیست! مسئله این است که گوسفندان را اگر توچه کنید وقتی بیش از حد پرواریشان می خواهند کنند، یحتمل اتفاقی که می افتد این است که پشگلها در دل و روده آنها امتداد می یابد و به زیر دماغشان هم بزند و اگر بیش از حد این وضعیت ادامه یابد حیوان دچار خفگی شود. حالا در انسان یحتمل وضعیت فرق می کند و خون و چرک یحتمل در قشاء بینی جمع شده و کار تنفس را سد کرده یا ایجاد پلیپ یا دیگر مشکلات تنفسی کند. یعنی یک وقت هست که مسیر تنفس دچار انحراف می شود و باید این را درمان کرد و یک وقت دیگر هست که مسیر تنفسی در یک جا یا بیشتر بقول معروف فر می خورد و مسیر تنفس و خود تنفس را نیز دچار فرخوردگی و حرکتی براونی می کند. این است که آسم یک مسئله است و موانع تنفسی که کلاً یا جزئیً مسیر تنفسی را می بندند مسکلاتی دیگر هستند. حالا عمل جراحی نیز برای درآوردن پولیپ و گوشت اضافی در بینی یک راه است هر چند که این مسئله می تواند دوباره ایجاد شود. و اما بالاخره مسئله حداقلش این است که آیا ما در حد یک چوپان نیز مسئله را متوجه می شویم یا خیر؟ و بعد there must be a higher love, of course. این یعنی چه؟ یعین اینکه فرضاً می توان مسئله را از دیدگاه زیبایی شناسی و عرفان وارد شد یا منطقاً وارد مسئله شد و بلکه به مسائل هندسی موجود در مسائل پرداخت و دید چطور می شود دستگاه هایی مثل ام آر آی و سی تی اسکن طراحی کرد و آندوسکوپی چطور به مسئله کمک می کند و بلکه به طرح مسائل انتزاعی و مجرد هندسی و رفع تکینگیهای موجود و جراحیهای خمینه ها و رویه ها و امثالهم پرداخت. و سعی داشت که زیبایی مسائل را شسته و رفته ارائه دهیم و نهایت زیبایی را در قضایا و مسائل رعایت کنیم. و یک گوهری بی نظیر بدست آوریم. حالا ما هنوز وارد مسائل مربوط به مدل استاندارد و گرانش و امثالهم و از آن طرف هم فقه جواهری نشده ایم و فقط به یک حداقلی داریم می پردازیم که همانطور که مستحضرید دست و پا شکسته و ناقص است و احتیاج به پولیش و صیقلی دارد و این شرط و شروطی هم دارد که بجای اینکه می خواهیم یک عرفان بالاتری را بیابیم بخیال خودمان، یک مرتبه بیدار نشویم و استنباط کنیم که نخیر افتاده ایم در یک شیب تندی و همینطوری داریم رو به سرازیری می رویم در صورتی که ما به همان جاده ای که تخت و یکنواخت هم هست و خیلی فراز و نشیب هم نداشت از اولش راضی بودیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    یک حزنی که موجود است این است که در الغدیر امیرالمومنین علیه السلام در حضور حضرت رسول اعظم با مردم از مرد و زن بیعت کرد. به قولی با حدود 100000 نفر بیعت کرد. و وقتی حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم از دینا رفت، همانها که با او بیعت هم کرده بودند همانها دستهای او را بستند و او را وادار کردند که با او بیعت کند. یعنی علناً نشان دادند که در ظاهر با او بیعت کرده اند ولی دلهایشان با امیرالمومنین نبود و فکر خلافت خودشان بودند. چندی بعد، در کوفه مردم نامه نوشتند که ای امام تو بیا، و دلهای ما با تو است. ولی وقتی امامشان آمد، شمشیرهایی بود که بر علیه او بود. و این غیر از آن است که می فرمایند ما اهل کوفه نیستیم علی علیه السلام تنها بماند. امیرالمومنین چند سالی بود که ضربت خورده بود و حالا نوبت پسر دومش حضرت امام حسین علیه السلام بود. اینکه بفرمایند نه دلها و نه حتی ظاهراً کسی دلش با امام نیست و بلکه شمشیرها است که بر علیه او است، در همه حال درست نیست و ما می بینیم که غیر از امیرالمومنین و امامان دیگر، از یاران ایشان نیز خلیفه الله همچون ابوذر و عمار یاسر و میثم تمار و حجر بن عدی و دیگران کم نداشته ایم. مسئله اینجا است که ما نمی توانیم رسالت حضرت رسول را بدون خلافت امیرالمومنین آنطور که خود آن حضرت فرموده اند داشته باشیم هر چقدر هم که رسالت آن حضرت از جانت خداوند یکتا است و بی نظیر و بی بدیل است. یا محمد و یا علی یا علی و یا محمد اکفیانی  فانکما کافیان و انصرانی فانکما ناصران. لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. 

    و مسجد کوفه، و ما ادراک ما مسجد کوفه. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین علی بن ابی طالب علیه السلام.

    واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۱۶۳﴾ سوره مبارکه الاعراف

    التفات بفرمایید که آیه بالا مربوط به سوره مبارکه اعراف است و نه سوره مبارکه بقره. به هر تقدیر، ما باید توجه کنیم که حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت رسول صلوات الله سالها با هم بودند تا اینکه در حجه الوداع حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم در الغدیر ولایت حضرت امیرالمومنین را تبلیغ فرمودند. اینجا این مسئله هست که حضرت محمد صلوات الله علیه مثل حضرت عیسی صاحب رسالت هستند علاوه بر اینکه خاتم النبیین نیز می باشند و علاوه بر اینها ولایت حضرت امیرالمومنین را نیز خود تعیین می فرمایند. این یک مسئله بی نظیری است که در بین انبیاء و حتی اولیاء نیز کمتر دیده می شود هر چند که در بین امامان ما تا 12 امام بتواتر چنین است. اینجا این مسئله هست که وقتی حضرت موسی هنوز نزد فرعون نرفته است که خدای خود را به او معرفی کند، لااقل برای فرعون و فرعونیان یک ابهامی وجود دارد که انا ربکم الاعلی سر می دهند. لا اله الا الله. در این وضعیت آیا شما هندسه ناجابجایی را بیشتر دارید یا در یک هوایی است تنفس که بسته به رویه های ریمانی و ریسمانها موانعی داریم؟ یعنی این چه چیزی است که حضرت موسی علیه السلام را خدا وامی دارد که نزد فرعون برود. خوب، حالا فرعون نگوید انا ربکم الاعلی، یحتمل پرلتاریا بفرماید که اصلا خود ماییم که انا ربکم الاعلی و اصلا انا ربکم الاعلی بی انا ربکم الاعلی. بی کاریم؟ به ما چه که کیست که انا ربکم الاعلی است. عیسی به دین خویش و موسی هم به دین خویش و کمونیسم هم به دین خویش. و بلکه هندوییسم هم به یوگا و هندوییسم خویش. و حالا there must be a higher love too. مسئله همین جا است که عملاً معرفی و تبلیغ ولایت امیرالمومنین علیه السلام از سوی حضرت رسول صلوات الله در الغدیر نوع مسئله را عوض می کند آنطور که مسئله تا روز قیامت و ظهور امام زمان امتداد پیدا می کند اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    قال الامام صادق علیه السلام: من اراد یعرف کیف منزلته عند الله فلیعرف کیف منزلت الله عنده، و ان الله ینزل العبد مثل ما ینزل العبد عن نفسه. 

    واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿۱۶۳﴾ سوره مبارکه بقره.


    یک برنامه تلویزیونی بود در آمریکا راجع به نوعی ماهی که یحتمل سلمون باشد که مسیر خلاف آب رودخانه را طی می کند تا می رسد به یحتمل زادگاه خود و همانجایی که والدینش تخم ریزی و اسپرم ریزی کردند و از حاصل آن او زاده شد و او نیز همانجا تخم ریزی یا اسپرم ریزی می کند. آنطور که بنده یادم هست، برنامه می گفت که این ماهیها همانجا بعد از عمل تخم ریزی و اسپرم ریزی می میرند! البته سوای اینکه بالاخره اینها در راه رسیدن به زادگاه شان می میرند یا بوسیله مثلاً خرسها شکار می شوند یا در راه بازگشت شکار می شوند یا می میرند یا بالاخره به اقیانوس باگشته و دوباره سال دیگر به زادگاه شان باز می گردند و اینکه تا مثلاً 100 سالگی است که این کار ادامه پیدا می کند سوالاتی است که بستگی دارد به عوامل طبیعی و محیطی و از جمله اینکه آیا اصلا طبیعتاً این ماهیها سلمون یا غیر آن هر چه اسمش هست می توانند 80 الی 100 سال هم عمر کنند؟ ولی یک بار ما رفته بودیم بازار ماهی فروشهای شمال خودمان و بنده این را خدمت یکی از ماهی فروشها گفتم. ایشان فرمودند که خیر، مسئله مسئله حاجی بری است. یعنی ماهیها می روند به رودخانه و برمی گردند به دریا. البته این هم هست که اگر قرار باشد تور بیاندازیم و همه ماهیها را بگیریم، آیا این کار جایز است که قبل از اینکه آنها تخم ریزی کنند این کار را کنیم یا اصلا بهتر است صبر کنیم اینها برگردند به دریا و بعد تور بیاندازیم؟ حالا ما کاری به این کارها نداریم، ولی بنده می خواستم عرض کنم که یک وقت هست که مسئله تنفس احتیاج به عمل جراحی پلیپ دارد که عمل می شود و در می آید و مسئله حل می شود، و اما یک وقت دیگری هست که مانعی که ایجاد شده است طوری است که جلوی تنفس را می گیرد و از یک حالت پلیپی هم خارج شده است و یک وقت هم هست که مسیر تنفسی طوری است که مسئله تنفسی را همچون یک حرکت براونی کرده است. اینجا مسئله چطور می شود؟ یعنی یک وقت هست که شما می توانید و می خواهید مسیر تنفس را از خود هوایی که دارد تنفس می شود جدا کنید. اما گاهی نمی توانید بفرمایید که کدام تنفس است و کدام مکانی است که تنفس دارد در آن انجام می شود. یعنی یک وقت هست که مسئله آبلی است آنطور که می فرمایند در مقاله میرزاخانی-رایت  arXiv:1508.01446 سیلندرها را در نظر می گیرند که رویه های ریمانی و مادولای آنها را باید حساب کرد و دید مسئله چیست. ولی یک وقت هست که شما دسترسی به رویه های ریمانی نیز ندارید و حداکثری که راجع به مسئله می دانید آن است که در هندسه ناجابجایی آمده است یعنی آیا بتوانید به فضاهای تانژانت دسترسی داشته باشید یا خیر و بلکه به فضای توابع و اوپراتورهایی که روی این توابع کار می کنند بطور مجرد و انتزاعی بیشتر نمی توانید دسترسی داشته باشید. حالا آیا دارید راجع به نوترینوها است که بحث می کنید یا کوارکها یا فوتونها یا ریسمانها و برینها و امثالهم نیز خیلی روشن نیست. این است که وارد بحث هندسه ناجابجایی می شویم. از طرفی شما یک سری اماکنی را دارید که اینها روشن است که اماکنی مقدسه هستند مثل مشهد مقدس و کربلای معلی و مسجد الاقصی و مسجد النبی مدینه و مسجد الحرام. البته یحتمل بتوان گفت که هر مسجد دیگری نیز نشانه یک مکان مقدس است هر چند که برای هر بنده خدایی داریم که ان الله ینزل العبد مثل ما ینزل العبد عن نفسه. و صد البته یک مسئله انتنگلمنت هم هست که علیشاهیها و یارانش در مورد تانسور استرس-انرژی و همدیسی می فرمایند که بماند برای بعد. همینقدر بگوییم که مسئله تنفسی وقتی حالت فراکتالی پیدا کرد یک معنی می دهد و وقتی حالتهای سیلندری خودر ا حفظ کنند معنی دیگری دارد که یحتمل بتوان گفت نظریه کوهمولوژی در هر موردی فرق می کند و بستگی دارد که حفظ کردن رنگها و زوایا در هر مورد به چه معنا است. این را باید دید. در حقیقت مسئله همان مسئله ولایت است و اما چطور؟

    دعای ندبه در بحار الانوار در جلد 99 و نه 102 کتابخانه الکترونیکی شیعه است:

    http://lib.eshia.ir/71860/99/104

    محمد بن مشهدی و محمد بن علی بن ابی قره و محمد بن الحسین بن سفیان البزوفری نیز در فصلنامه انتظار سایت الغدیر شرحشان آمده است:

    http://www.ghadeer.org/Book/130/21077

    بگذارید ببینیم این مسئله هندسه سازی ثرستن Thurston نیز چه ربطی می تواند داشته باشد با هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و همینطور درمان سرماخوردگی و آنفولانزا و حتی عمل پلیپ بینی و سلامتی. البته این مسئله حدس هندسه سازی ثرستن بطور وسیعی روی آن کرا شده است و از حمله اشتباه نکنم خود ویتن نیز روی آن کار کرده است. و می دانیم که هندسه ناجابجایی و برینها و امثالهم نیز همانطور که خود کن نیز روی آنها کار کرده است به نوعی به هم مربوطند. و لذا اینکه چطور یک برینی یا قشائی سه یا چهار بعدی در فضا زمان ممکن است تکینگیهایی داشته باشد و چطور باید آین تکینگیها را برطرف کرد، میتواند موضوع عمومیت بخشیدن به حدس هندسه سازی ثرستن به خمینه های با تکینگیهایی محدود باشد. البته مسئله در ابدان بدین صورت است که معمولاً تکینگیها موضعی است و اگر مثلاً تکینگی ای در موضع گوش و حلق و بینی اتفاق بیافتد، لزوماً این تکینگیها به همه بدن سرایت نخواهد کرد. مثلاً ممکن است بر حسب تانسور استرس-انرژی روی خمینه قشائی در یک جا موضعاً حول گوش و حلق و بینی یک نوع تکینگیهایی ایجاد شوند و همان استرس-انرژی تانسور در حول پراستاد در خمینه تکینگیهای دیگری ایجاد کنند که اصلا به هم ربطی هم نداشته باشند (حالا یحتمل هم ربطی داشته باشند همانطور که اگر یک تکه کاهی را در دریا بیافکنیم در کل عالم ممکن است به نوعی تاثیر پذیرد.) و لذا تعداد رنگهایی که در مسائل همدیسی اختیار می کنیم و زیرگروه هایی که برای استفاده از گروه های مقسوم علیه ی بکار می بریم در این نوع مسائل یحتمل کلیدی هستند. و اما حالا کاری نداریم، بنده حقیر این را هم عرض کنم که این درست که می فرماید there must be a higher love. ولی خوب، حالا این عشق بالاتر کدام است، مسئله ای دیگر است. یعنی اگر کسی بتواند به یک عشق بالاتری در حیطه مسائل دنیوی و سلامتی و مردمی و اجتماعی برسد، این می تواند خیلی هم مفید واقع شود. و خوب، یک سری مسائلی هست که الهی اند و نمی توان براحتی حساب کرد که مثلاً مولی و امام زمان نیز فقط دوست ما هستند. این نمونه اش در این آیه نیز آمده است که می فرماید و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولنا که اینجا مولنا خود حضرت حق است. یعنی وقتی می فرماید من کنت مولی و هذا علی مولی، اینجا از مولی ای سخن بمیان می آید که ما را به حضرت حق راهنمایی می تواند کند و منظور یک مولی ای است الهی که حالا یحتمل هم کسی که به او رجوع می کند خیلی هم از امور الهی و الهیات اصلا سر در نیاورد. ولی باز چنین است همانطور که یک رفته گر هم می تواند به او اقتدا کند و یک عالم ربانی نیز به او اقتدا می کند و یک پزشک نیز همینطور. اینجا مسئله چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 

    مطلوب است کاربردی کردن تخمین تشخیص رنگهای تصاویر به مسئله درمان آنفولانزا و گریپ و عمل پولیپ بینی بطور موضعی و ارتباط آن با درمان پراستاد و قطع رحم و تنفس و بیماریهای قلبی و بطور کلی سلامتی! یحتمل این کار از راه وارد شدن به نظریه همدیسی و هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و تعمیم آنها امکانپذیرتر است.

    می فرمایند که از ابوذر غفاری نقل است که حدیثی را از پیامبر اعظم نقل می کنند که به بهترین دوستت دشمنی نکن. پرسیدند که مگر می شود کسی به بهترین دوستش دشمنی کند؟ فرمود بله وقتی تو گناه می کنی، به نفست که بهترین دوستت است داری دشمنی می کنی. پس می شود به بهترین دوستش انسان دشمنی کند. و این در دنیای درونی انسان است که نفس یحتمل بتواند آن نفس اماره خود را مهار کند و بعد از نفس لوامه به نفس مطمئنه برسد، آیا برسد و آیا نرسد آنچنان که می فرماید یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. البته بعضی مثل فخر رازی می فرمایند که ولی و مولی و مولانا یعنی دوست و دوست ما و نه اینکه کسی که از همه به انسان اولیتر است آنچنان که حضرت پیامبر مکرم اسلام در غدیر فرمودند که آیا من از خودتان به شما اولیتر نیستم؟ و همه فرمودند چرا، چنین است و همه با حضرت امیرالمومنین علیه السلام بیعت کردند. و اما بعد یحتمل یادشان رفت که بیعت کرده اند! اینجا برگردیم به مسئله دعای ندبه و این الطالب بدم المقتول بکربلا و سند دعا که مکیال المکارم می فرماید که زاد المعاد می فرماید به ششمین امام از ائمه اطهار برمی گردد با حذف سند ولی درمزار البحار از مجلدهای بحار الانوار سند دیگری از سید ابن طاووس می فرماید. این سند دیگر را ما از بحار دیروز درآوردیم. مسئله این است که اگر سند به بحار و در آنجا به سید ابن طاووس می رسد پس این خود سندی است کافی. البته همین که ما دعا را از مفاتیح داریم برای ما کافی است که دعا سندش معتبر است. و اما اینجا این مسئله پیش می آید که نکند اسنادی را که سید ابن طاووس ارائه می دهد راویان می رسند به صحابه امام صادق علیه السلام طوری که آنها دارند دعای ندبه را از قول امام نقل می کنند. و اینطوری است که مسئله حل است. (البته بگذریم از اینکه می فرمایند سید ابن طاووس خود از مقربین امام زمان است.) حالا کاری نداریم که چطور می شود که امامی همچون امام صادق علیه السلام برای امام زمان دعای ندبه بخواند و آیا خود امام زمان نیز دعای ندبه می خوانند و این الطالب بدم المقتول بکربلا سر می دهند؟ و این یعنی چه؟ حالا کاری نداریم، ولی مقاله ای را که سه ایتالیایی راجع به تخمین رنگ تصاویر ارائه می دهند خواندنی است از آنجایی که می فرماید دارد پیشرفته ترین تکنولوژیهای state of the art  را بررسی و تعمیم می دهد. حالا آیا تا چه حد دارد این کار را می کند و تا چه حد ما اصلا متوجه مسئله می شویم مسئله ای است دیگر. البته این هم هست که کسی ممکن است انگلیسی اش خوب باشد و متوجه شود که سه ایتالیایی گرامرشان ایراد دارد و متوجه نشوند که ماورای گرامر انگلیسی یک چیز دیگری در مقاله هست یا خیر و لذا مقاله را پرت کنند به یک طرفی و بگویند که خداحافظ نخواستیم. اینها که گرامرشان را هم بلد نیستند! یعنی اینجا بنده می خواهم عرض کنم که یک ادعایی هست که آیا بتون ثابت کرد آیا نتوان. و مثل این می ماند که بنده می خواهم هر دفعه که به اینترنت وصل شوم پیام می دهد که دی-سی-اچ-پی ات مشکل داشت و آنرا اتوماتیک دست کردیم بعد از اینکه پرتوکل اینترنت 4 را دستی وارد می کنیم و لذا مشکل حل می شود. این اتفاق قاعدتاً نباید هر دفعه بیافتد ولی یک مشکلی هست که ارائه دهنده سرویس اینترنتی نمی داند که چیست و نمی تواند آنرا حل کند و رایانه نیز هر دفعه گیر می کند آنطور که هر دفعه باید مسئله را رفع کرد و وقت اضافی برای آن گذاشت. به هر حال اینها یک سری احتجاجاتی دارند که هر کدام برمی گردد به ادعاهای خود. ولی ولایت فقیه یک سری احتجاجات خود را دارد که در دشمنی نکردن با بهترین دوست خود نهفته است آنطور که خود حضرت ولایت فقیه نیز این حدیث را اگر اشتباه نکنم از کتاب شافی نقل فرموند. بنده عرضم این است که مسئله یافتن بهترین دوست و دشمنی نکردن با او و عید غدیر و این الطالب بدم المقتول بکربلا یک تجلی بیرونی دارد که اولا در انتخابات مجلس خبرگان که کارش تعیین و نظارت بر امور ولی فقیه است و بعد در دنیای امروزی ما از بی خدایی کمونیسم گرفته تا طی نمودن مراتب پیامبران از حضرت آدم تا خاتم و از حضرت خاتم تا امام زمان علیهم السلام اجمعین امتداد دارد. یا حجه ابن الحسن العسگری ادرکنی. لا اله الا الله. و صل الله علی سیدنا و مولانا و حبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین المعصومین المتطهرین المنتجبین لا سیما بقیه الله فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

    با عرض معذرت،

    2 به توان 13 می شود 8192. و در حقیقت، 2 بتوان 11 می شود 2048 و 2 به توان 12 می شود 4096. و همه می دانند که 2 به توان 10 می شود 1024.

    اینجا مسئله برای رنگها است و لذا خیلی مسئله این نیست که ابعاد بسمت ببی نهایت میل کنند و سوق داده شوند هر چند که یحتمل این هم ممکن است جزئی از مسئله باشد. مسئله این است که در طیفی که ما نور قابل دید را داریم اینکه بی نهایت رنگ داشته باشیم یا یک عدد خیلی بزرگی از رنگها را داشته باشیم به چه معنا است. ما فرضاً اگر 16 یا 32 یا 64 یا 128 یا 256 یا حتی 1024 و بلکه 2048 یا 4056 یا اصلا 8112 رنگ داشته باشیم، ما می بینیم که الوان رنگارنگ بیشتری خواهیم داشت که مثلاً بر روی مانیتور کامپیوتر می تواند بنمایش گذاشته شود. ولی حالا شما همین مسئله را در نظر بگیرید و مسئله همدیسی را وقتی که الوان بسمت بی نهایت می روند را در نظر بگیرید که می بینیم به رنگهایی که می توان در طبیعت ساخت نزدیکتر می شویم بغیر از تعدادد محدودی که رنگ یحتمل قراردادی خود بسازیم و آنچه در طبیعت و تصاویر موجودند را بخواهیم تقریب کنیم. مثلاً اگر 8112 یا توان 13 ام 2 رنگ داشته باشیم و آنرا به توان 12 یا به توان 10 تنزل داده یا به توانهای 15 و بلکه بیست ارتقاء دهیم مسئله چطور می شود؟ آیا می توانیم فرق مسائل را تشخیص دهیم؟ یعنی گروه رنگهایی را که انتخاب می کنیم در بین طیفهای رنگی بنفش سبز قرمز را طوری انتخاب کنیم که ارتقاء یا تنزل آنها خیلی به چشم محسوس نباشند و وقتی از تعدادی از رنگها فاکتور می گیریم نتوانیم تشخیص دهیم که مثلاً ارتقاء یافته ایم. اینجا مسئله چطور می شود؟ یعنی اگر بی نهایت رنگ داشتیم و ما هم همه رنگها را در تصویرهایمان می توانستیم لحاظ کنیم، اینجا یک همدیسی لحاظ می شود و همه زوایا را حفظ کرده ایم. یعنی دقیقاً از طبیعت نسخه برداری کرده ایم. اما حالا اگر تعداد محدودی رنگ داشتیم، حالا چی؟ باز اگر 16 رنگ داشتیم خیلی یحتمل فرق می کند تا اینکه بیاییم یک مرتبه مسئله را ارتقاء دهیم به اینکه 8112 رنگ هم داشته باشیم. و حالا مثلاً بیاییم از این 8112 رنگ 216 رنگ را هم حذف کنیم چطور می شود. خوب، اینها یک سری مسائلی است که مهندسی می خواهد و خوشبختانه یحتمل اگر کسی به اندازه کافی سخت افزار یارانه ای و از جمله کارت گرافیک خوب و قوی داشته باشد بتوان تا حد زیادی این مسائل را روی یارانه ها سیموله کرد. البته اگر ما نظریه همدیسی قوی ای هم بلد باشیم یحتمل خیلی بیشتر کمکمان کند. مثلاً اینجا قضایای مالداسونا وقتی رنگها بسمت بی نهایت می روند و همدیسی را چطور تعبیر می کنید؟ و نظریه های حمیدی-مجیدی و زایبرگ-ویتن و کوهمولوژیهای مربوطه چطور می شوند؟ و ....

    و اما خوب، شما اگر یک پرتوی از نور داشته باشید و یک لیزری فرضاً داشته باشید و می خواهید ببینید فرکانس و طول موج آن چقدر است، دیگر نمی توانید یک تصویری رنگی هم در آن واحد داشته باشید که در موبایلتان نشان دهد  و بلکه یک فیلمی از آن بگیرید. التفات می فرمایید؟ یعنی یحتمل شما باید از یک لیزری شروع کنید و بعد اگر فرکانس آنرا بتوانید مهندسی کرده بیابید. می توانید همینطوری پیش رفته و نهایتاً به تصویر موبایل برسید. و اما اینکه تصاویری در موبایلها بتوانید ارائه دهید که از لحاظ رقابتی با دیگر تصاویر موجود در موبایلها قابل طرح باشد، یحتمل شما می توانید ادعا کنید که اختراع خود را به ثبت برسانید و کلی هم بنفع شما شود. حالا یحتمل کسی بخواهد برود چلو کباب بخورد فکر این را نکند که بنده بهتر است از این کباب هم یک عکسی بگیرم. اما اگر شما بتوانید این کار را کنید، یحتمل هر روز بتوانید چلو کباب بخورید. و بفرمایید ما اهل کبابیم و ربابیم و شرابیم! و اما برائت از مشرکین یادتان نرود.

    خوب، البته نباید هم همه مسائل را با هم قاطی کرد و یک ملغمه ای از همه چیز ساخت و قیمت پراید و چلوکباب برگ و دعای ندبه و سند آن و اینکه کجا ذکرش آمده است و ایا درست است و آیا غلط را همه و همه را با هم مخلوط کرد. مثالش این است که شما فرضاً می خواهید ثبت کنید که یک پرتوی از نور چطور در موبایلتان شناسایی می شود. خوب، این پرتو از نور که خودش به خودی خودش وارد موبال شما نمی شود بتنهایی. یعنی انوار دیگری هم داریم که وارد می شوند. این است که مسئله اینجا چیست؟ یعنی شما ممکن است یک انتظار عامیانه ای هم داشته باشید که وقتی می خواهید در مورد دعای ندبه بحث بفرمایید. اما اینکه انتظارات عالمانه و عارفانه هم داشته باشید، این می شود مسئله ای دیگر. التفات بفرمایید که ما مثلاً می خواهیم همین اشعه نور را که وارد موبایل می شود ببینیم فرکانسش چیست و طول موجش چیست. خوب، آیا این می شود ایا نمی شود، اینها یک مسائل مهندسی است که یحتمل از سالها قبل بررسی شده است و جواب دارد. ولی آیا ما هم می توانیم بسادگی به آن دست یابیم، این یک مسئله دیگری است. ممکن است یک بحث خیلی شیرینی هم باشد در مبحث مهندسی که ریاضیاتش هم شیرینتر هم باشد. اما خوب، حوصله خود را می خواهد. هر چیزی حساب خوئدش را دارد. این است که وقتی مسائل عامیانه مهندسی و ریاضی و فیزیک و همه و همه کنار هم گذاشته شوند و مهندسین و ریاضیدانها و فیزیکدانها و شاگردانشان بتوانند با هم بحث و گفتگو کنند و مسائل خود را ارائه دهند است که کار جالب می شود. البته این لزومی هم ندارد که همیشه چینن باشد. یعنی همیشه لزوما مثلاً زیبایی و عشق و حزن همه با هم کنار هم نیستند. اما خوب، گاهی هم می بینیم که یک کنفرانسی داریم که هم مهندسین و هم فیزیکدانها و هم ریاضیدانها و هم شیمی دانها گویی یک دانشگاه است که همینطور دارند با هم بحث و گفتگو و حساب و کتاب می کنند. شوخی بردار هم نیست. اینی است که هست. چه عرض کنم! انگار تقارنهای گروه های یگانی 3+2+1 و 3+3 و 5+1 و 6+4 و 6+4+1 و ..... همه و همه را یکجا داشته باشید. و مدام ابعاد هم به سمت بی نهایت میل می کنند. خوب این چطور می شود. ...
    البته رفرانس بحار را اشتباه دادم نمی دانم چطور شد. یک کمی پس و پیش دشه است. برای اینکه درستش را که یحتمل غلط هم هست بیابید می توانید به کتاب مکیال المکارم یاد شده مراجعه کنید!

    به صحرا بنگرم صحرا ته وینم --- به دریا بنگرم دریا ته وینم

    به هر جا بنگرم کوه و در و دشت --- نشان روی زیبای ته وینم

    یک صحبتی دارد مرحوم سیمین دانشور در فصل 3 جزیره سرگردانی راجع به سهروردی و رساله فی حقیقه العشق که از شناخت حق، شناخت خود، شناخت آنکه نبود پس ببود می رسد به زیبایی، عشق، حزن. گاهی اوقات می فرمایند که اگر می خواهی راجع به این مطلب یا آن مطلب یاد بگیری، سندش را و مرجعیتش را باید بروی در مثنوی مولوی بیابی! البته بعضی خیلی جدی می فرمایند که مثنوی معنوی شعر است و این حرفها و نباید جدی اش گرفت. حالا کاری نداریم، صحبت دانشور خواندنی است و زیبایی خود را دارد. و اما شما می توانید از حزن و دعای ندبه شروع کنید. باز بعضی یحتمل می فرمایند که وقتی نماز جمعه را داریم دیگر کسی نباید دعای ندبه برود. ندبه ندارد. یعنی چه؟ هر چند این دعای ندبه ما یک چیزی دارد که ندبه دارد آنطور که می فرمایند این الطالب بدم المقتول بکربلا. باز حالا کاری نداریم، منظور بنده به چیز دیگری است که شما ممکن است دعای ندبه را بارها بخوانید و در مفاتیح دیده باشید. اما این دعا سندش کجا است؟ از کدام امام است؟ یعنی آیا امامی هم برای امام زمان ندبه می کند؟ و این الطالب بدم المقتول بکربلا را دعا می کند؟ و اگر اینطور است این به چه معنا است؟ باز این چه شورش و چه حزن و چه ندبه است؟ مثل این است که بفرمایید چرا نفس المهموم نقه الاسلام شیخ عباس قمی را داریم؟ سوال بعد از سوال بعد از سوال. اما یک سوالهای ساده تری هم هستند که کنجکاوی انسان را قلقلک می دهند مثل این است که راستی خوب، حالا مثلاً پراید الان 20 میلیون است و یادت هست که 10 سال پیش هم چند میلیون بود؟ یا مثلاً چلو کباب برگ الان 19 هزار تومان است، آیا یادت هست که کی 2000 تومان بود؟ این سوال که دعای ندبه هم از چه کسی است را در سندهایی داریم که از امام صادق علیه السلام است مثل این سند در زاد المعاد علامه مجلسی

    http://lib.eshia.ir/71425/1/303

    ولی مثلاً در مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم مرحوم آیه الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی ترجمان حجت الاسلام و المسلمین حاج سید مهدی قزوینی جلد دوم ص 129 قبل از دعای ندبه آمده است که به حذف سند از ششمین امامان معصوم علیه السلام روایت گردیده و .... و در "مزار بحار" آن را از سید بن طاووس، از بعضی علمای ما روایت آورده که گفت محمد بن علی بن ابی قره گوید: دعای ندبه را از کتاب محمد بن الحسین بن سفیان بزوفری نقل نمودم و .... و بعد در پاورقی می فرماید مزار البحار در بحارالانوار 102/104-110 است. اما اگر به این جلد بحار مراجعه کنید لااقل در نسخه و ویرایش موجود در کتابخان شیعه نیست. و خوب، یحتمل باید بیشتر هم گشت چرا که there must be a higher love. و نباید هم زود دل چرکین شد که دیدی؟ حجت الاسلام حاج سید مهدی قزوینی اشتباه رفرانس فرموده اند و در کتابخانه ای-شیعه هم نیست و لذا غلط دارد کتاب. بلکه در کتاب دیگری است این مزار بحار که می فرمایند و اتفاقاً همینطور هم هست که اگر مزار البحار را در بحار الانوار سرچ و جستجو کنید می بنید که داریم و لذا باید گشت و پیدایش کرد و ... اما خوب از حزن و ما رایت الا جمیلا و این الطالب بدم المقتول بکربلا به عشق و زیبایی رسیدن هم این است که there must be a higher love again. این الشموس الطالعه این الاقمار المنیره این الانجم الزاهره....

    می فرمایند ساربان سرگردان! بفرما،

    http://arxiv.org/pdf/1508.00998v1.pdf

    حالا خر بیار و باقالا بار بزن که این مقاله را چطور بفهمیم و فهم مان برود بالاتر و رنگها را موبالها چطور تشخیص می دهند یا می توانند اینطور مثلاً هم تشخیص دهند. و بهترین راه کدام است. برائت از مشرکینش کدام می شود و مراحل بالاتر عرفانی و علمی اش کدام است و اینکه یک عشق بالاتری هم باید باشد یا نباشدش کدام می شود. اصلا این جور مقالات و غیر آنها و نسبیت عام و خاص و ریاضی فیزیک چرا محیط خاص خود را می طلبد؟ حوصله می خواهد دیگر که از یک کرب و بلایی رد شدن دارد تا بفهمی یک من ماست چقدر کره می دهد.

    البته یک نوع برائت از مشرکین ملایمتری هست که بقول آمریکاییها می فرماید: Don't you be patronizing me! این را با زبان بی زبانی هم شنیدن خیلی زور دارد که بابا تو دیگه کی هستی؟ البته خیلی اوقات وقتی شما دارید بدون آنکه بدانید دارید چه می کنید از یک بنده خدایی پشت هم تمجید اندر تمجید می کنید، بدون شک این گفته به ذهن می آید که don't you be patronizing me! ولی خوب، لج طرف هم بد جوری در می آید. حالا کاری نداریم که کدام منافق است و کدام مومن. یک مومنی هم یحتمل نداند که دارد از منافقی تمجید می کند و همینطوری می گوید ای آقای کلاغ، روز بخیر چقدر تو پر و بالت قشنگ است. البته در متن فرانسه روبه یک نصیحتی هم به زاغ می کند ای آقا زاغه بدان که هر چاپلوسی نزد کسی که دارد چاپلوسی او را می کند است که اینطوری بهره مند می شود و این درس حتماً یک تکه پنیر مزدش است. زاغ که خجالت زده شده و می بیند آبرویش ریخته به خودش یک کمی دیر قول می دهد که دیگر اینطوری سرش کلاه نرود! ...

    Maître Corbeau, sur un arbre perché,
    Tenait en son bec un fromage.
    Maître Renard, par l'odeur alléché,
    Lui tint à peu près ce langage :

    "Hé ! bonjour, Monsieur du Corbeau.
    Que vous êtes joli ! que vous me semblez beau !
    Sans mentir, si votre ramage
    Se rapporte à votre plumage,
    Vous êtes le Phénix des hôtes de ces bois."

    A ces mots le Corbeau ne se sent pas de joie ;
    Et pour montrer sa belle voix,
    Il ouvre un large bec, laisse tomber sa proie.
    Le Renard s'en saisit, et dit : "Mon bon Monsieur,
    Apprenez que tout flatteur
    Vit aux dépens de celui qui l'écoute :
    Cette leçon vaut bien un fromage, sans doute. "
    Le Corbeau, honteux et confus,
    Jura, mais un peu tard, qu'on ne l'y prendrait plus.    

    زاغکـی قـالب پنیـری دیـد                           

    به دهان بر گرفت و زود پرید 

              

    بر درختی نشست در راهی              

    که از آن می گـذشت روباهـی

    روبه پر فریـب وحیلت ساز

    رفـت پـای درخـت کـرد آواز

               

              

    گـفت بـه بـه چقـدر زیبائی

    چـه سـری چه دمی عجب پائی

    پرو بالت سیاه رنگ و قشنگ

    نیست بـالاتر از سیـاهـی رنگ

    گرخوش آواز بودی و خوش خوان                    

    نبودی بهتر از تو در مرغان

    زاغ می خواسـت قارقار کند

    تـا کـه آوازش آشـکـار کنـد

    طعمه افتاد چون دهان بگشود

    روبهک جست و طعمه را بربود


    و بالاخره التفات می فرمایید که چطور می شود که شما الوان رنگارنگی را دارید که در سطح مدل استاندارد فیزیک این الوان چطور نمایان یحتمل می شوند و در سطوح نازکی که ما بر اجسام گوناگون مثل میوه های مختلف از انگور و سیب و موز و هندوانه و خربزه و طالبی و گلابی و هلو و کیوی و سبزی خوردن و هویج و خیار و همه و همه می بینیم، و در سطوح شیمی و زیست شناسی و غیره چطور همه را مشاهده می کنیم. چطور نور مولوکولها و اتمها و هسته های اتمی و کوارکها و هادرونها و بوزونها و لپتونها را یحتمل برهمکنش و رزونانس و اینترفرانس و واپاشی می کند و تقارن و ابرتقارنهای آنها کدامند که حتی کم کم هلو یک رنگ دارد و پرتقال رنگی دیگر؟

    لینک بحارالانوار این است:

    http://lib.eshia.ir/71860/70/37

    گاهی اوقات می خواهی بگویی این انگورها عسگری است، همه می فرمایند خیر. اینها انگورهای مهری است. یعنی آقا اینجا یک عرفان بالاتری است که متوجه کند شما را که انگوری است عسگری و انگوری است مهری و تشخیص بین این دو کدام به کدام است. البته آن دوست ما هم که فیزیک حالت جامد را دکترایش را گرفت و توصیه هم می کرد که استادش گفته که شماها نسبیت عام را نمی فهمید هم اتفاقاً فامیلش عسگری بود. و خوب، یک وجه تسامهی هم هست با ولادت پدر امام حسن عسگری یعنی حضرت امام علی النقی الهادی. و خوب، صد البته هم در فیزیک حالت جامد هم شما باز رسانه ها و ابررسانه ها را دارید و از جمله کوارتز. و همه می دانیم که به رسانه یا conductor هادی هم می گوییم. و اما باز یک علم و عرفان و عقل بالاتری می خواهد که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را اینجا روشنتر کند همانطور که برای بیرون آمدن از این مرحله که شعر و آهنگ باید یک عشق بالاتری باشد نیز مراحل بالاتری را می طلبد. یعننی یک برائت از مشرکینی داریم اینجا که آقا اصلا از منی به رمی جمرات رفتن و از آنجا یحتمل حول مسجد الحرام طواف دادن چه برائت از مشرکینی را می طلبد و طلبگی یعنی چه و برائت از مشرکینش چه می شود و ... یعنی همین اینترنت و حتی صدا و سیمای خودمان را در نظر بگیرید، می بینید اگر خواستید و آمدید اینجا که برائت از مشرکین کنید و یاد بگیرید که چطور به علم و معرفت و حکمت بپردازید، باز می بینید که این کار یک مراحل بالاتری را دارد که بهتر است حاشا نکنید. یعنی فرضاً در همین اینترنت خودمان شما سعی کنید که دنبال یک چیزی جستجو و گوگل کنید. هر چیزی که می خواهد باشد، این اینترنت برای شما جستجو کرده و حالا درست یا غلط شما را به یک راهی رهنمون می کند. مثلاً همین و الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا را در نظر بگیرید که در همین رابطه در بحار الانوار حدیثی در جلد 70 ص 37 با این لینک می فرماید که حدیث در کافی جلد 2 و تحف العقول ص 295 فی ط و ص 286 فی ط الی آخر مرجع داده است. و بعد می خواهید اینها را در کتب خود بیابید و ترجمان کنید و الی آخر. خوب، پس این هم یک همت خود را می طلبد و باز یک مراحل بالاتری را می خواهد که آیا باورتان بشود که مراحل بالاتری را احتیاج دارید و آیا ندارید. اصلا همین گفته که می فرمایند کل ارضٍ کربلا کل یومٍ عاشورا، فرضاً دارید فقط در منزل خود نشسته اید و می خواهید یک مسئله ای را در نظریه اعداد حل کنید که حالا یک حدسی باشد که تا به حال هیچ کس حل نکرده است یا اینکه خیر. یک تمرینی است در کتابی. خوب، این باز خود یک برائت از مشرکینی دارد و یک کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کرب و بلایی دارد یا خیر؟ مثلاً می خواهید حدس آ-ب-س (abc) را حل کنید یا اصلا خیر میخواهید به کنه مسئله پی ببرید که دارد و می خواهد چه بگوید. خوب، این یک برائت از مشرکینی ندارد و نباید به مراحل بالاتری رسید تا اصل مسئله را فهمید یعنی چه و بعد آِا بتوان یا آیا نتوان آنرا حل کرد؟ یعنی شما توجه هم کنید که اینترنت هم با همه گوگلش، می خواهد با شما برائت از مشرکین کند دیگر یعنی چه؟ یعنی این اینترنتی را که ما داریم که نمی دانیم بالاخره کجایش را باید فیلتر کرد و کجایش را نباید فیلتر کنیم؟ این چه می شود داستانش. و حالا که وارد داستانها شدیم همین مرحوم سیمین دانشور نویسنده سووشون و جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان را در نظر بگیرید. خوب، به کنه ماجرا پی بردن که مسئله و داستان و همه و همه ی مسئله چیست؟ برائت از مشرکین اش کجا است و کی دارد کی را برائت می کند و کیست که از کی بیزاری می جوید؟ خوب، این خودش مسئله ای ندارد و مراحل بالاتری را نمی خواهد؟ و از همه این مراحل گذشتن و به آن عرفان و علم و حکمت الهی رسیدن کرب و بلایی نداریم و عاشورایی و بلکه اربعینی و چهل حدیثی هم ندارد؟ خوب، و بعد شما حساب کنید که می خواهید بروید با همه این دردسرها، پولیپتان را هم عمل کنید، و یافته اید که مسئله شما کدام سوراخ دماغتان هم هست که باید پولیپش بیرون کشیده شود. یعنی می فرمایید که آقای دکتر و پزشکی که حالا نه وزیر علوم و تحقیقات و فن آوری یا همان عتف است و هر پزشک حاذق گوش و حلق و بینی دیگری که می خواهد باشد، آیا او باید عاشق چشم و ابروی شما باشد که بیاید پولیپ شما را عمل کند و سوراخ دماغ اشتباهی را هم رویش عمل نکند؟ کی این را به شما گارانتی داده است؟ و لذا بنده می خواهم عرض کنم یک مراحلی هست که تهاجمی تر هم هستند حالا می خواهد فیزیک هسته ای باشد یا شیمی باشد یا حتی سی تی آنژیو باشد یا خیر همان آنژیوی خودمان باشد. تهاجمی داریم تا تهاجمی که سی تی آنژیو تهاجمی تر است یا آنژیو. می فرمایند که آنژیو تهاجمی تر است و امکان ریسکش هم بالاتر می رود. حالا یحتمل از منی به رمی جمرات هم رفتن اصلا تهاجمی نباشد. ولی خوب، می بینیم که مشکلات و نفس تنگیها و کرب و بلاها دارد. خدا لعنت کند ظالمین را که طرف مظلوم را گرفتن و برای او به دردسر افتادن و راه خدا را رفتن همانا و الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا همانا؟ برائت از مشرکین دارد. حدیث ماهی را در فیلم محمد صل الله علی و آله و سلم رسول الله را پیدا کردن پرس و چو و گشتن و یافتن و مراحل بالاتری را می خواهد. و اینکه چرا مراجع  عظمی تقلید هر چقدر عمر کنند عمرشان به اسلام برکت می رساند، این هم فهمش باز یک مراحل بالاتری را می طلبد همان طوری که همین حجاب را دریافتن مراحل بالاتری را مطلبد. نمی دانم کیست که می فرماید تا روحیه حیا در دختران ایجاد و تقویت نشود با استدلال نمیتوان آنان را با حجاب کرد. یعنی نمی شود گفت برو به شعر و موسیقی و آهنگ باید یک عشق بالاتری باشد گوش کن و بگرد و جستجویش کن و بلکه یک چیزها و آهنگهای بهتری هم یافتی که تو را با حیا کرد و حالا خوب اگر یک سری چیزهای بدتری هم یافتی دیگر خود دانی. آقا نکنید این کارها را. محبت اهل بیت عصمت و طهارت را سعی کنید در خودتان بپرورانید تا حیا کنید و به بهترین دوستتان که همان نفستان است دشمنی نکنید به گفته ابوذر از قول پیامبر اعظم و یعنی معصیت نکنید که نفس خود را مبتلا کرده و با او وارد دشمنی شوید و لذا بدین مشکل پی ببریم که می توان با بهترین دوست خود دشمنی کرد. چطور ممکن است کسی که عقلش سر جایش است و عاقل است بخواهد با بهترین دوست خود دشمنی کند؟ در جنود عقل و جهل، طرف جهل را کدام انسان عاقلی می خواهد بگیرد؟ لا اله الا الله. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین المعصومین المتطهرین المنتجبین الهادیین لا سیما حضرت بقیه الله الاعظم مولانا صاحب الزمان الحجه بن الحسن العسگری فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
    چرا برائت از مشرکین مهم است در سوره توبه آمده است و در تفاسیر نیز بیشتر توضیح داده شده است و اساتید فن بهتر می دانند و می توانند توضیح دهند. ما فقط از این بابت وارد بحث می شویم که در موسیقی و فرهنگ و هنر و داستان و حتی علم می توان تبلیغ کرد که باید یک درجات بالاتری از عشق وجود داشته باشد آنچنان که در آهنگی در موسیقی پاپ شاید 20 سال پیش بود که اظهار می شد که چنین است: (There must be a higher love.) این را بنده می خواهم عرض کنم که حتی این آهنگ موسیقی پاپ نیز اذعان می کند که باید یک عشق عرفانی و حقیقی بالاتری باشد. ولی این عشق عرفانی یا حقیقی چیست را نمی گوید که کدام است. بنده می خواهم عرض کنم که لازمه یافتن این عرفان و این حکمت که در درجات بالاتری یافت می شود، چیزی دیگر نیست الا برائت از مشرکین که در سوره برائت نیز آمده است. اگر این نبود، معنی نداشت که عنوان کنیم که ما نظریه ای حمیدی-مجیدی هم داریم همانطوری که می توان نظریات ریاضی و فیزیکی را الی ما شاء الله نیز یافت. بنده حرفم این است که در آن میدان جهاد اکبری که انسان واردش می شود، آنچه بطور شهودی و نظری و عملی می تواند ما را به درجات عالیه و حکمت متعالیه برساند لازمه اش همین برائت از مشرکین است. البته اگر شرک طوری در جوامع بشری ریشه دوانده باشد که همه شئونات اجتماعی را در برگیرد، این مسئله رفته رفته وارونه خواهد شد آنطور که مشرکین خود مدعی خواهند شد که کدام برائت؟ ما خودمان از همه بیشتر مدعی برائت هستیم و خودمان از تویی که داری ما را برائت می کنی بیزاریم. و این مسئله بدون شک تبعاتی خواهد داشت. اینجا است که انسان یاد آن گفته حضرت امیرالمومنین می افتد که الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا. یعنی می داند که یک حکمت علمی هست که حالا در درجات بالاتری واقع است. و می داند که یک عرفانی هست که همینطور است. اما او که به بهترین دوست خود نیز رحم نمی کند و نفس خود را با گناهان عدیده اش عملاً به مسلخ می برد، پس او چطور می خواهد آن درجات بالاتر را بیابد؟ و لذا گیر می کند. و بدجوری هم گیر می کند. مگر اینکه متوجه شود که باید برائت از مشرکین کند و از یک جایی شروع کند و نقطه شروع هم همین است که انسان را وارد آن عالم یقظه و بیداری می کشاند و رها نمی کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی