- ۰۴/۰۲/۱۹
وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَیْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ ﴿محمد: ٣٠﴾
وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿البقرة: ٢٤٧﴾
وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿البقرة: ١٧٩﴾
81 و قال علیهالسلام قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ.
امام علیه السلام فرمود:
قیمت و ارزش هر کس به اندازه کارى است که مىتواند
آن را به خوبى انجام دهد. [1]
[1]. سند گفتار حکیمانه:
این کلام بسیار پربار و گرانبها را جماعتى قبل از سیّد رضى نقل کردهاند و آن را فوقالعاده ستودهاند از جمله اینکه در کتاب مصادر نهجالبلاغه آمده است مرحوم سیّد رضى نخستین کسى نیست که این سخن حکمتآمیز را ستوده و به اهمیت آن پى برده و به ارزش آن اشاره کرده است پیش از او ابوعثمان جاحظ در دو جا از کتاب البیان والتبیین خود آن را آورده است سپس افزوده که اگر در این کتاب جز همین کلمه حکمتآمیز نبود آن را کافى و شافى و مجزى و مغنى مىیافتى ... و بهترین کلام کلامى است که مقدار کم آن از مقدار زیاد انسان را بىنیاز کند و مفهوم آن ظاهر و آشکار باشد و خداوند متعال لباس جلالت و پوستهاى از دانش مطابق نیت صاحب و تقواى قائلش بر آن پوشانده باشد ....
سپس صاحب مصادر از ابن عبدالبَرّ در کتاب جامع بیان العلم نقل مىکند که سخن على بن ابىطالب علیه السلام «قِیْمَةُ کُلُّ أمرءٍ ما یُحْسِنُهُ» احدى بر او در این سخن پیشى نگرفته و هیچ گفتارى براى تشویق بر طلب علم از این سخن مؤثرتر نیست. سپس مصادر نهجالبلاغه افزوده که بسیارى از شعرا همین سخن را گرفتهاند و در اشعار خود از آن بهره بردهاند. (مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 69 و 70).
مرحوم سیّد رضى مىگوید: این از کلماتى است که قیمتى براى آن تصور نمىشود و هیچ سخن حکیمانهاى هم وزن آن نیست و هیچ سخنى نمىتواند همردیف آن قرار گیرد؛
(قالَ الرَّضیُ: وَهِی الْکَلِمَةُ الَّتی لا تُصاب لَها قیمَةٌ، وَلا تُوزَنُ بِها حِکْمَةٌ، وَلا تُقْرَنُ إلَیْها کَلِمَةٌ).
شرح و تفسیر معیار ارزش انسان
امام علیه السلام ارزش هر انسانى را در این عبارت حکیمانه کوتاه به روشنى بیان کرده است مىفرماید: «قیمت و ارزش هر کس به اندازه کارى است که مىتواند آن را به خوبى انجام دهد»؛
(قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ)
. اشاره به اینکه حسب و نسب، مقام و مال و پستهاى اجتماعى و رسمى هیچکدام دلیل بر ارزش انسان نیست. ارزش واقعى انسان را کارهاى مهمى تشکیل مىدهد که از عهده آن بر مىآید. جراحى بسیار ماهر، معلمى شایسته، شاعرى توانا، نویسندهاى قوى و فقیهى ماهر که مىتواند مردم را به احکام الهى آشنا سازد ارزش آنها به قدر همان کارى است که به خوبى از عهده آن بر مىآیند.
نه تنها در نزد مردم چنین است، در نزد خداوند هم کسانى قیمت و ارزش دارند که اعمال شایستهتر و مجاهدتهاى بیشتر و اصلاحات بهترى انجام مىدهند.
براى این حدیث شریف جز آنچه در بالا آمد تفسیرهاى دیگرى هم شده است. بعضى گفتهاند منظور از «مایُحْسِنُهُ» علم و دانشهایى است که شخص دارد، بنابراین ارزش هر انسان به مقدار معرفت و علم و دانشى است که به خوبى آن را فرا گرفته است.
بعضى این دو را با هم آوردهاند: معرفت بالا و عمل با ارزش.
برخى دیگر تفسیر چهارمى براى این حدیث شریف ذکر کردهاند و «مایحسنُهُ» را به معنى احسان و نیکوکارى تفسیر نموده گفتهاند: ارزش هر کس به اندازه احسان و نیکوکارى اوست.
گرچه جمع بین هر چهار تفسیر در مفهوم جمله امکانپذیر است، زیرا استعمال لفظ در بیش از یک معنا کاملًا بىمانع است؛ ولى تفسیر اول صحیحتر و مناسبتر به نظر مىرسد.
شاهد این سخن حدیث زیبایى است که امام جواد علیه السلام از پدرانش از امیرمؤمنان علیهم السلام نقل کرده است که فرمود: «چهار سخن را من گفتم و خداوند متعال تأیید آن را در کتابش نازل فرمود. من گفتم:
«الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ فَإِذَا تَکَلَّمَ ظَهَرَ؛
شخصیت انسان در زیر زبانش نهفته است هنگامى که سخن بگوید آشکار مىشود». خداوند این آیه را نازل فرمود: « «وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ»؛ منافقان را از طرز سخنانشان مىشناسى». من گفتم:
«فَمَنْ جَهِلَ شَیْئاً عَادَاهُ؛
کسى که نسبت به چیزى جاهل است با آن دشمنى مىکند». خداوند این آیه را نازل فرمود: « «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ»؛ آنها (دشمنان) چیزى را که از آن آگاهى نداشتند تکذیب کردند» نیز گفتم:
«قَدْرُ أَوْ قِیمَةُ کُلِّ امْرِى مَا یُحْسِنُ؛
ارزش هر انسانى به اندازه چیزى است که به خوبى انجام مىدهد». خداوند این آیه را در قصه طالوت نازل کرده: « «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَزادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ»؛ خداوند او (طالوت) را بر شما برگزیده و از نظر علم و جسم او را افزایش داده است». و نیز گفتم:
«الْقَتْلُ یُقِلُّ الْقَتْلَ؛
کشتن (قصاص) کشتن را کم مىکند» خداوند این آیه را نازل فرمود: « «وَلَکُمْ فِى الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِى الْأَلْبابِ»؛ قصاص مایه حیات و زندگى شماست اى صاحبان مغز و خرد». [1]
مرحوم سیّد رضى بعد از ذکر این گفتار حکمتآمیز جملهاى بیان کرده که
[1]. شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 7، ص 382؛ بحارالانوار، ج 1، ص 165، ح 5.
نشان مىدهد تا چه اندازه این سخن حکیمانه در دل و جان این مرد فصیح و بلیغ تأثیر گذاشته مىگوید: «این از کلماتى است که قیمتى براى آن تصور نمىشود و هیچ سخن حکیمانهاى هم وزن آن نیست و هیچ سخنى نمىتواند همردیف آن قرار گیرد»؛
(قالَ الرَّضیُ: وَهِی الْکَلِمَةُ الَّتی لا تُصاب لَها قیمَةٌ، وَلا تُوزَنُ بِها حِکْمَةٌ، وَلا تُقْرَنُ إلَیْها کَلِمَةٌ) .
***
پیام امام امیر المومنین علیه السلام، جلد 12، ص 483
https://lib.eshia.ir/27571/12/483
۱۴۰۴/۰۲/۲۰
بیانات رهبری مد ظله العالی در دیدار کارگرانیک موضوع دیگری که من اینجا یادداشت کردهام عرض کنم، مسئلهی فرهنگ محیط کار است. ببینید، در فلسفهی مارکسیستها و کمونیستها محیط کار محیط تضاد است، محیط دشمنی است؛ یعنی کارگر بایستی با آن صاحب کارخانه دشمن باشد؛ فلسفه این است. مجموعهی حرکت جامعه حرکت ضدّیّت با یکدیگر و تضاد است. به نظر آنها حکم تضاد در [طول] تاریخ ،در مسائل اجتماعی، در مسئلهی سیاست، در مسئلهی اقتصاد جاری است؛ سالهای متمادی مردم را معطّل این فکر غلط کردند؛ هم خودشان را بدبخت کردند، هم بسیاری از مردم دنیا را بدبخت کردند. اسلام درست نقطهی مقابل این را میگوید.
اسلام محیط زندگی را، محیط کار را، محیط تاریخ را، محیط ائتلاف و همراهی و همفکری میداند. آنهایی که اهل دنبالگیری و تحقیق در قرآن هستند، تعبیر «زوجیّت» را، کلمهی «زوج» را، «زوجیّت» را در قرآن دنبال کنند: سُبحانَ الَّذی خَلَقَ الاَزواجَ کُلَّها مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لا یَعلَمون؛(۱۰) یعنی در همهچیز عالم مسئلهی همراهی، همدلی، همکاری، همافزایی وجود دارد. راجع به محیط کار هم همینجور است؛ باید همافزایی بشود؛ بایستی از دو طرفْ صمیمانه، نه [فقط] با زبان، به یکدیگر کمک کنند.
یک نکتهی آخر هم این است که ما وقتی که راجع به کارگر صحبت میکنیم، فقط کارگر صنعتی مورد نظر نباشد؛ کارگر ساختمانی، کارگر مزرعه، کارگر میدان ترهبار، بانوان کارگر که داخل خانه مشغول کارگری هستند و کار میکنند، که امروز به برکت این وسایل ارتباطی و مانند اینها، خیلیها در خانه کار میکنند و بهره میبرند و سود میبرند؛ از لحاظ تأمین اجتماعی، از لحاظ چیزهای گوناگون اینها هم مورد توجّه باشند.
یک جمله عرض بکنم راجع به سیاستهای مغرضانهای که امروز در دنیا علیه ملّتها به کار میرود. سعی میشود مسائل مربوط به فلسطین به فراموشی سپرده بشود؛ ملّتهای مسلمان نباید اجازه بدهند؛ نباید اجازه بدهند. با شایعههای گوناگون، با حرفهای گوناگون، با پیش آوردن مسائل جدید، حرفهای جدیدِ بیربط و بیمعنی سعی میکنند ذهنها را از مسئلهی فلسطین منصرف کنند. ذهنها نباید از مسئلهی فلسطین منصرف بشود. جنایتی که رژیم صهیونیستی در غزّه، در فلسطین انجام میدهد، چیزی نیست که قابل صرفنظر کردن باشد؛ همهی دنیا باید در مقابلش بِایستند؛ هم در مقابل خود رژیم صهیونیستی بِایستند، هم در مقابل حامیان رژیم صهیونیستی بِایستند؛(۱۱) بله، تشخیص شما تشخیص درستی است؛ آمریکاییها به معنای واقعی کلمه حمایت میکنند. حالا در عالم سیاست حرفهایی زده میشود، چیزهایی گفته میشود که ممکن است خلاف این را به ذهنها متبادر کند امّا واقعیّت قضیّه این نیست.
واقعیّت این است که ملّت مظلوم فلسطین، مردم مظلوم غزّه امروز فقط با رژیم صهیونیستی روبهرو نیستند؛ با آمریکا روبهرویند، با انگلیس روبهرویند؛ آنها هستند که این جنایتکار را اینجور تقویت میکنند، وَالّا وظیفهی آنها این بود که جلویش را بگیرند. شما بهشان سلاح دادید، شما بهشان امکانات دادید؛ هر وقت کم میآورند، از شما دارند استفاده میکنند و بهشان از طرف شما کمک میشود. حالا که میبینید دارند جنایت میکنند؛ اینهمه قتل، اینهمه کشتار، اینهمه جنایت! باید در مقابلشان بِایستند. وظیفهی آمریکا این است که جلوی این جنایت را بگیرد؛ نهفقط این کار را نمیکنند، بلکه کمک هم میکنند. بنابراین دنیا باید، هم در مقابل رژیم صهیونیستی، هم در مقابل کمککنندگانش ــ از جمله آمریکا ــ به معنای واقعی کلمه بِایستند. بعضی از شعارها و بعضی از حرفها و بعضی از حوادث گذرا نبایستی مانع بشود از فراموش شدن مسئلهی فلسطین.
البتّه بنده عقیدهام این است که به توفیق الهی، به عزّت و جلال الهی، فلسطین بر اشغالگران صهیونیست پیروز خواهد شد؛ این کار اتّفاق خواهد افتاد. باطل جَوَلانی دارد، چند روزی جلوهای میکند لکن رفتنی است؛ قطعاً خواهد رفت؛ در این تردیدی نیست. این ظواهری که مشاهده میشود، حالا کارهایی میکنند و پیشرفتهایی در سوریه و در جاهای دیگر انجام میدهند، این دلیل قوّت نیست بلکه نشانهی ضعف است و موجب ضعفِ بیشتر هم خواهد شد؛ انشاءالله. امیدواریم ملّت ایران و ملّتهای مؤمن، این روز ــ روز پیروزی فلسطین بر مهاجمین و بر غاصبان فلسطین ــ را انشاءالله به چشم خودشان مشاهده کنند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=60141#_ftn11
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=60137
بخش ۱۲۲ - هزاران سال با فطرت نشستم
هزاران سال با فطرت نشستم
به او پیوستم و از خود گسستم
ولیکن سر گذشتم این دو حرفست
تراشیدم، پرستیدم، شکستم
بنده داشتم راجع به محمد علی فروغی، زکاء الملک، در ویکیپیدیا می خواندم که می گوید بعضی مثل مهرزاد بروجردی، او [فروغی] را مهمترین سیاستمدار ایرانی قرن بیستم گفتهاند. که گویا مرجع این حرفش هم در کتابش به همین عنوان تراشیدم، پرستیدم، شکستم، که همین عنون نیز برگفته در پیام مشرق اقبال لاهوری هم آمده است. مهرزاد بروجردی ویکیپدیا می فرماید استاد علوم سیاسی و نائب رئیس دانشگاه علم و فن آوری میزوری و رئیس کالج هنرها، علوم و آموزش این دانشگاه است. و مقالات زیادی هم ذیل توضیحات این کتاب دیده می شوند که اگر روی آنها کلیک شوند، می توانید مقالات را دریافت هم کنید؛ و غلط نکنم اینها همان مقالات کتاب مورد بحث هم هستند!
یک مسئله ای که در مورد آقای بیات می خواستم بنده ی حقیر عرض کنم همین است که حالا همانطوری که عرض کردم آقای بیات یحتمل اشکال شود که کدام آقای بیات هم تشریف دارند، ولی همانطوری که گفته شد؛ آقای بیات می توانند هر آقای بیاتی باشند که حد وسط را هم اگر بخواهیم محاسبه کنیم، ایشان می شوند نماینده ی آن حد وسط. و بنده می خواستم عرض کنم که نکته ای که اینجا نهفته است، مربوط می شود به آنچه بنده از اقای بیات یاد گرفتم که استاد مهرزاد بروجردی نیز آیا چقدر این حد وسط آقای بیات را خصوصاً در مورد روشنفکری روشنفکران امروزی قبول هم داشته باشند. مسئله این است که شاگرد امروزی تا دبیرستان و دانشگاه که می رسد، سعی می کند انگلیسی اش و TOEFL و IELTS خود را تکمیل کند و بلکه هنوز هم آیا برود اروپا و حتی آمریکا و .... البته بنده یادم هست که در ایران که می خواستم انگلیسی درس بدهم، تستی که از این حقیر آن آموزشگاه های انگلیسی می گرفتند، همین تستهای توفل هم بودند! یعنی بالاخره این تستها کاربرد هم دارند! ولی خوب، آیا این حد وسطی هم هست که یحتمل آقای بیات هم با آن موافقت کنند؟ یحتمل اگر شما بخواهید بروید اروپا و آمریکا و حتی فیلیپین و مالزی و امثالهم، آقای بیات هم موافقت کنند که بالاخره باید پیش نیازهایی را داشت که حداقل اش هم همین تستها و بلکه یادگیری انگلیسی و مثلاً حتی فرانسه و آلمانی هم هستند دیگر.
ولی بنده ی حقیر مطمئن هم هستند که اگر کسی بخواهد مثل ملا صدرا هم نرود به سمت قهستان و کهک، و بلکه برود یک جایی مثل بید گنه، آقای بیات هم بیشتر موافقت خواهند کرد که بید گنه ی خودمان به این خوبی را گذاشته ای و کجا می خواهی بروی اروپا و آمریکا و ...! البته اینجا بنده باز مطمئن هم هستم که اگر آقای بیات هم نفرمایند که مگر تو رشوه گرفته ای که همه جای عالم را ول کرده ای و برای بید گنه هم داری تبلیغ می کنی؟ یا اصلا مسئله چیست؟! اصل مسئله هم همین است دیگر. مثلاً اگر به صفحه ویکیپدیای سید عباس عراقچی، وزیر محترم امور خارجه، هم سری بزنید، حتی تز دکترای ایشان را هم یحتمل بتوانید دانلود کنید و بخوانید:
The evolution of the concept of political participation in twentieth-century Islamic political thought (۱۹۹۶)البته بنده ی حقیر خودم هنوز این کار را نکرده ام هر چند که یحتمل مطالعه ی تز ایشان بتواند الهام بخش هم باشد. البته بعضی یحتمل دوباره اشکال هم کنند که باز که تو داری رشوه می دهی و رشوه هم می گیری که اصلا برای چی هم می خواهی این همه رشوه ها را بده و بستان هم کنی و انگیزه ات هم کدام است؟! خوب، شما هم این کارها را می توانید انجام دهید، و انجام هم بدهید. ولی نکته ی مهم اینجا این است که آیا کسی انگیزه اش این هم هست که خلیفة الله از طرف خدا روی زمین باشد، و حالا یحتمل مثل حضرت یوسف علی نبینا علیه السلام هم آیا چقدر ته چاه نیز گیر کرده است؟ یا بلکه هنوز عزیز مصر هم نشده است و در زندان است و ...؟ یا حتی اگر خلیفة الله در همین دور و بر خودش و بلکه در بیدگنه هم باشد، آنگاه یحتمل به او بتوان هم گفت که هم او خلیفة الله روی کره ی زمین هم هست. خوب، عرض بنده ی حقیر این است که یحتمل کار بعضیها یک جاهایی هم گیر می کند و آنگاه می خواهند حتی با کمی رشوه هم که شده کارشان را هر چه زودتر هم راه بیاندازند و همین مقام خلیفة اللهی خود را روی زمین هم به تتثبیت برسانند و مسئله را حلش هم کنند و ...! و یحتمل همین را آقای بیات هم تایید بفرمایند.
ولی یحتمل اگر شما بخواهید بر حسب نامه ی 10 و 11 نهج البلاغه هم توصیه کنید که سربازان وقتی می خواهند به خواب بروند، همانا بهتر است خواب را مضمضه هم کنند و خیلی در خواب عمیق هم فرو نروند؛ دیگر بهتر است در گرماگرم کارها و در عجله ای که دارید که زودتر مثلاً به نماز جماعت هم برسید، حتی توصیه را بجای به سربازان به معاویه هم ذکر نکنید و ...! یعنی گاهی اوقات هم طرف از حول حلیم می افتد توی دیگ. خوب، بالاخره فرقها هم هست بین سربازان امیر المومنین علیه السلام و معاویه که اگر اینها با هم جابجا شوند و توصیه هایشان در هم بر هم شوند، یحتمل کار بیخ هم پیدا کند و اساس و شیرازه ی کارها هم از هم بپاشند. و لذا، نمی شود هم کارها را سرسری انجام داد. و مثل اینکه بفرمائید ما مغنی مسقودی و مصقودی و مقصودی و مسقطی هم همه و همه را نیز داریم و .... و حالا بالاخره این صفحه از کتاب مغنی اللبیب را هم یحتمل بخواهید نگاهی بیاندازید که بنظر این حقیر اشکالی هم چرا داشته باشد و چرا که نمی خواهید که دقیقاً غنی سازی هسته ای و اتمی هم با مغنی اللبیب به عنوان مقصودی از قصدها و انگیزه های خود داشته باشید؛ و نه این هم که کار غلطی است غنی سازی اتمی و هر چیزی هم حساب کار خودش را دارد:
شرطها فى الماضى والحال لما ثبت من کون متعلقها غیر واقع ، وخاصیة إن تعلیق أمر بأمر مستقبل محتمل ، ولا دلالة لها على حکم شرطها فى الماضى والحال ؛ فعلى هذا قوله «ولو باتت بأطهار» یتعین فیه معنى إن ؛ لأنه خبر عن أمر مستقبل محتمل ، أما استقباله فلأن جوابه محذوف دل علیه شدّوا ، وشدّوا مستقبل ؛ لأنه جواب إذا ، وأما احتماله فظاهر ، ولا یمکن جعلها امتناعیة ، للاستقبال والاحتمال ، ولأن المقصود تحقق ثبوت الطهر لا امتناعه ، وأما قوله [٤١٦] «ولو تلتقى ـ البیت» وقوله [٤١٧] «ولو أن لیلى ـ البیت» فیحتمل أن لو فیهما بمعنى إن ، على أنّ المراد مجرد الإخبار بوجود ذلک عند وجود هذه الأمور فى المستقبل ، ویحتمل أنها على بابها وأن المقصود فرض هذه الأمور واقعة والحکم علیها مع العلم بعدم وقوعها.
والحاصل أن الشرط متى کان مستقبلا محتملا ، ولیس المقصود فرضه الآن أو فیما مضى ؛ فهى بمعنى إن ، ومتى کان ماضیا أو حالا أو مستقبلا ، ولکن قصد فرضه الآن أو فیما مضى ؛ فهى الامتناعیة.
والثالث : أن تکون حرفا مصدریا بمنزلة أن إلا أنها لا تنصب ، وأکثر وقوع هذه بعد ودّ أو یودّ ، نحو (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ)(یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ) ومن وقوعها بدونهما قول قتیلة :
٤٢١ ـ ما کان ضرّک لو مننت ، وربّما منّ الفتى وهو المغیظ المحنق
وقوله الأعشى :
٤٢٢ ـ وربّما فات قوما جلّ أمرهم من التّأنّى ، وکان الحزم لو عجلوا
وقول امرئ القیس :
مغنی اللبیب، ابن هشام الانصاری، جلد 1، ص 265
https://lib.eshia.ir/10498/1/265
شمارهٔ ۲۱۶نظر کردم به چشم رای و تدبیر
ندیدم بِه زِ خاموشی، خِصالی
نگویم لَب ببند و دیده بَردوز
ولیکن، هر مقامی را مَقالی
زمانی، درسِ عِلم و بحثِ تَنزیل
که باشد نَفْسِ انسان را کمالی
زمانی، شعر و شطرنج و حکایت
که خاطر را بُوَد دَفعِ مَلالی
خدای است آنکه ذاتِ بینظیرش
نگردد هرگز از حالی به حالی
البته بنده ی حقیر این فیلم آبی روشن را هم از تلویزیون دیروز دیدم که چطور کسی که قرار بود به مشهد هم برود که خادم امام رضا علیه السلام هم شود، توانست به برادرزاده اش هم کمکها کند! خادمی مخلصانه ی امام رضا صلوات الله و سلامه علیه خیلی برکات هم می تواند داشته باشد که آیا امثال این بنده ی حقیر هم چقدرها از آن بدور افتاده ایم؛ و صد البته ما کجا و این حرفها کجا؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المستشهدین بین یدیه
1. وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿المائدة: ٩٢﴾
2. وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ کَذَٰلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿النحل: ٣٥﴾
3. فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿النحل: ٨٢﴾
4. قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿النور: ٥٤﴾
5. وَإِن تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿العنکبوت: ١٨﴾
6. وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿یس: ١٧﴾
7. وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿التغابن: ١٢﴾
1. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿المائدة: ٣٥﴾
2. إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿الأنعام: ١١٧﴾
3. وَأَنَّ هَـٰذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿الأنعام: ١٥٣﴾
4. فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿التوبة: ٥﴾
5. اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿التوبة: ٩﴾
6. قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿التوبة: ٢٤﴾
7. وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلُّوا عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ ﴿ابراهیم: ٣٠﴾
8. ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿النحل: ١٢٥﴾
9. فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿الکهف: ٦١﴾
10. قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا ﴿الکهف: ٦٣﴾
11. وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبًا إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُو إِلَیْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّیُضِلَّ عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿الزمر: ٨﴾
12. ذَٰلِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَىٰ ﴿النجم: ٣٠﴾
13. إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ ﴿الصف: ٤﴾
14. إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿القلم: ٧﴾
این مقاله ی آرش عزیزی را در نظر بگیرید:
https://arxiv.org/abs/2505.02840
و آنگاه مسئله ی اصحاب الشمال و اصحاب الیمین و السابقون السابقون را نیز در نظر داشته باشد که آیا در XYZ، اصحاب الشمال و اصحاب الیمین و السابقون السابقون نیز کدامند؟ البته بنده داشتم یک چیزی را می نوشتم، و وقتی رفتم که این مقاله ی آرش عزیزی را نیز نگاهی بیاندازم و برگشتم، مطلبم هم پاک شده بود! ولی نکته اینجا خیلی سخت نیست و دوباره می نویسمش! نکته این است که اگر شما بین استکبار و مستضعفین هم دارید به نانواییها و شیرینی فروشیهایی مراجعه می کنید که آیا چقدر نان و شیرینیهایشان هم تازه است؟ یعنی X ایکس! یا یحتمل کمی تا حدی هم بیات شده اند؟ یعنی Y ایگرگ! یا حتی کپک هم زده اند؟ یعنی Z زِد!
خوب، آیا شما در چه صورتی است که با ترتیب XYZ هم از لحاظ زمانی روبرو می شوید و از لحاظات فلسفه ی تاریخ هم می توانید تشخیص دهید که کیست که به ایکس احتیاج دارد و کیست که باید ایگرگ مصرف کند و کیست که اصلا زِد را نیاز دارد که به عنواغن مصارف دارویی نیز در آنتی بیوتیکهایش مورد بهره برداری اش قرار گیرند و حتی همینها را هم به عنوان بهره برداریهایی خیلی ساده بتوان مبنایی برای تحلیلهایی اساسیتر در انواع پیچیدگیهایی که در انواع درهمتنیدگیها و حتی سیاه چاله ها هم رخ می دهند استفاده برد. مثلاً کجاها است که با بیت العتیق هم طرفیم:
ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿الحج: ٢٩﴾
لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿الحج: ٣٣﴾
یا حتی کجاها است که با خانه هایی و بناهایی طرفیم که آیا چقدر هم بناهای تاریخی اند؟ و آنگاه کجاها نیز با بناهایی طرفیم که بناهایی مدرن نیز هستند که مملو از بناهای جدید و قدیمی شهری و بلکه بلند مرتبه سازی هم مثلاً طرفیم؟ عهد عتیق کدام است؟ و عهد جدید کدام؟ و بلکه تفکیک و فرق اینها از یکدیگر هم کدام می شوند، حتی در رابطه با استکبار و مستکبرین و مستضعفین؟ بعضی یحتمل اینجا اشکال کنند که بالاخره یا مسائل مربوطند به مستضعفین یا مستکبرین دیگر؛ و وجه سومی که دیگر نداریم که حالا بگوییم نان تازه داریم و نان بیات و بلکه حتی نان کپک زده ای که یحتمل برای مصارف دارویی هم استفاده شوند؟
نکته ی آیا فقط سابقون هستند که می توانند تشخیص دهند که کی نان بیات بخورد و کی نان تازه و کی آنتی بیوتیکهایی که در آنها کپک هم استفاده شده اند؟ یا خود افرادی هم که بدلایلی از ایکس و ایگرگ و زِد هم استفاده می کنند، می توانند درست تشخیص دهند و حتی به پزشک و دکتر و طبیب و اینها هم احتیاجی نیست و مسئله حل است. مثل این است که بفرمائید اصلا ما فلسفه ی تاریخ هم احتیاجی نداریم؛ می شود؟! اصلا به همه تجویز می کنیم نان بیات بخورند و همه را هم آقا یا خانم بیات می نامیم چرا که می خواهیم حد وسط را بین الف و ب و جیم هم در نظر بگیریم. اینجا نکته ی جالبی که به ذهن دوباره هم برمی گردد این است که مسئله کجا است که جبری است و نیاز به نظریه ی گالوا هم پیش می آید تا جایی که حتی در نظریه ی اعداد جبری و هندسه ی جبری هم متوجه مسئله می شویم که معادلات ماورای درجه ی چهار، با رادیکالها قابل حل نیستند و بلکه برای حل دقیق آنها نیاز به مثلاً توابع بیضوی است یا توابع گامای هندسی یا ... یعنی آیا مسائل تا کجاها هم جبری است و تا کجاها هم تحلیلی و آنالیتیک و هندسی و ریاضی فیزیکی و ... است؛ گاهی مرز بین اینها هم محو می شوند؟ بگذریم! وقت نماز هم نگذرد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد وآل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره واعوانه و المستشهدین بین یدیه
الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا ﴿النساء: ١٤١﴾
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا ﴿القرقان: ٤٣﴾
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿الاسراء: ٨١﴾
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا ۚ وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ ﴿الرعد: ١٧﴾
بَابُ مِیرَاثِ أَهْلِ الْمِلَلِ
لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْنِ[1] وَ الْمُسْلِمُ یَرِثُ الْکَافِرَ وَ الْکَافِرُ لَا یَرِثُ الْمُسْلِمَ وَ ذَلِکَ أَنَّ أَصْلَ الْحُکْمِ فِی أَمْوَالِ الْمُشْرِکِینَ أَنَّهَا فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ أَنَّ الْمُسْلِمِینَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَى الْکُفَّارِ الْمِیرَاثَ عُقُوبَةً لَهُمْ بِکُفْرِهِمْ کَمَا حَرَّمَ عَلَى الْقَاتِلِ عُقُوبَةً لِقَتْلِهِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُ فَلِأَیِّ جُرْمٍ وَ عُقُوبَةٍ یُحْرَمُ الْمِیرَاثَ وَ کَیْفَ صَارَ الْإِسْلَامُ یَزِیدُهُ شَرّاً مَعَ قَوْلِ النَّبِیِّ ص.
5717- الْإِسْلَامُ یَزِیدُ وَ لَا یَنْقُصُ[2].
وَ مَعَ قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.
5718- لَا ضَرَرَ وَ لَا إِضْرَارَ فِی الْإِسْلَامِ[3].
فَالْإِسْلَامُ یَزِیدُ الْمُسْلِمَ خَیْراً وَ لَا یَزِیدُهُ شَرّاً.
5719- وَ مَعَ قَوْلِهِ ع الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ[4].
وَ الْکُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا یَحْجُبُونَ وَ لَا یَرِثُونَ.
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 4، ص 334
https://lib.eshia.ir/11021/4/334
یکی از سختترین مسائل جهاد فی سبیل الله که در مرزهای بین اسلام و کفر واقع است و بر دوش حوزه پیشرو و سرآمد هم استوار است و سنگینی هم می کند تا حتی با دانشگاه هم هماهنگ شوند. این است که باید طوری دعوت به اسلام هم شود که حتی کفار و منافقین و مشرکین را هم متوجه کند که درست ترین کار این است که اسلام بیاورند و دست از راه های باطل خود برداشته و به راه حق و صراط مستقیم هم بپیوندند. و این میراثی است که به ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز خواهی نخواهی سرایت می کند. و لذا در هوش مصنوعی، کسی کاری هم ندارد که کیست که زنده است و کیست که مرده آنچنان که شهیدان هم همیشه زنده اند و نزد خدای خود رزق و روزی می برند و استفاده می کنند، کانه یک شوکی را دیده اید در فیلمها چطور به مریضی که احتیاج به احیاء هم دارد، می دهند به امید این که به حیات هم باز گردد؟! هوش مصنوعی در همه ی ابعادش هم قرار است آنچنان شبیه سازی ای کند که طبیب و پزشک الهی و بلکه پزشکان ابدان هم بتوانند آیا او را چقدر احیاء کرده و زنده کنند و .... و حالا شما توجه هم بفرمائید که وظیفه ی اساتید حوزوی و بلکه حضرات آیات مراجع عظام تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی در تربیت و آموزش و پرورش چنین شاگردانی که از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه هم در حال میل کردن هستند، چقدر وظیفه ی مهمی و خطیری است و .... دیر شد، دیر شد، بنده ی حقیر رفتم نماز جماعت را دریابم! اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته لا اله الا الله اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ٢٩﴾
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ ﴿یوسف: ٤﴾
قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ ﴿یوسف: ١٠﴾
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَـٰذَا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿یوسف: ١٥﴾
وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَـٰذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿یوسف: ١٠٠﴾
إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا ﴿مریم: ٤٢﴾
یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا ﴿مریم: ٤٣﴾
یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَـٰنِ عَصِیًّا ﴿مریم: ٤٤﴾
یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَـٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ﴿مریم: ٤٥﴾
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ ﴿القصص: ٢٦﴾
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَىٰ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿الصافات: ١٠٢﴾
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّی أَرَاکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿الأنعام: ٧٤﴾
114 و قال علیهالسلام إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ، ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ! وَإِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ، فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ.
امام علیه السلام فرمود:
هنگامى که صلاح و نیکى بر زمان و اهلش ظاهر گردد اگر کسى در این حال به دیگرى که از او گناهى ظاهر نشده، گمان بد برد به او ستم کرده است و هنگامى که فساد بر زمان و اهلش مستولى گردد هر کس گمان خوب به دیگرى برد خود را فریب داده است! [1]
[1]. سند گفتار حکیمانه:
در مصادر نهجالبلاغه آمده که این گفتار حکیمانه در کتاب غررالحکم با تفاوتهایى ذکر شده و این تفاوتها نشان مىدهد که آن را از منبع دیگرى غیر از نهجالبلاغه اخذ کرده است. زمخشرى نیز آن را در ربیع الابرار با تفاوت کمترى آورده است. (مصادر نهجالبلاغه، ج 4، ص 106).
شرح و تفسیر معیار حُسن ظن و سوء ظن
مسئله حسن ظن و سوء ظن در اسلام از مسائل بسیار مهم است که در آیات و روایات بازتاب گستردهاى دارد. البته اصل بر حسن ظن مسلمانان نسبت به یکدیگر است؛ ولى این اصل استثنایى هم دارد که امام علیه السلام در جمله بالا به آن اشاره کرده، مىفرماید: «هنگامى که صلاح و نیکى بر زمان و اهلش ظاهر گردد اگر کسى در این حال گمان بد به دیگرى برد که از او گناهى ظاهر نشده به او ستم کرده است و هنگامى که فساد بر زمان و اهلش مستولى گردد هر کس گمان خوب به دیگرى ببرد خود را فریب داده است»؛
(إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ، ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ! وَإِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَأَهْلِهِ، فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ)
. همان گونه که گفتیم، اصل در جامعه اسلامى بر حسن ظن است، چنان که در سوره «حجرات» آیه 12 مىخوانیم: « «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إثْمٌ»؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید از بسیارى از گمانها بپرهیزید چرا که بعضى از آنها گناه است».
در روایات اسلامى نیز تأکید شده که کار برادر مسلمانت را حمل بر صحت کن و از سوء ظن بپرهیز؛ در حدیثى از امیرمؤمنان علیه السلام مىخوانیم:
«ضَعْ أمْرَ أخیکَ عَلى أحْسَنِهِ ... مَحْمِلًا؛
عمل برادر مسلمانت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن
مگر اینکه دلیلى بر خلاف آن قائم شود و هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر و مادامى که مىتوانى محمل نیکى براى آن بیابى حمل بر صحت کن». [1]
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم:
«إذا اتَّهَمَ الْمُؤمِنُ أخاهُ انْماثَ الْإیمانُ مِنْ قَلْبِهِ کَما یَنْماثُ الْمَلْحُ فِى الْماءِ؛
هنگامى که شخص باایمان برادر مسلمانش را متهم کند ایمان در قلب او ذوب مىشود همانگونه که نمک در آب». [2]
مطابق کلام حکمتآمیز بالا این مطلب مربوط به زمانى است که چهره اسلام در محیط نمایان باشد و غالب مردم راه صلاح بپویند؛ اما زمانى که فساد، غالب بر زمان شد و اکثر مردم به راه خلاف مىروند حسن ظن نسبت به افراد سبب مىشود انسان خودش را فریب دهد و باید جانب احتیاط را نگه دارد تا گرفتار توطئهها و مفسدهها نگردد.
این بدان معنا نیست که انسان سوء ظن خود را به اشخاص آشکار سازد و آنها را متهم کند، بلکه منظور این است که بدون اینکه عکس العمل منفى که سبب اهانت به مؤمن مىشود ظاهر سازد، در عمل جانب احتیاط را از دست ندهد.
گاه افرادى که در یک زمان زندگى مىکنند با هم متفاوتند؛ بعضى سوابق خوبى دارند که باید به آنها حسن ظن داشت و بعضى داراى سوابق سوءاند که باید درباره آنها جانب احتیاط را رعایت کرد، بنابراین معیار، فساد تمام مردم زمان نیست، از این رو امام علیه السلام در کلام حکمتآمیز بالا فرمود:
«بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ»
و «حَوْبَة» به معناى گناه است، بنابراین سوء ظن به کسى که سابقه سویى از او دیده نشده ممنوع است.
[1]. کافى، ج 2، ص 362، ح 3.
[2]. همان، ص 361، ح 1.
تعبیر به «فَقَدْ ظَلَمَ» به این معناست که سوء ظن به برادر مسلمانى که خلافى از او دیده نشده ظلم و ستم بر اوست. این احتمال نیز در تفسیر این جمله امکان دارد که چنین کسى به خودش نیز ستم کند، زیرا خود را از همکارى او محروم مىسازد.
در واقع، امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه اشاره به همان قاعده «حمل شىء بر اغلب» فرموده و غلبه صلاح را براى حمل به صحت کافى دانسته مگر اینکه فردى سوء سابقه داشته باشد و در مقابل، غلبه فساد را براى سوء ظن و احتیاط لازم مىداند (مگر اینکه واقعا کسى داراى سوابق خوبى است که او را با آن مىشناسیم).
این سخن در روابط ملتها و دولتها نیز کاملًا صادق است؛ هرگاه دولتهاى ستمگرى که غالباً براى حفظ منافع خود حقوق دیگران را زیر پا مىگذارند درِ باغ سبز به ما نشان دهند هرگز نباید کار آنها را حمل بر صحت کنیم، بلکه باید فرض بر این باشد که آنان براى فریب ما دامى گستردهاند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾ یک نکته ای که در مورد سوء ظن و حسن ظن داریم این است که مسلمانی گرفتار کفر و شرک و نفاق ملتی غیر مسلمان هم شود و حتی کفر و شرک و نفاق خودش هم بر اینها اضافه شود، یحتمل دیگر از مسلمانی او آیا چقدر هم باقی بماند و دچار فساد و فسق و فجور نیز نگردد. واما همیشه این حسن ظن هم هست که اولین مسلمانان و بلکه پیغمبر اکرم محمد مصطفی صل الله علیه آله و سلم نیز چطور توانستند کانه یک تنه اسلام را جهانی اش بفرمایند و حتی باعث هم شوند که شاگرد از حالات خلاء بتواند سعی و تلاشهایش را الی ما شاء الله هم کند تا بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم میل و پیشروی کند. یعنی شاگرد یحتمل در شناخت ابرتقارنهایی که در گیر و دار مسائل ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام و ... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی هم سعی و تلاش می کند یاد بگیرد، آیا چقدر هم ابرتقارنهایی هستند که مورد شکست هم واقع شوند. و آنگاه مشرکی هم یحتمل به شاگرد ما اشکال کند که دیدید؟ یا ندیدید که بتی را برای خودش تراشید، آنگاه تا آنجا که می توانست هم پرستید، و بعد همان بتش را هم زد و شکست و ...؟! اینجا سوال این است که آیا مسئله ی نگاه مشرک به مسلمان و حتی مومن اینجا این است که کافر همه را به کیش خود پندارد؟ یا آیا مسئله این هم هست که حتی مسلمان و مومن نیز همینطوری که دارد الفهای بینهایت آیات اللهی را بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه بالاتر هم طی می کند، از نظر مشرک هم اینطور بنظرش می رسد که دارد مدام هم بت می سازد و بتش را هم دوباره می شکند و پرستش و عبادتش را هم در عین حال بجا می آورد و الی غیر النهایة هم این کار ادامه دارد و ....حالا بنده همین مثال را بزنم که داشتم همینها را و بلکه خیلی بیشتر از اینها را می نوشتم که هنوز بدانها هم نرسیده ام، و یک مرتبه برق رفت و همه چیز دود شد، رفت به هوا! خوب، مشرک یحتمل اینجا می گوید: بت اش را که در حال تراشیدن بود، زدند شکستند چرا که نمی دانست هم که جدول خاموشیهای برق اش چه زمانهایی است و ...! ولی براستی فرق شرک و ایمانِ توحید هم اینجا کدام است؟ آیا این در مرزهای توحیدی است که مبتدی طریق توحیدی نمی تواند جهاد فی سبیل الله را هم از درگیریهای خودش با مشرکین و بلکه با نفس خودش هم تشخیص دهد؟ و لذا گراف و توپولوژی و هندسه ی مسئله را هم حتی نمی تواند در یابد که آیا چطور است که مجاهد فی سبیل الله بر حسب منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی هم هست که دارد پیش می رویم یا بلکه خودش هم یحتمل حتی مبتلا شده است و دچار درهمتنیدگیهایی گشته است و ....؟این را در مورد گراف و توپولوژی و هندسه ی یک خلیجی هم بنده ی حقیر داشتم می گفتم که در نظر بگیرید که یحتمل حتی تنها خلیج موجود در کره ای از سیارات منظومه ی شمسی یا بلکه ماورای آن هم باشد! خوب، اگر حالا یک خلیج فقط در کره ی زمین یافت می شد و آن هم همین خلیج خودمان که اتفاقاً خلیج همیشه فارس هم نام دارد، می بود؛ و لذا مسائل ریاضی فیزیکی حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این خلیج هم کدام می بود؟ آیا می شود هم فرض را بر این حتی گذاشت که در عالمی دیگر متقارن با عالم ما و بلکه در عالمی ابرتقارنی با عالم ما هم خلیج دیگری را بیابیم که متناظر این خلیج ما نیز باشد؟ و آنگاه یک بنده ی خدایی هم این وسط پیدا شود که دارد بین این خلیجها کانه بازی گلف نیز می کند آنچنان که نیوترینوهای خورشیدی را از یک خلیج مثل توپهای گلفش مدام می فرستد به خلیج دیگر یا اقل کم هم ابرتقارنی را ایجاد می کند بین این نیوترینوهای خورشیدی در دو خلیج مورد بحث و .... البته اینجا یحتمل هم شاگرد اشکال کند که تو یحتمل اینها را از کتاب شهریار سرزمین من، زندگی شهید مجید شهریاری هم کمابیش الهام گرفتی؛ و خوب، باشد. مگر چه اشکالی هم دارد؟ روش مونت کارلوی بر حسب زمان برای شبیه سازی شکافت نیوترون نیز می تواند تولید نیوترینوهایی را کند که در شیه سازی آیا چقدر هم روش مونت کارلو بتواند کمک کند به مدل اسباب بازی برای نیوترینوهای خورشیدی و .... عرض بنده ی حقیر اینجا این است که گذشته از اینکه حالا در کمونیسم هم همانطوری که حضرت ولی فقیه مد ظله العالی هم فرمودند، بر تضاد است که تاکید می شود و حتی زوجیت ذرات نیز آیا چقدر مورد حسن ظنها و حتی سوء ظنها در مباحث هم باشند و ...؟ ولی حتی در اسلام و بلکه هاری کریشناها هم یحتمل بعضی سعی کنند که شبیه سازیهایی کنند که با وجود فسادهای موجود، ما در عین حال هاری کریشنا و آرش اعرابی اردهالی را هم داریم که آیا چقدر هم در فیزیک انرژی بالا نیز توان کار و همکاری دارند همانطوری که مدلهایی مثل مدل پاتی- سلام را هم داریم و ....؟ و حالا کاری هم نداریم، ولی بقول شان کارول، مسئله چقدر هم برمی گردد به یک جهان مهمل و مضحک preposterous universe! والله اعلم! نکته این است که آیا چقدر هم ما واردیم که برهمکنشهایی و بلکه درهمتنیدگیهایی که از واپاشیهای نوترونی به پروتونی و نیوترینویی حاصل می شوند را با روشهای مونت کارلو نیز شبیه سازی کنیم و ...؟! و لذا حتی آنگاه مسئله یحتمل فروکاست کند به اینکه آیا ماتریسهای زوایای نواسانات نیوترینویی حق دارند تا چه حدودی هم بالا و پائین شده و بلکه تغییرات در مزه هایشان را هم داشته باشند و حتی بی مزه لوس و بی معنی هم باشند و ...؟ یحتمل اینجا حتی بعضی اشکال هم کنند که اصلا ما چرا اصرار ورزیم که فقط یک خلیج در کل عالم هم داشته باشیم و نه اینکه در توپولوژی و هندسه ی کیهانشناسی ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام و ... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی هم چه چیزی مانع ما است که همینطوری که داریم بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه منبسط هم در حال شدن ایم، بینهایت خلیجهای مختلف یا شبه جزیره یا مجمع الجزایر (archipelago [راستی این لغت انگلیسی را یادم نمی آمد و کلی کل و ور رفتم تا یادم آمد و ...!]) و ... هم در زمین شناسی و کیهانشناسی و ... هم داشته باشیم و ...!نکته ی عظیم توحیدی اینجا این است که یحتمل بعضی اشکال هم کنند که می توان ابرتقارنی و شکست ابرتقارنی هم پیدا کرد که تناظری بین توحید و این ابرتقارن مورد بحث نیز ایجاد کند و هنر توحیدی را هم نمایان کند و آنگاه همین هم تناظرهای غیر توحیدی خاص خود را داشته باشند. ولی نکته ی توحیدی اینجا این است که هندسه ی حاصله از توحید در درجات و مراتب آیات اللهی و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم واقع هستند که ادعا هم بر این حسب است که ماورای تناظرهای غیر توحیدی اند و بلکه قبله ی اول مسلمین و مدینه ی منوره و مکه ی مکرمه و اماکن متبرکه و مقدسه ی ملسمین را نیز تعیین می کنند و همین هندسه توحیدی محمدی ائمه ی اطهار امام زمانی هم هست که آیا نتایجی همچون طوفان الاقصی را در قدس شریف ایجاد نکردند که در آن سوء رفتار و جنایات بر علیه فلسطینیان و خصوصاً مردم غزه، آمریکا و صهیونیسم آبرویی هم برای بشریت آیا باقی گذاشته است و ...؟! آن وقت شرم آور هم نیست که بعضی کلامشان را خیلی زیبا هم فرض می کنند که اظهار بدارند چرا می گوئید: مرگ بر آمریکا و انگلیس و اسرائیل؟ مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس، مرگ بر اسرائیل، با این همه جنایاتشان، ندارد؟! از روی پرچم آمریکا هم نمی روی و حاضری حتی مثل میمون از نرده هم بالا بروی؟ لابد ادعا هم این است که اصلا در این دنیا میمون و بوزینه هم نداریم و اینها همه الکی است و .... همه ی عالم فریاد نمی زنند مرگ بر صهیونیسم و مرگ بر آمریکا؟ نمی شنوید؟ یا نمی خواهید هم بشنوید؟ خود آمریکا و انگلیس و اسرائیل هم بالاخره فهمیده اند و بلکه خواهند فهمید که دارند چه غلطی هم می کنند، هر چند که هیچ غلطی هم نمی توانند بکنند! اینها حتی در هندسه ذرات هم نمی توانند دریابند که چرا زوجیت و نه ضدیت مثل خلیج فارس و دریای عمان داریم؟ چرا پاکستان و هند و بنگلادش داریم؟ چرا ایران و عراق و افغانستان داریم؟ چرا چین و ژاپن و کره ی شمالی و جنوبی داریم؟ چرا مالزی و اندونزی و استرالیا هم داریم؟ چرا آمریکای شمالی و جنوبی و بلکه اروپا و آسیا و آفریقا را هم داریم؟ و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه و المستشهدین بین یدیه