فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿آل عمران: ١٥٩﴾
کَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنکُمْ قُوَّةً وَأَکْثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلَاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُم بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ کَالَّذِی خَاضُوا أُولَـٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿التوبة: ٦٩﴾
۱۴۰۳/۱۲/۱۸
بیانات در دیدار مسئولان نظام
...
خب، امّا خودفراموشی مربوط به اجتماع. در مقیاس اجتماعی، خودفراموشی مهمتر است. یک آیهی شریفهای در قرآن، در سورهی توبه هست ــ البتّه این آیهی شریفه در مورد منافقین است ــ که خیلی بنده را زیاد متوجّه خودش میکند، وقتی که به اینجا میرسم و آن را میخوانم. آن تکّهی مورد نظر من از آن آیه، این است: فَاستَمتَعوا بِخَلاقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم کَمَا استَمتَعَ الَّذینَ مِن قَبلِکُم بِخَلاقِهِم وَ خُضتُم کَالَّذی خاضُوا؛(۱۲) این [مطلب] آدم را تکان میدهد. خب قبل از نظام جمهوری اسلامی، این کشور حکّامی داشته، فرمانروایانی داشته، مدیرانی داشته، کارهایی میکردند، بدعملیهایی داشتند، خلافهایی داشتند؛ این انقلاب با همهی زحمات، با همهی رنجها، با معجزهی کسی مثل امام (رضوان الله علیه) ــ که واقعاً حضور او و وجود او در این برههی زمان، یک چیزی شبیه معجزه بود ــ با فداکاریهای فراوان، با از دست دادن چقدر جوان عزیز و برجسته و خوب، با همهی اینها به پیروزی رسید و حفظ شد و این نظام جمهوری اسلامی به وجود آمد. خب، اگر چنانچه همان وضعی را، همان کاری را، همان راهی را که مدیران دوران طاغوت انجام میدادند، ما هم بتدریج به همان سمت برویم، این جرمِ خیلی بزرگی است؛ این آیه این را میگوید. فَاستَمتَعوا بِخَلاقِهِم؛ آنهایی که قبل از شما بودند، نصیب و بهرهای برای خودشان فرض کردند، آن نصیب و بهره را بردند. فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم؛ شما هم برای خودتان یک نصیب و بهرهای فرض کردید، شما هم آن بهره را برداشتید. کَمَا استَمتَعَ الَّذینَ مِن قَبلِکُم بِخَلاقِهِم؛ شما هم مثل آنها عمل کردید. وَ خُضتُم کَالَّذی خاضوا؛ همان راهی که آنها رفتند، شما هم رفتید. این[طور] اگر بشود، خیلی مایهی نگرانی است؛ خسارت بینظیری است چنین چیزی اگر پیش بیاید. البتّه خدای متعال، لطفش و فضلش و هدایتش نگذاشته تاکنون جمهوری اسلامی به یک چنین وضعی دچار بشود، امّا باید بترسیم، باید مراقب باشیم.
...
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=59631#_ftnref12
[مقدمة الناشر]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إنّ کتاب «وسیلة النجاة» التی ألّفها سماحة آیة اللَّه العظمى السیّد الأصفهانی (قدّس سرّه) (1284- 1365 ق) کان لها دورها البارز بین المقلّدین بل و عامّة المراجعین فی زمن مرجعیّة السیّد الأصفهانی (قدّس سرّه) و بعده؛ لما فی الکتاب و مؤلّفه من الامتیاز و الجلال.
و لهذا فقد أقدم إمامنا الراحل آیة اللَّه العظمى الإمام الخمینی (قدّس سرّه) (1320- 1409 ق) لتحشیته، و هو أوّل کتاب فقهیّ فتوائیّ زیّنه سماحته بتعالیقه الثمینة، و کان ختامها فی سنة 1372 ق.
و حیث إنّ هذه التعلیقة کانت أساس کتاب «تحریر الوسیلة» و کان لها حظّا وافراً للتعریف بمنهجه الشریف فی الاستنباط و التفریع و للأسف لم یطبع فی سالف الزمان بصورة منقّحة، فقد أقدمنا على تحقیقه و مقابلته مع النسخة الخطّیة و النسخة المطبوعة المصحّحة فی سنة 1382 ق.
و جدیر بالذکر أنّ فتاواها الشریفة قد تفاوتت فی بعض الموارد مع هذه التعلیقة، فعلى المراجع الکریم أن یلتفت إلى أنّ المدار فی أخذ الفتاوى الأخیرة على کتاب «تحریر الوسیلة»، ففی مقام التخالف و التعارض هو المرجع لا التعلیقة.
و آخر دعوانا أن الحمد للَّه رب العالمین.
مؤسسة تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینی (قدّس سرّه) فرع قم المقدّسة
وسیلة النجاة (مع تعلیقات الامام الخمینی ره)، ابوالحسن اصفهانی، ص 7
https://lib.eshia.ir/11191/1/7
- ۰۳/۱۲/۱۹
وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَـٰئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿الحدید: ١٠﴾
۱۳۹۵/۰۲/۲۰
بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بزرگداشت حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها)بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار دستاندرکاران همایش ملی «صدف کوثر» بزرگداشت حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) که در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ برگزار شده بود، صبح پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۰/۲ در محل برگزاری این همایش در قم منتشر شد.
بیانات رهبر انقلاب که در این فیلم مشاهده میکنید:
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
اوّلاً خیلى تشکّر میکنم از آقایان محترم که به این فکر افتادید و این کار را با انگیزه دارید دنبال میکنید.
جناب خدیجه (سلاماللهعلیها) حقیقتاً مظلوم است؛ بهخاطر اینکه شَرف همسرى پیغمبر در مورد ایشان داراى یک ارزش مضاعف است؛ دیگران مشرّف به شَرف همسرى پیغمبر شدند لکن این رنجهایى را که پیغمبر در عمدهى دوران رسالت به آنها مبتلا بودند ندیدند. ده سال در مدینه بود، خب عزّت بود، احترام بود، و زندگىِ راحت بود نسبت به آن دوره؛ جناب خدیجه (سلاماللهعلیها) دوران رنج پیغمبر را، دوران سختىهاى پیغمبر را تحمّل کردند و دیدند.
اوّلاً خودِ این نفْس ایمان آوردن به پیغمبر -که اوّلین کسى که ایمان آورد امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه بودند- یک امتیاز بزرگ است، یک ارزش بسیار بالایى است؛ عبور کردن و صرفنظر کردن از عقایدى که انسان سالهاى متمادى با آنها زندگى کرده آسان نیست، براى ما پیش نیامده یک چنین چیزى تا بفهمیم چقدر مشکل و مهم است. ایشان با آن فطرت پاک، صدق قضیّه را، حقّانیّت قضیّه را بلافاصله فهمید؛ تا پیغمبر را دید، با آن حال -با آن حالت معروف و مذکور در کتابها- که از حِرا برگشته بود فهمید که یک حادثهى مهم اتّفاق افتاده و قلب مبارکش مجذوب شد و ایمان آورد. بعد پاى این ایمان ایستاد؛ حالا شما ثروت را میفرمایید،(۲) این یک کلمهى به زبان آسان است؛ کارى است که خب، کسانى که پول دارند میتوانند بالاخره یک پولى هم مصرف کنند، خرج کنند امّا اینکه انسان از همهى زندگى راحت خارج بشود -یعنى همهى پولش را مصرف کند، همهى ثروتش را صرف کند- یک کار یکذرّه و دوذرّه نیست؛ دربارهى امام حسن مجتبى (سلاماللهعلیه) مثلاً میگویند که ایشان چندبار از مال خودشان خارج شدند یا چند بار از نصف مالشان خارج شدند؛ این جزو بزرگترین امتیازات است. این بزرگوار این امتیاز را دارد که از همهى اموال خودش خارج شد و همه را صرف کرد در راه ترویج اسلام و تقویت پیغمبر. بعد هم دچار آن سختىها و آن مشکلات طاقتفرسا [شد] که یکىاش همین مسئلهى شِعب ابىطالب بود و آن سه سالى که آنجا بودند و آن سختىهایىکه این بزرگوار متحمّل شد و این ایمان را محکم نگه داشت.
خب قرآن دربارهى کسانى که قبل از فتح و بعد از فتح انفاق میکنند [میگوید] «لا یستَوى مِنکُم مَن اَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وَ قاتَل»؛(۳) این «قَبلِ الفَتح»، قبل از فتح مدینه است؛ یعنى قبل از آنکه مدینهاى در اختیارِ پیغمبر قرار بگیرد و زندگىاى، راحتى، حکومتى، تسلّطى، قدرتى در اختیار آن بزرگوار باشد؛ در حال نهایت شدّت، ایشان انفاق کردند؛ هم مالشان را، هم جانشان را، هم راحتشان را. خب اینها واقعاً فضایل مهمّى است؛ اینها مغفولٌعنه مانده؛ حضرت، مظلومه است؛ این بزرگوار واقعاً مظلومه است. تعبیر کردند جناب آقاى اعرافى گفتند غریب؛ واقعاً همینجور است؛ جناب خدیجه (سلاماللهعلیها) غریب است. حالا شما(۴) میگویید مادر یازده امام، [امّا] در واقع مادر دوازده امام؛ چون ایشان مادر امیرالمؤمنین هم هست. ایشان امیرالمؤمنین را در آغوش خودش، در دامان خودش، در زندگى خودش پرورش داده تا چند سالگى.
به هر حال این یک کار بسیار خوبى است و کار بسیار مهمّى است و انشاءالله برکات زیادى هم خواهد داشت.
بههرحال ما متشکّریم از جناب آقاى اعرافى، جناب آقاى رفیعى و بقیّه آقایانى که همکارى دارند در این قضیّه و امیدواریم انشاءالله اجرشان را از پیغمبر بگیرند؛ و مسلّماً این کار مورد رضاى رسولالله (صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) همایش ملی «صدف کوثر» در جهت تبیین شخصیّت حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) به همّت جامعة المصطفى العالمیّة و با همکارى نهادهایى همچون جامعة الزّهراء (س) در دىماه سال جارى برگزار میگردد. در ابتداى این دیدار -که در قالب دیدارهای دستهجمعى برگزار شد- حجّتالاسلام والمسلمین علیرضا اعرافى (رئیس جامعة المصطفى العالمیّة) و حجّتالاسلام والمسلمین ناصر رفیعى محمّدى (عضو هیئت علمى جامعة المصطفى العالمیّة) گزارشى ارائه کردند.
۲) اشارهى حجّتالاسلام والمسلمین ناصر رفیعى به اینکه حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) همهى اموالش را صرف اسلام کرد.
۳) سورهى حدید، بخشى ازآیهى ۱۰؛ « ... کسانى از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق و جهاد کردهاند، [با دیگران] یکسان نیستند...»
۴) حجّتالاسلام والمسلمین ناصر رفیعى
فیلم کامل دیدار: بیانات در دیدار دستاندرکاران همایش بزرگداشت حضرت خدیجه (س)
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=36746
نکته رفع یک اشتباه
در بسیارى از آیات قرآن به این مطلب اشاره شده است که در میان اقوام پیشین افرادى بودند که برترى در مال و ثروت و عده و نفرات را دلیل بر قرب در درگاه حق مىدانستند و همین اشتباه سبب مىشد که به موازات امکانات فراوان مادى، مقامات معنوى براى خود قائل باشند و در اینجا به مغالطهاى دست مىزدند؛ مىگفتند این نعمتهاى خداست و اگر خدا کسى را مشمول نعمتهایش قرار دهد حتما او را دوست داشته و کسى را که خدا دوست دارد مقرب درگاه اوست و با همین پندار به تحقیر مادى و معنوى مؤمنان تهیدست مىپرداختند.
غافل از اینکه بخشیدن امکانات مادى دلایل مختلفى دارد؛ گاه موهبت الهى است و گاه آزمایش و امتحان است و گاه جنبه عذاب استدراجى دارد؛ یعنى خداوند به افرادى که قابل اصلاح نیستند پىدرپى نعمت مىدهد و ناگهان نعمتها را به یکباره از آنها سلب مىکند تا مجازاتشان سخت و دردناک باشد؛ درست همانند شخص متجاوزى را که اجازه مىدهند از درخت میوه بالاتر و بالاتر رود تا هنگام سقوط تمام استخوانهایش درهم بشکند.
https://lib.eshia.ir/27571/7/407
در پاسخ سؤال اوّل باید به این نکته توجّه داشت که همام، گرچه مرد عابد و زاهدى بود (همانگونه که در آغاز خطبه آمده است: «کان رجلا عابدا») و گرچه قلبش مملوّ از حکمت و روحش سرشار از زیرکى و ذکاوت بود (همانگونه که از سؤالش پیداست)؛ ولى هرقدر روح او وسیع باشد در برابر روح امیر مؤمنان على علیه السّلام که چون اقیانوس ناپیدا کرانهاى است، قابل مقایسه نیست. به همین دلیل قلب همّام تاب تحمل فشار آن همه معلومات را نداشت، زیرا اقیانوس را نمىتوان در استخر کوچکى ریخت، بنابراین جاى تعجّب نیست که همّام صیحهاى زند و از هوش برود، آن هم از هوش رفتنى که جان خود را با آن از دست بدهد.
در قرآن مجید در داستان موسى و بنى اسرائیل و تجلى نور الهى بر کوه چنین مىخوانیم: « «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً» هنگامى که
پروردگارش بر کوه تجلى کرد آن را درهم کوبید و موسى افتاد و مدهوش شد». [1]
نه تنها موسى نتوانست مقاومت کند، کوه با آن عظمت نیز درهم کوبیده شد.
آرى! مواعظى که از دل برخیزد اینگونه بر دل مىنشیند و مهم آن است که انسان اهل «مواعظ بالغه» باشد وگرنه انسانهاى سنگدل و آلودهاى که در دام شیطان گرفتارند نه گوش شنوایى براى اندرزها دارند و نه قلب آرامى براى پذیرش.
به تعبیر دیگر: همام گرچه پارسایى والامقام بود؛ ولى صفاتى را که امام در این خطبه بیان فرمود بهطور تمام و کمال در خود ندید. آتش حسرت در عمق جان او افتاد و بىقرار شد و از شدّت تأسف جان داد.
در طول تاریخ اسلام نیز نمونههایى از این قبیل دیده شده است که گاهى گنهکاران بیدار شده و پارسایان بىقرار. سخنان کوبندهاى را شنیدند و طاقت نیاوردند و جان دادند. [2]
احتمال سومى نیز در اینجا وجود دارد و آن اینکه هنگامى که همّام بشارتهاى ضمنى امیر مؤمنان على علیه السّلام را به پرهیزکاران شنید روحش از شوق معبود و محبوبش پرواز کرد و به عالم جنان رهسپار شد.
...
از آنچه در بالا آمد پاسخ سؤال سوّم نیز روشن مىشود و آن اینکه چگونه امیر مؤمنان على علیه السّلام درخواست همّام را پذیرفت و آن اندرزهاى شافى و کافى و بلند و بالا را براى او بیان کرد، در حالى که خودش مىگوید: من بیم این داشتم که همام به چنین سرنوشتى دچار مىشود؟ زیرا هنگامى که اجل او فرارسیده باشد عامل نهایى مىتواند یک دگرگونى دستگاههاى مختلف بدن باشد یا امواج خروشان معنوى در درون جان.
...
نکته نگاه دیگرى به خطبه همّام
این خطبه در واقع دورهاى کامل از اخلاق اسلامى است که به کلیه زوایاى زندگى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى انسان نظر مىافکند و براى کسانى که مىخواهند مراحل سیر و سلوک را بپیماند، نسخه کاملى است. در این خطبه اوصاف پارسایان به سبک بدیعى در یک صد و ده صفت بیان شده (گویى عدد را به نام مبارک خودش انتخاب کرده است) از اصلاح زبان شروع مىشود و به آیین مردمدارى و احترام به حقوق انسانها
پایان مىیابد. کسانى هستند که بر اثر ضعف ایمان و اراده در همان گام اوّل فرومىمانند؛ ولى افرادى همچون همّام با پیمودن این یک صد و ده گام به دیدار معبود مىرسند.
از مزایاى این خطبه این است که تقوا را از صورت منفى آنکه در اذهان بعضى است بیرون برده و به صورت مثبتش که در آیات و روایت اسلامى است، معرفى مىکند. این خطبه نمىگوید براى اینکه پاک بمانى از همهچیز دورى گزین، مبادا آلوده شوى، بلکه مىگوید در دل جامعه و در میان امواج خروشان زندگى دنیاپرستان آنچنان باش که گردى بر دامان تو ننشیند، همچون انسان قوىّ البنیهاى که در جمع بیماران، سالم مىماند و همه میکروبهاى بیمارىزا را خنثى مىسازد.
مرحوم علامه شهید مطهرى در «ده گفتار» خود از عهده بیان این سخن به خوبى برآمده و ضمن اینکه تقوا را به دو نوع تقسیم مىکند؛ تقوایى که ضعف است و تقوایى که قوّت است در بیان نوع اول مىگوید: «تقواى ضعف این است که انسان براى اینکه خود را از آلودگیهاى معاصى حفظ کند از موجبات آنها فرار کند و نوع دوم آن است که در روح خود چنان حالت و قوّتى به وجود آورد که به او مصونیت روحى و اخلاقى ببخشد.
سپس مىافزاید: «ادبیات منظوم و منثور ما، تعلیماتى دیده مىشود که کموبیش تقوا را به صورت اوّل که ضعف است نشان مىدهد؛ آنگونه که در اشعار سعدى مىخوانیم:
بدیدم عابدى در کوهسارى، قناعت کرده از دنیا به غارى
چرا گفتم به شهر اندر نیایى، که بارى بند از دل برگشایى
بگفت آنجا پریرویان نغزند، چو گل بسیار شد پیلان بلغزند
آنگاه به شرح تقواى قوّت مىپردازد و مىگوید: «در آثار دینى خصوصا نهج البلاغه همهجا تقوا به معناى آن ملکه مقدس است که به روح، قوت و قدرت و نیرو مىدهد و نفس امّاره و احساسات سرکش را رام و مطیع مىسازد». [1]
[1]. رجوع شود به ده گفتار، صفحه 7- 11.
آرى به غارى پناه بردن و از گناه مصون ماندن افتخار نیست. افتخار از آن یوسف است که در برابر شدیدترین امواج تمایلات جنسى قرار مىگیرد و «برهان ربّ» که همان تقواى سطح بالاست او را حفظ مىکند.
البتّه انکار نمىکنیم! کسانى که به این مرحله از تقوا نرسیدهاند، چه بسا براى خود ناچار باشند راه اوّل را برگزینند.
***همان، ص 592- 596https://lib.eshia.ir/27571/7/592 یک شباهت ظاهری ای هست بین آنچه برای همام اتفاق می افتد و این داستان که درویشی هم از عطار نیشابوری تقاضا می کند که به او چیزی کمک کند و مثلاً پولی به او بدهد و عطار نداد. و لذا درویش به او گفت:ای خواجه تو چگونه میخواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا میروی. درویش گفت: تو مانند من میتوانی بمیری؟ عطار گفت: بله. درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت.البته از حال رفتن حضرت موسی علی نبینا علیه السلام هنگامی که پروردگارش بر کوه تجلی کرد:« «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً» هنگامى که
پروردگارش بر کوه تجلى کرد آن را درهم کوبید و موسى افتاد و مدهوش شد». اینجا نیز شباهتی با داستان همام یافت می شود.
نکته ای که در مورد تکبر و استکبار هست، اینجا است که آنجایی که تکبر و خودپسندی و بلکه استکبار موانعی را برای ذکر و عبادت خدا ایجاد کنند؛ و مسئله حتی تبدیل شود به همان خود فراموشی و خدا فراموشی، آنگاه خدای ناکرده حتی طاغی و طاغوتیان در کفر و شرک و نفاقشان هم باقی بماند. با همه ی اینکه همه و همه ی همتش در استکبار ورزیدن را هم برای سعی در خلافت و پادشاهی و فرعونیت اهتمام می ورزد. ولی به همان سبب استکبارش هم نمی تواند به مقام والای خلافت و ولایت الهی دست یابد. این یک نکته ی خیلی مهمی است که شاگرد خیلی هم باید در نظر داشته باشد که بتواند از حالات خلاء سعی و تلاش و کوشش وافی و کافی انجام دهد تا حتی المقدور بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم الی ما شاء الله اهتمام ورزد.
اینجا یحتمل بعضی اشکال کنند که شما که دیگر نمی توانید بدتر از اشعث ابن غیث والی آذربایجان هم امام خود را نصیحت کنید که چنین و چنان کن و حال آنکه طرف معاویه را هم می گیرد و بلکه با قوم خود هم قتال می کند و .... و لذا اشکال اینجا هم هست که آیا شما تازه از قلع و قمع کردنهای دشمن در منطقه هم تازه می خواهید یک درجه و بلکه نهایات درجات در عذابهای استدراجی هم ارتقاء یافته و آنگاه از بمبهای هسته ای هم جهشی عبور کرده و بلکه ره صد ساله را نیز یک شبه پیموده و به الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه الی ما شاء الله هم برسید که دست احدی نیز هنوز به آنها نرسیده است؟! و حتی در مسائل هسته ای نیز با هیچ کس یحتمل اشکال شود که ما مشورت نخواهیم کرد، حتی هر چقدر هم که دیگران بتوانند مشورتهای خود را الی ما شاء الله هم به ما ارائه دهند و .... یحتمل قسمتی از مسئله هم این است که مسائل هسته ای می توانند در مقیاسهای بالاتری شبیه برهمکنشها و واپاشیهای گوناگونی از خانه ی تار عنکبوت و مگس هم گردند و ....
مسئله ی درهم شکستن استکباری اینجا است که اسلام ناب محمدی علوی امام زمانی دینی هم است جهانی که استکبار را هم در نهایات ابرقدرتی اش هم می شکند و خورد می کند. و لذا حد و مرزی هم نمی شناسد. این اسلام ناب محمدی همچون تقوای قوی، یک دوگان تقوا و بلکه اسلام آمریکایی ضعیفی هم دارد که بجای جهانی کردن اسلام تبلیغ شاگردی ابدی مکتبهای شرق و غرب را می کند ولی به علت ضعفهایش نمی تواند هم علم و حکمت را هم به دل مکتبها و جوامع اسلامی آورده و دعوت به خلافت و ولایت را در اسلام ناب محمدی، علوی، امام زمان عجل الله فرجه الشریف در عین محلیت اش، جهانی هم کند. همین می شود که نتایج خود فرواموشیهای فردی و اجتماعی و حتی خدا فراموشیهای غربی و شرقی و جهانی را هم داریم و مستضعفین جهان دچار استکبارهای جهانی ای شده اند که خون آنها را مثل زالو می مکند و استعمار و استثمارشان هم می کنند و حال آنکه این اسلام ناب محمدی است که تنها دین بر حق جهانی است و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته الهلم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه