الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

اللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ إِلَیْکَ وَ بِحُبِّی النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الْقُرَشِیَّ الْهَاشِمِیَّ الْعَرَبِیَّ التِّهَامِیَّ الْمَکِّیَّ الْمَدَنِیَّ أَرْجُو الزُّلْفَةَ لَدَیْکَ فَلا تُوحِشْ اسْتِینَاسَ إِیمَانِی، وَ لا تَجْعَلْ ثَوَابِی ثَوَابَ مَنْ عَبَدَ سِوَاکَ فَإِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ لِیَحْقِنُوا بِهِ دِمَاءَهُمْ فَأَدْرَکُوا مَا أَمَّلُوا وَ إِنَّا آمَنَّا بِکَ بِأَلْسِنَتِنَا وَ قُلُوبِنَا لِتَعْفُوَ عَنَّا فَأَدْرِکْنَا [فَأَدْرِکْ بِنَا] مَا أَمَّلْنَا وَ ثَبِّتْ رَجَاءَکَ فِی صُدُورِنَا وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ فَوَ عِزَّتِکَ لَوِ انْتَهَرْتَنِی مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا أُلْهِمَ قَلْبِی [یَا سَیِّدِی ] مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِکَرَمِکَ وَ سَعَةِ رَحْمَتِکَ إِلَى مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلّا إِلَى مَوْلاهُ وَ إِلَى مَنْ یَلْتَجِئُ الْمَخْلُوقُ إِلّا إِلَى خَالِقِهِ

 

ناد علیاً علیاً یا علی،

ناد علیاً علیاً یا علی،

ناد علیاً علیاً یا علی،

ناد علیاً علیاً یا علی،

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم.

نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَرَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ بِنُبُوَّتِکَ یامُحَمَّدَ بِوَلایَتِکَ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ اَدرِکنی بِحقِّ لُطفِکَ الخَفیَّ اللهِ اَکبَرُاَنامِن شَرِّ اَعدائکَ بَریءٌ اللهُ صَمَدی مِن عِندِکَ مَدَدی وَعَلَیکَ مُعتَمِدی بِحقِّ إِیاکَ نَعبُدُ وَ إَیاکَ نَستَعینُ یااَبالغَیثِ اَغِثنی یااَبَاالَحَسَنَین اَدرِکنی یاسَیفَ اللهُ اَدرِکنی یابابَ اللهِ اَدرِکنی یاحُجَّهَ اللهِ اَدرِکنی یا وَلِیَّ اللهِ اَدرِکنی بِحَقَّ لُطفِکَ الخَفیَّ یا قَهّارُتَقَهَّرتَ بِالقَهرِوَالقَهر ُفی قَهرِ قَهرکَ یاقَهارُ یاقاهِرَالعَدُوّ یاواِلیَ الوَلِیَّ یا مَظهَرَ العَجائِبِ یامُرتَضی عَلِیُّ رَمَیتَ مِن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ وَسَیفِ اللهِ القاتِلِ اُفَوَّضُ اَمری اِلیَ اللهِ اِنَّ اللهُ بَصَیرٌ بِالعَبادِوَاِلحُکُم اِلهٌ واحِدٌ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ اَدرِکنی یاغیاثَ المُستَغییَنِ یا دَلیلَ المُتَحیِّرِینَ یااَمانَ الخائِفینَ یامُعینَ المُتَوَکِلینَ یا رَاحِمَ المَساکینَ یا اِلهَ العالَمَینَ بِرَحمَتِکَ وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَالِهِ اَجمَعین وَ الحَمدُ اللهِ رَبِّ العالَمینَ.

 

بنده فکر کنم این مثال خوبی است که خانمها خیلی هم خوب است به عنوان حجاب از چادر استفاده کنند یا لااقل چادر را در بقچه خود همیشه همراه خود داشته باشند. و البته از جمله شهید مطهری در کتاب حجاب خیلی بیشتر در این مورد توضیح می دهند. ولی بنده یک مثال بانکداری اینجا می زنم از آنجایی که اقتصاد مقاومتی هم خیلی این روزها مهم است. و برای این کار ما این مسئله را خود یک خمینه ای فرض می کنیم و بعد به کلافی روی این خمینه رفته و  به زبانهای برنامه نویسی می پردازیم. مسئله این است که در این زبانهای برنامه ریزی رایانه ای اگر با آنها کار کرده باشید، می بینید که syntax , semantics یا همان صرف و نحو در این زبانها چقدر مهم است. و از جمله ساده ترین قوانین گرامری آنها اینکه حتی یک ویرگول: (،) یا حتی یک اسپیس: space ( ) نیز درست استفاده شود. معمولاً از اسپیسهای اضافه یحتمل خود برنامه ها فاکتور بگیرند.

برای این کار بنده یک مثال روزی را بزنم! سایت کتابخانه ای-شیعه-دات-آی- آر یک جستجوگری دارد که این آخرین روایات و احادیث را بنده از آن طریق استفاده کردم. گاهی اوقات هست که دنبال یک چیزی می گردید و کاملاً چیزهای دیگری را به شما جستجوگر می دهد:

 

حدثنا علی بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن أبی عبد الله البرقی، عن أبیه، عن جده، عن عمر بن عثمان، عن أبی جمیلة المفضل بن صالح، عن سعید ابن طریف، عن الاصبغ بن نباتة، عن علی بن أبی طالب (علیه السلام)، قال: هبط جبرئیل على آدم (علیهما السلام)، فقال: یا آدم، إنی أمرت أن أخبرک واحدة من ثلاث، فاختر واحدة ودع اثنتین. فقال له آدم: وما الثلاث یا جبرئیل؟ قال: العقل والحیاء والدین. قال آدم: فإنی قد اخترت العقل. فقال جبرئیل للحیاء والدین: انصرفا ودعاه. فقالا: یا جبرئیل، إنا أمرنا أن نکون مع العقل حیث کان. قال: فشأنکما، وعرج

بنده داشتم دنبال "والدین" می گشتم به معنای "پدر و مادر" و بجایش "والدین" که واو به الدین چسبانده شده است به معنای دین آمده است.   و حالا این را می گویند یک بانکداری بد اطلاعات، غیر از این است؟ دلیل این مسئله این است که ما قاعدتاً با یک ماشین جستجوگر طرفیم. برای همین فرق بین والدین و دین را وقتی واو به الدین چسبانده شده است که نمی فهمد. و از طرفی جستجوگر به اسپیسها هم حساس است و انها را تشخیص می دهد. و از طرفی دیگر، باز این هم هست که در نوشتن متون در کتابخانه اسپیس بین لغات کمترین توجهی به آنها نشده است! بقول معروف مسئله می شود نورٌ علی نور. و همه چیز دست به دست هم داده و دنبال یک چیزی می گردید و کلی چیزهای دیگر هم دارید و یحتمل الا آن چیزی که دنبالش هستید. بنده عرضم این است که اگر در نرم افزاری برای بانکداری که از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است، این اتفاق خدای ناکرده بیافتد. می تواند وضعیتی جبران ناپذیر را ایجاد کند. البته بانکدارها مثل کتابدارها رفتار نمی کنند و معمولاً از همه لحاظ همه چیز را امتحان و چک کرده و حتی هاکرهایی را استخدام می کنند که ببینند می تواند سیستمشان را هک کند یا خیر! و لذا همه نقاط ضعف و مشکلات را می پوشانند و می بندند و جلوگیری می کنند. این را هم می گویند حجاب!

و یکی از عرایض بنده در مشکل رفت و برگشت در نظریه حمیدی-مجیدی از الهیات به ریاضی-فیزیک همین است که مثلاً حالا بیا و اهمیت زبان ماشینها و برنامه ریزیشان را و حتی یک ویرگول را در این میان  ثابت کن. این دفعه شد. یحتمل مثل این است که به خانمها هی توصیه شود چادر و آن هم چادر مشکی، حجاب. حجاب، چادر مشکی. و بانکداری و اقتصاد مقاومتی هم که همینطور مشکلات عدیده. و ....

  • ۹۵/۰۵/۲۷
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۲۰۹)

رهبر انقلاب اسلامی دلیل پیشرفتهای علمی و صنعتی امریکا در یکصد و پنجاه سال گذشته را، بکارگیری اقتصاد مقاومتی دانستند و خاطرنشان کردند: البته امریکایی‌ها این اندیشه را در جهت مادی گری و پول بکار گرفتند اما همین تجربه پذیرفته شده جهانی را می توان با جهت‌گیری متعالی‌تری بکار گرفت.


البته اینطور بنظر می رسد که انسان می تواند از خانه خود نیز به اقتصاد مقاومتی بپردازد و با همه دنیا نیز تماس بگیرد و کار کند اگر درست عمل کند. و همین نیز مصداق این دعای کریمه مبارکه است: امن یجیب المضطر اذا دعاه  یکشف السوء.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


دیشب نمی دانم چطور شد که مثل این فلسفه-زامیبها راه افتادم توی این کتاب فروشی و آن کتاب فروشی دنبال معمای زمان و حدوث جهان استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی. (یحتمل عدل الهی شهید مطهری را هم دنبالش می گشتم خوب بود!) یعنی می دانم چرا؟! دلیلش این است که در سایت پورفسور دکتر منصوری در یک سخنرانی ایشان این کتاب را ایشان نمایش می دهند و یحتمل بنده را هیپنوتیزمم کردند! اتفاقاً در مترو که داشتم می آمدم خانه پریروزیها هم راجع به سایت آمازون دات کام صحبت بود و بنده نیز خودم را قاطی کردم که چطور ما هنوز نظیر این سایت را در ایران به آن خوبی نداریم که کلی از کتاب را هم که دنبالش هستید همینجوری در اختیار شما می گذارد. و غیبت خودمان را کردم که چطور گاهی اینقدر از جحودهایی که به خست معروفند هم می توانیم جحودتر شویم. البته این ظاهر قضیه است که همان جحوده که خیلی خود را سخاوتمند هم نشان می دهد چطور است که به این مکانی رسیده است که اینقدر سخاوتمند شده است که می تواند اینقدر هم سخاوت نشان دهد از خود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

مسئله اینجا این است که واقعاً ما یک اشرافیتی داریم همانطوری که بارها راجع بدان صحبت هم شده است. و این اشرافیت آن اشرافیتی است که ما از امام زمان به ارث برده ایم  اگر درست رفتار کرده و واقعاً لیافت نسبت دادن خود به امام زمان را داشته باشیم. و اما کیست که واقعاً بتواند چنین لیاقتی را از خود نشان دهد؟ شما بفرمایید؟ حالا کاری نداریم ولی بنده توانستم از سایت آن استاد فرزانه مقدمه کتاب ایشان را دانلود کنم. و نشستم آنرا خواندم و لذت هم بردم. البته ایشان در مسئله زمان و حدوث جهان یک مسئله ای را عنوان می کنند که منظور به این است که بعضی فقط خلاء را می بینند و نه ملاء را آنطور که اگر یک لیوانی نیمه پر باشد، آنها نیمه خالی آنرا می بینند. این هم یک مسئله ای است. این می تواند از اینجا نشات بگیرد که مثلاً کسی تا خرخره خودش خورده و مملو از غذا است و پرِ پر است و لذا همه چیز عالم را بر حسب احساس خود که پر است و دیگر جایی برای پرتر شدن ندارد نیز خالی و در خلاء می بیند. و این از این رو نیست که مثلاً ما جارو برقی که بر حسب ایجاد خلاء کردن کار می کند هم نداریم! و در فیزیک کوانتمی هم بجای اینکه بیاییم حالات خلاء ذرات مختلف را در نظر آوریم، بیاییم حالات پرِ پر آنها را حساب کنیم. البته یحتمل بتوان مسئله را از راه عکس وارونه قضیه از خلاء به ملاء تبدیل کرد. یعنی بجای اینکه بیاییم حالت خلاء را حساب کنیم، می آییم حالت ملاء و پُر پُر بودن را حساب می کنیم. و اما این بشرطی است که مثلاً ما اکستریممی برای خلاء یا ملاء داشته باشیم و فرقی نمی کند که خلاء است یا ملاء و یحتمل هم نداشته باشیم در مورد آن حالت خاصی که داریم بررسی می کنیم. یعنی فرضاً ما داریم مستضعفین را در یک حالت فیزیکی یا حتی انسانی و بلکه حکمت متعالیه ای بررسی می کنیم و باید محرومیت زدایی کنیم مثلاً. خوب اینجا خوب هم هست که از چه حد پایینی ببینیم باید شروع کرد و پیش رفت. و از آن طرف هم خوب است که استکباری را که این مستضعفین را ایجاد کرده است را نیز در نظر آوریم و با آن هم وارد جهاد شویم و بگوییم که آقایان خانمها یا حق این مستضفینی را که به این روز انداخته اید می دهید. یا خیر، اگر ندادید که دمار از روزگارتان در خواهیم آورد. خوب است یا خیر؟ البته هر چیزی هم یک حسابی دارد و همانطور می فرماید:


و نباید در کار دشمن سستی و کاهلی کنید؛ که اگر شما به رنج و زحمت می‌افتید آنها نیز (از دست شما) رنج می‌کشند با این فرق که شما به لطف خدا امیدوارید و آنها امیدی ندارند. و خدا دانا و حکیم است (و امیدواران را محروم نمی‌سازد). (۱۰۴)

وَلَا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ ۖ إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا یَرْجُونَ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿١٠٤﴾ سوره مبارکه کریمه النساء

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


اتفاقاً همان دیشب بعد از اینکه نظر آخر را نوشتم به نظرم هم رسید که آیا ما فیزیک نوترینو برای خنگولکها هم داریم؟ و رفتم در گوگل جستجو. و دیدم بله و در آرشیو هم مقاله ای برای نوسانات نوترینو برای خنگولکها داریم:

https://arxiv.org/abs/physics/0303116

و اصلا یک سایتی هم برای خنگولکها داری که شعارش این است که ما در جهان 300 میلیون خنگولک داریم و چرا که آنرا با خنگولکی یک مبحث جدیدی را نیاموز و آنرا 300000001 اش کن. و دنبال نوترینو فیزیک خنگولکی که می گشتم این هم آمد:

http://www.dummies.com/education/science/nuclear-physics-in-a-nutshell/


به قول سریال پسرخاله و کلاه قرمز خوب مگه چیه؟

آزادیهای فردی خیلی مهم هستند همانطور که آزادی تفکر و آزادی بیان هم مهم است، اما بشرطی که این آزادیها در امور اجتماعی مشکلات ایجاد نکنند. مثلاً همین آمریکا و اروپا را در نظر بگیرید. خیلی دم از آزادی بیان می زنند. و همانطور که این بنده خدا هم می گوید آزادیهای دیگر را هم به حد نهایت خود رسانده اند. اما کسی هم نمی تواند در خیابان راه برود و به هر کس دلش خواست متلک بگوید. برای اینکه این کار جرم محسوب می شود و زندانی دارد حالا هر چقدر هم که طرف بدحجاب باشد. اما مسئله را می توان از لحاظ روانشناسی هم بررسی کرد. (البته خانم دکتر، یک چیزی را در پرانتز بگویم و آن این که این عکس را که شما گذاشته اید اگر یک سایت جوک گذاشته بود، خوب گذاشته چون انتظار بیشتری از آن نمی رود هر چند که او هم نباید این کار را می کرد چون شاید یک عکسی است که جنبه خصوصی می تواند داشته باشد. ولی ممکن است افراد این عکس از شما دلگیر شوند که چرا این عکس را گذاشته اید چون اینها که کاراکترهای کارتونی نیستند. انسانند. و یحتمل بتوان گفت که در شان سایت شما نیست که این عکس را بگذارید. یعنی نمی توان با وجود این عکس به بحث علمی راجع به حجاب و گشت ارشاد و امثالهم پرداخت. مسئله را یحتمل از روی تعصب و تبعیض کند و به طبع بعضی ناخوشایند آید. البته شاید هم نتوان چنین اشکالی گرفت و خود صاحبان عکس هم ایرادی نکنند! نمی دانم! و الله اعلم.) یعنی ما یک حسابی داریم که بگوییم که ما روانشناسی برای خنگولکها داریم (Psychology for dummies). اما یک بحث دیگری است که کار را به بحث راجع به مسائل عامیانه و توهین آمیز بکشانیم. حتی وقتی ما کتاب روانشناسی برای خنگها را بخوانیم، شاید دیدگاه نویسنده کتاب برای ما خوشایند نباشد چرا که نویسنده آمریکایی است و دیدگاه آمریکایی به افرادی که از آسیای غربی یا خاورمیانه در فرودگاه ها دچار تبعیض می شوند یک چیز است و دیدگاه افراد خاورمیانه به مسئله چیز دیگری است. یا مثلاً شاید نویسنده شاکی باشد که چرا دو گروه راهبهای بودایی برای کنترل معبدشان با مشت به جان هم افتاده اند در حالی که اینها قرار است خیلی هم آرام باشند! اما برای او یحتمل مهم هم آیا باشد یا نباشد که بوداییان میانمار تا کجاها پیش رفته اند که مسلمانان روهنگیا را اذیت و آزار کنند. البته مسائل روانشناسی خیلی جدیتری هستند که این اشکالات را نمی توان مشکلات جدی یک کتاب روانشناسی به حساب آورد. به همین منوال نیز ما نمی توانیم یک کتابی بنویسیم با عنوان حجاب برای خنگولکها!!! یعنی نه اینکه نمی توانیم بنویسیم و اتفاقاً خیلی هم خوب است که آقایان یک کتاب حجاب برای خنگولکهای آندلسی بتوانند بنویسند. ولی مسئله این است که نه حجاب و نه روانشناسی یک مسئله ای نیست که بخواهیم فقط برای خنگها مطرحش کنیم و بس، آنطور که عرضه شود که این مسئله فقط برای مبتدیان است و همان دو دو تا چهارتایش را که یاد گرفتی، دیگر خداحافظ شما. با بقیه اش کاری نداشته باش. کتابهای for dummies می توانند خیلی مفید واقع شوند برای اشخاصی که در آن زمینه وارد نیستند. ولی مسائل حتی در این کتابها نیز می توانند خیلی مشکل شوند. بنده تازه این کتاب را خریده ام. و برایم جالب بود که روانشناسی for dummies هم می توانیم داشته باشیم. در ظاهر بنظر یک نوع تناقض می رسد که چطور می شود که برای خنگها هم روانشناسی داشته باشیم. و اما اگر چنین کتابی داشته باشیم که واقعاً به کسانی که در زمینه روانشناسی خنگند، کمک می کند؛ و لذا این خیلی می تواند کمک هم کند. هر چند که معمولاً اشخاصی که احتیاج به روانشناس دارند کمتر دنبال کتاب و کتابخوانی بتوانند بروند. یعین حتی اگر کتابخوان هم باشند، اینها معمولاً آن وقت که مشکلدار شده اند دیگر کتاب نیست که به دردشان می خورد. قبلاً باید آن قابلیت را کسب کرده باشند و الا همان عدم قابلیت است که کله شان می کند! مثال مهمتر همین آزادی بیان و آزادیهای فردی که می فرمایند و مورد ایراد است همین بس که به سایت آمریکایی که نظر می فرستید یا آنرا حذف می کند یا اینکه بدتر برای یک ماه می گوید تحریمی و چرا؟ چون می گوید که داری عوام فریبی می کنی (you are deceptive) و اگر قوانین را رعایت نکنی هم برای همیشه محرومی. البته حرفش این است که باید آزادی بیانت را محدود کنی به بحثی که در پست انجام شده و لاغیر. حرف متینی است ولی اینجا مسئله آزادیهای فردی است که برداشت او این است که یا یکی می خواهد نظر مرا حذف کند یا دیگری می خواهد نظر مرا تحریم کند! سایت او است. خودش می داند. ایرانی و آمریکایی ندارد. برای ایرانی هایی هم بنده نظر داده ام و  نخواسته اند انتشارش دهند. نمی توانید بگویید چرا؟ یعنی یحتمل لازم هم باشد که یک کتابی هم برای خنگولکها در زمینه سایتها و نظردهیهای آنها داشته باشیم. اتفاقاً برای آقای مطهری هم بنده فکر کنم نظر داده ام ولی ایشان نظر مرا یحتمل نظر آنچنانی ندیده اند که انتشارش دهند. حالا به هر اسمی که بوده. ایا بنده می توانم اعتراض کنم؟
اما حالا حساب کنید که بنده یک معادله جبری را بگویم که روی میدان اعداد گویا داریم یا روی یک میدان عددی که بسطی از میدان اعداد گویا است. خوب، این یک گروه گالوای متناظری دارد و این یک فرقی می کند که آیا ما روی اعداد گویا است که این معادله را داریم یا اینکه می خواهیم فاکتور گروه گالوای بسط جبری بسته ی میدان اعداد گویا را بر حسب این گروه معادله جبری خاص محاسبه کنیم. یعنی یحتمل مثالش این می شود که فرضاً ما کتابی داریم می نویسیم برای حجاب و عفاف دختران در کلاس پنجم یا ششم دبستان و آداب و رسوم مربوط به آن یا کتابی می خواهیم بنویسیم مربوط به آداب حجاب زن در خانه و خانواده و اجتماع. یا مثلاً مسائل وضو در رساله و مسائل و آداب وضو برای آیات عظام. مسئله عرفان و اخلاق و فقه و علم و حتی روانشناسی و بلکه حتی کتاب خوانی این است که هر چقدر هم که کسی در این کارها خبره شود، باز هم در مسئله ای جدید مثل این است که از نو باید طلبه شود هر چند که خبره هم باشد. باید در دور و بر کار تحقیق کند. این است که مسئله را با دیکتاتوری و زور نمی شود حلش کرد، ولی با ولایت فقیه و حوزه و دانشگاه می شود. ولی در مدافع حرم شدن هم گاهی یحتمل زور و قدرت صد در صد خیلی هم کارآیی دارد حالا هر چقدر هم که تحلیل و آنالیز و جبر و هندسه و فیزیک و ریاضی و فقه و حکمت متعالیه و نظریه حمیدی-مجیدی هم بدانیم! فایده ندارد. زور می خواهد. البته این مسئله هم خیلی مهم است که ما اگر به مقاله جبر و مقابله خیام در آن روزها که نوشته نگاه کنیم، می بینیم که از راه های هندسی وارد شده است و خیلی انطور که ما معادله درجه دو را می دانیم چطور حل کنیم او مثل اینکه نمی داند و چه رسد به نظریه کوهمولوژی گالوا روی میدانهای عددی مختلف.  و این برای این هم یحتمل هست که آنطور که روی نظریه اعداد از آن زمانها تا امروزه کار شده آنوقت نشده بوده است. ولی این مسائل را به مسائل ریاضی و رایانه ای و حتی فیزیکی کاربردی کردن هم یک چیز است و به منطق و فلسفه و حکمت متعالیه و حتی فقه و ولایت فقیه و امثالهم کاربردی کردن از نوع بدیع دیگری است که باید نظریه حمیدی-مجیدی دانست. مثلاً در همین زمینه ها هم مسائلی مربوط به ناورداهای مربعی آرف یا عارف (Arf) و تعمیم آنها به ناورداهای خمینه ای کرویر (Kervaire) یک را داریم که خود بحثی دیگر است. با اجازه بنده بروم بخوابم!

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


وَقَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا 

ببینید اسلام ناب محمدی و حکمت متعالیه و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی چه می گوید و حرفهای الی ویزل (Elie Wiesel) ما را به کجا می رسانند. https://en.wikipedia.org/wiki/Elie_Wiesel

یک جوری مسائل را طرح می کنند انگار که با مظلومترین انسانهای روی زمین طرفیم. خوب چرا دروغ می گویید؟ صهیونیستهای اسرائیلی ظالم و پشتیبانی انگلیسیها و آمریکاییها از آنها و مظلومیت بی نهایت فلسطینیها را کلاً حاشا می کنند؟ اصلا چنین چیزی ممکن است؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


  یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـٰکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿البقرة: ١٨٩﴾


الوصیة بالتقوى‌


أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی أعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ، وَاحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ، وَ حَذَّرَکُمْ عَدُوًّا نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیًّا، وَ نَفَثَ فِی الآذَانِ نَجِیًّا، فَأَضلَّ وَ أَرْدَى، وَ وَعَدَ فَمَنَّى، وَ زَیَّنَ سَیّئاتِ الْجَرَائِمَ، وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ، حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قرینَتَهُ. وَ اسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ؛ أَنْکَرَ مَازَیَّنَ؛ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ.

نهج البلاغه، خطبه 83

با سلام،
این صحبتی که می فرمایید، یک وجه دیگری هم دارد که فرض بفرمایید دختر و پسری ایرانی و ترکیه ای رفته اند مثلاً آمریکا یا اروپا تحصیل کرده و آنجا دارند دکترا می خوانند و آشنا شده اند و برای فوق دکترا هم می خواهند بروند آفریقای جنوبی در رشته ریاضی-فیزیک نظریه حمیدی-مجیدی خود را تکمیل کنند! و لذا در بین راه تصمصم می گیرند که در شهریار هم مجلس جشن عروسی برای خود ترتیب دهند و همه خانواده و دوستان و آشنایان را هم دعوت کنند. یعنی عرض بنده این است که این هم بالاخره یک نوع گردش و گردشگری است که خیلی هم خوب و مطلوب است یا خیر؟ یعنی این حرف آیا درست است که بالاخره آن کارتن خواب یا قبر خواب که یحتمل معتاد هم باشد هم در گرمخانه یا سرداب بسته به اینکه زمستان است یا تابستان خوب است خوابد؛ و در عین حال، امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم نمی دانم شبها را کجا سر می کنند هر چند که سرداب ایشان در سامرا هم در حرمین عسگرین است؟ یعنی یک شباهتهایی هست اینجا و حل این مسئله به آن مسئله هم یحتمل مربوط است، ولی می فرماید که میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است. و اما فرض بفرمایید که ما می خواهیم نظریه کوهمولوژی گالوای مربعی فقهی حکمت متعالیه ای را درک کنیم و می رویم در آرشیو جستجو و می رسیم به این مقاله دیگر: https://arxiv.org/pdf/1311.5306v1.pdf
و تازه متوجه می شویم که مشکل شد دو تا که هم باید این مقاله دیگر را هم بفهمیم و هم باید مسئله کوهمولوژی گالوا را از لحاظ فقهی هم درک کنیم. اینجا این سوال مطرح می شود که مسئله به ولایت فقیه هم چه ربطی پیدا می کند. یعنی هر مسئله فقهی می تواند قاعدتاً به ولی فقیه ربط پیدا کند، ولی ولی فقیه خود یحتمل در هر مسئله فقهی ورود نکنند. موضوع اینجا است که مسائل ریاضی بر حسب مدل کوهمولوژی گالوایی لزوماً یک مدل فقهی محض نیست. یعنی تعابیر دیگری هم می توان روی آن گذاشت که فرضاً بنده می خواهم فهم مقاله بالا را مثلاً کشف کنم، ولی نمی دانم هم این چه ربطی به فقاهت می تواند داشته باشد. اما ما می دانیم که مثلاً برای وضو گرفتن باید چطور دستها را مسح کشید. و مسائل فقهی مربوط به وضو گرفتن کدام است. یا مسائل فقهی حجاب کدامند. ولی مسئله ریاضی کوهمولوژی گالوایی می تواند نه تنها ربطی به فقه و فقاهت نداشته باشد و بلکه در یک میدانی کار کند که دقیقاً مخالف فقه و فقاهت است و در عین حال می خواهد به همین فهم از لحاظ ریاضی محض برسد! اینجا این مسئله مطرح است که قضیه ناتمامی گودل در مورد نظریه بسط میدانهای عددی گویای مربعی (جذری) و کوهمولوژی گالوایی فقهی چیست؟ و ولایت فقیه اینجا به چه حسابی می آید؟! موضوع اینجا این است که بنده مثلاً آداب نماز امام خمینی (قدس سره) را که می خوانم، وارد معنویاتی می شوم که می تواند خیلی روح پرور و روح بخش باشد هر چند که انگیزه ای را که کتاب به خواننده می خواهد بدهد را یحتمل نتوان کاملاً یا حتی مختصراً نیز دریافت. خوب، اگر ما در یک تسلسل فلسفی برای فهم مسائل فقهی واقع شویم هم این تسلسل آیا متناهی نیست؟ و لذا هر مسئله فقهی جوابی ندارد؟ و مسئله دیگر این است که وقتی مسئله نظیر فقهی ریاضی را در نظر می گیریم، این مسئله نه تنها می تواند وجهه فقهی نداشته باشد که بلکه می تواند وجهه ای مخالف فقهی و حتی غیراخلاقی یا فسقی هم داشته باشد. و آنجایی که مسائل فقهی ما را می تواند به حکمت متعالیه برساند، مسائل ریاضی اصولاً چنین انگیزه ای را ایا داشته باشد آیا نداشته باشد. این است که وقتی ولایت مطلقه فقیه را به عنوان بسط فقهی بسته ی مطلقه مسئله ریاضی نظیر آن در نظر آوریم، آیا ما یک میدانی ایجاد کنیم که مسائل مطلقاً فقهی است یا اینکه میدانی است که جنبه صرفاً ریاضیات محض هم داشته باشد چرا که هنوز وارد فقاهت نشده ایم. و بلکه با عالَمی ماورای اسلام هم مواجه ایم! و لذا مسائل از جنبه ریاضی محض به حیطه مسائل ریاضی-فیزیکی همچون میدانهای کوانتمی و مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی و امثالهم هم می انجامند. این است که بدین معنا مسائل مربوط به قضیه ناتمامی گودل با وجود مبارک ولایت فقیه گویی به یک معنا تمام می شود آنطور که می توان جواب مسائل فقهی گوناگون را حتی المقدور مورد تحقیق و بررسی قرار داد هر چند که مسائل لاینحل غیر فقهی هم فراوان داشته باشیم! و لذا مسئله این است که چطور همه و همه را درست و حسابی دعوت به اسلام ناب محمدی کنیم. و نظریات حمیدی-مجیدی را درست ترویج نماییم. البته بنده خود در آغاز این راه هستم و هنوز دوران طلبگی و دانشجوییم را تکمیل نکرده ام و لذا خودم هم خیلی دلم می خواست از جمله یک سری به آفریقای جنوبی می زدم و بلکه دکترایم را هم آنجا تکمیل می کردم آنطور که هم سیاحت است و جهانگردی و گردشگری. البته اینکه کسی بخواهد دفتر ولایت فقیه را در آفریقای جنوبی و بلکه همه کشورهای عالم برای حکمت متعالیه و نظریه حمیدی مجیدی تاسیس کند که یحتمل قبلاً اینچنین شده است هم مستلزم کار و تلاش مداوم بیشتری است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض قلیلاً ما تذکرون (نمل 62)


گاهی اوقات بنظرتان نمی رسد که در فیزیک هم خیلی قصه می شود گفت و می گویند و آن هم به زبان ریاضی که آن هم برمی گردد به قصه های ریاضی خودش کانه یک سری اسرائیلیات تو در تویی است که به کنه عرفان و الهیات آن رسیدن را غیرممکن کرده باشند در صورتی که برای خدا خلقت انسان سختتر است یا خلق زمین و آسمان! لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٥٧﴾ سوره مبارکه الغافر (المومن).

(حمید)


بنده رفتم در سایت یک پورفسور دانشگاهی دیدم یک کسی به اسم حمید این نظر را داده است. البته بنده قبلاً هم دیده بودم که به اسامی حمید و سید حمید بنی هاشمی این نظرات کما بیش جعلی را می گذراند. یحتمل باید گفت که طرف خیلی هم فکر می کند که نمک همه عالم هم هست و هر چه دلش می خواهد می گوید. البته در سایتهای آخوندهای خودمان نمی بینم کسی از این نمک پراکنیها را کرده باشد. یحتمل دیگر زورشان آنجا نمی رسد از این شیرینکاریها کنند. بنده حالا انکار نمی کنم که خود بنده بوده ام که این کار را کرده است یا دیگری بوده است برای اینکه کاری ندارد. یک اسم می نویسی و نظر می دهی. امضائی یا گارانتی ای ندارد که این کیست! همینهایی را هم که الان دارم می نویسم همینطور است یا نیست. یحتمل همه اش جعلی است؟! لا الا الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. مسئله اینجا این است که وقتی همه چیز جعلی هم شد، حالا یک چیزی هم بگو که خیلی به قول معروف اوریژینال باشد. اصلا که می فهمد دیگر که کی به کیست و حکم یک پر کاه اوریژینالی را در یک انباری از مثلاً کاه و یونجه را نخواهد داشت. حالا پر کاه نباشد می خواهی پیدا کنی و یک تکه کوچک جواهر باشد که در انبار گم شده است. مسئله اینجا چیست؟ مسئله این است که درس و بحث و کلاس و حوزه و دانشگاه و صنعت و تکنولوژی و همه و همه را وقتی تعطیل کردی و آمدی گفتی که آقا ما می خواهیم اصلا برویم به فقه حمیدی-مجیدی بپردازیم. بر فرض هم که توانستی. دیگر حقوق نجومی که نمی توانی دریافت کنی. باید با فقرت بسازی همانطوری که آن آخوند و آن دانشمند هم همین کار را می کند. مادام کوری ها و ابن سیناها و علامه حلی ها و ملا صذرا ها و شهید ثانی ها که یک شبه مادام کوری و ابن سینا و علامه حلی و ملا صدرا و شهید ثانی نشدند. دود چراغها خورده اند. دن کیشوتش را هم سروانتس دید می خواهند جعلش کنند و رفت خودش جلد دومش را نوشت. و لذا سعدی شیخ شیرازی می فرماید برو کار می کن مگو چیست کار، که سرمایه ی جاودانی است کار. یعنی بنده فکر می کردم این شعر از شیخ اجل سعدی شیرازی است. ولی در اینترنت نتوانستم آنرا پیدا کنم و به جایش می فرماید که این شعر زیر از محمد تقی ملک الشعرای بهار است:


بروکار می کن مگو چیست کار

که سرمایهٔ جاودانی است کار

نگر تاکه دهقان دانا چه گفت

به ‌فرزندگان‌، چون‌ همی‌خواست خفت

که میراث خود را بدارید دوست

که گنجی ز پیشینیان‌ اندر اوست

من آن را ندانستم اندرکجاست

پژوهیدن و یافتن با شماست

چوشد مهرمه کشتگه‌برکنید

همه جای آن زیر و بالا کنید

نمانید ناکنده جایی ز باغ

بگیرید از آن گنج هرجا سراغ

پدر مرد و پوران به امید گنج

به کاویدن دشت بردند رنج

به گاوآهن و بیل کندند زود

هم‌اینجا، هم‌آنجا و هرجا که بود

قضا را در آن‌ سال‌ از آن خوب شخم

ز هرتخم برخاست هفتاد تخم

نشد گنج پیدا ولی رنجشان

چنان چون پدرگفت شد گنجشان


حالا این کدام شعر سعدی است؟ یعنی می فرمایید آیا شعر سعدی را هم جعل می کند ملک الشعرای بهار؟ این است که می فرماید در عصر رایانه و اینترنت و جستجوی گوگلی و امثالهم نیز برو کار می کن مگو چیست کار که سرمایه جاودانی استت کار. البته در سایت سعید شناسی نیز مقاله ای در مجله تجارت فردا شماره 104 با عنوان نگاه سعدی به اقتصاد/ کار و تلاش و قناعت را بیان می کند و شعر را به سعدی انتساب می دهد و چیزی بدین مضمون می گوید که آنقدر شعر را از کودکی توی گوش ما گفته اند که یا یادمان نیست از کیست یا آن معنای خود را از دست داده است.

http://www.sadishenasi.com/Detail.aspx?id=1323

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءآءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (62، نمل)


به قلب خود آداب نماز را آموختن مهم است که حالا بالاخره آیا در یک کافرستانی است که گیر کرده ای و قرار است اذان و اقامه گفته و نماز را بپا داریم یا خیر اینجا همه یا از خانواده های شهیدان و جانبازانند و همه نماز را اقامه می کنند و باید بدوی بروی ته صف و به نماز بایستی یا در هر حالی باید به قلبت بیاموزی که از کفرش در بیاید و به نماز بایستی حالا در میان گور خوابها و کارتن خوابها و غافلان دیگری باشی که اهل نماز نیستند یا اینکه نزد بیدار دلانی باشی که همه اهل الله و اهل نماز و اهل خدا و پیغمبر و امام زمان اند. قلبت را به راه بیاور چه قرار است غافلان را به راه اقامه نماز بیاوری، چه قرار است در کافرستانی که هیچ کس پیدا نمی شود صدای اذان را بلند کند همان صدای اذان را به گوش مردم برسانی و نمازت را اقامه، چه کافرستانت به ماورای قلب خود راهی ندارد و همانجا گیر کرده ای! راه بیرون امدن از این نشئه سیاه چاله ای طبیعت این نیست که از فقه به ریاضی-فیزیک بروی انگار که نه در فقه چیزی داریم نه در ریاضی-فیزیک و نه هیچ جای دیگری، راهش این است که توحید و خدا و پیغمبر و معاد و عدل و امامتت را دریابی. یک معلم و استاد دینی درست حسابی ای برای خودت بگیری بجای اینکه هی دور خودت بگردی و از این گوشه خانه به آن گوشه در تلاتم باشی. و الا جهاد هم می خواهی کنی، راه را باز کج می روی. مثلاً می گویند خمست را بده، منم منم می زنی و از منیت نمی توانی در بیایی و همه رفته اند مدافع حرم شده اند و برگشته اند و شهید داده اند و جانباز شده اند، تو تازه شعار مدافع حرمی می دهی و ادعا هم داری که تا من نروم بسیجی شوم و مدافع حرم نشوم و درک نکنم که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام و جهاد اکبر و اصغر نکنم، نمی شود. اول باید جهاد کنم و غنیمت و انفالی بدست اورم که بتوانم خمسش را بپردازم یا خیر؟ همه فقها می فرمایند خمست را بده. باز می گویی نخر، فعلاً جهاد کنم و بلکه اگر شد یک جنگی هم راه بیاندازم. و همه عالم را هم به آتش توانستم بکشم. و غنیمت و انفال هم کسب کنم. و بعد خمسش را بدهم. هر چه فقها می فرمایند که کسب روزی هم جهاد است و بلکه پایت بشکند و بنشین در خانه ات و امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء هم بگو. می فرمایی نخیر. جهاد نرم و سخت ندارد و بلکه جنگ و لا غیر و باید هم بروم خودم هم هر چه دارم در این کافرستان خراب کنم تا بتوانم قلبم را به راه نماز بیاورم. حالا برو بلکه به دو تا گور خواب و کارتن خواب کمک کن. نخیر من تا قصرها را همه را تسخیر نکرده و خرابشان نکنم دست بردار نیستم و به کارتن خوابها و گور خوابها هم کاری ندارم. بلکه فقها بفرمایند پس تو لااقل همان خانه خودت را سعی کن حفظ کنی! می فرماید نخیر من همین کافرستان را هم می زنم خراب می کنم. و همه اینها برای اینکه نمی خواهی خمست را بدهی و نه نظریه کالوزا-کلاین گرانشی را بلدی و نه نظریه کارتینی حمیدی-مجیدی و نه فقاهت می دانی و نه حکمت متعالیه و نه جهاد بلدی. و اذان هم بلد نیستی بگویی در کافرستان قلبت. آن وقت امامتت و بلکه ولایت فقیهت و مرجع تقلیدت را چطور می خواهی دریابی؟ مدعی نیستی و تکبر نمی کنی و بلکه به استکبار نیافتاده ای؟ بالاخره خمست چه شد؟ قلبت را نماز آموختی؟ اداب نمازت چه شد؟ امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


یک خطری می تواند وجود داشته باشد که بخواهیم از فقاهت و حکمت متعالیه به ریاضی-فیزیک برویم. مسئله این است که اگر فقاهت و حکمت متعالیه در جامعه حکم فرما باشد، به ریاضی-فیزیک رفتن مشکلی یحتمل به هم نزند. مشکل وقتی است که فقاهت و حکمت متعالیه جایگاه خود را نداشته باشد و ریاضی فیزیک هم همینطور باشد. و لذا حجابهای علمی یحتمل بسادگی کنار نروند و حجابهای ظلمانی هم بدانها افزوده شوند. و حالا اگر یک کافری مسلمان شود، خیلی خوب است و اما در شرایطی که فقاهت و حکمت متعالیه و کتاب و سنت هم حکمفرما نباشد بعضی یحتمل می فرمایند که کافرستان است. یک مسئله سختی اینجا این است که آیا عالم نماهای اسلام  آیا ممکن نیست که در یک حالت کافرستانی تشخیص دهند که امام زمان هم بلکه کافر یا حتی فاسق است چرا که خودشان را از همه مسلمانتر و بلکه مومنتر می بینند؟ این مسئله متاسفانه در بعضی از فرقه های افراطی تروریستی به صراحت مشهود است. البته آنطرف قضیه هم مشهود است که در نظامی که لازم است در آن انقلاب شود تا جمهوری اسلامی شکل گیرد نیز ترورهایی اجتناب ناپذیر است. یعنی بالاخره بین جمهوری اسلامی و سلطنت طلبی جبهه بندیهایی می توان داشت که یک طرف قضیه قبل از انقلاب شاه است و طرف دیگر از جمله آخوندهای خودمان هستند. و اما کشمکش بین شاهنشاهی و جمهوری اسلامی می تواند مدام و تا روز قیامت نوسانات کند بدون اینکه به امام زمان بیانجامد. یعنی این آسانتر است که از جمهوری اسلامی به شاه برسیم تا به امام زمان عجل الله فرجه الشریف. و لذا بین شاه و آخوندهای خودمان نوسانات خواهیم داشت! این یک مسئله ای است که بجای اینکه انقلاب و علم و حکمت متعالیه را صادر کنیم، بجایش یواش یواش یک شاه خیلی خوبی را هم برایمان وارد می کنند. امروزه روز هم که تبلیغات ماهواره ای همه جوره داریم که قبل از آن بی سابقه بوده است. یعنی می فرماید نه اینکه لیاقت امام زمان را نداریم یا نداشته ایم، همان شاه هم از سرمان زیاد است! حالا بفرمایید این همه تحریمها و دشمنیها و نقض برجامها برای چیست؟ انرژیهای بالا و پایین را با هم جمع کردن و فشرده سازی کردن آیا این است؟ الکترودینامیک و مدل استاندارد فیزیک ایا این است؟ یحتمل این بنده حقیر کافر ذلیل مستکین بجای اینکه نزد خدا چنین باشد، نزد بنده های خدا و بلکه نزد خدانشناسان خود را برای هیچ و پوچ چنین خوار و بی ارزش می کند بجای اینکه برای خدا بخواهد کاری کند چه رسد به اینکه در راه خدا شهادت دهد. یحتمل با خودش گیر است که حتماً یک چیزی هست که اینها با این همه علم و تکنولوژی و صنعت خود ما را تحریم کرده اند. و خدا و پیغمبر و امام زمان و همه و همه را به یک قیمت ناچیزی بین فجر و طلوع آفتاب اگر خواب نماند می فروشد و بعد هم اگر کار داشته باشد که می رود سر کار همچون همین نظریه کارتینی خودمان. مسئله اینجا اهمیت عظیم ولایت فقیه است. یعنی ما مسائل عظیم مربوط به توحید را داریم ولی از همین مسائل اسلام توحیدی به نبوت و معاد و امامت و عدل رسیدن، ولایت فقیه و انقلاب و فقاهت امام زمان جهانی می طلبد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


نظرتان راجع به این یکی مقاله راجع به ضربهای چهار لای ماسی (Massey) و کوهمولوژی گالوا چیست؟

https://arxiv.org/pdf/1610.05748v2.pdf


مطلوب است احتمال کاربردی کردن ضربهای ماسی و گالوا کوهمولوژی فوق به نظریه کارتینی فقهی و حکمت متعالیه.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن کِتَابِ اللَّـهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ ۚ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلًا ۚ وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ﴿٤٤ المائده


در صلوات بر آن حضرت می فرماید وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ که مسئله خیلی مهمی است وقتی جامعه بشری که خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی رحمتٌ للعالمین است موضوع این است که حتی پیامبران را نیز فاسقان کافر و مشرک یا منافق نفی می کنند چه رسد به امام. موضوع این است که بشر خواهی نخواهی به فسق می افتد وقتی امام عادل را نفی کند و حتی بخواهد بجای او قومی یا طبقه ای یا گروهی دیگر و از جمله علماء یا آخوندها یا قوم یهود و نصاری را جایگزین کند. این است که می بینیم یحتمل دین فراموش می شود و بلکه به امثال صهیونیسم و اسلام آمریکایی و انگلیسی است که بیشتر پرداخته می شود. و حالا امثال کمونیسم و سلطنت طلبها را دیگر کاری نداریم. و لذا می بینیم که حتی ولایت فقیه هم می خواهند دور زده شود تا اینکه کار بالا بگیرد و دیگر چه رسد به امامی که در غیبت است.

یک مسئله فقهی مثلاً این بود که ما نظریه گالوای مربعی را از لحاظ فقهی بررسی کنیم. البته این کار از لحاظ ریاضی و توپولوژی جبری انجام شده است. و به عنوان شاخه ای از حل حدس میلنر توسط وودسکی و دیگران بررسی شده است. و بنده نیز در بین صفحات اینترنتی ام داشتم ولی باز هم صفحه آبی و ری-استارت بعلت ابهام شازمی یا بلکه کهولتی رایانه ای! ولی این مقالات را می گویم:


https://arxiv.org/abs/math/0009011

https://arxiv.org/abs/1204.6611


و اما ما می توانیم به یک بحث طول و طویلی وارد شویم که آیا یک انشقاقی اینجا بین فقه و ریاضی اتفاق می افتد وقتی از این باب وارد می شویم یا خیر، هر چند که ما این کار را نخواهیم کرد. از طرفی به هر صورت انشقاقی (یا bifurcation) نمی توان گفت که اتفاق نمی افتد برای اینکه نویسنده مقالات ریاضی یا فیزیک لزوماً حتی یحتمل مسلمان هم نباشد چه رسد به اینکه فقیه هم باشد. یعنی فرض بفرمایید که ما یک ترابری داریم که ما را به حکمت متعالیه حمل خواهد کرد. در بین راه، یحتمل شاخه ها و انشعابهایی رخ دهد که همه ما را به مقصد حق طلبانه خود نرساند هر چند که همه هم حق جو باشیم و خیلیها هم همینطوری دارند از حق به حق سفرها و گردشها و گردشگریها که می کنند. البته بنده منظورم به کارتن خوابها و قبرخوابها هم صرفاً نیست و لذا مسئله را یحتمل بتوان هم به عنوان نه کارتن خوابها و بلکه مسئله نظریه کارتینی که شاخه ای از نظریه حمیدی-مجیدی است عنوان کرد چرا که دروناً می خواهد به نظریه حمیدی-مجیدی برسد با اینکه کارش هم همین است. مسئله این است که نه اینکه حکمت متعالیه را درست نیاموخته است. راحت گیر می کند. مثل این است که با یک دیواری سخت و نفوذناپذیر روبرو شود.

این مسئله نمادی می تواند باشد از مسئله ای دیگر در امور هندسه پرداخت خمس. فرض بفرمایید که ما مسلمانی را داریم قارون-صفت که خمسش را هم نمی خواهد بپردازد. بالاخره اگر امام عادل متوجه هم نباشد که بالای سرش هست، یک جوری خمسش را یحتمل پرداخت کند. حالا یحتمل هم قسر در برود. یعنی همیشه ممکن است که در این امور کشمکشهایی وجود داشته باشد که از شاخه های نظریه کارتینی که خارج است و بلکه به کارتن خوابها هم کمکی نمی کند و بلکه به اختلاسهای کلان و حقوقهای نجومی هم بیانجامند. و اما در این میان آیا هر کسی چقدر خمسش را می پردازد، یک امری است بین خود او و مرجع تقلید او. حالا یحتمل هم خیلی هنوز مرجع تقلیدی اتخاذ نکرده باشد و لذا به فکر خمس و زکات هم آنچنان نیافتاده باشد. بنده عرضم این است که این یک طرف قضیه است. و طرف دیگر این است که همین بنده خدا بلکه مثل این بنده حقیر خواست  برود بسیجی بشود و توانست و حتی مدافع حرم هم شد و به زعم این جانت واقعاً هم درک کرد که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. خوب، حالا از این بچه مسلمانهای فداکار ما خیلی هم خمس نتوانستیم بگیریم، حالا بلکه فداکاریها و از خود گذشتگیها و شهادتها و جان فشانیهای دیگری کردند. همه هم که نمی توانند شهید راه علم شوند. مسئله اینجا این است که ما چطور آن کافر حربی و کافر ضمنی را نیز وادار کنیم که آقایان خانمها شما بهتر است خمس خود را هر طور شده بپردازید و نه فقط اینکه به مستضعفین جوامع خود کمک کنید. دلیلش این است که همه عالم فطرتاً مسلمان است و نه اینکه ما بخواهیم یک مسلمانی را که زورمان به او می رسد را وادار کنیم که خمسش را هر طور شده بپردازد. و اما این مسئله مستلزم آن است که خمست را به مراجع تقلیدت پرداختی که فبها. و اگر نپرداختی، متوجه باشی که بالاخره با شخص امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که طرفی. البته تا وقتی که ما ولایت فقیه دامت ظله العالی داریم، بعضی یحتمل اشکال می کنند که خیلی از مسائل حاد سیاسی حل است. و لذا باید خدا را شکر کرد. و اما مسئله وصل انقلاب ما به انقلاب حضرت صاحب امر علیه السلام است. و الا بنده هی بگویم حجاب چادر مشکی، و چادر مشکی حجاب، و همه چیز مثل فیلترینگ انترنت خودمان وارونه مورد حجاب و فیلترینگ قرار گرفته باشد. یا مثل آلودگی هوا در شهرهای بزرگ صنعتی و بعلت ماشنهای فرسوده و بنزینهای نامرغوب، آیا مشکل از آلودگی هوا است که مردم مریض می شوند یا به علت عدم تحرک زندگیهای ماشینی و استرس و امثالهم که آلودگی هوا هم مزید بر علت می شود. بنده عرضم این است که یک جاهایی فاسق و کافر و مشرک و منافق یحتمل بنظرش برسد که در میان این همه مشکلات کفر ما گم خواهد شد و لذا هر چه دلم می خواهد بگذار ظلم بکنم حتی به خودم! غافل از اینکه هر فردی در اجتماع از همه بیشتر خودش مسئول کارهای خودش است تا مواظب باشد که لااقل به خودش ظلم نشود. این است که می فرماید حکومت با کفر می ماند ولی با ظلم نه. یعنی وقتی آن کافر هم متوجه شد که آقایان خانمها مسلمان شویم، و نشد و توی کفرش ماند. دارد به خودش ظلم می کند و فکر می کند که دارد از زیر بار خمسش در می رود و غافل از این است که هندسه بلد نیست و کار را به هلاکت خودش می کشاند. یعنی مسلمان هم نباشی، به نفعت است که خمست را بدهی. یعنی امام زمان می آید و از شما می گیرد. این را می فرمایند نظریه کارتینی خمسی که همه گزینه ها هم روی میز است و بعضی هم زیرمیزی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (النمل 62)


اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه


و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً


امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم یحتمل در خانه خود از گوشه ای به گوشه ای می روند همانطور که ایشان ظهور کرده اند و زنده اند و در غیبتند. و حجاج بیت الله الحرام هم دور خانه خدا می چرخند و حج و عمره بجا می آورند. و خدا نصیب کند ما هم نماز جمعه برویم و کارت بسیج خود را بگیریم و ما هم یک بسیجی شویم. خدایا امام زمان ما را به ما برسان. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما. خامنه ای رهبر به لطف خود نگه دار. رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما. زیارت کربلا نصیب ما بفرما.



امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (النمل 62)


أَو َلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَىٰ وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ ﴿یس: ٨١﴾


لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٥٧ سوره مبارکه الغافر (المومن)


یک وجه اشتراک بسیار مهمی البته اینجا هست بین انرژیهای بالا و پایین که حال انرژیهای بالا جای خود را دارد ولی در هر دو صورت هم هندسه و گرانش و فشرده سازی فی ما بین جای خود را دارد. همین مسئله هندسی را ما در خلقت انسانی نیز داریم. موضوع اینجا است که عملاً بصیرت یک هندسه ای را می طلبد. مثلاً در نهج البلاغه حضرت به کمیل می فرماید:


(بدان) در این‌جا علم فراوانى است،- با دستش اشاره به سینه مبارکش کرد- اگر افراد لایقى مى‌یافتم، به آنها تعلیم مى‌دادم. آرى، تنها کسى را مى‌یابم که زود درک مى‌کند ولى (از نظر تقوا) قابل اطمینان نیست! دین را وسیله دنیا قرار مى‌دهد و از نعمت خدا بر ضدّ بندگانش استفاده مى‌کند و از دلایل الهى بر ضدّ اولیاى حق کمک مى‌گیرد. یا کسى که مطیع حاملان حق است امّا بصیرتى ندارد، با نخستین شبهه و ایراد، شک در دل او پیدا مى‌شود، بدان نه این به درد مى‌خورد و نه آن.


و لذا بعضی آیات قرآن کریم است که مثلاً راجع به روز قیامت است، ولی دقیقاً معلوم نیست که آنچه مشاهده گر می بیند از نظر شخص او است که دارد واقعه ای واقع می شود یا اینکه او واقعاً در روز قیامت واقع شده است و همه و همه نیز مشاهده گر همان واقعه عظیم هستند. از این دیدگاه نیز می توان به مسئله بصیرت و هندسه پرداخت که این دو تا چه حد به هم مربوطند؟ فرض بفرمایید که اگر ما عینک ذره بینی برای دید نزدیک یا عینکی برای دید دور بزنیم و به دید ما کمک کند، آیا این این مسئله از روی یک مشکل هندسی است یا از روی یک مشکل اپتیکی یا افتالمالوژی است؟ و لذا مسئله هندسی و اپتیکی تا چه حد به هم مربوطند؟

اتفاقاً مثال هندسی دیگری که یحتمل جالب هم باشد این است که حساب کنیم برای اینکه مثلاً مشکل دریاچه ارومیه را حل کنیم تا چه حد ممکن است که ما ابری را بالای سر دریاچه ارومیه فیکس کنیم که کما بیش مدام بر دریاچه ببارد و مسئله دریاچه حل شود. این مسئله تا حدی هندسی ممکن است باشد ولی تا چه حد نیز یک مسئله از لحاظ فیزیک انرژی بالا یحتمل باشد. آیا اصلا می توان آنرا به عنوان یک مسئله فیزیک انرژی بالا در نظر آورد بشرطی هم که منجر به اکیتریممهایی از قبیل طوفان حضرت نوح علیه السلام نیز نگردد؟ یعنی ما درست است که می خواهیم مسئله دریاچه ارومیه را حل کنیم، و اما نه تا این حد! و لذا مسئله هندسی و گرانشی و فیزیک انرژی بالا و پایین را چطور باید محاسبات کرد که اینها نیز علاوه بر همه کارهای مفید دیگر  به ما کمک کند.

فرض بفرمایید که لیزر می تواند به جراحی چشم کمک کند، و اما استفاده از عینکها هم تا چه حد می توانند به ما کمک کنند. و وجه تشابه و اشتراک مسئله در چیست آنطور که ما می توانیم از عدسیهای مقعر و محدب استفاده کنیم و این خاصیت درمانی برای دید ما خواهد داشت؟ البته اکستریمم دیگر مسئله این است که این درست است که بصیرت مهم است ولی ما افراد روشن دل با بصیرت نیز داریم. خوب، اینجا ما هندسه و انرژیهای بالا و پایین را چه کنیم؟

مسئله را اگر کمی بیشتر دقت کنیم، یحتمل متوجه می شویم که از لحاظ کیهانشناسی و خلقت آسمان و زمین، ما داریم از مدلهایی که اسباب بازی مانند هستند نسبت به کل خلقت و کیهانشناسی وارد می شویم. فرضاً آیا می توان زوم کرد روی مسئله دریاچه ارومیه و بقیه زمین و آسمان را نادیده گرفت که حالا چه می خواهد کلاً  همه جاهای دیگر اتفاق بیافتد. و حتی اگر بخواهیم چنین کنیم، آیا چنین چیزی در توان ما هست؟ البته می توان پرسید که اگر چنین مسئله ای در هر جای دیگر زمین نیز واقع شود، تا چه حد قابل حل است و تا چه حد وجه اشتراک دارد با دریاچه ارومیه از لحاظ همگنی و همسانگردی. اینجا مسائلی که هندسه را تغییر می دهند اهمیت پیدا می کنند. از جمله پاتولوژی این مسائل هندسی-الکترودینامیکی (کوانتمی) است. متاسفانه ما هنوز نتوانسته ایم درست به مسئله مدافع حرمی و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام بپردازیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

الم ﴿١ ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿٢ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿٣



مسئله جمع بین انرژیهای بالا و پایین و فشرده سازی فضای حاصله یک مسئله ای است که یحتمل نتوان آنرا با هیچ فضایی که شامل روح و بدن انسان است مقایسه کرد. همین موضوع را در قرآن کریم نیز مثال آورده شده است که آیا خلقت انسان برای خدا سختتر است یا خلقت آسمان و زمین:

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ﴿٣٥ أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ﴿٣٦ (سوره مبارکه الطور)


  أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ ﴿الروم: ٨﴾


الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ﴿۱﴾ هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ﴿۲﴾


مسئله از این نوع نیست که ما بگوییم زورمندترین فرد عالم را اگر پیدا کردیم آنگاه ما فیزیک انرژیهای بالا را یافته ایم و او باید به همه عالم فرمانروایی کند! البته زورمندی و قویترین مرد جهان بودن هم خوب است، ولی اینکه برای کشوری از قویترین مردان جهان هم باید توجه داشت که اگر درست از تواناییهای بشری استفاده نشود و این زورگویی را بخواهد به همه تحمیل کند، می تواند برای خودش کشنده شود. به همین مسئله سرطان و فقر و کارتون خوابی و اخیراً قبرخوابی هم توجه فرمایید. یحتمل ما بی نهایت جهانهای مختلف در این میان می توانیم داشته باشیم، ولی از میان همه این جهانها باید هم توجه داشت که هر کی هر کی هم نیست و بلکه عالم فقاهت را هم داریم. حرف در این باب خیلی زیاد است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


حضرت آیت الله خامنه‌ای همچنین سعادت و شقاوت را در گروی چگونگی استفاده از قدرت دانستند و در خصوص قدرت ناشی از سلاح هسته‌ای، افزودند: منع سلاح هسته‌ای مبانی بسیار مهم فقهی و عقلانی دارد اما امکان تلاش برای کسب انواع دیگر قدرت در اختیار دولت و ملت قرار دارد.

(بیانات صبح سه شنبه قبل از درس خارج فقه)


بنظر این بنده حقیر می رسد که این درست است که منع سلاح هسته ای  مبانی بسیار مهم فقهی و عفلانی دارد، اما امکان تلاش برای کسب انواع دیگر قدرت در اختیار دولت و ملت نیز در سایه ی وجود و استفاده از سلاحهای هسته ای در میان دیگر تهدیدهایی از این قبیل که همه گزینه ها روی میز است، دیگر مبانی فقهی و اصولی و اسلامی را قویاً خدشه دار و دچار اشکلات اساسی بین المللی و منطقه ای و محلی می کند. دلیلش هم قاعدتاً روشن است. و آن اینکه اصل فقاهت اسلامی را زیر سوال می برد و بلکه آن را نفی می کند. البته این مسئله به این سادگی هم نیست که کسی بخواهد هر جور که دلش خواست فقاهت را نفی کند.

مثلاً همین مسئله ی ساده فقهی را که ما برایش مدلی از کوهمولوژی گالوایی مربعی (یا جذری) را بیان کردیم را در نظر بگیرید. همین را در آرشیو بنده جستجو کردم. حدود 25 گزینه به شما می دهد. هر کدام اینها می توانند یحتمل موارد بسیار جالبی مطالعه باشند. و اما مسئله اینجا این است که چطور این مدل را یحتمل به فقه کاربردی کنیم! مسئله اینجا این است که می توان فقاهت را اصلا دور زد و مستقیماً به عنوان مدلی ریاضی واردش نشد و ریاضیات و ریاضی-فیزیکدانها کار خودشان را بکنند و فقهاء هم کار خودشان را بکنند و اشکالی هم به هم نزند! البته این هم جای سوال دارد آنجایی که می فرماید از نظریه گالوا بپریم به نظریه انگیزه ها و بلکه نظریه گالوای کیهانی و هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و ....

مسئله دیگر اینجا این است که یک بار با نویسنده اول مقاله زیر

https://arxiv.org/abs/1611.08858

که در مورد ذره هیگز آن زمانی که تازه بحث یافتنش در ال اچ سی بود، بنده سعادت داشتم که بعد از سخنرانیشان صحبت کنم، ایشان نکته ای را اشاره کردند که ما هم فیزیک انرژیهای بالا را داریم و هم فیزیک انرژیهای پایین را که دومی مشمول هندسه دیفرانسیل نظریه نسبیت عام و گرانش است. ظرافت کار در این است که اینها را چطور با هم استفاده کنیم یا به عبارت دیگر فشرده سازی چنین فضایی که یک سرش فیزیک انرژیهای بالا است و سر دیگرش فیزیک انرژیهای پایین است را چطور باید با هم جمع کرد طوری که مدام مجبور به تغییر مواضع تنظیمات ظریف نباشیم؟ و البته این کار مستلزم دست یافتن به ثوابتی است که انواع سنجه ها و سطوح مختلف ریاضی-فیزیک را در بر می گیرند از سطوح کوانتمی گرفته تا سطوح کیهانی و نجومی. و لذا نفی فقاهت و قانونی در جوامع بشری می تواند در یک سطحی مشکلزا شود و به همه سطوح دیگر نیز سرایت کند. و هر کسی بجای اینکه کارش را درست بخواهد انجام دهد، اصلا نداند که باید چه بکند و بلکه به همه کارهای دیگران هم دخالت کند! و از جمله اینطوری هم در میان همه مسائل فقهی و قانونی دیگر کارها بالا بگیرد و مبانی فقهی خدای ناکرده علی الظاهر نادیده گرفته شوند....

مسئله ای از لحاظ فقهی اینجا می توان مطرح کرد که مثلاً فرض بفرمایید که ما می خواهیم اینطور تبلیغ کنیم که برای مسلمان و غیرمسلمان فرقی نمی کند که بهتر است مستکبرین استکبارشان را کنار بگذارند و بلکه به مستضعفین ملت خود کمک کنند. این کار را به بلاد اسلامی می توان سعی کرد که از روی فقه و فقاهت اعمال شود، اما در بلاد غیر اسلامی مسئله چطور می شود؟ یحتمل مسائل فقهی زیادی اینجا مطرح است که بسیار قابل تامل است و حتی در حیطه بلاد اسلامی نیز می تواند مشکلزا شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


     سید بن طاوس قدس سرّه از جناب علیّ بن الحسین حدیثی نقل کنند که‏‎ ‎‏ما این رساله را متبرّک به آن می کنیم؛گرچه قدری طولانی است، ولی چون‏‎ ‎‏شرح بعضی حالات آن سرور است، شامّۀ ارواح از آن متعطّر شود و ذائقۀ‏‎ ‎‏قلوب از آن ملتذّ گردد.‏

‏‏     عنه قُدِّسَ سِرُّهُ فی‏‏ فَتْحِ الاَبوابِ ‏‏ باِسنادِهِ عَن الزّهری، قالَ: ‏‏دَخَلْتُ مَعَ‎ ‎عَلِیِّ بن الحسین علیهما السلام عّلٰی عَبْدُ المَلِکَ بن مَرْوانَ. قالَ: فَاسْتَعْظَمَ‎ ‎عَبدُ المَلِکَ ما رَأیٰ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ بَیْنَ عَیْنَیْ عَلِّی بنِ الحسین علیهما السلام. فقٰالَ:‎ ‎یٰا اَبٰا مُحَمَّدٍ، لَقَدْ بَیَّنَ عَلَیْکَ الاِجتِهادُ، وَ لَقَدْ سَبَقَ لَکَ مِنَ اللّه الحُسْنیٰ، وَ اَنْتَ بِضْعَةٌ‎ ‎مِنْ رَسولِ اللّه صلَّی اللّه عَلَیْه وَ آله، قَریبُ النَّسَبِ، وَ کیدُ السَّبَبِ، وَ اِنَّکَ لذوفَضْلٍ‎ ‎عَظیمٍ عَلی اَهلِ بَیْتِکَ وَ ذوی عَصْرِکَ، وَلَقَدْ اُوتیتَ مِنَ الفَضْلِ وَ العِلْمِ والدّینِ‎ ‎وَالْوَرَعِ مالَمْ یُؤْتَ اَحَدٌ مِثْلَکَ وَ لا قَبْلَکَ اِلاّ مَنْ مَضی مِنْ سَلَفِکَ. وَاَقبَلَ یُثْنی عَلَیْهِ وَ‎ ‎یُطریهِ. قال: فقال علیّ بن الحسین علیهما السّلام: کُلَّما ذَکَرْتَهُ وَ وَصَفْتَهُ، مِنْ‎ ‎فَضْلِ اللّه سُبْحٰانَهُ وَ تأئیدِهِ وَ تَوْفِیقِهِ؛ فَاَیْنَ شُکْرُهُ عَلی ما اَنْعَمَ یا اَمیرَالْمُؤْمنین؟ کانَ‎ ‎رَسولُ اللّه صلی اللّه علیه و آله یَقِفُ فی الصَّلوةِ حَتّی تَرُمَّ قَدَمٰاهُ، وَ یَظْمَأُ فی الصِّیامِ‎ ‎حتّی یَعْصِبَ فوُهُ. فَقیل لَهُ: یا رَسولَ اللّه ، أَلَمْ یَغْفِرِ اللّه لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مٰا‏‎ ‎‎‏تَاَخَّر؟ فَیَقُولُ(ص): أفلا اَکونُ عَبْداً شَکُورًا. الحَمْدُللّه علیٰ ما اَوْلیٰ و اَبْلٰی وَ لَهُ‎ ‎الحَمْدُ فی الآخِرَةِ و الاُولیٰ. واللّه ، لَوْ تَقَطَّعَتْ اَعْضائی وَ سالَتْ مُقْلِتایَ عَلی صَدْری‎ ‎َانْ اَقوُمَ للّه جَلَّ جَلالُهُ بِشُکْرِ عُشْرِ الْعُشْرِ مِنْ نِعْمَةٍ واحِدَةٍ مِنْ جَمیعِ نِعَمِهِ الَّتی لا‎ ‎یُحصیها الْعٰادّون وَ لا یَبْلُغُ حَدَّ نِعْمِةٍ مِنْها عَلی جَمیعِ حَمْدِ الْحامِدینَ، لا واللّه ، أو‎ ‎یَرانِیَ اللّه لا یَشْغَلُنی شَی ءٌ عَنْ شُکْرِهِ وَ ذِکْرِهِ فی لَیْلٍ و لانهارٍ و لا سِرٍّ وَ لا عَلاٰنِیَهٍ.‎ ‎وَ لَوْ لاٰ اَنَّ لاَِهلی عَلَّی حقّاً وَ ِلسائِرِ النّاسِ مِنْ خاصِّهِمْ وَ عامِّهِمْ عَلَیَّ حُقوقاً لاٰ یَسَعُنی‎ ‎الاَّ الْقِیامُ بِها حَسَبَ الوُسْعِ و الطّاقَهِ حتّی اُؤَدّیَها اِلَیهِمْ، لَرَمَیْتُ بِطَرْفِی اِلَی السَّمٰاءِ و‎ ‎بِقَلْبی اِلَی اللّه ، ثُمَّ لَمْ اَرْدُدْهُمٰا حتّی یَقْضِی اللّه عَلٰی نَفْسی، وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ.‎ ‎وَ بَکٰی علیه السّلام و بَکیٰ عَبدُالملِک‏‏...‏‏الخبر‏


 «زهری گوید: همراه علی بن الحسین علیهماالسلام بر عبدالملک بن مروان وارد شدیم. چون چشم عبدالملک بر پیشانی آن جناب افتاد و اثر سجده را بر پیشانی آن حضرت دید اعجاب نموده گفت: ای ابا محمد، آثار کوشش (در عبادت) بر تو آشکار است حالی که از پیش خداوند خیر و نیکویی برایت مقرر و مقدر کرده است؛ تو پارۀ تن پیامبر خدا (صلی اللّه علیه و آله) هستی، نسبتت (به او) نزدیک و پیوندت محکم است و تو در میان افراد خانواده و مردم زمانه ات فضیلت و برتری عظیمی داری و فضل و دانش و دین و تقوایی که تو راست برای احدی جز گذشتگان از خاندانت در گذشته و اکنون نبوده است.`` و همچنان آن حضرت را بسیار ستود. آن گاه علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: آنچه درباره فضل و تأیید و توفیق خدای سبحان (نسبت به ما) گفتی، شکر این نعمتها چگونه توان کرد ای امیر مؤمنان؟ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله به نماز می ایستاد تا پاهایش متورم می شد و در ایام روزه دهانش از تشنگی خشک می شد. به آن حضرت گفتند: ای رسول خدا مگر خدا گناهان گذشته و آیندۀ تو را نیامرزیده است؟ [اشاره به آیۀ 2 سورۀ مبارکۀ فتح] فرمود: آیا نباید بنده ای سپاسگزار باشم؟ ``حمد خدای را بر آنچه انعام فرمود و ما را بدان آزمود و سپاس او راست در دنیا و آخرت. به خدا قسم اگر اعضای بدنم پاره پاره شود و چشمانم از حدقه بر سینه ام فرو غلطند تا مگر شکر ده یک از یک دهم نعمتی از نعمتهای خدا را که شمارندگان شمارش آن نتوانند کرد و حمد همۀ حامدان حق یکی از آنها را ادا نتواند کرد به جای آورم، به خدا سوگند، نمی توانم؛ جز آنکه خدا مرا چنان بیند که در شب و روز و خلوت و آشکار چیزی مرا از شکر و ذکر او باز نمی دارد. و اگر نبود که خانواده ام بر من حق دارند و دیگران را نیز بر من حقوقی است که ناگزیر باید در حدّ توان خویش آن حقوق را ادا کنم، همانا چشم به آسمان می دوختم و دل خود را به سوی خدا متوجه می ساختم و دیده و دل برنمی گرفتم تا خدا جانم را بگیرد. و اوست بهترین حکم کنندگان.`` آنگاه حضرتش به گریه افتاد و عبدالملک نیز گریست ...». بحارالانوار، ج 46، ص 57، «فتح الابواب».



سوالات زیادی همیشه در مورد مسائل اسلامی مطرح است که می توانند سوالات فقهی نیز باشند. از جمله اینکه اصلا چرا اسلام را باید به عنوان دین و مذهب خود برگزید؟ چرا به مراجع تقلید احتیاج داریم؟ مزیت ولایت فقیه چیست؟ اگر کسی یک پرونده سیاهی داشته باشد، و اگر این پرونده نزد مردم هم سیاه باشد و نزد خدا هم سیاه باشد، راه نجات او چیست؟ و لذا اگر ما یک کودک یتیمی داشته باشیم که ندانیم پدر و مادر او کیست؟ و مثلاً خدا نخواسته او را آورده باشند و در یک یتیم خانه ای گذاشته باشند و رفته باشند. این کودک را اگر به دست یک خانواده ای که مومن است رشد کند چطور می شود و اگر در خانواده ای که خیلی هم مومن نباشد آن وقت چه می شود؟ و سوال دیگر این است که این کودک یتیم که نمی دانیم از چه خانواده ای بوده است که خود گناهی نکرده است هر چند که آیا یحتمل والدینش در مورد او ظلم هم کرده باشند و بلکه اصلا بطور نامشروع متولد شده باشد. و لذا جامعه ای که نتواند به امور یتیمان درست برسد، آن جامعه یحتمل دچار ظلم و جور شود.

و اما از این نوع سوالات فقهی ما می توانیم خیلی الی ما شاء الله طرح کنیم که مستقیماً و غیرمستقیماً با سبک زندگی تک تک افراد جامعه هم ربط پیدا می کند. از جمله خود این سوال که اگر ما سبک زندگی خود را عوض کنیم و منطبق با اصول دین مبین اسلام زندگی کنیم و بلکه توبه نصوح کنیم، این چه تاثیری در زندگی ما خواهد داشت؟ از طرفی کسی مسلمان یا غیر مسلمان یحتمل بیاید از یک مسلمانی بپرسد که اصلا چرا انجیل را نخوانیم و چرا قرآن را تلاوت کنیم؟ اصلا پیغمبر ما برای مردم عرب بوده است و لذا چرا ما هم از او پیروی کنیم؟ البته اینها نیز خود جوابهای خود را دارند که هر کدام باید درباره اش درست اندیشید و پاسخ گفت.

و از جمله نیز این مسئله است که فرض بفرمایید که امام زمان عجل الله فرجه الشریف در یکی از خانه های ملل اسلامی زاده شده است. حالا چه ربطی دارد که در همه خانه های مسلمین آیا از طریق اینترنت مستهجنات هم فرستاده می شود یا نمی شود؟ حالا چه ربطی دارد که ما تصاویری از قبیل به قفس انداختن مسلمان و غیر مسلمان هم داشته باشیم و همه در خانه های خود مشاهده کنند که اینها را تروریستها با خفت بیرون می کشند و می سوزانند و خفه می کنند و سر می برند و قلبشان را در می آورند و به دندان می کشند و به بچه و کودک و بزرگ و کوچک هم رحم نمی کنند؟ و صد البته هم کربلا را داریم و هم مدافع حرم بودن و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام را.

و اما فقه استدلالی اینجا به چه معنا است که بیاییم برای هر سوالی که برای ما پیش می آید پاسخی بیابیم، و از جمله همین که انجیل را من می روم مطالعه می کنم و نه قرآن را. یعنی پاسخ به هر کدام از این سوالات می تواند خیلی موشکافانه و دقیق باشد و وقت خیلی زیادی هم بگیرد. ولی آیا این مسئله تا چه حدی به ما کمک می کند از این لحاظ که ذنبک ذنب لا یقاس به ذنب. مسئله اینجا این است که اگر ما در یک جامعه ای واقعیم که همه حق جو و حق طلب و بلکه نزد حق اند و یکی هم مثل این بنده حقیر پرونده ای سیاه نزد خدا و مردم دارد. و این مردمی که همه اسفار اربعه را طی نموده اند و نزد حق مستقر شده اند می توانند به او کمک کنند که او نیز بسمت حق رفته و بلکه بتواند سبک زندگی اش را نیز تغییر داده و حتی رستگار شود. بالاخره، یک وقت هست که ما با مردم مشکل داریم و یک وقت هست که کلام وحی است که مشکل است. هر کدام اینها حساب خود را دارد.

این است که هر کسی می شود و باید هم حساب کند که حسابش را با مردم و خدا صاف کند و حق الناس و حق الله را تمام و کمال بپردازد و بعد هم سعی و تلاش کند که مستطیع شده و بلکه برود سفر حج عمره و تمتع.  البته این هم که پرونده خیلی سیاه باشد و طلبکاران از همه طرف محاصره کرده باشند و بلکه عمر هم بشدت گذران است و وقت برای جبران بسیار اندک است. این است که به کدام مسئله باید اول پرداخت؟ یعنی حساب کنید دفتر مراجع تقلیدی را داریم که به سوالات مقلدین خود جواب می دهند. و همینطور سوالات است که سرازیر می شوند. آیا می شود گفت که این سوال را بعداً پاسخ می دهیم یا جواب این سوال را فعلاً نمی دانیم و بعداً بپرس یا تلفن بزن با این شماره تلفن دیگر در این مورد تماس بگیر. و بالاخره جواب را اینطوری می یابی. و لذا هر سوالی که داشته باشی، جوابش را می یابی. سوال کن، جواب با دلیل بگیر. و از جمله اینکه پس امام زمان کجا است؟!

یحتمل قسمتی از مسئله هم همین است که بعضی می فرمایند که ما اصلا نمی خواهیم سوال کنیم و جواب هم بگیریم. یا می فرمایند ما اصلا مسلمان هم نیستیم چه رسد به اینکه حتی اسماً هم مسلمان باشیم که بخواهیم جواب بگیریم. و البته باز این هم خود جوابی دارد! و اما بنده حقیر نمی دانم چرا دلم می خواهد مسئله را مطابق نظریه اعداد و جبر یا آنالیز ریاضی استدلال کنم و کمی هم مسئله را ریاضی اش کنم. یحتمل مصداق خوبی داشته باشد. فرض بفرمایید که ما می خواهیم معادله ای را در میدان اعداد گویا حل کنیم بدین صورت که مطلوب است ایکس در معادله زیر:

x^2=2

یعنی مربع عددی مساوی دو است. آن عدد کدام است؟ و علی الخصوص آیا این عدد گویا هم هست؟ این یک استدلال معلومی دارد. البته می توان هم عدد دو را تغییر داد و هر عدد اول دیگری بجایش گذاشت و هم می توان اعداد دیگری که فاکتورهایشان از اعداد اول است را بجای آن گذاشت و هنوز پرسید که آیا این معادله جواب گویا دارد؟ و البته اگر بجای دو، چهار یا یک مربع کامل دیگری داشتیم، مسئله حل بود و جواب نه تنها گویا است و بلکه عددی صحیح هم هست. پس ما اگر در بسط به اعداد اول عددی که بجای دو در معادله می گذاریم (و اسمش را می گذاریم الف) فاکتورهایی داشته باشیم که مربع کامل نباشند، و لذا معادله عدد گویا ندارد. حالا سوال این است که اگر ما بیاییم میدانی را در نظر بگیریم که از الحاق همه مجذورهای اعداد اول به میدان اعداد گویا بدست می آید، آیا آنگاه ما جواب هر معادله ای را که بجای الف یک عدد صحیح مثبت باشد را در این میدان حاصله الحاقی خواهیم داشت؟ سوال دیگر این است که اگر ما بجای میدان اعداد گویا، یک میدانی که متناهی است داشتیم،  مسئله چطور می شذ؟

و حالا ما اینجا داریم مسائل را از دیدگاه جذر دوم اعداد بررسی می کنیم. اگر جذرهای از درجات بالاتر را نیز وارد می کردیم چطور می شد؟ اینجا مسئله یک مرتبه سخت می شود و نظریه گالوا پیش می آید چرا که همه معادلات جبری را نمی شود با رادیکالها حل کرد و اینکه کدامها را می شود و کدامها را نمی شود، دقیقاً بستگی به گروه گالوای متناظر معادله دارد. و اما هر عدد حقیقی را در عین حال هم می توان با اعداد گویا تا هر حد دلخواه و مطلوب، تخمین زد و بلکه می توان دنباله ای از اعداد گویا پیدا کرد که به هر عدد حقیقی میل می کند. و اما در این میان یک کوهمولوژی ای هم در رابطه با این مسائل نظریه گالوا داریم و آن هم مطلوب است.

و یحتمل این سوال هم مطرح شود که همه این مسائل چه ربطی به امام زمان عجل الله فرجعه الشریف دارد؟ آیا ما داریم پرونده خود را سیاهتر هم می کنیم با طرح این همه مسائل ریاضی و فیزیکی و فقهی و اصولی و ... یا خیر بلکه داریم به او نزدیکتر می شویم. یحتمل باز این مسئله برمی گردد به اینکه آیا ما داریم به یتیمان و فقراء و در راه ماندگان و پابرهنه ها و کپر و کوخ نشینان و مستضعفین هم کمک می کنیم یا اینکه خیر نه تنها کمکی به ایشان نمی شود و بلکه بر عکس می خواهیم فقط برای اغنیاء و بلکه استکبار مسئله حل کنیم و دور بقیه را خط بکشیم؟ و آیا نمی خواهیم جلوی استکبار هم بایستیم و با آنها مبارزه کنیم و استکبارشان را در هم بشکنیم؟ و الا غیبت امام زمان عجل الله فرجع الشریف را چه کنیم؟ شوخی که نیست این همه مسائل را استدلالی مطرح و حل کردن و از این سجن طبیعت درآمدن و بلکه ملکوتی و الهی و عبد و بنده خدا شدن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

http://www.tarikhonline.com/posts/main/subpage-single/id-168/خشت-خام--نوبت-1-گفتگوی-دکتر-فائزه-هاشمی-با-حسین-دهباشی.html


مصاحبه کننده می پرسد که نگاه شما نسبت به آینده چیست؟ می فرمایند که نگاه مثبت ندارند. و بعد راجع به پرونده سازیها و مدیریتها و امثالهم صحبت می فرمایند که نخبه و شایسته سالاری وجود ندارد و هر کس که پشت هم اندازتر است، او برنده است.

البته بنده متوجه شده ام که یک عرضه ای می خواهد که کسی بخواهد حتی برود مدافع حرم شود که البته هم کار کمی که نیست هیچی و خیلی هم کار مشکلی است. و بالاخره هم بنده این کار را خواهم کرد. ولی تا شما بیایید بجنبید که کارت بسیج خود را بگیرید، حلب آزاد شده است! و شما از غافله جا مانده اید. البته بنده هنوز پی گیرم که کارت بسیج خود را بالاخره بگیرم. ولی خوب، هر چیزی هم یک موقعی دارد. مدافع حرم شدن البته همیشه مهم است. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. ای کاروان آهسته ران کآرام جانم می رود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً


یک چیزی را از صبح می خواستم بگویم. اگر الان هم بگویم، حق مطلب را درست یحتمل نتوانم ادا کنم. این است که بهتر است صبر کنم تا صبح، ولی همین قدر بگویم که ما واقعاً یک دوگانهایی داریم مثل نیکی و بدی، مومن و فاسق، مستضعف و مستکبر. بعضی هم ایراد می کنند که چرا ما باید یک دوگانگیهایی را داشته باشیم که مثلاً  حقوق بشر در ایران را زیر سوال ببرند ولی در مورد وضعیت بدتر حقوق بشر در بعضی دیگر کشورهای همسایه هیچی نگویند. کسی که این کار را دارد انجام می دهد در حقیقت دارد از این مسئله به عنوان یک اهرمی استفاده می کند که بلکه یکی را بتواند خیلی ببرد بالا و دیگری را بلکه بتواند بزند زمین. خواب و خیال می بیند دیگر. مثلاً اله کلنگ هم یحتمل می خواهد کند. و گاهی هم موفق می شود.

و اما بعضی دیگر ایراد می کنند که ما دو نوع عقل داریم. یکی عقل نظری است مثل مثلاً ریاضیات و دیگری عقل عملی است. و عقل عملی که سعی اش اخلاقاً در این است که عمل خوب انجام دهد و از عمل بد باز دارد، حیطه عقلی اش نهایت ندارد. ولی عقل نظری آنچنان که مثلاً در ریاضی-فیزیک است، محدود است. اینجا بنظر این حقیر می رسد که یک نکته ای وجود دارد که همان است که امام خمینی می فرماید که ما می خواهیم سالک را از این زندان طبیعت نجات دهد. و درست است که امام خمینی واقعاً یک چیزی دارد که بدان متمسک می شود آنچنان که می فرماید و اعتصموا بحبل اللله جمیعاً و لا تفرقوا. ولی حق مطلب بیش از این است که عقل عملی به کارهای نیک و بد کار دارد و عقل نظری مثلاً با ریاضیات. موضوع این است که آیا مثلاً یک ریاضیدان هیچ وقت عقل عملی را درک نخواهد کرد چرا که عقلش را در جهت ریاضیاتش مصرف می کند و نه در حیطه عقل عملی؟ یا خیر، او هم دارد در حیطه عقل عملی کار می کند هر چند که خودش بداند یا نداند! مثل درس خارج فقه است که استاد یک نکته ای را بیان می کند و شاگرد باید در موردش تحقیق کند. حالا آیا بتواند و آیا نتواند. ریاضیدان هم آیا عقل عملی را بتواند درک کند آیا نتواند.

شما این مسئله را که این مقاله صدوقی-طباطبایی مطرح می کند را در نظر آورید:

https://arxiv.org/pdf/1612.02212.pdf


این مقاله با مقالات دیگری گره خورده است که در مورد تقارنهای  تک دستی و هیدرودینامیک الکترومغناطیسی بحث می کند. اما مسئله این است که شاگرد ریاضی-فیزیک وقتی به مقاله نگاهی گذرا می اندازد، یحتمل نزد خود بگوید پس تقارن تک دستی یا شکسته شدن آن در معادلات کو؟ حالا ما نمی خواهیم اینجا وارد این بحث شویم. این یک بحث تخصصی است که در این زمینه می تواند انجام گیرد همینطور که در همین زمینه ما می توانیم بپرسیم چرا ما باید نوترینوهای راست دست هم داشته باشیم؟ یا بلکه هم نداریم همانطور که یافت نشده اند.

و اما اصولاً در پدیده های فیزیکی ای مثل الکترومغناطیسم، یک دوگانگی در معادلاتش یافت می شود که مثلاً در معادلات کلاسیک مکسول مشهود است. در مسائل عقلی ریاضی-فیزیکی هم یحتمل بتوان نظریه پردازی کرد که ما برای اینکه مطلبی را در این حدود بخواهیم بفهمیم، به یک دوگانگی عقلی-خوراکی احتیاج داریم بدین معنا که بالاخره یک لقمه نان حلالی بدست آوریم تا بلکه عقل هم بکار افتد! البته این مسئله که نان را فردی کسب روزی کند و با اینکه خودش بدان احتیاج دارد و آنرا بلکه بدیگری ببخشد. این یک امر دیگری است که می تواند ماورای نیکی و بلکه نوعی فداکاری باشد.

خوب، و اما طیفی که ما در امواج الکترومغناطیسی داریم، یک طیفی است قاعدتاً از منهای بی نهایت تا بعلاوه بی نهایت. حالا این یعنی چه بماند همانطور که می فرماید ما منزلت عقل در هندسه معرفت دینی داریم، و این هم یعنی چه؟ باز بماند. یعنی ما با یک سری مسائل عقلی ای اینجا درگیر می شویم چه در مورد مسائل مربوط به ریاضی-فیزیک و طبیعت و چه در مورد مسائل مربوط به حکمت متعالیه و فقه. و اما چرا ما باید اصرار کنیم که حالا ما اصلا باید از طبیعت خارج شویم و خود را از زندان طبیعت نجات دهیم آنطور که اگر کسی اخلاص داشته باشد و سخن امام سجاد را بفهمد متوجه خواهد شد!

بنده سعی می کنم که یک مثال کوچکی در مورد همین نظریه حمیدی-مجیدی خودمان بزنم. از لحاظ حکمت متعالیه در نظر بگیریم، یک دوگانگی ای می تواند بوجود آید وقتی ما در نظر می گیریم که الله حمیدٌ مجید. یعنی اینکه اگر ما بخواهیم به مجد و عظمت خدای تبارک و تعالی پی ببریم، اول آیا باید ما حمد و ستایش او را کنیم تا به بسیار قابل ستایش بودن او بلکه پی ببریم یا خیر؟ و لذا هر چه بیشتر و بیشتر به حمد و ستایش او همت گماریم، به مجد و عظمت او بیشتر و بیشتر یحتمل پی ببریم. اما اگر اصلا وارد حمد و ستایش او نشویم، باز هم می توان به مجد او پی برد؟ یحتمل بعضی بفرمایند که این جزو فطرت انسانی است که عظمت خدا را درک کند. اما آنچه فطرتاً واقع می شود، یحتمل قلباً قابل درک نگردد. و لذا ما اینجا با یک پدیده عقلی روحانی حکیمانه ای طرفیم که هر چقدر بیشتر به دعا و نماز و روحانیت بپردازیم بشرطی که از روی اخلاص باشد، ان شاء الله که ما داریم در یک راهی قدم می نهیم که نهایت ندارد. و در عین حال نیز، این راهی است که سالک مومن خداشناس را از زندان طبیعت بیرون می آورد بشرطی که اصولش را هم یاد بگیرد و حفظ کند که یک فهمی را می طلبد ماورای درک و فهم و هوشیاری و آگاهی صرف برای یافتن لقمه نانی برای سیر کردن خود. مثلاً رابطه شاگرد-استادی یا مراد-مریدی را در نظر آورید. این یک رابطه ای است که شاگرد باید احترام استاد را نگه دارد. اما معنی اش این نیست که شاگرد هیچ وقت نمی تواند از استاد خود پیشی بگیرد. و اما اخلاقاً نیز هیچ مرید و شاگردی جایز نیست که از مراد و استاد خود بخواهد جلو بزند! مسئله همان حادث و قدیم بودن است که مثلاً آیا حضرت آدم علیه السلام در زمان قدیم بدنیا آمده است و پدر همه بشریت است؟ یا اینکه آن حضرت هنوز بدنیا نیامده است و بلکه قرار است بعداً بدنیا بیاید؟! و اما اینکه حضرت سجاد هم چطور است که عبدالملک مروان را امیرالمومنین خطاب می کند و حال آنکه ما می دانیم که فقط علی ابن ابی طالب است که امیرالمومنین است، باید یحتمل تاریخ آن زمان را و تاریخی را که آداب نماز نوشته شده است را نیز بدانیم.



امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ﴿الحجرات: ٦﴾


 ای مؤمنان، هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت از کار خود پشیمان گردید. (۶)


اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ


در کربلا و عاشورا یک درسی هست بسیار عظیم آنچنان که می فرماید این الطالب بدم المقتول بکربلا. یکی از عظمتهای این درس در این است که خود سید الشهداء امام حسین علیه السلام یکی از سربازهای اسلامند که در راه خدا به آن صورت شهادت می دهند. از آن طرف ما یک مسئله ای را داریم که امام خمینی در آداب نماز مطرح می فرمایند که بعضی بجای اینکه به امور عقلی بپردازند، بر عکس همه را نفی می کنند و از کل عبادات هر چه فهمیده اند بطن و فرج است!

در این مورد، شما همین مسئله فهم را از دیدگاه چالمرز در نظر آورید که در مقاله اش (Consciousness and its place in nature- David J. Chalmers) دارد در رابطه با ماتریالیسم هم بحث می کند که آیا این مسئله به چه دوگانها یا وحدتهایی یحتمل می انجامد. این موضوع از لحاظ فلسفی می تواند یک بحثی را برانگیزد که با حکمت متعالیه می تواند اشتراکاتی را داشته باشد. همینطور با فقه و قواعد فقهیه و اصول فقه می تواند اشتراکاتی داشته باشد که کجا مسئله ما ینظر به و کجا مسئله ما ینظر فیه است. یعنی در امور فقهی و اصولی یحتمل ما نمی خواهیم کاملاً وارد مسائلی همچون ماتریالیسم شویم. اما مسائلی از قبیل حلال و حرام برای ما مهم است آنچنان که مباحثی از قبیل خمس و زکات و حرام بودن ربا و دیگر محرمات مکاسب مطرح است. اما اینکه فهم اصولاً چه ربطی به ماتریالیسم دارد آنطور که فهم ماشینی و رایانه ای داریم و فهم انسانی و فرق بین اینها کدام است، این یک مسئله فلسفی می تواند باشد همینطور که مسئله ای هم هست فقهی و بلکه به حکمت متعالیه هم میتواند متعلق باشد.

در این رابطه فهم این مسئله را در نظر آورید که مثلاً اگر فاسقی خبری را برای شما آورد، اول تحقیق کنید چرا که در غیر این صورت مگر از روی نادانی آسیبی به قومی رسانید و از کرده خود سخت پشیمان شوید. این یک جنبه مسئله است و جنبه دیگر این است که در صلوات بر امام زمان عجل الله فرجه الشریف، ما داریم که ایشان از جمله کارهایی که آن حضرت می فرماید این است که فاسقان را در هم می کوبد. این یک مسئله و مشکلی است که می تواند یک نظریه میدان کواتمی ای را ایجاد کند که مثلاً ما می بینیم در مکانیک سماوی ما نظریه کلموگروف-آرنولد-موزر را داریم که همین را نیز می شود کوانتمی کرد. مسئله این است که وقتی ما یک چنبره (torus) داریم و می خواهیم ببینیم وقتی در بعضی از پارامترهای مربوطه مسئله اختلال ایجاد می شود، چه اتفاقی می افتد. این مسئله می تواند یک پیچیدگیهایی خیلی زیادی پیدا کند که منجر به چنبره هایی بسیار تودرتو می شوند. حالا ما این مسئله را کنار می گذاریم. و این مسئله را در نظر می آوریم که ما می خواهیم اعدادی از قبیل عدد پی 3.14... را با اعداد گویا تخمین بزنیم آنچنان که در رایانه ها ما تا یک حد معینی می توانیم این کار را انجام دهیم. خوب، این یک مسئله و مشکلی است که می تواند برای هر عدد گنگ یا اصمی مسئله ای دیگر را ایجاد کند و البته ما تعداد ناشمارایی از این اعداد هم داریم. و لذا می توان مسئل را تا حدودی رایانه ای کرد و از ماشینها کمک گرفت.

و اما از این مسئله تا اینکه ما بخواهیم به این مسئله دیگر برسیم که آداب نماز ما چه ربطی دارد به طغیانهای حرکت زمین و دیگر اجرام سماوی و اله کلنگهای مختلف و اختلالات در آنها، یحتمل بعضی ایراد کنند که در نهایت حتی به اندازه یک اپسیلون هم ما نمی توانیم کاری کنیم هر چند که گیریم که امام زمان هم تشریف فرما شوند و همه فاسقان را نیز در هم بکوبند. و چرا؟ چون اصولاً نماز و آداب آن به بیش از آنچه خود امام خمینی ایراد می کنند که بعضی بیشتر از پرداختن به بطن و فرج بدان نمی خواهند بپردازند و عقل را از جهت نادانی خود تعطیل می کنند. البته ایشان علمای شیعه جعفری را استثناء می فرمایند. و اما اینکه فقه و اصول فقه و فلسفه و حکمت متعالیه و ریاضی-فیزیک و از جمله کیهانشناسی و مکانیک سماوی و دیگر علوم طبیعی با امام زمان عجل الله فرجه الشریف و بلکه هر نمازگزاری و بلکه همه ذرات عالم چه ربطی دارد، اینها مسائل مهمی است. مثلاً همین مسئله حادث و قدیم بودن واقعه الغدیر را در نظر آوریم که آیا بعد از وجود مبارک پیامبر اکرم و امیرالمومنین مسئله به چه معنا است و حتی قبل از وجود مبارک این حضرات مسئله چطور بوده است و امروز مسئله چطور است؟ آیا قبل از واقعه الغدیر و قبل از رسالت و قبل از تولد حضرت رسول صلوات الله علیه، واقعه الغدیر وجود نداشته است یا اینکه این واقعه قدیم است و از بدو خلقت تا آخر زمان موجود بوده و معنا دارد؟ بالواقع فهم بنده حقیر چنین است که واقعه الغدیر همیشه بوده است و همیشه خواهد بود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

با سلام، بنده فکر می کنم مدیری بی خودی یک مرتبه مثلاً به چینی ها گیر می دهد، و از قابلمه هایشان تا واردات آناناس را زیر انتقاد شدید می گیرد، و همین می شود که همه و همه هم از او یاد می گیرند و به چینیها گیر می دهند. دیگر نمی گوید که چینیها دانشمندانی مثل صاحبان نظریه یانگ-میلز یا خمینه های کلابی-یاو و اینها را هم دارند و حالا کنفسیوس که جای خود دارد. آنوقت دیدید همه که شروع کردند گیر دادن به چینیها، یک مرتبه ترامپ هم گفت که مگر من چیم از مدیری کمتر است و او هم یک گیری داد و کار بالا گرفت. آن وقت همه چیز را هم می گذارند به حساب شوخی. همه چیز که شوخی نیست. اینطوری نمی شود. حالا دکترای افتخاری از دانشگاه لیبرتی هم دارد، خوب داشته باشد. هر کی هر کی که نیست که مثلاً بنده هم بخواهم بروم کمیدین بشوم.

-----------------------------------------------------

در حاشیه، بنده عرض کنم که اول تردید داشتم که چنین حرفهایی را درباره مدیری و مدیریتش مطرح کنم چرا که گفتم یک وقت ممکن است حلقه از توی شکم مریض در نیاید و دچار مشکلات عدیده بیشتری شویم و ماندانا خانم هم که می دانید، دیگر خر بیار و باقلا بار کن. و اما خوب، اصلا حلقه توی شکم کدام مریض مانده است، دیگر بماند. و همانطور که می دانید، اصلا فلز بعضیها خراب است! اصلا شاید حلقه را جنها در یک لحظه آمده اند و دزدیده اند و برده اند و به شکم مریض و اینها هم ربطی ندارد همانطور که تخت ملکه سبا را هم در یک لحظه برای حضرت سلیمان بردند!!! یعنی اگر اجازه بفرمایید که بنده حقیر جرات کنم که چنین چیزهایی را اصلا طرح کنم که سوء تفاهمی هم رخ ندهد ان شاء الله. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام،
خانم دکتر، این حقیر اول متوجه نمی شدم که اصلا مسئله ای که می فرمایید چیست؟ دلیلش هم این است که فوتبال را زیاد دنبال نمی کنم! بعد رفتم در اینترنت ببینم مسئله چیست؟ گوگل اولین گزینه اش از خبرگزاری آناتولی بود. این سایت (که یکی در میان فیلتر هم می شد هر چند که اجازه می دهد به آن دسترسی داشته باشید ولی پیوندها را برای شما می فرستد) از قول نماینده تبریز فکر کنم می گفت که این یک مسئله ی سیاسی نیست و بلکه یک مسئله ورزشی است. یعنی همینطور که می فرمایید هوادار می خواهد لج طرف مقابل را در بیاورد و هر چه دلش می خواهد می گوید و از جمله هم این حرف را می زند. اتفاقاً یکی از دلایلی که خانمها از دیدن بازیهای فوتبال منع می شوند هم همین است که یک حرفهایی می زنند که عرق شرم به پیشانی کسی که از قضایا بی خبر است می نشاند. اما مسئله چیز دیگری است. بنده می خواهم چیز دیگری بگویم. مسئله یک وقت هویت طلبی ترکها است. خوب، این معنا دارد همانطور که یک وقت هست مسئله  ورزشی است و سیاسی نیست. و این هم معنا دارد. اما یک وقت هست که مسئله هویت طلبی ترکها با مسئله هویت طلبی فارسها و هویت طلبی عربها است که با هم اشتراک دارد و اینجا است که کار بالا می گیرد چرا که مسئله فقط ترک و فارس و عرب و کرد و بلوچ و گیلکی و مازندرانی دیگر نیست. مسئله یک هویتی است ماورای اینها. یعنی از یک طرف یک مسئله ای است ملی. ولی از طرف دیگر یک مسئله ای است اسلامی که کل منطقه را فرا می گیرد و از جمله خلیج فارس را آنطور که ما مشکل شیخ عیسی قاسم را در بحرین می بینیم به چه صورت است؟ و اما یک وقت هست که دیگر مشکل هویتی می شود یک مسئله جهانی و ماورای اسلام آنطور که می فرمایند حضرت محمد مصطفی (صل الله علیه و آله و سلم) رحمتٌ للعالمین است و نه فقط رحمتٌ للمسلمین!
و اما این درست است که مسئله ای که مطرح می فرمایید خیلی مسئله حساسی است، ولی یک مسئله ای است که به خودی خود نماینده خیلی از مشکلات دیگر است. دلیلش این است که ترکهای ما مثلاً بهترین فرشها را می بافند. بنده هر چه می خواهم سعی کنم که یک فرش شش متری چله ابریشم گل و بته ای تبریز را بخرم، می بینم خیلی گران درمی آید. حالا شاید فرش کاشان را هم یک ترک ببافد. و مسئله دیگر این است که اصلا چرا ما بجای صنعت فرش دست باف نمی رویم دنبال فرش ماشینی و بلکه صنعتهای پیشرفته تری مثل هواپیما سازی. گویی یک مسائل جبری هستند که برای هواپیماسازی لازمند که یحتمل بتوان گفت که علامه طباطبایی در کتاب المیزان بدانها اشاره نفرموده اند! و از جمله حفاظت اطلاعات سپاه برای هواپیما و فرودگاه ها. این هم یک جبری را می طلبد که غیر از این است که خلبان باید جلوی خودش انواع و اقسام دستگاه ها و عقربه ها و فشارسنجها و رایانه های مختلف را داشته باشد که بتواند هواپیما را کنترل کند. و اما اینکه مسیر سفر هواپیما نیز امنیت داشته باشد، اینجا باید یک عوامل دیگری را هم در نظر آورد که ماورای این نوع از جبرها است چرا که هواپیما می تواند از مرزهای کشورها نیز عبور کند. و لذا اینکه اصلا نوع هواپیما از چه بابی است نیز مهم است که آیا جنگی، مسافربری، یا باربری است یا چه؟ مسئله از این نوع نیست که تصاویر ماهواره ای وارد خانه ها می شوند، و لذا باید رعایت شوند که این تصاویر وقتی از مرزها عبور می کنند از یک سری کانالهای خاصی است که می گذرند و هر چیزی را نمی توانند نشان دهند. نخیر می توانند. ولی یک شباهتی هم بین کانالهایی که ماهواره ها نشان می دهند و کانالهایی که هواپیماها مسیر خود را از آنها انتخاب می کنند می تواند وجود داشته باشد با وجود انواع مختلفی که در کانالها و انواع هواپیماها وجود دارد. یعنی ما می خواهیم چه کانالهایی به رویمان باز شود؟
بنده حرفم اینجا این است که این آیه:  وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ ﴿المعارج: ٩﴾ و  همینطور و تکون الجبال کالعهن النفوش را ما به عنوان آیه 5 سوره کریمه القارعه و این آیات دیگر را هم داریم:  وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا ﴿الکهف: ٤٧﴾  یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیبًا مَّهِیلًا ﴿المزمل: ١٤﴾. و روشن است که این آیات یادآور روز قیامتی است. و اما از آن طرف نیز ما عذل الهی را داریم که اتفاقاً بنده به دلایلی داشتم دنبال کتاب استاد شهید مطهری به همین اسم عدل الهی می گشتم که فکر می کردم دارم. ولی نگو ندارمش و حتماً تهیه اش خواهم کرد ان شاء الله.
مسئله هویت طلبی از آن طرف یک مشکلی را ایجاد می کند که وقتی از مرزها می گذریم روشن می شود که مثلاً هندیها چرا با نادر شاه خوب نیستند چرا که نادرشاه هندوستان را فتح کرد! اما این بدان معنا نیست که اگر کسی مثل خانم نرگس اشتری خواست به بچه های یتیم و نابینا و معلول در هندوستان کمک کند نیز به زندان انداخته شود. ولی گویا مسئله اشتراک بین هویتها تا یک جاهایی است که کار می کند و بیشتر از آن را نمی شود توقع داشت و لذا باید خیلی احتیاط کرد. مثلاً هویت حضرت آدم علی نبینا علیهم السلام ممکن است نزد مسلمانان و مسیحیان و یهودیان و بلکه کمونیستها و چینیها و ژاپنیها و ایرانیان و بنی اسرائیل و آمریکاییها و هندوستان و عربستان و دیگر ملل اشتراک داشته باشد و همه او را بشناسند، ولی هر کدام به یک نوع دیگری او را بشناسند که اصلا خلیفة الله یعنی چه؟ و لذا ما ولایت مطلقه فقیه را داریم که در این ارتباط می فرمایند ما شعارهای مکتبی هم داریم.
اما باز مسئله خانم نرگس اشتری را در نظر بگیرید، آیا ما در ایران مایلیم که مسیحیان بیایند برای ما مدارس مسیحی باز کنند و دختران و پسران ما به این مدارس بروند همانطور که قبل از انقلاب ملکه ایران هم به مدرسه ژاندارک می رفته است. ناگفته نماند که مادر ترسا نیز می رفته است در هندوستان و افراد بی خانمان را از کنار خیابان جمع می کرده و آنها را به مسیحیت وامی داشته است. یک بار با یک هندو که خانه و خانواده خود را رها کرده بود و به خدمت در معبد هاری کریشناها گرویده بود این حقیر صحبت می کردم، ایشان می گفت که این اشخاصی که مادر ترسا آنها را جلب می کند و مسیحی می کند انسانهای پستی هستند، چرا که لابد منظورش این بوده که دین و ایمانشان را بدلیل گرسنگی یادشان رفته است. مسئله این است که هندیهای باستان معتقدند که یک طبقه ای هست به اسم سودرا یا شودرا که طبقه ای است پست. ولی آیا این بدان معنا است که هندیها فکر می کنند که باید این طبقه را دور ریخت؟ آنطور که امروزه می بینیم اجتماعات چقدر معتاد و بیماران روحی و روانی و افسرده و بیکار و بی عار و امثالهم دارند. اما آیا معنایش این است که ما برای اینها بیاییم کنسرتهای موسیقی تشکیل دهیم که یک کمی بیشتر حالشان جا بیاید و آخوندها را هم دعوتشان کنیم همانجا بیشتر ارشادشان کنند؟ یحتمل در اجتماع اسلامی ما نشود، ولی در اجتماعات دیگر قابل قبول باشد. و اما مسئله عدل الهی بنظر می رسد که یک مسئله بی نظیر دیگری است.
یعنی به آیات الهی که در قرآن می فرماید کانه کوهها در روز قیامت پودر می شوند توجه کنیم، می بینیم که آیا این از لحاظ فیزیکی و بلکه ریاضی-فیزیکی چه معنایی می تواند بدهد و حتی آیا در مخیله و وهم ما نیز می گنجد؟
بنده عرضم این است که اجازه بدهید اینجا یک سعی ای در این جهت کنیم که اصلا مسئله چیست؟ و لذا در میان همه این کشمکشها باید توجه داشت که آیا ما وسط یک داستان عظیمی واقع نشده ایم که می فرماید عم یتسائلون عن النباء العظیم. این است که ما مسئله را اینوطر آیا نمی توانیم طرح کنیم که در تغییر فصلها و حرکت از شب چله به نوروز و بهار و تابستان و تساوری شب و روز و دوباره پاییز و زمستان، ما با یک هندسه ای برخورد می کنیم که از آن چه جابجایی و چه ناجابجایی یک فیزیک کوانتمی ای نیز برمی خیزد که می تواند مبنای مدل استاندارد فیزیک و نظریه ذرات بنیادی شود. و این خود در دلش داستانها می تواند داشته باشد. و اما اگر در خلال این حرکتهای فصلی میزان و عدلی در کار باشد یا نباشد، اینجا ما می توانیم با مسائل مخربی برخورد کنیم که از جمله آب شدن یخهای قطبی و گرم شدن زمین و تغییرات آب هوایی مخرب و امثالهم باشد. ولی بدتر از آن هم می تواند به پودر شدن کوهها نیز بیانجامد یا خیر؟ یعنی بشر بدون اینکه بداند دارد چه می کند، یک وقت دیدید عالم را بر سر خودش خراب کرد آنطور که یا کوهها همه یک جا پودر شدند و جای دیگری قاره ها آنچنان جابجا شدند که آنطور که نباید در هم کوبیده شدند. این را می شود به این حساب گذاشت که دیگری نفهمیده و لذا حقش هست که چنین شود چرا که نه روز قیامت می فهمد و نه خدا را می شناسد!!! اما اگر اله کلنگی که دارد می شود، به قول معروف طرف راست زمین را یک جور اله کلنگ کند و طرف چپ را جور دیگری که اینطرف کوهها در هم نوردیده شده و پودر شوند و آنطرف قاره ها در هم نوردیده شده و آن هم پودر شده یا زیر و رو شوند. چنین چیزی را نه خدا را خوش می آید و نه بنده خدا را، ولی آیا باید به حساب ندانم کاریها و طغیانهای بی حد و حساب و نامربوط بشری گذاشتش یا خیر؟ یعنی مسئله یک هوشیاری ای می خواهد که ماورای یک هوشیاری منطقه ای است و به همه کره زمین و هوشیاری همه ساکنینش برمی گردد. بنده حقیر از سایت شما خیلی چیز یاد می گیرم ولی در عین حال فکر می کنم که نباید برای حضرت عالی این همه هم از مسائل سخت و خشن گفت چرا که یحتمل با طبع زنانه نمی سازد. و لذا از این بابت جداً عذرخواهی می کنم و به آقای دکتر هم سلام برسانید!  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه  یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (النمل 62)


وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ ﴿٥﴾ سوره کریمه القارعه


در باب فهم و ادراک مسئله ای در سفر اول حکمت متعالیه از خلق الی الحق، در آخر جلد 3 کتاب بحث می شود. و اما در ادراک معنای آیه 5 سوره کریمه القارعه و تکون الجبال کالعهن المنقوش، ما همه الفاظ یاد شده در آخر جلد 3 را در نظر بگیریم و از جمله ادراک، شعور، تصور، حفظ، ذکر، ذکر الصورة الزائله، معرفه، فهم، عقل، حکمة، درایة، ذهن، فکر، حدس، ذکاء فطنة، خاطر، وهم، ظن، رویه، کیاسه، خبر بالضم، راس، فراسه. و همینطور از تفسیر و حدیث و همه علوم بشری و الهی نیز استفاده کنیم، این به چه معنا خواهد بود که کوه ها بصورت پشمی زده شده  متلاشی می گردد؟

مسئله اینجا این است که آیا این حالت برای کوه ها واقع می شود، چون همانطور که مثلاً حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام و قومش می خواستند از دریا بگذرند، دریا شکافت. این هم از اسرار غیبی است؟ یا ایا ریاضی-فیزیکی در پس آن است که به حکمت متعالیه ارتقاء می یابد؟ یا بدلیل غیبی ای است که در رابطه با معجزه ای است که مربوط می شود به معجزاتی که در روز قیامت واقع خواهند شد؟ یا در اثر عدم فهم درست ریاضی-فیزیک و حکمت متعالیه است که بلکه ریاضی-فیزیکدانها یک ادعایی دارند و قائلین به حکمت متعالیه و الهیون ادعایی دیگر دارند و اختلاف بالا می گیرد و در اثر اشتباهی که همه انتظار چیزی را دارند و چیز دیگری اتفاق می افتد. از این باب است. یا زلزله روز قیامت است...

در این باب، این پرسش مهم بنظر می رسد که همه ی علوم ریاضی، و علوم طبیعی و فلسفه و علوم الهی و حکمت متعالیه در آن روز به چه کاری می آید در آن روزی که یوم یکون الناس کالفراش المبثوث؟ آیا ابرتقارنی فیزیکی صورت می پذیرد یا قرار بوده است که صورت بپذیرد و چنین می شود؟ به هر حال، در آن روزی که کوه ها اینطور شوند، حال انسان چه خواهد بود؟ یحتمل بهتر است که آن دور و برها در آن همسایگیها پیدایش نشود!

این به یک عبارت است، و عبارت دیگر این است که آیا فهمی هم وجود دارد که بشر را از این وضع نجات دهد؟ می فرماید فاما من ثقلت موازینه فهو فی عیشة راضیه. در ترجمه تفسیر المیزان می فرماید این سوره تهدید بعذاب قیامت و بشارت بثواب آنست. ولی جانب تهدیدش بر بسارتش می چربد. و سوره در مکه نازل شده.

البته می دانیم که حضرت ختمی مرتبت از مکه به مدینه هجرت کردند و بین انسانهای سیر مکه و اهل مدینه جنگ هم شد ولی آن حضرت در نهایت مکه را نیز فتح فرمودند. خدا آخر عاقبت همه ی ما را بخیر کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


11635.بحار الأنوار عن عبدِ الحسینِ بنِ عبد الرَّحیم : قالَ أبو الحَسن علیه السلام لعلیِّ بنِ یَقطینٍ : اِضمَنْ لی خَصلَةً أضمَنْ لکَ ثلاثةً ... الثلاثُ اللَّواتِی أضمَنُهُنَّ لکَ : أن لا یُصیبَکَ حَرُّ الحَدیدِ أبدا بقَتلٍ و لا فاقَةٍ و لا سِجنِ حَبسٍ . قالَ : فقالَ علیٌّ : و ما الخَصلَةُ التی أضمَنُها لکَ ؟ قالَ : فقالَ : تَضمَنُ ألاّ یَأتِیَکَ وَلِیٌّ أبَدا إلاّ أکرَمتَهُ، قالَ : فَضَمِنَ عَلیٌّ الخَصلَةَ و ضَمِنَ لَهُ أبو الحَسنِ الثلاثَ .


11635.بحار الأنوار ـ به نقل از عبد الحسین بن عبد الرحیم ـ: امام کاظم علیه السلام به على بن یقطین فرمود : تو یک چیز را براى من ضمانت کن ، من سه چیز را براى تو ضمانت مى کنم ... آن سه اى که من برایت ضمانت مى کنم این است که هرگز به سوزشِ تیغه شمشیر گرفتار و کشته نشوى ، به فقر مبتلا نگردى و به زندان نیفتى . على [بن یقطین ]عرض کرد : آن کارى که من باید برایتان ضمانت کنم چیست؟ حضرت فرمود : ضمانت بده که هیچ دوستى [از دوستان ما] نزد تو نیاید ، مگر این که گرامیش دارى . راوى مى گوید : على [بن یقطین] این کار را تضمین کرد و امام کاظم علیه السلام نیز آن سه را برایش ضمانت کرد .

(میزان الحکمه، محمدی ری شهری، جلد 6، ص 559)

سرمشق امروز این حقیر درست فهمیده باشم این است که ما نمی توانیم شعارهای مکتبی خود را کنار بگذاریم چون بعضی بنظرشان می رسد که اگر این شعارهای مکتبی را اظهار کنیم و لذا ما را تحریم و تهدید می کنند. موضوع این است که ما دنبال تمدنی نیستیم که در آن انسانهای سیری را می پروراند که به با صنعت و تکنولوژی متمدن شده اند و بلکه انسانهای گرسنه ای که بدنبال شعارهای مکتبی هستند بمراتب از این انسانهای سیر بظاهر متمدن بهرتند.

اینجا یک میدانهایی واقع می شوند که در این میان می توان به واپاشیهای ریسمانی که روی رویه های ک-3 واقع می شوند پرداخت. یعنی ما واپاشیها را می توانیم بر روی این رویه ها محدود کنیم. البته معنی این کار این نیست که ما رویه های دیگری نداریم که نظریه ریسمان و واپاشیهای ریسمانی روی آنها را نمی توان در نظر آورد. ما البته وارد این مسائل خیلی نمی شویم چرا که می توان همینطور مسئله را عمومیت بیشتری هم بخشید چرا که بجای رویه ها می توان گراسمانیها را نیز در نظر آورد و واپاشیها را روی آنها حساب کرد و حتی به اینستنتانهایی که از این واپاشیهای گراسمانیایی در میدانهای یانگ-میلزی واقع می شوند بهره گرفت. البته مشکلاتی خاصی با نظریه های ریسمانی موجود است که از جمله اینکه ما محدوده زمانی که در نظر می آوریم را باید محدود کنیم و در این صورت است که دوگانهای مختلف را می توان وارسی کرد. و اما اینکه تا چه حد، چنین کاری با واقعیت جور در می آید، مسئله ای دیگر است.

و لذا مسئله شعارهای مکتبی را باید در میدانهایی در نظر آورد که آیا ولایت فقیه خود در سجن طبیعت واقع است یا در راس نظام و حکومتی روحانی-الهی واقع است که آنها که زندانی طبیعت شده اند بغلط می خواهند او را نیز مثل خود وارد سجنشان کنند بجای اینکه خود را نجات داده و سعی و تلاش کنند به فقاهت و روحانیت برسند. یعنی مادیون و طبیعیون و مشرکین و منافقین و کافران و نادانان و جاهلان اصل نظام اسلامی را نشانه می روند و حال آنکه حزب اللهیها به شعائر مکتبی خود می پردازند و آنها را از این کار برحذر می دارند. 

مثال انسان گرسنه مکتبی با انسان سیر بظاهر متمدن یحتمل می تواند این باشد که که ما هم بخواهیم خط تولید هواپیماهای مسافری داشته باشیم و کشورهای متمدن هم بهترین خط تولید این هواپیماها را دارند. آیا ما برای اینکه به این هواپیماها دست یابیم باید شعائر خود را کنار بگذاریم و هر طور شده این کار را بهتر از آنها به انجام برسانیم یا هر طور شده این هواپیماها را از آنها بخریم؟ ما هم هواپیماها را می خواهیم و هم ساخت و تولید آنها را خوب است که بدانیم. هم اگر اقتصاد مقاومتی و تجارتمان در حدی باشد که بتوانیم اینها را بخریم خوب است و هم اگر به تولید و تکنولوژی که بتوانیم اینها را تولید کنیم خیلی هم بهتر است. و اما الرفیق ثم الطریق اینجا بدین معنا است که ما آیا صاحب این تکنولوژی می خواهیم شویم بقیمت اینکه دیگر صاحب روحانیت نباشیم؟ یا خیر، ما صاحب روحانیت را هم از همه بیشتر می خواهیم.

موضوع اینجا این است که اگر ما احتیاج به ریاضی-فیزیک داریم، آیا دلیلش این است که ریاضی-فیزیک به علم و تکنولوژی و صنعت هم ختم می شود یا اینکه ما حکمت متعالیه را نیز می خواهیم که شامل فلسفه و علم و ریاضی-فیزیک نیز هست. ولی اگر ما در مادیات و طبیعت غرق شده باشیم، دیگر نمی توانیم خود را به حکمت متعالیه ارتقاء داده و بلکه عروج روحانی هم در عبادات و نماز داشته باشیم. و لذا انسان گرسنه بهتر از حیوان سیر است. البته اینجا یک مسئله ای در علوم وحیانی مطرح می شود که چرا حضرت یوسف علی نینا علیهم السلام وقتی تعبیر خواب همبندان خود را در سجن کرد، سعی هم نکرد که آنها را بغیر از اینکه از سرنوشت خود آگاه می کند همینطور آنها را حتی المقدور نجات هم دهد. دلیلش این است که او خود نیز در زندان است و همینقدر از او برمی آید. و حال آنکه وقتی او عزیز مصر می شود، برادران خود (همان برادرانی که او را در چاه افکندند) را نیز حتی المقدور نجات می دهد و پیمانه شان را پر می دهد و پذر خود را نیز شفا می دهد و نزد خود می خواند و بر تخت می نشاند. یحتمل این سوال هم مطرح می شود که حضرت یوسف علیه السلام منفعت طلبانه و خودخواهانه عمل می کند و حال آنکه او موحدانه دارد عمل می کند و نمی تواند بیشتر از این کاری کند همانطور که حضرت رسول هم می فرماید که طبیبی دوار است. طبیبی هم هست روحانی، ولی او است که شفا دهنده است. یا من اسمه دوا و ذکره شفا. همین را می بینیم که امام حمینی قدس سره به دختر و پسر گرامیشان توصیه می کنند که کتاب آداب نماز را بخوان ولی اگر دیدی خسته ات می کند، آنرا رها کن. همین توصیه را نیز امام حسین به اهل بیت خود می فرمایند که خدا خواسته است که آنها اسیر شوند همانطور که شهادت او نیز برای خدا و اسلام بوده است. 

البته طبع روحانی چنین اقتضا نمی کند که ما اینجا به ریاضی-فیزیک برگردیم. ولی همین مسئله را در نظر آورید که فرض بفرمایید که ما حالا گروه های گالوای از مرتبه فردی را داریم که بر حسب قضیه فیت تامپسون قابل حلند. حالا ما می خواهیم معادلاتی را متناظر این گروه ها بیابیم که آن معادلات گروه های گالوای آنها شوند. این مسئله بنوعی عکس مسئله قبلی است که ما آنجا دنبال الگوریتمهایی برای یافتن گروه های گالوای معادلات بودیم. انیجا ما دنبال الگوریتمهایی هستیم که جواب این مسئله باشند: یعنی دنبال معادلاتی هستیم که گروه های فرد، گروه گالوای متناظر معادلات چندجمله ای جبری ما شوند. همانطور که گفته شد، یحتمل بتوان در وقت چای بعد از غذا و عصرانه، به چنین ایده هایی رسید، و اما نمی توان با اینها سر دانشمندان و ریاضیدانها و بلکه ریاضی-فیزیکدانهای نخبه و خبره عالم را هم کلاه گذاشت که بلکه اگر ایده مهمی در آنها باشد، مورد استفاده آنها قرار می گیرد. و بلکه مسئله ساده و پیش پا افتاده ای هم شود در  امور مسائل انگیزه ها و نظریه گالوای کیهانی. و حال، علمای دینی و فقها در حکمت متعالیه چه برداشتی در این زمینه داشته باشند، مثل این می ماند که آیا شما می خواهید نظام اسلامی را براندازید یا حفظ کنید با شعائر مکتبی خود و لذا در هر دو مورد بخواهید ببینید این مسئله چه تاثیری روی وجود مبارک ولی فقیه و بلکه امام زمان و بلکه صاحب امام زمان خواهد داشت. اینجا مسئله یک گیری دارد که منطقاً انسان سیر را بدجوری گیر می اندازد که آیا متوجه شود یا آیا نشود که بچه بگیر بنشین که بچه فلزت خراب است، که بچه آیا داری زیادی تند می روی، که بچه آیا داری از خطوط قرمز هم عبور می کنی، یا اینکه خیر، و بلکه این بچه یحتمل هر بچه ای نباشد که اینطور آرام و قرار ندارد و بنظر می رسد که اینطور دچار بیش فعالی شده است؟ یعنی اگر استادی همه فنها را به شما یاد داد، معنی اش این نیست که بروید سراغ خود آن استاد و آنها را روی خود او نیز امتحان کنید. دلیلش این است که در مقامات عبادی و عبودیت محض، عروج روحانی در وقت نماز با حضور قلبیه مسائل دیگری را می طلبد غیر از اینها که دقیقاً و جداً شعائر مکتبی و آرمانی را مطرح می کنند.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


ما متوجه این مسئله خواهیم شد که وقتی فهم بشری تبدیل شود به فهم خدایی است که می تواند از نشئه طبیعت خارج شود بدان معنا که از فهم ریاضی-فیزیکی محض نیز بیرون بیاید و اهمیت حکمت متعالیه را دریابد آنطور که فهم خدایی در نظریه حمیدی-مجیدی به فهم فیزیکی محض تنزل نیابد و بلکه اساسش حکمت متعالیه غیر قابل تنزل به ریاضی-فیزیک باشد. البته اینکه فهم ریاضی-فیزیکی نیز به حکمت متعالیه ارتقاء پیدا کند، منافاتی با مسئله نخواهد داشت. موضوع این است که آن اشعه و پرتوی که در اول فجر می زند درست تشخیص داده شود. خیلی مهم است که می فرماید این راه سلوک روحانی و عروج این معراج عرفانی را بدون استادان واصلان الی الله و عاکفان علی الله نمی توانی طی کنی. و آنها حتم لازمند و اگر کسی با قدم انانیت خود بی تمسک به ولایت آنان بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الی الشیطان و الهاویه است... و الفجر. و لیال عشر. و الشفع و الوتر. و اللیل اذا یسر. هل فی ذلک قسم لذی حجر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک مسئله مهمی هست در رابطه با شب یلدا که بنده خیلی خلاصه اینجا عرض می کنم که همه و همه بتوانند به دور هم جمع شدنها و حافظ خوانی و بلکه شاهنامه خوانی و آجیل و هندوانه هم بپردازند. و آن، این مسئله است که اتفاقاً دلیل شب یلدا بودن این شب در این است که بلندترین شب سال هم باید باشد و هست. و اما در اندازه گیری این بلندترین شبها و طولانی ترین شبها در طول سال، باید دقت کرد که اشتباه نشود. و یک وقت اگر دیدیذد که مثلاً سرمای زمستانی قبل از شب یلدا آمده است و مثلاً قبل از اینکه پرتقالها را از درختها در شمال بچینند، آنها را سرما زد، این ممکن است یک بار در هر چند صد سال یحتمل اتفاق بیافتد و معنایش این نباشد که شب یلدا افتاده است وسط مثلاً زمستان و نه اول زمستان کهآخر آذر و کما بیش اول دی خواهد بود. بالاخره هوا می تواند متغیر باشد و تغییرات ناگهانی اتفاق بیافتد آنطور که گاهی اوقات هم اتفاق می افتد. و لذا طول مدت شبها را درست اندازه گیری کردن که آیا واقعاً طولانی ترین شب همان است که باید باشد، یا مشکلاتی رخ داده است و محاسبات اشتباه شده است و بلکه یک وقت دیدید باید تقویمها را درست هم تنظیم کرد که با شب یلدا بخواند و به همان ترتیب هم آن وقت یک وقت دیدید شب عید نوروز هم آن وقت جور دیگری شد که واقعاً شب نوروز نباشد و باید دوباره به همان نسبت تنظیم شود. این یک حسابهایی دارد که به این سادگیها هم نیست.

و اما مسئله ای عرفانی را هم می فرمایند در این زمینه که بی ربط به مشکل بالا نیست:


پس، سالک الی الله باید مقام خلافت کبرای احمدیه را به باطن قلب و روح برساند؛ و به واسطه ی آن، کشف حجاب و خرق ستور نماید و از حجب تعین خلقی بکلی خارج شود؛ پس، ابواب جمیع سماوات برای او مفتوح شود و به مقصد خود بی حجاب نائل گردد.

(آداب نماز، امام خمینی (قدس سره) ص 140) 


اینجا ما یک کشف حجابی داریم که در یک معنایی که عرفانی و فقهی و از روی حکمت متعالیه و بلکه فلسفی و علمی نیز هست، یک معنا را می دهد و آن کشف حجابی که در معنای غربی و شرقی و شاهنشاهی و فرعونی آن است معنایی دیگر می دهد که فرضاً حجاب ها و چادرها آنطور که رضا شاه گفته را کنار بزنید و اینطوری کشف حجاب کنید! این معنا نه اینکه فقط در زمان رضا شاه ممکن است و لا غیر و از جمله در جمهوری اسلامی امکان ندارد، و بلکه خیلی هم امکان دارد چرا که جهاد اکبر است و آن جهادی است که می فرماید فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا (سوره کریمه فرقان، آیه 52). اینجا وقتی ما مسئله را از همه جهات حکمت متعالیه بررسی کنیم و به آداب نماز بپردازیم و رابطه آنرا با ولایت فقیه و عصر غیبت بررسی نماییم، متوجه خواهیم شد که می توان دچار مشکلات محاسباتی عظیمی شد که می تواند مشکلات زیادی را ایجاد کند. دلیل این مسئله این است که اگر ما قلوب مومنین و مشرکین و منافقین و کافران را در سرتاسر جهان در نظر بگیریم، این مسئله غیر از این است که قلوب مومنین را فقط در یک همسایگی ای از مرکزی که خود در آن واقعیم اندازه گیری کنیم. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک مسئله مهم ریاضی هست که به شما یک معادله چند جمله ای جبری می دهند که ضرایب آن متعلق به یک میدان عددی است، و مسئله این است که گروه های گالوای متناظر این معادله چندجمله ای جبری را که متناظر میدانهای عددی ای که بسط میدان عددی اولیه اند و از افزودن ریشه های معادله به میدانهای پی در پی حاصل می شوند، را بیابید. این یک مسئله مهمی است در نظریه گالوا. البته اینکه بخواهیم الگوریتمی برای این مسئله بیابیم که برای هر درجه ای از معادلات جواب را بدهد، همینطوری که درجات افزایش می یابد می تواند تنوع گروه های گالوا را خیلی زیاد کند و لذا مسئله یحتمل از لحاظ الگوریتمی مشکل می شود. ولی مسئله این است که برای درجات پایینتر همینطوری که پیش می رویم، می توان نتوع گروه های گالوای مختلف را دقیقاً بررسی کرد و لذا می توان دستی و نه رایانه ای تا حدی الگوریتمهایی را اگر یافت شوند تا حدودی یافت. ولی اینکه چه گروه هایی مثلاً قابل حلند و کذامها نیستند، تنوعی دارند که مثلاً قضیه فیت-تامپسون می تواند پیچیدگیهای مسئله را نشان دهد. ویکیپدیا می فرماید که حل قضیه را در دو کتاب آورده اند. و بعد می بینیم که به مسائلی از قبیل رایانه ای و الگوریتمی حل مسائل را یافتن مثل Coq و امثالهم می رسیم. یعنی می رسیم به مسائل روز که در دنیای تحقیقات می گذرد. بنده این را چند بار اشاره کرده ام که سالها قبل با بعضی از دوستان که در دانشگاه علم و صنعت به دفتر اساتید مختلف می رفتیم این مسئله را تا حدی با یکی از اساتید جبر در میان گذاشتم. دوست ما که داشت گوش میداد، به این حقیر گفت که خوب است که برویم نزد این دیگر استاد و مسئله را به او هم بگو. راستش، بنده این کار را نکردم و دلیلش هم این بود که فکر نمی کردم بجایی برسیم چون کارش مستلزم پشت کار و تحقیقات خستگی ناپذیری باید باشد. برای همین در حد یک گپ و گفتگوی بعد از چای بعد از غذا و عصرانه می تواند دلپذیر باشد، ولی کار جدی در این مورد می تواند سخت شود. و معمولاً شما نمی دانید که کاری که لازم است بصورت یک تیم انجام شود، از چه درجه ای از فهم است که باید مورد نیاز باشد الا اینکه این کار مستلزم گفتگو و پشتکار و تحقیق است!

البته مسئله را از لحاظ ریاضی دنبال کردن، یحتمل آن اهمیت قضایا را نشان ندهد ولی ما می بینیم که اهمیت قضایا وقتی با چیزهایی مثل ارتقای سانتریفیوژهای یو-اف-6 به آی-آر-ایکس که فعلاً می بینیم ایکس به 8 رسیده است، اینجا یک اهمیت هسته ای خاصی را دارد که از لحاظ جهانی نیز دنبال می شود! البته مسئله ریاضی یافتن گروه های گالوا هم دنبال می شود، ولی اهمیت آن آنقدرها مثل مسائل فیزیکی و صنعتی و امثالهم خیلی خبرساز یحتمل نشوند. و همینطور در نظر بگیرید که ما برای تحقق یافتن همین قدر از مسائل نیز در زمینه علمی مجبور به شهادت شهدای هسته ای هم شده ایم که این باز خود جای خیلی بحث دارد که چطور چنین چیزی امکان پذیر است؟ علمی که برای عموم بشریت می تواند مفید باشد، چرا باید منجر به شهادتی از این نوع شود و حال آنکه می فرماید الرفیق ثم الطریق و لذا می بینیم که گویی شهادتین را گفتن و وارد امر عبادت شدن در طریق علم، مسئولیت را از دوش ما ساقط نمی کند و بعضی تا پای جان هم باید برای آن بایستند. اینجا ما با یک جوری از دشمنی و نفاق و کفر طرفیم که غیر از آنی است که در جبهه های جنگ و از جمله جنگ با تروریسم است طرفیم هر چند که دامنه های آن یک جورهایی گویی به هم وصل است.

ولی بنده منظورم به این مسائل نیست و بلکه منظورم به نظریه حمیدی-مجیدی هم نیست. منظور بنده این است که ما وقتی حکمت متعالیه ملاصدرا را  که به عنوان یکی از کتابهای موجود یکی اش هم در 9 جلد در کتابخانه ی ای-شیعه موجود است را در نظر بگیریم، و از آن طرف کتاب آداب نماز امام خمینی را در نظر بگیریم، آیا بنظر می رسد که فهم آن حکمت متعالیه سختتر است یا فهم آداب نماز که یحتمل بتوان گفت حکمت متعالیه را نیز در دل خود داراست؟ ولی مسئله اینجا است که وقتی ما مسئله نظریه گالوا یا نظریات مختلف زایبرگ-ویتن، گروموف-ویتن، و هیگارد-فلوئر-ویتن و دانالدسون و امثالهم را که کما بیش فقط جنبه ریاضی و یحتمل هم فیزیکی داشته باشند را در نظر می گیریم، اینجا ما وارد حکمت متعالیه یا آداب نماز دیگر نمی شویم، و یحتمل بتوان گفت که با حکمت و فلسفه هم کاری نداریم. ریاضی است و یحتمل هم به ریاضی-فیزیک راه دارد. این است که اخلاقی هم احتیاج ندارد. فهم آن یک مسئله اخلاقی نیست و نمی خواهد. البته این موضوع در مورد نظریه حمیدی-مجیدی جای بحث دارد. التفات بفرمایید.

ولی از آن طرف ما بیاییم مسائل تروریسم مربوط به سوریه را در نظر بگیریم و بخواهیم با این مسائل برخورد کنیم، اینجا ما یک مسئله اخلاقی را داریم که غیر قابل انکار می شود. یعنی ما در ایران قوای سه گانه مجریه، مقننه، قضاییه را داریم که با انواع مشکلات در ایران و جهان دست و پنجه نرم می کنند. ولی از آن طرف ما مشکلات عدیده سوریه را داریم که ویرانگرند و دامنه ی آن به اروپا و آمریکا و همه نقاط جهان هم یحتمل کشیده شده است از آنجایی که آوارگان جنگ با تروریسم مجبور به مهاجرت می شوند. در مورد تروریسم و آنچه این تروریستها جنایات هولناکی که حاضرند انجام دهند و انجام هم می دهند، حرف و سخن زیاد رفته است. و اما یک حرفی را بنده شنیدم از یکی از این تروریستها در شبکه خبر که داشت به مصاحبه کننده خود می گفت که برای ما فرقی نمی کند با چند نفر است که طرفیم. ما همه اینها را به قتل می رسانیم. مصاحبه کنند می گفت مثلاً اینها یک و نیم میلیون نفرند. او می گفت برای ما فرقی نمی کند که یک و نیم میلیون نفرند یا سه میلیون نفرند یا پنج میلیون نفرند. اینها یا باید توبه کنند یا اگر این کار را نکردند، جزایشان مرگ است. شما توجه بفرمایید که او دارد چه می گوید؟ 

آیا جرات کردن چنین کاری حتی به حرف هم که باشد که این فرد که جوانی یحتمل 30 ساله هم نبود، دارد می گوید، لازمه اش چیست؟ لازمه اش همین تروریسم است که ما می بینیم. اما با این تروریسم چطور می شود مقابله کرد؟ یعنی اگر شما انرژی هسته ای و انواع و اقسام تکنولوژیهای مدرن و صنعتی را هم داشته باشید، برای شما در مقابله با آن فایده ای ندارد. همه گزینه ها را هم روی میز داشته باشید، این گزینه ها برای شما چه فایده ای می کند، وقتی از لحاظ داخلی در اسلام با چنین پدیده ی شومی است که طرفیم؟ یعنی می خواهید این تروریسم را چطور نابود کنید حتی اگر بمب اتم و هسته ای هم داشتید؟ البته از آن طرف هم ما می بینیم که رژیم صهیونیستی چه بلاهایی که بر سر لبنان و فلسیطین نیاورده است و همین سوریه هم همسایه رژیم اشغالگر صهیونیستی است و حالا ببینید که به چه روزی افتاده است؟

مسئله اینجا این است که اگر در همسایگی ما و حالا نمی گوییم که در خود اینترنت هم که در خانه همه راه یافته است، انواع و اقسام فحشاء و کفر و شرک و نفاق رخ دهد، و ما در خانه خود ساکت بنشینیم و ناراحت این نباشیم که حتی در اتاق بغلی ما دارد چه می گذرد، ایا این آناً و اگر نه به مرور زمان گریبان ما را نخواهد گرفت؟ این آن حکمت متعالیه ای را می طلبد که در آداب نماز نهفته است که نمی شود اخلاق را کنار گذاشت و شرک و کفر و نفاق را نادیده گرفت و در خانه خود به دعا و نماز و عبادت تظاهر کرد. و بعد انتظار هم داشت که ما به فلسفه و علم و فقه و بلکه حکمت متعالیه هم برسیم. البته مثل این است که کسی انتظار هم داشته باشد که همه کار را بتوانیم انجام دهیم چرا که همه چیز را از ولایت فقیه انتظار داشته باشیم که انجام دهد. اینطور هم نمی شود.

 یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿٤

مثلاً این آیه سوره القارعه را نیز در نظر آورید. بعضی الفراش را به ملخ و بعضی به پروانه ترجمه کرده اند. البته از طرف فارسی هم در نظر بگیرید، بعضی می ایند پروانه را به بید در انگلیسی ترجمه می کنند مثل شعر معروف شمع و پروانه ی سعدی. البته ما راجع به پروانه خیلی هم مطلب داریم همانطور که خیلی هم شعر و حتی اپرا هم داریم. و از جمله پوچینی هم یک اپرایی دارد به نام مادام باترفلای! البته باز در نظر بگیرید که ما انواع موسیقیهایی که داریم، یک وقت دیدید از هارمونی پنجم هم سر در آوردید. حکمت متعالیه پروانه ای کجا است و ماده تاریک و سیاه چاله ای پروانه ای کجا است؟ و آن زیبایی پروانه ها که شاعر می فرماید حیلت رها کن عاشفا، ... پروانه شو پروانه شو کجا است؟ القارعه. ما القارعه. و ما ادراک ما القارعه. یوم یکون الناس کالفراش المبثوث.

وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ ﴿٥ فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ﴿٦ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَّاضِیَةٍ ﴿٧ وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ﴿٨ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿٩ وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ﴿١٠ نَارٌ حَامِیَةٌ ﴿١١

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


در کتاب آداب نماز امام خمینی، مقاله ثالثه، فصل جهارم، (در بعضی آداب شهادت به رسالت است و در آن اشاره به شهادت به ولایت است) یک نکات بسیار باریکی بیان شده است که از دیدگاه های علمی، و نکته عرفانیه، و فرع فقهی و اصل عرفانی بدان نگاه می شود. و از جمله ربط مسئله حادث و قدیم یا حدوث و قدم را در این رابطه بیان و سنت الهیه را بررسی می فرماید. موضوع اینجا است که آیا ما در موضوعات حکمت متعالیه اینجا واقع شده ایم یا اینکه حکمت متعالیه اینجا به ما کمک خواهد کرد تا رابطه کونیه ی وجودیه حاصل شود؟

البته اینجا مسئله حادث و قدم می تواند وارد مسائل دیگری که منشاء آنها ریاضی-فیزیکی نیز هستند شود و ما را به مسائلی از قبیل متد متغیر (variational methods) بکشاند. و اما مسئله چطور با ولایت رسول ختمی که متحد با مقام ولایت مطلقه علویه است گره می خورد، این خود به خود ما را به حکمت متعالیه باید بکشاند. البته می فرمایند:

بدان که طی این سفر روحانی و معراج ایمانی را با این پای شکسته و عنان گسسته و چشم کور و قلب بی نور نتوان نمود: و من لم یجعل الله له نوراً فما له نور.


در این بابها، بسیار تامل باید کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

با سلام، بنده اولین بار است اسم این خانم را می شنوم، ولی برای این حقیر جالب است که ویکیپدیا می گوید متسوسوپرانو تشخیص داده شدند ولی استاد دیگری او را سوپرانو تشخیص داده اند. یعنی یحتمل مسئله در حدی است که اساتید هم می توانند اشتباه کنند. و این در صورتی است که یحتمل ما دستگاه هایی برای چنین تشخیصهایی هم داریم! البته بنده خودم در این زمینه می توانم بگویم هیچی نمی دانم. اما دیده ام که اساتید موسیقی طوری رفتار می کنند کانه می توانند یک قطعه موسیقی را از روی نتهایش بشناسند که در چه دستگاهی است. یحتمل کلکهایی هست و بلکه از روی گوشه های دستگاه های مختلف آنها را تشخیص می دهند! و اما بنظر می رسد که یک جاهایی کار سخت می شود و باید بدانند چه نتی در چه اکتاوی است و کلک نمی شود زد و الا بدتر از بنده فرق سوپرانو و پاوراتی را نمی فهمند!

یکشنبه 28 آذر 1395
پاسخ :
پاوراتی که تِنور بود.


با سلام، حرف بنده هم همین است. البته اینکه فرمودید تنور بود، همین باعث شد که بنده تازه متوجه شدم که نکند پاوراتی به رحمت خدا رفته است. و چندین سال هم هست که به رحمت خدا رفته است. ولی اینکه بنده به پاوراتی گوش کنم و تشخیص دهم که تنور است مسئله دیگری است. یعنی اولاً باید دانست که یک تقسیم بندی داشته باشیم از سوپرانو یا تنور و ماورای آن. و باید دانست که پاوراتی کدام است؟ و همین است که بنده نمی دانستم. یک قسمت قضیه هم باید این باشد که شما یک کنسرتی هم می فرمایند آیا داشته باشیم در نظریه هامروف-پنروز (Hameroff-Penrose consciousness) که بنده تازه فهمیده ام در رابطه با نظریه های فهم کوانتمی. و حالا اینجا تقسیم بندیهای سوپرانو تا باس، چه ربطی دارد مسئله دیگری می تواند باشد، ولی می توان جهشی از فهم کوانتمی پرید به نظریه ریسمان روی رویه های K3. بنظر بنده اینکه فهم کوانتمی یا نظریه استاندارد فیزیک چه ربطی می تواند داشته باشد با نظریه ریسمان روی رویه های K3 به خودی خود می تواند حائز اهمیت شود و نه بخاطر ربط احتمالیش با حکمت متعالیه. البته اگر کسی در شنیدن اپراها و موسیقی و نواختن آن یا حتی کامپوزیسیون آن بیش از حد درگیر شود، آیا باز هم بتواند آیا این روابط را دنبال کند یا حتی تشخیص دهد که فهم کوانتمی کنسرتی آیا داریم یا نداریم. و ربط آن با نظریه ریسمان روی رویه های K3 چیست. لااقل می توان ذره ای از هر چیزی را یاد گرفت و سعی کرد ارتباط بین آنها را آیا می شود یافت یا خیر سوای اینکه خود کنسرت یا اپرا کدام است! یحتمل حرفم یک کمی دارد خنده دار می شود.

امن یجیب المضطر اذا دعاه  یکشف السوء


این دفعه بنده ببینم یا بشنوم که کسی اعمال جنایتکارانه ای همچون اتوبوسهای حمل کودکان و مجروحان را آتش زده، خودم کما فی السابق می روم مدافع حرم می شوم! البته بعضی یحتمل اشکال کنند که چقدر هم که کما فی السابق از این کارها کرده ای. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. بعضیها درک نمی کنند که مسئله اینجا چیز دیگری است وقتی ما مسائلی از قبیل نظریه حمیدی-مجیدی را در نظر می آوریم. التفات بفرمایید که وقتی حضرت موسی را داریم که می تواند جلوی فرعون بایستد، این یک مسئله است. ولی وقتی تعداد فرعونها و شاهنشاهان طوری شد که همه و همه ادعاهای کذب دارند، اینجا باید کار دیگری کرد. مثل این می ماند که گاهی یک سیاه چاله ای داشته باشید، ولی گاهی دیگر کلی سیاه چاله هایی دارید که در سیاه چاله ای نهفته اند. این است که اول باید شمرد و دید که ما اصلا چند تا سیاه چاله داریم و بی خودی دنبال احتجاجهای کذب نرویم. آیا اول باید فراعنه و شاه شاهنشاهان را یافت یا فلاسفه را یا اینکه باید مستقیم رفت سراغ حکمت متعالیه و بلکه باید غیبت را هم هر جوری شده برطرف کرد و همه کنسرتهای موسیقی را هم هر جا که هستند تعطیل کرد؟ آیا می شود؟ و اگر می شود، کدام یک از اینها واجبتر است؟ تکلیف چیست؟ با خندوانه که طرف نیستیم! می خواهیم به آن بصیرتی برسیم که جهاد اکبر را به ما بنماید و آن فهمی را دریابیم که بصیرتمان را از ما نگیرد و در عالم خواب هم رویای صادقه ببینیم و از عالم یقظه بیرون نیاییم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف الشوء


وَ مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ ﴿٤٠ (سوره کریمه نور)


مسئله یحتمل اینطور بنظر برسد که اگر ما یکی یا چهار تا یا هر چند تا که سیاه چاله داشته باشیم، و لذا سیاه چاله سیاه چاله است و فرقی نمی کند چند تا سیاه چاله داریم. موضوع این است که آن نور الهی و آن نور نبوی و آن نور ولایت یک پرتوی به سیاه چاله ها بتاباند که بلکه ایجاد یک فجری کند. و حال، اگر موسی علی نبینا علیهم السلام با فرعون است که طرف شود، پرتوی از این فجر بهتر نمایان می شود یا اگر همچون یوسف علیه السلام خود نیز در ته چاه یا زندان افتاده باشد یا اگر همه ی مردم حکمت متعالیه بیاموزند و سفر من الخلق الی الحق بالحق و من الحق الی الخلق نمایند؟ مسئله اینجا این است که اگر برای انبیایی همچون یوسف و موسی علیهم السلام مشکلاتی داریم که نور نبوی را نمایان نمی کند، و اما نور نبوی حضرت رسول اکرم محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم را خدایِ الله نور السماوات و الارض نه تنها نمایان می کند و بلکه راه خارج شدن از این طبیعت را نیز به همه و همه می نمایاند. و این مسئله ای است که عصر غیبت را مشکلتر می کند چرا که حجت بر همگان تمام شده است و همگان می توانند سالک الی الله شوند. و این است که عصر غیبت یحتمل اشکال شود که اصلا به چه معنا است و اصلا کی گفته است که ما سیاه چاله هم داریم؟ برای جواب به این سوال یحتمل لازم است که به قلب خود بیاموزیم که چطور می توان از نشئه طبیعت خارج شد و برای این کار آیا از یک، ...، چهار، پنج، سیاه چاله یا بیشتر است که باید خارج شد؟ یا اینکه همه انواری که در آسمانها و زمین است و الله نور السماوات و الارض است در قلب مقدس نبوی خلاصه می شود. و لذا باید بدان نور رسید.

و لذا یک آخوندی را بخواهیم ببریم در یک کنسرت موسیقی و به او بگوییم که خوب تو اینها را هم ببر بسمت خدا، این کار مفسده هایی دارد که یحتمل خود آن ملا هم از راه بدر رود! یعنی اگر کسی می خواهد بسمت خدا برود، این کار را در خانه خدا خدا خیلی آسانتر می تواند انجام دهد تا در کنسرت موسیقی. و اما خوب، اگر اینطور اصرار شود که در کنسرت موسیقی هم می توان خدا را یافت، آنگاه یحتمل اینطور بنظر برسد که ملا و آخوند هم باید بروند ساز و آواز مخصوص خود را یاد بگیرند تا با کنسرتهای موسیقی بتوانند رقابت کنند. پس این نمی شود چرا که ما در اسلام عبادت همراه با ساز و آواز نداریم هر چند که تواشیح و همخوانی هم داریم.

و اما مسئله مشابهی در خانه خدا هم داریم آنجایی که نور نبوی را بخواهیم آنجا نیز بیابیم، آنهایی که در کنسرت و موسیقی دنبال چیزی می گردند و آنهایی که در خانه خدا دنبال خدا می گردند و فرعون و شاهی که موسی کلیم الله و عیسی روح الله را نیاز دارند ارشادشان کنند همه و همه یحتمل یک غیبتی را حس می کنند که می خواهند جای آن را پر کنند و نمی توانند و بدتر به افسردگی می افتند. پسر جان، دختر جان، نمازت را اقامه کن و قلبت را دریاب تا هر کسی بتواند تکلیفش را خود دریابد. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء.


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءله مع الله قلیلاً ما تذکرون (62، سوره مبارکه النمل)


أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ ﴿السجدة: ١٨﴾


فرض بفرمایید که یک طلبه ی حکمت متعالیه می رود نزد یک فیلسوفی که هم فلسفه ارسطویی می داند و هم کنفسیوس، و در ضمن می بیند که در دفتر او کتابهای هندوئیسم ودا هم هست. و طلبه ی حکمت متعالیه ی ما که خیلی هم به حکمت متعالیه وارد نیست و هنوز الفبای آنرا هم یاد نگرفته است، می گوید که استاد خیلی خوب است که اگر شما کتابهای اوستا که کتب قدیمی ایران باستان است، را هم داشتید! یحتمل فیلسوف ما در جواب بفرماید که آیا تو بهاییان را هم می شناسی؟ و طلبه ما که خیلی هم به همه امور از جمله اصول فقه و فقه و حدیث و تفسیر وارد نیست، یحتمل بگوید که بله، می شناسم. و مسئله به همینجا ختم می شود که حالا او کمی از فلسفه سقراط و افلاطون و ارسطو و بلکه کنفسیوس را از استاد فلسفه خود یاد گرفته. و اما آیا این فلسفه او را به حکمت متعالیه هم می رساند؟ و اگر او را به حکمت متعالیه هم رساند، آیا این حکمت متعالیه او را به امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم می رساند؟

اینجا یک مسئله ای هست که از نوع احتجاج حضرت موسی علیه السلام است با فرعون. در این نوع از احتجاجات است که سالک باید حکمت متعالیه خود را به فرعونی ارائه کند. اما یک وقت دیگری هست که سالک فیلسوف حکمت متعالیه باید حکمتش را به فیلسوف دیگری ارائه کند و او را قانع هم کند که حکمت متعالیه برتر از هر حکمت دیگری است. و اما یک وقت هم هست که ما باید به این بچه هایی حکمت بیاموزیم که سر تا پایشان سیاه شده است در اثر اینکه اینها مدام در زباله ها دارند می گردند و زباله جمع می کنند و به قول خودشان خیلی اوقات از تماس با زباله ها مریض می شوند و از بوی بدش حالشان به هم می خورد. مسئله این است که شما نمی خواهید اولیور توئیست را که میان این بچه ها گیر افتاده است را نجات دهید، و بلکه مسئله این است که خود این بچه ها را قرآن و حکمت بیاموزیم. و یحتمل اینها خود قرآن و عم جزء و سی پاره یا می دانند یا می خواهند که یاد بگیرند. ولی خوب، یحتمل حکمت متعالیه بلد نباشند.

این است که اینجا یک فرقی هست بین آن کسی که اهل مسجد است و اینها را به مسجد می کشاند و آن کسی که ادعای اهل مسجدی دارد ولی از اینها تروریستهای انتحاری می سازد. البته یک مدافعان حرمی هم می خواهیم که با این تروریستهای لامذهب حاضر باشد وارد جهاد شود. اینها همه درست است.

و اما معنی اینکه یک فیلسوفی را نتوانیم به حکمت متعالیه هم قانع کنیم، این هم یک مشکل دیگری است. یعنی از یک طرف سالک باید به فقاهت بپردازد و از طرفی بتواند درست تفکر کند و از طرفی نیز به فکر اقامه نماز خود باشد. و اما فلاسفه نیز در عین حال ساکت نمی نشینند ببینند که آیا او می تواند از فقاهت و تفکر خود به چیز درست و حسابی ای برسد یا خیر. فلاسفه دیگر هم کار خود را می کنند، ولی اینکه بتوان آنها را نیز متقاعد کرد که شما هم خوب است به فقاهت و اقامه نماز و حکمت متعالیه بپردازید امر دیگری است که یحتمل بتوان گفت از مختصات کارهای هر کسی نیست مخصوصاً اگر هنوز به قلب خود نیاموخته است که سر الله نور السماوات و الارض و نور نبوی و ولایت و ائمه اطهار و بلکه ولایت فقیه در چیست؟ البته اینها هم ما را منع نمی کند که به حکمت متعالیه و حتی نظریه حمیدی-مجیدی خود هر چه بیشتر پرداخته و بلکه مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی و انواع و اقسام نظریاتی را که ویتن و دیگران ارائه کرده اند را هر چه بیشتر و بهتر حل و فصل کنیم. ولی خوب، این را هم که بتوان چهار تا سیاه چاله را با هم انتنگلمنت کرد و روی آنها محاسبات انجام داد نیز یک مسئله ای است که می توان به خودی خود در نظر گرفت یا اینکه حساب کرد ببینیم این سیاه چاله ها در رابطه با مثال غار افلاطون چه ارتباطی دارد. و آیا می شود سالک خودش نیز از مطالعه انتنگلمنت با این سیاه چاله ها به درون آنها کشیده شود یا خیر؟ یا بهتر است یک سوال یک یا چند سوال یک میلیون ریالی و بلکه پانصد میلیارد ریالی طرح کنیم که به عنوان مهمترین سوالات حکمت متعالیه مطرح شوند. حالا سوالات اقتصاد مقاومتی که دیگر جای خود را دارند و جایزه شان همان است که اول از همه به اقتصاد مقاومتی اگر کسی توانست کمک کند، هر گلی زده است اول از همه به سر خودش هم زده است! البته باز هم کلی باید جایزه داشته باشد. اینطورها هم نمی شود که بگوییم که هر که هر گلی زد به سر خودش زده است. و هر چیزی را با خنده و شوخی و مسخره بازی بخواهیم برگزار کنیم. نخیر آقا جایزه هم باید بدهید.

تولد حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مبارک باد. و هفته وحدت که در آستانه خاتمه آن هستیم نیز گرامی باد!

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بنده در ویکی پدیا می خواندم که خانم فالاچی فرموده بوده اند که او خدانشناس است ولی یک مسیجی خدانشناس است! و بر علیه اسلام هم بعد از یازده سپتامبر کتابها دارد.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک مسئله ای اینجا هست و آن اینکه وقتی از میان همه گزینه های ممکن بعضی از جوامع بشری همه و همه دعوت به اسلام را کنار بگذارند، آنگاه یک وضعیتی می تواند حاصل شود که خطاهای فاحشی از آن حاصل خواهد شد و بعد می خواهند آنرا به اسلام هم بچسبانند. و رفته رفته این می تواند به گزینه هایی تبدیل شود که فهم و آگاهی و هوشیاری را هم نمی داند آیا باید داشت یا نباید داشت و بلکه می گوید هر چه هست آیا این نیست که همه چیز فیزیکی است و فهم دیگری نیست؟ و آنگاه می خواهد به دنبال سعادت خود دگمه ای را فشار دهد و همه را به سعادت برساند و حال آنکه نابودی را برای خود و خیل عظیمی از بشریت یحتمل به بار آورد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  ارفع درجته.  

از مصاحبه اوریانا فالاچی با امام خمینی:


* - می گویند این ها که اعدام شده اند، همه شان مقصر سیاسی و ساواکی و این ها نبودند. آن ها هم اعدام شدند برای این که لواط کردند و زنا کردند. البته من توضیح دادم که این جور نیست . این ها تاجر و این چیزها بودند و بچه ها را می دزدیدند و این حرف ها، و اخبار دروغ به شما گفتند.

* - بله اصل مسئله را باید گفت . و آن این است که اگر یک بدنی یک انگشتش فاسد بشود چه باید کرد برای اصلاح آن بدن . آیا باید این انگشت را گفت تو باش این جا، فاسد کن این بدن را؟ این انگشت یک مفسده است و باید برید این چیزهایی که می دانید که این ها به فساد می کشند. یک وقت مثل بعضی طوایف می گویند که خوب ، مردم آزادند. آن زن آزاد هست . زن این باشد، او هم تمتعی ببرد. خوب ، چه بهتر. یک وقت منظور این هست . نه ، ما این را نمی توانیم بپذیریم . یک وقت منظور این است که باید حفظ نظم جامعه ، حفظ صحت جامعه بشود. این سیاست هایی که ما در اسلام داریم و اجرا می شود برای این است که جامعه را ما می خواهیم پاکسازی کنیم . علف های هرزه ای که ضایع می کنند مزرعه ی ما را، باید این علف های هرزه را بچینیم و دور بریزیم . آن کسی که بخواهد یک جامعه را اصلاح بکند، آن کسانی که فساد در جامعه می کنند، آن کسانی که جامعه را به تباهی می کشند، آن کسانی که جوان های ما را به تباهی می کشند، دخترهای ما را به تباهی می کشند آن ها را نمی توانیم تحمل کنیم که نظر کنیم این ها هر کار می خواهند بکنند. و هر سیاستی که هست باید بشود. چه پیش شما خیلی مشکل باشد پذیرفتنش و چه نباشد. ـ یک چیزی است ، به اصطلاح جامعه را می خواهیم ـ اصلاً جامعه هم همان طوری که دزد را شما می گیرید و حبسش می کنید. خوب چرا آزادش قرار نمی دهید؟ همان طوری که قاتل را می گیرید نگهش می دارید، یا احیاناً قصاص می کنید. چرا رهایش نمی کنید که هر کاری دلش می خواهد بکند؟ چرا؟ این برای این است که این ها اسباب این می شود که یک جامعه را به فساد بکشد. اگر جلوگیری از چند تا از این فسادها بشود، جامعه اصلاح می شود. و ما منظورمان اصلاح جامعه است . اصلاح جامعه به همین چیزهاست که این سیاست ها باشد. [ خطاب به مترجم : ] و اما این هایی که واقع شد در این جا همان طوری که شما گفتید، به او بگویید که این ها امثال یک همچو مسائلی بودند.

* - بعضی هم مثلاً لواط می کنند. بیمار هست ، فرض کنید یک همچو چیزی ، چرا باید اعدامش کنند؟

* - این مایه ی فساد است . فساد را باید برداشت تا دیگران اصلاح بشوند. این دیگر مسائلی فرعی است .

* - می گویند یک زن هجده ساله را که آبستن بوده این را به عنوان این که زنا کرده اعدام کردند.

* - دروغ است ، نمی شود، در اسلام نیست . این جزو همان هاست که به ما نسبت می دهند.

* - این روزنامه ها بودند که درباره ی آن نوشتند.

* - بی اطلاعم . ما چه می دانیم حالا چه شده . وقتی به محکمه رفته است محکمه حکم کرده است .

* - این چادر، آیا صحیح است که این زن ها خود را در زیر چادر مخفی کنند؟ این زن ها در انقلاب شرکت کردند. کشته دادند. زندان رفتند. مبارزه کردند، این چادر هم یک رسم از قدیم مانده ای است . حالا دیگر دنیا هم عوض شده . حالا این صحیح است که مثلاً این ها خودشان را مخفی کنند؟

* - اولاً این که این یک اختیاری است برای آن ها، خودشان اختیار کردند. شما چه حقی دارید که اختیار را از دست شان بگیرید؟ ما اعلام می کنیم به زن ها که هر کس چادر می خواهد یا هر کس پوشش اسلامی ، بیاید بیرون . از 35 میلیون جمعیت ما 33 میلیونش بیرون می آید. شما چه حقی دارید که جلو این ها را بگیرید؟ این چه دیکتاتوری است که شما نسبت به زن ها دارید؟ و ثانیاً این که ما یک پوششی خاص را نمی گوییم . برای حدود زن هایی که به سن و سال شما رسیده اند هیچ چیزی نیست . ما زن های جوانی که وقتی ایشان آرایش می کنند و می آیند، یک فوج را دنبال خودشان می کشند، این ها را داریم جلوشان را می گیریم . شما هم دل تان نسوزد.

* - من دیگر بلند شوم . شما هم دل تان نسوزد.

* - [خطاب به مترجم :] شما بگویید این ها را به ایشان .

------------------------------------------------------------------------


البته بنده دقیقاً مطمئن نیستم که سایتی که این مصاحبه را از آن گرفته ام تا چه حدی متن را دقیق ترجمه کرده است. آدرس اصل متن را در نیویورک تایمز هم می دهد ولی بنده آنرا هم نخوانده ام. و فقط این ترجمه را خواندم. 

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٢٩
سورة الحجرات
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿٢﴾ إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿٣﴾ إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿٤


خیلی چیز غریبی است. بنده نمی دانم این آیات چطور بعد از اینکه در نظر قبل بنده می گویم ترجمه الهی قمشه ای چنین می گوید آمده است. به هر حال، چطور آیات سوره حجرات آمده است، بنده هیچ اطلاعی ندارم. کار بنده حقیر نمی باشد. یک جور دیگری وارد شده است. و بنده دیگر بعد از ان را نخواندم ببینم چه می گوید. این مسئله دیگر بیش از حد دارد خنده دار می شود. اگر این دفعه خیلی خنده دار شد، دیگر نه این بنده حقیر و نه این وبلاگ. یعنی خداحافظ شما. یعنی چه؟ درست است که آیات قرآن آیات آسمانی است، ولی معنی اش این نیست که همینطوری از آسمان خودش بدون اینکه شما واردش کنید، آیات برای شما در نوشته های خودتان وارد شود. یعنی می شود؟ یعنی بنده اشتباه به این بزرگی کرده ام و خودم هم خبر ندارم؟ البته این را هم عرض کنم که بنده متوجه شده ام که می خواهم فرضاً فیلم دکتر اسرافیلیان را در مسجد ولی عصر نجف آباد ببینم. نمی دانم چطور نمی شود! و گیر می کند. و می خواهم فیلمهای دیگری غیر از فیلم مصاحبه با دکتر زبیاکلام را که مصاحبه کننده در آپارات و دیگر جاها دارد، ببینم. نمی شود. عجب داستانی است که ما گیر کرده ایم. مثل اینکه گیر یک مشته خس و خاشاک و حشره موذی افتاده ایم که در هر کاری گیر می دهند. بنده خقیر اینجا به همه اعلان کنم که بنده اصلا و ابدا با هیچ کس شوخی ندارم و از این جور شوخیها هم خوشم نمی آید. مستهجنات جای خود دارد، این شوخیهای بی خودی هم اضافه شده اند. یک کاری نکنید که بنده فقط بروم مسجد و دیگر در وبلاگ و جاهای دیگر در اینترنت و اینها ننویسم و بلکه نظریه حمیدی مجیدی را هم رها کرده و فقط به حکمت متعالیه بپردازم. حالا خود دانید. شبکه نسیم که عضو نشده ایم. خندوانه که نیست! یعنی چه؟ شوخی بی شوخی. بعضی با آیات قرآن هم شوخیشان گرفته است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته.

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٢٩ سوره کریمه الفتح


الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبین.

آیا یک نورانیتی دارد چهره های یاران رسول خدا که با کفار بسیار سخت می گیرند و بین خودشان مهربانند و در اثر رکوع و سجده نشانه هایی در سیمایشان می بینی؟ الله اکبر. (این را بنده باید در المیزان هم ببینم! ولی آنجایی که نورانیت است، خدا هم هست: الله نور السموات و الارض)  ترجمه الهی قمشه ای چنین می گوید:

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿٢٩
سورة الحجرات
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿١ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿٢ إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّـهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ ﴿٣ إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿٤
محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را می‌طلبند، بر رخسارشان از اثر سجده نشانه‌های نورانیّت پدیدار است.

این است که سعی کنید نورانی و بلکه خدایی شوید طوری که در چهره ها نشان دهد. و این چطور می شود؟ با دوری از زنا! یعنی زنا نکنید. و بلکه به اقامه نماز بپردازید و رکوع و سجود کنید. و همه چیزتان نورانی می شود. مرد، زن، زندگی، فرزند، بزرگ، کوچک، همه و همه نورانی می شوند مثل پیغمبر که همچون مصباحی در مشکاة جهان است و با نور نبوتش عالم را روشن می کند.

و اما اینجا ما یک سری مشکلات اقتصادی مقاومتی داریم که مانع ازدواج جوانان می شود که از امثال مشکلاتی است که سالمندان را به فراموشی می سپارد بجای اینکه باید از تجربه و دانش آنها استفاده کنند. و این از اعمال شیطان است که می خواهد مومن را از فقر بترساند و به فساد و فحشاء بکشاند. و لذا شیطان می گوید که تو برای روزی خود جهاد نمی خواهد بکنی چرا که تو فقیری و مثلاً اینکه خدا خودش به تو می گوید که تو فقیری! یا ایها الناس انتم الفقراء و الله هو الغنی الحمید. البته لازمه جهاد برای کسب روزی، این است که به یک فلسفه و حکمت و بلکه حکمت متعالیه ای هم بپردازیم. و خوب، آنجا که شیطان بگوید اصلا همان کسب روزی را هم رها کن، دیگر آیا برای غیر آن و بلکه ماورای آن که حکمت متعالیه باشد می گوید که تلاشی کن و خود را به تعالی برسان؟ و کسب حکمت متعالیه هم بکن؟ حالا بگو مثلاً کنسرت و موسیقی و ساز و آواز. می گوید بدو!

و لذا، وقتی ما می بینیم که وضعیت اقتصادی جوانان خراب است، دربار رژیم شاهنشاهی سابق هم نباشد، و جمهوری اسلامی ایرانش هم که باشد، و هر چقدر هم که اقتصاد مقاومتی که باشد، وقتی جوان نتواند ازدواج کند و حکمت متعالیه که هیچ، بلکه روانشناسی خود را هم دیگر نمی تواند تاب بیاورد و جامعه به فساد و فحشاء است که کشیده خواهد شد. و بنده تاکید می کنم که این همان است که سالمندان را به فراموشی می سپارد. یعنی بنده عرضم این است که انرژی هسته ای هم منطق دارد. اینطور نیست که فرمایید وقتی با ابرقدرتها طرفیم، منطق بی منطق و همه چیز زور است. نخیر، منطق دارد. ولی وقتی کار از روال عادی اش خارج شد و کلاس درس و بحث و حساب و کتاب در حدود مسائل الهی و فقهی و حدیثی و تفسیری خارج شد، کار می کشد به گزینه های دیگر روی میز، آنچنان که همه گزینه ها روی میز است، و اخیراً زیرمیزی هم زیاد داریم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده اینجا از بزرگان حکمت متعالیه و فقها و محدثین و وعاظ محترمی که خیلی هم قابل احترامند اجازه می خواهم که یک مثالی بزنم از هندوئیسم در مورد سالمندان رها شده. حدیثی هست یحتمل از همین شریمد بهاگاواتام هم باشد. بنده این را در کتابها سالها قبل دیده ام و لذا شاید هم از کتاب دیگری باشد. می فرماید که شکارچی ای بوده است که می رود شکار و اشتباهی یک جوانی را می کشد. می رود بالای سر او و قبل از مردن، جوان به او می گوید که او مادر و پدر پیری دارد که فلان جا هستند. برو و به آنها بگو چه شده. او می رود و می بیند که مادر و پدر پیری در کلبه ای هستند و یحتمل نابینا هم شده اند. وقتی والدین جوان می فهمند که شکارچی چه کرده است. می گویند که تو یک آتشی درست کن و ما را در آن آتش بیافکن چرا که ما خودمان نمی توانیم از خودمان نگهداری کنیم.
البته اگر بنده جای آن والدین بودم، سعی می کردم دو تا بزنم توی سر ان شکارچی خاطی قاتل و او را بلکه به سزای اعمالش برسانم. و نه اینکه بگویم تو ما را در این آتش بیانداز و برو. ولی یک نکته ای هست در این داستان که بی شباهت به بعضی از وعاظ این دوره و زمانه نیست. البته می فرمایند دیگر این رسم که اگر فرضاً شوهر مرد در هندوستان، دیگر زن را هم مجبور نمی کنند که با شوهرش وارد آتش شود. ولی این هم که هم زن و هم شوهر خودشان در اثر سالمندی و ناتوانی از قاتلشان تقاضا کنند که بابا می دانی چیه؟ تو اصلا ما را بیانداز توی این آتیش و خلاصمان کن، بی شباهت به این دوره زمانه خودمان نیست که امثال وعاظ داعشی نسخه های لامذهبی عجیب و غریب برای همه می پیچند و همه را دعوت می کنند که بفرمایید وسط آتشی که ما برایتان برپا کرده ایم. و چرا؟ چون همه کافرند الا خود ما. عرض بنده این است که درست است که سیگموند فروید در نظریه روانشناسی خود گفته است که همه چیز از سکس است که نشات می گیرد و وقتی این با مشکل روبرو شد. دیگر کار تمام است. و در مذمت این جور نظریه ها، سخنها رفته است. و اما خوب، بالاخره نیازهای جنسی انسانی وقتی از راه های درست ازدواج برآورده نشدند، باید چه انتظاری را داشت؟ نباید انتظار داشت که فساد رواج یابد و این فقط مختص رژیم پهلوی و دربار آن خواهد بود؟ بعضی از افرادی که خودشان را اهل مسجد جا می زنند، بنده خود مشاهده کرده ام که بمراتب می توانند از همه کثیفتر باشند. فساد، فساد است. فرقی ندارد. و این مختص داعش هم نیست. مسئله این است که وقتی ملا و واعظ می رود بالای منبر و دارد همه را خطاب می کند که زنا نکنید، دزدی نکنید، مشروبات الکلی ننوشید و حرام نخورید و قتل و غارت نکنید، ظلم نکنید، حجاب را رعایت کنید و دارد همه را با یک چوب می زند، او چاره ی دیگری ندارد که غیر این کار را بکند. ولی آن تروریست هم می گوید که این کارها را نکنید هر چند که بر علیه دشمنانتان هر غلطی کردید هم کردید. بالاخره یک خودی ای داریم و یک غیرخودی ای که اشداء علی الکفار و رحماء بینهم است. و مسئله این است که این را چطور می خواهید بطور جهانی طوری تعریف کنید که حق و باطل زایع نشود. و همه را با یک چوب نزنند و همه را از پیر و جوان گرفته را به آتش نریزند. و تر و خشک با هم نسوزند.
بنده فکر می کنم که این برمی گردد به همان آیه که می فرماید الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. یعنی وقتی ادعاهای کذب فرزندان آدم شروع شد که ما چنینیم و ما چنانیم. او نه تنها یادش می رود به والدین خود احترام کند که هیچ و بلکه حتی یادش می رود خدا را هم باید عبادت کند و چه رسد به اینکه شیطان را هم مواظب باش و حکمت متعالیه را هم طلب کن. هر چقدر شخم بخورد و زیر و رو شود، همین است. بنده تازه دیشب در معمای شاه فهمیدم که امام خمینی خود بر علیه تسلط گروه ضاله ی بهاییت در دربار سخن رانده اند. و تا به حال، این را از کسی یا جایی نشنیده بودم. ضاله بودن این گروه در این است که دارد یک ادعایی را راجع به امام زمان عجل الله فرجه الشریف می کند که کذب محض است. و این کذب محض همینطور که غلیظتر و غلیظتر هم می شود درطول تاریخ، دیگر ریشه های کذب و دروغ آن گم می شوند. و مسئله این است که تازه صهیونیسم جهانی هم همین را می پسندد و تایید می کند و افراد آنرا به عنوان گروهی از گروه های اپوزیسیون معرفی و تقویت می کند. این است که می فرماید انسان اگر بتواند از این نشئه طبیعت خارج شود و بلکه الهی گردد و از حیطه حتی فلسفه و ریاضی-فیزیک و علوم طبیعی نیز خارج شود و به حکمت متعالیه برسد. اگر بتوان این کار را کرد، انسان دیگر دلش نمی خواهد به آن اسفل سافلین طبیعی نزول و تنزل کرده و بازگردد. و اما خوب، این کار هر کسی هم نیست. علمای بزرگ را یحتمل زمین بزند یا بخواهند زمین بزنند! چه رسد به ماها که در طلبگی خود مانده ایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.


یک اشکالی یحتمل می شود که رَب ما کدام رَب است که امام خمینی خود بدان در آداب الصلاة  وقتی به باب تکبیر و شهادت برای الوهیت و رسالت و ولایت در اذان می رسند پاسخ می دهند. و مسئله آنجا است که در حدیثی مرویست که ملائکه می فرمایند مثل اینکه ما دو تا رب داشته باشیم که یکی در آسمان است و یکی در زمین، و جبرئیل در پاسخ می فرماید که الله اکبر الله اکبر.

در مسائل مربوط به حکمت متعالیه و آداب نماز، هر کسی می تواند نزد حق حضور یابد. و اما این چه سری است که کسی بخواهد ادعا کند که اصلا ما چرا به آخوند و ملا هم احتیاج داریم یا خیر؟ یعنی صرف اینکه حکمت متعالیه و آداب نماز را ملاها گفته اند ما را ملزم نمی کند که ما به خود آنها هم احتیاج داشته باشیم. آیا کافی نیست که آداب نماز و اصول حکمت متعالیه را یاد بگیریم و بلکه در خانه هم بنشینیم و به نماز و دعا و ذکر و حتی المقدور حکمت بپردازیم؟ ایا همین را هم امام خمینی نمی فرمایند؟ یعنی اگر ما فرضاً حتی رسیدیم به این فلسفه و حکمت و ریاضی-فیزیک و اینکه ما به صنعت و تکنولوژی احتیاج داریم و مسئله بعد از مسئله بود که ما را احاطه کرد، آیا این لازم است که به حکمت متعالیه نیز دست یابیم یا سرمان انقدر شلوغ می شود که دیگر نمی خواهیم به حق طلبی و امر به معروف و نهی از منکر و امثالهم هم کاری داشته باشیم؟ به عبارت دیگر آیا اینها دیگر برای ما مسائلی نخواهند شد که مزید بر علت خواهند بود آنطور که کمونیسم و مارکسیسم می گوید؟ و لذا این سوال یحتمل پیچیده تر هم خواهد شد که اصلا کدام رَب؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یعنی ما بیاییم در خانه بنشینیم و همه چیز را رها کنیم و فقط به خدا بپردازیم و سعی کنیم به قلب خود یاد دهیم که از غیر خدا چیزی را نخواهیم تا بلکه به امر شهادت برای لا اله الا الله یحتمل پی ببریم؟ البته یک شباهتی به این مسئله دیگر هم هست که یحتمل می توان سعی و تلاش کرد که فرضاً نظریه حمیدی-مجیدی خود را پرورش داده و کامل کنیم و یحتمل فصلی هم بر برنامه هندسی لانگلندز ابرتقارنی در نظریه خود آوریم ولی چه گارانتی ای وجود دارد که آیا بشود این کار را کرد و آیا نشود؟ و بر فرض که موفق هم شدیم، چه گارانتی ای داریم که وقتی می خواهیم این نظریه را ارائه دهیم اصلا گوش شنوایی باشد که آنرا بپذیرد؟

موضوع این است که در حکمت متعالیه یک چیزی دارد که ملا و آخوند بدان می پردازد که کار هر کسی نیست. و آن این است که در خود امر رسالت و ولایت می بینیم که در مسجد و حسینیه و اماکن مقدسه جای استکبار نیست و بلکه این مستضعفین و خود کوخ نشینها و پابرهنه ها و درماندگان و از راه ماندگان هستند که به این اماکن مقدسه روی می آورند و اقامه نماز می کنند. و حال ناگفته نماند که استطاعت مالی پیدا کرده و از وضع مالی خوبی نیز برخوردارند نیز می توانند به خانه خدا بروند و حج و عمره بجا آورند. وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿٥. و لذا یک سری هست در حکمت متعالیه که می توان امن یجیب هم خواند و به نماز و اهل بیت هم متوصل شد، و اما می فرماید که هم طبیب دوار است او و هم می فرماید که اطلبوا العلم و لو فی الصین.

بگذریم، بنده از روزنامه ها خبردار شدم که دکتر ابراهیم اسرافیلیان به رحمت حق پیوستند. خدا رحمتشان کند. بنده ایشان را چند بار در دانشگاه علم و صنعت ملاقات کردم آنطور که اوایلی که به ایران بازگشته بودم با چند تن از اساتید ریاضی آنجا آشنا شدم. یک بار یادم هست که از حسابان روی خمینه ها می فرمودند آنطور که مایکل اسپیوک کتاب کوچکی در این زمینه دارد همانطور که یک کتاب مفصلی نیز در هندسه دیفرانسیل دارد. و بار دیگری از استیون هاکینگ می فرمودند که چه هزینه ی زیادی باید داشته باشد که او را در مقام استادی خود حفظ کنند چرا که بیماری خاص او محدودیتهایی برای او ایجاد می کند. به هر حال، بنده حقیر نامه ای برای ایشان فرستادم که محتوای آن زمین زنده (the living earth) بود. ولی هیچ وقت جوابی دریافت نکردم. البته امروز هم می خواستم مقاله مربوط به ایشان را در اینترنت بخوانم، چند مربته موفق نشدم که به مقاله روزنامه دستیابی پیدا کنم و آخرش هم به قول معروف بلو اسکرین گرفتم و  ریستارت شد و بلکه رایانه را خاموش کردم.

ببینید، رایانه ها را آپتودیت یعنی به روز نکنید، همین می شود! هر آن دیدید یک وقتی بلو اسکرین گرفت رایانه! رایانه که از کار افتاده شد، یحتمل بهترین کار این است که رایانه جدیدی برای خود بگیرید. به ریسکش نمی ارزد که هر دقیقه با یک مشکلی روبرو شوید. سعی کنید با تکنولوژی پیش روید! البته سعی کنید برای پدربزرگها احترام خود را حفظ کنید چرا که اینها اندوخته هایی از پند و اندرزند. اینطور نباشد که حالا اینها را بفرستیم خانه سالمندان و امثالهم. ما اینجا با یک ماشین که دیگر طرف نیستیم که حالا این سالمند زوارش در رفته یا آن مستضعف جایی برای خوابیدن ندارد یا آن یتیم نمی داند نان شب خود را چطور تهیه کند یا آن در راه مانده نمی داند چطور به خانه خود بازگردد. و در ضمن نمی شود یک کنسرتی هم برای آنها تهیه دید و همه را فرستاد به کنسرت که یک کمی از غم و غصه هایشان را یادشان برود و فراموش کنند. حالا جوانان بیکار را یحتمل بتوان اینطوری سرشان را گرم کرد. اما سالمندترها را یحتمل نمی توان اینطوری به کنسرت کشاند. یحتمل یک نذری خوبی باشد که بعد از دعای کمیل باشد، خیلیها را جذب کند. ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار و بلکه سعادت داشت یاد خدا کند و بلکه دعای کمیل هم بخواند یا گوش کند. البته بقول معروف باید دید که هر کسی در عمل چند مرده حلاج است! و اما، الصلاة مفتاح الجنه. و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا.


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (62، نمل)


یک بحث داغی در فیزیک و ریاضی-فیزیک هست که آیا ابرتقارن (supersymmetry) در طبیعت یافت می شود؟ یا چطور یافت می شود؟ این بحث در الهیات داغتر هم هست. توجه بفرمایید که بنده اینجا یک چیزی می نویسم. و فردا ممکن است یحتمل رایانه ی این حقیر خراب شود، ولی هنوز این نوشته در اینترنت باقی می ماند. حالا این بماند که آنچه بنده ی حقیر می نویسم اصلا یک چیز قابل خواندنی هم هست یا بلکه یک مشته خزعبلات هم نمی توان بدان اتلاق کرد!

و اما این چه سری است که به قلب مقدس رسول گرامی (صلوات الله علیه و علی آل بیته اجمعین) خدای تبارک و تعالی وحی می فرماید و در قرآن مجید ثبت می شود و امروز هم ما آنرا داریم چنانکه بسیاری از مومنین در سراسر جهان نیز بسیاری از آیات قرآن کریم را هر روز تلاوت می فرمایند. یعنی قرآن و اسلام یک انبساطی دارد به عظمت همه عالم و ماورای آن که خدا به قلب مبارک حضرت محمد صلوات الله علیه نازل کرد. و چطور قلب خود انبساط و انقباصی دارد، قرآن نیز درست است که آیاتش در همه عالم طبیعت و عالم ماورای طبیعت متجلی است، ولی در قلوب مومنین هم محدود نمی شود و انقباضش بدانجا ختم نمی یابد و بلکه یک امر الهی است که همه عالم را فرا می گیرد. و لذا از لحاظ ریاضی-فیزیکی برای آنهایی که به دین اسلام خدای ناخواسته بدون آنکه معنای اسلام را اصلا بفهمند یا آگاهی چندانی از آن داشه باشند یا بدان هوشیاری لازم برای درک مسائل اسلامی رسیده باشند، بدان کافر باشند، یحتمل این سوال مطرح می شود که آیا ابرتقارنی وجود دارد؟ و اگر هست، بر چه مبنایی است؟ یعنی مسائل را ماورای ریاضی-فیزیکی واردش نمی شوند.

البته این مسئله که ما مفاهیم ریاضی-فیزیکی داریم که درک همین مفاهیم خود برای خیلیها و بلکه بشریت مسائل سختی و بغرنجی می توانند شوند، بخودی خود اهمیت بسازایی می توانند داشته باشند. و اما مسئله این است که آیا ما نباید به ماورای این مسائل نیز رفته و بلکه به مسائل الهی نیز بپردازیم؟ از جمله این مسائل این است که ما می توانیم از منزلت عقل در هندسه معرفت دینی استفاده ببریم. یعنی هر هندسه ای که ما در ریاضی-فیزیک مورد بحثمان باشد، از قبیل برنامه هندسی لانلندز یا هندسه ناجابجایی و امثالهم، ما نمی توانیم منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را نیز نادیده بگیریم و صرفاً به ریاضی-فیزیک بپردازیم. و اما این مسئله بنیادی نیز در علوم عقلی و معرفت دینی باقی می ماند که ما از عقل خود می توانیم استفاده بریم تا به تفسیر مقام وحی برسیم و علوم فقهی و حدیثی را نیز بررسی کنیم. و اما تازگی و شکوفایی مقام وحی برای ما دست نخورده باقی می ماند. خوب، این چه سری است که ما هر چه سعی کنیم با عقل خود مقام وحی و علوم وحیانی مربوط به وحی را درک کنیم، می توان در این کارها و علوم یحتمل خبره و متخصص هم شد. ولی منزلت عقل در هندسه معرفت دینی از نوعی است که به مقام وحی نمی رسد. این مسئله ای است ماورای ریاضی-فیزیک و بلکه حکمت متعالیه و فلسفه چرا که مثلاً در ریاضی-فیزیک نیز خلاقیتهایی موجود است که یحتمل می توانند خیلی بدیع و نادر باشند. و اما مسائلی هستند صرفاً عقلی. همینطور هم برای فلسفه و حکمت متعالیه چینین است. ولی با صرف عقل به مقام وحی نمی توانیم برسیم. باید قرآن کریم را در اختیار داشته باشیم و بلکه روی آیات کار کرده باشیم و نیز درست از عقل خود در دروس معقول و منقول استفاده کنیم تا آیات خدا را بلکه در امور مختلفه و از جمله علوم فقهی و حقوقی و امثالهم درک کنیم. و لذا آیا ما یک ابرتقارنی داریم اینجا یا خیر؟ و اگر چنین است چطور می خواهیم این ابرتقارن را حالا هر چه که هست، به ریاضی-فیزیک خود کاربردی کنیم؟!


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


ما لیس منا من ترک دنیاه لآخرته و لا آخرته لدنیاه


«و قال صلوات الله علیه لیس منا» و من خلص شیعتنا «من ترک دنیاه» أی ما یحتاج إلیه فیها «لآخرته» فإن ترک الزیادة مطلوب بالأخبار المتواترة أو إذا کان له الزیادة فلاینبغی أن یصرفها فی تحصیل الآخرة، و روى الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن زرارة، عنأبی عبد الله علیه السلام قال: من کسل من طهوره و صلاته فلیس فیه خیر لأمر آخرته ومن کسل عما یصلح به أمر معیشته فلیس فیه خیر لأمر دنیاه.

http://lib.eshia.ir/71453/6/402


داشتم راجع به این حدیث که یحتمل از حضرت امام علی ابن الحسین علیهم السلام باشد است در روضة المتقین جلد 6 محمد تقی مجلسی پدر علامه مجلسی که صاحب بحار الانوار است با ملاحضات محققین می دیدم. در روضة المتقین می گوید حدیث از امام صادق است. در نشریه معرفت جلد 89 ص 5 در مقاله سیمای اقتصادی امام هفتم می فرماید حدیث از امام موسی کاظم است:


امام همواره می‌فرمود: «لیس مِنّا مَن ترکَ دُنیاه لآخرتهِ و لا آخرتَهُ لِدُنیاه»؛ از ما نیست کسی که دنیا را به خاطر آخرتش ترک کند و آخرتش را به خاطر دنیایش.

http://lib.eshia.ir/10244/89/5


در کتاب علوم سیاسی جلد 11 ص 15 می فرماید:


امام باقر(ع) فرمود:
لیس منا من ترک دنیاه لاخرته و آخرته لدنیاه (27)

کسى که دنیایش را براى آخرتش یا آخرتش را براى دنیایش ترک کند, از ما نیست.

http://lib.eshia.ir/10260/11/15


در وسائل الشیعه جلد 17 می فرماید در ذیل ٢٨ ـ باب عدم جواز ترک الدنیا التی لا بدّ منها للآخرة وبالعکس:

محمّد بن علی بن الحسین قال : قال ( علیه السلام ) : لیس منا من ترک دنیاه لآخرته ولا آخرته لدنیا.

أقول : المراد بالدنیا هنا الذی یجب تحصیله من کفایة واجب النفقة ونحوه.


از قضا، حدیث را بعضی با "لا" روایت می کنند و بعضی بدون آن. یحتمل از لحاظ ادبی یا معنی فرق نداشته باشد. بنده ادبیات و صرف و نحوم خیلی پیشرفته نیست!


این حدیث را که در شبکه الکوثر تلویزیون در زیرنوسیها نشان می داد در کتاب خودی و غیر خودی

http://lib.eshia.ir/26206/1/9

نیز آمده است. بنده رفتم و خطبه های نماز جمعه رهبری را که به گفتار ایشان در این کتاب برمی گردد را نیز گوش کردم.


در این رابطه باید عرض کنم که در ضمن یحتمل هارد دیسک رایانه ام هم کما بیش پر شده بود و مدام قطع و وصل می شد. تا بالاخره کل خطبه ها را گوش کردم. و همینطور کمی هم فایلهای اضافی را نیز از روی هارد حذف کردم. و اما واقعاً یک فتنه ای می تواند روی دهد اگر کسی می خواهد متافیزیک و ریاضی-فیزیک مثلاً نظریه حمیدی-مجیدی را در رابطه با برنامه هندسی لانگلندز ابرتقارنی بررسی کند. البته عرض بنده این است که همین که بخواهیم یک مقاله ای راجع به نظریه نسبیت عام کوانتمی نیز بنویسیم و آنرا به قلب زمینی ربط دهیم، یحتمل گیرهایی دارد.

یعنی فهم حکمت متعالیه یک مشکلات خاص خود را دارد. نظریه نسبیت عام نیز مشکلات خاص خود را دارد. و نظریه اعداد برنامه هندسی لانگلندز و ابرتقارن نیز هر کدام مشکلات خاص خود را دارند. و اما اینها را ما چطور در حکمت متعالیه ریاضی-فیزیکی طوری بررسی کنیم که ما را از رسیدن به قلب مقدس امام زمان که منع نمی کند و بلکه ما را بدان سمت نیز هدایت می کند طوری که بتوان سر کلاس آن حضرت زانو زد؟! حالا ما او را یافت نمی کنیم، بالاخره اویس قرنی نیز حضرت محمد صل الله علیه و اله و سلم را ملاقات نکرد و بلکه شیخ صدوق نیز امام زمان را ملاقات نفرمودند. یعنی یحتمل بتوان به آن حکمت متعالیه ای که ما را از ملاقات آن حضرت عجل الله فرجه الشریف در آینده منع نخواهد کرد حرکت کنیم و بلکه آن حضرت را نیز ان شاء الله درک کنیم. البته این یک خیال واهی نیست. فقط از دیدگاه امام خمینی در آداب نماز بنگریم، یحتمل درمی یابیم که امام خمینی دارد آدابی قلبیه را یاد می دهد که لااقل حضور خدا و بلکه حضور حضرتش را در هنگام نماز و بلکه خدا بخواهد در همه حال بتوان متوجه شد.

خوب، حالا تا چه حد می توان مسائل ریاضی هندسی فیزیکی را از دیدگاه حکمت متعالیه بررسی کرد، این یک بحثی را می طلبد که ما با ریاضی-فیزیک تا چه حدی می توانیم به استقبال نماز برویم! لااقل ما را وادار به عروج نمی کند، یحتمل رابطه ای با ماوراء الطبیعه بتوانیم از این راه پیدا کنیم و از این طبیعت یک جوری بیرون بیاییم و نزد خدا حضور یابیم. لازمه این مسئله این است که نمی شود دنیا را برای آخرت ترک کرد و آخرت را نیز برای دنیا ترک کرد. پس باید چطور از یکی به دیگری رسید؟ این معمای کار است که یحتمل قواعد و ظرافتهایی مثل فقه در طهارت و نماز و خمس و زکات و معامله و غیره باید داشته باشد و همینطور اصول فقهیه مسائل کدام است؟ البته اگر طوری انتنگلمنت شود که هارد دیسک هم یک مرتبه پر سده بلکه همه فایلهای حفظ نشده نیز پاک شوند دیگر به شبکه های تانسوری و ماشینهای محاسبه ای یونیورسال هم دیگر نمی پردازید و بلکه به معادله رابرتسون-والکر نیز نمی پردازید. و اما می توان متصور شد که کیهانشناسیهایی بهترند که حالت انبساطی مهبانگ محض دارند یا بلکه کیهانشناسیهایی که حالت انبساطی-انقباضی دوره ای دارند را نیز بهتر است مطالعه کنیم تا ببینیم کجاها یحتمل به مهبانگ می انجامند و کجاها به مه رمب و کجاها است که می توان به همسایگیهایی از مهبانگ و مه رمب وارد نشد و بلکه یک کیهانشناسی انقباضی-انبساطی دوره ای  (bouncing) خواهیم داشت. و چه توپولوژیهایی این اجازه را به ما می دهد و چه ناورداهایی را باید بررسی کنیم و گرانش کوانتمی مسائل در رابطه با کمیتهایی مثل فشار و چگالی و تاثیر آن بر نسبیت عام و الکترودینامیک چطور می شود.

لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿١٦٤ أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّىٰ هَـٰذَا ۖ قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنفُسِکُمْ ۗ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿١٦٥ وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّـهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٦٦ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا ۚ وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَوِ ادْفَعُوا ۖ قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَّاتَّبَعْنَاکُمْ ۗ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمَانِ ۚ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَّا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ ۗ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ﴿١٦٧ الَّذِینَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا ۗ قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿١٦٨ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿١٦٩ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿١٧٠


خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات او را تلاوت می‌کند و آنان را پاک می‌گرداند و به آنها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت می‌آموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکار بودند. (۱۶۴) آیا هر گاه به شما آسیبی رسد در صورتی که دو برابر آن آسیب را به دشمنان رساندید (باز از روی تعجب) گویید: این از کجاست؟ بگو: این مصیبت از دست خود کشیدید، همانا خدا بر هر چیز تواناست. (۱۶۵) و آنچه در روز (اُحد هنگام) مقابله دو صف کارزار به شما رسید به قضا و مشیّت نافذ خدا بود (تا آنکه بیازماید اهل ایمان را) و تا معلوم کند چه کسانی ثابت‌قدم در ایمانند. (۱۶۶) و تا معلوم کند حالِ آنان که نفاق و دورویی کردند و (چون) به آنها گفته شد بیایید در راه خدا جهاد و یا دفاع کنید (عذر آوردند و) گفتند که اگر ما به فنون جنگی دانا بودیم از شما تبعیت نموده و به کارزار می‌آمدیم. اینان به کفر نزدیکترند تا به ایمان؛ به زبان چیزی اظهار کنند که در دل خلاف آن پنهان داشته‌اند، و خدا بر آنچه پنهان می‌دارند آگاه‌تر از خود آنهاست. (۱۶۷) آن کسانی که در جنگ با سپاه اسلام همراهی نکرده و درباره برادران خود گفتند: اگر آنان نیز سخنان ما را شنیده بودند (و به جنگ احد نرفته بودند) کشته نمی‌شدند، بگو: (شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد) مرگ را از خود دور کنید اگر راست می‌گویید. (۱۶۸) البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده‌اند، بلکه زنده‌اند (به حیات ابدی و) در نزد خدا متنعّم خواهند بود. (۱۶۹) آنان به فضل و رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده شادمانند، و دلشادند به حال آن مؤمنان که هنوز به آنها نپیوسته‌اند و بعداً در پی آنها به سرای آخرت خواهند شتافت که بیمی بر آنان نیست و غمی نخواهند داشت. (۱۷۰)


شهید امیر لطفی در آخر وصیت نامه خود در کتاب گزیده ای از وصیتنامه های چهل شهید مدافع حرم می فرماید آیات بالا را با معنی زیاد بخوانید. و در ضمن می فرماید وصیت نامه اش را با لبخند بخوانید! به جوانان هم توصیه و نصیحت می کند، در هر صورت ممکن، پشتیبان ولی فقیه باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولی فقیه ارزشی ندارد....


شهید علی امرایی که در شبکه خبر نیز شرح حالی از او و خانواده محترم ایشان آمد می فرماید: ... اگر به کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگویید ارباب غریبم دلم برایتان تنگ شده بود ولی دیدم پاسبان از حریم خواهر و دخترتان بر من واجت تر است! به این سفر می روم چون نیاز است در آنجا باشم به خاطر آرامش دل حضرت زهرا و امیرالمومنین به سوریه می روم تا به حضرت زینب علیها سلام ثابت کنم که "کلنا عباسک یا زینب" ....

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بعضی اشکال می کنند که یحتمل یک نیروی مرموزی هست که می تواند ما را دچار فتنه کند. و این بحث می تواند بالا بگیرد. البته مسئله مثل این است که ما بخواهیم برای نفی برادرکشی  حجیت بیاوریم. یعنی مسئله مذمومیت قابیلی بودن و کشتن هابیل را مطرح کنیم و در صدد براییم که از این موضوع درس زندگی بگیریم. البته وقتی ظلم و جور در جامعه ترویج پیدا کرد و زیاد شد، آنوقت کشت و کشتارها و قتل و غارتها هم معنی جدیدی ماورای هابیلی و قابیلی بودن به خود می گیرد. ولی یک جایی ورق برمی گردد و آن این است که باید از فرضاً ولایت فقیه یا امام یا پیغمبر یا خدا و دین و مذهب دفاع کرد و با مشرکان و منافقان و کافران جنگید و الا هر آنچه از دین باقی می ماند هم از بین خواهد رفت. اینجا یک جانفشانی و از خودگذشتگی نیز لازم است که بعضی اوقات کم نظیر و بلکه بی نظیر است ولی باز می بینیم که دین و مذهب و خدا و یغمبر و امام و لایت فقیه خدای ناکرده تنها ماندند. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ فتنه کجا است؟

مثلاً، یک مسئله اصول فقه و قواعد فقهیه ای در برجام آیا هست که می توان آنرا از آن منظر بررسی کرد؟ ایا یک ظاهری دارد و یک باطنی دارد؟ آیا یک ما به ینظری داریم و یک ما فیه ینظری داریم؟ یا اینکه خیر، همینطوری دربستی به ما ارائه می شود. و ما هم در مقابل آن هیچ کاری نه می توانیم کنیم و نه بلدیم چه بکنیم. اینجا مسئله را می توان از همین منظر برنامه لانگلندز و هندسی یا ابرتقارنی شدن آنرا بررسی کرد. اصول فقه مثل این می ماند یحتمل که ما ریاضی داشته باشیم و بعد از ماورای ریاضیات نوع دیگری به ریاضیات نگاه کنیم. همینطور است که اصول فقه داریم که به احکام فقه نگاه می کند و می خواهد آنرا بررسی کند. برای کسی که فقیه نیست و اصول فقه را هم درست بلد نیست. می بیند که کتب فقه و اصولی همینطور بیرون می آیند ولی حتی مانده است که حالا مثلاً طهارت و نماز و روزه و خمس و زکات و امثالهم او در همان حدود مقدماتی اش هم درست است یا خیر. یعنی از دیدگاه دیگری آیا برنامه هندسی لانگلندز و ابرتقارن یک بار بیهوده دیگری می شود بر فقه و اصول آن و زائد نسبت به آنها است؟ یعنی آیا ما نباید وارد این مسائل از دیدگاه فقهی و اصولی آن شویم؟ مثلاً گیر لم اصولی در برنامه لانگلندز چه بوده؟!

این مسئله را می توان با بحث برنامه هندسی لانگلندز ابرتقارنی و ریاضی-فیزیکی کردن مسائل ریاضی نظریه اعداد یا هندسی برنامه هندسی لانگلندز مقایسه کرد؟ یا نمی شود؟ یعنی ما می بینیم که ریاضیدان یک جور به مسئله نگاه می کند و ریاضی-فیزیکدان یک جور به مسئله نگاه می کند. و بعد مسائل این میان مطرح می شود و رشد می کند. و اما از بیرون، یک "ما به ینظر"ی داریم که "ما فیه ینظر" آن خیلی هم معلوم نیست چه باشد. و لذا ظاهر آن را می بینیم و باطن آنرا یحتمل درنمی یابیم و لذا از دور تغییر و تحولات و مقالات و کتبی را که در این زمینه بیرون می آیند را می شنویم. و لذا ریاضی فیزیک مسائل را هم دریابیم، آیا متافیزیکی هم در مورد مسائل موجود است یا اینکه خیر. فقط ریاضی داریم و فیزیک. و اگر متافیزیک و ماورا الطبیعه خواستیم باید برویم به اصول فقه و قواعد فقهیه و شرح لمعه بپردازیم و حداکثر دیگر بلکه به حکمت متعالیه وارد شویم. یعنی آیا نمی شود از ریاضی-فیزیک به مسائل ماورای طبیعیه و متافیزیک و الهیات رسید؟ و بلکه از برنامه هندسی لانگلندز وارد مسائل فیزیکی نیز شد؟ بنده فکر می کنم قسمتی از فتنه این است که ما این مسائل را نادیده بگیریم برای اینکه به آن درجه از فهم و هوشیاری و آگاهی که وارد مسائل شده و آنها را از دیدگاه های مختلف بررسی کنیم نشده ایم. و حال اینکه از یک سیاه چاله بخواهیم به سیاه چاله ای دیگر پا بگذاریم یا اینکه اینتنگلمنتهای مختلف مسائل سیاه چاله ای را وارسی کنیم، اینها هم جای خود دارند.

البته دوباره باید تاکید کرد که آیا ما داریم قسمت ساده قضایا را بررسی می کنیم که آقایان خانمها لطفاً قابیلی نباشید؟ یا اینکه کشت و کشتار نکنید؟ یا اینکه به قسمت سخت قضایا هم رسیده ایم که وسط کربلا ایم و باید امام را هر چه زودتر یاری کرد و الا که الآنه است که امام نیز از دست برود؟ البته این سوال هم هست که شاعرانه بودن مسئله این است که ما هم کعبه داریم و هم کعبه دل داریم. و این سوال از لحاظ هندسی مطرح می شود که چرا ما در خانه خدا کعبه مسجد الحرام فقط یک اتاق داریم و حال آنکه کبعه دل گویی چهار اتاق دارد که حالت دو طبقه هم دارد و از وسط گویی از هم تفکیک شده است. چرا مثلاً پنج اتاق ندارد و بلکه سه اتاق دیگر مسجد الحرام کو؟ در ایستادن به سمت قبله در نمازهای دو رکعتی و سه رکعتی و چهار رکعتی خود باید چه چیزی را به قلب خود در مواقع مختلف نماز در این موارد بیاموزیم تا دچار فتنه نشویم؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (62 نمل)


کعبه ی دل

اثر پروین اعتصامی


گه احرام، روز عید قربان، سخن میگفت با خود کعبه، زینسان

که من، مرآت نور ذوالجلالم، عروس پردهٔ بزم وصالم

مرا دست خلیل الله برافراشت، خداوندم عزیز و نامور داشت

نباشد هیچ اندر خطهٔ خاک، مکانی همچو من، فرخنده و پاک

چو بزم من، بساط روشنی نیست، چو ملک من، سرای ایمنی نیست

بسی سرگشتهٔ اخلاص داریم، بسی قربانیان خاص داریم

اساس کشور ارشاد، از ماست، بنای شوق را، بنیاد از ماست

چراغ این همه پروانه، مائیم، خداوند جهان را خانه، مائیم

پرستشگاه ماه و اختر، اینجاست، حقیقت را کتاب و دفتر، اینجاست

در اینجا، بس شهان افسر نهادند، بسی گردن فرازان، سر نهادند

بسی گوهر، ز بام آویختندم، بسی گنجینه، در پا ریختندم

بصورت، قبلهٔ آزادگانیم، بمعنی، حامی افتادگانیم

کتاب عشق را، جز یک ورق نیست، در آن هم، نکته‌ای جز نام حق نیست

مقدس همتی، کاین بارگه ساخت، مبارک نیتی، کاین کار پرداخت

درین درگاه، هر سنگ و گل و کاه، خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه

«انا الحق» میزنند اینجا، در و بام، ستایش می‌کنند، اجسام و اجرام

در اینجا، عرشیان تسبیح خوانند،سخن گویان معنی، بی زبانند

بلندی را، کمال از درگه ماست، پر روح‌الامین، فرش ره ماست

در اینجا، رخصت تیغ آختن نیست، کسی را دست بر کس تاختن نیست

نه دام است اندرین جانب، نه صیاد، شکار آسوده است و طائر آزاد

خوش آن استاد، کاین آب و گل آمیخت، خوش آن معمار، کاین طرح نکو ریخت

خوش آن درزی، که زرین جامه‌ام دوخت، خوش آن بازارگان، کاین حله بفروخت

مرا، زین حال، بس نام‌آوریهاست، بگردون بلندم، برتریهاست

بدوخندید دل آهسته، کای دوست، ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست

چنان رانی سخن، زین تودهٔ گل، که گوئی فارغی از کعبهٔ دل

ترا چیزی برون از آب و گل نیست، مبارک کعبه‌ای مانند دل نیست

ترا گر ساخت ابراهیم آذر، مرا بفراشت دست حی داور

ترا گر آب و رنگ از خال و سنگ است، مرا از پرتو جان، آب و رنگ است

ترا گر گوهر و گنجینه دادند، مرا آرامگاه از سینه دادند

ترا در عیدها بوسند درگاه، مرا بازست در، هرگاه و بیگاه

ترا گر بنده‌ای بنهاد بنیاد، مرا معمار هستی، کرد آباد

ترا تاج ار ز چین و کشمر آرند، مرا تفسیری از هر دفتر آرند

ز دیبا، گر ترا نقش و نگاریست، مرا در هر رگ، از خون جویباریست

تو جسم تیره‌ای، ما تابناکیم، تو از خاکی و ما از جان پاکیم

ترا گر مروه‌ای هست و صفائی، مرا هم هست تدبیری و رائی

درینجا نیست شمعی جز رخ دوست، وگر هست، انعکاس چهرهٔ اوست

ترا گر دوستدارند اختر و ماه، مرا یارند عشق و حسرت و آه

ترا گر غرق در پیرایه کردند، مرا با عقل و جان، همسایه کردند

درین عزلتگه شوق، آشناهاست، درین گمگشته کشتی، ناخداهاست

بظاهر، ملک تن را پادشائیم، بمعنی، خانهٔ خاص خدائیم

درینجا رمز، رمز عشق بازی است، جز این نقشی، هر نقشی مجازی است

درین گرداب، قربانهاست ما را، بخون آلوده، پیکانهاست ما را

تو، خون کشتگان دل ندیدی، ازین دریا، به جز ساحل ندیدی

کسی کاو کعبهٔ دل پاک دارد، کجا ز آلودگیها باک دارد

چه محرابی است از دل با صفاتر، چه قندیلی است از جان روشناتر

خوش آن کو جامه از دیبای جان کرد، خوش آن مرغی، کازین شاخ آشیان کرد

خوش آنکس، کز سر صدق و نیازی، کند در سجدگاه دل، نمازی

کسی بر مهتران، پروین، مهی داشت، که دل چون کعبه، زالایش تهی داشت

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء.


هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ ۚ مَا خَلَقَ اللَّـهُ ذَٰلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿٥ إِنَّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّـهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَّقُونَ ﴿٦ سوره مبارکه یونس.


حدثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أحمد بن الحسن القطان وعلی بن أحمد بن موسى الدقاق ومحمد بن أحمد السنانی (رضی الله عنهم)، قالوا: حدثنا أبو العباس أحمد ابن یحیى بن زکریا القطان، قال: حدثنا محمد بن العباس، قال: حدثنی محمد بن أبی السری، قال: حدثنا أحمد بن عبد الله بن یونس، عن سعد بن طریف الکنانی، عن الاصبغ بن نباتة، قال: لما جلس علی (علیه السلام) فی الخلافة وبایعه الناس، خرج إلى المسجد متعمما بعمامة رسول الله (صلى الله علیه وآله)، لابسا بردة رسول الله (صلى الله علیه وآله) منتعلا نعل رسول الله (صلى الله علیه وآله)، متقلدا سیف رسول الله (صلى الله علیه وآله) فصعد المنبر، فجلس علیه متمکنا، ثم شبک بین أصابعه، فوضعها أسفل بطنه، ثم قال: یا معشر الناس، سلونی قبل أن تفقدونی، هذا سفط العلم، هذا لعاب رسول الله (صلى الله علیه وآله)، هذا ما زقنی رسول الله (صلى الله علیه وآله) زقا زقا، سلونی فإن عندی علم الاولین والآخرین، أما والله لوثنیت لی وسادة، فجلست علیها، لافتیت أهل التوراة بتوراتهم حتى تنطق التوراة فتقول: صدق علی ما کذب، لقد أفتاکم بما أنزل الله فی، وأفتیت أهل الانجیل بإنجیلهم حتى ینطق الانجیل فیقول: صدق علی ما کذب، لقد أفتاکم بما أنزل الله فی، وأفتیت أهل القرآن بقرآنهم حتى ینطق القرآن فیقول: صدق علی ما کذب، لقد أفتاکم بما أنزل الله فی، وأنتم تتلون القرآن لیلا ونهارا، فهل فیکم أحد یعلم ما نزل فیه؟ ولولا آیة فی کتاب الله عزوجل لاخبرتکم بما کان وبما یکون، وبما هو کائن إلى یوم القیامة، وهی هذه الآیة: (یمحوا الله ما یشاء ویثبت وعنده أم الکتاب) [1]. ثم قال: (علیه السلام): سلونی قبل أن تفقدونی، فو الذی فلق الحبة وبرأ النسمة، لو سألتمونی عن أیة آیة، فی لیل أنزلت، أو فی نهار أنزلت، مکیها ومدنیها، سفریها وحضریها، ناسخها ومنسوخها، ومحکمها ومتشابهها، وتأویلها وتنزیلها، إلا أخبرتکم. فقال إلیه رجل یقال له ذعلب، وکان ذرب اللسان، بلیغا فی الخطب، شجاع القلب، فقال: لقد ارتقى ابن أبی طالب مرقاة صعبة، لاخجلنه الیوم لکم فی مسألتی إیاه. فقال: یا أمیر المؤمنین، هل رأیت ربک؟ فقال: ویلک یا ذعلب لم أکن بالذی أعبد ربا لم أره. قال: فکیف رأیته؟ صفه لنا. قال: ویلک! لم تره العیون بمشاهدة الابصار، ولکن رأته القلوب بحقائق الایمان، ویلک یا ذعلب، إن ربی لا یوصف بالعبد ولا بالحرکة ولا بالسکون، ولا بقیام - قیام انتصاب - ولا بجیئة ولا بذهاب، لطیف اللطافة لا یوصف باللطف، عظیم العظمة لا یوصف بالعظم، کبیر الکبریاء لا یوصف بالکبر، جلیل الجلالة لا یوصف بالغلظ، رؤوف الرحمة لا یوصف بالرقة، مؤمن لا بعبادة، مدرک لا بمجسة [2]، قائل لا بلفظ، هو فی الاشیاء على غیر ممازجة، خارج منها على غیر مباینة، فوق کل شئ ولا یقال شئ فوقه، أمام کل شئ ولا یقال له أمام، داخل فی الاشیاء لا کشئ فی شئ داخل، وخارج منها لا کشئ من شئ خارج. فخر ذعلب مغشیا علیه، ثم قال: تا لله ما سمعت بمثل هذا الجواب، والله لا عدت إلى مثلها. ثم قال (علیه السلام): سلونی قبل أن تفقدونی. فقام إلیه الاشعث بن قیس، فقال: یا أمیر المؤمنین، کیف تؤخذ من المجوس الجزیة ولم ینزل علیهم کتاب، ولم یبعث إلیهم نبی؟ فقال: بلى یا أشعث، قد أنزل الله علیهم کتابا، وبعث إلیهم نبیا، وکان لهم ملک سکر ذات لیلة، فدعا بابنته إلى فراشه فارتکبها، فلما أصبح تسامع به قومه، فاجتمعوا إلى بابه، فقالوا: أیها الملک، دنست علینا دیننا فأهلکته، فاخرج نطهرک ونقم علیک الحد. فقال لهم: اجتمعوا واسمعوا کلامی، فإن یکن لی مخرج مما ارتکبت وإلا فشأنکم. فاجتمعوا، فقال لهم: هل علمتم أن الله عز وجل لم یخلق خلقا أکرم علیه من أبینا آدم وأمنا حواء؟ قالوا: صدقت أیها الملک. قال: أفلیس قد زوج بنیه من بناته، وبناته من بینه؟ قالوا: صدقت، هذا هو الدین، فتعاقدوا على ذلک، فمحا الله ما فی صدورهم من العلم، ورفع عنهم الکتاب، فهم الکفرة، یدخلون النار بلا حساب، والمنافقون أشد حالا منهم. فقال الاشعث: والله ما سمعت بمثل هذا الجواب، والله لا عدت إلى مثلها أبدا. ثم قال (علیه السلام): سلونی قبل أن تفقدونی. فقام إلیه رجل من أقصى المسجد، متوکئا على عکازة، فلم یزل یتخطى الناس حتى دنا منه فقال: یا أمیر المؤمنین، دلنی على عمل إذا أنا عملته نجانی الله من النار. فقال له: اسمع یا هذا، ثم افهم، ثم استیقن، قامت الدنیا بثلاثة: بعالم ناطق مستعمل لعلمه، وبغنی لا یبخل بماله على أهل دین الله عزوجل، وبفقیر صابر، فإذا کتم العالم علمه، وبخل الغنی، ولم یصبر الفقیر، فعندها الویل والثبور، وعندها یعرف العارفون بالله أن الدار قد رجعت إلى بدئها، أی إلى الکفر بعد الایمان. أیها السائل، فلا تغترن بکثرة المساجد، وجماعة أقوام أجسادهم مجتمعة وقلوبهم شتى. أیها الناس، إنما الناس ثلاثة: زاهد، وراغب، وصابر، فأما الزاهد فلا یفرح بشئ من الدنیا أتاه، ولا یحزن على شئ منها فاته، وأما الصابر فیتمناها بقلبه، فإن أدرک منها شیئا صرف عنها نفسه لما یعلم من سوء عاقبتها، وأما الراغب فلا یبالی من حل أصابها أم من حرام. قال: یا أمیر المؤمنین، فما علامة المؤمن فی ذلک الزمان؟ قال: ینظر إلى ما أوجب الله علیه من حق فیتولاه، وینظر إلى ما خالفه فیتبرأ منه وإن کان حبیبا قریبا. قال: صدقت والله یا أمیر المؤمنین، ثم غاب الرجل فلم نره، وطلبه الناس فلم یجدوه، فتبسم علی (علیه السلام) على المنبر ثم قال: ما لکم، هذا أخی الخضر (علیه السلام). ثم قال (علیه السلام): سلونی قبل أن تفقدونی. فلم یقم إلیه أحد، فحمد الله وأثنى علیه، وصلى على نبیه (صلى الله علیه وآله)، ثم قال للحسن (علیه السلام): یا حسن، قم فاصعد المنبر، فتکلم بکلام لا تجهلک قریش من بعدی، فیقولون: إن الحسن لا یحسن شیئا. قال الحسن (علیه السلام): یا أبه، کیف أصعد وأتکلم وأنت فی الناس تسمع وترى؟ قال: بأبی وأمی أواری نفسی عنک، وأسمع وأرى ولا ترانی. فصعد الحسن (علیه السلام) المنبر، فحمد الله بمحامد بلیغة شریفة، وصلى على النبی وآله صلاة موجزة، ثم قال: أیها الناس، سمعت جدی رسول الله (صلى الله علیه وآله) یقول: أنا مدینة العلم وعلی بابها، وهل تدخل المدینة إلا من بابها، ثم نزل، فوثب إلیه علی (علیه السلام) فتحمله، وضمه إلى صدره. ثم قال للحسین (علیه السلام): یا بنی، قم فاصعد فتکلم بکلام لا تجهلک قریش من بعدی، فیقولون: إن الحسین بن علی لا یبصر شیئا، ولیکن کلامک تبعا لکلام أخیک، فصعد الحسین (علیه السلام)، فحمد الله وأثنى علیه، وصلى على نبیه وآله صلاة موجزة، ثم قال: معاشر الناس، سمعت رسول الله (صلى الله علیه وآله) وهو یقول: إن علیا مدینة هدى، فمن دخلها نجا، ومن تخلف عنها هلک. فوثب علی (علیه السلام) فضمه إلى صدره وقبله، ثم قال: معاشر الناس، اشهدوا أنهما فرخا رسول الله (صلى الله علیه وآله) وودیعته التی استودعنیها، وأنا استودعکموها. معاشر الناس، ورسول الله (صلى الله علیه وآله) سائلکم عنهما [1].


[1] التوحید: 304 / 1، الاختصاص: 235، بحار الانوار 10: 117 / 1.



این حدیث اینقدر زیبا است که انسان دلش نمی خواهد چیز دیگری بگوید. ولی خیلی حرفها هست که باقی می مانند. و آن اینکه آداب نماز قلبیه چطور و با چه الگوریتمی است که با علوم ریاضی-فیزیکی حمیدی-مجیدی و مثلاً برنامه هندسی لانگلندز ارتباط پیدا می کند؟ مسئله این است که در سرمشق امروز می فرمایند که یک) باید به اقتصاد مقاومتی پرداخت و دو) به پیشرفت علم پرداخت و سه) جوانان ما باید انقلابی باشند.

دلیلش این است که اقتصاد مقاومتی یک مسئله جهانی است. حجیت اقتصاد مقاومتی را آیا می توان در همه جا اثبات کرد؟ می توان به همه در همه جای عالم گفت که شما باید خمس بدهید؟ مثل این است که بفرمایید که حجیت برنامه های تلویزیونی و ماهواره ای کجا مثل جن است و کجا مثل فرشته است و کجا خود شیطان است؟ همین مسئله را ما در اینترنت هم داریم. آیا می توان گفت که همه فضای مجازی کذب است؟ اگر اینطور باشد که دیگر معنی نمی دهد که بنده حقیر هم اینجا قلم بزنم. و اما چقدر این کار بنده می تواند در کل فضای مجازی تاثیری داشته باشد؟ این مسئله مثل این است که کسی به جبهه جنگ بدر نخواهد برود چون بگوید تعداد دشمنان خیلی بیشتر است.

و اما فرض بفرمایید که یک سیاه چاله ای داریم که می توان به سیاه چاله دیگری آنرا وصل کرد. حالا اگر کسی یاد گرفت از این سیاه چاله چطور در بیاید، مسئله این است که چطور می تواند به آن یکی سیاه چاله هم یاد بدهد که راه راه چیست؟ فرض کنید یک ملتی یاد گرفت که باید انقلاب بکند تا نجات پیدا کند. آیا امکان دارد که یک بنده خدای خبره ای برود آن یکی سیاه چاله و به آنها هم یاد بدهد که شما هم باید انقلاب کنید تا نجات یابید؟ یعنی همان سخنرانیهایی را که آنجا یاد گرفته و منجر به انقلاب شده را در این یکی سیاه چاله هم تکرار کند؟ آیا انقلاب خواهد شد یا دارد سر خودش را کلاه می گذارد؟ اینجا بستگی دارد که آیا ما فقط داریم در زمان پیش می رویم و سیاه چاله همان سیاه چاله است ولی زمان پیشرفت کرده است. یا اینکه هم زمان و هم مکان فرق کرده است یا بلکه هم زمان یکی است و فقط مکان سیاه چاله ها فرق کرده است؟

بنده عرضم این است که اگر امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم ظهور فرمایند و خزانه هایی عظیم از ثروتهای کلان داشته باشیم که از امام زمان دریغ کنیم آنچنان که قارون از حضرت موسی علیه السلام دریغ کرد، سودی به حال ما نخواهد داشت. همین امروز هم می بینیم که بشر کم ثروت و علم و قدرت ندارد. و اما می خواهد دیگری را تحریم کند که بلکه خودش بیشتر به ثروت و علم برسد؟ ایا می شود؟ یعنی اینقدر آدم بخیل می شود؟ یعنی حجیت این مسئله در کجا است که می خواهد با زور و دعوا ادعای علم و ثروت کند؟ ببینید وقتی انسان به کفر افتاد نه می خواهد خمسش را بدهد نه به مستضعفین کمک کند و هم اینکه از استکبارش دست بردار نیست و هی ادعای ثروت و علم و قدرت می کند. در نهایت می خواهد به هر که دلش خواست زکات بدهد و کمک کند و به هر که هم دلش خواست دریغ کند و خساست ورزد و دشمنی کند. البته بحث در این زمینه ها زیاد است. مثل مست و محتسب پروین اعتصامی می ماند که در روز قیامت انسانها را در اول سوره حج می فرماید کانه مست اند. آنچنان که مادر بچه را سقط می کند یا او را رها می کند و فرار می کند. یعنی اینکه آیا او مست است؟ فهم و هوشیاری و آگاهی ندارد یا از روی هوشیاری است که این کار را می کند؟ یا اینکه اصلا مسئله این است که نه خودش را می تواند نجات دهد نه فرزند دلبندش را؟

عیناً مثل این مسئله است که بنده حقیر هی بگویم کربلا و مدافع حرم و کلنا عباسک یا سیده زینب. ولی در عین حال همیشه از غافله جا مانده باشم. اللهم اغفر کل ذنب اذنبته و کل خطیئة اخطئتها. یک جورهایی داریم انگار در جا می زنیم و روزگار می گذرانیم. و حتی نظریه های تایشمولر و برنامه هندسی لنگلندز و ابرتقارنهای متناظر آنها را هم داریم. و کانه که ما مدام می بینیم که رزق و روزی بعضیها چطور است که همه غذاها را دارند آماده می کنند و چه آشپزیهایی و چه غذاهایی و چه سفره هایی که چیده می شوند. و ما عکسها و تصاویر و فیلمهای اینها را می بینیم و از خود غذا که خبری نیست، هیچ و بلکه نان و پنیرش را هم نداریم و به نان شب محتاج و بجایش تا دلتان بخواهد کشت و کشتارها را هم داریم که از همه طرف دارد می آید. بنده که خیلی دلم می خواهد بروم مدافع حرم شوم. و اما خوب، نشد یک دفعه هم ما از این سیاه چاله در بیاییم و برویم در آن یکی سیاه چاله چهار تا بنده خدا را از این بدبختیشان نجات دهیم. ما شاء الله خودشان آنقدر خوب بلدند که دیگر جای ما گویی نیست. البته از علم این جنگها و انقلابها و علم اندوزی ای که در طی سالیان از همه اینها نصیب بشریت می شود را باید یاد گرفت و استفاده برد. فقط انقلاب مشروطیب که نبوده است. و اما مسئله این است که چقدر ما می توانیم خود را مثل پیغمبر و امیرالمومین و ائمه اطهار بسازیم و تجهیز کنیم که در این انقلاب به درگاه الهی برسیم و آداب نماز بجا آوریم؟ قسمتی از مشکل همین است که به آیندگان یاد داده شود که انقلاب ما واقعاً به انقلاب امام زمان وصل خواهد شد و لذا تقوی و ایمان خود را با تمام قوا حفظ کنید ای مومنین و مومنات. خداحافظ بنده حقیر رفتم بخوابم! از صبح دلم می خواست اینها را بنویسم. و خیلی هم علمی و حساب شده بنویسم و یک حالت آش شله قلمکاری نشود. آخرش هم یحتمل آنطور که دلم می خواست، نشد. ولی خوب باید در ننظر داشت که گاهی مسائل از نوع ما به ینظر و اصولی است و دنبال حجتیم و گاهی ما فیه ینظر و فقهی است و تکلیفی است. و گاهی هم باید اصلا دید حق کدام است و باطل کدام است و بلکه ریاضی فیزیک مسئله کدام می شود و موضوع و محمول علم چیست؟ تحریم و ربا و معاملات خیلی گران قیمت اقتصادی هم برای پیشرفت علوم داریم؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


البته ظاهر قضیه این است که همه مثل ماشین کوکی می روند مسجد و می آیند. در اصل اینطور نیست. مثل این است که استاد ریاضی می رود سر کلاس و یک چیزهایی را که می داند را سر کلاس درس جبر یا هندسه یا نظریه اعداد می گوید و شاگرد هم نت برمی دارد و می رود خانه تمرین حل می کند. یحتمل کسی بگوید که این که خیلی حالت مکانیکی ای دارد. این هیجانش کو؟ مسائل سختش کجا است؟ همین است؟ این که مومیایی و زامبی تر است از آن مسجدیهایی که همین می روند موقع نماز مسجد و می آیند و حالا بلکه یک چایی هم بخورند و یک سخنرانی هم گوش کنند.

یک ظرافتهایی در کار است. به همین سادگیها هم نیست. پشت کار می خواهد. نمی شود گفت که بنده رفتم مسجد و آخوند مسجد یک حرفهایی زد که بنده خوشم نیامد و لذا بنده دیگر آن مسجد نمی روم. البته اینها را هم ممکن است داشته باشیم. همانطور که هر چقدر هم بروی آن کلاس درس ریاضی، هی می بینی که تکرار مکررات است و اصلا به دلت نمی نشیند که این تمرینها و مسائل را ببری خانه حل کین و تکلیف بعد از تکلیف و آخرش هم معلوم نیست که مسئله اصلا چیست؟ لا اقل اهل مساجد و خدا و پیغمبر از اخلاق می گویند. اما اهل کلاس درس ریاضی و فیزیک که آن هم خیر. پس این چه شد؟ مسئله این نیست که مثل آدم کوکیها و مومیاییها برویم مسجد و بیاییم و بلکه به زندگی خود هم نپردازیم. و این هم نیست که منتظر باشیم ببینیم که آن آخوند بالای منبر رفته است که به کی گیر بدهد و آن قدر منتظر بمانیم که بالاخره یا ما یا آن یزیدی که پای منبر نشسته و آخونده مخاطبش قرار داده یا خود آخونده کارش تمام شود و ما هم برویم خانه مان. التفات می فرمایید که بالاخره یک کربلایی در کار هست در اینکه حتی پایت را هم جرات کنی در مسجد بگذاری هر چند که بعضی مثل ماهی هستند در مسجد رفتن و اگر نروند مثل ماهی می مانند که آب را از آنها بگیری! لا اله الا الله.

مسئله اینجا این است که سالک متوجه این امر شود که حال نزد درگاه الهی درست است که دعا کردی و فکر می کنی چرا خدا دعای مرا اجابت نکرد. و نهایتاً هم می گویی امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء. و اما بقیه دارد. می فرماید که ما شما را خلفاء زمین کردیم مگر غیر از این است؟ و باز هم حالا دارید اله و خدای دیگری را با خدا اتخاذ می کنید و می گیرید؟ بابا دست شما درد نکند. یعنی می گوید عده کمی هستند که قدر همین مسجد و کلاس و درس و بحث را درک می کنند و بلکه اصلا در خانه نشسته و نماز می خوانند و دعا می گویند و می خواهند به قلب خود یاد دهند که چطور خدا را عبادت کنند. عجب؟ این است یعنی داستان؟ یعنی این را فقط به من و تو که فکر می کنیم تازه خیلی اهل مسجد شده ایم هم نمی گوید. می گوید ای شماهایی که خلفای ارض شدید. آیا باز هم دنبال خدای دیگری می گردید بعد از این همه که خدا بلاها را از شما دور کرد و حالا شده اید همه کاره های عالم؟ باز هم دنبال توحید نمی روید؟ باز هم دنبال چیز دیگری هستید و باز هم دنبال چه عرض کنم عیسی و موسی علیهم السلام و محمد صل الله علیه و آله و سلم نیستید؟ باز هم دنبال مهدویت نمی گردید؟ بلکه عناصر دیگری هستند که ما یحتمل بیابیم. ولی گیر کرده ایم که آیا بالاخره مهدویت داریم؟ یا نداریم؟ مهدویت را یاد نگیریم؟ مهدویت را یاد ندهیم؟ دنبال مهدی موعود نگردیم؟ یا غیاث المستغیثین. استغفر الله ربی و اتوب علیه. همین قدر حساب کنید که همین خلفائ ارض چقدر در کارشان تاثیر خواهد گذاشت اگر مهدی موعود در راس همه کارهای عالم باشد و بلکه ظهور هم کرده باشد و همه چیز خدا و خدا محوری باشد؟ تا اینکه خیر، همه چیز بر حسب دلخواه خلفاء ارض باشد ولی بعلاوه انواع الهه های گوناگون و خدایان و بی عدالتی و توحید هم بی توحید و نبوت هم بی نبوت و معاد هم بی معاد و امام هم بی امام. چه جهنمی است که باید این بشر همه بار این عالم را به دوش خود بکشد بخاطر این همه بتها و صنمها و اله ها و الهه هایی که برای خود ساخته است؟ امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون. 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


حرف بنده این است که لااقل دکتر وال با همه ی اینکه منع می کند و پیتر ویت نظرت را پاک می کند، لااقل در گفتگو را بطور پتانسیل هم که شده باز می گذارد. شما مسجد که می روید، می بینید همان انگار با مومیان است. البته این خارج از انصاف است که به اهل مسجد خودمان این را بگوییم. و این بلکه نه فقط ناشی از مدیریتی است که مساجد دارند. یعنی یک حالت مکانیکی ای دارد که مثل ماشین کوکی و مومیایی رفتی مسجد، رفتی. نرفتی هم نرفتی. اگر بعد از یک ماه یا حتی بعد از شش ماه یا بعد از یک سال رفتی، شاید کسی پیدا شود که بگوید تو کجا بودی. و الا انگار نه انگار تو هم اهل مسجدی یا نیستی. البته برای خدا باید بروی مسجد و یحتمل ایراد شود که مگر برای غیر خدا می روی؟ اما این خیلی حرف ناجور و در عین حال خنده داری است چرا که بالاخره مومنین باید با هم برادر هم باشند. و گاهی انسان می گوید که در ظاهر همین است و گاهی هم در باطن همین است. و گاهی هم انسان پرتوقع می شود. یحتمل عیب از خود بنده است. زیادی متکبرم و انتظارهای بی جا دارم ولی اینی است که هست. یعنی در مقابل این بی تفاوتی گاهی آن منع کردن به دلت می نشیند و می گویی بالاخره این اینقدر بود که ما را همین قدر تحویل گرفت. خیلی خنده دار است حرفش. البته بنده این را هم عرض کنم که از آن طرف هم حتی آن مساجدی که بر علیه آمریکا شعار می دهند، خیلیها همینطوری ساکت می نشینند. ولی بعضی مساجد واقعاً جدی هم هستند. از ته دل شعار می دهند. اینها خوبند هر چند که کمترند. البته هر چیزی هم می فرمایند موقعی دارد. ولی این معلوم است که خیلی از آمریکاییها خودشان هم درست است که باد می کنند و قمپز در می کنند، ولی ذاتاً مظلومند. برای همین هم هست که تا یکی بدتر از خودشان مظلومتر را گیر می آورند، می خواهند زور بگویند. یعنی خودش مظلوم است و دنبال این می گردد که یک جوری دق و دلیهایش را سر دیگری خالی کند و این کار را می کند. آقا این کارها را نکنید. خوب نیست. زشت است. اما خوب، می شود گفت که چرا اهل بابل مواظبت نکردند که بابل فرو نریزد؟ یک مرتبه فرو می ریزد وقتی کار از بیخ و بن خراب است. یعنی همان اهل بابل است که خودش می آید و می گوید که ایناهاش. نگاه کن. الانه است که فرو بریزد. و فرو هم می ریزد آن بابِل. آیا یک افسانه است؟ هی فرو می ریزد و باز دوباره از نو می سازد و باز فرو می ریزد؟ البته مشکل در خانه و مسجد و اماکن مقدسه نماز و آداب آن را به پا داشتن در این است که یاد بگیری در وسط همه اینها چطور با قلبت در تماس باشی و یادش دهی که نمازت را درست بخوان و حتی المقدور امر به معروف و نهی از منکر کن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


خطبه 226

که در تنفّر از زرق و برق دنیا ایراد فرموده‌

(دنیا) سرایى است که بلاها آن را احاطه کرده و به بى وفایى و مکر معروف است، حالاتش یکنواخت نمى‌ماند و ساکنانش ایمن نیستند.

احوالش گوناگون و حالاتش گذرنده، زندگى در آن مذموم و امنیّت در آن غیر ممکن است، اهل آن همواره هدف تیرهاى بلا هستند که دنیا مرتّباً به سوى آنها پرتاب مى‌کند و با مرگ نابودشان مى‌سازد.

اى بندگان خدا! بدانید شما و آنچه در آن از این دنیا هستید در همان راهى قرار دارید که پیشینیان شما بودند، همانها که عمرشان از شما طولانى‌تر، سرزمینشان آبادتر و آثارشان از شما بیشتر بود، ناگاه صداهایشان خاموش، نیروها و حرکتهاشان راکد، اجسادشان کهنه، سرزمینشان خالى و آثارشان مندرس گردید.

قصرهاى بلند و محکم و بساط عیش و پشتیهاى نرم و راحت آنها به سنگ و آجر و لحدهاى گورستان تبدیل شد! همین گورهایى که درگاه آن بر خرابى بنا گذارده شده و با خاک آن را محکم کرده‌اند، محلّ قبرها به هم نزدیک و ساکنان آنها از هم غریب و دور! در میان محلّه وحشت زدگان و فارغ بالهاى گرفتار و مشغول قرار دارند. با وطنهاى خود انس نمى‌گیرند و هم‌چون همسایگان با هم ارتباطى ندارند با این که به هم نزدیکند و خانه‌هایشان در کنار هم قرار دارد! چگونه مى‌توانند با هم دیدار کنند؛ در حالى که فنا و فرسودگى با سینه خود آنها را در هم کوبیده و سنگ و خاکها آنان را خورده‌اند.

در پیش خود مجسّم سازید که شما نیز مانند آنها خواهید شد و در گرو همان قبر و در دل همان ودیعه گاه قرار خواهید گرفت. چگونه خواهید بود آن‌گاه که امور پایان پذیرد (و دوران برزخ تمام شود)، مردگان از قبرها بر خیزند «آن‌جاست که هر کس از آنچه از پیش فرستاده آگاه مى‌شود و به سوى خداوند که مولا و سرپرست حقیقى همگان است، باز مى‌گردند و افتراها و سخنهاى نابجایى که در دنیا دستاویزشان بود به دردشان نمى‌خورد».

نهج البلاغه، ترجمه آیت الله العظمی مکارم


و من خطبة له (ع) (226)

فی التنفیر من الدنیا

دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ، وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ، لَاتَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لَایَسْلَمُ نُزَّالُهَا.

أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ، الْعَیْشُ فِیهَا مَذْمُومٌ، وَ الْأَمَانُ فِیهَا مَعْدُومٌ، وَ إِنَّما أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِیهِمْ بِسِهَامِهَا، وَ تُفْنِیهِمْ بِحِمَامِهَا.

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِیهِ مِنْ هذِهِ الدُّنْیَا عَلَى سَبِیلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَکُمْ، مِمَّنْ کانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً، وَ أَعْمَرَ دِیَاراً، وَ أَبْعَدَ آثَاراً؛ أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُم هَامِدَةً، وَ رِیَاحُهُمْ رَاکِدَةً، وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِیَةً، وَ دِیَارُهُمْ خَالِیَةً، وَ آثَارُهُمْ عَافِیَةً. فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِالْمُشَیَّدَةِ، وَ الَّنمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ، وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَةَ الْمُلْحَدَةَ، الَّتی قَدْ بُنِیَ عَلَى الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا، وَ شُیِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا.

فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَیْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِینَ؛ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِینَ، لَا یَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ، وَ لَایَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِیرَانِ، عَلَى ما بَیْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ، وَ دُنُوِّ الدَّارِ. وَ کَیْفَ یَکُونُ بَیْنَهُمْ تَزَاوُرٌ، وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ الْبِلى‌، وَ أَکَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَى! وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَیْهِ، وَ ارْتَهَنَکُمْ ذلِکَ الْمَضْجَعُ، وَ ضَمَّکُمْ ذلِکَ الْمُسْتَوْدَعُ. فَکَیْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ: «هُنَالِکَ تَبْلُو. کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کانُوا یَفْتَرُونَ».

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


اتفاقاً بنده حقیر فکر می کنم باید دکتر وال را برای اینکه می گوید یک ماه منع ات می کنم و بعد هم تازه اگر تخلفی از تو سر بزند باز برای همیشه منعت می کنم، تحسین کرد. یعنی او دارد نشان می دهد که به یک اصولی پایبند است. حالا کاری نداریم که از لحاظ بنده حقیر این اصولش درست است یا خیر. بنده خیلی جاها در سایتهای خودمان نظر داده ام که حتی نظراتم را چاپ هم نکرده اند. یا اگر چاپ کرده اند هم همان نگاه عاقل اندر سفیه را دارند. همان دیدگاه چی گفتی؟ خودتی! با ما بودی؟ نفهمیدیم چی گفتی! و امثالهم. و اینها که خوب است. همانطور که گفتم خیلیها اصلا انگار نه انگار که نظر داده ای. مثل سایت پیتر ویت هم نه که نظردهی آزاد است و هر کسی می تواند نظر بدهد. یحتمل از دستش در رفته است. چون بعداً پاکش کرد. بنده عرضم این است که مرجع تقلید داشتن اتفاقاً خیلی هم خوب است. ولی بعضیها یک مراجعی را که معلوم نیست این مراجع مرجعیتشان را از کجا اتخاذ کرده اند را آنچنان مرجع خود می گیرند که حالا دیگر بیا و ببین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

سالروز شهادت امام حسن ابن علی العسگری علیهم السلام را تسلیت عرض کرده و متذکر می شود که فردا نیز سالروز آغاز امامت حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. شهادت امام یازدهم است و آغاز امامت امام دوازدهم است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاٌ ما تذکرون


ببینید این انسان چه موجود پیچیده ای است که می فرماید:


  فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَىٰ أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿المائدة: ٣١﴾


آن گاه خدا کلاغی را برانگیخت که زمین را به چنگال حفر نماید تا به او بنماید چگونه بدن مرده برادر را زیر خاک پنهان کند. (قابیل) گفت: وای (بر من) آیا من از آن عاجزترم که مانند این کلاغ باشم تا جسد برادر را زیر خاک پنهان کنم؟ پس (برادر را به خاک سپرد و) از این کار سخت پشیمان گردید. (۳۱)


این یک گناه بزرگی است که مسلمانان را به ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف دلخوش کنیم، یا مسیحیان را به ظهور حضرت مسیح علیه السلام، ولی بعد بگوییم که خوب ایشان هنوز موقعش نیست که تشریف فرما شوند دیگر. یعنی اصلا آیا این احتمال را می دهد که تو داری با این کارت کل بشریت را لجنمال می کنی؟ یعنی فرضاً خواس ماده و مواد را در شیمی می خواهیم در یابیم و بعد می آییم خواص اتمی و هسته ای را بررسی می کنیم. خوب، چرا می خواهی این کار را بکنی؟ برای اینکه می گوییم خواص این اتمها هر جای عالم که باشند همان است که اینجا هستند. مثلاً فلزاتی مثل آهن و مس و طلا همه و همه، همه جا همین است. همینطور گازهایی مثل کسیژن و هلیوم و فلور و ... و همینطور عناصری مثل کربن و امثالهم. پس ما بچه هایمان را می گذاریم مدرسه های دولتی و بلکه خصوصی که در این مسائل خبره شوند و دانشگاه روند و تخصص بگیرند. و اما بعد آیا می توانیم خودمان را بزنیم به نفهمی که حالا اینها به ما چه؟ ما که اصلا این کاره هم نیستیم. تخصص ما هم این باشد، آیا باید به همه اینها را بفهمانیم؟ التفات می فرمایید؟ تخصصت هم در مهدویت باشد، آیا معنی اش این است که به همه بگویی که امام زمان او است؟ حتی اگر او را تعیین هم کردی که امام زمان است. صدایش را در نیاور! ما خودمان ولایت فقیه مگر نداریم؟ البته اشتباه نشود. بنده خودم خیلی هم ولایت فقیه مان را دوست دارم. ولی برای بهتر روشن شدن مسئله می خواهم بگویم. حالا یک ذره برویم از مانویت بگوییم بجای اینکه از مهدویت بگوییم. مگر چطور می شود. یعنی بنده حرفم این است که اگر کسی آمد و اصلا اسلام را کلاً نفی کرد. و گفت ما همان مسیحیت را قبول داریم و همان حضرت مسیح را، منظور به این است که ما که نمی خواهیم با او هم وارد دعوا شویم که تو هم بیا و بگو مهدویت و نگو مسیحیت. اما یک وقت هم دیدید که حلقه ماندانا خانم رفته است و در شکم مریضی که همسر گرامی ایشان رویش عمل می کرده است گیر کرده است. این که دیگر چون دارد از ماندانا می گوید معنی اش این نیست که دارد از مانویت بحث می کند و خودش را نسبت به مهدویت زده است به کوچه ی کوروش چپ مثلاً و خودش را به نفهمی نزده است. التفات می فرمایید؟ بحث اینکه دو گروه داریم که بین خودشان دعوا افتاده است که اصلا مسئله اینها از کجا شروع می شود که بالاخره آیا ما یک فهمی هم این وسطها داریم یا اینکه اصلا فهم و آگاهی و هوشیاری یوخدو و نداریم. یعنی اگر هم داریم، چرا خودمان را نزنیم به نفهمی. به کی می خواهی بفهمانی که ما مهدویتی داریم که از روی علم اصول فقه و علم فقه و تفسیر و حدیث است؟ موضوع این است که آیا این مهدویت یک شخصیت زنده است یا یک شخصیت تاریخی است از دید خیلیها و بلکه یک شخصیتی است که هنوز نیامده است حضرت مهدی علیه السلام آنطور که شیعیان معتقدند که او آمد و به غیبت صغری و بعد غیبت کبری رفته است و امروز هم زنده است. البته بنده چند وقت بود که این را نشنیده بودم ولی وقتی می شنوم که حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دامت ظله العالی در تلویزیون دعا می فرمایند که اللهم یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق محمد، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین، اللهم بحق حجتک مهدی. همین کافی است که دلم قرصتر شود. ولی خوب، آیا شما می توانید حضرت حجت را با تلویزیون عوض کنید؟! یک حرف خنده داری می شود. البته گویی صدا و سیما یک امپراطوری خاص خود را هم برای خود ساخته است که چه عرض کنم. و بنده دوست دارم هم به شبکه قرآن و رادیو قرآن و تلاوت و معارف گاهی گوش کنم. اما گویی این امپراطوری خودش هم آن روی کفرش بعضی اوقات بالا می آید یا یحتمل بنده هستم که اینطور بنظرم می رسد!

به هر حال، بنده عرضم این است که از دکتر آرن وال انتظار نداشتم مرا از سایتش منع کند. ولی آیا می خواهم بپرسم که آیا مطرح کردن مسئله مهدویت و امام زمان هم خیلی به او مربوط می شود و آیا می شود به او اشکالی گرفت که چرا چنین کردی؟ که البته بنده به او این ایراد را گرفتم هر چند که هنوز جوابی نداده است یا می گوید نمی خواهد راجع به آن حرفی بزند. ولی مسئله اینجا است که بنده حداقل در مورد ریاضی و فیزیک مسائل توانستم تا حدودی یک چیزهایی حرفهایم را بزنم قبل از اینکه جلوی حرفهایم را بگیرد. اما همین ملتی خودمان که اینقدر به برجام هم ایراد می کنند که آقا چرا آمریکا تحریم کرد، آیا یک کلمه هم در این مورد چیزی می گویند. یا خیر، گفته اند و بنده خودم را زده ام به نفهمی و نادانی و ناهوشیاری؟ یعنی بنده باید حرفم را بروم به این سایت بگویم و او هم صاف و پوست کنده بگوید که آقا شما برای یک ماه ممنوع هستید. و وقتی می گویی اقا جان پس عید کریسمست را از الان بهت تبریک می گویم. او بگوید که ببین، گفتم بهت ممنوعی یا نگفتم. و بعد هم نظرت را پاک کند. این درست است که عیسی به دین خویش موسی به دین خویش.

و اما، آیا بنده حقیر اگر بخواهم بروم حرفم را در همین مسجد خودمان بزنم یا با دکتر ریاضی که دارد در دانشگاه امیرکبیر دکترایش را تکمیل می کند و از نیجریه آمده است گل گفتگویمان باز شده است و داریم گل می گوییم و گل می شنویم. حالا بیا و بگو که اقا این بنده خدا را کجا می خواهید بردارید ببرید. تازه ما سر گفتگویمان با او باز شده بود. یعنی عرض بنده این است که تازه با این دکتر وال خودمان کلی هم گل گفتیم و گل شنیدیم. این است که باید گاهی هم خودت را بزنی به ما به نیظر و ما فیه ینظر. و خیلی وارد مسائل نشوی که هیچ. خیلی اوقات باید خودت را هم بزنی به نفهمی.

ببینید وضعیت فلسفی عالم به کجاها کشیده شده است بعد از این همه سال فلسفه و حکمت متعالیه که ما داشته ایم و داریم. بنده عرضم این است که همه اینها مال این است که مهدویت هزینه کردن دارد و این است که بعضی خودشان را می زنند به نفهمی و ناآگاهی و ناهوشیاری. انگار که دارند در دارالمجانین هوشیار و بیدار را می بینند. یعنی اسلام و اسلامی بودن حتی در جمهوری اسلامی هم هزینه بر است و دیوار هاشا بلند که مهدویت می گویی؟ یا میگوید کدام مهدویت؟ تو برو اول اسلامش را به ما نشان بده! یا اینکه نخیر آقا ما خودمان صاحب میثم تمار و شیخ عطار و بلکه صاحب امام زمانیم. اقا اینها را باید خودت هم تجربه کنی و بدانها عمل کنی. با خواندن شیخ عطار کسی شیخ عطار نمی شود. بصیرت هزینه دارد. باید با قلبت در تماس باشی و نه فقط اهل ظاهر یا باطن و بس. نظریه حمدی مجیدی هم می خواهد که هیچ یک وقت دیدی باید بروی نظریه های زایبرگ-ویتنی و این ویتنی و آن ویتنی را هم یاد بگیری. اطلبوا العلم و لو فی الصین. حکمت متعالیه را باید دریافت. حکمت اشراق کدام است و حکمت مشاء کدام است و حکمت متعالیه کدام؟ و اما امام زمان، امام زمان. و ما ادراک ما امام زمان عجل الله فرجه الشریف. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاٌ ما تذکرون


مسئله امام زمان را در نظر بگیرید، ما می بینیم که بیت اولیه کتاب شریمد بهاگاواتام یعنی این بیت را هندوها و یحتمل بهکتیها نیز می گویند که از ماهامانتراها است. یعنی می گوید که ذکر عظیمی است. و آن می گوید:

Om Namo Bhagavate Vasudevaya

در ویکیپدیا بیشتر راجع به آن توضیح می دهد.

https://en.wikipedia.org/wiki/Om_Namo_Bhagavate_Vasudevaya

ولی این را چند بار نزد خود بگویید، به این فکر نمی افتید که برای کیست که دعوا است؟ و واسه چیست که دعوا است؟ برای او است که دعوا است! او کیست؟ می گوید که کریشنا است. این پسربچه گاوچران است. فکر کنم این را قبلاً هم گفته بودم. فلسفه فهم کریشنایی Krishna consciousness هاری کریشناها هم همین است. البته سیستم هندی اینطور است که معلم دینی یا همان گورو [که بنده حقیر را هی نمی دانم چرا یاد سرزمین گوگوریو (Goguryeo همینطور مثل اینکه ریشه لغت کره هم Goryeo است) فیلمهای کره ای این روزها از تلویزیون هم می اندازد!] که به شاگرد تعلیمات دینی را می آموزد، طوری است که شاگرد باید حتی به او سجده هم کند و کانه حکم خدا را هم دارد. و البته از دیدگاه مسلمانان که این شرک محض است.

فقط باید به خدا سجده کرد. و قربانش بروم چقدر هم از قَبَل آخوندهایمان ما این کار را می کنیم و بلکه به نماز جماعت و نماز جمعه هم می رویم! خدا پذر و مادر و بلکه همه رفتگان آن مومنینی را که اینقدر اهل نمازند را بیامرزد شب جمعه ای! چرا که بلکه یک صواب یا ثوابی هم نصیب ما شود و از این حالت ذنبک ذنب لا یقاس ذنب مثله بسبب تماس با این دنیای مادی پست دون اسفل سافلین هر چه زودتر در بیاییم و خودمان اهل نماز نیستیم لا اقل بسبب شفاعت آنها هم که نباشد و بلکه شفاعت خدا و پیغمبر و ائمه در حق ایشان بلکه اهل بهشت شویم. البته فیلمهای هندی و بالیوودی و هالیوودی و حتی کره ای هم نبینیم یحتمل خیلی بهتر باشد و زودتر اهل بهشت شویم. و اما این فیلترینگ وارونه اینترنت هم نمی دانم فقط برای بنده است که اینطور است؟ یا همه همینطورند. بنده فکر می کردم که سایت علم-ایران هم فیلتر شده یا خودشان خواسته اند حذفش کنند. (بعضی هم اشکال می کنند که تو چقدر خسیسی ها. یک فیلترشکن بخر کار را خلاص کن!) و رفتم اتفاقاً از یک کافی نتی ببینم اینطور است؟ دیدم بله همینطور است و فقط بنده نیستم. ولی خوب، اخیراً دیدم برگشته است و همانطور است.

البته ترویج فساد را باید جلویش بدجوری ایستاد فرقی نمی کند فقط مسئله هابیل و قابیل که فرزندان حضرت آدم علی نبینا علیهم السلام بوده اند، است یا کل جامعه است. و الا تا اعماق روح و پوست و گوشت و استخوان و بلکه کل اجتماعات و زبانهای اقوام و همه و همه نفوذ خواهد کرد و کینه های عجیب و غریب امثال ابوجهلی و ابولهبی رخ می دهند. البته یک وقت دیدید بعضیها هم ادعا کردند که خوب، هابیل را که قابیل کشت. و لذا ما همه قابیلی باید باشیم. و اما این استدلال غلطی است. مثل این است که بگوییم ما که کربلا داریم. و لذا همه یزیدیند. نخیر، بنده که اینطور فکر نمی کنم و اینطورها هم نیست. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


این ایراد به ابن سینا گرفته می شود که او خوب بود بیشتر به الهیات می پرداخت و اینقدر وارد پزشکی و موسیقی و فلسفه و امثالهم نمی شد چرا که الهیات مفاهیمی را دارد که مباحث فلسفی دیگر ندارد. این را بنده در خبری در سایت خبری مهر از حجت الاسلام و المسلمینی خواندم. بحث آنجا بود که ابن سینا از قضا معروف است که ماوراء الطبیعه ارسطو را 40 بار خواند و نفهمید تا اینکه رساله ای موجز از فارابی را خواند و درکش کرد.

مسئله اینجا است که اگر ما خیلی هم به خود ببالیم و خوشنود باشیم که در الهیات چه ها که نکرده ایم ولی دیگران در همه علوم دیگر از ما پیشی بگیرند و مجبور شویم که برای یادگیری این علوم برویم نزد آنها درس بگیریم، یک کمی مسئله خنده دار نخواهد شد؟ و همه به ریش ما نخواهند خندید؟ این می شود که بعضی اینقدر به دکتر علی شریعتی هم ایرادهای بنی اسرائیلی می کنند؟ باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ کلنا عباسک یا سیده زینب. ما مدافعان حرم زاده شده ایم. ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. و اما این را هم داریم که اطلبوا العلم و لو فی الصین یا نداریم؟ و الا فارابی و سهروردی در شام چه می کرده اند؟ و حکمت مشاء و حکمت اشراق و حکمت متعالیه کدام است؟ بنده حقیر که هنوز از طلبگی خود بیرون نیامده ام تا این مباحث و موضوعات را بهتر درک کنم.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاٌ ما تذکرون (62 النمل)


یک جایی دین و دینداری زیر پا گذاشته شده است، آنجایی که بشر از فلسفه به کمونیسم و مارکسیسم رو می آورد. این مشکل از کجا است؟ آیا فلسفه است که اشکال دارد یا کمونیسم است یا دین؟ اینجا اصلا باید دید که معنای دین و دینمداری چیست و یعنی چه؟ یک بحثی دارد علامه طباطبایی در اوایل کتب المیزان یحتمل در بحثهای سوره آل عمران که اینکه مسیحیان می گویند حضرت عیسی علی نبینا علیهم السلام پسر خدا است، یک چیزی است که از هند و یونان وارد مسیحیت شده است. البته بعضی مثل قوم یهود برای خود نوعی الوهیت نیز قائلند و آنها هم عزیر را پسر خدا می دانند. ولی یک بحثهای فلسفی هستند از جمله آنکه دکتر آرن وال در مورد فهم و هوشیاری و آگاهی در سایتش مطرح کرد که قابل بحث است و صرفاً فلسفی نیست و همانطور که گفته شد به بصیرتی که در قرآن مطرح می شود نیز برمی گردد.

یک همچنین بحثی را حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی در یک سخنرانی در مسجد چهار مردان که از کانال قرآن نشان می داد پریروز بعد از نماز مغرب و اعشاء مطرح کردند. ایشان بحثشان را از سخنان امیرالمومنین شروع کردند که  کسی که چشم دلش کور باشد بدتر از کسی است که نابینا باشد. ایشان سخنان خود را با تعریف از آیت الله العظمی و مرجع تقلید رحیم ارباب ختم کردند که سه سال آخر عمرشان را نابینا شدند و در ضمن از ایشان سوالی کردند و در ایشان جواب دادند که در عمر شریف خود نه غیبت کرده اند و نه به نامحرم نگاه کرده اند؛ چهل سال با برادر خود زندگی کردند، روی همسر برادر خود را ندیدند.

این یک امری است که انسان می تواند به حساب تعریف از هابیلیت فردی بگذارد. ولی اینکه ما چطور در مقابل قابیلیت هم بایستیم و با آن مبارزه کنیم بدون اینکه خود متهم به قابیلیت شویم هم امر مهمی است. یعنی آیا اگر مسئله به جنگ و جهاد اکبر و اصغر ختم شود کار تمام است؟ یا چه اتفاقی باید بیافتد تا مسئله هابیلیت و جنایتهای قابیلی مقابل او حل شوند؟ یک وقت هست که مسئله هابیل و قابیل مسئله دو برادر است که به قتل ختم می شود. و یک وقت دیگر است که این مسئله به قومیت کشیده می شود و مسئله ای می شود جهانی. اینجا دیگر صرف پرداختن به هابیلیت و اینکه هابیلیت است که خوب است و قابیلیت چقدر زشت است معنی نمی دهد. دین و دینمداری آنجایی که دیگر کار از کار گذشت و به جایی رسید که طبقه مستکبر طبقه مستضعف را له کرد و دیگر چیزی از دین باقی نماند، آیا باز هم معنی می دهد؟ حالا هی بگوییم که نخیر آقا، به امام زمان هم خیانت شده است. و نه این هم که نشده است. اما ما فرضاً برویم بین مستضعفین و بلکه مستکبرین کشورهای مختلف اسلامی و غیر اسلامی و سعی در ترویج اسلام را کنیم. ولی به مستضعفین مملکت خودمان نتوانیم بپردازیم، یکی از دلایلش این می تواند باشد که طبقه روحانی که باید به امور مستضعفین برسد خود رفته است به طبقه حاکمه پیوسته است.


ولی بنده یک چیز دیگری را عرض کنم راجع بحثی که در سایت دکتر آرن وال مطرح شده و آن این که ایشان از فهم و آگاهی و هوشیاری بحث می کنند در پستی بعد از اینکه این حقیر از سوالی راجع به افلاطون مطرح می کنم، یک زیرکی خاصی در آن نهفته است که انسان می گوید اگر این بنده حقیر آن را نگویم، آیا دارم سر خودم را کلاه می گذارم. یعنی مسئله زبان انگلیسی و زبان فارسی و ترجمه یکی به دیگری یک چیزی است که فقط می تواند برای کسی که به هر دو زبان مسلط است اتفاق بیافتد. و لذا آنچه گفته می شود در گفت و شنود می تواند یک آگاهی ای را ایجاد کند که یحتمل در ضمیر ناخودآگاه جاری شود و از آن نوع است که می فرماید "ما به ینظر" و "ما فیه ینظر" در اصطلاح اصولیون و فقهاء. حال، تا چه حد این مسئله اتفاقی می تواد باشد و تا چه حد از روی حساب و دقیقاً آن چیزی است که آگاهانه در سخنان رد و بدل می شود، این یک صحبتی است که یحتمل بهتر باشد واردش نشد. یعنی چه از دیدگاه ما به ینظر و ما فیه ینظر گاهی بحث می تواند به فساد کشیده شود و بلکه لجن مال گردد. چه این مسئله از روی قصد باشد و چه نباشد، واردش شدن عاقلانه نیست. ولی خوب، از آنجایی که قسمتی از مسئله هم مدافع حرم بودن است، بی هیچی هم نمی شود گذشت آنجایی که خیلی از جوانان ما می روند با جانشان دفاع می کنندن و جلوی توپ و تانک و گلوله می ایستند. خدا نصیب کند.


البته نادیده گرفتن مسئله هم مانند آن داستان هنس کریستین اندرسن می شود که پادشاه دارد در خیابان لخت و عور و برهنه راه می رود و هیچ کس به او چیزی نمی گوید مگر بچه ای که از روی تعجب عنوان می کند که این بابا مثل اینکه لخت و عور راه افتاده است توی خیابان. عجب  گندی به بار می آید.  لعنت بر شیطان. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد (و عجل فرجهم) و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


مریضی که می رود نزد طبیب که درمان شود، سودی برای او نمی کند که خود طبیب خود را مریض بیابد. نه اینکه چنین چیزی امکان پذیر نباشد که طبیب نیز خود مریض باشد یا مریض شود. بالاخره اطباء هم انسانند و مریض می شوند. ولی اینجا یک استثنائی هست که بسادگی قابل درک نیست. و آن این است که هر کسی اگر ادعای کذبی کرد، این ادعا لزوماً به خود او یا دیگران نمی چسبد. ولی این را نمی توانید همیشه تعمیمش دهید و از اصل استقراء استفاده کنید و همگانی اش کنید. نمونه آن همین است که چشم بیمار تو دیدم و هوشیار شدم. تو که خود طبیب همه ای ز چه بیمار شدی؟

موضوع این است که هر کسی اگر ادعای ولایت کرد، ادعایش کذب است الا ولایت فقیه! به همین نسبت ولی از آن بابی که قابل قیاس نیست، هر کسی اگر ادعای امام زمانی کرد نیز دیوانه است الا خود امام زمان. چنین مسئله ای را منطقی کردن، می تواند منجر شود به مسائلی از این قبیل که مثلاً آیا فضای مسائلی که با زمان چندجمله ای حل می شوند با آنهایی که زمانشان چندجمله ای نیست، یکی است؟!  قُلْ هَـٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَسُبْحَانَ اللَّـهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


مهدویت و انتظار فرج هم دلایل دنیوی و هم دلایل اخروی فراوانی دارند. و اما بنظر این بنده حقیر می رسد که از مهمترین دلایلی که باید به حکمت متعالیه و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی مجیدی پرداخت نیز مهدویت و انتظار فرج است چرا که غایت بشریت است. و اگر فیزیک هسته ای تا این حد جذاب است دلیلش این است که در نهایت ما را به مهدویت رهنمود کند. و این ممکن نیست مگر درست به احکام و فقه اسلامی پرداخته شود. گاهی وارد این موضوعا شدن، کار آسانی بنظر نمی رسد. یک استاد خوب خیلی می تواند مسائل را آسان جلوه دهد.

مثلاً در رابطه با علم اصول و فرق آن با قواعد فقهیه، حضرت آیت الله العظمی سبحانی می فرمایند:

 مرحوم امام یک فرق چهارمی را بیان می‌ کرد که من آن را اجمالاً در تهذیب الأصول نوشته‌ام، ایشان از همان اصطلاح فلسفی استفاده می‌کرد و می‌ فرمود : ما گاهی «ما به ینظر» داریم و گاهی «ما فیه ینظر» داریم، فرق این تعبیر این است که: «ما به ینظر» وسیله است، اما «ما فیه ینظر» هدف است، مثلاً، اگر کسی بخواهد نظر اسلام را در باره دنیا بگوید، خواهد گفت که اسلام معتقد است که دنیا و مادیات «ما به ینظر» است نه «ما فیه ینظر».
خلاصه فرق است بین وسیله و بین هدف، ایشان می‌فرماید مسائل اصولیه
[4] وسیله، و «ما به ینظر» است و در واقع می‌خواهیم به وسیله آن استنباط کنیم، اما مسائل فقهی «ما به ینظر» نیست بلکه «ما فیه ینظر» است، مثلاً: «آینه» ما به ینظر است، عکس ما فیه ینظر است، البته این بیان هم بیان خوبی است،‌ منتها به شرط اینکه به نحوی که من توضیح می‌دهم، توضیح بدهید، یعنی ما به ینظر و ما فیه ینظر، مسائل اصولیه وسیله است، اما قواعد فقهیه هدف است نه وسیله.

http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/sobhani/feqh/92/920624/


و بعد نظر خود ایشان این است که حجیت مربوط به علم اصول است همچون ما به ینظر است ولی قواعد فقهیه ما فیه ینظر است:


پس اگر مسائل اصولیه را در یک ردیف قرار بدهیم، همه‌اش دنبال حجیت است و به اصطلاح حضرت امام «ما به ینظر» است، یعنی با این می‌خواهیم فقه را بفهمیم، و حال اگر کسی قواعد فقهیه را جدول کند، در می‌یابد که ما به ینظر نیست، بلکه ما فیه ینظر می‌باشد و می‌خواهیم احکام را بفهمیم، مانند: ...


بنظر این بنده حقیر می رسدکه حجیت در علم اصول و کاربرد آن در فقه و قواعد فقهیه فهمش با تجربه و سعی تلاش علمی و عملی یحتمل تکمیل شود ولی در همه حال نیز باید بدنبال حضرت حجت نیز بود. یعنی حتی با حضور وجود مبارک ولی فقیه نیز می توان در عین حال دنبال حضرت حجت بود و در آن جهت تلاش و کوشش و جهاد کرد. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا. یک معنی اش این است که وقتی به کذب رسیدی، باید چه کار کنی؟ بگویی نخیر نرسیدیم؟ یا سعی و تلاشت را بیشتر هم کنی که به آن حق و حقیقت تابان بی نظیر برسیم و الا از پا ننشینیم. به عبارت دیگر، صاحب میثم تمار و شیخ عطار و ولی فقیه و امام زمان را با جان و دل طلبیم همانطور که خود آنها را هم می طلبیم و در پیشگاهشان زانو زنیم و از آنها می آموزیم. و اما بنظر این بنده حقیر می رسد که وجود مبارک امام زمان عجل الله فرجه الشریف یک معجزه عظیم دیگری است ماورای همه عالم هستی و لذا غیبت آن حضرت. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء (62) سوره مبارکه نمل


وَأَنَّهُ تَعَالَىٰ جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا ﴿٣ سوره مبارکه جن


بعضی یحتمل ایراد می کنند که آمدی از یک بنده خدایی ایراد کردی و بعد خودت را صاف و پوست کنده انداختی توی دارالمجانین که بنده حقیر افتاده ام توی این وضع بطور طبیعی در طبیعت و احتیاج به ماوراء الطبیعه است که از آن در بیایم. اینجا باید خیلی مواظب بود که به دیگران و مخصوصاً به بزرگان دین و ادب ایراد نشود. و اما خیلی اوقات است که یک قشری را در نظر آورید مثل طبقه روحانی، اینها یک فرمولی را ارائه می دهند که بنظر می رسد که اگر به آن تن در ندهی از خدا و پیغمبر و امامان و ایمان و اسلام باز می مانی. این یک مسئله است.

ولی مسئله دیگر این است که همچین که انداختی خودت را در عالم طبیعت و در دارالمجانین گیر کردی، این احتمال است که جنها خطاب به تو بگویند که حالت جا آمد؟ خوبی؟ جنزده هنوز نشده ای؟ می خواهی آتیش دارالمجانین را بیشترش کنیم؟ اگر آتیش کم است یک بمبهای خاص خود را هم ما جنها داریم که بر علیه ات استفاده کنیمها؟ نمی خواهی؟ مسئله اینجا این است که یک فرقهایی هست بین جن و جنزدگی و جنون و مسائل روحی روانی. اینها تا چه حد و حدودی درست است و تا کجاها باز باید حدود برائت و تخییر و احتیاط و استصحاب را حفظ کرد و کجا نص آیه خدا است که اگر تکذیب کنی می شوی کافر و مشرک و منافق و اینها. جن و انس می فرماید باید بروی حق طلب شوی و فرق بین حق و باطل را اول یاد بگیری. و بعد بروی به جهاد اکبر و اصغر با جن و انس و نفس خودت. ولی در طبقه روحانی و آنچه ما در این رابطه می بینیم این است که می فرماید مشرک و کافر و منافق حق ندارد که وارد مسجد شود چرا که اینها کافرند و لذا نجس هستند. و مسئله ای که اتفاق می افتد عیناً می شود مسئله گناه صهیونیسم و حتی قوم بنی اسرائیل و یهود و نصاری که آنچنان غلو می کنند که خود را نزد خدا یا پیغمبر می بینند یا حتی خود را بالاتر از خدا هم می بینند. این است که بصیرت خود ار آنچنان از دست می دهند که از آیه آخر سوره یوسف می گویند ولی در عین حال بصیرت خود را از دست داده و براحتی یوسف فروشی هم می کنند و بلکه همه پیامبران را یک جا بین فجر و طلوع آفتاب کشته و می روند سر کار. و  یادشان می رود که کافران و منافقان و مشرکانی که دارید اینچنینشان می نامید یحتمل خود حضرت عیسی مسیح یا حضرت ولی امر علیهم السلام است. وانگهی مسئله به این سادگیها هم نیست.

هر کسی حتی جایز نیست که از نشئه طبیعیه خارج شود و خود را از دارالمجانین نجات یابد. اگر غیر از این بود و سرگردانیهای اینچنینی برای طبیعیون به تنهایی اتفاق می افتاد و مسلمانان حق نداشتند که اینچنین سرگردان و مجنون و روانی شوند. و لذا لیلی و مجنون هم مصداقی پیدا نمی کرد. و ان یکاد الدین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین. یعنی اگر داری فیلم کره ای می دیدی و نه اینکه یحتمل در صدا و سیما نباشد هم یحتمل باز دیدی جنزده شدی چرا که در عوض به آداب نمازت قلباً که هیچ و بلکه ظاهراً نیز نمی پردازی و بلکه لیان شامپو را می پسندی. خوب، حالا تو چطور می خواهی بروی نظریه حمیدی مجیدی ات را هم تنظیم کنی و بلکه یهود و نصاری و فلاسفه طبیعیون و ریاضیون و مشرکان و کافران را هم مسلمان کنی و حال آنکه احتیاج به جن گیر داری؟ برو فکر نان کن که خربزه آب است. یعنی اینکه یا باید فکر حقوقهای نجومی باشی یا اینکه باید به اقتصاد مقاومتی بپردازی. باز یعنی اینکه اگر چال هرز و سیاه چاله ها را بخشیدی به مستضعفین و بعد خود رفتی هی برج ساختی، آنوقت نگو دیگر بنده دارم با تروریسم هی می جنگم و بلکه اقتصاد مقاومتی هم می کنم. یک جای کار بد جوری گیر دارد. نمی شود هم از تروریسم حمایت کرد و هم اقتصاد مقاومتی کرد و هم با دولتهای دوگانه مستضعفین/مستکبرین جهانی وارد جنگ و جهاد و دعوا شد. استصحاب و برائت و تخییر و احتیاط همه و همه با جن زدگی و جن از بین می رود آنجا که انسان یادش برود که دارد عبادت جن و انس را هر جور خودش دلش خواست تعبیر می کند و آن هم در نزد حضرت سلیمانی که همه را به کار گرفته است. آقا نکنید این کارها را. القدس لنا و لا لغیرنا. یعی همین که ما خلفت الجن و الانس الا لیعبدون. و اما حالا اگر آمدی طبیب یک اطباء الهی هم شدی، خوب بشو. خود اطباء الهی هم می روند طبیب هم می شوند. یعنی اینکه چشم بیمار تو دیدم و هوشیار شدم. تو که خود طبیب همه ای ز چه بیمار شدی؟ این که حرف بین مریض و طبیبش در مطبش نیست. می گوید آقا جان از نشئه طبیعت درآ. لج و لجبازی نیست که فلاسفه و ریاضیون و اطباء طبیعیون و دیگر طبیعیون همه و همه کدورت کنند که الا و لله ما قیام می کنیم که طبیعی شویم و فهم و آگاهی و هوشیاری و بلکه بصیرتی هم در کار نیست. می خواهی در طبیعت غرق شوی. خوب بشو. اما اگر رفتی همان پزشک طبیعی روانپزشکت خودت را از الهیات و جهاد اکبر و اصغر هم معاف کنی و او در جوابت گفت خوب نمازت را بخوان. نگی چرا؟ نگی به تو چه؟ نروی نزد یک روانپزشک کافری که در طبیعت بیشتر هم گم شوی. نروی دنبال نظریه حمیدی مجیدی که جبهه نروی. نروی توی طبیعت خودت را غرق کنی که بگویی شهداء نداریم. بچه بگیر بنشین. معاف شدن به این سادگیها نیست. یک وقت دیدی مشرک و منافق و کافر هم آمدند در طبیعیاتشان از تو جلو زدند و گفتند تو هنوز اندر خم یک کوچه ای. و حال آنکه تو می خواستی از برجهای عاج خودت بالا بروی و خودت را در ناز و نعمت غرق کنی. حالا هی بکن. جنون و دیوانگی که تمامی ندارد. هوشیاری و فهم و آگاهی ات و بلکه بصیرتت را کنار بگذار و 24 ساعته غلط زیادی بکن. عالم یقظه ولی در دیوانگی و جنون پیوسته ی مشتق پذیر. یک کلام آقا و خانم جنه می آیند به تو می گویند و جن بعدی می آید. و یک عمر جن زده ات می کنند و حالا بیا و جن گیر بیاور. جن گیر یک جن گیر دو و ....   لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسمک العظیم الاعظم، الاعز الاجل الاکرم و بحق محمد صلواة الله علیه و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و تسعة المعصومین من ذریة الحسین علیهم السلام یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک و اکفنا یا قاضی الحاجات و یا کافی المهمات انک علی کل شیء قدیر. 


سروش هدایت حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی دامت برکاته و برنامه های فقهی دیگر از رادیو قرآن و معارف را اخیراً دارم می شنوم.

و سعی می کنم زیاد جوگیر نشوم! از جمله همین مورد جن را در نظر بگیرید. اینجا ما نمی توانیم مستقیماً به فقه رجوع کنیم. و مسئله این است که چطور به حکمت متعالیه برسیم آنجایی که گوش کردن و دیدن از باب وارد شدن جن به حیطه عمل نیز می شود! یعنی آنجایی که می خواهی بسمت خدا عروج کنی بدتر می بینی جنیان وارد شده اند و تو را باز می دارند و بلکه وارد نشئه طبیعیه و بلکه انقریب که وارد دارالمجانین شوی. از لحاظ اصولی اینجا این سوال پیش می اید که کجا گوش دهیم و مشاهده کنیم و کجا گوش ندهیم و مشاهده نکنیم. و اینجا چهار اصل وجود دارد که عبارتند از برائت، تخییر، احتیاط، استصحاب. البته در مورد اینترنت اگر کسی به برائت حکم کند آنجایی که فیلترینگ وارونه است، یحتمل حکم درست است. ولی حکم تخییر در این است که اگر تازه بخواهی فیلترینگ درست شود، باید فیلترشکن هم اضافه کنی که آنگاه تازه دامنه مستهجنات هم بیشتر خواهد شد. و لذا باید احتیاط کرد که کجا باید برائت و کجا تخییر داریم و احتیاط هم هست. حالا استصحاب اینجا در چیست؟ یحتمل گاهی باید انقلابی عمل کرد! البته مسئله این هم هست که باید به نص مسائل شرعی نیز پی برد تا به یقین رسید. بحث کتب اصولی اینجا لازم است و مثلاً ویکی فقه به کتاب اصول الفقه المقارن فی ما لا نص فیه حضرت آیت الله سبحانی می پردازد که از آنجا می تواند به خود کتاب رجوع کنید. البته می توان کفایه مرحوم آخوند را هم در نظر گرفت. کلی کتب قواعد و فواعد هم داریم که علاقه مندان می توانند بدانها رجوع کنند. و حالا همینها را به نظریه حمیدی مجیدی هم می شود بسط داد که کجا ما را به طبیعت نزول می دهد و کجا ما را به سمت خدا عروج می دهد. و الله اعلم.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون (62) النمل

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿٥٦ الذاریات

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿١ جن


ما داریم در عصری زندگی می کنیم که آگاهی و هوشیاری و فهم معانی نوینی بدون شک پیدا کرده اند. مثلاً زمانی که ما بچه تر بودیم، تازه تلویزیون به ایران آمده بود. امروزه هم تلویزیون داریم، هم ماهواره، هم موبایل، هم اینترنت، هم کامپیوترهای شخصی و تبلت و .... همین قدر در نظر بگیرید که زمانی که امام خمینی کتاب آداب نماز را در سال 1321 می نوشتند، هیچ کدام از اینها نبوده است. همین رادیو چه سالی به ایران آمده است؟ ویکیپدیا می گوید رادیو تهران در سال 1319 آمده است که مقدمات بی سیم از سال 1303 می فرماید در زمینه های وزارت جنگ مورد استفاده بوده است.

اما امروزه اگر به کسی بگویید که آیا جن هم داریم، یحتمل این معنا را تداعی کند که فرضاً دارید رادیو گوش می کنید و برنامه رادیویی دارد پخش می شود و در عین حال آنجایی که برنامه باید یک طرفه باشد و نه دو طرفه آنطور که شنونده رادیو نمی تواند مثل موبایل با گوینده رادیویی ارتباط برقرار کند. و در عین حال، دو طرفه است. این جن چطور وارد مسئله شده است؟! اینجا نیز مسئله از روی فهم و آگاهی و هوشیاری است که آیا امکان دارد که این مسئله را زیر سوال برد یا اینکه جن را نمی شود زیر سوال برد همانطور که اگر به کسی حالت جنون دست داد نیز امکان اینکه او را به علت جنونش زیر سوال ببریم نیز جایز نیست. یعنی نمی شود به او گفت که چرا به تو جنون دست داده است. می شود او را به علت کار خلاف سرع یا خلاف قانونی ماخذه کرد. اما نمی شود به او گفت که تو چرا به جنون افتادی مخصوصاً اگر جنون او مزمن هم شده باشد.

حالا فرض بفرمایید که رابطه بین دو نفر باشد که از روی جنون است. این را می شود زیر سوال برد که چرا رابطه شما از روی جنون است. و این کار را باید هم کرد مخصوصاً اگر این رابطه مخصوص رابطه دو قشر از اقشار یک جامعه ای باشد. فرض بفرمایید که مثلاً قشر اشرافی یک جامعه ای رابطه اش با دیگران دیوانه وار شده باشد. خوب این را نباید زیر سوال برد؟ یا رابطه طبقه آخوند با مردم دیوانه وار شده باشد؟ نباید این را زیر سوال برد؟ البته اگر طبقه آخوند رابطه اش با دیگران از نوعی باشد که نگاه عاقل اندر سفیه را دارد، این را هر چقدر هم بخواهید زیر سوال ببرید، گیر خواهید کرد. و اگر مخصوصاً همین طبقه اخوند هم به اشرافیت مالی و هم قدرت در اجتماع دست یافته باشد، یحتمل خیلی هم به صلاح نباشد کسی این رابطه را زیر سوال ببرد. بطرز بهلول گونه ای خنده دار می شود و یحتمل هم خودش به جنون متهم شود. مثل این می ماند که کسی برنامه هوشیار و بیدار را در دارالمجانین دیده باشد و لذا بگوید که این برنامه باعث شد بنده حقیر به هوشیاری برسم بجای اینکه بگوید مثلاً من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم، چشم بیمار تو دیدم و هوشیار شدم.  و در جواب یحتمل داریم تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی، تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی؟

التفات بفرمایید که مسئله هوشیاری و فهم و آگاهی را در نظر آورید که مسئله فقط اینجا نیست که ما آیا لازم داریم که از طبیعت خارج شویم و به ماورای طبیعت هم برسیم تا فهم و آگاهی و هوشیاری ما درست شود. فقط این مسئله را در نظر آورید که حتی اگر کسی یک زندگی سالم و درستی و سلامتی را هم داشته باشد که نه به اعتیاد الکل یا مواد مخذر دچار شود و بلکه نماز و قرآن و روزه و دین و ایمانش هم درست براه باشد، معنی اش این نیست که او دیگر به خواب احتیاج ندارد. حالا یک شب هم نخوابد یا دو یا سه یا بیشتر هم نخوابد. آخرش آیا احتیاج به خواب ندارد؟ و این خواب چه تاثیری در آگاهی و فهم و هوشیاری او خواهد گذاشت؟ بقول معروف اگر دستگاه سانتریفیوژی بیست و چهار ساعته کار کرد، یحتمل از پا درآید و بسوزد! هر چند که نسلهای جدیدتر آنها یحتمل بتوانند 24 ساعته خیلی هم خوب کار کنند قبل از اینکه دچار مشکل شوند.

و لذا این آگاهی و فهم و هوشیاری باید از نوعی باشد که انسان را با توجه به اینکه به خواب هم احتیاج دارد، همین باعث نشود که او را از حالت یقظه و بیداری باز دارد و فهم و آگاهی و هوشیاری او برای خود او و بلکه جامعه بشری مفید واقع شود. و لذا ما این معانی را در علم اصول و قواعد فقهی در مورد استصحاب باید ببینیم که آیا می توان گفت که با وجود ولی فقیه ما دیگر به استصحاب احتیاجی نداریم؟ یعنی همین مثال را در نظر بگیرید که همینطوری که ما داریم در زمان پیش می رویم و صنعت و تکنولوژی پیشرفت می کند، بنده حقیر نزد خود بگویم که چون امام خمینی در آداب نماز گفته اند در خانه بنشین و امن یجیب بگو، و لذا بنده حقیر از خانه در نمی آیم چرا که مرجع تقلید بنده همو او است و او خودش هم در خانه و حسینیه جماران خود ماند و حتی به نماز جمعه هم نرفت و لذا بنده نیز نمی روم. اینجا امر استصحاب واقع می شود که اگر تو در خانه ماندی و فرض خواستی نمازت را هم بخوانی و یواش یواش دیدی که نخیر. مثل اینکه هر چقدر هم بنده حقیر نمازم را در خانه بخوانم و امن یجیب بگویم، خبری از امام زمان که به این بنده حقیر نخواهد رسید هیچ، و بلکه در جهالت و کدورت و انحرافات خود نیز آنقدر دارم پیش می روم کانه یک وقت دیدید فهم و آگاهی و هوشیاری که رفت که هیچ. و بلکه از روی لج و لجبازی همینطور هم نشسته ام قرآن و تفسیرم را می خوانم یا از صدا و سیما می شنوم ولی یحتمل هم یک کلمه اش به گوشم نمی رود و بلکه هر چه تمامتر دارم در نشئه طبیعیه گم می شوم و از خود بی خود شده ام. اینجا است که بهتر است یک نهیبی به خود بزنی که بچه بلند شو برو به نماز. برو نماز جمعه. برو به اماکن مقدسه. البته این مسئله هم مزید بر علت شده است که برو به حکمت متعالیه خود بپرداز و نظریه حمیدی-مجیدی خود را هم هر چه بیشتر توسعه و تکمیل کن! یک نفر یحتمل بنشیند در خانه اش امن یجیب بگوید و حتی ولایت فقیه هم شود. و یک نفر دیگر هم یحتمل بنشیند در خانه اش امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف السوء هم بگوید ولی باز از دارالمجانین سر در بیارود. این است که می فرماید چشم بیدار تو دیدم و هوشیار شدم. یا تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی؟ و اما خوب، کار آمد و نیامد هم دارد این وسطها. این است که یک عده ای یحتمل بفرمایند که آقایان ما فهم و آگاهی و هوشیاری هم داریم و بعضی بفرمایند که آیا ما خواب هم داریم یا بالاخره نصف آنرا زدیم یا بیشتر آنرا، آیا بالاخره باید خوابید یا نباید؟ و لذا خود خواب فهم و هوشیاری و آگاهی را می برد یا نمی برد. آیا ما موجودات فانی ذلیل فقیری همه در مقابل خدا نیستیم؟ و لذا حضرت ایوب علیه السلام هم که باشد با آن صبر ایوبش، فهم و آگاهی و هوشیاری او در مقابل قدرت و توان خدا چه تاثیری دارد؟ حضرت نوح علیه السلام هم که باشد، آیا می تواند پسر خود را نیز نجات ده؟

ولی اینجا مسائلی هست بین طبیعیون و ماورای طبیعیون که بحثش تمامی ندارد. ما امروز هم امر ولایت را داریم و در زمان امیرالمومنین علی ابن ابی طالب هم امر ولایت را داشته ایم. آن موقع هم ولایت را زیر سوال می بردند. امروز هم زیر سوال می برند. البته امروز هم حکومت اسلامی را داریم و می فرماید حفظ نظام از اوجب واجبات است و نه اینکه فقط وجودش واجب است. اوجب واجبات است.


البته این یک مسئله است که کسی بتواند خود را از این چرخه طبیعت نجات دهد و راه سعادت را بیابد. ولی این چیز دیگری است که کسی بخواهد برای دیگری طوری طبابت کند که اطباء الهی طبابت می کنند. مسئله اینجا این است که تا کسی خود نخواهد که حتی یک قدم برای خروج از این چرخه بردارد و خود را نجات دهد، هر چه دیگران کنند. فایده ای نمی کند. او خود باید بخواهد از این اسفل سافلین که دچارش شده است نجات یابد و به مقامات پستی که نزول کرده است و مدام دارد نزول می کند عروج کند و حتی در مقابل خدا بایستد و نمازش را اقامه کند. هیچ طبیب و اطباء الهی و طبیعی نمی تواند این کار را برای او انجام دهد. خوش به حال کسی که می داند از کجاست و در کجا است و به کجا می رود رحم الله امرءا علم من این و فی این و الی این. و خوش به حال کسی که بی خودی با کسی کینه ها و کدورتهای شتری ندارد.

حالا نه اینکه فرض بفرمایید که امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف فرما شده اند و بلکه این سوال باقی خواهد ماند یا خیر که ما فهم و آگاهی و هوشیاری هم می خواهیم یا خیر؟ بلکه حساب بفرمایید که خود پیغمبر اعظم حضرت محمد مصطفی صل  الله علیه و آله و سلم را چطور با او رفتار می کرده اند که می فرمایند خود او دچار سرع می شده است طوری که رنگش برمی گشته است. البته بعضی می فرمایند که به او حالت وحی که می خواسته دست دهد به این حالت می افتاده است. و الله اعلم. در آن نشئه طبیعت غرق شدن یک تبعاتی دارد که به پیغمبرش هم که می خواهد آنها را نجات دهد هم رحم نمی کنند. جه رسد به بقیه ماها که خدای ناکرده در دارالمجانین گیر افتاده ایم. امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون. یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک و اکفنا یا قاضی الحاجات و یا کافی المهمات انک علی کل شیء قدیر. خدایا آخر عاقبت همه ما را بخیر کن.

یک بحثی راجع به لیبرال بودن در مصاحبه مطرح می شود. بنده عرضم این است که بخواهیم حساب کنیم، ولی امر و ولایت از همه در حقیقت در امور دینداری پیشرو، لیبرالتر است. برای اینکه به هر دینی در واقع اجازه می دهد که در امور خود درست تصمیم بگیرد و عیسی به دین خود و موسی به دین خود عمل کند. و نه اینکه به بی بند و باری و بی دینی بپردازند. اما این یک رشدی می خواهد که هر لیبرالی نمی تواند بدان دست یابد برای اینکه یحتمل پیش خودش می گوید حالا ما فرضاً از حل مشکلات جامعه شناسی مان خیلی خسته شده ایم و حالا برویم یک کمی برای تفریح هم که شده، مثلاً دمی به خمره هم بزنیم. این را نمی گویند لیبرالیسم. یا حالا پدرمان هم مثل دوست خودمان است. برویم یک کمی هم با او سر به سر بگذاریم و با او کمی شوخی کنیم! بلکه توانستیم خلش کنیم. آیا این هم لیبرالیسم است؟ بزرگی گفتند کوچکی گفتند. حساب و کتابی گفتند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤﴾ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥﴾ لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩﴾  

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


مسئله دیگری که اینجا هست که دلت می خواهد درباره نظریه حمیدی مجیدی عرض کنی این است که مسئله حکمت متعالیه اینطور نیست که همینطوری بنشینی خانه ات و مسئله برای خودت حل کنی. یعنی این با ذات اجتماعی بودن بشر جور در نمی آید. و اما خوب، نوع مسئله هم طوری است که احتیاج به تفکر دارد. این است که می توان خیلی پراکنده آنرا بدون اینکه نامش را نظریه حمیدی مجیدی بگذاری هی بنویسی بقول معروف. ولی وقتی به مسئله حمیدی مجیدی برسی و همه از تو بپرسند که پس نظریه حمیدی مجیدی ات کدام است؟ بگویی بنده هنوز وقت نکرده ام به مسئله مورد بحث بپردازم. و بلکه دلم می خواهد قرآنم را حفظ کنم و دارم در آن جهت بیشتر سعی و تلاشم را منظور می دارم. و الله اعلم. و اما خوب، یک سری حقایق فیزیکی واقعاً هستند که حتی اگر به مقالات و وب سایتهای فیزیکی و ریاضی افراد در اینترنت بنگریم می بینیم که قضایا غیر از این است. و نظریات بسیار جالبی هستند که باید دنبالشان کرد مثل نظریه زایبرگ ویتن یا فلوئر ویتن یا گروموف ویتن یا وس زومینو ویتن یا کاپوستین ویتن یا کارهای اهلنبک یا .... البته همه اینها هم این مسئله را می طلبد که خوب حالا ما همه اینها را هم داریم و بلکه همین نمازت را از روی اطمینان قلبی بخوان! همین سعادتمندت می کند. و البته امن یجیب را هم بگو. یعنی تو یحتمل متوجه نیستی خودت که داری چقدر برای دیگران دردسر درست می کنی بسبب آن همه گناهانی که در دنیای طبیعی وجودت را فرا گرفته است. و همینها نمی گذارند تو به سعادت برسی. این است که دنیای طبیعی را رها کن و سعی کن طوری الهی شوی که بتوانی در مواقع نماز این همه که در طول روز به طرف پایین نزول می کنی، آن وقت عروج کنی و به سمت خدا بلکه بروی. و بلکه لااقل کمتر مزاحمت برای دیگران ایجاد کنی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤﴾ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥﴾ لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩﴾  


امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله بل قلیلاً ما تذکرون.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


البته معنای اینکه امام خمینی در آداب نماز می فرمایند که بنشین در خانه و امن یجیب ات را بگو، این نباشد که داستایوفسکی ات را نخوان چرا که می فرمایند ایشان خود تاریخ هند جواهر لعل نهرو و شوهر آهو خانم را هم خوانده اند! یحتمل معنی اش این هم باشد که بلکه به فقه و حدیث و تفسیر هم بپرداز و حالا که رادیو هم داریم به علما هم در رادیو خوب گوش کن ببین مراجع در مورد امور فقهی و حدیثی و اصولی و امثالهم چه دارند بگویند. البته این بنده حقیر اگر بخواهم به این مسائل گوش کنم، یحتمل بیشتر اوقات متوهم شوم چرا که خیلی اوقات بیش از حد برای بنده تخصصی بنظر می رسند و مسئله را درست نمی فهمم یا خسته می شوم یا خوابم می گیرد. البته فیلم این سخنرانیها را هم نگاه کردن یحتمل بهتر باشد. بنده آمدم فیلم دیگری را ببینم و از ان هم نمی دانم چرا یحتمل منع و تحریم شده بودم. مثل اینکه بازار تحریم این روزها خیلی داغ است! البته خوبی فیلمها هم در این است که حالا کسی بفهمد یا نفهمد، خود به خودی در معرض فیلم قرار می گیرد و مثل کتاب دیگر نیست که باید بنشینی و ببینی حالا حوصله داری بخوانی آیا نداری؟ داستان اصلا چیست؟ یک حالت هلو برو توی گلویی دارند فیلمها. ذهن را در یک مدت خیلی کمی و مثلاً نیم ساعت یا یکی دو ساعت خیلی می توانند درگیر کنند.

از آن طرف شما اگر چیزی نوشتید، آیا در رسانه ها تاثیر کنند آیا تاثیری نکنند؟ آیا برای رسانه ها است که اصلا می نویسید؟ و باز .....

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک مسئله ای هست در این معنا که اگر مرحوم نواب صفوی و یارانش که داشتند اعدام می شدند و نواب لباس روحانی اش را هم بتن داشت، اگر اذان را تمام و کمال می گفتند آنطور که به حی علی خیر العمل هم می رسیدند و سربازانی که باید به او تیراندازی می کردند اینطور اذان را می شنیدند، آیا در وجدانشان اثر می کرد و بلکه از این کار سر باز می زدند؟ آیا این یحتمل می فرمایید خیلی خوش خیالی است؟ یا در وجدان و روحیه انسانها اثر می گذارد آنطور که شنیدن اذان در همه روحیه ها و وجدانها اثر می گذارد؟ یحتمل بفرمایید هم که اگر هر محکومی قرار بود اذان بگوید و لذا او را معاف کنند. این هم نمی شد. بالاخره اینکه این کیست که دارند اعدام می کنند و اینکه کسانی که مجری این حکم اعدام هستند هم مهم است که اذان چه تاثیری می تواند در وجدان هر کسی داشته باشد همانطور که مثلاً یحتمل بتوان یک دگمه ای را زد و مستهجنات فیلتر شده و فیلتر نشده بیاید و یک دگمه دیگری را بزنید و بتوانید خمستان را بپردازید. یک گوشی بگذارید گوشتان و آهنگهای غربی و شرقی و ایرانی گوش دهید و یک گوشی بگذارید گوشتان و قرآن گوش دهید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بنده نمی دانم چرا هر چه بیشتر بنظرم می رسد که باید کتاب گودل اشر باخ را یک بار درست حسابی بنشینم بخوانم. ولی باز بین این کار و اینکه هر چه بیشتر به برنامه هندسی لانگلندز ابرتقارنی هم بپردازم بر سر دوراهی مانده ام که کدام برای نظریه حمیدی مجیدی می تواند بهتر باشد. البته برادران کارامازوف هم به فارسی ترجمه شده و انگلیسی آن هم هست و یحتمل خوب باشد روسی آنرا نیز نگاهی بیاندازیم ببینیم بلکه روسی ما چطور پیشرفت می کند و خوب داستایوفسکی هم می دانید خیلی خواندنی است. بنده نمی دانم چرا هر چه کردم ابله داستایوفسکی را بخوانم مثل اینکه یک موقعی توی دارالمجانین جمالزاده گیر کرده بودم، این تو هم حالا گیر افتاده ام! ترجمه فارسی خوبی هم باید داشته باشد همانطور که چند وقت پیشها دیدم.

موضوع این هم فقط نیست که بفرمایید که خوب حالا واجب الوجود اگر پادشاه و رئیس جمهور و ملکه و بلکه ولی امر که یحتمل در غیبت هم تشریف دارند نیستند، پس آیا واجب الوجود مردم اند؟ یا بلکه دانشمندان اند؟ یا طبقه ثروتمندانند؟ یا طبقه آخوندها است؟ یا اصلا آنطور است که کمونیسم و مارکس می گوید  که واجب الوجود بی واجب الوجود.

یعنی اگر ما توجه کنیم که واجب الوجود و ممکن الموجود آنطور که می فرماید در منطق مودال اوپراتورهایی دارند که روی موجودات کار می کنند، آنگاه مسئله این است که آنطور نیست که اگر بیش از یک بار اوپراتوری از قبیل لوزی یا مربع روی یک موجودی کار کرد، دیگر فقط باید آن اوپراتور اولی را که روی موجود کار کرده است را در نظر گرفت و بقیه اوپراتورها را می توان دور ریخت. دلیلش این است که همینطوری که زمان می گذرد یحتمل نوع موجود که ممکن الوجود است فرق کند. این بسته به نوع فمی خواهد داشت که ما در نظریه مخصوص خود از واجب الوجود و ممکن الوجود خواهیم داشت و لذا هر دفعه که این اوپراتورها کار کنند، یحتمل معنای دیگری از وجود آن موجود ممکن شود. یعنی یحتمل در نظریه ای که واقع هستیم، انواع شرک را جایز بشمارد و لذا نظریه ها را شرک آلود کند و بلکه کار را به کفر بکشاند چرا که بالاخره همه که در این عالم مسلمان و بلکه همه مسلمانان هم آنطور که باید موحد نیستند و بلکه همه هم به آن درجه از فهم و آگاهی و هوشیاری و بلکه بصیرت نرسیده اند که همه مسائل را برای آنها قابل فهم کند و مثلاً آنطور که حضرت امام می فرمایند همه بتوانند نماز را به قلب خود برای عبادت خدا و لاغیر بفهمانند. این است که بصیرت از این دیدگاه نیز درجاتی دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده حقیر جسارت کرده و این نظر را بعلاوه یک نظر دیگری که متاسفانه  حفظش نکردم را برای سایت دیگری گذاشتم که مصاحبه ای از دکتر صادق زیباکلام را در آپارات نشان می داد. البته متن زیر کمی ویرایش شده آن متن است و غلطهای املایی و چاپی حتی المقدور گرفته شدند.


سلام، بنده فکر می کنم یک بحثی را که در سایت دکتر آرن وال دنبال می کردم و آخرش هم به او گفتم که پس بنده حالا که مرا برای یک ماه منع کردی از حالا بهت کریسمس را تبریک می گویم ولی تا آن موقع بازش نکن. و او این نظر را حذفش کرد! و گفت که مگر قرار نبود می گویم حذفش می کنم را بفهمی؟ اگر ادامه بدهی، کلاً منعت می کنم که دیگر نظر ندهی و نه فقط برای یک ماه! فکر کنم واقعاً دارد جدی هم می گوید. یعنی این را از هر سایتی یاد گرفته باشم، از همین سایت خود شما است که یاد گرفتم که مسائل نظرات خیلی هم جدی است و شوخی بردار نیستند. به عبارت دیگر نظردهی در سایت شما خیلی به بنده یاد داد که حرفهای حضرات را در آن سایت تحمل بتوانم کنم. حالا بنده نمی خواهم برای شما چاپلوسی کنم!
ولی عرض بنده چیز دیگری است که بحث او در مورد دو گروه است که یکی می گوید باید هوشیاری و آگاهی هم داشته باشیم و دیگری می گوید که نباید داشته باشیم. این بحث در ظاهر خنده دار است که اصلا یعنی چه که این حرف را می زند؟ مگر می شود هوشیاری نداشت یا آن را از دست داد؟ البته اگر انسان آنقدر هوشیار باشد که بدانند که برای فهم دیگران ممکن است انسان خودش فهمش را از دست بدهد، این خودش به فهم مسئله کمک می کند. ولی مسئله دیگر این است که طرف می تواند برای اینکه از زیر بار مسئولیت در برود، بگوید خداحافظ شما. بنده رفتم که هوشیاری ام را از دست بدهم!
حالا بعضی که با مسئله آشنا نیستند، یحتمل بفرمایند که مگر می شود گفت که یعنی چه؟ من رفتم هوشیاری ام را از دست بدهم؟ مگر دست خودت است؟
حالا کاری نداریم. ولی بنده مثلاً عرض کنم که در مورد کولیها که می فرمایید، بنده نمی دانم چرا یاد این مسئله می افتم که داشتم به گوژپشت نتردام فکر می کردم که در ویکیپدیا دنبالش می گشتم و بنظرم می رسید که یحتمل خوب باشد هم که بیاییم این اثر ویکتور هوگو را به فرانسه بخوانیم.
و اما از این هم گذشته، بنده فکر می کنم که این اوپراتورهایی که او در فارسی آنرا نمی دانم چه می گویند: منطق مودال  استفاده می کند. یعنی همین لوزی و مربعهایی که استفاده می کند را در نظر بگیریم، صحبتهایی که در این مصاحبه مطرح می شوند را یحتمل بهتر بفهمیم. یعنی فرض بفرمایید که یک اوپراتوری داریم که یک موجودی را ممکن الوجود می کند که لوزی است. و یک اوپراتور دیگری داریم که موجودی را لازم الوجود می کند. اینجا سوال جالبی است که مثلاً آیا بنده حقیر هم لازم الوجودم یا اینکه رئیس جمهور یا پادشاه یا ملکه یک کشوری بیشتر است که لازم الوجود است یا ولی امر است که لازم الوجود است و لاغیر. یا خیر؟ فقط خدا و لاغیر است که لازم الوجود است؟ البته می توان بدین ترتیب مسئله را عنوان کرد که اگر کسی بخواهد لازم الوجود را دریابد، باید به ولایت و ولی امر و بلکه همینطور رسول خدا و کتاب قرآن و امامان نیز هست که مراجعه کند. و اما حالا این نظر ما و بلکه این بنده حقیر است که یحتمل بتوان هم گفت که تا همین چند وقت پیش خیلی هم راجع به این اوپراتورها و این نوع فلسفه ها خیلی عقلم به جایی نمی رسید. ولی هر کدام از این واجب الوجودها را در نظر آوریم، یحتمل یک وقت دیدید رسیدیم به معنای حضرت آدم علیه السلام در آن مبنای بخصوص از واجب الوجود و در مبنای دیگری رسیدیم به حضرت عیسی مسیح علیه السلام یا یحتمل هم رسیدیم به این مبنا که تک تک افراد یک جامعه ای می توانند واجب الوجود را لااقل دریابند و بدان فهم و آگاهی و هوشیاری بزسند. و اما حالا می توانیم بگوییم هم که بلکه این جماعت که واجب الوجود را حالا دریافته اند، همین قوم بنی اسرائیلی باشند که خیلی هم یحتمل با فلسطینیها توی دعوا هستند. مگر چه اشکالی دارد؟ حالا اینها هم واجب الوجود را هم درک کرده اند و هم فهمیده اند و هم هوشیارند. چرا این باعث می شود که تو از هوش بروی؟! مگر چه اشکالی دارد؟ خوب برو اینها را هم می توانی و بلکه خیلی زرنگی مسلمانشان کن. التفات می فرمایید؟ اگر انرژی هستنه ای، انرژی هسته ای است و همه بطور پتانسیل می توانند آنرا یاد بگیرند و لذا همه هم بطور پتانسیل باید بتوانند مسلمان شوند. و حال یحتمل حد و حدودهایی دارد و منع و ممانعتهایی هم داشته باشد.
و اما اینجا این سوال پیش می آید که بنده یحتمل بتوان گفت بیش از 25 سال در ذهنم مانده بود که دلیل آشنایی این حقیر با دکتر وال هم شد. مسئله این است که افلاطون یا سقراط بوده است که آیا همجنس باز بوده است؟ این را دکتر وال می فرمایند که افلاطون در کتاب سمپوزیم اش در مورد سقراط نوشته است که چه شده آنجا که راجع به عشق به علم و فلسفه را سقراط می خواهد بیان کند که بهترین نوع عشق است بر خلاف آن زمان جامعه آتن که انحرافات خاص خود را داشته است. و اما مسئله اینجا این است که ما می بینیم که این سوال را واقعاً هم دکتر وال خیلی خوب پاسخ می دهد. و اما اگر این مسائل را خیلی بخواهیم واردش شویم همانطور که بنده یک بار داشتم راجع به آن در یک ایمیلی می گفتم و از اینکه چطور باب هوپ برای سربازان آمریکایی سرگرمی و شو می گذاشته است. و بلکه از حجاب هم بگوییم، یک مرتبه دیدید چطور شد که عربستان به یمن حمله کرد. آیا چنین اتفاقی اصلا ممکن الوجود است (بلکه هم یک معنای دیگری از واجب الوجودی را بدنبال داشته باشد!)؟ آیا اصلا به عقل جور در می آید؟ و الله چه عرض کنم؟ بنده مانده ام اصلا چطور می توانم بروم کارت بسیجم را بگیرم و بروم مدافع حرم شوم قبل از اینکه در بوروکراسی آن پیر شده و از کار بیافتم! این هم خودش می شود یک نوعی از مدافع حرم شدن آن وقت.
البته اینکه ولی امر آنطور که باید واجب الوجود را بنمایند این خود یک تاثیری روی همه ممکن الوجودها بنظر می رسد که می گذارد که اگر صراط مستقیم را رفت، می تواند واجب الوجود را در یابد. و اگر گمراه شد و راه ضالیین را پیش گرفت. یحتمل ممکن است که دیگر نتواند به واجب الوجود اتصالی برقرار کند. یحتمل هم بتوان اینها را با گرافها یا دیاگرامهای فاینمن در میدانهای کوانتمی و امثالهم برای ذرات مختلف نظریه استاندارد و بلکه ابرتقارنهایی ماورای آنها بیان کرد. بنده هنوز توی شاگردی این نظریات مانده ام و بعضی اشکال کنند که داری خیلی تند می روی و از آنطرف هم دلم می خواهد خیلی برنامه هندسی لانگلندز را نیز با ویرایش ابرتقارنی ویتنی اش بفهمم. و این است که گروه دنت یحتمل ایراد کند که اصلا فهم و آگاهی و هوشیاری ای این میان بین ریاضی یا نرم افزار فلسفی مسائل و فیزیک آن موجود نباشد و بلکه مغزت هم نمی تواند اینها را بکشد. و لذا دست از این حرفهایت بردار و برو دنبال کارت. و الا برای همیشه منعت می کنیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خیلی مخلصیم.

النور

هو الظاهر الذی به کلّ ظهور، و مهما قوبل الوجود بالعدم کان الظهور لا محالة للوجود، و لا ظلام أظلم من العدم، فالبری‌ء عن ظلمة العدم- بل عن إمکان العدم- المخرج کلّ الأشیاء من ظلمة العدم إلى ظهور الوجود، جدیر بأن یسمّى «نورا». و الوجود نور فائز على الأشیاء کلّها من نور ذاته، فهو نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌ [24/ 35].

و کما أنّه لا ذرّة من نور الشمس إلّا و هی دالّة على وجود الشمس المنوّرة، فلا ذرّة من موجودات السماوات و الأرض و ما بینهما إلّا و هی بجواز وجودها دالّة على وجوب وجود موجدها.


علم الیقین، فیض کاشانی ص 212.

http://lib.eshia.ir/71457/1/212


در کتاب علم الیقین که در کتاب آداب نماز امام خمینی آمده است، دنبال واجب الوجود بگردید. چندین بار آمده است. و از جمله در صفحه بالا در مورد النور از اسماء الحسنای حضرت حق باری تعالی. در جای دیگر در ص 53 می فرماید:


و أمّا قولنا: «إنّه واجب الوجود»، فهو عبارة عن استغنائه عن الفاعل، و هذا یرجع إلى سلب السلب عنه؛ و قولنا: «إنّه یوجد عنه کلّ موجود»، یرجع إلى إضافة الأفعال إلیه؛ و إذا قیل له: «ما هذا الشی‌ء؟»، فقلنا: «هو الفاعل»؛ لم یکن جوابا. فکیف قولنا: «هو الذی لا سبب له»؛ لأنّ کلّ ذلک إخبار عن غیر ذاته، و عن إضافة له إلى ذاته، إمّا بنفی أو إثبات؛ و کلّ ذلک فی أسماء و صفات و إضافات.


فنهایة معرفة العارفین عجزهم عن المعرفة، و معرفتهم بالحقیقة أنّهم لا یعرفونه، و أنّه لا یمکنهم- البتّة- معرفته‌ [2]، و أنّه یستحیل أن یعرف اللّه- المعرفة الحقیقیة المحیطة بکنه صفات الربوبیّة- إلا اللّه تعالى؛ فإذا انکشف لهم ذلک انکشافا برهانیّا- کما ذکرناه- فقد عرفوه، أی بلغوا المنتهى الذی یمکن فی حقّ الخلق من معرفته؛ و هو الذی أشار إلیه من قال: «العجز عن درک الإدراک إدراک».


[2] - فی هامش النسخة:

مطلق که بود ز هر صفت پاک‌

هرگز نتوان نمودش ادراک‌

زان رو که به عقل چون درآید

البتّه به صورتى بر آید

پس هرچه تو مى‌کنى خیالش‌

باشد ز مظاهر جمالش‌‌


مسئله واجب الوجود اینجا در این است که ما یک ممکن الوجود هم داریم که این سوال مطرح می شود که چه تفاوتی هست بین واجب الوجود و ممکن الوجود؟ در بحث الصمد می فرماید:


قال بعض المحقّقین‌ [1]: «لمّا کان کلّ ممکن فوجوده أمر زائد على أصل ذاته و مقتضى ذاته، و باطنه العدم و اللاشی‌ء، فهو یشبه الأجوف، کالحقّة الخالیة عن شی‌ء، و الکرة المفرّغة [2]، لأنّ باطنه- الذی هو ذاته- لا شی‌ء محض، و الوجود الذی یحیط به و یحدّده هو غیره؛ و أمّا الذی ذاته الوجود و الوجوب من غیر شائبة عدم و فرجة خلل فیستعار له الصمد».

جلد 1، ص 203.


اینکه ما بپرسیم ممکن الوجودی می تواند به واجب الوجود اتصال پیدا کند و این اتصال از چه نوع است و مثلاً آنچنان است که نور به خورشید متصل است یا غیر آن؟ این یک سوالی است که اگر مثلاً بخواهیم به زنجیره ای از اتصالات وصل شویم که ما را به کتاب قرآن و خدا و رسول وصل کند، آیا این چه فهم و آگاهی و هوشیاری ای می خواهد؟ مثلاً آیا ما نیازی هم داریم که به گداخت و شکافت هسته ای از انواعی که منجر به انتشار فوتونها و انوار در عالم می شوند نیز دست یابیم؟ یا بلکه این در وجود هر ممکن الوجودی نهفته است و آیا بتواند آنرا باز یابد و آیا نتواند. مثلاً اورانیوم خود به خودی یحتمل نمی تواند غنی سازی شود! و لذا مسئله ولایت اینجا چطور مطرح می شود که می فرماید زمین از آن ولایت است:

بعضی از اهل ذوق می گوید که معنی آیه شریفه یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمة الانعام. بحسب باطن، آن است که حلیت بهیمه انعام موقوف به وفاء به عهد ولایت است. و در احادیث شریفه وارد است که جمیع ارض از امام است و غیر شیعیان غاصب آن هستند. و اهل معرفت ولی امر را مالک جمیع ممالک وجود و مدارج غیب و شهود دانند و تصرف کسی را در آن بی اذن امام روا ندارند.

آداب نماز، امام خمینی، ص 107


یعنی آیا ممکن الوجودی می تواند به امر ولایت برسد و آیا ما در همه حالات و زمانها ولایت را آنطور که باید و شاید است داریم یا اینکه این برای اینکه هر ممکن الوجودی به واجب الوجود متصل شود و ولی امر را مالک جمیع ممالک وجود و مدارج غیب و شهود دانند و تصرف کسی را در آن بی اذن امام روا ندارند، مستلزم فهم و آگاهی و هوشیاری ای است که لزوماً همیشه محقق نتوان شد. و لذا همه یحتمل ندانند که ماهیت پزشکی هسته ای چیست؟ ولی بیمار برای درمانش بدان به گفته پزشک خود اعتماد می کند. یا بهتر بگوییم. کاربر اینترنت به انترنت برای یادگیری و فهم و آگاهی و هوشیاری در مطلی اعتماد می کند. ولی معنی این اعتماد این نیست که ما کذب و دروغ و بدترین نوع مستهجنات و غیره هم در اینترنت نخواهیم داشت. مسئله این است که رسیدن به حکمت متعالیه و فقاهت و تفسیر و حدیث و اخلاق و حوزه و دانشگاه و بلکه نظریه حمیدی مجیدی کار می برد که کم کمش فهم و آگاهی و هوشیاری است. و اما تا آنجا که همین فهم و هوشیاری و آگاهی همینطوری که سالک در حال تلاش است که به حضرت حق نزدیک شود راه هایی دارد. امن یجیب مضطر اذا دعاه و یکشف السوء. و لذا خدای ناکرده باید مراقبت کرد که در این راه ها یک وقت سالک از هوش نرود و فهم و شعور خود را حفظ کند و آگاهی به مسائل را از دست ندهد. می فرماید  بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥ لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  1. ADHM says:
  2. Aron,
    Hamid should not actually feel like a gentile entering your church's website. But the point is that whatever water is made of, is it still water no matter how it mixes with other liquids? He must have a lot to learn before he learns the rituals of entering into a church properly! I learnt a lot from your website. I wish that would go the same for arrogant Hamid too. Thanks.
  3. Aron Wall says:

    I have good reason to believe that ADHM and Hamid are the same person. Because of this deception, and because his comments still don't make any sense (this website is not a church!) both of him are now BANNED and he will not be allowed to post anymore, under any pseudonym.


....


Hamid says:


Aron,
I try it one last time. Why did you get so upset and banned me? Because I am deceptive? I myself left the same email of mine as before and did not change it so that you can recognize me alright. I don't think that is called deception. It might even be called going out of formality in order to be a bit funny in a more informal way especially since ADHM reminds me of certain kinds of instantons! And if I called your website as belonging to a church it is because you do talk about Christ quite very honestly and according ot the Bible. And as I said I honestly felt that your website is pretty good and won my respect for it. Sorry if there has been any misunderstandings. Thanks again and Best wishes.



Aron Wall says:


Hamid,
Your email address is visible to me, but it is not visible to the others. So your post would have been deceiving the other people on my blog, even if it did not deceive me. The fact is that there are trolls and other people who create "sockpuppet accounts" deliberately in order to cause trouble. As the moderator it is my job to be careful, in order to protect the comment section.

Nevertheless, because you have apologized, I am commuting your ban to ONE MONTH. If you decide to comment after 2017 begins, it will be allowed. However, please be careful to avoid the things which got you into trouble in the first place, including bringing numerous random physics topics into discussions where they don't belong, or I will ban you again. To be honest I think it will probably not work out, but because you have asked for it, I am giving you another chance.

------------------------------------------------------

به قول آمریکاییها،

I give up.

البته بنده عرضم این است که یک صبوری ای اینجا لازم است که ماورای آن چیزی است که آرن دارد می گوید. بر فرض هم که دکتر وال نظرش این است که می گوید، سایت خودش است و مختار است. و اما یحتمل شوخی است که دارد می کند؟ هم هی می گوید که زیادی از ریاضی-فیزیک می گویی. و خودش دارد از ریاضی و منطق می گوید. بنده نمی دانم چطور ربط قضایا را که این حقیر می گوید را نمی فهمد یا می گوید که هیچ کس هم در سایتش نمی فهمد. و بعد نظرات را ممنوع می کند و بعد مدتدارش می کند و ... یحتمل شوخی نمی کند. این حقیر هم که می دانید با هیچ کس در این دنیا شوخی ندارم. هر که می خواهد باشد. رسمی باشد یا غیر رسمی. البته نمی دانم چرا بعضیها خیلی هم شوخی می کنند. بنده سعی می کنم زیاد با آنها شوخی نکنم! I give up. بعضی چیزها اصلا شوخی نیست. و اما راجع به چیزهایی که اصلا شوخی هم نیست خیلیها شوخی می کنند نمی دانم چرا؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیل ما تذکرون (62) النمل


البته الین یک مسئله خیلی حساسی است که نمی توان فقط بیان کرد که خوب. این که معلوم است که انسان یک ماشین نیست. ولی اینکه چطور است که این خیلی معلوم است؟ این مسئله است. یعنی ما می بینیم با فاجعه هایی عظیم گاهی روبرو می شویم که می توان جلوی آنها را از این بابت که اینها خطاهای انسانی هستند گرفت. و از جمله همین خطایی بود که در حادثه قطارهای سمنان-مشهد و تبریز-مشهد بود. و اما حادثه های دیگری هستند که اینها هم در حدود خطاهای بشری است که در حوادث سقوط هواپیما و کشتی و ماشین و زیردریایی و ... رخ می دهند که حالا آیا خیلی هم حادثه های خطاهای انسانی محض هستند یا خیر؟ اینها به هوشیاریهایی احتیاج دارند که یحتمل وجدان هم احتیاج دارند.

و اما حوادثی که از قبیل انتحارهایی هستند که اینها منجر به حوادث ناگواری در اجتماعات می شوند که از قبیل جلیقه های انفجاری انتحاری هستند، اینها یک آموزشهایی را می خواهند که ماورای هوشیاری محض است و وجدان هم می خواهد و مسائلی است ماورای یک دین خاص. یعنی مسئله این است که برای اینکه ما با فقر و کوخ نشینی و پابرهنگی مبارزه کنیم، خیلی قبلتر از اینکه شخصی به این نوع از حرکتهای انتحاری دست بزند باید به چاره اندیشی نشست. و اما معنی اش این هم نیست که ما دیگر به مدافعین حرم احتیاجی نداریم. از یک دیدگاه مسئله بین تفاوت در فرهنگهای مختلف است. از دیدگاهی دیگر مسئله در این ا ست که ادیان نیز مختلفند. و اما از دیدگاهی مسئله خیلی هم مربوط به ولی فقیه و بلکه خود غیبت امام زمان است. یعنی اینکه تبلور ظهور امام زمان در یک محیط اسلامی است که امکان پذیر است و نه در محیطی که با اسلام دشمنی هست. و لذا مسئله در حد جهانی فقط وقتی می تواند مطرح شود که بتوان اسلام را به همه عالم گسترش داد هر چند که دشمنیها با اسلام هم داریم. البته این هم باید طوری باشد که در زمانی که یوسف فروشی بازارش خیلی داغ است اصلا ظهور امام زمان چه معنا می دهد؟ یعنی مسئله اینجا آیا این است که ما بین فهم و آگاهی و هوشیاری بین ماشین و انسان است که گیر کرده ایم یا حتی بعضی یحتمل امام زمان را هم خدای ناکرده و بلکه به صلاح خود او می شناسند ولی حاضر نیستند هویت او را برای سلامتی خود او فاش کنند چرا که بشریت به آن درجه از فهم و آگاهی و هوشیاری و وجدان نرسیده است که بتواند ظهور او را دریابد. و یحتمل هم جوامع مختلف هر کدام معنایی از نجات دهنده را دارند که با معنای دیگری از جوامع دیگر فرق دارد و بلکه با هم در تضادند و بلکه خود جوامع هم در داخل و خارج با هم در تضاد و دشمنی اند. دلیل این مسئله می تواند به درجات مختلف دینمداری و وجدان و فهم و آگاهی و هوشیاری ربط پیدا کند که حالا ایا دینمداری هم داشته باشیم یا نداشته باشیم. به کسی چه؟ خودم می دانم و خودمان می دانیم. این یک مسئله جهانی نیست که بخواهیم روی آن تاکید کنیم و بگوییم که اگر اینطور نبود امام زمان هم ظهور نخواهد کرد. و لذا جهاد اکبر و می خواهد قبل از اینکه بخواهیم وارد بحث با دیگران و دیگر ادیان و دیگر جوامع شویم. و اما می فرماید، أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ أَیْنَ الطَّالِبُ [الْمُطَالِبُ ] بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیل ما تذکرون (62) النمل


و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا.


بعضی یحتمل اشکال کنند که آخوندهای ما که خودشان از خلفاء فی الارض شده اند. و این است که دیگر از انها چه درخواستی داری و می خواهی برای آنها چه بکنی که کار ارزشمندی هم باشد؟! یعنی منظور به این است که حضرت عالی نمی خواهید دیگر یک کنسرتی هم تشکیل بدهید که در ضمن این کنسرت آخوندی هم یحتمل برای همه برنامه ای اجرا کند. یعنی این خلاف شرع است و در شان آخوندها نیست. و همه به ریشت نخواهند خندید اگر از این حرفها بزنی؟

این درست است. و مسئله دقیقاً این است که برای اینکه اسلام را همراه آخوندی بتوانیم پیدا کنیم که به غرب ببریم، اصلا مسئله چیست؟! آیا غرب احتیاج به آخوندهای غیرانگلیسی و غیرآمریکایی ندارد؟ و اصلا آخوندهای غیرانگلیسی و غیرآمریکایی یعنی چه؟ یعنی اینکه نه آخوندهایی که از انگلیس و آمریکا بیایند اسلام را برای ایران تبلیغ کنند بلکه آخوندهایی که بتوانند اسلام ناب محمدی را برای انگلیسیها و آمریکاییها و اروپایی درست تبلیغ کنند. این نوع آخوند انگلیسی و آمریکایی اتفاقاً خیلی هم مورد پسند خواهد بود.

و اما ما می بینیم که یک نوع علم دیگری هم در کار است که خیلی هم اتفاقاً فلسفی و یحتمل بتوان گفت از نوع حکمت متعالیه است که ما می توانیم نوع مسیحی مدرن آن را در سایت دکتر وال ببینیم که البته آمیخته با مسیحیت است همانطور که حکمت متعالیه صدرایی ملا صدرا و بعد از او نیز اسلامی است. و لذا از آنجا وارد ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی شدن است که مسائل را جذابتر هم می کند. مثلاً بنده عرض کنم که یک وقتی می خواستم کتاب گودل اشر باخ هوفشتاتر را ترجمه کنم و اتفاقاً نگاه کردم ببینم این کار تا حالا شده است یا خیر. یحتمل هنوز بعد از این همه سال هنوز ترجمه نشده است. بنده یک قسمت کوچکی از آن را ترجمه کردم و بردم نشر دانشگاهی. و آنرا نشان دادم. ولی با ترجمه آن مخالفت شد. موضوع آن راجع به وجدان (consciousness) و ماشین و ذهن است. یحتمل نکات بحرانی ای در کتاب وجود دارد که تشخیص داده شده است به فارسی تا به حال ترجمه نشود یا شاید هم دلیل دیگری دارد. بنده خودم کتاب را دقیقاً نخوانده ام و فقط به قسمتهایی از آن نگاه کرده ام.

ولی چند وقت پیش رفته بودم جلوی دانشگاه که بالاخره مدارک بسیجم را کامل کنم و لذا از جلوی نشر سوره مهر گذشتم. یک کتابی بود راجع به فیوگ که نویسنده آن فرانسوی بنظر می رسید که قسمتی از آنرا خواندم که خیلی بنظرم گیرا آمد. ولی یک کتاب دیگری هم بود که مرا به داخل کتابفروشی کشید که عنوان کتاب بود "نوشتم تا بماند" ولی نویسنده کتاب معلوم نبود که کیست چرا که عینکم برای نزدیک همراهم نبود. نویسنده از قضا آیت الله جمی بود و خاطرات ایشان در آبادان و دفاع از آن. خوب، حالا اصلا فیوگ و کانترپوان (fugue and counterpoint) چه ربطی به نوشتم تا بماند دارد و اینکه آیا اگر قرار بود موزیسینی یک موسیقی متن برای فیلمی بر مبنای کتاب بسازد، اصلا همین کامپوزیسیون موسیقی را انتخاب می کرد؟ این لازمه اش این است که موزیسینی به همه انواع کامپوزیسیونهای مختلف آشنا باشد و بعد بتواند تصمیم خود را بگیرد که موسیقی متن باید بر چه مبنایی باشد. فیوگ باشد یا چه؟ البته علمای اسلام می فرمایند که اگر می خواهی وارد حکمت متعالیه شوی، راهش این است که موسیقی را کنار بگذاری. یعنی اگر خواستی موسیقی متن فیلم بنویسی، البته لازم است که کامپوزیسیون و از جمله فیوگ را بلد باشی و یحتمل اگر بخواهی گودل اشر باخ بدانی هم کمک می کند. ولی لزوماً این کار به حکمت متعالیه کمک نکند. همین مسئله را می توانید در مورد نظریه حمیدی-مجیدی نیز مطرح کنید چرا که به هر حال موسیقی و ریاضی زبانهایی هستند که خیلی به هم نزدیکند. ولی اگر یک وقت وارد موسیقی شدید، این احتمال هست که دیگر وقت برای ریاضی-فیزیک نداشته باشید و چه رسد به اینکه بخواهید به حکمت متعالیه و علم الیقین فیض کاشانی و مصباح الشریعه و بلکه آداب و اسرار نماز هم بپردازید. این است که بعضی ایراد می کنند که گودل اشر باخ بی گودل اشر باخ. و بعضی دیگر هم اشکال می کنند که نخیر باید گودل اشر باخ حتماً حتماً ترجمه هم شود. و البته موضوع چالمرز و دنت (Chalmers and Dennett) در بحثهای آرن وال اینجا است که یکی از این دو می گویند هوشیاری (consciousness) و دیگری می گوید هوشیاری بی هوشیاری. و صد البته یک فرقی نگو هست بین consciousness که معنی هوشیاری و فهم و  آگاهی و حس آگاهی و conscience  که معنی وجدان می دهد. البته یحتمل بتوان با تحریک وجدان به هوشیاری و فهم و آگاهی مورد بحث رسید. البته این بحث هم هست که با تحریک وجدان چطور می توان به فیزیک الکترومغناطیس پی برد؟ یا آیا می توان با هوشیاری و فهم وارد بحثی شد که راجع به گودل اشر باخ است ولی خود کتاب را کاملاً نخوانده باشیم و مثلاً بیشتر با قضایای ناتمامی گودل تا حدی آشنا باشید؟ نویسنده گودل اشر باخ یحتمل با این قضیه خوب آشنا بوده و همینطور موسیقی و نقاشی هم بلد بوده. و اما آیا یک موسیقیدان یا یک ریاضیدان یا یک نقاش حرفه ای بوده است؟ و بلکه متخصص در هوش مصنوعی باشد؟ یحتمل باید به مقدمه کتاب شرح نهج البلاغه علامه جعفری نیز برای بهتر مطرح شدن مسئله مراجعه کنیم تا مسئله را بهتر بطور محلی دریابیم. یعنی اینکه این درست است که انسان یک ماشین نیست. ولی آیا این هم درست نیست که انسان برای اینکه بتواند با ماشینها درست کار کند و در زندگی ماشینی گم نشود آیا به چیزهایی ماورای سوخت ساز متابولیسمی برای مغزش احتیاج ندارد و از جمله اخلاق؟ البته اگر خیلی هم درگیر این ماشینها و از جمله همین رایانه و اینترنت شد، یک وقت دیدید یادش رفت که احتیاج به سوخت و ساز برای مغزش هم دارد و با سوء تغذیه روبرو شد. چه رسد به اینکه مثلاً او کارگر یا سرکارگر یا تکنسین یا مهندس معدن یا احداث تونلهای زیرزمینی و کارهای سختتر پرآسیبتر و امثالهم هم باشد. فهم و آگاهی و هوشیاری و بلکه وجدان اینجا به چه کارهایی می آیند. یعنی اصلا هر کاری را می شود دست هر کسی داد چون خیلی فهم و آگاهی و هوشیاری او در این زمینه ها زیاد هم هست و اما یحتمل وجدانش آنچنان که باید و شاید نیست؟ و این را هم چطور اصلا می شود تشخیص داد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

Hamid says:

Dear Aron,
If you are interested, the English translation of AlMizan is available here:
http://www.almizan.org/
And if you enter "4. Surah An-nisa", and verse number 157 just above the Allameh Tabatabaii's picture, then the entire group of related verses 153-169 appear. I myself have not read the English translation yet (and the site is new to myself and thus cannot exactly recommend them to you), but it appears to me that the italics are Quranic verses and the rest are Tabatabaii's interpretations. Incidentally, it might be another trivia to tell you that on Allameh Tabatabaii's commemoration, Nov. 14th, (which is the day he passed away), it is also known as the day for celebration of books and book reading in Iran.


آداب وارد شدن به مکان نماز و مسجد در آداب نماز خود آدابی است بس مهم. نمی توان همینطوری وارد وب سایتی شد و انتظار داشت که آداب آن وب سایت را فی البداهه یاد بگیریم همانطور که آداب وب سایت خود را بلدیم. و حالا حساب کنید آداب مکان نمازگزار و آداب مسجد کدام می شوند. یعنی به صرف اینکه در مسجدی دارند از ریاضی-فیزیک یا وجدان یا منطق یا مسیحیت صحبت می رود معنی اش این نیست که نباید با آن گروه نشست. حالا مسجد نباشد و میخانه یا معبد باشد. در میخانه هم اگر خیلی بدمستی کنی، بیرونت می کنند. روی شاخش نوشته است!

و اما موضوع این هم هست که آیا اهل الله این توان را نباید داشته باشند که در جمع بین مسائل ریاضی-فیزیکی و فلسفی و حدیثی و تفسیری سخت و آسان همینطور باید بیش و قبل از همه فقرا و ایتام و در راه مانده ها و گرسنه ها را دریابند و از در مسجد نرانند؟ داستان، داستان لیلی و مجنون است که هر چه بیشتر لیلی مجنون را از خود براند، مجنون تب و تابش برای لیلی آیا بیشتر می شود یا بلکه یک وقت هم دیدید از تب و تاب افتاد و رو به غیر کرد؟ یعنی اهل الله وظیفه ندارند که غیر اهل الله را به خود جلب کنند یا باید با تدبیر درست حتی کمونیسم و ماتریالیسم و زنادقه و بلکه حتی یهود و نصاری و همه و همه را به اسلام دعوت کرد. البته این بشرطی است که اول از همه خود نویسنده یک وب سایت درست و درمانی احداث کرده باشد که یک مدیریت خوبی داشته باشد و لذا بتواند دیگران را جذب کند و نه اینکه خود جذب همه و هر چیزی که از راه رسید شود. یعنی در حیطه ی دین بالاخره یک خطوطی داریم که اگر از آنها عبور کردی می شود کفر و نه دین دیگر. و این قابل فهم است حتی اگر دنبال علوم دانشگاهی بروی. هر چیزی یک راهی دارد. این است که بنده این را خوب از دکتر وال یاد گرفتم. البته این معنی اش این نیست که انسان دلش هر چه بیشتر نمی خواهد که برای آخوندهای خودمان اگر یک کاری از دستش برآمد کند. و اما خوب، ما کجا و آخوندهای ما کجا؟ خدا نصیب کند و بر شیطان لعنت و اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

نظرات این حقیر در این سایت دکتر آرن وال و برای این پست و دو سه پست قبلی آن است:


http://www.wall.org/~aron/blog/consciousness-and-falsifiability/


Mactoul,
Redness is a quality which can be quantified alright otherwise it could not have been transmitted through antennas into homes with color tvs which nowadays we also have their HDMI versions. In general, one might come to believe that consciousness can not be realized by AI or computers. However, it might help to notice how say a patient who has lost his olfactory sense might regain it properly by all kinds of precision instruments equipped with computers assisting the physicians, medical doctors, and other experts attending the operation. Nonetheless, the cured patient must be careful to learn how to compute both arithmetically as well as geometrically how to preserve the olfactory sensory system quantum field theoretically. Namely, it must not be the case that he would learn the computation alright at the price of possibly losing another or even more than one other sensory system not to mention fussing to the point of losing consciousness over the matter due to being too much of superstitiously obsessed p-zombie.
And Aron,
considering the infinitely many situations in which one might be able to keep (or lose) the olfactory sensory system properly might need infinitely many algorithms for which the computer might fail due to overheating after all in how to do the proper computations. Someone might object why worry about the olefactory system after all since the computer is a mortal one anyways. But that seems to be the easy problem and the hard problem might turn out to be how can actually quantum general relativistically an entity could possibly be both a wimp and a macho. In fact, it is always a question for me whether a star like our sun's energy is turned into photonic light only at just a veneer on its surface, or do the nuclear reactions burn it all the way through like a candle and we have strong and weak and electromagnetic reactions although we might or might not have gravity unified into everything else. You might call me stubborn. But it might be very useful to learn supersymmetric geometric Langlands program for fine-tuning the masses of the elementary particles involved to learn about the MSSM (minimal supersymmetric standard model) general relativistic gravitationally. There is a nice poem by Saadi in Persian that the candle says to the complaining burnt butterfly that if her wings are burnt a bit I am actually burnt from head to toe all the way. (http://www.shahriari.com/poems/8solj/sj75.htm) And we have not even yet got to the computations of unhiggsings string theoretically.


------------------------------------------------------------


Aron,
I understand that you might not want me to write anymore. It is your website. And thanks for calling me nice. As I told this once to a professor of physics specializing in comic rays, he told me that I can also get really nasty!!! I am not rambling off into speculation about random unrelated math and physics theories. The point is that math and physics are indeed part of analytic philosophy, whether one is theist or atheist. Isn't that the case? And so it is nice to have mathematical physics theories that make a correct correspondence between the mathematical world and the natural physical world. And supposedly some people may argue that you can eliminate consciousness from the scene and not to mention any further need for p-zombies either. Gödel's last theorem as mentioned in Gödel Escher Bach possibly shows us that the problem is not this simple. As Morris Klein the mathematical historian would have said, if the spider web in the basement is torn down then it does not mean that the entire building has fallen apart although it might appear so to the spider as such. AI definitely does help the human mind, but it can not solve a problem such as fine tuning. And supersymmetric fine tuning certainly might help adjusting particle physics and correspondence between mathematics and physics. But at the same time it does not prove that mathematicians or physicists know consciously what their experimenting on the nature. And that's the reason it appears to me that the supernatural- or the metaphysical- or theological-oriented philosopher wishes to abandon the ways of the naturalist philosophers. Not that they wish to denounce the whole worldly living, but that their claim is possibly that the natural philosopher in being too exposed to the material world loses or might lose it altogether quite against his or her expectations! And thus it might appear to the natural philosopher that a believer in God might be a philosophical zombie. Ha ha ha very funny! Of course, a natural philosopher might always disguise his belief whether he or she is a theist or not alghough some people might call it dishonesty or there might be a confusion that to what extend he might be a believer in God and then there are different philosophical arguments about the nature of God himself and the different religions there are ....

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


Cedric,
It might be possible that one is only partially conscious of the color red for possibly infinitely many different reasons, just as a computer might recognize and discriminate redness only partially and just as one might not recognize that both Dennett and Chalmers are associated with Hofstadter whose book Gödel, Escher, Bach was once taught jointly through the math and philosophy departments in Holy Names college and which I did not attend the class but only heard about from the my math instructor. I later bought the book and heard about the beauties of the musical offering of Bach. The nice thing about artificial intelligence is that one might be able to translate one's knowledge to the computer algorithmically and then translate it into another language which might be only algorithmically the same although they look totally different. And thus it might be useful to look at both Gagliardo and Uhlenbeck's "Geometric aspects of Kapustin-Witten's equations" and Kapustin and Witten's "Electric-magnetic duality and geometric Langlands program." It might then happen that one can program the computer to correspond the spectroscopy of colors, say, ranging as blue with posibbly different L-functions in geometric Langlands program. Similarly, there might be a reason to consider the relation of wimps and machos in the cosmological general relativity and its connection to consciousness as it enters the heart. Similarly, consider the similarityies of the two verses in Bible Mark 10:25
It is easier for a camel to go through the eye of a needle than for someone who is rich to enter the kingdom of God.
and Quran 7:40
To those who reject Our signs and treat them with arrogance, no opening will there be of the gates of heaven, nor will they enter the garden, until the camel can pass through the eye of the needle: Such is Our reward for those in sin.
The question arises whether machos are rich enough to be entirely made up of wimps or that can not be the case no matter how theories of consciousness are formulated. E.g. if I write to E. Witten or C. Vafa and do not get an answer and am able to write comments to you and get answers, it might be that I am still very partially conscious of what is going on mathematical physically although I am still a very good p-zombie and have not got the crest of standard model and beyond in general relativity Langlands geometric programmable-wise!

اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوة کثیرة تامة زاکیة متواترة متواصلة مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن

خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّه بن الحسن

صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی

که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد

هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ

در این لحظه و در تمام لحظات

وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ

سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر

دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ

و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى

طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"

که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،

و مدّت زمان طولانى در آن بهره‏مند سازى
 
A computer can indeed add two and two. It can also possibly be given algorithms to solve instances of Fermat's last theorem experimentally. But can it solve Fermat's last theorem too? Now, suppose that Andrew Wiles announces that he has solved Fermat's last theorem in Annals of Mathematics in 1995. Has his proof then been algorithmically fed to a computer to test its validity? Can it even be done? In fact, can many people understand his proof at graduate levels, doctoral levels, professorships, expert number theorists? Is there any hope that his proof can be one day explained successfully to high school students in their textbooks? If its proof is successfully programmed on every calculator, then can every high school student still hope to learn it as she wished? How should one reach the level of consciousness that she is convinced that she has understood the proof of FLT. Just the desire to learn FLT does not give one enough to actually understand the problem. It is a pleasing humbling embarrassment to learn it otherwise by any rational means possible! And in fact there are many other such embarrassments that even the computers can work out the problems and one is still stuck at them. Where is the consciousness to come out of these algorithmically solved embarrassments using all the resources at hand including computers without too much embarrassments? It might do me some good if I learn from kids too. It might be of some use to learn general relativity too. Quite recently, I sat in a class on this subject taught by Professor Sheikh-Jabbari. But do these all have to do anything with consciousness or we still have not entered its arena? Maybe we need metaphysics too to properly define states of (un)consciousness. Neurologists, psychiatrists, and psychologists might also help, but where is the beauty in John Nash's mind? Can this beauty be pinpointed in his embedding theorem of Riemannian manifolds in Euclidean spaces? There is however a line that separates metaphysical and theological ground of consciousness from a purely philosophical, mathematical or scientific ground.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن

خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّه بن الحسن

صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی

که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد

هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ

در این لحظه و در تمام لحظات

وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ

سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر

دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ

و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى

طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"

که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،

و مدّت زمان طولانى در آن بهره‏مند سازى

امن یجیب المضظر اذا دعاه و یکشف السوء


علوم طبیعی نیز مانند علوم الهی هر دو درجاتی دارند. ولی در علوم طبیعی ظاهراً اینطور بنظر نمی رسد که از هر صنفی بتوانند همه در یک صف پشت سر هم به نماز بایستند هر چند که درجاتشان مختلف باشد. در علوم اصولاً اگر زود نجنبی دیگران از تو پیشی می گیرند. این است که باید مراقبت کرد و تقوای الهی را حفظ کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 اکنون گوئیم که یکی از اسرار عبادات و فوائد مهمّه، که همه مقدّمۀ آن‏‎ ‎‏است، آن است که جمیع مملکت باطن و ظاهر مسخّر در تحت ارادۀ اللّه و‏‎ ‎‏متحرّک به تحریک اللّه شود و قوای ملکوتیّه و ملکیّۀ نفس از جنود اللّه شوند و‏‎ ‎‏همگی نسبت به حق تعالی سمت ملائکة اللّه را پیدا کنند. و این خود یکی از‏‎ ‎‏مراتب نازلۀ فنای قوا و ارادات است در ارادۀ حق. و کم کم نتایج بزرگ بر این‏‎ ‎‏مترتّب شود و انسان طبیعی الهی گردد و نفس ارتیاض بعبادت اللّه پیدا کند و‏‎ ‎‏جنود ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق‏‎ ‎‏شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز کند. و نتیجۀ این تسلیم اراده‏‎ ‎‏به حق در دار آخرت آن شود که حق تعالی ارادۀ او را در عوالم غیب نافذ فرماید‏‎ ‎‏و او را مثل اعلای خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدّس هرچه را بخواهد‏‎ ‎‏ایجاد کند به مجرّد اراده موجود شود، ارادۀ این بنده را هم آن طور قرار دهد؛ ‎‏چنانچه بعضی از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و‏‎ ‎‏آله راجع به اهل بهشت که ملکی می آید پیش آنها؛ پس از آن که اذن ورود‏‎ ‎‏می طلبد وارد می شود و نامه ای از جناب ربوبیّت به آنها می دهد بعد از آن که از‏‎ ‎‏خدای تعالی به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است برای هر انسانی که‏‎ ‎‏مخاطب به آن است: ‏

‏‏     ‏‏مِنَ الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لاٰ یَموُتُ اِلَی الْحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لاٰیَمُوتُ. اَمّا بَعْدُ،‎ ‎فَاِنّی اَقُولُ لِلشَّیْ ءِ کُنْ فَیَکُونُ. وَ قَدْ جَعَلْتُکَ تَقولُ لِلشَّیْ ءِ کُنْ فَیْکونُ. فقال صلی‎ ‎اللّه علیه و آله: فلا یَقولُ اَحَدٌ مِنْ اَهْلِ الجَنَّةِ لِلشَّیْ ءِ کُنْ اِلاّ وَ یَکُون.‎[4]‎

‏‏    ‏‏و این سلطنت الهیّه ایست که به بنده دهند از برای ترک ارادۀ خود و ترک‏‎ ‎‏سلطنت هواهای نفسانیّه و اطاعت ابلیس و جنود او. و هیچیک از این نتایج که‏‎ ‎‏ذکر شد حاصل نمی شود مگر با حضور قلب کامل. و اگر قلب در وقت عبادت‏‎ ‎‏غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه لهو و بازی است. و‏‎ ‎‏البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و‏‎ ‎‏ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود ـ چنانچه به این معنی در اخبار اشاره شده ـ و‏‎ ‎‏قوای نفس با چنین عبادتی تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز‏‎ ‎‏نکند و همینطور قوای ظاهره و باطنه تسلیم ارادۀ اللّه نگردد و مملکت در تحت‏‎ ‎‏کبریای حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از این جهت است که‏‎ ‎‏می بینید در ما پس از چهل ـ پنجاه سال عبادت اثری حاصل نشده، بلکه روز‏‎ ‎‏به روز بر ظلمت قلب و تعصّی قوا افزوده می شود و آن به آن اشتیاق ما به‏‎ ‎‏طبیعت و اطاعت ما از هواهای نفسانیّه و وساوس شیطانیّه افزون گردد. اینها‏‎ ‎‏نیست جز آن که عبادات ما بی مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیّۀ آن به عمل‏‎ ‎‏نمی آید، و الاّ به نصّ آیۀ مبارکۀ کتاب الهی: «نماز نهی از فحشاء و منکر می نماید."...‏‎‏


4.)) «از حیّ قیّومی که نمی میرد به [سوی] حیّ قیّومی که نمی میرد. اما بعد، من چون به (هر) چیز گویم «باش»، پس (موجود) می شود. تو را (نیز) چنان قرار دادم که به (هر) چیز بگویی «باش» موجود شود. آن گاه رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله فرمود: احدی از اهل بهشت به چیزی نمی گوید «باش» مگر آنکه (موجود) شود.``» علم الیقین، ج 2، ص 1061. با اندکی اختلاف‎


آداب الصلوة، امام خمینی، صص 32-33.

Philosophically, consciousness is important because suppose that a person could ask God for a miracle and he is granted of his request whatever it might be. What should he ask for? It might be objected that miracles are philosophically impossible although it is possible theologically or metaphysically. That's were consciousness comes in to help in the sense that if it is asked that Christ is resurrected as Christians believe or Mahdi to reappear as Muslims believe, then that's a great miracle because supposedly all kinds of other miracles then start to appear. It might be compared to finding Higgs particle. Now that it is found, what is Higgsing and unHiggsing then? Let us see, once say Mahdi appears, then is he too supposed to ask for Mahdi too? This appears as a funny question. If he is there, how can he ask for himself? It might be pointed out that Mahdi is there for some time alright as Christ is also there, but is the consciousness that Christ or Mahdi is there also there or not? Thus, if only one or two or more people reach the consciousness and realize that he has observed Christ  in person, that is then enough. Maybe if Mahdi and Christ announce that they have observed each other, then that would be enough. Furthermore, perhaps Christ and Mahdi themselves wish to teach everyone to reach the consciousness to observe them for themselves whether they can or not so that everyone has the chance of becoming a great human being of infinite capacity to ask God for great miracle and God will grant them. Of course, this is a consciousness beyond natural sciences and runs into metaphysics and theology although it does not mean that natural scientists at LHC should not wish to reach such metaphysical consciousness while trying to find hidden valleys in particle physics. 

امن یجیب المضظر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء فی الارض ءاءاله مع الله قلیل ما تذکرون


شما توجه بفرمایید که ما بیاییم کتابهایی راجع به شعبان جعفری، سید ضیاء الدین طباطبایی، و غیره بنویسیم. (البته این "ما" کیست هم یحتمل مهم است که کیست و لذا خواندن دارد.) احمد کسروی هم که خودش کلی کتاب دارد و در بازار همه موجودند. و بعد آخوندهای ما هم بروند بالای منبر در مسجد و رادیو و تلویزیون و از وزیر و وکیل و مدیر و بزرگ و کوچک را بخواهند ارشاد کنند. خوب، این مدیر بدبخت بی نوا آنوقت نمی رود بگوید که من که جهنمی شده ام، بگذار پس آن اختلاس و دزدی و لامذهبی که نکرده ام را هم بکنم؟! و آنوقت دیگر اصلا فرصتی باقی می ماند که بگوییم مدیریت غلط بوده است که اینطور شده است؟ یعنی مدیری که می خواهد سرش را بخاراند، یک وقت دیدید مسئله آنقدر بزرگ شد که در همه رسانه ها گفتند که مدیر بی کفایتی آمد سرش را بخاراند و زد توی بغل دستی اش و خودش و معاونش را کشت. آیا این مدیر بهتر نیست پیش خود فکری کند که بچه بهتر است بروی خانه ات بتمرگی و دیگر از این غلطهای زیادی نکنی. حقوقهای نجومی می گیری؟ اختلاس می کنی؟ دزدی می کنی؟ یک مرتبه بگو خیلی مسلمانی و بلکه از همه مسلمانتری. بابا آبروی این مدیران عزیز را می بریید شما آخوندهای نادان، و بعد می خواهید اینها را بفرستید رفته گری و سرایداری و بلکه بروند در دهات باغ و بستان و زمین کشاورزی را بیل بزنند. آنوقت کیست که قرار است مهندسی و پزشکی کند و مدرسه ها و دانشگاه ها و متروها و راه آهن و کشتیرانی و شرکتهای هواپیما سازی و خودروسازی و ساختمان سازی و همه و همه را مدیریت کند؟ لابد آخوندهایمان باید لباسشان را در بیاورند و مدیر شوند و اگر شده بیل هم بزنند. و حالا بیل نمی زنند قلم که باید بزنند. و قلم نزنند که لااقل باید شمشیر که بزنند. یعنی نمی شود بگوییم که آخوند باید پشت میز ننشیند و با سپاه و ارتش و نیرو هوایی و دریایی هم کاری نداشته باشد. بالاخره یک وجه اشتراکاتی بین همه کارها هست و هر کسی باید از کارهای دیگری هم سر در بیاورد. نمی شود گفت که چرا آخوندهای ما شده اند همه کاره و بقیه شده اند همه و همه بیکار و بی عار از مدیرش گرفته تا رفته گرش. بنده حالا متوجه می شوم که چرا معلم شیمی ما می گفت که او دلش می خواست می رفت رفته گر می شد بجای اینکه به بچه های کلاس ما درس می داد که کلاس درس را گذاتشه بودند روی سرشان و پنجه بکس می رفتند توی دیوار و تقلب می کردند و نمی توانستند راحت سر کلاس بنشینند. یعنی یک معلمی، مدیری، آخوندی، پزشکی حتماً باید بیاید از این حرفها بزند یا فاجعه ای ایجاد شود که بقیه گوشی دستشان بیاید که چه خبر است؟! بچه بگیر بنشین. فضولی موقوف. حرف زیادی نباشد. اخلاقت کجا رفته است؟ چرا طوری رفتار می کنی که انگار شاخ درآورده ای؟ حالا گیریم که پیامبر عظیم الشان اسلام را هم زن یهودیه سم داد و شهید کرد و کشت، سید الشهداء امام حسین علیه السلام را چه بگوییم؟ او را که کشت؟ خدا لعنت کند یزیدیها را. البته یک مسئله ای هم هست که چطور می توان اجر اخروی شهداء را که با خدا است و نزد او ارتزاق می کنند را پرداخت و ادا کرد. چطور می توان به فقاهت و حکمت متعالیه رسید ما که حتی قرآن و حدیث خود را بلد نیستیم. دعا کنید ما هم برویم از مدافعان حرم حضرت زینب شویم. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم الخلفاء فی الارض ءاءاله مع الله قلیل ما تذکرون


این یک سوال ساده ای نیست که قصد و انگیزه آرن وال چیست؟ برای مسیحیت یحتمل این یک انگیزه است ولی برای مسلمانان قصدش چیست؟! یعنی اینکه مسیح علیه السلام دوباره برگردد این یک معنایی دارد که بسیار عظیم می تواند باشد همانطور که ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز بسیار مسئله ای است عظیم. اما شما ظاهر دنیای مسیحیت را بخصوص در غرب که بنگرید، یحتمل بفرمایید که اینها که به همه چیز می روند الا اینکه دینی باشند یا مسیحی.

البته این چیز ساده ای است که انسان این مسئله را برای مسیحیت فقط حساب کند و اسلام را از آن مستثنی کند. ظاهر اسلام را هم که بنگریم از دیدگاه یک غیر مسلمان فرضاً مسیحی در غرب آیا او چه می بیند؟ آیا او اسلام را درک می کند؟

و اما حالا حساب کنید که ما مسئله مصدق و آیت الله کاشانی را داریم و کودتای 28 مرداد 32 را که این روزها ما در فیلم معمای شاه تا حدی با آن آشنا می شویم اگر هم آنرا شخصاً مشاهده نکرده باشیم. یک سوالی اینجا مطرح می شود که طبقه آخوند ما وقتی قدرت بدستش افتاد، آیا واقعاً دارد برای امام زمان است که تلاش می کند یا طعم آن قدرت زیر دندانش مزه کرده است! این هم یک سوال آسانی نیست که بخواهیم پاسخ دهیم برای اینکه جوابش می تواند این باشد که بچه بگیر بشین! این حرفها به تو چه؟ و فضولی موقوف. البته اینجا این مسئله مطرح می شود که هر چقدر هم ما برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و مراجع عظام تقلید و حضرت ولی فقیه سعی و تلاش کنیم، یقیناً خیلی هم خوب است. اما از آنجا تا ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف که از طرف خدای تبارک و تعالی و نه صرفاً از طرف آخوندهای خودمان انتخاب شده باشد چقدر فاصله خواهیم داشت؟ این یک مسئله شوخی ای نیست. این آخوندهای خودمان که بنده می بینم خوب بلدند همه را چطور بگذارند سر کار. بنده حقیر فکر می کردم این حقیر است که خیلی ختم روزگار است. الهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی. خدایا از سر تقصیرها این بنده حقیرت بگذر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


مناجات التائبین:

إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْکَ لِبَاسَ مَسْکَنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنَایَتِی فَأَحْیِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْکَ یَا أَمَلِی وَ بُغْیَتِی وَ یَا سُؤْلِی وَ مُنْیَتِی فَوَعِزَّتِکَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاکَ غَافِراً وَ لا أَرَى لِکَسْرِی غَیْرَکَ جَابِراً وَ قَدْ خَضَعْتُ بِالْإِنَابَةِ إِلَیْکَ وَ عَنَوْتُ بِالاسْتِکَانَةِ لَدَیْکَ فَإِنْ طَرَدْتَنِی مِنْ بَابِکَ فَبِمَنْ أَلُوذُ وَ إِنْ رَدَدْتَنِی عَنْ جَنَابِکَ فَبِمَنْ أَعُوذُ فَوَا أَسَفَاهْ مِنْ خَجْلَتِی وَ افْتِضَاحِی وَ وَا لَهْفَاهْ مِنْ سُوءِ عَمَلِی وَ اجْتِرَاحِی أَسْأَلُکَ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ الْکَبِیرِ وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ وَ لا تُخْلِنِی فِی مَشْهَدِ الْقِیَامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَ غَفْرِکَ وَ لا تُعْرِنِی مِنْ جَمِیلِ صَفْحِکَ وَ سَتْرِکَ إِلَهِی ظَلِّلْ عَلَى ذُنُوبِی غَمَامَ رَحْمَتِکَ، وَ أَرْسِلْ عَلَى عُیُوبِی سَحَابَ رَأْفَتِکَ إِلَهِی هَلْ یَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلّا إِلَى مَوْلاهُ أَمْ هَلْ یُجِیرُهُ مِنْ سَخَطِهِ أَحَدٌ سِوَاهُ إِلَهِی إِنْ کَانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَإِنِّی وَ عِزَّتِکَ مِنَ النَّادِمِینَ وَ إِنْ کَانَ الاسْتِغْفَارُ مِنَ الْخَطِیئَةِ حِطَّةً فَإِنِّی لَکَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ لَکَ الْعُتْبَى حَتَّى تَرْضَى إِلَهِی بِقُدْرَتِکَ عَلَیَّ تُبْ عَلَیَّ وَ بِحِلْمِکَ عَنِّی اعْفُ عَنِّی وَ بِعِلْمِکَ بِی ارْفَقْ بِی إِلَهِی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبَادِکَ بَابا إِلَى عَفْوِکَ سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ: تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحا فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ إِلَهِی إِنْ کَانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ إِلَهِی مَا أَنَا بِأَوَّلِ مَنْ عَصَاکَ فَتُبْتَ عَلَیْهِ وَ تَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِکَ فَجُدْتَ عَلَیْهِ یَا مُجِیبَ الْمُضْطَرِّ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ یَا عَظِیمَ الْبِرِّ یَا عَلِیماً بِمَا فِی السِّرِّ یَا جَمِیلَ السِّتْرِ [السَّتْرِ] اسْتَشْفَعْتُ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ إِلَیْکَ وَ تَوَسَّلْتُ بِجَنَابِکَ [بِجِنَانِکَ ] وَ تَرَحُّمِکَ لَدَیْکَ فَاسْتَجِبْ دُعَائِی وَ لا تُخَیِّبْ فِیکَ رَجَائِی وَ تَقَبَّلْ تَوْبَتِی وَ کَفِّرْ خَطِیئَتِی بِمَنِّکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ


یک وقت هست که بلعم باعورا است که می خواهد قوم موسی را نفرین کند و به خدعه و نیرنگ می افتد و زبانش هم برمی گردد که یک وقت می بیند دارد خودش را نفرین می کند. اما یک وقت هست که می فرمایند که برای اینکه موسی علیه السلام بر فرعون پیروز شود، باید فرعون را لعن و نفرین کنید. یک وقت هست که باید به امام حسین سلام داد و یک وقت هم هست که همزمان باید یزید را نیز لعنت کرد.


پس مى‌گویى صد مرتبه

اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْعِصَابَةَ اَلَّتِی [اَلَّذِینَ] جَاهَدَتِ اَلْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ [تَایَعَتْ] عَلَى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ جَمِیعاً


پس مى‌گویى صد مرتبه

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ] اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلاَدِ اَلْحُسَیْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ


وسط کربلا که می توانی بگویی آقا بلعم باعورا ساکت و یزید و عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد هم ساکت و وقتی امام حسین هم می خواهد صحبت کند هیچ کس کف نزند و سوت نکشد. اینی است که هست. و اما خوب لعن و نفرین هم هست.


یک مسئله دیگری که هست این است که بنده حقیر مانده ام که چطور می شود انسان نمازش را با طمئنینه بخواند بدون اینکه خطایی از او سر بزند. یحتمل این است که می فرماید الهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی. یعنی بعضی اشکال می کنند که خوب همه ممکن است اشتباه کنند. و مشکل فقط بلعم باعورا نیست که اشتباهی نفرین می کند و همه حضرت موسی علیه السلام را می خواهند پیروز شود و او می خواهد فرعون پیروز شود. همه می خواهند امام حسین پیروز شود ولی یزیدیها هم می خواهند که یزید پیروز شود.

موضوع این است که کسی که نمی داند چطور باید نماز خواند را اگر بگوییم تو برو امام جمعه شو. آنگاه یک وقت دیدید نماز را بجای دو رکعت بعد از خطبه های نماز جمعه گفت می خواهم چهار رکعت بخوانم یا اصلا یادش رفت و این کار را کرد. برای اینکه کارش این نیست. بلد نیست. و آنوقت اگر همه هم او را یزیدی شناختند. نمی توانید بگویید چرا! نمی توانید بفرمایید که اسلامی که امام جماعتش این است، دیگر اسلام نیست. چرا که این مسئله با اسلام یزیدی یحتمل فرق کند که دیگر باید با اسلام خداحافظی کرد. طرف تخصصش این نیست. هر کسی که نمی تواند برود امام جمعه شود. امام زمان هم یحتمل امام جمعه شود. و یحتمل او هم خطا کند. یعنی این امام است که می فرماید الهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی.

مسائل گاهی می توانند خیلی گیج کننده شوند و انسان را گمراه کنند. باید سعی کنید کارها را قدم به قدم انجام دهید. اول نیت است بعد قرائت است. بعد رکوع است. بعد سجود است. ... و همه با طمئنینه انجام شوند. و اما از یک کرب و بلا بیرون می آیی و کرب و بلایی دیگر در پیش است و کرب و بلایی دیگر. ولی اینها همه برای چیست؟ برای اینکه به فقاهت و حکمت متعالیه و نظریه حمیدی-مجیدی درست برسی. و الگوریتمهایت را درست و حسابی بررسی کنی که کامل و بی نقص و خطا شده اند که موقع به کار بستن آنها به خطایای خود مجبور نشی اعتراف کنی و بگویی الگوریتمهایم همه پر از خطا و اشتباه از آب درآمدند و گیر کرده ام. و آنوقت خر بیار و باقلا بار بزن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما


یحتمل مسئله ابرتقارنی متناظر برنامه هندسی لانگلندز اینجا است که کدام ابرتقارن است که  موجود است و می توان لااقل از لحاظ ریاضی پیدایش کرد که خطاهای موجود الگوریتمی را به سمت صفر سوق دهد؟

I think that one needs to be more careful about the complexity of what is AI and what is consciousness. E.g. one may get stuck in the question of P=NP as I once used to follow Dick Lipton's Gödel's lost letter to von Neumann closely. The ability to build robots that can build cars or other machines may require certain amount of consciousness just as the ability to solve physical and mathematical or mathematical-physics unsolved (and sometimes even solved) problems also requires consciousness. But why does one need theology? One might argue that even the ethics is gained thorough trial and errors. The complexity among mathematics, physics and consciousness can get very difficult not just because Cantor's diagonal argument and its use in the proof of Gödel's incompleteness theorem. One can possibly apply metaphysics to mathematics or physics, but it might not be so easy to raise mathematics or physics to metaphysics. At a theological level, it might be argued that a higher level of consciousness is needed for the latter, but as at all levels corruptions keep on occurring then the burden of proof becomes more and more difficult to prove to a nonbeliever of theological philosophy! Why should one pray to God might appear to be a very funny question to a believer in God, but it might not be so easy to prove it to a nonbeliever or someone who stubbornly pretends not to do so. If one has a fixed amount of assets then it might be easy to calculate how much more one can withdrawal from an ATM machine. But as the number of trades with the fixed asset keeps increasing then the calculations may become more and more complexly difficult as the number of transactions go to infinity over a very short period of time almost approaching 0.
Happy thanks giving.


In modern science, scientists put their faith in nuclear theories, but there appears to be a great complexity involved in the path from philosophy leading to mathematics, physics, chemistry, ..., economics as whether there is a place somewhere in between for alchemy too! Is it false that one can turn copper into gold theologically, philosophically, mathematically, physically, mathematical-physically, chemically? Where is the falsifiability? Copper 63, silver 108 and gold 197 are all in the 11th group of the periodic table with 29, 47, and 79 electrons respectively. Maybe if gold had 192, 195 or 200 isotopes which are close to iridium, platinum, mercury or even trying to turn silver and not copper into gold would be less economically falsifiable. Of course, it appears that scientists unlike alchemists have given up on turning copper to gold, but have turned to enriching the isotopes of other elements in the periodic table which is more economical. The case of uranium isotopes just as those of hydrogen is an example in nuclear theories in the philosophical mathematical physics of which I am only a very pedantic beginner! Whether in theology or science, taking the first few steps can be rather very illusively limiting as one might be getting caught in variously finite space-time loops. It might be more illustrative to work on Langlands geometric program supersymmetrically within mathematical physics to get economical matters going instead of jumping to false conclusions given that one does not get caught or lost in the mathematics or the supersymmetry. And then there is always theology and how to compactify between philosophical theology and philosophical mathematical physics. Electroweak theory of Salam-Weinberg-Glashow in standard model might be a good place to start with.

فرض بفرمایید که می خواهید یک اقتصادی را رعایت بفرمایید که یک کشتی را به مقصد خود برسانید. این اقتصاد باید یک مسائلی را رعایت کند که می تواند با اقتصادی که یک قطار را به مقصد می رساند وجوه اشترکاتی را داشته باشد. و اما چطور می توان مشکلاتی را که در این راه با آن روبرو خواهیم بود را از پیش رصد کنیم؟ البته این یک وجه اشتراکی دارد با الگوریتمهایی که در سیمولاسیونهای رایانه ای مسائل اقتصادی خود باید رعایت کنیم. و الا خطاهایی که در این الگوریتمها خواهیم داشت مدام ما را دنبال خواهند کرد و خواهیم دید که مثلاً مشکلات چه در سیمولاسیونها و چه در کشتیرانی و چه در حرکت قطارها دچار مشکل خواهند شد. البته در مسائل رایانه ای ما می توانیم مسائل را در الگوریتمها کاملاً حذف کنیم طوری که به الگوریتمهای بدون نقص برسیم. ولی وقتی ما حتی در مسائل رایانه ای شبکه ای و اینترنتی الگوریتم ریزی خواهیم کرد، این مسائل می توانند غیرقابل پیش بینی شوند که خطاها کجاها انسانی است و کجاها رایانه ای است. و لذا برای اینکه ما در سطوح رایانه ای-شبکه ای-اینترنتی همه خطاهای ممکن را حذف کنیم، احتیاج به امتحان کردن الگوریتمها برای خطاهای مختلف در نقاط بحرانی مختلفی خواهیم شد. و حالا اگر خطاهای انسانی وارد شوند، می توان مسائل را بررسی کرد که چطور می توان این خطاها را در الگوریتمها دور زد و اقتصاد و مقصد را طوری حفظ کرد که به موقع و بدن نقص به مقصد برسیم. این از مسائلی خواهد بود که می توان الگوریتمهای آن را در ترابری روی خمینه های ریمانی نیز بررسی و سعی کرد به الگوریتمهای بدون خطا برسیم. البته راه دیگری یحتمل بنظر برسد که الگوریتمهایی را که خطاهای آن در سیمولاسیونهای رایانه ای به بینهایت میل می کنند را حذف کنیم و فقط الگوریتمهای با خطاهای متناهی را بررسی نماییم. مثلاً یحتمل ممکن است که بجای قطارها و کشیتها، هواپیماها را نیز در نظر بگیریم و سعی کنیم خطاهای الگوریتمی را محدود به زمانهایی کنیم که فرود یا بلند شدن هواپیماها صورت می پذیرند چرا که یحتمل قرارداد را می توان بر این منوال گذاشت که در حین پروازها خطاهای الگوریتمی کمتری میتواند رخ دهد الا در زمان فرود و بلند شدن آن. ولی حالا مطلوب است که ما مسئله را از لحاظ ابرتقارن و برنامه لانگلندز هندسی بررسی کنیم. البته اگر در حین سیمولاسیون خود مدام قطع سرویس اینترنتی یا از دست دادن اطلاعات یا خطاهای فیلترینگ غلط رخ دهند، اینها را هم می توان وارد الگوریتمها کرد و بعد دوباره پیش بینی  کرد که مسائل چطور پیش خواهند رفت آنجاهایی که ما احتیاج به الگوریتمهای کامل بدون خطاهای انسانی و رایانه ای خواهیم داشت.

برای این کار یحتامل می توان خطاها را لایه لایه حساب کرد و سعی کرد که انواع میدانهایی را که این لایه ها حاصل می شوند را بطور میدانهایی که هر کدام بسط جبری دیگری است حساب کرد. و بعد گروه های دوگان لانگلندز آنها را در رابطه با ال-توابع آنها حساب کنید. و با توجه به این برنامه و فانکتوریالیتی مربوطه آن به مسائل متناظر ابرتقارنی حاصله از آنها بپردازید. و سعی کنید از این طرق خطاهای مختلف را در سطوح مختلف تحلیل کرده و حتی المقدور حذف کنید. بنده حقیر قلباً برای دانشجویان و طلبه هایی که در این زمینه تلاش خواهند کرد آرزوی موفقیت خواهم کرد. البته این مسئله بیشتر به متد و طریق یافتن انتگرالهای راهی فاینمن شباهت دارد و لذا یحتمل بتوان از آن راه های مربوطه نیز وارد شد. و یحتمل هم ما داریم مسئله را بی جهت بیش از اندازه پیچیده می کنیم و یک ناخدا یا یک خلبان نباید این همه فکر الگوریتمهای رایانه ای و سیمولاسیونهای مختلف حاصله از خطاهای مختلفه وارده در مسائل باشد. و اما خوب ما داریم مسائل را از دیدگاه گرفتن طرف احتیاط بررسی می کنیم تا همه و همه خطاها را حتی المقدور حذف کنیم و راه های بدون خطای بهینه را پیدا کنیم. البته راه دیگر آن است که ما راه روحانی را رفته و بیشتر به امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و دعا و نماز بپردازیم تا بتوانیم به آینده ای روشنتر برسیم همانطور که الگوریتمهای خود را نیز از خطاهای انسانی و رایانه ای مختلف پاک و منزه می کنیم.

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


زینب زینب زینب کنز حیا زینب کان وفا زینب

زینب زینب زینب درد آشنا زینب غرق بلا زینب 

غم قهرمانی زهرا نیشانی

ای روح با ایمان جانم سنه قربان


خدا رحمت کند استاد سلیم موذن زاده اردبیلی را.


بنده بنظرم رسید که یک فرقی هست بین امام خمینی ولی فقیه و رهبر انقلاب جمهوری اسلامی ایران که در خانه و حسینیه ی جماران نشستند و مردم را ارشاد کردند و مثلاً نماز جمعه هم نرفتند و بر حسب گفته خود در کتاب آداب نماز عمل کردند. و خواجه ربیع که او هم در خانه خود نشست ولی حتی از حرف خود که نسبت به امام حسین علیه السلام در وقوع حادثه کربلا اظهار همدردی داشت یا گریست برگشت که نکند نعوذ بالله یک وقت دچار شرک شود یا از عبادات خود باز ماند. یعنی حرف بنده این است که یحتمل بتوان گفت که خانه نشینی داریم تا خانه نشینی همانطور که خانه داریم تا خانه! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وقتی مثلاً خطیب نماز جمعه می فرمایند یا در حدیث داریم که تعارفی هست بین امام زمان و حضرت مسیح وقتی آن حضرات در آخر زمان ظهور می فرمایند، این مسئله نیز گفته نمی شود که یحتمل تحلیل مسائل نیز سخت شوند. این است که بنده حقیر به کسی پیشنهاد نمی کنم که برای اصل مطالب به سایت دکتر آرن وال مراجعه شود چرا که مسائلی ماورای مسائل اسلامی بیان می شود و می تواند برای طلبه ای مبتدی همچون این حقیر بسادگی گمراه کننده شود. و اما خوب، آن سایت هم هست. و این آخرین نظر بنده است آنجا که نظرات دیگری هم داده ام که نگفتم. اگر علاقه مندید می توانید به اصل سایت رجوع کنید هر چند که این بنده حقیر همانطور که گفتم چنین چیزی را پیشنهاد نمی کنم.


There is a consciousness in Islam in which Imam Khomeini asks Muslims in his book on rituals of prayers to sit at their homes and pray their daily prayers and recite this part of the verse 62 Surah Naml (Sura Ant) (Pickthall's translatioin): "Is not He (best) Who answereth the wronged one when he crieth unto Him and removeth the evil?" However, the entire verse is as follows: Is not He (best) Who answereth the wronged one when he crieth unto Him and removeth the evil, and hath made you viceroys of the earth? Is there any Allah beside Allah? Little do they reflect!  (62)
A better translation would have been: is there any god beside God? Here is e.g. Yusef Ali's translation: Or, Who listens to the (soul) distressed when it calls on Him, and Who relieves its suffering, and makes you (mankind) inheritors of the earth? (Can there be another) god besides Allah? Little it is that ye heed!  (62)  In Arabic, not the same word is used for god and God. The part of the verse which Imam Khomeini stresses upon for reciting is usually recited in order to pray for the appearance of Imam Mahdi. It must also be stressed that the notions of God or Allah and Imam are not one and the same in Islam as it might be in Christianity or Hinduism or Krishna consciousness. It is most probably the case that Judaism also claims that God is with us, but does not claim that the Messiah is himself God. In any case, there must be a belief in God or otherwise there is no religion to worry about either! The falsity might be noticeable when Mohammad as the prophet of God is denied. Of course, if one is not a Muslim, then there is no excuse, but the problem starts when one wants to learn about God in ways other than the Islamic way. How do you make these ways to converge? Is it then thorough Christ, Messiah, Krishna, Adam, or Mahdi consciousness without God consciousness? Has not God been compromised here? The question is can one set aside theology and spend time only on philosophy, mathematics, physics, medicine and other natural sciences including ethics? One can do this if there are different theological philosophies which have something else other than the natural sciences  in common. Again, it might be possible to reduce the matter to natural sciences. but it might not be possible to raise the consciousness metaphysically. In particular, if someone claimed that e.g. I am Krishna. How is he supposed to be convinced that he is not? You might answer that the same might occur with Mahdi. And yet there is a distinct philosophical difference as Mahdi is also as everyone else who might happen to be also Muslim a human being and who is also the Imam but Krishna is God or the Supreme personality of Godhead as A. C. Bhaktivedanta Swami Prabhupada puts it. Besides, who is to decide that this person who is claiming such a matter is not actually crazy and is in fact Krishna? Is Hinduism or Buddhism a requirement here? Maybe he is as he claims. How do you know that he is not? Apparently, on matters of philosophy and natural sciences, one does not encounter such a difficulty as the burden of proof is on proving the philosophical problem as a theorem or at least presenting one's arguments in terms of the subject matter involved be it mathematics or physics or medicine or otherwise. There is a consciousness involved although the subject matter might be algorithmic computer sciences such as parallel or vector computing. But thoelogically can one also approach Mahdi or Messiah or Christ too? Or is it sacrificed in favor of natural sciences?

بسیجی شدن عرضه می خواهد. مسلم ابن عوسجه و حبیب ابن مظاهر علیهم السلام هم با آن سن و سالشان به کربلا رفتند و برای امام حسین علیه السلام شمشیر زدند و شهید هم شدند. اینها کار هر کسی نیست. مسئله فقط رجز خوانی نیست. یک جاهایی که کار بالا بگیرد، یک وقت دیدی پایت توی گل گیر کرده است و نمی توانی از جایت تکان بخوری. حالا می خواهد اقتصاد مقاومتی باشد. کار را باید درست انجام دهی. همینطوری الکی نمی شود. تنبلی و فشلی نکن و برو یک لقمه نان برای خانواده ات کسب روزی حلال کن در مملکتی که عملاً می توانی به ریاست جمهوری هم برسی و امید و ایمان داشته باش که خدا کمکت می کند و دست دیگران را هم در این راه بگیر. این خودش می شود شهادت در راه خدا.

ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطئنا ربنا و لا تحمل علینا اصراً کما حملته من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقت لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا و انصرنا علی القوم الکافرین


البته بعضی اوقات مسئله را می توان وارونه فهمید. مثلاً بعضی نقل قول می کنند که همانطور که هر خانه ای هم مستراح دارد همینطور هر شهری هم مستراح می خواهد. اینجا یک خلطی اتفاق می افتد که امام خمینی در آداب نماز بدان اشاره می کنند. و آن این است که برای مستراح رفتن احتیاج به غسل ندارید ولی غسل جنابت هم داریم. این را در باب طهارت بعد از حدیثی از امام صادق می فرمایند. در خانه هم مستراح اگر داشته باشیم، معنی اش این نیست که مستراح را بیاورند وسط حال کار بگذارند. این است که این مستهجناتی که بدون فیلتر و مجاناً به خانه های شهرها فرستاده می شود، فراموش شده است که حتی اگر کسی بخواهد مستراح هم برود، در مستراح را می بندد یا خیر. و حال آنکه در مستراح این مستهجنات را آنچنان برداشته اند که بویش تمام عالم را گویی برداشته است و هیچ کس هم نیست بگوید این چه وضعی است.

مسئله این است که این معلوم نیستت که آیا ما چیزی به نام ابرتقارن می توانیم داشته باشیم یا خیر همانطور که مسئله ای است که آیا بانکها باید چقدر بهره بدهند. و اما اینکه آیا این مسئله را می توان منتقلش کرد به اینکه آیا باید اخلاق داشته باشیم و دامنه این بداخلاقیها تا کجاها می تواند همه را مبتلا کند؟ یعنی اینکه جامعه ای بیاید فیلمها یا عکسهای مستهجن را هم جزو ابرفیلمها و ابرعکسهای سوپر جا بزند و به همه خانه ها بفرستد، این یک فاجعه ای است جبران ناپذیر که باید گفت که هیچ کس حاضر نیست در چنین مستراح متعفنی را باز کند. یعنی مسئله این نیست که خوب نگاه نکن! این مشکل می تواند برای بعضیها خیلی فاجعه آورتر هم باشد که در معرض چنین مسائلی قرار گیرند. البته وی پی ان و فیلترشکن را می گذاری و یک مرتبه همه چیز برویت باز می شود. یحتمل کسی باید قلبش را اول خوب از مرض و بیماری نجات دهد. و اما خوب هم باید ظاهر را حفظ کرد و هم باطن را. با ظاهر خراب چطور می توان باطن را حفظ کرد و داخل برزخ و بلکه جهنم نیافتاد؟ فساد اخلاقی که آمد آنوقت همه چیز دیگر مثل طلاق و بیکاری و بالا رفتن سن ازدواج و اعتیاد و ... همه و همه وارد می شوند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

٦٢١٤ / ٨. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مَرْوَکِ بْنِ عُبَیْدٍ ، عَنْ أَبِیهِ عُبَیْدٍ، قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : « یَا عُبَیْدُ ، إِنَّ السَّرَفَ یُورِثُ الْفَقْرَ ، وَإِنَّ الْقَصْدَ یُورِثُ الْغِنى».


34 - حدثنا الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المؤدب وعلی بن عبد الله الوراق رضی الله عنهما قالا: حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه إبراهیم بن هاشم عن عبد السلام بن صالح الهروی قال: دخل دعبل بن علی الخزاعی (ره) علی موسى الرضا علیهما السلام بمرو فقال له: یا بن رسول الله (ص) إنی قد قلت فیک قصیدة وآلیت على نفسی أن لا أنشدها أحدا قبلک فقال علیه السلام: هاتها فانشده: مدارس آیات خلت من تلاوة * ومنزل وحی مقفر العرصات فلما بلغ إلى قوله: أرى فیئهم فی غیرهم متقسما * وایدیهم من فیئهم صفرات بکى أبو الحسن الرضا علیه السلام وقال له: صدقت یا خزاعی فلما بلغ إلى قوله: إذا وتروا مدوا إلى واتریهم * اکفا عن الاوتار منقبضات جعل أبو الحسن علیه السلام یقلب کفیه ویقول: أجل والله منقبضات فلما بلغ إلى قوله: لقد خفت فی الدنیا وأیام سعیها * وإنی لارجو الامن بعد وفاتی قال الرضا علیه السلام: آمنک الله یوم الفزع الاکبر فلما انتهى إلى قوله: وقبر ببغداد لنفس زکیة * تضمنها الرحمن فی الغرفات قال له الرضا علیه السلام: أفلا الحق لک بهذا الموضع بیتین بهما تمام قصیدتک؟ فقال: بلى یا ابن رسول الله، فقال علیه السلام: وقبر بطوس یا لها من مصیبة * توقد فی الاحشاء بالحرقات إلى الحشر حتى یبعث الله قائما * یفرج عنا الهم والکربات فقال دعبل: یا ابن رسول الله هذا القبر الذی بطوس قبر من هو؟ فقال الرضا علیه السلام: قبری ولا تنقضی الایام واللیالی حتى تصیر طوس مختلف شیعتی وزواری ألا فمن زارنی فی غربتی بطوس کان معی فی درجتی یوم القیامة مغفورا له ثم نهض الرضا علیه السلام بعد فراغ دعبل من إنشاد القصیدة وأمره أن لا یبرح من موضعه فدخل الدار فلما کان بعد ساعة خرج الخادم إلیه بمائة دینار رضویة فقال له: یقول لک مولای إجعلها فی نفقتک فقال دعبل: والله ما لهذا جئت ولا قلت هذه القصیدة طمعا فی شئ یصل إلی ورد الصرة وسأل ثوبا من ثیاب الرضا علیه السلام لیتبرک ویتشرف به فانفذ إلیه الرضا علیه السلام جبة خز مع الصرة وقال للخادم: قل له خذ هذه الصرة فانک ستحتاج إلیها ولا تراجعنی فیها فأخذ دعبل الصرة والجبة وانصرف وسار من مرو فی قافلة فلما بلغ میان قوهان وقع علیهم اللصوص فاخذوا القافلة بأسرها وکتفوا أهلها وکان دعبل فیمن کتف وملک اللصوص القافلة وجعلوا یقسمونها بینهم فقال رجل من القوم متمثلا بقول دعبل فی قصیدته: أرى فیئهم فی غیرهم متقسما * وأیدیهم من فیئهم صفرات فسمعه دعبل فقال له: لمن هذا البیت؟ فقال لرجل من خزاعة یقال له: دعبل بن علی، قال: فانا دعبل قائل هذه القصیدة التی منها هذا البیت فوثب الرجل إلى رئیسهم وکان یصلی على رأس تل وکان من الشیعة فأخبره فجاء بنفسه حتى وقف على دعبل وقال له: أنت دعبل؟ فقال نعم فقال له أنشدنی القصیدة فانشدها فحل کتافه وکتاف جمیع أهل القافلة ورد إلیهم جمیع ما أخذ منهم لکرامة دعبل وسار دعبل حتى وصل إلى قم فسأله أهل قم أن ینشدهم القصیدة فأمرهم أن یجتمعوا فی المسجد الجامع فلما اجتمعوا صعد المنبر فانشدهم القصیدة فوصله الناس من المال والخلع بشئ کثیر واتصل بهم خبر الجبة فسألوه أن یبیعها بألف دینار فامتنع من ذلک فقالوا له: فبعنا شیئا منها بألف دینار فأبى علیهم وسار عن قم فلما خرج من رستاق البلد لحق به قوم من أحداث العرب وأخذوا الجبة منه فرجع دعبل إلى قم وسألهم رد الجبة فامتنع الاحداث من ذلک وعصوا المشایخ فی أمرها فقالوا لدعبل: لا سبیل إلى لک إلى الجبة فخذ ثمنها ألف دینار فأبى علیهم فلما یئس من ردهم الجبة سألهم أن یدفعوا إلیه شیئا منها فأجابوه إلى ذلک وأعطوه بعضها ودفعوا إلیه ثمن باقیها ألف دینار وانصرف دعبل إلى وطنه فوجد اللصوص قد أخذوا جمیع ما کان فی منزله فباع المأة الدینار التی کان الرضا علیه السلام وصله بها فباع من الشیعة کل دینار بمأة درهم فحصل فی یده عشرة آلاف درهم فذکر قول الرضا علیه السلام: إنک ستحتاج إلى الدنانیر وکانت له جاریة من قلبه محل فرمدت عینها رمدا عظیما فادخل أهل الطب علیها فنظروا إلیها فقالوا: أما العین الیمنى فلیس لنا فیها حیلة وقد ذهبت وأما الیسرى فنحن نعالجها ونجتهد ونرجو أن تسلم فاغتم لذلک دعبل غما شدیدا وجزع علیها جزعا عظیما ثم إنه ذکر ما کان معه من وصلة الجبة فمسحها على عینی الجاریة وعصبها بعصابة منها أول اللیل فأصبحت وعیناها أصح ما کانتا قبل من ببرکة أبی الحسن الرضا علیه السلام. قال مصنف هذا الکتاب (رحمة الله علیه): إنما ذکرت هذا الحدیث فی هذا الکتاب وفی هذا الباب لما فیه من ثواب زیارة الرضا علیه السلام. ولدعبل بن علی خبر عن الرضا علیه السلام فی النص على القائم علیه السلام أحببت ایراده على أثر هذا الحدیث.

(عیون اخبار الرضا، جلد 1، صص 294-296، http://lib.eshia.ir/14032/1/294 )


وبلاگ ماتیو باکلی را می خواندم و دو مقاله اخیرش راجع به ابرتقارن با دیوید شیه و شاگردانشان. البته مقالاتی هم هستند که مربوط به این پستهای او می شوند. مسئله این است که جرمهای این ذرات متناظر ذرات گلوئن و هیگز و سر کدام می شوند؟ همانطور که گفتیم این مسئله را از دیدگاه برنامه هندسی لانگلندز بررسی کردن خودش دنیایی دارد که همینطور که بیشتر و بیشتر وارد ریاضیات مسائل می شوید، می تواند طوری شود که دیگر یادتان می رود کجای مسئله به ابرتقارن بود که ربط پیدا می کند. و یک مرتبه دیدید سر از مقالات سوفی مورل و وینسنت لافورگ درآوردید و همینطور مقالاتی هم داریم در آرشیو از دکتر بنفشه فرنگ حریری در همین زمینه برنامه لانگلندز. و اما اینها همه یعنی چه؟ و الله اعلم! یحتمل بعضی بفرمایند که باید یک جرقه ای در فکرت بزند و نشان دهد مسئله چیست؟ گاهی مسئله این است که دارید در ال اچ سی کار می کنید و می خواهید ابرتقارن را بررسی کنید. و گاهی این است که ابرتقارن را می خواهید از برنامه هندسی لانگلندز یاد بگیرید. یک وقت هم یحتمل مسئله این است که هندسه ناجابجایی شما خوب است و می خواهید این را به مدل استاندارد فیزیک کاربردی کنید و یحتمل ابرتقارن را هم تا حدودی در نظر آورید.

و اما روحانیت مسئله کجا است؟ یحتمل شما اصلا نمی خواهید از دیدگاه روحانی وارد این نوع از مسائل شوید. ولی ما مسئله ربا را در نظر می گیریم. بانکها نباید ربا بدهند؟ و اما خوب، به هر حال بانکها به عنوان بنگاه های اقتصادی کار می کنند و شما هم می توانید پولتان را نزد آنها بگذارید و آنها برای شما فعالیت اقتصادی می کنند. و مثلاً پانصد هزار تومان که دیگر امروزه چیزی هم نیست نزد آنها می گذارید، و بانک به شما بهره 15 درصد می دهد. یعنی بعد از یک سال، اگر یک میلیون تومان را سپرده کنید، صد و پنجاه هزار تومان به شما بهره می دهد. و این را یحتمل ماهانه هم خدمت شما بپردازد و نه سر سال. خوب، اگر همین بهره 20 درصد بود، بهتر نبود؟ این است که یحتمل می توان از بانکهای مختلف سوال کرد آیا این چنین سپرده هایی دارند یا خیر؟ ولی بعد دیشب بعد از اخبار ساعت 10:30 می گفت که شما می توانید از طریق اوراق مشارکت یا بهادار تا 20-24 درصد هم این بهره را افزایش دهید و این سرویس را هم بانکها به شما می دهند. بهره همان 15 درصد است. ولی اوراق مشارکت و اوراق بهادار هم داریم. این است که بهتر است برای تجارت خود خوب بررسی کنید تا سرتان کلاه نرود. و البته بعضی بنگاه ها هم هستند که بهره های چشمگیری را ارائه می کنند ولی بعد تق اش یک مرتبه دیدید درآمد.

و اما اینجا ما یک نوع تجارتی را داریم که معامله با خدا است. که نمونه اش را خطیب محترم نماز جمعه فرمودند. یعنی اینکه ما می بینیم عده ای کثیر از مردم هستند که برای رضای خدا به زیارت اربعین می روند آنطور که سختیهای زیادی را یحتمل به جان هم می خرند هر چند که میزبانهای مهمان نواز خوبی هم دارند. یعنی اینها گویی دارند یک سپرده هایی را برای خود باز می کنند با خدا که اجرش دنیوی نیست و بلکه کاملاً اخروی است. اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی الدنیا و شفاعت الحسین فی الآخره. این است که بنده می خواهم عرض کنم که بالاخره بنده فرم بسیجم را هم پر کردم و باید حالا عکس و مدارکم را کامل کنم تا کارتم را هم بگیرم. بنده می خواهم عرض کنم که هر چه از همه بسیجیها جلو بزنیم و برویم مدافع حرم شویم و برای امام حسین و حضرت زینب کار کنیم، سپرده های اخروی است و درصدش را نمی شود حساب کرد که بهره اش چند درصد است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خوب، پس ما یحتمل درصدهای بالاتری هم داریم که هر چه بیشتر اخروی و روحانی شویم، بهتر می توانیم خدمت بیشتری را به امام حسین برسانیم. ولی مسئله ای که هست این است که مسئله اخروی هم باید مثل مسئله دنیوی باشد که مواظب باشی سرت کلاه نرود و بهره خوبی از تجارتت بگیری و سرت بی کلاه نماند. این همان اقتصاد مقاومتی می شود. یعنی اینجا یک وقت مسئله این است که باید بهره را کم و زیاد کرد. و مسئله بی کاری را حل کرد. و تحریمها را برطرف کرد و روابط بانکی بین المللی را حل کرد. اما یک وقت هم هست که بنظر می رسد که یک تجارتی هست که همه می گویند نکن و الا ورشکسته می شوی، ولی اگر این تجارت برای خدا باشد. آنگاه همه اش تجارت با خدا است و همه اش بهره است. یعنی در ظاهر ورشکستگی بنظر می رسد. ولی در باطن، چیز دیگری است که این اجر همان چیزی است که خود امام حسین علیه السلام انجام داد و راه را نشان داد. البته یک جاهایی هم مسئله را درست نفهمیدن تبدیلش می کندبه جنون یا حماقت و واقعاً ورشکستی و خسران و خسارتی است هم دنیوی و هم اخروی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


بنده تازه دارم متوجه می شوم که اگر سالکی را بارها انداخته اند دارالمجانین و تیمارستان و بیمارستان روانی و روانپزشکان هم از او عاجز شده اند همه و همه، آنوقت بخواهد ادای سالک الی الله را درآورد، خوب معلوم است که یحتمل بتواند سر چهار تا بچه مدرسه ای را هم یک وقت دیدید نتوند کلاه بگذارد و هیچ کس حرفش را خریدار نخواهد بود. این دیگر سقراط را نمی خواهد که به او بگویند برو پی کارت، تو همه را داری گمراه می کنی. افلاطون را نمی خواهد که از سقراط بیاید بگوید. این را باید ایزوله اش کرد که نکند در خوی و اخلاقهای زشت خود بتواند با خود وارد دعوا شده و خود را طوری اصلاح کند که خدای ناکرده بالای منبر پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم هم رفته و همه و همه را گمراه کند و از راه بدر برد. منبر پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم مطمئناً برای اهالی جزیره مجنون نیست که یکی که از دارالمجانین فرار کرده باشد را ببرند منبر هر چقدر هم خود را اصلاح کرده باشد و هر چقدر هم که از همه اصولگراها جلو زده باشد. و اما حالا این را بفرستیم برود مدافع حرم شود. این می شود یک چیز دیگری! گویی به کیمیا رسیده ایم. گویی همه مسائل نظریه تایشمولر و ابرتایشمولر و ابرتقارن و حدس ABC و حل این حدس توسط موچیزوکی و نظریه های ریسمان و سیاه چاله های شوارتزشیلد و رایسنر-نوردستروم و کر و بی-تی-زی و همه و همه را یکجا حل کرده ایم. خدا رحمت کند صاحب دارالمجانین سید محمد علی جمالزاده را. البته وارد علم فقه و اصول و تفسیر و حدیث و عرفان و آداب نماز و دعا و طهارت و همه اینها شدن هم خود عالمی دارد که انسان سالکی را گویی می تواند به راه سعادت بخوبی  دستگیر خواهد شد. و از همه اینها بالاتر می فرماید انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی.

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها

وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

... و پس از این منزل، منازلی است که از هفت شهر عشق عطّار پس از آن‏‎ ‎‏نمونه ای حاصل؛ و آن قائل سالک در خم یک کوچه خود را دیده، و ما در پشت‏‎ ‎‏صورها و حجابهای ضخیم واقعیم و آن شهرها و شهریارها را جزء بافته ها‏‎ ‎‏گمان می کنیم. من با شیخ عطّار یا میثم تمّار کار ندارم ولی اصل مقامات را‏‎ ‎‏انکار نمی کنم و صاحب آنها را از جان و دل طلبکارم و در این محبّت امید فرج‏‎ ‎‏دارم، تو خود هر چه خواهی باش و با هر که خواهی پیوند.‏

‏‏

«مدعی خواست که آید به تماشاگه دوست      ‏‏ 

‏‏دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد»


‏‏ولی در اخوّت ایمانی و خلّت روحانی با احبّاء  عرفانی خیانت روا ندارم و از‏‎ ‎‏نصیحت، که از حقوق مؤمنین است به یکدیگر، خودداری ننمایم.


http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_54594/آداب_نماز/مقصد_اوّل_در_طهارت_است_و_در_آن_چند_فصل_است



این حرف که می فرمایند: من با شیخ عطّار یا میثم تمّار کار ندارم ولی اصل مقامات را‏‎ ‎‏انکار نمی کنم و صاحب آنها را از جان و دل طلبکارم و در این محبّت امید فرج‏‎ ‎‏دارم، تو خود هر چه خواهی باش و با هر که خواهی پیوند.‏ مدعی خواست که آید به تماشاگه دوست، دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد. خیلی حرف متینی است. خیلی به دل می نشیند.

یعنی خدای ناخواسته هر چقدر که کدورتهای ابوجهلی و ابولهبی هم این میان باشد که فرضاً بین این رژیم و رژیم قبلی و این رئیس جمهور و رئیس جمهور قبلی و اصلاح طلبان و اصولگرایان همه چیز را می خواهد زیر و رو کند و شخم بزند و برود جلو و کار بالا می گیرد و شلوغ بازی می شود و قشقرق بازی در آورده می شود از میان توبره های سحر و جادو، ما صاحب آن مقامات و بلکه صاحب مقامات موسوی و عیسوی  را می خواهیم که ماورای کدورتهای ابوجهلی و ابولهبی است. و لذا فاصله و گپهایی را مشاهده می توان کرد که بین روحانیت و ریاضی--فیزیک و بلکه برنامه (هندسی) لانگلندز و ابرتقارن مثل این می ماند که سالکی هنوز به حرف نیامده و هنوز پستانکش از او گرفته نشده می خواهد به پدرش و بلکه ولی فقیه اش گوشزد کند که تو خودت هم مثل اینکه خودت نبودی که گفتی که دچار غفلت و شهوت هم خیلی هستیها؟ مواظب ابلیس و شیطان بزرگ خیلی باشیها و همینطوری بی خبر است که چطور دارد بین حب دنیا و طلب علم در طبیعت و ریاضیات و یحتمل هم کمی فلسفه، یادش می رود که چطور باید به کپرنشینها و کوخ نشینها و فقرا و ایتام و در راه مانده ها و اینها باشد و دنبال یک اشرافیت علمی دانشگاهی و حوزوی است که خود را ارضا کند و لذا یادش می رود که شیطانهای بزرگ و کوچک دارند چه می کنند. منطقه را چطور به آتش کشیدند و اصلا مسئله چه بود؟ یک وقت به خود می آیی که می بینی می خواستی یک آزیری به تو بگوید که شکیات نمازت را درست کنی بعد از 40، 50 سال که از نمازت می گذرد و آنوقت دیدی که نخیرا اصلا غافلی که بجای آزیر آمبولانس و پلیس 110 انقریب است که هر آن ماشین مرسدس بنز نعش کش در خانه ات ظاهر شود و بدون آژیر ببرندت غسالخانه. خوابت برده است همه مدت و فکر کرده ای که وسط علوم غریبه ای و خیلی هم در آن پیشرفته شده ای و حال آنکه یک امن یجیب هم نمی خواهی بگویی. و لذا می فرمایند:


 و هر چه این نظر، یعنی‏‎ ‎‏نظر به ذلّت خود، در انسان قوّت گیرد، مورد رحمت بیشتر گردد. و اگر‏‎ ‎‏بخواهد به قدم اعتماد به خود و عمل خود این راه را طیّ کند، هلاک شود؛ چه‏‎ ‎‏که ممکن است از او دستگیری نشود؛ چون طفلی که تا خود به جسارت راه‏‎ ‎‏رود و به قدم خود مغرور شود و به قوّت خود اعتماد کند، مورد عنایت پدر نشود‏‎ ‎‏و او را به خود واگذار کند. و چون اضطرار و عجز خود را به پیشگاه پدر مهربان‏‎ ‎‏عرضه دارد و از اعتماد به خود و قوّت خود یکسره خارج شود، مورد عنایت پدر‏‎ ‎‏گردد و او را دستگیری کند، بلکه او را در آغوش کشد و با قدم خود او را راه‏‎ ‎‏برد. پس بهتر آن است که سالک الی اللّه پای سلوک خود را بشکند و از اعتماد‏‎ ‎‏به خود و ارتیاض و عمل خود یکسره برائت جوید و از خود و قدرت و قوّت خود‏‎ ‎‏فانی شود و فنا و اضطرار خود را همیشه در نظر گیرد تا مورد عنایت شود و راه‏‎ ‎‏صد ساله را با جذبۀ ربوبیّت یک شبه طیّ نماید، و لسان باطن و حالش در‏‎ ‎‏محضر قدس ربوبیّت با عجز و نیاز عرض کند: ‏‏اَمَّنْ یُجیبُ اْلمُضْطَرَّ اِذا دَعٰاهُ وَ‎ ‎یَکْشِفُ السُّوُء.


http://www.imam-khomeini.ir/fa/bookPrint.aspx?ID=54598&ppage=67&action=save


این چه سالکی می شود که می گوید باید پایش را بشکند و بلکه امن یجیب بگوید؟ نفس سالکی که نمی خواهد به حرف پذرش گوش کند که بچه بگیر بنشین، گوش هم نمی دهد که بچه یک کمی هم دعا برای همه و از جمله خودت کن و بلکه برای امام زمانت را هم دعا کن و همه چیز را به علوم غریبه می گیرد. و می خواهد علم خود را بپروراند.  ‏‏اَمَّنْ یُجیبُ اْلمُضْطَرَّ اِذا دَعٰاهُ وَ‎ ‎یَکْشِفُ السُّوُء. این است که عالم روحانیت و فلسفه و ریاضی-فیزیکش که از دستش رفت و می رود و خواهد رفت که هیچ و بلکه می بیند که آنقدر در کدورتهای ابوجهلی و ابولهبی خود گیر کرده است که انقریب است که بیایند او را ببرند نزد روانپزشک و بیمارستان روانی و .... و او هنوز دارد در این مسئله غوطه می خورد که آیا کودتای شهریور 32 تقصیر دکتر مصدق بود یا آیت الله کاشانی یا آمریکاییها یا انگلیسیها یا محمدرضا شاه پهلوی یا ...؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَأْذَنَ اَللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ اَلْعَالَمِینَ


کتاب آداب نماز تا چند صفحه ای که بنده خوانده ام، واقعاً یک طریق عملی ای را دنبال می کند که طرق عقلی و قلبی را با هم هماهنگ کند و اینکه چطور باید به قلب این الگوریتم را عملاً آموزاند آنطور که تا صفحه 90 پیدا است. در صفحه 85 می فرمایند:


مقام اوّل در آداب مطلق لباس است

‏‏ ‏

‏‏     بدان که نفس ناطقۀ انسانیّه حقیقتی است که در عین وحدت و کمال‏‎ ‎‏بساطت دارای نشئاتی است که عمدۀ آن به طریق کلّی سه نشئه است: اوّل،‏‎ ‎‏نشئۀ ملکیّۀ دنیاویّۀ ظاهره، که مظهر آن حواسّ ظاهره، و قشر ادنای آن بدن‏‎ ‎‏مُلکیّه است.‏

‏‏     دوم، نشئۀ برزخیّۀ متوسّطه، که مظهر آن، حواسّ باطنه و بدن برزخی و‏‎ ‎‏قالب مثالی است. ‏

‏‏     سوّم، نشئۀ غیبیّۀ باطنیّه است که مظهر آن، قلب و شئون قلبیّه است.‏‎ ‎

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_88410/کتاب/آداب_الصلوة_-_آداب_نماز/مقصد_دوم_در_شمّه_ای_از_آداب_لباس_است_و_در_آن_دو_مقام_است‏


و بعد توضیحات بیشتری می فرمایند. این آداب صلوة را ایشان در سال 1321 شمسی نوشته اند که مربوط به امور قلبیه است:


«پیش از این رساله ای فراهم آوردم ... و چون آن را با حال عامه تناسبی نیست، در نظر گرفتم که شطری از آداب قلبیۀ این معراج روحانی را در سلک تحریر درآورم.»

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_3131/کتاب/آداب_الصلوة_-_آداب_نماز/‏آداب_الصلوة_ـ_آداب_نماز‏


این کتاب بسیار کتاب خواندنی ای است برای این حقیر. و محتوای آن بسیار جای بحث دارد. ولی یک مسئله ی دیگری اینجا مطرح می شود که خود کتاب  بطور سربسته گویی بدان می پردازد. و آن این است که اصلا چرا باید به روحانیت رسید و از طبیعت بیرون آمد؟ البته این را با پرداختن به خود الگوریتم و ملکه شدن آن در ذهن و قلب و جان بهتر می توان تشخیص داد. و اما مسئله مهم این است که این یک چیزی است که نه فقط برای قشر خاص روحانیت است و بلکه برای همه مردم است که باید به قلب یاد بدهند که این الگوریتم چیست و چرا باید اصلا نماز خواند؟!!! این یک مسئله ای است که بین شهداء بسیجی و سپاهی و مدافع حرم و پادشاه و رئیس جمهور و بقال و نجار و دانشگاهی و حوزوی همه و همه را طوری فشرده سازی می کند که قادر به آن مقام روحانی مورد نظر شوند. و خیلی اوقات دانشگاهی و حوزوی یحتمل از غافله عقب هم می ماند و بقیه به سرمنزل مقصد می رسند! این چه سری است؟

یحتمل سرش اینجا است که برای رسیدن به این مقام روحانی گذراندن یک پیش نیازها و مقامات و مقاصدی لازم است که برای همه میسر نیست که از طبیعت و طبیعیات گذشته و به روحانیت برسند. البته معنی این حرف این نیست که شاگرد ریاضی-فیزیک باید ریاضی-فیزیکش را رها کند و امامه سر بگذارد و منبر رود. این کار را هم بتواند انجام دهد که خیلی هم یحتمل بهتر است. و اما مسئله بلکه این است که وقتی خواست به کار خود برگردد و ریاضی-فیزیک خود را انجام دهد، آنرا حتی درستتر و بهتر هم انجام دهد چرا که روحانیت مسائل را قاعدتاً باید برای او روشنتر هم کند. و اما چیزی که هست این است که همین که سالک به مقام روحانی رسید، آنچنان می تواند در آن غرق و بلکه فناء لله شود که دیگر نمی خواهد به طبیعیات و ریاضی فیزیک مسائل دوباره وارد شود. سر قضیه اینجا است که او قضایای ریاضی-فیزیکی را نه اینکه نمی فهمد و بلکه از دیدگاه روحانیت واردش می شود! یعنی مسئله مثل این می ماند که در ریاضیات و نظریه اعداد نظریه لانگلندز را چطور دارید؟ و بعد می توانید آنرا با تلفیق با ابرتقارن، رنگ ریاضی-فیزیکی بدان بدهید؟ در مورد روحانیت یحتمل نتوانید مسئله را ابرتقارنی کنید چرا که در یک بدن دو قلب نمی گنجد که بتوان بدان ابرتقارن را وارد کرد. ولی یحتمل بتوان گفت که وقتی قلبی دچار مرض شد، آیا این قلوب را بتوان با تکانی، شوکی، چیزی که یا از طرف خدا است یا از طرفی دیگر، آنرا به حال درست برگرداند؟ یا اینکه آنقدر دچار مرض خواهد شد و به راه خود ادامه می دهد تا به آخر برسد؟ البته راه دیگرش این است که صراط مستقیم را با نماز و امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء به امید خدا و با طمانینه و اطمینان و ایمان و تقوی سالک سعی کند به قلب یاد بدهد. علی بذکر الله تطمئن القلوب. یعنی یحتمل مرض قلبی در مشکل یافتن ابرتقارنهای لانگلندزی در این است که در سطوح نازلتر از روحانیت هر چه به ریاضی و فیزیک و فلسفه و روانشناسی و ژنتیک و دیگر علوم طبیعی و انسانی و امثالهم بپردازی، دست اخر نمی توان یافت که اقا بالاخره این ابرتقارن قضیه کجا است که ثابت خواهد شد؟ و لذا گیر قضیه و بلکه مسئله باز نمی شود. البته بعضی اشکال خواهند کرد که اینطور از خارج نمی شود به ریاضی-فیزیک نظریه لانگلندز وارد شد، چرا که همین را هم می توان دوباره وارد قضایای ریاضی-فیزیکی کرد یا اینکه صراحتاً آنرا رد کرد چرا که درست نیست. و همینطور روحانیتی هم نمی توان بدان منصوب کرد چرا که در حدود ریاضی-فیزیک است و بالاتر نمی رود. و لذا مثل این است که اگر در بین نمازتان صدای آژیر آمبولانس یا پلیس 110 یا هر آژیر دیگری که بود شنیدید، معنی اش لزوماً این نیست که باید شک در رکعات نمازهای 4 رکعتی خود کنید که مثلاً اگر شک بین 3 و 4 کردید باید یک رکعت نماز احتیاط بخوانید بعد از یک سجده سهو، و اگر شک بین 2 و 4 یا 3 و 5 کردید باید بنا را بر 4 گذاشته و قاعدتاً 2 رکعت نماز احتیاط بخوانید بعد از دو سجده سهو. ولی بقولی سعی کنید زیاد وارد شکیات نشوید آنطور که نمازتان را اگر بجماعت بخوانید، چنین نخواهد شد و اینطوری به آژیرهای مختلف هم زیاد اعتنا نخواهید کرد. البته گاهی اوقات در کوچه و خیابانها یحتمل بهتر هم هست که به آژیرها توجه شود مخصوصاً اگر راننده هستید، سعی کنید راه را برای آمبولانس و پلیس باز کنید و نه اینکه پشت آن بیافتید و شما هم تخت گاز بروید چون راه را برای شما باز کرده است و احساس کرده اید که این هم برای خودش خیلی گردش و گردشگری خوبی خواهد شد اگر نه این بوده که می خواسته اید از شر ترافیک با آژیر مربوطه خلاص شده و زودتر به مقصد خود حتی الامکان برسید! این کار غیر اخلاقی و بلکه غیرقانونی است همانطور که از خطوط ویژه قرمز نیز بدون مجوز استفاده کردن چنین است. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بعضی یحتمل اشکال کنند که چرا ما داریم این همه بیمارستانهای مختلف و از جمله بیمارستانهای روانی می سازیم و چرا این نیاز اصلا موجود است؟ یحتمل برای جواب به این سوال باید به مطبهای شلوغ روانپزشکان مجرب مراجعه کرد و دید شلوغی آن آیا واقعاً درست است یا دروغ است؟ و بعد وضع بیمارستانهای روانی دولتی و حتی خصوصی ما چطورند؟ البته ناگفته نماند که جلوی شیطان بزرگ ایستادن و با او جنگیدن هزینه ها می خواهد، ولی یک جهاد اکبری هم هست که همراه شدن با امام زمان عجل الله فرجه الشریف را صد چندان مشکل می کند وقتی فقر و تنگذدسیت و کوخ و کپرنشینی و اقتصاد ضعییف و بی کاری به همه فشار بیاورد و همه را ناک اوت کند و شیطان نفس شهوت و غفلت و حرص مال و فرزند و شهوت بیشتر بیمار روانی را بیمارتر کرده و از راه بدر برد. 

و در مراتب نشئات انسانیه نیز آب رحمت را طهرواتی است مختلفه؛چنانچه از آب نازل از حضرت ذات به تعینات جمعیه برزخیه ذنوب سر وجودی تطهیر شود. (وجودک ذنب لا یقیاس به ذنب.) وجود تو گناهی است که هیچ گناهی با آن قابل قیاس نیست. و با آب نازل از حضرات اسماء و صفات و حضرت تجلی فعلی رویت صفت و فعل تطهیر شود. (آداب نماز، مقاله ثانیه، در مقدمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است، مقصد اول، در طهارت است و در آن چند فصل است، ...، فصل سوم، در آداب قلبیه سالک است هنگام توجه به آب برای طهارت، ص 63)


الإشارة: من أراد أن یکون إبراهیمیًا حنیفیًا فلیکسر أصنام نفسه، وهی ما کانت تهواه وتمیل إلیه من الحظوظ النفسانیة والشهوات الجسمانیة، حتى تنقلب حقوقًا ربانیة، فحینئذ یریه الحق ملکوت السموات والأرض، ویکون من الموقنین. وأمُّ الشهوات: حب الدنیا، ورأسها: حب الرئاسة والجاه، وأکبر الأصنام: وجودک الحسی، فلا حجاب أعظم منه، ولذلک قیل:
وُجودُکَ ذَنْبٌ لا یقاس به ذنب فإن غبتَ عنه، وکسرته، غابت عنک جمیعُ العوالم الحسیة، وشهدت أسرار المعانی القدسیة، فشهدت أسرار الذات وأنوار الصفات، وإلى هذا المعنى أشار ابن العریف رضى الله عنه بقوله:
بَدَا لَکَ سِرٌّ طَالَ عَنْکَ اکْتتَامُهُ ... وَلاَحَ صَبَاحُ کُنْتَ أنْتَ ظَلاَمُهُ
فَأنْتَ حِجَابُ القَلْبِ عَنْ سِرِّ غَیبهِ ... وَلَوْلاَکَ لَمْ یُطْبَعْ عَلَیْهِ خِتَامُهُ
فَإنْ غِبْتَ عَنْهُ حَلَّ فِیهِ، وَطَنَّبَتْ ... عَلَى مَوْکبِ الکَشْفِ المصُونِ خِیَامُهُ
وَجَاء حَدِیثٌ لا یُمَلُّ سَمَاعُهُ ... شَهِیٌّ إلیْنَا نَثْرُهُ وَنِظَامُهُ
إذَا سَمِعَتْهُ النَّفْسُ طَابَ نَعِیمُهَا ... وَزَالَ عَنِ القَلْبِ المُعَنَّى غَرامُهُ
فالغیبة عن وجود العبد فناء، والرجوع إلیه لوظائف العبودیة بقاء، وإلیه الإشارة بقوله تعالى: (إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ) أی: إلا کبیر الأصنام، وهو وجودک الوهمی، فلا ینبغی الغیبة عنه بالکلیة حتى یترک وظائف العبودیة والقیام بحقوق البشریة، فإنَّ هذا اصطلام، بل ینبغی ملاحظته، لعله یقع الرجوع إلیه فی مقام البقاء، والله تعالى أعلم.

(بحر المدید فی تفسیر قرآن المجید، ابن عجبیه، جلد 3، ص 474) http://lib.eshia.ir/41674/3/474


در شرح حدیث دوازدهم شرح توحید شیخ صدوق، در باب نفی المکان والزمان والسکون والحرکة والنزول والصعود والانتقال عن الله عزوجل،

بإسناده عن یعقوب بن جعفر الجعفری، عن أبی إبراهیم موسى بن جعفر علیهما السلام أنّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالى کان لم یزل بلا زمان و لا مکان، و هو الآن کما کان، لا یخلو منه مکان، و لا یشتغل به مکان، و لا یحلّ فی مکان‌ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‌ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‌ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا [1] لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب، و استتر بغیر ستر مستور، لا إله الّا هو الکبیر المتعال.

قاضی سعید قمی بعد از شرح خود در تذییل می فرمایند:

فی «کون الخلق حجابا» إشارة لطیفة الى أنّ حسبانهم أنّهم أشیاء أو على شی‌ء، هو الذی قیّدهم و منعهم عن الوصول الى لقاء اللّه و جواره و الدخول فی حزب اللّه و أولیائه، فلو أنّهم‌ رفضوا عن أنفسهم ذلک الحسبان لظهر لهم ما أخفی عنهم من قرّة أعین، و نعم ما قیل: «وجودک ذنب لا یقاس به ذنب»

و در پاورقی می فرماید:

مصرع من بیت و تمامه هکذا:

فقلت: «و ما أذنبت» قالت مجیبة

وجودک ذنب لا یقاس به ذنب‌

شرح توحید صدوق، قاضی سعید قمی، جلد 3، ص 67) http://lib.eshia.ir/71807/3/67

این بیت در جاهای دیگر کتاب نیز ذکر شده است.

در ذیل الحدیث السّابع [فی إنّ من قرأ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» غفر له ذنوب خمسین سنة، و وجهه‌]

بإسناده عن عیسى بن عبد اللّه، عن أبیه عن جدّه قال: قال رسول‌ اللّه- صلّى اللّه علیه و آله-: «من قرأ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ حین یأخذ مضجعه غفر اللّه له عزّ و جلّ ذنوب خمسین سنة».

http://lib.eshia.ir/71807/2/118


و در شرح الحدیث الرّابع عشر [الکلمة الطیبة أحبّ کلمة إلى اللّه‌]

بإسناده عن ابن عبّاس، عن النبیّ صلى اللّه علیه و آله قال: «ما من الکلام کلمة أحبّ الى اللّه عزّ و جلّ من قول لا إله الّا اللّه و ما من عبد یقول: لا إله إلّا اللّه، یمدّ بها صوته، فیفرغ، إلّا تناثرت ذنوبه تحت قدمیه، کما یتناثر ورق الشّجرة تحتها».

...

و أمّا [3] «تناثر الذّنوب» فلعلّ المراد بالذّنوب، هو الوجود و کمالاته التی اعتقد کلّ أحد انّها له کما قیل: «وجودک ذنب لا یقاس به ذنب» [4]. و تناثرها، عبارة عن اضمحلال الکلّ لدى القائل بتلک الکلمة، إذا قالها عن خلوص عقیدة و عرفان قلب؛ إذ مفادها هلاک الکلّ، و معرفة انّ اللّه هو الثابت. و لا ینافی ذلک‌ [5] تناثر الذّنوب الظاهرة؛ إذ المراد هو المعنى العامّ لهما.

http://lib.eshia.ir/71807/1/41

افمن کان مومناً کمن کان فاسقا. یا غیاث المستغیثین، لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

این نظر را دیشب برای دکتر آرن وال فرستادم:


God is not a deceiver alright, but there is a question of finding a black hole just as there are stars. Are there no black holes because we can not find one? And we can definitely deceive ourselves into saying that there are even no stars because we can not possibly find a black hole either. It might be the case that because everyone is caught in a black hole, then we are unable to observe any stars whatsoever. It might also be the case that because we are always up late at night or sleepy around the horizon or dazzled by the star's light, we can not properly observe the superstar's nature or rather his supernaturality altogether. This does not mean that one should start worshipping the superstar and forget about worshipping God himself. This has the effect that when one encounters a bunch of deceived people who are enemies of God, then he will not stand up to them even if he too gets deceived to abandon his worship. They will simply deceive everybody in order to worship their own gods of lust and greed and deceptions and force everyone to do so too because there are no other gods. Thus, it is certainly the case that God is not a deceiver, but one can definitely get caught in a situation where he or she is among a bunch of deceivers and no one else other than deceivers. He might then have to put up a fight against the deceivers or at least try to worship God by himself and hope that the deceivers as well as the deceived will be attracted enough to worship God and not any other gods with or without him. Indeed, no matter how close one gets to God and the prophets of God, he himself can not claim that he is also God the Almighty. But you are right. If one is caught among a bunch of deceivers and deceived, it is tempting to claim such a crazy matter. This is different from what Abraham did; i.e. he broke all the statues of the deities and blamed it on the biggest one. Imam Husain still did something else in that he refused to accept the hand of Yazid's followers over Martyrdom. It might be argued that why didn't God took Imam Husain like in the case of Jesus Christ to himself before he was martyred? It is said that God himself wanted him to be martyred. Thus, although it is indeed the case that God is not a deceiver, there were those who wished to kill Jesus Christ and indeed killed Imam Husain.

https://arxiv.org/abs/0903.1245

https://arxiv.org/abs/0907.3264

بنده از مسئله قبل به مسئله فشرده سازی ساتاکه رسیدم. راستی بنده داشتم فکر می کردم که نمی توان به مسئله سرقت علمی دست یافت که یعنی چه چرا که مثلاً فرض بفرمایید بگوییم که خوب اصلا همین ویندوز ما هم جنوآین (genuine) نیست. یعنی یک معنایی ماورای این مسئله موجود است که تلفیقی است از دانشپژوهی در سطوح نازلتر از دانشپزوهی که مثلاً گیر می کنید بین اینکه ریاضیدان بگوید فیزیکدان نمی داند چه می گوید و فیزیکدان هم بگوید که ریاضیدان نمی داند چه دارد می گوید. و این وسط وقتی به اندازه کافی مسئله را بتوانیم بحرانی کنیم می بینیم که همانطور که انواع پژوهشهای ناب و درجه یک داریم همانطور هم پژوهشهای سرقت شده هم داریم! البته بحران دیگر این است که تعداد پژوهشهای درجه یک رو به کاهش رود و سرقتها شروع شوند. و صد در صد اینجا یک معنایی موجود است که فرق بین استفاده از معلومات علمی دیگران را از سر بریدن صاحب معلومات را مشخص می کند. مسئله این است که وقتی اعمال ما در سایه ی اعمال دیگران گم می شود، این می تواند معناهای مختلفی داشته باشد که یکی از آنها یافتن سایه اعمال خود در راستای سایه اعمال عزیز زهرا است بعد از اینکه بر تخت سلطنت نشست. دلایل دیگر این است که اصولاً اعمال خود را از روی سایه اعمال دیگران دنبال کردن می تواند انواع و اقسام فیلترینگها و تحدیدها را داشته باشند. همه اینها معنی اش این نیست که سایه اعمال ما گم شده اند هر چند که همه اینها منجر به انتظار یحتمل نشوند. و اشهد انک الامام البر التقی الرضی الزکی الهادی المهدی. خدا نصیب کند راهپیمایی و زیارت امام حسین را در روز اربعین در کربلای معلی. امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

infinity  ~2 ~3 ~5 ~7 ~11 ~13 ~17 ~19 ~23 ...

اینجا p~ یعنی معادل کوچکترین عدد اول از طرف بینهایت که می شود بزرگترین عدد اول وقتی مجموعه اعداد اول را آیا بتوانیم فشرده کنیم آیا نتوانیم؟! آیا اینجا باید خود عدد "بینهایت" را که بدان وسیله اعداد اول فشرده سازی می شوند را می توان عدد اول معادل 2 یعنی 2~ قرار داد؟ یا گیر می کنیم؟ مطلوب است باز کردن این گیر! یعنی مطلوب است بزرگترین عدد اول در مدلهای فشرده سازی شده آن. (راهنمایی: یحتمل بتوان از همدیسی و مدلهای دابلیو-زی-دابلیو برای مهار پدیده های غیرعادی کمک گرفته و استفاده کنید؟ اگر نتوانستید از هندسه ناجابجایی کمک بگیرید.) مسئله دیگر این است که با استفاده از این فشرده سازی، چطور نظریه اعداد p-آدیک را تعمیم می دهید؟ آیا این مسئله تا چه حد خوش-تعریف است؟ اگر خوش تعریف نیست خوش تعریفش کنید یا اشکال آنرا گوشزد کرده و آن را رد کنید!

76612

Either there is a short circuit in the semantics of the last comment concerning preys and prays which is out of exhaustion and lack of sleep, or it is the result of another great sin that sister Rose would never have forgiven me. In such matters, is there no supersymmetry involved which could correct the semantics and syntax? This could actually get very tricky in the interactions  between mathematics and physics as the supersymmetry gets built up between the two subject matters, but the exact nature of MSSM theory remains totally uncoupled mathematical physically or perhaps it is better said as physical mathematically. Thus, a layman mathematics student of a subject matter such as Langlands (geometric) program coupled to supersymmetry remains totally perplexed as it is slowly unfolding. In fact, one might wish to make sense of it sitting at one corner of the universe, but as one changes his frame of reference to figure it out at another corner and supergravity and other possible dark or super (or not so dark or not so super) matters and energies also enter the scene further perplexities and complexities enter too. Thus, there are e.g. the butterfly and the flower and the candle, but an infinite variety of events can follow. How can one teach or prevent the butterfly not to enter the dangerous vicinities of the candle and rather remain confined around the flower? My conjecture is that mathematical physics alone does not suffice.

35769

Dear Aron,
I honestly tried to answer TY  last night and ended up with the last comment at my last post in my weblog at 3:45 in the morning. I.e. I tried to post it for you, but it refused to accept the comment! Instead, your own comment appeared. It appears to me that mankind has to work a great deal to save the human being from falling down to the levels of animals and raise himself or herself toward being servants of God. Of course, I myself am lost in my own deficiencies and my own great sins. May God forgive my sins. In fact, I prey to God to do so and to raise human beings towards all becoming true servants of God.

God Bless You and Your Family.

Dear TY,
As you mentioned, it is not a question of what you or I think. The Gospels say one thing and Quran say something else. This might appear on the surface to be the case as there are certain miracles involved here which is alluded to in the interpretations of the two verses in question of Quran by Allameh Tabatabaii here:

http://lib.eshia.ir/12016/5/132
http://lib.eshia.ir/12016/5/133
http://lib.eshia.ir/12016/5/134

There are certain matters which are metaphysical and supernatural and not scientific or natural such as the resurrection of Christ. About such supernatural matters, it is difficult to judge whether one should believe a person appearing before you and claiming that he is himself the Christ and saying that the matter is this way and not that way. Thus, it might appear ot everyone to go by their own Holy scriptures on not by the others'. But there is actually something much more subtle that appears to be true as I realized as I was reading Imam Khomeini's book on the rituals of daily prayers and how it concerns the heart. He himself recommends at the beginning of the book that if it is rather perplexing, then abandon continuing your study of the book. And to tell you the truth, it is perplexing indeed. How is one to teach the prayers to the heart while one does not know of the upheavals that might occur to the heart as it might stop beating a minute later or perhaps continue beating up to 20, 40 or 100 years later or even beyond that!

There is also a difficult question on the logical ground as to what is right and what is not. If you look at this page:
 http://www.ghorany.com/quran.htm
you will notice that Sura Al-Nesa is written Sura An-nisa. This is due to a grammatical matter that the letter N in Arabic is a lunar letter and not a sloar one and thus the letter L in Al is not pronounce and is rather suppressed. Thus, in the pronunciations it is An-Nisa or perhaps An-nesa, but in writings it is Al-Nesa. And again to tell you the truth, I myself was doubtful whether I should write it as Al-Nesa or An-nis. And this is all besides the point, because I thought I finally wrote it not as Al-Nesa but as An-nisa as it comes in the site. Nonetheless it came otherwise as Al-Nisa.

Now, whether it is my mistake and I actually wrote Al-Nisa and not An-nisa or maybe too I wrote An-nis as in the site or I am making up a story as it is developing, it might not be a supernatural matter of even a trivial kind. And it might be easy to go back to the records and prove what actually is the truth given that one has the records all recorded. But when one tries to explain the matter, it might be claimed that aren't you hallucinating?

And as you might have noticed, this is just possibly on the logical grounds and not entering physical leave alone metaphysical grounds. The reason to arrive at theology is that apparently one loses interests to go down to arguing on natural grounds.


بنده این نظر را برای دکتر آرن وال دوبار فرستادم، ولی همانطور که گفتم دفعه اول بجای نظر این حقیر نظر خود ایشان ظاهر شد. و دفعه دوم دیگر نظر خود بنده نشان داده نمی شود. البته بنده به این طرز کار ایشان احترام می گذارم از آنجایی که وبلاگ خود ایشان است هر چند که برای این حقیر جالب است که چطور چنین چیزی ممکن می تواند باشد!

 293 / 14 - حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل (رحمه الله)، قال: حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی، عن موسى بن عمران النخعی، عن عمه الحسین بن یزید، عن الحسن بن علی بن أبی حمزة، عن أبیه، عن یحیى بن أبی القاسم، عن الصادق جعفر ابن محمد، عن أبیه، عن جده (علیهم السلام)، قال: کتب رجل إلى الحسین بن علی (علیه السلام): یا سیدی، أخبرنی بخیر الدنیا والآخرة. فکتب إلیه: بسم الله الرحمن الرحیم، أما بعد فإنه من طلب رضا الله بسخط الناس کفاه الله أمور الناس، ومن طلب رضا الناس بسخط الله وکله الله إلى الناس، والسلام

امالی شیخ صدوق ص 268


یک معنایی را از دموکراسی فرمها ارائه می دهد مقاله زیر مربوط به ابرگرانش و الکترودینامیک که بنظر خواندنی می رسد.


https://arxiv.org/pdf/1609.04461.pdf


ولی یک معنایی هم در نوشتن هست که چطور می شود مکنونات قلبی خود را روی کاغذ آورد؟ آیا صحیح است که هر چه وارد قلب شد روی کاغذ یا در مورد ما روی اینترنت آورد؟ آیا مسائل علمی نیز از همین نوع است که هر چیزی را که از قلب و ذهنت گذشت را روی کاغذ بیاوری؟ امروزه روز آنقدر ما کتب و رسانه های مختلف داریم که این سوال آسانی بنظر نمی رسد که هیچ، بلکه آنقدر تبلیغات مختلف داریم که گاهی تبلیغات برای کالاهای تجاری نیز بیشتر به مردم می رسد تا حرفهای دیگر!!! اما آن طرف قضیه هم هست که ما این مسئله را هم داریم که بعضی خود را منع می کنند که کلمه یا حرفی را روی کاغذ بیاورند هر چند که کلاماً هم خیلی خوب متکلمین خوبی باشند. یعنی یحتمل دلیلش هم همین است که بعضی متکلمین باورشان در این است که اگر حرف را نتوان به کلام در آورد، ارزشش آنطور نیست که به قلوب مومنین برسد و لذا نباید آنرا روی کاغذ آورد. و یحتمل بعضی افراط را به اندازه ای می رسانند که ما وقتی حرفمان را خواهیم زد که خود قدرت را بدست بگیریم و الا که حرفی هم برای گفتن نداریم و بلکه جلای وطن هم خواهیم کرد و از خارج حرفمان را خواهیم زد! یعنی مسئله کلام و تکلم را محلی می دانند و نه جهانی. خارجه هم می رود برای اینکه محلیت ایران را مورد هدف کلام و تکلم خود قرار دهد. به گفته دیگر یحتمل اینکه محلی حرف بزنیم ولی همان تکلم جهانی شود سختتر از این است که جهانی حرف بزنیم ولی همان کلام محلیت خود را هم داشته باشد. مثل این می ماند که بنده مثلاً شاگرد ریاضی باشم و بخواهیم فیزیکی هم بتوانم فکر کنم. خوب کار می برد. حالا حساب کنید میخواهم فلسفی و الهی هم حرف بزنم و همه بطور جهانی حرف مرا قبول کنند. خوب کار نمی برد؟ شوخی که نداریم و مسخره بازی که نیست! 

Thanks again but in this case I do not think that Christ died on the cross. This is distinctly mentioned in the verse Al-Nisa 157-158 of Quran:

"And because of their saying: We slew the Messiah, Jesus son of Mary, Allah's messenger - they slew him not nor crucified him, but it appeared so unto them; and lo! those who disagree concerning it are in doubt thereof; they have no knowledge thereof save pursuit of a conjecture; they slew him not for certain. (157) But Allah took him up unto Himself. Allah was ever Mighty, Wise. (158)"

How do you know that it is otherwise? How do you prove it? Are you definitely sure that he died on the cross and he was not taken up unto God? How do you know that the requirement to be a follower of Christ is the way you say it is and not the way Quran delineates it? I am not questioning you that may be Muslims are more Christians than Christians, but shouldn't you give it the benefit of the doubt that maybe Muslims are also followers of Christ?

این دو نظر دیگر را هم برای ایشان گذاشتم:

1

What's happening? Hi everybody. Apparently, the honorable host of the weblog is not so willing to talk about the matters anymore and perhaps it would possibly be rude to do so. Nonetheless, it is a another coincidence that Nov. 14th was my birthday which is not something that I usually mention and brag about that much. I just mentioned it just in case! In fact, I would have visited Johannes' weblog more than just out of curiosity but unfortunately the entire BlogSpot is filtered out around here for some reasons unknown to me personally! For some reasons, Johannes' reasonings about the fine structure constant actually appears quite familiar not to mention amusing to myself but I don't know where it it been that I've seen the kind. I think it might be that I once heard it from Mohammad Javad Zarif in Kharazmi high school. No, I am not even sure whether it was him that was my classmate once in the 11th grade. By the way, another coincidence is that fine as in the fine structure constant is translated as zarif in Persian.
And quite coincidently, do you think that taking the eucharist only once makes someone a Christian or should she be baptized too? In fact, in the church of the Holy Names college I once took the eucharist although my French instructor sister (whose name I've forgotten although I remember sister Rose, my English teacher and the chair of the English department) who was sitting next to me in fact insisted that I should take it if I believed in it. In any case, there is also the question whether the value of the fine structure constant depends on the renormalization group or is it really constant? In other words, is there a grand unified theory in which the fine structure constant and the other fundamental constants become one?! I don't know. I did learn a lot from your blog though. Thanks.


2

Coincedentally, I forgot to mention that the solar year is not the only kind of calendar that is around and we have the lunar calendar too. And in fact if someone's birthday is say on 15th of Sha'aban (the 8th lunar Arabic month), then it is quite possible that over a 1000 year period this date and 25th of December somehow coincide as the lunar year moves with respect to the solar year by some days. Isn't it possible? If possible, how many times do they coincide? A trivial question perhaps.


در ضمن، بنده داشتم فکر می کردم که حضرت امام خمینی قدس سره الشریف در مقاله اول آداب نماز می فرمایند که حب الدنیا راس کل خطیئه و لذا دستوراتی را برای این مسئله می فرمایند که چه باید کرد؟ این یک مسئله خیلی مهمی است که چطور باید از این دنیا گذشت برای اینکه به فکر آخرتت باشی و به قلبت بیاموزی که برای خدا است که باید نمازت را بخوانی و لا غیر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. البته فهم این کتاب اصلا آسان نیست برای اینکه حتی اولیاء و اوصیاء نیز یحتمل در این دنیا گیر کنند و نتوانند از حب دنیا دست بردارند. و بر عکس می بینیم که بعضی مومنین و شهداء هستند که یک شبه ره صد ساله را می پیمایند و از همه چیز خود می گذرند. این چه سری است؟ وقتی ریز و درشت مسئله را در طیفهای آی-آر و یو-وی خیلی بررسی کنیم، یحتمل به این نتیجه برسیم که یک الگوریتمهایی هستند برای عبور از این دنیا و رسیدن به مقصد آخرت که بی شباهت به الگوریتمهای ریاضی و حتی رایانه ای نباشند! بنده فکر کنم از بعضی بزرگان خوانده ام یا حتی شنیده ام که حتی الگوریتمهایی هستند که ما را می توانند به معراج پیامبر اعظم نزد خدا نبرند لااقل یحتمل ما را به آن نزدیکیها برسانند هر چند که اینها فقط  در دسترس اولیاء و اوصیاء و علمای اعلی مقام باشند. امام خمینی خود چنین چیزی را برای نماز می فرمایند. مسئله اما این است که آیا می شود که این دنیا خود در برهه ای از زمان شکل قلبیه ای را بگیرد که سالک در قلب خود است که بدنبال آن می گردد هر چند که حب دنیا نیز از راس کل خطیئه بیان شده است؟ یعنی آیا نمی شود که حالت قلبیه ای که در نماز سالک بدنبال آن است را بالاخره بغیر از درون خود در بیرون خو نیز به مشاهده بنشیند؟ البته یحتمل تعداد الگوریتمهایی که چنین شود همه قابل یافت نباشند و بلکه همه الگوریتمها در همه حالها قابل حل نباشند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده این نظر را برای دکتر آرن وال فرستادم.

If one were supposed to "elect" The Dark Matter particle such as a wimp or even dark energy then how would it interact with the Standard Model particles? Perhaps a ton of material could still be written about the subject matter. Notice that we say "elect" as in an election of a number of different particle candidates. The naturally interesting question here is when does the problem reduce to SUSY and when does it reduce to string theory rather than the most difficult parts of statistical physics or QFT? In particular, theology and specifically monotheism could definitely help in more than philosophical arguments here! It is in fact argued by some that Christianity is also monotheistic. This is except for certain difficulties involving considerations of Christ or the Messiah as the son of God. In this regard, one can not find a yardstick to measure the Imam although it is as difficult to "elect" either one! In fact, one might rightfully object that it is not a matter of election but a matter of righteousness, ethics and religious theology. In particular, it is of importance how far off we are from the election as theories like SUSY and superstring theories might estimate the matter over finite periods of time with different possibilities of superpartners? But that does not appear to be the theological question in hand of in search of the Imam!

یا ثارالله و ابن ثاره


بعضی اشکال می کنند که گربه مسلمان شده و حالا چنگ چنگ است که موشها را قاپ می زند. یعنی مثلاً مسئله این است که وقتی ما داریم دانشنامه علایی را در منطق و طبیعیات و الهیات بررسی می کنیم، دیگر نمی توانیم در الهیات بیش از حد خود را به منطق ریاضی سرگرم نماییم و فکر الگوریتمهای مختلفی باشیم که حالا کدام کار می کنند و کدام کار نمی کنند. این درست است الا اینکه وقتی اگر خواستی هر تجارتی را محلی یا بین المللی انجام دهی، الگوریتم ات از ویرایش پایینتری بود، دیگر نمی توانی بگویی حالا دیگر پول را برایم از آن ور دنیا کارت به کارت کن. و گیر خواهی کرد. اما اشکال عمده این است که نه فقط الهیون ایراد می کنند که آن وقتی که بین شهوت و غفلتت اشتراک گرفتی با حیوانات و خود ولایت فقیه هم این را اذعان می کند که همه و همه و از جمله ولایت فقیه دچار و مبتلای ذل عبودیت هستند، حالا می خواهی از حیوانیتت در بیایی و اشتراکاتت را با انسانیت تقویت کنی و بلکه به معدن نور هم وصل شوی، این چطور می شود؟ مرگهای زودرس را چه کنیم؟ ترتیب زمانی کل ارض کربلا کل یوم عاشورا را چه کنیم که هنوز کربلا نیامده و انقریب است که هر آن امام را عربًا عربا کنند، چطور فکر این باشیم که حالا اسیران را هم به شام خواهند برد؟ یعنی خود امام بلد نبود که اینطور خواهد شد؟ و حالا هی عرض شود که آقایان خانمها حجاب؟ بله. ولی آنوقتی که باید کاری می کردی، نکردی! حالا دیگر می خواهی چه کنی؟ حجاب که هیچی، شکم که پیش آمد و بچه دار شد و گفت آقا جان پس تو کی می خواهی با من عروسی کنی؟ این را می خواهی چه کنی؟ کی است که به دادت برسد؟ یک دیوانگی داری که وسط کربلا گیر کرده ای و می خواهی جانت را فدای امام حسین کنی. این یک چیز است. و یک دیوانگی داری که می دانی که کربلا چه خبر است و یک پا نه و بلکه صد پای دیگر هم می خواهی قرض کنی و از وسط مهلکه الفرار! کربلا رفتن در روز اربعین بیمه خدمات درمانی هم می خواهد هر چند که بیمه امام حسین علیه السلام است. اما حالا نداری وجه بیمه را بپردازی؟ لااقل بهداشتت را خودت باید رعایت کنی و پیشگیریهای لازم را بکنی یا خیر؟ اربعین می خواهی بروی کربلا از نشانه های مومن است، معنی اش این نیست که می خواهی بروی دیوانگی کنی که؟ منطقت کجا رفته است؟ طبیعیاتت کجا رفته است؟ می توانی بگویی من می خواهم بروم جبهه ولی من نای راه رفتن هم ندارم؟ باید قوی باشی و زور داشته باشی پدر جان. ترتیب زمانی را باید حفظ کنی. کلی کار داریم. قرضهایت را که باید بپردازی هیچی، خمست را هم باید بپردازی، و اما آن بنده خداهایی که شب خواب بودند و هوناپیماها آمدند و بمبباران کردند همه را و رفتند، اینها را چطور باید جوابشان را بدهیم؟ جواب هواپیماها را چه بدهیم و جواب آنها را که در خواب از بزرگ و کوچک بمبباران شدند را چه بدهیم؟ و بعد کربلا و ولایت فقیه را چه کنیم و نماز عز ربوبیت را چه کنیم؟ انواع و اقسام معادلات جبری که بوسیله گروه های لی وارد معادلات میدانی ما می شوند را چطور حل کنیم؟ السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله اللله آخر العهد منی لزیارتکم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

ناگفته نماند که در آداب نماز، می فرمایند دو مسئله است که برای همه مشترک است و آنها ذل عبودیت و عز ربوبیت است. و حال از آنجایی که شهوت و غفلت بین انسان و حیوان نیز مشترک است، در آداب نماز چطور می توان از ذل عبودیت به عز ربوبیت رسید فضاها و هندسه ها و ریاضی-فیزیکها دارد بلکه فلاسفه و علمای طبیعی و الهی را همه و همه را یحتمل بتوان گفت هر کدام به نوعی به خود مشغول می کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ای دل غافل، بنده می گفتم که چرا هیچ کس به نظریه های گردش و گردشگری در خمینه های اسپینی در نظریه حمیدی-مجیدی هیچ علاقه ای نشان نمی دهد؟ فکر می کردم تقصیر فساد خود گوگل است که عکسهای مستهجن پخش می کند. عجب بیزنس و تجارتی است؟ بنده فکرم مشغول این بود که تبلیغ تایپ و پروپوزال و پایانامه این است که مثلاً پایانامه طرف را تایپ می کنند. نگو داستان چیز دیگری است! باز می گویند ما ایرانیها هیچ کار بلد نیستیم. همه عالم خبردار شده اند چه خبر است و این حقیر هنوز غافلم. بفرما بنده فکرم رفته بود به اینکه چرا این همه تقلب روی در و دیوار سالنها و اتاقهای کنفرانسهای بعضی دانشگاه ها نوشته شده است. این دلالها رفته اند بیزنس و تجارت خانه باز کرده اند و نمی گذارند چهار تا استاد درست حسابی این وسط کارشان را علمی و از روی حکمت و فلسفه انجام دهند. و همه چیز را به فساد کشانده اند. البته این هم دلیل نمی شود که کسی فقط بنشیند جلوی رایانه اش و مقاله نیچر و ساینس و آرشیو دانشگاه کرنل و اینسپایر-هپ مجانی در اختیارش بگذارند بخواند. یک انگیزه ها و مقاصد دیگری نیز باید برای این نوع گردش و گردشگریها در کار باشند. مسئله به این سادگیها مثل اینکه نیست هر چند که شهریار به ترکی در شعر حیدربابا می فرماید حیدربابا دنیا یالان دنیا دی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

از آداب نماز امام خمینی سلام الله علیه آمده است:

"بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خداوندا، قدم سیر ما از وصول به بارگاه قدس تو کوتاه است و دست طلب ما از دامن انس تو قاصر، حجابهای شهوت و غفلت بصیرت ما را از جمال جمیل تو محجوب کرده، و پرده های غلیظ حب دنیا و شیطنت قلوب ما را از توجه به عز جلال تو جهجور نموده؛ راه آخرت باریک و طریق انسانیت حدید، و ما بی جاره ها چون عنکبوتان در فکر قدید، متحیرانی هستیم که چون کرم ابریشم از سلسله های شهوات و آمال بر خود تنیده و یکسره از عالم غیب و محفل انس چشم بریده؛ جز آن که از بارقه ی الهیه چشم دل ما را روشنی بخشی و از جذوه ی غیبیه ما را از خود بی خود فرمایی.

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک، و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصارالقلوب حجب النور، فتصل الی معدن العظمة، و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک."

آداب نماز، صص 1-2 

دکتر وال ایراد بجایی از این حقیر گرفتند و بنده از ایشان از این بابت تشکر می کنم. این نظر دیگر را هم برای ایشان فرستادم:


Hi again,
Thanks for the correction. I thought the matter was otherwise. Apparently, as Wikipedia also explains, Plato almost faced death and was sent to slavery but was later bought and released.  Actually, I also misspelled Descartes too which I later realized as I was contemplating on my French lessens that I also received at Holy Names university (which was then called college). Somehow I don't know why the great auto-correction word/wordpress system did not catch this as it usually does!
By the way, the philosophical question that it is best to learn about the dialogues first hand and directly from Plato's writings as they are very much accessible today too as over learning about them from commentaries about Plato might be considered by some philosophers to be against the philosophy of the Socrates question. In fact, my Chinese-American professor would not have known about Avicenna if it wasn't otherwise. The philosophical commentaries of Avicenna and other Muslim philosophers apparently filled a big time gap in the history of philosophical flourishing periods not to mention Christian theologians and philosophers like Thomas Aquinas. Incidentally, Jesus can not also be learnt about directly from the Bible but rather is learnt thorough his disciples. There is also a passage about his disciples in Sura Yassin which is also called the heart of Quran about an incidence in Antioch.
Let me also mention that I was trying to read your paper on BTZ black holes with Gao and Jaffries (https://arxiv.org/pdf/1608.05687v1.pdf), and I eventually arrived at Susskind and Maldacena's paper and butterflies and firewalls. Of course, I've heard of the butterfly in Noncommutative geometry BlogSpot site of Connes before, but I haven't heard of the tfds yet.  It reminds me of Alice in Wonderland when the worm keeps on smoking and is also turning into a butterfly and also keeps asking Alice whooo arrre yooou?! I confess that I have a lot to learn on the subject matter and its ethics involving butterflies.

این نظر را برای آرن وال فرستادم:

Hi Aron,
When I was at Holy Names college in Oakland California, I took a class on philosophy including Plato through his book of Republic of Plato. One of the things discussed was Plato's cave allegory. Apparently, Plato was executed because he was thought that he mislead the young. In fact, I distinctly remember that a female student in our class asked quite affirmatively from our Chinese professor of philosophy that it is rumored that Plato was homosexual! The prof denied it but simply said that perhaps out of affection for his students he laid down with them a bit (if I remember correctly after so many years that passed by.)
Actually, I got to know your site from Peter Woit's "Not Even Wrong" as I commented on his post of "Various Links." But it somehow got vanished! This is what I said there:

How do you do? It seems to me that there must be some excitements as to why we need to work with SUSY and MSSM and even string/M/F theories is that there seems to be such a big mystery around the Higgs particle. In particular, how are Higgsings and unHiggsings done such as in F-theory going back and forth between the symmetry groups of products of U(1) and SU(2) or SU(3) or ... and its implications in realizing Higgs particle in SM. The need for Langlands program too then comes in quite naturally! Actually, I downloaded your very interesting book on quantum theory, groups and representations and even looked a bit at the sections on the standard model. But I got a blue page and suddenly all the web pages were gone and the computer restarted after a long period of sleep/wake episodes. So, I will have to download it again and I already wished to thank you for the nice job.

Actually, I got a hold on Marjam Cvetic and David Morrison's papers of unhiggsing and out of the excitement on the matter I wrote the comment. The other thing about our philosophy class is that it was there that I learned how Ibn Sina is called Avicenna as our professor had his PhD written on a translation of Avicenna's work from Latin. Philosophically, there is a thesis/antithesis between algebra/will in the sense that they oppose each other. In a sense one must learn the algebra in order to overcome the difficulties in what one wants to do! E.g. DeCartes supposedly first successfully introduced in the west to algebrecize geometry. But then we also have the Gödel incompleteness theorem, Gödel algorithms or Turing machines. And frankly to go beyond these limits of algebra and will and even beyond kings and presidents, it is only proper to appeal to theology. And thus, as Peter Woit puts it one has the Jesus resurrection business. Of course, one also theologically has the upheaval of Imam Husain God bless Him. It is only thorough theological considerations that the president or the king must realize that he has possibly occupied the theological position of Jesus in the Christian tradition or the Imam in the Muslim tradition instead of the advent of most fearful terrorism. But unfortunately in our modern times too, politics and theology can apparently bifurcate catastrophically. This has to be corrected by all efforts of schools of theology, philosophy, science, politics, .... Best regards.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢ سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥

عن أبی سعید الخدری، قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: و الّذی نفسی بیده إنّ مهدیّ هذه الإمامة[الامّة-ظ]الّذی یصلّی خلفه عیسى علیه السلام منّا؛ ثمّ ضرب بیده على منکب الحسین علیه السلام و قال: من هذا، من هذا

منتخب الاثر، جلد 2، ص 356


بعضی یحتمل اشکال کنند که ما دنبال تجارت و داد و ستد و کاسبی در امور دینی نیستیم آنطور که بزرگترین تجارت با خدا است آنگاه که دنیایت را قرار است به آخرتت بفروشی و معامله کنی. مهم این است که این معامله را چطور می خواهی انجام دهی؟ چه رویال پارک، چه پارک رویال، چه فرقی می کند؟ البته این را نمی توان درست فهمید الا اینکه ما برسیم به این مسئله که چه فرقی می کند چه کسی امام جماعت و امام جمعه باشد؟ یعنی آیا فرقی نمی کند که غیر از امام زمان عجل الله فرجه الشریف بقیه چه امام جماعتی داشته باشند؟ یعنی مسئله این است که آیا ما همه در زیر سایه امام زمان واقع می شویم وقتی به اقامه نماز می ایستیم؟ یا برای بعضی اینطور است و برای بعضی دیگر طور دیگری است؟ و لذا خوب است که سیاه چاله های نجومی را به عنوان سایه هایی از ستاره ای که در معرض مواد تاریک واقع شده اند در نظر آورد. و در معرض این سایه ها، میدانهای کوانتمی حاصله از ذرات مختلف واقع در آن را بررسی کرد. ولی از این راه به خود ستاره نمی توان رسید. وانگهی این اشکال هم هست که ما در تاریکی واقعیم نه به این خاطر که نور بر ما بوسیله ماده تاریکی سد شده است و لذا در سایه ی آن واقع شده ایم، بلکه ستاره ای در نزدیکی و همسایگی ما واقع نیست که نور آن به ما بتواند برسد و لذا ما در تاریکی واقع شده ایم. یعنی باید همسایگی خود را تغییر دهیم تا از تاریکی سیاه چاله نجومی خارج شویم و در معرض ستاره ای که منشاء نور است نزدیک شویم.

اینجا است که فرق رویال پارک و پارک رویال روشن می شود. یعنی فرض بفرمایید که امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیست که امام جمعه یا امام جماعت تشریف دارند. اما ایا امکان ندارد که آن حضرت از نمازگزاران نماز جمعه باشند؟ یا در حسینیه خود نشسته و مشغول دعا و نماز یا عزاداری برای امام حسین علیه السلام باشند؟ بعضی یحتمل ایراد کنند که نه بابا، این حرفها همه الکی است. و حسینیه ها و مساجد و مصلی ها و امامزاده ها و نماز جمعه ها را همه و همه را خالی رها کنند و آن عزمت و شکوهی که این نمازها باید داشته باشند را بدان نپردازند. و بنده عرضم این است که حالا امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم اینجاها یک گوشه ای نشسته باشند یا ننشسته باشند، باز هم فرقی خواهد کرد؟ و لذا آیا غیر از این است که باید نماز را هر چه با عزمتتر و باشکوهتر برگزار کرد؟ و اما خوب، امام زمان هم که تشریف فرما شوند یحتمل همینطوری بی کار و بی عار یک گوشه ای نخواهند نشست که بقیه هم هر کاری دلشان خواست بکنند! یعنی باز یک بده بستانهایی هست این وسط که یحتمل نمی شود همینطوری جلو جلو پرسید فرق بین رویال پارک و پارک رویال چیست و کدام مثلاً پارکینگش بهتر است؟ ولی یحتمل بعضی می توانند دریابند و حتی شهادت می دهند که تجارت با خدا برای فروش دنیا برای آخرت از همه تجارتها بهتر است. یعنی حساب کنید که نماز را سر وقت به جماعت رفتی، رفتی. اگر نرفتی، دیگر از دستت رفت و برنمی گردد. و بهتر است آنرا هر چه زودتر فرادی بخوانی و الا همان هم قضا خواهد شد و صد البته آن وقت نه این هم که قضایش را هم نخوانی. لااقل قضای نماز و روزه ات را هم بخوان و بگیر. مدافع حرم شدی، شدی. و الا یحتمل دیگر فرصت دیگری پیش نیاید که مدافع حرم شوی و حتی نتوانی دیگر شعار بدهی که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. یعنی بابا جان، تا دیر نشده، یه کاری بکن. و الا بعدش یک وقت دیدی دیگر خیلی دیر شد و نمی توانی کاری کنی حتی اگر دلت خواست هم کاری کنی چرا که کار از کار گذشته است. دخترم، خواهرم، همسرانم!، مادرم، آنجا که باید حجابت را رعایت کنی، رعایت کن و چادر سر کن و از مادر و عمه مان حضرت فاطمه و حضرت زینب علیهم السلام الگو بگیر. اگر غیر از این بود، دودش توی چشم خودت می رود و بعداً هی حسرتش را خواهی خورد که چرا همه چیز اینقدر شاهنشاهی و آندلسی شد. حکمتش کو و فقاهتش کو و اسلامش کو؟... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کتاب دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن حدیث و تاریخ محمد محمدی ری شهری در چهارده جلد را تازه یافتم:

http://lib.eshia.ir/27254/3/353


البته دانشنامه های دیگری هم در این کتابخانه ای-شیعه موجود است و از جمله دانشنامه علایی ابن سینا و دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:

http://lib.eshia.ir/71814/1/430

که مطالبی هم در مورد طلوع خورشید از مغرب می فرماید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ان تستقیموا تفلحوا

اگر استقامت کنید رستگار می شوید


إنّى لَم أخرُج أشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً ، وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ النَّجاحِ وَ الصَّلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله ، اُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهى عَنِ المُنکَرِ ، وَ أسیرَ بِسیرَةِ جَدّى مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله ، وَ سیرَةِ أبى عَلىِّ بنِ أبى طالِبٍ ... ، فَمَن قَبِلنى بِقَبولِ الحَقِّ فَاللّه ُ أولى بِالحَقِّ ، ومَن رَدَّ عَلَىَّ هذا أصبِرُ حَتّى یَقضِىَ اللّه ُ بَینى وبَینَ القَوم ِبِالحَقِّ، ویَحکُمَ بَینى وبَینَهُم بِالحَقِّ، وهُوَ خَیرُ الحاکِمینَ.


می فرماید جزاء کسی که با خدا و رسولش وارد جنگ شود و می کوشد تا فساد کند روی زمین، او را بکشید یا به دار بیاویزید یا دست و پایش را بطور مخالف قطع کنید یا تبعید از سرزمین (صالحان) کنید:


إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿المائدة: ٣٣﴾

(ترجمه الهی قمشه ای: همانا کیفر آنان که با خدا و رسول به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آن‌ها را به قتل رسانده، یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف یکدیگر بِبُرند و یا به نفی و تبعید از سرزمین (صالحان) دور کنند. این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست و اما در آخرت به عذابی بزرگ معذّب خواهند بود.)


آیه قبل دلیلی است از دلایلی بر اینکه چرا چنین حکمی داریم:


مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿المائدة: ٣٢﴾

(ترجمه: بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق و یا بی‌آنکه فساد و فتنه‌ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده. و هر آینه رسولان ما به سوی آنان با معجزات روشن آمدند سپس بسیاری از مردم بعد از آمدن رسولان باز روی زمین بنای فساد و سرکشی را گذاشتند.)


همینطور توجه باید کرد که خدا امر به معروف و نهی از منکر را می پسندد و نه فحشاء را:

وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّـهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿الأعراف: ٢٨﴾

(و چون کار زشتی کنند گویند: ما پدران خود را بدین کار یافته‌ایم و خدا ما را به آن امر نموده. بگو: هرگز خدا امر به اعمال زشت نکند. آیا چیزی را که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید؟!)


 إِنَّمَا یَأْمُرُکُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ١٦٩﴾

این دشمن است که به شما دستور زشتی و بدکاری می‌دهد و بر آن می‌گمارد که سخنانی از روی جهل و نادانی به خدا نسبت دهید. (۱۶۹)


الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّـهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿البقرة: ٢٦٨﴾

شیطان شما را وعده فقر و بی‌چیزی دهد و به کارهای زشت و بخل وادار کند، و خدا به شما وعده آمرزش و احسان دهد، و خدا را رحمت بی‌منتهاست و (به همه امور جهان) داناست.


در امور اقتصادی باید هم به مکاسب شیخ انصاری کمی اشراق داشت و درسها از آن گرفت. در میان درسهای مکاسب، دروس محرمات است. مثلاً اگر قرار بود که فروشگاهی بداند که دارد تلویزیونی را که می فروشد برای اموری استفاده می شود که مفاسد ایجاد می کند و برای استفاده از مستهجنات است، شرعاً جایز نیست که بفروشد. البته یک امر محرماتی هم هست که فرض بفرمایید که دانشجو می خواه دکترا بگیرد در حالی که کارشناسی ارشد MS (Master of Science) خود را گرفته است و از قضا در اثر استرس و ناراحتی اعصاب و غیره یحتمل دچار ام اس MS (Multiple Sclrosis) می شود. اینجا می فرمایند که در میان داروهای قابل استفاده یحتمل بول شتر هم باشد که از محرمات نیز هست. بدین معنا که معمولاً بول شتر به عنوان دارو به کسی جایز نیست که تجویز شود. البته این هم که بول شتر تا چه حدودی چنین خاصیتی دارد، بر این حقیر هنوز پوشیده است. و آیا این مسئله درست باشد آیا نباشد! و اما بر فرض هم که درست باشد یا نباشد، نوع مسئله بنظر می رسد که از محرمات مکاسب است. حالا عرض بنده این است که ما در اقتصاد و مکاسب هم محرماتی داریم که از انواع محرمات اقتصاد و مکاسب است و یحتمل موجب مفسده هایی می شوند. و لذا اف-آ-تی-اف FATF یا همان قوانین علیه پولشویی یا قاچاق یا اختلاس یا رشوه یا ربا یا دزدی یا ....

و لذا، در اقتصاد و مکاسب اینترنتی هم محرماتی داریم که مستهجنات نیز قسمتی از ان است. البته این مسئله، مسئله ای است که محدود به اقتصاد و مکاسب تنها نمی باشد و می تواند یک مسئله ای علمی یا ضد علمی و بلکه فرهنگی یا ضد فرهنگی شود بسته به اینکه ما چطور رفتار کنیم. برای مثال بنده عرض کنم که برای این حقیر خیلی جالب است که باب دیلان جایزه نوبل ادبیات را گرفته است. بنده قبلاً هم او را در اینترنت سرچ کرده بوده ام. و اما امروز هم که سرچ و جستجو کردم، در ویکیپدیا آهنگهایی از او را می توانید حتی گوش دهید. ولی بنده نمی دانم چطور است که چند ثانیه از او را که گوش دهید، گیر می کند و دیگر هیچ! حالا این خوب است. بروید به سایت پیتر ویت. همانطور که گفتم بنده آن نظر به زبان انگلسی را برای او گذاشتم و جزو نظرات برای پستی بود که قبل از پست او برای "رای دادن" است. و البته ناگفته نماند که او این نظر را پاک کرد! یحتمل برای این هم بود که بنظرش رسیده بوده است که جملات انگلسی از لحاظ گرامری اشکال دارند و از جمله sentence run on دارد و نه بخاطر  نژادپرستی یا مشاهده اسم خارجی این حقیر نسبت به اسمهای دیگر یا از این قبیل بوده است. شاید هم دلایل دیگری دشته است. ولی اینها زیاد به مسئله ما ربطی ندارد. مسئله این است که شما اگر بدون فیلترشکن بخواهید وارد سایتهایی شوید که اکثراً یا BlogSpot هستند یا wordpress، که به عنوان link پیتر ویت داده است. اکثراً گیر می کنید. البته می تونید فیلترشکن هم بخرید و استفاده کنید. ولی گذشته از قیمت آن، مفسده ای که از آن بیرون می آید نیز افزایش می یابد. و آیا این قیمت را می خواهید بپردازید یا خیر؟ اینجا سوال این نیست که آیا آزادی بهتر است که می خواهید به چیزهایی که دوست دارید دسترسی داشته باشید را آزادانه بیابید یا اینکه محدودیت بهتر است که دچار مفسده نشوید. سوال بلکه از این نوع است که چرا اصلا باید به این مفسده ها دچار بود؟ مثل این است که چرا کسی باید بخواهد برود روی ناو هواپیمابر آمریکایی و بخواهد گزارش به زبان فارسی تهیه کند و به عنوان گزارش خبری به همه عالم بفرستد؟ یک وقت هست که ما می خواهیم به محرمات از نوع مستهجنات دست یابیم، باید رفت آنرا از دکانی از مجله فروشی ای از جایی خرید. ولی یک وقت هست آنرا مجاناً در اختیار شما می گذارند بر حسب اینکه چقدر می خواهید آزادی در رسیدن به علم داشته باشید. و هر چه بخواهید آزادی بیشتری در علوم پیدا کنید، حجابهای بیشتری هم از مستهجنات برای شما کنار زده می شوند. این آن معنایی از علم است که هیچ کس نمی خواهد که بجای علم به شما مستهجنات و لجن پراکنی بگسترانند. و بجای حجابهای نورانی را کنار زدن، وارد حجابهای ظلمانی لایه به لایه های مختلف شوید. همین بس که بنده داشتم اخبار می دیدم که نماینده محرتم مجلس داشت می گفت که آقایان برای وزراء پیشنهادی و از جمله وزیر فرهنگ، خوب است که سخنان له و علیه نمایندگان در اختیار همه نمایندگان قرار گیرد. و در جواب رئیس محترم مجلس فرمودند که اینها همه در ختیار عموم در اینترنت هست. بنده حرفم این است که خوب است که ما بدانیم چه محرمات دیگری هم در اینترنت یافت می شود. و نه فقط این خوب است، بلکه بهتر این است که بدانیم بلکه کارآیی اینترنت در یافتن مسائل علمی برای گردشگرانی که پشت دیوار اینترنتی واقع اند تا کجاها می رسد. آیا واقعاً کارآیی دارد؟ یا خیر. این مسئله را یحتمل بتوان در حالات بی نهایت حادش اینطور برایش مثال زد که کسی می خواهد برود کارشناسی ارشدش (Master of Science) MS اش را در رشته ای اخذ کند. و بجای آن دچار ام اس MS (Multiple Sclorosis) شود. و حالا پشت در دکترا هم ماند، خوب بماند. التفات می فرمایید؟ مسئله محرمات مکاسب و اقتصاد تا کجا جایز است که ادامه پیدا کند؟ اینطور نیست که ما بنظرمان برسد که هر کسی می تواند دانشمند شود و فقط با سعی و تلاش می توان بدان دست یافت. مسائل شخصی، خانوادگی، اجتماعی، و جهانی و خیلی مسائل دیگری این وسط دخیل هستند.

حالا این مسئله را در فیزیک جامدات یا فیزیک حالت چگال در نظر بگیرید که آن هم موجب جایزه نوبل در فیزیک شده است و آن اینکه ما مسائل را توپولوژیکی کنیم! از لحاظات فلسفی در نظر داشته باشید که ما بخواهیم از جامدات به مایعات به گازها برویم، اینجا یک مسیری را داریم طی می کنیم که از لحاظ فلسفی می توان فرض کرد که توپولوژی داریم. اما اینکه در فیزیک جامدات نیز توپولوژی داشته باشیم، این خود مسئله ای بس جالب بنظر می رسد که اصلا مسئله چیست؟ حالا ما کاری نداریم که چطور می خواهیم از این تغییر حالات فیزیکی گاز-مایع-جامد به بررسی مسائل در موجودات زنده ای مثل گپاهان و حیوانات ارتقاء پیدا کنیم. آیا ما آنگاه در یک عایقهای توپولوژیک جامدات می توانیم بدرستی تحقیقات کنیم؟ و مثلاً نظریه چرن-سیمونز را در آن مورد ببینیم چطور می شود یا ببینیم اثر هال کسری چطور می شود؟ و بلکه هم بتوانیم مسائل مربوط به همدیسی و WZW و گروه های فاکتوری را به فیزیک حالت جامدات و چگال بسط دهیم. شما ببینید تصورات تا کجاها می توانند پیش روند. از یک دیدگاه کلی کار داریم. از دیدگاهی دیگر، کدام کار؟!!!! مکاسب و محرمات مکاسب و اقتصاد گویی همه و همه یک اخلاقی می خواهد که حتی کتابی را که داری دانلود می کنی، آیا حروفش را درست دانلود کرده ای؟ در مورد ریاضی-فیزیک حروف می توانند اشکال ایجاد کنند هر چند که در موارد مربوط به ادبیات یحتمل اگر حروفی غلط چاپ شوند هم بتوان آنها را حدس زد. مسئله یعنی اینکه فقط تفاوت بین نظری و نذری نیست. مثلاً بفرمایید:

http://mathoverflow.net/questions/101098/the-chern-simons-wess-zumino-witten-correspondence

البته یحتمل به مقالاتی که در این زمینه برای جایزه نوبل نیز در نظر گرفته شده بنگرید، یحتمل روشنگر باشد.

بنده برای همینها است که حساب می کنم اگر کسی بخواهد برای ریاست جمهوری صلاحیتش تایید شود چه کار باید کند و بعد چه کار باید کند که ببیند چطور واقعاً می تواند رئیس جمهور هم شود. خودش کلی کار است. کلی علم و تقوا و ورع و اخلاق و سیاست می خواهد. حالا ریاضی-فیزیکت هم خوب نباشد، خوب نباشد. مسئله این نیست که ما یک ساختمانی یا مجموعه ای از ساختمانها را مسکن مهر بنامیم یا پارک رویال یا رویال پارک یا مرکز تجاری جهانی. یعنی یحتمل مسئله را بتوان تا حدود فقط اقتصادی و تجاری هم تنزل داد، ولی باید دانست که مسائلی ماورای اینها هم هست. ریاست جمهوری و ولایت فقیه و امیرالمومنین و ائمه اطهار و رسول الله است. اصلا چطور می توان تصور کرد که امام زمان تشریف فرما شوند به مکه و بین رکن و مقام به استغاثه با خدا بپردازند و در همان حال با صورت به زمین بیافتند؟ در این عصر و زمانه ای که ما ماشین و هواپیما و کشتی و همه و همه را داریم که می توان برای هر کدام هم پارکینگهای اختصاصی خود را یافت، این همه پزشک داریم، این همه متخصص با تخصصهای گوناگون داریم، آیا این چطور ممکن است؟ آیا این مثل همین نمی ماند که کسی بخواهد برود کارشناسی اررشدش یا همان ام اس اش را در یک رشته ای بگیرد و بلکه بعد هم دکترایش را بگیرد و بلکه پورفسور و دانشمند هم شود و ندانسته و ناخواسته خدا نکرده بجایش مریضی ام اس بگیرد؟ و بلکه حالا ایا به علمش هم بیافزاید یا خیر! و همه اینها را می تواند از مسائل محرمات و مکاسب اینترنتی شروع کند. و لذا ما چقدر کار داریم؟ و اما همه این کارها را هم داریم، آیا ما یک کاسبی ای که از آن راه بتوان خوب پول و درآمد هم داشت نمی خواهیم؟ بقول معروف برگشته ایم به این انشاء های دوران دبستانی که علم بهتر است یا ثروت؟ بعضی یحتمل اشکال ایراد کنند که برای کسب علم ثروت لازم است و برای ثروت هم علم می خواهیم و اینها هم همه و همه یک دور باطلی نیست که بگوییم علم بهتر است یا ثروت؟ و لذا باید کوهمولوژی مسئله را دریافت تا بتوان به ریاست جمهوری رسید! البته یکی از مزایای ریاست جمهوری هم این است که صاحب قدرت و بلکه مدافع حرم می شویم. و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها سلام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


اینجا یک امر مهمی نهفته است که مسئله ذره الهی تا چه حدی به اسلام در سطح جهانی مربوط می شود و نه فقط به امور جمهوری اسلامی ایران که تا چه حدی موفق است و بلکه یک امری است ماورای مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه مربوط است به اینکه تا چه حدی اساس همه عالم اصلا اسلام است و امام زمان. البته تا وقتی دنیای اسلام را اینطور با تروریسم مبتلا کرده اند که به منافع شوم خود برسند، می خواهند بفرمایند که اسلام حکمت ندارد و این ماییم که حکیم هستیم. بیایید حکمت را از ما یاد بگیرید. و از این دکانها خودمان هم الی ما شاء الله کم نداریم.

١٠ ـ فس : أبی ، عن ابن أبی عمیر ، عن منصور بن یونس ، عن أبی خالد الکابلی قال : قال أبوجعفر 7 : والله لکأنی أنظر إلى القائم 7 وقد أسند ظهره إلى الحجر ینشد ثم یقول : یا أیها الناس من یحاجنی فی الله فأنا أولى بالله ، أیها الناس من یحاجنی فی آدم فأنا أولى بآدم ، أیها الناس من یحاجنی فی نوح فأنا أولى بنوح ، أیها الناس من یحاجنی فی إبراهیم فأنا أولى بابراهیم 7 أیها الناس من یحاجنی فی موسى فأنا أولى بموسى أیها الناس من یحاجنی فی عیسى فأنا أولى بعیسى ، أیها الناس من یحاجنی فی محمد 9 فأنا أولى بمحمد ، أیها الناس من یحاجنی فی کتاب الله فأنا أولى بکتاب الله ثم ینتهی إلى المقام فیصلی رکعتین وینشدالله حقه.

ثم قال أبوجعفر 7 : هو والله المضطر فی کتاب الله فی قوله : أم من یجیب المضطر إذا دعاه ویکشف السوء ویجعلکم خلفاء الارض « [١].

فیکون أول من یبایعه جبرئیل ثم الثلاث مائة والثلاثة عشر ، فمن کان ابتلى بالمسیر وافى ، ومن لم یبتل بالمسیر فقد عن فراشه ، وهو قول أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه : هم المفقودون عن فرشهم ، وذلک قول الله : « فاستبقوا الخیرات أینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا » [٢] قال : الخیرات الولایة.

وقال فی موضع آخر « ولئن أخرنا عنهم العذاب إلى امة معدودة » [٣] وهم والله أصحاب القائم 7 یجتمعون والله إلیه فی ساعة واحدة فاذا جاء إلى البیداء یخرج إلیه جیش السفیانی فیأمرالله الارض فتأخذ بأقدامهم وهو قوله : « ولوترى إذ فزعوا فلا فوت واخذوا من مکان قریب * وقالوا آمنا به ـ یعنی القائم من آل محمد 9 ـ وأنى لهم التناوش من مکان بعید وحیل بینهم وبین ما یشتهون « یعنی ألا یعذبوا » کما فعل بأشیاعهم من قبل « یعنی من کان قبلهم هلکوا » إنهم کانوا فی شک مریب » [٤].

(بحار الانوار، جلد 52، صص 215-216، http://lib.eshia.ir/11008/52/316 )


خطیب محترم نماز جمعه حدیث بالا را دیروز در رابطه با امام زمان و انتظار فرج ذکر فرمودند. بنده فکر می کردم که چون حدیث از مرحوم کلینی است، و لذا باید در کتاب کافی شریف باشد. و به اشتباه خیلی دنبالش گشتم و یافت نشد. فایل صوتی نماز جمعه در سایت ایرنا یافت می شود

http://www8.irna.ir/fa/audio/3334574/


امام جماعت مسجدی نیز فرمودند که اغمال ما مثل سایه ی ما، ما را دنبال می کنند. اگر عمل خوب انجام دهیم با ما است و اگر عمل بد انجام دهیم نیز همان با ما است. به قول قدیمیها، می فرمایند یک خوبی می ماند و یک بدی. بنده روز بعد خدمت ایشان عرض کردم که این تعبیر خیلی جالبی است که عمل ما مثل سایه بدنبال ما است، و اما شهادت برای خدا ک(ه از جمله ما به زبان می رانیم که اشهد ان لا اله الا الله) یک امری را شامل می شود ماورای اینکه آن عمل همچون سایه ای بیش نباشد. مثلاً اینکه کسی یزیدی باشد، تا ابد مورد لعن خدا قرار می گیرد. و کسی که حسینی است تا ابد برای خدا شهادت می دهد. و لذا اینکه سایه اعمال ما چطور در راستای سایه وجود مبارک امام زمان واقع می شود، یک امری است واقعی که همچون آن داستان فیل در تاریکی نیست که هر کسی بنظرش چیز دیگری می رسد.

فیل اندر خانه ی تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکی اش کف می بسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن بر او چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن می کرد هرجا می شنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه او دسترس
 

یا مسئله همچون مثال غار افلاطون نیست که عده ای را در غاری (انگار که در سینما نشسته باشند!) نشانده اند و از پشت سر آنها سایه هایی را روی دیوار می اندازند و آنها فقط آن سایه ها را می بینند و لا غیر.

البته در عصر غیبت، ما گویی در فقدان خورشیدی واقعیم که فقط می توانیم از سایه ی شب متوجه وجود خورشیدی که بسبب مانعی همچون زمین ما را در تاریکی شب فرو برده است شویم. حالا افق صبح کی فرا می رسد، و الله اعلم. چه چیزی است که ما افق صبح را در نمی یابیم؟ و الله اعلم. غیبت کی به پایان می رسد، و الله اعلم. مواد تاریکی که مانع افق دید ما می شوند کدامند؟ و الله اعلم. ما می دانیم که خورشیدی داریم، و اما اینکه فجر صبح و افق صبحگاهی کدام است و خورشید کی طلوع می کند؟ و از کدام سمت طلوع خواهد کرد؟ آیا خورشیدی است که از شرق به غرب یا از غرب به شرق می رود؟ اینجا اینکه مسئله از چه نوعی است، می تواند یک مسئله حیاتی مرگ و زندگی باشد. این مسئله را در رابطه با ذره الهی نیز داریم. اینکه ابرتقارنی که ذره هیگز میتواند ایجاد کند تا چه حدی است و تا چه حدی است که ماده به انرژی و انرژی به ماده می تواند تبدیل شود و تا چه حد یحتمل همه چیز انرژی است و تا چه حدودی مادی است، اینها می توانند ما را به معادلات مدل استاندارد ذرات فیزیک و ماورای آنها رهنمون شود. و لذا همینطور ایا بتوان گفت که از یک لحاظاتی هر کسی آیا یک سیاه چاله ای بدنبال خود لااقل به عنوان سایه اعمال خود بدنبال دارد که آیا او را عاقبت بخیر کند یا خیر تا آن حد که زیر سایه امام زمان عجل الله فرجه الشریف واقع می شود یا خیر.... حالا مثلاً بعضی این بحثها را پیش می کشند که آیا نظر بعضی مراجع نسبت به قمه زدن کدام است؟ و مرجع تقلیدی هست که این اجازه را بدهد که قمه هم در عزاداریها بزنند؟ یکی از راههایی که انسان را از خرافات دور می کند و کلام و علم و حکمت اهلی را آشکار می سازد، همانا مطالعه و تلاوت صحیح قرآن کریم است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنظر می رسد که نوعی نه سرمایه گذاری و بلکه کاپیتولاسیون موجود است که همه کاسه کوزه ها را یک جورهایی در وضعیتهای دست کم اقتصادی به هم می ریزند و بلکه از جان و  مال افراد نیز نمی گذرند و شامل همه چیز می شوند. در حقیقت جلوی این گونه کاپیتولاسیونها ایستادن است که مشکل را از انواع کل یوم عاشورا کل ارض کربلا می کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

این نظر را برای پیتر ویت فرستادم:

How do you do? It seems to me that there must be some excitements as to why we need to work with SUSY and MSSM and even string/M/F theories is that there seems to be such a big mystery around the Higgs particle. In particular, how are Higgsings and unHiggsings done such as in F-theory going back and forth between the symmetry groups of products of U(1) and SU(2) or SU(3) or ... and its implications in realizing Higgs particle in SM. The need for Langlands program too then comes in quite naturally! Actually, I downloaded your very interesting book on quantum theory, groups and representations and even looked a bit at the sections on the standard model. But I got a blue page and suddenly all the web pages were gone and the computer restarted after a long period of sleep/wake episodes. So, I will have to download it again and I already wished to thank you for the nice job.

اللهم عجل لولیک الفرج.

عظمت انتظار فرج آن سایه ای از آن حضرت قائم علیه السلام را که ولایت فقیه (مد ظله العالی) و همه مسلمین و مسلمات جهان زیر آن سایه بسر می برند را با تمام قوا متجلی می کند. برای ادراک این امر، فقط کافی می بود که ما به خطیب محترم نماز جمعه این هفته تهران گوش فرا می دادیم.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْخَثْعَمِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « إِنَّ أَبَا ذَرٍّ أَتى رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَمَعَهُ جَبْرَئِیلُ علیه‌السلام فِی صُورَةِ دِحْیَةَ الْکَلْبِیِّ وَقَدِ اسْتَخْلَاهُ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، فَلَمَّا رَآهُمَا انْصَرَفَ عَنْهُمَا ، وَلَمْ یَقْطَعْ کَلَامَهُمَا ، فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه‌السلام : یَا مُحَمَّدُ ، هذَا أَبُو ذَرٍّ قَدْ مَرَّ بِنَا وَلَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْنَا ، أَمَا لَوْ سَلَّمَ لَرَدَدْنَا عَلَیْهِ ؛ یَا مُحَمَّدُ ، إِنَّ لَهُ دُعَاءً یَدْعُو بِهِ مَعْرُوفاً عِنْدَ أَهْلِ السَّمَاءِ ، فَسَلْهُ عَنْهُ إِذَا عَرَجْتُ إِلَى السَّمَاءِ.

فَلَمَّا ارْتَفَعَ جَبْرَئِیلُ جَاءَ أَبُو ذَرٍّ إِلَى النَّبِیِّ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : مَا مَنَعَکَ ـ یَا أَبَا ذَرٍّ ـ أَنْ تَکُونَ سَلَّمْتَ عَلَیْنَا حِینَ مَرَرْتَ بِنَا؟

فَقَالَ : ظَنَنْتُ ـ یَا رَسُولَ اللهِ ـ أَنَّ الَّذِی کَانَ مَعَکَ دِحْیَةُ الْکَلْبِیُّ قَدِ اسْتَخْلَیْتَهُ لِبَعْضِ شَأْنِکَ ، فَقَالَ : ذَاکَ جَبْرَئِیلُ علیه‌السلام یَا أَبَا ذَرٍّ، وَقَدْ قَالَ : أَمَا لَوْ سَلَّمَ عَلَیْنَا لَرَدَدْنَا عَلَیْهِ. فَلَمَّا عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ أَنَّهُ کَانَ جَبْرَئِیلَ علیه‌السلام ، دَخَلَهُ مِنَ النَّدَامَةِ ـ حَیْثُ لَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْهِ ـ مَا شَاءَ اللهُ.

فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : مَا هذَا الدُّعَاءُ الَّذِی تَدْعُو بِهِ؟ فَقَدْ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ علیه‌السلام أَنَّ لَکَ دُعَاءً تَدْعُو بِهِ مَعْرُوفاً فِی السَّمَاءِ.

فَقَالَ : نَعَمْ یَا رَسُولَ اللهِ ، أَقُولُ : اللهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمْنَ وَالْإِیمَانَ بِکَ، وَالتَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ ، وَالْعَافِیَةَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلَاءِ ، وَالشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِ ، وَالْغِنى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ ».


همانطور که ملاحظه می فرمایید این حدیث بالا یک حدیثی است شنیدنی مربوط به دعایی از ابوذر که جبرئیل به حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم می فرماید که از ابوذر آن حضرت بپرسد که آن کدام دعا است که نزذ اهل آسمان نیز معروف است. ابوذر گفت که آن دعا این است:

اللهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْأَمْنَ وَالْإِیمَانَ بِکَ، وَالتَّصْدِیقَ بِنَبِیِّکَ، وَالْعَافِیَةَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلَاءِ، وَالشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِ، وَالْغِنى عَنْ شِرَارِ النَّاسِ.


این حدیث را یک خطیب عظیم الشانی در مسجد فرمودتد. بنده از آنجایی که از قبل در مورد حدیث دیگری در عالم ذر داشتم فکر می کردم که قبلاً در یکی از نظرات قبلی بحثش رفته بود ((الکافی الشریف، جلد 3، صص 25-28، http://lib.eshia.ir/27311/3/26)) آن را خدمت ایشان گفتم. و اما این قسمت حدیث است که نیز قابل توجه است:


عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه‌السلام یَقُولُ : « إِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّیَّةَ آدَمَ علیه‌السلام مِنْ ظَهْرِهِ لِیَأْخُذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَهُ ، وَبِالنُّبُوَّةِ لِکُلِّ نَبِیٍّ ، فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ لَهُ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً، ثُمَّ قَالَ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لآِدَمَ : انْظُرْ مَا ذَا تَرى؟ ».

قَالَ : « فَنَظَرَ آدَمُ علیه‌السلام إِلى ذُرِّیَّتِهِ ـ وَهُمْ ذَرٌّ ـ قَدْ مَلَؤُوا السَّمَاءَ ، قَالَ آدَمُ علیه‌السلام : یَا رَبِّ ، مَا أَکْثَرَ ذُرِّیَّتِی! وَلِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ؟ فَمَا تُرِیدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِکَ الْمِیثَاقَ عَلَیْهِمْ؟

قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً ) وَیُؤْمِنُونَ بِرُسُلِی ، وَیَتَّبِعُونَهُمْ.

قَالَ آدَمُ علیه‌السلام : یَا رَبِّ ، فَمَا لِی أَرى بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ ، وَبَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ کَثِیرٌ، وَبَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِیلٌ ، وَبَعْضَهُمْ لَیْسَ لَهُ نُورٌ؟

فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : کَذلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالَاتِهِمْ.

قَالَ آدَمُ علیه‌السلام : یَا رَبِّ ، فَتَأْذَنُ لِی فِی الْکَلَامِ ؛ فَأَتَکَلَّمَ؟

قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : تَکَلَّمْ ؛ فَإِنَّ رُوحَکَ مِنْ رُوحِی ، وَطَبِیعَتَکَ  خِلَافُ کَیْنُونَتِی

قَالَ آدَمُ : یَا رَبِّ، فَلَوْ کُنْتَ خَلَقْتَهُمْ عَلى مِثَالٍ وَاحِدٍ ، وَقَدْرٍ وَاحِدٍ ، وَطَبِیعَةٍ وَاحِدَةٍ ، وَجِبِلَّةٍ وَاحِدَةٍ ، وَأَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ ، وَأَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ ، وَأَرْزَاقٍ سَوَاءٍ ، لَمْ یَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ ، وَلَمْ یَکُنْ بَیْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَلَا تَبَاغُضٌ ، وَلَا اخْتِلَافٌ فِی شَیْ‌ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ.

قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَا آدَمُ ، بِرُوحِی نَطَقْتَ ، وَبِضَعْفِ طَبِیعَتِکَ تَکَلَّفْتَ مَا لَاعِلْمَ لَکَ بِهِ ، وَأَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ، بِعِلْمِی خَالَفْتُ بَیْنَ خَلْقِهِمْ، وَبِمَشِیئَتِی یَمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی ، وَإِلى تَدْبِیرِی وَتَقْدِیرِی صَائِرُونَ، لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِی، ....


بنده حقیر عرضم به آن حضرت، خطیب محترم، این بود که از یک دیدگاهی، غایت مدل استاندارد فیزیک این است که بتوان به امام زمان عجل الله فرجه الشریف برسیم. البته این موضوع می تواند خیلی انتزاعی و مجرد بیان شود و از دیدگاه ریاضی-فیزیکی نیز می توان این مسئله را نادیده گرفت و فقط به ریاضی-فیزیک مسائل پرداخت. اما گفتگوی بین حضرت آدم علیه السلام و خدا در حدیث امام باقر علیه السلام بسیار آموزنده و قابل توجه است.

ایشان در جواب این حقیر در مورد ذره الهی یا همان ذره هیگز فرمودند که چطور محققین بدنبال یافتن آن بوده اند و با کمبود بودجه مواجه شدند و امثالهم. اصولاً اینکه انگیزه هایی که در مدل استاندارد فیزیک نهفته است، می توانند به راه های مختلفی بیانجامند. مثلاً همین که ریاضی-فیزیک ذره هیگز و معادلات مربوطه آن به چه صورتی است، از لحاظ ریاضیات یک مشکلاتی دارد و از لحاظ فیزیکی و نظریه ذرات و امثالهم معانی دیگری را پیدا می کند که مستلزم تحقیق و بررسی در برخورد ذرات و شتابدهنده ها و نوع (ابر)تقارنهایی که واقع می شوند و غیره است. از دیدگاهی دیگر اینکه اصلا ساختار اتم و پروتون و نوترون و امثالهم چطور است، خود سوالی است که اصل کار را می رساند. از طرفی نظریه زایبرگ-ویتن که خیلی مسائل دیگری حول آن می چرخد اهمیت پیدا می کند چرا که در بین معادلات میدانهای ناجابجایی ینگ-میلز، گروه SU(2,C) جزو کوچکترین گروه هایی است که بطور پیوسته ناجابجایی است و جوابهایی در خمینه های با بعد چهار دارند.

از آن طرف نماز، یک شبکه ای را ایجاد می کند که میدان آن می تواند عالمگیر باشد! حالا بعضی یحتمل ایراد کنند که نماز چه ربطی به مدل استاندارد فیزیک دارد؟ البته بنده حرفم این است که این مسئله را می توان در نظریه حمیدی-مجیدی مطرح کرد که خیلی هم ربط دارد، ولی برای زمان حال و فعلاً باید عرض شود که ما اول باید وارد آن محیط نماز و عبادت شویم و بی نمازی را کنار گذاشته و شیطان را نیز اول لعنت کنیم و همه و همه را به نماز دعوت کنیم، تا بعد بلکه وارد مراحل بالاتری رویم! مثلاً این مقاله جلالی-گروسی را در مورد تصحیح مشتقات بالاتر کنش وس-زومینو را هم نگاه کنید:

https://arxiv.org/pdf/1606.02082v2.pdf

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اصلا بعضی یحتمل ایراد کنند که مگر می شود هی سرعت هی شتاب؟ بالاخره یک خمینه ای هر چقدر هم که هموار باشد، یک سرعتی داریم و یک شتابی دیگر! البته بعضی از اطباء نیز ایراد می کنند که پس چطور است که مثلاً پا یحتمل عفونت کند و کلیه یا کبد از کار افتد. یعنی سرعت و شتابی داریم که در هر نقطه ای از خمینه ای است که واقع می شود و بر حسب آن سرعت و شتاب است که همان سرعت و شتاب گردش و گردشگریها در کل خمینه اثرپذیری می کند و آیا فرضاً عفونت در یک عضو، عفونت در اعضای دیگر را نیز شامل شود یا برعکس اعضای دیگر بتوانند عفونت آن عضو را بزدایند. این است که گردشگری و گردش در هر فضای تانژانت و کوتانژانتی در هر نقطه ای از یک خمینه ای سرعت و شتاب خود را دارد و می تواند بر سرعت و شتاب در نقاط دیگر تاثیرپذیری داشته باشد، و اما اینکه مثلاً پولیپ بینی یا پولیپ روده و معده چه ارتباطی با هم دارند و درمان هر کدام به چه صورت است، یک دیدگاه محلی میتواند داشته باشد و یک دیدگاه جهانی. و لذا از لحاظ قضایای دوره ای یحتمل خوب است که یک دوره ی سرعت و شتاب تناوبی برای خمینه ها در نظر گرفت که بتواند در عین اینکه این تناوب را حفظ می کند، همینطور منجر به دنباله ها و سریهایی شود که توابع مختلف هموار فضاهای تانژانت کوتانژانت و تانسورهای روی خمینه ها را فرضاً از سریهای تایلور آنها بطور محلی نتیجه گرفت. و بعد کوهمولوژیکی مسئله را سعی کرد جهانی اش کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

...

قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ، 

وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ، 

وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناهِ رَأْسُک َ،

وَ سُبِىَ أَهْلُک َ کَالْعَبیدِ، 

وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ، أَیْدیهِمْ مَغلُولَهٌ إِلَى الاَْعْناقِ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ، 

فَالْوَیْلُ لِلْعُصاهِ الْفُسّاقِ، 

لَقَدْ قَتَلُوا بِقَتْلِک َ الاِْسْلامَ،

...

.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. در سعی در ادراک حکمت الهی، همانطور که مشهود است ما حکمت مشاء و حکمت اشراق را داریم که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ما را یحتمل بتواند به الهاماتی نزدیک کند که با توسل به کتاب و سنت عقل و نقل معقول و منقول را با هم بهتر بتوانیم تطبیق دهیم و بلکه به عظمت وحی الهی بتوان پی برد. و اما در عظمت این منزلت عقلی که در آن می توان به هندسه معرفت دینی رسید، نکته ها است که به معرفت امام زمان اشاره دارد و مرثیه ها است که باید سروده شوند که چطور است که ما در غیبتهای صغرا و کبرا واقع شده ایم؟ و در این غیبت، ما چطور می توانیم حکمت چه از نوع مشائش و چه از نوع اشراقش برسیم آنجا که امام زمان علیه السلام را دسرتسی نداریم و در غیبت است و خود در مرثیه امام حسین علیه السلام مشغول است. بر سر حکمت الهی متعالیه اینجا چه خواهد آمد؟ به کجا برویم و از که کمک بگیریم؟ هندسه معرفت دینی را از کدام شاگرد آن حضرت بعد از پانزده قرن تاریخ اسلام فرا گیریم؟ از کجا شروع کنیم؟ قدم اول را چطور برداریم؟ چطور به سر و سینه بزنیم؟ که امام حسینمان را در نیافتیم؟ علی اکبر و علی اصغر و قاسم و ابوالقضل و اسیران کربلایی علیهم السلام که به قصر یزیدی در شام رفتند را چگونه مرثیه گوییم؟ کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام چگونه جواب آن حضرت را به کوفیان گوییم که اسکت؟ چگونه عرض شود که ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند؟ کجا از غافله جا ماندیم؟ کجا عمامه ی افتاده را که بر زمین افتاده را از زمین برداریم و غبار روبی کنیم و بر سر آن عزیز که همی بر سرها و سینه ها است که می زنند باز گذاریم؟ مرثیه چگونه است؟ یا امام زمان علیه السلام. یا امام حسین علیه السلام یا ابالفضل العباس. بدادمان برس. ما جا ماندیم. قدم اول را مانده ایم چطور می شود برداشت؟ گیر کرده ایم! خدایا بدادمان برس. این مرثیه تمامی ندارد. باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : یَا آدَمُ ، بِرُوحِی نَطَقْتَ ، وَبِضَعْفِ طَبِیعَتِکَ تَکَلَّفْتَ مَا لَاعِلْمَ لَکَ بِهِ ، وَأَنَا الْخَالِقُ الْعَالِمُ، بِعِلْمِی خَالَفْتُ بَیْنَ خَلْقِهِمْ، وَبِمَشِیئَتِی یَمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی ، وَإِلى تَدْبِیرِی وَتَقْدِیرِی صَائِرُونَ ، لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِی ، إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ والْإِنْسَ لِیَعْبُدُونِ، وَخَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَنِی وَعَبَدَنِی مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ رُسُلِی وَلَا أُبَالِی ، وَخَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ کَفَرَ بِی وَعَصَانِی وَلَمْ یَتَّبِعْ رُسُلِی وَلَا أُبَالِی ، وَخَلَقْتُکَ وَخَلَقْتُ ذُرِّیَّتَکَ مِنْ غَیْرِ فَاقَةٍ بِی إِلَیْکَ وَإِلَیْهِمْ ، وَإِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَخَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَکَ وَأَبْلُوَهُمْ أَیُّکُمْ حْسَنُ عَمَلاً فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَقَبْلَ مَمَاتِکُمْ ، فَلِذلِکَ خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ، وَالْحَیَاةَ وَالْمَوْتَ ، وَالطَّاعَةَ وَالْمَعْصِیَةَ ، وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ ، وَکَذلِکَ أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَتَدْبِیرِی.

(الکافی الشریف، جلد 3، صص 25-28، http://lib.eshia.ir/27311/3/26)


سجستانی از امام باقر علیه السلام گوید که خدای تبارک و تعالی به حضرت آدم از جمله در مورد دنیا و آخرت می فرماید. از این دیدگاه وقتی به مسائل بنگریم، لزوم توبه و برائت از مشرکین روشنتر می شود. بعضی فکر می کنند توبه یعنی اینکه کسی اعتراف کند که گناهانی کرده است حتی اگر اینها از نوع فسق و فجور باشند و خدا می بخشد. این کار را امروزه روز در سیاست بوضوح می بینیم که انجام می شود چه غرب باشد و چه شرق. اما برائت از مشرکین از نوع قیام امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به یزید و یزیدیان فرصت نمی دهد که حالا اعتراف به فسق و فجور خود کنید و بعد ببینیم بر حسب رحمت خدا چه می شود. یا امامت را می شناسی یا اگر نمی شناسی، با امامت هم در می افتی. نمی توانی مثل اهل کتاب و بخصوص مسیحیت کلاً دست از دینت بشویی و بعد بگویی که غلط کردم و اعتراف می کنم که گناه کرده ام. البته می توانی، اما اگر این کار را کردی، همانا با امامت در افتاده ای. و این است واقعه عظیم عاشورا.

این را در حدود عالم ذر ریاضی-فیزیکی و مدل استاندارد فیزیک بخواهیم حساب کنیم، اینجور می شود که به جدول تناوبی عناصر که بنگریم بر حسب الکترونها و جرم اتمی آنها و امثالهم است که کلاسه و رده بندی شده اند. اما آیا یک ردیف دیگری هم می توان به جدول تناوبی عناصر اضافه کرد و عناصر دیگری را در آزمایشگاه و حتی طبیعت هم ساخت. شکافتها و گداختها از چه بابی هستند؟ در چه انرژیهایی اینها صورت می پذیرند؟ مسئله اینجا هم هست که الکترونها که خود از لپتونهایند این قابلیت را دارند که آیا بتوانند تحت شرایطی به تائونها و میونها با جرمهای بالاتری تبدیل شوند و نوترینوهای آنها که تا همین اخیراً فکر می شد که ذراتی بدون جرم هستند و حالا متصور است بلکه جرم هم دارند و با هم نوساناتی نیز دارند. این است که این مسئله چه تاثیراتی می تواند در جدول تناوبی عناصر داشته باشد؟ البته ناگفته نماند که ما وقتی داریم هندسه مسائل را بررسی می کنیم، یحتمل هندسه مان از نوع هموار است و لذا توابعی را که روی خمینه ها می توان حساب کرد نیز هموارند. خوب، این چه مزیتی می تواند داشته باشد؟ حساب کنید که فرضاً ما می خواهیم سرعت شتاب را در نظر بگیریم و اینها توابعی مشتق پذیرند. اما آیا مشتقهای شتاب هم دوباره مشتق پذیرند؟ یعنی آیا مثلاً سرعت و شتاب توابع سرعت و شتاب دوباره مشتق پذیرند و همینطوری الی غیر النهایه. این یک مزیتی است برای یک خمینه ای که لزوماً برای همه خمینه ها صحیح نباشد. و حالا فرض بفرمایید که ما می خواهیم خمینه ای را نسبت به حوزه و دانشگاه و نسبت همواری آنها و مدل استاندارد فیزیک و میدانهای کوانتمی مربوطه و ابرتقارنهای آنها و ... را حساب کنیم. و این کار را با ابتکار عمل هم انجام دهیم. بنده حقیر فکر کنم یحتمل تنبلی از خود این حقیر باشد که تا به حال به این فکر نیافتاده بوده ام و نظریه حمیدی-مجیدی تا حدودی عقب مانده است. اما خوب، یحتمل روایات دیگری هم باشند و باید دید که تکلیف چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

همانطور که می دانید یک مرثیه ی عظیمی است که چطور معاویه پول می داد تا حدیث برای او جعل کنند. و همانطور هم که صواب و ثواب را می دانیم که با هم فرق دارند و معانی مختلفی دارند، معاویه هم اتفاقاً پول داده بود که مرثیه را هم مرصیه بنویسند و همه هم به این باور رسیده بودند که هم مرثیه داریم و هم مرصیه چرا که هم صواب داریم و هم ثواب. و اما یک مرثیه ای وجود دارد در استدلال اینکه چطور شده است که علم شیمی و فیزیک توانسته است به عناصر جدول تناوبی برسد و بلکه ما هنوز باید عناصیر آخر جدول تناوبی را بیابیم. و این مرثیه را می توان از فلاسفه قدیم یافت که معتقد بودند عالم از عناصر اربعه آب، آتش، خاک، و هوا ساخته شده است. البته بعضیها اتر را هم اضافه می کنند و بعضی دیگر هم استدلال می کنند که عناصر دیگری مثل عقل و احساسات هم باید درگیر این عناصر شوند. راستی آیا فکر کرده اید که جایگاه آتش در جدول تناوبی کجا است؟ البته ما در فیزیک مدرن حالا انرژی و حتی انرژیهای بالا را داریم. و اما دیگر خود آتش را به عنوان یکی از عناصر نمی شناسیم. ولی آب و هوا و خاک نیز از عناصر دیگری تشکیل شده اند که اهم عناصر جدول تناوبی که در طبیعت یافت می شوند را می توان از این سه عنصر آب و هوا و خاک استخراج کرد. و اما پدیده ای مثل شکافت و گداخت هسته ای، یک پدیده ای است که در زیست شناسی گیاهان لااقل ناشناخته نیست. هسته ای را اگر بکاریم و به اندازه کافی بدان آب و هوا و نور خورشید برسد، زمین را می شکافد و بیرون می آید. و لذا یک شکفتگی و گداختگی طبیعی ای در این میان رخ می دهد تا اینکه گیاه رشد کند و بلکه میوه هم بدهد. اما اینکه این پدیده حیاتی چطور رخ می دهد یحتمل هنوز تا حدود زیادی اسراری دارند که باید کشف شوند و از ما پوشیده است. و این مرثیه کشف الاسرار فلسفه و ریاضیات و علوم و الهیات مدام ادامه دارد و پافشاری و استدلال هم می خواهد که چطور عناصر اربعه فلسفی آنچنان منقلب شد که رسیدیم به عناصر جدول تناوبی امروزی. و همینطور مرثیه ادامه دارد که این جدول عناصر تناوبی ما را دارد به کجا می رساند؟

 أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ ﴿البقرة: ٨٦﴾

گناه ناامیدی از رحمت خدا فقط به این نیست که مثلاً وقتی کسی شنید که اصغر بروجردی قاتل چه جنایاتی را مرتکب شده است، دیگر از مسائل فقهی دست بپوشد و طلبگی را کنار بگذارد و یحتمل مثلاً سعی اش را متوجه مسائل دانشگاهی کند! مسئله اساسی این است که ما آن چاقو و چاقوکشی و قداره بندی  شمشیرزنی ای را داریم که همچون امام حسین را در روز عاشورا اینطور درگیر می کند و وارد قتال و عرباً عربا می کند. این را چه کنیم؟ مسئله دانشگاهی پی گیری مسائل شکافت و گداخت (fission-fusion) را از لحاظ فیزیک و شیمی و ریاضی و پزشکی دنبال کردن و به عناصر آخر جدول تناوبی پرداختن قابل فهم است. و اما خوب، اینجا هم یک خطراتی دارد که وجود بشریت را تهدید می کند.

این است که مسئله خیلی راحت است که کسی عرضه بدارد که چون ما عاشورا و کربلا را داریم، اصلا بهتر هم هست که دین را بالکل تعطیل کنیم و برویم دنبال مسائل علمی طبیعی و حسینیه رفتن هم همین است که هست و فایده ای هم ندارد. ولش کن. چاقوکشی چه عاقبتی می تواند داشته باشد؟ بعد آنوقت وقتی رسید به آنجا که یک دگمه را می تواند فشار دهد و انبوهی از انسانها را قادر است نابود کند، اینجا دیگر بدجوری بشریت خود را می تواند گیر بیاندازد. شناخت واقعه عاشورا از آن نظر است که بتوانی امامت را بشناسی و برای او شمشیر هم آنجایی که باید بزنی و بلکه یاد بگیری بشریت را به صلح طلبی دعوت کنی، و نه اینکه بگویی اگر امام حسین اینطور قرار است گیر کند پس ما دیگر نخواستیم. خداحافظ شما. ما جنگ طلب نیستیم و دین و ایمان هم نمی خواهیم. غیرتت کو؟ اصل کار این است که مدارج علمی طلبگی و دانشگاهی را طی کنی و بلکه به پورفسورا و استادی و اجتهاد هم برسی. و نه اینکه همان اول کار جا بزنی و کار که سخت شد، همان قدم اول را هم که آیا برداشته ای یا خیر، و لذا از نیمه راه برگردی. رحمت خدا یادت نرود. گناه کبیره است اگر ناامید شوی از رحمت خدا. اصلا کی گفته است که تو قرار نیست بروی میان هندوها و بودایی و اهل کتاب و غیرمسلمانها و همه و همه را تا آنجا که می توانی مسلمان کنی؟ چیزی که قرار نیست تو انجام دهی، این است که بروی میان آنها و دین خودت هم یادت برود و بلکه ادعاهای کذب هم کنی که بله اگر تو مثلاً می گویی که خیلی فرعونی؟ من خودم از تو هم فرعون ترم. نخیر اینها را نداریم. برو نزد یزیدیها و آنها را حسینی کن. ببین می توانی؟ این خوب است. البته باید هم دید وهابیها را چطور می شود شیعه کرد یا لااقل کاری کرد که با وهابیهای دیگر نیز بدرفتاری نکنند و خیلی هم خوب رفتار کنند؟ این می شود که یحتمل بد نباشد یک شیعه ای یواشکی برود بگوید که من هم وهابی هستم و مثل علی بن یقظین و بلکه بهتر بتواند همه وهابیها را شیعه کند. البته بهترین راه همان است که امام زمان از غیبت بیرون بیاید و تشریف فرما شوند و بشریت را از مستضعفین گرفته تا استکبار همه و همه را به راه مستقیم دعوت کنند. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

البته نذری را نظری اشتباهاً نوشتن، یحتمل یکی از دلایلش هم همین است که نذری گرفتن و نذری دادن برای امام حسین، سعادت می خواهد. نذر کنیم که برای امام حسین به مردم غذا بدهیم. نذر کنیم برویم بنشینیم به سخنرانی گوش کنیم و در مراسم عذاداری شرکت کنیم و غذای امام حسین علیه السلام را بخوریم. و این است که یک سعادتی می خواهد. یحتمل باید در طول سال به حسینیه ها رفت و به امام حسین خدمت کرد تا نذری درست و حسابی نصیب انسان شود. و بتواند نذرش را درست ادا کند و سعادتمند شود. خدمت به امام حسین علیه السلام در حسینیه ها نذر کردن هم می خواهد. و الا نذرت هم نظری می شود. البته نظریه حمیدی-مجیدی را هم باید تمام و کمال نذر کرد که در خدمت امام حسین باشد و نذریهای درست و حسابی هم برایش داد. بسم الله الرحمن الرحیم. انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ وَمَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿النساء: ٧٤﴾


بنده حقیر درست نمی توانم مرصیه حماسه حسینی بخوانم، ولی مرصیه علی اکبرم علی اصغرم علیهم السلام، فقط این نیست که این عزیزان را امام حسین علیه السلام از دست یک مشته قداره بند چاقوکش نجات دهد. مرصیه فقط این هم نیست که حر ریاحی را هم نجات می دهد. البته مرصیه این هم هست که ابوالفضل العباس علیه السلام هم سقای کربلا است. و حبیب ابن مظاهر چه ها کرد و 72 تن چه ها کردند و علی اکبرهای این مرز و بوم چطور در خاک و خون قلتیدند و لبیک یا حسین گویان رفتند. موضوع مرصیه این هم هست که از میان آن قداره بندهای چاقوکش شمشیرزن که حر بن یزید ریاحی را هم کشتند، بلکه آنها را هم امام حسین علیه السلام وادار کند که بروند برکلی و سان فرانسیسکو و دکترا بگیرند و برگردند به کشورشان خدمت کنند و درس اخلاق یاد بگیرند و بلکه حسینه ها بر پا کنند. و به سخنرانیهای وعاظ محترم گوش کنند. و نه اینکه امام زاده را نیز زیر سوال ببرند که آیا این امام زاده اش هم امام زاده است؟ آیا مسجدش هم مسجد است؟ آیا امام زاده بالاتر است یا مسجد؟ و بین الامامزاده و المسجد سینه زنان در گردش باشد و در نیمه راه از مسجد و حسینیه و امامزاده جا بماند. عظمت حسینیه و مسجد و امامزاده باید به این باشد که وعاظ عظیمی داشته باشند که مردم را به مرصیه های حسینی بخوانند و همه سر تا پا گوش باشند و نه اینکه به همه شیر و شیرینی و نظری بدهند. مثل این است که دکتر علی شریعتی هی برود سخنرانی کند حسینیه ارشاد و آخرش مجبور باشد بگوید که من می نشینم اینجا آنقدر سخنرانی می کنم تا ببینم آخرش چه می خواهد بشود. بالاخره یک فرقی هست بین اینکه اطلاعات دارد روی دکتر علی شریعتی کار می کند با اینکه دکتر شریعتی اصولاً مرد با اطلاعاتی است. و اما اینکه امام حسین علیه السلام نیز آن امام با عزتی است که هر چقدر ایمان داشته باشی در روز عاشورا چقدر بکارت می آید که به ندای هل من ناصر ینصرنی او جواب دهی، این یک حرف دیگری است. و ان رجعتکم حق لا ریب فیها یوم لا ینفع نفساً ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت ایمانها خیراً. یعنی چه؟ یعنی اینکه حالا واعظ محترم هم خدمتت بگوید که آقای عزیز خانم عزیز، شما حسینیه ای تاسیس کن، و بلکه یک شب در خانه ات مجلس حسینی بگیر، من می آیم سخنرانی می کنم برایت. چقدر این خوب است؟ حالا تو خودت اگر خواستی بروی حسینیه ای اینچنینی، اول باید آن ادب را رعایت کنی حالا در حسینیه است مسجد است امامزاده است، تا بتوانی حرم امام و قدس شریف و مسجد نبی و مسجد الحرام  هم  بنشینی و سکوت کنی و گوش کنی. هل من ناصر ینصرنی را جواب دهی. و الا هی شیر و شکر و شیرینی و نظری الی ما شاء الله هم داریم. چیزی نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  فَإِذَا قَضَیْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّـهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ﴿البقرة: ٢٠٠﴾

 وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿البقرة: ٢٠١﴾

  وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ کِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ ﴿آل عمران: ١٤٥﴾

فَآتَاهُمُ اللَّـهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿آل عمران: ١٤٨﴾

  وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّـهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّىٰ إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللَّـهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ ﴿آل عمران: ١٥٢﴾

  فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ وَمَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿النساء: ٧٤﴾

 أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّـهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَىٰ وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا ﴿النساء: ٧٧﴾

  إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَٰلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿المائدة: ٣٣﴾

   یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لَا یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَـٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَن یُرِدِ اللَّـهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّـهِ شَیْئًا أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّـهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿المائدة: ٤١﴾

 وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الأنعام: ٣٢﴾

  وَاکْتُبْ لَنَا فِی هَـٰذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ ﴿الأعراف: ١٥٦﴾


همانطور که ملاحظه می فرمایید، آیات بالا از میان آیاتی است که مربوط به دنیا و آخرت است که بنده حتی 20 ایه از 40 آیه باقیمانده را ملاحظه نکردم هنوز. ولی یک مسئله ای حتمی است و آن اینکه اگر کسی علم و معرفت را با علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه جایگزین کند و علوم الهی را هم حذف کند، آنگاه بعید هم نیست که امامش را نیز فرعونیت خود قرار داده چرا که در چنته ی خود چیزهایی همچون بمبهای هسته ای می بیند و به گزینه هایش اینچنین می افزاید. و لذا هیچ بعید هم نیست که آنجاهایی که مناسکی همچون عزاداری برای پدر وزیر دفاع یمن را می خواهد بمباران کند و حدود 500 نفر را بکشد و بلکه در سایه چنین فرعونیتهایی جنایاتش همینطوری ادامه داشته باشد. گذاخت و شکافت را که می تواند برای پزشکی هسته ای مطلوب واقع شود و عناصر جدیدی را ایجاد کند که کاربردهای پزشکی داشته باشد، برای اموری از قبیل شیوایی هایی نابودکننده در نظر می گیرد که برگشت ناپذیر است آنطور که همه عالم را دنبال دشمنانش می کند و دست آخر طعمه فرعونیت و شاهنشاهی خود می شود. و اما خلیفة اللهی کجا است؟ امام زمانت کجا است؟ هیچی، فدای ادعاهای کذب شده اند. وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿٢٢٧ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده داشتم فکر می کردم چرا ما وقتی می رویم میان اهل سنت و می بینیم که آنها مهر نمی گذارند، کم می آوریم و به فکرمان می رسد که خوب ما هم مهر نگذاریم بهتر است. یا چرا وقتی تسبیح حضرت زهرا می خواهیم بیاندازیم، بجای اینکه 34 بار الله اکبر بگوییم، گاهی اوقات آخوندک را رد کرده و همینطوری دیدی چندین دور است که داری الله اکبر می گویی و حواست رفته است بجای دیگری. و یحتمل هم نزد خود بگویی که حالا یک چند دوری هم الله اکبر را رد کردی، عیبی ندارد. سعی کن حالا الحمد الله و بعد هم سبحان الله ات را درست بگویی. هر کدام را 33 بار. جلوی ضرر را هر کجا که بگیری، منفعت است. و اما در ذکر خدا الله اکبر است یا الحمد الله است یا سبحان الله است. هر چه دلت خواست بگو. و البته ذکر تسبیحات حضرت زهرا قاعده ی خودش را دارد که همان 34 تا الله اکبر، 33 تا الحمد الله، 33 تا سبحان الله است.

اینها همه درست است. و از لحاظ روانشناسی نمی خواهد بررسی اش کرد. و یحتمل شما اگر در همه مریضخانه ها و بیمارستانهای روانی را بگردید، یک نفر را پیدا نمی کنید که از زیادی گفتن ذکرهای الله اکبر یا الحمد الله یا سبحان الله باشد که در این جور جاها گیر افتاده باشد. و اما خوب، چرا شما حساب کنید که یک پدری است که خیلی هم اتفاقاً مقید است که به منبر حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم نیز برود و اما نفهمیده است که مثل حمید ابن قحطبه هم در زمان هارون الرشید گیر کرده است و منبر دست رشید هم هست و نه حضرت رسول صلوات الله یا امیرالمومنین علیه السلام. خوب، تکلیف چیست؟ این که نباید برود خودش را با مرزنگوش درمان کند بلکه حس بویایی اش کمی بهتر شود و بفهمد چرا دخترش یا پسرش خودکشی کرد. فرضاً ویکتور فرانکل را نمی خواهد که حتماً بفهمد که آیا او عقلش سر جایش است یا خیر!

مثل این می ماند که بفرمایید باید روانپزشکان عالم همه جمع شوند ببینند یک بچه یتیمی که این همه جنایات مرتکب می شود آیا اول خودش هم مرتکب خودکشیهای مکرر ناموفق شده است یا به اعتیاد هم افتاده است یا آخرش خودکشی هم خواهد کرد؟ یا قانون او را بالاخره مجازات خواهد کرد و قصاص خواهد شد یا خیر؟ او بلکه همینطوری ادامه خواهد داد تا اینکه به تخت و سلطنت هم برسد و جنایاتش را هر چه بیشتر هم توسعه خواهد داد. دیگر نخواهید پرسید که این بچه چرا اصلا یاد نگرفت ذکر هم بگوید یا نماز هم اقامه کند. البته امروزه روز می بینیم و می شنویم هم که این نوع از جنایات را به اسم جهاد فی سبیل الله نیز انجام می دهند و بلکه با اقامه جماعات و نماز جمعه ها به امامت خلیفة المسلمین و خلیفة لله هم انجام می دهند. ویکتور فرانکل کجایی تو؟ یک کمی بداد ما برس. مثل این است که ما وارد بحث روانشناسی هم شویم که مدعیانی را جواب دهیم که بالاخره آیا تاج محل را نیز مسلمانان ساختند یا بلکه از آن هندوها است یا بلکه جواهر لعل نهرو هم آیا مسلمان بوده یا هندو بوده؟

مسئله این نیست فقط که نرو پای هر منبری و ننشین. مسئله این هم هست که تویی که رفته ای پای منبری نشسته ای هم آیا خودت را می شناسی که کیستی؟ بلکه دنبال جهاد فی سبیل اللهی برای اینکه از لحاظ روانشناسی مشکل داری و می خواهی به داعش ملحق شوی و خودت هم خبر نداری که تا به تو بگویند که آقا مهرت را بده به من و نمی خواهد مهر بگذاری. زودی مهرت را برمی داری. غیرتت کو؟ روانشناسی داعش یک چیز است. روانشناسی مدافع حرم بودن یحتمل چیز دیگری است. و اما اینکه چطور هم شد که این همه خرابی و آوارگی در این چند سال اخیر است که در بلاد اسلامی واقع شده است؟ این هم یحتمل روانشناسی خاص خود را بخواهد که باید دید مسئله چیست؟ و هر منبری نیز می تواند مسئله را حل کند یا اگر منبری باشد که روانشناس هم هست خیلی بهتر خواهد بود.

البته مسئله شکافت و گداخت هسته ای باز مسئله دیگری است که همانا خواص خود را دارد و یحتمل همین هم هست که منبر را نباید دست فیزیکدانها انداخت هر چند که معاویه هم به هر دوز کلکی که بود منبر رفت و بلکه احادیث را هم پول داد و تحریف کرد همانطور که در الغدیر علامه امینی هم آمده است. حالا یحتمل طبیعیات و ریاضییات و فلسفه اش خوب باشد اشکالی نداشته باشد منبر برود. بالاخره ابن سینا هم منبر می رفته است یا خیر؟ اما دیگر یک یزیدی را که نمی شود بفرستیم منبر چرا که او هم مثلاً توبه کرده است ولی خوب یحتمل اگر خود یزید هم هر شب بعد از نماز مغرب غفیله اش را می خواند همانطور که در حدیثی آمده است که حضرت سجاد او را توصیه کرد که نماز غفیله بخواند از رحمت خدا ناامید نمی شد. و همین کار را هم نکرد. و علی لعنت الله علی القوم الظالمین.

البته بنده این را هم عرض کنم که مدتها است که می خواهم مقاله ایتانگ ژنگ را بخوانم و نمی دانم چرا نمی شود و بلکه یحتمل از نظریه حمیدی-مجیدی هم تا حدودی غفلت کرده ام. یحتمل نمی شود همه انتقادات را یک جا مطرح کرد و همه را در یک سطح جواب داد. ریاضیات کار خود را می طلبد و فیزیک کار  خود را و الهیات هم کار خود را، هر چند که منزلت عقل در معرفت هندسه دینی نیز چیز دیگری است. بقول معروف نمی شود همه را فله ای در نظر گرفت یا قاچاقی کار کرد یا نجوم را هم یه خورده وارد کار نمود و حقوقهای نجومی را هم در نظر گرفت. و در عین حال، متصور هم شد که داری منبر آقای قرائتی را اشغال می کنی و همه هم این کارت را خیلی خیلی می پسندند و نمی گویند خدا یک عقلی به تو بدهد و یک پولی به من.

 أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ ﴿البقرة: ٨٦﴾

رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿37﴾


یک انتقاد خوبی می تواند وجود داشته باشد به نظریه حمیدی-مجیدی که تو می توانی دنیایت را برای دنیا و نه حتی آخرت دیگری بفروشی. و آن شبیه کاری است که حمید ابن قحطبه الطائی طوسی کرد و در عیون اخبار الرضا علیه السلام نیز از قول عبید الله البزاز النیشابوری آمده است که چقدر چقدر از سادات را همه را یک جا کشت. و بعضی از علما هم می فرمایند که ناامیدی او از رحمت خدا بعد از این کارش هم تازه بدتر از این است که خود این جنایت را انجام داده است. مشکل اینجا چیست؟

بنظر این حقیر مسئله همان غیبت امام زمان علیه السلام و مثلش است که همان مثل قوم یهود و حضرت مسیح علیه السلام است که عرض کردم. حمید ابن قحطبه نیز وقتی امام زمانش را با هارون الرشید اشتباه بگیرد همان می شود که شد. و اما مسئله را اینجا اینطور می شود ایراد گرفت که اینکه تو می گویی مدافع حرم مدافع حرم، این مدافع حرمت دیگر چیست که می خواهی جبهه ات را هم روشن کنی و باز هم میدان می خواهی؟ التفات بفرمایید که یک کسی را شما دعوت به صلح کنید، این خیلی خوب است. و اما اگر کسی را که دعوت به صلح می کنید، هم او شما را به جنگ دعوت می کند، اینجا است که شما مدافع حرم نشوید، او خود می آید به حرم شما تجاوز می کند چه بخواهید و چه نخواهید. و این قسمت آسان مسئله است.

مسئله سختتر آن است که آن که دنبال معرفت و علم امام زمانش است، او است که ایا بتواند به امام زمانش کمک کند. و این در صورتی است که بتواند به فقاهت برسد و بتواند به این درک برسد که امام زمانش کیست و بلکه امام زمانش هارون الرشید نیست. حالا دایی جان ناپلئون را دیگر کاری نداریم که او این میان چه کاره است. یعنی داستان اندر داستان است که می تواند ذهن را از واقعیات دور کند. تا اینکه می روید سان فرانسیسکو. و آنجا یک بنده خدایی از این هاری کریشناهای آمریکایی به تو می فرماید که می دانستی که وقتی عربها به ایران حمله کردند، ایرانیانی از ایران رفتند هندوستان؟ و می فرماید که این را در یک متن سانسکریت خوانده است. و حالا بنده خود متن را که ندیده ام و دارم نقل قول می کنم. می فرماید که پادشاه هندوستان می فرماید که یک لیوان شیر را می آورند که تا لب لب پر شده بوده و می گوید که می بینی که دیگر جا ندارد. و یحتمل موبدان ایرانی مقداری شکر می آورند و در لیوان می ریزند و هم می زنند. و می گوید، حالا میل کنید.

البته امروز هم به یاد طفل شش ماهه امام حسین علی اصغر همه جا می شنویم که امام حسین چطور آن طفل را سر دست بلند کرد و چطور به او تیر سه شعبه حرمله زد و گلویش را شکافت و این را در نماز جمعه اردیبهشت 77 نیز حضرت ولی فقیه می فرمایند. بنده مانده ام که چطور بوده است که طفل شش ماهه نمی بایست که از پستان مادر شیر بنوشد و تشنگی اش را با آن بر طرف کند؟ و یحتمل مادر نیز در آن گرما گرم تشنگی و بی آبی شیرش خشک شده بوده است. لا اله الا الله. و علی لعنت الله علی القوم الظالمین.

ولی باز مسئله خیلی از این حرفها جدیتر است که خوب، همه این حرفها را گفتیم. ولی این مسئله شکافت و گداخت هسته ای و پزشکی هسته ای و همه اینها چه ربطی به امام زمان و شناخت او دارد. حالا مثلاً حضرت مسیح را درست شناختند که او کیست یا نشناختند. حوارییون او شناختند و بقیه نشناختند. و بعد حوارییون او بودند که رسالت او را تبلیغ کردند و او را به همه شناساندند. همه که قرار نبود او را بشناسند؟! ولی همه دعوا همینجا است که آیا این هم همان همان است؟ که او را همه نشناختند و بلکه حوارییونش بهتر شناختند و بعد از او بودند که حواریونش او را به همه شناساندند؟ یعنی حضرت مسیح علیه السلام می توانسته مرده را زنده کند ولی حوارییون او هم می توانسته اند همین کار را در مورد آن حضرت کنند یا او به آسمان رفت. مسئله پزشکی هسته ای و مسئله شکافت و گداخت اینجا چگونه است؟ بنده که سر در نمی آورم.

و اما ما می بینیم مسئله کربلا و عاشورا است که عظمتی دیگر دارد که چطور امام حسین علیه السلام مسئله را ختم به شکافت و گداخت هسته ای نمی کند و بلکه دشمنانش که خدا لعنتشان کند او را در کربلا عرباً عربا می کنند. یعنی ما فرصت نداریم که به دشمنان حضرتش فرصت دهیم که آقایان خانمهایی که در بی تفاوتی خود گیر کرده اند، لطف کنید لااقل حجابتان را رعایت کنید. یا به پزشکان هسته ای ابلاغ کنیم که آقایان دانشمندان ببینید مسائل هسته ای چیست که اگر کسی دچار سرطان شده است. مسئله را حل کنیم و همه دچار کربلا نشویم. یا بلکه هم بفرمایند که اقایان خانمهای دانشمندان هسته ای لطف بفرمایید مسائل ریاضی-فیزیکی شکافت-گداخت را زودتر حل می کردید که می زدیم دشمنان امام حسین را همه را یک جا نابود می کردیم می رفتند پی کارشان. و السلام نامه تمام. داستان سرایی که نمی خواستیم کنیم. با یک حقیقت زنده ای طرفیم که امام زمان است و حالا یحتمل در غیبت است و همه و همه او را نمی شناسند. و تکلیف چیست؟ نمی توانیم به همه بگوییم که آقایان خانمها از دنیایتان دست بردارید که به علم و معرفت امام زمانتان بلکه برسید یا حداقل مجتهد جامع الشرایط هم نمی شوید، لااقل رساله مرجع تقلید خود را بخوانید یا لااقل ریاضی-فیزیک خود را نیز در حد نظریه حمیدی-مجیدی هم یاد نمی گیرید کمی هم از آخر جدول مندلیف سعی کنید بیشتر یاد بگیرید و کمی هم به گداخت و شکافت و نتایج آن در پزشکی هسته ای سعی کنید بپردازید... و حالا خوب، آن موقع ما حمید ابن قحطبه داشتیم و حالا هم یک چاقوی دو لبه ای داریم که هم نظریه حمیدی-مجیدی است و هم یحتمل بتوانند در پزشکی هسته ای کاربرد داشته باشد و هم دیگران برداشتهای دیگری کنند. و حالا این نباشد، بالاخره ما نظریه زایبرگ ویتن را که داریم و همینطور نظریه های گرموف-ویتن و مدل استاندارد فیزیک را. بنده عرضم این نیست که مگر ما نباید نیوترینو یاد بگیریم از آنجایی که همین نیوترینوهایی که ذراتی از ذرات مدل استاندارد هستند چقدر چقدر دانشمندان در سطح جهان دارند به آنها می پردازند. و چقدر آزمایشات است که دارد در مورد آنها انجام می شود و از جمله یادتان هست که در قطب جنوب معروف به آیس کیوب ice cube. و بنده هنوز گیر کرده ام که سینماهای سه بعدی ام چطوری یحتمل می توانند چهاربعدی شوند. و تقارن تک دستی و آینه ای کدام است و (ابر)تقارنهای دیگر را چطور می شود اعمال کرد. و بلکه مانده ام چطور درمانگاه گوش و حلق و بینی تخصصی همراه با جراحیهای آندوسکوپی و روش Fess و درمان پلیپهای خیریه زینب را راه اندازی کنم. البته باید اذعان کرد که همانطور که در طب النبی آمده است مرزنگوش نیز می تواند خیلی به درمان حس بویایی کمک کند. از عطاری بخرید و امتحان کنید! حالا حس شنوایی چطور می شود و حسن بینایی چطور؟ خوب، بالاخره سن و سال است و مربوط می شود به امور شناسنامه ای که و من نعمره ننکسه افلا یعقلون. عینک و سمعک هم یحتمل به کار خواهند آمد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿یس: ٥٣﴾


مثل امت اسلامی و امام زمان علیه السلام، مثل مثل قوم یهود و حضرت مسیح علیه السلام است. گاهی یحتمل بنظر می رسد که ما رو به دین می آوریم برای اینکه یک سنگ صبوری را می خواهیم که با یک مشته سنگ لج که روبرو شدیم و لذا بتوانیم از پسشان بر بیاییم! و غافلیم از اینکه قدرت خدا آنچنان است که در یک لحظه می تواند همه را در محضر خود جمع کند. لا اله الا الله. این قبیل غفلتها آنقدر زیادند که مثال زدنهای فراوانی را می طلبند. و از جمله این است که مادری به دخترش بگوید که خانمی را در خیابان دیدم که می گفت تو چرا نماز جمعه با آقاتون نمی آیی؟ و دختر به او بگوید که اگر من بودم می گفتم عقیده ندارم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمدت و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. این مسئله در اجتماع دفعتاً اتفاق نمی افتد همانطور که دفعتاً نیز شیخ فضل الله نوری رحمة الله علیه را به دار نیاویختند. اینها همه خورده خورده جمع می شوند و یک اجتماعی را می سازند و یک مرتبه می بینی که آقای دکتر که رییس فلان پژوهشکده هم هست، اصلا وقت ندارد به کسی وقت ملاقات بدهد و منشی آن حضرت نیز می فرماید که این بنده خدا اصلا زن و بچه اش را هم نمی بیند. و لذا بیشتر از مدرسه و اجتماع است که تاثیر می پذیرد تا از والدین یا لااقل از پدر است که کمتر تاثیر می پذیرد.

یا اینکه خیر، خیلی هم اتفاقاً تاثیر پذیرفته است از والدین. ولی می بیند که پذر و مادر هم مدام جلوی رایانه و اینترنت مشغول هستند. و او هم همینطور یاد می گیرد. و اما اینکه او چه می کند و دیگران چه می کنند، و الله اعلم. و لذا، یحتمل درست باشد که بایدهم به دنیا پرداخت و هم به آخرت همانطور که در آیه آمده است که ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخرة حسنه ولی نمی توان اصلا و ابدا دنیا را با آخرت مقایسه کرد و مثلاً کاری را که امام حسین سید الشهداء کرد را با کاری را که یک فیزیکدان یا پزشک متخصص هسته ای می کند از یک باب شهادت دانست. یک کسانی هستند که دنیایشان را برای آخرتشان می فروشند و با خدا معامله می کنند و رستگار شده اند ولی دیگرانی هستند که خیر و بلکه آخرتشان را برای دنیایشان فروخته اند و جهنمی شده اند. حالا موضوع این ا ست که این جهنمیها را می خواهی چطور مسلمان کنی؟ چطور می خواهی کاری کنی که اینها دست از دنیایشان بردارند و به آخرتشان بپردازند؟ مسئله این است که آخرتشان نیز در همین دنیایشان است ولی بلد نیستند چه کنند. بلد نیستند برای چیست که باید به جماعت ایستاد، بلد نیستند برای چیست که فقاهت هم معنی دارد؟ بلد نیستند که فقیه و مرجع تقلید و ولایت فقیه یعنی چه؟ خوب، این امام زمان دیگر می فهمد یعنی چه؟ قدم اولت کجا است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. احمده واستعینه و استغفره و اتوکل علیه واصلّی واسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، بشیر رحمته و نذیر نقمته. سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین المظلومین المعصومین. سیّما ابی عبدالله الحسین علیه السّلام و سیّما بقیه الله فی الارضین. اوصیکم عبادالله بتقوی الله.


خدای تبارک و تعالی یک عظمتی دارد که وقتی عظمت کار اباعبدالله الحسین و بقیة الله الاعظم علیهم السلام را کنار هم می گذاریم، آن عظمت کانه بر ما متجلی می شود. لا اله الا الله. این خیلی حرف عظیمی است، ولی حکمت و علم کار خدا با کار ولی اش گره خورده است. حالا ما چطور قرار است که کار ولی اش را اصلا بشناسیم آنجایی که با کار سید الشهداء روبرو می شویم؟ و چطور قرار است که بقیة الله الاعظم علیه السلام را بشناسیم آنجایی که  اگر او را شناختیم یعنی عین اینکه سید الشهداء را نیز شناخته ایم و عین این است که به حکمت و علم الهی نیز پی برده ایم؟ هم خیلی آسان است و هم خیلی دور از دسترس است. و اما چطور چنین چیزی ممکن است؟ رب یسر و لا تعسر سهل علینا یا رب العالمین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

http://www.leader.ir/fa/speech/1616/اقامه-نماز-جمعه-به-امامت-حضرت-آیت‏الله-خامنه‏اى-رهبر-معظم-انقلاب


آدرس بالا، متن نماز جمعه 77/2/28 به امامت حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر معظم انقلاب را نشان می دهد. در آفتاب در مصاف، همین متن را بصورت عبرتهای عاشورا کلاسه کرده است و افرادی را که در زمان خلافت عثمان بر حسب تاریخ الکامل ابن اثیر زیر سر فصل شواهد تاریخی از ارتجاع جامعه ی پس از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) آمده است را شرحشان را بیان می کند. اینها عبارتند از: طلحه، نماد سرمایه داری در صدر اسلام، وضعیت عبرت انگیز ابوموسی اشعری، حاکم بصره، دنیاطلبی سعد بن ابی وقاص، مروان بن حکم و خرید خمس غنایم تونس و مغرب، نصب ولید بن عقبه بر کوفه، کعب الاحبار، قطب علمای یهود، عزل عمار به درخواست مردم دنیاطلب...، و بعد در آخر ایشان به ذکر مصیبت به میدان رفتن و شهادت قاسم بن الحسن و علی اکبر  علیهم السلام  می پردازند. البته در خطبه ها، ایشان از مسئله فلسطین و تروریسم هم یاد می کنند.

همانطور که می فرمایند، یک عبرتهایی اینجا نهفته است که ابدی است. مسئله را عاشورایی بررسی کردن کار سختی هم هست و همه چیز را از ابعاد عادی خود خارج می کند و گویی یک مرتبه کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا می شود. اما ما اینجا یک مسئله ای را مطرح می کنیم که از دیدگاه اطلاعاتی اهمیت مهمی دارد. مسئله دستگاه های اطلاعاتی کشورها و ابرقدرتها یک مسئله خیلی مهمی است که چطور است که یک مربته می بینیم داریم یک فیلم هالیوودی یا بالیوودی یا غیر آنرا مشاهده می کنیم، و کانه گویی دارد شرح حال تو را می گوید! البته یک کاریکاتورهایی از این مسئله را نیز می بینیم که در داستانهایی بیان می شوند، ولی پایانی به این ماجرا وجود ندارد و مسله ای است که آخرش همیشه باز است. یعنی مسئله فقط به اینجا ختم نمی شود که داری نمازت را می خوانی و شک کرده ای که چند رکعت خواندی و آزیر آمبولانس هم اتفاقاً به صدا درآمد و بلکه ملای بالای منبر هم اتفاقاً از اژیر گفت. و مثلاً 1984 هزار و نهصد و نود چهار را هم داریم که فیلمش هم همان سال 1984 دیگر درآمده است. مسئله این هم نیست که آیا می توان از لحاظ اطلاعاتی به کسی القا هم کرد که ما می توانیم فکر تو را بخوانیم یا خیر؟ یعنی مثلاً ما دستگاه هایی داریم یا حتی افراد خبره ای داریم که اینها همینجوری قادرند فکر تو را بخوانند همینطوری که داری تمرکز می کنی و فکر می کنی. یعنی یحتمل این هم می شود. پس مسئله چیست؟

قسمتی از مسئله این است که آیا بشریت به علم و حکمت نباید باور داشته باشد که غیر از مسائل اطلاعاتی چیز دیگری هم هست؟ آیا نباید بشر باور کند که توبه هم داریم؟ یک جایی همین جورج اورول نویسنده 1984 می گوید که در هندوستان که پلیس بوده، داشته یک محکومی را که هندی بوده و حالا درست یادم نیست که هندو بوده یا مسلمان یا آیا او می گوید یا خیر؟ به هر حال داشته این محکوم را می برده که اعدام شود، و در سر راه او، یک تاپاله ای وجود داشته که همینطور که او داشته رد می شده پایش را بلند می کند و از روی تاپاله رد می شود و پا را در تاپاله نمی گذارد. حالا بر فرض که این تاپاله از دیدگاه آن محکوم نجس هم هست. جورج اورول می پرسد آن محکوم که چند لحظه بعد دارد محکوم می شود، چرا دقت می کند که پایش را در نجاست نگذارد و بلکه آن را بلند می کند و از روی آن رد می شود؟

مسئله نجس و متنجس اینجا معنی خاصی پیدا می کند وقتی امام حسین می فرماید فقد ملئت بطونکم من الحرام در بطونتان آنقدر حرام ریخته اید که دیگر حالا هی سوت می زنید و کف می زنید و هلهله می کنید و حرفهای مرا نمی خواهید بشنوید. آنوقت چه می شود؟ اینها هی روی هم که جمع شد و هیچ کس هم هیچی نگفت و از امام حسین هم دیگر خبری نیست و البته آخوندهای ما هم که می روند بالای منبر ارشاد کنند و معلوم نیست که کی باید خود آنها را ارشاد کند؟ بعد وقتی کار به سرطان و هزار مرض دیگر کشید برای اینکه بطون پر شد از حرام یا خیلی هم به این چیزها هنوز نکشیده ولی باید به هر حال تحقیق کند که حالا یک بنده خدایی را چطور اطباء درمان کنند وقتی کارها به بیماریهایی همچون سرطان و ناراحتی قلبی و تست تالیوم و آنژیو و سی تی آنژیو و هزراران مرض دیگر امثالهم کشید، دیگر وباء و آن حالات وبازدگی را همه یادشان می رود چرا که متنجس با کسره و با فتحه یکی اسم فاعل است و دیگری اسم مفعول که از یکی نجاست نشات می گیرد و به دیگری سرایت می کند. و اما وقتی نجاست حرام خواری در بدن همینطوری دارد لول لول می زند، این را دیگر نمی توانی بگویی که خوب حالا بلکه سماورش را درست چاق نکرده و این است که دود می کند یا گاز جمع شده و انقریب که منفجر شود یا ....

و لذا، وقتی کسی به قطع یا قطع قطاع رسید که همه چیز را دریافته است و همه را بلد است، دیگر در درس شیمی دبیرستان سعی نمی کند از آخر جدول مندلیوف بلکه شروع کند و به اولش حتی المقدور برسد و مباحث شکافت و گداخت را بیشتر در امور میکروبیولوژی و بیولوژی مولوکولی و پزشکی هسته ای بررسی کند. تا بیایی به این مباحث هم در دوره های عالیتر دانشگاهی برسی، یحتمل به هزار مانع و مشکلات دیگر برمی خوری و دلسرد می شوی یا در تسلسلهای مختلف می افتی و یادت می رود مسئله شکافت-گداخت واقعاً چه بوده؟ تا بالاخره می رسی به اینکه خیر. یک بمبهایی هم داریم که ترموهسته ای است و از راه شکافت-گداخت است که دقیقاً کار می کنند و یک مربته دیدی یک جزیره ای دور افتاده را در آزمایشات این قبیلی را کلاً محو کرد. خوب، حالا اینجا می خواهی مردمی را که به این حد از علم و معرفت رسیده اند که امام حسین را درست می شناسند و امام زمانشان را هم هر چند در غیبت است بهتر از این بنده حقیر همه و همه می شناسند، بروی بالای منبر و چطور ارشادشان کنی؟ مسئله اطلاعاتی اش کجا است؟

مسئله اینجا است که ضعفا و اقویا آیا بالاخره هیچ گاه کنار خواهند آمد که بلکه این اقویا بدلایل دیگری هم هست که از اقویا هستند و ما که ضعفا هستیم بلکه برویم سر کلاسهای خود بنشینیم و به نمازهای جماعات خود برویم و گذشته از مسائل اطلاعاتی بلکه یک چیزهای دیگری هم بود برای یاد گیریها. اگر غیر از این است که برویم همان مدافع حرم شویم که خیلی هم بهتر است و بلکه اگر به این بنده حقیر بود که همین امروز و همین الان می رفتم به کمک کودکان و مردم بیگناه یمنی که این همه بمبهای کشنده دارند آل سعودیهای غرق شده در استکبار خود بر سرشان می ریزند. حالا بعضی یحتمل اشکال کنند که مردم یمن و سوریه و فلسطین خودشان مگر نمی دانند از خودشان چطور دفاع کنند که تو هم می خواهی بروی آنجا و بلکه تو یاریشان کنی؟ یک نفر دیگر چه فرقی می کند؟ موضوع جبهه حق علیه باطل است. باید جبهه ات را دریابی. و الا همینطوری در مسائل اطلاعاتی هم گم می شوی و بدتر از طلحه و زبیر و ابوموسی اشعری و امثالهم به بیراهه می زنی. ما که رفتیم. هر که هوس کرب و بلا دارد نیز بسم الله. این را می گویند توبه همانطور که می فرماید اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.

اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کله ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.


بعضیها یحتمل ناراحت می شوند اگر کسی در ملاء عام از آنها انتقاد کند. نه اینکه بنده حقیر بخواهم عرضم این باشد که اینطورها نیستم و هر چقدر دلتان خواست از این حقیر انتقاد کنید چرا که خودم هم می دانم سر تا پا پر از انتقادم. اما عرض بنده این است که اگر خواستی انتقاد هم کنی، اینطور کن که مسئله را لااقل تا حدی شخصی نکنی که دو تا من بگویم و یکی تو و به هیچ جا هم نرسیم و بلکه مسئله را اینطور کن که خودت را بگذار جای پیامبر و امام حسین وقتی بالای منبر رفته اند و آنطور مردم را ارشاد کن و حالا خواستی شخص این بنده حقیر را هم به باد انتقاد بگیر. حالا می خواهد همرزم من هم باشی که می خواهیم هر دو برویم مدافع حرم شویم و هر دو هم می خواهیم شهادتین بدهیم و بلکه به شهادت برسیم. هر که عزم کرب و بلا دارد بسم الله. عبرتهایی که عاشورا دارد را در اردیبهشت 77 حضرت آیت الله خامنه ای فرموده اند که داشتم می خواندم و دیدم مثل این که در سایت رهبری فایل صوتی اش موجود نیست. عبرتهای عظیمی است.

یک مسئله ای هست که می فرمایند فلان عالم ملا را به خاک سپردند و آن زیر دوباره به زندگی برگشت و تصمیم گرفت که اگر خدا نجاتش دهد، تفسیر قرآن بگوید و بنویسد. این حرف برای بعضی که هر روز خود را دارند خودکشی می کنند، خیلی سنگین بنظر می رسد که چطور همچین چیزی می شود که کسی را به خاک بسپارند و آن زیر دوباره زنده شود و مثلاً کفن دزد بیاید کفنش را بدزدد و او را نجات دهد و حتی بعد یک دوره هم قرآن بنویسد. چنین چیزی دور از ذهن او بنظر می رسد. اتفاقاً همین چیزها هم هست که باید عبرتهای عاشورا باشد که کسی باورش هم نمی شود که چطور می شود نوه پیامبر اسلام آنچنان در روز عاشورا به شهادت برسد و امتی که به نعمت رسیده بود از مغضوبان خدا و الضالیین شوند آنچایی که قرار بود خدا آنها را به صراط مستقیم هدایت کند و به صراط چه کسانی؟ کسانی که خدا بر آنها غضب نمی کند و غیر المغضوب علیهم و لا الضالیین باشند. خوب، گوش شنوا هم می خواهد و انتقاد دارد و پای منبر نشستن هم می خواهد. و اما کو آن دلی که بتواند گوش دهد و انتقاد بپذیرد و عبرت گیرد و نه اینکه از نیمه راه برگردد و بلکه همان قدم اول را نیز مایل باشد که بردارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

شوخی که نیست. حتی دعای ابوحمزه ثمالی را هم اگر خواستی نیمه شب بخوانی، فکر این باش که آن بنده خدایی را که می خواهی در خانه بگذاری و همه و همه بقیه بروید به دعا و نماز و تضرع. راستیش او چه گناهی کرده که باید جور بقیه شما را بکشد؟ دعای ابوحمزه را همه دوست دارند، اما نباید که برای اینکه می خواهی بروی این دعا یا دعای دیگری، همه را معذب کنی. و اما خوب، ظهر عاشورا دیگر نمی توانی بگویی چرا توی محله ما این همه دسته است که راه می افتند. مخصوصاً اگر همه دسته جات نیز به امامزاده محله تان است که ختم می شوند. نمی خواهی، برو نزدیک خانه خدا زندگی کن. البته باز آنحا هم بروی، یک وقت دیدی همه صبح و شب دارند دور خانه خدا می گردند هر چند که دیگر یحتمل سر و صدای ظهر عاشورا را هر روز نداشته باشی. کاظمین و نجف و مشهد الرضا هم یحتمل کسی برود هر شب را شب زنده داری کند و هر روز را روزه بگیرد مثل اینکه در حدیث است که سلمان فارسی که روزها را همیشه روزه بود و شبها را همیشه شب زنده داری می کرد. بعد کسی اعتراض کرد که سلمان فارسی چطور چنین چیزی می تواند بگوید، آنطور که من خودم غیر از این را از او دیده ام. و می فرماید که پیامبر اعظم فرمودند که زود قضاوت نکن. و از خودش بپرس. و او خودش جواب می دهد که در میزان الحکمه ری شهری آمده است.

بنده عرضم اصلا همین است که اگر هر کس دیگری بود که می دید نوشته هایش را به دقت تمام ویرایش می کند و چندین بار نیز می دهد دیگران بخوانند و باز وقتی ارسال و چاپش کرد کار یک جاهایی با ایراد برخورد کرد. یحتمل صبرش را از دست بدهد و بگوید که خیر. من دیگر نمی نویسم و می روم اروپا یا آمریکا و نه آفریقا! اما یک بنده خدای دیگری اگر بود. این گزینه را هم می پذیرد که آقا هزار بار هم که شده، ویرایشش کن و بلکه دفعه هزار و یکم بتوانستتی درستش را بنویسی. حالا اشکال از هر کجا که هست. اشکال اشکال است دیگر. بزرگ و کوچک و آمریکا و آفریقا ندارد که بگوییم من دیگر اینجا نمی نویسم. سعی و خطا است. بالاخره یک سعی درستی کن و یا اصلا هیچ کاری نکن. سکوت کن. هر جای دنیا که بروی، همه می فهمند که یک کاری را داری از روی سر دل سیری انجام می دهی یا اینکه نه. واقعاً هم یک کارهایی داری می کنی و درست هم انجامش می دهی. خود دانی. ولی یک کاری را یا اصلا نکن، یا درست انجام بده.

المجتمعات المتحرکة على طریق مادّی تتحکم فیها القوة المادیة لاغیر ... فالمجموعة المتمتعة بقوّة المحرومة من هذه القوّة تستسلم بشکل طبیعی للاقویأ. واذا أوتی هؤلاء الضعفاء نصیبا من القوة ، فانهم یقفون بوجه الاقویاء للمطالبة بحقوقهم المادیة، فاما أن یبادوا بید القویاء أو یعودوا الى السکوت والرضوخ بعد أن یغدق الاقویاء علیهم بعض العطایا ویمنحونهم بعض الامتیازات، أو تسنح الفرضة لان ینقضّ الضعفاء على الاقویاء ویستلموا منهم السلطة، وسصبحوا هم المتحکون، وتعود معادلة القوة المادیة تفرض نفسها بشکل جدید على المجتمع.

(مقدمه بر مقتل مقرمپ، ص 4، http://lib.eshia.ir/71703/1/4 )


و اما بعد می فرماید: وهذا مانشاهده بوضوح فی حرکة البلدان الاوربیة المعاصرة الیوم.


مسئله این است که این عرصه بین اقویا و ضعفاء چه در صحنه های ملی و چه در صحنه های بین المللی را چطور به عرصه های علمی وارد کنیم و رقابتی سالم را ایجاد کنیم. بنده عرضم این است که یک راه مسئله همین وارد شدن به مسائل از راه نظریه های حمیدی-مجیدی است که یک عرصه ای است با بی نهایت پتانسیلهای مختلف. البته یحتمل خیلیها اشکال می کنند که خیر، راه های دیگری هم هست. و درست هم هست و اما مسئله را برای اینکه محلی-جهانی بررسی کنیم، یک راهش می تواند همین نظریه حمیدی-مجیدی خودمان باشد هر چند که راه های مختلف دیگری هم می توانند باشند که معادل نظریه حمیدی-مجیدی هستند یا حتی بهترند. موضوع اینجا است که نظریه حمیدی-مجیدی این قابلیت را دارد که به نظریه های دیگر برسد و بلکه از آنها سبقت نیز بگیرد. اگر مبحث فقط مادی بود تا سرحدات مرزهای فلسفه مادیون. یحتمل بتوان گفت که غیر از این است. و اما اگر حکمت متعالیه و حکمت الهی نیز دخیل است، نمی تواند غیر از این باشد.

بنده یک مثالی می زنم. اگر قرار بود که ما فقط از راه شیمی و ریاضی-فیزیک وارد مبحث عناصر آخر جدول تناوبی مندلیوف شویم، و می خواستیم از هیدروژن شروع کنیم و برسیم به عناصر 104 تا 118 و ماورای آنها، و اینکه چطور اینها را می توانیم در آزمایشگاه سنتز کنیم، یحتمل هیچ گاه به آخر جدول تناوبی عناصر نمی رسیدیم با این همه مطالبی که می توانند برای ما ایجاد شوند که هر عنصری چطور است و با چه عناصر دیگری می توانند ترکیب شوند و ترکیبات آنها در کل عالم چه تاثیراتی را خواهند داشت؟ اما اگر با علم به نظریه حمیدی-مجیدی وارد شویم، می خواهیم ببینیم که عناصر آخری که اتمهای بزرگتری هم هستند و یحتمل از هادرونهایی باشند که در ال اچ سی نیز بتوانند کاربرد داشته باشند، آنگاه خود به خود به این نتایج می رسیم که بالاخره شکافت این عناصر و ایزوتوپها و امثال آنها باید از چه انواعی باشند و چطور اینها واپاشی می کنند و چه خواصی دارند و .... البته ما هنوز فقط اینجا پدیده شکافت را داریم و باز هم باید با پدیده گداخت که همراه با این شکافتها است نیز سر و کله بزنیم که کدام عناصر با کدام عناصر دیگر می توانند شکافت و گداخت همزمان داشته باشند و کاربردها کدام است و ....

التفات می فرمایید؟ اگر نظریه حمیدی-مجیدی نبود، همه یحتمل می گفتند ویلٌ للساکین الی الشکافت-گداختیین و همینجا مسئله را ختم می کردند و نه آزمایشی و نه حسابی نه کتابی و نه ریاضی-فیزیکی و مسئله را همینجا می خواستند ختم کنند برود پی کارش. نه آقا کربلاهای دانش بنیان فراوانی در پیش است که باید وارد شد و رویش کارها کرد و زحمتها کشید و از توابع هایپرهنسی مختلف و ثوابت ضعیف-قوی و یافتن ساختارهای ظریف و امثالهم خسته نشد و به نتایج عالی و بلکه متعالی رسید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده داشتم در جدول تناوبی عناصر، به عناصر آخر جدول مندلیوف کمی می پرداختم که رسیدم به این دو مقاله.

https://arxiv.org/pdf/1202.2020v1.pdf

https://arxiv.org/pdf/1608.08328v1.pdf


ولی حالا با این دو مقاله یا حتی عناصر آخری جدول مندلیوف هم خیلی کاری نداریم. منظور بنده به این است که گاهی اوقات می فرمایند که آفتاب در مصاف است. و منظور بنده این است که این یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه آفتاب تازه می خواهد طلوع کند یا غروب کند و ما می خواهیم اینها را مشاهده کنیم؟ یا اینکه ظل آفتاب است در ظهر تابستان گرمی و آن وقت است که می خواهیم آفتاب را مشاهده کنیم یحتمل بخاطر اینکه کسی ناخدای کشتی است و باید از این راه جهت یابی هم کند. اما اگر ظل آفتاب ظهر تابستان خیلی گرمی هم باشد و ساعتها هم در صحرا راهپیمایی کرده ای و آب هم نداری و بچه ها هم تشنه اند، آیا باز هم حاضری زل بزنی و به آفتاب خیره شوی به این بهانه که باز می خواهی آفتاب را مشاهده کنی؟ یحتمل اگر کسی این کار را کند، همه او را خطاب کنند که او عقلش پاره سنگ برمی دارد! لا اله الا الله. یعنی اصولاً می فرمایند که بهتر است به آفتاب خیره نشوی برای اینکه برای چشمانت ضرر هم دارد. و حالا در این وضعیت کسی بخواهد یک مرتبه کشف کند که با مشاهده مستقیم آفتاب چه چیزی را کشف خواهد کرد؟ یحتمل دیگر نمی داند چه کند و فکرش هم دیگر جور دیگری کار نمی کند و دیگر یحتمل هم افتاده است روی زمین و کمتر هم تکان می خورد و بلکه لای چشمانش کمی باز باشد و کانه که فلولا اذا بلغت الحلقوم و انتم حینئذ تنظرون. و خوب آیا نگاه کند آیا نگاه نکند به آفتاب در مصاف؟ ضرر دارد؟ ندارد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. عرض بنده بلکه این است که کتاب آفتاب در مصاف که جمع آوری شده ی سخنان حضرت آیت الله خامنه ای در مورد امام حسین علیه السلام و عاشورا و کربلا است از اول انقلاب را دارم می خوانم. باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

علمای اسلام نزد یکی از خلفای بلاد اسلامی رفتند حتی قبل از اینکه قبله نما و رکعت شمارهای مکانیکی اختراع شوند (هر چند که امروزه رکعت شمارهای آندرویدی هم اختراع شده اند که بنده مانده ام اینها قرار است چطور کار کنند؟ یعنی نمی شود که سر را بر گوشی تلفن به عنوان مهر گذاشت! و یحتمل یک مکانیسم دیگری دارد و یحتمل حتی می تواند صدای نمازگزار را ضبط کند و تشخیص دهد که در چه رکعتی است. و الله اعلم.) این یحتمل مال خیلی خیلی سالها پیش است که هنوز از اسب و الاغ به عنوان وسیله نقلیه استفاده می شده است. خلاصه علمای اسلام گزارش می دهند به خلیفه که یک طلبه ای پیدا شده است که خیلی در درس و بحثش گویی پیشرفت کرده است و ما تصمیم گرفتیم ببینیم آیا نمازش را نیز درست بجا می آورد و لااقل تعداد رکعات را درست رعایت می کند که به او یک کرسی ای هم برای درس و بحث بدهیم یا خیر. و دیدیم خیر، همیشه انگار نمازش را غلط و غلوط می خواند. خلیفه می گوید، خوب از دست بنده چه کاری بر می اید؟ علما اظهار می دارند که تو خوب است که ترتیبی دهی که هر گاه این بنده خدا خواست نمازش را بخواند و ما از راه کنترل راه دور یا نزدیک متوجه شدیم که غلط خواند، یواشکی یک ماشین آمبولانسی که آن زمان هم هنوز آمبولانسها با الاغ و اسب هم بوده اند و آزیرش هم همان صدای اسب و الاغ بوده، با همه این تفاصیل برای او چنین آمبولانسی بفرستیم. بدین ترتیب او در ذهنش بطور ناخودآگاه این فکر تداعی می شود که هر وقت صدای آمبولانس را شنید، یعنی اینکه باید دقت کند که چه کرده است و بلکه بالاخره متوجه شود که یک رکعت زیاد خوانده یا کم خوانده و درستش کند یا شکیات نماز را بجا آورد. و نه اینکه همینطوری بدون اینکه متوجه شود که نمازش اشکال دارد از نماز خود فارغ شود.

خلیفه ایراد می کند که حالا این بنده خدا یک دفعه هم نمازش را درست نخوانده، آیا ما باید در کار او دخالت کنیم و مثلاً برایش آمبولانس هم بفرستیم؟ این دیگر چرا؟ علمای اسلام فرمودند که دلیلش این است که ما اگر بخواهیم به او یک کرسی تدریسی چیزی بدهیم که در حوزه علمیه مان هم درس بدهد و او را امتحان نکرده باشیم، یک وقت دیدید آبروریزی شود. درس ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی و بلکه درس داستان و رمان نویسی که نیست که همینطوری بخواهیم یک چیزهایی را پشت هم کنیم و اگر دیدیم کار خراب از آب در آمد، یک جوری درستش کنیم که بگوییم این هم خود قسمتی از داستان و بلکه نظریه مورد بحث است. و هیچ کس هم متوجه نشود داستان چیست؟!

خلیفه یک کمی به فکر فرو رفت و نزد خود گفت نکند این همه آمبولانسهایی که بنده می شنیدم در حال گذارند را این بنده خداها فرستاده اند برای اینکه این بنده حقیر هم باید بیشتر در نمازهایم دقت کنم و بلکه باید کسی را هم استخدام کنم که مکبر شود و بلکه حتی از این به بعد به فرادی نمازم را اقامه نکنم؟ و داستان را برای علما تعریف کرد. ایشان گفتند که حضرتش نگران این کارها نباشند و مسئله چیز دیگری است و بلکه بیش از حد روی صدای آزیر آمبولانسها و امثالهم دقیق نشوند. بالاخره نمی شود که طلبه ای بدون امتحان ورودی از هیچ نوعی وارد حوزه علمیه شود و هر کاری دلش خواست بکند و این تتمه ی آبروی ما را هم که باقی است و یحتمل دیگر چیزی هم از آن نمانده، همان را هم برای ما باقی نگذارد.

خدا را شکر امروزه روز رکعت شمار هم داریم. البته بنده فکر می کنم خود نماز را بعضی سعی می کنند رکعاتش را درست بجا آورند برای اینکه بهتر دریابند که آیا می توانند درست حساب بانکی خود را نیز نگه دارند یا اینکه اگر حقوقهای نجومی هم نصیب آنها شود، باز نمی دانند با این همه پول باید چه کرد؟ و خلیفه نیز یحتمل رضایت بدهد که باید در مورد آمبولانس یک کاری کرد، و اما در مورد حقوقهای نجومی باید چه کرد؟ و الله اعلم. خدا را شکر که ما هم نماز را به جماعت می خوانیم و هم حقوقهای نجومی نمی گیریم که حواسمان بی خودی پرت این چیزها شوند. و همه هم شاکی هستند که چرا حسابهای بانکیت را نمی روی راست و ریست کنی؟ بنده نیز می گویم مورچه چیست؟ که کله پاچه اش باشد؟ البته امر بر ناشکری هم نباشد، خدا را صد هزار مرتبه شکر که یک انگیزه هایی برای اقتصاد مقاومتی در نظریه حمیدی-مجیدی خود در آینده در نظر دارم که امیدوارم زودتر از 1489 انجام شود و به نتیجه برسد. عرض بنده هم این است که باید از نظریه هایی نظیر نجوم و ستاره شناسی و ابرتقارن و ریسمان و ام و بلکه توابع هایپرهندسی حتی المقدور ناجابجایی و بلکه نظریه حمیدی مجیدی دانش بنیان نیز در این موارد استفاده کرد. البته اتفاقی که می تواند بیافتد این است که این نظریات آنچنان در نظریات حمیدی-مجیدی کاربردی نشوند چرا که ثوابت دوگانهای مستضعفین/مستکبرین آنطور که باید و شاید شناخته شده نباشند که آن ساختار ظریف هسته ای خود را بروز دهند و لذا تولید علم و دانش داشته باشیم ولی نه آنطور که اقتصاد را بهتر متحول کند. یحتمل هم این کار را بکند، ولی مستضعفین ساز خودشان را بزنند و مستکبرین هم ساز خود را بزنند و هیچ کنسرتی که اتفاق نمی افتد که هیچ و بلکه هارمونی ای هم ایجاد نمی شود که مستکبرین بروند سر کلاس مستضعفین بنشینند یا مستکبرین نیز نترسند که مستضعفین همه چیز را از آنها یاد بگیرند و آنها را خودشان را بیرون کنند و خودشان برای خودشان کلاس بزنند. یعنی نگاه از پایین به بالا و از بالا به پایین با هم هماهنگی خاص خود را باید داشته باشد. البته بعضی یحتمل اشکال هم کنند که مویز بدون هسته اش بهتر است و جواب بنده هم این است که امام حسین علیه السلام مویز را یحتمل با هسته اش بیشتر دوست داشته اند چرا که با هسته اش کلی خاصیتش بیشتر هم هست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده نمی دانم چرا بنظر می رسد که همه اخبار بیات بدست این حقیر می رسد و حال آنکه اول وقت هم می شود رفت به اینترنت مراجعه کرد یا اخبار را از صدا و سیما دریافت کرد. روزنامه کیهان یک یادداشت روزی دارد که گاهی اوقات بنظر می رسد بهتر باشد که فقط آنرا بخوانی و چیزی راجع به آن نگویی. اما در این مورد نمی شود. جریان نفوذی و نفوذی ضد دفاعی یک چیز است، ولی یکی از چیزهایی که در مورد سیستمهای دینامیکی باید در نظر گرفت همین نوع از مشکلات است. دفاع خیلی چیز خوبی هم هست. اتفاقاً بنده فکر کنم رئیس جمهور در دیدار از قزوین نیز این را صراحتاً فرمودند که ما سر دفاع از مملکت یا موشکها برای امنیت معامله نمی کنیم. اما اتفاقی که می تواند عملاً بیافتد این است که نظریه حمیدی-مجیدی را بدون پشتیبانی بگذاریم بدین ترتیب که انگار نه انگار که کاری بکنی یا نکنی فرقی داشته باشد. به عبارت دیگر به گداخت یا شکافت هسته ای هم برسی انگار همانا که نرسیده ای آنطور که جاذبه و دافعه امیرالممونین هم همان همانا است. یعنی اینکه نمی شود جای چشمه ها و چاهکها را در هر سیستم دینامیکی تغییر داد و به همان سیستم دینامیکی رسید یا انتظار داشت که با فرمولهای recursive مثلاً توابع درجه دو مختلط به فرکتالهایی رسید که از مجموعه های فاتو و جولیا بدان دست می یابیم. حالا یحتمل سیستمهای دینامیکی که جای چاهکها و چشمه ها را عوض کنیم هم موجود باشند، ولی نوع سیستمهای دینامیکی که از فرمولهای recursive توابع مختلط که فراکتالی هستند اینچنین نیستند و وقتی به حدود بینهایت خود رسیدند است که فراکتالها را ایجاد می کنند.

اما اگر از پیش فراکتالها را دانسته شده فرض کنیم، می توانیم فرمولها را طوری تغییر دهیم که هر آن گویی دارند به حد بی نهایت خود می رسند و بلکه فراکتال جدیدی است که تشکیل می هند. این هم خود برای خودش مسائل جالبی را به بار می توانند بیاورند. و لذا مسائل امنیتی دفاعی و جریانهای نفوذی ضد دفاعی وقتی معنی پذیر می شوند که بتوانی پایت را بگذاری لای دری که امنیت برویت باز می شود و اقتصاد متبلور می شود و کارها پر بار می شوند و هر چند که عملاً همین را هم می توان طوری در اجتماعات ترتیب داد که این مسائل در مرزهای بینهایت زمانی در اجتماعات واقع می گردند و بلکه انواع تحریمها و تهدیدهای مختلف اجتماعی را نیز متوجه افراد اجتماع کرد. حالا هی تو بگو که من می خواهم بروم مدافع حرم شوم. کو گوش بدهکار؟ آیا این خودش نمی شود مدافع حرم و بلکه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؟

البته همه حرف بنده این هم هست که طلبکاری خیلی آسان است و بلکه کاری را از روی بی ریایی و خلوص نیت انجام دادن و چشم داشتی نداشتن است که کار آسانی نیست. مثلاً نظریه حمیدی-مجیدی را در اختیار علاقه مندانش قرار دادن و ارتباط درست با دانشمندان اهل فن ریاضی-فیزیک را برقرار کردن و بلکه نماز را اقامه کردن و همینطور حکمت متعالیه را نیز یاد گرفتن هر چند مورجه وار و یواش یواش! در میان همین مسائل است. و سد امنیتی را آنجایی که باید قویتر کنیم و نه اینکه بر عکس خود نظریه حمیدی-مجیدی را هم سد کنیم انگار که هر کس بخواهد به نظریه حمیدی-مجیدی بپردازد گویی در یک عالم هپروتی است! بالاخره هر کاری یک پیشتیبانی ای هم می خواهد هر چند که به یک فیزیکدان یا ریاضیدان اگر فقط یک گچ و یک تخته سیاه بدهی، گویی تا ابد برایتان فرمول بنویسد و بگوید! این است که دوقطیهایی نیز یحتمل ایجاد می شوند چرا که سیستم دینامیکی خود وارونه شده و جای چاهکها و چشمه ها عوض شده و لذا بر عکس هم کار می کنند و همان همان هم نیستند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

این مقاله را که یحتمل تا حالا از دور خارج شده است را نیز یک نگاهی بیاندازید:

Inverse problems for dynamical systems, Ronald Sverdlove, Journal of differential equations, 1981

http://ac.els-cdn.com/0022039681900346/1-s2.0-0022039681900346-main.pdf?_tid=b026b01a-8898-11e6-a4d0-00000aab0f01&acdnat=1475410185_ffbb723b05708ebd787b587394acd4eb


یحتمل خوب است این کارهای قدیمی تر سعید ذاکری را هم یک نگاهی بیاندازیم. البته او جزوه درسی ای هم در زمینه دینامیک مختلط دارد.

https://arxiv.org/abs/math/9805098

https://arxiv.org/abs/math/9801148

https://arxiv.org/abs/math/9801150

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

خیلی اوقات گمراهی در قضایا و مسائل می تواند در نوع سیستمهای دینامیکی باشند که اگر جای چشمه ها و چاهکها را عوض کنیم، علی الاصول تغییر در حل مسئله نکند. و لذا مطلوب است یافتن و کلاسه کردن چنین سیستمهای دینامیکی. مثلاً اگر در یک سیستم دینامیکی فراکتالی که از iterations توابع مختلط چندجمله ای روی می دهد مجموعه های جولیا و فاتو و چشمه ها و چاهکهای آنها را حساب کنیم و بعد جای چشمه ها و چاهکها را عوض کنیم آیا همان فراکتال را باز می تواند به ما دهد؟ یا در iterations چندجمله ای مختلط چه روی خواهد داد؟

محض کنجکاوی هم که شده به این مقاله هم نیم نگاهی لطف بفرمایید بیاندازید:

https://arxiv.org/pdf/1608.08192.pdf

بنده نمی دانم چطور است که فکر می کنم اسپینترانیکز  نیز می تواند یک مبحث جالبی باشد!

یحتمل این هم خوب باشد یک نگاهی انداخت:

https://arxiv.org/pdf/1503.03665v1.pdf


مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿الأنعام: ١٦٠﴾


اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی وَ لِوٰالِدَیَّ وَ اِرْحَمْهُمٰا کَمٰا رَبَّیٰانِی صَغِیراً اِجْزِهِمَا بِالْإِحْسَانِ إِحْسَاناً وَ بِالسَّیِّئَاتِ غُفْرَاناً


عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام کَثِیراً مَا یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ : یَا أَیُّهَا النَّاسُ ، دِینَکُمْ دِینَکُمْ ؛ فَإِنَّ السَّیِّئَةَ فِیهِ خَیْرٌ مِنَ الْحَسَنَةِ فِی غَیْرِهِ ، وَ السَّیِّئَةُ فِیهِ تُغْفَرُ، وَالْحَسَنَةُ فِی غَیْرِهِ لَاتُقْبَلُ ».


و قال علیه السلام لجابر بن عبداللَّه الأَنصاری: یَا جَابِرُ، قِوَامُ الدِّینِ وَالدُّنْیَا بِأَرْبَعَةٍ:

عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ، وَ جَاهِلٍ لَایَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ، وَ جَوَادٍ لَایَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ، وَ فَقِیرٍ لَایَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ؛ فَإِذَا ضَیَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْکَفَ الْجَاهِلُ أَنْ یَتَعَلَّمَ، وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ.

یَا جَابِرُ، مَنْ کَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ عَلَیْهِ کَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَیْهِ، فَمَنْ قَامَ لِلَّهِ فِیهَا بِمَا یَجِبُ فِیها عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ، وَ مَنْ لَمْ یَقُمْ فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَالْفَنَاءِ.


امام به جابربن عبداللّه انصارى فرمود:

اى جابر! ارکان دین و دنیا بر چهار چیز استوار است: عالم و دانشمندى که علم خود را به کار گیرد، نادانى که از فراگیرى سرباز نزند، سخاوتمندى که در کار نیک بخل نورزد و نیازمندى که آخرتش را به دنیا نفروشد.

پس هرگاه عالم علمش را ضایع کند (و به آن عمل ننماید) جاهل از فراگیرى علم خوددارى مى‌کند و زمانى که بى نیازان از نیکى بخل ورزند، نیازمندان آخرت را به دنیا مى‌فروشند.

اى جابر! کسى که نعمت فراوان خداوند به او روى آورد نیاز مردم به او بسیار خواهد بود، در این حال آن کس که وظیفه خود را در برابر این نعمتهاى خداداد انجام دهد، به دوام و بقاى نعمت خویش کمک کرده است و آن کس که چنین نکند آنها را در معرض زوال و نابودى قرا داده.


بعضی یحتمل ایراد می کنند که چطور می توان هم گداخت و هم شکافت هسته ای را در عین حال داشت آنجایی که با بعضی اتمها همچون هیدروژن یا اورانیوم یا مولوکولهای آنها در آن واحد داریم. آیا این یک چیزی است که در مدل استاندارد فیزیک نیز یافت می شود؟ اگر ما چنین پدیده ای را داریم که یک انرژی عظیمی از گداخت و شکافت هسته ای در آن واحد ایجاد می کند، و لذا این باید هم در مدل استاندارد فیزیک پیش بینی شده باشد. این را یحتمل بتوان گفت از راه نظریه حمیدی-مجیدی می توان درک کرد آنجا که داریم به مسائل مربوط به توابع هایپرهندسی می پردازیم. التفات بفرمایید که ما توابع هایپرهندسی را برای حل معادلات جبری درجه 5 که با رادیکالها قابل حل نبودند استفاده می خواستیم کنیم. و بعد توابع هایپرهندسی توسعه یافته تری داریم برای حل معادلات از درجات بالاتر! البته این توابع یحتمل بغیر از تعداد معدودی تکینگیها، مرومورفیک هستند  و اگر در ناحیه محدودی از فضا تعریف شده باشند به همه اعداد مختلط  توسعه پذیرند. و لذا بعضی باز همین اشکال را می کنند که ما می خواستیم فقط معادلات جبری را که با رادیکالها نمی توانستیم حل کنیم، یک راهی برای پیدا کردن جوابهای معادلاتش پیدا کنیم و حال آنکه یک مرتبه ابه این توابع مرومورفیک که بغیر از تعداد معدودی تکینگیها تحلیلی و آنالیتیک هستند را حالا داریم. یعنی انگار برای کوبیدن میخی از پیتک داریم استفاده می کنیم. یعنی اگر ما فقط جواب معادلات را در چند نقطه ی از چندجمله ای درجه خاص خود که با رادیکالها نمی توانیم حل کنیم می خواستیم، حالا یک جوابهایی یافته ایم که کما بیش تحلیلی و آنالیتیک هم هستند.

البته مسئله اینجا همچون از نوع ثوابت ساختار ظریف می مانند. و این یعنی چه؟ یعنی اینکه درست است که یک گروه گسسته ای را در رابطه با ساختار ظریف بخصوص در طیف شناسیهای مختلف بدست می آوریم. اما همینکه این گروه را بدست آوردیم و مکانیسم طیف شناسی و ساختار ظریف را هم بلد شدیم، کلی راه پیموده ایم. مثل این است که بگوییم ما می دانیم که جاذبه و دافعه حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام را داریم. و اما اینکه چه حکمتهایی است در این جاذبه ها و دافعه ها به مسائل دیگری می انجامند. و لذا وقتی توابع هایپرهندسی را نیز بررسی می کنیم، می بینیم با خیلی از مسائل واپاشیهای گراسمانی، کنیژنیک-زامالادچیکوف، گلوئنها، کوارکها، لپتونها، WZW, همدیسی و غیره برمی خوریم. و باز یحتمل بعضی اشکال کنند که ما دنبال یک چاه کوچکی که حالا یحتمل به یک اقیانوس عظیمی متصل هم باشد می گشتیم که مسئله خود راجع به معادلات جبری درجه 5 را حل کنیم. و حال، مسئله از نوع دیگری شده است که یحتمل ما را در اقیانوسی از رحمت اندازد و بلکه اگر گمراه شویم نیز ما را در نقمت و عذاب غرق شدن اندازد.

مسئله اینجا دو تا است که ما مکانیسمی را به راه اندازیم که گداخت و شکافت هسته ای خاصی بطور همزمان آغاز شود، یا خیر طرفدار و خواهان جاذبه و دافعه علی امیرالمومنین علیه السلام هستیم که می فرماید یا ایها الناس، دینکم دینکم. یعنی وقتی خدای ناکرده به کفر افتادی، همان قدم اولت را بخواهی برداری که به ایمانت برگردی، یحتمل نتوانی و در کفرت غرق شوی. و اما اگر در دینت واقع شوی، خدا گناهان صغیره ات را اگر استغفار کنی از آنجایی که خدا غفار است ببخشد و ان شاء الله مواظبت کنی که خدای ناکرده گناهان کبیره هم مرتکب نشوی. ناگفته نماند که در سلاحهای ترمونئوکلیر یا ترموهسته ای گداخت-شکافت که قدرتهای هسته ای روی آنها آزمایش و یحتمل استفاده نیز کنند چه انگیزه هایی نهفته است و مکانسیم ماشه ای آنها در دست کیست و چطور در آزمایشات مختلف بکار می افتند و چه خطراتی را برای جوامع بشری ایجاد می کنند، مسائلی از انواع دیگر هستند که گردش و گردشگریها را تنزل داده اند به فروختن دینت به دنیایی که در آن اگر می توانستی امامت را بیابی هم آیا چنین می کردی؟! و با این نوع از مشکلات جنایتکارانه عظیم مدرن روبرو می بودی؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ﴿نوح: ٩﴾



عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ـ وَتَلَا هذِهِ الْآیَةَ : ( ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ) ( ذلِکَ بِما عَصَوْا وَکانُوا یَعْتَدُونَ ) ـ قَالَ :

« وَاللهِ ، مَا قَتَلُوهُمْ بِأَیْدِیهِمْ ، وَلَاضَرَبُوهُمْ بِأَسْیَافِهِمْ ، وَلکِنَّهُمْ سَمِعُوا أَحَادِیثَهُمْ ، فَأَذَاعُوهَا فَأُخِذُوا عَلَیْهَا ، فَقُتِلُوا ، فَصَارَ قَتْلاً وَاعْتِدَاءً وَمَعْصِیَةً ».


بعضی اسرار در علوم طبیعی هست که خیلی شبیه اسرار علوم الهی است. مثلاً در نظر بگیرید که کسی کافر باشد و بخواهد امام زمان را بشناسد. نه اینکه غیر ممکن باشد، یحتمل دفعتاً هم بتواند این کار را انجام دهد. ولی اگر کسی بخواهد از راه درست وارد شود، باید طی طریق کند و مراحلی دارد. فرض بفرمایید که می خواهیم اسپکتروسکوپی طیف شناسی اتمی و مولوکولی کنیم. اینکه به این فن درست پی ببریم، قستمی از مسئله است. قسمت دیگر آن ریاضی-فیزیکی است که لازم است برای اینکه گروه ها و زیرگروه هایی را که در اوربیتالهای لپتونهای اتمی و مولوکولی می توانند آرایشهای مختلفی ایجاد کنند. و لذا اینکه چه فتونهایی را جذب می کنند و چه فوتونهایی را گسیل می کنند نیز قسمتی از مسئله است. و اما اینکه مسئله را چطور از لحاظ توابع هایپرهندسی و معادلات نظیر آنها حل کنیم، فقط به ما مسئله را از لحاظ گروه های تقارنی در فضاهای کمتر از سه بعدی فضایی و نه فضاهای فضا-زمانی چهار بعدی و بالاتر می دهد. و خوب، ما از لحاظ میدانهای کوانتمی کلی راه می توانیم از این طریق بپیماییم همانطور که اضافه کردن این علم به مدل استاندارد فیزیک و تقارنها و ابرتقارنهای آنها کلی راه حلها به ما یاد می دهند. و لذا تصویری کلی از این قضایا بدست آوردن بستگی دارد که ما از این کار چه انگیزه ای داریم و چه گردش و گردشگریهایی را می خواهیم به انجام برسانیم. یعنی مثلاً گروه هایی را که از طریق توابع هایپرهندسی بدست خواهیم آورد، گروه هایی هستند گسسته (discrete) و حال آنکه اگر ما دنبال گروه های لی در فضا-زمانهای دو بعدی به بالا باشیم، ما احتیاج به گروه های پیوسته داریم. و اما خوب، چون مسائل از دیدگاه کوانتمی دارند بررسی می شوند، یحتمل بتوان گفت که دیدگاه گروه های پیوسته لی که روی فضا-زمان کار می کنند در مقیاسهای بزرگتری ماورای مقیاسهای کوانتمی واقع می شوند. این است که مسئله گسستگی/پیوستگی هندسی/هایپرهندسی ماورای یک مسئله ای است که فرض بفرمایید با در نظر گرفتن صرف تک قطبیها و دوقطبیها و امثالهم حل شوند و بلکه نوع آرایشهایی که در اتمها و مولوکولها می توانند واقع شوند مسائلی ماورای آنها را می طلبد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اَللَّهَ اَلَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی [بِکَ] أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی اَلدُّنْیَا


یک نمازی هست معروف به نماز برای والدین که دو رکعت است و بعد از حمد رکعت اول ده مرتبه می گویی ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب. و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه می گویی رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مومناً و للمومنین و المومنات. و چون سلام دادی ده مرتبه بگو رب ارحمهما کما ربیانی صغیراً.

البته بابی انت و امی که در زیارت امام حسین در روز عاشورا که می گویی نیز خودش مثل نماز برای والدین است. و اما برای ما، همین آیه ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب را در قنوتت می گویی و سعی کنی که حرمت والدین را نگه داری، امید به آینده نیز بهت می دهد. یحتمل بعد ببینی که ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب آیه 31 از سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام است و رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مومناً و للمومنین و المومنات جزو آیه آخر 28 از سوره مبارکه نوح علیه السلام است و رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا جزو آیه 24 از سوره مبارکه الاسراء است. و یحتمل همین خود باعث شود که این سوره ها را رفته رفته نیز حفظ کنی و کلی مایه ی سعادتت گردد. و همه اینها را از دعا در قنوتت شروع کن. ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب، رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مومناً و للمومنین و المومنات، رب ارحمهما کما ربیانی صغیراً. اللهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره. 

360 / 8 - حدثنا الحسین بن أحمد بن إدریس (رحمه الله)، قال: حدثنا أبی، قال: حدثنی أبو سعید الآدمی، قال: حدثنی الحسن بن علی بن النعمان، عن علی بن أسباط، عن الحسن بن الجهم، قال: سألت الرضا (علیه السلام) فقلت له: جعلت فداک، ما حد التوکل؟ فقال لی: أن لا تخاف مع الله أحدا. قال: قلت: فما حد التواضع؟ قال: أن تعطی الناس من نفسک ما تحب أن یعطوک مثله. قال: قلت: جعلت فداک، أشتهی أن أعلم کیف أنا عندک؟ فقال: أنظر کیف أنا عندک.

(امالی شیخ صدوق، صص 311-312)


بنده داشتم خطوط طیفهای هیدروژن  را در اینترنت نگاه می کردم و دنبالش می گشتم. یک اسپکتروسکوپی دیگر در مورد اورانیوم است که می توان از لیزر نیز استفاده کرد. مسئله در مورد هیدروژن این است که اتمش یک پرتون دارد و یک الکترون و حالا ایزوتوپهای دیگری هم داریم که می توانند با لیتیوم هم تداخل دشاته باشند. و اما خوب، ما اینجا یک مسئله ای داریم و آن اینکه بخواهیم گردش و گردشگریهای الکترونها در هیدروژن یا مثلاً همان اورانیوم را بررسی کنیم. اینها یحتمل در مسائل مربوط به بمبهای هیدروژنی و اتمی کاربردهایی هم دارند. قسمتی از مسئله این است که ما در مورد هیدروژن می بینیم که اگر بخواهیم با آن کاری کنیم، بهتر است که یک فیوشنی ایجاد کند چرا که اتمش از اتمهایی است که دیگر تمی توان آنرا از لحاظ اتمی تقسیم کرد چرا که بیش از یک پرتون و یک الکترون ندارد. و اما اورانیوم 92 الکترون دارد و چندین پروتون و نوترون دارد بسته به ایزوتوپهای آن. و لذا از لحاظ نظریه ی گروه ها نیز چنین اتمهایی می توانند یک آزایشهای خیلی جالبی از لحاظات گردش و گردشگریها داشته باشند. البته این هم بشرطی است که یک مرتبه یک انفجارهایی نظیر انفجارهای اتمی و ترموهسته ای در آنها رخ ندهند. این است که هر چه ساختار ظریف ذرات بنیادی هسته ای و زیرهسته ای بهتر شناخته شوند، بهتر می توانند به مسائل نظریاتی همچون نظریه های حمیدی-مجیدی کمک کنند.

برای مثال همین مسئله دو قطبی را در نظر بگیرید. برای اینکه مسئله بهتر روشن هم شود در نظر بگیرید که ما سه تا دوست داریم که نامهایشان یکی مهدی است و دیگری علی و محمد است. فرض بفرمایید که مهدی فرمانده است و علی در جزیره مجنون واقع شده و محمد هم در دیار کفر گیر کرده است. قسمتی از مسئله این است که علی و محمد اجازه ندهند که فرماندهی از دست مهدی خارج شود! البته یحتمل هم جای این سه گاهی تغییر کند و مثلاً مهدی برود جزیره مجنون یا دیار کفر. خوب، این چه ربطی به دو قطبیهای افسردگی فاز مانی یا اجتماعی دارد؟ مسئله اینجا این است که چطور می خواهیم مسائل ریاضی-فیزیکی نظریات حمیدی-مجیدی و حکمت متعالیه الهی را فانکتوریال قاطیقوریایی کنیم طوری که انفجارهای عجیب و غریبی هم رخ ندهند؟! التفات بفرمایید که در سطوح زمینی، خورشیدی و ماهی، ما می بینیم که آب شور و تلخ اقیانوسها تبخیر شده و بصورت آب (شیرین) باران و برف به کوه و دشت باریده و در رودها رفته رفته در طول سال جریان می یابند. حال اگر آب رودها و آب دریاها با هم مخلوط و قاطی شوند آنطور که آب دریای شور و تلخ، آب  شیرین رودها را آلوده کند، این می تواند مشکلاتی را هم ایجاد کند. مرج البحرین یلتقیان. این مسئله را در انسانها وقتی بررسی و تحقیق کنیم، یحتمل متوجه می شویم که چنین چیزی که مرج البحرین یلتقیان آنجا نیز دیده می شود. و اگر آبهای آشامیدنی آلوده گردند، این می تواند فاجعه بار شود و مثلاً وبا یک اپیدمی گردد.

این است که یک جاهایی ما ممکن است کربلا را نبینیم و متوجه نشویم که چطور است که با یزیدیان درست نیست که بیعت کرد و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براعاً مثل یزید را هم در نیابیم چرا که نمی دانیم چطور باید طرف مستضعفین ایستاد و با استکبار وارد دعوا و بلکه جهاد اصغر و اکبر شد. و یحتمل تقیه می کنیم برای اینکه راهکار را بلد نیستیم. اما یک وقت هم هست که فقط ترس از خدا داریم و فقط توکل به خدا می کنیم، و اما بعد می خواهید بروید مثلاً امامزاده. حالا یکی می بینید می رود حرم امام و امامزاده و اگر هر مشکلی هم سر راهش بود همه را برطرف می کند. و یکی دیگر هم می رود فقط برای اینکه مکانی است مقدس و لذا او نیز از این مکان می تواند استفاده کافی و وافی را ببرد، ولی دیگر نمی تواند هر چه کفر در سر راهش واقع شده بود را بزداید و برطرف کند. اینها با هم فرق دارند و لذا باید مراقبت و بلکه تقیه کند که مبادا با دشمنان خدا بنشیند و ترس از خدا را کنار بگذارد و خودش هم بشود کم کم یکی مثل بقیه دشمنان خدا و حال آنکه کاری که می خواست بکند این بود که توکل به خدا داشته باشد و لا غیر و ترس از غیر خدا نداشته باشد.

منظور به این است که ترس فقط و فقط از خدا و لا غیر، یک میدانهایی را ایجاد می کند که به خودی خود ما را از بعضی چیزها خوب است بترساند (و در پرهیز از بعضی چیزهای دیگر ما را بر حذر داشته و در این راه شجاعت بخرج دهیم) که نمی توانیم هر جوری دلمان خواست رفتار کنیم و هر کاری دلمان خواست انجام دهیم چرا که مثلاً اگر آبها آلوده شدند و از وبا ترسیدیم آنگاه حساب کنیم به شراب باید پناه برد. نه آقا جان، خیلی ناراحتی شراب را به اندازه کافی بجوسان و بلکه از آن توانستی سرکه بگیری و بعد از سرکه اش استفاده کن. و الا تسلسل بین شراب و وبا خود می توانند مشکلات بزرگتر و بزرگتری را ایجاد کنند بگونه ای که مسائل در حدود انفجار برسند که یحتمل ماورای مسائل و مشکلات وبایی و اعتیاد به شراب و الکل محض است.

این است که آن طبیب دوار در کتاب آورده است و می فرماید که برای اینکه کارهایت وارونه نشود بهتر است در مقابل خدا سجده کنی و از این کار سر باز نزنی و حرف شنوایی داشته باشی و بلکه نمازت را به جماعت برگزار کنی و به نماز جمعه بروی. و برای همه مسلمین دعا کنی و مواظب باشی که 

 .. "وى [پییامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم] را از شجره پیامبران، از سرچشمه نور، از مقامى رفیع و بلند از سرزمین «بطحاء»، از چراغهاى بر افروخته در تاریکى و از چشمه هاى حکمت برگزید.  او طبیبى است سیّار که با طبّ خویش همواره به گردش مى‌پردازد، مرهمهایش را به خوبى آماده ساخته، حتّى براى مواقع اضطرار و داغ کردن محلّ زخمها ابزارش را گداخته است تا در آن‌جا که مورد نیاز است، قرار دهد براى قلبهاى نابینا، گوشهاى کر و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است!... در این هنگام است که باطل موضع گرفته و جهالت بر مرکبهاى خویش سوار گردیده، طاغوت عظمت یافته و داعیان حق به کمى گراییده‌اند، روزگار بسان درنده خطرناکى حمله ور شده و پس از مدّتها سکوت، باطل ناله سرداده، مردم در شکستن قوانین خدا دست به دست هم داده‌اند و در فاصله گرفتن از دین متّحد شده‌اند، براى دروغ گفتن پیمان دوستى بسته، در راستى دشمنى ورزیده‌اند، در آن هنگام فرزندان به جاى دوستى با پدران دشمنى مى‌کنند و باران گرمى مى‌افزاید؛ لئیمان همه جا را پر مى‌کنند و نیکان بزرگوار کمیاب مى شوند، مردم آن زمان همچون گرگان و رؤساى آنها درندگان، طبقه متوسّط، طعمه و مستمندان مردگان خواهند بود؛ راستى از بین آنان رخت برمى بندد و دروغ فراوان مى‌شود؛ با زبان اظهار دوستى مى‌کنند و با دل دشمنى؛ مردم به گناه افتخار مى‌کنند و از پاکدامنى در شگفتى فرو مى‌روند و اسلام را همچون پوستینى وارونه مى‌پوشند!"

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

خب حالا این مایه‌ی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو.(۱)


۱) خنده‌ی معظم‌له و حضّار

(بیانات مقام معظم رهبری در ابتدای درس خارج فقه، http://www.leader.ir/fa/content/16295/بیانات-در-ابتدای-درس-خارج-فقه )


بعضی حرفها را باید بیش از یک بار خواند و درباره شان خوب تامل کرد. منظور همین دوقطبی است که می تواند از یک طرف یک مسئله اجتماعی باشد و از طرف دیگر یک مسئله جدی روانی می تواند باشد که در انگلیسی معروف است به افسردگی فاز مانی دوقطبی bipolar manic depression. مسئله یحتمل می تواند این باشد که در اجتماعات وقتی فقط به علم لدنی توکل و توسل شد، و علوم تخصصی نادیده گرفته شدند، افراد جامعه می توانند در معرض یک محیطی واقع شوند که گویی یک کنفرانس بین المللی است که در ن حضور یافته اند مخصوصاً با این همه رسانه هایی که به انواع مختلف در اختیار همه جناح های مختلف موجود است. البته اگر حتی کسی فقط به علم لدنی نیز اکتفا نکند و در کنفرانسهای بین المللی تخصصی ریاضی-فیزیکی و امثالهم نیز حضور یابد، معنی اش این نیست که دیگر فرد در معرض چنین کنفرانسهای بین المللی مجازی، مجرد، انتزاعی قرار نخواهد گرفت و تک قطبیها و دو قطبیها و چهار قطبیها و ... ریاضی-فیزیکی و اجتماعی و روانی و فرهنگی از بین خواهند رفت.

مثال قضیه همین مقاله خاتم پورفسور مارتینا یوهنک-کوبیتزک است: http://arxiv.org/abs/1411.3695 که حالا سخنرانی وسطش به دلایلی هم سیاه شد. کاری نداریم، ولی مسئله در این نوع مقولات همولوژیکی زیرتقسیمهای باریسنتریک و اجوایز این است که خمینه ای را که ما داریم بررسی می کنیم واقعاً از چه نوعی است؟ آیا فقط توپولوژیک کما بیش پیوسته است یا دیفرانسیل هم هست یا بلکه هندسی هم هست؟ یعنی شاید متریکی، خمی، یا اتصالی هم روی آن تعریف شده باشد که بتوان آنرا هندسی کرد. اهمیت مسئله این است که ما چطور داریم ثابت ساختار ظریف را در مورد چنین زیرتقسیمهایی که هنوز هندسی نشده اند تعریف می کنیم و مسئله را فقط از دیدگاه توپولوژیکی است که بررسی می کنیم و بلکه کلی هم کلافهای مختلف روی آنها می توانیم تعریف کنیم که گویی به سیزیگیها و کوهمولوژیهایی هم ما را دچار می کنند؟ یعنی یحتمل مسئله به نوعی نیز از آن حالات توپولوژیکی محظ بیرون می آید و هندسی می شوند آنگاه که بخواهیم ثوابت ساختارهای ظریف را پیدا کنیم آنجاهایی که این زیرتقسیمهای همولوزیکی نسبت به هم حرکتهایی می کنند و بلکه مسیر حرکتها را بتوان در نظریه های حمیدی-مجیدی به حکمت متعالیه ختم کرد آنطور که گویی رسول اکرم همچون یک طبیب دواری سراغ همه افراد مومنین و مسلمین و حتی غیرمسلمین می رود و یکی یکی در صدد درمان همه و همه افراد و اجتماعات بشری است ان هو الا ذکر للعالمین. و ما هو الا ذکر للعالمین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

903.[رسول الله] صلى الله علیه و آله : مَن ماتَ بغیرِ إمامٍ ماتَ مِیتةً جاهلیّةً [6] . [7]


[7] نَقل ابنُ أبی الحدید أنّ عبد اللّه بنَ عُمَر امتَنَعَ مِن بَیعةِ علیٍّ علیه السلام ، و طَرَقَ علَى الحجّاجِ بابَهُ لیلاً لِیُبایعَ لعبدِ الملکِ کی لا یَبیتَ تلکَ اللّیلةَ بلا إمامٍ ، زَعَم لأنّهُ روى عن النّبیٍّ صلى الله علیه و آله أنّهُ قالَ : مَن ماتَ و لا إمامَ لَهُ ماتَ مِیتةَ الجاهلیّةِ ، و حتّى بَلَغَ مِنِ احتقارِ الحجّاجِ لهُ و استرذالِهِ حالَهُ أنْ أخرَجَ رِجْلَهُ من الفِراشِ فقالَ : اصْفِقْ بِیَدِکَ علیها ! شرح نهج البلاغة : 13 / 242 .

(میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، جلد 1، ص 247. http://lib.eshia.ir/27307/1/247 )


این واقعاً یک حساب خاصی باید داشته باشد که هیچ چیزی در اینترنت کار نکند الا وبلاگ حضرت عالی! البته بنده داشتم همین سخنرانی پورفسور مارتینا یوهنکه-کوبیتزک را گوش می کردم که دیگر وقتی به asymptotics رسید، یک مرتبه صفحه سیاه شد و دیگر هم درست نشد! البته خوشبختانه مقاله مربوط به سخنرانی هم هنوز هست و فرمولهای asymptotics را نیز می دهد که خوب است کسی چک کند ببیند آیا اینها برای یک سری مثالهایی تا چه حد صحیح اند! ولی جالبی مسئله از لحاظ کوهمولوژیکی اینجا است که فرض بفرمایید ما یک خمینه ای را داشته باشیم که یحتمل این خمینه یک تناظر جبری هم داشته باشد که بتوان آنرا بصورت یک واریته جبری نیز نشانش داد. بعد ما می آییم این را بصورت زیرتقسیمهایی یا همان subdivisions که آیا باریسنتریک باشند یا اجوایز دیوسیون، فرقی نمی کند. این زیرتقسیمنها را در نظر می گیریم و بعد چه می کنیم؟ می آییم اعداد بتی آنها را محاسبه می کنیم و اسیمتاتیک آنها را بر روی بعد تصویری آنها حساب می کنیم.

ملاحظه می فرمایید که از لحاظ همولوژی سیمپلیشال کمپلکسهای یک خمینه ای، این می تواند خیلی کاربردی شود در فهم هندسه مدل استاندارد فیزیک و طیف شناسیهای ذرات آنطور که روی یک خمینه ای واقع هستند و بلکه در چه زیرتقسیمهایی از سیمپلیشال کمپلکسهای آن خمینه می توانند واقع شوند. البته پیچیدگی قضایا وقتی جنس و انواع خمینه ها و زیرتقسیمهای آنها و اعداد بتیشان خیلی زیاد شوند، مسائل واقعاً هم می توانند پیچیده شوند. و برای اینکه کنترل آپتیمال ببینیم در کلافهای گوناگون چطور می شوند یحتمل سیزیگیهای مختلف بکار می آیند. و اینها همانطور که گفته شد وقتی است که مسئله جبری باشد و بتوان خمینه را بصورت جبری بیان کرد و الا کار بیشتر مثلاً برای خمینه های دیفرانسیل هم یحتمل بالا بگیرد.

این است که فرض بفرمایید که ما یک کنفرانسی یا سخنرانی ای داریم و این سخنرانی را درست هم متوجه شده ایم و همه زیرتقسیمهای همولوژیک مسئله را نیز بررسی می کنیم. مسئله اینجا است که آیا این مسئله را می توان به حکمت متعالیه نیز درست منتقل کرد و از مسائل نظریه حمیدی-مجیدی به مسائل حکمت متعالیه رسید یا خیر. یک جاهای کار وقتی می خواهیم از نظریه حمیدی-مجیدی به حکمت متعالیه برویم و مسائل موجود بین مستضعفین و استکبار را بررسی کنیم، تناظر بین کنفرانس و حکمت متعالیه آیا برقرار باشد یا نباشد. این یعنی چه؟

یعنی اینکه آنجاهایی که یک تناظرهایی بین علم لدنی و علم تخصصی لازم است که باید پرورانده شود و اینها بطور خام بمانند و خوب پخته نشوند، حکمت متعالیه و نظریه حمیدی-مجیدی دقیقاً نمی توانند تناظر برقرار کنند و بین مستضعفین و استکبار گیر پیدا می کند! و حل این نوع از مسائل یحتمل بتوان گفت که کار هر کسی نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

٩٧ / ٣. وَبِهذَا الْإِسْنَادِ*، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ،

عَنْ جَابِرٍ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ : « زَکَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللهِ ».


----------------------------------

*روى أحمد بن أبی عبدالله عن أبیه محمّد بن خالد البرقی ، کتاب أحمد بن النضر ، وبه یعلم المراد من قوله : « بهذا الإسناد ».


می فرماید که زکات علم این است که به عبادالله یاد بدهی. یعنی اگر یک ذره هم از نظریه حمیدی-مجیدی یاد گرفتی، سعی کن همان یک ذره را هم به عبادالله یاد بدهی. البته اگر کسی به حکمت اشراق و مشاء صدرایی هم رسید، و خواست از خلق به حق رود و از آنجا سفر بالحق فی الحق کند و باز سفری و بلکه سفر و گردش و گردشگری ای من الحق الی الخلق بالخق کند و باز همه خلق را نزد حق تعالی ببرد و همه و همه نزد او بنشینند و درس بیاموزند، این هم یک چیز دیگری است که یحتمل بعضی اشکال کنند ماورای کنفرانسهای معمولی علمی و غیر آن باشد. البته کنفرانسها هم جای خود دارند و بقیه گردش و گردشگریها هم جای خود دارند که می توانند هم سیاهتی باشند و هم زیارتی و بلکه باید به همان سفر بالحق فی الخلق رضایت داد.

و اعلم‌ أن للسلاک من العرفاء و الأولیاء أسفارا أربعة-

أحدها السفر من الخلق إلى الحق.

و ثانیها السفر بالحق فی الحق.

و السفر الثالث یقابل الأول لأنه من الحق إلى الخلق بالحق.

و الرابع یقابل الثانی من وجه لأنه بالحق فی الخلق.

و اما باید حق مطلب را ادا کرد و متوجه شد که یک علومی هست که لدنی است و نزد امامان ما نیز موجود بوده است و یحتمل بتوان گفت همین نوع از علم هم بوده است که منشاء وحی بوده است هر چند که این منشاء وحی از حیطه فهم عقل و نقل ما خارج است. و لذا، بعضی یحتمل به اشتباه به این باور برسند که اگر در بی سوادی خود در جا بزنند و بلکه دنبال علم هم نروند، خدا خودش به آنها یک علم لدنی خواهد داد که همه را می توانند از آن مستفیض کنند. یعنی آیا می شود بطور لدنی و بدون صرف وقت و انرژی تجوید یاد گرفت و حافظ و قاری بین المللی قرآن شد؟ یحتمل بعضی ایراد کنند که برای یک مرحوم کربلایی بوده است که اینچنین شده است و لذا می شود. و آن هم کربلایی کاظم ساروقی است. و اما خوب، همه هم که کربلایی کاظم ساروقی نمی شوند.

و لذا همه حرف بنده این است که خوب است که انسان به کنفرانسها برود حتی اگر باید 1000000 ریال معادل 100000 تومان نیز پرداخت کند. نه اینکه بگوییم امروزه روز دیگر یک میلیون ریال دیگر آنقدرها هم نیست که بخواهیم خیلی روی آن حساب کنیم که ایا بپردازم آیا نپردازم. به عنوان خرج ورودی کنفرانس حتی حساب را هم می دهند و می توانید انترنتی و کارتی بپردازید. یک وقت هم دیدید رفتید کنفرانس و گفتند آقا شما بفرمایید. شما یک نفر لازم نیست ورودی بپردازید هر چند که مثل مرحوم کربلایی کاظم ساروقی نیز حافظ قرآن نیستی. یعنی یحتمل شما را زیر سبیلی فرستادند تو. اما مسئله اینجا است که شما اینجا فقط به علم لدنی احتیاج ندارید برای اینکه کنفرانس را بفهمید محتوایش چیست. باید در محتوای کنفرانس تخصص هم داشته باشید. البته اگر تخصص هم داشته باشید، همان علم لدنی هم در تخصصتان می تواند کمک کند و یحتمل خیلی مسائل را از این راه بتوانید فی البداهه حل کنید و سوال و جواب کنید. یعنی حتی اگر مرحوم کربلایی کاظم ساروقی هم می بود، یحتمل او هم می باید که بعد از حافظ قرآن شدن خیلی رعایت کند که قرآن را بخواند یا حرام و حلال را رعایت کند و خیلی کارهای دیگر تا حافظ قرآن باقی بماند و علمش را از دست ندهد. و لذا می فرماید زکاة العلم ان تعلمه عبادالله. 

و اما، حالا آمدیم و یک کسی پیدا شد و گفت که من علمم مال خودم است و نمی خواهم آن را به کسی یاد بدهم همانطوری که بعضی ثروتشان را نیز از همه دریغ می کنند و خساست می ورزند. خوب، اینجا تکلیف چیست؟ بنده حیقر که نظرش چندان مهم نیست، ولی بنده نظرم این است که امام امت اینجا است که وارد می شود و به امور مستضعفین چهان می پردازد. یعنی یحتمل ما می بینیم که مستضعفین جهان به حرف هیچ کس گوش ندهند و حرف هیچ کس هم خریدار ندارد. و اما یک مرتبه می بینیم که امام امت حرفش نزد مستضعفین عال خریدار دارد. چطور است؟ اینطور است که مثلاً ما خیلی می شنویم که ایجاد دو قطبی در اجتماعات بد است و این از حرفهای امام امت می تواند باشد هم. و اما یک جاهایی مثلاً هست که دو قطبیها نیز در میان تک قطبیها و چهارقطبیها و قطبهای بالاتر باید در نظر گرفته شوند تا بتوان روابط بین انسانها و ماشینها را درست تشخیص داد و تفکیک کرد و مستضعفین و مستکبرین را نیز بهتر شناخت. یعنی یکی از همین شاخصها این است که مستکبرین را هر کاریشان کنید به حرف امام امت گوش فرا نمی دهند و نمی خواهند حتی ببینند چیست که امام امت می خواهد همه و همه خلق را بسمت حق ببرد و لب حوض کوثر مستقر فرماید. خاصیت مستکبرین است که کاری ندارند امام امت کیست و علم الهی چیست و حتی از نظریه حمیدی مجیدی هم همانقدر را می پسندند که به فلسفه و علوم ریاضی و طبیعی مربوط می شود. دیگر فقاهت و حدیث و تفسیر و علم اصول و اینها را کاری ندارند. و بالاخره منظور به این اس که حالا یک میلیون ریال است. خوب عیبی ندارد. بپردازید. دیگر پانصد میلیون میلیارد 500000000000000000 تومان که نیست. یک میلیون ریال ناقابل است. نمی خواهید نپردازید و به کنفرانس هم نروید. این که دیگر چیزی نیست.

البته این هم ناگفته نماند که فرهنگ لغات دانشیار یک سایت اینترنتی را هم روی جلد کتابش ارائه می دهد که یحتمل آنها هم بدتر از این حقیر خورده اند به بی بودجه ای و سایتشان وجود خارجی دیگر این روزها لااقل ندارد: www.daneshyar.ir می توانید خودتان امتحان کنید و ببینید که وجود خارجی ندارد. www.daneshyar.net موجود است که بعید می دانم ناشر این کتاب باشد. البته این انتشارات گفته می شود موجود است و مدیر مسئول آن نیز موجود است. ولی بنده یک بار هم داشتم دنبال ناشر یک کتاب دیگری می گشتم بنام Bhagavad Gita as it is بهاگاواد گتا همانطوری که هست که بنده تعجب کرده بودم که چطور است که این کتاب  آن زمان را در ایران بفارسی منتشر کرده اند و نگفته اند که مثلاً مثل کتاب لنین در زوریخ سولژنتسین Solzhenitsyn آیا باید ترجمه شود و منتشر شود یا خیر؟ یحتمل این کتاب دیگر هم ترجمه شده و منتشر هم شده است و بنده هم باز خبر ندارم. بفرمایید: مترجم این کتاب هم ر. آقاخانی است. البته بنده فکر می کنم بهتر است کسی تاریخ هند جواهر لعل نهرو را بخواند خیلی بهتر است. و خیلی هم نباید ملا لغتی  شد که بگوییم چرا ساختار ریز ساختار ظریف ترجمه نشده است. و حالا بیاییم کلی هم وارد مسائل نجومی شویم و از ساختار ظریف به ساختارهای نجومی بپریم؟ و همینطوری سرگیجه بیخودی بگیریم که چی؟ آسمان ریسمان که نمی خواهیم انجام دهیم و توپولوژی و رویه های ریمانی و نور و ذرات و همه و همه را تبدیل کنیم به رویه های ریمانی و لا غیر و کل عالم را از این دیدگاه بنگریم. و بعد نظریه  حمیدی مجیدی را که یادمان رفت هیچی، اصلا منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را هم که کنار گذاشتیم هیچ و بلکه بیاییم حالا به قرآن و تفسیر و حدیث و امثالهم هم آیا بپردازیم ایا نپردازیم. به به، چه شود؟ دیگر شما بفرمایید جایی هم برای بهاگاواد گیتا می ماند که یک ذره هم بدان بپردازیم؟ و اصلا داستان آنجا از چه قرار است؟ همانطور که در سوره انعام آیه 91 می فرماید: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ ﴿۹۱﴾

بنده برای یک کنفرانسی ثبت نام کرده ام. می فرمایند که با ثبت نام تو موافقت شد. و باید کارت ملی معتبر هم داشته باشی. کارت ملی این حقیر که مدتها است تاریخش گذشته است و همیشه هم برای اینکه شماره کارت ملی را بنویسم، باید کارتم را نگاه کنم و نمی دانم چرا اصلا مثل شماره شناسنامه جا نمی افتد که حفظش کنم. البته 1000000 ریال هم این روزها بنظر می رسد که خیلی چیزی نیست که برای هزینه کنفرانس و مخارج و غذا و همه زحماتی که کشیده اند پرداخت شود. آن هم یک کنفرانس بین المللی علمی. بنده مشکلی که دارم این است که ما حالا از این راه ها درآمدی که نداریم هیچی بعد از یک عمری حالا بیاییم یک هزینه ای را هم متقبل شویم که چیست؟ کنفرانس است. یعنی همه عرض بنده این است که خیلی هم خوب است، ولی بالاخره هر چیزی یک حد و حدودی دارد. مثل این است که بنده هم بگویم می خواهم بروم در مسابقات شنای المپیک شرکت کنم. همه می گویند آقا تو از شکل و قیافه ات پیدا است که این کاره نیستی. ما با همین یافتن لغت درست ثابت ساختار ظریف کلی سر وجد می آییم که غلطش را در فرهنگ لغات دانشیار داده است. یحتمل مسئله این است که این لغات خود به خود به اندازه کافی سر زبانها هستند و کسی آنچنان به فرهنگ لغات نگاه نمی کند وقتی در کوران درس و بحثها است و مثل این بنده حقیر همه نباید برای معادل فارسی به فرهنگها رجوع کنند. و تازه جواب غلط را هم بگیرند. مثلاً بنده مدتها فکر می کردم که خمینه را چنبره می گویند و نگو خمینه است که همه استفاده می کنند.

حالا اینها را کاری نداریم، همین مسئله خودمان را دوباره در نظر بگیرید. یعنی فشردگی و نافشردگی توپولوژیکی را در رابطه با مسئله بینهایت بودن اعداد اول دوقلو را عرض می کنم. یحتمل بعضی می فرمایند که اصلا مسئله فشردگی و نافشدگی هم نیست. یعنی اگر ما از فشرده سازی چک یک نقطه ای هم استفاده کنیم، می بینیم که صفحه اعداد مختلط را تبدیل کرده ایم به کره ریمانی که حالا یحتمل بتوان گفت که کل نافشردگی خلاصه می شود در یک همسایگی ای حول نقطه بینهایت در قطب شمال کره ریمانی. و بگذریم که حالا خود کره فشرده سازی شده دیگر خود به خود فشرده است و حداکثر با دو همسایگی قابل پوشش است! و حالا تازه می توان بجای اینکه فقط تردد اعداد اول دوقلو را هی بررسی کنیم، بجایش بیاییم صفرها توابع زتای ریمان را نیز روی کره ریمانی کنکاش کنیم. البته بعد بنده نمی دانم چرا هی دلم هم می خواهد مسئله را بیشتر ریسمانی کرده و بلکه سوراخهایی در کره ریمانی نیز ایجاد کنیم و بلکه حتی جنس رویه های ریمانی را بالا برده و فقط جنس صفر کره ریمانی را نیز حساب نکنیم. و نه فقط برای اینکه توپولوژیستها ادعا می کنند که کره ریمانی به تنهایی خیلی خسته کننده خواهد شد و دیگر جنسهای رویه های ریمانی از همه چیز بی بهره خواهند ماند و بلکه وارونگیها نیز یک حالتهای شکنجه آوری می شوند وقتی همه و همه چیز کره ریمانی است و بس. و بعضی نیز ایراد کنند که آن موقعی که باید کاری می کردی نکردی. حالا دیگر می خواهی چه کنی که از میان این همه رویه های ریمانی، فقط گیر کره ریمانی افتاده ای و بس. و حتی توپولوژیست هم نیستی! اگر توپولوژیست هم می بودی، دلمان نمی سوخت. و خوب، ما این همه لگاریتمها و هندسه های لگاریتمی و هندسه های استوایی و امثالهم را هم داریم و باز ما هنوز اندر خم توپولوژیها گیر کرده ایم. و قدم اول را هم نمی دانیم چه جوری می شود برداشت برای اینکه فی کنفرانس را درست پرداخت کنیم. یعنی اگر همه توپولوژیها را حل کرده اند و رسیده اند به هندسه های لگاریتمی و استوایی و ما جا مانده ایم، کلی از نظریه حمیدی مجیدی را هم یحتمل عقب خواهیم ماند. کنفرانس ها هم همه و همه برگزار خواهند شد و باز ما آنجا هم جا می مانیم. نماز جماعتها حالا دیگر جای خود دارند که چطور باید سر وقت اقامه شوند. اولویتها را نباید گم کرد.

راستش بنده امیدوار بودم خانم دکتر در این مورد یک چیزی بهتر بفرمایند و مسائل را روشنتر کنند ولی ایشان معمولاً مسائل فیزیکی را اینجا آنچنان واردش نمی شوند. به هر حال، منظور بنده این بود که این یحتمل تا حدودی قابل فهم است که از طیف شناسی در امور شناخت بهتر مولوکولوی و از جمله ساختار ظریف آنها استفاده شود. و اما اینکه این کار در مورد کوارکها چطور انجام می شود، برای خود بنده یک سوالی است از آنجایی که بنظر این حقیر می رسد که ما مستقیماً به کوارکها دسترسی نداریم از آنجایی که مشمول تحدید می شوند. مثل این می ماند که تجارت با کوارکها را ما تحریم کرده باشیم، ولی از روی طیف شناسی انواع تجارتهایی که می توان با کوارکها انجام داد بخواهیم آنها را بهتر بشناسیم! غیر از این است؟ یحتمل هم بنده سرمشقهایم را در مدل استاندارد فیزیک خوب یاد نگرفته باشم. البته در ریسمانها ثوابت دوگانی دیگری دارند که با آنها جاهای نیروهای قوی و ضعیف را عوض می کنند. ولی این تا چه حدودی و بلکه در چه حدودی از انرژیها و (ابر)تقارنها ممکن است، باز بنده خیلی نمی دانم. و اما اینجا یک اشتباهی بنظر می رسد که رخ می دهد که در مورد اسلام و نبی اکرم صلوات الله کاملاً مشهود است. و آن اینکه گاهی اوقات بنظر بعضی می رسد که اگر کسی را آنقدر تحت فشار قرار دهند که او را وادار به مهاجرت کنند، او را شکست داده اند. و ما می دانیم که این مسئله صد در صد در مورد نبی اکرم کار نکرد و بلکه منجر به مدینة النبی و بعد فتح مکه و ماورای آن شد. و لذا گاهی اوقات هست که طرف فکر می کند به نیروی قوی متوسل شده است که کوارکها را بهتر بشناسد، و حال آنکه یحتمل بتوان گفت که حتی نقطه ب بسم الله را هم درست درنیافته است. سوال دیگری در همین رابطه یحتمل خوب باشد اینجا پرسید که آیا نمی شود برای شناخت (کو)همولوژی مثلثی کردن یک فضای توپولوژیکی و از جمله خمینه ای، ما خود خمینه را کنار گذاشته و فضا را فقط به یک نقطه تنزل داده و همه چیز را در آن نقطه بررسی کنیم! بنده حالا نمی دانم تا چه حد در این رابطه باشد یا خیر، ولی می خواستم سر ظهری و نزدیک اذانی یک سخنرانی از خانم مارتینا یوهنکه-کوبیتزک که اتفاقاً مقاله شان نیز در آرشیو بود را ببینم که روز قبلش هم چند دقیقه ای از آن را دیده بودم. و حالا همینطوری مانده بودم بروم نماز جماعت نروم که یک مرتبه نمی دانم چه شد که برق هم رفت و ما هم نه به نماز جماعت رسیدیم و نه به سخنرانی:
http://www.birs.ca/events/2016/5-day-workshops/16w5155/videos/watch/201604051633-Juhnke-Kubitzke.html

https://arxiv.org/pdf/1411.3695v2.pdf

یعنی همیشه بنظر می رسد که یک ابهامی هست بین هندسه و جبر که آیا جبر و از جمله (کو)همولوژی را می خواهید در مورد هندسه بکار برید یا در مورد نظریه اعداد؟! ... و حالا شما فرض بفرمایید که ما می خواهیم نظریه حمیدی-مجیدی را که الهیات و حکمت متعالیه را نیز شامل می شود و بلکه قسمت اصلی همه مسائل است را نیز وارد مسائل کنیم و بلکه از آن دیدگاه به همه مسائل بپردازیم. باز اینجا این سوال یحتمل مطرح شود که اینها چون کوهمولوژیشان خوب نیست، و لذا می خواهند از زیر ریاضی-فیزیک قضایا در بروند و این است که وارد حیطه نظریه حمیدی مجیدی می شوند و یحتمل قطعیهای برق هم برای همین است یا اینکه بالاخره برق هم مثل همه چیزهای دیگرمان است! چه عرض کنم.

یکی از مهمترین احکام اسلام در رابطه با نماز داشتن طهارت و نجاست و وضو گرفتن است. در میان این احکام نیز ما نجاست کافر را داریم. از آن طرف ما در دنیای امروزی مشاهده می کنیم که اخبار علمی و حتی خود علم در حال شکل گیری اش از طرق مختلف بدون واسطه و در صحنه های بین المللی وارد خانه های مسلمین می توانند شوند. حالا اینجا کجا علم از کافر و مشرک و منافق است که دارد نصیب ما می شود و کجا وجه های اسلامی دارند، یک مسائلی را می توانند ایجاد کنند که در بالاترین سطوح پیامبران و رسل الهی همچون ابراهیم و لوط و نوح علیهم السلام می توانند واقع شوند و بلکه در سطوح اسلامی مسئله می شود اسلم ناب محمدی و آیا مسئله کربلایی است یا خیر؟ این یک مسئله ای است که فقط در تخیلات نمی گنجد و بلکه کافر با کمال نجاستش وارد می شود و می خواهد از تو بیعت بگیرد و تو را از دفاع و مدافع حرمت بودن باز دارد. و لذا خود ادعای اسلام می کند و فتوا به تروریستی بودن و هر حربه دیگری می زند تا بگوید که علمت علم نیست و او است که صاحب علم است و بلکه تو مسلمان هم نیستی و لذا می خواهد کفرش را به تو تحمیل کرده و از این طریق از تو بیعت بگیرد و تو را دچار فسق و فجور کند. یا می ایستی و با او می جنگی و از حرمت دفاع می کنی یا اینکه او است که با تمام قوا حمله خواهد کرد و مسئله مسئله کربلا است. حالا یحتمل بعضی باز ایراد کنند که ما داریم تو را دعوتت می کنیم که در کارخانه دوچرخه سازی استخدام شوی، و تو را قطع و بلکه قطع قطاع برداشته است که نخیر. کارخانه کارخانه دوچرخه سازی که نیست هیچ و بلکه کارخانه موشک سازی است. یعنی اینکه مشکل پیشرفت و تولید علم و پرداختن بدان کجا است که متوقف شده است، این یک حد و حدود می تواند ایجاد کند که مرزهای فشردگی و نافشردگی مسائل را تعیین می کنند و یحتمل بتوان مسائل علمی طبیعی را از مسائل الهی تفکیک کرد. و این مسائل تا حدود زیادی برمی گردند به مسئله امامت در جوامع مسلمین. یعنی ما می بینیم که در جامعه خودمان حتی در بالاترین سطوح علمی یا سیاسی نیز بعضی از نیمه راه گویی برمی گردند و وقتی ملاحظه می شود که این چگونه است؟ یحتمل مسئله اینطور می شود که اینها بلکه اصلا قدم اول را نیز برای ورود به اسلام برنداشته بوده اند که حالا بگوییم اینها از نیمه راه بازگشته اند تا چه رسد که بگوییم اینها مومن نیز بوده اند. خدا آخر عاقبت همه ما را بخیر کند. یعنی ما می بینیم که از فرزندان حضرت ابراهیم حضرت یوسف علی نبینا علیهم السلام را داریم ولی حضرت نوح یا حضرت لوط  علیهم السلام حتی زن و فرزندان و خانواده های خود را نیز نمی توانند نجات بخشند و بعضی از اینها کافر از آب در می آیند. و هر چه می فرماید بیا سوار کشتی شو بچه! در جواب می فرماید می روم روی بلندی می ایستم و برای خود فاجعه مرگبار می آفریند. ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یک مشاهده ساده این است که بدلیل نداشتن ابررایانه لازم در دسترس، می توان با این مشکل روبرو شد که از رسیدن به اعداد اول دوقلو یا غیر آن از یک حدودی به بعد محروم شد. و لذا می توان با گذشت زمان در رابطه با یافتن چنین اعداد اولی همینطوری دچار مشکل بود تا اینکه ابررایانه لازم را بدست آورد. و باز تا حدودی پیش رفت و باز با این ابررایانه جدید نیز دچار مشکل شد و یحتمل این چرخه از مشکلات ابررایانه ای در طول زمان تکرار شوند. و بدین ترتیب می توان با این مشکل روبرو بود که مرز بین فشردگی و نافشردگی توپولوژیکی محاسباتی در طول زمان تا چه حدودی می توانند تغییر کنند. و تا چه حد می توان این تغییرات را از گسستگی به پیوستگی تغییر داد و بلکه به محاسبات توابع زتای مختلف و از جمله تابع زتای ریمان پرداخت؟ 

مثلاً اینکه اصلاً توحید چیست می تواند یک سوال خیلی مهمی باشد که در همه ادیان توحیدی کلاً مطرح است.  اما ما حالا خیلی وارد این مسئله نمی شویم و بیشتر این سوال را در نظر می گیریم که برای اعداد اول دوقلو بارها گفته ایم که می توان به سوپرکامپیوترها یا ابررایانه های خیلی قوی رجوع کرد و در هر زمانی سعی کرد تا بزرگترین اعداد اول دوقلو را بدست آورد و دامنه علم به این اعداد را افزایش داد و بزرگترین عدد اول دوقلو را تا سر حد امکان به مرزهایی رساند که هر لحظه می توانند مرزهای جدیدی را پایه گذاری کنند و مرزهای نشناخته جدیدی را بپیمایند بسته به اینکه قدرت محاسباتی ما تا چه حدودی می توانند افزایش یابند.

یک راه دیگری هست که ما می توانیم سوال کنیم که سرحدات علم خود به اعداد اول دوقلو را می توان در یک مجموعه فشرده ای واقع کرد و آن قسمتی که برای ما ناشناخته است را در مجموعه ای نافشرده می توان در نظر گرفت. سوال این است که از لحاظ توپولوژیکی این مجموعه ها چه خصوصیاتی می توانند داشته باشند که شاخصی را برای ما قرار دهند که اعداد اول دوقلو را از آنها نتیجه بگیریم. مثلاً فرض بفرمایید که ما رسیده ایم به نقطه ای که می دانیم فاصله حد زیرین اعداد اول متوالی رسیده است به  lim inf p_n - p_(n-1)=600. که البته معروف است که بجای 600، ایتانگ ژانگ حد 70000000 را بکار برد و حالا این حد تا چقدر می تواند پایین بیاید سوال خوبی است. 

مسئله این است که اگر ما بیاییم حد بی نهایت را وارونه کنیم و به حد صفر تبدیل کنیم و قسمت نافشرده را به قسمت فشرده و بالعکس بفرستیم، آیا اعداد اولی که از طرف صفر شروع می کنیم چه شباهتی با اعداد اولی که از سمت بی نهایت شروع می کنیم خواهند داشت و آیا می شود جای فشردگی و نافشردگی را اصلا تا چه حدودی عوض کرد؟ این مسئله مثل این است که بفرمایید ما بی نهایت ذرات داریم که دارند در یک میدان کوانتمی با هم کنش و واکنش می کنند که ما قبلاً هم بحثش را کردیم که حتی از لحاظ هندسی نیز تا چه حد می توانیم این ذرات را محدود کنیم آنطور که به فضاهای فشرده ای که تعداد محدودی از ذرات را در بر بگیرند؟ این زیبایی توان مدل استاندارد را نمایان می کند که می خواهد کل مسئله را از لحاظ تعداد محدودی ذرات بررسی کند و حالا کاری نداریم که آیا می تواند تا چه حدودی حتی با وجود ابرتقارنهایی به این موفقیت برسد یا خیر که همه چیز را درست توضیح دهد؟

ولی از لحاظ ریاضی ما با این مسئله برمی خوریم که اگر بخواهیم مسئله را از لحاظ فشردگی و نافشردگی و نهایت و بی نهایتی وارونه کنیم، با یک اعداد اولی برخورد می کنیم که با 2، 3، و 5 شروع می شوند. و صد در صد اعداد نزدیک بینهایت نمی توانند به اعدادی ختم شوند که فاصله آنها یکی است مثل 2 و 3. حالا شاید از نوع دوقلویی 3 و 5 خیلی هم داشته باشیم. و اما از نوع 2 و 3 غیر ممکن است چرا که یکی از آنها بالاخره به 2 قابل تقسیم خواهد بود! و لذا وارونگی فشردگی و نافشردگی و تبدیل بینهایت به نهایتهایی از نوع مجموعه های فشرده کوچکتر و کوچکتر به این سادگیها هم نخواهد بود چرا که انگار یک فلشی است که ما را از فشردگی به نافشردگی می برد و آن همان وجود نزدیکی یکی یکدانه ای 2 و 3 است! و همین هم هست که اگر اعداد اول دوقلویی در نافشردگی موجود باشند، آنرا از نیمه فشرده که 2 و 3 را در بر دارد متمایز می کند. و اما اگر نافشردگی را طوری ترتیب دهیم که از بی نهایت مجموعه های فشرده کوچکتر تشکیل شده باشد، یحتمل بتوانیم وادارش کنیم که یکی یکدانه ای 2 و 3 را ترتیب اثر خیلی ندهد و بتوان در هر فشردگی ای یک دو قلو را هم جا داد. البته این حساب و بلکه هندسه کار خود را باید داشته باشد و نه به این سادگی خواهد بود. و لذا مطلوب است حل صحیح چنین مسئله ای!

در رابطه با وارونگی معانی در پست قبل ناگفته نماند گاهی اوقات معانی در فیلمهای تخیلی هالیوودی و بلکه بالیوودی آنچنان می توانند وارونه شوند که نمی دانید باید به این وارونگی بخندید یا گریه کنید. یک موردی که بنده اخیراً در فیلمی که کانال نمایش نشان می داد فیلم بالیوودی سلمان خان بود به اسم باجرنگی بهایجان Bajrangi Bhaijaan. سلمان خان رل یک هندویی را بازی می کند که برای رساندن دختر بچه ای به خانواده اش قهرمان می شود. وارونگی داستان بنظر این حقیر اینجا است که اگر سلمان خان می خواست همین رل را در نقش یک مسلمانی که می خواهد یک دختر هندو را به خانواده اش برساند هم یم توانست باز به قهرمانی برسد؟ و چرا این رل را اختیار نکرد و طنز را اینطوری کرد، وارونگی جالبی است از وضعیتی که در رابطه با تراژدیهایی که در کشمیر یحتمل اتفاق می افتد و لذا یحتمل موضوع را باید از لحاظ فهرمانانانه دوباره بازنگری کرد. و بلکه بهتر به مسائل ریاضی-فیزیکی و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی از دیدگاه های مدل استاندارد فیزیک و ماورای آن و کاربردهای آنها در مشارکتهای علمی بین المللی پرداخت. البته تخیلات حتی هنری یک چیز است، و گذشتن از تعصبات مذهبی کور و بلکه نژادپرستی، و بعد پرداختن به علوم طبیعی و الهی چیزهای دیگری است.

با سلام،
بنده باید عرض کنم که گاهی اوقات یک اشتباهاتی می کنم مثل همین rabbi, rabi و جابجایی یکی با دیگری که نکات جالبی از آن یحتمل هم بیرون می آید! ولی یک اصطلاحی هم دارند آمریکاییها که معروف است به begging the question. یک بحث جالبی در ویکی پدیا هست که خود این عبارت از عبارت لاتین petitio principii اشتباهی ترجمه شده است. حدس این حقیر این است که ابهامی در ترجمه petitio به begging شده است. و می فرماید که این برمی گردد به نوشته های ارسطو آنجا که باید یک چیزی را ثابت کند و بجای اینکه ثابت کند از یک چیز دیگری که خود احتیاج به اثبات دارد استفاده می کند که کار را خرابتر هم می کند. مثل این است که ما بخواهیم بگوییم که باید دیپلماسی را درست کنیم و باجایش برویم تاریخ را زیر و رو کنیم و از حمله اسکندر تا حمله اعراب تا حمله مغولها و بلکه مرگ بر آمریکا هم استدلال کنیم که ما اصلا دیپلماسی بلد نیستیم. یحتمل بعضی هم ایراد کنند که مسئله گدایی کردن از سوال اینجا کجا است؟ حالا بنده نمی خواهم خیلی وارد این مسئله شوم. ولی مسئله ای که بنده می خواستم عرض کنم این است که درست هم هست که آیا ما یک حرفی را یک بار مصرف کنیم در کلمه ای یا بصورت دوبل استفاده اش کنیم مثل این می ماند که تشدید در فارسی بکار بریم و حتی خیلی اوقات هم تشدید را بکار نمی ربریم و آنگاه باز باید تشدید را هم مثل خیلی از کسره ها و فتحه ها و ذمه ها نیز بکار برد. و اما باز این دلیل نمی شود که رابی را به یک بی همان ربای با دوبل بی در نظر بگیریم و این غلط در می آید و چیزی هم که غلط است غلط است دیگر. این هم درست. ولی باز بنده حرفم این است که یک نکاتی هستند که واقعاً باید یک جریمه هایی برای آنها قرار داد و حتی جریمه های سنگینی هم باید شامل حال آنها شوند که همینطوری ما می آییم در فرهنگهای لغات می بینیم که یک لغاتی را هر جوری دلشان بخواهد ترجمه می کنند و یک بنده خدایی هم که خیلی ملا لغتی است مثل بنده و مقید هم هست که این لغات را عیناً همانطوری که در فرهنگ آمده است استفاده کند، می بیند که نخیر. این لغت حتماً غلط است و باید یک جور دیگری باشد که استفاده شود و گویی ما رفته ایم داریم از یک فرهنگهای لغاتی گدایی معنی می کنیم که حالا بیا و درستش کن. هیچ جوری درست بشو نیست! بنده وقتی این متن پورفسور تجلی را دیدم کلی خوشحال شدم و فهمیدم که فرهنگ لغاتی که بنده دارم استفاده می کنم و تویش گیر کرده ام واقعاً مرا گذاشته است سر کار. و یحتمل خودش هم خبر نداشته است که دارد چه می کند. یعنی توجه بفرمایید که "ثابت ساختار ظریف" را بیاییم "ثابت ساختار ریز" ترجمه کنیم. یک جای کار بدجوری عیب پیدا می کند و هی دارید به خودتان می گویید که کجای کار است که خراب است؟ و همینجوری مانده اید که مشکل چیست که fine structure constant را درست ترجمه نکرده اید و آیا باید خلاقیت بخرج می دادید و خودتان یک چیز جدیدی خلق می کردید یا اینکه خیر قانون را نباید شکست و نباید بر خلاف حرف فرهنگ دوسویه لغات فیزیک  دانشیار حرفی بزنید. یحتمل اینجا یک اتفاقی می افتد که انسان را باز دارد از اینکه برای نکاتی که شکاک است به فرهنگ رجوع کند و یحتمل همین مسئله بوده است که بنده را وادار کرد که برای بهتر مطمئن شدن نسبت به ربی و ربای اینجا صریحاً به دیکسیونرم چه در اینترنت و چه در آریانپور و چه غیر آن خیلی رجوع نکنم. یحتمل دلیل دیگرش هم فرق بین معادلهای وارونه لغات شاهین و باز در مثلاً حییم و آریانپور باشد. باز اینجا هم باید دقیقاً به فرهنگهای مربوطه رجوع کرد و مسئله را درست بررسی کرد و فقط به خاطره و حافظه اعتماد نکرد ولی باز همین کار را می کنند بعضیها. البته مسئله دیگری هم هست که کسی بیاید ایراد کند که آزر و آذر در قرآن هم معنی واحدی را می رساند. و اما بنده عرضم این است که در رابطه با طیف شناسی در مورد ثوابت ساختارهای ظریف مسائل خود را داریم که مسئله یک مرتبه از من خوبم به من بدم یا بر عکس نپرد آنجاهایی که قرار است مثلاً برای چند دلار اضافه موشک بسازیم یا نسازیم که اینجا اصلا گدایی هم به چه معنا است؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. بنده نمی خواستم تا این حدود وارد ساختارهای ظریف شوم ولی حرف بنده این است که یحتمل آنجاهایی که ساختار ظریف را بخواهیم بررسی کنیم و وارد حیطه نیروی قوی شده باشیم، اصولاً طیف شناسی این مشکل را به هم می زند که این طیفها در حیطه نیروهای قوی را اصلا چطور آشکار کنیم آنجایی که ما تحدید کوارکها را داریم. یعنی مثلاً طیفهای نوری را می بینیم که دوربینهای حتی موبایلها هم با یک دقت عجیبی می توانند ضبط کنند و همانطور که می فرماید و بنده خیلی هم مطلع از چند و چون آن نیستم در جراحیها هم لیزر کاربردی شده است و حالا در خواندن بار کدهای سوپرمارکتها که دیگر همه می دانیم امروزه روز چه سهولتی برای صاحبان فروشگاه های بزرگ و صندوقداران آنها ایجاد کرده است. و اما در طیف شناسی نیروهای قوی نیز داستان چیست؟ این هم برای بنده خودش معمایی شده است حالا ارتباط نیروهای قوی و ضعیف را اینجا دیگر و اردش نمی شویم. چه عرض کنم؟ گاهی اوقات بنده احساس می کنم در همان قدم اول مسائل گیر کرده ام و همینطوری دارم از هر کجا که شد بلا نسبت گدایی می کنم و بلکه begging the question. و حالا توابع هایپرهندسی اینجا چطور وارد می شوند، اینها باز سوالهای دیگری است که اگر بنده صبح بجای شب به نوشتن پرداخته بودم یحتمل می توانستم یک رساله ای مقاله ای چیزی به انگلیسی ارائه هم دهم که خالی از لطف و ظرافت هم نمی بود. ولی خوب، نتوانستم تا صبح صبر کنم و شروع کردم نوشتن همینجا. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

(شنبه، کمی بعد از نیمه شب جمعه 3 مهر 95)


جواب بالا را در رابطه با یک نظری که بنده در پست قبلی وبلاگ دیگری بود نوشتم که نظراتی را در پی داشت و آن نظر این حقیر این بود:


تا آنجایی که بنده از لهجه ی انگلیسی آمریکایی (American English) اطلاع دارم، رَبای تلفظ می شود از آنجایی که این لغت به انگلیسی به معنای خاخام نیز می باشد و بنده حقیر وقتی سالیان سال قبلتر فیلمهای هالیوودی تماشا می کردم که خوشبختانه امروزه روز دیگر آنچنان نگاه نمی کنم، اینطور تلفظ می کردند. البته لهجه ها و تلفظ لغات همیشه می توانند در معرض تغییرات مختلفی قرار گیرند که بنده یحتمل از آن امروزه روز بی خبر مانده باشم. مثلاً یک موقعی بود که مایکل جکسون یک آلبومی داد بیرون به اسم I'm bad که بعدها ما فهمیدیم که این واقعاً یعنی I'm good و نه اینکه I'm bad. چه عرض کنم! البته یحتمل اینجا مایکل جکسون بعضی ایراد کنند که بدآموزی خواهد شد، ولی بنده می بینم که امروزه روز متاسفانه بدآموزیها زیاد شده است و این است که بنده هم به عنوان اعتراض گفتم این را مخصوصاً عرض کنم. هر چند که گاهی باید فریاد هم زد که یا ایها الناس و بلکه یا ایها المسئولین جلوی بدآموزیها را هم بگیرید. و همه چیز را وارونه فلیتر نکنید و الا امامت امیرالمومنین هم که باشد، نعوذ بالله اسلام تبدیل می شود به یک نوعی از اسلامی که همچون یک پوستین وارونه ای می ماند! و مثلاً قرار است که یک پتانسیلی داشته باشیم که در دره ها یک جور باشد و در تپه ها جور دیگری، و حال آنکه درست برعکس عمل می کند و فرضاً همه ارزشها وارونه می شوند. و در این وضعیت اگر کسی بخواهد به گردش و گردشگریهای خود بدون امامت امیرالمومنین بپردازد، آنگاه یا سکندری می خورد چرا که می افتد توی یک چاه پتانسیلی یا اینکه به موانع دیوارگونه ای برمی خورد که یحتمل بیرون آمدن از آنها سخت باشد. و حالا ما کاری هم نداریم که اینها در حالات کوانتمی و مدل استاندارد فیزیکی چگونه می شوند چرا که یحتمل برای بیرون آمدن از چاه ها یا گذشتن از دیوارها آیا یحتمل قوه گریز از مرکز سانتریفیوژ-مانندی یا گذشتن از انرژیهای خیلی بالایی را برخورد کنند ذرات که حالا بیا و درستش کن. این حقیر نمی دانم چطور شد که از تلفظ صحیح Rabi یک مرتبه رسیدم به این همه پرحرفیها؟ معذرت می خواهم. موضوع این است که همانطور که بعضی از فقهای عظیم الشان می فرمایند درست است که امیرالمومنین آنطور که حضرت نبی فرمودند در واقعه الغدیر وصی پیامبر شوند، یحتمل جور دیگری شد. ولی به هر حال قاعده و ضابطه امامت در عید غدیر روشن شد و تا امروز و بلکه تا روز قیامت نیز ادامه دارد هر چند که این حقیر نتوانستم خیلی عیدی جمع کنم و هر چند که سعی و تلاش خود را کردم که از سادات و حتی غیر سادات در یک کمی قبل و یک کمی بعد از عید نیز عیدی بگیرم. و بالاخره یک 1000 ریالی از یکی از خدامهای حضرت شاه عبدالعظیم حسنی توانستم دریافت دارم که آن عزیز نیز فرمودند که خود از یک ساداتی دریافت کرده بود و لطف کردند و به این حقیر دادند. سر زدن به سایت شما که خودش عیدی است. می بخشید بنده باید این عید الله الاکبر را زودتر به شما تبریک می گفتم هر چند که مصادف هم شد با درگذشت مرحوم استاد پورفسور جوان. خدا رحمت کند ایشان را. متاسفانه ای-ختم را هم دیر فهمیدم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. خیلی مخلصیم!

(چهارشنبه 31 شهریور 95، ساعت حدود 23:40)

(راستش این نظر را برای خانم دکتر نوشتم ولی خیلی طولانی شد و سعی شد آنچه فرستاده شده را خیلی کوتاه شود!)


با سلام،
خدا رحمت کند پورفسور جوان را. بنده داشتم  دیشب تا دیروقت راجع به پورفسور تاونز می خواندم از آنجایی که مرحوم پورفسور تاونز برکلی بوده اند و استاد پورفسور جوان نیز بوده اند. و همینطور گشت و گذار می کردم که رسیدم به جایزه وینمار بوش و در بین برنده های این جوائز در سالهای مختلف ربای (Rabi) نیز بوده است. خلاصه یک جورهایی بیشتر وارد مسائل طیف شناسی رامان و طیف شناسیهای چرخشی و متغیر (rotational and variational) شدم که یحتمل بتوان گفت برای خودش یک عالمی دارد. ولی بعد در مورد طیف شناسیهای چرخشی و متغیر و (fine structure constant) یک جورهایی بطور طبیعی انسان یک مرتبه می بیند که وارد نظریه گروه ها شده است و بلکه دلش هم بخواهد معادلات دیفرانسیل حاصله از توابع هایپرهندسی را حل کند که بطرز طبیعی ای دوباره معادلات جبری و اجسام افلاطونی نیز وارد مسائل می شوند. ولی کلاً هم می توان مسئله را بسط داد طوری که معادلات دیفرانسیل و نظریه گالوا با هم یک جورهایی و ارد مسائل می شوند. اما مسئله اینجا این است که در رابطه با ثابت ساختار ریز و طیف شناسیهای مختلف و از جمله رامان چطور می توان وارد شناخت بهتر ماده تاریک و ذرات ناشناخته مدل استاندارد فیزیک شد؟ مثلاً ما در (آنتی-)پرتون فقط (آنتی-)کوارکهای بالا و پایین را داریم که یحتمل با بورونها و فوتونها و بلکه لپتونها کنش و واکنش کنند. انیجا این سوال پیش می آید که در مدل استاندارد فیزیک حد اکثر چند ذره می توانند با هم کنش-واکنش کنند؟ البته اگر ابرتقارنهایی را هم داشته باشیم و به حساب آوریم این مسئله بسط پیدا می کند. ولی در مدل استاندارد تقارنها ماورای حاصل ضرب ماتریسهای 3 در سه و 3 در 2  یگانی خاص و ماتریسهای یگانی یک در یک نسیتند. یعنی در مورد طیف شناسی مدل استاندارد خیلی خوب می شد اگر ما می توانستیم گروه های تقارنی (گالوایی)  چرخشی ای را در نظر می گرفتیم که تعداد ذرات آن بیش از مثلاً دیگر سه تا بیشتر نمی بود و لذا طیف شناسی متغیر را نیز بدان می افزودیم و یحتمل یک ثابت ساختار ریزی را حاصل می شد. و دیگر کریستالوگرافی ذرات شبکه ای یا چرخشی که حاصل کنش و واکنش 5 ذره یا بیشتر در آن واحد باشند نمی بودیم. و بنظر می رسد که اگر مدل استاندارد را به قمستهای ذرات ضعیف و قوی و الکترومغناطیسی تقسیم کنیم تا حدودی مسائل را می توان از این بابت تفکیک کرد. و اما حالا باز تا چه حدودی است که ما می توانیم حد بالایی برای تعداد ذرات کنش-واکنشی در نظر آوریم؟ بنده نمی دانم. و لذا اگر یک گروه تقارن متناهی 5 یا بیشتر را داشته باشیم، آنگاه توابع هاپیرهندسی و معادلات جبری و گروه های گالوای متناظر آنها وارد طیف شناسی چرخشی و گروه های تفارن آنها و طیف شناسی متغیر و ثوابت ساختار ریز متناظر  می شوند. و لذا این به خودی خود یک انگیزه ای می دهد به مسائل که ما را به انگیزه های گالوایی و میدانهای کوانتمی و هندسه ناجابجایی از یک دیدگاه جدید دیگری وارد می سازد که حتی مثلاً آیا فوتونها یا بوزونهایی دارند جذب یا گسیل می شوند و به چه صورتی و در چه سطحی از انرژی ای و هر ذره ای با چه اسپینهایی و ....؟ به هر جال، حتی اگر توابع هایپرهندسی خیلی هم در مدل استاندارد فیزیک بکار نیایند، کلاً یحتمل در طیف شناسیهای اتمی و مولوکولی بکار می آیند. ولی اینکه نظریه گالوا و معادلات دیفرانسیل اینجا چطور وارد می شوند، خود مسائل جالب دیگری است که اگر کسی از حیطه ریاضی پار را فراتر نگذارد، یحتمل هیچ گاه متوجه نشود ثابت ساختار ریز و طیف شناسی نیز اینجا به چه کارهایی می آیند!


البته تا اینجای کار مسئله خیلی ساده بنظر نمی رسد و یحتمل خیلی هم بفرمایید ربطی به نظریه حمیدی-مجیدی نداشته باشد. بنده حتی پیشتر رفته و می پرسم مسئله چه ربطی به نامه امیرالمومنین به مالک اشتر دارد؟ و حتی قصیده تائیه دعبل خزاعی اینجا چه ربطی پیدا می کند. و یحتمل یک بنده خدایی هم پیدا شود و بفرماید که حالا اگر ما ربط اینها را نفهمیم و بخواهیم مثلاً قصیده تائیه و راجع به دعبل خزاعی در الغدیر علامه امینی مطالعه کنیم، چه اشکالی دارد؟ همه چیز را که نباید به هم ربط داد. می فرماید: إلى الحشر حتى یبعث الله قائما * یفرج منها الهم والکربات. و کلی ابیات قبل و بعد از این بیت است. البته ویکی پدیا نیز ابیات دیگری را اضافه می کند که یحتمل از آن ابیاتی باشد که علامه می فرمایند بعدها اضافه شده اند. و در نامه امیر به مالک اشتر آمده است که

وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقَاتٌ لَایَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ، وَ لَاغِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ، وَ مِنْهَا کُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ، وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْل، وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ، وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ، وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِی الْحَاجَةِ وَالْمَسْکَنَةِ، وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ. وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِیضَةً فِی کِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صلى الله علیه و آله عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً.

فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللَّهِ، حُصُونُ الرَّعِیَّةِ، وَزَیْنُ الْوُلَاةِ، وَ عِزُّالدِّینِ، وَ سُبُلُ الْأَمْنِ، وَ لَیْسَ تَقُومُ الرَّعِیَّةُ إِلَّا بِهِمْ. ثُمَّ لَاقِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا یُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِی یَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَ یَعْتَمِدُونَ عَلَیْهِ فِیَما یُصْلِحُهُمْ، وَ یَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ. ثُمَّ لَاقِوَامَ لِهذَیْنِ الصِّنْفَیْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْکُتَّابِ، لِمَا یُحْکِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَ یَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَ یُؤْتَمَنُونَ عَلَیْهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَ عَوَامِّهَا. وَ لَاقِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ، فِیَما یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَ یُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ، وَ یَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیْدِیهِمْ مَا لَایَبْلُغُهُ رِفْقٌ غَیْرِهِمْ. ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ الَّذِیْنَ یَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ وَ فِی اللَّهِ لِکُلٍّ سَعَةٌ، وَ لِکُلٍّ عَلَى الْوَالِی حَقٌّ بِقَدْرِ مَا یُصْلِحُهُ، وَ لَیْسَ یَخْرُجُ الْوَالِی مِنْ حَقِیْقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ مِنْ ذلِکَ إِلَّا بِالإِهْتَمامِ وَ الإِسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ، وَ تَوْطِیْنِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ، وَالصَّبْرِ عَلَیْهِ فِیَما خَفَّ عَلَیْهِ أَوْ ثَقُلَ.

یحتمل نمی توان عرض کرد که یک ساختار ریزی اینجا واقع می شود که اگر هر انسانی ذره ای از کار خود را درست انجام دهد یا ندهد، در کنش و واکنش انسانها در ذراتی از کارهای دیگر انسانها نیز تاثیر می گذارند؟ و حال چه گردشها و گردشگریهایی واقع می شوند و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده فکر کنم بعضی اشکال کنند که این نظرات بدون حد و حصر ادامه دارند و هیچ امیدی به اتمام آنها نیست. و لذا بنده تصمیم گرفته ام که بهتر است لااقل برای یک هفته نظرات را تعطیل کنیم هر چند که وسط مقالات مهمی از ژورنال فیزیک هسته ای هم هستیم. و لذا این حقیر قول می دهم که اگر به نظرات برگشتم. با دست پر در مورد مقالات برخواهم گشت. و اما چند وقت دیگر، این را خدمتتان دقیقاً عرض نمی کنم فعلاً. یک هفته بدون نظر ولی کم کم اش است. همانطور که ملاحظه می کنید چیزی به سحر و رویت افق فلق هم نمانده است. فَالِقُ‌ الْإِصْبَاحِ‌ وَ جَعَلَ‌ اللَّیْلَ‌ سَکَناً وَ الشَّمْسَ‌ وَ الْقَمَرَ حُسْبَاناً ذٰلِکَ‌ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ‌ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیای و یا محمد یا علی یا علی یا محمد انصرانی فانکما ناصرای یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی.


این امور ناجابجایی و جابجایی از اموری است که در هندسه و جبر خیلی هم بکار می آید. و حساب و کتابش را نمی توان همینطوری سرسری هم گرفت آنطور که مثلاً هندسه استوایی یا لوگاریتمی هم داریم. و امور ناجابجایی و جابجایی را از طرق نظریه حمیدی-مجیدی می توان وارد شد در صورتی که قدم به راه حلهای توابع متعالی و بلکه حکمت متعالیه وارد شده باشیم و نه همینطوری سرسری بخواهیم به امور بپردازیم. این یعنی چه؟ یعنی اینکه فرض بفرمایید که ما یک الگوریتمی را یافته ایم که خودپردازهای بانکها چطور عمل می کنند. کافی است این الگوریتم را در همه بانکها اعمال کرده و به خودپردازهای اتوماتیک در سراسر عالم دست یابیم. دیگر شما احتیاج ندارید هر وقت خواستید پول از بانک خود بگیرید بروید در صف بایستید و مزاحم صندوقدار شوید و پول بگیرید. حتی قبضهای خود را هم می توانید به انواع مختلف تلفنی و اینترنتی بپردازید. البته یک سدهایی یحتمل هستند در سطوح بین المللی که شما جایز نیستید همینطوری هر چقدر بانک اطلاعاتی داشتید را از یک کشوری به کشور دیگری منتقل کنید. این یعنی چه؟ یعنی فرضاً اینجا اگر به ریال پول می گیرید، باید در کشوری دیگر به واحد پول آن کشور پولتان را تبدیل کنید قبل از اینکه بخواهید بروید از خودپرداز پولتان را بگیرید. و امثالهم. این است که اگر یک حساب در گردشی دارید، گردش و گردشگریهای آن تا یک حدودی ماشینی کار می کند و بعد از آن از آن حالتهای روباتیک خارج می شوند. لااقل احتیاج به الگورتیمهای جدیدتری خواهید داشت. حالا بعضی ایراد می کنند که خیر. ما همیشه هم نباید الگوریتمهای جدیدی ارائه دهیم مگر اینکه در یک کاری واقعاً مضظر شده باشیم یا احتیاج داشته باشیم که از یک بحرانی یک جورهایی خارج شویم. و لذا دنبال الگوریتمهای جدیدی می گردیم که الا و لله است که ما گردش و گردشگری خواهیم کرد و لا غیر هر چند که همه الگورتیمهای قدیمی را هم داشته باشیم و بانک اطلاعاتی مان تکمیل باشد، ما احتیاج به یک الگوریتم جدیدی خواهیم داشت آنگاه که اخلاق جدیدی در کار باشد و آن مکارم اخلاقی را بخواهیم دریابیم که این چه تعاونی است که هم از مرزهای شهرها عبور می کنند و هم از مرزهای کشورها و هم به مرزهای روستاها می رسند؟ و اما الگوریتمها همان الگوریتم است که اقایان خانمها ما برای کارهایمان احتیاج به برق داریم و گاز و تلفن و انرژی لازمه آن. این است که گردش و گردشگریها از اینجا می توانند آغاز شوند که خوب حالا ما خواستیم همه جا برویم می توانیم. اما باید آن مکارم اخلاق را هم داشته باشیم که آیا ما می توانیم وقتی خواستیم در حکمت متعالیه فرضاً سفر من الخلق الی الحق داشته باشیم باید چه کنیم؟ یا سفر من الحق الی الحق بالحق داشته باشیم چی؟ سفر من الحق الی الخلق بالحق داشته باشیم چی؟ یا می فرمایید که نمی دانم. بگذارید ببینم اصل قضیه چیست و آنرا کپی پیستش می کنم! ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب. رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی آمومنا و للمومنین و المومنات. رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا. مکارم اخلاق بنظر می رسد که باید در اینجا باشد که لااقل آن قدم اول را مایل باشد که بتواند درست بردارد تا لااقل وارد گردش و گردشگریهایی شود که سفر خود را بتواند آغاز کند. و الا که در همان قدم اولش هم جا می ماند و گیر می کند و حالا بگذریم که در این سفرهای الی الحق و بالحق و من الخلق و الی الخلق، ما همچون کودکانی را می مانیم که حالا به پدربزرگی و مادربزرگی خود رسیده اند و برگشته اند به آخر خط و فمن نعمره ننکسه افلا یعقلون و باز بازگشته ایم به کودکی خود و باید بنشینیم کارتونهای رنگ وارنگ ببینیم. و اما از این چاله به آن چاله افتادن جای خود دارد و بلکه نمی دانیم اصلا چطور شروع کنیم ببینیم نامه حضرت امیر به مالک اشتر چه بوده است و قدم اولش برای فهم آن چه باید باشد؟ و چه چیزی است که آنرا تاریخی و قدیمی کرده است و چه چیزی است که آنرا حادث و زنده نگه داشته است؟ قدم اول برای رسیدن به افق اتفاقیه و رسیدن به ماورای آن کدام است؟


ببینیم بلکه تا حدودی راه های نیمه کلاسیک و میدانهای کوانتمی ما را به ترمودینایک مسائل لانجون رهنمود سازد. ببینیم اصلا مسائل ترمودینامیکی از راه های هندسه های ناجابجایی و جابجایی چه تفاوتهایی دارند و معادلات دیفرانسیل حاکم بر آنها در خمینه ها و بلکه آنالیز طیفی آنها چه مبانی ای دارند و چه طیفهایی جایزند و چه طیفهایی را باید قطع کرد و تا بینهایت ما را رهنمود نمی شوند هر چند که لا یمکن الفرار من حکومتک. در حقیقت مشکل نظریه حمیدی مجیدی اینجا است که از ریشه قفینا باشد که همه از یک قافیه اند تا می رسد به ختم رسل و بالا و پایینهای زیادی دارد از آنجا که طیفهایی را که باید در نظر گرفت شامل ماشینها و الگوریتمهای آنها نیز می شوند و در ضمن شامل انسانها و سلامتی روح و روان آنها نیز خیلی می شود و بلکه به انواع و اقسام گردشگریها است که می پردازد. و لذا نیز وارد نظریه های ریاضی فیزیکی مختلف نیز شده و طیفهای ترمودینامیکی مسائل و قطع طیفهای جایز آنها را نیز قبل از اینکه بتوان به بینهایت رسید را هم شامل می شوند. ماشین و الگوریتمهای آنها که نمی تواند ما را به بی نهایت ببرند و بلکه اگر همه الگوریتماه را هم داشتیم باز باید بدانیم کدام را کجا درست مصرف کنیم و بلکه حتی بدانیم آداب و رسوم یک الگوریتم هم چیست قبل از اینکه بتوانیم به اسرار آن پی ببریم. مثل اینکه معادلات لانجون هنوز ماند چه حتی می خواستیم یک کمی هم وارد توابع هایپرهندسی و حل معادلات جبری از آن راه نیز شویم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ بِمَا وَسِعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلَّذِینَ أَمَرْتَنَا بِطَاعَتِهِمْ وَ عَجِّلِ اَللَّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقَائِمِهِمْ وَ أَظْهِرْ إِعْزَازَهُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اِکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اُنْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اِحْفَظَانِی فَإِنَّکُمَا حَافِظَایَ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ


یک امر ناجابجایی ای موجود است در امور مربوط به ولایت فقیه که آنرا در دعای بالا نیز مشاهده می کنیم آنجا که می فرماید یا محمد و یا علی یا علی یا محمد اکفیانی و انکما کافیای یا محمد یا علی یا علی یا محمد انصرانی فانکما ناصرای... البته همانطور که ملاحظه می شود خود دعا است که یا محمد و یا علی را جابجا می کند. این یک امری است که یحتمل سرش لااقل قسمتی از آن در آنجا است که می فرماید یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی


 وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا ﴿الإسراء: ٨٥﴾


بنده می خواستم ببینم این مقاله دیگر چیست؟ تا همین حد فقط اکتفا می کنم که آنرا اینجا ذکر کنم تا بعد!

http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321316302152

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ بِمَا وَسِعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلَّذِینَ أَمَرْتَنَا بِطَاعَتِهِمْ وَ عَجِّلِ اَللَّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقَائِمِهِمْ وَ أَظْهِرْ إِعْزَازَهُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اِکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اُنْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اِحْفَظَانِی فَإِنَّکُمَا حَافِظَایَ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ اَلْأَمَانَ

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ


 إن أول عبادة الله معرفته. وأصل معرفته توحیده. ونظام توحیده نفی الصفات عنه، لشهادة العقول أن کل صفة وموصوف مخلوق، وشهادة کل مخلوق أن له خالقا لیس بصفة ولا موصوف، وشهادة کل صفة وموصوف بالاقتران.


آیا ما باید یک سازمان مدیریت بحرانی را تشکیل دهیم که بتواند گردش و گردشگری را آنطور که در پلاسماهای کوارک-گلوانها است از قوای مغناطیسی قوی ای که می تواند همان گردش و گردشگری را ایجاد کند تشخیص دهد؟ مثلاً به این مقاله فیزیک هسته ای بی مجلد 911 توجه بفرمایید:


http://ac.els-cdn.com/S055032131630219X/1-s2.0-S055032131630219X-main.pdf?_tid=db8f4d5c-74f7-11e6-b890-00000aacb360&acdnat=1473252037_fe4b1a071c6e754a2f4b16868de71615


از مسائل سازمان مدریت بحران گردش و گردشگری این است که همین ما در این زمینه تا چه حد می توانیم به معرفة الله برسیم تا جایی که وقتی ما مقالاتی راجع به پرتونها و نوترونها و کوراکها و گلوانها و بوزنهای زی و دابلیو و لپتونها و فوتونها را داریم مورد بحث قرار می دهیم، نور جدیدی به مسائل و راه حل آنها می افزاید یا اینکه خیر. خود این مقالات به خودی خود می توانند ما را به معرفة الله نیز برسانند بسته به اینکه ما می خواهیم از کجا به کجا برسیم؟ از معرفة الله به این مقالات می رسیم یا از این مقالات به معرفة الله؟! این می تواند قسمتی از مسائل نظریه حمیدی مجیدی باشد که هسته اصلی سازمان مدیریت بحران را تشکیل دهد. یحتمل بعضی ایراد کنند که معرفة الله و گردش و گردشگریهای مختلف با هم متناظر نیستند که ما بخواهیم از یکی به دیگری دست یابیم آنطور که ساختار بینهایت از ذرات کوارکها و گلوئنها هم به جمع معرفة الله در پرتونها و آنچه را که ما از آنها به ارث می بریم خلاصه نمی شوند. و لذا هولوگرافی و سیاه چاله های متناظر آنها را مقاله برای گردش و گردشگریها و مغناطیسم پلاسمای کوارک-گلوئن در نظر می گیرد و افقهای اتفاقهای آنها را بررسی می کند. یکی از این افقها می تواند این باشد که بالاخره ما چه افقی را در پیش رو داریم بعد از اینکه همه مقالات مجلد ژورنال را بررسی کردیم. آیا این کار یک معرفتی را می طلبد که مربوط می شود به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و توحید یا ما را به کمتر از آن نیز می تواند رهنمون شود. این یک سوالی است که بستگی دارد به این که وقتی به شما یک مدل منطق ریاضی-(فیزیکی) یا متاریاضی-متافیزیکی ارائه شود، شما از این مدل به چه صورتی مایلید استفاده کنید؟ یعنی نه می توان منع کرد که مدلهای توحیدی الهی حکمت متعالیه را به ریاضی فیزیک کاربردی کرد و نه می توان گفت که جایز نیست از ریاضی-فیزیک پای به متاریاضی-متافیزیک گذاشت.

مسئله این است که مدیران سازمان مذیریت بحران گردش-گردشگریها آیا خود باید دنبال مدیر خاصی برای گردش و گردشگریهای خاصی بگردند! و مسئله بحرانی هم همین است که ما آن مدیر خاص را نمی شناسیم یا اینکه همینکه ما پلاسمای کوارک-گلوئن و گردش-مغناطیسم متناظر آنها را مورد مطالعه قرار دهیم، مسئله خود به خود مدیریت خواهد شد و بلکه انواع و اقسام ساختارهای مختلف پرتونها هر چند که از بینهایت ذرات هم تشکیل شده اند کما بیش آشکار خواهند شد و بلکه ما را به مدیریتی که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی هم نشانه رفته است و بلکه معرفت الله را نیز برای ما تا حدودی در سطوح کوانتمی آشکارا خواهد کرد؟ .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

در همین زمینه لازم هم نیست که حتماً به نظریه ام و (ابر)ریسمان برویم تا اصل حذف پاولی را متوجه شویم. ولی می توانیم این مسئله اصل حذف پاولی را از دیدگاه نظریه ام هم بررسی کنیم و همانطور که دوگان پیمانه-گرانش را داریم همانطور هم گرانش وارد اصل حذف پاولی می شود که خود گردش و گردشگری را نیز در بر می گیرد. البته اگر ما اصل حذف پاولی را رعایت کرده و همه گردش و گردشگریها را تعیین کنیم، آیا می توانیم فواصل و سلسله مراتبها را طی کرده و هر گردش و گردشگریهایی را حل کنیم و بلکه بطور صحیح به رصد گردش و گردشگریهای نجومی ستارگان و سیارات حول آنها و کهکشانها و امثالهم صعود کنیم؟ آیا اگر ما توانستیم یک مسئله ترافیکی را حل کنیم، و لذا می توانیم همه مسائل ترافیکی را نیز حل کنیم؟ یحتمل بعضی ایراد کنند که ما نمی توانیم بر حسب اصل حذف پاولی همه صندلیهای همه اتومبیلها و اتوبوسها و دیگر وسائل نقلیه زمینی و دریایی و هوایی را پر کنیم و بعضی خالی می مانند و بعضی هم بیش از حد پر می شوند. این است که اصل حذف اینجا نیز چطور می شود و در این مسائل ترافیکی اینجا چه حکمتها و امثال و حکمی نهفته است؟ مطلوب است (ابر)تقارنهای آینه ای مورد بحث در این زمینه ها.

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ


 إن أول عبادة الله معرفته. وأصل معرفته توحیده. ونظام توحیده نفی الصفات عنه، لشهادة العقول أن کل صفة وموصوف مخلوق، وشهادة کل مخلوق أن له خالقا لیس بصفة ولا موصوف، وشهادة کل صفة وموصوف بالاقتران.


آیا ما باید یک سازمان مدیریت بحرانی را تشکیل دهیم که بتواند گردش و گردشگری را آنطور که در پلاسماهای کوارک-گلوانها است از قوای مغناطیسی قوی ای که می تواند همان گردش و گردشگری را ایجاد کند تشخیص دهد؟ مثلاً به این مقاله فیزیک هسته ای بی مجلد 911 توجه بفرمایید:


http://ac.els-cdn.com/S055032131630219X/1-s2.0-S055032131630219X-main.pdf?_tid=db8f4d5c-74f7-11e6-b890-00000aacb360&acdnat=1473252037_fe4b1a071c6e754a2f4b16868de71615


از مسائل سازمان مدریت بحران گردش و گردشگری این است که همین ما در این زمینه تا چه حد می توانیم به معرفة الله برسیم تا جایی که وقتی ما مقالاتی راجع به پرتونها و نوترونها و کوراکها و گلوانها و بوزنهای زی و دابلیو و لپتونها و فوتونها را داریم مورد بحث قرار می دهیم، نور جدیدی به مسائل و راه حل آنها می افزاید یا اینکه خیر. خود این مقالات به خودی خود می توانند ما را به معرفة الله نیز برسانند بسته به اینکه ما می خواهیم از کجا به کجا برسیم؟ از معرفة الله به این مقالات می رسیم یا از این مقالات به معرفة الله؟! این می تواند قسمتی از مسائل نظریه حمیدی مجیدی باشد که هسته اصلی سازمان مدیریت بحران را تشکیل دهد. یحتمل بعضی ایراد کنند که معرفة الله و گردش و گردشگریهای مختلف با هم متناظر نیستند که ما بخواهیم از یکی به دیگری دست یابیم آنطور که ساختار بینهایت از ذرات کوارکها و گلوئنها هم به جمع معرفة الله در پرتونها و آنچه را که ما از آنها به ارث می بریم خلاصه نمی شوند. و لذا هولوگرافی و سیاه چاله های متناظر آنها را مقاله برای گردش و گردشگریها و مغناطیسم پلاسمای کوارک-گلوئن در نظر می گیرد و افقهای اتفاقهای آنها را بررسی می کند. یکی از این افقها می تواند این باشد که بالاخره ما چه افقی را در پیش رو داریم بعد از اینکه همه مقالات مجلد ژورنال را بررسی کردیم. آیا این کار یک معرفتی را می طلبد که مربوط می شود به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و توحید یا ما را به کمتر از آن نیز می تواند رهنمون شود. این یک سوالی است که بستگی دارد به این که وقتی به شما یک مدل منطق ریاضی-(فیزیکی) یا متاریاضی-متافیزیکی ارائه شود، شما از این مدل به چه صورتی مایلید استفاده کنید؟ یعنی نه می توان منع کرد که مدلهای توحیدی الهی حکمت متعالیه را به ریاضی فیزیک کاربردی کرد و نه می توان گفت که جایز نیست از ریاضی-فیزیک پای به متاریاضی-متافیزیک گذاشت.

مسئله این است که مدیران سازمان مذیریت بحران گردش-گردشگریها آیا خود باید دنبال مدیر خاصی برای گردش و گردشگریهای خاصی بگردند! و مسئله بحرانی هم همین است که ما آن مدیر خاص را نمی شناسیم یا اینکه همینکه ما پلاسمای کوارک-گلوئن و گردش-مغناطیسم متناظر آنها را مورد مطالعه قرار دهیم، مسئله خود به خود مدیریت خواهد شد و بلکه انواع و اقسام ساختارهای مختلف پرتونها هر چند که از بینهایت ذرات هم تشکیل شده اند کما بیش آشکار خواهند شد و بلکه ما را به مدیریتی که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی هم نشانه رفته است و بلکه معرفت الله را نیز برای ما تا حدودی در سطوح کوانتمی آشکارا خواهد کرد؟ .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.


وَ اِذا تَوَلّیٰ سَعیٰ فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها وَ یُهلِکَ الحَرثَ وَ النَّسلَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الفَساد * وَ اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ فَحَسبُه‌و جَهَنَّمُ وَ لَبِئسَ المِهاد


ویجب أن یکون الإمام عالما بتدبیر ما هو إمام فیه من سیاسة رعیته والنظر فی مصالحهم وغیر ذلک بحکم العقل.

(الاقتصاد، شیخ طوسی، ص 192، کتابخانه ای-شیعه)


واقعاً نمی توان گفت یک حجاب زخیمی است بین فاسق و مومن که می فرماید افمن کان مومناً کمن کان فاسقا لا یستوون. این است که اینها نسبت به هم می خواهند یک دیواری، یک حصنی، یک قلعه ای برای خود بنا کنند که دیگری را بلکه بتوانند خارج از آن واقع کنند. و یقیناً ایطور است که آن حصن متعلق به کلمة لا اله الا الله است و بشرط و شروطی که از جمله امام رضا علیه السلام می فرمایند. و لذا یک سیاستی هست که در هم علم فقه و هم در ریاضی-فیزیک هم و هم در کارتون Wall-E  و هم در سیاستهای نظام و رهبری و ولی فقیه هم یافت می شوند. و اما این چه سری است که ما این را در هنر فرضاً صادق هدایت هم می توانیم بیابیم و در نامه امیرالمومنین به مالک اشتر نیز یافت می شود آنجا که مالک نیز به مقصد نرسید و همچنین هدایت هم آیا به مقصدی که باید می رسید، رسید؟ گاهی اوقات یحتمل نمی توان سایه روشنهای بین فسق و ایمان را بطور کلی یا جزئی از هم تفکیک کرد هر چند که بعضی بدرستی ایراد کنند هنر هدایت کجا و نامه امیرالمومنین به مالک اشتر کجا و قصد و اقتصادها هر کدام در چیست؟

البته بعضی هم اشکال کنند که همینطوری مثلاً از مقالات ژورنال فیزیک هسته ای بی هم پشت هم نوشتن چه فایده ای می تواند داشته باشد در صورتی که اینها باید یک کارهای دانشگاهی ای باشند. این مقاله دیگر را در نظر بگیرید همانطوری که بنده در نظر گرفته ام همه این مقالات مجله با آن تاریخ خاص را نگاهی لااقل بهشان بیاندازم:


http://ac.els-cdn.com/S0550321316302176/1-s2.0-S0550321316302176-main.pdf?_tid=85f40ab4-73ed-11e6-9467-00000aacb360&acdnat=1473137647_c8299cd898358af10417df61b958adc8


این یک مقاله ای است راجع به پارتونها که ساختار پرتون را مورد بررسی می خواهد قرار دهد. و خیلی مبحث جالبی است از این لحاظ که به مبحث کیو-سی-دی از دیدگاه سبکه ای یا لاتیسی نگاه می کند چرا که همانطور که خودش هم می گوید پرتون عملاً می تواند یک ساختاری با بی نهایت ذره  دارد. و لذا برای اینکه این ساختار را بخواهیم بررسی کنیم، باید آنرا شبکه ای یا لایتسی اش کنیم و لذا به متد پارتونها و پی دی اف متوصل می شود. حالا ما دیگر کاری نداریم چه سیاستهایی پشت این مسئله های مختلف نهفته اند. شما می توانید اینها را از لحاظ علمی محض بررسی کنید. البته جنبه سیاسی قضایا خیلی ساده تر روشن می شود اگر کسی بعد از سالها بنشیند یک کارتون والت دیسنی وال-ای ببیند یا حتی متوجه شود که درجه شنگولی افراد نسبت به رفتن به "نپا ولی" (Napa Valley) می تواند تغییر کند و کاری نداشته باشد که انگوریا به چه زبانی هندوانه است و به چه زبانی انگور است. بعضیها همینکه بخواهند بروند پشت سر ولی فقیه به نماز بایستند هم شنگول می شوند هر چندد که اگر فیلمهای کارتونی و غیرکارتونی سینماهای سه بعدی با عینکهای خاص آن هم بروند یا گاهی از آن دنیای دو بعدی شبکه ای تارعنکبوتی یا انواع هندسه های جبری موجود در همولوژیهای گرموف-ویتنی و زایبرگ-ویتنی یا فضاهای تایشمولری (ابر)ریسمانی یک کمی دربیایند هم بد نباشد چرا که بهتر می توانند لااقل به جماعت و سر وقت با دیگر نمازگزاران به نماز بایستند و اقامه ی فریضه واجبه کرده و بلکه به ایمان خود بیشتر بیافزایند. البته ما دیشب رفتیم شهر بازی، بنده دیدم یک جراتی می خواهد که مخالفت کنی که اول نماز بعد شهر بازی. و الا که تا از ترافیکهای سنگین بگذری و به شهر بازی برسی و برگردی هم وقت گذشته است و لذا یحتمل بتوان عرض کرد مدافع حرم بودن انواع و اقسام دارد. و یحتمل هم اساتید فن اشکال نکنند که اقا ما اصلا چطور باید به این مردم ایران و عراق و شامات و ترکیه و بلکه همه عالم بفهمانیم که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام که همان حداقلش این است که شهربازی رفتن جای خود و نماز جماعت سر وقت جای خود و فقاهت هم جای خود و جهاد جدی علمی مذهبی فرهنگی جبهه ای فی سبیل الله هم جای خود. خدا رحمت کند همه شهداء را، لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


ناگفته نماند که طفل و بچه ی مثلاً آمریکایی و اروپایی و هندی و چینی و روسی و استرالیایی و آفریقایی و ایرانی و همه و همه هر کدام وقتی این کارتونها و فلیمهای والت دیسنی و هالیوودی مثل وال-ای یا علاء الدین را می بینند هر کدام تصورات خودشان برای آنها در ذهنشان جاری می شود طوری که از دنیای دو و سه بعدی سینمایی به دنیای واقعی رفتن برای آنها هر کدام چه معنی ای می تواند داشته باشد یحتمل به تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش فرزندان در خانواده ها و مدارس نیز مربوط می شوند. و حالا سیاستها را طفل بعدها چطور درست تشخیص دهد این نیز کارایی خود را دارد که این همه فیلمها را تا چه حد قاچاقی می بیند و تا چه حد بطور رسمی در تلویزیون و سینما نشان می دهند و تا چه با سیاست درست با اینها در سطوح بین المللی مبارزه می شوند. اینها همه خود سیاستهایی می توانند باشند که آیا به معرفت الله و معرفت به ولی فقیه و امام در حضور و غیبت عجل الله فرجه الشریف بیانجامند و آیا به کمتر از آن همه را بتوان راضی کرد؟ این به آن کمتر راضی بودنش است که انسانها را یحتمل خدای ناکرده به افیون و اعتیاد و لامذهبی و بلکه عدم فهم حج ابراهیمی و الغدیر و ... نمی کشاند؟ یا غیاث المستغیثین، یا غفار الذنوب، یا ستار العیوب. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


مطلوب است امکان نظریه حمیدی مجیدی کیهانی و حکمت متعالیه ای که اصل حذف پاولی را در مقاله زیر نتیجه می دهد با توجه به دوگان ضعیف-قوی و همینطور یافتن گردش-گردشگریها اسپینها هلیسیتیهای زیر-ذرات پرتونی لاتیسی-شبکه ای پارتونی کیو-سی-دی ای؟

http://arxiv.org/pdf/1608.07683.pdf


یحتمل کنفرانس آینده مربوط به ترابری در ابعاد پایینتر و از جمله اصول حذف در این رابطه نیز راهنمایی های خوبی در این زمینه ها ارائه دهند. 

 وَ اِذا تَوَلّیٰ سَعیٰ فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها وَ یُهلِکَ الحَرثَ وَ النَّسلَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الفَساد * وَ اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ فَحَسبُه‌و جَهَنَّمُ وَ لَبِئسَ المِهاد


ویجب أن یکون الإمام عالما بتدبیر ما هو إمام فیه من سیاسة رعیته والنظر فی مصالحهم وغیر ذلک بحکم العقل.

(الاقتصاد، شیخ طوسی، ص 192، کتابخانه ای-شیعه)


واقعاً نمی توان گفت یک حجاب زخیمی است بین فاسق و مومن که می فرماید افمن کان مومناً کمن کان فاسقا لا یستوون. این است که اینها نسبت به هم می خواهند یک دیواری، یک حصنی، یک قلعه ای برای خود بنا کنند که دیگری را بلکه بتوانند خارج از آن واقع کنند. و یقیناً ایطور است که آن حصن متعلق به کلمة لا اله الا الله است و بشرط و شروطی که از جمله امام رضا علیه السلام می فرمایند. و لذا یک سیاستی هست که در هم علم فقه و هم در ریاضی-فیزیک هم و هم در کارتون Wall-E  و هم در سیاستهای نظام و رهبری و ولی فقیه هم یافت می شوند. و اما این چه سری است که ما این را در هنر فرضاً صادق هدایت هم می توانیم بیابیم و در نامه امیرالمومنین به مالک اشتر نیز یافت می شود آنجا که مالک نیز به مقصد نرسید و همچنین هدایت هم آیا به مقصدی که باید می رسید، رسید؟ گاهی اوقات یحتمل نمی توان سایه روشنهای بین فسق و ایمان را بطور کلی یا جزئی از هم تفکیک کرد هر چند که بعضی بدرستی ایراد کنند هنر هدایت کجا و نامه امیرالمومنین به مالک اشتر کجا و قصد و اقتصادها هر کدام در چیست؟

البته بعضی هم اشکال کنند که همینطوری مثلاً از مقالات ژورنال فیزیک هسته ای بی هم پشت هم نوشتن چه فایده ای می تواند داشته باشد در صورتی که اینها باید یک کارهای دانشگاهی ای باشند. این مقاله دیگر را در نظر بگیرید همانطوری که بنده در نظر گرفته ام همه این مقالات مجله با آن تاریخ خاص را نگاهی لااقل بهشان بیاندازم:


http://ac.els-cdn.com/S0550321316302176/1-s2.0-S0550321316302176-main.pdf?_tid=85f40ab4-73ed-11e6-9467-00000aacb360&acdnat=1473137647_c8299cd898358af10417df61b958adc8


این یک مقاله ای است راجع به پارتونها که ساختار پرتون را مورد بررسی می خواهد قرار دهد. و خیلی مبحث جالبی است از این لحاظ که به مبحث کیو-سی-دی از دیدگاه سبکه ای یا لاتیسی نگاه می کند چرا که همانطور که خودش هم می گوید پرتون عملاً می تواند یک ساختاری با بی نهایت ذره  دارد. و لذا برای اینکه این ساختار را بخواهیم بررسی کنیم، باید آنرا شبکه ای یا لایتسی اش کنیم و لذا به متد پارتونها و پی دی اف متوصل می شود. حالا ما دیگر کاری نداریم چه سیاستهایی پشت این مسئله های مختلف نهفته اند. شما می توانید اینها را از لحاظ علمی محض بررسی کنید. البته جنبه سیاسی قضایا خیلی ساده تر روشن می شود اگر کسی بعد از سالها بنشیند یک کارتون والت دیسنی وال-ای ببیند یا حتی متوجه شود که درجه شنگولی افراد نسبت به رفتن به "نپا ولی" (Napa Valley) می تواند تغییر کند و کاری نداشته باشد که انگوریا به چه زبانی هندوانه است و به چه زبانی انگور است. بعضیها همینکه بخواهند بروند پشت سر ولی فقیه به نماز بایستند هم شنگول می شوند هر چندد که اگر فیلمهای کارتونی و غیرکارتونی سینماهای سه بعدی با عینکهای خاص آن هم بروند یا گاهی از آن دنیای دو بعدی شبکه ای تارعنکبوتی یا انواع هندسه های جبری موجود در همولوژیهای گرموف-ویتنی و زایبرگ-ویتنی یا فضاهای تایشمولری (ابر)ریسمانی یک کمی دربیایند هم بد نباشد چرا که بهتر می توانند لااقل به جماعت و سر وقت با دیگر نمازگزاران به نماز بایستند و اقامه ی فریضه واجبه کرده و بلکه به ایمان خود بیشتر بیافزایند. البته ما دیشب رفتیم شهر بازی، بنده دیدم یک جراتی می خواهد که مخالفت کنی که اول نماز بعد شهر بازی. و الا که تا از ترافیکهای سنگین بگذری و به شهر بازی برسی و برگردی هم وقت گذشته است و لذا یحتمل بتوان عرض کرد مدافع حرم بودن انواع و اقسام دارد. و یحتمل هم اساتید فن اشکال نکنند که اقا ما اصلا چطور باید به این مردم ایران و عراق و شامات و ترکیه و بلکه همه عالم بفهمانیم که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام که همان حداقلش این است که شهربازی رفتن جای خود و نماز جماعت سر وقت جای خود و فقاهت هم جای خود و جهاد جدی علمی مذهبی فرهنگی جبهه ای فی سبیل الله هم جای خود. خدا رحمت کند همه شهداء را، لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


ناگفته نماند که طفل و بچه ی مثلاً آمریکایی و اروپایی و هندی و چینی و روسی و استرالیایی و آفریقایی و ایرانی و همه و همه هر کدام وقتی این کارتونها و فلیمهای والت دیسنی و هالیوودی مثل وال-ای یا علاء الدین را می بینند هر کدام تصورات خودشان برای آنها در ذهنشان جاری می شود طوری که از دنیای دو و سه بعدی سینمایی به دنیای واقعی رفتن برای آنها هر کدام چه معنی ای می تواند داشته باشد یحتمل به تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش فرزندان در خانواده ها و مدارس نیز مربوط می شوند. و حالا سیاستها را طفل بعدها چطور درست تشخیص دهد این نیز کارایی خود را دارد که این همه فیلمها را تا چه حد قاچاقی می بیند و تا چه حد بطور رسمی در تلویزیون و سینما نشان می دهند و تا چه با سیاست درست با اینها در سطوح بین المللی مبارزه می شوند. اینها همه خود سیاستهایی می توانند باشند که آیا به معرفت الله و معرفت به ولی فقیه و امام در حضور و غیبت عجل الله فرجه الشریف بیانجامند و آیا به کمتر از آن همه را بتوان راضی کرد؟ این به آن کمتر راضی بودنش است که انسانها را یحتمل خدای ناکرده به افیون و اعتیاد و لامذهبی و بلکه عدم فهم حج ابراهیمی و الغدیر و ... نمی کشاند؟ یا غیاث المستغیثین، یا غفار الذنوب، یا ستار العیوب. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَ اِذا تَوَلّیٰ سَعیٰ فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها وَ یُهلِکَ الحَرثَ وَ النَّسلَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الفَساد * وَ اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ فَحَسبُه‌و جَهَنَّمُ وَ لَبِئسَ المِهاد


ویجب أن یکون الإمام عالما بتدبیر ما هو إمام فیه من سیاسة رعیته والنظر فی مصالحهم وغیر ذلک بحکم العقل.

(الاقتصاد، شیخ طوسی، ص 192، کتابخانه ای-شیعه)


واقعاً نمی توان گفت یک حجاب زخیمی است بین فاسق و مومن که می فرماید افمن کان مومناً کمن کان فاسقا لا یستوون. این است که اینها نسبت به هم می خواهند یک دیواری، یک حصنی، یک قلعه ای برای خود بنا کنند که دیگری را بلکه بتوانند خارج از آن واقع کنند. و یقیناً ایطور است که آن حصن متعلق به کلمة لا اله الا الله است و بشرط و شروطی که از جمله امام رضا علیه السلام می فرمایند. و لذا یک سیاستی هست که در هم علم فقه و هم در ریاضی-فیزیک هم و هم در کارتون Wall-E  و هم در سیاستهای نظام و رهبری و ولی فقیه هم یافت می شوند. و اما این چه سری است که ما این را در هنر فرضاً صادق هدایت هم می توانیم بیابیم و در نامه امیرالمومنین به مالک اشتر نیز یافت می شود آنجا که مالک نیز به مقصد نرسید و همچنین هدایت هم آیا به مقصدی که باید می رسید، رسید؟ گاهی اوقات یحتمل نمی توان سایه روشنهای بین فسق و ایمان را بطور کلی یا جزئی از هم تفکیک کرد هر چند که بعضی بدرستی ایراد کنند هنر هدایت کجا و نامه امیرالمومنین به مالک اشتر کجا و قصد و اقتصادها هر کدام در چیست؟

البته بعضی هم اشکال کنند که همینطوری مثلاً از مقالات ژورنال فیزیک هسته ای بی هم پشت هم نوشتن چه فایده ای می تواند داشته باشد در صورتی که اینها باید یک کارهای دانشگاهی ای باشند. این مقاله دیگر را در نظر بگیرید همانطوری که بنده در نظر گرفته ام همه این مقالات مجله با آن تاریخ خاص را نگاهی لااقل بهشان بیاندازم:


http://ac.els-cdn.com/S0550321316302176/1-s2.0-S0550321316302176-main.pdf?_tid=85f40ab4-73ed-11e6-9467-00000aacb360&acdnat=1473137647_c8299cd898358af10417df61b958adc8


این یک مقاله ای است راجع به پارتونها که ساختار پرتون را مورد بررسی می خواهد قرار دهد. و خیلی مبحث جالبی است از این لحاظ که به مبحث کیو-سی-دی از دیدگاه سبکه ای یا لاتیسی نگاه می کند چرا که همانطور که خودش هم می گوید پرتون عملاً می تواند یک ساختاری با بی نهایت ذره  دارد. و لذا برای اینکه این ساختار را بخواهیم بررسی کنیم، باید آنرا شبکه ای یا لایتسی اش کنیم و لذا به متد پارتونها و پی دی اف متوصل می شود. حالا ما دیگر کاری نداریم چه سیاستهایی پشت این مسئله های مختلف نهفته اند. شما می توانید اینها را از لحاظ علمی محض بررسی کنید. البته جنبه سیاسی قضایا خیلی ساده تر روشن می شود اگر کسی بعد از سالها بنشیند یک کارتون والت دیسنی ول-لی ببیند یا حتی متوجه شود که درجه شنگولی افراد نسبت به رفتن به "نپا ولی" (Napa Valley) می تواند تغییر کند و کاری نداشته باشد که انگوریا به چه زبانی هندوانه است و به چه زبانی انگور است. بعضیها همینکه بخواهند بروند پشت سر ولی فقیه به نماز بایستند هم شنگول می شوند هر چندد که اگر فیلمهای کارتونی و غیرکارتونی سینماهای سه بعدی با عینکهای خاص آن هم بروند یا گاهی از آن دنیای دو بعدی شبکه ای تارعنکبوتی یا انواع هندسه های جبری موجود در همولوژیهای گرموف-ویتنی و زایبرگ-ویتنی یا فضاهای تایشمولری (ابر)ریسمانی یک کمی دربیایند هم بد نباشد چرا که بهتر می توانند لااقل به جماعت و سر وقت با دیگر نمازگزاران به نماز بایستند و اقامه ی فریضه واجبه کرده و بلکه به ایمان خود بیشتر بیافزایند. البته ما دیشب رفتیم شهر بازی، بنده دیدم یک جراتی می خواهد که مخالفت کنی که اول نماز بعد شهر بازی. و الا که تا از ترافیکهای سنگین بگذری و به شهر بازی برسی و برگردی هم وقت گذشته است و لذا یحتمل بتوان عرض کرد مدافع حرم بودن انواع و اقسام دارد. و یحتمل هم اساتید فن اشکال نکنند که اقا ما اصلا چطور باید به این مردم ایران و عراق و شامات و ترکیه و بلکه همه عالم بفهمانیم که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام که همان حداقلش این است که شهربازی رفتن جای خود و نماز جماعت سر وقت جای خود و فقاهت هم جای خود و جهاد جدی علمی مذهبی فرهنگی جبهه ای فی سبیل الله هم جای خود. خدا رحمت کند همه شهداء را، لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا اله الا الله الملک الحق المبین


راستش داشتم این مقاله را می خواندم:

http://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321316302097

و خیلی داشتم فکر می کردم که خوب است انسان متوجه شود این جبرهای بی ام دابلیو کدام جبرها هستند. و خیلی دلم می خواست بروم دنبالش سرچ کنم. ولی بعد گفتم حالا ولش کن. یحتمل بتوان کل مقاله را مطالعه کرد و کلیت آنرا سعی کرد دریافت بدون اینکه همه چیز را در مقاله بخواهیم بفهمیم. یعنی بعضی یحتمل اشکال کنند که آقا این چه سری است که در آخر هر نظری استهلالا است و صلوات؟ و بعضی دیگر هم استدلال کنند که حالا اینها را نگذاری بهتر نیست؟ یا چرا اینقدر صلواتهایت را هم بلند می فرستی؟ گوش انسان درد می گیرد. یواشتر بفرست. و امثالهم. ولی به کلیت کارها کاری نداشته باشند هم خوب ندارند. کلیت کار چیست؟ این مهم است؟ مثلاً چرا اینجا گروه های کوانتمی را در نظر می گیرد؟ چرا حد پیوستگی را در نظر می گیرد؟ چرا بوزونهای فشرده و نافشرده را در نظر می گیرد و .... و اصلا آیا این کارهای که می کند درست است یا خیر؟ اشتباهاتی هم می توان در آنها یافت همانطور که خودشان می گویند در کارهای پیشینیانشان اشتباهاتی رخ داده است. ... و بعد بعضی نیز اشکال می کنند که دو تا کنفرانس تخصصی در این زمینه ها بروی مسئله حل است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام

امروز می روم مسجد سید عزیز الله برای نماز جماعت ظهر و عصر! دیروز هم می خواستم بروم، ولی بجایش رفتم امامزاده سید ناصرالدین. البته می باید که از کنار مسجد سید عزیزالله هم رد شده می بودم چرا که می فرمایند که نزدیک مسجد امام خمینی است و همین که از در مسجد بیرون بیایی نزدیک چهارسوق کوچک و چهارسوق بزرگ است.

و راستش دیروز می خواستم بروم بازار حضرتی و رفتم هم. و حالا متوجه می شوم که باید بیشتر در مورد درمانگاه تخصصی گوش و حلق و بینی تحقیق کنم. اسمش را که در نظر گرفته ام. درمانگاه خیزیه حضرت زینب سلام الله علیها. البته یک نکته مهمی اینجا نهفته است که باید در نظر گرفت و آن این است که می فرماید افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً لا یستوون (سوره مبارکه سجده، آیه 18) و این آیه در دعای کمیل هم همانطور که می دانید آمده است. و اما آیا توجه کرده اید که از لحاظ لغوی بین فقه و فقاهت و فسق فقط یک حرف است و آن هم حرف سین است؟ و این بنظر این بنده حقیر مسئله مهمی است که برای اینکه به فقه و فقاهت کسی بتواند برسد باید بتواند فسق را ساکتش کند و از بین فاسقین بتواند بیرون بیاید. و الا مسئله این است که درمانگاه خیریه حضرت زینب سلام الله علیهای جدیدی برپا کنیم چرا که درمانگاه های عمومی و تخصصی کم داریم.

خوب، حالا کسی یحتمل اشکال کند که اگر ما از فسق بدر آییم و به فقاهت بپردازیم، دیگر مسئله درمانگاه خیریه مان حل می شود؟ این پرسشش یک مسئله ساده ای نیست. یک مثال ساده ای بزنم. بنده داشتم در مترو که دیروز می رفتم، با یک آقایی که از آمریکا بودند آشنا شدم برای اینکه از مسجد سید عزیزالله پرسیدم و ایشان بلد نبود برای اینکه می فرمودند حدود 30 سال است که ایران نبوده اند و تازه 3 ماه است که ایران آمده است. خلاصه حرف از نپا ولی (Napa Valley) در کالیفرنیا شد. بنده که آنجا رفته بودم و می شناختم، گفتم که کمپانیهای شراب فروشی آنجا که در این دره انگورکاریهای وسیعی هم یحتمل دارند، می توانید بروید و شرابهای آنها را یکی بعد از دیگری امتحان کنید طوری که وقتی کارتان تمام شد، یحتمل یک کمی بیش از حالت شنگولی به شما دست خواهد داد. و همینطور بحث از اعتیاد شد و بنده گوشزد هم کردم که شراب همانطور که همه می دانند حرام است و نوشیدنش گناه است. مسئله اعتیاد از نوعی دیگر را وقتی از بازار حضرتی برمی گشتم بین چهارراه مولوی و میدان محمدیه عیناً دیدم که حالا نمی خواهم واردش شوم. 

ولی چیزی که هست، یک فیلیمی سینمایی مانند را تلویزیون نشان می داد به اسم وال ای (wall-E) که دخترم می گفت که دو تا ماشینی که کاراکترهای اصلی فیلمند مونث و مذکرند و نه دو مذکر! و وقتی در اینترنت سرچش کردم، دیدم بله همینطور است و یکی از آنها که سوپر دو لوکس تر هم هست ایو نام دارد. و نمی دانم چرا بی اختیار یاد فیلم علاء الدین افتادم که قبلاًها آمریکا که بودم دست و پایم را اره کرده بودم قاتی کلی بچه های دیگر رفته بودم سینما و دیده بودم و یک کاراکتری هم در آن داشت که زیاد هم کاراکتر مطلوبی نبود و آنرا جعفر نام نهاده بودند و خود آمریکاییها می گفتند که نمی دانند چرا مسلمانان شاکی شده اند که چرا این کاراکتر را جعفر نام نهاده اند! البته آن موقع هنوز این کار خوبه ی غربیها بود. حالا که یحتمل رئیس جمهور آینده آمریکا بلکه یک دیورای هم بین مکزیک و ایالات متحده آمریکا بکشد و بزند روی دست دیوار چین چرا که جلوی مهاجرت غیرقانونی مکزیکیها و بلکه دیگران به آمریکا را بگیرد.  

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ.  خلاصه کلام این است که برای راه اندازی یک درمانگاه تخصصی گوش حلق و بینی لزوماً نباید اقتصادنا سید محمد باقر صدر و الاقتصاد شیخ طوسی را خواند و از بر کرد. و اما شیخ طوسی در الاقتصاد همان اول کار به نکات بسیار ارزنده ای اشاره می کنند که خیلی خواندنی است که توحید چیست و تقلید از آباء و اولیاء و حکما و بلکه رسول و ائمه کدام است و چطور است و آیا می شود و نمی شود و امثالهم. یعنی انسان یک پیرزنی را گیر می آورد و مالش را از چنگش در می آورد و یک بانکی می زد، یحتمل دیگر خیلی به فکر پس گرفتن حق آن پیرزن که نمی بود هیچ و بلکه درمانگاه خیریه را هم فراموشش می شد و نه چون کندر به اندازه کافی میل نمی کند. باید رفت آن بانک را پس گرفت و تبدیلش کرد به درمانگاه تخصصی گوش و حلق و بینی خیریه حضرت زینب سلام الله علیها! البته یک سد و دیواری هم جلوی این کارتونهای علاء الدینها و وال-ای ها کشیدن خیلی می تواند کار را سهولت بخشد تا اینکه امثال آن دیوار چین کشیدنهای باستان را تقلید کردن.... یعنی یحتمل هم خنده تان بگیرد و بفرمایید دست از سر ما بردار، ولی بنده حقیر حرفم این است که یحتمل باید تشخیص داد که شاخصهای اوپراتوری خمینه ها و میدانهای کوانتمی درگیر کدامند؟ و مثلاً FATF بر علیه پولشویی چه می خواهد بگوید؟ و چرا قرارگاه خاتم الانبیاء را می خواهد تحریم کند؟ و یحتمل هم باید کرکهای افقهای سیاه چاله ای را نیز بیشتر ملاحظه کرد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ


١٥٠٦ ـ قال سید العابدین علی بن الحسین علیهما‌السلام إن من الآیات التی قدرها الله عزوجل [٢] للناس مما یحتاجون إلیه البحر الذی خلقه الله بین السماء والأرض ، قال : وإن الله تبارک وتعالى قد قدر منها مجاری الشمس والقمر والنجوم ، وقدر ذلک کله على الفلک ، ثم وکل بالفلک ملکا معه سبعون ألف ملک فهو یدیرون الفلک ، فإذا أداروه دارت الشمس والقمر والنجوم معه ، فنزلت فی منازلها التی قدرها الله تعالى لیومها ولیلتها ، فإذا کثرت ذنوب العباد وأحب الله أن یستعتبهم [٣] بآیة من آیاته أمر الملک الموکل بالفلک أن یزیل الفلک عن مجاریه ، قال : فیأمر الملک السبعین ألف الملک أن أزیلوا الفلک عن مجاریه ، قال : فیزیلونه فتصیر الشمس فی ذلک البحر الذی کان فیه الفلک ، فینطمس ضؤوها ویتغیر لونها ، فإذا أراد الله عز وجل أن یعظم الآیة غمست فی البحر [٤] على ما یحب أن یخوف عباده بالآیة ، قال :

وذلک عند انکساف الشمس ، وکذلک یفعل بالقمر [١] فإذا أراد الله عزوجل أن یجلبها ویردها إلى مجراها أمر الملک الموکل بالفلک أن یرد الفلک على مجراه فیرد الفلک وترجع الشمس إلى مجراها ، قال : فتخرج من الماء وهی کدرة والقمر مثل ذلک قال : ثم قال علی بن الحسین علیهما‌السلام : أما إنه لا یفزع للآیتین ولا یرهب إلا من کان من شیعتنا ، فإذا کان ذلک منهما فافزعوا إلى الله تعالى وراجعوه ».

قال مصنف هذا الکتاب : إن الذی یخبر به المنجمون من الکسوف فیتفق على ما یذکرونه لیس من هذا الکسوف فی شئ. وإنما تجب الفزع إلى المساجد والصلاة عند رؤیته لأنه مثله فی المنظر وشبیه له فی المشاهدة ، کما أن الکسوف الواقع مما ذکره سید العابدین علیه‌السلام إنما وجب الفزع فیه إلى المساجد والصلاة لأنه آیة تشبه آیات الساعة ، وکذلک الزلازل والریاح والظلم وهی آیات تشبه آیات الساعة ، فأمرنا بتذکر القیامة عند مشاهدتها والرجع إلى الله تعالى بالتوبة والإنابة والفزع إلى المساجد التی هی بیوته فی الأرض ، والمستجیر بها محفوظ فی ذمة الله تعالى ذکره.

(من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق)

... جائز نیست جسم باشد چه جسم در وهم تجزیه میشود و این موجب کثرت است پس بایستى عقل باشد که غایت او ذات اوست و عقل و عقال و معقول در او یکى است و عاقل عالم است پس علت باید عالم باشد و علم و عالم و معلوم در ذات او یکى است و اوست حکیم مطلق چه حکمت ذات اوست و حکمت و حکیم در ذات او یکى است و اوست حی چه یک واحد از ما متصف بحیات است بواسطة نفسى که داراى عقل است و واجب- الوجود حقیقت عقل محض است پس اولى بحیات است لکن واحد از ما حی است به حیاتى که متقوم بقوت و فعل است و واجب جل و تعالى حی بالذات است و وجود واجب محض- الوجود است چه مقابل ندارد و جائز نیست گفته شود فاعل عالم است چه هر فاعلى بفعل خود کامل شود چون بناء به بنا و کاتب بکتابت پس اگر فاعل باشد لازم آید کمالش پیش از صدور فعل موقوف بر فعل باشد و نیز اگر فاعل باشد یا فعل بآلت است یا بغیر آلت و فعل بآلت محال است چه لازم آید فعل آلت هم به آلتى دیگر و هکذا الى غیر النهایة باشد و اگر فعلش بغیر آلت باشد باید بالطبع بطبائع مختلف باشد چه افعال حسب الغرض مختلف است و این مستلزم کثرت است و اگر گوئى پس این کثرت از کجا آمده گوئیم واجب الوجود ذات خود را عالم است و بعلم ذاتیش واجب شود از او عقلى و آن عقل عالم بمبدإ اوّل و هم علم بذات خود دارد و بعلم او بمبدإ اوّل واجب شود از او عقلى دیگر و به علمش به مادون مبدأ اوّل از معلومات واجب شود از او نفس فلک اطلس که فلک اقصى و فلک اوّل است که عبارت از عرش است باز عقل اوّل علم بمبدإ اوّل و علم به مادون اوّل دارد بعلم اولین او واجب شود از او نفس فلک مکوکب که عبارت از کرسى است باز آن عقل علم بمبدإ اوّل علم به مادون اوّل دارد بعلم اولین او واجب شود از او عقلى و بعلم او به مادون اوّل واجب شود از او نفس فلک زحل باز آن عقل بعلم اولین او بمبدإ اوّل واجب شود از او عقلى و به علمش به مادون اوّل واجب شود از او نفس فلک مشترى باز آن عقل بعلم اولش بمبدإ اوّل واجب شود از او عقلى و به علمش به مادون اوّل واجب شود از او نفس فلک شمس باز آن عقل به علمش بمبدإ اوّل واجب شود از او عقلى و به علمش به مادون اوّل واجب شود از او نفس فلک زهره باز آن عقل به علمش بمبدإ اوّل واجب شود از او عقلى و به علمش به مادون اوّل واجب شود از او نفس فلک عطارد باز آن عقل به علمش بمبدإ اوّل واجب شود از او عقلى و به علمش به مادون اوّل واجب شود از او نفس فلک قمر و این عقل اخیر نامیده شود بعقل فعال و واهب الصور و روح الامین و جبرئیل و ناموس اکبر. ...

(رساله عروس، ابن سینا)


بعضی یحتمل اشکال کنند که تو چرا اینقدر کم شب زنده داری می کنی بر حسب آنچه در آیات مدثر و مزمل آمده است که به شب زنده داری کن و به عبادت خدا بپرداز. البته یحتمل این ایراد هم وارد باشد که بعضی می آیند شب زنده داری و عبادت هم کنند و بجای عبادت به کارهای دیگر بپردازند و همان بهتر که خود را لااقل از خواب شیرین محروم نکنند. ولی بنده این را بنظرم رسید که اگر کسی واقعاً دارد به راه غلط می رود و به اشتباه می افتد و آنقدر می رود که حتی به گناهان کبیره نیز یحتمل دچار شود، این را حالا بیاییم نفرینش هم کنیم؟ یحتمل به ما ایراد کنند که این بنده خدا خودش گمراه شده است و زده است جاده خاکی، و حالا ما هم بیاییم او را بیشتر آزارش دهیم و مثلاً بگوییم که مرگ بر گناه کار گناهان کبیره و صغیره. این بنده خدا یک وقت بیشتر هم گمراه نخواهد شد طوری که دیگر نتواند به راه برگردد و فرضاً اگر مشرک است یا کافر دیگر در ظلمات اندر ظلمات برای همیشه غرق شود و تا ابد گم شود طوری که در یک فضا-زمان کش آمده ای محبوس شده و دیگر نتواند خارج شود؟ و لذا تا چیزی می شود نباید ایراد کرد که تقصیر صادق هدایت است!

مسئله اینجا این است که موضوع این نیست که مشکل فقط تقصیر صادق هدایت است! و اگر مشکل صادق هدایت را حل کردیم و لذا همه مسائل حل است. در حقیقت این را نمی شود خیلی ایراد کرد. یعنی مسائل نظریه حمیدی-مجیدی و حکمت متعالیه را نمی توان اینگو.نه محدود کرد. شما تصور بفرمایید که  مثلاً می خواهید همولوزی فلوئر-هیگارد-ویتن یا زایبرگ-ویتن یا ناورداهای گرموف-ویتن یک خمینه ای را در ابعاد پایین مثل سه و چهار حساب کنیم. یا می خواهیم بریدگیهای ماورای بنفش و مادون قرمز و بازبهنجارش میدان کوانتمی روی خمینه ای را حساب کنیم. یا می خواهیم گروه های گالوای کیهانی یا گروه های گروتندیک یا انگزه هایی را حساب کنیم. اینجا هم آیا می شود گفت که ما با امثال گالوا و فلوئر و گروتندیک و ریمان و کانتور نیز کاری نداریم چرا که اینها هم آیا شباهتهایی با صادق هدایت داشته باشند آیا نداشه باشند؟

یحتمل بتوان گفت که مسئله را اگر بخواهیم از پایین به بالا و از لحاظات روانشناسی و روانپزشکی وارد شویم. ایا بتوانیم به نتیجه ای برسیم آیا نتوانیم؟ و اما یحتمل هم یک فواصل و گپهایی را داریم بین فلسفه و حکمت متعالیه و ریاضی-فیزیک و نظریه حمیدی-مجیدی و بعضی کارهای هنری که صاحبان آنها یحتمل همه و همه با مشکلاتی روبرو شده اند. مسئله این است که کسی که خودش از راه منحرف شود و خود به خود می زند جاده خاکی، دیگر او تا آنجایی که راهش را درست ادامه داده است را یحتمل بتوان کارش را دنبال کرد. و بعد از آن فایده ای نداشته باشد. یعنی آیا بشود برای کسی که رهرو حکمت متعالیه است، خطوطی را ترسیم کرد که راه جاده خاکی را هم تشخیص دهد و باز به حکمت متعالیه خود بازگردد یا بلکه آنکه خود زده است جاده خاکی است که باید بتواند به راه درست غیرانحرافی برگردد. و مثلاً دست از استکبار خود بردارد.

حالا مسئله اینجا این است که اگر شخص دانشمند بود و توانست این کار را کند و خود را که از حکمت متعالیه جا مانده است دوباره شتاب و سبقت و بلکه توبه کرده و حتی برائت از مشرکین کند و دوباره رهرو راه حق شود و دست از استکبار خود بردارد. و در غیر این صورت، این در ماهیت استکبار است که باید تقبیح شود و الا همه و همه را مبتلا خواهد کرد و کار می رسد به یک حالتهای شوالیه هایی که گویی زمانشان گذشته است و بی خودی دارند با آسیابهای بادی وارد دعوا نمی شوند و بلکه مثلاً هی می زنند توی سر خودپرداز بانکی که چرا کارت مرا خوردی و امثالهم. یعنی استکبار را می ترسند یا زورشان می آید و بلکه زورشان نمی رسد نفرین کنند و لذا قدرت ذکایی خود را از دست داده و شروع می کنند به پرداختن به کارهایی که جنبه علوم غریبه و جادو و جنبلی بیشتر دارند تا علوم عقلی و نقلی متداوله و تازه اگر بتوان با این وضع به علوم فقهی و دینی هم درست بدون مقابله با استکباریون پرداخت. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا یَنهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم أَن تَبَرّوهُم وَتُقسِطوا إِلَیهِم ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ﴿۸﴾ اِنَّما یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِى الدّینِ وَ اَخرَجوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَروا عَلى‌ اِخراجِکُم اَن تَوَلَّوهُم (9) سوره مبارکه ممتحنه

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?sid=60&npt=7&aya=8

بیانات مهم و روشنگری هستند از آقای خامنه ای

 یَوْمَ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ (13)  یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ وَلَـٰکِنَّکُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الْأَمَانِیُّ حَتَّىٰ جَاءَ أَمْرُ اللَّـهِ وَغَرَّکُم بِاللَّـهِ الْغَرُورُ (14) سوره مبارکه الحدید.


یک سدی که در نظریه حمیدی-مجیدی موجود است که ظاهر آنرا پوچ می نمایانند ولی باطن آن خیلی پرمغز است، این است که باید جرات کنی کسانی و گروه هایی را که مرگ را پرستش می کنند را حد اقل نفرین کنی. یعنی اگر فرضاً بترسی که حتی بگویی مرگ بر ضد ولایت فقیه، آنگاه در حقیقت داری مرگ را پرستش می کنی چرا که ولایت فقیه مظهر خدا و پیغمبر و ائمه اطهار است. و با آنهایی که ضد او هستند همراه شده ای. در حقیقت اینها آنقدر نسخه پرستش مرگ را برای تو می نویسند که متوجه نمی شوی کار آنها با کار صادق هدایت چندان فرقی ندارد و مدام دارند خودکشی می کنند و گناهان کبیره است که از آنها سر می زند. اما خوب، علم یعنی یک علم بی عمل و بی تقوایی هم یحتمل خیلی داشته باشند. آمریکا و انگلیس و اسرائیل هم همینطور. همه چیز را و حتی مرگ را هم می خواهند و می پرستند و الا اسلام نمی آورند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

راستی در فهرست فارسی فرهنگ سغدی سرکار خانم دکتر بدرالزمان قریب نیز انگور و هندوانه را نگاه کردم. و یافت نشد. به ترکی مثل اینکه هندوانه می شود کارپوز مثل همان خربوزه خودمان. انگور همه می دانند می شود اوزوم. غلط نکنم سغدی یک زبانی است که هنوز هم مشابه اش را در بعضی از کشورهای آسیای صغیر صحبت کنند و ملغمه ای است از چینی و فارسی باستان (و هندی؟ فکر کنم تاثیر مستقیم چین در این زبان بسبب راه ابریشم یحتمل خیلی بیشتر از هند بوده است.)

لغات هندوانه و انگور را کنجکاو شدم ببینم به هندی و اوستا و دیگر زبانهای باستان ایرانی چه می شوند؟ زبانهای چینی و زاپنی و کره ای و ویتنامی و امثالهم چطور؟

ولی بنده یک چیزی را هم عرض کنم. نسبیت عام از لحاظ هندسی و ریاضی فیزیکی را صد در صد می توان به حکمت متعالیه ارتقاء داد. چیزی ندارد که نشود. این صحبت را امروز ما در مورد حکمت مشاء و حکمت اشراق داشتیم که محصول حکمت ابن سینا و سهروردی است همانطور که امام جماعت محترم می فرمودند. و لذا از لحاظ فلسفی ما چیزی کم نداریم. از لحاظ ریاضی فیزیکی هم چیزی کم نداریم. چیزی که در حرکت از ریاضی-فیزیک به حکمت متعالیه در نظریه حمیدی-مجیدی کم می اید، این است که تا چه حد ما مایلیم فقط ریاضی فیزیکی را که دنیای استکبار تولید می کند را به نظریه حمیدی-مجیدی فقط ترجمه کنیم و تا چه حد ما می خواهیم ریاضی-فیزیکی را انجام دهیم که مبنایش مستضعفین عالم هستند و نه استکبار جهانی؟

اینجا لازم است که توجه شود و درست توضیح داده شود که اصلا استکبار یعنی چه؟ تکبر ورزیدن یعنی چه؟ وقتی ما می گوییم الله اکبر، این یعنی چه؟ و وقتی می فرمایید لا اله الا الله، این یعنی چه؟ و خلاصه سوره توحید نیز چه دارد بگوید که اگر سه بار کسی سوره توحید را بخواند مثل یک ختم قرآن است. و لذا چرا فرعونیت بد است و رسالت حضرت موسی است که در قرآن بارها تکرار شده است؟ و اساس سوره های یس و طه و رحمان و حمد چیست؟ و خدا و رسول صل الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمه و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین رسالت و امامتشان در چیست و معاد و عدالت کجا است؟ البته بنده همینطوری می نویسم و نمی دانم کیست که خیلی چیزها را که می نویسم را غیر از آنهایی که خودم اشتباه می کنم را همینطوری عشقی یا غیرعشقی تغییر می دهد. چه عرض کنم. بنده فکر کنم تبدیل شده ام به یک ماشین خودپرداز نظردهی اتوماتیک با کمی تا حدودی کدهای سر خود درست کن (self correcting codes). یعنی اگر مثلاً اگر برای فرستادن یک پیامی یک سیستمی از بایتهای 64 بیتی استفاده می کند امروزه روز، مثلاً یک بیت دیگر یا بیشتر نیز باید بفرستد تا بلکه خطاهایی را که یحتمل محیطی یا محاطی بر آنها وارد می شوند را نیز بتواند بپوشاند. مثلاً اگر یک صفر فرستاده شده ای یک جایی یک شد را بتواند با محاسباتی حساب کند و آنها را درست کند. یحتمل اگر بجای هر بایتی که می فرستد دو بایت داشت و به هر بایتی هم یک بیت اضافه می کرد، می توانست هر بایت فرستاده شده را با یک جمع کند و اختلاف آنها را هم در هر مورد حساب کند و در نتیجه متوجه شود که بیتهای فرستاده شده و همچنین بیتهای گرفته شده یکی هستند یا خیر. و یحتمل بعضی هم اشکال کنند که این یک روشی است برای کدهای خود درست کن که می تواند بی خودی خیلی گران تمام شود. و همینطوری بیتها را بفرست و ببین چه می شود؟ اگر دیدی کار خیلی خراب است، آنوقت باید ببینی که مشکلت در سیستمت است یا بالاخره چیست؟ یا امام زمان! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

با سلام، این حقیر فکر می کنم حضرت عالی در قسمت اول نوشته خود به قسمت دوم پاسخ می دهید که مشارکت اعضای پیوسته کم شده و همایش تبدیل شده به یک همایش دانشجویی! حالا بنده اینجا نمی خواهم وارد بحث نظریه اعداد شده و فرق بین اعداد p-adic که چطورکاملاً ناپیوسته هستند و مثلاً (اعداد حقیقی و) اعداد مختلط که پیوسته و از لحاظ جبری نیز بسته و همینطور کامل هم هستند شوم چرا که از حوصله خودم هم خارج است. اما اینجا یک مسئله ای هست که در رابطه با ریاضی-فیزیک باید گفت و آن اینکه شما می توانید یک معادله ی مکانیکی حتی کلاسیکی را داشته باشید که در طرف دیگر آن نیوریی و زوری در کار نیست ولی می توانید هم این معدله را طوری تنظیم کنید که در جواب معدله متناوباً آن زور وارد می شود مخصوصاً اگر نوع معادله اصلاً جوبی خاصاً تناوبی داشته باشد.
اما مسئله اینجا است که فرض بفرمایید که ما می خواهیم نظریه گالوا را در جبر و هندسه جبری هم درست بفهمیم و حتی آنطور که می فرمایند به نظریه گالوای کیهانی نیز برسیم. اینجا مسئله چطور می شود؟ نظریات ریسمان و ام و همدیسی نیز اینجا یحتمل بتواند کمک کند! ولی یک مسئله ای اینجا هست و آن اینکه اصلا ما تنها بیاییم در نظر بگیریم که این مفهوم 1PI یک ذره  کاهش ناپذیر در گرافهای فاینمن یعنی چه؟ و بعد بیاییم یک واپاشی ای را در نظر آوریم و سعی کنیم گردشها یا اسپینهای آنها را قبل و بعد از واپاشی تعین کنیم و حالا آیا ما بتوانیم به این اجماع هم برسیم که سرعتهای فوق نوری نیز اینجا دخیل است یا خیر. این را هم خیلی کاری نداریم. سوال این است که در تعیین کردن همه این گردشها در این واپاشیها، اینکه گردش زمین بدور خورشید در چه جهتی است و اصلا بلکه ما یک خورشید داریم یا دو تا هم دخیل است یا خیر هر جوری بود بود؟ این سوال می تواند در رابطه با اینکه آیا هندوانه و انگور و سندیا و پستک کدام است برای عوام و حتی گاهاً برای خواص نیز گمراه کننده گردد بسته به اینکه آیا ما فقط در فضاهای توپولوژیک است که درایم بحث همدیسی را نجام میدهیم یا متریکی روی فضا گذاشته ایم و هندسه ای نیز داریم و نوع هندسه از چه قرار است؟ آیا شما اینطور فکر نمی کنید؟ یعنی بنده حقیر فکر می کنم که خیلی خوب است که بتوان به اجتهاد از راه کتاب و سنت و اجماع و عقل رسید، ولی نمی توان ادعا کرد که گاهی مجتهد نیز آنقدر وقت ندارد که به آنچه فتوا می دهد و اشتباه از آب درآمده است را دوباره اصلاح کند. یا باید درست تشخیص داد که گردشها قبل و بعد واپاشیها از چه نوع اند یا بالاخره یحتمل در کل کنشها و واکنشها یک جایی کار گیر پیدا نخواهد کرد و به گمراهی نخواهیم افتاد؟ با تشکر و آرزوی موفقیت شما. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
امام صادق علیه السلام : چون مرده را در گورش نهند، شخصى در برابرش مجسّم شود و به او گوید : هان تو! ما سه تا بودیم : یکى روزىِ تو بود که با به سر آمدن اجلت به پایان رسید، دیگرى خانواده تو بود که تو را به جاى گذاشتند و رفتند و من عمل تو هستم که با تو ماندم. بدان که من بى اهمیت ترین این سه نزد تو بودم!

توضیح :

در المیزان فی تفسیر القرآن، در تفسیر آیه «همانا خداوند ابایى ندارد که به پشه اى مَثَل زند...»، آمده است : پشه حشره معروفى است و کوچکترین جانوران محسوس مى باشد. این آیه و آیه بعد آن نظیر آیه سوره رعد است که مى فرماید : «پس آیا کسى که مى داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسى است که نابیناست؟ تنها خردمندان پند مى گیرند؛ کسانى که به عهد خدا وفا مى کنند و خود پیمان نمى شکنند. آنان که آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده است، پیوند مى دهند». به هر حال، این آیه گواه آن است که گمراهى و کورى اى که بر اثر اعمال بد و ناشایست دامنگر انسان مى شود، با گمراهى و کورى اى که از ناحیه خودش در او وجود دارد فرق مى کند. چرا که خداوند متعال مى فرماید : «و به وسیله آن جز فاسقان را گمراه نمى کند». خداوند در این جا گمراه کردن او را در پى فسق قرار داده، نه مقدّم بر آن. این یک مطلب. دیگر آن که، هدایت و اِضلال دو واژه اى هستند که تمام انواع کرامت و خذلان را که از طرف خداوند متعال بر بندگان خوشبخت و بد بختش مى رسد، شامل مى شوند؛ زیرا خداوند متعال در گفته هاى خود، حال بندگان سعادتمندش را این گونه وصف فرموده است که : به آنان زندگى پاکیزه اى مى بخشد، با روح ایمان تقویتشان مى کند، از تاریکیها به سوى نور بیرونشان مى برد، برایشان نورى قرار مى دهد که در پرتو آن راه خود را مى پیمایند، خداوند سرپرست آنهاست و ترس و غمى ندارند، همواره با آنان است و هر گاه او را بخوانند، اجابتشان مى کند و هر گاه خدا را یاد کنند، او هم آنان را یاد مى کند و فرشتگان با مژده و سلام بر ایشان فرود مى آیند و امثال اینها. و در وصف حال بندگان شقاوتمند خود مى فرماید که: آنها را گمراه مى کند و از نور به تاریکیها مى کشاندشان و بر دلهایشان مُهر مى زند و بر گوش و چشمهایشان پرده مى افکند و صورتهاى آنان را به عقب برمى گرداند و در گردنهایشان تا چانه هاى آنان غُلهایى مى نهد، به طورى که سرهایشان را بالا نگه مى دارند، از پیش رو و پشت سر آنان سدّى قرار مى دهد و پرده اى بر آنان مى گستراند، به طورى که نمى توانند ببینند، شیاطینى را همنشین ایشان قرار مى دهد که آنها را گمراه مى کنند، در حالى که گمان مى کنند راه راست را مى پیمایند و این شیاطین کارهاى آنها را در نظرشان زیبا جلوه مى دهند و خداوند تدریجاً و به طورى که نفهمند آنها را مى گیرد و به آنها مهلت مى دهد و آنها را مى فریبد و ایشان را در طغیان و سرکشى شان نگه مى دارد تا متحیّر و سرگشته شوند. اینها خلاصه اى است از آنچه که خداوند سبحان درباره این دو گروه فرموده است . ظاهر این آیات نشان مى دهد که انسان در این جهان علاوه بر زندگى معمولى یک زندگى دیگرى هم دارد که توأم با سعادت یا شقاوت است و داراى رگ و ریشه هایى است که به وسیله آنها در این زندگى دوّم خود به سر مى برد و پس از مرگ و بالا رفتن پرده بر آن اطلاع و آگاهى پیدا مى کند. از گفتار خداوند متعال همچنین پیداست که انسان پیش از زندگى دنیویش، زندگى دیگرى هم دارد؛ که همان گونه که زندگى پس از این جهان شباهتى به وضع زندگى فعلى دارد، آن زندگىِ قبل هم مشابه این زندگى بوده است. به عبارت دیگر : انسان یک زندگى قبل از این زندگى دنیا و یک زندگى بعد از آن دارد که زندگى سوم تابعِ حکم و وضعِ زندگى دوم است و زندگىِ دوم تابعِ حکم و وضعِ زندگى اول. بنا بر این، انسان که در این دنیا زندگى مى کند، میان دو زندگى واقع است : زندگى قبل از زندگى دنیا و زندگى بعد از آن. این مطلبى است که ظاهر قرآن آن را مى رساند. اما عمده مفسّران، آیات دالّ بر زندگى نوع اول را حمل بر یک نوع زبانِ حال و مقتضاىِ استعداد کرده اند و آیات دالّ بر زندگى نوع سوم را حمل بر انواعِ مجاز و استعاره نموده اند. حال آن که ظاهر بسیارى از آیات این نظر را ردّ مى کند. آیاتى که بر زندگى نوع اول دلالت دارند، عبارتند از آیات مربوط به عالَم ذرّ و میثاق، که در جاى خود خواهند آمد، اما در ارتباط با زندگى نوع سوّم، بسیارى از آیات دلالت بر این دارند که در روز جزا، پاداش به خودِ اعمالى است که انسان انجام مى دهد. مانند این آیه : «امروز عذر مخواهید؛ جزاى شما همان عمل شما خواهد بود» و آیه «سپس به هر کس [پاداش] آنچه به دست آورده، تمام داده شود...» و آیه «بترسید از آتشى که آتشگیره اش مردمان و سنگها هستند» و آیه «[بگو] تا گروه خود را بخواند. بزودى آتشبانان را فرا خوانیم» و آیه «روزى که هر کس آنچه را، از خوب و بد، عمل کرده است حاضر مى بیند» و آیه «آنان جز آتش در شکمهاى خویش فرو نبرند» و آیه «جز این نیست که آتش در شکم خود فرو مى برند»... و آیات دیگرى از این قبیل. به جانم قسم که اگر در کتاب خداوند متعال جز همین آیه نبود : «هر آینه تو از این [حال ]سخت غافل بودى ولى ما پرده ات را [از جلوى چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است»، براى اثبات مطلب مورد نظر، [حیات نوع سوم] کافى بود؛ زیرا غفلت در جایى به کار مى رود که چیزى موجود و حاضر باشد و به آن توجه نشده باشد و نیز «برداشتن پرده» در موردى اطلاق مى شود که موجود پوشیده و در پس پرده اى وجود داشته باشد؛ بنا بر این، اگر آنچه را که انسان روز قیامت مشاهده مى کند، از قبل موجود و حاضر نباشد، درست نیست که گفته شود : این چیزها از تو پوشیده و در پرده بوده و مورد غفلت تو بوده است و امروز پرده از روى آنها برداشته مى شود و غفلت از آنها برطرف مى گردد. به جانم قسم که اگر از وجدان خودت بخواهى بیانى را به تو نشان دهد که این معانى را به طور حقیقى و نه مجاز بازگو کند، جز همین بیانات و اوصافى را که قرآن کریم آورده است، چیزى به تو نشان نخواهد داد. خلاصه کلام این که : در آیات قرآن دو بیان دیده مى شود : اوّل، آنهایى که بیان ثواب و عقاب مى کند، که شمار بسیارى از آیات این گونه اند و مفید این معنایند که آنچه از خوب و بد، مانند بهشت و دوزخ، در آینده به انسان مى رسد، در حقیقت پاداش کارهایى است که در دنیا انجام داده است. دوّم، آیاتى هستند که تجسّم اعمال را بیان مى کنند. شمار دیگرى از آیات در این باره هستند و نشان مى دهند که خودِ اعمال یا لوازم و تأثیر آنها، امورِ مطلوب یا نامطلوب، یا همان خوب و بد را فراهم مى آورند و در قیامت که پرده ها بالا مى رود انسان از آنها آگاه و مطلع مى شود. مبادا خیال کنید که این دو بیان با هم منافات دارند؛ زیرا حقایق، همان گونه که قرآن مى فرماید، به وسیله ضرب المثلها به فهمها نزدیک مى شود.


امام على علیه السلام ـ در خطبه اى که طىّ آن به فتنه و فساد و خون ریزیهفرمود : در آن هنگام باطل در مواضع خود جاى گیرد و استوار شود . . . مردمِ آن زمان گرگ باشند و فرمانروایانشان درنده و مردمان متوسط، خورنده و فقیران ، [همانند ]مُرده ، راستى بخشکد و دروغ برجوشد ، مردم ، به زبان با هم دوستى کنند ، و در دل با هم دشمنى ورزند ، فسق و فجور باعث نسب (شرافت) شود و پاکدامنى ، مایه شگفتى باشد و اسلام مانند پوستینِ وارونه پوشیده شود .


میزان الحکمه

امام صادق علیه السلام : چیزى از دنیا به بنده اى داده نشد مگر براى عبرت گیرى و چیزى از او گرفته نشد مگر براى امتحان.

گفتـارى از عـلامـه طباطبـایى رحمه الله درباره امتحان و ماهیّت آن

شکى نیست که قرآن کریم کار هدایت را مخصوص خداوند سبحان مى داند، منتها هدایتى که در قرآن آمده منحصر به هدایتِ اختیارى به سوى سعادت آخرت یا دنیا نمى شود. خداوند متعال فرموده است: «. . . آن [خدایى ]که هر چیزى را خلقتى که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت کرده است». بنا بر این، هدایت را به هر موجود هوشمند و نا هوشمندى سرایت و تعمیم داده است و غایت و نتیجه هدایت را نیز مطلق گذاشته است. همچنین فرموده است: «آن [خدایى] که آفرید و هماهنگى بخشید. و آن که اندازه گرفت و راه نمود». این آیه نیز به لحاظ تعمیم و اطلاق همچون آیه قبل است. از این جا معلوم مى شود که این هدایت، غیر از هدایت خاصى است که در مقابل اضلال و گمراهى است؛ زیرا خداوند سبحان این هدایت را درباره گروهى از مردم نفى کرده و به جاى آن گمراهى را اثبات نموده است، در حالى که هدایت عمومى همه آفریدگان او را شامل مى شود. خداوند متعال مى فرماید: «و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمى کند» و نیز مى فرماید: «و خدا گروه فاسقان را هدایت نمى کند» و امثال این آیات که شمار آنها بسیار است. همچنین معلوم مى شود که هدایت عامّه غیر از هدایت به معناى نشان دادن راه است، که یک امر عمومى است و مؤمن و کافر را در بر مى گیرد. چنان که خداوند متعال مى فرماید: «ما راه را به انسان نشان داده ایم، یا سپاسگزار است و یا ناسپاس» و نیز مى فرماید: «ما ثمود را هدایت کردیم اما آنان کورى را بر هدایت ترجیح دادند». هدایتى که در این دو آیه و نظایر آنها آمده فقط موجودات هوشمند و داراى خرد را در بر مى گیرد، در حالى که گفتیم هدایتى که در آیاتِ «آن گاه هدایتش کرد» و «خدایى که اندازه گیرى کرد و راه نمود»، آمده ، هم به لحاظ مورد و مصداق و هم به لحاظ غایت و نتیجه عمومیت دارد. منتها آیه دوم هدایت را فرع بر تقدیر و اندازه گیرى مى شمارد. در صورتى که هدایت خاصه با اندازه گیرى که به معناى فراهم آوردن اسباب و عللِ حرکت دادن یک پدیده به سوى هدف آفرینشش مى باشد، همخوانى ندارد؛ گو این که هدایت خاصه نیز از نقطه نظر نظام کلى حاکم بر هستى در قلمرو تقدیر قرار دارد. اما نگاهها با هم فرق مى کند، دقت شود. در هر حال، هدایت عامّه، هدایتى است که خداوند متعال به واسطه آن هر موجودى را به سوى کمال وجودیش رهنمون مى شود و آن را به هدف خلقتش مى رساند و به وسیله همین هدایت است که هر موجودى به مقتضیات وجودى خود، از قبیل نشو و نما و کمال و رفتارها و حرکت ها و غیره، مى گراید. این یک موضوع دامنه دار است که به خواست خداوند اگر توفیق یار شود، به زودى آن را شرح خواهیم داد. غرض این که، سخن خداى متعال دلالت بر این دارد که موجودات با هدایت عامه الهى به سوى غایات و اهداف خود پیش مى روند و هیچ موجودى از این قاعده بیرون نیست و خداوند این هدایت تکوینى را از حقوق موجودات بر عهده خود قرار داده و او خلاف وعده عمل نمى کند، چنان که مى فرماید: «بر ماست هدایت کردن. دنیا و آخرت از آنِ ماست». همچنان که ملاحظه مى کنید، این آیه همچون دو آیه پیش، با اطلاقى که دارد شامل هدایت اجتماعى جوامع بشرى و هدایت فردى، هر دو، مى شود. پس یکى از حقوق موجودات بر خداوند متعال این است که آنها را به سوى کمال تکوینى و تشریعى که براى آنها پیش بینى و تعیین شده است، هدایت کند. پیش از این در مباحث نبوّت دانستیم که چگونه تشریع داخل در تکوین است و قضا و قدر بر آن احاطه دارد؛ زیرا نوع انسان، نحوه وجودش به گونه اى است که کارش جز با یک رشته افعال اختیارى و ارادىِ برخاسته از باورهاى نظرى و عملى صورت نمى پذیرد. بنا بر این، چاره اى ندارد جز این که یک سلسله قوانین؛ درست یا نادرست، خوب یا بَد، بر او حاکم باشد. پس، سلسله جنبانِ هستى باید براى انسان زنجیره اى از اوامر و نواهى [یا همان شریعت ]و زنجیره دیگرى از حوادث اجتماعى و فردى فراهم آورد تا به واسطه برخورد او با این دو زنجیره، آنچه در قوّه دارد به فعلیّت رسد و در نتیجه، به سعادت یا شقاوت دست یابد و آنچه در سویداى وجود او نهفته است به منصّه ظهور رسد. این جاست که نام امتحان و بلا و نام هاى دیگرى از این دست بر این حوادث و این اوامر و نواهى انطباق پیدا مى کند. توضیح این که کسى که از دعوت الهى تبعیت نکند و با این کار شقاوت و بدبختى را براى خود بخرد، اگر بر همین حال باقى بماند، بى گمان مستحقّ عذاب خواهد بود؛ زیرا با هر حادثه و رخدادى که مورد اوامر و نواهى الهى است و به وسیله آنها از قوّه به فعلیّت مى رسد رو به رو شود، فعلیت جدیدى از شقاوت و بدبختى برایش به وجود مى آید؛ هر چند خودش از وضعى که دارد خرسند باشد و به آنچه به دست مى آورد مغرور و فریفته شود؛ چرا که این جز مکر و نقشه اى الهى چیزى نیست؛ چه، خداوند درست با همان چیزى که این عده براى خود سعادت مى پندارند، بد بختشان مى کند و تلاش و کوششى را که براى خود پیروزى به شمار مى آورند با ناکامى رو به رو مى سازد. خداوند متعال مى فرماید: «و مکر کردند و خدا [نیز] مکر کرد و خدا بهترین مکر کنندگان است». نیز مى فرماید: «و مکر زشت جز [دامن ]صاحبش را نگیرد». باز مى فرماید: «تا در آن به نیرنگ پردازند ولى آنان جز به خودشان نیرنگ نمى زنند و درک نمى کنند». همچنین مى فرماید: «به تدریج از جایى که نمى دانند، گریبانشان را خواهیم گرفت. و به آنان مهلت مى دهیم، که تدبیر من استوار است». پس، آنچه که شخص مغرور و نادانِ به کار خدا، به آن مى بالد، یعنى این که خیال مى کند با مخالفت و تمرّد، بر خواست خدا پیشى گرفته، به وسیله همان چیز اراده خدا را بر ضدّ خود یارى مى رساند. خداوند متعال مى فرماید: «آیا آنان که کارهاى زشت انجام مى دهند گمان کرده اند که بر ما پیشى مى گیرند؟ چه بد حکم مى کنند». یکى از عجیب ترین آیات در این باره، این سخن خداوند متعال است: «همه نیرنگ ها و تدبیرها از آن خداست». بنا بر این، کلیه این نیرنگ ها و مخالفت کردن ها و ستم ها و تجاوزگرى ها که از سوى این عده در قبال وظایف دینى انجام مى گیرد و همچنین تمام حوادث و رخدادهایى که برایشان پیش مى آید و باطن آنها را بروز مى دهد و البته این همه برخاسته از هوا و هوس آنهاست، مکر و مهلت و استدراجى است الهى؛ زیرا از جمله حقوق آنان بر خدا، این است که ایشان را به پایان و فرجام کارشان برساند و این کار را هم کرده است و خداوند بر کار خود چیره و تواناست. همین امور وقتى به شیطان نسبت داده شود، از اقسام کفر و معاصى مى گردد؛ زیرا شیطان آنها را از آن اغوا مى کند و با وسوسه و دعوت و تحریک و تلقین و گمراه سازى، آنان را به سوى کفر و معاصى مى کشاند. حوادث دعوتگر و امثال آنها [نیز] زیور و دام و تورهاى شیطان هستند که به خواست خدا در سوره اعراف توضیح این مطلب خواهد آمد. اما مؤمنى که ایمان در دل او رسوخ کرده، طاعات و عباداتى که از او سر مى زند و نیز حوادثى که برایش پیش مى آید و در برخورد با آنها این اعمال از او به ظهور مى رسد، مفهوم توفیق و یارى الهى و هدایت به معناى اخص به نوعى بر این طاعات و عبادات انطباق پیدا مى کند. خداوند متعال مى فرماید: «و خدا با یارى خود هر که را بخواهد تأیید مى کند». نیز مى فرماید: «خدا سرپرست و یاور مؤمنان است». باز مى فرماید: «خدا یار و سرپرست کسانى است که ایمان آورده اند، آنها را از تاریکى ها به سوى نور مى کشاند»، همچنین مى فرماید: «پروردگارشان به سبب ایمانشان آنها را هدایت مى کند» و مى فرماید: «آیا کسى که مرده بود و ما او را زنده کردیم و برایش نورى قرار دادیم که در پرتو آن در میان مردم راه مى رود». این [نامِ توفیق و یارى و هدایت ]در جایى است که این امور به خداوند سبحان نسبت داده شوند. اما اگر به فرشتگان نسبت داده شوند، نام آنها تأیید و تسدید است. خداوند متعال مى فرماید: «در دل این هاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأیید کرده است». همچنان که موجودات از زمانى که وجود مى یابند تا پایانى ترین لحظه وجودشان، مادام که راه بازگشت به سوى خداوند سبحان را بپیمایند، هدایت عامه الهى همیشه با آنان همراه است. تقدیرات الهى نیز از پشت سر ، آنها را به جلو مى رانند و این مطلب از ظاهر این آیه برمى آید: «و خدایى که مقدّر کرد و سپس هدایت فرمود»؛ زیرا تقدیراتى که علل و اسباب محاط بر وجود هر موجودى حامل آنها مى باشد، موجود را مرتبا از حالى به حالى دیگر تغییر مى دهند. و همین تقدیراتند که موجودات را پیوسته از عقب به جلو مى رانند. همان گونه که مقدّرات، اشیاء را از عقب به پیش مى رانند، اَجَل ها ـ یعنى سرانجام و منتهى الیه وجود اشیاء ـ نیز آنها را از جلو به سوى خود مى کشانند. دلیل بر این مطلب، این سخن خداوند متعال است که مى فرماید: «ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز بر پایه حق و براى مدتى معیّن نیافریدیم و کسانى که کافر شدند از آنچه هشدار داده مى شوند، روی گردانند». این آیه، موجودات را به نقطه فرجامین آنها، یعنى اجل ها ارتباط مى دهد و بدیهى است که هرگاه از دو چیز به هم پیوسته و مرتبط یکى بر دیگرى فایق آید، حالت او را نسبت به قرینش جذب و کشش مى گویند. اجل هاى مسمّى (مدّتهاى معین) ثابت و تغییر ناپذیرند و لذا همیشه موجودات را از جلو به سوى خود مى کشند. بنا بر این، تمامى موجودات در احاطه نیروهایى الهى هستند: نیرویى آنها را از عقب پیش مى راند، نیرویى دیگر آنها را از جلو مى کشد و نیرویى با آنها همراه است و پرورششان مى دهد. این نیروهاى اصلى که قرآن کریم آنها را معرفى مى کند، غیر از نیروهاى نگهبان و مراقب و قرین، مانند فرشتگان و شیاطین و امثال این ها، مى باشند. ما اگر از یک موجود انتظارى داشته باشیم و بخواهیم آن را در مقصدى به کار بریم، نخست یک سلسله اعمالى روى آن انجام مى دهیم تا صلاحیت یا عدم صلاحیت آن را براى آن مقصود دریابیم؛ نام این اعمال را امتحان و آزمایش مى گذاریم. توضیح این که هرگاه ندانیم چیزى براى فلان چیز شایستگى و کارآیى دارد یا نه، یا این که از وضعیت باطنى آن آگاه باشیم اما بخواهیم آن وضع به منصه ظهور برسد، اعمال و کارهایى متناسب با مقصد روى آن انجام مى دهیم تا بدین ترتیب معلوم شود که آیا آن کارها را به خود مى پذیرد یا آنها را از خود دفع مى کند. این اقدام ، به نام امتحان و آزمایش و آگاه شدن از وضعیت آن شیئ و الفاظ و تعبیراتى نزدیک به این ها خوانده مى شود. این معنا عینا بر رفتار الهى که شرایع و قوانین و حوادثى را که براى موجودات ذى شعور و خردمند مانند انسان مى آورد، انطباق مى یابد؛ زیرا حال و وضعیت انسان نسبت به مقصدى که با دعوت دینى به سوى آن فراخوانده مى شود، با این امور آشکار مى شود. پس، این کارها و امور امتحاناتى الهى هستند. در حقیقت، تفاوت میان امتحان الهى و امتحانى که ما انسان ها مى کنیم این است که ما غالبا از باطن و درون اشیاء بى خبریم و لذا آن را امتحان مى کنیم تا بدین وسیله وضعیت ناشناخته آن بر ما معلوم شود، در حالى که جهل و نادانى نسبت به خداوند سبحان معنا ندارد و کلیدهاى غیب در اختیار اوست. بنا بر این، تربیت و هدایت عامه الهى نسبت به انسان که به منظور فراخواندن او به نیک فرجامى و سعادت صورت مى گیرد، امتحان است؛ زیرا با این کار وضعیت موجود که آیا اهل سراى ثواب است یا سراى عقاب و کیفر به منصه ظهور و تعیّن مى رسد. به همین دلیل است که خداوند متعال این عملکرد خود ـ یعنى تشریع و جهت بخشیدن به حوادث ـ را به نام «بلا» و «ابتلاء» و «فتنه» نامیده است و به طور کلى و عام مى فرماید: «ما آنچه را بر روى زمین است، زیور آن قرار دادیم تا مردم را بیازماییم که کدام یک بهتر عمل مى کنند». نیز مى فرماید: «ما انسان را از نطفه اى مختلط آفریدیم و او را مى آزماییم، [بدین جهت] او را شنوا و بینا قرار دادیم». همچنین مى فرماید: «و شما را از راه آزمایش به نیک و بد خواهیم آزمود». گویا مراد از این آزمایش به خوب و بد، همان باشد که در این آیه تفصیل مى دهد: «اما انسان، هنگامى که پروردگارش وى را مى آزماید و عزیز مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد، مى گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است. و اما چون وى را مى آزماید و روزیش را بر او تنگ مى گرداند، مى گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است». همچنین مى فرماید: «در حقیقت اموال و فرزندان شما، وسیله آزمایشند». نیز مى فرماید: «تا برخى از شما را به وسیله برخى دیگر بیازماید». نیز مى فرماید: «این چنین ما آنها را به سبب آن که نافرمانى مى کردند، مى آزمودیم». نیز مى فرماید: «و بدین وسیله مؤمنان را با آزمایشى نیکو، بیازماید». همچنین مى فرماید: «آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها مى شوند و مورد آزمایش قرار نمى گیرند؟ و به یقین کسانى را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفته اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد». و درباره کسى چون ابراهیم مى گوید: «و آن گاه که خداوند ابراهیم را با کلماتى آزمود». در داستان ذبح اسماعیل نیز مى فرماید: «محقّقا این همان امتحان آشکار است» و درباره موسى نیز مى فرماید: «و تو را بارها آزمودیم». و آیات دیگرى از این قبیل. چنان که ملاحظه مى شود، این آیات امتحان و بلا را به کلیه امورِ مربوطِ به انسان تعمیم مى دهد، چه آنهایى که به وجود او و اعضاى وجود او مربوط مى شود؛ مانند گوش و چشم و زندگى و چه آنهایى که از حیطه وجود او خارج است اما به نحوى با او ارتباط دارد؛ مانند فرزند و همسر و ایل و تبار و دوست و مال و مقام و هر آنچه به نوعى از آن بهره مند مى شود. نیز نقطه هاى مقابل این امور؛ مانند مرگ و دیگر مصیبت هایى که به انسان مى رسد. خلاصه آن که، این آیات هر جزئى از اجزاى عالم و هر حالتى از حالات آن را که با انسان ارتباط پیدا مى کند، وسیله امتحان و آزمایش خداوند از انسان برمى شمارد. به علاوه، تعمیم دیگرى نیز در این آیات وجود دارد و آن این است که تمام افراد بشر، از مؤمن و کافر، نیکوکار و بدکار، پیامبر و غیر پیامبر در معرض امتحان و آزمایشند و این یک قانون کلى است و اَحَدى از آن مستثنا نمى باشد. پس، روشن شد که قانون امتحان یک قانون فراگیر الهى است و یک قانون عملى است که بر یک سنّت و قانون تکوینى متّکى مى باشد و آن، سنّتِ هدایتِ عامّه الهى است که کلیه افراد مکلّفِ انسانى و تقدیر و اجل آنان را در برمى گیرد. از این جا روشن مى شود که این سنّتِ امتحان الهى قابل نسخ نیست؛ زیرا نسخ آن مساوى با تباه شدن هستى است و فساد در تکوین محال است. به همین معنا اشاره دارد آیاتى که بر حق بودن آفرینش و حق بودن رستاخیز دلالت دارند؛ مانند آیه «ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست جز بر اساس حق و براى زمانى معین خلق نکردیم» و مانند آیه «آیا مى پندارید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوى ما باز نمى گردید؟» و مانند آیه «آسمان ها و زمین و آنچه را میان آنهاست، به بازى نیافریده ایم. ما این دو را جز به حق، خلق نکرده ایم. اما بیشتر آنان نمى دانند» و نیز مانند آیه «کسى که به دیدار خدا امید دارد [بداند که ]اجل [او از سوى ]خدا آمدنى است» و امثال این آیات. همه این آیات دلالت بر این دارند که آفرینش، حق است و باطل و بى هدف نمى باشد. پس، وقتى موجودات ، غایات و سررسیدهاى حقى در پیش رو دارند و پشت سرشان نیز مقدرات حقّى هست و هدایت حقّى نیز همراهشان مى باشد، ناچار تمامى موجودات عموما و ارباب تکلیف خصوصا با امورى برخورد مى کنند که به واسطه آنها کمال و نقص و سعادت و شقاوت که در وجودشان بالقوه موجود است، به مرحله فعلیت مى رسد و این معنا در مورد انسان مکلّف به تکلیف امتحان و ابتلا است. دقت شود. از آنچه گفتیم، معناى «مَحق» و «تمحیص» نیز روشن مى شود؛ زیرا وقتى مؤمن مورد امتحان قرار گیرد و به سبب آن فضایل نهفته او از رذایلش متمایز گردد یا وقتى جامعه مورد آزمایش قرار گیرد و در نتیجه، مؤمنان از منافقان و کسانى که بیمار دلند بازشناخته و تفکیک شوند، نام «تمحیص» نیز که به معناى تمیز دادن و جدا شدن است بر این عمل صدق مى کند. همچنین هرگاه کافر و منافق که به ظاهر صفات و حالات پسندیده و خوشایندى دارند، مورد امتحانات پیاپى خداوند قرار گیرند و در نتیجه، خبث و پلیدى باطنى آنها اندک اندک ظهور کند و با آشکار شدن هر صفت رذیله اى، فضیلت ظاهرى آنها از بین برود، این همان «محق» یعنى از بین بردن تدریجى حُسن هاى آنها، مى باشد. خداوند متعال مى فرماید: «و ما این روزها[ى شکست و پیروزى] را میان مردم به نوبت مى گردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانى را که [واقعا ]ایمان آورده اند معلوم بدارد و از میان شما گواهانى بگیرد و خدا ستمگران را دوست نمى دارد. و تا خدا کسانى را که ایمان آورده اند، خالص گرداند و کافران را [به تدریج] نابود سازد». کافران از جهت دیگرى نیز نابود مى شوند و آن این که خداوند متعال مى فرماید که هستى در سمت صلاحِ بشر و خالص و یک دست شدنِ دین براى خدا پیش مى رود. خداوند مى فرماید: «و فرجام [نیک ]از آنِ پرهیزگارى است» و مى فرماید: «همانا زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد».

http://lib.eshia.ir/27307/10/416

عربی متن نیز در همین آدرس موجود است.

خیلی دلم می خواست دیشب اخبار ببینم، اما این ریسیورهای چینی کانالهای صدا و سیما را هم پارازیت می فرستند. این حقیر فکر می کردم فقط ماهواره است که پارازیت می فرستد. و هنوز هم دارم دنبال حدیثی می گردم که پیدا نمی کنم ولی به یک نوشته خیلی خوبی از علامه طباطبایی در مورد امتحان در میزان الحکمة برخوردم که در نظر بعدی کپی پیست می کنم!

لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون


البته بعضی یحتمل شدیداً هم اشکال کنند که تو چرا این همه از صادق هدایت دفاع می خواهی بکنی؟ مگر او بطور خدادادی رفیق و دوست جون جونی تو است؟ مگر با هم برادر دوقلو هستید؟ اصلا چه نسبتی با هم دارید؟ .... بنده اینجا باز جوابم همان است که کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام و مدافع حرم و بلکه فداییان اسلامی انقلابی بودن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ


تا آنجایی که بنده اطلاع دارم، بیوت دیگری غیر از بیوت نبی اکرم و حضرات علی و فاطمه علیهم السلام نیز به مسجد النبی متصل بوده اند که بعداً نبی اکرم دستور می دهند که درهای اینها به مسجد النبی سته شوند. به هر حال، باید دید که اذن خدا در چیست و به کدام خاندان است که این اذن داده می شود و این بیوت کدامند؟

در ضمن، آیا کراهت دارد که قبری هم در مسجدی واقع شود؟ این یحتمل عقیده وهابیت است. شیعه نه تنها چنین عقیده ای ندارد و بلکه زیارتگاه های امامان و امامزادگان و حسینیه ها و مساجد مملو از قبور افرادی از جمله اوصیاء و اولیاء و علماء و امامزادگان و امامان است. و می فرماید که قبر پیغمبر اکرم نیز در خانه خود او است.

یک سوالی نیز پیش آمده است که کسی اگر دچار عملی از روی فسق شد، آیا او فاسق است یا آیا فقط عمل او فسق است؟ این را حاج میرزا اسماعیل دولابی از قول امام صادق می فرمایند که اگر عمل فسقی از یک شیعه ای سر زد، عمل او فسق است و او فاسق نیست. بنده دنبال این نقل قول می گشتم ولی پیدایش نکردم. و اما در مورد فسق در دانشنامه اسلامی موسسه تحقیق اهل البیت می فرماید:

اگر کسی غافل از رفتارهای ضدهنجاری خود باشد و با تذکر کلامی یا تشر زدن در برخی از موارد، از غفلت خارج شود و ترک عمل خلاف شریعت نماید، به عنوان فاسق شناخته نمی شود؛ زیرا بسیاری از مردم یا از احکام شرعی غافل می‌شوند یا در مقام عمل در غفلت قرار می‌گیرند و موضوعی را ضد هنجارهای شریعت نمی شناسند و بدان اقدام می‌کنند. به هرحال درتحقق عنوان فسق نسبت به شهروندان امت اسلام شرایطی مطرح می‌باشد که نمی توان از آن چشم پوشید و شخصی را به خاطر عملی اشتباه یا خطا یا اشتباه در تطبیق یا حکم و مانند آن متهم به فسق نمود و آثار فاسق را بر وی بار کرد و او را از بسیاری از حقوق شهروندی چون پذیرش شهادت و گواهی و مانند آن محروم ساخت.

البته اینجا یک مسئله ای هست و آن اینکه خودکشی یک گناه کبیره است ولی ایا هر کسی که خودکشی کرد نیز عملش از روی فسق است؟ اینجا می فرماید که خیر. سعی کن نفست را قبل از اینکه بمیری، بتوانی بکشی. موتوا قبل ان تموتوا. اما حرکتهای انتحاری نیز چه موقعی غلط است؟ این باز یک سوال ساده ای نیست. در زمان جنگ، این حرکات انتحاری حتی می توانند به عنوان شجاعت و فداکاری شناخته شوند. و همینطور هم هست. به هر حال، خطری است که در کار است. و اما در مورد صادق هدایت و خودکشی او نیز ما اینجا یک حرکت انتحاری را داریم. و گناهی کبیره را نیز مرتکب شده است. ولی در عین حال، آثار هنری که او بر جای گذاشته است نیز خواندنی است و در دانشگاه ها به عنوان آثاری ادبی نیز هنوز تدریس می شوند. اتفاقاً بنده همان متن کتاب فوق الذکر را نیز که می خواندم می تواند بسیار آموزنده باشد. پس مسئله چیست؟

مسئله اینجا است که موضوع مقاله کتاب روانپریشی هدایت را از حد روانشناسی و فلسفه بالاتر نمی رود و بلکه صادق هدایت را از دیدگاه یک شخص روانی تمام عیار فاسد و بلکه فاسق بررسی می کند. در صورتی که آثار او یک اثر ادبی هنری را دارا می باشد و الا در دانشگاه ها به خورد دانشجویان چرا باید داده شود؟ و لذا از لحاظ شرعی درست است که هدایت دچار گناهی کبیره شد، و اما این سوال نیز مطرح است که ایا او در مقامی هم هست که خدا او را حتی بعد از خودکشی اش که گناهی کبیره است نیز ببخشد؟ یا خیر، چنین گناهی نابخشودنی است؟ یحتمل بتوان گفت که بدترین چیزی که نصیب کسی که خودکشی می کند می شود این است که او از توبه کردن و باز گشتن به سوی خدا آنطور که می فرماید انا لله و انا الیه راجعون باز می ماند همانطور که آن قاتل پسر برج ساز در چرخ فلک نیز دچارش می شود که در نهایت از قصاص نجات می یابد ولی آیا توبه هم می کند؟

موضوع این است که آیا آثار هدایت چیزی دارد که انسان را متوجه حکمت متعالیه کند و خود را بسوی حق ببرد؟ یحتمل خودش را بتواند به سوی حق سوق دهد ولی باز به گمراهی می افتد و باز در گمراهیهای خود گم می شود و باز سعی می کند به سوی حق برود و در این چرخه ها در آینده ی خود آیا موفق شود یا خیر. و اما آیا دیگر مردم هم از مطالعه آثار او می توانند بسمت حق بروند. لااقل او نشان می دهد که خود نیز واقف است که به گمراهی افتاده است. و همینطور هم کتاب و مقالات راجع به او نیز چنین چیزی را می خواهند بگویند که او گمراه شده است. و اما آیا گمراهی او فقط گمراهی خود او است و لاغیر؟ آنجا که می فرماید و لا الضالین در سوره مبارکه حمد، هدایت نیز خود می گوید که من دچار گمراهی شده ام ولی نمی دانم چه کنم. و لذا خودکشی می کند. یعنی یحتمل بتوان گفت که هر چه دارد موتوا قبل ان تموتوا می کند، برای او فایده ای هم ندارد. لا اله الا الله. و به این نتیجه می رسد که راه حل گمراهی او همان خودکشی است و لا غیر. البته می توان هر کسی را هم که دچار همین مسائل موتوا قبل ان تموتوا شد را که حتی سعی در برائت از مشرکین را هم دارد، تشبیه کرد به صادق هدایت و همه مشکلات را خالی کرد به سر او و گفت که تو هم از آن بدبخت بدبختری تا بلکه بالاخره آدم شود.

و اما بعضی یحتمل اشکال کنند که اگر ما بخواهیم اینطوری هدایت را نفی کنیم، همینطور هم باید نامه امیرالمومنین به مالک اشتر را نیز حذف کنیم چرا که قبل از اینکه مالک به مصر برسد، مسموم می شود. و لذا دیگر مالکی در کار نیست که بخواهیم نامه را به او بدهیم که چطور باید در مصر چه کارها کند و چه کارها نکند و آن همه نکات پندآموز دیگر. به هر تقدیر، نظر خود بنده هم این است که بهتر از همه این است که ما این شعار را در نظر داشته باشیم که کلنا عباسک یا سیده زینب علیه السلام و مدافع حرم باشیم و بلکه از فداییان اسلام یاران نواب صفوی شویم. این معنا تفاوتی با دیدگاه صاحب الغدیر علامه امینی هم ندارد. و اما خوب، باید دید که قضا و قدر کدام است و جبر و اخیتار کدام؟ مثلاً یحتمل هم بتوان حکمت متعالیه را در نظریات نسبیت خاص و عام و دیگر نظریات ریاضی فیزیکی و حتی نظریه های شبه-حمیدی مجیدی نیز جستجو کرد. و اما آیا بتوان به حکمت الهی نیز دست یافت نیز یحتمل دور از دسترس نباشد و با این حال به حکمت متعالیه که با مردم نیز همراه است و همه و همه را بسمت خدا می برد ایا محقق شود ایا نشود، این یحتمل کار هر کسی نباشد و یحتمل انقلابها و جمهوریها و مبارزه با ضدانقلابهایی لازم کار آیند. 


الله نور السموات و الارض


در چرخ و فلکها یحتمل بعضی یک بیگانه ای می بینند که وقتی یک آینه ای را در مقابل او قرار می دهید آیا آن نور الهی را که به او دارد می تابد را نیز درک کند یا خیر. مسئله این است که اگر از آن بیگانه بخواهید در یک محیط فلسفی محض اقرار بگیرید که توبه کن یا برائت از مشرکین کن، او اول باید تشخیص دهد که چه شرکی است که مرتکب شده است یا حتی مرتکب هم نشده است ولی باید از آن برائت بجوید غیر از آن چیزی که باید برایش توبه کند. این دقیقاً چیزی است که در بیگانه آلبر کامو اتفاق می افتد. و مجرمی که باید توبه کند به کشیش اقرار نمی کند و بلکه همه چیز را نیز نفی می کند. و این خود یک امر مجردی است که در چرخ و فلک دوباره اتفاق می افتد و قاتل نمی داند از چیست که باید تبری بجوید؟ و حتی بیگانگی دیگری را با آن مواجه ایم که شخص روحانی هم نمی داند برای چیست که باید رضایت ندهد و نهایتاً هم رضایت می دهد. یعنی بعضی یحتمل تقارن آینه ای را در چرخ و فلک بگردانند که این چطور می شود که شخص روحانی هم بیگانه تر از قاتل پسر خود است. و او نیز مانده است که باید چه کند و نه بیگانه است که اعدام می شود و نه روحانی است که قاطعانه انتقام پسرش را می گیرد.

اینجا ما یک مسئله ای را داریم که ماهیت مسائل حمیدی-مجیدی را روشن می کند که کجاها می توان تا حدود فلسفی پیش رفت و از آن حدود به بعد صد در صد به حدود الهی وارد شده ایم. مسئله این است که بیگانه را اگر به حدود فلسفی تنزل دهیم، دیگر توبه و برائت معنی خود را از دست می دهند و دیگر نمی توانیم به مسائلی از قبیل شرک و مشرکین نیز بپردازیم. و در همان قدم اول گیر خواهیم کرد همانطور که خود بیگانه نیز گیر کرده است و توبه نمی کند. دلیلش این است که او شرک خود را حتی درک نمی کند و اصلا به مفهومی به اسم شرک قائل نیست که بتواند آنرا درک کند که مال خود او باشد یا مال دیگری. و لذا کفر او و بیگانگی اش. این است که یک جاهایی هست که ما می بینیم شخصیت روحانی بیشتر گیر افتاده است تا شخصیت قاتلی که باید احساس ندامت کند یا تبری بجوید یا توبه کند. و نمی کند آنجایی که آنچنان دچار جنون شده که نمی تواند مفهوم برائت از مشرکین را درک کند و خود از مشرکین و یحتمل بدتر از آنها محسوب می شود و در میان آن همه بر می خورد. یا اینکه خیر، در خیل عظیمی از موحدین و حکومت آنها هم واقع است حتی بعد از فتح مکه، ولی باز هم مشرک مانده و دست از آن نمی تواند بردارد. و لذا برائت از مشرکین. این چه چرخ و فلکی است؟

حال وقتی از سطوح فلسفی حرکت کرده و در سطوح ریاضی-فیزیکی بخواهیم به امور الله نور السموات و الارض و الکترودینامیک (کوانتمی) بپردازیم، باز خودش یک عالمهای عظیمی را نمایان می کند که برای مثال باید دید مسائل در جامدات و فیزیک حالت چگال چگونه می شود و اینها در امور گیاهی و حیوانی و زیست محیطی چه تاثیراتی دارند. آیا ارتقائاتی از ریاضی-فیزیک به فلسفه به الهیات هم داریم که ما بتوانیم آنرا نظریه حمیدی-مجیدی بنامیم یا خیر. مسئله این است که وقتی استاد و بلکه مرجع تقلید خود را علوم طبیعی یا ریاضیات قرار دهی، انگار با یک نول خیلی قوی ای زمینگیر شده ای! و دیگر آنچه را که از او کسب می کنی را نمی توانی به او بازپس دهی چرا که بده بستانی نداریم. absorption الی ما شاء الله داری، و اما emission ات است که زمینگیر سده است. و هر چه بیشتر پیش روی، بیشتر متوجه می شوی که استاد بی استاد. مکارم اخلاق بی مکارم اخلاق. زمین و زمان که به خودی خود مکارم اخلاق نمی شناسد و چه رسد به اینکه مرجع تقلیدت شود. با مرجع تقلیدت بیگانه شده ای و بلکه معرفت دینی ات را هم در منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را گم کرده ای. البته بنده حقیر که در این چرخ فلکها حتی وقتی بچه ها در آنها می نشینند و بازی می کنند کلی چیز یاد می گیرم و بده بستانها داریم. مسئله این است که باید سعی کرد به حکمت الهی متعالیه ارتقاء پیدا کرد و فقط در سطوح فلسفی قوطه نخورد و بلکه بالاتر رفت و فلسفه و حکمت الهی به خود و مستضعفین و حتی مستکبرین همه و همه آموخت همینطوری که چرخ فلک در حال چرخ زدن است  و تقارنهای آینه ای و غیر آنها مدام دارند کم و زیاد می شوند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَبُو دَاوُدَ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ :

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه‌السلام ، قَالَ : « الصَّلَاةُ قُرْبَانُ [٨] کُلِّ تَقِیٍّ ».


گل رویت در بر و می عرفانی در کف و معشوق خدایی ورد کام است

سلطان جهانم به چنین روز چطور شد که غلام است؟


یعنی ما چطور سلطان جهان را به این سرعت و شتاب تمام عیار به محل خود منتقل کردیم؟ می شود؟ دعوتش کنیم تشریف فرما می شوند؟ و نه اینکه تشریف فرما شوند و بلکه سلطان جهان هم دیگر نیست و بلکه بسبب گل رویت در بر و می عرفانی در کف و معشوق خدایی ورد کام بودن است که سلطان جهان تبدیل به غلامی می شود و نه بیشتر! البته این درست است اگر همان گل رویش همانی باشد که سلطان جهان هم هست. و لذا بطور خلاصه تر همان است که خود شاعر می فرماید که گل در بر و می در کف و معشوق به کام است، سلطان جهانم به چنین روز غلام است. شوخی نیست. البته این میان یک سری حرکتهای انتحاری جنایتکارانه ای هست که ما امروزه روز بدجوری شاهد آنها هستیم که بعضاً به اسم جهاد فی سبیل الله نیز گذاشته می شوند.

یک وقت هست که کسی در کمپهای نازیها در جنگ جهانی دوم گیر کرده است و هر آن است که می گویند که الان است عازم اتاق گاز شوی. و یک کسی مثل ویکتور فرانکل از آن میان است که می گوید بیرون می آید و از هولوکاست کوره های آدم سوزی می گوید داستانها می سراید. اینجا باید توجه داشت که اراده و اختیار زندانی برای نجات خود هر چقدر هم که پوزیتیوست باشد، چندان دخیل نیست که کارش به کوره های آدم سوزی ختم نشود و حالا یحتمل هم امیدش به باری تعالی زیاد باشد و اینطور هم نشود.

و اما یک وقت دیگر هست که یک کسی را داریم مثل صادق هدایت که در کتاب نابغه یا دیوانه، ناگفته ها درباره صادق هدایت به کوشش محمود طلوعی، روانکاوی صادق هدایت در بیش از 150 صفحه ارائه شده است که بیشتر شبیه به شرح حالهای انواع بیماریهای روحی و روانی است تا روانکاوی. البته در کادر اول این قسمت از کتاب مربوط به روانکاوی آمده است که هوشنگ پیمان چند سال بعد از انتشار این کتاب به اتهام جاسوسی برای شوروی دستگیر و محاکمه و محکوم به اعدام شد ولی حکم اعدام او با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل گردید و به دلایلی که در مقدمه این کتاب به آن اشاره شده است، مدت زندانی او بیش از هشت سال به طول نینجامید. هوشنگ پیمان اکنون در لوس آنجلس زندگی می کند و یک آتلیه نقاشی در این شهر دایر کرده است. و این خود در کتابی است مملو از 600 صفحه. و بنده حقیر حرفم این است که چرا می فرمایید که این کاری که صادق هدایت کرده است یک حرکت به تمام عیار انتحاری یا خودکشی بوده است؟ بلکه هم نبوده است! و حالا ما نمی خواهیم این روانکاوی را اینجا باز کنیم و زیر سوال ببریم و بررسی کنیم. ولی حرف بنده این است که مثلاً یحتمل آنطور که از مرحوم محمد علی جمالزاده آمده است، مسئله این بوده است که ما یک سری گوسفندانی را داشته ایم که اینها را به قصابخانه می برده اند و آنجا همه را سلاخی می کرده اند. چطور هفت کچلون را قصاب کردند و صدایشان هم در نیامد؟ یعنی وقتی ما کشتارگاه و سر بریدن گوسفندان را داریم، اینطور می شود که یحتمل هم خیلی دسترسی به پزشکان گوش و حلق و بینی مجرب آن زمان نداشته ایم و نه اینکه سلامت این گوسفندان هم برای پزشکان ما خیلی مهم نباشند و بلکه توان اینکه به اندازه کافی درمانگاه های مدرن گوش و حلق و بینی برای همه دائر شوند، نبوده است. و لذا وقتی همه و همه اکثراً به خود درمانیهای غلط رو آورند یحتمل هم به بدتر از کمپهای اجباری نازیها تبدیل شوند که اگر به کوره های آدم سوزی نیز فرستاده نشوند و نیز به سبب بیماریهای روانی از پا در نیاییند یحتمل هم پوست و استخوان شده و اینطوری به لقاء الله بلکه بپیوندند. و حالا همینهایی که ادعاهای هولوکاستی دارند خود دارند با فلسطینیان چه می کنند و چه تصاویری از آنها به جهانیان ارائه می شوند و کلاً مسلمانان را چطور همراه با داعش همه را تروریست جلوه می دهند، اینها را دیگر ما هر روز داریم در رسانه ها می بینیم. این است که بنده عرض می کنم آیا می فرمایید که واقعاً صادق هدایت بوده که روانکاوی می خواسته و لا غیر؟ این است که الصلاة قربان کل تقی. یعنی آقا جان، خانم جان، از حالت حیوانی ات هم گذشته ای، و مثل یک گیاهی شده ای که همینطوری شاخه سارهایی در درونت بیرون زده است و نفست در نمی آید. یک کاری بکن. بلکه پس فردا عید قربانی، یک شتری، گاوی، گوسفندی، خروسی، چیزی قربانی کن و به فقرا و مستضعفین غذا بده تا بلکه از این حالت لطفاً گوسفند نباشیدت بیایی بیرون! یک درمانگاه(های) خیریه تخصصی گوش و حلق و بینی ای اگر خیلی زورت زیاد است، باز کن. این همه زستورانهای فست فود زنجیره ای که باز شده اند، از این درمانگاه ها احتیاج ندارند؟ همین بگوییم سوسیس و کالباس و پیتزا و نان جوش شیرینی نخورید و هیچ کس هم نمی خورد؟ فلو لا اذا بلغت الحلقوم و انتم حینئذ تنظرون.

http://quran.ksu.edu.sa/tafseer/eerab/sura56-aya83.html

بفرمایید! دانشگاه ملک سعود هم این آیه قرآن را دارد یا ندارد؟ یعنی همین که درمانگاهت کو؟ نه اینکه یک دربانی را بگذاری جلوی درمانگاه بدتر از این بنده حقیر عنق و بداخلاق که هر کسی آمد ماشینش را هم پارک کند، آنچنان با او شروع کنی به دعوا که پیش خود بگوید که اگر بنده به این درمانگاه بروم حتماً مرا خواهند کشت. دربانش که این باشد، وای به حال مطب و دکتر و اتاق عملش. اقا یک کاری بکن و تا یک کمی حالت سر جایت آمد دوباره شیر نشو و یا علی از تو مدد بزنی به سیم آخر. و اینها همه چرا؟

برای اینکه یک وقت هم هست که دیگر یک جاهایی هستند که آنقدرها هم خانه هایشان پرپری نیستند که با یک باد و بودی به هم بریزند و از بین بروند و درمانگاه هایشان هم خیلی خوب و سیستم درمانیشان هم خیلی خوب است. و اجازه جنایت و جنایتکاری و خودکشیهای بی خودی هم نه اینکه نمی دهند، خیلی خوب هم می دهند. ولی چون مردمشان در سلامتند و مشکلات اجتماعیشان هم رو به بهبود است و بلکه در شنا و تنیس و ژیمناستیک هم در دنیا یحتمل اول هستند، اینها آنوقت نمی آیند بگویند که اینها را هر کاریشان کنید خودشان را از گوسفند بالاتر نمی بینند. و لذا اگر خودشان نمی خواهند گوسفند نباشند. ما برای آنها چه کنیم که ما را هم مبتلا نکنند. و آن وقت ما بنظرمان هم می رسد که دارند ما را استثمار و استعمار و استحمار هم می کنند. و یحتمل درست هم هست. و اما بنده عرضم این است که یک کاری بکن. و نه فقط اینکه قصابیها و سلاخ خانه ها را زیاد کنی. یعنی یک بزدلی ای دارد آنکس که یک مرتبه به سرش می زند و می رود یک بمب آنچنانی بر سر همه در شهری که خوابند می ریزد. برای اینکه خیال می کند هیچ کس مثل او نیست که خدا با او باشد و از همه بالاتر هم هست و از همه زرنگتر هم هست و بلکه پدر همه بشریت هم هست. و نه آنطور هم که خودش را هم در راه بشریت فدا کند. و بلکه خیلی هم آسه برو و آسه بیا که گربه شاخت نزند. و خیلی هم با ادب است به خیال خودش. و موشها و بلکه شهرها و بلکه کشورها را چنگ چنگ می گیرد و می برد این آقا گربهه. چرا که هیچ کس مثل او به مدینه فاضله نرسیده است و رئیسش نیست و بلکه سلطان جهانم به چنین روز غلام است. شاه جهانم هم غلام من است. دیگر چه می خواهی؟ این است که بنده حقیر عرض می کنم یک قربانی کن! الصلاة قربان کل تقی. اقامه نماز کن. به جماعت برو. حالا هم امامزاده باشد و هم مسجد که دیگر فبها. چه بهتر هم. پر کنید این امامزاده ها و حسینه ها و مساجد را که اینها سنگرند.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ [٦] ، عَنْ أَبِی عَمْرٍو الزُّبَیْرِیِّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : أَخْبِرْنِی عَنْ وُجُوهِ الْکُفْرِ فِی کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ.

قَالَ : « الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللهِ عَلى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ : فَمِنْهَا کُفْرُ الْجُحُودِ ـ وَالْجُحُودُ [٧] عَلى

وَجْهَیْنِ ـ وَالْکُفْرُ [١] بِتَرْکِ [٢] مَا أَمَرَ اللهُ [٣] ، وَکُفْرُ الْبَرَاءَةِ ، وَکُفْرُ النِّعَمِ. [٤]

فَأَمَّا [٥] کُفْرُ الْجُحُودِ ، فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِیَّةِ ، وَهُوَ قَوْلُ مَنْ یَقُولُ : لَارَبَّ ، وَلَاجَنَّةَ ، وَلَانَارَ ، وَهُوَ قَوْلُ صِنْفَیْنِ مِنَ الزَّنَادِقَةِ یُقَالُ لَهُمُ : الدَّهْرِیَّةُ ، وَهُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ : ( وَما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ ) [٦] وَهُوَ دِینٌ وَضَعُوهُ لِأَنْفُسِهِمْ بِالِاسْتِحْسَانِ مِنْهُمْ [٧] عَلى غَیْرِ تَثَبُّتٍ [٨] مِنْهُمْ وَلَاتَحْقِیقٍ لِشَیْ‌ءٍ [٩] مِمَّا یَقُولُونَ ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ ) [١٠] أَنَّ ذلِکَ کَمَا یَقُولُونَ ، وَقَالَ : ( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ) [١١] یَعْنِی بِتَوْحِیدِ اللهِ تَعَالى [١٢] ، فَهذَا أَحَدُ وُجُوهِ الْکُفْرِ.

وَأَمَّا الْوَجْهُ الْآخَرُ مِنَ [١٣] الْجُحُودِ عَلى مَعْرِفَةٍ [١٤] ، فَهُوَ [١٥] أَنْ یَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ [١٦] عِنْدَهُ ، وَقَدْ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوًّا ) [١٧] وَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَکانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ عَلَى الْکافِرِینَ ) [١٨] فَهذَا تَفْسِیرُ وَجْهَیِ الْجُحُودِ.

وَالْوَجْهُ الثَّالِثُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ النِّعَمِ [١] ، وَذلِکَ [٢] قَوْلُهُ [٣] تَعَالى یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ علیه‌السلام : ( هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ) [٤] وَقَالَ : ( لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ) [٥] وَقَالَ : ( فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلا تَکْفُرُونِ ) [٦].

وَالْوَجْهُ الرَّابِعُ مِنَ الْکُفْرِ تَرْکُ مَا أَمَرَ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ بِهِ [٧] ، وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَإِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَلا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوانِ وَإِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ ) [٨] فَکَفَّرَهُمْ [٩] بِتَرْکِ مَا أَمَرَ [١٠] اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ بِهِ [١١] ، وَنَسَبَهُمْ إِلَى الْإِیمَانِ ، وَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُمْ ، وَلَمْ یَنْفَعْهُمْ عِنْدَهُ ، فَقَالَ [١٢] : ( فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَمَا اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ) [١٣].

وَالْوَجْهُ [١٤] الْخَامِسُ مِنَ الْکُفْرِ کُفْرُ الْبَرَاءَةِ ، وَذلِکَ قَوْلُهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ یَحْکِی قَوْلَ‌ إِبْرَاهِیمَ علیه‌السلام : ( کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ ) [١] یَعْنِی تَبَرَّأْنَا مِنْکُمْ ، وَقَالَ : یَذْکُرُ إِبْلِیسَ وَتَبْرِئَتَهُ [٢] مِنْ أَوْلِیَائِهِ مِنَ الْإِنْسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ : ( إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ ) [٣] مِنْ قَبْلُ ) [٤] وَقَالَ : ( إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ ) [٥] ( وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ) [٦] یَعْنِی [٧] یَتَبَرَّأُ [٨] بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ ».


دیروز، امام جماعت محترم مسجدمان حول این حدیث بحثی را شروع کردند که مدتی روی آن صحبت شد و بحث به مسائل مختلف دیگری کشید. یک بحث دیگری هم هست که رحیم پور ازغدی دیشب در صدا و سیما نشان می داد و آن این است که یحتمل یک نوعی از شیزوفرنی در بعضی از افراد سکولار وجود دارد که بین تفکیک علم و دین دو شخصیتی می شوند.‌ ولی یک مسئله دیگری هست که باید در نظر گرفت که از منطق و ریاضی فیزیک و علوم طبیعی به الهیات و در جهت عکس حرکت کردن و از علوم وحیانی بهره جستن می تواند چه اشکالاتی را برهم زند. آیا ممکن است  حتی در این میان آیت اللهی نیز زمین بخورد و کافر شود یا جایگاه او همچین که به این مقامش رسید تثبیت شده است؟ یا ممکن است دانشجو یا طلبه ای هم مدرک تحصیلی خود را اخذ کند و استاد هم شود ولی باز زمین بخورد و حتی کافر هم شود و بلکه این کار او مدام تکرار هم شود که از کافر به استاد و از استاد به کافر در حرکت باشد؟ قضاوت در این موارد معمولاً کار ساده ای نیست. البته این هم می تواند باشد که حتی یک مرجع تقلیدی خود را آنقدر تنزل دهد که همردیف طلبه های خود شود تا بلکه به آنها درس آموزد بدون اینکه حتی آنها متوجه این کار او شوند. یعنی اول باید طلبه به آن درجه از اجتهاد بتواند برسد که تشخیص دهد که استاد او دارد چه می کند، تا بلکه متوجه عمل او گردد و الا یحتمل بنظرش برسد که مرجع تقلیدش هم یک طلبه ای است مثل خود او! و صد البته خود مرجع تقلید هم برای بیشتر یاد بگیرد مجبور است به طلبگی تن در دهد، ولی بسبب تجربه ی او، نوع طلبگی او و طلبگی شاگردان او فرق می کنند آنطور که او در مقام استاد وارد مسائل می شود و شاگردان او در مقام طلبگی است که وارد مسائل می شوند. یک تفاوتهایی اینجا هست.


حالا زیاد وارد بحثهای فوق نشویم، و بلکه مقاله زیر دیوید همکین را در نظر بگیریم:

http://arxiv.org/pdf/1607.00723.pdf

و اینجا هم خیلی وارد مقاله نمی شویم و بلکه به این بحث می خواهیم بپردازیم که اگر ما یک خمینه ای داشتیم که یک کاردینالیته ی ناشمارایی داشت، آنگاه توابع فضای تانژانت آن همه و همه یک کاردینالیته ای خواهند داشت از یک مرتبه ای بالاتر از آنی که خود خمینه دارد. و غلط نکنم کاردینالیته اوپراتورهایی که روی توابع فضاهای تانژانت کار می کنند باز یک مرتبه بالاتر می روند چرا که مثل توابع اوپراتوری ای هستند که دارند روی توابع کار می کنند. و یحتمل ما نیز بحث خود را به یک سری توابع و اوپراتورهایی خاصی از کل توابع و اوپراتورها  محدود کنیم. اینجا بحثهای زیادی هست راجع به زور کردن در رابطه با مثلاً حدس پیوستگی (continiuum hypothesis) اتفاق می افتد.

حالا برای اینکه ما مسئله را دوباره مطرح کنیم، سوال این است که آیا می توان پورفسور یا آیت اللهی را زور کرد که خود را به سطح شاگردی تنزل دهد تا بتواند مسئله ای را برای خود یا شاگردانش حل کند؟ یا این کار زور کردن نیست و بلکه برای هر پورفسوری هم اجتناب ناپذیر است که اگر می خواهد مسئله ای را عنوان و آن را حل کند، مجبور است خود به امر طلبگی تن در دهد.

اینجا این سوال خیلی جدیتر هم پیش می آید که رابطه بنده خدا با مقام ربوبیت خدا چگونه است؟ یعنی این مسئله را در نظر بگیرید که بندگی بندگان خدا از لحاظ اصل توحید در دین جایز نیست. ولی بندگی خدا نه تنها جایز است و بلکه مگر غیر از این است که اتفاقاً خیلی هم واجب هست؟ برای مثال همین امر زلزله را در نظر بگیرید که خدای ناکرده همه خوابند و یک مربته زلزله ای واقع می شود و شهر را ویران می کند و عده کثیری نیز هلاک می شوند. آیا مسئله غیر از این است که اینها بنده های خدا بودند و یحتمل هم بنده های خیلی خوبی هم بوده اند با اینکه هلاک هم شدند؟ و خدا بیامرزدشان این بنده های خدا را. و حالا ما زلزله را در نظر می گیریم و یحتمل هم بلاهای دیگری باشند یا حتی کسی در جهاد فی سبیل الله نیز شهید شود.

مسئله ای که بنده می خواهم عرض کنم این است که اینها همه بندگان خدا هستند و همانطور که در نماز شهادت می دهیم: اشهد ان محمد عبده و رسوله، حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم هم بنده خداست و ائمه اطهار هم بندگان خدایند. و از بندگی خدا نمی توانیم بالاتر رویم هر چقدر هم که به خدا نزدیک شویم چرا که مقام او بی نهایت است و مقام ما محدود و متناهی و بلکه از نوع بندگی او است و لذا رکوع و سجود در حق او در نمازها. و لذا انواع شرک نیز در اسلام نفی شده است. بنده حرفم این است که کسی زور زورکی نمی تواند از بندگی خدا بدر آمده و به مقامات بالاتری برسد آنطور که می توان از شاگردی و طلبگی بدر آمد و به استادی و حجج اسلام و ثقة الاسلام و آیت الله و امثالهم رسید. یا در دنیای مدیریت و سیاست نیز می توان به انواع ریاستها و از جمله سلطنت یا ریاست جمهوری نیز رسید و اما باز هم او بنده ای است از بندگان خدا! این چه سر عظیمی است در درسهای توحیدی؟! یعنی شما حساب کنید که می خواهید حق شاگردی خود را در مقابل استادتان هر جوری که شده ادا کنید و این چقدر سخت است؟ و حالا حساب کنید که ما می خواهیم در نماز حق ربوبیت الهی را ادا کنیم و این چطور می شود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ


در کتابهای ساربان سرگردان و جزیره سرگردانی مرحوم دانشور  از یک سری استخر رفتنهایی بحث می کند. این کتابها درست است که خواندنی هستند. ولی یک چیزی اینگار کم دارند. و آن این است که یحتمل خود کتاب سرنخهایی به ما می دهد که چرا ما در ورزشهایی مثل شنا یا ژیمناستیک یا حتی تنیس در سطوح بین المللی و المپیک نیستیم. ولی راه حل را نمی دهد. اینها یک چیزهایی است که روی افراد باید سرمایه گذاری دراز مدت کرد. مثلاً اگر بدن شناگران المپیکی و قهرمانی را بنگریم، این را متوجه می شویم که بدن آنها یک حالتی را دارد غیر از حالت بقیه ورزشکاران مثلاً کشتی یا فوتبال یا .... ولی یک مشکلی که در سطوح بین المللی هست، حجاب است در مورد بانوان هر چند که در مورد آقایان هم ما قهرمانهای شنا نداریم. به هر حال، یک چیزی که این کار نیاز دارد، صد در صد تغذیه ی درست است که بنده حالا اصلا سر در نمی آورم که چطور اینها می توانند اینقدر بدنهای ورزیده ای پیدا کنند طوری که انگار اصلا برای این کار ساخته شده اند. و مربی خوب نیز باید یکی از شروط باشد. خلاصه کلی کار دارد. و بنده نمی دانم چرا این همه کار هست و ما این کارها را نداریم. حالا ما ورزشکارش را اول تربیت کنیم در حدی که رکوردها جهانی را بتوانند بشکنند. حالا حجاب هم یک مسئله ای است مثل همه مسائل دیگر. یک جوری باید حل شود. ورزشش و آن هم ورزش بین المللی المپیکی اش است که مهم است. ولی یک وقت دیدید این 20 سال کم کم کار می برد. البته ورزشهای دیگر هم هستند که ما استعدادهای زیادی در آنها داریم. 


اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿35﴾


جلسه 135 مضاربة آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت ظله را گوش می کردم. ایشان از کتاب عروه می فرمایند. سعی کردم مضاربه را در عروه جستجو کنم. ضرب، ضربا، را یحتمل همه را صرف می کند الا مضاربة.

بنده قبل از اینکه شروع کنم، این مسئله را عرض کنم که ما رفتیم نماز جمعه. موقع برگشتن یکی از دوستان به این حقیر اشاره کرد که ببین که عکسهای ریاست جمهوری را که به مناسبت هفته دولت برگزار می شد را خراب کاری کرده بودند. بعضی را پاره کرده بودند و بعضی را نیز هجویات رویش نوشته بودند. این حقیر فکر می کنم این کار بسیار غلطی است که نباید در هیچ جا و از همه بیشتر نباید در نماز جمعه اتفاق بیافیتد. این کار بسیار غلط است.

به هر حال، اول این جلسه حضرت آیت الله مکارم می فرمایند که وقتی امام زمان آمدند، دامنه علوم به برکت آن حضرت بسیار وسیعتر خواهد شد. و اگر مثلاً الان 2 حرف از 27 حرف را بدانیم. آن زمان 25 حرف دیگر را هم ایشان خواهند گفت. اینجا یک مسئله خیلی جالبی هست که خوب است گفته شود که برای مهندسین رایانه و ریاضیات کما بیش روشن است. و آن این است که کافی است که ما یک میدان عددی در مبنای دو داشته باشیم. و مثلاً همان صفر و یک خودمان. و همین دو حرف کفایت می کند که همه 27 حروف را بازیابی کنیم. همین است که ما بیت داریم و بایتهای 8 و 16 و 32 و 64 و امثالهم. البته می توان جلوتر هم رفت. یعنی اینکه بعضی حتی می فرمایند که ما یک میدانهای متناهی داریم که نه فقط کوچکترین این میدانها میدان دو عضوی ای است که صفر و یک اعضای آن است و بلکه یک میدانهای دیگری هم داریم که اینها اعضایشان فقط یک عضو است و آن را به F_un به فرانسه که همان یعنی میدان یک عضوی است نشان می دهند. بعضی ایراد خواهند کرد که این دیگر نمی شود که یک میدانی داشته باشیم که این میدان چطور بتواند هم در آن جمع باشد و هم ضرب باشد و هم فقط یک عضو باشد و تازه این حد اقل کاری است که ما می خواهیم با این میدانهای عددی انجام دهیم. و آن همه کارها را با این یک میدان یک عضوی چطور انجام دهیم؟

البته این همه ایرادات علی القاعده بنظر درست می رسد. مثل این می ماند که ما بجای اینکه دو حرف داشته باشیم، فقط یک حرف داشته باشیم. و هر چه خواستیم بگوییم هم با همان یک حرف بگوییم. این هم که نمی شود! می شود؟ بله می شود، اگر توجه بفرمایید که اگر صفر و یک را داشته باشیم می شود و لذا این هم می شود دیگر. یعنی چطور می شود؟ یعنی اینکه بالاخره یا همان یک حرف را داریم. یا نداریم. اگر داشتیم، به آن ارزش 1 بدهید. و اگر نداشتیمش هم که معلوم است و همه می فهمند و مثل روز روشن است که باید به آن ارزش صفر داد. غیر از این است بفرمایید غیر از این است.

نظریه حمیدی مجیدی هم همینطور است. یا آن را داریم یا نداریم. اگر داریم با آن می توانیم شروع کنیم به مضاربه. و اگر آن را نداشتیم هم که دیگر معلوم است. مضاربه ای در کار نخواهد بود. حالا بنده کاری ندارم که آیا نوع مضاربه ای که داریم واردش می شویم آیا معامله ی خوبی است یا معامله بدی است که خودش برای خودش می شود یک دنیایی. و الا اگر غیر از این بود، ما دیگر فلسفه و حکمتی هم نداشتیم که بخواهیم از آن طریق به حکمت متعالیه برسیم یا یحتمل هم نتوانیم بدان دست یابیم.

مثال زنده این موضوع هم همین مدل استاندارد فیزیک خودمان است. این مدل یک پیشینه ای داشته است که یحتمل شیمیدانها بهتر از آن سر در می آورند هر چند که یک موقعی بوده است که آنها بی جهت خود را به علومی مثل کیمیاگری و امثالهم بنده نمی دانم چرا اینقدر سرگرم می کرده اند. آخر می شود مس و دیگر فلزات را طلا کرد؟ همینچوری اش مردم نمی توانند از این کارها بکنند و این همه اختلاس می شود. ان موقع که دیگر همه می خواستند بریزند سر کیمیاگران و تا می خوردند پدرشان را در بیاورند که الا و لله باید به ما هم یاد بدهی چطوری است این کار. ولی بنده حرفم این است که شیمی دانها بالاخره یواش یواش جدول مندلیف را تا توانسته اند تکمیل کرده اند مثل  جدول حروف الفباهای زبانهای مختلف. خوب، حالا این اتم اینقدر الکترون دارد، این قدر پرتون دارد، اینقدر نوترون دارد. و حالا دیگر یک ذرات دیگری هم در عالم هستند که آنها نیز در جدول مدل استاندارد هم آمده اند. مثل ذره هیگز. و حالا این ذره هیگز چیست؟ بماند. ولی مسئله این است که بالاخره آیا ما با این ذرات جدول مدل استانداردمان که یک چندتایی می شوند می توانیم همه ذرات جدول مندلیوف را بسازیم یا یخیر؟ این سوال اساسی ای است که یکی از سوالاتی است که ریاضی فیزیکدانها و حتی شیمی دانها نیز سخت بدنبال آن هستند.

اینجا ولی مسئله یک کمی مثل اینکه فرق کرد. یعنی آیا شما می توانید با داشتن یک کلیدی که یا در حالت خاموش است یا در حالت روشن و بس و بلکه کلیدهایی از همین نوع و حالا بلکه اینها را بتوان ریز و درشت کرد و انبوه سازی کرد و خیلی کارهای دیگر. آیا با این کلیدها می توانید مدل استاندارد فیزیک را بازسازی کنید طوری که جدول مندلیوف را برای شما بازسازی کند؟ یعنی یک حرف به شما می دهند. و شما باید از همین یک حرف همه چیز را بسازید. لا اله الا الله. بعضی یحتمل اینجا ایراد کنند که نمی شود و آقا مگر شوخی است و آقا مگر شامورتی بازی است و اینها. لا اله الا الله.

بنده همه حرفم همین است وقتی عرض می کنم که باید یک درمانگاه خیریه ای باز کنم که کارها را سر و سامان دهد. یعنی تخصص در گوش و حلق و بینی داشته باشد. و اگر نه رایگان و لااقل با حداقل قیمت مریضها را درمان کند. این خیلی مسئله مهمی است. یعنی وقتی مریض می شنود که باید عمل شوی. و باز می شنود که اگر هم عمل شوی، فایده ای ندارد چرا که دوباره همین مضت برخواهد گشت. و باز گفته می شود که دلیل بیماریت یک نوع حساسیت است که تو داری. و باید ببینی که به چیست که حساسیت داری؟ این می تواند یک چرخه باطلی را ایجاد کند که آقای دکتر خداحافظ شما. ما رفتیم. بجای اینکه خوب، حالا آقای دکتر این را عملش کن. بلکه ما دفعه بعد بیشتر مراعات کردیم ببینیم به چه چیزی است که حساسیت داریم. یا اینکه حالا این لوزه بچه را در بیاور. ما بالاخره مواظبت خواهیم کرد که دفعه بعد هم دوباره لوزه در نیاورد هر چند که گفته می شود اکثر به الاتفاق بچه ها لوزه خواهند داشت و راهش هم همین است که بکن و بیانداش دور. راحت. بله. ولی به چه قیمتی است این کار؟ آیا همه می توانند این نوع عمل را انجام دهند؟ آیا همه جا این عمل یکسان است؟ ایا قیمتش هم همه جا یکسان است؟ یا بالاخره مسئله این است که ما با یک جنون ادواری ای باید طرف باشیم که اگر هم خواستیم مضاربه کنیم نیز جنون ادواری که هیچی و بلکه باید خواب را هم ترک کنیم. و همه رو به قبله شوند که یحتمل بتوانند یک مضاربه ای چیزی گیرشان بیاید. این هم که پس یحتمل نیست. یعنی می فرماید غیر از موت مالک یا عامل موارد دیگر عبارت بود از: عقل، عدم سفاهت، عدم اغماء و عدم حجر در مالک و عامل. یعنی اگر اینها را داشتیم می توانیم وارد مضاربه شویم. ولی خوبی مضاربه ای که در حدود مرزهایی است که ماورای مرزهای بین المللی است نیز یک حسابهایی دارند. و آنها از این قرارند که شما می توانید از لحاظات علمی مقالاتی را بگیرید و مقالاتی را بنویسید. حالا آقای دکتر قاسمی بپسندند که این کار از روی چه حسابی است یا نپسندند. مسئله این است که این کار را به چه نیتی است که انجام می دهید؟ برای زیبایی آن است؟ برای علم بودن آن است؟ مضاربه ای است که هم عقل دارید و هم عدم سفاهت و هم عدم حجر که البته حضرت آیت الله خیلی وارد حجر نمی شوند و بنده نیز آن را اشتباهی هجو شنیدم تا اینکه متن کلام را دیدم. خلاصه همه شرایط را هم می توان داشت. ولی یک وقت دیدید خود مضاربه فقط از این قرار است که یک چیزی است که مثل همان میدانهای تک عضوی خودمان است که ایا باشد و آیا نباشد. حالا میدانهای صفر و یک را بیشتر مردم می فهمند و به برکت علوم رایانه ای یا همان علوم کامپیوتری خودمان خیلی راحتتر است. اما تکلیف مضاربه ما چه شد؟ مسئله فقط این نیست که حکیم ابوالقاسم فردوسی گفت بسی رنج بردم در این سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی. مسئله بلکه این است اصلا همین مسئله دیگر را نیز در نظر بگیرید که فیلمش هم درآمده است که آقا اصلا امام رضا علیه الصلوة و السلام برای چه به مرو و مشهد الرضا تشریف فرما شدند؟ برای اینکه مامون از او دعوت کرده بود؟ و بلکه به آن حضرت وعده ولایت عهدی داده بود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

http://arxiv.org/abs/1607.00684

http://arxiv.org/abs/1607.00683


این دو تا مقاله جوئل دیوید همکین را یک نگاهی بهشان بیاندازید تا بنده ببینم می توانم به نماز جمعه برسم یا خیر با توجه به اینکه نمازها این روزها یک کمی هم زودتر شروع می شوند. و در ضمن این را هم می خواستم عرض کنم که احادیث کافی شریف خیلی هم شماره گذاریشان دقیق نیست و از یک کتاب به کتابی دیگر می تواند فرق کند. این است که بنده خیلی اوقات دچار اشتباهات می شود در این جور مسائل یافتن حدیث از یک کتاب به کتابی دیگر و بر عکس. و حالا اگر تقارن آینه ای را نیز به مسئله اضافه کنیم و مثلاً حدیثی را از صدا و سیما شنیده باشید و بخواهید آنرا در کتاب بیابید که دیگر کار سختتر هم می شود. البته اگر درست بگردید و مثلاً بدانید که در کدام سرفصل از کدام جلد است، یحتمل کارتان خیلی آسانتر می شود هر چند که اگر شماره گذاریها دقیقتر بود، کارها آسانتر هم می شد.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ یَاسِرٍ ، قَالَ :

لَمَّا [١] خَرَجَ الْمَأْمُونُ مِنْ خُرَاسَانَ یُرِیدُ بَغْدَادَ ، وخَرَجَ الْفَضْلُ [٢] ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ ، وَخَرَجْنَا مَعَ أَبِی الْحَسَنِ [٣] علیه‌السلام ، ورَدَ [٤] عَلَى الْفَضْلِ بْنِ سَهْلٍ ذِی الرِّئَاسَتَیْنِ [٥] کِتَابٌ مِنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ ونَحْنُ فِی بَعْضِ الْمَنَازِلِ : إِنِّی نَظَرْتُ فِی تَحْوِیلِ السَّنَةِ فِی حِسَابِ النُّجُومِ [٦] ، فَوَجَدْتُ فِیهِ أَنَّکَ تَذُوقُ فِی شَهْرِ کَذَا وکَذَا یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ حَرَّ الْحَدِیدِ وَحَرَّ النَّارِ ، وأَرى أَنْ تَدْخُلَ أَنْتَ وأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ والرِّضَا الْحَمَّامَ فِی هذَا الْیَوْمِ ، وَ [٧] تَحْتَجِمَ فِیهِ ، وتَصُبَّ عَلى یَدَیْکَ [٨] الدَّمَ لِیَزُولَ عَنْکَ نَحْسُهُ.

فَکَتَبَ ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ إِلَى الْمَأْمُونِ بِذلِکَ ، وسَأَلَهُ أَنْ یَسْأَلَ أَبَا الْحَسَنِ علیه‌السلام ذلِکَ ، فَکَتَبَ الْمَأْمُونُ إِلى أَبِی الْحَسَنِ علیه‌السلام یَسْأَلُهُ ذلِکَ ، فَکَتَبَ إِلَیْهِ [٩] أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام : « لَسْتُ بِدَاخِلٍ [١٠] الْحَمَّامَ غَداً [١١] ، ولَا أَرى لَکَ ولَالِلْفَضْلِ أَنْ تَدْخُلَا [١٢] الْحَمَّامَ غَداً [١٣] ». فَأَعَادَ عَلَیْهِ الرُّقْعَةَ مَرَّتَیْنِ ، فَکَتَبَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام : « یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ [١٤] ، لَسْتُ بِدَاخِلٍ غَداً الْحَمَّامَ [١٥] ؛ فَإِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فِی هذِهِ اللَّیْلَةِ فِی النَّوْمِ [١٦] ، فَقَالَ لِی : یَا عَلِیُّ ، لَا تَدْخُلِ الْحَمَّامَ غَداً ، ولَا أَرى لَکَ [١٧] ولَالِلْفَضْلِ أَنْ تَدْخُلَا [١٨] الْحَمَّامَ غَداً [١٩] ». فَکَتَبَ‌

إِلَیْهِ الْمَأْمُونُ : صَدَقْتَ یا سَیِّدِی [١] ، وصَدَقَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، لَسْتُ بِدَاخِلٍ الْحَمَّامَ غَداً وَالْفَضْلُ أَعْلَمُ.

قَالَ : فَقَالَ یَاسِرٌ : فَلَمَّا أَمْسَیْنَا وغَابَتِ الشَّمْسُ ، قَالَ لَنَا الرِّضَا علیه‌السلام : « قُولُوا : نَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شَرِّ مَا یَنْزِلُ فِی هذِهِ اللَّیْلَةِ ». فَلَمْ نَزَلْ [٢] نَقُولُ [٣] ذلِکَ ، فَلَمَّا صَلَّى الرِّضَا علیه‌السلام الصُّبْحَ قَالَ لِیَ [٤] : « اصْعَدْ عَلَى [٥] السَّطْحِ ، فَاسْتَمِعْ [٦] هَلْ تَسْمَعُ [٧] شَیْئاً؟ » فَلَمَّا صَعِدْتُ ، سَمِعْتُ الضَّجَّةَ والْتَحَمَتْ [٨] وکَثُرَتْ [٩] ، فَإِذَا نَحْنُ بِالْمَأْمُونِ قَدْ دَخَلَ مِنَ الْبَابِ الَّذِی کَانَ إِلى دَارِهِ مِنْ دَارِ [١٠] أَبِی الْحَسَنِ علیه‌السلام وهُوَ یَقُولُ : یَا سَیِّدِی یَا أَبَا الْحَسَنِ ، آجَرَکَ اللهُ فِی الْفَضْلِ ؛ فَإِنَّهُ قَدْ أَبى [١١] وکَانَ دَخَلَ [١٢] الْحَمَّامَ ، فَدَخَلَ [١٣] عَلَیْهِ قَوْمٌ بِالسُّیُوفِ ، فَقَتَلُوهُ ، وَأُخِذَ مِمَّنْ دَخَلَ عَلَیْهِ ثَلَاثُ [١٤] نَفَرٍ [١٥] کَانَ أَحَدُهُمْ ابْنَ خَالَةِ [١٦] الْفَضْلِ ابْنَ ذِی الْقَلَمَیْنِ

قَالَ : فَاجْتَمَعَ [١] الْجُنْدُ والْقُوَّادُ ، ومَنْ کَانَ مِنْ [٢] رِجَالِ الْفَضْلِ عَلى بَابِ الْمَأْمُونِ ، فَقَالُوا : هذَا [٣] اغْتَالَهُ [٤] وقَتَلَهُ ـ یَعْنُونَ الْمَأْمُونَ ـ ولَنَطْلُبَنَّ بِدَمِهِ [٥] ، وجَاؤُوا بِالنِّیرَانِ لِیُحْرِقُوا الْبَابَ ، فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه‌السلام : یَا سَیِّدِی ، تَرى [٦] أَنْ تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ وَتُفَرِّقَهُمْ؟

قَالَ : فَقَالَ یَاسِرٌ : فَرَکِبَ [٧] أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام ، وقَالَ لِیَ [٨] : « ارْکَبْ » فَرَکِبْتُ ، فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ بَابِ الدَّارِ ، نَظَرَ إِلَى النَّاسِ وقَدْ تَزَاحَمُوا [٩] ، فَقَالَ لَهُمْ بِیَدِهِ : « تَفَرَّقُوا تَفَرَّقُوا [١٠] ». قَالَ یَاسِرٌ : فَأَقْبَلَ النَّاسُ واللهِ یَقَعُ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ ، ومَا أَشَارَ إِلى أَحَدٍ إِلاَّ رَکَضَ [١١] وَمَرَّ.


یک  خانمی در یک تقارن آینه ای قرار گرفته بودند و برای این حقیر هی سعی می کردند این حدیثی را بازگو کنند یا نمی دانم حدیث دیگری بود؟ خلاصه بنده همینطوری که ایشان داشتند با توجه به تقارن آینه ای که درآن واقع شده اند، حدیث خود را بازگو می کردند، بنده نیز داشتم می گشتم که حدیث مورد نظر را بیابم و به این حدیث رسیدم. همانطور که مامون نیز می فرماید: یَا سَیِّدِی یَا أَبَا الْحَسَنِ ، آجَرَکَ اللهُ فِی الْفَضْلِ. یعنی بنده نمی دانم چرا این حدیثی که آن خانم داشتند بازگو می کردند بنده حقیر را اینقدر یاد دکتر قاسمی می اندازد! و لطفاً نپرسید کدام دکتر قاسمی و هر چند که به هر حال دکتر قاسمی کجا و آن خانم که در این تقارن آیننه ای حدیث خود می گفتند کجا؟ یعنی آنطور که ایشان عنوان می کرد، آجرک الله در حدیث بوده است و نشانیهای دیگری و از جمله کتابت نیز می دادند که یحتمل این حدیث باشد و یحتمل حدیث دیگری بوده است. و لذا شاید هم همین حدیث بوده است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

Dear Professor Marcolli,

How do you do? It is always a great opportunity to write to you. Yesterday, I was writing about certain matters on mirror symmetries of a grape and watermelon eater as she is watched in some mirror. And I also noticed how watermelon is translated in different European languages. By the way, it was quite interesting to me that watermelon is anguria in Italian while angur means grape and hendavaneh is watermelon in Persian. I wonder what guru means in Italian! And at the same time I was trying to understand Riemann surfaces and 3- and 4-manifolds better via their reflective 2d mirror images and even relate it to Seiberg-Witten or Gromov-Witten theory and finally reach a conclusion in developing Hamidi-Magidi theory! And I was even imagining that I was in Trieste and presenting a lecture in astrophysics.

Then, I heard of a sad news of the earth quake in Italy today. I wish I could do some thing for the hurt and the earthquake stricken people. Commuting the meanings of anguria and grape and watermelon and sandia is one thing as one moves around the world, but shaking the earth under one's feet so strongly is another horrible frightening thing which is sad wherever it occurs. Please accept my condolences.
....

Best Wishes,
Hamid

البته بنده حقیر حمید آخر نامه را نوشتم. ولی نمی دانم چرا وقتی فرستادم، فاقد آن بود! به هر حال، بنده این نامه را منتشر می کنم برای اینکه فکر نمی کنم ایشان جوابش را بدهند بنا بر تجربه ای که بنده از نامه نویسیهای خود دارم. شاید هم جواب بدهند. امیدوارم اینطور باشد. ناگفته نماند که گورو به هندی یعنی معلم یا استاد دینی و بنده این را اضافه کردم چون ایشان هند نیز بوده اند و به فلسفه هند نیز یحتمل علاقه مندند. فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.
وزیر اطلاعات دیشب از امنیت و سلامت فرمودند. این یک مسئله ای است که همه متوجه آن می شوند. ولی اینکه ما در یک وضعیت امنیتی ابدی واقع شده باشیم که بیرون آمدن از آن هم غیر ممکن است، یک چیزی است که وزارت اطلاعات می تواند ایجاد کند و همه نیز این مسئله را متوجه می شوند. اما این هم که وزارت اطلاعات باید با ساواک فرق داشته باشد نیز مسئله ای است که اگر غیر از این باشد جمهوری اسلامی هم با نظام شاهنشاهی چه فرقی دارد؟ یعنی یک وقت هست که ما ادعا می کنیم که آمریکا کدخدای جهان نیست ولی انگاه خودمان اگر خواستیم کدخدا منشانه همه چیز را حل و فصل کنیم و لذا به ارباب/رعیتی تن در دادیم، این دیگر یک چیزی می شود که از زیرش بیرون آمدن کار حضرت فیل می شود. بنده این را عرض می کنم برای اینکه بنظرم می رسد که ما یک همچین وضعیتی را حتی در مساجد و امامزاده ها نیز می توانیم مشاهده کنیم طوری که گویی بین مستضعفین و مستکبرین یک جدایی افتاده است که هر چقدر هم کسی از مستضعفین باشد، باز آن پایگاه خود را در مسجد نمی خواهد از دست بدهد چرا که مخصوصاً اینطور است چون جزو مستضعفینی است که اصولاً پایگاه دیگری ندارد. و لذا مستکبرین به بهترین نحوی اتوماتیک الک می شوند و علی می ماند و حوضش! در صورتی که ماهیتاً ثروتمندانی که به مسجد می روند نیز نباید خود را غیر از مستضعفین بدانند و لذا خود را کنار بکشند. و اما خوب، بالاخره یک تکبری در ثروتمندان هست که فقط با سلام کردن به بزرگ و کوچک به تنهایی حل نمی شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم. اذا زلزلت الارض زلزالها. و اخرجت الارض اثقالها. و قال الانسان ما لها. یومئذ تحدث اخبارها. بان ربک اوحی لها. یومئذ یصدر الناس اشتاتاً لیروا اعمالهم. فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره. و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.


یک خبر غمگین و ناگواری است وقتی می شنویم نیمه شب یک جایی مثلاً در ایتالیا زلزله آمده است و مردم و شهرشان ویران شده است. خیلی دلم می خواست که به پورفسور مارکولی نامه می نوشتم و به ایشان تسلیت می گفتم. اتفاقاً ایشان یک تخصصشان هم در نظریه زایبرگ-ویتن است و کتابی هم در این زمینه دارند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.



ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. (56) سوره مبارکه احزاب


آجرک الله یا بقیة الله.


١٣٧٥ / ١٩. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِیسَى الْعُرَیْضِیِّ أَبِی مُحَمَّدٍ، قَالَ :

لَمَّا مَضى أَبُو مُحَمَّدٍ علیه‌السلام ، ورَدَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ بِمَالٍ إِلى مَکَّةَ لِلنَّاحِیَةِ، فَاخْتُلِفَ عَلَیْهِ ، فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ : إِنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه‌السلام مَضى مِنْ غَیْرِ خَلَفٍ ، والْخَلَفُ جَعْفَرٌ ، وقَالَ بَعْضُهُمْ : مَضى أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ خَلَفٍ، فَبَعَثَ رَجُلاً یُکَنّى بِأَبِی طَالِبٍ، فَوَرَدَ الْعَسْکَرَ ومَعَهُ کِتَابٌ ، فَصَارَ إِلى جَعْفَرٍ ، وسَأَلَهُ عَنْ بُرْهَانٍ ، فَقَالَ: لَایَتَهَیَّأُ فِی هذَا الْوَقْتِ ، فَصَارَ إِلَى الْبَابِ ، وأَنْفَذَ الْکِتَابَ إِلى أَصْحَابِنَا، فَخَرَجَ إِلَیْهِ : « آجَرَکَ اللهُ فِی صَاحِبِکَ ، فَقَدْ مَاتَ وأَوْصى بِالْمَالِ الَّذِی کَانَ مَعَهُ إِلى ثِقَةٍ لِیَعْمَلَ فِیهِ بِمَا یُحِبُّ » وَأُجِیبَ عَنْ کِتَابِهِ 


وقتی می خواهیم در یک امامزاده ای نماز اقامه شود، هم باید مواظبت کرد که نمازگزاران به نماز بیایند و نماز جماعت برگزار شود و هم باید مواظب بود که حرمت امامزاده در حریم آن حفظ شود. البته این یک مسئله است که نمی شود کنسرت و کاباره در حریم امامزاده راه انداخت. مسئله دیگر می تواند این باشد که در حریم امامزاده لازم نباشد نوشته شود که مثلاً "لطفاً با سگ وارد نشوید،" یا "لطفاً با کفش روی فرش نروید." این دانسته شده است که این امور و خیلی امور دیگر باید رعایت شوند.

ولی این هم باید دانسته شده باشد که نمازگزار تمام هم و غمش نباید فقط این باشد که فقط برود مسجد یا امامزاده تا به نماز بایستد و السلام. این حتی اگر او در محیطی که واقع شده است، آندولسیزاسیون نشده باشد هم باز کفایت نمی کند و باید رعایت و مراقبت کند که آندولسیزاسیون از یک گوشه ای بالاخره رخنه نکند. و چه رسد به اینکه دارد مثلاً در یک محیطی قلم می زند و می نویسد و به کی بوردش می کوبد، و از آن طرف هم آنولسیها از سر و کول گوگل و تصاویر آینه ای و غیرآینه ای خمینه ای دارند تراوش می کنند و خبر ندارد از همه طرف محاصره و فیلتر و آنتی فیلتر است. حالا اگر مسئله فقط یک رقص و آوازی در پایتخت بود که به عللی که خیلی محکم می رقصیدند یا اینکه سقف خیلی با دوام ساخته نشده بود، دوام نیاورد و سقف پایین آمد. خوب، حالا این عروسی هم یک دفعه است و همیشه هم که همه عروسی نمی گیرند حالا می خواهد در پایتخت باشد یا کمی آنطرفتر از بلاد کبیره و چسبیده به دیوار شهر در همین نزدیکیهای شهریار. بالاخره عروسی است و رقص است و پاکوبی است. و اما نمی شود هم که همان عروسی را هم به کاباره دانسینگ تبدیل کرد و نور چراغها را هم کم کنند و امثالهم... مسئله آندولس و آندولسی کردن مسائل است همان وقتی که می خواهید بروید نماز در امامزاده و مسجد و همان موقعی که دارید در اینترنت قلم می زنید و فیلترینگ و آنتی فیلترینگ دارید. یعنی اینجا در همان رابطه با ثوابت دوگانهای مستضعفین/مستکبرین مسائل چیست و چگونه است؟ بالاخره آیا مثلاً بانکها و صندوقهای قرض الحسنه به نفع مستضعفین است که باید عمل کنند یا به نفع مستکبرین؟ اگر به نفع مستکبرین دارد عمل می کند که یک جای کار عیب دارد. یا بانکداری اسلامی نیست یا حکومت اسلامی نیست یا اینکه نویسنده حقیر خود هست که مستکبر است و همه چیز را هم استکباری می بیند و نمی تواند عینک استکباری اش را بردارد یا اینکه بالاخره در امور بانکی هر کاری کنی، یک فاکتورها و المانهای استکباری همراه با بوروکراسی موجود خواهند بود. حالا اشرافیت فرعونی در آن رخنه نکند هم باز خوب است. و مسئله این هم هست که هر کسی خودش مسول است که احکام اسلام را فرا گیرد و اسلامی عمل کند همینطور که در عین حال با آندولسی شدن محیط و از جمله بانکداری هم بتواند و بداند کجا اسلامی است و باید با آن کنار آمد و کجا انقریب که آندولسی شده است و باید با آن مبارزه کرد.

از یک طرف زیارتگاه ها و امامزاده گان و مساجد باید مظهر این کلمه باشند که آجرک الله یا بقیة الله الاعظم علیه السلام و از طرف دیگر باید در ساخت امامزاده ها فقط از آجرها استفاده نشوند و بلکه آینه کاری هم داشته باشند. و چرا؟ برای اینکه تصاویری از حضرتش در قلوب مومنین متصور خواهند شد وقتی به اماکن مقدسه ای همچون امامزادگان وارد خواهیم شد و قلب انسان و بلکه تمام وجود او را می توانند تسخیر کنند. این است که آینه کاری در این اماکن یک ابزار هنری ای است که می تواند خیلی کارآمد باشد و فقط یک حالت تزیینی محض ندارد. و لذا آجرک الله یا بقیة الله الاعظم علیه السلام و آجرک الله ای آینه کاران امامزادگان.

و بنده حقیر با اینها خیلی کاری ندارم و قصد بنده این نیست که خیلی وارد این مسائل شویم و بیشتر قصدم این بود که وارد مسائل نظریه حمیدی مجیدی شویم و در عین متوجه باشیم که مسائلی نیز داریم در انواع گره هایی که در همولوژی خوانوف و نظریه های زایبرگ-ویتن و گروموف ویتن داریم که جوابهای آنها را می توان در فضاهای سبلوف جستجو کرد چرا که ممکن است اینقدر انتگرالپذیر باشند و از اینقدر به بعد نباشند و اینقدر نیز دیفرانسیلپذیر باشند و از این مقدار به بعد نباشند. و لذا مسئله را درست تصویر کردن مهم است هر چند که ابهامهایی وجود دارند که وقتی وارد اینترنت شدیم و با فیلترینگ و آنتی فیلترینگ برخورد کردیم بهتر متوجه می شویم که جوانان را به نظریه حمیدی-مجیدی جذب و جلب کردن فقط این نیست که تصویر درست به آنها ارائه دهیم که دل آنها را بدست آوریم و بلکه فیلترینگ و آنتی فیلترینگ غلط می تواند نظریه حمیدی-مجیدی را مثل یک نقطه ای کند که در بی نهایت نشسته است و خارج از دسترس جوانان قرار گرفته و بلکه انواع مستهجنات است که در اختیار جوانان قرار گرفته است که به این نوع نظریات جلب نمی شوند. و چه رسد به اینکه بخواهیم آنها را به مسجد و نماز جمعه نیز جلب کنیم. این یعنی چه؟

یعنی اینکه ما وقتی مثلاً یک تصویر دو بعدی آینه ای از یک خمینه ای را داریم ارائه می دهیم، یک ابهامی موجود است که آیا این تصویر دو بعدی یک رویه ریمانی با دو بعد در فضا است که دارد در فضا-زمان حرکت می کند یا اینکه خیر. این یک تصویر از یک خمی یا منحنی ای با یک بعد فضایی است که دراد در بعد زمان حرکت می کند و لذا یک تصویر دو بعدی با یک بعد زمان و یک بعد فضا است و نه یک تصویر دو بعدی فضایی که در بعد زمان ساکن نشسته است!.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و رافع درجته.


البته یک اشکالات املایی ای موجود است در متن بالا که باید درست شود ان شاء الله. بنده نمی دانم چرا اگر مثلاً بنده می خواهم ویراستاری کنم، وارونه ویراستاری می کنم. این گاهی اوقات یک امری می شود از اموری که مملو از نق زدن است به زمین و زمان که چرا این اینطور است و آن آنطور.

ولی مسئله دیگر این است که خوب، حالا ما ابهامی داریم در تصاویر که آیا اینها که تصاویری آینه ای دوبعدی هستند این دو بعد به چه صورت است؟ فضایی است یا زمانی یا .... به همین ترتیب البته می توان پیش رفت و پرسید که خمینه ای که سه بعدی است و از آن ما تصویری آینه ای دو بعدی داریم، این چطور می شود. چند بعد فضا و چند بعد زمان دارد؟ البته بعضی هم اشکال کنند که ما یک بعد زمان که بیشتر نداریم و از این قبیل .... مسئله دیگر این است که ما اصلا چرا 3 بعد فضا و یک بعد زمان در نظر بگیریم و نیاییم یک بعد دیگر هم اضافه کرده و مسئله را کالوزا-کلاینی کنیم و همه چیز را پنج بعدی در نظر آوریم؟ و البته اگر در این زمینه به اسقراء بیافتیم و همینطوری پیش رویم یک وقت دیدید مسئله کوانتمی شد و وارد میدانهای کوانتمی شده و آنگاه ابعاد مسائل از نوع بی نهایت خواهند شد. و آنگاه چی؟ بعضی جواب می دهند که اصلا روح کوانتیزاسیون همین است دیگر. کوانتیزاسیون اول را داریم و کوانتزاسیون دوم و بلکه همینطوری که پیش رویم یحتمل می رسیم به قاطیقورزاسیونهای از انواع بالاتر با فانکتوریالتیهای خاص خود. و لذا ما مسائل خاص نظریه اعداد و واریته های شیمورا و نظریه گالوا و برنامه های لنگلندز محلی-جهانی و شتوکاها را نیز می بینیم که وارد مسائل می شوند. .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. (56) سوره مبارکه احزاب


آجرک الله یا بقیة الله.


١٣٧٥ / ١٩. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِیسَى الْعُرَیْضِیِّ أَبِی مُحَمَّدٍ [٩] ، قَالَ :

لَمَّا مَضى أَبُو مُحَمَّدٍ [١٠] علیه‌السلام ، ورَدَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ [١١] مِصْرَ بِمَالٍ إِلى مَکَّةَ لِلنَّاحِیَةِ [١٢] ، فَاخْتُلِفَ عَلَیْهِ ، فَقَالَ [١٣] بَعْضُ النَّاسِ : إِنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه‌السلام مَضى مِنْ غَیْرِ خَلَفٍ ، والْخَلَفُ جَعْفَرٌ ، وقَالَ بَعْضُهُمْ : مَضى أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ خَلَفٍ [١٤] ، فَبَعَثَ رَجُلاً یُکَنّى بِأَبِی طَالِبٍ [١٥] ، فَوَرَدَ الْعَسْکَرَ [١] ومَعَهُ کِتَابٌ ، فَصَارَ [٢] إِلى جَعْفَرٍ ، وسَأَلَهُ عَنْ بُرْهَانٍ ، فَقَالَ [٣] : لَایَتَهَیَّأُ [٤] فِی هذَا الْوَقْتِ ، فَصَارَ [٥] إِلَى الْبَابِ ، وأَنْفَذَ الْکِتَابَ إِلى أَصْحَابِنَا [٦] ، فَخَرَجَ إِلَیْهِ : « آجَرَکَ اللهُ فِی صَاحِبِکَ ، فَقَدْ مَاتَ وأَوْصى بِالْمَالِ الَّذِی کَانَ مَعَهُ إِلى ثِقَةٍ لِیَعْمَلَ [٧] فِیهِ بِمَا یُحِبُّ [٨] » وَأُجِیبَ عَنْ کِتَابِهِ [٩] [١٠]


وقتی می خواهیم در یک امامزاده ای نماز اقامه شود، هم باید مواظبت کرد که نمازگزاران به نماز بیایند و نماز جماعت برگزار شود و هم باید مواظب بود که حرمت امامزاده در حریم آن حفظ شود. البته این یک مسئله است که نمی شود کنسرت و کاباره در حریم امامزاده راه انداخت. مسئله دیگر می تواند این باشد که در حریم امامزاده لازم نباشد نوشته شود که مثلاً "لطفاً با سگ وارد نشوید،" یا "لطفاً با کفش روی فرش نروید." این دانسته شده است که این امور و خیلی امور دیگر باید رعایت شوند.

ولی این هم باید دانسته شده باشد که نمازگزار تمام هم و غمش نباید فقط این باشد که فقط برود مسجد یا امامزاده تا به نماز بایستد و السلام. این حتی اگر او در محیطی که واقع شده است، آندولسیزاسیون نشده باشد هم باز کفایت نمی کند و باید رعایت و مراقبت کند که آندولسیزاسیون از یک گوشه ای بالاخره رخنه نکند. و چه رسد به اینکه دارد مثلاً در یک محیطی قلم می زند و می نویسد و به کی بوردش می کوبد، و از آن طرف هم آنولسیها از سر و کول گوگل و تصاویر آینه ای و غیرآینه ای خمینه ای دارند تراوش می کنند و خبر ندارد از همه طرف محاصره و فیلتر و آنتی فیلتر است. حالا اگر مسئله فقط یک رقص و آوازی در پایتخت بود که به عللی که خیلی محکم می رقصیدند یا اینکه سقف خیلی با دوام ساخته نشده بود، دوام نیاورد و سقف پایین آمد. خوب، حالا این عروسی هم یک دفعه است و همیشه هم که همه عروسی نمی گیرند حالا می خواهد در پایتخت باشد یا کمی آنطرفتر از بلاد کبیره و چسبیده به دیوار شهر در همین نزدیکیهای شهریار. بالاخره عروسی است و رقص است و پاکوبی است. و اما نمی شود هم که همان عروسی را هم به کاباره دانسینگ تبدیل کرد و نور چراغها را هم کم کنند و امثالهم... مسئله آندولس و آندولسی کردن مسائل است همان وقتی که می خواهید بروید نماز در امامزاده و مسجد و همان موقعی که دارید در اینترنت قلم می زنید و فیلترینگ و آنتی فیلترینگ دارید. یعنی اینجا در همان رابطه با ثوابت دوگانهای مستضعفین/مستکبرین مسائل چیست و چگونه است؟ بالاخره آیا مثلاً بانکها و صندوقهای قرض الحسنه به نفع مستضعفین است که باید عمل کنند یا به نفع مستکبرین؟ اگر به نفع مستکبرین دارد عمل می کند که یک جای کار عیب دارد. یا بانکداری اسلامی نیست یا حکومت اسلامی نیست یا اینکه نویسنده حقیر خود هست که مستکبر است و همه چیز را هم استکباری می بیند و نمی تواند عینک استکباری اش را بردارد یا اینکه بالاخره در امور بانکی هر کاری کنی، یک فاکتورها و المانهای استکباری همراه با بوروکراسی موجود خواهند بود. حالا اشرافیت فرعونی در آن رخنه نکند هم باز خوب است. و مسئله این هم هست که هر کسی خودش مسول است که احکام اسلام را فرا گیرد و اسلامی عمل کند همینطور که در عین حال با آندولسی شدن محیط و از جمله بانکداری هم بتواند و بداند کجا اسلامی است و باید با آن کنار آمد و کجا انقریب که آندولسی شده است و باید با آن مبارزه کرد.

از یک طرف زیارتگاه ها و امامزاده گان و مساجد باید مظهر این کلمه باشند که آجرک الله یا بقیة الله الاعظم علیه السلام و از طرف دیگر باید در ساخت امامزاده ها فقط از آجرها استفاده نشوند و بلکه آینه کاری هم داشته باشند. و چرا؟ برای اینکه تصاویری از حضرتش در قلوب مومنین متصور خواهند شد وقتی به اماکن مقدسه ای همچون امامزادگان وارد خواهیم شد و قلب انسان و بلکه تمام وجود او را می توانند تسخیر کنند. این است که آینه کاری در این اماکن یک ابزار هنری ای است که می تواند خیلی کارآمد باشد و فقط یک حالت تزیینی محض ندارد. و لذا آجرک الله یا بقیة الله الاعظم علیه السلام و آجرک الله ای آینه کاران امامزادگان.

و بنده حقیر با اینها خیلی کاری ندارم و قصد بنده این نیست که خیلی وارد این مسائل شویم و بیشتر قصدم این بود که وارد مسائل نظریه حمیدی مجیدی شویم و در عین متوجه باشیم که مسائلی نیز داریم در انواع گره هایی که در همولوژی خوانوف و نظریه های زایبرگ-ویتن و گروموف ویتن داریم که جوابهای آنها را می توان در فضاهای سبلوف جستجو کرد چرا که ممکن است اینقدر انتگرالپذیر باشند و از اینقدر به بعد نباشند و اینقدر نیز دیفرانسیلپذیر باشند و از این مقدار به بعد نباشند. و لذا مسئله را درست تصویر کردن مهم است هر چند که ابهامهایی وجود دارند که وقتی وارد اینترنت شدیم و با فیلترینگ و آنتی فیلترینگ برخورد کردیم بهتر متوجه می شویم که جوانان را به نظریه حمیدی-مجیدی جذب و جلب کردن فقط این نیست که تصویر درست به آنها ارائه دهیم که دل آنها را بدست آوریم و بلکه فیلترینگ و آنتی فیلترینگ غلط می تواند نظریه حمیدی-مجیدی را مثل یک نقطه ای کند که در بی نهایت نشسته است و خارج از دسترس جوانان قرار گرفته و بلکه انواع مستهجنات است که در اختیار جوانان قرار گرفته است که به این نوع نظریات جلب نمی شوند. و چه رسد به اینکه بخواهیم آنها را به مسجد و نماز جمعه نیز جلب کنیم. این یعنی چه؟

یعنی اینکه ما وقتی مثلاً یک تصویر دو بعدی آینه ای از یک خمینه ای را داریم ارائه می دهیم، یک ابهامی موجود است که آیا این تصویر دو بعدی یک رویه ریمانی با دو بعد در فضا است که دارد در فضا-زمان حرکت می کند یا اینکه خیر. این یک تصویر از یک خمی یا منحنی ای با یک بعد فضایی است که دراد در بعد زمان حرکت می کند و لذا یک تصویر دو بعدی با یک بعد زمان و یک بعد فضا است و نه یک تصویر دو بعدی فضایی که در بعد زمان ساکن نشسته است!.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و رافع درجته.

وأنّه «إذا قام العبد المؤمن فی صلاته نظر الله إلیه أو قال : أقبل الله علیه حتّى ینصرف ، وأظلّته الرحمة من فوق رأسه إلى أُفق السماء ، والملائکة تحفّه من حوله إلى أُفق السماء ، ووکّل الله به ملکاً قائماً على رأسه یقول له أیّها المصلّی لو تعلم من ینظر إلیک ومن تناجی ما التفتّ ، ولا زلت من موضعک أبداً» [٥] إلى غیر ذلک من الأخبار [٦].

کشف الغطاء، جلد 2 ص 13.


الأوّل : وقت صلاة الصبح ومبدؤه : ظهور البیاض المُستطیل فی أسفل الأُفق ، وهو المرتبة الأخیرة فی البیاض ، فإنّ الشّمس إذا غربت ، وأخذت فی الدوران لم یَزَل ینقص ضوؤها من جانب المغرب فی دورانها ، فتنتهی إلى المنتصف ، فتتساوى نسبتها إلى المشرق المغرب ، ویعتدل حال الجانبین ، وینتصف اللّیل ، وبه یرتفع [١] ضوء الشّمس من الجانبین.

فإذا أخَذَت بالمیل إلى المشرق ، أخَذَ الأُفق المشرقیّ بالإضاءة خفیّاً حتّى یبقى مقدار ثُلث اللّیل أو أقلّ ، فیبدو ظاهراً ، ثمّ لم یزل یشتدّ ویقوى حتّى یُسمّى حینئذٍ بـ «الفجر الکاذب ، وذَنَب السّرحان [٢]».

ثمّ یَعترض فی أسفل الأفق بیاض کأنّه مقام لذَنَب السّرحان ، ویشبه بیاض سُورى [٣] ، ویشبه الثیاب المقصورة ، وهو الصّبح والفجر الصّادق ، والمُعبّر عنه بـ «الخیط الأبیض».

وینتهی بظهور جزء من الشّمس وإن کان صغیراً فی الأرض المستویة. ولا عِبرة بالحاجب ، بل یلحظ فیه فرض عدمه.

ویتضیّق ببقاء ما لا یسع إلا أقلّ الواجب من الصّلاة بعد الشروط لفاقدها.


همان، جلد 3، ص 116

http://lib.eshia.ir/71615/3/116

مطلوب است مسائل تقارن آینه ای نظر قبل را به اقتصاد مقاومتی و خودپردازها و حسابهای بانکی و بانکداری بین المللی کاربردی کرده و مسائل هکرها و اختلاسها و پولشوییها و تورم و رکود و امثالهم همه و همه را حل کنید و حتی المقدور در صورت توان با کمال تقوی و پاکدستی به ریاست بانکهای بزرگ بین المللی و بلکه سازمان بین المللی پول نیز نهایت سعی و تلاش خود را انجام دهید تا برسید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ﴿1﴾


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بعضی یحتمل اشکال می کنند که اگر تقارن آینه ای چیز بدی بود آنگاه ما این همه کانالهای ماهواره ای و حتی صدا و سیمایی خودمان را هم نداشتیم که در یک فضاهای دو بعدی بازتابی از هندوانه ها و هنداونه خوران و تقارنهای آینه ای آنها باشند. البته بعضی نیز اشکال کنند که این تعبیر نیز بقول معروف خیلی لری یا لردی است بسته به اینکه مسئله را چطور برداشت کنید. یعنی بعضی همین طرز تفکر را یحتمل به لاتین ترجمه کنند و در ژورنال فیزیک هسته ای بی نیز چاپ کنند طوری که تعداد معدودی بدان دسترسی داشته و برای تعداد معدودتری مسئله را باز کنند و لذا اینها می فرمایند که مسئله ما خیلی لردی است و حتی در مجلس لردها نیز بیان آن خیلی گفته نمی شود. و بعضی دیگر می فرمایند که خیر این خیلی لری هم هست که دیگر حتی لرهای خودمان هم اگر به لری بگویند بین خودشان به شوخی خواهند فرمود که عجب حرف لری داریم می زنیم؟ البته جسارت به لرهای عزیز نباشد، قصد مزاح نداشتم. موضوع این است که لری یک لهجه زنده رایجی است که عده کثیری بدان صحبت می کنند ولی لاتین یک زبانی است که دیگر بدان کسی صحبت نمی کند و لذا اگر کسی بیاید ادعا کند که در لاتین به هندوانه می گویند پاپو یا پیپو یا پپو، و طرف داشت خالی می بست. این کار سختی یحتمل شود اگر دسترسی به منابع درست لاتین نداشته باشد یا به زبان لاتین مسلط نباشد. و اما اگر بنده به ایتالیایی یا لری بپرسم که هندوانه چی می شود و گفتند که می شود انگوریا یا مثلاً نمی دانم گیلاس، خوب کافی است که یک نفر را که به این زبانهای رایج زنده مسلط است را پیدا کرد و از او پرسید داستان از چه قرار است. و دست طرف رو می شود که آقا چرا الکی می گویی هندوانه می شود گیلاس به لری؟ حالا باز بگویی هندوانه می شود انگوریا به ایتالیایی همه باور می کنند. اما مگر می شود که بگویی هندوانه به لری می شود گیلاس؟ نداری. نمی شود.

مسئله این است. یعنی شما توجه بفرمایید که ما رفته ایم تریست و می خواهیم کنفرانسی سمیناری راجع به رویه های ریمانی و اشتراک آنها با خمینه های سه بعدی و بلکه چهار بعدی را شرکت کنیم و بلکه احتیاج به انگور و هندوانه هم داشته باشیم. به دوستمان می گوییم چه انگوریه ها و به ما هندوانه می دهند و می گوییم بابا اینک که هندوانه است و بدتر نمی داند ما چه می خواهیم و یحتمل بگوید ما ببر و ببر نداریم در ایتالیا! (بگذریم که اگر ما برویم همین میدان خودمان حالا، کلی ما ار خواهند گذاشت سر کار که بابا همه و همه خوب گذاشته اندت سر کار!) و اما مسئله این است که تصویرهای سه و چهار بعدی هندوانه ها و انگورها در تقارنهای آینه ای آنها که دو بعدی هستند همینطور که هندوانه و انگور خورات است در طول زمان تغییر خواهد کرد و از روی شکل آنها مشاهده گر می تواند تشخیص دهد چقدر انگور دارد و چقدر هندوانه که باقیمانده است و آیا می توان با چنین هندوانه ها و انگورهایی مهمانی هم گرفت و چندین و چند نفر را هم دعوت کرد یا اینکه خیر برای یک نفر هم اینها کفایت نمی کنند. و حالا یحتمل هم بتواند تشخیص دهد که انگورها و هندوانه ها با دانه یا بی دانه اندچرا که همانطور که یادتان هست قبلاً بحثش رفته بود که هندوانه های بی دانه هم داریم که با هندوانه های ابوجهل هم فرق دارند.

پس این یک مسئله است. ولی مسئله دیگر مسئله از تقارن دو بعدی آینه ای است که می خواهیم به خمینه های سه و چهار بعدی که تصاویر آنها برای ما قابل مشاهده اند و خود خمینه های سه و چهار بعدی در دسترس نمی باشند را حساب کتاب کنیم. این قسمت از تقارن آینه ای است که خیلی جذابتر است. یعنی شما خود واقعیت را ندارید و فقط تصاویر آینه ای آنها را دارید و حالا آیا یک هزاره به عقب برگشته اید یا دو یا بلکه ده هزاره که این زمان در دسترس نمی باشد و یحتمل فیلم آنها نیز در دسترس نیستند یا اینکه همین یک قرن یا دو قرن پیش است یا اینکه همین زمان حال است ولی دسترسی به خمینه های سه یا چهار بعدی آنها را نداریم ولی تصاویر آنها در اختیار ما می باشند. خوب، اینها درست.

و اما ما نمی توانیم هم تا یک آینه ای دیدیم، یک هندوانه و هندوانه خوری هم در آن فرض کنیم همانطور که نمی توانیم خمینه ای که خورشید و ماه را در کره سماوی در آسمانهای روز و شب برای ما ظاهر می شوند، بصورت همین دیسکهایی است که ما در ظاهر می بینیم یا اینکه خیر کراتی هستند که در واقع دور از دسترس ما هستند. و مثلاً چون در قرین پروین هم یک گاو است و روی زمین هم گاوهایی هستند، خرهای دیگری هم روی زمین موجود هستند و لذا باید خرهای سماوی هم داشته باشیم. یعنی اگر خر و گاو زمینی داریم یحتمل گاو آسمانی هم داشته باشیم ولی آیا خر و الاغ آسمانی هم داشته باشیم یا نداشته باشیم. نمی شود قیاس بست و الا این می شود قیاس مع الفارق. یعنی نمی شود هر تصویری را که در آینه ای دید، به این حساب آورد که آن تصویر یک تصویری است از یک خمینه ای سه یا چهار بعدی و بالعکس. یحتمل خود تصویر در اختیار ما باشد و یحتمل خود خمینه در اختیار ما باشد و بلکه به ترتیب خمینه یا تصویر آن در اختیارمان نباشد مگر در یک فاصله ای در بی نهایت. البته امروزه روز آدم به کره ماه فرستاده شده است و لذا کسی نیم تواند منکر شود که ما در تلویزیون ندیده ایم که انسان پا به کره ماه گذاشته. و اگر هم اینطور بوده آن هم تصویری دو بعدی بوده و ما خئودمان که نرفته ایم کره ماه و لذا تا ما خودمان هم نرویم، باور نمی کنیم. و حال آنکه خورشید و دیگر ستارگان هم که جای خود دارند و نمی شود این همه تعلل کرد که اقایان خانمها خلیفة الله در کره خورشید غیر از خلیفة الله در کره زمین است یا همه و همه یکی است. یک خلیفة الله داری و آن هم خلیفة الله است برای زمین و خورشید و ماه و لا غیر.

و حالا ما اینجا زیاد وارد این مسائل نمی خواهیم شویم. ولی مسئله دیگری هم که پیش می آید مسئله کلاسه کردن رویه های سه بعدی و خمینه های اسپین سه و چهار بعدی است و کلافهای روی خمینه های ریمانی. اینجا است که همولوژیهای خوانوف و کلاسه کردن گره های مختلف و امثالهم پیش می آیند که فرض بفرمایید که ما یک تصویری از تقارن آینه ای هندوانه ها و هندوانه خوران داریم. حالا اگر ما بیاییم بجای اینکه یک این خمینه های سه یا چهار بعدی را به تصاویر دو بعدی آینه ای آنها با خطوط نوری که قائم بر آینه ها است وصل کنیم، یک گره هایی نیز آن میان بزنیم قبل از اینکه نورها خمینه و تصویر را به هم متصل کنند، آنگاه ما چه همولوژیهای خوانوف و ناورداهای چندجمله ای گره ای جونز و خوانوف و امثالهم این میان خواهیم داشت که این نورها یک پیچ و تابهایی هم این میانها خورده اند قبل از اینکه به آینه ها برسند؟ یعنی سوال این است که آیا بوسیله مثلاً همولوژیهای خوانوف و تصاویر آینه ای می توانیم خمینه های خود را دوباره بازسازی کنیم یا خیر؟ اینها هم مسئله هایی است که قابل بحث اند. و یحتمل خیلی هم لری یا لردی یا لاتینی نباشند.


حالا مسئله دیگر این است که شما فرضاً اگر با یک ماشین است که دارید شطرنج بازی می کنید، آیا می توانید تشخیص دهید که بله این صد در صد یک ماشین است و همینطوری برای خودش از خودش بازی شطرنج در نمی کند؟! و اما مسئله دیگر این است که اگر دو تا ماشین شطرنج باز را در مقابل هم قرار دهید، چطور می شود؟ اینها که دیگر نمی توانند بگویند که فرضاً بنده بردم و تو باختی؟ یعنی چند تا بازی باید انجام شود تا این بگوید من بردم و تو باختی؟ مگر اینکه اینها رباتهایی باشند که هر کدام متعلق به اشخاصی است که اینها را برنامه ریزی کرده اند و لذا اینها می توانند بگویند که من بودم که بردم و تو بودی که باختی. و الا برد و باخت معنی ای پیدا نخواهد کرد چه رسد به اینکه اینها باعث شوند که بلکه در اثر برد و باخت این ماشینها، دگمه هایی نیز فشرده شوند. این دیگر غیر ممکن می شود که چنین چیزی داشته باشیم که دو تا ماشین بتوانند اتوماتیک دگمه هایی را فشار دهند که مکانیسمی را ایجاد کنند. مگر اینکه مثلاً اگر ماشین الف برد، ماشین ب باعث شود که دگمه ای فشرده شود که سر ساعت 8 فرضاً چرخ دنده های ساعتی بایستند و ساعت از کار بیافتد یا بر عکس ساعتی به کار افتد.

این است که مسئله اخلاقی ای در بازی شطرنج بین دو ماشین نمی تواند صورت پذیرد آنطور که همه به نماز می روند که به کاری اخلاقی بپردازند هر چند که باید درست سر وقت باشد و درست و دقیق نماز انجام شود و حتی سیاست پشت نماز نیز بر نمازگزار معلوم گردد و هدفهایش را گم نکند. و اما ماشین آیا می تواند چنین کند؟ آیا به مشاین می توان گفت که مکارم اخلاق داشته باشید؟ اخلاق بد، بد است و اخلاق خوب، می تواند خیلی خیلی هم خوب باشد؟ مثلاً نمی توانید به ماشینها بگویید که در بازیهای خود جایز نیستید کلک به هم بزنید. سعی نکنید از راه های دوز و کلک و حیله بر یکدیگر پیروز شوید. اینها خیلی بد هستند. یا نمی توانید به یک ماشینی بگویید که این دوست ماشین تو شطرنجش خیلی هم خوب نیست. سعی کن یک کمی در بازی ات به او کمک کنی. اتفاقاً بنده یک بار داشتم اینترنتی شطرنج بازی می کردم و طرف مقابل هم نمی شناختم چرا که در یکی از این کلوپهای شطروج اینترنتی بود. و طرف آنقدر حوصله اش سر رفت که وسط بازی گفت که من دیگر باید بروم. و خداحافظی کرد و رفت. آنجا بود که بنده فهمیدم شطرنج بنده آنقدرها هم پیشرفته نیست. و تمرین می خواهد و کلی باید لم یاد گرفت و اتفاقاً این کارها را هم فرصت نشد انجام دهیم و دیگر هم به کلوپ اینتنتی شطرنج نرفتم. و اما بازیهای شطرنجی هم هست که می توانید با طرف مقابل خود که رایانه است بازی کنید. و یک سطوحی دارد که بردن از رایانه می فرمایند کار هر کسی هم نخواهد بود! بنده مبتدی که دیگر هیچی. حالا شما حساب کنید دارید درس اخلاق می دهید به یک سری ماشینهایی که اصلا به همه چیز فکر می کنند الا به اخلاق. آیا شما اینجا هیچ گاه یک بازی ای دارید می کنید که اخلاقی است یا دارید سر خودتان را کلاه می گذارید؟ آیا می شود اخلاق را به ماشینهایی که همه حرفشان این است که کدام اخلاق هم یاد داد؟ ظرافت کار در این است که می فرماید تو نمازت را سر وقت بخوان، من به تو قول می دهم که رستگار شوی. حالا می خواهد علامه قاضی طباطبایی باشد یا شیخ جعفر کاشف الغطاء یا شیخ محمد حسن نجفی اصفهانی صاحب جواهر باشد! فرقی ندارد که این حرف را کیست که دارد می زند، موضوع این است که این حرف اخلاقی توی گوشت بماند و ملکه ذهنت شود و همیشه نمازت را اول وقت و به جماعت اقامه کنی. و نه مثل یک ماشینی بشوی که این را از یک گوشت می شنوی و از گوش دیگرت در می رود! یک ماشینی گفتند یک انسانی گفتند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿28﴾


١٥٢١ / ١. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَیْدٍ [٨] ، قَالَ : حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو [٩] الزُّبَیْرِیُّ :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : أَیُّهَا الْعَالِمُ ، أَخْبِرْنِی أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللهِ؟

قَالَ : « مَا لَایَقْبَلُ اللهُ [١] شَیْئاً إِلاَّ بِهِ ».

قُلْتُ : وَمَا هُوَ؟

قَالَ : « الْإِیمَانُ بِاللهِ ـ الَّذِی لَا إِلهَ إِلاَّ هُوَ ـ أَعْلَى الْأَعْمَالِ دَرَجَةً ، وَأَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً ، وَأَسْنَاهَا حَظّاً ».

قَالَ : قُلْتُ : أَلَاتُخْبِرُنِی عَنِ الْإِیمَانِ : أَقَوْلٌ هُوَ وَعَمَلٌ ، أَمْ [٢] قَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ؟

فَقَالَ : « الْإِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ ، وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ الْعَمَلِ بِفَرْضٍ [٣] مِنَ اللهِ بَیِّنٍ [٤] فِی کِتَابِهِ ، وَاضِحٍ نُورُهُ ، ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ ، یَشْهَدُ لَهُ [٥] بِهِ الْکِتَابُ ، وَیَدْعُوهُ [٦]إِلَیْهِ ».

قَالَ : قُلْتُ [٧] : صِفْهُ لِی جُعِلْتُ فِدَاکَ ، حَتّى أَفْهَمَهُ.

قَالَ : « الْإِیمَانُ [٨] حَالَاتٌ وَدَرَجَاتٌ وَطَبَقَاتٌ وَمَنَازِلُ ؛ فَمِنْهُ التَّامُّ [٩] الْمُنْتَهِی تَمَامُهُ ، وَمِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ ، وَمِنْهُ الرَّاجِحُ الزَّائِدُ [١٠] رُجْحَانُهُ ».

قُلْتُ : إِنَّ الْإِیمَانَ لَیَتِمُّ وَیَنْقُصُ وَیَزِیدُ؟

قَالَ : « نَعَمْ ». قُلْتُ : کَیْفَ [١١] ذلِکَ [١٢]؟ قَالَ : « لِأَنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَتَعَالى ـ فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلى جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ ، وَقَسَّمَهُ عَلَیْهَا ، وَفَرَّقَهُ فِیهَا ؛ فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلاَّ وَقَدْ‌...


این حدیث کافی در جلد 3 صص 90-105 یک حدیثی است که بنده حقیر خیلی مایلم همه آنرا مطالعه و بررسی و تحقیق بیشتری کرده و ملکه ذهن خود کنم. ولی از لحاظ تقارنهای آینه ای نیز مسئله را در نظر آوریم، ما فضاهای (ابر)تایشمولری از لحاظ جنسها و پنچریها و پنچرگیریهای مختلفی را می توانیم داشته باشیم که آیا همه پیچیدگیهای آنها را از لحاظ تصاویر آینه ای آنها با خود فضاهای تایشمولری تا چه حدودی منطبق می شوند و تا چه حدودی اشتراک دارند؟ اینجا است که خود آینه ها نیز مهم اند که آیا تخت اند یا محدب یا مقعر و آیا نوری که به ما می رسد نیز می توان از انواری انتخاب کرد که خود از میان فضاهای (ابر)تایشمولری که رنگها و طعمهای مختلفی به خود می گیرند، باشند؟ و لذا می فرماید صبغة الله و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون همانطور که می فرماید الله نور السماوات و الارض.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام، مبحث جبر و اختیار را از این دیدگاه که از صفات خدا نیز جباریت او است آنچنانکه در دعای جوشن کبیر آمده است که اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ، یا سَتَّارُ، یا غَفَّارُ ، یا قَهَّارُ، یا جَبَّارُ ، یا صَبَّارُ، یا بارُّ، یا مُخْتارُ، یا فَتَّاحُ، یا نَفَّاحُ، یا مُرْتاحُ. و انسان نیز می تواند بطور پتانسیل به خلیفة اللهی برسد و امروزه روز بجایی رسیده است که سوار بر هواپیمایی می تواند با فشار دکمه ای سلاحهای مخوف خود کارا کرده و شهری را از بین ببرد و او خود این کار را نمی کند و بلکه دستور فشار دادن دکمه را در وقتی که تعیین می کند می دهد. اینجا بنظر می رسد که اینکه چنین جبری همراه با جباریت خدا است یا خیر بسته به این است که آیا این قدرتی که می تواند چنین دستوری را دهد همانگونهع که ادعای خلیفة اللهی دارد واقعاً چنین است یا در رقابتی ناگزیر واقع شده است که با دیگر مدعیان خلیفة اللهی وارد جنگ شده و انگیزه اش نابودی آنها است قبل از اینکه اینها او را به نابودی بکشند. و این مقیاسی است که در قیاسهای کوچکتر و بزرگتر تکرار می شود. و اینکه بخواهیم به این وضعیت دچار نشویم، مستلزمش حکمت الهی و حکمت متعالیه و فلسفه و علم و جبر و مقابله و ریاضی فیزیک و مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی و نظریه حمیدی-مجیدی و بلکه خود دسترسی به خلیفة اللهی امام زمان است و به کمتر از آن قانع نشدن همانطور که خود حضرات ولایت فقیه و در دعاهای مربوط به آنها و از جمله خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما خامنه ای رهبر به لطف خود نگه دار.... همه و همه ما را به انقلاب او بشارت می دهند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ﴿1﴾


وقتی به فلاکها و فلک الافلاک رجوع می کنیم و خورشید و ماه و دیگر ستارگان و صورتهای فلکی و کهکشانها و نیز زمین را در نظر آوریم، این مسائل مربوط به تقارنهای آینه ای خیلی می توانند نزد ما جلوه کنند. این تقارنهای آینه ای، یک جلوه دیگری نیز دارند که از قدیم الایام بوده است و همانا در مانویت و داستان مانی جلوه گر است. شاعر می فرماید: عشق خواهد کین سخن بیرون بود، آینه غماز نبود چون بود. آینت دانی چرا غماز نیست، زانک زنگار از رخش ممتاز نیست. یعنی فرض بفرمایید که یک نقاش بسیار زبردستی را دارید که مدام دارد نقاشیهای ممتاز می کند و نه اینکه فقط  تقارنهای آینه ای هندوانه ای داریم. از این راه یحتمل می توان به مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنهای ماورای آن دست یافت، ولی آیا بتوان به آن افق اعلی ای که در آیه آمده است و هو بالافق الاعلی و بعد: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿8﴾ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿9﴾ فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿10﴾. تا چه حد الهامات ما نیز برخواسته از حکمت الهی و تا چه حد خیر، و الله اعلم. و لذا حدس ریمان را می توان هم از طریق بررسی صفرهای توابع زتا در میدان اعداد مختلط بررسی کرد و هم از میدانهای متناهی شروع کرد و بسط جبری آنها را در یک میدانی کامل کرد و مثلاً آنرا در میدان اعداد مختلط نشاند.

این را هم بنده عرض کنم که این حقیر داشتم با یکی از نمازگزاران دیگر دور مقبره یادبود شهدا در مواردی صحبت و بحث می کردیم و رسیدیم به مسجد مظفری و خاخامی که محمدرضا مظفری شد و خود روحانی گردید که مسجد مظفری بنام اوست و بسیاری دیگر از یهودیان پیروش را نیز مسلمان کرد.

بحث بانکداری هم اینجا است که اگر یک بانک کوچکتر و ضعیفتری در مبحث اقتصاد مقاومتی داریم، این بانک باید در مقایسه با بانکهای بزرگتر دوام آورد و حتی بلکه بتواند بر قدرت آنها نیز غلبه کند. اما اینکه سیستمی رواج پیدا کند که بانکهای ضعیف و کوچکتر جهانی دوام آورند و بتوانند در رابطه با بانکهای بزرگ جهانی مشغول کار و تجارت شوند، این یک چیزی را می خواهد ماورای تقارن آینه ای طوری که در دوگان قوی/ضعیف بتواند ثوابت و سنجه های قوی و ضعیف را به هم تبدیل کند و از دوگان همچون بقیه دوگانهای نظریه های ریسمانی، امی، افی با حکمت و علم به همه قضایا درست بهینه سازی کرده و با کنترل عبور کند! البته آیا باز آن افق اعلی را بتواند درک کرده و بدان نزدیک شده و از آن الهام گیرد، اینها صحبتهایی دیگر است. یعنی مثلاً در هندسه جبری برنامه لنگلندز شتوکاها چه می کنند و واریته های شیمورا چه نقشی دارند، و .... اینها الی ما شاء الله می توانند مباحثی پربار باشند. یعنی فقط همین بحث لم ناکایاما در مباحث جابجایی یا ناجابجایی محلیت واریته های هندسی جبری را حساب کنید، یحتمل بتوان گفت برای خودش عالمی دارد. مثلاً اینکه یک واریته ای را بطور محلی بگیرید و مادولهای که روی آن می شود حساب کرد را در نظر آورید و لذا کلافهای برداری مختلف روی آنها را محاسبه کنید. خودش کلی کار دارد.  

البته در این مباحث، نگاهی به جلد هفت به بعد در جواهر الکلام

http://lib.eshia.ir/10088/7/0

نیز به ما نشان می دهد که با چه مباحثی در باب نماز و صلوة روبرو هستیم و از جمله افقهایی که لازم است با آنها روبرو شده تا وقت اذانها را تشخیص دهیم و روایات مربوط به  آنها.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و رافع درجته. 



اسرار ازل را نه  تو دانی و  نه  من، وین حرف معما نه تو خوانی ونه من

هست از پس پرده  گفتگوی  من و تو، چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

البته این مسئله نیز هست که وقتی بشر به کمتر از حکمت الهی متوسل شود و حاضر نباشد بالاتر رود، این کار می تواند فتنه های فاجعه باری را به بار آورد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و رافع درجته. 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ﴿1﴾


وقتی به فلاکها و فلک الافلاک رجوع می کنیم و خورشید و ماه و دیگر ستارگان و صورتهای فلکی و کهکشانها و نیز زمین را در نظر آوریم، این مسائل مربوط به تقارنهای آینه ای خیلی می توانند نزد ما جلوه کنند. این تقارنهای آینه ای، یک جلوه دیگری نیز دارند که از قدیم الایام بوده است و همانا در مانویت و داستان مانی جلوه گر است. شاعر می فرماید: عشق خواهد کین سخن بیرون بود، آینه غماز نبود چون بود. آینت دانی چرا غماز نیست، زانک زنگار از رخش ممتاز نیست. یعنی فرض بفرمایید که یک نقاش بسیار زبردستی را دارید که مدام دارد نقاشیهای ممتاز می کند و نه اینکه فقط  تقارنهای آینه ای هندوانه ای داریم. از این راه یحتمل می توان به مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنهای ماورای آن دست یافت، ولی آیا بتوان به آن افق اعلی ای که در آیه آمده است و هو بالافق الاعلی و بعد: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى ﴿8﴾ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى ﴿9﴾ فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى ﴿10﴾. تا چه حد الهامات ما نیز برخواسته از حکمت الهی و تا چه حد خیر، و الله اعلم. و لذا حدس ریمان را می توان هم از طریق بررسی صفرهای توابع زتا در میدان اعداد مختلط بررسی کرد و هم از میدانهای متناهی شروع کرد و بسط جبری آنها را در یک میدانی کامل کرد و مثلاً آنرا در میدان اعداد مختلط نشاند.

این را هم بنده عرض کنم که این حقیر داشتم با یکی از نمازگزاران دیگر دور مقبره یادبود شهدا در مواردی صحبت و بحث می کردیم و رسیدیم به مسجد مظفری و خاخامی که محمدرضا مظفری شد و خود روحانی گردید که مسجد مظفری بنام اوست و بسیاری دیگر از یهودیان پیروش را نیز مسلمان کرد.

بحث بانکداری هم اینجا است که اگر یک بانک کوچکتر و ضعیفتری در مبحث اقتصاد مقاومتی داریم، این بانک باید در مقایسه با بانکهای بزرگتر دوام آورد و حتی بلکه بتواند بر قدرت آنها نیز غلبه کند. اما اینکه سیستمی رواج پیدا کند که بانکهای ضعیف و کوچکتر جهانی دوام آورند و بتوانند در رابطه با بانکهای بزرگ جهانی مشغول کار و تجارت شوند، این یک چیزی را می خواهد ماورای تقارن آینه ای طوری که در دوگان قوی/ضعیف بتواند ثوابت و سنجه های قوی و ضعیف را به هم تبدیل کند و از دوگان همچون بقیه دوگانهای نظریه های ریسمانی، امی، افی با حکمت و علم به همه قضایا درست بهینه سازی کرده و با کنترل عبور کند! البته آیا باز آن افق اعلی را بتواند درک کرده و بدان نزدیک شده و از آن الهام گیرد، اینها صحبتهایی دیگر است. یعنی مثلاً در هندسه جبری برنامه لنگلندز شتوکاها چه می کنند و واریته های شیمورا چه نقشی دارند، و .... اینها الی ما شاء الله می توانند مباحثی پربار باشند. یعنی فقط همین بحث لم ناکایاما در مباحث جابجایی یا ناجابجایی محلیت واریته های هندسی جبری را حساب کنید، یحتمل بتوان گفت برای خودش عالمی دارد. مثلاً اینکه یک واریته ای را بطور محلی بگیرید و مادولهای که روی آن می شود حساب کرد را در نظر آورید و لذا کلافهای برداری مختلف روی آنها را محاسبه کنید. خودش کلی کار دارد.  

البته در این مباحث، نگاهی به جلد هفت به بعد در جواهر الکلام

http://lib.eshia.ir/10088/7/0

نیز به ما نشان می دهد که با چه مباحثی در باب نماز و صلوة روبرو هستیم و از جمله افقهایی که لازم است با آنها روبرو شده تا وقت اذانها را تشخیص دهیم و روایات مربوط به  آنها.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و رافع درجته. 

و ما ینطق عن الهوی.

البته بنده یادم رفت بگویم که هندوانه به آلمانی هم می شود wassermelone که اتفاقاً خیلی هم از آنجایی که انگلیسی هم یک زبان ژرمانیک است شبیه به انگلیسی است. و در ضمن، همه اینها را هم گفتیم ولی وارد مسئله بهینه سازیها و ترانسپورت و کنترل در امور تجارت و بانکداری نیز نشدیم. این هم می ماند برای بعد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ ﴿١٠ سوره مبارکه النجم.


بنده حقیر داشتم حساب می کردم ببینم دارم هندوانه می خورم به فرانسه چه می شود؟ دیدم می شود:

Je mange la pastèque

به پرتغالی یحتمل می شود:

Estou comendo melancia

و به انگلیسی هم که همه می دانیم می شود:

I am eating watermelon.

مسئله لاتین این است که هندوانه را ترجمه گر گوگل یحتمل نمی داند به لاتین چه می شود. و لذا همان خود واترملون ترجمه می کند، ولی می گوید که اسم علمی هندوانه را citrullus lanatus نیمه اولش یونانی است و نیمه دومش نیز لاتین است که معنای کرکی یا پشمی را می دهد که اشاره به کرکهای روی ساقه و برگهای گیاه هندوانه دارد. و اما طالبی را cucumis به لاتین می نامند. و ببخشید این دیشب بود که گوگل قاتی کرده بود و امروز ترجمه هندوانه را هم می دهد. می شود: pepo. و لذا جمله مورد نظر ما می شود:

Ego sum comedere pepo.


البته این حقیر هنوز مانده ام که هندوانه را چطور به ایتالیایی انگوریا ترجمه کرده اند؟! این درست است که هندوانه و طالبی و خربزه و انگور و سیب و شکر همه این خاصیت را دارند که شیرین هستند و در شیرینی مشترکند. و اما هندوانه کجا و انگور کجا؟ البته انگور را هم که میدانید uva l می شود به ایتالیایی. و سیب هم که می شود mela. حالا شما حساب کنید که می خواهید به کسی حالی کنید که می خواهید یک کمی نان و پنیر و هندوانه میل بفرمایید تا بلکه کمی سد جوع شود. داستان مثنوی می شود که هر کسی به انگور یک چیزی می گوید:

چار کس را داد مردی یک درم

آن یکی گفت این بانگوری دهم

آن یکی دیگر عرب بد گفت لا

من عنب خواهم نه انگور ای دغا

آن یکی ترکی بد و گفت این بنم

من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم

آن یکی رومی بگفت این قیل را

ترک کن خواهیم استافیل را

این حقیر مانده ام که استافیل از کجا آمده است؟!!! رومی است یا لاتین است یا ایتالیایی است یا امروزه از مد افتاده است و دیگر استفاده نمی شود؟ البته گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم. این را حساب فرمایید که ما اینجا یک مسئله دیگری داریم. یعنی یک وقت هست که شما غوره دارید و صبر می کنید تا انگور شود یا اینکه خیر. همان غوره را می خواهید که ترش ترش بچینید. و یک وقت هم هست که انگورتان یک جورهایی شراب شده است و بعد آن را هم می توانید اگر درست بلد باشید سرکه اش کنید دوباره. و لذا همه اینها را داریم. و می توانید بجای نان و پنیر و هندوانه همینطور نان و پنیر و انگور هم میل کنید. خیلی هم خوب است.

خوب، همه اینها را داریم. و اما مسئله تقارن آینه ای هندوانه ای-هندوانه خوری ما هنوز پابرجا است. یعنی چه؟ یعنی بالاخره یک وجوهی از مسائل است که بر ما پوشیده است که آیا این چطور است که در تقارنهای آینه ای هندوانه خور طوری قرار گیرد که خوردن هندوانه ی او از مشاهده گری که دارد او را در آینه اش مشاهده می کند پنهان باشد. مثلاً پشتش به آینه است. و در آینه دیده نمی شود که او دارد چه می خورد. هندوانه است؟ انگور است؟ چیست؟ یا یک وقت می بینید که بین او و آینه دیواری است و لذا نه خودش و نه هندوانه یا انگور یا هر چه هست دیده نمی شود. البته این نه برای هندوانه خور مطلوب است و نه برای مشاهده گری که قرار است مداوماً مشاهده کند که ما هندوانه و هندوانه خور داریم. و لااقل سد جوع می شود. حالا اینکه کسی دلپیچه نمی گیرد و مدام هندوانه خورها دارند عوض می شوند، این باز مسئله خود را دارد که باید درست عمل شود و لذا بتوان تقارن آینه ای را حفظ کرد. مثل این است که شبکه خبر مدام دارد خبر می دهد و یک مرتبه بگوید که آقایان خانمها ما دیگر خسته شده ایم که این همه شب و روز داریم برای شما خبر می فرستیم. و حالا دیگر یک فیلم سینمایی برایتان نشان خواهیم داد. این هم که نمی شود.

و لذا توجه بفرمایید که حالا ما می خواهیم از نظریه هندوانه-هندوانه خوری به نظریه حمیدی-مجیدی برسیمو و چون نمی دانیم چه چطور می توان این کار را کرد، به نظریه های دیگری از ریاضی فیزیک رجوع می کنیم ببینیم آنجاها چه می کنند. مثلاً می بینیم که در نظریه زایبرگ-ویتن چه می کنند و در نظریه گرموف-ویتن چه می کنند و در نظریه فلوئر-هیگارد-ویتن چه می کنند و مثلاً در نظریه ای که می گوید دو نظریه گروموف-ویتن و زایبرگ-ویتن یکی است و نظریه فلوئر-هیگارد-ویتن و نظریه زایبرگ ویتن یکی است مثل کاری که کوتلوهن-لی-کلیفورد کردند. اینها را مطالعه می کنیم. و از اینها الهام می گیریم و اینها را به نظریه حمیدی-مجیدی خود کاربردی می کنیم. البته ما که در پس آینه نمی بینیم چه تقارنهایی است که دارد رخ می دهد و نمی توانیم همه چیز را درست مشاهده کنیم، و لذا به همین تقارن آینه ای هندوانه ای خود اکتفا کرده و سعی می کنیم ببینیم باید از اینجا کجا رفت. یعین شما توجه داشته باشید که ما برنامه (هندسی) لانگلندز را نیز داریم و این هم مزید بر علت شده و با همه مسائل دیگر در ابرتقارنها و امثالهم درمی آمیزد. این است که یک وقت دیدید هندوانه یک مرتبه شد طالبی و طالبی هم شد انگور و بلکه فقط چایی شیرین هم ایا در اختیار داشته باشیم یا خیر باید همینطوری تلخ تلخ خورد؟ حالا کاری ندرایم.

مسئله اینجا این می شود که حالا که ما تقارن آینه ای هندوانه ای را پیدا کرده ایم. فرض بفرمایید که مسئله را می خواهیم مثل مسائل لانگلندز فانکتوریال کنیم چرا که اصلا مسائل مربوط به زایبرگ-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن و گرموف-ویتن هم بطور محدودتری یحتمل یک حالت فانکتوریالی دارند. یعین شما یک گروه سیمپلکتیک اس که دارید و می خواهید از این گروه بروید به گروه یگانی (خاص) یا به گروه خطی خاص دو در دو. و لذا در این مسائل چه اتفاقاتی می افتد و بنابراین برای تقارن آینه ای هندوانه ای ما نیز چه اتفاقاتی داریم و از لحاظ آماری چه چیزی را مشاهده گرها می بینند و درک می کنند و می شود حساب و کتاب کرد. کلی مسئله داریم اینجا که حالا دیگر بماند بلکه برای بعد از نماز و صلوات. یعنی ما نمی توانیم همه چیز را در این نظر در مورد نظریه فضاهای تایشمولر و تقارنها و نظریه همدیسی و شاخصهای اوپراتورهای بیضوی و یحتمل غیربیضوی متناظر آنها را نیز وارد کنیم. یعنی جایش را هم نداریم. و لذا باز می گردیم به ضرب المثل قدیمی زبان شیرین پارسی که گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم. و از کنار همه این مسائل دیگر می گذریم و نظریه حمیدی-مجیدی را امیدواریم که در آینده نزدیکی هر روز درس کوچکی از آن را بگیریم استفاده بریم و بلکه از این راه توانستیم به فقاهت و فقه استدلالی و حکمت و ریاضی فیزیک و نظریه حمیدی مجیدی متعالیه دست یابیم چرا که آب دریا گر نتوان کشید، لااقل باندازه تشنگی خود که می توان چشید. همانطور که شاعر می فرماید: آب جیحون اگر نتوان کشید، هم ز قدر تشنگی نتوان برید. و همه اینها بشرطی است که گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند، جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد. یعنی اینکه بشرطی که پرده دری نیز نکرده و حجابها را پاره نکرده و اسرار الهی را حفظ کرده و حجب و حیا را قی نکنیم و مکارم اخلاق را نیز رعایت کنیم. بنده حقیر خودم را عرض می کنم. فضلا و دانشمندان که همه اساتید فن ما هستند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. ...

وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿النجم: ٧﴾


بنده حقیر نمی دانم چرا مخ اقتصادی ام زودتر اینقدر کار نکرد. البته شما یک اقتصاد مقاومتی ای دارید. و این خیلی مهم است. یعنی شما فرض بفرمایید که جلوی یک آینه ای نشسته اید و دارید هندوانه می خورید. بنده کنجکاو شدم ببینم این را در اسپانیایی چطور می گویند؟

Estoy comiendo la sandia in frente del espejo.

در حالی که به ایتالیایی می فرماید اینطوری می شود:

Sto mangiando anguria davanti allo specchio

اما بنده فکر کنم که گوگل به لاتین قاتی می کند و معنیها را درست نمی دهد.


حالا بگذریم، ولی شما تقارن آینه ای ریسمانی این مسئله را در نظر بگیرید. تا وقتی دارید هندوانه می خورید، تقارن آینه ای شما حفظ می شود! هیچ چیز خنده داری هم در ان وجود ندارد الا اینکه اگر زیاده روی هم در این کار نمایید، یحتمل دچار دلپیچه و دلدرد نیز شوید. این است که بهتر است تعادل خود را حفظ کرده و بلکه اعتدال به خرج دهید.  مسئله این است که شما چطور ممکن است که هندوانه را از مشاهده کننده ای که در اینه دارد شما را مشاهده می کند پنهان دارید یا نشان دهید که هندوانه ای که می خورید خوب است یا خوب در نیامده است یا همه اش را خودتان خورده اید یا دیگران را هم مهمان کرده اید یا تمام شده است یا خیر! البته اینجا ما یک تخفیفاتی در حل مسئله می توانیم قائل شویم هر چند که قیمت هندوانه این روزها خیلی هم ارزان نشده است با اینکه تا شب چله هم خیلی مانده. مثلاً می شود حساب کرد که هندوانه ای که می خوریم، یک سیاه چاله ای فشرده ای است. یا اینکه خیر، یک ستاره ای ااست. و بعد حساب کنیم که آیا از یک سیاه چاله می توان به یک ستاره رسید یا اینکه همیشه یک ستاره است که به یک سیاه چاله سقوط می کند. اینجا ما مسائلی را داریم که می توان آنها را از لحاظ بهینه سازی و کنترل نیز بررسی کرد. یعنی مسئله فقط این نیست که یا ستاره داریم یا سیاه چاله و بلکه می توان متصور شد که چطور است که ستاره ای به سیاه چاله ای دارد تنزل یا سقوط می کند. بهینه سازی آن کدام است و کنترل روی آن چطور ممکن است. افق بی نهایت آن کدام می شود، و افق با نهایت آن کدام است؟ یعنی مثلاً تا وقتی مهمانی ادامه پیدا کند و همه دارند هندوانه خوری می کنند، و تقارنهای آینه ای نیز از جهات درست، درست حفظ می شوند و هندوانه ها نیز تمام نشده اند، و تا افرادی که هندوانه خورند سیر شدند، افراد دیگرری را جایگزین آنها کنیم، این مسئله قابل حل است که افق تقارن آینه ای را می توان تا بی نهایت ادامه داد. ولی اگر مثلاً یک جایی مهمانها اظهار دارند که ما دیگر مثل مهمانهای قبلی هندوانه دوست نداریم، آنگاه تقارن آینه ای تا حدودی به هم خواهد ریخت. البته اینجا شما می توانید برای اینکه به سیاه چاله ای نرسید، قیمت برای هندوانه و هندوانه خوری مهمانان خود بگذارید، و هر چه دیدید متقاضی دارد کمتر و کمتر می شوند، پاداش بیشتر و بیشتری به هندوانه خورها بدهید. و هر چه  بیشتر نیز قیمت هندوانه ها را نیز ارزان کنید. حتی مثلاً می توانید اگر هندوانه خورها کمتر و کمتر شدند، به عنوان پاداش بهره بانکها را نیز به سمت بی نهایت میل دهید (و برای حفظ تعادل و اعتدال یحتمل با رعایت یک سقفی) و اگر دیدید که هندوانه خورها خیلی بیش از اندازه می شوند نیز  بهره بانکها را به سمت صفر میل دهید (باز با رعایت یک کفی برای حفظ اعتدال و تعادل) و لذا یک طیف آی آر و یو وی ای خواهیم داشت. حالا تا چه حد می توان مردم را با این ترفند بازی با بهره های بانکی به هندوانه خوری ترغیب کرد، باز بسته به این است که آنها بجای هندوانه خوری به کارهای دیگری برای پاداش خود رجوع نکنند و تقارن آینه ای را بر هم نزنند! بعضی یحتمل اشکال خواهند کرد که این یک ترفند خنده داری خواهد شد که چطور ممکن است ما بخواهیم تعداد هندوانه خورها را همیشه حفظ کنیم آنطور که بهره بانکی را بالا پایین کنیم؟ این یک مسئله مهمی می شود. تکلیف چیست؟ یعنی باید یک ارتباطی بین بهره بانکی و پاداش هندوانه ای برقرار کرد که خیلی هم خنده دار نشود و همه به ریش بانکیها بخندند و بگویند که تو داری بیش از حد باج می دهی یا اینکه بیش از حد داری سخت می گیری. هندوانه خوری که زوری نمی شود با بهره بانکی را بالا و پایین کردن! یعنی چه؟ اصلا ما این همه میوه های دیگر هم داریم، و چرا فقط باید هندوانه خورد؟ زور است؟ و اگر می خواهید مردم را روز کنید، بنده نمی فهمم چرا از روی هنر و زیبایی و علم و فلسفه و حکمت و ریاضی فیزیک و اصلا نظریه حمیدی مجیدی این کارها را نمی کنید. مثلاً برای اینکه تصاویر آینه ای را بهتر جلوه دهید، همینطوری پوست هندوانه ها را ول ندهید وسط رودخانه و دریا اگر می بینید که اتفاقاً کنار دریا هم نشسته اید و دارید از منظره هم بخوبی بهره مند می شوید. و چه رسد به اینکه فاضلاب را نیز به رود و دریا وصل کنید. یعنی می آییم تقارن آینه ای را حفظ کنیم و یک وقت دیدید کلی محیط زیست را داریم خراب می کنیم. و این هم می شود فاجعه ای دیگر برای خودش.

البته اینکه ما با ترفند بهره بانکی تقارن آینه ای هندوانه ای را درست حفظ کنیم نیز می تواند یک ترفندی باشد برای اینکه مخصوصاً بدانیم هندوانه خورهای سرمایه های عظیمی دارند و بخواهیم سرمایه های آنها را در بانکهای خود حفظ کنیم. این هم خیلی خوب می شود! بلکه یک درمانگاه گوش حلق و بینی نیز توانستیم برای آنها باز کنیم. دیگر چه بهینه سازی و کنترلی بهتر از این؟ بنده که نمی دانم. 

حالا ولی شما حساب کنید که کسی بجای جلب سرمایه از طریق تقارن آینه ای هندوانه ای، بیاییم جلب سرمایه ای برای ریسمانچیها و نظریه پردازان حمیدی مجیدی کنیم همانطور که این همه جلب سرمایه برای نظریه چردازان زایبرگ-ویتنی و گرموف-ویتنی داریم و از ترانسپورت  و ترابری و هندسه جبری و دیفرانسیل و هندسه ناجابجایی و بهینه سازی و کنترل افقهای (بی)نهایت آنها نیز بهره مند شویم. بنده حقیر که فکر می کنم داریم به یک جاهای خیلی پرباری می رسیم. حالا تا نظر متخصصین نظریه های زایبرگ-ویتن و گرموف ویتنی چه باشند.

البته این هم خیلی قابل توجه است که درست توجه شود که  رابطه تقارن آینه ای اینجا با الهیات و نظریه های ماشین و انسانها و تجوم و بانکداری و ریاضی-فیزیک و علی الخصوص نظریه حمیدی مجیدی چطور می شود. بنده که فکر می کنم الی ما شاء الله کار داریم. ....  

 لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿التوبة: ١٢٨﴾



عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ قَالَ : « وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بِالْحَقِّ

وَأَکْرَمَ أَهْلَ بَیْتِهِ ، مَا مِنْ شَیْ‌ءٍ تَطْلُبُونَهُ  مِنْ حِرْزٍ ـ مِنْ حَرَقٍ ، أَوْ غَرَقٍ ، أَوْ سَرَقٍ [٣] ، أَوْ إِفْلَاتِ [٤] دَابَّةٍ مِنْ صَاحِبِهَا ، أَوْ ضَالَّةٍ [٥] ، أَوْ آبِقٍ ـ إِلاَّ وَهُوَ فِی الْقُرْآنِ ؛ فَمَنْ أَرَادَ ذلِکَ فَلْیَسْأَلْنِی عَنْهُ ».

قَالَ : فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، أَخْبِرْنِی عَمَّا یُؤَمِّنُ مِنَ الْحَرَقِ ، وَالْغَرَقِ.

فَقَالَ : « اقْرَأْ هذِهِ الْآیَاتِ : ( اللهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحِینَ ) وَ ( ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ ) إِلى قَوْلِهِ : ( سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ ) فَمَنْ قَرَأَهَا فَقَدْ أَمِنَ الْحَرَقَ وَالْغَرَقَ ». قَالَ : فَقَرَأَهَا رَجُلٌ وَاضْطَرَمَتِ النَّارُ فِی بُیُوتِ جِیرَانِهِ وَبَیْتُهُ وَسَطَهَا ، فَلَمْ یُصِبْهُ شَیْ‌ءٌ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ آخَرُ ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، إِنَّ دَابَّتِیَ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیَّ وَأَنَا‌

مِنْهَا عَلى وَجَلٍ

فَقَالَ : « اقْرَأْ فِی أُذُنِهَا الْیُمْنى : ( وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ )» فَقَرَأَهَا ، فَذَلَّتْ لَهُ دَابَّتُهُ.

وَقَامَ  إِلَیْهِ رَجُلٌ آخَرُ ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، إِنَّ أَرْضِی أَرْضٌ مَسْبَعَةٌ، وَإِنَّ السِّبَاعَ تَغْشى مَنْزِلِی وَلَاتَجُوزُ حَتّى تَأْخُذَ فَرِیسَتَهَا.

فَقَالَ : « اقْرَأْ : ( لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ )» فَقَرَأَهُمَا الرَّجُلُ ، فَاجْتَنَبَتْهُ السِّبَاعُ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ آخَرُ ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، إِنَّ فِی بَطْنِی مَاءً أَصْفَرَ، فَهَلْ مِنْ شِفَاءٍ؟

فَقَالَ : « نَعَمْ ، بِلَا دِرْهَمٍ وَلَا دِینَارٍ ، وَلکِنِ اکْتُبْ عَلى بَطْنِکَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ ، وَتَغْسِلُهَا ، وَتَشْرَبُهَا ، وَتَجْعَلُهَا ذَخِیرَةً فِی بَطْنِکَ ، فَتَبْرَأُ بِإِذْنِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ » فَفَعَلَ

الرَّجُلُ ، فَبَرَأَ [١] بِإِذْنِ اللهِ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ [٢] آخَرُ ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، أَخْبِرْنِی عَنِ الضَّالَّةِ.

فَقَالَ : « اقْرَأْ « یس » فِی رَکْعَتَیْنِ ، وَقُلْ : یَا هَادِیَ الضَّالَّةِ ، رُدَّ [٣] عَلَیَّ ضَالَّتِی » فَفَعَلَ ، فَرَدَّ اللهُ عَلَیْهِ ضَالَّتَهُ [٤]

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ [٥] آخَرُ ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، أَخْبِرْنِی عَنِ الْآبِقِ.

فَقَالَ : « اقْرَأْ : ( أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ) [٦] إِلى قَوْلِهِ : ( وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ ) [٧] » فَقَالَهَا الرَّجُلُ ، فَرَجَعَ [٨] إِلَیْهِ الْآبِقُ.

ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ [٩] آخَرُ [١٠] ، فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، أَخْبِرْنِی [١١] عَنِ السَّرَقِ [١٢] ؛ فَإِنَّهُ لَایَزَالُ قَدْ یُسْرَقُ لِیَ الشَّیْ‌ءُ بَعْدَ الشَّیْ‌ءِ لَیْلاً.

فَقَالَ [١٣] : « اقْرَأْ إِذَا أَوَیْتَ إِلى فِرَاشِکَ : ( قُلِ ادْعُوا اللهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ ) [١٤] إِلى قَوْلِهِ : ( وَکَبِّرْهُ تَکْبِیراً ) [١٥] ».

ثُمَّ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام : « مَنْ بَاتَ بِأَرْضٍ قَفْرٍ [١٦] ، فَقَرَأَ هذِهِ الْآیَةَ : (

إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ

الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ) إِلى قَوْلِهِ : ( تَبارَکَ اللهُ رَبُّ الْعالَمِینَ ) [١] حَرَسَتْهُ الْمَلَائِکَةُ ، وَتَبَاعَدَتْ عَنْهُ الشَّیَاطِینُ ».

قَالَ : فَمَضَى الرَّجُلُ ، فَإِذَا هُوَ بِقَرْیَةٍ خَرَابٍ ، فَبَاتَ فِیهَا ، وَلَمْ یَقْرَأْ [٢] هذِهِ الْآیَةَ [٣] ، فَتَغَشَّاهُ [٤] الشَّیْطَانُ [٥] ، وَإِذَا [٦] هُوَ آخِذٌ بِخَطْمِهِ [٧] ، فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ : أَنْظِرْهُ [٨] ، وَاسْتَیْقَظَ [٩] الرَّجُلُ ، فَقَرَأَ الْآیَةَ ، فَقَالَ الشَّیْطَانُ لِصَاحِبِهِ : أَرْغَمَ [١٠] اللهُ أَنْفَکَ ، احْرُسْهُ الْآنَ حَتّى یُصْبِحَ [١١] ، فَلَمَّا أَصْبَحَ [١٢] رَجَعَ إِلى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام ، فَأَخْبَرَهُ ، وَقَالَ [١٣] لَهُ : رَأَیْتُ فِی کَلَامِکَ الشِّفَاءَ وَالصِّدْقَ ، وَمَضى بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ ، فَإِذَا هُوَ بِأَثَرِ شَعْرِ الشَّیْطَانِ مُجْتَمِعاً [١] فِی الْأَرْضِ.


یک طغیانهایی در انسان موجود است که در مقابلش برائتها داریم. برائت از مشرکین، برائت از اعتیاد، برائت از فحشاء، برائت از بی حجابی، برائت از قتل و قتل عام و جنگهای خانمان سوز ظالمانه، برائت از .... این برائتها یک احکام و فقاهت جواهری را می طلبد که بتوان با آنها درست مبارزه کرد. ولی در عین حال، یک مجاهدتی را نیز می طلبد همچون مجاهدتهای فداییان اسلام و مرحوم شهید نواب صفوی را. و الا یحتمل کسی ایراد کند که چه فرقی می کند که بروی نزد آلفرد تارسکی و لئون هنکین درد دل کنی، یا نزد محمد رضا المظفر یا آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی یا پورفسور مهدی گلشنی یا پورفسور دکتر رضا منصوری، یا پورفسور یاسمن فرزان، یا پورفسور محمد مهدی شیخ جباری؟ درد دل، درد دل است دیگر. چه فرقی می کند؟

مسئله این است که یک وقت خواستی بروی درد دل کنی، و بی هوا و از سر طغیان زدی شیشه در همسایه را هم با مشت شکستی، یا به دیگری فحش و بد و بیراهه گفتی، یا ماشینت را بدجایی پارک کردی و بجای معذرت خواهی گفتی برویم ته کوچه و بلکه همانجا هم با مشت زدی توی دماغ یا صورت دیگری، یا مزاحمت برای دختر مردم درست کردی و اسمش را هم برای خودت گذاشتی که آمده ام خواستگاری، یا .... اینها را دیکر نمی گویند درد دل. اینها از یک نوع مشکلات دیگر اجتماعی است که باید دید که چه شده است که از حدود طغیانهای عجیب و غریب خود گذشته اند. و شدیداً باید با آنها مقابله کرد تا دوباره و دوباره اتفاق نیافتند. اینها یک بسیجی را می خواهد. همه باید بر علیه این نوع مشکلات اجتماعی، روحی، روانی و امثالهم بسیج شویم همانطور که باید مدافع حرم حضرت زینب بود. کلنا عباسک یا سیده زینب. و علی بذکر الله تطمئن القلوب. و لذا فقاهت، علم، فلسفه و حکمت یک قلب آرامی را می طلبد.

... وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّةُ اَللَّهِ أَنْتُمْ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌّ لاٰ رَیْبَ فِیهٰا یَوْمَ لاٰ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمٰانُهٰا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمٰانِهٰا خَیْراً وَ أَنَّ اَلْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاکِراً وَ نَکِیراً حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَلنَّشْرَ حَقٌّ وَ اَلْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ اَلصِّرَاطَ حَقٌّ وَ اَلْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ اَلْمِیزَانَ حَقٌّ وَ اَلْحَشْرَ حَقٌّ وَ اَلْحِسَابَ حَقٌّ وَ اَلْجَنَّةَ وَ اَلنَّارَ حَقٌّ وَ اَلْوَعْدَ وَ اَلْوَعِیدَ بِهِمَا حَقٌّ ...


یک معنایی را در متن این پست می توانید بیابید که در ظاهر یحتمل بنظر برسد که دارد می گوید که نماز خواندن مثل یک ماشین و برنامه نویسی رایانه ای ان است وقتی این معنا را با چیزی که درباره نماز در نظر قبلی ای که آمده است کنار هم بگذاریم. در صورتی که اینطور نیست و بنده وقتی داشتم پست یا نظر را می نوشتم این معنا را در نظر نداشتم. و جالب است که اینطور شد. البته این معنا وجود دارد که در زندگی ما یک زور و جبر و فتنه ها و آزمایشاتی را صد در صد داریم. و اما مسئله امام زمان و غیبت او ماورای این حرفها است. یعنی ما مسئله شهریار ماکیاولی را نیز داریم که از دنیای شهر تا شهر دنیا نیز بدان اشاره شده است. یعنی ما یک وجه سیاسی مسائل را داریم که مثلاً در قوه قضاییه می بینیم که دادگاه هم داریم که افراد ممکن است در اثر مجرم شناخته شدنشان حتی محاکمه شده و اعدام نیز گردند. از طرفی نیز قوای مقننه و مجریه را نیز داریم که قوای اجرایی و قانونگذاری جامعه هستند. اما بنده مانده ام که این اسم ماکیاولی چطور اینقدر مثل اسم مثلاً دن کیشوت با مسما است! یعنی همانطور که ما بزور نمی توانیم یک دختر خانم و آقا پسری را وادار کنیم که با هم ازدواج کنند، همانطور هم بزور نمی توانیم مثلاً یک ولی فقیه را انتخاب کنیم. و اما حالا فرض بفرمایید که پدر و مادر هم اصلا فرزندشان را زور نکنند که الا و لله باید با این طرف ازدواج کنی! آیا آنگاه برای او بهتر خواهد بود اگر اصلا ازدواج نکند؟ یعنی پدر و مادر اینطور تشخیص داده اند و فرزند هم مخالفت می کند و همه عمر هم ناراحت است. این است که یک زوری است که در کار است. اما اگر این زور در کار نمی بود، بهتر بود و اصلا ازدواج نمی کرد یا اینکه حالا که زوری در کار است و ازدواج کرده است. البته اگر از روی زور هم ازدواج کند یا ازدواج نکند و بلکه از روی عقل باشد و به اختیار خود او بتواند کارهایش را تنظیم کند، خیلی هم بهتر است. اما خوب، در همه حال هم اینچنین نیست. ولی اینکه فرزند خودش هم بتواند تشخیص دهد که این کار از روی زور نبوده و بلکه از روی مشورتی بوده که والدین تشخیص داده اند و مدام اصرار نورزد که کار را پدر و مادرم خراب کردند هم مهم است. و الا می تواند زندگی را برای خود یک جهنمی کند. شاید مسئله ولی فقیه و ازدواج درست نباشد که با هم مقایسه شوند. ولی لااقل در یک مورد درست بوده است و آن هم مسئله ولایت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. و اتفاقاً در همین مورد هم هست که مشکلات مربوط به واقعه و حدیث الغدیر رخ می دهند. مسئله این است که ما تا چه حد می توانیم از فضلای مدینه به مدینه فاضله برسیم طوری که فاصله بین این دو جابجایی را درست و عقلایی طی کنیم! اینجا این مسئله پیش می آید که ما تا چه حد با یک ماشین است که طرفیم و تا چه حد با یک انسان؟ یعنی فرض بفرمایید که گرانقیمتترین ماشین شهر را در آختیار داریم و سوار آن هستیم. خوب، آیا این ماشین تاثیری ندارد که جلوی پای یک دختر خانمی ترمز بزنیم و او سوار شود؟ آیا اگر سوار یک ماشین قراضه هم بودیم همان تاثیر را داشت؟ اما حالا آیا در مورد هر دختر خانمی همینطور است چادر مشکی یا با حجاب یا بی حجاب که الا و لله هم سوار بشو همان ماشین خیلی شیک و زیبا می شد؟ و آیا امیرالمومنین یا ولایت فقیه یا مرجع تقلیدی را هم می توانستیم متقاعد کنیم که تو هم سوار همین ماشین آخرین سیستم شوی بهتر است تا اینکه سوار یک خری شوی و تازه یک نفر دیگر را هم پشتت بنشانی؟

و لذا یحتمل خودآگاه یا ناخودآگاه یک شباهتهایی هم بین برنامه نویسی رایانه ای و کامپیوتری و نماز یافت شود. اما اگر یک کتابخانه خیلی قوی ای از برنامه های کامپیوتری مثلاً برنامه های جاوا داشته باشید و بدانید کدام را کجا تغییر دهید یا کدام کجا به کار می آید، آنگاه یحتمل خیلی راحت هر برنامه ای را که بخواهید می توانید خیلی راحت بنویسید یا بهتر بگوییم سر هم کنید چرا که هر برنامه بزرگی از اجزای برنامه های کوچکتری است که تشکیل شده است. و لذا کافی است که برنامه های کوچکتر را بصورت object oriented داشته باشید و به هم بخورانید. و این کار با تمرینهای زیاد، کارها را خیلی راحت تر خواهد کرد.

البته اینجا یک مسئله زوری هم واقع می شود و آن این است که بعضی یحتمل ایراد کنند که مگر کسی بی کار است که هی برود در خانه و بیت کسی را بزند و او را برانند و باز دوباره فردا روز از نو و روزی از نو همان کار را بکند. نماز جمعه هم همینطور و ماه رمضان هم همینطور و ذی القعده و ذی الحجه اش هم همینطور. مگر چنین چیزی اصلا امکان پذیر است؟ یعنی حضرت یونس یک بار فرضاً عصبانی شد و نفرینی کرد و شهر را هم ترک کرد. ولی بعد مردم به علمایشان رجوع کردند و توانستند توبه کنند و به دعا پرداختند و بلا از آنها رفع شد. یعنی یک بار اگر حضرت یونس این کار را کرد و دید که کار خراب شد، اصلا بار دومی وجود خواهد داشت که دوباره هم همین کار را کند؟ یا مسئله چیز دیگری است؟ مسئله مقاومت است و اقتصاد مقاومتی است و بانکداری است که اینجا هم ماشین و انسان می توانند طوری در هم آمیخته شون که نتوانی بین انسان و ماشین را درست تشخیص دهی. و این در صورتی است که همه می دانیم انسان ماشین نیست. مسئله اینجا دقیقاً مسئله امام زمان است و زور کردن که تقریباً هر کسی می خواهد بگوید که خیلی آدم شده است آنچنان که از امام زمانش هم بالاتر زده است و فکر هم می کند که می تواند. خوب مگه چیه؟ مثل پسر خاله کلاه قرمزی! و اینقدر این کار را می کند تا خسته شود یا خدای ناکرده دین و دنیایش را هم بفروشد و به پست تر از حیوانیت هم بیافتد. و آنوقت دیگر خر بیار و باقلا بار بزن. البته بعضی یحتمل اشکال کنند که با این همه پیشرفتهایی که بشر کرده است، اینطور نخواهد شد و آدمیزاد می فهمد که بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گهرند. چو عضوی بدرد آورد روزگار، دگر عضوهای را نماند قرار. و همه می دوند که بسیجی شوند و از هم پیشی می گیرند که مدافع حرم شوند و این بنده حقیر است که ته صف گیر کرده است و جا مانده است و ای کاش بنده هم یک پاسدار بودم. یا لااقل اگر نزد امام خمینی و سید حسن نصرالله نتوانستیم برسیم، بالاخره در خانه امام خامنه ای را که به هر تقدیر که بوده است زده ایم.

موضوع این است که وقتی بنظرت می رسد که از در خانه ای رانده شده ای، باید حساب کنی که آیا این لیلی بود که زد کاسه ات را شکست یا کس دیگری بود؟ و هر کاسه و ظرف شکسته ای را گردن لیلی نیاندازی! و لذا داریم که می فرماید:  أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلَا یُنقِذُونِ ﴿یس: ٢٣﴾. یعنی اینجا مسئله این است که اگر بروی در خانه ای را بیش از حد از روی بداخلاقی بزنی، رانده خواهی شد. می خواهد این خانه مسجدی باشد یا معبدی! و اما حالا فرض بفرمایید که اتفاقاً خیلی هم خوش اخلاق بودی و خیلی هم حرفهای حسابی و درستی زدی و با همه هم با احترام رفتار کردی. آیا غیر از این است که بالاخره یحتمل یک زیارتی هم داشته باشی به کربلا در روز اربعین؟ و این همه آدم هم می روند و اینجا هم باز اخلاق می خواهد؟ چه رسد به اینکه بخواهی روز عاشورا با امام حسین علیه السلام کربلا را زیارت می کردی و بلکه انتقام او و ثارالله و ابن ثاره را بگیری. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یک ویرایش جزئی در متن پست انجام داده و اشکالات املایی را برطرف کردم. لطف کنید اگر باز هم مشکلاتی بود، تذکر فرمایید!

یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿البقرة: ٢٦٩﴾


یک بحثهای خیلی شیرینی اتفاقاً هست راجع به ریاضی-فیزیک که خیلی شنیدنی است. اما همانطور که گفته شد ما می توانیم از دیدگاه متافیزیکی یا متامتمتیکی (metamathematical) به مسائل بنگریم هر چند که حکمتهای عدیده ای نیز در خود ریاضی-فیزیک داریم. حتی مسئله این است که اگر کسی خیلی زرنگ باشد، همین مسائل متافیزیکی و متامتمتیکی را نیز دوباره می تواند به خود ریاضی-فیزیک کاربردی کرده و دوباره به همان ریاضی-فیزیک خود بپردازد. این را یحتمل بتوان گفت که اساس نظریه مدل باشد که مسائل را میتوان درست مجرد و انتزاعی کرد بدون اینکه معانی سیاسی یا متافیزیکی یا متامتمتیکی در کار باشد. لااقل در ظاهر چنین است. یعنی شاگرد ریاضی یا فیزیک لازم نیست دقیقاً ناراحت این مسئله باشد که منشاء مسائل از کجا است و چه انگیزه هایی پش آنها دارند کار می کنند. برای همین می فرمایند هنر باید زیبا باشد و لذا ریاضی نیز باید همینطور زیبا باشد. یعنی اگر ما زیبایی را در هنر لحاظ نکنیم، جاذبه اش را از دست نمی دهد و باز هم هنر است؟ مثلاً اگر سینما حتی بخواهد از جنایاتی پرده برداری کند، آیا نباید یک هنری نیز نشان دهد؟ و همین فقط نشان دهد که این جنایات رخ داده است و لا غیر؟ اینجا اصلا زیبایی به چه معنا و چه انگیزه ای خواهد بود؟

ما اینجا یک مسئله دیگری داریم در مورد علم و حکمت که فرض بفرمایید که فرضاً یک سایتی داریم به اسم سایت علم در ایران یا همان علم ایران. و این سایت را به روی یک نفر ممنوع می کنیم و می بندیم. بعد این بابا می رود جای دیگری و می گردد ببیند از مکان دیگری اگر وصل شد، باز هم با آی پی آدرس دیگری می تواند وصل شود یا آن سایت هم به سایت علم ایران بسته است. بعد می رود به سایت دیگری، می بیند آنجا هم علم ایران به روی او بسته است. و همینطوری ادامه می دهد و می بیند که هر جا که برود و هر آی پی آدرسی را که استفاده کند، علم ایران به روی او بسته است. و لذا، آیا همین سایت علم ایران واقعاً به روی همه بسته است یا فقط به روی او و بعضی دیگر هم بسته است. لااقل این سایت به روی کسانی که آن سایت را ساخته اند که بسته نیست چرا که خود آنها بوده اند که آن سایت را ساخته اند هر چند که حالا آن سایت در اختیار عموم دیگر نباشد. و لذا یحتمل یک حالت خصوصی ای پیدا کرده باشد و دیگر یک سایت عمومی اینترنتی جهانی تارعنکبوتی نباشد. ولی بالاخره سایت علم ایران داشته ایم یا نداشته ایم و حالا هم داریم یا خیر؟ هر چند که آن زمان عمومی بوده و حالا خصوصی! حالا یحتمل هم در اینترنت قابل دسترسی نباشد ولی در اینترانت بطور خصوصیتر یا دانشگاهی قابل دسترسی باشد. یا یک وقت دیدید در صدا و سیما یا یوتیوب یا مکتبخونه نداشته باشیم ولی در همان صدا و سیما یا یوتیوب یا مکتبخونه به نوع دیگری از علم ایران یک مرتبه دیدید داشتیم. حالا چطور؟ خدا عالم است!

حالا، یک معنای دیگری از تجرد و انتزاع داریم که قابل توجه است و آن اینکه شما از یک مرجع تقلید و مفسر قرآنی می شنوید:   أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلَا یُنقِذُونِ ﴿یس: ٢٣﴾ همراه با تفسیر آن. بعد از یک نجار دیگری هم تفسیر دیگری از این آیه می شنوید. و باز از یک نجار دیگری هم تفسیر دیگری از همین آیه را می شنوید. و همینطور به هر متخصصی از پزشک و دندانپزشک و فیزیکدان و ریاضیدان هم که می رسید، می بینید هر کدام دارند تفسیر خود را از این آیه ارائه می دهند. خوب، پس بالاخره آیا معنا و تفسیر و تاویل آیه را متوجه شده اید؟ و می توانید به ماورای ریاضی-فیزیک آن رفته و در متافیزیک و متامتمتیک و بلکه الهیات و فقه و حدیث بدان بپردازید. این مسئله لزوماً امکان پذیر نباشد حتی اگر گیر حوزویانی بیافتید که خواهی نخواهی آنرا به شما حالی کنند. یحتمل یک هنری، یک علمی، یک فلسفه ای،  و بلکه یک حکمتی می خواهد که زیبایی مسئله را درک کنیم که اصلا مسئله چیست؟ و الا که خوب، در تهران بلبل هم که زیاد داریم! و یحتمل خیلی هم قشنگ بخوانند و خیلی هم زیباتر باشد کسی برود به آنها گوش فرا دهد تا اینکه بیاید بلبل زبانیهای این حقیر را گوش کند. و از آن مهمتر اینکه غیر از این است که پروانه ها همه قشنگ پرواز می کنند؟ آیا فقط اکثر پروانه ها هستند که قشنگ پرواز می کنند یا همه پروانه ها قشنگ پرواز می کنند؟ خوب، پس چرا پرواز پروانه ها را ننگریم و فقط مواظب باشیم که آیا در میان همه پروانه ها بلکه بعضی نیز قشنگ  زیبا پرواز نکنند و کل پرواز همه پروانه ها را به حساب بیاوریم حالا قشنگ و زیبا است یا خیر. مثلاً آنهایی که بیماری ژنتیک پروانه ای هم دارند را حساب کنیم یا خیر. آنهایی را که دیابت هم دارند را حساب کنیم یا خیر؟ آنهایی را که دچار افسردگی هم شده اند را حساب کنیم یا خیر؟ آنهایی را که فلج اطفال هم گرفته اند چی؟ آنهایی را هم که آب رفته اند و پوست و استخوان شده اند را هم حساب آوریم یا خیر؟ آنهایی را که یتیم شده اند؟ فقیرند؟ مسکینند؟ ذلیلند؟ در راه مانده اند؟ کوخ و کپرنشینند؟ بعضی یحتمل اشکال و ایراد می کنند آقا ما اینقدر وقت نداریم که همه این پروانه های مختلف را به حساب بیاوریم و پرواز همه را بنگریم و ببینیم همه و همه آیا زیبا پرواز می کنند؟! بخواهیم هم نمی توانیم. مثل اینکه منطق الطیر نخواندنه ای؟ قله قاف نرفته ای؟ بالاخره از این میان آیا تو آخرش می خواهی نظریه حمیدی مجیدی خود را درست تدوین کنی و ارائه دهی یا خیر؟ اگر می خواهی که این راهش نیست. گردش و گردشگری داریم تا گردش و گردشگریها. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿التحریم: ١١﴾

خانم دکتر سلام،
بنده عرضم این است که آیا غیر از این است که همسر فرعون  از خدا می خواهد که برای او یک خانه ای در بهشت بسازد و از قوم ظالمین نجاتش دهد؟ و آیا بعد خدا برای او این کار را نخواهد کرد؟ یعنی او کسی بوده است که حضرت موسی علیه السلام را از شر فرعون در قصر خود فرعون پناه می دهد. و لذا خدا نمی تواند برای او قصری و بلکه قصرهایی هم در بهشت بسازد و در اختیارش قرار دهد؟ البته خدا هر چیزی را که بخواهد،انجام می دهد. ولی این حالا به چه صورت است نیز خدا عالم است بدین معنا که آیا بعد از اینکه فرعون در دریا غرق شد و حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام از دریا گذشت همان موقع نیز همسر فرعون قصر را به ارث نمی برد و صاحب آن نمی شود؟ یا واقعاً قصرهای دیگری هم در بهشت نصیب او می شود غیر از اینکه یحتمل همان قصر فرعون است که نصیب او خواهد شد. یا مثلاً طبق آنچه استاد فلسفه ما، دکتر یی (Dr. Yee) راجع به دیکتاتورها می گفت مثلاً می روند اروپا یا آمریکا و آنجا است که یک قصری به خودشان یا همسر(ان)شان  می دهند. بگذریم از این که این هم یک نوع نقض قرض می شود که بخواهیم عرض کنیم که هم همسر دیکتاتور و هم خود دیکتاتور تشریف می برند اروپا و آمریکا و آنجا به اشرافیت خود ادامه خواهند داد! یعنی قرار بر این بود که فرعون دیکتاتور غرق شود نه اینکه به او هم یک قصری یک جای دیگری در همین عالم بدهیم. و بعد همچون حضرت موسی  ای با پیروزی از آب بگذرد و دولت و حکومت کریمه خود را در فلسطین امروزی که کنعان آن روزی می شود را تشکیل دهد.
البته این هم ناگفته نماند که امروزه روز نیروهای ضعیف و قوی در فیزیک یک معانی خاص خود را دارد که ماورای این است که در ظاهر بنظر می رسد که ما فقط مستضعفین و استکبار را داریم.
ولی بنده این را هم عرض کنم که اینکه می فرمایید که ما حیزی را در غرب نداریم هم یک امری است که صد در صد درست نیست. همین مسئله بیل کلینتون در زمان ریاست جمهوری اش را ببینید چطور شد که حالا خانم کلینتون هم نامزد ریاست جمهوری است. یعنی این مسئله یک مسئله ای است که باب روز است و نمی شود نادیده اش گرفت. همین کتاب ففرمن ها را در نظر بگیرید که سالومن ففرمن شاگرد تارسکی هم بوده است. بنده این کتاب را کلش را نخوانده ام. ولی در همان فصل اولش بطور خلاصه که از آمازون گرفتم توضیح می دهد که شاگردان مونث کمی هم نداشته است و اگر به او رو می دادند یحتمل توی دردسر هم می افتادند و آخر عاقبتش معلوم نبوده به کجاها برسد. بنده حقیر محض مزاح همراه با تراژدی عرض کنم همان موقعی که برای بیل کلینتون چنین مشکلی پیش آمد، بنده هم کلرادو بودم. و در همان کلاس هندسه دیفرانسیل ما استاد گفت که تکلیفتان را سعی کنید با هم انجام دهید. بنده نیز از یک خانمی سوال کردم که آیا می خواهی با هم این تکالیف را کار کنیم. گفت باشد و گفت هم که اسرائیلی است. بنده هم عرض کردم که از ایران هستم و گفت که می داند ولی مسئله ای نیست. انگار که آمریکا این مسائل را نداریم و همه خیلی لارژ هستند. و واقعاً هم نداریم از این لحاظ که بالاخره کلاس درس است و او هم یک شاگرد است و بنده هم یک شاگردم. خلاصه کلام اینکه او معمولاً خودش تکلیف را انجام می داد و بعد ما با هم روی آن بحث می کردیم و بعد خودش هم آنرا ارائه می کرد به اسم هر دوی ما. یعنی این حقیر زیاد وارد مسائل نمی شدم و خودش کارها را می کرد. و او به عنوان دانشجوی دکترا دفتری  نیز داشت که بنده می رفتم به دفترش و آنجا مسائل را با هم بررسی می کردیم. ولی آن وسطها یک مرتبه گفت که به او توهین شده است و اینکه یعنی مثلاً بنده به او توهینی کرده ام. حالا بنده خیلی هم سعی کردم عرض کنم که باید سوء تفاهمی شده باشد و حتی یک بار هم به منزلشان تلفن زدم و با همسرش نیز صحبت کردم و گفتم که ما در ایران هم همسایه یهودی داشته ایم و بنده نسبت به یهودیان تبعیض نژادی قائل نیستم. و خلاصه خیلی سعی کردم که اگر سوء تفاهمی شده است، مسئله را حل کنم. و ان شاء الله هم که حل شده هر چند که اصلا خبر هم ندارم آن خانم بعد از آن دیگر چه کرده و چه شد و اسمش را هم یادم نمی آید؟! فقط یادم هست که رشته اش آمار بود و امیدوارم که موفق باشد. حالا اسرائیلی هم هست خوب باشد. فقط امیدوارم از این اسرائیلیهایی که امروزه اینطور با فلسطینیها رفتار می کنند نبوده باشد. و خلاصه همانجا دیگر ما تکلیفها را ادامه ندادیم و بقیه کار را با یک شاگرد آمریکایی مذکر دیگری ادامه دادیم که اتفاقاً بنده فکر می کنم خیلی هم بهتر بود برای اینکه در ریز مسائل وارد می شدیم و کارها را همه را با هم انجام می دادیم و هر کدام حل خود را می نوشتیم. به هر حال، این مسائل هست و باید در این موارد مراقبت شود. تقوای بین مرد و زن، مسلمان و یهودی و شاگرد و استاد نمی شناسد و مراقبت می خواهد.
و در ضمن، بنده می خواستم به سخنرانی آقای دکتر هم بیایم ولی اشتباهی افقهای کرکی را افقهای گرگی خواندم و اتفاقاً نگو بعضی گرگها را هم کرکی (fluffy) می نامند. این است که فهمیدم نکند بروم زودتر عینکم را درست کنم و بگیرم. و راستش یک کمی هم ترسیدم به سخنرانی آقای دکتر بیایم. افقهای کرکی یک چیز است و افقهای گرگی یک چیز دیگری است هر چند که یک کمی که از افق بگذرد و هوا رو به روشنایی بگذارد، مسئله می تواند یک حالت گرگ و میشی پیدا کند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. البته این در الهیات هم خیلی جای بحث دارد. مثلاً در نظر آورید که به نماز جماعت یا نماز جمعه می روید. و همه به نماز می ایستند. همه نوع افرادی دارند اقامه نماز می کنند. همه هم باید به نماز خود توجه کنند. یک واو هم نباید کم و زیاد شود. و همه چیز باید مرتب باشد. و اما هر کسی هم دارد با خدای خود نمازش را می خواند و هر کسی هم در جمع است و امام جمعه یا امام جماعت است که همه و همه باید به او توجه داشته باشند. و یک عالمی از الهیات و عرفان و حکمت و دین و وجدان و خدا و پیغمبر و ائمه اطهار اینجا می تواند نهفته باشد.

  • سید حمید بنی هاشمی
  • راستی حدیث مربوطه از کتاب الامالی ابن بابویه ص 770 است. می توانید خودتان جستجو کنید. آمار مربوط به جستجوها این است:

    برای والدین: 130 مورد نتیجه می دهد.


    برای "وبالوالدین احسانا" 8 مورد است که هیچ کدام ربطی به مورد جستجوی شما ندارند.


    برای "و بالوالدین احسانا" 35 مورد نتیجه می دهد که باز هیچ کدام ربطی به چیزی که می خواهید ندارد.

    جالب است که جستجوگر بین "احسانا" و "حسن" و "حسین" و امثالهم فرقی نمی گذارد و همه را جستجو می کند ولی اسپیس space را می شناسد!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی