- ۰۴/۰۷/۰۱
آقای دکتر پزشکیان، رئیسجمهور، در آستانهی حضور در نشست سالیانهی مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، عصر امروز با حضرت آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب، دیدار کرد و گزارشی از برنامهریزیهای انجامشده برای این سفر ارائه کرد. رهبر انقلاب نیز ضمن دعای خیر و آرزوی موفّقیّت برای رئیسجمهور، نکات و توصیههایی را بیان کردند.
https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=61379
حضرت آیتالله خامنهای در پیامی با تبریک قهرمانی تیم ملّی کشتی فرنگی در جهان، از «ورزشکار، مربّی و مدیر» برای شادمان کردن ملّت و آبرومند کردن کشور تشکّر کردند.
متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
- به جوانان قهرمان کشتی فرنگی تبریک میگویم.
عزم راسخ و کار دشوار شما و برادرانتان در کشتی آزاد، ملّت را شادمان و کشور را آبرومند کرد.
از خداوند سربلندی و پیروزی شما را مسئلت میکنم و به ورزشکار و مربّی و مدیر، آفرین میگویم.
سیّدعلی خامنهای
۳۰ شهریور ۱۴۰۴
تیم ملّی کشتی فرنگی جمهوری اسلامی ایران، پس از ۱۱ سال و برای دومین بار توانست مقتدرانه بر سکّوی قهرمانی جهان در مسابقات زاگرب ۲۰۲۵ بایستد.
این نخستینبار در تاریخ ورزش کشورمان است که تیم ملّی کشتی آزاد و فرنگی همزمان در یک دوره از مسابقات موفّق به کسب عنوان قهرمانی جهان میشوند.
برچسبها: ورزش قهرمانی؛ کشتی؛ علیرضا دبیر؛ پژمان درستکار؛ حسن رنگرز؛
https://farsi.khamenei.ir/message-content?id=61366
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿التوبة: ٧٣﴾
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿التحریم: ٩﴾
آنچه که امروز در قاموس فرهنگ انقلابی جدید، اسمش مبارزه است، جهاد، درست به جای همین کلمه است. نباید آیات و روایات جهاد را تطبیق کرد و تفسیر کرد به کوشیدن، تا کوشش یک انسان در مطالعه ای برای پیدا کردن یک فرعِ مثلاً نادری هم جهاد شمرده بشود. 51/1/25 یک نفر می رود در رختخواب گرمش، کنار بخاری می لمد، از روی فراغت فکر می کند که من درباره ی چه مسئله ای تحقیق کنم؛ ناگهان به پادش می آید که این مسئله هنوز حل نشده است که آیا هفت آسمان از جنس طلاست، یا از جنس نقره است، یا از جنسی دیگر است؛ بعد بنا می کند کتاب ها را گشتن، مطالعه کردن، چه کردن، تا این مسئله را تحقیق می کند و حل می کند. به این کار، جهاد نمی گویند؛ این اسمش مبارزه نیست. یا فرض بفرمائید یک نفر دانشمند محققی برود بنشیند درباره ی یک مسئله ی حقوقی خشک غیر لازم، یا حتی لازم- مثل یک مسئله ای که در شیمی است، یک مسئله ای که در فیزیک است، یک مسئله ای که در ریاضی است، یک مسئله ای که مورد استفاده و اتفاع مردم است- زحمت بکشد و تحقیق کند، به کار او جهاد نمی گویند؛ کمااینکه در فارسی هم به آن مبارزه نمی گویند. به انیشتین یک مبارز نمی گویند. به آن کسی که عالی ترین تحقیقات علمی را هم بکند، یک مبارز نمی گویند. چرا؟ برای خاطر اینکه این عمل، این تحقیق، این کشف، این کاری که به وسیله ی فکر یا به وسیله ی پول یا به وسیله ی دست انجام گرفته، در راه پیشبرد یک هدف فکری ایدئولوژیکی و در راه مقابله ی با دشمنِ این فکر به کار نرفته. لذا به این کار، جهاد نمی گویند؛ کمااینکه در فارسی هم به آن مبارزه نمی گویند. آن کسی که پول می دهد و مثلاً فرض بفرمائید یک بنیان رفیع می سازد، یک خانه ای می سازد، یک بیمارستانی می سازد، حتی یک مدرسه ای می سازد، به این کار مبارزه نمی گویند. به آن جهاد نمی گویند. انفاق است، اما این انفاق، جهاد نیست. چرا؟ چون در آن، درگیری نیست؛ چون در آن، مقابله ی با یک قدرت مضری نیست؛ چون در این عمل، یک نوع ستیزه گری با مخالف، با آن کسی که سد راه است، مندرج نیست؛ لذا به آن نمی گویند جهاد. البته کار خوبی است، اما جهاد نیست. خیلی کارها خوب است، اما جهاد نیست. نماز هم جوب است، اما جهاد نیست. توجه کردید؟ می خواهمیم معنای جهاد روشن شود؛ که وقتی می گوییم ائمه علیهم السلام جهاد می کردند، بدانید یعنی چه.
...
و این جهاد به یک صورت آرامی از آغاز امامت معنوی امامان- یعنی از روز رحلت پیغمبر تا روزی که امام عسکری صلوات الله علیه امام یازدهم به شهادت رسید- بدون یک لحظه درنگ ادامه داشته است.51/1/25
انسان 250 ساله، حلقه ی سوم، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، ص 60- 62
ائمه ی اطهار صلوات الله و سلامه علیهم مبارزه ای که می کردند، معلوم می شده است که آنها و شیعیان آنها هستند که طرف حق هستند و حتی دشمنانشان که از میانشان خلفای اسلامی و از جمله خلفای اموی و عباسی که ادعای خلافت هم نداشتند فقط و بلکه واقعاً هم از خلفا اسلامی بظاهر بودند، در حقیقت دشمنان خدا هم بودند؛ و اینکه برای همین خلفا نمایان می شد، ائمه ی اطهار علیهم السلام را می کشتند. "ما منا الا مقتول او مسموم
١٨ ـ نص : الحسین بن محمد بن سعید الخزاعی عن عبدالعزیز بن یحیى الجلودی
عن الجوهری عن عتبة بن الضحاک عن هشام بن محمد عن أبیه قال : خطب الحسن بن علی علیهم السلام بعد قتل أبیه فقال فی خطبته : لقد حدثنی حبیبی جدی رسول الله صلى الله علیه وآله أن الامر یملکه اثنا عشر إماما من أهل بیته وصفوته مامنا إلا مقتول أو مسموم[١].
١٩ ـ نص : محمد بن وهبان عن داود بن هیثم عن جده عن إسحاق بن بهلول عن أبیه عن طلحة بن زید عن الزبیر بن عطا عن عمیر بن هانی عن جنادة بن أبی امیة قال : قال الحسن بن علی صلوات الله علیهما : والله لقد عهد إلینا رسول الله صلى الله علیه وآله أن هذا الامر یملکه اثنا عشر إماما من ولد علی وفاطمة ، مامنا إلا مسموم أو مقتول[٢].
أقول : سیأتی تمام الخبرین فی أبواب تاریخه علیه السلام إنشاء الله تعالى ، وسیأتی فی أبواب وفات کل منهم علیهم السلام ما یدل على شهادتهم.
بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 27، ص 216- 217
https://lib.eshia.ir/71860/27/216
٦ ـ نص : الحسین بن محمد بن سعید الخزاعی ، عن الجوهری ، عن عتبة ابن الضحاک ، عن هشام بن محمد ، عن أبیه قال : لما قتل أمیرالمؤمنین 7 رقى الحسن ابن علی 8 المنبر فأراد الکلام فخنقته العبرة ، فقعد ساعة ثم قام فقال : الحمد لله الذی کان فی أولیته وحدانیا فی أزلیته ، متعظما بإلیهته ، متبکرا بکبریائه وجبروته ، ابتدأ ما ابتدع ، وأنشأما خلق ، على غیر مثال کان سبق مما خلق.
ربنا اللطیف بلطف ربوبیته ، وبعلم خبره فتق ، وبإحکام قدرته خلق جمیع ما خلق ، فلا مبدل لخلقه ، ولا معیر لصنعه ، ولا معقب لحکمه ، ولا راد لامره ولا مستراح عن دعوته ، خلق جمیع ما خلق ، ولا زوال لملکه ، ولا انقطاع لمدته فوق کل شئ علا ، ومن کل شئ دنا ، فتجلى لخلقه من غیر أن یکون یرى وهو بالمنظر الاعلى.
احتجب بنوره ، وسما فی علوه ، فاستتر عن خلقه ، وبعث إلیهم شهیدا علیهم وبعث فیهم النبیین مبشرین ومنذرین ، لیهلک من هلک عن بینة ، ویحیى من حی عن بینة ، ولیعقل البعاد عن ربهم ما جهلوه ، فیعرفوه بربوبیته بعد ما أنکروه.
والحمد الله الذی أحسن الخلافة علینا أهل البیت ، وعنده نحتسب عزانا فی خیر الاباء رسول الله 9 ، وعندالله نحتسب عزانا فی أمیرالمؤمنین ، ولقد اصیب به الشرق والغرب ، والله ما خلف درهما ولا دینارا إلا أربعمائة درهم ، أراد أن
یبتاع لاهله خادما ، ولقد حدثنی حبیبی جدی رسول الله 9 أن الامر یمکله اثنا عشر إماما من أهل بیته وصفوته ، مامنا إلا مقتول أو مسموم.
ثم نزل عن منبره ، فدعا بابن ملجم لعنه الله فاتی به ، قال : یا ابن رسول الله استبقنی أکن لک ، وأکفیک أمر عدوک بالشام ، فعلاه الحسن 7 بسیفه فاستقبل السیف بیده فقطع خنصره ثم ضربه ضربة على یافوخه فقتله ، لعنة الله علیه.
إلى هنا انتهى الجزءالاول من المجلید العاشر ویلیه الجزء الثانی وأوله باب العلة التی من أجلها صالح الحسن بن علی 8 معاویة بن أبی سفیان.
بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، جلد 43، ص 363- 364
https://lib.eshia.ir/71860/43/364
نکته ای که اینجا هست، این است که در بین دانشمندان هسته ای کشور ما، نشان داده اند که تا حد شهادت هم جهاد می فرمایند و در همین جنگ 12 روزه هم نمونه ای از آن را دیدیم. و مسئله اینجا این است که این یک جنگ ایدئولوژیک شده است که آیا شما حتی وقتی به حدودی از دانش و علم هم می رسید که در حدود دانش و علوم هسته ای است، آیا آنگاه فرقبی هم ندارد که برای بهشت و جهنم ای دارید جهاد می کنید که در علوم هسته ای هم نهفته است آنچنان که باید هم زیر مجموعه ای از علوم اسلامی و بلکه ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از آن استنتاج شود؟ یا فرقی ندارد که باصطلاح آن دانشمند غربی یا شرقی در قعر جهنم هم واقع شده باشد و دارد به دانش اش هم می پردازد و همه را هم با خودش به قعر جهنمش می برد و ...؟ و حتی یحتمل خودش هم خیلی فکر کند که در میان مستیها و شهوترانیهایش چقدر چقدر هم وسط بهشت است مثل بعضی خلفای اسلامی و از جمله هم خلفای عباسی و اموی و حتی شاهنشاهان و فراعنه و ...! دیر شد، دیر شد؛ بنده بدوم برسم به نماز! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
--------------------------------
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَٰلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿النساء: ٩٤﴾
وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿الأنعام: ٥٤﴾
وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ﴿الأعراف: ٤٦﴾
سَلَامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿الرعد: ٢٤﴾
الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿النحل: ٣٢﴾
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ ﴿القصص: ٥٥﴾
وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ ﴿الزمر: ٧٣﴾
وَعِبَادُ الرَّحْمَـٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿الفرقان: ٦٣﴾
فریب دیروز، عبرت امروز! (مقاله وارده)دکتر ابراهیم کارخانهای*
فروردینماه سال ۱۳۸۵ بود، سومین کنفرانس بینالمللی حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین در تهران برگزار میشد؛ به همین منظور مقرر شد دعوتنامههایی از طرف رئیسجمهور و رئیس مجلس شورای اسلامی به رؤسای جمهور و مجالس کشورهای شمال آفریقا شامل کشورهای لیبی، الجزایر، مصر، مغرب، تونس و سودان تقدیم شود. بدین منظور همراه با حجتالاسلام سید احمد موسوی نماینده امور مجلس ریاست جمهوری در زمستان سال ۱۳۸۴ طی سفری ۱۵روزه عازم شمال آفریقا شدیم.
برای ملاقات با قذافی میبایست عازم طرابلس میشدیم، ولی به علت عدم حضور قذافی در طرابلس، همراه با وزیر امور خارجۀ لیبی با یک هواپیمای اختصاصی عازم شهر «سرت» شدیم. شهری که روستای محل تولد قذافی در آنجا واقع شده بود.
در طول مسیر، با توجه به اینکه حجتالاسلام موسوی به زبان عربی کاملاً مسلط بود (ایشان نماینده مردم اهواز بودند)، صحبتهای زیادی با وزیر امور خارجه لیبی ردّوبدل شد. وقتی وزیر امور خارجه لیبی متوجه شد که رشتۀ تحصیلی من علوم هستهای است، تأکید کرد که «ما فریب آمریکاییها را خوردیم و برنامۀ هستهایمان را از دست دادیم؛ شما فریب آنها را نخورید!»
در آن زمان برنامۀ هستهای جمهوری اسلامی ایران علیرغم فشار غرب و صدور قطعنامههای متعدد توسط شورای حکام، پس از یک توقف دو ساله مجدداً با دستور مقام معظم رهبری از سر گرفته شده بود.
درباره برنامۀ هستهای لیبی، آمریکاییها قول داده بودند که با برچیدن کامل برنامههای هستهای، تحریمهای اعمالشده علیه لیبی را لغو خواهند کرد، اما علیرغم نابودی برنامۀ هستهای لیبی، تحریمها همچنان به قوت خود باقی مانده بود! به علت همین عهدشکنیها بود که وزیر امور خارجۀ لیبی تأکید میکرد که شما فریب آمریکاییها را نخورید. آنها عهدشکن و دروغگو هستند.
پس از آنکه به شهر سرت رسیدیم، از وزیر امور خارجۀ لیبی خداحافظی کردیم. ترتیبی دادند که ما با یک خودروی اختصاصی از شهر سرت به سمت محل استقرار قذافی واقع در بیابانهای سرت حرکت کنیم. در طول مسیر با دوستان صحبت میکردیم که در این بیابان برهوت جز خدا کسی از وضعیت ما خبر ندارد و نمیدانیم ما را به کجا میبرند!
از دور دیوارههای بلند برج و بارویی پیدا شد. پس از عبور از در بزرگ قلعه، وارد محوطهای شدیم که انتهای آن پیدا نبود. پس از طی مسافتی طولانی، به در بزرگ دیگری برخوردیم. بعد از عبور از آن، به ورودی سوم رسیدیم که چندین خودرو بیرون آن پارک شده بود. حدس زدیم که این باید آخرین دروازه باشد. از خودرو پیاده شدیم. ما را به دفتر کار آقای قذافی هدایت کردند. مدتی منتظر ماندیم، خبری نشد.
نزدیک ظهر که شد، یکی از همراهان گفت: «شنیدهام قذافی ملاقاتکنندهها را نزدیک ظهر منتظر میگذارد تا اذان ظهر شود و بعد از نماز جماعت به امامت ایشان، ملاقات انجام میشود!» با شنیدن این جمله، به مسئول دفتر گفتیم که ما میرویم برای نماز و بعد از نماز ایشان را ملاقات میکنیم.
به نمازخانه رفتیم و بلافاصله بعد از اذان، نماز را اقامه کردیم. بعد از نماز ما را به محوطۀ بیرونی هدایت کردند که در آن یک چادر بسیار بزرگ در میان علفها برپا شده بود. به ورودی چادر که رسیدیم، قذافی از چادر بیرون آمد و از تکتک ما بهخوبی استقبال کرد.
وارد چادر شدیم. آقای قذافی پشت میز کوتاهی نشست که به رسم عشایر، گلیمی بر روی آن پهن شده بود و در دو طرف آن، دو دسته علف چیده شده بود. دعوتنامه را به ایشان تقدیم کردیم و بعد شروع به صحبت کرد. آقای موسوی با توجه به تسلط به زبان عربی، با ایشان شوخی میکرد. در ادامۀ صحبتها، آقای قذافی به برنامۀ هستهای لیبی اشاره کرد و با صراحت اعلام کرد: «ما فریب آمریکاییها را خوردیم؛ مواظب باشید که شما فریب آنها را نخورید! » پس از پایان جلسه باز همین موضع را تأکید کرد!
گفتنی است بعد از نابود کردن برنامۀ هستهای لیبی، اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا به این کشور سفر کرد و هیئتهای تجاری مختلف برای سفر به لیبی صف کشیدند! (درست مانند ایران بعد از امضاء برجام!).
خانم کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجۀ آمریکا، در دوره بوش پسر، درحالیکه دست خود را با همکار لیبیاییاش بالا برده بود، اعلام کرد که ایران و کرۀ شمالی هم از لیبی درس بگیرند!!
در ایران اگرچه دولت وقت از لیبی عبرت نگرفت و به آمریکا اعتماد کرد و تحریمهای هستهای نیز نهتنها برداشته نشد بلکه تحریمهای سنگینتری بر ملت ایران تحمیل گردید، ولی با هوشمندی رهبر حکیم انقلاب، توانمندی هستهای کشور علیرغم محدودیتهای گسترده، چون آتشی در زیر خاکستر فشارهای غرب همچنان باقی ماند و روزبهروز بر قدرت ایران اسلامی در منطقه نیز افزوده شد و خروج آمریکا از برجام و فریبکاری اروپا هم نتوانست جلوی پیشرفت ملت ایران را بگیرد. اکنون اروپاییها پس از سالها در اقدامی فریبکارانه به اتهام عدم پایبندی جمهوری اسلامی ایران به انجام تعهدات، با ارجاع پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران به شورای امنیت و تصویب لغو استمرار تحریمها (بازگشت قطعنامهها ) از شمشیری که ۱۰ سال پیش به عنوان ضامن اجرای برجام تدارک دیده بودند رونمایی کردند! حال، با این همه خسارت و جنایت که آمریکا و غرب علیه ملت ایران روا داشتهاند و اینکه علیرغم همه توطئهها و خالی شدن خشاب اسلحه مشترک آمریکا و اروپا با شلیک آخرین تیر خلاص به رفع تحریم، باز کسانی چشم امید به گشایش تحریمها از سوی آمریکا و اروپا بدوزند، قطعا مایه شگفتی است و اگر حماقت نباشد، خیانت است!
در شرایط کنونی، میبایست تجدیدنظر در مذاکرات انفعالی، خروج جمهوری اسلامی ایران از NPT و توقف همه همکاریها با آژانس و تنزل درحد پادمان پایه، آن هم به علت عضویت ایران در آژانس؛ و دیگر اقدامات تقابلی... به عنوان اقدام متقابل و بازدارنده جمهوری اسلامی ایران در برابر توطئههای بعدی آمریکا و اروپا در راس برنامهها
قرار گیرد.
قطعا هر نوع حرکت انفعالی و امتیازدهی، تحت عنوان مذاکره و دیپلماسی در شرایط کنونی، موجب زیادهخواهی دشمن و خسارت قطعی بر جمهوری اسلامی ایران خواهد بود! اینکه تاسیسات هستهای ایران بمباران شود، قطعنامهها برگردد، تعهدات طرفهای مقابل بر زمین بماند، آژانس خواستار بازدید و نظارت بر ویرانههای هستهای شود!... در قالب هیچ مذاکره و دیپلماسی شرافتمندانهای
نمیگنجد!
شکی نیست که مؤمن نباید از یک سوراخ چندین بار گزیده شود! چندین بار کلاه به سرش برود! چندین بار در حقش خیانت بشود!!
حال پس از این همه سؤال این است که آمریکا و اروپا که قبل از حمله، تمامی فعالیتهای برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران را از طریق آژانس تحت نظارت و حسابرسی خود داشتند، اکنون در خرابههای اماکن بمباران شده هستهای ایران، دنبال چه هدف بر زمین ماندهای میگردند!؟ پاسخ آن را چشم بیدار انقلاب حضرت امام خامنهای بارها هشدار دادهاند! موضوع هستهای بهانه است و بر خواستههای آمریکا و اروپا حد یقفی متصور نیست! آنها به دنبال تغییر رفتار ایران (بخوانید تغییر نظام اسلامی) هستند. رؤیایی با سابقه قریب نیم قرن توطئه که هرگز تعبیر نخواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* استاد دانشگاه و نماینده دورههای هفتم و نهم مردم همدان در مجلس شورای اسلامی
https://kayhan.ir/001Ksz
https://kayhan.ir/fa/news/318617
یک جاهایی هست که وقتی حتی می خواهید با طلبه ی دیگری اظهار صمیمیت کرده و سلام کنید، یحتمل بفرمایند که آقا چرا فحش می دهی؟! و لذا عرض بنده ی حقیر این است که یک جاهایی دعواها یحتمل دعواهای بین طلبگی و شاگردی است که می خواهند خیلی هم همدیگر را توصیه کنند که از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم پیشروی و میل کنند. و یحتمل هم بین شاگردان و حتی اساتید هم شاگردان هم دعواها بالا بگیرند. اینجا حتی یحتمل بعضی اشکال هم کنند که بهترین کار این است که بفرمائید سلام علیکم و رد شوید.
ولی یک جاهایی هم مسئله این است که بهتر است به خمینه ای هم که رفتارهای موازی را حتی در آینده نیز پیش بینی می کند هم رجوع کنیم و ببینیم مسئلاً چه تکه ای هم در آینده نصیب ما خواهد شد؟
... و یادتان باشد سه رفتار در ما، می تواند یار ما را به سمت یک رابطه ی موازی سوق دهد و صمیمیت را از بین ببرد.
- یک: اگر بیش از اندازه محبت کنیم و با نگرانی زیاد، مدام حضور داشته باشیم و بخواهیم حواسمان به همه ی زندگی، افکار و تصمیم های او باشد.
- دو: اگر مدام با تحقیر و سرزنش با او برخورد کنیم و از درون او را شخصی نالایق بدانیم و به او احساس احمق بودن و کمتر بودن بدهیم.
- سه: اگر سرد باشیم و شبیه به جنازه به رفتارهای یار خود واکنش نشان دهیم. یعنی شبیه به یک ملکه ی برفیِ سرد مرموز، غیر قابل فتح به نظر برسیم.
تکه هایی از یک کل منسجم، ص 105
یک نکته ای که هست این است که وقتی شما وارد حیطه هایی در حکمت الهی مایلید شوید که حتی به ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم آیا چقدر مربوط اند یا نیستند، آیا چقدر هم وارد حیطه های جهاد و مبارزه هم شده ایم؟ یعنی یحتمل همانطوری که حضرت ولی فقیه می فرمایند، اگر دانشمندان را هم در نظر بگیریم؛ آیا چقدر کارهایشان جهادی است؟ ولی از آن طرف هم حتی نویسنده ای و شاعری مثل کمیت و دعبل هم کارشان می تواند جهادی باشد:
پس ببینید قضیه فرق می کند. نماز خواندن یک وقت جهاد است، یک وقت جهاد نیست؛ انفاق کردن یک وقت جهاد است، یک وقت جهاد نیست؛ شعر گفتن همین طور، چیز نوشتن همین طور، فکر کردن همین طور؛ راه رفتن گاهی در یک صورتی جهاد است، در یک صورتی جهاد نیست.51/11/21
حلقه ی سوم انسان 250 ساله، امام خامنه ای، ص 62
یک وقت ممکن است انسان دارد درس اخلاق را هم هندسی بیان می کند، ولی یک وقت دیگر هم هست که دارد روانشناسی و روانکاوی را هم از روی خمینه های دیفرانسیل و بلکه هندسه ی ناجابجایی هم چقدر بیان می فرمایند که همراه با هوش مصنوعی و جبرهای هوپف است. و مسئله اصلا فریب و مستی و اغفال و امثالهم نیز در کار نیست الا اینکه آیا چقدر هم می توانی حتی سعر حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی و بلکه شهریار را هم که جنبه های عرفانی دارند را درست درک کنی؟ و آیا چقدر هم می توانی درسهای جبرهای هوپف را هم که جنبه های هوش مصنوعی یا جنبه های ریاضی فیزیک دیگری هم دارند را دریابی و حتی حکمت الهی آنها را هم دریابی و منتقل کنی. و الا که می فرماید: که رستم یلی بود در سیستان، منش کرده ام رستم داستان. و لذا شما در عین حال هم در ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی و بلکه ابرریسمانی ... ربع و نیم و تمام ... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی هم یحتمل با این مسئله روبرو شوید که آقا حمید با زوجی هم مواجه شود که قبل از رفتن برای اکوی قلب فرزند نوزادشان به توصیه ی او به امامزاده هم رفته اند و ماهیچه ی قلبش هم بعد از اکو متوجه شده اند که هیچ مشکلی هم ندارد و شفا یافته است! یک جاهایی وقتی تشخیص ناورداهای توپولوژیک یا هندسی سخت می شود که آیا بهتر است رفتاری موازی هم با طلبه و شاگرد دیگری داشت یا اینکه آیا درهمتنیدگیهایی نیز در کار هستند که قابل تلاقی اند و بلکه اشتراک تامی هم با هم دارند، یحتمل اینجاها حتی کمکهایی که از جبرهای هوپف و بلکه برنامه ی لنگلندز و جبرهای فن نویمن و مدل دابلو-زی-دابلیو هم لازم هستند نیز مورد بحث و بررسی باید قرار گیرند تا حتی گرانش گاووس-بونه نیز ببینیم از طرق هندسه ی ناجابجایی است که می خواهیم واردش شویم یا بلکه ابرریسمان و فضاهای کالابی-یاو هم برایش بهتر است و .... یک وقتها هست که شما در یک لیوان یا حتی استکان نلبکی است که دارید باتلاق را امتحان می فرمایید، ولی یک وقتهای دیگری است که یک دریا و اقیانوسی از باتلاق هم دارید که از لحاظ توپولوژیک هر دوی اینها هم می توانند همان استکان نلبکی ای باشند. ولی حالا دیگر اینکه یک قطره ای از لجن هم افتاده است توی استکان نلبکی یا توی استخر آب کُر یا توی اقیانوس یا بلکه کل اقیانوس را هم لجن گرفته است، اینها از حالت توپولوژیک یحتمل خارج هم شده و لازمه اش این است که مسائل را از لحاظات ناورداهای هندسی هم بررسی کنیم بسته به اینکه آیا چقدر هم ابرتقارن و ابرریسمان نیاز داریم که منظره ی ریسمانی را هم از باتلاقش جدا کنیم و .... یحتمل ترمودینامیک مسئله را هم در حالات حلاء یا حتی سیاه چاله ای نیز خوب است بررسی و تحلیل و بیان کنیم و ...! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾
وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾
حسن بن وجناء
[ صفحه 763]
آمده توقف نمودم. هر وقت از خانه بیرون میرفتم دیگر بر نمی گشتم مگر برای تجدید وضوء، یا خواب و یا افطار کردن. موقع افطار که وارد اطاق خود میشدم، کاسه چهار گوشی را پر از آب میدیدم که یک دانه نان بالای آن گذارده و آنچه در روز میل داشتم روی آن نان بود من هم از غذای مزبور بقدر کافی میخوردم. لباسهای زمستانی و تابستانی من هم بموقع بمن میرسید روزها آب میاوردم و اطراف خانه را جاروب میکردم و کوزه آب را خالی مینهادم. وقتی غذا برایم میاوردند، احتیاج نداشتم در عین حال آنرا نگاه داشته شبانه بفقراء میدادم، مبادا کسانیکه با من بودند باسرار من پی برند.
https://shamim.valiasr-aj.com/include/VIEW.php?bankname=LIBLIST&code=145&RADIF=214
24- حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحُسَیْنِ الْحَسَنَ بْنَ وَجْنَاءَ یَقُولُ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّهِ[3] أَنَّهُ کَانَ فِی دَارِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَکَبَسَتْنَا الْخَیْلُ وَ فِیهِمْ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ الْکَذَّابُ وَ اشْتَغَلُوا بِالنَّهْبِ وَ الْغَارَةِ وَ کَانَتْ هِمَّتِی فِی مَوْلَایَ الْقَائِمِ ع قَالَ فَإِذَا أَنَا بِهِ ع قَدْ أَقْبَلَ وَ خَرَجَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْبَابِ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ هُوَ ع ابْنُ سِتِّ سِنِینَ فَلَمْ یَرَهُ أَحَدٌ حَتَّى غَابَ.
-
- وَ وَجَدْتُ مُثْبَتاً فِی بَعْضِ الْکُتُبِ الْمُصَنَّفَةِ فِی التَّوَارِیخِ وَ لَمْ أَسْمَعْهُ إِلَّا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبَّادٍ أَنَّهُ قَالَ: مَاتَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع یَوْمَ جُمُعَةٍ مَعَ صَلَاةِ
[1]. هو محمّد بن أحمد الأنصاریّ و فی بعض النسخ« سلیم بن أبی نعیم الأنصاریّ».
[2]. فی بعض النسخ« المادرائى» باهمال الدال.
[3]. فی بعض النسخ« عن جدى».
الْغَدَاةِ وَ کَانَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ قَدْ کَتَبَ بِیَدِهِ کُتُباً کَثِیرَةً إِلَى الْمَدِینَةِ وَ ذَلِکَ فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ لِثَمَانٍ خَلَوْنَ مِنْهُ سَنَةَ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ لَمْ یَحْضُرْهُ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ إِلَّا صَقِیلُ الْجَارِیَةُ وَ عَقِیدٌ الْخَادِمُ وَ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ غَیْرُهُمَا قَالَ عَقِیدٌ فَدَعَا بِمَاءٍ قَدْ أُغْلِیَ بِالْمَصْطَکَى فَجِئْنَا بِهِ إِلَیْهِ فَقَالَ أَبْدَأُ بِالصَّلَاةِ هَیِّئُونِی فَجِئْنَا بِهِ وَ بَسَطْنَا فِی حَجْرِهِ الْمِنْدِیلَ فَأَخَذَ مِنْ صَقِیلَ الْمَاءَ فَغَسَلَ بِهِ وَجْهَهُ وَ ذِرَاعَیْهِ مَرَّةً مَرَّةً وَ مَسَحَ عَلَى رَأْسِهِ وَ قَدَمَیْهِ مَسْحاً وَ صَلَّى صَلَاةَ الصُّبْحِ عَلَى فِرَاشِهِ وَ أَخَذَ الْقَدَحَ لِیَشْرَبَ فَأَقْبَلَ الْقَدَحُ یَضْرِبُ ثَنَایَاهُ وَ یَدُهُ تَرْتَعِدُ فَأَخَذَتْ صَقِیلُ الْقَدَحَ مِنْ یَدِهِ وَ مَضَى مِنْ سَاعَتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ دُفِنَ فِی دَارِهِ بِسُرَّ مَنْ رَأَى إِلَى جَانِبِ أَبِیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَصَارَ إِلَى کَرَامَةِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ قَدْ کَمَلَ عُمُرُهُ تِسْعاً وَ عِشْرِینَ سَنَةً قَالَ وَ قَالَ لِی عَبَّادٌ فِی هَذَا الْحَدِیثِ قَدِمَتْ أُمُّ أَبِی مُحَمَّدٍ ع مِنَ الْمَدِینَةِ وَ اسْمُهَا حَدِیثُ حِینَ اتَّصَلَ بِهَا الْخَبَرُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى فَکَانَتْ لَهَا أَقَاصِیصُ یَطُولُ شَرْحُهَا مَعَ أَخِیهِ جَعْفَرٍ وَ مُطَالَبَتُهُ إِیَّاهَا بِمِیرَاثِهِ وَ سِعَایَتُهُ بِهَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ کَشْفُهُ مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِسَتْرِهِ فَادَّعَتْ عِنْدَ ذَلِکَ صَقِیلُ أَنَّهَا حَامِلٌ فَحُمِلَتْ إِلَى دَارِ الْمُعْتَمِدِ فَجَعَلَ نِسَاءُ الْمُعْتَمِدِ وَ خَدَمُهُ وَ نِسَاءُ الْمُوَفَّقِ وَ خَدَمُهُ وَ نِسَاءُ الْقَاضِی ابْنِ أَبِی الشَّوَارِبِ یَتَعَاهَدْنَ أَمْرَهَا فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ یُرَاعُونَ إِلَى أَنْ دَهَمَهُمْ أَمْرُ الصِّغَارِ وَ مَوْتُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى بْنِ خَاقَانَ بَغْتَةً وَ خُرُوجُهُمْ مِنْ سُرَّ مَنْ رَأَى وَ أَمْرُ صَاحِبِ الزِّنْجِ بِالْبَصْرَةِ وَ غَیْرُ ذَلِکَ فَشَغَلَهُمْ ذَلِکَ عَنْهَا.
وَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ حَبَّابٌ[1] حَدَّثَنِی أَبُو الْأَدْیَانِ قَالَ قَالَ عَقِیدٌ الْخَادِمُ وَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ خَیْرَوَیْهِ التُّسْتَرِیُّ وَ قَالَ حَاجِزٌ الْوَشَّاءُ[2] کُلُّهُمْ حَکَوْا عَنْ عَقِیدٍ الْخَادِمِ وَ قَالَ أَبُو سَهْلِ بْنُ نَوْبَخْتَ قَالَ عَقِیدٌ الْخَادِمُ وُلِدَ وَلِیُّ اللَّهِ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ غُرَّةَ شَهْرِ رَمَضَانَ[3] سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ یُکَنَّى أَبَا الْقَاسِمِ وَ یُقَالُ أَبُو جَعْفَرٍ وَ لَقَبُهُ الْمَهْدِیُّ وَ هُوَ حُجَّةُ اللَّهِ
[1]. فی بعض النسخ« قال أبو الحسن محمّد بن علیّ بن حباب» و فی بعضها« خشاب».
[2]. فی بعض النسخ« حاجب الوشاء» و کذا ما یأتی.
[3]. فی بعض النسخ« لیلة الجمعة من شهر رمضان».
عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرْضِهِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ وَ أُمُّهُ صَقِیلُ الْجَارِیَةُ وَ مَوْلِدُهُ بِسُرَّ مَنْ رَأَى فِی دَرْبِ الرَّاضَةِ[1] وَ قَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَظْهَرَ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَتَمَ وَ مِنْهُمْ مَنْ نَهَى عَنْ ذِکْرِ خَبَرِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْدَى ذِکْرَهُ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ.
- وَ حَدَّثَ أَبُو الْأَدْیَانِ قَالَ: کُنْتُ أَخْدُمُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ أَحْمِلُ کُتُبَهُ إِلَى الْأَمْصَارِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ فِی عِلَّتِهِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا ص فَکَتَبَ مَعِی کُتُباً وَ قَالَ امْضِ بِهَا إِلَى الْمَدَائِنِ فَإِنَّکَ سَتَغِیبُ خَمْسَةَ عَشَرَ یَوْماً وَ تَدْخُلُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى یَوْمَ الْخَامِسَ عَشَرَ وَ تَسْمَعُ الْوَاعِیَةَ فِی دَارِی وَ تَجِدُنِی عَلَى الْمُغْتَسَلِ- قَالَ أَبُو الْأَدْیَانِ فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَمَنْ قَالَ مَنْ طَالَبَکَ بِجَوَابَاتِ کُتُبِی فَهُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِی فَقُلْتُ زِدْنِی فَقَالَ مَنْ یُصَلِّی عَلَیَّ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِی فَقُلْتُ زِدْنِی فَقَالَ مَنْ أَخْبَرَ بِمَا فِی الْهِمْیَانِ فَهُوَ الْقَائِمُ بَعْدِی ثُمَّ مَنَعَتْنِی هَیْبَتُهُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَمَّا فِی الْهِمْیَانِ وَ خَرَجْتُ بِالْکُتُبِ إِلَى الْمَدَائِنِ وَ أَخَذْتُ جَوَابَاتِهَا وَ دَخَلْتُ سُرَّ مَنْ رَأَى یَوْمَ الْخَامِسَ عَشَرَ کَمَا ذَکَرَ لِی ع فَإِذَا أَنَا بِالْوَاعِیَةِ فِی دَارِهِ وَ إِذَا بِهِ عَلَى الْمُغْتَسَلِ وَ إِذَا أَنَا بِجَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ أَخِیهِ بِبَابِ الدَّارِ وَ الشِّیعَةُ مِنْ حَوْلِهِ یُعَزُّونَهُ وَ یُهَنُّونَهُ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی إِنْ یَکُنْ هَذَا الْإِمَامُ فَقَدْ بَطَلَتِ الْإِمَامَةُ لِأَنِّی کُنْتُ أَعْرِفُهُ یَشْرَبُ النَّبِیذَ وَ یُقَامِرُ فِی الْجَوْسَقِ وَ یَلْعَبُ بِالطُّنْبُورِ فَتَقَدَّمْتُ فَعَزَّیْتُ وَ هَنَّیْتُ فَلَمْ یَسْأَلْنِی عَنْ شَیْءٍ ثُمَّ خَرَجَ عَقِیدٌ فَقَالَ یَا سَیِّدِی قَدْ کُفِّنَ أَخُوکَ فَقُمْ وَ صَلِّ عَلَیْهِ فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الشِّیعَةُ مِنْ حَوْلِهِ یَقْدُمُهُمُ السَّمَّانُ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ قَتِیلُ الْمُعْتَصِمِ الْمَعْرُوفُ بِسَلَمَةَ فَلَمَّا صِرْنَا فِی الدَّارِ إِذَا نَحْنُ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَلَى نَعْشِهِ مُکَفَّناً فَتَقَدَّمَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ لِیُصَلِّیَ عَلَى أَخِیهِ فَلَمَّا هَمَّ بِالتَّکْبِیرِ خَرَجَ صَبِیٌّ بِوَجْهِهِ سُمْرَةٌ بِشَعْرِهِ قَطَطٌ بِأَسْنَانِهِ تَفْلِیجٌ فَجَبَذَ بِرِدَاءِ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ وَ قَالَ تَأَخَّرْ یَا عَمِّ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ عَلَى أَبِی فَتَأَخَّرَ جَعْفَرٌ وَ قَدِ ارْبَدَّ وَجْهُهُ وَ اصْفَرَّ[2]-
[1]. فی بعض النسخ« درب الرصافة» و فی بعضها« دار الرصافة».
[2]. اربدّ وجهه أی تغیر الى الغبرة.
فَتَقَدَّمَ الصَّبِیُّ وَ صَلَّى عَلَیْهِ وَ دُفِنَ إِلَى جَانِبِ قَبْرِ أَبِیهِ ع ثُمَّ قَالَ یَا بَصْرِیُّ هَاتِ جَوَابَاتِ الْکُتُبِ الَّتِی مَعَکَ فَدَفَعْتُهَا إِلَیْهِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی هَذِهِ بَیِّنَتَانِ[1] بَقِیَ الْهِمْیَانُ ثُمَّ خَرَجْتُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ یَزْفِرُ فَقَالَ لَهُ حَاجِزٌ الْوَشَّاءُ یَا سَیِّدِی مَنِ الصَّبِیُّ لِنُقِیمَ الْحُجَّةَ عَلَیْهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُهُ قَطُّ وَ لَا أَعْرِفُهُ فَنَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ قَدِمَ نَفَرٌ مِنْ قُمَّ فَسَأَلُوا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَعَرَفُوا مَوْتَهُ فَقَالُوا فَمَنْ نُعَزِّی فَأَشَارَ النَّاسُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ عَزَّوْهُ وَ هَنَّوْهُ وَ قَالُوا إِنَّ مَعَنَا کُتُباً وَ مَالًا فَتَقُولُ مِمَّنِ الْکُتُبُ وَ کَمِ الْمَالُ فَقَامَ یَنْفُضُ أَثْوَابَهُ وَ یَقُولُ تُرِیدُونَ مِنَّا أَنْ نَعْلَمَ الْغَیْبَ قَالَ فَخَرَجَ الْخَادِمُ فَقَالَ مَعَکُمْ کُتُبُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ هِمْیَانٌ فِیهِ أَلْفُ دِینَارٍ وَ عَشَرَةُ دَنَانِیرَ مِنْهَا مَطْلِیَّةٌ فَدَفَعُوا إِلَیْهِ الْکُتُبَ وَ الْمَالَ وَ قَالُوا الَّذِی وَجَّهَ بِکَ لِأَخْذِ ذَلِکَ[2] هُوَ الْإِمَامُ فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَى الْمُعْتَمِدِ وَ کَشَفَ لَهُ ذَلِکَ فَوَجَّهَ الْمُعْتَمِدُ بِخَدَمِهِ فَقَبَضُوا عَلَى صَقِیلَ الْجَارِیَةِ فَطَالَبُوهَا بِالصَّبِیِّ فَأَنْکَرَتْهُ وَ ادَّعَتْ حَبْلًا بِهَا لِتُغَطِّیَ حَالَ الصَّبِیِّ فَسُلِّمَتْ إِلَى ابْنِ أَبِی الشَّوَارِبِ الْقَاضِی وَ بَغَتَهُمْ مَوْتُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى بْنِ خَاقَانَ فَجْأَةً وَ خُرُوجُ صَاحِبِ الزِّنْجِ بِالْبَصْرَةِ فَشُغِلُوا بِذَلِکَ عَنِ الْجَارِیَةِ فَخَرَجَتْ عَنْ أَیْدِیهِمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، جلد 2، ص 473- 476
https://lib.eshia.ir/27045/2/473
24-
(1) ابو الحسین حسن بن وجناء از پدرش و او از جدّش [1] روایت میکند که گفت: در خانه امام حسن علیه السّلام بودیم که سواران خلیفه همراه جعفر کذّاب ما را فرا گرفتند و به چپاول و غارت مشغول شدند و تمام توجّه من به قائم علیه السّلام بود که آسیبی نبیند، گوید: در این حال و در مقابل چشمم ناگهان او پیش آمد و از در خانه بیرون رفت، در آن هنگام او شش ساله بود و هیچ کس او را ندید تا از دیدگان نهان شد.
و از بعضی کتابهای تاریخی به طریق و جاده (نوشتهها) نقل میکنم و از کسی آن را سماع نکردم. از محمّد بن حسین بن عبّاد نقل است که گفت: امام حسن علیه السّلام روز جمعه وقت نماز صبح درگذشت و در آن شب که هشت روز از ماه ربیع الأوّل سال دویست و شصت هجری گذشته بود نامههای بسیاری بدست خود برای
[1] فی بعض النسخ «عن جدی».
مردم مدینه نوشته بود (1) و در آن شب کسی جز صقیل کنیز و عقید خادم و آنکه خدای تعالی میداند در نزد او نبودند. عقید گوید: از ما آب جوشیده با مصطکی خواست و برایش آوردیم، فرمود: ابتدا نماز میخوانم، مرا آماده کنید، برای او آب وضو آوردیم و دستمالی در دامنش گستردیم، آب را از صقیل گرفت، روی و دو دست خود را دو بار شست و بر سر و دو پایش مسحی کرد و نماز صبح را در بسترش خواند و قدح را گرفت تا بنوشد و قدح به دندانهایش میخورد و دستش میلرزید و صقیل قدح را از دستش گرفت و در همان ساعت درگذشت و در سرای خود در سامرّاء کنار پدرش- صلوات اللَّه علیهما- به خاک سپرده شد و به کرامت خدای تعالی نایل آمد و عمرش بیست و نه سال تمام بود.
راوی گوید: عبّاد در این حدیث میگوید: چون خبر وفات ابو محمّد علیه السّلام به مادرش رسید از مدینه به سامرّاء آمد و نامش «حدیث» بود و داستانهای مفصّلی با جعفر برادر امام حسن علیه السّلام دارد و جعفر از او مطالبه میراث نمود و نزد سلطان از وی سعایت کرد و کشف ستر او را که خدای تعالی فرمان به حفظ آن داده است نمود. در این هنگام صقیل ادّعا کرد که باردار است و او را به خانه معتمد عبّاسیّ
بردند (1) و زنان و خدمه معتمد و موفّق و زنان قاضی ابن أبی الشّوارب متعهّد شدند که در همه حال وی را تحت مراقبت قرار دهند تا آنکه حوادث زیر بر سر آنها فرود آمد: خروج یعقوب لیث صفّار و مرگ ناگهانی عبید اللَّه بن یحیی بن خاقان و خارج شدن آنها از سامرّا و شورش صاحب الزّنج در بصره و غیر ذلک که آنها را از توجّه به صقیل بازداشت.
و ابو سهل بن نوبخت گوید: عقید خادم میگوید: ولیّ خدا حجّة بن الحسن- صلوات اللَّه علیه- در شب جمعه اوّل ماه رمضان سال دویست و پنجاه و چهار هجری به دنیا آمد و کنیه او ابو القاسم و ابو جعفر و لقبش مهدی است و او حجّت خدای تعالی بر همه خلایق است، مادرش صقیل جاریه و مولدش سامرّاء و در محلّه درب الرّاضة [4] بود و مردم در ولادت او آمد و شد کردند، بعضی از آنها آن را
[4] فی بعض النسخ «درب الرصافة» و فی بعضها «دار الرصافة».
اظهار (1) و بعضی دیگر آن را کتمان میکنند، بعضی از بیان خبر او نهی میکنند و بعضی دیگر ذکر او را آشکارا بر زبان آورند و خداوند به او داناتر است.
و ابو الادیان گوید: من خدمتکار امام حسن علیه السّلام بودم و نامههای او را به شهرها میبردم و در آن بیماری که منجر به فوت او شد نامههایی نوشت و فرمود آنها را به مدائن برسان، چهارده روز اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّاء خواهی شد و از سرای من صدای وا ویلا میشنوی و مرا در مغتسل مییابی. ابو الادیان گوید: ای آقای من! چون این امر واقع شود امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامههای مرا از تو مطالبه کرد همو قائم پس از من خواهد بود، گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که بر من نماز خواند همو قائم پس از من خواهد بود، گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسی که خبر دهد در آن همیان چیست همو قائم پس از من خواهد بود. و هیبت او مانع شد که از او بپرسم در آن همیان چیست؟
نامهها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود روز پانزدهم به سامرّاء در آمدم و به ناگاه صدای وا ویلا از سرای او شنیدم و او
را بر مغتسل یافتم (1) و برادرش جعفر بن علیّ را بر در سرا دیدم و شیعیان را بر در خانهاش دیدم که وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک میگویند، با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود، زیرا میدانستم که او شراب مینوشد و در کاخ قمار میکند و تار میزند، پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم و از من چیزی نپرسید، آنگاه عقید بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است برخیز و بر وی نمازگزار! جعفر بن علیّ داخل شد و بعضی از شیعیان که سمّان و حسن بن علیّ که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود در اطراف وی بودند.
چون به سرا درآمدیم حسن بن علیّ را کفن شده بر تابوت دیدم و جعفر بن علیّ پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد و چون خواست تکبیر گوید کودکی گندم گون با گیسوانی مجعّد و دندانهای پیوسته بیرون آمد و ردای جعفر بن علیّ را گرفت و گفت: ای عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. و جعفر با چهرهای رنگ پریده و زرد عقب رفت.
آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد و کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد، سپس گفت: ای بصری! جواب نامههایی را که همراه توست بیاور، و آنها
را به او دادم (1) و با خود گفتم این دو نشانه، باقی میماند همیان، آنگاه نزد جعفر بن علیّ رفتم در حالی که او آه میکشید. حاجز وشّاء به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجّت کنیم، گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیدهام و او را نمیشناسم. ما نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از حسن بن علیّ علیهما السّلام پرسش کردند و فهمیدند که او در گذشته است و گفتند: به چه کسی تسلیت بگوئیم؟ و مردم به جعفر بن علیّ اشاره کردند، آنها بر او سلام کردند و به او تبریک و تسلیت گفتند و گفتند: همراه ما نامهها و اموالی است، بگو نامهها از کیست؟ و اموال چقدر است؟ جعفر در حالی که جامههای خود را تکان میداد برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید، راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شماست و همیانی که درون آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است. آنها نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آنکه تو را برای گرفتن اینها فرستاده همو امام است و جعفر بن علیّ نزد معتمد عبّاسیّ رفت و ماجرای آن کودک را گزارش داد، معتمد کارگزاران خود را فرستاد و صقیل جاریه را گرفتند و از وی مطالبه آن کودک کردند، صقیل
منکر او شد (1) و مدّعی شد که باردار است تا به این وسیله کودک را از نظر آنها مخفی سازد و وی را به ابن الشّوارب قاضی سپردند و مرگ ناگهانی عبید اللَّه بن یحیی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پیش آمد و از این رو از آن کنیز غافل شدند و او از دست آنها گریخت وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ترجمه منصور پهلوان، جلد 2، ص 220- 226
https://lib.eshia.ir/11058/2/220
بنده دنبال این حدیث که در گوگل می گشتم، قسمتی از این حدیث را که از ابو الادیان نقل می کند را در سایت شمیم گل نرگس با عنوان: راز همیان، یافتم. ولی بعد که در رایانه دنبالش با همان آدرسی که در موبایلم داده بود گشتم، دیگر آنرا نیافتم و هر جور دیگری حتی در جستجوی خود سایت شمیم گل نرگس که گشتم دیگر آنرا نیافتم. ولی همین مطلبی که راجع به ابو الحسین حسن بن وجناء است را در شمیم گل نرگس یافتم!
عرض بنده یحقیر این است که سرّ خمینه های دیفرانسیل و بلکه تکه های از یک کل منسجمِ راز همیان همین رازی است که می بینیم صهیونیستها چقدر در غزه دارند نسبت به کودکان و زنان و پیر و جوان هم جنایات هولناک انجام می دهند کانه پایانی به جنایاتشان نیست. راز همان در این است که CFT, FATF بر ضد تروریسم و پولشویی و عضویت ایران در این معاهده ها را پیش می کشند و خلع سلاحی حزب الله لبنان می خواهند و پایان دادن به برنامه موشکی ایران را می طلبند. و حال آنکه مسئله راز همیان را باید هم در معادلات و تعادلهای ریاضی فیزیکی خمینه ها و ترازیها/ناترازیهای انرژی در سطوح جهان و بلکه تشکیل گروه های اقتصادی جهانی مثل گروه هفت و بریکس و نشست شانگهای و امثالهم نیز جستجو کرد. و اینکه مثلاً شرکت رنسانس سیمونز که شاخص چرن- سیمونز هم باسم او است چطور توانسته بوده است اینطور رشد کند و مثلاً آیا توئیتر و تسلا و مایکروسافت و آمازون و فیسبوک و صاحبانشان چطور این همه توانسته اند ثروتمندترینهای جهان هم شوند و ...
تکه هایی از یک کل منسجم، پونه مقیمی اینجا از لحاظ کتابی روانشناسانه و روانکاوانه وقتی قدرتمند می شود که یک امام زمان عجل الله فرجه الشریف داریم که در قلوب همه ی مومنین و مومنات و مسلمین ومسلمات و بلکه همه ی بشریت هم جای دارد و بلکه به او عشق هم می ورزند و حتی نسبت به او از مرد و زن و کودک و جوان و پیر هم گرفته در عشق و عاشقی هایشان رویاپردازی می فرمایند، ولی آیا وقتی که اینها در حالات واقعی هم بین خانواده ها و افراد جامعه نیز رفتارهایشان با هم ظاهر می شوند نیز آیا چقدر از حالات محبت خارج شده و بلکه به رفتارهای روانپریشانه نیز تبدیل نمی شوند و ...؟ این را فقط سیمون دوبوار نیست که اظهار می دارد و بلکه همین را در مورد دختران گاوچرانی هم می گویند که عاشق کریشنایی هم شده اند که با یک دستش کوه یا تپه ی گواردهانا را بلند کرده است و با دست دیگرش هم دارد فلوت و نی اش را می زند و بلکه با همین دختران و سرکرده شان یعنی رادها هم می زند و می رقصد و ...، می فرمایند سیمون دوبوار در جنس دوم اظهار می دارد:
"همه ی اعمال احمقانه و همه ی کارهای خوبی که کرده ام یک علت دارند؛ آرزوی یک عشق کامل و آرمانی که با آن بتوانم خود را در بست، واگذارم. هستی ام را به دیگری سپارم، به خدا، به مرد یا زنی چنان فراتر از من که دیگر نیاز نداشته باشم بیندیشم در زندگی چه باید بکنم یا به خود توجه کنم. کسی که بتوانم کورکورانه و با اطمینان از او پیروی کنم ... کسی که مرا حمل کند و مرا با ملایمت و محبت به سوی کمال ببرد. آرمیدن در بازوان نگاه دارنده ی او، بسیار کوچک و بسیار خود از دست داده در تیمار عاشقانه ی او! چنان سراپا از آن او شدن که دیگر خود، نباشم".
تکته هایی از یک کل منسجم، پونه مقیمی، ص 124
بنظر این حقیر، کتاب تکه هایی از یک کل منسجم تا اینجاهایی که بنده مطالعه کرده ام، برای روانشناسی و روانکاوی افرادی که انتظارات غلطی از امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم دارند، کتاب خوبی است. یعنی شاگرد یحتمل حتی از امام جماعت خود هم بشنود که سلام کردن از فحش هم بدتر است و حتی بشنود که دیگری می فرماید که فلانی خلوص نیت هم دارد، و آن حضرت هم بفرمایند: آره، خیلی! اینجا آیا پزشک قانونی هم احتیاج نباشد، آیا حتی به کتاب پزشک قانونی ای که مسائل سادیسم و مازوخیسم و سادومازوخیسم را هم شرح می کند احیتاجی ندارد؟ البته این را هم باید در نظر داشت که وقتی مسئله دچار انفعالی هم شده است که بین امام و ماموم نیز دعواهای طلبگی آیا جایز است و بلکه آیا امام جماعت هم فردی است مثل دیگر انسانها و با این تفاوت که وقتی با او وارد یکه به دو هم نشوید و بقول خودتان دارید دعواهای طلبگی هم می کنید، خوب بنده خدا ناراحت هم می شود دیگر. حالا یکی دو تا لگد هم پرانده است و شما هم جوابش را داده اید؛ شوخی است دیگر. ولی مسئله ولایتمداری هم هست که بابا داری با خوئد حضرات آیات عظام و بلکه حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی هم وارد دعوا می شوی که راز همیان هم کدام است و حتی مسئله ی بین المللی سی اف تی و بلکه اف ای تی اف و ضد تروریسم هم کدام است و راز همیان که در دست امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم باید باشد و نیست و اصلا خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم کجا است و چرا ظهور نمی فرمایند و ...؟ لطفاً التفات هم بفرماید!
وقتی شما دارید در خیابانی که خیلی هم نمی دانید که معروف است به دور دور بازی دختر خانمها و آقا پسرها، یک مرتبه می بینید که شاه پسرهایی با شلوارهای کوتاه تا سر زانوی ورزشکار و موتور سوار هم تشریف آوردند با ماشین جلوی شما که دخترخانمهایی که از جمله دختر خانم راننده اش موهای بلندش را هم به نمایش گذاشته است، شروع می کنند حرف زدن. و بعد دور می زند و از پشت شما می رود طرف راننده که بهتر هم راننده را برانداز کند و بتواند حرف بزند و شیشه های ماشین را هم اصلا بالا نمی کشند که بچه برو دنبال کارت و .... و بنده همینطوری متحیر هم بودم که آن ماشین پورشه ی دیگری که از ما کمی هم عقب مانده بود دیگر چه صیغه ای است و .... شما ببینید بی حیایی ها و بی غیرتی ها تا کجاها کشیده می شوند و اینها فقط در کروزهای دانش آموزی دبیرستانی در آمریکا گویا دیگر نیستند که اتفاق هم می افتند و از جمله این روزها بنده کمتر از آن طرفها رد شده ام ولی کانه هنوز هم بلوار شهید اندرزگو از همین پاتوقها و کارها است که چه غلطها که نمی شوند و ....
یک وقتیها هست که بی تفاوتیها تا آنجا است که یحتمل پدری یا مادری هم در حال جان دادن روی تخت بیمارستان است و با این حال از میان فرزندانش هم اظهار بدارند که آقای دکتر بابا زودتر کارش را بسازید و تمامش کنید و بلکه راحت هم شود. یک وقت هم همانطوری که می فرمایند یحتمل داستان گذشته، اصغر فرهادی است که طرف خودکشی کرده است و بین فواد و سمیر هم بحث است که چرا دستگاه را قطع نمی کنند و چرا که بیمار در کما که مادر فواد و همسر سمیر است، خودکشی هم کرده است.
البته اینجا این مسئله هم مطرح است که گاهی اوقات حتی مریض مرگ مغزی هم شده است و فقط این تنفس مصنوعی دستگاه است که به او وصل است او را بظاهر زنده نگاه داشته و قلبش آیا چطور هم می زند و باگواژ هم او را دارند تغذیه می کنند. مریض به کما رفته و بلکه خودکشی هم نکرده است. حالا این یک مسئله ی اخلاقی مهمی هم هست که بابا، دست از سر این مریض هم بردارید دیگر! اجازه دهید عمرش تمام شود؛ ولی چون دستگاه به او وصل هم هست، یحتمل قانوناً هم زنده است و این برای اطرافیان مریض هم مسئولیت زا است که آیا بهتر است دستگاه را قطع کرد و اجازه داد که او به دیار فانی بپیوندد یا آیا تا کی هم می توان امید داشت که به زندگی باز گردد و ....
یعنی انواع بی تفاوتیهایی را داریم که فقط از لحاظ پزشک قانونی هم مسئله نیستند که آیا چطور باید حتی بین امام و ماموم و بلکه بین شاگرد مقلد و مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی بحث و جدلهایی هم درگیرند که غیر قابل حل هستند و چرا که مثلاً هیچ ذی الحیاتی هم برایش فرق ندارد و کانه همه وار کما شده اند که آیا بسر فلسطینیان و مردم غزه هم این صهیونیستهای جنایتکار کودک کش هم چه ها می آورند و چه ها که دیگر نیاورده اند؟ آیا غیر از این است که اینها با بشریت و بلکه با خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم مشکل دارند، برای اینکه می ترسند در میان همین کودکان هم امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد و بلکه همین کودکان هم در میانشان مبارزان و مجاهدانی شهادت طلب که طرفدار اسلام و مجاهدتها و مبارزه هایی در جهت آن حضرت هم هستند، باشند؟ آمریکا و اسرائیل صهیونیستی، اسلام را اصلا نمی خواهند و بلکه تسلیم محض در مقابل آنها را هم می خواهند! حتی داعش را هم به اسلام ترجیح می دهند. البته اینجا جواب حضرت امام جماعت خودمان را هم باید چطور بدهیم که یحتمل مسئله با شکلاتهای فرانسوی هم حل بشو نباشند و بلکه او را بیشتر هم شوکه کنند و ...، این دیگر بماند برای بعد! همیان، همیان و رازش را دریابید که مسئله اش همین صهیونیستهای لا مذهب هستند و تسلط بر اقتصاد جهانی. غیر از این است؟! بفرمائید غیر از این است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه