وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَیْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـٰکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿الأعراف: ١٦٠﴾
41 باب استسقاء المأمون بالرضا(ع)و ما أراه الله عز و جل من القدرة فی الاستجابة له و فی إهلاک من أنکر دلالته فی ذلک
1 حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ(ع)أَنَّ الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى(ع)لَمَّا جَعَلَهُ الْمَأْمُونُ وَلِیَّ عَهْدِهِ احْتُبِسَ الْمَطَرُ فَجَعَلَ بَعْضُ حَاشِیَةِ الْمَأْمُونِ وَ الْمُتَعَصِّبِینَ عَلَى الرِّضَا یَقُولُونَ انْظُرُوا لَمَّا جَاءَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى(ع)وَ صَارَ وَلِیَّ عَهِدْنَا فَحَبَسَ اللَّهُ عَنَّا الْمَطَرَ وَ اتَّصَلَ ذَلِکَ بِالْمَأْمُونِ فَاشْتَدَّ عَلَیْهِ فَقَالَ لِلرِّضَا(ع)قَدِ احْتُبِسَ الْمَطَرُ فَلَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُمْطِرَ النَّاسَ فَقَالَ الرِّضَا(ع)نَعَمْ قَالَ فَمَتَى تَفْعَلُ ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَالَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص)أَتَانِی الْبَارِحَةَ فِی مَنَامِی وَ مَعَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ(ع)وَ قَالَ یَا بُنَیَّ انْتَظِرْ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ فَابْرُزْ إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ اسْتَسْقِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَیَسْقِیهِمْ وَ أَخْبِرْهُمْ بِمَا یُرِیکَ اللَّهُ مِمَّا لَا یَعْلَمُونَ مِنْ حَالِهِمْ لِیَزْدَادَ عِلْمُهُمْ بِفَضْلِکَ وَ مَکَانِکَ مِنْ رَبِّکَ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ غَدَا إِلَى الصَّحْرَاءِ وَ خَرَجَ الْخَلَائِقُ یَنْظُرُونَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ یَا رَبِّ أَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَتَوَسَّلُوا بِنَا کَمَا أَمَرْتَ وَ أَمَّلُوا فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ وَ تَوَقَّعُوا إِحْسَانَکَ وَ نِعْمَتَکَ فَاسِقِهِمْ سَقْیاً نَافِعاً عَامّاً غَیْرَ رَائِثٍ وَ لَا ضَائِرٍ وَ لْیَکُنْ ابْتِدَاءُ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرَافِهِمْ مِنْ مَشْهَدِهِمْ هَذَا إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَ مَقَارِّهِمْ قَالَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَقَدْ نَسَجَتِ الرِّیَاحُ فِی الْهَوَاءِ الْغُیُومَ وَ أَرْعَدَتْ وَ أَبْرَقَتْ وَ تَحَرَّکَ النَّاسُ کَأَنَّهُمْ یُرِیدُونَ التَّنَحِّیَ عَنِ الْمَطَرِ فَقَالَ الرِّضَا(ع)عَلَى رِسْلِکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ فَلَیْسَ هَذَا الْغَیْمُ لَکُمْ إِنَّمَا هُوَ لِأَهْلِ بَلَدِ کَذَا فَمَضَتِ السَّحَابَةُ وَ عَبَرَتْ ثُمَّ جَاءَتْ سَحَابَةٌ أُخْرَى تَشْتَمِلُ عَلَى رَعْدٍ وَ بَرْقٍ فَتَحَرَّکُوا فَقَالَ عَلَى رِسْلِکُمْ فَمَا هَذِهِ لَکُمْ إِنَّمَا هِیَ لِأَهْلِ بَلَدِ کَذَا فَمَا زَالَتْ حَتَّى جَاءَتْ عَشْرُ سَحَابَةٍ وَ عَبَرَتْ وَ یَقُولُ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(ع)فِی کُلِّ وَاحِدَةٍ عَلَى رِسْلِکُمْ لَیْسَتْ هَذِهِ لَکُمْ إِنَّمَا هِیَ لِأَهْلِ بَلَدِ کَذَا ثُمَّ أَقْبَلَتْ سَحَابَةُ حَادِیَةَ عَشَرَ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ هَذِهِ سَحَابَةٌ بَعَثَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَکُمْ فَاشْکُرُوا اللَّهَ عَلَى تَفَضُّلِهِ عَلَیْکُمْ وَ قُومُوا إِلَى مَقَارِّکُمْ وَ مَنَازِلِکُمْ فَإِنَّهَا مسامة [مُسَامِتَةٌ لَکُمْ وَ ...
...
الْأَسَدَانِ یَقُولَانِ أَ تَأْذَنُ لَنَا أَنْ نُلْحِقَهُ بِصَاحِبِهِ الَّذِی أَفْنَیْنَاهُ قَالَ لَا فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَدْبِیراً هُوَ مُمْضِیهِ فَقَالا مَا ذَا تَأْمُرُنَا قَالَ عُودَا إِلَى مَقَرِّکُمَا کَمَا کُنْتُمَا فَصَارَا إِلَى الْمَسْنَدِ وَ صَارَا صُورَتَیْنِ کَمَا کَانَتَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی کَفَانِی شَرَّ حُمَیْدِ بْنِ مِهْرَانَ یَعْنِی الرَّجُلَ الْمُفْتَرَسَ ثُمَّ قَالَ لِلرِّضَا(ع)یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْأَمْرُ لِجَدِّکُمْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)ثُمَّ لَکُمْ فَلَوْ شِئْتَ لَنَزَلْتُ عَنْهُ لَکَ فَقَالَ الرِّضَا(ع)لَوْ شِئْتُ لَمَا نَاظَرْتُکَ وَ لَمْ أَسْأَلْکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَعْطَانِی مِنْ طَاعَةِ سَائِرِ خَلْقِهِ مِثْلَ مَا رَأَیْتَ مِنْ طَاعَةِ هَاتَیْنِ الصُّورَتَیْنِ إِلَّا جُهَّالَ بَنِی آدَمَ فَإِنَّهُمْ وَ إِنْ خَسِرُوا حُظُوظَهُمْ فَلِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ تَدْبِیرٌ وَ قَدْ أَمَرَنِی بِتَرْکِ الِاعْتِرَاضِ عَلَیْکَ وَ إِظْهَارِ مَا أَظْهَرْتَهُ مِنَ الْعَمَلِ مِنْ تَحْتِ یَدِکَ کَمَا أُمِرَ یُوسُفُ بِالْعَمَلِ مِنْ تَحْتِ یَدِ فِرْعَوْنِ مِصْرِ قَالَ فَمَا زَالَ الْمَأْمُونُ ضَئِیلًا فِی نَفْسِهِ إِلَى أَنْ قَضَى فِی عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(ع)مَا قَضَى
عیون اخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، جلد 2، ص 167- 172
https://lib.eshia.ir/86808/2/167
باب 41 طلب باران حضرت- بدرخواست مأمون- و نشاندادن قدرتهاى الهى در اجابت دعاى او و هلاکت و رسوائى مخالفان و منکران شخصیّت او 7
1- محمّد بن قاسم مفسّر بسند مذکور در متن از امام عسکرىّ از پدرش از جدّش از علىّ بن موسى علیهم السّلام روایت کرده گفت: چون مأمون علىّ بن موسى علیهما السّلام را ولیعهد خویش قرار داد مدّتى باران نیامد. بعض از اطرافیان مأمون و مخالفین حضرت رضا 7 شروع بیاوه گوئى کرده گفتند: این از شومى علىّ بن
موسى است، از زمانى که وى باین سرزمین قدم نهاده باران از آسمان نباریده و خداوند از فرستادن باران دریغ فرموده، این خبر بمأمون رسید و بر او گران آمد، نزد حضرت آمده تقاضا کرد که ایشان نماز استسقاء (طلب باران) بخواند و گفت: اى کاش (حضرت) دعا میکرد و خداوند باران میفرستاد، امام علیه السلام فرمود: بسیار خوب، مأمون سؤال کرد: در چه روز- و آن روز روز جمعه بود- این کار را انجام میدهى؟ امام فرمود: روز دوشنبه، چون من جدّم رسول خدا صل الله علیه و آل و سلم را در خواب دیدم که جدّم امیر مؤمنان علىّ علیه السلام با او بود، بمن فرمود:
پسر جانم تا روز دوشنبه صبر کن آنگاه بصحرا رو و از خداوند طلب باران کن، خداوند متعال براى مردم باران خواهد فرستاد. و به آنان خبر ده آنچه را خداوند عزیز بتو بنمایاند که مردم بدان آگاه نیستند از موقعیّت وجود تو در میان آنان، تا تو را بشناسند و علمشان در باره تو زیاد شود، و بفضل و مقام و اعتبار تو در نزد خداوند عز و جلّ آگاه گردند. چون روز دوشنبه رسید حضرت روى بصحرا نهاد، و مردمان جمله بیرون آمدند و همه مینگریستند، آن جناب بمنبر رفت و حمد و ثناى الهى را بجا آورد، و آنگاه گفت: اى پروردگار من توئى که حقّ ما
اهل بیت را عظیم مقرر داشتى، تا مردم بامر تو دست بدامن ما شوند و از ما یارى طلبند، و امیدوار کرم تو باشند و رحمتت را بجویند و به احسان تو چشم دوزند، و بخششت را طلبند، پس سیراب کن ایشان را ببارانى پر سود، فراگیر، بىوقفه و بىدرنگ، و بىضرر و زیان. ابتدایش پس از بازگشتن ایشان از این صحرا بمنازلشان و قرارگاههایشان باشد! راوى گفت: قسم به آن کس که محمّد صل الله علیه و آله و سلم را بحقّ به نبوّت مبعوث کرد: ناگاه بادها وزیدن گرفت و (بدین سبب) ابرها بوجود آورد و آسمان برعد و برق افتاد، و مردم به جنبش افتادند، گویا قصد گریز از باران داشتند. حضرت رضا علیه السلام فرمود: اى مردم آرام باشید، صفوف را بهم نزنید این ابرها از آن شما نیست بسوى فلان بلد میروند، ابرها همه رفتند و نباریدند، سپس ابرى دیگر آمد که شامل رعد و برق بود، باز مردم از جا حرکت کردند امام فرمود: بر جاى خود آرام باشید، این ابر نیز براى شما نیست بفلان بلد میرود و براى اهل آنجا میبارد، و پیوسته ابرها آمدند و رفتند تا ده قطعه ابر، و حضرت علیه السلام هر کدام را میگفت: این مربوط بشما نیست، این از آن اهل فلان شهر است شما حرکت نکنید و بر جاى خود آرام بمانید و آشوب
نکنید، تا اینکه براى بار یازدهم ابرى پدید آمد، در این بار امام فرمود: این ابر را خداوند عزّ و جلّ بسوى شما برانگیخته پس او را بجهت تفضّلى که بر شما کرده است سپاس گوئید، اکنون برخیزید و بقرارگاهها و منزلهاى خود بروید، و این ابر بالاى سر شما است و نمیبارد تا بخانه و منازل خود برسید آنگاه باریدن میگیرد، و آن مقدار بر شما خیر میبارد که شایسته کرم خداوندى است، و سزاوار شأن و جلال اوست. این بگفت و از منبر بزیر آمد، و مردم بازگشتند، و ابر همچنان بود و نمىبارید تا همگان نزدیک منازل خود شدند، آنگاه بشدّت شروع بباریدن نمود، و رودها و استخرها و گودالها و صحراها را همگى آب فرا گرفت، و مردم شروع کردند به تبریک و تهنیت گفتن به فرزند رسول خدا 6 بسبب کرامتى که خداوند عزّ و جلّ بدو مرحمت فرموده است، و میگفتند:
گوارا باد او را این کرامت! آنگاه حضرت میان جمعیّت آمدند و مردم بسیارى حاضر شدند، آنگاه فرمود: ایّها النّاس! از خدا بترسید و نعمتهاى او را قدر بدانید و بنافرمانى کردن، نعمتها را از خود گریزان ننمائید، بلکه (نعم الهى) را بطاعت و بندگى و شکرگزارى بر آنها و بر عطایاى پى در پى خداوندى، دائمى و همیشگى ...
...
داد، گفتند: پس ما چه کنیم؟ فرمود: بجاى خود باز گردید، و همچنان که بودید بشوید، آن دو شیر بسوى تخت بازگشته بهمان صورت اوّلیه به صورت شیر بر آن نقش شدند.
مأمون گفت: سپاس خداى را که مرا از شرّ حمید بن مهران کفایت فرمود (مرادش آن مرد نابود شده بود.)، آنگاه رو بحضرت رضا علیه السلام کرده عرضکرد:
یا ابن رسول اللَّه! این امر خلافت و امارت از آن جدّ شما- رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم- بوده و پس از وى براى شما فرزندان میباشد، اگر میخواهید من بنفع شما از این مقام کناره گیرم و آن را بشما بسپارم؟ حضرت فرمود: اگر چنین چیزى میخواستم تو را مهلت نمىدادم و از تو تمنّا و خواهش نمىکردم، بلکه از خداى خود میخواستم، زیرا خداوند اطاعت سایر مخلوقات خود را بما عطا فرموده، چنان که دیدى از آن دو نقش شیر، و این جماعتى از جهّال و عقب افتادگان بنى آدمند که سرکشى مىکنند، و اینان اگر چه در بهره خود زیان کردهاند، ولى خداوند تعالى را در این عمل مصلحتى است، و مرا امر فرموده که اعتراضى بر تو نداشته باشم، و آنچه تو اظهار کنى من در اختیار تو باشم، چنان که یوسف را تحت فرمان فرعون مصر قرار داد.
راوى گوید: پس از این ماجرا مأمون پیوسته اظهار کوچکى و حقارت در نزد حضرت رضا علیه السلام مینمود، تا اینکه بالاخره انجام داد در باره آن حضرت کارى را که میخواست انجام دهد.
مترجم گوید: «باید دانست که معجزات و کرامات امرى است مسلّم، و صریح قرآن بدان ناطق است و منکرى در میان خداپرستان ندارد مگر اندکى که خود را روشن فکر میدانند، ولى معجزه از انبیاء الهى و اولیاء بحق و بلکه از افراد برجسته و مقربان درگاه الهى (تنها) باذن پروردگار صادر مىشود، و اصل معجزه و کرامت آن عملى است که دیگران از اتیان بمثل آن عاجزند، و لازم هم نیست کسى که کرامت از او صادر مىشود معصوم باشد، آیه شریفه میفرماید: قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ یعنى: (خطاب به حضرت سلیمان) من قبل از اینکه از مجلس برخیزى (تخت ملکه صبا را) نزد تو حاضر مىکنم. قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ (یعنى) من بکمتر از یک چشم بهم زدنت آن (تخت) را در نزد تو مىآورم.
این خود کرامتى است که در آن روزگار بلکه در این روزگار هم براى کسى امکان ندارد، ولى باید متوجّه این امر بود که معجزه شرائطى دارد:
اوّل اینکه معجزه انبیاء- علیهم السّلام- براى اثبات نبوّت ایشانست و آیه بیّنه است، و در مقام تحدّى است، نه هر وقت و هر جا و هر چند که بدون آن حقّ بر طرف مقابل ثابت شده باشد. دوم اینکه: معجزات بصورتى نیست که آنچه هست نابود کند بلکه بعکس مثلا: درخت خشک شده را سبز مىکند، یا مرده را زنده مىکند، یا بز از شیر رفته را شیر از پستانش جارى مىنماید، یا مریض را شفا میدهد، یا آتش را گلستان میکند، یا چشمه خشک شده و بىآب را جوشان و نابع مینماید، نه اینکه نابود
نابودکننده باشد، مانند آن شخص که چاه پر آب را با انداختن آب دهان در آن خشک کند.
و مطلب دیگر اینکه امامان اهل بیت علیهم السّلام مقامشان مقام شامخ رهبرى و امامت و ولایت است و کارشان هدایت و انسان سازى است، که اگر ولایت و خلافت در دست آنان افتد جهان را از ظلم و تعدّى پاک و عدل را جارى و نفوس را برشد مقدّر خود میرسانند، بدین معنى که نوعى وضع جامعه را سر و سامان میدهند و روشهائى را اتّخاذ میکنند که افراد جامعه در کمال امنیّت و رفاه زندگانى را ادامه دهند و با کوشش خود هر چه در قدرت و استعداد نفوسشان نهفته است همه بمرحله رشد و بمنصّه ظهور رسد، و هیچ گونه استعداد رشدى، ضایع نماند، این شأن امام است، نه آنکه امام براى معجزه نمودن و کارهاى جزئى مثل شفاى بیمارى که طبیب در معالجهاش وامانده، یا شفاى کور و کر آفریده شده باشد، و مأموریّت و خاصیّت وجودیش همین باشد و بس، نه، این چنین تصوّرى دور از حقیقت است، و مقام امام بالاتر از این امور جزئى است بلکه چنان که خود حضرت رضا علیه السلام فرمود:
«الامام امین اللَّه فی ارضه، و حجّته على عباده، و خلیفته فی بلاده»
و در باره امامت فرمود:
«إنّ الامامة زمام الدّین و نظام المسلمین و صلاح الدّنیا و عزّ المؤمنین، إنّ الامامة اسّ الاسلام النّامى، و فرعه السّامى، بالامام تمام الصّلاة و الزّکاة و الصّیام و الحجّ و الجهاد»
(همانا امامت زمام دین است، و مایه نظام مسلمانان، و سبب سامان یافتن دنیایشان و موجب عزّت مؤمنانست، امامت اساس اسلام پیشرو و برازنده است، شاخه بلند و رفیع آنست، و نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد، و افزونى اموال مسلمین همه و همه وابسته به امام و امامت او است)
«و الامام کالشّمس الطّالعة المجلّلة بنورها للعالم و هى فی الافق بحیث لا تنالها الأیدى»
(امام چون خورشید جهانتاب است که نور و فروغش سراسر جهان را فرا مىگیرد، خود در افق اعلائى است که کسى را قدرت رسیدن بدرجه او نیست).
اکنون که این مطلب روشن شد باید توجه داشت که چون این افراد را از پست حسّاس خود کنار زدند، و کسانى که قابلیّت این مقام را نداشتند روى کار آمدند و هر چه توانستند بر ایشان و طرفدارانشان تنگ گرفتند
«فقتل من قتل و سبى من سبى و جرى القضاء لهم بما یرجى له حسن المثوبة»
فضائل آنان را کتمان کردند و مردم را هر چه توانستند از ایشان راندند و خفقانى بوجود آوردند که ناگفتنى است! در این حال و وضعیّت جماعتى (جهت تبلیغ) ناچار شدند که حقائقى را بصورت رمان ذکر کنند تا شاید خفتگان بیدار شوند، و از این رمانها در قرن سوم و چهارم بلکه پنجم بسیار نوشته شده و البته اصلى داشته لکن آن را بصورت داستان نقل کردهاند و از این جهت نمىتوان آن را روایت دانست و بدان احتجاج کرد، زیرا مطالب تخیّلى را هم در بر دارد، و امام مظهر صفات جمالیّه حقّ، و از مقرّبترین مردم به مقام عفو و رحمت خداوند میباشد و بآسانى بخشم نمىآید و چنانچه بخشم هم آید آنچه خداوند دستور داده عمل مىکند، و هرگز از فرمان الهى تجاوز نمىنماید، کشتن آن فردى جایز است که خداوند او را مهدور الدّم گفته باشد و امام آن مردک افسانهاى را با جسارتى که بحضرت کرد و احترام امام را رعایت ننمود او را بکشتن نمىدهد، چون در دین جدّش حکمى براى کشتن چنین فردى نیست و لو خودش بخواهد، بلکه خداوند به جدّش فرمود: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» یعنى
ببخش بدون عتاب، چنان که حضرت رضا علیه السلام خود معنى نموده، پس این گونه مطالبى که در این داستان ذکر شده همه مطابق فهم سازنده داستان است نه آنکه از معصومى علیه السلام باشد. و اساسا در باره مفسّر جرجانى که این داستان را نقل کرده است علّامه حلّى (ره) در خلاصة الرّجال فرموده است وى ضعیف و کذّاب است و از دو تن مجهول روایاتى دارد و احادیث منکرى در تفسیرش آورده است.
و غرض از طول کلام که چندان مناسبتى هم با این داستان نداشت مجملا این بود که ساحت ائمه معصومین- علیهم السّلام- را از این گونه داستانها پاک سازم، و مقام جانشینان بحقّ پیامبر علیهم السّلام اجلّ از این مطالب میباشد، و السلام علینا و على عباد اللَّه الصّالحین».
عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ترجمه علی اکبر غفاری، ص 383- 398
https://lib.eshia.ir/12732/2/383
نماهنگ | شهید صدر؛ نابغه علمی و انقلابی
حضرت آیتالله خامنهای: «شهید صدر بیشک یک نابغه و یک ستاره درخشان بود. از جنبه علمی، جامعیت و تحقیق و نوآوری و شجاعت علمی را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه و در هر آنچه با این دانشها ارتباط مییابد در زمره بنیانگذاران و صاحبان مکتب محسوب میشد.» ۱۳۷۹/۱۰/۲۹
رسانهی KHAMENEI.IR به مناسبت سالروز شهادت شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، در ۱۹ فروردینماه ۱۳۵۹، روایت حضرت آیتالله خامنهای از زندگی شهید صدر و ویژگیهای این شهید والامقام را به همراه فیلمی از دیدار خانواده شهید صدر با رهبر انقلاب اسلامی در نماهنگ «نابغه علمی و انقلابی» منتشر میکند.
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=59956
۱۴۰۴/۰۱/۱۹
مروری بر بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره شهید صدرنابغه علمی و انقلابی
حضرت آیتالله خامنهای: «شهید صدر بیشک یک نابغه و یک ستاره درخشان بود. از جنبه علمی، جامعیت و تحقیق و نوآوری و شجاعت علمی را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه و در هر آنچه با این دانشها ارتباط مییابد در زمره بنیانگذاران و صاحبان مکتب محسوب میشد.» ۱۳۷۹/۱۰/۲۹
رسانهی KHAMENEI.IR به مناسبت سالروز شهادت شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر، در ۱۹ فروردینماه ۱۳۵۹، روایت حضرت آیتالله خامنهای از زندگی شهید صدر و ویژگیهای این شهید والامقام را مرور کرده است.
مرحوم آیتالله سیدمحمدباقر صدر «یکی از چهرههای برجستهی جهان اسلام بود.» ۱۳۶۶/۰۱/۲۱ «در میان چهرههای برجستهی حوزههای علمیه در دهههای اخیر مرحوم آیتالله شهید سید محمدباقر صدر (قدس الله روحه) یکی از ممتازترین و شگفت انگیزترین آنهاست.» ۱۳۷۹/۱۰/۲۹ ایشان «صرفاً یک روحانی نبود، یک مجتهد فقط نبود، بلکه یک امیدی بود برای آیندهی اسلام و بخصوص برای آیندهی عراق و ملت عراق.» ۱۳۶۶/۰۱/۲۱ از ویژگیهای کمنظیر ایشان این بود که «فقاهت اسلامی را با اندیشهی جدید و نوآوری در مسائل و با شجاعت و با دیانت و تقوا همراه داشت.» ۱۳۶۶/۰۱/۲۱ لذا «از جنبه علمی، جامعیت و تحقیق و نوآوری و شجاعت علمی را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه و در هر آنچه با این دانشها ارتباط مییابد در زمره بنیانگذاران و صاحبان مکتب محسوب میشد.» ۱۳۷۹/۱۰/۲۹ و از سوی دیگر «سیّدمحمّدباقر صدر نمودار یک متفکّر اسلامی به معنای درست کلمه بود؛ او کسی بود که اندیشهی اسلامی را در مقابل ایدئولوژیهای وارداتی غرب و شرق، با سینهی برافراشتهای در مقابل جوانهای جوینده و خواهنده نگاه داشت.» ۱۳۵۹/۲/۵ بنابراین «هر مجمع علمی حق دارد که به فرآوردهی انسانی بزرگی چون این عالم بزرگوار به خود ببالد. او بیشک یک نابغه و یک ستاره درخشان بود.» ۱۳۷۹/۱۰/۲۹ ایشان «یک شخصیّت جامعالاطراف و استثنائی بود.» ۱۳۶۳/۱/۱۹
....
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=59955
عرض ما اینجا این است که دو مسئله را عنوان کنیم که یکی نماز استسقاء و طلب باران است که در حدیثی در عیون اخبار الرضا علیه السلام شیخ صدوق هم آمده است، و دیگری مسئله ی ژنتیک و هدایت انبیاء و ائمه ی معصومین علیهم السلام و خلافت و ولایت است.
مسئله ی اول این است که آیا مسئله ی باران باریدن از لحاظات ریاضی فیزیکی محض است که اتفاق می افتد و مربوط به ریاضی فیزیک مسئله است که در دست ریاضیدانها و فیزیکدانها هم باید حل شود، یا بلکه امری الهی هم هست که حالا اگر حتی بر حسب نماز استسقاء هم اتفاق نیافتد، آیا غیر از این است که به امر خلیفة الله و ولی خدا هم اتفاق می افتد؟
مسئله ی دوم این است که ژنتیک فرض بفرمائید مثلاً چقدر در چپ دست یا راست دست بودن افراد هم دخیل است و امری است وراثتی و بلکه محیط و بلکه جبر هم آیا چقدر می تواند در آن تاثیر داشته باشد. یعنی حتی ممکن است که کسی چپ دست باشد، ولی خانواده اش یا خودش یا دیگران او را به دلایلی هم ممکن است زورش کنند که با دست راستش بنویسد. البته این را خیلی در مورد رنگ پوست نمی توان گفت که کسی رنگ پوستش سیاه یا سفید است، و یحتمل با جبر و زورش هم بخواهند القاء کنند که رنگ پوستت بهتر هم هست که از یک رنگ دیگری می بود و این کار را هم واقعاً بتوانند بکنند و ...! یا یک امر ساده تری مثل اینکه آیا ژنی که قرار است نطفه اش بسته شود، از جنس مونس است یا مذکر را هم داریم که آیا این خود چقدر هم مسئله ای است حل شده امروزه روز؟! البته اینکه خلیفة اللهی هم از یک ژنی باشد و بخواهند زورش کنند که این امر از ژن دیگری اتفاق بیافتد هم یک امری است که یحتمل بعضی اشکال بفرمایند که مخصوص امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هست و در دستان آن حضرت است که شکل می گیرد و ...! ولی به هر حال، هدایت انبیاء و خاتم النبیین محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را داریم که آیا چقدر هم بوسیله ی مراجع عظام تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و اولیاء الهی و مربیان تربیتی اجتماعی هم به افراد جامعه می توانند منتقل شوند و درسها بگیرند و بالا بروند و شاگرد را از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و بالاخص امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هدایت کنند.
البته این مسائل را یحتمل توپولوژیستها خیلی اشکال هم کنند که اتفاقاً همین جاها است که توپولوژی در ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژِیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام و ... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی نیز بکار می آیند دیگر. حالا مثلاً شما وقتی می خواهید کتری و قوری را هم برای چای استفاده کنید و استکان نلبکیها را هم آماده کرده اید، بالاخره یک آبدارچی هم دارید که مواظب است که کی کتری آبش جوش می آید و باید چای را هم دم کند و استکان نلبکیها را هر کدام از چای پر کند و به مردم هر کدام هم تعارف کند و .... خوب، این که دیگر چیزی نیست در این همه مسائلی که در میان ایالات متحده چند جهانی ریز و درشت از کوانتومی تا نجومی و ... هم داریم. البته اینکه کجا هم همه ی اینها دارند در جهت آموزه های الهی انبیاء و اولیاء الهی بکار بسته می شوند و بلکه کجا هم همه و همه باید مواظبت کنند که بر علیه آموزه های الهی و مخالفت با آنها بکار بسته نشوند، یقیناً یک هوشمندی و بیداری را می طلبد ماورای هوش مصنوعی! و الا چرا این همه خون شهدای مظلوم عزیزتر از جان هم باید ریخته می شده اند و شوند؟! خیلی دیر شد، بنده ی حقیر بروم بلکه برسم به کمی از آخرهای دعای کمیل و نماز و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه
- ۰۴/۰۱/۲۳
یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ ۚ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ﴿الاحزاب: ٣٢﴾
[32] یا نساء النبی لستن کأحد من النساء إن اتقیتن الله فلا تخضعن بالقول قیل فلا تجبن بقولکن خاضعا لینا مثل قول المریبات فیطمع الذی فی قلبه مرض فجور وقلن قولا معروفا حسنا بعیدا عن الریبة.
تفسیر صافی، محسین فیض کاشانی، جلد 4، ص 186
https://lib.eshia.ir/13222/4/186
1 ـ من خطبة له (علیه السلام)عقائدیة، علمیة ، تاریخیة ، سیاسیة(یذکر فیها ابتداء خلق السّماء و الارض و خلق آدم(علیه السلام))
1 . عجز الانسان عن معرفة اللّهاَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لاَ یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ، وَلاَ یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ، وَلاَ یُؤَدِّی حَقَّهُ الُْمجْتَهِدُونَ (الجاهدون)، اَلَّذِی لاَ یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلاَ یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، اَلَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ، وَلاَ نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَلاَ وَقْتٌ مَعْدُودٌ، وَلاَ أَجَلٌ مَمْدُودٌ . فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ، وَنَشَرَ الرِّیَاحَ بِرَحْمَتِهِ، وَوَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ.
...
4 ـ ومن خطبة له (علیه السلام)عقائدیة، سیاسیةویقال: إنه خطبها بعد قتل طلحة والزبیر
خصائص اهل البیت(علیهم السلام)بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ، وَتَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْیَاءِ، وَبِنَا أَفْجَرْتُمْ (انفجرتم) عَنِ السِّرَارِ. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ یَفْقَهِ (یسمع) الْوَاعِیَةَ، وَکَیْفَ یُرَاعِی النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّیْحَةُ؟ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ یُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ. مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِکُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ، وَأَتَوَسَّمُکُمْ بِحِلْیَةِ الْمُغْتَرِّینَ، حَتَّى سَتَرَنِی عَنْکُمْ جِلْبَابُ الدِّینِ، وَبَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ. أَقَمْتُ لَکُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِی جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ، حَیْثُ تَلْتَقُونَ وَلا دَلِیلَ، وَتَحْتَفِرُونَ وَلا تُمِیهُونَ. الْیَوْمَ أُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْمَاءَ ذاتَ الْبَیَانِ! عَزَبَ (غرب) رَأْیُ امْرِىء تَخَلَّفَ عَنِّی! مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْأُ رِیتُهُ! لَمْ یُوجِسْ مُوسَى(علیه السلام) خِیفَةً عَلَى نَفْسِهِ[ 1 ]، بَلْ أَشْفَقَ مِن غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَدُوَلِ الضَّلالِ! الْیَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبیلِ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ. مَنْ وَثِقَ بِمَاء لَمْ یَظْمَأْ!
[1] (فَاوْجَسَ فى نَفْسِهِ خِیفَةً موسى)، 70 طه .
لما قبض رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) و خاطبه العباس وأبو سفیان ابن حرب فی أن یبایعا له بالخلافة[ 1 ]
1 . طرق الوقایة من الفتنأَیُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ، وَعَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِیْجَانَ الْمُفَاخَرَةِ. أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاح، أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَراحَ. هـذَا مَاءٌ آجِنٌ، وَلُقْمَةٌ یَغَصُّ بِهَا آکِلُهَا.
وَمُجْتَنِى الَّثمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کَالزَّارِعِ بِغَیرِ أَرْضِهِ.
2 . حکمة السّکوتفَإنْ أَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ، وَإِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ! هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی! وَاللهِ لاَبْنُ أَبِی طَالِب آنَسُ بالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ، بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْم لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الاَْرْشِیَةِ فِی الطَّوِىِّ الْبَعِیدَةِ !
[1] قال ابوسفیان لِعَلىّ (علیه السلام) : اُبْسُط یَدَکَ اُبایِعُکَ.
نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، ص 2، ص 11- 12
https://lib.eshia.ir/26580/1/11
بخش اوّل
1- و من خطبة له علیه السّلام یذکر فیها ابتداء خلق السّماء و الارض و خلق آدم و فیها ذکر الحجّ و تحتوى على حمد اللّه و خلق العالم و خلق الملائکة و اختیار الانبیاء و مبعث النّبی و القرآن و الأحکام الشّرعیّة:
الحمد للّه الّذى لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصی نعماءه العادّون و لا یؤدّی حقّه المجتهدون. الّذى لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن، الّذى لیس لصفته حدّ محدود، و لا نعت موجود، و لا وقت معدود، و لا اجل ممدود، فطر الخلائق بقدرته و نشر الرّیاح برحمته و وتّد بالصّخور میدان أرضه.
ترجمه
از خطبههاى آن حضرت که در آن از آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم سخن مىگوید و در آن اشارهاى به فریضه حج نیز شده است.
ستایش مخصوص خداوندى است که ستایشگران هرگز به مدح و ثناى او نمىرسند و حسابگران (زبردست) هرگز نعمتهایش را شماره نمىکنند و تلاشگران هرگز قادر به اداى حقّ او نیستند. همان خدایى که افکار بلند و ژرفاندیش، کنه ذاتش را درک نکند و غوّاصان هوشمند (دریاى علوم و دانشها) دسترسى به کمال هستىاش پیدا ننمایند، همان کسى که براى صفاتش حدّى نیست و توصیفى براى بیان اوصافش وجود ندارد و نه وقت معیّنى و نه سرآمد مشخصى براى ذات پاک اوست. مخلوقات را با
قدرتش آفرید و بادها را با رحمتش به حرکت در آورد و گسترش داد و لرزش و اضطراب زمین را به وسیله کوهها آرام ساخت.
پیام امام امیر المومنین علیه السلام، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی، جلد 1 ص 71- 72
https://lib.eshia.ir/27571/1/71
بخش اوّل
بنا اهتدیتم فى الظّلماء، و تسنّمتم ذروة العلیاء، و بنا افجرتم عن السّرار. وقر سمع لم یفقه الواعیة، و کیف یراعى النّباة من اصمّته الصّیحة؟ ربط جنان لم یفارقه الخفقان.
ترجمه
به وسیله ما در تاریکیها (ى جهل و گمراهى) هدایت یافتید و به کمک ما به اوج ترقّى رسیدید و در پرتو شعاع ما (خاندان پیامبر- ص-) صبح سعادت شما درخشیدن گرفت و تاریکیها پایان یافت، کر باد! گوشى که نداى پند و اندرز را نشنود و چگونه، کسى که صیحه و فریاد، او را «کر» کرده است مىتواند صداى ملایم (مرا) بشنود؟ (آن کس که فرمان خدا و پیامبر را زیر پا گذارده، آیا فرمان مرا پذیرا مىشود؟) و مطمئن باد! قلبى که از خوف خدا جدایى نپذیرد (و آماده پذیرش حق باشد).
...
بخش دوّم
ما زلت انتظر بکم عواقب الغدر، و اتوسّمکم بحلیة المغترّین، حتّى سترنى عنکم جلباب الدّین، و بصّرنیکم صدق النّیّة. اقمت لکم على سنن الحقّ فى جوادّ المضلّة، حیث تلتقون و لا دلیل، و تحتفرون و لا تمیهون.
ترجمه
من همواره منتظر عواقب پیمانشکنى شما بودم و نشانه فریب خوردگان را در شما مىدیدم ولى به خاطر استتار شما در لباس دین بود که از شما چشم پوشیدم (و راز شما را افشا نکردم) در حالى که صفاى دل، مرا از درون شما آگاهى مىداد (و از نیرنگهاى شما آگاه بودم). من در کنار جادّههاى گمراه کننده ایستادم تا شما را به طریق حق رهنمون شوم، در آن هنگام که گرد هم جمع مىشدید و راهنمایى نداشتید و تشنه رهبر شایستهاى بودید و براى پیدا کردن این آب حیات تلاش مىکردید و به جایى نمىرسیدید.
...
بخش سوّم
الیوم انطق لکم العجماء ذات البیان! عزب رأى امرىء تخلّف عنّى! ما شککت فى الحقّ مذ اریته! لم یوجس موسى علیه السّلام خیفة على نفسه، بل اشفق من غلبة الجهّال و دول الضّلال! الیوم تواقفنا على سبیل الحقّ و الباطل. من وثق بماء لم یظمأ.
ترجمه
من امروز حوادث عبرتانگیز تاریخ را که خاموش است و براى اهل معرفت گویاست براى شما به سخن در مىآورم تا حقایق را فاش کنم، آن کس که از دستورات من تخلّف کند، از حق دور گشته است، (چرا که) از زمانى که حق را به من نشان دادهاند هرگز در آن تردید نکردهام (و نگرانى من هرگز به خاطر خودم نبوده بلکه به خاطر این بود که مبادا مردم گمراه شوند همان گونه که) موسى (ع) هرگز احساس ترس نسبت به خودش نکرد بلکه از این مىترسید که جاهلان و دولتهاى ضلالت غلبه کنند و مردم را به گمراهى کشند، امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفتهایم (ما به سوى حق مىرویم و شما به راه باطل، چشم باز کنید و در کار خود تجدید نظر نمائید) کسى که اطمینان به آب داشته باشد تشنه نمىشود (و تشنگىهاى کاذب او را آزار نمىدهد، همچنین کسى که رهبر و راهنماى مطمئنّى دارد در دام شک و وسوسههاى شیطان نمىافتد)
...
خطبه پنجم و من خطبة له علیه السّلام لما قبض رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و خاطبه العباس و ابو سفیان بن حرب فى ان یبایعا له بالخلافة
(و ذلک بعد ان تمت البیعة لابى بکر فى السقیفة و فیها ینهى عن الفتنة و یبیّن عن خلقه و علمه) «هنگامى که «رسول خدا» (ص) رحلت فرمود، «عباس» و «ابو سفیان» به «على» (ع) عرض کردند که آمادهاند با او براى خلافت بیعت کنند» (و این در زمانى بود که بیعت در «سقیفه» براى «ابو بکر» پایان یافته بود- حضرت نپذیرفت- و این خطبه را ایراد کرد و در آن، نهى از فتنه و آشوب مىکند و از روحیه و آگاهیهاى خود پرده بر مىدارد)». [1]
...
بخش اوّل
ایّها النّاس شقّوا امواج الفتن بسفن النّجاة، و عرّجوا عن طریق المنافرة، وضعوا تیجان المفاخرة. افلح من نهض بجناح، او استسلم فاراح. هذا ماء آجن، و لقمة یغصّ بها آکلها. و مجتنى الثّمرة لغیر وقت ایناعها کالزّارع بغیر ارضه.
ترجمه
اى مردم! امواج فتنهها را با کشتیهاى نجات بشکافید و از راه اختلاف و پراکندگى و دشمنى کنار آیید و تاجهاى تفاخر و برترى جویى را از سر بنهید! آن کس که با داشتن بال و پر (یار و یاور) قیام کند یا در صورت نداشتن نیروى کافى، راه مسالمت پیش گیرد و راحت شود رستگار شده است. این (زمامدارى بر مردم) آبى متعفّن و لقمهاى گلوگیر است (و اگر فرمان الهى نباشد تن به آن در نمىدهم)! (این را نیز بدانید) کسى که میوه را پیش از رسیدن بچیند همانند کسى است که بذر را در زمین نامناسب، همچون کویر و شوره زار بپاشد (که سرمایه و نیروى خود را تلف کرده و نتیجهاى عاید وى نمىشود!)
...
بخش دوّم
فان اقل یقولوا: حرص على الملک، و ان اسکت یقولوا: جزع من الموت! هیهات بعد اللّتیّا و الّتى! و اللّه لابن ابى طالب آنس بالموت من الطّفل بثدى امّه، بل اندمجت على مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشیة فى الطّوىّ البعیدة.
ترجمه
اگر (در باره خلافت و شایستگیهایم و وضعیّت پیامبر در این زمینه نسبت به من) سخن بگویم مىگویند: او نسبت به حکومت بر مردم حریص است! و اگر سکوت کنم مىگویند:
از مرگ مىترسد! عجیب است بعد از آن همه حوادث گوناگون (آن همه رشادتهایى که در غزوات اسلامى از من دیده یا شنیدهاند چگونه ممکن است مرا به ترس از مرگ نسبت دهند) به خدا سوگند انس و علاقه فرزند ابو طالب به مرگ و شهادت از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است! (من اگر سکوت مىکنم) به خاطر آن است که اسرارى در درون دارم که اگر آنها را اظهار کنم شما همچون طنابها در چاههاى عمیق به لرزه در مىآیید! ...
پیام امام امیر المومنین، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مد ظله العالی، جلد 1، ص 413- 449
https://lib.eshia.ir/27571/1/413
۱۴۰۴/۰۱/۲۹
«خط دیدار» وزیر دفاع عربستان و تقدیم پیام پادشاه این کشوررسانه KHAMENEI.IR در بسته تصویری «خط دیدار»، سرفصلهای بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار وزیر دفاع عربستان و تقدیم پیام پادشاه این کشور را مرور میکند.
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=60020
یک مسئله ای که در مورد حجاب است، این است که در مورد همسران پیامبر اکرم می فرماید:
یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ ۚ وَکَانَ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا ﴿الاحزاب: ٣٠﴾
[30] یا نساء النبی من یأت منکن بفاحشة مبینة ظاهر قبحها یضاعف لها العذاب ضعفین ضعفی عذاب غیرهن أی مثلیه لأن الذنب منهن أقبح وقرء یضعف بتشدید العین وبالنون ونصب العذاب وکان ذلک على الله یسیرا لا یمنعه عن التضعیف کونهن نساء النبی وکیف وهو سببه.
القمی عن الصادق علیه السلام قال الفاحشة الخروج بالسیف.
تفسیر صافی، محسن فیض کاشانی، جلد 4، ص 186
https://lib.eshia.ir/13222/4/186
مسئله اینجا این است که اگر پیغمبر اکرم هم مشکلی دارد با زنان یا حتی دختر و فرزند خود، یا باید آنرا خود و همسران و فرزندانش حل کنند، یا مشکل به جامعه کشیده می شود و بلکه خدا خودش جزای کارهایشان و گناهانشان را می دهد.
و لذا نمی توان گفت که اگر مدیر مدرسه ای در دوره ی راهنمایی، خوب است ولی آیا همان مدیر چرا در دوره ی دبیرستان نتوانسته است شاگردانش را به نماز جماعت هم در مدرسه ترغیب کند؛ همه اش تقصیر همان مدیر است و بلکه یحتمل هم مشکل بزرگتر با خود خانواده های شاگردان و حتی اجتماع هم هست. حالا همین مدیر آیا اگر در دوره ی طاغوت هم بود و بلکه اگر جناب آقای طاهری هم تشریف می آوردند و با بنده حقیر هم روبرویشان می کردند، یحتمل می فرمودند که همان بهتر که پرونده ات را می زدم زیر بغلت و می رفتی دنبال کارت!
عرض بنده ی حقیر این است که حتی اگر کسی دچار فسق و فجور هم شده است و بلکه بر علیه خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم شمشیر کشیده است، هم او هم دوست ندارد که اعتراف کند که چنین کرده است و بلکه دلش می خواهد به آیات قرآن کریم که خدا همه ی گناهان را هم می بخشد؛ رجوع کرده و واقعاً هم انتظار داشته باشد که خدا او را ببخشد، هر چند که بندگان خدا نیز او را نبخشند. و لذا مثلاً می فرماید:
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ ﴿الأعراف: ٨٠﴾
لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا ﴿الفتح: ٢﴾
یا می فرماید:
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿الزمر: ٥٣﴾
یا می فرماید:
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿الضحی: ٥﴾
ولی نکته اینجا هم هست که آیا خدا کسی را که غرق در فسق و فجور هم هست و بلکه کافر حربی ای هم هست که بر علیه اسلام هم شمشیر می کشد را نیز می بخشد، هر چند که دست هیچ مسلمانی هم به او نرسد و در عالم طاغوتی خود هم هست که دارد زندگی می کند؟! مسئله اینجا این است که بالاخره اگر او هم می خواهد آدم شود، بهتر است که دست از فسق و فجورش بکشد و درست و حسابی هم آدم شود!
یحتمل اینجا اشکال هم شود که مگر همین هیپیهایی که در آمریکا هم در جوانی دنبال هیپی گری می روند و اصلا از اجتماع هم می برند، مگر چه اشکالی هم دارد؟ نکته اینجا این است که این معروف هم هست که یحتمل همین هیپیها بعدها خیلی هم حتی فوکول و کراواتی هم دوباره شده و از عالم هیپی گری توبه هم کنند و کار و بار درست و حسابی ای هم برای خودشان به هم بزنند و به این هیپیهایی که اینطور توبه هم کرده اند غلط نکنم می فرمایند یاپی ها (Yuppie). البته یحتمل بعضی اشکال هم کنند که اینها با هیپیها فرقها دارند و بلکه آن دیگریها که Yippies هستند منظور به آنها است و نه Yuppies .... ولی عرض بنده ی حقیر اینجا است که حتی در کشورهای طاغوتی نیز یک تغییر و تحولی لازم است که از هیپی گری یک جورهایی بیرون یبایند و کارها را راست و درست کنند.
این را ما در ایران هم داریم و همه آنرا کمابیش مشاهده هم کرده اند که ما خواهران زینب را داشته ایم که مثلاً نسبت به بد حجابها و بی حجابها می توانستند برخورد کنند و حتی بد حجابها و بی حجابها را به مسئولین گشت ارشاد هم می سپاردند. نکته اینجا این است که وقتی بد حجابی و بی حجابی یک معزل اجتماعی در جمهوری اسلامی هم شود، آنگاه بانوانی را هم خواهیم یافت که برای برخورد با این معزل اجتماعی حتی داوطلب هم می شوند؛ و لذا خواهران زینب را هم داریم. این یک مسئله ی شوخی ای نیست که کار آنقدر هم خراب شود که آنگاه باید هم خواهران زینب و گشت ارشاد را خبر کنند که کار را درستش هم کنند و ....
ولی این مسئله ی ظاهری حجاب، یک مسئله ای است از تکینگیهایی که در سطوح اجتماعی و خانوادگی و فردی و بلکه فقهی و پزشکی و روانپزشکی و روانشناسی هم اتفاق می افتد و یک مسئله ی شوخی برداری هم نیست که می تواند آنقدر بغرنج هم شود که جنبه هایی مهبانگی (بیگ بنگی) در نوع خود را هم به خود می گیرد. این نوع از مهبانگها از نوعی هم هستند که شما فقط مسائلی از انواع بمبهای هسته ای را هم ندارید که جوامع را به خطر می اندزند و بلکه تکینگیهایی هستند که از درون هم افراد باید درمان شوند تا بتوانند به زندگی اجتماعی انسانی هم ادامه دهند. و حالا همین اپیدمیهایی مثل کرونا هم در نوع خود مسائلی است که دیدیم که اصلا شوخی بردار هم نیستند و ....
نکته ی مهمی که در کتبی مثل احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نور الله شوشتری در 34 جلد و الغدیر علامه امینی در 11 جلد و عبقات الانوار میر سید حامد حسین کنتوری در حدود 100 جلد نهفته است، این است که در فضائل ائمه ی اطهار هم هست، هر چند که آیا چقدر هم در جواب کسانی است که ائمه ی اطهار را هم زیر سوال می برده اند و بلکه توهین می کرده اند. و این نویسندگان و پژوهشگران در جوابشان طوری هم جواب می دهند که همه فضیلتهای ائمه ی اطهار را هم نمایان می کنند و بلکه این کار را از زبان خودشان و از لابلای نوشته های خودشان هم استخراج کرده و انجام هم می دهند و .... نکته اینجا است که مدیر مدرسه ای که ادعای خلیفة اللهی هم دارد و بر علیه امام حسین که در حقیقت او است که مدیر مدرسه است شمشیر کشیده است را یحتمل در کربلا نتوان حق او را بر علیه یزید نمایان کرد، ولی معنایش این هم نیست که دیگر برای همیشه هم این حق پایمال شده است. همین مسئله را در دفاع از حق امیر المومنین امام علی صلوات الله و سلامه علیه نیز داریم و یقیناً این احقاق حقها و ازهاق باطلها برای ائمه ی اطهار علیهم السلام از خصوصیات امام زمان عجل الله فرجه الشریف در دولت کریمه ی آن حضرت هم هست و .... لا اله الا الله اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته