۱۳۶۲/۰۵/۱۴
خطبههای نماز جمعه تهران در سالروز شهادت امام صادق علیهالسلام
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=60048
وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿البقرة: ٢٣﴾
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿یونس: ٣٨﴾
إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ ﴿الذاریات: ٥﴾
15- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ ع إِنَّهُ لَمَّا حَضَرَ أَبِیَ الْوَفَاةُ قَالَ لِی یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ.
الکافی الشریف شیخ کلینی، جلد 3، ص 270
https://lib.eshia.ir/11005/3/270
- ۰۴/۰۲/۰۵
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ﴿الأنبیاء: ٧٣﴾
وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ ﴿السجدة: ٢٤﴾
متن سخنرانى حجه الاسلام سید على خامنه اى امام جمعه محترم تهران که در تاریخ 14 / 6 / 1359 تحت عنوان سیرى در زندگى امام صادق ( ع ) ایراد شده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
متاسفانه درباره امام صادق صلوات الله علیه که این جلسه براى معرفى و آشنایى بیشتر با آن حضرت تشکیل شده است , بحث بسیار کمى انجام گرفته و میگیرد . اما بهرحال نیاز هست و یقینا مردم ما شدیدا احتیاج دارند به اینکه راجع به این امام بزرگوار اطلاعات درست و دقیق داشته باشند .
بنده مقدارى یاد داشت و متفرقات نوشته در این زمینه از دیر زمان فراهم کردم . وقتى شنیدم در اینجا سخنرانى به این منظور است قبول کردم که بیایم و این مطالب را اجمالا براى شما برادران و خواهران عرض کنم و تا جایى که فرصت باشد در این زمینه صحبت کنم . آنچه که در اینجا مى گویم فهرستى از مطالب خواهد شد که مطمئنا براى شما مفید است .
در این نوشته ها اول راجع به برداشتهاى غلطى که نسبت
به امام صادق وجود دارد صحبت کردم . بعضى تصورشان بر این است که امام صادق با منصور و خلفاى زمان با مجامله و سازشکارى زندگى کردند و این غلط است , چنین چیزى نیست , ما این مسئله را به تفصیل ثابت کردیم . من راجع به این قسمت بحث نمى کنم و این موضوع در ضمن صحبت روشن میشود . شما بطور اجمال همینقدر بدانید که این حرفهایى که زده میشود , این روایاتى که خوانده میشود که امام با لحن تملق آمیز با منصور صحبت کرده و طلب عفو و بخشش کردند , یا فقط در خانه مى نشستند و کارى جز درس گفتن و گسترش فرهنگ نداشتند , این حرفها دروغ است . ما که درباره امام صادق تفصیلا مطالعه کرده ایم , قویا و جزما این حرفها را رد میکنیم و میگوئیم که خلاف است , زندگى امام صادق در درس و بحث و روایت و حدیث خلاصه نمى شد .
قسمت بعدى نوشته را که خواسته ام راجع به زندگى امام صادق بطور عمقى وارد شوم مربوط به معناى امامت است . که اصولا امامت چیست ؟ امام چکاره است و میخواهد چکار کند ؟ این هم یک مورد است که مردم غالبا نمى فهمند و اطلاع درستى ندارند . راجع به این موضوع هم بنده تفصیلا بحث کردم و با اجازه شما در اینجا مطرح نمى کنم . چون در متن موضوع امام صادق نیست , فقط مقدمه اى است براى این بحث . ولى اجمالا براى شما میگویم که امام جانشین پیغمبر است .
مسئله امامت :
امامت جانشینى پیغمبر است , پیغمبر وظیفه دارد که به این عالم بیاید و یک نظام نوین زندگى بوجود آورد که این نظام نوین مبتنى بر یک تفکر و فلسفه و بر یک جهان بینى است . پس باید آن جهان بینى و آن تفکر را بیان کند . بنابراین کار امام مانند کار پیغمبر بطور اصلى از دو بخش تشکیل میشود :
1 . بخش فکرى و فرهنگى و آموزش و تعلیم و تربیت و مسائلى از این قبیل .
2 . بخش فعالیت سیاسى , مبارزه , حرکت و انقلاب است . که جزوه کارهاى اصولى پیغمبر و در نتیجه جز و کارهاى اصولى و اصلى امام نیز هست . [1]
همه امامان ما هم کار سیاسى و انقلابى و مبارزه و درگیرى داشتند و هم کار فکرى و ایدئولوژیک . اگر کسى بیاید زندگى یکى از امامان را آنچنان تفسیر کند که نشان دهد امام کار مبارزاتى و سیاسى نداشته , چشم بسته بدانید که این حرف دروغ و خلاف و غیر ممکن است . ما این را در نوشته خود ثابت کرده ایم .
[1] اینرا بدانید امام سجاد , امام باقر , امام صادق و امام عسگرى و بطور کلى همه ائمه ما عهده دار هر دو بخش بودند .
حال میرسیم به مقدمات نزدیکتر به زندگى امام صادق . ما گفتیم که در حقیقت زندگى همه ائمه مثل زندگى یک انسان است . یعنى شما نمیتوانید بین زندگى امام ششم و امام دهم و امام سوم تفکیک قائل شوید . اینها یک نفرند . شما انسانى را فرض کنید که دویست و پنجاه سال عمر کرده است , ائمه ما همان انسانند . ( از سال دهم هجرت یعنى سال وفات پیغمبر تا سال دویست و شصت هجرى یعنى سال غیبت امام زمان و وفات امام عسگرى که دویست و پنجاه سال میشود ) . دویست و پنجاه سال تمام مجموعه سالیان زندگى یک انسان است . اگر ائمه ما بجاى یازده [1] نفر یک نفر بودند ( فرض کنیم یک نفرى بود که از سال دهم هجرت شروع به کار میکرد تا دویست و پنجاه سال ) به همین شیوه عمل میکردند که الان در زندگى ائمه مشاهده میکنیم . فصل زندگى امام صادق یک قسمت از این زندگى دویست و پنجاه ساله است . فصل زندگى امام عسگرى یک قسمت دیگر آن است . فصل زندگى امام سوم ( سیدالشهدا صلوات الله علیه ) فصل دیگر آنست . و به معنى دیگر همه فصول زندگى یک انسان است . بهمین دلیل همه با هم مرتبط و هماهنگ هستند و نمیتوانند ضد هم باشند . شما اگر مى بینید امام حسن با معاویه صلح کرده
[1]از امیرالمومنین تا امام عسگرى یازده نفر هستند .
و امام حسین با یزید جنگیده است براى این است که این دو کار مکمل هم هستند نه ضد هم . همانطور که یک انسان نیز نمیتواند در دو فصل از زندگى خود , دو کار متناقض انجام دهد . ( البته منظورم انسان منطقى است ) این دو کار مکمل همند . و هر دو بر طبق شرایط منطقى زمان و اوضاع اجتماعى خود انجام گرفته اند .
سیرى در زندگى امام صادق :
شما زندگى امام صادق را هم اینطور فرض کنید . زندگى امام صادق نیز از دو فصل جدا از هم تشکیل شده بود .
از سال صد و چهارده تا سال صد و چهل و هشت , سى و چهار سال میشود , امام صادق ده سال اول این سى و چهار سال را با بنى امیه روبرو بود و بیست و چهار سال بعدى را با بنى عباس . مسلم است که روش امام صادق در ده سال اول با بیست و چهار سال بعدى فرق میکند , همچنین رفتار ایشان در اوایل بیست و چهار سال با اواخر آن متفاوت بود . این روشها با یکدیگر متناقض نبودند بلکه مکمل هم بودند و در حقیقت یک زندگى نوین و کاملى را تشکیل مى دادند . که این هم نکته اى قابل توجه است .
ما از سال دهم هجرت تا دویست و شصت هجرت ( زندگى دویست و پنجاه ساله را ) که آغاز و پایان دوره امامت است به چهار دوره تقسیم کرده ایم . که در اینجا به سه دوره اول
کارى نداریم و درباره دوره چهارم , که از زمان امام سجاد آغاز میشود بحث میکنیم .
دوره چهارم : از سال شصت و یک هجرت که سال شهادت امام حسین است تا سال دویست و شصت یعنى تا سال وفات امام عسگرى دوره چهارم است . دوره چهارم خصوصیات ویژه اى دارد . در این دوره ائمه ما شروع به کارهایى از این قبیل کرده اند :
مرحله اول : آماده کردن ذهن مردم براى طرح ریزى انقلاب مجدد اسلامى , زیرا قدرتمندان و طواغیت مسیر انقلاب اول را که در زمان پیغمبر انجام گرفته بود , عوض کرده بودند . امام سجاد و ائمه بعد از او در این دوره روى ذهن مردم کار کردند تا زمینه را براى ایجاد انقلاب دوم آماده کنند .
هدف انقلاب دوم این بود که آب رفته را مجددا به جوى برگرداند . یعنى حکومت را دوباره اسلامى کند و جامعه و نظام آنرا به معناى درست کلمه قرآنى کند . براى این کار اول باید ذهن مردم آماده شود , ذهنى که سالیان دراز روى منحرف کردن آن کار شده بود , ذهنى که عقیده داشت على ابن ابیطالب کافر است و هر کس او را لعن کند به خدا نزدیک میشود ! با این ذهن که نمى شود حکومت اسلامى درست کرد . پس باید اول روى ذهن ها کار میشد .
مرحله دوم : مرحله بعدى آنست که هنگامیکه مقدارى
روى ذهنها کار شد , فضا آماده شد , عده اى حاضر شدند به این جنبش و مقاومت بپیوندند , یعنى زمینه در آنها آماده شد که به این جنبش بپیوندند , از اینجا باید این افراد را از لحاظ تشکیلاتى به همدیگر مرتبط کرد , یعنى ایجاد یک تشکیلات , ایجاد یک تحزب .
مرحله سوم : در همین هنگام مرحله سوم شروع میشود که عبارت است از ضربه زدن به دستگاه سیاست مسلط , یعنى دستگاه بنى امیه . یعنى باید ضرباتى جابجا وارد مى کردند تا حکومت را تضعیف کنند , افراد وابسته را از آنها بگیرند , روحیه افراد حکومت را ضعیف کنند , حرکات انقلابى و مقاومت در میان مردم بر علیه دستگاه مسلط بوجود آورند . اینها کارهایى بود که از زمان امام سجاد [1] شروع شد .
[1]همان امام سجادى که به او زین العابدین بیمار میگویند ! بنظر من این اسم براى یک انسان خیلى مسخره است , حال آن انسان چه امام باشد چه غیر امام . یک نفر در طول عمرش چند روز بیمار شده , این اسم روى آن باقى مانده , امام زین العابدین بیمار ! همه شماها چند روزى بیمار شده اید , امام سجاد نیز در روز عاشورا در سال شصت چند روزى بیمار بودند , این اسم هنوز روى ایشان باقى مانده .
اصلا اینطور نبوده , امام سجاد جوان بسیار نیرومند و قوى بودند و سى و پنج سال بعد از حادثه عاشورا هم زنده بودند .
همان امام سجادى که شما غیر از دعا اطلاع دیگرى از ایشان ندارید ! این کارها در زمان ایشان شروع شده است . مقاومت , تشکل , ضربه زدن به دستگاه بنى امیه , آماده کردن ذهنیت مردم براى ایجاد انقلاب دوباره , همه این کارها , در مرحله چهارم که از زمان امام سجاد است آغاز شد .
امام سجاد در طول سى و پنج سال موفقیتهاى بسیار زیادى در این زمینه کسب کردند . موفقیت ایشان به حدى بوده است که همان شهر کوفه را که وقتى زینب ( ع ) و سرهاى بریده شهداء بعنوان اسیر در آن شهر وارد شدند و مردم آن شهر فقط تماشا میکردند , حداکثر چند قطره اشک مى ریختند که آن اشکها هم ارزشى نداشت . همین شهر کوفه به پایگاه مقاومتهاى تند و شدید تبدیل شد .
این کار را چه کسى کرد ؟ این کار رهبرى بود که در مدینه نشسته بود , یعنى امام سجاد و بعد از ایشان امام باقر ( ع ) .
همان خاندان پیغمبرى که دشمن , گستاخى هر گونه کارى را نسبت به آنها پیدا کرده بود . زندانى کردن , کتک زدن , شکنجه کردن , محاصره اقتصادى کردن , آنها را به فقر اجبارى کشاندن , تا کشتن , حتى دوست جرات نداشت درباره آنها کلمه اى به ستایش بگوید , همان خاندان در دوران امام باقر بجایى رسیدند که بزرگترین علما و فقها و
فتوا دهندگان در جامعه اسلامى آنروز شاگردان امام باقر بودند . این موفقیت بسیار زیادى است . یک انسان , یک عنصر , یک خانواده اى که در جامعه , هیچگونه امکان و فرصتى از طرف نظام حاکم بر ایشان وجود نداشت , آنقدر موفقیت و فرصت در طول زمان پیدا کردند که ناگهان همه اساتید , همه بزرگان , همه علماء همه دانشگاهها از نام و یاد آنها پر شود , حاکى از یک تلاش فوق العاده است . این تلاش را امام سجاد شروع کردند و تا آخر زندگى امام باقر [1] نیز ادامه داشت .
در این زمان بر اثر فعالیتهاى بسیارى که در طول این مدت , امام باقر و امام سجاد انجام داده بودند , اوضاع و احوال تغییر بسیارى به سود خاندان پیغمبر کرده بود .
نقشه امام صادق و امام باقر علیهم السلام را در اینجا افشا میکنم . البته در آن موقع این نقشه جزو اسرار بود , اسرارى که ( جابربن یزید جعفى جزو صاحبان سر بود ) فرمودند هر کس راز ما را منتشر کند لعنت خدا بر او باد . . . اگر در آن روز کسى آنرا افشا میکرد لعنت خدا بر او بود , همین است که بنده میخواهم افشا کنم . منتهى امروز افشاء آن نه تنها اشکالى ندارد بلکه واجب است تا مردم بدانند که امام
[1]امام باقر در سال صد و چهارده هجرى از دنیا رفتند .
چکار میخواسته بکند . نقشه امام صادق این بود که بعد از رحلت امام باقر پس از جمع و جور کردن کارها , یک قیام علنى علیه حکومت بنى امیه براه بیندازد , ( در آن روز حکومت بنى امیه هر روز یک دولت عوض میکرد که حاکى از ضعف بى نهایت دستگاه بود ) و آنرا واژگون کند . از خراسان , رى و اصفهان , عراق و حجاز , مصر و مراکش و از همه مناطق مسلمان نشین [1] به مدینه نیرو بیاید و امام به شام لشکرکشى کرده و حکومت شام را ساقط کند و پرچم خلافت را خود امام صادق بلند کند و به مدینه برگردد و حکومت پیغمبر را براه بیندازد .
وقتى در روزهاى آخر عمر امام باقر خدمتشان صحبت میشود و سئوال میکنند که قائم آل محمد کیست ؟ حضرت نگاهى به امام صادق میکنند و میگویند گویا مى بینم که قائم آل محمد این است .
البته همانطور که میدانید قائم آل محمد یک اسم عام است , اسم خاص نیست . ( اسم ولى عصر صلوات الله علیه نیست ) حضرت ولى عصر صلوات الله علیه قائم نهائى آل محمد است . اما همه کسانى که از آل محمد در طول زمان
[1]در همه این مناطق مسلمان نشین شبکه حزبى امام صادق یعنى شیعه گسترده شده بود .
قیام کردند چه پیروزى بدست آورده باشند و چه نیاورده باشند , قائم آل محمد هستند . در روایات هم که میگویند وقتى قائم ما قیام کند این کار را میکند , آن رفاه را ایجاد میکند , این عدل را میگستراند , در آنروز منظور حضرت ولى عصر نبوده است , منظور شخصى است از آل محمد که قیام کند و حکومت حق و عدل را بوجود آورد . وقتى او قیام کند این کارها را خواهد کرد و درست هم بود . قرار بود امام صادق قائم آل محمد در آنروز باشد . در چنین وضعیتى امام صادق به امامت رسیدند .
من در اینجا چند جمله اى از نوشته ام را که نشان دهنده اوضاع آشفته بنى امیه در آغاز امامت امام صادق است برایتان میخوانم :
اوضاع و احوال آشفته و گرفتاریها و سرگرمیهاى بى شمار حکومت اموى در سراسر کشور پهناور مسلمان مانع از آن نبود که هشام ( همان خلیفه اموى که امام باقر را به شهادت رساند ) از توطئه و بدسگالى نسبت به قلب طپنده تشکیلات شیعى یعنى امام باقر غافل بماند . به توصیه او مزدورانش امام را مسموم کردند و طاغیه جبار اموى , لذت و سرمستى فتوحاتش در مرزهاى غربى
و شرقى کشور را با قتل بزرگترین و خطرناکترین دشمن خود در داخل کشور کامل کرد , و امام باقر را به شهادت رساند .
رژیم بنى امیه در سالیان آخر زندگى امام باقر و نیز سالهاى آغاز امامت فرزندش امام صادق ( علیهم السلام ) یکى از پرماجراترین فصول خود را میگذرانید .
قدرت نمایى هاى نظامى در مرزهاى شمال شرقى , ترکستان و خراسان و شمال , آسیاى صغیر و آذربایجان و مغرب , افریقا و اندلس و اروپا , از سرى کارهایى بود که در آنوقت مى کردند ) .
دائما مرزهاى خلیفه اموى به اصطلاح مشغول فتوحات بود , عده اى را مى فرستادند به شرق و غرب و شمال غربى , شهرى , دهى را میگرفتند و مردم دل خود را خوش میکردند که خلیفه اموى لشکرکشى و کشورگشایى میکند . هم سرگرمى بود براى مردم و هم سردارانى که خیال کودتا داشتند و ممکن بود کودتا کنند آنجا مشغول میشدند و هم وسیله جلب ثروت و مال بود .
از طرفى دیگر شورشهاى پى درپى در نواحى عراق عرب , خراسان و شمال افریقا
که عموما یا غالبا بوسیله بومیان ناراضى و زیر ستم و گاه به تحریک یا کمک سرداران معزول اموى به پا میشد . از طرف دیگر وضع نابسامان و پریشان مالى در همه جا ( مخصوصا در عراق ) مقر تیولداران بزرگ بنى امیه و جایگاه املاک حاصل خیز و پربرکت که غالبا مخصوص خلیفه یا متعلق به سران دولت او بود سعى میکردند عراق را که مرکز رشد تشیع بود تا حد امکان زیر فشار نگهدارند . املاک و باغها و اموال نیز مال خود خلیفه یا متعلق به تیولداران بزرگ بود و کوشش آنها براین بود که شیعیان را در شدت و ضعف مالى حفظ کنند .
حیف و میلهاى افسانه اى هشام و استاندار مقتدرش در عراق , خالدبن عبدالله قصرى و بالاخره قحطى و طاعون در نقاط مختلف از جمله در خراسان , عراق و شام , اینهمه حالت عجیبى به کشور گسترده مسلمان نشین که بوسیله رژیم بنى امیه و بدست یکى از معروفترین زمامداران آن اداره میشد , داده بود .
این جنبه مادى کشور در آن زمان , میخواهم وضع دوران آغاز امامت امام صادق برایتان روشن شود تا ببینید امام صادق میخواست چکار بکند و چگونه عمل کند .
بر این همه باید مهمترین ضایعه عالم اسلام را نیز افزود , ضایعه معنوى , فکرى و روحى . در فضاى پریشان و غم زده کشور اسلامى که فقر و جنگ و بیمارى همچون صاعقه برخواسته از قدرت طلبى و استبداد حکمرانان اموى بر سر مردم بینوا فرود مى آمد و میسوخت و خاکستر میکرد . در چنین شرایطى پرورش نهال فضیلت و تقوى و اخلاق و معنویت چیزى در شمار محالات مینمود .
رجال روحانى و قضات و محدثان و مفسران که میبایست ملجاء و پناه مردم بینوا و مظلوم باشند , نه فقط به کار گره گشائى نمى آمدند , که غالبا خود نیز به گونه اى و گاه خطرناکتر از رجال سیاست بر مشکلات مردم مى افزودند . ( اینهم علماى زمان امام صادق و اواخر امام باقر ( ع ) .
تاسف آور است اگر گفته شود که بررسى احوال این شخصیتهاى موجه و آبرومند ( اسم
عده اى را قبلا آورده ام تکرار نمى کنم ) آنان را در چهره مردانى سر در آخور تمنیات پلید همچون قدرت طلبى و نامجوئى و کامجوئى , یا بینوایانى جوان و پست و عافیت طلب , یا زاهدانى ریاکار و ابله و یا عالم نمایانى سرگرم مباحثات خونین کلامى و اعتقادى در ذهن مطالعه گر مجسم میکند .
غالبا همینطور بود , علماء و محدثین زمان اوائل امامت امام صادق یکى از این چهار کار را انجام مى دادند : یا آدمهاى پلید و پستى بودند که فقط لباس روحانى بر تن داشتند و دنبال نامجویى و کامجویى و شهوترانى بودند . همان کارى که فلان غلام برجسته دستگاه هشام میکرد , به کنیزى دل مى بست و سرى با آن گرم مى کرد , خلیفه هم لطفى به او مى کرد و کنیز را به او مى بخشید , بعد مى نشستند با خلیفه میگسارى مى کردند . همین کارها را این آقاى عالم هم میکرد . و این در کتب تاریخ عینا ذکر شده است .
یا افراد پست و بینوایى بودند که اصلا پوفیوزى به آنها مجال فکر کردن و کارکردن و حرکت کردن نمى داد . آدمهاى پست و بى چاره اى که هیچ امیدى از آنها نمیشد داشت .
یا مردمان زاهدى بودند که در گوشه اى با نان جوى زندگى میکردند و زهد میکردند , اما این کار آنها بیشتر براى
آن بود که مردم را نسبت به خودشان خوشبین کنند . البته از سیاست بى اطلاع , و ابله و نادان بودند . کارشان این بود یک وقتى خلیفه پیش آنها برود و آنها چیزى بگویند , خلیفه دلش بشکند و گریه کند و این آقا معروف شود . که بله مثلا عمرابن ابى به خلیفه چهار کلمه حرف زد , خلیفه هم دلش شکست و گریه کرد . و اسم او در دهانها بپیچد .
بهترین آنها که در نوع چهارم میتوان قرار داد , آنهایى بودند که در مدارس و در مراکز علمى سرگرم بحث و مباحثه و علمیات و اینها بودند . یکى میگفت قرآن از ازل خلق شده , دیگرى میگفت نه خیر بعدا خلق شده . یکى میگفت جبر درست است , دیگرى میگفت تفویض درست است . سر این مسائل بحث و داد و بیداد میشد . عده اى به طرفدارى اولى و عده اى به طرفدارى دومى دعوا میکردند , حتى در مواردى به خونریزى هم میکشید .
این افراد خوب آن دوره بودند که نه سرگرم سیاست بودند ( سیاست هاى پلید ) و نه سرگرم میگسارى و نامجویى آدمهاى ابلهى هم نبودند , بلکه آدمهایى بودند عالم , منتهى عالمانى به کلى جدا از همه جریانات زندگى که نام هفت , هشت نفر از این علماى معروف و سرشناس زمان امام صادق و امام باقر علیهم السلام را در این نوشته برده ام . قرآن و حدیث که مى بایست نهال معرفت و خصلتهاى نیک را زنده و بارور بدارد
به ابزارى در دست قدرتمندان یا اشتغالى براى عمر بى ثمر این تبهکاران و تبهروزان تبدیل یافت .
این وضع زندگى مردم آنوقت در این فضاى مسموم و خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار بود که امام صادق علیه السلام بار امانت الهى را بردوش گرفت . امام صادق در چنین شرایطى شروع به کار کردند و امامت امام آغاز شد .
حال بنظر شما امام صادق باید چکار کند ؟
من در اینجا مطلب دیگرى را بر این اوضاع و احوالى که ترسیم کرده ام اضافه میکنم و آن نقطه قوت است . و آن اینکه در این دنیاى تاریک , در این ظلم مسلط که خلیفه آنچنان مسلط بود , علماء و متفکرین آنطور گمراه و بدبخت و یا بى خبر بودند و مردم عادى آنچنان از سویى دست به گریبان جهل و از سوى دیگر دست به گریبان فقر و نابسامانى و تیره روزى بودند و در واقع یک دنیاى از همه جهت تاریک بود . امام صادق توانسته بود به کمک تلاش وسیع پدرانش , یعنى امام سجاد و امام باقر , مخصوصا اواخر زندگى امام باقر و سپس خودش یک عده مومن و مسلمان مکتبى , اصیل , انقلابى , فداکار , آماده براى پذیرش خطر در سراسر عالم اسلام تربیت کند . و اینها آدمهاى عادى نبودند . البته نه از نظر اینکه در طبقات ممتازى قرار داشتند نه , همین کاسب و تاجر و غلام و در این ردیف بودند . ولى از لحاظ پایگاه
معنوى به هیچ وجه شبیه آدمهاى عادى نبودند . کسانى بودند که زندگى آنها در هدف و مکتبشان خلاصه میشد و در همه جا هم بودند .
شبکه عظیم تشکیلاتى امام صادق :
عجیب است که یاران امام صادق در همه جا بودند .
گمان نکنید فقط در مدینه بودند نه , در کوفه بیشتر از مدینه بودند , حتى کسانى از آنها در شام بودند . اینها شبکه عظیم تشکیلاتى امام صادق را تشکیل میدادند ( حزب علوى , حزب تشیع ) منظور از شبکه تشکیلاتى همان تشیع است . و این یکى از فصلهاى شناخته نشده زندگى امام صادق است .
تصور من بر این است که براى اولین بار بنده کشف کرده ام . البته سالهاست وجود یک چنین شبکه اى در ذهن من است , اینطور نیست که تازه آنرا کشف کرده باشم . و این یکى از مواردى است که بنده روى آن تاکید و اصرار دارم .
یک شبکه تشکیلاتى عظیم , یک حزب کامل به وسیله امام صادق در سراسر عالم اسلام اداره میشد . و این نقطه قوت بود . این قسمت را از نوشته خود میخوانم که مربوط به بعد از واقعه شهادت حسین ابن على ( علیه السلام ) در کربلا است :
پس از واقعه کربلا و شهادت امام , فعالیت سازمان یافته شیعیان در عراق به مراتب
منظم تر و پرتحرک تر شده بود . و این تاثیرى بود که حالات روانى شیعیان کوفه که بسیارى از آنان در برابر ضربه دستگاه خلافت ( یزید ) غافل گیر شده و نتوانسته بودند خود را به صحنه پیکار عاشورا برسانند , آن را ایجاب کرده , و سوز تاسف و درد ایشان بدان رنگ و جلا میداد .
از قول طبرى مورخ معروف نقل شده است که حضرت ده سال اول امامت خود را با بنى امیه جنگید . در این دوران مبارزه امام صادق صریح بود یعنى پرده پوشى و تقیه و کتمان در آن نبود . علت هم این بود که خلفاى بنى امیه آنقدر سرگرم بودند که فرصت اینکه به سراغ شیعیان و امام صادق بیایند و شدت عمل بخرج دهند نداشتند .
درست مانند اوضاع و احوال زمان شریف امامى . در دورانى که شریف امامى نخست وزیر بود , همه آن کسانى که تا آنوقت جرئت نکرده بودند لب باز کنند , به میدان آمدند و انقلابى شدند ! چرا ؟ چون دستگاه آنقدر گرفتارى و بدبختى داشت که فرصت نداشت سراغ این گوینده و آن نویسنده و این شاعر و آن روحانى و واعظ برود .
در زمان بنى امیه مخصوصا در اواخر حکومت فرصت نداشت که سراغ امام برود , لذا امام صادق محتاج نبود پنهان کارى کند . همانطور که میدانید همه مردم که به حج آمده اند در روز عرفات یکجا جمعند . و این فرصت جائى دست نمى دهد , در روز نهم ذیحجه امام صادق در مقابل این جمعیت عظیم مى ایستاد , جمعیتى که در میان آنها از همه نقاط عالم اسلام , افریقا , خاورمیانه , حجاز و عراق و از ایران آنروز , خراسان و افغانستان و ترکمنستان شرقى بودند . و اگر در آنجا بمبى منفجر میشد مثل این بود که در سراسر عالم منفجر میشد . اگر در آنجا حرفى زده میشد در شبکه سراسرى تبلیغات جهانى گفته میشد . امام صادق در بین این جمعیت مى آمد و صریحا و رسما اعلام میکرد , اى مردم امروز امام و حاکم بحق جعفر ابن محمد است و نه ابى جعفر منصور .
دلیل هم مى آورد , البته نه استدلال کلامى و عقلانى , چون آنوقت مردم حوصله گوش کردن استدلال نداشتند , امام صادق به نوع دیگرى استدلال آوردند .
منصور عباسى و اطرافیان او براى اینکه ذهن مردم را قانع کنند , وانمود کرده بودند که جانشین پیغمبر هستند . یک سلسله نسبى هم درست کرده بودند و میگفتند که ما فرزندان عباس هستیم , دو سلسله نسب داشتند که یکى از آنها را مى گفتند . یکى این بود که مى گفتند ما فرزندان عباس عموى
پیغمبر هستیم . و بعد از رحلت پیغمبر خلافت در دست بنى هاشم بوده و در میان بنى هاشم از همه مسن تر و به اصطلاح جا افتاده تر عباس عموى پیغمبر است پس خلافت بعد از پیغمبر از آن عباس بود و ما که فرزندان عباس هستیم حکومت به ما میرسد .
سلسله نسب دیگر این بود که میگفتند ما فرزندان على عباسى هستیم ( على ابن عبدالله ابن عباس ) و درست هم میگفتند . نوه على عباسى و یا پسران على عباسى بودند . و على عباسى شاگرد محمد حنفیه است و محمد ابن حنفیه فرزند امیرالمومنین على ابن ابیطالب است و از داماد پیغمبر است . خلافت از پیغمبر به حضرت على رسیده و از حضرت على به محمد حنفیه رسیده است نه به حسن و حسین , و از محمد حنفیه به پسر عبدالله ابن عباس رسیده که او جد ما است و از او به ما رسیده است , پس ما خلیفه هستیم . این طور نسب ها هم براى ذهن مردم آن روزگار قانع کننده بود , چون سطح تفکرشان پائین بود .
لذا امام صادق در مقابل آن جمعیت بزرگ مى ایستاد و سلسله درست امامت را بیان میکرد : ایهاالناس ان رسوله الله کان هوالامام خود پیغمبر امام بود . یعنى پیشوا و رهبر جامعه بود . ثم من بعده على ابن ابیطالب ( منطق شیعه ) . بعد حسن , بعد حسین , بعد حسین , بعد على ابن الحسین , بعد محمد ابن على و بعد من
و خود را معرفى میکرد بعنوان امام و این واقعا خیلى جرات مى خواست .
( شما فرض کنید در روزگار حکومت شاه ملعون یک نفر پیدا میشد در ایران , در میان اجتماع عظیم مردم فریاد میزد و میگفت این شاه غاصب است و حکومت متعلق به من است . این حرف عادى نبود , حرف ساده اى نبود , بزرگترین اعلان مخالفت بود . و این کارى بود که امام صادق در اواخر دوران بنى امیه مى کرد . )
ولى در دوران بنى عباس کار با تقیه و کتمان انجام مى گرفت . علت هم این بود که بنى عباس همان شعارهاى بنى امیه و آل على و اظهارات آنها را به زبان مى آوردند , صورتشان , صورت آل على و عملشان , عمل بنى امیه بود .
این جمله را اضافه مى کنم که در دوران حکومت بنى امیه مبارزه به آن شکل بود و در دوران بنى عباس که دورانى طولانى تر بود مبارزه بطور مخفیانه ترى انجام میگرفت . درست توجه کنید . بنى عباس آن جریان انحرافى بودند که از یک فرصت استفاده کردند و انقلابى که امام صادق داشتند به وجود مى آوردند منحرف کردند . و این خطر همیشه براى انقلابها وجود دارد . باید مواظب انقلاب خودتان باشید . گاهى ممکن است خط درست انقلاب که منطبق با معیارها و ضوابط اصلى انقلاب است جاى خود را به یک خط عوضى منحرف فاسد
باطل با شعارهاى حق بدهد . این است که انسان باید حواسش جمع باشد . مردم آنزمان حواسشان جمع نبوده , البته آنها دوازده قرن از شما جلوتر بودند , و شما دوازده قرن بعد از آنها هستید .
تا سالها بعد , شاید تا سى سال یا بیست سال بعد مردم مناطق دور دست خیال میکردند که به روى کار آمدن حکومت عباسى , محصول مبارزات آنهاست که براى آل على کردند ! خیال میکردند حکومت آل على همین است و خبر نداشتند که اینها غاصب هستند .
شما باید امروز مواظب انقلاب باشید , مواظب خطوط انحرافى باشید , دقت کنید کسانى نیایند با شعار مکتب و اسلام , راه انقلاب را عوض کنند . سعى کنید مسئولان سطح بالا صددرصد مکتبى و انقلابى باشند . اگر چنانچه اینطور نشد , راه براى هرگونه انحرافى باز است . تعارف ندارد . ما که خود را از روند طبیعى سنتهاى تاریخ خارج نکرده ایم . ما محکوم همان سنت ها هستیم , محکوم همان قوانین تاریخى هستیم .
در فرانسه مردم جان دادند , خون دادند تا توانستند یک حکومت و یک رژیم را از بین ببرند . رژیم بوربون هاى فرانسوى , خانواده اى که چند صد سال حکومت کرده بودند , پادشاه و زن پادشاه را کشتند . آنها از شما بیشتر موفق شدند . چون جنایتکار شما در رفت و غریب مرگ شد , ولى آنها نه ,
لویى شانزدهم را آوردند و خیلى صاف و روشن کشتند . و بسیارى از سران حکومت را نیز بقتل رساندند . اما محصول این همه تلاش و مبارزه و دگرگون شدن وضع , در طول سالیان اول , چهار , پنج سال اول که این دسته روى کار آمدند , آن دسته روى کار آمدند , چه شد ؟ محصولش این شد که از ضعف و آنارشیسم و . . . ناپلئون که یک نظامى محض بود استفاده کرد و قدرت را بدست گرفت و سالها دیکتاتورى را برقرار کرد . مردم فرانسه خوشحال بودند که انقلاب کرده اند , شاهى را از بین برده اند , در حالیکه شاهى در شکل نظامى خشن تر بوسیله ناپلئون انجام میگرفت . اسم که مسئله اى نیست , به همین خاطر هم بود که وقتى ناپلئون دچار شکست شد و از آبرو و حیثیت افتاد و خانه نشین شد , دوباره بازماندگان لویى شانزدهم سر کار آمدند و در حدود شاید پنجاه سال یا بیشتر همان خاندان و نه خاندان دیگر بعد از او بر مردم فرانسه حکومت کردند این شکست به این دلیل بود که خط انقلاب عوضى فهمیده شده بود .
مواظب باشید خط انقلاب عوضى فهمیده نشود . و راه آن این است که دقیقا به توصیه هاى امام ( امروز امام صادق ما امام خمینى است ) گوش فرا دهیم , امروز راه و حرف و رهنمود و عمل امام میزان و معیار است . انقلاب ما با این شاخص میتواند پیش برود . به حرفهاى امام گوش دهید و دقت کنید و به آنچه که امام میگوید عمل کنید تا این انقلاب درست
در همین خط باقى بماند . اگر چنانچه ذره اى تخطى کردید , کمى حواس شما پرت شد , یک ذره بى دقتى در انجام مسئولیتها , در گزینشها انجام گرفت راه انقلاب عوض میشود .
اینطور نیست که همان روز اول انقلاب صد و هشتاد درجه عوض شود , نه اول یک زاویه کوچکى باز میشود به اندازه یک درجه و خط یک ذره کج میشود و این خط کج همینطور ادامه پیدا میکند تا این شکاف بیشتر میشود . بعد به جایى مى رسد که میتوانند زاویه دیگرى بزنند , خط را بشکنند و چهل درجه به آنطرف ببرند . یعنى تا حال که خط مستقیم بوده و زاویه یک درجه باز شده بود یکدفعه خط مستقیم مى شکند و زاویه چهل درجه مى خورد . اگر دو زاویه دیگر بزنند همان صد و هشتاد درجه مى شود . پس ملاحظه میکنید که اینقدرها مشکل نیست . شما باید مواظب باشید تا آن یک درجه انحراف اولى پیش نیاید و جلوى آنرا محکم بگیرید .
دو معیار براى شناخت راه درست :
دو معیار براى شناخت راه درست وجود دارد :
1 دوستان .
2 دشمنان .
براى شناختن درست هم دوستان و هم دشمنان معیار هستند . هر چه دوستان بپسندند , خط حق پسندید آن درست است . خط حق امام خمینى است . هر چه او میپسندد , هر
چه او میگوید , هر چه او رهنمود مى دهد درست است . بنده نمى خواهم امام را مطلق کنم , اشتباه نکنید , من نمى خواهم بگویم امام مثل امیر المومنین معصوم است یعنى یک هزارم هم اشتباه نمى کند . نه , او معیار و ترازوى این انقلاب است . این انقلاب با زبان او , با رهنمود او قوام گرفته و او در خط خود است , خیلى روشن است , خط امام همان خط انقلاب اسلامى ایران است . این یک معیار .
معیار دیگر دشمنان هستند , هر چه را که دشمن بدش آمد بدانید که درست است . هر چه را که امریکا روى آن حساسیت نشان داد , بدانید که خوب است . هر چه را که رادیو اسرائیل و صداى آمریکا و رادیوى ایران آزاد و . . . بمباردمان میکند بدانید که یک رگه رشدى در آن هست و بى خود نمى کوبد . دوستان و دشمنان براى ما معیار هستند , البته مواظب باشید گاهى نعل واژگونه نیز میزنند .
پروردگارا ما را در شناخت اسلام و شناخت چهره واقعى امامان شیعه هر چه بیشتر موفق بدار .
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
سیری در زندگانی امام جعفر صادق علیه السلام، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای، ص 2- 28
https://lib.eshia.ir/10875/1/2
در ضمن، آدرس ویدئو و متن سخنرانی حضرت آقا مد ظله العالی در پست بالا بشرح ذیل است:
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=60048