الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾

 

امروزر این خبر را در اخبار شنیدم که در تظاهرات فلسطینیان در همین روز جمعه یک فلسطینی به شهادت رسید. قبلاً هم این خبرها را می شنیدید که سربازان اسرائیلی مستقیماً فلسطینیان را از فاصله ی نزدیک هدف می گیرند و به قتل می رسانند. خوب، اینجا اگر کسی بیاید بگوید که بنده ی حقیر یک تنه می روم به جهاد علیه آمریکا و فرزند ناخلفش اسرائیل و چنین قتلهایی را باعث شود، همه خواهند گفت که او خود یک جنایتکار است. نه تنها کاری از دستش بر نمی آید و بلکه باعث آشوب و بلکه قتل هم می شود. ولی آیا بالاخره فلسطینیان برای آزادی خود از چنگ اسارت اسرائیلیها و برگزاری نماز جمعه در قدس شریف نباید حتی تظاهرات هم برگذار کنند؟ ایاک نعبد و ایاک نستعین.

ایاک نعبد و ایاک نستعین را بغیر از اینکه در نماز هر روز بارها تکرار می کنیم، در نماز برای امام زمان علیه السلام نیز صد بار تکرار می کنیم. ما تو را می پرستیم یا ما بنده ی تو هستیم و ما از تو استعانت می جوییم. و مظهر چنین استعانت جویی و بندگی را ما در حقیقت در شخص ولایت فقیه دامت ظله العالی و بلکه خود امام زمان علیه السلام درک می کنیم. چرا که او بود و هست که در مقابل استکبار جهانی ایستاد و ایستاده است و خواهد ایستاد و انقلاب اسلامی را به ثمر رساند. البته اینجا یک نکته ای هست که قابل تامل است و آن اینکه فرض بفرمایید که یک روزی امام زمان سلام الله علیه ظهور می فرمایند و در مسند ولایت فقیه می نشینند. اگر شما از آن حضرت سوال کنید که آیا شما امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستید؟ او چه جواب خواهد داد؟ آیا او خواهد گفت که بله من امام زمان هستم یا به همان مقام ولایت فقیهی بسنده خواهد کرد؟!

 

  • ۹۶/۱۱/۲۰
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۹۵)

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿30﴾
نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿31﴾
نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ ﴿32﴾
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿33﴾
وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ ﴿34﴾
وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿35﴾
وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿36﴾
وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿37﴾
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ﴿38﴾



آیه ی 38 سوره ی مبراکه ی فصلت سجده دارد. آیه ی 37 می فرماید که به شمس و قمر یعنی خورشید و ماه سجده نکنید و بلکه به خدایی که خورشید و ماه را آفریده سجده کنید. همچنین می فرماید که از آیات خدا روز و شب است.

و از جمله آیات قدرت الهی خلقت شب و روز و خورشید و ماه است، نباید هرگز پیش خورشید و ماه سجده برید، بلکه اگر به حقیقت خدا پرستید خدایی را که خورشید و ماه را آفریده است سجده و پرستش کنید. (۳۷) پس اگر کافران (از پرستش خدا) تکبر و بزرگ منشی ورزند فرشتگان (و قوای بی‌نهایت عالم بالا) که نزد خدایند شب و روز بی‌هیچ خستگی و ملال به تسبیح و طاعت حضرت حق مشغولند. (۳۸)

ترجمه مرحوم آیت الله الهی قمشه ای

از آیات شب و روز این است که ما در شب می توانیم حدوداً نیمی از کره ی سماوی را مشاهده کنیم که در کره ی سماوی شمالی است؛ و دلیلش هم این است که ما در نیم کره ی شمالی زمین واقعیم! اما در همین شب ما می توانیم فقط آن قسمت از نیم کره ی سماوی شمالی را مشاهده کنیم که بر حسب موقعیتمان در منظومه ی شمسی به ما اجازه می دهد. حالا از این نکته بگذریم.

نکته ی دیگر این است که اگر ما در تهران داریم به نیم کره ی سماوی در شب می نگریم، آیا در نقطه ی مقابل تهران که وقتی مثلاً در تهران نیمه شب است آنجا ظهر است یا وقتی تهران ظهر است آنجا نیمه شب است مسئله چطور می شود؟ فرض بفرمایید که حدوداً لس آنجلس چنین باشد. سوال این است که آیا در تهران و لس آنجلس هر دو هنگام شب در یک ساعت بخصوص مثل نیمه شب یک نیم کره ی سماوی را می بینند؟ یا ایا وقتی مثلاً یکی نیم کره ی سماوی شرقی را می بیند، دیگری نیم کره ی سماوی غربی را مشاهده می کند؟! به عبارت دیگر، آیا یکی کما بیش مثلاً قسمت غربی دائرة البروج را می بیند و دیگری قسمت شرقی دائرة البروج را می بیند؟ یا خیر، هر دو یک قسمت از دائرة البروج و بلکه نیم کره ی سماوی را مشاهده می فرمایند؟

این یک سوال ساده ای است که نه فقط برای منجمین است که مهم است و بلکه چنین مشاهده ای نشان می دهد که آیا زمین است که به دور خورشید می گردد یا خورشید است که به حول زمین در حال گردش است؟! غیر از این است؟ البته این یک سوال خنده داری یحتمل بنظر برسد. و اما بالاخره مشاهده و اثبات آن را می توان امروزه روز با انواع عکسها و ماهواره ها و حتی موبایلها و اس ام اسها برای یکدیگر وقتی یکی در لس آنجلس است و دیگری مثلاً در تهران است انجام داد. و مطمئن شد که داستان از چه قرار است.

و اما سوال جالبتر اینجا است که آیا ما یک خورشید داریم که در لس آنجلس و تهران می درخشد و این خورشید همان خورشید است یا دو تا است؟! این را دیگر همه می فرمایند که خیلی خنده دار است و همه می دانند که داستان چیست و احتیاجی به امتحان و آزمایش و مشاهدات ندارد! البته این را بعضی از فلاسفه یحتمل زیر سوال ببرند که آیا فرضاً بنده ی حقیر در این لحظه و لحظه ای بعد یکی هستیم یا دو تا هستیم و بالاخره آیا در هر لحظه ای چندین تا می شویم ای داستان چطور است؟ و اما سوال مهمتر اینجا این است که فرض بفرمایید که ما در مسئله ای کلاسیک دو قطب یخی در شمال و جنوب داریم که آیا در تغییر فصلها خورشید (یا یحتمل بهتر است بگوییم خورشیدها) تا چه حدودی به این قطبین شمالی و جنوبی نزدیک یا دور می شوند؟ خوب این سوال مهمی هم می تواند باشد برای اینکه زمین بیش از حد گرم نشود و یخها همه آب شده و مشکلات دیگری ایجاد شوند. اما همانطور که مستحضرید سوال دیگر این است که اگر ما بجای قطبین شمالی و جنوبی تعداد متناهی ای از قطبینها داشتیم، آنگاه مسئله چطور می شد؟ و اگر بجای قطبین شمالی و جنوبی نقاط اعتدالین شب و روز را هم در نظر بگیریم و بلکه 12 ماه را در نظر بگیریم که تاثیرات همان فقط قطبینها را حساب کنیم، آنگاه چه مسئله ای را خواهیم داشت؟ از لحاظ ریاضی فیزیکی یحتمل بعضی بفرمایند ما به مسائلی از قبیل مدل سیگما یا نظریه های همدیسی و امثالهم برسیم. و اما از لحاظات سیاسی هم مواظب باید بود که قطب بندیها را درست محاسبه کنیم و حساب از دستمان در نرود که دارد چطور می شود و همینطور مواظب هم باید بود که دو قطبی افسردگی/سرخوشی کسی را کله پا نکند و مجبور به مراجعه به روانشناس و روانپزشک شود. این است که مسائل اجتماعی ابعاد مختلفی دارند.

و اما واقعاً انقلاباتی هستند که مربوط به تقوی و حیا است. چطور باید استدلال کرد که تقوی و حیا و حجاب درست جا بیافتند و جوامع جوامع الهی شوند یا رو به جوامع الهی بروند و نه انقلاباتی باشند که از جوامع الهی به دورند و دورتر و دورت می شوند. آنطور که قرآن مجید می فرماید که بعضی از افراد و اقوام دور باد.

۱. وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿هود: ٤٤﴾
۲. وَأُتْبِعُوا فِی هَـٰذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلَا إِنَّ عَادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ ﴿هود: ٦٠﴾
۳. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ ﴿هود: ٦٨﴾
۴. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلَا بُعْدًا لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ ﴿هود: ٩٥﴾
۵. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿المؤمنون: ٤١﴾
۶. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَىٰ کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ ﴿المؤمنون: ٤٤﴾
۷. حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ ﴿الزخرف: ٣٨﴾
و اما شما آن خورشیدهایی را در نظر آورید که در قلوب مومنین جای دارند آنچنان که قادرند خورشید ولایت فقیه دامت ظله العالی را بثمره بنشانند آنچنان که خورشید امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز از همین قلوبی که در مقابل عبادت و بندگی خدا سرشار از خشوع و خضوع و تقوای الهی اند و سر به سجده می نهند، برمی خیزد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع  درجته

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿30﴾
نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿31﴾
نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ ﴿32﴾
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿33﴾
وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ ﴿34﴾
وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿35﴾
وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿36﴾
وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿37﴾
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ﴿38﴾



آیه ی 38 سوره ی مبراکه ی فصلت سجده دارد. آیه ی 37 می فرماید که به شمس و قمر یعنی خورشید و ماه سجده نکنید و بلکه به خدایی که خورشید و ماه را آفریده سجده کنید. همچنین می فرماید که از آیات خدا روز و شب است.

و از جمله آیات قدرت الهی خلقت شب و روز و خورشید و ماه است، نباید هرگز پیش خورشید و ماه سجده برید، بلکه اگر به حقیقت خدا پرستید خدایی را که خورشید و ماه را آفریده است سجده و پرستش کنید. (۳۷) پس اگر کافران (از پرستش خدا) تکبر و بزرگ منشی ورزند فرشتگان (و قوای بی‌نهایت عالم بالا) که نزد خدایند شب و روز بی‌هیچ خستگی و ملال به تسبیح و طاعت حضرت حق مشغولند. (۳۸)

ترجمه مرحوم آیت الله الهی قمشه ای

از آیات شب و روز این است که ما در شب می توانیم حدوداً نیمی از کره ی سماوی را مشاهده کنیم که در کره ی سماوی شمالی است؛ و دلیلش هم این است که ما در نیم کره ی شمالی زمین واقعیم! اما در همین شب ما می توانیم فقط آن قسمت از نیم کره ی سماوی شمالی را مشاهده کنیم که بر حسب موقعیتمان در منظومه ی شمسی به ما اجازه می دهد. حالا از این نکته بگذریم.

نکته ی دیگر این است که اگر ما در تهران داریم به نیم کره ی سماوی در شب می نگریم، آیا در نقطه ی مقابل تهران که وقتی مثلاً در تهران نیمه شب است آنجا ظهر است یا وقتی تهران ظهر است آنجا نیمه شب است مسئله چطور می شود؟ فرض بفرمایید که حدوداً لس آنجلس چنین باشد. سوال این است که آیا در تهران و لس آنجلس هر دو هنگام شب در یک ساعت بخصوص مثل نیمه شب یک نیم کره ی سماوی را می بینند؟ یا ایا وقتی مثلاً یکی نیم کره ی سماوی شرقی را می بیند، دیگری نیم کره ی سماوی غربی را مشاهده می کند؟! به عبارت دیگر، آیا یکی کما بیش مثلاً قسمت غربی دائرة البروج را می بیند و دیگری قسمت شرقی دائرة البروج را می بیند؟ یا خیر، هر دو یک قسمت از دائرة البروج و بلکه نیم کره ی سماوی را مشاهده می فرمایند؟

این یک سوال ساده ای است که نه فقط برای منجمین است که مهم است و بلکه چنین مشاهده ای نشان می دهد که آیا زمین است که به دور خورشید می گردد یا خورشید است که به حول زمین در حال گردش است؟! غیر از این است؟ البته این یک سوال خنده داری یحتمل بنظر برسد. و اما بالاخره مشاهده و اثبات آن را می توان امروزه روز با انواع عکسها و ماهواره ها و حتی موبایلها و اس ام اسها برای یکدیگر وقتی یکی در لس آنجلس است و دیگری مثلاً در تهران است انجام داد. و مطمئن شد که داستان از چه قرار است.

برق نرود! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع  درجته
 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿1﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿2﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿3﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿4﴾ سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿5﴾


أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ

أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ ﴿62﴾ سوره مبارکه النمل


شبهای 19 و 21 و 23 ماه مبارک رمضان می فرمایند که از شبهای قدر است. و حالا شبهای دیگری هم می فرمایند ممکن است باشد. تنزل الملائکة و الروح  فیها باذن ربهم من کل امر. سلام هی حتی مطلع الفجر. اینها شبهایی است که خدا و پیامبر اکرم و ائمه ی اطهار را با نام می خوانیم و طلب عفو و آمرزش الهی از خدا می کنیم.

خوب اینجا است که انسان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از خوئد می پرسد آیا به کارش می اید یا خیر؟ حالا ما این را هم کاری نداریم و نمی خواهیم اینجا خیلی هم وارد این مسائل شویم. و اما فرض بفرمایید که یکی از انبوهی از افرادی که به دعا و حضور در شبهای قدر نائل آمده است بالاخره موفق شود که از کرات زمین و منظومه ی شمسی و دیگر کرات سماوی نیز بگذرد و در عرش اعلا خدمت حق تعالی برسد. آنجا چه چیزی دارد که از خدا بخواهد؟ و وقتی برگشت در بازگشت خود چه چیزی دارد که در قلب خود بتواند حضور خدا را با آن درک کند و به آن مقام خلیفة اللهی برسد که دیگران را نیز بلکه بتواند از حکمت متعالیه ای که بدان دست یافته است بهره مند کند. و فقط لاف نزند که مثلاً این منم که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را دریافته ام و بس. چه می خواهی بگویی با خدای خود حتی آن وقتی که حضور او را در قلبت یافتی؟ و چطور این را می خواهی به دیگران منتقل کنی؟ الهی العفو، استغفرالله ربی و اتوب الیه.

آیا از خدا نمی پرسی که مثلاً رفت و برگشت خورشید بین سمت الراس کعبه و انقلاب تابستانی دو تا 23 روز است یا بیشتر است یا کمتر است؟ و آیا از سال به سال قدری کم و زیاد می شوند؟ این چه مهدی است که زمین در آن واقع است و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف مهدی موعود در آن کجا است؟ آیا از خدا نمی پرسی مهدی چطور در قلب من جا گرفت؟ مسافت طی شده توسط خورشید را در کره سماوی و نسبت به نقاط کره ی زمین بر حسب شبانه روز اندازه می گیریم یا اینکه در حرکت وضعی بین خورشید و زمین در یک شبانه روز خورشید دوباره طلوع می کند. و اما این چه مسافتی بر حسب واحد مسافت است؟

و اما آیا حضور در مقابل آن مقام الهی که چنین خلقت عظیم زمین و آسمانها را ایجاد کرده است که ما نیز خود یکی از آن خلقتها هستیم و ما ار به مقام خلیفة اللهی خود می تواند برساند خود موجب تقوا و ایمان الهی نمی شود یا نباید بشود؟ نباید انسان به آن درجه از تقوی و ایمان و خضوع و خشوع برسد که او را از این موهبت الهی بهره مند کند؟ و الا امیرالمومنین چرا مدام عباد الله را به تقوای الهی دعوت می کند؟ همین قدر بس که همه ی اینها را انسان دریافت و حتی به عرش اعلا هم به مرحمت الهی نزد حضرت حق حضور یافت، و اما آنگاه این حکمت الهی عظیم را در بندگی محض خدا چطور می خواهد به دیگران عرضه بدارد و همه را از حکمت متعالیه بهره مند سازد؟ اینها همه در صورتی است که ما به آن درجه ی از تقوی برسیم که همه و همه می توانند به درجه ی خلیفة اللهی برسند و خدا را در قلب خود دریابند. کمترین حکمتی که در این مسئله نهفته است این است که اگر دیکتاتوری را به همه تحمیل کردند که او است که خلیفة الله است، همه چشم بسته قبول نکنند و فرق این دو را از هم بتوانند تشخیص دهند و با ظلم بجنگند و مستضعفین جهان را یاری دهند. و لذا ما به حکمت و علم و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز احتیاج داریم. اما علم نه آن ریاضی فیزیک یا حتی علوم الهی ای است که استادش شما را در مقام شاگردی خود می خواهد و حتی اگر نامه ای به او بنویسید نیز شما را قابل هم نمی داند که جوابتان را بدهد. به اینها فقط باید گفت که از دست ما عصبانی باشید و در عصبانیت خود بمیرید.

در نهایت راه پیمایی روز قدس را حتماً شرکت کنید و از مسلمانان فلسطینی با تمام قوا حمایت کنید و ظلم اسراییلیها و صهیونیستها و آمریکاییها و هیچ گروه دیگری را بر مسلمانان نپذیرید. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿61﴾
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿62﴾
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿63﴾ سوره مبارکه العنکبوت



جناب حجة الاسلام حسن فتح الله پور به نقل از عارف وارسته و او نیز به نقل موثق از اساتید سابقش فرمود:

مرحوم حجة الاسلام شفتى عالم مجاهد بزرگ، روزى قصد عزیمت براى دیدار از خانه خدا نمود، عده‎اى از خویشان و اصحابشان نیز به همراه وى به راه افتاده، تا به حج تشرف یابند. طبق رسم آن دوران، مسیر کاروانیان از ایران به نجف و کربلا و از آنجا به سوى مکه و مدینه بود. پس به زیارت عتبات عالیه شتافته و چند روزى را در آن شهر اقامت مى‎نمایند.

برخى از خویشان او از این که پولى به همراه داشته، نگران بودند. از این جهت به امانت پول‎هایشان را در کیسه‎اى نهادند و به مرحوم شفتى دادند، تا در مواقع نیاز از آن استفاده نمایند.

مرحوم شفتى نیز کیسه فوق را در گوشه‎اى از اتاقش مخفى، از گزند حوادث سالم بماند!

بالاخره روز حرکت فرا مى‎رسد، او براى وداع به زیارت حضرت علی(علیه‎السلام) رفته، پس از بازگشت به خانه و جمع آورى و دسته بندى اثاثیه‎اش متوجه مى‎شود که از کیسه پول خبرى نیست؟!

پس در کمال اضطراب و نگرانى از اتاق بیرون آمده و استغاثه جویان به حضرت ولى الله اعظم(عجل الله تعالى فرجه الشریف) به مسجد سهله مى‎شتابد.

او خود در مورد آن حادثه چنین مى‎گوید:

در آن حالت اضطرار و استغاثه، لحظاتى نگذشت که اسب سوارى را از دور دیدم، با خود گفتم نکند که مهاجمى باشد که قصد بر جانم نماید، پس با وحشت تمام به انتظار ایستادم. با نزدیک شدن آن اسب سوار، در کمال تعجب از دور صدایى بلند شد که: آقاى شفتى نگران نباش!

پس از شنیدن این جملات، آرامش خود را بازیافتم، وقتى اسب سوار به من رسید، فرمود: آقاى شفتى! چه مشکلى دارى، من امام زمان توام!؟

ناباورانه گفتم: اگر شما امام زمان هستید، خود مشکل مرا بهتر مى‎دانید؟!

حضرت دیگر چیزى نفرمود، صورتشان را به سمت شهر اصفهان برگردانیدند و فریاد زدند: هالو ... هالو ... هالو!؟

من ناگهان متوجه شدم یکى از حمال‎هاى بازار اصفهان - که مشهور به هالو، بود - در نزد حضرت در کمال احترام حاضر شد. حضرت به او فرمود: مشکل آقاى شفتى را حل کن .

آنگاه در حالى که بشارت حل شدن مشکلم را مى‎فرمود، خداحافظى کرده و تشریف برد، پس از رفتن حضرت (عجل الله تعالى فرجه الشریف) به خود آمده و با حیرت تمام رو به هالو کرده و گفتم:

شما همان هالوى خودمان هستى؟!

در عصر روز عرفات او به دیدارم آمد و مرا به سوى خیمه‎هاى حضرت در کنار جبل الرحمة برد، ولى از دور خیمه‎ها را نشانم داد، هر چه اصرار کردم که مرا به درون خیمه‎ها ببرد، گفت اجازه ندارد، پس با افسوس خیمه‎ها را تماشا کردم.

با لبخند آن را تایید کرد، پس کنجکاوانه از او پرسیدم: شما صداى حضرت را در شهر اصفهان شنیدى؟ گفت: بله شنیدم .

پرسیدم: پس چرا حضرت سه بار صدایت زدند تا خودت را به کوفه رساندى؟!

او گفت: بار دوم و سوم به هنگام طى الارض در مسیر راه صداى حضرت را شنیدم.

دیگر چیزى نگفتم، هالو مرا در یک لحظه به نجف رساند و به من نیز توصیه اکید کرد که کوچکترین سخنى از وى و حادثه

مسجد سهله به کسى نگویم . آنگاه دستور داد که بقیه اثاثیه‎ام را جمع کرده، تا به هنگام حرکت، او بازگشته تا کیسه پول را بدهد.

او رفت و من با خوشحالى پس از جمع کردن وسایل و آماده شدن براى حرکت، دوباره او را به همراه کیسه‎هاى پول در نزد خویش یافتم، پول‎ها را به من داد و فرمود: در عرفات خودم به دیدارت آمده و خیمه‎هاى حضرت را نشانت خواهم داد، منتظر بمان !

آنگاه از نظرم ناپدید شد و رفت و من به انتظار حسرت دیدارش باقى ماندم .

از آن روز به بعد انتظار سختى مى‎کشیدم، هر یک از روزها به اندازه یک ماه بر من مى‎گذشت، تا آن که همراه کاروانیان به مکه تشرف یافتم، در عصر روز عرفات او به دیدارم آمد و مرا به سوى خیمه‎هاى حضرت در کنار جبل الرحمة برد، ولى از دور خیمه‎ها را نشانم داد، هر چه اصرار کردم که مرا به درون خیمه‎ها ببرد، گفت اجازه ندارد، پس با افسوس خیمه‎ها را تماشا کردم، آنگاه به من امر فرمود که بازگردم، شاید در منا تو را نیز ببینم، که اتفاقا نیز نیامد!

پس از انجام مراسم حج به اصفهان بازگشتم، مردمان بسیار به دیدارم آمدند، ناگهان دیدم همان هالو نیز به دیدارم آمد، تا خواستم که عکس العمل متناسب با شخصیت او نشان دهم، اشاره‎اى کرد که آرام بگیرم، پس ‍ به ناچار چنین کردم، ولى از آن روز به بعد رابطه عجیبى میان من و او برقرار شد.

روزگارى چند گذشت، تا آن که نیمه شبى هالو به سراغم آمد و گفت: امشب وقت سیر من به سوى خداوند است، زمان ما گذشت، من امشب از دنیا مى‎روم، لطف کن مرا کفن و در فلان منطقه از قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن بنما !

از او به اصرار خواستم حقایق ناگفته را بیان کند، او در جمله‎اى ظریف گفت:

یکى دو ساعت بیشتر باقى نمانده است، دنیا همین است که مى‎بینى!؟

پس خداحافظى کرد و رفت، در وقت مقرر به دیدارش شتافتم، او را مرده یافته، مردمان را خبر کردم و به کفن و دفنش پرداختم . از آن پس به زیارت همیشگى قبرش همت گماشتم و از او نیز حاجت‎هاى فراوان گرفتم .

تشرف یافتگان، از مجموعه شمیم عرش، پژوهشکده تزکیه اخلاقى امام على علیه السلام

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی

https://article.tebyan.net/98700/%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D8%A7%D9%84%D9%88-%D9%88-%D8%AA%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%B6%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%B9%D8%AC-



این یک سوال مهمی است که چطور است که می فرمایند خورشید دو بار یکی در 7 خرداد و دیگری مثلاً در 23 یا 25 تیر بر کعبه در مسجد الحرام عمود تابیده و آنرا بدون سایه می کند؛ یعنی چرا دو بار است؟ و یک قرینگی یا تقارنی هم بنظر می رسد موجود است بین نقطه ای که پایان بهار است و شروع تابستان یعنی انقلاب تابستانی که قائمیت خورشید بر کعبه و لذا بی سایگی اش آیا 23 الی 25 روز است در دو طرف این انقلاب؟ (این ابهام یحتمل بستگی دارد به 31 روز بودن خرداد و ماه های دیگر.) و سوال دیگر این است که یحتمل این تقارن و قرینگی می تواند خود اندازه ای باشد برای نقطه ی وقوع این انقلاب. مسئله این است که از سال به سال این ساعات انقلابها تغییر می کنند و لذا چطور نقاط انقلاب را می توان تعیین کرد خود مسئله ای است!

اما از لحاظ حرکتهای وضعی و طولی خورشید و زمین نسبت به هم اینها چطور است که چنین می شوند؟ مسئله این است که خورشید در این انقلابات یک برگشتی دارد از شمالی ترین یا جنوبی ترین نقطه ی خود در کره ی مساوی به سمت عکس اش. یعنی یک بار دارد از شمال به جنوب می رود و قائمیتش نسبت به کعبه و لذا بی سایگی آن رخ می دهد و یک بار دارد از جنوبی ترین نقطه ی خود برمی گردد به سمت شمال و دوباره بی سایگی کعبه واقع می شود. این مسئله در مورد نقاط معتدله ی زمین که خارج از نقاط استوایی هستند دو بار نمی تواند اتفاق بیافتد و اگر اتفاق بیافتد حداکثر یک بار واقع می شود. و هر چه به طرف قطبین زمین میل کنیم، قائمیت خورشید بر شاخص و لذا بی سایگی آن سختتر بنظر می رسد. مثلاً در قطب شمال در شمالی ترین نقطه ی بازگشت خورشید، این سوال مطرح است که شاخص چه زاویه ی حداقلی ای را خواهد داشت؟ و حال آنکه در جنوبی ترین نقطه ی خورشید نسبت به همین قطب شمال، شاخص در شب بسر خواهد برد. این است که برای هر نقطه ای این سوال مطرح است که بلندترین و کوتاه ترین سایه ی شاخص در وقت ظهر و در طول سال چطور تغییر می کنند و از نقطه ای به نقطه ای دیگر چقدر است؟


At latitudes outside the tropics, the summer solstice marks the day when the Sun appears to reach its highest point in the sky. Within the tropics, the Sun appears directly overhead at solar noon days to 3 months before and after the summer solstice. This means the subsolar point occurs twice each year at any tropical latitude.

https://en.wikipedia.org/wiki/Solstice


گذشته از این نکات خیلی ریز، ما می توانیم مسئله را از لحاظ توپولوژی و کوهمولوژیک برای خمینه های دو بعدی و کلافهای خطی روی آنها که انواع خمینه های سه بعدی را بدین ترتیب کلاسه می کنند در نظر بگیریم که چه خمینه هایی در چه مواقعی کلافهای خطی عمودی تشکیل می دهند بدین معنا که شاخص بی سایه می شود و چه خمینه هایی نمی توانند چنین کلافهایی تشکیل دهند و بلکه زوایای شاخص را در طول سال چطور تعیین شده و تغییر می کنند و چقدر هستند. و کوهمولوژی محلی/جهانی اطلسها از یک محل به محلی دیگر چطور واقع می شوند....

اینجا به تشابه همین مسائل این سوال دیگر توپولوژیکی و کوهمولوژیکی و بلکه هندسی مطرح است که مربوط به امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که هر کسی با او چطور مرتبط است آنطور که می فرماید اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿18﴾ سوره مبارکه آل عمرآن


اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ وَ کُلُّ بَهَائِکَ بَهِیٌّ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِبَهَائِکَ کُلِّهِ


یک استدلالی داریم اینجا که چیست؟ یک شهادتی عظیم هست که خدا و ملائکه و اولوا العلم در اینکه اصلا چرا اسلام؟ چرا لا اله الا الله؟ چرا اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم؟ تا اینکه بچه هایی که سعی در بچه حزب اللهی شدن دارند یحتمل بالاخره به یقین می رسند که ولایت علی ابن ابی طالب حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. و اما این دیگر چه چیزی دارد که مسائل را به آشوب می کشاند و خیلیها از دشمنان اسلام سعی در به آشوب کشیدن در مسائل و قضایا را دارند؟ یعنی بعضی اشکال هم می کنند که چرا مرگ بر این و آن می گویید؟ همان ذکر و دعا کنید و همه چیز درست می شود، مگر غیر از این است؟ اینها نه تنها نماز را نفی می کنند و بلکه امامت را هم نفی می کنند. و استدلالشان چیست؟

استدلال این است که دشمنان درجه یک امام و امامت که خود به فرعونیت هم می افتند می گویند. که چادر و حجاب کدام است؟ مگر فحشاء چه اشکالی دارد؟ حالا اصلا پدر و مادرت معلوم نباشد که کیست؟ مگر این بچه ای که یتیم است، بالاخره یاد نمی گیرد که گلیم خود را از آب بیرون بکشد و درست زندگی کند؟ شرافت و عفت و عفاف کدام است؟ و بلکه قمار و فحشاء و فسق و فجور و موسیقی و غنی و رقص و آواز و مشروبات الکلی و حتی مواد مخدر هم چه اشکالی دارند؟ 

این یک استدلالی است که اساس حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را زیر سوال می برد. یعنی می گوید همه ی این مسائل و مشکلات را داری. و بلکه خیلی از انحرافات دیگری را هم داری. و آنگاه است که ریاضی فیزیک را هم داری و لا غیر. اما کسی نمی گوید که آن مبتلایی که به این مسائل و مشکلات مبتلا شد، آنگاه چطور خود را از این منجلاب می تواند بیرون بکشد یا حتی باید که چنین کند؟ همین خوب است؟ یعنی ازدواج نداریم و حجاب نداریم و حلال زادگی نداریم و تقدس و اماکن مقدسه و مسجد و حسینیه نداریم و همه چیز زاییده ی یک آشوبی است که از وسطش ما هم خارج می شویم یحتمل نمی شویم؟

و کیست که سعی در نزدیک به خدا می کند و دعا و ذکر می گوید و نماز اقامه و بندگی خدا می کند؟ و لا منبراً الا احرقه! یعنی هر غلطی که دلت خواست بکن و اما در این قمار و مستی و سکاری جزایی هم هست. و این جزا را که می دهد؟ چه خدای اسلام بدهد و چه خدایی که مدعی فراعنه و طاغوت هستند و خود نیز بدان جزایشان در نهایت آیا مبتلا شوند یا نشوند، آیا هر دو مثل قماری است و هر دو بلکه یکی است؟ اینها غیر ممکن است که مساوی باشند. اما آن دشمنان اسلام که مرگ بر آنها باد منتظرند و نشسته اند و انواع حیله و مکرها را می کنند تا همه چیز را آندلسی کنند و راه کفر و شرک و نفاق و بلکه فسق و فجور را هموار کرده و همه را مبتلا کنند. و حتی در این کار خود هر چه شیاطین است یعنی همان شیاطینی را که به استخدام خود درآورده اند و دست نشانده ی خود کرده اند را بر سر کار بگمارند. اسلام را بیرون کنند و آنها را سر کار آورند.

و لذا این شیاطین یقیناً امام نمی فهمند و اما از جمله بلاهای طبیعی و آشوب و لامذهبی را خیلی خوب می فهمند. حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی اینطوری است که نقب می خورد و دور زده می شود و بلکه آشوب را می طلبند که همه چیز را نفی کنند و به ریاضی فیزیک و طیعیات تنزل دهند. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه عزا و چه نوحه و چه ماتم است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یس ﴿1﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿2﴾


أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ 


یکی از دعاهایی که مظهر حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف است همین دعای امن یجیب است. بنده خیلی دلم می خواست که شخصاً می رفتم بهشت زهرا تا سخنان حضرت ولی فقیه مد ظله العالی را می شنیدم. خوشبختانه صدا و سیما آنرا زنده پخش می کند. یک مقایسه ی مهمی را فرمودند ایشان بین حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام و امام راحل قدس سره الشریف. و بنده زودتر می خواستم نظری در این مورد عرض کنم ولی نشد و حالا هم خیلی دیر است و بهتر بود به فردا موکول می شد. و اما بنده فکر می کنم مهم است که این مسئله بیان شود.

یک مسئله ی روانی دو قطبی بین افسردگی-سرخوشی است که فرد بین دو قطبهای افسردگی و سرخوشی در کشمکش است. و این می تواند در حالات مختلفی بروز کند که گاهی یک قطب است که حکم فرما است و گاهی قطب دیگر است و اما بیشتر اوقات بین این دو قطب در فرد مبتلا کشمکش می تواند رخ دهد همانطور که دو قطب مثبت و منفی آهنربایی هم می توانند همدیگر را جذب کنند یا دو قطب منفی یا مثبت ولی همدیگر را دفع می کنند. وقتی این مسئله با دیگر مسائل روانی مثل پارانوید یا خودآزاری یا دیگرآزاری نیز همراه می شوند اینها می توانند همدیگر را تشدید هم کنند و بلکه فرد مبتلا به مراحل بحرانی ای یحتمل نیز وارد شود.

و اما این چه سری است که این بیماری در نخبگان نیز دیده می شود، یحتمل کاملاً شناخته شده نیست. ولی یک نکته ای یحتمل اینجا هست که باید شناخته شود و آن این است که نجبگان علمی و اجتماعی از یک طرف یک مزیت اجتماعی نسبت به دیگران دارند که اگر درست از موقعیت خود استفاده نبرند دچار دو قطبی افراط و تفریطی افسردگی-سرخوشی می توانند شوند. این مخصوصاً در جوامع مادی و سرمایه داری بیشتر یحتمل دیده می شود چرا که فرد می تواند پیشرفتهای چشمگیری در جامعه کند و حال آنکه چون پشتوانه های معنوی و فرهنگی درستی ندارد با کله فرود می آید و زمین می خورد.

اما یک وقت هست که فرد به قصد به مبارزه ای اجتماعی برمی خیزد تا از حق و حقوق خود و دیگر مظلومین همچون خود و بلکه مستضعفین جامعه را حتی با نگاهی به نصرت الهی از ظالمین و فراعنه در جوامع جهانی باز پس گیرد. اینجا در سطوح جوامع وقتی یک دوره هایی از سعی و خطا و بلکه جهادهای پی در پی رخ می دهند تا احقاق حق از این مظلومین شود، آنجایی که جهادها به پیروزی می رسند که خیلی خوب است و اما آیا همیشه اینطور است؟ و اگر چنین است آیا همیشه یک مرتبه این کار رخ می دهد؟ نصر من الله و فتح قریب.  و لذا همیشه یک صبری احتیاج است برای تهذیب و استبصار. و حال آنکه از دیدگاه اجتماعی مسئله می تواند جور دیگری جلوه کند و دیدگاه های مختلفی ظهور نمایند که بخواهند دو قطبیهایی از قبیل افسردگی-سرخوشی را در جامعه ترویج دهند بجای آنکه به استقامت در راه خدا و رسول کوشش شود آنطور که می فرماید فاستقم کما امرت و من تاب معک. اینجا است که آن اخلاقی را که خدا به حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم می فرمایند و انک لعلی خلق عظیم را باید الگو قرار داد. لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا.

این را ما در سوره ی مبارکه ی نمل نیز به بهترین وجهی می بینیم که همانطور که سوره ی مبارکه ابراهیم علیه السلام نیز ماجرا را با داستانهایی از حضرت موسی علیه السلام بیان یم فرماید، سوره ی مبارکه ی نمل نیز چنین می کند و داستان را با فرازهایی از داستان حضرت موسی علیه السلام شروع می کند. بعد وارد داستان حضرت سلیمان علیه السلام و ملکه ی سبا می شود. و از جمله هدهد می فرماید: وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ ﴿24﴾
أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ﴿25﴾

یا اینکه می فرماید:

قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿44﴾ 

و اما داستان همین جا هم ختم نمی شود و بلکه با داستانهایی از قوم ثمود و حضرت صالح یا قوم لوط  نیز ادامه می یابد.

اینجا یک کوهمولوژی ای روی توپولوژیهای از ابعاد مختلف یحتمل بتوان تعریف کرد که برمی گردد به سخن یکی از حضرات آیات که بنده در صدا و سیما شنیدم. آیت الله لاری می فرمودند که در ناتوانی انسان همین بس که شما به مورچه بفرمایید که از این طرف برو یا از آن طرف نرو! و او کار خودش را می کند. البته اینجا که حضرت سلیمان زبان مورچه ها را می دانسته است لبخندی می زنند وقتی مورچه ای به دیگر مورچه ها می فرماید که پناه بگیرید ک لشکر سلیمان له تان نکند. تازه انسان از دنیای مورچه ها چیزها است که می تواند یاد بگیرد و کتابها راجع بدان نوشته شده است. و یحتمل اگر کسی زبان مورچه ها را می دانست، جالب بود در جواب امر و نهی به مورچه که از این طرف برو یا از آن طرف برو را مورچه چه می داد؟ یحتمل باز بیشتر ناراحت و نگران این می بود که زیر دست و پا پایمال نشود تا اینکه اصلا مسئله چیست؟! او کاری ندارد به اینکه چطور می شود یک شبه در شب قدر همچون هزار ماه را طی کرد یا اینکه چطور می شود همچون حضرت سلیمان علیه السلام با کمک بادها طی الارض نماید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ ﴿1﴾ سوره مبارکه ی انفطار


فزت و رب الکعبه


إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی اَلنَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ



یک تفاوت فاحشی هست بین حسن فاعلی و حسن فعلی ای که حتی از الذین امنوا و عملوا الصالحات نیز سر می زند و حسن مفعولی ای که فاعلش خدا است و از بندگی خدا سر می زند. این تفاوت را ما نمی توانیم ببینیم حتی وقتی مثلاً در فیزیک آماری ما حالات گذار سیستمهای مختلف را بر حسب حبرهای سی-استار یا هندسه ی ناجابجایی نیز داریم حساب و بررسی می کنیم. حساب بفرمایید که ما یک فضای هیلبرتی را داریم که جبرهای فن نویمنی می توانند روی آنها کار کنند و همینطور اوپراتور دیراک را دارید که عکس آن حکم دیفرانسیل را برای انتگرال گیری روی سه تایی طیفی را دارد. آیا این هندسه ی ناجابجایی و بلکه یک مدل استاندارد ذرات فیزیک متناظر آن می تواند برای تعیین قبله و قطبین زمینی و سماوی و مونوپلها و اکسیونهای مورد بحث ما کفایت کند تا قبله ی نقطه ای هر چند نزدیک یا دور دست از زمین را بدرستی بیابیم؟ این در صورتی است که ما یحتمل هم لازم است که جبر و قدرت الهی را وقتی که زمین و آسمان طوری مورد برهمکنشها و فعل و انفعالات واقعند و طوری مفعولند که در حال گذار به یک کره ی واحد از دو کره ی منفطره شده است یا بر عکس به دو کره ی قابل انفطار از یک کره در حال گذار است. و ما نیز نیاز داریم که قبله ی خود را در میان این همه یحتمل حتی آتشکاری ها در کوچه های بنی هاشم هر چه بیشتر پروانه وار تنظیم کنیم چرا که کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. و لذا مسئله ی بندگی خدا و لا غیر اینجا چیست و تکلیف چیست؟ موضوع این است که نمازگزار در زمانی متناهی به امامی می تواند برسد که وقتی قبله ی خود را درست یافت در مقابلش آن خدای بینهایتی واقع است که اگر سلامت خود را می طلبد باید بندگی او را درست بجا آورد. و الا که به دلقک بازی افتاده است و بلکه قبله اش را یافته است و نه امامش و نه حتی خدا و پیغمبرش را و بلکه اگر جدیت بیشتری بخرج دهد و بهتر بجوید لااقل سعی در بندگی او و لاغیر کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَإِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ


یک تفاوتهایی هست بین داستانهایی از قبیل لیلی و مجنون ،و افسردگی و دیگر بیماریهای روحی و روانی  که یحتمل از انواع انحرافات روحی و اخلاقی و اجتماعی و فقر مادی و فرهنگی و ... می توانند نشات بگیرند، و تبدیل کردن و تنزل دادن هر تخصص و هر مسئله ی مهمی به دلقک بازی از روی ندانم کاریها و جهل و تنبلی و فشلی و بداخلاقی و رندی و خر زرنگی و دروغ و کذب و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


قُلْ لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلَائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولًا ﴿۹۵﴾ سوره مبارکه الاسراء


یحتمل بدرستی که مشاهده می شود که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در مساجد و حوزه ها و دانشگاه های جهانی جهاد اکبری موجود است که اقل کم سعی شود به حفظ وحدت اسلامی و چنگ زدن به ریسمان الهی و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا. و در نهایت با ولی فقیه و امام امت عهد و میثاق بستن چرا که اصل مسئله ی قبله و امامت است که بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿1﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿2﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿3﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿4﴾ سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿5﴾


لا اله الا الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین.


در اینکه ما کرات و فلکهای مختلفی داریم که زمین و خورشید و ماه و دیگر سیارات و ستارگان در آن واقعند و بخواهیم محاسبات خود را برای تعیین قبله در نقاط مختلف کره ی زمین دست آوریم، اینجا این مسئله واقع می شود که ژئودسیکی را که ما برای تعیین قبله است را چطور حساب می کنیم؟ آیا در کره ی سماوی است که منحنی بین دو نقطه ای که نظیر دو نقطه ی روی زمین اند که یکی از آنها نیز خانه ی خدا در مسجد الحرام و مکه ی مکرمه است و نقطه ی دیگر محل تعیین قبله است را بدست می خواهیم بدست آوریم؟ یا اینکه ژئودسیکی را که دو نقطه ی نظیر روی کره ی زمین است را حساب می کنیم که دو نقطه ی کعبه و محل تعیین قبله را به هم وصل می کنند را بدست می آوریم.

همانطور که قبلاً هم گفته شد، کره ی سماوی از آنجا وارد می شود که ما در بعضی نقاط زمین که بسی دورتر از مسجد الحرام هستند و دارای پستی بلندیها و بلکه دریاها و اقیانوسها بین آنها است نمی توانیم براحتی دو نقطه ی زمینی را به هم وصل کنیم. و اما همینطور از لحاظات سماوی هم مشکلات و مسائل دیگری واقع می شوند که مثلاً چطور جهت سایه ی شاخص را از یک نقطه به نقطه ای دیگر بدست آوریم؟ آیا باز مثل گذشته این سوال دوباره واقع نمی شود که انتقال موازی (parallel transport) را بر ژئودسیک روی ژئودسیک زمینی است که انجام می دهیم یا ژئودسیک سماوی است؟ خورشید در کدام فلک است؟ و کره ی سماوی در کدام فلک است؟ و قطبین کره ی سماوی و کره ی زمین را چطور تعیین می فرمایید؟

اینجا مسئله ی ماده ی تاریک در مسئله ی سی-پی قوی و اکسیونها و مونوپلها و بلکه فاین تیونینگ را می توان مطرح کرد که چطور زاویه و بلکه زاویه هایی متناظر اکسیونها یا منوپولها در معادله ی  لاگرانژی کیو-سی-دی وارد می شوند که نیروهای الکترومغناطیسم و الکتروضعیف و قوی و گرانش را مورد تاثیر واقع می کنند و مثلاً نه فقط در کسوف و خسوف می توان آنها را مشاهده کرد.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿73﴾ سوره مبارکه حج


تعشق در شعر فارسی می فرمایند که همچون دیگر اشعار زبانهای دیگر آنطور نیست که شاعر زن بخصوصی را نشان کند و بدو در اشعارش عشق ورزی نماید. و بلکه از این نوع است که مثلاً ما لیلی و مجنون داریم که البته یحتمل هم داستانی واقعی است بر حسب دو شخص واقعی و اما اینها یحتمل هم داستان پردازی شده اند و شاخ و برگها یافته اند. اما وقتی مقام شعر تنزل نماید، اینها را نیز این طرف و آنطرف می یابیم. و این یحتمل وقتی است که بین سیب زمینی و انسان بیش از اندازه اشتباه گرفته می شود که چطور ما هم لیلی و مجنونی داریم و هم انواع جنونهایی که احتیاج به درمانهای روانی حاد یا مزمن دارند. و هم آیه ی مبارکه ی و ان یکاد را داریم. و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین. مسئله اینجا است که دشمنت می خواهد تو را وادار کند که اقرار کنی که تو فقیری یا مستضعفی یا نداری یا مجنونی یا هزار جور عیب دیگر داری. و وقتی این کار را کرد، حال از توا می خواهد که اثبات کنی که آیا چنین نیستی؟ و لذا این غافل است که یک برهان خلفی می خواهد که غیر قابل اثبات است برای آن فرد لجوجی که بنظرش رسیده است که تو را با استدلالهای خود شکست داده است. مسئله اینجا این است که یحتمل یک تعشقی عرفانی نیز هست که می خواهد عشق ورزیدن به خدا را مجرد کند و لذا به عشق و عاشقی بین ازواج نیز می پردازد. و لذا موضوعات براحتی و از روی ساده انگاری یحتمل به انحرافات کشانده شوند. حتی مثلاً اشکال شود که چرا مقاله ی حامد ناجی اصفهانی راجع به حدیث ملا علی نوری این قدر غلط دارد و حتی معلوم نیست از کدام کتاب یا مجله است که در سایت کتابخانه ی مدرسه ی فقاهت است؟ و جواب داده شود که اینها به تو مربوط نیست چرا که حکمت متعالیه ی صدرایی یک اموری است که امثال تو نمی فهمند و لذا فضولی موقوف!

مثال این مسئله را می توان جاهای دیگری نیز در جامعه جستجو کرد. فرض بفرمایید که می فرمایند که سبوس نان را نمی شود به خمیر اضافه کرد و این کار غیر قانونی است. و حال آنکه این کار را ممکن است مدتها نانواییها انجام دهند و بلکه هیچ کس هم منعشان نکرده است. اما یک مرتبه این کار غیر قانونی است هر چند که بالاخره هر جایی جلوی ضرر به سلامت عمومی مردم را گرفتن خوب است. البته این یک چیزی نیست که فقط مربوط به سبوس نان شود که بفرمایند که اینها خوراک دام و طیور است و می تواند برای سلامت انسان مضر باشد، بعضی حتی سیب زمینی را نیز بد می دانند و نمی خورند و می فرمایند که این برای دام و طیور است؛ و حالا چه رسد به اینکه سیب زمینی سرخ کرده و فرنچ فرایز هم کسی بخواهد میل کند که دیگر واویلا است. بگذریم از اینکه اگر مثلاً کشوری تصمیم بگیرد که به کشور دیگری حمله کند و کشور دیگری را هم به مشارکت وادارد و نپذیرد، آنگاه کشور حمله کننده نیز ممکن است اعلان کند که دیگر سیب زمینی سرخ کرده نمی خورند چرا که سیب زمینی سرخ کرده و بلکه فرنچ فرایز خوراک دام و طیور است و بلکه اسمش را عوض می کنند و می گذارند سیب زمینی تابه ای آغشته به روغن داغ.

در نهایت باید متوجه این مسئله هم بود که چطور می شود که یحتمل رواج بی رویه ی مستهجنات ممکن است سر همه و همه را کلاه گذاشته و به انواع انحرافات در نوجوانان و جوانان بلکه سالمدان نیز کشیده شود. و از جمله وقایعی که قلب انسان را به درد می آورد اینکه چطور آموزش و پرورش می تواند تا کجاها تنزل کند.

از همه بدتر اینکه دادگاه کشوری غیاباً کشور شما را محکوم کند به اینکه باید 6 میلیارد دلار بپردازد و یک مسئولی در صدا و سیما حاضر شود و بفرماید که ما حتماً باید جواب این دادگاه را بدهیم و وکیل بگیریم و اقدام کنیم و مسئول دیگری نیز ظاهر شود و بفرماید که خیر. ما اصلا نباید به اینها اهمیت دهیم که چه می گویند. یکی می فرماید خوب است و دیگری می فرماید خیر خوب نیست که چنین کنیم و هر دو در صدا و سیما در یک شب در دو برنامه ی اخبار ظاهر می شوند! بالاخره آیا 6 میلیارد دلار عددی است یا خیر؟ اگر بنده حقیر خود امام جماعت مسجد لس آنجلس را می یافتم و بلکه از او مطالبه می نمودم که چرا همه چیز اینقدر در هم بر هم است. از تحف العقول از امیرالمومنین علی ابن ابیطالب می فرمایند عظموا اقدارکم بتغافل عن دنی من امور. یعنی با بی توجهی به امور پست، به ارزش خود بیافزایید.  حالا کاری نداریم اگر کسی اشتباهاً فرمودند که این حکمت از امام صادق علیه السلام هم است. و اما اگر به عظموا اقدارکم بتغافل فقط بسنده نمود نیز یحتمل معنای حکمت عوض شود. یعنی با بی توجهی به چه است که می توان به ارزش خود افزود؟ همینطوری به هر چیزی بی توجه باشیم؟ این نمی شود.

این نمی شود که بفرمایید به استدلال بی توجه باشیم و لذا اگر عفاف و حیا نداشتیم، با استدلال هم نمی شود برای حجاب کاری انجام داد. می فرماید ای زن به تو از فاطمه (سلام الله علیها) اینگونه خطاب است، زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است. یعنی اگر استدلال نمی بود، اصلا فقه استدلالی را به چه معنا می فرمایید؟ اگر استدلال نمی بود، شما خاتم النبیین را به چه معنا می کنید که ما دیگر انبیایی بین خود نداریم و اما حالا یک سری اینستنتانهایی از اعمال انبیاء در گذشته داشته ایم که فقط می توانیم بدانها استناد و استدلال کنیم و امور فقهی را اثبات نمایییم؟ یعنی این یک سوالی است که نباید اثبات شود که آیا این اعمال عظیمی که انبیاء و رسل در گذشته انجام داده اند، آیا فقط اینها اینستنتانهایی (instantons) بیش نبوده اند که در ریاضی فیزیک یحتمل کاربرد داشته باشند و بس؟ ماده ی تاریک را که یافتیم، مسئله حل است. این یحتمل یک مشکلی است که حتی مدل استاندارد ذرات فیزیک و نظریه پردازان فیزیک ذرات را نیز قانع نخواهد کرد. مسئله یحتمل این است که از حکمت متعالیه و فقه به نظریه های حمیدی مجیدی قاطیقوریایی کردن می تواند خیلی راحتتر جلوه کند تا از محضِ ریاضی فیزیک بدون در نظر گرفتن هیچ گونه اخلاقی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی قاطیقوریایی نمودن.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿5﴾ سوره مبارکه ابراهیم


الشرح الثانی :

.سبحان اللّه تقدّس و تعالى ممّا اشتهر فی الألسنة أنّه قد روی عن مولى العارفین، یعسوب الدین، أمیرالمؤمنین . علیه و على آله الأطیبین صلوات اللّه ربّ العالمین . أنه سُئل: «هل رأیت فی الدنیا رجلاً؟ فقال : رأیتُ رجلاً و أنا إلى الآن أسأل عنه. فقلتُ: مَنْ أنت؟ فقال: أنا الطین. فقلت: مِن أین؟ فقال: من الطین. فقلت: إلى أین؟ فقال: إلى الطین. فقلت: مَن أنا؟ فقال: أنت أبو تراب. فقلت: أنا أنت؟! فقال: حاشاک ، حاشاک! هذا من الدین فى الدین، إنّی أنا، و أنا أنا، أنا ذات الذوات و الذات فی الذوات للذات، فقال: عرفت!؟ فقلت: نعم. فقال: أمسک!»

http://lib.eshia.ir/27490/1/156


الشرح الأوّل :

.سئل: هل رأیتَ رجلاً؟ قالَ علیه السلام : جرأیتُ رجلاً وأنا،ج و إلى الآن أسأل عنه، فقلت له: مَن أنت؟ قال جأناج الطین. فقلت جلهج: مِن أین؟ قال: من الطین. فقلتُ : إلى أین؟ قال: إلى الطین. فقلتُ: مَن أنا؟ قال: أنت أبوتراب. قلت: فأنا أنت!؟ قال: حاشاک جحاشاکج ، هذا من الدّین فى الدّین. أنا أنا، أنا أنا، أنا ذات الذوات و الذاتُ فى الذوات [1] للذات. قال: عرفتَ؟ قلت: نعم! جفقالج: فأمسک!


شرحان لحدیث «هل رأیت رجلاً»

حکیم ملاّ على نورى (1246 ق)

تحقیق: حامد ناجى اصفهانى

http://lib.eshia.ir/27490/1/150



اینجا یحتمل در رابطه با متن مربوط به شرح حدیث هل رایت رجلاً ملا علی نوری فردی بخواهد وارد شوخ طبعی شده و بیان فرماید که یحتمل هم ابوتراب فردی است که باز آن دیگر ابوتراب فرد دیگری است که یحتمل هم با هم برادرند؛ و نه این هم که این دو ابوتراب، یکی از آنها حضرت حجت الاسلام ابوتراب فرد است که امروز ان شاء الله خطبه ی نماز جمعه هم می فرمایند! خدا رحمت کند برادر ایشان مرحوم سید علی اکبر ابوترابی فرد را.

یحتمل هم بعضی اشکال می کنند که تو چرا همیشه و حتی در شب تولد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام نیز از امام حسین علیه السلام می فرمایی؟ این البته یک سخنی است که در خود قرآن کریم نیز آمده است که مثلاً دارد در سوره ی ابراهیم از حضرت موسی علیه السلام و بلکه آل فرعون و اعمال او می فرماید! وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنجَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاء مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ ﴿6﴾

طین و گل حضرت ابراهیم و حضرت موسی علیهم السلام از یک گلهایی است که گل قرعونیان حتی بگفته ی شرح حدیث هل رایت رجلاً نیز فرق دارد. و حالا ما چطور می خواهیم به گل و طین خوش بوی محمدی و علوی شب قدر برسیم که بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿1﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿2﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿3﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿4﴾ سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿5﴾. و الله اعلم.

مسئله ای که هست این است که مسائل عرفانی و اخلاقی و بلکه حکمت متعالیه را وقتی از زبان یک استادی می شنوید یا منبری را راجع به سیره ی امام حسن مجتبی علیه السلام می شنوید خیلی ساده یحتمل برداشت شود چرا که خطبا معمولاً طوری سخن می رانند که برای عموم مردم قابل فهم باشد. مثلاً همین یادداشت روز پنج شنبه ی کیهان را بنگرید. خیلی هم خوب مطلب را منتقل می کند. و اما وقتی ما به این نکات برسیم که چطور آیه ی مورد بحث سوره ی بقره که الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یحرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون؛ اینجا اینکه چطور نور و ظلمات بر این طین و گل اثر دارند که یکی می شود از انبیاء و اولیاء و دیگری می شود از طاغوت، یحتمل سالک الی الله را به این سادگیها از چنگال این طبیعت ظالم خارج نکند.

البته بعضی اشکال خواهد کرد که مسئله سختتر هم خواهد شد اگر بخواهیم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به مقالات وفا و ویتن و زایبرگ و شهیدی و لنگلندز و امثالهم هم بپردازیم و مثلاً مسئله وارون برنامه ی لنگلندز را از نمایشات یگانی و بلکه یگانی خاص را به نمایشات خطی عمومی و خطی خاص و بلکه قائمی-عمودی عمومی و خاص نیز قاطیقوریایی نماییم. در این مرحله بعضی یحتمل ایراداتی را وارد کنند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از نظریه های ریاضی فیزیکی به نظریه های حمیدی مجیدی و از اینها به حکمت متعالیه و فقه یا دچار ابرتقارنهایی می شوند یا دچار شکست ابرتقارنهایی می شوند که دیگر تشخیص نمایشات بدرستی قابل استفاده نخواهند بود تا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مورد بحث و بررسی واقع شوند. ایراد دیگر اینکه و اینها فقط از این نوع هم نیستند که ریایانه ای بیش از حد فرسوده شده است و باید ویندوزش عوض شود و بلکه نمی شود چرا که در ماه رمضان که ماه میهمانی خدا است باید بیشتر هم به دعا و ذکر و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و ادعیه ی عدیده ای که در این زمینه ها داریم پرداخت و دیگر وقت برای عوض کردن ویندوز نمی ماند!

خیر ما اینجا واقعاً هم تقارنها و ابرتقارنهایی داریم که باید خود آنها و بلکه انواع شکستهای آنها را نیز درست و حسابی بررسی کنیم. حالا بنده حقیر این مسئله ی آنالیز حقیقی را فقط عرض کنم که همین مجموعه ی کانتور را اگر در نظر بگیرید که به طریق مجموعه ی وسط پاره خط واحد در نظر بگیریم که هر دفعه یک سوم وسط پاره خطهای بازی را از میانشان برمی داریم. می توان ثابت کرد و یحتمل برای اهل فن ثابت شده است که مجموعه کانتور را می توان با بسط مبنای سه وقتی رقم یک را حذف و فقط از رقمهای صفر و دو استفاده می کنید نمایش دهید! مثلاً اینجا را ببینید:

https://math.stackexchange.com/questions/610925/cantor-set-in-base-3

این مسئله ی دیگر در مث اورفلو کمی سختتر بنظر می رسد:

https://mathoverflow.net/questions/34402/nice-orthonormal-basis-for-l2cantor-set

و اما مقاله ی زیر شما را به وادی هندسه ی ناجابجایی و دیفیوشن یا دیفیوژن یا پخش یا انتشار یا نفوذ روی مجموعه ی کانتور می کشاند!

https://arxiv.org/abs/0802.1336

لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿125﴾ سوره مبارکه النحل


اینجا این سوال مطرح است که خوب حالا دیگران هم خالی بندی می کنند خوب تو هم کمی خالی بندی کن! چه اشکالی دارد مگر؟ موضوع این است که بعضی هم اشکال خواهند کرد که اگر ما قرار است که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازیم، گروه های لی را می توانیم بررسی کنیم و اما خالی بندی جایز نیست. همه ی ماجرا اینجا است که شما قرار را بر این می گذارید که از راه بندگی خدا است که باید وارد مسائل شوید و لاغیر؛ و چرا؟ برای اینکه وقتی سالک الی الله به درگاه بندگی خدا ان شاء الله رسید، آنگاه می تواند در یابد که کل عالم نیز در مقام بندگی او است و لذا سالک الی الله در مقام بندگی خدا وقتی دریافت که بنده ی خالص و مخلِص و مخلَص حضرت حق است آنگاه یحتمل نیز بتواند امام بندگان دیگر خدا نیز گردد. و لذا همانطور که مومنی به مومنی دیگر توصیه می کند قبله در این جهت است و نه در جهتی دیگر، آن مومن دیگر نیز حرف او را می شنود و گوش می دهد همانطور هم کشتی را امر می کند که از این جهت بران و نه از جهت دیگر و کشتی نیز هم باذن الله بامر او عمل می کند. وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿38﴾

درست است که زمین و بلکه کره ی سماوی نیز  قطبهای شمال و جنوب دارند آنچنان که کرات دیگر نیز می توانند چنین باشند. ولی وقتی کرات را نسبت به هم در نظر بگیریم و مخروطیهایی که نسبت به هم محیط و محاط می توانند گردند، همین قطبها تبدیل می شوند به محورهایی که یحتمل محور مخروطیها را نیز تشکیل می دهند. مسئله ای که اینجا در مورد از جمله گرانش کوانتومی مطرح است این است که بجای فضاهای با ابعاد متناهی ما بلکه فضاهایی داریم با ابعاد غیرمتناهی همچون در هندسه ی ناجابجایی و مدل استاندارد ذرات فیزیک و ریسمان و امثالهم که این فضاها می توانند با هم تا چه حدودی برهمکنشهایی داشته باشند یا خیر؟ و لذا یک وقت خانه ی متزلزل تارعنکبوتی داریم و یک وقت دیگری هست که شبکه ی جهانی تارعنکبوتی داریم! اینها با هم دو تا است همانطور که یحتمل حرف مرد هم دوتا است! مثلاً وقتی فهمیدی که خالی بندی بد است، توبه کن و انجام نده و خالی بندی نکن. استغفر الله ربی و اتوب الیه. اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم.

خوب ما اینجا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که باید در یابیم چرا که شما مثلاً یک همسایگی بازی روی خط دارید که لذا غیرفشرده است؛ و این می تواند یک بازه ای باشد مثل (a, b) که a<b است. و اما حتی برای خط هم یک همسایگی باز یا بسته می تواند مثل فضاهای کانتور دچار پیچیدگیهایی شوند. حتی وقتی مثل عدد پی را به عنوان عددی متعالی در نظر می گیریم که اعداد جبری بدان میل می کنند، خود عدد پی را در مجموعه ی اعداد جبری نداریم و بلکه در بسط جبری آن داریم. و لذا این دنباله ها و بلکه نتها می توانند توپولوژیهایی را که مبنای آنالیزهای تابعی گردند را فراهم کنند....

اینجا خوب است اشاراتی هم شود به شرح حال و زندگی و بیوگرافیهای ملا علی نوری و فرزندش میرزا حسین نوری یا محدث نوری استاد آقا شیخ عباس قمی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 


یحتمل بعضی اوقات بهترین کار این است که هیچ کار دیگری نکنی الا اینکه دعا کنی. البته این مال وقتی است که نباید ویندوزت را درست کنی!

سَوَاء مِّنکُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ ﴿10﴾ سوره مبارکه رعد


بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ (86) سوره مبارکه هود


وَ لَوْ شاءَ رَبُّک لجَعَلَ النَّاس أُمَّةً وَحِدَةً وَ لا یَزَالُونَ مخْتَلِفِینَ إِلا مَن رَّحِمَ رَبُّک ....أَجْمَعِینَ
معناى ((اختلاف )) و مشتقات دیگر ماده ((خلف ))
کلمه ((خلف )) در مقابل ((امام )) و یا ((قدام )) به معناى پشت سر است ، این معناى اصلى این ماده است و در سایر مشتقّاتى که از این ماده منشعب شده نیز این معنا نهفته ، مثلا وقتى گفته مى شود: ((خلف اباه - پدر خود را خلف شد)) معنایش این است که به جاى او نشست ، او از دنیا رفت و وى بعد از او زنده بماند. و همچنین وقتى گفته مى شود: ((اخلف وعده - خلف کرد وعده خود را)) معنایش این است که وعده خود را پشت سر انداخت . و وقتى گفته مى شود: ((فلان مات و خلف ابنا - فلانى مرد و فرزندى خلف گذاشت )) معنایش این است که فرزندى پشت سر نهاد، و رفت ، و وقتى گفته مى شود: ((فلان استخلف فلانا - فلانى از فلان کس خواست تا خلیفه اش باشد)) معنایش این است که از او خواست تا پس از غیبت و یا مرگش و یا به عنایت دیگرى نایب او باشد، مانند خلیفه قرار گرفتن آدم به وسیله خدا در زمین . و نیز وقتى گفته مى شود ((فلان خالف فلانا او تخالفا - فلانى با فلان کس ‌ مخالفت و یا با یکدیگر مخالفت کردند)) معنایش این است که در عقیده و یا عمل از هم جدا شدند، کانّه هر یک دیگرى را پشت سر انداخت . و معناى ((تخلف عن امره - تخلف ورزید از امر او)) این است که امر او را پشت سر انداخت و به آن عمل نکرد. و معناى ((اختلف القوم فى کذا - مردم در فلان موضوع اختلاف کردند)) این است که یکدیگر را پشت سر انداختند. و معناى ((اختلف فلان الى فلان - فلانى به نزد فلانى اختلاف کرد)) این است که پى در پى نزد او آمد و شد کرد.
و این ((اختلاف )) که در مقابل معناى ((اتفاق )) است ، از امورى است که طبع سلیم آن را نمى پسندد، زیرا همه طبایع مى دانند که با اختلاف ، نیروها پراکنده و ضعیف مى شود. البته آثار سوء دیگرى از قبیل نزاع ، مشاجره ، جدال ، کشت و کشتار، کینه توزى و دشمنى نیز دارد، که هر یک به نوبه خود در سلب امنیت و سلامتى ،تاءثیر به سزایى دارند.

...

و کوتاه سخن اینکه غایت خلقتشان مطلق اختلاف است ، چه دینى و چه غیر دینى .
و بنابر آنچه که از ابن عباس نقل شده به او نسب ت داده اند که گفته است : معناى آیه این است که خداوند بشر را دو فریق آفرید یک فریق مشمول رحمت او شدند و در نتیجه اختلاف نکردند، و فریقى که مشمول رحمتش نشدند پس اختلاف کردند. و به مالک بن انس نسبت داده شده که گفته است : خلقشان کرد تا یک فریق در بهشت باشند و فریق دیگر در جهنم . ولى خواننده محترم فهمید که چه اشکالاتى به این وجوه وارد است ، و دیگر تکرار نمى کنیم .
و خامسا معلوم شد که منظور از تمام کردن کلمه ، تحقق بخشیدن آن و مصداق گرفتن براى آن است.

http://lib.eshia.ir/50081/11/88

ترجمه ی تقسیر المیزان، علامه طباطبایی، جلد 11، صص 80-88


راستش بنده می خواستم متن بالا از تفسیر المیزان را بطور کامل کپی پیست کنم که یک مرتبه گیر کرد.

یک مسئله ای هست که ظاهر و باطنش کانه دعوای بین نور و تاریکی است. این را ما در مسئله ی دو کره و هندسه های آن وقتی یکی از آنها را مخروطی مانندی محاط بر کره ی دیگر است و وقتی یکی خورشید و دیگری زمین است می توانیم بررسی کنیم. و لذا در مورد دو تاییهایی از قبیل دو ستاره یا دو سیاه چاله یا سیاه چاله ای و ستاره ای و امثالهم، طیفها و حدود بحرانی آنها را در سیستمهای دینامیکی آنها در نظر آوریم. البته اینجا یحتمل کسی ایراد کند که مثلاً پس ماه کو یا خودت و شاخص ات کجا است؟

شما این سوال را هم می توانید مطرح کنید که ما چه احتیاجی داریم که نماز و صلات را به جماعت بر پا کنیم؟ می توانیم هم در خانه یا جای دیگری فرادی اقامه کنیم. مسئله، مسئله ای است قلبی که بین فرد و خدای او است و بس! حالا خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار را هم بشناسیم خیلی هم بهتر است. چرا مثلاً کسی باید این همه به خود زحمت بدهد که نه تنها به مسجد برود و بلکه زبان روزه برای خودش و دیگران و بلکه برای حضرت ولی فقیه مد ظله العالی نیز مشکل ایجاد کند که در حسینیه و پشت سر ایشان به نماز بایستد؟! چه فرقی می کند؟ نماز نماز است دیگر! حالا این حقیر در کره ی زمین نمازم را اقامه کنم یا در سیاره ای دیگر یا حتی بروم در کره ی خورشید. چطور می شود؟ فرقش چیست؟ اولاً این اشکال خواهد شد که تو نمی توانی به کره ی خورشید بروی. و لذا خالی نبند! ثانیاً تو چه می دانی که بین خورشید و زمین و ستاره و سیاه چاله کدام به کدام است وقتی خود فرق بین صلات فرادی و صلات جماعت و انواع جماعات را نمی دانی؟ ثالثاً انقریب است که زمین و خورشید و ماه و همه و همه را نفی کنی و بفرمایی که این بنده ی حقیر انقلاب کرده ام و همه و همه ی عالم از این بنده ی حقیر است که آغاز می شود و بقیه همه چیز یعنی کشک! و این از فراموشی انسان هم نیست که بگو.ید کدام بمب هسته ای و حالا انواع بمبها و سلاحهای مختلفه و تانکها و نفربرها و جتها و ... را کاری نداریم. خدا یحتمل برای شما ساعقه و رعد و برقی بفرستد یا تند باد و طوفانی شود یا آتشفشانی صورت پذیرد یا زلزله ای بفرستد بر حسب اینکه در بین چه قطبینی است که فرد واقع است که مخروطی مورد بحث ما روی آن زوم می تواند بکند و تا چه حدودی است که ما حدوود زمین و آسمان و عالم ذرات و نور و تاریکی را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دریافته ایم. و آنگاه امام بعد از امام است که برای هدایتت آمده اند تا تو را طرف نور و نه تاریکی آورند. و صد البته اینها را ما در تاریکیهای اجتماعات و مدنیت و شهرها و قریه ها و روستاها و کشورها و کرات و سیارات و روزها و شبها و ماه ها و سالها یحتمل در نیابیم که چه؟ که در نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و حکمت متعالیه عالم را حسینی کردن چنین می طلبد که آن ذرات یزیدی وجودی را تهذیب نموده و همچون حر از یک سوی تاریکی به سوی دیگر که همه نور است پناه ببریم. و اما وقتی می فرمایند که بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین معنایش این است که شما با آن بقیت الله الاعظمی طرفید که در غیبت است و لذا او را نمی دانید که کیست و کجا است؟ و باید که او را بیابید یا خیر؟ آیا با فرادی نماز و صلات اقامه کردن یا حتی نماز و صلات را هم کنار گذاشتن و کار نیکو کردن هم ما را به مقصد می رساند؟ و حال آنکه ما حتی اگر بخواهیم کالاهای ایرانی قابل رقابت با کالاهای مرقوب جهانی تولید کنیم، همین که برویم مرسدس بنز و رولس رویس را بخریم و زیر پا بیاندازیم معنایش این نیست که می توانیم چنین ماشینها و بلکه هواپیماهای بویینگ هم بسازیم. البته یحتمل اگر در یک کاری هم خیلی خوب وارد باشیم، آنگاه خوب ثروتی به هم بزنیم و لذا بتوانیم لذت ثروت خود را ببریم. بعضی کارها یک روحیه ی انقلابی و عمل کردن انقلابی را می طلبد حتی اگر فقط در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باشد. منظور به این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز یک ذرات یزیدی و حسینی خود را دارند که با هم درگیرند چرا که ما آن امام همام را نمی بینیم و در نیافته ایم که درک کنیم چطور باید از سمت سیاه چاله به سمت خورشید حرکت کرد و بلکه قبله از کدام طرف است و جهت گیریمان چطور است؟ مسئله را در امام نمی توانیم ببینیم که حجابها را هم در نمی یابیم و بلکه بین خود و خدا در قلب خود هم حجابی درک نمی کنیم چرا که بندگی خدا را نیز درنیافته ایم. السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام. بسم الله الرحمن الرحیم انا انزلناه فی لیلة القدر و ما ادراک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکة و الروح باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر.

سَوَاء مِّنکُم مَّنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَن جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ ﴿10﴾ سوره مبارکه رعد


بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ (86) سوره مبارکه هود


وَ لَوْ شاءَ رَبُّک لجَعَلَ النَّاس أُمَّةً وَحِدَةً وَ لا یَزَالُونَ مخْتَلِفِینَ إِلا مَن رَّحِمَ رَبُّک ....أَجْمَعِینَ
معناى ((اختلاف )) و مشتقات دیگر ماده ((خلف ))
کلمه ((خلف )) در مقابل ((امام )) و یا ((قدام )) به معناى پشت سر است ، این معناى اصلى این ماده است و در سایر مشتقّاتى که از این ماده منشعب شده نیز این معنا نهفته ، مثلا وقتى گفته مى شود: ((خلف اباه - پدر خود را خلف شد)) معنایش این است که به جاى او نشست ، او از دنیا رفت و وى بعد از او زنده بماند. و همچنین وقتى گفته مى شود: ((اخلف وعده - خلف کرد وعده خود را)) معنایش این است که وعده خود را پشت سر انداخت . و وقتى گفته مى شود: ((فلان مات و خلف ابنا - فلانى مرد و فرزندى خلف گذاشت )) معنایش این است که فرزندى پشت سر نهاد، و رفت ، و وقتى گفته مى شود: ((فلان استخلف فلانا - فلانى از فلان کس خواست تا خلیفه اش باشد)) معنایش این است که از او خواست تا پس از غیبت و یا مرگش و یا به عنایت دیگرى نایب او باشد، مانند خلیفه قرار گرفتن آدم به وسیله خدا در زمین . و نیز وقتى گفته مى شود ((فلان خالف فلانا او تخالفا - فلانى با فلان کس ‌ مخالفت و یا با یکدیگر مخالفت کردند)) معنایش این است که در عقیده و یا عمل از هم جدا شدند، کانّه هر یک دیگرى را پشت سر انداخت . و معناى ((تخلف عن امره - تخلف ورزید از امر او)) این است که امر او را پشت سر انداخت و به آن عمل نکرد. و معناى ((اختلف القوم فى کذا - مردم در فلان موضوع اختلاف کردند)) این است که یکدیگر را پشت سر انداختند. و معناى ((اختلف فلان الى فلان - فلانى به نزد فلانى اختلاف کرد)) این است که پى در پى نزد او آمد و شد کرد.
و این ((اختلاف )) که در مقابل معناى ((اتفاق )) است ، از امورى است که طبع سلیم آن را نمى پسندد، زیرا همه طبایع مى دانند که با اختلاف ، نیروها پراکنده و ضعیف مى شود. البته آثار سوء دیگرى از قبیل نزاع ، مشاجره ، جدال ، کشت و کشتار، کینه توزى و دشمنى نیز دارد، که هر یک به نوبه خود در سلب امنیت و سلامتى ،تاءثیر به سزایى دارند.

...

و کوتاه سخن اینکه غایت خلقتشان مطلق اختلاف است ، چه دینى و چه غیر دینى .
و بنابر آنچه که از ابن عباس نقل شده به او نسب ت داده اند که گفته است : معناى آیه این است که خداوند بشر را دو فریق آفرید یک فریق مشمول رحمت او شدند و در نتیجه اختلاف نکردند، و فریقى که مشمول رحمتش نشدند پس اختلاف کردند. و به مالک بن انس نسبت داده شده که گفته است : خلقشان کرد تا یک فریق در بهشت باشند و فریق دیگر در جهنم . ولى خواننده محترم فهمید که چه اشکالاتى به این وجوه وارد است ، و دیگر تکرار نمى کنیم .
و خامسا معلوم شد که منظور از تمام کردن کلمه ، تحقق بخشیدن آن و مصداق گرفتن براى آن است.

http://lib.eshia.ir/50081/11/88

ای در طلب علوم، در مدرسه چند؟

تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند؟

هر چیز به جز ذکر خدا وسوسه است

شرمی ز خدا بدار، این وسوسه چند؟


ای دل، که ز مدرسه به دیر افتادی

وندر صف اهل زهد غیر افتادی

الحمد که کار را رساندی تو به جای

صد شکر که عاقبت به خیرافتادی


رامانوجان تخمینهایی دارد برای عدد پی که از جمله در مجموعه مقالات او نیز آمده است. و اما اینها را منشاء بحثهایی در اینترنت در محافل ریاضی نیز می یابید و از جمله در ماث اورفلو و .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ ﴿31﴾ سوره مبارکه یوسف


اللهم ادخل علی اهل القبور السرور اللهم اغن کل فقیر اللهم اشبع کل جایع اللهم لکس کل عریان اللهم اقض دین کل مدین اللهم فرج عن کل مکروب اللهم رد کل غریب اللهم فک کل اسیر اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین اللهم اشف کل مریض اللهم سد فقرنا بغناک اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک اللهم اقض عنا الدین و اغننا من الفقر انک علی کل شیء قدیر.



بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین. مسئله اینجا این است که ما فرض بفرمایید که می خواهیم قبله را بیابیم. و امری که معلوم است اینجا این است که ما هم می خواهیم قبله را بیابیم و امام نیز می خواهد که قبله را بیابد و پیغمبر نیز می خواهد که قبله را بیابد. و اما آیا خدا نیز می خواهد که قبله را بیابد؟ و لذا یک وقت هست که پیغمبر می فرمایند قبله قدس است و یک وقت دیگر است که می فرمایند قبله کعبه ی مسجد الحرام است.

پس ما بر حسب دستور پیغمبر است که می خواهیم قبله را بیابیم. و اما اگر ما داریم قبله را می یابیم بر حسب اینکه مکان خورشید و کعبه چطور واقع است و مکان ما و خورشید چطور واقع است و مقایسه ی اینها با هم، و لذا ما داریم قبله را بر حسب مکان خود و کعبه و موقعیت خورشید نسبت به این دو معین می کنیم. حالا یحتمل یک بنده خدایی هم این میان هنوز گیر کرده است که بالاخره مکعب روبیک را نیز چطور می سازند؟ اشکالی ندارد. این همه مسئله ای ریاضبی دیگری می تواند باشد که علما و مراجع تقلید را هم سر کار بگذارد چه رسد به این بنده ی حقیر را!

و اما اینکه اینجا شما یک دو تایی دارید که حول هم می گردند و ایا اینها تا چه حد دو ستاره اند یا دو سیاه چاله اند یا یکی ستاره و دیگری سیاه چاله ای است؟ این هم می تواند مسئله ای دیگر باشد که در حینی که ما داریم مسئله ی قبله را دنبال می کنیم نیز واقع است. مثلاً این مقاله را بنگیرید:

https://arxiv.org/abs/1803.02429

البته این مقالات دیگر را هم بنگیرید:

https://arxiv.org/abs/1805.10543

https://arxiv.org/abs/1804.03660

https://arxiv.org/abs/1703.05448

https://arxiv.org/abs/1803.07498

و حالا مقالات دیگری هم بنده حقیر می خواستم اضافه کنم که چون رایانه ام خیلی کند شده است و حتی فقط خلاصه ی مقالات را دارم و خود مقالات را نمی توانم دانلود کنم فعلاً، همینها را داشته باشید. مسئله اینجا این است که وقتی ما یک جبری را داریم که هم شرکت پذیر است و هم یونیتال، بلکه یک حالات دوگانی نیز این جبرها می توانند داشته باشند که به آنها همجبر آن جبر می گویند. و لذا همینطور ما هم-فشردگی و هم-ناجاجابجایی و هم-شرکت پذیری را در هم-جبرها داریم.

همانطور که مستحضرید بنده حقیر زودی نظر را ارسال می کنم چرا که گفتم نکند برق باز برود و کل ماجرا نیست شود و دود شود برود در آسمان! و چرا که یکی دو بار برق امروز بعد از ظهری رفت در حالی که بنده در فکر هم بودم که آیا کی بنویسم آیا ننویسم یا چه؟ حالا مسائل مربوط به سرتیفیکیت امینیتی و کندیهای دیگر رایانه بماند که آیا از پر شدن هارد است یا چه؟....

و اما مسئله ی بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین و تعیین قبله اینجا می تواند مربوط شود به آشکارسازهای نیوترینویی از جمله آنکه در آیس کیوب در قطب جنوب غلط نکنم داشتیم. البته اینجا در این نوع آشکارسازها شما دنبال این نیستید که چطور قبله را از آنجا بیابید. ولی مسئله ای که اینجا مطرح است این است که وقتی شما جبر و هم-جبرهایی دارید که آیا اینها تا چه حدی هم-فشرده و هم-جابجایی و بلکه حتی ناهم-جابجایی  هم باشند، چه اتفاقی می تواند در مورد بحث دو تایی شما بیافتد؟ خوب، ما اینجا داریم قبله را می سنجیم، و اما از آن طرف ما موقعیت خورشید را داریم که تا چه حد است که کعبه را بی سایه می کند یا اینکه بلکه شاخص است که بی سایه است و لذا باید سایه ی کعبه را سنجید؟ و اگر در یکی از دو قطب شمال یا جنوب واقع باشیم، اینکه آنجا شاخص بی سایه شود اصلا یعنی چه بسته به اینکه در کجای قطب هم واقعیم؟

گاهی اوقات است که یحتمل در هندسه های کروی، ما می توانیم مخروطیهایی را که از نقطه ای یا دایره ای یا حتی کره ای دیگر خارج از کره ی مورد بحثمان واقعند در نظر آوریم که بر کره ی ما محیطند. یحتمل هم همین کره یا بلکه تصویرش خود بر کره ی مورد بحث نشانده شده باشد. در حالاتی که دو کره خارج از هم واقعند و مخروطیهایی را بر هم می توانند محیط کنند، یک کره تا چه حدی می تواند حول محور مخروطی بر کره ی دیگر نوسان نماید؟ خوب، حالا همین مسئله را در مورد زمین و خورشید حساب فرمایید که مسئله از چه قرار است؟ و لذا موقعیت شاخص و قبله یاب ما این میان چه حکمی دارد آنطور که ما نیز با حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف آیا در عین حال در تماس می توانیم باشیم یا خیر و بلکه او است که در محراب قبله ایستاده است یا خیر.

حالا ما خیلی وارد این بحثها نمی خواهیم اینجا شویم و بلکه وارد بحث حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خواهیم شد که اگر ما نتوانستیم درست به حکمت متعالیه بپردازیم یحتمل می خواهیم از طریق نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که ببینیم کار به کجا می کشد. و لذا اگر ما در طبیعیات است که واقع شده ایم و آنجا که من لا یحضره الفقیه و بصیرت و تهذیب را به حد کافه نمی یابیم، بلکه دلیلش این است که ما من لا یحضره الطبیب و بلکه آن طبیب دوار را نیز درنیافته ایم که می تواند مریضان را شفا بخشد. و لذا هم من لا یحضره الفقیه و هم من لا یحضره الطبیب ما که تا حدودی جسم و جسد و روح ما را در بر می گیرند و به هم تا چه حدودی وابسته اند منکسر می شوند و از یکی به دیگری یحتمل بتوان ابرتقارنهایی را برایشان تعریف کرد مخصوصاً که ما قبله را هم درست یافته ایم و اما آیا تا چه حد است که دریافته ایم که الرحیل وشیک و تا چه حدی مریضیها را کنار زده ایم و به سلامت رسیده ایم و تا چه حدی است که مریض بلکه در حالت احتضار است و منتظر ورود به عالم باقی و بلکه باید پاهای او را رو به قبله دراز کرد! و لذا اینجا است که باید دید نظریه های حمیدی مجیدی ناشی از مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه ریاضی فیزیک و بلکه شیمی و پزشکی نیز تا چه حدودی ما را به حل مسائلمان می توانند کمک کنند. آیا اینجا طبابت است که مهمتر است یا فقاهت یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یا چه؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ ﴿31﴾ سوره مبارکه یوسف


اللهم ادخل علی اهل القبور السرور اللهم اغن کل فقیر اللهم اشبع کل جایع اللهم لکس کل عریان اللهم اقض دین کل مدین اللهم فرج عن کل مکروب اللهم رد کل غریب اللهم فک کل اسیر اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین اللهم اشف کل مریض اللهم سد فقرنا بغناک اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک اللهم اقض عنا الدین و اغننا من الفقر انک علی کل شیء قدیر.



بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین. مسئله اینجا این است که ما فرض بفرمایید که می خواهیم قبله را بیابیم. و امری که معلوم است اینجا این است که ما هم می خواهیم قبله را بیابیم و امام نیز می خواهد که قبله را بیابد و پیغمبر نیز می خواهد که قبله را بیابد. و اما آیا خدا نیز می خواهد که قبله را بیابد؟ و لذا یک وقت هست که پیغمبر می فرمایند قبله قدس است و یک وقت دیگر است که می فرمایند قبله کعبه ی مسجد الحرام است.

پس ما بر حسب دستور پیغمبر است که می خواهیم قبله را بیابیم. و اما اگر ما داریم قبله را می یابیم بر حسب اینکه مکان خورشید و کعبه چطور واقع است و مکان ما و خورشید چطور واقع است و مقایسه ی اینها با هم، و لذا ما داریم قبله را بر حسب مکان خود و کعبه و موقعیت خورشید نسبت به این دو معین می کنیم. حالا یحتمل یک بنده خدایی هم این میان هنوز گیر کرده است که بالاخره مکعب روبیک را نیز چطور می سازند؟ اشکالی ندارد. این همه مسئله ای ریاضبی دیگری می تواند باشد که علما و مراجع تقلید را هم سر کار بگذارد چه رسد به این بنده ی حقیر را!

و اما اینکه اینجا شما یک دو تایی دارید که حول هم می گردند و ایا اینها تا چه حد دو ستاره اند یا دو سیاه چاله اند یا یکی ستاره و دیگری سیاه چاله ای است؟ این هم می تواند مسئله ای دیگر باشد که در حینی که ما داریم مسئله ی قبله را دنبال می کنیم نیز واقع است. مثلاً این مقاله را بنگیرید:

https://arxiv.org/abs/1803.02429

البته این مقالات دیگر را هم بنگیرید:

https://arxiv.org/abs/1805.10543

https://arxiv.org/abs/1804.03660


و حالا مقالات دیگری هم بنده حقیر می خواستم اضافه کنم که چون رایانه ام خیلی کند شده است و حتی فقط خلاصه ی مقالات را دارم و خود مقالات را نمی توانم دانلود کنم فعلاً، همینها را داشته باشید. مسئله اینجا این است که وقتی ما یک جبری را داریم که هم شرکت پذیر است و هم یونیتال، بلکه یک حالات دوگانی نیز این جبرها می توانند داشته باشند که به آنها همجبر آن جبر می گویند. و لذا همینطور ما هم-فشردگی و هم-ناجاجابجایی و هم-شرکت پذیری را در هم-جبرها داریم.

وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ ﴿118﴾ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿119﴾(سوره مبارکه ی هود)


أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ أَیْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَةُ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ أَیْنَ أَعْلامُ الدِّینِ وَ قَوَاعِدُ الْعِلْمِ أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتِی لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِیَةِ ... أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ أَیْنَ الطَّالِبُ [الْمُطَالِبُ ] بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ


اللهم ادخل علی اهل القبور السرور



این یکی از رحمتهای عظیم الهی است که سالک الی الله آنچنان در رحمت الهی برویش باز باشد که عالم ملائکه و فرشتگان را نیز بتواند رویت کند. اتفاقاً این کار ساده ای نیز بنظر می رسد بر خلاف آنچه به پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم نیز نسبت می داده اند که

وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿61﴾ سوره مبارکه التوبه

سر مسائل عدیده ای که در الهیات می تواند رخ دهد از اینجا آغاز می شود که بعضیها عمداً یا از روی حیله یا به هر دلیل دیگری در ملکوت اعلاء را می خواهند بروی خلق خدا ببندند و مدعی شوند که ما ملکوت اعلاء و حتی خدا و پیغمبر و امام هم نداریم. البته مسئله در بسیاری از مواقع به این سادگیها هم نیست و در مواردی که دعوا بالا می گیرد بلکه از این نوع هم هست که حضرت بقیت الله الاعظم را ما نمی توانیم به عنوان یک مرجع تشخیص دهیم همانطور که حضرت ولی فقیه مد ظله العالی در مورد قرآن کریم می فرمایند که از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ که از شعر شیخ بهایی زیر است:

آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست

وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست

حال متکلم از کلامش پیداست

از کوزه همان برون تراود که در اوست

یعنی ما اینجا یحتمل قرآن را پیش رو قرار دهیم و به تلاوت آن بپردازیم و اما همینجا یک رابطه ی استاد و شاگردی رخ می دهد که ناشی از ارتباط بنده و خدا است که در آیات قرآن مجید متجلی می شوند. و لذا ما تا چه حدودی این آیات را درک می کنیم بسی بستگی به توجه حضور استاد دارد که طلبه را دریابد و طلبه نیز به درس استاد پاسخ گوید. و حال اگر بنده خدایی وارد اتاق شود و قرآن کریم و طلبه را در حال تلاوت ببیند آیا متوجه حضور استاد و طلبه و خدا و پیغمبر و حضرت بقیت الله الاعظم و اینکه اینجا یحتمل چه قیامتی است که بر پا است نیز خواهد شد؟ لا اقسم بیوم القیامة.

این مسئله را یحتمل بتوان برای متخصصینی که در ریاضی فیزیک هندسه ی ناجابجایی متبحرند اینطور توضیح داد که یحتمل شاگردی مثل این بنده ی حقیر بسی متون این مبحث هندسه ی ناجابجایی را مطالعه کرده باشد ولی یک نکته ای را درست در نیافته باشد که حتی ممکن است خیلی هم نکته ی کلیدی ای باشد. فرض بفرمایید که ما در ریاضی فیزیک از انتگرالها زیاد صحبت می کنیم. حالا ما می توانیم انتگرالهای مسیری یا راهی فاینمن (Feynman path integrals) هم داشته باشیم و انتگرالهای ریمان و لبگ هم داریم و لذا در هندسه ی ناجابجایی نیز وقتی یک سه تایی طیفی (A, H, D) دارید، یحتمل بتوانید روی فضای خود انتگرال هم بگیرید. و اما این انتگرال گیری چطور و چگونه است؟!

و لذا ما یحتمل سعی در فهم مربوط به مسائل نظریه های زایبرگ ویتن و هیگارد فلوئر ویتن و گروموف ویتن و حتی برنامه ی هندسی لانگلندز ابرتقارنی و مدل استاندارد ذرات فیزیک و امثالهم را داریم؛ و نیز ناورداها و شاخصهای متناظر آنها و بلکه عصای موسی را در ریاضی فیزیک و حتی یحتمل در نظریه های حمیدی مجیدی متناظر آنها می طلبیم و حال انکه فلسطینیان نیز بدنبال رهایی خود از چنگ اشغالگران هستند. در کمک به فهم این مسائل، اینجا چطور انتگرال گیری می کنید؟

ما همینطور در جامعه ممکن است که به تکنولوژیها و صنعتهای پیشرفته ی قابل توجهی دست یابیم. و اما مسئله اینجا است که آیا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز دست یافته ایم و مثلاً بصیرت لازم را داریم و تهذیب  چطور؟ و لذا وقتی قرار شد که بین ملکوت اعلاء و علم و حکمت و دین از یک طرف و دنیای طبیعیات و زندگی گیاهی و حیوانی که آیا رنگ و بویی از انسانیت هم در آن دیده شود یا خیر انتخاب کنیم آیا می توانیم خدا و پیغمبر و امامان را دریابیم و حضرت بقیت الله الاعظم را به بهایی اندک از شهوت و غضب و هواهای نفسانی نفروشیم؟ و چرا این کار را می کند؟ برای اینکه ملکوت اعلاء و خدا و پیغمبر و امام و مراجع تقلید وو قرآن و حدیث و فقه و اصول فقه و اسلام را در آینه ای از جنون طبیعیات گیاهی و حیوانی و انسانی و اجتماعی و امثالهم می بیند و نمی تواند خود را از آن رها کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿34﴾ سوره مبارکه توبه


سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ اَلدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اِجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ اَلْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ اَلنَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اُنْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ اَلتَّوْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ اَلْآمَالِ عُمُرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ اَلْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی [حَیَاتِی] فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ اَلصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لاَ أَبْکِی وَ لاَ أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ] رَأْسِی أَجْنِحَةُ اَلْمَوْتِ فَمَا لِی لاَ أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ اَلْخَلاَئِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ


اللهم ادخل علی اهل القبور السرور اللهم اغن کل فقیر اللهم اشبع کل جایع اللهم لکس کل عریان اللهم اقض دین کل مدین اللهم فرج عن کل مکروب اللهم رد کل غریب اللهم فک کل اسیر اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین اللهم اشف کل مریض اللهم سد فقرنا بغناک اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک اللهم اقض عنا الدین و اغننا من الفقر انک علی کل شیء قدیر.



البته این در ماموریت صندوق توسعه ی ملی به عنوان اولین ماموریت از بند ج اساسنامه آمده است:

 

1- اعطای تسهیلات به بخشهای خصوصی، تعاونی و بنگاههای اقتصادی متعلق به مؤسسات عمومی غیردولتی برای تولید و توسعه سرمایه‌گذاریهای دارای توجیه فنی، مالی و اقتصادی


اما شما تا حالا فکر کرده اید که به عنوان یک فرد حقیقی یا حقوقی خصوصی پولی که در بانکها پس انداز و بلکه سپرده گذاری می فرمایید نیز می تواند تا چه حدودی برای مصارف توسعه ی ملی استفاده شود؟ یحتمل بعضی ایراد می کنند که باید دید مری پاپینز چه می گوید؟!!! اما مسئله اینجا این است که ثروت و خزائنی که از پول نفت و گاز و امثالهم بدست می آید که یک جنبه ی تجارت بین المللی دارد تا چه حد نیز می تواند در بازارهای بین المللی به نفع ملت مورد سرمایه گذاری واقع شود، سوال دیگر این است که این سرمایه از طریق دلار وارد صندوق می شود ولی منشاء آن خزانه داری است که گفته می شود اتاق جنگ بر علیه کشور است. یعنی ما نفت را به دلار می فروشیم و اما با این دلارها چه می توانیم آنگاه در بازارهای جهانی بخریم که چرخ صنعت و تکنولوژی را هم در بخشهای خصوصی و دولتی بگردانند؟

بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین. قدما در اسلام و یونان و هند و دیگر ادیان در فلسفه این مسائلی راجع به زندگیهای گیاهی و حیوانی و انسانی بررسی می کردند که اتفاقاً این جا و آنجا هنوز انسان راجع بدان می شنود. می فرماید زندگی گیاهی آنچنان است که غضب و شهوتی در آن نیست و حال آنکه زندگی حیوانی چنین است. و اما در مورد انسانها و فرشتگان و ملائکه نیز می فرمایند که انسانها نیز مانند حیوان دچار شهوت و غضب می شوند و حال آنکه ملائکه و فرشتگان چنین نیستند. و لذا می فرماید که آیا همه ی انسانها از نژاد بنی آدم نیستند؟ و بعد خود جواب می دهد که چرا ولی بالفطره چنین اند و حال آنکه یحتمل از فطرت خود خارج شده باشند.

اینجا بعضی برایشان یحتمل سوالی مطرح شود و حتی اشکال کنند که پس آنهایی که در عالم قبرند در کجا جای می گیرند؟ همینطور کودکانی که بسن تکلیف نرسیده اند نیز در چه موقعیتی واقع می شوند از آنجایی که فطرتاً و علی القاعده بچه ها هنوز تکلیف نشده اند که دچار شهوت شوند هر چند که یحتمل غضبناک یا عصبانی نیز گردند و هر چند که یحتمل نیز در مواردی مورد سوء استفاده جنسی دیگران یحتمل واقع شوند یا گول بخورند یا حتی خود مورد گول زدن دیگران شوند! إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿81﴾ حالا ما اینجا خیلی وارد این بحثها نمی خواهیم شویم.

مسئله ی دیگری که اینجا مطرح است این است که بشر علاوه بر اینکه دچار شهوت و غضب می تواند شود و به زندگی حیوانی یحتمل دچار شود قرآن کریم می فرماید که یحتمل به زندگی پستتر از حیوانی نیز می تواند دچار شود؛ اولئک کالانعام بل هم اضل. از طرفی هم یحتمل به زندگی گیاهی ای یحتمل دچار شود که حتی شهوت و غضب هم در آن راهی نیست همچون کسانی که دچار جنون و دیوانگی و بیماریهای روحی و روانی شده اند. مسئله اینجا این است که ما چطور می توانیم عالم اهل قبر را از عالم دیوانگی و جنون تشخیص دهیم؟ و بلکه اینها را چطور از عالم فرشتگان و ملائکه جدا می کنید؟ مثلاً اگر کسی خزانه ای از مال و ثروت و طلا و نقره و جواهرات را بگذارد و به عالم قبر وارد شود، آیا او را بهره ای خواهد بود یا اینکه بدتر برای او آتش جهنم را نیز فراهم می کند؟ یعنی نه خودش استفاده ای برده است از این ثروتها و نه چیزی از آنرا به دیگران بخشیده است.

یا می فرمایند کسانی از قبیل عارفان و عابدانی داریم که بدلخواه خود می توانند وارد عالم قبر شده و برگردند. البته اینکه کسی مدعی شود که بدلخواه خود دچار جنون شده است و در بیمارستان روانی نیز بستری شده است و برگشته است نیز یک حرفی است که خیلی نمی تواند از روی عقل باشد مگر اینکه بفرمایند که روانپزشکان معالج بیمارستان کارشان این است که به بیماران خود سر بزنند و برای آنها نسخه بنویسند و آنها را سعی کنند که حتی المقدور درمان کنند.

و اما اینکه چطور بنده خدایی ملکوتی بتواند به عالم ملائکه و فرشتگان نیز راه یابد، این هم یحتمل بتوان گفت بازار گرم خود را دارد آنجنان که شاعر می فرماید: خوشا آنان که الله یارشان بی، بحمد و قل هو الله کارشان بی. خوشا آنان که دائم در نمازند، بهشت جاودان بازارشان بی. یا می فرماید: دلا خوبان دل خونین پسندند، دلا خون شو که خوبان این پسندند. متاع کفر و دین بی مشتری نیست، گروهی این گروهی آن پسندند. مسئله ی اساسی این است که عالم معنا و دین و مذهب می تواند به همین چندین بیت شعر خلاصه نشود و خود عالمی دیگر را شامل است و بلکه اساس حکمت و علم از آن سرچشمه می گیرد. همین قدر در نظر آورید که برای اینکه قبله را بیابید یک راهش این است که در موقعی که خورشید بر کعبه طوری قایم است که کعبه بدون سایه می شود مثل چنین روزی از امروز، شما می توانید در ساعتی معین که دقیقاً چنین است سایه ی شاخصی را در نظر گرفته و قبله را در محل مورد نظر خود بیابید. و اما همینطور یحتمل می توانید وقتی خورشید عمود به محل مسجد یا خانه ی مورد نظر تعین قبله است و لذا شاخص شما بی سایه می شود، جهت دقیق سایه ی کعبه را به محل شاخص خود اینترنتی یا تلگرامی گزارش کنید و اینگونه نیز قبله را تعیین کنید بشرطی که در زمان معین تماس بین محل شاخص و کعبه امکان پذیر باشد. و اما بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین. و این به چه معنا است؟ یعنی در حالتی که خورشید بر شاخص قائم است، سایه ی کعبه را می توانید بیابید، و اما قلب نگه دارنده ی شاخص و زمین و خورشید و ماه چه ارتباطاتی با هم می توانند داشته باشند همانطور که میزان خونی که در قلب نگه دارنده ی شاخص در حرکت است با میزان حرکت آبها در اقیانوسها و دریاها و رودها چه ارتباطاتی دارند؟ این مسئله وقتی بهتر روشن می شود که ما داریم جهت حرکت کشتی خود را می سنجیم آنگاه که دارد به سمت مورد دلخواه حرکت می کند و نه در جهتی دیگر که هدف قبله و مقصد ما نیست آنطور که می خواستیم مثلاً برویم هند و از آمریکا سر در آوردیم!

از آن طرف و بلکه در همین راستاها نیز ما حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را داریم که آیا اینها نیز می توانند به ما کمک کنند که ما را در عالم قبر یاری دهند و برای بعد از مرگمان نیز توشه و زاد المسافر باشند؟ علاوه بر اینها آنجایی که در میان علم و مال و ثروت و میان مرگ و زندگی در میادین جهادی واقع شده ای، از اینها چطور می خواهی برای آخرتت استفاده کنی؟ مسئله ای که اینجا مطرح است این است که فلاسفه یحتمل نتوانند وارد مسائلی از قبیل معاد و توحید و نبوت شوند آنجایی که از زندگیهای گیاهی و حیوانی و انسانی می خواهند به بحث بپردازند. اما نوع روانشناسی در فلسفه ای که به توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت قائل است با دیگر فلسفه های غیر اسلامی می توانند تفاوتهای فاحشی هم داشته باشند. و اینکه در نهایت همه ی انیها چطور مربوط می شود به حضرت بقیة الله الاعظم اینجا است که ما فطرتاً همه از نوع بنی آدم هستیم و اما چقدر هم از آموزه های قرآنی بهره برده ایم؟ این یک امری است که ما همه ی آموزه های قرآنی را سعی کنیم که یاد بگیریم و یحتمل امری دیگر است که سعی کنیم همه ی آموزه های بشری را نیز یاد بگیریم و بعد همه ی اینها را با آموزه های قرآنی سعی کنیم که مقایسه کنیم و آنگاه آگاهانه از آموزه های قرآنی بهره مند شویم. و لذا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا می توانند بسیار کارساز شوند حتی اگر بخواهیم تفسیر قرآن به قرآن کریم کنیم.  السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ    

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾ سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾  
  

یک نکته‌ی دیگر در زمینه‌ی اقتصاد این است که اقتصاد دولتی جواب نمیدهد؛ مردم را باید وارد کرد، سیاستهای اصل ۴۴ را باید جدّی گرفت. به دولت قبل هم من همین حرف را میگفتم، به دولت جناب آقای روحانی هم همین را مکرّر گفته‌ام، باز هم میگویم؛ سیاستهای اصل ۴۴ را باید جدّی بگیرید، باید بخش خصوصی را وارد میدان بکنید، باید کمک کنید به بخش خصوصی؛ این «صندوق توسعه‌ی ملّی» برای همین است. همین‌که حالا آقای دکتر روحانی اشاره کردند که یک مقداری از پول ارز و درآمد ارزی به دولت داده نمیشود، این یعنی میرود داخل صندوق توسعه‌ی ملّی. این صندوق توسعه‌ی ملّی در اختیار دولت است و هیچ چیزِ این در خارج از دولت نیست؛ خود صندوق در اختیار دولت است، مسئولین صندوق را دولت نصب میکند، سیاستهای صندوق، برداشت از صندوق، همه‌چیزش دست دولت است منتها در یک مواردی چون یک برداشت غیر قانونی برای دولت ضرورت پیدا میکند و فرصت اینکه بروند از مجلس اجازه بگیرند نیست، می‌آیند سراغ این حقیر، از این بنده مجوّز میگیرند برای اینکه این پول را مثلاً بردارند [برای] این کار، وَالّا این صندوق در اختیار دولت است. این صندوق مهم است و توصیه‌ی مؤکّد ما این است که این صندوق را برای مصارف جاری و هزینه‌های جاری کشور نباید صرف کرد؛ این فقط بایستی در اختیار فعّالان اقتصادی بخش خصوصی قرار بگیرد برای اینکه بتوانند کار کنند. مسئله را این‌جوری باید نگاه کرد و این‌جوری باید دید.


بیانات رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام

http://www.leader.ir/fa/speech/21116/دیدار-مسئولان-و-کارگزاران-نظام


بنده حقیر درست متوجه سخنان رهبری در مورد صندوق توسعه ی ملی نشدم. ایشان می فرمایند که این صندوق باید برای بخش خصوصی در نظر گرفته شود که بتوانند کار کنند: این صندوق مهم است و توصیه‌ی مؤکّد ما این است که این صندوق را برای مصارف جاری و هزینه‌های جاری کشور نباید صرف کرد؛ این فقط بایستی در اختیار فعّالان اقتصادی بخش خصوصی قرار بگیرد برای اینکه بتوانند کار کنند.

اصل 44 برای خصوصی سازی بجای خود، و اما چرا باید صندوق توسعه ی ملی در اختیار فعالان اقتصادی بخش خصوصی قرار گیرد؟ پولی که در این صندوق است مگر غیر از این است که مربوط به یک امر ملی است؟ و لذا چرا باید در اختیار فعالان اقتصادی بخش خصوصی قرار گیرد. این بشرطی است که این فعالان اقتصادی بخش خصوصی در زیرمجموعه ی بزرگتری از یک پروژه ی ملی واقع شده باشند که آنها نیز در آن مشغول کاری هستند که به آنها واگذار شده یا کنترات گرفته اند؛ و الا سرمایه گذاری وقتی ملی است و متعلق به ملت است و نه مربوط به بخش خصوصی؛ چرا باید به بخش خصوصی واگذار شود؟ البته اینجا یک ظرافتی هست که اموال ملی مثل درآمد نفتی را چطور استفاده کنیم که عادلانه باشد و ایجاد کارزایی و اشتغال و بازار و حتی علم و فرهنگ کند؟!

همین اینترنت را در نظر بگیرید!! اینکه کسی در انترنت می تواند بنویسد، در عین حالی که می تواند یک مسئله ی شخصی محض باشد که در معرض عموم نیز واقع می شود، در عین حال می تواند یک مسئله ای باشد که بین المللی است. مثلاً شما می توانید به ژورنالهای علمی نیز دسترسی داشته باشید و راجع به ریاضی فیزیک و از جمله فیزیک هسته ای نیز بنویسید. و می توانید حتی مقالات ژورنال فیزیک هسته ای را دانلود نموده و مطالعه و تحقیق کنید و راجع بدان بنویسید. می توانید به آرشیوهایی مثل اینسپایر-هپ و آرشیو دانشگاه کرنل هم وصل شوید. و اما مسئله اینجا این است که تا کجا مسئله بین المللی است و تا کجا ملی است و تا کجا مسئله خصوصی است؟ گاهی اوقات این خطوط را نمی شود دقیقاً از هم تشخیص داد و اما این هم مهم است و بارها علانی اعلام هم شده است که ما باید شبکه ای ملی برای انترنت داشته باشیم که مخصوص کشور خودمان است و لذا این یعنی چه؟ از جمله ساده ترین مسائلش یحتمل همین است که شبکه های اجتماعی مثل تلگرام و سروش و گپ و ... چه تفاوتهایی می توانند داشته باشند؟ ولی شبکه ای اینترنتی که خطوط بین المللی و ملی و خصوصی اش نیز بدرستی ترسیم شده باشد نیز بسیار مهم است. خیلی اوقات این می تواند به شبکه های خصوصی ای که در داخل شبکه ی ملی دارند فعالیت می کنند داشته باشد. اتفاقاً خیلی اوقات بیشترین مشکلات انیترنتی صرف این مسائل می شوند که سایتهایی مثل حتی سایتهای قرآنی اصلا قابل اعتماد نیستند و یا وصل نمی شوند یا هر وقت خودشان دلشان بخواهد وصل می شوند یا کار نمی کنند یا نصفه نیمه کار می کنند یا .... اصلا گویی همه چیز بیشتر یک جوک است و خنده دار است.

این نقل قول از یادداشت روز روزنامه ی کیهان مورج 2 خرداد 97 است را توجه کنید:

بی‌شک در کتب تاریخی که فرزندانمان خواهند خواند، این مضمون نوشته خواهد شد که «حاصل خون دل نخبگان هسته‌ای را، دیپلمات‌های خوش‌خیال به باد دادند» اما اینکه بعد از این جمله چه بنویسند، به ما بستگی دارد.
از اینجا به بعد تاریخ را، ما می‌نویسیم.


موضوع این است که نگاه ما به تاریخ چگونه است و بلکه حتی حوزه و دانشگاه چطور می توانند به تاریخ بنگرند و نگاهی واحد داشته باشند آنگونه که منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی می تواند دخیل باشد. معقولات و منقولات چطور جمع می شوند آنطور که به الهیات از یک سو می توان پرداخت و از سویی به اموری همچون ریاضی فیزیک هسته ای. تاریخ را بر حسب علم و دانش و دین و امور خصوصی و ملی و بین المللی و جهانی چطور می توان نوشت؟ اینجا یحتمل دوباره همان سوال قبلی که از رابطه ی شاگردی و استادی چطور می توان به رابطه ی بندگی خدا رسید مطرح می شود. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾
ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم. (۱)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾
و چه تو را به عظمت این شب قدر آگاه تواند کرد؟ (۲)
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾
شب قدر از هزار ماه بهتر و بالاتر است. (۳)
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾
در این شب فرشتگان و روح (یعنی جبرئیل) به اذن خدا (بر مقام ولایت نبی و امام عصر علیه السّلام) از هر فرمان و دستور الهی نازل می‌شوند (و سرنوشت و مقدرات خلق را نازل می‌گردانند). (۴)
سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾
این شب (رحمت و) سلامت و تهنیت است تا صبحگاه. (۵)


اینکه در شب قدر چه شد؟ روایاتی داریم که در المیزان علامه طباطبایی آمده است. یکی از این روایات می فرماید:

ابن شهاب مى گوید: ابو سلمه بن عبد الرحمان برایم حدیث کرد که جابر بن عبد اللّه انصارى روزى از مساءله وحى سخن مى گفت ، در ضمن سخن ، گفت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) فرمود در حینى که داشتم قدم مى زدم ناگهان صوتى از طرف آسمان شنیدم ، سربلند کردم ناگهان همان کسى را دیدم که در غار حرا او را دیده بودم ، دیدم که بین آسمان و زمین بر کرسى نشسته من از دیدنش دچار رعب شده به خانه برگشتم ، و گفتم مرا بپیچید مرا بپیچید، در همین حال این آیه نازل شد که : ((یا ایها المد ثرقم فانذر و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر)) از آن به بعد وحى خدا پى در پى رسید.


ولى این داستان که در روایات آمده خالى از اشکال و بلکه اشکالها نیست ، براى اینکه اولا به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نسبت شک در نبوت خود داده و گفته که : آن جناب احتمال داده آن صدا و آن شخصى که بین زمین و آسمان دیده و آن سوره اى که به او نازل شده همه از القاآت شیطانى باشد، و ثانیا به وى نسبت داده که اضطراب درونیش زایل نشد، تا وقتى که یک مرد نصرانى - ورقه بن نوفل - که خود را به رهبانیت زده بود به نبوتش شهادت داد، آن وقت اضطرابش ‌ زایل شد، با اینکه خداى تعالى درباره آن جناب فرموده : ((قل انى على بینه من ربى ))، و چگونه ممکن است چنین کسى از سخنان یک نصرانى تحت تاءثیر قرار گیرد، و براى آرامش خاطرش محتاج به آن باشد، مگر در آن سخنان چه حجت روشنى بوده ؟ و مگر خداى تعالى درباره آن جناب نفرموده : ((قل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیره انا و من اتبعنى )) و آیا اعتماد کردن به قول ورقه بصیرت است ، و بصیرت پیروانش هم همین است که ایمان آورده اند به کسى که به گفتارى بى دلیل ایمان آورده و اعتماد کرده ؟ و آیا وضع سایر انبیاء هم بدین منوال بوده ، و آنجا که خداى تعالى مى فرماید: ((انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح و النبیین من بعده ))، امت این انبیا هم اعتمادشان به نبوت پیغمبرشان براى این بوده که مثلا پیر مردى همانند ورقه گفته است که نوح پیغمبر است ، و یا هود و صالح پیغمبرند؟ قطعا پایه تشخیص نبوت یک پیغمبر اینقدر سست نیست .
بلکه حق این است که : نبوت و رسالت ملازم با یقین و ایمان صد در صد شخص پیغمبر و رسول است ، او قبل از هر کس دیگر یقین به نبوت خود از جانب خداى تعالى دارد، و باید هم چنین باشد، روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام ) هم همین را مى گوید.


به هر حال این مسلم است که حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم جبرییل را می دیده اند.

و شیخ در امالى به سند خود از ابى عمیر، از هشام بن سالم ، از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده که گفت : یکى از اصحاب ما به آن جناب عرضه داشت : اصلحک اللّه ، رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) گاهى در حال طبیعى مى فرمود: جبرئیل چنین گفت ، و یا مى فرمود: این جبرئیل است که مرا دستور مى دهد چنین کنم ، و گاهى هم براى گرفتن وحى بى هوش مى شد، چرا چنین بود؟ امام صادق (علیه السلام ) در پاسخش فرمود: هر وقت مستقیما و بدون وساطت جبرئیل به آن جناب وحى مى شد، آن حالت به آن جناب دست مى داد، به خاطر اینکه گرفتن وحى از خداى تعالى سنگین و دشوار بود. و هر وقت جبرئیل بین خداى تعالى و آن جناب واسطه مى شد آن حالت دست نمى داد، و در حال طبیعى مى فرمود: جبرئیل به من چنین گفت . و یا مى فرمود: این جبرئیل است که چنین مى گوید.
تعریف رسول ، نبى و محرت از زبان امام باقر علیه السلام
و در کتاب بصائر از على بن حسان ، از ابن بکیر، از زراره ، روایت آمده که گفت : من از امام باقر (علیه السلام ) از این که چه کسى رسول و چه کسى نبى و چه کسى محدث است پرسیدم ؟ فرمود: رسول کسى است که جبرئیل نزدش مى آید و با او رو در رو سخن مى گوید و او جبرئیل را مى بیند، همانطور که شما طرف صحبت خود را مى بینید و با او حرف مى زنید، چنین کسى را رسول مى گویند. و اما نبى عبارت است از کسى که جبرئیل را در خواب مى بیند، مانند خوابى که ابراهیم (علیه السلام ) دید (که فرزند خود را قربانى مى کند) و نظیر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) که بسیار مى شد خواب سبکى او را مى گرفت ، و در آن حالت جبرئیل نزدش مى آمد، این را نبى مى گویند، که گاهى نبوت با رسالت هم جمع مى شود، مانند رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) که هم رسول بود و جبرئیل را در بیدارى رو در روى خود مى دید و با او سخن مى گفت ، و هم نبى بود و جبرئیل را در خواب مى دید. و اما محدث عبارت است از کسى که کلام فرشته را مى شنود و با او سخن مى گوید، ولى او را نمى بیند، نه در خواب و نه در بیدارى .



حضرت آیت الله العظمی جودی آملی از قول امیرالمومنین می فرمایند که من آن خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم و اما این برای ما میسور نیست و همچنین:

ایشان با اشاره به روایتی از امام صادق(ع) در خصوص رایحه شب قدر، بیان دادشتند: شب قدر وقتی از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال می‌کنند که علامتش چیست؟ فرمود شب قدر رایحه خوبی دارد از بوی آن شب معلوم است که این شب، شب قدر است. خوب عنایت کنید شب معطر است و آنچه که در این روایت است حقیقت است نه مجاز؛ شب معطر است نه هوا، گاهی می‌گوییم زمستان سرد است تابستان گرم، این سخن مجاز است با قرینه همراه است همه می‌فهمند وقتی گفتیم زمستان سرد است، زمان که سرد نیست هوا که متضمن است سرد است، مگر زمان سرد و گرم دارد، تابستان گرم است یعنی هوا در تابستان گرم است چون با قرینه همراه است قابل ادراک است اما وقتی امام صادق(سلام الله علیه) می‌فرماید شب قدر معطر است نه هوا معطر است، بلکه آنچه که در شب قدر است معطر است، خود شب، خود زمان، معطر است این را که انسان با شامه و بینی استشمام نمی‌کند، عطر شب قدر را قلب قرآنی درک می‌کند نه شامه، فرمود شب قدر معطر است نه هوا، آنها وقتی بوی بهشت را می‌شنیدند می‌فهمیدند امشب شب قدر است.


مسئله ای که اینجا مطرح است این است که انسان می خواهد در شب قدر ره صد ساله را یک شبه بپیماید و اما معنایش این نیست که در مسائل روانشناسی و روانپزشکی از قبیل روانشناسی و تحلیل رفتار متقابل نمی توان گیر کرد. بعضی قضایا گیر دارند و بدجوری هم گیر دارند مخصوصاً وقتی با افرادی طرف باشیم که یقین دارند که حرفشان مطلقاً درست است چرا که مردان کامل خدا هستند؛ و اما مخاطبشان حالا حالاها کار دارند تا به جایی برسند و یک چیزی شوند و سعی و تلاش کنند که انسان کامل شوند. اصلا مسائل مربوط به روانشناسی و روانپزشکی اینجا چطور می گنجند وقتی ما داریم از روز قیامت و عالم قبر و برزخ و شب قدر و معاد جسمانی و روحانی و مردن و دوباره زنده شدن و امثالهم بحث می کنیم؟ گاهی اوقات جواب مسائل به انسانهای لجوج همان است که می فرماید. هَأَنتُمْ أُولاءِ تحِبُّونهُمْ وَ لا یحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتَبِ کلِّهِ وَ إِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا عَضوا عَلَیْکُمُ الاَنَامِلَ مِنَ الغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمُ بِذَاتِ الصدُورِ(119)  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بقیت الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


١٠٨٥ / ٢. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، قَالَ : حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ [٣] الدِّینَوَرِیُّ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ زَاهِرٍ [٤] :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْقَائِمِ علیه‌السلام : یُسَلَّمُ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ؟

قَالَ : « لَا ، ذَاکَ اسْمٌ سَمَّى اللهُ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام ، لَمْ یُسَمَّ [٥] بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ ، ولَا یَتَسَمّى [٦] بِهِ بَعْدَهُ [٧] إِلاَّ کَافِرٌ ».

قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ [٨] ، کَیْفَ یُسَلَّمُ [٩] عَلَیْهِ؟

قَالَ : « یَقُولُونَ [١٠] : السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللهِ ». ثُمَّ قَرَأَ : ( بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ )

http://lib.eshia.ir/27311/2/360


١٢٧٩ / ٥. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ ، قَالَ :

لَمَّا حُمِلَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام إِلَى الشَّامِ إِلى هِشَامِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ وصَارَ [١١] بِبَابِهِ ، قَالَ لِأَصْحَابِهِ ومَنْ کَانَ بِحَضْرَتِهِ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ [١٢] : إِذَا رَأَیْتُمُونِی قَدْ وبَّخْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ، ثُمَّ رَأَیْتُمُونِی قَدْ سَکَتُّ ، فَلْیُقْبِلْ عَلَیْهِ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ فَلْیُوَبِّخْهُ ، ثُمَّ أَمَرَ أَنْ یُؤْذَنَ لَهُ.

فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ [١] علیه‌السلام ، قَالَ بِیَدِهِ : « السَّلَامُ عَلَیْکُمْ » فَعَمَّهُمْ جَمِیعاً بِالسَّلَامِ ، ثُمَّ جَلَسَ ، فَازْدَادَ هِشَامٌ عَلَیْهِ حَنَقاً [٢] بِتَرْکِهِ السَّلَامَ عَلَیْهِ بِالْخِلَافَةِ ، وجُلُوسِهِ بِغَیْرِ إِذْنٍ ، فَأَقْبَلَ یُوَبِّخُهُ ، ویَقُولُ ـ فِیمَا یَقُولُ لَهُ [٣] ـ : یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ، لَایَزَالُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ قَدْ شَقَّ عَصَا الْمُسْلِمِینَ [٤] ، ودَعَا إِلى نَفْسِهِ ، وزَعَمَ أَنَّهُ الْإِمَامُ سَفَهاً وقِلَّةَ عِلْمٍ ، وَوبَّخَهُ بِمَا أَرَادَ أَنْ یُوَبِّخَهُ ، فَلَمَّا سَکَتَ أَقْبَلَ عَلَیْهِ الْقَوْمُ رَجُلٌ بَعْدَ رَجُلٍ یُوَبِّخُهُ حَتَّى انْقَضى آخِرُهُمْ ، فَلَمَّا سَکَتَ الْقَوْمُ نَهَضَ علیه‌السلام قَائِماً ، ثُمَّ قَالَ : « أَیُّهَا النَّاسُ ، أَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَأَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَى اللهُ أَوَّلَکُمْ ، وبِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ ، فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ ، فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلاً ، ولَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ ؛ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ ؛ یَقُولُ اللهُ عَزَّ وجَلَّ : ( وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ) [٥] ».

فَأَمَرَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ ، فَلَمَّا صَارَ إِلَى [٦] الْحَبْسِ تَکَلَّمَ ، فَلَمْ یَبْقَ فِی الْحَبْسِ رَجُلٌ إِلاَّ تَرَشَّفَهُ [٧] وحَنَّ إِلَیْهِ [٨] ، فَجَاءَ صَاحِبُ الْحَبْسِ إِلى هِشَامٍ ، فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، إِنِّی خَائِفٌ عَلَیْکَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَنْ یَحُولُوا [٩] بَیْنَکَ وبَیْنَ مَجْلِسِکَ هذَا ، ثُمَّ أَخْبَرَهُ بِخَبَرِهِ ،

فَأَمَرَ بِهِ ، فَحُمِلَ عَلَى الْبَرِیدِ [١] هُوَ وأَصْحَابُهُ لِیُرَدُّوا إِلَى الْمَدِینَةِ ، وأَمَرَ أَنْ لَایُخْرَجَ [٢] لَهُمُ الْأَسْوَاقُ ، وحَالَ بَیْنَهُمْ وبَیْنَ الطَّعَامِ والشَّرَابِ [٣] ، فَسَارُوا ثَلَاثاً لَایَجِدُونَ طَعَاماً وَلَاشَرَاباً حَتّى انْتَهَوْا إِلى مَدْیَنَ ، فَأُغْلِقَ [٤] بَابُ الْمَدِینَةِ دُونَهُمْ ، فَشَکَا أَصْحَابُهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ.

قَالَ : فَصَعِدَ جَبَلاً لِیُشْرِفَ [٥] عَلَیْهِمْ ، فَقَالَ ـ بِأَعْلى صَوْتِهِ ـ : « یَا أَهْلَ الْمَدِینَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا ، أَنَا بَقِیَّةُ اللهِ ، یَقُولُ اللهُ : ( بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ ) [٦] ».

قَالَ : وکَانَ فِیهِمْ شَیْخٌ کَبِیرٌ ، فَأَتَاهُمْ ، فَقَالَ لَهُمْ : یَا قَوْمِ ، هذِهِ ـ واللهِ ـ دَعْوَةُ شُعَیْبٍ النَّبِیِّ ، واللهِ ، لَئِنْ لَمْ تُخْرِجُوا إِلى هذَا الرَّجُلِ بِالْأَسْوَاقِ ، لَتُؤْخَذُنَّ مِنْ فَوْقِکُمْ ، وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ ، فَصَدِّقُونِی فِی هذِهِ الْمَرَّةِ وأَطِیعُونِی ، وکَذِّبُونِی فِیمَا تَسْتَأْنِفُونَ ؛ فَإِنِّی نَاصِحٌ لَکُمْ [٧]

قَالَ : فَبَادَرُوا ، فَأَخْرَجُوا إِلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وأَصْحَابِهِ بِالْأَسْوَاقِ ، فَبَلَغَ [٨] هِشَامَ بْنَ‌ عَبْدِ الْمَلِکِ خَبَرُ الشَّیْخِ ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ ، فَحَمَلَهُ ، فَلَمْ یُدْرَ [٩] مَا صَنَعَ [١٠] بِهِ.


الکافی الشریف، شیخ کلینی

http://lib.eshia.ir/27311/2/525


بعضی یحتمل اشکال کنند که چرا ما روی بعضی از آیات قرآن خیلی توقف می کنیم و به آیات دیگر خیلی نمی پردازیم. این در صورتی است که کل قرآن شهادت می دهد که کلامش کلام الهی پروردگار عالمیان است. و لذا آنجا که از معاد و روز قیامت می فرماید قسم سوره ی مبارکه به ذهن خطور می کند که لا اقسم بیوم القیامة. و اما ما زیارت عاشورا را نیز داریم. دعای ندبه را نیز داریم. دعای کمیل را نیز داریم که هر کدام را به وقتش و بلکه بعضی را به همه وقت می توان خواند. قرآن را به همه وقت می توان تلاوت کرد و بلکه می باید حفظ نمود.

و اما این هم داریم که از اصول مسلم اسلام شیعی است که حرکت جوهری همه ی عالم بسمت امام زمان عجل الله فرجه الشریف است و لا غیر. و این اصلا یک امر کوچکی نیست. و لذا دعای عهد بخوان، ای دخترم، ای فرزندم، ای همسرم، ای خانواده ام، ای ملتم، ای اهل دنیا و الآخرة. أَیْنَ بَقِیَّةُ اَللَّهِ اَلَّتِی لاَ تَخْلُو مِنَ اَلْعِتْرَةِ اَلْهَادِیَةِ. یک چیزهایی هست که زندگی بخش است و لذا کربلا و عاشورا زندگی بخش است چرا که یزیدیو نه حسینی بودن یعنی چه؟ الا این است که طرف معنی زندگی را نمی فهمد که می خواهد یزیدی شود؟ الا این است که حسینی بودن را یاد نگرفتند که کربلا و عاشورا شد؟ الا این است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف را نمی شناسد که با او وارد جنگ و ستیز می خواهد شود؟ الا این است که حرکت جوهری خود و کل عالم را می خواهد متوقف کند که در خود گیر کرده است و نمی فهمد که بقیت الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ؟ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.  بالاخره بقیت الله خیر لکم ان کنتم موممنین و یزید و امام حسین علیه السلام و فرعون و موسی علیه السلام و شاگرد و استاد و بنده و خدا و قبله ای که بسوی او اقبال و استقبال می کنیم و ... داریم یا خیر؟ دقت بفرمایید که جای سه نقطه چه می گذارید! حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بخاطر بسپارید که برای چه ریاضی فیزیکی همچون این نظریه ها که نظریه های گروموف-ویتن، زایبرگ-ویتن، فلوئر-زایبرگ-ویتن، وزوات-ژابو، اینشتن، شیخ جباری، فرزان، میرزاخانی، افتخاری، هندسه ناجابجایی، همدیسی، گرانش کوانتومی، ....؟ برای اینکه بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین. مثلاً خلطی خطایی سر زده است که در حمل و نقل موتور ال اچ سی به سر جایش رخ داده است؟ اشکالی ندارد، حتی دو تا و بلکه صد تا درست کنیم و بفرستیم که اگر یکی خراب شد دومی و بلکه آخری کار کند. موضوع این است که هر کسی کارش را درست انجام دهد و حالا اشتباهات هم رخ می دهند. مهم این است که خدا چه شهادت می دهد؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِّنَ الْإِنسِ وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُم مِّنَ الْإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ﴿الأنعام: ١٢٨﴾


وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحَمَةَ لِلرَّعِیَّةِ، وَ الَمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللَّطْفَ بِهِمْ، وَ لَاتَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ:

إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّیْنِ، أَوْ نَظِیْرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ، ....


بدان! افراد شایسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش درباره آنها جارى مى‌سازد مى‌توان شناخت، بنابراین باید محبوبترین ذخیره در پیش تو عمل صالح باشد، زمام هوا و هوس خویش را در دست گیر، و آنچه برایت حلال نیست نسبت به خود بخل روا دار، زیرا بخل نسبت به خویشتن این است که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه توست پیش‌گیرى. قلب خویش را نسبت به ملّت خود مملوّ از رحمت و محبّت و لطف کن و همچون حیوان درنده‌اى نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت شمارى! زیرا آنها دو گروه بیش نیستند: یا برادران دینى تواند، یا انسانهایى همچون تو، گاه از آنها لغزش و خطا سر مى‌زند. ناراحتیهایى به آنان عارض مى‌گردد، به دست آنان عمداً یا بطور اشتباه کارهایى انجام مى‌شود (در این موارد) از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا کن، که دوست دارى خداوند از چشم پوشى و عفوش به تو عنایت کند، زیرا تو مافوق آنها و پیشوایت مافوق تو و خداوند مافوق کسى است که تو را زمامدار قرار داده است! امور آنان را به تو واگذار کرده و به وسیله آنها تو را آزمایش نموده است. هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده! چرا که تو تاب کیفر او را ندارى، و از عفو و رحمت او بى نیاز نیستى. هرگز از عفو و بخششى که نموده‌اى پشیمان مباش، و هیچ گاه از کیفرى که نموده‌اى به خود مبال، و نیز هرگز نسبت به کار خشم آلودى که پیش مى‌آید و راه چاره دارد سرعت به خرج مده. مگو من مأمورم (و بر اوضاع مسلّطم)، امر مى‌کنم و باید اطاعت شود که این موجب دخول فساد در قلب و خرابى و ضعف دین و نزدیک شدن تغییر و تحوّل در قدرت است. آن‌گاه که در اثر موقعیّت و قدرتى که در اختیار دارى، کبر و عجب و خود پسندى در تو پدید آید، به عظمت ملک خداوند که مافوق تو است و توانایى او در مورد تو بر آنچه که خود غالب بر آن نیستى نظر افکن! که این تو را از آن سرکشى پایین مى‌آورد و آن شدّت و تندى را از تو باز مى‌دارد و آنچه از دستت رفته است یعنى نیروى عقل و اندیشه ات را که تحت تأثیر این خودپسندى واقع شده، به تو باز مى‌گرداند.


نهج البلاغه، ترجمه ی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص 669

http://lib.eshia.ir/10336/1/669


یازدهم [دعاى افتتاح]

بخواند در هر شب از ماه رمضان

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ اَلثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّکَ وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ اَلرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ اَلْعَفْوِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ اَلْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ اَلنَّکَالِ وَ اَلنَّقِمَةِ وَ أَعْظَمُ اَلْمُتَجَبِّرِینَ فِی مَوْضِعِ اَلْکِبْرِیَاءِ وَ اَلْعَظَمَةِ اَللَّهُمَّ أَذِنْتَ لِی فِی دُعَائِکَ وَ مَسْأَلَتِکَ فَاسْمَعْ یَا سَمِیعُ مِدْحَتِی وَ أَجِبْ یَا رَحِیمُ دَعْوَتِی وَ أَقِلْ یَا غَفُورُ عَثْرَتِی فَکَمْ یَا إِلَهِی مِنْ کُرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَهَا وَ هُمُومٍ [غُمُومٍ] قَدْ کَشَفْتَهَا وَ عَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَهَا وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَهَا وَ حَلْقَةِ بَلاَءٍ قَدْ فَکَکْتَهَا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ صٰاحِبَةً وَ لاٰ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِهِ کُلِّهَا عَلَى جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لاَ مُضَادَّ لَهُ فِی مُلْکِهِ وَ لاَ مُنَازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لاٰ شَرِیکَ لَهُ فِی خَلْقِهِ وَ لاَ شَبِیهَ [شِبْهَ] لَهُ فِی عَظَمَتِهِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلْفَاشِی فِی اَلْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ اَلظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ اَلْبَاسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ اَلَّذِی لاَ تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ وَ لاَ تَزِیدُهُ [یَزِیدُهُ] کَثْرَةُ اَلْعَطَاءِ إِلاَّ جُوداً وَ کَرَماً إِنَّهُ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْوَهَّابُ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ قَلِیلاً مِنْ کَثِیرٍ مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ وَ غِنَاکَ عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِی کَثِیرٌ وَ هُوَ عَلَیْکَ سَهْلٌ یَسِیرٌ اَللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَکَ عَنْ ذَنْبِی وَ تَجَاوُزَکَ عَنْ خَطِیئَتِی وَ صَفْحَکَ عَنْ ظُلْمِی وَ سَتْرَکَ عَلَى [عَنْ] قَبِیحِ عَمَلِی وَ حِلْمَکَ عَنْ کَثِیرِ [کَبِیرِ] جُرْمِی عِنْدَ مَا کَانَ مِنْ خَطَایَ [خَطَئِی] وَ عَمْدِی أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لاَ أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ اَلَّذِی رَزَقْتَنِی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ أَرَیْتَنِی مِنْ قُدْرَتِکَ وَ عَرَّفْتَنِی مِنْ إِجَابَتِکَ فَصِرْتُ أَدْعُوکَ آمِناً وَ أَسْأَلُکَ مُسْتَأْنِساً لاَ خَائِفاً وَ لاَ وَجِلاً مُدِلاًّ عَلَیْکَ فِیمَا قَصَدْتُ فِیهِ [بِهِ] إِلَیْکَ فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّی [عَلَیَّ] عَتَبْتُ بِجَهْلِی عَلَیْکَ وَ لَعَلَّ اَلَّذِی أَبْطَأَ عَنِّی هُوَ خَیْرٌ لِی لِعِلْمِکَ بِعَاقِبَةِ اَلْأُمُورِ فَلَمْ أَرَ مَوْلًى [مُؤَمَّلاً] کَرِیماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْکَ عَلَیَّ یَا رَبِّ إِنَّکَ تَدْعُونِی فَأُوَلِّی عَنْکَ وَ تَتَحَبَّبُ إِلَیَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَیْکَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَیَّ فَلاَ أَقْبَلُ مِنْکَ کَأَنَّ لِیَ اَلتَّطَوُّلَ عَلَیْکَ فَلَمْ [ثُمَّ لَمْ] یَمْنَعْکَ ذَلِکَ مِنَ اَلرَّحْمَةِ لِی وَ اَلْإِحْسَانِ إِلَیَّ وَ اَلتَّفَضُّلِ عَلَیَّ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ فَارْحَمْ عَبْدَکَ اَلْجَاهِلَ وَ جُدْ عَلَیْهِ بِفَضْلِ إِحْسَانِکَ إِنَّکَ جَوَادٌ کَرِیمٌ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ مَالِکِ اَلْمُلْکِ مُجْرِی اَلْفُلْکِ مُسَخِّرِ اَلرِّیَاحِ فَالِقِ اَلْإِصْبَاحِ دَیَّانِ اَلدِّینِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَى طُولِ أَنَاتِهِ فِی غَضَبِهِ وَ هُوَ قَادِرٌ [اَلْقَادِرُ] عَلَى مَا یُرِیدُ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ خَالِقِ اَلْخَلْقِ بَاسِطِ اَلرِّزْقِ فَالِقِ اَلْإِصْبَاحِ ذِی اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ وَ اَلْفَضْلِ [وَ اَلتَّفَضُّلِ] وَ اَلْإِنْعَامِ [اَلْإِحْسَانِ] اَلَّذِی بَعُدَ فَلاَ یُرَى وَ قَرُبَ فَشَهِدَ اَلنَّجْوَى تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَیْسَ لَهُ مُنَازِعٌ یُعَادِلُهُ وَ لاَ شَبِیهٌ یُشَاکِلُهُ وَ لاَ ظَهِیرٌ یُعَاضِدُهُ قَهَرَ بِعِزَّتِهِ اَلْأَعِزَّاءَ وَ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِهِ اَلْعُظَمَاءُ فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ مَا یَشَاءُ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی یُجِیبُنِی حِینَ أُنَادِیهِ وَ یَسْتُرُ عَلَیَّ کُلَّ عَوْرَةٍ وَ أَنَا أَعْصِیهِ وَ یُعَظِّمُ اَلنِّعْمَةَ عَلَیَّ فَلاَ أُجَازِیهِ فَکَمْ مِنْ مَوْهِبَةٍ هَنِیئَةٍ قَدْ أَعْطَانِی وَ عَظِیمَةٍ مَخُوفَةٍ قَدْ کَفَانِی وَ بَهْجَةٍ مُونِقَةٍ قَدْ أَرَانِی فَأُثْنِی عَلَیْهِ حَامِداً وَ أَذْکُرُهُ مُسَبِّحاً اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لاَ یُهْتَکُ حِجَابُهُ وَ لاَ یُغْلَقُ بَابُهُ وَ لاَ یُرَدُّ سَائِلُهُ وَ لاَ یُخَیَّبُ [یَخِیبُ] آمِلُهُ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی یُؤْمِنُ اَلْخَائِفِینَ وَ یُنَجِّی [یُنْجِی] اَلصَّالِحِینَ [اَلصَّادِقِینَ] وَ یَرْفَعُ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ وَ یَضَعُ اَلْمُسْتَکْبِرِینَ وَ یُهْلِکُ مُلُوکاً وَ یَسْتَخْلِفُ آخَرِینَ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ قَاصِمِ اَلْجَبَّارِینَ مُبِیرِ اَلظَّالِمِینَ مُدْرِکِ اَلْهَارِبِینَ نَکَالِ اَلظَّالِمِینَ صَرِیخِ اَلْمُسْتَصْرِخِینَ مَوْضِعِ حَاجَاتِ اَلطَّالِبِینَ مُعْتَمَدِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی مِنْ خَشْیَتِهِ تَرْعَدُ اَلسَّمَاءُ وَ سُکَّانُهَا وَ تَرْجُفُ اَلْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا وَ تَمُوجُ اَلْبِحَارُ وَ مَنْ یَسْبَحُ فِی غَمَرَاتِهَا اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی یَخْلُقُ وَ لَمْ یُخْلَقْ وَ یَرْزُقُ وَ لاَ یُرْزَقُ وَ یُطْعِمُ وَ لاَ یُطْعَمُ وَ یُمِیتُ اَلْأَحْیَاءَ وَ یُحْیِی اَلْمَوْتَى وَ هُوَ حَیٌّ لاٰ یَمُوتُ بِیَدِهِ اَلْخَیْرُ وَ هُوَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَمِینِکَ وَ صَفِیِّکَ وَ حَبِیبِکَ وَ خِیَرَتِکَ [خَلِیلِکَ] مِنْ خَلْقِکَ وَ حَافِظِ سِرِّکَ وَ مُبَلِّغِ رِسَالاَتِکَ أَفْضَلَ وَ أَحْسَنَ وَ أَجْمَلَ وَ أَکْمَلَ وَ أَزْکَى وَ أَنْمَى وَ أَطْیَبَ وَ أَطْهَرَ وَ أَسْنَى وَ أَکْثَرَ [أَکْبَرَ] مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ تَحَنَّنْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ [خَلْقِکَ] وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ صِفْوَتِکَ وَ أَهْلِ اَلْکَرَامَةِ عَلَیْکَ مِنْ خَلْقِکَ اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى عَلِیٍّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّکَ وَ أَخِی رَسُولِکَ وَ حُجَّتِکَ عَلَى خَلْقِکَ وَ آیَتِکَ اَلْکُبْرَى وَ اَلنَّبَإِ اَلْعَظِیمِ وَ صَلِّ عَلَى اَلصِّدِّیقَةِ اَلطَّاهِرَةِ فَاطِمَةَ [اَلزَّهْرَاءِ] سَیِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ وَ صَلِّ عَلَى سِبْطَیِ اَلرَّحْمَةِ وَ إِمَامَیِ اَلْهُدَى اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ صَلِّ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْمُسْلِمِینَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ اَلْخَلَفِ اَلْهَادِی اَلْمَهْدِیِّ حُجَجِکَ عَلَى عِبَادِکَ وَ أُمَنَائِکَ فِی بِلاَدِکَ صَلاَةً کَثِیرَةً دَائِمَةً اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ أَمْرِکَ اَلْقَائِمِ اَلْمُؤَمَّلِ وَ اَلْعَدْلِ اَلْمُنْتَظَرِ وَ حُفَّهُ [وَ اُحْفُفْهُ] بِمَلاَئِکَتِکَ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَیِّدْهُ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ یَا رَبَّ اَلْعَالَمِینَ اَللَّهُمَّ اِجْعَلْهُ اَلدَّاعِیَ إِلَى کِتَابِکَ وَ اَلْقَائِمَ بِدِینِکَ اِسْتَخْلِفْهُ فِی اَلْأَرْضِ کَمَا اِسْتَخْلَفْتَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِ مَکِّنْ لَهُ دِینَهُ اَلَّذِی اِرْتَضَیْتَهُ لَهُ أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً یَعْبُدُکَ لاَ یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً اَللَّهُمَّ أَعِزَّهُ وَ أَعْزِزْ بِهِ وَ اُنْصُرْهُ وَ اِنْتَصِرْ بِهِ وَ اُنْصُرْهُ نَصْراً عَزِیزاً وَ اِفْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً وَ اِجْعَلْ لَهُ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطٰاناً  نَصِیراً اَللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِینَکَ وَ سُنَّةَ نَبِیِّکَ حَتَّى لاَ یَسْتَخْفِیَ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ اَلْخَلْقِ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا اَلْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا اَلنِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ اَلدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ اَلْقَادَةِ إِلَى سَبِیلِکَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا کَرَامَةَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ اَللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ اَلْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ اَللَّهُمَّ اُلْمُمْ بِهِ شَعَثَنَا وَ اِشْعَبْ بِهِ صَدْعَنَا وَ اُرْتُقْ بِهِ فَتْقَنَا وَ کَثِّرْ بِهِ قِلَّتَنَا وَ أَعْزِزْ [أَعِزَّ] بِهِ ذِلَّتَنَا وَ أَغْنِ بِهِ عَائِلَنَا وَ اِقْضِ بِهِ عَنْ مُغْرَمِنَا [مَغْرَمِنَا] وَ اُجْبُرْ بِهِ فَقْرَنَا وَ سُدَّ بِهِ خَلَّتَنَا وَ یَسِّرْ بِهِ عُسْرَنَا وَ بَیِّضْ بِهِ وُجُوهَنَا وَ فُکَّ بِهِ أَسْرَنَا وَ أَنْجِحْ بِهِ طَلِبَتَنَا وَ أَنْجِزْ بِهِ مَوَاعِیدَنَا وَ اِسْتَجِبْ بِهِ دَعْوَتَنَا وَ أَعْطِنَا بِهِ سُؤْلَنَا وَ بَلِّغْنَا بِهِ مِنَ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ آمَالَنَا وَ أَعْطِنَا بِهِ فَوْقَ رَغْبَتِنَا یَا خَیْرَ اَلْمَسْئُولِینَ وَ أَوْسَعَ اَلْمُعْطِینَ اِشْفِ بِهِ صُدُورَنَا وَ أَذْهِبْ بِهِ غَیْظَ قُلُوبِنَا وَ اِهْدِنَا بِهِ لِمَا اُخْتُلِفَ فِیهِ مِنَ اَلْحَقِّ بِإِذْنِکَ إِنَّکَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ اُنْصُرْنَا بِهِ عَلَى عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّنَا إِلَهَ اَلْحَقِّ [اَلْخَلْقِ] آمِینَ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا [إِمَامِنَا] وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ شِدَّةَ اَلْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ اَلزَّمَانِ عَلَیْنَا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ [آلِ مُحَمَّدٍ] وَ أَعِنَّا عَلَى ذَلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَةٍ مِنْکَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُنَاهَا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ



البته این بنده ی حقیر این را به همه توصیه نمی کنم، ولی در صورت تمایل این داستان را راجع به شاه موکوکوندا در کتاب کریشنای بهکتیودنتا سوامی مطالعه بفرمایید!

https://krsnabook.com/ch50.html


مخصوصاً این قسمت از داستان را توجه بفرمایید:


King Mucukunda became very much anxious to know about the identity of Lord Kṛṣṇa, and therefore he said, "O best of human beings, if You think that I am fit to know about Your identity, then kindly tell me who You are. What is Your parentage? What is Your occupational duty, and what is Your family tradition?" King Mucukunda thought it wise, however, to identify himself to the Lord; otherwise he had no right to ask the Lord's identity. Etiquette is such that a person of less importance cannot ask the identity of a person of higher importance without first disclosing his own identity. King Mucukunda therefore informed Lord Kṛṣṇa, "My dear Lord, I must inform You of my identitification. I belong to the most celebrated dynasty of King Ikṣvāku, but personally I am not as great as my forefather. My name is Mucukunda. My father's name was Māndhātā, and my grandfather's name was Yuvanāśva, the great king. I was very much fatigued due to not resting for many thousands of years, and because of this all my bodily limbs were flattened and almost incapable of acting. In order to revive my energy, I was taking rest in this solitary cave, but I have been awakened by some unknown man who has forced me to wake up although I was not willing to do so. For such an offensive act, this person has been burnt into ashes simply by my glancing over him. Fortunately, now I can see You in Your grand and beautiful features. I think, therefore, that You are the cause of killing my enemy. My dear Lord, I must admit that due to the effulgence of Your body, unbearable to my eyes, I cannot see You properly. I can fully realize that by the influence of Your effulgence my powerful potency has been diminished. I can understand that You are quite fit for being worshiped by all living entities."


یحتمل یک سوء تفاهمی رخ داده است که معمولاً این سوء تفاهمها در باصطلاح کارخانه های آدم سازی رخ می دهند.

مسائل بسیار زیادی اینجا مطرح است که از لحاظ اسلامی اصلا صلاح نیست واردش شویم. و از جمله مسئله ای اینجا مطرح است که خلطی یحتمل اتفاق افتاده است بین غار مورد بحث در داستان و عالم قبر آنجایی که در روز قیامت انس و جن محشور می شوند. و یحتمل در آن روز خدا می طلبد که مردگان را زنده کند و از عالم قبر برخیزند و بعضی از این مردگان نمی پذیرند که نمرده اند و باید زنده شوند.... لا اقسم بیوم القیامة و لا اقسم بالنفس اللوامة. بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾. و لذا در حدیث شریف کافی است که می فرماید امام صادق علیه السلام فرمودند که امام زمان را حضرت بقیت الله الاعظم و نه امیرالمومنین خطاب کنید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ا رفع درجته.

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ٢٩﴾


البته باید قبول هم کرد که خیلی اوقات مشکل در عدم درک طلبه ی بی کفایتی است که در دروس خود گیر کرده است و اشکال را می اندازد گردن بی عرضگی استاد و این و آن مخصوصاً آنجاهایی که اصل دروس الهی آنجا است که دروس را به بندگی خدا خصوصیت یا عمومیت بخشد. کار هر کس نیست خرمن کوفتن، گاو نر می خواهد و مرد کهن.

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ٢٩﴾


الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿المائدة: ٥﴾



بعضی یحتمل ایراد کنند که اگر قرار است که اشداء علی الکفار و رحماء بینهم باشیم و همینطور در بسیاری موارد قرآن کریم می فرماید که با اهل کتاب معاشرت نکنید، لذا چطور است که اینجا می فرماید که وصلت با زنان اهل کتاب جایز است؟ می فرماید که کفر ورزیدن به ایمان بد است یعنی عمل او را تباه می کند و او را در آخرت از خاسرین و زیانکاران می کند. اینجا مسئله ی دیگر در بین رحماء بینهم این است که رحمت و فضل خدا را در حال رکوع و سجود می طلبند. اما گاهی این شفقت و مهربانی که بین یاران پیامبر صل الله علیه و اله و سلم است از نوعی است که اینها در عبودیت خدا گم شده اند و غیر او را نمی بیند و اما بر حضرت رسول صلوات الله و یحتمل بر دیگر یاران حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم نیز آگاه است. مثال چنین موضوعی این است که حضرت موسی علیه السلام عصایش را در آب دریا می زند و باذن خدا دریا باز می شود و او و یارانش از دریا عبور کرده و دشمنان فرعونیانش غرق می شوند. همینطور باذن خدا کسوف و خسوف یا طوفانهایی از بادهای تند و سرخ یا زلزله ای رخ می دهد. و اینها نماز آیات هم دارند. و اما مشاهده گری که دارد دریا را می نگرد و حضرت موسی را هم می بیند یا نمی بیند، یحتمل توجه نکند که ارتباطی هست بین عصای حضرت موسی علیه السلام و باز شدن دریا حتی اگر از یاران آن حضرت هم باشد. چرا؟ برای اینکه مسئله مسئله ای است از معجزات عظیم الهی. یعنی اینجا باز یک شباهتی هست بین یک سخنور و استاد علوم الهی که بر سر درسش نشسته اید و آیا او بتواند حق مطلب را درست ادا کند و آیا درس را شما درست درک کنید یا نکنید هر چند که همیشه این میان معجزه ای نیز در کار نباشد؟ معجزه اینجا است که طلبه و شاگرد بتواند این دروس را از ارتباط استاد و طلبگی به رابطه ی بین خدا و بنده اش عمومیت یا خصوصیت دهد؛ چرا که رابطه ی بندگی خدا نیز همچون نماز و صلاة گاهی هست که فرادی است و گاهی هست که به جماعت است. و اما امام جماعت است که می تواند همه را از نعمت نماز بهره مند کند و فرادی را جمع بندد. و همچنین استاد و سخنور است که می تواند عموم مردم را جمع بیاورد و رابطه ی بین امام و ماموم و بنده و خدا و بلکه رابطه ی بین حضرت بقیت الله الاعظم و بندگان خدا را درس دهد کانه شما را می برد به قیامت و برمی گرداند. لا اقسم بیوم القیامة. و لا اقسم بالنفس اللوامة. بقیت الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ. حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا یک کاربردی دارد که وقتی شبه سخنور و شبه استادی می خواهد چنین کند ولی بنده خدا به هزار دلیل در کارش گیر کرده است و لذا خدای ناکرده دارد جفتک پرانی هم می کند را یحتمل بهتر بتوانید تشخیص دهید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قوله تعالى : « قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ » احتجاج على الیهود یظهر به کذبهم فی دعواهم أنهم أولیاء الله وأحباؤه ، وقد حکى الله تعالى ما یدل على ذلک عنهم بقوله : « وَقالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللهِ وَأَحِبَّاؤُهُ »المائدة : ١٨ ، وقوله : « قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ »البقرة : ٩٤ ، وقوله : « وَقالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً »البقرة : ١١١.

ومحصل المعنى : قل للیهود مخاطبا لهم یا أیها الذین تهودوا إن کنتم اعتقدتم أنکم أولیاء لله من دون الناس إن کنتم صادقین فی دعواکم فتمنوا الموت لأن الولی یحب لقاء ولیه ومن أیقن أنه ولی لله وجبت له الجنة ولا حاجب بینه وبینها إلا الموت أحب الموت وتمنى أن یحل به فیدخل دار الکرامة ویتخلص من هذه الحیاة الدنیة التی ما فیها إلا الهم والغم والمحنة والمصیبة.

قیل : وفی قوله : « أَوْلِیاءُ لِلَّهِ » من غیر إضافة إشارة إلى أنه دعوى منهم من غیر حقیقة.

قوله تعالى : « وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ » أخبر تعالى نبیه صلى‌الله‌علیه‌وآله أنهم لا یتمنونه أبدا بعد ما أمره أن یعرض علیهم تمنی الموت.

وقد علل عدم تمنیهم الموت بما قدمت أیدیهم وهو کنایة عن الظلم والفسوق ، فمعنى الآیة : ولا یتمنون الموت أبدا بسبب ما قدمته أیدیهم من الظلم فکانوا ظالمین والله علیم بالظالمین یعلم أنهم لا یحبون لقاءه لأنهم أعداؤه لا ولایة بینه وبینهم ولا محبة.

والآیتان فی معنى قوله تعالى : «

قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ » البقرة : ٩٥.

قوله تعالى : « قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » الفاء فی قوله : « فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ » فی معنى جواب الشرط ، وفیه وعید لهم بأن الموت الذی یکرهونه کراهة أن یؤاخذوا بوبال أعمالهم فإنه سیلاقیهم لا محالة ثم یردون إلى ربهم الذی خرجوا من زی عبودیته بمظالمهم وعادوه بأعمالهم وهو عالم بحقیقة أعمالهم ظاهرها وباطنها فإنه عالم الغیب والشهادة فینبؤهم بحقیقة أعمالهم وتبعاتها السیئة وهی أنواع العذاب.

ففی الآیة إیذانهم أولا : أن فرارهم من الموت خطأ منهم فإنه سیدرکهم ویلاقیهم ، وثانیا : أن کراهتهم لقاء الله خطأ آخر فإنهم مردودون إلیه محاسبون على أعمالهم السیئة ، وثالثا : أنه تعالى لا یخفى علیه شیء من أعمالهم ظاهرها وباطنها ولا یحیق به مکرهم فإنه عالم الغیب والشهادة.

ففی الآیة إشارة أولا : إلى أن الموت حق مقضی کما قال : « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ »الأنبیاء : ٣٥ ، وقال : « نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ »الواقعة : ٦٠.

وثانیا : أن الرجوع إلى الله لحساب الأعمال حق لا ریب فیه.

وثالثا : أنهم سیوقفون على حقیقة أعمالهم فیوفونها.

ورابعا : أنه تعالى لا یخفى علیه شیء من أعمالهم وللإشارة إلى ذلک بدل اسم الجلالة من قوله : « عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ ».


المیزان، علامه طباطبایی، جلد 19، صص 267-268

http://lib.eshia.ir/12016/19/268


این مقام بقیت الله الاعظم است که با وجود مبارک آن حضرت است که می توان خدا را شناخت هر چند که آن حضرت در غیبت تشریف دارند و حجب معنوی و مادی مانعند از اینکه ما حقیقت مبارک او را در یابیم. و اما مثلاً سوره ی مبارکه ی یس را در نظر بیاورید. این یک سوره ای است که داستانش پیشینه ای در انجیل دارد و لذا بر حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه این سوره وحی شده است بر حسب آنچه بر آن حضرت واقع شده است و بر حسب آنچه در کتاب انجیل از قبل آمده است و بر حسب وحی الهی. مسئله دقیقاً مثل این نیست که بنده گوشم شنوایی اش کم شده باشد و ندانم این عدم شنوایی بیشتر از گوشم است یا از بینی و دماغ است یا از حلق است یا بلکه حتی از عفونتی است که از دندانم یا جای دیگری مثل سینوسها است. اما وقتی به دردی مثل صمٌ بکمٌ عمیٌ دچار است که منشاء درد را نمی فهمد، باید تلاش کند و آزمایش شود و آزمایش کند تا بالاخره یحتمل یاد بگیرد؛ و یحتمل هم هیچ گاه یاد نگیرد.اما اگر کسی همه ی بدنش را عفونت گرفته است و حالا می خواهد عفونت گوشش را تشخیص دهد از کجا است؟ این یحتمل باید قبول کرد که دچار مشکل خواهد شد.  وقتی شما خدا را دارید، و بندگی خدا را دارید، همه چیز را دارید. و اما وقتی خدا را ندارید و مدعی هم هستید که دارید، آنگاه چه دارید؟

۱. فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا ﴿مریم: ٩٧﴾
۲. فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿الدخان: ٥٨﴾
۳. لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿القیامة: ١٦﴾
حال این خوب است که ما متذکر شویم که می فرماید لسانت را موقع قرائت قرآن با عجله به حرکت در نیاور و متذکر هم شویم که آنجایی که باید سخن به میان آید صحبت نمودن است که درست است. و اما آیات دیگری هم هستند که به لسان و زبان اشاره دارند و حتی یک جایی نیز می فرماید که

یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿التوبة: ٣٢﴾

اینجا یحتمل مسئله این است که می فرماید ای تویی که ما را داری امر و نهی می کنی و خود مدعی هستی، ادعاهای ما را زیر سوال مبر! و لذا شروع می کند به استهزاء و آنچنان در کفرش می ماند که برایش دیگر نه جایز است و نه ممکن است که از آن بیرون بیاید. همه ی پیغمبران را نفی می کند و از جمله پیغمبر خاتم الانبیاء را هم نفی می کند. و تا روز قیامت خود را گرفتار گناه اندر گناه می کند و از آن بیرون نخواهد آمد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

وربما یشیر الى ما ذکرنا قول الصادق علیه‌السلام فی روایة ابن یزید المتقدمة « یجری الماء إلى القبلة إلى یمین ، ویجری عن یمین القبلة إلى یسار القبلة ، ویجری عن یسار القبلة إلى یمین القبلة ، ولا یجرى من القبلة إلى دبر القبلة » ‌وذلک لأن قبلة الراوی قبلة العراق ، وهی جهة الجنوب لهم ، فلا یجری الماء من الجنوب الى دبر القبلة أی إلى الشمال ، لأنه دبر القبلة بالنسبة إلى مستقبل القبلة ، وفی کشف اللثام بعد أن ذکر هذه الروایة مؤیدة للحکم بأن جهة الشمال فوق بالنسبة إلى الجنوب « الظاهر أن المراد بالقبلة قبلة بلد الامام ونحوه من البلاد الشمالیة ، ویعضده الاعتبار ، لکون معظم المعمورة فی الشمال ، وانغمار الجنوبی من الأرض فی الماء حتى لم یر العمارة فی الجنوبی من قبل بطلموس » انتهى. ولا منافاة فیه لما ذکرنا ، لا یقال أنه لا معنى لجمیع ما ذکرتم ، لکون البئر والبالوعة معا فی البلاد الشمالیة ، فأی معنى لکون البئر فی مهب الشمال دون البالوعة وبالعکس ، لأنا نقول المراد به إنما هو القرب إلى ناحیة الشمال وعدمه ، فتأمل.

جواهر الکلام، آیت الله شیخ محمد حسن اصفهانی، جلد 1، ص 286

http://lib.eshia.ir/10088/1/286

بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾


کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿الفجر: ٢١﴾



یقول الصادق: لا صلاة إلا إلى القبلة. فقیل له: أین حد القبلة؟ قال: ما بین المشرق و المغرب کله قبلة. و یشرح ذلک قوله: یجزى التحری أبدا إذا لم یعلم وجه القبلة.


احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله تستری، جلد 28، ص 407

http://lib.eshia.ir/10271/28/407


شیخ کمال الدین ابن طلحه که صاحب کتاب مناقب ائمه است در کتاب خود به اسناد روایت کرده که در سالى که حضرت امام على بن موسى رضا از مدینه به خراسان آمد جهت آنکه مأمون خلیفه آن حضرت را طلب کرده بود که ولایت عهد خود بدو تفویض کند چون به نیشابور رسید تمامى اهل نیشابور آن حضرت را استقبال کردند و آن حضرت در اندرون محفه بود و پرده انداخته و محفه بر استرها بار کرده بودند و آن روز نیشابور معمورترین مملکتهاى خراسان بود چنانچه سى هزار محدث که تمامى محبره همراه داشتند به استقبال امام بیرون آمده بودند و بزرگ ایشان امام احمد بن حرب نیشابورى بود و امام محمد بن اسلم طوسی بودند.

همان، ص 666

http://lib.eshia.ir/10271/28/666


لَّقَدْ سَمِعَ اللَّـهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿آل عمران: ١٨١﴾


یکی از گروه های لی که در نظریه های لنگلندز فانکوریالیته اش را می جوییم گروه های عمودی یا اورتوگنال (orthogonal) یا عمودی خاص SO(N) -که وقتی روی فضاهای کلاسیک و بلکه کونتومی کار می کنند نمایانگر دورانها هستند-  می خواهیم اینها را بر حسب نمایشات توابع اتومورف SU(N) نشان دهیم. مسئله اینجا بود که آیا همین فانکتوریالیته با نمایشات توابع اتومورف روی SL(N, C) هم مسائل قاطیقوریایی همدیسی همان همان است و درست کار می کند؟ اینجا یک تشبیهی هست بین حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف و حضرت مسیح علیه السلام که در دعوت به امامت نماز به هم تعارف می فرمایند! در این باب بسیار سخن می توان گفت و اما اینکه در واقع چه می شود، همان حرفی است که بر حسب زور و دعوا و مرافعه نیست و بلکه بر حسب اموری است علمی و منطقی و در نهایت اموری است یقینا ایمانی و الهی که وقتی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تنزل می کنند ما آنها را یحتمل بهتر می توانیم درک کنیم بر حسب منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی و هندسه ی ناجابجایی و ریسمان و دیگر مباحث ریاضی فیزیکی. البته ناگفته نماند که انگیزه های قدرتهای علمی و مذهبی و نظامی جهانی نیز اینجا می توانند مورد بحث واقع شوند آنطور که امامت یک مسئله است و تفرقه و نفاق و تنها گذاشتن امام در کربلا از جمله مسائل دیگری می شوند آنچنان که ما وضعیت فلسطین اشغالی و بعضی دیگر از کشورهای اسلامی و بلکه به دلیل عدم وحدت در کل امت اسلامی را امروز داریم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾


کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿الفجر: ٢١﴾


بنده دیشب عرض کردم که نکند قبله ی ما خیلی درست نباشد، و فرمودند که در حدود ظهر روز 7 خرداد (یا بیست و پنجم تیر) که خورشید بر کعبه عمود می تابد می توانی با شاخصی خود قبله را پیدا کنی. البته ناخداهای کشتی می دانند که یافتن موقعیت خورشید در کره ی سماوی یک مشکلی دارد که معمولاً آنرا با آلماناکها و امثالهم که جدولهای دقیقی از کره ی سماوی در ساعات مختلف روز و شب اند را حل می کنند. و امروزه هم که انواع وسائل ماهواره ای یحتمل حتی در روی کشتیها در دوردستها نیز یافت شوند و لذا با جی پی اس می توانید موقعیت خود را بیابید.

اما اینجا مسئله این است که مثلاً در لس آنجلس یا سان فرانسیسکو که وقتی در مکه ظهر است آنجا شب است، مسئله چطور می شود؟ یک راهش این است که مثل ناخداها موقعیت سمت الراس و سمت القدم در مکه را بیابد و ببیند که سمت القدم در کره ی سماوی و بلکه در طول و عرض جغرافیایی از چه نقطه ای می گذرد. و آنگاه در ظهر روزی که خورشید بر کعبه عمود است و سایه ای ندارد، در طول و عرض جغرافیایی زمین در جهت سمت القدم نیز آیا ما نباید در آن ساعت ظهر سایه نداشته باشیم؟ به هر حال چون کره ی سماوی را واقعاً به شکل کره ما فرض می کنیم و اما زمین دقیقاً کروی نیست، خط راست مستقیم دقیقی نمی توان از لس آنجلس به کعبه کشید و لذا جهت قبله را در لس آنجلس مشخص کرد! این مسئله برای قطب جنوب بدتر می شود چرا که آنجا حتی طول روز بسی طولانیتر هم می تواند باشد و لذا می توان قبله را پیدا کرد ولی مشکل این است که ساعات روز را با اینکه مدام روز است را باید به 24 ساعت تقسیم نموده و اوقات شرعی را از آن استخراج کرد.

یک راه دیگری که بنظر این حقیر می رسد که جالبتر است این است که بجای اینکه روز بخصوصی را برای عمود شدن خورشید بر کعبه بیابیم، بجایش بگردیم ببینیم کی خورشید در محل مورد نظری که قبله را می خواهیم تعیین کنیم هنگام ظهر سایه ی شاخص کمترین می شود یا حتی بی سایه می شود. آنگاه در آن روز و در آن هنگام ظهر محلی که قبله را می خواهیم تعیین کنیم با مکه تماس حاصل کرده و سایه ی کعبه را در آن مکان از لحاظ جهتیابی تعیین کنیم که مثلاً در جهت جنوب شرقی است. آنگاه قبله را از روی این شاخص وقتی که به محل مورد نظر تعیین قبله می خواهیم انتقال دهیم. بد می گویم بفرمایید که بد می گویی. البته باید دقت کرد که مخالف جهتی که سایه می افتد قبله است و نه در جهتی که خود سایه است. و در وقتی مسئله را به سایه ی کعبه انتقال می دهیم نیز باید دقت کرد که جهت سایه را می طلبیم یا خلاف جهت آنرا؟!

خلاصه ی کلام اینکه درست است که می توان با شاخصی قبله را تعیین کرد الا اینکه در طول و عرض جغرافیایی نقطه ای از زمین متناظر با سمت القدم در روز مورد نظر آنگاه که خورشید در سمت الراس است نیز ما سایه ای نخواهیم داشت. و بنظر می رسد که مسئله در یک جاهایی مثل این می ماند که کچلیهایی پیدا می کند که شاخص عمل نکند بدلیل کروی بودن زمین یا گردش دوره ای شب و روز! البته این بدان معنی نیست که ما در لس آنچلس یا سان فرانسیسکو در مساجد قبله نداریم. ولی این مسئله مهم است که علی ایحال قبله را چطور می توانیم بیابیم. آیا parallel transport یا انتقال موازی شاخص در جهت ژئودسیک هندسه ی دیفرانسیل کار می کند؟ و چطور؟...

و اما مسئله ی جدیتر این است که می فرماید که بقیت الله برای شما بهتر است اگر مومن باشید. این مسئله هم بنظر می رسد که یک کچلیهایی برای شاخص پیدا می کند وقتی ممالک اسلامی با ممالک آندلسی و غیرآندلسی غیر اسلامی مرزبندی شوند. مثل این می ماند که گویی کسوفی است که رخ داده است و اما چون در مملکت آندلسی یا غیر اسلامی واقع شده ایم، نماز آیات را همه بجا نمی آورند چرا که به احکام اسلامی پایبند نیستند.

مثال دیگرش این است که یک استاد مسَلم اخلاقی منبر برود. خوب او می تواند همه را شیقته ی خود کند. و حال آنکه داستان از این قرار است که او باید همه را شیفته ی خدا کند و به این امر وادارد که ما همگی بندگان خداییم. البته اینجا اگر مسئله از این نوع باشد که او خود بنده ی خدایی است که از دید پامنبریها از مردان خدا بحساب می آید، همین که دیگران نیز او را الگو قرار دهند نیز باعث خواهد شد که آنها نیز مرد خدا شوند. اما این بدان معنا نیست که مسئله آنچنان انحرافی شود که استاد بفرماید شما همه باید خودکشی کنید و همه چنین کنند! یعنی این حرکتها هر چند که نمایشی هم باشند معنایش این نیست که از روی اخلاق است. شهادت یک چیز است و خودکشی چیز دیگری است. یعنی استاد اخلاق وقتی می تواند از اخلاق بفرماید که چنین اخلاقی مروج علم و دین شود و نه مروج جهل و لامذهبی. یحتمل بتوان گفت که با اینکه استادی دارد از بقیت الله الاعظم نیز ترویج و تبلیغ می کند و بلکه هم خود بقیت الله در جمع مستمعین حاضر است، و اما همانطور که قبله را نمی توان در بعضی نقاط دقیقاً حساب کرد، همانطور هم بقیت الله الاعظم را نیز نمی توان نه اینکه فقط از غیبت درآورد و بلکه حتی نمی توان درست تبلیغ کرد که اصلا داستان از چه قرار است. مثلاً این درست است که ما با دیار غیر اسلامی تجارت هم می کنیم و تبادل علمی هم می کنیم. و لذا این مسئله ای است که نه فقط در نظریه های حمیدی مجیدی نهفته است که کجا مرزبندی بین نظریه های ریاضی فیزیکی و نظریه های حمیدی مجیدی است. و بلکه این در صنعت و تکنولوژی مسئله ای حادتر و مزمنتر هم می شود. ما هم آن علم و تکنولوژی و صنعت را می خواهیم و اما تجربه اش و بلکه علمش را نداریم. و لذا این فقط یک ترجمه ای نیست که بخواهیم از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به فلسفه و ریاضی فیزیک و علوم طبیعی و بلکه تکنولوژی و صنعت حرکت کنیم. و مسئله در جهت عکسش هم درست است و از آن جهت هم نمی شود به الهیات مفتکی راه یافت. البته منظور به این نیست که در این میان مشت و لگدی در کار است و باید زوری اعمال شود تا مسائل درست حل شوند؛ و حتی یحتمل اگر پامنبری ای کمی پایش را سر راه دراز کرده بود استاد بالای منبر نمی توانست این کار را بکند آخوند دیگری و بلکه حتی امام جماعتی پیدا شود که یک لگد هم به او بزنند که بچه پایت را چرا دراز کرده ای؟ حواست کجا است؟ خواب نمانی؟ من این را زدم که خدا بعداً محکمترش را پس کله ات نزند! درست برعکس باید صراط مستقیم و راه درست و منطقی کارها را یافت. واقعاً یک دعوایی هست. ولی باید نوع دعوا را در بحثهای طلبگی و استاد و شاگردی و امثالهم درست مشخصش کرد. مثلاً تعیین قبله را خوب است که از جواهر الکلام و دیگر کتب فقهی هم نگاه کرد. و همینطور احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نورالله تستری را هم درست مطالعه و بررسی کرد.

یعنی فرض بفرمایید که شما می توانید منبر بروید و یک ساعت راجع به تغییر قبله از بیت المقدس به مکه ی مکرمه صحبت کنید و اما یک کلمه از اینکه امروزه روز هم در فلسطین اشغالی و بیت المقدس دارد چه میگذرد هیچ نگویید. یعنی آیا اگر کسی چنین کرد، مسئله حل است. تا جمعه ی آخر ماه رمضان چیزی نمانده است و حال آنکه همه ی جمعه ها شده است راه پیمایی در نوار غزه و کرانه ی باختری و قدس شریف. بابا منبر می روید، اقل کم یک چیزی بفرمایید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلام،
بنده حقیر سعی می کنم این متن را راجع به امی نوتر بخوانم و یک جواب بلند و بالایی اگر اجازه بفرمایید خدمتتان عرض کنم! یعنی هنوز نخوانده ام و فقط یک نگاهی بدان انداختنم و بلکه نظرات را هم کمی خواندم. ولی اینجا یک چیزی بگویم راجع به (1)U الکترومغناطیسی. (راستی نوشته ی شما باعث شد که دریابم که یحتمل یک کلک کوچکی  احتیاج داریم که U(1) را چطور درست (1)U  بنویسیم!!!).
ولی بنده این را عرض می کنم که بجای اینکه اول متن را بخوانم و بعد یک نظر بلند و بالایی بنویسم سعی می کنم چشم بسته یک چیزی بگویم یحتمل اله بختکی درست در بیاید! و آن این است که شما در برنامه (هندسی) لانگلندز مسئله ای که دارید بنظر می رسد این است که گروه های لی را برایشان از طرق توابع اوتومورف (automophic functions) و جبرهای اوپراتوری روی فضاهای هیلبرد ال-دو و امثالهم، یک نمایشات یگانی یا یگانی خاص روی میدانهای اعداد مختلط پیدا می کنید و حال آنکه یحتمل میدانهای مورد بحث از انواع میدانهای متناهی یا پی تایی (p-adic) هم باشند. حالا سوال این است که آیا ما می توانیم نوع برنامه ی لانگلندز را تغییر داده و مثلاً بجای اینکه نمایشات مختلط یگانی گروه های لی مثل GL(2, k) یا SL(2, k) و دیگر گروه های ساده ی لی که k نیز اینجا یک میدان عددی است را تبدیل کنیم به برنامه ای دیگر که آیا هم ارز این برنامه باشد یا خیر چرا که مثلاً کلیفورد تابز در مواردی خاص هم ارزی آنها را بررسی می کند. و آن برنامه را اگر برنامه ی حمیدی مجیدی بنامیم مسئله این می شود که بجای اینکه نمایشات یگانی مختلط را در نظر بگیریم بجایش نمایشات خطی مختلط را در نظر آوریم یعنی برای نمایشاتمان بجای گروه های یگانی (unitary groups)، گروه های خطی (linear groups) چرا استفاده نکنیم و مبنا قرار ندهیم؟ و آنگاه همه ی گروه ها را بر حسب این نمایشات بررسی کنیم. مثلاً مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه بعضی نظریه های ابرتقارن بر حسب این نمایشات چطور تغییر می کنند و یحتمل مشکلات جدیدی را ایجاد می کند یا بلکه مسائلی را هم حل کرده و آسانتر کند؟ بنظر می رسد که ویتن این کار را در جهت برنامه ی لانگلندز انجام داده است. و لذا مسئله این است که در جهت عکس آن نیز آیا تا چه حد می توان رفت و برگشت داشت. یعنی اگر ما یک فانکتوریالیتی بین این قاطیقوریاهای نمایشاتی ایجاد کنیم که این فانکتور قاطیقوریایی ما یک نگاشت همریختی یا همومورفیسمی است آیا همین نگاشت  فانکتوریالیته یک یکریختی یا ایزومورفیسم یا هم ارز هم می تواند باشد. و این تا چه حدی است چرا که یحتمل این گروهای لی از لحاظاتی با هم متفاوتند و لذا نظریاتی که بر حسب نمایشات آنها نمایش داده شوند نیز تا حدودی باید با هم متفاوت باشند.... راستی همانطور که یحتمل می دانید یک مقاله ی بلند و بالایی در آرشیو از آقاناجیک-فرنکل-اوکنکاو راجع به برنامه ی لانگلندز و مسائل مربوطه ی آنها هست....
بنده معذرت و عذر می خواهم که اینطور چشم بسته وارد ماجرا شدم چرا که این را از مطالعه ی ویکیپدیایی هملت یاد گرفتم که یحتمل این کار جایز است آنجایی که به یقین می توانم چشم بسته بگویم که در متن فارسی ویکیپدیای هملت از طب سنتی و مسائل مربوط به بلغمی-سودایی-صفراوی-دموی در مورد روانکاوی می گوید و حال آنکه آیا چشم بسته می توان گفت که چنین چیزی را در متن انگلیسی هملت (Hamlet) آنرا یحتمل نمی توان یافت. یحتمل مسئله از باب کم توجهی این حقیر است یا دستور زبانم خوب نباشد یا بلکه اصلا می خواهم همه چیز را چشم بسته حل و بحث کنم!
مسئله ی دیگری که اینجا هست این است که ما اینجا مسائل را در حدود ریاضی فیزیک می توانیم بحث کنیم و بلکه یحتمل انگیزه هایی نیز ایجاد کنیم. و اما مسئله ی دیگر این است که تا چه حدودی می توانیم به حکمت متعالیه و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برسیم؟ و چرا؟ همین مسئله ی هملت را در نظر آورید! این یک انگیزه ای را یقیناً می تواند ایجاد کند که چرا امام زمان عجل الله فرجه الشریف در غیبت است. یعنی چه؟ یعنی همین که اگر ما خلفای عباسی ای را که همزمان با آن حضرت از بدو تولدشان تا چندی بعد بررسی کنیم، می بینیم که از این دست مسائل نمایشنامه ی هملت مثل قتلهایی از انواع برادر یا پدر کشی کم  نداشته باشیم و بالاخره داشته ایم. و امروز مسائل فلسطینی و دیگر مسائل اسلامی منطقه ای و بین المللی و حتی برجامی ما از چه قرار است؟ شما از یک طرف یحتمل شاهزاده هایی دارید که یقیناً بنظرشان می رسد که حقشان را خورده اند و اما اینکه آن کدام شاهزاده ای است که همچون حضرت ابراهیم علیه السلام میهمانانش بدو هم بشارت فرزند می دهند و هم بشارت هلاکت قوم حضرت لوط را؟ و الله اعلم! وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَـٰؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ ﴿هود: ٧٨﴾  یوسف زهرا کجا است؟ و الله اعلم! ای قلم سوزلرینده اثر یوخ، آشنادن منه یوسف زهرا بیر خبر یوخ. خیلی مخلصیم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّـهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّـهِ قَرِیبٌ ﴿البقرة: ٢١٤﴾


همانطور که در ویکیپدیای فارسی و انگلیسی نیز آمده است، نگاه های فلسفی و روانکاوی نیز به نمایشنامه هملت آمده است. در نگاه روانکاوی می فرماید:

  • به اعتقاد منتقدان نقد روانشناختی بر این نظر استوار است که درنگ هملت در کشتن و انتقام گرفتن از عمویش کلادیوس در این نکته نهفته است که هملت با عمویش همسان‌پنداری می‌کرد و بر این باور بود که کلادیوس کاری را انجام داده‌است که خود هملت زمانی می‌خواست انجام دهد؛ یعنی پدر را از بین ببرد تا تنها خود مورد توجه مادر قرار بگیرد. شکسپیر از کلادیوس تصویری را نشان می‌دهد که نشانگر خصومت سرکوب‌شدهٔ هملت نسبت به پدرش است که در جلب توجه مادر رقیب اوست.[۱۳]
  • شکسپیر و هم عصرانش در ورد فرایند فیزیولوژیکی بدن و ارتباط ذهن و روح در حیطه اخلاط چهارگانه بدن (بلغم، سودا، صفرا و خون) تعابیر و اندیشه‌های بسیار داشتند و نظریات علما و صاحب‌نظران پیش از خود و هم عصرانشان را در بسیاری از آثارشان به کار می‌بستند. روان رنجوری، شیدایی، بی‌ارادگی و وسواسی که در هملت به عنوان محوری‌ترین شخصیت نمایشنامه سراغ داریم، همگی حاکی از شخصیت سوداوی - مالیخولیایی وی است. عدم توازن و بی‌تناسبی اخلاط در هملت باعث برانگیخته شدن جنون وی بوده‌است.

  • و در نگاه فلسفی می فرماید:

    هملت در پی رام ساختن طبع وحشی انسان است؛ اما در عملی ساختن این هدف دچار تردید و وسوسه می‌گردد. از تردید و دودلی دچار افسردگی (سودازدگی) می‌شود. «بودن یا نبودن» پرسش بزرگ هملت است. احتجاج هملت شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن یا تسلیم خواریِ بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دوروزه را با ذلت گذراندن را شکسپیر در نمایشنامه این‌گونه بیان می‌کند.[۱۲]

    بودن، یا نبودن، سؤال اینجاست

    آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،

    و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟

    بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ.

    و در این خواب دریابیم که رنج‌ها و هزاران زجری که این تن خاکی می‌کشد، به پایان آمده.

    این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.

    مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن…

    ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ

    پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می‌آید

    ما را به درنگ وامی‌دارد؛ و همین مصلحت اندیشی است

    که این گونه بر عمر مصیبت می‌افزاید.

    وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،

    اهانت فخرفروشان، رنج‌های عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران

    و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا می‌زنند، همه را تحمل کند،

    در حالی که می‌تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟

    کیست که این بار گران را تاب آورد،

    و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟

    اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،

    از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،

    اراده آدمی را سست نماید.

    و وامی‌داردمان که مصیبت‌های خویش را تاب آوریم،

    نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمی‌دانیم.

    و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،

    و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی‌رنگ می‌کند.

    و از این رو اوج جرءت و جسارت ما

    از جریان ایستاده

    و ما را از عمل بازمی‌دارد.

    آه دیگر خاموش، اوفیلیای مهربان! ای پری زیبا، در نیایش‌های خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر."

    در ویکیپدیای انگلیسی ما بطور مبسوطتری با مسائل فلسفی و روانکاوی و حتی مذهبی هملت برخورد می کنیم:

    https://en.wikipedia.org/wiki/Hamlet


    بعضی یحتمل بدرستی اشکال و ایراد کنند که آیا ما برداشتی از نگاه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی احتیاجی نداریم اینجا؟ یحتمل مسئله این است که چون مسائل تا حدود زیادی آندلسی است، بحثهای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا باید با دقت بیشتری انجام شود که بالاخره اصلا مسئله چیست؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّـهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّـهِ قَرِیبٌ ﴿البقرة: ٢١٤﴾


    آیه 214 ، سوره بقره

    ثبات و تسلیم در برابر سختى ها و فتنه ها که امت ها بدان مبتلا مى گردند)
    أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم مَّستهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتى یَقُولَ الرَّسولُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ مَتى نَصرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصرَ اللَّهِ قَرِیبٌ(214)

    ترجمه آیات
    آیا به دستورى که دادیم که همگى داخل در سلم شوید عمل مى کنید و از اختلاف دست بر مى دارید یا نه بلکه مى پندارید بدون اینکه آنچه بر سر اقوام و ملل گذشته از مصائب درونى و برونى بیامد بر سر شما آید داخل بهشت شوید؟ نه ممکن نیست شما نیز مانند آنها امتحان خواهید شد آنها آنچنان آزمایش سختى شدند که دچار تزلزل گشته حتى رسول وگفتند: پس نصرت خدا چه وقت است آنگاه به ایشان گفته شد: آگاه باشید که نصرت خدا نزدیک است .(214)

    بیان آیه

    در سابق گفتیم : این آیات از جمله : ((یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافة )) تا آخر آیه مورد بحث یک سیاق دارند، و همه به هم مربوطند.

    أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ...

    بهشت رضوان و قرب رب العالمین در گرو تحمل سختى ها است و سنت الهى در میان امم گذشته در بین امت اسلام تکرار خواهد شد (تکرار تاریخ )
    در این جمله آنچه را که آیات سابق بر آن دلالت مى کرد تثبیت مى کند، و آن این بود که دین یک نوع هدایت خدائى است ، براى مردم هدایتى است به سوى سعادتشان در دنیا و آخرت ، و نعمتى است که خداوند بشر را به آن اختصاص داده . پس بر انسانها واجب است در برابر آن تسلیم شوند، و با وجود آن دیگر گامهاى شیطان را پیروى نکنند، و در این هدایت اختلاف نیندازند، و دوا را به صورت دردى جدید در نیاورند، و بوسیله پیروى هوا و به طمع زخرف دنیا نعمت خداى سبحان را با کفر و عذاب معاوضه ننمایند که اگر چنین کنند غضبى از ناحیه پروردگارشان به ایشان مى رسد، همانطورى که به بنى اسرائیل رسید، چون آنها هم نعمت پروردگار را بعد از آنکه در اختیارشان قرار گرفت تغییر دادند آرى خدا با بنى اسرائیل عداوت خاصى نداشت ، این سنت دائمى خدا است که فتنه ها پیش آورد، و احدى از مردم به سعادت دین و قرب رب العالمین نمى رسد مگر با ثبات و تسلیم .
    در این آیه شریفه التفاتى از غیبت به خطاب به کار رفته ، چون در آیات قبلى مؤ منین ، غایب فرض شده بودند، مى فرمود: (مردم امت واحده اى بودند)، و در این آیه حاضر به حساب آمده اند، مى فرماید: (نکند خیال کرده اید که ...)، و این بدان جهت بود که اصلا در این آیات روى سخن با مؤ منین بود، در شش آیه قبل مى فرمود: (یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافه )، چیزى که هست در آیه قبلى موقعیت ایجاب کردغایب به حساب آیند، همینکه آن عنایت کلامیه اعمال شد دوباره به سیاق قبلى برگشته مؤ منین را مخاطب قرار داد.
    کلمه (ام ) متصله و به معناى (یا اینکه ) نیست ، بلکه منقطعه و به معناى (بلکه ) است ، و معناى آیه بطوریکه دیگران هم گفته اند این است که (نه ، بلکه گویا پنداشته اید که قبل از برخورد با آنچه امم گذشته برخوردند داخل بهشت مى شوید).
    البته اختلافى که در میان اهل ادب درباره کلمه (ام ) منقطعه وجود دارد معروف است : ولى حق مطلب به نظرما این است که اصل این کلمه براى افاده تردید (یا اینکه ) است ، و اگر گاهى معناى (بلکه ) رامى دهد، از این نظر است که معناى بلکه هم در آن موارد منطبق است ، نه اینکه برحسب وضع لغوى دو جور (ام ) داریم ، در نتیجه معناى ام منقطعه در مورد آیه مورد بحث این مى شود: (هل انقطعتم بما امرناکم من التسلیم ، بعد الایمان ، و الثبات على نعمه الدین ، و الاتفاق و الاتحاد ام لا بل حسبتم ان تدخلوا الجنه ...)، یعنى آیا بعد از آنکه به شما دستور دادیم که بعد از ایمان آوردن هم استقامت به خرج دهید و هم تسلیم شوید آیا از آرزوى کاذب خود دست برداشته اید یا نه ، بلکه گمان دارید که داخل بهشت مى شوید.

    وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم
    کلمه (مثل ) اگر با کسره میم و سکون ثا خوانده شود به معناى شبه (مانند) است ، و اگر بفتحه میم و فتحه ثا خوانده شود معناى شبه (شباهت ) را مى دهد، و منظور از مثل که براى چیزى مى آورند بیانى است که کانه آن چیز را در نظر شنونده مجسم کرده است ، که این چنین بیان را استعاره تمثیلیه مى گویند، مانند اینکه خداى تعالى درباره علماى یهود که به علم خود عمل نمى کردند مثل زده به چهارپائى که کتاب بر آن بار کرده باشند، مى فرماید: ((مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا)) و نیز از همین باب است مثل به معناى صفت مانند آیه : ((انظر کیف ضربوا لک الامثال )) چون این در پاسخ آن تهمت ها است که به رسولخدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى زدند، و مى گفتند: او مجنون است ، ساحر است ، کذاب است ، و امثال اینها، پس کلمه امثال در اینجا به معناى صفت است و از آنجائى که در آیه مورد بحث خداى تعالى با جمله (مستهم الباساء و الضراء...) آن مثل را بیان کرده ، لاجرم باید گفت : که کلمه نامبرده معناى اول را مى دهد.
    مَّستهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضرَّاءُ...

    معناى باساء و ضراء و اشاره به سنت جاریه الهى درباره همه انسانها
    بعد از آنکه شوق مخاطب براى فهمیدن تفصیل اجمالى که جمله : (و لما یاتکم مثل الذین ...) بر آن دلالت داشت شدید شد، با جمله مورد بحث آن را تفصیل داد، و کلمه (باساء) به معناى شدت و سختى است که از خارج نفس آدمى به آدمى وارد مى شود، مانند گرفتاریهاى مالى ، و جاهى ، و خانوادگى ، و نداشتن امنیتى که در زندگیش به آن نیازمند است .
    و اما ضراء عبارت است از شدتى که به جان و تن انسان مى رسد، مانند جراحت و قتل و مرض ، و کلمه زلزله و زلزال معنایش معروف است ، و اصل آن از ماده (ز - ل - ل ) است ، که به معناى لغزیدن است ، و اگر این کلمه تکرار شده ، براى این بود که بر تکرار دلالت کند، تو گوئى زمینى که مثلا دچار زلزله شده ، لغزشهائى پشت سر هم کرده ، و این معنا، در کلمه (صر - و صرصر)، و کلمه (صل و صلصل ) و کلمه (کب و کبکب ) نیز جریان دارد، و کلمه زلزال در آیه شریفه کنایه است از اضطراب و دهشت .
    حَتى یَقُولَ الرَّسولُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ...
    کلمه (یقول ) به نصب لام خوانده شده و بنابراین قرائت جمله در معناى غایت و نتیجه است .

    براى جملات قبل بعضى هم آن را به ضمه لام خوانده اند. و بنابراین قرائت جمله نامبرده حکایت حال گذشته است ، و هر چند هر دو معنا صحیح است ، لیکن دومى با سیاق مناسب تر است ، براى اینکه اگر جمله نامبرده غایتى باشد که جمله (زلزلوا) را تعلیل کند، آن طور که باید با سیاق مناسب نیست .
    مَتى نَصرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصرَ اللَّهِ قَرِیبٌ
    این جمله حکایت کلام رسول و مؤ منین به آن حضرت با هم است ، و گرچه چنین کلامى از رسول خدابه ذهن مى زند، که آن جناب چرا باید بگوید (یارى خدا کى مى رسد)؟ ولى با در نظر گرفتن اینکه خداى تعالى قبلا به رسول و مؤ منین وعده نصرت داده بود، و مثلا فرموده بود: ((و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین ، انهم لهم المنصورون )) و نیز فرموده بود: ((کتب الله لا غلبن انا و رسلى )) جمله مورد بحث هیچ به ذهن نمى زند، و اگر بنا باشد از شنیدن امثال این عبارتها یکه بخوریم باید از آیه : ((حتى اذا است یئس الرسل ، و ظنوا انهم قد کذبوا، جاءهم نصرنا)) باید یکه بخوریم ، که لحنش شدیدتر از لحن آیه مورد بحث است .
    و نیز ظاهر آن است که جمله : ((الا ان نصر الله قریب )) حکایت کلام خداى تعالى باشد، نه تتمه کلام رسول و مؤ منین با وى .
    و این آیه همانطور که قبلا هم اشاره کردیم دلالت مى کند بر اینکه مساءله ابتلا و امتحان در امت اسلام نیز جریان دارد، و این سنت همیشگى است .
    و نیز دلالت دارد بر اینکه مثل و وصف امتهاى گذشته عینا تکرار مى شود، آنچه بر سر امتهاى گذشته رفته است بر امت اسلام نیز خواهد رفت ، و این همان است که نامش را تکرار تاریخ و یا عود آن مى گذاریم.


    ترجمه ی المیزان، علامه طباطبایی

    http://lib.eshia.ir/50081/2/235


    [دعاى اَللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ اَلْقُبُورِ اَلسُّرُورَ]

    و شیخ کفعمى در مصباح و بلد الامین و شیخ شهید در مجموعه خود از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود: هر که این دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبى بخواند حق تعالى بیامرزد گناهان او را تا روز قیامت و دعا این است

    اَللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ اَلْقُبُورِ اَلسُّرُورَ اَللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ اَللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِعٍ اَللَّهُمَّ اُکْسُ کُلَّ عُرْیَانٍ اَللَّهُمَّ اِقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِینٍ اَللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ اَللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ اَللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ اَللَّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ اَلْمُسْلِمِینَ اَللَّهُمَّ اِشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ اَللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاکَ اَللَّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِکَ اَللَّهُمَّ اِقْضِ عَنَّا اَلدَّیْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ اَلْفَقْرِ إِنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ



    ای پسر ار عمر تو یک ساعت است

    ایزد را بر تو درو طاعت است

    نعمت تخم است وزو شکر بار

    وین بر و این تخم نه هر ساعت است

    طاعت اگر اصل همه شکرهاست

    عمر سر هر شرف و نعمت است

    گرت همی عمر نیرزد به شکر

    بر تو به دیوانگیم تهمت است

    مرد نکو صورت بی‌علم و شکر

    سوی حکیمان به حقیقت بت است

    مرد مخوان هیچ، بتش خوان، ازانک

    چون بت باقامت و بی‌قیمت است

    گر تو همی مردم خوانیش ازانک

    از قبل سیم و زرش حشمت است

    نزد تو پس مردم گشت اسپ میر

    زانکه برو نیز ز زر حلیت است

    هر که نداند که کدام است مرد

    همچو ستوران ز در رحمت است

    مرد نهان زیر دل است و زبان

    دیگر یکسر گل پر صورت است

    سوی خرد جز که سخن نیست مرد

    او سخن و کالبدش لعبت است

    جز که سخن، یافتن ملک را

    هیچ نه مایه است و نیز آلت است

    جز به سخن بنده نگردد تو را

    آنکس کو با تو ز یک نسبت است

    مرد رسول است، ستورند پاک

    این که همی گویند این امت است

    مرد سخن یافته را در سخن

    حملت و هم حمیت و هم قوت است

    حجت و برهانش و سؤال و جواب

    ضربت و تیغ و سپر و حربت است

    حربگه مرد سخن‌دان بسی

    صعبتر از معرکه و حملت است

    شیر بیابان را با مرد جنگ

    هم سری و همبری و شرکت است

    چنگ ز شیر آمد شمشیر شیر

    یشکش چون تیر تو با هیبت است

    قول تو تیر است و زبانت کمان

    گرت بدین حرب به دل رغبت است

    هر که به تیر سخنت خسته شد

    خستگیش ناخوش و بی‌حیلت است

    پیش خردمند در این حربگاه

    بی‌خردان را همه تن عورت است

    شهره شود مرد به شهره سخن

    شهره سخن رهبر زی جنت است

    روی متاب از سخن خوب و علم

    کاین دو به دو سرای تو را بابت است

    پرورش جان به سخن‌های خوب

    سوی خردمند مهین حسبت است

    کوکب علم آخر سر بر کند

    گرچه کنون تیره و در رجعت است

    هیچ مشو غره گر اوباش را

    چند گهک نعمت یا دولت است

    سوی خردمند به صد بدره زر

    جاهل بی‌قیمت و بی‌حرمت است

    گر به هر انگشت چراغی کند

    هیچ مبر ظن که نه در ظلمت است

    قیمت دانش نشود کم بدانک

    خلق کنون جاهل و دون همت است

    توبه کند شیر ز شیری هگرز

    گرچه شتر کاهل و بی‌حمیت است؟

    سرو همی یازد اگرچه چنار

    خشک و نگونسار و سقط قامت است؟

    نیک و بد عالم را، ای پسر،

    همچو شب و روز درو نوبت است

    گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی

    سیرت این چرخ همین سیرت است

    آنکه تو را محنت او نعمت است

    نعمت تو نیز برو محنت است

    براثر روز رود شب چنانک

    نعمت او بر اثرش نکبت است

    خوگ همه شر و زیان است و نحس

    میش همه خیر و بر و برکت است

    همچو دو بنده که برین از خدا

    بر تو سلام است و بران لعنت است

    کی بتواند که شود خوگ میش؟

    زانکه شر و نحس درو خلقت است

    بر طلب برکت میشی تو را

    هم خرد و هم تن و هم طاقت است

    نیک نگه کن که بر این جاهلان

    دیو لعین را طرب و دعوت است

    جای حذر هست ازینها تو را

    اکنون کاین خلق بدین عبرت است

    آنکه فقیه است از املاک او

    پاکتر آن است که از رشوت است

    وانکه همی گوید من زاهدم

    جهل خود او را بترین ذلت است

    گوش و دل خلق همه زین قبل

    زی غزل و مسخره و طیبت است

    بیت غزل بر طلب فحش و لهو

    بی‌هنران را بدل آیت است

    عادت خود طاعت و پرهیزدار

    تا فلک و خلق بدین عادت است

    بیهده گفتار به یک سو فگن

    حجت بر تو سخن حجت است

    ور تو خود از حجت بی‌حاجتی

    نه به تو مر حجت را حاجت است



    دنبال حملت یا حملة یا هملت (Hamlet) در نمایشنامه ی شکسپیر و بلکه معنی حملة و حملت در اینترنت می گشتم. و از جمله به شعر ناصر خسروی بالا برخوردم آنجایی که می فرماید:


    مرد سخن یافته را در سخن

    حملت و هم حمیت و هم قوت است

    حجت و برهانش و سؤال و جواب

    ضربت و تیغ و سپر و حربت است

    حربگه مرد سخن‌دان بسی

    صعبتر از معرکه و حملت است


    البته دیوان ناصرخسرو را که مطالعه کنیم، بسی درس و ادب و سخنوری در آن نهفته است، و اما همین یک آیه ی آخر سوره ی شعرا را که در نظر بگیریم جفای در حق ناصرخسرو نباشد گویی سخنی است آسمانی نسبت به دیوان او! خوب سخنوری یک چیز است ولی دعوت به بهشت و پرهیز از دچار شدن به آتش جهنم چیز دیگری است آنچنان که در آیه ی شریفه ی 214 سوره ی بقرة می فرماید. البته بنده این را یحتمل قبلاً هم عرض کرده ام که نمایشنامه ی شکسپیر را فیلمش را که از ویرایش روسی آن بود در سینمایی که تا چند سال پیش در خیابان سعدی بود دیدم. راستش را بخواهید باران تندی می آمد و سقف سینما هم سوراخ بود و همینطور باران شر و شر وارد سینما می شد! و تراژدی شاهزاده حملة یا هملت هم همینطوری بنده ی حقیر را به خود جذب کرده بود غافل از اینکه نکند به این ترتیب سقف سینما فرو ریزد؟ یحتمل سقف را نتوانسته بوده اند تعمیر کنند و مشکلش اساسی بوده است و لذا خرابش کرده اند.

    اما مسائل فقهی مربوط به طلاق از نوعی است که قرآن کریم خود در سوره ی طلاق و یحتمل جاهای دیگری نیز بیان می فرماید و بلکه حتی المقدور می فرماید از آن پرهیز هم کنید. وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ﴿الطلاق: ٣﴾. می فرمایند این آیه را به عنوان بهتر از کیمیا به حضرت امام شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی ارائه فرمودند که به عنوان دعای بعد از نماز تلاوت شود. موضوع این است که وقتی ما الگو را ادبیاتی قرار می دهیم که در آن شاهان و شاهزادگان مرتکب قتل برادر و غارت می شوند و بلکه برادرزاده ی شاهزاده می خواهد از عمویش که حالا شاه شده و با مادرش ازدواج کرده انتقام بگیرد، بلکه اصل الگو غلط است. و شنونده باید دانا باشد. و اما الگو کدام است؟ این است که تفقه و تفکر و تدبر و فقاهت و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را مطلبد. و الا خوب مطالعه ی سو و شون و ساربان سرگردان و دیگر کتب مرحوم سیمین دانشور و جتی کتب مرحوم جلال آل احمد و بلکه تالیفات و ترجمه های مرحوم ذبیح الله منصوری و داستانهای دفاع مقدس مثل نورالدین پسر ایران و دیگران هم می توانند اینجا یحتمل بسی کمک کنند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿القلم: ٤﴾


    خدا رحمت کند آیت الله سید مهدی طباطبایی را. بنده در یک سخنرانی ایشان در ایام عزاداریهای محرم و صفر چند سال پیش حضور داشتم. ایشان راجع به شاعر شعر باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است، محتشم کاشانی می فرمودند. شغل اصلی او از قضا شعرباقی و بزازی بوده است.

    البته تا آنجایی که بنده یادم هست ایشان از یک گچبری هم سخن بمیان می آوردند که حالا درست یادم نیست که قضیه چه بوده است. یحتمل مسئله این بوده است که این گچبر تا حدودی رو به دین می آورده و توبه می کرده و باز بعد از مدتی که به گناه آلوده می شده باز توبه می کرده. مثل این می ماند که بعضی خیلی هم ایراد کنند که افطاری خوب نیست چلوکباب بدهند چرا که معده و روده ها مدتها خالی بوده اند و درست نیست یک مرتبه چلوکباب بخورند. بهتر این است که همان چلوکباب را همچون آبگوشت برای سحری بگذارند. یحتمل حرف متینی هم هست. و اما بعضی تا سحر دوام نیاورند که چلوکبابشان را نخورند چرا که بیش از حد به خوردن و آشامیدن می پردازند!

    خدا روح آن مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی را رحمت کند و بیامرزد.


    باز این چه شورش است که در خلق عالم است

    باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

    باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

    بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

    این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

    کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

    گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

    کاشوب در تمامی ذرات عالم است

    گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

    این رستخیز عام که نامش محرم است

    در بارگاه قدس که جای ملال نیست

    سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

    جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند

    گویا عزای اشرف اولاد آدم است

    خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

    پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

    کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا

    در خاک و خون طپیده میدان کربلا

    گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست

    خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

    نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

    زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

    از آب هم مضایقه کردند کوفیان

    خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

    بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید

    خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

    زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد

    فریاد العطش ز بیابان کربلا

    آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

    کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا

    آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

    کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

    کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

    وین خرگه بلند ستون بی‌ستون شدی

    کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

    سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

    کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

    یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی

    کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

    سیماب‌وار گوی زمین بی‌سکون شدی

    کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

    جان جهانیان همه از تن برون شدی

    کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

    عالم تمام غرقه دریای خون شدی

    گر انتقام آن نفتادی بروز حشر

    با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی

    آل نبی چو دست تظلم برآورند

    ارکان عرش را به تلاطم درآورند

    برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند

    اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند

    نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

    زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

    آن در که جبرئیل امین بود خادمش

    اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

    پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها

    افروختند و در حسن مجتبی زدند

    وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود

    کندند از مدینه و در کربلا زدند

    وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان

    بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند

    پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

    بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند

    اهل حرم دریده گریبان گشوده مو

    فریاد بر در حرم کبریا زدند

    روح‌الامین نهاده به زانو سر حجاب

    تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

    چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید

    جوش از زمین بذروه عرش برین رسید

    نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب

    از بس شکستها که به ارکان دین رسید

    نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

    طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

    باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

    گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

    یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

    چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

    پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

    از انبیا به حضرت روح‌الامین رسید

    کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار

    تا دامن جلال جهان آفرین رسید

    هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

    او در دلست و هیچ دلی نیست بی‌ملال

    ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

    یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند

    ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

    دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

    دست عتاب حق به در آید ز آستین

    چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

    آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک

    آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند

    فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

    گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند

    جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا

    در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند

    از صاحب حرم چه توقع کنند باز

    آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

    پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

    شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

    روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

    خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار

    موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه

    ابری به بارش آمد و بگریست زار زار

    گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

    گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

    عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

    افتاد در گمان که قیامت شد آشکار

    آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

    شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

    جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

    گشتند بی‌عماری و محمل شتر سوار

    با آن که سر زد آن عمل از امت نبی

    روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

    وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

    نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

    بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

    شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد

    هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

    هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد

    هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید

    هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

    شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت

    چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

    هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

    بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد

    ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

    بر پیکر شریف امام زمان فتاد

    بی‌اختیار نعرهٔ هذا حسین او

    سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد

    پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

    رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

    این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست

    وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

    این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی

    دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

    این ماهی فتاده به دریای خون که هست

    زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

    این غرقه محیط شهادت که روی دشت

    از موج خون او شده گلگون حسین توست

    این خشک لب فتاده دور از لب فرات

    کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

    این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه

    خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

    این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

    شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

    چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

    وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

    کای مونس شکسته دلان حال ما ببین

    ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین

    اولاد خویش را که شفیعان محشرند

    در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین

    در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

    واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

    نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

    طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین

    تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر

    سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین

    آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

    یک نیزه‌اش ز دوش مخالف جدا ببین

    آن تن که بود پرورشش در کنار تو

    غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین

    یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد

    کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

    خاموش محتشم که دل سنگ آب شد

    بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد

    خاموش محتشم که از این حرف سوزناک

    مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

    خاموش محتشم که از این شعر خونچکان

    در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد

    خاموش محتشم که از این نظم گریه‌خیز

    روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد

    خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

    دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

    خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

    از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

    خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

    جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد

    تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد

    بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد

    ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‌ای

    وز کین چها درین ستم آباد کرده‌ای

    بر طعنت این بس است که با عترت رسول

    بیداد کرده خصم و تو امداد کرده‌ای

    ای زادهٔ زیاد نکرده‌ست هیچ گه

    نمرود این عمل که تو شداد کرده‌ای

    کام یزید داده‌ای از کشتن حسین

    بنگر که را به قتل که دلشاد کرده‌ای

    بهر خسی که بار درخت شقاوتست

    در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده‌ای

    با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

    با مصطفی و حیدر و اولاد کرده‌ای

    حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

    آزرده‌اش به خنجر بیداد کرده‌ای

    ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

    از آتش تو دود به محشر درآورند

    وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿القلم: ٤﴾


    اینجا بعضی یحتمل اشکال می کنند که منظورت چیست که برنامه ی لانگلندز را با اس-یو چطور می شود؟ چرا که نمایشهای اتومورفیک بنا به حساب تعریفشان نمایشات یگانی هستند. که در برنامه ی لانگلندز گنجانده شده اند. و لذا مسئله ی شما معنا نمی دهد. البته وقتی شما مسئله را از لحاظ نظریه های زایبرگ-ویتن و گروموف-ویتن و هیگارد-فلوئر-ویتن و امثالهم و حتی برنامه ی هندسی لانگلندز ویتن و یحتمل هم ارزی آنها را از طرقی همچون قضایای کلیفورد تابز و یارانش بررسی کنید یحتمل مسئله بیشتر روشن شود. بعضی نیز یحتمل اشکال کنند که حرفهایت برای ما بی معنی است و ما نمی فهمیم تو داری چه می گویی و یحتمل خودت هم نمی فهمی چه می گویی و همچون مثال آیه ی قرآن به کفر افتاده ای: وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ١٧١﴾. البته جوابش این است که این مسائل یحتمل به تفکر و تفقه بسیاری در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیاز دارد و نمی توان آنها را خیلی هم سرسری رد شد.

    وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿القلم: ٤﴾


    در رابطه با فانکتوریالیتی برنامه ی لانگلندز یحتمل این مقاله ی سال 2002 جیمز آرتور در زورنال انجمن ریاضی آمریکا هنوز هم مفید است.

    http://www.ams.org/journals/bull/2003-40-01/S0273-0979-02-00963-1/S0273-0979-02-00963-1.pdf

    وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿القلم: ٤﴾


    در مطالعه ی کتبی از قبیل احقاق الحق و ازهاق الباطل باید توجه کرد که طلبه و سالک در پی احقاق الحق خدا و رسول و ائمه ی اطهار است یا در پی احقاق الحق خود است. البته مزیت مطالعه ی این کتب و کتب فقهی در این است که کسی که بدنبال صرفاً احقاق الحق و ازهال الباطل مسائل شخصی خود است، با صبر و مقاومت و پافشاری می تواند رفته رفته به احقاق الحق و ازهاق الباطل برای خدا و رسول و ائمه ی اطهار برسد هر چند که یحتمل هم عمر طولانی هزار ساله طلب کند با اینکه از عذاب الهی هم خلاصی نداشته باشد.  وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللَّـهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿البقرة: ٩٦﴾.

    و لذا یحتمل وقتی ما به مسائل فقهی حول و حوش محرم و نامحرم و از جمله مسئله ی زن برادر و برادر شوهر بنگریم، ما متوجه این مسئله خواهیم شد که بسیاری مسائل فقهی و حقوقی اینجا نهفته اند. مثل این است که شما خانمی را از کارزورن ببینید که از جلوی منزلتان می گذرد و مردی هم ساعاتی قبلش از شما از میدان امام حسین جلوی دکه ی روزنامه فروشی همینطوری که دارید به روزنامه ها می نگرید می پرسد و می خواهید آدرس دهید که می گوید خیابان شریعیت را هم بلد نیستم و بلکه از شیرازم و دنبال سوئیتی برای چند روز می گردم. و بعد می شنوید که کازرون چه شده است.

    مسائل فقهی مربوط به محرمیت و نامحرمیت برادر شوهر و زن برادر یک چیز است و اما مسائل مربوط به محرمیت و نامحرمیت برادر و خواهر از نوع دیگری است. مثلاً حدیثی در الغدیر است که از معاویه پرسیدند که آیا شما می توانید بین دو خواهر را با هم جمع کنید؟ یعنی مردی می توان در آن واحد با دو خواهر ازدواج کند؟ و او گفت اشکالی ندارد. البته این آیه ی قرآن هم هست که چنین چیزی ممکن نیست! و لذا این در صورتی است که مسئله داری اشکال است و در فقه اسلامی نیز چنین چیزی جایز نیست. دلیلش این است که مسئله تبدیل می شود به محرمیت و نامحرمیت خواهر برادری آنجایی که دو خواهر با یک شوهر ازدواج کنند چرا که شوهر یک خواهر کماکان مانند برادر خواهر دیگر می تواند تلقی شود و حال آنکه هر دوی آنها یک شوهر دارند. آیا مسئله غیر از این است؟


    ۱. حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالَاتُکُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَأَخَوَاتُکُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَرَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُم مِّن نِّسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَکُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلَابِکُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿النساء: ٢٣﴾
    ۲. لَّیْسَ عَلَى الْأَعْمَىٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَىٰ أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَىٰ أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿النور: ٦١﴾




    البته اینجا بسیاری مسائل دیگری می توانند مطرح شوند که مثلاً دو برادر دوقلو با دو خواهر دوقلو ازدواج کنند. دیگران یحتمل متوجه نشوند که کدام خواهر و بردار کدام به کدام است ولی خودشان که متوجه می شوند! وانگهی فرض بفرمایید که یکی از این دو خواهر یا برادر فوت کند. و اینجا حالا دیگر اصراری هم بر دوقلو بودن آنها نیست. و خواهر یا برادر متناظر متوفی هم از زوج یا زوجه اش طلاق گرفته باشند. آیا زوج یا زوجه ای که همسرش متوفی است می تواند با زوجه یا زوجی که همسرش را طلاق داده و عده اش هم گذشته است، ازدواج کنند؟ و بسیاری از این قبیل مسائل واقع می شوند که یحتمل از لحاظ فقهی مشکلی ندارند اگر بر قوانین فقهی درست اشراق داشته باشیم. و اما خوب، اگر مسائل آندلسی شوند، یحتمل کسی زیر بار ادای نمازهای فریضه اش هم درست نرود و تارک نماز شود و از همین جا با کلی مسائل دیگر نیز روبرو شود.

    مثلاً این مسئله زیاد مطرح می شود که بعضی زوجها آنقدر از هم دور می شوند که دیگر اظهار می دارند که ما با هم خواهر و برادریم! البته یک دلیلش یحتمل می تواند سلامتی جسم و روان باشد و دلایل دیگرش از جمله آندلسی شدن مسائل می توانند باشند! البته از آن طرف نیز ما داریم که می فرمایند عقد پسرعمو و دختر عمو را در آسمانها بسته اند! و اما خوب، بسیاری مسائل فقهی نیز هست که باید رعایت شوند و الا مسائل یحتمل آندلسی شوند از آن نوع که وقتی به فقه و فقاهت و حقوق و حقوقدان مراجعه شود یحتمل ایراد شود که آن موقعی که باید کاری می کردی، کاری انجام ندادی! حالا دیگر می خواهی چه کنی؟

    موضوعی که اینجا درباره ی دوقلوها و برادرها و خواهرها و محرمیت و نامحرمیت مطرح است را شما با مسئله ای از لحاظ اعداد اول و اعداد اول دوقلو مقایسه کنید. شما اگر یک گپ و فاصله ای داشته باشید بین اعداد اول متوالی، این یحتمل فاصله ای باشد که بتوان بر روی آن حدی گذاشت و اما فاصله ی حداقلی که می تواند وجود داشته باشد تا چه حدودی همان فاصله ی اعداد اول دوقلو است؟ به عبارت دیگر آیا ما بینهایت اعداد اول دوقلو داریم یا تعداد آنها متناهی است؟! سوال دیگر این است که چطور می شود که افراد نیز دوقلو می شوند؟ آیا ممکن است که انسان از لحاظ ژنتیکی کاری کند که دوقلو یا سه قلو یا چندقلو دیگر متولد نشوند؟ یا چنین چیزی ممکن نیست!  رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿النور: ٣٧﴾. قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿التوبة: ٢٤﴾. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾.

    و لذا ما انیجا کلی از مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم. مثلاً مسئله ی فانکتوریالیتی لانگلندز در رابطه با SU(N) چطور می شود آنطور که حدس رامانوجان-پترسون را در مورد دیگر لی گروه هایی همچون GL(N) داریم؟ اینجا یحتمل بتوان از ریاضی-فیزیک و مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با ابرتقارنها و میدانهای یانگ-میلز استفاده کرد. آیا اینجا شما عمومیتهای جالب و جذابی برای قضیه ی آخر فرما آنطور که ما در اثبات قضیه ی تانیاما-شیمورا-ویل-ویلز می بینیم به هندسه ی ناجابجایی و ریسمان و برنامه ی هندسی لانگلندز مشاهده می فرمایید؟ حتی یحتمل بتوان راه حلی از این طرق پیدا کرد که ثابت کند ما بینهایت اعداد اول دوقلو نیز داریم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿النجم: ٩﴾


    وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ [بِآیَاتِکُمْ] مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَامِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ وَ عَلَى غَائِبِکُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَى بَاطِنِکُمْ


    یک بی تفاوتیهایی هست که سرچشمه اش از اینجا است که مثلاً در رادیو دارد با یک آمریکایی مصاحبه می کند، و او می گوید که می دانید که چیست؟ آن فلسطینی را آنقدر به او خدو و تفو همه انداخته اند که دیگر برای او چیزی نمانده است. و این را در رادیو هم پخش می کنند و مجری برنامه هم هیچ جوابی نمی گوید. این مصاحبه چرا باید پخش شود؟ آیا مصاحبه را رادیوی صدا و سیمای خودمان انجام نداده است؟ و این در حالی است که بسیاری از سایتهای اینترنتی فیلتر است. این را نمی بایستی فیلترش می کردند؟ یا به قصد پخش شده است همان طوری که می فرماید عمرو بن عبد ود لعنت الله هم قبل از اینکه امرالمومنین سرش را از تنش جدا کند چه کرد؟ نه بعضی یحتمل اشکال کنند که صدا و سیما کار خوبی هم کرده است.

    فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿النجم: ٩﴾


    وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ [بِآیَاتِکُمْ] مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَامِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ وَ عَلَى غَائِبِکُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَى بَاطِنِکُمْ


    می فرماید اگر نامحرمی مثلاً زن برادر در اتاقی خوابیده باشد بدان وارد نمی شود، اما در طنز پایتخت هر چیزی را نشان می دهند. آقا چرا این کارها را می کنید؟ و حالا در فیلمهای خارجی چه می گذرد بماند. و بنده اضافه کنم که در خیابانهای پایتخت وضع حجاب چگونه است و در اینترنت وضعیت مستهجنات چیست؟ بر شمر و یزید لعنت! موضوع اینجا این است که این مسئله یک روی دیگری نیز دارد که ما در بعضی دیگر کشورهای منطقه می بینیم که چطور شهروندان شیعی را از حق شهروندی خود باز می دارند و آنها را مجبور به تبعید می کنند. یک کتابی را دیدم که به عربی و انگلسی بود که یک بحرینی که به کانادا مهاجرت کرده بود نوشته بود و در قسمت انگلیسی انواع محرومیتهایی را که بر علیه او و خانواده اش اعمال کرده بودند بیان می داشت. و این محرومیت را با لغت stripping بیان می داشت. مثلاً محرومیت از هویت و محرومیت از حق شهروندی و .... البته این را هم باید اضافه کرد که هر کسی هم نمی تواند از زیرکنیم (Zirconium) یا حتی طلا برای دندانهای مصنوعی خود استفاده کند. و لذا یحتمل کسانی که می توانند نسبت به کسانی که نمی توانند احساس برتری کنند و حق شهروندی بیشتری برای خود قائل شوند! اصولاً سیاست می تواند امر کثیفی باشد اگر سیاست از دیانت جدا شود و اما خوب تعابیر مختلفی هم از دیانت و سیاست داریم.

    مدعی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی شدن در این وضعیتها وقتی آسان می شود که صهیونیسم جهانی سعی در بهره برداری از این موقعیتها برای خود می کند. البته شما می توانید ریاضی فیزیک را برای صرف خاص ریاضی فیزیک مطالعه کنید و به بقیه ی کارها کاری نداشته باشید. مثلاً اینکه ترانسپورت به چه چیزهایی بستگی دارد را از همه ی نظرات در نظر نگیرید. خوب محض طنز و خنده و بلکه تکنوکراتی هم که شده این مقالات را هم در نظر آورید:

    http://www.numdam.org/article/PMIHES_2004__99__163_0.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1711.06558.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1805.05141.pdf

    همه چیز که به عمامه ی سفید و سیاه نیست. بالاخره ریاضی و فیزیک و بلکه ریاضی-فیزیک بطور خاص هم می تواند برای خودش خیلی مسائل داشته باشد گذشته از اینکه در اموری همچون نظریه های حمیدی مجیدی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چگونه است؟ و الا راستش را بخواهید ابن رشید که به ابن عربی رسید انگار اصلا هیچ حرفی لام تا کام نداشتند با هم بگویند. همین یک سری به هم تکان دادند و رفتند! بعضی اشکال می کنند که یحتمل این از فرآیندهای خاص دوران آندلسی قضایا بوده است. خیلی چیز غریبی است.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿القیامة: ١﴾


    کفر و ایمان دو طریقیست که آن پنهان نیست

    فرق این هر دو بنزدیک خرد آسان نیست

    کفر نزدیک خرد نیست چو ایمان که بوصف

    اهرمن را صفت برتری یزدان نیست

    گهر ایمان جسته‌ست ز ارکان سپهر

    در دوکونش به مثل جز دل پاکان کان نیست

    که صفت کردن ایمان به گهر سخت خطاست

    زان که ز ارکان صفا قوت او یکسان نیست

    تو اگر ز ارکان دانی صفت نور و ضیا

    نزد من این دو صفت جز اثر ایمان نیست

    نور اصلی چو فروغی دهد از دست فروع

    فرع را اصل چو پیدا شد هیچ امکان نیست

    کار نه بطن حدث دارد و دارد حق محض

    رسم و اطلال و دمن چون طلل ایوان نیست

    رایگان این خبر ای دوست به هر کس ندهند

    مشک گر چند کسادست چنین ارزان نیست

    ای پسر پای درین بهر مزن زان که ترا

    معبر و پایگه قلزم بی‌پایان نیست

    کاین طریقست که در وی چو شوی توشه ترا

    جز فنا بودن اگر بوذری و سلمان نیست

    این عروسیست که از حسن رخش با تن تو

    گر حسینی همه جز خنجر و جز پیکان نیست

    درد این باد هوا در تن هرکس که شود

    هست دردی که به جز سوختنش درمان نیست

    جسم و جانرا به عرضگاه نهادم که مرا

    مایهٔ عرض درین جز غرض جانان نیست

    گر حجاب رهت از جسم و ز جان خواهد بود

    رو که جانان ترا میل به جسم و جان نیست

    جسم و جان بابت این لعبت سیمین تن نیست

    تحفهٔ بی‌خطر اندر خور این سلطان نیست

    فرد شو زین همه تا مرد عرضگاه شوی

    کاندرین کوی به جز رهگذر مردان نیست

    چند گوئی که مرا حجت و برهان باید

    هر چه حق باشد بی حجت و بی برهان نیست

    کشتهٔ حق شو تا زنده بمانی ور نه

    با چنین بندگیت جای تو جز میدان نیست

    از چه بایدت به دعوی زدن این چندین دست

    که به دست تو ز صد معنی یک دستان نیست

    نام خود را چه نهی بیهده موسی کلیم

    که گلیم تو به جز بافتهٔ هامان نیست

    تا در آتش چو روی همچو براهیم خلیل

    چون ترا آیت یزدان رقم عنوان نیست

    غلطی جان پدر این شکر از عسگر نیست

    غلطی جان پدر این گهر از عمان نیست

    ای بسا یوسف رویان که درین مصر بدند

    که چو یعقوب پدرشان مگر از کنعان نیست

    ای بسا یونس نامان که درین آب شدند

    که جگرشان همه جز سوخته و عطشان نیست

    مرد باید که چو بوالقاسم باشد به عمل

    ورنه عالم تهی از کردهٔ بوسفیان نیست

    گویی از اسم نکو مرد نکو فعل شود

    نی چو بد باشد تن اسم ورا تاوان نیست

    من وفانام بسی دانم کش جز به جفا

    طبع تا زنده و جان مایل و دل شادان نیست

    آهست آری سندان به همه جای ولیک

    خویشتن گاه ترازو ببرد سوهان نیست

    نام آتش نه ز گرمیست که آتش خوانند

    آب از آن نیست به نام آب کجا سوزان نیست

    هفت و چارند اگر رسم بود وقت شمار

    وقت افعال چرا فعلش هم چندان نیست

    یا بیا پاک بزی ورنه برو خاکی باش

    که دو معنی همی اندر سخنی آسان نیست

    راه این سرو جوان دور و درازست ای پیر

    می این خواجه سزای لب سرمستان نیست

    جان فشان در سر این کوی که از عیاران

    شب نباشد که در آن موسم جان افشان نیست

    لذت نفس بدل ساز تو با لذت عشق

    به گسل از طبع و هواگر غرضت هجران نیست

    راز این پرده نیابی اگر از نفس هوا

    در کف نیستی تو، علم طغیان نیست

    تا همه هو نشوی، هوی تو الا نشود

    چون شوی هو تو ترا آن هوس نقصان نیست

    تکیه بر شرع محمد کن و بر قرآن کن

    زان کجا عروهٔ وثقای تو جز قرآن نیست

    گفت این شعر سنایی که چو کیوانی گفت

    روشنی عالم جز از فلک گردان نیست


    بر منبر مسجد می فرمایند که حدیث است که سه میهمان در مدینه وارد شدند؛ یکی میهمان محمد صل الله علیه و آله و سلم شد و دیگری میهمان علی علیه السلام شد و سومی میهمان مسجد النبی گشت. آن دو که میهمانان محمد و علی شدند خوب پذیرایی گشتند. سومی که شب را در مسجد النبی گذراند تا صبح از گرسنگی پیچید. جبرییل نازل شد  که آیا تو فکر می کنی اگر من می خواستم نمی توانستم از میهمانم بهتر از شما پذیرایی کنم؟

    البته نان و پنیر و خرما و چای هم برای پذیرایی افطار خیلی خوب است. و اما بنظر شما چلوکباب بهتر نیست؟ با چلوکباب و بلکه جوجه کباب و چلو خورشت هم پذیرایی کنیم که خیلی بهتر است. این همه می شنویم چقدر چقدر ریخت و پاشهای میهمانیهای افطاری بوده است! پس کجا است؟ لابد در غیر مساجد و حسینیه ها است. اصراف نباشد، خدا خیرشان بدهد. اما مساجد را هم دریابید. ما در مساجد هم بغیر از رستورانهای مجللمان چلوکباب می خواهیم هر چند که برای چلوکباب هم انقلاب نکرده ایم! و این را بنده به جد عرض می کنم که برای افطاریهای چلو کبابی و جوجه کبابی تبلیغ سفت و سخت کنید. و از حق خود نگذرید. خودت چلوکباب و جوجه کباب می خوری، به دیگری هم تعارف کن. جایش در مسحد است و وقتش هم ماه رمضان است. حالا خواستی آبگوشت پذیرایی کنی، بجای افطار بلکه سحری آبگوشت بده که سر شب همه سنگین نشوند و تا بعد از سحر خواب نمانند. هر کسی هر طوری می تواند کمک کند و بلکه مردم از فقیر گرفته تا غنی اش ماه رمضانی هر روز افطاری و سحری یک دل سیر چلوکباب و جوجه کباب و چلو خورشت خوردند. میهمانی و پذیرایی خدا است. بر این امور بسی اصرار ورزید و بسیار پافشاری کنید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿القیامة: ١﴾


    عمرو بن ثابت، عن جابر قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: والله لیملکن رجل منا أهل البیت بعد موته ثلاث مائة سنة ویزداد تسعا "، قال: فقلت: فمتى یکون ذلک ؟ قال: فقال: بعد موت القائم، قلت له: وکم یقوم القائم فی عالمه حتى یموت ؟ قال: فقال: تسعة عشر سنة من یوم قیامه إلى یوم موته، قال: قلت له فیکون بعد موته الهرج، قال: نعم خمسین سنة، ثم یخرج المنتصر إلى الدنیا فیطلب بدمه ودماء أصحابه فیقتل و یسبى حتى یقال: لو کان هذا من ذریة الأنبیاء ما قتل الناس کل هذا القتل، فیجتمع علیه الناس أبیضهم وأسودهم فیکثرون علیه حتى یلجئوه إلى حرم الله، فإذا اشتد البلاء علیه وقتل المنتصر خرج السفاح إلى الدنیا غضبا " للمنتصر فیقتل کل عدو لنا، وهل تدری من المنتصر ومن السفاح یا جابر ؟ المنتصر الحسین بن علی والسفاح علی بن أبی طالب علیهما السلام [1].

    http://lib.eshia.ir/11001/1/257


    بعضی یحتمل اشکال می کنند که تو از زاد المسافر ملاصدرا که آیت الله جلال الدین آشتیانی یک کلمه نمی گویی و اشاره ای می کنی و می گذری و بجایش از Scotty beam me up کاپیتان کرک می فرمایید. البته بنده عرض کنم که این را هم شک کرده بودم که بیم یعنی beam را اینطوری اسپلش می کنند یا bim هم هست؟ ولی مثل اینکه بیم بصورت bim نداریم! بنده این کتاب را سالها قبل از کتابخانه گرفتم و داشتم می خواندم. کتاب بسیار شیرینی است زاد المسافر ملا صدرا هر چند که آنرا کامل نخواندم. و اما خیلی هم دوست می دارم که دوباره و سه باره نیز آنرا بخوانم.

    و اما امروز یک سوالی مطرح شد که به یقین هم مطرح شد که ما عرش نداریم انطور که خدا تختی داشته باشد و در عرشش زیست کند. و بلکه چنین چیزی بیشتر به مثل و استعاره است و باید به همنوعان خود کمک کرد. این درست که باید به همنوعان خود کمک کرد، و اما این هم به عقل جور در نمی آید که طاغوتیان عالم انواع کاخها و عماراتهای مجلل و سلطنتهای پرطمطراق داشته باشد و اما خدا عرشی نداشته باشد؟ یعنی می شود یا خلطی اینجا واقع شده است؟

    اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦ اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢٥٧﴾


    البته بنده این را هم عرض کنم که سوالی است که در سوره ی یس هم آمده است که این استخوانی که مرد آیا دوباره زنده می شود؟! و جواب آنرا نیز می فرماید:

    وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ﴿٧٨ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ﴿٧٩ الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ ﴿٨٠ أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم ۚ بَلَىٰ وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ ﴿٨١ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿٨٢ فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٨٣


    اینجا این سوال مطرح است که عزیزانی که سرطان خون می گیرند باعث آن این است که مغز استخوان صدمه دیده است و نمی تواند خون سازی کند و باید بلکه به نوعی جایگزین شده یا شیمی درمانی شود. این سوال وقتی مطرح شد که بنده به شوخی عرض کردم که با این وضع آلودگی هوا یحتمل به ما این نسخه تجویز خواهد شد که برای خنثی سازی آن روزی یک قاشق بنزین یا نفت مصرف کنیم! آنگاه فرمودند که این مال وقتی بود که اکتان بنزین خیلی بالاتر و بهتر هم بوده و خیلی بنزینهای سوپر خوبی هم داشته ایم. و اما حالا اگر کسی این بنزینها را مصرف کند یحتمل تا مغز استخوانش هم اثر کرده و او را یحتمل بدجور مریض می کند. اللهم اشف کل مریض. اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿القیامة: ١﴾


    بنده ی حقیر دیروز مقاله ای را در کیهان می خواندم راجع به سخنرانی آقای قرائتی پیش از درس خارج فقه حضرت ولی فقیه مد ظله العالی راجع به مزایای تفسیر قرآن. بسیار مقاله ی جالب و جذابی بنظر این حقیر رسید. دیروز همینطور بنده داشتم به روزنامه ها نگاه می کردم که آقایی سر صحبت را با این حقیر باز کرد و برای مدتی با ایشان وارد صحبت شدیم که بیشترش هم ایشان صحبت فرمودند و بنده فقط گوش می کردم. در این حین مسئله ای بنام ترانسپورت بیان شد که می تواند مبحث وسیعی باشد. از جمله این مبحث در انتقال ذرات بدن از نقطه ای به نقطه ای دیگر در فضا-زمان است آنچنان که در فیلمها نشان داده می شود که مثلاً کاپیتان کِرک می فرماید Scotty beam me up در فیلمهای فضایی تخیلی پیشتازان فضا. و ذرات بدن او متلاشی شده و دوباره در سفینه ی او به هم می پیوندند. به قولی بدین ترتیب طی الارض می فرمایند.

    خوب، این یک نوعی از انتقال و ترانسپورت است و انواع دیگر آن از قبیل آن است که انواع و اقسام کالاهای اقتصادی را ما داریم که از جایی به جای دیگری فرستاده می شوند. امروزه حتی انسانها نیز با مثلاً هواپیما از جایی به جایی دیگر مدام در حرکتند و نه فقط کالاهای اقتصادی چنین اند. ولی به هر حال اینکه ما جسمی است که داریم انتقال می دهیم یا این حسم روحی هم دارد برایمان می تواند حائز اهمیت باشد. از این نوع است که ملاصدرا مقاله ای درباره ی معاد جسمانی دارد که آنجا نیز می فرماید بدن با همین جسمی که مثلاً حالا دارد است که در روز قیامت نیز دوباره محشور می شود. و لذا اینطور نیست که روح بدون جسم آن روز حاضر شود. و این هم معنی نمی دهد که بفرمایید جسم بدون روح حاضر شود. اگر قرار است که روز قیامتی باشد که در آخرت همه ی مرده ها دوباره محشور می شوند، جسم و روح باید هر دو با هم ظاهر شوند یا خیر؟

    منظور به این است که شما نمی توانید جسمی بی روح را از نقطه ای به نقطه ای دیگر انتقال دهید به این حساب که قیامت بر پا کرده اید! اما این روزها ما این مسئله را خیلی می بینیم که در فیلمها و انواع شبیه سازیها و اخبار مدام از شبه قیامتهایی گزارش می شنویم و می بینیم که ما را در معرض خود قرار می دهند. و از این جمله است بمبهای هسته ای که با هر چه قدرت تمامتر می خواهند حضور خود را برای بشریت تثبیت کنند، یا بلاهای طبیعی که خانمان برانگیزند یا جنگهایی که بدتر از بلاهای طبیعی اند همچون جنگهای جهانی و جنگ ویتنام و هشت سال دفاع مقدس. و اما داستانهای علمی تخیلی و فیلمها یک چیزند و واقع شدن در روز قیامتی که ادیان و از جمله دین مبین اسلام و قرآن کریم می فرماید چیز دیگری است. هر کسی خود در روز قیامت می فرماید با همین بدن ظاهر می شود. و اما معننی اش آن نیست که این روز قیامت را برای شما مثل آرماگدون صهیونیسم می سازند و تحویل شما می دهند و شما وسط آن واقع می شوید و چاره ای هم ندارید که این میان کاری انجام دهید.

    نمونه ی این مسئله اینجا است که شما اگر بخواهید وارد بسیج شوید، یحتمل به شما اعتراض شود که شما نمی توانید چرا که محدودیت سنی دارید. و اما از طرفی هم می فرمایند که دود از کنده بلند می شود. و این یعنی چه؟ یعنی اینکه شما اگر ترجمه ی فارسی النضید روضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه را نخوانده اید می توانید هنوز سعی در مطالعه و تحقیق در آن را بفرمایید و حتی اگر درست سعی کنید یحتمل موفق شوید که اجازه ی منبر نیز بیابید. یا حتی با مطالعه ی همان رساله ی مراجع تقلید خود نیز سعی در تهذیب نفس و تسلط بر فقاهت حتی المقدور بفرمایید. و البته همینطور هم می توانید به حکمت متعالیه و نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود بپردازید. و اما همینطور هم ما داریم که لا یوم کیومک یا اباعبدالله. یعنی همانطور که می فرماید کل یوم عاشورا کل ارض کربلا، شما یحتمل از بالای منبری نیز درست بتوانید ملاحظه بفرمایید که چطور اباعبدالله امام حسین علیه السلام توانستند آن همه مصائب را خود تحمل بفرمایند و بعد خود نیز در میدان جنگ آنطور شهید شدند و آنگاه حضرت زینب سلام الله علیها نیز آنطور با دیگر اسرای جنگی به شام رفتند.

    یحتمل بعضی اینجا اشکال می کنند که تو خود بدون اینکه لیاقت منبر رفتن را کسب کرده باشی خیال کرده ای که دود از کنده بلند می شود چرا که نه رساله بلدی و نه شرح لمعه بلدی و نه حتی النضید را توانسته ای اینترنتی پیدا کنی و .... چی چی را دود از کنده بلند می شود، شوخی ات گرفته است؟ بسیجی نتوانسته ای بشوی و حالا فکر و دود و دمه و این حرفهایی؟ کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. خلاصه ملا نشده، مدام سعی داری که برای همه منبر بروی و همه هم حرفهایت را گوش کنند؟ این هم نمی شود. نخوانده ملا نمی شود و بلکه بی مایه فطیر است. مثل این است که بخواهی نهایت ترانسپورتی را که می کنی این باشد که حول اتاقت چند قدم بردای. این کجا و روز قیامت یا حتی شب اول قبر و نکیر و منکر کجا؟البته بعضی یحتمل هم اشکال کنند که اگر به همان ابرتقارن و ریسمان نیز درست می پرداختی یحتمل به یک چیزهایی در نظریه های حمیدی مجیدی درست و حسابی می رسیدی که بتوانی از این راه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پی ببری و لذا بلکه بتوانی آخرتت را درست تامین کنی. لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ


    واقعاً وقتی انسان مصائبی را که فلسطینیان باید تحمل کنند را مشاهده می کند دل انسان را بدرد می آورد و نمی تواند اظهار نکند و بلکه از صمیم قلب اظهار می دارد که اسرائیل نابود باید گردد و خدا لعنت کند این ظالمین را که اینطور فلسطینیان را می کشند و مجروح می کنند و بلا به سرشان می آورند. مرگ بر اسرائیل

    وَمَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّـهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا ﴿الأحزاب: ٣١﴾


    حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر اینکه باید در زمینه فلسفه و علوم عقلی، سرعت حرکت علمی افزایش یابد، گفتند: غربی‌ها، فلسفه خود را تا عرصه های مختلف مسائل سیاسی و اجتماعی امتداد داده اند و ما نیز باید چنین کاری را انجام دهیم زیرا فلسفه اسلامی، قوی‌تر، ریشه‌دارتر و مستحکم‌تر از فلسفه غربی است.

    بیانات رهبری در دیدار شرکت کنندگان در کنگره نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامی

    http://www.leader.ir/fa/content/20985/دیدار-شرکت‌کنندگان-در-کنگره-نقش-شیعه-در-پیدایش-و-گسترش-علوم-اسلامی


    وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَصَالِحِ اْلأُمُورِ وَلا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ وَلا یَفْعَلُ وُلاةُ أَمْرِهِ إِلا بِمَا أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَی بِه ِ فَإِنَّهُمْ عِبَادُهُ الْمُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ.

    نوید امن و امان، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مد ظله العالی

    http://saafi.com/book/3284



    در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یک خلطی می تواند اتفاق بیافتد که خوب حق و باطل را ما در همه ی عرصه های زندگی می توانیم مشاهده کنیم همانطور که در حکمت متعالیه هم هست و در نظریه های حمیدی مجیدی هم می توان یافت و در فقه هم که یقیناً داریم. مسئله ای که هست این است که منشاء حق را ما از کجا می یابیم؟ اگر حق را در انبیاء و خصوصاً خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام جستجو کنیم ما را یک جور به حق می رساند. اگر در علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه و حتی فقه و حقوق و علم قضا و قضاوت و وکالت جستجو کنیم ایا ما را به حق برساند آیا نرساند! یعنی یک پی گیری مستمری می خواهد تا در این عالم گسترده ای که ما واقعیم چطور ما به حق و حقیقت بخواهیم برسیم.

    این مسئله بنظر این حقیر وقتی مشهود می شود که کتبی همچون الغدیر علامه امینی و احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نورالله تستری و آیت الله معشی نجفی یا عبقات الانوار میرسید حامد حسین کنتوری را سعی کنیم ورق بزنیم و مطالبی چند از گلهای این باغها بلکه بتوانیم بیاموزیم. ما یحتمل مشاهده می کنیم که اینجا بحثهایی داریم که ماورای بحثهای علوم طبیعی و مثلاً ریاضی فیزیک و فلسفه ی محض است. و این آسانتر است که کسی بخواهد از این نوع مسائل که در بحثهای مربوط به احقاق حق از این نوع مربوط است را نادیده گرفته یا از آنها فرار کند و به دامن بحثهایی که در علوم طبیعی و ریاضی فیزیک و فلسفه داریم پناه ببرد. در حقیقت اینکه ما مباحثی همچون کمونیسم را هم امروزه روز داریم که به مشکلات فلسفی اضافه شده اند، مسائل مورد بحث را آسانتر نمی کند که بلکه پیچیده تر هم می کند. یعنی از یک طرف ما این مباحث را در کمونیسم و مارکسیسم داریم و از طرفی بحثهای مختلفی در علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه واقع می شوند که محک آنها در جوامع مختلف گوناگون است بسته به اینکه استدلالات چه کسانی قویتر است. این مسئله مخصوصاً در اقتصاد مشهود است که چطور می توان در صحنه های بین المللی رقابت کرد.

    اما وقتی ما داریم به مسائل کلامی از نوعی که در کتب مختلف و از جمله کتب الغدیر علامه امینی و عبقات الانوار میر سید حامد حسین کنتوری و احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نورالله می پردازیم، مشکلی که می تواند رخ دهد این است که طلبه آنقدر در مسائل مختلف موجود درگیر شود همانطور که اگر دارد به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می پردازد نیز باز مسائلی دیگر نیز وارد می شوند. و لذا یحتمل طلبه به این نتیجه برسد که بهتر است علم اقتصاد یا علوم طبیعی و ریاضی فیزیک را چندان بدان نپردازیم و تمام و کمال وارد مسائل کلامی از این دست وارد شویم. و همین می شود که طلبه یحتمل متوجه مسئله چندان نگردد که مسئله چیست وقتی لگاریتم را با x یا x^2 برای تفاضل با سری هارمونیک و یافتن ثابتی همچون ثابت اویلر-مشرونی تعویض کنیم. خب این کار نخاهد کرد. و اما اگر لگاریتم lnx لگاریتم ln x/(1-x) را سری اش را حساب کنیم و وقتی ایکس بسمت یک میل می کند آنگاه می بینیم که سری همان سری هارمونیک می شود. و حال اگر بحای ایکس تابعی از ایکس را درست انتخاب کنیم یا کمی ضرایت سری مورد نظر لگاریتمی را تغییر دهیم، یحتمل تفاضل آن با سری هارمونیک ثابتی دیگر خواهد شد. این مسئله یحتمل در رابطه با گپهای اعداد اول وقتی اعداد اول بزرگتر و بزرگتر شده و به سمت بینهایت میل می کنند نیز مورد استفاده است. مثلاً چطور اثبات می کنید که حدس فیروزبخت باید درست باشد؟! یا چطور اثبات می کنید که ما بینهایت اعداد اول دوقلو داریم؟ مطلوب است یافتن ربط مسئله با شعر معروف مولوی که چند خوردی چرب و شیرین از طعام، امتحان کن چند روزی به صیام.

    مسئله اقتصادی ای که اینجا مطرح است این است که ما از یک طرف سرمایه داری را داریم و از طرفی هم مثلاً کمونیسم را داریم. و از طرفی هم انقلابی همچون انقلاب اسلامی در جمهوری اسلامی را داریم. آیا انیجا می توان متصور شد که از لحاظ اقتصادی دنیای اسلام و دنیای خارج از اسلام داریم؟ در بعضی موارد این دقیقاً درست است انچنان که بعضی مکاسب جزو مکاسب محرمه ای است که تجارت در آنها جایز نیست همچون قمار یا شراب یا .... و اما تجارت بین المللی لزوماً وجود دارد و همینطور رقابتهای سختی نیز در این عرصه ها یافت می شوند. و لذا این مهم است که بررسی شود که چطور ممکن است که در تجارت بین دو کشور یا کشورهایی خلائی ایجاد شود و هر کدام فقط بین خود تجارت کنند. البته معنی این مسئله این نیست که رقابت در این میان از یین می رود و بلکه یحتمل هم رقابتهای تسلیحاتی سفت و سختی نیز در این میان ادامه پیدا کنند که به رقابتهای تجاری صنعتی نیز کمک کنند یا نکنند! و اما دیگر شما آن نوع از تجارت را نخواهید داشت که اگر یک تومان دارید، این یک تومان را چطور می توانید تقسیم کنید با شریک خود، الا اینکه ما تبدیل دلار به تومان و بلکه تومان به دلار را هم داریم و حالا می خواهد برجام هم داشته باشیم یا نداشته باشیم؛ و  اینجا تعیین نرخ دلار می تواند تعیین کننده باشد. این به خودی خود در مسائل اقتصادی ما می تواند خیلی هم مهم باشد چرا که اقتصاد چطور می تواند وابسته به دلار باشد. بنده بنظرم می رسد که اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می توانند وارد شوند و مسائل را به مثلاً نظریه های ریسمان و بلکه تقارنهای آینه ای آن نیز ربط دهند... 

    بنده این را هم عرض کنم که سعی کردم منبع ارجاعی برای عبارتی را که از کتاب نوید امن و امان در بالا آورده ام را گوگلی یا در کتابخانه ی فقاهت بیابم اما نیافتم الا اینکه در زیارت جامعه و بکله آیاتی از قرآن کریم اشتراکاتی دارد ولی دقیقاً با آنها منطبق نیست.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿العنکبوت: ٤١﴾


    و بعد می خواستم بگویم که چطور خلاصه ای از خانواده تیبو را در ویکی پدیای فارسی و انگلیسی و فرانسوی خواندم که در مورد فرانسوی بیشتر از همه به پلات کتاب پی بردم و حالا خوب است فرانسوی و حتی آلمانی آنرا برای تمرین زبانم دنبال کنم که سایت هنگ کرد!


    در کتاب دو جلدی

    http://lib.eshia.ir/71567/1/2

     شرح لمعه جستجوی آماری لغات حق و باطل کنید، می بینید تعداد لغت باطل (295) بسی بیشتر از لغت حق (139) است. البته می فرمایند که در مثل مناقشه نیست، و اما قربانش بروم ما الحمد الله آنقدر مثل داریم که باید توجه داشت اگر تا حالا توجه نکرده اید که امثال و حکم ما در زبان فارسی بسیار هم گسترده است و خود امثال و حکم می توانند با هم وارد مناقشه شوند. شما همین مثل را در نظر آورید که قسم حضرت عباست را باور کنم یا دم خروست را. از قضا اینجا دزدی ای اتفاق افتاده است. و اما این چه دزدی ای است و الله اعلم. یعنی دم خروس کجا و قسم حضرت عباس کجا؟ و اینکه اگر دزدی ای اتفاق افتاده است که دم خروس را نمایان کرده است، این قسم ممکن است که ما را وادارد که دزد در صدد است که میخی را با پتک بکوبد. و اما این دزدی از آن نوع هم نیست که می فرماید: فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ ﴿یوسف: ٧٠﴾. یعنی فرض بفرمایید که شما عمامه ی حضرت یوسف را یافته اید! شما نمی خواهید وارد مناقشه شوید که آیا این عمامه سیاه است یا سفید؟ یحتمل یک شیخی هم گاهی عمامه ای سیاه بر سر گذارد و گاهی هم ساداتی عمامه ی سفید بر سر نهد بر حسب مصلحت یا تقیه. و لذا حالا بنده ی حقیر هم بخواهم وارد مناقشه شوم که اینترنت و شبکه ی تارعنکبوتی نیز یک مشکلی دارد که بدتر از دزدی است حتی اگر یک پشه یا مگس یا خرمگسی را هم تویش گیر انداخته باشد؛ چرا که در جمله ی نقل قول شده از نظر قبلی بنده می توانم قسم بخورم که نوشته بودم

    و بعد می خواستم بگویم که چطور خلاصه ای از خانواده تیبو را در ویکی پدیای فارسی و انگلیسی و فرانسوی خواندم که در مورد انگلیسی بیشتر از همه به پلات کتاب پی بردم و حالا خوب است فرانسوی و حتی آلمانی آنرا برای تمرین زبانم دنبال کنم که سایت هنگ کرد!

    اینجا مناقشه ای نیست که بنده بخواهم به اثبات حرف خود بپردازم و ثابت کنم که این حقیر است که دارد درست می گوید. و چرا؟ شاید اشکال از اسمورفها و مانچکینها و بلکه چیپمانکها باشد. و اینها کیستند؟ راستش را بخواهید اینها همان کاراکترهای کارتونی ای هستند که صبحهای یکشبنه در تلویزیون آمریکا نشان می داد و بنده ی حقیر نیز گاهی آنها را می دیدم. البته بعضی یحتمل اصرار و پافشاری کنند که کار کار اسمورفها است و لاغیر. و اما یحتمل هم کار دیگران باشد و باید این احتمال را هم دارد که یحتمل کار جن و پری و بلکه ملائکه هم باشد.  و اما اینکه حق کدام است و باطل کدام؟ این مسئله ای دیگر است.

    شما تا حالا فکر کرده اید که چطور است که تابع زتای ریمان چطور است که به ازاری مقدار یک تابع بینهایت می شود؟ و لذا توجه بفرمایید که مقدار تابع زتا به ازای یک که همان سری هارمونیک می شود را اگر از تابع  لگاریتم به ازای عددی وقتی آن عدد به سمت بینهایت میل کند را محاسبه کنید، ثابت اویلر-مشرونی (Euler-Mascheroni constant) را می دهد. حالا تابع زتا را به ازای مقدار 1.5 یا 3/2 محاسبه کنید نیز برای خودش یک عددی است متناهی و نه چندان بزرگ. تا حالا فکر کرده اید که به ازای چه مقادیری است که تابع زتا وقتی به آن مقادیری می دهید که به سمت یک میل می کنند عدد سروع می کند به خیلی خیلی بزرگ شدن؟ البته مسئله جالبتر می شود وقتی مقادیر مختلط و نه فقط حقیقی را نیز اجازه دهیم. خوب حالا اگر بجای تابع لگاریتم، تابع دیگری انتخاب می کردیم و تفاضل آنرا با سری هارمونی می یافتیم، تابع مورد نظر چه رشدی می تواند داشته باشد تا در بینهایت این تفاضل متناهی باشد؟ خب، حالا اگر بجای تابع زتا و سری هارمونی، سریهای دیریشله یا ال-سریها را در نظر می گرفتیم چه؟ مثلاً اگر بجای تابع لگاریتم تابع  f(x)=x^2 یا f{x}=x را در نظر می گرفتیم نیز وقتی ایکس بسمت بینهایت میل کند باز تفاضل متناهی است و چقدر است؟

    و اما اینکه غایت حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را می توان در الهیات یافت یا در نظریه های حمیدی مجیدی تعالی یافته ی نظریات ریاضی فیزیک یا در فقه نیز خود به خود یحتمل مناقشه ای نیست که بتوان سخت بدان پرداخت.


    مثال عالم معانی و حقایق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانی و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه‌دار و وسیع باشد قطعاً تمام معانی را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و کلمات، محدود و متناهی است و معانی و اشیا نامتناهی است و محدود و متناهی، نامحدود و نامتناهی را فرا نخواهد گرفت چنانچه شاعر عرب می‌گوید:

    وَإِنَّ قَمِیصاً خِیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ
     

     

    وَعِشْرِینَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِیهِ قَاصِرٌ[6]
     

     

    کامل‌ترین و وافی‌ترین بیانی که این حقیقت را بیان کرده قرآن مجید

     

    است که در یک آیه می‌فرماید:

    ﴿قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبّی وَلَوْجِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾؛[7]

    «ای پیامبر، بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات الهی تمام شود دریا خشک خواهد شد هرچند دریایی دیگر ضمیمه آن کنند».

    قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه که هر روز اعجاز و قدرت علمی آن ظاهرتر می‌شود با فصیح‌ترین بیان، عظمت و کثرت بی‌نهایت مخلوقات عالم کون را اعلام کرد و احادیث و اخبار اهل‌بیت نبوّت(علیهم‌السلام) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلاً در آن عصری که بشر تعداد کمی از ستارگان را بیشتر نمی‌شناخت در مقام مبالغه در بیان کثرت چیزی، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس می‌کردند.

    نوید امن و امان، حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مد ظله العالی

    http://saafi.com/book/3273

    با سلام،
    این حقیر داشتم یک نظری در جای دیگری می نوشتم راجع به حق و باطل که چون سایت هنگ کرد و همه چیز پاک شد، آمدم اینجا ببینم چه خبر است. بنده داشتم می نوشتم که حق و باطل در حکمت و فلسفه و ریاضی فیزیک و ویرایش خاص آن در نظریه های حمیدی مجیدی و فقه آنچنان کاربردهایی دارند که از جمله حق الناس و حق الله است. و حالا اینکه بنده نمی توانم این مقاله ی لبوتزکی-سارنک-سایمون راجع به گرافهای رامانوجان را بیابم در حاشیه ی مسئله است. و بعد این متن را از کیهان کپی پیست کردم:

    خاطره‌ جالب آیت‌الله خامنه‌ای
    از مترجم کتاب خانواده‌ تیبو
    آقا رسیدند غرفه‌ انتشارات نیلوفر، مثل همه جا خوش و بش کردند و از تازه‌ها سؤال کردند. کتابی نظرشان را جلب کرد و پرسیدند این همان چهارجلدی قدیمی است؟ و جواب گرفتند بله. پرسیدند مترجمش چه کسی بود؟ گفتند ابوالحسن نجفی.
    آقا گفت: آها ابوالحسن نجفی... بگذارید یک ماجرایی را تعریف کنم. سالها قبل ابوالحسن نجفی با آقای مرحوم حبیبی و چند نفر دیگر از بزرگان ادبیات آمدند پیش ما. من پرسیدم «شما مترجم «خانواده تیبو» هستید؟» آقای نجفی از اینکه من اسم این رمان را بلدم تعجب کردند. بعد که نشستیم من از رمان تعریف کردم و نقدی هم به ترجمه ایشان گفتم. آقای نجفی با تعجب بیشتر پرسید: «شما واقعا هر چهار جلد را خوانده‌اید؟ من اصلا فکرش را نمیکردم شما حتی اسمش را شنیده باشید!»
    آقا با خنده ادامه داد: گفتم حالا خوانده بودم دیگر... خدا آقای ابوالحسن نجفی را بیامرزد. کتاب خانواده‌ تیبو رمان خیلی خوبی بود که متاسفانه در حد قدرش معروف نشد.
    خانواده تیبو رمان بلندی است که توسط روژه مارتن دوگار نویسنده فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات نوشته شده‌است. این رمان از سویی به بررسی وقایع اروپا در سال‌های ابتدایی قرن بیستم و سال‌های جنگ اول جهانی می‌پردازد و از سویی دیگر همگام با آن شرح وقایع خانواده ثروتمند و فرهیخته فرانسوی یعنی خانواده تیبو را توصیف می‌کند.

    و بعد می خواستم بگویم که چطور خلاصه ای از خانواده تیبو را در ویکی پدیای فارسی و انگلیسی و فرانسوی خواندم که در مورد فرانسوی بیشتر از همه به پلات کتاب پی بردم و حالا خوب است فرانسوی و حتی آلمانی آنرا برای تمرین زبانم دنبال کنم که سایت هنگ کرد! انگار می خواست بفرماید Wie geht es tu? Aber nein, wie geht es dir?! ولی آیا شما واقعاً فکر نمی کنید که در علم نیز همانطور که در الهیات حق و باطل داریم و اینکه چطور علوم طبیعی نیز می توانند حق را از ملغمه ای از مجموع حق و باطل بهتر به کمک الهیات بیرون بکشد؟ هر چند که این کار یک همت خیلی بلندی هم می خواهد که به اثباتش برسانیم. بنده می خواستم بروم کنفرانس ریسمان در پژوهشگاه فیزیک و حال آنکه متوجه شدم که نیمی از کنفرانس گذشته است. و همین شد که اصلا نرفتم. بالاخره یک حداقل بوروکراسی ای دارد. حیف شد. شما مثل اینکه این جور جاها تشریف نمی آورید؟! و قل جاء الحق و زهق الباطل و ان الباطل کان زهوقا

    اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿ ٢٥٥﴾ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦ اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿البقره: ٢٥٧


     إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ اَلاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ اَلْقُلُوبِ حُجُبَ اَلنُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ اَلْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ

    فرازی از مناجات شعبانیه

     

    خب، دستگاه آموزش و پرورش احتیاج به نوسازی دارد؛ شماها هم شعار دادید، گفتید که باید اصلاح شود. بله، حتماً احتیاج دارد به نوسازی؛ چون، هم فرسوده است، هم آن روزی هم که تازه به‌ وجود آمد دارای عیوبی بود. در آموزش و پرورشِ ما همان روزی هم که تازه بود و این‌جور فرسوده و کهنه و زمان‌گذشته و آسیب‌دیده نشده بود، عیوب اساسی‌ای وجود داشت که همان عیوب هم تا امروز باقی مانده. وسیله‌ی این تحوّل، در درجه‌ی اوّل عبارت است از «سند تحوّل»؛(۷) این سند تحوّل آماده است. وزیر محترم اشاره کردند به تلاشهایی که دارند انجام میدهند برای این کار؛ به نظر من این تلاشها جزو واجب‌ترین کارها است. آن‌طور که به من گزارش شده است، تاکنون کمتر از ده درصد از امکان تحقّق این سند و از محتوای این سند، تحقّق پیدا کرده؛ درحالی‌که چند سالی میگذرد از تصویب این سند. خیلی کم کار شده در این زمینه؛ باید کار بشود. سند یک نوشته‌ی روی کاغذ است؛ باید تحقّق پیدا کند. البتّه تهیّه‌ی این سند یک ضرورت حیاتی بود که انجام شد و محتوای سند هم آن‌طوری که صاحب‌نظران آموزش و پرورش ابراز کردند -که بسیاری هم خودشان دست‌اندرکار تهیّه‌ی این سند بودند- آن‌طوری که آنها اظهار کردند، سند از لحاظ تخصّصی، از لحاظ حرفه‌ای سطح خیلی بالایی دارد؛ بسیار محکم و متقن و مطلوب است؛ خب باید تحقّق پیدا کند. آنچه من مطالبه میکنم و توقّع دارم از دستگاه آموزش و پرورش، این است که زمان‌بندی کنید؛ یک زمانی را مشخّص کنید و بگویید تا چه مدّتی این سند، تحقّقِ کامل پیدا خواهد کرد. البتّه کار سختی است لکن این کار سخت باید انجام بگیرد؛ دستگاه‌های مختلف همه باید کمک کنند به آموزش و پرورش؛ همه باید کمک کنند. یک بخش مربوط به همین دانشگاه فرهنگیان و دستگاه‌های گوناگون تربیت معلّم است -که حالا عرض خواهم کرد- یک بخش هم مربوط به درون خود آموزش و پرورش است؛ باید مقدّمات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری این کار را آماده کنند؛ زمان‌بندی را مشخّص بکنند و این کار، ان‌شاءالله به‌صورت واقعی انجام بگیرد؛ مهم‌ترین اقدام در کار تعلیم و تربیت عمومی کشور این است.


    از بیانات ولی فقیه مد ظله العالی در دانشگاه فرهنگیان


    [1]. علی‌محمد شیرازی نخست خود را سیّد می‌خواند و بعد ادّعای بابیت نمود و سپس با آنکه صریحاً به امامت و مهدویت حضرت ولیّ عصر، مهدی موعود(علیه‌السلام)، فرزند حضرت امام حسن عسکری(علیه‌السلام)،  اعتراف کرده بود دعوای مهدویت و بعد ادّعای پیغمبری کرد، عاقبت چنانچه در بعضی از الواح او نقل شده، ادّعای خدایی نمود و در پایان کار صریحاً به خطّ خودش از دعاوی خود برگشت و توبه‌نامه خود را برای ناصرالدّین‌شاه فرستاد و ظاهراً در میان مدّعیان مهدویّت در این اختلاف دعاوی علی‌محمد کم‌نظیر باشد و همین اختلاف‌گویی‌ها و سخنان ناهنجار و عبارات رکیک هذیان‌آمیز او را به خبط دماغ مشهور ساخت.

    پوشیده نماند که حزب و دسته‌بابی و بهایی یکی از دسته‌جات سیاسی مزدوری است که در قرن اخیر در هند و ترکیه و ایران و مخصوصاً فلسطین و سایر کشورهای اسلامی و خاورمیانه، آلت اجرای سیاسات و جاسوسی برای دول استعمارگر شده و همواره تحت‌الحمایه آن دول مشغول خیانت به شرق عموماً و ملّت و دین اسلام خصوصاً بوده و هستند.

    در آغاز، نقشه‌های ماهرانه اجانب، علی‌محمد را به دعوت و ایجاد اختلاف بین ملّت ایران و قیام بر ضدّ حکومت تشویق و تحریک نمود و به او قول کمک و مساعدت داد؛ و وقتی علی‌محمد به ایران آمد، دولت روسیه که در آن موقع در ایران نفوذ کامل داشت، از او نگاه‌داری کرد و به امید آنکه بابی‌گری وسیله‌ای برای اجرای سیاست‌های حکومت تزاری و تضعیف نفوذ کلمه اسلام و علما بشود، از اعدام او در فارس مانع شدند و او را از ایالت فارس تحویل گرفته و توسّط سواران منوچهرخان گرجی حاکم اصفهان که ارمنی‌نژاد و از دست‌نشانده‌های حکومت روسیه بود، به اصفهان آوردند و تا منوچهرخان زنده بود، به امر حکومت روس در اصفهان از او محرمانه نگه‌داری کرد و تا مدّتی سفارت روس و کنسول‌گری‌هایش از بابی‌ها حمایت می‌کردند که در همین اصفهان آزادانه علیه دین و استقلال مملکت تحریک و به نفع سیاست روس‌ها فتنه‌انگیزی می‌کردند، هروقت هم در اثر فشار علما و ملّت، حکومت ناچار می‌شد از آنها تعقیب و بازجویی کند، در کنسول‌گری روس متحصّن می‌شدند و کنسول از آنها جانب‌داری می‌کرد و علناً در امور داخلی کشور ما مداخله می‌نمود و از آنها حمایت کردند تا وقتی که فهمیدند آنها نمک به حرامی کرده و با انگلیس‌ها مربوط شده و برای آنها کار می‌کنند ناچار آنها را ترک گفتند و محصول زحمات و مصارف مخارج هنگفت خود را به انگلیسی‌ها سپردند. اداره جاسوسی انگلیس آنها را به کار گماشت و بهتر اداره کرد و در ایران و ترکیه و بعضی کشورهای عربی از آنها استفاده‌های بسیار کرد و پول و حقوق و وسایل دیگر در اختیارشان گذاشت و به پاس خدماتی که عبّاس افندی در جنگ جهانی اوّل به آنها کرد تا انگلیس‌ها فلسطین را متصرّف شدند و نقشه تجزیه کشورهای اسلامی را عملی کردند، توسط ژنرال النّبی انگلیسی رسماً به لقب «سرّ» او را مفتخر ساختند که عکس و تفصیلات آن مراسم و اعطای نشان در کتاب‌ها طبع و گراور است که درحقیقت تمام این جریان‌ها و جاسوسی‌های این فرقه به نفع صهیونیسم بین‌المللی بود، سپس آمریکایی‌ها نیز آنان را زیر کار کشیده و مزدور سازمان سیاه و صهیونیسم شدند تا پس از مرگ شوقی افندی که برخلاف وصیّت‌نامه‌ منتسب به عبّاس افندی مقطوع‌النسل در آمد، به نقل استاد دکتر شلبی در کتاب مقارنة الادیان (ج1، ص309)، رسماً بهائیّت چنانچه نویسندگان و اهل قلم آن را می‌نامند، یک حرکت صهیونیسمی گردید و از چهره صهیونیسمی خود علناً پرده‌برداری کرد و در مجلس بزرگی که در اسرائیل تشکیل دادند یک نفر صهیونیسم آمریکایی به نام «میسون» برای رهبری بهائیان در تمام جهان انتخاب شد.

    البتّه شخص دیگر به نام «میسن ریمی» که با شوقی رفاقت داشت نیز ادّعای جانشینی او را کرد و یک نفر نیز خود را «سماء الله» نامید.

    بالجمله دسته‌ بابی و بهایی یک بازی و ماجرای سیاسی بر ضدّ اسلام و بر ضدّ تمامیّت استقلال کشور ایران بود و مزدور صهیونیسم بوده و هست که یک جاسوس روسی آن را به‌وجود آورد سپس آلت اغراض ضدّ اسلامی و استعماری دو دولت بزرگ دیگر در ایران و کشورهای دیگر شد و اگر زور و اعمال نفوذ دول بزرگ و مؤسسات و سازمان‌های صهیونیسمی آمریکایی و کمپانی‌های یهودی‌های آنجا تا حال از آنها حمایت نکرده بود، همان روزهای اول از میان رفته بودند و ریشه نفوذ این تحریکات مربوط به ضعف حکومت مرکزی و دخالت اجانب در مملکت و غفلت و ناآگاهی سران دول اسلامی بود که برای ارضای اجانب، راه را برای این تبلیغات مسموم باز گذاردند و مشاغل و پست‌های حسّاس را به تشویق و دستور اجانب به بعضی افراد این حزب خائن سپردند.

    کسانی که بخواهند به‌طور تفصیل از تاریخ این ماجرای سیاسی و رسوایی‌های رفتار سران مزدور این طایفه و خیانت‌ها و فتنه‌ها و آشوب‌ها و ترورهای آنها باخبر شوند، می‌توانند به تواریخ عصر فتنه علی‌محمد باب مثل ناسخ و روضةالصفا و به کتاب‌هایی مانند کشف‌الحیل و فلسفه نیکو و ساختههای بهائیت در صحنه دین و سیاست و مهازل‌البهائیه، محاکمه و بررسی، بهائیت دین نیست و بهایی چه میگوید، دزد بگیر شرح بز بگیر و مفتاح باب الابواب ویادداشت‌های کینیاز دالگورکی یا کتاب دانستنیهایی درباره تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهایی که پرنس دالگورکی نیز در آن کاملاً معرّفی شده و حتّی به کتاب‌های خود این فرقه خیانت‌پیشه رجوع نمایند. به عقیده ما یکی از نشانه‌های بقای نفوذ استعمار و ایادی بیگانه، بودن افراد این فرقه جاسوس و مزدور در رأس بعضی از مقامات و واگذاری امتیازات به آنها و دخالت آنان در شعب تبلیغاتی و بازرگانی است که وظیفه هر مسلمان استقلال‌دوست، پایان‌ دادن به این ردّ پای استعمار و بستن و تخطئه‌ کردن این دکّان جاسوسی صهیونیسم است.


    از کتاب نوید امن و امان، حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی

    http://saafi.com/book/3312


    لذا کنت ولا أزال عندما أمر خلال ساعات التدریس بهذا النوع من العبارات الغامضة یحز فی نفسی ما یلاقیه بعض الطلبة من جراء ذلک الغموض.
    ومما یزید الأسف: أن الطالب لا یجد ما یلجأ إلیه فی تذلیل هذه المصاعب بیسر سوى ما یتلقاه من أستاذه، فیضطر إلى تسجیله، لیرجع إلیه عند الحاجة.
    ولأن وجدت بعض التعالیق الموضحة لما أبهم من عباراته فهی تستنزف من مطالعها الکثیر من وقته، حیث إنها مبعثرة هنا وهناک على جوانب الصحیفة، ولربما وجد بعضها فی صحیفة أخرى دون ترقیم یرشد إلى ربط الهامش بالعبارة التی یحوم المطالع حول حلها. بل إن الکثیر من التعالیق غیر متصلة، فأولها فی مکان، وآخرها فی آخر.
    أو أنها أصعب فهما على الطالب من نفس العبارة.
    أو یحتاج فهمها إلى وقت أکثر مما یحتاجه الأصل.
    أو أنها تغمض الطرف عن توضیح المقصود، وتذهب إلى الإطناب فی ذکر الأقوال فی المسألة، مع عدم توضیحها لأصل المسألة.
    وأمثال هذا وذاک مما لا یناسب المقام استیعابه، فترک التعرض له أجدر کل هذا وذاک مما یلجئ المطالع إلى استیعاب جمیع هوامش تلک الصحیفة من أجل العثور على بغیته، إلا إذا شاءت الصدفة أن یقع بصره لأول نظرة، أو فی وسط الطریق على ضالته المنشودة.
    وما أقل هذه المصادفة، وما أشد تعب من هکذا دأبه.
    أضف إلى ذلک کله نوعیة حروف الهوامش: من حیث صغر حجمها مما یضطر البعض إلى استعمال المکبرات، ولربما بعد أن یقوم بکل ذلک لا یعثر على مراده فیرجع (بخفی حنین).
    وأقدم بین یدیک الآن نموذجا من عبارات هذا الکتاب، لترى معی ضرورة القیام بالتعلیق علیها بالأسلوب المناسب لمستوى طلابه، ولتصدق بما حدثتک به سابقا، أو لیطمئن به قلبک إن کنت مصدقا:
    قال الشارح علیه رحمة الله ورضوانه - مبینا لقول (المصنف) (قدس سره):
    (والشاک فی الحدث متطهر وفیهما محدث): إن لم یستفد من الاتحاد والتعاقب حکما آخر.
    وهی کما ترى عبارة یتعب تفهیمها، وتفهمها.
    وستری فی ج 1 من طبعتنا الأولى. ص 81. هامش 4 کیف أوضحناها - بحمد الله ومنه بأسلوب یتجاوب وحاجة الطالب.

    روضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه، شهید الثانی، جلد 1، ص 11-12


    اول اینکه بنده نمی دانم چطور شد که زیرنویس مطلب کپی پیست شده در نظرات قبلی را از کتاب نوید امن و امان یادم رفت آنجا کپی پیست کنم و لذا اینجا این کار را تمام نمودم. و اما فرض بفرمایید که شما در شرح لمعه دنبال این مطلب می گردید که اگر نماز مغرب را به جماعت اقامه کردید ولی نماز عشا را یادتان رفت که اقامه کنید، باید روزه بگیرید. خوب چند روز باید روزه بگیرید؟ و این را کجای شرح لمعه می توانید پیدا کنید؟ این یک مسئله است.

    اما مسئله دیگر اینجا است که شما مسائلی را دارید که از نوع روانشناسی است. حالا در مورد نظریه های فرویدی دارید که ما اید و من و ابرمن (id, ego, superego) دارید. حالا یک بنده خدایی فرض بفرمایید که می خواهد این مسئله را با مسئله ی زبانشناسی در گذشته نمودن فعل در زبان فارسی ربط دهد. این چه ربطی دارد؟ شما مثلاً دارید که با افزودن "ید" به مصدر منهای نون ریشه ی گذشته ی فعل را می گیرید که یحتمل استثنائاتی هم دارد. مثلاً رفتن رفتید؛ آمدن: آمدید. خوب این چه ربطی به (ید یا نهاد، من یا خود، ابرمن یا ابرخود) دارد؟ هیچی! الا اینکه وقتی بزرگان می خواهند بفرمایند من رفتم بجایش می فرمایند ما رفته بودیم. یا شما چرا آمدید؟ نمی فرماید من رفتم یا من رفته بودم یا تو چرا آمدی؟ یحتمل گاهی اوقات هم که بزرگی زیردستش را می خواهد اصلا و ابدا تحویل نگیرد می فرماید: تو بودی آمدی؟ چرا رفتی که حالا آمدی؟ غلط کردی که آمدی و غلط بیشتری هم کردی که رفتی!

    یعنی چه؟ اینجا ما متوجه مسئله نخواهیم شد اگر مثلاً درگیر این مسئله شویم که مناجاتها با هم چه تفاوتهایی دارند که مثلاً فرق بین مناجات شعبانیه و مناجات خمس عشره کدام است. این مناجات را همه ی ائمه می خواندند و آن مناجات را یحتمل همه ی ائمه نمی خواندند. این مناجاتی است و آن هم در عین حال مناجاتی دیگر است. خوب باشد. مسئله چیست؟ 

    مسئله رواانشناسی و زبانشناسی اینجا یک سری مسائل است که می توان در آنها از لحاظات صرف و نحوی گیر کرد، اما اینها را در تالار آینه ای چطور در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برمی گردانید طوری که شما هر دستوری را که در تالار آینه صادر می فرمایید همه و همه به خود شما برمی گردد؟ اینجا شما یحتمل یک دستوری از لحاظ زبانی دارید و تصویری را دارید که از این لحاظ دستوری نه فقط در زبان مادری شما و بلکه در هر زبانی که دستورتان ترجمه شود، به خود دستور دهنده ی صرف و نحوی برمی گردد.

    خوب، حالا این مسئله در ترجمه ی نظریه های ریاضی فیزیکی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چطوری می شوند. اولاً باید در نظر داشت که اینجا ما فقط ترجمه ی محض و صرف نداریم. و مسئله ماورای ترجمه ی محض است. شما همین مسئله ی هندسه ی جبری و جبرهای آبلی و لذا رویه های ریمانی و دیفرانسیلهای آبلی را که گفتیم را در نظر آورید. در این رابطه ما مقاله ای که آدرسش در زیر آمده را از بوناتی-اسکین-ویلکینسون داریم. و مقاله ی جالب دیگری که خیلی هم مربوط به دیگری نیست را داریم که از فارب-ولفسون است. در آخر اینکه همیشه سعی کنید مثل نقی در پایتخت یک رو برخورد کنید و نه از روی نفاق چرا که نفاق اصولاً کار غلطی است که معمولاً در نمازهای جمعه نیز توصیه می شود که سوره ی منافقون همراه سوره ی جمعه خوانده شود؛ اما همیشه اینطور رخ نمی دهد از آنجایی که یحتمل یا خطبه ها طولانی شده است یا وقت تنگ است یا وقت نمازگزاران را خطیب محترم نمی خواهد خیلی بگیرد....

    البته اینجا مسئله ای که عنوان می توان نمود این است که ربط مقاله ی بوناتی-اسکین-ویکینسون با مثلاً مقاله ی اسکین-میرزاخانی-محمدی در چیست؟ و ما اینجا خیلی وارد این مسئله نخواهیم شد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

    https://arxiv.org/pdf/1709.02521.pdf

    http://math.uchicago.edu/~farb/papers/RD.pdf

    قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّـهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿البقرة: ٩٧﴾

    إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ﴿الشعراء: ٨٩﴾

     إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ﴿الصافات: ٨٤﴾


    ... و ان‌شاءالله عاقبت همه‌ی ما را خیر کند و ما را با کسانی‌که دوستشان داریم -شهدای عزیزمان، امام بزرگوارمان- در دنیا و آخرت محشور کند و قلب مقدّس ولیّ‌عصر را از ما راضی کند.


    آنچه در مورد تعلیم ‌و ‌تربیت میخواهیم عرض بکنیم این است که جهت‌گیری تعلیم و تربیت کشور باید به ‌سمت برخورداری از عدالت باشد؛ یعنی آموزش و پرورشِ ما، تعلیم و تربیتِ ما، عدالت‌پرور تربیت کند، عدالت‌خواه تربیت کند، عدالت‌ساز تربیت کند؛ چون عدالت، آن ارزش والایی است که از اوّلِ تاریخِ بشر تا امروز، همواره مورد نظر آحاد بشر بوده است. ارزشها به‌مرورزمان و به‌‌‌‌تحوّل‌نسلها تغییر پیدا میکنند، [امّا] بعضی از ارزشها از اوّل تا آخر ثابتند؛ از جمله، ارزش عدالت است. شما ملاحظه کنید؛ ادیانی که معتقد به مهدویّتند -که تقریباً همه‌ی ادیان الهی معتقد به مهدویّتند- اینها معتقدند که منجی بیاید، دنیا را پُر از عدل و داد کند؛ نگفتند پُر از دین کند، [بلکه] پُر از عدل و داد کند؛ این اهمّیّت عدل و داد را نشان میدهد. البتّه عدالت هم جز در سایه‌ی دین حاصل نخواهد شد؛ این به جای خود محفوظ، امّا مسئله‌ی عدل و داد خیلی مهم است. آموزش و پرورش ما باید جهت‌گیریِ این‌جوری داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در نهج‌البلاغه میفرماید: وَ مَا اَخَذَ اللهُ‌ عَلَی العُلَماءِ اَلّا یَقارّوا عَلیٰ کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلوم؛(۴) وظیفه‌ی عالمان را بیان میکند که بر گرسنگیِ گرسنگان و شکم‌بارگیِ دارندگان، صبر نکند. تحمّل نکند. یعنی عدالت.


    فرازهایی از بیانات مقام معظم رهبری در دانشگاه فرهنگیان

    http://www.leader.ir/fa/speech/20962/بیانات-در-دانشگاه-فرهنگیان-به-مناسبت-هفته-ی-بزرگداشت-مقام-معلم-(۱)


    عقیده به ظهور مهدی‌(علیه‌السلام) و قیام مدّعیان مهدویّت

    بعضی مانند احمد امین مصری و طنطاوی، انقلابات و شورش‌هایی را که متمهّدیان برپا کرده و سبب ضعف مسلمانان و جنگ و خون‌ریزی شده پیش کشیده و عقیده به ظهور مهدی‌(علیه‌السلام) را علّت بروز این حوادث و اختلاف و تفرقه شمرده و از این راه می‌خواهند سم‌پاشی کرده و افکار را از این عقیده که سبب ثبات و استحکام جامعه و اطمینان به آینده است، منصرف سازند، درحالی‌که میان دعوای کسانی که به‌دروغ مُدّعی مقام مهدویّت شده یا بشوند و صحّت و عدم صحّت

     

    عقیده به ظهور مهدی‌(علیه‌السلام) هیچ‌گونه ارتباطی نیست و با این‌گونه سخنان
    انکار یک واقعیّت دینی و مذهبی از یک نفر به‌اصطلاح دانشمند
    تعجّب‌آور است.

    آقای احمد امین، کدام‌یک از حقایق عالی و کدام‌یک از نعمت‌های عامّه این‌گونه مورد سوء استفاده و دستاویز مقاصد افراد جاه‌پرست و ریاست‌خواه نشده است.

    حقّ، صلح، عدالت، امانت و صداقت، فرهنگ و تعلیم‌وتربیت،
    ترقّی و تجدّد، دین و مذهب، آزادی، دموکراسی، برقراری نظم و حکومت قانون و صدها مفاهیم دیگر از این رقم مورد سوءاستفاده و
    دستبرد سودپرستان و سیاستمداران بوده و هست و بیشتر این الفاظ در معانی اضداد آنها استعمال می‌شود، یعنی جنگجو و توسعه‌طلب از
    صلح و دموکراسی، ستمگر از عدالت، مفسد از اصلاح، مرتجع از تجدّد و ترقّی، خائن از امین و دشمنان آزادی از آزادی دم می‌زنند و در زیر این الفاظ مقاصد خود را می‌جویند و بر روی کارها و خیانت و جنایت‌های خود با این الفاظ پرده‌پوشی نموده و به ملّت‌های ستمکش آنچه را می‌خواهند تحمیل می‌کنند.

    به نام تعمیم تربیت و تعلیم، مردم را از مبانی صحیح اخلاقی منحرف می‌سازند و از ترقّی علمی افراد مانع می‌شوند.

     

    جنگ‌هایی که به نام آزادی بشر و نجات ملل محروم و دفاع از حقوق ملّت‌ها برپا می‌شود، چنانچه دیده و شنیده شده برای پایمال ‌کردن حقوق و غارت ثروت کشورها و استعمار آنهاست.

    به نام رهبری معنوی و به نام رسالت آسمانی بیشتر شورش و انقلاب شده، یا به نام مهدویّت؟ کسانی که به‌دروغ ادّعای پیغمبری کرده‌اند بیشتر بوده‌اند یا آنهایی که به‌دروغ ادّعای مهدویّت کرده‌اند؟

    کودتاها و انقلاباتی که پی‌درپی در کشورها واقع می‌شود به نام اصلاح و نجات ملّت و آزادی و حکومت قانون انجام می‌شود یا به نام‌های دیگر؟ و آیا رهبران این انقلابات بیشتر خودساخته و شیفته آزادی و برای اصلاح قیام می‌کنند یا برای مقاصد دیگر؟

    آیات قرآن مجید هم وقتی به دست نااهل و صاحبان اغراض شخصی و سیاسی افتاد به‌عکس مقصود و مراد، تفسیر و معنا می‌شود یا در غیر مورد تطبیق می‌کنند تا حدّی که معاویه و یزید هم در برابر علی و حسین(علیهما‌السلام) آیات قرآن را می‌نوشتند و می‌خواندند.

    آیا برای اینکه آیاتی از قرآن مجید را بعضی بر‌حسب رأی و نظر خود و در جهت تأمین منافع شخصی تأویل و تفسیر کردند و سبب ضلالت و گمراهی شدند، شما می‌توانید پیشنهاد بدهید که آن آیات - العیاذ بالله - از قرآن حذف شود تا این افراد به رأی فاسد خود آنها را تفسیر نکنند؟

     

    حتّی افرادی پا را فراتر گذاشته قولاً یا عملاً ادّعای خدایی کرده و مردم را استعباد کردند. میلیون‌ها مردم گاوپرست و بت‌پرست و آتش‌پرست و ستاره‌پرست شدند. میلیون‌ها نفر در برابر کاخ فرعون‌ها و نمرودها و دیکتاتوران دیگر تاریخ به خاک ذلّت افتادند و خود را غلام جان‌نثار و چاکر بی‌اختیار آنها گفتند و بشرهایی مانند خود بلکه بی‌علم‌تر و نالایق‌تر از خود را پرستیدند و به‌جای آنکه نام خدای یگانه را ببرند، نام سلاطین را بردند و کارها را به نام پرننگ ستمگران آغاز کردند. اگر اسلام نیامده بود و عقیده توحید، قلوب مردم را روشن نکرده و افکار را آزاد نساخته بود و بشر خود را نشناخته بود و ملّت‌ها رابطه خود را با زمامداران درک نکرده بودند و بسم‌الله و الله‌اکبر شعار آدم‌های آزاد نشده بود، هرگز یوغ ذلّت بشرپرستی از گردن انسان‌ها برداشته نمی‌شد.

    آیا برای اینکه علم و صنعت و خداپرستی و نبوّت و صلح و عدالت در طول تاریخ زندگی بشر وسیله و دستاویز مقاصد افرادی جاه‌طلب و سیاستمدار شده، شما می‌توانید این حقایق را محکوم سازید؟

    آیا برای اینکه جمعی به‌عنوان عدالت‌پروری و آزادی‌خواهی و حکومت قانون، ستمگری و قانون‌شکنی کرده و دیکتاتوری پیشه ساخته، شما می‌توانید بگویید مفاهیم عدل و داد و حرّیت و قانون و

     

    مساوات و فضیلت، حقیقت ندارد و برای بشر اسباب دردسر و مزاحمت است و باید این الفاظ از قاموس انسانیّت حذف شود؟

    آیا می‌خواهید با این اندیشه‌های نارسا و منطق غلط در یک موضوعی که صدها حدیث و روایت بر آن دلالت دارد و صدها میلیون مسلمان در مرور اعصار به آن معتقد بوده و هستند اظهارنظر کنید؟

    نه آقای احمد امین، این دروغ از راست بگرفته فروغ.

    شما هم می‌دانید که اکثر اختلافات بشر بر سر موضوعات و صغریات و مصادیق است و اگر به غلط و خطا یا به عمد یک چیزی را موضوع و مصداق و صغرای یک کلّی خواندند، یا به باطلی لباس حقّ پوشانیدند، بر دامن پاک حقّ، گردی نمی‌نشیند. همان‌طور که افراد نادانی خود را با جعل دانشنامه و شیطنت‌های دیگر عالِم معرّفی می‌کنند، افرادی هم به‌دروغ خود را مصلح و عدالت‌طلب و مهدی موعود و امام و پیغمبر می‌نامند.

    بلکه یکی از مدّعیان مهدویّت (علی‌محمد شیرازی) چون دید بازارش گرم نشد و حنایش رنگی نگرفت یا تنی چند را که به او گرویدند بسیار ابله و نادان یافت، دعاوی دیگر هم کرد.[1]

     

    پس این سخن که چون ایمان به ظهور مهدی‌(علیه‌السلام) دستاویز جمعی از شیّادان جاه‌طلب تاریخ شده، ما باید آن را از اصل رها کنیم و از یک واقعیّت مسلّم چشم بپوشیم به‌هیچ‌وجه نه قابل قبول و مورد اعتنا است و نه با عقل و منطق سازگار است.

     

    لذا از قرن اول هجرت که بعضی ادّعای مهدویّت کردند یا دیگران به آنها این مقام را نسبت دادند، از کسی حتّی بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس شنیده نشد که در مقام ردّ آنها، انکار اصل ظهور مهدی‌(علیه‌السلام) را بنماید بلکه آنها را برای آنکه واجد صفات مهدی نیستند ردّ می‌کردند و هیچ‌کس نگفت چون اینها به‌دروغ ادّعا می‌کنند پس ما اصل ظهور مهدی را قبول نداریم؛ زیرا در میان مسلمانان که به کتاب و سنّت پیغمبر‌(ص) و اجماع صحابه و تابعین ایمان داشتند این فکر یعنی انکار اصل ظهور مهدی‌(علیه‌السلام) با ردّ گفته پیغمبر و مخالفت کتاب و سنّت برابر بود و هرگز قابل قبول نبود، بلکه چون در احادیث راجع به ظهور مهدی‌(علیه‌السلام) از پیدایش این متمهّدیان خبر داده شده ایمان آنها به صحّت روایات و ظهور آن حضرت بیشتر می‌شد که کسانی که در اثر دعوای مدّعیان دروغ‌گوی مقام مهدویّت گمراه شدند، ضلالتشان مربوط به جهالت و نادانی و عدم معرفت و بی‌اطّلاعی از اوصاف و علائم مهدی‌(علیه‌السلام) می‌باشد ولی اگر کسی مهدی منتظر‌(علیه‌السلام) را به همان اوصاف و نشانی‌ها که در اخبار و احادیث معرّفی شده بشناسد، هرگز گمراه نمی‌شود و دعاوی باطل سبب تزلزل ایمان و عقیده او نمی‌گردد و آن‌چنان که صفات و خصوصیّات مهدی‌(علیه‌السلام) مشروح و روشن و رافع ابهامات بیان شده، در مورد هیچ دعوت دیگر و احدی از انبیا و اولیا که منصوص به تنصیص نبیّ یا ولیّ سابق بودند بیان نشده است.


    از کتاب نوید امن و امان حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

    http://saafi.com/book/3312



    بنده حقیر با اجازه تان عرض کنم که تا حالا نمی دانستم که دانشگاهی داریم به اسم دانشگاه فرهنگیان که آنطور که ویکی پدیا می فرماید تازه تاسیس هم هست و از سال 91 است که به بهره برداری رسیده است. یحتمل یک دلیل این مسئله این است که شهروندان ما چندان با دانشگاه هایمان در تماس نیستند. و غیر از اینکه ضرورتی ایجاب کند، ما معمولاً وارد دانشگاه هایمان نمی شویم!

    عرض شود که  حضرت ولی فقیه دامت ظله العالی بارها در سخنانشان و دعاهایشان از رضایت قلب مقدس ولی عصر عجل الله فرجه الشریف از ما می فرمایند. یک مسئله ای که در مورد رضایت قلب امام زمان عجل الله فرجه الشریف از ما مسلمانان در دوران غیبت مطرح است این است که قلوب مومنین با قلب مقدس امام زمان حتی در زمان غیبت نیز در ارتباط است. موضوع این است که ما باید در جهت آیه ی شریفه ی سوره ی اسراء حرکت کنیم که وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿الإسراء: ٨١﴾. مسلماً قلب مقدس ولی عصر عجل الله فرجه الشریف طوری با قلوب مومنین در تماس است که وقتی مومنین و مسلمین و مستضعفین جهان قلوبشان راضی نیست، حتی زمین و آسمانها نیز سر به شکایت برمی دارند. چرا که وعده حق الهی می فرماید که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. وَرَبَطْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَـٰهًا لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا ﴿الکهف: ١٤﴾. هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿الفتح: ٤﴾

    و لذا بنظر این بنده ی حقیر می رسد که مسلمان می تواند با تزکیه ی نفس خود و سعی در تماس با دیگر مومنین و مومنات سعی کند از رضایت قلب ولی عصر از او با خبر شود. مثلاً اینکه ما من لا یحضره الفقیه را داشته باشیم و بعد بخواهیم به الاستبصار و تهذیب شیخ طوسی دست یابیم و بپردازیم، یحتمل استلزامش در این است که رساله ی مرجع تقلید خود را نیز مطالعه کنیم و به کتبی مثل الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة و حتی احقاق الحق و ازهاق الباطل قاضی نور الله شوشتری و حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی نیز اقل کم بپردازیم.

    مثل این است که شما بخواهید به هندسه ی جبری و جب جابجایی بپردازید. لازمه اش این نیست که حتماً به هندسه ی ناجابجایی نمی توانید ورود کنید. شما حتی ممکن است بخواهید به انتگرالهای آبلی بپردازید؛ یحتمل می توانید حتی اینها را هم از لحاظات هندسه ی ناجابجایی بررسی کنید. یا مثلاً چرا شما می خواهید برنامه ی لانگلندز را روی گروه های لی و از جمله GL(2, C) که غیرآبلی اند را بررسی کنید؟ الکترومغناطیسم را روی فضاهای غیرآبلی مطالعه کردن آنچنان که در برنامه ی هندسی لانگلندز داریم و منتهی به ابرتقارنها و ریسمان می شوند، یک وضعیتی را از لحاظ دوگانهای قوی/ضعیف ایجاد می کنند که یحتمل حتی منجر به گرانش کوانتومی نیز می شوند. و حال انکه اگر شما بخواهید همین کار را از نظریه ی نسبیت عام و خاص و هندسه ی دیفرانسیل شروع کنید و به گرانش کوانتومی برسید و بعد ربط آنرا به مدل استاندارد ذرات فیزیک و برنامه ی هندسی لانگلندز یا هندسه ی ناجابجایی بیابید، یحتمل خسته تان کند و زود جا بزنید. اما می توانید از انتگرالهای آبلی شروع نموده و راه خود را حتی مثلاً در هندسه ی ناجابجایی یا برنامه ی هندسی لانگلندز در این زمینه ها دنبال کنید و یک وقت دیدید بدون اینکه متوجه باشید سر از گرانش کوانتومی است که دارید سر در می اورید! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ایمان به غیب﴿اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ﴾[1]

    هسته مرکزی نبوّات و ادیان حقّه و مابه‌الامتیاز عمده مکتب انبیا و پیامبران از مکتب‌های دیگر، ایمان به غیب است.

    انبیا ربط عالم محسوس و شهادت را به عالم معقول و غیب بیان کرده و بشر را با عوالم غیب آشنا می‌سازند.

    ایمان به غیب یعنی ایمان به امور و چیزهایی که از حواسّ ظاهری پنهان است، خواه ادراک آن با حواسّ باطنی و قوّه عاقله ممکن باشد، مثل وجود خدا و صفات ثبوتیّه و سلبیّه او، و معاد و بهشت و دوزخ و فرشتگان؛ و خواه ممکن نباشد مثل حقیقت ذات و صفات خدا و حقیقت ملائکه و روح و خواه راجع به امور و حوادث گذشته و خواه مربوط به امور آینده باشد.

    ایمان به خدا، ایمان به ملائکه، ایمان به عالم برزخ، ایمان به بهشت

     

    و جهنّم و ایمان به وحی و آنچه پیغمبران از عوالم غیب و گذشته و آینده خبر داده‌اند همه ایمان به غیب است.

    ایمان به غیب، یا مستند به دلیل عقلی است، یا به دلیل نقلی، و اگر مستند آن دلیل نقلی باشد باید آن غیب چیزی باشد که امتناع وجود یا وقوع آن از راه‌های خردپسند معلوم نشده و وجود و وقوع آن را عقل احتمال بدهد.

    وقتی عقل امکان وجود چیزی را تصدیق کرد یا بر اثبات امتناع آن راهی نیافت، با دلیل نقلی معتبر باور آن جایز بلکه به‌حکم عقل لازم است.

    ادیان آسمانی شرط قبول اعمال صالح را ایمان به غیب می‌دانند و تعدیل اخلاق و تکمیل و تکامل فضایل انسانی را وابسته به آن می‌شمارند و اصولاً دعوت پیغمبران و رهبران آسمانی در نفوسی تأثیر شایسته دارد که احتمال وجود عالَم غیب و امور ماورای این عالم محسوس را بدهند.

    ایمان به ظهور مهدی و مصلح آخرالزّمان نیز ازجمله مطالب غیبی است که پیامبر اعظم اسلام‌(ص) از آن خبر داده و تصدیق او
    واجب است.

    ...

    اکنون می‌گوییم پیغمبری که صادق و مصدّق است و پیامبری او به معجزات و دلایل علمی و عقلی ثابت شده است، پیغمبری که ده‌ها و صدها خبر او از غیب، صورت وقوع یافته و همچنین اوصیای او به‌خصوص علی بن ابی‌طالب‌(علیه‌السلام) به نقل کتب معتبر شیعه و اهل‌سنّت، خبرهای بسیاری از غیب دادند و واقع شد، خبر داده‌اند که: «اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خدا آن روز را آن‌قدر طولانی سازد تا مهدی ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد سازد پس از آنکه از جور و ستم پر شده باشد»[19] و خصوصیّات و نشانه‌های این ظهور را نیز شرح دادند.

    حال اگر کسی - پناه بر خدا - بگوید خبر پیغمبر و اوصیای او با واقع مطابق نیست یا تردید داشته باشد چه می‌کند با اقرار و اعتراف به نبوّت و پیغمبری او و این‌همه معجزات و براهین علمی که نبوّت آن حضرت را ثابت و محرز ساخته است؟

    چه می‌کند با ایمانی که به نبوّت پیامبر خاتم و نبوّت سایر انبیا دارد، چون پیغمبران دیگر نیز ظهور مصلح آخرالزّمان را بشارت داده‌اند؟

    چه می‌کند با این‌همه خبرهایی که رسول اکرم‌(ص) از غیب داده و به مرور زمان در این چهارده قرن واقع و صحّت آن تأیید شده است؟

    و اگر بگوید: پیغمبر چنین خبری نداده دستش را می‌گیریم و به کتابخانه‌های اهل‌سنّت و شیعه می‌بریم و می‌گوییم: مراجعه کنید به این کتاب‌ها و مصادری که از هزار سال پیش تا حال تألیف شده، ببینید در چند مورد اخبار و روایات به‌قدر این مورد رسیده است؟!


    نوید امن و امان، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (حفظه الله مقامه)

    http://saafi.com/book/3230#_ftnref6

    ۱. رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لَّا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿آل عمران: ٩﴾
    ۲. وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَىٰ بَل لِّلَّـهِ الْأَمْرُ جَمِیعًا أَفَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعًا وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِّن دَارِهِمْ حَتَّىٰ یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿الرعد: ٣١﴾
    ۳. لَـٰکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِیَّةٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّـهِ لَا یُخْلِفُ اللَّـهُ الْمِیعَادَ ﴿الزمر: ٢٠﴾


    دیشب در مسجد کتاب نوید امن و امان حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی را دیدم. متن زیر از آدرس زیر است:

    http://saafi.com/book/3227


    ای ولیّ عصر؛ ای مهدی موعود؛ همه شیعیان و دوستانت آرزومند و منتظرند که بامداد سعادت آنها و همه مردم جهان طالع شود و با قیام تو تمام دردهایشان درمان گردد و عوامل محرومیت، ناکامی و بیچارگی در همه‌جا از میان برود و پرچم توحید و عدل و صلح اسلام در سراسر گیتی به اهتزاز درآید.

    ﴿وَ مَا ذَلِکَ عَلَى اللّٰهِ بِعَزِیزٍ﴾؛[4]

    «و این کار اصلاً بر خدا دشوار نیست».

    شاد باش ای عارف نیکو سیر

    کاین شب هجران سحر گردد سحر


    شاد باش ای خسته‌ بار فراق

    شاد باش ای غرق بحر اشتیاق


    می‌دمد از لطف حقّ صبح ظهور

    می‌شود گیتی پر از وجد و سرور


    افکند البتّه از رخ، این نقاب

    فاش سازد امر حقّ را، بی‌حجاب


    می‌کشد از دشمن حقّ، انتقام

    می‌برد از شرک و از اصنام، نام


    اولیا گردند گِردش جمله جمع

    همچو پروانه به گرد نور شمع


    می‌نشیند بر سریر احتشام

    می‌دهد دنیا سراسر انتظام


    از خداوند قدیر بی‌نظیر

    هست این وعده تخلّف‌ناپذیر


    تا کنی از صدق دل، تصدیق این

    «إِنَّهُ لا یخْلِفُ الْمِیعَاد»[5] بین


    البشارة! ای که داری انتظار

    می‌شود آخر سحر، این شام تار


    البشارة! مصلح نیکو سرشت

    آید و گیتی کند رشک بهشت


    صبر کن صبر، ای به هجران مبتلا

    که رسد دوران وصلش بر ملا


    شاد زی کآید دیگر ره نوبهار

    و از گل سوری شود یک‌سو غبار


    البشارة! «صافی» صافی ضمیر

      که جوان گردد دگر این چرخ پیر[6]

    . بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾

    دنبال مهدویت در آثار دکتر علی شریعتی می گذشتم به متن زیر در سایتی برخوردم. ایشان مسئله را بنظر می رسد که از دیدگاه اجتماعی بیشتر می نگرند و دغدغه ای از دیدگاه نظریه های حمیدی مجیدی یا حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و تاثیر آن بر اجتماعات و افراد و حتی بلکه بر ولی عصر عجل الله فرجه الشریف آنطور که باید و شاید در آن محیط قبل از انقلاب یحتمل نداشته اند. بنظر شما، حالا ما کجای کاریم؟



    آآنچه در پی می آید، بخشی از سخنرانی دکتر علی شریعتی در تاریخ هشتم آبان سال 1350 است که در حسینه ارشاد ایراد و در کتاب «انتظار؛ مذهب اعتراض» که در پیرامون موضوع مهدودیت و تاثیرات معنوی و اجتماعی آن است منتشر شده است.


    در این بخش، شریعتی موضوعی را که سال ها بعد در انقلاب اسلامی ایرانی تحت عنوان «ولایت فقیه» مطرح شد با همان شیوه و ساز و کاری که در قانون اساسی آمده یعنی تشکیل «مجلس خبرگان رهبری» و با همان ظرافت های سیاسی – اجتماعی آن مطرح کرده است.

    مذهبی های عادی هیچ لزومی نمی بینند که اعتقاد به عمر طولانی امام زمان را با اصول و قوانین زیست شناسی جدید توجیه کنند، آنها معتقدند که خداوند چنین رسالتی را به فردی از انسان واگذار کرده و برای انجام رسالتش استعداد زنده ماندن بیش از عمر بشر معمولی را به او عطا کرده و این اراده خداوند است و خدا بر هر کار تواناست و توجیه فیزیولوژی و بیولوژیک آن لازم نیست. اعتقاد به امام زمان در این گروه آخری یعنی مذهبی هایی که نمی خواهند معتقداتشان را با اصول علمی جدید توجیه کنند، خیلی روشن است و آن اینکه امام زمان از ذریه پیغمبر اسلام و به طور دقیق فرزند امام حسن عسگری و یکی از اوصیای به حق پیغمبر است که او را پس از خودش در فهرست اسامی 12تن نام برده که به دنیا آمده و بعد غایب شده است، غیبت کرده است، نه از دنیای مادی و از بین چشم ها، او را "نمی شناسند" اما "می بینند" شاید بسیاری دیده اند و هم اکنون در کوچه و بازار می بینند. اما بازش نمی شناسند. این غیبت از چشم هاست، نه از ماده، نه از طبیعت و نه از زمین. این است که برخلاف عیسی که بنابر مشهور به آسمان رفته و سوشیانت که به عقیده پیروانش در عالم دیگر است و امام محمد حنیفه که در کوه رضوی مخفی است، مهدی - موعود - در میان مردم زندگی عادی دارد و همه او را می بینند؛ اما نمی شناسند.

    اما دو دوره غیبت داشته است: اول، غیبت صغرا (کوچک) که در این دوره چهار "باب" یا "نایب خاص" – که اختصاصاً خودش تعیین کرده- واسطه میان او و شیعیان بوده اند.

    دوم پس از این دوره و پس از مرگ چهار نایب خاص، دوره " غیبت صغرا" (که مدتش عمر یک نسل است) تمام شده و " غیبت کبرا" (بزرگ) فرا رسیده است که اکنون، در این دوره هستیم. در این دوره دیگر "باب" یعنی واسطه ورود و تماس، یا "نایب خاص" – یعنی نماینده ویژه یا کسی که به جای امام کار می کند و با مردم تماس دارد و به دست امام منصوب شده – وجود ندارد و تنها راه تماس مردم، با او که رهبر است و زنده و حاضر "نایب عام" است.

    این نایب عام را چه کسی انتخاب می کند؟ بر خلاف آن چهار تن که امام آنها را شخصاً نصب کرده، اینان را مردم با کمک «اهل خُبره» انتخاب می کنند؟ چگونه انتخاب می کنند؟

    در اینجا یک مسأله بسیار اساسی و حساس مطرح می شود. مسأله ای که از نظر تاریخی و به ویژه از نظر اجتماعی و سیاسی و هم از نظر فکری و مرامی سخت عمیق و شگفت آور است و در عین حال، مثال بسیار روشنی است که تشیع را تا چه حد وارونه کرده اند و این پوستین را از رویه دیگری -که بد منظره و ترس آور و زشت و بیزار کننده است (و این رویه دیگری خودشان است) – بر اندام روح و اندیشه و شعور و احساس و جهان و زندگی ما پوشانده اند!

    در عصر غیبت کبرا یعنی دوران نامحدود تاریخی که از قرن سوم هجری آغاز می شود و تا خدا بخواهد ادامه دارد، شیعه یک فلسفه سیاسی و مکتب اجتماعی ویژه ای پیدا می کند که به همان اندازه که امروز منحط و ذلت آور و ضد مردم و نسبت به انسان و اراده و آزادی و اندیشه انسانی، اهانت آمیز و نفی کننده مسوولیت های اجتماعی و یاس آور و تسلیم بار نشان داده می شود و جز برای توده سر به زیری که عمل می کنند اما فکر نمی کنند و می پذیرند ولی نمی فهمند، اساساً قابل دفاع نیست. آری، درست به همین اندازه، مترقی و عزت آور و مردمی و نسبت به انسان و اراده و آزادی و اندیشه انسانی حرمت آمیز و تثبیت کننده مسوولیت های اجتماعی و بخشنده خوشبینی تاریخی و استقلال عقلی و روحی است:

    با آغاز دوران غیبت بزرگ و خاتمه کار نواب انتصابی -که امام به وسیله آنها، در نهان، بر مردم خویش حکم می ران، مردم، از طریق این باب های تعیین شده، با شخص رهبر تماس داشتند و وظیفه اجتماعی خود را از او کسب می کردند و حقیقت اعتقادی مذهب خویش را از او می پرسیدند - رابطه قطع می شود و مسوولیت امام به مردم واگذار می شود و دوران انتصاب پایان می گیرد و عصر "انتخاب" فرا می رسد.

    " توقیع، (فرمان) مشهور امام –که پیش از ورود به دوران "غیبت بزرگ" صادر شده است- نظام ویژه ای را که   

    ” تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، اساساً کار عقل این است که هر گاه نمی داند، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه عقل این است که در این جا خود را نفی کند و عقل آگاه را جانشین خود کند. شعور، این فضلیت علمی و عقلی را به آنان آموخته است که ابراز فضل در آنچه نمی دانند، فضولی است و این شیوه عقل است که در یک رشته علمی، از متخصص تقلید کند و این قانونی است که در همه رشته های زندگی جاری است و هر جامعه ای که پیشرفته تر و متمدن تر است، اصل تقلید و تخصص در آن استوار تر و مشخص تر است. “

    جانشین نظام "امامت" می شود به این گونه اعلام می دارد: اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم. ( اما درباره پدیده ها و رویدادهایی که در مسیر زمان و در طی تحولات و تغییرات اجتماعی، وقوع می یابد، به روایان سخن ما -دانشمندان ومتفکرانی که به سخنان ما هم ، دانایند و هم آشنا- رجوع کنید که آنان حجت منند بر شما و من جحت خدایم بر ایشان).

    اما اینها چه کسانی اند؟ و چگونه و چرا انتخاب می شوند؟

    ضوابط و شرایط انتخاب آنان را امام صادق برای توده مردم اعلام کرده است: امّا، من کان من الفقها صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامرمولاه، فللعوام ان یقلدوه.(اما از دین شناسان، آنکه نگه دار خویشتنش بود، نگهبان ایمانش، مخالف هوسش، فرمانبردار خدا و مطیع امر مولایش، برتوده مردم است که تقلیدش کنند.) و این هم طبیعی است و هم منطقی و هم ضروری.

    تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، اساساً کار عقل این است که هر گاه نمی داند، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه عقل این است که در اینجا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند. بیمار خردمند کسی است که در برابر طبیب متخصص خردمندی نکند، چه، خردمندی کردن در این جا بی خردی است و اقتضای تعقل، تعبد است و تقلید. مهندس، طبیب، حقوقدان و رهبر یک تشکیلات انقلاب یا حزبی، همیشه تربیت شده ترین و فهمیده ترین افراد را در میان مراجعان و اعضای خود مطیع تر و مجری تر از همه یافته اند . زیرا شعور، این فضلیت علمی و عقلی را به آنان آموخته است که ابراز فضل در آنچه نمی دانند فضولی است و این شیوه عقل است که در یک رشته علمی، از متخصص تقلید کند و این قانونی است که در همه رشته های زندگی جاری است و هر جامعه ای که پیشرفته تر و متمدن تر است، اصل تقلید و تخصص در آن استوار تر و مشخص تر است.

    بنابراین می بینیم که در این دوره غیبت کبرا، یک نظام انتخاباتی خاص به وجود می آید و آن یک انتخابات دموکراتیک است برای رهبر، اما یک دموکراسی آزاد نیست، گرچه این انتخاب شونده به وسیله "مردم" انتخاب می شود، اما در برابر "امام" مسوول است و در برابر مردم نیز. بر خلاف دموکراسی که منتخب به وسیله "مردم"، فقط در برابر "خود مردم" که انتخاب کنندگان و موکلین او هستند، مسوول است.

    این است که مردم "نایب عام" را خودشان ، با تشخیص و آرای خودشان، براساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبری او را می پذیرند، و او را جانشین امام تلقی می کنند، و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسوول است یعنی بر خلاف نماینده ای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده ، مسوول این نیست که ایده ها و ایده آل ها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کرده اند بر آورده کند، بلکه مسوول است که مردم را براساس قانون و مکتبی که امام رهبر و هدایت کننده آن مکتب است هدایت کند و آنها را براساس این مکتب تغییر و پرورش دهد.

    البته این انتخاب که یک "انتخاب مقیدی" است، به این معنی نیست که همه مردم بیایند رای بدهند و هر کس آرایش بیشتر بود، به جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت امام قرار گیرد، بلکه چون این فرد یک شخصیت اجتماعی است و در عین حال یک شخصیت علمی، بنابراین توده نا آشنا با علم، خود به خود شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم می کند کسانی که آگاهی و علم دارند و می دانند که عالم ترین و متخصص ترین و آشنا ترین فرد به این مکتب کیست، یعنی "عالِم شناسان" به این انتخاب مبادرت ورزند. و مردم هم که خود به خود با فضلا و وروحانیان و علمای مذهب خودشان تماس و به آنها اعتماد دارند و از آنها پیروی می کنند، طبعاً رای آنها را برای انتخاب نایب امام می پذیرند و این یک انتخاب طبیعی است، همان طور که درباره متخصصان دیگر این کار را می کنیم، مثلاً من که بیماری قلب دارم و شخصاً هیچ گونه آگاهی طبی ندارم، بزرگ ترین متخصص قلب را خودم انتخاب نمی کنم و معمولاً از دانشجویان پزشکی ، اطبا داروسازان و یا کسانی که آگاهی به این مسایل دارند استخبار می نمایم که بهترین متخصص قلب کیست و بنابر اعتقادی که به ایشان دارم، رای ایشان را به عنوان رای خودم می پذیرم، یک نوع انتخابات دو درجه ای طبیعی.

    این امام، در دوره غیبت، مسوولیت هدایت خلق و پیروانش را برعهده علمای روشن و پاک و آگاهان برمذهب خود می گذارد تاظهورش فرا رسد و آن هنگامی است که رژیم های حاکم و نظام های اجتماعی در سراسر زندگی انسان ها به خصیض فساد رسیده باشد.

    او در کنار کعبه ندا در می دهد و انقلابش را از آنجا آغاز می کند، و بعد دو نیروی عاصی بر نهضت او در زمین به وجود می آیند: یکی دجّال، مرد مسخ شده افسونگری که در دل ها و اندیشه ها، اختلال و انحراف ایجاد می کند و یک چشم است، با چشم چپ، که در میانه پیشانی دارد و شراره از آن می تابد و دیگر مردی است که سفیانی که نیروی جمع و فلسطین و اردن را اشغال می کند و از آنجا مقاومتش را در برابر این نهضت آغاز می نماید ولی نیروی او میان مکه و مدینه نابود می شود.

    امام پس از ظهور و اعلام نهضت خویش در کعبه با 313 تن که نخستین گروندگان و همگامان او هستند به کوفه می آید و آنجا را مرکز قدرت خویش قرار می دهد و در پشت کوفه به قدری از علمای فاسد می کشد که جوی های خون روان می شود و مبارزه با شمشیر و جهاد و کشتار آغاز می نماید و حکومت عدل را "در سطح جهانی" استقرار می دهد و از همه ستمکاران تاریخ انتقام می گیرد، شکست کربلا را جبران می کند و تمام رهبران و پیشوایان به حق ، انبیا، ائمه شیعی را که نتوانستند هدف خودشان را تخقیق بخشند، و پایمال و شکست خورده ظلم و زور شدند به حکومت حقه خویش می رساند و نظام عدالت به جای زور، و تقوا به جای فساد،و  برادری به جای نفاق و خصومت ، چنان در دنیا مستتر و

    ” انتخاب ولی فقیه یک "انتخاب مقیدی" است، به این معنی نیست که همه مردم بیایند رای بدهند و هر کس آرایش بیشتر بود، به جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت امام قرار گیرد. بلکه چون این فرد یک شخصیت اجتماعی است و در عین حال یک شخصیت علمی، بنابراین توده نا آشنا با علم، خود به خود شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم می کند کسانی که آگاهی و علم دارند و می دانند که عالم ترین و متخصص ترین و آشنا ترین فرد به این مکتب کیست، یعنی "عالِم شناسان" به این انتخاب مبادرت ورزند. “

    استوار می شود که گرگ و میش از یک آبشخور آب می خورند.

    پرچمی که به دست دارد پرچم مسلمانان در جنگ بدر و شمشیرش، شمشیر علی ( ذوالفقار) است، زرهی که بر تن دارد زره رسول خدا پیغمبر اسلام، و پایتخت قدرتش کوفه و آغاز ظهورش کعبه است، و بعد از استقرار حکومت جهانی عدل، کشته می شود. این تمام کلیات طرز تفکر شیعه امروز درباره امام زمان است.

    من شخصاً به این طرز تفکر، و طرح این شکل اعتقادی بیش از از طرحی که در ذهن تحصیلکرده های روشنفکر مذهبی است و می کوشند تا اصل امام زمان را با اصول فیزیولوژی و فیزیک و شیمی و بیولوژی اثبات کنند معتقدم.

    یکی از دانشجویان اخیراً از من پرسیده بود که آیا "به دلیل اینکه علوم طبیعی عمر محدودی برای انسان قایل نیستند و یا آن چنان که بعضی ازنویسندگان دانشمند -که من شخصاً به آنها احترام می گذارم- اخیراً می خواهند اثبات کنندکه: چون عمر انسان محدود نیست، پس می توان یک عمر چند هزار ساله را پذیرفت، برای امام زمان می شود چنین استدلالی را به کار برد؟"

    در جوابش عرض کردم من کار ندارم که می شود یا نمی شود. بیاییم به جای حل این مسأله و به جای اینکه اذهان و افکار را به این مطالب ذهنی و کلامی -به صورت قدیم و یا جدیدش– متوجه کنیم به یک مسأله بزرگ تر توجه کنیم و آن اینکه "اعتقاد به این اصل چه فایده ای دارد؟ مهم این است که دریاییم اعتقاد و یا عدم اعتقاد به این اصل چه نقش مثبت و یا منفی می تواند در رسالت، مسوولیت، سرنوشت و وظیفه فردی و اجتماعی ما داشته باشد؟  یا در زندگی امروز ما چه تاثیری می تواند به جای گذارد؟

    من در تحقیقات اسلامی به یک اصل معتقدم و این اصل را در تمام بحث هایی که راجع به مذهب و اسلام می شود، صادق می دانم و آن این است که به جای اینکه -مثل علمای قدیم یا جدید– اعتقاد به یک اصل را از راه های علمی و منطقی و یا تئوری های فیزیک و شیمی و کلام و فلسفه اثبات، و حق باطل آن را به این شکل ها و با این وسایل تحلیل کنیم، بیاییم یک ملاک مطمئن تر از نظر حقیقت یابی و مفید تر از نظر زندگی اجتماعی بیابیم و بکار ببریم.

    ما که مسلمانیم، آدم و بهشت و نبوت و وحی از اصول اعتقادیمان است، به طور مشترک، و اختلافمان در برداشت و نوع تلقیمان از این اصول است، تو جوری برداشت می کنی، من جور دیگر و سومی جور دیگر، آیا برداشت من از این مسأله اسلامی درست است؟ یا برداشت تو؟ و یا آن طوری که دیگری می فهمد؟ و یا اصلاً هیج کدام؟

    یکی استدلال فیزیک و شیمی و فیزیولوژی و بیولوژی می کند، دیگری –استدلال کلامی، و دیگری استدلال عقلی و فلسفی، دیگری عرفانی و اشراقی و.... به سادگی می توان فهمید کدام درست است. اگر دیدید که استباط من مثلاً از اصل "امامت" و اعتقاد به آن، با طرز تحلیلی که می کنم و جوری که می فهم، در زندگی شخص معتقد به این اصل، و جامعه ای که به این اصل اعتقاد دارد تاثیر مثبت و  سازنده ومترقی دارد، پس این استباط درست است، حقیقت دارد. و اگر استباطی که ما از این اصل می کنیم و برای آن پنجاه تئوری علمی هم از قول علما و حامعه شناسان و شیمی دانان و فلاسفه قدیم و جدی هم داریم دیدیم که در زندگی ما اثر سازنده ای ندارد، در بینش و تفکر اجتماعی و روشنی فکر ما تغییر نمی دهد. باید در درستی نظیه مان شک کنیم.

    اگر در یک جامعه عده ای امامت را به این شکل که تو استدلال و اثبات کردی پذیرفته و معتقد شدند چه تغییری در سرنوشتشان حاصل و چه اثری در وظیفه شان خواهد داشت؟ سرتوشت کسانی که به این اصل معتقدند با آنهایی که اعتقاد ندارند چه تفاوتی دارد؟ بعد می بینیم که من و تو به امامت معتقدیم ولی ملت های دیگری هستند که اعتقادی به این اصل ندارند و وضع زندگیشان با ما چندان فرقی نداشته و حتی از ما هم بهتر است. وقتی آثار این عقیده به کیفیتی است که می بینیم ، باید دید عیب در کجاست. آیاد اعتقاد به امامت اصل درستی نیست؟ نجات نمی دهد؟ عزت نمی دهد؟ مسوولیت نمی دهد؟ آگاهی نمی دهد؟ ارزش انسانی نمی دهد و انحطاط می آورد؟

    این را نمی توان گفت، به دلیل آن که همه ما مهتقد به این اصل هستیم که اسلام و تشیع، مذهب زندگی ساز و عزت بخش است، یا آن طوری که ما این اصل را می فهمیم غلط است؟ نمی شود اصل امامت یک اصل حقی باشد -چنان که واقعاً هست- و ما به این حقیقت به درستی آگاه شده باشیم و در عین حال، سرنوشتمان عبارت از بدبختی و ذلت است.

    علی(ع) شخصیتی است که ملت ما به او معتقد است، معتقد بودن به او یا دلبستگی و عشق و ایمان به فرزندش حسین، یک اصل است می بینیم ما به حسین معتقدیم، اما زندگیمان از آخرت یزید هم بدتر است. آیا اعتقاد به رهبری علی و اعتقاد به نهضت حسین به درد شب اول قبر و سوال و جواب آن جا می خورد؟ و بعد که سرما را توی قبر گذاشتیم و زندگی پس از این جهان را آغاز کردیم فرق بین ما و کسانی که اساساً به این اصل معتقد نیستند پدیدار می شود؟ هرگز: من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی و اضل سبیلا (هرکه اینجا کور باشد، در آخرت نیز کور است و بلکه گمراه تر است): پس امامت و ولایت باید به درد اینجا بخورد تا در آنجا هم نتیجه بدهد.

    آیا می توانیم در این شک کنیم که اصولا اعتقادی به رهبری علی، انحطاط آور است؟ یا دلبستگی به نهضت و رسالت حسین خمودی و سستی و ذلت می آورد؟ نه، حتی یک روشنفکر صغیر مذهبی هم اگر آزادیخواه باشد چنین شکی نمی کند. پس هزار و یک دلیل هم اگر در اثبات عقیده و تلقی فعلی مان از تشیع علی و عشق به حسین بیاورید مسلم است که نوع تلقی ای که از این دلبستگی ، از این نهضت و این نوع تصویری که از چهره علی یا حسین در ذهن داری غلط است. این را باید تصحیح کنی، جز این امکان ندارد. پس می بینیم که یک ملاک محکم و روشن که همه می توانند به سادگی بهفمند و درک آن فلسفه و کلام و فیزیم و شیمی نمی خواهد، به اصول اسلامی یا شیعی معتقدیم

    ” اسلام دین زندگی است و کهنه نشده، یعنی هر قصه ای که در قرآن هست و هر عقیده ای که در اسلام و مذهب تشیع مطرح است، باید در زندگی امروزی و سرنوشت فردی و جمعی‌مان، در آگاهی‌مان، در عزت و شخصیت و استقلال مان نقشی داشته باشد که کسانی که به آن معتقد نیستند از اثرش محروم هستند. “

    ولی این اصول در سرنوشتمان، اثری نداشته و چنانچه منکر هم باشیم باز در وضع و مسوولیت وجبهه گیری های اجتماعی مان و زندگی فردی و جمعی مان فرقی نمی کند، معلوم می شود در نواع شناختی که از این اصول داریم باید شک کنیم . زیرا همه ما به این اصل اعتقاد مشترک داریم که امکان ندارد یک ملتی مسلمان باشد و به رهبری علی و راه او معتقد، ولی این اعتقاد هیچ فایده ای در زندگیش نداشته باشد.

    بدیهی است که، به قول عیسی" هر درختی را از ثمرش باید شناختگ و ثمرات شجره اعتقادی ما این نیست، پس بیاییم به جای اینکه به حل مشکلات ذهنی و کلامی –که غالباً خودمان آنها را می تراشیم- بپردازیم، از دید دیگری مسأله را مطرح کنیم.

    به این ترتیب که از همان اول از خودمان و از کسی که یک عقیده اسلامی را بیان می کند، بپرسیم: فایده اش چیست؟ برای چه گفته شده؟ چه تاثیری بر جامعه و سرنوشت فردای ما دارد؟ و اعتقاد یا عدم اعتقاد به ان علاوه بر آثار اخروی در زندگی پیش از مرگ ما چه اثری را داراست؟

    چون معتقدیم که اسلام دین زندگی است و کهنه نشده، یعنی هر قصه ای که در قرآن هست و هر عقیده ای که در اسلام و مذهب تشیع مطرح است، باید در زندگی امروزی و سرنوشت فردی و جمعی‌مان، در آگاهی‌مان، در عزت و شخصیت و استقلال مان نقشی داشته باشد که کسانی که به آن معتقد نیستند از اثرش محروم هستند.

    اگر چنین بود پس نوع برداشت مسأله درست است، والا اگر هزار دلیل هم داشته باشد غلط است، زیرا "و انتم الاعلون ان کنتم مومنین- لله العزه و لرسوله و للمومنین (وشما، اگر ایمان داشته باشید، برتر و بالار از همه اید، عزت ویژه ی خدا و رسولش و مومنان است.)

    پس اگر دیدیم مومنین عزت ندارند بلکه ذلیلند و از نظر شعور و فرهنگ و اقتصاد و تمدن و قدرت نظامی، کفار بر آنها برتری و بالایی دارند، باید یقین کنیم که ایمانمان عوضی است و اسلام را وارونه به ما فهمانده اند!

    حال به سادگی می توان فهمید که در مورد امام زمان بهتر است به جای اینکه این مسأله را طرح کنیم و بااستدلال های ذهنی و شرح و بسط های کلامی و فسلفی و عرفانی شده و الان کجاست و چه جور زندگی می کند و چه می خورد و چه وضعی دارد و غیب چیست و غایب شدن چگونه است و... مسأله را به این شکل مطرح کنیم که اصولاً اعتقاد یک فرد، یک گروه، یک ملت به امام زمان، به انتظار و همچنین به اصل انقلاب آخرالزمان، چه ارزشی از نظر زندگی اجتماعی امروز دارد؟ و مفاهیم و هدف هایی را که در این اصل اعتقادی هست استخراج کنیم، مسوولیت های خود را در برابر این عقیده و در عصر غیبت بفهیم، بفهمانیم، و بدان عمل کنیم.

    این یک "پیشنهاد" نیست، "نظریه" من نیست، بینش و روح اسلام نخستین این است. این دو امام زمان، دو امامت، دوشیعه و دو اسلام است. یکی اسلام به عنوان "ایدئولوژی (یعنی، مکتب اعتقادی، اعتقاد مرامی و هدایتی، یعنی دین) که مسایل اعتقادی و مراسم علمی و حتی عبادی آن، عاملی است برای تکامل معنوی و اسنان و عزت و رشد اخلاقی و فکری و اجتماعی و "سلاحی" است برای ترقی زندگی نوع انسان و جنبه علمی دارد و برای پیش از مرگ هم مفید است. دیگری که مجموعه علوم و معارف و دانش ها و اطلاعات بسیار از قبیل فلسفه و کلام و عرفان و اصول و فقه و رجال و... است. اسلام به عنوان یک "فرهنگ".

    اسلام، به عنوان ایدئولوژی، ابوذر می سازد، اسلام، به عنوان فرهنگ، ابوعلی سینا؛ اسلام به عنوان ایدئولوژی  –یعنی عقیده- روشنفکر می سازد و به عنوان فرهنگ، عالم. عقیده اسلامی است که مسوولیت و آگاهی و هدایت می دهد. علوم اسلامییک رشته خاص علمی است که یک مستشرق نیز می تواند فرا گیرد، یک کج اندیش مرتجع یا بداندیش مغرض هم ممکن است آن را واقعاً داشته باشد. این است که یک فرد تحصیل نکرده ممکن است اسلام را درست تر فهیمده باشد اسلامی تر فکر و زندگی کند و مسوولیت اسلامی را تشخیص دهد تا یک فقیه یا عالم اصول یا فیلسوف و عارف. کسی که مثلاً «رسائل» و «مکاسب» را خوانده است به احکام اسلام واقف می شود و اما آنکه شرح حال و زندگی پیغمبر را خوانده است، معنی اسلام را شناخته .

    به هر حال عقیده من این است که کسی که مثلاً کتاب "اسفار" ملاصدرا" یا "شفا" ابوعلی را تحصیل کرده یک فیلسوف اسلامی است اما کسی که نهج البلاغه علی(ع) را می شناسد اسلام شناس است. اسلام به عنوان عقیده را باید در قرآن، زندگی پیغمبر، شناخت اصحاب و پروردگان نمونه مکتب اسلام شناخت ، یعنی همان منابعی که امروز حتی در میان دانشمندان اسلامی و برنامه رسمی تحصیلات اسلامی متروک مانده و در میان مردم مجعول است. اشعار شعرای جاهلیت عرب در مدارس اسلام به عنوان متن ادبی تدریس می شد و نهج البلاغه هرگز به هیچ عنوان! فلسفه یونانی ها و منطق ارسطو برنامه درسی بود و تفسیر قرآن نه، سیره پیغمبر اسلام و شرخ حال و افکار و شیوه زندگی و مبارزات ائمه مطرح نیست و اگر هم استثنائاً چند نفری به خواست فردی خود تحقیق کنند، علوم اصلی حساب نمی شود، فضل است! این است که متاسفانه طرز تفکر و بینش ما در مسایل اسلامی، با روش اسلامی و روح و اثر آن بیگانه است. قرآن و طرز فکر و شیوه ی زندگی پیغمبر و پرودگان وی همیشه می کوشند تا افکار مسلمانان را از مسایل ذهنی و طرح معماهای عیر واقعی و تفکر در مسایل غیبی و بحث از آنچه یا بی ثمر است یا غیر ممکن متوجه زمینه های عینی و عملی و مثبت کنند.


    http://1356t.blogfa.com/post-481.aspx

    اللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَىٰ وَمَا تَغِیضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ ﴿الرعد: ٨﴾


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ مَعْدِنِ اَلْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَیْتِ اَلْوَحْیِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلْفُلْکِ اَلْجَارِیَةِ فِی اَللُّجَجِ اَلْغَامِرَةِ یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَهَا وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا اَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ اَلْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اَللاَّزِمُ لَهُمْ لاَحِقٌ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلْکَهْفِ اَلْحَصِینِ وَ غِیَاثِ اَلْمُضْطَرِّ اَلْمُسْتَکِینِ وَ مَلْجَإِ اَلْهَارِبِینَ وَ عِصْمَةِ اَلْمُعْتَصِمِینَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاَةً کَثِیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْکَ وَ قُوَّةٍ یَا رَبَّ اَلْعَالَمِینَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلطَّیِّبِینَ اَلْأَبْرَارِ اَلْأَخْیَارِ اَلَّذِینَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلاَیَتَهُمْ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اُعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِکَ وَ لاَ تُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِکَ وَ اُرْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ نَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ وَ أَحْیَیْتَنِی تَحْتَ ظِلِّکَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبَانُ اَلَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَ اَلرِّضْوَانِ اَلَّذِی کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ [سَلَّمَ] یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اَللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى اَلاِسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَ نَیْلِ اَلشَّفَاعَةِ لَدَیْهِ اَللَّهُمَّ وَ اِجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً وَ اِجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاکَ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ عَنِّی رَاضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبِی غَاضِیاً قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْکَ اَلرَّحْمَةَ وَ اَلرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِی دَارَ اَلْقَرَارِ وَ مَحَلَّ اَلْأَخْیَارِ



    حَتّى‏ اَلْقاکَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّى‏ راضِیاً، وَ عَنْ ذُنُوبى‏ غاضِیاً، قَدْ اَوْجَبْتَ لى‏ مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ،
    تا به جایى که در روز قیامت تو را در حالى دیدار کنم که از من خوشنود باشى و گناهانم را نادیده‏گیرى و براى من واجب کرده‏باشى از جانب خود رحمت و خوشنودى را


    می فرماید حتی القاک یوم القیامة عنی راضیا و عن ذنوبی غاضیا. راغب اصفهانی در المفردات می فرماید:

    غیض
    غَاضَ الشیء، وغَاضَهُ غیره. نحو: نقص ونقصه غیره. قال تعالى: وَغِیضَ الْماءُ
    [هود/ 44] ، وَما تَغِیضُ الْأَرْحامُ
    [الرعد/ 8] ، أی: تفسده الأرحام، فتجعله کالماء الذی تبتلعه الأرض، والغَیْضَةُ: المکان الذی یقف فیه الماء فیبتلعه، ولیلة غَائِضَةٌ أی: مظلمة.

    http://lib.eshia.ir/41892/1/619


    معنی دقیق غاضیا را در ترجمه های صلوات شعبانیه بیشتر می توانید جستجو کنید تا اینکه آنرا یحتمل دقیقاً بخواهید در معجم و دیکشنری و مفردات بیابید. معنی نادیده گرفتن- چشم پوشی نمودن می دهد. المفردات فی غریب الفرآن راغب اصفهانی را وقتی کمی ترجمه ی المیزان علامه طباطبایی را مطالعه بفرمایید، با آن برخورد می کنید. یک بار این حقیر تصادفی در نمایشگاه کتاب آنرا دیدم. حالا پیش خودم حساب می کنم که ای کاش آنرا آن موقع خریده بودم! ولی نمایشگاه کتاب یحتمل این حالت را دارد که آیا کتابی را که می خواهید را داشته باشد آیا نداشته باشد. شما یحتمل به نمایشگاه کتاب نمی روید که کتاب معینی را که در ذهن دارید را آنجا بیابید. یحتمل کتابهای خوبی هم آنجا یافت شود، اما عموماً معلوم نیست که آیا کتاب مورد نظر شما هم آنجا باشد! حالا شما چرا باید تاج العروس یا مجمع البحرین یا معاجم لغت دیگری را یحتمل طلب کنید؟ یحتمل صرف و نحو خود را هم قوی کنید بهتر است. و الله اعلم! حتی شاید تصادفی با بحار الانوار علامه مجلسی در نمایشگاه کتاب بخورد کردید.

    در این روزگار وانفسای اقتصادی یحتمل بعضی اشکال کنند که این حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تو به چه درد ما می خورد؟ برو فکر نان کن که خربزه آب است! البته اگر کسی اقتصادی فکر کند حتی از پوست خربزه هم می تواند برای دام و طیور خود درست استفاده کند.

    یک برنامه ای را در پرس تی وی نشان می داد راجع به America's Surveillance state. این برنامه از قضا 6 قسمت است و در اینترنت هم تبلیغش هست. اینجا در رابطه با علوم الهی و الهیات باید این مسئله را در نظر گرفت که آیا شما اطلاعات را از هر طریقی و از جمله جاسوسی که کسب کردید درست است؟ گاهی اوقات آن اطلاعاتی را که شما بدنبالش می گردید را وقتی در یک فضای بزرگتری دنبالش بگردید مثل اینکه اگر در فضاهای با بعد متناهی دنبالش می گشتتید و حالا در فضاهای با بعد نامتناهی دارید دنبالش می گردید، نوع مسائل فرق می کنند. از این نوع مسائل هستند انواع ابرتقارنها. برای همین شما می توانید یک مسئله را با عناوین مختلفی دنبالش بگردید.

    اما در الهیات فرض بفرمایید که دنبال مسائلی هستیم که مربوط به امور وحیانی است و از جمله کتاب و حدیث و فقه و اصول و .... تا یک جاهایی مسائل مربوط به امور وحیانی هستند و از یک حدودی که بگذریم وارد حدیث راجع به وحی الهی می شویم که از ائمه ی اطهار یا از طرق شیعه و اهل سنت به ما رسیده اند. تا یک جاهایی نبی یا رسول یحتمل ملائکه همچون جبرییل را نه فقط در خواب می بینند و بلکه در بیداری هم می بینند و از نبی و رسول که بگذریم و به ائمه ی اطهار که برسیم اینها ملائکه را یا فقط یا بیشتر در خواب می بینند و نه در بیداری. اما بغیر از اینها ما امور دیگری هم در مسائل وحیانی داریم که مربوطند به عالم غیب و از جمله هستند روح و جن و سلامتی و بیماری و روانشناسی و جنون و ....

    موضوع اینجا است که وقتی شما اموری همچون ریاضی فیزیک را خواستید ارتقاء دهید به نظریه هایی همچون نظریه های حمیدی مجیدی یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، و اما آیا حتی می توانید فرق بین جن و جنزدگی و روح و ملائکه و رسول و نبی و ائمه اطهار و سلامتی و بیماری را از هم تشخیص دهید یا همینکه به اموری از قبیل ابرتقارن پرداخته و یحتمل جبرهایی مربوطه به تبدیل بوزونی به فرمیونی یا بالعکس را یافتید، دیگر مسئله حل است و بقیه ی مسائل را می توانید از روی همینها حل کنید.

    در همین مسائل مربوطه ی به جبرهای هکه و برنامه ی لنگلندز و ابرتقارنها، شما توجه داشته باشید که ما می توانیم نمایشهای گروه های گالوا و سریهای ال را در فضاهای بزرگتری بحث کنیم که تبدیل شوند به فضاهای جانبی آنها همچون توابع و اپراتورهایی که روی آنها عمل می کنند روی فضاهای مماسی که روی مانیفلدها و خمینه ها و واریته هایی همچون رویه های ریمانی یا منحنیها داریم. بعد از اینها می توانید جبرهای کوانتومی مثل جبرهای هکه بسازید که در همدیسی هم کاربردها دارند. بعد می توانید هم ریسمانی و هم با هندسه ی ناجابجایی به انواع ابرتقارنها و فیزیک آماری مسائل بپردازید و آنتروپیها و توابع زتای فضاهای مختلف را بررسی کنید.

    اما اینها چه ربطی  به الهیات دارند؟ ربط آنها در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چیست؟ ما داریم اینجا چه می کنیم؟ می فرمایند که شما به آنچه می دانید عمل کنید! مسئله این است که وقتی شما معادله ای را می خواهید حل کنید، اگر بتوانید این معادله را با چندجمله ای ها تقریب بزنید بهتر است یا با سریهای فوریه ی مثلثاتی سینویسی کوسینوسی یا ....؟ حالا اگر با چند جمله ایها بشود بهتر تقریبش زد و بجایش معادلات چند جمله ای داشته باشیم که حل کنیم، آنگاه اگر زنجیره ای از زیرگروه های نرمال گروه های گالوای نظیر این معادلات را داشته باشیم یحتمل خیلی سریعتر می توانیم معادلات چند جمله ای را به ضرب معادلات خطی تبدیل کنیم. اما خوب، همیشه مسائل به این سادگی نیست و یحتمل حتی میدانی را که داریم روی آن کار می کنیم نیز خیلی به آن اشراق نداریم و مجهولات بیشتری هستند که وارد مسائل و قضایا می شوند. و لذا مسائل بطور محلی یحتمل بهتر می توانند بررسی شده و آنگاه با کوهمولوژیها می توان آنها ر به هم چسباند. این کار حتی در حالات محلی وقتی مسائل را میکروسکوپی و ماکروسکوپی و آندوسکوپیک و .... بررسی می کنیم نیز اتفاق می افتند چه رسد به اینکه وارد حیطه هایی همچون مدل استاندارد ذرات فیزیک و ماورای آن بخواهیم شویم. مثلاً اگر میدان ما پی تایی باشند چه می شود؟ اگر ارشمیدسی باشند چه؟ برای مطالعه ی بیشتر خوب است به این مقالات نیز دوباره ارجاع دهیم:

    https://arxiv.org/pdf/1505.04361.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1701.03593.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1701.03146.pdf

    http://sunsite.ubc.ca/DigitalMathArchive/Langlands/pdf/jl-ps.pdf

    http://www.math.columbia.edu/~woodbury/research/jlnotes.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1705.01404.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1610.02645.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1409.8110.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1704.07412.pdf

    http://annals.math.princeton.edu/wp-content/uploads/annals-v175-n3-p07-p.pdf

    همانطور که یحتمل ملاحظه فرموده اید ما از یک حالات بی پی اس در مقالات اولیه ای که اینجا در مقالات آخریه اند شروع کردیم و به یک سری حدسهایی حالا رسیده ایم که اوبرت و یارانش آنها را آ-بی-پی-اس بر حسب حروف اول نویسنده های مقالات مربوطه غیر از بی پی اس قبلی هستند. یکی در ریسمان و ابرتقارن است بیشتر و دیگری در هندسه ی ناجابجایی است و تا حدودی هر دو با برنامه ی لانگلندز گره خورده اند! مسئله اینجا است که شما می توانید مسائل را منطقاً دنبال کنید و کاری به وارد شدن به امور الهی و الهیات نکنید و بلکه حتی خیلی هم وارد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نشویم. و اما بنده ی حقیر فکر می کنم ما اینجا اگر چنین کنیم داریم یک چیزی را از دست می دهیم و به اصل مطلب پی نبرده ایم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللَّـهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَىٰ وَمَا تَغِیضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ ﴿الرعد: ٨﴾


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ مَعْدِنِ اَلْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَیْتِ اَلْوَحْیِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلْفُلْکِ اَلْجَارِیَةِ فِی اَللُّجَجِ اَلْغَامِرَةِ یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَهَا وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا اَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ اَلْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اَللاَّزِمُ لَهُمْ لاَحِقٌ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلْکَهْفِ اَلْحَصِینِ وَ غِیَاثِ اَلْمُضْطَرِّ اَلْمُسْتَکِینِ وَ مَلْجَإِ اَلْهَارِبِینَ وَ عِصْمَةِ اَلْمُعْتَصِمِینَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاَةً کَثِیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْکَ وَ قُوَّةٍ یَا رَبَّ اَلْعَالَمِینَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَلطَّیِّبِینَ اَلْأَبْرَارِ اَلْأَخْیَارِ اَلَّذِینَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلاَیَتَهُمْ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اُعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِکَ وَ لاَ تُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِکَ وَ اُرْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَ نَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ وَ أَحْیَیْتَنِی تَحْتَ ظِلِّکَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبَانُ اَلَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَ اَلرِّضْوَانِ اَلَّذِی کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ [سَلَّمَ] یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اَللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى اَلاِسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَ نَیْلِ اَلشَّفَاعَةِ لَدَیْهِ اَللَّهُمَّ وَ اِجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً وَ اِجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاکَ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ عَنِّی رَاضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبِی غَاضِیاً قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْکَ اَلرَّحْمَةَ وَ اَلرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِی دَارَ اَلْقَرَارِ وَ مَحَلَّ اَلْأَخْیَارِ



    حَتّى‏ اَلْقاکَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّى‏ راضِیاً، وَ عَنْ ذُنُوبى‏ غاضِیاً، قَدْ اَوْجَبْتَ لى‏ مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ،
    تا به جایى که در روز قیامت تو را در حالى دیدار کنم که از من خوشنود باشى و گناهانم را نادیده‏گیرى و براى من واجب کرده‏باشى از جانب خود رحمت و خوشنودى را


    می فرماید حتی القاک یوم القیامة عنی راضیا و عن ذنوبی غاضیا. راغب اصفهانی در المفردات می فرماید:

    غیض
    غَاضَ الشیء، وغَاضَهُ غیره. نحو: نقص ونقصه غیره. قال تعالى: وَغِیضَ الْماءُ
    [هود/ 44] ، وَما تَغِیضُ الْأَرْحامُ
    [الرعد/ 8] ، أی: تفسده الأرحام، فتجعله کالماء الذی تبتلعه الأرض، والغَیْضَةُ: المکان الذی یقف فیه الماء فیبتلعه، ولیلة غَائِضَةٌ أی: مظلمة.

    http://lib.eshia.ir/41892/1/619


    معنی دقیق غاضیا را در ترجمه های صلوات شعبانیه بیشتر می توانید جستجو کنید تا اینکه آنرا یحتمل دقیقاً بخواهید در معجم و دیکشنری و مفردات بیابید. معنی نادیده گرفتن- چشم پوشی نمودن می دهد. المفردات فی غریب الفرآن راغب اصفهانی را وقتی کمی ترجمه ی المیزان علامه طباطبایی را مطالعه بفرمایید، با آن برخورد می کنید. یک بار این حقیر تصادفی در نمایشگاه کتاب آنرا دیدم. حالا پیش خودم حساب می کنم که ای کاش آنرا آن موقع خریده بودم! ولی نمایشگاه کتاب یحتمل این حالت را دارد که آیا کتابی را که می خواهید را داشته باشد آیا نداشته باشد. شما یحتمل به نمایشگاه کتاب نمی روید که کتاب معینی را که در ذهن دارید را آنجا بیابید. یحتمل کتابهای خوبی هم آنجا یافت شود، اما عموماً معلوم نیست که آیا کتاب مورد نظر شما هم آنجا باشد! حالا شما چرا باید تاج العروس یا مجمع البحرین یا معاجم لغت دیگری را یحتمل طلب کنید؟ یحتمل صرف و نحو خود را هم قوی کنید بهتر است. و الله اعلم! حتی شاید تصادفی با بحار الانوار علامه مجلسی در نمایشگاه کتاب بخورد کردید.

    در این روزگار وانفسای اقتصادی یحتمل بعضی اشکال کنند که این حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تو به چه درد ما می خورد؟ برو فکر نان کن که خربزه آب است! البته اگر کسی اقتصادی فکر کند حتی از پوست خربزه هم می تواند برای دام و طیور خود درست استفاده کند.

    یک برنامه ای را در پرس تی وی نشان می داد راجع به America's Surveillance state. این برنامه از قضا 6 قسمت است و در اینترنت هم تبلیغش هست. اینجا در رابطه با علوم الهی و الهیات باید این مسئله را در نظر گرفت که آیا شما اطلاعات را از هر طریقی و از جمله جاسوسی که کسب کردید درست است؟ گاهی اوقات آن اطلاعاتی را که شما بدنبالش می گردید را وقتی در یک فضای بزرگتری دنبالش بگردید مثل اینکه اگر در فضاهای با بعد متناهی دنبالش می گشتتید و حالا در فضاهای با بعد نامتناهی دارید دنبالش می گردید، نوع مسائل فرق می کنند. از این نوع مسائل هستند انواع ابرتقارنها. برای همین شما می توانید یک مسئله را با عناوین مختلفی دنبالش بگردید.

    اما در الهیات فرض بفرمایید که دنبال مسائلی هستیم که مربوط به امور وحیانی است و از جمله کتاب و حدیث و فقه و اصول و .... تا یک جاهایی مسائل مربوط به امور وحیانی هستند و از یک حدودی که بگذریم وارد حدیث راجع به وحی الهی می شویم که از ائمه ی اطهار یا از طرق شیعه و اهل سنت به ما رسیده اند. تا یک جاهایی نبی یا رسول یحتمل ملائکه همچون جبرییل را نه فقط در خواب می بینند و بلکه در بیداری هم می بینند و از نبی و رسول که بگذریم و به ائمه ی اطهار که برسیم اینها ملائکه را یا فقط یا بیشتر در خواب می بینند و نه در بیداری. اما بغیر از اینها ما امور دیگری هم در مسائل وحیانی داریم که مربوطند به عالم غیب و از جمله هستند روح و جن و سلامتی و بیماری و روانشناسی و جنون و ....

    موضوع اینجا است که وقتی شما اموری همچون ریاضی فیزیک را خواستید ارتقاء دهید به نظریه هایی همچون نظریه های حمیدی مجیدی یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، و اما آیا حتی می توانید فرق بین جن و جنزدگی و روح و ملائکه و رسول و نبی و ائمه اطهار و سلامتی و بیماری را از هم تشخیص دهید یا همینکه به اموری از قبیل ابرتقارن پرداخته و یحتمل جبرهایی مربوطه به تبدیل بوزونی به فرمیونی یا بالعکس را یافتید، دیگر مسئله حل است و بقیه ی مسائل را می توانید از روی همینها حل کنید.


    یا من اسمه دوا و ذکره شفاء و طاعته غنی ارحم من راس ماله الرجاء و سلاحه البکاء

    با همه لحن خوش آوایی ام
    در به در کوچه تنهایی ام
    ای دو سه تا کوچه زما دورتر
    نغمه تو از همه پرشورتر
    کاش این فاصله را کم کنی
    محنت این قافله را کم کنی
    کاش که همسایه ما می شدی
    مایه آسایه ما می شدی
    هر که به دیدار تو نائل شود
    یک شبه حلال مسائل شود
    دوش مرا حال خوشی دست داد
    سینه مرا عطشی دست داد
    نام تو بردم لبم آتش گرفت
    شعله به دامان سیاوش گرفت
    نام تو آرامه جان من است
    نامه تو خط عوان من است
    ای نگه ات خواستگاه آفتاب
    بر من ظلمت زده یک شب بتاب
    پرده برانداز زچشم ترم
    تا بتوانم به رخت بنگرم
    ای نفست یار و مددکار ما
    کی و کجا وعده دیدار ما
    ای که هر دم دم ز حیدر میزنی
    بر یتیمان علی سر می زنی
    شاهد اقبال در آغوش کیست
    کیسه نان و رطب بر دوش کیست
    کیست آن کس کز علی یادی کند
    بر یتیمان من امدادی کند
    دست گیرد کودکان درد را
    گرم سازد خانه های سرد را
    ای جوانمردان جوانمردی چه شد
    شیوه رندی و شبگردی چه شد
    شیعگی تنها نماز و روزه نیست
    آب تنها در میان کوزه نیست
    کاسه را پر کن ز آب معرفت
    تا درو جوشد شراب معرفت
    باده مما رزقناهم بنوش
    ینفقون بنیوش و در انفاق کوش
    هم بنوش و هم بنوشان زین سبو
    لن تنالو البر حتی تنفقوا
    جستجویی کن سبوی بده را
    شستشویی کن به می سجاده را
    ای مسلمان زاده بعد از هر اذان
    رکعتی تنهی عن الفحشا بخوان
    گر نمازت ناهی از منکر شود
    از اذانت گوش شیطان کر شود
    هر سحر دست نیایش باز کن
    بیخود از خود تا خدا پرواز کن
    بال مرد حق بود دست دعا
    لیس لالانسان الا ما سعی
    ***
    ساقی سرمست ما دیوانه نیست
    سرگذشت انبیا افسانه نیست
    انچه در دستور کار انبیاست
    جنگ با مکر و فریب اغنیاست
    چیست در انجیل و تورات و زبور
    آیه های نور و تسلیم و حضور
    جمله ادیان ز یک دین بیش نیست
    جز الوهیت رهی در پیش نیست
    خانقاه و مسجد و دیر و کنشت
    هرکه را دیدم به دل بت می سرشت
    لیک در بتخانه دیدم بی عدد
    هر صنم سرگرم ذکر یا صمد
    یا صمد یعنی که ما را بشکنید
    پیکر ما را در آتش افکنید
    گر سبک گردیم در اتش چو دود
    می توان تا مبدا خود پرگشود
    محمد رضا آقاسی

    شعرهایی که رنگ و بوی عرفانی دارند، یک گزاری در آنها هست که در انسان یک حس اشرافیت و بلکه تعالی ای ایجاد می کنند که همه چیز را خیلی ساده جلوه می دهند، و حال آنکه آیا واقعاً این چنین است؟ فرض بفرمایید که بیمار دچار دردی می شود و به پزشک و طبیب مراجعه می کند. این طبیعی است که وقتی کسی دچار دردی شد، به پزشک مراجعه کند. و اما این کدام درد است که گفته شود اشکالی ندارد و طبیعی است که انی درد را بکشی و بقول معروف دردش استاندارد است! و زیاد به آن نپرداز و محلش نگذار!
    درد دارد کسی، می فرمایند که مسکنی بخور، دارویی مصرف کن، آمپولی بزن، پماد یا کرمی به محل درد بمال، یا حتی یحتمل باید محل درد را داغ کنی یا اگر غده ای است آنرا خارج کنی یا .... یا حتی طبیب و پزشک نسخه دهد که عمل جراحی باید صورت بگیرد یا مثلاً حجامت کن.
    اما آیا پزشکی دیده اید که بفرماید درد داری؟ سیگار یا تریاک بکش یا آرامبخش مصرف کن! یا موسیقی گوش کن! یا چای یا قهوه یا کافئین درمانی کن یا حتی آب درمانی کن! خودش تسکین پیدا می کند! و اما در عین حال از آیات کریمه ی قرآن است که
    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴿البقرة: ١٨٣﴾
    حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی! این یک حلوایی است که خوردن دارد!
    اشرافیت و تعالی قضایای الهی نیز اینجا است که باید بگردی تا بتوانی آن دو سه تا کوچه ز ما دورتر را بیابی تا متوجه شوی که چرا شاعر می فرماید که کاش که همسایه ی ما می شدی! و بلکه کاش که میهمان ما می شدی! اینجا یک سفر زیارتی ای در حقیقت در مسئله نهفته است که وقتی کسی عزم کربلا نمود، یحتمل اول با موانعی روبرو شود که مثلاً در راهپیمایی اربعین از خانه به در می آید و تا کجا می رود تا به مقصد می رسد؟ یحتمل حر بن یزید ریاحیهایی را ملاقات کند تا به مسلم بن عوسجه ها و حبیب بن مظاهرها بلکه برسد و چطور ادب را در ملاقات با این یاران و دیگر یاران امام حسین رعایت کند تا بلکه سفرش را با زیارت امام حسین علیه السلام تمام کند و تازه با اسیران کربلا همراه شده و به زیارت زینبیه و بلکه حرم حضرت رقیه در سوریه و شام برسد و در همه حال مدافع حرم است و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. 
    خوب، درست شد؟! حالا شما می خواهید همین کارر را در سفر زیارتی خود با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود تکرار نموده و به تعالی و اشرافیت مورد بحث ارتقاء یافته و داخل شده و بلکه به امور الهی ناب محمدی بپردازید. و من الله توفیق و لله الحمد. مثلاً یحتمل برای بعضی سوال مطرح شود و اشکال کنند که ما دنبال یافتن گروه های گالوا بودیم چطور شد که یک مرتبه همه چیز تبدیل می شود به یافتن جبرهای هکه؟ آیا این مسائل با هم هم ارزند؟ و تا چه حد با هم هم ارزند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا ﴿الفرقان: ٥٢﴾


    التفات بفرمایید که برای اکثر کتب فارسی اینترنتی به احتمال رو به یقین می توان مدعی شد که باید یک کارگاه خصوصی مثل اینسپکتر پوارو (Inspector Poirot) در داستانهای آگاتا کریستی احتیاج دارید تا بتوانید درست آنها را مطالعه کنید. صفحه بندیها از یک صفحه به صفحه ی دیگری که می روید گویی مشکل دارند و ....

    جنایت سمرة بن جندب

    همۀ مفسران و محدثان مى‌گویند که آیۀ وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ 1در شأن مولا امیر مؤمنان علیه السّلام نازل شده است

    خداوند در آیه‌هاى قبل، صورت انسان‌هاى خبیث را ترسیم مى‌کند:

    وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ یُشْهِدُ اَللّٰهَ عَلىٰ مٰا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ اَلْخِصٰامِ* وَ إِذٰا تَوَلّٰى سَعىٰ فِی اَلْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهٰا وَ یُهْلِکَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْفَسٰادَ* وَ إِذٰا قِیلَ لَهُ اِتَّقِ اَللّٰهَ أَخَذَتْهُ اَلْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ اَلْمِهٰادُ* وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ 2 ؛ «و از میان مردم کسى است که در زندگى این دنیا سخنش تو را به تعجب وامى‌دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى‌گیرد و حال‌آنکه او سخت‌ترین دشمنان است*و چون برگردد [یا ریاستى یابد]مى‌کوشد که در زمین فساد نماید و کشت و نسل را نابود سازد، و خداوند تباهکارى را دوست ندارد*و چون به او گفته شود: از خدا پروا کن، نخوت، وى را به گناه کشاند. پس جهنم براى او بس است و چه بد بسترى است* و از میان مردم کسى است که براى طلب خشنودى خدا جان‌فشانى مى‌کند و خدا نسبت به [این]بندگان مهربان است» .

    در این آیه‌ها بین انسان‌هایى که فساد را در زمین گسترش مى‌دهند و انسان‌هایى که در راه خدا جان‌فشانى مى‌کنند، مقایسه شده است.

    سخنان انسان‌هاى فاسد در ظاهر زیباست و خدا را نیز بر سخنانشان شاهد مى‌گیرند، در صورتى که بزرگ‌ترین دشمن جامعه هستند. اگر در جمع باشند، سخنانى زیبا بر زبان مى‌آورند؛ اما هنگامى که به دوستان خود ملحق مى‌شوند، همۀ کوشش خود را براى گسترش فساد در زمین به کار مى‌گیرند.

    در مقابل، کسانى هستند که جانشان را بر کف دست مى‌گذارند و حاضرند جانشان را در راه خدا فدا کنند. این انسان‌ها خود را فداى مصالح مسلمانان و مصالح دین و خدا مى‌کنند.

    معاویه دربارۀ این آیه‌ها، حدیثى جعل کرد و به سمرة بن جندب چهار صد هزار درهم داد تا حدیث ساختگى او را بر منبر بخواند. سمره بر منبر رفت و گفت: «پیامبر دربارۀ این آیه‌ها فرمود: "سه آیۀ اول-که دربارۀ انسان‌هاى پست و دشمن جامعه است-در شأن على نازل شده و آیۀ "وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَشْرِی. . . " در شأن ابن ملجم است، زیرا او جانش را در دستش گذاشت و آن عمل عظیم را انجام داد"» 1.

    از کتاب پرتو ولایت، محمد هادی معرفت، نشر تمهید، قم 1384

    http://www.imamalinet.net/fa/Book/View/45397/139700/جنایت-سمرة-بن-جندب-


    وَقَالُوا مَالِ هَـٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا ﴿الفرقان: ٧﴾


    در حکمت متعالیه ی نظرریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل بعضی اشکال کنند که طرح سوالات خیلی ساده و آسان است ولی اینکه جواب آنها چیست مسئله ای دیگر است! مثلاً شما همین گروه SL(2, C) را که روی اعداد مختلط است را در نظر بگیرید و بعد ملاحظه بفرمایید که وقتی میدان عددی اعداد مختلط را تغییر دهید می توانید یک جنگلی از گروه های لی داشده باشید که حالا با آن می خواهید چه بکنید؟! ولی این مسئله را در نظر آورید که همین گروه را وقتی در نظر بگیرید یا حتی GL(2, C) را، آنگاه مثلاً فیلیکس کلاین نشان می دهد که معادلات عمومی درجه 5 را می توانید بطور هندسی از تقارنهایی که از انتقالهای این گروه در صفحه یا کره ی ریمان ایجاد می شود بدست آورید.

    سوال اینجا است که این کار را تا کجا می توان ادامه داد؟ یعنی خوب تا معادلات درجه 5 را می توان گروه های گالوای آنها را به عنوان زیرمجموعه ای از گروه SL(2,C) حساب کرد و لذا گروه تقارن A_5 را به عنوان زیر مجموعه ای از SL(2, C) بدست آورد. و اما A_n برای هر n ای چطور؟ آیا این هم می شود؟ و اگر نمی شود تا کجا می شود؟ یعنی برای هر SL(n, C) تا چه حدی A_m زیر مجموعه ای از آن می شود؟ اهمیت این سوال مثلاً در قضیه ی آخر فرما نمایان می شود که نمایشهای گروه های گالوا را ما تا چه حدی می توانیم با مثلاً ماتریسهای دو در دو نشان دهیم و مادولاریته و توابع اتومورف اینجا به چه کاری می آیند؟!

    وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾


    ... إِلهِی هَبْ لِی کَمال الاِنقطاعِ إِلَیْکَ وَأَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلى مَعْدِنِ العَظَمَةِ وَتَصِیرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ....


    امروزه مراکز داندانپزشکی عدیده ای هستند که با نام امام خمینی مزین شده اند. و از جمله مراکز دندانپزشکی مختلفی در خمینی شهر هستند.

    یک نکته ای که در مورد درد دندان هست، این است که یحتمل درد دندان از دندان و اعصاب آن دقیقاً ناشی نشده باشد و یحتمل ریشه های دیگری داشته باشند. مثلاً اگر کسی داروهای آرامبخش یا مسکن مصرف کند، یحتمل درد دندانش را متوجه نشود. بر عکس، اگر کسی درد دندانش را متوجه شود و مسکن مصرف کند یحتمل درد دندان بر طرف شده و برنگردد؛ یا بطور دوره ای و ادواری برگردد. آیا این هم می شود؟ یعنی دردی در بدن می چرخد و از جمله به درد دندان سرایت می کند. در این صورت این مسئله ی مهمی بنظر می رسد که چه موقعی باید به این دردها بیشتر توجه کرد؟ البته گاهی اوقات یحتمل اینطور بنظر می رسد که بعضی دردها را باید محلشان نگذاشت تا بلکه خودشان خوب شوند! مثلاً اگر کسی به دلایلی دچار فشار خون بالای حاد یا مزمن شود، یحتمل درد دندانش هم همزمان اوت کند؟ و الله اعلم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾


    ... إِلهِی هَبْ لِی کَمال الاِنقطاعِ إِلَیْکَ وَأَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلى مَعْدِنِ العَظَمَةِ وَتَصِیرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ....



    با نیم‌قرن خاطرات محمد حشمتیان که افتخارش ساختن دندان برای امام خمینی(ره) است

    آقا جان از مشهد آمده‌ام دندان‌های شما را درست کنم

    محمد حشمتیان دندان‌پزشک تجربی مشهدی، در روز ورود امام خمینی(ره) به ایران، پای تلویزیون خانه همسایه می‌نشیند. غرق صحبت‌های رهبر انقلاب است اما چیزی را می‌بیند که شاید فقط توجه یک دندان‌پزشک می‌تواند به آن جلب شود. امام در‌حال سخنرانی است اما دوسه‌باری دندان‌های مصنوعی ایشان جابه‌جا می‌شود.

    ایشان دستشان را جلوی صورت می‌گیرند و دهانشان را جمع می‌کنند تا دندان به حالت قبل برگردد و دوباره سخنرانی خود را از سر می‌گیرند. دیدن همین صحنه‌ها برای دندان‌پزشک پیش‌کسوت امروز محله احمدآباد کافی است تا تصمیمش را بگیرد و برای ساختن دندان‌های امام راهی قم شود. با کسی هماهنگ نکرده و فقط شوری که در سر دارد، او را به انجام این کار رهنمون شده است. اما موفقیت در ساختن دندان برای رهبر انقلاب، نخستین موفقیت او نیست؛ چون سال‌ها قبل‌از انقلاب و در بحبوحه آن برای مبازران و روحانیون بسیاری دندان کشیده و ساخته است؛ از آیت‌ا... خامنه‌ای و فلسفی گرفته تا زنان مبارزی همچون خانم طه، لسانی و رضایی.
    علاقه بزرگان شهر برای زندگی در پایین‌خیابان
    25سال زندگی‌ در محله پایین‌خیابان در‌کنار دوستان و خویشاوندانی که بیشتر آن‌ها روحانی هستند، علاقه قلبی عمیقی به روحانیت در او ایجاد می‌کند؛ به‌طوری‌که از زمان شروع به کارش تا زمان انقلاب و همین حالا، بیشتر بیمارانش از این قشرند. می‌گوید: هفتادهشتاد سال پیش، مردم عقیده داشتند زندگی در پایین‌خیابان به‌نوعی پایین پای حضرت‌بودن محسوب می‌شود. از‌طرفی برای آن‌ها مهم بود که برای احترام از پایین پای حضرت به حرم مطهر مشرف شوند. این بود که تجار مشهدی و آقایان روحانی در این محله فراوان سکونت داشتند.

    دندان‌سازی از هفت‌سالگی
    حشمتیان از هفت‌سالگی دندان‌سازی می‌آموزد، درحالی‌که شغل پدر را انتخاب نمی‌کند؛ «پدرم در سرای خرازی، فرش‌فروشی داشت؛ سرایی که حالا جزو حرم شده است. همه در این سرا فرش‌فروش بودند. اما من شغل پدر را انتخاب نکردم. از‌طرفی ما باید از همان کودکی کمک‌خرج خانواده می‌شدیم و روی پای خودمان می‌ایستادیم. یادم است یک‌بار که با پدرم برای ساخت دندانش به دندان‌سازی رفته بودیم، از دیدن دندان‌ساز که آدم مرتبی بود و به کارش بسیار وارد، خیلی خوشم آمد؛ بنابراین وارد این کار شدم. برای آموزش‌دیدن، نزد حاج حسین‌آقا عظیم‌زاده رفتم که در‌کنار مسجد گوهرشاد مطب داشتند. مدتی هم پیش دندان‌سازی به نام رخشنده بودم.»

    اعجوبه‌ای در مشهد
    در زمان شاه مخلوع، شاید فقط چهار دندان‌پزشک تجربی در مشهد بود. طباهن، عظیم‌زاده، زبرجدیان، قاسم‌زاده. دوتا در فلکه و یکی در بست پایین‌خیابان و یکی هم در بالاخیابان. آن زمان به‌ترتیب رده دندان‌ساز، دندان‌پزشک تجربی و دکتر دندان‌پزشک بودند. در‌این‌میان، دندان‌سازها اجازه نداشتند وسایل پزشکی داشته باشند. دندان‌پزشکان تجربی علاوه‌بر ساختن و کشیدن، دندان هم پر می‌کردند و دکترها هم که دانشگاه رفته بودند و مجاز به تمام کارها. دکترهای دندان‌پزشک هم چهارپنج‌نفر بیشتر نبودند. دکتر «سن‌دوزی» در خیابان ارگ رو‌به‌روی باغ ملی بود. صلواتی و شروین هم بودند اما دکتری به نام صلوتی (اگر نامش را درست بگویم) داماد دکتر شاهین‌فر بود. همسرش متخصص اطفال و خودش متخصص ریشه دندان بود و خیلی جالب کار می‌کرد. اصلا اعجوبه‌ای در مشهد بود و مانند ایشان نداشتیم. یادم است بیماری پیش او فرستاده بودم. سه‌دندانش را کشید، ریشه عفونی را قطع کرده و با معالجه دندان، دوباره آن‌ها را سر جایشان گذاشته بود. دندان‌های این بیمار تا چندسال پیش هم برایش کار می‌کرد و حالا هم بیمار خودم است. دکتر صلوتی بعدها به آمریکا رفت و دیگر بازنگشت.

    ماجرای من و امام
    آقا گفتند همین دندان‌هایم خوب است
    وقتی امام خمینی(ره)، 12بهمن1357 به ایران بازگشتند و برای سخنرانی به بهشت زهرا رفتند، رفتیم پای تلویزیون همسایه‌مان در خیابان آبکوه نشستیم. آن زمان منزلمان آنجا بود و خودمان هم تلویزیون نداشتیم. امام درحال سخنرانی بودند که دوسه‌باری دندان‌های مصنوعی بالایشان از جایش خارج شد و ایشان دهانشان را جمع کردند تا دندان به حالت قبل برگردد. از دیدن این صحنه خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم دندان‌های امام یک ملت، نباید این‌گونه باشد؛ بنابراین همان‌جا تصمیم گرفتم هرطور شده برای درست‌کردن دندان‌هایشان خودم را به امام برسانم. اوایل سال‌1358 بود. امام در قم بودند. همسر و سه‌فرزندم را برداشتم و رفتیم قم و در هتلی ساکن شدیم. شب را در هتل گذراندیم. صبح تنها رفتم خدمت ایشان. در کوچه، میزی گذاشته بودند که به سراچه‌ای بی‌سقف منتهی می‌شد. وارد سراچه که می‌شدی، دست راست وارد سالنی می‌شدی که به دفتر امام می‌رسید. وارد دفتر که شدم، آقا سیداحمد هم آنجا بودند. آقایی روحانی به نام «تهرانی» هم بودند که مرا می‌شناختند و می‌دانستند دندان‌پزشکم. همان آقای تهرانی دلیل آمدنم را پرسید. ماجرا را تعریف کردم و ایشان هم آن را به فرزند امام منتقل کردند؛ اینکه «این آقا از مشهد آمده تا دندان‌های امام را درست کند.» آقا سیداحمد هم ماجرا را به امام گفتند اما آقا گفتند: «نمی‌خواهد. همین دندان‌ها خوب است.» عین همین را گفتند. من هم به آقا سیداحمد گفتم پس اجازه بدهید بروم فقط دستشان را ببوسم. بله، بالاخره خدمت امام رسیدم. هیئت‌دولت دورتادور اتاق نشسته بودند. به هیچ‌کس نگاه نکردم. راستش خجالت می‌کشیدم. مستقیم به امام نگاه کردم و رفتم مقابلشان نشستم. دستشان را گرفتم و بوسیدم و گفتم: «آقاجان من از مشهد آمده‌ام که دندان‌های شما را درست کنم. ایشان گفتند همین‌ها خوب است. من هم گفتم شما که دیگر مال خودتان نیستید. دنیا شما را نگاه می‌کند. دندان شما در بهشت زهرا از دهانتان افتاد آقا. قربانتان بروم. این کار از من ساخته است.» (حشمتیان از نیروی عجیبی می‌گوید که برای حرف‌زدن با امام یاری‌اش رسانده) آقا گفتند من بعدازظهر می‌خواهم بروم مدرسه فیضیه و سخنرانی دارم. کار دارم. (هنوز صبح بود) گفتم تا قبل‌از رفتن شما دندان را می‌دهم. آقا گفتند پس اگر این‌طور است، شما تا ظهر دندان‌ها را بیاورید. گفتم چشم، هرچه شما بگویید. فرصت برای قالب‌گیری نبود و من هم وسیله‌ای با خود از مشهد نیاورده بودم؛ بنابراین دندان‌های بالایی امام را برداشتم تا از روی همان‌ها قالب بگیرم و دندان بسازم. شادمان بیرون آمدم. به همسرم گفتم آقا حاضر شده من دندانشان را بسازم. همسرم پرسید: چطوری؟ سریع رفتم پیش یک دندان‌پزشک تجربی و گفتم: می‌خواهم دندان‌های امام را درست کنم. به من وسیله می‌دهی؟ گفت نه آقا، اگر بخواهیم خودمان درست می‌کنیم. دیدم آدم تندی است؛ از مطبش بیرون رفتم. به‌دنبال مطب، از یک دندان‌سازی سردرآوردم که صاحبش جوانی بود. او با روی خوش مرا پذیرفت. کلید مطبش را هم به من داد و گفت هر وقت خواستی برو. کلید را گرفتم. پروتزی کامل ساختم و کارم را تا ظهر انجام دادم و دوباره رفتم خدمت امام. این‌بار همسر و فرزندم هم همراهم بودند.
    وارد که شدم، آقا در‌حال خوردن ناهار بودند؛ برنجی که مقداری هویج روی آن رنده شده بود. «بفرما»یی هم زدند. آقای صانعی هم کنارشان بودند. غذایشان را خوردند و من یک صندلی وسط گذاشتم و ایشان روی آن نشستند. پروتز آماده را داخل دهانشان گذاشتم. ایشان گفتند خیلی خوب شد و من گفتم «عرض کردم که خوب می‌شود.»
    در این‌میان، همسرم قبای آقا را بوسید و یکی هم آنجا بود که عکس فوری ‌گرفت. در‌این‌میان، آقای صانعی چند سکه آوردند و به دست آقا دادند. یک سکه ژرژ بود. سکه‌ای که پشتش اسب است و مربوط به انگلستان. یک سکه هم پهلوی بود که روی سر پهلوی چکش خورده بود. ایشان سکه ژرژ را به من دادند. گفتم نه آقا. آقای صانعی گفتند بگیر آقا. و گرفتم. آن سکه‌ را بعدها زنجیر کردیم و مدتی به گردن همسرم بود.
    فردا صبح دوباره برای بررسی دندان رفتم خدمت آقا. ایشان گفتند خیلی خوب شده است. من هم گفتم یعنی من برگردم مشهد؟ اگر کاری دارید بمانم. اما آقا گفتند برو.

    به کروات من ایراد نگرفتند
    حشمتیان که به‌خوبی تمام لحظات آن روزها را در خاطر دارد، می‌گوید: هرگز لبخند زیبای ایشان را فراموش نمی‌کنم. از نگاه به ایشان، هم لذت می‌بردی و هم انگار ابهتشان، آدم را می‌گرفت. ایشان از نظر روحی ابرقدرت بودند. من تاکنون چنین شخصیتی ندیده‌ام. ایشان برای دندان خیلی خوب همکاری کردند و آرام بودند و هرچه می‌گفتم، قبول می‌کردند؛ یعنی طوری نبود که نتوانم کارم را انجام بدهم. او به قاب عکس اشاره می‌کند و ادامه ‌می‌دهد: خیلی‌ها با دیدن این عکس از من می‌پرسند که امام درباره کروات چیزی به شما نگفتند و جواب من همیشه این بوده است: ایشان رهبر یک انقلاب و تاثیرگذار در جهان بودند؛ به یک لته که من می‌بستم یا به آن آقایی که ریشش را تراشیده، کاری نداشتند.

    آقای خامنه ای گفتند: هر کس دندان‌های مرا کشیده خون‌ریزی کرده است
    پزشک کهنه‌کار محله احمدآباد دندان‌های رهبر معظم انقلاب را نیز سال‌ها پیش از انقلاب درست کرده است. دراین‌باره تعریف می‌کند: سال1350 بود. آقای خامنه‌ای در مسجد گوهرشاد سخنرانی می‌کردند. علاوه‌براین، در مسجد امام حسن(ع) خیابان دانش هم سخنرانی‌های داغی می‌کردند که در آن حضور داشتم. خلاصه اینکه برادرخانمشان آقا را برای کشیدن و ساختن دندان به مطب من آوردند. وقتی می‌خواستم دندانشان را بکشم، گفتند هر کس دندان‌های مرا کشیده خون‌ریزی کرده است؛ مواظب باش. گفتم ان‌شاءا... اتفاقی نمی‌افتد. و اتفاقی هم نیفتاد. چندتا دندانشان را کشیدم و کسری‌های را ساختم. منتها برای گذاشتن دندان‌ها گفته بودند در مسجد گوهرشاد سخنرانی دارند و فرصت نمی‌کنند بیایند. بنابراین خودم رفتم مسجد گوهرشاد. یادم است در راهروی مسجد، دندان را در دهانشان گذاشتم و ایشان رفتند سخنرانی. البته بعد‌از انفجار سال‌1360 به‌دلیل آسیب‌دیدن دندان‌هایشان، یک‌دست دندان کامل دیگر ساختند.

    شرکت در تشییع‌جنازه مرحوم کافی
    اولین شعارهای «مرگ برشاه» در مشهد را به‌خوبی به یاد دارد: در مراسم تشییع‌جنازه مرحوم کافی بود که زیر جنازه را گرفته بودم. آنجا مردم شروع کردند به گفتن «مرگ بر شاه». اصلا شروع این شعار از همین‌جا بود. یک‌نفر به من گفت برو توی ماشینت که اوضاع خیلی خطرناک‌ شده است. البته «مرگ بر شاه» را حدود 10سال قبل یعنی سال‌1348 وقتی به مکه برای حج تمتع رفتم، روی دیوارهای بیت‌الاحزان مدینه دیده بودم. سفری که آقای کافی را هم آنجا دیدم.

    رفتن به جبهه به همراه میرزا‌ جوادآقا تهرانی
    خاطرات و ماجراهای زندگی آقای دکتر تمامی ندارد. در‌میان حرف‌هایش از رفتن به جبهه با همراهی میرزاجوادآقای تهرانی می‌گوید. این را هم اضافه می‌کند که برای ایشان هم دندان پر کرده است. می‌گوید: رفتن به جبهه وظیفه بود. اول انقلاب منزلم را از خیابان آبکوه به همین خیابان ابوذر منتقل کردم. محله‌ای خلوت و خوب مثل همین الان آن. زمین بزرگی بود و در‌حال ساختنش بودم که جنگ شروع شد. هنوز برق‌های خانه را نکشیده بودیم که با میرزا‌جواد‌آقا تهرانی راهی جبهه شدیم. میرزا‌جواد‌آقا تهرانی شخصیت مهمی در مشهد بودند. سرهنگ متین و آقای شریعتی هم همراه ما بودند. به خانواده‌ام گفتم اگر برگشتم که برق را می‌کشم و اگر نه خودتان انجامش دهید. با پیکان رفتیم. یادم است ایشان با دیدن آسمان، زمان اذان را اعلام می‌کردند. ما به بلندی‌های ا... اکبر در اهواز رفتیم. یادم نمی‌رود آنجا در سنگر نیمه‌شب‌ها از تماشای نمازشب‌خواندشان لذت می‌بردم. من به‌عنوان دندان‌پزشک رفته بودم اما دندان‌پزشکان دیگری هم بودند و به آن شکل کاری انجام ندادم. 20روزی بودم و بعد با هواپیمایی باری که پیکر شهدا هم داخل آن بود، برگشتیم. یک بار دیگر هم خودم رفتم. این بار هم 18روزی بودم و دندان می‌کشیدم.



     

    گزارش متخصصین دندانپزشک،‏‏ 

     دکتر خوشخونژاد، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران

     دکتر اسد زاده استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی

    ‏‏در اوایل پاییز سال 1362 بود که زخمی در لثه‌های حضرت امام ایجاد شد‏‎ ‎‏و برای بررسی علل آن به متخصص لثه نیاز بود، توسط آقای دکتر عارفی پیشنهاد‏‎ ‎‏گردید که اینجانب معاینه‌ای انجام دهم، در معاینه، علت زخم فقط به دلیل‏‎ ‎‏تحریک پروتز (دندان مصنوعی) تشخیص داده شد. جهت راحتی ایشان و رفع موقت‏‎ ‎‏مشکل پروتز از مواد نرم پوشانندۀ داخل پروتز استفاده‏‎ ‎‏گردید که هم ایجاد گیر‏‎ ‎‏مناسب نماید و هم با جلوگیری از آزردگی نسج اجازه ترمیم به نسج نیز داده شود، ‏‎ ‎‏مشکل ایشان موقتاً رفع گردید، ولی به دلیل اینکه با موقعیت دهانی پروتز مناسب‏‎ ‎‏نبود و دارای مشکلاتی ایجاد می‌کرد و دندانساز قبلی آنچه در توان داشت انجام‏‎ ‎‏داده بود ولی نیاز به نکات تخصصی ویژه‌ای داشت، بنابراین با تعویض چندین بار‏‎ ‎‏ماده‏‎ ‎‏ذکر شده مشکل اساسی مسلماً حل نمی‌شد، آقای دکتر عارفی که مسئولیت‏‎ ‎‏امور پزشکی حضرت امام با ایشان بود از اینکه وضع تغذیه امام به دلیل مسئله‏‎ ‎‏دندانی دچار مشکل گردیده بود گله کردند‏‎ ‎‏و درخواست حل قضیه را داشتند بنده‏‎ ‎‏توضیح دادم آنچه در این مرحله انجام گرفته است فقط رفع مشکل در کوتاه مدت‏‎ ‎‎

    می‌دهد گذاشته شد و دو یا سه جلسه این کار تکرار شد تا اینکه مخاط دهان ایشان‏‎ ‎‏ به حال سلامت برگشت در این مرحله اقدام به گرفتن قالب  اولیه گردید و در لابراتور‏‎ ‎‏قاشقک اختصاصی تهیه گردید، در جلسه دوم پس از ثبت حرکت عضلات با‏‎ ‎‏استفاده از ماده ‏‎Z.O.E‎‏ قالب اصلی از دهان ایشان گرفته شد، در جلسه سوم با‏‎ ‎‏استفاده از بیستهای موقت ساخته شده روابط  فکین‏‎JAW RELATION ‎‏ و‏‎fACE ‎‎ ‎‎BOW REGISTRATION ‎‏ و انتخاب دندان به عمل آمد.‏

    ‏‏لازم به تذکر است که رابطۀ فکین ایشان ‏‎CLASS I‎‏ بود و ناهنجاری از نظر‏‎ ‎‏روابط فکین نداشتند، طبق همین رابطه دندانی روی ارتیکولاتور در لابراتوار چیده‏‎ ‎‏شد و در جلسه چهارم دندان‌های چیده شده در روی موم در دهان ایشان امتحان شد، ‏‎ ‎‏چه از نظر اکلوزیون و چه از نظر استتیک و زیبایی و هم از نظر تکلم . پس از این‏‎ ‎‏مرحله در لابراتوار کارهای نهایی که شامل پختن و بالانس کردن پروتز پرداخت بود‏‎ ‎‏انجام شد و در جلسه پنجم پروتز آماده شده در دهان ایشان گذاشته شد. طبق روال‏‎ ‎‏معمول به استفاده از خمیر ‏‎Z.O.E‎‏ یک ‏‎BORDER TEST‎‏ بعمل آمد که چنانچه نقاطی‏‎ ‎‏بیش از حد معمول روی مخاط فشار می‌آورد مشخص گردد، پس از تصحیح لب ها‏‎ ‎‏و حالت اکلوزیون دندان‌ها، پروتز تحویل ایشان شد و توصیه‌های لازم جهت‏‎ ‎‏استفاده از دندان‌ها ذکر گردید .‏

    ‏‏حدود سه روز بعد جهت معاینه و کنترل دندانها خدمت ایشان رسیدیم و‏‎ ‎‏نقاطی که باعث ناراحتی مخاط گردیده بود اصلاح گردید و از ایشان خواسته شد ؛‏‎ ‎‏چنانچه ناراحتی داشتند بفرمایند تا جهت رفع آن خدمت ایشان برسیم، اینطور که‏‎ ‎‏به نظر می‌آید 2 با 3 جلسه دیگر خدمتشان رسیدیم تا اینکه پروتز ساخته شده کاملاً‏‎ ‎‏در دهان ایشان جایگزین شد و  به طور طبیعی از آن استفاده می‌نمودند.‏‎ ‎‏در تابستان سال 66 که حدود 4 سال از ساخت پروتز گذشت چند باری‏‎ ‎‏ ایشان اظهار شکایت از زدگی پروتزشان داشتند که این امر کاملاً طبیعی بود، چون‏

    ‎ ‎

    ‏‏لازم به تذکر است که رابطۀ فکین ایشان ‏‎CLASS I‎‏ بود و ناهنجاری از نظر‏‎ ‎‏روابط فکین نداشتند، طبق همین رابطه دندانی روی ارتیکولاتور در لابراتوار چیده‏‎ ‎‏شد و در جلسه چهارم دندان‌های چیده شده در روی موم در دهان ایشان امتحان شد، ‏‎ ‎‏چه از نظر اکلوزیون و چه از نظر استتیک و زیبایی و هم از نظر تکلم . پس از این‏‎ ‎‏مرحله در لابراتوار کارهای نهایی که شامل پختن و بالانس کردن پروتز پرداخت بود‏‎ ‎‏انجام شد و در جلسه پنجم پروتز آماده شده در دهان ایشان گذاشته شد. طبق روال‏‎ ‎‏معمول به استفاده از خمیر ‏‎Z.O.E‎‏ یک ‏‎BORDER TEST‎‏ بعمل آمد که چنانچه نقاطی‏‎ ‎‏بیش از حد معمول روی مخاط فشار می‌آورد مشخص گردد، پس از تصحیح لب ها‏‎ ‎‏و حالت اکلوزیون دندان‌ها، پروتز تحویل ایشان شد و توصیه‌های لازم جهت‏‎ ‎‏استفاده از دندان‌ها ذکر گردید .‏

    ‏‏حدود سه روز بعد جهت معاینه و کنترل دندانها خدمت ایشان رسیدیم و‏‎ ‎‏نقاطی که باعث ناراحتی مخاط گردیده بود اصلاح گردید و از ایشان خواسته شد ؛‏‎ ‎‏چنانچه ناراحتی داشتند بفرمایند تا جهت رفع آن خدمت ایشان برسیم، اینطور که‏‎ ‎‏به نظر می‌آید 2 با 3 جلسه دیگر خدمتشان رسیدیم تا اینکه پروتز ساخته شده کاملاً‏‎ ‎‏در دهان ایشان جایگزین شد و  به طور طبیعی از آن استفاده می‌نمودند.‏‎ ‎‏در تابستان سال 66 که حدود 4 سال از ساخت پروتز گذشت چند باری‏‎ ‎‏ ایشان اظهار شکایت از زدگی پروتزشان داشتند که این امر کاملاً طبیعی بود، چون‏‎ ‎
    ‏‎

    کتابطبیب دلهاصفحه 363

    ‎‏است و پروتز بایستی توسط متخصص باتجربه ساخته شود ایشان فرمودند که بهترین‏‎ ‎‏متخصص دعوت شود. بنده از آقای دکتر عارفی در‏‏خواست کردم به گونه‌ای عمل‏‎ ‎‏ شود که این امر باعث رنجش دندانساز قبلی نگردد. ایشان فرمودند که مسلماً آن‏‎ ‎‏شخص هدفش راحتی حضرت امام بوده و سعی خود را در حد قدرت انجام داده‏‎ ‎‏است و فکر نمی‌کنم مشکلی باشد و گویا این مسئله را با حاج احمد آقا خمینی نیز‏‎ ‎‏مطرح کردند، بهر صورت بنده آقای دکتر اسدزاده را که از متخصصین و از‏‎ ‎‏استادان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بودند پیشنهاد کردم که مورد موافقت‏‎ ‎‏قرار گرفت و در تمام مراحل درمانی در معیت ایشان و در ضرورت آنچه از نظر‏‎ ‎‏کمک نیاز بود انجام میدادم و وضع مخاط و لثه‌ها نیز در هر حال تحت بررسی قرار‏‎ ‎‏می گرفت که از این نظر مواجه با مسئله بخصوصی نکردید.‏

    ‏‏ ‏

    ‏‏  دکتر خوشخونژاد

    ‏‏ ‏

    ‏‏در اوایل زمستان سال 62 همکار عزیزم آقای دکتر خوشخونژاد از اینجانب‏‎ ‎‏ دعوت کردند که چون حضرت امام (قدس سره) از نظر دندان مسئله دارند‏‎ ‎‏معاینه‌ای از ایشان به عمل آورم، اینطور که به خاطرم می‌رسد صبح روز شنبه بود که‏‎ ‎‏به اتفاق ایشان و جناب آقای دکتر عارفی خدمت حضرت امام رسیدیم. در معاینه‏‎ ‎‏ای که از دهان ایشان به عمل آوردم مشاهده کردم که پروتزی که در آن تاریخ ایشان‏‎ ‎‏از آن استفاده می‌نمودند به علت زدگیهاییکه در نقاط مختلف‏‎ ‎‏دهان ایجاد کرده بود‏‎ ‎‏عملاً برایشان غیر قابل استفاده است و در ضمن پروتز مورد استفاده ایشان‏‎ ‎‏اکلوزیون «جفت گیری» صحیح نداشته و در قسمت خلفی دندانها کاملاً از هم‏‎ ‎‏فاصله داشته است به ایشان عرض شد که بایستی پروتز مورد استفاده شان تعویض‏‎ ‎‏شود، ایشان فرمودند هر کار که صلاح است همان کار را انجام دهید. در آن جلسه‏‎ ‎‏داخل پروتز فک پائین ایشان یک لایه ماده بهسازی نسج که به نسج اجازه ترمیم‏

    ‏‏لازم به تذکر است که رابطۀ فکین ایشان ‏‎CLASS I‎‏ بود و ناهنجاری از نظر‏‎ ‎‏روابط فکین نداشتند، طبق همین رابطه دندانی روی ارتیکولاتور در لابراتوار چیده‏‎ ‎‏شد و در جلسه چهارم دندان‌های چیده شده در روی موم در دهان ایشان امتحان شد، ‏‎ ‎‏چه از نظر اکلوزیون و چه از نظر استتیک و زیبایی و هم از نظر تکلم . پس از این‏‎ ‎‏مرحله در لابراتوار کارهای نهایی که شامل پختن و بالانس کردن پروتز پرداخت بود‏‎ ‎‏انجام شد و در جلسه پنجم پروتز آماده شده در دهان ایشان گذاشته شد. طبق روال‏‎ ‎‏معمول به استفاده از خمیر ‏‎Z.O.E‎‏ یک ‏‎BORDER TEST‎‏ بعمل آمد که چنانچه نقاطی‏‎ ‎‏بیش از حد معمول روی مخاط فشار می‌آورد مشخص گردد، پس از تصحیح لب ها‏‎ ‎‏و حالت اکلوزیون دندان‌ها، پروتز تحویل ایشان شد و توصیه‌های لازم جهت‏‎ ‎‏استفاده از دندان‌ها ذکر گردید .‏

    ‏‏حدود سه روز بعد جهت معاینه و کنترل دندانها خدمت ایشان رسیدیم و‏‎ ‎‏نقاطی که باعث ناراحتی مخاط گردیده بود اصلاح گردید و از ایشان خواسته شد ؛‏‎ ‎‏چنانچه ناراحتی داشتند بفرمایند تا جهت رفع آن خدمت ایشان برسیم، اینطور که‏‎ ‎‏به نظر می‌آید 2 با 3 جلسه دیگر خدمتشان رسیدیم تا اینکه پروتز ساخته شده کاملاً‏‎ ‎‏در دهان ایشان جایگزین شد و  به طور طبیعی از آن استفاده می‌نمودند.‏‎ ‎‏در تابستان سال 66 که حدود 4 سال از ساخت پروتز گذشت چند باری‏‎ ‎‏ ایشان اظهار شکایت از زدگی پروتزشان داشتند که این امر کاملاً طبیعی بود، چون‏‎ ‎

    ‏‎کتابطبیب دلهاصفحه 364

    ‎‏استخوان فک به مرور در حال تحلیل است و از طرف دیگر دندانهای دست دندان به‏‎ ‎‏مرور سایش پیدا می‌کنند و این سایش می‌تواند در جفت گیری دندانها تأثیر بگذارد‏‎ ‎‏و زدگی ایجاد نماید، به همین علت ما به بیماران خود توصیه می‌کنیم که حتی اگر‏‎ ‎‏پروتز کامل ساخته شده هیچگونه اذیتی نیز نکند صلاح است که حداکثر هر 3‏‎ ‎‏سال‏‎ ‎‏یک بار تعویض شود، روی این اصل در سال 66 نیز پروتز دیگری جهت ایشان طبق‏‎ ‎‏روال معمول ساخته شد که ایشان از این پروتز نیز بطور طبیعی بدون هیچگونه‏‎ ‎‏مشکلی تا اوایل 68 استفاده نمودند.‏

    ‏‏از اوایل سال 68 به علت ناراحتی که مخاط دهانشان پیدا کرده بود بدفعات‏‎ ‎‏ایشان را ملاقات نمودیم و حتی از مواد‏‎ SOFT LINER‎‏ (لثه نرم) در کف پروتز فک‏‎ ‎‏پایین ایشان استفاده نمودیم، ولی این‏‎ ‎‏درمان نیز کارساز نبود و چند صباحی راحت‏‎ ‎‏بودند و مجدداً نقطه دیگری از مخاط دهانشان دچار آزردگی و زدگی می‌شد که به‏‎ ‎‏نظر می‌رسید دو علت عمده داشت، یکی تحلیل شدیدی که فک پایین ایشان‏‎ ‎‏داشت و مخاط حساس و شکننده آن و دیگری شاید به علت ناراحتی عمده‌ای که‏‎ ‎‏ایشان دچار آن شده بودند که می‌توانست باعث جذب کمی پروتئین شده و چنین‏‎ ‎‏انعکاسی در مخاط دهان ایجاد نماید و نتیجتاً تحمل بافتهای دهانی نسبت به پروتز‏‎ ‎‏را حساس و غیر قابل تحمل نماید.‏

    ‏‏از آن تاریخ تا حدود یک ماه بعد که ایشان رحلت کردند، اطلاعی از چگونگی‏‎ ‎‏مسئله ایشان به اینجانب نرسید. ‎

    ‏‏دکتر اسدزاده


    http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_117088/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8/%d8%b7%d8%a8%db%8c%d8%a8_%d8%af%d9%84%d9%87%d8%a7/%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4_%d9%85%d8%aa%d8%ae%d8%b5%d8%b5%db%8c%d9%86_%d8%af%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%be%d8%b2%d8%b4%da%a9_%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1_%d8%ae%d9%88%d8%b4%d8%ae%d9%88%d9%86%da%98%d8%a7%d8%af_%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1_%d8%a7%d8%b3%d8%af%d8%b2%d8%a7%d8%af%d9%87%20#page362



    وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾


    ... إِلهِی هَبْ لِی کَمال الاِنقطاعِ إِلَیْکَ وَأَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبنا بِضِیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلى مَعْدِنِ العَظَمَةِ وَتَصِیرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ....


    پس با "فتح قریب" ابواب معارف قلبیه مفتوح شود و ذنوب نفسیه مغفور گردد. و با "فتح مبین" ابواب ولایت و تجلیات الهیه مفتوح گردد، و بقایای ذنوب نفسیه ی متقدمه و ذنوب قلبیه ی متاخره آمرزیده شود. و با "فتح مطلق" فتح تجلیات ذاتیه ی احدیه گردد و ذنب مطلق داتی مغفور شود....

    و از این احادیث معلوم می شود ک "استغفار" فقط منحصر به گناه منافی عصمت نیست؛ و "مغفرت" و "ذنب" به اصطلاح عرف عام نیست.... و این غایت عروج کمال موجود است. در این مقام موت و فنای تام دست دهد. و لهذا وقتی که آیه ی شریفه ی اذا جاء نصر الله و الفتح نازل شد، رسول اکرم، صلی الله علیه و آله، فرمود: این سوره خبر موت من است و الله العالم.

    چهل حدیث امام خمینی، صص 342-342


    ... پس کلیه ی علوم نافعه منقسم شود به این سه علم؛ یعنی، علمی که راجع است به کمالات عقلیه و وظایف روحیه؛ و علمی که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است؛ و علمی که راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ی ظاهره ی نفس است.

    همان، ص 386


    وقتی داریم به امور جسمانی و بدنی می پردازیم و مثلاً از آنژیوگرافی و سی تی آنزیوگرافی اعضای مختلف بدن بحث می کنیم، می توان به قلب و کبد و کلیه و روده و ... پرداخت. اما ما آیا مغز و اعصاب را یادم رفت؟ چطور می توان به آنژیوگرافی مغز و اعصاب نیز پرداخت؟ یحتمل راه هایی دارد. و اما منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی و پرداختن به علوم نقلی و عقلی بر حسب علوم وحیانی اینجا چطور وارد می شود؟ علوم ابدان و اجسام کدامند و علوم ارواح  و علوم اخروی کدامند؟ به عبارت دیگر یک جاهایی هستند که من لا یحضره الفقیه و من لا یحضره الطبیب بهتر است با هم تطابق و تطبیق کنند آنجا که روح و جسم با هم تطابق می کنند و انوار عقلانی در مغز و قلب باید با هم به اشتراک و همکاری بپردازند. و لذا اینکه عبد و بنده ی خدا چگونه به بندگی خود اقرار و اعتراف می کند از امور الهی است که در منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی می گنجد و یحتمل بتوان گفت که با امور حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اشتراکات بسیاری دارد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَقَالُوا مَالِ هَـٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا ﴿الفرقان: ٧﴾


    السابع : أن یصلّی عند کل زوال من أیام شعبان ، وفی لیلة النصف منه بهذه الصلوات المرویّة عن السجاد علیه‌السلام :

    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفِ المَلائِکَةِ وَمَعْدِنِ العِلْمِ وَأَهْلِ بَیْتِ الوَحْیِ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الفُلْکِ الجارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الغامِرَةِ یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَیَغْرَقُ مَنْ تَرَکَها المُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالمُتَأَخِرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الکَهْفِ الحَصِینِ وَغِیاثِ المُضْطَرِّ المُسْتَکِینِ وَمَلْجَاَ الهارِبِینَ وَعِصْمَةِ المُعْتَصِمینَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلاةً کَثِیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضا وَلِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَداءً وَقَضاء بِحَوْلٍ مِنْکَ وَقُوَّةٍ یا رَبَّ العالَمینَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَیِّبِینَ الاَبْرارِ الاَخْیارِ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَفَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَوِلایَتَهُمْ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبِی بِطاعَتِکَ وَلاتُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِکَ وَارْزُقْنِی مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَنَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ وَأَحْیَیْتَنِی تَحْتَ ظِلِّکَ ، وَهذا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذِی کانَ رَسُولُ الله صلى‌الله‌علیه‌وآله یَدْأَبُ فِی صِیامِهِ وَقِیامِهِ فِی لَیالِیهِ وَأَیَّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرامِهِ وَإِعْظامِهِ إِلى مَحَلِّ حِمامِه ؛ اللّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلىالاسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَنَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیهِ ، اللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَطَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً وَاجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتى أَلْقاکَ یَوْمَ القِیامَهِ عَنِّی راضِیاً وَعَنْ ذُنُوبِی غاضِیاً قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَأَنْزَلْتَنِی دارَ القَرارِ وَمَحَلَّ الاَخْیارِ.



    السابع : أن یصلّی عند کل زوال من أیام شعبان ، وفی لیلة النصف منه بهذه الصلوات المرویّة عن السجاد علیه‌السلام :

    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفِ المَلائِکَةِ وَمَعْدِنِ العِلْمِ وَأَهْلِ بَیْتِ الوَحْیِ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الفُلْکِ الجارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الغامِرَةِ یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَیَغْرَقُ مَنْ تَرَکَها المُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالمُتَأَخِرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الکَهْفِ الحَصِینِ وَغِیاثِ المُضْطَرِّ المُسْتَکِینِ وَمَلْجَاَ الهارِبِینَ وَعِصْمَةِ المُعْتَصِمینَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلاةً کَثِیرَةً تَکُونُ لَهُمْ رِضا وَلِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَداءً وَقَضاء بِحَوْلٍ مِنْکَ وَقُوَّةٍ یا رَبَّ العالَمینَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَیِّبِینَ الاَبْرارِ الاَخْیارِ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَفَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَوِلایَتَهُمْ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبِی بِطاعَتِکَ وَلاتُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِکَ وَارْزُقْنِی مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَنَشَرْتَ عَلَیَّ مِنْ عَدْلِکَ وَأَحْیَیْتَنِی تَحْتَ ظِلِّکَ ، وَهذا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذِی کانَ رَسُولُ الله صلى‌الله‌علیه‌وآله یَدْأَبُ فِی صِیامِهِ وَقِیامِهِ فِی لَیالِیهِ وَأَیَّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرامِهِ وَإِعْظامِهِ إِلى مَحَلِّ حِمامِه ؛ اللّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلىالاسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَنَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیهِ ، اللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لِی شَفِیعاً مُشَفَّعاً وَطَرِیقاً إِلَیْکَ مَهْیَعاً وَاجْعَلْنِی لَهُ مُتَّبِعاً حَتى أَلْقاکَ یَوْمَ القِیامَهِ عَنِّی راضِیاً وَعَنْ ذُنُوبِی غاضِیاً قَدْ أَوْجَبْتَ لِی مِنْکَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَأَنْزَلْتَنِی دارَ القَرارِ وَمَحَلَّ الاَخْیارِ [١].

    http://lib.eshia.ir/10505/1/224


    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. یک شباهتی می تواند باشد بین سلطنت علم آنطور که در روایت دارد که العلم سلطان و خورشید تابنده ی بر عالم. فرضاً توجه بفرمایید که همراه با نور خورشید و فوتونها ما همینطور نیوترینوهایی را داریم که از واکنشهای هسته ای وارد در خورشید ساتع می شوند که همراه نیروهای ضعیف و قوی و الکترومغناطیسی این نیوترینوها از الکترونها و میونها و تاونها حاصل می شوند. همین مسئله را وقتی که قرار است که نوری به قلب انسان وارد شود را در نظر آورید. اینجا مسئله چیست؟

    آیا نور به قلب وارد می شود؟ آیا نمی شود؟ شما یحتمل یونهایی را دارید که در رادیوداروها می توانید استفاده کنید و اینها پس زمینه ای را برای آنژیوی اعضای مختلف بدن فراهم می کنند تا بتوان نوع کار آنها را بررسی کرد که تا چه حدی درست عمل می کنند و تا چه حدی در حال خروج از کار خود هستند و بقول انگلیسیها دارند ملفانکشن می کنند. اما نکته ی مهمی که اینجا نهفته است این است که کار قلب و کلیه و کبد و معده و روده و .... همه و همه می توانند به هم مربوط باشند. یعنی اینکه مثلاً قلب درست کار می کند بسته به این می تواند باشد که آیا کلیه و کبد و معده و روده و حتی دست و پا درست کار می کنند؟ یا خیر؟ و اینجا ما می بینیم که انواع تداخلها می توانند اتفاق بیافتند که براستی کدام است که درست کار نمی کند؟ و اگر یک مشکل را درست کردیم مشکل دیگر از کجا است؟ همه چیز که تقصیر قلب نمی تواند باشد!

    و لذا مثلاً شما آنژیویی را که برای یک عضو دارید با آنژیو برای عضو دیگر تداخلهایی دارند و اما در مورد خورشید اینطور نیست؟ یعنی آن نیوترینوهایی که از خورشید ساتع می شوند آیا اینها دوباره به خورشید از منبع دیگری باز می گردند و تداخلاتی بین خورشید و آن منبع دیگر است یا خیر؛ فقط خورشید یک منبع فاعلی دارد که نور از آن ساتع شده و همراه آن نیوترینوها نیز ساتع شدهه و زمین هم یک حالت مفعولی ای دارد که اینها را دریافت می کند و بس! و السلام نامه تمام. مسئله مثل مسئله ی قلب و کلیه و کبد و معده و روده و دست و پا و اینها نیست که همه به هم مربوط باشند آنطور که خون در همه جا جریان پیدا می کند؛ و اگر یک عضوی کارش خراب شد و بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار.

    یا مسئله این است یا ما هنوز به آنژیو و سی تی آنژیوهایی دست نیافته ایم که این علوم عالیه تر را به ما بنمایند! باید دید که تکلیف چیست؟ مثل این است که بنده حقیر هم بخواهم تبلیغ کنم که از کالای ایرانی باید حمایت کرد. خوب، مصرف کننده ی محترم نخواهد گفت این گارانتی اش کو؟ مثلاً ماهواره یا هواپیما یا  اتومبیل و کلیدهایشان را می سازید، بفرمایید گارانتی می کنیم که این کلیدها حد اقل برای این مدت کار می کند. حالا یکی هم شلوار می دوزد و حتی مصرف کننده اندازه ی خودش را هم گیر نمی آورد. خوب این بابا باید برود یک جایی که همه هم قد و قواره ی خودش هستند و سایز او پیدا می شود.

    اما یک چیزی را هم بفرمایید که می توانید گارانتی بفرمایید؟ می توانید گارانتی بفرمایید که امام زمان عجل الله فرجه الشریف که تشریف فرما شدند، واقعاً با گارانتی تشریف می آورند که همه قبول داشته باشند که امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف فرما شده اند. مثلاً مسئله فقط این نیست که بنده بروم در معبدی را بزنم و مدعی شوم که آن بتی را که می پرسیتد خود این بنده ی حقیر است! آیا گارانتی دارد؟ یا مثل کالاهای خودمان از کارخانه بیرون نیامده میل لنگش روی زمین است؟

    نه اینجوری نمی تواند باشد. این غیر ممکن است. مسئله اینجا این است که کسی فلسطینیان را اسیر کرده باشد و بعد مثلاً ایران را متهم کند که می خواهد بمب هسته ای بسازد. خوب، اینجا یک جوابی از خود امام زمان عجل الله فرجه الشریف ان شاء الله بزودی زود خواهند شنید که ببین بمب می خواهی؟ نه اینکه نداریم! خوبش را هم داریم! اسرائیل هم نابود باید گردد. بد جوری هم نابود باید گردد. حالا می گی چی؟ دیگر غلط زیادی نکنیها!


    آیات 19 - 34،سوره ابراهیم
    أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض بِالحَْقِّ إِن یَشأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بخَلْقٍ جَدِیدٍ(19)
    وَ مَا ذَلِک عَلى اللَّهِ بِعَزِیزٍ(20)
    وَ بَرَزُوا للَّهِ جَمِیعاً فَقَالَ الضعَفَؤُا لِلَّذِینَ استَکْبرُوا إِنَّا کنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شىْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لهََدَیْنَکمْ سوَاءٌ عَلَیْنَا أَ جَزِعْنَا أَمْ صبرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ(21)
    وَ قَالَ الشیْطنُ لَمَّا قُضىَ الاَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الحَْقِّ وَ وَعَدتُّکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ وَ مَا کانَ لىَ عَلَیْکُم مِّن سلْطنٍ إِلا أَن دَعَوْتُکُمْ فَاستَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا أَنفُسکم مَّا أَنَا بِمُصرِخِکمْ وَ مَا أَنتُم بِمُصرِخِىَّ إِنى کفَرْت بِمَا أَشرَکتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(22)
    وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تحِیَّتهُمْ فِیهَا سلَمٌ(23)
    أَ لَمْ تَرَ کَیْف ضرَب اللَّهُ مَثَلاً کلِمَةً طیِّبَةً کَشجَرَةٍ طیِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فى السمَاءِ(24)
    تُؤْتى أُکلَهَا کلَّ حِینِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضرِب اللَّهُ الاَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکرُونَ(25)
    وَ مَثَلُ کلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّت مِن فَوْقِ الاَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ(26)
    یُثَبِّت اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فى الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ فى الاَخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظلِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشاءُ(27)
    أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَت اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ(28)
    جَهَنَّمَ یَصلَوْنَهَا وَ بِئْس الْقَرَارُ(29)
    وَ جَعَلُوا للَّهِ أَندَاداً لِّیُضِلُّوا عَن سبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکمْ إِلى النَّارِ(30)
    قُل لِّعِبَادِى الَّذِینَ ءَامَنُوا یُقِیمُوا الصلَوةَ وَ یُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِّن قَبْلِ أَن یَأْتىَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلَلٌ(31)
    اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَتِ رِزْقاً لَّکُمْ وَ سخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک لِتَجْرِى فى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سخَّرَ لَکُمُ الاَنْهَرَ(32)
    وَ سخَّرَ لَکُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دَائبَینِ وَ سخَّرَ لَکُمُ الَّیْلَ وَ النهَارَ(33)
    وَ ءَاتَاکُم مِّن کلِّ مَا سأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّوا نِعْمَت اللَّهِ لا تحْصوهَا إِنَّ الانسنَ لَظلُومٌ کفَّارٌ (34)

    http://lib.eshia.ir/50081/12/53


    و فی الکافی ، بإسناده عن عمرو بن حریث قال : سألت أبا عبد الله علیه‌السلام عن قول الله : ( کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِی السَّماءِ ) قال : فقال : رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أصلها وأمیر المؤمنین فرعها ـ والأئمة من ذریتهما أغصانها ـ وعلم الأئمة ثمرتها وشیعتهم المؤمنون ورقها ـ هل فی هذا فضل؟ قال : قلت : لا والله. قال : والله إن المؤمن لیولد فتورق ورقة فیها ، وإن المؤمن لیموت فتسقط ورقة منها.

    أقول : والروایة مبنیة على کون المراد بالکلمة الطیبة هو النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله ، وقد أطلقت الکلمة فی کلامه على الإنسان کقوله : ( بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ) : آل عمران ـ ٤٥ ، ومع ذلک فالروایة من باب التطبیق ومن الدلیل علیه اختلاف الروایات فی کیفیة التطبیق ففی بعضها أن الأصل رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله والفرع علی علیه‌السلام والأغصان الأئمة علیهم‌السلام والثمرة علمهم والورق الشیعة کما فی هذه الروایة ، وفی بعضها أن الشجرة رسول الله وفرعها علی والغصن فاطمة وثمرها أولادها وورقها شیعتنا کما فیما رواه الصدوق عن جابر عن أبی جعفر علیه‌السلام ، وفی بعضها أن النبی والأئمة هم الأصل الثابت والفرع الولایة لمن دخل فیها کما فی الکافی ، بإسناده عن محمد الحلبی عن أبی عبد الله علیه‌السلام.

    http://lib.eshia.ir/12016/12/63


    و در کافى به سند خود از عمرو بن حریث نقل مى کند که گفت :از امام صادق (علیه السلام ) در باره آیه شریفه ((کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء)) سوال کردم ، فرمودند:رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) اصل آن ، و امیر المومنین (علیه السلام ) فرع آن ، و امامان از ذریه او، شاخه هاى آن ، و علم امامان میوه آن ، و شیعیان ایشان برگهاى آن است ، سپس فرمود:آیا در این زیادى هست (که دیگران هم از آن سهمى ببرند) مى گوید گفتم :نه به خدا قسم .فرمود:قسم به خدا هر مومنى که متولدشود، برگى به این درخت افزوده مى گردد، و هر مومنى که بمیرد یک برگ از آن مى افتد.
    مؤ لف :این روایت مبتنى بر این است که مراد از کلمه طیبه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) باشد، و حال آنکه کلمه ، در کلام خداى سبحان ، بر انسان اطلاق شده ، مانند ((آیه بکلمه منه است مه المسیح عیسى بن مریم )) از این هم که بگذریم ، روایت از نمونه هاى تطبیقى کلى بر مصداق است، یعنى خاندان نبوت و پیروانشان ، یکى از مصادیق شجره طیبه هستند، دلیلش هم ، اختلاف روایات در این تطبیق است در بعضى ها دارد که ، اصل رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم )، و فرع على (علیه السلام )، و شاخه ها امامان (علیهم السلام ) و میوه علم ایشان ، و برگ شیعیانند، مانند همین روایتى که نقل کردیم ، و در بعضى دارد:درخت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و فرع آن على (علیه السلام )، و شاخه اش ‌ فاطمه (علیهاالسلام )، و ثمره اش اولاد فاطمه ، و برگ آن شیعیانند، مانند روایتى که صدوق آن را از جابر از امام باقر (علیه السلام ) نقل کرده است .و در بعضى دیگر دارد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و ائمه (علیهم السلام ) اصل درخت ، و ولایت براى هر که داخل آن شود فرع آن میباشد، مانند روایتى که کافى به سند خود از محمد حلبى از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده است.


    ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 12، صص 89-90

    http://lib.eshia.ir/50081/12/89



    نکاتی که علامه طباطبایی در تفسیر آیات 19 الی 34 سوره مبارکه ابراهیم بیان می فرمایند، یقیناً بتوان گفت که این حرف را در ذهن کاملاً روشن می سازد و در حقیقت هیچ شکی باقی نمی گذارد که  فرق بین حق و باطل در چیست که راه فرعون را از راه حضرت موسی علیه السلام یا راه امام حسین علیه السلام را از یزید جدا می کند؟ در حقیقت مسئله اینجا است که تفاوت آنقدر زیاد می شود که مثل تفاوت زمین تا آسمان است و اینجا است که کتابی الهی می شود کتابی آسمانی و در حقیقت شخصیت پیامبر و ائمه ی اطهار نیز شخصیتهایی هستند آسمانی. و این چنان است که ما نمی توانیم ظهور امام زمان را بعد از گذشت قرونی بسیار یعنی نزدیک 15 قرن دریابیم چرا که آن حضرت شخصیتی است آسمانی که در میان دنیایی از شرک و باطل و ناحق قرار است که قد علم فرماید. این است که فرق از زمین تا آسمان است!

    اما در عین حال، مسئله ای است خیلی منطقی و فلسفی و عقلی که دقیقاً می فرماید که چرا درست این است که انسان طرف حق بایستد و نه طرف باطل؛ طرف توحید بایستد و نه طرف شرک؛ طرف خدا بایستد و نه طرف فرعون. سوال اینجا است که خوب فرعون یک نفر است و یحتمل ادعاهای کذب مثل انا ربکم الاعلی هم داشته باشد و لذا یک نفر را می شود دور زد؛ ولی جامعه ای را که ادعای توحیدی بودن و اسلامیت دارد و اما گرفتار کذب شده است را نمی شود نجات داد. همانطور که شما نمی توانید به زور مردم را وادار به اقامه ی نماز کنید، همانطور هم شما نمی توانید به زور مردم را از بت پرستی باز دارید. اما چیزی که روشن است این است که شما نمی توانید از پرستش و عبادت باطل به حق برسید و راهش این است که باید خدا پرست شد تا به حق دست یافت. و هر کسی هم باید خودش این راه را برود تا مزه ی آنرا بتواند بچشد و حق را از باطل بتواند تشخیص دهد. و لذا شما نمی توانید از راه حق قبول کنید که فرعون یا هر شخص دیگری خدا است. اما می توانید قبول کنید که انبیاء برای هدایت مردم آمده اند و در حقیقت این خدا است که مومن را هذایت می کند ولی خودش است که به ضلالت و گمراهی می افتد.

    بنده اینجا یک اعترافی بکنم که مقاله ای هست که می فرماید چند تا سیاه چاله را می توانید بر سر سوزنی جا دهید به مثال این سوال که چند تا فرشته را می توان بر سر سوزنی جا داد؟!!!

    arXiv:0705.2564v1  [hep-th]  17 May 2007

    سوال اینجا این است که آیا ما مسائلی آسمانی را داریم زمینی می کنیم یا اصلا اینجا مسائل آسمانی یعنی چه؟ و مسئله تا چه حدی ربطی به دین و مذهب و کتب آسمانی و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و فرشتگان و عرش و کرسی الهی دارد و آیا حتی می توان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را نیز کنار گذاشته و به ریاضی فیزیک محض پرداخت؟ حتی می توان پرسید که بشری که  ماهواره به فضا می فرستد و ایستگاه فضایی دارد و قدم بر کره ماه گذاشته است چقدر بشری است زمینی و چقدر آسمانی است؟

    به عبارتی دیگر مشکل فرعونیت این است که می خواهد مسائلی آسمانی را زمینی کند و بلکه خدا را از آسمان به زمین فرود آورد بجای اینکه همه و همه را دعوت به خدا پرستی و ایمان به خدا و توحید نماید. و اینجا است که هیچ مسلمانی به چنین شرکی تن در نمی دهد. اما اینکه به امام زمان آسمانی عجل الله فرجه الشریف برسیم، مسئله ای دیگر است. و این مسئله ای است که اگر فراعنه و شیاطین جن و انس هم زورشان می رسید، مدعی می شدند که امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم از ما است! و این ادعایشان هم اصلا مثل آن ادعای پیرزنی که می خواست حضرت یوسف علیه السلام را در بازار برده فروشها بخرد نیست. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    آیات 19 - 34،سوره ابراهیم
    أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض بِالحَْقِّ إِن یَشأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بخَلْقٍ جَدِیدٍ(19)
    وَ مَا ذَلِک عَلى اللَّهِ بِعَزِیزٍ(20)
    وَ بَرَزُوا للَّهِ جَمِیعاً فَقَالَ الضعَفَؤُا لِلَّذِینَ استَکْبرُوا إِنَّا کنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شىْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لهََدَیْنَکمْ سوَاءٌ عَلَیْنَا أَ جَزِعْنَا أَمْ صبرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ(21)
    وَ قَالَ الشیْطنُ لَمَّا قُضىَ الاَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکمْ وَعْدَ الحَْقِّ وَ وَعَدتُّکمْ فَأَخْلَفْتُکمْ وَ مَا کانَ لىَ عَلَیْکُم مِّن سلْطنٍ إِلا أَن دَعَوْتُکُمْ فَاستَجَبْتُمْ لى فَلا تَلُومُونى وَ لُومُوا أَنفُسکم مَّا أَنَا بِمُصرِخِکمْ وَ مَا أَنتُم بِمُصرِخِىَّ إِنى کفَرْت بِمَا أَشرَکتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظلِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(22)
    وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تحِیَّتهُمْ فِیهَا سلَمٌ(23)
    أَ لَمْ تَرَ کَیْف ضرَب اللَّهُ مَثَلاً کلِمَةً طیِّبَةً کَشجَرَةٍ طیِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فى السمَاءِ(24)
    تُؤْتى أُکلَهَا کلَّ حِینِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضرِب اللَّهُ الاَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکرُونَ(25)
    وَ مَثَلُ کلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّت مِن فَوْقِ الاَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ(26)
    یُثَبِّت اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فى الحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ فى الاَخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظلِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشاءُ(27)
    أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَت اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ(28)
    جَهَنَّمَ یَصلَوْنَهَا وَ بِئْس الْقَرَارُ(29)
    وَ جَعَلُوا للَّهِ أَندَاداً لِّیُضِلُّوا عَن سبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکمْ إِلى النَّارِ(30)
    قُل لِّعِبَادِى الَّذِینَ ءَامَنُوا یُقِیمُوا الصلَوةَ وَ یُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِّن قَبْلِ أَن یَأْتىَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلَلٌ(31)
    اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَتِ رِزْقاً لَّکُمْ وَ سخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک لِتَجْرِى فى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سخَّرَ لَکُمُ الاَنْهَرَ(32)
    وَ سخَّرَ لَکُمُ الشمْس وَ الْقَمَرَ دَائبَینِ وَ سخَّرَ لَکُمُ الَّیْلَ وَ النهَارَ(33)
    وَ ءَاتَاکُم مِّن کلِّ مَا سأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّوا نِعْمَت اللَّهِ لا تحْصوهَا إِنَّ الانسنَ لَظلُومٌ کفَّارٌ (34)

    http://lib.eshia.ir/50081/12/53


    و فی الکافی ، بإسناده عن عمرو بن حریث قال : سألت أبا عبد الله علیه‌السلام عن قول الله : ( کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِی السَّماءِ ) قال : فقال : رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أصلها وأمیر المؤمنین فرعها ـ والأئمة من ذریتهما أغصانها ـ وعلم الأئمة ثمرتها وشیعتهم المؤمنون ورقها ـ هل فی هذا فضل؟ قال : قلت : لا والله. قال : والله إن المؤمن لیولد فتورق ورقة فیها ، وإن المؤمن لیموت فتسقط ورقة منها.

    أقول : والروایة مبنیة على کون المراد بالکلمة الطیبة هو النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله ، وقد أطلقت الکلمة فی کلامه على الإنسان کقوله : ( بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ ) : آل عمران ـ ٤٥ ، ومع ذلک فالروایة من باب التطبیق ومن الدلیل علیه اختلاف الروایات فی کیفیة التطبیق ففی بعضها أن الأصل رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله والفرع علی علیه‌السلام والأغصان الأئمة علیهم‌السلام والثمرة علمهم والورق الشیعة کما فی هذه الروایة ، وفی بعضها أن الشجرة رسول الله وفرعها علی والغصن فاطمة وثمرها أولادها وورقها شیعتنا کما فیما رواه الصدوق عن جابر عن أبی جعفر علیه‌السلام ، وفی بعضها أن النبی والأئمة هم الأصل الثابت والفرع الولایة لمن دخل فیها کما فی الکافی ، بإسناده عن محمد الحلبی عن أبی عبد الله علیه‌السلام.

    http://lib.eshia.ir/12016/12/63


    و در کافى به سند خود از عمرو بن حریث نقل مى کند که گفت :از امام صادق (علیه السلام ) در باره آیه شریفه ((کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء)) سوال کردم ، فرمودند:رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) اصل آن ، و امیر المومنین (علیه السلام ) فرع آن ، و امامان از ذریه او، شاخه هاى آن ، و علم امامان میوه آن ، و شیعیان ایشان برگهاى آن است ، سپس فرمود:آیا در این زیادى هست (که دیگران هم از آن سهمى ببرند) مى گوید گفتم :نه به خدا قسم .فرمود:قسم به خدا هر مومنى که متولدشود، برگى به این درخت افزوده مى گردد، و هر مومنى که بمیرد یک برگ از آن مى افتد.
    مؤ لف :این روایت مبتنى بر این است که مراد از کلمه طیبه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) باشد، و حال آنکه کلمه ، در کلام خداى سبحان ، بر انسان اطلاق شده ، مانند ((آیه بکلمه منه است مه المسیح عیسى بن مریم )) از این هم که بگذریم ، روایت از نمونه هاى تطبیقى کلى بر مصداق است، یعنى خاندان نبوت و پیروانشان ، یکى از مصادیق شجره طیبه هستند، دلیلش هم ، اختلاف روایات در این تطبیق است در بعضى ها دارد که ، اصل رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم )، و فرع على (علیه السلام )، و شاخه ها امامان (علیهم السلام ) و میوه علم ایشان ، و برگ شیعیانند، مانند همین روایتى که نقل کردیم ، و در بعضى دارد:درخت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و فرع آن على (علیه السلام )، و شاخه اش ‌ فاطمه (علیهاالسلام )، و ثمره اش اولاد فاطمه ، و برگ آن شیعیانند، مانند روایتى که صدوق آن را از جابر از امام باقر (علیه السلام ) نقل کرده است .و در بعضى دیگر دارد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و ائمه (علیهم السلام ) اصل درخت ، و ولایت براى هر که داخل آن شود فرع آن میباشد، مانند روایتى که کافى به سند خود از محمد حلبى از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده است.


    ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 12، صص 89-90

    http://lib.eshia.ir/50081/12/89



    آیات 19 الی 34 سوره ابراهیم را در ترجمه ی تفسیر المیزان ملاحظه بفرمایید. علامه واقعاً تفسیر عظیمی ارائه می دهند که بسیار قابل تامل است. شجره طیبه کدام است و شجره ی خبیثه کدام؟ و مسائل زیادی را مطرح می فرمایند. بنده از بحث روایتی آیات فرازهایی را کپی کرده ام که البته در ترجمه فارسی اشتباهاتی دارد که در تفسیر عربی بنظر می رسد یحتمل مشکلی نداشته باشد.

    اینجا یک مسئله ای مطرح است که مربوط است به شجره ی طیبه؛ و آن اینکه چرا حضرت حق نفرمود که اصل آن در آسمان و فرعش بطرف زمین است و بلکه فرمودند اصلش در زمین و شاخه هایش بسمت آسمان است. و بلکه شجره ی خبیثه را فرمود کنده شده فوق زمین است. یعنی شما مثلاً در مورد کتب آسمانی انتظارتان بر این است که آسمانی هستند دیگر و همینطور هم کلمه ی طیبه باید آسمانی باشد یا خیر؟ البته در مورد شجره طیبه می فرماید که اصلش ثابت است و فرعش در آسمان است و دقیقاً نمی فرماید که اصلش در زمین است.

    این سوالی است که در مورد پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام نیز مطرح است. هیچ جایی نمی فرماید پیامبر یک موجودی است آسمانی مثل ملائکه ولی به هر حال ما عرش و ملائکه و از جمله جبرئیل هم داریم و قاب قوسین او ادنی هم داریم. این است که مسئله اینجا این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید بسیار مواظب بود که دن کیشوتوار در ریاضی فیزیک خیلی گیر نکرد ولی باید هم مواظب بود که به امور الهی نیز بپردازیم. اما چیزی که هست این است که یک فاصله و گپ بسیار زیادی هست بین امور الهی و امور ریاضی فیزیکی که تدبر در آیات فوق آنرا روشن می کند که چطور مسئله ی توحید و حق ما را می تواند به کلمه ای که همچون شجره طیبه است و چطور شرک و باطل ما را ممکن است که کلمه ای که به شجره خبیثه  می ماند، برسانند.

    البته بنده شنیده ام که بعضی یک شرکت تعاونی باز کرده اند به اسم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و سفت و سخت هم گفته اند که ما با دن کشیوتها و دراکولاها نیز شدیداً مبارزه می کنیم و بلکه حتی با بعضی هم درگیر شده اند و بعضی که مدعی دراکولایی بوده اند نیز آنها را حتی گاز گرفته اند. حالا اینها را بنده ی حقیر اصلا پیشنهاد نمی کنم و بلکه معتقدم که سخت از این کارها بپرهیزید. این کارها اصلا خوب نیستند.

    برای اینکه حوصله تان سر نرود به این مقالات مربوط به دیاکنسکو نیز نظری بیافکنید:

    https://arxiv.org/pdf/1704.07412.pdf

    http://annals.math.princeton.edu/wp-content/uploads/annals-v175-n3-p07-p.pdf

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (آیه 200 سوره مبراکه آل عمران)


     ـ أقول : وجدت بخطّ شیخنا البهائیّ قدّس الله روحه ما هذا لفظه : قال الشیخ شمس الدین محمّد بن مکّیّ : نقلت من خط الشیخ أحمد الفراهانیّ رحمه الله، عن عنوان البصری ـ وکان شیخاً کبیراً قد أتى علیه أربع وتسعون سنة ـ قال: کنت أختلف إلى مالک بن أنس سنین ، فلمّا قدم جعفر الصادق علیه السلام المدینة اختلفت إلیه ، وأحببت أن آخذ عنه کما أخذت عن مالک ، فقال لی یوماً : إنّی رجل مطلوب ومع ذلک لی أوراد فی کلّ ساعة من آناء اللّیل والنهار ، فلا تشغلنی عن وردی ، وخذ عن مالک ، واختلف إلیه کما کنت تختلف إلیه ؛ فاغتممت من ذلک ، وخرجت من عنده وقلت فی نفسی : لو تفرّس فی خیراً لما زجرنی عن الاختلاف إلیه والأخذ عنه ، فدخلت مسجد الرسول  (صل الله علیه و آله و سلم) وسلّمت علیه ، ثم رجعت من الغد إلى الروضة وصلّیت فیها رکعتین ، وقلت اسألک یا الله یا الله أن تعطف علیَّ قلب جعفر وترزقنی من علمه ما أهتدی به إلى صراطک المستقیم ، ورجعت إلى داری مغتمّاً ولم أختلف إلى مالک بن أنس لما أُشرب قلبی من حبّ جعفر ، فما خرجت من داری إلّا إلى الصلاة المکتوبة حتّى عیل صبری [١] ، فلمّا ضاق صدری تنعّلت وتردّیت وقصدت جعفراً وکان بعد ما صلّیت العصر ، فلمّا حضرت باب داره استأذنت علیه فخرج خادم له فقال : ما حاجتک؟ فقلت : السلام على الشریف فقال : هو قائم فی مصلّاه ، فجلست بحذاء بابه فما لبثت إلّا یسیراً إذ خرج خادم فقال : ادخل على برکة الله ، فدخلت وسلّمت علیه ، فردّ السلام وقال : اجلس غفر الله لک ، فجلست فأطرق ملیّاً ، ثمّ رفع رأسه ، وقال : أبومن؟ قلت أبوعبدالله ، قال : ثبَّت الله کنیتک و وفقک ، یا أبا عبدالله ما مسألتک؟ فقلت فی نفسی : لو لم یکن لی من زیارته والتسلیم غیر هذا الدعاء لکان کثیراً ، ثم رفع رأسه ، ثم قال : ما مسألتک؟ فقلت : سألت الله أن یعطف قلبک علیَّ ویرزقنی من علمک ، وأرجو أنّ الله تعالى أجابنی فی الشریف ما سألت ، فقال : یا أبا عبدالله لیس العلم بالتعلّم ، إنّما هو نورٌ یقع فی قلب من یرید الله تبارک وتعالى أن یهدیه ، فإن أردت العلم فاطلب أوّلاً فی نفسک حقیقة العبودیّة ، واطلب العلم باستعماله ، واستفهم الله یفهمک. قلت : یا شریف فقال : قل یا أبا عبدالله ، قلت : یا أبا عبدالله ما حقیقة العبودیّة؟ قال : ثلاثة أشیاء : أن لا یرى العبد لنفسه فیما خوّله الله ملکاً ، لأنّ العبید لا یکون لهم ملک یرون المال مال الله یضعونه حیث أمرهم الله به ، ولا یدبّر العبد لنفسه تدبیراً ، وجملة اشتغاله فیما أمره تعالى به ونهاه عنه ، فإذا لم یر العبد لنفسه فیما خوّله الله تعالى ملکاً هان علیه الانفاق فیما أمره الله تعالى أن ینفق فیه ، وإذا فوّض العبد تدبیر نفسه على مدبّره هان علیه مصائب الدنیا ، وإذا اشتغل العبد بما أمره الله تعالى ونهاه لا یتفرّغ منهما إلى المراء والمباهاة مع الناس ، فإذا أکرم الله العبد بهذه الثلاثة هان

    علیه الدنیا ، وإبلیس ، والخلق ، ولا یطلب الدنیا تکاثراً وتفاخراً ، ولا یطلب ما عند الناس عزّاً وعلوّاً ، ولا یدع أیّامه باطلاً ، فهذا أوّل درجة التقى ، قال الله تبارک وتعالى : تلک الدار الآخرة نجعله للّذین لا یریدون علوَّا فی الأرض ولا فساداً والعاقبة للمتّقین. قلت : یا أبا عبدالله أوصنی ، قال : أُوصیک بتسعة أشیاء فإنّها وصیّتی لمریدی الطریق إلى الله تعالى ، والله أسأل أن یوفّقک لاستعماله ، ثلاثةٌ منها فی ریاضة النفس [١] ، وثلاثةٌ منها فی الحلم ، وثلاثةٌ منها فی العلم ، فاحفظها وإیّاک والتهاون بها ، قال عنوان : ففرّغت قلبی له.

    فقال : أمّا اللّواتی فی الریاضة : فإیّاک أن تأکل ما لا تشتهیه فإنّه یورث الحماقة والبله ، ولا تأکل إلّا عند الجوع ، وإذا أکلت فکل حلالاً وسمّ الله ، واذکر حدیث الرسول (صل الله علیه و آله و سلم): ما ملأ آدمیٌّ وعاءاً شرّاً من بطنه فإن کان ولابدّ فثلثٌ لطعامه وثلثٌ لشرابه وثلث لنفسه.

    وأمّا اللّواتی فی الحلم : فمن قال لک : إن قلت واحدةً سمعت عشراً فقل : إن قلت عشراً لم تسمع واحدة ، ومن شتمک فقل له : إن کنت صادقاً فیما تقول فأسأل الله أن یغفر لی ، وإن کنت کاذباً فیما تقول فالله أسأل أن یغفر لک ، ومن وعدک بالخنى [٢] فعده بالنصیحة والرعاء.

    وأمّا اللّواتی فی العلم : فاسأل العلماء ما جهلت ، وإیاک أن تسألهم تعنّتاً و تجربةً وإیّاک أن تعمل برأیک شیئا ، وخذ بالاحتیاط فی جمیع ما تجد إلیه سبیلاً ، و اهرب من الفتیا هربک من الأسد ، ولا تجعل رقبتک للناس جسراً. قم عنّی یا أبا عبدالله فقد نصحت لک ولا تفسد علیّ وردی ، فإنی امرء ضنین بنفسی ، والسلام على من اتبع الهدى.


    بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 1، ص 224

    http://lib.eshia.ir/71860/1/224


    ترجمه و بحثی راجع به این حدیث در سایت زیر آمده است:

    http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa8135


    این حدیث را بنده در مسجد شنیدم و این همان موقعهایی بود که راجع به کدام فرد 93 یا 94 ساله ای خوانده بودم و یک چیزهایی هم راجع به آن نوشتم! به هر حال، حدیث حدیثی است نورانی مخصوصاً آنجایی که امام جعفر صادق می فرمایند که


    ثم رفع رأسه، ثم قال : ما مسألتک؟ فقلت : سألت الله أن یعطف قلبک علیَّ ویرزقنی من علمک ، وأرجو أنّ الله تعالى أجابنی فی الشریف ما سألت ، فقال : یا أبا عبدالله لیس العلم بالتعلّم ، إنّما هو نورٌ یقع فی قلب من یرید الله تبارک وتعالى أن یهدیه ، فإن أردت العلم فاطلب أوّلاً فی نفسک حقیقة العبودیّة ، واطلب العلم باستعماله ، واستفهم الله یفهمک.


    سپس‌ حضرت‌ سر خود را بلند نمود و فرمود‌: چه‌ می خواهی؟ گفتم: از خدا خواستم که قلب شما را بر من منعطف گرداند و از علم شما به من روزی کند و امیدوارم که خدا آنچه را که از او در باره [حضرت] شریف تقاضا کرده ام اجابت نماید.

    فرمود: ای اباعبد الله! علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار می گیرد، پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جست و جو کن و علم را با عمل به آن طلب کن و از خدا بپرس تا به تو پاسخ گوید و بفهماند.


    بعد حضرت عبودیت را بدو شرح می فرمایند و وصایای نه گانه ی دیگری بدو می کنند. نکته ی مهم اینجا است که حضرت می فرمایند که علم از راه تعلم و آموختن بدست نمی آید! در صورتی که همه بر این باورند که علم از راه تعلیم و تعلم است که بدست می آید و الا چه آموزش و پرورشی و چه آموزش عالی و حوزه ی علمیه ای و چه استاد و شاگردی است که باقی می ماند؟

    موضوع اینجا است که حضرت کنه و اصل مطلب و آن هسته ی درونی را بیان داشته اند که علم چطور بدست می آید و بر چه مبنایی است. خوب، حالا یک بنده خدای نکته سنجی یحتمل ایراد کند که اگر نور در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند واقع می شود، آیا این نور یک مرتبه و بالمره در قلب او وارد می شود؟ یا اول در یک سمت قلب او واقع شده و بعد در سمت دیگرش واقع می شود و آنگاه بلکه نور به کل قلب او برسد یا چه؟ مثلاً ایا اگر ابرتقارنی است که در قلب او صورت می پذیرد، این ابرتقارن اشباع شده از حالات بی پی اس 1/2 (Bogomolnyi-Prasad-Sommerfield states -BPS) است یا بی پی اس 1/4 است یا بی پی اس 1/8 و بلکه 1/16 ... است یا چه؟


    اینجا بنظر می رسد که نوری که وارد قلب می شود ربطی به عبودیت نداشته باشد و هر کسی که طلب علم کند و لایق ان باشد اعم از اینکه بتواند علم را دریافت کند، می تواند، و به خبیث و طیب ربطی ندارد.


    أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ

    وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ.


    البته آن نوری که از روی عبودیت است را مومن می طلبد و این نور را هر چند که بتوان از طرقی همچون حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کسب کرد و اما نهایتاً یحتمل مسئله از نوع اموری است که عبودت عبد وقتی پذیرفته می شود که متصل به عبودیت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف شود هر چند که در غیبت هم تشریف داشته باشند! و یحتمل بتوان گفت که از نوع جهادها و عبودیتهایی دلبخواه که به کمتر از امام زمان عجل الله فرجه الشریف وصل شود، مقبول نیافتد و مشکلها است که در عصر غیبت در کارها می افتند. البته یحتمل کتبی مثل بدایع الحکم حکیم تهرانی علی زنوزی در این راه سالک الی الله را بهتر کمک کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ (آیه 9، سوره مبارکه فاطر)

    با سلام،
    این ایمیل اشتباه است ولی اگر به سایت الغدیر این حقیر در بلاگ دات آی آر مراجعه فرمایید ایمیل درستم آنجا هست. این یک مسئله است که از اسب شاخ دار و مومیایی و درخت در کره ماه و دراکولا و دیگر داستانهای تخیلی و حتی علمی بگوییم. اما مسئله ی دیگری است که ترویج علم کنیم آنطور که از زمان شیخ صدوق هم من لا یحضره الفقیه داریم و هم من لا یحضره الطبیب. سهولت اینترنت برای دسترسی به کتابخانه ها و کتب خود یک امر بینظیری است که غیر قابل انکار است. آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا ما یک سایت یا شرکت یا کمپانی ای همچون آمازون در ایران نداریم؟ این یک امر قابل فهم است که چطور آمازون کتابهای خود را در ایران تبلیغ می کند حتی بدون اینکه چندان بازاری در ایران داشته باشد. اما چرا ما حتی همان کتابهای دینی خود را مثل آمازون دات کام بهه جهانیان تبلیغ نمی کنیم؟ بابا کتابهایمان را بدهیم به همین آمزاون بنده خدا به این خوبی! برایمان بفروشد دیگر. کفر می شود؟ چرا ما نمی توانیم مهد علم شویم؟ اسب شاخ دار و مومیایی و دراکولا جای خود، امام زمان  عجل الله فرجه الشریف در نیمه ی شعبان چند وقت دیگر است که تولد حضرتش است. این را که دیگر نمی توانید بفرمایید از تخیلات است. و اما خوب، ما از آن طرف چه داریم؟ حمید بقایی شایع شده است که به رحمت خدا رفت و حال آنکه در حیات است آنطور که دیروز از رادیو تاکسی شنیدم. احمدی نژاد و مشایی هم که مدام با لاریجانیها و هاشمیها و ... درگیرند. خاتمی و موسوی و کروبی که گویی اصلا از نظام خارج شده اند. و کانه همه ی اینها و بلکه خود حضرت ریاست جمهوری نیز اگر تا حالا به اوپوزیسیون نپیوسته اند، انقریب است که بپیوندند. آیا اینها هم همه داستانهای علمی تخیلی است؟ البته این را هم در صدر همه ی شایعات در نظر داشته باشید که اگر شاه فرار نمی کرد و می ماند، آخوندها خونش را تا ته بدتر از دراکولا سرمی کشیدند. خوب، حالا شما بفرمایید که ما با این همه شایعات کذب چه به سر اقتصاد و بیکاری و دیگر معضلات اجتماعی و فرهنگی مملکت باید بیاوریم؟ چه باید کرد و تکلیف چیست؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    نظری به روزنامه ی کیهان به تاریخ امروز، ساعت 9:15

    وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ



    یک سوالی که مطرح است این روزها، مسئله ی تقیه و همینطور ترسیدن است. به یک معنا اگر کسی وارد امر جهاد اکبر شد، ترسیدن دیگر معنا ندارد و اما تقیه هنوز معنا دارد. مثلاً می فرمایند که امام صادق علیه السلام درست است که 4000 شاگرد داشت ولی اینطور نبود که همه ی آنها را یک جا جمع فرمایند و کلاس درس تشکیل دهند؛ و بلکه با تقیه نیز اینکار را می فرمودند چرا که با حکومت دشمن روبرو بودند. خوب این یک مسئله است. اما امیرالمومنین علیه السلام یا حتی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم وقتی حکومت اسلامی تشکیل داده اند نیز آیا باید باز هم تقیه می فرمودند؟ و چرا؟

    این بنظر این بنده ی حقیر یک سوال مهمی است که در مورد امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز صادق است. اینجا اصلا تقیه یعنی چه وقتی حکومت اسلامی امام بر حق برقرار است؟ اینجا یحتمل سوال را باید از دیدگاه وسیعتر حکمت متعالیه و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بر حسب جهاد اکبر با نفس بررسی کرد. یعنی نفس باید با خود محاسبه کند که تا چه زمانی است که او دارد به عبادت خدا می پردازد و چه موقعی عبادت غیر خدا احتمال دارد که در عبادتش وارد شده باشد و لذا باید آن عبادت را کنار گذاشته و بلکه به عبادت خالصانه ی حضرت حق روی آورد.

    مثلاً فرض بفرمایید که می فرمایند که عدم بارش باران در اثر کثرت گناهان است که واقع می شود و البته باز بنده حقیر غلط نکنم شنیدم که این در دعای کمیل هم آمده است هر چند که بنده یادم نیست کجای دعای کمیل از باران می فرماید؟! خوب، این یک جنبه ی قضیه است که سالک باید مراقبت کند که اصولاً به هر دلیلی گناه نکند. و از سوی دیگر ما این سوال دیگری را داریم که یحتمل اساتید ریاضی فیزیک اشکال کنند که این یک امر کاملاً ریاضی فیزیکی و یحتمل هم تا حدودی نجومی است که باران ببارد یا نبارد و ربطی به گناه شما یا این بنده ی حقیر نداشته باشد؛ فرضاً حرکتهایی باعث تراکم ابرها  و بلکه بارش باران می شود. و اما بنده ی خالص خدا یقین دارد که بارش باران به امر خدا است و لذا نماز استسقاء نیز می تواند مفید واقع شود. و اما یحتمل بعضی ایراد کنند که ما از این کارها سر در نمی آوریم و فقط نماز خود را اقامه می کنیم.

    خوب، درست و اما فرضاً آیا امام و ولی فقیه و مرجع تقلید نیز می توانند چنین بفرمایند؟ یعنی آیا می توان بی تفاوت بود که آیا امور در دست خدا است یا در دست شیاطین است یا در دست فرعون است یا در دست حضرت موسی علیه السلام است یا در دست مسلمین است؟ و مرز اسلام تا کجا است؟ فرض بفرمایید که بنده می دانم که حالات بی پی اس و انرژیهای مربوط بدانها اینجا چه ربطی می تواند داشته باشد. اینجا ما اگر به امور مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم بهتر است یا اینکه بهتر ان است که مستقیم وارد مسائل ریاضی فیزیکی شده و بدانها بپردازیم. مثلاً اگر شما به نظریه های میدانهای کوانتومی و بلکه مدل استاندارد ذرات فیزیک بپردازید بهتر است؛ یا اینکه خیر بلکه باید نظریه ها را رنگینترش هم نمود و بعد دیگری هم به ذرات داد و آنها را به عنوان ریسمان نگریست و آنگاه به نظریه های مختلف ابرتقارن و ابرگرانش و ریسمان و ... پرداخت. بعضیها همچون یک تعصب مذهبی از آن می سازند که نظریه های (ابر)ریسمان چندان هم فایده ای ندارد و نداشته است.

    همین مسئله را شما در ابعاد اسلامی دارید که تا چه حد باید دعا و ذکر گفت و تا چه حد باید تلاوت قرآن کرد و تا کجاها می توان و باید به علوم دیگر اسلامی مثل حدیث و تفسیر و اصول فقه و ... پرداخت. و به همین ترتیب و به درجات متفاوت در امور مختلف نیز یقیناً تقیه لازم است. و یقیناً بتوان مدعی شد که همه ی بزرگان علم و دین بدان می پرداخته اند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    و آخر دعوانا و الحمد لله رب العالمین


    56 وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)فِی بَعْضِ خُطْبَتِهِ‌ أَیُّهَا النَّاسُ أَلَا إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ فَنَاءٍ وَ الْآخِرَةَ دَارُ بَقَاءٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَا لَا تَخْفَى عَلَیْهِ أَسْرَارُکُمْ وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ فَفِی الدُّنْیَا حَیِیتُمْ وَ لِلْآخِرَةِ خُلِقْتُمْ إِنَّمَا الدُّنْیَا کَالسَّمِّ یَأْکُلُهُ مَنْ لَا یَعْرِفُهُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا مَاتَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ مَا قَدَّمَ وَ قَالَ النَّاسُ مَا أَخَّرَ فَقَدِّمُوا فَضْلًا یَکُنْ لَکُمْ وَ لَا تُؤَخِّرُوا کَیْلَا یَکُونَ حَسْرَةً عَلَیْکُمْ فَإِنَّ الْمَحْرُومَ مَنْ حُرِمَ خَیْرَ مَالِهِ وَ الْمَغْبُوطَ مَنْ ثَقَّلَ بِالصَّدَقَاتِ وَ الْخَیْرَاتِ مَوَازِینَهُ وَ أَحْسَنَ فِی الْجَنَّةِ بِهَا مِهَادَهُ وَ طَیَّبَ عَلَى الصِّرَاطِ بِهَا مَسْلَکَهُ

    عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، جلد 1، ص 298

    http://lib.eshia.ir/86808/1/298


    51. همچنین امیرالمومنین علیه السلام در یکی از خطبه های خود فرمودند: ای مردم! دنیا، محل فنا و نیستی است و آخرت محل بقاء و جاودانگی است، از این محل عبور برای سرای دائمی و همیشگی خود توشه برگیرید و در مقابل کسی که اسرارتان بر او مخفی نیست، پرده از روی اعمال زشتتان برندارید، قبل از اینکه بدنهایتان از دنیا خارج شود، دلهایتان را از دنیا خارج کنید، در دنیا زندگی می کنید ولی برای آخرت خلق شده اید، دنیا مثل سمی است که کسی که از آن آگاهی ندارد آن را بخورد. وقتی شخیصی می میرد، ملائکه گویند: چه (با خود) آورده است؟ و مردم گویند: چه چیز باقی گذارده است، برای خود قضل  نیکی پیش فرستید تا به نفعتان باشد و چیزی که مایه ی حسرت است از خود باقی نگذارید، زیرا محروم کسی است که از خیر و برکت مال خود محروم ماند و آنکس که باید به حالش غبطه خورد کسی است که با صدقات و خیرات ترازوی اعمالش را سنگین کرده و جایگاه خود را در بهشت ، و نیز مسیرش را بر صراط نیکو گردانده است.

    عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ترجمه ی علی اکبر غفاری- حمید رضا مستفید، 1372 انتشارات قبلی شیخ صدوق 1380 دار الکتب الاسلامیه چاپ دوم 1384 جلد 1، صص 602-603

     

    همانطور که ملاحظه می فرمایید شماره های احادیث در دو کتب بالا که دومی با ترجمه فارسی آمده است فرق می کنند و حتی شماره بندی فصلها نیز خیلی با هم نمی خوانند آنطور که فصلی که حدیث زیر آن آمده است در کتاب عربی بدون ترجمه باب 29 است و در دومی باب 28. چرا؟ حتماً یک حکمتی در این کار هست و ما وارد مسائل آن نخواهیم شد چرا که از کنه قضایا نیز با خبر نیستیم.

    بنده حقیر یک چیزی راجع به کیهان شناسی عرض کنم. و اما اول اینکه بنده اینجا یک امری را عرض کنم راجع به فشار خون که می تواند کشنده باشد از آنجایی که می فرمایند خیلی ها یحتمل فشار خون دارند ولی خودشان هم خبر ندارند که چنین است! و این در صورتی است که اگر شما به یک درمانگاه مراجعه فرمایید یحتمل در قبال هزار تومان می توانید فشار خون خود را بگیرید. و حالا شما توجه بفرمایید که باز این حقیر هارد دیسکم هم پر شده و مشکلات طوری شده که اگر بخواهم گوگل یا حتی قرآنی دات کام هم وصل شوم اشکال سرتیفیکیت امنیتی می دهد. گوگل چه سرتیفیکیت امنیتی می خواهد؟!!! خنده دار است مثل اینکه اخراجیها رفته باشند لندن برای اینکه سرتیفیکیتهای ترم و سخت افزاری مایکروسافت خود را تکمیل کنند و متوجه شوند که هواپیما ربایان تروریستی لا مذهیب آنها را می خواهند ببرند یک کشور دیگری که با مدافعان حرم وارد جهاد شوند. و لذا سرتیفیکیت امنیتی باطل شده است!

    خلاصه، آیه ای را که می توان دنبالش بود همان آیات اولیه ی سوره ی مبارکه ی بقره است: الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنین بالغیب و یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة و مما رزقناهم ینفقون. یحتمل بعضی غیرمومنین یا مشرکین یا کافرین یا منافقین اشکال می کنند که ما از غیب چه خبر داریم که بدان بتوانیم ایمان داشته باشیم یا خیر؟ این همه غیب است که در آسمان و زمین اس و ما از آنها خبر نداریم و بر ما پنهان است و لذا ما چطور می توانیم بدان ایمان داشته باشیم و به چه چیزش ایمان داشته باشیم و چه چیزش را رد کنیم و ایمان نداشته باشیم و از جمله همین فشار خون خود انسان که یک وقت دیدید بی هوا رفت روی بیست؟

    یک مسئله ای که در کیهان شناسی مطرح است این مسئله است که شما فرض را بر این می گذارید که کیهانشناسی یک حالت همگن (homogeneous) و همسانگردی (isotropic) دارد. همگن و همسانگرد چه بود؟ یعنی هر کجای کیهان که باشید مثلاً فشار و چگالی آنرا در نظر بگیرید کما بیش یکسان است و همینطور که از منطقه ای به منطقه ای دیگری از کیهان می رویم فشار و چگالی را یحتمل یکسان بیابیم. و بعد معادلاتی داریم برای نسبتهای مختلف فشار و چگالی و تغییرات آنها و دیگر متغییرها. اینجا یک مسئله ای در کیهانشناسی هست که قدمای فلاسفه بدان اتر عنوان می فرمودند و این مسئله در کیهانشناسی مدرن گویی کنار گذاشته شده است و از راه هایی همچون نسبیت عام و حتی امروزه با عناوینی همچون گرانش کوانتومی وارد مسئله می شوند که ما هم اشارات دوری از راه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بدان داشته ایم! اما به هر حال، یک جایی وقتی به آرایش اتمها و هسته ی آنها رسیدیم و در مدل استاندارد ذرات فیزیک خواستیم مسائل را مرتب کنیم، یا باید انرژی خلائهای هر ذره ای را بیابیم و بعد ببینیم که هر ذره ای با ذره ی دیگری آیا  کدامخاصیت جذب یا گسیل با دیگری دارد؟ و مثلاً کدام نوری ساتع می کند و کدام نوری را جذب می کند؟

    اما شما وقتی وارد مسائل دینی و مذهبی می شوید، دیگر همه چیز آن حالت همگن و همسانگرد کیهانی را گویی ندارد. به عنوان مثال یحتمل بتوان به جرات گفت که اسلام است و امامان ما یا حتی اسلام است و امام زمان عجل الله فرجه الشریف یا اسلام است و حضرت زهرا علیه السلام یا اسلام است و پیامبر عظیم الشان اسلام. و لذا همه ی عالم یک طرف و اینها طرفی دیگرند. و خوب همینطور کسی فرض را بر این می گذراد که وقتی کسی دندان پروتز گذاشت، هر پروتز خوبی که خوب کار کند خوب است.

    اما یک مشاهده گر دندانساز یا دندانپزشک تجربی یا حتی دندانپزشک دانشگاهی ای را می طلبد که یک بنده خدایی را ببیند که دارد صحبت می کند و از صحبت او بتواند تشخیص دهد که پروتز او مشکل دارد و بعد بشتابد تا پروتزش را ترمیم کند یا بهترش را بسازد.! و حالا فرض بفرمایید که او امام خمینی (قد سره الشریف) هم تشریف دارند و می فرمایند که همین پروتز خودم خوب است و احتیاجی به کار شما نیست. البته اینجا خبر از یک عواطفی است که ما واردش نمی شویم ولی می تواند خیلی لطیف باشد و بسی جای تامل دارد. و اما مسئله به اینجا یقیناً ختم نمی شود حتی اگر پروتزها هم نوعشان تغییر کنند و رفته رفته انواع ایمپلنتها است که جایگزین آنها شوند. یعنی اینکه اینجا مشاهده گر چه می بیند و آیا اصلا می بیند و چه نکاتی به ذهن او خطور می کنند و چه عواطفی را تحریک می کنند بستگی به مشاهده گر دارد و اینکه مشاهده گر ما خود تا چه حد توانسته است دل از این دنیا بکند قبل از اینکه بدنش از این دنیا خارج شود. همه که امام خمینی نمی شوند. و اما این چه سری است که چقدرها از پیر و جوان به آن اسرار غیبی ناگفته و نانوشته پی بردند و رفتند در راه اسلام شهید و جانباز شدند و می شوند؟ یعنی یحتمل اگر بنده ی حقیر به گوشه ای از این اسرار عظیم پی ببرم، دیگر اصلا جرات نمی کنم حتی به دندان درد خود بیاندیشم و در آن عالم اسرار ذوب می شوم! السلام علیک یا سید الشهداء السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک یا زینب کبری. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    و الله هو الغنی الحمید


    174 / 10 - وقال أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی بعض خطبه: أیها الناس، إن الدنیا دار فناء، والآخرة دار بقاء، فخذوا من ممرکم لمقرکم، ولا تهتکوا أستارکم عند من لا تخفی علیه أسرارکم، وأخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل أن تخرج منها أبدانکم، ففی الدنیا حییتم [4]، وللآخرة خلقتم، إنما الدنیا کالسم یأکله من لا یعرفه، إن العبد إذا مات قالت الملائکة: ما قدم؟ وقال الناس: ما أخر؟ فقدموا فضلا یکن لکم، ولا تؤخروا کلا یکن علیکم، فإن المحروم من حرم خیر ماله، والمغبوط من ثقل بالصدقات والخیرات موازینه، وأحسن فی الجنة بها مهاده، وطیب على الصراط بها مسلکه [5].

    http://lib.eshia.ir/15033/1/172


    چه این حدیث و چه حدیثی که در نظر قبل آمد، از احادیثی است که حضرت ولی فقیه مد ظله العالی در عطر ماندگار بیان می فرمایند. ولی اگر بخواهید اینها را گوگل کنید، برای همیشه سر کار می مانید! کلی حدیث دیگر عطر ماندگار به شما می دهد الا آنکه دنبالش هستید. الان هم که همه چیز کار نمی کند الا این سایت و سایت کتابخانه ی فقاهت، باز هم جای شکر دارد!

    و أمّا حقّ إمامک فی صلاتک فأن تعلم أنّه تقلّد السفارة فیما بینک و بین ربّک عزّ و جلّ، و تکلّم عنک و لم تتکلّم عنه، و دعا لک و لم تدع له، و کفاک هول المقام بین یدی اللّه عزّ و جلّ، فإن کان نقص کان به دونک، و إن کان تماما کنت شریکه، و لم یکن له علیک فضل، فوقى نفسک بنفسه، و صلاتک بصلاته، فتشکر له على قدر ذلک.

    الشافی، فیض کاشانی، ص 696

    http://lib.eshia.ir/86521/1/696

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    مقاله ای در  صفحه ی اول روزنامه ی شرق 1397/01/23  راجع به رل منفی سیاست در دانشگاه ها و لذا منع اعمال نفوذ سیاسی در دانشگاه هاروراد با عنوان تجربه ی موفق هاروارد سخن می گوید:

    http://www.sharghdaily.ir/News/185294/تجربه-موفق-هاروارد


    این مقاله به نکته ی مهمی اشاره می کند که بنظر این حقیر باید در آن تامل کرد. یک وقت هست که سیاست از دین و همینطور فقه نیز جدا است و لذا دانشگاه نمی خواهد زیر بار سیاستهایی برود که یا او را زیر سوال می برند یا کارش را محدود می کنند یا اعمال سلیقه های سیاست زده ی سیاستمداران فاسد را وارد می کنند. اما یک وقت دیگر هست که سیاست عین دیانت است. اینجا مسئله فرق می کند هر چند که ما هنوز به آن درجه از سیاست و دیانت هم نرسیده باشیم ولی می خواهیم که چنین شود. حتی در آمریکا نیز شما باید ببینید که خروجیهای دانشگاه آیا خود وارد سیاست نمی شوند و مثلاً همان فارغ التحصیلان دانشگاه هاروارد یا دیگران سیاستمداران حرفه ای نمی شوند که خود در همان دانشگاه مثل هنری کیسینجر تدریس علوم سیاسی کنند؟

    ولی مسئله جدی تر از این حرفها است. یک وقت هست که شما در منطق یا ریاضیات یا ریاضی-فیزیک دنبال مسائلی سیاسی یا فقهی یا علمی می گردید که بتوئانید جبری حل کنید. این می تواند یک عادت شود که هر مسئله ای را که به شما بدهند را بخواهید جبری حل کنید. یعنی دیگر آن روح و روح القدس و جبرییل را کنار گذاشته اید و مسئله را تنزل داده اید به جبر صرف و راه های مقالبه ی با آنها. و لذا روح دین از بین رفته است و مسئله را می توان دقیقاً تنزلش داد به حتی کمونیسم و آنجا نیز حلش کرد. اینجا روح مسئله اینطور گم می شود که بیاییم مراجع تقلید و اساتید دینی و علمی مختلف در ادیان مختلف را نقطه نظراتشان را در نظر بگیریم و همه ی آنها را بررسی کنیم و سیستمهای جبری ای را که ایجاد خواهند کرد را تحقیق کنیم و حتی مسائل را در نظریه های اعداد جبری و هندسه ی جبری و هندسی و بلکه ریاضی فیزیکی نموده و استفاده کنیم؛  و اما آبا از این راه به تعالی یا حتی حکمت متعالیه نیز می رسیم انجایی که تعالی روح و جستجوری راه های نزدیکی آن به خدا را تعطیل کرده ایم؟ مسئله این است که آنجایی که پیامبرانی همچون حضرات موسی و مسیح علیهم السلام و حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار و امام زمان عجل الله فرجه الشریف باید در راس امور باشند را کنار بگذاریم و راس امور را بکنیم غیر دینی و غیر سیاسی و غیر فقهی و غیر حکمت متعالیه ای که روح را می تواند به تعالی برساند؟ که چه شود؟ که به جبر دست یافته ایم و از جبرئیلها و فرشته ها و ارواح مطهره همه و همه عبور کرده ایم و به چه آنگاه رسیده ایم؟ به چه خباثتی است که دست یافته ایم؟

    مثلاً فرض بفرمایید که دانشجو یا حتی طلبه ای دارد می رود به کنفرانسی که در آن راجع به دین یا ریاضی یا فیزیک یا مهندسی یا پزشکی بحث است در کشور دیگری که از لحاظ سیاسی با ایران نقطه نظرش فرق می کند یا حتی با شیعه و اسلام هم مشکل داشته باشد. آیا این معنی اش این است که دانشجو را باید رها کرد که برود در بستر آن سیاستهای دیگر به کار علمی خود بپردازد و با سیاست کاری نداشته باشد. یا اینکه حتی اگر او هم با سیاست کاری نداشته باشد، آنها هستند که با او کار دارند؟ و حالا ما هم بیاییم عرض کنیم که باید سیاست و دین ما هم خنثی باشد و کاری به کار کسی نداشته باشیم. یک مرتبه بفرمایید که برو یک فیلم مستهجن هم بنشین خوب تماشا کن و نقد و تجزیه و تحلیل هم بکن و برای کنفرانست هم یک مقاله ای در این زمینه بنویس و اضافه کن! ما و جامعه ی ما کجا دارد می رود؟

    شما از یک جنبه ی جبری مسئله هیچ گاه نمی توانید بگذرید آنگاه که بخواهید از مانعهایی که در سر راهتان هست که شما را به استاد حوزه یا حتی دانشگاهتان برساند آن وقتی که اینها موانعی است بر حسب فسق و فحشاء و شک و عدم ایمان و .... که پایه های غیر دینی دارند و آنجایی که باید با اینها وارد جهاد اکبر شد قبل از اینکه بتوان به این اساتید نزدیک شد تا حتی بهتر جهاد اکبر کرد. مثل این است که بخواهید شعر عربی هم یاد بگیرید ولی دارید با عشق و علاقه بجایش به علوم حوزوی و دینی می پردازید. حالا وقتی یک مرتبه به کتب لازمه مثل شرح ابن عقیل الفیه و ترجمه ی فارسی آن برسید، گویی یک شبه توانسته اید ره صد ساله ای را که هیچ راهی بدون وسایل لازم تلاش می کرده اید را بپیمایید. انگار مسئله ی سخت حالا تبدیل شده است به یک تفریح دلپذیری در فهم شعری هر چند به عربی هم باشد و هر چند صرف و نحو عربی شما هم دست و پا شکسته باشد. آن منطق حکمت متعالیه را یافته اید. و لذا سعی در حفظ قرآن دارید و شده برگردید به صرف و نحو و آنرا مستمر آزاد مطالعه کنید یا رسما در کلاس تلاوت قرآن بنشینید. یاد گرفتن وقتی همراه با فقه و حکمت و موعظه ی درست باشد حتی ترکشهای ناشی از حضور مستمر آزاد در صحنه ی جهاد اکبر را هم می پذیرید و بلکه آرزو می کنید. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. گاهی اوقات خانواده نیز به این حقیر ایراد می کند که چقدر پرحرفی می کنی. یحتمل باید از پرحرفیهایم بکاهم آنجاهایی که هر چه بگویی فایده ای هم ندارد! بقول معروف اگر در خانه کس است، یک حرف بس است. اصلا آقا چان همه مان بد؛ به خوبها سر می زنی مگه ما بدها دل نداریم؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ ﴿طه: ٤٤﴾



    ٧٥٩ / ١. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ یُونُسَ ؛

    وَ [١] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ أَبِی سَعِیدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ یُونُسَ ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، قَالَ :

    سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وجَلَّ : ( أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ) [٢] فَقَالَ : « نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ والْحَسَنِ والْحُسَیْنِ علیهم‌السلام ».

    فَقُلْتُ لَهُ : إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ : فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وأَهْلَ بَیْتِهِ علیهم‌السلام فِی کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ؟

    قَالَ : فَقَالَ : « قُولُوا لَهُمْ : إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ ، ولَمْ یُسَمِّ اللهُ لَهُمْ ثَلَاثاً ولَا أَرْبَعاً حَتّى کَانَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذلِکَ لَهُمْ ؛ ونَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاةُ ، وَلَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ [٣] حَتّى کَانَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هُوَ الَّذِی فَسَّرَ‌ ذلِکَ لَهُمْ [١] ؛ ونَزَلَ [٢] الْحَجُّ ، فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ : طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتّى کَانَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذلِکَ لَهُمْ ؛ ونَزَلَتْ ( أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ) ونَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ والْحَسَنِ والْحُسَیْنِ علیهم‌السلام ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فِی عَلِیٍّ علیه‌السلام : مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ ؛ وقَالَ علیه‌السلام [٣] : أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللهِ وأَهْلِ بَیْتِی ؛ فَإِنِّی سَأَلْتُ اللهَ ـ عَزَّ وجَلَّ ـ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ، فَأَعْطَانِی ذلِکَ ؛ وقَالَ : لَاتُعَلِّمُوهُمْ ؛ فَهُمْ [٤] أَعْلَمُ مِنْکُمْ ، وقَالَ : إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ بَابِ هُدًى ، ولَنْ یُدْخِلُوکُمْ فِی [٥] بَابِ ضَلَالَةٍ [٦] ، فَلَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَلَمْ [٧] یُبَیِّنْ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وآلُ فُلَانٍ ، ولکِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وجَلَّ ـ أَنْزَلَهُ [٨] فِی کِتَابِهِ ، تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : ( إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ) [٩] فَکَانَ [١٠] عَلِیٌّ والْحَسَنُ والْحُسَیْنُ وَفَاطِمَةُ علیهم‌السلام ، فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ، ثُمَّ قَالَ [١١] : اللهُمَّ ، إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَهْلاً وثَقَلاً ، وهؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وثَقَلِی [١٢] ، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ : أَلَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ؟ فَقَالَ : إِنَّکَ إِلى خَیْرٍ ، ولَکِنَّ هؤُلَاءِ أَهْلِی [١٣] وثَقَلِی.

    فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، کَانَ عَلِیٌّ [١] أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ ؛ لِکَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِیهِ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، وإِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ ، وأَخْذِهِ بِیَدِهِ.

    فَلَمَّا مَضى عَلِیٌّ علیه‌السلام ، لَمْ یَکُنْ یَسْتَطِیعُ عَلِیٌّ [٢] ـ ولَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ ـ أَنْ یُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ولَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِیٍّ ولَاوَاحِداً [٣] مِنْ ولْدِهِ ، إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ : إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وتَعَالى ـ أَنْزَلَ فِینَا کَمَا أَنْزَلَ فِیکَ ، فَأَمَرَ [٤] بِطَاعَتِنَا کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ ، وبَلَّغَ فِینَا رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم کَمَا بَلَّغَ فِیکَ ، وأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ [٥] کَمَا أَذْهَبَهُ عَنْکَ.

    فَلَمَّا مَضى عَلِیٌّ علیه‌السلام ، کَانَ الْحَسَنُ علیه‌السلام أَوْلى بِهَا ؛ لِکِبَرِهِ.

    فَلَمَّا تُوُفِّیَ ، لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُدْخِلَ ولْدَهُ ، ولَمْ یَکُنْ [٦] لِیَفْعَلَ ذلِکَ [٧] ، واللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ یَقُولُ : ( وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللهِ ) [٨] فَیَجْعَلَهَا فِی ولْدِهِ ، إِذاً لَقَالَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام : أَمَرَ اللهُ بِطَاعَتِی کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وطَاعَةِ أَبِیکَ ، وبَلَّغَ فِیَّ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وفِی أَبِیکَ ، وأَذْهَبَ اللهُ عَنِّی الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَ عَنْکَ وعَنْ أَبِیکَ.

    فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه‌السلام ، لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ یَسْتَطِیعُ [٩] أَنْ یَدَّعِیَ عَلَیْهِ کَمَا کَانَ هُوَ یَدَّعِی عَلى أَخِیهِ وعَلى أَبِیهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ یَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ ، ولَمْ یَکُونَا لِیَفْعَلَا ؛ ثُمَّ صَارَتْ حِینَ أَفْضَتْ [١٠] إِلَى الْحُسَیْنِ علیه‌السلام ، فَجَرى [١١] تَأْوِیلُ هذِهِ الْآیَةِ : ( وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللهِ ) ثُمَّ صَارَتْ مِنْ [١] بَعْدِ الْحُسَیْنِ [٢] لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام ، ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیًّ علیهم‌السلام ». وقَالَ : « الرِّجْسُ [٣] هُوَ الشَّکُّ ، واللهِ لَانَشُکُّ [٤] فِی رَبِّنَا أَبَداً ». [٥]

    مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ والْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ ، عَنْ یَحْیَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ وعِمْرَانَ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام مِثْلَ ذلِکَ.


    الکافی الشریف، شیخ کلینی، جلد 2، صص 7-10

    http://lib.eshia.ir/27311/2/7


    پررو! (گفت و شنود)

    گفت: چه خبر؟!
    گفتم: حمله اخیر آمریکا و فرانسه و انگلیس به سوریه برای کم شعور‌ترین آدم‌ها نیز درباره ضرورت گسترش توان موشکی کشورمان کمترین تردیدی باقی نگذاشته است.
    گفت: ‌ای عوام! هنوز هم برخی از روزنامه‌های زنجیره‌ای توصیه می‌کنند که باید برنامه موشکی خود را متوقف کنیم!
    گفتم: که آمریکا با خیال راحت مردم ایران را قتل عام کند؟! اگر از قدرت دفاعی ما وحشت نداشتند تا به حال دهها بار به کشورمان حمله کرده بودند. مگر با صراحت اعلام نکرده‌اند که هدف اصلی و نهایی آنها ایران است؟! مگر خانم کلینتون اعتراف نکرده است که داعش را برای مقابله با ایران ساخته بودند؟! مگر از اول انقلاب تاکنون به دنبال براندازی نظام اسلامی ایران نبوده‌اند؟!
    گفت: پس این زنجیره‌ای‌ها چه می‌گویند؟ یعنی مسئله به این سادگی را درک نمی‌کنند یا وطن‌فروشی می‌کنند؟!
    گفتم: هر دو گزینه صحیح است به اضافه اینکه مثل مرادشان آمریکا پررو هم تشریف دارند. قاضی به شخصی که ادعای خدایی کرده بود گفت؛ پارسال یکی ادعای پیغمبری کرد، به زندانش ‌انداختیم و یارو گفت؛ خیلی کار خوبی کردید. مردک دروغ گفته بود، چون من سال گذشته هیچ پیامبری نفرستاده بودم!

    http://kayhan.ir/fa/news/130127


    گفت و شنود بالا در نگاه اول یک جوک خنده داری است که هم خواندنی است هم شنیدنی. اما وقتی همین را در مورد اهل کتاب و مشرکین و شاهنشاهان آریامهر و کمونیسم و صهیونیسم و ابتلای مردم فلسطین و سوریه و یمن و ... و مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظله العالی و کارخانه های آدم سازی جهانی درست و حسابی بررسی می کنیم، می بینیم یک جاهایی بشر به عنوان دین و دیانت آنقدر در تحجرش گیر کرده است که حتی کمونیسم هم از آنها جلو زده است. و اینجا است که آن آیه ی عظیمه ی قرآنی که در مورد سران اقوام در روز قیامت در دادگاه الهی چطور به غل و زنجیر کشیده شده یا به زانو درآمده اند و باید جوابگو باشند را باید یادآور شد:


    وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الجاثیة: ٢٨﴾


    بعضی یحتمل اشکال می کنند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که علوم طبیعی را از هر دیدگاهی که باشد بررسی و تحقیق می کند معنی اش این است که دین دیگر تعطیل شده است. در صورتی که در حالت مستمراً آزاد شما جایزید که بروید کتب دینی و تاریخی دیگر اقوام و ادیان را نیز بررسی و تحقیق حتی المقدور تطبیقی کنید. و ببینید کارخانه های آدم سازی آنها چه می گویند؛ و در داخل و خارج اسلام چه داریم؟ آنگاه به عظمت توحید و نبوت و امامت و معاد و عدل پی می بریم که اصلا کجاها سخن از خدا جایز است و رسالت و نبوت کدام است و امامت و محدث چه فرقی با رسالت و نبوت دارد و عظمت قرآن کریم و نبوت خاتم النبیین در چیست؟ و مکارم اخلاق کدام است؟ و چه اسرار عظیمی فقط در دعای شریف مناجات شعبانیه نهفته است؟

    بعضی گیج می شوند و اشکال می کنند که آیا در کارخانه های آدم سازی امام خمینی کار درستی انجام دادند که شاه را نصیحت کردند یا خیر؟ چرا که بالاخره شاه نباشد، صهیونیسم است و آل سعود و آل خلیفه و داعش و تروریسم و آمریکا و انگلیس و اسرائیل و کمونیسم و هندویسم و بودایسم و مسیحیت است. مبارزه با شاه و کاپیتولاسیون آمریکایی بدتر بود یا با اینها و کل دنیایی که بر مستضعفین جهان تاخت و تاز می خواهد کنند گذشته از اختلاسها و غارتگریهای بیت المال توسط باصطلاح معروف شبه-خودیهای دولتی و حکومتی؟ یکی را از در بیرون کردی و هزار تای دیگر از دیوار بالا می روند و از پنجره می خواهند بیایند تو! مستضعفین جهان بپا خیزید! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ ﴿طه: ٤٤﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَـٰهُنَا وَإِلَـٰهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿العنکبوت: ٤٦﴾


    ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿النحل: ١٢٥﴾


    ٧١٣ / ٣. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ ، عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، قَالَ :

    سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه‌السلام یَقُولُ : « الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ ، مُفَهَّمُونَ ، مُحَدَّثُونَ ».


    الکافی الشریف، جلد 1، ص 675

    http://lib.eshia.ir/27311/1/675


    این مسئله که سر کلاسی مستمراً آزاد بنشیند کسی، خود به خود اتفاق می افتد که تکلیف چیست؟ البته گاهی اوقات شما بدلخواه خود سر کلاس رفته اید و گاهی هم کسی دست شما را گرفته است و سر کلاس برده است و حتی گاهی دیگر هم کلاس به شکل و شمایل کلاس خیلی هم نیست و اما کلاسی است که شما خواسته یا ناخواسته در آن حضور یافته اید و از آن دارید بهره می برید.

    مسئله اینجا فقط این نیست که یک مرتبه خود را خواسته یا ناخواسته سر کلاس بزرگی یا حتی کودکی بیابید که دارد مستمراً بشما درس می آموزد و آیا شما آنرا دارید فرا می گیرید آیا نمی گیرید! مسئله این نیست که آیا بین شما و استادتان جاذبه ای است یا حتی خیر دافعه ای است که غالب است. مسئله بلکه این است که بالاخره تکلیف چیست حال که بطور مستمر آزاد سر کلاس رفته اید؟

    مثل این است که می خواهید بیابید که گروه بازبهنجارش در مقیاسهای مختلف کدامند و معادلات مربوطه ی آنها به چه صورت است؟ و حالا می خواهید همین را به امور اقتصادی و تجاری و مالی خود کاربردی کنید! شما در این رابطه توجه داشته باشید که از یک سو ما اقتصاد کلان داریم و از یک سو اقتصاد خرد. سوال اینجا است که چه موقعی اقتصاد کلان می تواند وارد حیطه ی اقتصاد خرد شود و چه موقعی اقتصاد خرد وارد حیطه ی اقتصاد کلان می شود و بلکه چه موقعی اقتصاد خرد و کلان یکی می شود؟ و می شود؟ و تکلیف چیست؟ یعنی بنده حقیر اگر شاگرد یک کفاش یا نجار شده ام، اینجا تکالیف یک مسئله است و اگر شاگرد یک تاجر وارد کننده محلی خرده فروش شده ام مسئله ای دیگر است و اگر شاگرد یک تاجر وارد کننده- صادر کننده ی عمده ی بین المللی شده ام باز یک تکالیف دیگری مسائل پیدا می کنند. و یک وقت دیگر هست که شاگرد دروسی در معاملات بورس می شوم. و هر کسی هم دارد کار خودش را می کند و به کس دیگری هم کاری ندارد. اینجا تکلیف چیست؟

    شما اینجا چطور معامله ای با خدا می کنید که همه و همه ی معاملات را در بر گیرد و بلکه بر همه ی معاملات هم تاثیر گذارد و اما فقط معامله ای است که با خدا انجام داده اید؟ و مستمراً هم آزادید که سر کلاس حضور یابید. اینجا یقیناً مسائلی از انواع مسائل توحیدی و نبوت و امامت و معاد و عدل مطرح است هر چند که شاعر می فرماید که هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من چه رسد به اینکه ما بخواهیم مسائل درونی خود را با مسائل توحیدی و نبوت و معاد و امامت و عدل نیز تطبیق دهیم.

    و لذا اینجا است که معمولاً حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند خیلی بازار خوبی پیدا کند. بدین معنا که شما می بینید که ما گروه های بازبهنجارش را در مقیاسهای مختلف در الکترودینامیک کوانتومی QED داریم. و اما سر اینکه یک مرتبه کوارک سر یا حقیقت (top or truth quark) جرمش در مقایسه با دیگر کوارکها زیاد می شود چیست؟ با ضعیف چطور برهمکنش می کند و با قوی چطور است و ضرایب جفت یوکاوا کدام است و در عین حال چطور می توان بجای مستمراً آزاد بطور آزاد مجانبی بلکه به این کوارک بهتر دست یافته و مر قانون را نیز زیر پا نگذاشته و بالمره همه چیز بر ما آشکار شود که بالاخره تکلیف چیست؟!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد  تقبل شفاعته ارفع درجته.

    اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَـٰهُنَا وَإِلَـٰهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿العنکبوت: ٤٦﴾


    ادْعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿النحل: ١٢٥﴾



    یک بار بنده حقیر سالها پیش، شاید بیش از ده سال پیش باشد، رفته بودم داروخانه، وقتی از آن داشتم بیرون می آمدم به دکتر داروساز یا یحتمل دستیار جوان او یک چیزی گفتم شبیه اینکه ان شاء الله داروخانه ها ور بیافتند! او در جواب گفت مگر چنین چیزی می شود؟ بنده در جوابش یحتمل گفتم ان شاء الله که یعنی آرزویی است و نه اینکه آرزویی است از روی یقین.

    داروخانه اتفاقاً می تواند مفید واقع شود و به مریض کمک کند که بهبود یابد. اینجا است که شیمی و بیوشیمی و امثالهم می توانند بسیار کمک کنند. اما گاهی اوقات شما به یک ایمان بالاتری احتیاج دارید که متوجه این ذکر شویم که خدا است که مریضی را یحتمل به عنوان آزمایش و فتنه ای به ما می دهد و خدا است که شفا را نیز عطا می کند: یا من اسمه دوا و ذکره شفاء. و لذا دارو یحتمل کمک کند و اما اگر بی رویه استفاده شود نیز یحتمل می تواند مریض را بدحالتر کند. یک جایی دارو دیگر کار نمی کند و بلکه باید مثلاً عمل جراحی دیگر جایگزین نسجه ی درمانی گردد. یک جایی مسئله فقط تخلیه است و اما تخلیه ای است که فقط با دستشویی رفتن صورت نمی پذیرد و بلکه مثلاً نیاز به تخلیه یا شستشوی گوش یا بینی یا چشم یا گلو یا ... است؛ حتی این نوع از انواع تخلیه یحتمل با عمل ساده ای مثل روزه نیز انجام پذیرد و سیپتم مریضی خود به خود التیام یابد چرا که روزه نیز در صورت امکان خود بهترین نوع تخلیه ی مواد زائد در جاهای مختلف بدن در مقابل پرخوریها و شکم بارگیها و چاقیها و اضافه وزنهای افراطی است قبل از اینکه مسئله ای حاد یا مزمن شود و اوت کند. اما خوب، عادت به کاری این مشکل را نیز دارد که دست کشیدن از آن نیز مشکل می شود! البته اینجا باید هم مراقبت کرد که مسئله تبدیل به خرافه پرستی نشود.

    مثلاً بعضی یحتمل شدیدا ایراد کنند که شما چطور است که از ائمه ی جماعات و جمعه ایراد می کنید در صورتی که آیه ی مبارکه سوره قصص می فرماید و یرید ان نمن علی الذین استضعفوا .... یا چطور است که این همه به دانشگاه ایراد می کنید و نه به حوزه رحم می کنید و نه به دانشگاه؟ و نوشتنت هم تمامی ندارد. مسئله ی منبر رفتن اینجا است که حوزه و دانشگاه ندارد و وقتی اینها رو در روی امام زمان شوند فرقی نمی کند حوزه است یا دانشگاه! و اما این را ما نمی توانیم مستقیماً از استدلال نمودن راجع به امام زمان عجل الله فرجه الشریف دریابیم و بلکه مسئله باید در رابطه با افراد و اقوام و وضعیت بشری محک زده شود آنجایی که یحتمل الگوها مشکلزا می شوند.

    البته این یحتمل یک وهم است که نمی شود به امام زمان عجل الله فرجه الشریف حتی نزدیک شد آنطور که نمی شود مثلاً به نیکلاس بورباکی نیز نزدیک شد و اگر هم نزدیک شویم حاصلی نمی بینیم! مثل این است که بفرمایید که ما اگر یک پیام رسان خارجی داشته باشیم هم مثل همان است که یک پیام رسان داخلی داشته باشیم؛ و فرقی نمی کند. و لذا بفرمایید که این خطا است که دنبال پیام رسانهای داخلی باشیم؛ دلیل این خطا این است که نیاز به پیام رسانهای داخلی را درنیافته ایم. یعنی وقتی همه ی رسانه ها یا پیام رسانها فرضاً دولتی باشند، آنگاه رسانه ای که منبع خارجی دارد برنده می شود. و همه برای گرفتن پیامهایشان بدان منبع خارجی روی می آورند تا نقطه نظری متفاوت را بیابند.

    گذشته از این ما به پیام رسانهایی نیز احتیاج داریم که فقط جنبه ی داخلی نداشه و بلکه جنبه ی بین المللی داشته باشند یا چنین چیزی را القاء کنند. مثلاً شما وقتی از کتاب فروشی آمازون دات کام استفاده می کنید، یحتمل خیلی دامنه ی وسیعی در ایران نداشته باشد طوری که بتوانید با آن به راحتی فرضاً کتاب برای خود بخرید. ولی یک چیزی را ارئه می دهد که هیچ گاه کتابفورشیهای داخلی قبل از این ارائه نمی دادند. حتی شما یحتمل به کتاب فروشی ای رفته باشید که به شما بگوید حتی لای کتاب را هم باز نکن چرا که آنقدر بد صحافی شده که یحتمل اگر چنین کنید کتاب از هم بپاشد! ولی آمازون و ناشران کتب دیگر به شما این فرصت را می دهد که خیلی  اوقات بخشهایی از کتاب را علاوه بر فهرست کتاب بنگرید و مطالعه کنید. و این چیز کمی نیست.

    همینطور در اینترنت گاهی جای خودی و غیرخودی و داخلی و خارجی را نتوانید به آسانی بیابید و یحتمل گیج کننده شود. مثلاً آنطور مایکروسافت و ویکی پدیا اخبار و اطلاعات را رائه می کند را توجه کنید! بنده داشتم این مقاله را راجع به خانم باربارا بوش همسر جورج بوش پدر می خواندم که می فرماید او در 92 سالگی مداوای پزشکی بیشتر را رد کرده است با اینکه قبلاً  برای درمان در بیمارستان بستری شده و از جمله برای عمل جراجی قلب بخاطر نازک شدن دریچه ی قلب در 2009 و زخم معده یک سال قبل از آن و از بیماری گریوز که نوعی مشکل تیروئید است نیز رنج می برد؛ و فقط به توجه برای راحتی comfort care که یحتمل برای سالمندان بیشتر در نظر گرفته می شود، می اندیشد:

    http://www.msn.com/en-us/news/us/spokesman-former-first-lady-barbara-bush-in-failing-health/ar-AAvUahe?li=BBnb7Kz


    یا شما می توانید سرگذشت رابین ویلیامز کمیدین هنرپیشه ی سینما را نیز در ویکیپدیا ملاحظه کنید که چطور از نوعی دیمنسیای بولک لوی (dementia Lewy body) رنج می برده است که منجر به خودکشی او شده است.

    یا شما می توانید کشوری را در نظر بگیرید که آیا در آینده چه کسی از کاندیداهای ریاست جمهوری می توانند برنده شوند. یعنی اینجا مسئله یحتمل اگر درست تحلیل شود، از لحاظ بین المللی بهتر تجزیه و تحلیل بتوان کرد تا از لحاظ محلی در خود آن کشور که کیست که رئیس جمهور خواهد شد. و گاهی اوقات این یک مسئله ی خنده داری نمی شود اگر رئیس جمهور را خود آن ملت تعیین نکنند و مردم در خارج بهتر بتوانند بفهمند کیست که رئیس جمهور می شود؟ حتی یحتمل بعضی ایراد کنند که ادیان دیگر بهتر بتوانند تشخیص دهند که منجی قومی کدام است در صورتی که خود آن قوم نتواند منجی خود را درست بشناسد! یعنی می شود ما خودمان امام زمان عجل الله فرجه الشریف را خود بشناسیم و دیگران بهتر از ما بشناسندش؟

    دلیل این مسئله را یحتمل بعضی ایراد کنند این است که حتی در زندگی عادی نیز خیلی مسائل از دید ما پنهان است در ما از عالم غیب خبر نداریم. مثلاً ما چطور می توانیم به اطلاعاتی که سازمانهای اطلاعاتی راجع به ما می داند دست یابیم؟! یا چطور ممکن است که فردی که فکر می کنیم خیلی مومن است یک مرتبه معلوم دار شود که خیلی هم اتفاقاً فاسق است یا حتی برعکس فردی که همه فکر می کنند فاسق است یک مرتبه مومن از آب دربیاید؟ آیا چنین چیزهایی ممکن است و حال آنکه بالاخره ظواهر را حفظ کردن مهم است هر چند که ظاهر و باطن یحتمل فرق کنند. و لذا معنای این حرف اصلا چیست که می فرمایند که امام زمان عجل الله فرجه الشریف و حضرت مسیح علیه السلام به هم برای نماز تعارفات دارند؟ یحتمل خیلی مسائل را می توان عقلاً و نقلاً در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پیگیری کرد بشرطی که کسی همه چیز را لو ندهد آنطور که در بورس با اطلاعات درونی سهامها لو بروند! البته اینجا معمولاً مسئله برعکس است و آنقدر مطلب داریم که هر چه کسی بخواهد راجع بدان بنویسد باز هم کم می آورد آنچنان که مثلاً دیوید گیایوتو تند و تند تنهایی و گروهی می نویسد. موضوع اینجا این است که چطور ابرتقارنهایی دارید که N=1, 2, 4, 8 است و این اعداد یختمل رو به بینهایت هم می روند چطور شود و نظریه های میدانهای کوانتومی و  همدیسی اینها چطور است و ذرات تاریکشان کدامند و .... و نکته ی قابل راهنمایی آنکه طوری یاد بگیری و عمل کنی که قبل از اینکه خودت را از پای در نیاورده ای و سلامتت را هم حفظ کرده ای و نمازت را هم بجا آورده ای، به نتیجه های درست برسی! و یحتمل خوبی قضیه این است که این یک  مسئله ای است اینتراکتیو.

    به عنوان مثالی دیگر یعنی شما نمی توانید آموزش عالی را از آموزش و پرورش دبستانی و دبیرستانی جدا کنید چرا که دانشگاه ها بر حسب کنکورهای مختلف سراسری و دانشگاه آزاد شکل میگیرند و هر کس پولدارتر باشد می تواند وارد دانشگاه شود چرا که مدام کنکورها گرانتر و گرانتر می شوند. مصداق چنین چیزی این است که شما نمی توانید کسی را زور کنید که برای خودش وبلاگ بنویسد که خواننده هم داشته باشد. و اما بی حساب هم الکی نوشتن بی معنا می شود. بی حساب هم نمی توانید همینطوری بروید سر کلاسهایی مستمر آزاد بنشینید. و اما اگر کسی چنین کرد و برای کلاس یا کلاسهایی وقت گذاشت هم خوب است در مقابلش بتواند واحد درسی نیز کسب کند و نه اینکه فقط مستمر آزاد باشد و هیچ چیزی نه بدست آورد و نه چیزی را هم از دست داده باشد. گاهی اوقات بنظر اینطور می رسد که شما حتی برای ورود به کتابخانه ای یا دانشگاهی باید از هفت خوان رستم رد شوید و این ضربه ای مهلک است برای جوانانی که فقط علاقه مندند که یاد بگیرند. همین که کسی علاقه مند است کافی است که بتواند جذب آموزش عالی شود و جلوی این همه تشریفات و بوروکراسی و اشرافیگری گرفته شود و شاگرد بتواند حتی با برداشتن کلاسی در دانشگاهی یا حتی سر آن کلاس مستمر آزاد نشستن کسب علم کند آنچنان که می فرمایند در حوزه نیز مرسوم است. البته بهتر هم هست که این کار بطریق هدفمندی هم صورت پذیرد و فقط از راه های غیر متعارف شاگرد وارد نشود. خصوصاً تقویت ایمان و تزکیه ی نفس در این راه می تواند بسیار مفید واقع شود. خصوصاً شما طلبه های جوان را خیلی بیشتر می بینید وقتی منبر می روند چطور با شور و هیجان لب به سخن می گشایند هر چند که آرزو بر جوانان می فرمایند که عیب نیست و لکن یحتمل مسنترها و حتی ائمه ی جماعات و جمعه هم یحتمل بی بهره نمانند و میدان را حتی و خصوصاً در حضور مقام معظم رهبری مد ظله العالی نیز خوب حفظ نمایند! گاهی اوقات یحتمل بعضی ایراد کنند که این کار نوعی ضعیف کشی باشد که کسی را که خودش از همه جا بیخبر است را به باد انتقاد و طعن و حتی لعن بگیرند. و اما بعضی مدعیان را که حتی ادعاهای کذب هم دارند را لازم است که سر جایشان نشاند هر چند که برخورد حوزه و دانشگاه با هم متفاوت است ولی ماهیتاً یکی است؛ حتی اگر کسی مدعی راستگویی هم باشد یقیناً باید حرف حق را بپذیرد هر چند که مملو از انتقاد باشد. مسئله امام زمان عجل الله فرجه الشریف است؛ و این مسئله دیگر شوخی بردار نیست که حالا بفرمایید که فرضاً یک ذره هم اگر حجاب کنار رفت یا بورس لو رفت، اشکالی ندارد؛ منبر سوزاندان داریم تا منبر سوزاندن آنطور که می فرماید و لا منبرا الا احرقه. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ ﴿المنافقون: ٨﴾



     در مقابل این حوادث، ما باید بیدار بشویم، ما باید حواسّ خودمان را جمع کنیم؛ ملّتهای اسلامی، کشورهای اسلامی، دولتهای مسلمان بایستی تجربه بیندوزند، باید بفهمند چه دارند میکنند. اینها میخواهند به امّت اسلامی ضربه بزنند؛ هدف فقط کشور سوریه یا کشور عراق یا کشور افغانستان نیست؛ هدف، حضور اسلام در این منطقه است؛ به این میخواهند صدمه بزنند. کشورهای اسلامی بفهمند این معنا را؛ دولتهای اسلامی خودشان را در خدمت اهداف آمریکا و بعضی کشورهای غربیِ متجاوز قرار ندهند. این افتخاری نیست برای یک کشور مسلمان که رئیس‌جمهور آمریکا علناً بگوید «ما نگاه میکنیم به گاو شیرده»! به اینها به چشم گاو شیرده نگاه میکند؛ این افتخار است؟ در همین تبلیغاتِ انتخاباتیِ اخیر در سال گذشته، همین رئیس‌جمهور کنونی آمریکا این حرف را گفت؛ گفت ما به سعودی‌ها به چشم گاو شیرده نگاه میکنیم! ذلّت از این بیشتر؟ برای یک دولت، برای یک ملّت، ذلّت از این بالاتر؟ پولش را بگیرند، بعد به‌عنوان گاو شیرده او را خطاب بکنند، به او توهین بکنند؛ ذلّت یک کشور و یک دولت بیش از این نمیشود؛ اسلام با این ذلّتها مخالف است. وَلِله العِزَّةُ وَلِرَسولِه! وَلِلمُؤمِنین؛(۱۰) اگر مؤمن باشند، باید عزیز باشند؛ این ذلیل بودن نشانه‌ی این است که اینها ایمان ندارند، مؤمن نیستند، دروغ میگویند، همچنان‌که اربابانشان دروغ میگویند. رئیس‌جمهور آمریکا میگوید «ما به سوریه حمله کرده‌ایم برای مبارزه‌ی با به کار بردن سلاح شیمیایی»! این حرف دروغ است؛ آنها [هستند که] با به کار بردن سلاح شیمیایی -نه سلاح شیمیایی و نه هر جنایت دیگری علیه بشریّت- مخالفتی ندارند؛ الان روزانه یمن دارد بمباران میشود، اینها دارند حمایت میکنند؛ در مناطق مختلف عالم، مسلمانها زیر فشار قرار میگیرند، اینها از آن ظالم حمایت میکنند و به او کمک میکنند؛ اینها از اینکه مردمی رنج ببرند، درد بکشند، ناراحت نمیشوند. همینها از صدّام جنایتکار پشتیبانی کردند، حمایت کردند؛ هزاران نفر از مردم ایران و عراق به‌وسیله‌ی سلاح شیمیایی‌ای که صدّام به کار برد نابود شدند یا آسیب دیدند؛ هنوز در بین مردم ما جوانهایی که آن روز آسیب دیدند وجود دارند، حضور دارند و رنج میبرند. اینها مخالف [سلاح شیمیایی] نیستند؛ اینها به‌خاطر اهداف استعماری و دیکتاتوریِ بین‌‌المللیِ خودشان وارد اقدام میشوند و متّهم میکنند این و آن را به دیکتاتوری، [درحالی‌که] خودشان دیکتاتور بین‌المللی‌اند. البتّه دیکتاتورها و مستبدّین در هیچ جای دنیا کامیاب نخواهند شد، اینها هم کامیاب نخواهند شد و مسلّماً آمریکا در اهداف خود در این منطقه و در هر منطقه‌ای که ظلم بکند، شکست خواهد خورد و قطعاً ملّتها پیروز خواهند شد و ان‌شاءالله در این منطقه هم همین‌جور خواهد بود.

     ملّت ما بحمدالله ایستاده است؛ ملّت ایران، با تجربه‌ی چهل‌ساله‌ی خود، در مقاومت و ایستادگی پایدار است. ما این را امتحان کرده‌ایم: در مقابل دشمن، «عقب‌نشینی» مشوّق دشمن است؛ در مقابل دشمن، «ایستادگی» موجب عقب رفت دشمن است. وَلَو قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لایَجِدونَ وَلِیًّا وَلا نَصیرًا × سُنَّةَ اللهِ الَّ‌تی قَدخَلَت مِن قَب‌ـلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلا؛(۱۱) این سنّت الهی است: اگرچنانچه در مقابل ظلم و استبداد و زورگویی و خباثتها و جنایتهای جنایتکارانِ عالم بِایستید، قطعاً مجبور به عقب‌نشینی میشوند؛ این قرآن کریم است که به‌عنوان یک سنّتِ قطعیِ تاریخ و سنّت الهی از این یاد میکند، و این سنّت ان‌شاءالله عملی خواهد شد. و امیدواریم ملّت ایران، ملّت سوریه، ملّت عراق، ملّت مظلوم فلسطین، ملّت کشمیر و میانمار و همه‌ی مناطقی که در دنیا مسلمانها زیر فشار هستند، ان‌شاءالله در آینده‌ی نه‌چندان دوری به موفّقیت دست پیدا بکنند و ان‌شاءالله بتوانند دشمنان را عقب بزنند. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد ارواح طیّبه‌ی شهدا -شهدای راه حقّ و حقیقت- و روح مطهّر امام بزرگوار را از لطف و فیض خود سیراب بگردان.

    والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته


    فرازی از بیانات مقام معظم رهبری مد ظله العالی در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سالروز مبعث پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)

    http://www.leader.ir/fa/speech/20894/دیدار-مسئولان-نظام،-سفیران-کشورهای-اسلامی-و-اقشار-مختلف-مردم


    اینکه عزت از آن خدا و رسول و مومنین است را یحتمل حتی غیر مسلمانان هم درک می کنند و اما در حلقه ی مومنین و لکن به آن عزت الهی دست یافتن است که شرطی است که در آیه ی شریفه آمده است. خادمان مساجد، یک عزتی دارند که هیئت امنای مسجد هم عزتی دارند و اما شهدای اسلام نیز دارای یک عزت والای دیگری هستند. و لذا هر کسی که وارد مسجد می شود یحتمل خود را صاحب آن مسجد به حساب آورد و اما از همه بیشتر این عزت از آن شهدا است با اینکه حضور هم ندارند چرا که می فرماید و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاءُ عند ربهم یرزقون.

    یک مسئله ای هست اینجا راجع به امام زمان عجل الله فرجه الشریف که خیلی شباهت زیادی دارد با تجارت کردن با خدا.

    ۴. قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿التوبة: ٢٤﴾
    ۵. رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿النور: ٣٧﴾
    ۶. إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّـهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ ﴿فاطر: ٢٩﴾
    ۷. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿الصف: ١٠﴾
    ۸. وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّـهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّـهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّـهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿الجمعة: ١١﴾


    کسی آن عزت الهی را در می یابد که با خدا و لا با غیر معامله کند و این امکان پذیر نیست الا اینکه با امام زمانت و لا با غیر او معامله کنی! اما اینجا یک امر مشکلی نهفته است که ما به امام زمانمان در عصر غیبت دسترسی نداریم هر چند که مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی نیز حضور داشته باشند. و لذا یک امر درونی و حتی بیرونی ای اینجا نهفته است کانه از نوع جهاد اکبر در میدان کارزار است! و این در میدانهای اقتصادی خیلی مشهود می شود، مثل بورس آنجاهایی که می فرمایند استفاده از اطلاعات درونی سهام بورس برای سود بردن ممنوع است. حالا این یعنی چه؟ توضیح می خواهد.

    مسئله این است که اگر ما با یک کارخانه ی آدم سازی طرفیم، شما نمی توانید اطلاعات درونی این کارخانه را به خارج از کارخانه درز دهید. مثلاً فرض بفرمایید که ما دانشکده ی پزشکی دانشگاه ها را که تولید پزشک و پیراپزشکی می کنند را توی بورس گذاشته ایم؛ که البته یک کمی هم بعید بنظر می رسد. اما حالا اگر شما اطلاعات درونی یک دانشکده را که خیلی توی بورس هواخواه هم دارد را لو بدهید، یحتمل با واکنشهای شدیدی از طرف دانشکده و دانشگاه روبرو شوید.

    مثل این می ماند که شما می خواهید کارخانه ی آدم سازی درست کنید آنطور که در اسلام ما کارخانه ی آدم سازی می فرمایند داریم. فرض بفرمایید که خروجی یک کارخانه ای به زور این باشد که آیا بالاخره یک آدمی بیرون بدهد از میان همه ی انسانهایی که از کارخانه بیرون می آیند یا خیر؟! و اما کارخانه ی دیگری هر چه بیرون می دهد همه آدمهای درجه یک بدون برو و برگرد باشند. شما بودید کدام کارخانه را ترجیح می دادید؟ چیزی که اتفاق می افتد اینجا همین است که شما کارخانه ای را داشته باشید در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که همه و همه فرقی نکند چه کاره اند و لکن همه آدمهای درجه ی یکی که سربازان امام زمان عجل الله فرجه الشریفند، باشند. این مستلزم آن است که بشریت به درجه ای از عقل و فهم و شعور برسد که آن عزت الهی را دریابد و بتواند همه ی انسانها را از کمونیست و اهل کتاب و مشرک و کافر و منافق و همه و همه را به خود در اسلام جلب کند. و لذا خود به خود و اتوماتیک خط تولید کار می کند و کالاهای کارخانه است که درست و حسابی بطور بینظیر و بی همتایی تولید می شوند. و فقط کافی است از این کالاها درست حمایت شوند. و لازمه اش نیز دست یافتن به آن عزت الهی است که از آن خدا و رسول و مومنین است. بنده از مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف اینجا واقعاً معذرت می خواهم که مسئله را اینطور ساده انگارانه بیان نمودم که چطور باید از کارخانه ی آدم سازی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی حمایت بی دریغ کرد برای اینکه مسئله اصلا شوخی بردار نیست و بلکه ما حتی نمی توانیم عرض کنیم که اگر ما به ائمه ی جمعه و جماعات بین المللی دسترسی داشتیم، و لذا مسئله حل بود چرا که مسئله را محلی حل کرده ایم و کافی است که حال آنرا جهانی اش کنیم؛ خیر، دلیلش این است که علی القاعده از انتگرال گرفتن و جمع بستن روی ائمه ی جماعات و جمعه نمی توان خود به خود به امام زمان عجل الله فرجه الشریف رسید. سرش چیست؟ و الله اعلم. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ ﴿المنافقون: ٨﴾



     در مقابل این حوادث، ما باید بیدار بشویم، ما باید حواسّ خودمان را جمع کنیم؛ ملّتهای اسلامی، کشورهای اسلامی، دولتهای مسلمان بایستی تجربه بیندوزند، باید بفهمند چه دارند میکنند. اینها میخواهند به امّت اسلامی ضربه بزنند؛ هدف فقط کشور سوریه یا کشور عراق یا کشور افغانستان نیست؛ هدف، حضور اسلام در این منطقه است؛ به این میخواهند صدمه بزنند. کشورهای اسلامی بفهمند این معنا را؛ دولتهای اسلامی خودشان را در خدمت اهداف آمریکا و بعضی کشورهای غربیِ متجاوز قرار ندهند. این افتخاری نیست برای یک کشور مسلمان که رئیس‌جمهور آمریکا علناً بگوید «ما نگاه میکنیم به گاو شیرده»! به اینها به چشم گاو شیرده نگاه میکند؛ این افتخار است؟ در همین تبلیغاتِ انتخاباتیِ اخیر در سال گذشته، همین رئیس‌جمهور کنونی آمریکا این حرف را گفت؛ گفت ما به سعودی‌ها به چشم گاو شیرده نگاه میکنیم! ذلّت از این بیشتر؟ برای یک دولت، برای یک ملّت، ذلّت از این بالاتر؟ پولش را بگیرند، بعد به‌عنوان گاو شیرده او را خطاب بکنند، به او توهین بکنند؛ ذلّت یک کشور و یک دولت بیش از این نمیشود؛ اسلام با این ذلّتها مخالف است. وَلِله العِزَّةُ وَلِرَسولِه! وَلِلمُؤمِنین؛(۱۰) اگر مؤمن باشند، باید عزیز باشند؛ این ذلیل بودن نشانه‌ی این است که اینها ایمان ندارند، مؤمن نیستند، دروغ میگویند، همچنان‌که اربابانشان دروغ میگویند. رئیس‌جمهور آمریکا میگوید «ما به سوریه حمله کرده‌ایم برای مبارزه‌ی با به کار بردن سلاح شیمیایی»! این حرف دروغ است؛ آنها [هستند که] با به کار بردن سلاح شیمیایی -نه سلاح شیمیایی و نه هر جنایت دیگری علیه بشریّت- مخالفتی ندارند؛ الان روزانه یمن دارد بمباران میشود، اینها دارند حمایت میکنند؛ در مناطق مختلف عالم، مسلمانها زیر فشار قرار میگیرند، اینها از آن ظالم حمایت میکنند و به او کمک میکنند؛ اینها از اینکه مردمی رنج ببرند، درد بکشند، ناراحت نمیشوند. همینها از صدّام جنایتکار پشتیبانی کردند، حمایت کردند؛ هزاران نفر از مردم ایران و عراق به‌وسیله‌ی سلاح شیمیایی‌ای که صدّام به کار برد نابود شدند یا آسیب دیدند؛ هنوز در بین مردم ما جوانهایی که آن روز آسیب دیدند وجود دارند، حضور دارند و رنج میبرند. اینها مخالف [سلاح شیمیایی] نیستند؛ اینها به‌خاطر اهداف استعماری و دیکتاتوریِ بین‌‌المللیِ خودشان وارد اقدام میشوند و متّهم میکنند این و آن را به دیکتاتوری، [درحالی‌که] خودشان دیکتاتور بین‌المللی‌اند. البتّه دیکتاتورها و مستبدّین در هیچ جای دنیا کامیاب نخواهند شد، اینها هم کامیاب نخواهند شد و مسلّماً آمریکا در اهداف خود در این منطقه و در هر منطقه‌ای که ظلم بکند، شکست خواهد خورد و قطعاً ملّتها پیروز خواهند شد و ان‌شاءالله در این منطقه هم همین‌جور خواهد بود.

     ملّت ما بحمدالله ایستاده است؛ ملّت ایران، با تجربه‌ی چهل‌ساله‌ی خود، در مقاومت و ایستادگی پایدار است. ما این را امتحان کرده‌ایم: در مقابل دشمن، «عقب‌نشینی» مشوّق دشمن است؛ در مقابل دشمن، «ایستادگی» موجب عقب رفت دشمن است. وَلَو قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لایَجِدونَ وَلِیًّا وَلا نَصیرًا × سُنَّةَ اللهِ الَّ‌تی قَدخَلَت مِن قَب‌ـلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلا؛(۱۱) این سنّت الهی است: اگرچنانچه در مقابل ظلم و استبداد و زورگویی و خباثتها و جنایتهای جنایتکارانِ عالم بِایستید، قطعاً مجبور به عقب‌نشینی میشوند؛ این قرآن کریم است که به‌عنوان یک سنّتِ قطعیِ تاریخ و سنّت الهی از این یاد میکند، و این سنّت ان‌شاءالله عملی خواهد شد. و امیدواریم ملّت ایران، ملّت سوریه، ملّت عراق، ملّت مظلوم فلسطین، ملّت کشمیر و میانمار و همه‌ی مناطقی که در دنیا مسلمانها زیر فشار هستند، ان‌شاءالله در آینده‌ی نه‌چندان دوری به موفّقیت دست پیدا بکنند و ان‌شاءالله بتوانند دشمنان را عقب بزنند. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد ارواح طیّبه‌ی شهدا -شهدای راه حقّ و حقیقت- و روح مطهّر امام بزرگوار را از لطف و فیض خود سیراب بگردان.

    والسّلام علیکم و‌ رحمة‌الله و‌ برکاته


    فرازی از بیانات مقام معظم رهبری مد ظله العالی در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سالروز مبعث پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)

    http://www.leader.ir/fa/speech/20894/دیدار-مسئولان-نظام،-سفیران-کشورهای-اسلامی-و-اقشار-مختلف-مردم


    اینکه عزت از آن خدا و رسول و مومنین است را یحتمل حتی غیر مسلمانان هم درک می کنند و اما در حلقه ی مومنین و لکن به آن عزت الهی دست یافتن است که شرطی است که در آیه ی شریفه آمده است. خادمان مساجد، یک عزتی دارند که هیئت امنای مسجد هم عزتی دارند و اما شهدای اسلام نیز دارای یک عزت والای دیگری هستند. و لذا هر کسی که وارد مسجد می شود یحتمل خود را صاحب آن مسجد به حساب آورد و اما از همه بیشتر این عزت از آن شهدا است با اینکه حضور هم ندارند چرا که می فرماید و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاءُ عند ربهم یرزقون.

    یک مسئله ای هست اینجا راجع به امام زمان عجل الله فرجه الشریف که خیلی شباهت زیادی دارد با تجارت کردن با خدا.

    ۴. قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿التوبة: ٢٤﴾
    ۵. رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿النور: ٣٧﴾
    ۶. إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّـهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ ﴿فاطر: ٢٩﴾
    ۷. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿الصف: ١٠﴾
    ۸. وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّـهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّـهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّـهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿الجمعة: ١١﴾


    کسی آن عزت الهی را در می یابد که با خدا و لا با غیر معامله کند و این امکان پذیر نیست الا اینکه با امام زمانت و لا با غیر او معامله کنی! اما اینجا یک امر مشکلی نهفته است که ما به امام زمانمان در عصر غیبت دسترسی نداریم هر چند که مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی نیز حضور داشته باشند. و لذا یک امر درونی و حتی بیرونی ای اینجا نهفته است کانه از نوع جهاد اکبر در میدان کارزار است! و این در میدانهای اقتصادی خیلی مشهود می شود، مثل بورس آنجاهایی که می فرمایند استفاده از اطلاعات درونی سهام بورس برای سود بردن ممنوع است. حالا این یعنی چه؟ توضیح می خواهد. و این است که تا اینجایش را داشته باشید که این موقع شب الکی یه هو ریستارت نشود!!!

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    صلوات بر آن حضرت


    اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأَهْلِ بَیْتِهِ وَصَلِّ عَلى وَلِیِّ الحَسَنِ وَوَصِیِّهِ وَوارِثِهِ القائِمِ بأَمْرِکَ وَالغائِبِ فِی خَلْقِکَ وَالمُنْتَظِرِ لاِذْنِکَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَقَرِّبْ بُعْدَهُ وَأَنْجِزْ وَعْدَهُ وَأَوْفِ عَهْدَهُ وَاکْشِفْ عَنْ بَأسِهِ حِجابَ الغَیْبَةِ وَأَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحائِفَ المحْنَةِ ، وَقَدِّمْ أَمامَهُ الرُّعْبَ وَثَبِّتْ بِهِ القَلْبَ وَأَقِمْ بِهِ الحَرْبَ وَأَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَسَلِّطْهُ عَلى أَعْداء دِینِکَ أَجْمَعِینَ ، وَأَلْهِمْهُ أَنْ لایَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاّ هَدَّهُ وَلا هَاماً إِلاّ قَدَّهُ وَلا کَیْداً إِلاّ رَدَّهُ وَلا فاسِقاً إِلاّ حَدَّهُ وَلا فِرْعَوْنَ إِلاّ أَهْلَکَهُ وَلا سِتْراً إِلاّ هَتَکَهُ وَلا عَلَماً إِلاّ نَکَّسَهُ وَلا سُلْطاناً إِلاّ کَسَبَهُ وَلا رُمْحاً إِلاّ قَصَفَهُ وَلا مِطْرَداً إِلاّ خَرَقَهُ وَلاجُنْداً إِلاّ فَرَّقَهُ وَلا مِنْبَراً إِلاّ أَحْرَقَهُ وَلا سَیْفاً إِلاّ کَسَرَهُ وَلا صَنَماً إِلاّ رَضَّهُ وَلادَماً إِلاّ أَراقَهُ وَلا جَوْراً إِلاّ أَبادَهُ وَلا حِصْناً إِلاّ هَدَمَهُ وَلا باباً إِلاّ رَدَمَهُ وَلا قَصْراً إِلاّ خَرَّبَهُ وَلا مَسْکَناً إِلاّ فَتَّشَهُ وَلا سَهْلاً إِلاّ أَوْطَأَهُ وَلا جَبَلاً إِلاّ صَعِدَهُ وَلا کَنْزاً إِلاّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.


    http://lib.eshia.ir/10505/1/635


    ٢٣ ـ حدّثنا أبو الحسن علیُّ بن موسى بن أحمد بن إبراهیم بن محمّد بن عبد الله بن موسى بن جعفر ابن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم‌السلام قال : وجدت فی کتاب أبی رضی‌الله‌عنه قال : حدّثنا محمّد بن أحمد الطوال ، عن أبیه ، عن الحسن بن علیٍّ الطبریِّ ، عن أبی جعفر محمّد بن الحسن بن علیِّ بن إبراهیم بن مهزیار قال : سمعت أبی یقول : سمعت جدی علیَّ بن إبراهیم بن مهزیار [٢] یقول : کنت نائماً فی مرقدی إذ رأیت فی ما یرى النائم قائلاً یقول لی : حجّ فانّک تلقى صاحب زمانک. قال علیُّ ابن إبراهیم : فانتبهت وأنا فرح مسرور [١] ، فما زلت فی الصلاة حتّى انفجر عمود الصبح وفرغت من صلاتی وخرجت أسأل عن الحاجِّ فوجدت فرقة ترید الخروج ، فبادرت مع أوَّل من خرج ، فما زلت کذلک حتّى خرجوا وخرجت بخروجهم ارید




    می بخور منبر بسوزان آتش اندر خرقه زن،

    ساکن میخانه باش و مردم آزاری مکن

    همای اصفهانی


    پارسایی را کم آزاریست جفت، شخص دین را آن شمال است و این یمین

    ناصر خسرو


    بنزد کهان و بنزد مهان، بآزار موری نیرزد جهان

    میازار موری که دانه کش است، که جان دارد و جان شیرین خوش است

    فردوسی

    امثال و حکم دهخدا، جلد 4، ص 1767


    این ضرب المثل که در امثال و حکم مرحوم دهخدا هم آمده است که می بخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن یحتمل مال زمان طاغوت بوده است که می خوردن و منبر سوزاندن جایز بوده است. و اما دوباره داریم که و ارحم استکانتنا بعده،

    اَللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ اِرْحَمِ اِسْتِکَانَتَنَا بَعْدَهُ

    یعنی چه؟ یعنی از زمان طاغوت کسی بیرون آمده، امام زمان را هم آیا کسی سعادت داشته باشد که ملاقات کرده باشد آنچنان که هر کسی و از جمله این حقیر چنین می طلبد و فرض بفرمایید که دوباره به زمان طاغوت برگشته است. و لذا و ارحم استکانتنا بعده. و اما این دیگر به چه معنا می شود که و لا منبراً الا احرقه؟! یعنی این همه منبر داریم و همه ی منبرها هم طوری است که در اختیار دشمنان امام زمان عجل الله فرجه الشریف که همه نمی توانند باشند. و لذا کدام منبرها را حضرتش می سوزانند. آیا مسئله این است که وقتی دوباره طاغوت بازگشت، آنگاه خود به خود منبرها خشک و تر همه و همه با هم می سوزند؟ مسئله چیست؟ بعضی می فرمایند که دیگر اصلا بازگشتی به طاغوت نیست. کدام طاغوت؟ نداریم!

    بنده حقیر اینطور بنظرم می رسد که هیچ چیزی حتی می و شراب و فحشاء  فسق و کفر و نفاق و شرک به اندازه ی عالِم نماها به دین ضربه نمی زنند. و همه و همه را مبتلا نخواهند کرد آنچنان که چنین چیزی غیر قابل جبران است چرا که ما دچار منبرهایی درونی و بیرونی می شویم که ما را از رسیدن به یار باز می دارند و سردرگمیها را صد چندان می کنند. سید ابن طاووس یحتمل در یکی از کتابهایشان فرموده باشند که بنده خیی دنبالش می گشتم ولی پیدا نکردم که وقتی خدمت حضرت عجل الله فرجه الشریف رسیدند فرمودند که آیا بعد از شما همه ی ما را می خواهند به صلابه بکشند آنطور که با همه ی یاران امیرالمومنین علی ابن ابیطالب سر عناد داشته اند؟ بنده نفهمیدم حضرت چه جوابی دادند؟ ولی خیلی دوست داشتم می دانستم که جواب حضرت چیست؟ یحتمل فرموده اند که هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین علیه السلام نیست. لا یوم کیومک یا ابا عبدالله. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿القلم: ٤﴾


    ٦٩٤ / ١. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی زَاهِرٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیى ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ النَّحْوِیِّ ، قَالَ :

    دَخَلْتُ عَلى أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ : « إِنَّ اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ أَدَّبَ [٣] نَبِیَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ ، فَقَالَ : ( وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ ) [٤] ، ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ ، فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ : ( وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ) [٥] ، وَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ : ( مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ ) ». [٦]

    قَالَ [٧] : ثُمَّ قَالَ : « وَإِنَّ نَبِیَّ اللهِ فَوَّضَ إِلى عَلِیٍّ وَائْتَمَنَهُ ، فَسَلَّمْتُمْ وَجَحَدَ [٨] النَّاسُ ؛ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّکُمْ [٩] أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا ، وَأَنْ [١٠] تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا ، وَنَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ ؛ مَا جَعَلَ اللهُ لِأَحَدٍ خَیْراً فِی خِلَافِ أَمْرِنَا ». [١١]

    عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه‌السلام یَقُولُ [١] ، ثُمَّ ذَکَرَ [٢] نَحْوَهُ. [٣]


    الکافی الشریف، شیخ کلینی، جلد 1، ص 660-661

    http://lib.eshia.ir/27311/1/660



    بنده حقیر در نظر صبح متوجه این امر نشده بودم که در سوریه چه می گذرد چرا که هنوز به اخبار گوش نداده بودم! به هر حال بعضی از صفحات وب این حقیر در ریاستارتینگ پاک شدند. و از جمله مقالاتی از پیتر وست و سیزگین و دیوید گایاتو:

    https://arxiv.org/abs/0904.2715

    https://arxiv.org/abs/1703.01305

    https://arxiv.org/abs/1609.06863

    ....

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَىٰ وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّـهُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ ﴿الأنعام: ١١١﴾

    وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـٰهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿الأعراف: ١٣٨﴾

    وَیَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَـٰکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿هود: ٢٩﴾

    قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّـهِ وَأُبَلِّغُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَـٰکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿الأحقاف: ٢٣﴾


    شما یحتمل بخواهید "ربنا اننا" را در نرم افزاری جستجو کنید و این آیات را به شما می دهد:
     
    ۱. الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٦﴾
    ۲. رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿آل عمران: ١٩٣﴾
    ۳. قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَىٰ ﴿طه: ٤٥﴾
    ۴. وَالَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿الحشر: ١٠﴾

    البته مستحضرید که آیه شریفه 10 سوره مبارکه ی الحشر را نرم افزار اشتباهاً داده است چرا که در عبارت لاخواننا نیز عبارت اننا را شامل است. و اما شما یحتمل عبارت ربنا سمعنا را یحتمل جستجو کنید:  

    ۱. آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿البقرة: ٢٨٥﴾
    ۲. رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿آل عمران: ١٩٣﴾
    ۳. وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ ﴿السجدة: ١٢﴾


    این دفعه آیاتی که نتیجه می دهد با آیاتی که قبلاً از عبارت ربنا اننا نتیجه گرفته بودید در آیه شریفه ی 193 سوره مبارکه ی آل عمران فقط مشترک است. و اما در آیه ی شریفه ی 193 سوره ی مبارکه ی آل عمران یک مسئله ای نهفته است که در تفسیر این آیات مثلاً در ترجمه ی تفسیر المیزان با آن برخورد نمی فرمایید و اما بحث حدیثی تفسیر سوره ی مبارکه ی علق آنرا بازگو می فرماید. و آن اینکه به حدیث مربوط به ورقة ابن نوفل ایراداتی وارد است. همین مسئله را ما در ارتباط با سوره ی مبارکه ی یس داریم که فرضاً سوره داستانی را بازگو می کند که یحتمل همان داستان در انجیل هم آمده است و اما محتوای سوره با آنچه در انجیل آمده است متفاوت است. داستان یحتمل بتوان گفت از یک جا سرچشمه می گیرد ولی محتوا فرق کرده است. و لذا آیاتی از قرآن هم داریم که در راس آنها می فرماید:


    وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿البقرة: ١٠٩﴾


    البته قرآن کریم همیشه بر مشترکات بین ادیان توحیدی اصرار دارد و سعی هم دارد که همه را به اسلام دعوت فرماید. ولی مسئله ای که هست این است که یحتمل شما برای مسئله ای شروع کنید به جستجوی آیاتی آنچنان که این بنده ی حقیر شروع بدان کردم و به آیات دیگری برسید و جستجوی دیگری شروع کنید و .... و اما معنای جدیدی هم به این سخن شهید مطهری داده می شود آنگاه که از قول پیامبر اکرم می فرمایند برای جهالت انسان همین بس که هر چه می شنود نقل کند:  


    حدیثی هست که ظاهرا از پیغمبر اکرم ، و ناظر به همین مطلب است ، و از این احادیث زیاد است . می‌فرماید : « کفی بالمرء جهلا ان یحدث بکل ماسمع »[1]. برای جهالت انسان همین بس که هر چه‌ می‌شنود نقل کند ( خوش باوری ). بعضی‌ها خاصیت ضبط صوت و گرامافون را دارند . کأنه هر چه دیگران می‌گویند پر می‌شوند و بعد هم در جای دیگر تحویل‌ می‌دهند بدون آنکه تشخیص بدهند. که آنچه می‌شنوند [ صحیح است یا غلط ].

    تعلیم و تربیت در اسلام، استاد شهید مرتضی مطهری، صص 38-39

    http://lib.eshia.ir/50063/1/38


    اینجا نکته ی مهمی که لازم است توجه شود این است که یحتمل یک انسان خیلی نکته سنجی اینجا یافت شود که بخواهد حدیث پیامبر را در باب جهالت به خود پیامبر برگرداند آنجا که می فرماید ربنا اننا سمعنا .... به عبارت دیگر ما یقیناً ابی لهب ها و ابوجهل هایی را داریم که حتی به پیامبر هم ایراد می کنند که او است که جاهل است و نه خود ابی لهب و ابوجهل و چه برسد به اینکه بعضی یافت شوند که بخواهند جهالت امام زمان را نیز برخ همه بکشند که مثلاً اگر او هم به جهالتش نزد خدا اعتراف می کند پس ما دیگر باید چه کنیم؟ یا اینکه اگر امام زین العابدین آنطور با خدا مناجات می فرمایند که در مناجات خمس عشره آمده است، پس ما دیگر باید چه کنیم؟ سالک الی الله اینجا یحتمل گیر می کند که اگر حضرات رسول و نبی و پیامبر اکرم و ائمه ی اطهار خود به جهالت خود اعتراف می کنند پس دیگر کدام عقلی را داریم که باید در امثال منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی جست؟ کدام معرفت؟ کدام دین؟ اینها وقتی معنی دارند که جهالت نداشته باشیم و بلکه به عقل کل رسیده باشیم.

    این یک خلطی است که می تواند جبران ناپذیر شود آنجایی که می فرماید:


    قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿الأعراف: ٢٣﴾

    مسئله اینجا است که هر معلمی احترامی دارد. اگر این احترام را کنار بگذاریم، علمی که از او دریافت خواهیم کرد دیگر معنا نخواهد داشت. و لذا یحتمل این از مسائلی است که در دنیای مدرن و بلکه پست مدرن با آن روبرو هستیم که از معلم و بلکه معلمها فاکتور می گیرند و هر کسی یحتمل می خواهد خودش بشود همه کاره ی عالم. اما اینکه این تا کجا می تواند ادامه پیدا کند، و الله اعلم. یعنی جهالت همه جا بشر را می تواند احاطه کرده باشد و این وظیفه ی او است که سره را از ناسره تشخیص دهد و خود انتخاب کند.

    و اما این یک امری نابخشودنی است که حتی در معلم یا استاد یا مرجع تقلید یا امام زمان عجل الله فرجه الشریف یا پیامبر یا نبی یا رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نیز آنچه جستجو می کند چیزی نیست الا جهالت و بس. یک دلیل چنین اشتباه نابخشودنی ای این است که هر کسی در درون خود باید با نفوس خود وارد مکاشفه شود و به نفس مطمئنه ای برسد که نفوس اماره و لوامه را بتواند ارشاد کند. و اما آیا بتواند آیا نتواند صحبتی دیگر است و معنایش این نیست که هر کسی می تواند چنین کاری کند و به نتیجه ی صحیح برسد. اساس اسلام این است که چنین چیزی لازم است و باید چنین کرد و این کار احتیاج به تبلیغ اسلامی و بلکه جهاد اکبر با نفس خود بصورتهای درونی و بیرونی دارد حتی اگر 100 باز هم نرم افزار اشتباه کند یا برنامه ری استارت کند یا حتی خود رایانه هم ری استارت نماید. التین و زیتون و طور سینین. و هذا البلد الامین.


    بِّسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ ﴿١ وَطُورِ سِینِینَ ﴿٢ وَهَـٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ ﴿٣ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ﴿٤ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ﴿٥ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ﴿٦ فَمَا یُکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالدِّینِ ﴿٧ أَلَیْسَ اللَّـهُ بِأَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ ﴿٨


    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿١ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿٢ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿٣ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿٤ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿٥ کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَىٰ ﴿٦ أَن رَّآهُ اسْتَغْنَىٰ ﴿٧ إِنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ الرُّجْعَىٰ ﴿٨ أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَىٰ ﴿٩ عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ ﴿١٠ أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَىٰ ﴿١١ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ ﴿١٢ أَرَأَیْتَ إِن کَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١٣ أَلَمْ یَعْلَم بِأَنَّ اللَّـهَ یَرَىٰ ﴿١٤ کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَةِ ﴿١٥ نَاصِیَةٍ کَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ ﴿١٦ فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ ﴿١٧ سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ ﴿١٨ کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب ۩ ﴿١٩


    بعثت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم مبارک باد.

    بنده توجه کردم که در نماز جمعه نیز درباره ی سوره ی علق امام جمعه ی محترم سخنرانی فرمودند و اینکه چطور ابوجهل مخالف رسول اکرم بودند. این را در المیزان نیز بنده نگاه کردم عیناً آمده است. اما شما در عین حال می توانید در سوره ی مبارکه ی اقراء بسم ربک آن گفتگوی درونی نفس مطمئنه را با نفوس اماره و لوامه ملاحظه بفرمایید قبل از اینکه صورت خارجی بخود بگیرد. البته یحتمل این مسئله درست نباشد که دقیقاً مسئله را یک مسئله ی درونی فرض کنیم همانطور که سوره به نماز و سجده دعوت می کند.

    اما مسئله ی دیگر این است که علق یا خون بسته یا لخته یا دلمه شده هم می تواند یک جنبه ی مثبتی داشته باشد که از آن جنین و نوزاد می تواند پدید آید و هم می تواند جنبه ی منفی داشته باشد که اگر خون لخته شده در جای نامربوطی واقع شود یحتمل ایجاد مریضی نموده و بلکه باعث عدم گردش صحیح خون شده و باعث مرگ مریض شود. البته همیشه اینطور نیست و گاهی خالها نیز می توانند جنبه ی زیبایی داشته باشند و شعرا شعرها راجع بدانها فرموده اند!

    این است که معادلات اسمولوچوسکی در این باب می توانند اینجا به هر صورت مهم باشند. رضاخانلو -هامند نیز در این زمینه مقالاتی دارند. مقالات دیگری هم هستند و از جمله این:


    https://arxiv.org/pdf/1502.01191.pdf


    البته اینجا رل تولید کالاهایی که می تواند کشور را خودکفا کند و در عین حال با کشورهای دیگر وارد رقابت بین المللی اقتصادی و تجاری شود نیز می تواند بسیار مهم باشد هر چند که باید توجه داشت که ما را از سجده در مقابل پروردگار عالم هر چه بیشتر محتاج می کند و آنطور نیست که کسی فکر کند که خوب من دیگر بی نیاز شده ام و احتیاجی به سجده ندارم. حرفهای علمی و پزشکی در بالاترین سطوح در این زمینه ها بسیار است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿آل عمران: ٢٧﴾
    ۲. إِنَّ اللَّـهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذَٰلِکُمُ اللَّـهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ ﴿الأنعام: ٩٥﴾
    ۳. قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّـهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ ﴿یونس: ٣١﴾
    ۴. یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَٰلِکَ تُخْرَجُونَ ﴿الروم: ١٩﴾


    عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا ﴿الإسراء: ٨﴾


    این مکاشفات بین نفوس اماره و لوامه و مطمئنه بسیار دیدنی و شنیدنی است مخصوصاً آنجایی که نفس مطمئنه به دیگر نفوس می فرماید یا مسلمان می شوی یا حسابت پاک است؛ با اسلام شوخی نکن! و اسلام با کسی شوخی ندارد!
    یحتمل مسئله ای خیلی هم مرتبط نباشد، ولی معادلات سمولوچوسکی (مخصوصاً در رابطه با لخته شدن) در حرکتهای براونی اخیراً نظر این بنده ی حقیر را جلب کرده است. مطلوب است ارتباط مسئله را با نفوس اماره و لوامه و مطمئنه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. اینجا یک مسئله ی دیگری را داریم که وقتی دوگانهای سینی را مثلاً استفاده می کنید، ابرتقارنی که در بعد 10 است یحتمل حرکتش را وارونه می کنید و وقتی حرکت اولیه را با حرکت اخرویه بررسی می کنید آیا می توانید ابرتقارنی را در ابعاد 20 در نظر آورید؟ یعنی شما در یک معنا یک 20 وجهی را دارید که نمایشی از ابرتقارن بعد 20 را آیا تعریف می کند. ولی این ابرتقارن را بصورت دوگانی از ابرتقارن بعد 10 حساب می کنید که آیا به بعد 20 و لذا 20 وجهی برسد یا خیر؟! البته بعضی یحتمل اینجا ایراد می کنند که 20 وجهی را حتی می توان با معادلات چند جمله ای درجه ی 5 بر حسب فیلیکس کلاین نیز تعریف کرد. اینجا مسئله این است که مسئله ی ما چه ربطی به برنامه ی لنگلندز و حتی عمومیتهایی از قضیه ی آخر فرما،  از قضیه ی لنگلندز-تونل در رابطه با چندوجهیهای افلاطونی از درجات کمتر از 5 جابجایی  به قضایای بیست وجهی ناجابجایی و ... می تواند داشته باشد؟
    یادتان باشد که ما در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم به نفس اماره هایی می پردازیم که ندای نفس مطمئنه را می شنوند که مسلمان شو هر چند که
    یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ﴿١٣﴾ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿الحجرات: ١٤﴾
    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    این روزها در سایه سکوت مدعیان حقوق بشری جنایات زیادی صورت می‌گیرد و این جنایت‌ها در سرزمین‌های فلسطینی با قساوت بیشتری است.

    این جنایت‌ها از دید رسانه‌های صهیونیستی نیز پنهان نمانده و در فیلم مذکور که سایت روزنامه «هاآرتص» نیز آن را پخش کرده، گروهی از فلسطینیان بی‌دفاع جلوی دیوار حائل در مرز غزه ایستاده‌اند، و نظامیان اسرائیلی قصد هدف قرار دادن یک جوان را دارند که به دلیل قرار گرفتن پشت دیوار امنیتی موفق به این کار نمی‌شوند و همین مسئله موجب عصبانیت آن‌ها شده و با الفاظی رکیک به این جوان فحش و ناسزا می‌دهند. سپس یکی از نظامیان از تک‌تیرانداز اسرائیلی می‌خواهد جوان فلسطینی را از ناحیه سینه هدف قرار دهد و پس از اینکه موفق به این کار می‌شود و جوان بر زمین می‌افتد همگی با صدای بلند فریاد کشیده و پایکوبی می‌کنند. این نظامی اسرائیلی از اینکه توانسته این جوان را هدف قرار دهد و از این لحظه فیلم بگیرد،  خنده بلندی سر می‌دهد و به همه تبریک می‌گوید، گویی در حال بازی و تفریح است. در پایان فیلم پیکر بی‌جان آن جوان روی دوش دوستانش به تصویر کشیده می‌شود!
     البته از این نوع جنایت‌ها از سوی نظامیان ارتش جنایتکاری که پایبند به هیچ ارزش اخلاقی و انسانی نیستند، بعید نیست لیکن روسیاهی و رسوایی برای کسانی می‌ماند که برای عادی ساختن روابط با این رژیم قاتل دست و پا می‌شکنند. فلسطینی‌ها از ۳۰ مارس(10 فروردین) جنبش اعتراض‌آمیز موسوم به «راهپیمایی بازگشت» را همزمان با سالگرد «روز زمین» آغاز کرده‌اند، هدف آنها از این اعتراضات درخواست احیای «حق بازگشت آوارگان فلسطینی» و لغو محاصره غزه توسط اسرائیل است. این اعتراضات تا ۱۵ مه(25 اردیبهشت)، سالروز اشغال فلسطین(روز نکبت) ادامه خواهد داشت. از زمان آغاز این اعتراضات، درگیری‌هایی میان فلسطینی‌ها و ارتش رژیم صهیونیستی صورت گرفته و منجر به شهادت ۳۲ فلسطینی و زخمی شدن 3000 تن شده که از زمان جنگ ۲۰۱۴ میان ارتش رژیم صهیونیستی و جنبش حماس بی‌سابقه بوده است.

    آغاز درگیری‌ها در رام‌الله
    شبکه خبری العالم اما به نقل از منابع فلسطینی اعلام کرده با یورش نیروهای اشغالگر صهیونیستی به روستای المغیر در شمال شهر رام‌الله در مرکز کرانه باختری رود اردن، درگیری‌های شدیدی میان فلسطینیان و نیروهای اشغالگر آغاز شده است. رئیس آموزش و پرورش مناطق جنوب شهر الخلیل نیز گفته نظامیان صهیونیست از دوشنبه شب شروع به تخریب مدارس کرده و مدرسه ابتدایی «زنوتا» واقع در شرق شهرک الظاهریه را تخریب کردند. مدرسه زنوتا در جنوب الخلیل و شش مدرسه دیگر تحت عنوان مدارس چالشی محسوب می‌شوند که وزارت آموزش و پرورش فلسطین به تازگی در مناطقی که هدف حمله نظامیان صهیونیست قرار دارند، احداث کرده است.


    روزنامه کیهان، 1397/01/21

    http://kayhan.ir/fa/news/129665


    https://www.aparat.com/v/nFAoX?vref=recom

    اقدام دیدنی مجری مسلمان اسرائیلی و حمایت از سوریه


    او میگوید : آیا کسی به خاطر زنان و مردان بی گناه سوری به خیابان ها آمد؟ آیا کسی به خاطر کودکان سوری، فریادی سر داد؟ نه! اعضای سازمان ملل در کنفرانس های خود هنگام دیدن پدری که بدن بی روح دخترکش را در آغوش گرفته، اشک می ریزند. یک واژه برای این رفتار هست: «دورویی» من یک عرب ام. من یک مسلمان ام. من شهروند کشور اسراییل ام، ولی در عین حال شهروند جهان هم هستم و خجالت زده ام. من به عنوان یک انسان شرمندم


    https://www.aparat.com/v/2knHa

    نیروهای امنیتی کنست رژیم صهیونیستی امروز دوشنبه حنین زعبی نماینده عربی این کنست را از جلسه کمیسیون آموزش بیرون کردند. 

    به گزارش مرکز اطلاع رسانی فلسطین، این اقدام به دنبال اعتراض زعبی به سیاست های ارتش اسرائیل در زمینه کشتار فلسطینیان صورت گرفت.

    این نماینده عربی ضمن اعتراض به سیاست های ارتش اسرائیل در زمینه قتل و کشتار فلسطینیان، گفت: قاتل، قاتل است فرق نمی کند یک بار دست به قتل بزند یا مثل ارتش اسرائیل چندین بار این اقدام را تکرار کند.

    در پی این اقدام یعقوب مرگی رئیس این کمیسیون، خواستار اخراج زعبی از این جلسه شد و ادعا کرد که نظامیان اسرائیلی آدم کش نیستند.

    https://farsi.palinfo.com/news/2018/3/14/نما-نده-عرب-نست-صه-ون-ست-نظام-ان-صه-ون-ست-قاتل-هستند

    که من بیژنم پور کشوادگان، سر پهلوانان و آزادگان

    لابد شما می فرمایید که نماد علم بر مبنای دین و حتی بی دینی درست و حسابی اسرائیل و آمریکا و انگلیس و حتماً هم به زبان انگلیسی است و لا غیر و عبد السلام هم فقط بوق بوده است این میان! و همینطوری الکی از دانشمندان اسلامی قرون گذشته در سخنرانی جایزه ی نوبلش یک چیزهایی گفته است و سعی کرده لباسهای محلی قوم خودش را بپوشد و با آنها نزد جایزه دهندگان جایزه ی نوبل ظاهر شود. اما خوب، یقیناً شبه علم هم داریم. مثل این است که بنده به راننده ی شما عرض کنم که دو تا خورشید داریم. باور می کند؟ کسی عقلش سر جایش باشد چنین چیزی را باور می کند؟ شبه علم است دیگر. شبه علم وقتی معلوم می شود که در مقابل علم راستین محک بخورد. وقتی علم واقعی ای در کار نیست و همه چیز شامورتی بازی فرض گرفته شود، علم هم اعتباری پیدا نخواهد کرد. و لذا حاجی آقای صادق هدایت بازار بهتری پیدا خواهد کرد تا دارالمجانین سید محمد علی جمالزاده. حالا هی بگو ولی فقیه ات کو؟ امام زمانت کجا است؟ خدا پدر دکتر شیخ جباری را بیامرزد که بنده تازه متوجه شدم که عبد السلام کتابی هم دارد دو جلدی با سیزگین در باب .... یحتمل ویراستار کتاب هم هستند. قحطی کتاب که نداریم. لااله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ ﴿الحجرات: ١٣﴾


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    در باب حرمت نقاشی در مدرسه ی فقاهت بسیاری دروس آمده است. بعضی یحتمل اشکال کنند که این روزها ما نقاشی را پشت سر گذاشته ایم و به عکاسی و بلکه فیلمبرداری هم رسیده ایم و لذا پس حرمت نقاشی اگر مورد اشکال است آنگاه حرمت عکاسی و فیلمبرداری را چه کنیم؟ مسئله اینجا این است که ما از یک طرف اینترنت را داریم و از یک طرف هک کردن اینترنتی را داریم. شما، یعنی حکومت و حتی خود مردم مثل پدر و مادر و هر فردی که به تکالیف اجتماعی می تواند بیاندیشد، از یک طرف باید فکر در اختیار گذاشتن معقول اینترنت نزد مردم باشید، و از طرف دیگر هک کردن اینترنت را طوری دارید که بعضاً می فرمایند چندین قاره ها را این هکرها می توانند پوشش دهند! و همانطور که می دانید اینترنت فقط عکس و فیلم هم نیست و نوشته هم دارد و به دانشگاه ها هم وصل می توان شد و کارهای بانکی هم می توان کرد و به دولت الکترونیک هم می توان وصل شد و بسیاری کارها انجام داد....

    و لذا اگر کسی فقط فکر مستهجنات از قبیل عکس و نقاشی و فیلم و ... باشد که در اینترنت می تواند همینطوری لول بزند، یحتمل این روزها مخصوصاً شهریها و نه مثل این حقیر که لایق برچسبهایی از جمله دهاتی و امل و کهنه پرست و ... هستند به او سخت ایراد کنند که تو سخت از مرحله پرتی. موضوع این است که حتی در اینترنت در کشورهای مدعی که لیبرالترین و آزادترین و دموکراتیکترین هستند نیز شما با این مشکل سخت باید دست و پنجه نرم کنید که چنین مستهجناتی یا وارد تعاملات علمی هم جایز است یا مانعی است که باید سخت در برابرش مقاومت نمود و الا جامعه و بلکه اساس خانواده ها را به فساد می کشاند.

    حال مسئله این است که مدعیان کارهای علمی و از جمله حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آیا مروجین چنین دیدگاهی هستند یا باید در مقابل آنها سخت مقاومت نموده و بلکه اینها موانعی سر سخت هستند برای سالک الی الله. مسئله اینجا این است که عرفا چرا اینقدر از می و میخانه و شراب و خم می گویند و حال آنکه محتسب و زاهد و اهل ایمان اینها را نمادهایی از کفر و شرک و نفاق می شمارند؟ به هر حال اینها موانعی است که سالک الی الله در پیش راه خود دارد و مخصوصاً منطقاً در ریاضی فیزیک و علوم شبیه آن و حتی در فقه نیز شما نمی توانید هر کسی از راه رسید و سر کلاس نشست را متهم کنید که تو از بیخ و بن از شمر و یزید هم فاسدتری. و او را بیرون بیاندازید! و اما خوب، ترویج چنین مستهجناتی هم از آن طرف یک حماقت بزرگی می تواند باشد که به تقلید لیبرالیسم و آزادیخواهی و ... کورکورانه در قعر چاه افتادن است. و لذا یک امر بینا بینی را باید طلبید.

    مثل این است بنده عرض کنم که این یک حرف است که کلاه قرمزی متوجه سلام اضافه ی این حقیر در نماز شد و لذا نمازم را درست کردم. و اما مسئله ی دیگری است که بفرمایید که آیه قرآن است که سلام کنید حتی به جاهلان:

    وَعِبَادُ الرَّحْمَـٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿الفرقان: ٦٣﴾

    یعنی شما نمی توانید ایراد کنید که چون مثلاً کلاه قرمزی به لهجه ی خوبی سلام نمی کند و مثلاً می فرماید سلایم، و لذا باید سانسورش کرد. برنامه ی بچه ها است و بچه ها هم که می دانید یحتمل بعضی چیزها را اشتباهی می فهمند و می گویند. فقط مجید نیست که اینطور است! اما شما هم مثل بچه ها یا پسرخاله می توانید راه بروید و به همه بفرمایید نفت می خوای؟ نون داری؟ نون نمی خوای؟ و اما خوب، می فرمایند که بلال حبشی هم نمی توانسته مثلاً سین را درست تلفظ کند و شین می گفته و اما موذن معروفی هم بوده اند آن بزرگوار. برنامه ی بچه ها هم اگر الله اکبر از آن بیرون بیاید می تواند ملکه ی ذهن آنها شود همانطوری که نفت می خوای؟ و نون نمی خوای؟ و خوب مگه چیه؟ نیز می تواند ملکه ی ذهن افراد شود. اما اگر حتی یک الله اکبر هم از آن بیرون نیاید، همان ملکه ی ذهنشان می شود! البته فضولی است. از کلاه قرمزی ایراد سانسوری کردن مثل این است که شمر و یزید را بفرستید بالای منبر همه را ارشاد کنند. و اما بالاخره خوب هم هست همه و همه را به مسجد رفتن دعوت کنیم حتی اگر یزیدی است و در کشوری یزیدی هم زندگی می کند؛ اگر غیر از این بود که دیگر کربلایی نمی بود و همانطور که می دانیم اگر زینب سلام الله علیها نبود کربلا در کربلا می ماند و دیگر کربلا نمی شد. یحتمل یزید هم به اهل بیت عصمت و طهارت ایراد می کرده که حالا شما آمده اید به من ایراد کنید؟ بروید دنبال کارتان. دست از سر ما بردارید. یعنی در شان یزید است که همه را مثل خودش یزیدی ببیند و لا غیر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقب شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    البته بنده حقیر این را هم محض مزاح و خنده عرض کنم که داشتم در تعطیلات عید نمازم را می خواندم و یحتمل یک سلام اضافه در میانه ی نماز جایی گفتم؛ و یک مرتبه دیدم یحتمل کلاه قرمزی و آقای همساده ی دور و پسر خاله و همه و همه دارند یکی یکی سلام می دهند و آنجا بود که این حقیر متوجه خطای خود شدم و زودی قیام کردم و .... یحتمل مسئله ی سانسور اینجا است که این را از برنامه سانسور کرده بوده اند که ممکن است همراه با بعضی بداخلاقیهای ببئی و جیگر و دیگران بوده باشد.... یحتمل هم اینها همه از توهمات ببئی است. It's all part of his misconceptions and rather his hallucinations and eccentric jocularities. التفات می فرمایید که نکته ای که همه ی این مسائل را به حمایت از کالای ایرانی متصل می کند و همه ی فعالیتهای اقتصاد مقاومتی را تجلی می بخشد، درجه ای است که ما می توانیم به امام زمان عجل الله فرجه الشریف یاری برسانیم. اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿البقرة: ١١٧﴾. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ﴿الکهف: ٤٦﴾


    حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز (دوشنبه) در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام با تبریک اعیاد و ماه رجب، این ایام مبارک را فرصت‌هایی برجسته برای عبادت و توسل خواندند و افزودند: کلید حل مشکلات، «دعا، یاد خدا و اصلاح دل‌ها» است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر لزوم ایستادگی مسئولان بر اهداف اسلام و جمهوری اسلامی، گفتند: «تقوا» و «اجتناب از گناه، خیانت و دنیاطلبی» که عامل ایستادگی، و برای مسئولان از اوجب واجبات است، در گرو تقویت ارتباط با خداست.
    ایشان با یادآوری روحیه انقلابی و خدمتگزارانه حاکم بر مدیران کشور در دهه ۶۰، خطاب به مسئولان خاطرنشان کردند: آیا آن احساسات و رفتارهای تحسین‌برانگیز را به یاد دارید؟ آیا آن بی‌اعتنایی به مال دنیا و اهتمام به خدمت را به‌یاد دارید؟ اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش می‌شود.
    رهبر انقلاب اسلامی راه جلوگیری از مبتلا شدن به غفلت و سقوط تدریجی را مراقبه خواندند و افزودند: همه ما مسئولان در جمهوری اسلامی احتیاج به تعمیر قلب خود داریم زیرا جمهوری اسلامی بر اساس اهداف و آرمان‌های مهمی همچون توحید و شریعت الهی، عدالت، آزادی و استقلال بوجود آمده و با حکومت‌های متعارف در دنیا متفاوت است.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنانشان با تأکید بر لزوم ساماندهی فضای کسب و کار به‌عنوان زیربنای اقتصاد کشور، افزودند: انجام این کار جزو وظایف ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی است و آن ستاد نیز پیگیر حل مشکلات است اما باید کار با نیرو و انگیزه جوانانه دنبال و پیگیری شود.
    ایشان همچنین با ابراز خرسندی از تبدیل شدن مطالبه ایجاد پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی داخلی به مطالبه‌ای عمومی، گفتند: مسئولان باید امنیت و حریم داخلی مردم و کشور را حفظ کنند. تعرض به امنیت و حریم داخلی مردم «حرام شرعی» است و نباید انجام شود.....


    فرازهایی از بیانات رهبری در دیدار مسئولان و مدیران نظام

    http://www.leader.ir/fa/content/20883/دیدار-جمعی-از-مسئولان-و-مدیران-نظام


    [ «متى» حرف جر عند هذیل‌]

    و أما «متى» فالجرّ بها لغة هذیل، و من کلامهم: «أخرجها متى کمّه»، یریدون «من کمه» و منه قوله:

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

    [198]-

    شر بن بماء البحر ثمّ ترفّعت‌

    متى لجج خضر، لهنّ نئیج

    و سیأتى الکلام على بقیة العشرین عند کلام المصنف علیها.‌


    - و اعلم أن حرف الجر إما أن یفید معنى خاصا و یکون له متعلق، و إما ألا یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق، و إما أن یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق؛ فالأول الحرف الأصلى الذى یعقد له النحاة باب حروف الجر، و الثانى هو الحرف الزائد کالباء فى «بحسبک درهم» و من فى قولک «ما زارنى من أحد» و الثالث هو الشبیه بالزائد، و إنما أشبه الزائد فى أنه لا متعلق له، و أشبه الأصلى فى الدلالة على معنى خاص کالترجى فى لعل و التقلیل فى رب.

    [198] - البیت لأبى ذؤیب الهذلى، یصف السحاب، و قبله قوله:

     

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

     

    اللغة: «حناتم» جمع حنتمة، و أصلها الجرة الخضراء، و أراد هنا السحائب، شبهها بالجرار «سود» جمع سوداء، و أراد أنها ممتلئة بالماء «ثجیج» سائل منصب «ترفعت» تصاعدت، و تباعدت «لجج» جمع لجة- بزنة غرفة و غرف- و اللجة:

    معظم الماء، «نئیج» هو الصوت العالى المرتفع.

    المعنى: یدعو لامرأة- و هى التى ذکرها فیما قبل بیت الشاهد باسم أم عمرو- بالسقیا بماء سحب موصوفة بأنها شربت من ماء البحر، و أخذت ماءها من لجج خضر، و لها فى تلک الحال صوت مرتفع عال.

    الإعراب: «شربن» فعل و فاعل، و نون النسوة تعود إلى حناتم «بماء» جار و مجرور متعلق بشرب، و ماء مضاف، و «البحر» مضاف إلیه «ثم» حرف عطف «ترفعت» ترفع: فعل ماض، و التاء للتأنیث، و الفاعل ضمیر مستتر فیه جوازا تقدیره هى یعود إلى حناتم أیضا «متى» حرف جر بمعنى من «لجج» مجرور-- بمتى، و الجار و المجرور متعلق بترفع، و قیل: بدل من الجار و المجرور الأول، و هو بماء البحر «خضر» صفة للجج «لهن» جار و مجرور متعلق بمحذوف خبر مقدم «نئیج» مبتدأ مؤخر، و الجملة من المبتدأ و خبره فى محل جر صفة ثانیة للجج.


    شرح ابن عقیل بر الفیه ی ابن مالک، جلد 2، صص 5-7

    http://lib.eshia.ir/72018/2/7



    بنده ی حقیر داشتم سخنان اخیر یعنی دیروز رهبری مد ظله العالی و شرح ابن عقیل بر الفیه ی ابن مالک و یک تومان را چطور  بنا بر تقسیم 6-4 به منفعتهایی مساوی و بلکه بالای 11 ریال تبدیل توان کرد. و مسئله ی مالی نمایش پروسه های وینری سینوسی و ناورداهای گوپاکومار-وفا و گروموف-ویتن را به سریهای بینهایت سینوسی مربوط نمود که یک مرتبه ری استارت و همه چی رفت! این هم از یک رایانه ی کهنه که نصیب شما شود!

    مسئله اینجا این است که فرض بفرمایید که شما به یک ضیافت الهی هم دعوت شده اید که انقریب که موعدش برسد؛ ماه رمضان را عرض می کنم. خوب، چقدر دعا و ذکر و مراقبت می فرمایید تا از این ضیافت سربلند بیرون بیایید؟ آیا خود را لایق این ضیافت می بینید؟ می توانید بدان ورود کنید؟ .... بهتر است زودتر ارسال کنم و خیلی معطل نکنم! فقط این را اضافه کنم که انیجا هندسه ی ناجابجایی کمی بشما یحتمل بتواند کمک کند که وقتی شما به الفهای بالاتری عبور می کنید چطور سریهای سینوسی یحتمل تبدیل می شوند به ماتریسهای تصادفی سینوسی یا انتگرالهای سینوسی و چطور کوهمولوژیها و حتی واریته های شیمورا و برنامه های لنگلندز وارد مسائل می شوند و .... کل داستان و بلکه بقیه اش باشد برای بعد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    شرح ابن عقیل بر الفیه را دکتر حمید طبیبیان ترجمه فرموده اند و متن بالا در جلد 1، صص744 و 747-748 کتاب ترجمه شده است. شما اگر کتاب الفیه را به عربی داشته باشید، این یک حرف است. و اما اگر فقط هم کتاب ترجمه دکتر طبیبیان را داشته باشید نیز یحتمل خیلی بکارتان نیاید. و اما وقتی این دو یعنی متن عربی و ترجمه ی کتاب را با هم داشته باشید، این می تواند خیلی سودمند واقع شود. حالا یحتمل اگر فارسی زبانی باشید که متن عربی را دارد، بسته به اینکه چقدر عربی می دانید یحتمل این هم برایتان مفید واقع شود؛ و اما شرح ابن عقیل الفیه ابن مالک، کتاب آسانی هم در ادبیات عرب یحتمل نیست!

    همانطور که مستحضرید ما داشتیم در مورد یک تومان را چطور 11 ریال با تومانی یک ریال منفعت بحث می کردیم که آیا بشود آیا ضرر 9 ریالی داشته باشد یا ضررش بیشتر شود آیا منفعتش بیشتر شود؛ بالاخره داستان از چه قرار است؟ و اما مسئله اینجا این است که یحتمل شما به همه ی یک تومانی که سرمایه ی شما است دسترسی نداشته و بلکه به 4 ریال یا 6 ریال در آن واحد دسترسی داشته باشید. مثلاً شریکی داشته باشید که قسمتی از آن دست او است، یا سرمایه ی خود را در بورس سرمایه گذاری می کنید یا .... حالا تومان را در نظر نیاورده و بلکه چندین بار مسئله را ده برابرش کرده و نه 10000 ریال و بلکه 100000 ریال را با شریکتان در هر واحدی تقسیم می کنید. مثلاً یک بار شریکی که 6000 تومان داشته باشد را امتحان می کنید و بار دیگر 4200 تومان را برای خود به حساب آورده و 5800 را برای شریک خود حساب می کنید.

    اینجا موضوع این است که آیا شریک شما در دسترس شما است و می توانید حساب کنید که با هم چطور هماهنگ کنید تا به 10000 تومان مورد بحث برسید یا اینکه او باید روی سهم خود کار کند و شما هم باید روی سهم خود کار کنید و بعد از مدتی سهم هر کدام را با سود و ضررش جمع بزنید. مثل این است که شما نوساناتی در نرخ شراکت خود دارید ولی چون یک سر این نرخ باز است، دقیقاً نمی توانید نوسانات را درست تخمین بزنید. البته یحتمل هم سر دیگر نرخ باز نیست و بلکه بسته است ولی در آن واحد از نوسانات سر دیگر خبر ندارید و اینکه تا چه مدتی هم چنین است نیز بسته به نوع معاملات در اقتصاد مقاومتی دارد.

    شما یحتمل اگر درست توجه کنید، متوجه این مسئله می شوید که کل اقتصاد جهانی را می توانید وارد چنین نوساناتی کنید بسته به اینکه شراکتی را که در نظر می آورید را در چه حدودی دارید بررسی می کنید!

    البته اینجا شراکتی که بین یک زوج زن و مردی که با هم ازدواج کرده اند و خانواده ای را که تشکیل می دهند یک سری احکامی می تواند داشته باشد که با یک شرکت و کمپانی و امثالهم می تواند فرقها داشته باشد. و اما خوب، ما همان مسئله را به یک تومان و منفعتهای آن محدود می کنیم و حتی مسلئه را لگاریتمی بر مبنای  e= 2.71828182846 می کنیم:


    ln 9 = 2.19722457734

    ln 10 = 2.30258509299

    ln 11 = 2.3978952728


    البته اینجا ما لغاتی را هم داریم که از قبیله ی هُذیل نیز در قرآن کریم وارد شده اند و لیستی از آنها آمده است؛ بعد هم مثلاً داریم متی ترانی و نراک: مَتى تَرانا وَنَراکَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ؟ تُرى أَتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَأَنْتَ تَؤُمُّ المَلاَ وَقَدْ مَلاْتَ الاَرْضَ عَدْلاً وَأَذَقْتَ أَعْدائَکَ هَواناً وَعِقاباً وَأَبَرْتَ العُتاةَ وَجَحَدةَ الحَقِّ وَقَطَعْتَ دابِرَ المُتَکَبِّرِینَ وَاجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ. یا در قرآن مثلاً داریم: وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿یس: ٤٨﴾. اینجا باقیات صالحاتی که برای شما می ماند در این است که چقدر در همه ی این ضررها و منفعتها بفکر یاری رساندن به امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستیم؟! دلیلش این است که همه ی عالم است که یک طرف مسئله باشد و طرف دیگر مسئله او است که آیا ما او را بتوانیم ببینیم یا خیر که ماورای دنیای مادی است؟ این مسئله از اینجا نشات می گیرد که هر چقدر ثروتها و گنجها و مال دنیا را بزرگتر کنیم و تعداد نفراتی که در این شرکت می گنجند بیشتر شوند، هنوز یحتمل معلوم نباشد که حضرتش چطور از دیدگان همگان پنهان است؛ و اما به هر تقدیر هر فردی با خدای خود یحتمل سر و سری داشته باشد و حتی سر بندگی به سجده نزد خدای خود فرود آورد. 

    خوب، حالا ما نمایش سری بینهایت سینوسی وینر را داریم که ویکی پدیا می دهد:

    https://en.wikipedia.org/wiki/Wiener_process#Wiener_representation

    برای بعضی که آلفای آن 2 است نوسانات مالی، پروسه ی یا روش وینر است و اما نوسانات پایدار توضیع  لوی را هم داریم. جالبی قضیه اینجا است که یحتمل شما توزیعهای لوی را از توزیع وینر هم نتیجه بگیرید!

    و اما مسئله اینجا است که وقتی الفها را از لحاظ منطق ریاضی بالاتر می برید و بجای الف_1 و الف_2، وارد الف_3 و ... , الف_می شوید، بجای سریهای بینهایت سینوسی ما توزیعهایی از انتگرالهای سینوسی با توابع تست خواهیم داشت که اینها را بن کویز اینجا بحث کرده است:


    https://mathoverflow.net/questions/53353/proving-int-0-infty-sin-x-x-dx-pi-2-by-test-functions-and-distributions


    این سریهای سینوسی را می بینیم که در فرمول گوپاکومار-وفا برای ناورداهای گروموف-ویتن بنوعی استفاده کرده اند!

    https://arxiv.org/abs/math/0410352

    https://arxiv.org/abs/1408.1240

    حالا اینها را هم نگاهی بیاندازید:


    https://arxiv.org/abs/1802.00620

    https://arxiv.org/abs/hep-th/9607057

    https://arxiv.org/abs/0802.4451


    و لذا کوهمولوژیها و ابستراکسیونها یا موانع و هندسه ی ناجابجایی و برنامه ی (هندسی) لنگلندز و همدیسی و واریته های شیمورا و انتگرالهای آرتور-سلبرگ نیز وارد مسائل می توانند شوند.... اینجا بی ارزشی مال دنیا را می توان به دو نوع لااقل تعبیر کرد که یک نوع این است که سالک نسبت به مال دنیا زهد می ورزد و نوع دیگر این است که همه چیز متعلق به خدا و خلیفة الله او است و لا غیر. این است که وقتی ذراتی مثل بالا یا پایین یا کوارکهای دیگر و امثالهم بحرکت در می آیند، اینکه حتی اینها چطور حرکت می کنند و نمی کنند، به چه اذنی است و اینها همه و همه چه ربطی به حرکت جوهری سالک و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دارد؟ و الله اعلم لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ﴿الکهف: ٤٦﴾


    حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز (دوشنبه) در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام با تبریک اعیاد و ماه رجب، این ایام مبارک را فرصت‌هایی برجسته برای عبادت و توسل خواندند و افزودند: کلید حل مشکلات، «دعا، یاد خدا و اصلاح دل‌ها» است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر لزوم ایستادگی مسئولان بر اهداف اسلام و جمهوری اسلامی، گفتند: «تقوا» و «اجتناب از گناه، خیانت و دنیاطلبی» که عامل ایستادگی، و برای مسئولان از اوجب واجبات است، در گرو تقویت ارتباط با خداست.
    ایشان با یادآوری روحیه انقلابی و خدمتگزارانه حاکم بر مدیران کشور در دهه ۶۰، خطاب به مسئولان خاطرنشان کردند: آیا آن احساسات و رفتارهای تحسین‌برانگیز را به یاد دارید؟ آیا آن بی‌اعتنایی به مال دنیا و اهتمام به خدمت را به‌یاد دارید؟ اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش می‌شود.
    رهبر انقلاب اسلامی راه جلوگیری از مبتلا شدن به غفلت و سقوط تدریجی را مراقبه خواندند و افزودند: همه ما مسئولان در جمهوری اسلامی احتیاج به تعمیر قلب خود داریم زیرا جمهوری اسلامی بر اساس اهداف و آرمان‌های مهمی همچون توحید و شریعت الهی، عدالت، آزادی و استقلال بوجود آمده و با حکومت‌های متعارف در دنیا متفاوت است.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنانشان با تأکید بر لزوم ساماندهی فضای کسب و کار به‌عنوان زیربنای اقتصاد کشور، افزودند: انجام این کار جزو وظایف ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی است و آن ستاد نیز پیگیر حل مشکلات است اما باید کار با نیرو و انگیزه جوانانه دنبال و پیگیری شود.
    ایشان همچنین با ابراز خرسندی از تبدیل شدن مطالبه ایجاد پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی داخلی به مطالبه‌ای عمومی، گفتند: مسئولان باید امنیت و حریم داخلی مردم و کشور را حفظ کنند. تعرض به امنیت و حریم داخلی مردم «حرام شرعی» است و نباید انجام شود.....


    فرازهایی از بیانات رهبری در دیدار مسئولان و مدیران نظام

    http://www.leader.ir/fa/content/20883/دیدار-جمعی-از-مسئولان-و-مدیران-نظام


    [ «متى» حرف جر عند هذیل‌]

    و أما «متى» فالجرّ بها لغة هذیل، و من کلامهم: «أخرجها متى کمّه»، یریدون «من کمه» و منه قوله:

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

    [198]-

    شر بن بماء البحر ثمّ ترفّعت‌

    متى لجج خضر، لهنّ نئیج

    و سیأتى الکلام على بقیة العشرین عند کلام المصنف علیها.‌


    - و اعلم أن حرف الجر إما أن یفید معنى خاصا و یکون له متعلق، و إما ألا یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق، و إما أن یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق؛ فالأول الحرف الأصلى الذى یعقد له النحاة باب حروف الجر، و الثانى هو الحرف الزائد کالباء فى «بحسبک درهم» و من فى قولک «ما زارنى من أحد» و الثالث هو الشبیه بالزائد، و إنما أشبه الزائد فى أنه لا متعلق له، و أشبه الأصلى فى الدلالة على معنى خاص کالترجى فى لعل و التقلیل فى رب.

    [198] - البیت لأبى ذؤیب الهذلى، یصف السحاب، و قبله قوله:

     

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

     

    اللغة: «حناتم» جمع حنتمة، و أصلها الجرة الخضراء، و أراد هنا السحائب، شبهها بالجرار «سود» جمع سوداء، و أراد أنها ممتلئة بالماء «ثجیج» سائل منصب «ترفعت» تصاعدت، و تباعدت «لجج» جمع لجة- بزنة غرفة و غرف- و اللجة:

    معظم الماء، «نئیج» هو الصوت العالى المرتفع.

    المعنى: یدعو لامرأة- و هى التى ذکرها فیما قبل بیت الشاهد باسم أم عمرو- بالسقیا بماء سحب موصوفة بأنها شربت من ماء البحر، و أخذت ماءها من لجج خضر، و لها فى تلک الحال صوت مرتفع عال.

    الإعراب: «شربن» فعل و فاعل، و نون النسوة تعود إلى حناتم «بماء» جار و مجرور متعلق بشرب، و ماء مضاف، و «البحر» مضاف إلیه «ثم» حرف عطف «ترفعت» ترفع: فعل ماض، و التاء للتأنیث، و الفاعل ضمیر مستتر فیه جوازا تقدیره هى یعود إلى حناتم أیضا «متى» حرف جر بمعنى من «لجج» مجرور-- بمتى، و الجار و المجرور متعلق بترفع، و قیل: بدل من الجار و المجرور الأول، و هو بماء البحر «خضر» صفة للجج «لهن» جار و مجرور متعلق بمحذوف خبر مقدم «نئیج» مبتدأ مؤخر، و الجملة من المبتدأ و خبره فى محل جر صفة ثانیة للجج.


    شرح ابن عقیل بر الفیه ی ابن مالک، جلد 2، صص 5-7

    http://lib.eshia.ir/72018/2/7


    اشرح ابن عقیل بر الفیه را دکتر حمید طبیبیان ترجمه فرموده اند و متن بالا در جلد 1، صص744 و 747-748 کتاب ترجمه شده است. شما اگر کتاب الفیه را به عربی داشته باشید، این یک حرف است. و اما اگر فقط هم کتاب ترجمه دکتر طبیبیان را داشته باشید نیز یحتمل خیلی بکارتان نیاید. و اما وقتی این دو یعنی متن عربی و ترجمه ی کتاب را با هم داشته باشید، این می تواند خیلی سودمند واقع شود. حالا یحتمل اگر فارسی زبانی باشید که متن عربی را دارد، بسته به اینکه چقدر عربی می دانید یحتمل این هم برایتان مفید واقع شود؛ و اما شرح ابن عقیل الفیه ابن مالک، کتاب آسانی هم در ادبیات عرب یحتمل نیست!

    همانطور که مستحضرید ما داشتیم در مورد یک تومان را چطور 11 ریال با تومانی یک ریال منفعت بحث می کردیم که آیا بشود آیا ضرر 9 ریالی داشته باشد یا ضررش بیشتر شود آیا منفعتش بیشتر شود؛ بالاخره داستان از چه قرار است؟ و اما مسئله اینجا این است که یحتمل شما به همه ی یک تومانی که سرمایه ی شما است دسترسی نداشته و بلکه به 4 ریال یا 6 ریال در آن واحد دسترسی داشته باشید. مثلاً شریکی داشته باشید که قسمتی از آن دست او است، یا سرمایه ی خود را در بورس سرمایه گذاری می کنید یا .... حالا تومان را در نظر نیاورده و بلکه چندین بار مسئله را ده برابرش کرده و نه 10000 ریال و بلکه 100000 ریال را با شریکتان در هر واحدی تقسیم می کنید. مثلاً یک بار شریکی که 6000 تومان داشته باشد را امتحان می کنید و بار دیگر 4200 تومان را برای خود به حساب آورده و 5800 را برای شریک خود حساب می کنید.

    اینجا موضوع این است که آیا شریک شما در دسترس شما است و می توانید حساب کنید که با هم چطور هماهنگ کنید تا به 10000 تومان مورد بحث برسید یا اینکه او باید روی سهم خود کار کند و شما هم باید روی سهم خود کار کنید و بعد از مدتی سهم هر کدام را با سود و ضررش جمع بزنید. مثل این است که شما نوساناتی در نرخ شراکت خود دارید ولی چون یک سر این نرخ باز است، دقیقاً نمی توانید نوسانات را درست تخمین بزنید. البته یحتمل هم سر دیگر نرخ باز نیست و بلکه بسته است ولی در آن واحد از نوسانات سر دیگر خبر ندارید و اینکه تا چه مدتی هم چنین است نیز بسته به نوع معاملات در اقتصاد مقاومتی دارد.

    شما یحتمل اگر درست توجه کنید، متوجه این مسئله می شوید که کل اقتصاد جهانی را می توانید وارد چنین نوساناتی کنید بسته به اینکه شراکتی را که در نظر می آورید را در چه حدودی دارید بررسی می کنید!

    البته اینجا شراکتی که بین یک زوج زن و مردی که با هم ازدواج کرده اند و خانواده ای را که تشکیل می دهند یک سری احکامی می تواند داشته باشد که با یک شرکت و کمپانی و امثالهم می تواند فرقها داشته باشد. و اما خوب، ما همان مسئله را به یک تومان و منفعتهای آن محدود می کنیم و حتی مسلئه را لگاریتمی بر مبنای  e= 2.71828182846 می کنیم:


    ln 9 = 2.19722457734

    ln 10 = 2.30258509299

    ln 11 = 2.3978952728


    البته اینجا ما لغاتی را هم داریم که از قبیله ی هُذیل نیز در قرآن کریم وارد شده اند و لیستی از آنها آمده است؛ بعد هم مثلاً داریم متی ترانی و نراک: مَتى تَرانا وَنَراکَ وَقَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ؟ تُرى أَتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَأَنْتَ تَؤُمُّ المَلاَ وَقَدْ مَلاْتَ الاَرْضَ عَدْلاً وَأَذَقْتَ أَعْدائَکَ هَواناً وَعِقاباً وَأَبَرْتَ العُتاةَ وَجَحَدةَ الحَقِّ وَقَطَعْتَ دابِرَ المُتَکَبِّرِینَ وَاجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ. یا در قرآن مثلاً داریم: وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿یس: ٤٨﴾. اینجا باقیات صالحاتی که برای شما می ماند در این است که چقدر در همه ی این ضررها و منفعتها بفکر یاری رساندن به امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستیم؟! دلیلش این است که همه ی عالم است که یک طرف مسئله باشد و طرف دیگر مسئله او است که آیا ما او را بتوانیم ببینیم یا خیر که ماورای دنیای مادی است؟ این مسئله از اینجا نشات می گیرد که هر چقدر ثروتها و گنجها و مال دنیا را بزرگتر کنیم و تعداد نفراتی که در این شرکت می گنجند بیشتر شوند، هنوز یحتمل معلوم نباشد که حضرتش چطور از دیدگان همگان پنهان است؛ و اما به هر تقدیر هر فردی با خدای خود یحتمل سر و سری داشته باشد و حتی سر بندگی به سجده نزد خدای خود فرود آورد. 

    باز تا اینجا داشته باشید!

    الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ﴿الکهف: ٤٦﴾


    حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز (دوشنبه) در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام با تبریک اعیاد و ماه رجب، این ایام مبارک را فرصت‌هایی برجسته برای عبادت و توسل خواندند و افزودند: کلید حل مشکلات، «دعا، یاد خدا و اصلاح دل‌ها» است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر لزوم ایستادگی مسئولان بر اهداف اسلام و جمهوری اسلامی، گفتند: «تقوا» و «اجتناب از گناه، خیانت و دنیاطلبی» که عامل ایستادگی، و برای مسئولان از اوجب واجبات است، در گرو تقویت ارتباط با خداست.
    ایشان با یادآوری روحیه انقلابی و خدمتگزارانه حاکم بر مدیران کشور در دهه ۶۰، خطاب به مسئولان خاطرنشان کردند: آیا آن احساسات و رفتارهای تحسین‌برانگیز را به یاد دارید؟ آیا آن بی‌اعتنایی به مال دنیا و اهتمام به خدمت را به‌یاد دارید؟ اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش می‌شود.
    رهبر انقلاب اسلامی راه جلوگیری از مبتلا شدن به غفلت و سقوط تدریجی را مراقبه خواندند و افزودند: همه ما مسئولان در جمهوری اسلامی احتیاج به تعمیر قلب خود داریم زیرا جمهوری اسلامی بر اساس اهداف و آرمان‌های مهمی همچون توحید و شریعت الهی، عدالت، آزادی و استقلال بوجود آمده و با حکومت‌های متعارف در دنیا متفاوت است.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنانشان با تأکید بر لزوم ساماندهی فضای کسب و کار به‌عنوان زیربنای اقتصاد کشور، افزودند: انجام این کار جزو وظایف ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی است و آن ستاد نیز پیگیر حل مشکلات است اما باید کار با نیرو و انگیزه جوانانه دنبال و پیگیری شود.
    ایشان همچنین با ابراز خرسندی از تبدیل شدن مطالبه ایجاد پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی داخلی به مطالبه‌ای عمومی، گفتند: مسئولان باید امنیت و حریم داخلی مردم و کشور را حفظ کنند. تعرض به امنیت و حریم داخلی مردم «حرام شرعی» است و نباید انجام شود.....


    فرازهایی از بیانات رهبری در دیدار مسئولان و مدیران نظام

    http://www.leader.ir/fa/content/20883/دیدار-جمعی-از-مسئولان-و-مدیران-نظام


    [ «متى» حرف جر عند هذیل‌]

    و أما «متى» فالجرّ بها لغة هذیل، و من کلامهم: «أخرجها متى کمّه»، یریدون «من کمه» و منه قوله:

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

    [198]-

    شر بن بماء البحر ثمّ ترفّعت‌

    متى لجج خضر، لهنّ نئیج

    و سیأتى الکلام على بقیة العشرین عند کلام المصنف علیها.‌


    - و اعلم أن حرف الجر إما أن یفید معنى خاصا و یکون له متعلق، و إما ألا یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق، و إما أن یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق؛ فالأول الحرف الأصلى الذى یعقد له النحاة باب حروف الجر، و الثانى هو الحرف الزائد کالباء فى «بحسبک درهم» و من فى قولک «ما زارنى من أحد» و الثالث هو الشبیه بالزائد، و إنما أشبه الزائد فى أنه لا متعلق له، و أشبه الأصلى فى الدلالة على معنى خاص کالترجى فى لعل و التقلیل فى رب.

    [198] - البیت لأبى ذؤیب الهذلى، یصف السحاب، و قبله قوله:

     

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

     

    اللغة: «حناتم» جمع حنتمة، و أصلها الجرة الخضراء، و أراد هنا السحائب، شبهها بالجرار «سود» جمع سوداء، و أراد أنها ممتلئة بالماء «ثجیج» سائل منصب «ترفعت» تصاعدت، و تباعدت «لجج» جمع لجة- بزنة غرفة و غرف- و اللجة:

    معظم الماء، «نئیج» هو الصوت العالى المرتفع.

    المعنى: یدعو لامرأة- و هى التى ذکرها فیما قبل بیت الشاهد باسم أم عمرو- بالسقیا بماء سحب موصوفة بأنها شربت من ماء البحر، و أخذت ماءها من لجج خضر، و لها فى تلک الحال صوت مرتفع عال.

    الإعراب: «شربن» فعل و فاعل، و نون النسوة تعود إلى حناتم «بماء» جار و مجرور متعلق بشرب، و ماء مضاف، و «البحر» مضاف إلیه «ثم» حرف عطف «ترفعت» ترفع: فعل ماض، و التاء للتأنیث، و الفاعل ضمیر مستتر فیه جوازا تقدیره هى یعود إلى حناتم أیضا «متى» حرف جر بمعنى من «لجج» مجرور-- بمتى، و الجار و المجرور متعلق بترفع، و قیل: بدل من الجار و المجرور الأول، و هو بماء البحر «خضر» صفة للجج «لهن» جار و مجرور متعلق بمحذوف خبر مقدم «نئیج» مبتدأ مؤخر، و الجملة من المبتدأ و خبره فى محل جر صفة ثانیة للجج.


    شرح ابن عقیل بر الفیه ی ابن مالک، جلد 2، صص 5-7

    http://lib.eshia.ir/72018/2/7


    اشرح ابن عقیل بر الفیه را دکتر حمید طبیبیان ترجمه فرموده اند و متن بالا در جلد 1، صص744 و 747-748 کتاب ترجمه شده است. شما اگر کتاب الفیه را به عربی داشته باشید، این یک حرف است. و اما اگر فقط هم کتاب ترجمه دکتر طبیبیان را داشته باشید نیز یحتمل خیلی بکارتان نیاید. و اما وقتی این دو یعنی متن عربی و ترجمه ی کتاب را با هم داشته باشید، این می تواند خیلی سودمند واقع شود. حالا یحتمل اگر فارسی زبانی باشید که متن عربی را دارد، بسته به اینکه چقدر عربی می دانید یحتمل این هم برایتان مفید واقع شود؛ و اما شرح ابن عقیل الفیه ابن مالک، کتاب آسانی هم در ادبیات عرب یحتمل نیست!

    همانطور که مستحضرید ما داشتیم در مورد یک تومان را چطور 11 ریال با تومانی یک ریال منفعت بحث می کردیم که آیا بشود آیا ضرر 9 ریالی داشته باشد یا ضررش بیشتر شود آیا منفعتش بیشتر شود؛ بالاخره داستان از چه قرار است؟ و اما مسئله اینجا این است که یحتمل شما به همه ی یک تومانی که سرمایه ی شما است دسترسی نداشته و بلکه به 4 ریال یا 6 ریال در آن واحد دسترسی داشته باشید. مثلاً شریکی داشته باشید که قسمتی از آن دست او است، یا سرمایه ی خود را در بورس سرمایه گذاری می کنید یا .... حالا تومان را در نظر نیاورده و بلکه چندین بار مسئله را ده برابرش کرده و نه 10000 ریال و بلکه 100000 ریال را با شریکتان در هر واحدی تقسیم می کنید. مثلاً یک بار شریکی که 6000 تومان داشته باشد را امتحان می کنید و بار دیگر 4200 تومان را برای خود به حساب آورده و 5800 را برای شریک خود حساب می کنید.

    اینجا موضوع این است که آیا شریک شما در دسترس شما است و می توانید حساب کنید که با هم چطور هماهنگ کنید تا به 10000 تومان مورد بحث برسید یا اینکه او باید روی سهم خود کار کند و شما هم باید روی سهم خود کار کنید و بعد از مدتی سهم هر کدام را با سود و ضررش جمع بزنید. مثل این است که شما نوساناتی در نرخ شراکت خود دارید ولی چون یک سر این نرخ باز است، دقیقاً نمی توانید نوسانات را درست تخمین بزنید. البته یحتمل هم سر دیگر نرخ باز نیست و بلکه بسته است ولی در آن واحد از نوسانات سر دیگر خبر ندارید و اینکه تا چه مدتی هم چنین است نیز بسته به نوع معاملات در اقتصاد مقاومتی دارد.

    شما یحتمل اگر درست توجه کنید، متوجه این مسئله می شوید که کل اقتصاد جهانی را می توانید وارد چنین نوساناتی کنید بسته به اینکه شراکتی را که در نظر می آورید را در چه حدودی دارید بررسی می کنید!

    باز تا اینجا را داشته باشید!!!

    الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ﴿الکهف: ٤٦﴾


    حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز (دوشنبه) در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران نظام با تبریک اعیاد و ماه رجب، این ایام مبارک را فرصت‌هایی برجسته برای عبادت و توسل خواندند و افزودند: کلید حل مشکلات، «دعا، یاد خدا و اصلاح دل‌ها» است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر لزوم ایستادگی مسئولان بر اهداف اسلام و جمهوری اسلامی، گفتند: «تقوا» و «اجتناب از گناه، خیانت و دنیاطلبی» که عامل ایستادگی، و برای مسئولان از اوجب واجبات است، در گرو تقویت ارتباط با خداست.
    ایشان با یادآوری روحیه انقلابی و خدمتگزارانه حاکم بر مدیران کشور در دهه ۶۰، خطاب به مسئولان خاطرنشان کردند: آیا آن احساسات و رفتارهای تحسین‌برانگیز را به یاد دارید؟ آیا آن بی‌اعتنایی به مال دنیا و اهتمام به خدمت را به‌یاد دارید؟ اشکال کار این است که گاهی آن ارزشها فراموش می‌شود.
    رهبر انقلاب اسلامی راه جلوگیری از مبتلا شدن به غفلت و سقوط تدریجی را مراقبه خواندند و افزودند: همه ما مسئولان در جمهوری اسلامی احتیاج به تعمیر قلب خود داریم زیرا جمهوری اسلامی بر اساس اهداف و آرمان‌های مهمی همچون توحید و شریعت الهی، عدالت، آزادی و استقلال بوجود آمده و با حکومت‌های متعارف در دنیا متفاوت است.
    حضرت آیت الله خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنانشان با تأکید بر لزوم ساماندهی فضای کسب و کار به‌عنوان زیربنای اقتصاد کشور، افزودند: انجام این کار جزو وظایف ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی است و آن ستاد نیز پیگیر حل مشکلات است اما باید کار با نیرو و انگیزه جوانانه دنبال و پیگیری شود.
    ایشان همچنین با ابراز خرسندی از تبدیل شدن مطالبه ایجاد پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی داخلی به مطالبه‌ای عمومی، گفتند: مسئولان باید امنیت و حریم داخلی مردم و کشور را حفظ کنند. تعرض به امنیت و حریم داخلی مردم «حرام شرعی» است و نباید انجام شود.....


    فرازهایی از بیانات رهبری در دیدار مسئولان و مدیران نظام

    http://www.leader.ir/fa/content/20883/دیدار-جمعی-از-مسئولان-و-مدیران-نظام


    [ «متى» حرف جر عند هذیل‌]

    و أما «متى» فالجرّ بها لغة هذیل، و من کلامهم: «أخرجها متى کمّه»، یریدون «من کمه» و منه قوله:

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

    [198]-

    شر بن بماء البحر ثمّ ترفّعت‌

    متى لجج خضر، لهنّ نئیج

    و سیأتى الکلام على بقیة العشرین عند کلام المصنف علیها.‌


    - و اعلم أن حرف الجر إما أن یفید معنى خاصا و یکون له متعلق، و إما ألا یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق، و إما أن یفید معنى خاصا و لا یکون له متعلق؛ فالأول الحرف الأصلى الذى یعقد له النحاة باب حروف الجر، و الثانى هو الحرف الزائد کالباء فى «بحسبک درهم» و من فى قولک «ما زارنى من أحد» و الثالث هو الشبیه بالزائد، و إنما أشبه الزائد فى أنه لا متعلق له، و أشبه الأصلى فى الدلالة على معنى خاص کالترجى فى لعل و التقلیل فى رب.

    [198] - البیت لأبى ذؤیب الهذلى، یصف السحاب، و قبله قوله:

     

    سقى أمّ عمرو کلّ آخر لیلة

    حناتم سود ماؤهنّ بحیج‌

    إذا همّ بالإقلاع هبّت له الصّبا

    فأعقب نش‌ء بعدها و خروج‌

     

    اللغة: «حناتم» جمع حنتمة، و أصلها الجرة الخضراء، و أراد هنا السحائب، شبهها بالجرار «سود» جمع سوداء، و أراد أنها ممتلئة بالماء «ثجیج» سائل منصب «ترفعت» تصاعدت، و تباعدت «لجج» جمع لجة- بزنة غرفة و غرف- و اللجة:

    معظم الماء، «نئیج» هو الصوت العالى المرتفع.

    المعنى: یدعو لامرأة- و هى التى ذکرها فیما قبل بیت الشاهد باسم أم عمرو- بالسقیا بماء سحب موصوفة بأنها شربت من ماء البحر، و أخذت ماءها من لجج خضر، و لها فى تلک الحال صوت مرتفع عال.

    الإعراب: «شربن» فعل و فاعل، و نون النسوة تعود إلى حناتم «بماء» جار و مجرور متعلق بشرب، و ماء مضاف، و «البحر» مضاف إلیه «ثم» حرف عطف «ترفعت» ترفع: فعل ماض، و التاء للتأنیث، و الفاعل ضمیر مستتر فیه جوازا تقدیره هى یعود إلى حناتم أیضا «متى» حرف جر بمعنى من «لجج» مجرور-- بمتى، و الجار و المجرور متعلق بترفع، و قیل: بدل من الجار و المجرور الأول، و هو بماء البحر «خضر» صفة للجج «لهن» جار و مجرور متعلق بمحذوف خبر مقدم «نئیج» مبتدأ مؤخر، و الجملة من المبتدأ و خبره فى محل جر صفة ثانیة للجج.


    شرح ابن عقیل بر الفیه ی ابن مالک، جلد 2، صص 5-7

    http://lib.eshia.ir/72018/2/7


    اشرح ابن عقیل بر الفیه را دکتر حمید طبیبیان ترجمه فرموده اند و متن بالا در جلد 1، صص744 و 747-748 کتاب ترجمه شده است. شما اگر کتاب الفیه را به عربی داشته باشید، این یک حرف است. و اما اگر فقط هم کتاب ترجمه دکتر طبیبیان را داشته باشید نیز یحتمل خیلی بکارتان نیاید. و اما وقتی این دو یعنی متن عربی و ترجمه ی کتاب را با هم داشته باشید، این می تواند خیلی سودمند واقع شود. حالا یحتمل اگر فارسی زبانی باشید که متن عربی را دارد، بسته به اینکه چقدر عربی می دانید یحتمل این هم برایتان مفید واقع شود؛ و اما شرح ابن عقیل الفیه ابن مالک، کتاب آسانی هم در ادبیات عرب یحتمل نیست!

    تا اینجا را داشته باشید. ما سعی می کنیم اینها را تکه تکه بگوییم و بعد یحتمل همه و همه را با هم کپی پیست کنیم حال که در معرض خطر ری استارت واقعیم....


    الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ﴿الکهف: ٤٦﴾

    بنده ی حقیر داشتم سخنان اخیر یعنی دیروز رهبری مد ظله العالی و شرح ابن عقیل بر الفیه ی ابن مالک و یک تومان را چطور  بنا بر تقسیم 6-4 به منفعتهایی مساوی و بلکه بالای 11 ریال تبدیل توان کرد. و مسئله ی مالی نمایش پروسه های وینری سینوسی و ناورداهای گوپاکومار-وفا و گروموف-ویتن را به سریهای بینهایت سینوسی مربوط نمود که یک مرتبه ری استارت و همه چی رفت! این هم از یک رایانه ی کهنه که نصیب شما شود!

    مسئله اینجا این است که فرض بفرمایید که شما به یک ضیافت الهی هم دعوت شده اید که انقریب که موعدش برسد؛ ماه رمضان را عرض می کنم. خوب، چقدر دعا و ذکر و مراقبت می فرمایید تا از این ضیافت سربلند بیرون بیایید؟ آیا خود را لایق این ضیافت می بینید؟ می توانید بدان ورود کنید؟ .... بهتر است زودتر ارسال کنم و خیلی معطل نکنم! فقط این را اضافه کنم که انیجا هندسه ی ناجابجایی کمی بشما یحتمل بتواند کمک کند که وقتی شما به الفهای بالاتری عبور می کنید چطور سریهای سینوسی یحتمل تبدیل می شوند به ماتریسهای تصادفی سینوسی یا انتگرالهای سینوسی و چطور کوهمولوژیها و حتی واریته های شیمورا و برنامه های لنگلندز وارد مسائل می شوند و .... کل داستان و بلکه بقیه اش باشد برای بعد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـٰؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا ﴿الإسراء: ١٠٢﴾

    ۲. قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَىٰ ذَٰلِکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ ﴿الأنبیاء: ٥٦﴾

    ۳. قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُم مُّوقِنِینَ ﴿الشعراء: ٢٤﴾


    بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ



    بعضی یحتمل اشکال می کنند که دوگان سینی (S-duality) به تشابه میدانهای الکتریکی و مغناطیسی در معادلات ماکسول، همینطور در ابرتقارنها و نظریه ریسمان نیز دیگر اسلام و غیر اسلام نمی شناسد و بلکه ریاضی فیزیک محض است. و آیا واقعاً چنین است؟ حتی اگر شما یقین دارید که معامله ای را دارید انجام می دهید که یک تومان را نه 9 ریال و بلکه 11 ریال با یک ریال منفعت برای شما سود می کند، بعضی باز یحتمل اشکال کنند که اینجا نیز مسئله تجارت و کسب و کار است و ربطی به اسلام و غیر اسلام ندارد؛ الا اینکه اهل فن می دانند که مکاسب اسلامی و غیر اسلامی دارد و لذا در فقه احکام مکاسب محرمه داریم. در همین راستا یحتمل بعضی ایراد کنند که مسئله دوگانهای سینی اسلامی و غیر اسلامی از چه قرار است و به چه معنا است؟!!! حتی یحتمل بعضی ایراد کنند که آیا از لحاظ فقهی یا امینیتی جایز است اگر امام جماعت در داخل مسجد الحرام از میکروفون استفاده کند تا از طریق بلندگوها همه صدای او را بتوانند بشنوند یا حتی تلویزیون و تلفن در داخل مسجد الحرام چه اشکالی دارد؟ البته این درست است که ما موبایل و میکروفون و وسایل ارتباطات جمعی دیگر نیز در مساجد بکار می بریم، اما این هم مشهود است که در بعضی مساجد و حسینیه ها یحتمل هر وسیله ی ارتباطات جمعی ای جایز نباشد که داخل شود!
    این مسئله خیلی می تواند برای اهل فن و از جمله اقتصاددانها در امور اقتصاد مقاومتی و ریاضی-فیزیک مالی و حمایت از کالای ایرانی خنده دار جلوه کند که مثلاً یک پیرمردی و بلکه پیرزنی هم با یک یا چند تا تک تومانی سرمایه و سودای سودهای محدود به یک تومان را 11 ریال نمودن، بخواهد وارد تجارت جهانی شود آنجا که سرمایه های کلان در سطوح جهانی مطرح است. اینجا مسئله غیر از این است که کسی مدعی شود که حضرت یوسف علیه السلام را به حراج در بازار برده فروشها گذاشته بودند و لذا من هم با هر چند سرمایه ی اندکم گفتم شرکت کنم!
    بله، ولی مسئله ی دیگری اینجا مطرح است که خوب است برای فهم مسئله ی دوگان سینی آنرا هم مطرح کنیم. فرض بفرمایید که شما در یک طرف امیر المومنین علی ابن ابیطالب  علیهم السلام و یاران آن حضرت را دارید و در طرف دیگر معاویه و عمرو ابن عاص و پیروانشان را دارید. اینجا هم آیا می توانید بفمرایید که میدانهای الکتریکی و مغناطیسی اسلامی و غیر اسلامی ندارد و بلکه فرقی ندارد کدام طرف می ایستید؛ چه طرف امیرالمومنین علی ابن ابیطالب بایستید و چه طرف معاویه فرقی ندارد؟ می شود؟ فرق دارد و بلکه خیلی هم فرق دارد.
    بعضی یحتمل بنظرشان برسد که با تحریم ایران حمایت از کالاهای ایرانی و بلکه اقتصاد ایران را باعث خواهند شد که با مشکل روبرو شود. و اما تجارت جهانی ممکن است که بعضی ایراد کنند که اسلامی و غیر اسلامی ندارد، و اما تاثیر اسلام بر تجارت جهانی و تبعات هندسی مربوط به چنین حمل و نقلهای تجاری ای یقیناً تاثیراتی است بین المللی که همه ی عالم را در بر می گیرد که اقتصاد مقاومتی نمونه ای از آن است. تسلطی را که صهیونیسم بر تجارت بین المللی می طلبد خود به خود از نوعی است که تسلط ظالمانه ی بر ملت فلسطین را خواهان است و بلکه تسلط بر کل دنیای اسلام و بلکه کل جهان را نیز می طلبد.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾


    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


    سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی،

    سرور من شاید مرا از درگاهت رانده اى، و از خدمتت عز[لم] نموده اى، یا مرا دیده اى که حقّت را سبک مى شمارم پس از پیشگاهت دورم ساختى، یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردى، پس مرا مورد خشم قرار دادى یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتى، پس به دورم انداختى، یا شاید مرا نسبت به نعمت هایت ناسپاس دیدى، پس محرومم نمودى، یا شاید مرا از همنشینى دانشمندان غایب یافتى، پس خوارم نمودى، یا شاید مرا در گروه غافلان دیدى، پس از رحمتت ناامیدم کردى، یا شاید مرا انس یافته با مجالس بیکاره ها دیدى.
    پس مرا به آنان واگذاشتى، یا [شاید] دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس دورم نمودى، یا شاید به خاطر جرم و جنایتم کیفرم نمودى،

    أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ سَیِّدِی ،

    یا شاید براى کمی حیایم از تو مجازاتم نمودى، پس اگر پروردگارا عفو کنى، سابقه اینکه از گناهکاران پیش ار من گذشته اى طولانى است، زیرا کرمت پروردگارا از مجازات اهل تقصیر بسیار بزرگ تر است، و من پناهنده به فضل توام، از تو به تو گریزانم، خواهان چیزى هستم که وعده داده اى.
    و آن چشم پوشى از کسانى است که به تو گمان نیک برده اند، خدایا فضل تو گسترده تر، و بردباری ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردارم بسنجى، یا به خطایم بلغزانى، اى آقایم من چیستم، و چه ارزشى دارم، سرور من مرا به فضلت ببخش،

    ...

    إِلَهِی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَى فَضَائِحِی عُیُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِی إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِی مِنْکَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِی لِلْعَفْوِ عَنْکَ وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی أَنَا لا أَنْسَى أَیَادِیَکَ عِنْدِی وَ سَتْرَکَ عَلَیَّ فِی دَارِ الدُّنْیَا سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.

    خدایا، اگر مرا با زنجیر ببندى، و عطایت را در میان مردم از من بازدارى، و بر رسوایی هایم دیدگان بندگانت را بگشایى، و مرا به سوى دوزخ فرمان دهى، و بین من و نیکان پرده گردى، امیدم را از تو نخواهم برید، و آرزویم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بیرون نخواهد رفت، من فراوانى عطایت را نزد خود، و پرده پوشى ات را در دار دنیا بر گناهانم فراموش نخواهم کرد، اى آقاى من محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفى پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن،

    وَ انْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی [حَیَاتِی ] فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لا أَبْکِی وَ لا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ ] رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِی لا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ،

    و مرا به مقام توبه به پیشگاهت برسان، و [به] گریه بر خویشتن مرا یارى ده، من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهاى باطل نابود ساختم، و اینک به جایگاه به نا امیدان از خیر و صلاح فرود آمده ام، پس بدحال تر از من کیست؟ اگر من بر چنین حالى به قبرم وارد شوم، قبرى که آن را براى خواب آماده نساخته ام، و براى آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام، و مرا چه شده که گریه نکنم، و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، من نفسم را مى نگرم که با من نیرنگ می بازد، و روزگار را مشاهده می کنم که مرا می فریبد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده، پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه می کنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه مى کنم برای تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من،

    أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعَوَّلِی وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِی أَ فَبِلِسَانِی هَذَا الْکَالِّ أَشْکُرُکَ،

    گریه مى کنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى کشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می کنم، هنگامى که مردمان در کارى جز کارمنند، چه براى هرکسى از آنان در آن روز کارى است که او را بس است، چهره هایى در آن روز روشن و خندان خوشحال اند، و چهره هایى در آن روز بر آنها غبار بدفرجامى نشسته، و سیاهى و خوارى آنها را پوشانده، اى آقاى من، تکیه و اعتمادم و امید و توکلّم بر تو، و آویختنم بر رحمت توست، هرکه را خواهى به رحمتت رسانى، و با کرامتت هرکه را دوست دارى هدایت کنى، پس تو را سپاس بر اینکه قلبم را از شرک پاک نمودى، و براى تو سپاس بر گشودن زبانم، آیا با این زبان کندم تو را شکر کنم،


    فرازهایی از دعای پر فیض ابوحمزه ثمالی



    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را در نظر آورید. در این رابطه شما یک دوگان سینی (S-duality) می توانید تعریف کنید که همچون دوگان الکتریسیته و مغناطیسم در معادلات ماکسول است. این را مثلاً در مقاله ی آقاناجیک-فرنکل-وکونکاو در رابطه با برنامه ی هندسی لنگلندز بحث می کند. اینجا ما یک بحثی را می توانیم شروع کنیم که در رابطه با کوهمولوژیها و آبسرتاکسیونها یا همان نظریه ی موانع خیلی می تواند به طول و درازا بیانجامد. اما به هر حال ما اینجا مسئله ای داریم که دقیقاً می توان فرمولیزه کرد که چطور بحث از نظریه های ریاضی فیزیکی به نظریه های حمیدی مجیدی می انجامد؛ یا اصلا چطور می شود که مسئله ای فلسفی یا صرفاً ریاضی فیزیکی نیز تبدیل به مسئله ای الهی شود؟ آیا می شود آیا نمی شود؟ چه فقهی احتیاج است و حکمت متعالیه ای که لازم است کدام است؟ ....

    این می تواند مسئله ی بسیار مشکلی شود آنگاه که فرضاً در میان آیات قرآن مجید نیز داریم به آیه مبارکه ی زیر می پردازیم:

     وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿الأعراف: ١٧٩﴾


    أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿الفرقان: ٤٤﴾


    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢ سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥


    موضوع این است که ما بطریق اولی مستقیماً مسئول تعلیم و تربیت خود و فرزندان خود و خانواده ی خود هستیم؛ هر چند که بعضی از آنها تربیت پذیر نباشند. این درست است که سوره ی مسد در قرآن کریم جاودانه شده است و ابی لهب برای همیشه لعن شده است، اما این معنی اش این نیست که ما جایزیم از تربیت و تعلیم خانواده ی خود دست برداریم. یحتمل حتی بتوان گفت که آنجاهایی که مربوط به تعالیم الهی است را ما به عنوان بندگان خدا خیلی هم نمی توانیم واردش شویم چرا که خدا خود عهده دار امور است و هر کسی را که بخواهد هدایت می کند. حتی یحتمل کسانی در میان مردمانی گیر کرده باشد که بلکه از حیوانات هم پسترند، و اما خدای سبحان آنها را باز هم به راه راست می تواند هدایت کند و نمی توان و بلکه جایز نیست و بلکه گناه کبیره است که از رحمت و بخشندگی و مهربانی خداوند اقدس ناامید شود. الله اکبر

    ولی به هر حال، هر کسی خود مسئول است که آن قدم اول را برداشته و در بندگی خدا تلاش کند و بلکه در مقابل حضرت حق به سجده افتد آنجایی که دیگر حق از باطل آشکار شده است. نماز را اقامه کند. و بلکه قبل از همه ی اینها شهادتین دهد که اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله. و اما همه ی این کارها را که کرد، و بعد وجود مبارک ولی فقیه مد ظله العالی را هم که درک کرد، حالا فرض بفرمایید که می خواهد به آن حضرت نزدیکتر شود. اینجا باز یک الکتریسیته و مغناطیسمی بوجود می آید که یحتمل بتوان آن دوگان سینی را دوباره تعریفش کرد و با برنامه ی هندسی لنگلندز تلفیقش نمود. البته بنده امروز هر چه سعی ام بر این بود که به سایت حضرت ولی فقیه دست یابم، نمی دانم چرا وصل نمی شود! بگذریم، این هم یحتمل یکی از موانع است. به هر حال، طرح مسائل  درجات مختلفی را دارند که الی ما شاء الله سالک را آیا به طرف بهشت رهنمون شود آیا خدای ناکرده به طرف جهنم بکشاند؟ بسی در این راه مراقبتها لازم است؛ چه بسا سالکی که یحتمل در بهشت واقع است خود را مجبور به رفتن در جهنم بیابد برای اینکه سالک دیگری را از آتش دوزخ بیرون بکشد و بلکه نجات دهد؛ و آیا بتواند و آیا نتواند؟

    و لذا اساس حکمت متعالیه یحتمل بتوان گفت که فرو می ریزد آنجایی که شناخت درستی نه از خود است و نه از ریاضی فیزیک و نه از فقه و نه از کتاب و سنت و نه از ولی فقیه چرا که اساس بندگی خدا بطرز بنیادینی شناخته نشده است آنطور که ما می آییم دوگان سینی الکتریسیته و مغناطیسم یک مسئله را در ریاضی فیزیک دریابیم و رشته ی افکار در مسئله ی مشابه الهی دوگان سینی الکتریسیته و مغناطیسم از دستمان می رود. مثلاً فرض بفرمایید که ما داریم خود را محدود می کنیم در حمایت از کالاهای ایرانی در حدود ضرر و منفعت بین 9-11 ریالی آنجایی که با یک تومان وارد بازار شده ایم. ما اینجا دیگر یحتمل وارد مسائلی از نوع ضرر و منفعتهای از نوع 7-11 نخواهیم شد چرا که ضررش بیش از آن چیزی است که ما اجازه اش را داده بودیم. و لذا باید اعلام ورشکستگی کند. اینجا آیا کاسب به این فکر نمی افتد که دو ریال از مالم را خمس دهم یا بیشتر از آن را زکات دهم و اما بفکر این هست که حتی المقدور سپرده گذاری کرده و بلکه 20 درصد یا بیشتر سود به او تعلق بگیرد. و اما حالا فرض بفرمایید که در مکاسب ما می خواهیم دوگان سینی الکتریسیته و مغناطیسم را طوری در یابیم که از آن کالاهایی را تولید و بلکه در عین حال حمایت هم از آنها کنیم. آیا باز هم می شود اینجا بر ضرر و منفعت محدود 9-11 اصرار ورزید یا جایز هم هست که به منفعتها و ضررهای بیشتری در کوتاه یا دراز مدت متوجه شد آنجایی که مدام دارید روی مسائل مختلف کار می کنید و لااقل در ظاهر بازده ای نمی گیرید؟ و اما این هم مهم است که در مسئله ای قسمت الکتریسیته ی مسئله را دریابیم و همینطور قسمت مغناطیسم مسئله را نیز دریابیم و آنگاه ماهیت دوگانی سینی مسئله را بررسی کنیم. یک مرتبه یک وقت دیدید از مسائل (کو)همولوژیهای زایبرگ-ویتنی و گروموف-ویتنی و بلکه هیگارد-فلوئر-ویتنی و اوزوات-ژابو و نظریه های گره ها و لینکها و ...  هم سر درآوردید. یا حتی ممکن است آرزو کنید که ای کاش سخنرانیهای دنی کالگری را رفته بودم و بلکه خود را بیابید که دارید به سخنرانیهایش گوش فرا می دهید! و در نهایت این هنوز برای شما سوال باقی بماند که انتگرالهای بکار برده شده در مقاله ی یاد شده چه ربطی به انتگرالهای آرتور-سلبرگ دارند؟!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾


    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


    سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی،

    سرور من شاید مرا از درگاهت رانده اى، و از خدمتت عز[لم] نموده اى، یا مرا دیده اى که حقّت را سبک مى شمارم پس از پیشگاهت دورم ساختى، یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردى، پس مرا مورد خشم قرار دادى یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتى، پس به دورم انداختى، یا شاید مرا نسبت به نعمت هایت ناسپاس دیدى، پس محرومم نمودى، یا شاید مرا از همنشینى دانشمندان غایب یافتى، پس خوارم نمودى، یا شاید مرا در گروه غافلان دیدى، پس از رحمتت ناامیدم کردى، یا شاید مرا انس یافته با مجالس بیکاره ها دیدى.
    پس مرا به آنان واگذاشتى، یا [شاید] دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس دورم نمودى، یا شاید به خاطر جرم و جنایتم کیفرم نمودى،

    أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ سَیِّدِی ،

    یا شاید براى کمی حیایم از تو مجازاتم نمودى، پس اگر پروردگارا عفو کنى، سابقه اینکه از گناهکاران پیش ار من گذشته اى طولانى است، زیرا کرمت پروردگارا از مجازات اهل تقصیر بسیار بزرگ تر است، و من پناهنده به فضل توام، از تو به تو گریزانم، خواهان چیزى هستم که وعده داده اى.
    و آن چشم پوشى از کسانى است که به تو گمان نیک برده اند، خدایا فضل تو گسترده تر، و بردباری ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردارم بسنجى، یا به خطایم بلغزانى، اى آقایم من چیستم، و چه ارزشى دارم، سرور من مرا به فضلت ببخش،

    ...

    إِلَهِی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَى فَضَائِحِی عُیُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِی إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِی مِنْکَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِی لِلْعَفْوِ عَنْکَ وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی أَنَا لا أَنْسَى أَیَادِیَکَ عِنْدِی وَ سَتْرَکَ عَلَیَّ فِی دَارِ الدُّنْیَا سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.

    خدایا، اگر مرا با زنجیر ببندى، و عطایت را در میان مردم از من بازدارى، و بر رسوایی هایم دیدگان بندگانت را بگشایى، و مرا به سوى دوزخ فرمان دهى، و بین من و نیکان پرده گردى، امیدم را از تو نخواهم برید، و آرزویم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بیرون نخواهد رفت، من فراوانى عطایت را نزد خود، و پرده پوشى ات را در دار دنیا بر گناهانم فراموش نخواهم کرد، اى آقاى من محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفى پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن،

    وَ انْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی [حَیَاتِی ] فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لا أَبْکِی وَ لا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ ] رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِی لا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ،

    و مرا به مقام توبه به پیشگاهت برسان، و [به] گریه بر خویشتن مرا یارى ده، من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهاى باطل نابود ساختم، و اینک به جایگاه به نا امیدان از خیر و صلاح فرود آمده ام، پس بدحال تر از من کیست؟ اگر من بر چنین حالى به قبرم وارد شوم، قبرى که آن را براى خواب آماده نساخته ام، و براى آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام، و مرا چه شده که گریه نکنم، و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، من نفسم را مى نگرم که با من نیرنگ می بازد، و روزگار را مشاهده می کنم که مرا می فریبد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده، پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه می کنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه مى کنم برای تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من،

    أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعَوَّلِی وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِی أَ فَبِلِسَانِی هَذَا الْکَالِّ أَشْکُرُکَ،

    گریه مى کنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى کشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می کنم، هنگامى که مردمان در کارى جز کارمنند، چه براى هرکسى از آنان در آن روز کارى است که او را بس است، چهره هایى در آن روز روشن و خندان خوشحال اند، و چهره هایى در آن روز بر آنها غبار بدفرجامى نشسته، و سیاهى و خوارى آنها را پوشانده، اى آقاى من، تکیه و اعتمادم و امید و توکلّم بر تو، و آویختنم بر رحمت توست، هرکه را خواهى به رحمتت رسانى، و با کرامتت هرکه را دوست دارى هدایت کنى، پس تو را سپاس بر اینکه قلبم را از شرک پاک نمودى، و براى تو سپاس بر گشودن زبانم، آیا با این زبان کندم تو را شکر کنم،


    فرازهایی از دعای پر فیض ابوحمزه ثمالی



    https://arxiv.org/pdf/1610.07897.pdf

    http://wikifeqh.ir/حضرت_زکریا

    https://arxiv.org/pdf/1701.03146.pdf



    راستش را بخواهید، حتی سیم مواس را هم از جایش در آوردم که رایانه خود به خود بلکه ریستارت نکند. و بدتر ریستارت کرد! قاطی کرده است! این است که ....

    بسم الله الرحمن الرحیم

    والحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا الرسول الاعظم الامین و علی آله الطاهرین و صحبه المنتجبین و من تبعهم باحسان الی یوم الدین.

    برادر مجاهد عزیز آقای دکتر اسماعیل هنیة دامت توفیقاته
    نامه را با این کلام نورانی خداوند آغاز میکنم که گوئی همین امروز خطاب به شما و ما نازل شده است: «وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ الْقَومِ اِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَاِنَّهُمْ یأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّه‌ِ ما لا یَرجُونَ و کانَ اللهُ عَلیماً حَکیماً» ای علیماً بانتصارکم و غلبتکم علیهم باذن الله، و حکیماً فی نهیکم عن الوهن و التّوانی فی هذا الطریق.

    در روزهائی که شدت یافتن ظلم و قساوت دشمن صهیونیست در غزه، دلبستگان به مسأله‌ی فلسطین را غمگین و خشمگین ساخته، لازم میدانم بار دیگر بر مواضع همیشگی جمهوری اسلامی در این مسأله‌ی مهم که در صدر مسائل امت اسلامی است تأکید کنم. بیشک مبارزه و مقاومت تنها راه نجات فلسطین مظلوم و تنها نسخه‌ی شفابخش جراحات وارد بر پیکر آن ملت شجاع و سرافراز است. جنابعالی در نامه‌ی محبت‌آمیز خود برخی از چالشهای بزرگ امت اسلامی را مطرح کرده و به خیانت و نفاق برخی از کشورهای عرب این منطقه و نقشه‌های خباثت‌آمیز آنان در تبعیت از شیطان بزرگ (آمریکا) اشاره نموده و نیز از مجاهدان فلسطینی به‌عنوان مبارزان خط مقدم در برابر فشار و ظلم و جنایت دشمن یاد کرده‌اید. آنچه در این باره نوشته‌اید حقیقت محض و مورد تأیید ما است. ما خود را موظف به حمایت از شما از هر نوع آن میدانیم.
    این وظیفه‌ئی دینی و نیز فریضه‌ئی انسانی و فراتر از حوادث و تحولات سیاسی است و ان‌شاءالله همچون گذشته به این وظیفه عمل خواهیم کرد. دولتها و ملتهای مسلمان و جریانات اسلامی همگی مخاطب و موظف به این وظیفه‌ی بزرگند. امروز بازگشت به عزّت و اقتدار برای امت اسلامی منحصراً در گرو ایستادگی در برابر استکبار و نقشه‌های خباثت‌آمیز آن است، و مسأله‌ی فلسطین در رأس همه‌ی مسائل بین‌الملل اسلامی در مقابل استکبار است. حرکت به سمت مذاکره با رژیم فریبکار و دروغگو و غاصب، خطای نابخشودنی بزرگی است که پیروزی ملت فلسطین را به عقب می‌اندازد و جز خسران عاید آن ملت ستم‌کشیده نمیکند. خیانت برخی سران عرب که اکنون به تدریج در حال آشکار شدن است نیز همین هدف را دنبال میکند. علاج این همه تقویت جناح مبارز و مقاوم در دنیای اسلام و تشدید مبارزه با رژیم غاصب و پشتیبانان آن است. ملتها و بویژه جوانان غیور در کشورهای اسلامی و عربی و نیز دولتهائی که نسبت به فلسطین احساس مسئولیت میکنند، باید این وظیفه‌ی بزرگ را کاملاً جدی بگیرند و با مجاهدت حماسی و مدبّرانه دشمن را مجبور به عقب‌نشینی به سمت نقطه‌ی زوال کنند.

    از خداوند متعال کمک به شما و همه‌ی نیروهای مقاومت را خواستارم و نزدیک شدن روز پیروزی شما را که امری قطعی است مسألت میکنم.
     
    والسلام علیکم و رحمة الله
    سیّدعلی خامنه‌ای     
    ۱۵ فروردین ۱۳۹۷     
    ۱۷ رجب‌المرجب ۱۴۳۹   




    أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾


    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


    سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی،

    سرور من شاید مرا از درگاهت رانده اى، و از خدمتت عز[لم] نموده اى، یا مرا دیده اى که حقّت را سبک مى شمارم پس از پیشگاهت دورم ساختى، یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردى، پس مرا مورد خشم قرار دادى یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتى، پس به دورم انداختى، یا شاید مرا نسبت به نعمت هایت ناسپاس دیدى، پس محرومم نمودى، یا شاید مرا از همنشینى دانشمندان غایب یافتى، پس خوارم نمودى، یا شاید مرا در گروه غافلان دیدى، پس از رحمتت ناامیدم کردى، یا شاید مرا انس یافته با مجالس بیکاره ها دیدى.
    پس مرا به آنان واگذاشتى، یا [شاید] دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس دورم نمودى، یا شاید به خاطر جرم و جنایتم کیفرم نمودى،

    أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ سَیِّدِی ،

    یا شاید براى کمی حیایم از تو مجازاتم نمودى، پس اگر پروردگارا عفو کنى، سابقه اینکه از گناهکاران پیش ار من گذشته اى طولانى است، زیرا کرمت پروردگارا از مجازات اهل تقصیر بسیار بزرگ تر است، و من پناهنده به فضل توام، از تو به تو گریزانم، خواهان چیزى هستم که وعده داده اى.
    و آن چشم پوشى از کسانى است که به تو گمان نیک برده اند، خدایا فضل تو گسترده تر، و بردباری ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردارم بسنجى، یا به خطایم بلغزانى، اى آقایم من چیستم، و چه ارزشى دارم، سرور من مرا به فضلت ببخش،

    ...

    إِلَهِی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَى فَضَائِحِی عُیُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِی إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِی مِنْکَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِی لِلْعَفْوِ عَنْکَ وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی أَنَا لا أَنْسَى أَیَادِیَکَ عِنْدِی وَ سَتْرَکَ عَلَیَّ فِی دَارِ الدُّنْیَا سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.

    خدایا، اگر مرا با زنجیر ببندى، و عطایت را در میان مردم از من بازدارى، و بر رسوایی هایم دیدگان بندگانت را بگشایى، و مرا به سوى دوزخ فرمان دهى، و بین من و نیکان پرده گردى، امیدم را از تو نخواهم برید، و آرزویم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بیرون نخواهد رفت، من فراوانى عطایت را نزد خود، و پرده پوشى ات را در دار دنیا بر گناهانم فراموش نخواهم کرد، اى آقاى من محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفى پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن،

    وَ انْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی [حَیَاتِی ] فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لا أَبْکِی وَ لا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ ] رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِی لا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ،

    و مرا به مقام توبه به پیشگاهت برسان، و [به] گریه بر خویشتن مرا یارى ده، من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهاى باطل نابود ساختم، و اینک به جایگاه به نا امیدان از خیر و صلاح فرود آمده ام، پس بدحال تر از من کیست؟ اگر من بر چنین حالى به قبرم وارد شوم، قبرى که آن را براى خواب آماده نساخته ام، و براى آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام، و مرا چه شده که گریه نکنم، و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، من نفسم را مى نگرم که با من نیرنگ می بازد، و روزگار را مشاهده می کنم که مرا می فریبد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده، پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه می کنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه مى کنم برای تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من،

    أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعَوَّلِی وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِی أَ فَبِلِسَانِی هَذَا الْکَالِّ أَشْکُرُکَ،

    گریه مى کنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى کشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می کنم، هنگامى که مردمان در کارى جز کارمنند، چه براى هرکسى از آنان در آن روز کارى است که او را بس است، چهره هایى در آن روز روشن و خندان خوشحال اند، و چهره هایى در آن روز بر آنها غبار بدفرجامى نشسته، و سیاهى و خوارى آنها را پوشانده، اى آقاى من، تکیه و اعتمادم و امید و توکلّم بر تو، و آویختنم بر رحمت توست، هرکه را خواهى به رحمتت رسانى، و با کرامتت هرکه را دوست دارى هدایت کنى، پس تو را سپاس بر اینکه قلبم را از شرک پاک نمودى، و براى تو سپاس بر گشودن زبانم، آیا با این زبان کندم تو را شکر کنم،


    فرازهایی از دعای پر فیض ابوحمزه ثمالی



    این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این

    خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این

    این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این

    سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این

    آن جان جان افزاست این یا جنت المأواست این

    ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این

    تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این

    آن سیمبر را ماند این شادی و آسانی است این

    امروز مستیم ای پدر توبه شکستیم ای پدر

    از قحط رستیم ای پدر امسال ارزانی است این

    ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم

    بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این

    مست و پریشان توام موقوف فرمان توام

    اسحاق قربان توام این عید قربانی است این

    رستیم از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا

    ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این

    گل‌های سرخ و زرد بین آشوب و بردابرد بین

    در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این

    هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند

    داور سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این

    ای عشق قلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو

    کس می نداند حرف تو گویی که سریانی است این

    خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد

    با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این

    هر جا یکی گویی بود در حکم چوگان می دود

    چون گوی شو بی‌دست و پا هنگام وحدانی است این

    گویی شوی بی‌دست و پا چوگان او پایت شود

    در پیش سلطان می دوی کاین سیر ربانی است این

    آن آب بازآمد به جو بر سنگ زن اکنون سبو

    سجده کن و چیزی مگو کاین بزم سلطانی است این


    بعضی یحتمل سریعاً ایراد خواهند کرد که در میان این همه جمود و زندگی گیاهی و حیوانی، آن کارخانه ی آدم سازیت کجا رفته است؟ اسلام ات که همان کارخانه ی آدم سازی است کو؟

    أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾


    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


    سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ ] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی،

    سرور من شاید مرا از درگاهت رانده اى، و از خدمتت عز[لم] نموده اى، یا مرا دیده اى که حقّت را سبک مى شمارم پس از پیشگاهت دورم ساختى، یا شاید مرا روی گردان از خود مشاهده کردى، پس مرا مورد خشم قرار دادى یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافتى، پس به دورم انداختى، یا شاید مرا نسبت به نعمت هایت ناسپاس دیدى، پس محرومم نمودى، یا شاید مرا از همنشینى دانشمندان غایب یافتى، پس خوارم نمودى، یا شاید مرا در گروه غافلان دیدى، پس از رحمتت ناامیدم کردى، یا شاید مرا انس یافته با مجالس بیکاره ها دیدى.
    پس مرا به آنان واگذاشتى، یا [شاید] دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس دورم نمودى، یا شاید به خاطر جرم و جنایتم کیفرم نمودى،

    أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاةِ الْمُقَصِّرِینَ وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ [مُنْتَجِزٌ] مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً إِلَهِی أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَایِسَنِی بِعَمَلِی أَوْ أَنْ تَسْتَزِلَّنِی بِخَطِیئَتِی وَ مَا أَنَا یَا سَیِّدِی وَ مَا خَطَرِی هَبْنِی بِفَضْلِکَ سَیِّدِی ،

    یا شاید براى کمی حیایم از تو مجازاتم نمودى، پس اگر پروردگارا عفو کنى، سابقه اینکه از گناهکاران پیش ار من گذشته اى طولانى است، زیرا کرمت پروردگارا از مجازات اهل تقصیر بسیار بزرگ تر است، و من پناهنده به فضل توام، از تو به تو گریزانم، خواهان چیزى هستم که وعده داده اى.
    و آن چشم پوشى از کسانى است که به تو گمان نیک برده اند، خدایا فضل تو گسترده تر، و بردباری ات بزرگ تر از آن است که مرا به کردارم بسنجى، یا به خطایم بلغزانى، اى آقایم من چیستم، و چه ارزشى دارم، سرور من مرا به فضلت ببخش،

    ...

    إِلَهِی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَى فَضَائِحِی عُیُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِی إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِی مِنْکَ وَ مَا صَرَفْتُ تَأْمِیلِی لِلْعَفْوِ عَنْکَ وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی أَنَا لا أَنْسَى أَیَادِیَکَ عِنْدِی وَ سَتْرَکَ عَلَیَّ فِی دَارِ الدُّنْیَا سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَى وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.

    خدایا، اگر مرا با زنجیر ببندى، و عطایت را در میان مردم از من بازدارى، و بر رسوایی هایم دیدگان بندگانت را بگشایى، و مرا به سوى دوزخ فرمان دهى، و بین من و نیکان پرده گردى، امیدم را از تو نخواهم برید، و آرزویم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بیرون نخواهد رفت، من فراوانى عطایت را نزد خود، و پرده پوشى ات را در دار دنیا بر گناهانم فراموش نخواهم کرد، اى آقاى من محبت دنیا را از دلم بیرون کن، و میان من و مصطفى پیامبرت و خاندانش، بهترین برگزیدگان از آفریدگانت و پایان بخش پیامبران محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) جمع کن،

    وَ انْقُلْنِی إِلَى دَرَجَةِ التَّوْبَةِ إِلَیْکَ وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمُرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیِسِینَ مِنْ خَیْرِی [حَیَاتِی ] فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی [قَبْرٍ] لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لا أَبْکِی وَ لا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ [فَوْقَ ] رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمَا لِی لا أَبْکِی أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ،

    و مرا به مقام توبه به پیشگاهت برسان، و [به] گریه بر خویشتن مرا یارى ده، من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوهاى باطل نابود ساختم، و اینک به جایگاه به نا امیدان از خیر و صلاح فرود آمده ام، پس بدحال تر از من کیست؟ اگر من بر چنین حالى به قبرم وارد شوم، قبرى که آن را براى خواب آماده نساخته ام، و براى آرمیدن به کار نیک فرش ننموده ام، و مرا چه شده که گریه نکنم، و حال آنکه نمیدانم بازگشت من به جانب چه خواهد بود، من نفسم را مى نگرم که با من نیرنگ می بازد، و روزگار را مشاهده می کنم که مرا می فریبد، و حال آنکه بالهای مرگ بالاى سرم به حرکت درآمده، پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه می کنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه مى کنم برای تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من،

    أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی أَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی إِذِ الْخَلائِقُ فِی شَأْنٍ غَیْرِ شَأْنِی لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ وَ ذِلَّةٌ سَیِّدِی عَلَیْکَ مُعَوَّلِی وَ مُعْتَمَدِی وَ رَجَائِی وَ تَوَکُّلِی وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی بِکَرَامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا نَقَّیْتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبِی وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى بَسْطِ لِسَانِی أَ فَبِلِسَانِی هَذَا الْکَالِّ أَشْکُرُکَ،

    گریه مى کنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مى کشم، یک بار از طرف راست و بار دیگر از جانب چپم نگاه می کنم، هنگامى که مردمان در کارى جز کارمنند، چه براى هرکسى از آنان در آن روز کارى است که او را بس است، چهره هایى در آن روز روشن و خندان خوشحال اند، و چهره هایى در آن روز بر آنها غبار بدفرجامى نشسته، و سیاهى و خوارى آنها را پوشانده، اى آقاى من، تکیه و اعتمادم و امید و توکلّم بر تو، و آویختنم بر رحمت توست، هرکه را خواهى به رحمتت رسانى، و با کرامتت هرکه را دوست دارى هدایت کنى، پس تو را سپاس بر اینکه قلبم را از شرک پاک نمودى، و براى تو سپاس بر گشودن زبانم، آیا با این زبان کندم تو را شکر کنم،


    فرازهایی از دعای پر فیض ابوحمزه ثمالی



    این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این

    خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این

    این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این

    سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این

    آن جان جان افزاست این یا جنت المأواست این

    ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این

    تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این

    آن سیمبر را ماند این شادی و آسانی است این

    امروز مستیم ای پدر توبه شکستیم ای پدر

    از قحط رستیم ای پدر امسال ارزانی است این

    ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم

    بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این

    مست و پریشان توام موقوف فرمان توام

    اسحاق قربان توام این عید قربانی است این

    رستیم از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا

    ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این

    گل‌های سرخ و زرد بین آشوب و بردابرد بین

    در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این

    هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند

    داور سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این

    ای عشق قلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو

    کس می نداند حرف تو گویی که سریانی است این

    خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد

    با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این

    هر جا یکی گویی بود در حکم چوگان می دود

    چون گوی شو بی‌دست و پا هنگام وحدانی است این

    گویی شوی بی‌دست و پا چوگان او پایت شود

    در پیش سلطان می دوی کاین سیر ربانی است این

    آن آب بازآمد به جو بر سنگ زن اکنون سبو

    سجده کن و چیزی مگو کاین بزم سلطانی است این


    یک مشکل ناموسی عظیمی در این مسئله هست که کسی فرض بفرماید که عالم همه و همه یک صحنه ی عظیم پورنوگرافیک است که همه و همه در آن شرکت داشته اند! خوب، کی هنرپیشه اش است؟ کی کارگردانش است؟ که نویسنده اش است؟ اینها را کاری نداریم، این یک معنای جدیدی میدهد به انچه خیام می فرماید که شیخی به کسی چنین و چنان گفت و او هم در جواب گفت مگر خودت چطوری؟ و بلکه خودتی خودتی خودتی! شما از این افتضاح چطور می خواهید بیرون بیایید؟ به کی می خواهید یفرمایید خودتی؟ الگویت کیست؟ حجابها و پرده ها کدام است؟ این تذهبون؟ این رجبیون؟

    در این میان شما فرض بفرمایید دانشمندانی هم دارید که بعضی دچار افسردگی فاز مانی شده اند و بعضی دیگر مالیخولیایی و شیزوفرنی شده اند و عده ای هم که دچار دیابت اند. و اما راه درمان کدام است؟ گرمی و سردی و خشکی و تری مزاجهای بلغمی و صفراوی و سوداوی و دموی در اعضای مختلف بدن کجا است و چطور است و راه های درماناشان چیست؟ و بلکه جبهه های حسینی و یزیدی را چطور تعیین می کنید؟! مسئله شوخی بردار نیست که فسق و فحشاء و لامذهبی همه جا را فراگرفته باشد و بلکه همه در جهل خود دارند درجا می زنند که نخیر اصلا اسلام همین هم هست. و لذا از خودت شروع کن.

    یعنی فرض بفرمایید که یک تابعی دارید که انتگرال آنرا می خواهید بگیرید و این کار را در انتگرالگیری آرتور-سلبرگ دارید انجام می دهید! خوب، همین تابع خودش می شود هسته ای برای انتگرال که جمع بندی می شود روی اعضای آن (زیر)گروه گسسته ای که دارید روی کل گروهی که زیرگروه گسسته دارد عمل می کند اننتگرال می گیرید. و از همین جا می توانید وارد انواع برنامه های هندسی لنگلندز شوید. و لذا ابرتقارن و ریسمان و حتی گرانش کوانتومی و ... وارد مسائل می شوند. 

    این مسائل چطور ما را به بررسی مسائل تاپ یا سر و بلکه توپولوژی آن در مدل استاندارد ذرات فیزیک رهنمود می کند؟ شما یک دوگانی را دارید در نظریه ی ریسمان که دوگان بین نیروهای قوی-ضعیف است. یعنی ذره ای از نوع نیرویی ضعیف است و این در یک ثابت جفتی و قیاسی از این دوگان از ذره ای ضعیف به ذره ای قوی تبدیل می شود! خوب، تاپ یا باتوم و ضد-تاپ یا ضد-باتوم به چه ذراتی می توانند تبدیل شوند؟ آیا این سوال آسانتر است که بپرسیم کدام لپتونها می توانند به تاپ/پاد-تاپ و باتوم/پاد-باتوم تبدیل شوند؟ مثلاً در برهمکنش الکترون یا میون یا تاون با پا-دذره ی خود آیا چنین ذرات دیگری را میتوان کسب کرد؟ اینکه ما اینجا در چه انرژیهایی است که داریم کار می کنیم و ذرات از چه انرژیهایی به چه انرژیهای دیگری می توانند تغییر انرژی دهند و در نهایت چه خلائهایی را برای هر ذره ای با انرژی خاص خودش در نظر گرفته ایم بنظر می رسد سوالات مهمی باشند.

    البته همه ی این سوالات را در میان همه ی بی دینیها و لامذهبیها که بررسی کنیم، آیا ما را به اسرار نماز و رسیدن به امام زمان خود که همان امام دوازدهم است می رساند آنطور که اگر به قرآن مجید و رسول گرامی و امیرالمومنین و حضرت فاطمه ی زهرا و ائمه ی اطهار علیهم السلام و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می پرداختیم؟! هر چیزی و هر کاری حد و حدودی دارند که باید رعایت شوند و الا کار از روال عادیش خارج خواهد شد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾


    ... سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی، و اجمع بینی و بین المصطفی و اله خیرتک من خلقک، و خاتم النبیین محمد صلی الله علیه و اله، و انقلنی الی درجة التی درجة التوبة الیک، و اعنی بالبکاء علی نفسی، فقد افنیت بالتسویف و الامال عمری، و قد نزلت منزلة الایسین من خیری، فمن یکون اسوء حالاً منی ان انا نقلت علی مثل حالی الی قبری، لم امهده لرقدتی، و لم افرشه بالعمل الصالح لضجعتی، و ما لی لا ابکی و لا ادری الی ما یکون مصیری، و اری نفسی تخخادعنی، و ایامی تخاتلنی، و قد خفقت عند راسی اجنح الموت، فما لی لا ابکی، ابکی لخروج نفسی، ابکی لظلمة قبری، ابکی لضیق لحدی، ابکی لسوال منکر و نکیرِ ایای، ابکی لخروجی من قبری عریاناً ذلیلاً، حاملاً ثقلی علی ظهری، انظر مزةً عن یمینی و اخری عن شمالی، اذا الخلائق فی شان غیر شانی لکل امریءِ منهم یومئذٍ شانٌ یغنیه، وجوهٌ یومئذِ مسفرةٌ صاحکة مستبشرةٌ، و وجوهٌ یومئذٍ علیها غبرةٌ، تربقها قترة و ذلة، ....


    فرازی از دعای پر فیض ابوحمزه ثمالی



    در بعضی کشورهای جهان این تفکر موج می زند که پورنوگرافی می تواند یا باید جزوی از تعلیمات در دانشگاه در سکس انسانی باشد. و یحتمل اگر در گوگل شما این مسئله را جستجو کنید، وارد هر مقوله ای می توانید شوید که دیگر شیطانی تر از آن موجود نباشد. و اما اگر مثلاً به مبحث پورنوگرافی و افسردگی فاز مانی برسید و راه های درمان آنرا بجویید، اینجا  یحتمل گیر می کند آنچنان که دیگر این عارضه را با پورنوگرافی نمی تواند حل کند. یحتمل حرفش این است که برو جاهای دیگری دنبال جواب مسئله ات بگرد. پورنوگرافی جواب مسئله نیست. اما کافی است شما هر شخصیتی را به او بدهید، و او برایتان پورنوگرافیکش کند.

    اینجا یک سوالی مطرح است که پیغمبر اکرم چرا 9 تا همسر داشتند و حال آنکه قانون بر این مبنا است که هر مردی می تواند 4 همسر داشته باشد. این سوال خیلی سریع به ذهن بعضیها خطور می کند که مگر اینجا چه فرقی است بین پیغمبر و بقیه ی مردها؟ هم او یحتمل خیلی به ذهنش خطور نکند که چرا فاطمة الزهرا سیدة النساء العالمین است؟ و حضرت زینب صلوات الله علیها و امام حسین علیه السلام در کربلا و شام چه کردند و امیر المومنین علیه السلام و بلکه خود رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم چطور در غزوه ها و جنگهای کوچک و بزرگ که دشمنان بر علیه اسلام ایجاد می کردند خود شرکت می کردند و با تمام وجود می جنگیدند. و اما این سوال نیز مطرح است که چرا حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم 9 همسر داشتند که مثلاً ماریه ی قبطیه نیز از بین آنها نبود. در حقیقت حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم به یقین می توان گفت که بعضی از این همسران را برای حمایت از آنها اختیار می نمودند چرا که از چنگال ظالم کفر نجات یابند. مثلاً بعضی همسرانشان شهید شده بودند و در میان کفار گرفتار بودند....


    ... سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی، و اجمع بینی و بین المصطفی و اله خیرتک من خلقک، و خاتم النبیین محمد صلی الله علیه و اله، و انقلنی الی درجة التی درجة التوبة الیک، و اعنی بالبکاء علی نفسی، فقد افنیت بالتسویف و الامال عمری، و قد نزلت منزلة الایسین من خیری، فمن یکون اسوء حالاً منی ان انا نقلت علی مثل حالی الی قبری، لم امهده لرقدتی، و لم افرشه بالعمل الصالح لضجعتی، و ما لی لا ابکی و لا ادری الی ما یکون مصیری، و اری نفسی تخخادعنی، و ایامی تخاتلنی، و قد خفقت عند راسی اجنح الموت، فما لی لا ابکی، ابکی لخروج نفسی، ابکی لظلمة قبری، ابکی لضیق لحدی، ابکی لسوال منکر و نکیرِ ایای، ابکی لخروجی من قبری عریاناً ذلیلاً، حاملاً ثقلی علی ظهری، انظر مزةً عن یمینی و اخری عن شمالی، اذا الخلائق فی شان غیر شانی لکل امریءِ منهم یومئذٍ شانٌ یغنیه، وجوهٌ یومئذِ مسفرةٌ صاحکة مستبشرةٌ، و وجوهٌ یومئذٍ علیها غبرةٌ، تربقها قترة و ذلة، ....


    فرازی از دعای پر فیض ابوهمزه ثمالی



    فرض بفرمایید که شما یک کالایی را دارید که مایلید بفروشید و حتی منفعت کرده و هر یک تومان شما 11 ریال و بلکه بیشتر و نه 9 ریال و نه کمتر شود. خوب، این صد در صد یقیناً احتیاج به حمایت دارد. دیگر ما چطور حالا می خواهیم بازاریابی کنیم یا کالای خود را بفروشیم اینها امری است دیگر که ما نمی خواهیم اینجا وارد بحثش شویم. اما حمایت از کالا را باید حتی خود فروشنده هم بلد باشد و الا کالایش را چطور بفروشد؟ حکایت آن یخ فروش را شنیده اید که آخر وقت شده بود و یخها فروش نرفته بود و چطور تبلیغ می کرد که مردم یخهایش را بخرند و ببرند.

    و اما از یک کالایی که بنجل و نامرغوب است را چطور می خواهید حمایت کنید؟ گریه می کنید؟ زجه می زنید؟ فریاد می زنید؟ یقه ی خود را چاک می کنید؟ فروش نمی رود، تکلیف چیست؟ می فرمایید گریه نکنم چه کنم. کالایم فروش نمی رود. آن هم چه کالایی؟ هر کالایی هم که نیست، به هر کسی که نمی شود فروخت! توی سر مال زده اند، مظلوم گیرت آورده اند، کالاهای خیلی بهتری را در بازار به قیمت خیلی نازلتری می فروشند! گریه نکنم؟ برای چه گریه نکنم؟ کالایم فروش نمی رود که هیچ، هیچ کس هم نیست از فروش کالایم حمایت کند که هیچ، حتی می فرمایند گریه هم نکن که کالایت فروش نمی رود! لخت و عریان و خوار و ذلیل و مسکین و مستکین از ظلمات قبری که به این حال بدان وارد شده ام و صاف و همورا نکرده ام آنرا برای خوابیدنم و تختم هم که وسط چهارراه سبز شده است و حتی فرشی هم ندارم که قبرم را برای خوابیدنم بدان تزیینش کنم و گریه نکنم از خروج نفسم و از سوال نکیر و منکر؟ قرار است بیرون بیایم از این قبر در میان مردمی که هر کدام شان خود را دارند ....

    کالا است که مشتری ندارد چرا که مشتری است که هر مشتری ای نیست. و تا دلت بخواهد است که توی سر کالا خورده است. و الا جنس، جنسی نیست که ارزان توی بازار بفروشی. و جنسی هم نیست که بتوانی با کالاهای مشابه در بازار وارد رقابت شوی. آنقدر ارزانش می کنند که دیدی یک وقت یک چیزی هم دستی دادی که آقا بیا این جنس ما را زودتر بردار ببر تا یخهایمان آب نشده است.

    اما بنده یک چیزی را مطمئنم. و آن این است که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. و دقیقاً معنی این حرف این است که حالا که آمریکا نمی تواند هیچ غلطی بکند، حالا تو می خوواهی حتی یک غلطی بزرگتر از غلط او بکنی؟ نخیر، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، برای اینکه بغیر از غلط زیادی کار دیگری بلد نیست. و لذا آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    ... هل هؤلاء القوم یصفون نبیا صح عندهم من حدیث مسلم : إنه غضبت عائشة رضی الله عنها مرة فقال لها رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) : مالک جاءک شیطانک ؟ فقالت : ومالک شیطان ؟ قال : بلى ولکنی : دعوت الله فأعاننی علیه فأسلم فلا یأمرنی إلا بخیر [6] وهل یتکلمون عن نبی قال لعبد الله بن عمرو بن العاص : اکتب عنی فی الغضب والرضا، فوالذی بعثنی بالحق نبیا ما یخرج منه إلا حق .

    وأشار إلى لسانه [7] وقال عبد الله بن عمرو : أکتب کل شیئ أسمعه من رسول الله (صلى الله علیه وسلم) أرید حفظه فنهتنی قریش وقالوا : تکتب کل شیئ سمعته من رسول الله (صلى الله علیه وسلم) ورسول الله (صلى الله علیه وسلم) بشر یتکلم فی الغضب والرضا ؟ فأمسکت عن الکتاب، فذکرت ذلک رسول الله (صلى الله علیه وسلم) فأومأ بإصبعه إلى فیه وقال : اکتب فوالذی نفسی بیده ما خرج منه إلا حق [8] .

    وکان (صلى اللّٰه علیه و آله) کما وصفه أمیر المؤمنین (علیه السلام)لا یغضب للدنیا فإذا أغضبه الحق لم یعرفه أحد ولم یقم لغضبه شئ حتى ینتصر له [1] .

    الغدیر،  علامه امینی، جلد 11، ص 91-92


    یک موضوعی که در رابطه با فقاهت در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم، این است که چرا ما اصلا ولایت فقیه داریم؟ این مسئله آخوند و غیر آخوند ندارد و در حقیقت باید گفت که خواص و عوام هم ندارد، همه و همه یحتمل این سوال برایشان پیش بیاید. حتی شما اگر مسلمان هم باشید از شیعه و سنی گرفته تا نامسلمان هم که باشید همچون کمونیست یا اهل کتاب یحتمل این سوال برای شما ایجاد شود که مسئله چیست؟ چرا ولایت فقیه؟ برای مسلمانان و اهل کتاب، البته ما مسئله ای را داریم که همان شیطان است. و اما اگر حتی کسی دین هم نداشته باشد، یحتمل هنوز آیه ی شریفه را متوجه شود که می فرماید الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان. یعنی هر کسی یحتمل متوجه می شود که پدر جان داری چی را عبادت می کنی؟ حالا عبادت هم سرت نشود، متوجه نمی شوی که پدر چان چه چیزهایی است که برایت ارزش هم دارد و چه چیزهایی برایت ضد ارزش است؟ می خواهد کسی یک کارگر ساده باشد یا یک اشرافزاده نیز باشد، فرقی نمی کند؛ می فرماید شیطان را نپرست یا عبادت نکن یا بنده اش نشو! مگر عهد نبستی که چنین نکنی؟

    خوب، مسئله اینجا است که شما می توانید در یک سیستمی واقع شوید که  در آن همه شما را اهل خدا می دانند، و در سیستم دیگری واقع شوید که همه هم او را شیطان پرست فرض نکنند لااقل هر کاری می کنند که او را تخریب کنند. یعنی فرزندان آدم یحتمل یکدیگر را تکفیر کنند یا مشرک بدانند یا متهم به نفاق کنند و اما اینها خود در قرآن مجید آمده است که وضعیتشان به چه وضع است و بعد از حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم هر کدام وضعیتشان معلوم دقیقاً شد و خطشان از خطوط مومنین کنار رفت. یحتمل بتوان گفت که تا آنجایی که حضرت رسول اکرم خود تبلیغ دین می فرمودند و در حیات بودند، همه در عین نفاق و شرک و کفر هنوز این فرصت را داشتند که به اسلام بگرایند. و اما وقتی حضرتش وفات یافتند، کار سنگینتر هم شد و امتحانها و فتنه ها سختتر هم می شوند. اهل کتاب هیچ گاه اسلام نیاوردند چرا که امروزه نیز می بینیم که چطور دشمن اسلام هستند. یعنی اینجا یک دعوایی هست که اسلام به اهل کتاب می گوید که بر شیطانت غلبه کن، و اهل کتاب در جواب چیزی ندارد بگوید الا اینکه مثل بچه ها رفتار کند و بگوید خودت بر شیطانت غلبه کن. ما اینجا متوجه می شویم که وقتی این دعوا به سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی کشیده می شود، دیگر تمامی ندارد الا اینکه آنهایی که شیطانیترند حتی در شیطنت است که دارند با هم مسابقه گذاشته اند آنجایی که باید با آن در واقع با تمام قوا بجنگند یا وارد جهاد شوند. و اما گیر می کنند و بدجوری هم گیر می کنند چرا که افتاده اند بطور آشکار و در خفا به همان اموری که از امور شیطان پرستی محض است.

    حالا ما وقتی بخواهیم با شیطنتها دست و پنجه نرم کنیم، تازه می شود اول دعوا! اینها در سریالهای تلویزیونی خودمان هم اتفاق می افتد. ولی برای بنده وقتی در آمریکا بودم یک سریالی به اسم روزهای خوش happy days هست که هنوز یادم هست و این کاراکتری که در آن معروف است بنام فانزی یا فانزیرلی. او یک مکانیک اتومبیل است و حتی هنری وینکلر که رل فانزی را بازی می کند ویکیپدیا می فرماید که خوانش پریشی تشخیص داده نشده داشته است.

    این برای بنده جالب است که بازیکنان این فیلم خود هنرپیشه ها و کارگردانهای معروفی نیز می شوند. موضوع این است که فیلم یک حالت عوام پسندانه ای دارد و یحتمل هنوز هم در بعضی کانالهای تلویزیونی آمریکا و حتی انگلیس و ... به عنوان کلاسیک نشان داده شود!

    و لذا وقتی می فرماید بر شیطان یا شیطنتهایت سعی کن که غلبه کنی، هر کسی باید خودش در این راه سعی و تلاش کند تا غرق نشود و بلکه خود را نجات دهد. و اما ولایت فقیه یک نمادی است که در این راه هم می تواند به انسان در همه ی سطوح کمک کند و هم در عین حال می تواند فتنه ها ایجاد کند آنجاهایی که حتی خواص نیز یحتمل بتوان گفت گرفتار شیطانها و شیطنتهای خود می شوند.

    البته از دیدگاه ریاضی فیزیک که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل بیانجامد، خوب است به ژنشناسی ریاضیات  که در این سایت

    https://www.genealogy.math.ndsu.nodak.edu/id.php?id=31056

    نشان می دهد یک استادی (مثلاً در اینجا رابرت لنگلندز) چه شاگردانی را تربیت کرده است نیز بنگیریم تا متوجه شویم که تعلیم و تربیت چه تاثیراتی می توانند در ژنها بگذارند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    کلنا عباسک یا سیده زینب (سلام الله علیها).


    یک تفاوتی هست بین کسی که فرضاً کارگری و کشاورزی و حتی مکانیکی  می کند و کسی که فرضاً خوانش پریشی دارد یا مبتلا است به مشکل کمبود توجه همراه با بیش فعالی است یا کند ذهن است.  این یک دیدگاه متکبرانه ی مغرورانه ی اشرافیت زده ای است که این بندگان خدا اینچنین مشکل دارند چرا که از طبقات ضعیفترند. قاعدتاً شما این را در بعد از انقلاب در ایران که می فرماید ما به نفع مستضعفین انقلاب کرده ایم نباید داشته باشید. ولی این تنها یک طعنه نیست که ما این را داریم و بدجوری هم داریم. شما این نوع از تکبر و غرور و حتی عجب را از همه بیشتر در بین روحانیت یا روحانیون خودمان می بینید که گاهی اوقات بنظرتان می رسد که اینها دیگر حتی خدا را هم بنده نیستند! این یک نکته ی انحرافی است که علاوه بر بسیاری انحرافات دیگر باید یقیناً در طرز تفکر افراد اصلاح شود، ولی نکته ی مهمتری اینجا است.

    و آن این است که شما این ادعای الوهیت را طوری در اسرائیلیها می بینید که بسبب نژادپرستیشان با فلسطینیان چه می کنند؟ و این را بعضی کشورهای مسلمان و خصوصاً عربستان سعودی هم الگو قرار می دهند و برایشان بی تفاوت است که چیست که دارد بر سر فلسطینیان می آید؟ یعنی اسلامی که باید از حقوق ضعفا دفاع کند و اگر مسلمانی گرفتار بود برای نجات او بشتابد، بر عکس شده است بی تفاوت نسبت به آلام و مصائب دیگر مسلمانان و بلکه برای تثبیت موقعیت خویش حتی حاضر است به دیگر مسلمانان تا سر حد امکان زور هم بگوید. و این فقط داعش و طالبان و القاعده هم نیست.

    بنظر این حقیر مسئله را می توان بنوعی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی جستجو کرد آنجا که می فرماید اگر یک نجاستی داشته باشی که اگر انگشتش را در بحر بسیط بزند، کل دریا را نجس می کند؛ آنوقت حساب کنید همین نجاست باشد که خودش ادعای الوهیت دارد! مسئله اینجا است که وقتی کسی به سلاح علم مجهز شد، آنگاه می فرماید  العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ. ترجمه: امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند. علم سلطان  و قدرت است برای اینکه کسی که بدان دست یافت با آن یورش می برد و کسی که آنرا نداشته باشد بر او یورش برند. یعنی اینجا مسلئه دیگر این نیست که فرضاً بنده بروم خدای ناکرده با نماینده ی  ولی فقیه یا خود ولی فقیه یا رئیس جمهور یا شاهنشاه آریامهر روی هم بریزیم و آنگاه دیگر برده ایم. نخیر، می فرماید علم است که سلطان و قدرت است. و تا وقتی که مسلمانان نسبت به یافتن چنین علمی بی تفاوت باشند و باز هم ادعای ملسمانی کنند، حتی مکاسب ما نیز تحت تاثیر و در معرض مکاسب اگنوستیک جهانی واقع خواهد شد مگر اینکه ما خود بر این مکاسب نیز بخواهیم که تاثیر بگذاریم. و از جمله کالای ایرانی تولید کنیم و از آن حمایت هم کنیم. بنده اگر بگویم که کالای ایرانی را در کارخانه های پنج گانه ای در بیدگنه شهریار تولید کنیم، یحتمل ایراد شود که داری چرند می گویی و .... اما اگر همین کالا را بفرمایند که در فلان کارخانه و برخوردکننده در ال اچ سی تولید می کنند، همه می دوند ببینند چه خبر است! و لذا در همین راستا، فلسطینیان نیز خود باید بدنبال علم بروند و جواب دندان شکنی در علوم به صهیونیستها بدهند تا بنشینند سر جایشان.

    شما اگر امروزه روز نیز به بحث با بعضی بپردازید که آرمان فلسطین چنین است و چنان است، اینها هنوز می فرمایند که فلسطین به ما چه؟ همانطور که می فرمایند انگلیسها بودند که آفریقای جنوبی را درست کردند. و اما همین نمی داند که فرق بین آفریکاناها و انگلیسها در چیست؟ و بدتر از همه اگر به او بگویید که آیا شما فکر می کنید که آمریکاییها هم خوب بودند آنطور که قبل از انقلاب در ایران بودند؟ همین را می گوید که مگر انگیسها نبودند که آفریقای جنوبی را ساختند؟ یعنی بعضی یحتمل فکر می کنند که از طبقه هایی که ضعفای آن جامعه را از لحاظ مالی تشکیل می دهند آیا نمی توانند دانشمندانی درحه یک در کل عالم بوجود آیند؟ اتفاقاً درست بر عکس است که آن کسی که اشرافی است یحتمل آنقدر به خودش شال می بندد که بنظرش هم نمی رسد که باید کسب علم هم در این عالم وجود داشته باشد.

    اما مسئله اینجا این است که مستضعفین جهان برای دست یافتن به علم همزمان باید بتوانند یک فرصتی نیز پیدا کنند که به زندگی خود و خانواده شان نیز سر و سامانی دهند و خود آبرومندانه زندگی کنند و از زیر طوق ظلم و ستمی که صهیونیستها و صهیونیست پسندها بر آنها اعمال می کنند بتوانند بیرون بیایند. و الا که حتی صورت مسئله را هم همه و همه مایلند که پاک کنند. جالبی قضیه اینجا است که همان آخوندی که از مستر هامفر هم می فرماید همان او هم وقتی از لامذهبی و فرعونیت آمریکا برایش می گویید می فرماید که خوب ما در قرآن هم فرعون داریم دیگر. بابا قرآن مجید هم از فرعون و هم از حضرت موسی علیه السلام می گوید، اما حالا ما فقط از فرعون فرعونیان بگوییم و از حضرت موسی علیه السلام و موسویان نگوییم؟ یک مرتبه بفرمایید که ما اصلا بیخودی انقلاب کردیم دیگر. عجب گیری کرده ایمها... ان شاء الله بروید از خانه بیرون نحسی سیزده را در کنید که تا آخر سال گریبان همه را نگیرد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    در باب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، یکی کتابی از امام خمینی و به شرح آیت الله آشتیانی با عنوان مصباح الهدایه در امامزاده توسط واعظ دانشمند محترم ذکرش رفت:

    http://lib.ahlolbait.com/parvan/resource/84307/


    و یحتمل برای بعضی که در مکاسب مدرن نیز دستی دارند این مقاله ی دیگر هم که البته از agnostic نیز بحث می کند نامربوط نباشد. (سوال این است که مسئله را چطور به اگنوستیک یا "بی خدایی" ربط می دهد؟!) حالا دقیقاً مسئله اش چیست؟ و الله اعلم.


    https://arxiv.org/pdf/1610.08818.pdf


    و بعد مسئله اینجا است که مکاسب مربوطه در رابطه با مکاسب اسلامی چه حسابی دارد؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾


    ای لشکر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش

    بهر نبردی بی امان، آماده باش، آماده باش

    بهر سرافرازی ببند، باند شجاعت بر سرت

    بهر ملاقات خدا بنما مطهر پیکرت

    ای لشکر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش


    https://www.aparat.com/v/Sr8w2



    بالاخره کلیپ آپارات کار کرد! می فرماید ما مرد جنگیم و از جنگ نمی هراسیم. خوب، به این مقالات هم توجه کنید:


    https://arxiv.org/pdf/0812.5063.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1803.03791.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1403.7763.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1712.03995.pdf

    https://arxiv.org/pdf/math/0502230.pdf


    شما وقتی از نقطه ی ب بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید یحتمل به این نتیجه برسید که همه ی قرآن  از نقطه ی ب بسم الله تا سین من الجنة و الناس در سوره ی مبارکه ناس همه  و همه راجع به امیرالمومنین است، اما اگر بخواهید احادیث و روایاتی را که در مورد آیات قرآنی مربوط به حضرت علی ابن ابیطالب نازل شده اند را دقیقاً بررسی کنید یحتمل اینجا یک جاهایی گیر کنید اگر بر حسب سلائق شخصی و تفسیر به رای کرده باشید. و اما باز این اشکال یحتمل شود که مگر می شود همه ی آیات قرآن را گفت که راجع به حضرت علی ابن ابی طالب است؟ مگر می شود گفت که همه ی عالم فدای علی علیه السلام؟ آیا این شرک نیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. عرض بنده این است که اگر شما یک ماری دارید که در توبره ی یک بنده خدایی است، آیا به او کمک می کنید یا به مارش؟ اینجا بسته به این است که آیا آن مار در حقیقت اژدهایی است که از عصایی نتیجه شده است یا آن ماری است که بوسیله ی ماری دیگر بلعیده می شود؟

    یعنی در نهایت وقتی ما نگاشتهای بین قاطیقوریاهای مختلف را داریم، آیا از کدام قاطیقوریا به کدام قاطیقوریای دیگری چطور نگاشت می کنیم؟ یعنی یک وقت هست که ما داریم بر حسب الهیات، در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی قاطیقوریاهای مختلف را کلاسه و طبقه بندی می کنیم آنچنان که داریم این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء و این الطالب بدم المقتول بکربلا. یک وقت دیگر است که خیر، یک طبقه ای است اجتماعی یا قومیتی است که با طبقه ای دیگر یا قومی دیگر درگیری دارد و تا روز قیامت هم این درگیریها ادامه دارند؛ و هر دو قوم یا هر دو طبقه هم آنقدر ظالمند که همه و همه می فرمایند که اینها حقشان هم همین است که همدیگر را نابود کنند. بگذارید این کار را بکنند.

    مثلاً شما یحتمل در زمینه ی خوانش پریشی و اشکالات در مطالعه ی کودکان متخصص باشید. و پیگیری هم کنید که این فرزندان تا کجاها در زندگی بلکه بتوانند از خواندن یا حتی نوشتن بهره بجویند. اما اگر کسی زبان مادریش فارسی یا ترکی یا لری است، شما آیا دیگر باز هم از او انتظار دارید عربی هم یاد بگیرد یا بتواند بخواند یا بنویسد؟ البته باید در نظر داشت که بعضها درست است که بی سوادند، ولی با این حال می توانند قرآن مجید را هم بخوانند؛ یا لااقل سعی می کنند بخوانند یا دست کم کم اش قرآنها را بین مردم پخش می کنند. و اما به هر حال، از یک ترک یا فارس یا لر زبان عموماً انتظار نمی رود که اسپانیایی یا چینی هم بلد باشد! و اما کسی که رشته اش فلسفه است یحتمل کنفسیوس را هم مایل باشد یاد بگیرد. یا مسلمانی یحتمل مایل باشد توراة و انجیل را هم بخواند.

    و اما شما حتی کسی که رشته اش ریاضی است را همینطوری مجبورش نمی کنید که اصولاً کارهای هاریش-چندرا با برنامه ی لنگلندز چه حسابی دارند مگر اینکه خودش انگیزه ای در این زمنیه داشته باشد؟ مثلاً کاراکترهای هاریش- چندرا یا انتگرالهای CHIZ هاریش-چندرا-ایتزیکسن-زوبر ربطشان چیست؟ یحتمل کسی نگوید که این بابا که حوصله ی این حرفها را ندارد دلیلش یحتمل خوانش پریشی است. اما اگر هی بخواند و هی کمتر بفهمد هم همه می گویند که این بابا نکند واقعاً یک مشکلی دارد هر چند که همه ی ماجرا را یحتمل آرتور یا شهیدی یا عسگری یا خود لنگلندز یا ویتن یا فرنکل هم این روزها نفهمند!


    https://arxiv.org/abs/1210.3268

    https://arxiv.org/abs/1111.3973

    https://arxiv.org/abs/1711.00992


    یحتمل انتگرالها روی کرنلها یا هسته های گرمایی اینجا در ربط مسائل کمک کنند. اما این نگاشتهای قاطیقوریایی بین گروه ها در برنامه ی لنگلندز چه ربطی به انتگرالها و انتگرالگیریها و از جمله انتگرالهای سلبرگ و لم بنیادی دارند؟! البته همانطور که ملاحظه می فرمایید برای سادگی مسئله ما اینجا وارد ابرتقارن و مدل استاندارد ذرات فیزیک نمی شویم که یحتمل کار خیلی خوبی هم نباشد چرا که این ورود می تواند شمه ی خوبی از حل مسائل را به ما بدهد. این کارها یحتمل مسئله ی ما را از لحاظ روز زمین در فلسطین حل نکند، لااقل شمه ای از مسئله ی قاطیقوریایی شده ی همدیسی را روشن کند و ما را در مسائل مربوط به خوانش پریشی و بیش فعالی همراه با کم توجهی بهتر یاری کند. همینطور یحتمل اگر خلائهایی را که مستلزم مثلاً اشباع بوز-اینشتنی می شوند را بیابید، یحتمل مسائل را حتی بتوانید در نظریه های نسبیت خاص و عام و بلکه گرانش کوانتمی نیز مطرح کنید.... و لذا این مسئله باقی می ماند که چطور این طالب بدم المقتول بکربلا و این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء را در الهیات درست قاطیقوریایی کرده و نگاشتهای بین آنها در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و حتی بلکه در ریاضی فیزیک نیز بیابید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾


    ای لشکر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش

    بهر نبردی بی امان، آماده باش، آماده باش

    بهر سرافرازی ببند، باند شجاعت بر سرت

    بهر ملاقات خدا بنما مطهر پیکرت

    ای لشکر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش



    چند وقت پیش، بعد از نماز جمعه، بنده حقیر با یک جوان آخوندی هم صحبت شدم تا اینکه سائل دیگری آمد و از خود بنده سوالی پرسید و حرف حقیر با آن ملای جوان قطع شد. سوال بنده این بود که اگر امام زمان عجل الله فرجه الشریف یک روزی ظهور فرمایند و تشریف فرما شوند، آیا آن حضرت در کسوت روحانیت و با لباس روحانی ظهور می کنند یا در لباس دیگری تشریف فرما می شوند؟ ایشان در اشاره به لباس خودشان اشاره فرمودند که این لباس لباس پیغمبر است! خوب، این درست است ولی یحتمل ایشان در لباس یک کارگر ظاهر شوند یا در لباس یک نجار یا پلیس و نیروی انتظامی یا ارتشی و نیروی هوایی چطور؟

    بعد بنده حقیر همان موقع بنظرم رسید که یک شیطنتی هست که بنظر می رسد راه امام زمان عجل الله فرجه الشریف را که مغایر است با اشرافیت را از راه سلطنت و شاهنشاهی جدا می کند و بر سر یک دوراهی واقع می شود طوری که هر دوی این راه ها به یک جا ختم نمی شوند. اما هنوز این یک سوال مهمی است که آیا امام زمان عجل الله فرجه الشریف در لباس روحانیت ظاهر می شوند یا در لباس دیگری؟

    به عبارت دیگر، آیا روحانیت می تواند امام زمان را به خود جذب کند یا امام زمان است که روحانیت را مجذوب خود کرده است و در آینده و وقت ظهور آن حضرت هم همینطور است. اینجا یک امری نهفته است که امام حسین علیه السلام چطور می توانست به واقع امام یزید و یزیدیان شود؟ در حقیقت، دلیل اینکه چنین چیزی امکان پذیر نیست همین است که امامت یزید و یزیدیان امکان پذیر نیست. ولی این یک سوی قضیه هم هست، سوی دیگر مسئله این است که آنطور که روحانیت می تواند جامعه را هدایت کند هم آیا همان طوری است که امام زمان نیز هدایت خواهد نمود یا امام زمان عجل الله فرجه الشریف با روحانیت نیز سازگاری نخواهد داشت و همه و همه ی منبرها را خواهد سوزاند؟!!! موضوع این است که امام حسین علیه السلام و یاران وفادارشان در کربلا رخت برمی بندند و به سرای باقی می پیوندند و اما حماسه ی آنها همیشه تا روز قیامت زنده است. و لذا اگر امام حسین علیه السلام با یزید و یزیدیان توی دعوا و بلکه جهاد نمی رفت، او را به ابتذال و افتضاح می کشاندند و از او دست بردار نمی بودند. و این یک ابتذال و افتضاحی از یک سو و از سوی دیگر کربلا و عاشورایی است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف امروز نیز در رابطه با یزیدیان با آن روبرو است. و همین همه هست که حضرتش ظهور نمی فرمایند چرا که مشکل بشریت فقط  ظهور آن حضرت نیست و بلکه قویاً با پیامبر اعظم محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علی ابن ابیطالب هنوز بشریت مشکل دارد.

    و این ما را می رساند به تبریک تولد مولود کعبه حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه اسلام. شما خیلی از آیات قرآن را بدون در نظر گرفتن فداکاریهای عظیم و غیر قابل انکار امیرالممومنین نمی توانید درست بفهمید. مثلاً آیه ی 4 سوره مبارکه محمد صل الله علیه و اله و سلم را نمی توان درست درک کرد.


    فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤


    آیه در مقام انذار شدید کفار است و تایید چنین انذاری را در حماسه های رزمی آن حضرت با کفار می توان جستجو کرد. و حتی شنیدن جفاهایی که بعد از پیغمبر به آن حضرت می شود جانکاه و جگر سوز است. اما اینکه چرا حضرت رسول اکرم خاتم النبیین تشریف دارند و در خود قرآن بدان اشاره شده است نیز شایان ذکر است:


    مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَـٰکِن رَّسُولَ اللَّـهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّـهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿الأحزاب: ٤٠﴾.


    این موضوع در سوره ی مبارکه یس مکی که به گفته ای قلب قرآن است نیز مشهود است آنچنان که سوره مورد بحث خود به تنهایی گویی حق مطلب را تمام و کمال ادا می کند و جای همه و همه ی شبهه ها و تردیدها را برطرف می نماید و لذا از آنچنان عظمت الهی ای برخوردار است که خود برای هدایت بشریت از انواع گمراهیها کافی است. و سوره ی مبارکه یس هر آنچه بیشتر مطالعه شود و حفظ شود و در طول ایام مرور شود خود نشان می دهد نه تنها چرا اهل کتاب با خود مشکل دارند و بلکه چرا با اسلام نیز یحتمل لجاجت می ورزند و مسلمان نمی شوند. و بلکه به فهم نگاشتهای قاطیقوریایی در همه ی ادیان و فلاسفه و ایده ئولوژیها نیز کمک می کند؛ و در حقیقت ما را خود به خود وارد امور تفقه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه تفسیر قرآن می نماید. البته در داستانهای الغدیر و پنج تن اهل ابا و ائمه ی اطهار و حضرت بقیة الله الاعظم آنقدر حدیث و داستانهای آموزنده و حکمت آموز داریم که انسان از وجود این معصومین می تواند لبریز شود. موضوع این است که حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار سلام الله علیهم اجمعین به رستگاری و سعادت کل بشریت می اندیشند و نه فقط فردی خاص.

    مثل این است که ما در بین نگاشتهای قاطیقوریایی فی ما بین گروه های مختلف در برنامه ی لنگلندز بیاییم فقط به یک ارزش از توابعی اتومورف بیاندیشیم که آیا متعالی است یا خیر؟! البته یحتمل این کار جایز است. اما یحتمل سوال بهتر این خواهد بود که آیا توابع اتومورف اصولاً توابعی هستند متعالی یا مثلاً توابعی جبری اند. آیا اینکه توابع اتومورف یک بسط بی نهایت دارند معنی اش این است که اینها همچون توابع سینوس و کوسینوس و لگاریتم توابعی متعالی می شوند یا این بسط یحتمل بعد از تعداد معینی تمام شده و مسئله خود به خود جبری می شود. این یحتمل به نوع گروه هایی که در بسط توابع اتومورف بکار می روند و روی آنها جمع بسته می شوند نیز مربوط است و مهم است که این گروه ها چطور بینهایت می شوند و چطور توابع اتومورف به همگرایی می توانند بگرایند؟

    اینجا یک نکته ای هم هست راجع به مسئله ی خوانش پریشی یا dyslexia در کودکان. این مسئله در بزرگسالان نیز می تواند یحتمل ادامه یابد که در امتداد یا مربوط به مشکل هایپراکتیویته بیش فعالی و کمبود توجه نیز باشد. اما مسئله این هم می تواند باشد که آن انگیزه ای که لازم است برای بچه ها بطور انفرادی در آنها ایجاد شود را از دست بدهند. البته این یک مسئله است و اما مسئله ی دیگر این است که معلم یا استاد یا فیلم یا ملایی که باید درس یا خطبه ای را به دیگران منتقل کند، خود را مرکز توجه شاگرد ببیند یا حتی خود را مرکز توجه همه ی عالم فرض نماید؛ و بقول معروف در این رابطه هر چه توی سر و کله اش بزنی که بچه بگیر بنشین یا آدم شو، از خر شیطون هیچ جوری پایین نیاید! در واقع مشکل بیش فعالی و کمبود توجه در دیگری دیده می شود، و اما اصل ماجرا در جای دیگری باید جستجو شود. مثل این است که ما هی بگوییم فراماسونری و شیطان پرستی! و درست هم هست. و اما راه حلش چیست؟ و الله اعلم موضوع اینجا این است که اگر مثلاً بخواهیم به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی قاطیقوریایی بپردازیم که اسلام همه چا گیر شود، این مبارزه ی با فراماسونری و شیطانپرستی است. اما اگر بخواهیم این کار را برای اهدافی غیر از خدا انجام دهیم گیر خواهیم کرد. به هر حال، در هر دو صورت گیر بد شیاطینی می توان افتاد. مثل این است که شما برنامه های صدا و سیما را بر حسب در معرض شنیدن و دیدن شیاطین تنظیم کنید یا خیر بر حسب آدم کردن انسان تنظیم کنید. به هر حال، شما باید از مخاطب خود شناختی هم داشته باشید و نه اینکه فقط بر حسب مرکز همه ی عالم قرار دادن صدا و سیما این کار را کنید و بس! البته منظور اینجا فقط صد و سیمای خودمان نیست و بلکه هر صدا و سیمایی در هر کشوری یا حتی ماهواره ای است!!! و این مسئله را می توان به رسانه های دیگر هم بسط داد. مثلاً برای اینکه کسی را از ابتذال و افتضاح بیرون بکشیم، تا چه حدی لازم است که به او ابتذال و افتضاحاتی را که او گرفتارش است و ماورای آنها را گوشزد کنیم؟ و چرا این کار را می کنیم؟ برای اینکه آنگاه خودمان آسوده همه کاره ی عالم شویم؟ یا بالاخره کارخانه ی آدم سازی ای هم داریم طوری که همه نگذارند فرار کنند که امان از دست این یزیدیان بدنام، ما رفتیم، یا علی از تو مدد.... 

    ناگفته نماند که بنده از همان جایی که مزانی گرگ نیاسی رن را اخذ کردم یعنی کتاب آب هرگز نمی میرد، از همان جا هم شعر معورف ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش را نیز اخذ کردم (ص 184). البته این شعر یحتمل ویرایشهای مختلفی دارد همانطور که در اینترنت هم چنین است. و صد البته بنده ماندهام که چطور شد که یک مرتبه صفحه ی جستجوی گوگلی که لیستی از سایتهای مختلف و از جمله آپاراتهای مختلف را می داد هنگ کرد! بنده چند روز پیش که این کتاب را می خواندم به این شعر که رسیدم بلند بلند می خواندمش. و اما دوباره این صحبت جای دیگری پیش آمد و بنده گفتم شعر را اینجا بیاورم. ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش. ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش. بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش. بهر نبردی بی امان آماده باش آماده باش. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    https://en.wikipedia.org/wiki/Donald_Trump%27s_The_Art_of_the_Deal:_The_Movie

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾


    149 وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)أَنَّهُ قَالَ‌ لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ الْمَخْلُوقِ وَ مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ‌

    http://lib.eshia.ir/86808/2/43


    149- و بهمین اسناد از آنحضرت روایت کرده که گفت امیرمومنان علیه السلام فرمود: دین ندارد آنکس که اطاعت کند مخلوق را در نافرمانی خالقش.


    عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ترجمه مرحوم غفاری، جلد 2، ص 55.


    "البته اینجا یک نکته ای هست که قابل تامل است و آن اینکه فرض بفرمایید که یک روزی امام زمان سلام الله علیه ظهور می فرمایند و در مسند ولایت فقیه می نشینند. اگر شما از آن حضرت سوال کنید که آیا شما امام زمان عجل الله فرجه الشریف هستید؟ او چه جواب خواهد داد؟ آیا او خواهد گفت که بله من امام زمان هستم یا به همان مقام ولایت فقیهی بسنده خواهد کرد؟!"


    اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.


    بنده ی حقیر فکر می کنم این مسئله اصلا مسئله ی ساده ای نیست که کسی بخواهد روی آن مانور دهد که هر کسی باید امام زمان خودش را بشناسد و اما اینکه امام زمان او همان حضرت بقیة الله ای است که همان امام دوازدهم است که همه ی پیامبران و لذا حضرت محمد مصطفی خاتم النبیین صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین و همه ی ائمه ی اطهار به او بشارت داده اند هم او است؟ این یک مسئله ی دیگری است که در زمان مدرنیته ی ما سالک یحتمل بتوان گفت باید  از میان انواع فتنه ها و آشوبها و اغتشاشات و جهادهای با نفس و جهادهای با انواع شیاطین و فراماسونری و شرک و کفر و نفاقها همه و همه پیروزمندانه بیرون بیاید تا اینکه یحتمل اول بلکه خودش را بشناسد و بعد امام زمان حتی خودش را بشناسد و چه رسد به اینکه حضرت بقیة الله الاعظم را هم بخواهد شناختی از او پیدا کند.

    بنده حقیر داشتم میلیاردرهای آمریکایی را می دیدم که لیست آنها در مجله ای آمده است و اینترنتی نیز ویکیپدیا از آنها می گوید. دلیلش را هم بگویم که مجله ی نجوم این دو ماهه از الون موسک مقاله ای دارد راجع به شرکتش اسپیس ایکس Space X. و او از قضا یکی از میلیاردرهای عصر ما نیز هست. اتفاقاً چندین میلیاردر در ارتباط با تکنولوژیهای رایانه ای یا بقول معروف دره ی سیلیکان (Silicon Valley) حومه ی سن حوزه هستند. از جمله جف بزوس، بیل گیتز، مارک زوکربرگ، لاری الیسون، .... اینها را گفته می شود مثل بیل گیتز بطرز بشردوستانه ای از اموال خود به موسسات خیریه می بخشند. و این را بنده نمی گویم که غیر از این است. اما اینکه بقول معروف این اعمال بشردوستانه یا فیلانتروپیستی چقدر خالصانه است خود سوال مهم است. منظور به این است که یک وقت هست که ما کارهایمان بشردوستانه است و یک وقت دیگر خداپسندانه است. هر کار بشردوستانه ای نهایتاً خداپسندانه یحتمل نباشد یا اصلا در نهایت خداپسندانه از آب درنیاید. مثلاً یحتمل بعضی ایراد کنند که ملی کردن نفت خیلی به ملت می تواند کمک کند، و اما چقدر این کار خداپسندانه است؟ یحتمل بعضی ایراد کنند که خیلی هم خداپسندانه است. و اما پس مشکل اینکه در فاصله ی بین 1329 و 1332 اختلافات آنقدر بالا گرفت که به کودتای 28 مرداد انجامید چه بود؟ اینجا ما یک مسئله و بلکه مسائلی از نوع حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی داریم که باید در نظر بگیریم.

    بنده حقیر یک مسئله ی آنرا عرض کنم. این مسئله چنین است که ما دانشمندان علوم کامپیوتری یا ریاضیدانها یا فیزیکدانها یا ریاضی-فیزیکدانهایی داریم که اینقدر سخت در کار خود مشغولند که یادشان می رود برای چی و برای کیست که دارند کار می کنند. و اتفاقاً خیلی هم یحتمل در کار خود وارد و خبره هم باشند. اما موضوعاً و بلکه فطرتاً به خدا و پیغمبر و دین و ایمان و اینها اصلا کاری نداشته باشند برای اینکه در حقیقت کارشان آنقدر بنظرشان جذاب بنظر می رسد که دیگر به دین و ایمان فکر نمی کنند؛ و مثالهای بین المللی اینها که علناً به چنین چیزی اظهار می کنند کم هم نیستند!

    مثالش همین اوراکل است. سالها قبل یکی از اساتید دانشگاه که بنده حقیر بالاخره متوجه نشدم که آیا او رشته اش ریاضی بوده یا کامپیوتر و غلط نکنم الان آمریکا است می فرمودند که این کمپانی اوراکل در کار خودش مثل مرسدس بنز می ماند میان ماشینها. و همانطور که می دانید اوراکل کارش در رابطه با داده پردازی در مقایسهایی ماورای کامپیوترهای شخصی است که یحتمل رقیب دیگرش هم مایکروسافت نیز باشد. البته وقتی مقیاسهای داده پردازیها از یک حدودی در ابررایانه ها بگذرد آنگاه ما به یک انگیزه هایی ماورای شرکتها و کمپانیهای تجاری احتیاج داریم چرا که نوع کارها یحتمل با کارهایی که از تجارت محض و بلکه علوم طبیعی محض می گذرد و خواسته یا ناخواسته وارد الهیات می شود، نیز سر و کار داشته باشد. و اما لاری الیسون اینجا یک حرفی می زند که در این رابطه و در رابطه با حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی قابل توجه است:

    Ellison says that his love affair with Israel is not connected to religious sentiments, but rather due to the innovative spirit of Israelis in the technology sector.[13] 

    https://en.wikipedia.org/wiki/Larry_Ellison


    در کل در همان پاراگراف ویکیپدیا می فرماید:

    Although Ellison was raised in a Reform Jewish home by his adoptive parents, who attended synagogue regularly, he remained a religious skeptic. Ellison states: "While I think I am religious in one sense, the particular dogmas of Judaism are not dogmas I subscribe to. I don't believe that they are real. They're interesting stories. They're interesting mythology, and I certainly respect people who believe these are literally true, but I don't. I see no evidence for this stuff." At age thirteen, Ellison refused to have a bar mitzvah celebration.[12] Ellison says that his love affair with Israel is not connected to religious sentiments, but rather due to the innovative spirit of Israelis in the technology sector.[13]

    این یک حرف قابل توجهی است که او می گوید که من به اسراییل عشق می ورزم نه بخاطر تمایلات دینی و بلکه به این خاطر که اینکه اسرائیلیها یک روحیه ی مخترعی در حوزه ی تکنولوژی دارند.

    عکس این روحیه را که مملو از تشکیک است را در بالاترین سطوح روحانیت ما نیز می بینید آنجاهایی که شاعر یا مدح کننده ای حتی از روی خلوص نیت بخواهد از شخصیتی والا تعریف کند و یحتمل او را شبیه امام زمان جلوه دهد؛ و در مقابل متوجه می شویم که متواضعانه آن حضرت از چنین تعریفهایی طفره می رود و یک وقت دیدید آن بنده خدای مداح یا شاعر بنظرش رسید که متهم شده است به بیش از حد متوهم یا متخیل بودن!!! دلیلش این است که اینجا ما با یک بازی صرف روبرو نیستیم که بفرمایید بازی اشکنک دارد سر شکستنک دارد. و آنهایی که چنین فکر می کنند، یحتمل بدتر از این حقیر که دیگر وجود نداشته باشد ولی به هر حال همه و همه دارند در گناهان کوچک و بزرگ خود سر تا پا غوطه می خورند و بلکه می خواهند مسائل را اشتباهی قاطیقوریایی می کنند آنجایی که باید شدیداً از خدا استعانت بجویند و توبه و استغفار کنند.

    مسئله اینجا این است که ما وقتی به اعداد متعالی رسیدیم، حالا چطور برگردیم و گروه های گالوایی را که به این عدد متعالی ختم می شوند طوری که مثلاً دنباله ای از اعداد جبری بدان میل کند را بیابیم؟ مثلاً شما در SL(2, R)، یا SL(2, C) بینهایت زیرگروه های گالوا دارید؛ اما آیا خود این گروه ها را نیز می توان بعنوان گروه های گالوا حساب آورد؟ یحتمل این یک سوال خنده داری بنظر برسد و اما یحتمل در یک حدی بتوان آنرا چنین متصور شد! یحتمل بتوان توابع اتومورفیکی را در نظر گرفت که مثلاً در بسط تایلورش که یک سری بینهایت (دیریشله مانند) را نتیجه می دهد و در رابطه با یک گروه گالوایی ارزشش به ازای عددی، عدد متعالی ای می شود! و لذا مثلاً می توان اینچنینی وارد مسائلی در برنامه ی هندسی لنگلندز یا حتی ابرتقارنها یا بلکه واریته های شیمورا یا نظریه های همدیسی قاطیقوریایی... شد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    ۱. حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ ﴿هود: ٤٠﴾

    ۲. فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿المؤمنون: ٢٧﴾


    35 باب ما کتبه الرضا(ع)للمأمون فی محض الإسلام و شرائع الدین‌

    1 حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِنَیْسَابُورَ فِی شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ‌ سَأَلَ الْمَأْمُونُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا(ع)أَنْ یَکْتُبَ لَهُ مَحْضَ الْإِسْلَامِ عَلَى سَبِیلِ الْإِیجَازِ وَ الِاخْتِصَارِ فَکَتَبَ(ع)لَهُ أَنَّ مَحْضَ الْإِسْلَامِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً فَرْداً صَمَداً قَیُّوماً سَمِیعاً بَصِیراً قَدِیراً قَدِیماً قَائِماً بَاقِیاً عَالِماً لَا یَجْهَلُ قَادِراً لَا یَعْجِزُ غَنِیّاً لَا یَحْتَاجُ عَدْلًا لَا یَجُورُ وَ أَنَّهُ‌ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا ضِدَّ لَهُ وَ لَا نِدَّ لَهُ وَ لَا کُفْ‌ءَ لَهُ وَ أَنَّهُ الْمَقْصُودُ بِالْعِبَادَةِ ...


    عیون اخبار الرضا، جلد 2، ص 121-127

    http://lib.eshia.ir/86808/2/121




    توابع پارتیشن یک ارتباط نزدیکی دارند با توابع زتا. حالا ما نمی خوایم هم خیلی وارد این مبحث شویم، ولی فقط به مقاله ی زیر کاشانی پور نیز اشاره می کنیم:


    یک دیدگاه دیگری توابع زتا را به هندسه ی ناجابجایی نیز مربوط می کند. 

    اینجا ما این مسئله را نیز داریم که تنوری که خوب داغ شده است، چقدر از استاد و شاگرد ما فاصله دارد تا جایی که اختلاف آنتروپی بین تنور و شاگرد یحتمل به سردی می گراید و یحتمل نیز به گرمی بگراید و در عین حال نیز یحتمل این اختلاف آنتروپی به سمت بینهایت میل کند و بلکه اصلا تنور مورد بحث یک امر درونی هم باشد که در درون شاگرد باید روشن شود و یحتمل طرف راست با طرف چپ اختلاف پتانسیل داشته باشند و یحتمل استاد هزار سال قبل و بلکه بیشتر زندگی می کرده و شاگرد در زمان حال است یا حتی در آینده بدنیا بیاید و شاگرد یا استاد در آندلس است یا در کشوری اسلامی است و یحتمل بتوان پرسید که استاد و شاگرد آیا دو همرزم اند در میدان جهادی یا خیر و ....
    البته یحتمل هم از داستان حضرت موسی علیه السلام کسی سر کلاس درس بخواهد بیاموزد که بالاخره آیا لازم است که گاو یا گوساله ای را به چه صورت قربانی کنیم تا چه ها شود و چه ها نشود؟ و یک یا چند یا چندین شاگرد سمجی هم از یک گوشه ها و کنارهایی اشکال کنند که حالا اگر ما در جاده ای داریم می رویم و اجیاناً با گاو هم برخورد کردیم یا حتی آمدیم با گاو هم برخورد نکنیم و خودمان یک مرتبه انگار که سوار ماهواره برهای موشکی هستیم شروع کردیم به یک سفر و پروازی به سمت کره ی مریخ؟ آیا این هم به حساب می آید؟ یا این گاو و گوساله ها را نمی شود به حساب آورد؟ البته اینها را هم یحتمل بتوان به عنوان محاسبات ابری در آمازون فروخت.
    ولی بنده فکر می کنم که در نهایت مسئله این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آیا ما جایزیم که از خطوطی که بصراحت ترسیم شده است که اسلام ناب محمدی را از اسلامهای دیگر و در راس آنها اسلام آمریکایی جدا می کنند دستب بشوییم؟ در حقیقت اگر چنین باشد، دیگر نگاشتهای قاطیقوریایی فی ما بین قاطیقوریاهای اسلامی و قاطیقوریاهای آندلسی معنا نخواهند داشت و نظریه های همدیسی نیز انواع دیگری پیدا خواهند کرد. مثل این است که در تنور نشسته اید و منتظرید که استاد بگوید بیا بیرون یا بی سیم یا باسیم بزند که عملیات را شروع کنید و حال آنکه تنور هی دارد داغتر و داغتر می شود و فرمانده یا استاد هم می فرمایند که هنوز شروع نکنید! یحتمل در یک نقطه ای خونتان بجوش آید یا حتی خیلی خونسرد هم به لکی بفرمایید "مزانی گرگ نیاسی رن"؟!  طلبه ای از همه جا بیخبر که این دیگر کدام لکی است، بفرماید چی گفتی؟ دوباره بگو؟ و شما هم بفرمایید که همانی را که خودت گفتی را گفتم!
    موضوع این هم هست که شما اگر 4 ریال توی یک دست دارید و 5 ریال توی دست دیگر، این یک مسئله است و اما یحتمل هم بخواهید همیشه تقارن را طوری حفظ کنید که با هندسه ی فضا-زمانی خوانا باشد و هماهنگی ایجاد کند. و لذا باید ببینید چقدر توی هر مشتتان دارید که 4-4 یا 4-5  5-5 یا 5-6 یا 6-6 یا حتی 13-13 ... است یا چقدر هم نیاز دارید که تنورتان را گرم کنید که استادتان را نیز خوشنود کند. یا خیر، در طول روز تنور همان ستاره ی محلی است و در شب هم ستاره های دیگری دارید و در عین حال باید مواظب هم باشید که دچار ستاره های همراه با سیاه چاله ها نیافتید یا حتی گیر یک سیاه چاله ی خاص هم نیافتید که حالا افقش کدام است؟ و الله اعلم! 
    بِّسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
    إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤ سَلَامٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥
    ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    149 وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)أَنَّهُ قَالَ‌ لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ الْمَخْلُوقِ وَ مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ‌

    http://lib.eshia.ir/86808/2/43


    149- و بهمین اسناد از آنحضرت روایت کرده که گفت امیرمومنان علیه السلام فرمود: دین ندارد آنکس که اطاعت کند مخلوق را در نافرمانی خالقش.


    عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ترجمه مرحوم غفاری، جلد 2، ص 55.



    آن شاگردی که بدستور استادش می رود درون تنور می نشیند، بدلیل اختلاف آنتروپی ای که از استادش دریافت می کند دچار بده و بستانهایی بین آنها می شود که یحتمل دچار دینمداری مطلق و صرف شود؛ یا یحتمل دین نداشته باشد چرا که از مخلوقی در نافرمانی خالق اش اطاعت کرده است. یعنی اینجا مهم است که از چه امامی است که کسی اطاعت می کند؟ آیا امامی است بحق یا امامی است که خود از غیر خدا و بلکه از شیاطین بزرگ و کوچک و جن و انس اطاعت می کند.

    اینجا است که اطاعت از انبیاء و خصوصاً خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه ی اطهار و خصوصاً حضرت بقیة الله الاعظم مثل روز روشن می شود چرا که فرقی نمی کند با مسائل حوزوی طرفیم یا با مسائل دانشگاهی. مسئله این است که یک جاهایی نوع برداشت از مسائلی را که برای قرب به خدا است را انواع تعبیرات شیطانی می توان کرد. و این فقط از این نوع نیست که مثلاً اینترنت کاربردهای دوگانی دارد: هم کاربردهای نظامی می تواند داشته باشد و هم کاربردهای علمی و مدنی مدون. یا از این نوع خاص خودش هم نیست که محاسبات ماتریسی تاکسیهای پهپادی اسنپی می توانند همینطور کاربردهای ابرگرانشی هم داشته باشند. اینها را اتفاقاً خیلی هم خوب است که همه و همه را در نظر داشت که تا کجا یحتمل به اشباعهای بوز-اینشتینی یا فرمیونی یا ... می رسیم یا کجاها باید خلائها را درست محاسبه کرد تا این انواع اشباعها و خلائهای آنها درست تخلیه شوند یا فرصت تخلیه شدن در موارد تغییر حالات یحتمل بحرانی خود بیابند.

    در یک کلام، آنجایی که مسائل از نوع حسینی و کربلایی و عاشورایی است، به مسائل رنگ و بوی یزیدی و ابن زیادی و عمر بن سعدی و شمری می دهند. آنجایی که مسئله امیرالمومنین و حضرت رسول است، به دشمنان آنها پرداخته می شود. آنجایی که مسائل حضرت عیسی و حوارییون آن حضرت است، انواع مسائل دیگر در فضاهایی مجازی مطرح می شوند. این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از نوعی حکمت الهی سرچشمه می توانند بگیرند که به اطاعت خالق بیانجامند و از اطاعت مخلوق در نافرمانی خالق خودداری شود. و الا فهم حکمت الهی خالق برای ما در مخلوقات و مخلوقاتِ مخلوقات سر در گم می شود و اصل مطالب گم می گردند و ما را به انواع گمراهیها می کشانند.

    و لذا در نظریه های حمیدی مجیدی نمی توانیم موفق شویم که چه چیزی است که نظریه های ریاضی فیزیکی مورد بحث را یحتمل نظریه هایی حمیدی مجیدی نیز می توانند کنند. مثلاً اصل مسائل هندسی رویه ها یا هندسه ی ناجابجایی یا مدل استاندارد ذرات فیزیک یحتمل در نظر ما گم می شوند. اما نکته ای که قابل توجه است این است که آنجایی که از لحاظات حوزوی یا دانشگاهی ما استاد داریم و شاگردانی هم داریم که مشغول تحصیلند، ما از کتاب و سنت بسی درسها داریم که بیاموزیم که فرضاً جاذبه و دافعه ی حضرت علی علیه السلام در چیست؟ یا کتاب scl دانی کالگری که دارد به آی پی ام می آید چه می فرماید؟ یا اینکه ما می توانیم بنا بر قضایای جان میلنر، کلافهایی با انحنای صفر روی رویه های ریمانی داشته باشیم به چه معنا است؟ یا کارهای اسکین یا میرزاخانی اینجا چه ربطی پیدا می کنند. و غیره.

    یحتمل بعضی اشکال کنند که طرف را توی ده راه نمی دادند دنبال کدخدا می گشت، اما بنده خوب است اینجا از مسئولین آی پی ام درخواست کنم که لااقل ادوارد ویتن را برای سخنرانی دعوت کنند. جای تاسف است که شنیدم جو پلچینسکی و استیون هاکینگ به رحمت خدا رفته اند. خدا رحمتشان کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿یس: ٦٠﴾


    به یکی از شیاطین اعظم گفتند از خرت می آیی پایین یا خودم پیاده ات کنم.

    فرمود دارم محاسبه می کنم که اگر پیاده شوم، دیگر شیطان اعظم دیگری پیدا نمی شود که خر به این خوبی را ازش به خوبی من سواری بگیرد.

    گفتند نگران خرش نباش. خر زیاد داریم و اتفاقاً شیاطین بهتر از تو هم خیلی داریم که از تو هم بهتر خر سواری بلدند. و لذا بی نهایت حالات خر و خر سواری است که شیاطین اعظم و خرهایشان می توانند برنامه اجرا کنند. و اما وقتی مهلتت تمام شد، لطف کن پیاده شو و از خر شیطان بیا پایین و الا برای خودت آبروریزی می شود!

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَ أَسْأَلُکَ اَلْأَمَانَ یَوْمَ لاٰ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ اَلْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلّٰهِ وَ أَسْأَلُکَ اَلْأَمَانَ یَوْمَ یَفِرُّ اَلْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صٰاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ وَ أَسْأَلُکَ اَلْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ اَلْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذٰابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ وَ صٰاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ وَ فَصِیلَتِهِ اَلَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ کَلاّٰ إِنَّهٰا لَظىٰ نَزّٰاعَةً لِلشَّوىٰ مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْمَوْلَى وَ أَنَا اَلْعَبْدُ وَ هَلْ یَرْحَمُ اَلْعَبْدَ إِلاَّ اَلْمَوْلَى مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْمَالِکُ وَ أَنَا اَلْمَمْلُوکُ وَ هَلْ یَرْحَمُ اَلْمَمْلُوکَ إِلاَّ اَلْمَالِکُ مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ وَ أَنَا اَلذَّلِیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ اَلذَّلِیلَ إِلاَّ اَلْعَزِیزُ مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْخَالِقُ وَ أَنَا اَلْمَخْلُوقُ وَ هَلْ یَرْحَمُ اَلْمَخْلُوقَ إِلاَّ اَلْخَالِقُ مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْعَظِیمُ وَ أَنَا اَلْحَقِیرُ وَ هَلْ یَرْحَمُ اَلْحَقِیرَ إِلاَّ اَلْعَظِیمُ مَوْلاَیَ یَا مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْقَوِیُّ وَ أَنَا اَلضَّعِیفُ وَ هَلْ یَرْحَمُ اَلضَّعِیفَ إِلاَّ اَلْقَوِیُّ


    روایة علیّ بن جعفر، عن أخیه (علیه السلام) قال: «سألته عن حمل المسلمین إلى المشرکین التجارة، قال: إذا لم یحملوا سلاحاً فلا بأس».


    مکاسب شیخ انصاری، جلد 1، ص 148

    http://lib.eshia.ir/10141/1/148



    بعضی یحتمل اشکال می کنند که در تجارتها در اقتصاد مقاومتی بهتر است که شما یک تومان را به یک 4 ریالی و یک 6 ریالی مثلاً تقسیم کنید و همه را یک مرتبه تجارت نکنید. با 4 ریال خود معامله کنید و 6 ریال را نگه دارید یا 6 ریال را معامله کنید و 4 ریال را نگه دارید. یک مرتبه یک تومان را ندهید که 11 ریالش کنید و بلکه ضرر هم کنید و 9 ریال هم دستان نماند و یک وقت کل اصل مال هم دیدید رفت.

    البته اینجا خوب است که کسی بتواند چنین کند. ولی خیلی اوقات مسئله اینچنین نیست. مثلاً اگر کسی گرمی اش کرده است برای اینکه در حالت بلغمی گیر کرده است و می خواهد از آن بیرون بیاید، این کار یحتمل حالت بلغمی اش را بدتر هم می کند. و لذا باید سعی و تلاشش را بر این بگذارد که ببیند کجای کارش خراب شده است که بیشتر از همه آن عضوش دچار گرمی شده است. یحتمل اگر گوشش درد گرفته است یا دچار کم شنوایی شده است یا دماغش دچار سینوزیت یا پلیپ شده است یا پایش ترک برداشته است یا چشمانش تار می بیند، اینجا باید توجه کند که چطور از حالت بلغمی بهتر درآید که گرمی اش هم نکند. یعنی سعی اش را بر این نگذارد که بلغمیت را با گرمی درمان کند. پس چه کند؟

    خوب، یحتمل کسی ایراد می کند که اینها اصلا به ما چه؟ که حالا ما دچار بلغمیت شده ایم و گرمی بخوریم یا سردی؟ موضوع این بود که اگر در اقتصاد مقاومتی یک تومان داریم چطور 4 و 6 ریالی اش کنیم و بلکه چطور ضرر نکرده و بلکه منفعت کنیم. و حالا یک بنده خدایی هم ایراد کند که صاف و پوست کنده یحتمل باید همه را به سیخ کشید چرا که این جزو هندسه ی مسائل است و اگر این کار را نکنید، دیگران با شما این کار را خواهند کرد!

    وَ أَسْأَلُکَ اَلْأَمَانَ یَوْمَ یَوَدُّ اَلْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذٰابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ وَ صٰاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ وَ فَصِیلَتِهِ اَلَّتِی تُؤْوِیهِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ کَلاّٰ إِنَّهٰا لَظىٰ نَزّٰاعَةً لِلشَّوىٰ

    آنجایی که فرد باید از خودش محاسبه بکشد، نمی تواند و از دیگری سعی می کند که محاسبه بکشد. از خودت محاسبه بکش! و اما باید هم آماده بود که دیگران از شما محاسبه نکشند. برای این کار خیلی هم خوب است که انسان بتواند به هندسه و بلکه منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی بپردازد و بلکه وارد حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و ریاضی فیزیک و نظریه ریسمان و نظریه ام و  شود. و اما این هم برای خودش یک مسئله ای است که کسی بخواهد یک تومان و بلکه بسیاری یک تومانیها را در یک لحظه 11 ریال کند و هر لحظه نیز بتواند چنین کند تا اینکه کسی بتواند در طول سال یک تومانش را مثلاً 12 ریال کند.

    بنظر می رسد که بسیخ کشیدن مسئله در بعضی مسائل هندسی و ریاضی فیزیکی از نوعی است که یحتمل هندسه ی اقتصاد مقاومتی از نوعی است که در ان تقارنی موجود است که باید یک تومان را به 4 ریال و 6 ریال تقسیم و آنگاه معامله کرد. و لذا کارخانه های انسان سازی و کلاً دیگر کارخانه های تولیدی طوری مطرح می شوند که باید با این نوع از بسیخ و صلابه کشیدنها مقابله ی جدی شود. و یحتمل بجرات بتوان گفت که این در فرهنگهای غربی و شرقی رایج که فرضاً ازدواجها متداوماً بتاخیر می افتند امکان پذیر نمی باشد. البته تدلیس مشاطه هم باید در نظر گرفته شود! و اینها فقط قسمتی از کل مسائل سیخ و صلابه  است. اگر سیخ صلابه خوب است چرا خودت را به سیخ و صلابه نمی کشی؟ موضوع این است که آنجایی که باید قتال و جنگ کرد را بجایش ما رفتیم دنبال تجارت. آنگاه آنجایی هم که باید تجارت کنیم یحتمل از اوقات حرب و جنگ و دعوا می بینیم. و همه چیز را اشتباهی قاطیقوریایی کرده و می آییم قوزش را برداریم و بلکه قوز بالا قوزش می کنیم. نکنید و نکنیم این کارها را!!! 

    حالا بنده برای رفرانس هم که شده این مقالات را اینجا می گذارم. مثلاً شما همانطور که یک تومان را می توانید 4+6=10 نمایید، یحتمل می توانید 235= 20x(6+4)+3x(6+4)+5= 20x10+3x10+5نمایید. این معنایش یحتمل این نیست که مایلید شش بعلاوه ی چهاری می خواهید شکافت هسته ای اورانیوم انجام دهید چرا که اورانیئوم غنی شده یحتمل غیر از این است. یا اگر یک تومانی را مملو از یک ریالیها نمایید معنایش این نیست که دارید گداخت هسته ای انجام می دهید. و اما بهتر هم هست که بدانید دارید چه می کنید! همینطوری نمی شود بفرمایید که بنده ی حقیر فعلاً دارم به نظریه های ریاضی فیزیکی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می پردازم و همه و همه را قاطیقوریایی می کنم. و بعد یک جوری می شود. نخیر اغتشاش و آشوب هم نباید داشته باشیم و بلکه آندلسی هم اگر داریم برای این است که همان را هم اسلامی کنیم و نه اینکه اسلامی را آندلسی کنیم. یک چیزهایی را مثل اینکه مدام باید تکرار کرد! یک وقت هست شما شبکه های محلی و بین المللی تاکسی رانی های اتوماتیک پهپادی اسنپی می خواهید و یک وقت هست که دنبال ابرگرانش هستید و ....  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته...


    https://arxiv.org/pdf/1801.07752.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1803.07498.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1608.08504.pdf

    https://arxiv.org/abs/1711.07921

    https://arxiv.org/abs/1801.04036

    https://arxiv.org/abs/1802.00620

    https://arxiv.org/abs/1712.07017

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿البقرة: ٢٥٤﴾


    الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّـهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّـهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢٧٥﴾

    إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّـهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿التوبة: ١١١﴾

    قُل لِّعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ ﴿ابراهیم: ٣١﴾

    وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ ۖ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ ۚ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُورًا ﴿٦٧﴾ أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا ﴿٦٨﴾ أَمْ أَمِنتُمْ أَن یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَىٰ فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِّنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُم بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا ﴿الإسراء: ٦٩﴾

    الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّـهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّـهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّـهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿الحج: ٤٠﴾

    رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿النور: ٣٧﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّـهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿الجمعة: ٩﴾



    ... و چون فارغ شدى از نماز هفتاد مرتبه مى‌گویى

    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ اَلنَّبِیِّ اَلْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ ] پس به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس سر از سجده بر مى‌دارى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    رَبِّ اِغْفِرْ وَ اِرْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیُّ اَلْأَعْظَمُ پس باز به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس حاجت خود را مى‌طلبى که إن شاء الله برآورده خواهد شد) و بدان نیز که در ماه رجب زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مندوب است و اختصاصى دارد


    مهم‌ترین جمله های رهبر انقلاب در سال ۹۶


    رتبه اول) نماز در قدس
    ان‌شاءاللّه آن روزی را که شماها در قدس نماز جماعت میخوانید، ببینید و ببینیم. ۹۶/۱۲/۱۰

    رتبه دوم) مخاطب بایدها
    آقای رئیس‌جمهور هم در صحبتشان مفصّل پرداختند به مسئله‌ی اقتصاد و کارهایی که باید انجام بگیرد و مواردی را ذکر کردند که «باید این کار بشود». مخاطب این بایدها کیست؟ خود ایشان. ۹۶/۳/۲۲

    رتبه سوم) آتش به اختیار
    وقتی دستگاه مرکزی مختل است، همه هسته‌های  فکری و فرهنگی و عملی و جهادی، آتش به اختیار باشند. ۹۶/۳/۱۷‌



    راستش را بخواهید خیلی وقت است این روزها دو تا سیخ کباب به سیخ نکشیده ام و خیلی هم دلم می خواهد چنین کاری را انجام دهم. و اما شاید بی ربط نباشد که عرض کنم که اخیراً رفتم یک پرس چلوکباب بخورم، اولاً که دو تا سیخ کباب شده است یک سیخ کباب لقمه که کما بیش همان یک سیخ از دو سیخ کبابهای قدیم خودمان است. و در ضمن هم آنقدر داغ بود و این حقیر هم آنقدر گرسنه ام بود که نفهمیدم چطوری چلوکباب داغ را خوردم و لب و دهانم همه سوخت. خوب دیگر، بعضی وقتها هم مسائل اینطوری می شود. نباید خیلی اشکال کرد. سعی کنید خودتان کبابها را در خانه به سیخ بکشید!!! اینطوری مطمئنتر هم هستید که اقل کم گوشتش چیست؟ کبابش چیست؟ و خودتان هم به سخیش کشیده اید. چند تا مهمان هم دعوت کنید و اگر از مواقعی باشد که می توانید نذری بدهید مثل نذری برای امام حسین علیه السلام که دیگر نورٌ علی نور. البته در ایام رجب و شعبان و رمضان تا می توانید خود را برای ماه ضیافت الهی آماده کنید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِّسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣ تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤ سَلَامٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیم تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢ سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١ حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤ کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ﴿١ فَذَٰلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ ﴿٢ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْکِینِ ﴿٣ فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ ﴿٤ الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿٥ الَّذِینَ هُمْ یُرَاءُونَ ﴿٦ وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿٧

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿١ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿٢ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿البقرة: ٢٥٤﴾


    الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّـهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّـهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢٧٥﴾

    إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّـهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿التوبة: ١١١﴾

    قُل لِّعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ ﴿ابراهیم: ٣١﴾

    وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ ۖ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ ۚ وَکَانَ الْإِنسَانُ کَفُورًا ﴿٦٧ أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا ﴿٦٨ أَمْ أَمِنتُمْ أَن یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَىٰ فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِّنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُم بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا ﴿الإسراء: ٦٩﴾

    الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّـهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّـهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّـهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّـهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّـهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿الحج: ٤٠﴾

    رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿النور: ٣٧﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّـهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿الجمعة: ٩﴾



    ... و چون فارغ شدى از نماز هفتاد مرتبه مى‌گویى

    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ اَلنَّبِیِّ اَلْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ ] پس به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس سر از سجده بر مى‌دارى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    رَبِّ اِغْفِرْ وَ اِرْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیُّ اَلْأَعْظَمُ پس باز به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس حاجت خود را مى‌طلبى که إن شاء الله برآورده خواهد شد) و بدان نیز که در ماه رجب زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مندوب است و اختصاصى دارد


    مهم‌ترین جمله های رهبر انقلاب در سال ۹۶


    رتبه اول) نماز در قدس
    ان‌شاءاللّه آن روزی را که شماها در قدس نماز جماعت میخوانید، ببینید و ببینیم. ۹۶/۱۲/۱۰

    رتبه دوم) مخاطب بایدها
    آقای رئیس‌جمهور هم در صحبتشان مفصّل پرداختند به مسئله‌ی اقتصاد و کارهایی که باید انجام بگیرد و مواردی را ذکر کردند که «باید این کار بشود». مخاطب این بایدها کیست؟ خود ایشان. ۹۶/۳/۲۲

    رتبه سوم) آتش به اختیار
    وقتی دستگاه مرکزی مختل است، همه هسته‌های  فکری و فرهنگی و عملی و جهادی، آتش به اختیار باشند. ۹۶/۳/۱۷‌



    بعضی یحتمل ایراد می کنند که در قرآن و حدیث و سنت کجا نوشته است که بروید به جنگ شیاطین کوچک و بزرگ؟ حالا در نفست با شیطانت شروع کنی به جنگیدن و جهاد و مجاهدت و بعد برسی به این شیطان بزرگ که جلوی راهت را سد کرده است که به خدا برسی، این یک چیزی است. و اما همینجوری کی است که بگوید من می روم به جنگ همه ی شیاطین عالم و از جمله شیاطین کوچک و بزرگ و موفق هم شود؟

    بنده ی حقیر عرضم این است که این مسئله از تکبیر خدای سبحان مستقیماً نتیجه می شود آنجایی که حضرت حق به مستضعفین عالم وعده ی امامت و وراثت می دهد که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. و این فقط یک قصه نیست. مسئله این است که مستضعفین عالم آنجایی که تکبیر الله اکبر می گویند و به قدرت الهی تمسک می جویند، اینجا دیگر قدرتهای کوچکتر حتی بنظرشان هم نمی آید که چیزی هستند یا خیر! چه رسد به اینکه فراعنه و شاهنشاهیان و شیاطین انس و جن کوچک و بزرگ را نیز به حساب آورند. قدرت الهی، آن قدرتی است که همه ی قدرتهای دیگر از آن نتیجه می شود و مستضعفین عالم وقتی متوجه شوند که بنده های چنین قدرت الهی ای است که هستند، به قدرت دیگری تمسک نمی جویند و نمی خواهند که بجویند چرا که به آن قدرت لایزال الهی به آن عروة الوثقی و حبل الله المتین چنگ زده اند و تمسک جسته اند. و دلیل ضعف و ضعیفی و استضعاف آنها هم همین است که به بندگی حضرت حقی رسیده اند که علوم هسته ای و دیگر علوم مادی و طبیعی از او نتیجه می شود.

    خوب، حالا بعضی یحتمل اشکال می کنند که این هم درست است ولی ما می توانیم با دیگران بیع و کاسبی کنیم و از امور فقهی هم همین است که می توان به مکاسب و از جمله مکاسب محرمه فقهی پرداخت. و از جمله نیز می توان کالاهای ایرانی تولید کرد. ما حتماً نباید هواپیما و ماهواره و ایستگاه فضایی بین المللی و کارخانه های B ذرات بنیادی فیزیکی هم بسازیم تا معلوم کند که ما می توانیم علی القاعده به همه ی تکنولوژیهای مدرن راه یابیم. و تولید ملی داشته باشیم. البته خوب است که از تولید ملی پشتیبانی هم کنیم. اما مسئله ی اولی مهم اینجا است که ما نباید تلاش برای کارخانه های آدم سازی را کنار بگذاریم چرا که می خواهیم تولید کالاهای ایرانی را بالا ببریم.

    این مسئله ی مهمی است که تجارت و بیع عموماً یک مسئله ای است غیر از خود تولید کالاها در اقتصاد مقاومتی. و لذا می توان مدعی شد که ما کشوری هستیم که نه تنها از حقوق بشر و از جمله از حقوق زنان و همجنس بازان نیز حمایت می کنیم و بلکه از حقوق حیوانات هم دفاع می کنیم. و در عین حال همه و همه را هم به کار می گیریم تا تولید ملی خود را بهتر از همه ی دنیا کنیم و حتی دیواری هم دور خود می کشیم که دیگران مفتکی نپرند وارد بازار کار ما و حتی جلوی کالاهای خارجی را هم می گیریم و تعرفه های سنگین بر آنها می بندیم تا از کالاهای خود حمایت کنیم. و یک تومان را به بهترین وجهی نه حتی 11 ریال و بلکه خیلی بهتر به تجارت و بیع بلدیم که بپردازیم. و اما آیا می توانید بفرمایید که ما کارخانه های آدم سازی خود را نیز تعطیل می کنیم که به این دیگر کارخانه های خود بپردازیم؟!!!

    ایراد و اشکال عظیمی که اینجا هست  این است که شما نمی توانید بفرمایید که ما به همجنس بازان حقوق خود را می دهیم که به دلخواه خود با هم حتی ازدواج کنند و به زنان نیز این حقوق را می دهیم که لخت و عور در انظار عمومی بگردند چرا که به آزادی زنان دست یافته اند و آزادانه می توانند کار هم کنند. و در قمار و فحشاء و مشروبات الکلی را هم باز می کنیم که آزادنه در همه جا رواج داشه باشد. و آنگاه به تولید کالاهای ملی می پردازیم. و به نژادپرستی هم کاری نداریم که چیست؟ خوب، یک مرتبه بفرمایید که ما هم مثل آمریکا اعلان می کنیم که می خواهیم برویم در فلسطین اشغالی در قدس سفارت بزنیم و هر بلایی هم که دلمان خواست بر سر فلسطینیان و بلکه همه ی عالم می آوریم که چیست؟! که این است که کالاهای ما خیلی کالاهای خوبی است و آن کالا چیست؟ این است که نژاد ما کلاً نژاد برتر است و هیچ کس مثل ما کارخانه های آدم سازی ندارد و هر آن کس که دندان دهد نان دهد. و کاری هم نداریم که حالا امروزه روز تکنولوژی ایمپلنت آمده است و آنجاهایی که دندان پر کردنها و روکش کردنها دیگر کارآییشان را از دست بدهند به ایمپلنت و کاشتن دندان از قرار دندانی حدود 2 و دویست الی دو و نیم ای سه میلیون بسته به جنسهای کره ای و سوییسی و امثالهم بلکه روی می آورند.

    بنده عرضم باز این است که در این چرخه یک چرخه ی معیوبی را یحتمل بیابیم که در آن گیر می کنیم. و آن اینکه وقتی می خواهیم از عناصر چهارگانه و عقل و جهل و وهم و تخیل و حتی اتر به الکترودینامیک (کوانتومی) و نسبیت خاص و عام و مدل استاندارد ذرات فیزیک (همراه با ابرتقارنهای مینیمال الی ماکسیمال جایز) و بلکه گرانش کوانتومی و نظریه های ام و ریسمان و هندسه ی ناجابجایی حرکت کنیم، و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خود بپردازیم؛ ما اینجا به انواع تخصصهای فلسفی و علمی و اقتصاد مقاومتی مختلف است که نیازمندیم. و الا آب از آب تکان نمی خورد همانطور که برای برجهای بلند مرتبه سازی و بلکه شهرکهایی از آنها، لازمه اش فقط این نیست که ما بیاییم فقط به ساختن خانه های یک طبقه الی پنج طبقه بپردازیم. یحتمل ساخت این شهرکها و بلکه شهرها با ساخت این نوع از خانه های کوچکتر فرقها دارند. حالا اصلا چرا ما چنین شهرکها و شهرهایی را می خواهیم؟ و الله اعلم. گیر قضایا و مسائل در اینجا است که ما کجاها در نظریه های تولیدی خود به بندگی خدا می رسیم و کجاها به بردگی می افتیم؟

    و لذا کجاها باید با شیاطین کوچک و بزرگ وارد جهاد اکبر شد و کجاها باید با خدا معامله کرد و از معامله ی با غیر خدا پرهیز نمود و با هر چه توان و قدرت روز افزون بیشتر به تولید کارخانه های آدم سازی بهتر و کاملتر پرداخت. کجاها باید به حمایت از کالاهای ایرانی پرداخت و با تمام توان از آن پشتیبانی کرد چرا که لازمه ی پشتیبانی از عدالت هم همین است؟ یعنی ما یقیناً جایز نیستیم که هم بخواهیم از قدس و فلسطین اشغالی حمایت کنیم و هم در قدس نماز جماعت و جمعه بخوانیم و هم مثل آمریکا و اسرائیل نزادپرستانه رفتار کنیم و هر بلایی که سر فلسطینیها و بلکه دیگر مسلمانان عالم اینها در می آورند نسبت به آن بی تفاوت باشیم. این نمی شود حمایت از کالاهای ایرانی چرا که با کارخانه های آدم سازی شدیداً منافات دارد و بلکه نهایتاً خود ما را هم به بردگی می کشاند بجای اینکه ما را به بندگی خدا وادارد!!! دلیل واضحش این است که کالاهای ایرانی وقتی خوب است که بتواند با کالاهای جهانی رقابت کند. کالاهای جهانی وقتی مسلمانان جهان عزت خود را از دست بدهند چه فایده ای دارد؟ و لذا چرخه ی کالاهای ایرانی برای رقابت جهانی در جهانی که مسلمانان را بتوانند مورد اذیت و آزار و مورد بردگی و بلکه قتل عام قرار دهند می شود چرخه ای معیوب خارج از بندگی خدا. مثل اینکه بنده ی حقیر خودم قبل از اینکه دوباره اغتشاش و آشوب شود و کودتاچیان بخواهند رژیم را برگردانند و همه ی آخوندها و همه و همه را به سیخ بکشند خودم باید همه را به سیخ بکشم!!!

    الله اکبر الله اکبر الله اکبر خامنه ای رهبر مرگ بر ضد ولایت فقیه مرگ بر آمریکا مرگ بر انگلیس مرگ بر آل سعود مرگ بر غارتگر بیت المال مرگ بر منافقین و مشرکین و کفار.



    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿١٩٢﴾ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿١٩٣﴾ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۗ إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿١٩٤


    آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ ۚ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿٢٨٥﴾ لَا یُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٨٦



    اول [زیارات مخصوصه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در روز عید غدیر خم]

    [اول] زیارت روز غدیر [منقول از امام رضا علیه السلام]

    است (که روایت شده: از حضرت امام رضا علیه السلام که به ابن ابى نصر فرمود اى ابن ابى نصر هر جا که باشى حاضر شو در روز غدیر نزد قبر امیر المؤمنین علیه السلام به درستى که حق تعالى مى‌آمرزد در این روز از مرد مؤمن و زن مؤمنه گناه شصت ساله را و آزاد مى‌کند از آتش جهنم دو برابر آنچه آزاد کرده است در ماه رمضان و در شب قدر و شب فطر الخبر) و بدان که براى این روز شریف چند زیارت نقل شده اول زیارت امین الله که در زیارت دوم مطلقه گذشت ص 350 [129]

    http://lib.eshia.ir/10376/1/362


    و بدان که
    شب جمعه اول ماه رجب را لیلة الرغائب مى‌گویند و از براى آن عملى [نقل کرده‌اند]


    ... و چون فارغ شدى از نماز هفتاد مرتبه مى‌گویى

    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ اَلنَّبِیِّ اَلْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ ] پس به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس سر از سجده بر مى‌دارى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    رَبِّ اِغْفِرْ وَ اِرْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیُّ اَلْأَعْظَمُ پس باز به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس حاجت خود را مى‌طلبى که إن شاء الله برآورده خواهد شد) و بدان نیز که در ماه رجب زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مندوب است و اختصاصى دارد

    -------------------------------------------------------



    دونالد ترامپ رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا در پیامی بمناسبت نوروز و با استناد به سخنان منسوب به داریوش پادشاه هخامنشی، سپاه پاسداران را نماد دشمن، خشکسالی و دروغ توصیف کرد.

    ترامپ نوشته است که داریوش کبیر ۲۵ قرن پیش از خداوند خواسته بود که ایران را از سه خطر دشمن، خشکسالی و دروغ محافظت کند.

    رئیس جمهوری آمریکا در ابتدای پیامش نوروز را به تمام کسانی که در جهان آنرا جشن می گیرند تبریک گفته و نوشته است: «نوروز در ایران ریشه دارد، جایی که کشوری پرافتخار برای هزاران سال، با قدرت فرهنگی و استقامت مردمش، چالشهایی بزرگ را پیشت سر گذاشته است. امروز، مردم ایران با چالشی دیگر روبرو هستند؛ حاکمانی که به جای خدمت به آنها به خودشان خدمت می کنند.»

    دونالد ترامپ در ادامه تمرکز پیامش را بر سپاه پاسداران گذاشته است و ابتدا مدعی شده است که سپاه پاسداران نه در نام و نه در عملکرد، ایرانی نیست. او گفته است که سپاه مردم ایران را سرکوب و از تروریسم فرامرزی حمایت می کند.

    ترامپ نوشته است: «سپاه پاسداران از سال ۲۰۱۲ شانزده میلیارد دلار از ثروت ایران را صرف کمک به رژیم اسد و حمایت از تروریستها در سوریه، عراق و یمن کرده است. درعین حال، متوسط خانواده های ایرانی ۱۵ درصد از ده سال پیش فقیرتر هستند و نزدیک به ۳۰ درصد از جوانان ایرانی بیکارند. ایرانیان معمولی از نظر اقتصادی در فشارند و برگزاری جشنهایی مانند نوروز برای آنها دشوار است.»

    ترامپ سپس فساد و سوء مدیریت سپاه پاسداران را در تشدید خشکسالی در ایران و بحران های محیط زیستی دخیل دانسته و احداث بی رویه سدها توسط شرکتهای زیر مجموعه سپاه از جمله قرارگاه خاتم الانبیاء را باعث خشک شدن رودخانه ها و دریاچه ها و تولید طوفانهای گرد و غبار ارزیابی کرده است که جان ایرانیان را تهدید می کند.

    رئیس جمهوری آمریکا همچنین سیاست سپاه پاسداران را سیاست فریب ارزیابی کرده که سعی دارد «این حقیقت را که رژیم ایران ثروت ایران را غارت کرده و با مردم بدرفتاری می کند» مخفی کند.

    دونالد ترامپ در پایان تبریک نوروزی اشت گفته است که ایرانیان منتظر «بهار امید» هستند و آمریکا در کنار مردم ایران و آرمانهایشان برای ارتباط با دنیای بزرگتر ایستاده است و برای همین منظور وزارت خزانه داری آمریکا در این هفته دستوری را صادر می کند که بر حمایت آمریکا از آزادی جریان اطلاعات برای شهروندان ایران تاکید مجدد خواهد کرد.

    ترامپ در پایان تبریک نوروزی خود نوشته است:‌«از طرف مردم آمریکا، باشد که در سال جدید نور بر ظلمت غلبه کند و باشد که مردم ایران به زودی از روزگار صلح، شکوفایی و شادی لذت ببرند.»

    با اینکه دونالد ترامپ تلاش کرده است پیام نوروزی‌‌اش تمام ویژگی های یک پیام مورد علاقه باستان گرایان ایرانی را در خود داشته باشد اما منظورش دقیقا از اینکه نام «سپاه پاسداران» ایرانی نیست مشخص نشده است چرا که از نظر زبانی نام سپاه پاسداران نامی ایرانی است.

    از سوی دیگر با اینکه مشاوران دونالد ترامپ متنی باستان گرایانه از نوروز را برای انتشار به دونالد ترامپ پیشنهاد کرده اند، جشن نوروز اکنون در ایران و کشورهایی که این عید را جشن می گیرند با علایق مذهبی مردم عمیقا عجین شده است.

    از سوی دیگر با اینکه دونالد ترامپ مدعی شده است که آمریکا در کنار مردم ایران است ولی آشکارا چنین ادعایی با سیاست ممنوعیت ورود ایرانیان به آمریکا در تناقض آشکار است.


    http://fa.euronews.com/2018/03/20/trump-nowrouz-iranian-new-year-message-agaisnt-irgc-darius

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿١٩٢ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿١٩٣ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۗ إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿١٩٤


    آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ ۚ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿٢٨٥ لَا یُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿٢٨٦



    اول [زیارات مخصوصه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در روز عید غدیر خم]

    [اول] زیارت روز غدیر [منقول از امام رضا علیه السلام]

    است (که روایت شده: از حضرت امام رضا علیه السلام که به ابن ابى نصر فرمود اى ابن ابى نصر هر جا که باشى حاضر شو در روز غدیر نزد قبر امیر المؤمنین علیه السلام به درستى که حق تعالى مى‌آمرزد در این روز از مرد مؤمن و زن مؤمنه گناه شصت ساله را و آزاد مى‌کند از آتش جهنم دو برابر آنچه آزاد کرده است در ماه رمضان و در شب قدر و شب فطر الخبر) و بدان که براى این روز شریف چند زیارت نقل شده اول زیارت امین الله که در زیارت دوم مطلقه گذشت ص 350 [129]

    http://lib.eshia.ir/10376/1/362


    و بدان که
    شب جمعه اول ماه رجب را لیلة الرغائب مى‌گویند و از براى آن عملى [نقل کرده‌اند]


    ... و چون فارغ شدى از نماز هفتاد مرتبه مى‌گویى

    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ اَلنَّبِیِّ اَلْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ ] پس به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس سر از سجده بر مى‌دارى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    رَبِّ اِغْفِرْ وَ اِرْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیُّ اَلْأَعْظَمُ پس باز به سجده مى‌روى و هفتاد مرتبه مى‌گویى

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ اَلرُّوحِ پس حاجت خود را مى‌طلبى که إن شاء الله برآورده خواهد شد) و بدان نیز که در ماه رجب زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مندوب است و اختصاصى دارد



    یحتمل بعضی اشکال می کنند که اگر می دانستی که امشب لیلة الرغائب است دیگر اینقدر راجع به جبرهای رئوسی اوپراتوری و قاطیقوریاها و سیاست و امثالهم پرچانگی نمی کردی و بلکه حالا هم دیر نشده که از این به بعد در نماز و دعا و خدا و پیغمبر و عبادات خود غرق شوی و به آخرتت بپردازی و از امور دنیوی ات بکاهی. این تا حدی درست است ولی واقعاً هم نمی شود سیاست را فراموش کرد همانطور که حضرت امام قدس سره از قول مرحوم مدرس می فرمایند که سیاست ما عین دیانت ما است و لذا سیاست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز راه دارد.

    همین مسئله را در نظر بگیرید که می فرماید ما در نسبیت خاص و عام دیگر چیزی به اسم اتر (ether که از عناصر ترکیبی قدما است هماره دیگر با عناصر چهارگانه آب خاک آتش هوا که وقتی با عقل و وهم و جهل بیامیزند چه ها که نشود و بلکه همه چیز شود؛ و لذا منزلت عقل در هندسه ی منزلت دینی و هندسه ی ناجابجایی و ...) نداریم و در نظریه های گرانش کوانتمی و مدل استاندارد ذرات فیزیکی یحتمل بجرات بتوان گفت که نمی توانید خلائها (vacua, vacuum) را کنار بگذارید که بعد از آن هم حالاتی را دارید که حالات از عناصر و ماده است که با انرژیهای بالاتری از حالت خلائهای موجود هستند! و لذا شما نمی توانید مسئله را صرفاً به مزاج و حالات مختلف آن تشبیه کنید. اینجا باید متوجه مسئله شد که موضوع انرژی خلائها و دیگر حالات عناصر و ترکیبهای ها  چه ارتباطی با طیف سنجیهای لیزری گرانشی کوانتمی مدل استاندارد ذرات فیزیکی دارند؛ کجا گسیل و کجا جذب داریم و .... آنگاه یواش یواش می رسید به سطوح نانوتکنولوژی که می توانید کما کان مولوکولها را کنار هم قرار داده و از آنها مولوکولهای بزرگتری را بسازید و یحتمل به سطوح زیست شناسی مولوکولی می رسید. و ....

    البته بنده یحتمل خوابم نمی برد و صبح دوباره می بایستی در این موضوع کند و کاو می کردم که چرا این را عرض نکرده ام که انتقاد یورونیوز به رئیس جمهور کشور شعبه شده از کشورهای آندلسی قابل توجه است برای همین بنده آنرا سعی می کنم کپی-پیست کنم!


    در ضمن، بنده این را هم عرض کنم که برایم جالب بود که این دفعه کد امنیتی دو تا 313 بود که یعنی یک عدد شش رقمی و حال آنکه همیشه 5 رقمی است. حالا چرا اینطور شده است این دفعه بنده نمی دانم کانه هر چه کد 5 رقمی را می زنید کار نمی کند. و نگو کد 6 رقمی است. یحتمل این کد را می خواسته اند از کد دیگری نتیجه بگیرند که بنده فکر کنم آن کد یک عدد 3 رقمی هم داشته است که 616 است و یک کد هم داشته است که 66 است. و حالا آیا کد مورد نظر 66616 است یا 61666 یحتمل بعضی اشکال کنند که خیلی مهم نیست و در حاشیه است و متن را نباید با حاشیه قاطی کرد. اما گاهی اوقات هم با خود شیطان طرفید که می گوید الا و لله که کد باید 66166 باشد و حالا شما بیا و به همه حالی کن که کد غیر از  66616 نیست و نمی تواند باشد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    کد امینیتی استثنائاً: 313313!

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    پیام نوروزی رئیس جمهوری یکی از کشورهایی که از کشورهای آندلسی شعبه شده است خیلی معنا دارد آنطور که از VOA نیز یحتمل صادر شده باشد ولی بنده ی حقیر آنرا از یورونیوز اینترنتی دیدم که در عین حال او را داشت سرزنش می کرد که بابا این دیگر چه پیام نوروزی است که در زمان داریوش کبیر هنوز گیر کرده ای و حال آنکه نوروز با اسلام در کشورهای اسلامی و بخصوص ایران در آمیخته است! و اما اینکه می فرماید ایران دروغ می گوید و دایه ی عزیزتر از مادر شده است که مسئولین مملکت فقط فکر خودشان هستند و سپاه پاسداران هم چقدر چقدر در منطقه خرج کرده است و همچنین ایجاد خشکسالی مسئولین و سپاه، این را دیگر به عنوان پیام تبریک نوروزی باید گفت که آخرش است! و بلکه می باید یک طوماری بلند و بالا نوشت در جوابش که در جبرهای رئوسی اوپراتوری (VOA = Vertex Operator Algebras) نظریه های همدیسی قاطیقوریایی باید جوابش را داد. عرض بنده این است که کاسه ی داغتر از آش هم حدی دارد! صد رحمت به مارهای خوش خط و خال بوا بجای ووا. 

    و اما نباید هم به این بنده خداها گفت؟ نباید به اینها گفت که شما از آنطرف دنیا آمده اید و دست گذاشته اید روی فلسطین و افغانستان و عراق و سوریه و یمن و حتی عربستان سعودی و یحتمل هم باید فرض را بر این گذاشت که با ایران هم توی مذاکرات هستید و بلکه با روسیه هم توی دعوا هستید که چی؟ برای اینکه دلتان هم برای اسرائیلیها می سوزد و می خواهید سفارتتان را به قدس ببرید؟ یعنی این همه مقدسات اسلامی را نمی بینید و بند کرده اید به داریوش کبیر که اینطوری خلائهایی را که در عالم موجود هستند را پر کنید؟ و چرا؟ چون لابد ما در ایران خودمان عموماً خلائی نمی یابیم و شما این خلائها را می بینید و ما نمی بینیم و خیلی به ایرانیان لطف دارید که این خلائها را پر کنید؟

    آقازاده ها و شازده های ما را یکی بهتر از دیگری را برمی دارید می برید در دیارهای خودتان که از علم و دانش سیرابشان کنید و بلکه اینترنتی هم برای همه حکمت و علم و دانش را می فرستید و فقط کافی است که کسی اینترنت داشته باشد و یک رایانه ی فَکَسَنی مثل این بنده ی حقیر داشته باشد و انگلیسی هم یاد گرفته باشد و آنگاه می تواند بنشیند و از علوم و حکمت شما بهره مند شود؟ غیر از این است؟ و الحمدلله رب العالمین هر آنکه دندان دهد نان هم دهد. و اما خدا نکند که یک بنده خدایی بخواهد با یکی از حضرات شما در دیارتان تماس اینترنتی بگیرد. و مثلاً بگوید که بغیر از غسل تعمید، یک بار هم وضو گرفتن را تمرین کن ببین چطور است. دیگر می شود گناه کار همه ی عالم و دروغگو و اصلا بنده مانده ام که چطور آنچه نوشته ای آنلاین می تواند تغییر کند و چیز دیگری شود انگار که همان ار خودت نوشته ای و بر علیه خودت دارد شهادت می دهد. آقا ما اصلا دروغ در این عالم نداریم. باید رفت شاگرد اساتید خیلی برتر عالم شد که اصل مسئله چیست و بلکه صرف و نحو انگلیسی را نیز تمرین کرد که چطور می شود که نامه ها را آنچنان تغییر داد که طرف مات و مبهوت شود که آیا این همانی است که من فرستادم یا چیز دیگری است. و چرا؟ برای اینکه ما به سرعت نور که نمی توانیم برسیم و این معنای نظریه ی اینشتن است که در نظریه های نسبیت خاص و عامش آمده است و ما هنوز اینها را بلد نشده ایم و حالا حالاها کار داریم تا اینها را یکی یکی قشنگ از روی تامل و طمانینه و تفکر و علم و حکمت و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یاد بگیریم. حالا بنده متوجه می شوم که دروغ از کجا است؟ بنده حقیر متوجه حرف این هاری کریشناها نشدم که می فرمودند برو یک استادی گورویی چیزی پیدا کن و بشو شاگردش و آنگاه بالاخره به نسبت فهم و شعور خودت یاد خواهی گرفت که داستان از چه قرار است. و یحتمل ما این کار را نکردیم و به توصیه ی این گورو گوش نکردیم و حالا باید بگذاریم از شهر فرار کنیم که گیر چه حضراتی افتاده ایم و همه اش هم تقصیر این پاسداران و قرارگاه خاتم الانبیاء و موشکها و یمن و عراق و سوریه و افغانستان و شیعیان بحرین و حزب الله لبنان و ایران است و بلکه همه اش زیر سر این آخوندهای خودمان است. ای کاش بنده یک گورویی زودتر گرفته بودم و مرید او شده بودم و دیگر ما به این روزها نمی افتادیم. یا باید به حرف این گوروی دیگر گوش می کردیم که همه ی گناهان عالم تقصیر تو است چرا که پدر و پسر و روح القدس را تو باعث شدی همه و همه کشته شوند. استغفر الله ربی و اتوب الیه.


    زیارتى است که به سندهاى معتبره از حضرت امام على نقى علیه السلام: 


    نقل شده

    که زیارت کردند حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را به آن در روز غدیر در سالى که معتصم آن حضرت را طلبیده بود: و کیفیت آن چنان است که چون اراده زیارت نمایى بایست بر در قبه منوره و رخصت طلب نما و شیخ شهید گفته که غسل مى‌کنى و پاکترین جامه‌هاى خود را مى‌پوشى و اذن دخول مى‌طلبى مى‌گویى

    اَللَّهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابِ [174]و این همان اذن دخول اول است که ما در اول باب نقل کردیم پس پاى راست را مقدم دار و داخل شو و برو به نزدیک ضریح مقدس و پشت به قبله در برابر ضریح بایست و بگو

    اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ خَاتَمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ اَلْمُرْسَلِینَ وَ صَفْوَةِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ أَمِینِ اَللَّهِ عَلَى وَحْیِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ اَلْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ اَلْفَاتِحِ لِمَا اُسْتُقْبِلَ وَ اَلْمُهَیْمِنِ عَلَى ذَلِکَ کُلِّهِ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِیَّاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَنْبِیَاءِ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ عِبَادِهِ اَلصَّالِحِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدَ اَلْوَصِیِّینَ وَ وَارِثَ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ وَلِیَّ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ مَوْلاَیَ وَ مَوْلَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ یَا أَمِینَ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَفِیرَهُ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ اَلْبَالِغَةَ عَلَى عِبَادِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اَللَّهِ اَلْقَوِیمَ وَ صِرَاطَهُ اَلْمُسْتَقِیمَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِیمُ اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ وَ عَنْهُ یُسْأَلُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ آمَنْتَ بِاللَّهِ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ وَ صَدَّقْتَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ مُکَذِّبُونَ وَ جَاهَدْتَ [فِی اَللَّهِ] وَ هُمْ مُحْجِمُونَ [مُجْمِحُونَ] وَ عَبَدْتَ اَللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى أَتَاکَ اَلْیَقِینُ أَلاَ لَعْنَةُ اَللَّهِ عَلَى اَلظَّالِمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ یَعْسُوبَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامَ اَلْمُتَّقِینَ وَ قَائِدَ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ وَ وَصِیُّهُ وَ وَارِثُ عِلْمِهِ وَ أَمِینُهُ عَلَى شَرْعِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی أُمَّتِهِ وَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ صَدَّقَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى نَبِیِّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اَللَّهِ مَا أَنْزَلَهُ فِیکَ فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ أَوْجَبَ عَلَى أُمَّتِهِ فَرْضَ طَاعَتِکَ وَ وِلاَیَتِکَ وَ عَقَدَ عَلَیْهِمُ اَلْبَیْعَةَ لَکَ وَ جَعَلَکَ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَا جَعَلَهُ اَللَّهُ کَذَلِکَ ثُمَّ أَشْهَدَ اَللَّهَ تَعَالَى عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَ لَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ فَقَالُوا اَللَّهُمَّ بَلَى فَقَالَ اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ وَ کَفىٰ بِکَ شَهِیداً وَ حَاکِماً بَیْنَ اَلْعِبَادِ فَلَعَنَ اَللَّهُ جَاحِدَ وِلاَیَتِکَ بَعْدَ اَلْإِقْرَارِ وَ نَاکِثَ عَهْدِکَ بَعْدَ اَلْمِیثَاقِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى مُوفٍ لَکَ بِعَهْدِهِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَیْهُ اَللّٰهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْحَقُّ اَلَّذِی نَطَقَ بِوِلاَیَتِکَ اَلتَّنْزِیلُ وَ أَخَذَ لَکَ اَلْعَهْدَ عَلَى اَلْأُمَّةِ بِذَلِکَ اَلرَّسُولُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ عَمَّکَ وَ أَخَاکَ اَلَّذِینَ تَاجَرْتُمُ اَللَّهَ بِنُفُوسِکُمْ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ فِیکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ اَلَّذِی بٰایَعْتُمْ بِهِ وَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ اَلتّٰائِبُونَ اَلْعٰابِدُونَ اَلْحٰامِدُونَ اَلسّٰائِحُونَ اَلرّٰاکِعُونَ اَلسّٰاجِدُونَ اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّٰاهُونَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ اَلْحٰافِظُونَ لِحُدُودِ اَللّٰهِ وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَشْهَدُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنَّ اَلشَّاکَّ فِیکَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ اَلْأَمِینِ وَ أَنَّ اَلْعَادِلَ بِکَ غَیْرَکَ عَانِدٌ [عَادِلٌ] عَنِ اَلدِّینِ اَلْقَوِیمِ اَلَّذِی اِرْتَضَاهُ لَنَا رَبُّ اَلْعَالَمِینَ وَ أَکْمَلَهُ بِوِلاَیَتِکَ یَوْمَ اَلْغَدِیرِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ اَلْمَعْنِیُّ بِقَوْلِ اَلْعَزِیزِ اَلرَّحِیمِ وَ أَنَّ هٰذٰا صِرٰاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ضَلَّ وَ اَللَّهِ وَ أَضَلَّ مَنِ اِتَّبَعَ سِوَاکَ وَ عَنَدَ عَنِ اَلْحَقِّ مَنْ عَادَاکَ اَللَّهُمَّ سَمِعْنٰا لِأَمْرِکَ وَ أَطَعْنٰا وَ اِتَّبَعْنَا صِرَاطَکَ اَلْمُسْتَقِیمَ فَاهْدِنَا رَبَّنٰا وَ لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا إِلَى طَاعَتِکَ وَ اِجْعَلْنَا مِنَ اَلشَّاکِرِینَ لِأَنْعُمِکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَزَلْ لِلْهَوَى مُخَالِفاً وَ لِلتُّقَى مُحَالِفاً وَ عَلَى کَظْمِ اَلْغَیْظِ قَادِراً وَ عَنِ اَلنَّاسِ عَافِیاً غَافِراً وَ إِذَا عُصِیَ اَللَّهُ سَاخِطاً وَ إِذَا أُطِیعَ اَللَّهُ رَاضِیاً وَ بِمَا عَهِدَ إِلَیْکَ عَامِلاً رَاعِیاً لِمَا اُسْتُحْفِظْتَ حَافِظاً لِمَا اُسْتُودِعْتَ مُبَلِّغاً مَا حُمِّلْتَ مُنْتَظِراً مَا وُعِدْتَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَا اِتَّقَیْتَ ضَارِعاً وَ لاَ أَمْسَکْتَ عَنْ حَقِّکَ جَازِعاً وَ لاَ أَحْجَمْتَ عَنْ مُجَاهَدَةِ غَاصِبِیکَ [عَاصِیکَ] نَاکِلاً وَ لاَ أَظْهَرْتَ اَلرِّضَى بِخِلاَفِ مَا یُرْضِی اَللَّهَ مُدَاهِناً وَ لاَ وَهَنْتَ لِمَا أَصَابَکَ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ وَ لاَ ضَعُفْتَ وَ لاَ اِسْتَکَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّکَ مُرَاقِباً مَعَاذَ اَللَّهِ أَنْ تَکُونَ کَذَلِکَ بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ اِحْتَسَبْتَ رَبَّکَ وَ فَوَّضْتَ إِلَیْهِ أَمْرَکَ وَ ذَکَّرْتَهُمْ فَمَا اِدَّکَرُوا وَ وَعَظْتَهُمْ فَمَا اِتَّعَظُوا وَ خَوَّفْتَهُمُ اَللَّهَ فَمَا تَخَوَّفُوا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ جَاهَدْتَ فِی اَللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى دَعَاکَ اَللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ قَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ اَلْحُجَّةَ بِقَتْلِهِمْ إِیَّاکَ لِتَکُونَ اَلْحُجَّةُ لَکَ عَلَیْهِمْ مَعَ مَا لَکَ مِنَ اَلْحُجَجِ اَلْبَالِغَةِ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَبَدْتَ اَللَّهَ مُخْلِصاً وَ جَاهَدْتَ فِی اَللَّهِ صَابِراً وَ جُدْتَ بِنَفْسِکَ مُحْتَسِباً وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِهِ وَ اِتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ وَ أَقَمْتَ اَلصَّلاَةَ وَ آتَیْتَ اَلزَّکَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ مَا اِسْتَطَعْتَ مُبْتَغِیاً مَا عِنْدَ اَللَّهِ رَاغِباً فِیمَا وَعَدَ اَللَّهُ لاَ تَحْفِلُ بِالنَّوَائِبِ وَ لاَ تَهِنُ عِنْدَ اَلشَّدَائِدِ وَ لاَ تَحْجِمُ عَنْ مُحَارِبٍ أَفِکَ مَنْ نَسَبَ غَیْرَ ذَلِکَ إِلَیْکَ وَ اِفْتَرَى بَاطِلاً عَلَیْکَ وَ أَوْلَى لِمَنْ عَنَدَ عَنْکَ لَقَدْ جَاهَدْتَ فِی اَللَّهِ حَقَّ اَلْجِهَادِ وَ صَبَرْتَ عَلَى اَلْأَذَى صَبْرَ اِحْتِسَابٍ وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى لَهُ وَ جَاهَدَ وَ أَبْدَى صَفْحَتَهُ فِی دَارِ اَلشِّرْکِ وَ اَلْأَرْضُ مَشْحُونَةٌ ضَلاَلَةً وَ اَلشَّیْطَانُ یُعْبَدُ جَهْرَةً وَ أَنْتَ اَلْقَائِلُ لاَ تَزِیدُنِی کَثْرَةُ اَلنَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِی اَلنَّاسُ جَمِیعاً لَمْ أَکُنْ مُتَضَرِّعاً اِعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ وَ آثَرْتَ اَلْآخِرَةَ عَلَى اَلْأُولَى فَزَهِدْتَ وَ أَیَّدَکَ اَللَّهُ وَ هَدَاکَ وَ أَخْلَصَکَ وَ اِجْتَبَاکَ فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ وَ لاَ اِخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ وَ لاَ تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُکَ وَ لاَ اِدَّعَیْتَ وَ لاَ اِفْتَرَیْتَ عَلَى اَللَّهِ کَذِباً وَ لاَ شَرِهْتَ إِلَى اَلْحُطَامِ وَ لاَ دَنَّسَکَ اَلْآثَامُ وَ لَمْ تَزَلْ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ یَقِینٍ مِنْ أَمْرِکَ تَهْدِی إِلَى اَلْحَقِّ وَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ أَشْهَدُ شَهَادَةَ حَقٍّ وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَمَ صِدْقٍ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ سَادَاتُ اَلْخَلْقِ وَ أَنَّکَ مَوْلاَیَ وَ مَوْلَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَّکَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ وَلِیُّهُ وَ أَخُو اَلرَّسُولِ وَ وَصِیُّهُ وَ وَارِثُهُ وَ أَنَّهُ اَلْقَائِلُ لَکَ وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ مَا آمَنَ بِی مَنْ کَفَرَ بِکَ وَ لاَ أَقَرَّ بِاللَّهِ مَنْ جَحَدَکَ وَ قَدْ ضَلَّ مَنْ صَدَّ عَنْکَ وَ لَمْ یَهْتَدِ إِلَى اَللَّهِ وَ لاَ إِلَیَّ مَنْ لاَ یَهْتَدِی بِکَ وَ هُوَ قَوْلُ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنِّی لَغَفّٰارٌ لِمَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً ثُمَّ اِهْتَدىٰ إِلَى وِلاَیَتِکَ مَوْلاَیَ فَضْلُکَ لاَ یَخْفَى وَ نُورُکَ لاَ یُطْفَأُ [لاَ یُطْفَى] وَ أَنَّ مَنْ جَحَدَکَ اَلظَّلُومُ اَلْأَشْقَى مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْحُجَّةُ عَلَى اَلْعِبَادِ وَ اَلْهَادِی إِلَى اَلرَّشَادِ وَ اَلْعُدَّةُ لِلْمَعَادِ مَوْلاَیَ لَقَدْ رَفَعَ اَللَّهُ فِی اَلْأُولَى مَنْزِلَتَکَ وَ أَعْلَى فِی اَلْآخِرَةِ دَرَجَتَکَ وَ بَصَّرَکَ مَا عَمِیَ عَلَى مَنْ خَالَفَکَ وَ حَالَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ مَوَاهِبِ اَللَّهِ لَکَ فَلَعَنَ اَللَّهُ مُسْتَحِلِّی اَلْحُرْمَةِ مِنْکَ وَ ذَائِدِی اَلْحَقِّ عَنْکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُمُ اَلْأَخْسَرُونَ اَلَّذِینَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ اَلنَّارُ وَ هُمْ فِیهَا کَالِحُونَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَا أَقْدَمْتَ وَ لاَ أَحْجَمْتَ وَ لاَ نَطَقْتَ وَ لاَ أَمْسَکْتَ إِلاَّ بِأَمْرٍ مِنَ اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ قُلْتَ وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ نَظَرَ إِلَیَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَضْرِبُ بِالسَّیْفِ قُدْماً فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی وَ أُعْلِمُکَ أَنَّ مَوْتَکَ وَ حَیَاتَکَ مَعِی وَ عَلَى سُنَّتِی فَوَ اَللَّهِ مَا کَذِبْتُ وَ لاَ کُذِبْتُ وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِی وَ لاَ نَسِیتُ مَا عَهِدَ إِلَیَّ رَبِّی وَ إِنِّی لَعَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی بَیَّنَهَا لِنَبِیِّهِ وَ بَیَّنَهَا اَلنَّبِیُّ لِی وَ إِنِّی لَعَلَى اَلطَّرِیقِ اَلْوَاضِحِ أَلْفِظُهُ لَفْظاً صَدَقْتَ وَ اَللَّهِ وَ قُلْتَ اَلْحَقَّ فَلَعَنَ اَللَّهُ مَنْ سَاوَاکَ بِمَنْ نَاوَاکَ وَ اَللَّهُ جَلَّ اِسْمُهُ یَقُولُ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ فَلَعَنَ اَللَّهُ مَنْ عَدَلَ بِکَ مَنْ فَرَضَ اَللَّهُ عَلَیْهِ وِلاَیَتَکَ وَ أَنْتَ وَلِیُّ اَللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ اَلذَّابُّ عَنْ دِینِهِ وَ اَلَّذِی نَطَقَ اَلْقُرْآنُ بِتَفْضِیلِهِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ عَلَى اَلْقٰاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً دَرَجٰاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً وَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى أَ جَعَلْتُمْ سِقٰایَةَ اَلْحٰاجِّ وَ عِمٰارَةَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ جٰاهَدَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ لاٰ یَسْتَوُونَ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اَللّٰهِ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوٰانٍ وَ جَنّٰاتٍ لَهُمْ فِیهٰا نَعِیمٌ مُقِیمٌ خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً إِنَّ اَللّٰهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ أَشْهَدُ أَنَّکَ اَلْمَخْصُوصُ بِمِدْحَةِ اَللَّهِ اَلْمُخْلِصُ لِطَاعَةِ اَللَّهِ لَمْ تَبْغِ بِالْهُدَى بَدَلاً وَ لَمْ تُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ أَحَداً وَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى اِسْتَجَابَ لِنَبِیِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِیکَ دَعْوَتَهُ ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِظْهَارِ مَا أَوْلاَکَ لِأُمَّتِهِ إِعْلاَءً لِشَأْنِکَ وَ إِعْلاَناً لِبُرْهَانِکَ وَ دَحْضاً لِلْأَبَاطِیلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعَاذِیرِ فَلَمَّا أَشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ اَلْفَاسِقِینَ وَ اِتَّقَى فِیکَ اَلْمُنَافِقِینَ أَوْحَى إِلَیْهِ رَبُّ اَلْعَالَمِینَ یٰا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اَللّٰهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنّٰاسِ فَوَضَعَ عَلَى نَفْسِهِ أَوْزَارَ اَلْمَسِیرِ وَ نَهَضَ فِی رَمْضَاءِ اَلْهَجِیرِ فَخَطَبَ وَ أَسْمَعَ وَ نَادَى فَأَبْلَغَ ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقَالَ هَلْ بَلَّغْتُ فَقَالُوا اَللَّهُمَّ بَلَى فَقَالَ اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا بَلَى فَأَخَذَ بِیَدِکَ وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَمَا آمَنَ بِمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ فِیکَ عَلَى نَبِیِّهِ إِلاَّ قَلِیلٌ وَ لاَ زَادَ أَکْثَرَهُمْ غَیْرَ تَخْسِیرٍ وَ لَقَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى فِیکَ مِنْ قَبْلُ وَ هُمْ کٰارِهُونَ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اَللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى اَلْکٰافِرِینَ یُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْغٰالِبُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا بِمٰا أَنْزَلْتَ وَ اِتَّبَعْنَا اَلرَّسُولَ فَاکْتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِینَ رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ : اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعْلَمُ أَنَّ هَذَا هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ عِنْدِکَ فَالْعَنْ مَنْ عَارَضَهُ وَ اِسْتَکْبَرَ وَ کَذَّبَ بِهِ وَ کَفَرَ وَ سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدَ اَلْوَصِیِّینَ وَ أَوَّلَ اَلْعَابِدِینَ وَ أَزْهَدَ اَلزَّاهِدِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِیَّاتُهُ أَنْتَ مُطْعِمُ اَلطَّعَامِ عَلىٰ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً لِوَجْهِ اَللّٰهِ لاٰ تُرِیدُ مِنْهُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً وَ فِیکَ أَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ یُؤْثِرُونَ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کٰانَ بِهِمْ خَصٰاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ وَ أَنْتَ اَلْکَاظِمُ لِلْغَیْظِ وَ اَلْعَافِی عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ وَ أَنْتَ اَلصَّابِرُ فِی اَلْبَأْسٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ حِینَ اَلْبَأْسِ وَ أَنْتَ اَلْقَاسِمُ بِالسَّوِیَّةِ وَ اَلْعَادِلُ فِی اَلرَّعِیَّةِ وَ اَلْعَالِمُ بِحُدُودِ اَللَّهِ مِنْ جَمِیعِ اَلْبَرِیَّةِ وَ اَللَّهُ تَعَالَى أَخْبَرَ عَمَّا أَوْلاَکَ مِنْ فَضْلِهِ بِقَوْلِهِ أَ فَمَنْ کٰانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کٰانَ فٰاسِقاً لاٰ یَسْتَوُونَ أَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَلَهُمْ جَنّٰاتُ اَلْمَأْوىٰ نُزُلاً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ وَ أَنْتَ اَلْمَخْصُوصُ بِعِلْمِ اَلتَّنْزِیلِ وَ حُکْمِ اَلتَّأْوِیلِ وَ نَصِّ اَلرَّسُولِ وَ لَکَ اَلْمَوَاقِفُ اَلْمَشْهُودَةُ وَ اَلْمَقَامَاتُ اَلْمَشْهُورَةُ وَ اَلْأَیَّامُ اَلْمَذْکُورَةُ یَوْمَ بَدْرٍ وَ یَوْمَ اَلْأَحْزَابِ إِذْ زٰاغَتِ اَلْأَبْصٰارُ وَ بَلَغَتِ اَلْقُلُوبُ اَلْحَنٰاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّٰهِ اَلظُّنُونَا هُنٰالِکَ اُبْتُلِیَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزٰالاً شَدِیداً وَ إِذْ یَقُولُ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّٰ غُرُوراً وَ إِذْ قٰالَتْ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ یٰا أَهْلَ یَثْرِبَ لاٰ مُقٰامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ اَلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنٰا عَوْرَةٌ وَ مٰا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاّٰ فِرٰاراً وَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى وَ لَمّٰا رَأَ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلْأَحْزٰابَ قٰالُوا هٰذٰا مٰا وَعَدَنَا اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ مٰا زٰادَهُمْ إِلاّٰ إِیمٰاناً وَ تَسْلِیماً فَقَتَلْتَ عَمْرَهُمْ وَ هَزَمْتَ جَمْعَهُمْ وَ رَدَّ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنٰالُوا خَیْراً وَ کَفَى اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِتٰالَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ قَوِیًّا عَزِیزاً وَ یَوْمَ أُحُدٍ إِذْ یُصْعِدُونَ وَ لاَ یَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَ اَلرَّسُولُ یَدْعُوهُمْ فِی أُخْرَاهُمْ وَ أَنْتَ تَذُودُ بُهَمَ اَلْمُشْرِکِینَ عَنِ اَلنَّبِیِّ ذَاتَ اَلْیَمِینِ وَ ذَاتَ اَلشِّمَالِ حَتَّى رَدَّهُمُ اَللَّهُ تَعَالَى عَنْکُمَا خَائِفِینَ وَ نَصَرَ بِکَ اَلْخَاذِلِینَ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ عَلَى مَا نَطَقَ بِهِ اَلتَّنْزِیلُ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضٰاقَتْ عَلَیْکُمُ اَلْأَرْضُ بِمٰا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اَللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ أَنْتَ وَ مَنْ یَلِیکَ وَ عَمُّکَ اَلْعَبَّاسُ یُنَادِی اَلْمُنْهَزِمِینَ یَا أَصْحَابَ سُورَةِ اَلْبَقَرَةِ یَا أَهْلَ بَیْعَةِ اَلشَّجَرَةِ حَتَّى اِسْتَجَابَ لَهُ قَوْمٌ قَدْ کَفَیْتَهُمُ اَلْمَئُونَةَ وَ تَکَفَّلْتَ دُونَهُمُ اَلْمَعُونَةَ فَعَادُوا آیِسِینَ مِنَ اَلْمَثُوبَةِ رَاجِینَ وَعْدَ اَللَّهِ تَعَالَى بِالتَّوْبَةِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ ثُمَّ یَتُوبُ اَللّٰهُ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ عَلىٰ مَنْ یَشٰاءُ وَ أَنْتَ حَائِزٌ دَرَجَةَ اَلصَّبْرِ فَائِزٌ بِعَظِیمِ اَلْأَجْرِ وَ یَوْمَ خَیْبَرَ إِذْ أَظْهَرَ اَللَّهُ خَوَرَ اَلْمُنَافِقِینَ وَ قَطَعَ دٰابِرَ اَلْکٰافِرِینَ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِینَ وَ لَقَدْ کٰانُوا عٰاهَدُوا اَللّٰهَ مِنْ قَبْلُ لاٰ یُوَلُّونَ اَلْأَدْبٰارَ وَ کٰانَ عَهْدُ اَللّٰهِ مَسْؤُلاً مَوْلاَیَ أَنْتَ اَلْحُجَّةُ اَلْبَالِغَةُ وَ اَلْمَحَجَّةُ اَلْوَاضِحَةُ وَ اَلنِّعْمَةُ اَلسَّابِغَةُ وَ اَلْبُرْهَانُ اَلْمُنِیرُ فَهَنِیئاً لَکَ بِمَا آتَاکَ اَللَّهُ مِنْ فَضْلٍ وَ تَبّاً لِشَانِئِکَ ذِی اَلْجَهْلِ شَهِدْتَ مَعَ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَمِیعَ حُرُوبِهِ وَ مَغَازِیهِ تَحْمِلُ اَلرَّایَةَ أَمَامَهُ وَ تَضْرِبُ بِالسَّیْفِ قُدَّامَهُ ثُمَّ لِحَزْمِکَ اَلْمَشْهُورِ وَ بَصِیرَتِکَ فِی اَلْأُمُورِ أَمَّرَکَ فِی اَلْمَوَاطِنِ وَ لَمْ یَکُنْ عَلَیْکَ أَمِیرٌ وَ کَمْ مِنْ أَمْرٍ صَدَّکَ عَنْ إِمْضَاءِ عَزْمِکَ فِیهِ اَلتُّقَى وَ اِتَّبَعَ غَیْرُکَ فِی مِثْلِهِ اَلْهَوَى فَظَنَّ اَلْجَاهِلُونَ أَنَّکَ عَجَزْتَ عَمَّا إِلَیْهِ اِنْتَهَى ضَلَّ وَ اَللَّهِ اَلظَّانُّ لِذَلِکَ وَ مَا اِهْتَدَى وَ لَقَدْ أَوْضَحْتَ مَا أَشْکَلَ مِنْ ذَلِکَ لِمَنْ تَوَهَّمَ وَ اِمْتَرَى بِقَوْلِکَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْکَ قَدْ یَرَى اَلْحُوَّلُ اَلْقُلَّبُ وَجْهَ اَلْحِیلَةِ وَ دُونَهَا حَاجِزٌ مِنْ تَقْوَى اَللَّهِ فَیَدَعُهَا رَأْیَ اَلْعَیْنِ وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لاَ حَرِیجَةَ [جَرِیحَةَ] لَهُ فِی اَلدِّینِ صَدَقْتَ [وَ اَللَّهِ] وَ خَسِرَ اَلْمُبْطِلُونَ وَ إِذْ مَاکَرَکَ اَلنَّاکِثَانِ فَقَالاَ نُرِیدُ اَلْعُمْرَةَ فَقُلْتَ لَهُمَا لَعَمْرُکُمَا مَا تُرِیدَانِ اَلْعُمْرَةَ لَکِنْ تُرِیدَانِ اَلْغَدْرَةَ فَأَخَذْتَ اَلْبَیْعَةَ عَلَیْهِمَا وَ جَدَّدْتَ اَلْمِیثَاقَ فَجَدَّا فِی اَلنِّفَاقِ فَلَمَّا نَبَّهْتَهُمَا عَلَى فِعْلِهِمَا أَغْفَلاَ وَ عَادَا وَ مَا اِنْتَفَعَا وَ کَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهِمَا خُسْراً ثُمَّ تَلاَهُمَا أَهْلُ اَلشَّامِ فَسِرْتَ إِلَیْهِمْ بَعْدَ اَلْإِعْذَارِ وَ هُمْ لاَ یَدِینُونَ دِینَ اَلْحَقِّ وَ لاَ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ هَمَجٌ رَعَاعٌ ضَالُّونَ وَ بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ فِیکَ کَافِرُونَ وَ لِأَهْلِ اَلْخِلاَفِ عَلَیْکَ نَاصِرُونَ وَ قَدْ أَمَرَ اَللَّهُ تَعَالَى بِاتِّبَاعِکَ وَ نَدَبَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَى نَصْرِکَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ کُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِینَ مَوْلاَیَ بِکَ ظَهَرَ اَلْحَقُّ وَ قَدْ نَبَذَهُ اَلْخَلْقُ وَ أَوْضَحْتَ اَلسُّنَنَ بَعْدَ اَلدُّرُوسِ وَ اَلطَّمْسِ فَلَکَ سَابِقَةُ اَلْجِهَادِ عَلَى تَصْدِیقِ اَلتَّنْزِیلِ وَ لَکَ فَضِیلَةُ اَلْجِهَادِ عَلَى تَحْقِیقِ اَلتَّأْوِیلِ وَ عَدُوُّکَ عَدُوُّ اَللَّهِ جَاحِدٌ لِرَسُولِ اَللَّهِ یَدْعُو بَاطِلاً وَ یَحْکُمُ جَائِراً وَ یَتَأَمَّرُ غَاصِباً وَ یَدْعُو حِزْبَهُ إِلَى اَلنَّارِ وَ عَمَّارٌ یُجَاهِدُ وَ یُنَادِی بَیْنَ اَلصَّفَّیْنِ اَلرَّوَاحَ اَلرَّوَاحَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ لَمَّا اِسْتَسْقَى فَسُقِیَ اَللَّبَنَ کَبَّرَ وَ قَالَ قَالَ لِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ آخِرُ شَرَابِکَ مِنَ اَلدُّنْیَا ضَیَاحٌ مِنْ لَبَنٍ وَ تَقْتُلُکَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِیَةُ فَاعْتَرَضَهُ أَبُو اَلْعَادِیَةِ اَلْفَزَارِیُّ فَقَتَلَهُ فَعَلَى أَبِی اَلْعَادِیَةِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ لَعْنَةُ مَلاَئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ أَجْمَعِینَ وَ عَلَى مَنْ سَلَّ سَیْفَهُ عَلَیْکَ وَ سَلَلْتَ سَیْفَکَ عَلَیْهِ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ وَ اَلْمُنَافِقِینَ إِلَى یَوْمِ اَلدِّینِ وَ عَلَى مَنْ رَضِیَ بِمَا سَاءَکَ وَ لَمْ یَکْرَهْهُ وَ أَغْمَضَ عَیْنَهُ وَ لَمْ یُنْکِرْ أَوْ أَعَانَ عَلَیْکَ بِیَدٍ أَوْ لِسَانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِکَ أَوْ خَذَلَ عَنِ اَلْجِهَادِ مَعَکَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَکَ وَ جَحَدَ حَقَّکَ أَوْ عَدَلَ بِکَ مَنْ جَعَلَکَ اَللَّهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ سَلاَمُهُ وَ تَحِیَّاتُهُ وَ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ مِنْ آلِکَ اَلطَّاهِرِینَ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَ اَلْأَمْرُ اَلْأَعْجَبُ وَ اَلْخَطْبُ اَلْأَفْظَعُ بَعْدَ جَحْدِکَ حَقَّکَ غَصْبُ اَلصِّدِّیقَةِ اَلطَّاهِرَةِ اَلزَّهْرَاءِ سَیِّدَةِ اَلنِّسَاءِ فَدَکاً وَ رَدُّ شَهَادَتِکَ وَ شَهَادَةِ اَلسَّیِّدَیْنِ سُلاَلَتِکَ وَ عِتْرَةِ اَلْمُصْطَفَى صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ قَدْ أَعْلَى اَللَّهُ تَعَالَى عَلَى اَلْأُمَّةِ دَرَجَتَکُمْ وَ رَفَعَ مَنْزِلَتَکُمْ وَ أَبَانَ فَضْلَکُمْ وَ شَرَّفَکُمْ عَلَى اَلْعَالَمِینَ فَأَذْهَبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذٰا مَسَّهُ اَلشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذٰا مَسَّهُ اَلْخَیْرُ مَنُوعاً إِلاَّ اَلْمُصَلِّینَ فَاسْتَثْنَى اَللَّهُ تَعَالَى نَبِیَّهُ اَلْمُصْطَفَى وَ أَنْتَ یَا سَیِّدَ اَلْأَوْصِیَاءِ مِنْ جَمِیعِ اَلْخَلْقِ فَمَا أَعْمَهَ مَنْ ظَلَمَکَ عَنِ اَلْحَقِّ ثُمَّ أَفْرَضُوکَ سَهْمَ ذَوِی اَلْقُرْبَى مَکْراً وَ أَحَادُوهُ عَنْ أَهْلِهِ جَوْراً فَلَمَّا آلَ اَلْأَمْرُ إِلَیْکَ أَجْرَیْتَهُمْ عَلَى مَا أَجْرَیَا رَغْبَةً عَنْهُمَا بِمَا عِنْدَ اَللَّهِ لَکَ فَأَشْبَهَتْ مِحْنَتُکَ بِهِمَا مِحَنَ اَلْأَنْبِیَاءِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ عِنْدَ اَلْوَحْدَةِ وَ عَدَمِ اَلْأَنْصَارِ وَ أَشْبَهْتَ فِی اَلْبَیَاتِ عَلَى اَلْفِرَاشِ اَلذَّبِیحَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذْ أَجَبْتَ کَمَا أَجَابَ وَ أَطَعْتَ کَمَا أَطَاعَ إِسْمَاعِیلُ صَابِراً مُحْتَسِباً إِذْ قَالَ لَهُ یٰا بُنَیَّ إِنِّی أَرىٰ فِی اَلْمَنٰامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَرىٰ قٰالَ یٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰابِرِینَ وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا أَبَاتَکَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمَرَکَ أَنْ تَضْجَعَ فِی مَرْقَدِهِ وَاقِیاً لَهُ بِنَفْسِکَ أَسْرَعْتَ إِلَى إِجَابَتِهِ مُطِیعاً وَ لِنَفْسِکَ عَلَى اَلْقَتْلِ مُوَطِّناً فَشَکَرَ اَللَّهُ تَعَالَى طَاعَتَکَ وَ أَبَانَ عَنْ جَمِیلِ فِعْلِکَ بِقَوْلِهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اَللّٰهِ ثُمَّ مِحْنَتُکَ یَوْمَ صِفِّینَ وَ قَدْ رُفِعَتِ اَلْمَصَاحِفُ حِیلَةً وَ مَکْراً فَأَعْرَضَ اَلشَّکُّ وَ عُزِفَ اَلْحَقُّ وَ اُتُّبِعَ اَلظَّنُّ أَشْبَهَتْ مِحْنَةَ هَارُونَ إِذْ أَمَّرَهُ مُوسَى عَلَى قَوْمِهِ فَتَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ هَارُونُ یُنَادِی بِهِمْ وَ یَقُولُ یٰا قَوْمِ إِنَّمٰا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ اَلرَّحْمٰنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قٰالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عٰاکِفِینَ حَتّٰى یَرْجِعَ إِلَیْنٰا مُوسىٰ وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا رُفِعَتِ اَلْمَصَاحِفُ قُلْتَ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهَا وَ خُدِعْتُمْ فَعَصَوْکَ وَ خَالَفُوا عَلَیْکَ وَ اِسْتَدْعَوْا نَصْبَ اَلْحَکَمَیْنِ فَأَبَیْتَ عَلَیْهِمْ وَ تَبَرَّأْتَ إِلَى اَللَّهِ مِنْ فِعْلِهِمْ وَ فَوَّضْتَهُ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا أَسْفَرَ اَلْحَقُّ وَ سَفِهَ اَلْمُنْکَرُ وَ اِعْتَرَفُوا بِالزَّلَلِ وَ اَلْجَوْرِ عَنِ اَلْقَصْدِ اِخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِهِ وَ أَلْزَمُوکَ عَلَى سَفَهٍ اَلتَّحْکِیمَ اَلَّذِی أَبَیْتَهُ وَ أَحَبُّوهُ وَ حَظَرْتَهُ وَ أَبَاحُوا ذَنْبَهُمُ اَلَّذِی اِقْتَرَفُوهُ وَ أَنْتَ عَلَى نَهْجِ بَصِیرَةٍ وَ هُدًى وَ هُمْ عَلَى سُنَنِ ضَلاَلَةٍ وَ عَمًى فَمَا زَالُوا عَلَى اَلنِّفَاقِ مُصِرِّینَ وَ فِی اَلْغَیِّ مُتَرَدِّدِینَ حَتَّى أَذَاقَهُمُ اَللَّهُ وَبَالَ أَمْرِهِمْ فَأَمَاتَ بِسَیْفِکَ مَنْ عَانَدَکَ فَشَقِیَ وَ هَوَى وَ أَحْیَا بِحُجَّتِکَ مَنْ سَعِدَ فَهُدِیَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکَ غَادِیَةً وَ رَائِحَةً وَ عَاکِفَةً وَ ذَاهِبَةً فَمَا یُحِیطُ اَلْمَادِحُ وَصْفَکَ وَ لاَ یُحْبِطُ اَلطَّاعِنُ فَضْلَکَ أَنْتَ أَحْسَنُ اَلْخَلْقِ عِبَادَةً وَ أَخْلَصُهُمْ زَهَادَةً وَ أَذَبُّهُمْ عَنِ اَلدِّینِ أَقَمْتَ حُدُودَ اَللَّهِ بِجُهْدِکَ [بِجَهْدِکَ] وَ فَلَلْتَ عَسَاکِرَ اَلْمَارِقِینَ بِسَیْفِکَ تُخْمِدُ لَهَبَ اَلْحُرُوبِ بِبَنَانِکَ وَ تَهْتِکُ سُتُورَ اَلشُّبَهِ بِبَیَانِکَ وَ تَکْشِفُ لَبْسَ اَلْبَاطِلِ عَنْ صَرِیحِ اَلْحَقِّ

    لاَ تَأْخُذُکَ فِی اَللَّهِ لَوْمَةُ لاَئِمٍ وَ فِی مَدْحِ اَللَّهِ تَعَالَى لَکَ غِنًى عَنْ مَدْحِ اَلْمَادِحِینَ وَ تَقْرِیظِ اَلْوَاصِفِینَ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ رِجٰالٌ صَدَقُوا مٰا عٰاهَدُوا اَللّٰهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً وَ لَمَّا رَأَیْتَ أَنْ قَتَلْتَ اَلنَّاکِثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمَارِقِینَ وَ صَدَقَکَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ فَأَوْفَیْتَ بِعَهْدِهِ قُلْتَ أَ مَا آنَ أَنْ تُخْضَبَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ أَمْ مَتَى یُبْعَثُ أَشْقَاهَا وَاثِقاً بِأَنَّکَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِکَ قَادِمٌ عَلَى اَللَّهِ مُسْتَبْشِرٌ بِبَیْعِکَ اَلَّذِی بَایَعْتَهُ بِهِ وَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ قَتَلَةَ أَنْبِیَائِکَ وَ أَوْصِیَاءِ أَنْبِیَائِکَ بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ وَ أَصْلِهِمْ حَرَّ نَارِکَ وَ اِلْعَنْ مَنْ غَصَبَ وَلِیَّکَ حَقَّهُ وَ أَنْکَرَ عَهْدَهُ وَ جَحَدَهُ بَعْدَ اَلْیَقِینِ وَ اَلْإِقْرَارِ بِالْوِلاَیَةِ لَهُ یَوْمَ أَکْمَلْتَ لَهُ اَلدِّینَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ قَتَلَةَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ ظَلَمَهُ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ أَنْصَارَهُمْ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ ظَالِمِی اَلْحُسَیْنِ وَ قَاتِلِیهِ وَ اَلْمُتَابِعِینَ عَدُوَّهُ وَ نَاصِرِیهِ وَ اَلرَّاضِینَ بِقَتْلِهِ وَ خَاذِلِیهِ لَعْناً وَبِیلاً اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَانِعِیهِمْ حُقُوقَهُمْ اَللَّهُمَّ خُصَّ أَوَّلَ ظَالِمٍ وَ غَاصِبٍ لِآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعْنِ وَ کُلَّ مُسْتَنٍّ بِمَا سَنَّ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ] خَاتَمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ عَلَى عَلِیٍّ سَیِّدِ اَلْوَصِیِّینَ وَ آلِهِ اَلطَّاهِرِینَ وَ اِجْعَلْنَا بِهِمْ مُتَمَسِّکِینَ وَ بِوِلاَیَتِهِمْ مِنَ اَلْفَائِزِینَ اَلْآمِنِینَ اَلَّذِینَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ مؤلف گوید که ما در کتاب هدیة الزائرین اشاره کردیم به سند این زیارت و آنکه این زیارت را در هر روز از نزدیک و دور مى‌شود خواند و این فایده جلیله‌اى است که البته راغبین در عبادت و شایقین زیارت حضرت شاه ولایت علیه السلام آن را غنیمت خواهند شمرد

    مفاتیح الجنان، آشیخ عباس قمی، ص 363-373 

    http://lib.eshia.ir/10376/1/363

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالضُّحَىٰ ﴿١ وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣ وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿٤ وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿٥ أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَىٰ ﴿٦ وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَىٰ ﴿٧ وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ ﴿٨ فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿٩ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿١٠ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ ﴿١١


    أرجى آیَةٍ فی کِتابِ اللّه ِ

    7158.تفسیر فرات : بِشرُ بنُ شُرَیح البصریُّ : قلتُ لمحمّدِ بنِ علیٍّ علیه السلام : أیُّ آیَةٍ فی کتابِ اللّه ِ أرجى ؟ قالَ : ما یقولُ فیها قومُکَ ؟ قلت : یقولُونَ «یا عبادِی الّذینَ أسْرَفُوا على أنْفُسِهِم لا تَقْنَطُوا من رحمةِ اللّه ِ» [3] قالَ : لکِنّا أهلَ البیتِ لا نَقولُ ذلکَ ، قلتُ : فَأیَّ شیءٍ تَقولونَ فیها ؟ قالَ علیه السلام : نَقولُ «و لَسَوفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» [4] الشفاعَةُ ، و اللّه ِ الشفاعَةُ ، و اللّه ِ الشفاعَةُ .


    امید بخش ترین آیه قرآن

    7158.تفسیر فرات ـ به نقل از بشر به شریح ـ: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : کدام آیه در کتاب خدا امیدوار کننده تر است؟ فرمود : [علماى] گروه تو در این باره چه مى گویند؟ عرض کردم : مى گویند آیه «اى بندگان من که بر خویش ستم کردید! از رحمت خدا نومید مشوید» . حضرت فرمود: اما نظر ما اهل بیت این نیست . عرض کردم : پس نظر شما چیست؟ فرمود: به نظر ما این آیه است :«و زودا که پروردگارت چیزى عطایت فرماید که خشنود شوى» ، آن چیز شفاعت است . به خدا قسم شفاعت است ، به خدا قسم شفاعت است .



    ثَمَراتُ الیَأسِ مِمّا فی أیدِی النّاسِ

    22833.جَبرئیلُ علیه السلام ـ لَمّا جاءَ إلَى النَّبیِّ صلى الله علیه و آله ـ: و اعلَمْ أنَّ شَرَفَ الرّجُلِ قِیامُهُ بِاللَّیلِ، و عِزَّهُ استِغناؤهُ عَنِ النّاسِ . [1]

    22834.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : اِزهَدْ فی الدُّنیا یُحِبَّکَ اللّه ُ ، و ازهَدْ فیما [فی] [2] أیدی النّاسِ یُحِبَّکَ النّاسُ . [3]

    22835.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : الغِنَى الأکبَرُ الیَأسُ عَمّا فی أیدی النّاسِ . [4]

    22836.عنه علیه السلام : الیَأسُ أحَدُ النُّجحَینِ . [5]

    22837.عنه علیه السلام : الیَأسُ یُریحُ النَّفسَ . [6]

    22838.عنه علیه السلام : الیَأسُ عِتقٌ مُجَدَّدٌ . [7]

    22839.عنه علیه السلام : الیَأسُ حُرٌّ ، الطَّمَعُ مُضِرٌّ . [8]

    22840.عنه علیه السلام : الیَأسُ یُعِزُّ الأسیرَ ، الطَّمَعُ یُذِلُّ الأمیرَ . [9]

    4173

    نتایج قطع امید کردن از آنچه مردم دارند

    22833.جبرئیل ـ هنگامى که نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد ـگفت : و بدان که افتخار مرد به شب زنده دارى اوست و عزّتش در بى نیازى او از مردم.

    22834.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : به دنیا بى رغبت باش، تا خداوند دوستت بدارد. به آنچه در دست مردم است بى اعتنا باش تا مردم دوستت بدارند.

    22835.امام على علیه السلام : بزرگترین توانگرى، چشم نداشتن به مال مردم است.

    22836.امام على علیه السلام : قطع امید نیمى از دو موفقیت است.

    22837.امام على علیه السلام : قطع امید کردن جان را آسوده مى کند.

    22838.امام على علیه السلام : قطع امید کردن، آزادى دوباره است.

    22839.امام على علیه السلام : قطع امید مایه آزادى است، طمع زیانبار است.

    22840.امام على علیه السلام : برکندن امید، اسیر را عزّت مى بخشد. طمع، امیر را به خوارى مى کشاند.

    میزان الحکمه، آیت الله محمد محمدی ری شهری، جلد 13، ص 560

    http://lib.eshia.ir/27307/13/560


    بنده داشتم به مقالات آنالز اف ماتماتیک می نگریستم که گاهی یک شمی از سحر گویی در آنها نهفته است، و یک سری مقالاتی را دیدم که در آرشیو دانشگاه کرنل هم هستند و اینها را در این میان می توان یافت:

    البته مقاله ی اولی، ابسترکتش با آنی که در آنالز است متفاوت است:


    http://annals.math.princeton.edu/2018/187-1/p06

    https://arxiv.org/abs/1711.05167

    https://arxiv.org/pdf/1803.03633.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1306.1516.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1407.6293.pdf

    https://arxiv.org/abs/1803.04989


    بعضی یحتمل با شنیدن پیام نوروزی مقام معظم رهبری و تاکید ایشان بر تولید کالای ایرانی و پیامهای نوروزی دیگری که از کشورهای آندلسی به گوش می رسد اینطور اشکال کنند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز مملو از مسائل آندلسی است و به مسائل اسلامی نمی پردازد و لذا ملت را به کالاهای خارجی تشویق می کنند.

    مسئله اینجا این است که موضوع را چطور قاطیقوریایی کنید که با مزاج مهدویت و صاحب مهدی نیز درست بسازد و نه اینکه بر عکس مسائل را سر تا پا آندلسی کند. یعنی قسمتی از مسائل نفسانی این است که سالک مزاج را درست بین حالات مختلفه اش قاطیقوریایی کند ولی قسمت دیگری دارد که به هندسه های بیرونی و از جمله مسائل آندلسی باید بپردازد. البته بعضی اینجا اشکال خواهند کرد که صحبت تو مثل حرف آن مورچه و بلکه آن عنکبوت است که زیرزمین خانه ای، خانه ی تارعنکبوتی خود را در خطر می دید و مدام داشت به تنیدن تارهای خود می پرداخت. و لذا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تو نیز کما بیش همین است که گاهی به دانشمندان فقهی و اسلامی و آخوندها می پری و ایراد می کنی و گاهی دیگر هم به دانشمندان طبیعی و از جمله ریاضی-فیزیکی. ولی موضوع اینجا است که در قاطیقوریاهای آندلسی- اسلامی و اینکه تحجرهایی موجودند که اصرار می روزند که الا و لله همه چیز آندلسی است و دیگری اصرار می روزد که الا و لله همه چیز باید اسلامی باشد، و لذا اصل مسائل قاطیقوریایی یک وقت دیدید از دست رفت که چیست که باید قاطیقوریایی شود؟ و یکی می فرماید تو شاگرد منی و منم که استادم و دیگری می فرماید که خیر تویی که شاگردی و منم که استادم و توی روی هم بلکه دارند دروغ می گویند. آنچنان که او حرف خودش را می زند و او هم حرف خودش را هیچ کدام به حرف دیگری گوش فرا نمی دهد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    یا مقلب القلوب و الابصار

    یا مدبر اللیل و النهار

    یا محول الحال و الاحوال

    حول حالنا الی احسن الحال



    الإمامُ الهادیُّ علیه السلام : مَن هانَتْ علَیهِ نَفسُهُ فلا تَأمَنْ شَرَّهُ.


    امام هادى علیه السلام : هر که براى خود ارزشى قائل نباشد، از شرّش ایمن مباش.


    میزان الحکمة، آیت الله محمد محمدی ری شهری، جلد 4، ص 257

    http://lib.eshia.ir/27307/4/257

    یا مقلب القلوب و الابصار

    یا مدبر اللیل و النهار

    یا محول الحال و الاحوال

    حول حالنا الی احسن الحال


    شهادت حضرت امام علی بن محمد النقی الهادی علیهم السلام را تسلیت عرض می کنم.

    اگر یک آخوندی رفت بالای منبر هر چه بد و بیراهه بود به همه گفت، شما از دستش شاکی نشوید. حساب کنید دارید یک کتابی را می خوانید که نویسنده اش خودکشی کرده است. البته مسئله اینجا این است که آخونده دیگر نباید دست به خودکشی بزند برای اینکه گناه کبیره است. اما خوب، آخونده هم یحتمل دست به گناه کبیره ای زده باشد و یا خواهد زد که ما خبر نداریم. حرفهای همه ی آخوندها هم که وحی منزل نیست، هست؟! انسان جایز الخطا است. اما ولش کنی، همه ی خطاها را می اندازد گردن آن یکی و یادش می رود که خودش نیز استغفار کند. ولش کن. دست از سر کچلش بردار اگر او دست از سر تو برنمی دارد. دعوای طلبگی یک حدی دارد. از یک جایی به بعد مسئله عناد می شود. با این نوع از جماعت اگر دربیافتی، دیگر حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که هیچی، همه ی زندگی ات را هم صاحب شوند، ول کنت نیستند. خدا لعنت کند هر چه ظالم است. عنه علیه السلام : الیَأسُ عِتقٌ مُجَدَّدٌ. امام على علیه السلام : قطع امید کردن، آزادى دوباره است. عنه علیه السلام : اِجعَلُوا کُلَّ رجائکُم للّه ِِ سبحانَهُ و لا تَرجُوا أحَدا سِواهُ ، فإنّهُ ما رَجا أحَدٌ غَیرَ اللّه ِ تعالى إلاّ خابَ. امام على علیه السلام: هر چه امید دارید ، به خداى سبحان داشته باشید و به کسى جز او امید مبندید؛ زیرا هیچ کس، به غیر خداوند متعال امید نبست، مگر آن که نومید بازگشت. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و رافع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿البقرة: ١٥٣﴾


    فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَکْظُومٌ ﴿القلم: ٤٨﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    المناقب لابن شهرآشوب حدث إبراهیم عن أبی حمزة عن مأمون الرقی قال : کنت عند سیدی الصادق علیه السلام إذ دخل سهل بن الحسن الخراسانی فسلم علیه ثم جلس فقال له یا ابن رسول الله لکم الرأفة والرحمة وأنتم أهل بیت الإمامة ما الذی یمنعک أن یکون لک حق تقعد عنه وأنت تجد من شیعتک مائة ألف یضربون بین یدیک بالسیف فقال له علیه السلام اجلس یا خراسانی رعى الله حقک ثم قال یا حنیفة اسجری التنور فسجرته حتى صار کالجمرة وابیض علوه ثم قال یا خراسانی قم فاجلس فی التنور فقال الخراسانی یا سیدی یا ابن رسول الله لا تعذبنی بالنار أقلنی أقالک الله قال قد أقلتک فبینما نحن کذلک إذ أقبل هارون المکی ونعله فی سبابته فقال السلام علیک یا ابن رسول الله فقال له الصادق علیه السلام ألق النعل من یدک واجلس فی التنور قال فألقى النعل من سبابته ثم جلس فی التنور وأقبل الإمام علیه السلام یحدث الخراسانی حدیث خراسان حتى کأنه شاهد لها ثم قال قم یا خراسانی وانظر ما فی التنور قال فقمت إلیه فرأیته متربعا فخرج إلینا وسلم علینا فقال له الإمام علیه السلام کم تجد بخراسان مثل هذا فقال والله ولا واحدا فقال علیه السلام لا والله ولا واحدا فقال أما إنا لا نخرج فی زمان لا نجد فیه خمسة معاضدین لنا نحن أعلم بالوقت.

    بیان : سجر التنور أحماه.


    بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 47، ص 123-124

    http://lib.eshia.ir/71860/47/123

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿البقرة: ١٥٣﴾


    فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَکْظُومٌ ﴿القلم: ٤٨﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ [مِنْ] کُلِّ شَرٍّ یَا مَنْ یُعْطِی اَلْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ اَلدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ اَلْآخِرَةِ وَ اِصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ اَلدُّنْیَا وَ [جَمِیعَ] شَرِّ اَلْآخِرَةِ فَإِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَیْتَ وَ زِدْنِی مِنْ فَضْلِکَ یَا کَرِیمُ

    یَا ذَا اَلْجَلاَلِ وَ اَلْإِکْرَامِ یَا ذَا اَلنَّعْمَاءِ وَ اَلْجُودِ یَا ذَا اَلْمَنِّ وَ اَلطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتِی عَلَى اَلنَّارِ



    این الرجبیون؛ دلیل اینکه ما باید مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی میجیدی فقهی را در نظر بگیریم همین است که نمی توان مزاج خود را دربست کنار گذاشت و گفت به ما مربوط نیست و ما فقط به اموری از قبیل معقول و منقول در علوم وحیانی خواهیم پرداخت! و لذا حتی برای اینکه به امور نفسانی خود بپردازیم نیز نظریه های ریاضی فیزیکی قانون دوم ترمودینامیک تعمیم یافته برای سیاه چاله-ستاره می توانند یحتمل تقریبهای خیلی خوبی هم برای امور مزاجی نباشند و بلکه نظریه های آموزنده ای در این زمینه باشند. و مسئله این است که همین مسئله مزاجی را وقتی درست بررسی کنیم متوجه قاطیقوریاهای آندلسی-اسلامی نیز می شویم! بعضی اشکال می کنند که یعنی چه؟! اینجا در حقیقت این مسئله خیلی حائز اهمیت است که کجا مسئله آندلسی است و کجا اسلامی یا کجا با سیاه چاله طرفیم و کجا ستاره داریم. در حقیقت ما با یک جهاد اکبر نفسانی ای اینجا مواجه ایم که مبنایش همان است که می فرمایند و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. و همینطور می فرماید یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی. دست کم مسئله این است که ما می خواهیم امام خود را بیابیم و خود هم به او عرضه می داریم که آقا شما چرا قیام نمی کنید، ولی وقتی حضرتش به ما فرضاً بفرمایند که برو توی تنور بنشین؛ شک می کنیم!


    مامون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق(ع)  است - حکایت می‌کند:
    در منزل آن حضرت بودم که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکارى در رکاب شما هستند؟ !
    امام صادق(ع) فرمود: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن.
    همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانى خطاب کرد: برخیز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشین.
    سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولایم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.
    در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.
    حضرت امام صادق(ع)، پس از جواب سلام، به او فرمود: اى هارون! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین.
    هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى، داخل تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست.
    آن گاه امام (ع) با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن که مدّت‌ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
    پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمود: اى سهل! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است.
    همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش‌ها نشسته است، پس از آن امام(ع) به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.
    بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟
    سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
    امام جعفر صادق(ع) فرمود: اى سهل! ما خود مى دانیم که در چه زمانى خروج و قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم.


    نکته اینجا است که در مسائل مزاجی نیز حتمل بتوان گفت که ما بیش از یک سیاه چاله داریم هر چند که ممکن است یک ستاره بیشتر هم نداشته باشیم. و اما اینها را از روی علائمی که ترمودینامیکی بما داده می شوند در درون خود می توانیم بیابیم و لذا یحتمل در قسمتی از بدن ما حالت سودایی خشک و سرد یا بلغمی تر و سرد بیابیم که همراه با فضولات و مدفوع و ادرار است و از طرفی هم در قسمتی دیگر از بدن یحتمل حالت دموی یا خونی گرم و تر یا صفراوی گرم و خشک داشته باشیم. و یحتمل هم در میان  همین حالات مختلفه که هر یک از اعضای بدن در حالات مزاجی طبیعی خود واقع باشند همراه با فضولات و ادرار و مدفوع و خون ما شیر نیز بیابیم!

    خوب، ما اینجا چه می خواهیم عرض کنیم؟ ما یحتمل خود سیاه چاله و ستاره را پیدا نکنیم، ولی لااقل آنتروپی ترمودینامیکی که در اثر گرما و سرما و خشکی و تری واقع می شوند را در قسمتهای مختلف بدن می توانیم جستجو کنیم. و یحتمل متوجه خواهیم شد که کجا قاطیقوریاهایی سیاه چاله ای به سیاه چاله ای داریم و کجا قاطیقوریاهایی ستاره ای به سیاه چاله ای همانطور هم که آیا اصلا نوری وارد سیستم ما می شود یا از آن ساتع می گردد همانطور هم که هیدرودینامیک و ترمودینامیک و الکترودینامیک هم همزمان داشته باشیم؟!

    بالاخره در این میان و در این صحرای محشر کبری که سالک را گاهی خواب برده است و گاه بیدار است و گاهی در وهم است و گاهی در تخیل و گاهی از عقل کمک می گیرد و گاه از احساسات، آیا سالک الی الله با همه ی مجاهدتهایش می تواند امام خود را نیز بیابد و بلکه بدو یاری رساند؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    مادر موسی، چو موسی را به نیل

    در فکند، از گفتهٔ رب جلیل

    خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

    گفت کای فرزند خرد بی‌گناه

    گر فراموشت کند لطف خدای

    چون رهی زین کشتی بی ناخدای

    گر نیارد ایزد پاکت بیاد

    آب خاکت را دهد ناگه بباد

    وحی آمد کاین چه فکر باطل است

    رهرو ما اینک اندر منزل است

    پردهٔ شک را برانداز از میان

    تا ببینی سود کردی یا زیان

    ما گرفتیم آنچه را انداختی

    دست حق را دیدی و نشناختی

    در تو، تنها عشق و مهر مادری است

    شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است

    نیست بازی کار حق، خود را مباز

    آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

    سطح آب از گاهوارش خوشتر است

    دایه‌اش سیلاب و موجش مادر است

    رودها از خود نه طغیان میکنند

    آنچه میگوئیم ما، آن میکنند

    ما، بدریا حکم طوفان میدهیم

    ما، بسیل و موج فرمان می‌دهیم

    نسبت نسیان بذات حق مده

    بار کفر است این، بدوش خود منه

    به که برگردی، بما بسپاریش

    کی تو از ما دوست‌تر میداریش

    نقش هستی، نقشی از ایوان ماست

    خاک و باد و آب، سرگردان ماست

    قطره‌ای کز جویباری میرود

    از پی انجام کاری میرود

    ما بسی گم گشته، باز آورده‌ایم

    ما، بسی بی توشه را پرورده‌ایم

    میهمان ماست، هر کس بینواست

    آشنا با ماست، چون بی آشناست

    ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند

    عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند

    سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت

    زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت

    کشتئی زاسیب موجی هولناک

    رفت وقتی سوی غرقاب هلاک

    تند بادی، کرد سیرش را تباه

    روزگار اهل کشتی شد سیاه

    طاقتی در لنگر و سکان نماند

    قوتی در دست کشتیبان نماند

    ناخدایان را کیاست اندکی است

    ناخدای کشتی امکان یکی است

    بندها را تار و پود، از هم گسیخت

    موج، از هر جا که راهی یافت ریخت

    هر چه بود از مال و مردم، آب برد

    زان گروه رفته، طفلی ماند خرد

    طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت

    بحر را چون دامن مادر گرفت

    موجش اول، وهله، چون طومار کرد

    تند باد اندیشهٔ پیکار کرد

    بحر را گفتم دگر طوفان مکن

    این بنای شوق را، ویران مکن

    در میان مستمندان، فرق نیست

    این غریق خرد، بهر غرق نیست

    صخره را گفتم، مکن با او ستیز

    قطره را گفتم، بدان جانب مریز

    امر دادم باد را، کان شیرخوار

    گیرد از دریا، گذارد در کنار

    سنگ را گفتم بزیرش نرم شو

    برف را گفتم، که آب گرم شو

    صبح را گفتم، برویش خنده کن

    نور را گفتم، دلش را زنده کن

    لاله را گفتم، که نزدیکش بروی

    ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی

    خار را گفتم، که خلخالش مکن

    مار را گفتم، که طفلک را مزن

    رنج را گفتم، که صبرش اندک است

    اشک را گفتم، مکاهش کودک است

    گرگ را گفتم، تن خردش مدر

    دزد را گفتم، گلوبندش مبر

    بخت را گفتم، جهانداریش ده

    هوش را گفتم، که هشیاریش ده

    تیرگیها را نمودم روشنی

    ترسها را جمله کردم ایمنی

    ایمنی دیدند و ناایمن شدند

    دوستی کردم، مرا دشمن شدند

    کارها کردند، اما پست و زشت

    ساختند آئینه‌ها، اما ز خشت

    تا که خود بشناختند از راه، چاه

    چاهها کندند مردم را براه

    روشنیها خواستند، اما ز دود

    قصرها افراشتند، اما به رود

    قصه‌ها گفتند بی‌اصل و اساس

    دزدها بگماشتند از بهر پاس

    جامها لبریز کردند از فساد

    رشته‌ها رشتند در دوک عناد

    درسها خواندند، اما درس عار

    اسبها راندند، اما بی‌فسار

    دیوها کردند دربان و وکیل

    در چه محضر، محضر حی جلیل

    سجده‌ها کردند بر هر سنگ و خاک

    در چه معبد، معبد یزدان پاک

    رهنمون گشتند در تیه ضلال

    توشه‌ها بردند از وزر و وبال

    از تنور خودپسندی، شد بلند

    شعلهٔ کردارهای ناپسند

    وارهاندیم آن غریق بی‌نوا

    تا رهید از مرگ، شد صید هوی

    آخر، آن نور تجلی دود شد

    آن یتیم بی‌گنه، نمرود شد

    رزمجوئی کرد با چون من کسی

    خواست یاری، از عقاب و کرکسی

    کردمش با مهربانیها بزرگ

    شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ

    برق عجب، آتش بسی افروخته

    وز شراری، خانمان‌ها سوخته

    خواست تا لاف خداوندی زند

    برج و باروی خدا را بشکند

    رای بد زد، گشت پست و تیره رای

    سرکشی کرد و فکندیمش ز پای

    پشه‌ای را حکم فرمودم که خیز

    خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز

    تا نماند باد عجبش در دماغ

    تیرگی را نام نگذارد چراغ

    ما که دشمن را چنین میپروریم

    دوستان را از نظر، چون میبریم

    آنکه با نمرود، این احسان کند

    ظلم، کی با موسی عمران کند

    این سخن، پروین، نه از روی هوی ست

    هر کجا نوری است، ز انوار خداست



    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿البقرة: ١٥٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا ﴿الکهف: ٦١﴾


    حتی المقدور ماهی شب عید را سعی کنید فراهم کرده بلکه مواظب باشید فراموشش نکنید طوری که راه خود را پی گیرد و بدریا بازگردد. همانطور که مستحضرید این غیر از ماهیهای فایتر (fighter) و قرمز و چشم تلسکوپی سر سفره ی هفت سین هستند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿البقرة: ١٥٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    فإن قلت إذا کانت النفس مدرکة للمحسوسات بالحقیقة فتکون قوة حساسة- و إذا کانت مدرکة بالحقیقة للصور الخیالیة کانت قوة خیالیة و إذا کانت مدرکة للموهومات کانت واهمة فتکون ذات واحدة عقلا و وهما و خیالا و حسا و طبعا و محرکا و یکون جوهرا واحدا مجردا و مادیا.

    قلنا النفس بالحقیقة موصوفة بهذه الأمور و مبادیها إذ لها درجات وجودیة على ترتیب الأشرف فالأشرف و کانت لها حرکة فی الاستکمال الجوهری و کلما وصلت إلى مرتبة کمالیة جوهریة کانت حیطتها أکثر و شمولها على المرتبة السابقة أتم فإذن النوع الأخصر الأتم یوجد له النوع الأنقص فکما أن نوع الحیوان و طبیعته تمام لنوعیة النبات و طبیعته و النبات تمام الطبیعة المرکب المعدنی و طبیعة المعدن تمام لطبیعة الجسم فکذا طبیعة الإنسان أعنی ذاته و نفسه تمام لجمیع ما سبق من الأنواع الحیوانیة و النباتیة و العنصریة و تمام الشی‌ء هو ذلک الشی‌ء مع ما یزید علیه فالإنسان بالحقیقة کل هذه الأشیاء النوعیة و صورته صورة الکل منها.


    الحکمة المتعالیه، جلد 8، ص 123

    http://lib.eshia.ir/71465/8/223


    http://www.wall.org/~aron/blog/did-the-universe-begin-vi-the-generalized-second-law/#comment-2640372


    https://arxiv.org/pdf/1010.5513.pdf


    قبلاً ما یک مسئله ی مزاجی را بیان کردیم که اگر بخواهیم وارد مسائل فلسفی آن شویم می تواند مدتها بطول بیانجامد آنطور که می توان از نباتات شروع کرد و به حیوانات رسید و آنگاه مسائل را در انسان دنبال کرد؛ عزیزی تعبیر جالبی از سوره ی حمد فرمودند که تشابهی به جسم و بدن و بلکه نفس و روح  انسان دارد آنطور که از نقطه ی ب بسم الله الرحمن الرحیم شروع شده و با الحمد الله رب العالمین ادامه می یابد و با صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین خاتمه می یابد. ولی اینجا ملا صدرا یک حرکت جوهری نیز دارد که می فرمایند از مختصات حکمت متعالیه ی او است. مسئله را اگر بخواهیم از لحاظات سیاه چاله ها و قانون دوم ترمودینامیک عمومیت یافته بررسی کنیم، صفحه ی وبلاگ آرن وال و مقاله (ها)ی او که بنده بعضی از آنها را در بالا ذکر کرده ام نیز جالب و قابل توجه بنظر می رسند. و لذا این مسائل خود مسائل فقهی را ایجاد خواهند کرد و در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی جای بحث خواهند داشت.

    و اما همه ی این مسائل را زیر و رو کنیم، نمی توانیم به این مسئله به خودی خود پی ببریم که وجود مبارک حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشریف کجای این همه فلسفه و حکمت نظریه های ریاضی فیزیکی و فقه و فقاهت جای می گیرد یا چرا ما ولایت فقیه مد ظله العالی داریم و شاهنشاه آریامهر نداریم یا نباید داشته باشیم! این یک امری است که از نوع نگاه به الهیات و طبیعیات و زنتیک یحتمل بتوان گفت که نشات می گیرد که مثلاً ارتباط انسان و میمون در چیست آنطور که داروینیسم می فرماید که انسان یحتمل تکامل یافته ی میمون است؟ البته قرآن کریم نیز می فرماید که

    ۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَـٰئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِیلِ ﴿المائدة: ٦٠﴾
    ۳. فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَّا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿الأعراف: ١٦٦﴾


    شما تلاش برای رسیدن به کمال در انسانیت را کنار بگذارید، شاهنشاهی و فرعونیت هم حتی نمی گوید ما این کمال را نمی خواهیم. و اما کمالی را که پیامبرانی همچون حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت رسول محمد مصطفی علیهم السلام بدنبال آن بوده اند و هستیم و خواهیم بود یعنی بدنبال یک طبیعیاتی است که بر مبنای الهیات است آنطور که از حضرت آدم تا حضرت خاتم النبیین دنبال شده است. اینجا شما نمی توانید فقط از قوای نفسانیه ی وهمیه و تخیلات و حسیات و ... خود استفاده کنید، و بلکه محتاج مقام وحی نیز هستیم. و لذا مقام ولایت فقیه مد ظله العالی.

    این مسئله را ما در انقلاب مشروطیت نیز داشته ایم و همینطور به آنچه به کودتای 28 مرداد 32 ختم شد نیز داشته ایم، ولی اینکه ولایت فقیه مد ظله العالی و بلکه در همه ی حالات امام زمان عجل الله فرجه الشریف کجا تشریف دارند خود مسئله ای است که از صدر اسلام تا کنون بابتش شهادتها داشته ایم. و چه علمایی که در این جهت عمر خود را فدا کرده اند. مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ﴿الأحزاب: ٢٣﴾

    واقعاً اهمیتی را که در ولایت فقیه مد ظله العالی است را نمی شود به زبان نیاورد و مهم است که بیان شود. از مهمترین مظاهر آن همین بس که مظهر دینداری و دینمداری است. و اگر یک نفر داشته باشیم که در عالم قرار است از مستضعفین عالم دفاع کند، او ولایت فقیه مد ظله العالی است همانطور که در ادیان دیگر نیز الگوهای دیگری داریم.

    وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿البقرة: ٤٥﴾



    مطلب اول در فضیلت زیارت آن حضرت است

    (شیخ طوسى به سند صحیح از محمد بن مسلم از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: خداوند خلق نفرموده مخلوقى بیشتر از ملائکه و بدرستى که هر روزى نازل مى‌شوند هفتاد هزار ملک و بیایند به بیت المعمور و طواف مى‌کنند به دور آن و چون از طواف آنجا فارغ شدند به طواف کعبه مى‌روند و چون از طواف کعبه فارغ شدند بسوى قبر پیغمبر صلى الله علیه و آله مى‌آیند و سلام مى‌کنند بر آن حضرت پس از آن مى‌آیند بسوى قبر أمیر المؤمنین علیه السلام و سلام مى‌کنند بر آن حضرت بعد از آن مى‌آیند نزد قبر حسین علیه السلام و سلام مى‌کنند بر آن جناب پس از آن به آسمان بالا مى‌روند و مثل ایشان هر روز نازل مى‌شود تا روز قیامت پس فرمود آن حضرت که هر که زیارت کند أمیر المؤمنین علیه السلام را و عارف به حق آن حضرت باشد یعنى آن جناب را امام واجب الإطاعة و خلیفه بلا فصل داند و از روى تجبر و تکبر به زیارت نیامده باشد حق تعالى بنویسد از براى او اجر صد هزار شهید و گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد و مبعوث گردد در روز قیامت از جمله ایمنان از اهوال آن روز و آسان گرداند بر او حساب را و استقبال نمایند او را ملائکه و چون برگردد از زیارت او را مشایعت نمایند تا به خانه خود بر گردد و اگر بیمار شود به عیادت او بیایند و اگر بمیرد متابعت جنازه او بکنند و از براى او طلب آمرزش نمایند تا قبرش) (و سید عبد الکریم بن طاوس در فرحة الغری از آن حضرت روایت کرده که فرمود: هر که پیاده به زیارت أمیر المؤمنین علیه السلام برود حق تعالى به هر گامى ثواب یک حج و یک عمره براى او بنویسد و اگر پیاده برگردد به هر گامى ثواب دو حج و دو عمره از براى او بنویسد) (و نیز از آن حضرت روایت کرده که: به ابن مارد فرمود اى پسر مارد هر که زیارت کند جدم أمیر المؤمنین علیه السلام را عارفا بحقه بنویسد حق تعالى از براى او به عدد هر گامى حج مقبول و عمره پسندیده اى پسر مارد و الله نمى‌خورد آتش جهنم قدمى را که غبار آلوده شود در زیارت حضرت أمیر المؤمنین علیه السلام خواه پیاده رود خواه سواره اى پسر مارد بنویس این حدیث را به آب طلا) (و نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: ما مى‌گوئیم که در پشت کوفه قبرى هست که پناه نمى‌برد به آن قبر دردناکى مگر آنکه حق تعالى او را شفا کرامت مى‌فرماید) مؤلف گوید که از اخبار معتبره ظاهر مى‌شود که حق تعالى قبر أمیر المؤمنین علیه السلام و اولاد طاهرینش را معقل خائفین و ملجأ مضطرین و امان اهل زمین قرار داده هر غمناکى که نزد او برود غمش زایل گردد و هر دردناکى که خود را به او بمالد شفا گیرد و هر که به آن پناه برد در امان باشد سید عبد الکریم بن طاوس روایت کرده از محمد بن على شیبانى که گفت من و پدرم و عمم حسین به نحو پنهانى در شب رفتیم به زیارت قبر أمیر المؤمنین علیه السلام و این در سال دویست و شصت و چیزى بود و من کودکى صغیر بودم چون رسیدیم به نزد قبر آن حضرت دیدیم که آن قبر مطهر دورش سنگهاى سیاه گذاشته شده و بنایى ندارد پس ما نزدیک آن رفتیم بعضى از ما شروع کرد به خواندن قرآن و بعضى دیگر مشغول به نماز شد و بعضى مشغول به زیارت و در این حال بودیم که ناگاه دیدیم شیرى به جانب ما مى‌آید چون نزدیک ما آمد به فاصله یک نیزه ما از آن محل شریف دور شدیم آن حیوان به نزدیک قبر رفت و شروع کرد به مالیدن ذراع خود بر قبر یکى از ما نزدیک او رفت و مشاهده کرد او را شیر متعرض او نشد او برگشت و ما را به حال شیر خبر داد پس ترس از ما برطرف شد و همگى نزدیک او رفتیم و او را مشاهده کردیم دیدیم که در ذراع او جراحتى است و آن دست مجروح را به قبر آن حضرت مى‌مالید پس یک ساعت با این حال بود آنگاه برفت و ما دیگرباره به حال اول خود به نماز و زیارت و قرائت قرآن برگشتیم و شیخ مفید نقل کرده که روزى هارون الرشید به آهنک شکار از کوفه بیرون رفت و به جانب غریین و ثویه توجه نمود و در آنجا آهوانى دید فرمان داد تا بازهاى شکارى و کلاب معلم را براى شکار آهوان رها کردند و بر آنها بتاختند آهوان که چنین دیدند فرار کرده به پشته‌اى پناه بردند و در آنجا بیارامیدند بازها در ناحیه بیافتادند [بیفتادند] و تازیها باز شدند و رشید از این مطلب در عجب شد دیگرباره آهوان از فراز پشته به نشیب آمدند بازها و تازیها آهنک ایشان نمودند دیگرباره آهوان به آن پشته پناه بردند و جانوران شکارى از قصد ایشان برگشتند تا سه مرتبه کار بدین گونه رفت هارون سخت در عجب شد غلامان خود را امر کرد که تعجیل کنید و مردى را که از حال این مکان با خبر باشد بیاورید غلامان رفتند و از قبیله بنی أسد پیر مردى را حاضر کردند هارون از وى پرسید که حال این پشته چیست و در این مکان چه کیفیتى است گفت اگر مرا امان مى‌دهى قصه آن را به عرض مى‌رسانم گفت با خدا عهد کردم که ترا اذیت نکنم و در امان باشى الحال آنچه دانى بگو گفت خبر داد مرا پدرم از پدران خود که مى‌گفتند قبر مطهر أمیر المؤمنین علیه السلام در این پشته واقع است و حق تعالى آن را حرم امن و امان خود قرار داده که هر چه به آن پناه ببرد در امان باشد فقیر گوید در امثال عرب است که مى‌گویند أَحْمَى مِنْ مُجِیرِ اَلْجَرَادِ یعنى فلانى حمایت کردنش از کسى که در پناه او است بیشتر است از پناه دهنده ملخها و قصه آن چنان است که مردى بادیه‌نشین از قبیله طی که نامش مُدْلِج بْنِ سُوَیْد بود روزى در خیمه خود نشسته بود دید جماعتى از طایفه طی آمدند و جوال و ظرفهایى با خود دارند پرسید چه خبر است گفتند ملخهاى بسیار در اطراف خیمه شما فرود آمده‌اند آمدیم آنها را بگیریم مُدْلِج که این را شنید برخاست سوار اسب خود شد و نیزه خود را بر دست گرفت و گفت به خدا سوگند هر کس متعرض این ملخها شود من او را خواهم کشت أَ یَکُونُ اَلْجَرَادُ فِی جِوَارِی ثُمَّ تُرِیدُونَ أَخْذَهُ آیا این ملخها در جوار و پناه من باشند و شما آنها را بگیرید چنین چیزى نخواهد شد پیوسته از آنها حمایت کرد تا آفتاب گرم شد ملخها پریدند و رفتند آن وقت گفت این ملخها از جوار من منتقل شدند دیگر خود دانید با آنها و صاحب قاموس گفته ذو الاعواد لقب شخصى خیلى عزیز بوده که بعضى گفته‌اند جد أکثم بن صیفی بوده طایفه مضر هر سال خراجى به او مى‌دادند و چون پیر شد او را بالاى سریرى مى‌نشانیدند و در میان قبایل و میاه عرب براى جبایت خراج او را طواف مى‌دادند و به حدى عزیز و محترم بود که هر ترسانى خود را به سریر او مى‌رسانید ایمن مى‌گشت و هر ذلیل و خوارى که به نزد سریر او مى‌آمد عزیز و ارجمند مى‌گردید و هر گرسنه‌اى که به نزد او مى‌رسید از گرسنگى مى‌رهید انتهى پس هر گاه سریر یک مرد عربى به این مرتبه از عزت و رفعت رسد چه عجب دارد که حق تعالى قبر ولى خود را که حامل سریرش جبرئیل و میکائیل و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بوده‌اند معقل خائفین و ملجأ هاربین و فریادرس بیچارگان و شفاء دردمندان قرار داده باشد پس در هر کجا باشى خود را به او برسان و تا ممکن شود خود را به او بچسبان و الحاح کن تا به فریاد تو برسد و ترا از هلاکت دنیا و آخرت نجات دهد لُذْ إِلَى جُودِهِ تَجِدْهُ زَعِیماً
    در دار السلام از شیخ دیلمى نقل شده که روایت کرده‌اند جماعتى از صلحاء نجف اشرف که کسى در خواب دید که از هر قبرى که در آن مشهد شریف و بیرون آن است ریسمانى کشیده شده متصل به قبه شریفه حضرت حبل الله المتین أمیر المؤمنین صلوات الله علیه پس آن شخص انشاد کرد إِذَا مُتُّ فَادْفِنِّی إِلَى جَنْبِ حَیْدَرٍ أَبِی شَبَّرَ أَکْرِمْ بِهِ وَ شُبَیْرٍ فَلَسْتُ أَخَافُ اَلنَّارَ عِنْدَ جِوَارِهِ
    وَ لاَ أَتَّقِی مِنْ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ فَعَارٌ عَلَى حَامِی اَلْحِمَى وَ هُوَ فِی اَلْحِمَى إِذَا ضَلَّ فِی اَلْبَیْدَاءِ عِقَالُ بَعِیرٍ

    ....



    لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ أَنْتَ رَبِّی حَقّاً حَقّاً سَجَدْتُ لَکَ یَا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً اَللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِی ضَعِیفٌ فَضَاعِفْهُ لِی یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ پس برو به سجود و صد مرتبه بگو شُکْراً و جهد کن در دعا که این موضع طلبیدن مطالب است و استغفار بسیار بکن که محل آمرزش گناهان است و حاجات خود را از خدا طلب نما که مقام استجابت دعاها است و سید بن طاوس در مزار و غیر او گفته‌اند که هر نمازى که بجا مى‌آورى چه فریضه و چه نافله مادامى که در نجف مى‌باشى بخوان بعد از آن این دعا را:

    اَللَّهُمَّ لاَ بُدَّ مِنْ أَمْرِکَ وَ لاَ بُدَّ مِنْ قَدَرِکَ وَ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِکَ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِکَ اَللَّهُمَّ فَمَا [کَمَا] قَضَیْتَ عَلَیْنَا مِنْ قَضَاءٍ أَوْ قَدَّرْتَ عَلَیْنَا مِنْ قَدَرٍ فَأَعْطِنَا مَعَهُ صَبْراً یَقْهَرُهُ وَ یَدْمَغُهُ وَ اِجْعَلْهُ لَنَا صَاعِداً فِی رِضْوَانِکَ یُنْمِی [یُنْمَى] فِی حَسَنَاتِنَا وَ تَفْضِیلِنَا وَ سُؤْدَدِنَا وَ شَرَفِنَا وَ مَجْدِنَا وَ نَعْمَائِنَا وَ کَرَامَتِنَا فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَنْقُصْ مِنْ حَسَنَاتِنَا اَللَّهُمَّ وَ مَا أَعْطَیْتَنَا مِنْ عَطَاءٍ أَوْ فَضَّلْتَنَا بِهِ مِنْ فَضِیلَةٍ أَوْ أَکْرَمْتَنَا بِهِ مِنْ کَرَامَةٍ فَأَعْطِنَا مَعَهُ شُکْراً یَقْهَرُهُ وَ یَدْمَغُهُ وَ اِجْعَلْهُ لَنَا صَاعِداً فِی رِضْوَانِکَ وَ فِی حَسَنَاتِنَا وَ سُؤْدَدِنَا وَ شَرَفِنَا وَ نَعْمَائِکَ [نَعْمَائِنَا] وَ کَرَامَتِکَ [کَرَامَتِنَا] فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ [اَللَّهُمَّ] وَ لاَ تَجْعَلْهُ لَنَا أَشَراً وَ لاَ بَطَراً وَ لاَ فِتْنَةً وَ لاَ مَقْتاً وَ لاَ عَذَاباً وَ لاَ خِزْیاً فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ عَثْرَةِ اَللِّسَانِ وَ سُوءِ اَلْمَقَامِ وَ خِفَّةِ اَلْمِیزَانِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَقِّنَا حَسَنَاتِنَا فِی اَلْمَمَاتِ وَ لاَ تُرِنَا أَعْمَالَنَا حَسَرَاتٍ وَ لاَ تُخْزِنَا عِنْدَ قَضَائِکَ وَ لاَ تَفْضَحْنَا بِسَیِّئَاتِنَا یَوْمَ نَلْقَاکَ وَ اِجْعَلْ قُلُوبَنَا تَذْکُرُکَ وَ لاَ تَنْسَاکَ وَ تَخْشَاکَ کَأَنَّهَا تَرَاکَ حَتَّى نَلْقَاکَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَدِّلْ سَیِّئَاتِنَا حَسَنَاتٍ وَ اِجْعَلْ حَسَنَاتِنَا دَرَجَاتٍ وَ اِجْعَلْ دَرَجَاتِنَا غُرُفَاتٍ وَ اِجْعَلْ غُرُفَاتِنَا عَالِیَاتٍ اَللَّهُمَّ وَ أَوْسِعْ لِفَقِیرِنَا مِنْ سَعَةِ مَا قَضَیْتَ عَلَى نَفْسِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مُنَّ عَلَیْنَا بِالْهُدَى مَا أَبْقَیْتَنَا وَ اَلْکَرَامَةِ مَا أَحْیَیْتَنَا وَ اَلْکَرَامَةِ [وَ اَلْمَغْفِرَةِ] إِذَا تَوَفَّیْتَنَا وَ اَلْحِفْظِ فِیمَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِنَا وَ اَلْبَرَکَةِ فِیمَا رَزَقْتَنَا وَ اَلْعَوْنِ عَلَى مَا حَمَّلْتَنَا وَ اَلثَّبَاتِ عَلَى مَا طَوَّقْتَنَا وَ لاَ تُؤَاخِذْنَا بِظُلْمِنَا وَ لاَ تُقَایِسْنَا بِجَهْلِنَا وَ لاَ تَسْتَدْرِجْنَا بِخَطَایَانَا وَ اِجْعَلْ أَحْسَنَ مَا نَقُولُ ثَابِتاً فِی قُلُوبِنَا وَ اِجْعَلْنَا عُظَمَاءَ عِنْدَکَ وَ أَذِلَّةً فِی أَنْفُسِنَا وَ اِنْفَعْنَا بِمَا عَلَّمْتَنَا وَ زِدْنَا عِلْماً نَافِعاً وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ قَلْبٍ لاَ یَخْشَعُ وَ مِنْ عَیْنٍ لاَ تَدْمَعُ وَ مِنْ صَلاَةٍ لاَ تُقْبَلُ أَجِرْنَا مِنْ سُوءِ اَلْفِتَنِ یَا وَلِیَّ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ


    ما رفته بودیم به عیادت بیماران روانی در یک بیمارستان روانی دیگری، یکی از بیماران روانی به اسم صدا زد که سلام اقا حمید! بنده مانده بودم که چطور است که اینجا هم برنج محسن را هم اگر پیدا نمی کنند باز هستند عزیزانی که اقل کم دنبال آقا حمید هستند. البته همه ی بیماران روانی از این نوع نیستند که یک مرتبه یحتمل بیافتند به زمین و وارد تشنج شوند و بلکه بعضی نیز یحتمل حالشان بهبود می یابد و برمی گردند به منزل و ....

    یک بار ما خیلی بحثمان با یکی از همین بیماران روانی داغ شده بود چرا که او می گفت ایران نمی باید با آمریکا و اروپا وارد برنامه ی جامع اقدام مشترک می شد برای اینکه آمریکا می گوید که ابرقدرت است و هر کاری دلش بخواهد می کند و لذا مذاکره و اینها نمی فهمد هر چند که حتی هنرپیشه های فیلمهای مستهجن هم خیلی خوب می توانند با هر کس دلشان خواست وارد دعواهای قضایی شده و یحتمل برنده هم شوند.

    حالا ما هم سعیمان بر این بود که به ایشان تلگرامی ثابت کنیم که اگر اینی است  که حضرت عالی می فرمایید، پس امام حسین علیه السلام هم نمی بایست که با یزید وارد بحث می شد چرا که کار یک وقت خدای ناکرده به جاهای باریک می کشید همانطور که کشید. البته حرف ایشان از این نوع بود که بالاخره یزید و یزیدیان هم که در عالم کم نداریم و اصلا امام حسین علیه السلام با یزیدیانی همچون شمر و عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد وارد جنگ نمی شد و بلکه اصلا اینها را رها می کرد و به حال خود می گذاشت که هر غلطی خواستند بکنند، بهتر نمی بود؟ و استدلال آن حضرت این بود که این کارها از نوعی است که توبه اش کار را به جاهای باریک می کشاند و یک وقت سر از این بیمارستانهایی که من هم در آن واقعم کشاند. همیشه که خدا شهادت را نصیب نمی کند. یک بار هم دیدید اینطوری شد. آنوقت تکلیف چیست؟ لابد وقتی دیدیم که بنده خدایی که تشنج کرده و افتاده روی زمین و نگهبان هم می فرماید که بفرمایید بفرمایید، دو تا پا داریم دو تا پای دیگر هم قرض کنیم و بدویم فرار کنیم برویم چرا که یک وقت نگویند تقصیر شما بود وقتی گفتی مرگ که بهتر از این است! یعنی حمییییییییییییییییییید: برنجش محسنه!

    مسئله ای که از لحاظ طبی رخ می دهد این است که حالات بلغمی و صفراوی و سودایی و دموی بر حسب خشک و تر و سرد و گرم و یافتن آنتروپی صحیح در سنین مختلف از این نوع نیست که ترکیبات آنها منجر می شوند به وضعیت آخری همچون من خوبم تو، خوبی، من بدم، تو بدی. بلکه مسئله از این نوع است که یحتمل بدن در طول شبانه روز و بلکه بالاخره در طول چندین شبانه روز در طی نوساناتی واقع می شود که از مثلاً سرد-خشک به گرم-تر تغییر حالات می دهد. چطور است که خورشید در فصلهای مختلف در طول شبانه روز نقاط مختلف زمین بطرق گوناگون گرما و رسما می دهد؟ و یحتمل یک بنده خدایی فکر این است که چطور است که به افق سیاه چاله ای که در آن واقع است، برسد و بلکه از ان نیز بگذرد و از سیاه چاله نیز بیرون بیاید؟ و دیگری به این فکر است که چطور می شود که افق خورشیدی طلوع کرده و فجر بین طلوعین نمایان شود تا به نماز و دعایش بایستد؟

    یعنی بالاخره یک جاهایی بلغمیت و دمویت و صفراویت و سوداییت تغییر حالاتی پیدا می کنند همانطور که در یک حالاتی یحتمل پولیپ بینی دماغی و آنفولانزا و سرماخوردگی بیشتر اوت کرده و حاد و بلکه مزمن می شود و در حالاتی دیگر کمتر اتفاق می افتد. یک مزاجهایی یحتمل بیشتر مایع خمیر نیاز دارند تا نان را هضم کنند و مزاجهای دیگری یحتمل فطیر را هم که باشد برایشان فرقی ندارد و هضم می کنند! یا یک کوکاکولا یا پپسی یا میراندا یا فانتا هم رویش می خورد و السلام نامه تمام. و اما خوب، حالا این کارها ما را به چه مصائبی یحتمل مبتلا می کنند، و الله اعلم. یعنی ما مکانیک آماری از یک سو داریم و از سوی دیگر فرمولاسیون اوپراتوری همین مبحث را داریم و بلکه هندسه ی ناجابجایی و حتی منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را نیز در معقول و منقول در امور وحیانی باید دنبال کرد همانطور که طب سنتی نیز می تواند کمک کند... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ [قَصَّرَتْ] بِی أَعْمَالِی وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی [آمَالِی] وَ خَدَعَتْنِی اَلدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا [بِخِیَانَتِهَا] وَ مِطَالِی یَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لاَ یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِی وَ لاَ تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اِطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی وَ کَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِی وَ کُنِ اَللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ اَلْأَحْوَالِ [فِی اَلْأَحْوَالِ کُلِّهَا] رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ اَلْأُمُورِ عَطُوفاً إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ اَلنَّظَرَ فِی أَمْرِی إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اِتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِی وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ اَلْقَضَاءُ فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ [مِنْ نَقْضِ] حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَ فَلَکَ اَلْحَمْدُ [اَلْحُجَّةُ] عَلَیَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ وَ لاَ حُجَّةَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیهِ قَضَاؤُکَ وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلاَؤُکَ وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ [سَعَةٍ مِنْ] رَحْمَتِکَ


    خطبه 79

    هنگامى که امام علیه السلام آماده حرکت براى نبرد با خوارج بود، یکى از یارانش گفت: اى امیرمؤمنان! از آن مى‌ترسم که اگر در این ساعت حرکت کنى، به مراد خویش نرسى! این سخن را که مى‌گویم از «علم نجوم» الهام مى‌گیرد امام علیه السلام در پاسخش چنین فرمود:

    گمان مى‌کنى تو از آن ساعتى که اگر در آن ساعت کسى حرکت کند با ناراحتى روبه‌رو نخواهد شد آگاهى؟ و مى‌توانى از آن ساعتى که هرکس در آن به راه افتد، زیان مى‌یابد او را با خبر کنى؟!

    کسى که در این گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است، و از استعانت به خدا در رسیدن به هدفهاى محبوب و مصونیّت از آنچه ناپسند است، بى نیاز شده است.

    گویا مى‌خواهى به جاى خداوند، تو را ستایش کنند، چون به زعم خود، مردم را به ساعتى که در آن به مقصود مى‌رسند و از زیان برکنار مى‌مانند، هدایت کرده‌اى!

    سپس امام رو به مردم کرد و چنین فرمود:

    اى مردم از فراگرفتن علم نجوم (خبرهاى غیبى و پیشگویى به وسیله ستارگان) برحذر باشید، جز به آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند.

    چه این‌که نجوم به سوى کهانت دعوت مى‌کند، منجّم همچون کاهن است، و کاهن چون ساحر، و جادوگران همانند کافران و کافر در آتش است «اکنون از سخن این منجّم نترسید» و به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید.


    نهج البلاغه، ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص 145

    http://lib.eshia.ir/10336/1/145


    و قریب منه ما وقع [2] بینه و بین منجم آخر نهاه عن المسیر أیضاً، فقال (علیه السلام) له: «أ تدری ما فی بطن هذه الدابة أ ذَکَرٌ أم أُنثى؟ قال: إن حَسَبْتُ علمت، قال (علیه السلام): فمن صدّقک بهذا القول فقد کذّب بالقرآن [3] إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ .. الآیة، ما کان محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) یدّعی ما ادعیت؛ أ تزعم أنّک تهدی إلى الساعة التی من سار فیها صرف عنه السوء، و الساعة التی مَن سار فیها حاق به الضر؛ من صدقک [بهذا [4]] استغنى [بقولک [5]] عن الاستعانة باللّه فی هذا الوجه، و أُحوج إلى الرغبة إلیک فی دفع المکروه عنه».


    المکاسب شیخ انصاری، جلد 1، ص 205

    http://lib.eshia.ir/10141/1/206



    اللهم اشف کل مریض. خدا همه ی مریضها را شفا دهد. دیروز ما رفتیم عیادت بیماران و جانبازان در آسایشگاهی روانی؛ بنده ی حقیر واقعاً فکر می کنم که ضرری که عیادت کنندگان ناشی همچون این حقیر می توانند به بیماران بزنند می تواند بیشتر از نفعش باشد. عیادت کنندگانی همچون این حقیر بهتر است ساکت باشند و سکوت را رعایت کنند تا اینکه بخواهند یک چیزی هم بگویند که کار را بدتر خراب کند. البته ما در بین عیادت کنندگانمان، عیادت کننده ی مضر الحمد الله نداشتیم و همه از مومنین و مومناتی بودند که درسها می شود از آنها آموخت.

    بعد رفتم امامزاده صالح علیه السلام. روز قبلش هم رفته بودم. از ملای جوانی که سوالات شرعی را جواب می دادند، راجع به اینکه چرا کاهنها را شیخ انصاری در مکاسب می فرماید که از مکاسب محرمه است پرسیدم. دیروز کمی بیشتر در مکاسب نگاه کردم و باز رفتم خدمت همان ملای جوان که گفته بود اگر بیشتر خواستی بدانی، فردا بیا. یعنی دیروز. ایشان اتفاقاً سرش شلوغ هم بود و باید می نشستم تا کارشان تمام شود. ولی اولین کسی که کارش با آن حضرت تمام شد، گفتم بپرسم آیا مسئله را نگاه کرده اند یا خیر. و ایشان فرمودند خیر. همانجا برای نماز مغرب و اعشاء ماندم و مسائلی هم راجع به پوشش طلا برای مرد امام جماعت فرمودند که یحتمل بتوان گفت منطقاً این نوع از مسائل مربوط به پوشش طلا ربطی به طلاق نداشته باشد الا اینکه بطور نوشتاری طلا و طلاق شباهتی با هم دارند!

    چیزی که در مورد علم غیب شیخ انصاری بیان می فرمایند و خصوصاً اینکه آیا کسی از اینکه در رحمی جنینی که موجود است ایا مذکر است یا مونث را ما امروزه می بینیم که با سونوگرافی می توان کما بیش دقیقاً اینترپولاسیونش کرد طوری که بشما می گوید جنین آیا پسر خواهد بود یا دختر؟


    شیخ انصاری اتفاقاً علم نجوم و کهانت را از زبان حضرت امیرالمومنین علیه السلام نزدیک به هم می داند و هر دو را کفر می شمارد و البته این آنجایی است که حضرت به چنگ خوارج دارند حرکت می کنند. اما به هر حال ما برای تعیین اوقات شرعی و بلکه برای تعیین کسوف و خسوف نیز همانطور که شیخ نیز می فرمایند به نجوم احتیاج داریم. مسئله ای که هست ما در امثال مسائلی همچون کسوف و خسوف در یک خط واقع شدن سه جسم را داریم و حال آنکه یحتمل مسائل نجومی ای داشته باشیم که بیش از سه جسم در یک خط واقع می شوند و اگر وارد مسائلی همچون گرانش کوانتومی شویم که آنجا می توانیم با بی نهایت ذرات همچون در مدل استاندارد ذرات فیزیک مواجه باشیم.

    البته در مورد سیارات و اینکه مثلاً 7 الی 9-11 سیاره ای که یحتمل کشف شده اند همه و همه در یک خط شوند از مسائلی است که می فرمایند حتی مغهای زرتشتی و ایرانیان باستان نیز آن را تا 5 الی 7 جسم نیز پیگییری می فرموده اند. یحتمل قسمتی از مسئله همین است که شما در اقتصاد مقاومتی چطور منفعت کرده و یک تومان را حتی 11 ریال کنید یا ضرر نکنید یا به خسران نیافتید و یک تومانتان 9 ریال یا حتی کمتر شود! حالا ما وارد افتضاحاتی که از قبیل رشوه و ربا و انواع رسواییها و اختلاسهای شرم آورند و ... نمی شویم که سرچشمه ی آنها از کجا است؟ و خیر و صلاح بشریت در کجا است.

    بنده در ضمن تا برسم به امامزاده صالح سلام الله علیه یک کتابی را از برتراند راسل دیدم که در آمازون دات کام به اسم دین و علم است ولی اسم کتاب ترجمه ی فارسی را نبرد دین با علم گذاشته است که اتفاقاً می فرماید در لس آنجلس هم ترجمه شده! حالا این چه ربطی به مسئله ی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی و امام و امامت دارد را ما باید بیشتر دنبال کنیم. و ان شاء الله این کار را خواهیم کرد.

    راستش بنده ی حقر اینجا دلم می خواست که بیشتر هم همین مطلب نظر قبل را ادامه دهم ولی از آنجایی که این رایانه ی حقیر کهنه هم شده است و لذا هر آن یک وقت دیدید ریستارت کرد و کل آنچه نوشته اید از دست رفت و روی هیچ حسابی نمی توان ساعت چنین ریستارتی را از قبل محاسبه کرد ولذا گفتم تا همینجایی را که نوشته ام را ارسال کنم فعلاً تا بعد. و اما مسئله از این نوع هم نیست که بعضی فکر کنند که حالا ما یک جاسوس دوبله ی مثلاً روسی-انگلیسی-آمریکایی داریم که معلوم نیست کی بلایی سرش آورده است و حالا قرار است همین جاسوس در ریاضی فیزیک و بلکه اموری همچون دین و علوم مختلفه بحث و جدل کند. ولی همین کتاب دین و علم راسل را که ملاحظه بفرمایید می بینیم که پیشگفتاری دارد توسط مایکل روس که حالا در دانشگاه ایالتی فلوریدا در فلوریدای آمریکا است  و بنا بر ویکی پدیا در فلسفه ی علم متخصص است و بلکه به تقریب علم و دین کوشا می باشد و لذا نظرش با امثال ریچارد داوکینز مختلف است.


    Ruse has sought to reconcile science and religion, a position which has brought him into conflict with Richard Dawkins and Pharyngula science blogger PZ Myers


    و اما در آخر صفحه ی ویکی پدیا می فرماید که او یک بی خدا یا منکر خدا یا خدانشناس است! وقتی ما وارد این وادی می شویم و حتی لینکهایی را که در صفحه ی ویکی پدیای راجع به او است را دنبال کنیم، می توان به موارد عجیب و غریبی هم رسید!

    و اما حالا شما همین مسائل مربوط به گروه های لی و برنامه ی لنگلندز و کارهای ویتن و لذا مقاله ی آقاناجیک-فرنکل-اوکونکاو را در نظر آورید. اینجا یک تشبیهی هست بین نیروهای قوی و ضعیف و دوگانهایی که بین الکتریسیته و مغناطیسم در نظریه ی الکترومغناطیسم یا الکترودینامیک ماکسول می یابیم و آن اینکه معادله نسبت به این تعویض ناوردا است که اگر نمادهای E و  B یا یک ضریب ثابتی از آنها را در میدانهای الکتریکی و مغناطیسی در معادلات را با هم عوض کنیم. این مسئله در امواج الکترومغناطیسی که ما به انواع گوناگون امروزه روز دریافت می کنیم و بلکه ارسال هم می نماییم اعجاب انگیز می تواند بنماید. و البته وقتی بتوان درست آنتروپیهای مربوطه ی آنها را حساب کرد به انواع سیاه چاله ها نیز می توان دست یافت که البته باید در اموری همچون ترمودینامیک و هایدرودینامیک و الکترودینامیک نیز همراه با دیگر خواص ریاضی فیزیکی مسائل تبحر داشت.

    خوب، اینجا مسئله ی ما چه ربطی دارد به مسائلی از قبیل امام و امامت که کمترین آن همین است که بقول معروف لری مسئله ی کودتای 28 مرداد را می توان بیان کرد که آیا دکتر مصدق کافر بود یا آیت الله کاشانی بود که خیلی به اموری همچون امام و امامت وارد نبودند؟! عزیزی می فرمود که خیابان ولی عصر اول خیابان پهلوی بود ولی بعداً شد خیابان دکتر مصدق و بعد شد خیابان ولی عصر عجل الله فرجه الشریف! موضوع اینجا این است که بعضی یحتمل بین ولی عصر و ولیعهد می توانند خلط کنند و همه و همه را به اشتباه بیاندازند همانطور که ما بعضی از بزرگان علم یا ادب را هم داریم که به دانشگاه پرینستون برای ادامه ی تحقیقات خود رفته اند.

    و بلکه امروزه روز نیز خیابان نفت نیز شده است خیابان دکتر مصدق.

    و اما اینجا رابطه ی بین دین و علم حقیقتاً در چیست آنطور که ما در آیه داریم که و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. سوره قصص آیه 5. بنظر بنده ی حقیر اینجا اینترپولاسیونی که می تواند واقع شود آنقدر طیفش وسیع است که می توان آنرا از یک طرف در کفر مطلق جستجو کرد آنجایی که علم نیز دارد متبلور می شود و از طرف دیگر می توان مسئله را در دین و بلکه نهایت دینمداری و اموری همچون امام و امامت جستجو کرد تا آنجایی که به ولایت فقیه نیز مربوط است. مثلاً شما سعی کنید ببینید مسائلی از قبیل آنهایی را که شهید مسعود علی محمدی انجام داده اند بر چه مبنایی است؟ انسان خیلی نمی تواند به عمق مسائل وارد شود! اینجا دوگانهایی که در ابرتقارنهایی از نوع ضعیف/قوی داریم که به تشابه یافتن منوپلهای مغناطیسی است که همچون الکترونها واحد الکترونها هستند، می توانند آننقدر پیچیده شوند که همچون جاذبه و دافعه ی امام علی علیه السلام ما را در یک سردرگمی ای خدای ناکرده گمراه کنند. بنده یک مثال خیلی ساده ای در باب نماز جماعت و نماز جمعه عرض کنم.

    شما در نماز می توانید در امر قرائت حمد و سوره، سوره ی انا انزلنا و سروه ی قدر یا سوره ی کوثر را قرائت فرمایید. حالا همین نماز اگر فرادی باشد، این یک امری را در نمازگزار تداعی می کند و اما اگر نمازگزار به جماعت نمازش را دارد بجا می آورد و اقامه می کند سوره های کوثر و قدر می توانند اموری دیگر را تداعی کنند. موضوع این است که آیا کوثر بهشت و شب قدر از اموری است که فردی است یا از اموری اجتماعی هستند. و بالاخره اینکه در نماز چه کسی حضور دارد و چه کسی حضور ندارد و بلکه کدام حضرت است که امر امام و امامت نماز را دارد انجام می دهد نیز ما متوجه می شویم که تا حدودی می تواند در مسائل تغییر دهد. و اما اینکه امر امام و امامت در اینگونه از نمازهای جماعات و جمعه تا چه حدودی به عموم مردم می توانند منتقل شوند خود یحتمل بتوان گفت که از اموری است که مربوط است به حکمت متعالیه و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که بالاخره آیا کسی می تواند درست تشخیص دهد که امر امامت و امام و ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف تا چه حدودی منطبقند یا بالاخره یک روزی منطبق خواهند شد یا از این حالات عالیه ی عروجی در نمازهای جماعات و جمعه و منبر و وعظ و سخنرانیهای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، دینی، خدای ناکرده نزول خواهند کرد به علوم مادی و طبیعی صرف؟ یحتمل لازمه ی یافتن جوابهای درست در این نیز هست که ما تا چه حدودی داریم در جهت قاطیقوریاهای آندلسی به اسلامی و نه در جهت عکس آن تلاشها می کنیم؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ [قَصَّرَتْ] بِی أَعْمَالِی وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی [آمَالِی] وَ خَدَعَتْنِی اَلدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا [بِخِیَانَتِهَا] وَ مِطَالِی یَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لاَ یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِی وَ لاَ تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اِطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی وَ کَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِی وَ کُنِ اَللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ اَلْأَحْوَالِ [فِی اَلْأَحْوَالِ کُلِّهَا] رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ اَلْأُمُورِ عَطُوفاً إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ اَلنَّظَرَ فِی أَمْرِی إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اِتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِی وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ اَلْقَضَاءُ فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ [مِنْ نَقْضِ] حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَ فَلَکَ اَلْحَمْدُ [اَلْحُجَّةُ] عَلَیَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ وَ لاَ حُجَّةَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیهِ قَضَاؤُکَ وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلاَؤُکَ وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ [سَعَةٍ مِنْ] رَحْمَتِکَ


    خطبه 79

    هنگامى که امام علیه السلام آماده حرکت براى نبرد با خوارج بود، یکى از یارانش گفت: اى امیرمؤمنان! از آن مى‌ترسم که اگر در این ساعت حرکت کنى، به مراد خویش نرسى! این سخن را که مى‌گویم از «علم نجوم» الهام مى‌گیرد امام علیه السلام در پاسخش چنین فرمود:

    گمان مى‌کنى تو از آن ساعتى که اگر در آن ساعت کسى حرکت کند با ناراحتى روبه‌رو نخواهد شد آگاهى؟ و مى‌توانى از آن ساعتى که هرکس در آن به راه افتد، زیان مى‌یابد او را با خبر کنى؟!

    کسى که در این گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است، و از استعانت به خدا در رسیدن به هدفهاى محبوب و مصونیّت از آنچه ناپسند است، بى نیاز شده است.

    گویا مى‌خواهى به جاى خداوند، تو را ستایش کنند، چون به زعم خود، مردم را به ساعتى که در آن به مقصود مى‌رسند و از زیان برکنار مى‌مانند، هدایت کرده‌اى!

    سپس امام رو به مردم کرد و چنین فرمود:

    اى مردم از فراگرفتن علم نجوم (خبرهاى غیبى و پیشگویى به وسیله ستارگان) برحذر باشید، جز به آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند.

    چه این‌که نجوم به سوى کهانت دعوت مى‌کند، منجّم همچون کاهن است، و کاهن چون ساحر، و جادوگران همانند کافران و کافر در آتش است «اکنون از سخن این منجّم نترسید» و به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید.


    نهج البلاغه، ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص 145

    http://lib.eshia.ir/10336/1/145


    و قریب منه ما وقع [2] بینه و بین منجم آخر نهاه عن المسیر أیضاً، فقال (علیه السلام) له: «أ تدری ما فی بطن هذه الدابة أ ذَکَرٌ أم أُنثى؟ قال: إن حَسَبْتُ علمت، قال (علیه السلام): فمن صدّقک بهذا القول فقد کذّب بالقرآن [3] إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ .. الآیة، ما کان محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) یدّعی ما ادعیت؛ أ تزعم أنّک تهدی إلى الساعة التی من سار فیها صرف عنه السوء، و الساعة التی مَن سار فیها حاق به الضر؛ من صدقک [بهذا [4]] استغنى [بقولک [5]] عن الاستعانة باللّه فی هذا الوجه، و أُحوج إلى الرغبة إلیک فی دفع المکروه عنه».


    المکاسب شیخ انصاری، جلد 1، ص 205

    http://lib.eshia.ir/10141/1/206



    اللهم اشف کل مریض. خدا همه ی مریضها را شفا دهد. دیروز ما رفتیم عیادت بیماران و جانبازان در آسایشگاهی روانی؛ بنده ی حقیر واقعاً فکر می کنم که ضرری که عیادت کنندگان ناشی همچون این حقیر می توانند به بیماران بزنند می تواند بیشتر از نفعش باشد. عیادت کنندگانی همچون این حقیر بهتر است ساکت باشند و سکوت را رعایت کنند تا اینکه بخواهند یک چیزی هم بگویند که کار را بدتر خراب کند. البته ما در بین عیادت کنندگانمان، عیادت کننده ی مضر الحمد الله نداشتیم و همه از مومنین و مومناتی بودند که درسها می شود از آنها آموخت.

    بعد رفتم امامزاده صالح علیه السلام. روز قبلش هم رفته بودم. از ملای جوانی که سوالات شرعی را جواب می دادند، راجع به اینکه چرا کاهنها را شیخ انصاری در مکاسب می فرماید که از مکاسب محرمه است پرسیدم. دیروز کمی بیشتر در مکاسب نگاه کردم و باز رفتم خدمت همان ملای جوان که گفته بود اگر بیشتر خواستی بدانی، فردا بیا. یعنی دیروز. ایشان اتفاقاً سرش شلوغ هم بود و باید می نشستم تا کارشان تمام شود. ولی اولین کسی که کارش با آن حضرت تمام شد، گفتم بپرسم آیا مسئله را نگاه کرده اند یا خیر. و ایشان فرمودند خیر. همانجا برای نماز مغرب و اعشاء ماندم و مسائلی هم راجع به پوشش طلا برای مرد امام جماعت فرمودند که یحتمل بتوان گفت منطقاً این نوع از مسائل مربوط به پوشش طلا ربطی به طلاق نداشته باشد الا اینکه بطور نوشتاری طلا و طلاق شباهتی با هم دارند!

    چیزی که در مورد علم غیب شیخ انصاری بیان می فرمایند و خصوصاً اینکه آیا کسی از اینکه در رحمی جنینی که موجود است ایا مذکر است یا مونث را ما امروزه می بینیم که با سونوگرافی می توان کما بیش دقیقاً اینترپولاسیونش کرد طوری که بشما می گوید جنین آیا پسر خواهد بود یا دختر؟


    شیخ انصاری اتفاقاً علم نجوم و کهانت را از زبان حضرت امیرالمومنین علیه السلام نزدیک به هم می داند و هر دو را کفر می شمارد و البته این آنجایی است که حضرت به چنگ خوارج دارند حرکت می کنند. اما به هر حال ما برای تعیین اوقات شرعی و بلکه برای تعیین کسوف و خسوف نیز همانطور که شیخ نیز می فرمایند به نجوم احتیاج داریم. مسئله ای که هست ما در امثال مسائلی همچون کسوف و خسوف در یک خط واقع شدن سه جسم را داریم و حال آنکه یحتمل مسائل نجومی ای داشته باشیم که بیش از سه جسم در یک خط واقع می شوند و اگر وارد مسائلی همچون گرانش کوانتومی شویم که آنجا می توانیم با بی نهایت ذرات همچون در مدل استاندارد ذرات فیزیک مواجه باشیم.

    البته در مورد سیارات و اینکه مثلاً 7 الی 9-11 سیاره ای که یحتمل کشف شده اند همه و همه در یک خط شوند از مسائلی است که می فرمایند حتی مغهای زرتشتی و ایرانیان باستان نیز آن را تا 5 الی 7 جسم نیز پیگییری می فرموده اند. یحتمل قسمتی از مسئله همین است که شما در اقتصاد مقاومتی چطور منفعت کرده و یک تومان را حتی 11 ریال کنید یا ضرر نکنید یا به خسران نیافتید و یک تومانتان 9 ریال یا حتی کمتر شود! حالا ما وارد افتضاحاتی که از قبیل رشوه و ربا و انواع رسواییها و اختلاسهای شرم آورند و ... نمی شویم که سرچشمه ی آنها از کجا است؟ و خیر و صلاح بشریت در کجا است.

    بنده در ضمن تا برسم به امامزاده صالح سلام الله علیه یک کتابی را از برتراند راسل دیدم که در آمازون دات کام به اسم دین و علم است ولی اسم کتاب ترجمه ی فارسی را نبرد دین با علم گذاشته است که اتفاقاً می فرماید در لس آنجلس هم ترجمه شده! حالا این چه ربطی به مسئله ی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی و امام و امامت دارد را ما باید بیشتر دنبال کنیم. و ان شاء الله این کار را خواهیم کرد.

    راستش بنده ی حقر اینجا دلم می خواست که بیشتر هم همین مطلب نظر قبل را ادامه دهم ولی از آنجایی که این رایانه ی حقیر کهنه هم شده است و لذا هر آن یک وقت دیدید ریستارت کرد و کل آنچه نوشته اید از دست رفت و روی هیچ حسابی نمی توان ساعت چنین ریستارتی را از قبل محاسبه کرد ولذا گفتم تا همینجایی را که نوشته ام را ارسال کنم فعلاً تا بعد. و اما مسئله از این نوع هم نیست که بعضی فکر کنند که حالا ما یک جاسوس دوبله ی مثلاً روسی-انگلیسی-آمریکایی داریم که معلوم نیست کی بلایی سرش آورده است و حالا قرار است همین جاسوس در ریاضی فیزیک و بلکه اموری همچون دین و علوم مختلفه بحث و جدل کند. ولی همین کتاب دین و علم راسل را که ملاحظه بفرمایید می بینیم که پیشگفتاری دارد توسط مایکل روس که حالا در دانشگاه ایالتی فلوریدا در فلوریدای آمریکا است  و بنا بر ویکی پدیا در فلسفه ی علم متخصص است و بلکه به تقریب علم و دین کوشا می باشد و لذا نظرش با امثال ریچارد داوکینز مختلف است.


    Ruse has sought to reconcile science and religion, a position which has brought him into conflict with Richard Dawkins and Pharyngula science blogger PZ Myers


    و اما در آخر صفحه ی ویکی پدیا می فرماید که او یک بی خدا یا منکر خدا یا خدانشناس است! وقتی ما وارد این وادی می شویم و حتی لینکهایی را که در صفحه ی ویکی پدیای راجع به او است را دنبال کنیم، می توان به موارد عجیب و غریبی هم رسید!

    و اما حالا شما همین مسائل مربوط به گروه های لی و برنامه ی لنگلندز و کارهای ویتن و لذا مقاله ی آقاناجیک-فرنکل-اوکونکاو را در نظر آورید. اینجا یک تشبیهی هست بین نیروهای قوی و ضعیف و دوگانهایی که بین الکتریسیته و مغناطیسم در نظریه ی الکترومغناطیسم یا الکترودینامیک ماکسول می یابیم و آن اینکه معادله نسبت به این تعویض ناوردا است که اگر نمادهای E و  B یا یک ضریب ثابتی از آنها را در میدانهای الکتریکی و مغناطیسی در معادلات را با هم عوض کنیم. این مسئله در امواج الکترومغناطیسی که ما به انواع گوناگون امروزه روز دریافت می کنیم و بلکه ارسال هم می نماییم اعجاب انگیز می تواند بنماید. و البته وقتی بتوان درست آنتروپیهای مربوطه ی آنها را حساب کرد به انواع سیاه چاله ها نیز می توان دست یافت که البته باید در اموری همچون ترمودینامیک و هایدرودینامیک و الکترودینامیک نیز همراه با دیگر خواص ریاضی فیزیکی مسائل تبحر داشت.

    خوب، اینجا مسئله ی ما چه ربطی دارد به مسائلی از قبیل امام و امامت که کمترین آن همین است که بقول معروف لری مسئله ی کودتای 28 مرداد را می توان بیان کرد که آیا دکتر مصدق کافر بود یا آیت الله کاشانی بود که خیلی به اموری همچون امام و امامت وارد نبودند؟! عزیزی می فرمود که خیابان ولی عصر اول خیابان پهلوی بود ولی بعداً شد خیابان دکتر مصدق و بعد شد خیابان ولی عصر عجل الله فرجه الشریف! موضوع اینجا این است که بعضی یحتمل بین ولی عصر و ولیعهد می توانند خلط کنند و همه و همه را به اشتباه بیاندازند همانطور که ما بعضی از بزرگان علم یا ادب را هم داریم که به دانشگاه پرینستون برای ادامه ی تحقیقات خود رفته اند.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    اَللَّهُمَّ عَظُمَ بَلاَئِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی وَ قَصُرَتْ [قَصَّرَتْ] بِی أَعْمَالِی وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی [آمَالِی] وَ خَدَعَتْنِی اَلدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا [بِخِیَانَتِهَا] وَ مِطَالِی یَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لاَ یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِی وَ لاَ تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اِطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی وَ لاَ تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَةِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی وَ کَثْرَةِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِی وَ کُنِ اَللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ اَلْأَحْوَالِ [فِی اَلْأَحْوَالِ کُلِّهَا] رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ اَلْأُمُورِ عَطُوفاً إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ اَلنَّظَرَ فِی أَمْرِی إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اِتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِی وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ اَلْقَضَاءُ فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ [مِنْ نَقْضِ] حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَ فَلَکَ اَلْحَمْدُ [اَلْحُجَّةُ] عَلَیَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ وَ لاَ حُجَّةَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیهِ قَضَاؤُکَ وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلاَؤُکَ وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلاً مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً لاَ أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لاَ مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَةِ [سَعَةٍ مِنْ] رَحْمَتِکَ


    خطبه 79

    هنگامى که امام علیه السلام آماده حرکت براى نبرد با خوارج بود، یکى از یارانش گفت: اى امیرمؤمنان! از آن مى‌ترسم که اگر در این ساعت حرکت کنى، به مراد خویش نرسى! این سخن را که مى‌گویم از «علم نجوم» الهام مى‌گیرد امام علیه السلام در پاسخش چنین فرمود:

    گمان مى‌کنى تو از آن ساعتى که اگر در آن ساعت کسى حرکت کند با ناراحتى روبه‌رو نخواهد شد آگاهى؟ و مى‌توانى از آن ساعتى که هرکس در آن به راه افتد، زیان مى‌یابد او را با خبر کنى؟!

    کسى که در این گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است، و از استعانت به خدا در رسیدن به هدفهاى محبوب و مصونیّت از آنچه ناپسند است، بى نیاز شده است.

    گویا مى‌خواهى به جاى خداوند، تو را ستایش کنند، چون به زعم خود، مردم را به ساعتى که در آن به مقصود مى‌رسند و از زیان برکنار مى‌مانند، هدایت کرده‌اى!

    سپس امام رو به مردم کرد و چنین فرمود:

    اى مردم از فراگرفتن علم نجوم (خبرهاى غیبى و پیشگویى به وسیله ستارگان) برحذر باشید، جز به آن مقدار که در دریاها و خشکیها شما را هدایت کند.

    چه این‌که نجوم به سوى کهانت دعوت مى‌کند، منجّم همچون کاهن است، و کاهن چون ساحر، و جادوگران همانند کافران و کافر در آتش است «اکنون از سخن این منجّم نترسید» و به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید.


    نهج البلاغه، ترجمه آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص 145

    http://lib.eshia.ir/10336/1/145


    و قریب منه ما وقع [2] بینه و بین منجم آخر نهاه عن المسیر أیضاً، فقال (علیه السلام) له: «أ تدری ما فی بطن هذه الدابة أ ذَکَرٌ أم أُنثى؟ قال: إن حَسَبْتُ علمت، قال (علیه السلام): فمن صدّقک بهذا القول فقد کذّب بالقرآن [3] إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ .. الآیة، ما کان محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) یدّعی ما ادعیت؛ أ تزعم أنّک تهدی إلى الساعة التی من سار فیها صرف عنه السوء، و الساعة التی مَن سار فیها حاق به الضر؛ من صدقک [بهذا [4]] استغنى [بقولک [5]] عن الاستعانة باللّه فی هذا الوجه، و أُحوج إلى الرغبة إلیک فی دفع المکروه عنه».


    المکاسب شیخ انصاری، جلد 1، ص 205

    http://lib.eshia.ir/10141/1/206



    اللهم اشف کل مریض. خدا همه ی مریضها را شفا دهد. دیروز ما رفتیم عیادت بیماران و جانبازان در آسایشگاهی روانی؛ بنده ی حقیر واقعاً فکر می کنم که ضرری که عیادت کنندگان ناشی همچون این حقیر می توانند به بیماران بزنند می تواند بیشتر از نفعش باشد. عیادت کنندگانی همچون این حقیر بهتر است ساکت باشند و سکوت را رعایت کنند تا اینکه بخواهند یک چیزی هم بگویند که کار را بدتر خراب کند. البته ما در بین عیادت کنندگانمان، عیادت کننده ی مضر الحمد الله نداشتیم و همه از مومنین و مومناتی بودند که درسها می شود از آنها آموخت.

    بعد رفتم امامزاده صالح علیه السلام. روز قبلش هم رفته بودم. از ملای جوانی که سوالات شرعی را جواب می دادند، راجع به اینکه چرا کاهنها را شیخ انصاری در مکاسب می فرماید که از مکاسب محرمه است پرسیدم. دیروز کمی بیشتر در مکاسب نگاه کردم و باز رفتم خدمت همان ملای جوان که گفته بود اگر بیشتر خواستی بدانی، فردا بیا. یعنی دیروز. ایشان اتفاقاً سرش شلوغ هم بود و باید می نشستم تا کارشان تمام شود. ولی اولین کسی که کارش با آن حضرت تمام شد، گفتم بپرسم آیا مسئله را نگاه کرده اند یا خیر. و ایشان فرمودند خیر. همانجا برای نماز مغرب و اعشاء ماندم و مسائلی هم راجع به پوشش طلا برای مرد امام جماعت فرمودند که یحتمل بتوان گفت منطقاً این نوع از مسائل مربوط به پوشش طلا ربطی به طلاق نداشته باشد الا اینکه بطور نوشتاری طلا و طلاق شباهتی با هم دارند!

    چیزی که در مورد علم غیب شیخ انصاری بیان می فرمایند و خصوصاً اینکه آیا کسی از اینکه در رحمی جنینی که موجود است ایا مذکر است یا مونث را ما امروزه می بینیم که با سونوگرافی می توان کما بیش دقیقاً اینترپولاسیونش کرد طوری که بشما می گوید جنین آیا پسر خواهد بود یا دختر؟


    شیخ انصاری اتفاقاً علم نجوم و کهانت را از زبان حضرت امیرالمومنین علیه السلام نزدیک به هم می داند و هر دو را کفر می شمارد و البته این آنجایی است که حضرت به چنگ خوارج دارند حرکت می کنند. اما به هر حال ما برای تعیین اوقات شرعی و بلکه برای تعیین کسوف و خسوف نیز همانطور که شیخ نیز می فرمایند به نجوم احتیاج داریم. مسئله ای که هست ما در امثال مسائلی همچون کسوف و خسوف در یک خط واقع شدن سه جسم را داریم و حال آنکه یحتمل مسائل نجومی ای داشته باشیم که بیش از سه جسم در یک خط واقع می شوند و اگر وارد مسائلی همچون گرانش کوانتومی شویم که آنجا می توانیم با بی نهایت ذرات همچون در مدل استاندارد ذرات فیزیک مواجه باشیم.

    البته در مورد سیارات و اینکه مثلاً 7 الی 9-11 سیاره ای که یحتمل کشف شده اند همه و همه در یک خط شوند از مسائلی است که می فرمایند حتی مغهای زرتشتی و ایرانیان باستان نیز آن را تا 5 الی 7 جسم نیز پیگییری می فرموده اند. یحتمل قسمتی از مسئله همین است که شما در اقتصاد مقاومتی چطور منفعت کرده و یک تومان را حتی 11 ریال کنید یا ضرر نکنید یا به خسران نیافتید و یک تومانتان 9 ریال یا حتی کمتر شود! حالا ما وارد افتضاحاتی که از قبیل رشوه و ربا و انواع رسواییها و اختلاسهای شرم آورند و ... نمی شویم که سرچشمه ی آنها از کجا است؟ و خیر و صلاح بشریت در کجا است.

    بنده در ضمن تا برسم به امامزاده صالح سلام الله علیه یک کتابی را از برتراند راسل دیدم که در آمازون دات کام به اسم دین و علم است ولی اسم کتاب ترجمه ی فارسی را نبرد دین با علم گذاشته است که اتفاقاً می فرماید در لس آنجلس هم ترجمه شده! حالا این چه ربطی به مسئله ی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی و امام و امامت دارد را ما باید بیشتر دنبال کنیم. و ان شاء الله این کار را خواهیم کرد.


    کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولًا مِّنکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ ﴿١٥١ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ ﴿١٥٢ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿البقرة: ١٥٣﴾



    در مکاسب شیخ انصاری شغل کهانت و کاهن از مکاسب محرمه است. این سوال مطرح است که مگر اصلا کهانت از چه نوع است که از مکاسب محرمه است؟ این را یحمل ما مدیون ملا صدرا و حکمت متعالیه ی او هستیم آنطور که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند مشهود باشد. موضوع اینجا است که حکمت متعالیه ای که نظریه های ریاضی فیزیکی و فقه بدان می انجامد که در راس همه و همه ی آنها ولی عصر و امام زمان و صاحب امر عجل الله فرجه الشریف در آن غائب است، آیا می تواند به آن حضرت بیانجامد یا آیا می تواند به انواعی از گمراهیها و ضلالتها و رسواییها و افتضاحات و ذلتها بیانجامند. و انیجا اگر ما موضوعات را داریم در جوامع غیراسلامی یا آندلسی بررسی می کنیم از حکمت متعالیه و نظریه های ریاضی فیزیکی و مسائل فقهی احکام خود را می توان استخراج کرد. و همینطور در جوامع اسلامی نیز موضوعات حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می توانند مشکلات و مسائل خود را داشته باشند. اما یک جاهایی وقتی بشریت متوجه اموری از قبیل امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف شد و اینکه چطور می توان به آن حضرت خدمت کرد، و آنگاه مثلاً بنظرش رسید که این راه خیلی سخت است و به کمتر از آن قانع شد، این کار بشریت یک افتضاحات و گمراهیها و ذلتها و  رسواییهای شرم آور غیر قابل جبرانی را خواهند داشت که ناشی از عدم فهم و تحقیق و بررسی درست قاطیقوریاهای آندلسی-اسلامی است. مثالش اینجا است که شما بخواهید بیماری را که دچار مزاج بلغمی شده است را به حالات دیگری و از جمله صفراوی و سودایی و دموی سوق دهید. و اما بجای اینکه چنین کنید، اصرار بورزید که همان حالات بلغمی را هم حفظ کند بهتر از این است که به حالات بلغمی بدتر وارد شود. یعنی اینکه وقتی مریض از حالات بلغمی خود بیرون آمد و دجار حالات صفراوی یا سودایی یا دموی شد، معنایش این نیست که دوباره نمی تواند به حالات بلغمی خود بازگردد و این بار حتی شدیدتر و حادتر و مزمنتر دچار بیماریهای خود شود.

    بنظر این حقیر می رسد که اگر ما فقط به ولایت فقیه مد ظله العالی راضی باشیم ولی مسائل مربوط به امامت و امام را درست درک نکنیم، دچار مشکلات حاد و مزمنی یحتمل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می توانیم شویم که غیرقابل جبرانند آنطور که باید به مسائل متن و حاشیه ی قاطیقوریاهای آندلسی-اسلامی حتی در درون حکومت و ممالک اسلامی نیز درست پرداخت. برای اثبات این مطلب خوب است که مثلاً  انسان نگاهی به آخرین مقالات هپ در آرشیو نیز بیاندازد. دیر شد دیر شد، نماز جمعه دارد دیر میشود!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّـهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿١ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۙ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿٢ ذَٰلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّـهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ ﴿٣ فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤ سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿٥ وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴿٦ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ﴿٧ وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٨ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿٩ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ ۖ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا ﴿١٠ ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَىٰ لَهُمْ ﴿١١
    کشته شدگان قریش در چاه

    رسول خدا (ص) دستور داد که چاه قلیب را خالى کردند و سپس کشته ‌هاى قریش را در آن انداختند. آنگاه حضرت یکایک آنان را خطاب کرد و فرمود: آیا آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق یافتید؟ من آنچه را پروردگارم به من وعده داده بود، حق یافتم. بد خویشانى براى پیغمبر خود بودید. شما دروغ گویم خواندید، مردم مرا راست‌گو دانستند و شما مرا بیرون کردید، مردم مرا پناه دادند؛ شما به جنگ من برخاستید و مردم مرا یارى کردند. عمر گفت: یا رسول اللّه، آیا با مردگان سخن مى ‌گویى؟ فرمود: شما گفتار مرا از ایشان شنواتر نیستید، لیکن ایشان نمى‌ توانند پاسخ دهند.  [۵۷]


    ۵۷. فتح البارى، 7/ 234- 235؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 29؛ تاریخ الخمیس، 1/ 386؛ سیره حلبى، 2/ 82؛ حیاة الصحابة، 2/ 333- 334.


    دانشنامه اسلامی، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام.



    مسئله طلبگی و آنچه در حیطه ی قاطیقوریاهای آندلسی-اسلامی می توان یافت فقط این نیست که ما در بعضی مواقع در مطلق اسلام واقعیم و باید فطرتاً به اموری پرداخت. گاهی اوقات با مسائلی طبی برخورد می کنیم که در طب مدرن یک چیز را می گوید و بلکه انواع تشخیصها و انواع درمانها ارائه شده اند و در طب سنتی در انواع تشخیصها و درمانهای دیگری واقع می شویم. یک جا ممکن است در طب مدرن اصلا مقوله هایی از قبیل لقمه ی حلال و حرام مطرح نباشد و جای دیگری در طب سنتی یحتمل لقمه های حلال و حرام هم به شمارش در می آیند. یک جا یحتمل درمان را می فرماید که باید از نوع آمپول باشد و جای دیگر می فرماید که فقط پرهیز کن از اینکه این غذاها را بخوری و این غذاهای دیگر را هم نخوری و بلکه این داروها را هم بخور و این پمادها را هم بمال و این شربتها را هم بنوش. و هنوز اطباء دیگری یحتمل تجویزهای دیگری داشته باشند.... این است که یحتمل وقتی مسائل را از دیدگاه های قاطیقوریایی شده بررسی کنیم، خیلی از این مسائل برای ما در نسخه های پیچیده شده روشن نشوند و به اشتباه بیافتیم. و حال آنکه در کشوری اسلامی واقعیم یا آندلسی، این مسائل طبی و روشهای تشخیصی و درمانی که فطرتاً از آندلسی است یا اسلامی است یحتمل به بهبود مریض خیلی مربوط نشود و بلکه پزشک باید تشخیص دهد که چه راههایی را برای درمان مریض خود در پیش بگیرد. و لذا یحتمل اینجا بیمار حول کشورهای جهان از آندلسی به اسلامی و از اسلامی به آندلسی شروع به نوسان کند و درعین حال جواب درستی برای درمان خود نیابد.

    حالا مثلاً بی هوا دوباره طبق معمول رایانه ات ریستارت شد. خوب، وقتش رسیده است که رایانه ی جدیدی بخری یا بیش از حد صفحه های وب اینترنتی را بار نزنی یا اینی است که هست. یا سرعت پایین می آید یا می ایستد و کار نمی کند یا هزار مشکل دیگر ایجاد می شود. حالا بنده بیایم بخواهم همه و همه را برای این کار بسیخ بکشم؟ این کار درست است؟ آخوندها و بسیجیان که این میان دخیل نیستند. عید همه و همه مبارک. باراموز مبارک.

    مسئله این هم هست که اگر هی گفتی که منم که کافر و منافق و مشرکم و آنوقت با آیات قرآنی راجع کافران و مشرکان و منافقان برخورد کردی و گیر کردی، آنوقت خواهی فهمید که باید خودسازی می کردی و آن وقت که باید کاری می کردی نکردی و حالا گیر افتاده ای. آخوند و بسیج و سپاه و همه و همه ی عالم هم بیایند جمع شوند و بخواهند برایت کاری کنند که رایانه ات ریستارت نشود هم باز می شود. آن وقت می خواهی چه کنی. بنده عرض می کنم که تنها راهش این است که هر چه فریاد داری سر شیاطین و بلکه شیطان بزرگ بزن تا حالشان جا بیاید و با انواع رسواییها و اختلاسها و بی حرمتیها و لامذهبیها تا پای جان جهاد کن و بجنگ. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّـهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿١ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ ۙ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿٢ ذَٰلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ ۚ کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّـهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ ﴿٣ فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٤ سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ﴿٥ وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ ﴿٦ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ﴿٧ وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٨ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿٩ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ ۖ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا ﴿١٠ ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لَا مَوْلَىٰ لَهُمْ ﴿١١
    کشته شدگان قریش در چاه

    رسول خدا (ص) دستور داد که چاه قلیب را خالى کردند و سپس کشته ‌هاى قریش را در آن انداختند. آنگاه حضرت یکایک آنان را خطاب کرد و فرمود: آیا آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق یافتید؟ من آنچه را پروردگارم به من وعده داده بود، حق یافتم. بد خویشانى براى پیغمبر خود بودید. شما دروغ گویم خواندید، مردم مرا راست‌گو دانستند و شما مرا بیرون کردید، مردم مرا پناه دادند؛ شما به جنگ من برخاستید و مردم مرا یارى کردند. عمر گفت: یا رسول اللّه، آیا با مردگان سخن مى ‌گویى؟ فرمود: شما گفتار مرا از ایشان شنواتر نیستید، لیکن ایشان نمى‌ توانند پاسخ دهند.  [۵۷]


    ۵۷. فتح البارى، 7/ 234- 235؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 29؛ تاریخ الخمیس، 1/ 386؛ سیره حلبى، 2/ 82؛ حیاة الصحابة، 2/ 333- 334.


    دانشنامه اسلامی، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام.

    http://wiki.ahlolbait.com/%D8%BA%D8%B2%D9%88%D9%87_%D8%A8%D8%AF%D8%B1#.DA.A9.D8.B4.D8.AA.D9.87_.D8.B4.D8.AF.DA.AF.D8.A7.D9.86_.D9.82.D8.B1.DB.8C.D8.B4_.D8.AF.D8.B1_.DA.86.D8.A7.D9.87



    مسئله طلبگی و آنچه در حیطه ی قاطیقوریاهای آندلسی-اسلامی می توان یافت فقط این نیست که ما در بعضی مواقع در مطلق اسلام واقعیم و باید فطرتاً به اموری پرداخت. گاهی اوقات با مسائلی طبی برخورد می کنیم که در طب مدرن یک چیز را می گوید و بلکه انواع تشخیصها و انواع درمانها ارائه شده اند و در طب سنتی در انواع تشخیصها و درمانهای دیگری واقع می شویم. یک جا ممکن است در طب مدرن اصلا مقوله هایی از قبیل لقمه ی حلال و حرام مطرح نباشد و جای دیگری در طب سنتی یحتمل لقمه های حلال و حرام هم به شمارش در می آیند. یک جا یحتمل درمان را می فرماید که باید از نوع آمپول باشد و جای دیگر می فرماید که فقط پرهیز کن از اینکه این غذاها را بخوری و این غذاهای دیگر را هم نخوری و بلکه این داروها را هم بخور و این پمادها را هم بمال و این شربتها را هم بنوش. و هنوز اطباء دیگری یحتمل تجویزهای دیگری داشته باشند.... این است که یحتمل وقتی مسائل را از دیدگاه های قاطیقوریایی شده بررسی کنیم، خیلی از این مسائل برای ما در نسخه های پیچیده شده روشن نشوند و به اشتباه بیافتیم. و حال آنکه در کشوری اسلامی واقعیم یا آندلسی، این مسائل طبی و روشهای تشخیصی و درمانی که فطرتاً از آندلسی است یا اسلامی است یحتمل به بهبود مریض خیلی مربوط نشود و بلکه پزشک باید تشخیص دهد که چه راههایی را برای درمان مریض خود در پیش بگیرد. و لذا یحتمل اینجا بیمار حول کشورهای جهان از آندلسی به اسلامی و از اسلامی به آندلسی شروع به نوسان کند و درعین حال جواب درستی برای درمان خود نیابد.

    حالا مثلاً بی هوا دوباره طبق معمول رایانه ات ریستارت شد. خوب، وقتش رسیده است که رایانه ی جدیدی بخری یا بیش از حد صفحه های وب اینترنتی را بار نزنی یا اینی است که هست. یا سرعت پایین می آید یا می ایستد و کار نمی کند یا هزار مشکل دیگر ایجاد می شود. حالا بنده بیایم بخواهم همه و همه را برای این کار بسیخ بکشم؟ این کار درست است؟ آخوندها و بسیجیان که این میان دخیل نیستند. عید همه و همه مبارک. باراموز مبارک.

    مسئله این هم هست که اگر هی گفتی که منم که کافر و منافق و مشرکم و آنوقت با آیات قرآنی راجع کافران و مشرکان و منافقان برخورد کردی و گیر کردی، آنوقت خواهی فهمید که باید خودسازی می کردی و آن وقت که باید کاری می کردی نکردی و حالا گیر افتاده ای. آخوند و بسیج و سپاه و همه و همه ی عالم هم بیایند جمع شوند و بخواهند برایت کاری کنند که رایانه ات ریستارت نشود هم باز می شود. آن وقت می خواهی چه کنی. بنده عرض می کنم که تنها راهش این است که هر چه فریاد داری سر شیاطین و بلکه شیطان بزرگ بزن تا حالشان جا بیاید و با انواع رسواییها و اختلاسها و بی حرمتیها و لامذهبیها تا پای جان جهاد کن و بجنگ. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالْعَصْرِ ﴿١ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣


    در روایتی از میثم تمار آمده است:
    شبی از شب ها حضرت علی(ع) مرا به صحرا برد. از کوفه خارج شدیم. به مسجد جعفی رسیدیم. آن حضرت چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام و تسبیح دست های خود را بلند کرد و گفت: خدایا! تو را چگونه بخوانم در حالی که بنده گناهکار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالی که عاشق تو هستم. خدایا! با دستان گناه آلود و چشمان امیدوار به سویت آمده ام. خدایا! تو مالک همه نعمت هایی و من اسیر خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاک گذاشت و یکصد مرتبه گفت: خدایا عفوم کن. پس از این از مسجد خارج شدیم و رفتیم تا به صحرا رسیدیم. حضرت علی(ع) خطی به دور من کشید و فرمود: از این خط بیرون نیا. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاریکی گم شد. آن شب، شب تاریکی بود. پیش خودم گفتم: ای میثم! آیا مولا و سرورت را در این بیابان تاریک و با آن همه دشمن تنها رها کردی؟! پس در نزد خدا و پیامبر چه عذری خواهی داشت؟!

    پس از آن سوگند خوردم که مولایم را پیدا خواهم کرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو کردم. وقتی آن حضرت را از دور دیدم، به طرفش راه افتادم، وقتی که رسیدم دیدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن می گوید و چاه هم با او سخن می گوید.وقتی که آن حضرت آمدن مرا احساس کرد پرسید: کیستی؟ گفتم: میثم هستم. فرمود: مگر نگفتم از آن دایره پایت را بیرون مگذار؟! گفتم: نتوانستم تحمل کنم و ترسیدم که دشمنان، بر تو آسیب برسانند. پرسیدند: آیا چیزی از آنچه گفتم شنیدی؟ گفتم: نه سرورم، چیزی نشنیدم. فرمود: ای میثم! وقتی که سینه ام از آنچه در آن دارم احساس تنگی کند، زمین را با دست می کنم و راز خودم را به آن می گویم و هر وقت که زمین گیاه می رویاند، آن گیاه از تخمی است که من کاشته ام.[۱]

    [۱]. بحار، ج ۴۰، ص ۱۹۹ و منتهی الامال، ج ۱، ص ۴۰۱.



    وجود توازن در شخصیت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)


    صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمی‌بیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است. حال چند مورد از این صفات متضادّی را که در کنار هم در امیرالمؤمنین حضور و وجود پیدا کرده است، مطرح کنم:
    مثلاً رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، با هم نمی‌سازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست که واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی کمتر پیش می‌آید. مثلاً کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانواده‌های مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن کسی که اوّلاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً کارِ یک روز و دو روزش نباشد - کار همیشه‌ی او باشد - ثالثاً به کمک کردن مادّی اکتفا نکند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم کور و نابینا، با آن بچه‌های صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش کند و البته کمک هم بکند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا می‌کنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، این‌گونه است.
    او به خانه‌ی بیوه زن صغیردار که می‌رود؛ تنورش را که آتش می‌کند، نان که برایش می‌پزد و غذایی را که برایش برده است، با دست مبارک خود در دهان کودکانش می‌گذارد، بماند؛ برای این‌که این کودکان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی می‌کند، خم می‌شود آنها را روی دوش خود سوار می‌کند، راه می‌رود و در کلبه‌ی محقّر آنها سرگرمشان می‌کند، تا گل خنده بر لبان کودکان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، که یکی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خودش، عسل در دهان بچه‌های یتیم و فقیر گذاشت که «لوددتُ انی کنت یتیما»؛ در دلم گفتم، کاش من هم بچه‌ی یتیمی بودم که علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار می‌داد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است.
    همین امیرالمؤمنین در قضیه‌ی نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کج‌اندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانه‌های واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار می‌گیرد، نصیحت می‌کند و فایده‌ای نمی‌بخشد؛ احتجاج می‌کند، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ واسطه می‌فرستد، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ کمک مالی می‌کند و وعده‌ی همراهی می‌دهد، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ در آخر سر که صف‌آرایی می‌کند، باز هم نصیحت می‌کند، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ بنا را بر قاطعیت می‌گذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یکی از یارانش می‌دهد و می‌گوید: هر کس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند.گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است که آنها سابقه‌ی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی کرده‌اند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمی‌دهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، کنار گذاشتید؛ پی‌کارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع کرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاک هلاکت انداخته بود! این، همان علی است. چون می‌بیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل می‌کنند، قاطعیت به‌خرج می‌دهد.
    «خوارج» را درست ترجمه نمی‌کنند. من می‌بینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر می‌کنند. این، غلط است. خشکه مقدّس کدام است؟! در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار می‌کردند. اگر می‌خواهید خوارج را بشناسید، نمونه‌اش را من در زمان خودمان به شما معرفی می‌کنم. گروه منافقین که یادتان هست؟ آیه‌ی قرآن می‌خواندند، خطبه‌ی نهج‌البلاغه می‌خواندند، ادّعای دینداری می‌کردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر می‌دانستند؛ آن وقت بمب‌گذاری می‌کردند و ناگهان یک خانواده، بزرگ و کوچک و بچه و صغیر و همه کس را به هنگام افطارِ ماه رمضان می‌کشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمب‌گذاری می‌کردند و یک جمعیتی بی‌گناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود می‌کردند. شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانیِ مؤمنِ مجاهدِ فی سبیل‌اللَّه را به وسیله‌ی بمب‌گذاری می‌کشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را کشتند. نوع کارها، این طور کارهایی است. خوارج، اینها بودند. عبداللَّه‌بن‌خبّاب را می‌کشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، می‌شکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی می‌کنند! چرا؟ چون طرفدار علی‌بن‌ابی‌طالبند و باید نابود و کشته شوند! خوارج اینهایند.
    خوارج را درست بشناسید: کسانی با تمسّکِ ظاهر به دین، با تمسّک به آیات قرآن، حفظ کردن قرآن، حفظ کردن نهج‌البلاغه(البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دوره‌های بعد، هر چه که مصلحت باشد و ظاهر دینیِ آنها را حفظ کند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت می‌کردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا می‌زدند؛ اما نوکریِ حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید که منافقین یک روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریکا و صهیونیستها و صدّام و با هر کس دیگر حاضر بودند کار کنند و نوکریشان را انجام دهند! خوارج، این طور موجوداتی بودند. آن وقت امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است.«اشدّاء علی‌الکفّار و رحماء بینهم».
    ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیبایی‌ای را به وجود می‌آورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمی‌آورد و دلش نمی‌آید که یک بچه یتیم را غمگین ببیند. می‌گوید تا من این بچه را نخندانم، از این‌جا نخواهم رفت. آن وقت آن‌جا در مقابل آن انسانهای کج‌اندیشِ کج‌عمل - که مثل کژدم، به هر انسان بی‌گناهی نیش می‌زنند - می‌ایستد و چهارهزار نفر را در یک روز و در چند ساعتِ کوتاه از بین می‌برد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، کمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، کمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این.۱۳۷۵/۱۱/۱۲



    انفاق چهل هزاردیناری امیرالمومنین (علیه السلام)
    روایتی است که «تاریخ بلاذری» و کتاب «فضایل احمد» آن را [از طرق عامه] نقل کرده‌‌‌اند و در انفاق امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام است که: «کانت غلة علیٍّ اربعین الف دینار.» ظاهراً مربوط به دوران بیست و پنج‌‌‌ساله است که آن بزرگوار فراغت بیشتری داشت و به آباد کردن ملک و حفر چاه و از این قبیل امور می‌‌‌پرداخت. زمینهای زیادی را آن حضرت به دست خود آباد کرده بود. در یک روایت دارد: «بکد یده و عرق جبینه.» چنین نبود که کارگر بگیرد و آن‌‌‌ها حفر چاه کنند؛ نه. خودش کلنگ برمی‌‌‌داشت، با بازوی خودش چاه می‌‌‌کند و زمین آباد می‌‌‌کرد و در آمد زیادی هم داشت. باری؛ آن روایت می‌‌‌گوید: در یک سال، چهل هزار دینار در آمد ملکی آن حضرت بود که گندم و خرما و از این قبیل، کاشته و برداشته بود. چهل هزار دینار در آمد یک سال! «فجعلها صدقة»؛ تمام این چهل هزار دینار درآمد یک سال خود را صدقه داد! حرف را در ذهن خودتان مرور کنید! امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام، تمام در آمد سالش را صدقه داد! پول دیگری هم نداشت که خیال کنیم زندگی را از آن طریق خواهد گذراند. دنباله‌‌‌ی روایت این است: «و انه باع سیفه»؛ همان روز که درآمد خود را صدقه داد، به بازار رفت و شمشیرش را در معرض بیع گذاشت که بفروشد. گفتند: یا امیر المؤمنین! شما امروز چهل هزار دینار وجه نقد یا جنس داشتی و صدقه دادی! یعنی حالا شمشیرت را می‌‌‌فروشی؟ فرمود طبق این روایت: «قال لو کان عندی عشاء ما بعته.» اگر برای شام، غذا داشتم، شمشیرم را نمی‌‌‌فروختم! اینها افسانه نیست؛ واقعیات است! برای این است که من و شما درس بگیریم که از دادن خمس مالمان، ربع مالمان، نصف مالمان، عشر مالمان، زکات واجبمان و انفاق برای مستحقین، این قدر ابا داریم!این، آن نمونه‌ی عالی است. البته نه شما، نه بزرگترهای ما، نه انسانهای عالی مقام و نه ما، به حد امیرالمؤمنین علیه‌السّلام نمی‌رسند و نمی‌رسیم. این، امر واضحی است. من یک وقت - چند سال قبل از این - در خطبه گفتم که «ما نمی‌توانیم مثل امیرالمؤمنین علیه‌السّلام باشیم.» یکی نامه نوشت: "خوب عذری پیدا کردید که می‌گویید «ما نمی‌توانیم مثل امیرالمؤمنین باشیم." نه؛ این عذر نیست. امام باقر علیه الصّلاة و السّلام - طبق روایت - کارهای امیرالمؤمنین، علیه‌السّلام را که نگاه کرد، گریست و فرمود: «چه کسی مثل این طاقت دارد؟» بعد فرمود: «تنها کسی که در میان اهل بیت می‌توانست خودش را شبیه علی کند، امام سجاد بود.» سیدالساجدین، تازه شبیه امیرالمؤمنین! مگر کسی می‌تواند!؟ خود آن حضرت هم، طبق آنچه که در خطبه‌ی نهج‌البلاغه است، فرمود: «الا و انکم لا تقدرون علی ذلک.» اما این نقلها برای این نیست که ما مثل او باشیم و بگوییم: «خوب، ما که نمی‌توانیم!» بلکه برای این است که در این جهت حرکت کنیم. همه باید در این جهت حرکت کنند.۱۳۷۱/۰۱/۰۷



    یحتمل بنده خدایی خواب ببیند که شهدا دارند به او می فرمایند بیا نزد شهدا. و او این خواب را اینطور تعبیر می کند که به شیاطین و بلکه شیطان بزرگ تا می توانی سنگ بزن. این یک مسئله است که شما بخواهید از چاهی یا دامی که شیطان برای شما برچیده است خود را برهانید و متوجه باشید که آنچه در مقابل شما قرار داده شده است بهشت برینی نیست که منتظرش هستید و بلکه جهنمی است که شیطان برای شما در حال تدارکاتش است. این یک مسئله است که لااقل برای دیگری نکند که چاه بکنی و اول خودت دوم خودت و تا آخرش هم خودت اگر می خواهی همه را مثل خودت به جهنم بفرستی آنطور که بهشتی دروغین را جلوی رویت گذاشته اند و در باغ سبز است که نشانت می دهند. و اگر هم بهت گفتند که چاه را برای خودت بکن و اول خودت دوم خودت و تا آخرش هم خودت نباید ناراحت هم شوی که حالا این شیطان است که دارد خدمتت می کند یا از زبان شهدا است که می فرمایند از سیم خاردار دلت اول عبور کن و بعد بیا از سیم خاردارها بلکه بتوانی عبور کنی و بهشتی شوی. و مدافع حرم داری و بایرامیها و حدادیانها داری و حججیها داری که حجتها هستند. و اما حجتیون هم داریم. و لذا باید هم متوجه بود که بنده ی حقیر منافق مشرک کافر کجا و این شهدای جان در کف کجا؟
    و اما مسئله ی دیگر این است که همه ی اینها برای این است که ما امیرالمومنینی داریم که می فرماید از این خط عبور نمی کنیها! و همچون میثمی است که می گوید بروم در این شب تاریک پرخطر دنبال امامم ببینم کجا است؟ و از آن طرف خوارج را داریم که با او به جنگ می ایستند. و از آن طرف طلحه و زبیرند و از طرفی دیگر معاویه در صفین یعنی ناکثین و مارقین و قاسطین هستند؛ که خوب است کسی بداند اینها کدام به کدامند! یعنی تا برای شما یک صفحه ی وبسایتی آمد که گوگل کرده اید معنایش این هم نیست که این از آسمان برای شما رسیده است. و اما خوب، معنایش بالاخره چیست؟ آیا این تعبیر هم درست است که خوب حالا هر کسی که می خواهد چاه بکند و بلکه وقفش هم کند یا نکند، فرقی ندارد. فتوا این است که برای خودت چاه بکن و نه برای دیگری؛ کسی چاه تو را نمی خواهد؟! آیا مسئله این است؟ هر کسی برای خودش چاه بکند و اول خودش و دوم خودش و تا آخر هم خودش؟ برای مردم چاه نزند و حتی اگر به آب هم که رسید که دیگر خیلی هم بهتر است و نور علی نور می شود برای خودش. یک شیرجه هم تویش بزند بلکه شنا و آب تنی هم تویش کرد. البته اگر کسی هم چاه می کند که دیگری را تویش بیافکند، اول خودش را بعد هم خودش را و تا آخرش هم خودش را. منافق و مشرک و کافر ندارد و ناکثین و مارقین و قاسطین هم ندارد و خودی و غیر خودی هم ندارد. همه اش یکی است. همه را باید به سیخ کشید! و لذا اول از همه خودت را چرا به سیخ نمی کشی؟ چرا زودی می روی سراغ آخوندها و بسیجیها و نیروهای انتظامی و بایرامیها و حدادیها؟ خیلی مردی بیا سراغ من ای شیطان بزرگ تا حسابت را برسم. هر چه فریاد دارید سر شیطان بزرگ بزنید و به او تا می توانید سنگ بزنید.
    مثلاً یحتمل کسی در نظریه های دوگانی سینی بیاید اموری را در نظر بگیرد که در برنامه ی لنگلندز بجای اینکه خیلی دنبال دوگانهای سینی ابرتقارنی ریاضی فیزیکی بگردیم، بدویم برویم دنبال کنداکترهایی که می توانیم علی القاعده پیدا کنیم و متوجه شویم تا کجاها می شود آنها را یافت. و اینها چه ارتباطاتی با نمایشهای گالوایی و ال-سریهای ما دارند. هندسه ی ناجابجایی اینجا چطور وارد می شود و منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی کدام است. یک وقت دیدید سلولهای بنیادی از دست ما در رفتند و DNAها  RNAها را هم بر فرض اینکه درست یافتیم در ژنوم انسانی به چه کارهایی می آیند، ربط همه ی این مسائل را با مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه نیوترینوها و نیروهای ضعیف و قوی هم درست تشخیص دادیم، و اما قاطیقوریاهای آندلسی-اسلامی را چه کنیم؟ و در کدام نهایتهای قاطیقوریایی واقعیم؟ یعنی نمی شود که بفرمایید که ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم داریم و بلکه همه و همه هم در آندلس واقعیم. نخیر آقا و خانم عزیز، ما در جمهوری اسلامی ایران واقعیم و همه و همه ی عالم هم فطرتاً مسلمانند هر چند که آنرا متوجه نباشند و در نفاق و شرک و کفر خود گیر کرده باشند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    با سلام،
    خیلی با مزه بود!
    بعضی وقتها ولی مسئله این است که شما اینقدر وقت کم می آورید که به اموری از قبیل اینکه چقدر از شغلتان پول در می آورید فکر نمی کنید برای اینکه عمیقاً یحتمل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی غرق شده اید!!! یعنی شما شغل دارید و اما به امور متاشغلی خود و از جمله امور اقتصادی تفکر نمی کنید. مثالش همین مقاله ی مینا آقاناجیک است که اخیراً با ادوارد فرنکل و آندری اوکونکاو نوشته اند. مشکلی که این مقاله دارد این است که اگر واردش شوید دیگر از آن یحتمل بیرون نیایید! بطور جالبی بنظر می رسد که راجع به دوگانهای سینی (S-duality) هم هست و یحتمل بتوان چند تا از آنها را سر سفره ی هفت سین هم بطور سمبلیک لااقل چید!
    بنده ی حقیر یاد کلاس دکتر شهشهانی می افتم که مدتی می رفتم سر آن کلاس می نشستم. اتفاقاً کلاسش راجع به دینامیک چندجمله ایها هم بود و به همین دلیل هم فکر کنم سه چهار تا از ریاضیدانهای روسی از روسیه هم آمده بودند سر این کلاس. و یکی از اینها هم ریاضیدان معروف آناسوف بود که وقتی آمده بود بنده هنوز یادم هست که رفته بودم از شیرینی فروشی روبروی دانشگاه شریف، آنطرف خیابان آزادی (که نمی دانم الان هم باشد یا نه!)، چند تا شیرینی یحتمل بادامی یا نارگیلی خریده بودم و همینطوری که پورفسور آناسوف داشتند سخنرانی می فرمودند بنده مردد بودم شیرینی ام را هم بخورم یا خیر (یحتمل آن زمان بیشتر مزاجم حتی بلغمی هم بود تا صفراوی یا سودایی و سعی داشتم از آن حالات بلغمی بیرون بیایم! یکی از دلایل دیابت می تواند این باشد که مزاج یحتمل شدیداً بلغمی می شود و برای اینکه به سمت صفراوی و سودایی بگراید، بیش از حد مواد شیرین و قند می خورد و در عوض اتفاقی که می افتد این است که مریض دچار دیابت می شود!). یحتمل این سالهایی مثل 94 یا 95 مسیحی بود و سعید ذاکری و محمود زینلیان و بهمن خانه دانی. اینها هر کدامشان الان خود استادانی شده اند! هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
    اتفاقاً بنده ی حقیر داشتم راجع به مقاله ی دیگری که یکی دیگر از دوستان هم اتاقی زمان داشنگاهم نوشته بود فکر می کردم که یاد نظریه ی انواع مزاجها که یحتمل در قانون ابن سینا هم آمده است، افتادم. مقاله بیشتر از ژنتیک و سلولهای بنیادی دارد می گوید و اینکه لنفویدها و مایلویدها و اریترویدها چطور از سلولهای بنیادی خون نتیجه می شوند و اینکه یحتمل فاکتورهایی مایوسیتی MEF2C تعیین کننده ی بین مایولید و لنفویدند. و این را روی ژنوم انسانی دارند تحقیق می کنند و از موشها هم کمک می گیرند!
    Kong, N.R., Davis, M. Chai, L, Winoto, A., Tjian, R. (2016) MEF2C and EBF1 Co-regulate B Cell-Specific Transcription. PLoS Genetics 12: e1005845
     البته آنهایی که در طب سنتی استادند می دانند که قانون ابن سینا و مزاجها را از طریق طب سنتی قدیم توضیح می دهند و بر حسب عناصر چهارگانه ی فلسفه ی قدما است. حال اگر بخواهیم ترمودینامیک و هیدرودینامیک و علومی مثل شیمی آلی و شیمی مولوکولی و  بیوشیمی و امثالهم را وارد کنیم و بلکه حتی مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه رل نیوترینوها را نیز وارد مسائل کنیم، این یک کمی برمی گردد به اینکه بدانیم چطور مسائل را درست و حسابی قاطیقوریایی نموده و از چه قاطیقوریاهایی به چه قاطیقوریاهایی داریم می رویم. این است که بنده ی حقیر فکر می کنم مسائلی را که مینا آقاناجیک ادوارد فرانکل و آندره اوکونکاو دارند عنوان می کند می تواند بسیار قابل توجه باشد تا آنجایی که به دوگانهای سینی مربوط است و حتی ماورای آنها. و اما یک چیزی که انسان را وادار می کند که اینجا به سیخ کشیدن یعنی چه؟ این است که ما به ابررایانه های عظیمی احتیاج داریم که بتوانند همه ی اینها را در مقیاسهای درست خود بررسی کنند و بقول بچه ها قات نزنند! و این لازمه اش این است که از اول بدانیم ذرات بنیادی مقیاسهایشان در چه حدودی است و بعد اتمها و مولوکولها و  مثلاً سلولهای بنیادی مقیاسشان چیست و .... و تا بنده ی حقیر بخواهم این کارها را کنم، یک وقت دیدید با این وضعی که ما داریم یک چند ده ای گذشت و هفت شهر عشق که هیچی و بلکه هزاران هفت شهر عشق را عطار گشت. و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. این دلیلش همان است که بنده ی حقیر گفتم که از حکمت متعالیه پایین آمدن و در نظریه های ریاضی فیزیکی و حتی فقهی شور و غور نمودن و بعد دوباره به حکمت متعالیه بازگشتن برای بعضیها هر چقدر این کار به وقوع بپیوندد قابل تشخیص نیست که چه ابرتقارنهایی است که دارند به وقوع می پیوندند.
    مثال این مسئله این است که بنده ی حقیر بیایم به حضرت ولی فقیه مد ظله العالی ایراد کنم که مسئله ی حجاب خیلی هم تقصیر آن خواصی که از حجاب اجباری می فرمایند یحتمل نباشد هر چند که یقیناً آنها هم تقصیرکارند. و بلکه مسئله ناشی از قاطیقوریاهایی است از یونیورسهای اسلامی-آندلسی که در بطن اجتاعات مختلف می توانند نهادینه شوند! و لذا همانطور که می بینیم در جوامع اسلامی ما خیلیها چادری هستند و اما غیرچادری هم داریم.
    موضوع این است که بنده ی حقیر هر چقدر که در مسجد رفت و آمد کنم و از نمازگزاران آن مسجد شناخته شوم و بلکه در راه اسلام هم شهیدی گمنام شوم ان شاء الله، حتی چقدر با اعضای آن مسجد یحتمل ارتباط برقرار کرده ام! حالا همین مسئله را نیز  در دانشگاه های درجه ی یک دنیا هم یحتمل داشته باشیم که یک استاد درجه یک چنین دانشگاهی تا چه حدودی با دیگر اساتید یحتمل در ارتباط است؟ اینها دو مقولهی سوا از هم است که در حوزه و در دانشگاه می توانند مطرح شوند و اما اینکه چقدر اینها یحتمل قاطیقوریایی می شوند، امری دیگر است. یعنی آیا تاثیر آندلسی جامعه است که خیلی بیشتر است یا تاثیر اسلامی آن؟ و اینها چطور می توانند قاطیقوریایی شوند.... از قبل سال نو را خدمتتان و خدمت آقای دکتر تبریک عرض می کنم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَ قَالَ ع رُدُّوا اَلْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ اَلشَّرَّ لاَ یَدْفَعُهُ إِلاَّ اَلشَّرُّ

    سنگ را از همان جایی که از آنجا پرتاب شده باز گردانید؛ که همانا شرارت را جز شر باز نمی دارد


    اینجا اگر هر کسی یک یا چند سنگ و حتی یک یا چند سنگ ریزه هایی به شیطان رجیم پرتاب کند، آیا شیطان رجیم طلبکار نخواهد شد که چرا این همه سنگ همه دارند به من پرتاب می کنند؟ این یک طلبکاری است و از آن طرف هم هر چقدر به او سنگ پرتاب کنیم، هنوز ما طلبکاریم که کم سنگ پرتاب کرده ایم و باید خیلی خیلی بیشتر از اینها پرتاب می کردیم. و این داستان تمامی ندارد.

    این یک مسئله است و اما مسئله ی دیگر این است که ید الله فوق ایدیهم.


    إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّـهَ یَدُ اللَّـهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّـهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ١٠﴾


    یعنی ما مثلاً این امر را داریم که وقتی حضرت امام زمان تشریف فرما می شوند، لا منبراً الا احرقه، یعنی منبری نیست مگر بسوزاند آنرا. اما حالا فرض بفرمایید که بنده حقیر با منبری و آخوند و فرمانده بسیجی رفته ام توی دعوا و می خواهم همه و همه آخوندها و بسیجیها را یک جا به سیخ بکشم چرا که او گفته است بالاخره تو چه کاره ای و من گفته ام ما که عددی نیستیم ولی حضرت امیر المومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام نیز مثلاً 25 سال خانه نشین بود و او گفته است او بلکه کشاورز بود. و اما مسئله این است که آیا او باید خانه نشین یا حتی کشاورز می بود یا باید خلیفة الله می بود و هست و خواهد بود؟ دعوا را به کشاورزی و خانه نشینی محدود کردن امرالمومنین و خلیفة اللهی از دستمان نمی ورد؟ مهمترین مسئله ای که اینجا نادیده گرفته می شود یحتمل همین است که یدالله فوق ایدیهم در عین حالی که ما انواع پرتابهای سنگهای ریز و درشت  و بلکه چرخهایی را داریم و حتی پرتاب موشکها و ماهواره ها و هواپیماها و کشتی به آب انداختنهایی را داریم که بعد از پرتاب حتی در اکثر مواقع چرخهایشان در حینی که در حال پرواز و حرکتند بسته است و بلکه قابل مشاهده نیستند.

    پس اینجا مسئله ی منبر چطور می شود؟ یعنی شما همان منبری را که از دستش شاکی هستید را می خواهید بسوزانید و حال آنکه آن منبرهای دیگری را که یحتمل از طریق ماهواره و بلکه خارج از دسترس شما هستند را می بینید یا نمی بینید؟ آن عالم غیبی را که امام زمان عجل الله فرجه الشریف در آن واقعند را چطور باید درک کرد و بلکه سرباز گمنام امام زمان شد؟ مثلاً فرض بفرمایید که شما مدام می فرمایید که حجابتان و بلکه چادرتان را حفظ کنید و مدام به شما از یک طرفی سنگ هم پرتاب نشود و بلکه مورد انواع نظرات و از جمله بی حجابی و بد حجابی واقع شوید و آنهایی هم که باید حجابشان را حفظ کنند، نمی کنند! راه چاره چیست؟ غیر از این است که بفرمایید بر شیطان لعنت؟ بر شیطان لعنت! باز اینجا هم مسئله این است که آیا آنهایی را که باید حجابشان را حفظ کنند و نمی کنند در معرض کدام منبرهایی واقعند که چنین می کنند و بنظرشان می رسد که خیلی هم کار خوبی می کنند؟

    یعنی شما به آن منبرهای دیگر که دسترسی ندارید و در عین حال هم در معرض منبرهای آخوندها و بسیجیهایی که از این منبرها محافظت می کنند واقعید و لذا همه را از چشم اینها می بینید و لا غیر؟ می شود گفت که حالا ما منبرهای این آخوندهای خودمان را بسوزانیم تا بعد آن منبرهای دیگر را هم بعداً حسابشان را برسیم؟ خوب، اگر ما منبر امام زمان عجل الله فرجه الشریف را که در غیبت تشریف دارند اگر از غیبت هم بیرون آیند و ظهور کنند را نمی توانیم دریابیم چرا که گوشمان به حرفهای او هم بدهکار نخواهد بود از آنجایی که از همه طلبکاریم، یحتمل این مسئله را که یدالله فوق ایدیهم را هم درنمی یابیم و بدجوری در هندسه ی ناجابجایی طیفنمایی گسیلها و جذبها گیر کرده ایم. بصرف اینکه منبر پیغمبر دست کسی دیگر است نمی توان مدعی شد که اگر منبر دست من بود بهتر بلد بودم همه را جذب کنم مخصوصاً اگر شخص مدعی نداند تا چه حدی از دشمنان خدا هم هست!

    مثلاً شما فرض بفرمایید که وقتی کسی قوی و قدرتمند است، او به ضعیف یحتمل می تواند اعمال زور کند. و اما قوی به قوی هم می تواند زور بگوید و همینطور ضعیف هم به ضعیف می تواند اعمال زور کند و بلکه ضعیف به قوی هم ممکن است که زور بگوید و قدرت نمایی کند. اینجا واقعاً یک احقاق حقی هست که اگر رعایت نشود و عدل الهی در نظر گرفته نشود، انقلابی می تواند رخ دهد که ضعیف حتی بر قوی غلبه خواهد کرد. و این چرخه های غلبه ی قوی بر ضعیف و انقلاب ضعیف بر علیه قوی الی غیر النهایه ادامه خواهد داشت. مسئله ی مهم اینجا این است که نیوترینوهایی که جرمشان صفر است و بلکه بار الکتریکی و شارژی هم از خود ندارند و آیا نیوترینوهای راست دست هم داشته باشیم، چطور دچار نوساناتی شده و بلکه جرمهایی می یابند و در میان نیروهای قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و همه و همه شروع می کنند به فعالیتهای نوع خود همینطوری هم که همه و همه دارند به شیاطین بزرگ و کوچک سنگ می زنند و بلکه هر چه فریاد دارند بر سر شیطان بزرگ می زنند! حالا یک وقت دیدید یک نادانی هم بدتر از این بنده ی حقیر پیدا شد که گفت سنگ را باید به سر همین آخوندها زد. نادانی و جهالت و گمراهی و لامذهبی که تمامی ندارد. ان شاء الله بالاخره حتی اگر خدا هم از آنها نگذرد آخوندهای ما خودشان آنقدر بزرگوارند که از سر تقصیر او می گذرند و بسبب دعا و شفاعت آنها و لذا پیغمبر و امیرالمومنین و ائمه ی اطهار، خدا نیز از آنها خواهد گذشت. لازمه اش خلوص نیت است. فعلاً در محله ی ما منبر دست آخوندها و لا غیر است هر چند توی محله مان دانشگاه هم داریم. در میان صله ی رحمها و گفت و شنودها و دید و بازدیدهای عید، سعی کنین یک قدری هم به درونپویشها و وسط یابیها و اینترپولاسیونهایی که یحتمل بین این امور و بلکه عالم غیب هم اتفاق می افتد نیز بیاندایشیم. ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ.  الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ. بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّـهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿آل عمران: ٩٢﴾


    روى عمار بن یاسر قال: سمعت رسول اللّه (صلعم) یقول لعلی بن أبی طالب: یا علی إن اللّه عز و جل زینک بزینة لم یتزین العباد بزینة أحب إلیه منها: الزهد فی الدنیا فجعلک لا تنال من الدنیا شیئا و لا تنال الدنیا منک شیئا.


    احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری مرعشی، جلد 32، ص 213

    http://lib.eshia.ir/10271/32/213


    یک معنایی از هوشیاری هست که ما در تعبیر خواب فرعون توسط حضرت یوسف علیه السلام  متوجه می شویم که به حقیقت و وقوع می پیوندد. این یک هوشیاری عادی نمی تواند باشد که کسی خوابی ببیند و دیگری آنرا تعبیر کند و همان تعبیر خواب در طول مدتی همچون 14 سال که هفت سال آن پرباری است و هفت سال دیگرش خشکسالی است.


    ۱. مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّـهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿البقرة: ٢٦١﴾
    ۲. وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ ﴿یوسف: ٤٣﴾
    ۳. یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿یوسف: ٤٦﴾
    ۴. قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تَأْکُلُونَ ﴿یوسف: ٤٧﴾.

    این مسئله یک مقدار عظیمی حتی با این مسئله که شما چشمانتان را ببندید و هنوز دارید فکر می کنید و مثلاً دیگری از راه بقول معروف تلپاتی یا تمرکز بفهمد که شما دارید راجع به چه چیزی است که فکر می کنید و بلکه دقیقاً همانی را که فکر می کنید را نزد شما بیان کند، فرق می کند! البته امروزه روز آنقدر وسایل ارتباطات جمعی همچون موبایل و تلفن و رادیو و تلویزیون و اینترنت و روزنامه ها و ... یافت می شوند که ما را از امور دنیوی و حتی آخرتی آگاه می کنند که دیگر یحتمل کسی بذهنش هم خطور نکند که این مسائل اینچنینی هم یحتمل هستند که باید بدانها فکر کرد که آیا چنین چیزی درست است یا دروغی است محض و کلاشی است و کلاه برداری است و .... البته علاوه بر همه ی این وسائل ارتباطات جمعی یک مبحث دیگری هم امروزه روز هست که از دیرباز هم موجود بوده است و آن هم مربوط به سازمانهای اطلاعاتی محلی و بین المللی است که علاوه بر همه ی اینها مزید بر علت است.
    مسئله ای که در رابطه با ولی فقیه مد ظله العالی اینجا مطرح می شود این است که ما در جهان رهبرانی داریم که ولی فقیه ما نیز یکی از همین رهبران است. و اصولاً در رابطه با ادیان توحیدی نیز همه و همه دنبال امام زمان عجل الله فرجه الشریف یا نجات دهنده ای هستیم که مرزهای بین ادیان مختلف تا آنجایی که کدام نجات دهنده متعلق به کدام یک از این ادیان توحیدی جهانی است خیلی روشن و دقیق نیستند، تا آنجایی که همه ی ادیان آیا از یک نجات دهنده می فرمایند که این نجات دهنده آیا یکی است یا متعدد است؟ این مسئله ای نیست که فقط بخواهیم قدم و حدث آنرا در نظر آوریم وقتی مثلاً می فرماید الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوٌ مبین. یا می فرماید و من نعمره ننکسه فی الخلق افلا یعقلون. مسئله بلکه یحتمل از این نوع نیز هست که وقتی از خلقت بشر و علم ژنتیک و ژنوم انسانی و درمان بیماریهای ژنتیکی بحث می کنیم، آیا وقتی بشری خلق شده است تا چه حدی شبیه است به دیگر انواع ژنتیکی و وراثتی نوع انسان و انسانیت؟ مثلاً شیخ اجل می فرماید
    بنی آدم  اعضای  یکدیگرند،   که در آفرینش ز یک گوهرند
    چو عضوی  بدرد آورد  روزگار،   دگر عضوها را نماند قرار
    تو کز محنت دیگران بی غمی،  نشاید که نامت نهند آدمی

    به بازوان توانا و قوت سر دست

    خطاست پنجه مسکین ناتوان بشکست

    نترسد آن که بر افتادگان نبخشاید

    که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست

    هر آن که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت

    دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

    ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده

    وگر تو می‌ندهی داد روز دادی هست

    و لذا اقتصاد مقاومتی یحتمل وقتی کسی می بیند که یک تومان اش را همیشه به هفت ریال و بلکه دو ریال تنزل داده است و شده است سر تا پا دو گوشی که نشسته است پای صحبت بزرگان و علما و اولیاء و اوصیاء خدا و انگار هر چه داشته است را در این راه داده است،  همه و همه تعجب کنند که این بابا اقتصاد مقاومتی که بلد نیست هیچی و بلکه بهتر است دور و برش نرویم که ما را هم مبتلا می کند! مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّـهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَىٰ بِاللَّـهِ شَهِیدًا ﴿النساء: ٧٩﴾

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    ۱. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿المجادلة: ١٩﴾
    ۲. وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿الحشر: ١٩﴾

    اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَکِ اَلَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا اِمْتَحَنَکِ صَابِرَةً أَنَا لَکِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوکِ وَ وَصِیُّهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُکِ إِنْ کُنْتُ صَدَّقْتُکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِی بِتَصْدِیقِی لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِی فَاشْهَدِی أَنِّی ظَاهِرٌ [طَاهِرٌ] بِوِلاَیَتِکِ وَ وِلاَیَةِ آلِ بَیْتِکِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ

    اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَکِ اَلَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ وَ کُنْتِ لِمَا اِمْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَةً وَ نَحْنُ لَکِ أَوْلِیَاءُ مُصَدِّقُونَ وَ لِکُلِّ مَا أَتَى بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَتَى بِهِ وَصِیُّهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مُسَلِّمُونَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ اَللَّهُمَّ إِذْ کُنَّا مُصَدِّقِینَ لَهُمْ أَنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِیقِنَا بِالدَّرَجَةِ اَلْعَالِیَةِ لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِهِمْ [بِوَلاَیَتِهِمْ] عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ

    فقد ورد النصّ‌ بأنّ فاطمة سیّدة نساء أهل الجنّة و أنّ الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة.
    قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم لفاطمة: أنت سیّدة نساء أهل الجنّة.

    احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری مرعشی جلد 10، ص 98

    وروى [٥] فی ترجمة فاطمة / ـ بالإسناد ـ عن عمران بن حصین : أن النبی صلى الله علیه وسلم عاد فاطمة رض الله عنها ـ وهی مریضة فقال لها : کیف تجدینک یا بنیة؟ قالت : إنی لوجعة ، وإنی [٦] لیزیدنی أنی ما لی طعام آکله ، قال : یا بنیة! ألا ترضین [٧] أنک سیدة نساء العالمین؟ فقالت : یا أبه! فأین مریم بنت عمران؟ قال : تلک سیدة نساء عالمها ، وأنت سیدة نساء عالمک، أما والله لقد زوجتک سیدا فی الدنیا والآخرة.

    نوادر الرواندى : باسناده عن موسى بن جعفر ، عن آبائه علیهم السلام: قال: قال علی علیه السلام استأذن أعمى على فاطمة سلام اللله علیها  فحجبته فقال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم لها : لم حجبتیه وهو لایراک؟ فقالت : إن لم یکن یرانی فانی أراه وهو یشم الریح فقال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: أشهد أنک بضعة منی.

    بحار الانوار، جلد 43َ، ص 91


    ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.

    -------------------------------------------


    حیدربابا، دوْنیا یالان دوْنیادی‬
     ‫سلیماننان، نوحدان قالان دوْنیادی‬
    اوغول دوْغان، درده سالان دوْنیادی‬

    ‫هر کیمسَیه هر نه وئریب، آلیبدی‬
     ‫افلاطوننان بیر قوری آد قالیبدی

    با سلام خانم دکتر،
    بنده این پست شما را برای ترویج کتابخوانی خیلی می پسندم و لذا دیشب که نظرات مربوط به آن را خواندم خیلی هم دلم می خواست که نظری در این رابطه در موردش بنویسم ولی باز دلم اینطور می خواست که اول صبح بنویسم که کلی حرف داشتم و اما هر چه در این مورد کتابخوانی و کتابخانه و حول و حوش آن بنویسیم کم است. مثلاً همین ترجمه کتاب تالبوت راجع به هولوگرافی را که در بازار هم هنوز یافت می شود را در نظر بگیرید. یحتمل کتاب خوبی هم هست و بنده نیز آنرا خریدم و کمی از آن را نیز خواندم؛ البته فکر نکنم لب کلام نظریه های حتی قاطیقوریایی AdS/CFT, RCFT/TFT, Holography/(A)dS را بتوان از آن درآورد. یا همین ترجمه ی کتاب کوچک ادوین آبت که از آن بنامهای مختلف یحتمل نام برده می شود سطحستان، پختستان، زمین مسطح، ... (Flatland, a romance in many dimensions) که یحتمل فمنیستها از آن زیاد خوششان نیاید! یک بار بنده این کتاب را سعی کردم به کتابخانه ی ریاضی پژوهشگاه در اختیاریه اهداء کنم. ولی از این بنده ی حقیر متاسفانه نپذیرفتند. و بنده که دو جلد از آن را مخصوصاً خریده بودم و از همین شهر کتاب که کلکسیون کتابهای خارجی نسبتاً خوبی هم داشت خریدم و ناامید از اینکه این را کتابخانه نپذیرفت بجایش آنرا به نوجوانی در اتوبوس اهداء کردم که اتفاقاً پذیرفت. حالا آیا تا حالا خوانده باشدش یا نه، نمی دانم. اتفاقاً پسر نوجوان شیک و مودب و خوش برخوردی هم بود که درست یادم باشد یونیفورم مدرسه اش هم کت سرمه ای و شلوار خاکستری بود. بنده حقیر نمی دانم چرا اتاقهای کتابخوانی و کتابخانه ها نیز این حقیر را یحتمل یاد معبدهای اسیری و تاریک دنیایی که در داستانهای صادق هدایت  آمده است می اندازند! یحتمل بخاطر این است که کتابخانه های دور و بر ما تبدیل می شوند یا اینکه بنده ی حقیر را به آن راه نمی دهند یا به زور راه می دهند یا حتی یک بار در یک سالن کتابخوانی در دانشکده فیزیک Le Comte Hall چندین کتاب مرا باضافه ی کوله پشتی ام را همه و همه را دزدیدند. و راستش را بخواهید بنده از روی ناراحتی رفتم این را به پورفسور ساکس گفتم. او هم نامردی نکرد و در جواب گفت که من دو تا دفتر دارم یکی در دانشکده ریاضی که همانی بود  که خودش استفاده می کرد و دیگری در دانشکده فیزیک که کلیدش را داد به این حقیر و گفت تو می تونی استفاده کنی. همین کتابخانه ی پژوهشگاه مرا آخرین بار می توانم بگویم که با اینکه کارت کتابخانه هم به زور گرفته بودم، بعد از اینکه کارت باطل شد دیگر راه ندادند! گفتند تو حتماً باید کارتت را تمدید کنی و الا هیچی! و همین هم شد: هیچی به هیچی! البته بنده داشتم AdS/holograph را نگاه می کردم دوباره یاد این مقاله ی اختلاسی قانون دوم ترمودینامیکی هم افتادم که این هم جالب بنظر می رسد. https://arxiv.org/abs/1305.5278
    البته بنده در این رابطه عرض کنم که یاد مقالاتی از مینا آقاناجیک (که زیاد هم در تلفظ اسم ایشان مطمئن نیستم!) Mina Aganacic در رابطه با نظریه ریسمان توپولوژیک می افتم که معجونی است از شلوار و تی-شرت و کلاه. یحتمل کسی حجاب ندیده باشد، ایرادی به این نظریه ها نکند و بهترین پوشش را همین کلاه و تی شرت و شلوار بیابد! ولی اینجا راجع به افلاطون بنده یک چیزی را عرض کنم که در کتابها آمده است ولی از نظر بنده ی حقیر پنهان بود و یحتمل نه فقط بخاطر اینکه کتابخانه و کتابفروشی زیاد نمی روم. و آن این است که چرا می فرمایند افلاطون جوانان را گمراه می کرده است و غلط نکنم برای این کار زندانی و با زهر شوکران اعدامش هم کردند. و اما این موضوع را آرن وال یک بار خوب توضیح داد و برای این بنده حیر خیلی جالب بود و برای شما هم فکر کنم گفتم!
    این حقیر عرضم این است که یحتمل شهریار در حیدربابا این را نمی گفت که افلاطون همینطوری یک چیزی گفت و رفت، اگر بهتر دسترسی به کتابهای افلاطون داشت! مسئله ی دیگر حرفی است که آقای محقق داماد در مقاله ای که شما یاد کرده اید می فرمایند که بردگی و بندگی دارای قبح ذاتی است! موضوع اینجا است که هر بردگی و بندگی ای فطرتاً و ذاتاً می تواند قبیح باشد الا بندگی خدا؛ و لذا ما داریم که السلام علیک یا ابا عبد الله. و این بدان معنا است که بندگی خدا در حدی است که امام حسین علیه السلام را قهرمان کربلا می کند و بلکه همه ی مستضعفین جهان را نجات می بخشد و زنان و مردان را از زیر طوغ بردگی و اسارت و فسق و بی حجابی بیرون می کشد.
    مسئله ی دیگر این است که مد شده است که هر مشکلی که پیش می آید را به ولایت فقیه نسبت می دهند و لااقل این خوب است که شیخ انصاری را آقای محقق داماد اذعان می کنند که در امر ولایت فقیه بازنگری کرد. حالا این را بنده ی حقیر بیشتر باید یاد بگیرم. مشکل اینجا است که وقتی فضای اجتماعی طوری مغشوش شود  که انگار همه می خواهند یکدیگر و حتی خودشان را نیز بسیخ بکشند(!) و بلکه دق و دلیهایشان را سر آخوندها و مداحان و بسیجیان و حزب اللهی ها و نیروی انتظامی و حجاب در بیاورند، این از جمله زمانهایی است که ولایت فقیه مذ ظله العالی خود شخصاً وارد میدان می شوند و گاهی هم شدیداً واکنش نشان می دهند که بنظر این حقیر می رسد که ورود ایشان دست کم اش از نوع آیه سوره یس است: وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَىٰ قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴿یس: ٢٠﴾. و کاملاً ارشادی و از نوع امر به معروف و نهی از منکر زبانی است. و اما مسئله از این نوع هم هست که یک جفت گوش شنوا هم می خواد که کسی درست استماع کند که حضرت ولی فقیه چه می فرمایند؟ دلیلش این است که گاهی ما می بینیم که فردی وارد قمار شده است و همه چیزش را هم باخته است و اما با مسخرگی هم می گوید که یک یه تومانی هم بهشان انداختم. و اما حرفی از نوع دیگری است وقتی می فرماید که دو نفر همسفر شده بودند و نزدیک رود فرات می خواستند بخوابند و یکی از آنها خوابش نمی برد و دیگری پرسید مسئله ات چیست؟ گفت این دو ریالی را دارم و نمی دانم چه کنم و لذا خوابم نمی برد. او دو ریالی را گرفت و پرت کرد توی فرات و گفت حالا بخواب. این نه می گذارد من بخوابم و نه تو. حالا راحت شدی. و بگیر بخواب! منظور به این است که شما بزور نمی توانید گوش کسی را بگیرید و بیاورید سر کلاس بنشانید که نظریه میدانهای کوانتومی مثلاً گوش دهد. البته اینجا بغیر از گوش چیزهای دیگری هم می خواهد. و اما حتی وقتی حاج آقایی، ملایی، آخوندی به منبر می رود، یک جفت گوش شنوا فقط می خواهد و اما چشم و گوشها و هوا و هوسها نیز یحتمل بتوان گفت که همینطوری در حال جنبیدن است و حتی یک گوش هم نمی دانم چرا خود را بدهکار منبر نمی داند؟!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    ۱. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿المجادلة: ١٩﴾
    ۲. وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿الحشر: ١٩﴾

    اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَکِ اَلَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا اِمْتَحَنَکِ صَابِرَةً أَنَا لَکِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوکِ وَ وَصِیُّهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُکِ إِنْ کُنْتُ صَدَّقْتُکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِی بِتَصْدِیقِی لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِی فَاشْهَدِی أَنِّی ظَاهِرٌ [طَاهِرٌ] بِوِلاَیَتِکِ وَ وِلاَیَةِ آلِ بَیْتِکِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ

    اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَکِ اَلَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ وَ کُنْتِ لِمَا اِمْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَةً وَ نَحْنُ لَکِ أَوْلِیَاءُ مُصَدِّقُونَ وَ لِکُلِّ مَا أَتَى بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَتَى بِهِ وَصِیُّهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مُسَلِّمُونَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ اَللَّهُمَّ إِذْ کُنَّا مُصَدِّقِینَ لَهُمْ أَنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِیقِنَا بِالدَّرَجَةِ اَلْعَالِیَةِ لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِهِمْ [بِوَلاَیَتِهِمْ] عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ

    فقد ورد النصّ‌ بأنّ فاطمة سیّدة نساء أهل الجنّة و أنّ الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة.
    قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم لفاطمة: أنت سیّدة نساء أهل الجنّة.

    احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری مرعشی جلد 10، ص 98

    وروى [٥] فی ترجمة فاطمة / ـ بالإسناد ـ عن عمران بن حصین : أن النبی صلى الله علیه وسلم عاد فاطمة رض الله عنها ـ وهی مریضة فقال لها : کیف تجدینک یا بنیة؟ قالت : إنی لوجعة ، وإنی [٦] لیزیدنی أنی ما لی طعام آکله ، قال : یا بنیة! ألا ترضین [٧] أنک سیدة نساء العالمین؟ فقالت : یا أبه! فأین مریم بنت عمران؟ قال : تلک سیدة نساء عالمها ، وأنت سیدة نساء عالمک، أما والله لقد زوجتک سیدا فی الدنیا والآخرة.

    نوادر الرواندى : باسناده عن موسى بن جعفر ، عن آبائه علیهم السلام: قال: قال علی علیه السلام استأذن أعمى على فاطمة سلام اللله علیها  فحجبته فقال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم لها : لم حجبتیه وهو لایراک؟ فقالت : إن لم یکن یرانی فانی أراه وهو یشم الریح فقال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: أشهد أنک بضعة منی.

    بحار الانوار، جلد 43َ، ص 91


    ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.


    بنده خیلی دلم می خواست می توانستم در مکاسب شیخ انصاری خوب بگردم و در مکاسب محرمه ببینم چه اقتصادی است که اگر شما یک تومان دارید و می توانید این یک تومان را 11 الی 12 ریال کنید ریال کنید و یحتمل هم ضرر هم داشته باشد کسب و کار و 8 الی 9 ریال شود و این یحتمل حرام باشد. و اما اگر یک ریال را 10 ریال کنید و بلکه توی صندوق هیچی نداشته اید و یک مرتبه می بینید یک تومان دارید و این حلال است؟!
    البته اینجا باید دید که یک تومان را چطور می توانید پارتیشن کنید و بلکه عدد پارتیشن 10 ریال چقدر است؟ مثلا ً5+5=6+4=7++3 =1+1+1+1+1+1+1+1+1+1=...=10 را چند جور مختلف می توان نوشت؟ البته اینجا یک اتفاق خاصی می افتد در صورتی که سود هم اضافه شود و مثلاً یک تومانمان شده مثلاً 11 الی 12 ریال!
    ولی این یک امر معجزه آسایی هم بنظر می رسد که شما هیچی توی صندوق نداشته باشید و همینطوری تومان و ریال از صندوق سرریز کند! این یک چیزی می شود ماورای اقتصاد مقاومتی و بلکه اقتصاد معجزه آسا می شود که از 0 ریال یا تومان هی برسیم به یک تومان!
    البته شما می توانید شرط بگذارید که در صورتی می توانید معامله کنید که یک تومانتان مثلاً دو تا 5 ریالی باشد یا یک 6 ریالی و یک 4 ریالی باشد یا .... و الا نمی توانید یا جایز نیستید ک معامله ای انجام دهید. مثلاً فرض بفرمایید که با یک 5 ریالی می توانید یک چرخ دوچرخه را بسازید و با یک 5 ریالی دیگر می توانید دومی را بسازید ولی جایز نیستید که یکچرخه بسازید برای اینکه مثلاً بازار ندارد. اما حالا بلکه خواستید سه چرخه هم بسازید و دو تا چرخ عقب شدند دو تا 3 ریال و یک چرخ جلو می شود 4 ریال. و اما آیا سه چرخه هم جایزید بسازید؟ همینطور 4 چرخه به ازاری هر چرخی 2 و نیم ریال و اما ده شاهی هم آیا بتوانید استفاده کنید یا خیر؟ یعنی بلکه باید مثلاً دو تا چرخ 3 ریالی داشته باشید و 2 تا چرخ 2 ریالی کوچکتر. دولت اجازه ی چهار تا چرخ مساوی نمی دهد برای اینکه 10 شاهی نداریم و ضرابخانه هم فعلاً تولید نمی کند.
    خوب، حالا سوال این است که چرا همینطوری ادامه ندهیم و حالا که افتاده ایم روی خط تولید یکچرخه و دوچرخه و سه چرخه و چهارچرخه هایی، و لذا پنج چرخه و شش چرخه و حتی هفت چرخه و ... اینها هم تولید نکنیم؟ سوال خوبی است اگر کاربرد هم داشت. و اما بگذارید ببینیم که اینها کاربردشان کجا است؟ اصلا اینها چطور باید مهندسی شوند که ماورای چهارچرخه هم لازم داشته باشیم! هندسه ی درونی آنها باید چطور باشد و هندسه ی بیرونی آنها از چه نوعی است؟ توپولوژیهای آنها از چه نوع است و بصورت ریسمانها و رویه های ریمانی و بلکه نظریه های میم چطور نمایش داده می شوند؟ تقارنهای آنها کدامند و ابرتقارنهایشان کدامند؟
    بنده فکر کنم از اقتصاد مقاومتی سعی داشتم بگویم و رفتم به بیراهه؟ و انقریب که از کیهانشناسی هایی بگویم که هیچ چی از آنها سر در نمی آورم. همان بهتر برویم سراغ هندسه های ناجابجایی خودمان و منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی. البته مکاسب (محرمه) شیخ انصاری را نیز باید اینجا پرسید و الا یک وقت دیدید چرخمان را چنبر و بلکه پنچر کردند و کارها خوابید. مسئله اینجا این است که وقتی ما از (ابر)تقارنها اینجا بحث می کنیم آیا از تقارنهای چرخهای داخلی چند-چرخه ها داریم بحث می کنیم که بالاخره بتواند درست حرکت کنند یا اینکه از تقارن بیرونی جاده هایی که اینها باید در آنها حرکت کنند نیز باید بحث بعمل آیند؟ یا بالاخره باید تقارن را کنار گذاشت در این مباحث کلان تر اقتصادهای کلان و فقط در اقتصادهای ریز است که تقارنهای کوانتومی ... ریزتر و ریز و درشت و درشتتر ... بکار می آیند. یعنی تا چه حدی چرخهای کوچکتر چرخهای بزرگتر را می سازند یا بلکه چرخهای بزرگتر است که چرخهای کوچکتر را می سازند و الی غیر النهایه.

    ۱. أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا ﴿النازعات: ٢٧﴾
    ۲. وَالسَّمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا ﴿الشمس: ٥﴾
    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    ۱. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿المجادلة: ١٩﴾
    ۲. وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿الحشر: ١٩﴾

    اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَکِ اَلَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا اِمْتَحَنَکِ صَابِرَةً أَنَا لَکِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوکِ وَ وَصِیُّهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُکِ إِنْ کُنْتُ صَدَّقْتُکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِی بِتَصْدِیقِی لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِی فَاشْهَدِی أَنِّی ظَاهِرٌ [طَاهِرٌ] بِوِلاَیَتِکِ وَ وِلاَیَةِ آلِ بَیْتِکِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ

    اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ اِمْتَحَنَکِ اَلَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ وَ کُنْتِ لِمَا اِمْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَةً وَ نَحْنُ لَکِ أَوْلِیَاءُ مُصَدِّقُونَ وَ لِکُلِّ مَا أَتَى بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَتَى بِهِ وَصِیُّهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مُسَلِّمُونَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ اَللَّهُمَّ إِذْ کُنَّا مُصَدِّقِینَ لَهُمْ أَنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِیقِنَا بِالدَّرَجَةِ اَلْعَالِیَةِ لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِهِمْ [بِوَلاَیَتِهِمْ] عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ

    فقد ورد النصّ‌ بأنّ فاطمة سیّدة نساء أهل الجنّة و أنّ الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة.
    قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم لفاطمة: أنت سیّدة نساء أهل الجنّة.

    احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری مرعشی جلد 10، ص 98

    وروى [٥] فی ترجمة فاطمة / ـ بالإسناد ـ عن عمران بن حصین : أن النبی صلى الله علیه وسلم عاد فاطمة رض الله عنها ـ وهی مریضة فقال لها : کیف تجدینک یا بنیة؟ قالت : إنی لوجعة ، وإنی [٦] لیزیدنی أنی ما لی طعام آکله ، قال : یا بنیة! ألا ترضین [٧] أنک سیدة نساء العالمین؟ فقالت : یا أبه! فأین مریم بنت عمران؟ قال : تلک سیدة نساء عالمها ، وأنت سیدة نساء عالمک، أما والله لقد زوجتک سیدا فی الدنیا والآخرة.

    نوادر الرواندى : باسناده عن موسى بن جعفر ، عن آبائه علیهم السلام: قال: قال علی علیه السلام استأذن أعمى على فاطمة سلام اللله علیها  فحجبته فقال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم لها : لم حجبتیه وهو لایراک؟ فقالت : إن لم یکن یرانی فانی أراه وهو یشم الریح فقال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: أشهد أنک بضعة منی.

    بحار الانوار، جلد 43َ، ص 91


    ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، زیبنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.


    غایت همه ی عالم دینا و آخرت رسیدن و درک کردن امام زمان عجل الله فرجه الشریف است. حتی یک لحظه شما چشمانتان را ببندید! آیا شما دیگر چیزی را در بیرون از جسم خود می بینید و بلکه در درون خود هم چیزی می بینید؟ اگر در همین حالت چشم بسته کسی دراز کشیده باشد آیا دیگری می تواند براحتی حتی تشخیص دهد که او در حیات است یا خوابیده است یا بلکه مرده؟ خود او چطور؟ آیا او می تواند وقتی چشمهایش بسته است تشخیص دهد که زنده است یا خوابیده یا مرده؟ بعضی یحتمل ایراد کنند که هوشیاری ذهن تا چه حد است را ما نمی توانیم خیلی درش دقیق شویم و اما مسئله اینجا است که در هوشیاری همه ی اذهان تا چه حدی بنده ی خدا به پروردگارش متصل است؟
    مثلاً بعضی یحتمل اشکال می کنند که تو نمی بایست می گفتی که شاه هم تبعید و زندانی و خانه نشین و امثالهم شد چرا که محمد رضا شاه پهلوی دفعه ی آخری که انقلاب اسلامی شد یا در شرف انجام بود فرار کرد. و دیگر هم برنگشت. و لذا نباید او را با سران حکومتهای اسلامی مقایسه کرد. و اما ما می بینیم که در میان سران حکومت اسلامی نیز بوده اند که از رئیس جمهور گرفته تا وزیر و وکیلش فرار کرده اند و به دیگر کشورها پناهنده شده اند. اما شاه مال قبل از انقلاب است و اینها مال بعد از انقلابند! فرق قضیه این است که قبل از انقلاب طاغوت حکمفرمایی می کرد و الان حکومت اسلامی ولی فقیه است. الان قرار است ما به حکومت امام زمان عجل الله فرجه الشریف وصل شویم و حال آنکه آن وقت قبل از انقلاب قرار بود فقط به انقلاب اسلامی برسیم. حالا می خواهیم به انقلاب اسلامی جهانی امام زمانی برسیم. و اما مواظب نباشی، مسئله دیدی آندلسی ای شد که بدتر از طاغوت از آب درآمد.
    مسئله اینجا چیست؟ مسئله همان است که یک لحظه و فقط همان یک لحظه چشمت را ببند! آیا باز هم می بینی؟ حس می کنی؟ بو را در میابی؟ حتی اگر آن نابینای روشن دل در حضور حضرت زهرا سلام الله علیها است، بوی او را حس می کند؟
    یا آیا حضرت زهرا قبل از اینکه فرزندانش حسن و حسین سیدا الشباب اهل الجنه بدنیا بیایند از حضور آنها در آینده تا چه حدی خبر داشت؟ 
    اینجا آیا محتمل نیست که یک دعوایی از یک طرف بین ملائکه سر گرفته بوده است که بیشتر بتوانند حتی المقدور به آن حضرت  علیها السلام نزدیک شوند و از طرف دیگر نیز بین شیاطین هم همین دعوا به همین دلیل سر گرفته است؟ اما مسئله اینجا از این نوع است که یکی یحتمل سر کلاس می نشیند و هر چه منتظر می شود که معلم بیاید، حضور او را حس نمی کند. ولی دیگری حتی در عدم حضور معلم نیز حضور او را حس می کند.

    ... فدع التواضع فی الثیاب تخوفا فاللّه یعلم ما تجن و تکتم‌ فرثاث ثوبک لا یزیدک زلفة عند الإله و أنت عبد مجرم‌ و بهاء ثوبک لا یضرک بعد أن‌ تخشى الإله و تتقی ما یحرم‌ فاعلم رحمک اللّه أنه لا بأس بالغنى لمن اتقى، و اعلم أن الإیمان أن تؤثر الصدق حیث یضرک على الکذب حیث ینفعک، و ألا یکون فی حدیثک فضل زیادة على عملک، و أن تتقى اللّه فی حدیث غیرک فلا تعتزل الناس، فلا رهبانیة فی الإسلام و تدبر قول الرسول صلّى اللّه علیه و سلم: رهبانیة أمتی الجهاد. و تعلم و علّم غیرک، فما أخذ اللّه على أهل الجهل أن یتعلموا حتى أخذ على أهل العلم أن یعلّموا. و کفاک أدبا لنفسک اجتناب ما تکرهه لغیرک، فخذ من الدنیا ما أتاک، و تول عما تولى عنک، أو لیس اللّه تعالى یقول:وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ* فِیها فاکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ‌؟ أو لیس اللّه یقول:مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ* بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ‌ إلى قوله تعالى:یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ‌؟ و قد قال تعالى:وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ‌. فظل الرجل صامتا لا یرد على الإمام. فقال: تکلم یا رجل لیعرف الناس من أنت، فإن المرء مخبوء تحت لسانه. فقال الرجل: یا أمیر المؤمنین تنهانی عن العزوف عن زینة الحیاة التی أحل اللّه لعباده و الطیبات من الرزق، فعلام اقتصرت فی مطعمک على الطعام الغلیظ و فی ملبسک على الخشونة؟ و ترکت قصر الإمارة و نزلت منزل أفقر أهل الکوفة؟

    فضحک الإمام کرم اللّه وجهه، و قال: إن اللّه الذی جعلنی إماما لخلقه فرض علی التقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی و مسکنی کضعفاء الناس، لأن اللّه أخذ على أئمة الهدى أن یکونوا فی مثل أدنى أحوال الناس لیقتدی بهم الغنی، و لا یزرى بالفقیر فقره. فو اللّه ما ضرب اللّه عباده بسوط أوجع من الفقر، و لو تمثل لی الفقر رجلا لقتلته، فالفقر هو الموت الأکبر، و إنی لأعرف أن الفقر غربة فی الوطن، و الغنى وطن فی الغربة، و لکنی سمعت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم یقول: و اللّه ما الفقر أخشى علیکم و لکن أن تفتح علیکم الدنیا فتنافسوها. و اللّه لقد رقعت مدرعتی هذه حتى استحییت من راقعها، و لقد قال لی قائل: ألا تنبذها عنک؟ فقلت له: اغرب عنی. فعند الصباح یحمد القوم السرى. و اللّه لأن أبیت على حسک السعدان (الشوک الحاد) مسهدا، أو أجرّ فی الأغلال مصفدا، أحب إلی من أن ألقى اللّه و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد أو غاصبا لشی‌ء من الحطام. و إن لی فی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم لأسوة، إذ قبضت عنه أطراف الدنیا، و فطم عن رضاعها، و زوى عن زخارفها، و کان یلبس و یطعم أخشن مما ألبس و أطعم. و إن شئت قلت فی عیسى بن مریم علیه السّلام، فلقد کان یتوسد الحجر، و یلبس الخشن، و یأکل الطعام الغلیظ، و کان سراجه باللیل القمر، و لم تکن له زوجة تفتنه، و لا ولد یحزنه، و لا مال یلفته، و لا طمع یذله، دابته رجلاه، و خادمه یداه....

    احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری، جلد 32، ص 216-218

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    @مینا

    با سلام،
    راست می گویید، خود این بنده ی حقیر هم یحتمل خیلی اوقات می ترشم و ترش می کنم! در حقیقت بنده ی حقیر فکر می کنم که آنقدر بارها ترشیده ام که از این بابت دچار مشکلات روحی و روانی هم یحتمل تا مرزش پیش رفته ام اگر نگویم که بدان مبتلا شده ام. تشخیص اینکه چرا نان کپک زده را نباید خورد یا ماست ترشیده چه مشکلی دارد مهم است و الا می تواند انسان را مبتلا کند.  آقای حجت الاسلام و المسلمین عالی یک سخنرانی ای دارند در ایام فاطمیه در بیت رهبری که شایان ذکر است که بسیار آموزنده است. امری است مبین و شایان که ظاهر می شود و از دیده ها دور می ماند ولی باز هم نظر ما را مثل آدمهای خواب زده جلب نمی کند. و آن اینکه می فرمایند خانواده محیط خودسازی خود و همسر و فرزندان است و نه فقط محیطی که صرفاً فرزندان را امر و نهی کنیم که مثلاً بچه جان صبح تا شب جلوی رایانه و موبایلت ننشین و همه ی عمرت را اینجوری تلف نکن و حال انکه خود پدر و مادر در حال انجام چنین کاری باشند. خوب این معنا پیدا نمی کند. این را ممکن است بنده ی حقیر به خودم بگیرم و ناراحت شوم که چرا ایشان به زندگی خصوصی این حقیر وارد شده اند و هزار جور انتقاد دیگر سفت و سخت هم از ایشان بکنم. از این سختتر ایشان می فرمایند که محیط خانواده باید طوری باشد که مثلاً بچه به پدر و مادر نگوید تو برو نماز خودت را بخوان بجای اینکه بیاید پشت سر پدر و مادر به نماز بایستد.
    خوب، حالا ما چقدر از هنر در زمان قبل از انقلاب بد می گوییم بماند، ولی بنده عرضم این است که در جامعه ای که دختر خانمهای جوان می روند روی تابلوهای برق و امثالهم می ایستند و روسری خود را سر چوب می کنند و مجسمه وار نمایش می دهند، پدر و مادری که خودشان هم نمی دانند حتی ظاهراً تقوی را چطور باید رعایت کرد، چطور باید به فرزندانشان بگویند که اگر می خواهی حکمت و علم بیاموزی همان بهتر است که حجابت را هم درست حفظ کنی و بلکه بهترین حجاب هم چادر است. این مخصوصاً در جامعه ی کنونی ما بدتر هم هست چرا که خیلیها علناً با نظام می روند توی بدترین انواع دعواها برای اینکه نه تنها فکر می کنند هنوز انتخابات است و بلکه هنوز برایشان روشن هم نیست که در قبل از انقلاب واقع شده اند یا بعد از انقلاب است؛ و چرا؟ چون جناح بندیها و باندبازیهای سیاسی در جامعه مان می تواند آنقدر شدت گیرد که حتی در حدود وزیر و وکیل و روسای جمهور و حتی رهبران معظم انقلاب و  ولی فقیه و حتی شاه نیز تبعید و زندانی و خانه نشین و امثالهم می شوند.  و این بسته به این است که کدام جناح سیاسی می آید و کدام می رود!
    اما آیا واقعاً بنظر شما می رسد که بنده ی حقیر هستم که حرفهایم تهوع آور است یا مشکل از آن نظامهایی است که مشکلات روانی و روحی را بحدی می رسانند که روانپزشکان باید کیلو کیلو قرص و دارو را به مردم تجویز کنند که در نهایت به این نتیجه برسدد بیمار که بفرماید من در وضعیت آخر من خوبم تو خوبی هستیم. فمنیسم هم خوب است و اینکه از زنها به عنوان ابزارهایی استفاده کنند که تا سر میزهای مذاکرات برجامی هم بیایند هم خوب است و جلوی تلویزیون هم بیایند نمایش بدهند هم خوب است و عکس سلفی گرفتن هم خوب است و خیلی بدتر از اینهایش هم همه و همه خوب است؟
    این یک حرف است که کیهانشناسی و نظریه های گرانش کوانتومی و ریاضی فیزیک کلاً خیلی حرفهای علمی ای دارد که حتی در علوم اقتصادی هم می تواند کاربرد داشته باشد. و اما این حرف دیگری هم هست که همه ی حجابهای را بفرمایند باید برداریم چرا که در علم اصولاً حجابی نداریم و بقول فروید همه چیز سکس است. و آقای ناتانیاهو هم در کمال پررویی مدعی شود که ایران است که دنبال امپراتوری است و او و صهیونیستها در کنفرانس آیپاک دنبال تسلط به کل عالم نیستند در عین حالی که دارند هر طور دلشان می خواهد فلسطینیان را سرکوب می کنند چرا که جرمشان این است که مثل مسلمانان میانماری و بوسنی هرزگوینی و شیعیان بحرینی و یمنی و سوری مسلمانند. همین با مسلمانی است که در ستیزند. بنظر شما این تهوع آور نیست؟
    اتفاقاً بنده ی حقیر هم می شناختم و می شناسم بعضی را که دچار هوو شده اند و شده است و می دانم که هوو می تواند تصادفاً چیز خیلی بدی هم باشد و مشکلات را تا حدی کند که یحتمل زندگی را برای همان زن اول هم حرام کند. اما اصلا ازدواج نکردن و به امید دنبال حکمت و علم رفتن به انحرافات روحی و روانی هم افتادن نیز بهتر نمی تواند باشد حتی اگر او برسد به پرفسوری در دانشگاههای از قبیل دانشگاه هاروارد. حالا می خواهد او زن باشد یا مرد باشد. یعنی اگر یک کارهایی از روی خباثت باشد، اگر با علم و حکمت هم در آممیخته و بلکه همه جا گیر هم شود معنایش این نمی شود که آن کار دیگر پاک شده است و خباثتش از بین رفته است. فرض بفرمایید که افراد خانواده ها و اجتماعات تا حدی مبتلا شوند که روانشناسان و روانپزشکان از پس معزلات و مشکلات برنیایند و باید به راههای شدیدتری متوسل شد تا با مشکلات روحی و روانی برخورد کرد. این بنظر شما چقدر تهوع آور است؟
    این یک مسئله است که ما دختران گاوچرانی را داشته باشیم که در آموزه های هندو می فرماید عاشق کریشنا بودند و آنقدر با او رقصیدند در حالی که دیوان مدام برای آنها باران می فرستادند و او با یک دستش کوه را بلند کرده بود و با دست دیگرش فلوتش را می نواخت. و این مسئله ی دیگری است که ما دختران و پسران گاوچران و غیر گاوچران آمریکایی را داریم که شبها تا نزدیکهای صبح می روند در رقاصخانه ها و دیسکوها و کلوبهای شبانه و به رقص و آواز و کارهای دیگر می پردازند  که بنده برای وارد نشدن به مسائل تهوع آور واردش نمی شوم. و اما بالاخره آیا نباید حجابهایی را حفظ کرد و حفظ حجاب فقط برای آخوندها است و برای مسجد رفتن است و مثلاً اگر شاهزاده خانمی خواست برود حرم حضرت معصومه آزاد است که هر جوری دلش خواست برود؟ و هیچ کس هم نباید بگوید بچه داری چه می کنی؟ حالا می خواهد از نواده های امام خمینی هم باشد یا فرزند خود این بنده ی حقیر باشد. بنده که هی در حال ترش کردنم. قبول می کنم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢٥﴾ وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿٢٦﴾ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ۚ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٧﴾ ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِکُمْ ۖ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٢٨﴾ بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ ۖ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ ۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ﴿٢٩﴾ فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾ سوره مبارکه روم 


    ... هر چه می گذشت ،قیمت یوسف پبامبر بالاتر می رفت؛ولی کسی نمی توانست صاحب او شود. همهمه میان خریداران یوسف بالا گرفت .یک دفعه پیرزنی صدا زد :«راه را باز کنید،من می خواهم یوسف را بخرم !»صداها خاموش شد. همه به سویی نگاه کردند که پیرزن می آمد،پیرزن پیش َآمد روبه روی یوسف ایستاد نگاهی به او انداخت و پرسید «قیمت این غلام چند است؟!»

    یکی از بازرگانان گفت«بگو چه قدر داری ؟بعضی صدها سکه داشتند اند و نتوانسته اند یوسف را بخرند!»

    پیرزن کلاف نخی رابه بازرگان نشان داد و گفت:«من فقط همین را دارم،آیا یوسف را به من می فروشی؟!»

    فریاد خنده همه به آسمان بلند شد. بازرگان گفت:«چه می گویی پیرزن؟بزرگانی آمده اند صدها سکّه طلابدهند، ما یوسف را نمی فروشیم،تو آمده ای با یک کلاف نخ یوسف را بخری؟!»

    پیرزن با آرامش و خونسردی گفت:«خودم هم می دانم که نمی توانم یوسف را بخرم؛ولی دوست دارم همه بگویندکه این پیرزن هم جزو خریداران یوسف است»

    اگر کسی چیزی را که دیگران دوست دارند به دست بیاورند،با نداشتن توانایی مالی آرزوی آن را داشته با شد ،این ضرب المثل حکایت حال او می شود.


    وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿یوسف: ٢٠﴾


    مثل اینکه این اختلاس نامبرده شده در این مقاله ی هایدن-ون دم


    https://arxiv.org/pdf/quant-ph/0201041.pdf


    از این اختلاسهای معمولی ای که ما می شناسیم هم خیلی نباشد، ولی بنده فکر کنم بالاخره متوجه شدم که ترامپ یا ترامپینگ نیز یعنی چه؟!!! البته بنده هنوز باید به مرجع مورد ارجاع مراجعه کرده و ببینم منظورش از تناظر یا ارتباط ترامپینگ چیست؟ تشابه اسمی با دانالد ترامپ جستجو در آرشیو را یحتمل بتوان گفت که خیلی سختتر نمی کند. بنظر می رسد که ترامپینگ با تابکاری کوانتمی و سیستمهای بی دررو و غیر بی دررو و انتقالات آنها .... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢٥﴾ وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿٢٦﴾ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ۚ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٧﴾ ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِکُمْ ۖ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٢٨﴾ بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ ۖ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ ۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ﴿٢٩﴾ فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾ سوره مبارکه روم 

    با سلام مجدد،
    خانم دکتر بنده می خواستم عرض کنم که اگر یک دختر خانمی و بلکه چندین دختر خانمهایی داشته باشیم که همه و همه اساتید دانشگاه هم شده باشند و مثلاً یکیشان در دانشگاه هاروارد هم دارد تدریس می کند. و لذا همه ی مردان هم می ترسند حتی به نزدیک شوند چرا که خیلی نخبه است و خیلی عقلش به کارش می رسد. آیا این درست است که هیچ کس از او حتی خواستگاری هم نکند چرا که یک هاله ای حول او را گرفته است و از آن طرف هم مردها یا خواستگاری نمی روند یا بلد نیستند بروند یا اگر هم به خواستگاری می روند انتظار دارند همه بیایند از آنها تشکر کنند که به به که رفته ای خواستگاری این دختر خانم.
    خوب، حالا اگر یک مردی یک زنه و دو زنه و سه زنه و بلکه چهار زنه آمد خواستگاری این دختر خانم، و لذا بعدها باعث شد که درست و حسابی ازدواج کند آیا باید گفت که کار غلطی کرده است و بیشعور است و نفهم؟ اگر دخترها همه بترشند خانه ی پدرشان و هیچ کس به خواستگاریشان نرود بهتر است؟ این همه خواستگار هست حالا یکی هم دو زنه و سه زنه و بلکه حتی چهار زنه هم باشد. مگر چطور می شود؟ خواستگار است دیگر. این همه خواستگارها را که خانمها و دختر خانمها چپ و راست رد می کنند مگر چطور می شود؟ حالا یکی هم اینطوری است. ترشیدن که بدتر است. البته بنده خودم از این کارها پیشنهاد نمی کنم ولی یحتمل کار درستی هم باشد.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    خانم دکتر سلام،
    بنده داشتم راجع به تورم فکر می کردم که از یک طرف می گویند یک رقمی است و از طرف دیگر بلیط مترو را از 800 تومان می فرمایند به 1500 و به روایتی 1800 گران کرده اند. عوارض نوسازی هم دو برابر شده است. فکر کنم اگر تا آخر دولت کنونی دلار به 10000 تومان برسد با توجه به اینکه قبلاً از 1000 تومان یک بار به 4000 تومان رسید، همه باید کلاهمان را بیاندازیم هوا؟!!! اقتصاد مقاومتی پس چه می شود؟ آنوقت شما هی می فرمایید که هر آنکه دندان دهد نان ندهد. فکر کنم از ابرگرانش در فضاهای چهار بعدی داریم می رویم به فضاهای 6 بعدی و بلکه 10 بعدی و .... آنوقت شما می فرمایید که تقصیر اقایان است که چند زنه اند. بنده عرضم این است که بعضی خیلی خوب به فلسفه و ریاضی فیزیک آنچنان می پردازند که آقایان علما را نیز وادار می کنند بروند نزد حضرات درس بگیرند آنجایی که علم و حکمت و فقه را تنزل می دهند به فلسفه و بلکه ریاضی فیزیک و همه ی حجابها را هم برمی دارند. آنوقت شما چطور می فرمایید که تقصیر آقایان است که دو زنه و سه زنه و بلکه چهار زنه هم یحتمل پیدا شود؟ اشکال از اسلام است یا از اینکه همه چیز را وارد فلسفه و علم کنند و آنگاه کلاً با اسلام و دین مخالفت کنند. همین الانی در کانال تلویزیونی قرآن می فرمودند که امام صادق خطاب به پدر نفس زکیه نوه ی امام حسن مجتبی فرمودند که به او بگویید از ادعای مهدویت دست بردارد و من با او بیعت می کنم و بلکه در رکابش نیز می جنگم. خوب، جواب فلاسفه و ریاضی فیزیکیهایی را که امامت و کلاً اسلام را حاشا می کنند و بعد خود مدعی امامت و بلکه بالاتر از امامت می شوند و بلکه انواع بمبهای هسته ای و غیر هسته ای و وسایل کشتار جمعی را می کنند امام و بت بشریت  را چه باید داد؟ زورشان زیاد است نباید به آنها چیزی گفت؟ یا گوششان به این حرفها بدهکار نیست؟ موضوع این است که ادعای کذب مهدویت غلط است ولی مهدویت را هم دربست نفی کردن مشکلش این است که دیگر چیزی از اسلام و دین و بشریت را باقی نمی گذارد. آن امام جماعتی که می تواند بسیجیها را درست و حسابی دور خود جمع کند دیگر بدون آرمانهای مهدویت نمی توانست. خدا وکیلی شما بفرمایید: می توانست؟ البته انحرافاتی هم داریم. اما این هم خنده دار نمی شود که حکمت و علم را بگذاریم کنار و خود بشویم شاگرد غرب و شرق بدون اسلام. و این همان غرب و شرقی است که همه ی راههای اقتصادی را بروی ما می بندند که تحریممان کنند و ما خودمان به علم نباید بپردازیم؟ فقه و حکمت متعالیه و ریاضی فیزیک و دیگر علوم را خودمان بلد نیستیم؟ راستیش مثل اینکه این بنده ی حقیر است که کافر و مشرک و منافق است. و عقلم کم است که متوجه نمی شوم داستان از چه قرار است و نمی توانم تورم را درست محاسبه کنم که چند رقمی است و پولمان چطور هر روز بی ارزشتر می شود و اقتصاد مقاومتی از چه نوع است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢٥﴾ وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿٢٦﴾ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ۚ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٧﴾ ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِکُمْ ۖ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٢٨﴾ بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ ۖ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ ۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ﴿٢٩﴾ فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾ سوره مبارکه روم 


    آیا شاه به امام جماعت هیچ وقت عرض می کند که یه ذره هم اجازه بده من اذان بگویم یا من خودم بشوم امام جماعت؟ و امام حماعت هم به ایشان تعارف کند که خواهش می کنم بفرمایید! اگر این کار را بکنند که خیلی خوب است؛ آنقدر خودسازی کرده و آنقدر تقوی دارد که خود شاه شده است امام جماعت و بلکه امام جمعه و بلکه خلیقة الله! البته ممکن است به عنوان کسی که چندین شغله است در جمهوری اسلامی کارش به ایراد و مشکل بخورد مثل امام حسین علیه السلام که هم امام تشریف داشتند و هم بسیجی و پاسدار بودند و هم تا پای جان از دین و اسلام دفاع کردند و هم به بقیه ی یارانشان هم فرمودند شما هم مجبور نیستید روز عاشورا بمانید و هر کس خواست می تواند برود. یختمل اگر امام حسین علیه السلام امروز می بودند، بجرم اختلاسی حقوقهای نجومی ای پولشویی ای چیزی محکوم می شد و باید فرار می کرد و هیچ وقت دیگر کربلایی واقع نمی شد و مردم اینطور هر سال محرم و صفر گرفتار نمی شدند و اسلام را هم دیگر محرم و صفر نمی ساخت و مثلاً باید اسلام را در رجب و شعبان و رمضان و بلکه ذی القعده و ذی الحجه و ایام حج جستجو می کردیم. البته اگر امثال امام حسین علیه السلام شاه می شدند خیلی هم خوب می شد و بلکه امور امامت و شاهنشاهی و خلیفة اللهی هم یکی می شدند. و اما فعلاً مسئله جور دیگری شده است و لذا در طول تاریخ و بلکه در نظریه های مختلف، قاطیقوریاهای مختلفی از انواع اسلامی-آندلسی یا آندلسی-اسلامی، آندلسی-آندلسی، و اسلامی-اسلامی داریم. مسئله این است که لزوماً ما در قاطیقوریاهای اسلامی-اسلامی نباید انتظار داشته باشیم که قاطیقوریاهایی از انواع دیگر نیز یافت نشوند چرا که انگیزه ها و موانع مختلف اسلامی و آندلسی می توانند موجود بوده یا رشد کنند. و لذا حفظ حجاب و بلکه بهترین نوع حجاب که همان چادر است ما متوجه می شویم بسیار مهم است و نمی توان به اندازه ی کافی بر آن تاکید کرد. یعنی هر چه تاکید کنیم کم است. و البته آنهایی که چنین می کنند یحتمل ایراد کنند که دیگر این همه مسئله تاکید نمی خواهد چرا که خودشان رعایت می کنند و به بقیه کاری ندارند. و اما خوب، روایات دیگری هم یحتمل هست.


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    وَمِنْ آیَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاکُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ﴿٢٥ وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿٢٦ وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ۚ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢٧ ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِکُمْ ۖ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٢٨ بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ ۖ فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ ۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ﴿٢٩ فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾ سوره مبارکه روم 


    یادم هست که یک روز صبح در یک معبد هاری کریشنا نشسته بودیم به گوش دادن به واعظ محترم که یک پیرمردی که چمدانی زیر بغلش بود، و با کفش هم وارد معبد شده بود، و بنظر هم می رسید که اختلال حواس نیز دارد، به واعظ که چشمهایش را نیمه بسته بود، نزدیک شد. واعظ هم معترض شد که چرا شما که او را  دیدید هیچ کار نکرده و بلکه بیرونش نکردید؟ آیا همه کار را خودم باید بکنم؟ چند وقت بعد خود این حقیر هم نمی دانم چطور بود که خود را طوری یافتم که گویی از همان معبد اخراج شده ام! شما نمی توانید بروید به معبدی که کریشنا را پرستش می کنند و بگویید که من همان کریشنایی هستم که شما دارید می پرستید. می گویند طرف توهم برش داشته است و بلکه طرف خودش با خودش گیر می کند که آقا اصلا مسئله چیست و یحتمل توهم تبدیل شود به مالیخولیا؟ خصوصاً این وقتی اتفاق می افتد و مسئله وقتی حاد و حتی مزمن می شود که تجرد و انتزاعات از نوعی است که براحتی می تواند تبدیل به از خود بیگانگی شود. و این در دیار غربت خیلی راحت می تواند اتفاق بیافتد برای اینکه خود به خود همه چیز از نوع بیگانگی می تواند باشد! و وقتی چنین شد، آنگاه اتفاق دیگری که براحتی می افتد از این نوع است که مسئله دیگر دیار غربت و وطن نمی شناسد و تجرد و انتزاعات به حدی می رسد که حداقل و اقل کم اش، احتیاج به روانشناسی دارد. شما نمی توانید به دلخواه مدعی شوید که شما یا شخص دیگری همچون خود شما خدا است یا حتی پسر خدا است.

    شما حتی نمی توانید به دلخواه خود مدعی شوید که به امر امام و امامت رسیده اید و مثلاً امام جماعت یا امام جمعه ای شده اید! برای اینکه این کار شرایطی دارد که باید از آن برخوردار بود. شما حتی به مسجد محله ی خود برای نماز جماعت یا نماز جمعه نیز نمی توانید به این سادگیها بروید اگر این صلاحیت را در خود نبینید که می خواهید برای عبادت خدا و بندگی او نماز را به جماعت اقامه کنید! یک شکستن استکباری را احتیاج دارد که امری است درونی و از این نوع نیست که مثلاً نمازگزار عمری را به جماعت رفته است و لذا برایش مثل آب خوردن است. یک امر الهی ای هست در اینجا که مخصوص اسلام است و در امر امام و امامت نهفته است که اگر او را نیافتی می توانی فرادی به نماز بایستی. و اما تا بحال به این موضوع هم فکر کرده اید که اگر امام زمان خود تشریف فرما شوند چی؟ آیا او را نیز خدای نکرده یک وقت از مسجد و مصلا می رانند؟ یحتمل اگر او هم خلاف شرع عمل کند، چنین با او رفتار کنند هر چند که خود او است که مظهر شرع است! بالاخره قانون مهم است. هر کس هوس چاله هرز کرد که نباید زودی به او بولوار شهرزاد و رویال پارک و پارک رویال داد! حالا شما خواستید سالاد فلسطینی بخورید و نمی دانستید که یحتتمل شبیه همان سالاد شیرازی خودمان است، هنوز می توانید هر وقت خواستید بروید رستوران بفرمایید که من سالاد فلسطینی که کما کان شبیه همان سالاد شیرازی خودمان است می خواهم. التفات می فرمایید؟

    و اما یک جاهایی که سالاد فلسطینی می شود از مسائلی از نوع قاطیقوریایی فلسیطینی-اسراییلی و نه فقط اسلامی-آندلسی می شود، یحتمل با بحران روبرو شویم و این بحران را می خواهد به کل منطقه سرایت دهد چرا که بنظرش می رسد که نوکری آمریکا هم می تواند برای او رفاه بیاورد و اصلا امر امام و امامت که جای خود دارد که به او مربوط نیست و بلکه نمازش هم به او مربوط نیست و اهمیت ندارد. خلاصه ی کلام می زند زیر همه چیز که امر امام و امامت با شاهنشاه آریامهر چیست تا آنجایی که به اموری از نوع حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مربوط می شوند. و اتفاقاً مسئله دقیقاً همین است که شما امر امامت و امام را از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کنار بگذارید و همانی می شود که مورد علاقه ی صهیونیسم و آمریکا هم هست و بلکه فرق چندانی هم بین قبل از انقلاب و بعد از انقلاب و شاه و امام خمینی نیز دیگر کسی نمی بیند. و لذا فرق بین فاسق و مومن را نیز در نمی یابد مگر اینکه سالک از خود شروع کرده و سعی در مجهادت و بلکه جهاد اکبر کند آنجایی که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. در حقیقت، مسئله اینجا است که دشمن دقیقاً می خواهد امر امام و امامت را از کشورهای اسلامی جمع کند و لذا بسراغ ائمه ی جماعات رفته و از بالا تا پایین جامعه را هم می خواهد خراب کند و به فساد بکشاند. و لذا نه تنها این سوال را مطرح می کند که چرا شاه به آن خوبی را بیرونش کردیم و انقلاب کردیم و بلکه می پرسد حالا روسای جمهور و دولتهای کنونی ما چه گلی به سرمان می زنند و بلکه نوکری آمریکا هم که بهتر بود و هست؟ نمی گوید تو چقدر خودسازی کردی؟ چقدر به علم پرداختی؟ چقدر به حکمت و فلسفه و حتی ریاضی فیزیک پرداختی؟ فقط می بیند که آمریکا زور دارد و علم هم می گوید دارد، و لذا زودی امامش و بلکه اربابش می شود آمریکا و آخوندها هم می شوند بدتر از آمریکا که باید همه را به سیخ کشید همانطور که داعشیها می کنند! نه تو را به علی، آنوقت می خواهید ما با پدیده هایی مثل یمن و سوریه و فلسطین و بحرین و افغانستان و امثالهم مواجه نباشیم وقتی اصلا فرق بین امام و شاه را متوجه نیستیم که کی به کی است؟ امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف فرما شوند آیا در مسند شاهی و ریاست قرار است بنشینند یا در مسند ولایت فقیه مد ظله العالی که پشتیبان نه فقط ریاضی فیزیک و بلکه الهیات و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تشریف دارند؟ به عبارت دیگر ما اگر فقط به فقرزادیی بپردازیم ولی امام خود را نشناسیم هم می شود به مستضعفین و مظلومین کمک کرد؟ یعنی یکی می گوید که این امام است و دیگری می گوید او نیست و یکی می گوید که عیسی مسیح علیه السلام، مسیح است و دیگری می گوید مسیح  هنوز نیامده است. فکر کنم بنده ی حقیر منافق مشرک کافر باید بیشتر به خودسازی خود بپردازم و بلکه بیشتر به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برسم.

    از جمله در یکی از مقالات شیخ جباری و دیگران، از تقارنهای مجانب در نظریه های p-فرم می گوید که از جمله دو جلد کتاب سلام-سیزگین در مورد ابرگرانش در ابعاد مختلف است که یحتمل باید کتاب دیدنی ای باشد هر چند که تا الان دیگر قدیمی هم شده! همینطور که مدل ابرگرانشی سلام-سزگین را هم داریم. این پی-فرمها روی فضاهای مختلف را کسی بخواهد بیاموزد، خود به خود وارد انواع مسائل انگیزه ها و کوهمولوژیها می شود که در بطن مسائل نهفته اند. البته ماواری این پی-فرمها ما انتگرالهای فاینمن را هم داریم که داستانهای خود را دارند.

    بنده حقیر بنظرم می رسد که اگر کارهای امثال پاتریک هایدن را در مورد انتنگلمنتهای اختلاسی کمی عمومیت بخشیم و کارهای دیگر او را ملاحظه کنیم بطور طبیعی یحتمل می رسیم به کارهای مارکولی در کُدهای هولوگرافیک روی ساختمانهای بروها-تیتز و فضاهای درینفلد که به فضاهای AdS/CFT پی-ادیک نیز مربوط است یا کار دیگرش در مورد کرانهای مجانب روی کدهای کروی. مطلوب است انتنگلمنتهای اختلاسی ناشی از کدهای خطا-درست-کن!!! مسئله را اگر درست ترمودینامیکی کنیم نیز یحتمل مقاله ی کن-فتحی زاده در مورد همدیسی و چنبره های ناجابجایی را نیز بهتر درک کنیم....


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾





    وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَیْئًا وَلَا یَسْتَطِیعُونَ ﴿٧٣ فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّـهِ الْأَمْثَالَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٧٤ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا لَّا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا ۖ هَلْ یَسْتَوُونَ ۚ الْحَمْدُ لِلَّـهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٧٥ وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لَا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَىٰ مَوْلَاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأْتِ بِخَیْرٍ ۖ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ ۙ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿٧٦ وَلِلَّـهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٧٧ سوره مبارکه النحل

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    یک بنده خدایی آمده بود نزد این حقیر و از دکتر گوش و حلق و بینی بنده سوال می کرد. می گفت که رفته است نزد دکتر و برای پلیپ بینی اش قرص پلی پیل ای (poly pill E) را تجویز کرده بوده اند. و البته یحتمل خودش دکتری هم کرده و قرص را سر خود خورده و حالش بدتر هم شده است. خیال می کرده که پلی پیل ای برای پلیپها است. و حالا در به در دنبال دکتر متخصص گوش و حلق و بینی می گشت که به دادش برسد که چطور هندسه ی دماغ و بلکه ماورای دماغش را به هم ریخته است!

    بگذریم، اختلاس معنایی دارد که به هر چیزی که از راه رسید نمی شود گفت که اختلاس شده است! و همانطور که گفته شد، انواعی از انتنگلمنتهای اختلاسی هم داریم. و اما یک وقتهایی هم هست که باید دید ک منشاء انتنگلمنتهای اختلاسی تا چه حدودی است که از انواع مسائل مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است؛ بدین معنا که نه در قاطیقوریاهای حکمت متعالیه می گنجند و نه در نظریه های حمیدی مجیدی صرف و نه از امور فقه اند و بلکه شما همه ی انبیاء و رسل و ائمه ی اطهار و اولیاء و اوصیاء و فقها و مجتهدین و اساتید حوزه و دانشگاه را هم که جمع کنید باز ریشه ی مسئله را درک نمی کنید. این خیلی مسئله ی بغرنجی می تواند شود.

    یک وقت هست که ما دنبال این الطالب بدم المقتول بکربلا هستیم، این یک مسئله است که در انتنگلمنت با دیگر ادیان یحتمل بیافتیم. چرا که دیگران هم یحتمل دنبال انبیاء و رسل خود هستند و در کارهای خود غافل از ختم رسل محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم اند. این یک مسئله است. مسئله ی دیگر این است که همه و همه متوجه می شوند که مسئله چیست؟ مثلاً متوجه می شویم که برای اربعین حسینی همه و همه پای پیاده برویم بکربلا. خوب، حالا از اینجا هم آیا می شود پای پیاده رفت تا کربلا؟ یا اینکه یک مقداری از راه را یحتمل بشود که با دوچرخه و بلکه موتور و ماشین اتومبیل و اتوبوس و هواپیما رفت و یک مقدار دیگر را با پای پیاده برویم! و اینها همه وسایل خوبی هم هستند بشرطی که در مقصد خود تعلل ننموده و بالاخره متوجه اینکه می خواهیم اربعین حسینی کربلا باشیم و جا نمانیم، گیر قضایا را یک جورهایی باز کنیم و در انگیزه های خود انتنگلمنت ایجاد نکنیم طوری که اهداف و بلکه هدف نهایی گم شود. این را بنده عرض می کنم چرا که برای خودم مدام اتفاق می افتد و هر سال از کربلا جا می مانیم الا همان سالی که تازه اربعین هم نبود رفتیم.

    و اما اینجا یک اختلاسی رخ خواهد داد اگر این همه شهدا داریم و این همه مدافعان حرم داریم و این همه سربازان جان بر کف امام زمان عجل الله فرجه الشریف داریم، و آنگاه هدفها را اشتباهی جابجا کنیم یا آنجاهایی که جابجایی است اشتباهی آنها را ناجابجایی شان فرض کنیم و کوهمولوژیها را توپوزی و سایتی نیز فرض کنیم. انتنگلمنتهای اختلاسی کجا واقع می شوند؟ موضوع اینجا است که اختلافها در انتنگلمنتها و بلکه انتنگلمنتهای اختلاسی نمایان می شوند یا اینکه حتی یحتمل از آنجایی که اختلافها واقع می شوند انتنگلمنتها و بلکه انتنگلمنتهای اختلاسی نیز بصورت اختلاف نمایان می شوند چرا که صاحبان انتنگلمنتها بتوانند مثلاً اختلاسها را حل کنند. مثلاً فرض بفرمایید که شرکتی دوچرخه فروشی و دوچرخه کرایه دهی در ایام اربعین می تواند ثروت هنگفتی بجیب بزند. و یکی از این کارکنان نیز یحتمل قسمت اعظم این ثروت را برداشته و الفرار! و اما این تذهبون؟

    اینجا اختلافها از اینطور ناشی می شود که اختلاس کننده دنبال یک چیز است و چیز دیگری می یابد که بنظرش می رسد بهتر از آن چیزی بوده است که دنبالش است. و لذا هدف اصلی را رها کرده و دنبال هدف دیگری می رود. بجای اینکه طبر را بیاندازد گردن بت اعظم می اندازد گردن بتهای کوچکتر که زورشان به همان بتهای اعظم هم نمی رسد. و اینجا گیر می افتد.

    باز مثل این می ماند که ما بخواهیم مراکز علمی اسلامی بین المللی در جهان اسلام تشکیل دهیم، و بجای اینکه به نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم بیشتر به تکنولوژی و مهندسی بپردازیم و مسائل حوزوی و دانشگاهی را مثلاً تنزل دهیم به نظریه های ریاضی فیزیکی و نه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. این کار اشکالی هم ندارد تا آنجایی که بتوانیم از لحاظ بین المللی استاد و دانشجو را به مراکز خود جلب کنیم. و اما فرض بفرمایید که به شما بفرمایند که این مراکزتان باید از انواعی باشد که اصلا با حکمت متعالیه و فقه کاری نداشته باشیم. و حالا نظریه های حمیدی مجیدی نیز هیچی! و در عوض چیزی که داریم این است که اسلام را هم کنار بگذارید و آنگاه به ریاضی فیزیک خود بپردازید. خوب، این را که در غرب و شرق هم داریم و دیگر به دنیای اسلام کاری ندارد و لذا فرق مسئله چه می شود؟ و آیا دیگر اختلافی در کار نیست؟

    یعنی بنده ی حقیر بنده و نوکر کسی می شوم که بتواند به این حقیر چیزی بیاموزد. و اما آیا شما حاضرید که بنده و غلام و نوکر استکبار و استعمار هم شوید؟ اینجا یحتمل معنای حکمت امیرالمومنین بهتر روشن می شود: العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه. یعنی مثلاً گفته می شود که خواهرم حجاب را درست حفظ کن؛ برادرم حیا کن. و اما وقتی چادر و حجابت را درست حفظ نکردی، آنگاه می فرمایند که حجاب زوری نیست. بله، علم هم زوری نیست. و اموری همچون امام و امامت هم زوری نیست و بسیاری دیگر از امور فردی و خانوادگی و اجتماعی نیز زوری نیست. و اما نباید هم غافل شد که زور هم داریمها! آن وقت نگو که اختلاس چرا؟ انتنگلمنت چرا؟ زور چرا؟ انواع قاطیقوریاها چرا؟ .... آن استادی که همه چیز را از شاگرد و طلبه اش منع می کند که شاگرد و طلبه اش باقی بمانند بهتر است یا آن استادی که همه چیز را به او می دهد و مقام استادی خود را هم به او می دهد تا او خود استاد شود و اما هنوز خود استاد مطلق باقی می ماند هر چند که یحتمل افتضاحات و انتنگلمنتها و اختلاسها را هم تحمل می کند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    بعضی یحتمل اشکال کنند که در امور اقتصادی اگر این همه مشکلات و از جمله اختلاسها و حقوقهای نجومی داریم و در رابطه با فساد با اژدهایی هفت سر است که طرفیم، پس دیگر چه معنا دارد که از اموری همچون حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بحث به میان آید؟ مسئله این است که فسادها از کجا است که نشات می گیرند و آیا یک مشاتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم هست که اخلاق را تنزل داده است به ضد اخلاق یا اینکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از جای دیگری است که دارد تخریب می شود؟ و اگر اینطور است، از کجا است؟

    موضوع این است که در امور فقهی و فقاهتی، شما می توانید هر مسئله ای را مورد بحث و بررسی واقع کنید و حتی جنبه های حقوقی مسائل را نیز وارد بحث نموده و بررسی کنید و حتی المقدور از قرآن کریم نیز مدد بجویید. مثلاً فرض بفرمایید که بین دو نفر دعوا است و زن و شوهری هم پیدا می شوند که زن به دلایل مختلف با یک طرف دعوا وارد معاشرت می شود و شوهر نیز مجبور است با طرف دیگر دعوا وارد معاشرت شود. و حالا بچه ها هم یحتمل طرف سومی را اتخاذ کنند یا اصلا یکی از دو طرف را باز طرف خود حساب کنند.

    اینجا اگر یک طرف کفر است و طرف دیگر اسلام، مسئله می تواند مشکلزا هم شود اگر که هیچ کس هم در این میان توبه نکند و همینطور آتش دعواها بالاتر بگیرند و شعله ورتر شوند. مسئله ی دیگر اینجا این است که اگر هر دو طرف کفر را گرفته اند نیز باز کارها می تواند بد اندر بدتر شود. اما اگر هر دو هم طرف اسلام را گرفته اند ولی باز با هم رفته اند توی دعوا هم کار مشکل دارد! و اما اینکه حالا مشکلات را چطور می خواهید حل کنید و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا چه می گوید؟ مسائل زیادی می توانند وارد شوند. مثلاً تا چه حدی گراف مسئله وقتی ازواج متعددی را در نظر می آوریم، دو قسمتی و دوپاره ای است که در مقابل هم صفبندی کرده اند؟ یا هندسه ی ناجابجایی مسئله چگونه است؟

    مسئله ی دیگری که اینجا مطرح می شود این است که شما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مثلاً اختلاس را چطور مجرد و انتزاعی می کنید طوری که آن اژدهای هفت سری را که هر سری از آن را که بزنید سرهای دیگری جایش در می آیند و باید به جنگش بروید را نیز بتوانید نمایان کنید و بلکه در جنگ با این اژدها پیروز هم بیرون آیید؟ یحتمل اینجا لازم است که بجای یک اژدهای هفت سر، یک اژدهایی که سرهای بیشتری هم دارند بحساب آورید همانطوری که ما در نظریه های ریسمان از بعد 4 به ابعاد بالاتری مثل 26 رفته و در ابرریسمان و نظریه ی ام به ابعادی از قبیل 10 الی 11-12 تنزل می دهیم. البته در نظریه های میدانهای کوانتمی نیز ما به ابعاد بینهایت وارد می شویم که بحثهای خود را دارند. و شمارشها می توانند بسی پیچیده شوند.

    و لذا یحتمل لازم است که نظریه های حمیدی مجیدی خاصی را مورد بحث و تحقیق و تفحص واقع کنیم که معروف باشند به نظریه های حمیدی مجیدی اختلاسی تخریبی از زیرمجموعه های نظریه های حمیدی مجیدی اختلاسی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. البته بعضی از همان اول همه چیز را قاطیقوریایی می کنند و به انواع قاطیقوریاها می پردازند و آنگاه می رسند به نظریه های حمیدی مجیدی اختلاسی. این خیلی مهم است که انگیزه هایی را که در این میان اتخاذ می کنیم از چه نوع اند و از کجا به کجا ختم می شوند و چه موانعی را تولید می کنند و چه راه های هموتوپیکی را کوهمولوژیهای مختلف اجازه می دهند! در یک کلام، انگیزه ها چیست؟ در آرشیو اختلاس embezzle, embezzlement را جستجو کنید ببینید چیزی می اید؟!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شافعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    با سلام،

    خانم دکتر، تا حالا کلاس قرآن تشریف برده اید؟ بعضی از این کلاسها خیلی هم می توانند خوب باشند. ولی بنده حقیر یک چیزی را متوجه شده ام که نمی دانم فقط منم یا خیر؟ یحتمل در بعضی از این کلاسها یک جورهایی ادعای الوهیت هم می شود یا حتی شاید می خواهد ادعای الوهیت دیگری را نفی کند و گیر می کند. چرا که با قرآن هم اینجاها سر و کار داریم ولی یحتمل اساتید و شاگردان به آن بلوغی که باید و شاید نرسیده اند و در عین حال در کلاسهای پیشرفته تر خود را ماورای این حرفها می بینند و به عجب و شرک یحتمل بیافتند! ریاضی فیزیک خوبی اش این است که این چیزها را علی الظاهر ندارد و هر چند که مشکلات دیگر خاص خود را دارد. و یحتمل این نکته هم قابل گوشزد است که در جاهایی که الوهیت کما بیش دربست نفی شده است، همین مشکل را با امثال اساتید ریاضی فیزیکی هم داریم. البته گاهی اوقات بنده فکر کنم بیش از حد به این مسائل حساس می شوم هر چند که بعضی اوقات نیز این مسئله و موضوع آن یک امر غیر قابل تحملی می شود. یعنی این مسئله که آیا کسی از امر بندگی خدا خارج شده است آنجایی که مسائل همه از نوع بندگی خدا است می تواند خیلی مهم باشد. و اما اینکه تا چه حدودی باید حساسیت به خرج داد نیز مهم است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    یک اشکال عظیمی که همه اینجا ایراد می کنند این است که اگر شما می خواهید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازید، چرا می خواهید این کار را در چندین کارخانه در سراسر جهان و در قاره های مختلف انجام دهید و بعد هم می فرمایید که اول برای اینکه مطمئن شوید که می دانید دارید چه می کنید همین کار را مثلاً اول در بیدگنه انجام دهید و آنگاه یا همزمان یا با تاخیر کار را جهانی اش کنید. این ایراد مهمی هم هست. سوال اینجا است که فرض بفرمایید که اصلا ما دسترسی و بلکه انحصاراً دسترسی داریم به یک جایی مثل ال-اچ-سی سرن. یعنی آمدند و گفتند اینجا را ما دربست در اختیار شما می گذاریم! خوب است؟ موضوع این است که حالا با این کارخانه می خواهید چه کنید؟ بعضی یحتمل ایراد کنند که نه نه نه، این کار را یک وقت نکنیدها! این یک تله است. می خواهند گولتان بزنند. و برای همین است که می فرمایند اینجا را دربست می دهند دست شما. یک وقت بچه نشوید و از این کارها کنید. خیلی مواظب باشید. دارند گولتان می زنند.

    مسله اینجا این است که وقتی یک بنده خدایی می آید می گوید که ما یک کارخانه ای اینجا داریم، خوب حالا بیا و ثابت کن که ما بلکه اصلا یک کارخانه ای هم داریم یا خیر؟ یک وقت دیدی کار به آنجا کشیده شده است که رسیده ایم به آیه ی مبارکه ی و ان یکاد که آقایان خانمها کیست که مجنون است و کیست که نیست. و باز رفته ایم سر خانه ی اول! و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین. یعنی کارخانه ای که با آن سر و کار داریم همین است که می فرماید و ما هو الا ذکر للعالمین. و اما آن که باید به گوشش برود، نمی رود که نمی رود.

    این است که کار را باید از کارخانه شروع کنیم و اما بجای آن یک وقت دیدید کار به جاهایی کشید که اصلا ما کارخانه می خواهیم چه کنیم؟ اگر کارخانه خوب بود همان را پیغمبر و ائمه ی اطهار و اولیاء و اوصیاء هم توصیه می کردند و اما آیا چنین است؟ پس فردا شما کارخانه که اول باز کردید بعد لابد می خواهید کمپانی های conglamoration هم بزنید و آنگاه همه ی عالم را هم به استخدام خود در بیاورید و بعد هم که می دانید که حتماً حتماً هم می خواهید همه و همه ی عالم و بنده های خدا را به بردگی خود در بیاورید. همین می شود که در یک انفعال و انواع برهمکنشهایی گیر می کنید که یک وقت دیدید می خواهید بروید دندان خود را یک خاکی توی سرش کنید. و نمی دانید اول چطور از توی این انفعال دربیایید. اینجا است که آن کافر می گوید  إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا ﴿٤٠

    این دندان را بکن بیاندازش دور!

    مسئله اینجا این است که ولی فقیهی که کل عالم حول او است که می تواند بگردد آنگاه که مسئله ی امام و امامت حول ولی فقیه است که می گردد، این ولی فقیه را درک کردن است که کارخانه ها می خواهد. و امور الهی است که اینجا دخیل است و نه فقط اموری که بتوان هر جایی که ما مایلیم آنها را بیابیم. نخیر نه تنها هر جایی این امور یافت نمی شود و بلکه حتی نزد ولی فقیه هم که بنشینیم یافت نخواهد شد آنجایی که به خودسازی خود نپرداخته ایم.


    «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
    چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم

    فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم
    همچو منصور خریدار سر دار شدم

    غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
    که به جان آمدم و شهره بازار شدم

    درِ میخانه گشایید به‌رویم، شب و روز
    که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

    جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
    خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم

    واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
    از دم رند مى‌آلوده مددکار شدم

    بگذارید که از بتکده یادى بکنم
    من که با دست بت میکده بیدار شدم»


    «تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
    تو طبیب همه‌ای از چه تو بیمار شدی

    تو که فارغ شده بودی ز همه کان و مکان
    دار منصور بریدی همه تن‌دار شدی

    عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
    ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

    مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
    وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

    خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
    امت از گفته دربار تو هشیار شدی

    واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
    دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

    یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
    ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی»

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    سلام خانم دکتر،
    بنده حقیر داشتم در مورد امر امام و امامت فکر می کردم، یاد کتاب جاذبه و دافعه ی علی علیه السلام شهید مطهری افتادم. می فرمایند که مسئله ی الغدیر و امر نفی امامت حضرت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها گره خورده است. و لااقل یک امام از دوازده امام شیعیان امیرالمومنین بوده اند که همسر شاهزاده هم داشته و همین همسر هم بنا بر اقوالی می فرمایند که آن امام را زهر داده و مسموم کرده. ولی امام بعدی نیز از کنیز یا ام ولدی دیگر بوده است:

    http://wikifeqh.ir/امام_جواد_علیه‌السلام

    همسران امامان دیگری هم داریم که یا خود کنیز و ام ولد بوده اند یا فرزند کنیز بوده اند مثل نجمه خاتون یا ام البنین مادر امام رضا که می فرمایند از نسل ماریه قبطیه بود.
    بنده حقیر یک چیزی را در مورد فرهنگ و ضد فرهنگ عرض کنم که یحتمل بتوان گفت ریشه اش در همین جاذبه و دافعه ی حضرت علی است. حالا البته به بنده اشکال هم شود که تو داری به نامحرم می نویسی و این از لحاظ شرعی کار درستی نیست و امثالهم. ولی خوب مسئله از این باب است که بنده قصدم بحث طلبگی است و از آنجایی است که شاگرد نیمه حضوری اینترنتی حضرت عالی هم بوده ام! عرض بنده این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های ریاضی فیزیکی فقهی که بنده خواسته ام ارتقایش دهم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، مسئله ای که هست این است که ما اگر امر امام و امامت را درست بفهمیم، دیگر یحتمل حکمت متعالیه و ریاضی فیزیک و فقه را دیگر یادم می رود یا نمی خواهیم زیاد بدانها بپردازیم همانطور که ما امروزه می بینیم که اسلام در جمهوری اسلامی خودمان خیلی هم بازار داغی دارد. و در حقیقت هم اینجا ما با یک هندسه ی ناجابجایی بسیار پیچیده ای می توانیم روبرو شویم که قابل نقد نیست و آنرا می توان در بسیار دقت در منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی مثلاً جستجو کرد.
    مسئله اینجا است که در دافعه ای که در امور جاذبه و دافعه ی امام رخ می دهد خود، جاذبه و دافعه های دیگری رخ می دهد که از جمله وقتی درست بنگریم می بینیم که چرا در عدم حضور امام مثلاً نمی توانیم نیوترینوهای راست دست هم داشته باشیم! یا منوپلهای مغناطیسی اینجا چه وضعیتی پیدا می کنند و نظریه هایی مثل نظریه های زایبرگ-ویتن، گروموف-ویتن، و فلوئر-هیگارد-ویتن یا کاپوستین-ویتن و امثالهم اینجا چطور تعبیر می شوند. (البته بنظر این حقیر می رسد که بعضی از این نظریه هایی که در هندسه های شمارشی واقعند، با پدیده هایی از قبیل محاسبات رایانه ای و ابررایانه ای خیلی سریعتر و بهتر مورد بررسی واقع می شوند و از آن طرف نیز در عدم دسترسی به ابزار و وسایل درست آزمایشگاهی و محاسباتی شاگرد ریاضی فیزیک براحتی ممکن است در انبوهی از قضایای ریاضی و مطالب ریاضی فیزیکی گم شود!)
    یعنی مثلاً وقتی از الهیات تنزل می دهیم به ریاضی فیزیک، یحتمل لااقل در ظاهر امر امامت را هم از دست می دهیم و اما این فقط در صورتی است که امر امامت را تنزل داده ایم به دافعه ای که در جاذبه و دافعه ی امام نهفته است. و آنجا است که می خواهیم در عدم حضور امام به بسط و گسترش امور بپردازیم. مثل این است که امام جماعتی خود بدلیل عدم حضور امام اش مدعی امامت شود. و این در صورتی است که اگر نماینده ی همان امام نیز باشد و خود مستقیماً در خدمت آن حضرت باشد، علی القاعده چنین جراتی نمی کند! و لذا باز براحتی یحتمل ربط و ارتباطات بین الهیات و حکمت متعالیه و نظریه های حمیدی مجیدی و ریاضی فیزیک و فقه و حوزه و دانشگاه گم شوند!  به هر حال، یحتمل بنده حق مطلب را هر کاری کنم نمی توانم درست ادا کنم چرا که خودم نیز با این زبان الکن نمی توانم مقصودم را آنطور که باید و شاید منتقل کنم. بنده از حضرت عالی از بابت اینکه این همه وقتتان را می گیرم معذرت خواهی می کنم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    @محمد؛
    با سلام، بیرون آمدن از کنیزی و غلامی حتی اگر ارباب او آنها را آزاد کند حسابهای خود را دارد. امروزه روز فکر نکنید که ما اصلا بردگی برای بشریت نداریم و حتی در حدود دانشمندان علوم طبیعی و از جمله دانشمندان ریاضی- فیزیک نیز نداریم که به بردگی نیافتاده اند. بر عکس بشریت را همین امرزو از زیر طوغ بردگی بیرون آوردن منوط به این است که مثلاً در یک طرف نهایت اکستریم اهل کتاب ادعای خداییش را کنار بگذارد و کمونیسم در طرف دیگر ادعای بی خدایی بودنش را کنار بگذارد و هر دو اسلام بیاورند. ولی آیا این کار را خواهند کرد و بشریت را از بردگی و خودکشی و جنایات فجیع نجات خواهند داد؟ این مسئله می تواند بسیار مسئله ی سختی شود آنجایی که بین امور جبر و تفویض امر بینا بین امامیه را بخواهیم پیدا کنیم مخصوصاً وقتی یزیدهای زمانه بخواهند امام معصوم را به قتل برسانند و خود به فرعونیت و شاهنشاهی خود برسند یا به ریاستهای خود ادامه دهند.
    مسئله جبری اینجا از این نوع نیست که مثلاً دارید می نویسید و یک مرتبه برق برود یا صفحه ی آبی بیایید و کامپیوتر ریستارت شود یا حتی دفعتاً شهری دچار زلزله ای شود یا هواپیمایی یحتمل اگر دچار نقص فنی شود یا یحتمل اگر دچار طوفان شود یا هر دو آنگاه سقوط خواهد کرد. مسئله بلکه از این نوع است که به امام معصوم یا بلکه حتی یک شخص عادی مثلاً نشان دهند که هواپیما می تواند سقوط کند آنگاه که خودت یا اهل بیت ات می خواهید به سفر با هواپیما بروند. خوب آیا اینجا هواپیما سقوط خواهد کرد یا خیر؟ ایا مسئله از نوع جبر است یا تفویض؟ یعنی یحتمل کسی مدعی شود که یک ظالمیتی اینجا نهفته است که از سفر با هواپیما ناشی می شود و رستمی را می خواهد که به کیکاووس بگوید که بچه جان بگیر بنشین و دیگر با هواپیماهایی که امکان سقوط اینچنینی دارند سفر نکنیها؟! شتر و خر و دوچرخه و موتورسیکلت و اتومبیل و یحتمل حتی کشتی هم بهتر از هواپیما است! با این دیگران برو.  و اما بعضی حتی اشکال هم می کنند که اتفاقاً امکان سقوط هواپیماها خیلی کمتر از حوادث جاده ای و امثالهم هم هست. خوب، اینجا معادلات را چطور می خواهید حل کنید تا از مسائل جبر و تفویض به درستی بگذرید و مسئله حل شود؟ خود به خود حل می شود؟ و اینکه نمی شود!!!
    و لذا با توجه به حدیث 39 چهل حدیث امام خمینی سوال این است که در اموری که به اشاعره جبری بودن را نسبت داده و به معتزله تفویضی بودن را نسبت می دهند، امر امامیه این میان چگونه بهتر از همه است مخصوصاً امروزه روز که با غیبت امام زمان و ظهور انواع کثیره ای از یزیدیان و نه فقط  به شهادت شهید مطهری نیز روبرو هستیم و با توجه به احتمالات نوسانات بین نظامهای شاهنشاهی و ریاستی که خود را شاهنشاه و حاکم مطلق بدانند و آخوندی  که خود را متصل به خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار بدانند و در این بین همه و همه منتظر ولی عصرند. بنظر این حقیر اینطور می رسد که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بی فایده است آنجاهایی که با توجه به نقل علامه ی مجلسی و حتی با ایراد امام خمینی به تقیه های آخوندهای امامیه ی متمایل به اشاعره ای که شدیدا جبری مسلکند کارها عملاً از دست امامیه خارج می شوند و به دست معتزله ی تفویضی مسلک می افتند. و یحتمل حتی کارها بدست یزیدیان افتند و کار امامیه را به خیال خود در همچون کربلایی در هم پیچیده و تمام کنند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    درست است که وراثت داریم ولی "وراصت" نداریم، ولی وصایت و وصی هم داریم!

     وَ وَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿البقرة: ١٣٢﴾

    وَلِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَإِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّـهَ وَإِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَکَانَ اللَّـهُ غَنِیًّا حَمِیدًا ﴿النساء: ١٣١﴾

    وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿العنکبوت: ٨﴾ 

    ۱۱. وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿لقمان: ١٤﴾

    ۱۲. فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلَا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ﴿یس: ٥٠﴾
    ۱۳. شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰ أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّـهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ ﴿الشورى: ١٣﴾
    ۱۴. وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿الأحقاف: ١٥﴾




    با سلام،
    خانم دکتر، از آنجایی که این بنده ی حقیر شاگرد نیمه حضوری شما در امر نظریه ی میدانهای کوانتمی حداقل در یک کلاس بوده ام، به خود این جرات را می دهم که وارد بحث طلبگی با حضرت عالی نیز شوم. البته بعد از نظر انگلیسی بنده یک نظر دیگری هم گذاشته بودم که یحتمل گم شده است ولی در سایت خودم هست! یکی از قاریان عزیز قرآن یکی دو بار به این حقیر گوشزد فرمودند که لا یستوی الطیب و الخبیث: قُل لَّا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّـهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿المائدة: ١٠٠﴾. موضوع این است که اگر کثرت خباثت به قدری شد که تعجب انسان را برانگیخت، هنوز معنی اش این نیست که بالاخره خباثت و پاکی یکی می شود. امر چند همسری را همانطور که در قرآن نیز آمده است، فکر نمی کنم در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام مستقیماً قرآن بیان نماید. ولی به هر حال، آن حضرت دو همسر داشتند. در ضمن، قرآن هیچ جا امر نمی کند که شوهر می تواند چند همسر بگیرد. حتی امر نمی کند که حتماً برده ها نیز باید ازدواج کنند ولی غلط نکنم می فرماید که اگر می توانید این امر را برای آنها فراهم کنید، خوب است که این کار را بکنند و شما هم کمکشان کنید. اما همانطور که علامه صاحب المیزان نیز اشاره می فرمایند قرآن نمی فرماید که کل عالم یک کیبوتس کمونیستی واحد است که همه و همه می توانند با هم اشتراکات داشته باشند؛ و بلکه امر به تشکیل خانواده و اجتماعات اسلامی می کند. در مورد خود حضرت پیامبر محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم علامه می فرمایند که ماریه ی قبطیه را قبطیان مص یحتملر به عنوان کنیز آن حضرت هدیه دادند، ولی ماریه ی قبطیه از همسران رسمی آن حضرت که 9 نفر بودند نبود. حالا بعضی یحتمل ایراد کنند که بالاخره او هم از همسران آن حضرت بود، ولی می فرمایند که او از همسران رسمی آن حضرت به هر تقدیر نبود.
    حالا ما اینجا نمی خواهیم زنان پیامبر را شمارش کنیم، ولی از آن طرف فرض بفرمایید که گزارش شده است که در خانه ی خدا موش پیدا شده است! می فرمایند چند تا موش پیدا شده؟ می فرمایند به تعدادی که در روی زمین موش هست موش پیدا شده است.و و چرا؟ برای اینکه گربه مسلمان شده است، و همه ی موشها رفته اند به خانه ی خدا پناه برده اند. خوب، بالاخره می فرمایند که آیا می شود این موشها را در خانه ی خدا شمارش کرد یا خیر؟ جواب می دهند که خیر چرا که مبنای شمارش ما بر این حساب است که موشها در عالم از ترس گربه ها غیبشان زده است! می فرمایند بالاخره اینها ژنشان از نوع موشهای صحرایی است؟ موشهای توی جوی آب هستند؟ موشهای آزمایشگاهی اند؟ و بلکه اصلا ما خواستیم راجع به ژنوم انسانی و سرطان شناسی ژنتیکی هم تحقیقات کنیم، بتوانیم از موشها استفاده کنیم و لذا برای همین هم هست که این بنده خداها به خانه ی خدا پناه آورده اند و همه اش هم تقصیر گربه ها نیست ک مسلمان شده اند؟ و اما یحتمل بفرمایند که بالاخره آیا ما نباید بدانیم که همه ی این موشها دارند حول عالم می دوند و مثلاً آهوها و شیرها هم دارند می دوند، و همه و همه و نه فقط موشها و گربه ها و بلکه همه ی بندگان خدا می خواهند به خانه ی خدا پناهنده شوند، آیا ما نباید بتوانیم شمارش کنیم که چند تا موش داریم؟ مثلاً اگر بینهایت است، آیا از چه مرتبه ای از بینهایت است؟ حالا که به این شمارش از این بینهایت رسیده ایم، آیا می توانیم بینهایت بعدی را هم بشماریم یا اینکه حتی بینهایتهای خیلی بزرگ را هم می توانیم بشماریم؟ مثلاً تعداد لپتتونها و باریونها را هم در هر لحظه می توانیم بشماریم؟ یا از موشها به لپتونها و باریونها برای شمارش پریدن بیگدار به آب زدن است؟
    اما حالا شما می فرمایید که داعش و برده داری، ولی بنده عرضم این است که این بنده خداهایی مثل اردوغان و محمد بن سلمان آل سعود و آل خلیفه و بحرینیها و اماراتیها و قطریها و مصریها و افغانیها و بلکه آمریکاییها و انگلیسیها و حتی همین اسرائیلیهای خودمان چه گناهی کرده اند که همه ی کاسه و کوزه ها را سر ایشان خراب می کنند؟ بنده عرضم این است که یعنی می شود که بشار اسد و سید حسن نصر الله و حزب الله لبنان و حزب الله خودمان و  عبدالمالک الحوثی و حتی هیچ کدام از این اخوندهای آب زیر کاه خودمان هیچ تقصیری نداشته باشند و همه ی تقصیرها مال این بدبخت و بیچاره های دیگر و از جمله صهیونیستهای جهانخوار است؟ یعنی می شود؟ یعنی امام خمینی هم هیچ تقصیری نداشت و همه ی تقصیرها می افتاد گردن آن شاه بیچاره و صدام باید بره و بلکه شیطان بزرگ. همه اش تقصیر شیطان بزرگ است و هر چه فریاد دارید بر سر شیطان بزرگ بزنید. بنده عرضم این است که این آخوندهای خودمان بی عرضه اند و هیچ کاری هم بلد نیستند و همه چیز را می اندازند گردن بقیه و همه را نیز به حضرت بقیة الله الاعظم دلخوش کرده اند. و آدمهای ساده ای مثل این بنده ی حقیر را گیر آورده اند که می خواهند بفرستند بروند مدافع حرم شوند و خودشان اختلاس کنند و حقوقهای نجومی بگیرند. حالا می فرمایید نه؟ خوب نه! اما اگر غیر از این هم هست بفرمایید که غیر از این است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    جمله ی زیر در نظر قبل باید با موفق نشدند ختم شود یعنی کودتا شد و دکتر مصدق و آیت الله کاشانی نتوانستند جلوی آن را بگیرند:


    ولی بنده در رابطه با گفتار مرحوم آقای رفسنجانی این نکته را نیز اضافه کنم که وقتی با ارتجاعی در انقلاب روبرو می شویم که همان چیزی را که ایشان در مورد ثروتمندان می فرموده اند را دوباره با اختلاس و حقوقهای نجومی و انواع مشکلات اقتصادی ملاحظه می شوند، اینجا است که متوجه می شویم که چطور شد که از یک طرف دکتر مصدق و از طرفی دیگر آیت الله کاشانی در مقابل توطئه های آمریکا و انگلیس و برگرداندن شاه و کودتای 28 مرداد 32 موفق شدند.


    البته همانطور که قبلاً هم در امور قاطیقوریایی میدانهای کوانتمی/همدیسی و هندسه ی ناجابجایی و توپولوژیهای زایبرگ-ویتن، فلوئر-هیگارد-ویتن و گروموف-ویتن و هم ارزی آنها از طرق کلیفورد تابز هم بحث شد، اینجا مسئله ی قدرت و حکومت جمهوری اسلامی ایران بنظر این حقیر می رسد که می تواند یک امر جهانی باشد ماورای آنچه در سال 32 اتفاق افتاد؛ چرا که العلم سلطان و ما وقتی مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را درست بررسی کنیم، می بینیم که کدام جهات با مسائل آندلسی به اسلامی طرف خواهیم بود و کدام جهات خدای ناکرده مسائل اسلامی به آندلسی خواهند شد. و بقول صاحب المیزان در کدام جهات است که مسائل از این نوع است که حرف، حرف می آورد! در مورد قسمت آخر آیات زیر


    ۱.  وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿النحل: ١٤﴾


    ۲.  وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَـٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَـٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿فاطر: ١٢﴾



    یعنی

    وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿النحل: ١٤﴾

    وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿فاطر: ١٢﴾



    می فرمایند:

    وجه تفاوت تعبیر در آیه : وترى الفلک فیه مواخر... و آیه : وترى الفلک مواخر فیه...
    بعضى از مفسرین در تفسیر جمله ((و ترى الفلک فیه مواخر...))، که در این سوره است و جمله ((وترى الفلک مواخر فیه))  که در سوره نحل است ، گفته اند: شاید نکته اینکه در این سوره کلمه ((فیه )) قبل از مواخر، و در سوره نحل بعد از مواخر آمده ، و کلمه ((لتبتغوا)) در این سوره بدون واو عاطفه و در سوره نحل با واو عاطفه آمده ، این باشد که : آیه نحل در آغاز، از تسخیر سخن گفته ، و فرموده : ((و هو الّذى سخر البحر لتاکلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیة تلبسونها وترى الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون))  و بدین جهت سیاق آیه در مقام بیان کیفیت تسخیر است ، و مناسب با آن ، این است که : کلمه ((فیه )) بعد از مواخر بیاید، تا متعلق به مواخر شود، و اشاره کند به شکافتن دریا، تا کلمه تسخیر با صراحت بیشتر معنا شود.

    به خلاف آیه مورد بحث ، که در آن سخنى از تسخیربه میان نیامده ، نمى خواهد کیفیت تسخیر را بیا ن کند. از سوى دیگر تسخیر نتایج بسیار دارد، که یکى از آنها این است که مردم دریا را وسیله سفر و تلاش روزى قرار دهند، و مناسب با چنین مقامى این است که : واو عاطفه بیاورد، تا جمله ((لتبتغوا)) را بر محذوف عطف کند و بفهماند که فایده تسخیر دریا منحصر در تحصیل روزى نیست ، فواید دیگرى هم دارد که نگفتیم .
    به خلاف آ یه مورد بحث ، که تنها مى خواهد بفرماید رازق و مدبر خدا است ، تا کفارى که آیات خدا را تکذیب مى کنند، - و در سابق سخن از تکذیبشان رفت - دست بردارند، و براى افاده این غرض ذکر همین یک نتیجه کافى بود، که بفرماید: خدا دریا را وسیله روزى شما کرد و دیگر حاجتى نبود که واو عاطفه بیاورد، و این نتیجه را عطف به سایر فواید دریا، که ذکر نشده ، بکند. (و خدا داناتر است ).
    صاحب تفسیر روح المعانى در این مقام گفته : آنچه براى من در این باره روشن است ، این است که آیه نحل در مقام شمردن نعمتها است ، همچنان که آیات قبل و بعدش بدین معنا گواهى مى دهد، و در آخر همه آنها مى فرماید: ((و ان تعدوا نعمه اللّه لا تحصوها : هر چه نعمتهاى خدا را بشمارید به آخر نمى رسید)).
    و در چنین مقامى آن نعمتى مهم تر است که جلوتر ذکر شود و لذا شکافتن دریا که نعمت است ، جلوتر از کلمه ((فیه )) ذکر شده ، به خلاف آیه مورد بحث که یا اصلا سیاقش از باب استطراد (حرف حرف مى آورد) مى باشد، و یا از باب تتمه تمثیلى است که قبلا بیانش گذشت ، و به همین جهت کلمه ((فیه )) را جلوتر ذکر کرد تا اعلام کند که مقصود بالذات بیان فواید دریا نبود، و نیز از آنجا که در سوره نحل اهتمام و عنایت در شمردن نعمت ها بود، جمله ((ولتبتغوا)) را با واو آورد، به خلاف آیه مورد بحث که مقام اقتضاء کرد واو را نیاورد.


    http://lib.eshia.ir/50081/17/36


    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    جمله ی زیر در نظر قبل باید با موفق نشدند ختم شود یعنی کودتا شد و دکتر مصدق و آیت الله کاشانی نتوانستند جلوی آن را بگیرند:


    ولی بنده در رابطه با گفتار مرحوم آقای رفسنجانی این نکته را نیز اضافه کنم که وقتی با ارتجاعی در انقلاب روبرو می شویم که همان چیزی را که ایشان در مورد ثروتمندان می فرموده اند را دوباره با اختلاس و حقوقهای نجومی و انواع مشکلات اقتصادی ملاحظه می شوند، اینجا است که متوجه می شویم که چطور شد که از یک طرف دکتر مصدق و از طرفی دیگر آیت الله کاشانی در مقابل توطئه های آمریکا و انگلیس و برگرداندن شاه و کودتای 28 مرداد 32 موفق شدند.


    البته همانطور که قبلاً هم در امور قاطیقوریایی میدانهای کوانتمی/همدیسی و هندسه ی ناجابجایی و توپولوژیهای زایبرگ-ویتن، فلوئر-هیگارد-ویتن و گروموف-ویتن و هم ارزی آنها از طرق کلیفورد تابز هم بحث شد، اینجا مسئله ی قدرت و حکومت جمهوری اسلامی ایران بنظر این حقیر می رسد که می تواند یک امر جهانی باشد ماورای آنچه در سال 32 اتفاق افتاد؛ چرا که العلم سلطان و ما وقتی مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را درست بررسی کنیم، می بینیم که کدام جهات با مسائل آندلسی به اسلامی طرف خواهیم بود و کدام جهات خدای ناکرده مسائل اسلامی به آندلسی خواهند شد. و بقول صاحب المیزان در کدام جهات است که مسائل از این نوع است که حرف، حرف می آورد! در مورد قسمت آخر آیات زیر


    ۱. وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿النحل: ١٤﴾

    ۲. وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَـٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَـٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿فاطر: ١٢﴾


    یعنی

    وَتَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿النحل: ١٤﴾

    وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿فاطر: ١٢﴾


    می فرمایند:

    وجه تفاوت تعبیر در آیه : وترى الفلک فیه مواخر... و آیه : وترى الفلک مواخر فیه...
    بعضى از مفسرین در تفسیر جمله ((و ترى الفلک فیه مواخر...((، که در این سوره است و جمله ((وترى الفلک مواخر فیه (( که در سوره نحل است ، گفته اند: شاید نکته اینکه در این سوره کلمه ((فیه (( قبل از مواخر، و در سوره نحل بعد از مواخر آمده ، و کلمه ((لتبتغوا(( در این سوره بدون واو عاطفه و در سوره نحل با واو عاطفه آمده ، این باشد که : آیه نحل در آغاز، از تسخیر سخن گفته ، و فرموده : ((و هو الّذى سخر البحر لتاکلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیة تلبسونها وترى الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون (( و بدین جهت سیاق آیه در مقام بیان کیفیت تسخیر است ، و مناسب با آن ، این است که : کلمه ((فیه (( بعد از مواخر بیاید، تا متعلق به مواخر شود، و اشاره کند به شکافتن دریا، تا کلمه تسخیر با صراحت بیشتر معنا شود.

    به خلاف آیه مورد بحث ، که در آن سخنى از تسخیربه میان نیامده ، نمى خواهد کیفیت تسخیر را بیا ن کند. از سوى دیگر تسخیر نتایج بسیار دارد، که یکى از آنها این است که مردم دریا را وسیله سفر و تلاش روزى قرار دهند، و مناسب با چنین مقامى این است که : واو عاطفه بیاورد، تا جمله ((لتبتغوا(( را بر محذوف عطف کند و بفهماند که فایده تسخیر دریا منحصر در تحصیل روزى نیست ، فواید دیگرى هم دارد که نگفتیم .
    به خلاف آ یه مورد بحث ، که تنها مى خواهد بفرماید رازق و مدبر خدا است ، تا کفارى که آیات خدا را تکذیب مى کنند، - و در سابق سخن از تکذیبشان رفت - دست بردارند، و براى افاده این غرض ذکر همین یک نتیجه کافى بود، که بفرماید: خدا دریا را وسیله روزى شما کرد و دیگر حاجتى نبود که واو عاطفه بیاورد، و این نتیجه را عطف به سایر فواید دریا، که ذکر نشده ، بکند. (و خدا داناتر است ).
    صاحب تفسیر روح المعانى در این مقام گفته : آنچه براى من در این باره روشن است ، این است که آیه نحل در مقام شمردن نعمتها است ، همچنان که آیات قبل و بعدش بدین معنا گواهى مى دهد، و در آخر همه آنها مى فرماید: ((و ان تعدوا نعمه اللّه لا تحصوها : هر چه نعمتهاى خدا را بشمارید به آخر نمى رسید((.
    و در چنین مقامى آن نعمتى مهم تر است که جلوتر ذکر شود و لذا شکافتن دریا که نعمت است ، جلوتر از کلمه ((فیه (( ذکر شده ، به خلاف آیه مورد بحث که یا اصلا سیاقش از باب استطراد (حرف حرف مى آورد) مى باشد، و یا از باب تتمه تمثیلى است که قبلا بیانش گذشت ، و به همین جهت کلمه ((فیه (( را جلوتر ذکر کرد تا اعلام کند که مقصود بالذات بیان فواید دریا نبود، و نیز از آنجا که در سوره نحل اهتمام و عنایت در شمردن نعمت ها بود، جمله ((ولتبتغوا(( را با واو آورد، به خلاف آیه مورد بحث که مقام اقتضاء کرد واو را نیاورد.

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾



    با سلام،
    خانم دکتر، تعدد زوجات داستان خود را دارد که مثلاً علامه طباطبایی نیز بدان در تفسیر المیزان نیز می پردازند. و بنظر بنده حقیر چیزی که ایشان می فرمایند می تواند مسئله ی مهمی همین امروز هم باشد. اما در گوشه ی سایت روزشمار مرحوم آقای رفسنجانی چیز دیگری را می فرمایند که بنده حقیر دلم می خواهد ببینم این موضوع آیا از حدیثی نشات می گیرد یا در خود قرآن نیز آمده است آنجا که نقل قول می گوید: "ثروتمندان و کسانی که در خانه هی اعیانی زندگی می کنند مثل خرس و خوک هستند، آنها اگر ثروتشان را در راه خدا هم خرج کنند اجر ندارد و وقتی هم که بمیرند ره توشه آنها به سوی جهنم خواهد بود" (جمهوری اسلامی، 1361/6/27)؟! یعنی بنده شک دارم که اسلام با ثروت و ثروتمندان مخالف باشد هر چند که در قرآن آمده است که   إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ ﴿الأعراف: ٤٠﴾. یعنی استکبار و تکذیب کنندگان آیات الهی لزوماً از ثروتمندان نیستند و ثروتمند بودن عین تکذیب آیات الهی و استکبار نیست؛ و اما می تواند هم باشد! مخصوصاً وقتی فرعونیت یا شاهنشاهی رواج یافته باشد و استکبار و تکذیب آیات هم امری شده باشد روزمره تا جایی که مرجع تقلیدی همچون امام خمینی هم تبعید شود و 15 سال در تبعید بسر برد.
    و اما مسئله ی صیغه و تعدد زوحات را که بنده حقیر در ترجمه ی تفسیر المیزان مطالعه کرده بودم را خیلی سعی کردم پیدا کنم ولی نشد. و اما آنچه بنده در خاطر دارم این است که علامه صاحب المیزان می فرمایند که اگر زن به شوهرش حسد ورزد، برای اینکه این حسد را به حسد بین دو زن بجای حسد بین زن و شوهر تبدیل کند تعدد زوحات جایز است در صورتی که مرد بتواند شرایط تعدد. را برآورده کند. البته این سخن در مورد همچون حضرت یوسف علیه السلام از حد می گذرد آنجایی که زنان مصر زن عزیز مصر را ملامت می کنند و خود دستان خود را می برند.  فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّـهِ مَا هَـٰذَا بَشَرًا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ ﴿یوسف: ٣١﴾.
    بنده فکر می کنم علامه طباطبایی نکات بسیار آموزنده ای را در این موارد در تفسیر المیزان بیان فرموده اند که حتی در همان چهار جلد اول نیز بسیار نکات این حقیر فقط با خواندن آنها یاد گرفته ام. و ای کاش همه ی  20 جلد را آرزو می کنم که خوانده بودم.
    ولی بنده در رابطه با گفتار مرحوم آقای رفسنجانی این نکته را نیز اضافه کنم که وقتی با ارتجاعی در انقلاب روبرو می شویم که همان چیزی را که ایشان در مورد ثروتمندان می فرموده اند را دوباره با اختلاس و حقوقهای نجومی و انواع مشکلات اقتصادی ملاحظه می شوند، اینجا است که متوجه می شویم که چطور شد که از یک طرف دکتر مصدق و از طرفی دیگر آیت الله کاشانی در مقابل توطئه های آمریکا و انگلیس و برگرداندن شاه و کودتای 28 مرداد 32 موفق شدند. این مسئله یک امر شوخی برداری نیست که امروزه نیز با آن مواجه ایم و نمی دانم چطور است که بنده بنظرم می رسد که مسائل یافتن نیوترینوهای راست دست را می توان هم در امور خانوادگی و هم در امور اجتماعی تجرید کرد و حتی یحتمل بتوان آنرا به اموری از قبیل ژنتیک و بلکه ژنوم انسانی نیز بسط داد؟!!! بنده وسط مطالعه ی وبلاگ و مقاله ی شما بودم که باز برق قطع شد، ولی این حقیر فکر کنم سوال معقولی است که چرا باید در برهمکنش نیوترینوها و هسته عدد لپتونها برای نیوترینوهای راست دست رعایت شود و اگر نشود آنها را نداریم؟ سوال دیگر این است که چرا برهمکنشها را الاستیک یا کشسان (یا مرتجع) فرض کردن معقول است؟ یحتمل آنها جذب هسته شوند یا برهمکنشی غیرکشسان داشته باشیم؟ الا اینکه نیوترینوها باید یک خصوصیت داشته باشند که نتوانند غیرکشسان با هسته برهمکنش کنند؟! مثلاً یحتمل با بوزونی یا گلوئنی در هسته برخورد کرده و انرژی اش را جذب کرده و با انرژی "پایینتر" یا  "بالاتری" به عنوان همان بوزون یا گلوئن ادامه دهد، نمی شود؟ و این در صورتی است که کمی تا حدی ماورای مدل استاندارد رفته  و برای نیوترینوها نوساناتی جرمی قائل شویم؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


      وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    دیر شد، دیر شد، ولی به قرینه ی ثواب و صواب، سعی بفرمایید که ورصه را با ورثه اشتباه نگیرید چرا که به احتمال رو به یقین چیزی به اسم وراصت اصلا نداشته باشیم.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


      وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


    گاهی اوقات با خود شیطان بزرگ هم که نشست و برخاست بفرمایید، او نیز خود از شیطان بزرگ دیگری می گوید که باید از آن بر حذر بود و بلکه شما را هم متهم کند که خود محور شرارتید! این به چه معنا است؟ اولاً که نه اینکه خودش محور شرارت است و بلکه کارخانه ی شرارت است این است که همه و همه را هم مثل خودش می پندارد. و بعد هم توجه بفرمایید که وقتی همه ی عالم یک مرتبه به کفر و شرک و نفاق بیافتند چه جهنمی می تواند شود؛ و حال آنکه در مقابل این جهنم است که بعضی از سالکین و مجاهدین و صالحین هستند که یک شبه ره صد ساله رفته و کل عالم فانی را طی کرده و جهنم و برزخ را پشت سر گذاشه و وارد بهشت می شوند و در خلد آشیان جنت مکان خود سکنای ابدی می گزینند.

    بنده سریع این را عرض کنم که نماز و آن هم نماز به جماعت دیر نشود. موضوع اینجا است که فرض بفرمایید که دندان شما درد می کند و می خواهید بروید دندان پزشک. از میان 5-6 دکتری که شما را ویزیت می کنند، شما هیچ کدام را نمی پسندید و این است که می روید سراغ عطاری سر کوچه و بلکه از میان 20 الی 30 عطاری که می روید یکی می گوید که باید شیر شتر پیدا کنی و بنوشی. حالا می روید شیر شتر پیدا کنید، می بینید که همه ی عالم دنبال شیر شترند و همه و همه صف کشیده اند. یکی دنبال کشکش است، دیگری می خواهید ماست بگیرد و دوغ درست کند، دیگری کره اش را می خواهد، دیگری خود شیر را می خواهد، .... و در این میان هم لیلی می زند کاسه ی مجنون را می شکند و مجنون هم همچون همیشه حیزان می فرماید که اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا جام مرا بشکست لیلی؟

    مسئله اینجا این است که از یک دیدگاهی هر کسی یک میدانی می خواهد که حرف خود را بتواند به کرسی بنشاند همانطور که می فرماید که مستضعفین عالم ائمه می شوند و وارصین. نمی فرماید که از میان همه ی ائمه ی عالم، فقط یک نفر است که امام خواهد شد. و یحتمل اینجا بعضی اشکال کنند که پس منظور به بقیة الله الاعظم چطور می شود؟ و اما مسئله این است که در مقابل استکبار و اشرافیت و ظلم ظالمین جهان، مستضعفین هستند که خود متولی خود شده و قیام کرده و ائمه و وارصین عالم می شوند. و این هم یک سر و رازی است که این میان حضرت بقیة الله الاعظم را چطور با معرفت الهی و منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی دریابیم. و کار و مسئله چه خون دلها دارد؟ و اما خوب، این هم حساب خود را دارد که در دل مومن شییطان را راهی نیست هر چند که همه ی عالم را می خواهد اغوا کند.

      قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿ص: ٨٢﴾ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿٨٣


    ۱. إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿آل عمران: ١٧٥﴾
    ۲. إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿المجادلة: ١٠﴾



    "جنی جهاد" دختر بچه فلسطینی که با قلم و تصویر با اشغالگران می جنگد

    دو شنبه 7 اسفند 1396 - 14:8:56


    تهران- الکوثر: « جنی جهاد» دختر بچه 12 ساله ی فلسطینی است که با سلاح قلم و تصویر با اشغالگران مبارزه می کند .

    به گزارش پایگاه شبکه الکوثر،  جنی جهاد  که کار رسانه ای خود را از سال 2013 آغاز کرده ، توانسته است صهیونیستها را به ستوه بیاورد تا جاییکه صهیونیستها او را خطر امنیتی برای اسرائیل معرفی کردند .     
     «جنی جهاد» جوانترین خبرنگار جهان لقب گرفته است. وی اقدام به تهیه گزارش‌ های مختلفی از فلسطین می‌کند .

    جنی با میکروفونی کوچکی در تمام مناطق کرانه باختری در مقابل دوربین ظاهر می‌شود و گزارش‌ های خود را به جهان مخابره می‌کند . صفحه فیسبوک این دختر فلسطینی  دهها هزار دنبال کننده دارد .
    در پی تهدید « جنی جهاد» از سوی اشغالگران صهیونیست ، خانواده وی جنگنده های رژیم صهیونیستی را مسئول حمله به روستای نبی صالح و سلامتی دخترشان دانستند .

    http://fa.alkawthartv.com/news/125101

    http://tamasha.com/v/L67mx

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿١ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿٢ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ﴿٣ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿٤ تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ﴿٥ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿٦ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَىٰ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿٧ إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿٨ وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ ﴿٩ وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿١٠ إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَـٰنَ بِالْغَیْبِ ۖ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ ﴿١١ إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿١٢


    إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا ﴿النبإ: ٤٠﴾


    مسئله ای که در عذرخواهی حضرت ولی فقیه، کیهان می فرمایند یک مسئله است و حکمت متعالیه ی آن حضرت مسئله ای دیگر است. آنجایی که ابن ابی الحدید از آن دو منافق می فرماید که یکی از آنها عمر ابن خطاب است که به دیگری می گوید که بنشین چرا که خودت را مفتضح کردی، یحتمل مسئله به این سادگیها نیست که انسان بنظرش می رسد که مثلاً این دیگری همانند جانشینی از جانشینان خلیفة اللهی حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم است. موضوع این است که در حضور حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم یا حضرت زهرا علیها السلام یا ائمه ی اطهار علیهم السلام یا نایب بر حق آنها حضرت ولی فقیه مد ظله العالی، همه ی عالم کذاب یا منافق یا فاسق یا کافر یا مشرک شوند هم باز آن حضرت است که مظهر حکمت متعالیه ی مطلق است و راه نجات در او است. این رازی است که در نوشته ی کیهان نیز نهفته است. او است که مظهر خدا است و همه در محضر او نشسته اند آنطور که می فرماید به جهان خرم از آنم که جهان خرم از او است، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او است. همه اقرار می کنند که کافر و منافق و مشرکند و آنکه از همه کافرتر و منافقتر و مشرکتر باشد می فرماید که اجلس افتضحت نفسک:


    ثم قام رجل فقال یا 14رسول الله إنی لکذاب و إنی لمنافق و ما شی‌ء أو قال و إن من شی‌ء إلا و قد جئته‌ فقام عمر بن الخطاب فقال فضحت نفسک أیها الرجل فقال 14النبی ص یا ابن الخطاب فضوح الدنیا أهون من فضوح الآخرة اللهم ارزقه صدقا و إیمانا و صیر أمره إلى خیر


    شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 13، ص 29

    http://lib.eshia.ir/15335/13/29


    موضوع اینجا این است که در دادگاه عدل الهی که حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم در آن حاضر است، همه و همه مورد مواخذه و آزمایش الهی واقع می شوند و  امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و ابوبکر و  عمر و عثمان و کافر و مشرک و منافق و فاسق و مومن و طیب و خبیث نمی شناسد همانطور که می فرماید  قُل لَّا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّـهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿المائدة: ١٠٠﴾. إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَىٰ أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ یَا مُوسَىٰ ﴿طه: ٤٠﴾ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یک دلیلی که ما می بینیم طلبه هایی از حوزه های علمیه و خصوصاً حوزه ی علمیه قم به درجات عالیه ای همچون مراجع تقلید و ولی فقیه می رسند، همین است که ما حکمت متعالیه داریم. تعریف خوبی هم هست که  حکمت متعالیه مخصوص یک شخصی باشد همچون ملا صدرا یا حتی ولی فقیه! و حتی آنچه یادداشت روز امروز کیهان از حکمت متعالیه ارائه می دهد تا حدود زیادی دقیق است هر چند که خیلی هم عامیانه و قابل فهم است. اما بعضی یحتمل اشکال کنند که بیش از حد مسئله را عامیانه فرض کرده است. مثلاً علومی همچون علوم طبیعی و فلسفه ی تحلیلی یا حتی فلسفه ی قاره ای نیز می تواند جزء حکمت متعالیه به حساب آید همانطور که حکمت قرآنی نیز به زبان ساده ما را به حکمت متعالیه ی الهی دعوت می کند. و لذا بسیاری از مفاهیم دانشگاهی علمی نیز می توانند از حکمت متعالیه به حساب آیند. و از جمله ریاضی فیزیک. و همانطور که رهبری خود نیز فرموده اند و در حدیث هم آمده است العلم سلطان. علم قدرت می آورد. و لذا قدرت مبتنی بر علم است که در حکمت متعالیه خواهان همگانی دارد. مثلاً در اقتصاد مقاومتی اگر کسی به علم اقتصاد مقاومتی مبتنی بر حکمت متعالیه برسد، می تواند این قدرت را به عموم مردم و اجتماعی که فطرتاً و در حوزه ها و دانشگاه ها از آن بهره مند شده اند بر حسب حق منتقل کند و بلکه این اقتصاد مقاومتی سلطه ی جهانی نیز پیدا کند و بلکه با دیگر قدرتهای اقتصادی جهانی وارد رقابت شود و حتی آنها را شکست دهد. و الا در جناحهای سیاسی و باندبازیها و اختلاسها و حقوقهای نجومی و ... اقتصاد مقاومتی یحتمل رفته رفته ارزش خود را از دست بدهد و بلکه اکثر مردم ضعیفتر از لحاظ اقتصادی را هم ناامید کند؛ و فرصت متبلور شدن در صحنه های جههانی را نیابد چرا که مبتنی بر حکمت متعالیه نیست و در آن جهت برایش سعی و تلاش نمی شود و در نهایت طفیلی و زیردست عوامل برجامی و خصوصاً آمریکا باقی می ماند.

    بنده حقیر فکر کنم خیلی بتوانم در این موارد پرگویی کنم، ولی این مقالات افتخاری آجودانیان باقری فرد نیز نظرم را جلب کرده است و فکرم جاهای دیگری هم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیشتر ریاضی فیزیکی مشغول است:

    https://arxiv.org/abs/1801.02963

    https://arxiv.org/abs/1801.05722

    مارکولی را هم که می شناسید چطور تند و تند مقاله می نویسد:

    https://arxiv.org/abs/1801.09623

    https://arxiv.org/abs/1801.01552

    و همینطور شیخ جباری و فرزان:

    https://arxiv.org/abs/1801.07752

    https://arxiv.org/abs/1802.03551

    https://arxiv.org/abs/1802.05171


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    حدیثی هست که ظاهراً از پیغمبر اکرم و ناظر به همین مطلب است، و از این احادیث زیاد است. میفرماید: کفی بِالْمَرْءِ جَهْلًا انْ یحَدِّثَ بِکلِّ ما سَمِعَ «1» برای جهالت انسان همین بس که هرچه میشنود نقل کند (خوش باوری). بعضیها خاصیت ضبط صوت و گرامافون را دارند. کأنّه هرچه دیگران میگویند پر میشوند و بعد هم در جای دیگر تحویل میدهند، بدون آنکه تشخیص بدهند که آنچه که میشنوند [صحیح است یا غلط.] خیلی چیزها انسان میشنود، کمی از آن را باید قابل قبول و قابل نقل بداند. قبلًا هم عرض کردیم بعضی از عالمها هستند (عالمهای خیلی عالم) که کمتر از آنچه که عالمند عاقلند. (عقلی که در اینجا میگوییم، معیارش یکی همین است). عالمند به معنای اینکه اطلاعات بسیار وسیعی دارند. کمتر عاقلند برای اینکه هرچه را از هرجا دیدند جمع میکنند و برایشان فرق نمیکند، همه را هم پس میدهند بدون اینکه فکر بکنند که این [با واقع] جور در میآید یا جور درنمی آید. و عجیب این است که با اینکه ما در روایات خودمان داریم که راوی باید نقّاد باشد و هرچه را که میشنود روایت نکند، مع ذلک میبینیم که در میان همین راویان و محدّثان یا مورخان خودمان فراوان دیده میشوند [افرادی که این اصل را رعایت نمیکنند.]

    از کتاب تعلیم و تربیت شهید مطهری

    http://lib.motahari.ir/Content/938/31

    بنده حقیر پریروزها از جلوی خانه-موزه ی شهید مطهری رد می شدم، این حدیث نبوی را روی بنری نوشته بودند:

    برای جهالت انسان همین بس که هر چه می شنود نقل کند.

     

    (8633) کَفَى بِالْمَرْءِ کَذِباً أَنْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ مَا سَمِعَ عَن أَبی هُرَیْرَة.


    (8635) ((کَفَى بِالْمَرْءِ مِنَ الْکَذِبِ أَنْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ مَا سَمِعَ، وَکَفَى بِالْمَرْءِ مِنَ الشُّحِّ أَنْ یَقُولَ آخُذُ حَقِّی لاَ أَتْرُکُ مِنْهُ شَیْئاً)) (ک) عَن أَبی أُمامة.


    http://lib.efatwa.ir/43281/2/298



    مثلاً شما ممکن است که بفرمایید بنده متن سخنرانی آقای دکتر را که در نظرات قبل آمد و در بیت رهبری بود یکی دو بار سعی کردم که گوش کنم و نشنیدم که از مالک اشتر و خطبه ی نهج البلاغه چیزی بفرمایند! جواب یحتمل این است که خوب دوباره گوش کن. شاید درست نشنیده ای. یا در نهایت جواب این است که یحتمل شنونده نیز درست بنظرش نیامده و جای دیگری بوده که این را شنیده است. این را می شود مطمئن شد که موضوع از چه قرار است و بالاخره مسئله را یک جوری حلش کرد. حالا یا بنده ی حقیر بوده است که درست نشنیده ام یا دیگری درست گوش نکرده است یا حیت از سخنرانی حذف شده است؟!

    ولی به هر حال، سخن زیاد است و نقل هر چیزی می تواند مسائل را پیچیده و سختتر کند. اما یک وقت هست که ما داریم در مورد مسائلی از قبیل خدا و رسالت و امامت بحث می کنیم یا بهتر عرض کنم که داریم در این موارد می شنویم. اینجا آراء گاهی اوقات از لحاظ فلسفی و حکمت در طول تاریخ آنقدر زیاد می شوند که گویی هر قومی و هر ملتی آراء خود را دارد و کاری هم ندارد که دیگری چه می گوید. هر کسی دارد حرف خودش را می زند و بازار خودش را گرم می کند. مثلاً بعضی شرک را هم جایز می شمارند و بلکه اصلا شرک را مبنای کار خود قرار می دهند و می گویند خدا می تواند یک انسان هم باشد یا بلکه به شکل انسان هم در می آید. دیگری یحتمل ادعای کذب کند که امام زمان است و از این باب به کذب و جهل و شرک بیافتد.

    اینجا کار برای سالک و طلبه ای که فرضاً دنبال علم و حکمت و معرفت و فلسفه و ریاضی و فیزیک است می تواند سخت شود از آنجایی که هر چه می آموزد از روی شنیدن است. و موضوع این است که آیا به آن حکمتی که امر ائمه و امامت را روشن می کند و خط آنها را از دیگر خطبا و متکلمین و اساتید برجسته می سازد و متمایز می کند، سالک و طلبه بالاخره پی می برد و دست می یابد و خود می تواند آنرا به دیگران منتقل کند؟ یا همینطوری سر در گم بین همه ی مکتبهای گوناگون متحیر است و از یکی به دیگری قاطیقوریایی می شود و عقلش او را به جایی نمی رساند؟ متوجه نمی شود که معنای شنیدن و گوش کردن و یاد گرفتن در چیست و چرا لازم است و بالاخره آن چیست که می فرمایند به مرضی همچون صم بکم عمی کر و گنگ و کور مبتلا می شود و بلکه روز قیامت هم اینچنین محشور می شود.

    ۱. صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ ﴿البقرة: ١٨﴾
    ۲. وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ١٧١﴾
    ۳. وَمَن یَهْدِ اللَّـهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا ﴿الإسراء:

    و حال آنکه می فرماید خدا به او عقل داده است که بهترین آنچه می شنود را یاد بگیرد. فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّـهُ وَأُولَـٰئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿الزمر: ١٨﴾.

    البته فبشر العباد پشتوانه ای هم دارد که: وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّـهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ.

    این است که ما وقتی داریم می شنویم و می شنویم و می شنویم، البته مهم است که از کی می شنویم و چگونه است که می شنویم و مرجع تقلیدمان هم کیست که داریم از او می شنویم؟ چرا که آمدیم و این مرجع تقلید گفت که خدا و رسول و امام همه و همه یکی می توانند باشند. تو هم رفتی گفتی که راست هم گفتی و آن هم خود منم. و بعد هم از آن مکتب رانده شدی و رفتی سر یک مکتب دیگری نشستی. و الی غیر النهایه. در صورتی که در بعضی مکتبهای توحیدی ما درست است که متشابهات و محکمات و اسرائیلیات هم داریم. و اما در همه ی ادیان توحیدی نیز مشترکاتی هستند که اگر هر یک را در حیطه ی دین خود بنگریم، درست است و همان توحید است که می رساند ولی اگر خود به شرک افتیم، راه را به غلط رفته ایم. و بلکه آمده ایم راه رفتن کبک را یاد بگیریم و راه رفتن خودمان را هم یادمان رفته است.

    نکته ی مهم اینجا است که حتی دو تا منافق که به نفاق خود واقف شوند و بلکه دو تا کافر و مشرک که عقلشان درست کار می کند و بلکه توبه کرده اند نیز از شرک یا کفر یا نفاق دیگری یحتمل آگاه شود و او را حتی المقدور سعی می کند از خود براند. این یک نکته ی بسیار مهم و کلیدی است که در اموری همچون مسئله ی کودتای 28 مرداد 32 و آیت الله کاشانی و دکتر مصدق و بازگشت شاه محمد رضا پهلوی باید در نظر گرفت. آنجایی که ما دنبال اقتصاد مقاومتی و عدالت و عدل هستیم و آنرا نمی یابیم و همینطور وسط کفر و شرک و نفاق دیگران در کل عالم واقع شده ایم و در معرض تبلیغات آنها نیز واقعیم، و قرار است کل عالم را هم مسلمان کنیم، بعضی یحتمل آسانترین راه را در این ببینند که اصلا به ما چه؟ کدام اسلام؟ کدام کشک؟ همه ی عالم در کفرشان گیر کرده اند و حالا ما بیاییم همه و همه را از کفرشان بیرون بکشیم؟ اینجا است که می فرماید ملک با کفر باقی می ماند ولی با ظلم نه! الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظم. دکتر مصدق یحتمل دغدغه های آیت الله کاشانی را حتی متوجه هم نبود. البته ما الان در جمهوری اسلامی و انقلاب هستیم و نمی توان آنرا با کودتای 32 مقایسه کرد. ولی مسئله ای که هست این است که هنوز که هنوزه هر از چندگاهی بنظر می رسد که امر ولایت فقیه مد ظله العالی نیز حتی زیر سوال می رود چرا که همین مسئله ی مراجع تقلید و امام و امامت و بلکه اسلام و حتی نماز برای بسیاری در همین جمهوری اسلامی خودمان نیز درست شناخته شده نیست که بالاخره همین نماز برای چیست؟ شما ممکن است بتوانید الکتریسیته و مغناطیسم را یاد بگیرید و معادلات مکسول را هم درست بیاموزید و بلکه مسائل را هم درست کوانتمی و بلکه به نظریه های میدانهای کوانتمی نیز بسط دهید و حتی درست هم نظریه های میدانهای همدیسی متناظر را قاطیقوریایی کنید و بلکه مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه (ابر)تقارنها و وحدت نیروها با گرانش و هندسه ناجابجایی و نظریه های ام و ریسمان و ... را نیز درک کنید، و اما در نهایت جاذبه و دافعه ی امام را متوجه نشوید! یعنی می شود؟ خوب وقتی علم و حکمت را یاد گرفتید و خواستید آنرا به دیگری منتقل کنید، نمی توانید آن دیگری را زیر سوال ببرید که کیست؟ منافق است؟ کافر است؟ مشرک است؟ مخصوصاً اگر همین علم و حکمت را کافر و مشرک و منافق هم مدعی باشند که بلکه از ما یاد گرفته ای! و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم کشک!

    یعنی می شود؟ حکمت، حکمت است و علم هم علم است دیگر. از هر که بیاموزی، همین است. بله، ولی قوه ی تمیز هم داری که آنچه می شنوی را خوب و بدش را بتوانی خودت از هم جدا کنی و یستمعون القول فیتبعون احسنه. جاذبه و دافعه ی امامت را درست در درونت توانسته ای منتقل کنی که بعد همین را به دیگری درست منتقل کنی و بلکه از همه ی اینها درست هم دفاع کنی و تا پای جان و مال هم پایش بایستی؟ و بلکه امامت را هم دریابی؟ یا ولی المومنین یا غایة آمال العارفین یا غیاث المستغیثین یا حبیب قلوب الصادقین یا اله العالمین. استغفر الله ربی و اتوب الیه. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    http://lib.eshia.ir/15335/13/29

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    شما نمی توانید بفرمایید که اینترنت منافق است همانطور که نمی توانید بفرمایید که تلفن یا بوق ماشین بنده ی حقیر هم خیلی منافق است. اما خوب اگر دگمه ی ارسال را زدید و نمی رود و اما وقتی ارسال دیگری را می زنید و می رود و بعد ارسال خودتان را برود، یحتمل اینجا یک اشکالاتی هست که باید بموقع رفع شوند تا مسائل حل گردند. و الا مشکل چیست؟ و ضد مشکل چیست؟ و الله اعلم. موضوع را می توان از راه های قاطیقوریایی نمودنهای همارز همچون یحتمل ناورداها و همارزیهای کلیفورد تابزی همولوژیهای زایبرگ-ویتنی، هیگارد-فلوئر-ویتنی، و گروموف-ویتنی در رابطه با هندسه های ناجابجایی و هندسه ی حبری و ریسمانها و نظریه ام و نظریه های کوانتمی/همدیسی قاطیقوریایی نمود.... و لذا باید صحت و سقم این نظریه های مختلف را بیشتر مورد بررسی واقع نمود. یک راهش این است که نظریه های مختلف را که روی خمینه های مختلف واقعند را با هم کوبورد کنیم، و سعی کنیم با گروه های لی از یکی به دیگری قاطیقوریایی نماییم و حتی بطور همزمان مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه (ابر)تقارنهایی یحتمل مینیمال را در مورد همه و همه ی خمینه ها اعمال کرده و هندسه ی ناجابجایی وحدت یافته ی آنها را وارسی و تحقیق نماییم و با نتایج مثلاً ال اچ سی مقایسه کنیم. و بلکه سعی مان را بر این بگذاریم که به وحدت نیروها و حتی GUT برسیم. حالا می فرمایید نه؟ خوب نه. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    می فرمایند امر به معروف و نهی از منکر در حد تذکر زبانی لازم است. ولی یک جاهایی اگر کسی متوجه کاری که دارد انجام می دهد نباشد هم یحتمل افتضاح برای خود آمر به معروف و ناهی عن المنکر شود. مثلاً بنده ی حقیری که به همان اصول اولیه ی قرات قرآن کریم هم وارد نیستم اگر بخواهم از اساتید قرآن مجید ایراد کنم، این می تواند با واکنش شدیدی هم روبری شود. اما حالا بالاخره شما یک خودی دارید و یک غیرخودی ای یا خیر؟ یعنی ممکن است فرض را بر این بگذارید که شما می توانید از استاد قرآن که خودی تر است انتقاد کنید ولی نمی توانید از موسیقیهای پاپ که از انواع متال راک و راک و امثالهم که می زنند گیتارشان را هم در حین کنسرت می شکنند انتقاد کنید چرا که هر چیزی یک حد و حسابی دارد. و اما مسئله این است که شما باید عدالت و عدل الهی را هم وقتی در اموری از قبیل تلاوت قرآن و اساتید آن و مراجع تقلید و امثالهم نیز بحساب آورید. و مسئله این نیست که از زمین و زمان انتقاد کنید.

    و الا مسئله این می شود که نه تنها بسیار انتقاد کنید و بلکه سختترین انتقادها را هم بشنوید و حتی آمر به معروف و ناهی عن المنکر هم شوید، و اما آنگاه که برای خودت افتضاح هم آفریدی دیگر نگو چرا؟!!! البته تقوای الهی داشتن که از کارهای همچون این حقیری نیست که بتواند آنطور که باید امر به معروف و نهی از منکر کند، ولی بالاخره به حرف و به زبان هم لازم است که یک چیزی گفت و تبدیل به یک مجسمه ای نشد که جامعه به هر سمت و سویی که رفت هیچ کس دیگر چیزی نگوید. لازمه ی این کار نیز همین حفظ حجاب اسلامی است. چرا در مسجد شما نمی بینید که حجابها حفظ نشود؟ یعنی وقتی محیط شد محیط مسجد قاعدتاً حجابها درست باید حفظ شوند و این مرد و زن ندارد. همه و همه به مسجد می آیند که بروند به سمت خدا. و اما اگر همین مسجد بشود مسجد ضرار، آنگاه همان مسجد را خود پیامبر است که می سوزاند و مسجد قبا را حفظ می فرمایند. وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ وَاللَّـهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿التوبة: ١٠٧﴾. و لذا محیط هم وقتی شد محیط اسلامی و اسلام هم شد اسلام ناب محمدی، آنگاه است که شما مثل مسجد مجبور نیستید مردم را زور کنید که حجاب را حفظ کنند و خودشان این کار را می کنند. محیط پاک خیلی تاثیرگذار است!

    و اما ما کجا و این حرفها کجا؟ التفات بفرمایید که بنده ی حقیر رفتم بیت رهبری به سخنرانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین رفیعی گوش می کردم که اشتباه نکنم در نامه ی 62 (ترجمه ی دشتی)

    http://lib.eshia.ir/26580/1/307

    و نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید

    http://lib.eshia.ir/15335/17/151

    فرمودند که در سایت رهبری در ذیل آمده است:


    http://www.leader.ir/fa/media/20616/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%B9%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%B4%D8%A8-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D8%A7?year=1396&type=0&page=4


    خوب که چی؟ می فرمایند که وقتی حضرت رسول محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم دیگر آخر عمرشان بود همه را جمع کردند و فرمودند که ایشان رفتنی هستند. یکی بلند شد و گفت که اقا من زیادی می خوابم و حضرت دعا فرمودند که بلکه او بیشتر دعا بخواند و کمتر بخوابد. دیگری بلند شد و گفت که آقا جان من منافقم، دعا بفرمایید که من منافق نباشم. دیگری بلند شد و گفت که تو چرا اینجور می گویی؟ بگیر بنشین چرا خودت را رسوا کردی؟ حضرت فرمود که خیر تو بنشین و دعا فرمودند که او دست از نفاقش بردارد.


    بنده داشتم باز به این متون نهج البلاغه ای ملا لغتی نگاه می کردم و فکر کنم هر چه با دفت هر چه تمامتر نگاه کنم هم نفهمم این کدام دو بوده ند که یکی از آنها منافق بوده و دیگری نیز به او ایراد می کرده که چیزی نگویی ها و آن هم نزد حضرتش که حضرت حجت الاسلام و المسلمین چنین فرمودند؟ و اما مسئله دقت زیادی هم می خواهد که اصلا مسئله چیست؟

    توجه بفرمایید که ما آنجایی که داشتیم از روانشناسی می گفتیم، این مسئله ی بسیار مهمی می تواند باشد که کسی بخواهد کنجکاوی هم بخرج دهد که ببیند آن 44 مبحث دیگری که در روانشناسی واقع می شوند و از مکتبهای آن هستند کدامند؟ بنظر خود این حقیر خیلی جالب توجه است. لااقل شش مکتب اصلی می گوید هست که یکی از آنها هنوز مکتب روانکاوی فروید است و از جمله گشتالت/انسانی کارل راجرز، رفتارشناسی واتسون، کارکردگرایی، روانشناسی سیستمی، شناختگرایی، ....  مثلاً از این میان هم روانشناسی رفتار متقابل یا ترانساکشنال یا همان من خوبم تو خوبی خودمان یا وضعیت آخر، و روانشناسی صنعتی نیز لااقل برای این بنده ی حقیر بیشتر توی چشم می خورند.

    مسئله اینجا این است که وقتی جوامع خیلی پیچیده شوند و انواع تعاملها در آن صورت پذیرند، احتیاج به انواع مختلف روانشناسیها نیز بروز می کنند و اجتناب ناپذیرند. مشکلاتی پیش خواهند آمد که بشر قبل از اینکه مثلاً محیطهای صنعتی ابرپیشرفته پیش نیامده اند حتی یحتمل مطرح نبوده اند.

    خوب، حالا از لحاظ فقهی هم شما حساب بفرمایید که اسلحه های گوناگون چه حکمی می توانند داشته باشند؟ و اسلحه های ابرپیشرفته و کشتار جمعی و از جمله بمبهای هسته ای نیز چه حکمی می توانند داشته باشند؟ و آنگاه نیز این پیشنهاد رئیس جمهور آمریکا آقای دونالد ترامپ که برای دفاع از خود، حمل کردن معلمان اسلحه به مدرسه نیز خوب است؛ این هم چه حکمی دارد؟ یعنی اینکه بشریت دارد کجا می رود؟ آیا این انتقاد ندارد؟ آیا باید ساکت نشست و دید هر کسی و هر قومی و بلکه هر کشوری هر کاری دلش خواست بکند و همه نیز ساکت باشند؟

    بنده عرضم این است که وقتی سخن و نصیحت پیامبران خدا خریدار نداشته باشد و سخن و نصیحت امرالمومنین و ائمه ی اطهار خریدار نداشته باشد، اگر سلاح را می خواهی که حرف خدا و پیامبر و ائمه و اولیاء و اوصیائش را به کرسی بنشانی، خوب این خیلی خوب است. و اما اگر می خواهی حتی تا روانشناسی و همه ی علوم طبیعی و فلسفه هم بالا بروی ولی حکمت متعالیه را نخواستی و بلکه خدا را هم نخواستی؟ یا بهتر از این گفتی که این یکی را نگاه کن! اینهاش، ببین خدا را هم قبول ندارد و آنگاه دست به سلاح بردی که سر جایش بنشانی. خوب، این چه حکمی دارد؟ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را کنار بگذاریم که حتی به ریاضی فیزیک و بلکه فلسفه بپردازیم که چه شود؟

    یعنی ما همه ی این کارها را داریم می کنیم که برسیم به حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف. و یک مرتبه این میان می خواهیم به معنای دیگری برسیم که ضد آن شود؟ آیا این سلاحی برای دفاع از حضرتش نمی خواهد؟ یعنی آیا حتی منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی نیز به ما در علوم نقلی و عقلی نمی گوید که باید بتوانیم از خود دفاع کنیم تا بتوانیم حتی به علوم و صنعت و تکنولوژیهای جدید و قدیم بپردازیم؟ از اینها گذشته شما همه ی روانشناسان عالم را جمع کنید که حضرت ولی عصر و بقیة| الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف را بتوانند حتی خودش را به خودش بشناسانند! آیا این کار شدنی است و اصلا به چه معنا است؟

    البته اینجا نیز یحتمل یک روش و مدل ضعیف داریم و یک مدل قوی! ولی موضوع این است که در هندسه های ناجابجایی نیز اگر ما بررسی کنیم، جبرهایی را که بر فضاهای هیلبرتی کار می کنند را در نظر بگیرید، اینها خود یک هسته ای و کرنلی دارند که جابجایی است. یعنی ما یک جبر ناجابجایی اوپراتوری یحتمل داریم که هسته اش جابجایی است. مثلاً ماتریسها ناجابجایی اند، ولی ماتریسهای قطری زیرمجموعه ی آنها جابجایی است. سوال این است که این ماتریسها و بلکه جبرهای ناجابجایی را چطور می خواهید در ماتریسها یا جبرهای جابجایی جا دهید؟ این سوال تا حدی یحتمل خنده دار بنظر برسد. و اما مطلوب است جبر جابجایی ای که هسته اش یا کرنلش این جبر ناجابجایی باشد. یعنی چه؟ یحتمل کسی اشکال کند که مگر می شود هندسه ی جبری را طوری بسط داد که مثلاً هندسه ی ناجابجایی  در آن بگنجد؟ بنده چیزی که به ذهنم می رسد قاطیقوریا است! قاطیقوریایی اش باید نمود بشرطی که میدانهای کوانتمی/همدیسی متناظر قاطیقوریاها را درست دریابیم. و مسئله حل است! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿یس: ١﴾


    إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿یس: ٨﴾


    إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿یس: ١٢﴾


    اقل کم، اثر و زمانت خیلی جالب بود!!!

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿یس: ١﴾


    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.



    یک سهل انگاریهایی هست که بطور بین المللی نیز اتفاق می افتند و خارج از محدوده های جمهوری اسلامی ایران و حتی منطقه است. از جمله همین تصادف کشتی سانچی و برخورد قطارها و سوانح هواپیماها و انواع خودروها و  ... است. یک سهل انگاریهای دیگری است که شما می شنوید که مربوط به داخل است. از جمله سقوط هواپیمای تهران-یاسوج و امثالهم. در این میان زلزله هایی که روستاهایی را که خانه هایشان نه تنها در برابر زلزله مقاوم نیستند و بلکه از نوع حلبی آبادی است نیز ما داریم که تلفات جانی زیادی می دهند. این سهل انگاریها وقتی اینطور بنظر برسند که جان و مال مردم هیچ اهمیتی ندارند، مردم دیگر خودشان هم به خودشان رحم نمی کنند چه رسد به اینکه اغتشاشگران و آشوبگران داخلی هم بخواهند به این مسائل دامن بزنند. یعنی شما به عنوان یک مسلمان در یک جمهوری اسلامی و بلکه هر جمهوری اسلامی ای نه تنها  مایلید که همه ی عالم از آندلسی به اسلامی قاطیقوریایی شود و بلکه مایلید که همه ی عالم کلاً اسلامی شود همانطوری که باید باشد. و اما این وضعیت خطری که دارد این است که در عین حال نیز مردم همان جمهوری در خود هر جمهوری ای اسلام را می طلبند و لاغیر و لذا به اسم اسلام نیز می توانند ایجاد خطر برای نیروهای انتظامی و شهروندان و ایجاد آشوب و اغتشاش نیز کنند. و این کار یقیناً از طرف نظام و قانون محکوم است. و اما ریشه های این ناآرامیها همانطور که یقیناً هم می تواند در ارتجاع ضد انقلابی داشته باشد، در عین حال می تواند بدلیل نابسامانیهایی که از داخل و خارج بر جامعه و اقتصاد و وضعیت روانی ملت و کشور مداوماً وارد می شود نیز باشد. این کار را هم با انواع رسانه های جمعی پیشرفته و آخرین سیستم و از جمله اینترنت و موبایل و ماهواره و امثالهم نیز می توانند رصد کنند. و صد البته این مسئله ای است که در صورتی که مدام در آن سعی و خطا شود، همین جای سوال است که آیا می تواند رفته رفته گریبان خود همانهایی را که دارند این کار را می کنند را بگیرد اگر در همه ی سعی و خطاهایشان یکی یکی ناکام بمانند. برای اینکه کشورهای دیگری که نه تنها آندلسی اند و بلکه با اسلام سر عناد دارند می توانند مدام این سعی و تلاش خود را ادامه دهند برای اینکه رژیم جمهوری اسلامی را به دلخواه خود در خواب و خیالشان هم که شده چپه کنند چه رسد که بواقع بتوانند چنین کنند.

    بنده داشتم دنبال مکتبهای مختلف روانشناسی می گشتم دیدم ویکی پدیا 45 مکتب لیست کرده است:


    https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_psychological_schools


    از این میان، مکتبی هست که ضد-روانپزشکی (anti-psychiatry) است که خود مقاله ویکی پدیا اولش می گوید که ایراداتی به این مقاله است:

    https://en.wikipedia.org/wiki/Anti-psychiatry

    بعضی یحتمل اشکال کنند که یعنی چه؟ مگر می شود مکتبی روانشناسی باشد که ضد-روانپزشکی است؟ دلیل این مسئله آن است که آنقدر دلایل مختلفی می تواند وجود داتشه باشد که یک مکتبی اینچنینی را می تواند ضد خودش کند؛ و از جمله نژاد پرستی یا دلایل سیاسی یا جامعه شناسی یا فقر یا جنگ یا ... یعنی وضعیت بیمارستانهای روانی و بلکه نوع درمان بیماران روانی  آنقدر اسفناک می شود که در حقیقت دارد ضد فلسفه ی روانپزشکی و بلکه ضد انسانیت عمل می کند.

    این یک مسئله ای است که بنده ی حقیر داشتم دیشب کتاب تاریخ و روش تفسیر قرآن از علامه طباطبایی را مطالعه می کردم دیدم آنجا نیز می تواند رخ دهد آنطور که تاویلاتی که از قرآن می شود ضد معنی ظاهری قرآن است. دلیلش را هم خود علامه می فرمایند که در طول تاریخ آنقدر مکتبهای تفسیری مختلف وارد شده است که اختلافات آنها بالا گرفته اند. ایشان در مورد ایراداتی که بعضی فلاسفه ی جدیدی که اروپا رفته اند و از علوم حسی و علمی جدید استفاده می کنند برای تفسیر نیز می فرمایند که ایرادات آنها به خودشان نیز وارد است و تفسیر قرآن به قرآن را بهترین نوع تفسیر می دانند. بخصوص ایشان می فرمایند که روش دیگری که هست این است که مبحثی فلسفی را که از قبل روی آن کار شده و پرداخته شده را به قرآن ارائه دهیم و ببینیم نظر قرآن در آن مورد چیست؟ و اما می فرمایند این روشی نیست که خود قرآن می پسندد.

    مثلاً ایشان در مورد سلاحها بحث می کنند و می فرمایند که نوع سلاحها از آن زمان قرآنی تا به حال خیلی فرق کرده است ولی هنوز سلاح است. و اما آیا ما می توانیم مثلاً بمب هسته ای را به قرآن ارائه کنیم و در موردش به فتوایی برسیم که آیا استفاده از آن جایز است یا خیر؟ چرا که چنین سلاحی آن زمان اصلا موجود نبوده است. و لذا جواب چیست؟ یحتمل یک جواب این است که باید مسئله را از لحاظ فقهی و حقوقی و بلکه خود علومی مثل علوم هسته ای نیز دنبال کرد. و صلاح و مشورت امر را دریافت.

    و اما اینکه سازمان ملل هم در این مورد چه می تواند کند خود مسئله ی مهمی است که به وضعیت روحی و روانی افراد در این اثر و زمانه چطور بهبود بخشیم؟ و اینکه تا چه حدی چنین کاری را می کند مسئله ای دیگر است. یعنی ما هنوز سر مسائل مربوط به برجام و توافقی اینچنین بین المللی بین هفت کشور جهان که شش کشور آن بقول خودشان از کشورهایی هستند که به علوم پیشرفته تر جدید اشراق دارند هنوز که هنوزه نه تنها مشکل داریم. و بلکه جهت قاطیقوریایی آندلسی آسلامی را هم می خواهند وارونه کرده و بر علیه خود جمهوریهای اسلامی جهان استفاده برند. تو را به علی آیا این را می فرمایید که می شود سازمان ملل؟ بابا به اسلام کافرید، خوب باشید، خودتان که می دانید به اسلام کافرید؛ و اما به دیگر کشورهای اسلامی جهان چه کار دارید که آنها را هم می خواهید گریبان گیر کفر و شرک و نفاق خودتان کنید؟ توبه کنید و بلکه توبه نصوح باشد توبه تان!    بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّـهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یُکَفِّرَ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّـهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعَىٰ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿التحریم: ٨﴾

    این اصلا یک مسئله ی شوخی برداری نیست و لذا باید بسیار بدان پرداخته شود. بنده یک مثالی می زنم راجع به وضعیت روانشناسی و قرائت و تلاوت قرآن و موسیقی. شما اولاً توجه بفرمایید که بعضی از مراجع تقلید حتی سازهای موسیقی را نیز جایز نمی شمارند. و بلکه همه ی مراجع تقلید موسیقی لهو و لعب و غنی رقص و آوازی را حرام می دانند. در عین حال نیز باید توجه داشت که همین موسیقی است که در گامها و مقامهای موسیقایی تلاوت قرآن مجید نیز بکار گرفته می شوند. یعنی اگر کسی صوت خوش در قرائت قرآن می خواهد، باید مقامهای موسیقایی را نیز یاد بگیرد. و لذا این کار احیتاج به مکتب و اساتید فن خود دارد.

    و اما بر فرض محال فرض بفرمایید که این اساتید بدتر از این حقیر آنقدر بد عمل کنند که همه ی شاگردان خود را از سر مکتبهای خود فراری دهند و بجایش آنها بروند سراغ همین ساز و آوازهای موسیقی که حالا تا حدی دست و پا شکسته یاد گرفته اند! یک وقت دیدید یک گروهی از اینها تشکیل شد که یا به موسیقیهای سنتی یا موسیقی های پاپ هم متمایل شدند! بعضی یحتمل بفرمایند که مگر می شود؟ از تلاوت قرآن کریم تا موسیقی سنتی و بلکه موسیقی پاپ کلی راه است و این اصلا امکان پذیر نیست.

    بله، اگر ما افرادی در حدود علامه طباطبایی صاحب المیزان یا حضرت آیت الله العظمی سبحانی و بلکه حتی شاگردان ایشان را هم داشته باشیم، حتی ایشان به اموری همچون تلاوت قرآن با صوت خوش هم احتیاج نداشته باشند که به تحقیقات خود ادامه دهند. و اما وقتی شاگردان بی استعدادی مثل این بنده ی حقیر گرفتار مکتبها و کلاسهایی شدند که سالها اولاً اسیر موسیقی های سنتی و غربی و شرقی بودند و بعد هم کمی نواختن موسیقی را دست و پا شکسته یاد گرفتند و بعد هم تازه آمدند سر کلاس قرآن کریم بنشینند و گرفتار تحجر و ارتجاعی دیگر و دیگر بین موسیقی و قرآن کریم شدند، آنوقت باید دید که وضعیت روانی جامعه به کجا می کشد. یعنی آیا جامعه است که دارد با موسیقی و بلکه قرآن کریم چنین می کند یا اینکه این فرد خود نیز مقصر است؟ خیلیها هستند که پای ساز و آواز که باز شود، می دوند دنبال آن و قرآنهای خود را می بندند و کنار می گذارند. و اما خیلیهای دیگری هم هستند که از اولش هم دنبال قرآن نبوده اند و بلکه بیشتر به موسیقی درمانی است که علاقه مندند! و لذا درست بین قرآن مجید و تلاوت آن و موسیقی قاطیقوریایی نمودن اینجا بسیار مهم است. و مسئله از همان نوع اسلامی- آندلسی می تواند شود. حالا ما دیگر وارد مباحث حوزه و دانشگاه نمی شویم.

    البته بعضی اینجا یحتمل به این بنده ی حقیر اشکال هم کنند که تو اصلا چرا اینقدر سنگ جمهوری اسلامی را به سینه ات می زنی از آنجایی که اصلا جمهوری اسلامی مگر برایت چه دایه ی عزیزتر از مادری شده است؟ اینجا در حقیقت باید حرمت اسلام و امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که به عنوان خدا بخواهد یک سرباز گمنام امام زمان و بلکه خاک پای آن حضرت حفظ کرد. همین است که وقتی حتی چند فصل کوتاه از زندگینامه ی شهید ابراهیم هادی را می خوانید و با سرگذشت او آشنا می شوید، شما را چطور تحت تاثیر واقع می کند؟ خدا رحمت کند همه ی شهدا را و از جمله این شهدای نیروی انتظامی را که امروز تشییع شدند و در حادثه ی اتوبوس در خیابان پاسداران داعش وار شهید شدند. موضوع این است که همه ی امامان ما خود از منتظران امام بعدی خود بوده اند همانطوری که امام بعدی یحتمل برادر خود یا فرزند خود بوده است. و آنگاه رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها السلام و امیرالمومنین علیه السلام و همه و همه ی ائمه ی اطهار علیهم السلام از منتظران حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرحه الشریف هستند.

    شما توجه بفرمایید که اگر تورات و انجیل را حتی همانطوری که امروزه هم ارائه شده اند را نیز خوانده باشید و بعد سراغ قرآن بیایید، بنده از روی یقین می گویم- هر چند که همه ی تورات و انجیل را مطالعه نکرده ام و اما از همان قدر کمش هم معلوم است- که قرآن خود بهترین مفسر کتب الهی است و به بهترین وجهی است که خدا و رسولانش و لذا خاتم النبیین را ارائه می دهد که هیچ مکتب انتزاعی و مجرد ریاضی یا فیزیکی ای نمی تواند مانند آنرا ارائه دهد و بلکه باید یقیناً بیاید طلبه ی این مکتب شود تا از آن درسها بیاموزد. مثالش همین عظمت بی نظیر سوره ی مبارکه ی یس به عنوان قلب قرآن کریم است. بنده یقیناً خدا بخواهد و خدا نصیب کند امشب هم بیت رهبری و ولی فقیه مد ظله العالی می روم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.


    خلاصه ی کلام در مورد حجاب اینجا است که جوانان ما باید قبل از ازدواج و تشکیل خانواده راه تقوی را پیشه کنند و به هزاران راه غلط نیافتند و حتی بعد از ازدواج نیز باید حتی بیشتر تقوی پیشه کنند همانطور که امیرالمومنین در خطبه های خود مدام می فرمایند که اوصیکم عباد الله بتقوی الله شما بندگان خدا را بتقوای الهی دعوت می کنم.

    مسئله ای که ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی متوجه آن می شویم و در امور دیگری که پاینتر از دینمداری و تقوای الهی است متوجه آن نخواهیم شد، اینجا است که مثلاً چه اشکالی با کمونیسم یا لیبرالیسم هست؟ بنده وقتی در دانشگاه هولی نیمز بودم مقاله ای برای کلاس مذهب (religion) و کلاس سکس انسانی (human sexuality) نوشتم که البته می خواستم همین مقاله را برای کلاس انگلیسی خود نیز قالب کنم که در حقیقت جیغ استادم رفت هوا که تو نمی توانی چنین کاری کنی! یعنی نمی توانی یک مقاله را برای سه کلاس قالب کنی. البته استاد دیگر هم فهمید که چنین کرده ام و نمره از این حقیر کم کردند. عنوان مقاله را گذاشته بودم: سکس، دین و علم. و از کتابخانه ی دانشگاه کتابهای مربوط به سیگموند فروید را پیدا کرده بودم و تا حدودی آنرا نقد کردم. موضوع این است که فروید بسیاری از کارها را و از جمله حتی سیگار کشیدن را نیز به سکس مربوط می کند که مثلاً کسی که سیگار می کشد دنبال پستان مادرش می گردد و لذا بجایش سیگار می کشد! این حرف تا یک حد زیادی حتی خنده دار نیست؟

    ولی نظریه های او جدیتر از این حرفها هم هست آنجایی که می گوید که کسی که دنبال علم است، قوه ای را که از نیاز به سکس است را جهشی استفاده می کند و در علوم و دانشها استفاده می کند. یعنی او گویی از دین و مذهب دارد فاکتور می گیرد و فقط مسئله را تنزل می دهد بین سکس و علم و لاغیر! و این بنظر این حقیر آن چیزی است که بزرگانی همچون شهید مطهری به او ایراد می کنند که غیر قابل بخشایش است. یعنی اینکه آقایان خانمها، پس تقوای و خدا و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه ی اطهار علیهم السلام و قرآن مجید و دین و مذهب و اولیاء و اوصیاء و پیر و مرشد و موعظه گر و مداح و ملا و آخوند و منبر و همه و همه چطور می شوند؟ اینجا خیلی مسائل جای تفکر دارند. التفات بفرمایید.

    حالا اصلا فرض بفرمایید که اینها دارند راست می گویند و همین نظامهای لیبرالی و کمونیسم است که می تواند به عالم حکمفرما شوند. آیا فکر کرده اید که آنچه اینها می گویند چه تبعات سنگینی را به بار خواهد آورد آنجاهایی که دین و مذهب را کنار گذاشته و همه ی تکنولوژیهایی که در دسترس بشریت است می توانند جایگزین دین مبینی همچون اسلام عزیز شود. چه تبعاتی خواهد داشت و چه استعمار و استکبار و استحمارهایی را بشر باید زیر بارش برود؟ و چه جنایات آشکار و پنهانی که واقع نخواهند شد؟

    برای مزاح بنده این را عرض کنم که ما رفته بودیم دیروز بیت رهبری برای ایام عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها و یک عده ای از دانش آموزان دبستانی هم آمده بودند که همه با هم در صف منتظر بودیم  تا وارد حسینیه شویم. و چون جمعیت زیادی آمده بود، نشد و به مدرسه ی مجاور رفتیم. اما این بچه ها که یحتمل حوصله شان نیز سر رفته بود از روی اینکه می خواستند بازی در بیاورند یا با هم شوخی می کردند آنقدر همینطوری به هم فشار آوردند که با اینکه از ما کمی فاصله داشتند بالاخره رسیدند به ما. و حالا دو نوجوان شاید 15-16 ساله هم جلوی آنها بودند که باید فشاری را که آنها می آوردند را تحمل کنند. حالا یکی از این شاگردان داشت به این حقیر می گفت که مثلاً حساب این یکی شاگرد را که دارد شیطنت می کند را برس. و بنده دیدم که این دو نوجوان داشتند بر سر این شاگردان دست هم می کشند و آنها را باصطلاح مورد تفقد هم قرار می دهند که کار خوبی هم نمی کردند. و حالا مسئول مدرسه هم سعی داشت اینها را آرام کند که نمی شدند و نه به زمین بودند و نه به زمان! اما وقتی از بیت رهبری در اتوبوس برمی گشتیم، یک پسر بچه ای حدودا نه بیشتر از 3 الی 4 ساله هم بود همراه برادر بزرگتر و پدرش که خود اظهار داشت که برای سلامتی آقای خامنه ای مد ظله العالی صلوات و بعد برای سلامتی امام زمان عجل الله فرجه الشریف صلوات! و همه و همه صلوات فرستادند.

    و اما اینجا یک امری هست که مربوط می شود به موشکها که اگر تا بحال بدان فکر نکرده اید بنده عرضم این است که خوب است فکر کنیم. و آن مسئله چیست؟ ما می بینیم که بشریت و از جمله خود ما نیز همینطوری دارد سعی می کند موشکهای لحظه به لحظه پیشرفته تر بسازند. و از آن طرف هم کار به جاهایی رسیده است که کار رسیده است به بمبهای هسته ای. حالا انرژهای بالا و از جمله انرژیهای هسته ای نیز جای بحثهای خود را دارند. اما یک دلیل استفاده های مخرب از این سلاحهای مخوف همین است که تقوای الهی کنار گذاشته شده است و به علم و سکس و نه دین پرداخته می شود. و وقتی می فهمد که چه بلایی به سر خودش آورده است، نمی تواند تحمل کند و طغیان می کند و همراه با خودتخریبی اش دیگری را هم تا سر حد امکان تخریب می کند. این هم جای بحثهای خود را باید داشته باشد.

    و اما مسئله ای که در موشکها هست همان است که شما عریان در سوال مربوط به وحدت نیروها در مدل استاندارد ذرات فیزیک و (ابر)تقارنها و نظریه های گرانشی یا نسبیت عام کوانتمی باید لحاظ شوند؛ و اینکه فاصله ی جرمها تا چه حدودی است. چیزی که ما در موشکها می بینیم این است که اینها از سوختهایی برخورداند که بطور پیوسته موشک را هدایت می کنند تا از نقطه ای که پرتاب می شوند تا نقطه ای که به هدف می خورند، ادامه می یابد. یعنی یک وقت هست در فیزیک که شما گلوله ی توپی را می خواهید پرتاب کنید و ببینید چطور باید مسیرش ادامه یابد که فقط تحت اثر گرانش زمین این توپ به هدف بخورد. چه منحنی ای را باید طی کند و چه ضربه ای به توپ باید وارد شود تا بلکه بتواند به آن هدف برسد. اما مسئله ی موشکی اینجا مسئله ای دیگر است که حتی می تواند به مدارهای بالاتری رفته و ماهواره هایی نیز تا مدتها بفرستد که در مدارشان برای چندین دورها و بلکه چندین شبانه روز و بلکه چندین سال (؟) حول زمین باقی می مانند.

    اینجا این سوختهای موشکی نمی توانند موشکها را به سرعتهایی نزدیک به سرعتهای نور برسانند و بلکه سرعتشان بسی کمتر از سرعت نور است. ولی موادی که اینها برای سوخت استفاده می کنند، از نوعی است که موشکها را می توانند به سرعتهای به اندازه ی کافی بالا برساننند که در سلاحهای مختلف استفاده می شوند. آیا شما بصیرت دارید که ربط مسئله را به مسئله ی مدل استاندارد ذرات فیزیک و گرانش کوانتمی و بلکه نجوم ستارگان و سیارات بینید؟ شما یحتمل نتوانید به اندازه ی کافی سوخت مورد استفاده خود را بیابید که کشتی مورد نظر زمینی-ماهی-خورشیدی را در الشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم، را هدایت کنید. یحتمل هم این ابهام هست که بین زمین و ماه و خورشید، این کشتی کجا است که واقع است؟! و اما در این مدلهای استاندارد ذرات فیزیک و گرانش کوانتمی و نسبیت عامی، ما چه تفاوتهایی در فاصله ی جرمها (mass gaps) داریم آنطور که آن نیلوفر آبی و دیگر گلهایی همچون لاله و رز و داوودی و امثالهم و آن درختان عظیم الجثه همچون گردو و صنوبر و سکویا... هر کدام زیباییهای خود را دارند و مزاحم دیگری هم یحتمل نشوند. ناخدا و سکاندار این کشتی نمی تواند مخلوطی قاطیقوریایی از سکس و علوم طبیعی و حتی منطق و فلسفه و ... بدون الهیات و اخلاق و اسلام باشد. و یقیناً ان شاء الله سالک الی الله در همه ی تلاشهای خود نهایتاً به اسلام خواهد رسید و باید بدان پایبند باشد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.


    با عرض تسلیت به بازماندگان حادثه ی دلخراش هواپیمای تهران یاسوج، خدا رحمت کند آن عزیزان را. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.

    با سلام،
    خانم دکتر بنده ی حقیر می خواستم خدمتتان عرض کنم که در مسئله ی حجاب که این روزها پیش آمده است، طرف حفظ حجاب را می گیرم. حجاب را می توانید با استدلال ثابت کنید که خانمها برای خودشان بهتر است که حجاب را حفظ کنند. مسئله فقط این نیست که حجاب باید اجباری باشد یا خیر، مسئله بلکه این است که کیست که حجاب را زیر سوال می برد. این را بنده بطور ضمنی از امام خمینی شنیدم ولی آقای خامنه ای اخیراً در رابطه با حجاب بیت دوم رباعی خیام را صریحاً خواندند که شیخا هر آنچه گویی هستم، آیا تو چنانچه می نمایی هستی؟ اگر کسی استدلال نداشته باشد، هیچ وقت چنین حرفی را راجع به خودش نمی گفت. و لذا امام خامنه ای نیز یقیناً استدلال دارند که چنین می فرمایند. البته این استدلالات را شهید مطهری قبل از انقلاب در کتاب حجاب نیز بیان فرموده اند و همینطور پشتوانه ی قوی فقهی می تواند داشته باشد که برای بعضی دخترها و خانمها یحتمل خسته کننده هم جلوه کند ولی می توان بسیار در مسائل ریز شد و استدلال نمود که چرا باید حجاب را حفظ کرد. و اما متاسفانه در نهایت مسئله از نوع دیگری می تواند شود.
    خود حضرت ولی فقیه دامت ظله العالی در همین آخرین سخنرانیشان با مردم تبریز فرمودند که حفظ انقلاب می تواند با مسئله ای مثل ارتجاع روبرو شود و با اموری از قبیل همان اشرافیت قبل از انقلاب دوباره سر و کار پیدا کنیم.
    اینجا مسئله چیست؟ مسئله ی وضو را در نظر بگیرید. می فرمایند که تا وقتی کسی شک ندارد که وضویش باطل شده یا مثلاً نوزادی را بغل کرده و او رطوبتی را احساس کرده ولی عین نجاست به لباسش  سرایت نکرده است، و لذا مسئله ی استصحابی می گوید که او هنوز وضویش صحیح است. یعنی او نباید دوباره وضو بگیرد. یحتمل بتوان گفت که تا وقتی که جامعه ای نیز می داند که دارد انقلابی عمل می کند نیز مسئله ی استصحابی می گوید که دوباره احتیاجی ندارد که انقلابی عمل کند. اما اینکه حالا چه کارهایی را باید و نباید انجام داد، خود می تواند موضوع اجتهاد فقهی چندین و بسیاری مجتهد و فقیه شود. و اما اینکه چرا دخترها و خانمها باید حجاب را حفظ کنند از موضوعات حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است نیز خود یک مسئله ی بسیار مهمی می تواند باشد. ولی خوب، بنده بیش از این اینجا خدمت حضرت عالی عرض نمی کنم برای اینکه یک اموری هست که یحتمل باید گفت که مربوط می شود به محرم و نامحرم و نمی شود همه چیز را اینجا گفت! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿یس: ١﴾

    إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿یس: ١٢﴾


    یک چیز آموزنده ای که از دانشگاه برکلی بنده یادم هست این است که بنده ی حقیر این سعادت را داشتم که با یک دانشجویی در خوابگاه هم اتاقی بودم که آنزمان داشت کارشناسی اش را در زمینه ی زیست شناسی مولوکولی تکمیل می کرد ولی در عین حال هم تحقیقات آزمایشگاهی هم می کرد. حالا در همان برکلی هم برای خودش آزمایشگاه دارد و در همین زمینه ها و بلکه سرطان شناسی استاد شده است. آن زمان می فرمودند که معدلش در برکلی بیست بوده است! یکی از نویسندگان مقاله ی زیر او هم هست:

    http://journals.plos.org/plosgenetics/article?id=10.1371/journal.pgen.1005845


    بنده عرضم این است که شما توجه کنید که ما در سطوح ژنتیک و سلولهای بنیادی که دارید تحقیقات می کنید و با DNAها و RNAها دارید سر و کله می زنید، یک سری مسائل دیگری هم می توانند واقع شوند که در سطوح هسته ای هستند و مربوط می شوند به مدل استاندارد ذرات فیزیک. موضوع این است که از یک سطحی به سطح دیگری چطور قاطیقوریایی می فرمایید که به امور سرطان شناسی نیز کمک کند و نه آنکه مسائل را حادتر و شدیدتر نیز نمایند. مثلاً در سطوح ورزشی بعضی یحتمل توصیه هم کنند که روحیه ی ورزشی داشتن اینجا خیلی هم مفید می تواند باشد و بلکه دوچرخه سواری هم خیلی خوب است چه رسد به اینکه کارخانه ی دوچرخه سازی هم داشته باشید. حالا موشکها را کاری نداریم.

    ما اینجا با اموری از قبیل اریتروسیتها و لیمفوسیتها و مایوسیتها است که سر و کار داریم و بلکه سلولهای B و ژنهای مربوطه ی آنها. در عین حال همینها از مولوکولهایی تشکیل شده اند که خود از دریایی از انواع کوارکها و لپتونها و بوزونها و فوتونها یحتمل تشکیل شده باشند. اینها چطور قاطیقوریایی می شوند؟! التفات بفرمایید که مثلاً در اشارات و تنبیهات ابن سینایی ما از منطق شروع می کنیم و به طبیعیات می رسیم و بلکه به الهیات و عرفان نیز وارد می شویم و باز اینجا هم این سوال هست که اینها را چطور با هم قاطیقوریایی می کینم و نگاشتها از یکی به دیگری کدامند؟ کجا نگاشتهایی جایز است و کجاها نیست؟ ..... به عنوان مثال یحتمل سوال ساده تر این است که برای اینکه از سنگ کلیه یا پراستاد جلوگیری شود، باید چه کرد؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿یس: ١﴾

    إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿یس: ١٢﴾


    اقای رئیس جمهور حجة الاسلام و المسلمین روحانی در هند سخنرانی ای داشتند که به موضوعات قابل توجهی اشاره فرمودند. و از جمله فرمودند:


    مشکلاتی وجود دارد که هنوز نتوانسته ایم بر آنها فایق آییم ، بسیاری از جنگ ها ناشی از اشتباهات محاسباتی است و نرم افزاری برای پیش بینی تحقق اهداف وجود ندارد و تا امروز بشر به چنین نرم افزاری دسترسی نداشته است.


    بنده اینجا عرضم این است که دقیقاً این همان مسئله ای است که تا چه حد می توان تصمیم گیریهای بشری و بلکه تصمیم گیریهای مهم عالم را به نرم افزارها و رایانه ها یا ابررایانه ها واگذار کرد آنچنان که ما ساعتهایی را درست می کنیم که خیلی دقیق کار خود را انجام می دهند تا وقتی که باطری یا حتی کوک آنها تمام نشده است. ولی بسیاری اوقات این مسئله مطرح می شود که آیا انسان هم یک ماشین است؟ و این یک سوال خیلی مهمی هم هست که متفکرانی همچون شهید مطهری و علامه جعفری نفی می کنند. ولی سوال مهمتر دیگر اینجا است که آیا کل این عالم خلقت و هستی نیز یک ماشین است که بشر بتواند با انواع نرم افزارها و بلکه با جنگ و قدرت نمایی خود بر آن تسلط یابد یا این یک توهمی است که ناشی از عدم شناخت نفس یا خود و خدای خود که همان پروردگار عالم است می باشد؟

    اینجا یک مشکل عظیمی است که هر چه بیشتر با این نرم افزار کار کنیم و مشکلات آنرا برطرف کنیم که بطور مکانیکی و بلکه مکانیک کوانتمی و بلکه نظریه های میدانهای کوانتمی/همدیسی و مکانیک سماوی و نجوم و ریاضی فیزیک چه نوع اشتباهاتی در نرم افزارها وارد می شوند و در صدد برطرف کردن این نرم افزارها برآییم، باز با این پدیده روبرو خواهیم شد که پیچیدگیهایی که در کل عالم و از جمله کیهانشناسی ما احتیاج داریم بشناسیم خارج از عهده ما است. چرا؟ دلیلش این است که ما ملتها یا گروه هایی از انسانها که دانشمندان نیز در بین آنها هستند، بر یک ماشین نیست که بخواهیم تسلط پیدا کنیم و بلکه آن چیزی که دنبالش هستیم آنقدر عظمت دارد که هر چقدر بیشتر در آن دقیق شویم بیشتر می تواند ما را مات و مبهوت کند از آنجایی که بسی بیشتر از ما اتفاقاً خیلی زنده تر است. و بلکه ما را در این زندگی و زندگی کردن در نهایت می تواند شکست دهد. و سوای همه ی اینها وجود مبارک خدای تبارک و تعالی و حضرت حق را ما می توانیم هر آن در قلب خود احساس کنیم و بلکه با او در تماس باشیم.

    در عین حال، در این میان رشادتها و شهادتهایی را انسان مشاهده می کند که غیر قابل وصف اند. و از جمله در نهایت آن روحیه ی ورزشکاری بسیار هم در نهایت سادگی و بی ریایی به فکر کمک به مستمندان و مستضعفین نیز می باشند. در سیره عملی شهید ابراهیم هادی، حجت الاسلام دکتر سید محسن میری در جلد 2 سلام بر ابراهیم ص82 می فرمایند:

    موضوع بعد در مورد شخصیت ابراهیم، قضیه "حکمت" است. ... اما کار حکیمانه و تاثیرگذار، بسیار از او (شهید ابراهیم هادی) می بینید. تعداد زیاد افرادی که او توانست هدایت کند، تایید کننده ی همین مطلب است.

    --------------------

    بعد علامه (محمد تقی جعفری) ادامه داد: هر بار شما می آمدید و درس می گرفتید، امروز نوبت من است که از شما درس بگیرم....

    وقتی به منزل ابراهیم رفتیم، بعد از تعارفات معمول، ابراهیم شروع به صحبت کرد و گفت:

    "استاد، ما توی جبهه به خیلی از مسائل یقین پیدا می کنیم."

    بعد دستش را شبیه یک دایره کرد و گفت: "اگر دنیا مثل این کره باشد، امام زمان (عج) ماننند این دست های من به دنیا احاطه دارد. خداوند نیز بر تمام دنیا شاهد و ناظر است."

    علامه در سکوت، به این تعابیر عرفانی ابراهیم فکر می کرد. بعد هم ابراهیم شروع به بیان خاطراتی از معجزات و امدادهای غیبی کرد. ....


    ایشان بلافاصله بعد از شنیدن خبر، نگاهی به اطرافیان کرد و در وصف ابراهیم یک بیت شعر قرائت کردند که متناسب با حالات او بود:

    این مدعیان در طلبش بی خبرانند،

    آن را که خبر شد، خبری باز نیامد...

    همان، صص 75-77


    از حدیث 28 چهل حدیث امام خمینی سلام الله علیه:


    ٤٣٢٠ / ١٢. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَالْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ :

    عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : قُلْتُ : أَصْلَحَکَ اللهُ ، مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ أَحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ ، وَمَنْ أَبْغَضَ لِقَاءَ اللهِ أَبْغَضَ اللهُ لِقَاءَهُ ؟ قَالَ : « نَعَمْ » قُلْتُ : فَوَ اللهِ ، إِنَّا لَنَکْرَهُ الْمَوْتَ ، فَقَالَ : « لَیْسَ ذلِکَ حَیْثُ تَذْهَبُ، إِنَّمَا ذلِکَ عِنْدَ الْمُعَایَنَةِ ، إِذَا رَأى مَا یُحِبُّ ، فَلَیْسَ شَیْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَنْ یَتَقَدَّمَ ، وَاللهُ تَعَالى یُحِبُّ لِقَاءَهُ، وَهُوَ یُحِبُّ لِقَاءَ اللهِ حِینَئِذٍ ؛ وَإِذَا رَأى مَا یَکْرَهُ ، فَلَیْسَ شَیْ‌ءٌ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنْ لِقَاءِ اللهِ ، وَاللهُ یُبْغِضُ لِقَاءَهُ ».

    http://lib.eshia.ir/27311/5/354


    راوی گفت: "گفتم به حضرت صادق، علیه السلام، "اصلحک الله، کسی که دوست داشته باشد دیدار خداوند را، دوست دارد خداوند دیدار او را؟ و کسی که خشمناک باشد از دیدار خدا، خشم آید خداوند را دیدار او؟" فرمود: "آری" عرض کردم: "به خدا قسم همانا ما کراهت داریم از مردن." فرمود: "چنین نیست که تو گمان کردی. این در وقت دیدار مرگ است: وقتی که دید آنچه را که دوست دارد، نیست چیزی محبوبتر پیش او از ورود بر خدای تعالی؛ و خدای تعالی دوست می دارد دیدار او را، و او دوست می دارد دیدار خدا را در این هنگام. و وقتی ببیند چیزی را که کراهت دارد، پس نیست چیزی مبغوضتر پیش او از دیدار خدا، و خداوند خشم دارد دیدار او را."

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿یس: ١﴾


    یک بنده خدایی در یک قاره ای و بلکه در یک سیاره ای از سیارات منظومه ی شمسی رفته بود برای کار در یک کارخانه ی دوچرخه سازی درخواست دهد، البته قبول شد و تا بازنشستگی هم همانجا کار کرد و در همان سیاره هم مرد ولی هیچ وقت متوجه نشد که این کارخانه در حقیقت یک کارخانه ی قطعات موشک و تانک و انواع بمبهای پیشرفته در پس پرده است. یک بار داشت می رفت کتابخانه ی کارخانه شان که کنار یک سایت نظامی بود، و به شوخی از نگهبانش پرسید آیا اینجاها یک کارخانه ی دوچرخه سازی نمی شناسید؟ نگهبان خیلی جدی گفت نه! و یحتمل برای اینکه مطمئن شود از دیگران هم پرسید و اضافه کرد ما اینجاها چنین کارخانه ای نداریم.

    وقتی شما از یک روحیه ی ورزشکاری یکی از شهدا می خوانید، این روحیه شما را به اعجاب وا می دارد که اصلا این روحیه چه ربطی دارد به شهادت و شهدا و گمنامی و مفقود الاثری او؟ یحتمل پیش خود حتی بفرمایید که اصلا ورزش کیلو چند؟ اگر او می رفت دانشمند می شد، بهتر نمی بود؟ مرجع تقلید می شد بهتر نمی بود؟ و این در صورتی است که مراجع تقلید و همه و همه از روحیه ی ورزشکاری او است که درس می گیرند و بلکه خودش شده است الگو و مرجع تقلید! یعنی چه؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که داری بی ربط می گویی! مگر می شود که هر کس از راه برسد بشود مرجع تقلید و الگو؟! روحیه ی ورزشکاری در این است که فقط دور گود ننشسته ای و یارت را تشویق می کنی و رقیبش را هو می کنی و بلکه خودت وارد گود می شوی و شروع می کنی به مبارزه. این هم روحیه ی ورزشکاری می خواهد حالا شده اگر دانشمند هم می خواهی که باشی. مثل این می ماند که بفرمایند چرا شماها همه اسلحه دارید و همه مسلحید. و در جواب بفرمایند که وقتی تروریستها این همه اسلحه دارند، می خواهید ما اسلحه هایمان را غلاف کنیم؟! البه باید هم توجه داشت که جهادهای اکبر با نفسهای اماره و لوامه تا رسیدن به نفس مطمئنه حتی اسلحه های بس برنده تری هم دارند. 

    می فرماییند که یک مدارایی داریم و یک مداهنه ای! مدارا کردن با خودیهایی که خطاهایی از آنها سر می زند یک چیز است و با مداهنه ی خود و دیگران که بر خلاف فطرت است چیزی دیگر است. این می تواند تا آنجاهایی پیش رود تا به شهادت محض بیانجامد. و لذا می فرماید فرقی ندارد که در قتال مومن می کشد یا کشته می شود. فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَىٰ بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّنْ عِندِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ ﴿آل عمران: ١٩٥﴾

    البته گمنامی این شهیدان یحتمل یک امری است که در غیبت امام زمان حل می شود آنچنان که حضرت حق می فرمایند  إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿یس: ١٢﴾. و اما همین گمنامی را می توان در مجموعه ای از مداراها و مداهنه ها جستجو کرد که در دادگاه های الهی واقع می شوند و ما یا از آنها با خبریم و یا در جریان آنها مستقیماً واقع نیستیم.  اِلهى وَسَیِّدى فَاَسْئَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتى قَدَّرْتَها وَبِالْقَضِیَّةِ الَّتى حَتَمْتَها وَحَکَمْتَهاوَغَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ اَجْرَیْتَها اَنْ تَهَبَ لى فى هذِهِ اللَّیْلَةِ وَفى هذِهِالسّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ اَجْرَمْتُهُ وَکُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَکُلَّ قَبِیحٍ اَسْرَرْتُهُ وَکُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ اَوْ اَعْلَنْتُهُ اَخْفَیْتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ وَکُلَّ سَیِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّى وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى وَکُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَىَّ مِنْ وَراَّئِهِمْ وَالشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ وَبِرَحْمَتِکَ اَخْفَیْتَهُ وَبِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ وَاَنْ تُوَفِّرَ حَظّى مِنْ کُلِّ خَیْرٍ اَنْزَلْتَهُ اَوْ اِحْسانٍ فَضَّلْتَهُ اَوْ بِرٍّنَشَرْتَهُ اَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ اَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ اَوْ خَطَاءٍ تَسْتُرُهُ یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ یا اِلهى وَسَیِّدى وَمَوْلاىَ وَمالِکَ رِقّى یا مَنْ بِیَدِه ِناصِیَتى یا عَلیماً بِضُرّى وَمَسْکَنَتى یا خَبیراً بِفَقْرى وَفاقَتى یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَ أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی مِنَ [فِی] اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً وَ أَعْمَالِی عِنْدَکَ مَقْبُولَةً حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی [إِرَادَتِی] کُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً یَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی وَ اُشْدُدْ عَلَى اَلْعَزِیمَةِ جَوَانِحِی وَ هَبْ لِیَ اَلْجِدَّ فِی خَشْیَتِکَ وَ اَلدَّوَامَ فِی اَلاِتِّصَالِ بِخِدْمَتِکَ حَتَّى أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِی مَیَادِینِ اَلسَّابِقِینَ وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِی اَلْبَارِزِینَ [اَلْمُبَادِرِینَ] وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِکَ فِی اَلْمُشْتَاقِینَ وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ اَلْمُخْلِصِینَ وَ أَخَافَکَ مَخَافَةَ اَلْمُوقِنِینَ وَ أَجْتَمِعَ فِی جِوَارِکَ مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ اَللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ وَ مَنْ کَادَنِی فَکِدْهُ وَ اِجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ فَإِنَّهُ لاَ یُنَالُ ذَلِکَ إِلاَّ بِفَضْلِکَ وَ جُدْ لِی بِجُودِکَ وَ اِعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِکَ وَ اِحْفَظْنِی بِرَحْمَتِکَ وَ اِجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً وَ مُنَّ عَلَیَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِکَ وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ اِغْفِرْ زَلَّتِی فَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلَى عِبَادِکَ بِعِبَادَتِکَ وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِکَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ اَلْإِجَابَةَ فَإِلَیْکَ یَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِی وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِی فَبِعِزَّتِکَ اِسْتَجِبْ لِی دُعَائِی وَ بَلِّغْنِی مُنَایَ وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجَائِی وَ اِکْفِنِی شَرَّ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِی یَا سَرِیعَ اَلرِّضَا اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ یَمْلِکُ إِلاَّ اَلدُّعَاءَ فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ یَا مَنِ اِسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ وَ طَاعَتُهُ غِنًى اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ اَلرَّجَاءُ وَ سِلاَحُهُ اَلْبُکَاءُ یَا سَابِغَ اَلنِّعَمِ یَا دَافِعَ اَلنِّقَمِ یَا نُورَ اَلْمُسْتَوْحِشِینَ فِی اَلظُّلَمِ یَا عَالِماً لاَ یُعَلَّمُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِفْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ اَلْأَئِمَّةِ اَلْمَیَامِینِ مِنْ آلِهِ [أَهْلِهِ] وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً [کَثِیراً].

    بعضی مومنین و مومنات یحتمل اینجا اشکال می کنند که وقتی کسی به شرک و/یا کفر و/یا نفاق افتد است که فرق بین مداهنه و مدارا را درک نخواهد کرد و وقتی همه ی پرده ها کنار رفتند و انسان در قلب خود متوجه حضور خدا شد، آنگاه خود می فهمد که کجاها با مومنین حجب و حیاء داشته است و با کفار و منافقین و مشرکین وارد جهاد شده است و کجاها پرده دری و مداهنه کرده است و خود از کفار و منافقین و مشرکین شده است و باید توبه کند و آنچنان شهادت دهد که در سوره ی توبه آمده است و اینچنین شروع می شود: بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١. و اینچنی ختم می شود: لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢٨ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩. این یقیناً یک روحیه ی ورزشکاری ای می خواهد که بسته به روحیه ی افراد یک وقت دیدید لیلی و مجنونی شد و یک وقت دیدید سر از داستان رومئو و زولیت از آب درآمد. و لذا می فرماید که تقوی پیشه کنید و تقوا الله  وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٥٢

    سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ ﴿الصافات: ١٠٩﴾. و لذا نمی شود آن روحیه ی ورزشکاری را از دست داد و گفت که بنده ی حقیر به نتیجه رسیده ام و بلکه حتی آن روحیه ی ورزشکاری یک شروعی است و بس. و بسی مجاهدتهای بیشتری می خواهد تا برسیم به فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا (الفرقان 52). و لذا برای اینکه ذره ای از یک کرمچاله ای عبور کند تا برسد به سیاه چاله ای دیگر یا حتی ستاره ای، پروانه ای که دو سر کرمچاله دو ستاره یا دو سیاه چاله یا ستاره-سیاه چاله را به هم وصل کرده است را یافتن است که شرط است. اینجا یحتمل مسئله را از لحاظ توپولوژیکی یافتن در این است که منوپلهای مغناطیسی ای را که در معادلات زایبرگ-ویتنی نهفته اند را بیابیم و ناورداهای آنرا با ناورداهای گروموف-ویتنی و فلوئر-هیگارد-ویتنی مقایسه کنیم. و در نهایت ببینیم اینها از لحاظ فقهی و حکمت متعالیه چطور در ریاضی فیزیک قاطیقوریایی می شوند؟! و لذا مسئله را تبدیل کنیم به مسئله ای در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. البته این بدان معنا نیست که ما نمی توانیم مسئله را در عین حال از دیدگاه های هندسه ی ناجابجایی و برنامه های (هندسی) لنگلندز و حتی نظریه های میدانهای کوانتمی/همدیسی (ابر)تقارنی مدل استاندارد ذرات فیزیکی نیز بررسی نموده و به منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی بست داده و بلکه حتی در عین حال به مدلهای فلسفی روانپزشکی قوی و ضعیف و بلکه نورولوژیک نیز بپردازیم. و گذشته از همه ی اینها ما این آموزه را که یا من اسمه دوا و یا من ذکره شفا را در زندگی چطور بکار بندیم هنوز روحیه ای پروانه وار بسمت خدا و منحصر به خود می خواهد که یحتمل سالک الی الله باید در دادگاه عدل الهی آنرا بکار بندد قبل از آنکه بزانو درآید. وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الجاثیة: ٢٨﴾ فَلِلَّـهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٣٦ وَلَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٣٧. روحیه ی ورزشکاری این است که درست امر به معروف و نهی از منکر کنی! البته بعضی هم این میان هر کاری کنید، بجای اینکه نفس خود را بکشند در حال گناه کبیره ی خودکشی خود هستند و هر چه بگویی نکن. توی گوشش نمی رود. تا اینکه بالاخره به خود می آید و می بیند که کار از کار گذشته است و حداقلش بصورت برگشت ناپذیری مبتلا گشه است. اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء. استغفر الله ربی و اتوب الیه. خدایا از گناهان ما در گذر. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿یس: ١﴾


    بنده حقیر یک چیزی را شنیدم که خیلی جالب بود. با اینکه خیلی دیر است بنده عرض می کنم. می فرماید: په هه! یا بلکه به به! بگم؟! چی بگم؟! تو که خودت ما شاء الله همه چیز را بلدی و می گویی! دیگر بقیه می خواهی چه بگویند؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


     بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    یس ﴿یس: ١﴾



    یک نکته ی بسیار مهمی هست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی که این را تا حدود زیادی در نوشته های دکتر آرن وال نیز می بینیم. و آن همان است که در فلسفه ای که بهکتی ودانتا سوامی ارائه می دهد نیز می توان جای جای کتابهای مختلف او تا آنجایی که این بنده ی حقیر مشاهده کرده ام دیده می شوند. و آن نوعی فلسفه است که اتما و برهمان را به هم مربوط می کند به عبارت دیگر در گفته های فلاسفه ی اسلامی نیز داریم که من عرف نفسه عرف ربه. این فلسفه معروف است به Advaita که در صفحه ی ویکیپیدیا آنرا Advaita Vedanta می نامد. بنده پاراگراف اول از این صفحه ی ویکیپدیا را اینجا می آورم:


    Advaita Vedanta (IAST, Advaita Vedānta; Sanskrit: अद्वैत वेदान्त, literally, not-two), originally known as Puruṣavāda,[1][note 1] is a school of Hindu philosophy and religious practice, and one of the classic Indian paths to spiritual realization.[2] The term Advaita refers to its idea that the soul (true Self, Atman) is the same as the highest metaphysical Reality (Brahman). The followers of this school are known as Advaita Vedantins, or just Advaitins,[3] and they seek spiritual liberation through acquiring vidyā (knowledge)[4] of one's true identity as Atman, and the identity of Atman and Brahman.[5][6][7]

    https://en.wikipedia.org/wiki/Advaita_Vedanta


    البته این فلسفه ای است که در مکتبهای مختلف هندوئیسم از آن استفاده می شود همانطور که صفحه ی ویکی نیز همین را می گوید که  از جمله مکتب بهکتی یا devotion یا عشق به خدا یا وقف در راه او یا سرسپردگی در راه او یا .... البته اینجا یحتمل این مسئله هست که Advaita به معنای مانیسم یا وحدت اتما و برهمانی است که ضد دوئالیسم ثنویت است.

    و اما این به چه معنا است؟ در حقیقت خوب است اینجا گفته شود که و الله اعلم! یعنی چه؟ یعنی یکی اینکه خیلی دیر وقت است و بنده نمی توانم همه چیز را الان توضیح دهم. دوم اینکه بعضی یحتمل دهریت را هم در آن بتوانند وارد کنند آنطور که همه چیز مثلاً در دهر است که حل می شود؛ و لذا یحتمل کمونیسم هم از آن منع نشود. سوم اینکه اینجا اتما را چطور حساب کنیم و برهمان را چطور حساب کنیم نیز شرط است. و لذا اینکه چطور از "من عرف نفسه" می خواهیم برسیم به "عرف ربه" در عبارت من عرف نفسه عرف ربه نیز مهم است.

    یعنی اینجا مسئله به چه معنا است که اتما و برهمان یکی می شوند؟ اگر اینجا به این فرض برسد که هر دوی یک نفسی و خدای او یکی هستند، اینجا به شرک افتاده است و این همان چیزی است که در اسلام جایز نیست و سوره ی مبارکه ی توحید نفی می کند. هیچ نفسی نمی توند خدا شود. این فرق اساسی اسلام و حکمت متعالیه است با فلسفه های دیگر در اهل کتاب یا ادیان توحیدی دیگر. همه ی نفوس بنده های خدا هستند و لا غیر. هیچ نفسی و حتی رسول الله نیز مدعی نیست که از بندگی خدا می تواند خارج شود آنطور که ما در نماز داریم که اشهد ان محمد (صل الله علیه و آله و سلم) عبده و رسوله.

    شرک عظیم اینجا است که کسی بیاید حتی برای انبیاء و رسل الهی نیز  الوهویت محض قائل شوند و لذا طبقات کاست بقدری فاصله پیدا کنند که از یک طرف کاستهای اشرافیت محض و از طرفی کاستهای نجسهای در فقر محض بوجود آیند. یا هر که همچون اهل کتاب به این شرک قائل باشد، لااقل ظاهراً وارد یک نوع الوهیتی سوای دیگران می شود.

    در صورتی که در اسلام آن همه مجاهدتهای حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمومنین علیه السلام و همه و همه ی ائمه ی اطهار و حتی آنجایی که امام حسین و یاران وفادارشان قیام می فرمایند و بر علیه یزید و یزیدیان و برای خدا جهاد می فرمایند، دلیلش آیا غیر از این است که اگر این کارها را نمی فرمودند اسلام و توحید و نبوت و امامت و عدل و حتی معاد و قیامت هم امروز برای مسلمانان شیعه و حتی اهل سنت- فرقی ندارد- آنچنان نمی بود که هست؟ السلام علیک یا بقیة الله الاعظم و السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿یس: ٨﴾



    و عنه‌[علیه السّلام‌]أیضا:


    إذا کان یوم القیامة نادى مناد من بطنان العرش: یا أهل القیامة اغضموا  أبصارکم لتجوز فاطمة بنت محمد مع قمیص مخضوب بدم الحسین فتحتوی على ساق العرش فتقول: أنت الجبار العدل‌ اقض بینی و بین من قتل ولدی.

    فیقضی اللّه لابنتی و ربّ الکعبة.

    ثم تقول: اللّهم اشفعنی فیمن بکى على مصیبته، فیشفعها اللّه فیهم.


    ینابیع الموده، جلد 2، ص 323

    http://lib.eshia.ir/15278/2/323


    بدین وسیله تحصیح می شود که ینابیع الموده است و نه ینابیع العرش! هر کس غلطهای دیگری را ارائه دهد جایزه می گیرد. ما چرا اینقدر خواننده های ساکت و صامت و مرموز و به قول انگلیسیها و آمریکاییها کناره گیر aloof داریم!

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿یس: ٨﴾



    و عنه‌[علیه السّلام‌]أیضا:


    إذا کان یوم القیامة نادى مناد من بطنان العرش: یا أهل القیامة اغضموا  أبصارکم لتجوز فاطمة بنت محمد مع قمیص مخضوب بدم الحسین فتحتوی على ساق العرش فتقول: أنت الجبار العدل‌ اقض بینی و بین من قتل ولدی.

    فیقضی اللّه لابنتی و ربّ الکعبة.

    ثم تقول: اللّهم اشفعنی فیمن بکى على مصیبته، فیشفعها اللّه فیهم.


    ینابیع العرش، جلد 2، ص 323

    http://lib.eshia.ir/15278/2/323


    پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: دخترم "فاطمه" سلام الله علیها در روز قیامت در حالی محشور می شود که همراه او پیراهنی خونین است که به یکی از ساق های عرش آویزان است، زهرا می گوید: ای خداوند عادل، میان من و قاتل فرزندم داوری کن. پیامبر صل الله علیه و آل و سلم فرمود: قسم به پروردگار کعبه که خداوند برای دخترم داوری می کند و سپس فاطمه می گوید: خداوندا بر من ببخشا اینان را و شفیع قرار بده بر هر کسی که بر مصیبت حسین گریسته است، پس خداوند او را شفیع همگان قرار می دهد.


    این ترجمه را از کتابچه ای که مرکز فعالیتهای دینی روابط عمومی شهرداری تهران تهیه کرده اند به عنوان یاس نبوی چهل حدیث فاطمی، این بنده ی حقیر کپی کردم. یحتمل آن قسمت را که می فرماید یا اهل القیامة اغمضوا (غضوا) ابصارکم لتجوز فاطمة بنت محمد را یادشان رفته است ترجمه کنند. و همینطور هم محمد صل الله علیه و آله و سلم را اشتباها مدا چاپ کرده اند!


    بگذریم، بنده می خواستم راجع به دو سه مسئله چند کلمه ای عرض کنم. الف) تلاوت قرآن یک استعداد موسیقایی می خواهد هر چند که دانستنزبان و ادبیات و صرف و نحو عربی هم می تواند کمک کند. یعنی اینکه کسی تلاوتی در سه گاه یا حجاز یا چهارگاه تلاوت کند از لحاظ موسیقایی است که باید بداند یعنی چه هر چند که یحتمل هم دستگاه های موسیقیایی را حتی درست بلد نباشد و فقط از روی تقلید گوشه ها را یاد گرفته باشد و تلاوت کند. مثلاً در نماز هم ما داریم که بعد از نماز به طریقی خاص سه مرتبه الله اکبر بگو یک مرتبه به راست یک مرتبه به چپ و یک مرتبه هم به وسط سرت را بگردان. حالا اینکه دلیل این کار چیست؟ یحتمل از ائمه وارد شده است. ما فقط این کار را به تقلید از ائمه و فقها انجام می دهیم. حالا چرا؟ این بحثهای خود را دارد. و لذا یحتمل کسی بخواهد یاد بگیرد در دستگاه ها و گامهای سه گاه و چهار گاه و حجاز و رست و ... چه نتهایی هم استفاده می شوند. و خوب، آیا شما در گوش دادن به قطعه های تلاوتی در ویدئوی زیر متوجه می شوید که کجاها بیات و رست و سه گاه و نهاوند است؟

    https://www.aparat.com/v/GXQHw


    البته این آدرس هر دفعه یحتمل جلسه ی مختلفی از تمرین را به شما بدهد مثل 812، 813، 818،... و اما یقیناً تلاوت قرآنی تمرین می خواهد همانطور که فیلمها هم نشان می دهد و در ضمن استعداد و علاقه به یادگیری و استاد خوب هم می خواهد. خدا نصیب کند. و حالا یحتمل مرجع تقلید هم یک بنده ی خدایی برسد ولی هنوز تلاوت خوبی مثل قاریان مشهور قرآنی نداشته باشد.

    و اما یحتمل یک بنده خداهایی دیگری هم خدای ناکرده دستگاه های موسیقی را هم خیلی خوب بلد نباشد و اما به مجالس لهو و لعب و موسیقی های لهو و لعبی هم بیشتر علاقه مند باشد تا تلاوت قرآن مجید. و لذا به گناهان کبیره هم خدای ناکرده دچار شوند. و بنابراین در مورد تلاوت قرآن کریم و نغمات آن حرف بسیار است.


    ب) ما اینجا دو مسئله داریم راجع به این حدیث نهج البلاغه که العلم سلطان و من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه.

    امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند.

    یک وقت هست که شما تلاوت قرآن را بلد نیستید و رفته اید نزد کسانی نشسته اید که همه نمره هایشان در تلاوت قرآن کریم بیست است و بلکه استاد تلاوت قرآن هستند و دارند با هم مسابقه می دهند. و شما هم برایتان سوء تفاهم می شود که چطور است که من هم تلاوت کنم. و حال آنکه بهتر است شما فقط گوش دهید و همین هم به شما توصیه می شود. یعنی اینجا اساتید نمی خواهند به شما یاد دهند که چطور تلاوت کنید و بلکه خود دارند با هم مسابقه می دهند یا خود دارند تلاوتشان را با هم تمرین می کنند. خوب، از یک دیدگاه یحتمل به شما یحتمل اینطور القاء شود که به شما یورش برده شده است. و اما از نظر دیگری شما در حال یادگیری هستید و نباید این احساس را کنید که به شما یورش برده شده است.

    موضوع اینجا این است که یک قسمتی از قضیه این است که دانش سلطان و قدرت است. و اما همینکه کسی به این قدرت دست یافت، معنایش این نیست که آنگاه می تواند بر مبنای علم و دانش و حکمت از قدرت اش استفاده کند و یحتمل کارش رفته رفته به دیکتاتوری بکشد و نه تنها خودش در یورش بردنهای علمی و غیر علمی اش زمین بخورد و بلکه همه و همه را نیز با خودش به زیر بکشاند. و لذا در مسائل اسلامی-آندلسی قاطیقوریایی باید بسیار دقیق بود که کجا ما با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که طرفیم و کجاها است که خیر و بلکه مسائل صرفاً فلسفی یا ریاضی فیزیکی یا صرفاً طبابت و پزشکی است و بس. الهیات و حکمت متعالیه ای به عبارت دیگر در کار نباشند و اگر هم در کارند، مربوط به اسلام نیستند.

    نمونه ی این مسائل را ما در مسائل مربوط به علوم هسته ای داریم. فرض بفرمایید که ما پروژه ی منهتن را داشته ایم که مربوط است به اختراع بمب اتمی و آنطور که آنرا در جاهایی استفاده کرده اند. اینجا ما انواع یورشها را داشته ایم که در جنگ جهانی دوم صورت یافت. و یک یورش هم همان بود که با بمب اتم بر کشوری واقع شد. و اما بعد، ما می بینیم که مثلاً ریچارد فاینمن نیز که در این پروژه شرکت داشته است، از لحاظ فیزیک نظری بسیاری کتب و نظریه های مختلف را ابداع می کند که امروزه نیز مورد بحث است. از جمله همین انگیزه های فاینمن را داریم. البته یحتمل بیشتر اینها مربوط می شوند به مقالات مارکولی و اما این را هم نگاهی بیاندازید:

    https://arxiv.org/abs/1710.07685

    http://inspirehep.net/record/1624702

    و لذا ما یک مسائلی را داریم که علم و دانش و حکمت سلطان و قدرت است و مسائل دیگری را داریم که کدام علم و دانش و حکمتی است که ما را به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی قاطیقوریایی از آندلسی به اسلامی می رسانند؟

    این یک مسئله است که چطور دانشمندی را وادار کنیم که خود را از علمش تهی کند و مسئله ی دیگری است که دانشمندی از سر اخلاص دانشش را به دیگران بیاموزد. مثل این است ک بر سر در کارخانه ای لامپی روشن کنیم که اینجا در ایام محرم مراسم عزای حسینی داریم و هر کسی هم وارد شد بپذیریم. و آیا این همان است که هر وقت به چنین مراسم عزایی می رویم، چراغ را هم خاموش کنیم یا اینکه زنگ بزنیم از همسایه بپرسیم چون چراغ همسایه تان روشن نیست و چراغ شما روشن است و لذا آیا شمایید که هیئت دارید، یا زنگ بزنیم بپرسیم که آیا لامپ سر در خانه ی شما را دزد زده یا اصلا بپرسیم همسایه تان که خوب هیئت می گیرد پس چرا شما هیچ کاری نمی کنید؟! بالاخره در عزای حسینی درست است که اشک ریختن صواب دارد، و اما نگفته اند کسی را آنقدر آزار بده تا اشکش هم در بیاید. بعضی یحتمل اشکال می کنند که کسی که در عزای حسینی شرکت نمی کند، بهتر است یک جورهایی قلقلکهایی اش بدهند تا بلکه شرکت کند و حتی قطره ی کوچکی هم اشک بریزد. همه که در راه امام حسین علیه السلام نباید هر چه دارند از جمله مال و جان را فدا کنند چرا که خدای ناکرده اصلا حسینی نیستند. فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها و لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم...

    ج) ما با این مسئله هم در کارخانه های کوارکهای سر یا ته مواجه ایم که خوب پس لپتونهای دیگر کجا رفته اند که حالا ما یک مرتبه پریده ایم و می خواهیم انواع نیوترینوها و از جمله نوسانات نیوترینویی را دست یابیم آنطور که در بعضی از تقارنهای مدل استاندارد ذرات فیزیک می یابیم. در واقع اینجاها است که باید خیلی هم مراقب بود و همانطور که گفته شد متوجه بود که این کارخانه ها کدامند و آیا مسجدند؟ خانه های خدا هستند؟ یا چه؟ و بلکه باید به مسائل فقهی آنها نیز که در پس پرده یحتمل واقعند و جزئی از الهیات مسائل اند و از امور مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اند پرداخت.

    د) بنده کتاب آتش و خشم کاخ سفید ترامپ از درون را خریدم و مقداری از آن را جلوی ساختمان بورس در خیابان ملاصدرا همینطوری که لبو خوردم بعدش کتاب را هم خواندم. حدس بنده این است که گلهای سر سبد کتاب را یحتمل در مراسم اهدای جوایز گرَمی خوانده اند و کتاب لو رفته است! البته این فقط حدس این حقیر است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾

    إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿یس: ٨﴾


    بنده دوباره متن را خواندم دیدم یک جایی در اینکه کی فرزند ناخلف کیست اشتباهی رخ داده است و گویی اسرائیل فرزند ناخلف خودش است! و فکر کنم این باید درست شود که آمریکا است که فرزند ناخلف اسرائیل است یا اسرائیل است که فرزند ناخلف آمریکا است یا بالاخره چه؟ ولی یحتمل همینجوری باقی بماند بهتر است.

    اصولاً فرزند ناخلف چیز بدی است و بر عکسش حلالزادگی و شیر پاک مادر را خوزدن هم خیلی خوب است! اما خوب، بماند.

    مسائلی را که بنده ی حقیر می خواستم عرض کنم اولاً اینکه یک وقتی کافر به خودش می آید و می گوید: یا لیتنی کنت ترابا. 

    إِنَّا أَنذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا ﴿النبإ: ٤٠﴾

    البته این یحتمل با آن خاک تو سرم که سوره ی یس را حفظ نکردم خیلی هم فرق دارد که حالا اگر شد بعداً بیشتر هم راجع بدان عرض می کنم. موضوعات حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از اینجا نشات می گیرد که ما یحتمل این به ذهنمان برسد که فقه استدلالی را بطور حداقلی بحث کنیم مسئله حل است و بقیه اش را می رویم سراغ تنزل نظریه های حمیدی مجیدی و حتی حکمت متعالیه که امروز از خیابان ملا صدرا پیاده می گذشتم، نزد خود گفتم که اگر مرحوم ملا صدرا امروز بودند چه می فرمودند؟ یحتمل می فرمودند که تو کلاً کار را خراب کردی مخصوصاً که در ایستگاه مترو، ترن مترو هم همچین که سوار شدیم خراب شد و همه مجبور شدند پیاده شوند و از جمله این حقیر که تازه سوار شده بودم و یحتمل مزید بر علت شد! حالا که فکرش را می کنم، پیش خود گفتم که ای کاش می رفتم موزه ی تازه سازی که آنجا است و فکر کنم مربوط به دفاع مقدس است. و بعد هم می رفتم به مسجد بزرگی که در ایستگاه شهید حقانی است برای نماز مغرب و اعشاء. بجای اینکه سریع بدو بیا خانه مثل آدم کوکیها....

    مسئله چیست که می خواهم عرض کنم؟ عرض بنده این است که حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی، یک جایی یک توبه ای هم دارد. و آن کجا است؟ اینجا است که شما دارید می روید بین کافر و مشرک و منافق و همانطور که می فرمایند باید علم را از آنها اخذ کنید حالا شده با اینکه در خانه ی خود هم نشسته اید و دارید این کار را با اینترنت هم می کنید. این توبه اش کجا است؟ توبه اش آنجا است که از یک طرف دارید حکمت متعالیه و نظریه های حمیدی مجیدی و فقه را حداقلی کسب می کنید و آنها را ارائه می دهید. و الحق و الانصاف این کار می تواند بقول خارجیها فول تایم ذهن شما را درگیر کند. و اما خدا نکند که اگر بخواهید چه نزد حوزویون بنشینید و چه نزد دانشگاهیان که اصلا و ابدا جرات نکنید که چنین خبطی از شما سر بزند. حالا می خواهید بروید مسجد، خوب بروید. التفات می فرمایید؟ توبه اش اینجا است که باید از جمع مشرک و کافر و منافق بیرون بیایید و بلکه هیچ گاه خود را از آنها ندانید و آنگاه همینطور در جمع مومنین و مومنات هم ببینید آیا اصلا شما را به عنوان مسلمان هم که شده تحویل می گیرند؟ و این یک توبه ای می خواهد که پدر جان اگر کسی دچار هزار جور لامذهبی در جبهه شد، آن جبهه است و وقتی از جبهه برگشت اوضاع باید فرق داشته باشد! و این آن چیزی است که توبه می خواهد و اما توبه اش کجا است یحتمل گاهی اینطور بنظر می رسد که در تردد بین حوزه و دانشگاه و بلکه کنار گذاشتن هر دو یقیناً این گم خواهد شد. و این همان چیزی است که دشمنان می خواهند، شیطانهای بزرگ و کوچک باشند و چه دشمنان این مرز و بوم باشند و چه کلاً دشمنان مسلمانان باشند.  بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١

    این در حقیقت یک معنای توبه است که معنای بسیار ضعیفتر آن است. معنای قویتر آن آنجا است که العلم سلطان. اگر کسی حتی مدعایش هم این شود که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دست یافته است و حتی به قسمتی از آن اذعان کند و به نکته هایی از آن حتی پی ببرد و اینها را اعلام و اعلان هم کند، و همه و همه بی توجه از کنار آنها بگذرند توبه اش اینجا است که هر چند که ما بی توجه از کنارش بگذریم دیگران این کار را نخواهند کرد.

    دلیل سلطان بودن علم به این است که آنکه آنرا اخذ کرده و استفاده می کند فرقش با آنکه از کنارش بی توجه می گذرد خود حدیث می فرماید که چیست این فرقها.


    العِلمُ سُلطانٌ ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ.

    امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند.

    شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 20، ص 319

    http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1158&npt=8

    و لذا این توبه ی بدی دارد که علم را دنبالش بروی و اخذ نکنی و بلکه دشمنت هم آنرا اخذ کند و خودت هم خودت را از پای در بیاوری که چیست؟ می خواسه ای علم اخذ کنی. و نتوانسته ای! این یک چیزی است که همه به ریشت خواهند خندید که عجب آدمی هستی تو؟ عجب کارخانه ای ساخته ای تو؟ عجب بنده ی خدایی هستی تو؟ برو توبه کن. برو برو آنجا که نه تنها آندلسی را نمی توانی اسلامی کنی و بلکه انقریب که برعکس هم عمل کنی کانه داری اسلامی را آندلسی می کنی و بلکه در تحجرت گیر کرده ای. برو برو دنبال کارت و برو توبه کن. بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١ معنای مستهجنات را هم نفهمیده ای و فیلترینگ را هم بی خودی زیر سوال می بری.

    التفات بفرمایید که حتی اگر شما می خواهید سوره ی سی را هم حفظ کنید، راه دارد. بیش از حد نباید دچار تورم و بلکه inflammation ای شد که یا تبدیل شود به مشکلاتی از قبیل باد فتق و امثالهم یا مشکلات دیگری که ناشی از همین inflammation یا التهاب خودمان است که خود یحتمل می تواند منجر به فراموشی هم شود. یعنی طرف دچار باد شده است بجای فربگی! حالا این یک طرف قضیه است. اصل قضیه این هم هست که شما فرض بفرمایید که می خواهید تلاوت قرآن را یاد بگیرید. خوب، یحتمل شما نتهای موسیقی را بدانید. و بعضی سازها را هم بتوانید بنوازید. و بلکه خیلی سریع هم بتوانید به دستگاه های موسیقی و گامهای مختلف دریابید و حتی شروع کنید از یک استادی هم تقلید کردن. و یواش یواش حتی در هر کدام از این کارها نمره تان هم بیست شود. و اما هنوز شما لازم است که همه ی این قطعات مختلف را کنار هم بگذارید و بلکه در آن محیط تلاوت قرآن واقع شوید و آنگاه می توانید تلاوت قرآن را یاید بگیرید.

    اگر از همان اول با دانشگاهیانی که همه نمره هایشان بیست است بنشینید و بخواهید از آنها یاد بگیرید. نمی شود. مثل آن بنده خدایی که رفته بوده است هندوستان و نه او حرف انگلیسی آنها را می فهمیده و نه آنها می فهمیده اند او چه می گوید باید شوید. یعنی هر چه با مدعیان بیشتر بنشینید که آقا تو بلد نیستی، یاد نخواهی گرفت. از آن طرف هر چقدر هم با کسانی که قرآن را بد تلاوت می کنند هم تمرین کنید، بدتر می شود که بهتر هم نمی شود. راهش این است که بروید یک کشوری که عرب زبان هستند و آنجا سعی کنید تلاوت را تقلید کنید همانطوری که سعی می کنید عربی را هم همزمان یاد بگیرید. آنگاه مسئله حل خواهد شد. هم عربی تان پیشرفت خواهد کرد و هم تلاوتتان و هم صرف و نحوتان و هم ادبیات عربی تان و بلکه یحتمل به عبارتی دیگر سر تا پا بشوید یک عرب تمام عیار.

    و الا از عجمها بخواهید صرف و نحو عربی و تلاوت قران و ادبیات هم یاد بگیرید، خیلی هم خوب است و اما هیچ کس اذعان نخواهد کرد که من مثل هندیها است که دارم انگلیسی حرف می زنم و شما یحتمل همیشه جا خواهید ماند که با نمره بیستها نشسته اید و حتی متهم شوید که اصلا چرا عبا هم می اندازی. بابا به تو چه؟ خنده داری قضیه اینجا هم هست که اگر این بنده خدا آمد و یک غلطی هم کرد و تو هم آمدی جوابش را بدهی و روت نشد با او همان کار را بکنی و رفتی مثلاً همان نیشگون را از کس دیگری گرفتی. و بعد هم معذرت خواستی، یحتمل همان نیشگون را هم وقتی دارند تو را می گردند بیایند کما بیش از تو بگیرند. دیگر نباید بگویی که اینقدر سینه ام را آب لمبو کردی که الان شیرش می آید. یا نباید بگویی که بابا آمدی بنشینی و باسنت را گذاشتی روی سر من. خوب آمده قرآن بخواند و حول شده. خاک توی سرت کنند. تو خودت حواست را جمعتر کن ببین کجا سجده می کنی. دیگر دماعت را که در موقع بازجوییها در نجف آن احمق نپیچانده است. حالا پستونت را زیادی فشار داده یا باسنش را گذاشته روی سرت که سجده می کردی. بدبخت اینها که خودی هستند و نباید اینقدر بچه ننه باشی. خاک توی سرت کنند. حالا خر بیار و باقلا بار بزن. بنده همان بروم با همان سایت دکتر آرن وال فیلتر شده سر و کله بزنم مثل اینکه آخر و عاقبتش بهتر است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته. 


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿یس: ٨﴾


    فرض بفرمایید که ما کنفرانس بین المللی گذاشته ایم برای خانمها و آقایان کارآفرین کارخانه دار تولیدکننده های مختلف و از جمله انواع کوارکهای سر و ته و البته نیوترینوها. سوال این است که ما چطور می توانیم نیوترینوهای راست دست نیز تولید کنیم؟ یحتمل سخنرانی  اشکال به کارخانه دارها اشکال کنند که شما بهتر است بیش از 4 کارخانه نداشته باشید و حتی اگر هر کارخانه ای را در یک قاره ای داشته باشید هم بهتر است. بعضی کارخانه دارها که 5 کارخانه یا حتی بیشتر هم داشته اند ایراد می کنند که ما نمی توانیم به کارخانه های خود سرکشی کنیم اگر کارخانه هایمان در قاره های مختلفی واقع باشند و دچار مشکل خواهیم شد. وانگهی بعضی دیگر اشکال می کنند که آیا ما نباید به همه نشان دهیم که می توانیم 5 تا کارخانه در کنار هم و در همسایگی هم مثلاً در همین بید گنه ی خودمان داشته باشیم قبل از اینکه بخواهیم 5 کارخانه و بیشتر در قاره های مختلف و بلکه همه ی قاره ها داشته باشیم؟ مدیر کنفرانس هم البته یحتمل ایراد کند که سعی کنید فرافکنی نکنید و کارهای خود را محدود کنید به یک حوزه ی خاص و نه اینکه بخواهید در کرات و سیارات و ستارگان دیگر هم حتی کارخانه هایی بزنید و در زیاده خواهیها و خوی استکباری بخواهید کارآفرینی را منحصر کنید به خودتان و لاغیر! دلیلش هم این است که باید ببینید یک وقت کدام یک از مدلهای ضعیف و قوی فلسفه ی روانپزشکی شاملتان می شود که اگر دچار مدل قوی با انواع نسخه ها و تجویزات و بستریها و عملها شدید، برای همه ی کارخانه دارها و بلکه کارآفرینان بلندپرواز می تواند بد شود. شما اگر فکر می کنید خیلی زرنگید، اول بیایید همین بیدگنه ی خودمان ببینید می توانید کارخانه هایتان را راه اندازی کنید، تا بعد به کشورهای دیگر و قاره های دیگر و سیارات دیگر و ستاره های دیگر و کهکشانهای دیگر و ....

    البته بعضی از سخنرانها و مدرسین هم یحتمل اینجا اشکال کنند که آقایان خانمها شما نباید به دو سه الی چهار پنج تا کارخانه راضی شده و بلکه ما بینهایت کارخانه داریم اینجا. و لذا نباید سر خودتان اینطور کلاه بگذارید که تعداد محدودی کارخانه راه اندازی کنید و کارآفرین نمونه شوید. خیر، مسئله غیر از این است و ما بینهایت کارخانه های اینچنینی داریم. می خواهید بخواهید نمی خواهید نخواهید. و حالا خر بیار و باقلا بار بزن! بدوم بروم مسجد نماز دیر شد هر چند که کلی حرف در این مورد هست. و از جمله اینکه کدام کارخانه ها بعضی از افراد نمی توانند وارد شوند و کدام کارخانه ها اصلا کارخانه هم یحتمل نباشند و بلکه جزء مساجدند و چرا افراد فقط می توانند دورش بگردند و بهتر است واردش نشوند یحتمل چون حرمت اش خیلی بالا است و بعضی کارخانه ها نیز بلکه مساجدی هستند که برای همه ی ادیان مقدس است و .... و اینها را چطور می شود در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پیگیری کرد و کجاها باید به حکمت متعالیه و فلسفه و نظریه های ریاضی فیزیکی پرداخت و کجاها باید مستقیم وارد الهیات شد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ﴿٨


    اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. فرض بفرمایید که ما نه تنها یک کارخانه و بلکه چندین کارخانه داریم. و در هر کدام از این کارخانه ها، مدل استاندارد ذرات فیزیک خود را داریم که مملو از کوارکها و لپتونها و بوزونها و امثالهم هستند. خوب، ما یحتمل حتی بر حسب هندسه ی ناجابجایی و بلکه نظریه ی میدانهای همدیسی قاطیقوریایی بین کارخانه ای چه موقعی اینجا نوسانات نیوترینویی داریم که حتی به نیوترینوهای راست دست نیز بیانجامند. 

    اینجا باید توجه داشت که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به ما می گوید که قاطیقوریاهای بین کارخانه ای در حقیقت چه زمانی می توانند همسانی بین قاطیقوریاییها باشند. موضوع اینجا این است که از حکمت متعالیه یحتمل دست نیاز به نظریه های حمیدی مجیدی دراز نکنیم و بر عکسش جایز است. یعنی شما در وضعیتهای آندلسی نیز نظریه های ریاضی فیزیکی و فلسفه دارید که آیا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیانجامند یا خیر. و اما تکنولوژی حاصل از نظریه های ریاضی فیزیکی آندلسی نیز در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خواهانهای بسیاری دارند و از هر قاطیقوریایی به دیگری نگاشتهایی یحتمل داریم. و اما اینکه کجاها دست نیاز دراز می شود و دریافت می شود و کجاها دراز نمی شود یا دراز می شود و دریافت نمی شود، اینها بستگی دارند به منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی و همینطور به هندسه های ناجابجایی متناظر آنها در هر کارخانه هایی.

    یک مسئله ای که اتفاق می افتد این است که در مورد نوسانات نیوترینویی، ما وارد مباحثی از نوسانات غیرآبلی می شویم که در تناظری از کنشها و واکنشهای کوارکها و لذا درگیریهای نیورهای ضعیف/قوی هستیم که یحتمل همراه با گرانش است. وقتی ما فقط یک کارخانه داریم و مثلاً نیوترینوها فقط از خورشید می آیند، اینجا ما یحتمل در نوساناتمان نمی توانیم نیوترینوهای راست دست را هم ببینیم. و اما وقتی ما بیش از یک کارخانه داریم، یحتمل بتوان گفت که مسائل فرق می کنند و از آنجایی که الگوهای خورشیدی و ستاره ای و کرمچاله ای و بلکه سیاه چاله ای بیش از یکی شده اند، علاوه بر نوسانات جرمدار نیوترینویی حتی نیوترینوهای راست دست نیز آیا وارد مسائل می شوند و اینکه میدانهای همدیسی تا کجا قابل محاسبه اند و قاطیقوریاهای مربوطه را می توان متناظراً تقریب زد و الله اعلم! به عنوان مثال چطور می توان مسائل را با سیستمهای بُست-کن قاطیقوریایی و حالات گذارهای ک-ام-اس اپراتوری و بلکه کوهمولوژیها و انگیزه ها و توابع زتای آنها را محاسبه نمود؟....

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللَّـهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿البقرة: ٩٦﴾


    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾

    گذشته از خاک تو سری این بنده ی حقیر در اینکه مثلاً سوره ی مبارکه ی یس را درست حفظ نکرده ام، یک هشداری هست اینجا به همه و همه که در مسئله چیست وقتی می فرمایند دست نیاز به دیگری دراز نکنیم! این اتفاقاً خیلی نصیحت خوبی هم هست. ولی وقتی مثلاً یادداشت روز امروز کیهان را می خوانیم، می بینیم که آنجایی که باید در مذاکراتی که یک طرف به وظایف و تعهداتش پایبند بوده است و طرف دیگر نبوده است، کی است که دست نیاز به دیگری دراز کرده است؟ جهت آندلسی کدام است و جهت اسلامی کجا است؟ آخرین تکنولوژیهای پزشکی را دریافت کردن خیلی هم خوب است و دریافت مقالات علمی هم خیلی خوب است. اتفاقاً اگر کسی راجع به ازدواج همجنسبازها هم نوشته باشد و بخواهید ببینید حول نظر شما چه گفته است هم یحتمل خوب باشد. و اما یحتمل هم فیلتر شده باشد. و اما آیا عکسهای مستهجن هم فقط برای این بنده ی حقیر است که فیلتر نشده می آید؟ یا برای بزرگ و کوچک و همه و همه همینطور است؟ بنده که نخواهم رفت به کافی نتی یا اینترنت کافه ای برای اینکه ببینم محتوای پست یا نظرات چیست و به نویسنده ی وبلاگ هم ایمیل نخواهم زد که اینها را برایم بفرست و حالا هر چه که عکسها و فیلمهای مستهجن لیبرالی در گوگل و امثالهم داشته باشیم. بعضیها مثل اینکه اصلا نمی دانند گناه یعنی چه و فقط این بنده ی حقیر گناه کار است که در انبوه گناهانم غرق شده ام. موضوع این است که ما چطور باید از دست دیگری چیزی نگیریم و حال آنکه دست نیاز به سمت خدا دراز کنیم؟ یعنی آیا اگر به خاک تو سری خود همینطوری ادامه دهیم و دست نیاز به دیگری دراز نکنیم و دیگری هم دست نیاز به سمت ما دراز نکند، جامعه آن پیشرفتی را که مایل است می کند؟ موضوع این است که آیا ما فقط علامه امینیها را در می یابیم و می خوانیم و مطالعه می کنیم یا نواب صفویها را هم درک می کنیم و می توانیم دو سر یک طیف عظیمی را درست فشرده سازی کنیم؟! اینکه کجا مسئله ای مملو از بخل و خساست و مالیخولیا و جنون است و کجا است که دست نیاز را هر کسی می خواهد فقط به سمت خدا است که دراز کند و انواع مشکلات و از جمله مشکلات بین خضر و حضرت موسی علیه السلام رخ می دهد؟ اینها یحتمل مسائل خیلی آسانی هم نباشند. و اما اینکه کجا هم کسی دستش را دراز می کند که فقط بر سر دیگری تبرک کند و کجا شیطان صفتی دنبال این است که دستش را بر سر دیگری بگذارد و او را بکشد و کجا این مسئله ی دست بر سر دیگری گذاشتن به عنوان تبرک به خرافات و کلاشی تبدیل شده است نیز می تواند حتی شما را وارد یک دکانی کند که مرزهای بین حوزه و دانشگاه های جهان را می پیمایند و .... گاهی اوقات انسانی که یادش می رود دعا کند یحتمل یادش هم می رود که یا من اسمه دوا و یا من ذکره شفا یعنی چه و دوا و دکتر و انواع تکنولوژیهای پزشکی به چه کار می آیند؟ بدوم بروم نماز ولی بعداً این مقاله مربوط به حدس فورستنبرگ را یحتمل نگاهی بیاندازیم:


    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    درپی حماسه راهپیمایی امروز ملت عزیز ایران در سراسر کشور، حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیامی صادر کردند.

    متن پیام رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است:

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ملت عزیز و سربلند ایران! امروز عزم و بصیرت شما حادثه‌ی بزرگ و خیره کننده‌ئی آفرید. عظمت راه‌پیمائی امروز شما که به نظرِ محاسبه‌گرانِ دقیق، از سالهای پیش پرجمعیت‌تر و پرشورتر بود، پاسخ قاطع و دندان‌شکنی به بیگانگان و دشمنان و سست‌عهدان داد. دشمن با تکیه بر تصوّر ناقص و باطل خود از ایران و ایرانی، همه‌ی توان و تلاش تبلیغی خود را بر این متمرکز کرده بود که ۲۲ بهمن امسال را بی‌رونق و احیاناً به ضد خود تبدیل کند. شما عملاً زنده و پویا بودن انقلاب را به رخ آنان کشیدید و پایبندی به آرمانهای امام راحل را با شعارهای خود و با حضور گرم خود، با صدای بلند فریاد کردید. نهیب ملت ایران دشمن را به عقب میراند و عزم راسخ او معادلات غلط آنان را به هم میریزد. مسئولان کشور قدر این پدیده‌ی بی‌نظیر را بدانند و با استقامت کامل و روحیّه‌ی انقلابی و عمل جهادی به ملت عزیز خدمت و از آرمانهای انقلاب دفاع کنند. آینده متعلق به ملت بیدار و بصیر ماست، ما مسئولان باید بکوشیم از ملت عقب نمانیم. ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الأعلون ان کنتم مؤمنین

    والسلام علیکم و رحمت الله

    بیست و دوم بهمن ۱۳۹۶

    سید علی خامنه‌ای


    http://www.leader.ir/fa/content/20535/پیام-در-پی-حماسه-راهپیمایی-22-بهمن

    بنده آمار کشورهایی را که به وبلاگ این حقیر سر می زنند را نگاه می کردم، دیدم از جمله بعد از ایران که حدود 59 درصد بازدیدکنندگان را تشکیل می دهند، آمریکا، آلمان، فرانسه، چین، رومانی، هلند، انگلیس، برزیل، روسیه، اروپا، تایوان، اوکراین از حدود 12 درصد تا 6/10  درصد بازدید کننده داریم. و از بعضی کشورها حتی یک بازدید کننده داریم که مجموع کشورها می شوند 52 کشور.

    بنده حقیر از این به بعد بهتر است خیلی مواظب باشم که حرفهای نامربوط نزنم چرا که تاثیر بدی روی دیگران خواهد گذاشت! البته اینکه بنده ی حقیر واقعاً لایق بندگی خدای کریم شوم مسئله ای است دیگر که باید در این راه بسیار سعی و تلاش کرد و بین ترس و امید حرکت کرد تا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی لازم رسید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    پای صحبت مسن تر ها که تاریخ معاصر ایران را از دهه بیست به این سو را درک کرده اند بنشینید می شنوید که چپ ها در چند برهه با ساده اندیشی خود بدجوری به پیشرفت کشور ضربه زده اند. به طور خاص اعتصابات بی مورد در زمان مصدق را مثال می زنند. اعتصاباتی که چنان از مصدق انرژی به هدر داد که نتوانست در برابر کودتا مقاومت کند.
    می ترسم باز هم در این برهه-از روی خیرخواهی اما به علت ساده اندیشی و سپید وسیاه دیدن- باز ضربه وارد کنند.
    چند سالی است که بین کارفرما ها یواش یواش یک نگرش مدرن نسبت به ...مدیریت دارد رواج پیدا می کند سود مجموعه را در گرو رضایتمندی کارگران می داند. سعی می کنند با آنها خیلی محترمانه صحبت کنند و تا جایی که امکانات مالی شان-در این وضعیت خراب اقتصاد-اجازه می دهد هوای کارگر را داشته باشند.
    کارفرمایان قلدر کارگر آزار هنوز ریشه کن نشده اند اما اگر دسته اول رشد کند طبعا کارگران نزد دومی نمی مانند و کارفرمای کارگر آزار ریشه کن می شود.
    اما چپ های افراطی تمایزی بین این دو قابل نیستند و هر دو را به صورت دشمن کارگر می نگرند و کارگر را علیه او تحریک می کنند.

    اعتراضات خیابانی به فقر و نبود عدالت بود دوباره ظهور خواهند کرد. می ترسم باز چپ ها نقش تاریخی مخرب خود را بازی کنند. نا آرامی ها را به سمت جنگ طبقاتی سوق دهند. حال آن که می توانست خیزشی باشد از سوی کارگر و کارفرما
    دست در دست هم علیه بی عدالتی و فساد مالی و سیاست های ناکارآمد که مانع رشد اقتصاد کشور هست.
    اگر به سمت جنگ طبقاتی منحرف شود آن سرمایه دار مفسد پولها را بر می دارد و فرار می کند. آن کارفرمای قلدر هم با سرکوب ادامه می دهد. فقط آن کارفرما نرمخو است که قربانی می شود! کارگران می مانند با اقتصادی ورشکسته تر و کارفرمایان قلدر زخم خورده که آماده اند زهرشان را بریزند!

    -------------------------


    این پست را در این سایت خانم دکتر می توانید بیابید!

    بنده در جواب به ایشان نظر دادم که:


    با سلام،
    راستش را بخواهید هنوز نهار نخورده ام و فکر کنم که فکرم هم درست خیلی کار نمی کند. ولی می خواستم بگویم که این پست شما اینقدر برایم جالب بود که به عنوان یک نظری در سایت این حقیر کپی پیستش نمودم. موضوع اینجا این هم هست که آن نظام ناعادلانه ی بین المللی ای که حاضر است برای برتری خودش دست به هر کاری و از جمله تحریم و هر کار دیگری بزند نیز این میان بی کار ننشسته است و بقول شما کارفرماهای قلدر علاوه بر آقازاده ها راحت کارشان را می کنند چرا که پناه خوبی هم دارند. بنده خیلی دوست داشتم به ربط این مسائل (یا حتی اگر به این مسائل هم بی ربط باشند!) به انتگرالهای آبلی روی خمینه ها و رویه های ریمانی بپردازم و مسئله را به کارهایی از میرزاخانی و اسکین ربط دهم. ولی شاید هیچ وقت نتوانم!
    یحتمل قسمتی از مسئله این هم هست که وقتی ما کارخانه های آدم سازی همچون اسلام داریم و بشریت  از راه های دیگری هم اینطور مدعی است و هر کسی ادعایش این است که کارخانه ی من بهتر است، آنگاه قلدربازیها اجتناب ناپذیر هم می شوند! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللَّـهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿البقرة: ٩٦﴾


    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾


    خوب است انسان به راغب اصفهانی مراجعه کند که لتجدنهم یا لتجدن را چه می فرماید؟ به هر حال، غیر از این خیلی هم خوب است که به تفاسیر حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی نیز مراجعه کنیم علاوه بر تفاسیری که علامه طباطبایی در این مورد در نظر قبل آورده ایم و ببینیم ایشان چه فرموده اند. علاوه بر اینها، خیلی هم خوب است که سعی کنیم سوره ی یس را که می فرمایند قلب قرآن کریم است را نیز حفظ کنیم. و بنده به بعضی حضرات واقعاً نیز عرض کردم که خاک عالم توی سر این حقیر کنند که تا حالا سوره ی یس را حفظ نکرده ام. بگذریم از اینکه ما بین ریاضی فیزیک و منطق و متافیزیک و فلسفه و الیهات و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی گاهی اتفاق می افتد که بدجوری گیر می توانیم کنیم. البته در مورد حفظ ایات قرآن نکته ای در خود قرآن هست که آن هم بسیار قابل تامل است آنجا که می فرماید:

     بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥ لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩

    البته اینجا یحتمل بعضی اشکال خواهند کرد که مسئله حفظ قرآن نیست و بلکه مسئله نزول وحی است. و اما حفظ و بخاطر آوردن آیات نیز یحتمل می توانند به همین ترتیب منظور شوند که بالاخره ما وقتی خواستیم یک چیزی را به خاطر آوریم و هر چه سعی کردیم به خاطرم بیاید و نیامد، چه باید کرد؟ آیا غیر از این است که خدا نیز باید بخواهد که ما آیات را بخاطر آوریم و آنگاه ما بتوانیم آنها را تلاوت کنیم؟ و لذا ما می رسیم به این نکته که اصلا چرا ما این همه باید تاکید کنیم که ولایت فقیه، امام زمان عجل الله فرجه الشریف؟ اولاً بعضی یحتمل اشکال کنند که اگر کسی تا حالا ولایت فقیه را نشناخته است، و لذا همان بهتر که وارد بحث با او نشویم؛ و اما خوب، بعضی نیز حتی به سن تکلیف هم نرسیده اند و ممیز بین خوب و بد هم نیستند هنوز. و لذا نمی شود همه و همه را حساب کرد که همه چیز را می دانند و همه چیز را بلدند.

    خوب، خدا و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا علیها السلام و  ائمه ی اطهار علیهم السلام و قرآن کریم و بالاخره حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه الششریف را داریم و حالا آن حضرت نیز در غیبت هستند و ان شاء الله به زودی زود هم ظهور خواهند کرد. و لذا مسئله دیگر چیست؟ حالا خوب ما فقه استدلالی و اصول فقه و حدیث و دیگر علوم الهی و حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را نیز داریم و بدانها می توانیم بپردازیم تا حضرت حجت ظهور بفرمایند. مسئله چیست؟ بنده اتفاقاً عرضم این است که ما اینجا خیلی هم مسئله و بلکه مجموعه ای از مسائل  خوبی را دارا می باشیم.

    موضوع این است که ما از یک لحاظ گویی در اثبات مسائل باید به موقع عمل و کار کنیم و از سوی دیگر مسائل را اگر بموقع اثبات نکنیم، گویی اینها به موزه های تاریخی می پیوندند و دیگر مسائل روز نخواهند بود آنطور که گفته می شود که وضعیت فعلی افراد است که وضع و حال آنها را روشن می کند ملاک تشخیص حال آنها را روشن می کند. مسئله از این نوع است که امروزه روز دیگر کسی به نجوم و هیئت بطلمیوسی نمی پردازد و حتی دیگر در مسائل اخترفیزیک و نجوم، دیگر به مکانیک نیوتنی بسنده نمی کنند و حتی گرانش کوانتمی نیز مدام در حال تغییر است! یا  مثلاً شما تصور بفرمایید که یک زمانی بشر نهایتاً برق و تلگراف را داشته است علاوه بر اینکه پست هم داشته ایم. بعد ما به وسائلی از قبیل دوربین عکاسی و تلفن و تلویزیون سیاه و سفید و رنگی و گرامافون و ضبط صوت و سی دی پلیر و دی وی دی پلیر و پروژکتورهای فیلمهای هشت میلیمتری و سینما و کامپیوتر و اینترنت و موبال و تلگرام و اینستاگرام و امثالهم نیز دست یافته است که مدام در حال تغییر و تحولند. و گویی الان دیگر تلگراف و تلویزیون سیاه و سفید متعلق به عهد عتیق است. و لذا وضعیت فعلی افراد را نیز یحتمل بعضی اشکال کنند که آنقدر سریع در حال تغییرند که نسبت به وضعیت قبلی آنها مثلاً در روز قبل یا چند روز قبل انگار نسبت عهد عتیق به عهد جدید است و همه چیز باید به موزه ها  پیوسته شوند!

    اینجا یک مسئله ای که هست این است که این ابزارآلات و تحولات سریع طوری است که خیلی از آنها بطور سمبلیک باید به موزه ها پیوسته شوند و الاا به عنوان عتیقه و آنتیک چندان ارزشی نخواهند داشت. مثلاً شما چند نفر را می شناسید که حاضر باشند ضبط صوت کاسِتی یا تلویزیون سیاه و سفید شما را به عنوان آنتیک از شما بخرند آنطور که بازار تمبرهای قدیمی و پولهای آنتیک یا ظروف میوه ی ژاردینی و جارهای فتحعلی شاهی و مظفرالدین شاهی دو پوست و سه پوست شما را بخرند؟ حالا شما فرض بفرمایید هر روز صبح از خواب بلند می شوید و متوجه می شوید که چقدر به کلکسیونهای عتیقه و آنتیک شما افزوده شده است که باید بدوید بازار عتیقه فروشها و کلکسیون خود را تکمیل کنید.

    خوب، اینها همه به ولایت فقیه دامت ظله العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف و مستضعفین جهان و مستکبرین چه؟ و نرید ان نمن علی الدین استضعفوا فی الارض و تجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. مسئله اینجا این است که از جمله تلاوت قرآن مجید را یحتمل بعضی می توانند ایراد کنند که ابتدایی داریم و بعد دانشگاهی. و این درست هم هست همانطور که نمره ی بیست و کامل گرفتن در حوزه و دانشگاه هم کار هر کسی نیست. و اما دچار غرور و استکبار شدن بخاطر اینکه کسی در حد دانشگاهی می تواند تلاوت قرآن کریم کند و اما مقام شامخ مراجع تقلید را درک نکند نیز آیا غلط نیست؟ بالاخره یحتمل قاریهای قرآن نیز در حضور مراجع تقلید داریم که مشغول تلاوت قرآن هستند. و اشکالی هم ندارد. و اما اینکه ما به ظهور امام زمان عجل الله فرجه الشریف بتوانیم برسیم از همین نوع است که مدام فضاهایی که داریم از انواع شوند که وسائل و ابزارآلات ما مدام عتیقه و آنتیک می شوند و به موزه ها می پیوندند و وسائل و ابزارهای جدیدتری و پیشرفته تر و بهتری هر روز برای فروش به بازار می آیند. و بلکه کاردینالیته های فضاها بالاتر و بالاتر می روند و لذا ما نمی توانیم آنگاه که رادیو تلویزیونها مثلاً به موزه های تاریخی پیوسته اند و انواع موبایل و لپ تاپ و تبلت و ساعت و سینماهای خانوادگی به  بازار آمده اند به همان رادیوهای ترانزیستوری که خودمان از بازار می خریدیم و می ساختیم و بالاخره یک خرخری از آن در می آمد، بسنده کنیم....

    بنده عرضم این است که چرا ما باید به انواع و اقسام موانعی که در کوهمولوژیهای مختلف واقعند که به انگیزه های مختلفی بنظر می رسند که می انجامند، باید پرداخت؟ چرا ما نظریه هایی مثل مدل استاندارد ذرات فیزیک، ابرتقارن، نظریه ی ام، ریسمان، هندسه ی ناجابجایی، برنامه ی (هندسی) لنگلندز، .... را داریم که از یکی می توان به دیگری از بابت نظریه های میدانهای کوانتمی/همدیسی قاطیقوریایی نمود؟ و مثلاً وقتی همومورفیسمهای فروبینیس را در هندسه های جبری یا ناجابجایی داریم بررسی می کنیم، اینها بعد از قاطیقوریایی شدن و بالا و بالاتر رفتن کاردینالیته ها مثلاً وی-او-آ ها یا دیتاهای زایبرگ-مور و امثالهم چطور نمایش داده می شوند؟ یا در نظریه های زایبرگ-ویتن یا فلوئر-هیگارد-ویتن یا گروفوف-ویتن قاطیقوریایی بر سر همومورفیسمهای فروبینیسی چه می آید؟ جبرهای فروبینیسی می شوند؟

    به عنوان مثال وقتی از میدانهای متناهی دو عضوی و سه عضوی و پینج عضوی و ... و توانهای آنها شروع می کنیم و همینطوری پیش می رویم و به حدسهای ویل در مورد توابع زتای این میدانهای متناهی می رسیم و بعد هم از آن طرف حدس ریمان راجع به تابع زتا را داریم، اینها با انگیزه ها و کوهمولوژیها در هندسه ی ناجابجایی چطور گره خورده و بلکه به چه نظریه های مدل استاندارد ذرات فیزیکی و گرانش کواننتمی و سیاه چاله ها و کرم چاله هایی یحتمل می پیوندند؟ ....  

    خوب، حالا مسئله بعد از همه ی این حرفها و انقلابها و آشوبها و اغتشاشات قدیمی و جدید و ...، این است که با این همه فضاها و انگیزه ها و کاردینالیته ها و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، ما کجاییم؟ و حضرت ولایت فقیه دامت برکاته و حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه کجا تشریف دارند؟ 

    قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَـٰهُکُمْ إِلَـٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿١١٠ سوره مبارکه کهف.

    لَتَجِدَنَّ أَشدَّ النَّاسِ عَدَوَةً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا...نَصارى

    مثل معروفى است که مى گویند: ((تعرف الاشیاء باضدادها - هر چیزى در مقابل ضد خود بهتر جلوه کرده و شناخته مى شود))، خداى سبحان نیز براى اینکه حالات و معارف اسلام و حقانیت آنرا در دلهاى امم و ملل جاى دهد، در چند آیه قبل خرافاتى را که اهل کتاب اسم دین بر آنها نهاده بودند بیان فرمود: سپس به همان منظور خرافاتى را که مختص به هر کدام از یهود و نصارا است - مثلا ((یدالله مغلوله )) را نسبت به یهود ((و ان الله هو المسیح )) را نسبت به نصارا - ذکر فرمود، آنگاه براى اینکه کلام در ایفاى آن منظور بلیغ و رسا و کامل شود نمونه اى هم از حال مشرکین بر حال آن دو طایفه افزود، تا شنونده حال و عقاید و رفتار این سه ملت را که بزرگترین ملت هاى روى زمین اند دیده و با احوال و عقاید و رفتار مسلمین مقایسه کنند تا حقانیت و جلاوت معارف اسلام را بخوبى درک کنند، و نیز بدانند که یهود، نصارا و وثنى ها از نظردورى و نزدیکى به اسلام یکسان نیستند، آنگاه در خاتمه ، این جهت را بیان فرموده که نصارا از بقیه ملت ها به دین اسلام نزدیک ترند، در اینجاممکن است بپرسید چرا چنین کرد و به چه سبب نصارا را از جهت دوستى با اسلام را نزدیک ترین ملت ها معرفى فرمود؟!

    علت اینکه نصارا نزدیک ترین ملت ها به مسلمین از جهت دوستى معرفى شده اند
    جواب اینست که از این ملت عده بیشترى به اسلام گرویده و به رسول الله (صلى الله علیه و آله ) ایمان آوردند، کما این که آیه بعد هم که مى فرماید: و ((اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ...)) دلالت بر این مدعا دارد، ممکن است مجددا بپرسید اگر ایمان و اسلام چند نفر از یک ملت مجوز این باشد که همه آنها دوست اسلام و مسلمین خوانده شوند، لازم بود آن دو ملت دیگر هم دوست شناخته شوند، براى اینکه از آن دو ملت هم عده زیادى مانند عبدالله بن سلام با اصحاب یهودى اش از یهود و عده قابل ملاحظه از مشرکین که مجموعا ملت مسلمان امروز را تشکیل مى دهند به رسول الله (صلى الله علیه و آله ) ایمان آوردند، بنابراین ، چگونه در بین این سه ملت تنها نصارا مورد مهر قرار گرفته و آیه مزبور تنها آنها را ستوده است ؟!
    جواب این سؤ ال اینست که نحوه اسلام آوردن این چند ملت مختلف بوده است مثلا ملت نصارا بدون مبارزه ، بلکه پس از تشخیص حقانیت با کمال شیفتگى و شوق به اسلام گرویده اند در حالى که هیچ اجبار و اکراهى در کارشان نبوده و مى توانسته با جزیه دادن ، به دین خود باقى مانده و نسبت به آن پایدارى و و فادارى کنند، و لیکن در عین حال اسلام را بر دین خود ترجیح داده و ایمان آوردند، بخلاف مشرکین ، زیرا، رسول الله (صلى الله علیه و آله ) جزیه از ایشان نمى پذیرفت ، و جز اسلام آوردن از ایشان قبول نمى کرد، پس عده اى از مشرکین که ایمان آوردند دلالت بر حسن اسلامشان ندارد، درست است که مسلمان شدند، لیکن بعد از آن همه آزار و شکنجه که پیغمبر محترم اسلام از ایشان تحمل کرد، و آنهمه جفا و قساوت و بى رحمى که نسبت به مسلمین روا داشتند و آن همه نخوتى که در برابر مسلمین ورزیدند.
    و همچنین یهود که گر چه در ایمان آوردن و یا جزیه دادن مانند نصارا مختار بودند، لیکن به آسانى اسلام را قبول نکردند، بلکه مدتها در نخوت و عصبیت خود تصلب و پافشارى کردند، مکر و خدعه بکار بردند، عهدشکنى ها کردند، خواهان بلا و مصیبت مسلمین بودند، و بالاخره صفحات تاریخ از خاطرات تلخى که مسلمین آنروز از یهود دیدند پر است ، خاطراتى که تلخ ‌تر و دردناک تر از آن تصور ندارد، آن رفتار نصارا بوده و این رفتار مشرکین و یهود، و این اختلاف در برخورد و تلقى همچنان ادامه داشته است ، یعنى همیشه از نصارا حسن اجابت بوده ، و از یهود و مشرکین لجاج و پافشارى در استکبار و عصبیت ، عینا همان رفتار و عکس العملى که این سه گروه در زمان رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از خود نشان دادند، همان را پس از آن جناب داشتند، چه افرادى که از ملت نصارا در قرون گذشته به طوع و رغبت دعوت اسلام را لبیک گفتند بسیار زیاد و بى شمار و بر عکس افرادى که از مشرکین و یهود در آن مدت طولانى به دین اسلام گرویده اند بسیار کم و انگشت شمارند.

    و همین برخوردهاى مختلف آنان در قرون متمادى و طولانى خود شاهد و گواه محکمى است بر صدق دعوى قرآن که بطور کلى فرمود: ((لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود)) براى اینکه گر چه خطاب در این آیه متوجه شخص رسول الله (صلى الله علیه و آله ) است ، لیکن این نکته نیز بر کسى پوشیده نیست که آیه شریفه در مقام بیان قانون و ضابطى است کلى .
    و این نکته که عبارت است از بیان قانون کلى در صورت خطاب خصوصى بسیار بکار مى رود: مانند آیه ترى ((کثیرا منهم یتولون الذین کفروا)) و آیه ((ترى کثیرا منهم یسارعون فى الاثم )) که در ضمن آیات مورد بحث بود، و تفسیر و ترجمه اش گذشت .
    ذَلِک بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسیسِینَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لا یَستَکبرُونَ

    ((قسیس )) معرب کشیش است و ((رهبان )) جمع راهب و گاهى بجاى راهب یعنى در مفرد است عمال مى شود، راغب گفته است ((الرهبه )) و ((الرهب )) به معناى ترسى است که توام با احتراز باشد. تا آنجا که مى گوید: ((ترهب )) به معناى تعبد، و ((رهبانیه )) به معناى مبالغه و غلو و افراط در تحمل عبادت است ، و این کلمه در کلام مجید هم بکار رفته ، آنجا که مى فرماید: ((و رهبانیه ابتدعوها - و رهبانیتى که آنرا بدعت کردند))، و رهبان هم به معناى مفرد استعمال مى شود و هم به معناى جمع ، کسانى که ((رهبان )) را واحد دانتسه اند در جمع آن ((رهابین )) گفته اند.
    وجود علماء و پارسایان بسیار در میان نصارا و استکبار نور زیدن آنها علت انس بیشترآنان با مسلمین بوده است
    در این آیه خداى تعالى جهت نزدیک تر بودن نصارا را به اسلام بیان فرموده و در جهت اینکه آنان نسبت به سایر ملل انس و محبتشان به مسلمین بیشتر است ، سه چیز را معرفى مى فرماید که آن سه چیز در سایر ملل نیست ، یکى اینکه در بین ملت نصارا علما زیادند. دوم اینکه در بینشان زهاد و پارسایان فراوانند، سوم اینکه ملت نصارا مردمى متکبر نیستند، و همین سه چیز است که کلید سعادت آنان و مایه آمادگى شان براى سعادت و نیکبختى است .
    توضیح اینکه سعادت آدمى در زندگى از نظر دین به این است که بتواند نخست عمل صالح را تشخیص داده و سپس بر طبق آن عمل کند، و به عبارت دیگر، سعادت زندگى به داشتن ایمان و اذعان به حق و سپس ‌ عمل بر طبق آن است ، بنابراین کسى که بخواهد داراى چنین سعادتى شود اول احتیاج به علمى دارد که بوسیله آن بتواند حقیقت دین را که همان دین حق است تشخیص داده و به این وسیله مقتضى ر ا فراهم آورد و چون وجود مقتضى به تنهائى براى آمادگى به عمل بر طبق آن کافى نیست و احتیاج به رفع موانع دارد از این رو لازم است موانعى را که در نفس آدمى است و نمى گذارد انسان بر طبق علم خود عمل کند که همان استکبار از حق ، یا عصبیت بر باطل و امثال آنها است ، از نفس ‌ خویش زایل سازد تا بتواند سعادت مطلوب را بدست آورد، و وقتى ما از طرفى آن علم نافع را کسب کردیم و از طرفى دیگر با از بین بردن تکبر، انصاف در برابر حق را بدست آوردیم ، آنوقت است که مى توان گفت ما براى خضوع در برابر حق آمادگى داریم ، البته بشرطى که محیط هم اجازه بدهد، چو ن در اعمال آدمى مساعدت محیط هم دخالت عظیمى دارد، زیرا وقتى عملى در بین مردم متداول شد و از کودکى با آن عمل بار آمدند و بر آن عادت نموده خلف از سلف آنرا ارث بردند چنین مردمى نمى توانند درباره خوبى و بدى آن عمل به آسانى بررسى نمایند، و یا اگر زشت است از آن دست بردارند، و چون عادت به آن دارند، احتمال بدى و زشتى درباره آن نمى دهند.

    و همچنین اگر به عمل نیکى عادت داشته باشند آن را هم نمى توانند به آسانى ترک کنند، و این جمله معروف است که مى گویند: عادت طبیعت دوم است ، از همین جهت ، فعلى که مخالف با عادت باشد براى بار اول بسیار دشوار، و بنظر غیر ممکن مى رسد، و لذا وقتى براى اولین بار آن را انجام دهد با کمال تعجب بخود مى گوید عملى که تاکنون بنظر ما محال بود معلوم شد که محال نبوده ، و اگر همین عمل تکرار شود در هر دفعه به سهولتش افزوده و به همان مقدار از دشواریش کاسته مى شود.
    بنابراین اگر انسان در درجه اول تشخیص دهد که فلان عمل صالح است ، و در درجه دوم غرضهاى آلوده و نفسانى از قبیل لجاج و عناد را هم با از بین بردن ریشه آن که تکبر و نرفتن زیر بار حق است از بین ببرد و در درجه سوم هم چشمش به کسانى بیفتد که دارند آن عمل صالح را انجام مى دهند، او هم بدون درنگ آن عمل را انجام خواهد داد، تا چه رسد به اینکه ببیند همه افراد جامعه آنرا انجام مى دهند، که در این صورت در انجام آن بیشتر تشویق و کمک شده است ، و بهتر به امکان آن پى برده و بدون واهمه دست به انجام آن مى زند.
    از این بیان بدست آمد که جامعه وقتى براى قبول حق آماده مى شود که اولا رجال دانشمندى در آن باشند که خود به حق آگاهى یافته و آنرا به دیگران تعلیم دهند، و ثانیا مردانى در آن جامعه باشند که به حق عمل کنند، تا در نتیجه افراد آن جامعه خوبى عمل به حق و امکان آنرا به چشم ببینند، و ثالثا عموم افراد آن ، عادت به خضوع در برابر حق را داشته باشند، و طورى نباشد که با اینکه حق بر ایشان واضح و منکشف شده مع ذلک در اثر تکبر زیر بار نروند، و لذا مى بینیم که خداى تعالى در آیه مورد بحث نزدیکى نصارا را به پذیرفتن دعوت رسول الله (صلى الله علیه و آله ) که دعوت حق دینى بود از همین جهت دانسته که در میان نصارا در درجه اول رجال دانشمندى بنام کشیش و همچنین مردانى که به حق عمل کنند بنام رهبان وجود داشته و در درجه سوم مردمش هم متکبر و بیزار از حق نبوده اند، دانشمندانى داشته که مرتب مردم را به عظمت حق و به معارف دین آشنا مى کرده اند، زهادى داشته که گفتار دانشمندان و دستوراتشان را بکار مى بسته و به این وسیله عظمت پروردگار و اهمیت سعادت دنیوى و اخروى مردم را عملا به آنان نشان مى داده اند، و در خود آن امت هم این خصلت بوده که از قبول حق استنکاف نداشته اند، بخلاف یهود که گر چه در آنان هم احبار بوده ، لیکن چون نوع مردم یهود به مرض تکبر دچار بوده اند همین رذیله آنان را به لجاجت و دشمنى واداشته ، در نتیجه سد راه آمادگیشان براى پذیرفتن حق شده است ، و همچنین مشرکین که نه تنها داراى آن رذیله بوده اند بلکه رجال علمى و مردان زاهد را هم نداشته اند.

    ترجمه ی تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، جلد 6، صص 114-117

    http://lib.eshia.ir/50081/6/114

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَیْئًا وَلَا یَسْتَطِیعُونَ ﴿٧٣ فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّـهِ الْأَمْثَالَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٧٤ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا لَّا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا ۖ هَلْ یَسْتَوُونَ ۚ الْحَمْدُ لِلَّـهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٧٥ وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لَا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَىٰ مَوْلَاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لَا یَأْتِ بِخَیْرٍ ۖ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ ۙ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ﴿٧٦


    فَلا تَضرِبُوا للَّهِ الاَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ
    مراد از مثل زدن براى خدا که از آن نهى فرموده است (فلا تضربوا للهالامثال )
    آنچه از ظاهر آیه به ذهن آدمى مبادرت مى کند، این است که مراد از مثل زدن براى خدا، توصیف با نوعى تشبیه است که در اصطلاح ادبى آن را استعاره تمثیلیه مى نامند، مثل اینکه در باره خداى تعالى مى گفتند: ((براى خدا دخترانى است همانطور که براى انسان است و ملائکه دختران خدایند، و میان خدا و جن قرابت است ، و خدا چطور استخوانها را زنده مى کند با اینکه پوسیده است ؟ و امثال این سخنان ))، معناى معهود از این کلمه یعنى مثل زدن در اصطلاح قرآن همین است که گفتیم ، و در خلال آیات سابق ، آنجا که فرمود: ((للذین لا یؤ منون بالاخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى )) نمونه اش گذشت .
    بنا بر این معناى آیه این مى شود که وقتى امر آنچنان بود که گفتیم پس ‌ دیگر خداى سبحان را توصیف نکنید، یعنى او را به غیر او تشبیه نکنید ، و با خلقش مقایسه ننمایید، زیرا خدا مى داند، و شما حقایق امور و کنه خداى را نمى دانید.
    بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از ((ضرب مثل ))، جعل مثل است یعنى مانند قرار دادن ، و مراد از امثال ، جمع مثل به معنى ((ند : مانند)) است و جمله ((فلا تضربوا لله الامثال )) همان معنایى را افاده مى کند که آیه ((فلا تجعلوا لله اندادا)) در مقام افاده آن است لیکن این معنا از آیه شریفه دور است .

    مثلى براى اثبات توحید ربوبى با استناد به وحدت منعم
    ضرَب اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شىْءٍ ...
    مثلى که در این آیه زده شده این است که عبدى مملوک فرض شده که هیچ کارى از دستش بر نمى آید، و شخص دیگرى فرض شده که از ناحیه خدا رزق پاکیزه اى داده شده که از آن علنا و پنهانى انفاق مى کند، پس از فرض این دو نفر مى پرسد آیا این دو با هم برابرند؟ و از در نظر گرفتن تقابلى که میان این دو شخص مفروض برقرار کرده استفاده مى شود که هر یک از دو طرف مقید است به وصفى که خلاف وصف دیگرى است و همین تقابل باعث روشنى آن صفات است .
    پس عبدى که فرض شد مملوک باشد و مالک خود و هیچ چیز از متاع زندگى اش نباشد، و نیز قادر بر تصرف هیچ مالى نباشد، در مقابلش کسى است که اولا عبد نیست در ثانى مالک خود هست ، و در ثالث خداوند رزق نیکویى روزیش کرده که در آن تصرف مى کند، و سرى و علنى انفاق مى نماید، و در جمله ((هل یستویان )) از مساوات آن دو پرسش ‌ مى کند، و بدیهى است که جواب آن منفى است ، با این بیان اثبات مى کند که خداى سبحان مالک هر چیزى است و منعم به تمامى نعمتها است ، و با هیچ یک از مخلوقاتش مساوى نیست ، زیرا آنها مالک چیزى نیستند، نه براى خود و نه براى غیر خود و قادر نیستند در چیزى تصرف کنند پس ‌ اینکه مشرکین مى گویند ((ان مع الله الهة : با خدا خدایان دیگرى هست )) غلط است ، زیرا آن خدایان دیگر، همه مخلوقات خدایند.
    و تعبیر به ((یستون )) با آنکه جا داشت بفرماید: ((یستویان )) براى این بود که دلالت کند که مراد از آن عبد و حر، جنس است نه اینکه بحث در باره عبد و حرى معین باشد همچنانکه بعضى پنداشته اند.
    و اینکه فرمود : ((الحمد لله )) معنایش این است که جنس حمد و همه آن و حقیقت آن که عبارت است از ثناى بر خوبى اختیارى ، براى خداى عز و جل است زیرا نعمتهاى جمیل همه از ناحیه او است و حمد هم گفتیم مخصوص جمیل است ، پس تمامى حمدها مخصوص او است چنانکه جنس آن مخصوص او است (دقت فرمایید).
    جمله مذکور تتمه حجت است و حاصل آن این است که مملوکى که قادر بر تصرف در چیزى نیست و نمى توانند چیزى به کسى بدهد با مالکى که مالک رزق است و مى تواند در آن تصرف کند و به هر طور که بخواهد انعام کند برابر و یکسان نیستند،

    خداى سبحان همان محمودى است که به هر حمدى ستایش مى شود زیرا هیچ نعمتى نیست مگر آنکه مخلوق او است پس هر صفتى که فرض شود که سزاوار حمد باشد از قبیل خلقت ، رزق ، رحمت ، مغفرت احسان ، انعام و غیر آن ، خداى تعالى آن را دارا است ، پس تمامى ثناهاى جمیل براى او است و آنچه را که مشرکین مى پرستند هر چه باشد مملوک است و قادر بر هیچ چیز نیست ، پس خداى سبحان یگانه رب است .
    بعضى گفته اند: حمد در آیه شریفه شکر در برابر نعمتهاى خداى تعالى است . و بعضى هم گفته اند: حمد بر تمامیت حجت و قوت آن است . و بعضى گفته اند: مى خواهد به بندگان تلقین کند و تقدیر کلام بگوئید ((الحمد لله که ما را به توحید خودش دلالت و بسوى شکر نعمتش ‌ هدایت نمود)) است . و لیکن هیچ یک از این وجوه قابل اعتناء نیست .
    و معناى اینکه فرمود: ((بل اکثرهم لا یعلمون )) این است که اکثر مشرکین نمى دانند که نعمتها همه اش از خداست ، و غیر خدا کسى مالک چیزى نیست ، و غیر او قادر بر هیچ چیز نیست ، بلکه اکثر مشرکین براى اولیاى خود سهمى از مالکیت و قدرت آنهم بر سبیل تفویض اثبات مى کنند، آن وقت همان اولیاء را به طمع خیراتشان و از ترس شرشان مى پرستیدند، این وضع بیشتر مشرکین است ، و اما اقلیتى از خواص ‌ آنان ، حق را مى دانند و لیکن بخاطر تکبر و عناد از آن روى مى گردانند پس ، از آنچه گذشت روشن گردید که آیه شریفه مثلى است که در باره خدا و شرکاء مشرکین که به زعم آنان شریک در ربوبیت خدایند زده شده .
    بعضى هم گفته اند: این مثلى است که حال کفار مخذول ، و مؤ منین موفق را مجسم مى سازد چون کافر بجهت این که اعمال نیکش حبط مى شود و اعتنایى به آنها نمى شود حال بردگان را دارد که قادر بر هیچ چیز نیستند، و هر قدر هم انفاق کنند کسى نمى گوید فردى نیکوکار است بخلاف مؤ من که خداوند او را بسوى مرضات خودش هدایت نموده و از مساعیش شکرگزارى مى کند و کمترین عمل نیکش را به حساب مى آورد، چه آن را در خفا و سرانجام داده باشد و چه در ظاهر و آشکار و لیکن این وجه صحیح نیست چون با سیاق احتجاج که سیاق آیات مورد بحث است نمى سازد.
    در سابق هم گفتیم که آیه مورد بحث یکى از آیات سه گانه پشت سر هم است که متعرض یک غرضند و آن شمردن نعمتهاى الهى به منظور اثبات توحید است و بهمین منظور مثالى مى آورد که حال آن کسى که به تمامى نعمتها انعام مى کند با حال آن کسى که مالک هیچ چیز و قادر بر هیچ چیز نیست مقایسه مى کند و نتیجه مى گیرد که رب ، تنها همان منعم است و لا غیر.
    اقامه حجت بر توحید و اشاره به مساءله نبوت با ذکر یکمثل
    وَ ضرَب اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَینِ أَحَدُهُمَا أَبْکمُ ...
    در مجمع البیان گفته است ابکم به معناى کسى است که از شکم مادر، لال به دنیا آید، نه چیزى بفهمد و نه بتواند بفهماند، بعضى گفته اند ابکم ، آن کسى است که نتواند سخن گوید، و کلمه ((کل )) به معناى سنگین است وقتى گفته مى شود: ((کل عن الامر، یکل ، کلا)) یعنى فلان امر بر او سنگین آمد، و بهمین جهت براى انجامش برنخاست و ((کلت السکین کلولا)) به معناى کند شدن و کلفت شدن لبه کارد است و ((کل لسانه )) به معناى این است که زبانش کند شد و سخن گفتن بر او دشوار آمد، و بهمین جهت تصمیم بر سخن نگرفت ، و این در حقیقت بخاطر کند شدن زبان است .
    پس اصل در معناى این کلمه همان کلمه کلفت شدن و کند شدن است که مانع نفوذ مى شود و ((یوجهه )) از توجیه است به معناى فرستادن کسى بسوى راهى ، گفته مى شود: ((وجهته الى موضع کذا فتوجه الیه : فرستادم او را به فلان محل او هم متوجه آن شد)).
    پس اینکه فرمود: ((و ضرب الله مثلا رجلین )) مقایسه دیگرى میان دو فرد فرضى است که اوصاف متقابلى دارند.
    (( احدهما ابکم لا یقدر على شى ء)) - یکى گنگ است که قادر بر هیچ چیز نیست ، و از اینکه سخنان دیگران را بفهمد و یا با دیگران سخن گوید محروم است ، چون نه مى شنود و نه مى تواند حرف بزند، که اگر در حالش دقت شود از هر فعلیت و مزیت که انسان آن را از راه گوش که وسیع ترین حواس بشرى است کسب مى کند محروم است نمى توانند بوسیله حس سامعه علم و خبرى از گذشته و حوادثى که غایب از چشم رخ مى دهد و از آنچه در ضمایر مردم است کسب کند، از علوم و صنایع بى بهره است ، و نیز نمى توانند به دیگران تعلیمى دهد، چون زبان است که با آن انسان معانى بزرگ و دقیق را به دیگران القاء مى کند، و ابکم هیچ یک از این فعلیت ها و مزیتها را برخوردار نیست ، و معلوماتش محدود به همان حدودى است که از راه چشم و با اشارات دیگران مى فهمد.

    پس جمله ((لا یقدر على شى ء : بهیچ چیز قادر نیست )) با کلمه ((ابکم )) تخصیص خورده ، چون ابکم همانطور که گفتیم قادر بر مختصرى از درک هست ، پس در نتیجه معناى جمله مزبور این مى شود که ((یکى از آن دو فرد، ابکم است که قادر به هیچ درکى که غیر ابکم دارد نیست )).
    و معناى جمله ((و هو کل على مولاه )) این است که او بار و عیال کسى است که امورش را تدبیر مى کند، پس او خودش نمى توانند امور خود را تدبیر کند، و اینکه فرموده : ((اینما یوجهه لا یات بخیر)) معنایش این است که مولایش به هر طرف که بفرستد و به دنبال هر حاجتى از حوائجش روانه اش کند قادر بر انجام آن نیست ، پس او نه مى تواند حاجت مولایش را بر آورد و نه حاجت خود را.
    این مثال یکى از آن دو نفر مفروض بود، مثال نفر دوم را ذکر نکرد، چون شنونده از صفات اولى مى تواند صفات دومى را هم بفهمد تنها جامعى از صفات دومى را ذکر کرد تا اختصارى لطیف هم بکار برده باشد، و آن جامع عبارت است از عدالت ، فرمود: ((آیا این با کسى که امر به عدالت مى کند برابر است )).
    پس جمله ((هل یستوى هو و من یامر بالعدل و هو على صراط مستقیم )) اشاره است به وصف شخص مفروض دومى ، و پرسش از اینکه آیا این دو نفر اگر با هم مقایسه شوند مساویند یا نه ؟
        آرى از اوصاف مرد دومى وصفى را ذکر کرد که آخرین درجه کمال است که یک فرد غیر ابکم ممکن است به آن درجه برسد، هم خود را بدان بیاراید و هم دیگران را از آن برخوردار کند، و آن عبارت است از عدالت که معنایش التزام حد وسط و از آن منحرف نشدن است ، زیرا کسى حقیقتا امر به عدل مى کند و مى تواند بکند که خودش عادل بوده باشد و صلاح و سداد در دلش جاى گرفته باشد، آنگاه از دلش به ظاهر بدن و اعمال بدنیش سرایت نموده گفتار و کردارش بر میزان عدل استوار شود، بعد از آنکه خود در دل و در عمل عادل شد دوست بدارد که دیگران را هم از این خصلت برخوردار نماید آنان را امر به عدل کند. و از آنچه گفته شد به دست آمد که مقصود از عدالت ، آنطور که عرف از آن مى فهمد یعنى عدالت ، در رعیت و زیردست نیست ، بلکه مقصود مطلق اجتناب از افراط و تفریط است ، هر چند در اعمال شخصى.

    خداى سبحان سپس شخص دوم فرضى را چنین توصیف نموده که : ((و هو على صراط مستقیم : و او همواره بر صراط مستقیم است )) و ((صراط مستقیم )) راه روشنى است که رهرو خود را به سوى هدفش ‌ هدایت مى کند بدون اینکه دچار انحراف و اعوجاجش سازد، و انسانى که در مسیر زندگیش بر صراط مستقیم باشد در اعمالش بر طبق فطرت انسانى مشى مى کند بدون اینکه یک عملش با عمل دیگرش مناقض ‌ باشد و یا از چیزى که خود، آن را حق مى داند تخلف بورزد.
    و کوتاه سخن اینکه : چنین انسانى نه تخلفى در عمل دارد و نه اختلافى .
    و توصیف این شخص بعد از ((یامر بالعدل )) به اینکه بر صراط مستقیم است این معنا را افاده مى کند که :
    اولا: مقصود از امر به عدل این نیست که مردم را بدان امر کند و خودش را فراموش نماید، بلکه خودش قبل از امر به مردم در احوال و اعمالش ‌ مستقیم است ، و جز عدالت از او چیزى بروز نمى کند.
    و ثانیا: امر به عدلش بدعت خودش و بدون اصل و اساسى نیست ، بلکه خودش بر اصل و اساسى سیر مى کند که دوست دارد مردم را نیز به پیروى از آن اصل وادار نماید، آرى مردم را دعوت مى کند تا از انحراف به چپ و راست و افراط و تفریط از آن اصل اجتناب کنند.
    و اما سؤ ال از اینکه : ((آیا او و کسى که امر به عدل مى کند برابر است ...؟)) سؤ الى است که جز نفى ، جواب ندارد، چون هیچ کس شک ندارد در اینکه شخص دوم برتر از شخص اول است .
    و با همین بیان ثابت مى شود که آنچه که غیر خدا ولى خود و معبود خود گرفته اند قدرت و توانایى راهنمایى خویش را ندارند، تا چه رسد به اینکه غیر خود را هدایت کنند، و خداى تعالى که خود بر صراط مستقیم است و خلق خود را هم از راه ارسال رسل و تشریع شرایع به آن راه هدایت مى کند با این اصنام و اوثان که سنگ و چوبى بیش نیستند برابر نیست .
    از اینجا معلوم مى شود که مثالى که در آیه زده شده از نظر معنا نظیر آیه ((افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع ام من لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون )) مى باشد.

    پس خداى سبحان در صفات و افعالش بر صراط مستقیم است ، و از استقامت صراط او یکى این است که براى موجوداتى که خلق کرده غایتى معلوم کند که بسوى آن غایت متوجه گردند، و خلقتش باطل و عبث نباشد، همچنانکه خودش فرمود: ((و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا)) و نیز هر یک را به سوى غایت و هدفش راهنمایى کند، همان هدفى که مخصوص او است و به آن منظور خلقش کرده همچنانکه خودش فرمود: ((الذى اعطى کل شى ء خلقه ثم هدى )) پس ‌ انسان را هم بسوى راهى میانه و وسط هدایت نموده است ، همان راهى که در باره اش فرمود: ((و على الله قصد السبیل )) و نیز فرموده : ((انا هدیناه السبیل )).
    این اصل حجت و دلیل بر نبوت و تشریع بود که مفصل آن در ابحاث نبوت در جلد دوم و در قصص حضرت نوح در جلد دهم این کتاب گذشت .
    پس حاصل کلام این شد که غرض از مثلى که در آیه زده شده اقامه حجت بر توحید و اشاره به مساله نبوت و تشریع است .
    چند وجه دیگر در تفسیر آیه : ((و ضرب الله مثلا رجلین ...)) گفته شده است
    بعضى گفته اند که : مثل مذکور تنها مخصوص خدا نیست ، بلکه براى مطلق کسانى است که امید خیر در آنان هست ، و کسانى که امید خیر در ایشان نیست و اینکه این دو طایفه مثل هم نیستند، و چون اصل خیر همه اش از خداست ، پس چطور خدا و غیر خدا را به یک جور عبادت مى کنند؟
    لیکن مورد آیه شریفه اخص از آن است که وى پنداشته مثل مذکور در آیه مخصوص خداست ، چون تنها خداست که ذاتش فى نفسه خیر است ، و به عدل هم امر مى کند، و غیر خدا چنین نیست ، علاوه بر این مشرکین ، خدا و غیر خدا را به یک جور عبادت نمى کنند بلکه غیر خدا را عبادت نموده و اصلا به عبادت خدا نمى پردازند.

    بعضى دیگر گفته اند: مثلى که در آیه آمده راجع به مؤ من و کافر است ، ابکم ، کافر، و کسى که امر به عدل نموده و بر صراط مستقیم است مؤ من است . لیکن گوینده این وجه میان مدلول الفاظ آیه و مدلول آن به ضمیمه سیاق ، خلط کرده ، آرى صحت انطباق مدلول لفظى آیه بر مؤ من و کافر و یا به هر کس که امر به عدل کند، و آن کس که از آن سکوت نماید حرفى است و مدلول آن از جهت اینکه در میان آیاتى قرار دارد که نعمتهاى خداى را مى شمارد و بر توحید معبود احتجاج مى کند و اصول دیگر دینى را اثبات مى نماید، حرفى دیگر است .
    ما نمى گوییم آیه با آن توجیهى که کرده اند نمى سازد، بلکه مى گوییم باید رعایت سیاق را هم کرد، و آیه شریفه با در نظر گرفتن آن جهت فقط یک مورد دارد و بس ، و با یک مورد انطباق مى کند و بس ، و آن مورد خداى سبحان و بتهایى است که مى پرستیدند و لا غیر.


    ترجمه تفسیر المیزان، علامه سید حسین طباطبایی، جلد 12، صص 432-439

    http://lib.eshia.ir/50081/12/432


    البته بنده ی حقیر نظرم این است که خوب است ما به تفسیر آیه شریفه ی زیر نیز بنگریم:

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾

    و آنگاه ما یحتمل بهتر متوجه مسائل مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می شویم که چرا این یک مسئله ی خیلی مهمی است که اولاً امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که در راس همه ی امور است و ثانیاً قاطیقوریایی نمودن مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به قاطیقوریاهای همدیسی صرفاً ریاضی فیزیکی راه را برای آندلسی نمودن کارها باز می کند. و حال آنکه ما راه ها را از آندلسی به اسلامی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می طلبیم آنطور که هم باید به حکمت متعالیه و فقه و دیگر علوم اسلامی از قبیل تفسیر و حدیث و امثالهم پرداخت و هم به نظریه های حمیدی مجیدی که نظریه های ریاضی فیزیکی را ارتقاء می دهند و قابل استفاده در الهیات می نمایند پرداخت. به عبارت دیگر ما قاطیقوریاهایی بین الهیات و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می طلبیم که امور را از آندلسی به اسلامی ارتقاء می دهد و نه در طلب قاطیقوریاهایی هستیم که مثلاً بین ریاضی فیزیک و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم که امور را از اسلامی به آندلسی تنزل می دهند! اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین.

    اینجا یحتمل کسی متوجه شود که چرا بعضی می خواهند اف-16 های خود را نمایش دهند و از امور مربوط به فلسطین اشغالی هم خارج شده و به کشورهای همجوار تجاوز کنند. دلیلش این است که با وجود ولایت فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، او نمی تواند صرفاً به امور ریاضی فیزیکی آندلسی خود بپردازد و ادعاهای برتری کاذب خود را کند و در عین حال به قساوت قلب و کشت و کشتار خود ادامه دهد. و چرا؟ چون که بدون امام زمان و ولایت فقیه و فقه و اسلام ناب محمدی و حکمت متعالیه و فقه هست که او می تواند به فساد خود از قبیل کشت و کشتار و لامذهبی و انواع و اقسام فحشاء و قمار و زنا و شراب خواری ادامه دهد و اسمش را هم بگذارد علم و دانش آندلسی. و این برای این است که همه ی اینها را هم می خواهد و علم و دانش را هم می خواهد. و اما نه خدا و نه عبادت حضرت حق را می خواهد و نه پیغمبر را و نه ائمه ی اطهار را و نه امام زمان را.... این آخوندهای خودمان و سپاه و بسیج هم زیادی به او گیر می دهند دیگر! و بگذریم از اینکه خودمان هم دچار چه مشکلات در فساد شده ایم که می فرمایند همچون اژدهای هفت سر شده است که هر سرش را که بزنی هنوز با شش سر دیگر در تقلا است. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوکًا لَّا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّـهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿النحل: ٧٥﴾



    استغفر الله ربی و اتوب الیه. خدا آخر و عاقبت ما را بخیر کند.

    دکتر آرن وال نوشت:


    Dear Hamid,
    That's not what I said. Being baptized doesn't make you a Christian either, if you don't believe that Jesus died on the cross for your sins. The whole point of the bread and the juice is to commemorate Jesus dying on the cross. So if you don't believe he was crucified, that ritual is not for you.

    I do agree that the Holy Spirit comes on some people before they are baptized. But after St. Peter saw the Holy Spirit come down on the Gentiles, he ordered that they should still be baptized with water in addition. (Acts 10:48)

    [Also, your rambling comment that goes from communion to politics to the Langlands program is exactly the sort of comment that I warned you about when you were banned earlier. From now on, your comments should stick to a single subject. Do not include more than a single paragraph with at most 10 sentences.]


    در جوابش این حقیر گفتم:


    [Also, your rambling comment that goes from communion to politics to the Langlands program is exactly the sort of comment that I warned you about when you were banned earlier. From now on, your comments should stick to a single subject. Do not include more than a single paragraph with at most 10 sentences.]

    Very nice ethical morality. I am beginning to think that there is a science that one should stick to after all with this kind of ethics that you use. Where did you learn that? Maybe I should also become a student of that school too. By the way, who told you politics or Langlands program are forbidden subjects to write about? Some one should teach you your manners, but be assured that it wouldn't bed me. Be assured I am not going to visit you site again. And undoubtedly it does not by any means represent the righteous kind Christian view of Jesus Christ either. My idea was that Christianity is not ordering people around to write this way and not that way. That's very funny. Thank you very much for your joke. None the less, with all due respect, I still think that you should try to learn more about Islam and even try to become a Muslim.
    Hey, maybe it will teach you some manners. Just kidding. Don't take me seriously. I won't bother you again. But feel free to visit my site although I do not often write in English. God bless you.


    توجه بفرمایید که بنده حقیر با شمارش گفته ی خودش سه پاراگراف نوشته ام و اما خود به خود در سایت او دو پاراگراف شده است!

    این را هم در نظری دیگر دوست می داشتم به ایشان اضافه کنم ولی این کار را نخواهم کرد که یقیناً مسلمانان از خود مسیحیان هم بیشتر به حضرت مسیح معتقدند و احترام می گذارند و این جای بسی تاسف است که آنها متوجه چنین موضوعی نیستند هر چند که تظاهر به عشق به فلسفه و علم نیز می کنند. بطور خاص در آیه 82 سوره مائده آمده است که

    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ


     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یک مسئله ی بسیار مهمی که حول ذکر اللهم صل علی محمد و آل محمد می یابیم این است که به بندگی خدا و رسالت حضرت ختمی مرتبت در همه ی اشخاص نوع بشر شخصیت می دهد و این همان شخصیتی است که امام خمینی می فرماید که ما برای ورود به صنعتهای بزرگ اول باید شخصیت داشته باشیم. یعنی وقتی شخصیت داشتیم است که می توانیم به انواع تکنولوژیهای پیشرفته دست یابیم و بلکه آنها را حفظ هم کنیم و خود نیز ابرقدرت شده و خود ابرقدرتی خود را در صورت لزوم بشکنیم چرا که ایاک نعبد و ایاک نستعین.

    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز شخصیت می خواهد. یعنی شما توجه داشته باشید که ما چقدر ژورنالهای بین المللی داریم که چقدر چقدر قیمت آنها است و برای دستیابی به آنها باید این قیمتها پرداخته شوند. خوب، شما اگر در خارج هم که باشید یحتمل به اینها دسترسی نداشته باشید و این را خیلی هم اشکال نمی کنید چرا که نزد خود می گویید من نه اینکه خارجی هستم و لذا اگر به این چیزها دسترسی هم نداشتم، خوب خارجیها نباید هم دسترسی داشته باشند. شما الان را نگاه نکنید که آرشیو دانشگاه کرنل یا اینسپایر-هپ به شما هر مقاله ای را بخواهید کماکان می دهد؛ و حتی یحتمل مقاله هنوز در ژورنالی چاپ هم نشده باشد و شما اینها را در این سایتها می یابید و در اختیار عموم قرار می گیرند. همیشه اینطور نبوده است! یعنی دانشمندان کارهای خود را در معرض استفاده ی دیگران قرار می دهند تا دیگران نیز از آنها استفاده کنند. خوب، اگر کسی شخصیت اش را داشته باشد، می تواند از اینها استفاده هم ببرد. حالا یا به حضرت رسول صلوات هم بفرستد یا نفرستد. و اما ذکر صلوات است که یک شخصیت دیگری را ما داریم می گوییم می آورد و حالا این را باید خود جستجو کرد که مثلاً حکومت ولایت فقیه به شخص نیست و بلکه به ولایت فقیه است اصلا یعنی چه؟ امام حسین علیه السلام چطور است که خود را فنای لله فرمودند که آن شخصیتهای عظیمی همچون حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و امام حسن علیه السلام و دیگر ائمه ی اطهار علیهم السلام را حفظ کنند؟

    در مقابل این مباحث مهمتر، گاهی بنظر می رسد که شخصیت خود افراد این میان دیگر ارزشی ندارد و حال اینکه اینطور نیست و دقیقاً همین شخصیت افراد است که ما در امر بندگی و یاری جویی از خدای سبحان دنبالش هستیم. و لذا بنده حقیر اینجا می خواستم عرض کنم که یحتمل بعضی این اشکال را کوچک بشمرند که خوب حالا شما هر چه دلت خواست از شیزوفرنی و مالیخولیا بگو. و این هیچ اشکالی ندارد. و اما اگر خواستی از فیزیک ال اچ سی هم بگویی و به ذرات تاپ بپردازی و بلکه همین مقالات کنفرانسی را هم که شرکت کرده بودی دانلود کنی، و نشد. خوب، آقا نمی شود. مثلاً این نیز بگذرد! بنده حقیر عرضم این است که این یک اشکالی است که ایرادی بدان هست. مثلاً 20 تا الی 30 تا پاور پوینت است که در کنفرانس ارائه شده است و سایت فایلهای پی دی اف آنها را قاعدتاً در اختیار عموم گذاشته است. و اما وقتی می خواهید دانلود کنید. یا گیر می کند. یا محو می شود یا .... بالاخره داستان چیست؟ آیا اینها را قرار است که ارائه بدهد یا اینکه همینطوری مالیخولیا و شیزوفرنی ادامه دارد! و چرا؟

    به هر حال، این مقایر است با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و این مسئله باید بازنگری شود که حتی کسی اگر در آمریکا هم باشد و استعداد یا علاقه مندی نشان دهد که می خواهد کاری کند، او حتی المقدور این اجازه را می یابد. و بلکه بسیار هم به او کمک شود که او به نتیجه برسد هر چند که خارجی هم باشد برای اینکه به علم و فلسفه علاقه مندند و بلکه عشق می ورزند. حالا مشکلات دیگری هم دارند. آنوقت اگر دانشمندان ما را توانستند جذب کنند، دیگر نگوییم چرا؟ این تقصیر کیست که همه چیز ما در هم و بر هم است و از یک بی نظمی خاصی برخورداریم. بنده حقیر عرضم این است که چنین کارهایی در نهایت سادگی اش حتی ضد ولایت فقیه هم هست. حالا می فرمایید خیر؟ خوب، خیر! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی