- ۰۴/۰۳/۰۹
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ ﴿الصف: ٤﴾
اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿العنکبوت: ٤٥﴾
پس از آن، اشاره به سرّى از اسرار «سلام» فرماید و گوید: «سلام یکى از اسماء اللَّه است که خداى تعالى به ودیعت در موجودات قرار داده». و این اشاره به مظهریت موجودات از اسماء الهیه است. و باید عبد سالک این لطیفه الهیه را که در باطن ذات و خمیره او به ودیعت نهفته است، اظهار کند، و در جمیع معاملات و معاشرات و امانات و ارتباطات استعمال کند، و در مملکت باطن و ظاهر خود نیز سرایت دهد؛ و در معاملات با حق و دین حق تعالى استعمال نماید تا خیانت به ودیعت الهیه نکرده باشد. پس، حقیقت «سلام» را سرایت دهد در جمیع قواى ملکیه و ملکوتیه خود و در جمیع عادات و عقاید و اخلاق و اعمال خویش تا خود از همه تصرّفات سالم ماند. و طریق تحصیل این سلامت را تقوا معرفى فرموده.
و باید دانست که تقوا را مراتب و منازلى است:
پس، تقواى ظاهر، نگاهدارى ظاهر است از قذارت و ظلمت معاصى قالبیه.
و این تقواى عامّه است.
و تقواى باطن، نگاهدارى و تطهیر آن است از افراط و تفریط و تجاوز از حد اعتدال در اخلاق و غرائز روحیه. و این تقواى خاصّه است.
و تقواى عقل، نگاهدارى و تطهیر آن است از صرف آن در علوم غیر الهیه. و مراد از علوم الهیه علومى است که مربوط به شرایع و ادیان الهیه باشد. و جمیع علوم طبیعیه و غیر آنها که براى شناخت مظاهر حق است الهیه است و اگر براى آن نباشد، نیست، هر چند مباحث مبدأ و معاد باشد. و این تقواى اخصّ خواص است.
و تقواى قلب، و آن نگاهدارى آن است از مشاهده و مذاکره غیر حق. و این تقواى اولیاء است. و مقصود از حدیث شریف که فرماید حق تعالى: «أنا جَلیسُ
مَنْ جَلَسَنی»[774]، همین خلوت قلبى است. و این خلوت بهترین خلوات و خلوتهاى دیگر مقدمه حصول همین است.
پس، کسى که متّصف به همه مراتب تقوا شد، دین و عقل و روح و قلب او و جمیع قواى ظاهره و باطنهاش سالم ماند؛ و حَفَظه و موکلین او نیز سالم مانند و از او ملول و منضجر و وحشتناک نشوند. و معاملات و معاشرات چنین شخصى با صدیق و عدوّش به طریق سلامت شود؛ بلکه ریشه عداوت از باطن قلبش منقطع شود، هرچند مردم با او عداوت ورزند. و کسى که به جمیع مراتب سلامت نباشد، به همان اندازه از فیض «سلام» محروم و به افق نفاق نزدیک شود، نعوذ باللَّه منه. والسلام
[774] -« من همنشین کسى هستم که مرا همنشین خود اختیار کند».( بحار الأنوار، ج 67، ص 26؛ رساله لقاء اللَّه، ص 123؛ المحجّة البیضاء، ج 8، ص 58، با اندکى اختلاف).
آداب نماز، امام خمینی، جلد 1، ص 451- 453
https://lib.eshia.ir/11144/1/451
۱۴۰۴/۰۳/۱۱
چهارمین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی و رویداد «روحالله»چهارمین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی همراه با انتشار تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «روحالله» در یک نشست علمی پژوهشی، صبح امروز (یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴) در مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد.
برچسبها: امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)؛ تقریظهای آیتالله خامنهای بر کتابها؛ پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی؛
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=60328
۱۴۰۴/۰۳/۱۱
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «روحالله»در چهارمین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی صبح امروز (یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۴) طی مراسمی در یک نشست پژوهشی در مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی با حضور نویسنده کتاب و جمعی از کارشناسان و پژوهشگران، تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «روحالله» منتشر شد.
متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:
بسمه تعالی
ــ این کتاب توانسته است چهرهئی نزدیک به واقع از امام خمینی ترسیم کند؛ خردمندی، دوراندیشی، ایمان ناب، اخلاص در عمل، ارادهی پولادین، باور ژرف به گفته و عمل و هدف خود، شجاعت بینظیر، دانش گسترده، روح لطیف و زلال، امید و اعتماد به خدا .. و البته ویژگیهای دیگری هم هست که این نویسنده به آن دست نیافته است. امام خمینی در این کتاب ــ بحقّ ــ رهبری بزرگ و بینظیر است که باور او به مردمش، نیمی از محصول کار او را تشکیل میدهد.
من هم مانند نویسنده میگویم: خدا خمینی را تا ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه برای اسلام و مسلمین نگهدارد.
مطالعهی این کتاب برای نسل جوان ما بسیار سودمند است.
مرداد ۱۴۰۳
کتاب «روحالله» روایت مستند زندگی امام خمینی (قدس سره) است که توسط آقای هادی حکیمیان در ۴۱۲ صفحه به نگارش درآمده و توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.
https://farsi.khamenei.ir/message-content?id=60282
یک مسئله ی توحیدی خیلی مهمی هست که در ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم و حتی از این طرق در شناخت امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم می توانند کاربردهای زیادی داشته باشند. یعنی این مسئله بسادگی هم مطرح می شود که فرعون و فرعونیت، یک جریان است، همانطوری که نظامهای شاهنشاهی هم چنین هستند؛ ولی به هر حال، این مسئله هم مطرح است که شخص فرعون یا شخص شاه هم مهم است که بالاخره شما با کدام شاه است که روبرو هستید و بلکه مثلاً آیا این شاه، یا این فرعون با حضرت امام روح الله موسوی خمینی قدس سره الشریف بوده است که طرف شده است، یا با حضرت موسی علی نبینا علیه السلام یا حتی با حضرت یوسف علی نبینا علیه السلام یا ...! یعنی عرض بنده ی حقیر این است که اگر فرعونیت و شاهی می تواند یک جریان باشد، آیا غیر از این هم هست که جریان انبیاء علیهم السلام و خاتم الانبیاء محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام و امام زمان عجل الله فرجه الشریف و اولیاء الهی در بر گرفته شده در میان حضرات آیات مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی هم خود جریانهایی را تشکیل می دهند که به امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم قرار است برسیم؟! اینجا فقط مسئله این نیست که نکته ی زیبایی در این امر و امور در رابطه با امام زمان علج الله فرجه الشریف هم نهفته است که در حقیقت واقعاً هم پر از زیبایی و عشق و معرفت هم است.
مثلاً این نکته را در کتاب الله قرآن کریم می بینیم که چطور حضرت ابراهیم علیه السلام بتها را همه را شکست و طبر را هم انداخت گردن بت بزرگ که یعنی او است که بتها را همه را شکسته است: قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَـٰذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿الأنبیاء: ٦٢﴾ و حضرت در جوابشان می فرماید: قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ ﴿٦٣﴾ تا آنجا که قرآن کریم می فرماید: فَرَجَعُوا إِلَىٰ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٦٤﴾ ثُمَّ نُکِسُوا عَلَىٰ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَٰؤُلَاءِ یَنطِقُونَ ﴿٦٥﴾ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ ﴿٦٦﴾
و بالاخره حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید اف بر شما و آنچه کمتر از خدا را می پرستید، آیا عقلتان را به کار نمی بندید؟ و این را قبل از اینکه می خواهند او را در آتش بسوزانند هم می فرماید: أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ۖ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الانبیاء: ٦٧﴾
مشکلی که این روزها با بت پرستی داریم، این است که گویا فایده ای هم دیگر ندارد اگر حضرت دوباره تشریف می آوردند و بلکه بتهای کوچکتر را هم سعی می کردند خراب کنند و آنگاه تبر را هم بیاندازد گردن بت بزرگ! یعنی همه ی حیله ها هم زیر سر آن بت بزرگی است که همه ی مشکلات را هم از بت پرست گرفته تا حتی موحدینی که گیر بت پرستان هم افتاده اند، همه و همه می فرمایند: کار، کار همان بت بزرگ است! و چرا که هیچ کس هم دسترسی به آن بت بزرگ ندارد و بلکه نمی توند هم پیدایش کند که یا بزند خرابش کند یا حتی تبر را هم بیاندازد گردنش که همه بگویند: اینهاش! او است که همه ی لا مذهبی ها گردن او است! و حالا دیگر بنظر شما تکلیف هم چیست، و بلکه مسئله ی اصلی هم کدام است که یحتمل چت جی پی تی هم بتواند حلش کند و ...؟ مثلاً اگر مسئله کافور هم می بود، بالاخره می فرمایند حدیث است که حتی کافور را کمی به مرده هم بزنید که خوشبو شود و حالا اگر خیلی هم کسی میل نداشته باشد که کافور را میل کند! و لذا مسئله هم کدام است؟
یک وقت هست که شما می فرمائید که برای اینکه گروه تقارن بیست وجهی را هم بخواهید برای معادله ی درجه ی 5 در نظر گرفته و بلکه حلش کنید، آنگاه خوب هم هست که گروه تقارن دوازده وجهی منظم که در اشکال افلاطونی دوگان بیست وجهی هم هست را نیز بدانید. و لذا آیا چقدر هم از این طریق می توانید مسئله ی ابرتقارنی دوگانی الکتریکی- مغناطیسی برنامه ی لنگلندز و گروه آندوسکوپی اش را هم بدست آورید؟ ولی یک وقت هم هست که مسئله ی دوگانهای نیروهای ضعیف- قوی یا حتی مستضعفین- استکبار را هم دارید که می فرمایند اصلا فخر حضرت رسول محمد مصطفی صل الله علیه آله و سلم هم به فقر ایشان بوده است و اینکه ای جناب شاهنشاهان و ای جناب امپراطوریها، حتی شما هم اسلام بیاورید، و چرا این کار را انجام نمی فرمائید با اینکه به دنبال سعادتمند شدن خود و مردمانتان هم هستید؟ یعنی می فرمایند که حضرت رسول اکرم صل الله علیه آله و سلم آیا غیر از این هم هست که از دوگانهایی توحیدی الکتریکی- مغناطیسی ابرتقارنی نیز استفاده می برده اند که حتی منشائش هم در دوگان فقر-زهد نیز بوده است؟ و لذا بهتر هم هست که این دوگان فقر و زهد را هم در مورد حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و بلکه در مورد امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز آنطور استفاده نکند کانه حضرات دارند با یک اله کلنگی هم روبرو می شوند که یک طرفش حمام ثروتی است که در دستشان است و طرف دیگر هم دوگان فقر-زهد است که یک آدم بدبخت بینوایی و بلکه دیوانه ای هم بنظرش رسیده است که فرض بفرمائید که او چقدر توهمات هم برش داشته است که آیا حالا چقدر خدا است و آیا چقدر پیغمبر است و بلکه چقدر هم امام زمان عجل الله فرجه الشریف است؟!!! و حتی بعضی اشکال هم می کنند که بالاخره همه ی این دوگانهای ابرتقارنی یا حتی ریسمانی هم از لحاظات وحدت نظریه ها هم در نهایت تبدیل می شوند به یک وحدت واحد و ...! یعنی آن امام زمان عجل الله فرجه الشریف که قرار است همه ی عالم را هم به اسلام دعوت کند و موفق هم می شود و بلکه حضرت عیسی علیه السلام هم از آسمان تشریف فرما شده و پشت سر ایشان به نماز می ایستند، دیگر اظهار من الشمس است که کدام است؟ بچه جان خدا و پیغمبر و امامت را هم سعی کن بشناسی تا اشتباه هم نکنی؟
نکته ی آخر اینکه یک وقتی این برای بنده سوال هم بود که پس چرا امام در نماز بجای سه سلام، خود فقط یک سلام هم می دهند که البته خود سلام هم می فرمایند مستحب است در نماز و واجب نیست همانطوری که در رسالات هم آمده است! ولی خوب، آنگاه شما وقتی آداب نماز امام را هم می خوانید، خیلی این چیزها را نمی فرمایند چرا که اینها معمولاً در رساله توضیح المسائل هم می آیند. و بلکه در آداب نماز هم خیلی مسائل عرفانی تری را مطرح می فرمایند که خواندنی است و می تواند مورد توجه بزرگ و کوچک هم قرار گیرد و قابل استفاده هم هست. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿الحج: ١١﴾
غزّالى مىگوید: پیامبر (ص) فرموده است: «زیاد با فقیران آشنایى کنید و نیکیها را نزد آنها ذخیره سازید، زیرا براى آنها دولتى است». عرض کردند: اى پیامبر خدا! دولت آنها چیست؟ فرمود: «چون روز رستاخیز شود به آنها گفته مىشود: بنگرید چه کسى به شما پاره نانى داده یا شربت آبى نوشانده یا جامهاى پوشانیده است دستش را بگیرید و به بهشت ببرید.»«25»
عمران بن حصین گفته است: من در نزد پیامبر خدا (ص) جاه و منزلتى داشتم. به من
«23» (( کتاب الثواب )) ابوالشیخ از حدیث انس به سند ضعیف نظیر این حدیث (( (المغنى ). ))
«24» همان ماءخذ، 2/261، به شماره 9.
«25» (( الحلیة )) ابونعیم از حدیث حسین بن على (ع ) با اختلافى در آخر آن ، (( الجامع الصغیر. ))
کتاب اخلاق امامان و آداب شیعه
قسمت دهم از بخش عادات کتاب محجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء بسم الله الرّحمن الرّحیم سپاس خداى را که با ادامه خلافت و امامت تا روز قیامت، کمال دین را تأمین کرد و نعمت را بر مؤمنان تمام ساخت و مرتبه کسى را که امام زمانش را بشناسد و از راه و روش او پیروى کند، در سراى آخرت به بالاترین جایگاه کرامت رسانید، و درود بر سرور پیامبران و برترین رسولان که آنچه را که از طرف پروردگارش بر او نازل شده بود، تمام و کمال به مردم رساند و بر خاندان پاک و عترت معصومش و جانشینان هدایت کننده یعنى اهل بیت نبوّت و خلافت و امامت، باد.
بارى، مىگویم: چون غزّالى در این بخش، اخلاق نبوّت و آداب معیشت را بیان کرد براى ما مناسب است که اخلاق امامت و آداب شیعه را به منظور تکمیل علوم دین و سپاسگزارى به خاطر آن که خداوند ما را به معرفت مقرّبان درگاهش و خواص هدایت یافتگان راهنمایى فرموده است، بیان کنیم، زیرا امام علیه السّلام داراى اخلاق شریفه ربّانى است که دیگران را از آنها نصیبى نیست و دارنده صفات کریمهاى است که خداوند ویژه او قرار داده است تا تفاوتى با دیگر مردمان داشته باشد، همچنین عارفان به حق امام و حقیقت امامت و پیروان راه و روش او را آداب، علامات و ویژگیهایى است که بدان وسیله از سایر مؤمنان ممتاز گشته و استحقاق آن را یافتهاند تا با امام خود در درجه پیامبران محشور گردند، بنا بر این بر بنده خدا واجب است که پس از شناخت خدا و
صفات او و شناخت پیامبر صلى الله علیه و آله و اخلاق او امام زمان خویش و صفات و اخلاق ویژه او را بشناسد مقام و مرتبه او را در نزد خدا بداند و شخص او را در بین مردم بشناسد تا از او پیروى کند و دنباله رو او باشد و از اوامر و نواهىاش اطاعت کند تا از شیعیان و پیروان او گردد.
در حدیث مستفیضى که بین شیعه و سنّى مشهور است، وارد شده: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است»«1» و آداب شیعه امام و نشانههاى مخصوص آنها را بشناسد تا بدان وسیله با مقام اهل الله و خواصّ و مقربان درگاهش آشنا شود و شخص آنها را عینا بشناسد تا خود را نظیر آنها بسازد و به ایشان اقتدا کند و در جمعیت آنها وارد شود، زیرا ایشان پس از امام، هدف آفرینشاند و دیگران به طفیل ایشان خلق شدهاند. ما در قسمت قواعد عقاید از بخش عبادات این کتاب بیان کردیم که پیشوایان ما کیستند و امام زمان ما کیست و آنها را بعینه معرّفى کردیم و گفتیم که نخستین فرد آنان رسول خدا صلى الله علیه و آله و آخرینشان قائم اهل بیت است که همنام و هم کنیه پیامبر صلى الله علیه و آله، حضرت مهدى علیه السّلام مىباشد که در انتظار فرمان الهى به سر مىبرد.
اکنون مىخواهیم با بیان صفات و ویژگیهاى امام، پرده از روى مقام و فضیلت امام و مرتبه وى در پیشگاه خداى تعالى برافکنیم، آنگاه بخشى از اخلاق امامانمان علیهم السّلام و حضرت فاطمه علیها السّلام و صفات و کرامات یکایک آنها را بازگو کنیم، سپس صفات، آداب اخلاق، نشانهها و برخى از فضایل شیعه آنان را بیان کنیم، و سرانجام سخن جامع و قاعدهاى کلّى در تحقیق معناى امام و شیعه و اقسام مردمان از این دیدگاه را به طور کلّى بیاوریم که خود شانزده مطلب است بازگو مىکنیم و توفیق در دست خداست.
«1» از طریق شیعه ، در کتاب کافى ج 1، ص 376 و بصائرالدرجات صفار و کمال الدین و کتابهاى دیگر صدوق و کتابهاى شیخ طوسى و شیخ مفید و دیگران با سندهاى فراوان آمده است و اما از طریق عامه با این عبارت و عباراتى دیگر نقل شده است ، به صحیح مسلم ج 5، ص 22 و مجمع الزوائد ج 6، ص 224 مراجعه کنید، این حدیث را بزاز و طبرانى روایت کرده اند و در ربیع الابرار زمخشرى تعدادى از احادیث به این مضمون نقل شده است .
بیان مقام و فضیلت امام و مرتبهاش در نزد خدا به وسیله ذکر صفات و ویژگیهایش
شیخ کلینى در کافى«2» به سند خود از عبد العزیز بن مسلم، نقل کرده که: گفت: جمعى همراه امام رضا علیه السّلام در مرو بودیم. در آغاز ورودمان، روز جمعه در مسجد جامع اجتماع کردیم، حاضران در جمع، موضوع امامت را مطرح کردند و اختلاف زیاد مردم را در این باره بازگو نمودند، حضور مولایم (امام رضا علیه السّلام) رسیدم و گفتگوى مردم را درباره امامت به عرض رساندم، امام علیه السّلام لبخندى زد و فرمود: «اى عبد العزیز مردم حقیقت را در نیافتند و در آراء و نظرات خود فریب خوردند. همانا خداى تعالى پیامبر خود صلى الله علیه و آله را از دنیا نبرد تا دینش را کامل و قرآن را بر او نازل کرد، که بیان همه چیز در آن است حلال و حرام و حدود و احکام و تمام نیازمندیهاى مردم را به طور کامل بیان کرد و فرمود: ما فَرَّطْنا فی الْکِتابِ من شَیْءٍ.«3» و در حجّة الوداع که سال آخر عمر پیامبر صلى الله علیه و آله بود این آیه را نازل فرمود: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً«4» و موضوع امامت از کمال دین است و پیامبر صلى الله علیه و آله از دنیا نرفت تا آن که نشانههاى دین را براى امّتش بیان کرد و راه ایشان را روشن نمود و آنها را به راه استوار رهنمون شد و على علیه السّلام را به عنوان پیشوا و امام تعیین کرد و تمام نیازمندیهاى امّت را بیان کرد. بنا بر این هر که گمان کند خداوند دینش را کامل نکرده است در حقیقت قرآن را ردّ کرده و نسبت به قرآن کفر ورزیده است. آیا مردم مقام امامت را در میان امّت مىشناسند تا به اختیار ایشان امام تعیین شود. براستى که شأن و مقام امامت والاتر و ژرفتر و منیعتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند و یا به نظر خود آن را دریابند و یا به انتخاب خود امام را تعیین کنند، همانا امامت مقامى است که خداى تعالى بعد از مقام نبوّت و خلّت در مرحله سوّم آن را به ابراهیم خلیل علیه السّلام مرحمت کرده و او را به آن فضیلت، مشرّف ساخته و بلند آوازه فرموده است، از این رو خداوند فرمود: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً
«2» کافى ج 1، ص 198 باب نادر جامع فى فضل الامام و صفاته به طور مرفوع نقل کرده و نیز صدوق در عیون ص 120 با سند متصل روایت کرده است .
«3» انعام / 38: ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم .
«4» مائده / 3: امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان ) شما پذیرفتم .
ابراهیم خلیل از خوشحالى عرض کرد: وَ من ذُرِّیَّتِی؟ فرمود: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ«5» بنا بر این این آیه تا روز قیامت امامت هر ستمگرى را باطل ساخته و آن را در میان برگزیدگان قرار داده است، وانگهى خداى تعالى ابراهیم را شرافت داد به این وسیله که امامت را در فرزندان برگزیده و پاکش قرار داد و فرمود: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ. وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ.«6»
فرزندان ابراهیم در طول قرنهاى پیاپى، همواره در امامت وارث یکدیگر بودند تا این که خداى تعالى آن را به پیامبر ما صلى الله علیه و آله به ارث داد و فرمود: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الله وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ«7» پس امامت مخصوص آن حضرت گشت و او به فرمان خدا و مطابق دستورى که خدا داده بود امامت را بر عهده على علیه السّلام نهاد و سپس در میان فرزندان برگزیده او که خداوند به ایشان علم و ایمان ارزانى داشته، قرار گرفت چنان که فرموده است: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ الله إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ«8» پس امامت تا روز قیامت تنها در میان فرزندان على علیه السّلام بر قرار است و چون پیامبرى پس از محمد صلى الله علیه و آله نیست، این نادانان از کجا امام انتخاب مىکنند؟
براستى که امامت مقام پیامبران و میراث اوصیاء است.
براستى که امامت خلافت خدا و رسول صلى الله علیه و آله و مقام امیر مؤمنان و میراث حسن و حسین علیهما السّلام است.
براستى که امامت زمام دین و باعث نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است.
«5» بقره / 124: فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ، ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانى قرار ده !) فرمود: پیمان من به ستمگران نمى رسد.
«6» انبیاء / 72 و 73: اسحاق و علاوه بر او یعقوب را به وى بخشیدیم و همه آنها را مردانى صالح قرار دادیم و پیشوایانى که به فرمان ما (مردم ) را هدایت مى کردند و انجام کارهاى نیک و بپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و آنها فقط ما را عبادت مى کردند.
«7» آل عمران / 68: سزاوارترین مردم به ابراهیم آنها هستند که از او پیروى کردند و این پیامبر و کسانى که به او ایمان آورده اند، و خداوند ولى و سرپرست مؤمنان است .
«8» روم / 56: کسانى که علم و ایمان به آنها داده شده ، مى گویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ ) درنگ کردید.
براستى که امامت ریشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است، به وسیله امام، نماز، زکات، روزه و حج و جهاد، کامل و افزونى غنایم و صدقات و اجراى حدود و احکام و پاسدارى مرزها و اطراف کشور انجام مىپذیرد.
امام است که حلال خدا را حلال، و حرام او را حرام مىکند و حدود خدا را به پا مىدارد و از دین پاسدارى مىکند و با حکمت و پند و اندرز و برهان، مردم را به راه پروردگارش دعوت مىنماید.
امام همچون خورشید تابان است که نورش زینت بخش همه عالم است و خود در افقى است که دستها و دیدگان بدان جا نرسند.
امام، ماه درخشان، چراغ فروزان، نور تابان و ستاره راهنما در شدّت تاریکیها و گذرگاههاى شهرها، کویرها و در گرداب دریاهاست.
امام، آب گوارایى در وقت تشنگى و نشان دهنده راه هدایت و نجات دهنده از هلاکت است.
امام، آتش روشن روى تپهها، وسیله گرماى سرمازدگان و راهنماى نجات از هلاکتگاهها است، هر که از او جدا شود، هلاک گردد.
امام، ابر بارنده، باران سیل آسا، خورشید فروزنده، آسمان سرپناه و زمین گسترده، چشمه جوشان و برکه آب و گلستان است.
امام، همدم و همراه، پدر مهربان و برادر همسان، مادر دلسوز به فرزند خردسال و پناه بندگان خدا در وقت شدّت گرفتارى است.
امام، امین خدا در میان خلق، و حجّت او بر بندگانش و خلیفه او در بلاد و دعوت کننده به سوى خدا و پاسدار حریم او است.
امام، از گناهان پاک و از عیبها بدور، مخصوص به دانش و آراسته به بردبارى است، باعث نظام دین، عزّت مسلمین، خشم منافقان و نابودى کافران است.
امام، یکتاى زمان است کسى همتاى او نیست، هیچ دانشمندى نظیر او و هیچ کس جایگزین او نمىباشد، او را همانند و نظیرى نیست، به تمام فضیلتها آراسته است بى آن که در طلبشان باشد و آنها را بجوید بلکه این امتیازى است که خدا به فضل خویش به او عنایت کرده است.
پس چه کسى را یاراى شناختن امام است و یا ممکن است امام را انتخاب کند؟
هیهات! هیهات! خردها گم گشته و عنان خویشتنداریها از دست رفته، عقلها سرگردان، دیدهها بىسو، بزرگان کوچک و حکیمان حیران و بردباران کم طاقت و خطیبان درمانده و عاقلان نادان و شعرا درافتاده و ادیبان ناتواناند و زبان سخندانان الکن از وصف شأنى از شؤون و فضیلتى از فضایل امام است همگى به عجز و ناتوانى اعتراف دارند، چگونه ممکن است تمام اوصاف امام را بیان کرد و حقیقت او را تعریف نمود یا مطلبى از امر امامت را فهمید و یا کسى را به جاى او پیدا کرد تا جاى او را بگیرد و چون او غنى باشد؟ هرگز! چگونه ممکن است و از کجا؟ در حالى که او همانند ستارهاى از دسترس دستیازان و از توصیف واصفان، بالاتر است، او کجا و انتخاب بشر کجا؟ او کجا و عقلهاى بشرى کجا؟ و در کجا چون او را مىتوان یافت؟
آیا گمان دارید که امام در غیر خاندان رسول صلى الله علیه و آله یافت مىشود؟ به خدا که ضمیرشان به آنها دروغ گفته و آرزوهاى باطل دارند و به گردنهاى بالا رفتهاند که سخت لغزنده و شیبدار است و آنها را به سقوط مىکشاند و با خردهاى درمانده و ناقص خود مىخواهند امام را تعیین کنند که در این کار جز دورى از حق بهرهاى نبرند. خدا آنها را بکشد به کجا منحرف مىشوند؟ دروغى پرداختند و به گمراهى سختى افتادند و در سرگردانى فرو رفتند زیرا با چشم بینا امام [راستین] را ترک گفتند و شیطان اعمالشان را در نظر آنان بیاراست و از راه منحرفشان ساخت، در حالى که حق را مىدانستند.
از انتخاب خدا و رسول و اهل بیتش اعراض کردند و به انتخاب خودشان روى آوردند در حالى که قرآن آنان را ندا مىکند: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ و ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ الله وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ«9» و نیز فرموده است: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى الله وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ من أَمْرِهِمْ«10» و فرمود: ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ، أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ، إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ، أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ.
«9» قصص / 68: و پروردگار تو هرچه را بخواهد مى آفریند، و هرچه را بخواهد برمى گزیند، آنها (در برابر او) اختیارى ندارند، منزه است خداوند از شریکهایى که براى او قائل مى شوند.
«10» احزاب / 36: هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند اختیارى از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد.
«11» و فرموده است: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها«12»؟ یا وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ«13» یا قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ، إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ الله الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ، وَ لَوْ عَلِمَ الله فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»«14» یا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا«15» بلکه امامت فضلى است از طرف خدا که به هر کس بخواهد مرحمت مىکند.
پس چگونه براى ایشان چنین اختیارى است که امام انتخاب کنند در صورتى که امام دانایى است که جهل در او راه ندارد، سرپرستى است نستوه، کانون قدس، پاکى، طاعت، پارسایى و علم و عبادت است، دعوت پیامبر صلى الله علیه و آله مخصوص اوست. و از نژاد پاک فاطمه بتول علیها السلام است. در تبارش جاى هیچ ایرادى نیست و هیچ والانژادى به او نرسد، از خاندان قریش و از سلاله هاشم و عترت، پیامبر صلى الله علیه و آله است. مورد پسند خداى عزّ و جل، باعث شرف بزرگان و زاده عبد مناف علمش روز افزون و حلمش کامل، در امامت قوى و به سیاست آگاه و اطاعتش واجب است. او به امر خدا قیام کرده، خیر خواه بندگان خدا و پاسدار دین الهى است.
پیامبران و امامان را خدا توفیق مىدهد و آنچه را که از خزانه علم و حکمتش به دیگران نداده، به ایشان عنایت مىکند، از این رو علم ایشان بالاتر از علم مردم زمانشان است، خداى تعالى مىفرماید: أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ
«11» قلم / 36 » 41: شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى کنید؟ آیا کتابى دارید که از آن درس مى خوانید؟ که آنچه را شما انتخاب مى کنید از آن شما است ؟ یا این که عهد و پیمان مؤ کد تا روز قیامت بر ما دارید که هر چه را به نفع خود اختیار مى کنید براى شما قرار مى دهد؟ از آنها بپرس کدام یک از آنان چنین چیزى را تضمین مى کند؟ یا این که معبودانى دارید (که شریک خدا قرار داده اند) اگر راست مى گویند معبودان خود را ارائه دهند؟
«12» محمّد / 24: آیا آنها در قرآن تدبر نمى کنند؟ یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است ؟
«13» توبه / 87: و بر دلهایشان مهر نهاده شده ، لذا نمى فهمند.
«14» انفال / 21 » 23: مى گفتند: شنیدیم ولى در حقیقت نمى شنیدند، بدترین جنبندگان نزد خدا افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمى کنند و اگر خداوند خیرى در آنها مى دانست (حرف حق را) به گوش آنها مى رساند. ولى (با این حال ) اگر حق را به گوش آنها برساند سرپیچى کرده و روگردان مى شوند.
«15» بقره / 93: گفتند: شنیدیم و مخالفت کردیم .
«16» و نیز فرماید: وَ من یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً«17» و درباره طالوت مىفرماید: إِنَّ الله اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ الله یُؤْتِی مُلْکَهُ من یَشاءُ وَ الله واسِعٌ عَلِیمٌ.«18» و به پیامبرش فرمود: وَ أَنْزَلَ الله عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ الله عَلَیْکَ عَظِیماً.«19» و درباره ائمه از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و عترت و ذرّیه آن حضرت مىفرماید: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ الله من فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً فَمِنْهُمْ من آمَنَ به وَ مِنْهُمْ من صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى بِجَهَنَّمَ سَعِیراً.«20»
براستى که خداى عزّ و جل چون بندهاى را براى اصلاح امور بندگانش انتخاب کند، براى این کار به او سعه صدر مىدهد و چشمههاى حکمت را در دلش جارى سازد و علمى را به او الهام کند که پس از آن از هیچ پاسخى در نماند و از راه صواب منحرف نگردد، بنا بر این او معصوم و مورد تأیید و موفّق و استوار است از هرگونه خطا و لغزش در امان است. خدا او را به این صفات ممتاز مىکند تا حجّت بالغه او بر بندگانش و گواه او بر مخلوق باشد و این لطف و کرمى است که خداوند به هر که خواهد عطا مىکند و خداوند داراى کرم و بخشش فراوان است. آیا مردم چنین توانى را دارند؟ و یا ممکن است کسى را که آنان انتخاب کردهاند چنین باشد تا او را پیشواى مردم قرار دهند؟ به خدا سوگند که این مردم پا را از حق فراتر نهادند و کتاب خدا را پشت سر انداختند، گویى که نادانند در صورتى که هدایت و شفا در کتاب خداست آنها کتاب خدا را به دور
«16» یونس / 38: آیا کسى که به حق هدایت مى کند براى پیروى شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند، شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى کنید؟
«17» بقره / 269: و به هرکس دانش داده شد خیر فراوانى داده شده است .
«18» بقره / 247: گفت : خدا او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت ) جسم او را وسعت بخشیده ، خداوند ملکش را به هر کس بخواهد مى بخشد و احسان خداوند وسیع و او آگاه است .
«19» نساء / 113: خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود.
«20» نساء / 54 و 55: یا این که مردم (به پیامبر و خاندانش ) در برابر آنچه خدا از فضلش به ایشان بخشیده حسد مى ورزند با این که به آل ابراهیم (که یهود از خاندان آنها هستند) کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمى در اختیار آنها قرار دادیم ، ولى جمعى از آنها به آن ایمان آوردند و جمعى ایجاد مانع در راه آن نمودند و شعله فروزان آتش دوزخ براى آنها کافى است .
انداختند و از هوى و هوس خود پیروى کردند به این جهت خداوند آنها را نکوهش کرده و بر ایشان غضب کرده و نابودشان ساخته است، آن جا که مىفرماید: وَ من أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً من الله إِنَّ الله لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ«21» و فرموده است: فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ«22» و مىفرماید: کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ الله وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ الله عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ«23» و درود خدا بر محمد و آل او و سلام فراوان بر ایشان باد».
اسحاق بن غالب از امام صادق علیه السّلام در ضمن خطبهاى که آن حضرت حال و صفات ائمّه علیه السّلام را بیان مىکند، روایت کرده است: «همانا خداى عزّ و جلّ وسیله ائمّه هدى علیه السّلام از اهل بیت پیامبرمان صلى الله علیه و آله، دین خود را آشکار و راهش را روشن گردانید و توسّط ایشان باطن چشمههاى علمش را گشود، بنا بر این هر کس از امّتان محمّد صلى الله علیه و آله حق واجب امامش را بشناسد طعم حلاوت ایمانش را بچشد و اهمیّت شادابى اسلامش را دریابد، زیرا خداى تعالى امام را به پیشوایى خلق تعیین کرده و بر همه روزیخواران و اهل جهان حجّت قرار داده و افسر شکوه و جلال را بر سرش نهاده و نور کبریائىاش را بر او افکنده است که با رشتهاى تا آسمان کشیده شده، فیوضات الهى از او منقطع نگردد و آنچه نزد خدا است جز از طریق وسایل او به دست نیاید و خداوند اعمال بندگان را جز با معرفت او نپذیرد، آنچه از امور مشتبه و مبهم و سنّتهاى پیچیده و فتنههاى ناپیدا بر او وارد شود، همه را مىداند خداى تعالى همواره براى رهبرى خلق آنان را از اولاد امام حسین علیه السّلام و از فرزندان بلا واسطه هر امامى براى امامت انتخاب مىکند و براى خلقش مىپسندد و اختیار مىنماید هر گاه یکى از ایشان رحلت کند از فرزندان او امامى بزرگوار، برجسته، راهنما، نور بخش به عنوان سرپرست و حجّتى دانشمند براى خلقش بگمارد. آنان از طرف خدا امامند و به حق هدایت مىکنند و به حق داورى مىنمایند، آنان حجتهاى خدا و دعوت کنندگان به سوى خدا و سرپرستان خلق از طرف خدایند، بندگان خدا به رهبرى ایشان دیندار و شهرها به نور ایشان نورانى و ثروتهاى موجود به برکت آنان روز افزون
«21» قصص / 50: و آیا گمراه تر از آن کسى که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته است کسى پیدا مى شود؟ مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند؟
«22» محمّد / 8: مرگ بر آنها و اعمالشان نابود باد!
«23» مؤمن / 35: کارى که خشم عظیمى نزد خداوند و کسانى که ایمان آوردند به بار مى آورد، این گونه خداوند بر قلب هر متکبر جبارى مهر مى زند.
است، خداوند ایشان را باعث حیات مردم و چراغ تاریکیها و کلید سخن و ارکان اسلام قرار داده و مقدّرات حتمى الهى بر این اساس درباره آنها جارى شده است.
بنا بر این امام، همان برگزیده پسندیده، و هدایت کننده رازدار است که به فرمان خدا قیام کرده و امید بخش است. خداوند در عالم ذرّ او را به همین منظور برگزیده و زیر نظر خود پروریده و میان مردم آن چنان ساخته است، در عالم ذرّ پیش از آن که جاندارى پدید آید امام را مانند سایهاى در جانب راست عرش آفریده و با علم غیب خود به او حکمت داده و او را برگزیده و به خاطر پاکیش انتخاب کرده است. او بقیّهاى از آدم و گزیدهاى از فرزندان نوح و خاندان ابراهیم و سلالهاى از اسماعیل و گلچینى از عترت محمد صلى الله علیه و آله است که، همواره زیر نظر خدا سرپرستى شده و نیز خدا زیر پوشش خود پاسدارىاش نموده و از دامهاى ابلیس و لشکریان شیطان به دور داشته و حوادت شبانه و افسون افسونگران را از او دفع کرده و از پیشامدهاى بد مصون داشته است، او از بلاها برکنار و از آفتها به دور و از لغزشها مصون و از هر زشتى در امان است. در نوجوانى به خویشتندارى و نیکوکارى معروف و در سالخوردگى به پاکدامنى و دانش و فضیلت مشخّص است. امر امامت پدرش به او رسیده در حالى که زمان حیات پدر سخنى در آن باره نمىگفته است.
چون روزگار پدرش سپرى شد و مقدرات الهى و خواست خدا نسبت به او پایان گرفت و اراده خدا در آن باره به حجّت خویش صادر شد و دوران پدرش پایان گرفت و او درگذشت و امر الهى پس از او به وى رسید، خداوند امر دینش را بر عهده او نهاد و او را بر بندگانش حجّت و در بلادش سرپرست قرار داد و توسط روح خود پشتیبانى کرده و از علم خود به او ارزانى داشت و از بیان روشن آگاهش ساخت و محرم راز خود کرد و براى امرى بزرگ او را فرا خواند و از فضیلت بیان علم خود وى را آگاه ساخت و براى رهبرى خلق تعیین کرد و بر همه مردم دنیا حجّت قرار داد، او را وسیله روشنى براى دینداران و سرپرست بندگان ساخت و براى امامت خلق پسندید و راز خود را به او سپرد و پاسدار علم خویش قرار داد و حکمتش را در نزد او نهان ساخت و سرپرست آیینش کرد و براى کارى بزرگ او را خواند و راههاى روشن و واجبات و حدود خویش را وسیله او زنده کرد به این جهت امام علیه السّلام هنگام سرگردانى نادانان و سخن آرایى اهل جدال، با عدالت و نور درخشان و درمانى سودمند، با حق آشکارا و بیانى که از هر جهت روشن
است، به راه راستى که پدران راست کردارش رفته بودند، قیام کرد، بنا بر این حق چنین عالمى را جز نگونبخت نادیده نگیرد و جز گمراه منکرش نشود و جز شخص گستاخ بر خداى تعالى، کسى از او جلوگیرى نکند.«24»
فصل
از ابو بصیر نقل شده است که از امام صادق علیه السّلام راجع به آیه: أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ«25» پرسیدم فرمود: «درباره علىّ بن ابى طالب و حسن و حسین علیهم السّلام نازل شده است عرض کردم: مردم مىگویند: چرا در قرآن نام على و خاندانش ذکر نشده است؟ فرمود: به آنها بگویید: آیه نماز بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد ولى سه رکعت بودن و چهار رکعت بودن آن [در قرآن مجید] تعیین نشد تا این که پیامبر صلى الله علیه و آله خود، براى مردم تعیین کرد و آیه زکات بر آن حضرت نازل شد ولى تعیین نشد که از هر چهل درهم یک درهم زکات است، خود پیامبر صلى الله علیه و آله آن را براى مردم شرح داد و دستور عمل حج نازل شد ولى نگفت، هفت دور طواف کنید، تا این که خود پیامبر صلى الله علیه و آله براى آنها توضیح داد و این آیه:
أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ نیز درباره على، حسن و حسین علیهم السّلام[1] نازل شد. پیامبر صلى الله علیه و آله درباره على علیه السّلام فرمود: هر که را من سرپرست و مولایم، على سرپرست و مولاى اوست. و باز فرمود: درباره کتاب خدا و اهل بیتم به شما سفارش مىکنم. من از خداى تعالى خواستهام که میان آنها جدایى نیندازد تا آن دو را در کنار حوض کوثر بر من وارد کند و خداوند درخواست مرا اجابت کرد. و نیز فرمود: شما چیزى به آنها بیاموزید که آنها از شما داناترند، و فرمود: آنها شما را از راه هدایت هرگز بیرون نمىسازند و وارد راه ضلالت نمىکنند. اگر پیامبر صلى الله علیه و آله سکوت اختیار مىکرد و درباره اهل بیتش چیزى نمىگفت، آل فلان و آل بهمان آنها را براى خود، ادّعا مىکردند ولى خداى تعالى به خاطر تصدیق و تأیید پیامبرش این آیه را نازل کرد: إِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.«26» در آن حال، على و حسن و حسین علیهم السّلام و فاطمه علیها السّلام در
«24» کافى ج 1، ص 203.
«25» نساء / 59: اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را.
[1]- چون در آن زمان از ائمّه علیهم السّلام، این سه بزرگوار حضور داشتند- م.
«26» احزاب / 33: خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.
خانه امّ سلمه بودند که پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را زیر عبا جمع کرد و بعد فرمود: خدایا هر پیامبرى اهل بیت و کسانى دارد و اینان اهل بیت و کسان منند. امّ سلمه پرسید: آیا من از اهل بیت شما نیستم؟ فرمود: تو در جهت خیر هستى ولى اینها اهل بیت و کسان منند. و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله از دنیا رفت، براى پیشوایى مردم، على علیه السّلام از همه کس سزاوارتر بود بدان جهت که رسول خدا صلى الله علیه و آله تبلیغات زیادى نسبت به او فرموده بود و دست او را گرفته و در میان مردم به پاداشته بود. على علیه السّلام رحلت کرد در حالى که نتوانست محمد بن على و عباس بن على و هیچ یک از پسران دیگرش را در اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله داخل کند و نمىبایست نیز چنین کند زیرا در آن صورت حسن و حسین: مىگفتند: خداى تعالى آیه اهل بیت را درباره ما نازل کرده است همان طورى که درباره تو نازل کرده و مردم را به اطاعت ما واداشته همچنان که به اطاعت شما امر فرموده است و رسول خدا صلى الله علیه و آله نسبت به ما تبلیغ کرده همچنان که نسبت به شما تبلیغ کرده است و خداوند ناپاکى را از ما برده همچنان که از شما برده است. و چون على علیه السّلام از دنیا رفت حسن علیه السّلام به امامت سزاوارتر بود به دلیل بزرگسالىاش، و در حالى از دنیا رفت که نمىتوانست و چنان کارى را نکرد که فرزندان خود را در امر امامت داخل کند و اجازه انجام آن را نداشت، زیرا خداى تعالى مىفرماید: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ الله«27»، و اگر آن را در فرزندان خود قرار مىداد، حسین علیه السّلام مىگفت: خداوند مردم را به اطاعت من امر کرده همچنان که به اطاعت تو و پدرت امر کرده است و رسول خدا صلى الله علیه و آله در باره من تبلیغ کرده همچنان که در باره تو و پدرت تبلیغ کرده و خدا ناپاکى را از من برده همچنان که از تو و پدرت برده است. پس چون امامت به حسین علیه السّلام رسید، هیچ یک از اهل بیت او نمىتوانست بر او ادّعا کند چنان که او بر برادر و پدرش مىتوانست ادّعا کند، در صورتى که ایشان مىخواستند امر امامت را از او به دیگرى بگردانند ولى آنها چنین کارى نمىکردند سپس، چون امامت به حسین علیه السّلام رسید معنا و تأویل آیه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فی کِتابِ الله، جارى شد و بعد از حسین علیه السّلام امامت به علىّ بن حسین علیه السّلام رسید و بعد از على بن حسین علیه السّلام به محمد بن على علیه السّلام رسید. و فرمود: مقصود از ناپاکى
«27» احزاب / 6: و خویشاوندان در کتاب خدا به همدیگر (از دیگران ) سزاوارترند.
همان شکّ به خداست، سوگند به خدا که ما هرگز به پروردگار خود شک نمىکنیم».«28»
فصل
بدان که خداى تعالى اطاعت ائمّه علیهم السّلام را بر عموم مردم واجب کرده، همان طورى که طاعت خود و طاعت رسولش را بر ایشان واجب کرده، آن جا که فرموده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.«29» بنابر این مردم راهى ندارند جز آن که آنان را بشناسند و از مردم هیچگونه عذرى در نشناختن ایشان پذیرفته نیست.
هر کس آنان را شناخت مؤمن است و هر که آنها را انکار کرد کافر و هر که نه معرفت به ایشان داشت و نه انکار، گمراه است. دوستى ایشان ایمان، و دشمنى با ایشان کفر است و آنان گواهان خدا در میان خلقاند، مطابق آیه شریفه: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا من کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ.«30» و آنان هدایت کنندگان مردمند طبق این آیه: وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ.«31» و آنان والیان امر خدا و خازنان علم و منبع وحى او هستند. جبرئیل علیه السّلام رسول خدا صلى الله علیه و آله را از نامهاى ایشان و نام پدرانشان خبر داد، براستى که درخت براى آنها سخن گفت و به وسیله عبادت ایشان، خدا عبادت شد و اگر ایشان نبودند خداوند عبادت نمىشد و آنان جانشینان خدا در زمینند و درهاى الهى هستند که مردم از آن درها وارد مىشوند، و اگر آنان نبودند کسى خدا را نمىشناخت و به وسیله ایشان خداوند بر مخلوق احتجاج مىکند و آنان پرتو انوار الهى هستند، همانا نور امام در دلهاى مؤمنان تابندهتر از نور خورشید تابان در روز است، آنان کسانى هستند که دلهاى مؤمنان را روشن مىسازند و خداوند نور ایشان را از هر کس اراده کند، باز دارد و در نتیجه دلهاى ایشان تیره گردد. خداوند آنان را ارکان زمین قرار داده است تا زمین اهلش را نلرزاند و براى مردمان روى زمین و کسان زیر زمین حجّت ساخته و ارکان و پایههاى اسلام قرار داده است، آنان پیشقراولان راه هدایتاند که جز به هدایت ایشان، هیچ کس نمىتواند هدایت کند و هیچ کس از راه هدایت
«28» کافى ، ج 1، ص 286.
«29» نساء / 59: اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را.
«30» نساء / 41: حال آنها چگونه است ، آن روز که براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى طلببیم ؟
«31» رعد / 8: و براى هر گروهى هدایت کننده اى است .
خارج نمىشود مگر به دلیل کوتاهى از حق ایشان، آنان نسبت به علم و عذر و بیمى که خدا نازل فرموده امین هستند و آنانند که مورد حسد واقع شدهاند مطابق آیه مبارکه:
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ الله من فَضْلِهِ«32»، و آنان نشانههایى هستند که خداوند یاد کرده و فرموده است: وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ،«33» مقصود از ستاره، رسول خدا صلى الله علیه و آله است و همچنین آیاتى که خداوند یاد کرده است ائمه علیهم السّلام هستند: وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ«34»، و مقصود از بیم دهندگان، پیامبران مىباشند، و نیز در آیه: کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها«35» منظور از آیات ائمّه علیهم السّلام هستند، همچنین ائمّه علیهم السّلام در سخن خدا راستگویان معرّفى شدهاند: وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ«36» و آنان همان اهل ذکر هستند که خداوند به پرسش از ایشان امر کرده و فرموده است: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ«37». مقصود از ذکر در این جا رسول خدا صلى الله علیه و آله است و آنان راسخان در علمند به فرموده خداى تعالى: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا الله وَ الرَّاسِخُونَ فی الْعِلْمِ«38»، و ایشان کسانى هستند که علم به آنان داده شده است: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ«39» و ایشان باریک بینان در قول خداى تعالىاند: إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ«40» و مؤمنانى هستند که اعمال بندگان در هر شب و روز چه نیکوکاران و چه بدکارانشان، بر آنان عرضه مىشود زیرا فرموده:
اعْمَلُوا فَسَیَرَى الله عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ«41» و آنان شجره نبوّت و سراى رحمت و کلید حکمت و کانون دانش و جایگاه رسالت، و محل آمد و رفت فرشتگان و
«32» نساء / 52: با این که مردم (به پیامبر و خاندانش ) در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشید، حسد مى ورزند.
«33» نحل / 16: و (نیز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام ) به وسیله ستارگان هدایت مى شوند.
«34» یونس / 101، اما این آیات و انذارها به حال کسانى که ایمان نمى آورند (و لجوجند) مفید نخواهد بود.
«35» قمر / 42: اما آنها همه آیات ما را تکذیب کردند.
«36» توبه / 119: و با راستگویان باشید.
«37» نحل / 43: اگر نمى دانید از اهل اطلاع سؤ ال کنید.
«38» آل عمران / 7: در حالى که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند.
«39» عنکبوت / 49: بلکه این کتاب آسمانى مجموعه اى از آیات روشن است که در سینه صاحبان علم جا دارد.
«40» حجر / 75: در این (سرگذشت عبرت انگیز) نشانه هایى است براى هوشیاران .
«41» توبه / 105: عمل کنید که خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى بینند.
رازدار خدا و امانت الهى در میان بندگان و بزرگترین حرم خدا، عهد و پیمان الهى، وارثان راستین علم پیامبر صلى الله علیه و آله و سایر پیامبران و اوصیاى پیشین مىباشند. و همانا تمامى کتابهایى که از جانب خدا نازل شده، در نزد ایشان است و با وجود اختلاف زبان، تمام آنها را مىدانند، و هیچ کس جز ایشان جامع تمام قرآن نیست و آنان علم تمام قرآن را دارا هستند و در صورتى که افراد شایسته و مورد اطمینانى را مىیافتند، این علوم را به ایشان مىگفتند. براستى که خبر آسمان و زمین و خبر گذشته و آینده نزد ایشان است. و براستى که اگر راز ایشان حفظ مىشد هر آینه آنان از آنچه به حال یک شخص سودمند و یا زیانبخش است، خبر مىدادند آنان تمام علومى را که به فرشتگان و پیامبران و رسولان صلى الله علیه و آله مرحمت شده بود، مىدانستند و همانا در نزد ایشان هفتاد و دو حرف از اسم اعظم بود با این که تمام اسم اعظم هفتاد و سه حرف است. و تنها یک حرف از ایشان پوشیده بود در حالى که به آصف بن برخیا تنها یک حرف و به عیسى علیه السّلام دو حرف و به موسى علیه السّلام چهار حرف و به ابراهیم علیه السّلام هشت حرف و به نوح علیه السّلام پانزده حرف و به آدم علیه السّلام بیست و پنج حرف داده بودند و علم بلایا و منایا و علم انساب عرب و زادگاه اسلام، نزد ایشان است و آنان هر گاه کسى را مىدیدند حقیقت ایمان و یا حقیقت نفاقش را مىدانستند و نام شیعیانشان با نام پدرانشان در نزد آنان نوشته است، خداوند بر ایشان و شیعیان ایشان پیمان گرفته است تا آنان را وارد جایگاه اصلى امامانشان نماید فقط امامان و شیعیانشان بر دین اسلامند، آنان برگزیدگان نجات و نشانههاى پیامبران و اوصیایند، نخبگان در کتاب خدا و سزاوارتر از همه مردم به قرآن و به رسول خدایند و نشانههاى انبیاء علیه السّلام مانند الواح و عصاى موسى علیه السّلام و طشتى زکه بدان وسیله قربانى را انجام مىداد و انگشتر سلیمان علیه السّلام و جنگ افزار رسول خدا صلى الله علیه و آله از قبیل: شمشیر، زره، نیزه و ذوالفقار و دیگر چیزها در نزد ایشان است. قضیّه جنگ افزار در دست ایشان، مانند تابوت در دست بنی إسرائیل است. بنی إسرائیل چنان بودند که بر در خانههاى هر خانوادهاى که تابوت یافت مىشد، نبوّت به آن خانواده داده مىشد، و اسلحه نیز از ائمه علیه السّلام به هر کس مىرسید امامت به او داده مىشد. و همانا جفر«41» و جامعه و مصحف فاطمه علیها السّلام در نزد ایشان است، و همانا لیلة القدر ویژه آنها است. فرشتگان و
«41» جهت توضیح هر یک از جفر و جامعه و مصحف فاطمه علیهاالسلام به کافى ج 1 کتاب الحجه ، مراجعه کنید. » م .
روح در آن شب به اذان پروردگارشان تنها بر ایشان نازل مىشوند و در آن شب بر علم ائمّه علیهم السّلام افزوده مىشود و دیگر این که هر گاه ایشان بخواهند چیزى را بدانند خداوند به ایشان مىآموزد و آنان مىدانند که چه وقت مىمیرند و نمىمیرند مگر به اختیار خودشان. و همانا رسول خدا صلى الله علیه و آله کار دین را به ایشان واگذارده همان طورى که خداوند به آن حضرت واگذار کرده بود، آن جا که فرمود: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.«42» و همانا مثل ایشان همانند ذو القرنین و رفیق سلیمان و موسى است که پیامبر نبودند ولى از علما بودند. و آنان به تمام زبانها با مردم سخن مىگفتند و سخن هیچ کس و هیچ پرنده و چهار پا و جاندارى بر ایشان پوشیده نیست، و آنان محدّث و مفهّم مىباشند«43» صداى فرشته را مىشنوند ولى شخص او را نمىبینند، و دیگر این که روح که از مخلوقات خدا و بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است، همراه ایشان است و با رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده و او را خبر مىداده و پشیبانى مىکرده است و با امامان پس از آن حضرت نیز همراه است و چنان نیست که هر جوینده را به دست آید [بلکه فضلى است از طرف خدا به هر که خواهد مرحمت مىکند و با کوشش کسى به دست نمىآید] و فرشتگان وارد خانه آنها مىشوند، و پا روى فرش آنها مىنهند و خبرها را به ایشان مىرسانند و چه بسا آنان پرهاى کوچک فرشتگان را از زمین جمع مىکنند جنّیان نزد ایشان مىآیند و از مسائل دینشان مىپرسند و به ایشان خدمت مىکنند و در امورشان به آنان رو مىآورند. أئمّه علیهم السّلام هیچ کارى را انجام نداده و نمىدهند جز به عهد و فرمان الهى، بدون کم و زیاد هر یک از امامان، امام بعد از خود را مىشناسد و تمام ائمّه علیهم السّلام از طرف خداى سبحان و از سوى امامان پیش از خود تعیین شدهاند همگى در علم، شجاعت و اطاعتشان برابرند جز این که رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیر مؤمنان فضیلت ویژهاى دارند و این که بدنهاى ائمّه علیهم السّلام از عالم بالا خلق شده و روحشان از بالاتر از آن آفریده
«42» حشر / 7: آنچه را رسول خدا (صلى اللّه علیه و اله ) براى شما آورده بگیرید و اجرا کنید و آنچه را از آن نهى فرموده خوددارى نمایید.
«43» مُحدّث بر وزن مُقدّم اسم معفول ، به معناى کسى که به او حدیث و خبر تازه گویند ائمه گویند چون خداى تعالى » با این که امام فرشته را نمى بیند » صداى فرشته را به او الهام مى کند. مُفهّم نیز اسم معفول باب تفعیل به معنى فهمیده است ، ائمه را از آن جهت مفهم گویند که پیامبر صلى اللّه علیه و اله تفسیر و تاءویل قرآن را به ایشان فهمانیده است . » م .
شده است و روح شیعیانشان از عالم بالا آفریده شده و بدنهایشان از عالم پایین، آبشخور دانش از خانه آنها است و هیچ حقى در دست مردم نیست جز این که از ایشان صادر شده و هر چه از نزد ایشان صادر نگردیده، باطل است. براستى که حدیث ایشان دشوار و سخت است، جز فرشته مقرّب یا پیامبر صلى الله علیه و آله مرسل و یا مؤمنى که خدا دلش را به ایمان آزموده باشد، کسى را یاراى تحمّل آن نیست و تمامى زمین متعلّق به امام است و هر گاه امر امامت ظاهر شود به حکم داوود علیه السّلام و آل داوود حکم مىکند، و از کسى گواه نخواهد، و بیت المال را برابر تقسیم کند و با رعیت به عدالت رفتار نماید، و به خاطر مردم ضعیف و مستمند در خوردن و آشامیدن و پوشاکش بر خود تنگ گیرد تا فقر و تنگدستى فقیر را از جا در نبرد بلکه فقیر از فقر و تنگدستى او پیروى کند و ثروتمند به وسیله ثروتش به سرکشى و طغیان نپردازد، پدر یتیمان و شوهر بیوه زنان است هر کس دینى بر گردنش باشد که آن را در راه فساد و ولخرجى مصرف نکرده باشد بر امام لازم است که آن را ادا سازد و دیگر ویژگیهاى امامان علیهم السّلام.
تمام این مطالب در کتاب کافى با اسناد مختلف روایت شده است.«42»
بخشى از اخلاق، صفات و کرامات امیر المؤمنین علىّ بن ابى طالب علیه السّلام
آن حضرت نخستین فردى بود که اسلام آورد، ایمانش از همه کس خالصتر و یقینش از همه بیشتر و خدا ترسترین فرد بوده است، و بیش از هر مسلمانى [در راه دین خدا] رنج کشیده و در پاسدارى رسول خدا صلى الله علیه و آله مىکوشیده است مناقبش از همه برتر و سوابقش افزونتر و مرتبهاش بالاتر و والا مقامتر و در نزد خدا از همه کس گرامىتر بود.
در وقت ناتوانى اصحاب، او نیرومند بود و بهنگام زمینگیرى و خوارى آنها او مىدرخشید و به وقت سستى ایشان او قیام مىکرد و به راه و رسم رسول خدا صلى الله علیه و آله پایبند بود و على رغم منافقان و خشم کافران و خلاف میل حاسدان و کینه فاسقان او جانشین بحق و بلا منازع پیامبر صلى الله علیه و آله است.
از این رو، در وقتى که همه به سستى گراییده بودند او زمام امور را به دست گرفت و هنگامى که در سخن گفتن مردّد بودند او سخن گفت و موقعى که ایستاده بودند او به نور خدا حرکت کرد، از همه کم حرفتر، درست گفتارتر و اندیشمندتر و قوى دلتر بود،
«42» به کتاب کافى ، ج 1، از ص 190 تا 412 به ترتیب مراجعه کنید.
...
راه روشن، ملا محسن فیض کاشانی، جلد 4، ص 205- 221
https://lib.eshia.ir/10958/4/205
فرمود: «اى عمران تو را نزد ما مقام و موقعیّتى است میل دارى از فاطمه دختر پیامبر خدا عیادت کنى؟» عرض کردم: آرى پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا. سپس آن حضرت برخاست و من نیز با او برخاستم تا به در خانه فاطمه (س) ایستاد، در را کوبید و فرمود: «السّلام علیکم آیا وارد بشوم؟» فاطمه (س) عرض کرد: «وارد بشوید اى پیامبر خدا پدر و مادرم فدایت باد» پیامبر (ص) فرمود: «من و کسى که همراه من است؟» عرض کرد: «و کسى که همراه شماست اى پیامبر خدا» عمران گفته است: فاطمه (س) عرض کرد: «سوگند به آن که تو را بحقّ به پیامبرى فرستاده است جز گلیمى براى من نیست»، پیامبر (ص) فرمود: «آن را چنین و چنان کن»- و به دست اشاره فرمود- فاطمه (س) عرض کرد: «اندامم را پوشیدم سرم را چکنم؟» پیامبر (ص) ملحفهاى را که کهنگى داشت به سوى او انداخت و فرمود: «آن را به سرت ببند.» سپس فاطمه (س) اجازه داد و پیامبر (ص) وارد شد و فرمود: «سلام بر تو اى دخترم چگونهاى؟ پاسخ داد:
«به خدا سوگند دردمندم و آنچه بر دردم مىافزاید آن است که طعامى ندارم که بخورم و گرسنگى مرا رنج مىدهد» پیامبر خدا گریست و فرمود: «اى دخترم! بیتابى مکن به خدا سوگند من سه روز است طعامى نچشیدهام با آن که من نزد خداوند از تو گرامیترم، لیکن آخرت را بر دنیا برگزیدهام» سپس دست بر شانه او زد و به او فرمود: «مژده باد تو را به خدا سوگند تو سرور زنان بهشتیانى». فاطمه (س) عرض کرد: «آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد کجا هستند؟» فرمود: «آسیه و مریم و خدیجه سرور زنان روزگار خویشند و تو هم سرور زنان روزگار خویش. شما در خانههایى مىباشید از درّ آبدار که در آن آزار و فریاد و رنجى نیست» پس از آن به او فرمود: «با پسر عمّت قناعت کن به خدا سوگند من تو را به همسرى کسى درآوردهام که در دنیا و آخرت سیّد و مهتر است.»«26»
راه روشن، مولی محسن فیض کاشانی جلد 7، ص 399- 400
https://lib.eshia.ir/10958/7/399
احیاء علوم الدین، ابوحامد غزالی، جلد 12، ص 76
https://lib.eshia.ir/10517/13/76
بنده ی حقیر دیروز داشتم ویدئوی سخنرانی عبد الملک بدرالدین الحوثی رهبر یمن را که از کانال خبر 2 هم پخش می شد را در تلوبیون می دیدم، که خیلی اطلاعات جالبی را هم راجع به جنایات صهیونیستها و آنچه در تلمود و دیگر آیین و باورهای یهود است هم می فرمودند، و اینکه دارند با مسجد الاقصی هم چه می کنند و چه ها که کرده اند در تولهای زیر زمینی که زده اند و پایه های آنرا سست کرده اند و توهینهایی که به مساجد و قرآن و پیغمبر اکرم هم در طول زمانهای اشغال قدس شریف نیز روا داشته اند و ....
یک نکته ای را بنده می خواستم در مورد علم و مسلئه ی امامت و کتاب فقر و زهد که در احیاء علوم دینی غزالی و راه روشن فیض کاشانی آمده است عرض کنم و بلکه همانطوری که در اول کتاب هم راجع به غزالی می فرماید، آیا او چه کرد و بلکه اصلا چه توانست بکند وقتی دید که در فلسطین آنطور که آن کشیش گفته بوده است تا قوزک مچ پایش غرق در خون شده بوده است؟
بنا به گفته مورّخان بیشتر سالهاى مسافرتش در بیت المقدّس گذشته و سرانجام در سال 498 از آن جا به حجاز رفته و پس از اداى مناسک حجّ به طوس بازگشته و ارمغان او در این سفر ده ساله کتاب احیاء العلوم بوده است.
در سال 493 که صلیبیان بیت المقدّس را فتح کردند غزّالى در قلمرو این فتنه و احتمالا در بیت المقدس در قبة الصّخرة مشغول ریاضت و ذکر و فکر بوده است. صلیبیان در این شهر قتل عام فجیعى به راه انداختند که بر اثر آن دهها هزار تن مسلمان در خون خود غلتیدند. یک اسقف مسیحى در این باره مىنویسد: «وقتى من وارد مسجد الاقصى در بیت المقدّس شدم پاى من تا قوزک در خون فرو رفت و از مشاهده اجساد کشتگان و لاشه کودکانى که در میان آنها دیده مىشدند دچار اندوه شدم. امّا مسلمانانى که در قبّة الصّخرة پناهنده شده بودند جان سالم بدر بردند و شاید غزّالى هم یکى از آنها بوده است»«2»
راه روشن، فیض کاشانی، جلد 1، ص 12
https://lib.eshia.ir/10958/1/12
بنده گزیده ای از راه روشن فیض کاشانی را داشتم که قسمت عادات را هم جلد دوم قرار داده است و بصورت کتابی ارائه شده است و در مورد امامت هم بحث شده است در آن. ولی بنده داشتم بر حسب آن کتابم، در کتاب اینترنتی موجود هم همین مبحث امامت را دنبال می کردم که گویا متوجه هم شدم که حتی آیات کتاب هم با آنکه بنده داشتم فرقها دارد و مفصلتر است. و حالا اشکالی هم ندارد چرا که بالاخره گزیده ای از کتاب است. برای همین هم بعد از این مباحث امامت وارد بحثهای هر یک از امامان تا امام مهدی هم قاعدتاً می شود. و این خوب می تواند وارد بحثهای داغی هم شود که اصلا علم نافع هم کدام است؟ و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم چطور می توان شناخت و ....
مثلاً این یک نکته ی مهمی است که آیا شرکتهای داروسازی و دانشکده های پزشکی و بلکه پزشکان آیا تا چه حدودی هم دغدغه ی درمان امراض مردم را دارند، یا اینکه بر حسب عادات هم مردمی را که مبتلا گشته اند را تا حدودی آیا چقدر هم بتوانند درمان کنند. البته بنده نمی خواهم بی انصافی هم کنم که اصلا پزشکان و مجموعه ی پزشکی و بیمارستانها و ... هیچ کمکی هم نمی توانند کنند، ولی وقتی اینها منقطع از آموزه ها و حکمت الهی هم شوند و بلکه در بغل انواع خرافات و سحر و جادو و امثالهم نیز مبتلا گردند، آیا بشریت کجا هم دارد می رود؟ یعنی مسئله مبتلا می شود به وضعی که قرآن کریم در آیه مبارکه سوره جمعه هم می فرماید که مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥﴾.
ولی یحتمل بعضی اینجا اشکال هم بفرمایند که جمهوری اسلامی ایران به یک چیزی که توانسته است دست یابد همین است که مستضعفین تونسته اند به امور خود تسلط یافته و بلکه گلیم خود را هم بتوانند از آب بیرون بکشند و در این میان احتیاجی هم به استکبار ندارند. ولی نکته ای که در این میان مورد توجه است، همین هوش مصنوعی هم هست که بنده می خواهم در موردش کمی بحث کنم. شما همین مسئله ی ژنتیک را هم در نظر بگیرید که آیا مثلاً چقدر در درمان بیماریهایی مثل سرطان هم می تواند مفید واقع شود؟ یعنی وقتی یک ژن مستعدی هم در فردی یافت شود که لازم است مراقبت کند که او را متبلا هم نکند و بلکه آیا چطور هم باید او را درمانش کرد، خوب این میتواند هم مفید واقع شود دیگر. ولی مسئله ای که مهم است این است که چطور هم می توان این ژنها را در همان نطفه هم شناسایی کرده و از بروز بیماریها حتی جلوگیری کرد، بجای اینکه صبر شود تا بیماری خوب حمله ور هم شده و مریض را مبتلا هم کرده و آنگاه کاری برای او آیا بتوان هم صورت بخشید و بلکه هزار راه غلط رفته را هم جلوگیری کرد که آیا دفعه ی هزار و یکم هم همان راه را دوباره تکرار نکند. یحتمل بعضی اینجا اشکال هم کنند که این مسئله ای که تو داری عنوان هم می کنی، بیش از حد هم آزمانگرا است و بلکه غیر ممکن هم هست!
البته از طرفی هم شما همین هوش مصنوعی خودمان را هم دارید که هر سوالی که می فرمائید، به شما پاسخش را می دهد. حالا آیا پاسخش هم چقدر درست باشد، والله اعلم. بالاخره، یحتمل بعضی هم اشکال کنند که شما در برنامه بنگلندز هم مسئله ی گروه های آندوسکوپی را دارید، و در پزشکی هم مسائلی از قبیل آندوسکوپی که حتی در جراحیها هم استفاده می شوند را دارید. این کدام است و آن دیگری هم آیا کدام؟ یحتمل شما در مورد هر فردی که در پزشکی احتیاج به آندوسکوپی داشته باشد، مسئله ی خاص او را هم دارید که پزشک معالجش هم باید به او مشورت دهد که چه کند. ولی آن آندوسکوپی دیگر را چه می فرمائید که در برنامه (هندسی) لنگلندز هم دارید؟
یک نکته ی ساده تری که یحتمل بعضی اشکال هم کنند که چت جی پی تی دیگر همه چیز را می تواند حل کند و لذا شما یک گروه گالوا هم اگر ذکر کنید، و لذا چت جی پی تی آیا نمی تواند معادله ی مورد بحث آنرا نیز بر روی میدانی خاص را هم ارائه کند؟ این یک جورهایی هم با برنامه ی لنگلندز عجین هم می شود، و حالا کاری هم نداریم چه جوری! ولی حالا فرض هم بفرمائید که از میان همه ی این گروه ها، گروه تقارن بیست وجهی را هم در نظر دارید. یعنی A_5 یا S_5. یعنی شما یک بیست وجهی را دارید که روی کره ی ریمان هم واقع است و آنگاه بیست نقطه را هم متناظر این بیست وجهی دارید؛ و لذا گروه تقارن بیست وجهی ما روی این کره هم همان گروه تقارن جوابهای یک چند جمله ای درجه ی 5 هم هست دیگر؛ که اتفاقاً می شود همان گروه گالوای مورد بحث ما. خوب، حالا ما اینجا مسئله را سیاسی هم نمی خواهم کنیم، ولی از طرفی هم هایپررویه هایی را داریم که دقیقاً می فرمایند سی سی ( [Complete Intersection Calabi-Yau] cicy) نیز هستند! و لذا بحث ناورداهای گوپاکومار-وفا هم مطرح می شوند که آیا اینها نیز چطور می توانند بکمک مسئله از راه ریسمانها نیز وارد شوند. البته این ناورداها نظریه ی زایبرگ-ویتن یا گروموف ویتن را هم غلط نکنم به ناورداهای گوپاکومار-وفا ربط می دهند که یحتمل شاگرد را خیلی هم توی دردسر بیاندازد که اصلا اینها کدام به کدام هستند و اینها هم خود مزید بر علت شوند. ولی مسئله این است که بقول شیمورا یحتمل اشکال هم می فرمودند که من دارم راجع به گروه های بینهایت هم بحث می کنم و گروه بیست وجهی هم گروهی متناهی است و بهتر است بروی تکالیفت را هم بهتر انجام دهی و .... ولی نکته اینجا این است که وقتی یک خمینه ای را دارید که فشرده است، یحتمل مسئله تقارونهای مورد بحث تبدیل شوند به گروه هایی متناهی آنچنان که مسائل آندوسکوپی پزشکی هم بالاخره جناب پزشک یحتمل بفرمایند که مشکلت این است و راه حلش هم آیا کدام آندوسکوپیها را نیاز داشته باشند و .... ولی وقتی همین خمینه ی فشرده را غیر فشرده سازی هم بفرمائید که مثلاً آیا چه تعداد محدود و بلکه نامحدودی هم سوراخ داشته باشند و بلکه حتی جنس آنها هم از چه حسابی است، بالاخره مسائل فرقها هم کرد. آیا کره را در نظر دارید یا چنبره را یا اینها آیا پنچریهایی را هم دارند و .... آنگاه آیا کدام توابع ال L را هم دارید روی اینها در نظر می گیرید و گروه های مورد بحث شما و آنگاه گروه های دوگان لنگلندز و حتی گروه آندوسکوپی شما هم کدام می شوند و ...؟ حالا کاری هم نداریم که کاپوستین- ویتن نیز چطور می خواهند مسئله را ابرتقارنی و بلکه با دوگانهای الکتریکی- مغناطیسی هم متناظرش کنند و .... البته بعضی یحتمل اینجا اشکال هم می کنند که بالاخره خوب هم هست که مسئله را به هوش مصنوعی نیز ارائه کرده و بلکه از طرق چت جی پی تی هم حلشان کنید و در بین راه یحتمل حدس بیست وجهی آرتین را هم حل نموده و خلاصش بفرمائید اگر تا حالا البته حل نشده باشد و ....
بنده ی حقیر به بعضی شاگردان که گوش شنوایی بیشتری هم یحتمل دارند البته عرض کنم که حالا شما لازم هم نیست که اگر می خواهید سردی و گرمی را هم غیر از کافور و زنجبیل آزمایش بفرمائید، حتماً هم سراغ خوراکیهایی که قندی هم هستند بروید. حالا یحتمل کافور باعث هم شود که چسمها آیا به چه دلایلی هم سیاهی بروند، ولی بالاخره همانطوری که در کتاب شرح حال و زندگی مرحوم شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی هم آمده است که همانطوری که می دانید از متخصصان طب سنتی هم تشریف داشته اند و بلکه خرماهای درمانی ایشان هم معروف است، حتی یک خیار هم میل بفرمائید. و حالا اگر سالاد شیرازی یا سالاد کاهو هم باشد که دیگر خیلی بهتر می شود! بگذریم از اینکه می فرمایند که نان که آمد بر سر سفره، دیگر حرفی هم نباشد و بلکه مسئله ی حرافیها هم از این نوع نشود که آیه ی مبارکه می فرماید:
فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿المائدة: ١٣﴾
(حرف الألف)
الألف المفردة ـ تأتى على وجهین :
أحدهما : أن تکون حرفا ینادى به القریب ، کقوله :
٤ ـ أفاطم مهلا بعض هذا التّدلّل
[وإن کنت قد أزمعت صرمى فاجملى]
ونقل ابن الخبّاز عن شیخه أنه للمتوسّط ، وأن الذى للقریب «یا» وهذا خرق لإجماعهم.
والثانى : أن تکون للاستفهام ، وحقیقته : طلب الفهم ، نحو «أزید قائم» وقد أجیز الوجهان فى قراءة الحرمیین (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ) وکون الهمزة فیه للنداء هو قول الفراء ، ویبعده أنه لیس فى التنزیل نداء بغیر «یا» ویقربه سلامته من دعوى المجاز ؛ إذ لا یکون الاستفهام منه تعالى على حقیقته ، ومن دعوى کثرة الحذف ؛ إذ التقدیر عند من جعلها للاستفهام : أمن هو قانت خیر أم هذا الکافر ، أى المخاطب بقوله تعالى : (قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً) فحذف شیئان : معادل الهمزة والخبر ، ونظیره فى حذف المعادل قول أبى ذؤیب الهذلى :
٥ ـ دعانى إلیها القلب ؛ إنّى لأمره
سمیع ، فما أدرى أرشد طلابها
[ص ٤٣ و ٦٢٨]
تقدیره : أم غىّ ، ونظیره فى مجىء الخبر کلمة «خیر» واقعة قبل أم (أَفَمَنْ یُلْقى
فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ) ولک أن تقول : لا حاجة إلى تقدیر معادل فى البیت ؛ لصحة قولک : ما أدرى هل طلابها رشد ، وامتناع أن یؤتى لهل بمعادل ، وکذلک لا حاجة فى الآیة إلى تقدیر معادل ؛ لصحة تقدیر الخبر بقولک : کمن لیس کذلک ، وقد قالوا فى قوله تعالى : (أَفَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ) : إن التقدیر : کمن لیس کذلک ، أو لم یوحّدوه ، ویکون (وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ) معطوفا على الخبر على التقدیر الثانى ، وقالوا : التقدیر فى قوله تعالى : (أَفَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ) أى کمن ینعّم فى الجنة ، وفى قوله تعالى : (أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً) أى کمن هداه الله ؛ بدلیل (فَإِنَّ اللهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشاءُ) أو التقدیر : ذهبت نفسک علیهم حسرة ، بدلیل قوله تعالى : (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ) وجاء فى التنزیل موضع صرح فیه بهذا الخبر وحذف المبتدأ ، على العکس مما نحن فیه ، وهو قوله تعالى : (کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا ماءً حَمِیماً) أى أمن هو خالد فى الجنة یسقى من هذه الأنهار کمن هو خالد فى النار ، وجاءا مصرحا بهما على الأصل فى قوله تعالى : (أَوَمَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها)(أَفَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ).
مغنی اللبیب، جلد 1، ص 13
https://lib.eshia.ir/10498/1/13
البته بنده ی حقیر نیز اینجا مایلم یک حرفی را زده باشم که در بحثی اخیراً رخ داده است که مسئله ی مهمی را هم مطرح می کند که حضرت موسی علی نبینا کلیم الله است و خدا با او تکلم هم می کرده است، و حال آنکه آیا خدا فقط از طریق جبرئیل هم با پیغمبر ما محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم حرف می زده است و بلکه آیا چطور هم به آن حضرت حتی مستقیماً هم وحی می شده است؟ این نکته اینجا یک مسئله ی بسیار مهمی است که بعضی یحتمل می خواهند اشکال کنند که یهود و نصاری است که حتی قرآن کریم از آنها بحث می فرماید و اسلام از خودش خیلیی هم چیزهایی را ندارد!! البته این را اتفاقاً شهید مطهری به آنهایی که دنبال یهودیها می دویده اند نیز می فرماید که لا اکراه فی الدین را برای آنها خدا هم نازل کرد! ولی این ادعا را که یهودیها و مسحیان هم یحتمل داشته باشند، مسئله اش این است که حتی هاری کریشناها نیز کماکان چرا می فرمایند کریشنا است که کله ی خدای اعظام است؟! یعنی بالاخره فرعون هم ادعای خود خدایی را داشته است دیگر و همین هاری کریشناهای خودمان هم همین ادعا را دارند. و اما ادعای سوره ی اخلاص چیز دیگری است که هیچ شخصی هم خدا نیست و از کسی هم زاده نشده و کسی را هم نزائیده است آنچنان که نه کسی فرزند او است و نه او فرزند کسی است: لم یلد و لم یولد. ولم یکن له کفواً احد. و نه هیچ کس مثل و مانند او است. و در عین حال هم مسئله ی توحیدی این است که همه و همه نیز بر حسب قرار توحیدی باید شرارتهایشان را کنار گذاشته و با شناخت لازم از امام زمانشان نیز به حداکثری از کمال مطلوب برای هر کسی دست یابند. و لذا مثلاً در کنترل و بهینه سازی هم با variational calculus ما به دنبال جواب اوپتیمال هستیم دیگر! مسئله این است که کسی را خر برندارد و بفرماید که اصلا من خودم جواب مسئله ی اوپتیمال هستم و لا غیر! یعنی اگر در مسائل توحیدی مسئله به جایی برسد که دیده شود که در خفا و حتی در آشکار هم اکثر مردم دارند ادعاهای کذب می کنند، این می شود که یحتمل علمای اسلام هم دیگر نتوانند کاری کنند و بلکه دستور دهند که بابا همان بهتر که یک دیکتاتوری و شاهی و بلکه فرعونی را هم بیاوریم بگذاریم بالای سر اینها و خلاصشان کنیم و باز دوباره از آنجا شروع کنیم به آدم کردن هر شاگردی به نوبه ی خود در کارخانه ی آدم سازی اسلام ناب محمدی علوی ائمه ی اطهار امام زمان عجل الله فرجه الشریف و الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب ودرجات متعالیه را هم از آنجاها از اول دوباره پی بگیریم و ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام و ... چرخشی قلوب زمینی و آسمانی را هم ادامه دهیم. البته یحتمل بعضی هم اینجا بد جوری اشکال کنند که مثل اینکه شماها وجود مبارک حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم بنظرتان رسیده است که بدجوری هم می شود نادیده گرفت و بلکه خدا و پیغمبرتان را هم یادتان رفته است و فراموشی گرفته اید و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة والنصر واجعلنا من خیر انصاره واعوانه والذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه والسابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدهی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾
وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿الأعراف: ١٤٢﴾
نماز دهه اول ماه ذی الحجة را معمولاً بین دو نماز مغرب و اعشاء هم اقامه می کنند و بدین صورت است که دو رکعت است در هر رکعت حمد و سوره ی اخلاص و بعد آیه ی مبارکه 142 سوره ی اعراف نیز خوانده شود.
شما ببینید قوم حضرت موسی علی نبینا علیه السلام کار فساد فی الارض اش با صهیونیسم جهانی به کجا کشیده است که همه ی عالم هم اگر به او بگویند اینها چه کارهایی است که داری می کنی؟ چرا فلسطینیان را اینطور دچار نسل کشی می کنی و این همه جنایات مرتکب می شوی؟ توی گوش اش نمی رود و باز هم متذکر نمی شود!
یک مسئله ای را در مورد قاچاق آنطور که فرمودند قاچاق بنزین و گازوئیل و ... این است که اینها بیش از حد هم نسبت به قیمتهای بین المللی ارزان هستند، و لذا قاچاقچی می تواند اینها را خریداری کرده و حالا چطور هم براحتی برای قاچاق خارج کرده و بفروشد! ولی این مسئله ی فساد وارونه ای را هم دارد که مثلاً شما در قیمتهای ارزاق معمولی مثل نان و برنج و روغن و خرما و ... هم مشاهده می کنید. بنده ی حقیر گفتم خیلی هم بیش از حد دنبال خرماهای زاهدی و کبکاب و اینها نرویم و بلکه همیشه شعبان و آنگاه یحتمل یک دفعه هم بالاخره رمضان؛ و لذا رفتم خرمای پیارم بخرم که می فرمودند کیلویی 680000 تومان. و تازه بعضی که در این قیمتها واردند فرمودند که اینها نیست قیمتش و بیشتر هم قیمت دارد؛ و همینطور هم اگر در دیجی کالا مثلاً بگردید، می بینید قیمتش نزدیک یک میلیون تومان و بیشتر هم هست! بعد اتفاقاً آجیل فروشی رفتم سوپر شهروند. آنجا فرمودند خرمای پیارم کیلویی حدود 350000. و بنابراین گفتم به به چه خوب، و نیم کیلو هم خریدم. غافل از اینکه خرماها علاوه بر اینکه آیا چقدر هم خرمای پیارم است، علاوه بر آن خرماهای فاسدند. خرماهای خراب را گذاشته است و کیلویی 350000 تومان می فروشد و .... خرماهای زاهدی هم بدتر. و به همان خرماهای کبکاب راضی می شوی تا اینکه حالا اینها هم چطور مبتلا شوند همانطوری که خیلی مواقع حتی گویی داری آشغال می خری که به اسم خرما دارند غالب می کنند. ندیدید میادین تره بار حتی آشغال میوه هایشان را هم با قیمتهای نازلتر می گذارند برای فروش؟ و بعد انگور درشت رومی هم چقدر است؟ کیلویی 800 الی 900 هزار یا یک میلیون ... تومان؟ اشتباه می کنم و بلکه یحتمل چشمهایم آلبالو گیلاس دارند می چینند و ...؟
یحتمل بتوان به یقین هم گفت که خرماهای خوب اش را صادر هم می کنند و خرابهایش را برای وطنیها نگه می دارند و .... خدا آخر و عاقبت ما را بخیر کند! یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ﴿الأعراف: ٣١﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشدین بین یدیه
قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿الجمعة: ٦﴾
قوله تعالى : « قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ » احتجاج على الیهود یظهر به کذبهم فی دعواهم أنهم أولیاء الله وأحباؤه ، وقد حکى الله تعالى ما یدل على ذلک عنهم بقوله : « وَقالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللهِ وَأَحِبَّاؤُهُ »المائدة : ١٨ ، وقوله : « قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ »البقرة : ٩٤ ، وقوله : « وَقالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً »البقرة : ١١١.
ومحصل المعنى : قل للیهود مخاطبا لهم یا أیها الذین تهودوا إن کنتم اعتقدتم أنکم أولیاء لله من دون الناس إن کنتم صادقین فی دعواکم فتمنوا الموت لأن الولی یحب لقاء ولیه ومن أیقن أنه ولی لله وجبت له الجنة ولا حاجب بینه وبینها إلا الموت أحب الموت وتمنى أن یحل به فیدخل دار الکرامة ویتخلص من هذه الحیاة الدنیة التی ما فیها إلا الهم والغم والمحنة والمصیبة.
قیل : وفی قوله : « أَوْلِیاءُ لِلَّهِ » من غیر إضافة إشارة إلى أنه دعوى منهم من غیر حقیقة.
قوله تعالى : « وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ » أخبر تعالى نبیه صلىاللهعلیهوآله أنهم لا یتمنونه أبدا بعد ما أمره أن یعرض علیهم تمنی الموت.
وقد علل عدم تمنیهم الموت بما قدمت أیدیهم وهو کنایة عن الظلم والفسوق ، فمعنى الآیة : ولا یتمنون الموت أبدا بسبب ما قدمته أیدیهم من الظلم فکانوا ظالمین والله علیم بالظالمین یعلم أنهم لا یحبون لقاءه لأنهم أعداؤه لا ولایة بینه وبینهم ولا محبة.
والآیتان فی معنى قوله تعالى : « قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ » البقرة : ٩٥.
المیزان فی تفسیر القرآن، 19، 267- 268
https://lib.eshia.ir/12016/19/267
کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿الأنفال: ٥٢﴾
الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿الحج: ٤٠﴾
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿الحج: ٧٤﴾
قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ﴿النمل: ٣٩﴾
ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانَت تَّأْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ ﴿غافر: ٢٢﴾
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿الحدید: ٢٥﴾
کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿المجادلة: ٢١﴾
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لَا یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِن رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَىٰ وَلَا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَن تَکْتُبُوهُ صَغِیرًا أَوْ کَبِیرًا إِلَىٰ أَجَلِهِ ذَٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَىٰ أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلَا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَلَا شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿البقرة: ٢٨٢﴾
یُرِیدُ اللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفًا ﴿النساء: ٢٨﴾
الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا ﴿النساء: ٧٦﴾
قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ ﴿هود: ٩١﴾
یک مسئله ای که بنده فکر می کردم فقط بنده ی حقیر است که می تواند حلش کند، ولی بعدها متوجه هم شدم که اتفاقاً جزو مسائلی است که خیلیها هم راه حلشان را بلدند؛ همین مسائل CFT و QFT و مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه ابرتقارن و امثالهم نیز هستند. و لذا یحتمل بعضی اشکال هم کنند که تو همه اش هم داری از تکرار مکررات از ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام و ... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی است که اینها را عنوان هم می کنی و خسته هم شدیم از دست تو دیگر و .... و افسردگی دو قطبی هم گرفتیم از دست ات! و حالا هم می فرمائید برای فرار از این نوع از افسردگیها هم پناه ببریم به دوگانهایی مثل الکستریسیته-مغناطیسم و بلکه الکترودینامیک کوانتومی و امثالهم؟! و بلکه می فرمائید برای درمانهای انواع سردی و گرمی هم از جمله کافور و زنجبیل میل کنیم و ...؟!
یک جاهایی البته مسائل از تنزل هندسه ی ناجابجایی به حالات پستونکی ماتریسی exp(R) که R ماتریسی حقیقی هم ارز ماتریسی در SU(N) و اپراتورهای مختلط نظریه ی K هم گذشته و وارد انواع مسائل جدی تر وحدت نیروهایی از انواع قوی و ضعیف هم می شویم و بلکه از الکترومغناطیسم کلاسیک و کوانتومی محض هم عبور می کنیم! و حالا آیا چقدر هم نظریه ی WZNW نیز بتواند در کارهای ابرتقارنی کمک کنند یا باید وارد نظریه ی ریسمان و ام و اف و ... اینها هم شد یا هندسه ی ناجابجایی را هم باید بکار گرفت و ...، اینها باز بماند که جای خود را هم دارند.
ولی نکته این است که نیروی ضعیف یک وقت هم هست که نیروی شیطانی است که باید هم در هم کوبیده شود. و اما یک وقت هم هست که واقعاً هم مسئله کودکان پستونکی هم هستند که حتی آیا چقدر هم همان پستونکها را هم گیرشان بیاید یا خیر و بلکه شیاطینی مثل صهیونیستها همین کودکان را هم بهشان رحم نمی کنند و جنایات هولناکی را رقم می زنند. یک وقت هست که یک دولتی یا حکومتی را هم دارید که ادعایش هم این است که بسیار هم قوی است و با شهروندان ضعیفش هر جوری دلش هم خواست رفتار می کند؛ ولی یک وقت هم هست که داری مدام جنایات جنگی هولناک هم مرتکب می شوی یا خیر؟! یعنی شما نمی توانید بفرمائید که مثلاً بنده ی حقیر در مسائل زناشویی، مسئله را اینطور هم یافته ام که الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض، و آنگاه نیروهای قوی و ضعیف را هم بخواهی فی ما بین مسائل زناشویی نیز آنطور که صهیونیستها در حکومتداریشان نسبت به فلسطینیان زور هم می گویند، هر کاری دلش هر کسی خواست انجام دهد. این را دیگر نمی فرمایند ازدواج و زناشویی! کمونیستها هم فکر نکنم از این غلطها کنند. مسائل ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از یک نوع هستند که با مسائل اخلاقی و اجتماعی و جامعه شناسی دقیقاً هم منطبق یحتمل نباشند. هر چیزی حساب و کتاب خودش را بالاخره دارد.
و از جمله هم مسئله این است که خدا خودش در آیه ی 6 سوره ی مبارکه جمعه می فرماید که ای یهود، اگر فکر می کنی خیلی هم از اولیاء خدا هستید، خوب تمنای مرگ هم از خدا کنید و بروید نزد او؛ و حال آنکه هیچ گاه این تمنا را هم نخواهند کرد. به عبارت دیگر، خدا می فرماید این ادعای شما که خود را اولیاء خدا هم می شمارید، کشک! و لذا همین را چه منعی هم دارد و بلکه می توانید یا نمی توانید به خود حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز برگردانید. و مثل این است که حضرت امام علی امیر المومنین علیه السلام هم فرمودند سلونی قبل ان تفقدونی، و آنگاه کسی گفت بگو ببینم چقدر توی سرم مو دارم؟ یا دیگری وقتی فرمودند که من از همین هم می ترسیدم که همام اینگونه شود، باز دیگری گفت خود پس خودت چرا اینطوری نشدی؟! مسئله این است که شما درست است که بقول امروزیها دموکراسی هم دارید، ولی وقتی مقام امامت و رسالت هم دیگر تثبیت شد که این کیست که حضرت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و حضرت امام علیه السلام است، باز هم مثلاً چون دلت خواست مثل قبل صدایت را بلند کنی و بلکه همان حرف خدا را که آیه ی مبارکه راجع به یهود می فرماید، بخواهی به حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم یا امام معصوم هم کاربردی کنی! این نمی شود دیگر!
ولی مسئله ی کشک مورد بحث اینجا است که شما نمی توانید هم قداستی را برای خود طوری نیز ایجاد کنید که مورد بحث راه روشن ملا محسن فیض کاشانی و احیاء علوم دینی محمد غزالی است. البته اختلافهایی بین ملا فیض کاشانی و محمد غزالی است، ولی بالاخره وجوه اشتراکی را هم داریم. همین را در حوزه و دانشگاه هم داریم که حاصلش را ما می خواهیم در ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برای شاگردانی که از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم میل کنند. و لذا، شاگرد باید هم مواظبت کند که حضرات نفرمایند حوزه، دانشگاه؛ و باز دانشگاه حوزه و .... و آخرش هم چه دست آوردی داری؟ مثل مذاکرات آقایان آخرش هم بفرمایند: هیچی و کشک! بالاخره، همه چیز را هم که نمی آیند صاف بگذارند کف دست تو و بفرمایند گوگل را هم مثلاً کنترلش را با هوش مصنوعی خودمان غلبه کردیم و حتی همه ی گوگل های دیگر در عالم هم باید از گوگل ما تبعیت کنند و لا غیر و .... راه حل راحت ترش هم همین است که همه چیز کشک و ...! و حالا تو هم وارد دیگر حل مسائل شو و حلشان هم کن و بلکه مسائل را از حالات خلاء شان هم از نو شروع کن به گفتن و جلو برو و .... حوصله کن، هر چیزی حوصله می خواهد حتی اگر در جبر و اختیار و بلکه قضا و قدر هم بخواهی مسائل جبری مربوطه را طوری هم حل کنی که شامل کیهانشناسی های مفید هم گردند و .... بالاخره شما یک بار یحتمل اگر سردی و گرمی کافور و زنجبیل را چشیدید، آنگاه متوجه هم شوید که سردیها و گریمهای دیگری مثل فرض بفرمائید هندوانه و خرما را هم دارید و آنگاه راه حل ابرراسانهای مسئله ی کاندو را هم از راه حل ویلسونی بیابید و بلکه حتی به خطوط ویلسون هم یک طورهایی علاقه مند شوید و .... و اما آیا حالا بالاخره این را هم می توانید به حوزه و دانشگاه کاربردی هم کنید که آیا چه وقتی کدام ضعیف و کدام قوی است و بلکه یکی هم دیگری را چطور قرار است یاری کند و نه اینکه خرد و خاک شیرش هم کند؟ یا آیا مسئله این است که وقتی از فلسطینیها هم نتوانستی درست دفاع کنی، انگاه صهیونیستها غره هم می شوند که حرف، حرف ما هم هست و هر کاری هم ما کردیم به کل عالم نیز باید کاربردی شود و .... پوستین وارونه ی یاوه گوئیهای آمریکاییها و غلطهای زیادی صهیونیستها و ...! لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ٢٨٦﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ ﴿الدخان: ١٤﴾
قوله تعالى : « ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ » التولی الإعراض ، وضمیر
« عَنْهُ » للرسول و « مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ » خبران لمبتدإ محذوف هو ضمیر راجع إلى الرسول والمعنى : ثم أعرضوا عن الرسول وقالوا هو معلم مجنون فرموه أولا بأنه معلم یعلمه غیره فیسند ما تعلمه إلى الله سبحانه ، قال تعالى : « وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ » النحل : ١٠٣ ، وثانیا بأنه مجنون مختل العقل.
المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، جلد 18، ص 137- 138
https://lib.eshia.ir/12016/18/138
خطبه 81 [1] و من کلام له علیه السّلام فی الزهد
از سخنان امام علیه السّلام که درباره زهد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه، نخست به تعریف جامع و زیبایى از حقیقت زهد، مىپردازد و آن را در سه جمله کوتاه معرّفى مىکند، آن گاه به کسانى که خود را از رسیدن به این حقیقت، ناتوان مىبینند، توصیه مىکند که لااقل در برابر محرّمات الهى مقاوم و در برابر نعمتهاى او شکرگزار باشند، چرا که خداوند نسبت به همه شما با دلائلى روشن اتمام حجّت فرموده است.
[1] سند خطبه: بخش اوّل خطبه مزبور را، مرحوم «صدوق» پیش از «سیّد رضى» در کتاب «معانى الاخبار» و در «خصال» نقل کرده است، و بخش دوم آن را، مرحوم «برقى» در کتاب «محاسن» با تفاوت مختصرى آورده است و بعد از «سیّد رضى» نیز گروهى از بزرگان این خطبه را با کمى تفاوت آوردهاند، از جمله آنان نویسندگان «غررالحکم» و «روضة الواعظین» و «مشکوة الانوار» مىباشند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 88- 89).
أیّها النّاس، الزّهادة قصر الأمل، و الشّکر عند [عن] النّعم، و التّورّع عند المحارم، فإن عزب ذلک عنکم فلا یغلب الحرام صبرکم، و لا تنسوا عند النّعم شکرکم، فقد أعذر اللّه إلیکم بحجج مسفرة ظاهرة، و کتب بارزة العذر واضحة.
ترجمه
اى مردم! «زهد» همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در برابر نعمت، و پارسایى در برابر گناه است. و اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، لااقل مراقب باشید حرام بر اراده و صبر شما چیره نگردد، و در برابر نعمتهاى الهى شکر خدا را به فراموشى مسپارید، چه اینکه خداوند با دلائل روشن و آشکار و کتب آسمانى واضح، اتمام حجّت کرده است! (و آنچه در باره زهد و شکر لازم بوده، به شما تعلیم داده است).
شرح و تفسیر
حقیقت زهد
در این سخن کوتاه و فشرده و در عین حال، پرمحتوا، امام علیه السّلام به تعریف حقیقت زهد مىپردازد و مىفرماید: «اى مردم! زهد همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در
برابر نعمت، و پارسایى در مقابل گناه است» أیّها النّاس! الزّهادة [1] قصر الأمل، و الشّکر عند النّعم، و التّورّع عند المحارم.
توضیحى که امام علیه السّلام با این سه جمله درباره زهد مىفرماید، در برابر تفسیرهاى غلطى است که از زهد مىشود و چه بسیارند کسانى که هرگز معناى زهد را نفهمیدهاند و خود را «زاهد» مىپندارند! تصوّر مىکنند «زهد» تنها پوشیدن لباسهاى ساده، یا عدم ورود در مسایل مهمّ اجتماعى و گوشهگیرى و جدایى از جامعه انسانى و بیگانگى نسبت به فعّالیّتهاى اقتصادى است، در حالى که هیچ یک از اینها دلیل بر زهد نیست.
حقیقت «زهد» که در برابر «رغبت» قرار دارد، همان بىاعتنایى نسبت به مواهب مادّى است و یا به تعبیر دیگر: «عدم وابستگى نسبت به دنیا و مظاهر دنیا مىباشد، هر چند امکانات وسیعى در اختیار داشته باشد.» کسى که نسبت به امور مادّى بىاعتنا است، هرگز دنبال آرزوهاى دور و دراز نیست (آرزوهاى دور و دراز مخصوص دنیاپرستان است) و کسى که چنین است در برابر نعمتها سپاسگزار و در برابر گناهان خویشتندار است، زیرا نعمتها، او را به خود مشغول نمىدارد و از یاد خدا غافل نمىکند و گناهان، دل و دین او را نمىربایند.
در کلمات قصار مولا علیه السّلام نیز، تفسیر دیگرى از زهد شده که هر چند در ظاهر با این تفسیر متفاوت است، ولى در واقع به یک معنا بازمىگردند، مىفرماید: «الزّهد کلّه بین کلمتین من القرآن: قال اللّه سبحانه: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» و من لم یأس على الماضی و لم یفرح بالآتی فقد أخذ الزّهد بطرفیه، تمام زهد در میان دو جمله از قرآن است، خداوند متعال مىفرماید: «تا بر گذشته تأسّف نخورید و نسبت به آینده شاد و دلبسته نباشید.» بنابراین آن کس که غم گذشته (و
[1] «زهادة» (بر وزن شهادت) به معناى بىاعتنایى به زرق و برق دنیاست، گاه در مورد افراد تنگنظر یا کج خلق نیز این واژه به کار مىرود، ولى معناى معروف و مشهور آن همان اوّل است و لازمه آن کوتاهى آرزوها و پرهیز از گناه و مانند آن است.
آنچه را از دست داده) نمىخورد و نسبت به آینده (و آنچه در دست دارد) شاد و دلبسته نیست، هر دو جانب زهد را در اختیار گرفته است» [1].
این تعبیر اشاره است به اینکه حقیقت زهد، ترک وابستگىها و گسستن زنجیرهاى اسارت مربوط به گذشته و آینده است.
تعبیر به «و الشّکر عند النّعم» که به عنوان دومین رکن، از ارکان سه گانه زهد شمرده شده، اشاره به این است که همواره نعمتها را از سوى خدا بداند، نه از سوى خود، تا همین سبب دلبستگىاش به خدا گردد، نه دلبستگى به خویشتن! تعبیر به «التّورّع عند المحارم» اشاره به این است که ریشه اصلى گناه، دنیاپرستى است همانگونه که در حدیث معروف مىخوانیم:
«حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة
، علاقه و عشق به دنیا، ریشه و سرآغاز هر گناهى است» [2].
بنابراین کسى که: آرزوهایش کوتاه و در برابر نعمتهاى الهى شکرگزار و در برابر گناهان خویشتندار است، زاهد واقعى است، خواه فقیر باشد یا غنى، چرا که معیار زهد و وارستگى هرگز فقر نیست! سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن مىفرماید: «اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، لااقل مراقب باشید حرام، بر اراده و صبر شما چیره نگردد و در برابر نعمتهاى الهى شکر خدا را به فراموشى مسپارید، چه اینکه خداوند با دلائل روشن و آشکار و کتب آسمانى بارز واضح اتمام حجّت کرده است» (فإنّ عزب [3] ذلک عنکم، فلا یغلب الحرام صبرکم، و لا تنسوا عند النّعم شکرکم، فقد أعذر اللّه إلیکم بحجج)
[1] نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 439.
[2] کافى، جلد 2، صفحه 131، حدیث شماره 11.
[3] «عزب» از مادّه «عزوب» (بر وزن غروب) در اصل به معناى دور شدن و کنارهگیرى کردن است و به همین مناسبت به معناى ترک ازدواج نیز آمده است و به کسى که تشکیل خانواده نداده است، «عزب» مىگویند.
مسفرة [1] ظاهرة، و کتب بارزة العذر واضحة).
با اینکه امام علیه السّلام در قسمت اخیر، بر دو قسمت از ارکان سه گانه زهد تأکید مىورزد (پرهیز از گناه و شکرگزارى در برابر نعمت) ولى تعبیراتى که در این چند جمله به کار رفته، نشان مىدهد که منظور امام علیه السّلام این است که اگر شکر نعمت را به طور کامل انجام نمىدهید، لااقل شکرگزارى را به فراموشى نسپارید و اگر ورع و پرهیز از گناه را در حدّ اعلا- که پرهیز از مشتبهات را هم شامل مىشود- ندارید، لااقل حرام، بر صبر شما غلبه نکند و این حدّ از تقوا را رعایت کنید.
جملههایى که مولا علیه السّلام در بیان علّت زهد ذکر فرموده، اشاره بر این است که این حدّ از زهد و تقوا، بر همه کس لازم است، چرا که خداوند اتمام حجّت کرده، از این رو هیچ کس در مخالفت با آن معذور نیست! کوتاه سخن اینکه، پرهیز از گناه و شکر نعمت، داراى دو مرحله است: یک مرحله آن وظیفه همه مسلمانان و در واقع شرط ایمان است. و یک مرحله عالى دارد که آمیخته با پرهیز از مشتبهات و کوتاهى آرزوها است و این در خور زاهدان و شایسته پیشگامان از اهل ایمان است.
نکته
زهد آن است که امیر باشیم نه اسیر دنیا!
در خطبههاى نهج البلاغه درباره زهد در دنیا، سخن بسیار آمده است. گاهى با همین واژه زهد و گاه با عناوین و واژههاى دیگر. در آیات قرآنى نیز گرچه واژه زهد
[1] «مسفره» از مادّه «سفور» (بر وزن قبور) در اصل به معناى پرده برداشتن و بىحجاب شدن است، بنابر این «مسفره» در خطبه بالا به معناى دلائلى است که نقاب از چهره حقیقت برمىدارد.
کمتر دیده مىشود، امّا حقیقت و مفهوم و محتواى آن، در قرآن مجید بطور گسترده آمده است.
«زهد» در منطق ادیان الهى، همان وارستگى و بىاعتنایى به زرق و برق جهان مادّه است. زهد این نیست که انسان از مال و ثروت و مقامات و امکانات دنیا بىبهره باشد، زهد آن است که اسیر آنها نگردد، بلکه امیر بر آنها باشد. به همین دلیل «سلیمان» آن پیامبر بزرگ الهى که حکومت و اموال او ضربالمثل است با ردّ هدایاى گرانبهاى «ملکه سبا» نشان داد که امیر است نه اسیر.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:
«الزّهادة فی الدّنیا لیست بتحریم الحلال، و لا إضاعة المال، و لکن الزّهادة فی الدّنیا أن لا تکون بما فی یدیک أوثق منک بما فی ید اللّه
، زهد در دنیا به این نیست که حلال را بر خود حرام کنى، یا مال و ثروت خویش را ضایع سازى (و به دور افکنى) بلکه زهد در دنیا به این است که: اطمینان و علاقه تو به آنچه در دستدارى، از آنچه به دست خدا است بیشتر نباشد (به فرمان خدا و براى جلب رضاى او از آنچه دارى بگذرى)» [1].
از اینجا روشن مىشود که «زهد اسلامى» هیچ ارتباطى با «رهبانیّت مسیحى» ندارد. «زهد اسلامى» به معناى سادگى زندگى و حذف تجمّلات و عدم اسارت در چنگال شهوات و مال و مقام است، در حالى که «رهبانیّت» به معناى جدایى و بیگانگى از زندگى اجتماعى است.
در حدیثى مىخوانیم: هنگامى که فرزند «عثمان بن مظعون» از دنیا رفت، وى بسیار غمگین شد و به اصطلاح به «زهد» روى آورد، خانهاش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت گشت (و همه کار، جز عبادت را ترک گفت).
[1] کنز العمّال، جلد 3، صفحه 181، حدیث شماره 6059.
هنگامى که این خبر به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید او را احضار کرد و فرمود:
«یا عثمان! إنّ اللّه تبارک و تعالى لم یکتب علینا الرّهبانیّة إنّما رهبانیّة أمّتی، الجهاد فی سبیل اللّه،
اى عثمان! خداوند متعال رهبانیّت را بر ما مقرّر نفرموده، رهبانیّت امّت من، جهاد در راه خدا است» [1].
اشاره به این که اگر مىخواهى به زندگى مادّى، پشت پا بزنى این کار را به صورت منفى و انزواى اجتماعى انجام نده، بلکه آن را در یک مسیر مثبت، یعنى جهاد در راه خدا جستجو کن.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بحث مشروحى درباره فضیلت نماز جماعت براى او بیان فرمود، تا بداند روح اسلام، جمعگرایى و نفى رهبانیّت و عزلت گزینى است.
نقطه مقابل «زهد»، «رغبت» (توجّه و دلبستگى به دنیا) و «تنافس» در دنیا، یعنى: با اصرار، دنبال آن دویدن است، که در اسلام بسیار از آن نکوهش شده است.
«زهد» آثار فراوانى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد، که مىتوان آن را به وسیله این آثار شناخت، کوتاهى آرزوها، شکر نعمتهاى الهى، پرهیز از گناه- که در خطبه بالا آمد- از ارکان یا نشانههاى آن است.
هرگز نباید «زهد» را مساوى فقر و نیازمندى دانست، زهد به معناى بىنیازى درون و سیراب بودن روح انسان به وسیله معنویّات و ترک دلبستگىهاى مادّى است و نشانه آن پرهیز از تجمّل و لذّتگرایى مىباشد.
یکى از متفکّران اسلامى (رحمة اللّه علیه) درباره انگیزههاى زهد مىنویسد:
زاهد از آن جهت بىتکلّف و در کمال قناعت زندگى مىکند، تا دیگران را به آسایش برساند، او از اینکه نیازمندان بخورند و بپوشند، بیش از آن لذّت مىبرد که خود
[1] بحار الانوار، جلد 70، صفحه 114.
بخورد و بپوشد، شعار «ألجار ثمّ الدّار» که در اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسم جارى بوده، اشاره به همین نکته است.
«همدردى» و شرکت عملى در غم محرومان و مستمندان، یکى دیگر از انگیزههاى زهد است، آنجا که اجتماع به دو گروه تقسیم شود: «مرفّه» و «محروم»، مردان خدا در درجه اوّل مىکوشند که وضع نابسامان مستمندان را سامان دهند، ولى اگر امکانات اجازه نداد، سعى مىکنند به صورت محرومترین افراد جامعه زندگى کنند، تا از رنج و آلام محرومان، بکاهند و براى آنها مقبولیت اجتماعى به بار آورند، تا در نتیجه کسانى که جامه کهنه در تن دارند، احساس حقارت نکنند و آنها که در سفره خود جز نان خشک نمىبینند، تحقیر نشوند، همانگونه که از امیرمؤمنان على علیه السّلام درباره جامه کهنهاش سؤال کردند، فرمود:
«یخشع له القلب، و تذلّ به النّفس
، و یقتدی به المؤمنون، قلب به خاطر آن خاضع مىشود و نفس به سبب آن رام مىگردد و مؤمنان از آن پیروى مىکنند» [1].
«آزادگى» یکى دیگر از انگیزههاى زهد است، زیرا مىدانیم:
آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج!
بنابراین، زهد و قناعت، از آنجا که نیازها را کم مىکند، آدمى را از قید اسارت در برابر اشخاص و اشیا رها مىسازد، مىتوان گفت، گرایش انسان آگاه به زهد، ریشهاى در «آزادمنشى» او دارد:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
زاهدان واقعى، هم شجاعت بیشترى دارند و هم هوشیارى و آگاهى فزونتر، از اینجاست که جنبشهاى آزادىبخش جهان، غالبا از کسانى سرچشمه گرفته که روح زهد بر آنها حاکم بوده است [2]».
[1] نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 103.
[2] اقتباس از «سیرى در نهج البلاغه» مرحوم آیت الله شهید مطهرى، صفحه 211 به بعد.
این سخن را با دو روایت نورانى، درباره ارزش زهد پایان مىدهیم:
در روایتى آمده است که رسول خدا به على علیه السّلام فرمود:
«یا علیّ! إنّ اللّه تعالى زیّنک بزینة لم یزیّن العباد بزینة هى أحبّ إلیه منها: زهّدک فیها و بغّضها إلیک و حبّب إلیک الفقراء، فرضیت بهم اتّباعا و رضوا بک إماما
، اى على! خداوند متعال تو را به زیورى آراسته است که هرگز بندگان به زیورى بهتر از آن آراسته نشدند: خداوند زهد در دنیا را نصیب تو کرده و دنیا را در نظر تو منفور ساخته و فقرا را محبوب، به همین جهت، تو از چنین پیروانى خشنودن هستى و آنان از چنین پیشوایى» [1].
در حدیث پرمعناى دیگرى، مىخوانیم: «مرد عربى، خدمت امیرمؤمنان علیه السّلام رسید و از او تقاضایى کرد، حضرت به وکیل خود فرمود: «یک هزار به او بده!» وکیل عرض کرد: «یک هزار دینار طلا بدهم، یا یک هزار درهم نقره؟! فرمود: «هر دو در نظر من همچون دو قطعه سنگ است، آنچه را براى او نافعتر است به او بده»
(کلاهما عندی حجران فأعط الأعرابیّ أنفعهما له)
[2].
[1] بحارالانوار، جلد 40، صفحه 330، حدیث 13.
[2] بحارالانوار، جلد 41، صفحه 32.
پیام امام امیر المومنین علیه السلام، حضرت آیات الله العظمی مکارم شیرازی، جلد 3، ص 303- 312
https://lib.eshia.ir/27571/3/303
خطبه 82 [1] و من کلام له علیه السّلام فى ذمّ صفة الدنیا
از سخنانى است که امام در نکوهش دنیا بیان فرمود.
خطبه در یک نگاه
«مبرّد» در کتاب «کامل» مىگوید: «این خطبه را امام علیه السّلام زمانى بیان فرمود که مشغول خواندن خطبهاى بود، مردى از میان جمعیّت عرض کرد: «اى امیرمؤمنان! دنیا را براى ما توصیف کن.» امام علیه السّلام فرمود: «بدون مقدّمه بگویم، درباره سرایى که ابتداى آن سختى و مشقّت است و پایان آن فناست» و به همین صورت این خطبه کوتاه را تا پایان بیان فرمود که ترسیم بسیار دقیق و روشنى از زندگى دنیا و مشکلات و گرفتارىها و نابسامانىهاى آن است و به راستى دقّت در همین چند
[1] سند خطبه: نویسنده «مصادر نهج البلاغه» با صراحت مىگوید: «این توصیفى که امام از دنیا در این خطبه کرده است به طور متواتر و به طرق مختلف از آن حضرت نقل شده است. از جمله کتابهایى که قبل از «سیّد رضى» آن را آوردهاند «کامل مبرّد»، «امالى صدوق»، «مجتنی ابن درید»، «تحف العقول ابن شعبه» و «عقد الفرید ابن عبد ربّه» است و از کتابهایى که بعد از «نهج البلاغه» آن را ذکر کردهاند «امالى سیّد مرتضى»، «تذکرة الخواص ابن جوزى»، «مشکاة الانوار طبرسى»، «غرر الحکم آمدى» و «کنز الفوائد کراجکى» است که با مختصر تفاوتى آن را ذکر نمودهاند». (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 90).
جمله کوتاهى که در این خطبه آمده است، مىتواند انسان را به حقایق مهمّى درباره دنیا و زندگى آن آشنا سازد، به گونهاى که مىتوان گفت: «چیزى درباره وصف دنیا باقى نمانده، مگر اینکه امام علیه السّلام در این ده جمله کوتاه بیان فرموده است».
ما أصف من دار أوّلها عناء، و آخرها فناء! فی حلالها حساب، و فی حرامها عقاب. من استغنى فیها فتن، و من افتقر فیها حزن، و من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من أبصر بها بصّرته، و من أبصر إلیها أعمته.
ترجمه
من چگونه توصیف کنم سرایى را که آغاز آن سختى و مشقّت است و پایانش نیستى و فناست. در حلالش حساب و در حرامش عقاب است، آن کس که در آن ثروتمند شود با انواع آزمایشها روبرو مىشود و آن کس که فقیر گردد، محزون مىشود. کسى که به سرعت به دنبال آن برود به آن نمىرسد و کسى که آن را رها سازد، به او روى مىآورد. آن کس که با دنیا بنگرد به او بصیرت و بینایى مىبخشد و آن کس که به دنیا بنگرد نابینایش مىکند.
شرح و تفسیر
دنیا وسیله است، نه هدف!
امام علیه السّلام در این سخن فصیح و بلیغ خود، در بیان اوصاف دنیا ده جمله ذکر فرموده است.
در نخستین جمله مىفرماید: «من چگونه توصیف کنم سرایى را که آغاز آن
سختى و مشقّت است» ما أصف من دار أوّلها عناء [1] در دوّمین جمله مىافزاید: «و پایانش نیستى و فناست» و آخرها فناء یک نگاه اجمالى، به سراسر زندگى انسان در این جهان نشان مىدهد که همه آن آمیخته با رنج و مشقّت است، سر آغاز آن که ولادت انسان است، نه تنها درد و رنج عظیمى براى مادر دارد، بلکه براى خود او رنجآورتر است، چرا که از محیط بستهاى به محیط بازى که بسیار با آن متفاوت است، وارد مىشود و همه چیز دگرگون مىگردد. در آغاز کودکى چنان ضعیف و ناتوان است که نه تنها نمىتواند پشهاى را از خود دور کند، بلکه قدرت حفظ آب دهان را، در دهان ندارد و اگر از او به دقّت پرستارى نشود، هر لحظه با خطرى روبروست. دوران شیرخوارگى را، با تمام مشکلاتش پشت سر مىگذارد و با درد و رنج از شیرى که شیره جان او بود، جدا مىشود و کمکم به راه مىافتد در حالى که هیچ تجربهاى در زندگى ندارد و خطرات عظیمى از هر سو، زندگى او را تهدید مىکند، کمکم بر سر عقل مىآید و هوش او کامل مىشود و تازه دردسرهاى او آغاز مىگردد، چرا که از حجم مشکلات زندگى و گرفتارىها و محرومیّتها باخبر مىشود، با چه زحمتى در میان جمعى که به همه چیز چسبیدهاند، جاى پایى براى خود باز مىکند و خانه و لانه و همسرى- با هزاران مشکل- براى خود برمىگزیند: مشکلاتى که تا پایان عمر همراه اوست.
دوران پیرى که نیروها از کف مىرود و انواع ضعفها و بیمارىها، در چشم و گوش و دست و پا و قلب و عروق و استخوانش ظاهر مىشود، مشکلات مضاعفى براى او مىآفریند. آرى سراى دنیا سرایى است که با درد و رنج آغاز مىشود و با انواع گرفتاریها ادامه مىیابد! قرآن مجید مىگوید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ»؛ به یقین ما انسان را در رنج
[1] «عناء» به معناى رنج و مشقّت است و از همین رو به اسیر «عانى» مىگویند، چرا که در رنج و مشقّت است.
آفریدیم [1]. «کبد» در اصل به معناى شدّت است و یا دردى است که به کبد انسان عارض مىشود، سپس به هر گونه رنج و مشقّت اطلاق شده است و اینکه قرآن مىگوید: «ما انسان را در درد و رنج آفریدیم.» گویى درد و رنج، همچون خانه و لانه انسان است که آدمى از روز اوّل در آن جاى مىگیرد! حتّى مرفّهترین زندگىها، از انواع درد و رنجها خالى نیست و به هر حال، هر کسى به نوعى گرفتار است.
آرى، این طبیعت زندگى دنیاست که با درد و رنج آغاز مىشود و ادامه مىیابد و کسى که غیر از آن، بطلبد در واقع مىخواهد طبیعت جهان را دگرگون سازد و این ممکن نیست. یکى از شعراى معروف قریب عصر ما، به نام «ابوالحسن تهامى» هنگامى که فرزند جوان خود را از دست مىدهد و اشعارى از سر سوز مىسراید، در ضمن اشعارش اشاره به همین نکته کرده، مىگوید:
طبعت على کدر و أنت تریدها صفوا من الأقذار و الأکدار
و مکلّف الأیّام ضدّ طباعها متطلّب فی الماء جذوة نار
«طبیعت جهان بر کدورت و ناصافى است و تو مىخواهى- از هر گونه ناپاکى پاک و صاف باشد»؟! «هر کس این جهان را بر ضدّ طبیعتش بطلبد- همچون کسى است که در میان امواج آب، شعله آتشى جستجو مىکند»! این درباره درد و رنج دنیا بود و امّا فناپذیرى چیزى نیست که بر کسى پوشیده باشد. تمام افراد از مؤمن و کافر، صغیر و کبیر، از هر قوم و ملّت، این حقیقت را دریافتهاند که همه باید سرانجام با زندگى وداع گویند، گروهى زودتر و گروهى دیرتر.
سپس در بیان سومین و چهارمین وصف مىفرماید: «در حال آن حساب، و در
[1] سوره بلد، آیه 4.
حرامش عقاب است». فی حلالها حساب، و فی حرامها عقاب.
اشاره به اینکه حتّى انسان در آخرت گرفتار پیامدهاى دنیاى خویش است، زیرا از دو حال خارج نیست: یا در طلب حلال بوده و یا در طلب حرام. اگر به سراغ حلال رفته باید حساب همه آنها را در قیامت پس بدهد و اگر در طلب حرام بوده، باید کیفر آن را بچشد! به همین دلیل در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:
«یدخل الفقراء الجنّة قبل الأغنیاء بخمس مائة عام
، فقرا پانصد سال قبل از اغنیا وارد بهشت مىشوند (زیرا اغنیا باید حساب اموال خود را باز پس دهند).» [1] در اینکه چگونه خداوند حساب بندگان را مىرسد؟ و چه چیزهایى مورد محاسبه واقع مىشود؟ و چه کسانى بدون حساب وارد بهشت مىشوند؟ بحثهایى است که به خواست خدا در نکتهها خواهد آمد.
سپس در بیان پنجمین و ششمین وصف مىافزاید: «کسى که در دنیا ثروتمند شود، مورد انواع آزمایشها و فتنهها قرار مىگیرد و کسى که فقیر گردد محزون مىشود» من استغنى فیها فتن، و من افتقر فیها حزن.
آرى طبیعت این دنیا، چنین است که انسان دائما بر سر دو راهى قرار دارد که هر دو به مشکل مىانجامد: اگر فقیر و تنگدست شود کوهى از غم و اندوه بر قلبش گذارده مىشود و اگر از ثروت و سرمایه بهرهمند شود گرفتار مشکلات دیگرى خواهد شد! زیرا حفظ ثروت و نگهدارى آن از انواع آفات و حتّى هزینه کردن آن، با انواع مشکلات آمیخته است، از یک سو تیرهاى کینه و حسد به سوى او پرتاب مىشود، از سوى دیگر با انواع آزمونهاى الهى روبرو مىگردد. از درون بخل و تنگ نظرى و انحصارطلبى و حرص و طمع، او را تهدید مىکند و از برون انواع آفات و بلاها. گاه همین استغنا و ثروت، او را از ذکر خدا به کلّى دور مىسازد و به خود مشغول مىنماید، تمام ارزشهاى انسانى را از صفحه خاطر او محو مىکند و تنها ارزش مال و ثروت، جاى آن را مىگیرد!
[1] بحار الانوار، جلد 69، صفحه 48.
این بحث را با حدیثى که مىتواند شاهد گویایى بر هر دو بخش از خطبه باشد (من استغنى فیها فتن، و من افتقر فیها حزن) پایان مىدهیم، در حدیثى از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که: «در عصر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرد فقیرى در میان اهل صفّه بود به نام «سعد»، که بسیار نیازمند بود و از ملازمین رسول خدا در تمام نمازها بود هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیاز شدید او را مشاهده مىکرد، بسیار اندوهگین مىشد، خداوند براى زدودن این غم و اندوه از قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جبرئیل را فرستاد و عرض کرد: «آیا دوست دارى که او را بىنیاز کنى؟» پیامبر فرمود: «آرى!» جبرئیل دو درهم به پیامبر داد تا براى امر تجارت به «سعد» بدهد، پیامبر «سعد» را دید فرمود: «آیا به روش تجارت آشنا هستى؟» عرض کرد: «چیزى نداشتم که با آن تجارت کنم» فرمود:
«این دو درهم را بگیر و با آن طلب روزى کن!» سعد مشغول شد و چیزى نگذشت که کار و کسب او بالا گرفت و ثروتمند شد، محل کسب و کار او نزدیک مسجد بود، هنگامى که بلال اذان مىگفت، او سرگرم تجارت خویش بود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او مىفرمود: «مثل اینکه دنیا تو را به خود مشغول ساخته و از نماز بازماندهاى؟» عرض کرد: «مىفرمایید چه کنم؟ اموالم را ضایع کنم؟! این مرد را که مىبینید چیزى از من خریده، مىخواهم پول آن را بگیرم، مىفرمایید نگیرم؟! آن دیگرى چیزى به من فروخته، باید ثمن معامله را به او بپردازم مىفرمایید نپردازم؟!» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بسیار اندوهناک شد، اندوهى بیش از زمان فقر «سعد»، در این هنگام جبرئیل نازل شد عرض کرد: «خداوند از اندوه تو درباره «سعد» آگاه است کدام را بیشتر دوست دارى حالت سابقش را یا امروزش را؟» فرمود: «حالت سابقش را! چرا که دنیا آخرتش را بر باد داد» جبرئیل عرض کرد: «آرى دنیا و اموال دنیا مایه فتنه و سرگمى و بازماندن از آخرت است، به سعد دستور ده، دو درهمى را که روز اوّل به او دادى به تو بازگرداند، در این صورت به حالت اوّل باز مىگردد!» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله «سعد» را ملاقات کرد، فرمود: «نمىخواهى دو درهم ما را بدهى؟» عرض کرد: «دو درهم چیزى نیست دویست درهم مىدهم!» فرمود: «نه! همان دو
درهم را بازگردان» «سعد» دست کرد و دو درهم را داد و از همان روز دنیا به او پشت کرد و تمام آنچه را گرد آورده بود از دست داد و به حالت اوّل بازگشت! [1]» در هفتمین و هشتمین جمله به بیان دو وصف دیگر از دنیا مىپردازد که دقّت در آن، انسان را از حرص و آز و عشق به دنیا دور مىکند، مىفرماید: «کسى که به سرعت به دنبال دنیا بدود، به آن نمىرسد و کسى که آن را رها سازد، به او روى مىآورد و از وى اطاعت مىکند» (و من ساعاها [2] فاتته، و من قعد عنها و اتته [3]).
اشاره به اینکه: بسیارند کسانى که به دنبال دنیا مىدوند و به آن نمىرسند و بسیارند کسانى که دنیا را رها مىسازند، ولى دنیا به آنها روى مىآورد.
تجربیّات روزانه و مطالعات تاریخى نیز این واقعیت را تأیید مىکند که دویدن بیشتر به دنبال زرق و برق دنیا، همیشه دلیل استغنا نیست و بىتوجهى به آن همیشه سبب فقر نمىشود.
بدیهى است منظور از دنیا در اینجا زندگى آبرومندانه و خالى از نیاز به دیگران نیست، بلکه منظور زندگىهاى تشریفاتى، پر زرق و برق و جنونآمیز است.
به هر حال، هدف از این تعبیرات، فرو نشاندن آتش حرص و طمع، و عشق دیوانهوار به زرق و برق دنیاست.
در نهمین و دهمین ویژگى اشاره به نکته بسیار مهمّى درباره دنیا مىکند، نکتهاى که غالب مفسّران «نهج البلاغه» و مرحوم «سیّد رضى» گرد آورنده
[1] وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه 297- 298، باب 14، حدیث 2 (با کمى تلخیص).
[2] «ساعى» از مادّه «سعى» در اصل به معناى دویدن است و به تلاش و کوشش نیز «سعى» گفته مىشود.
گویى انسان به دنبال چیزى مىدود. در جمله بالا اشاره به کسانى است که به دنبال دنیا مىدوند و گویى با هم مسابقه مىدهند و هر یک بر دیگرى پیشى مىگیرد و یا اشاره به این است که آنها به دنبال دنیا مىدوند و دنیا هم از آنها فرار مىکند.
جمعى از ارباب لغت این واژه را به معناى «دعوت کردن کنیزان به اعمال منافى عفّت» دانستهاند، بنابراین خطبه بالا اشاره به نکته ظریفترى مىکند، دنیا را به کنیز بدکارى تشبیه نموده که دنیاپرستان به دنبال او مىدوند.
[3] «واتته» از مادّه «مواتاة» به معناى دنبال شخص، یا چیزى رفتن و از او اطاعت کردن است.
نهج البلاغه را به اعجاب واداشته و سرمست از شراب طهور خود ساخته است، مىفرماید: «آن کس که با دنیا بنگرد، به او بصیرت و بینایى مىبخشد و آن کس که به دنیا بنگرد، نابینایش مىسازد!» (من أبصر بها بصّرته، و من أبصر إلیها أعمته).
یعنى آن کس که دنیا را، وسیله نیل به کمال و ابزارى براى وصول به آخرت و سببى از اسباب تکامل قرار دهد، حجابها از برابر دیدگان او، کنار خواهد رفت و حقایق جهان را آن چنان که هست در مىیابد، ولى آن کس که دنیا را به عنوان هدف بشناسد و نظر او نسبت به آن نظر استقلالى باشد، نه به عنوان وسیله و ابزار، چنان حجابى بر چشم دل او مىافتد که از دیدن حقایق محروم مىشود، عاشق دنیا و زرق و برق آن مىشود و دلباخته و دلداده عالم مادّه مىگردد و هر چه را جز آن است، به فراموشى مىسپارد.
در واقع خداپرستان راستین و دنیاپرستان حریص، تفاوتشان در همین است که یکى دنیا را به عنوان مقدّمهاى براى آخرت مىخواهد و دیگرى دنیا را به عنوان هدف نهایى و غایت مطلوب! دنیا، یعنى: «مجموعه مواهب مادّى» همچون خورشید عالمتاب است که اگر به آن نگاه کنى، نابینا مىشوى و اگر با آن بنگرى همه چیز را در پرتو نور آن، مشاهده خواهى کرد.
تفسیرهاى دیگرى نیز براى این جمله ذکر شده است، نخست این که: منظور از جمله اوّل این است که: «دنیا را با آن همه آیات الهى و نشانههاى ربّانى نگاه کنیم.» که هر چه از این دیدگاه بیشتر به آن بنگریم، بصیرت ما افزون مىشود. و منظور از جمله دوم آن است که: «تنها چشم به مواهب مادّى از بعد مادّیش بدوزیم.» که سبب محرومیت ما از معرفةاللّه و قرب پروردگار خواهد شد.
دیگر این که: منظور از جمله «أبصربها» نگاه کردن به عیوب دنیا و ناپایدارى آن و درسهاى عبرتى که در آن نهفته است، مىباشد، به یقین چنین نگاهى سبب
بینایى و هوشیارى است و منظور از جمله «أبصر إلیها» چشم دوختن به زرق و برق و مظاهر فریبنده آن است که چشم باطن انسان را، کور مىکند.
جمع میان هر سه معنا نیز در مفهوم جامع این دو جمله کوتاه و پر معنا بىمانع است و به راستى چه کلام زیبایى! و چه گفتار آموزنده و پرمعنایى! اگر انسان تنها همین یک درس را از مکتب مولا بیاموزد، براى نجات او در دنیا و آخرت کافى است.
صلوات و درود بر آن مولا و پیشوایى که دو جمله کوتاهش، این قدر الهامبخش و روحپرور و انسانساز است.
در «نهج البلاغه» و سایر کلمات «معصومین علیهم السّلام» نیز تعبیراتى هماهنگ با این سخن مولا دیده مىشود، از جمله، در حدیثى آمده است که خداوند به داود فرمود:
«یا داود احذر القلوب المعلّقة بشهوات الدّنیا! فإنّ عقولها محجوبة عنّی
، از دلهایى که وابسته به شهوات دنیاست بپرهیز! چرا که عقل و درک آنها نسبت به من، در حجاب است» [1].
در حدیث دیگرى از همان حضرت (امیرمؤمنان على علیه السّلام) آمده است: (لحبّ الدّنیا صمّت الأسماع عن سماع الحکمة و عمیت القلوب عن نور البصیرة، به خاطر حبّ دنیا، گوشها از شنیدن حکمت کر شده و چشم دلها، از نور بصیرت، نابینا گشته است» [2].
مرحوم سیّد رضى به پایان این خطبه که مىرسد چنین مىگوید:
«و إذا تأمّل المتأمّل قوله علیه السّلام: «و من أبصر بها بصّرته» وجد تحته من المعنى العجیب و الغرض البعید، ما لا تبلغ غایته و لا یدرک غوره، لا سیّما إذا قرن إلیه قوله: «و من أبصر إلیها أعمته» فإنّه یجد الفرق بین «أبصر بها» و «أبصر إلیها» واضحا نیّرا، و عجیبا باهرا! صلوات اللّه و سلامه علیه».
[1] بحار الانوار، جلد 14، صفحه 39.
[2] غرر الحکم، شماره 7363.
«اگر به درستى انسان در این سخن امام علیه السّلام که مىفرماید: (و من أبصر بها بصّرته) (کسى که با آن بنگرد بینایش مىکند) دقّت کند، در آن معناى شگفتآور و مفهوم ژرفى خواهد یافت که هرگز به عمق آن نتوان رسید، به ویژه اگر جمله (من أبصر إلیها أعمته) (کسى که به دنیا بنگرد و منتهاى آرزویش را دنیا قرار دهد کورش خواهد کرد) در کنار جمله بالا گذارده شود، در این صورت فرق واضحى میان آن دو خواهد یافت، فرقى روشن و شگفتانگیز و آشکار. درود و سلام خدا بر او باد» مرحوم «سیّد رضى» نخواسته است فرق میان این دو را واضحتر و آشکارتر از این بیان کند، شاید به این منظور که ذهن شارحان و عالمان، به هر سو برود و تفسیرهاى گوناگونى را براى این جمله کشف کنند.
نکتهها
1- چگونگى حساب اعمال در جهان دیگر
مسأله حساب در روز «معاد» که در خطبه بالا به آن اشاره شده است، از مسایل قطعى در اسلام است که در آیات بسیارى از قرآن مجید و اخبار متواترى وارد شده است و دایره آن، تمام اعمال انسان از کوچک و بزرگ و گفتار و رفتار و حتّى سخنگفتن و سکوت را شامل مىشود و از همان آیات و روایات استفاده مىشود که در حسابرسى اعمال آدمى در قیامت، فوقالعاده دقّت و موشکافى مىشود، همان گونه که در آیه 16 سوره لقمان آمده است: «یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»، پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا گوشهاى از آسمانها یا زمین پنهان گردد، خداوند آن را (در قیامت) براى حسابرسى مىآورد، خداوند دقیق و آگاه است.»
در مجموع، قرآن مجید و روایات اسلامى در مورد حساب روز قیامت، به چند موضوع مهمّ اشاره مىکند.
الف: عمومیت حساب
و شمول آن نسبت به همه انسانها از اوّلین و آخرین و حتّى انبیا و پیامبران، تا آنجا که یکى از اسامى روز قیامت «یوم الحساب» است که در چندین آیه از قرآن مجید آمده است. [1] عمومیت نه تنها در مورد انسانها بلکه درباره تمام اعمال آنها نیز مىباشد، چنانکه در آیه 47 سوره انبیاء مىخوانیم: «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبِینَ»، و در قیامت ترازوهاى عدالت را در میان مىنهیم و به هیچ کس کمترین ظلمى نمىشود و اگر اعمال نیک و بدى به اندازه دانه خردلى باشد، آن را براى حساب حاضر مىکنیم و کافى است که ما حسابرس باشیم.» البتّه کسانى هستند که به خاطر زشتى فوق العاده اعمال، یا نیکویى فوقالعاده آن، بدون حساب وارد جهنّم یا بهشت مىشوند، و به تعبیر دیگر: حساب آنها روشن است. در حدیثى از امام زینالعابدین علیه السّلام مىخوانیم:
«إعلموا عباد اللّه! إنّ أهل الشّرک لا تنصب لهم الموازین و لا تنشر لهم الدّواوین و إنّما یحشرون إلى جهنّم زمرا
، بدانید اى بندگان خدا! که مشرکان (لجوج و طغیانگر) ترازوى سنجش اعمال براى آنها برپا نمىشود و نامه اعمالشان بررسى نمىگردد، بلکه گروه گروه بسوى جهنم فرستاده مىشوند». [2]
ب: سرعت حساب
، در آیات و روایات این نکته به خوبى روشن است که حساب الهى در قیامت بسیار سریع است، از جمله در هشت آیه از آیات قرآن مجید، خداوند به عنوان «سریعالحساب» معرّفى شده است. در حدیثى مىخوانیم:
«إنّ اللّه یحاسب الخلائق کلّهم فی مقدار لمح البصر
، خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم به هم زدن رسیدگى مىکند». [3]
[1] به آیات 16، 26 و 53 سوره ص و آیه 27 سوره غافر، مراجعه نمایید.
[2] تفسیر نورالثقلین، جلد 4، صفحه 507.
[3] مجمع البیان، جلد 1، صفحه 297.
دلیل این سرعت روشن است، چرا که سرعت محاسبه به علم و آگاهى بستگى دارد و با توجّه به احاطه علمى پروردگار، براى رسیدگى به حساب انسانها در یک لحظه مشکلى وجود ندارد! مگر اینکه خداوند بخواهد گروهى را براى مجازات، یا به رنج افکندن یا حکمتى دیگر در پاى میزان حساب، معطّل کند.
اصولا اعمال ما آثارى در روح و جسم ما به یادگار مىگذارد که با یک نگاه اجمالى به آن، از سوى کسى که این آثار را مىبیند، حساب روشن است و از یک نظر مىتوان اعمال انسان را به کارکرد «اتومبیلها» تشبیه کرد که با یک نگاه روى صفحه «کیلومتر شمار» آن، مىتوان فهمید که در طى بیست سال چه مقدار راه رفته است، مخصوصا در عصر کامپیوتر- که گاه با اشاره به یک دکمه همه چیز بر صفحه آن نمایان مىشود- مسأله سرعت حساب امر پیچیدهاى نیست.
ج: دقّت در حساب
، یکى دیگر از ویژگىهاى حساب الهى در روز قیامت است که در آیات قرآن، گاهى به عنوان «مثقال ذرّه» (سنگینى یک ذرّه) و گاهى به عنوان «مثقال خردل» (سنگینى یک دانه خردل، که دانه بسیار کوچکى است و ضربالمثل در کوچکى قرار گرفته، مانند تعبیر به «سر سوزن» که در فارسى به کار مىرود) به آن اشاره شده است.
د: سختگیرى در حساب
، درباره کسانى که در زندگى دنیاى خود، نسبت به مردم سختگیرى داشتهاند ویژگى دیگرى از حساب روز قیامت است که در آیات قرآن از آن تعبیر به «سوء الحساب» شده است. به یقین خداوند «سوء حساب» به معناى حساب نادرست و بد، با کسى ندارد، بلکه منظور از آن سختگیرى درباره کسانى است که سختگیر بودهاند.
ه: حسابهاى آسان
، از پارهاى از آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که به عکس گروه بالا، خداوند درباره بعضى حساب «یوم القیامه» را آسان مىگیرد و آنها کسانى هستند که در دنیا حسابها را بر دیگران آسان گرفتهاند و خدا هم به پاداش
اعمال خیرشان، حساب را بر آنها آسان مىگیرد، قرآن مجید مىگوید: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً»، امّا کسى که نامه اعمالش به دست راستش داده شده است، به زودى حساب آسانى براى او مىشود و مسرور و شادمان به خانوادهاش ملحق مىگردد. [1] در حدیثى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«ثلاث من کنّ فیه، حاسبه اللّه حسابا یسیرا و أدخله الجنّة برحمته، قالوا: و ما هى یا رسول اللّه؟ قال: تعطی من حرمک و تصل من قطعک و تعفو عمّن ظلمک
، سه صفت است که در هر کس باشد خداوند حساب را بر او آسان مىگیرد: به کسى که تو را محروم کرده، عطا کنى! و با کسى که از تو بریده، پیوند برقرار سازى! و از کسى که به تو ستم کرده بگذرى و عفو کنى!» [2] این حدیث به خوبى نشان مىدهد که حساب آسان خداوند در قیامت، بازتابى است از حسابى که انسان در این دنیا با دیگران داشته است.
و- آنها که بىحساب وارد بهشت مىشوند
، در برابر گروههایى که در حساب آنها سختگیرى و یا آسانگیرى مىشود، گروه سومى هستند که بىحساب وارد بهشت مىشوند، آنها کسانى هستند که در اوج تقوا و پرهیزگارى و معارف حقّه الهیّه بودند. در حدیثى از امام سجاد علیه السّلام مىخوانیم:
«إذا جمع اللّه عزّوجلّ الأوّلین و الآخرین، قام مناد- فنادى یسمع النّاس- فیقول: «أین المتحابّون فی اللّه؟» فیقوم عنق من النّاس فیقال لهم: «اذهبوا إلى الجنّة بغیر حساب»
، هنگامى که خداوند اوّلین و آخرین را (در روز قیامت) جمع مىکند، ندا دهندهاى بر مىخیزد و این سخن را به
[1] سوره انشقاق، آیات 7- 9.
[2] تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 537.
گوش همه مىرساند، مىگوید: «کجا هستند آنهایى که به خاطر خدا یکدیگر را دوست مىداشتند؟» در این هنگام گروهى از مردم برمىخیزند، به آنها خطاب مىشود: «بروید به سوى بهشت بدون حساب!» [1].
شبیه همین معنا درباره صابران [2] و پیشگامان در ایمان به اطاعت خدا [3] نیز آمده است.
در مقابل آنها گروهى هستند که بدون حساب وارد دوزخ مىشوند، زیرا آنقدر آلودهاند که نیازى به حساب ندارند! از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم:
«ثلاثة یدخلهم اللّه النّار بغیر حساب: إمام جائر و تاجر کذوب و شیخ زان
، سه گروهند که خداوند آنها را بدون حساب وارد دوزخ مىکند: پیشوایان ستمگر و تاجران دروغگو (که با دروغ و توطئه خود، خون محرومان را مىمکند) و پیرمردان زناکار». [4] در دیگر روایات گروههاى دیگرى نیز در این زمره، ذکر شدهاند.
بدیهى است که هم این گروه و هم گروههایى که بدون حساب وارد بهشت مىشوند، کسانى هستند که آنقدر در طریق معصیت، یا طاعت قدم برداشته و در ناپاکى و یا در مسیر پاکى گام نهادهاند به گونهاى که وجودشان یکپارچه نور، یا ظلمت است و با چنین شرایطى نیاز به حساب ندارند و در واقع استثنایى هستند بر مسأله عمومیّت حساب که در آغاز بحث به آن اشاره شد.
[1] کافى، جلد 2، صفحه 126.
[2] بحارالانوار، جلد 79، صفحه 138.
[3] کنز العمّال، شماره 3031.
[4] خصال صدوق، صفحه 80. (باب ثلاثه، نخستین حدیث).
2- دنیاپرستى مذموم است نه دنیادارى
نکته دیگرى که اشاره به آن در اینجا لازم به نظر مىرسد، این است که آنچه درباره نکوهش از دنیا در این خطبه و مانند آن آمده ناظر به دنیاپرستى است. یعنى روش کسانى است که همه ارزشها را فداى منافع مادّى مىکنند. «دل و دین» بر سر دنیا مىنهند و گر نه زندگى آبرومندانه و بهرهگیرى معقول از مواهب الهى، هرگز در اسلام ممنوع و نکوهیده نیست. شرح بیشتر در این زمینه، با ذکر مدارک و شواهد به خواست خدا در ذیل خطبههاى مشابه خواهد آمد.
پیام امام امیر المومنین علیه السلام، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی، جلد 3، ص 313- 328
https://lib.eshia.ir/27571/3/313
۱۴۰۴/۰۳/۰۹
نماهنگ | چهرهنگاری شایسته معلمحضرت آیتالله خامنهای: «گرامیداشت معلّم لازم است. حالا گرامیداشت، از مساعدتهای معیشتی و مالی و مانند این چیزها... شروع میشود، تا ساخت افکار عمومی... باید ابتکاراتی به خرج بدهیم که معلّم یک چهرهی زیبای بانشاطِ دوستداشتنیای در چشم آحاد مردم باشد، به طوری که اگر به کسی، به جوانی گفتند که در این فهرست شغلها کدام را انتخاب میکنی، نگذارد معلّم را ردهی آخر... مردم معلّم را به صورت یک موجود فعّال، پُرتلاش، بانشاط، موفّق، باافتخار، سرافراز ببینند؛ البتّه اینها راه دارد... کار رسانهای لازم دارد، کار هنری لازم دارد؛ فیلم بسازند، کتاب تولید کنند. همچنان که ما دربارهی مثلاً یک شهید یک کتاب تولید میکنیم [که وقتی] انسان میخواند عاشق آن شهید میشود، کتاب دربارهی رفتار یک معلّم... تولید کنیم که وقتی انسان آن کتاب را خواند، عاشق معلّم بشود. پویانمایی، فیلم، سریال... کارهای رسانهای ــ اینها به عهدهی دستگاههای دولتی، صداوسیما، دستگاههای هنری، وزارت ارشاد و امثال اینها است؛ این [کارها] باید بشود. چه کسی دنبال کند؟ آموزشوپرورش... هدف هم چهرهنگاری شایستهی معلّم [باشد].» ۱۴۰۴/۰۲/۲۷
رسانه KHAMENEI.IR براساس این بخش از بیانات رهبر انقلاب، نماهنگ «چهرهنگاری شایسته معلم» را منتشر میکند.
برچسبها: ارزش معلم؛ معلمان؛
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=60322
یک سری مسائلی که شاگردی که از حالات خلاء خیلی مایل هم هست که به سمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظله العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف میل کند، باید هم در نظر بگیرد همانطوری که دارد در راه جهاد فی سبیل الله هم قدم برمی دارد، این محاسبه نیز هست که بالاخره امامت کیست؟ و نه فقط اینکه آیا پشت سر کیست که داری اقامه ی نماز می کنی؟ و مثلاً اگر همان امام ات هم حتی با تو وارد دعواهای طلبگی شد، آیا تو هم تا چه حدودی جایزی مقابله ی به مثل نیز کنی و بلکه با او وارد دعواهای طلبگی خود شوی و .... و اما یک مسئله ای که در امر امامت داریم، همین است که شما توجه بفرمائید که همین که طلبه ای مایل است که عمامه ای بر سرش گذاشته شود؛ این خود چقدرها هم کار دارد که او بالاخره حتی به مقام حجت الاسلام و المسلمین هم برسد و حالا کاری هم به مقامات بعدی اش که شامل حضرات آیات، و حضرات آیات عظام تقلید، و حضرت ولی فقیه مد ظله العالی هم می شوند و آنگاه مسئله ی امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم داریم. همین مسئله را در ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی وقتی در نظر می گیریم، شما متوجه همین سلسله مراتب و طی درجات دانشگاهی هم می شوید تا اینکه آیا شاگرد چقدر هم باید زحمت بکشد تا بالاخره برسد به مقاماتی مثل اخذ دکترا، فوق دکترا، و استادیاری و دانشیاری و استاد تمامی و ماورای اینها و ....
آن وقت شما توجه هم بفرمائید که مثلاً فرق معلَم و معلِم و مثل منتظَر و منتظِر
به عنوانهای اسم مفعول و اسام فاعل به چه معنا است، و آنگاه جاهلی یا مغرضی که خود را یحتمل همه کاره ی عالم هم بداند یحتمل چطور به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم هم تهمت بزند که معلَّم مجنون. و حضرت رسول اکرم هم جوابش را ندهد ولی خدا خودش در قرآن کریم هم جواب او را می دهد که بالاخره بچه داری چه می گویی؟! به هر حال، معلمین محترم، این مشکلات را هم دارند دیگر که یحتمل حتی گیر شاگردان تخس و بی ادبی هم بیافتند که لازم به ادب شدن هم دارند و معلمین شایسته هم آیا چطور با آنها رفتار می کنند و .... و حالا شما حساب هم بفرمائید که امام جماعتی هم که با مردم عوام باید سر و کار داشته باشد و حتی به امورات زندگی دنیا و آخرت آنها هم باید بپردازد و بلکه آنها را ترقیب به رستگاری و سعادتمندی هم کند، و لذا آیا او باید کدام معلم و استادی هم باشد و بلکه چه وظیفه ی خطیری هم به عهده دارد تا حتی بتواند طلبه هایی که در آینده اساتید حوزه و دانشگاه هم خواهند بود را تربیت نیز کند و ...؟! و آنگاه از همه ی اینها یحتمل بتوان عظمت امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم متصور شد که همین صلوات بر حضرت صاحب الامر اصلا یعنی چه؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و المستشهدین بین یدیه
الصلاة علی صاحب الزمان علیهالسلام :
اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَقَرِّبْ بُعْدَهُ وَأَنْجِزْ وَعْدَهُ وَأَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ عَنْ بَأسِهِ حِجابَ الغَیْبَةِ وَأَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحائِفَ المحْنَةِ ، وَقَدِّمْ أَمامَهُ الرُّعْبَ وَثَبِّتْ بِهِ القَلْبَ وَأَقِمْ بِهِ الحَرْبَ وَأَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَسَلِّطْهُ عَلى أَعْداء دِینِکَ أَجْمَعِینَ ، وَأَلْهِمْهُ أَنْ لایَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاّ هَدَّهُ وَلا هَاماً إِلاّ قَدَّهُ وَلا کَیْداً إِلاّ رَدَّهُ وَلا فاسِقاً إِلاّ حَدَّهُ وَلا فِرْعَوْنَ إِلاّ أَهْلَکَهُ وَلا سِتْراً إِلاّ هَتَکَهُ وَلا عَلَماً إِلاّ نَکَّسَهُ وَلا سُلْطاناً إِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً إِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً [١] إِلاّ خَرَقَهُ وَلاجُنْداً إِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً إِلاّ أَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً إِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً إِلاّ رَضَّهُ وَلادَماً إِلاّ أَراقَهُ وَلا جَوْراً إِلاّ أَبادَهُ وَلا حِصْناً إِلاّ هَدَمَهُ وَلا باباً إِلاّ رَدَمَهُ وَلا قَصْراً إِلاّ خَرَّبَهُ [٢] وَلا مَسْکَناً إِلاّ فَتَّشَهُ وَلا سَهْلاً إِلاّ أَوْطَأَهُ وَلا جَبَلاً إِلاّ صَعِدَهُ وَلا کَنْزاً إِلاّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ [٣].
أقول : أورد المفید الزیارة السالفة التی أولها : الله أَکْبَرُ الله أَکْبَرُ لا إِلهَ إِلاّ الله وَالله أَکْبَرُ .... ثم قال : روی بطریق آخر تقول عند نزول السرداب : السَّلامُ عَلى الحَقِّ الجَدِیدِ ، فأورد الزیارة إلى موضع صلاتها ثم قال : ثم تصلی صلاة الزیارة اثنتی عشرة رکعة کل رکعتین بتسلیمة ثم تدعو بعدها بالدعاء المروی عنه علیهالسلام وهو : اللّهُمَّ عَظُمَ البَلاُء وَبَرِحَ الخَفاءُ وَانْکَشَفَ الغِطاءُ وَضاقَتِ الاَرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماء وَإِلَیْکَ یا رَبِّ المُشْتَکى وَعَلَیْکَ المُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ فَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ ، فَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً کَلَمْحِ البَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ مِنْ ذلِکَ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ انْصُرانِی فَإِنَّکُما ناصِرانَ وَاکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیانَ ، یا مَوْلایَ یا صاحِبَ الزَّمانِ الغَوْثَ الغَوْثَ الغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی