الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‎﴿الأنفال: ٤٥﴾‏

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ‎﴿الشعراء: ٢٢٧﴾‏

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا ‎﴿الأحزاب: ٤١﴾‏

فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‎﴿الجمعة: ١٠﴾‏

 

 به مناسبت میلاد حضرت امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام) (۱)
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم

و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

اگر وقت نگذشته بود، من مایل بودم که از شعر بعضی از این آقایانی که اسم آوردید و بعضی دیگر که میبینم در جلسه حضور دارند و من روح لطیف و ذوق سرشار و شعر پخته‌ی آنها را می‌شناسم، استفاده کنیم؛ منتها وقت گذشته و انسان وقتی خسته است ــ حالا شماها که جوانید و به این زودی خسته نمیشوید، امّا بخصوص در سنین ما انسان زود خسته میشود ــ لذّت آن شعر را آن‌چنان که باید و شاید نمیبرد.

شعر متعهّد و انقلابی بحمدالله روبه‌رشد است. امشب برای من یک شب مژده‌آفرین بود. شعرهایی که خوانده شد، عموماً شعرهای خوبی بود. البتّه در یک حد نبود؛ بعضی خوب‌تر بود، بعضی خوب بود. و کیفیّت خواندن و توجّه به نکات شعری نشان میداد که شعرها ابتدائی سروده نشده؛ یعنی ناشی از یک منبع و یک مادّه در درون این شعرا است؛ یعنی الحمدلله شاعرِ تربیت‌شده در کشور، روزبه‌روز بیشتر شده و داریم. و البتّه گزارش هم به من دادند که در سال ۴۰۳ آزمون خوبی از سوی شعرای متعهّد و انقلابی در مراکز ذی‌ربطِ به شعر داده شده.

...

ما زمان طاغوت، شعرای بزرگی را دیدیم که واقعاً شاعر برجسته بودند، [امّا] کسی اعتنائی به آنها نمیکرد. خب مثلاً مرحوم امیری‌فیروزکوهی خیلی شاعر بزرگی بود؛ به نظر من بهترین شاعر زمان خودش بود در بین غزل‌سراها، [امّا] کسی اعتنا نمیکرد به امیری؛ یعنی اصلاً کسی کاری به کار او نداشت. اگر در خیابان راه میرفت، در همان خیابان خانه‌ی خودش کسی سلامش هم نمیکرد. هیچ وقت در یک برنامه‌ی رادیویی، در یک برنامه‌ی تلویزیونی ــ که حالا آن وقت خیلی نبود ــ  حتّی در رسانه‌های مطبوعاتی از او و امثال او دعوت نمیشد. تنها کاری که میشد مثلاً‌ فرض کنید فلان روزنامه برای اینکه صفحه‌ی خودش را پُر کند،‌ یک غزلِ مثلاً رهی را یا فرض کنید که امیری را یا دیگران را چاپ میکردند. کسی اعتنائی به اینها نمیکرد. امروز شاعر در تلویزیون، در رادیو، در برنامه‌های گوناگون و مانند اینها [حضور دارد]. بنابراین زمینه امروز برای سعدی شدن آماده است، برای حافظ شدن آماده است، برای نظامی شدن آماده است و میتوان پیش رفت.

بخصوص زبانی که امروز شعر ما پیدا کرده، این زبان، زبان بی‌سابقه است؛ یعنی الان زبان همین شعرهایی که شما خواندید، این زبان، یک زبان بی‌سابقه‌ای است؛ این ساخت دوره‌ی انقلاب است. حالا اینکه تعریفش چیست، احتیاج به کار و تأمّل دارد؛ البتّه بعضی‌ها [در این زمینه] کار کرده‌اند . حالا برای من خیلی واضح و روشن نیست امّا زبان، زبانِ جدیدی است؛ نه زبان آن اشعار قدیمی خراسانی است، نه زبان غزلهای نوع عراقی است، نه زبان غزلهای هندی است؛ از هر کدام از اینها یک چیزی دارد و یک چیز اضافه‌ای بر اینها دارد که این مخصوص این است. خب این خیلی خودش چیز مهمّی است. میتوان یک شاعر بزرگ، شعرای بزرگی، قلّه‌هایی را فرض کرد در زمان ما. باید ان‌شاءالله این کار انجام بگیرد.

باطن شاعر، در شعرِ شاعر اثر دارد؛ چون آنچه شما میگویید، از باطن شما میجوشد؛ هر چه باطن شما پاکیزه‌تر و زلال‌تر باشد، شعرتان پاکیزه‌تر و زلال‌تر خواهد شد. یعنی به این حتماً باید توجّه کرد؛ نمونه‌هایش را ما دیده‌ایم، شعرائی که با روحیّات خاصّ خودشان شعر گفته‌اند و شعرشان حاکی از آن روحیّات است. توصیه‌‌ی من این است که بخصوص شعرای جوان، که طبعاً به ‌خاطر ذوق و به ‌خاطر احساسات لطیف و مانند اینها در معرض یک مسائلی قرار میگیرند، هر چه میتوانند بر تقوا و حفظ  آن تشرّع و پایبندی به مبانی معرفتی، بیشتر تأمّل کنند. لذا شما در قرآن مشاهده میکنید که در آخر سوره‌ی شعرا، در مورد شعرا [میفرماید]: اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیرا»؛(۳) چرا «ذَکَرُوا اللهَ کَثیرا»؟ خب، همه باید ذکر کثیر بگویند؛ [امّا] اینکه شاعر را بالخصوص میگوید باید «ذَکَرُوا اللَهَ کَثیرا»، پیدا است که شاعر به این ذکرِ کثیر احتیاج دارد؛ یعنی بایستی ذکر کثیر گفته بشود.

یک سفارش من، استفاده از گنجینه‌ی ادب فارسی است. بله، ما گفتیم که مثلاً سبک شعر شما با سبک سعدی فرق دارد لکن سعدی یک مجموعه‌ی عظیمِ تجربه‌ی هنری است یا در درجه‌ی بعد حافظ و بعضی دیگر، که واقعاً نظیرشان را نمیشود پیدا کرد؛ اینها از لحاظ ذخایر هنری خیلی برجسته‌اند. از تکّه‌تکّه‌ و ذرّه‌ذرّه‌ی شعر اینها میشود نکته استفاده کرد؛ یعنی شما که خوش‌ذوقید، شما که جوانید، شما که یک چیزهایی را می‌بینید که امثال ماها نمیتوانیم ببینیم، خیلی چیزهای خوبی میتوانید استفاده کنید. خواهش من این است که به اینها مراجعه‌ بشود.

یک نکته‌ی دیگر، بحث شعر عاشقانه، غزل عاشقانه است. گاهی اوقات من اینجا در این جلسه میبینم ــ و در سالهای گذشته هم بوده ــ که مثلاً غزل عاشقانه کأنّه یک جرمی است، یا مثلاً یک چیز منفی‌ای است؛ نه، بالاخره در شاعر احساسات حاکی از محبّت و به صورتی عشق، به وجود می‌آید، عیبی هم ندارد؛ بنابراین گفتن شعر عاشقانه هیچ اشکالی ندارد. در کنار شعرهایی که برای مفاهیم مقدّس و متعالی گفته میشود، شعر عاشقانه هم گفته بشود، اشکالی ندارد؛ منتها مهم این است که شعر عاشقانه در سنّت شعر فارسی، همیشه عفیف و نجیب بوده؛ نگذارید شعر عاشقانه‌ی شما از این نجابت و از این عفّت خارج بشود؛ این حرف ما است. برهنگی شعرِ عاشقانه و بی‌پردگی و بی‌حیائیِ شعر عاشقانه درست نیست. در زمان طاغوت، در بین شعرا بعضی بودند که نسبت به این قضیّه تعمّد داشتند. من یک وقتی از بعضی‌هایشان اسم آورده‌ام که دیگر نمیخواهم تکرار کنم آن را؛ ولیکن خب میشود شعر عاشقانه گفت و بدون اینکه هیچ تعریضی(۴) به جنبه‌های عفّت و نجابت و مانند اینها داشته باشد. این هم یک نکته که لازم است.

یک نکته مسئله‌ی مضمون و مضمون‌سازی است. البتّه در شعرهایی که حالا خوانده شد، مضامین خوبی وجود داشت که انصافاً آدم میبیند مضمون‌یابی و مضمون‌سازی [وجود دارد]، لکن یک مطلب واحد را با چند زبان میشود بیان کرد. شما میتوانید همان مطلبی را که صد تا شاعرِ دیگر گفته‌اند ــ چون مطلب خیلی هست؛ گفت: «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت»(۵) ــ با یک ترکیب جدید و با یک قالب جدید ارائه کنید؛ این میشود یک مضمون. شعر هندی که گفته میشود دارای مضمون است، یعنی این؛ وَالّا آن چیزهایی که در شعر هندی هست، این‌جور نیست که در شعرهای دیگر نباشد؛ منتها به صورت استعمال‌شده‌ی در شعر هندی نیست، با آن مضامین نیست.
شادم که از رقیبان، دامن‌کشان گذشتی
گو مشتِ خاکِ ما هم بر باد رفته باشد(۶)
این را کسی نگفته؟ چرا، شاید آدم بتواند ده شعر [با این مضمون] پیدا کند؛ امّا این تعبیرِ «دامن‌کشان گذشتی»، مضمون‌سازی است. حالا البتّه این معنا در شعر صائب که فوق‌العاده زیاد است ــ یعنی اوّل تا آخرِ شعرِ صائب همین‌جور است ــ و شعرای تابع صائب مثل حزین و امثال او هم همین‌جور هستند و آن نقطه‌ی پیچیده‌اش هم مرحوم بیدل است که خب [شعر] او خیلی سخت است و اصراری هم به نظر من وجود ندارد که ما حتماً آن‌جور مضمون‌سازی بکنیم که شرح بخواهد و تفصیل بخواهد. البتّه رتبه‌ی بیدل خیلی بالا است و در شعر، هم در لفظ و هم در معنا، کم‌نظیر است؛ امّا اصراری نیست که حالا حتماً آن‌جور شعر گفته بشود. به هر حال، مضمون لازم است؛ زبان، استفاده‌ی از واژه‌های متناسب، لازم است؛ نیامدن زبان عوامانه و گفتارِ رایجِ بخصوص در سطوح پایین در شعر، لازم است. [اگر] به اینها توجّه بکنید، شعر اعتلا پیدا میکند، شعر برجسته میشود. من اینجا نوشته‌ام «مضمونهای درس‌آموز با زبان رسا و شیرین و همراه احساس لطیف و رقیق شاعرانه»؛ اینها اگر باشد، شعر واقعاً شعر برجسته‌ای خواهد شد.

یک نکته‌ی دیگر، مسئله‌ی مفاهیم موجود زمان ما است. به نظرم کمتر زمانی این‌همه مفاهیم اجتماعی برجسته‌ی شوق‌آفرین وجود داشته. حالا شما ملاحظه بفرمایید در همین جلسه از شهید سلیمانی گفته شد، از شهید رئیسی گفته شد، از شهید سنوار گفته شد، از شهید نصرالله گفته شد و مطمئنّاً خیلی از حضّارِ محترم هم آماده بودند [بگویند] یا شاید هم دارند شعرهایی راجع به همینها؛ یعنی حتماً دارند؛ چون من از آقای ملکیان (۷) و بعضی از دوستان، شعرهای خیلی خوبی در همین زمینه‌ها شنیده‌ام. خب اینها موضوعات مهمّی است؛ در واقع، اینها زنده‌کننده‌ی مفاهیمی است که باید در ذهن مردم زنده بماند. این کارِ این زمان است. به نظر من، این هم لازم است.

و همچنین مفاهیم توحیدی و معرفتی و حکمت در شعر. اینکه شعر یکی از دوستان را من گفتم واقعاً حکمت بود، همین‌جور هم هست؛ بعضی از تعبیرات و مفاهیمی که در شعر گفته میشود، مفاهیمِ حکمت‌آمیزِ سطح بالا است و اینها خیلی باارزش است. دنبال اینها بایستی بود؛ و البتّه مخاطب کمی خواهد داشت؛ بلاشک همه آن مفاهیم را نمیفهمند.
گفتم ز کجایی تو، تسخر زد و گفتا من
نیمی‌ام ز ترکستان، نیمی‌ام ز فرغانه(۸)

این را خیلی آدم نمیفهمد که چه میخواهد بگوید او؛ یعنی این مستی‌ای که او میگوید:
ای لولی بربط‌زن تو مست‌تری یا من؟
ای پیش چو تو مستی، افسون من افسانه(۹)

این را غالباً ما نمیفهمیم که این چه مفهومی است، امّا این مفهوم وجود دارد و خواهان دارد و فهمنده دارد؛ کسانی هستند که میفهمند این مضامین را و اگر چنانچه کسانی بتوانند، مخاطبین خوبی در این زمینه‌ها پیدا میکنند.

در نوع استفاده‌ی از تلویزیون هم من یک نظری دارم دیگر؛ حالا این البتّه سلیقه‌ی شخصی است؛ نمیخواهم امرونهی‌ای در این زمینه انجام بگیرد. اینکه ما شاعر مثلاً خوب مطلوبِ در حدّ نصاب خودمان را بیاوریم در یک برنامه‌ی منظّم، مرتّب، هفتگی، یک ساعت، جلوی چشم بیننده نگاه کنیم برای اینکه شعر فلان جوان را بشنود، شعر آن یکی را بشنود، بحث کنند، صحبت کنند، این سطح اعتبار شاعر را پایین می‌آورد. استفاده‌ی تلویزیون از شاعر این نیست. همه هم استفاده نمیکنند؛ یعنی من خوفم از این است که این‌جور برنامه‌ها شعر را بازاری کند؛ آن شاعر خوب را بازاری کند. البتّه شعر باید حتماً در تلویزیون، در رادیو خوانده بشود؛ با شیوه‌های خوب و مشخّصی، یک شعر خوبی، با یک مقدّمه‌ی خوبی [خوانده شود]؛ یک مجری خوبی، بگوید: بله، مثلاً یک شاعری هستند این‌جور، با این خصوصیّات، یک شعری در این زمینه گفته‌اند، بعد شاعر با احترام تمام بیاید آنجا بنشیند و شعرش را بخواند؛ این خیلی خوب است، امّا اینکه حالا آن‌طور که من توصیف کردم [باشد]، شعر را به نظر من پایین می‌آورد، مشتری زیادی هم قاعدتاً ندارد؛ یعنی مردم، همه، دوست نمیدارند این‌جور برنامه‌ی شعری را. به ‌هر حال امیدواریم که ان‌شاءالله همه‌ی جهات را [ملاحظه بفرمایید.]

یکی از دوستانی که به من مشورت دادند برای مطالب امشب، یک نکته‌ی خوبی را تذکّر دادند و آن این است که در این دفاتر شعریِ سنّت گذشته‌ی ما رسم بر این بوده که شروع دفتر با توحیدیّه و تحمیدیّه بوده؛ «اوّل دفتر به نام ایزد دانا».(۱۰) حتّی مولوی هم که اسم خدا و مانند اینها را نمی‌آورد، در واقع آن وصل ازلی و آن ارتباط معنوی و مانند اینها را دارد بیان میکند که آن هم خدا است، آن هم معنویّت است، آن هم معرفت است.(۱۱) و به نظر من این را اگر بشود مراعات کنید، خوب است؛ یعنی دفتری که چاپ میکنید از اشعار خودتان، شروعش با همین شعر معارفی باشد، شعر توحیدی باشد، شعر تحمیدی باشد. ان‌شاءالله خداوند همه‌ی شما را موفّق کند.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=59693#_ftnref3

  • ۰۳/۱۲/۲۶
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۶)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا ‎﴿الفرقان: ١﴾‏

 

۱۴۰۳/۱۲/۲۵

بیانات در دیدار شاعران و اهالی فرهنگ و ادب فارسی

یک نکته‌ی دیگر، بحث شعر عاشقانه، غزل عاشقانه است. گاهی اوقات من اینجا در این جلسه میبینم ــ و در سالهای گذشته هم بوده ــ که مثلاً غزل عاشقانه کأنّه یک جرمی است، یا مثلاً یک چیز منفی‌ای است؛ نه، بالاخره در شاعر احساسات حاکی از محبّت و به صورتی عشق، به وجود می‌آید، عیبی هم ندارد؛ بنابراین گفتن شعر عاشقانه هیچ اشکالی ندارد. در کنار شعرهایی که برای مفاهیم مقدّس و متعالی گفته میشود، شعر عاشقانه هم گفته بشود، اشکالی ندارد؛ منتها مهم این است که شعر عاشقانه در سنّت شعر فارسی، همیشه عفیف و نجیب بوده؛ نگذارید شعر عاشقانه‌ی شما از این نجابت و از این عفّت خارج بشود؛ این حرف ما است. برهنگی شعرِ عاشقانه و بی‌پردگی و بی‌حیائیِ شعر عاشقانه درست نیست. در زمان طاغوت، در بین شعرا بعضی بودند که نسبت به این قضیّه تعمّد داشتند. من یک وقتی از بعضی‌هایشان اسم آورده‌ام که دیگر نمیخواهم تکرار کنم آن را؛ ولیکن خب میشود شعر عاشقانه گفت و بدون اینکه هیچ تعریضی(۴) به جنبه‌های عفّت و نجابت و مانند اینها داشته باشد. این هم یک نکته که لازم است.

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=59693

1401/12/28

داستان مصور

مجموعه نقش روایت | صنعت ملی نفت

رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت ۲۹ اسفندماه، روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از ماجرای ملی شدن صنعت نفت ایران در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ را در قالب داستان مصور «صنعت ملّی نفت» منتشر میکند.
رهبر انقلاب اسلامی: نهضت ملى یکی از فصول مهم تاریخ ماست.۱۳۶۳/۰۴/۲۹ مرحوم آیت‌الله کاشانى رضوان‌الله‌علیه در مسأله‌ى ملى شدن صنعت نفت نفر دوم نبود، نفر اول بود. ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ مرحوم کاشانى کسى است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملى شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند. ۱۳۸۰/۰۸/۲۰ نمایندگان آیت‌الله کاشانى در سرتاسر کشور، در شهرهاى مختلف، مى‌رفتند سخنرانى مى‌کردند، حقایق را براى مردم مى‌گفتند، مسأله‌ى ملى شدن صنعت نفت را براى مردم باز مى‌کردند، معنا مى‌کردند، شوق آزادگى و آزادى از یوغ انگلیسها را در دل مردم مى‌آفریدند. ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ این نهضت یک نهضت ماهیتاً دینى و اسلامى بود. ۱۳۶۳/۰۴/۲۹ مرحوم آیت‌الله‌کاشانى با علاقه و احساساتى که مردم نسبت به او داشتند، ارادتى که داشتند، سوابق مبارزاتى که از او مى‌شناختند، محبت شدیدى که در اعماق خانه‌ها و خانوادها و دلها از این مرد وجود داشت توانست حکومتى را که از طرف شاه بود متزلزل کند، - حکومت رزم‌آرا را - و زمینه سازى کند براى تشکیل یک حکومت ملى و مردمى، و مصدق را بر سر کار بیاورد. ۱۳۶۳/۰۴/۲۹
 نقش روایت عنوان داستان‌های مصور روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از وقایع و حوادث گوناگون است که به مرور در KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.

https://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=52232

 

۱۴۰۳/۱۲/۱۳

بازخوانی کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛مجموعه «به رسم آیه‌ها»

به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان، رسانه‌ KHAMENEI.IR در مجموعه نماهنگ «به‌رسم آیه‌ها» مروری بر بیست و هشت جلسه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» دارد که به مرور منتشر خواهد شد.
این کتاب، سلسله جلسات تفسیری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ماه رمضان سال ۱۳۵۳ شمسی در مسجد امام حسن مجتبی علیه‌السلام مشهد مقدس است.

https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=59584

 

۱۴۰۳/۱۲/۲۴

گزارشی از دیدار مسئولان نظام با رهبر انقلاببین سطور وحدت علیه تهدید و تحکم

«درباره کدام دیپلماسی حرف می‌زنید آقای رئیس‌جمهور؟!» زلنسکی این را به ترامپ گفت وقتی که کلافه و عصبانی از پیشنهاد تحقیرآمیز و در برابر دوربین رسانه‌ها نمی‌دانست چه باید بکند.

آش تحکم به اندازه‌ای شور شده بود که طرف اوکراینی در نهایت رو به رئیس‌جمهور آمریکا گفت: «شما مرا به اینجا دعوت کرده‌اید و اجازه حرف زدن به من نمی‌دهید!»

چند روز بعد از نمایش تحقیرآمیز علیه اوکراینی‌هایی که متحد غرب و آمریکا بودند؛ حالا رئیس‌جمهور آمریکا دارد ایران را محکوم به انتخاب به یکی از این دو راه می‌کند: یا حمله نظامی یا توافق دیپلماتیک بر سر آنچه که من می‌گویم!

پیشنهاد آمریکایی‌ها در ایران با پاسخ یکسانی بین رسانه‌‌ها و جریان‌های مختلف سیاسی روبرو شد. همه در داخل کشور موضع یکسانی داشتند.

شنبه، ۱۸ اسفند؛ چند روز بعد از این رفت و برگشت‌ها حالا ما در حسینیه امام خمینی(ره) هستیم و در جمع مسئولان ارشد کشور!

با وجود تفاوت در عنوان شغلی و مسئولیت و لباس اما حرف نظامی و روحانی وزیر و وکیل و حقوقدان یکی‌ست شبیه همان چیزی که پیش از این در تیتر یک رسانه‌ها دیده بودیم. نشانه‌ای از اینکه همه فهم مشترکی از شرایط کشور دارند.

پایان جلسه می‌‌رسد به جایی که مشخص می‌کند اصل چیست و باید به آن چسبیدن و فرع چیست و باید رهایش کرد؛ همگرایی و همدلی و وحدت و پیشبرد امور بدون توجه به خط و نشان‌هایی که از بیرون دارند برای ایران می‌کشند: «یکی از اوّلین کارهایی که باید انجام بگیرد، انسجام درونی دستگاه‌های گوناگون است؛ هم دستگاه‌های داخل قوّه‌ی مجریّه باید به طور کامل به هم متّصل باشند، همکاری کنند؛ هم سه قوّه در کنار هم و نیروهای مسلّح در کنار اینها، با هم همکاری کنند. شرط اوّل، «انسجام» است. اگر بخواهیم کارها پیش برود، باید این انسجام به معنای واقعی کلمه اتّفاق بیفتد. خب، خوشبختانه امروز تا حدود زیادی این‌جوری است؛ در سطوح بالا این‌جوری است [امّا] باید در بدنه‌ و سطوح پایین هم همین انسجام، همین همکاری وجود داشته باشد.» ۱۴۰۳/۱۲/۱۸

«بین سطور» عنوان گزارش‌های خبری‌ای است که براساس بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روایتی از رویدادهای خبری روز ایران و جهان ارائه میکند.

 https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=59662

* (إن فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار والفلک التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس ومآ أنزل الله من السمآء من مآء فأحیا به الارض بعد موتها وبث فیها من کل دآبة وتصریف الریاح والسحاب المسخر بین السمآء والأرض لآیات لقوم یعقلون) *
اعلم أنه سبحانه وتعالى لما حکم بالفردانیة والوحدانیة ذکر ثمانیة أنواع من الدلائل التی یمکن

...

البحث الثانی: فی أعداد الأفلاک، قالوا إنها تسعة فقط، والحق أن الرصد لما دل على هذه التسعة أثبتناها، فأما ما عداها، فلما لم یدل الرصد علیه، لا جرم ما جزمنا بثبوتها ولا بانتفائها، وذکر ابن سینا فی الشفاء: أنه لم یتبین لی إلى الآن أن کرة الثوابت کرة واحدة، أو کرات منطبق بعضها على بعض، وأقول: هذا الإحتمال واقع، لأن الذی یمکن أن یستدل به على وحدة کرة الثوابت لیس إلا أن یقال: إن حرکاتها متساویة، وإذا کان کذلک وجب کونها مرکوزة فی کرة واحدة، والمقدمتان ضعیفتان. أما المقدمة الأولى: فلأن حرکاتها وإن کانت فی حواسنا متشابهة، لکنها فی الحقیقة لعلها لیست کذلک، لأنا لو قدرنا أن الواحد منها یتم الدور فی ستة وثلاثین ألف سنة، والآخر یتم هذا الدور فی مثل هذا الزمان لکن ینقصان عاشرة، إذا وزعنا تلک العاشرة على أیام ستة وثلاثین ألف سنة، لا شک أن حصة کل یوم، بل کل سنة، بل کل ألف سنة مما لا یصیر محسوسا، وإذا کان کذلک سقط القطع بتشابه حرکات الثوابت.

...

ومن الناس من أثبت کرة فوق کرة الثوابت، وتحت الفلک الأعظم، واحتجوا من وجوه. الأول: أن الراصدین للمیل الأعظم وجدوه مختلف المقدار، وکل من کان رصده أقدم کان وجدان المیل الأعظم أعظم، فإن بطلیموس وجده. (کج نا) ثم وجد فی زمان المأمون (کج له)

ثم وجد بعد المأمون وقد تناقص بدقیقة، وذلک یقتضی أن من شأن القطبین أن یقل میلهما تارة ویکثر أخرى، وهذا إنما یمکن إذا کان بین کرة الکل، وکرة الثوابت کرة أخرى یدور قطباها حول قطبی کرة الکل، ویکون کرة الثوابت یدور أیضا قطباها حول قطبی تلک الکرة فیعرض لقطبها تارة أن یصیر إلى جانب الشمال منخفضا، وتارة إلى جانب الجنوب مرتفعا فیلزم من ذلک أن ینطبق معدل النهار على منطقة البروج، وأن ینفصل عنه تارة أخرى إلى الجنوب. وثانیها: أن أصحاب الأرصاد اضطربوا اضطرابا شدیدا فی مقدار مسیر الشمس على ما هو مشروح فی المطولات، حتى أن بطلیموس حکى عن أبرخس أنه کان شاکا فی أن هذا السیر یکون فی أزمنة متساویة أو مختلفة.

...

تفسیر فخر رازی، جلد 4، ص 200- 205 

https://lib.eshia.ir/15387/4/204

 

یک نکات بسیار مهم و جالبی در تفسیر فخر رازی هست که اتفاقاً چون تفسیری است و با اینکه متعلق به قرن ششم و هفتم قمری است، نکات فلسفی و منطقی ای را در تفسیرش بیان می کند که خواندنی هستند. نکته اینجا این است که در اوایل کتاب تفسیر کبیرش، مفاتیح الغیب، فخر رازی شروع می کند به فلسفیزاسیون منطقی که اجزای منطق و اصوات زبان عربی را تشکیل می دهند. و همانطوری که در بالا هم مشاهده می فرمائید در مورد نجوم و افلاک سماوی نیز بحث می کند، و با این حال معروف هم هست که از منتقدان پر و پا قرص فلسفه و بلکه ابن سینا هم بوده است! نکته اینجا این است که او از فلسفه کمک می گیرد تا به الهیات هم بپردازد، و گویا این کار را با تبحر هم انجام می دهد.

مثلاً یک مسئله اینجا این است که کره ی ثوابت آیا یک کره است؟ یا چندین کره هستند که بعضی افلاک آن نسبت به بعضی دیگر افلاکش متفاوت اند؟ البته آن افلاکی را که در مجسطی بتلمیوس آمده است و او هم بیان می کند، کمابیش با افلاکی که امروز خورشید در مرکز است و نه زمین، تفاوتهایی می کنند. ولی به هر حال می گوید نه فلک هم داریم و .... مسئله ی دیگری که مطرح است اینجا است که کره ی ثوابتی که آن روز او بیان می کند، آیا همین کره ای است که امروز ما هم در کره ی سماوی مشاهده می کنیم؟ و همیشه کماکان همینطور هم بوده اند و این را آیا چقدر هم می توان ثابتش کرد؟ البته همین در مورد هندسه ی کره ی زمین در آن روز و آنچه ما امروز به عنوان کره ی زمین هم می شناسیم مطرح است که آیا چقدر این دو کره ی زمین را که ما امروز می شناسیم، او نیز اقل کم مقداری از آن را می شناخته است و .... و لذا واقعاً هم آیا چقدر علم نجوم و هندسه نیز پیشرفت کرده است؟ مسئله ی فلسفی اینجا هم هست که آیا ما از کجا فرض بفرمائید از هیولا و مسائل ابتدایی شروع کرده ایم و کجاها هم رسیده ایم به آخرهای علوم فلسفی و الهیات آنطور که یحتمل در هر زمانی هم اینطور بنظر ما می رسد؟!

مثلاً این مسئله ی مهمی است که هر وقت شما بروید یک بیمارستانی فرض بفرمائید برای امور اورولوژی، یحتمل شما را رجوع بدهند به بیمارستانی دیگر مثل بیمارستان رسول اکرم یا بیمارستان رازی ...؟ یعنی یحتمل شما رجوع کرده اید به یک بیمارستانی که قرار است یک جامعیتی داشته باشد در درمان افراد، و یحتمل هم این را باید در نظر داشته باشید که برای مسائلی جزئی شما را دست به سرتان کنند و حتی ابتدایی ترین کمکهای درمانی را هم از شما دریغ کنند و ...! یحتمل هم این بنده ی حقیر است که بیش از حد انتظارات بی جا دارم و فکر می کنم همه باید دست به سینه در اختیار این بنده ی حقیر باشند که چطور کمکم هم کنند  و .... یعنی هاری داس و لرد شیطانیا یک مسئله است، و آنگاه عطار و درویش هم مسئله ای دیگر است، و یقیناً هم اینها قابل مقایسه با همام و خطبه ی متقین امیر المومنین علیه صلاة و السلام  هم نیستند. ولی بالاخره، هر استادی و هر متکلمی هم که بخواهد در کلاس درسش به مباحثی بپردازد، مجبور است که سرفصلهایی را که برای او از قبل حوزه و دانشگاه تعیین کرده است، بدانها بپردازد و ....

و اما اینکه در این مسائل استقراء منطقی هم ما را به کجاها می توانند بکشانند، اینها خود مسائلی است که شاگرد باید در نظر داشته باشد وقتی از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم الی ما شاء الله میل کند؛ و لذا حد و حدودها هم یحتمل اشکال شوند که باید در نظر گرفته شوند اگر از هر ریز و درشتی هم بیخودی مدام اشکال شوند و ....

ولی نکته ی منطقی ای که فخر رازی هم می بینیم شروع کرده است و منطقاً هم در تفسیرش سعی می کند دنبال کند، همین را نیز در مباحث هوش مصنوعی، یادگیری عمیق، یادگیری ماشینی، و ..... الی ما شاء الله امروزه روز می توان مشاهده کرد که از حالات دیجیتالی هم می فرمایند آیا چقدر گذشته است و وارد حیطه های کوانتومی هم شده اند. و آنگاه حتی مسائل نجومی را هم فرا گرفته اند؟ یعنی شما به زبانهای رایانه ای مثل مثلاً پایتون و ++c و ...، الگوریتمهایی را تنظیم می فرمائید که صرفاً مربوط به مبحث خاص خود هستند. مثلاً آیا آندوسکوپی هم چقدر می توانند از این مباحث در پزشکی استفاده کنند و ...؟

خوب، اینجا بعضی یحتمل اشکال هم کنند که اینها که اصلا ربطی هم ندارند به اینکه آیا در شعر شما چقدر مسائل عفت و اخلاق را بر حسب فرهنگ اسلامی و نه بر حسب طاغوت باشد که دارید شعرهایتان را تنظیم می فرمائید؟ یعنی آیا اینها واقعاً اعتباریات هستند و بلکه مرز اعتباریات و حق و حقیقت در الهیات کجا است همانطوری که مسئله امروز هم مطرح است که کره ی ثوابت سماوی نیز کدام است و کجا ما وارد استقراءات منطقی طول و دراز شده ایم و عقل وارد تخیلات و توهمات شاعرانه و ماورای آن هم شده اند و کجاها نیز بلکه اینها واقعاً جایزند؟ کجا مسئله تفسیر است و کجاها وارد تاویل و تفسیر به رای شده است مفسر محترم؟ نکته اینجا این است که باور به توحید و نبوت و امامت، آیا چقدر هم منطقاً می تواند به الهیات کمک کند تا جاهایی که حتی متخصصین هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی و یادگیری عمیق و پزشکی و علوم بیمارستانی و حتی ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی و ... همه و همه بهره مند شوند. بعضی یحتمل اشکال کنند که وقتی شما به الهیات رسیدید، دیگر به جایی هم رسیده ایم که نباید وارد شاعری شوید! ولی موضوع این است که جایگاه هر یک از این علوم را وقتی درست متوجه شدیم، آنگاه هر کدام می توانند از دیگری درست بهره مند هم شوند و .... و لذا انتقادات نیز باید از این دیدگاه وارد شوند و نه اینکه کار به جایی برسد که دشمنان نیز بیشتر از همه چیز بهره مند شوند تا اینکه حتی خود فخر رازی هم بتواند از آنچه می گوید و بدان معتقد است از آن بهره مند گردد. بالاخره یک فرقهایی باید باشند بین امام علی ابن ابیطالب امیر المومنین علیه الصلاة و السلام و امام فخر رازی رضی الله عنه که اگر شاگرد نمی تواند اینها را مشاهده کند، یحتمل باید بیشتر هم سعی کند بلکه متوجه هم شود به مرور زمان که دارد به کجا می رود و بلکه آیا یحتمل دارد به ناکجا آباد هم می رسد؟!!! البته یحتمل بعضی از اساتید فن اشکال هم کنند که تو حالا حالاها سعی کن فقط شاگردی ات را ادامه هم دهی و سعی نکن که هر کسی را بخواهی با دیگری خیی مقایسات کنی و یک مربته از شاگردی ات در حالات خلاء خود بپری هم به الفهای بینهایت آیات اللهی و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف و بلکه حتی در ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام و ... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی الی ما شاء الله از طرق یادگیریهای عمیق ماشینی آندوسکوپیک پی ببری به وضعیتهای اورولوژیک خودت و دیگران و انتقادات سازنده ای هم اعمال بفرمائید و حتی گروه های تیت-شافارویچ را هم به مسائلت کاربردی کنی و حدس بیرچ و سیونرتون دایر را هم بررسی و حتی حل کنی و ...! در سایه ی ایزد تبارک، عید نیروزتان همگی بود مبارک. البته شب ضربت و شب قتل هم هست و همه و همه هم می روند به شبهای قدر این شبها و .... أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ‎﴿یس: ٦٠﴾‏ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و المستشهدین بین یدیه

وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا ‎﴿فاطر: ٤٥﴾‏

 

ذکر صلوات بر آن حضرت

:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ مؤلف گوید که شیخ مفید بعد از نقل زیارت سابق که اول آن

اَللَّهُ أَکْبَرُ اَللَّهُ أَکْبَرُ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ [156]بود فرموده که به روایت دیگر منقول است که مى‌گویى بعد از داخل شدن در سرداب مقدس

اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَقِّ اَلْجَدِیدِ [157]پس زیارت را نقل کرده تا نماز زیارت آنگاه فرموده پس دوازده رکعت نماز زیارت مى‌کنى هر دو رکعت به یک سلام و مى‌خوانى بعد از آن دعایى را که از آن حضرت روایت شده:

اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ فَعَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً کَلَمْحِ اَلْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ مِنْ ذَلِکَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اُنْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ وَ اِکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی مؤلف گوید که این دعاى شریفى است و سزاوار است خواندن آن در آنجا مکرر و در غیر آن مکان و ما در باب اول ذکر کردیم این دعا را با اختلاف جزئى

 

بنده دلم خیلی می خواست راجع به امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم بنویسم که چطور عظمت آن  حضرت آنقدر عظیم هم هست که همه ی عالم را فرا می گیرد، هر چند که در زمان غیبت آن حضرت هم همینطور است! یعنی مثل سیستمهای دینامیکی ارگودیک است که ذره ای فرض بفرمائید مثل ذره ی نوری یا فوتون همه یا همه جا یافت می شود در طول روز، یا وقتی شب شد کما کان هیچ جا هم یافت نمی شود! و لذا داشتم دنبال همین در آرشیو می گشتم که با جستجوی لغات ergodic, photon همراه بود و 23 نتیجه داد که اتفاقاً فقط یک نتیجه ی جستجو هم مربوط شد به گرانش کوانتومی و طیفهای مد کوازی نرمال سیاه چاله ی کِر و تعابیر هندسی آن. و مثلاً مدل Taivs-Jaynes-Cummings یا مدل جینز- کامینگز را در لیزر و اپتیک کوانتومی و QED داریم.

نکته اینجا این است که وقتی شاگرد سعی و تلاش خود را از حالات خلاء بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم ادامه می دهد، یحتمل آثاری از نوانیت را حتی شده از طرق ریاضی فیزیک حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در همه ی ذرات عالم و درهمتنیدگیهای ذرات نوری یا فوتونها و اتمها و زیر ذرات اتمی هم مشاهده کند. و نکته ی مهمتر این است که وقتی توانست وجود مبارک به امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم ثابت کند، از آن طریق است که می تواند حتی تفاسیر و فقه و اصول فقه و امثالهم را نیز دریابد. و حالا یحتمل بعضی هم اشکال کنند که تقوای ابراهیمی را هم بخواهیم حساب کنیم، از همان مقاومتی که فوکو هم گفته است نتیجه می شود و .... یعنی مسئله یک عمومیت و خصوصیتی دارد که آیا چطور است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف و علم و حکمتش را آنچنان هم عمومیت بخشیم که همه ی علوم را هم در بر گیرد و بلکه حتی  شاعران عظیمتری از سعدی و حافظ و مولوی را هم در عصر آن حضرت به وفور بیابیم آنچنان که حضرت ولی فقیه و رهبری هم می فرمایند دوره ما هم می تواند سعدی آفرین باشد. و لذا هر کسی هم به اندازه ی خود در علم و حکمت و هنر رشد می کند. 

لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ‎﴿البقرة: ٢٨٦﴾‏

ولی به هر حال، اگر شاگرد و بلکه بدتر از آن هم خود استاد نیز راه را به بیراهه روند آنجایی که می خواهند حتی با الحاد و کفر و استکبار هم وارد بحثهای علمی و فلسفی شوند، یحتمل حتی به فلسفیکاسیون اصوات و زبانهای فخر رازی را هم به حساب نیاورند که او نیز چه ها فرموده است، ولی مثلاً وارد بحثهای زبانی بر حسب هوش مصنوعی و اتوماتون هم بدون در نظر گرفتن پس زمینه های مسئله نیز شوند. و اما اینکه همینها همه و همه نیز چطور به امام زمان عجل الله فرجه الشریف ربط پیدا می کنند؟ یا حتی مثلاً خطبه ی متقین حضرت امام علی امیر المومنین نیز اینجا چه خصوصیات و عمومیاتی را در بر می گیرند؟ مسئله این است که آیا اینکه ما بر روی مبانی امامت امام زمان عجل الله فرجه الشریف بخواهیم تاکید کنیم، معنایش آیا این می شود که داریم تعصب بیجا هم نشان می دهیم آنچنان که مرزهای بین خطوط توحیدی و تحمیدی و نبوت و امامت از یک سو و خطوط فرعونی و انا ربکم الاعلی از یک سوی دیگر قابل پذیرش هم نیستند و حرکت در جوهر توحیدی و نبوی و علوی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم خدشه دار می کنند؟ و بسیار هم در پاتو-روانکاوی و پاتو-جامعه شناسی و پاتو-جهانبینی و حتی پاتو-کیهانشناسی مشکلزا و بلکه بحرانی می شوند. آنچنان که یا همه جا در حضور و ظهور خورشیدی امام زمان عجل الله فرجه الشریف نور حکمت و علم را می توان متجلی دید و رویت کرد یا در عدم حضور و ظهور شمس گونه ی آن حضرت عالم در ظلمات فرو می رود! نکته اینجا است که در طول یک شبانه روز همه ی عالم یعنی همه ی ساکنین کره ی زمین از نور خورشید بهره مند هم می گردند حالا بعضی با تاخیر و بعضی زودتر، بعضی در همسایگیهای یکدیگر در طول روز و بعضی دیگر در فاصله هایی بسی دورتر تا جایی که فاصله هاشان آنچنان است که همزمان یکی در تاریکی نصفه شب است و دیگری در نورانیت ظهر روز قبل است و ....! و لذا یک حساب و کتابهایی هم هم هست که آیا حاکمیت این نظام جهانی همچون حاکمیت انسان 250 ساله و بلکه 1403 و در مرزهای 1404 ساله همان حاکمیت امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هست؛ و غیر از این هم اصلا نمی تواند باشد اگر قرار است که عالم در ظلمات فرو نرود و بعضی حتی در ایالات متحده چند جهانی همه ی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی را هم سعی نکنند قاپ بزنند و برای خودشان قبضه شان کنند و ....! و لذا باید هم حسینیه ی حضرات علی اصغر و علی اکبر را هم الی ما شاء الله دریافت. لا اله الا الله اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه

Tate-Shafarevich groups:

https://arxiv.org/abs/2412.09148

https://arxiv.org/abs/2503.05614

https://arxiv.org/search/?query=tate-shafarevich&searchtype=all&abstracts=show&order=-announced_date_first&size=50

وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ‎﴿البقرة: ١٧١﴾‏

 

مطلوب است مثالهایی که بتوان از کتاب فرمهای مکعب، جبر، هندسه، حسابِ یوری مانین الهام گرفت را برای کاربرد به مقاله ی: سیلوین بروشارد، شریکانت ایانگار، چندراشکار کهار

  1. arXiv:2502.12868  [pdfpsother

     

    math.AC math.NT

    A freeness criterion for complexes with derived actions

    Authors: Sylvain BrochardSrikanth B. IyengarChandrashekhar B. Khare

    Abstract: Inspired by the patching method of Calegari and Geraghty, and a conjecture of de Smit that has been proved by the first author, we present a conjectural freeness criterion without patching for complexes over commutative noetherian local rings with derived actions, and verify it in several cases.

    Submitted 18 February, 2025; originally announced February 2025.

    Comments: 17 pages

    MSC Class: 13C10 (primary); 13D02; 11F80 (secondary)

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ‎﴿البقرة: ٢١٦﴾‏

 

۱۴۰۳/۱۲/۲۵

نماهنگ | اکسیری که باکری را ساخت

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «شهید باکری در آغاز جنگ یک جوان دانشجو است که تازه فارغ‌التّحصیل شده... شما نگاه کنید در عملیّات بیت‌المقدّس، در عملیّات خیبر، قبل آن در عملیّات فتح‌المبین، این جوان یک فرمانده‌ی زبده‌ی نظامی است که میتواند یک لشکر را، در بعضی جاها یک قرارگاه را حرکت بدهد و هدایت کند و کار کند.» ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت سالگرد شهادت شهید آقامهدی باکری، نماهنگ «اکسیری که باکری را ساخت» را منتشر میکند.

https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=59685

 

۱۴۰۱/۱۱/۱۵

نماهنگ | انقلاب عشق

رسانه KHAMENEI.IR نماهنگی از شعرخوانی و گفت‌وگوهای آقای قادر طهماسبی متخلص به «فرید» با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در جریان دیدارهای شاعران در ماه رمضان را منتشر میکند.
روز گذشته (جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱) و در مراسم اختتامیه هفدهمین جشنواره شعر فجر، آیین گرامیداشت و تجلیل از این شاعر گرانقدر برگزار شد.

https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=51881

 

۱۴۰۳/۱۲/۲۲

مثبت ۱۰۰ ثانیه | گردش غیرآزاد اطلاعات

 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «ادّعا میکنند گردش آزاد اطّلاعات را؛ واقعاً همین‌جور است؟ الان در غرب گردش آزاد اطّلاعات هست؟ شما در فضای مجازی متعلّق به غرب میتوانید اسم حاج قاسم را، اسم سیّدحسن نصرالله را، اسم شهید هنیّه را بیاورید؟ میتوانید اعتراض کنید به جنایاتی که در فلسطین و در لبنان و مانند اینها دارد به دست صهیونیست‌ها انجام میگیرد؟ میتوانید حوادث ادّعائی [مربوط به] آلمان هیتلری نسبت به یهودی‌ها را انکار کنید؟ این است گردش آزاد اطّلاعات؟» ۱۴۰۳/۱۲/۱۸

 شصت و هشتمین شماره «مثبت۱۰۰ثانیه» گزارشی است از اشاره اخیر رهبر انقلاب درباره نقض گردش آزاد اطلاعات توسط غربی‌ها و ممانعت از بردن اسم حاج قاسم، شهید نصرالله و شهید هنیه در فضای مجازی و اعتراض به جنایاتی که در فلسطین و لبنان به دست صهیونیست‌ها انجام میگیرد.

 «ساکت کردن صدای یک کودک از زنده ماندن در غزه، جایی که بیش از ۱۳ هزار کودک کشته شده‌اند، برای پاک کردن رنج فلسطینیان است.» این بخشی از نامه‌ سرگشاده‌ای است که هزار نفر از فعالان سینما و تلویزیون اروپا و آمریکا خطاب به بی‌بی‌سی منتشر کرده‌اند.

بی‌‌بی‌سی به این دلیل که پدر راوی نوجوان مستند «غزه:چگونه از جنگ جان سالم به در ببریم» در وزارت کشاورزی دولت حماس بوده آن را حذف کرد.

بهمن ۱۳۹۸ یوتیوب در اقدامی مشابه حساب کاربری پرس‌تی‌وی را حذف کرد. روزنامه تایمز اعلام کرد که این حساب به‌دلیل انتشار مطالبی علیه اسرائیل حذف شده. حتی الجزیره هم از این حساسیت‌ها در امان نمانده و در یک بازه زمانی پخش زنده‌اش در یوتیوب برای حفظ منافع صهیونیست‌ها مسدود شد.

نقض گردش آزاد اطلاعات محدود به این موارد نیست. اینستاگرام و فیسبوک در جنگ اخیر، پست‌های مرتبط با گروه‌های فلسطینی و لبنانی را حذف و حساب‌های رسمی رسانه‌های فلسطینی را مسدود کردند. هشتگ‌هایی مثل #GazaUnderAttack و #FreePalestine هم حذف و محدود شدند. در آمریکا هم پولیتیکو گزارش داد تعدادی از حامیان فلسطین توسط کارفرمایان‌شان اخراج شدند.

گردش آزاد اطلاعات تا زمانی برای غرب مطلوب است که اهرمی برای فشار علیه کشورهای مستقل باشد؛ امّا زمانی که علیه واقعیت‌های استعماری به کار بیافتد باید آنها را ساکت کرد.

https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=59647

 

یک نکته ای که شاگرد باید هم در مقاومت اسلامی بخاطر بسپارد و از یاد هم نبرد این است که یحتمل بعضی اینجا ایراد هم کنند که چرا اینقدر می فرمائید مرگ بر این و مرگ بر آن؟ خوب، شما هم مرگ بر این و آن نفرمائید و بلکه مثل خیلیها که موقع تکبیر شد نیز تظاهر به اقامه ی نماز مستحبی و امثالهم کنید، آیا همین این و آن ها دیگر با شما کاری ندارند چرا که سرتان را مثل کبک کرده اید زیر برف؟ آیا همین این و آن ها دیگر دست از استکبار و نفاق و شرک و کفرشان هم برمی دارند، یا اینکه بلکه هر چه نفاق و شرک و کفر عالم هم هست را می آورند می چسبانند به خودشان که تجدید قوا هم کنند؟! شاگردی که یحتمل وسط کار شیفته ی شرق و غرب هم می شود، مسئله اش اینجا است که حالا گیریم که از اول هم شیفته ی غرب نبوده است؛ ولی در بین راه هم انسان تراز و جامعه ی تراز را که مملو از خود باوری و خدا باوری است را رفته رفته فراموش می کند و بلکه دچار خود فراموشی و خدا فراموشی هم شده است؛ و لذا به وضعیتهایی بدتر و پست تر از حیوانیت هم می افتد چرا که دیگر این فرصت را از دست هم می دهد که از باتلاق انواع حالات خلائهایی که می بایستی از آنها بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم الی ما شاء الله میل کند، آیا چقدر چقدرها هم جا می ماند و .... آن شهیدانی که در خط مقدم هم دارند کار می کنند و به شهادت هم رسیده و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون هم هستند، همینها را هم در نظر بگیرید. یحتمل شیطان با صدای بلند پشت بلندگوها هم مدام می گوید: کدام بهشت؟ ولشان کن! بیا مرا هم بپرست. تا حالا این همه جنگیدی؟ چه بدست آوردی و اگر هم نجنگیدی که خودت ببین کدام بهتر هم بوده است؟ کدام جهاد فی سبیل الله؟ کدام ولی فقیه؟ کدام امام زمان عجل الله فرجه الشریف؟ همه ی اینها را ما خودمان هم درست کرده ایم و سر کارت هم گذاشته اند. پس دیگر کی می خواهی بفهمی؟ ولش کن! التفات می فرمائید، این است که کتاب الله قرآن کریم هم می فرماید:

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ‎﴿یس: ٦٠﴾‏

و واقعاً هم در طول شاگردی شاگردان باید توجه داشته باشید که با انسانهایی در باتلاقهایی و خلائهایی نیز برمی خوریم که همینطوری هر چه می خواهد از بند غل و زنجیرهای استکبار و نفاق و شرک و کفر هم آزاد شوند، حتی بیشتر هم می بیند که او را گرفتار می کنند و .... این آیات اولیه ی سوره ی یس بسیار گویای مسئله است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

یس ‎﴿١﴾‏ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ‎﴿٢﴾‏ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ‎﴿٣﴾‏ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ‎﴿٤﴾‏ تَنزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ‎﴿٥﴾‏ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ‎﴿٦﴾‏ لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَىٰ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ‎﴿٧﴾‏ إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ‎﴿٨﴾‏ وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ ‎﴿٩﴾‏ وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ‎﴿١٠﴾‏ إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَیْبِ ۖ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ ‎﴿١١﴾‏ إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ‎﴿١٢﴾‏....

کانه هر چه بیشتر شاگرد نفسش می شکند و در عین حال هم سعی می کند به وصال حضرت حق بپیوندد، غل و زنجیرها بیشتر شده و سدهایی که از جلو و عقب و بلکه همه طرف هم احاطه اش کرده اند نیز صعب العبورتر می شوند، و لذا آیا چقدر هم فرقها دارد که او را از عقوبت کارهایش بترسانند یا نترسانند؟ و اما در دعای ابوحمزه ثمالی هم می فرماید و اینطوری هم شروع می شود که: الهی لا تعقبنی بعقوبتک! و لذا راه وصال حضرت حق را می فرمایند این است که مشنو از نی چون حکایت هم می کند، و بلکه بشنو از دل چون روایت می کند و تا می توانی این کار را از حسینیه ی حضرات علی اصغر و علی اکبر علیهم الصلاة و السلام هم بشنوید تا بتوانید در تکبیرهایتان هم صدایتان را آزاد کنید و راه را برای الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات بعدی و بعدی و بعدی و .... الی ما شاء الله نیز با تمام قوا بیابید و در ایالات متحده چند جهانی استکان نلبکیهای توپولوژیک ابرتقارنی ... ربع و نیم و تمام ... چرخشی قلوب آسمانی و زمینی به اثبات قضایای توحیدیه و تحمیدیه نیز هر چه بیشتر بپردازید و .... شاگرد تا وقتی در خلائها و باتلاقها گیر کرده است، راه شهادت را هم درنمی یابد، ولی وقتی راه شهادت را هم یافت دیگر از گرفتاریهای خلائها و باتلاقها هم بیرون آمده و بلکه از جنس شهید زنده که بطور ابدی هم در حرکت جوهریش امتداد دارد هم مدام عند ربهم یرزقون می شود و روحش از قفس نفسی که گرفتار تنها و جانها مانده بیرون می جهد و واقعاً هم فنا فی الله نیز می شود و حتی نورانیت وجودش سیاه چاله های نجومی را هم می تواند نورانیت ببخشد و ..... سالها دل طلب جام جم از ما می کرد، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‎﴿الأنفال: ٤٥﴾‏

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ‎﴿الشعراء: ٢٢٧﴾‏

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا ‎﴿الأحزاب: ٤١﴾‏

فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ‎﴿الجمعة: ١٠﴾‏

 

وقتی انسان تراز جامعه ی تراز بتواند از فلسفه و علم برسد به درجاتی که متوجه شود که العلم سلطان من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه:

العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجدَهُ صالَ بِهِ وَ مَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیه.
ترجمه:
دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و پیروز شود، و هر که آن را نیابد بر او یورش برند و مغلوب گردد.

شرح‏ نهج‏ البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۳۱۹

https://lib.eshia.ir/15335/20/319

https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=7711

ولذا سعی هم می کند به آن سلطنت و قدرت نیز برسد حتی اگر ناترازیهایی هم در همین انسان و بلکه جامعه اش هم یافت شود که قابل برطرف شدن هستند. ولی اینجا یک مسئله ای نهفته است که اگر حتی حضرت امام زما عجل الله فرجه الشریف هم که باشد و نزد یک عطاری و بلکه پزشک خیلی نفیسی هم برود، آیا او می تواند او تشخیص دهد که او است که امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم تشریف دارند؟ یا یحتمل اگر او مریض است، و بلکه مریضترش هم کند و حتی بکشدش بدون اینکه بداند هم دارد چه می کند؟

عرض بنده این است که این دیگر از مسلمات است که همام با شنیدن توصیف متقین هم جا ن به جان آفرین داد دیگر، و حال آنکه آن دیگری هم که حضور داشت و از امام سوال کرد که پس چرا خودت نمردی؟ امام علیه السلام فرمود این سخن شیطان است و دیگر بر زبانت نران. باز سوال اینجا است که آیا اگر امام امیر المومنین علیه الصلاة و السلام هم در جمع حاضر بودند، ولی دیگری هم این صفات را بازگو می کرد، باز هم همین حالت برای همام رخ می داد و جان به جان آفرین می داد؟ یا اگر یحتمل یک پزشکی یا حتی پزشکیاری هم حاضر بود که به او تنفس مصنوعی می داد یا قلبش را سعی می کرد که احیاء کند، دیگر او از این وضعیت بیرون می آمد؟ شاید هم باز هم می مرد. والله اعلم!

البته بحثی هم هست راجع به همین هاری کریشناهای خودمان که بنده نمی خواستم اینجا واردش شوم چرا که به هر حال، از مباحث توحیدیه و تحمیدیه هم نیستند چرا که هاری کریشناها صراحتاً معتقدند که کریشنا که خود یک شخص است همان خدا است؛ ولی چون مسئله این است که آیا متقین و پرهیزکاران و انسانهای باتقوای تراز در جامعه ی تراز هم باید چطور باشند، یحتمل بد نباشد که این هم مطرح شود تا خطوط بین دین و خرافات هم یحتمل بهتر روشن شود با اینکه این اجتمال هم هست که حتی مسئله پیچیده تر هم شده و بلکه انحرافات دیگری هم وارد مسائل شوند و .... در یک داستانی در مورد لرد چیتانیا یا لرد شیطانیا (Lord Chaitania) می فرمایند که او یک مریدی هم داشت به نام هاری داس، که اتفاقاً مسلمان هم بوده قبل از اینکه هاری کریشنا شود و روزی چقدر چقدرها هم همین ذکر هاری کریشنا، هاری راما را می گفته است. مثلاً 300000 بار این ذکر را در روز تکرار می کرده است. و لذا از دیدگاه اسلام و ما مسلمین هم هاری داس اصلا مرتد شده بوده است. ولی عرض بنده ی حقیر این است که یک جایی متوجه هم می شود که دیگر نمی تواند این ذکر را درست و حسابی هم بازگو کند و لرد شیطانیا هم از راه می رسد، حالا درست یادم نیست ولی مثلاً از خاک کف پایش می مالد به سرش و شروع می کند تند و تند این ذکر را تکرار کردن و از حال رفته و جان به جان آفرین هم می دهد. و لرد شیطانیا هم که می بیند اینطوری شد، مرده ی او را بغلش می کند و با او شروع می کتد به رقصیدن. و صد البته هم که می فرمایند این رقص نیز یک رقص همینطوری نبوده و بلکه رقصی است عرفانی و امثالهم چرا که مرده و زنده ی هاری داس هم اینجا اصلا مطرح نیست و ....

اتفاقاً بنده ی حقیر یک نگاهی هم به کتاب المیزان علامه محمد حسین طباطبایی انداختم که ایشان نیز از ابو علی سینا نقل قولهایی دارند و از جمله نیز اینجا است:

 

[راه یافتن علوم قدیمیان در میان مسلمین و علل جبهه گیرى علماى اسلام در برابر افکار جدید]

در همین اوان بود که علوم قدیمیان یعنى منطق، و ریاضیات، طبیعیات، الهیات، طب، و حکمت عملى به زبان عربى ترجمه شد، و در عرب شایع گردید، و این انتقال یک قسمت از آن در عهد امویان صورت گرفته بود و در اوائل عهد عباسیان به حد کمال رسید، صدها کتاب از کتب یونانى و رومى و هندى و فارسى و سریانى به عربى ترجمه شد و مردم به خواندن و فراگیرى آن علوم روى آورده، چیزى نگذشت که خود صاحب نظر شدند و کتابها و رساله‌ها به رشته تحریر در آوردند و این باعث خشم علما شد، مخصوصا وقتى مى‌دیدند که ملحدان یعنى دهرى مسلکها و طبیعى مذهبان و پیروان مانى و ملل دیگر دست به دست هم داده به جنگ با اسلام برخاسته‌اند و نیز مسائل مسلم و ضرورى دین را انکار مى‌کنند، خشمشان بیشتر گردید، از این بدتر آنکه مى‌دیدند خود مسلمانان فیلسوف نما، شروع کردند به عیب گویى و خرده گیرى از معارف دین و از افکار متدینین و اهانت و عیب جویى به اصول اسلام و معالم طاهره شرع، (و معلوم است که هیچ دردى جانکاه‌تر از جهل نیست).

از جمله امورى که خشم علماى اسلام را بیشتر مى‌کرد این بود که مى‌شنیدند در پاره‌اى مسائل دینى که ارتباط و ابتنایى با مسلمیات علم هیات و طبیعیات دارد طبق آن نظریه‌هاى مسلم در این علوم حکم مى‌کردند، و مساله را با اینکه برهانى نبود بلکه جدلى و از مسلمات بود، شکل برهان مى‌دادند و دهرى مذهبان و امثال آنان که در آن روزها خود را فیلسوف جا زده بودند امور دیگر از اباطیل خود را به این مسائل مى‌افزودند، نظیر مساله تناسخ‌

و محال بودن معاد، مخصوصا معاد جسمانى، و با اینگونه مسائل و مسائل قبلى اسلام و ظواهر دین را مى‌کوبیدند، و چه بسا بعضى از آنان گفته باشند که دین عبارت است از مجموعه‌اى از چند وظیفه تقلیدى و بدون دلیل که انبیا آنها را به منظور تربیت و تکمیل عقول ساده‌لوحان آورده‌اند، و اما افراد تحصیل کرده و به اصطلاح فیلسوف که کارشان کنکاش و بررسى علوم حقیقى است احتیاجى به این مسائل تقلیدى ندارند، و با اینکه خود صاحبان نظریه هستند و در طریق استدلال ابتکاراتى دارند، چه حاجت به آورده‌هاى انبیا دارند. و این غرور کفرآلودشان فقها و متکلمین را وادار کرد تا در برابر این فیلسوف‌نماها جبهه‌گیرى نموده، به هر وسیله‌اى که برایشان ممکن بود آنان را سرکوب و رشته‌هایشان را پنبه کنند یا به وسیله استدلال و محاجه رو در رو و یا شوراندن مردم علیه آنان و یا بیزارى جستن از ایشان و تکفیر کردنشان با آنان مقابله نمایند تا در آخر در زمان متوکل عباسى توانستند سورت و تندى آنان را شکسته، جمعشان را متفرق و کتبشان را نابود کنند، و چیزى نمانده بود که فلاسفه نیز به آتش آنان سوخته به کلى منقرض شوند تا آنکه معلم دوم ابو نصر فارابى که به سال سیصد و سى و نه در گذشته و بعد از او ابو على سینا شیخ الرئیس حسین بن عبد اللَّه بن سینا که به سال چهار صد و بیست و هشت در گذشته و غیر این دو از فلاسفه بنام چون ابى على ابن مسکویه و ابن رشد اندلسى و غیر آن دو، بار دیگر به فلسفه آبرویى دادند، و از انقراض آن جلوگیرى کردند و از آن به بعد نیز سرنوشتى مانند سابق داشت، زمانى بازارش کساد مى‌شد و کمتر افرادى به تعلم و یاد گیرى آن مى‌پرداختند، و زمانى دیگر رونق مى‌گرفت....

ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، جلد 5، ص 454- 455

https://lib.eshia.ir/50081/5/455

البته این بحث علامه در المیزان در مورد فلسفه طولانیتر هم هست که به عرفان صوفیه هم می کشد آنچنان که یک جایی می فرمایند که این صوفیه حتی برای اینکه فانی فی الله بشوند، از افیون و بنگ و چرس هم استفاده و استعمال کردند. بگذریم که حافظ هم می فرماید: هزار نکته باریکتر از مو اینجا است، نه هر که سر بتراشید قلندری داند (یحتمل بعضی اشکال هم بفرمایند که لابد پس هر که سر تراشید و هاری کریشنا هاری کریشنا هم کرد، و لذا هاری کریشنا هم هست!):

 

[دو علت عمده انحطاط متصوفه‌]

اولا: هر شانى از شؤون زندگى که عامه مردم با آن سر و کار دارند وقتى اقبال نفوس نسبت به آن زیاد شد، و مردم عاشقانه به سوى آن گرویدند، قاعده کلى و طبیعى چنین است که عده‌اى سودجو و حیله‌باز خود را در لباس اهل آن مکتب و آن مسلک در آورده، و آن مسلک را به تباهى مى‌کشند و معلوم است که در چنین وضعى همان مردمى که با شور و عشق روى به آن مکتب آورده بودند، از آن مکتب متنفر مى‌شوند.

ثانیا: جماعتى از مشایخ صوفیه در کلمات خود این اشتباه را کردند که طریقه معرفت نفس هر چند که طریقه‌اى است نو ظهور، و شرع مقدس اسلام آن را در شریعت خود نیاورده، الا اینکه این طریقه مرضى خداى سبحان است، و خلاصه این اشتباه این بود که من در آوردى خود را به خداى تعالى نسبت دادند، و دین تراشیدن و سپس آن را به خدا نسبت دادن را فتح باب کردند، همان کارى را کردند که رهبانان مسیحیت در قرنها قبل کرده و روشهایى را از پیش خود تراشیده آن را به خدا نسبت دادند، هم چنان که خداى تعالى ماجراى آنان را نقل کرده و مى‌فرماید:(وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها)[1].

اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آنها اجازه داد که براى سیر و سلوک رسم‌هایى و آدابى که در شریعت نامى و نشانى از آنها نیست باب کنند، و این سنت تراشى همواره ادامه داشت، آداب و رسومى تعطیل مى‌شد و آداب و رسومى جدید باب مى‌شد، تا کار بدانجا کشید که شریعت در یک طرف قرار گرفت و طریقت در طرف دیگر، و برگشت این وضع بالمال به این بود که حرمت محرمات از بین رفت، و اهمیت واجبات از میان رفت، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغى گردید، یک نفر مسلمان صوفى جائز دانست هر حرامى را مرتکب شود و هر واجبى را ترک کند، (و خانقاه و زاویه جاى مساجد را بگیرد، خواننده محترم اگر سفر نامه ابن بطوطه را بخواند، مى‌بیند که در هر شهرى بنائى بنام زاویه بر پا بوده، و از موقوفاتى که داشته اداره مى‌شده، و صوفیان از هر جا وارد آن شهر مى‌شدند، در آن زاویه‌ها منزل مى‌کردند مترجم )، کم کم طائفه‌اى بنام قلندر پیدا شدند، و اصلا تصوف عبارت شد از بوقى و منتشایى و یک کیسه گدایى، بعدا هم به اصطلاح خودشان براى اینکه فانى فى اللَّه بشوند، افیون و بنگ و چرس استعمال کردند.

 https://lib.eshia.ir/50081/5/457

 

البته اینجا نیز دو تا مسئله هست و آن توصیه ی به بنگ و افیون و چرس برای فنا فی الله است که از روی کلاه برداری است، و دیگری هم این مسئله است که حتی نه فقط جناب عطار و بلکه پزشک متخصص هم همین افیون را را دستور می دهد حتی به مریض تزریق هم شود چرا که آیا چقدر هم دچار مالیخولیا یا مشکلات اعصاب و روان دیگری هم شده است. 

ولی یک جاهایی هم هست که حتی فلسفه و منطق نیز مثلاً با مسائل فقهی یا اصول فقه نیز می فرمایند آیا چقدر هم خلط می شود که سخن از جنس و فصل و حد رفته است و آیا چقدر هم درست باشد: که این را خودتان هم بیشتر حتی نگاه کنید (المیزان: جلد 5، ص 455- 456).

 

لیکن همانطور که قبلا تذکر دادیم در استعمال منطق خطا رفتند، و حکم حدود حقیقى و اجزاى آن را آن قدر توسعه دادند که شامل امور اعتبارى نیز شد، (با اینکه منطق سر و کارى با اعتباریات که زمان و مکان و نژاد و عوامل دیگر در آن تاثیر گذاشته در هر جایى و زمانى و قومى شکل خاصى به خود مى‌گیرد ندارد، سر و کار منطق تنها با امور حقیقى و واقعى است)، ولى متکلمین فنون منطق و از آن جمله برهان را در قضایاى اعتباریه نیز به کار بردند، با اینکه امور اعتبارى سر و کار با قیاس جدلى دارد، مثلا مى‌بینى که در موضوعات کلام از قبیل حسن و قبح و ثواب و عقاب و حبط عمل و فضل، سخن از جنس و فصل و حد و تعریف دارند، در حالى که جنس و فصل و حد ربطى به این امور ندارد، (زیرا از حقایق عالم خارج نیستند، بلکه امورى هستند قرار دادى)، و نیز در مسائل علم اصول و علم کلام که مربوط به فروع دین و احکام فرعى آن است سخن از ضرورت و امتناع به میان مى‌آورند، و این عمل در حقیقت به خدمت گرفتن حقائق است در امورى اعتبارى، و نیز در امورى که مربوط به خداى تعالى است گفتگو از واجب و حرام نموده، مثلا مى‌گویند بر خدا واجب است که چنین کند، و قبیح است که چنان کند، همچنین اعتباریات را بر حقایق حاکم کرده و این عمل خود را برهان مى‌نامند، در حالى که بر حسب حقیقت چیزى جز قیاس شعرى نیست.

ترجمه المیزان، جلد 5، ص 455- 456

https://lib.eshia.ir/50081/5/455

 

نکته اینجا است که در مورد حرف و کلمه و لفظ همانطوری که گفته شد نیز فخر رازی می فرماید:

الْمَسْأَلَةُ الْخَامِسَةُ وَالْعِشْرُونَ: قِیلَ: الْکَلِمَةُ صَوْتٌ مُفْرَدٌ دَالٌّ عَلَى مَعْنًى بِالْوَضْعِ: قَالَ أَبُو عَلِیِّ بْنُ سِینَا فِی کِتَابِ «الْأَوْسَطِ» : وَهَذَا غَیْرُ جَائِزٍ لِأَنَّ الصَّوْتَ مَادَّةٌ وَاللَّفْظَ جِنْسٌ، وَذِکْرُ الْجِنْسِ أَوْلَى مِنْ ذِکْرِ الْمَادَّةِ، وَلَهُ کَلِمَاتٌ دَقِیقَةٌ فِی الْفَرْقِ بَیْنَ الْمَادَّةِ وَالْجِنْسِ، وَمَعَ دِقَّتِهَا فَهِیَ ضَعِیفَةٌ قَدْ بَیَّنَّا وَجْهَ ضَعْفِهَا فِی الْعَقْلِیَّاتِ، وَأَقُولُ:
السَّبَبُ عِنْدِی فِی أَنَّهُ لَا یَجُوزُ ذِکْرُ الصَّوْتِ أَنَّ الصَّوْتَ یَنْقَسِمُ إِلَى صَوْتِ الْحَیَوَانِ وَإِلَى غَیْرِهِ، وَصَوْتُ الْإِنْسَانِ یَنْقَسِمُ إِلَى مَا یَحْدُثُ مَنْ حَلْقِهِ وَإِلَى غَیْرِهِ، وَالصَّوْتُ الْحَادِثُ مِنَ الْحَلْقِ یَنْقَسِمُ إِلَى مَا یَکُونُ حُدُوثُهُ مَخْصُوصًا بِأَحْوَالٍ مَخْصُوصَةٍ مِثْلَ هَذِهِ الْحُرُوفِ، وَإِلَى مَا لَا یَکُونُ کَذَلِکَ مِثْلَ الْأَصْوَاتِ الْحَادِثَةِ عِنْدَ الْأَوْجَاعِ وَالرَّاحَاتِ وَالسُّعَالِ وَغَیْرِهَا، فَالصَّوْتُ جِنْسٌ بَعِیدٌ، وَاللَّفْظُ جِنْسٌ قَرِیبٌ، وَإِیرَادُ الْجِنْسِ الْقَرِیبِ أَوْلَى مِنَ الْجِنْسِ الْبَعِیدِ.

الْمَسْأَلَةُ السَّادِسَةُ وَالْعِشْرُونَ: قَالَتِ الْمُعْتَزِلَةُ: الشَّرْطُ فِی کَوْنِ الْکَلِمَةِ مُفِیدَةً أَنْ تَکُونَ مُرَکَّبَةً مِنْ حَرْفَیْنِ فَصَاعِدًا، فَنَقَضُوهُ بِقَوْلِهِمْ: «ق» و «ع» وَأُجِیبَ عَنْهُ بِأَنَّهُ مُرَکَّبٌ فِی التَّقْدِیرِ/ فَإِنَّ الْأَصْلَ أَنْ یُقَالَ: «قِی» و «عِی» بِدَلِیلِ أَنَّ عِنْدَ التَّثْنِیَةِ یُقَالُ: «قِیَا» و «عِیَا» وَأُجِیبَ عَنْ هَذَا الْجَوَابِ بِأَنَّ ذَلِکَ مُقَدَّرٌ، أَمَّا الْوَاقِعُ فَحَرْفٌ وَاحِدٌ، وَأَیْضًا نَقَضُوهُ بِلَامِ التَّعْرِیفِ وَبِنُونِ التَّنْوِینِ وَبِالْإِضَافَةِ فَإِنَّهَا بِأَسْرِهَا حُرُوفٌ مُفِیدَةٌ، وَالْحَرْفُ نَوْعٌ دَاخِلٌ تَحْتَ جِنْسِ الْکَلِمَةِ، وَمَتَى صَدَقَ النَّوْعُ فَقَدْ صَدَقَ الْجِنْسُ، فَهَذِهِ الْحُرُوفُ کَلِمَاتٌ مَعَ أَنَّهَا غَیْرُ مُرَکَّبَةٍ.
الْمَسْأَلَةُ السَّابِعَةُ وَالْعِشْرُونَ: الْأَوْلَى أَنْ یُقَالَ: کُلُّ مَنْطُوقٍ بِهِ أَفَادَ شَیْئًا بِالْوَضْعِ فَهُوَ کَلِمَةٌ وَعَلَى هَذَا التَّقْدِیرِ یَدْخُلُ فِیهِ الْمُفْرَدُ وَالْمُرَکَّبُ، وَبِقَوْلِنَا: مَنْطُوقٌ به، یقع الاحتراز عن الخط والإشارة.
دلالة اللفظ على معناه غیر ذاتیة الْمَسْأَلَةُ الثَّامِنَةُ وَالْعِشْرُونَ: دَلَالَةُ الْأَلْفَاظِ عَلَى مَدْلُولَاتِهَا لَیْسَتْ ذَاتِیَّةً حَقِیقِیَّةً، خِلَافًا لِعَبَّادٍ لَنَا أَنَّهَا تَتَغَیَّرُ بِاخْتِلَافِ الْأَمْکِنَةِ وَالْأَزْمِنَةِ، وَالذَّاتِیَّاتُ لَا تَکُونُ کَذَلِکَ، حُجَّةُ عَبَّادٍ أَنَّهُ لَوْ لَمْ تَحْصُلْ مُنَاسَبَاتٌ مَخْصُوصَةٌ بَیْنَ الْأَلْفَاظِ الْمُعَیَّنَةِ وَالْمَعَانِی الْمُعَیَّنَةِ وَإِلَّا لَزِمَ أَنْ یَکُونَ تَخْصِیصُ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا بِمُسَمَّاهُ تَرْجِیحًا لِلْمُمْکِنِ مِنْ غَیْرِ مُرَجِّحٍ، وَهُوَ مُحَالٌ، وَجَوَابُنَا أَنَّهُ یَنْتَقِضُ بِاخْتِصَاصِ حُدُوثِ الْعَالَمِ بِوَقْتٍ مُعَیَّنٍ دُونَ مَا قَبْلَهُ وَمَا بَعْدَهُ، وَإِلَّا لَمْ یُرَجَّحْ، وَیُشْکِلُ أَیْضًا بِاخْتِصَاصِ کُلِّ إِنْسَانٍ بَاسِمِ عَلَمِهِ الْمُعَیَّنِ.
الْمَسْأَلَةُ التَّاسِعَةُ وَالْعِشْرُونَ: وَقَدْ یَتَّفِقُ فِی بَعْضِ الْأَلْفَاظِ کَوْنُهُ مُنَاسِبًا لِمَعْنَاهُ مِثْلَ تَسْمِیَتِهِمُ الْقَطَا بِهَذَا الِاسْمِ، لِأَنَّ هَذَا اللَّفْظَ یُشْبِهُ صَوْتَهُ، وَکَذَا الْقَوْلُ فِی اللَّقْلَقِ، وَأَیْضًا وَضَعُوا لَفْظَ «الْخَضْمِ» لِأَکْلِ الرُّطَبِ نَحْوِ الْبِطِّیخِ وَالْقِثَّاءِ، وَلَفْظَ «الْقَضْمِ» لِأَکْلِ الْیَابِسِ نَحْوِ قَضَمَتِ الدَّابَّةُ شَعِیرَهَا، لِأَنَّ حَرْفَ الْخَاءِ یُشْبِهُ صَوْتَ أَکْلِ الشَّیْءِ الرَّطْبِ وَحَرْفَ الْقَافِ یُشْبِهُ صَوْتَ أَکْلِ الشَّیْءِ الْیَابِسِ، وَلِهَذَا الْبَابِ أَمْثِلَةٌ کَثِیرَةٌ ذَکَرَهَا ابْنُ جِنِّی فِی «الخصائص» .

تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، فخر رازی، جلد 1، ص 36

https://lib.eshia.ir/41730/1/36

 

اینجا این سوال منطقی و بلکه فلسفی هم مطرح است که آیا تعبیر او هم درست است راجع به صوت که ماده هست و بعد لفظ جنس است نوع هم کدام می شود و حدود مسائل آنها هم کدامند و .... یعنی دارد در مورد زبان و منطق فلسفه سازی می کند دیگر. بله؟ و اما حدود یکی دو صفحه قبلش هم از جمله می فرماید:

الْمَسْأَلَةُ الثَّامِنَةَ عَشْرَةَ: الَّذِینَ یُنْکِرُونَ کَلَامَ النَّفْسِ اتَّفَقُوا عَلَى أَنَّ الْکَلَامَ وَالْقَوْلَ اسْمٌ لِهَذِهِ الْأَلْفَاظِ وَالْکَلِمَاتِ، أَمَّا مُثْبِتُو کَلَامِ النَّفْسِ فَقَدِ اتَّفَقُوا عَلَى أَنَّ ذَلِکَ الْمَعْنَى النَّفْسَانِیَّ یُسَمَّى بِالْکَلَامِ وَبِالْقَوْلِ، وَاحْتَجُّوا عَلَیْهِ بِالْقُرْآنِ وَالْأَثَرِ وَالشِّعْرِ: أَمَّا الْقُرْآنُ فَقَوْلُهُ تَعَالَى: وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ: [الْمُنَافِقُونَ: 1] وَظَاهِرٌ أَنَّهُمْ مَا کَانُوا کَاذِبِینَ فِی اللَّفْظِ لِأَنَّهُمْ أَخْبَرُوا أَنَّ مُحَمَّدًا/ رَسُولُ اللَّهِ وَکَانُوا صَادِقِینَ فِیهِ، فَوَجَبَ أَنْ یُقَالَ إِنَّهُمْ کَانُوا کاذبین فی کلام آخر سوى اللفظ وما هو إلا کلام النفس، ولقائل أن یقول: لا نسلم أنهم ما کَانُوا کَاذِبِینَ فِی الْقَوْلِ اللِّسَانِیِّ، قَوْلُهُ: «أَخْبَرُوا أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ» قُلْنَا: لَا نُسَلِّمُ بَلْ أَخْبَرُوا عَنْ کَوْنِهِمْ شَاهِدِینَ بِأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، لِأَنَّهُمْ کَانُوا قَالُوا: نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ: [المنافقون: 1] وَالشَّهَادَةُ لَا تَحْصُلُ إِلَّا مَعَ الْعِلْمِ، وَهُمْ مَا کَانُوا عَالِمِینَ بِهِ، فَثَبَتَ أَنَّهُمْ کَانُوا کَاذِبِینَ، فِیمَا أَخْبَرُوا عَنْهُ بِالْقَوْلِ اللِّسَانِیِّ، وَأَمَّا الْأَثَرُ فَمَا نُقِلَ

أَنَّ عُمَرَ قَالَ یَوْمَ السَّقِیفَةِ: کُنْتُ قَدْ زَوَّرْتُ فِی نَفْسِی کَلَامًا فَسَبَقَنِی إِلَیْهِ أَبُو بکر، وأما الشاعر فَقَوْلُ الْأَخْطَلِ: -
إِنَّ الْکَلَامَ لَفِی الْفُؤَادِ وَإِنَّمَا ... جعل اللسان على الفؤاد دلیلا

تفسیر کبیر، جلد 1، ص 34-35

https://lib.eshia.ir/41730/1/34

و حالا شما فرض هم بفرمائید که یک جاهایی را بدتر از بنده ی حقیر هم عربیتان خیلی خوب نیست و شک هم دارید استاد فخر رازی چه فرموده اند و سعی هم می کنید از گوگل ترانسلیت کمک بگیرید؛ و می فرماید:

 

وَأَمَّا الْأَثَرُ فَمَا نُقِلَ 

أَنَّ عُمَرَ قَالَ یَوْمَ السَّقِیفَةِ: کُنْتُ قَدْ زَوَّرْتُ فِی نَفْسِی کَلَامًا فَسَبَقَنِی إِلَیْهِ أَبُو بکر،

یعنی:

و اما اثر، همان چیزی است که منتقل شده است

عمر در روز سقیفه گفت: در ذهنم سخنی ساخته بودم، اما ابوبکر از من پیشی گرفت.

 

البته حالا اینجا یک بحث جدیتری هم برای شاگرد هست که برمی گردد به اینکه آیا چقدر هم می خواهیم از فلسفه و حتی الهیات نیز کمک گرفته و این کلام وحیانی را هم حتی به خود مسیحیان ثابت کنیم که منجر به توحید محمدی علوی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف شود که حضرت مسیح عیسی ابن مریم علی نبینا علیه السلام نیز خدا یا پسر خدا نبوده است و نیست و بلکه مثل دیگر پیغمبران و رسل هم پیغمبر خدا است و به صلیب هم نکشانده و نکشته اند او را و بلکه به آسمان هم رفته است. البته اینجا شاگرد لازم هم هست که حتی خود از حالات خلاء هم بسمت الفهای بینهایت آیات اللهی مراتب و درجات متعالیه و اجتهاد و حضرات آیات عظام مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه مد ظلهم العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز الی ما شاء الله طی طریق و میل کند و بلکه به موهومات و تخیلات و حتی خرافات هم نیافتد و حرفش را بتواند تمام و کمال حتی با استفاده از شعر و هوش مصنوعی و ... هم ثابت کند. یحتمل بعضی اشکال هم کنند که بهتر است شاگرد درویش به پزشکان و بلکه عطارهای درست و حسابی هم رجوع کند که او را حتی بیشتر هم گمراه نکرده و به بیراهه نیز نکشانندش و حتی الکی الکی هم نکشندش آنچنان که یک وقت هم دیدید برعکسش شد و خود شاگرد یک مرتبه ادعای استادی کرده و حتی عطار و پزشکش را هم کشت که آیا تو واقعاً هم آنچنان که باید مثل محمد و علی و ائمه ی اطهار و بلکه نیز ابراهیم متقی هستی و ...! یحتمل بعضی از شاگردان دیگر هم اینجا به احوالات و حالات خلاء شاگرد ما  اشکال خواهند کرد که بهترین آیه اینجا دفتر اسفار صد من کلامی است که مثالش هم در کتاب الله آمده است که: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‎﴿الجمعة: ٥﴾‏ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المستشهدین بین یدیه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی