- ۰۴/۰۶/۱۷
وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ ﴿الأنعام: ٩٨﴾
وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ﴿هود: ٦﴾
73- عن صفوان قال سألنی أبو الحسن ع و محمد بن الخلف جالس- فقال لی مات یحیى بن القاسم الحذاء فقلت له: نعم و مات زرعة فقال: کان جعفر ع یقول فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ فالمستقر قوم یعطون الإیمان و یستقر فی قلوبهم، و المستودع قوم یعطون الإیمان ثم یسلبونه[3].
74- عن أبی الحسن الأول قال سألته عن قول الله «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» قال المستقر الإیمان الثابت و المستودع المعار[4].
تفسیر عیاشی، جلد 1، ص 372
https://lib.eshia.ir/12013/1/372
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
الصَّلاة على سیدة النساء فاطمة علیهالسلام :
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى الصِّدِّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبِیبَةِ حَبِیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَأُمِّ أَحِبَّائِکَ وَأَصْفِیائِکَ الَّتِی انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِساءِ العالَمِینَ.
اللّهُمَّ کُنْ الطَّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنْ الثَّائِرَ اللّهُمَّ بِدَمِ أَوْلادِها ، اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الهُدى وَحَلِیلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ وَالکَرِیمَةَ عِنْدَ المَلاء الأعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى أُمِّها صَلاةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ [٢] مُحَمَّدٍ صلىاللهعلیهوآله وَتُقِرُّ بِها أَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها ، وَأبْلِغْهُمْ عَنِّی فِی هذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ [٣].
۹ /شهریور/ ۱۴۰پیام رهبر انقلاب در پی قهرمانی مقتدرانه تیم ملی والیبال جوانان ایران در جهاندر پی افتخار آفرینی تیم والیبال جوانان کشورمان در کسب قهرمانی جهان، حضرت آیتالله خامنهای در پیامی از فرزندان ملت ایران قدردانی کردند.متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسمه تعالی
جوانان عزیز قهرمان والیبال
با بازی خوب خود دل ملت ایران را شاد کردید. از همهی شما متشکرم.
سیدعلی خامنهای
۱۴۰۴/۶/۹
تیم ملی والیبال جوانان جمهوری اسلامی ایران که با کسب ۸ پیروزی متوالی در مراحل مقدماتی و حذفی به فینال این رقابتها صعود کرده بود، با شکست سه بر یک ایتالیا برای سومین بار قهرمان مسابقات والیبال قهرمانی مردان زیر ۲۱ سال جهان شد.
https://www.leader.ir/fa/content/28354
یک نکته ای در مسئله ی التقاط است که مسئله ی خیلی مهمی هم هست که حتی اگر رعایت نشود، موجب ضایع شدن عقل هم می شود. در تفسیر سوره ی حشر، ص 147- 148 حضرت ولی فقیه مد ظله العالی ذیل عنوان (* ایمان مستقر و ایمان مستودع *) می فرمایند: لذا در روایات داریم که ایمان بر دو گونه است: یکی ایمان مستقَر- یا مستقِر- یکی ایمان مستودع.(^2) ایمان مستودع ایمان عامه ی مردم است؛ ایمان جدیدالایمان ها و قدیم الایمان هایی که تقوا را مراعات نکرده اند ایمانهای مستودع است؛ یعی به ودیعه و امانت گذاشته شده که گاهی هم خدا این امانت را از آنها سلب می کند. [اما] ایمان مستَقِر آن ایمانی است که استقرار پیدا کرده و ثبات پیدا کرده. آن [ایمان] مال کیست؟ مال خصّیصین است.
خصّیصین چه کسانی هستند؟ [آیا] خصّیصین آنهایی هستند که "زآب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند"؟(^ 1) نه، ما هم می توانیم جزو خصّیصین باشیم؛ چه جور؟ به این صورت که وقتی ایمان پیدا کردیم، با ملاحظه ی امر و نهی خدا، با وقوف در مواقفی که خدا خواسته است ما در آنجا باشیم و با پرهیز از مواشع و مواقفی که خدا خواسته است ما آنجا نباشیم، با تقوا و با ذکر خدا دوران طولانی ای را با این ایامن بگذرانیم. ما اگر چنانچه چنین کاری را کردیم، آن وقت ایمان مستودع ما، ایمان متزلزل ما و ایمان عاریتی ما تبدیل به ایمان دائمی خواهد شد و می شود.
(1.) حافظ. "با چنین حُسن و ملاحت اگر اینان بشرند/ زآب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند"
(2.) تفسیر عیاشی، جلد 1، ص 372
التفاط می فرمائید؟ یعنی واقعاً هم آیا این دنیای دیسنی و فیلمهایش و دیسنی لاندی که مدیریتش را مثلاً باب ایگر دارد و گوگلی که حالا در فلان شهر آمریکا هم می فرمایند یک شهری را به خودش اختصاص هم داده است و شرکت اپل و حتی ال اچ سی و بلکه آرشیو دانشگاه کرنل که بنده ی حقیر هم مرتب استفاده می کنیم، واقعاً هم دیگر زآب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند. و هر چند که ما هم آیا چقدر این نوع مدیریتها و بلکه این نوع علوم ریاضی فیزیکی را هم می خواهیم حتی در ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز استفاده بریم. یعنی این مسئله یک حالت عاریه ای و ودیعه ای در ما ایجاد می کند و آیا چقدر هم مستقر در ما است که حالا یحتمل بنده ی حقیر یا شاگردان دیگری اینطور نباشد که به آن درجات و مراتب متعالیه ای از علوم و حکمت الهی هم رسیده باشیم، ولی بالاخره آیا نباید هم در این جهات تلاش کرد و آیا اینها فقط باید در انحصار این مدیریت خصّیصین دیگر هم باشد و ما این ایمان را نداریم؟ مسئله یحتمل گاهی این هم هست که حالا شما یک سایتی را هم دارید که یک مرتبه می بینید چرا فیلتر هم شده است؟ یا حتی این سایت را خود نویسنده ی سایت هم حذف کرده باشد. ولی حالا شما مدام هم به آن سر می زنید و دلتان هم می خواهد باز هم ببینید که در آن چه می گذرد و حال آنکه از حکمتی که پشت حذف آن سایت است هم بی خبرید! و هزار جور فکر هم یحتمل به ذهن شما خطور کند و ....
اما یک وقت هم هست که مسئله ی عقلی اینجا است که مادری یا حتی پدری نگران هم هست که چرا فرزندش دیر کرده است و نمی دانید که کجا است و همه جا را هم دنبالش می گردید که بیابیدش. و حال آنکه مثلاً رفته است خانه ی خاله و شما را خبردار هم نکرده است و هر چند که مثلاً مادر یا پدر هم می دانند با اینکه اینها دسترسی به هم نیز نداشته باشند که همدیگر را خبردار هم کنند و .... و لذا تشویش هم ایجاد می شود که ای وای که فرزندم کجا است، و اما دلت برای امام زمانت هم آیا تنگ می شود؟ انسان 250 ساله را با الغدیر شروع کردن و به دعای ندبه هم پرداختن و بلکه مسئله ی حکمت الهی که در موضوع الغدیر نهفته است را مطرح کردن از این نوع است که چطور هم می خواهید این مسائل آفات را در دین داری و سیاست هم دریابید؟ و حال آنکه ایمان فردی از افراد عامه هم به آن درجه نرسیده باشد که ایمانی مستقر حتی تا روز قیامت را هم داشته باشد؟!
یک جا مسئله واقعاً هم عقلی است که پا را از حدود خودت هم فراتر نگذار که آیا ایمانی را که مثل آدمهای خواب آلود است که حتی نمی تواند از فرط خواب آلودگی چشمهایش را باز نگه دارد و چرتش می گیرد و پلکهای چشمش هم هر چند وقت یکبار روی هم می افتند، و چرا که ایمانش هم ایمان مستودع است و نه ایمانی مستقِر. یعنی یک ایمانی است کانه می آید و می رود همانطوری که به خواب فرو می رود و چرتش می گیرد و دوباره بیدار می شود چرا که نمی خواهد هم بخوابد و مقاومت هم می کند و .... به عبارت دیگر آن دیگری که همچون ابوسفیان و معاویه و یزید هم رفتار می کند و بلکه بدتر از آنها هم عمل می کند که اصلا عارش هم نمی آید که بگوید که کدام اسلام؟ و توی کفرش هم مانده باشد و حتی ایمان عاریه ای خود را هم به بازی بگیرد چرا که حکومتش هم از نوع و دسته ی حکومت ائمه ی کفر است و نه از دسته ی ائمه ای که سر سلسله شان هم خود رسول اکرم محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم است. خوب، اینهایی که امامتشان از نوع امامی است که دعوت به آتش هم می کنند و گرفتار اعمال و رفتار شیطانی خود هم هستند؛ اینها اگر حکومت هم یافتند بر مردم، آیا چطور مردم قرار است مقام امامت ائمه ی اطهار که در راسشان هم امیر المومنین علیه السلام است را دریابند و بلکه حتی مقام وحیانی که ائمه ی اطهار حافظ آن هم هستند را نیز درک کنند؟ و حال آنکه آن ایمان مستودع و عاریه ای و ودیعه ای شان را هم آیا چطور می خواهند تبدیل به ایمان مستَقِر با استقامت و درک مقام ولایت ائمه ی اطهار فرمایند و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم بالاخره دریابند همچون شاگردانی که خیلی هم می خواهند از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی و اجتهاد و حضرات آیات عظام تقلید و حضرت ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هدایت و مستقِر شوند. یحتمل اینجا چیزی که شاگرد را دچار مشکلاتی کند که از جمله روانشناسان هم در فهم آن دربمانند و باید بلکه این مسائل را در منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی هم جستجو کرد که کجا وارد محدوده ی علوم وحیانی شده و کجاها وارد حتی محدوده ی صفات ذاتی الهی شده ایم که ممنوعه هم هستند و حالا کجاها هم می شود صفات فعلیه ی الهی را هم آیا چقدر واردش شد و .... مثلاً کجا است که مسئله ی بندگی خدا است و کجا مسئله وارد استکبار هم شده است و کجا است که باید جلوی استکبار هم با تمام قوا ایستاد؟ یا کجا است که مسئله علم از نوعی است که باید هم در برابر اساتید علوم تواضع هم حتی نشان داد؛ و اما کجا هم مسئله علومی است که شیطانی و کابالایی هم شده است و وارد محدوده های ممنوعه شده است و ...؟ یحتمل برای مبتدی و عامه ی مردم که ایمانی مستودع هم آیا چقدر دارند، اینطور بنظر برسد که شاگرد دارد در مسائل ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم بحث می کند و حالا بحث کن و کی هم بحث نکن و تمامی هم ندارد؛ و لذا خطوطی هم ندارد که مناطق ممنوعه ی حلال و حرام را هم از یکدیگر بتوان جدا کرد و چرا که مسئله التقاطی هم شده است. و اما آیا واقعاً هم اینطور است؟ مسئله این است که اگر شاگرد بجای اینکه خواست از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هدایت شده و بلکه به انحرافات هم نیافتد، مدام در ریاضی فیزیک هم تدبر و تطور کرد و آیا چقدر هم راهش را به الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب ودرجات متعالیه بالاتر هم یافت، آنگاه تازه یحتمل می خواهد حتی منطق ریاضی جوئل دیوید همکینز را که بنده یک مرتبه هم یادم آمد ببینم چه ها که می نویسد و نمی نیوسد این روزها از آنجایی که یک موقعی خیلی هم در ماث اورفلو فعالیت داشت؛ و بعد هم آیا چطور وارد ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی و بلکه ابرریسمانی ... ربع و نیم و تمام و ... چرخشی زمینی و آسمانی هم شده و حتی هدایت هم یابد و ....
https://arxiv.org/search/?
query=joel+hamkins&searchtype=all&abstracts=show&order=-
announced_date_first&size=50
بنده ی حقیر داشتم دنبال متکبر از اسماء الهی در دعای جوشن کبیر می گشتم که در آیه ی مبارکه 23 سوره حشر هم آمده است:
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿الحشر: ٢٣﴾
که این اسم وقتی در مورد دیگران استفاده شود هم در قرآن آمده است که حمل بر استکبار جهنمیها و امثالهم هم دارد:
1. فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ ﴿النحل: ٢٩﴾
2. وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَکَبِّرِینَ ﴿الزمر: ٦٠﴾
3. قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ ﴿الزمر: ٧٢﴾
4. وَقَالَ مُوسَىٰ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُم مِّن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَّا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ ﴿غافر: ٢٧﴾
5. الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَٰلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ ﴿غافر: ٣٥﴾
6. ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ ﴿غافر: ٧٦﴾
ولی در شرح اسماء حسنی حاج ملا هادی سبزواری هم ما می بینیم که چطور فراز 56 دعای جوشن کبیر را که شامل یا مَنْ العَظَمَةُ وَالکِبْرِیاءُ رِداؤُهُ هم می شود را باضافه ی اضافاتی دیگر شرح می فرمایند:
... الا انه نفى محض باطل صرف لا مجعولیة ولا مربوبیة له فلا یناسب هنا ومثله اطلاقه على الکفر والجهل کما فی دعاء الصباح صل اللهم على الدلیل الیک فی اللیل الالیل وذلک لان الکفر والجهل عدمیان نعم یشمل اطلاق اللیل والنهار باطن لیلة القدر وحقیقة یوم القیمة اعنی السلسلة الطولیة النزولیة والعروجیة واشیر إلى الاول بقوله تعالى تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر والى الثانی بقوله تعالى یعرج إلیه الملائکة والروح فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه یا رب الاعلان والاسرار سبحانک الخ أی الشهادات والغیوب یا من نفذ فی کلشیئ امره أی کلمة کن الوجودى فانه إذا قال لشئ کن فیکون لا بتخلل صوت یقرع ولا بتوسط نداء یسمع الا له الامر والخلق فأمره النافذ فی کلشئ سره الذى یخص کلشى ونوره الوجودى الذى یستنیر به کل فیئ عند التوجه الایجادى من الموجد القاهر الحى والى هذه السر ایة الحقیقیة والنفوذ المعنوی الحقیقی اشار بقوله تعالى الله الذى خلق سبع سموات ومن الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن یا من لحق بکلشئ علمه یا من بلغت إلى کل شئ قدرته لما لحق علمه تعالى بکلشئ مجردا کان أو مادیا کلیا کان أو جزئیا وکان علمه فعلیا منشأ لوجود المعلوم إذ علم فاوجد لا جرم بلغت إلى کل شیئ معلوم قدرته وایضا هو تعالى فاعل بالعنایة بالمعنى الاعم بمعنى ان علمه السابق بفعله المنطوى فی علمه بذاته علما اجمالیا فی عین الکشف التفصیلی وتفصیلیا فی عین الوحدة الاجمالیة حیث ان ما به الانکشاف الواحد الذى به ینکشف ذاته الفرد الاقدس الانور بعینه ما به ینکشف ذوات الاشیاء انکشافا اعلى وانور من انکشاف یحصل لذواتها من وجوداتها بما هی وجوداتها لان بسیط الحقیقة مستجمعة لجمیع الخیرات بنحو اعلى وشیئیة الشئ بتمامه لا بنقصه وتشخصه بوجوده کاف فی فعله بلا داع زاید بل الداعی عین ارادته التى هی عین ابتهاجه بذاته الذى هو عین علمه الذى هو عین ذاته الاقدس الذى هو تام وفوق التمام فی الایجاد لیس له حالة منتظرة فثبت ان کلما لحق به علمه بلغت إلیه قدرته وقول المتکلمین ان العلم اعم من القدرة لتعلقه بالممتنعات دونها لان المقدور لا بد ان یکون ممکنا لا وجه له لان الممتنع من حیث حقیقته التى هی عین اللاشیئیة کما فی کل باطل حیث ان حقیقة الباطل بطور البطلان کما لیس مقدورا کذلک لیس معلوما کیف والمعدوم المطلق لا خبر عنه ومن حیث وجوده فی نشأة من النشئات سواء کانت اذهانا عالیة أو سافلة کما هو معلوم کذلک هو مقدور
ان قلت علمه تعالى یتعلق بذاته فان ذاته معلومة لذاته بخلاف قدرته فبطل الاتحاد بل المساوات قلت تعلق العلم والعالمیة بذاته تعالى انه تعالى عین العلم لا ان ذاته شیئ وعلمه بذاته شئ اخر فهکذا تعلق القدرة والقادریة معناه انه عین القدرة فتحقق المساوات بین مفهومی القدرة والعلم والاتحاد بحسب المصداق ولیس الکلام فی مفهومی المعلوم والمقدور یامن لا یحصى العباد نعمه کما قال تعالى وان تعدوا نعمة الله لا تحصوها افراد النعمة فی الایة مع کثرتها المشار إلیها بعدم العد والاحصاء اشارة إلى وحدتها فی عین کثرتها لغلبة الوحدة ومغلوبیة الکثرة کل یعمل على شاکلته أو لانه لا قدر بجمیع نعمه تعالى فی جنب بحار کرمه ولا سیما بالنظر إلى نظره مع عظم کل حقیر منها وکبره فی غایة حقارته وصغره أو اشارة إلى کثرتها فی عین وحدتها باعتبار مبادیها الطولیة النزولیة وغایاتها الطولیة الصعودیة حیث قطع کل منها نصف الدایرة وهو القوس النزولى حتى وصل إلى عالمنا هذا ثم یقطع نصفه الاخر حتى یرجع إلى ما بدء کما ان الشجرة یبتدء من الثمرة وینتهى إلیها وفى عیون الاخبار عن الرضا (ع) عن ابیه موسى ابن جعفر عن ابیه الصادق جعفر ابن محمد عن ابیه عن جده علیهم السلام قال دعا سلمان ابا ذر رضى الله عنهما إلى منزله فقدم إلیه رغیفین فاخذ أبو ذر الرغیفین فقلبهما فقال سلمان یا ابا ذر لاى شیئ تقلب هذین الرغیفین قال خفت ان لا یکونا ناضجین فغضب سلمان من ذلک غضبا شدیدا قال ما اجراک حیث تقلب هذین الرغیفین فو الله لقد علم فی هذا الخبز الماء الذى تحت العرش وعلمت فیه الملائکة حتى القوة إلى الریح وعلمت فیه الریح حتى القاه إلى السحاب وعمل فیه السحاب حتى امطره إلى الارض وعمل فیه الرعد والملائکة حتى وضعوه مواضعه وعملت فیه الارض والخشب والحدید والبهائم والنار والحطب والملح وما لا احصیه اکثر فکیف لک ان تقوم بهذا الشکر یا من لا تبلغ الخلایق شکره لان شکره بحوله وقوته وذلک موجب شکر اخر ویتسلسل وفى دعاء عرفه عن سید الشهدا (ع) لو حاولت واجتهدت مدى الاعصار والاحقاب لو عمرتها ان اؤدى شکر واحدة من نعمک ما استطعت ذلک الا بمنک الموجب على شکرا انفا جدیدا وثناء طارفا عتیدا اجل ولو خرصت والعادون من انامک ان تحصى مدى انعامک سالفة وانفة ما حصرناه عددا ولا احصیناه ابدا الدعا أو لان الشکر تعظیم المنعم لانعامه باللسان
أو بالجنان أو بالارکان وهذه الثلثة ایضا من نعمه والقدرة على استعمالها والتوفیق للاستعمال نعمتان اخریان ففى شکر کل نعمة لا بد ان یشکر لهذه النعم لا اقل وهلم جرا وإذا قال سید اولاد ادم لا احصى ثناء علیک انت کما اثنیت على نفسک فکیف تبلغ الخلایق شکره وفى خبر الایمان نصفه صبر ونصفه شکر وذلک لان الانسان لا یخلو عن حالة ملائمة وحالة غیر ملائمة ففى الغیر الملائمة یجب الصبر وفى الملائمة یجب الشکر بل السالک لابد ان یکون شاکرا على کل حال کما قال (ع) نحمدک على بلائک کما نشرک على نعمائک والا یقدر على ان یکون شاکرا فلیکن راضیا والا یقدر على ان یکون راضیا فلیکن صابرا ولیس دون مقام الصبر الا الجزع والشقا ونهایة مقام الشکر عند العارف شهود المنعم فی نعمه حتى یبدل وجوده بعدمه یا من لا تدرک الافهام جلاله یا من لا تنال الاوهام کنهه کما قال النبی صلى الله علیه وآله ان الله احتجب عن العقول کما احتجب عن الابصار وان الملا الاعلى یطلبونه کما تطلبونه انتم ولذلک یطلق على الذات باعتبار الحضرة الاحدیة غیب الغیوب والغیب المطلق والغیب المکنون والغیب المصون والمنقطع الوحدانی ومنقطع الاشارات والتجلى الذاتی والکنز المخفی والعماء وغیر ذلک وانما لا یدرک کنه الذات لما تقرر انه إذا جاوز الشیئ حده انعکس ضده فإذا کان ظهوره فی قصیا مراتب الظهور انتج غایة الخفا وانعکس عکس الجلاء وایضا لما کان قهار اللکل فلم یبق احد فی سطوع نوره حتى یراه بل یتلاشى ویضمحل بتاجج نار محیاه وایضا هو تعالى بکل شى محیط والمحیط لا یصیر محاطا وایضا الاحساس یتعلق بعالم الخلق والتعقل بعالم الامر فما هو فوق الخلق والامر لا یحس ولا یعقل وایضا هو الوجود بشرط لا فکیف یوجد فی موضوع العقل والحس وایضا هو حقیقة الوجود العینى لا تحصل فی الذهن إذ لو حصلت فیه انقلب العینى ذهنیا ان لم یترتب اثارها علیها ولم تحصل فیه فیلزم التناقض ان ترتبت اثارها علیها لان الموجود الذهنى ما لا یترتب علیها الاثار وایضا لو ادرک ذاته علما حضوریا لزم ان یکون هو تعالى اما عین المدرک أو معلوله لان العلم الحضوری منحصر فی علم الشیئ بنفسه وفى علم الشیئ بمعلوله وان منع المشاؤن الثانی منهما وکلا اللازمین باطل لانه هو ونحن نحن وانه یتعالى عن المعلولیة علوا کبیرا فضلا عن معلولیته لمعلوله فما دام المدرک انت وامثالک لا یمکنک ادراکه لانک لست ایاه حتى تعلمه علما حضوریا فانه متى بدا نار نوره غیبک ولا یمکنک فی ساحة حضوره کما لم یمکن البعوضه فی حضرة سلیمان حتى یحاکم بینهما فریح
الرحمن التى یاتی من قبل الوادی الایمن تجعلک هباء منثورا عنقا شکار کس نشود دام باز چین فسبحان من لا یعلم ذاته الا ذاته ودل على ذاته بذاته توحیده ایاه توحیده شهد الله انه لا اله الا هو هذا باعتبار التجلى الاول الذاتی واما باعتبار التجلى الثانی سواء کان الاسمائى أو الاعیانى فلا یعقل أو یدرک الا نوره إذ المجالى الخمسة مرائى ظهوره کما ان المراتب الست درجات نوره فبذلک النظر اینما تولوا فثم وجه الله هو الاول والاخر والظاهر والباطن لو دلیتم إلى الارض السفلى لهبط على الله چندین هزار ذره سراسیمه میدوند * در آفتاب و غافل از ان کافتاب چیست وقد قلت فی التوحید فلک کشته سر کشته کوى أو * بود روى عالم همه سوى أو همى میرسد بر مشام دلم * زکل خاصه از اهل دل بوى أو * نه آغاز پیدا نه انجام وهست تمامی یکى پرتو روى أو یا من العظمة والکبریاء ردائه فی الحدیث القدسی الکبریاء ردائی والعظمة ازارى فمن نازعنى واحدا منهما قصمته ویعجبنى ان یکون الازار الذى هو لباس الاسافل من الاعضا اشارة إلى الکونین الصوریین اعنی الکون الصوری الصرف الذى هو المثل المعلقة والکون الصوری المادى اللذین هما اسافل العوالم والرداء الذى هو لباس الاعالى منها اشارة إلى الکون المعنوی الروحانى من النفوس الکلیة والعقول النوریة الذى هو اعالی العوالم ولذلک یطلق وراء اللبس على الحق المتردى المتئرز بهما فی اصطلاح العرفاء والاکتفاء بالرداء فی الاسم الشریف لسعته کما فی الرداء الذى فی عالمنا ففیه اشارة إلى انطواء عالم الصورة فی فسحة عالم المعنى فان الاول فی الثانی کحلقة فی فلاة یا من لا یرد العباد قضائه فان الصور القضائیة لغلبة احکام الوجوب علیها ولکلیتها ولکونها العلم الفعلى لله تعالى لا ترد ولا تبدل یا من لا ملک الا ملکه أی لا سلطنة الا سلطنته یا من لا عطاء الا عطاؤه سبحانک الخ اشارة إلى توحید الافعال یا من له المثل الاعلى المثل لغة له معان منها المثال وهو المراد ومنها الصفة کقوله تعالى مثل الجنة التى وعد المتقون ولیس بمراد هنا بقرینة المقابلة للاسم الشریف التالى ومثله تعالى کثیر کالمصباح الذى فی الزجاجة التى فی المشکوة المتوقد من الشجرة المبارکة وکالظل الممدود وکالشعلة الجوالة الراسمة للدایرة وکالحرکة التوسطیة الراسمة بنسبها إلى حدود المساحة للحرکة القطعیة وکالنقطة الراسمة بحرکتها طولا للخط الراسم بحرکته بتمامه عرضا للسطح الراسم بحرکته بتمامه وعمقا للجسم
وکالان السیال الراسم للزمان وکالوحدة الراسمة للاعداد المقومة والعادة لها وکالعکس الحاصل فی المرائى المتخالفة وکالبحر المنبعث منه الموج والحباب والبخار والسحاب إلى غیر ذلک من الامثلة الدایرة فی لسان الشرع أو لسان العرفاء والحکماء بل لا تعد ولا تحصى ففى کلشئ له ایة تدل على انه واحد لکن المثل الاعلى من کل مثل هو الحقیقة المحمدیة المعبر عنها بالرحمة الواسعة ورحمة للعالمین والنفس الکلیة الولویة العلویة وهما فی الحقیقة نور واحد کما قال صلى الله علیه وآله انا وعلى من نور واحد وقال على منی وانا من علی یا من له الصفات العلیا یا یا من له الاخرة والاولى یا من له الجنة المأوى التى عند سدرة المنتهى وهى جنة العقول قال الطبرسی علیه الرحمة قیل هی التى یاوى إلیها جبرئیل والملائکة وقیل هی التى کان اوى إلیها ادم (ع) وتصیر إلیها ارواح الشهداء وسدرة المنتهى هی البرزخیة الکبرى التى ینتهى إلیها مسیر الکمل واعمالهم وعلومهم وهى نهایة المراتب الاسمائیة التى لا تعلوها مرتبة وقال الشیخ المذکور روح روحه المبرور سدرة المنتهى شجرة عن یمین العرش فوق السماء السابعة انتهى إلیها علم کل ملک وقیل إلیها ینتهى ما یعرج إلى السماء وما یهبط من فوقها من امر الله یا من له الایات الکبرى ایة الشیئ علامته وقد تطلق على المعجزة والکرامة والعالم بشراشره ووجود الافاق والانفس بحذافیره علاماته وکراماته وبیناته ولو شاء الانسان المتفکر المعتبر ان یحرر بقوة العزیز المقتدر ما وصل إلیه من حکمه ومصالحه تعالى المودعة فی اثار صنعه وعجایب عنایته لاجتمعت مجلدات مع ان الحکماء النظار والعرفاء الکبار اولى الایدى والابصار اعترفوا بان لا نسبة لما وصلنا إلیه إلى ما لم نصل ولو تفکرت فی ورقة من اوراق شجره وکیفیة تخاطیطها واوضاعها وتهندسها وکیفیة ایصال رزقها من العروق الشعریة ثم من التى کالسواقى والجداول والانهار من الاسافل إلى الاعالى مع ان ذلک الرزق من الثقال المائلة إلى المرکز بالطبع لقضیت کل العجب فضلا عن شهودک ما وکل الله تعالى بضاهته بتلک الوریقة من الملائکة المدبرین لها والموصلین رزقها فهذه المرتزقة التى فی راس الورقة التى فی راس الشجرة کمسکین یشیلون هؤلاء غذائه یدا بید إلى ان یؤدوا حقه ولو نظرت حق النظر وتفکرت ثاقبة الفکر فی الهیکل الجامع الانسانی الذى هو هیکل التوحید لرایت ذاته وصفاته وافعاله کلها کرامات وعجایب فضلا عن الانسان الکامل بالفعل اما ترى اول افعاله التى یترائى فی غایة الحقارة ویصدره عنه فی اضعف حالاته وهو التقام الثدى ومصه لولا الهام الحق وملائکته لجعل من ...
شرح الاسماء الحسنی، مرحوم حاج ملا هادی سبزواری، جلد 1، ص 208- 212
https://lib.eshia.ir/15194/1/208
و لذا مسئله ی عقلایی اینجا است که مرزهای بین کفر و اسلام کجا ترسیم هم می شوند وقتی می خواهیم از ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به حکمت الهی عبور کرده و مثلاً به همین شروحی مثل شرح اسماء حسنی مرحوم حاج ملا هادی سبزواری نیز بپردازیم آنچنان که شاگردان خصّیصین مستقَر در ایمان هم آنطور که کما بیش یحتمل مستقر در ایمان هم نباشند و بلکه آیا چقدر هم ایمانی مستودع مبتدی را هم دارند طی می فرمایند به زحمات آنچنانی هم نیافتند؛ و بلکه حتی بتوانند گیوه و گلیم خود را از آب هم بکشند بیرون. یک وقت هست که شاگرد بنظرش هم می رسد که کان قاب قوسین او ادنی را هم همانطوری که حاصل رسول گرامی هم در سوره ی نجم آمده است دارد نصیبش می شود، ولی یک وقت هم هست که او حتی مراتب دین داری را هم حتی آنقدر طی نکرده است که وارد مقولاتی چون سیاست و سیاستمداری هم بتواند شود و صرفاً دارد به مسائلی همچون عبور از ایمان مستودع به ایمان مستقر نیز فکر و کار هم می کند و الی ما شاء الله هم در افکار و اوهام و انواع مسائل گوناگون هم درگیر است و .... یک جاهایی بالاخره اگر وجود مبارک اساتید گرامی را انسان نتواند حس کند که مدام دارند به او هم کمک می کنند و به او را نشان هم می دهند که راه و چاه هم کدامند، آنگاه حتی آیا چقدر هم متوجه مسئله شود که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. و آنگاه آیا چقدرها هم بتواند به امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز کمکها برساند و حتی اگر گرفتار ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم کمابیش شده باشد که یک وقت دیدید معلق هم زد و رفت آن طرف آب که به به چه هباء منثورا و هباء منبثا ای را یافته ام که هیچ کس هم مثل من نیافته است و ...! و یحتمل بعضی اشکال هم کنند که باندازه ی کافی در اموری که چطور زیاد و ابن زیاد را هم آنطور که بودند و آنطور که شدند را بحث و مطالعه نتوانستی کنی و لذا مسائل را هم درست متوجه نشده ای و .... مثلاً حتی دوباره هم ابن ابی الحدید و نهج البلاغه و پیام امام امیر المومنین و صلح امام حسن حضرت آقا را هم مطالعه کن و یاد بگیر و تاریخ هم بخوان و مثلاً به مناقب ابن شهر آشوب هم بپرداز و .... نخونده که کسی ملا نشده است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه
لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ٢٨٦﴾
https://arxiv.org/abs/2007.00418
https://arxiv.org/abs/1909.09100
https://arxiv.org/abs/1808.01509
https://arxiv.org/abs/1707.03700
https://arxiv.org/search/?searchtype=author&query=Williams%2C+K+J
https://juliakw.net/2018/04/26/barwise.html#:~:text=Theorem%20(Barwi
se)%20Every%20countable%20transitive,%E2%88%88M%20b%20%E2
%88%88%20M%20.