بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
الرَّحْمَـٰنُ ﴿١﴾ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿٢﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿٣﴾ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ﴿٤﴾ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿٥﴾ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ﴿٦﴾ وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿٧﴾ أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ﴿٨﴾ وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿٩﴾
اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ خَاتَمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ اَلْمُرْسَلِینَ وَ صَفْوَةِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ أَمِینِ اَللَّهِ عَلَى وَحْیِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ اَلْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ اَلْفَاتِحِ لِمَا اُسْتُقْبِلَ وَ اَلْمُهَیْمِنِ عَلَى ذَلِکَ کُلِّهِ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ صَلَوَاتُهُ وَ تَحِیَّاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَنْبِیَاءِ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ عِبَادِهِ اَلصَّالِحِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدَ اَلْوَصِیِّینَ وَ وَارِثَ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ وَلِیَّ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ مَوْلاَیَ وَ مَوْلَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ یَا أَمِینَ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَفِیرَهُ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ اَلْبَالِغَةَ عَلَى عِبَادِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اَللَّهِ اَلْقَوِیمَ وَ صِرَاطَهُ اَلْمُسْتَقِیمَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِیمُ اَلَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ وَ عَنْهُ یُسْأَلُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ آمَنْتَ بِاللَّهِ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ وَ صَدَّقْتَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ مُکَذِّبُونَ وَ جَاهَدْتَ [فِی اَللَّهِ] وَ هُمْ مُحْجِمُونَ [مُجْمِحُونَ] وَ عَبَدْتَ اَللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ اَلدِّینَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى أَتَاکَ اَلْیَقِینُ أَلاَ لَعْنَةُ اَللَّهِ عَلَى اَلظَّالِمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ یَعْسُوبَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامَ اَلْمُتَّقِینَ وَ قَائِدَ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ وَ وَصِیُّهُ وَ وَارِثُ عِلْمِهِ وَ أَمِینُهُ عَلَى شَرْعِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی أُمَّتِهِ وَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ صَدَّقَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى نَبِیِّهِ ...
... وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَمَا آمَنَ بِمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ فِیکَ عَلَى نَبِیِّهِ إِلاَّ قَلِیلٌ وَ لاَ زَادَ أَکْثَرَهُمْ غَیْرَ تَخْسِیرٍ وَ لَقَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى فِیکَ مِنْ قَبْلُ وَ هُمْ کٰارِهُونَ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اَللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى اَلْکٰافِرِینَ یُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ ذٰلِکَ فَضْلُ اَللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْغٰالِبُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا بِمٰا أَنْزَلْتَ وَ اِتَّبَعْنَا اَلرَّسُولَ فَاکْتُبْنٰا مَعَ اَلشّٰاهِدِینَ رَبَّنٰا لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ ...
صبره علیه السّلام على إیذاء المتوکل
و مما یشهد لذلک ما
رواه العلامة ابن الصباغ المالکی فی «الفصول المهمة» (ص 263 ط الغرى) قال:
و عن علیّ بن إبراهیم الطائفی قال: مرض المتوکّل من خراج خرج بحلقه فأشرف على الهلاک و لم یحسن أحد أن یمسّه بحدید فنذرت امّ المتوکّل لأبی الحسن علیّ بن محمّد إن عوفی ولدها من هذه العلّة لتعطینه مالا جلیلا من مالها، فقال الفتح بن خاقان للمتوکّل: لو بعثت إلى هذا الرّجل یعنی أبا الحسن فسألته فربّما کان على یده فرج لک فقال: ابعثوا إلیه فمضى إلیه رسول المتوکّل فقال: خذوا کسب الغنم و دیفوه بماء الورد وضعوه على الجراح ینفتح من لیلته بأهون ما یکون و یکون فی ذلک شفائه إنشاء اللّه تعالى، فلمّا عاد الرسول و أخبرهم بمقالته جعل من یحضر المتوکّل من خواصّه یهزأ من هذا الکلام فقال الفتح:
و ما یضرّ من تجربة ذلک فإنّی و اللّه لأرجو به الصّلاح فعملوه و وضعوه على الجراح فانفتح من لیلته و خرج کلّما فیه فشفی المتوکّل من الألم الّذی کان یجده فأخذت امّ المتوکّل عشرة آلاف دینار من مالها و وضعتها فی کیس و ختمت علیه و بعثت به إلى أبی الحسن علیه السّلام فأخذها و بعث إلیه المتوکّل بفضله کیسا فیه خمسمائة دینار ثمّ بعد ذلک بمدّة طویلة کبیرة سعى شخص یقال له البطحانی لعنه اللّه بأبی الحسن علیه السّلام إلى المتوکّل و قال: عنده أموال و سلاح و عدد و لا آمن خروجه علیک فتقدّم المتوکّل إلى سعید الحاجب بأن یهجم علیه لیلا داره فی جماعة من الرّجال و الشجعان و یأخذ جمیع ما یجده عنده من الأموال و السّلاح و یحمله إلیه، قال إبراهیم بن محمّد قال لی سعید الحاجب: سرت إلى دار أبی الحسن لیلا بعد أن هجع النّاس فی جماعة من الرّجال الانجاد و معى الأعوان بالسلالم فصعدنا إلى سطح داره و فتحنا الباب و هجمنا بالشّموع و السرّج و النیران و فتشنا الدار جمیعا أعلاها و أسفلها موضعا موضعا و مکانا مکانا فلم نجد فیها شیئا ممّا سعى به علیه غیر کیسین أحدهما کبیر ملآن مختوم و الآخر صغیر فیه فضلة و سیف واحد فی جفیر خلق معلّق و وجدنا أبا الحسن قائما یصلّی على حصیر و علیه جبّة صوف و قلنسوة و لم یرتع لشیء ممّا نحن فیه و لا اکترث فأخذت الکیسین و السیف و سرت إلى المتوکّل فدخلت علیه و قلت: هذا الّذی وجدنا من المال و السلاح و أخبرته بما فعلت و بما رأیت من أبی الحسن فوجد على الکیس الملآن ختم امّه فطلبها و سألها عنه فقالت: کنت نذرت فی علّتک إن عافاک اللّه منها لأعطیّن أبا الحسن عشرة آلاف دینار من مالی فحملتها إلیه فی هذا الکیس و هذا ختمی علیها فأضاف المتوکّل خمسمائة دینار أخرى إلى الخمسمأة الّتی کانت فی الکیس الصغیر من قبل و قال لسعید الحاجب أردد الکیسین و السیف و اعتذر لنا فیه ممّا کان منّا إلیه قال سعید: فرددت ذلک إلیه و قلت له: أمیر المؤمنین یعتذر إلیک ممّا جرى منه و قد زادک خمسمائة دینار على الخمسمأة دینار الّتی کانت فی الکیس من قبل و اشتهى منک یا سیّدى أن تجعلنی أنا الآخر فی حلّ فإنّی عبد مأمور و لا أقدر على مخالفة أمیر المؤمنین فقال لی یا سعید: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»-.
احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نور الله تستری، جلد 12، ص 452
http://lib.eshia.ir/10271/12/452
عرض بنده چه بود؟ ناگفته نماند که بعضی یحتمل اشکال می کنند که اگر مثلاً در مورد همین لغت مستخلف یا مستخلف عنه در خود متن تامل و تعقل بیشتری می کردی، معنای آنرا هر چند که خیلی هم به صرف و نحو عربی وارد نباشی می توانستی بیابی! و احتیاجی هم نداشتی که خیلی وارد مقالات دیگر و بحثهای دیگری از همین نوع هم شوی تا آنجا که حتی اصل مسئله را هم یادت برود.
- ۹۸/۰۵/۲۸
وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُوا کَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ﴿التوبه: ١٢٢﴾
قرآن
بدون شک قرآن مجید اولین منبع احکام و مقررات اسلام است. البته آیات قرآن منحصر به احکام و مقررات عملی نیست، در قرآن صدها گونه مسئله طرح شده است، ولی قسمتی از آنها که گفته شده در حدود پانصد آیه از مجموع شش هزار و ششصد و شصت آیه قرآن، یعنی در حدود یک سیزدهم به احکام اختصاص یافته است.
علمای اسلام کتب متعددی درباره خصوص همین آیات تألیف کرده اند.
معروف ترین آنها در میان ما شیعیان کتاب آیات الاحکام مجتهد و زاهد متقی معروف ملا احمد اردبیلی معروف به مقدس اردبیلی است که در قرن دهم هجری می زیسته است و معاصر با شاه عباس کبیر است، و دیگر کتاب کنزالعرفان تألیف فاضل مقداد سیوری حلّی از علمای قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری است. در میان اهل تسنن نیز کتابهایی در خصوص آیات الاحکام نوشته شده است.
مسلمین از صدر اسلام برای استنباط احکام اسلامی در درجه اول به قرآن مجید رجوع کرده و می کنند، ولی تقریباً مقارن با ظهور صفویه در ایران جریانی پیش آمد و فرقه ای ظاهر شدند که حق رجوع مردم عادی را به قرآن مجید ممنوع دانستند، مدعی شدند که تنها پیغمبر و امام حق رجوع به قرآن دارند، دیگران عموماً باید به سنت یعنی اخبار و احادیث رجوع کنند.
این گروه همان طور که رجوع به قرآن را ممنوع اعلام کردند، رجوع به اجماع و عقل را نیز جایز ندانستند زیرا مدعی شدند که اجماع ساخته و پرداخته اهل تسنن است، عقل هم به دلیل اینکه جایزالخطا است قابل اعتماد نیست، پس تنها منبعی که باید به آن رجوع کرد اخبار و احادیث است. از این رو این گروه «اخباریّین» خوانده شدند.
این گروه به موازات انکار حق رجوع به قرآن و انکار حجیت اجماع و عقل، اساساً اجتهاد را منکر شدند، زیرا اجتهاد- چنانکه قبلاً گفته شد- عبارت است از فهم دقیق و استنباط عمیق، و بدیهی است که فهم عمیق بدون به کار افتادن عقل و اعمال نظر نامیسّر است. این گروه معتقد شدند که مردم مستقیماً- بدون وساطت گروهی به نام مجتهدین- باید به اخبار و احادیث مراجعه کنند، آنچنانکه عوام الناس به رساله های عملیه مراجعه می کنند و وظیفه خود را در می یابند.
سردسته ی این گروه مردی است به نام «امین استرآبادی» که در «کلیات منطق» فصل «ارزش قیاس» از او نام بردیم. کتاب معروفی دارد به نام فوائد المدنیّه و عقاید خود را در آن کتاب ذکر کرده است. اهل ایران است اما سالها مجاور مکه و مدینه بوده است.
ظهور اخباریّین و گرایش گروه زیادی به آنها در برخی شهرستانهای جنوبی ایران و در جزایر خلیج فارس و برخی شهرهای مقدس عراق رکود و انحطاط زیادی را موجب گشت، ولی خوشبختانه در اثر مقاومت شایان و قابل توجه مجتهدین عالیمقامی جلوی نفوذشان گرفته شد و اکنون جز اندکی در گوشه و کنار یافت نمی شوند.
اصول فقه و فقه، مجموعه آثار شهید مطهری . ج20، ص: 31
http://www.mortezamotahari.com/FA/BookView.html?
BookID=392&BookArticleID=129225&AssetID=1&Change=Prev
راستش بنده ی حقیر دیشب به یک مجلس عزای حسینی ای رفتم که در آن سخنران محترم از آیه ای فرمودند که در اصول فقه زیاد در موردش بحث می شود. اتفاقاً ایشان یک سایت اینترنتی هم دارند و سخنرانیهای خود را آنجا قرار می دهند. رفتم دیدم سخنرانی دیروز را هنوز قرار نداده اند! ولی این مسئله که چرا آیه ی مبارکه یادم نمی آید، به خودی خود خیلی هم یحتمل چیز مهمی نباشد الا اینکه برای تقویت حافظه نیز یک اصولی را باید رعایت کرد که از جمله این است که مثلاً کندر و خرما میل کنید! البته برای حفظ قرآن کریم می فرمایند که در جوانی و بلکه نوجوانی و بلکه کودکی باید شروع کرد چرا که در آن سنین ذهن خیلی آماده تر هم هست به یادگیری و حافظه نیز آماده تر است برای حفظ قرآن مجید هر چند که بعضی یحتمل ایراد هم می کنند که معلم و استاد خوب هم شرط است! مسئله در حقیقت این نیست که موضوع را تنزل دهیم به اینکه خوب حالا که ما فعلاً دو حرف از مثلاً 26 حرف را می دانیم و لذا بیش از آن هم سعی نکنیم. البته بعضی اوقات با یک صحنه هایی در مساجد هم مواجه می شوید که به ازای آن حاصلش از مسجد بیرون انداخته شدن است. یعنی یک جایی باید دغدغه ی بحث و احتجاج و تفقه و اجتهاد داشت ولی آنجایی که بحث بر این منوال است که ما در این حد از مسئله گیر کرده ایم که بالاخره آیا مرگ بر غارتگر بیت المال گفتن جایز است یا خیر؟ و بحث در این حد بالا بگیرد، همان بهتر که وقتی می فرمایند که بفرمایید از مسجد بیرون، بفرمایید بیزون و بیش از آن هم بحث نکنید. و اما بالاخره بفرما و بنشین و بتمرگ هم تفاوتهایی دارند. شما همین جلد بیستم از مجموعه آثار شهید مرتضی مطهری را که از اولش باز می کنید و اول دروس اصول فقه را که می خوانید می بینید که به عنوان مثال از چرایی کمبود بعضی از کالاها و فراوانی بعضی دیگر و تفقه در امور اقتصادی می فرمایند. ولی خوب اگر مسائل اقتصادی بالا گرفت و کار بجایی رسید که بعضی از این کالاها از جمله دلار هم بود و باعث گرانی بیش از حد همه و همه چیز شد، آنگاه نمی توان انتظار داشت که مردم حتی به اختلاسها و حقوقهای نجومی و امثالهم هم اعتراضی نداشته باشند و حال آنکه خودشان هم بدتر از این بنده ی حقیر بیکارند. یعنی یک چیزهایی هست که از اصول روانکاوی هم هست که باید رعایت هم شوند تا هر فردی سلامت روح و روانش را حفظ کند. ولی یک چیزهایی هم هست که از اصول و بلکه بدیهیات رعایت امور روانشناسی و روانپزشکی و روانکاوی و اقتصاد هم هست. مثلاً اگر هر یک از مبانی مختلف روانکاوی یا روانشناسی را در نظر بگیرید، این مسلم است که اگر بیمار از لحاظ اسلامی انسانی کامل باشد که دیگر به خودی خود سلامت روانش به هم نمی ریزد مگر اینکه دیگران و غیر این کار را با او بخواهند بکنند و بلکه بخواهند ثابت کنند که ای الاغ بی شعور تو هیچ جایز نیستی که لایق احترامی باشی. خوب دیگر چه می ماند؟ فرض بفرمایید که حتی با خلیفة اللهی هم همچون ابوذر است که طرفید! اما مسئله ی طغیان و خروشانگری اینجا این هم هست که آیا این جایز است که اعتراض هم شود که الا و لله که امام حسین علیه السلام هم نباید بر علیه خلیفة الله که یعنی منظورشان به یزید ملعون است خروج می کرد؟ آیا امام حسین علیه السلام بود که اشتباه کرد؟
خوب، مسئله دیگر این است که حالا اگر در آنطرف آبها نیز کسی آمد بر حسب کارهای میرزاخانی به گرانش دو بعدی پرداخت هم باید بدان اعتنا نکرد چرا که ما بعد 26 را در نظر نگرفته ایم که بعد از آن به بعدهای کمتر و از جمله گرانش توپولوژیک دو بعدی و امثالهم بپردازیم؟
https://arxiv.org/abs/1804.03275
البته این سوال را در این حد هم مطرح کردن یحتمل بعضی اشکال هم کنند که همانند آن است که بفرمایید مرگ بر غارتگر بیت المال. و اما بالاخره باید هم سعی کرد که از یک جایی شروع کنیم همانطور که باید هم بیشتر به برنامه ی لنگلندز و حتی مقاله ی کاپوستین-ویتن و بلکه هندسه ناجابجایی هم پرداخت. بنده بروم نماز که دیر شد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.