الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿٢ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿٣ وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤ وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿٥ وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿٦ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿٧ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿٨ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ﴿٩ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿١٠ کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿١١ إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿١٢ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّـهِ نَاقَةَ اللَّـهِ وَسُقْیَاهَا ﴿١٣ فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿١٤ وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿١٥

 

وقوله صلى‌الله‌علیه‌وآله حین تکلمت طائفة، فقالت: نحن موالی رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله فخرج رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله إلى حجة الوداع، ثم صار إلى غدیر خم، فأمر فأصلح له شبه المنبر، ثم علاه، وأخذ بعضدی حتى رئی بیاض إبطیه رافعا صوته، قائلا فی محفله: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه» وکانت على ولایتی ولایة الله، وعلى عداوتی عداوة الله ، وأنزل الله ـ عزوجل ـ فی ذلک الیوم (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) فکانت ولایتی کمال الدین ورضا الرب جل ذکره.

 

الکافی الشریف، جلد 15، ص 80

 

[1396/5/30

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ [اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ خِیَرَتِهِ] اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اِبْنَ سَیِّدِ اَلْوَصِیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ ثَارِهِ وَ اَلْوِتْرَ اَلْمَوْتُورَ ...

...  اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْعِصَابَةَ اَلَّتِی [اَلَّذِینَ] جَاهَدَتِ اَلْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ [تَایَعَتْ] عَلَى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ جَمِیعاً

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ] اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلاَدِ اَلْحُسَیْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ

اَللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ اِبْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ [اِلْعَنِ] اَلثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ اَلرَّابِعَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ اِلْعَنْ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ

پس به سجده مى‌روى و مى‌گویى

اَللَّهُمَّ لَکَ اَلْحَمْدُ حَمْدَ اَلشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنِی شَفَاعَةَ اَلْحُسَیْنِ یَوْمَ اَلْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ اَلَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ اَلْحُسَیْنِ علیه السلام علقمه گفت که فرمود حضرت باقر علیه السلام که اگر بتوانى که زیارت کنى آن حضرت را در هر روز به این زیارت در خانه خود بکن که خواهد بود براى تو جمیع این ثوابها

]

 

ممکن است دو نگاه داشته باشیم نسبت به هم که  یکی نگاه قربانی کردن است و دیگری نگاه قربانی شدن است آنچنان که ما در عید قربان می بینیم بین حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهم السلام واقع می شود. اما نگاه سومی هست که نگاه خورشید ولایت است. دیده اید چطور می فرمایند که توی آفتاب زیاد نرو چرا که یک وقت سر درد می گیری؟ همین حضور آفتاب، به شما آگاهی می دهد. و لذا زیارت خورشید ولایت آدابی دارد و برای آگاهی از آن خوب است که به از جمله نهج البلاغه و کتاب و سنت و ادعیه و آداب زیارات رجوع کرد. اینجا فقط دو نگاه نسبت به هم نیست. یکی نگاه خدا و رسول و ولایت است و دیگری نگاه بنده به صاحبش است. نگاه به حضرت دوست است. و این نگاه ها هر نگاهی نیستند. آدابی دارند. آداب از نوع زیارت بزرگان است و نه هر بزرگی است بلکه  زیارت حضرت رسول (صل الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار و معصومین و زیارت حضرت دوست علیهم السلام است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل مجمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  • ۹۶/۰۵/۲۱
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۵۱)

 فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿محمد: ٤﴾


شما مؤمنان چون (در میدان جنگ) با کافران رو به رو شوید باید (شجاعانه) آنها را گردن زنید تا آن گاه که از خونریزی بسیار دشمن را از پا در آوردید پس از آن، اسیران جنگ را محکم به بند کشید که بعدا یا بر آنها منّت نهید (و آنها را آزاد گردانید) یا فدا گیرید تا در نتیجه جنگ سختیهای خود را فروگذارد. این حکم فعلی است، و اگر خدا بخواهد خود از کافران انتقام می‌کشد (و همه را بی زحمت جنگ شما هلاک می‌کند) و لیکن (با این جنگ کفر و ایمان) می‌خواهد شما را به یکدیگر امتحان کند، و آنان که در راه خدا کشته شدند خدا هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند. (۴)


18545.عنه صلى الله علیه و آله : إنّ مَثَلَ أهلِ بَیتی فی اُمّتی کمَثَلِ سَـفینَةِ نُوحٍ فی قَومِهِ؛ مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَرَکَها غَرِقَ ، و مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ فی بَنی إسرائیلَ .


18545.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : مَثَل اهل بیت من در میان امّتم، مَثَل کشتى نوح است در میان قوم او؛ که هر کس سوار آن شد نجات یافت و هر که رهایش کرد غرق شد و نیز به مانند باب حطّه اند در میان بنى اسرائیل.


البته این خیلی خوب است که بر دشمنان اسلام غلبه کنیم همانطور که آیه ی مبارکه می فرماید. و این مسئله را ما اخیراً داریم در عراق و سوریه می بینیم که بنا به گفته های سردار سلیمانی رو به اتمام هم هست. اتفاقاً بنده حقیر هم اگر یک چفیه می یافتم دور سرم به عنون نوعی روسری مردانه ی مقتدرانه می پیچیدم.

و اما مسئله حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از آنجا نشات می گیرد که ما بخواهم هم که منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را با سوار شدن بر کشتی نجات اهل بیت پی گیری کنیم. و در طول قرون ما متوجه می شویم که وقتی انحرافاتی در مسیر این کشتی رخ می دهد طوری که با مسیر کشتی که  ستارگان و خورشید و ماه و زمین هر یک در فلکهای خود در گردشند، باید آنها را بررسی کرد و مورد تحقیق قرار داد تا زلزله ها و طوفانها و سیلهای خانمان سوز و بلکه جنگها و فتنه ها این کشتی را مورد خطر واقع نکنند.

البته اگر سکاندار این کشتی که قرار است پیامبر اعظم و اهل بیت باشند، چنین نشد و سکان بدست دیگرانی افتاد که فرضاً دلش خواست که یک تویست و چرخش ناگهانی ای بدلخواه آنجایی که مایل است و در زمان مورد علاقه اش واقع کند، این دیگر می شود مثل اینکه ما هی بیاییم خروار خروار صفحه ها را سیاه کنیم و بنویسیم و بگوییم و بخوانیم و به عبادت بایستیم که در یک لحظه هر آنچه که هست و نیست بدست گروهی که ادعاهای کذب محض دارند مورد تخریب واقع شوند. البته اینها می توانند مسائلی بسیار پیچیده باشند که با جهاد مداوم در هر لحظه و در طول لحظه ها و ساعات و روزها و ماه ها و  سالها و قرون متمادی باید پیگیری شوند و مدام علوم و حکمت به روز رسانی شوند و نیز عملاً ابتکار عمل را در دست خود داشته باشیم. و آنگاه است که ما می توانیم به کشتی نجات راه یابیم و از غرق شدن خود جلوگیری کنیم و بلکه مدام نگران مستر همفرها هم نباشیم. چرا که بالاخره در آن روز ما درخواهیم یافت که بسم الله الرحمن الرحیم تبارک الذی بیده الملک و هو بکل شیءٍ قدیر. بجای اینکه همه و همه از یکدیگر بترسند و هیچ کس نتواند به هیچ کس اعتماد کند. و این وقتی است که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی پی برده ایم و راه را یافته ایم. و لذا آنگاه سکان کشتی در دستان توانای حکیمانی است که حکیمانه بر عالم فرمانروایی می کنند. و نه مثل این بنده حقیر که از صبح داشتم سعی می کردم یک چیزی بنویسم و اینترنت گیر کرده بود و بالاخره مقاله ی مستر همفر را تمام کرده و خوشبختانه انترنت هم راه افتاد و اما یحتمل مقاله بیش از اینها می بوده و بلکه این خاطرات خلاصه شده ی کتاب اصلی است که بعضی از آن هم همینطوری که پیش می رویم روایات خود را دارند که در ماهواره ها و تلگرامها و امثالهم بازگو می شوند. حالا کجا مسائل حکیمانه است و کجا نیست، قضاوت با خود افراد است. کشتی نجات اهل بیت علیهم السلام یحتمل این است که بنده های خدا همدیگر را هدایت کنند که غرق نشوند و سوار کشتی شوند و بلکه در کشتی هم با هم جنگ و دعوا نکنند و شیطان آنها را از راه بدر نکند. و بعد به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چه نظری و چه عملی بپردازیم و لا تطع الکافرین جاهدهم به جهادا کبیرا. و لذا پست بعدی همانطور که مدتها است که مستحضرید راجع به توپولوژی سر و ته یا بهتر نمی بود می گفتیم زبر و زیر (top and bottom topology) و ال اچ سی و دیگر مسائل نظریه های حمیدی مجیدی حکمت متعالیه فقهی است.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کتاب خاطرات همفر را اینجا می توانید بیابید:

http://www.valiasr-aj.com/lib/pdf/hemfer.pdf


اینجا از صفیه به عنوان یک زن مسیجی یاد می کند ولی بعضی ایراد می کنند که یهودی است و اسمش هم صفیه نیست. حالا یحتمل یک زن دیگری هم هست که یهودی است و اسمش هم صفیه نباشد. بنده حقیر زیاد به این مسائل وارد نمی شوم و بیشتر به جاء الحق و زهق الباطل قاضی شوشتری که توسط آیت الله العظمی مرعشی نجفی تنظیم شده است دوست دارم بپردازم. البته این خوب هم هست که از لحاظ فقهی مسائل مربوط به کتاب همفر هم بررسی و تحقیق شوند و وجوه اشتراکات و اختلافات را در فقه اهل سنت و شیعه بهتر درک شوند. تا آنجا که موجب مودت و محبت در بین مسلمین جهان گردد. و این نمی شود الا با اثبات حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت آنچنان که کتبی همچون الغدیر علامه امینی و جاء الحق و زهق الباطل و عبقات الانوار بحث می کنند. و حالا از لحاظ فقهی تا چه حدودی مسائل می توانند پیگیری شوند نیز مسائلی دیگر را در بر دارند.

و لذا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز باید بهتر مورد بحث واقع شوند هر  چند که همه چیز همانطور که مستحضرید نمی خواهیم خیلی 007 ی شوند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّـهَ یَدُ اللَّـهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّـهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ١٠﴾


ایران از سلمان فارسی است نه سلمان فارسی از ایران

هفتم صفر، سالروز حفر خندق پیرامون مدینه به پیشنهاد جناب سلمان فارسی -صحابی بزرگ و ایرانی پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله)- در جریان نبرد با مشرکان و متحدانشان در سال پنجم هجری است. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت این روز که به نام بزرگداشت سلمان فارسی نام‌گذاری شده است، گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی این شخصیت بزرگ اسلامی و ایرانی را منتشر می‌کند.

سلمان فارسی متعلّق به همه‌ی ایران است؛ همه‌ی مردم ایران، همه‌ی فارسی‌زبانان، همه‌ی کسانی که ستایش پیامبر اکرم از مردم فارس، متوجّه آنهاست، مفتخر به جناب سلمانند. سلمان متعلّق به کشور ماست، متعلّق به ملّت ماست... نباید گفت سلمان فارسی از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسی است. مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیری برای رسیدن به سرچشمه‌ی زلال حقیقت، آن‌چنان یک انسانی را بالا میبرد که پیغمبر بفرماید: «سلمانُ مِنّا أهلُ البَیت». او را جزو اهل‌بیت به‌حساب بیاورد؛ و شخصیّتهایی مثل جناب ابی‌ذر و عمّار و مقداد و دیگر صحابی‌ها در مقام تقویم و مقایسه در رتبه‌های بعد از سلمان قرار بگیرند؛ این برای ما درس است، این برای جوان ایرانی الگوست؛ یعنی حقیقت را جستن، جستجو کردن، یافتن و بر آن پای فشردن. این آن چیزی است که سلمان را سلمان میکند.

بیانات‌ در دیدار مردم کازرون‌ ۱۳۸۷/۲/۱۶

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=34842

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ مَأْمُوم إِمَاماً، یَقْتَدِی بِهِ وَیَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ; أَلاَ وَإِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ، وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ. أَلاَ وَإِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذلِکَ، وَلکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَع وَاجْتِهَاد، وَعِفَّة وَسَدَاد. فَوَاللهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً، وَلاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً، وَلاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً، وَلاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَلَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَى وَأَهْوَنُ مِنْ عَفْصَة مَقِرَة.

آگاه باش! هر مأمورى امام و پیشوایى دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانشش بهره گیرد، بدان امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است، آگاه باش! شما توانایى آن را ندارید که چنین باشید، امّا مرا با ورع، تلاش، عفت و پاکى و پیمودن راه صحیح یارى دهید.

به خدا سوگند! من از دنیاى شما طلا و نقره‌اى نیندوخته‌ام و از غنایم و ثروتهاى آن مال فراوان ذخیره نکرده‌ام و براى این لباس کهنه‌ام بدلى مهیّا نساخته‌ام و از زمین آن حتّى یک وجب در اختیار نگرفته‌ام.

و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزى برنگرفته‌ام. این دنیا در چشم من بى ارزشتر و خوارتر از دانه تلخى است که بر شاخه درخت بلوطى بروید.

از نهج البلاغه (با ترجمه محمد دشتی) و با ترجمه ی آیت الله العظمی مکارم شیرازی


با بعضی مومنین که بحث می فرمایید، حتی وجود مبارک امام زمان را هم زیر سوال می برند. و حال آنکه وقتی ما درست حساب می کنیم، در حقیقت همه و همه ی انبیاء و ائمه ی اطهار به یک نوع یا نوعی دیگر از سربازان آشکار یا گمنام امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف دارند. مسئله ای که در مورد روز قیامت و رابطه ی ما در آن روز با امام زمانمان واقع می شود را بررسی کردن یک حضور عینی دارد کانه الساعة جلوی روی معتقدین به معاد ظاهر می شود. و لذا می فرمایند که آن زلزله ی روز قیامت چیز دیگری است.  کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا ﴿الفجر: ٢١﴾

وجود مبارک امام زمان عجل الله فرجه الشریف آنچنان نیست که ما می پنداریم که حتی در غیبت آن حضرت خداوند عالم آیا چگونه مستضعفین عالم را بر استکبار جهانی غالب می کند. مسئله دوباره اینجا است که و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. همینطور می فرماید: وَلَن تَرْضَىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ ﴿البقرة: ١٢٠﴾. موضوع اینجا این است که در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تا آنجایی که به نظریه های ریاضی فیزیکی برمی گردد، فرقی نمی کند که این نظریه ها از کیست؟ یهودی یا نصاری یا کمونیست یا ضاله یا مسلمان است که دارد حتی ماورای بحثهای پیچیده ی ریاضی فیزیکی بحثهایی در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می کند و بلکه خیلی هم خوب این بحثها را ارائه می دهد. و اما در عمل بستن این نظریه ها و حکمت متعالیه آیا دارد فاجعه ها می آفریند که بر سر مستضعفین عالم واقع می شوند و کارهایش استکباری است یا خیر. عملاً در بکار بستن نظریه های ریاضی فیزیکی نیز ما می بینیم که عدل الهی مشهود است و حق به حقدار و نه به ظالمین عالم می رسد.

این مال وقتی است که حتی یک زاویه ی کوچکی را ما داریم بررسی می کنیم که در یک سر خمینه ی ما چنین است ولی در سر دیگرش همین زاویه ی کوچک زاویه ای بزرگ را ایجاد می کند. و لذا اگر این زوایا تکینگیهایی را اندازه گیری کنند، یکی خیلی خیلی کوچک است و دیگری خیلی خیلی بزرگ است. مسئله اینجا این است که وقتی ما یک چنین فاصله و گپ اینفینیتسیمالی کوچکی را داریم، هر چقدر هم که این زاویه کوچک است ما می توانیم تا چه حدی کل خمینه را ابعادش و مقادیر مقیاسهایش را تغییر دهیم تا در چنین زاویه ی کوچکی بگنجد؟ در حقیقت وقتی ما کاردینالهای بزرگ یا مثلاً ابرفشرده را در نظر می آوریم که فروپاشی می کنند در جایی که بین چنین زوایای انفینیتسیمالی کوچکی واقعند، آیا می شود یا نمی شود که این کاردینالها را با اعداد متعالی که بین اعداد حقیقی واقع می شوند مرتب کرد؟ یا یحتمل هم بتوان آنها را در اعداد حقیقی جا داد. این یک سوالی است آنچنان که کل عالم در چشمان یک مشاهده گری جا می شود، و اما کل کنشها و واکنشهای عالم یحتمل از دید مشاهده گر همه و همه آشکار نبوده ولی بعضی بوده و بعضی نبوده. و لذا رابطه ی امام با ماموم و رابطه ی امام با خدا از چه نوع است همه و همه بر ما آشکار نیست و بلکه ما حتی ظاهر قضایا را هم درست در امور فقهی آیا در بیابیم آیا در نیابیم آنطور که مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨



۷. إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ ﴿یس: ٢٩﴾
۸. مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ ﴿یس: ٤٩﴾
۹. إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿یس: ٥٣﴾


باز این بنده حقیر عرض کنم که اگر دلتان می خواهد بنده حقیر را به مفت خور و  آدم فروش فرض بفرمایید و بلکه طائر ماشین هم پنچر شد بفرمایید که تقصیر این حقیر است. اما این با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه با حکمت الهی نیز نمی سازد که کسی به فکر حکمتم و علم باشد و ز گهواره تا گور دانش بخواهد بجوید و آن وقت اینطور داشته باشیم که با اشارات و تنبیهات به او گفته شود که همه چیز در صیحه ای نابود خواهد شد آنطور که د مورد منکران قیامت و کافران و مشرکان و منافقان واقع خواهد شد. مسئله این است که اگر این واقعه یک بار اتفاق می افتاد، و اشارات و تنبیهات و بلکه آیات الهی را کسی یا قومی نادیده گرفته باشند، آنگاه یحتمل بتوان ادعا کرد که مشکل از خود قوم است. اگر دو بار و سه باز اتفاق افتد، آنگاه یحتمل بتوان باز ادعا کرد که مشکل خود قوم است که خدا این بلاها را نازل می کند چرا که خوابشان برده است و اصلا نمی خواهند بیدار شوند.
و اما باز هم می شود که کسی به حکمت الهی باور داشته باشد و آیات الهی را هم درک کند و از اینها حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم بخواهد نتیجه بگیرد. و اما در نیابد که آیا آن صیحه از طرف خدا است یا از طرف اشارات و تنبیهات ابن سینا و شروح آن است یا بسته به درست عمل کردن به نظریه های همدیسی و میدانهای کوانتمی است؟ یا اینکه فرض بفرمایید که کسی و از جمله شبه-دانشمندانی این قدرت شیطانی را یافته است که می تواند با آن شهری را به دلخواه تخریب کند. آیا اگر با این شیاطین مقابله نشود، هر چقدر هم که عبادت خدا شود، آیا داریم عبادت خدا را واقعاً می کنیم؟ یا انگیزه های دیگری در کار است و از جمله یحتمل هم گرفتار گوساله ی سامری شده ایم؟ البته از دوست این رواست اگر بفرماید که تو لایق همینی که به مفت خوری ات ادامه دهی و آدم فروشی هم کنی و بلکه اصلا ریشت را هم بزن و روسری و چادر سرت کن. و اما اگر این غلطی را که کردی، و خیال هم کردی که خیلی هم زرنگی، دوباره هم می کنی و صدباره هم همین کار را می کنی. و صد باره هم بالا و پایین و جذابیت و عجب و زبر و زیر در مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارن و .... یحتمل بعضی فرمایند که این نظریه ها به درد جوامع پیشرفته می خورد که اخلاق خاص خود را دارند و نه جوامعی که از این پیشرفتهای تکنولوژیک و علمی بهره ای نبرده اند.
و اما چنین چیزی با حکمت الهی جور در نمی آید و بلکه با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز به هیچ وجه جور در نمی آید. اگر ما دانشمندانی مادی داشته باشیم که فرضاً مشرکند یا کافرند یا منافقند، خوب اینها ممکن است خود ادعاهای فرعونیت بهشان دست دهد و بخواهند در امور الهی شیطنت کنند. اما این چطور می شود که حتی دانشمندان و مدافعان حرم مسلمان مومن هم به این کارها تن در بدهند؟ یعنی بنده عرضم این است که یقیناً یک فرقی هست بین عبدها و بنده ها و برده های خدا و آنهایی که عبد و بنده و برده های غیر خدا هستند.
یعنی آیا می شود که آنهایی که بطرف نور می روند و آنهایی که بطرف ظلمات می روند همه و همه از یک جنس باشند؟ یعنی می شود که کسی بخواهد خورشید ولایت را هم ملاقات کند و بی سر هم به ملاقات آن حضرت می رود و دیگری هم که دشمن خورشید ولایت است هم همینطوری است؟ بالاخره عدل الهی حکم می کند که او که در ظلمات خود گم گشته است نتواند به انوار الهی دست یافته و بلکه عبقات الانوار را نیز ببوید. و اما آیا همه و همه باید همچون او به یک چوب زده شوند. و همه و همه با هم در میدانهای جنگ و جنایات و غفلت و جهل و نادانی غرق شوند؟ بالاخره یا ما آن کشتی نجات را داریم یا نداریم. و ما یقین داریم که داریم و کشتی نجات نزد ائمه اطهار و پیامبر اعظم و حضرت فاطمه است آنطور که می فرماید اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بینیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک. خوب این یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر می بینی که علم نزد شیاطین است، بالاخره آنقدر به عباداتت هر چه هم که خواستی ادامه بده تا اینکه یک روزی بتوانی این علم را از چنگ آن شیاطین آزاد کنی و نه اینکه همینطوری بی تفاوت از کنار همه چیز همچون خواب زدگان در جهل خود بگذری. بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی بدرد اورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار. تو که از غم دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی. کار را باید سپرد دست کاردان. یحتمل طرح عالم بر این منوال است که خورشید ولایت را بتوانند همه و همه ی عالم زیارت کنند و نه فقط این بنده ی حقیر و تو و دیگران. بالاخره یک جمعه ای می آید به نماز و همه و همه می روند به زیارت او و با او به اقامه ی نماز جمعه می ایستند. البته بنده یحتمل فکر می کنم حتی خیلی هم مفید باشد که مقالات فلسفی پنلوپی مادی (Penelope Maddy) را که وقتی دنبال HOD می گشتم به ایشان برخوردم نیز مطالعه کنیم. بنظر می رسد که حرف ایشان این است که همچون کانت به فسلفه ی متعالی ای در فلسفه ی دوم خود از جمله در طبیعیات دست یابد ماورای فلاسفه ی ناتورالیست. و اما بنده حقیر بعید بنظرم می رسد که او بخواهد به حکمت متعالیه یا حکمت الهی نیز در فلسفه قائل شود یا ارتقاء یابد.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


البته خیلی اوقات نیز از برادران سه قلوی این حقیر این سوال را مطرح می کنند که بالاخره در طول این همه سالیان که ما تو را می شناسیم، تو بالاخره چه کاره ای؟ همین طلبگی و دانشجویی هم که نشد کار؟ بالاخره کارت چیست؟ هر چه ما بگوییم که هر چه از صبح تا شب و از شب تا صبح هم کار کنیم باز مثل اینکه شما راضی نخواهید شد. باز می فرمایند که بالاخره این چه کاری است که تو می کنی؟ چه کسب درآمدی داری؟ بالاخره چه کاره ای؟ آدم فروش مفت خور! بنده حقیر فکر می کردم این بنده ی حقیر است فقط که عجب ورش داشته است یا آیا این حرفها یحتمل هنوز جزو عجب حساب نمی آید و جزو کچلیهای گردش و گردشگریهای سیاه چاله ای است؟ یحتمل بهتر است بنده حقیر دیگر در این موارد ننویسم تا فرمولهای گردشها و گردشگریهام و یحتمل بعلاوه ی انتنگلمنتها را بهتر درست و حسابی تدوین کنم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلاة کثیرة تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلت علی احد من اولیائک.


عرض شود که بنده نمی خواستم چیزی بگویم، ولی بعضیها یک ایرادهایی می کنند که بهتر است یک چیزهایی گفته شود. مسئله، مسئله ی آدم فروشی است. راستش را بخواهید ما سه برادر سه قلو هستیم که یکی از آنها در ایران است همانطور که مستحضرید و بنده خودم هستم که در خدمت هموطنان عزیز هستم. ولی دو تای دیگر نیز هستند که یکی از آنها در آمریکا است و دیگری چندان معلوم نیست کجا است. و یحتمل یکی از ما هم خود قابیل است که دو دیگر را می خواهد از پا در بیاورد. حاللا کدام به کدام است خیلی هم روشن نیست برای اینکه یکی از اینها می آید حسابی حساب دو دیگر را می رسد و هر وقت دلش خواست می گوید من باید جایم را با شماها عوض کنم. و این است که کارها را حسابی خراب می کند. حالا این چه خصلتی است که شده است هابیلی و قابیلی و بلکه خوب، بد، زشت که هیچ کس هم هیچ کدام را نمی تواند از هیچ یک دیگری تشخیص دهد؟ و الله اعلم.

بنده داشتم فکر می کردم که مثلاً یک اشارات و تنبیهاتی که در خرید جلد دوم آن کتاب یا بحث راجع به شروح فخر رازی و خواجه نصیر و زلزله می تواند وجود داشته باشد؟ مطمئناً این از همین نتایج خوب، بد، زشت سه قلویی است که معلوم نیست کدام به کدام هم هست. حالا اگر بنده عرض کنم که این از اسرار فوق سری هم بوده است که بنده نباید آنها را اینجا عرض می کردم، بعضی بدتر ایراد هم کنند که بابا تو پس چرا این کار را کرده ای و نباید هم از این کارها می کردی و .... التفات می فرمایید؟ ولی مسئله به این سادگیها هم نیست. حالا بنده عرض می کنم.

التفات بفرمایید که از سیاق اشارات و تنبیهات و شرح خواجه نصیرالدین بر شرح فخر رازی پیدا است که اشکالات از اینجا شروع می شود که ترتیب مسائل در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از چه نوعی باید باشند؟ آیا ما از الهیات است که به منطق و طبیعیات هم می توانیم سیر کنیم یا اینکه همانطور که ترتیب کتاب است ما باید از منطق و طبیعیات است که به الهیات برسیم. موضوع اینجا این است که اصلا هر کسی جایز نیست وارد امور الهی شود و اظهار نظر نماید!

مثلاً شما توجه بفرمایید که ما هواشناسی داریم این روزها و اینکه آب و هوا را تا چند روز آینده می توانند پیش بینی کنند. و اما چند نفر را می شناسید که جرات داشته باشند که بفرمایند که حالا که خشکسالی شده است ما می آییم و نماز باران می خوانیم و واقعاً هم باران ببارد. البته اگر همین هواشناسی خودمان می توانست جلوی فجایعی را که ممکن است از سیلها و طوفانها بموقع  پیش بینی کند را بگیرد، کلی کارها جلو می افتاد و یحتمل خیلی از زندگیها را هم اگر سیل و طوفان خراب می کرد لااقل زندگیها منجر به مرگ نمی شد از آنجایی که می شود با پیش بینیهای دقیقتر مناطق سیل و طوفان زده را تخلیه کرد.

و اما مسئله ی آبروبری که بین سیل و طوفان و آتشفشان و زلزله و بادهای تند و سرخ موجود است نه فقط این است که فرض بفرمایید که هواشناسی اشتباهی آب و هوا را بعلت اشتباهاتی که یحتمل خیلی خیلی هم کوچک هستند ولی در عمل برای پیش بینی هوا تاثیرات بزرگی می توانند بگذارند. و لذا هواشناسی براحتی ممکن است خطا کند و اشتباهی همه چیز را پیش بینی کند یا وقتی پیش بینی کند که کار از کار گذشته است. و آنوقت باید چه کرد؟

بنده عرضم این است که تازه مسئله این نوع پیش بینیهای هواشناسی غلط هم یحتمل نباشد و مسئله وقتی است که کسی بی جهت جرات و جسارتهای بیش از حد کرده و ادعاهای کذب هم کند و بگوید که مثلاً بنده می آیم نماز باران هم می خوانم و بجای نماز باران چه خواهیم داشت؟ مثلاً فرض بفرمایید سیل یا طوفان یا بادهای تند و سرخ همراه با کسوفها یا خسوفهای جزئی و کلی که نماز آیات را هم واجب خواهند کرد. یعنی شما توجه بفرمایید که این چه بدبختی است که ادعای نماز باران کند و این فجایع را بجایش ببار آورد؟ و هیچ برادر سه قلویی هم در کار نباشند. ادعاهای کذب را بنده عرض می کنم که چه آدم فروشیهایی که اتفاق می تواند بیافتد و ما حتی روحمان هم خبر ندارد. حالا ما نمی گوییم که کسی از این سه قلوها مدعی شده بوده که نماز باران می خواند و بجایش حتی زلزله هم آمده است. دیگر ببینید این چه قابیلی است که بلاهایی اینچنینی بر سر هابیل می خواهد بیاورد. بنده فقط این نکته را عرض کنم که شما باید توجه داشته باشید که نظرات را به اسمهای نقطه و دو نقطه گذاشته ایم چرا که یحتمل که مسائل خیلی شیطانی می شود و شیطان می رود توی جلد قابیل می آید قلم را از دست هابیل می قاپد و معلوم نیست که آیا قابیل است که دارد می نویسد یا هابیل.

مثلاً یک بار که قابیل آمد از این کارها کرد، همین دفعه است که بنده داشتم راجع به نظریه همدیسی و توابعی از نوع f(z)=az+b عرض می کردم. اینجا وقتی ما داریم مسئله را از دیدگاه گروه SL(2, C) و زیرگروه های آنها بررسی می کردیم. بنده متوجه این مسئله هم شدم که چنین حالت سهموی ای از حالت سهموی محض هم خارج می شود و یک حالت بینهغایت تایی یا بینهایت بینهایت ای (infinite-adic) پیدا می کند آنجایی که اگر ما بخواهیم چنین بوستی را داشته باشیم و حال آنکه مسئله از این نوع است که f(z)=(az+b)/((a^-1)z+d). یعنی بجای اینکه d=a^-1 قرار دهیم، c=a^-1 و d نیز به سمت 0 میل کند و البته a نیز یک عدد خیلی خیلی کوچکی است که یحتمل به سمت 0 هم میل می کند. حالا تعالی مسئله چطور می شود اینجا که بخواهیم مسائل را از لحاظ ارگادیک و گویا و جبری و تعالی بررسی کنیم آنطور که مسئله در حد بینهایت آن نه تنها از حالت SL و بلکه از حالت دترمینان غیر صف برای ماتریسهای GL(2, C) هم خارج می زند. خوب اینجا تکلیف چیست؟ توجه بفرمایید که آن حالات قابیلی به ما اجازه نمی دهد همه چیز را بگوییم و ما را زور می کند که فقط به مسائل هابیلی اکتفا کنیم و بقیه را چیزی نگوییم. ظالم است دیگر این قابیل بد و زشت. چه باید کنیم؟ و حالا شما حساب هم کنید که ما بجای گروه های SL_2 انواع گروه های  SL_n و بلکه انواع گروه های گردشی و چرخشی SO_n را هم داشتیم.

یعنی ما بالاخره یحتمل این حالات همدیسی را هم داشته باشیم و بالاخره تغییراتی که در فصلها داریم خود به خودی و اتوماتایی (automata) به ما اجازه نمی دهد که به یک فصل خاص اکتفا کرده و همیشه مثلاً هوا سرد باشد یا همیشه گرم باشد یا حتی همیشه فقط نه گرم و نه سرد و همیشه بهار یا پاییر باشد. نخیر نمی شود و بلکه هر کاری کنیم بالاخره دوره ای از اینها را داریم. حالا باید چه کنیم؟ یعنی هر چقدر هم که نماز باران بخوانیم و جورهای دیگری شود، آیا بالاخره باران هم نباید بیاید؟ و اگر هم آمد باید وقتی بیاید که کارها را خرابتر هم کند؟ بالاخره همدیسی داریم ولی گاهی هم مسائل اتوماتیک می شوند و دیگر از دست خارج می شوند و این است که نظریه های مختلف RCFT/TQFT هم تا دلتان بخواهد داریم. حالا ما هی بگوییم که ای علمای اسلام به اشارات و تنبیهات هابیلی قابیلی قبل از اینکه نه فقط وقتی تاکسیها پنچر شده و بلکه همه و همه ی فجایع را بیاندازند گردن شما  توچه کرده و به داد اسلام برسید! ای مراجع تقلید حکمتم متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را دریابید و به داد اسلام برسید. ای مسلمانان به داد اسلام برسید. حتی ای نامسمانان چرا مسلمان نمی شوید که شما هم بلکه به داد اسلام برسید و دست از آدم فروشی بردارید و همه ی کاسه و کوزه ها را توی سر بدیها و زشتیهای قابیلها و قابیل مسلکها نشکنید و خود را هابیلی جلوه دهید؟ اصلا مگر هر کسی می توند از این نداهای وا اماما وا علما وا مسلمانا سر دهد و جواب بگیرد؟ و یحتمل بعضی ایراد کنند که کدام سه قلوها؟ و هر چه هست و نیست خودتی خودتی خودتی! نه سیاه چاله ای داریم و نه کچلی ای و نه گردش و گردشگری ای و نه کربلایی و نه سفرهای زیارتی و نه آداب زیارت ولایت خورشیدی و نه هیچی چیز دیگری. همه اش خودتی خودتی خودتی؟ و بعد اشکال هم می کنند که چرا شاعر می فرماید که هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم؟ یعنی می فرمایید که ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم نداریم؟ یعنی می شود؟!!! و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. یحتمل این مقالات منطقی جوئل دیوید همکین را هم ببینید چیست؟

https://arxiv.org/abs/1709.06062

https://arxiv.org/abs/1708.06669

https://arxiv.org/abs/1708.01644

https://arxiv.org/abs/1707.06702

https://arxiv.org/abs/1707.03700

https://arxiv.org/abs/1706.00843

https://arxiv.org/abs/1704.04480


البته مسئله دیگر و بلکه مسئله ای که ما می خواهیم دنبال کنیم این است که بجای اینکه از منطق ریاضی و مقالاتی نظیر مقالت فوق شروع کنیم، بلکه به علم کلام پرداخته و حتی به سخنان گرانقدر خطبای عالی قدر علم کلام و فلسفه و فقه بپردازیم. و اینها را منطق کلام خود واقع کنیم هر چند که منطق و الگوریتمهای (ابر)رایانه ای هم داریم که جزو حکمت متعالیه ی نظریه های جمیدی مجیدی فقهی هم می شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلاة کثیرة تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلت علی احد من اولیائک.


اهمیت شروح مختلف فخر رازی و خواجه نصیرالدین طوسی در اینجا است که در همان بخش منطق مشکلات مهمی می توانند رخ دهند. مسئله بطریق عامیانه این است که اشکالاتی را که فخر رازی از منطق ابن سینا می گیرد بر مبنای الهی می توانند مدل سازی شوند و حال آنکه بر همین مبانی همین مدلهای الهی را می توان مجرد و انتزاعی کرده و هلشان داد توی خود منطق و مسائل را از لحاظ منطق ریاضی نه تنها در ظاهر و بلکه عملاً بررسی کرد. این بدان معنا نیست که ما می خواهیم الهیات را تعطیل کنیم و فقط به منطق و فلسفه و بلکه حکمت  و ریاضیات و طبیعیات بپردازیم. یک انگیزه این است که ما مسائل را چه منطقاً چه از لحاظ الهیات بررسی کنیم، فاصله یا گپی (gap) را که بین الیهات و به عبارت ساده تر عامیانه ی خودمانی خدا از یک طرف و منطق و فلسفه و حتی حکمت متعالیه و ریاضیات و طبیعیات و پزشکی و مثلاً علوم و منطق (ابر)رایانه ای نهفته است آنقدر زیاد است که می توان آنرا به بی نهایت میل داد و هیچ مشکلی اتفاق نمی افتد. یعنی علومی را که ما در پی آنها هستیم چه در الهیات و چه در غیر آنها، فقط تا آنجایی برای ما مقدور است که یا عقلی است و یا نقلی هر چند که ما وقتی می خواهیم به علوم وحیانی وارد شویم، باید به کلام خدا در کتب الهی و حدیث همچون قرآن مجید و کلام ائمه ی اطهار علیهم السلام رجوع کنیم. و اینکه ما تا چه حدودی در این علوم وحیانی اصلا می توانیم پیش رویم جای بحثهای خود را دارند.

ولی نکته ای که مسئله را خطرناک می کند و شروحی مثل شرح خواجه نصیر بر شرح فخر رازی اشارات و تنبیهات را برجسته می کند، همین است که منطق و ریاضیات و طبیعیات و نجوم و اخترشناسی و بلکه حکمت متعالیه را هم کلاً تعطیل کرده و بلکه به اموری همچون الهیاتی موهومی و بلکه خرافی و حتی از روی قوم و قبیله گرایی که نه بدرد دنیا می خورد و نه بدرد آخرت بپردازیم. نکته ی مهم اینجا است که شخصی همچون خواجه نصیرالدین طوسی را می طلبد که بتواند مسائل را درست و به نفع دین هم تجزیه و تحلیل کند بجای اینکه بدتر در یک کلاف سردرگمی همچون نظامیگریهای کورکورانه و جنایتکارانه بشریت را بخواهد تا لب پرتگاه هایی جهنمی غرق کند. و لذا حتی گپ و فاصله ی بین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بین فلسفه و منطق و ریاضی و فیزیک و طبیعیات و دیگر علوم مادی نیز می تواند خیلی زیاد شده و رو به بینهایت میل کند. در حقیقت چیزی که باید گفت این است که ما در همان قدم اول برای اقامه ی نماز خود یحتمل گرفتار شیطان شویم و الا اینطوری گرفتار نمی شدیم. و تازه این مال موقعی است که سالک حتی متوجه این امر می شود که بنده حقیر بهتر است شروع کنم به اقامه ی نماز و بلکه تارک نماز نباشم. یادآوری می شود که شیطان یک بار از دستور خدا سر باز زد و سجده نکرد و حال آنکه تارک نماز مدام دارد از دستور خدا سر باز می زند و بلکه انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. حالا این نمازهای ما چه چیزی دارد که حتی خود نمازگزار را هم گرفتار شیطان می کند چه رسد به اینکه همه و همه را بدان جذب کند؛ و حالا کاری هم نداریم که چطور می شود که بعضی را هم دفع کرده و باز با خویهای یزیدی و فرعونی غرق در گناهشان می خواهند وارد میدان دعوا و جنگ و نفاق و شرک و کفر بر علیه اسلام و ولایت فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف و خدا و پیغمبر صلوات الله علیه و حضرت فاطمه  زهرا و دیگر ائمه ی اطهار علیهم السلام شوند، و الله اعلم. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ یعنی خوب است انسان دروس مکارم اخلاق شهید مطهری را از اول مرور کند. بنظر می رسد نعوذ بالله که حتی یک خیانتهای عظیمی موجود است که یوسف زهرا را حتی در غیبت آن حضرت می خواهند ببرند سر بازار برده فروشها و با قیمتهایی ناچیز بفروش برسانند. البته این مقالات ریاضی فیزیکی را هم در ضمن داریم:


https://arxiv.org/pdf/1709.08082.pdf

https://arxiv.org/pdf/1711.03816.pdf

https://arxiv.org/abs/1710.07643

https://arxiv.org/abs/1709.09993

https://arxiv.org/abs/1710.01791


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


این مسئله که خواجه نصیر الدین طوسی شرحی بر شرح فخر رازی بر اشارات و تنبیهات نوشت، یحتمل بعضی می فرمایند که او خیلی از انتقادات فخر رازی را رد کرد. و اما بنظر این حقیر مهم است که ایشان هنوز شرحی بر شرح او نوشت و شرح جداگانه ای غیر از شرح او ننوشت. موضوع این است که از منطق و طبیعیات به الهیات رفتن و همینطور از الهیات به منطق و طبیعیات رسیدن راه هایی دارد و موانعی هم دارند. و اما این هم که همه چیز را در منطق و طبیعیات و بلکه فلسفه نیز بدانیم و به عرفان و اخلاق و الهیات نپردازیم، همه ی حرف سر این است که این هم کارها را بدجوری خراب می کند. البته اینجا مسئله این هم هست که و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. و مسئله این است که جهاد علمی هم از همه سختتر است چرا که العلم سلطان. العِلمُ سُلطانٌ ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ.
ترجمه:
امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 20، ص 319

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1158&npt=8

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان انه لکم عدو مبین.

--------------------------------------------------------------------------


با سلام خانم دکتر،
بنده حقیر یه چیزی بگم؟ بنظر می رسد که ما اگر یک دینامیکی داشته باشیم که روی یک چنبره ای است، یحتمل می توان این دینامیک را دید که آیا پایدار است یا ناپایدار بسته به اینکه زاویه ی همدیسی که تویستی روی آن ایجاد می کند به چه صورت باشد. البته اینجا نوع چنبره نیز مهم است و بنده فکر کنم آقای دکتر و بلکه مرحوم دکتر میرزاخانی در این زمینه ها بیشتر وارد هستند. اما اینجا یک پدیده ی دیگری نیز رخ می دهد که معروف است به چنبره های ناجابجایی که بغیر از خود فضایی که نقاط چنبره را شامل است همه ی مشتقات جزئی توابع روی آن را نیز به حساب می آورند و بعد مسائل کوهمولوژیک مثل کوهمولوژیهای هوخشیلد یا دوره ای می شوند.
تا آنجایی که بنده می دانم اگر زوایا یا سینوس آنها که مربوط به نظریه های همدیسی است عصم شود، همین قدر کافی است که دینامیک را ارگودیک کند. و اما اینجا صحبتی از اینکه اگر زوایا یک عدد متعالی شوند چه می شود چندان نیست. و اما مسئله دیگر این است که ما برای کدام انگیزه ها کوهمولوژیهای مختلف را حساب کتاب می کنیم آنطور که می خواهیم یک جمع بندی کلی ای از همه انواع آنها کنیم.
اینجا مسئله خیلی شبیه این است که ما از قضیه ی ناتمامی گودل و ماشینهای تورینگ چقدر می توانیم در نظریه های پیچیدگی استفاده های بجا در مسائلی از انواع P<>NP ببریم و مسئله ای را در زمانی معین و متناهی(!) حل کنیم.
و مثلاً ما یحتمل یک مسئله ی بی مویی یا بقول معروف همان کچلی را در مورد سیاه چاله ها داریم که فقط مربوط است به تکانه گردشی و جرم آنها. اما این هم یک سوالی است که در نظریه نسبیت عام، ما تا چه حدی می توانیم با مدل استاندارد فیزیک کنش و واکنش داشته باشیم تا آنجایی که واپاشیهایی که رخ می دهند در حدود ذرات هادرونی و الکتروضعیف و حتی قوی بوده ولی اجرامی در حدود چه جرمی است که باید حد روی آن گذاشته شود تا ستاره یا حتی سیاه چاله از هم نپاشد؟ یا اگر قرار است از هم بپاشد، تا چه حدودی است که می تواند از هم بپاشد و بلکه جایز است که کلاً از هم بپاشد و محو شود؟ یعنی مسائل مربوط به مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه گرانش بعلاوه ی ابرتقارن تا کجا می تواند پیش رود بشرطی که کلاس درس خودش کلاً نرود روی هوا!!! چه حساب و کتابی اینجا باید وجود داشته باشد؟
اینجا مسئله از یک لحاظی نه تنها سیاسی و بلکه شخصی هم می شود آنطور که موضوع مربوط می شود به ولایت فقیه دامت برکاته و امام زمان عجل الله فرجه الشریف. آنطور که اگر قرار است همه ی محاسبات بر حسب در نظر نگرفتن آن حضرات باشد، همان بهتر که هیچ چیزی نباشد. و اما مسائل خیلی اوقات برعکس شیطانی هم می شود آنطور که شیطان می فرماید کدام ولایت فقیه؟ کدام امام زمان؟ خودت را در یاب. خودت هستی که همه کاره ای. و بلکه اصلا امام زمان و ولایت فقیه و حتی فقه و دین را هم همه چیز را تعطیل می خواهد کند که چرا؟ برای اینکه می گوید اصلا کدام دین. کدام فقه؟ کدام خدا؟ کدام پیغمبر؟ کدام امام؟ خوب، پس دیگر چه می ماند؟ خودش هم خبر ندارد که دیگر هیچ نمی ماند حتی اگر همه علوم هم بیایند به کمکش هر چند که خیلی هم فلسفی باشند ولی حکمت متعالیه ای در کار نباشد. مسئله این است که یک تعالی ای در گردش و گردشگری اجرام سماوی و اجرام کوانتمی و حتی اجرام ذرات مربوط به مدل استاندارد ذرات فیزیک و گرانش داریم که حتی در غیبت امام زمان آنها را بر حسب وجود مبارک او است که می سنجیم. و الا حکمت متعالیه در انواع مسائل ریاضی فیزیکی و شیمی و بیوتکنولوژی و پزشکی و از جمله ژنوم انسانی به چه کاری می آیند؟ حتی بمبهای مخوف هسته ای و امثالهم به چه کاری می آیند؟ یا همین سوال را داریم که نیوترینوها از خورشید به زمین می آیند ولی تا چه حدودی هم می توان مقدار نیوترینوهایی را که از زمین یا ماه یا دیگر سیارات به خورشید می روند را نیز اندازه گرفت؟ و حالا نیوترینو نباشند، دیگر ذرات بنیادی باشند. درست است که بالاخره بی مویی و کچلی هم داریم، و اما نمی شود هم گفت که بخاطر همین کچلیها همه چیز پشت  پرده و حجابها باقی می ماند و قابل کشف نیستند. یعنی اصل و اساس توحید همین است که می توان مسائل را مورد بررسی و مطالعه و تحقیق واقع نمود یا خیر؟ یعنی بالاخره همه چیز هم در گردش و گردشگریهای گواگون حتی سیاه چاله ای منجر به کچلی نمی شود اگر بتوان افقهای آنها را درست بررسی نمود چرا که بالاخره یحتمل بتوان از فروپاشی آنها بهتر جلوگیری کرد یا آنجاهایی که فروپاشی حتمی است بتوان آنها را از قبل محاسبه نمود و از بعضی فجایع جلوگیری کرد یا حتی پایداری آنها را نیز بهتر دریافت. بعضی هم یحتمل ایراد کنند که تو همه ی گراها را داری لو می دهی و بلکه حرفهایت هم از رومی ساده لوحی است. و مثلاً مگر همینجوری می شود هر گردش و گردشگریهایی را به همین سادگی عوض کرد؟! و الله اعلم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان انه لکم عدو مبین.


وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَىٰ قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ﴿هود: ٦٩﴾


یک روضه ای دیشب رفتیم، خطیب روحانی محترم فرمودند که چرا راه دور برویم ما خودمان هم گاهی اوقات به شیطان است که انگار سجده می کنیم آنطور که فرضاً چطور بوده که امام جماعت داشته راجع به فروختن خرش و اینکه آنرا کجا بفروشد و امثالهم موقع نماز فکر می کرده و یک عارف روستایی که صف اول هم ایستاده بوده همان نماز اول را فرادی می خواند و نماز دوم را می رود سفره اش را پهن می کند جلوی همه و می نشیند به نان و پنیرش را خوردن.... البته قبل از این بود یا بعد از این که دعای الهی عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و الیک یا رب المشتکی و علیک المول فی الشدة و الرخاء اللهم صل علی محمد و اله الذین فرضت علینا طاعتهم فعرفتنا بذلک منزلتهم فرج عنا بحقهم فرجا عاجلاً کلمح البصر او هو اقرب من ذلک یا محمد یا علی یا علی یا محمد انصرانی فانکما ناصرای و اکفیانی فانکما کافیای یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی ادرکنی، نیز خوانده شد، درست یادم نیست. و بلکه از آداب زیارات ائمه ی اطهار علیهم السلام نیز سخن به میان آمد.

مسئله ای که در مورد شروح اشارات و تنبیهات خواجه نصیر طوسی و فخر رازی مشهود است این است که در یک پس زمینه ای است که مروبط می شود به حمله ی چنگیز مغول و در عین حال کما بیش همزمان بودن او با هولاکو خان نوه ی چنگیز. بگذریم، مسئله ای که در مورد تعالی زوایا در نظریه های همدیسی مطرح کردیم، مسئله ای است که تا گنگ بودن آنها قابل پیگیری است چنانچه بخواهیم زوایا دیگر گویا نبوده و بلکه دینامیک مسئله ارگودیک شود. اما اینکه چرا ما به زوایای متعالی نیز احتیاج داریم یحتمل در ظاهر بحثی است که خارج از حیطه ی نظریه ی همدیسی است. و یحتمل ما بتوانیم مسئله را در حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی دنبال کنیم و اینکه ما اینجا چطور با قضیه ی ناتمامی گودل سر و کار داریم؟ مسئله را اجازه دهید اینطور پیگیری کنیم که ما باید به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی بپردازیم چرا که از طبیعیات به الهیات ارتقاء پیدا کرده و بلکه از توحید ذره ای تخلف نکنیم. و لذا مثلاً ما دنبال نظریاتی که منجر به وحدت نیروها در مدل استاندارد فیزیک بعلاوه گرانش می شوند می رویم. و اما این وحدت تا چه حد به ما در رسیدن به توحید الهی و حکمت متعالیه می تواند کمک کند؟ مربوط می شود به اینکه ما تا چه از همان اول کار به توحید اهمیت می دهیم.

بنده راستش را بخواهید داشتم بین خواب و بیداری دیروز بعد از ظهر مقاله ی اسکات چرچ را می خواندم که یک مرتبه بنده نمی دانم چطور شد که کامپیوتر خودش ریستارت کرد! این حقیر هم که خوابم گرفته بود و بلکه در حال چرت زدن هم بودم، بجای اینکه دیگر دنبال این باشم که دوباره شروع کنم به کار، بجایش رفتم شروع کردم به چرت زدن! برای همین هم بعد از اذان چرتم تمام شد. اما بنده حقیر می خواهم این را عرض کنم که مقاله ی اسکات چرچ درست است که دارد اشتباهی می گوید که خدای اسلام هم مثل مسیحیت و یهودیت، یک خدای شخصی است. البته ما می دانیم که خدا حتی از رگ گردن هم به ما نزدیکتر است و خدا می تواند در همه ی امورات شخصی و غیر شخصی انسان دخالت کند. ولی مسئله ی توحید نیز هست که اینجا مطرح است. یعنی شما مسئله توحید را بگذارید کنار و اسلام را دیگر ندارید آنطور که در شهادتین می فرماید لا اله الا الله و بلکه کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی آمن من عذابی. و بعد امام رضا علیه السلام می فرمایند بشرطها و شروطها و انا من شروطها.

اما یک نکته ای که در مقاله ی اسکات چرچ مطرح است این است که لااقل او از نظریه های ریاضی فیزیکی و علمی در حد خود سعی دارد به یک جمع بندی فلسفی دست یابد که حالا تا آنجا که در توان او است به الهیات برسد. یا بهتر بگوییم سعی دارد از دیدگاه الهی به مسائل علمی بنگرد. و اما تا چه موفق می شود؟ این مسئله ای دیگر است. و اما آیا او شروع هم نکرده است؟ بنده داشتم به نظرات این پست سایت آرن وال می نگریستم که 85 تا هم هست و می خواستم ببینم که آیا مسلمانی هم برای او نظری گذاشته است یا خیر؟ تا آنجایی که بنده داشتم نگاه می کردم و ریستارت شد، کسی را نیافتم الا اینکه در همان اوایل از یک بنده خدایی صحبت بود به اسم کاوه که او جای دیگری سوالی کرده بوده است. و لذا مسئله این است که از فلسفه و علوم الهی چطور می توان به حکمت متعالیه و حتی حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی رسید. اینجا این مسئله هست که اسلام یک دین جهانی است همانطور که حکمت متعالیه نیز بر این مبنا بنا شده است. و اما اینکه ما تا چه حد در اثبات فلسفی مربوط به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پافشاری داریم، اینها مسائلی دیگر است که یحتمل باید در عین حال با شیطان و شیطان پرستی هم گلاویز شد! یعنی مسئله بسته به این است که آیا ما می خواهیم از نظریه های ریاضی فیزیکی به حکمت متعالیه ارتقاء یابیم یا اینکه بلکه میانبر زده و به شطرنج و جاسوسی بسنده می کنیم. مسئله سختی که این میان رخ می دهد این است که در کربلایی که در پیش رو است یحتمل در پیچ و خم مسائل نتوانند تشخیص دهند که کی حتی یزیدی است و کی حسینی؟ این مسئله وقتی کربلا را ما بعد از 14 قرن پشت سر گذاشته ایم آسانتر است که بخواهیم بررسی کنیم که در کربلا چه گذشت؟ بشرطی که کتب معتبر مربوطه را بهتر و بیشتر هم مطالعه کنیم. ولی وقتی در کوران حوادث کربلا است که مدام واقعیم مسائل چطور می شوند؟

یحتمل مثال خیلی رسایی نباشد، ولی شما داستان و بلکه فیلم هالیوودی اولیور توئیست 1838 چارلز دیکنز را دارید که بنده وقتی یحتمل هنوز در دبستان بودم یادم هست که با خانواده رفتیم سینما و دیدم. (بنده حقیر به احتمال رو به یقین فیلم محصول 1968 هالیوود را دیدم و نگو محصول 2005 آن هم بیرون آمده است!) این یک امر مهمی است که اشراف زاده ای در حقیقت بین گدایان شهر گرفتار شود و بعد بتواند با همه ی گرفتاریهایی که برای او رخ می دهد دوباره به آغوش خانواده اش باز گردد. اما این یک امر دیگری است که بتوان آن کودک مستضعفی که به گدایی هم افتاده اند و پابرهنه ها و کپرنشینهایی را که در خیابانها به دلایل مختلفی به گدایی افتاده اند را طوری شناسایی کرد که متوجه شویم یحتمل هم از میان همین کودکان است که اگر درست آموزش و پرورش و تربیت یابند می توانند از بهترین یاران امام زمان شوند و بلکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز خود از همین کپر نشینها و کوخ نشینها و نه از کاخ و قصر نشینها است. بنشینم بقیه پست مقاله اسکات چرچ را تا ریستارت نشده است را بلکه بخوانم! یک ایرادی که این ریستارتها دارد این است که شما نمی دانید کسی دارد رایانه را هک می کند؟ یا کامپیوتر بیش از حد از کار افتاده شده؟ یا اینکه بالاخره یحتمل یک کودکی دارد با بازیهای رایانه ایش توی کوچه بازی می کند و فرکانس آن بازی با فرکانس وای فایWi Fi و بلکه ریستارت کامپویتر بطور اتفاقی یکی می شود و لذا کار خراب می شود. البته این هم هست که وقتی امروز بعد از ظهر نشستم سر رایانه دیدم که چون کامپیوتر درست خاموش نشده بوده یک جورهای ناقصی صفحات اینترنتی برگشتند. خیلی اوقات در امورات نرم افزاری رایانه ای می تواند آنقدر ظریفکاری رخ دهند که باید بدانها پرداخت که اگر بخواهید به همه ی آنها بپردازید و آنها را همه را یادآوری کنید یحتمل یک رسیتال نرم افزاری هم بتوان کامپوز کرد! چه عرض کنم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان.



نزدیک عید بود. حاج آقا را تنها و پابرهنه دیدم توی طلائیه. با خودم گفتم: یا فلانی مجرد است یا اگر هم متأهل است حتماً با خانواده‌اش مشکل دارد، به خاطر این یکی دو ماهی که جنوب است.

بعد از شهادتش، خانواده‌اش را آورده بودند بازدید از مناطق جنگی. توی دوکوهه خانواده‌اش را دیدم. زهرای 6 ساله، دختر حاج آقا، حسابی خود را می‌پوشاند. بیرون هم که می رفت پوشیه می‌زد. خواستم تشویقش کنم. گفتم: زهرا خانم، آفرین! چه حجاب خوبی داری! من هم دوست دارم مثل شما باشم!

نگاهم کرد و گفت: خوب دوست داشتن نداره، حجابت را رعایت کن!

تو دلم گفتم: خدا رحمتت کند حاج آقا!


از سایت تبیان در مورد زندگی شهید عبدالله ضابط


بنده از صبح می خواستم یک نظر بلند و بالایی راجع به شرح اشارات و تنبیهات ابن سینای فخر رازی و خواجه نصیر طوسی بنویسم که البته همانطور که می دانید مستلزم مطالعات بسیار پهناور و عدیده ای است. راستی ویکی فقه هم راجع به شرح فخر رازی مطلبی دارد. بنده نگاه کردم که تا چه حد فخر رازی و خواجه نصیر از لحاظ زمانی نزدیک به هم بوده اند. البته اینها در یک برهه ای از زمان یحتمل همزمان بوده اند، ولی خواجه نصیر جوانتر هم بوده است و بنده نمی دانم آیا اینها یعنی فخر رازی (544-606 قمری) و خواجه نصیر (597-672 قمری) ملاقاتی هم با هم داشته اند یا از نزدیک هم همدیگر را می شناخته اند یا چه؟ به هر حال، خواجه نصیر در هنگام فوت فخر رازی بیش از 10-11 سال نمی توانسته داشته باشد.

بگذریم، بنده در عین حال به سایت آرن وال مراجعه کردم و یک مطلبی بود که می خواستم چند وقتی بخوانم و فکر می کردم که وال آنرا نوشته است و نگو که اسکات چرچ نوشته و آن این است که می گوید خدا و نه خدایان برخیزد (Will the real God god  stand up?) یعنی روی اله یا خدایان را خط کشیده است. بنده همه ی پست او را نخواندم، ولی البته اینجا یک اشتباهی بنظر این بنده ی حقیر می رسد که مرتکب شده است و آن این است که می گوید خدای اسلام هم مثل خدای مسیحیت و یهودیت یک خدای شخصی است و حال آنکه ما می دانیم که اصل توحید این مسئله را در سوره مبارکه توحید نفی می کند. ولی حالا این مسئله را کاری نداریم که چقدر به شرک می افتد یا نمی افتد. یحتمل بتوان گفت که نویسنده سعی دارد که شیطان یا ضد مسیح را از مسیح از طرق فلسفی جدا کند. این نکته که در عنوان می گوید مثل این است که بفرمایید امام زمان واقعی لطفاً بایستد! و بعد سعی کنید که دجالهایی را که مدعیهای دروغین هستند را روشن نمایی کنید و بلکه وارد همه نوع جهاد اکبر از درون و بیرون شوید. یا لااقل مسائل را فلسفی پیگیر شوید. و بلکه به حکمت متعالیه ی نظریه های ریاضی فیزیکی حمیدی مجیدی فقهی بپردازید.

اینجا تنها یک مشکلی وجود دارد و آن مثلش در وحدت  حوزه و دانشگاه است که برای این کار یحتمل تا روز قیامت باید صبر کرد که آن وقت هم بعضی اشکال کنند که دیگر خیلی دیر است. این یعنی چه؟ یعنی اینکه اشکالاتی را که خواجه نصیر طوسی دارد به فخر رازی می گیرد را بیقین بتوان گفت که فخر رازی خود نیست که وارد بحث با او شود. ولی یقیناً اگر همدوره های خواجه نصیر هم نبوده اند، بالاخره آیا امروزه دیگرانی هم نیستند که بشود با آنها وارد بحث شد؟ این یعنی چه؟ یعنی اینکه مثلاً آیا باید تخیلات را گسترش داد و فرضاً نیوتن و اینشتن و موبیس را همدوره فرض کرد و بطور کمدی یا حتی جدی در کنار هم گذاشت تا فهمید مسئله چیست؟

نکته ای که بنده داشتم راجع بدان فکر می کردم این است که این درست است که ما در نظریه های همدیسی گروه هایی نظیر SL(N, C), SU(N, k) یا زیرگروه های آنها و امثالهم را داریم. ولی مسئله این هم هست که مثلاً اگر ما داریم چنبره ها را بررسی می کنیم که در مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه ی گرانش چه اتفاقاتی می توانند بیافتند، خوب در گردش کره ای در چنبره بدور کره ای دیگر ما بالای چنبره و زیر چنبره را می توانیم در نظر بگیریم آنطور که در اجرام سماوی داریم. و اما در برخوردکننده هایی مثل ال الچ سی و امثالهم آنجایی که ما داریم اجرامی هادرونی و بلکه باریونی را بررسی می کنیم که چه کنش و واکنشهایی رخ می دهند. آنگاه در اطراف برنامه ی ما و بلکه دقیقاً تا کجاها را باید در نظر آورد که زیر و زبر قضایای چنبره ای و مسائل همدیسی مربوط بدانها چطور خواهند شد؟ اینها باید حساب و کتابهای خاص خود را داشته باشند. یعنی می شود هم شما بفرمایید که ما مثلاً ناراسیمهان را که نه انسان است و نه شیر است را خبر کردیم که هیرانیاکاشیپو را در زمانی که نه شب است و نه روز است  دو نصف کند همانطور که ما خدای خالق برهما و خدای مخرب شیوایی و خدای نگه دارنده ی ویشنو و بلکه خدایان دیگری هم داریم. و اما آیا نه این است که همان خدای مخرب همان خدای نگه دارنده است؟ و حالا بوداییها حرفشان چیست بماند و فعلاً کاری نداریم. و اما نه این است که بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.

البته همیشه این مسئله ی نمایندگی ولایت فقیه هم مطرح است که اگر شما نماینده ی ولایت فقیه و بلکه هر ملا و آخوندی را که زیارت بفرمایید تا چه حدی شبیه این مسئله است که همان همان است که به آداب زیارت خورشید ولایت رسیده اید؟ یعنی ممکن نیست که بدجوری سر کسی کلاه برود که از یک طرف دارد خیلی خودش را به آب و آتش می زند که به زیارت خورشید برود و از طرفی هم اصلا توجه نکند که باید ملاقاتی هم باشد بین او و خورشید ولایت و نه فقط نماینده ای از ولی فقیه. یعنی بالاخره نمی شود فرض را بر این گذاشت که آقایان خانمها ما نیوتن و موبیس و اینشتن را انداخته ایم توی دارالمجانین و نمایشنامه هم برایشان درست کنیم مثل فریدریش دورنمات و حالا همه بفرمایند تاتر. این هم یحتمل می شود، ولی این کجا و آن آداب زیارات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام کجا؟ البته بعضیها هر چیزی را گنده اش می کنند و از ابعاد واقعی آن خارجش می کنند. اما بالاخره زیارت ولی فقیه هم یک چیز است و زیارت امام زمان هم چیز دیگری است. ولی یحتمل اگر شما حتی از نماینده ی ولی فقیهی هم سوال کنید که آیا ولی فقیه دامت برکاته، امام زمان شما است؟ فکر می کنید او چه جوابی به شما خواهد داد؟ و اما یحتمل خود نماینده ی ولی فقیه هم امام جماعت و بلکه امام جمعه ی مسجد و مصلای شهر شما نیز باشند. و لذا یحتمل بعضی زودی کلافه شوند و اشکال کنند که بالاخره ما نفهمیدیم که چی به چی است؟

البته بنده این را هم عرض کنم که دیروز که داشتم سی دی یا دی وی دی را از دی وی دی پلیر بیرون می آوردم، فکر کردم در آن را بسته ام و نگو که نبسته ام و پایم گیر کرد به آن و حالا دیگر درش درست بسته نمی شود. یحتمل همین روزها باید این رایانه ی کما بیش از کار افتاده را از دور خارج کنم و بلکه بتوانم حتی یک ابررایانه ای را به کار گیرم. بگذریم که حتی ابررایانه ها نیز این روزها خیلی چیزهای چندان داغی دیگر نیستند و بلکه از دهان افتاده اند و یحتمل حالا شبکه هایی از ابررایانه ها است که در سطوح جهانی مشغول کارند. و اما خوب، هفت شهر عشق را هم که می دانید که عطار گشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان.


بنده حقیر یک چیز خیلی خنده داری را برایتان عرض کنم. و آن اینکه داشتم متن نظری را که می خواستم ارسال کنم را ویرایش می کردم که یک مرتبه اینترنت اکسپلورر هنگ کرد و دیگر درست نشد. یحتمل اگر کسی که خرافاتی است بخواهد تجزیه و تحلیل کند می گوید که شیاطین و شیطان پرستان بودند که چنین کردند. ولی چیزی که هست این است که بنده قبلاً هم سعی کرده ام از این کارها بکنم که چیزی را که کپی پیستش باید سریع انجام شود را مدتها طول کشیده است که خواستید انجام دهید و نشده است.

البته بنده همینجوری که داشتم متن را می خواندم، باید از حق نگذشت و گفت که این متن شرک آلود است. ولی معنایش این نیست که اینترنت اکسپلورر هم هنگ کند! اینترنت اکسپلورر که ماشین است و شرک را نمی فهمد. حالا کارتون شرک را بگویید. این چیز دیگری است. اما اینترنت اکسپلورر هم می فرمایید که یک مرتبه نسبت به شرک واکنش نشان داده و بلکه وارد جهاد با مشرکین می شود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. به هر حال بنده کسی نیستم که روی دوباره سعی کردن آن بخواهم شرط بندی و قمار کنم. همان بهتر که شرک را نمی گذارد چاپ کند. و اما یعنی این مستهجناتی که مجانی گوگلی می آید نیز معنی اش این است که منکر خدا به انگلیسی یعنی vice dean بر حسب دیکشنری گوگل؟!!! یا اینها هم جوز مذاکرات فوق سری برجام است؟ و بلکه سرمایه گذاری هم همان سرمایه گذاریهای قدیم که قارونی نبود و از روی عشق به خدا بود. بی خود نیست که نه در مسجد و نه در امام زاده و نه در میخانه و نه در معبد هیچ کس این بنده ی حقیر را تحویل نمی گیرد و همه دارند ساز خود با هزار زبان گویای خود کوک می کنند. کربلا؟ عاشورا؟ کدام کربلا و عاشورا؟ بنده اصلا مشرک و کافر  و منافقق و شمایی که توی مسجد هی پایت را توی کفش من می کنی هم اصلا نه کچل خر. خوب شد؟ لابد آن بنده خدایی را که گفتند شیزوفرنی است هم خودش مشکل شیزوفرنی داشته است و بیخودی می رفته مسجد و معلوم نیست چه بلایی هم به سرش آمد. آقا ما کجا داریم می رویم؟ تازه این مسجد خوبه اش هست که امام جماعتش نماینده ی ولی فقیه هم هست. ببین دیگر آن دیگریها چه می شوند. بی خود نیست که هر نمازگزار هر مسجدی چسبیده است گوشه ی مسجد خودش و جنب نمی خورد چرا که آن مسجد دیگری با این مسجد مرجع تقلیدش یحتمل فرق هم دارد.

یعنی می فرمایید این بنده ی حقیر است که باید ایزوله شوم و دو زاری ام نمی افتد؟ خدا لعنت کند هر چه شیطان پرست است. آنچنان می رود بالای منبر و گویی دارد همه را به باد انتقاد و دعوا و مرافه می کشاند که گویی خود خدا است. تو چه لامذهبی هست؟ کار تو فقط امر به معروف و نهی از منکر است و بس. نه اینکه وارد همه ی جزییات همه کارهای مردم شوی ای شیطان پرستها. شیطان پرست که وقتی با شیطان پرست در بیافتد خیلی خنده دار می شود چرا که هیچ کدام نمی خواهد قبول کند که او است که شیطان پرست است و فقط می خواهد دیگری را به شیطان پرستی متهم کند هر چند که خود مطمئن هم هست که شیطان پرستی بیش نیست. خدا را گذاشته  است کنار و افتاده است به سرازیری شیطان پرستی. لامذهب کی می خواهی آدم شوی؟ خدا لعنت کند هر چه شیطان پرست است. آن شیطان پرستی که بغیر از شیطان بزرگ را نمی پرستد و انسانها قربانی می کند را ما از او باید یک جوری بدبختیهایش را تحمل کنیم. و آن دیگریهایی که خود گرفتار شیطانهای درون خود شده اند نیز جورهای دیگری مبتلایشان باشیم؟ آقایان خانمها ما داریم کجا می رویم؟ آیا باید اینها را هم به زبان ریاضی برای اساتید الهیات و حکمت و فلسفه و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به تحقیق و بررسی درآورد؟ کچل خر! بنده مانده ام که حد یقب شیطان پرستی شیطان بزرگ کجا است؟!!! حد یقب ندارد. وقتی با شیطان و شیطان پرستی سازش کردی، الی ما شاء الله خودت را گیر شیطان انداخته ای دیگر. نوش جانت کچل خر. هر چه بگویی، خودتی. خدا لعنت کند هر چه شیطان پرست شیطان بزرگ است. اگر ما ولایت فقیه نداشتیم می گفتم ما همه و همه گرفتار شیطان شده ایم. سرمایه گذاریها همه شیطانی شده است. ای مسلمانان یک کاری بکنید. ای علمای اسلام یک کاری کنید. ای مراجع عظام یک کاری کنید. ولی خوشبختانه ما ولی فقیه هم داریم. و خیال این بنده حقیر که صد در صد یقیناً راحت است. خدا را شکر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤﴾ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥﴾ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان. ببینید بنده داشتم مقالاتی را نگاه می کردم دیدم که پیتر فلر یا کس دیگری از قاطیقوریایی کردن زبانها دارد می گوید. حالا یادم نمی آید که بود ولی این مقالات را هم داشته باشید تا الساعة پیدایش کنم:

https://arxiv.org/abs/1510.02819

https://arxiv.org/abs/1507.06263

نویسنده اش رابرت مایرز است و بنده یادم رفته بود و فکر می کردم پیتر فلر است! ایناهاش:

https://arxiv.org/abs/1501.05180

https://arxiv.org/abs/1501.02834

اینها از قاطیقوریایی کردن زبانهایی که در نظریه های اتوماتا (automata) بحثش هست، صحبت می کند. مثلاً اینها را که از جمله قضیه ی آیلنبرگ  و بلکه وارد مسائل برنامه ریزیهای رایانه ای موازی و پخش شده و نتورکینگ را نیز شامل می شوند را هم داریم:

https://arxiv.org/abs/1706.05263

https://arxiv.org/abs/1602.05831

https://arxiv.org/abs/1511.02147

البته یک مرتبه اگر کریستوف شویگرت را دنبال کنید می رسید به QFT/RCFT و نظریه ی زایبرگ-ویتن و ...:

https://arxiv.org/abs/1612.04561


خوب، حالا بنده حقیر می خواهم در میان همه ی اینها چه عرض کنم؟ بنده عرضم این است که یک جاهایی هست که شما بنظرتان می رسد که این بنده خداهایی که رفته اند کمونیست شده اند هم از روی بدبختی خودشان بوده است و چاره ای نداشته اند برای اینکه چیز بهتری پیدا نکرده اند. ولی بعضی دیگر هم هستند که می آیند می گویند که کدام شیطان؟ در این دوره و زمانه دیگر کی است که از شیطان و شیطان پرستی حرف بزند وقتی خود خدایش را هم کمونیستها نفی کرده و بلکه  ملحد و زندیق و کافر و منافق و حتی شیطان پرستش هم معنایش را آنطور که در دین آمده از دست داده و بلکه نفی می کنند؟ و خوب، حالا بعضی بفرمایند اینها به ما چه؟ ما که مسلمانیم و اینها به ما مربوط نیست. ولی شما ببینید چه چیزهایی است که رسم شده است که همه و همه قاچاقی وارد مملکت می شوند از ماهواره و فیلمهای هالیوودی کنار خیابانها و مستهجنات اینترنتی گرفته تا مشروبات الکی و مواد مخدر و حتی فحشاء نیز همه قاچاقی یافت می شوند. و خوب، این پدر و مادر و آخوند و ملای ما باید چه کنند که نوجوانان و جوانان را به راه آورند که هیچ.

و بلکه کیست که به این بشر دو پا یاد بدهد که ای بنده های خدا، خدای شما همان خدای احد واحد صمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد است و آن خدایی نیست که فکر می کنی یکی خدای نگهدارنده است و دیگری خدای مخرب است. هم او خلق می کند که هم او است که می میراند. و هم او است که حفظ می کند و هم او تخریب می کند. چطور می خواهی اینها را بفهمی و از تخیلاتت بیرون بیایی؟ و هم او است که می فرماید به پدر و مادرت احترام بگذار و به او اف نگو حالا که پیر و از کار افتاده شده است و رفتی گذاشته ایش گوشه ی خانه ی سالمندان؟ هم او که با خون دل بزرگت کرد و دستت بگرفت و پا به پا برد و هم او که شیوه ی راه رفتن آموخت و هم او که آنقدر با تو سر و کله زد تا به حرف زدنت انداخت و یاد گرفتی چطور شیرین سخن و بلکه شاعر شوی. حالا هم او جایش گوشه ی خانه ی سالمندان است و باید به او اف بگویی؟ عجب؟! مثل اینکه بنده هستم که عجب برم داشته است و در میان ملاها و آخوندهای ما هم اصلا از حجتیون پیدا نمی شوند که بفرمایند بگذار تا می تواند خرابترش کنند و فساد همه جا گیر شود و ... تا بلکه امام زمان خودش ظهور کند. خوب، بابا امام زمان چی جی را ظهور کند وقتی همه چی را از آن خودت می دانی و می خواهی بلکه به همه ی عالم هم حکمفرمایی کنی و در شیطان پرستیهای خودت یادت رفته است که با چه صهیونیستهای شیطان پرست زرنگتر از خودت طرفی که از شیطان پرستی است که به خدا پرستی قاطیقوریایی می کنند. آقایان خانمها داریم کجا می رویم؟

البته مسئله تخیلات باشد بنده خودم از همه بیشتر گرفتار تخیلات خودم هم هستم و با گاوهایت رفتیم تا جایمان را بجویی را نوشته ام. و اتفاقاً خیلی هم شیطان رفته است توی جلدم که این را همینجا هم که شده بیاورم. بنده این کار را نمی کنم برای اینکه مایل به رواج بیشتر شیطان پرستی هستم و بلکه می خواهم نشان دهم که ببینید شیطان پرستی حتی می تواند در اعماق و گوشه های مساجد هم رسوخ کند و هیچ کس هم توبه نکند و همه نسبت به هم منفعل باقی بمانند تا آنجایی که شهید مطهری ها هستند که شهید می شوند و ما بی خبریم. بنده تا این حد دیگر پیش نمی روم که بگویم روحانیت هم می تواند به شیطان پرستی بیافتد چرا که ما تا وقتی ولی فقیه داریم گاهی اوقات خیالمان خیلی هم جمع است که هر کسی هر غلطی را نخواهد کرد. و اما آیا واقعاً هم همینطور است و فتنه هایی نیست که داشته ایم و یحتمل خواهیم داشت و مورد آزمایشات واقع خواهیم شد؟ بفرما:

(به نظر بعد مراجعه کنید. کل حرفها از حدود 250000 کاراکتر بیشتر است و حال آنکه تازه بنده فهمیده ام که از 100000 کاراکتر بیشتر قبول نمی کند!)

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨



تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ


همانطور که یحتمل مستحضرید نماز آیات می فرمایند بر کسانی که حتی زلزله را هم احساس نکرده اند واجب است بدلیل اینکه مصیبت زلزله ی 7.3 ریشتری بزرگی است که در غرب کشور بی سابقه بوده است. بنده دیشب داشتم همین آیه را با خود می گفتم که تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیءِ قدیر که همان موقعها خبر آمد که زلزله شد! لا اله الا الله. دچار عجب شدن هم از گناهان بزرگی است ولی خدایا درست هم هست که ما از بندگان تو هستیم و هو بکل شیءٍ قدیر. و اما یعنی اگر بنده حقیر بمب هسته ای و انرژی هسته ای هم داشتم و دیگر هیچ کس دیگری هم نداشت و همه ی قدرت دست این بنده ی حقیر می بود هم باز اگر زلزله و سیل و طوفان و بادها تند و سرخ می شد فقط تنها کاری که می شد کرد این بود که و قال الانسان ما لها؟ یعنی آنوقت بنده ی حقیر بازخواست نمی شدم که آقا این همه که ابرقدرتی خیر سرت چه کرده ای؟ یغیر از تهدید به کشت و کشتارهایی که بلاهای طبیعی هم یحتمل آنها را ایجاد می کنند مثل زلزله و طوفان و سیل، دیگر چه بلدی؟ تا چه حد می توانی از این بلایای طبیعی از قدرتی که داری استفاده کنی؟ بنده فکر می کنم این یک سوالی است که از روی عجب نیست.

یعنی اینکه بشر تا کی باید چوب ندانم کاریهای خودش را بخورد که آقا بلایای طبیعی خراب کنند و بعد تو حالا بیا درستش کن. شما همین مسجد خودمان را در نظر بگیرید! خیلیها ایراد می کنند که چرا آنرا خراب کردند و دوباره این همه خرج کردند که حالا بساز کی نساز. خوب، اگر خراب می شد چون استاندارد نبوده. کی می آمد جوابگو باشد؟ بالاخره یک محکم کاریهایی هم لازم است. و اما باید این را هم توجه داشت که و هو بکل شیءٍ قدیر. یعنی که ملک ملک او است و بخواهد بزند خرابش کند، سلطان او است. مثل این می ماند که کره ی خاکی را توی مشتش بگیرد و مثلاً با انگشت کوچیکه اش آنچنان فشار دهد که آنجایی را که می خواهد را از هم بپاشد. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ ولی این آن معنایی نیست که انسان به ذهنش می رسد که می فرماید تبارک الذی بیده الملک و هو بکل شیءٍ قدیر. یعنی این با آن روحیه ای که ما مدام در مدح خدا او را می ستاییم که بسم الله الرحمن الرحیم در بخشندگی و مهربانی او سازگار نیست. مشکل کجا است پس که ما مدام این سیلها و طوفانها و زلزله ها و بلکه آتش فشانها را در سطوح جهانی داریم و نمی توانیم هم در مقابلشان کاری کنیم بلکه در کوران حادثه که قرار می گیریم خیلی خیلی هم عاجزیم که اصلا مسئله چیست؟

آیا مسئله این است که وقتی در چنبره ای ما نیم تویستی ایجاد می کنیم و استریپ یا نوار موبیسی ایجاد شد و بلکه به خمینه ای جهت ناپذیر دچار شدیم، خوب ما هنوز آیا روی همان چنبره نیز هستیم یا خیر؟ یعنی اینکه این چنبره ای است که بالایی دارد و پایینی هم دارد و جهت پذیر هم هست.  و اما ما چطور بوده که یک زاویه ای را روی آن انتخاب کرده ایم که حالا ارگادیسیتی هم به کنار باشد و بلکه هنوز آیا نمی شود که این زاویه از آن زاویه ها باشد که تعداد متناهی ای نوارهای موبیس ایجاد کنند. و در عین حال نیز اینها به سمت صفر یا بینهایت بروند بسته به اینکه زاویه چطور شود؟

یحتمل بعضی اشکال کنند که بر فرض که زاویه ای را که ما مورد بحث قرار می دهیم و دینامیک خاص آن مربوط است به چنبره ی خاصی که ما در نظر داریم و این مربوط نمی شود به حرکت زمین در فلک خود طوری که آنچنان تکینگی ای ایجاد کند که ما دچار این مشکلات خاص خود در چنبره ای که فلک زمین بدور خورشید یا قسمتی از چنبره مانند فلکی که زمین حول خود در شبانه روز می گردد واقع می شود را در بر گیرد. این چنبره ها کجا و آن چنبره ها کجا؟

تبارک الذی بیده الملک یعنی ما اختیار کیهانی را که در آن زیست می کنیم را که نداریم که هیچ و بلکه اختیار فلکی را که زمین حول خورشید می گردد را هم نداریم و بلکه اختیار شهر هم در دست ما نیست و بلکه اختیار خانه ی خود را که در آن یک سقفی بالای سرمان هست را هم نداریم. بنده ی حقیر فقیر مسکین مستکینی بیش نیستیم. و اما این همه هم داریم در گروه های لی شور و قور می کنیم و مکانیکها و دینامیکهای سماوی و زمینی را می طلبیم. و غیر از این است که حتی ریاضی فیزیک را هم صرفاً قبول نداریم و به کمتر از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم راضی نمی شویم و ماورای آن را نیز می طالبیم؟ یعنی پس آن گنجی که در می فرمایند در حکمت و فلسفه و الهیات و طبیعیات داریم همین است؟ پس این چه شد؟ قرآن کریم درست است که خود می فرماید که   وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ﴿الذاریات: ٥٦﴾. و اما همینطور هم می فرماید که  الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٩١﴾ و وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿الإسراء: ٨١﴾. یعنی حق که آمد باطل باید برود یا خیر؟ ان الباطل کان زهوقا. و لذا غیر از این است که تبارک الذی بیده الملک. بله، ولی کل سوره را هم باید خواند و همینطور نباید حساب کرد که ما داریم در بلایای طبیعی است که با هم مسابقه می دهیم آنجایی که می فرماید فمن یعمل مثقال ذرة خیر یره و من یعمل مثقال ذرة شر یره. خداییش، اگر کسی یک عمر هم که باشد برود مسجد و بیاید، آیا اگر دیگر اعضای مسجد او را از خودشان ندانستند، باز هم او می تواند خود را به همه و همه تحمیل کند چرا که مثلاً تاپ توپولوژیش خیلی خوب است یا فلسفه ی قاره ای را خوب یاد گرفته یا مثلاً یک زمین زنده ای را نوشته. بندگی خدا که این حرفها را ندارد. بندگی خدا یعنی اینکه و ذوالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین. بندگی حقیر مسکین مستکین ذلیل این است که سوت می شوی توی اعماق دریاها در شکم ماهی و باید دعا کنی که خدای تبارک و تعالی نجاتت دهد.

خوب، حالا آیا اگر زلزله ای به این عظمت هم آمده است، اهالی این شهرها و روستاها می پذیرند که ما دیگر شهرها و روستاها را رها کرده و بلکه به شهرها و روستاهای دیگری است که حالا باید بپردازیم؟ یا باید همینها را خانه به خانه دوباره تا می توانیم برای بازماندگان بسازیم و تحویل دهیم؟ کلی کمک در راه است و باید باشد. خون می خواهند مجروحان. کمکهای مالی و معنوی احتیاج دارند. دولت داریم ملت داریم. حالا گیریم که دولتهایی هم داشته ایم که وضع ارز و دلارش این است که هست. و اما تقصیر دولت است که سرمایه داریها نیز به این روز است که هست که هر آنچه سرمایه داری به باد می دهی و مستضعفین هم سرشان بی کلاه است؟ سرمایه داری ای که به مستضعفین کمک نکند، آیا مستضعفین خودشان نمی آیند بفرمایند که این سرمایه ات هم مال خودت و ما نخواستیم؟ و شده زلزله هم بیاید ما خودمان همه چیزش را از صفر تا صدش را می سازیم و یک ریالش را هم به تو نخواهیم داد، ای مستکبر همراه با استکبار؟ ما خودمان جهادگریم و بسیجی هستیم و به کچل خری که وجودش از سیاه چاله های کچل هم بدتر است احتیاجی نداریم. عجب گیری کردیمها؟!

و اما جهاد هم یعنی اینکه ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. یعنی کریشنا و راما و هاری هاری و تثلیث پدر و پسر و روح القدس و عزیر ابن الله و مسیح ابن الله و همه و همه ی پرده های الهی را کنار زده و در عرش سیر می کند. حسین جان دست ما را هم بگیر. به ما هم راه را نشان بده. حکمت گمشده ای را که در زیر خروارها مقالات آرشیو دانشگاه کرنال به تنهایی نهفته است و بسیاری مقالات و کتبی که در ای-شیعه نهفته است را همه و همه پرده در پرده هایی از ظلمت بر ما پوشانده اند، به مدعیهایی که اسرار عشق و مستی نمی دانند ننوشان. از آن قدرتهای هسته ای را به ما بده و مدعیان را وادار کن که با بمبهای غیر هسته ای و هسته ایشان هر چه خواستند توی سر و کله ی هم بزنند هم خوب بزنند. البته یک عقلی هم بدانها بده که بجای این سرکشیها بیایند بنشینند سر درسهای مکتبخانه ها و حوزه ها و دانشگاه ها و به کار و تلاش و کوشش در حکمت و فلسفه و علم و صنعت نیز رونق دهند. و بلکه خادمین حرمین شریفین شوند و به حرمهای مطهر ائمه ی معصومین و خدا و رسول تمسک جویند و بلکه احادیث و پندها آموزند. الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَّا تَرَىٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ

أَأَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاءِ أَن یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ ﴿١٦ أَمْ أَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاءِ أَن یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ۖ فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ ﴿١٧ وَلَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ ﴿١٨

وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٢٥ قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّـهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ﴿٢٦ فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَقِیلَ هَـٰذَا الَّذِی کُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ ﴿٢٧ قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّـهُ وَمَن مَّعِیَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن یُجِیرُ الْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٢٨ قُلْ هُوَ الرَّحْمَـٰنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا ۖ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٢٩ قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ ﴿٣٠

و اما قتل الحسین عطشانا.

مصیبت زلزله را به حضرت ولی فقیه دامت برکاته و بازماندگان خانواده زلزله زدگان و عموم ملت ایران تسلیت عرض می نماید. و آنجایی که باید با شیطان پرستان هم وارد جهاد شد و از گمراهیهای خود توبه کرد از خداوند متعال درخواست می کنم که خدا همه ی ما را به راه راست هدایت فرمایند. من رفتم بخوابم!  وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا ﴿الفرقان: ٥٨﴾ همه چیزمان هم قاچاق باشد، بالاخره قاچاقی که نمی شود زندگی کرد! خدایا ما را از شر عجب هم نجات بده. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ ﴿یس: ٧٨﴾


قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَّا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَّا شِیَةَ فِیهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُوا یَفْعَلُونَ ﴿البقرة: ٧١﴾


(الفصل الخامس - فی الأمر بالمعروف) وهو الحمل على الطاعة قولا، أو فعلا (والنهی عن المنکر) وهو المنع من فعل المعاصی قولا، أو فعلا. (وهما واجبان عقلا) فی أصح القولین، (ونقلا) إجماعا، أما الأول فلأنهما لطف وهو واجب على مقتضى قواعد العدل، ولا یلزم من ذلک.

روضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، جلد 2، ص 409-410

http://lib.eshia.ir/10102/2/410


یک وقت هست که بلعم باعورا است که جلوی حضرت موسی علیه السلام می ایستد و می خواهد با او وارد دعوا شود و یک وقت دیگر است که قارون است و یک وقت هم هست که خیر بلکه آن حضرت می فرماید گاوی را ذبح کنید و آن حضرت باید همه جور توضیح دهد که کدام گاوی است که باید ذبح شود. و اما یک وقت هم هست که انبیاء و رسلی را داریم که با قومی همچون اقوام عاد و ثمود و لوط است که طرفند و گاهی دیگر حضرت داوود است که باید به جهاد برخیزد و به جنگ جالوت برود یا سلیمان است که یحتمل با از جمله همان روحانیت قومش هم دربیافتد. و لذا در قرآن کریم و سیره ی پیامبر ختمی مرتبت و ائمه ی اطهار می بینیم که این حضرات باید با یک حکمت متعالیه ی نظرریه های حمیدی مجیدی فقهی که هر کدام خاص خود است سعی کنند که از یک یک انسانها حتی از یزید و شمر و ابن زیاد نیز آدمهایی والا مقام بسازند آنجا که مثلاً می فرماید علی جان یک کمی جلوی من راه برو قبل از اینکه به میدان بروی یا آنجا که علی اصغر را سر دست بلند می کند.

و اما خوب ما این مقالات را هم داریم:

https://arxiv.org/pdf/1710.07875.pdf

https://arxiv.org/abs/1708.09393

https://arxiv.org/pdf/1302.4499.pdf

https://arxiv.org/pdf/1710.07862.pdf

https://arxiv.org/pdf/1004.5098.pdf

https://arxiv.org/abs/alg-geom/9309003

https://arxiv.org/abs/0903.2194

https://arxiv.org/abs/1706.07056

بنده بعضی از اینها را روی رایانه داشتم و گفتم اینجا برای احتیاط ثبتشان کنم! یحتمل کسی بتواند از مقاله ی تکایاناگی AJM-FQHE هم به مسائل مربوط به توپولوژی تاپ وارد شود. البته اینجا باید در نظر هم داشت که وقتی ما مسائل نسل سوم کوارکها را داریم تحقیق می کنیم، اینکه ما از هر سه نسل کوارکها تا چه حدی سر در می آوریم نیز هنوز لااقل برای این حقیر روشن نیست. مثلاً همین مسئله را در نظر آورید که آیا پنتاکوارکها ماورای باریونهای 2-کوارکه و 3-کوارکه فقط برای مزونها و هادرونهای در انرژیهای پایین هستند یا در انرژیهای بالا نیز اینها می توانند شکل بگیرند و بلکه کنش و واکنش کنند؟ یعنی یحتمل ما باریونهایمان 4- و 5-کوارکه اند و اما ما 2 تای آنها را در آن واحد در روند کنش و واکنشها و واپاشیها نمی توانیم هنوز ببینیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿الملک: ١﴾


باز برویم سراغ این سوال که حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی چرا؟ می فرماید تبارک الذی بیده الملک. بنده یک منبری راجع به این آیه ی شریفه امروز صبح شنیدم که بسیار آموزنده بود. خدای تبارک و تعالی ملکش در دستش است و به همه چیز قادر است. این یک مسئله ی اعتباری نیست که ملک به دست هر سلطانی که بیافتد چه مسلمان و چه غیر مسلمان، از آن او شود. چرا؟ چون هر سلطانی یحتمل قادر نباشد درک کند که اولاً او بنده ای از بندگان خدا است و در ضمن این خدا همان خدایی است که می فرماید تبارک الذی بیده الملک و هو بکل شی ءٍ قدیر. البته انسان یاد آن شعر حافظ می افتد که با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی. ولی مسئله این هم هست که آیه مبارکه تبارک الذی بیده الملک همه و همه ی عالم را در بر می گیرد و مسلمان و غیر مسلمان ندارد. و الا معنی نمی داد که مثلاً ما به نظریه هایی مثل نظریه پیچیدگی در محاسبات و الگوریتمها ارجاع دهیم و رابطه ی منطق را در رایانه ها و در اشارات و تنبیهات بسنجیم. و لذا در نظر آوریم که چند دور در ال اچ سی ممکن است ذره ی تی بگردد تا سی ام اس یا اطلس تشخیص دهد که از حالت جهت پذیری خارج شده و جهت ناپذیر گشته است. در حقیقت اگر در چنبره ای استریپی به موبیس استریپی که نیم چرخشی در یک بار از دورهایش واقع شده، از جهت پذیری به جهت ناپذیری مبدل می شود. موضوع این است که آیا ال اچ سی الگوریتمی دارد که این وضعیت را بتواند تشخیص دهد؟

یعنی یک وقت هست که شما مدام دارید دنبال زوایای متعالی می گردید و اصرار دارید که اگر دیگر حالا زاویه ای متعالی نبود دیگر از عدد جبری کمتر راضی نمی شویم. یعنی یک وقتهایی شما دنبال دینامیکهای ارگودیک هستید. گاهی دیگر دنبال زوایایی گویایید که دینامیکهایی که تعداد متناهی ای دور چنبره می زنند چطور می شود. ولی گاهی اوقات باید و لازم است که زوایایی را هم بررسی کنید که حتی نیم دور زدن را هم بتوانید به حساب آورده و بلکه حساب و کتابها کنید!

و لذا می فرماید که تبارک الذی بیده الملک. عجب ملکی است این ملک. یعنی هم دی ان آ را محاسبات می کند و هم کوراکها را و هم اجرام نجومی و همه و همه در افلاک ریز و درشت خود در حال حرکتند. و ما هم عجب گیری کرده ایم این وسط؟! خوب، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی همین جاها است که بدرد می خورد. چطور می روی بقالی می گویی شکر بده؟ دکتر می روی می گویی نسخه بده. دانشگاه می روی، می گویی درس بده؟ به سلطانی با یک حکومت عالمگیر می رسی، یحتمل باز یک چیزی از او طلب کنی؟ از تبارک الذی بیده الملک و هو بکل شیءٍ قدیر چه می طلبی؟ فرض بفرمایید که ما اینجا فقط ریاضی فیزیک داشتیم؟ چه باید کرد؟ و حالا که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم چه؟

سوال این است که آیا بالاخره اهل نماز می شوی؟ یا نمی شوی؟ یعنی چطور است که سلطان را می توانی درک کنی ولی تبارک الذی بیده الملک را نمی توانی ببینی و بلکه عبادتش کنی؟ مقام وحی کجا است و رسول اکرم و امامان و بلکه خورشید ولایت فقیه چطور؟ و آنگاه چه ریاستها و بلکه چه الگوریتمهای ابررایانه ای و چه ابرتقارنها از خلائهایی که حالات کوانتمی مختلف از آنها ناشی نمی شوند و نداریم؟ موضوع این است که در منطق اشارات و تنبیهات طرف خواجه نصیر هستیم یا طرف فخر رازی؟ حالا سوال سختتر که در عرصه ی کربلا کی حسینی است و کی یزیدی است را کاری نداریم. ولی آیا منطق همان منطق است؟ یا فرق می کند؟ تبارک الذی بیده الملک و هو بکل شیءٍ قدیر. به هر حال این سوال مهمی هم بنظر می رسد که آیا ما داریم فقط به ریاضی فیزیک مسائل با کمی آب و تاب بیشتر می پردازیم یا اینکه خیر و به اخلاقی رسیده ایم که می توان گفت ما به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دست یافته ایم؟ این سوال آنجا اهمیت پیدا می کند که ما بگوییم بالاخره یک مکتب هر چند مجازی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یافته ایم که ماورای نظریه های ریاضی فیزیکی صرف است. و اما آیا حالا می خواهیم آنرا تجاریش کنیم؟ یا کاربردهای آنرا می طلبیم؟

مسئله این است که سعی کنید حتی یک قدم هم به سمت زائر امام حسین شدن حرکت کنید و به مسجد و حسینیه و هیئتها بروید و بلکه دائما زائر امام حسین علیه السلام باشید. بنده ی حقیر که اگر خیلی سعی و تلاشم را زیاد کنم بلکه از حالت جسد افقی بیرون آمده و جسدی عمودی شوم! ما کجا و زیارت وارث کجا؟ ... وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ [بِآیَاتِکُمْ] مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَامِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ وَ عَلَى غَائِبِکُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَى بَاطِنِکُمْ

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿النور: ١﴾


١ ـ حدَّثنی أبی ؛ وعلیُّ بن الحسین؛ وجماعة مشایخی رحمهم‌الله عن سعد بن عبدالله ، عن أحمدَ بن محمّد ؛ ومحمّد بن الحسین ، عن محمّد بن إسماعیلَ بن بزیع ، عن صالِح بن عُقْبة ، عن زَید الشَّحّام « قال : قلت لأبی عبدالله علیه‌السلام : ما لِمَن زار قبر الحسین[٢]علیه‌السلام؟ قال : کان کمن زارَ الله فی عَرشه ، قال : قلت : ما لمن زارَ أحداَ منکم؟ قال : کمن زارَ رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ».

٢ ـ وحدَّثنی أبی رحمه‌الله عن سعد بن عبدالله ، عن أحمدَ بن محمّد بن عیسى ، عن محمّد بن إسماعیلَ ، عن الخَیبری ، عن الحسین بن محمّد القمّیِّ ، عن أبی الحسن الرِّضا علیه‌السلام « قال : مَن زارَ قبر أبی عبدالله علیه‌السلام بشطّ الفُرات کان کمن زار الله فوق عَرشه » [١].


کامل الزیارات ابن قولویه قمی، ص 159

http://lib.eshia.ir/27044/1/159


بنده حقیر بنظرم می رسد که باید به یک پست جدیدی بنویسم از آنجایی که یحتمل بعضی جوانان دانشجو و طلبه که همچون خود این حقیر تمایلاتی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دارند، با دیدن وضعیت این نظرات بنظرشان برسد که بالاخره آداب زیارت خورشید ولایت کدام است؟ آیا می شود؟ نمی شود؟ داستان از چه قرار است؟ مخصوصاً اینکه بنده بعد از اینکه به کنفرانس ال اچ سی ترکیه-ایران رفتم نیز متوجه این مسئله شدم که باید یک پست جدیدی در باب توپولوژی تاپ بنویسم و بیشتر روی این موضوع کار کنم. یحتمل همین نظر را یکی از دانشجویان و طلبه های دیگر بتواند ویرایش کند و بهتر به این مسئله توپولوژی تاپ بپردازد. البته بحث اینکه واقعاً هم توپولوژی اینجا به چه معنا است را باید بیشتر نیز پیگیری کرد. و الله اعلم.


برای مثال ما این مقاله رودز-وارگاس را در نظر می گیریم که از نویسنده ی دیگری نیز قبلاً ذکرش رفته بود:

https://arxiv.org/pdf/1710.02096.pdf

این مقاله مسائل گرانشی لوویلی را با مسائل احتمالاتی است که گره می زند که قبلاً هم در باب DOZZ در موردش کار کرده بوده اند. موضوع این است که نظریه همدیسی لوویل چه ربطی دارد به مسئله دینامیکی روی چنبره ها و کره ها و دیگر رویه های ریمانی؟ البته این مسئله را اگر ما از لحاظ همولوژی و حدس پوانکاره بررسی کنیم، متوجه می شویم که مسئله از این باب است که مثلاً اگر ما یک کره ی S^3 همولوژیک داشته باشیم، این کره تا چه حدی یک کره ی هندسی است.

در مورد مسئله ما موضوع از این قرار است که اگر ما یک نقطه ی متعالی را به هندسه مان اضافه کنیم که همه ی راه ها بدان ختم می شوند و آن نقطه را آنطور که گفتیم فرضاً کربلا قرار دهیم، اینطوری متوجه می شویم که هندسه و بلکه توپولوژی خمینه ی ما باید جهت پذیر باشد؟ یا چه موقعی نیز جهت ناپذیر است؟ فرض بفرمایید که ما چنبره ای داریم که از نقطه ی مورد زیارت هم می گذرد. اگر ما یک تویستی به اندازه ی کافی به استریپی که از نقطه ی زیارت می گذرد بدهیم، می توان یحتمل استریپ را به یک استریپ موبیس (Mobius strip) تبدیل کرد که جهت ناپذیر هم هست. و لذا چطور ما می خواهیم روی چنبره جهت پذیری را حفظ کنیم، باز یحتمل بتوان گفت که زاویه ای را که ما می خواهیم حفظ کنیم نیز مهم است که آیا گنگ است یا گویا؟ و حالا یحتمل اینکه مقدار رادیان زاویه نیز متعالی باشد و نه صرفاً عددی جبری گنگ خیلی مهم نباشد. و اما با توجه به اینکه نقطه ای را که ما می خواهیم به چنبره مان یا بهتر بگوییم به فضای مورد بحث که با آن نقطه ی تک فشرده سازی می شود اضافه کنیم، نقطه ای باشد همچون کربلا آنچنان متعالی، و لذا آیا توجه بفرمایید که بحث ما خارج از مسئله هندسی ریاضی فیزیکی صرف می شود و بلکه متعلق به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. غیر از این است؟ یعنی یحتمل بعضی توپولوژیستها بفرمایند که خوب هر نقطه ی دیگری هم بگیری همین است. و اما از لحاظ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل چنین نباشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بنده داشتم دنبال مفتقر می گشتم، متوجه شدم که ویکی پدیا می فرماید که اختلاص آیت الله اصفهانی غروی (کمپانی) مفتقر بوده است. و لذا یحتمل مخمسهای شعر سعدی از ایشان باشد. ما اگر می خواستیم از ولایت فقیه و فقه و فقاهت و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بنویسیم، هر چه می نوشتیم تمامی نداشت. این است که آب دریا را اگر نتوان کشید هم ز قدر تشنگی نتوان برید. البته اگر آمدیم به این ضرب المثل بپردازیم و چشممان به داستان سال سائل بعدی در مثنوی هم افتاد و از آن هم بهره ای بردیم خیلی هم می تواند دربهای معنویت بیشتری را بگشاید. ولی اینجا خوب است که بنده به نکته ای اشاره کنم که بعضی بزرگان بعد از منبر رفتن در قدیم می فرمودند و بنده شنیدم که این حضرت را کسالتی بوده است که امیدوارم زودتر رفع کسالت هم شده باشد. و آن اینکه خوب است بعد از بعضی مجالس وعظ و اگر نه بعد از هر مجلس وعظی، ما بیاییم با هم روبوسی هم کنیم. و اما این کار هم مثل روسری و چادر که نمی توان گفت همه باید روسری و چادر سر کنند، همانطور هم نمی توان همه را زور کرد که هر کسی با دیگری روبوسی کند. مسئله اینجا این است که اگر این کارها زوری شود آنوقت یکی این میان و این وسطها یحتمل ایراد کند که آقایان هم باید روسری و چادر سر کنند. و آن وقت خر بیار و باقلا بار بزن. این به چه معنا است؟ مسئله بدین معنا است که شما نمی توانید همه را زور کنید که بیایند در مسجد جامع بسیج تشکیل دهند چرا که هر مسجدی بسیج خود را دارد. و اما بعضی مساجد نیز بسیج بهتر و مجهزتری هم یحتمل نسبت به بسیجهای دیگر داشته باشند. و اما خوب، ما اینجا باید عرض کنیم که نه تنها ما مسجد داریم و بلکه امامزاده علاوه بر حرم امامان علیهم السلام نیز داریم.

حالا یحتمل کسی عرض کند که بنده یک امامزاده ای هم در آمریکای جنوبی دیدم که از هر مسجد جامعی که شما بگویید هم بیشتر بسیجی داشته است، حتی بیشتر از مسجد جامع نوشهر. ببینید موضوع اینجا است که بعضی استدلال می کنند که حرمت مسجد از حرمت امامزاده تا آنجا بالاتر است که در مسجد کسی نمی تواند وارد شود اگر غسل نکرده باشد ولی می تواند در امامزاده وارد شود. اینجا ما داریم وارد یک مسائلی می شویم که می توانند بسیار دقیق باشند. و از جمله اینکه اگر کسی غسل هم دارد و جنب هم نیست، آیا او جایز است که به امامزاده به عنوان یک بسیجی وارد شود و حال آنکه او بهتر است به فکر کار و زندگی و ازدواج و بچه دار شدن و تشکیل خانواده هم در عین حال باشد تا اینکه همینطوری راست راست بگردد و مجرد باشد. این یک سوال دقیقی است چرا که به اجتماع و اقتصاد مقاومتی و فقه و حکمت متعالیه و حتی ریاضی فیزیک و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی نیز برمی گردد. البته بنده نمی خواهم مستقیماً عرض کنم که اینجا مسئله چه ربطی پیدا می کند به یافتن سینوس یک درجه. ولی خوب یک ارتباطاتی هم دارد که ما بطور مجرد و انتزاعیتر واردش خواهیم شد. 

در مکانیک سماوی، یک مبحثی هست که به کام KAM (Kolmogorov-Arnold-Moser) معروف است چرا که مختصر اول اسمهای کولموگروف و آرنولد و موزر است. در این نظریه ما یک سری توروسها حجمهای دوار یا چنبره هایی (torus) را داریم که بطور تو در تویی در هم آمیجته اند. حالا سر اینها چیست بماند. بنده می خواهم برگردم به دینامیک روی حتی یکی از این چنبره ها. اگر ما یک همدیسی ای داشته باشیم که چنبره ای به شعاع تاو را بوست کند به چنبره ای دیگر، اینجا ما انواع بوستها و تکانه های گردشی را می توانیم داشته باشیم از اعضای SL(2, C). (این هم مسئله ی جالبی است که اگر ما بجای SL(2, C) حال مثلاًا SL(2, Z ) فقط داشتیم بر سر دینامیکمان چه می آمد؟) فرض بفرمایید که ما اینجا نشسته ایم، و می خواهیم پرتوی را بفرستیم به کربلا. و بلکه در کربلاییم و می خواهیم پرتوی را بوست کنیم به دیگر نقاط روی کره زمین. یا حتی ما اینجا نشتسه ایم و می خواهیم واردات و صادراتی کنیم از اینجا به هند و چین و روسیه و آذربایجان و بلکه هلسینکی. آیا ما باید بداینم که ارزش سینوس یک درجه چقدر است؟ و این سوال چه ربطی به چنبره ها و مکانیک سماوی و KAM دارد؟ التفات بفرمایید که وقتی ما یک بوستی را در همدیسی در نظر می گیریم که فقط بوست است و نه تکانه ای گردشی در آن منظور است، این می تواند چنبره را به خودش بفرستد و حتی یک دیفیومورفیسمی را ایجاد کند بشرطی که بوست ما داخل چنبره یا بهتر بگوییم روی چنبره واقع شود و آن را از خودش به خودش بفرستد. اما مسئله این است که حالا ما درست است که یک درجه از 360 درجه را داریم که در این صورت سینوس این زاویه خیلی هم نزدیک به مقدار زاویه بر حسب رادیان است؛ چرا که هر چه زاویه کوچکتر و کوچکتر باشد، سینوس آن نیز به زاویه مقدارش نزدیکتر است چون سینوس و زاویه خیلی به هم نزدیک می شوند. ولی مسئله ما اینجا این است که اگر مقدار زاویه یا سینوس که خیلی هم یحتمل کوچک است، یک عددی باشد که غیر گویا است آنگاه دینامیکی که از همدیسی ایجاد می شود بوست تنها نیست و به کنار و بلکه دینامیکی است که همه ی چنبره را بصورت چگال در بر می گیرد. یعنی در این دینامیک به همه ی نقاط چنبره بطور دلخواه می تواند نزدیک شود.

موضوع اینجا این است که حالا اگر ما یک عددی داشتیم که مقدار زاویه بود و این زاویه فقط یک عدد جبری نمی بود و رادیان آن یک عدد متعالی هم می بود، چه فرقی می کرد؟ آیا اصلا فرقی در  دینامیک مسئله می کرد؟ به عبارت دیکر آیا می توان مسئله را طوری طرح کرد که ما بصورت متعالی است که به همه ی نقاط چنبره نزدیک می شویم یا اینکه کافی است که رادیان زاویه عصم باشد و بس و نه اینکه تعالی یا جبری بودن زاویه نیز مهم است. این مسئله از آنجا نشات می گیرد که ما اگر بتوانیم در دینامیک مسئله تعالی زوایا را از جبری بودن یا گویا بودن آنها تفکیک کنیم، آیا به دینامیک متعالی ای دست نیافته ایم؟ یعنی اگر زاویه عصم باشد، دینامیک ارگادیک شده و همه نقاط را بطور چگال می پیماید و کاری ندارد که چطور گنگ است چه عددی جبری باشد و چه عددی متعالی. و اما اگر بتواند از اعداد جبری و گویا بگذرد طوری که بتواند اعداد متعالی را نیز از هم تفکیک کند، آنگاه است که می توان به دینامیکی متعالی دست یافت؟ بنظر می رسد از آنجایی که کاردینالیته ی اعداد متعالی الف-1 است و بخواهیم اینچنینی دینامیکی متعالی داشته باشیم آنگاه باید به هندسه ای برویم که ماورای هندسه ی ناجابجایی است آنطور که یحتمل آنالیز غیراستاندارد هم کفاف ندهد. البته با توجه به حدس پیوستگی و حدس پیوستگی عمومی و قضیه ی ناتمامی گودل یحتمل هم ما برای این کارها میانبرهایی مثل قطری کردن شمارشها و امثالهم هم داریم که بنده خیلی وارد نیستم!

اما یحتمل بعضی هم ایراد کنند که ما در خیلی اوقات که می خواهیم دینامیکی داشته باشیم که بوست پرتوی است از فرضاً کربلا به دیگر نقاط زمین یا واردات و صادرات، مایلید که دینامیک مسئله ارگادیک هم مخصوصاً نشود و بلکه انباشت ثروت و بقول مارکس داس کاپیتول طوری نباشد که همه ی نقاط چنبره را می پیماید و بلکه فقط از نقطه ای است به آن نقطه ی مطلوب دیگری که مایلید پرتو را بفرستید. مثلاً اگر محموله ی ما بجای پرتوی از نور یا آنطور که ما اینترفرومتری در مسائل گرانشی داریم، نمی بود؛ و بلکه یک کشتی نفتکش بود و می خواستیم این نفت را از نقطه ای به نقطه ای دیگر ببریم. و مسیر نفتکش چنبره ای را تشکیل می داد، نمی خواستیم که نفتکش همینطوری که همه نقاط چنبره را طی می کند نفت خود را هم همینطوری بریزد و برود تا به مقصد برسد! آنگاه دیگر نفتی یحتمل نمی ماند که به مقصد برساند. هر مسئله ی ترابری ای از این بنگاه های خبررسانی که نیست که بخواهد هر خبرش به همه ی عالم برسد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة



سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست

هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ

دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست

گر برود جان ما در طلب وصل دوست

حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست

دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان

گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست

مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل

عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست

دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند

زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست

مالک ملک وجود حاکم رد و قبول

هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست

تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام

کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست

گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر

حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست

هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب

عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست

سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست

گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست

--------------------------------------------------------


مخمس غزل شیخ سعدی در مصیبت امام حسین علیه السلام

رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم

برگِ گلِ نسرینم یا شاخۀ ریحانم

 

آن غنچۀ خندان را من غنچه نمی‌خوانم

«آن دوست که من دارم و آن یار که من دانم»

 

«شیرین دهنی دارد، دور از لب و دندانم»

 

کِی مهر و وفا باشد این چرخ بداختر را؟

تا خلعت دامادی در بر کنم اکبر را

 

بینم به دل شادی آن طلعت دلبر را

«بخت آن نکند با من کان شاخِ صنوبر را»

 

«بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم»

 

ای جَعدِ سَمن سایت دام دلِ شیدایی،

در نرگس شهلایت شور سرِ سودایی

 

بی لعل شکرخایت، کو تاب و توانایی؟

«ای روی دل‌آرایت مجموعۀ زیبایی»

 

«مجموع چه غم دارد از من که پریشانم؟»

 

ای شمع رخت شاهد، در بزم شهود من

موی تو و بوی تو مشک من و عود من

 

از داغ تو داد من وز سوز تو دود من

«دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من»

 

«چون یاد تو می‌آرم، خود هیچ نمی‌مانم»

 

ای لعل لبت می گون وی سرو قدت موزون

عَذرای جمالت را من وامق و من مفتون

 

رفتی تو و - جانا - رفت جان از تن من بیرون

«ای خوب تر از لیلی، بیم است که چون مجنون»

 

«عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم»

 

ای کشت امیدم را خود حاصل بی حاصل

سهل است گذشت از جان، لیکن ز جوان مشکل

 

تند آمدی و رفتی، ای دولت مستعجل

«دستی ز غمت بر دل، پایی ز پی‌ات در ِگل»

 

«با این همه صبرم هست، از روی تو نتوانم»

 

زود از نظرم رفتی، ای کوکب اقبالم

یکباره نگون گشتی، ای رایت اِجلالم

 

آسوده شدی از غم، من نیز به دنبالم

«در خُفیه همی نالم وین طرفه که درعالم»

 

«عشّاق نمی‌خسبند از نالۀ پنهانم»

 

سوز غمت - ای مَهوش - در سوخته می‌گیرد

فریاد مصیبت کش در سوخته می‌گیرد

 

خوناب مرارت چش در سوخته می‌گیرد

«بینی که چه گرم آتش در سوخته می‌گیرد»

 

«تو گرم‌تر از آتش، من سوخته‌تر زآنم»

 

ای دوست، نمی‌گویم - چون آگهی از حالم -

از مرگ جوانانم وز نالۀ اطفالم

 

گر دست جفا سازد نابودم و پامالم

«با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم»

 

«حُکم آنکه تو فرمایی، من بندۀ فرمانم»

 

از بیش و کم دشمن - هر چند که بسیارند -

باکم نبوَد هرگز چون در ره گل خارند

 

با نقش وجود تو، چون نقش به دیوارند

«یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند»

 

«از روی تو بیزارم، گر روی بگردانم»

 

زندان بلایت را صدباره چو ایّوبم

من یوسف حُسنت را همواره چو یعقوبم

 

من عاشق دیدارم، من طالب مطلوبم

«در دام تو محبوسم، در دست تو مغلوبم»

 

«از ذوق تو مدهوشم، در وصف تو حیرانم»

 

زد «مفتقرِ» شیدا زاوّل درِ این سودا

شد بار دلش آخر سود و برِ این سودا

 

تا گشت سمندروار در اخگرِ این سودا

«گویند مکن «سعدی!» جان در سرِ این سودا»

 

«گر جان برود شاید، من زندۀ با جانم»

------------------------------------------------


مخمس دیگر غزل شیخ سعدی در مصیبت امام حسین علیه السلام

تشنه لبا! به آب مهر تو سرشته شد گلم
چون بکَنم دل از تو و چون ز تو مهر بگسلم؟


گرچه بلای دوست را از سر شوق، حاملم
«بار فِراق دوستان بس که نشسته بر دلم»
 

«می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم»


مُلک قبول کی شود جز که نصیب مُقبلی؟
لایق عشق و عاشقی برگ گل است و بلبلی
 

بار غم تو را چو من کس نکند تحمّلی
«بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی»
 

«بار دل است همچنان ور به هزار منزلم»


داسِ غم تو می‌کُند حاصل عمر را درو
درد و بلا همی رسد از چپ و راست نو به نو
 

رفتم و دل بمانْد در سلسله غمت گرو
«ای که مهار می‌کشی، صبر کن و سبک برو»
 

«کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم»
 

شوق تو می‌زند ز سر، شور و ز نای غم، نوا
تن سوی شام غم روان، دل به زمین نینوا
 

جز منِ داغدیده را درد نبوده بی دوا
«بارْ کشیدۀ جفا، پرده دریدۀ هوا»
 

«راه ز پیش و دل ز پس، واقعه‌ای است مشکلم»
 

تا تو به خاطر منی، دیده به خواب کی شود؟
راحت و عشق روی تو؟ آتش و آب کی شود؟
 

غفلتِ از تو در رهِ شامِ خراب کی شود؟
«معرفت قدیم را هجر، حجاب کی شود؟»
 

«گرچه به شخصْ غایبی، در نظری مقابلم»
 

ما به هوای کوی تو در به دریم و کو به کو
وز غم هجر روی تو با اَجَلیم رو به رو
 

کی شود آن که من کنم شرح غم تو مو به مو؟
«آخرِ قصد من تویی، غایت جهدِ آرزو»
 

«تا نرسد به دامنت، دستِ امید نگسلم»
 

سوخت ز آتش غم هجر تو پرّ و بال من
چون شب تار، روز من، هفته و ماه و سال من
 

نقش تو در ضمیر من، مونس لایزال من
«ذکر تو از زبان من، فکر تو از خیال من»
 

«کی برود؟ که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم»
 

گر چه اسیر حلقۀ سلسلۀ اجانبم
یا که چو نقطه، مرکز دایرۀ مصائبم
 

ور چه ز حد بود برون منطقه نوایبم
«مشتغل توَم چنان کز همه چیز غایبم»
 

«مفتکر توَم چنان کز همه خلق غافلم»
 

ای که به عرصۀ وفا از همه بُرده‌ای سَبق،
جز تو که سر نهاده از بهر نثار بر طبق؟
 

خواهر داغدیده را یک نظر، ای جمال حق
«گر نظری کنی، کند کِشته صبر من وَرَق»
 

«ور نکنی چه بر دهد کِشتِ امیدْ حاصلم؟»
 

«مفتقر»ا به عاشقی گشت بساط عمرْ طی
کی برسی به دولت وصل نگار خویش؟ کی؟


پیری و بندْبندِ دل شور و نوا کند، چو نی
«سنّت عشق، «سعدیا» تَرک نمی‌دهی به می»
 

«چون ز دلم برون رود خویِ سرشته در گِلم؟»
 

من که، به لافِ عاشقی، همسر صد مبارزم
گرچه فنون عشق را، با همه جهل، حایزم


ور چه نصاب شوق را، با همه فقر، فایزم
«داروی درد شوق را، با همه علم، عاجزم»

 

«چارۀ کار عشق را، با همه عقل، جاهلم»


دو مخمس بالا منصوب به سعدی در نفس المهموم آقا شیخ عباس قمی ترجمه ی مرحوم محمد باقر کمره ای، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1393، ص 468-472 نیز آمده است.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


در آداب زیارت امام حسین علیه السلام، باید توجه داشت که هر کسی که می خواهد زائر امام حسین علیه السلام شود باید خودش حرکت کند و نه اینکه دیگری را بخواهد به حرکت درآورد. البته اینجا همان مسئله ی جسم و جسد است آنطور که حتی ولایت فقیه و امام زمان نیز به زیارت حضرتش می روند و از اینکه از زیارت حضرتش جا بمانند اظهار ناراحتی کرده و بلکه دوست دارند حتی طی الارض کرده و در یک آن در حرم آن حضرت باشند چه رسد به اینکه بخواهند با اتوبوس و هواپیما و بلکه با راه پیمایی آنجا بروند. دلت می خواهد از قافله جا نمانی. همه دارند به سمت حرم امام حسین راه پیمایی می کنند، تو هم می خواهی همان کار را بکنی. در حقیقت جسم و جسد اینجا همه و همه یکی است و فرقی ندارد که چطور زائر امام حسین علیه السلام هستی. فقط می خواهی زائرش باشی و از کشتی نجاتش جا نمانی.

حالا آیا سرها از سر نیزه ها پایین آمده و زنان و کودکان و اسیران به کربلا برگشته اند؟ یا ظهر عاشورا است؟ یا جابر آمده است و می خواهد حضرتش را در روز اربعین زیارت کند؟ یا چادرها هم همه و همه سوخته اند و چادرها هم از سر زنان کشیده شده است و سرها هم بر سر نیزه ها است و در میان زنان و کودکان دارند به شام می روند و حضرت زین العابدین هم سعد ابن سهل را یافته است که به او بگوید بلکه سرها را کمی جلو و عقب کنند که همه به زنان خیره نشوند.

حالا در حاشیه هم چند نفر پیدا شوند که یکی بگوید اینها چرا یواشکی به کربلا رفته اند؟ دیگری هم بگوید که مثل اینکه تو باید چادر و بلکه چادر نمی خواهی روسری هم سرت کنی و او هم در جوابش بگوید که کچل خری. و هجویات و هزلیات همینطوری ادامه داشته باشد که ویل لهمزة لمزة. از زائر امام حسین بالاتر که نداریم چرا که اگر بخواهی مدافع حرم هم شوی باید اول زائر امام حسین باشی تا بتوانی مدافع حرمش شوی. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ ﴿الشعراء: ١٦٠﴾


السلام علیک یا فاطمة الزهرا


یک هجویات و هزلیاتی هست که مثلاً نمودارش را سعدی و مولوی می فرمایند که به کتابت درآمده است. اما وقتی این را خارج از محتوای آن حساب کنید که حتی در محتوایش هم معنایش چیست؟ گیر می کنید آنطور که  یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿التوبة: ٣٢﴾. بنده خوب است که اینجا مثالی بیاورم. فرض بفرمایید که شما به یک بنده خدایی که به شما می گوید که تو باید چادر یا روسری سرت کنی می فرمایید کچل خر. اینجا شما به یک نفر است که دارید خطاب می کنید کچل خر. اما اگر بفرمایید که ستاره های نوترونی هم مثل سیاه چاله ها آیا کچلی دارند آنطور که از جرم و تکانه ی گردشی آنها می توانید همه چیز را راجع به آنها بیابید. این مسئله ای دیگر است غیر از اینکه شما به کسی بفرمایید کچل خر چرا که او گفته روسری یا چادر سرت کن.

مسئله اینجا این است که یحتمل بعضی بفرمایند که دود از کنده است که بلند می شود. بله، ولی وقتی که هر چه بگندد نمکش می زنند. وای به آن وقتی که بگندد نمک را هم داریم. دیگر هر کنده ای که از آن دود بلند شد را قرار نیست که رویش نمک بپاشیم. یعنی گاهی هست که ما بنظرمان می رسد که مسجدی مسجد ضرار است چرا که این خود شخص است که وجودش ضرار است و لذا مسجد هم بنظرش ضرار می رسد. اینجا یک فرقی هست بین نسبیتی که کسی مسجدی را ضرار فرض کند و خودش است که ضرار است و آن مسجدی که واقعاً هم مسجد ضرار است. مسئله دو تا است و بلکه یک مسئله ای است که جزء از کل را می رساند و مسئله ی دیگری است که مربوط به کل مسئله است. اینکه یک نفر نظرش چیست با اینکه همه ی اعضای مسجد ضرار نظرشان چیست با اینکه مومنینی که مسجد ضرار را می سوزانند نظرشان چیست و اینکه مسجدی مسجد ضرار نیست و بلکه مسجد قبا است، اینها همه با هم یکی نیست. البته این هم که در مسجد قبا نیز دعوا شود چرا که یکی به دیگری گفته است که روسری و چادر سرت کن و او کچل بوده و آن دیگری هم زن نبوده و بلکه مرد بوده و او هم در خطابش به دیگران گفته که او کچل خر است.... این یک میدانی از هجویات و هزلیات را می تواند بگشاید که تا روز قیامت می تواند ادامه یابد. ویلٌ لکل همزة لمزة. این است که جای بحث است که آیا باید کلاً هجویات و هزلیات را حذف کرد یا خیر گذشته از اینکه بعضی از اینها واقعاً هم وارد شیطان پرستی می شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین

 أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٦٠ وَأَنِ اعْبُدُونِی هَـٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ ﴿یس: ٦١﴾


بنده خیلی دلم می خواست که از صبح می نشستم و از اینکه چرا باید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پرداخت و نه فقط به ریاضی فیزیک که فرضاً رشته ی این حقیر هم می تواند باشد، بعد دیدم نه این مسئله ای است که از صبح تا شام هر روز بنویسید و ویرایش کنید و حساب و کتاب کنید، تمامی نخواهد داشت.

البته یک دلیل این مسئله این است که شما می توانید به نظریه های ریاضی فیزیکی در شیطانی ترین جوامع نیز بپردازید و از این راه سعی کنید شیطان پرستی شیطان پرستان را پشت سر بگذارید و به حکمت و فلسفه برسید. و از حکمت و فلسفه نیز سعی کنید به حکمت متعالیه ی دست یابید و در عین حال به فقه نیز بپردازید.  اما مسئله ای که هست این است که وقتی کسی خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار را نداشت و ولایت فقیه هم که دیگر معنی ندارد و بعد به شیطان پرستی هم افتاد، این همینطوری ممکن است که در اعماق جهنم سیر کند تا برسد به این نتیجه که حالا خوب آیا تو می خواهی من بر سرت بمب اتمی و هسته ای بیاندازم یا دیگری می گوید چطور است که من برایت این کار را بکنم؟ یعنی بیانیه ی بالفور و تشکیل رژیم صهیونیستی و جنگهای جهانی و جنگهای منطقه ای و انواع و اقسام مشکلات حاد و مزمن بشری از قبیل فقر و تنگدستی و انواع انحرافات و مشکلات اقتصادی با قبول رواج شیطان پرستی درست در می آید. و اما خوب، نه تنها ریاضی فیزیک هم داریم و بلکه مسجد و کلیسا و کنیسه هم خیلی داریم همانطور که بشریت در طب جنایات خود نیز غرق شده است. و می بینیم که جن و انس در شیطان پرستیهای خود غرق شوند انگار نه انگار؟ یعنی می شود؟ یحتمل بعضی اشکال کنند که وقتی ما خیلی جلوی شیطان پرستها را نگرفتیم که هیچ و بلکه یک ذره هم جلوی آنها نایستادیم، خوب آنها هی جلو می آیند دیگر و همه ی شئونات زندگی را می خواهند تسخیر کنند. اینجا است که انسان یقین می کند که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. حسین جان! چه کردی؟! جانم به فدایت، بابی انت و امی.


فهذه العوالم العالیة کتب إلهیة و صحف ربانیة کتبها أولا ید الرحمن بقلم نورانی فی لوح محفوظ أرقاما عقلیة لا یمسها و لا یدرک أسرارها إلا أهل الطهارة و التقدس عن الحجب الظلمانیة و الکثائف الجسمانیة کما قال تعالى فی وصف القرآن- إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ‌ ثم کتبها کرام الکاتبین‌ فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ و هذه الکتب المذکورة إنما هی أصول الکتب الإلهیة و أما فروعها فکل ما فی الوجود من موضع شعور کالنفوس و القوى الحیوانیة الوهمیة و الخیالیة و غیرها من المدارک و المشاعر و الإنسان الکامل کتاب جامع لهذه الکتب المذکورة لأنه نسخة العالم الکبیر فمن حیث روحه و عقله کتاب عقلی و من حیث قلبه و هو نفسه الناطقة [1] کتاب اللوح المحفوظ و من حیث نفسه الحیوانیة أعنی القوة الخیالیة- کتاب المحو و الإثبات و قد أشار إلى ذلک أمیر المؤمنین ع فی قول‌

و أنت الکتاب المبین الذی‌

بآیاته یظهر المضمر


و اعلم أن النفس الإنسانیة إذا کملت و بلغت غایتها فی الاستکمال و تجردت بعد ترقیاتها و تحولاتها و تبدل نشآتها إلى أن تصل بالعالم العلوی صارت کتابا علویا إلهیا- کما أشیر إلیه بقوله تعالى‌ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ‌ الآیة و إذا ضلت عن الطریق و اتبعت الهوى و الجهالات و احترقت بنار الشهوات صارت بقوته الوهمیة کتابا شیطانیا مشحونا بأنواع الکذب و المغالطة و الهذیان و کل کتاب هذا شأنه من حقه أن یطرح فی النار فمن حق هذه الصحیفة الشیطانیة أن تقع فی نار السعیر- کما أشار إلیه بقوله تعالى‌ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ‌ و کما أن القوى الشاعرة التی لسائر الحیوانات‌ [1]

و هی کتابها و صحیفة أعمالها تحترق بنار الطبیعة فی هذا العالم فإن الطبیعة المستولیة على الأجسام الطبیعیة سیما على النبات و الحیوان الفاعلة فیها للإحالة و الإذابة و الهضم عند أهل البصیرة نار محرقة تذیب الأجسام و تحیلها بالتلطیف و التصعید إلى القوى و الأرواح کفعل هذه النار المحسوسة فی المرکبات بالإحالة و الإذابة و التبدیل فکذلک نار الآخرة توقد فی القلوب القاسیة و النفوس العاصیة و تحرقها و تعذبها بشعلاتها و حرقاتها المنبعثة من الغضب و الحسد و الحقد و العداوة و البغضاء فإن هذه کلها عند أهل الکشف الأخروی و یقال له کشف الصور نیرانات و شعلات کامنة الآن تعلقت بنفوس الأشقیاء و الفجار محرقة لها معذبة إیاها ماحیة لما یرتسم فی کتابها من الاعتقادات الباطلة و الآراء المذمومة فعلى هذا المثال و ما یشبهه یجب أن یحمل کون کتاب النفوس فی النار لا ما یفهمه الظاهریة العاکفة على باب الحس فی جمیع الأمثال قال الله تعالى‌ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ‌ فإیاک یا أخا الحقیقة و سألک طریق الحق أن تفهم من قلم الله و لوحه ما یفهمه المشبهة من کون القلم آلة جمادیة متخذا من القصب أو الحدید و اللوح ذا صفحة ملساء متخذا من خشب أو زمرد قیاسا على قلم الآدمی و لوحه بل کما لا یقاس و لا یشبه ذات الله و صفاته ذات الخلق و صفاتهم کذلک لا یشبه قلمه و لوحه و کتابه قلمهم و لوحهم و کتابتهم على أنک لو نظرت فی مدلولات هذه الألفاظ و جردتها عن الزوائد غیر الداخلة فی أصل مفهومها و روح معناها وجدت أن هذه الخصوصیات ککونها قصبا أو خشبا أو مدادا خارجة عن أصل ماهیتها و روح حقیقتها فإن معنى الکتابة تصویر الحقائق على أیة صورة کانت و معنى اللوح الجوهر القابل لذلک التصویر سواء کانت جسما محسوسا أو جسما غیر محسوس کما إذا رأیت فی المنام أنک تکتب على لوح أو کان غیر جسم کروح أو نفس فإذا علمت هذا فحمل هذه الأمور على ما یناسب الإلهیة أولى- من حملها على ما یناسب الخلق فاستقم و اتبع الهدى و لا تتبع الهوى.


حکمت متعالیه ملاصدرا، جلد 6، ص 296-299

http://lib.eshia.ir/71465/6/296‌


البته ما در کسوت طلبگی و دانشجویی خود هنوز گیر کرده ایم و بلکه مانده ایم که مثلاً f(z)=az+b اگر قرار است که a, b, c, d بر حسب گروه SL(2, C) باشد و لذا c=0 هم اینجا صفر 0 است، و آنگاه غیر از این است که f(z)=z+k این فرمی می شود که k=b/a چرا که نیز داریم d=a^-1. این زیرگروه از گروه خطی مختلط با دترمینان 1 را اسم خاصی هم دارد. یحتمل بدان می گویند زیرگروه یا اعضای سهموی. البته این را اگر به عنوان گروه لورنتس حساب کنید، مطلوب است حالتی که فقط بوست (boost) و نه تکانه ی گردشی داشته باشیم! اگر مسئله کوانتمی شد چه؟ البته ما می توانیم همینطور به میدانهای کوانتمی نیز وارد شده و کوهمولوژی BRST را نیز مورد بررسی قرار داده یا حتی گرانش و ابرگرانش را نیز وارد کرده و به فرمالیسم باتالین-ویلکوفیسکی (Batallin-Vilkovisky) نیز بپردازیم. یا بجای اینکه در هندسه ناجابجایی خیلی وارد کوهمولوژی هوخشیلد شده و یحتمل در معانی هندسه ناجابجایی سردرگم شویم، جبرهای مربوطه ی گرشتنهابر را نیز می توان بررسی کرد. و اما حالا از همه ی اینها چه انگیزه ای دارید، و الله اعلم. یعنی انگیزه تان یحتمل در وسط یافتن مقالات از کتابخانه ی غلامحسین مصاحب بدلیل نقل مکان به مکانی نامعلوم ناتمام بماند. هر چند که یحتمل امروزه اینها در خود آرشیو دانشگاه کرنل نیز یافت شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


ایاک نعبد و ایاک نستعین


بعضی یحتمل اشکال کنند که مگر نان و شیر و ماست چقدر کار دارد که شما حالا سرش جر و بحث کنید که تو چه کاره ای و دیگری بفرماید تو چه کاره ای؟ و یحتمل هم بعضی دیگر به عنوان ایراد بفرمایند که موضوع این است که همه چیز که نان و شیر و ماست نیست.

البته آن زمانی که ما باید کار خود را انجام داده و نان و شیر و ماست را بگیریم و یا داریم تلویزیون می بینیم یا با موبایل خود کار می کنیم یا در اینترنت داریم می نویسیم، همین کار تهیه ی نان یا شیر یا ماست خیلی هم می تواند مهم باشد. و باید قبول کرد که این اصلا هم درست نیست که کسی به شما بفرماید که تو مگر چه کاره ای؟ و در جوابش شما هم بفرمایید که مگر تو خودت چه کاره ای؟ اینجوری نمی شود به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی رسید مگر اینکه مثلاً بخواهید بر سر طاغوت با حق بکوبید. در حقیقت طاغوت خودش خودش را از پای در می آورد چرا که حق را نمی پذیرد چرا که در تاریکی و ظلمات گیر کرده است و جلوی پایش و بلکه ماورای نوک دماغش را هم نمی تواند ببیند. و اما ما با این کارها کاری نداریم و اگر خدا مدد و کمک کند به همان طلبگی و دانشجویی خود می پردازیم و بلکه از خدا می خواهیم که به ما یاری کند که وارد طلب دانش و علم شده و ز گهوراه تا گور که حالا نتوانستیم طلب علم کنیم و جهاد اکبر هم که نشد و مدافع حرم هم که خیلی مانده نصیبمان شود و بلکه هیچ وقت نشود. و اطلبوا العلم من المهد الی اللحد را لا اقل تا آنجا که می شود در همه حال دنبال کنیم. حالا یحتمل بعضی هم ایراد کنند که تو می آیی یک کلمه از کل ماجرا را فهم کنی، و بقیه فرسنگها راه پیموده اند و داستان هفت شهر عشق عطار است و ما که هنوز در خم یک کوچه ایم. یحتمل وضعیت فرق خواهد کرد اگر ما بجای اینکه همه چیز را یک جا بخواهیم بفهمیم، ببینیم هر اسپایکی (spike) تا چه حد توانایی دارد که روشن و خاموش شود. بعد توپولوژی ابرتقارنی حالت جامد اثر هال کسری را در کل ماجرا از طریق دی-اس یا آ-دی اس/سی-اف-تی یا دیگر دوگانهای ریسمانی سعی کنیم مورد بررسی واقع کنیم.

مثلاً فرض بفرمایید که ما نظریه های ک-ک KK homology theories در جبرهای اوپراتوری را داریم و بعد تنزل مدهای ک-ک KK mide reductions را داریم. آیا اینها با هم ربطی هم دارند؟ یا این مسئله دیگر را در نظر بگیرید که ما SL(2, k) داشته باشیم برای k میدانهای اعداد صحیح و حقیقی و مختلط، در همدیسی ما چه تفاوتهایی خواهند داشت؟ توجه بفرمایید که در مورد اعداد صحیح، ما یک گروه گسسته ای را داریم که زیرگروه های گروه های پیوسته روی اعداد حقیقی یا مختلط است. حالا شما اگر بخواهید یک همدیسی را با دو عدد مختلط a و b نشان دهید که f(z)=az+b. البته بعضی هم از SL(2, C) به عنوان گروه لورنتس استفاده می کنند.

https://arxiv.org/pdf/1701.00049.pdf

 خوب، ما اینجا اگر مسئله را روی یک رویه ی ریمانی بخواهیم بررسی کنیم، مسئله یک معنای محلی دارد و یک معنای یحتمل جهانی هم دارد.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ علیها‌السلام بِنْتِ رَسُولِ الله صلى‌الله‌علیه‌وآله قال : سَمِعْتُ فاطِمَةَ أَنَّها قالَتْ : دَخَلَ عَلَیَّ أَبِی رَسُولُ الله فِی بَعْضِ الأیام ، فَقَالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ ، فَقُلْتُ : عَلَیْکَ السَّلامُ ، قالَ : إِنِّی أَجِدُ فِی بَدَنِی ضَعْفاً ، فَقُلْتُ لَهُ : أُعِیذُکَ بِالله یا أبَتاهُ مِنَ الضَّعْفِ! فَقالَ : یا فاطِمَةُ ، ائتِینِی بِالکِساء الیَمانِی فَغَطِّینِی بِهِ ، فَأَتَیْتُهُ بِالکِساءِ الیَمانِی فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهِ وَإِذا وَجْهُهُ یَتَلاْلاُ کَأَنَّهُ البَدْرُ فِی لَیْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ. فَما کانَتْ إِلاّ ساعَةً وَإِذا بِوَلَدِیَ الحَسَنِ علیه‌السلام قَدْ أَقْبَلَ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا أُمَّاهُ فَقُلْتُ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنِی وَثَمَرَةَ فُؤادِی ، فَقالَ : یا أُمَّاهُ إِنِّی أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طیِّبَةً کَأَنَّها رائِحَةُ جَدِّی رَسُولِ الله صلى‌الله‌علیه‌وآله ، فَقُلْتُ : نَعَمْ ، إِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الکِساءِ ، فَأَقْبَلَ الحَسَنُ نَحْوَ الکِساءِ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدَّاهُ یا رَسُولَ اللهِ ، أَتَأْذَنَ لِی أَنْ أَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الکِساءِ؟ فَقالَ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدِی وَیاصاحِبَ حَوْضِی ، قَدْ أَذِنْتُ لَکَ ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الکِساءِ. فَما کانَتْ إِلاّ ساعَةً وَإِذا بِوَلَدِیَ الحُسَیْنِ علیه‌السلام قَدْ أَقْبَلَ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ ، فَقُلْتُ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنِی وَثَمَرَةَ فُؤادِی ، فَقالَ لِی : یا اُمَّاهُ إِنِّی أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طیِّبَةً کَأَنَّها رائِحَةُ جَدِّی رَسُولِ اللهِ ، فَقُلْتُ : نَعَمْ یا بنیَّ إِنَّ جَدَّکَ وَأَخاکَ تَحْتَ الکِساءِ ، فَدَنى الحُسَیْنُ نَحْوَ الکِساءِ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ ، السَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنْ اخْتارَهُ الله أَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الکِساءِ؟ فَقالَ : وعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدِی وَیاشافِعَ أُمَّتِی ، قَدْ أَذِنْتُ لَکَ ، فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الکِساءِ. فَأَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ أَبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بْنِ أَبِی طالِبٍ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، فَقُلْتُ : وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا أَبا الحَسَنِ وَیا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ فَقالَ : یا فاطِمَةُ إِنِّی أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طَیِّبَةً کَأَنَّها رائِحَةُ أَخِی وَابْنِ عَمِّی رَسُولِ اللهِ ، فَقُلْتُ : نَعَمْ ، ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الکِساءِ ، فَأَقْبَلَ عَلِیُّ نَحْوَ الکِساءِ وَقالَ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله أَتَأْذَنَ لِی أَنْ أَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الکِساءِ؟ قالَ : وعَلَیْکَ السَّلامُ یا أخِی وَوَصِیِّی وَخَلِیفَتِی وَصاحِبَ لِوائِی قَدْ أَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِیُّ تَحْتَ الکِساءِ. ثُمَّ أَتَیْتُ نَحْوَ الکِساءِ وَقُلْتُ : السَّلامُ عَلَیْکَ یا أبَتاُه یا رَسُولَ الله أَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الکِساءِ؟ قالَ : وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتِی وَیابِضْعَتِی قَدْ أَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلَتُ تَحْتَ الکِساءِ ، فَلَمّا اکْتَمَلْنا جَمِیعاً تَحْتَ الکِساءِ أَخَذَ أَبِی رَسُولَ الله بِطَرَفَی الکِساءِ وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ الیُمْنى إِلى السَّماء وَقالَ : اللّهُمَّ إِنَّ هؤُلاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَخاصَّتِی وَحامَّتِی لَحْمُهُمْ لَحْمِی وَدَمُهُمْ دَمِی یُؤْلِمُنِی مایُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنِی مایَحْزُنُهُمْ ، أَنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ ، إِنَّهُمْ مِنِّی وَأَنا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَیَّ وَعَلَیْهِمْ ، وَأذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً. فَقالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ : یا مَلائِکَتِی وَیاسُکَّانَ سَماواتِی ، إِنِّی ما خَلَقْتُ سَّماء مَبْنِیَّةً وَلا أَرْضا مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنِیراً وَلا شَمْساً مُضِیئَةً وَلا فَلَکا یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرِی وَلا فُلْکا یَسْرِی إِلاّ فِی مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الخَمْسَةِ الَّذِینَ هُمْ تَحْتَ الکِساءِ. فَقالَ الأمِینُ جبْرائِیلَ : یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الکِساءِ؟ فَقالَ عَزَّوَجَلَ : هُمْ أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ ، هُمْ : فاطِمَةُ وَأَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها...


راستی مقالاتی در آرشیو کرنل که نزدیک به 2000 یا 2500 نویسنده در آن مشارکت کرده بوده اند را بنده از قضا خیلی دستم نمی رفت که ذکر کنم هم داریم:

https://arxiv.org/abs/1406.6311

https://arxiv.org/abs/0901.0512

اولی در چکیده ی مقاله یا کتاب می گوید که نزدیک 1000 صفحه است ولی دومی را نمی دانم چند صفحه است از آنجایی که هیچ کدام فایل پی دی اف آنها را هنوز باز نکرده ام. یحتمل چیزهای جالبی در رابطه با اطلس ال اچ سی و کارخانه ی B و ترکها (tracks) و جتها و لپتونها و فوتونها و .... در آنها یافت شوند.

راستی این مقالات نظریه ریسمان داگلاس و گرین را هم نگاهی بیاندازید:

https://arxiv.org/pdf/1403.1595.pdf

https://arxiv.org/pdf/1706.06430.pdf

https://arxiv.org/pdf/1011.6588.pdf


یک لحظه اجازه دهید مقداری به مسائلی دیگر بپردازیم.

 وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿القلم: ٥٢﴾

در مسائل مربوط به روانشناسی شما این مسئله را نمی توانید مطرح کنید که آیا کسی که دچار اختلالات روانی است یا عقب ماندگی ذهنی دارد یا دچار دمنسیا شده است، در عالم برزخ بعد از مرگ هم دچار این اختلالات و مشکلات خواهد بود؟ دلیلش این است که روانشناسی به خودی خود به زندگی بعد از مرگ چه در برزخش باشد چه در غیر آن کاری ندارد. اما آیات مبارکه سوره قلم بالا از یک جنونی در روانشناسی می فرماید که بعضی یحتمل به بعضی دیگر نسبت دهند و حال آنکه اصل مسئله می تواند چیز دیگری باشد. البته این را هم روانشناسی یحتمل قبول ندارد چرا که از دیدگاه روانشناسی یا کسی دارای مشکلات روانی است یا نیست. اگر دارای مشکلات روانی است که باید به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کند و اگر نیست که نیست! اما آیا همه ی مسئله همین است؟ یعنی آیا عالم برزخ نیز مثلاً فقط در بعد از عالم دنیا و در عالم پس از مرگ رخ می دهد و ما در همین عالم دنیا نداریم کسانی را که در عالم بزرخ و بین زمین و آسمان بدجوری یحتمل گیر کرده اند؟ بنده داشتم کانال قرآن را برای چند لحظه کوتاه می دیدم که آخر برنامه ای بود و داشت راجع به همین موضوع برزخ و ذهن و اختلالاتی همچون آلزایمر و امثالهم بحث می کرد. این بحث می تواند خیلی طولانی شود  و یک سر آن که در برزخ است می تواند باز بماند چرا که یحتمل ما در تئوری و نظریه های علمی مثل روانشناسی و فلسفه و الهیات بتوانیم آنرا شبیه سازی کنیم، ولی به هر تقدیر مستقیماً بدان راهی نداشته باشیم. مثلاً آیا خود وارد شدن به اختلالات روانی حاد یا مزمن را می توان یک عالم برزخی نوع خود نامید؟ وقتی کسی مورد سکته های قلبی یا مغزی حاد واقع شود چطور؟ سرطان چطور؟ ....


این را بنده نتوانستم از ذهنم خارج کنم و لذا گفتم اینجا عرض کنم. و اما در مورد مسئله ی سینوس 3 درجه هم عرض شود که معادله ی درجه پنجی که بدست آوردیم یا هر معادله ی درجه پنج دیگری را چطور بالاخره قرار است که حل کنیم. همانطور که قبلاً هم گفته شد، فیلیکس کلاین این کار را در کتابش راجع به 20 وجهی روی کره ی ریمانی و معادلات درجه 5 دنبال می کند. و اینجا نیز گروه همدیسی SL(2, Z) نقش مهمی را بازی می کند از آنجایی که در 20 وجهی ما یک زیر گروهی از این گروه را داریم که 20 وجهی را ناوردا واقع می کند و این همان گروه تقارنهای 20 وجهی است. البته در این رابطه نیز از توابع بیضوی نیز استفاده می کند. و لذا elliptic modular functions یحتمل بنوعی وارد راه حل می شوند. و اما اینکه این کارها را به زبان امروزی چطور انجام می دهد و نقاط 20 وجهی و تقارنهای آنها بوسیله ی زیرگروه SL(2, Z) چطور وارد مسائل می شوند، خود می تواند کلی کار ببرد. البته اگر بعضی خیلی علاقه مند به توابع مادولار بیضوی باشند یحتمل به عمومیت اینها در واریته های شیمورا و حتی برنامه لانگلندز نیز وارد شوند. از طرفی دیگر ما مقالاتی را داریم در نظریه ریسمان که از فضاهای تصویری معادلات همگن درجه پنج شروع می کنند و به شمردن منحنیها روی این فضاها و نظریه گرموف-ویتن و امثالهم می پردازند و اینها همه با ریسمانها و مدل استاندارد فیزیک بنوعی ادغام می شوند!

حالا اینها را خیلی واردش نمی شویم و اینکه اصلا اینها با ال اچ سی هم چه ربطی می توانند داشته باشند. مسئله اینجا این است که در میان بسیاری دیگر از تعابیر ما 5 تقطه را نیز می توانیم داشته باشیم که جوابهای یک معادله ی درجه پنج روی یک کره ریمانی است و این می تواند در فلکی از افلاک در کره سماوی واقع باشد. موضوع این است که مسئله ما چه ربطی می تواند با سفینه ی نجات امام حسین علیه السلام داشته باشد؟ یعنی آیا ما دنبال پنج نقطه در آسمانها است که داریم می گردیم یا پنج نقطه در زمین است یا کشتی نجات مورد بحث اصلا کجا است؟ بعضی یحتمل ایراد کنند که اینها را آیا داریم برای مسلمانان و شیعیان مطرح می کنیم یا آیا هر کس از راه برسد می تواند سر کلاس بنشیند؟ دیگران که مثل اینکه همینطوری نظریه هایشان را در اختیار همه و همه واقع می کنند. و الله اعلم!

می بخشید، بنده باید بروم نان از نانوایی و دیگر چیزها مثل ماست و شیر را از سوپر تهیه کنم! و تازه بعضی مدام می پرسند تو بالاخره چه کاره ای؟ بنده نمی دانم چطور است که کسی آنقدر کاره ای است که فکر می کند می تواند همه ی کارهای دیگران را زیر سوال برده و بلکه او را مثل خودش بیکار فرض کند. تو خودت بالاخره چه کاره ای؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا ﴿الإسراء: ٧﴾


اَللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ اِبْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ [اِلْعَنِ] اَلثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ اَلرَّابِعَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ اِلْعَنْ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ


این آیات اولیه ی سوره ی اسراء یا بنی اسرائیل معانی عظیمی دارند که در المیزان علامه طباطبایی بدان اشاره می فرمایند و بنا به روایتی در بحث روایتی آنرا به قتل امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین و اتفاقات قبل از ظهور قائم مربوط می فرمایند. و اما یک مسئله ای که اینجا مربوط است این است که آیه دلالت دارد بر اینکه بعضی به مسجد وارد می شوند و آنرا خراب می کنند. اینجا منظور از مسجد مسجد الاقصی است.

و اما فرقی نمی کند که کسی مسلمان است یا مسیجی یا یهودی است یا حتی دین و عقیده ی دیگری و از جمله کمونیسم و مارکسیسم داشته باشد آنگاه که رهبر و ولی فقیه و امام و بلکه پیغمبر خود را هم نشناسد و به مسجدی وارد شود. موضوع این است که وقتی چنین فردی به مسجدش وارد می شود، مانند این است که اولین بار هم هست که دارد به مسجدی وارد می شود. و یحتمل حتی خرابش هم کند و نه اینکه مسجد هم مسجد ضرار باشد؛ و بلکه او است که به دینش واقف نیست چه رسد به اینکه بتواند امام جماعت مسجد را هم از بقیه تشخیص دهد. این است که می فرماید ان احسنتم احنسنتم لانفسکم و ان اساءتم فلها. یعنی اینکه به مسجد وارد می شوی برای اینکه تهذیب نفس کنی و بلکه با نفست جهاد اکبر کنی و بلکه قبل از آن باید تهذیب نفس کرده باشی و جهاد اکبر کرده باشی تا حتی بتوانی اذن دخول به مسجد را بیابی و الا که مرتکب گناه می شوی و خدای ناکرده گناه اندر گناه روی هم انباشته خواهند شد الی یوم القیامة. و لذا ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساءتم فلها. اینجا یک تهذیب نفس و جهاد اکبری لازم است آنطور که می فرماید الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد الشیطان انه لکم عدو مبین که ما از جمله بخوواهیم به ولایت فقیه حتی نزدیک شده و بلکه وارد مسجد شویم که همان است که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا که حکمش از انواعی است که سیاه چاله ای بخواهد به ستاره ای در همسایگی اش نزدیک شده و حتی او را بلکه زیارت کند.

برگردیم به معادله ی درجه پنج خود که از آن سینوس 3 درجه را نتیجه گرفتیم. خوب، همانطور که گفتیم ما اینجا یحتمل یک معادله ای داریم که گروه گالوای آن قابل حل نیست و به معادله ای که از درجه ی کمتری باشد تحویلناپذیر است. یعنی چیزی که هست این است که ما یحتمل 5 عدد جبری و نه حتی 4 عدد جبری داریم که از اعداد گویا نیز نیستند که به در معادله مان صدق می کنند. و اما ما می توانیم دنباله هایی از اعداد گویا بیابیم که به این اعداد جبری میل می کنند و این یک سوالی جالبی بنظر می رسد که در همسایگی این معادله ی ما چه معادلات دیگری واقعند که جوابهای آنها گویا هم هستند و بلکه به جوابهای اعداد جبری معادله ی ما نیز میل می کنند. این یک مسئله است. مسئله دیگر خاطرتان باشد این است که در همین همسایگی جوابهای اعداد جبری معادله ی ما، حتی دنباله هایی از اعداد متعالی نیز یافت می شوند که به جوابهای معادله میل می کنند. تفاوت قضایا بین این دنباله های اعداد متعالی که به جوابهای معادله ی جبری ما میل می کنند و دنباله های اعداد گویایی که به جوابهای معادله میل می کنند در این است که واضح است که اعداد متعالی حتی در بسط جبری اعداد گویا نیز یافت نمی شوند و لذا از طرق جبری نمی توان بدانها دست یافت هر چند که از راههای تحلیلی و آنالیتیک و یحتمل سریها و دنباله های اعداد گویا نیز قابل دسترسی اند. مثلاً اعدادی مثل عدد پی 3.14159265... و عدد e=2.718281828... اعداد متعالی ای هستند که در هیچ معادله ی جبری ای صدق نمی کنند مگر اینکه به تقریب عدد جبری ای را بیابیم که خیلی نزدیک به آنها باشد. حالا شما فرض بفرمایید که اعداد گویایی را یافته اید که به سینوس 3 درجه میل می کند، و اما عدد پی یا عدد e تقسیم بر 10^n، یعنی 10 بتوان n، را اگر ما هر بار به ترم n-ام از این دنباله اضافه کنیم انگاه باز هم دنباله ی ما به سینوس 3 درجه میل می کند و بجای اینکه اعداد گویا داشته باشیم حالا اعداد متعالی داریم که به سینوس 3 درجه دارند میل می کنند. حالا ما هنوز حتی وارد مسائل مربوط به مادولای خمینه های درجه پنج در فضاهای تصویری اصلا نشده ایم...

و اما ما این مقاله کنت یاگی-نیکولاس یونز را هم داریم که سیاه چاله ها و کچلیهای آنها را با کچلیهای ستاره ها مورد مقایسه قرار می دهد:

https://arxiv.org/pdf/1502.04131.pdf

یحتمل بعضی اشکال کنند که نیوترینوها و مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارن و بلکه ریسمان و نظریه های ام و اف و ... و نظریه گالوای کیهانی ژنتیک اینجا چه ربطی به کچلیهای سیاه چاله ها و ستارگان دارند. و گردش و گردشگریها چطور می شوند؟ و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی از چه قرار است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


 وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَىٰ ﴿طه: ٧٩﴾


یک استدلالی یحتمل یافت شود که دیوانگیها و بلکه روانپریشیها و بداخلاقیهایی را که در سطوح اشرافیگری و استکبار و استعمار می شوند را بخواهند توجیه کنند. اتفاقاً وقتی این مسائل در عالیترین سطوح انجام پذیرفت و توبه ای هم در کار نبود، آنوقت است که مسائل حاد و حادتر شده و جوامع براحتی می توانند رو به زوال کشیده شوند چرا که همه قشرهای جامعه نیز مبتلا خواهند شد.

دلیلی که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کار می کنند همین است که یک وقت هست که ما می خواهیم نسبت به معلمین و اساتید خود محبت و مودت داشته باشیم، ولی آنوقت یادمان می رود که این محبت آیا باعث می شود که ما کتاب خدا و وحی الهی و ائمه ی اطهار و دین و مذهب را هم زیر پا بگذاریم؟ یعنی وقتی نظریه های ریاضی فیزیکی را مطالعه می فرمایید، اینها نمی گویند که شما به حکمت متعالیه و فقه هم حتی بپرداز چه رسد به اینکه بفرمایند کتب الهی را هم مطالعه کن و بلکه به خدا و رسول و ائمه ی اطهار هم محبت و مودت داشته باش. این است که یک وقت دیدید محبت و مودت به استاد باعث شد که طلبه و شاگرد را به بی دینی و لامذهبی بکشاند. البته خبر را از فاسق هم نباید قبول کرد و بلکه باید در میان مومنین بود و استاد و معلم جست، و اما خوب تظاهر به اسلام می تواند باطن افراد را هم جلا بخشد.

بالاخره، ما این مسئله را داشتیم که از سینوس کوسینوس 30 درجه به سینوس کوسینوس 15 درجه می توانیم برسیم که یحتمل یک عدد جبری روی اعداد گویا است که معادله اش هم می تواند از درجه ی چهار باشد. خوب این عدد را مساوی a قرار دهید. و بعد معادله ای درجه 5 بدست می آورید که جوابش به ما سینوس 3 درجه را می دهد!

خوب، ما همینجا برای اینکه بیابیم که معادله ی درجه 5 روی اعداد گویایی که عدد a نیز بدان ملحق شده، یعنی Q(a)، معادله ای تحویلناپذیر است، یا یحتمل می شود آنرا به معادله ای از درجه 4 تنزل داد طوری که مثلاً یک جواب گویا داشته باشد، حسابها و راه هایی داریم. اما اگر چنین می شد، آنگاه می توانستیم جوابهای معادلات را بوسیله رادیکالها بدست آوریم چرا که گروه های گالوای معادلات درجه کمتر از 5 را می توان بوسیله رادیکالها بدست آورد.

اشتباه نکرده باشم، معادله ای که بنده بدست آورده ام این است:

16x^5-20x^3+5x-a=0

a=(1/2)((2 +/- sqrt3)/2)^1/2

که + در +/- برای فرمول a را یحتمل می توانید حذف کنید! و یک راه برای اینکه ببینید محاسباتتان درست است این است که مقادیر سینوس و کوسینوس را در ماشین حسابتان وارد کرده و ببینید در معادله صدق می کند یا خیر! به هر حال، ما نقطه ای یعنی سینوس 3 درجه را در واریته ای روی میدان بسط جبری  اعداد گویا یافته ایم که متعلق به بسط جبری معادله ی فوق روی میدان Q(a) است. موضوع این است که در همسایگی این اعداد جبری ما می توانیم اعداد متعالی بسیاری هم پیدا کنیم که البته خارج از بسط جبری اعداد گویا هم واقعند. خوب، حالا کسی اشکال کند که خوب که چی؟ مسئله این است که وقتی دامنه ی تابع سینوسی sinx را بطور پیوسته تغییر می دهیم، برد یا حوزه مقادیر تابع نیز بطور پیوسته تغییر کرده و لذا حوزه مقادیر نیز شامل اعدادی متعالی خواهند بود که البته برای متخصصین امری است واضح. و اما ما اینجا دنبال نقاط و اعدادی هستیم که در معادلات ما صدق می کنند آنچنان که در نظریه ذرات دنبال جرم ذرات هستیم. اما دیگر کاری نداریم که این ذرات در واریته ی مورد نظر ما که یحتمل دایره ای باشد یا توروسی، چطور و روی چه منحنی و معادله ی حرکتی ذره ی ما در حال حرکت است.

در نظریه های ریسمان، ما می آییم این منحنیها را هم در نظر می گیریم و فقط به جرم ذرات نیست که کار داریم. و لذا با مادولایهای فضاهای منحنیها روی خمینه ها یا واریته های جبری نیز سر و کار داریم. مثلاً فرض بفرمایید که ما این مقاله ی کیت اکرلی-برایان گرین زیر را داریم:

https://arxiv.org/pdf/1608.05189.pdf

مسئله چیست؟ این یحتمل بماند برای بعد!

اما مسئله کچلی در سیاه چاله ها این است که فرض بفرمایید که ما جرم و گردش و گردشگری سیاه چاله را هم داریم و بلکه منحنیهایی را که سیاه چاله طی می کند و بلکه کلافهایی را هم که خورشید ولایت روی آن می تابد را هم داریم و یحتمل افقهای سیاه چاله ای را هم می توانیم استخراج کنیم. کچلی قضیه یحتمل اینجا است که دیگر مسائلی از قبیل مستضعفین و استکبار و گرانش و الکترومغناطیسم و به عبارت دیگر وحدت نیورها و ابرتقارن و ریسمانها و نظریه ام و اف و امثالهم دیگر کجا به میدان می آیند؟ بنده حقیر نخواستم خیلی وارد مسائل نظامی و ارتشهای گوناگون و مدافعین حرم و امثالهم اینجا خیلی شوم برای اینکه بعضی اشکال خواهند کرد که تو با این مدافع حرم شدنهایت خودت که کچل شدی هیچی ما را هم کچل کردی! البته بنده حقیر خیلی هنوز مانده تا کچل شوم و این اشکال به هر حال اینجا و الان وارد نیست. هر چند که فکر کنم سرکه و ترشی نباید می خوردم و لذا سرما خودرگی ام را تشدید کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بنده حقیر یادم هست که اخیراً شنیده بودم که ملانصرالدین به همه می فرماید که بدوید فلان جا غذا می دهند. بعد می بیند که همه دارند می دوند، او نیز شروع می کند دنبال همه دویدن. می فرمایند که تو دیگر کجا می دوی؟ می گوید که این همه به شوق و ولع می دوند، نمی تواند هیچ و پوچ باشد.

این از کارهای ملانصرالدین است دیگر. و اما از امام حسن عسگری علیه السلام روایت است که علامات مومن پنج چیز است و یکی از آنها زیارت امام حسین در روز اربعین است. السلام علی ولی الله و حبیبه.

همینطور یک تفاوتی هست بین بهلول وار زندگی کردن و اینکه با انبوهی از دانشمندان در ال اچ سی روبرو شوید و خود را بزنید به آن راه چون از کار آنها سر در نمی آورید و همینطور هم خود را بزنید به آن راه وقتی به اصحاب اهل علوم الهی می رسید. و همه و همه ی اینها به این خاطر باشد که می خواهید به عنوان سالک راه خود را بروید و نه راه دیگری را. البته یک وقت هم هست که شما در آندلس گیر کرده اید که از حکمت و فقه و نظریه های حمیدی مجیدی می فرمایید و بقیه هم از نظریه های ریاضی فیزیکی می فرمایند و هر کسی راه خود را می رود و به دیگری کاری ندارد. و اما حالا آیا حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی است که غالب است یا نظریه های ریاضی فیزیکی یا هر کسی واقعاً دارد کار خودش را می کند و به کار دیگری کاری ندارد هم مسائل خود را دارند.

فقط این مسئله را در نظر بگیرید که ما از یک طرف تولید ثروت از علم داریم و از طرف دیگر اقتصاد مقاومتی ای داریم که با انواع تحریمها و مشکلات خاص خود مواجه است. این دو قاعدتاً مثل دیدگاه های ملانصرالدین و ائمه اطهار با هم در تناقض یحتمل نباشند. یعنی هم می توانید تولید ثروت از علم داشته باشید و هم می توانید اقتصاد مقاومتی را داشته باشید. و اما اگر بخواهید تولید علم نیز بطور همزمان داشته باشید که حوزه و دانشگاه را هم با هم هماهنگ کند، این نیز یحتمل بنظر برسد که در سطوح بالاتری می تواند مورد بررسی و تحقیق واقع شود هر چند که تولید علم و تولید ثروت نیز با هم لزوماً در تناقض نباشند.

و اما یحتمل یک جاهایی ما می بینیم که حتی امامان ما هم مبتلا بوده اند آنجاهایی که مراکز علم و ثروت و سیاست خود را دیگر مستقل از ائمه و رسل و حتی خدا نیز فرض می کنند و تا امروزه روز نیز می بینیم که تا آنجاها پیش می روند که می فرمایند دین و مذهب؟ کدام دین و مذهب؟ و بعد یحتمل هم متوجه باشند که در صدد ساختن دین و مذهبهایی برای خود می شوند که آیا از چاله هرزها به سیاه چاله ها بیافتند یا خیر؟ و الله اعلم. مثلاً همین مسئله را در نظر آورید که ما در افق سیاه چاله ای یا در همسایگیهای آن آیا مویی هم داریم، یا قضیه ی بی مویی در اینجا صدق می کند؟ مثلاً

https://arxiv.org/abs/1709.03513

ولی اینجا ما یک نکته ی مهمتری در مورد علم و ثروت و اقتصاد مقاومتی داریم که بسیار قابل توجه است. یک جواهری هست که در مثلاً جواهر الکلام صاحب جواهر یافت می شود که نه فقط طلبه ها را به خود جلب کرده و بلکه مراجع تقلید را نیز وادار می کند برای استخراج این جواهرات به طلبگی رو آورند. البته اینجا طلبگی هم داریم تا طلبگی چرا که بلاخره بی مایه فتیر است هم می تواند وارد نظریه هایی از قبیل نظریه گالوای کیهانی ژنتیک و درمانهای متفاوت بعضی بیماریها شود. و این قصه چیزی نیست که ما بخواهیم اینجا بدان بپردازیم آنطور که مثلاً بخواهیم وارد فلسفه ی قاره ای نیز شویم و تفاوتهای آنرا با فلسفه ی تحلیلی و از جمله ریاضی فیزیک و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی  نیز بسنجیم یا اینکه چطور است که مقالات مربوط به ال اچ سی گاهی بیش از 200 نویسنده دارند! مثلاً مشارکت کننده ها در گروه اطلس در آخر این مقاله آمده اند:

https://arxiv.org/pdf/1710.09748.pdf

البته بنده حقیر عرضم این است که می شود از علم ثروت هم تولید کرد همانطور که جواهرات هم داریم، ولی آن جواهراتی که در علوم الهی نهفته اند وقتی خیلی دنبال ثروت له له زده شود، گم می شوند مخصوصاً وقتی در آندلس دارید با بهلولهای دیگری و بلکه بهلول اعظم که خود فرعون هم یحتمل باشد رقابت می کنید که ثروتهای آنچنانی در اقتصاد مقاومتی را سر و سامان دهید و دیگر وقتی برای علوم الهی برای خود باقی نمی گذارید. و این در حالی است که غافلید که همانی را هم که دارا می باشید را دارید همه و همه را صرف مایحتاج روزمره کرده و انقریب است که در سیاه چاله ای عظیم گم شوید چرا که بلد نیستید چطور به زیارت خورشید رفته و نمی دانید که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿الفاتحة: ٥﴾

وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ   وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿القلم: ٥٢﴾

وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿یوسف: ١٠٤﴾


توابع سینوسی و کوسینوسی توابعی هستند متعالی. ولی به ازای بعضی مقادیر، ارزش این توابع می توانند اعداد صحیح یا جبری ای شوند. حالا مثلاً سینوس یک درجه عددی است جبری یا خیر؟ بنظر این بنده حقیر می رسد که عددی است جبری. شما مثلاً می توانید از سینوس 30 درجه که می دانیم سینوس و کوسینوس 30 درجه به ترتیب 1/2 و رادیکال سه دوم است شروع کنید. و از آن مقدار سینوس یک درجه را بدست آورید. مثلاً وقتی سینوس کوسینوس 30 درجه را داریم، از اینها می توانیم سینوس کوسینوس 15 درجه را نیز بدست آوریم. بعد از اینها سینوس کوسینوس 3 درجه را نیز بدست می آوریم. و بعد از آنها سینوس و کوسینوس یک درجه را بدست می آوریم! پس اینجا شما یک الگوریتمی دارید که قسمتی از آن حل یک معادله ی درجه ی 5 است! موضوع این است که آیا این معادله بوسیله ی رادیکالها حل شدنی است؟ آیا می توانید آنها را با رادیکالها حل کنید؟ اینجا است که نظریه ی گالوا وارد می شود. اگر گروه گالوای متناظر معادله ی درجه 5 قابل حل باشد، می توان معادله را با رادیکالها حل کرد. و اگر گروه گالوا حل ناپذیر باشد، نمی توان آنرا با رادیکالها حل کرد و بلکه باید راههای دیگری را جست. البته امروزه روز آنقدر الگوریتمهای مختلف برای حل معادلات جبری و از جمله مثلاً روش نیوتن را در حل معادلات از طریق محاسبات عددی داریم، که یحتمل کسی ایراد کند که چرا شما دنبال حل معادلات از راه رادیکالها می خواهید بروید؟ مسئله این است که شما می خواهید ببینید معادله ی چند جمله ای را می توانید دقیقاً از راه رادیکالها بدست آورید یا خیر.

مثلاً دانیال-وی در استاک اکسچنج جواب این مسئله را تا حدودی پیش می رود:

https://math.stackexchange.com/questions/782038/find-a-formula-for-sin5x-in-terms-of-sinx-and-cosx

آنجا که sin5x را بر حسب sinx و cosx بدست می آورد. ملاحظه می فرمایید که معادله ای درجه 5 دارید وقتی مثلاً سینوس 15 درجه را می دانید و سینوس 3 درجه را می خواهید بر حسب آن بدست آورید. یعنی در فرمول دانیال اگر کوسینوس را هم بر حسب سینوس بنویسید معادله ای یک متغیره بر حسب سینوس دارید. و لذا می توانید اگر در یافتن گروه های گالوای معادلات تبحر دارید، دست به کار شده و مسلئه را مورد بررسی واقع کنید و بلکه مهارتهای خود را در این زمینه به آزمایش بگذارید.

البته اینکه حالا نظریه ی گالوای کیهانی ژنتیک اینجا چه ربطی به نظریه گالوای جبری دارد، مسئله ای است دیگر. موضوع را از طریق نیوترینوها بخواهیم پیگیر شویم، بعضی یحتمل این اشکال را کنند که معادلات دیفرانسیلی که برای معادلات کلاسیک الکترودینامیک داریم است که مرزبندیهای دیریشله و فن نویمن را در نظر می گیرند و اما در مورد نیوترینوها ما باید از معادلات کوانتمی الکترودینامیکی و بلکه معادلات یانگ-میلز با گروه های تقارن ناجابجایی استفاده کنیم. و لذا معادلات کلاسیک با مرزبندیهایشان کار نمی کنند. و لذا حتی باید از فاینمن اسلش و ماتریسهای گاما در معادلات دیرک نیز بهره برد. و از اینجا است که باید نوسانات نیوترینویی را اگر قرار است که نیوترینوها جرم هم داشته باشند را مورد بررسی واقع کرد و بلکه متوجه بود که چرا ما نیوترینوهای راست دست هم آیا یافت می کنیم یا خیر؟ و حالا اگر نیوترینوهای راست دست نداریم، لااقل آیا نوسانات نیوترینویی ما را به معادلات دیفرانسیل و بلکه دیاگرامها و گرافهای فاینمن درست مربوط به نیوترینوها آنطور که در آشکارسازهایی مثل سوپرکامیوکاند (یا سوپرکمیوکند) و آیس کیوب و .... نیوترینوها را می یابیم. منظور به این است که آیا ما نیوترینوهای راست داست نداریم چرا که دسترسی از هیچ نوعی از همسایگیهای ستارگان نداریم یا اگر هم داشتیم، باز هم یحتمل نیوترینوهای راست دست نداشتیم. مثلاً مسئله از لحاظ نظریه گالوای کیهانی ژنتیک چگونه است و آنجا چطور می توان برای نیوترینوها از آشکارسازها استفاده برد؟

بگذریم، بنده این نکته را می خواستم عرض کنم در رابطه با کنفرانس و بدآموزیهایی که یحتمل می تواند ایجاد کند وقتی که یک بنده خدایی می خواهد بهلول وار وارد کنفرانس شود. شما در نظر آورید که یک پروژه ای که در سطوح جهانی مثل ال اچ سی انجام می شود، آنقدر ریزه کاریها و پیچیدگیهایی دارند که استاد و دانشجو همه و همه می توانند در آن گم شوند! حالا فرض بفرمایید که یک بهلولی هم از راه برسد که بفرماید همه بروند کنار چرا که ما هم هستیم. از یک دیدگاهی این به همه ی اجزاء پروژه ی عظیمی که در کل مورد بررسی می خواهد واقع شود، ضرری نخواهد رساند. حالا فرض بفرمایید که همه ی شرکت کننده ها هم جوانند و شما و یکی دو نفر دیگر باشند که کمی سن و سال دارترید. این هم علی رغم مشکلات مشابهش در وارد شدن به بسیج مساجد به شما یحتمل ضرری نزند. حتی اگر فیل را در تاریکی دارید بررسی و مورد تحقیق قرار می دهید و مثلاً پایش ستون و پشتش تخت روانی و ... بنظرتان برسد هم یحتمل در نهایت خیلی مشکل ایجاد کند که بالاخره این همه ترمینالوژیها و مسائل پیچیده و ظریف چطور با هم جفت و جور شده و شکل می گیرند؟ تریگر کدام است و ecal کدام است و سی ام اس با اطلس و ال اچ سی بی چه تفاوتهایی دارند و ....

اما اینجا یک نکته ی دیگری هم هست که فرض بفرمایید دو تا متخصص عالی در زمینه های مدل استاندارد ذرات فیزیک داریم که یکی بیشتر از دیگری در نظریه های ریاضی فیزیکی نظری مشغول است تا مستقیم در امور ال اچ سی آزمایشگاهی و برخوردکننده ها و آشکارسازها و امثالهم. مثلاً هندسه ی ناجابجایی نیز با مدل استاندارد ذرات فیزیک می تواند درگیر شود همانطور که با توابع زتا و نظریه های اعداد نیز می تواند وارد بحث شود. اینجا بهلولی در کار نیست که آیا شما از چه طریقی می خواهید وارد مبحث مدل استاندارد ذرات فیزیک شوید: هندسه ناجابجایی یا حتی نظریه های زایبرگ-ویتنی و گروموف-ویتنی و فلوئر-هیگارد-ویتنی و .... یعنی اگر کسی بخواهد این نظریه ها را مثل اینکه امثال کلیفورد تابز و حتی خود این نظریه پردازان نشان دهند که تا چه حد دارند از یک چیز بحث می کنند، آیا بهلول وار است؟ و اما اینها همه به کنار، مسئله از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چطور می شوند؟

التفات می فرمایید؟ از دیدگاه های الهی و الهیات و فقهی و اصولی چطور وارد می شوید؟ یعنی مسئله چیست؟ قرار است در همه ی این دیگر مسائل غرق شده و اصلا یادمان برود که ما مسئله مان همان حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است و لذا فقط به ریاضی فیزیک مسائل بپردازیم و بس؟ بعضی لجاجتها طوری است که هر چه طرف را زورش کنی که بالاخره آیا تو یک خدایی و یک امام زمانی هم این وسطها یک جاهایی داشته ای یا خیر؟ نعوذ بالله ما هذا لله؟ و بلکه کل اسلام را یک جا برایت نفی می کند. و اما و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین. دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّـهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿یونس: ١٠﴾ و لذا بنده حقیر شدیداً بنظرم می رسد که کسی جایز نیست که اساتید و دانشجویان دیگر را وادار کند به اینکه از راه خود گمراه شوند و به بیراهه روند چرا که ما در یک لابیرینت تو در توی سردرگمی خودمان را گرفتار کرده باشیم. بالاخره یا اسلام می آوری، یا اگر اسلام نمی آوری باید راه دیگری را انتخاب کنی. هم خر و هم خرما و همه چیز را از اول تا آخرش آندلسی کردن هم نمی شود و بلکه یکی دو تا گونی برنج کسی نمی خواهد به بیمارستان اعصاب و روان مهرگان اهداء کند، به امین آباد بدهد هم لااقل کار خیلی خوبی است. ویکی پدیا در مورد تاریخچه ی روانپزشکی در ایران می فرماید که بیمارستان چهرازی دیگر نداریم هر چند بیمارستانهای دیگر مثل مهرگان و روزبه و امین آباد و ... به کار خود ادامه می دهند. یحتمل بعضی بفرمایند که 007 هم اگر در بیمارستان اعصاب و روان دو صفر هفتی هم که شده بستری شود، هم برای خودش می تواند مفید باشد و هم دیگر مریضها تشویق شده و زودتر بهبودی می یابند. و حالا یحتمل آن تو دو تا اوردنگی هم خدای ناکرده به دیگر بیماران بزند یا بخوردد. بنده این را عرض می کنم که از بدآموزیهایی است که جایز نیست. اوردنگی در بیمراستانهای اعصاب و روان هم و حتی برای خود بیماران هم جایز نیست چه رسد به اینکه اساتید و پزشکان و دانشجویان هم وقتی ببینند خیلی همه و همه دارند به هم اوردنگی می زنند بفرمایند که پس ما هم هستیم! اللهم ادخل علی اهل القبور السرور... اللهم اشف کل مریض.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


یحتمل از همه ی این محاسبات در مدل استاندارد فیزیک و گرانش بتوان بالاخره در محاسبات مثلاً پیش بینیهای خسوفی و کسوفی بهتر و دقیقتر در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی استفاده برد.

ایاک نعبد و ایاک نستعین

 أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ ۚ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ ﴿٧٠


س 992: خمس سکه های طلا که قیمت آنها همیشه در حال تغییر است، چگونه است؟

ج: اگر قصد دارد خمس را از قیمت آنها بدهد، ملاک قیمت روز پرداخت است.


رساله ی اجوبة الستفتائات، مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید علی خامنه ای (دام ظله العالی)، ص. 211.


بنده حقیر می خواستم عرض کنم که بالاخره در کنفرانس متوجه شدم که ما یک جفت یوزرنیم و یک جفت هم پسورد داریم یکی برای وصل شدن به سرور وای فای و دیگری برای استفاده از اینترنت. مشکل اینجا بود که بنده فکر می کردم که همینکه به وای فای وصل شویم، مسئله استفاده از اینترنت هم حل است. نگو باید طرز استفاده را دقیقاً مطالعه کرد و خواند تا متوجه مسائل شد. حالا یحتمل کسی مدعی شود که فرضاً شما به وای فای وصل شوید، اگر بعداً نتوانید از اینترنت استفاده کنید، دیگر چه فایده ای دارد این وای فای. موضوع این است که یوزر یا همان استفاده کننده ی از وای فای یحتمل فایده اش را نتواند ببیند، ولی بالاخره آیا به وای فای کنفرانس روم وصل شده اید یا خیر؟ و نکته اینجا است که برای استفاده ی اینترنت یحتمل فایده ای نداشته باشد که به وای فای وصل شود ولی به انترنت وصل نشده باشد، ولی همین که به وای فای وصل می شوید یحتمل یک فایده هایی هم دارد که خود استفاده کننده ی از اینترنت هم هنوز در جریانش نخواهد بود. مثل اینکه بالاخره شما رادیو-تلویزیون-سی دی/دی وی دی پلیر را در خانه می توانید داشته باشید هر چند که همیشه آنرا یحتمل روشنش نکنید.

و لذا بنده بالاخره متوجه شدم که مثلاً RSP  یا p_T یعنی چه؟! البته همان اول پرسیدم p_ T یعنی چه؟ و جواب آمد که یعنی transit momentum. و حال آنکه بیشتر به معنای transverse momentum باید باشد. برای RSP بزنید مثلاً RSP CMS جواب می گیرید:  LO, NLO, NNLO را هم جستجو کنید، کلی مطلب می گیرید.

به هر حال، بنده داشتم فکر می کردم که یحتمل قیاس در دین را بعضی یا خیلی یا همه ی از علما جایز ندانند از آنجایی که بعضی چیزها را در دین نمی شود با هیچ چیز دیگری قیاس کرد و از جمله اینکه ما  توحید را داریم و در تکبیر می فرماید الله اکبر. اما غیاث الدین خوب است همانطور که می فرماید یا غیاث المستغیثین. و از همین جا نیز متوجه غیاث الدین جمشید کاشانی می شویم. بنده اگر درست یادم باشد او کوسینوس یک درجه را تا چندین رقم تقریب زد. (ویکی پدیا می فرماید: در واقع کاشانی مقدار سینوس یک درجه را تا ده رقم صحیح شصتگانی حساب کرد.... محاسبه جیب (سینوس) یک درجه. کاشانی در رسالهٔ وَتَر و جِیب مقداری برای جِیبِ یک درجه (˚sin ۱) به دست آورده که اگر آن را بر ۶۰ تقسیم کنیم، حاصل آن تا ۱۷ رقم اعشاری با مقدار واقعی سینوس یک درجه موافق است.) بعضی یحتمل ایراد کنند که حالا سینوس و حتی مثلثات امروزه روز به چه دردی می خورد؟ امروزه در ماشین حساب و گوگل بزنید سینوس هر عددی و به شما جواب را میدهد! موضوع این است که برای مثلاً یافتن تکانه ی ترانسورس ذرات و از جمله فوتونهایی که در موبایلها می توان از تصاویر عکسهای رنگی خیلی دقیق هم گرفت، برای محاسبه ی رنگها از شکست نور از طریق یافتن زاویه ی انعکاس در هر پیکسلی می تواند استفاده شود. و قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود و عکس رنگی به چه قشنگی بدست می آید. یعنی اینجا مثلثات دارید و از جمله سینوس، کوسینوسها و ....

و لذا ما همینطور متوجه می شویم که مثلثات در خیلی ماتریسهای مربوط به محاسبات نیوترینویی نیز استفاده می شوند. موضوع اینجا است که این درست است که ما دسترسی به همسایگیهایی از خورشید را در دسترس نداریم. ولی معادلاتی که مربوط به حرکت امواج و از جمله امواج نوری از خورشید به زمین واقع می شوند را می توان بر حسب ارزشهای مرزی مختلفی که معمولاً بر حسب نامهای فن نویمن و دیریشله هستند مورد بررسی قرار داد. و لذا این نکته هم مهم است که چطور نیوترینوهای الکترون، میون، تاو مورد نوسان واقع می شوند، یحتمل بتواند به ما در جهت جریانهای نیوترینویی تا چه حدودی کمک کنند؟!

البته بنده این را هم عرض کنم که در حقیقت بنظر این حقیر می رسید که کارهایی را که ال اچ سی دارد انجام می دهند از لحاظ فیزیکی خیلی بیشتر جنبه ی بین المللی دارند و لذا داده های آنها می توانند به مدل استاندارد ذرات فیزیک و از جمله کنش و واکنشهای مربوط به ذرات تاپ و باتوم top and bottom  و ذره ی هیگز و بقول معروف ماهیگری برای انواع ذرات کمک زیادی کنند. در این زمینه همینطور توپولوژی نیز یحتمل بکار می آید.

خوب، اینها همه درست. موضوع این است که حتی با در نظر گرفتن نظریه گالوای کیهانی ژنتیک، حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی کجا وارد مسائل می شوند؟ اینجا یحتمل بتوان گفت که باید دید که نگاه ها و انگیزه ها از چه قرارند و ما آیا در نهایت مایلیم که به حکمت متعالیه و فقه بپردازیم تا بلکه به انسانهای کامل الهی حتی نزدیک شویم یا در طبیعیات غرق شده ایم و نمی توانیم بدر آییم و به الهیات راهی نداریم ....؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


٢٢٧٩ / ١٦. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى جَمِیعاً ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ [٣] ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ غَزْوَانَ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ ، عَنْ عِیسَى بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا [٤] تَسْبِیحٌ ، وَهَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَةٌ ، وَکِتْمَانُهُ لِسِرِّنَا [٥] جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللهِ ».

قَالَ لِی مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدٍ : اکْتُبْ هذَا بِالذَّهَبِ ؛ فَمَا کَتَبْتَ [٦]شَیْئاً أَحْسَنَ مِنْهُ. [٧]


ابان بن تغلب از امام ششم علیه السلام روایت کرده که فرمود: نفس غمگین برای ستم بر ما، تسبیح است، و اندوهش بر ما، عبادت است؛ رازداری ما، جهاد در راه خدا است؛ و سپس فرمود: باید این حدیث را با طلا نوشت"


در روایت تاریخ طبری است همسر عمیر کلبی به میدان دوید و بالای سر شوهر خود نشست و خاک از او پاک می کرد و می گفت: بهشت بر تو گوارا! شمر بن ذی الجوشن به غلامی رستم نام، گفت یک عمودی به سر او بکوب. عمودی بر سرش کوفت و سرش را از هم پاشید و همان جا مرد.


رمز 53

خوی ددان درنده این است که از کشتار زیردستان لذت می برند و سود و زیانی در آن منظور ندارند، در میان افراد به صورت بشر به ندرت مظهر این جانوران درنده پیدا می شود، وای بر جامعه ی بشر از روزی که این چنین افرادی مصدر قدرت شوند و زور و زری به کف آورند.

در تاریخ باستان، داستان "نرون" امپراطور دیوانه رم قدیم معروف و انگشت نشان است که دستور می داد مردم ضعیف و بی گناه را آتش می زدند و او به سوز و گداز آن ها می نگریست و از آن لذت می برد، تاریخ شوم بنی امیه که مظهر دوران جاهلیت بود، در پرورش چنین اشخاصی تخصص داشت، آنها را پیدا می کرد و پرورش می داد و بر مخالفین خود مسلط می کرد، عناصر چاقوکش و ماجراجو جزء سازمان هر حکومت ناحق و ستمکار است، بسر بن ارطاة، زیاد، حجاج و شمر که مردان معروف و نامور صدر حکومت بنی امیه اند از همین قماسند، این جانور درنده به هیچ وجه از منظره ی غم انگیز شیون زنی بر سر نعش شوهر خود در میان بیابان غربت متاثر نمی شود بلکه به نشاط می آید و بر جنایت می افزاید و چنین دستور ننگینی را به جانور دیگری که مسخر او است صادر می کند.

از کتاب نفس المهموم ثقة الاسلام آقا شیخ عباس قمی ترجمه آیت الله کمره ای انتشارات جمکران ص 244


دیروز جلوی مترو گویی یک زوج جوانی داشتند آنچنان گیتاری به غنی می نواختند که حالا بیا و ببین. یک بنده خدایی که رد می شد گفت ما کجاییم؟ در فلان کشور اروپایی هستیم؟ و یکی از نمازگزاران مسجدمان را دیدم که می فرمودند به ویلون زنی که نزدیک نانوایی سنگکی بود گفتند که امروز (یعنی دیروز) شهادت حضرت رقیه است. و او مثلاً گفته که کسب و کارش خراب است و باید درآمدی داشته باشد و ... چیزی که به فکر این حقیر رسید این است که مسئله یحتمل هوای نفس هم باشد. به هر تقدیر بنده بعداً دیشب که آمدم مسجد یک روضه ی آنچنانی ای راجع به حضرت رقیه شنیدم که دل سنگ را به گریه درمی آورد.

راستی مقدمه شارح اشارات و تنبیهات خواجه نصیرالدین طوسی برای کسانی که خیلی وارد جزئیاتش نمی خواهند شوند اینچنین شروع می شود:

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی وفقنا لافتتاح المقال بتحمیده، و هدانا إلى تصدیر الکلام بتمجیده، و ألهمنا الإقرار بکلمة توحیده، و بعثنا على طلب الحق و تمهیده، و صلاته على المصطفین من عبیده، خصوصا على محمد و آله المخصوصین بتأییده.


یکی از سوالاتی که بنده بنظرم رسیده بود راجع به محلییت و جهانی (local-global) بودن در نظریه های کوانتمی است که اصولاً این نظریات محلی اند. ولی مثلاً در مدل استاندارد ذرات فیزیک، نیوترینوها را اگر در نظر بگیریم. جوایز نوبل زیادی از قضا در این رابطه با فیزیک نیوترینو کسب شده است. یک سوالی که اینجا مطرح است مثلاً این است که در نظریه گالوا کیهانی ژنتیک نیوترینوها چطور جلوه می کنند؟ حالا این برای خودش مبحث جداگانه ای می تواند باشد که بحثش می تواند بسی طویل شود. و اما صرفاً این مسئله را در نظر بگیرید که نیوترینوها در ژنتیک به چه کاری می آیند آنجایی که نطفه در حال شکلگیری است؟

در رابطه با مسئله ی محلی-جهانی، این مسئله نیوترینوها را در نظر آورید که ما نیوترینوهایی داریم که از خورشید به سمت ما می آیند و ما آنها را روی زمین با آشکارسازهایی از قبیل سوپرکامیوکند اندازه گیری می کنیم، ولی نیوترینوهایی را که از هر جهتی به سمت خورشید می روند را ما چطور می توانیم اندازه گیری کنیم؟ این مسئله از لحاظ همگنی فضا-زمان نیز می تواند مهم باشد چرا که تا چه حد تفاوتها و تغییراتی که در اندازه های کمی نیوترینوها در همسایگیهایی از زمین و از طرفی همسایگیهایی از خورشید واقعند متفاوتند. یعنی آیا مثلاً| جهت جریان نیوترینوها از خورشید به زمین است و نه از زمین و ماه و دیگر سیارات به خورشید. بنده حقیر البته منظورم این نبود وقتی گفتم که خورشید هم یحتمل ماچویی بیش نباشد چرا که حتی در طول روز هم ما خیلی نمی دانیم خورشید بالای سر ما چطور است که این همه نور را به زمین می رساند و همراه با آن چه چیزهای دیگری و از جمله نیوترینوها را نیز آیا دریافت می کنیم؟ و اینها چقدرش نیوترینوهای الکترونی و چقدرش نیوترینوهای میونی یا تاونی هستند و بلکه نوساناتی هم با هم می کنند؟

البته این مسلم است که می فرمایند نیوترینوها نتیجه ی کنش و واکنشهای هسته ای است که در سطوح خورشید انجام می شود و لذا این ذرات به زمین می رسند. البته در روی زمین هم ما خود این مسئله را داریم که مسئله ای حاد و به روز نیز می تواند شود که کی می تواند به انرژی هسته ای دسترسی داشته باشد و کی نمی تواند؟ راستی بنده حقیر هی داشتم دنبال اسلایدهای سخنرانیهای کنفرانس ال اچ سی ترکیه و ایران می گشتم. ولی مثل اینکه مثل کنفرانس نیوترینو روی اینترنت این سخنرانیها گذاشته نمی شوند که لپ تاپی بتوان همانجا حتی در اتاق کنفرانس سخنرانیها را دریافت و مطالعه و بررسی و تحقیق بیشتری نمود. از این بابت جای تاسف است. یعنی تا یک حد زیادی کار از این بابت به هدر می رود ولی خوب یحتمل هر چیزی را هم اینترنتی نمی خواهند بکنند. و الله العلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


یک مسئله ای را می توان عنوان کرد که رابطه ی بین ویمپها (wimps, weakly interacting massive particles) به عنوان ماده ای تاریک و ماچوها (machos, massive compact halo objects) چیست؟ بنده داشتم این را می پرسیدم و جوابی آنچنانی در موردش دریافت نکردم، بعد خودم بنظرم رسید که مگر چطور می شود اگر همین خورشید خودمان را نیز به عنوان یک ماچویی در نظر بگیریم. کامپکت نیست که هست. در طول روز جلوی دید ما را نسبت به همه ی ستارگان دیگر نمی گیرد، که می گیرد. در شب چطور می شود و کجا می رود، خدا عالم است! حالا درست است که فردا صبح هم دوباره باز می گردد و همینطوری ابر و باد مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی بکف آری و بغفلت نخوری.

البته اگر ما خورشید را به عنوان یک ماچویی بفرض آریم، خوب ویمپهایی هم از آن ساتع می شوند، همه ی نیروهای ضعیف و قوی و گرانش و الکترومغناطیس  هم در موردش کار می کند و لذا مدل استاندارد فیزیک را هم داریم هیچی، همانطور که دانیل می گفت حتی ابرتقارن هم یحتمل تا چه حد می توان داشت و الله اعلم.

حالا شما این دیدگاه را دارید، و اما اینکه چقدر این ماچو با زمین و ماه و سیارات دیگر کنش و واکنش می کنند نیز ما می خواهیم در نظر آوریم طوری که ببینیم مثلاً نیروها و ذرات و انرژیهای درگیر بین این اجرام سماوی و زمینی چطور با هم کنش و واکنش می کنند و بلکه چقدر از آنها ویمپها نیز هستند. موضوع اینجا این است که آیا شما می خواهید که کل منظومه ی شمسی را از یک نگاه دیگری که همه را کما بیش زیر سوال ماده تاریک بودن می برد، یک مربته مورد بررسی و تحقیق واقع کنید؟ تا الان ما فکر می کردیم روی زمین سفتی ایستاده ایم، و اما اگر زمین و منظومه ی شمسی را از جمله ماده گم شده ای حساب آوریم که ما به عنوان بشریت خود نیز در آن واقع شده ایم، آیا حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی و بلکه خورشید ولایت خدشه ای در آن واقع نمی شود؟ البته مدل استاندارد ذرات فیزیک بنظر می رسد که چنین چیزی را منع نکند.

و مسئله این هم می تواند باشد که هم به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی و هم به خورشید ولایت نیز که باور داریم و همینطور هم باید به نفس خود تسلط پیدا کرد و بلکه تهذیب نفس کرد، در عین حال داریم ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. در نهایت مسئله این می شود که وقتی یزیدی و یزید صفتانی آمدند و گفتند که ما تو را از همین ماچو و ویمپها و بلکه با همه ی نیروها و انرزیها و تکانه ها و ذرات جرمدار آنها نجاتت می دهیم و بلکه ماییم که خود خورشید ولایتیم و بلکه .... یک چپ و راستی داریم اینجا یا خیر در مسئله حماسه ی حسینی که تا روز قیامت ادامه دارد؟ موضوع این است که برای اینکه ما زمین و خورشید و ماه و بلکه دیگر سیارات را از ماچویی و ویمپی در بیاوریم و با نفس خود نیز وارد جهاد اکبر شده و حتی حسینی هم شویم، چاره چیست؟

بنده عرضم این است که راهش همین حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی است و حالا اگر یک یزیدی هم آمد گفت خورشید ولایت خودم هستم، و بلکه دچار سیاه چاله ها و بلکه ویمپها و ماچوها هم هستیم، معنی اش آیا این است که دیگر نه حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی داریم و نه خورشید ولایت؟ بالاخره، تکلیف چیست؟ یعنی اگر مثل مسئله ی آنالوگ دیجیتالمان، از ماچوها و ویمپهایی که طیفشان بینهایت است خواستیم به انواع سیاه چاله هایی که در پیش زمینه و پس زمینه ها هستند برسیم و طیفهایشان را دیجیتالی مورد بررسی واقع کنیم، آیا این کار امکان پذیر است؟ یا خودت هم می روی سر کار؟ یعنی چه؟ یعنی اینکه مثلاً اگر لپ تاپ و موبایلت در کنفرانس به وای فای وصل نشد، معنی اش این نیست که بروی موبایل و لپ تاپت را پرت کنی به روی سن که چرا چنین است؟ مگر موبایل و لپ تاپ من هم قاچاق است که وای فایتان کار نمی کند؟ خودشیفتگی هم می تواند حدی داشته باشد. تهذیب نفس و تسلط بر آن و مکارم اخلاق و بلکه اشارات و تنبیهات خواجه نصیر و فخر رازی و شروح آن و اخلاق ناصری به تصحیح مجتبی مینوی و نیز مدل استاندارد ذرات فیزیک و یک کلام حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی و نیز اللهم عجل لولیک الفرج.

نباید زودی عصبانی شد و یحتمل باید احتمال داد که بلکه پس ورد یا یوزرنیم را درست وارد نکرده اید. و باید توجه داشت که کلی چیز از این کنفرانس ال اچ سی یاد گرفتید تا همین حالایش یا خیر؟ و حالا اصلا نمی دانید هم آیا اسلایدهای سخنرانیها نیز کجا است که اینترنتی واقع می شوند یا خیر؟ حالا باز هم برو به بقیه ی کنفرانس، بلکه بالاخره یک جورهایی بشود. ماچو و ویمپ داشته باشی یا نداشته باشی. مگر چه چیزی است که با آن روبرو هستیم. آرشیو را جستجو کن. مثلاً این چطور است؟

https://arxiv.org/abs/astro-ph/0508279

موضوع این هم هست که کجاها و چطور ماده تاریک سرد و داغ و امثالهم هم داریم....

یک سوال دیگری که برای این حقیر مطرح شد که بی ربط به این مسئله نیز نیست، این بود که شما وقتی یک جتی از ذرات مثل پروتونها را دارید، چطور تشخیص می دهید که این یک جت است. البته این یحتمل از لحاظ ال اچ سی تعریف شده است که به جتی از ذرات چه معنایی اطلاق می شود. ولی مسئله اینجا است که ما یک باریکه ای از فرضاً پروتونها را داریم که با باریکه ای دیگر از پروتونها برخورد می کنند. اصولاً فیزیکدانها یحتمل قادر نباشند که این باریکه را به برخورد دو پروتون شاخ به شاخ محدود کنند و باید بسیاری را با هم برخورد دهند تا بلکه چند تا پروتون با هم برخورد کنند. این را بنده حقیر عرض نمی کنم و بلکه خود فیزیکدانها است که می فرمایند. حالا یحتمل اعداد در حدود 10 به توان 20-25 منظور باشد. و لذا سختی مسئله را ملاحظه می فرمایید که ما وقتی از آن حالات آنالوگی طبیعت می خواهیم به حالات دیجیتالی آزمایشگاهی وارد شویم، مسائل از چه انواعی می توانند شوند؟ و حالا مثلاً چهار تا جت از انواع ذرات را هم داشته باشید که می خواهید برخوردشان دهید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بنده باید عرض کنم که بالاخره دانشجویی هم که شده به کنفرانس ال اچ سی رفتم. البته راستش را بخواهید نمی خواستم بروم چرا که همانطور که گفتم هیچ چیزش را درست نمی دانستم که چی به چی است. کی شروع می شود و کجا است و شناسه ی بانک مرکزی هم که می دانید... اما خوشبختانه بنده حقیر تعجب کردم که به من تلفن زدند و گفتند می آیی یا نمی آیی؟ و ...

یک چیزی را که بنده راجع به این نوع از کنفرانسها علاقه مندم این است که سطح تجرد و انتزاعی بودن نظریه ها خیلی بالا است در عین حالی که اصل موضوعات ریاضی فیزیکی یحتمل بنظر برسد که خیلی هم پیچیده نیست، مثلاً همین ذره ی هیگز را در نظر بگیرید. اکثر سخنرانیها حول آن می گشت. چه چیز خاصی دارد که راجع به آن، این همه بحث شود؟ بنده داشتم همینطور راجع بدان تخیل می کردم، بنظرم اینطور می رسد که فرض بفرمایید که برای اینکه یک بیمارستانی کارکنانش و از جمله پزشکانش از یک یونیفورمی استفاده کنند، همه باید مثلاً کراوات بزنند. یک بیمارستان دیگری قانونش این است که کارکنانش کراوات نزنند. مسئله را بنده می خواهم عرض کنم که همان حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی است. یعنی کارکنان هر بیمارستانی باید بطور محلی قانون خود را رعایت کنند و نمی توانند همه را زور کنند که همه ی بیمارستانها باید کراوات بزنند. حالا اگر شما بروید حوزه های علمیه یا در مساجد، اساتید و ائمه ی جماعات معمولاً عمامه هم دارند. و معمولاً اینطور هم نیست که هر کسی از عموم مردم بتواند عمامه و لباس روحانیت به تن کند. در صورتی که در دانشگاه ها ما چنین چیزی را نداریم. البته منافاتی هم ندارد که یک کارگر هم که به آموزه های دینی علاقه مند شده است را تشویق کنیم که طلبه و آخوند شود.

ولی یحتمل نکته ی ذره ی هیگز اینجا است که شما نمی توانید همه را زور کنید که از کوچک و بزرگ مثلاً کلاه مکزیکی سرشان بگذارند! همانطور که یکی کراوات می زند، یکی نمی زند، .... در حقیقت ذره ی هیگز از این حقیر بپرسید از دیدگاه حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی اتفاقی که می افتد این است که آنوقتها و آنجاهایی که اسلام شناخته نشده، اینها می توانند نسخه های خود را برای درمان دردها و مشکلات اینطوری بنویسند. و آیا کار کند یا خیر؟؟ و خوب چرا ما دنبال غیر اسلام برویم بجای اینکه به اسلام بپردازیم؟ برای اینکه این کار دستور خود اسلام است که علم را بیاموزید حتی اگر نزد کافر و مشرک و منافق هم هست. مسئله ولی از آن طرف کار می کند. یعنی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دیگر نمی توانید بفرمایید که اینجا در الهیات نیز مشکلاتی داریم. البته نه اینکه آنجا نیز مشکل نداریم، مسئله اینجا است که وقتی اسلام را کنار گذاشت، آنگاه هی باید کارهایش را از ریز تا درشت درست بسنجد. دستورات اسلام را عمل نمی کند ولی مجبور می شود اگر از کارکنان بیمارستان است که دستورات بیمارستان را یک یکی عمل کند. و به هر تقدیر هر مریضی باید به دستوارات پزشکش گوش دهد و عمل کند.

یعنی این یک رشدی می خواهد که به همه عرض شود که مسلمان شوید، و آنها هم مسلمان شوند. اینطور نیست که به همه گفته شود کلاه مکزیکی سر بگذارید و همه کلاه مکزیکی سر کنند! بعضیها تا آنجایی که عقل و فهم کار می کند است که مسلمان می شوند و نه بیشتر. ذره هیگز هم همینطور است. بنده داشتم عرض می کردم که ذرات بنیادی یحتمل وقتی هر چه بیشتر به سرعت نور نزدیک می شوند و انرژی آنها بالاتر می رود، در حالات کوانتمی می فرمایند که جرم و انرژی و بلکه تکانه ی آنها نیز تقریباً یکی می شود همانطور که همه و همه فطرتاً مسلمانند. و اما خوب، اسلام کجا و ما کجا؟ و اما وقتی خودمان نتوانیم اسلاممان را درست درک کنیم، بی درنگ اسلام به ما دیکته خواهد شد. العلم سلطان

العِلمُ سُلطانٌ ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ.
ترجمه:
امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند.

به ما مثلاً بفرمایند بروید مدافع حرم شوید. چقدر از ما می روند؟ همانطور هم جهاد با نفس که جهاد اکبر است سختتر هم هست و با انباشه شدن گناهان هی سختتر هم می شود و

 کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٢١٦﴾

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


این یحتمل یک سوال مهمی است که آیا آزمایشات ال اچ سی می توانند سیاه چاله های نجومی ای را ایجاد کنند؟ مثلاً ممکن است که ما فضاهای تاب-نات را داشته باشیم که جوابهای معادلات اینشتن هستند و در ضمن این فضاها را می توان اینستنتانی و برینی نیز بررسی کرد. مثلاً

https://arxiv.org/abs/1109.3191

https://arxiv.org/pdf/1707.08785.pdf

همین مقالات را در نظر بگیرید. از یک طرف ما می توانیم از فضاهای تاب-نات به فضاهای برینی و اینستنتانی وارد شویم و از طرفی می توانیم مسائل همدیسی را در نظر آوریم و مثلاً اگر مسئله در صفحه واقع است آنرا بنوعی فشرده کرده و به کره ی ریمانی منتقل کنیم.

اینها ابعاد ریاضی فیزیکی قضایا هستند که از لحاظ مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنها و امثالهم تمامی ندارند و هر چه بفرمایید کم گفته اید. و خوب ما همینطور هم می بینیم که در اینجا ادقام علم صنعت و تکنولوژی هم بطرز بسیار چشمگیری با هم می توانند حتی در سطوح بین المللی آمیخته شوند و نتایج  خیلی پرباری هم دهند. و اما اینکه تاثیر این ثمرات بر صنعت و علم از لحاظات محلی و دور و بر خودمان چطور است هم سوال دیگری است که می تواند نه فقط برای حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مفید واقع شود و بلکه یحتمل حتی در طرحهایی مثل انتقال تکنولوژی از موتور ملی ماشین به موتور ملی هواپیماهای مسافرتی قابل رقابت با بوئینگ و ایرباس نیز شوند. اما اینجا یک نکته ی کلیدی ای در نظریه های گالوای کیهانی ژنتیک نهفته است که آنرا نیز باید در نظر آورد.

ما اینجا فقط اشاره می کنیم که این جایز نیست که سوال شود که چرا مثلاً مرجع تقلیدی همچون آیت الله سیستانی وقتی قلبشان ناراحت شد، برای معالجه به ایران نیامدند و رفتند انگلیس برای درمان. همانطور که خوب است اگر کسی چشمش احتیاج به عمل دارد و دیابت هم دارد و سنش هم بالاست، تردید شود که آیا ما می توانیم روی او عمل کنیم یا خیر. و اما اگر عمل حراحی یا برای قلب یا برای چشم انجام شد و بعد معلوم شد که کار به سی سی یو و آی سی یو کشیده است، آنگاه باید دید که آیا تیم جراحی قبل از اینکه شروع به عمل کردند حتی همه ی گزینه های موجود برای عمل را در نظر گرفته بوده اند و توانسته اند از عهده ی کار خوب بر بیایند حالا چه در انگلیس باشد چه در ایران یا آمریکا. یا مسئله این است که حالا ما عمل را انجامم دهیم و بعد اگر اتفاقی افتاد بلکه آیا بتوانیم با آن روبرو شویم آیا نتوانیم و می خواهد آنژیو یک میلیون تومان باشد یا 15 میلیون تومان فرقی نمی کند چرا که پولش مسئله نیست. بالاخره یک بیمه ای هم این میانها برای سلامت باید باشد یا خیر؟ اللهم اشف کل مریض. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَفَاتِحِ اَلْغَیْبِ اَلَّتِی لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ أَنْتَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ و ان تغفر لی.


https://arxiv.org/pdf/1512.01802.pdf

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


ایاک نعبد و ایاک نستعین


بنده حقیر برای کنفرانس ایران و ترکیه ال اچ سی درخواست کردم که شرکت کنم. به این حقیر جواب داده شد که با درخواست تو موافقت شده و اینطور پرداخت کن. بعد معلوم شد که شناسه ی پرداخت بانک مرکزی اشتباه است. و وقتی تلفن زدم فرمودند که تو بیا، همانجا می توانی پرداخت کنی.

بنده فکر می کنم که چنین کنفرانسی که با مشارکت کشور دیگری هم هست، باید از نظم بهتری برخوردار باشد. و نباید مسائل آنطور که از مدتها قبل برنامه ریزی شده است تبدیل شود به یک حالت فی البداهه ای که حالا در هر لحظه ای چه خواهد شد اینطور که تو بیا آن روز و همانجا پرداخت کن. این راهش نباید باشد. یعنی در شان کنفرانس و آی پی ام نیست. اینتظار دیگری از دست اندر کاران می رود. البته یحتمل بنده حقیر هستم که خیلی دن کیشوت شده ام و بیش از حد است که دارم حساسیت نشان می دهم!

العِلمُ سُلطانٌ ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ.
ترجمه:
امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند.


شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 20، ص 319.


یک نکته‌ی دیگر این است که ما باید یک فکری برای صنعت کشور بکنیم که حالا من در این بحثهایی هم که دوستان کردند، دیدم بخش مهمّی با این مشکل ارتباط پیدا میکند. صنعت کشور دچار آفت مونتاژکاری است که یک آفت قدیمی است؛ وقتی‌که مسئله، مسئله‌ی مونتاژکاری است، نوآوری دیگر خیلی معنی‌ ندارد؛ وقتی نوآوری وجود نداشت، پس تحرّک علمی و کار علمی دیگر وجود ندارد؛ وقتی کار علمی مطرح نبود، ارتباط صنعت و دانشگاه که ما این‌همه داریم داد میزنیم، تحقّق پیدا نمیکند. صنعت و دانشگاه اگر به هم ارتباط پیدا کردند، هم دانشگاه پیشرفت پیدا میکند، هم صنعت؛ این واضح است. بنده البتّه این مسئله‌ی ارتباط صنعت و دانشگاه را از خیلی وقت پیش با دولتها مطرح کردم که همین معاونت علمی بالاخره بر اثر فشارها و اصرارهای ما تشکیل شد، به‌خاطر همین که ارتباط صنعت و دانشگاه تحقّق پیدا کند. منتها ارتباط صنعت و دانشگاه وقتی به‌معنای واقعی کلمه تحقّق پیدا میکند که صنعت احساس نیاز کند به دانشگاه؛ در مونتاژکاری چنین احساسِ نیازی نیست. باید به صنعت سفارش کرد؛ همچنان‌که یکی از دوستان عزیز که صحبت کردند گفتند که از صنایع خواسته بشود؛ خب خواستن از صنایع یک مسئله است، احساسِ نیاز صنعت کشور یک مسئله‌ی دیگر است؛ این احساس نیاز باید به وجود بیاید. این هم وقتی خواهد شد که این مشکل قدیمی برطرف بشود. بایستی در یک مقطع زمانی مثلاً ده‌ساله -خیلی هم ما عجله نمیخواهیم بکنیم- در یک بازه‌ی زمانی ده‌‌ساله، این مسئله‌ی «تبدیل نگاه از مونتاژکاری به نو‌آوری» در صنعت به وجود بیاید و این باید در کشور حاکم بشود.

سخنان رهبری مد ظله العالی در جمع نخبگان

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=37949

با سلام،
بنده خیلی دکتر هشترودی را متاسفانه نمی شناسم ولی برایم خیلی جای تعجب است که ایشان از شاگردان الی کارتان است و خودش در ایران یک شاگرد دکترا هم نداشته است. و مقالات علمی اش کجا است؟ یحتمل آن زمان اصلا رسم هم نبوده که در ایران ما شاگرد دکترا داشته باشیم. و اما امروزه روز بقول شما حتی در سطوح عالی ریاضیات چقدر از آن درست استفاده می شود و در علوم دیگر و صنعت کاربردی می گردد را یحتمل بتوان گفت خود آقای خامنه ای مد ظله العالی در سخنرانی اخیرشان در جمع نخبگان پاسخ گفتند. آنجایی که همه چیز کما بیش وارداتی می شوند و وابستگی به نفت است که مشکلزا است یا اصولاً یحتمل آن توان کنش و واکنشهای با ظرفیت کامل گسیل و جذب به علل مختلف و از جمله اختلافات طبقاتی ما را گرفتار کرده اند. بنده فکر کنم یک وجه قضایا هم افراط و تفریطهایی است که بین حوزه و دانشگاه رخ می دهد آنطور که یحتمل 50 سال اگر کسی در اینترنت بنشیند از حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی بگوید. خوب گفته است! باز هم می خواهی بگویی، خوب بگو! یحتمل بعضی روانشناسان رفتاری درست برآورد کنند که بنده دچار کم توجهی همراه با بیش فعالی attention deficit hyperactivity در این مسائل خاص و بلکه عام نیز شده ام و بلکه مثل کرم دارم به خودم هی پیله می کنم. داستان عجیبی است. گاهی اوقات بنظر می رسد که ما دچار یک حالتهای خودشیفتگیهای نارسیسی ای شده ایم. گاهی اوقات دیگر بنظر می رسد که ما واقعاً به مسائل روز خیلی کم توجه ایم. البته بنده نه سر پیازم نه ته آن. چه عرض کنم. انسان پشیمان می شود که اصلا چیزی بگوید الا اینکه باز این چه شورش است که در خلق عالم است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿الفاتحة: ٥﴾


راستش را بخواهید، بنده حقیر برگشتم و نماز جمعه را دوباره گوش کردم. فکر کردم اشتباه شنیده ام! برایم جای تعجب بود که شیخ جعفر شوشتری شبی بالای منبر حتی برای تهذیب نفس هم که شده، مردم را به شرک دعوت کرده باشند. همه جا در قرآن کریم بر علیه شرک مردم را بر حذر می دارد. دلیلش این است: می فرماید لحظه ای غفلت و تسلط نفس. و یعنی اینکه یک ذره شرک هم جایز نیست و قلب حرم الله است و اما قلبهای سیاه آنقدر گرفتار غیر خدا می شوند که دیگر جایی برای خدا باقی نمی گذارند. و لذا باید هم گفت که ای مشرکین اصلا من شما را به شرک دعوت می کنم و آن اینکه در میان این همه شرک که برای خدا قائلید، یک جایی هم برای خدا در قلبتان برای او باز کنید. البته این دعوا و در حقیقت جهاد اکبر بین شرک و توحید، یک جهاد ابدی است که پایان پذیر نیست و فقط یک عارفی می تواند اینچنین مسئله را وارونه کند و باز هم مردم را بیشتر به توحید دعوت کند!

مسئله را از دیدگاه حسینی اینطور می توان در نظر آورد که ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. در حقیقت کشتی نجاة حسینی اینچنین است که کلید سوار شدنش واقعاً در دست همه هست ولی نفس آنجایی که چراغ هدایت را گم کرده و متوجه نیست که حتی همه ستارگان و از جمله خورشید طبیعت نیز برای زیارت خورشید ولایت حرکت خود را بر حسب کشتی نجاة حسینی تنظیم می کنند تا زیارت خود را تکمیل کرده و لذا هر یک در فلک خود در حرکتند. و الشمس تجری لمستقر لها ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٣٨ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿٣٩ لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿٤٠ وَآیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ﴿٤١ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ ﴿٤٢ وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ یُنقَذُونَ ﴿٤٣ إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِینٍ ﴿٤٤.

البته بعضی اینجا یحتمل اشکال می کنند که تو باز داری به شرک مبتلا شده و ادعاهایی می کنی که خورشید ولایت را طوری جلوه دهی که حتی همه ستارگان و ماه و خورشید هم برای زیارت او همان کنند که او گوید. یعنی نه اینکه بدانها عرض شود که اگر آنطور که من می گویم نکنید و به زیارت من نیایید، آنگاه از کشتی بیرونتان می اندازیم آنطور که در حکایت سعدی است. و بلکه می فرماید که اگر به زیارتم نیایید و شروع کنید به تکان دادن کشتی، آنوقت من می دانم و شما! و این کدام کشتی است؟ همان کشتی نجاة حسینی است که می فرماید ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.

موضوع اینجا این است که این چطور می شود که همه و همه یکی یک کلید در دست داشته باشند که در کشتی سوار شده و یا علی از تو مدد، و بلکه نگوییم کل ملت جا می مانند و حداقل باید گفت که اکثر مردم جا می مانند. اینجا یحتمل اشکال می شود که پس حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی و نظریه گالوای کیهانی زنتیک و امثالهم چطور می شوند؟ یعنی بالاخره اگر حکمت متعالیه و فقه هم کار نکند و بلکه نظریه های حمیدی مجیدی نیز جا ماندند، در نهایت همان نظریه های ریاضی فیزیکی را که داریم. در حقیقت گیر قضیه همینجا است. یعنی آنجایی که باید سعی کند کلیدش را برای کشتی نجاة بیابد و بر آن سوار شود، سعی می کند که بجایش کشتی نجاة را هم شده بدنبال خودش یحتمل یدک کش کند اگر نه رهایش کرده و راه خود را برود.

التفات بفرمایید که کلید را اگر در داخل قفل قرار دهید، آیا از آن طرف بشود کلید دیگری به آن انداخت و در را باز کرد یا خیر ببسته به اینکه نوع قفل چطور است؟ بعضی قفلها اگر کلید از یک طرف در آن واقع باشد از طرف دیگر باز می شوند و بعضی دیگر باز نمی شوند بسته به اینکه یک زبانه است یا دو زبانه. حالا بعضی یحتمل هم حساب می کنند که ما یک در داریم و بسیاری کلید که هر کدام در را باز می کنند. و بعضی دیگر یحتمل حساب کنند که ما بسیاری دربها داریم و بسیاری کلیدها برای آنها که هر کسی کلید خاص خود را دارد تا در را باز کند و وارد کشتی شود. این چه نگاه ها و دیدگاه هایی است؟ یعنی آیا ما می خواهیم از یک دیدگاه توحیدی وارد شویم یا اینکه مشرک شده ایم. بالاخره آیا نباید فقط یک نفر کلیددار باشد و بقیه را یا راه دهد یا خیر؟

مسئله مثل داستان سیگنالهای آنالوگ و دیجیتال می ماند. یحتمل بعضی سیگنالهای آنالوگ را به یک سیگنال دیجیتال و بعضی دیگر به سیگنالی نزدیک بدان ترجمه کنند. فرض بفرمایید که ما قبل از اخبار، آیاتی از قرآن را داریم که قرائت می شوند. و اما برای اینکه مخاطبان ما زیادتر هم شوند، بعضی مدیران که بیشتر به موسیقی و صدا و نور پردازیهای پیچیده و زیبا و رقص فواره ها متمایلند تصمیم بگیردن که چنین وضعیت رقص فواره ها همراه با صدا و نور پردازی را نیز قبل از آیات قرآن پخش کنند. موضوع اینجا این است که ما چقدر از این موسقی فواره ها و نورپردازیها را که بطور آنالوگ در مثلاً پارک ملت دارد اجرا می شود را می توانیم دیجیتالی به خانه های مردم بفرستیم. و حتی وقتی یک بار این کار را حدمی (اچ دی ام ای) ای انجام دادیم، هزینه ی فرستادن آن به فضای الکترومغناطیسی برای اینکه همه و همه آنرا دریافت کنند چقدر است؟ حتی گیریم که همه اسمارت تی وی هم داشته باشند آنچنان که به تلویزیون می فرمایید روشن شو، و صدای شما را تشخیص داده و روشن می شود و هیچ کس دیگری هم نمی تواند چنین کند الا شما! موضوع این است که هر کسی حتی وقتی در پارک ملت هم حضور داشته باشد، ترکیبی از فواره ها و موسیقی و نورپردازیها را توسط طراحی با کمک رایانه ها به یک صورتی متصور شود که دیگری متصور نخواهد شد. خوب این یک قسمت از مسئله است. قسمت دیگر این است که برای اینکه در اخبار نظر مردم را جلب کنند به اینکه قاچاق موبایل نکند هر چند که خیلی قاچاقهای دیگر هم یحتمل داشته باشیم، این برنامه را تبلیغ هم می شود که همراه با رقص فواره ها خواهد بود.

بنده که هر دفعه این قاچاق موبایلها را برنامه شان را در اخبار دنبال می کنم که ببینم دقیقاً چه خواهد شد، هر چند که از همه ی ماجرا هم سر در نیاورم. و اما مسئله اینجا این است که آیا ما داریم یک کلیدهایی را طراحی می کنیم که گردش و گردشگریهای مورد نیار مردم را بهتر در دسترسشان قرار دهیم یا حتی گردش و گردشگریهای اسپینی و اسپین فومها و شبکه ها و امثالهم را هم در نظر آورده و در سطوح مختلف کوانتمی و بلکه نجومی هم همه و همه را می خواهیم شده با چه تکانهایی که باشند هماهنگ کنیم و همه و همه را هم با هم هارمونیزه و هماهنگ کنیم؟ هر چند که بعضی هم در این میان جا می مانند.

مسئله این است؟ یا اینکه اصلا مسئله جور دیگری است که می فرماید ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. و بلکه سوار شدن به کشتی نجاة کلید دیگری می خواهد! خوب، پس ما اینجا حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را چه کنیم؟!  هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ﴿الصف: ٩﴾ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿٩. یعنی به روایتی ما فقط جهت وارونه ی این درخت طبیعت را می بینیم که آیا از آنالوگ به دیجیتال و از دیجیتال به آنالوگ بتوانیم مسائل را درک کنیم یا خیر. و اینکه حالا همه و همه به زیارت خورشید ولایت نائل آیند آنطور که هر کسی باید آن کلیدش را در نفس خود پیدا کند که بتواند تسلط بر نفس خود را بیابد و موفقانه از کلید و بلکه کلیدهایش استفاده برد، اینها سوالهایی است که هر کسی باید با نفس خود بدجوری خوب کلنجار رود! و می فرمایند که بعضی ره صد ساله را یک شبه می پیمایند و خوب است وصیت نامه های شهداء را بیشتر مطالعه کنیم. البته تحصیل و تهذیب و اشارات و تنبیهات علمی و بلکه حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز روایات جهادی خود را می توانند داشته باشند.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ایاک نعبد و ایاک نستعین


بعضی چیزها هست که در عین سادگی خیلی هم می تواند پیچیده باشد، بدین معنا که برای اینکه واقع شدن در یک فضایی را تشخیص دهیم لازم است که آن فضا به اندازه ی کافی باشد که نقاط مورد بحث را در بر گیرد و اگر در فضای کوچکتری واقع شویم مبنای بحث معنا پیدا نمی کند. ولی در عین حال بنده عرض کنم که سادگی قضایا خیلی اوقات در همین است که خیلی از توئیتها و پیامهایی را که مثلاً تلگرام (و اینستاگرام را خیلی نمی دانم که چیست چون از آن اول خیلی واردش نتوانستم شوم!) می فرستند اتفاقاً خیلی هم می توانند الهام بخش هم باشند همانطور که همه جور کانالهایی هم در تلگرام یافت می شوند. حالا مثلاً تلگرام این حقیر نباشد و بلکه تلویزیون بنده باشد که یک کانالش کم شده است. خوب باشد. کی به کی است؟! فرقی نمی کند. بله؟

بنده عرضم این است که این را این حقیر از گفت و شنود روزنامه ی کیهان هم الهام گرفتم که خیلی مسائل آنقدرها هم پیچیده که بنظر می رسند نیستند. و می توانند خیلی ساده تر از آنچه هستند باشند ولی آب و تاب داده می شوند و لذا در میان آن همه دود و سر و صداها و بقول معروف اسپشیال افکتهای گوناگون کسی نمی فهمد مسئله چیست! لااقل یحتمل باید چنین احتمالاتی را هم آیا داد یا خیر.

مثلاً از همین گفت و شنود بنده حقیر دریافتم که همین مامور 007 خودمان را می گویم. همین را یحتمل کسی به زبان جنها و جنیان آگاه باشد، متوجه شود که اگر 00 که در سمت چپ 007 را که خوانده نمی شود را در نظر بگیرد و آنگاه در تبدیل آنالوگ به دیجیتال از two's complement استفاده کند و 00 تبدیل به 11 شود. و بعد 11 را ارقامش را با هم جمع کند 1+1=2 و لذا داریم 27 که چون بعضی مدعی شوند که جنیان بجای اینکه اعداد را از چپ به راست بخوانند و بلکه از راست به چپ می خوانند، آنگاه این مامور 007 خودمان یک کمی برای شما آشنا نمی نماید هر چند که باید این زبانهای جنیان و رموز آنها را در کتب ممنوعه ای که یحتمل در هر کتابخانه ای هم یافت نشوند یافت؟ حالا آیا حرف زدن با موبایل در هواپیما هم مممنوعه باشد یا خیر. لطفاً التفات بفرمایید. جیمز باند خودمان را دارم می گویم. موضوع می تواند به همین سادگی باشد و این همه دنگ و فنگ ندارد که آقایان خانمها 007 باید آن همه وسائل و تجهیزات پیچیده برای انواع کارهای خارق العاده آیا در دسرتسش داشته باشد یا خیر. همین همین است که 007 همان 72 خودمان است البته به زبان جنیان. و الله اعلم.

و اما اینجا در آنالوگ به دیجیتال و برعکس دیجیتال به آنالوگ بوسیله ی طراحیهای به کمک رایانه یا همان کَد CAD (Computer Aided Design) تکته ای نهفته است که ما بسادگی نمی توانیم در همه ی موارد آنها را سیموله کنیم. مثلاً شاید بشود وارد شدن و پهلو گرفتن کشتیها و رفتن آنها از اسکله ای را رایانه ای سیموله کرد و بلکه حرکتهای آنها را بدین ترتیب طراحی و مرتب هم کرد. حالا باز این را تا چه حد هم می شود انجام داد باز جای بحثهای تخصصی خود را دارد. و اما فرض بفرمایید که یک مسابقه ی فوتبال یا یک کنسرت موسیقی را با آن همه دود و سر و صدا و هم همه های خاص خودشان می خواهیم طوری اطلاعاتش را به خانه های همه ی مردم بفرستیم که همه لازم نباشد بروند استادیومی که گنجایش این همه تماشاچی را مثلاً در بازیهای جهانی ندارند که ندارند.

خوب، حالا شما این همه دود و نور و سر و صدا را همانطوری که در مثلاً کنسرت است را چطور می خواهید به خانه ی همه بطور همزمانی که کنسرتی هم دارد پخش می شود با همان والیوم صدا و با همان نور و بلکه صدا پردازیهای تخصصی که متخصصان خاص خود را در محل دارند را به خانه های همه و همه بفرستید؟ یعنی اگر صداها و نورها دارای طیفهایی باشند که مثلاً از 0 تا 1000 در کنسرت هستند را آیا می توانید همین را به 0 تا 100 اکتفا کنید و همه را هم در عین حال راضی کنید؟ البته بعضی مدعی شوند که بله می شود و چرا که طوفان که نمی خواهید به پا کنید و همان طوفان را به خانه های همه و همه بفرستید! کنسرت است. یا مسابقه ی فوتبال است دیگر. این که این همه کار ندارد. والیومش کم است؟ بسته به سیستم صوتی خود زیادش کنید. تصویرش خیلی سینمایی نیست؟ ان شاء الله تلویزیونهای مجهزتر و مافوق HDMI که حالا اسمهای خاص خودشان را هم این روزها دارند و خیلی هم بنده حقیر وارد جزییاتش هنوز نشده ام، بخرید و کلی منفعت از آنها ببرید.

حالا مثلاً اینها را تکنولوژی اش را کره شمالی ندارد و بهتر از آنها کره جنوبی دارد؟ خوب می توان از کره جنوبی خرید. چرا برویم سراغ کره شمالی که این تکنولوژیها را ندارد. همه چیز را همگان دانند. بیکاریم حالا برویم آنالوگ به دیجیتال و دیجیتال به آنالوگ را هم از سیر تا پیازش همه و همه را بیاموزیم که حالا آیا این سیگنالهایی را که ما دریافت می کنیم در موبایلمان و مثلاً همینطوری داریم فیلمبرداری می کنیم از چیزی، آیا اینها یک مشته عدد هستند که بطور دیجیتالی و گسسته و بلکه یحتمل بتوان گفت کوانتمی در هر پیکسلی از صفحه ی موبایل بطور آنی ضبط می شوند و رنگ و روشنایی و تاریکی هر نقطه را نشان می دهند و حتی صدا را هم ضبط می کنند؟ یا اینکه خیر اینها را ما بطور آنالوگ است که چطور در میکروفن هر چه بگوییم همان را آناً از امواج صوتی به الکترومغناطیسی تبدیل می کنند؟ اینها هم همینطور است و حالا می خواهد از این طرف دنیا باشد به آن طرف دنیا یا همین منم که با دوستم توی هواپیما می خواهم از او فیلمبردای کنم و آیا حالا مهماندار هم ایراد کند یا نکند؟ التفات بفرمایید. مسئله می تواند خیلی ساده تر از این حرفها باشد که مثلاً اطلاعات را از این طرف دنیا به آن طرف دنیا خیلی ساده و بی آلایش و حتی سیاه و سفید و با صدای خیلی معمولی بفرستید که خیلی هم کم هزینه و حتی در حدود مجانی است. و اما در مقصد است که وقتی این امواج را دریافت کرد در محل و نه بطور جهانی همه ی اطلاعات را دریافت کند، چه می شود؟ خیلی ساده است. محلی است که همه چیز بزک می شود و نه جهانی! و السلام نامه تمام. یعنی نمی آیید آن همه اطلاعات را اچ دی ام آی حول عالم بفرستید که! یک کمی اطلاعات اصلی را می فرستید و بعد محلی همه و همه را اچ دی ام آی اش می کنید. دیگر از این بهتر چه می خواهید؟ باز بعضی یحتمل بفرمایند که این قبری که تو دنبالش هستی که تصاویر آنالوگ را بطور شبکه ای از یک تلویزیون به مثلاً بیست تلویزیون به هم چسبیده تبدیل کنی، یک قبری است که خالی است. بالای سرش بیخودی داری گریه می کنی! و چرا برای اینکه این کارها را همه خیلی وقت پیشها یاد گرفته اند و حالا بچه های دبیرستانی و بلکه کلاس هفت و هشت هم بلدند چه کنند و تویی که از غافله جا مانده ای. مثل این است که بگویید ما می خواهیم هندسه ی اقلیدسی را دوباره زنده کنیم چرا که هندسه ی غیراقلیدسی دیگر از آن اب و تابش افتاده است. بابا ما هم هندسه ی اقلیدسی می خواهیم و هم هندسه ی غیراقلیدسی. دلیل نشد که دخترها و پسرها همه و همه خودکشون می کنند که در کنسرتهای فلان خواننده ی راک است که شرکت کنند و هندسه ی اقلیدسی و غیراقلیدسی را خیلی نمی خواهند یاد بگیرند. نمی شود به همه ی دخترها و پسرها گفت بچه ها شما برای انیها خودکشون نکنید و برای این یکیها خیلی خودکشون کنید. اصلا چرا خودکشون می کنید بی خودی؟ خوب خودکشون اصلا نکنید. چه هندسه ی اقلیدسی اش باشد و چه هندسه ی غیر اقلیدسی اش باشد و چه همولوژی فلوئراش باشد و چه مثلاً کنسرت و مسابقه ی فوتبالش باشد. افراط و تفریط نکنید.

حالا بفرمایند که همه و همه بروید کتابخانه ی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی که بلکه یک قسمتی هم دارد که ممنوعه است. همه می خواهند بدوند بروند ببینند ممنوعه اش چیست؟ بابا تو حالا همین کتابهای غیرممنوعه را بخوان و یاد بگیر تا بعد کتابهای ممنوعه ی کتابخانه ی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی را هم یک وقت دیدی گوشه ی خیابانها هم پیدا شدند. یا یک وقتی ممنوعه است و یک وقت دیگری دیدی هیچ هم نیست و بلکه در کتابفروشیها هم یافت می شوند. اقراء کتابک. کتابت را بخوان، یعنی متوجه باش که ربتا آتنا فی الدینا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار. و نه فقط اینکه مثلاً ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و قنا عذاب النار. آخرتت را هم حساب کن. نگاه ها هم که باشند بالاخره گالوای کیهانی هم نباشند و انواع کیهانشناسیها باشند، نگاه ها عوض می شوند یا خیر؟ همان نگاه همان نگاه که نمی ماند با این همه امواج و سیگنالهایی که می آیند و می روند در کل عالم، می فرمایید نگاه همان نگاه است و همان می ماند؟ عجب؟ غیر ممکن است. 007 و بلکه همان مامور به زبان خودمان 72 هم چنین نمی گوید و بلکه ما درست هم هست که در همه حال داریم ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه. و اما کافی است که وارد مباحثی از امور حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی شویم تا ببینیم مسائل از چه قرارند و بلکه بتوانیم به ابعادی از بعدهای متفاوت فضاهای مختلف هندسی و ریاضی فیزیکی و بلکه نظریه های مختلف ذرات فیزیک در همه ی سطوح پی ببریم. حالا بنده حقیر اگر ذهنم خیلی محدود به موبایلم هست دیگر نمی شود گف که همه چیز در این عالم ممنوعه است و کسی از هیچ چیز سر در نمی آورد و مثلاً نظریه گالوای کیهانی ژنتیک هم نداریم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم نداریم و هیچ کس هم با ما شوخی ندارد و ما هم با هیچ کس شوخی نداریم و همه چیز همچون گفت و شنود روزنامه ی کیهان است و بس .... بالاخره ما روایات دیگری هم داریم. باید دید که تکلیف چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿الفاتحة: ٥﴾


و ان ابعدونی هذا صراط مستقیم. مسائل متعددی در مطالعات و بررسیهای ادیان تطبیقی رخ می دهد که تا آنجایی که داریم ادیان را از روی خلوص نیت با اسلام مقایسه می کنیم و مورد تحقیق قرار می دهیم، کارها می توانند خوب پیش بروند. اما یک جاهایی هستند که نه تنها جاذبه ای اسلامی در این مطالعات موجود نیست و بلکه مسائل شدیداً شیطانی می شوند و بلکه مستقیماً به اسلام و مسلمانان حمله می شوند. اینجا تا ما بیاییم حول این همه مطالعات تطبیقی دوری بزنیم و برگردیم به نمازها و نافله ها و نماز جمعه ی خود، چه جنایات و فحشاء و قمارها و شرابخواریها و گوشت خوک خوریها و کفرها و شرکها و نفاقهایی واقع نمی شوند که در حقیقت آیا یزیدیت را می خواهید در خارج از اسلام از میان بردارید یا در درون اسلام؟ ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. مسئله فقط دیگر این نیست که آقایان خانمها رساله ی مرجع تقلید خود را بخوانید، فقه را بیاموزید، حکمت متعالیه ی خود را یاد بگیرید، نماز شب بخوانید، .... مسئله به ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة تغییر و تبدیل می کند و سرها بر سر نیزه ها و زنان و کودکان اسیرند که دارند به سمت شام حرکت می کنند. باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ خدا همه ی گناهان را ببخشد، شرک را نمی بخشد. ولی علامه شوشتری می فرمایند که من شما را به شرک دعوت می کنم و اما خدا را هم به حساب آورید! یعنی آقایان خانمها کمونیسم هم داریم و ادیان دیگر هم داریم و امپریالیسم و استکبار و غیره هم داریم و اما خدا و پیغمبر و اسلام و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم داریم. اللهم عجل لولیک الفرج.

بد نیست لیوویل و گالوا را هم با هم در آرشیو دانشگاه کرنل جستجو کنید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ ﴿التوبة: ٢٤﴾

 قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللَّـهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ ﴿التوبة: ٥٢﴾

وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَمًا وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿التوبة: ٩٨﴾


اللهم عجل لولیک الفرج


من رفتم، من رفتم نماز جمعه چرا که یحتمل اتوبوس هم رفت و دارد دیر می شود. و اما 10 دقیقه در مورد نظریه ی لیوویل و CAD آنالوگ-دیجیتال عرض شود تا اینکه ان شاء الله بقیه اش بماند برای بعد از نماز. البته بعضی یحتمل اشکال می کنند که همانطور که ممکن است شما کتابهایتان را بگذارید و بروید و برگردید ببینید که همه را دور ریخته اند، همانطور هم ممکن است که مثلاً امام زمان هم یحتمل بخواهد در امور ادیان تطبیقی بررسی ای انجام دهد و آنچنان که تا حضرت موسی علیه السلام به کوه طور رفت و برگشت و دید که مردم قومش گوساله پرست شده اند، همانطور هم ما به عللی دیگر نتوانیم به آن مبحثی که دلمان می خواست بطور تطبیقی بپردازیم. (یک بار بنده حقیر نیز سعی کردم کتب هاری کریشناها را که بیشترش هم مربوط بود به ترجمه های شریماد بهاگاواتام و بهاگاواد گیتا و چیتانیا چاریتمریتا توسط ابه چرنده بهکتیودنتا سوامی را بهتر مطالعه کنم و کسالتی واقع شد و به ایران برگشتم. بعد که دوباره به آمریکا برگشتم، فرمودند که این کتابها را همه را بردارت ریخت دور! حالا یحتمل در میان آنها یکی دو تا کتاب کتابخانه و از جمله یک متاب رامانوجان هم میانشان بود که آنها هم دور ریخته شد و بنده حقیر مجبور شدم که قیمت آنها را به کتابخانه پرداخت کنم. بعدها که به ایران برگشتم متوجه شدم که این تقصیر برادرم یحتمل بتوان گفت که دقیقاً نبوده و بلکه وقتی به کتابخانه ی دانشگاه تهارن هم مراجعه کردم دیدم که اینها در کاتالوگ کتابخانه- که آن زمان کارتی هم بود- هست. ولی وقتی به کتابدار مراجعه می کردید می فرمود که ممنوعه است! البته بعدها در زمان یکی از دولتهای اصلاحات پیشین این کتاب ترجمه ی بهاگاواد گیتای بهکتیودنتا سوامی یا همان هاری کریشناها به فارسی چاپ شد و به بازار هم آمد. بعضی یحتمل مدعی شوند که اینها اصلا جای تعجب ندارد!) هر چند که در قرآن کریم ما متوجه می شویم که در موارد متعددی می فرماید مواظب شیطان باشید و حتی می فرماید الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین، بالاخره همه ی ادیان دنبال آن انسان کامل هستند. و بالاخره اگر نمی توانیم انسان کاملی باشیم لااقل سعی کنیم متعادل باشیم. البته اینجا یک تفاوتی هست بین آنچه ما می خواهیم انجام دهیم آنچنان که به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی متوسل هم می شویم و آنچه امام زمان مایلند انجام دهند آنطور که ادیان و ملل و نحل مختلف به انواع و اقسام عقاید یحتمل معتقدند که هر کدام ممکن است عقیده ای داشته باشند که در ظاهر یا باطن با عقیده ی دیگر ادیان و ملل و نحل متفاوت و بلکه متضاد هم باشند. این را ما از صلوات مطلقه ی بر امام عصر یحتمل بهتر درمی یابیم. خلاصه ی کلام اینکه ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.

مثلاً اینکه ما زبانهای مختلف رایانه ای را از پایینترین سطوح اسمبلی گرفته تا C++ تا جاوا تا فورترن تا زبانهای سطح بالاتری که مخصوص نوشتن و ویرایش تکست مثل تک و لاتک هستند و امثالهم، اگر شما این زبانها را بدانید چه کمکی به شما می کنند در اینکه متوجه تبدیل سیگنالهای مختلف آنالوگ به دیجیتال یا برعکس شوید و اینکه اصلا چرا چنین تبدیلهایی به سیستمهای دیجیتال مهم است و از جمله در تلویزیونهای HDMI TV (high definitioin multimedia interface).

راستی یادداشت روز کیهان را هم بخوانید و همینطور هم مقاله ی واشنگتن پست را راجع به سخنرانی جورج دابلیو بوش پسر راجع به ترامپیسم و ترامپ: Analysis | George W. Bush’s unmistakable takedown of Trumpism — and Trump  Aaron Blake, Washington Post.

فکر کنم دیگر برای نماز جمعه رفتن دیر شد! این است که ما همینطوری که داریم به نماز جمعه گوش می کنیم سعی می کنیم به نظریه لیوویل و مقالات زیر نیز حتی المقدور بپردازیم هر چند که چنین چیزی در محل نماز جمعه امکان پذیر یحتمل نباشد. البته با موبایلهای پیشرفته ی امروزی که همه چیز و از جمله اینترنت در آن گنجانده شده موضوع غیر از اینها شده است! و اما خوب، برای اینکه ما بقول معروف ما ری استارت ناگهانی غیرمترقبه ای هم نداشته باشیم، مسائل را از نظر جدیدی هم شروع می کنیم.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


https://arxiv.org/abs/1108.4417

https://arxiv.org/abs/1002.0888

https://arxiv.org/abs/1706.03152

https://arxiv.org/abs/1710.06897

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿الجن: ١﴾


همانطور که مستحضرید در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ما می توانیم حکمت متعالیه و فقه را از دیدگاه روانشناسی وارد شویم. یعنی یحتمل این توصیه شود که جانه ات اگر جن زده شده و اجازه ای است، خانه را عوض کن و راحت می شوی. و لذا احتیاج به خبر کردن جنگیر هم نداری. و اما آیا مستحضرید که این بدنی که ما در آن ساکنیم نیز اجازه ای است بصورتی که همانطور که به ما عاریه داده شده است آن زمانی که خدا ما را خلق کرد و بعد والدینمان ما را یاری کردند و دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت و برای ما چه سختیها که تحمل نکردند تا ما رسیدیم به اینجایی که هستیم. و اما آیا یک روزی این خانه را نباید رها کرده و به خانه ی ابدی خود بازگردیم؟

بالاخره سوره ی جن که سوره 72 قرآن کریم است نیز در آن آمده است که جنیها نزد حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم رسیدند آنطور که به حضرتش وحی شد و اظهار داشتند که آیات قرآن را هنگام قراتش استماع کردند و آیات عجیبی شنیده اند. ما اینجا وارد یک کلاسی می توانیم شویم که نه تنها سوره ی 72 را دارد مورد بحث قرار می دهد و بلکه هم 72 نفر سر کلاسش نشسته باشند و لذا دانشکده روانشناسی یحتمل هم به بقیه ی دانشجویان ایراد کند که ظرفیت تکمیل است و می توانید بروید سر کلاس اساتید دیگری بنشینید. و اما باز همه و همه هجوم می آورند که بیایند سر همین کلاس! باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

شما اینجا نمی توانید در کلاس روانشناسی 1 وارد مسائل مربوط به گالوای کیهانی ژنتیک شوید و حتی اگر از شروح فخر رازی و خواجه نصیر طوسی اشارات و تنبیهات ابن سینا بفرمایید هم باز اشکال و ایراد که شما از مبحث اصلی خارج شده اید و نباید چنین کنید. و اما می خواهید هم از ویلیام جیمز که پدر روانشناسی نوین است صحبت به میان آورید و متوجه می شوید که خیلی هم به مباحث مربوطه که استاد شهید مطهری بررسی فرموده اند آشنا نیستید و بلکه خودتانید و خودتان. مثل این است که بفرمایند از ایرانیت استفاده نکنید چون اسبستوس دارد و اما تفکر می فرمایید که ما نمی خواهیم ایزوله شویم و خود را اسیر کنیم و بلکه می خواهیم از ایزوله شدن بیرون بیاییم، و لذا همین که چنین تفکر کنید بنظرتان می رسد که اگر استستوس برای ایزوله شدن بکار برده اید، استفاده ی از آن را باید بدانید که برای ایزولاسیون بکار نمی برند و از آن جلوگیری کنید چرا که می فرمایند سرطانزا است. حالا آیا در عایقبندی کلاسهای شما از اسبستوس (پنبه نسوز) استفاده می شود یا خیر، امری است که مربوط به 72 شاگرد شما نیست. و بلکه دیگر مسئولین باید بدان بپردازند نه اینکه سر کلاس روانشناسی نیز مطرح شود و به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی ربطش داده و ....

اما اینجا یک مسئله مهمی که در امور روانشناسی نیز می تواند مطرح شود این است که معلم خود شاگردانش را از کلاس نراند و خودش بماند و خودش چرا که ساختمانی که کلاسها در آن واقع است آیا اجاره ای است یا خیر. و لذا مردد است که ساختمان را عوض کند یا اینکه اصلا صاحب خانه می خواهد اجاره را بیش از حد زیاد کند یا .... یعنی ما اینجا باید امور اقتصادی دائر کردن کلاسهای روانشناسی را از دیدگاه اقتصاد مقاومتی نیز بررسی کنیم و بلکه اقتصاد روانی مقاومتی را نیز در نظر آوریم.

مووضوع اینجا این است که شما یک وقت سر کلاس ایستاده اید و دارید درس می دهید و کلاس هم ظرفیتش کامل است و حتی بیش از 72 نفر سر کلاس هستند. اما یک وقت هست که خیر، می خواهید بروید سر کلاس بنشینید و کلاس ظرفیتش تکمیل است و باید بروید کلاس دیگری که از طریق رسانه های جمعی فقط می توانید استاد را ببینید که دارد درس می دهد و بلکه شما هم بتوانید از کلاسها استفاده ببرید. خوب این هم خیلی خوب است چرا که به کلاس درس استاد رسیده اید و حضور یافته اید. اما یک وقت هست که شما طلبه و شاگردید و استاد هم نمی دانید در کدام کلاس است که دارد درس می دهد که یحتمل کلاسش هم تکمیل است یا شما پیش نیازهای لازم را نداشته باشید یا تنبلی هم کرده و درسها را نخوانده اید و حتی بلکه می دانید که بی مایه فتیر است و باید درس خواند و نخوانده اید.

و این درجاتی که در مورد کلاسها و حضور در آنها داریم همینطوری می توانند سختتر و مشکلتر هم شوند. فرض بفرمایید که قبل از اینکه استاد را بیابید متوجه می شوید که بهترین استاد این درس روانشناسی که دنبالش هستید را در دیار کفر است که دائر است و باید کفش و کلاه کرده بروید آنجا تا بلکه بتوانید سر کلاس آن استاد بنشینید. خوب، این هم می تواند مراحل و بلکه خوانهای متعددی داشته باشد که باید از همه عبور کرد تا برویم سر کلاس بنشینیم. و لذا یحتمل بعید نیست که در کتب کفر و ایمان، گاهی هم مطرح است که روانشناسی مورد نظر از این نوع است که قبل از اینکه مومن به کلاس درس خود برسد، کافر استاد خود را یافته است و مومن و کافر تازه با هم باید بروند سر یک کلاس بنشینند تا از آن بهره مند شوند. و چرا؟ نه اینکه استاد روانشناسی هم کافر از آب درآمده است و بلکه برای اینکه در دیار کفر هم که باشیم همان کفار بهتر استاد روانشناسی را شناسایی کرده اند و دارند از او بهترین بهره را می برند و تازه مومنین باید بروند سر کلاس او بنشینند. و چرا؟ چون حکمت گم شده ی مومن است. و می فرمایند حکمت را شده از کافر و منافق هم باشد، بیاموزید.

و اما اگر ما سر کلاس حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی هم هستیم و استاد می رسد به روانشناسی و ما هم به همان مقدار داریم از درس او بهره مند می شویم و حال آنکه کافر و مشرک و منافق هم با مومنین همه و همه سر کلاس نشسته اند. حالا استاد دارد از حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می فرماید و شاگرد روانشناسی به همان اندازه درک می کند و طلبه های فقه و اصول به اندازه ی خود بهره مند می شوند و طلبه های دروس متعالیه ی الهی در بالاترین سطوح آیا بهره مند شوند.

و اما همینکه استاد را یافتی، تازه اول دردسر است. یعنی آیا اصلا رساله ی مرجع تقلیدت را خوانده ای؟ آیا اصلا نماز می خوانی؟ آیا تارک نمازی؟ آیا شراب خواری هم کرده ای و بلکه می کنی؟ آیا گوشت خوک هم خورده ای؟ اینجا یک اتفاقی که می تواند بیافتد این است که همشاگردیهای خودت نباشند و بلکه وقتی بموقع نزد روانپزشک بروی که از او مشاوره بگیری و نه فقط برای اینکه آیا باید بستری شوی یا خیر، این سوال را ممکن است از شما بپرسد که آیا احساس نکردی که ایزوله شده ای که این همه می خواستی سر کلاس استادت بنشینی و انبوهی از پیش نیازها را نداشتی و احساس آوارگی هم می کردی و بلکه از خانه و خانواده ات هم ترد شده بودی؟ یعنی حساب بفرمایید که کربلا یک چیز است و اما بعد از واقعه ی کربلا اسیر شدن و جواب ابن زیاد و یزید را دادن با سرها سر نیزه ها و طوغ و زنجیرها بگردنها و دستها و پاها، و زنها و کودکان و یتیمان را سر و سامان دادن را چه کنیم؟ یزید را چطور جوابگو باشیم؟ یزیدی را که اگر ببیند یک نفر نظرش از طرف او برگشته و متوجه خاندان رسالت شده و اهانتهای او به سر مبارک را برنمی تابد. و لذا به یزید اعتراض می کند و یزید هم او را هم می خواهد از میان بردارد. و حال آنکه چه رسد به اینکه دعوت غیرمسلمانان به اسلام را هم مطرح کنیم و یک نفر از کلاس روانشناسی بیرون بیاید و بگوید که من مسلمان شدم. حالا کلاس هم فقط کلاس روانشناسی بودها. اما همین که او بگوید ما از طرف کفر آمدیم طرف اسلام که سر این کلاس روانشناسی بنشینیم ببینیم حرف حسابش چیست؟ خدا می داند آن کافرستان را چطور می خواهند به هم بریزند که چی؟ تو می خواهی برای اینکه روانشناسی بیاموزی مسلمان هم شده ای؟ نماز هم می خواهی بخوانی؟ و این همان روانشناسی ای است که اساتید فن اش نه به اموری مثل جن کار دارند و نه به نماز است که کار دارند و نه به اسلام و نه به هیچ دین دیگری. روانشناسی، روانشناسی است دیگر. به دین و ایمان کار ندارد. تازه این معروف است که اگر کسی دچار جنون و دیوانگی شد نیز نماز به او واجب نیست و لذا این مبحث را نمی توان با الیهات قاطی کرد. مثل این است که کسی بخواهد نشئه ی طبیعی را با نشئه ی الهی مخلوط کند.

بنده نیز نمی خواهم به آن کسی که در میان درس روانشناسی مسلمان شده ایراد کنم و بلکه از روانپزشکان هم ایراد نمی کنم که چرا به طلبه ی الهیات این مشکل را می گیرند که آیا تو از خانه و خانواده و دوست و آشنایانت احساس دوری نمی کنی و ایزوله نشده ای در جهاد فی سبیل الله و بلکه در جهاد اکبر با خود و نفس خود آنگاه که طلبه از همه چیز خود می گذرد که به آموزه های دینی خود بپردازد و در انبوهی از شرک و ریا و کفر که یا خود در آن گیر کرده است یا دیگران دارند او را در آن می اندازند، دست و پا می زند و آیا از آن سربلند بیرون بیاید یا کله شود. اینها هم درست.

و اما آیا نه این است که می فرماید بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین؟ یعنی اگر آن کافر استاد را به کافر حساب آورد که تقصیر او نیست و اما آیا مومنین نیز جایزند که طلبه و شاگرد علوم طبیعی و الهی را ترد کرده چرا که به احکام دین خود هنوز هم که هنوز است خیلی هم وارد نشده اند؟ و لذا شاگرد و طلبه و بلکه استاد نیز هر چند که کلاس روانشناسی مملو از شاگرد است و اما هنوز توی کفر و ایمان خود گیر کرده اند چرا که می فرماید:

٢٨٥١ / ٨. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ـ وَسُئِلَ عَنِ الْکُفْرِ وَالشِّرْکِ : أَیُّهُمَا أَقْدَمُ؟ ـ فَقَالَ : « الْکُفْرُ أَقْدَمُ ، وَذلِکَ أَنَّ إِبْلِیسَ أَوَّلُ مَنْ کَفَرَ ، وَکَانَ کُفْرُهُ [٥] غَیْرَ شِرْکٍ ؛ لِأَنَّهُ لَمْ یَدْعُ إِلى عِبَادَةِ غَیْرِ اللهِ ، وَإِنَّمَا دَعَا إِلى ذلِکَ بَعْدُ ، فَأَشْرَکَ ».

http://lib.eshia.ir/27311/4/142


می فرماید کفر اقدم است از شرک. اول به کفر می افتد و بعد به انواع شرک که مثلاً از جمله تارک نماز هم هست چه رسد به اینکه از نهی از منکراتی همچون شراب خواری و زنا و فمار و فسق و فجور و فحشاء و امثالهم باز داشته شود یا امر به معروف مثل نماز و خمس و زکات و امثالهم دعوت شود. کافر همه را به کیش خود پندارد همین است که بنظرش می رسد که حضرت بقیة الله الاعظم را هم باید بیاورد طرف خودش و آن هم چه جوری؟ مسلمانان روهنگیا را در میانمار را در نظر بگیرید که آیا به این مسلمانان است که باید جایزه صلح نوبل داده شود یا به اینهایی که داده می شود؟ آیا مسلمانان بوسنی و هرزگوین اس که باید کشتار می شدند همچون مسلمانان روهینگیا یا چه؟ آیا ما مسئله مان کلاسهای درس روانشناسی و بلکه جامعه شناسی است یا باید در امور دیپلمتایک بین المللی بین کشورها مواظب باشیم که  جنگ هسته ای رخ ندهد و همه عالم را به خاک و خون نکشند، اگر شده التفات نیز بفرمایند و از سر بزرگواریشان بر سر مسلمانان هم در هر گوشه ای از جهان بلا نیاورند. عجب؟ یعنی می فرمایید که حقوق بشر این است یا کلاً حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم همین است و بلکه الهیات هم همه و همه همین است؟

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
کیست آن گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم

البته ما می توانیم مسئله قانون تقابل (reciprocity law)  را اینطور نیز بررسی کنیم که این مسئله در مورد نظریه میدانهای کلاس بیشتر مشهود است ولی وقتی به مسائلی از این دست می رسیم که در SL(2, k) هستند که از نوع گروه های گالوا می باشند، آنجا نیز ما فرمها مادولار و حتی دیریشله داریم و نظریه گالوا شکل می گیرد و وارد مسائلی از نوع برنامه لنگلندز می توانیم شویم. حالا گروه هایمان از انواع گروه های لی فشرده SL(2, k) نباشد و بلکه SU(2,k ) باشد. و اما وقتی ما گرافهای رامانوجان و ماتریسهای مجاورت  متناظرشان را از همه ی مراتب داریم، اینجا چطور نظریه گالوا و سریهای دیریشله و انگیزه ها و گرافهای فاینمن و قوانین تقابل متناظر آنها وارد می شوند؟
مثلاً ما حدسهای ویل در مورد میدانهای متناهی را داریم که یک آنتروپی و خواص تابع زتا و معادله ی تابعی اش بدانها تعلق می گیرد. و این در نظریه میدانهای اعداد جبری می تواند باشد. و اما بعد وقتی وارد حیطه ی سیاه چاله ها شدیم، آنجا نیز آنتروپیهایی داریم که به افقها و دیگر خواص سیاه چاله ها بستگی دارند. و می توان اینها را از لحاظات مکانیک آماری و ریزحالات و درشت حالات کانونیک آنها مورد بررسی قرار داد. موضوع این است که یک انبوهی از این آنتروپیها ما را نکند گیج کند که کدام به کدام است و هر کدام به چه منظور و انگیزه ای است؟ یعنی فرضاً اگر داریم مسئله را از لحاظ نظریه میدانهای اعداد جبری بررسی می کنیم، وقتی وارد سیاه چاله های نجومی می شویم نیز آیا می توانیم باز مسئله را از همان لحاظات قبلی وارسی کنیم یا مسئله فرق کرده است و آنتروپی دیگر آن آنتروپی نیست و هندسه ناجابجایی مدل استاندارد فیزیک با یا بدون ابرتقارنهایی نیز غیر از نظریه اعداد است و نمی شود همه را از لحاظ توابع فن منگلت و موبیس و اعداد اول که حالا دوقلو هم آیا باشند یا نباشند مورد بررسی واقع کرد. و همه ی اینها به روانشناسی هم کاری ندارند و بلکه نمی شود آنتروپی ای برای مسائل روانشناسی در نظر آورد؟! هر چند که در آن لحاظات آخر هم یحتمل حضرتش بفرماید که قلم و کاغذ و قرطاس بیاورید و بعضی روایات می فرمایند که بعضی یحتمل مدعی شدند که آیا هذیان می گوید؟ ما شانه اهجر استفهموه یا قد غلب علیه الوجع. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿الإسراء: ١﴾


قرآن کریم خود شاهد است که ما بین آیات مبارکه مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ ﴿الحج: ١٥﴾ و   وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿آل عمران: ١٠٣﴾، تعابیر دیگری نیز هستند که در معنای و تفسیر آیه اول سوره اسراء یحتمل آنرا بهتر هم می توان یافت.

مسئله اینجا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در مورد نظریه گالوای کیهانی ژنتیک در حالت ساده شده اش این است که شما اگر لوبیای چیتی را با لوبیای چشم بلبلی پیوند بزنید بعد از چندین نسل نتیجه ها چطور می شوند؟! موضوع در مورد زنوم انسانی فرقهایی دارند. از جمله اینکه یک جاهایی ادغام زنهای مختلف می توانند سودمند واقع شوند ولی جای دیگری ژنتیک همراه با دیگر علوم لازم است تا بر بیماریهای سعب العلاج فائق آییم. البته ما حمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را نیز باید در نظر داشته باشیم تا بهتر به نتایج برسیم. یک رایانه ی خوبی هم داشته باشیم که مدام ریستارت نشود خیلی خوب می شود. به همین منظور این مقالات را دوباره بنده حقیر در زیر می آورم تا با این همه ناخواسته ریستارت شدها، یک جایی ثبت شده باشند!


https://arxiv.org/abs/1604.03544

https://arxiv.org/abs/1404.4561

https://arxiv.org/abs/1512.05032

https://arxiv.org/abs/1708.02610

https://arxiv.org/abs/1710.02112

یحتمل خیلی درست نباشد که ما وارد مبحث جنها شویم. ولی بنده یک صحبتی صادقانه ای راجع به جنها شنیدم که اگر فکر می کنید این منزلتان جن دارد، خوب اگر اجاره ای است بروید منزل دیگری. البته اگر مسئله جن در خانه باشد که حالا اجاره ای هم هست، مسئله با رفتن به خانه ای دیگر حل هم هست. راستی بنده نمی دانم چطور شد که بدون فیلترشکن توانستم از بعضی سایتهایی که فیلترند استفاده کنم. و بخصوص دیدم که وبلاگ تری تائو نیز راجع به مرحوم پورفسور میرزاخانی پستی دارد که نظراتی هم دارد و خود تائو هم می فرماید که بعضی از آنها را حذف کرده. حالا خوب است بعضی را حذف هم کرده اگر نمی کرد چه می شد. همینطور سایت هندسه ناجابجایی هم دیدم که نظر این حقیر را دکتر خلخالی یا آلن کن ثبت نکرده اند! آیا شما یک مسائلی مربوط به ژنتیک اینج مشاهده می کنید که اگر درست استفاده شود مفید است و اگر غلط استفاده شود مضر است که مجموعی است از عوامل محیطی و ژنتیک که بر افراد مختلف می توانند اوپراتوری کار کنند.

مسئله از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی و بلکه از لحاظ حکمت الهی این است که بعضی آیات الهی را نمی توان از دیدگاه های غیرالهی بررسی کرد آنطور که مثلاً اصل هم ارزی در نسبیت عام را می توان در ریاضی فیزیک بررسی کرد ولی موضوع آیه اول سوره اسراء را آیا می توان از دیدگاه های مادی نیز بررسی کرد؟ یعنی اگر حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم به عرش تشریف فرما شده اند را ما چطور می توانیم از لحاظات مادی یا ریاضی فیزیکی یا فلسفی بررسی کنیم؟ یحتمل بتوان گفت که مسئله ای است صرفاً مربوط به حکمت الهی.

8147.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : مَن زارَنا فی مَماتِنا فکأنّما زارَنا فی حَیاتِنا.

8147.امام صادق علیه السلام : هر که پس از مردنمان ما را زیارت کند ، چنان است که در زمان حیاتمان زیارت کرده باشد .

میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 5، ص 117

http://lib.eshia.ir/27307/5/117


می فرمایند امام حسین علیه السلام در آن لحظات آخر که آن ملعون می خواست سر مبارک آن حضرت را ببرد فرمودند

الهی رضاً برضاک

که مصداق آیه قرآن است که می فرماید

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧ ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً ﴿٢٨ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿٢٩ وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿٣٠ سوره مبارکه الفجر


اینجا بعضی یحتمل اشکال می کنند که بعضی از امامان ما بوده اند که با زهر کشته شده اند ولی در کربلا  میدان جهاد بوده است و زهری در کار نبوده و در عین حال در همان لحظات آخر می فرماید الهی رضاً به رضاک. این الهی رضاً به رضاک یعنی چه؟

یعنی ما در نهایت مسائل قابیلی هابیلی واقع شده ایم که امام حسین علیه السلام را هدف رفته است. اینجا ابهامی وجود ندارد و معروف است که یقینا جهادی در کار بوده و سرها بر سر نیزه ها رفته و عربا عربا شده و اسیران به شام برده شده اند. کسی این ایراد را یحتمل کند که چرا امام حسین با خود و اهل بیتش چنین کرد؟ و حال آنکه می فرماید و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا. و همینطور می فرماید  مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ ﴿الحج: ١٥﴾ آن کس که پندارد خدا هرگز او را (یعنی رسولش را) در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد (و اینک نصرت‌های الهی را در حق او می‌بیند) پس طنابی به سقف بندد و خود را از آن بیاویزد تا خفه شود، آن گاه بنگرد که آیا این حیله و کید او خشمش را از بین می‌برد؟ (۱۵) منظور به این است که قرار نیست با امام امتی چنین رفتار شود که با امام حسین علیه السلام شد و اما امام حسین علیه السلام هم واهمه ای از اینکه وارد جهاد با یزیدیان شود نداشت و شد آنچه شد. و لذا حضرت زینب نزد ابن زیاد می فرماید که ایشان بغیر از زیبایی چیز دیگری ندیدند. (دانشنامه امام حسین، ری شهری، جلد 8، ص 159،  http://lib.eshia.ir/27254/8/159). همینطور گزارش شده است که سهل بن سعد می فرماید که در شام گویی عید گرفته بودند که حسین علیه السلام و دیگر سرها بر نیزه و اهل بیتش را اسیر کرده بودند و نزد شامیان مشهور بوده که حسین علیه السلام از دین خارج شده. (http://lib.eshia.ir/27254/8/247)

یعنی مسئله اینجا است که امروزه نیز اشکال می شود که نعوذ بالله چرا حسین علیه السلام از دین خارج شده و این همه کشت و کشتار را ایجاد کرد و بلکه همه جا خون به پا کرد؟ و حال آنکه می توانست این کار را نکند.

این مسئله آنچنان نیست که بفرمایید که خوب مگر ما ریاضی فیزیک و حقوق بشر داشته باشیم و مثلاً حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی نداشته باشیم چطور می شود؟ چرا که اینجا شخص امام نیز خود وارد میدان شده و تا آخر جهاد میفرمایند. این دیگر چه سری است؟ الهی رضاً به رضاک دیگر یعنی چه؟ منظور به این است که ما وقتی سر کلاسی نشسته ایم که معلم ندارد و مبصر کلاس می فرماید همه ساکت تام معلم بیاید، یحتمل یکی هم اعتراض کند که من نمی نشینم و شروع کند به طغیان. و اما وقتی معلم سر کلاس است دیگر چه عذری دارد که می فرماید بچه بگیر بنشین و گوش نمی دهد. این مسئله ی ساده قضیه است.

مسئله سخت اینجا است که ما خدا را نمی توانیم ببینیم هر چند که لقاء الله هم داریم. إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ ﴿٧ یعنی تو مدام امر به معروف و نهی از منکر کن که بچه نمازت را بخوان. روزه واجبت را لااقل بگیر. خمس و زکات بده. به فقرا کمک کن. بنده خوب خدا بشو. این وقتی خدا را نمی بیند یا گرفتار هوی و هوسهای نفسانی است یا هزار جور بت و سنم برای خودش درست کرده است، حالا شما هزار تا معلم هم بالای سرش بگذار. موضوع این است که حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را می پذیرد یا می گوید حکمت و فلسفه در چیزهای دیگری است و زوری نیست. و مثلاً شماها هم مثل امام حسین بین خودتان بطرق خویشاوندی دعوا است و گیر کرده اید و حالا ادعاهای کذب هم دارید هر چند که خودتان هم به حکمت متعالیه ی نظریه های جمیدی مجیدی فقهی باور ندارید. و مثلاً ریاضی فیزیک خیلی هم بهتر است. اینجا است که مسئله گردش و گردشگری پیش می آید که همچین که مسائل علمی مطرح می شوند که استاد و دانشجو به ال اچ سی و سرن فرستاده شده و برمی گردند. این علم از کجا است؟ علم ما است و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است یا علم خودشان است که اساتید و دانشجویان هم رفته اند و آن را یاد گرفته اند و حالا برگشته اند که آنرا به ما هم ارائه دهند. یعنی ما نشسته ایم اینجا و آرشیو دانشگاه کرنال را زیر و رو می کنیم و آنگاه وقتی می خواهد کنفرانس برگزار شود، کلی حرف و نقل است که از همان اول پیش می آید و تا آخرش هم همین است. این خیلی خنده دار است. و اما یک الهی رضا برضاک اینجاها بدجوری نهفته است که در عین حال ویرایش دیگری را بعضی اعلان می کنند که متهم به قتل در زیر تیغ هم مدعی می شود که خیلی هم خوب کاری کرده است و بلکه هیچ گناهی و کوچکترین چیزی را هم به گردن نمی گیرد.

وقتی اسلام را بخواهند از بین ببرند و گرفتار غیراسلام شویم و کفر حکمفرما شود یا هست و شیاطین جن و انس شروع به کار کنند که همه را به شرک اندازند و دعوت کنند، دیگر چه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ و باز هم همه ی اینها غیر از این است که با امام حسین علیه السلام در کربلا چه شد و بلکه به امر به معروف و نهی از منکر امام نیز توجهی نشود و بلکه جام زهر بدست او داده شود. این آنجا است که فراعنه ای که با اسلام در ستیزند امر به معروف و نهی از منکر را سر باز می زنند. و دنبال چیز دیگری غیر از اسلامند. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿البقرة: ١٥٣﴾. و اما ممکن است ما کتابی هم راجع به SL(2, k) داشته باشیم که k میدانی عددی حقیقی یا مختلط یا غیر آن است. و اما بعضی اشکال کنند که تازه ما یکی از گروه های لی از میان گروه های لی را درایم که فشرده نیز هست و لذا به ازای دترمینان 1 است که گروه مورد نظر واقع است و حال آنکه به ازاری هر دترمینان دیگری هم خیلی خیلی گروه های دیگری داریم. و لذا دعوت به نماز و صلاة جماعت و صلاة جمعه داریم و حال آنکه ما کتبی در ریاضیات هم در مورد SL_2(R)  داریم. و از جمله بعضی کارهای پورفسور میرزاخانی هم به این مسئله مربوط است. مسئله چیست؟

مسئله اینجا این است که اگر ما نه دنبال حتی جرم پروتون و بلکه دنبال منوپولهایی باشیم که از نظریه زایبرگ-ویتن و همولوژیهای مربوطه ی آنها نتیجه می شوند، ما می توانیم روی 3-خمینه ها و 4-خمینه ها مادولهایی بنا کنیم که از آن طرق می توانیم خمینه ها را بهتر بشناسیم. و اما اینکه ماهیت این منوپولهای مغناطیسی کدام است؟ و الله اعلم. یعنی گرانش چطور وار می شود و مدل استاندارد فیزیک چه رلی اینجا دارد؟ و تغییرات هندسه دیفرانسیلی و هندسه ناجابجایی چطور می شوند و اصلا منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را چه کنیم؟

هیچی ما هنوز مانده ایم برویم بانک بگوییم بانک مرکزی شناسه واریزی که داده است باید 30 رقمی باشد یا 32 رقمی یا همانجا در روز کنفرانس که حالا چه ساعتی شروع می شود دیگر بماند. همانجا می توانی پرداخت کنی. اگر دانشجویی یک جور است و اگر استادی جور دیگری است. و یحتمل هم اگر مثل مترو بود که مسئول مترو تو را ندید و توانستی سرت را بیاندازی پایین و همینجوری بروی تو. خوب رفته ای. و اما اینجوری هم گناه کرده ای و داری اشاعه ی گناه هم می کنی. و ما کجا و کربلا کجا؟ فقط یک کلام بگو السلام علیک یا اباعبدالله. السلام علیک یا بقیة الله الاعظم. بله ولی موضوع این است که ما نظریه های گالوای کیهانی ژنیتک را چه کنیم. همین مسئله را که کارهای پورفسور میرزاخانی و حتی کارهای تری تائو را داریم را چه کنیم؟ و اینها همه به گالوای کیهانی ژنتیک چه ربطی دارند؟ و سعادت بشری در چیست؟ السلام علیک یا  شمس الشموس الولایة و السلام علیک یا بقیة الله الاعظم. خورشید ولایت را داریم، غصه ی چه چیزی را بخوریم؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

أَمِتْنَا مُهْتَدِینَ غَیْرَ ضَالِّینَ، طَائِعِینَ غَیْرَ مُسْتَکْرِهِینَ، تَائِبِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لَا مُصِرِّینَ، یَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِینَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِینَ.


اینکه از جاسوسی و شطرنج و ریاضیات ارتقاء پیدا کنیم به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی، یک امری است که به این سادگیها هم نیست. برای اینکه وقتی همه ی این اجزاء با هم و کنار هم موجودند، بنظر می رسد که حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی ای نداریم! و همه اش از نوع دیگر است که یافت می شود و این در صورتی است که غیر ممکن است که کسی مدعی شود که ما حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی کلاً نداریم. موضوع این است که می توان آنرا نادیده گرفت و بجایش تا دلتان خواست به جنبه های دیگری از جمله نظریه های مختلف ریاضی فیزیکی بپردازید.

اما یک جاهایی مسئله تبدیل می شوند به جوکهایی که خیلی هم خنده دار نیستند و به قول معروف جوک روی شما است انگار که دارد کار می شود! بنده رفتم بانک که مبلغی را برای کنفرانس ال اچ سی را پرداخت کنم. معلوم شد که باز هم شناسه ی واریز غلط است با اینکه می فرماید که شناسه ی درست این است و آن نیست. تلفن زدم فرمودند که همان روز با کارتت می توانی پرداخت کنی!

از این جمله است بسیاری از کارهای ما. یعنی فرضاً شما دارید به یک برنامه ی تلویزیونی گوش می دهید که نظرتان راجع بدان مثبت است و یک مرتبه می بیند که نظرتان برگشت و بلکه نظر برنامه نیز از شما گویی برگشته است! و هر دقیقه ای می تواند یک معلقی بزند. انگار که دارید گوشت می خرید و یک مرتبه یک تکه دنبه که قرار نبود توی چرخ گوشت پرتاب شود افتاد توی آن. یحتمل بتوان گفت که این از خصوصیات دوران ماست و یحتمل هم مسئله این است که بعضی سعیشان بر این است که حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی را تنزل دهند به کمتر از آن و بعضی دیگر هم نظرشان بر این است که هر چیزی را ارتقاء دهند به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تا جایی که ما برسیم به چرندیات مجرد یا انتزاعی. البته چرندیات مجرد انتزاعی یک چیز است ولی abstract nonsense هم چیز دیگری است که بعضی از جبرهای همولوژیک و قاطیقوریا بدان یاد می کنند. دلیلش این است که قاطیقوریا یا جبرهای همولوژیک را بتنهایی اگر بخواهید به کسی بیاموزید بدون اینکه رابطه ی آنها را با هندسه دیفرانسیل و هندسه جبری و بلکه مکانیک (سماوی) بخواهد بیاموزد، یحتمل همان چرندیات انتزاعی از آن یاد کند! یعنی اصل مطلب را درنیابد. حالا ما دیگر وارد همدیسی و مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارنها و .... نمی شویم و اینکه اشارات و تنبیهات ابن سینا اینجا چه ربطی دارد به کل مسائل آنطور که فخر رازی شرح می کند یا خواجه نصیر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّـهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿آل عمران: ١٠٣﴾


می فرماید و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا از یک طرف و از طرفی دیگر  داریم که مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ ﴿الحج: ١٥﴾. منظور به این است که اگر کسی به کفر افتاد و از غیرخدا استعانت خواست، آنگاه متوجه باشد که اعتصام به حبل الله و ریسمان الهی را از دست خواهد داد. منظور از گالوای کیهانی ژنتیک همین است که برای چه انگیزه ای می خواهیم چنین کنیم؟ این یک سوال مهمی است که آیا ما در مدل استاندارد فیزیک ابرتقارن داریم؟ و اگر داریم تا چه حد داریم؟ مثلاً آیا ما از کنش و واکنشهای فوتون با فوتون می توانیم ذراتی بوزونی یا فرمیونی بگیریم؟ یا اگر فوتونها با ذرات دیگر برهمکنش کنند تا چه حد ذرات دیگری را نتیجه می دهند؟ اینها سوالات مهمی است که در سطوح مدل استاندارد فیزیک می توانند مطرح شوند.

ولی نکته مهم اینجا است که در سطوح ژنتیکی مثلاً در امور فوتوسنتز در گیاهان، فوتونها و ذرات نور هستند که باعث بیرون آمدن گیاه از هسته در دل خاک شده و همینطور باعث رشد و باروری آنها می شود. حالا اینکه گیاهان و نباتات چطور از هسته شان تبدیل به درخت و گیاه و نباتاتی که هستند می شوند اسرار ژنتیکی دارند که ماورای مدل استاندارد فیزیک است. و اما چطور از آب و خاک و نور و هوا ما این نباتات را می گیریم، و شیمی آنها چیست و مدل استاندارد فیزیک باز اینجا چه کاره است؟ ژنتیک خود را دارد که پایه ی بازهای آنها درون توالی دی-ان-آ همانطور که قبلاً گفته شد نیتروژنی است.

مثلاً چطور می شود که یک خصوصیتی یا بیماری ای را به یک ژنی نسبت می دهند و این زن است که مسئول آن خصوصیت است؟ یعنی چطور می خواهیم این خصوصیت را شناسایی کنیم؟

حالا این جای خود را دارد. مسئله دیگری که اینجا هست و ربطی هم لااقل در ظاهر به مسائل بالا ندارد، این است که ما این همه به نگاه چه کار داریم همانطور که گفتیم که ما انواع نگاه داریم. موضوع نگاه در مطبوعات مطرح می شود و در نماز جمعه هم مطرح می شود ولی موضوع اینجا هم هست که آیا نگاه از لحاظ ژنتیکی می تواند در دی-ان-آ طوری متجسم شود که بعدها از والدین یا حتی دیگر ژنهایی که از آنها ارث می برد گله کند که چرا شما موظب نگاهتان نبودید؟! یا بارک الله به شما که من واث شما هستم که اینقدر مواظب نگاهتان هستید. یا اصلا نگاه هیچ ربطی به ژنتیک ندارد و الا این همه که ملت زل می زدند به تلویزیون و سینما و اینترنت و ...، آنگاه تلویزیون و ...  هم می شد یکی از اقوام بچه هایی که از او ارث و میراث می برند. به هر حال تاثیرات محیطی هم در زندگی می توانند مهم باشند اگر تاثیرات مستقیم ارثی هم منظور نشوند. و در همه ی انیها امید بر این است که امر بر و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا داشته باشیم هر چند که یحتمل سفری در نظریه گالوای کیهانی ژنتیکی حول عالم نیز نفس مایل باشد که انجام دهد. از همه مهمتر مسئله اینجا چطور مربوط می شود به ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة و صله ی رحم با رسول الله و امیرالمومنین و حتی به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی؟ حکمت متعالیه و فقه را که کنار بگذاریم، یحتمل ادعا هم بشود که نظریه های ریاضی فیزیکی و نه حتی نظریه های حمیدی مجیدی ربطی به حکمت متعالیه و فقه هم ندارند. در صورتی که همه ی مسائل مروبط می شود به فطرت انسانی که از آن حکمت و فقه نیز سرچشمه می گیرند و حتی می توان ریزترین و درشتترین مسائل نظریه های حمیدی مجیدی را نیز یافت. البته یحتمل بعضی بدرستی ایراد کنند که اگر نگاهی قبلاً از لحاظ ژنتیکی شکل گرفته است و تو امید داری که آنرا آنالیز کنی، این کارت یحتمل از لحاظ اخلاقی درست نباشد. البته اینکه ما بحث را اینطور آغاز کنیم که نگاه بطور اخص زنتیکی شکل گرفته است، یک مسئله است و اینکه ما بحث را ادامه دهیم که آیا این نگاه بطور اعم همان نگاه بطور اخص است نیز می تواند مسئله ای دیگر باشد. مثل این است که وقتی می فرمایید اذا وقعت الواقعه، آیا این واقعه این است که فلو لا اذا بلغت الحلقوم یا از واقعه چیز دیگری است که منظور است.

مثلاً اینکه ما از مقاله ی ایتانگ ژنگ به مقاله مینارد چطور عبور کنیم و کارهای ترنس تائو و گلدستون-پینتز- یلدریم تا کجا ما را می توانند به الگوریتمهایی برسانند که توزیع اعداد اول (دوقولو) را بهتر بتوان تقریب زد و اینکه اینها چه ربطی می توانند داشته باشند به ژنتیک و مدل استاندارد فیزیک و ابرتقارن و .... همه و همه می توانند در حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی جستجو شوند. حالا ما تا چه حد می توانیم به نتیجه برسیم و اصلا نماز و روزه و خمس و زکات و دیگر مسائل فقهی نیز اینجا چه ربطی به حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی دارند، همه و همه یحتمل بتوان گفت در لوح محفوظی  فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ ﴿البروج: ٢٢﴾ نگهداری می شوند. حالا ما اینجا دیگر نمی خواستیم خیلی وارد دیگر بیماریهای ژنتیکی مختلف شده و راه درمان آنها را بیابیم. البته یحتمل اگر ما به کوهمولوژیهای حاصل از برگبندیها یا کلافبندیها روی خمینه ها رجوع کنیم یحتمل راه هایی برای حل مسائل مربوطه لااقل برای گذار از حالات کلاسیک به حالات کوانتمی آنها بیابیم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

٢٨٥٢ / ٩. هَارُونُ [٧] ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ـ وَسُئِلَ : مَا بَالُ الزَّانِی لَاتُسَمِّیهِ کَافِراً وَتَارِکُ الصَّلَاةِ قَدْ سَمَّیْتَهُ [٨] کَافِراً؟ وَمَا الْحُجَّةُ فِی ذلِکَ؟ ـ فَقَالَ : « لِأَنَّ [٩] الزَّانِیَ وَمَا أَشْبَهَهُ [١٠] إِنَّمَا یَفْعَلُ ذلِکَ لِمَکَانِ الشَّهْوَةِ ؛ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ ، وَتَارِکُ الصَّلَاةِ لَایَتْرُکُهَا إِلاَّ اسْتِخْفَافاً [١١] بِهَا [١٢] ؛ وَذلِکَ لِأَنَّکَ لَاتَجِدُ الزَّانِیَ یَأْتِی الْمَرْأَةَ [١٣] إِلاَّ وَهُوَ مُسْتَلِذٌّ [١٤] لِإِتْیَانِهِ إِیَّاهَا ، قَاصِداً إِلَیْهَا ، وَکُلُّ‌ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ قَاصِداً إِلَیْهَا [١] ، فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا [٢] اللَّذَّةَ [٣] فَإِذَا [٤] نُفِیَتِ [٥] اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ ، وَإِذَا [٦] وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْکُفْرُ ».

قَالَ [٧] : وَسُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، وَقِیلَ لَهُ : مَا فَرْقٌ [٨] بَیْنَ مَنْ نَظَرَ إِلَى امْرَأَةٍ فَزَنى بِهَا [٩] ، أَوْ خَمْرٍ فَشَرِبَهَا ، وَبَیْنَ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ ، حَتّى لَایَکُونَ الزَّانِی وَشَارِبُ الْخَمْرِ مُسْتَخِفّاً ، کَمَا یَسْتَخِفُّ [١٠] تَارِکُ الصَّلَاةِ؟ وَمَا الْحُجَّةُ فِی ذلِکَ؟ وَمَا الْعِلَّةُ الَّتِی تَفْرُقُ [١١] بَیْنَهُمَا؟

قَالَ : « الْحُجَّةُ أَنَّ کُلَّ مَا أَدْخَلْتَ أَنْتَ نَفْسَکَ فِیهِ لَمْ یَدْعُکَ إِلَیْهِ دَاعٍ ، وَلَمْ یَغْلِبْکَ [١٢] غَالِبُ شَهْوَةٍ مِثْلَ الزِّنى وَشُرْبِ الْخَمْرِ [١٣] ، وَأَنْتَ دَعَوْتَ نَفْسَکَ إِلى تَرْکِ الصَّلَاةِ وَلَیْسَ ثَمَّ شَهْوَةٌ ، فَهُوَ الِاسْتِخْفَافُ بِعَیْنِهِ ، وَهذَا فَرْقُ [١٤] مَا بَیْنَهُمَا ». [١٥]

http://lib.eshia.ir/27311/4/143


دنبال زنای چشم که نگاه است آنطور که در نماز جمعه نیز ذکر شد، در کافی شریف می گشتم. از جمله، این روایت از امام صادق علیه السلام را یافتم.

اللهم لا تودبنی بعقوبتک


بنده حقیر می خواستم یک نصیحتی به دولتمردان خودمان و حتی آمریکا و اسرائیل کنم که در پستی جداگانه در این وبگاه ارائه شود، ولی حوصله ام نیامد. و آن این است که آمریکا و ایران اینطور بنظر می رسد که حتی یک سر سوزن هم به دانشمندان خود اهمیتی نمی دهند و الا در ایران شهدای هسته ای را نداشتیم که در تاریخ علوم چنین چیزی بی سابقه است و همینطور هم در آمریکا نیز معلوم است که آنقدر در مادیات غرق شده اند که همه چیز را از دیدگاه مادی آن می نگرند حتی دانشمندان خود را. البته بنده نمی خواهم کاسه ی داغتر از آش برای دانشمندان آمریکایی یا ایرانی شوم.

و اما یک چیزی را خوب است که آمریکا و اسرائیل و حتی ایران نیز در گوش خود کنند و آن پنبه را از گوششان بیرون بیاورند که مسئله فقط آمریکا و اسرائیل صهیونیستی و ایران نیست. اگر آمریکا و اسرائیل صهیونیستی غفلت کنند و اشتباهی در سطوح جهانی انجام دهند آنطور که مثلاً اسرائیل مدام در فلسطین اشغالی دست به جنایات فجیع می زند و کودک کشی می کند، مطمئن باشد که دامنه ی این جنایات  آتشش وجود خودش را هم فراخواهد گرفت همانطور که به بهانه ی 11 سپتامبر کل منطقه ی خاورمیانه را به غلط تا حالا تا توانسته به خاک و خون کشیده است. این دیگر اولتیماتومی نیست که فقط سید حسن نصرالله به رژیم صهیونیستی بدهد که غلط زیادی نکن و دامنه اش دارد همه ی عالم را فرا می گیرد و دلیلش فقط طغیانگری خود آمریکا و اسرائیل صهیونیستی دشمن انسانیت است که حتی به دانشمندانی که به آنها پناه می برند و در خدمتشان هستند نیز از روی عزت و مصلحت و مشورت رفتار نمی کنند و آنها را به خواری و ذلت و حتی دیوانگی محض می کشانند. ای آمریکا و اسرائیل مرگت باد. ولی این هم ناگفته نماند که دولتمردان ایرانی خودمان هم در جاه طلبیها و قدرت طلبیها خود دست کمی از صهیونیستها گاه بنظر می رسد که نداشته باشند تا آنجا که علناً خطبای نماز جمعه به آنها هشدار می دهند. این است که حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را نیز به اسارت می برند و به اسم علم و دین می توانند استعمار کنند. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿مریم: ٣٠﴾
۲. وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّـهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا ﴿الجن: ١٩﴾

یک معنایی هست در بنده ی خدا و عبد الله که همانطور که ذکرش آمد غیر از بندگی و بردگی غیر خدا است ولی این معنا که اسرای کربلا به بردگی کشانده شدند و از کوفه به شام برده شدند حتی همانقدرش که در نماز جمعه ی دیروز ذکر مصیبت گفته شد برای نفس المهمومی کافی است که اشکها را جاری سازد. بندگی خدا کجا؟ و به بندگی و بردگی کشاندن اسیران اهل بیت امام حسین علیه السلام و خصوصاً امام سجاد زین العابدین علیه السلام و کودکان و زنان همراه سرهای بر نیزه کجا؟ این یک ریشه ی تاریخی عجیبی دارد که باید ذکر شود و دلیلش این است که همین معنای دوگانه ی کشتن و به بردگی کشاندن امامان آنطور که در کربلا واقع شد از یک طرف، و بندگی خدا از طرفی دیگر از مسائلی است که یقیناً برای امام زمان نیز اتفاق خواهد افتاد و آن حضرت را نیز دشمنانش همین سعی را در موردش خواهند کرد. و ایننجا بنظر نمی رسد که موضوع ربطی به آندلسی بودن جامعه ی مورد بحث یا مکی و مدنی و کوفی بودن آن داشته باشد. این را باید توضیح داد که البته تخصص خود را می طلبد که یحتمل بتوان گفت ماورای توان این حقیر است. ولی اگر آب دریا نتوان کشید، لااقل بقدر خود می توان چشید یا خیر؟ و الله اعلم.
از دیدگاه حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی بخواهیم مسئله را بنگریم، یک مسئله ای است که قبل و بعد از واقعه ی کربلا اتفاق می افتد که در داخل جامعه ی اسلامی است هر چند که یک طرف قضایا اسلام را گذاشته کنار و با امام حسین علیه السلام وارد جنگ شده است. و لذا ما جامعه ای را داریم که در برخوردش با اسلام، برخوردی اسلامی-غیراسلامی دارد و همانطور که گفته شد این برخورد در بالاترین سطوح یعنی با خود امام حسین است که واقع می شود. اینجا آندلسی مطرح نیست که کافر بوده است و حالا بدست پیغمبر و امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام یحتمل مسلمان شده است و حالا دوباره در کربلا کافر می شود. یا آیا همان است یا لااقل شباهاتی هست؟ اتفاقاً آندلس دیگر به اسلام برنگشت ولی در مقابل بعد از واقعه ی کربلا باز هم ما مسلمانی را داریم و بلکه می توان استدلال هم کرد که اسلام بعد از واقعه ی کربلا حتی قوی تر هم شد. یعنی شهادت سیدالشهداء یک درسی است که هیچ جای دیگر تاریخ بشری آنرا به خود ندیده است و همین است که اسلام را زنده نگه داشته است. این همان تبدیل و اکسیری است که در مقابل کلیت غیراسلامی می ایستد و آنرا به اسلام تبدیل می کند.
و اما ما این مسئله ی کفر غیراسلامی را حتی در بعضی زنان پیامبر اسلام صل الله علیه و آله نیز مشاهده می کنیم که حتی بعد از پیامبر نیز بر علیه امیرالمومنین نیز توطئه ها با شدت تمام ادامه می یابند. و اما پیامبر اسلام نمی فرمایند که تو را طلاق می دهم و بلکه با او نیز تا آخرش زندگی می فرمایند. یعنی ما تقابل اسلام و غیراسلام را یحتمل در ازدواج هم داریم و در قرآن کریم نیز مواردی آمده اند. و این مسائل ادامه می یابند تا کار می رسد به بعد از اولی و دومی و سومی و بلکه بعد به معاویه و یزید. ولی مسئله اینجا این است که یک طرف ممکن است که در کفرشان با هم حتی مسابقه نیز می گذارند تا از هم جلو بزنند و شتاب هم بردارند و حال آنکه اگر کفری هم در طرف اسلامی وجود دارد را می توانند خودشان بین خودشان مدیریت کنند و نه اینکه با هم مسابقه بگذارند و از هم سبقت و شتاب بگیرند. و اینها همه در داخل حیطه ی اسلامی می تواند اتفاق بیافتد و حال آنکه ما قرار نبود که قاعدتاً داخل اسلام نیز کفر داشته باشیم. مثل این است که ما قضیه ی ناتمامی گودل را داریم و بعد ماشینهای تورینگ را هم داریم.
در داخل اسلام ما قرارمان بر این است که مسائل کفرآمیز را حل کنیم. و اما در مملکت غیراسلامی هیچ تعهدی ننوشته است که زوجی نمی توانند به هر سببی در کفر خود با هم آنقدر سبقت بگیرند که همه چیزشان را مخرب کنند و بالاخره یحتمل هم طلاق. برای اینکه طلاق کجا و تلاق کجا؟ و لذا مسائل حماسه ی حسینی از نوع دیگری است همانطور که یحتمل مستحضرید که نه تنها جامعه آندلسی نخواهد شد و بلکه بیشتر هم اسلامی خواهد شد چرا که آن خیانتهای یزیدی رو می شوند.
البته همانطور که یحمل کسی بالای قبری که در آن مرده ای نیست دارد می گرید، همانطور هم کسی دارد در جامعه ای کاملاً آندلسی سعی می کند اسلام را تبلیغ کند. این می شود در صورتی که لااقل او دارد نفس خود را تزکیه می کند و بس و کاری ندارد جامعه آندلسی است یا حسینی؟ و لذا وقتی وارد مملکت اسلام هم شد، مثل این نیست که اولین بارش است که وارد مسجد می شود! و لذا کفر فرعونی یزیدی داخل اسلام است که حماسه ی حسینی را می پروراند. کافران نیز می توانند بر کشتی حسین سوار شوند ولی بعد مجبورند که با کفرشان خود وارد جهاد شوند و نه اینکه در کفر با یکدیگر سبقت نیز بگیرند. و اما این یک کفر محض است که کفر خودش را یزیدی به امام حسین علیه السلام یا دیگر ائمه ی اطهار نسبت دهد. یعنی کفر بین زن و شوهر هر چند که به شهادت او نیز منجر شود یک چیز است، ولی کفر یزیدی از نوع دیگری است که شتاب برداشته از همه سبقت می گیرد. شهادت برای اسلام یک چیز است و اسلام آوردن و شهادتین گفتن چیز دیگری است. بنده بنظرم می رسد که وقتی ماشینهای منطقی تورینگ شروع کردند به کار، مسائل دیگر تمامی ندارند. و اما یحتمل بعضی گلهای آنها را می چینند و می بویند. بنده آخرش هم فکر کنم نتوانستم حق مطلب را درست ادا کنم که بالاخره چطور می شد به امام سجاد کمک رساند که سرها را از میان زنان به عقب برده که همه بر روی زنان اسیر نگاهشان نیافتد. و بعد از همه ی این حرف و نقلها ما را با سر شهیدان والامقامی همچون شهید مورد بحث این پست چه کار؟ امر به معروف و نهی از منکرمان کجا است؟ آیا ما در راستای حماسه ی حسینی است که داریم اینجا قلم می زنیم یا اینکه در پی قدرتیم و حق مطلب را در حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی نخواهیم توانست هیچگاه درست ادا کنیم؟ و بلکه باید از این کار خود دست برداشت. و اگر ما اینجا چنین است که گیر کرده ایم، حق مطلب را با حماسه ی حسینی چه خواهیم کرد؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
۱. ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿البقرة: ٢﴾
۲. رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لَّا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ ﴿آل عمران: ٩﴾
۳. فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لَّا رَیْبَ فِیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿آل عمران: ٢٥﴾
۴. اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّـهِ حَدِیثًا ﴿النساء: ٨٧﴾
۵. قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُل لِّلَّـهِ کَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿الأنعام: ١٢﴾
۶. وَمَا کَانَ هَـٰذَا الْقُرْآنُ أَن یُفْتَرَىٰ مِن دُونِ اللَّـهِ وَلَـٰکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ ﴿یونس: ٣٧﴾
۷. وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ ﴿هود: ٦١﴾
۸. وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ ﴿هود: ١١٠﴾
۹. أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّـهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَىٰ أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَّا رَیْبَ فِیهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا کُفُورًا ﴿الإسراء: ٩٩﴾
۱۰. وَکَذَٰلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا ﴿الکهف: ٢١﴾
۱۱. وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّـهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ ﴿الحج: ٧﴾
۱۲. تَنزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ ﴿السجدة: ٢﴾
۱۳. إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿غافر: ٥٩﴾
۱۴. وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ ﴿فصلت: ٤٥﴾
۱۵. وَکَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ ﴿الشورى: ٧﴾
۱۶. قُلِ اللَّـهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿الجاثیة: ٢٦﴾
۱۷. وَإِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ ﴿الجاثیة: ٣٢﴾



در ارتباطات بین کشورهای اسلامی-اسلامی گفتیم که مسائل یک جور است و ارتباطات بین کشورهای اسلامی-غیراسلامی جور دیگری می شوند و حتی آنجایی که سعی شود که ارتباطات اسلامی-اسلامی شوند همان ارتباطات در جناح مخالف سعی خواهد شد که غیراسلامی-غیراسلامی و بلکه از انواع آندلسی نیز شوند.

البته بنده امروز صبح با صدای روشن شدن رایانه ام که روی آپشن "خواب" خاموشش کرده بودم بیدار شدم و خوب هم شد که چنین شد چرا که نمازم لااقل قضا نشد و همینطور هم باید عرض کنم که بنده ان شاء الله بموقع سعی خواهم کرد به نماز جمعه نیز امروز بروم.

یکی از چیزهایی که در برنامه ی لنگلندز داریم این است که شما یک گروهی را دارید و مایلید گروه دوگان آن را بدست آورید. حالا گاهی هم گروه دوگان را می دانید ولی کلی مسائل دیگر است که می خواهید بیابید مثل لم اصلی یا fundamental lemma و تریس آرتور-سلبرگ یا اوپراتورهای هکه یا مثل ویتن فیزیکی کردن برنامه آنطور که به الکتریسیته و مغناطیسم مربوط است یا حتی وارد کردن گیجهای یانگ-میلز و نیروهای ضعیف و قوی و حتی گرانش و .... خوب، مسئله اینجا این هم هست که ما لزوماً این گروه ها و دوگانهای آنها را در یک فضای خاص نداریم و می توانند یحتمل در فضاهایی متفاوت باشند. به عنوان مثال ما گفتیم که یحتمل ازدواج یا تلاقی یا طلاقی واقع می شود و بعد یکی از همسران در یک شهر است و دیگری در شهری دیگر، یا یکی در یک کشور است و دیگری در کشوری دیگر. این پدیده را می توان با ماهواره ها نیز به خوبی به هم ربط داد.

اتفاقاً بنده داشتم یک برنامه ی ماهواره ای حقوقی که زوم کرده بود راجع به طلاق را می دیدم که خانم حقوقدانی که یکی از سه متخصص حقوقی بودند که بحث را دنبال می کردند. و اینها یک برنامه ای را ارائه دادند عیناً همچون پاسخ به سوالات و مسائل شرعی صدا و سیمای خودمان و در آن داشتند مسائل مربوط به طلاق و مهر دادن و گرفتن و امثالهم را از لحاظات حقوقی آنطور که در اختلافات بین زوجها رخ داده بوده اند را مطرح می کردند.

بنده این را هم عرض کنم که مسائل مربوط به یاجوج و ماجوج و بلعم باعورا را ما در حیطه ی رسانه ها و ارتباطات جدید و از جمله همین اینترنت می توانیم خیلی پیشرفته تر امروزه پیگیری کنیم که مثلاً چطور است که اینها زندگیها را سر و سامان می توانند دهند یا زندگیها از هم پاشیده می شوند؟

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿١٧٥ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ ۚ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ۚ ذَّٰلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا ۚ فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿١٧٦ سوره مبارکه الاعراف.

۱. قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿الکهف: ٩٤﴾
۲. حَتَّىٰ إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ ﴿الأنبیاء: ٩٦﴾

البته اینها یک سری مسائلی است که آیا در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی باید جست آنها را یا اینکه تنزل پیدا می کنند به فیزیکی شدن مسائل بین ازواجی که تا آخر عمر یا این است که توی سر و کله ی آن یکی می زند یا آن یکی است که توی سر و کله ی این یکی می زند و آنقدر این کار را ادامه می دهند تا یکی دیگری را از پای درآورد. خوب این یک وجه منفی بافی قضایا است و بدان نمی پردازد که راه سعادتمندی یک زوج کدام است و حتی چطور حکمت و فقه می تواند به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیانجامد. و فقط همه چیز یاجوج و ماجوجی و بلعم باعوریایی پیگیری می شود تا تمام شود! یعنی جوانان چطور قرار است با هم ازدواج کنند و خوشبخت شوند این وسط یاجوج و ماجوجی و بلعم باعورایی برای خودش یک معمایی می شود نه وابسته به اینکه ما در کشوری اسلامی یا غیراسلامی هستیم و آیا طرفداری فرعونیم یا طرفدار حضرت موسی علیه السلام و خود هم یحتمل خبر نداشته باشیم که طرفدار که هستیم یا باید طرفدار که باشیم. همینطوری توی سر و کله ی هم می زنیم تا کار به انجام برسد و تمام شود حتی شده به این قیمت که کار تنزل یافته باشد به توی سر و کله ی هم زدن و لاغیر! البته این را هم هیچ کس نمی خواهد ولی آنجایی که باید از حضرت موسی علیه السلام دفاع کند و آنقدر خرش را می زند که راه بیافتد تا برود بر علیه حضرت موسی علیه السلام به دستور فرعون خیانت کند و بلکه همه ی عالم او را از کارش می خواهند باز دارند، اینجا است که کارها همه عیب پیدا می کنند. برای اینکه آن جوانانی که قرار است ازدواج کنند و نمی کنند آیا حضرت موسی علیه السلام را دیده باشند یا ندیده باشند ولی بلعم باعورا و یاجوج و ماجوج را که دیده اند و خوب هم می شناسند. و توصیه ی همه بر این است که حالا برو آن کشور غیراسلامی یا اسلامی بلکه آنجا است که سعادتمند شوی و نمی گوید که آقایان خانمها همه و همه ی عالم و آدم و بلکه همه ذرات عالم است که مسلمانند و تسبیح خدا می گویند. حالا بجای چهار بطن قلبت چهار نیروی قوی و ضعیف و الکترومغناطیسم و گرانش را بگزار. یا تناظری با چهار پنج قاره ی عالم پیدا کن یا قلب نیروگاه هسته ای یا قلب مادر همه ی تحریمها و هندسه ی مربوطه ی آنها یا زیرساختهای دیاگرامها و گرافهای همولوژیک یا کوهمولوژیکشان یا کنشها و واکنشهای مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه توالیهای ژنتیکی انگیزه ها و گالوای کیهانی را ببین می توانی بیابی و همه و همه را به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ارتقاء دهی؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 
۱. الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿البقرة: ٤٦﴾
۲. وَیَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَـٰکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿هود: ٢٩﴾

۱. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّـهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّـهُ آیَاتِهِ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿الحج: ٥٢﴾
۲. لِّیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ﴿الحج: ٥٣﴾
۳. أَوْ یُلْقَىٰ إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا ﴿الفرقان: ٨﴾
۴. وَمَا کُنتَ تَرْجُو أَن یُلْقَىٰ إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِّلْکَافِرِینَ ﴿القصص: ٨٦﴾
۵. رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ ﴿غافر: ١٥﴾
۶. إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَىٰ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِنًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿فصلت: ٤٠﴾


بنظر می رسد که ملاقات با خدا بر حسب عمل به شریعت اسلامی یک سری مجاهدتهایی هم دارد که انسان یحتمل با خود شیطان رجیم نیز باید دست و پنجه نرم کند. در این رابطه باید توجه داشت که بندگی و بردگی هر چیزی و هر کسی بغیر از خدا خفتبار است و اما بندگی خدا عزت بخش است. همینطور هم ما این مسئله را داریم در مورد جاسوسی برای غیر خدا و اما جاسوسی در راه رسیدن به خدا نیز شرافتمندانه است و یحتمل همین است که فیلمهای هالیوودی راجع به جیمز باند مامور 007 را جذاب جلوه می دهد.
و اما مسئله این هم هست که ملاقات با آن خدای یکتای واحدی که می میراند و زنده می کند و همه ی خلقت عالم هستی و بلکه نابودی آن در دست او است و بلکه خلیفة اللهی از جانب او یک مسائلی است که هر کسی تاب و توان آنرا ندارد آنچنان که امیرالمومنین می فرمایند چگونه خدایی را که نمی بینم پرستش کنم؟ قسمتی از مسئله سخت اینجا است که خدا جسمیت ندارد ولی در عین حال نیز وقتی امام مومنین و ولی امر مسلمین نیز شناخته شد و بر کسی مسلم شد که او است و اما باز هم کس دیگری را امام بشمرد، آنگاه او دچار شرک خواهد شد همانطور که اگر بر کسی روشن شود که اسلام بهترین دینها است و هنوز به دین دیگری پایبند شد نیز گمراه می شود.
اینجا بد نیست مثالی زده شود از مسائل روز هم هست. فرض بفرمایید که ما با 5+1 در حال مذاکره هستیم. این اتفاقاً یحتمل خیلی هم فرصت خوبی است که متوجه باشیم که می توان اسلام را نیز تبلیغ کرد. ولی موضوع این نیست که زوجی از هم طلاق گرفته اند و حالا ما می خواهیم آنها را با هم دوباره آشتی دهیم. این یک وجه مسئله است که ما حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را اینجا چطور می توانیم اعمال کنیم؟ مثلاً یحتمل کسی اشکال کند که ما چطور بخواهیم معادلات زامالادچیکوف-کنیژنیک را اینجا اعمال کنیم؟ اینها معادلات ریاضی فیزیکی خود را دارند ولی در سطوح مذاکرات بین کشورها اینکه کشوری که غیراسلامی است متمایل شود که کشوری اسلامی شود، خوب حالا نوع معادلاتی که بین این دو کشور است از اسلامی-غیراسلامی تغییر می کند به معادلات اسلامی-اسلامی. و حالا فرض بفرمایید که یک زوجی هم داریم که یکی از آنها در یک طرف این معادلات است و دیگری در طرف دیگر آن. خوب، وقتی معادلات اسلامی-غیراسلامی است یک وضعیتی را داریم و وقتی وضعیت اسلامی-اسلامی است وضعیت جور دیگری می شوند چنانچه شیاطین غیراسلامی دیگر دست به این زوج نمی یابند که آنها را از راه به در کنند و حال آنکه در غیر این صورت چنین احتمالاتی را داریم. البته این در صورتی است که ما خود به فقه اسلامی واقف بوده و بدان اشراق داشته باشیم و نه اینکه فقط اسماً مسلمان باشیم و از حکمت متعالیه و فقه خیلی کم بدانیم و از همان اول بپریم برویم به نظریه های حمیدی مجیدی ریاضی فیزیک و بلکه ریاضیات محض. 
به هر حال نکته ی مهم قضایا اینجا است که ازدواج و طلاق اشخاص غیر از این است که دو کشور نیز با هم قهر یا آشتی کنند هر چند که خیلی هم یحتمل به هم ربط داشته باشند! یعنی حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی برای اینکه ما را به مجاهدت با شیاطین و ملاقات با خدا برساند و بلکه 5+1 یا 1-7 و همه و همه ی عالم را مسلمان کنیم و هفت روز هفته را نیز 24 ساعته با خدا ملاقات کنیم و در راه ااو مدام شهادت دهیم، برنامه های مدونی را می طلبند و از جمله در ریاضی فیزیک خوب هم هست که برنامه لنگلندز را نیز بدانیم. و دچار کم توجهی همراه با هایپراکتیویته ی بیش فعالی نیز نشویم. یعنی مثلاً حسینی و کربلایی شدن درست است که به آقا بزرگ و آقا رضا یحتمل کاری ندارد ولی همینطور هم به خیلی اشخاص و چیزهای دیگری هم ربطی ندارند. و همینطور هم سیاه چاله های نجومی را ریاضی فیزیکی درک کردن یحتمل خیلی خوب است ولی این سیاه چاله ها را لزوماً نباید فقط ریاضی فیزیکی شرح کرد و یحتمل حتی بتوان گفت مُثُل غار افلاطون نیز شرح خوبی برای آن است.
به هر حال بنده مانده بودم که برای ثبت نام در کنفرانس ال اچ سی آیا باید چقدر بپردازم از آنجایی که این حقیر نه دانشجو هستم و نه استاد. و اما حساب کردم دیدم که اگر مثل دانسجویان کمتر پرداخته اشکال شود که او می خواسته از زیر پرداخت کمی هزینه ی بیشتر فرار کند. و اگر هزینه ی اساتید را بپردازم که ایراد می کنند که می خواهد خودش را جای استاد جا بزند! این است که در این فکر ها بودم که دیدم نگو حتی در رابطه با پرداختها بانک مرکزی هم درگیر است و اشتباهاتی در رابطه با شناسه ها رخ داده است و خوب شد ما زودی عجله نکرده و نپرداختیم.
البته بعضی هم یحتمل این اشکال را کنند که تو دیگر نمی توانی با این سن و سالت به دانشجویی اقتدا کرده و همچون دیگر دانشجویان بروی به کنفرانس و لذا الگوی بدی برای دیگر دانشجویان خواهی بود. البته این یحتمل اشکال بجایی هم هست ولی مسئله ای که هست اینجا است که در چنین کنفرانسهایی انواع اشخاص حضور دارند که از دانشجو گرفته تا استاد می توانند در آن شرکت کنند و استفاده ببرند. و نباید خیلی درگیر مسائل مربوط به نفس لوامه شد و بلکه باید ز گهواره تا گور دانش جست و اطلبوا العلم من المهد الی اللحد هر چند که فیلترشکنها هم هر کاری کنید کار نکنند!!! یعنی بالاخره درست است که در هر کاری انگیزه ها خیلی می توانند مهم باشند ولی خیلی اوقات هم نمی توان خیلی در کارهای همه تجسس کرد که انگیزه های اشخاص دقیقاً چیست تا اینکه یک وقتهایی هم اینها خود به خودی بروز می کنند. یعنی مثلاً کسروی وقتی لباس روحانی به تن دارد یحتمل خیلی متوجه نشویم که او انگیزه اش چیست، ولی وقتی لباسش را درآورد و بعد با اسلام نیز مستقیماً سر ستیزه گری را آغاز کرد، آنگاه یحتمل خیلی بهتر می توان تشخیص داد که انگیزه ی او چیست؟ البته انگیزه های فداییان اسلام چیست نیز جای خود را دارد همانطور که رفتن به جبهه های جهادی و شهادت در راه های درست رسیدن به خدا و جهاد فی سبیل الله نظری و عملی نیز انگیزه های خود را دارند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿البقرة: ٣﴾


بنده نمی دانم چرا همیشه حرف مرد تو تا است! یعنی اگر می خواهید گروه فشرده ی با دترمینان 1 SL(2, k) را مطالعه فرمایید که اینجا k یک میدان عددی است که یحتمل بهتر هم باشد یا میدانهای عددی حقیقی یا مختلط را به حساب آورید. عرض بنده این است که یحتمل بهتر هم هست که به SL(2, k) بسنده نفرمایید و بلکه مثلاً GL(2, k) و بلکه حیت دیگر گروه های لی کلاسیک و حتی گروه های کوانتمی را نیز منظور فرمایید. و لذا استبعادی هم ندارد که کسی بیاید اشکال کند و اشکالش هم درست باشد که فیلترشکن استفاده کن، یا فیلترشکن استفاده نکن بسته به اینکه او در چه نظمی از نظامهای عالم واقع است. یعنی یحتمل دانشجویی با سرعتهای پایین حلزونی مثل این بنده حقیر یک شکست ابرتقارنی ای را بتواند متحمل شود و به تقارنی خاص (و نه ابرتقارنی) دست یابد که در غیر این صورت معنای آن را درک نمی کرده است آنطور که مثلاً همولوژی را در جبر یحتمل سالها بخواند ولی تا وارد هندسه دیفرانسیل یا مکانیک نشود مفاهیم کوهمولوژیک برایش خیلی جا نیافتند. یا یحتمل قضیه ی ناتمامی گودل را درک کند ولی ماشینهای تورینگ را درست نفهمد.

بنده می خواستم همین الان ببینم جایزه نوبل افتصاد را کی برده است از آنجایی که جایزه نوبل اقتصاد در خبر می آید ولی نمی دانم چرا کسی از جایزه نوبل فیزیک خیلی نمی گوید. و یحتمل جایزه نوبل صلح هم خوب است کسی به هر حال نگاه کند ببیند کی برده است. خلاصه دیدم کیپ ثورن از جمله برنده های جایزه نوبل فیزیک است که از صاحبان گرانش است که در لیگو/ویرگو در کَل تک نیز مشارکت دارد.

یحتمل بعضی بتوانند با موفقیت علمی دقیق و ظریف و موشکافانه مسائل گرانشی و از جلمه امواج گرانشی را به اقتصاد و حتی ژنتیک و مدل استاندارد ذرات فیزیکی و گالوای کیهانی نیز ربط دهند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ﴿٩٦ فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا ﴿٩٧ وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا ﴿٩٨ سوره مبارکه مریم


۱. وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّـهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمْ تَکُن بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا ﴿النساء: ٧٣﴾
۲. لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾
۳. وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ أَوْثَانًا مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن نَّاصِرِینَ ﴿العنکبوت: ٢٥﴾
۴. وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿الروم: ٢١﴾
۵. ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّـهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ شَکُورٌ ﴿الشورى: ٢٣﴾
۶. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿الممتحنة: ١﴾
۷. عَسَى اللَّـهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّـهُ قَدِیرٌ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿الممتحنة: ٧﴾

در کنار این آیات عظیمه ی کریمه ما حتی لعنت شده هایی همچون عمرو بن عبد ود و عبدالرحمن ابن ملجم و شمر بن ذی الجوشن و ابن زیاد و ابن مرجانه و عمر ابن سعد و یزید بن معاویه بن ابی سفیان و ... را داریم که متن آیات الهی را هم بنفع خود یحتمل غلط تعبیر و تفسیر می کنند. همین مسئله ی حب الحسین علیه السلام را در نظر آورید.
بنده حقیر این را عرض کنم که در میان اتوبان وقتی توی ترافیک گیر کرده بودم، یک دی وی دی مخصوص محرم و صفر خریدم که البته همانطور که مستحضرید معمولاً غیر محرم و صفر دی وی دی های لس آنجلسی است که فروش می رود! نوحه های خوبی دارد و با یک نوحه شروع می شود که متنش حب الحسین علیه السلام است ولی بنده متن آنرا خیلی درست نمی فهمم مگر همین که تکرار می کند: حب الحسین. البته این نوحه ریتم خوبی هم دارد. ولی بنده نوحه انا مظلوم حسین بعدی دی وی دی را که هم عربی است و هم فارسی است را بهتر می پسندم و بیشتر از همه در ماشین گوش می دهم!
و اما به احتمال رو به یقین بتوان گفت که حب الحسین علیه السلام و مودة امام حسین علیه السلام است که شهادتها بینشان نفهته است. یعنی از حب الحسین علیه السلام به مودة امام حسین علیه السلام رسیدن برای هر نفس واحده ای شهادتها می طلبد همانطور که در قرآن کریم آمده است و همانطور که متن و ظاهر و باطن قرآن مجید را می توان به مودة به امیرالمومنین علی ابن ابی طالب و حضرت فاطمه ی زهرا و دیگر ائمه ی اطهار علیهم السلام تعبیر و تفسیر و تاویل و روایت حدیثی کرد و مظهر همه ی اینها را می توان در ولایت فقیه جست و اما نه هر رهبر دیگری. البته سعی ما بر این هم هست که جستجوهای خود را از راه هایی از قبیل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز دنبال کنیم. حتی یحتمل توفیق یافته و در کنفرانس ال اچ سی ترکیه و ایران بعد از پرداخت وجه ورودی اش نیز شرکت کنم. یک موقعی بلیط اتوبوس دو ریال بود و هنوز بعضیها نداشتند بپردازند و بلکه دردسرها داشتیم اگر 2 ریال می خواست 3 ریال شود. و حالا یحتمل بالای 5000 یا 6000 و حتی 7000 ریال است. امروزه روز یحتمل 1،000،000 ریال و 10،000،000 ریالش هم برای بعضی خیلی پول نباشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.



اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَیْهِمْ صَلاَةً زَاکِیَةً نَامِیَةً کَثِیرَةً دَائِمَةً طَیِّبَةً لاَ یُحِیطُ بِهَا إِلاَّ أَنْتَ وَ لاَ یَسَعُهَا إِلاَّ عِلْمُکَ وَ لاَ یُحْصِیهَا أَحَدٌ غَیْرُکَ


بنده حقیر این نکته را بدان اشاره کنم که بنده به امثال کافی نت نخواهم رفت یا فیلترشکن تهیه نخواهم کرد که ببینم وبلاگ بلاگ اسپات هندسه ناجابجایی نظر این حقیر را اجازه می دهد چاپ شود یا خیر. دلیلش این نیست که وقتی نظر را خواستم بفرستم باید برای ورود از ایمیلتان استفاده کنید و بعد هویت شما را تایید نمی کند چرا که می داند که آی پی آدرس شما با آی پی آدرس همیشگی ات فرق دارد و شماره مبایلت را هم می خواهد! این را می گویند دقت. مسئله اینها نیست.

مسئله این هم نیست که شما مهم نیست که از فیلترشکن استفاده بکنید یا نکنید. البته نه اینکه مهم نیست، خیلی هم می تواند مهم باشد. ولی به هر حال مسئله این است که در هر دو صورت کاربر اینترنتی دچار یک نظمی می شود که بالاخره یا باید انتخاب کنی که از فیلترشکن استفاده کنی یا خیر. مثل این است که باید استفاده کنی از ماهواره انتخاب کنی یا خیر و اینها انگیزه های خود را هم می توانند داشته باشند. ولی مسئله این نیست که بنده می خواهم عرض کنم که بنده حقیر نخواهم رفت تا ببینم آیا این سایت نظر بنده را نشان خواهد داد یا خیر.

دلیلش این است که وقتی انتخاب می کنید که فیلترشکن نداشته باشید، آن حجابی را که فیلترشکن ایجاد می کند را نظمش را با استفاده ی یک مرتبه ای فیلترشکن می شکنید. حالا شما از این استفاده نکنید، دیگران از عمل شما استفاده خواهند کرد. این هم اشکالی ندارد. ولی آنچه غیر قابل بخشایش است همان است که هر دو طرف فیلتر و فیلترشکن مشکل یکی است و همان است که یک حجاب غلیظی است بین دانشگاه و سیاست و دین و مسئله امام حسین علیه السلام همین جا است که جلوه می کند آنطور که با هم سازش پذیر نیستند. برای این بنده جای افتخار می بود که سر کلاس پورفسور میرزاخانی یا دیگر اساتید دانشگاه همچون او بنشینم همانطور که در آن نظر هم عرض کردم. ولی آن حجابی را که در مسجد باید رعایت کرد و در دانشگاه رعایت نمی شود و برعکس دقیقاً همان حالت فیلتر و فیلترشکنی را دارد که نظمهای خود را دارد ولی بسی مشکلات خود را هم دارند. و اصل قضایا گم می شوند و همین است که فقه را کنار می زند و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را تبدیل می کند به فسق و فجور و فساد. این همان است که امثال شهید نواب صفوی را می طلبد که عملاً  وارد میدان می شوند و نه همچون حجتیون یا اخوندهای حکومتی شاهنشاهی. مسئله حجاب یا فیلتر یا فیلترشکن محض نیست و بلکه مسئله ابتکار عمل است که می خواهد فاسقانی همچون صهیونیسم در دست خود داشته باشند و همه چیز را به نفع خود تمام کنند. این غیر قابل بخشایش است.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١ مَا أَغْنَىٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ ﴿٢ سَیَصْلَىٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥


یک آیاتی هست در قرآن کریم راجع به فاسقین که از جمله می فرماید خبر آنها را قبول نکنید. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ﴿الحجرات: ٦﴾. اینجا یک مسائل بسیار از مو باریکتری را دارید که در عین حال از این نوع هم هستند که اگر شتر با بارش را از توی سوزنی توانستید رد کنید، می توانید هم حق مطلب را ادا کنید. مثل این است که بفرمایید ما هم شبهای پیشاور را داریم و هم از آن یک پیشه وری ای خواهیم ساخت! و اما یک جایی است که مسئله تعیین کننده می شود و آن دقیقاً واقعه ی کربل و حماسه ی حسینی است. یعنی فرض بفرمایید که ما هم واقعه ی 30 تیر را داریم و هم دفاع از مصدق را و هم جناح آیت الله کاشانی را داریم که شهادت طلبند. و اما در عین حال می بینیم که یک بنده خدایی مثل دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ی دولت مصدق هم داریم که هم مورد تهاجم و ضرب و شتم و چاقوی اراذل و اوباش قرار می گیرد و هم از طرف حکومت شاه اعدام می شود. و هم حاج طیب رضایی را نیز داریم. و صد البته شعبان بی مخ را هم که همه می دانند که داشته ایم.

موضوع این است که نه تنها آن حکومت تا چنگ و دندان یزیدی تفاوت بین کاشانی و مصدق برایش فرقی ندارد بلکه خود مردم نیز نسبت به فسق و شرک و کفر بی تفاوت می شوند آنجایی که جنایات و اختناق توسعه می یابد و حق از باطل نیز غیرقابل تشخیص می شود آنجایی که دیگر نه حکمت متعالیه ای باقی مانده است و نه فقه و فقاهتی. لهو و لعب نه تنها یک امر عادی می شود و بلکه وارد نظریه های پیشرفته ی علمی نیز می گردد آنطور که کانه قمار هم از علوم پیشرفته ی اقتصاد مقاومتی است.

اینجا است که حرف بهاگاواد گیتا معنا می پذیرد که کریشنا به آرجونا می گوید که تو چه کار داری که این دشمنان فامیل تو هستند یا غیر فامیل تو. تکلیف تو این است که با آنها واد جهاد شوی و کریشنا خود ارابه ران آرجونا است! یعنی سعی نکن جانت را برداری و در بروی. بایست و بجنگ در آن روزی که نه پدر و مادر و نه برادر و نه فرزند و همسر به درد کسی می خورد. یعنی با همینها هم وارد جهاد شو؟! و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. و اما با فامیل خودت مثل پدر ومادر و فرزند و همسر و امثالهم که معنی نمی دهد وارد جهاد شوی آنجایی که قیامت بر پا است. و اما هم قتل الخراصون و هم تبت یدی ابی لهب و هم الهم یا حمید بحق محمد یا عالی بحق علی یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن یا قدیم الاحسان بحق الحسین اللهم بحق حجتک المهدی علیه السلام.

بنده حقیر به سایت هندسه ناجابجایی رفتم و یک نظری برای دکتر خلخالی ذیل پست پورفسور میرزاخانی گذاشتم که آقا ما که در ریاضیات چیزی نشدیم ولی با این حال حاضر نیستم دوباره استانفورد را ویزیت کنم ولی به کلیسای نازارین در کوپرتینو می روم چرا که از سایت آرن وال خیلی هم بیشتر یاد گرفتم و یا او مرا مسیحی خواهد کرد یا من او را مسلمانش می کنم یا .... و اما باید فکر این هم باشم که به دادستانی شکایت کنم که چرا وزارت مخابرات و ارتباطات اینترنت را اینطور فیلتر می کند و مردم را مجبور به خریدن فیلترشکن هم می کند و حال انکه بی فیلترشکن هم همه چی داریم و در عین حال خیلی سایتهای علمی هم فیلتر است. و اما ایشان خودشان دیشب می فرمودند که ان شاء الله بعد از صد سال دویست سال دیگر یک شبکه ملی خیلی خوبی را درست خواهیم کرد. آقای دادستان، آقای منتظری، این چه وضعی است؟ کم مانده جاسوسان حرفه ای سازمانهای جاسوسی جهانی رسماً کنترل زندگی مردم را بدست بگیرند. تکلیف چیست؟ همه چیز را فیلتر کنیم؟

فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرْتُمْ یَوْمًا یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا ﴿المزمل: ١٧﴾


یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لَّا یَجْزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّـهِ الْغَرُورُ  ﴿لقمان: ٣٣﴾



"ابان بن تغلب از امام ششم علیه السلام روایت کرده که فرمود: نفس غمگین برای ستم بر ما، تسبیح است. و اندوهش بر ما، عبادت است؛ رازداری ما جههاد در راه خدا است؛ و سپس فرمود: باید این حدیث را با طلا نوشت".



[رمز 49]


(*) دلبستگی و عشق مفرط به یک چیزی جواس انسان را صرف آن می نماید و شخص را از خود بی خود می کند و درد و الم وارد را درک نمی کند.

شیخ بهایی در "کشکول" حکایت کرده که شخصی وارد یک عشیره ای شد و در آن جوانی زیبا را دید که چون ماه نو لاغر و نزار بود، از حال او پرسید، گفتند: عاشق دختر عموی خویش است که میزبان تو است، آن دختر را دیدار کرد و از او درخواست کرد که به دیدن او برود و از او دلجویی کند، گفت: صلاح او نیست، حمل بر ناز و تکبر و مضایقه کرد و اصرار کرد تا او را برای دیدار دلباخته ی خود آماده نمود، گفت: تو جلو برو و او را مژده ده، گوید: نزد آن شیفته رفتم و مژده اش دادم که اینک معشوقه ات به دیدار تو می آید، جلوی اجاق نشسته بود و دیگ جوشانی در پیش داشت، چشم به راه انداخت و گرد و غبار معشوقه را دید واز خود بی خود شد، نگریستم که هوشش از سر رفته و به جای ملعقه، دست را تا آرنج میان دیگ جوشان کرده و همه ی گوشت دستش سوخت.

و قرآن هم راجع به زنانی که زلیخا برای دیدار یوسف دعوت کرده بود به طور صریح دارد که به جای ترنج با کارد دستهای خود را بریدند. و اگر اصحاب حسین علیه السلام که شیفتگان لقای حق و هم آغوشی حوران بهشتند، درد تیر و نیزه ی دشمن را در هنگام پیکار درک نکنند، هیچ استبعدادی ندارد و بسیار به باور نزدیک است.


در کربلا چه گذشت، ترجمه ی نفس المهموم، تالیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی، ترجمه مرحوم محمد باقر کمره ای، واحد پژهوش انتشارات مسجد مقدس جمکران، ص 328- 329.


یحتمل این اشکال شود که در نظر قبل حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی کجاست؟ در میدان جهاد اکبر کربلا در روز عاشورا که سرها به نیزه رفته و اسیران رو به شام اند، حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی کجا است؟ کدام حکمت و کدام فقه؟ تا وقتی امام حسین علیه السلام و یارانش در میدان در حال جنگند، خود آن حضرت مظهر امامت است و وقتی سرها بر سر نیزه می روند و با اسیران روانه ی شام اند باز هم او است که مظهر امامت است و در همه حال حکمت و فقه و قرآن ناطق او است.

السلام علی المرمل  بالدماء، السلام علی المهتوک الخباء، السلام علی خامس اصحاب اهل الکساء، السلام علی غریب الغرباء، السلام علی شهید الشهداء، السلام علی قتیل الادعیاء، السلام علی ساکن کربلا، السلام علی من بکته ملائکة السماء، السلام علی من ذریته الازکیاء.

یحتمل بعضی اشکال کنند که یک مسکنی آرامبخشی بخور و بخواب. بله، ولی موضوع هوشیار و بیداری است که از شب تا سحر هزار رکعت نماز بجا می آورد و این کجا و امثال این بنده حقیری که حتی سعی در عمل به چنین کاری آیا به تصورش می رسد؟ آیا می شود؟ آیا نمی شود؟ و شکها است که برش داشته است و باید تلاشها کند تا به یقین برسد و حتی مانده است که بالاخره آقا رضا به آقا بزرگ رضایت داد یا آقا بزرگ به آقا رضا رضایت داد و این کجا و الهی رضاً به رضاک امام حسین علیه السلام وقتی سینه اش سنگینی می کند کجا؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 


وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا ﴿مریم: ١٥﴾


می فرمایند که در انجیل مسیحیان دو جان (John) داریم  که یکی از این جان ها صاحب مکاشفه ی یوحنا است و دیگری حضرت یحیی سلام الله علیه است. و لذا می فرمایند که مگر می شود که کسی تا حد اثر لایدنفراست را فقط بلد باشد که فرضاً دستش را تا آرنج می کند توی سرب داغ و هیچیش نمی شود؟ و جواب می آید که بله می شود. مگر آن خانمهایی را که همسر عزیز مصر جمع کرد و پرتقال داد دستشان و یوسف مصر را بر آنها وارد کرد متوجه شدند که دارند دستشان را می برند یا پرتقال است. و این را نفس المهموم است که می فرماید آنجا که یاران امام حسین علیه السلام با او عهد می بندند و همه و همه شهید می شوند. و آنکه بر سینه ی آن حضرت نشسته بوده گوشش را می برد نزدیک صورت حضرت می بیند که دارد می گوید الهی رضاً برضاک یا دیگری می رود برای حضرتش آب بیاورد وقتی برمی گردد می بیند که آن ملعون سر را از زیر عبایش در می آورد و می گوید نمی خواهد سیرابش کردم و می پرسد که چرا دیگر داری به خود می لرزی؟ آن ملعون می گوید که وقتی داشتم سرش را می بریدم صدای خانمی را شنندم که لرزه به تنم انداخت.

و لذا می شود هزار دفعه مرد و زنده شد و دوباره برای امام حسین شهادت داد و می شود هزار دفعه مرد و زنده شد و به امام حسین خیانت هم کرد. بستگی دارد که حسینی هستی یا یزیدی. می شود رئیس جمهوری باشی و به حضرتش خیانت کنی و می شود بسیجیها و پاسدارها و جهان آراهایی هم بیش نباشی و همه در راه حق شهادت دهیم. می شود سیدالواعظین شبهای پیشآور را ده شب بگوید و مناظره کند و می شود پیشه وری هم چه ها که نکند. و لذا بسته به این است که تا چه حد از جو خارج شده ای و احساس بی وزنی می کنی و فشار رویت غلبه کرده است و تا چه می توانی خود را سالم و امن به پایگاه ات برگردانی.

می شود هم منتظِرین داشته باشی و هم منتظًرین که منتظرینی هستند که در انتظار فرمان ولی فقیه خود هستند و منتظَرین و منتظرانی هستند که همه و همه منتظر امام زمان خود هستند. فتحه و کسره اینجا کدام به کدام است؟ کدام َ و کدام ِ است؟ زیر و زبر کدام است؟ آیا هر زبری اس که زیری دارد یا هر زیری است که زبری دارد؟ لا اله الا الله. آیا به عبارت دیگر آقا رضا است که به آقا بزرگ رضا می دهد یا الهی رضاً به رضاک این است که کربلا است و همه اهل شهادت اند؟ و آقا رضا و آقا بزرگ ندارد و همه مجنون لیلی اند. و لیلی کیست؟ و الله اعلم. مهل المهلا یابن الزهرا؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿مریم: ٣٣﴾


در رابطه با قضیه ی مادولاریته بنده حقیر بنظرم می رسید که مسئله حل است و دیگر مسئله ای نمانده است که حل شود. ولی بنظر می رسد که مقاله ی اخیری که ما آنرا در نظر قبل آوردیم دقیقاً چنین چیزی نمی گوید. بنده حقیر بنظرم می رسد که این یک مسئله ای است در حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی. فرض بفرمایید که شما دنبال یک رهبری (conductor) می گردید که منحنی مادولار شما را برای منحنی بیضوی روی اعداد گویای مربوطه پیدا می کند. اینجا مسئله از چه نوعی است وقتی ما آنرا در حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی بررسی می کنیم؟ شما می توانید مسئله رهبر را در قضیه مادولاریته کنار گذاشته و به مسئله را کلاً و یحتمل بطور استقرائی به ازای هر رهبری در نظر آورید. ولی یحتمل هم نقطه نظرهای دیگری هم هستند که ما می توانیم آنها را از دیدگاه آنها برجسته کنیم. حالا اینها چه ربطی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دارند؟ این مسئله مهمی است. موضوع این می تواند باشد که ما از یک دیدگاهی مسئله را حل کرده ایم آنطور که از این قضیه بنوعی قضیه آخر فرما حل شده است. حالا موضوع این است که ما چه مجهولات دیگری را می توانیم از این مسئله استخراج کرده و بلکه در معادلاتی جواب آنها را پیدا کنیم و حالا هر کس که رهبر است، خوب باشد.

بنده یک خبرهای غمگین کننده ی دیگری هم شنیدم که ولادیمیر وودسکی و ریچارد کوهن به رحمت خدا رفته اند و حال آنکه کوهن فقط حدود 25 سال داشته است. و حال آنکه اینها کارهای مهمی هم انجام داده اند که در نامه گم شده ی گودل دیک لیپتون هم آمده است.

بنده وقتی داشتم شرح حال کارهای اینها را یک کمی می خواندم، به این فکر افتادم که ضرب دو تا ماتریسی که یک گرافی را تعریف می کنند چه معنایی می دهد؟ به هر حال، یک معنایی برای آن هست. آیا جبر ماتریسی در این رابطه می توان برای گرافهای آنها تعریف کرد؟ موضوع این است که وقتی شما از یک مدل منطقی ای به مدل دیگری می روید، یحتمل یک حسابانی در یک مدل پیدا کنید که در مدل دیگر به ذهنتان نخواهد رسید. و لذا حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی از این لحاظات نیز می تواند کمکهای زیادی کند بشرطی که یک ابررایانه ی خوبی در کنارتان هم داشته باشید که مدام داون نشود و بلکه خوب هم بلد باشید چطور الگوریتمهای خود را به آن داده و جوابهای دلخواه خود را بگیرید. و اما شما یحتمل نخواهید که این کار را به هر قیمتی انجام دهید و بلکه بخواهید که در راستای حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی نیز کارتان انجام شود.

البته این سوال هم هست که فرض بفرمایید که یک هواپیمای جتی را دارید که هواپیماهای جت دشمن دنبالش  کرده اند. و او برای فرار سعی می کند که از جو خارج شود. مسئله این است که در عین حال او دچار بی وزنی هم می شود همینطوری که از قوه جاذبه ی زمین خارج می شود. فرض بفرمایید که او این کار را می کند و دشمن از دنبال کردن او دست برمی دارد. و اما مسئله این است که او حالا باید خونسردی خود را حفظ کرده و بطور امن و سلامت جت خود را به پایگاهش باز گرداند. موضوع این است که اصلا مسئله چیست؟ چه چیز سختی این میان داریم؟ و چطور است که دشمن از یک جایی به بعد دیگر دنبال او یحتمل نرود؟ یحتمل او از یک طرف از قوه جاذبه زمین خارج می شود و از طرفی دیگر فشاری معادل چندین g در اثر شتاب جت بر او را تجربه می کند. حالا او چطور باید خود را حفظ کرده و به حال عادی برگردد و جت اش را به زمنی بنشاند؟ این یحتمل دقیقاً در کتابهای درسی و دانشگاهی نیامده باشد. ولی این یقیناً یک سعادتی را می طلبد که چنین خلبانی را از نزدیک ملاقات کنید و بعضی نقطه نظرات او را بیابید چرا که آن فضانوردی که به فضا می رود نیز با همه خطرهایی که می کند چنین خطری نکرده است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّـهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ﴿یوسف: ٨٨﴾


معمولاً وقتی این معنا را ما می خواهیم برسانیم که داریم با امام زمان خود راز و نیاز می کنیم، این آیه به ذهن می آید. البته بعضی یحتمل اشکال می کنند که این مال کسی است که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آگاه شده باشد و فقیه و مجتهد و حکیم و یحتمل ریاضی فیزیکدان نیز باشد و نه تو. مسئله این است که اگر فرض بفرمایید که بر فرض محال نیز ما یک روز چنین صلاحیتی را یافتیم که نزد امام زمان خود حاضر شویم، آنگاه موضوع این است که باز هم این آیه است که به ذهن آید.

تقریباً دیشب با دوستانی، این سوال مطرح شد که اصلا ارتباط علوم ژنتیک و هیئت در چیست؟ در ژنتیک می فرمایند که دی ان آ (اسید دی اکسی ریبونیکلیک) که بر حسب آنها ژنها ساخته می شوند یا به عبارت دیگر هسته ی ژنها را تشکیل می دهند. خود اینها از چهار باز تشکیل شده اند که نتروژن دار هستند و بطور یک مارپیچ دوبل با هم پیوند می کنند: آدنین با تیامین و سیتوزین با گوانین. به عبارتی این بدان معنا است که همه ی سلولهای بدن انسان و دیگر موجودات زنده از این ترکیبات با ترتیبها یا توالیهای مختلف دی ان آیی ساخته شده اند. و لذا همینطور که به عنوان مثال انسان خود دارد شکل می گیرد و تغذیه می کند، هندسه و هیئت و نجومی که او در آن شکل می گیرد نیز عوض می شود و تغییراتی می یابند. و لذا اینکه اصلا خلیفة اللهی اینجا یعنی چه و به چه معنا است آنگاه که انسان بر محیطش و محیطش بر او تاثیر می گذارند؟ بطور دقیقتر اگر انسان بیش از حد مواد قندی بخورد، یحتمل دیابت بگیرد و اگر کمتر از حد شیرینی بخورد یحتمل افسرده شود که البته عوامل دیگری نیز در بروز این امراض اینجا شرط است. و اما موضوع این است که اگر عوامل ژنتیکی که این عوارض را ناشی می شوند بروز کنند، راه درمان آنها در لحاظ ژنتیکی و هیئت و نجوم است که باید بررسی شوند و در پزشکی نیز کاربرد خواهند داشت یا خیر. داروهایی هستند که مریض استفاده می کند و خدا بخواهد بهبود می یابند. یعنی فرضاً علم ژنتیک با نظریه ی گالوای کیهانی هم ربطی دارد یا خیر؟!

بعضی یحتمل ایراد کنند که این سوال سختی است و جوابی ندارد. کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ﴿١٨  وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ ﴿المطففین: ١٩﴾ و بعضی دیگر یحتمل اشکال کنند که بسته به این است که کدام تفسیر را برای آیه شریفه زیر بپذیریم:  مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ ﴿١٥. یعنی آیا ما حق داریم وارد علوم ریاضی فیزیکی و نجومی و هیئت و ژنتیک و همه و همه ی علوم الهی و طبیعی و پزشکی فلسفی و مهندسی و حتی مهندسی ژنتیک شویم و دست آخر که خسته شدیم به خدا و پیغمبر رو آوریم یا اینکه دیگر آن وقت مثل رو آوردن و ایمان آوردن فرعون به  حضرت موسی علیه السلام در آن لحظه ی آخر دیگر جایز نیست؟ اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به کار می آید آنجایی که شخصی است که در هر لحظه ای دارد همه ی این علوم و هر چه در توان خود دارد را بکار می گیرد که به لا اله الا الله و اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته خواسته یا ناخواسته برسد یا تا چه حدی این کار را می کند؟

به عنوان مثال باید این مقاله را ملاحظه کنید که بنده از جستجوی دو کلمه ی فوریه و گالوا بدست آوردم:

 https://arxiv.org/pdf/1512.05032.pdf

این مقاله را وقتی با تز دکترای جان تیت که آخر کتاب کسل/فرولیش نظریه ی اعداد جبری آمده است مقایسه می کنیم، نمی دانم بنده است یا دیگران هم همینطورند که یک مرتبه می توان توابع زتا را با انتگرالگیریهای سینوسی و کوسینوسی و بلکه فوریه ای distribution-wise همانطور که در تز جان تیت هم آمده است مقایسه کرد. قبلاً مثل این سوال را Banquiz در ماث اورفلو پرسیده بود. و از اینجا می توان وارد مسائلی از نوع کتاب کن-مارکولی هندسه ناجابجایی، نظریه میدانهای کوانتمی، و انگیزه ها و بسیاری مباحث دیگر و از جمله مدل استاندارد ذرات فیزیک و ابرتقارنهای مربوطه و ریسمان و نظریه لنگلندز و .... شد. البته اینجا یک سوالی مطرح می شود که فقط از عهده ی بزرگان علم و دانش و بلکه یحتمل بتوان گفت که از عهده ی امام زمان برمی آید که جواب دهند:   وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿البقرة: ٢٣﴾  أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّـهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿یونس: ٣٨﴾. اینجا کسی یا گروهی که در مورد اعجاز قرآن کریم به مقام تحدی بخیزد و این کار را در برابر امام زمان خود انجام دهد یحتمل به این وهم بزرگ دچار شود که بر کشتی نجات سوار شده است و حال آنکه یا نمی داند که کشتی نجات کشتی امام حسین علیه السلام است یا اینکه اگر هم می داند به این وهم و توهم می افتد که کشتی که او در آن واقع است همان کشتی امام حسین علیه السلام است. فرض بفرمایید که بنده چون عینک می زنم و لذا دید چشمم ضعیفتر است و خودم را هم در سیاه چاله ای می توانم متصور شوم، و لذا خود را متصل به قیام مختار برای امام حسین علیه السلام فرض کنم. و خوب این هم می تواند یک نوع از بسیاری از انواع وهم و خیالات باشد. و اما اینکه بتوان همه و همه ی بشریت را به علم و تقوی و ایمان به خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی دعوت کرد هم یحتمل کمک به سوار شدن بر کشتی و سفینه ی نجات امام حسین علیه السلام باشد هر چند که کلی هم کار داریم و با یک ذره و دو ذره درست بشو نیست! ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّـهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ﴿٣ سوره مبارکه الحج


می فرمایند که این یک حدیث قدسی است که من عرف نفسه عرف ربه. و این حدیث را می توان از آیه ای از قرآن نتیجه گرفت که بقول منطقیون contrapositive آیه شریفه می شود این حدیث قدسی. آیه مورد نظر می تواند این آیه ی شریفه باشد:  وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿الحشر: ١٩﴾. موضوع اینجا این است که ما در چه ظرفی واقع شده ایم یا بقول معروف universe of discourse ما کدام است. یعنی آیا مثلاً فقط تا فلسفه است که مایلیم بالا برویم و دین را به عنوان مبحثی سکولار و لاییک فرض می کنیم یا اینکه خیر دین و کتاب و سنت است که حکمفرما است. مسئله اینجا این است که درست است که ما کشتی با خدا نداریم، ولی وقتی خود را در توحید پیشتاز از همه فرض کنیم و حال آنکه در میان شرک همه ی مردم دارند دست و پا می زنند و با انواع شیاطین است که دارند دست و پنجه نرم می کنند، آنگاه اصولاً ملتها است که شروع می کنند با هم کشتی گرفتن مثل آن زمانی که گفته می شود ما با فلان ملت کاری نداریم ولی حضرت ولی فقیه در جواب می فرماید که این اشتباه را یک بار کردی و اما دیگر تکرارش نکن. دلیلش این است که وقتی ملتی مظهر شرک اشت و بلکه هر ملت مشرک دیگری هم خواست با شرک و ستیزه گری با اسلام وارد عمل شود رفت چسبید به آن ملت و قوم، فرد فرد آن ملت است که با توحید و اسلام در ستیز است و هر کدام مظهر شیطان می شوند. یعنی دولت و ملت ندارد و همه اش یکی است و همه مظهر شیطانند.

اینکه می فرماید دو بار آن قوم علو کرد را می توان در شناخت نفس خود جستجو کرد: در علو نفس خویش، یک بار فرضاً ولی فقیه دامت برکاته را نفی می کند و یک بار خدا را. و حال یحتمل ترتیبش فرق کند ولی این خاصیت استکبار است که هر دو را نفی خواهد کرد. و صد البته در این کار ابلهانه ی خود تا آنجا پیش می رود که همه ی پیامبران و ائمه ی اطهار و بلکه همه ی خوبیها را یکجا نفی می کند. و این یقیناً درس عظیمی است که کربلا و عاشورا و حماسه ی حسینی به ما می آموزد: تن دادن به همه ی زشتیها و نفی همه ی خوبیها.  و لذا حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی وقتی می تواند اکستریمالی بهینه سازی شود که ما در حکومت الهی اسلام واقعیم و همه و همه ی افراد بشر و ملتها را نیز به جهاد اکبر با نفس خود و اسلام آوردن دعوت می کنیم. و از اینکه کدام دیوان است که داریم مطالعه می کنیم واهمه ای نداریم که عمر خیام است یا فردوسی است یا سعدی و حافظ است یا .... البته اینکه ما در دوران غیتب واقع شده ایم و نفوس بشری تا چه حد می توانند از امام زمان خود و حضرت حق بدور افتند و وارد جدال با خدا از روی غیر علم شوند و شیاطین از همه طرف آنها را احاطه می کند و بلکه دنبال این شیاطین می دوند.

این متن در آخر یادداشت روز روزنامه کیهان آمده است:


جمهوری اسلامی طی چهار دهه گذشته با دیوانه‌های واقعی کم سر و کار نداشته است. از کارتر که گمان می‌کرد با عملیاتی هالیوودی می‌تواند جاسوس‌هایش در ایران را آزاد کند تا صدام که روز اول جنگ وعده داد چند روز دیگر مصاحبه بعدی خود را در تهران خواهد کرد! جمهوری اسلامی دیوانه‌های واقعی را سر جای خود نشانده است، چه برسد به آنهایی که خود را به دیوانگی می‌زنند.


البته یک وقت هست که این جدالها در زمینه های فلسفی و علمی است که صورت می پذیرند آنطور که مثلاً ما می بینیم که هم فخر رازی است که اشارات و تنبیهات ابن سینا را آنچنان نقد می کند که خواجه نصیر طوسی نیز نقد او را شرح می کند. یحتمل در این موارد است که خود متن اشارات و تنبیهات را بعضی ادعا کنند که در شرح اندر شروح مختلف در طول زمان گم می شود. این مسئله ای است که ما مثلاً خلیفة اللهی حضرت آدم علیه السلام را داریم ولی فرزندان آن حضرت لزوماً همه خود خلیفة الله نشوند و بعضی هم از دشمنان سرسخت خدا باشند، هر چند که در بین اقوام مختلف ما مجادله هایی نیز در اینکه اصلا حضرت آدم از کدام قوم بوده است هم داشته باشیم. و اما اگر این مجادله ها را داشته باشیم ولی اسلام عزیز را نداشته باشیم هم در جدالها و بلکه مجاهدتهای خود بر علیه استکبار جهانی می توانیم به جایی برسیم؟

حالا کاری به این مسائل فلسفی خیلی نداریم، ولی می توان این مقاله را در مورد ستاره دنباله دار 67P چوریموف-جراسیمنکو در نظر آورد:

https://arxiv.org/pdf/1702.00192.pdf

مقاله از احتمال یافتن دو وسیله های بطلمیوس و قزاق (Ptolemy and COSAC) رزتا فیلی برای یافتن آب و اکسید کربن و دی اکسید کربن و امثالهم بحث می کند. البته همانطور که می دانید رزتا فیلی از مرکز فضا هوای اروپایی به ستاره دنباله دار فرستاده شده که آنرا بهتر و بیشتر مطالعه کند.

و برگردیم به بحث نفس و حدیث قدسی من عرفه نفسه عرفه ربه و اینکه مثلاً یحتمل نفسی از جایی بشنود که مخلصین له الدین یا عباد الله المخلصین و مخلصین را مخلَصین یا مخلصین را مخلِصین اشتباهی بفهمد و حالا چه رسد به اینکه منتظرین را اشتباهی منتظِرین یا منتظَرین بفهمد. مثل این می ماند که ما بیاییم سمت الراس را با سمت القدم پس و پیش کنیم، می شود؟ اگر در کشتی واقع شده باشیم و کشتی است که طوفان زده است یا ناخدا است که مست است یا اینکه واقعه ای خوش یمن است که واقع شده است و ما انرا اشتباهی بدیمن به حساب می آوریم یا برعکس واقعه ای است بدیمن و ما آنرا واقعه ای است خوش یمن که به حساب می آوریم، اینها همه می توانند به این دلیل باشند که آیه مبارکه می فرماید قالوا طائرکم معکم ائن ذکرتم بل انتم قوم مسرفون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

پی نوشت: راستش بنظر این حقیر رسید که البته خدا بخواهد ان شاء الله می شود ولی یحتمل فرصت نشود که این حقیر به راهپیمایی اربعین از نجف به کربلا بتوانم بروم و لذا می خواستم امروز صبح قدری پیاده روی کرده و به سمت نماز جمعه بروم که آن هم همانطور که مستحضرید وقت گذشت! عوضش سفری اینترنتی به ستاره دنباله دار 67پ شد. می بینید نفس چه ها که نمی کند؟! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا بخواهد ان شاء الله من رفتم کربلا تا بعد از اربعین! البته اگر وای فای آنجا پیدا کردم هم سعی می کنم یک لپ تاپ یا تبلت کوچک از کسی قرض کنم و بنویسم.


https://arxiv.org/pdf/1409.3372.pdf

https://arxiv.org/abs/1110.4619


البته اینها هم مقالات جالبی بنظر می رسند. بنده نظرم این است که اشکال استاد را خجالت نکشید بگیرید چرا که یحتمل حق خود او نیز در غیر این صورت ضایع شود. و داشتم در این مورد طول تفصیل می دادم که .... شزام..... از جمله مهمترین مواردی که می توان به استاد درست اشکال گرفت همین است که در مساجد و خانه ی خدا سر وقت نماز حضور یابیم. اینکه بتوان حق خود را و حق ولایت فقیه را از خدا بگیریم از همینجا شروع می شود که در این کار از ایرادات دیگران نهراسید و خجالت هم نکشید همانطور که سر کلاس درس باید از اشکال کردن استاد نهراسید و خجالت نکشید هر چند که همه خاموش و ساکت باشند و هیچ کس هم از ترسش جیکش در نمی آید. حضور در نماز مهم است. البته در این کار هم افراط و تفریط نکنید و بلکه خود را از پا در نیاورید و نشاط خود را نیز از دست ندهید و بلکه سالک باید سعی در جهاد در راه خدا کند.

و لذا این سوال نیز مطرح است که نوشتن در وبلاگ نیز باید برای همین باشد که در حاضر و غایب کردنها غایب محسوب نشوی چرا که خجالت کشیده ای یا ترسیدی از استاد اشکال و ایراد کنی چرا که او را خیلی دوست خود دانسته ای! راه بندگی خدا بدون مدح او و پیامبرش و امیرالمومنین و حضرت فاطمه و ائمه ی اطهار به بیراهه می تواند برود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد

سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٦ وَآیَةٌ لَّهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ ﴿٣٧ وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٣٨ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿٣٩  لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿٤٠

وَآیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ﴿٤١ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ ﴿٤٢ وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ یُنقَذُونَ ﴿٤٣ إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِینٍ ﴿٤٤ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿٤٥ وَمَا تَأْتِیهِم مِّنْ آیَةٍ مِّنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ﴿٤٦ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّـهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاءُ اللَّـهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٤٧ وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٤٨ مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ ﴿٤٩ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلَا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ﴿٥٠ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ ﴿٥١ قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا ۜ ۗ هَـٰذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَـٰنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ﴿٥٢ إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ ﴿٥٣ فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٥٤

سوره مبارکه یس


شاعر کیست؟


ابوالحسن جمال الدین علی فرزند عبد العزیز پسر ابی محمد خلعی یا (خلیعی) موصلی حلی شاعر و سراینده گرانمایه خاندان رسالت علیهم السلام که درباره ایشان اشعار بسیار سرود و ایشان را ستایش نموده و حق مطلب را ادا کرده و نیست در تمام اشعار موجود او مگر مدح و ستایش و سوگواری ایشان.

وی مردی فاضل و وارد در تمام فنون علمی و توانای در معارضه کردن بوده شعرش روان و ساده است. ساکن حله شد تا از دنیا رفت در حدود سال 750 و در همانجا به خاک رفت و برای او در آنجا قبر معروفیست.

او از پذر و مادر ناصبی بدنیا آمد و قاضی شوشتری او را در کتاب (مجالس المومنین) ص 463 فرموده: و سید ما زنوزی در روضه اول ریاض الجنه کوید: که مادرش نذر کرد که اگر خدا باو پسری روزی نماید او را بفرستد برای راه بری بر زائران امام سبط پیامبر حسین علیه السلام و کشتن ایشان. پس چون او بدنیا آمد و بحد رشد رسید او را برای اداء نذرش فرستاد و چون او به تواحی مسیب که در نزدیکی کربلاء است رسید در کمین آمدن زوار نشست پس  خواب بر او غلبه کرد و قافله و کاروان زوار گذشت پس بر او گرد و غبار زوار رسید. پس در خواب دید که قیامت بر پا شده و فرمان آمده که او را بآتش اندازند و لکن آتش او را برای آن غبار پاکی که بر او رسیده نمی سوزاند پس از خواب بیدار شد در حالیکه از آن قصد بدش برگشته و همانجا توبه کرد و محبت و ولایت خاندان پاک پیامبر (ص) را بدل گرفت و ترسناک برکبلا و جایر شریف حسینی فرود آمد و میگویند در آنوقت دو بیتی سرود که آنرا شاعر مبتکر حاج مهدی فلوجی متوفی 1357 تخمیس نمود و آن دو بیت با تخمیسش اینست: می بینم تو را سرگردان و حیران که تو را شک پر کرده و هوی تو را پراکنده و پریشان نمود و تو بین بین قرار گرفته ای.

پس دلت را پاک کن و چشمت را باستعانت از خدا روشن نما و اگر نجات و رستگاری میخواهی پس زیارت کن حسین را.

((تا آنکه خدا را با روشنی چشم دیدار کنی))


هر گاه فرشتگان از تو قصد و عزیمتی بدانند که قصد زیارت او را نموده ای می نویسند تو را جدا.

و آتش دوزخ حتما بر تو حرام شود زیرا که آتش لمس نمی کند و نمی سوزاند جسمی را که

(( بر او غبار زائرین حسین علیه السلام باشد ))


وی خوی خود را در دوستی خاندان رسالت پاک و خالص کرد تا به عنایت و الطاف خاصه از طرف اهل بیت علیهم السلام رسید. پس در کتاب (دار السلام) علامه نوری ص 187- از کتاب (حبل المتین ر معجزات امیرالمومنین علیه السلام) تالیف سید شمس الدین محمد رضوی نقل نموده که ترجمه شده چون داخل حرم مقدس حسینی شده قصیده در مدح آنحضرت سروده و برای آنحضرت خواند و در بین خواندن یکی از پرده های درب حرم از طرف آن حضرت بر شانه او افتاد پس از آنروز به خلیعی یا خلعی موسوم شد و وی تخلص میکرد در شعرش بخلیعی یا خلعی.

و در دارالسلام صفحه 183 از حبل المتین یاد شده از ملا محمد جیلانی  نقل نموده که میان او و ابن حماد شاعر مفاخرتی جاری شده  و هر کدام خیال میکرد که مدیحه او درباره امیرالمومنین علی علیه السلام بهتر از مدیحه دیگریست پس هر یک قصیده ای بنظم آورده و در ضریح مقدس علوی انداخت تا اینکه امام علیه السلام قضاوت فرماید درباره اشعار آنها پس قصیده خلیعی بیرون آمد در حالیکه بر آن بآب طلا نوشته بود "احسنت" آفرین خوب گفتی و بر قصیده ابن حماد مانند آن بآب نقره نوشته بود، پس ابن حماد ناراحت شد و خطاب به امیرالمومنین علیه السلام نمود که من دوست قدیمی شمایم و این تازه در زمره ی دوستان شما وارد شده سپس حضرت امیرالمومنین علیه السلام را در خواب دید که به او میفرمود: براستیکه تو از ما هستی و او تازه بما رسیده و ولایت ما را پذیرفته پس بر ما لازم است که او را رعایت کنیم.


ترجمه ی الغدیر، علامه امینی، جلد 11، ترجمه ی محمد شریف رازی


باز این سوال مطرح است که وقتی خطی را از سمت الراس امتداد داده و بسمت آسمان رسم می کنیم، آیا این خط تا کجا می رود و انتهایش کجا است و به کجا ختم می شود یا بلکه انتهایی دارد یا به بینهایت ختم می شود؟ ولی سوال مهمتری که هست این است که وقتی خطی را از سمت القدم رسم می کنیم نیز این خط تا کجا امتداد می یابد و انتهایش تا کجا است و بلکه انتهایی دارد یا انتهایش تا بینهایت است؟ یحتمل کسی ایراد کند که چه فرقی می کند که سمت الراس را بگیریم یا سمت القدم را بگیریم که عمود بر سطحی است که مماس سطح دریایی است که کشتی بر آن جریان دارد. سوال اینجا است که در چه صورتی است که خورشید در سمت القدم کشتی واقع است وقتی در صفحه ای که فلک حرکت خورشید (دائرة البروج) در آن جریان دارد حرکت می کند؟ و آیا اگر در خارج از فلک دائرة البروج واقع باشد هم سمت القدمش می تواند از شمس عبور کند آنچنان که اگر شب باشد و در صفحه ی دائرة البروج واقع باشد و همچنین سمت القدم عمود بر شمس نیز باشد، یا اینکه روز باشد و امتداد سمت القدم و سمت الراس کشتی عمود بر نقطه ی مماس صفحه ی تانژانت بر دریا از خورشید بگذرد که یعنی وقت ظهر است و خورشید در بالای سر کشتی واقع است.

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة یعنی روز است شب است کشتی حسین علیه السلام است که نجات بخش است و چراغ هدایت است. این یعنی چه؟ یعنی اینکه یک وقت هست که ما شهادت می دهیم که خورشید در سمت الراس کشتی نجات حسینی واقع است و لذا ظهر است. و اما یک وقت هم هست که ما نمی توانیم شهادت دهیم که خورشید در شب در سمت القدم در چه مختصاتی است که دقیقاً واقع است چرا که در شب خورشید خارج از مختصات دید ما است ولی باز هم شهادت در این است که کشتی حسینی است که نجات بخش است. این به چه معنا است؟

این بدین معنا است که نمی شود همه را به یک چوب زد که همه و همه دچار کم توجهی همراه با بیش فعالی هستند! یحتمل بعضی هم چون خیلی نخبه هستند و دیگران نمی فهمند که آنها چه دارند بهشان می گویند است که گوشهایشان را می گیرند و شروع می کنند به کف و سوت زدن و حرف اصلا توی گوششان نمی رود. و اما آیا این یعنی که این نخبگان هستند که کم توجه بیش فعالند؟ یا شاید بی مایه فتیر است را به دیابت کسی تعبیر کند و حال آنکه بالاخره معنی از اینجا تشات هم گرفت که باید درس خواند و همین هم یعنی اینکه درس خواندن درجات دارد و طی درجات خودش عظمتی دارد تا اینکه کار می کشد به اینکه از طلبگی و شاگردی به فرضاً حجة الاسلام و المسلمینی و به آیت اللهی و حتی یحتمل به ولی فقیهی هم می رسیم. و لذا در کلاس درس باید هم دیابتی را حفظ کرد و شفا داد و هم او که کم شنوا شده و هم او که در اثر پیری چشمش کم سو شده و گوشش کم شنوا شده و شامه اش نیز بو را خوب درک نمی کند و .... و اما گاهی این لازم است که پیری که خود به این بیماریها دچار شده خود نیز طبیبی دوار گردد و بیماران دیگری را درمان کند و حتی برای شفا می دانیم که به پیامبر اکرم و ائمه ی اطهار و کتاب و دعا نیز می توان متوسل شد، هر چند که هر طبیب دوار پیر و مسنی یحتمل آن کارآیی لازم را دیگر نداشته باشد و بلکه لازم هم هست که بازنشسته شود. و لذا یحتمل کسی هم بخواهد بفرماید که عمر خیام درست می گوید که 

یک چند ز کودکی به استاد شدی، یک چند ز استادی خود شاد شدی.

پایان سخن ز من شنو ای بینا، از خاک برآمدیم و بر باد شدیم.

بالاخره این زندگی فانی پایان می پذیرد، ولی آیا بندگی خدا و ولی فقیه و روز واپسین و توحید و عدل الهی و پیامبر اکرم و امیرالمومنین و حضرت فاطمه ی زهرا و ائمه ی اطهار انتهایی دارد مگر اینکه انتهایش را در بینهایت بجوییم. این یعنی چه؟ یعنی هندسه ی ناشی از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را نمی توان محدود کرد مگر اینکه بینهایت را وارد هندسه کرده و آنرا فشرده کنیم و ابعادش نیز بینهایت است. در هندسه های جبری بد نیست به این مقالات نیز نگاه شوند:

https://arxiv.org/pdf/1703.09980.pdf

https://arxiv.org/pdf/1511.06618.pdf

مسئله مهم اینجا این است که یحتمل کسی در روز روشن و ظهر است که در کشتی اش ایستاده و می خواهد شهادت دهد که ظهر است و حال آنکه اشتباهی سمت القدم را دارد امتداد می دهد و متوجه می شود که خورشید در شب ماورای دید او  است و نمی تواند تشخیص دهد که آیا در موقعیت او هرگز خورشید در سمت الراس هم حرکت خواهد کرد؟ و بر عکس یحتمل در شب واقع است و می خواهد شهادت دهد که ظهر است و در سمت الراس است که خورشید واقع است و حال آنکه خورشید در سمت القدم واقع است و باز هم او در اشتباه است.... بنده حقیر مانده ام که چطور است که در میان این همه شهادتها و روبرویی با این همه گناهان هنوز می شود خورشید ولایت را نیز زیارت کرد؟ یعنی فرض بفرمایید که ما با خلیفة الله روبرو هستیم که او مایل است با ما ملاقات کند و ما نیز مایلیم با او ملاقات کنیم و اما آیا آن حضرت و ما در توان خود می بینند که حتی فرزندان خود را نیز قانع کنند که کیست که خلیفة الله است؟ این چه تقوا و ایمانی را می طلبد که یقین حاصل می شود که خلیفة الله را می توان کجا یافت هر چند که تقیه هم کنیم؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

* (الشاعر) *

أبو الحسن جمال الدین علی بن عبد العزیز بن أبی محمد الخلعی (الخلیعی) الموصلی الحلی، شاعر أهل البیت (علیهم السلام)المفلق، نظم فیهم فأکثر، ومدحهم فأبلغ، ومجموع شعره الموجود لیس فیه إلا مدحهم ورثائهم، کان فاضلا مشارکا فی الفنون قوی العارضة، رقیق الشعر سهلة، وقد سکن الحلة إلى أن مات فی حدود سنة 750 ودفن بها وله هناک قبر معروف .

ولد من أبوین ناصبیین ذکر القاضی التستری فی " المجالس " ص 463، وسیدنا الزنوری فی " ریاض الجنة " فی الروضة الأولى: أن أمه نذرت أنها إن رزقت ولدا تبعثه لقطع طریق السابلة من زوار الإمام السبط الحسین (علیه السلام)وقتلهم فلما ولدت المترجم وبلغ أشده ابتعثته إلى جهة نذرها فلما بلغ إلى نواحی (المسیب) بمقربة من کربلاء المشرفة طفق ینتظر قدوم الزائرین فاستولى علیه النوم واجتازت علیه القوافل فأصابه القتام الثائر فرأى فیما یراه النائم إن القیامة قد قامت وقد أمر به إلى النار ولکنها لم تمسه لما علیه من ذلک العثیر الطاهر فانتبه مرتدعا عن نیته السیئة، واعتنق ولاء العترة، وهبط الحائر الشریف ردحا . ا ه .

ویقال: إنه نظم عندئذ بیتین خمسهما الشاعر المبدع الحاج مهدی الفلوجی الحلی المتوفى 1357 وهما مع التخمیس:

أراک بحیـرة ملأتک ریـنا * وشتـتک الهـوى بینا فبین

فطـب نفسا وقر بالله عینا * إذا شئت النجاة فزر حسین

لکی تلقى الإله قریر عین

إذا عـلم الملائک منک عزما * تـروم مزاره کتبوک رسم

وحرمت الجحیم علیک حتما * فإن النار لیس تمس جسم

علیه غبار زوار الحسین

ولقد أخلص فی الولاء حتى تحظى بعنایات خاصة من ناحیة أهل البیت (علیهم السلام)ففی " دار السلام " للعلامة النوری ص 187 نقلا عن کتاب " حبل المتین فی معجزات أمیر المؤمنین " للسید شمس الدین محمد الرضوی: إن المترجم لما دخل الحرم الحسینی المقدس أنشأ قصیدة فی الحسین (علیه السلام)وتلاها علیه وفی أثنائها وقع علیه ستار من الباب الشریف فسمی بالخلیعی أو الخلعی، وهو یتخلص بهما فی شعره .

وفی " دار السلام " ص 183 عن " حبل المتین " المذکور عن المولى محمد الجیلانی إنه جرت مفاخرة بین المترجم وبین ابن حماد [1] الشاعر وحسب کل أن مدیحه لأمیر المؤمنین (علیه السلام)أحسن من مدیح الآخر فنظم کل قصیدة وألقیاها فی الضریح العلوی المقدس محکمین الإمام (علیه السلام)فخرجت قصیدة الخلیعی مکتوبا علیها بماء الذهب: أحسنت . وعلى قصیدة ابن حماد مثله بماء الفضة .

فتأثر ابن حماد وخاطب أمیر المؤمنین (علیه السلام)بقوله: أنا محبک القدیم، وهذا حدیث العهد بولائک، ثم رأى أمیر المؤمنین (علیه السلام)فی المنام وهو یقول له: إنک منا وإنه حدیث عهد بأمرنا فمن اللازم رعایته . ا ه ملخصاً.


وله یرثی البطل الهاشمی الشهید مسلم بن عقیل (سلام الله علیه) قوله:


10 وهوى من القصر المشوم مهللا * ومکبـرا تجـلـو صـدى الأسماع

المسلم بـن عـقـیل قـام الناعی ؟ * لمـا استـهلت أدمـع الأشـیاع

مـولى دعـاه ولیـه وإمـامـه * فأجـاب دعـوته بـسـمـع واع

حفـظ الـوداد لـذی القرابة فاقتنى * شرفـا عـلى الأهلیـن والأتـباع

أفـدیه مـن حـر نقـی طاهـر * مـاض العـزیمة ساجـد رکـاع

5 أفـدیه مـن بطـل کـمی ماجد * جـم الـوفا نـدب طـویل الباع

لهـفی لمـسلم والـرماح تنوشه * لا بالجـزوع لهـا ولا المـرتاع

حـتى إذا ظفـرت بـه عصب الخنا * من بعـد معـتـرک وطـول نزاع

جـائوا به نحـو اللعـین فغـاظه * بالقـول من ثبـت الجـنان شجاع

وإلـى ابن سعـد بالـوصیة مبطنا * أفـضى فأظهـرها بلـؤم طـباع

10 وهوى من القصر المشوم مهللا * ومکبـرا تجـلـو صـدى الأسماع

لهفـی لسیف من سیوف " محمد " * عـبـث الفـلول بحـده القطاع

لهفـی لمـزج شرابـه بنجـیـعه * لهـفی لمسقـط ثغـره اللـماع

لهفـی لـه فـوق التـراب مجدلا * دامـی الجبـیـن مهشم الأضلاع

مـولای یا بـن عقیل یومک جاعل * حـب القـلوب دریئة الأوجاع 125

جـادت معـالمک الدمـوع بریها * وسقـى الحـمیم بـواطن الابداع

وسقـى بن عـروة هانیا غدق الحیا * فلقـد أصـاخ إلـى نداء الداعی

یا سـادة ما زلـت مـذ علقت یدی * بـهم أحـافظ ودهـم وأراعـی

مـولاکم " الخـلعی " رافع قصة * یشـکو سمـوم عـقارب وأفاعی


ومن الشعر المترجم قوله فی رثاء الحسین السبط (سلام الله علیه):


أی عـذر لمهجـة لا تـذوب * وحشـى لا یشـب فیها لهیب ؟

ولقلـب یضیـق من ألم الحزن * وعـین دمـوعها لا تصوب ؟

وابـن بنـت النبی بالطف مطر * وح لقـى والجبـین منه تریب

حـوله مـن بـنی أبیه شباب * صرعـتهم أیدی المنایا وشبیب

وحـریم النبی عـبرى من الثکل * وحـسرى خـمارها منهوب 5

تلک تدعـو أخـی وتلک تنادی * یا أبی وهـو شاخـص لا یجیب

لهف قلبـی وطفـله فـی یدیه * یتـلظى والنـحر منـه خضیب

لهـف قـلبی لأخته زینب تأو * ی الیـتامى ودمعـها مـسکوب

لهف قلبـی لفـاطم خیفة السبی * تخفـت وقـلبها مـرعوب 10

لهـف قـلبی لأم کلثـوم والخد * ان منها قد خـددتها النـدوب

وهی تدعـوا یا واحدی یا شقیقی * یا مغـیثی قـد برحتنی الخطوب

ثم تشـکوا إلى النبی ودمع العین * فـی خـدها الأسیـل صبیب

جـد یا جـد لـو تـرانا سبایا * قـد عـرتنا بکـربلاء الکروب

جـد یا جـد لـم یفد ذلک النصح * وذاک التـرهیب والـترغیب 15

جـد لم تقـبل الوصـیة فی الأهـ * ـل ولـم یـرحـم الـوحید الغریب

یصبـح الجـاهد البعید من الحق * قـریبا منـهم ویقصى القریب

أیـن عـیناک والحـسین قتیل * وعـلی مغـلل مضـروب ؟

لا تـرى سبطـک المفدى طریحا * عـاریا والـرداء منه سلیب

لـو تـرانا نسـاق بالذل ما بین * العدى قد قست علینا القلوب20

لو تـرانا حـسرى وقد أبرزت منا * وجـوه صیـنت وشقـت جیوب

بأبی الطاهرات تحدى بهن العیس * بـیـن الملأ وتطـوى السحوب

بأبـی رأس نجـل فاطمة یشـهر * ه للعـیـون رمـح کـعـوب

یا بن أزکـى الـورى نجارا على * مثـلک یستحـسن البکا والنحیب

هاجفـونی لمـا أصبت به قرحى * وقلبـی لمـا رزیت کئیب 25

أین قـلب الشجـی والفارغ البا * ل؟ وأیـن المحـق والمستریب؟

لا هـنا لی عیشی ومبسمـک الد * ری بـاد وقـد عـلاه قـضیـب

لیـت إنـی فداک لو کان بالعبد * یفـدى المـولى الحسیب النسیب

سهـم بغـی الأولى أصابک من * قبـل ولله عـنـک سهم مصیب

أظـهروا فیـک حقد بدر ومن قبـ * ـل دعوا للهـدى فلم یستجیبوا 30

یا بـنی أحـمد إلى مدحکم قلب * (الخـلیعی) مستـهام طـروب

کیـف صبر امرء یرى الود فی القر * بـى وجـوبا وإرثکم مغصوب

أنـتم حجـة الإله عـلى الخلق * وأنـتم للطـالب المطـلـوب

بـولاکم وبـغـض أعدائکم تقبـ * ـل أعـمالنا وتمـحى الـذنـوب

شـاهت وجـوه ذوی النـصب * وشقـت من النـفور القـلوب


الغدیر، علامه امینی، جلد 6، ص 12

http://lib.eshia.ir/15083/6/12


دروغ چرا؟ بنده حقیر راجع به این شاعر و اینکه ایشان در الغدیر علامه امینی ذکر شده است را از منبر همان خطیب بسیار دانشمندی شنیدم که از میرسید حامد حسین اللکهنوی و کتاب عبقات الانوار او نیز آشنایی دادند. ای کاش ترجمه ی فارسی این شرح حال و اشعار در دسترس می بود یا بنده حوصله ام می آمد که خود آنرا از روی متن بنویسم. و یحتمل این کار را در آینده نیز انجام دهم. اشعار بسیار زیبایی است و داستان زندگی شاعر نیز خودش بسیار عجیب است.

البته بنده حقیر می خواستم عرض کنم که مسائلی از قبیل سر کلاس و پای منبر نشستن و در درس خارج فقه حضور یافتن و حتی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی میجیدی فقهی تحقیقات و بررسی کردن یک چیز است و اما این یک چیز دیگری است که کسی بخواهد کلاس درس را برای شاگران یا طلبه هایی که یحتمل دچار کم توجهی همراه با هایپراکتیویته شده اند را توجه شان را به درس و مشق کلاس و حساب و کتاب جلب کند. یعنی خود معلم و استاد را هم یحتمل این عارضه ی attention deficit hyperactivity disorder از پا دربیاورند چرا که ممکن است که شاگرد و طلبه سعی کند بقول معروف میز را بگرداند و وانمود کند که این استاد و معلم است که خوب بلد نیست درس بدهد و هم استاد و هم شاگرد و طلبه هر دو بیافتند توی تله هایی از انواع انتنگلمنت (Entanglements). و حال آنکه ما نمی خواهمی چنین اتفاقاتی بیافتد و بلکه می خواهیم شاگردان درمان شده و استادان و معلمان نیز به درس خود برسند سحر و جادو و جنبل و رمبل و استرلاب هم بجای معجزه جا زده نشود!

بنده اینجا یک مثالی بزنم که فکر می کنم هنوز بسیار آموزنده است. ما یک بار داشتیم از اتوبان رسالت بسمت مصلا می رفتیم که در تقاطع خرمشهر آن موقع که هنوز چراغ قرمز نداشت خوب همه ی ماشینها پیچیده بودند به هم و تقاطع و چهارراه خوب بند آمده بود طوری که دیگر ماشینها همه قفل شده بودند و هیچ حرکتی اتفاقی هم نمی افتاد. بنده حقیر سعی کردم از ماشین پیاده شده و کاری کنم که ترافیک راه بیافتد. و این است که گفتم آقا شما نیا، آقا شما برو، خانم شما بایست، و .... یک آقایی که مثل این حقیر پیاده شده بود یک مرتبه خطاب به بنده گفت که آقا همه ی مشکل خود تو هستی چرا که زرنگ بازی است و تویی که مسئله را درک نمی کنی و نمی گذاری ترافیک راه بیافتد! بنده متعجب شدم، ولی بعد که سوار ماشین شدم چندان تعجب نداشت که بالاخره با زرنگ بازیهای همگانی راه باز شد!!! التفات می فرمایید؟!

مسئله به همین سادگی است؟ یعنی اگر کسی آنتی فیلترینگ داشته باشد مسئله حل است؟ بنده داشتم فکر می کردم که مثلاً به نویسنده ی وبلاگهایی که فیلترند ایمیل بزنم بگویم که اقایان خانمها لطفاً بی زحمت پستهایتان بعلاوه ی یک چند تا مقالاتی (که بنده نمی یابم چرا که به بعضی ژورنالها دسترسی ندارم) را برای این حقیر ایمیل کنید. بعداً فکر کردم دیدم که خوب اینها نخواهند گفت که شما چرا یک آنتی فیلترینگ نمی خرید؟ چرا مثلاً عکسهای مستهجن می توانی تماشا کنی و اگر آنتی فیلترینگ هم بگیری کلی فیلمهای مستهجنتر هم نصیبت می شود ولی باز هم از غافله پس می مانی. یعنی اگر باز هم سر به راهتر شوی و بتوانی از پس ماهوراه ها هم بر بیایی و همه و همه ی رسانه های ارتباطات جمعی را در دسترس داشته باشی و بلکه یک کمی هم هکینگ یاد بگیری، کلی مقاله و وبلاگهای درجه یک گیرت می آید. و اما خیلی از این ژورنالها هم در ایران هستند. ولی خوب همه ی اینها قرار نیست در دسترس همگان باشند. بالاخره باید تخصص داشت و مراتب و درجات طی کرد و صلاحیت یافت. همینجوری نمی شود رفت گفت بروید کنار من آمدم!

اینها درست است و اما اگر باز هم کسی پیدا شود که بدون فیلتر و بدون ماهواره و بدون اینکه خیلی تلگرام داشته باشد و بدون همه و همه ی رسانه های ارتباطات جمعی و مقالات تخصصی و غیر تخصصی باز هم بیاید بگوید که بروید کنار من آمدم! یحتمل بعضی پیدا شوند، مثل آن دوستی که از ماشینش پیاده شد و گفت که تقصیر تو است، که ایراد کنند که همه اش تقصیر تو است که وقتی همه با هزار دوز و کلک سعی دارند که راه ها را میان بر بزنند و زودتر به مقصد برسند، و شده با تقلب و اتحال هم باشد، تو مثل لاک پشت همینطوری یک نواخت و بلکه خسته کننده هی می نویسی، بلاگ اسپات و ورد پرس و تلگرام و اینستاگرام و هزار و یک جور سحر و جادوی دیگری که می آید را دور می زنی و انگار همان همان است که نه فرمول می خواهی و نه رایانه ها و نه ابررایانه و هیچی به هیچی؟ نخیر همه اش تقصیر تو است. حتماً تو با یک 007 یا کسی شبیه آن در تماسی و الا که خودت باید جاسوس باشی. مگر می شود؟ همینطوری الکی بنشینی و هر کاری دلت خواست بکنی؟ این همه مردم سعی و تلاش می کنند که با تقلب و انتحال خودشان را جا کنند و کسب اعتبار و رتبه و درجه نمایند و  بلکه مدرکی حتی دکترا هم که باشد را بخرند و تو همینطوری مجاناً می نویسی و نگرانی که اگر یک وقتی تو را در حال استفاده از آنتی فیلترینگ یا دیدن و مشاهدات ماهواره ای و امثالهم گیر بیاورند اتهام جاسوسی یا اشاعه ی مستهجنات و بلکه گناهان کبیره به تو بزنند؟ و لذا همه اش تقصیر تو است که این قدر بزدل و بلکه از مرحله پرت و شوتی. عجب! آن وقتی که بنده می گویم ما یا باید قدرتمند عمل کنیم و ملاحظه ی این را نکنیم که همه و همه بگویند که تو جاسوسی و اتهام بزنند و مورد اتهام واقع شویم که آخرش ماییم که می خواهیم بمب هسته ای و اتمی و امثالهم بسازیم، و می فرمایند که تقصیر تو است! دروغ می گویند؟ دروغ می گویند دیگر. اقایان خانمها چرا دروغ می گویید؟ گاهی اوقات چهار تا فرمول ریاضی به اندازه یک عالم حرف می زند ولی ما باید همینطوری بنشینیم همه چیز را هیجی کنیم! خیلی خنده دار است! یعنی در ورد پرس هم می شود نوشت، ولی نمی دانم چرا بنده اگر بخواهم همانجا هم لاگرانژی مدل استاندارد فیزیک حتی بدون ابرتقارنهایش را هم بنویسم، گیر می کند. یحتمل همینجا هم فرمول می شود بنویسی، اما آمد نیامد دارد. یعنی خدا را شکر که همینجوری اش هم متهم به جاسوسی نشده ایم از نوعی که دوست ترافیکیمان این حقیر را متهم کرد که دیدی؟ تقصیر تو است دیگر! زرنگ بازی است و همه دارند زرنگ بازی می کنند و یکی مثل تو است که همه ی کارها را خراب کرده است. وقتی معلم سر کلاس نیست، تو چطور می خواهی مثل مبصر کلاس همه را ساکت کنی و بگویی که وول نزنید و معضل و عارضه ی کم توجهی هاپیراکتیویته ی بیش فعالی یا همان attention deficit hyperactivity disorder خودمان را هم حل کنیم.

و از همه ی اینها گذشته، هر کاری باید نون داشته باشد توش و از لحاظ اقتصادی موفق باشد. این یعنی چه که تو هی بنشینی و بنویسی و بنویسی و هیچ فایده ای هم نداشته باشد؟ یعنی همین این کاری که داری می کنی خودش از نوع هایپراکتیویته و بیش فعالی همراه با کم توجهی نیست که سرکلاسهایت خوب به درسها گوش نکردی و درجا زده ای و حالا از روی لوسی آمده ای می خواهی خودت را لوس کنی؟ و بلکه همین است که مسئله را جدی می کند که بعضی مشکل این بنده حقیر را حتی به همه ی دانشگاهیان و حوزویان نسبت دهند که اینها نه اینکه بی عرضه اند و کار دیگری از دستشان بر نمی آید که یک پول و پله ی خوبی به جیب بزنند و یک بیزنس و کارخانه و کار و بار خوبی راه بیاندازند؟ و لذا همینها ادای اساتید بسیار متواضع و خیلی پورفسور را درمی آورند که دیگر هیچ کس مثل آنها کارش را بلد نیست. و حال آنکه چند سال دیگر همینها باید بازنشسته شوند و همان شاگردانشان که هزار جور انگ به پیشانیشان می چسباندند می آیند خوب یا بد جای خودشان را می گیرند. و کلاه آنهایی که واقعاً کم توجهی همراه با بیش فعالی بعلل مختلف و از جمله انواع تراما و حوادث ناگوار دچارشان شده بوده اند می ماند پس معرکه.

و اما بندگی خدا و خورشید ولایت و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی غیر از اینی است که بنده حقیر می خواهم عرض کنم که تقصیر این است یا تقصیر آن است که داستان لیلی و مجنونی خود را به پایان برسانم. یعنی مسئله اینجا از این نوع است که یحتمل اگر داستایوفسکی نیز امروز زندگی می کرد و باید تلگرام و اینستاگرام و بلاگ نویسی می کرد، یحتمل امروزه روز حتی حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی اش هم نمی توانستند هنرشان را به این فی البداهه نویسی و بی دقتی و سرهم بندی نمایان کنند! چه رسد به مباحثی به سختی و پیچیدگی مدل استاندارد فیزیک و هندسه هی ناجابجایی و ابرتقارن و انواع ابرقدرتهایی که فقط علم بدانها می تواند خیلیها را رستگار کند. لااقل خیلیها از همین راه ها نان در می آورند.

البته بعضی هم یحتمل اشکال کنند که تو داری برای خودت با این حرفهایت دکان باز می کنی و کارهای خودت را توجیه می کنی! و انتظار داری تازه خسته نباشی هم بهت بگویند و عضو بسیج محله هم شوی و بلکه مدال هم بهت بدهند و اصولاً از خودت متشکری. مردم می روند صلواتی درس می دهند. و کلی کار می کنند و وقت می گذارند تا مردم درس یاد بگیرند و آنگاه است که همه از کارشان لذت می برند و وقتی ثمره ی درسها را در زندگی خود دیدند و مزه اش را چشیدند آنوقت است که از استادشان یاد می کنند و از ته دل تشکر می کنند. این جوری است که باید درس داد. با درجا زدن کار درست نمی شود. لیلی و مجنونی همه چا کار نمی کند. یک جاهایی باید عاقل شد مثل اینکه بخواهی منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را دریابی. دل سودایی یحتمل بعضی جاها خوب کار کند ولی همه جا بدردت نخورد.

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل

با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها

وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن

کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد

باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید

چون عشق حرم باشد سهل است بیابان‌ها

هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید

ما نیز یکی باشیم از جمله قربان‌ها

هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو

باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها

گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش

می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها


یعنی همه چیز شعر و شاعری و عشق و عاشقی نیست و سر پیری و معرکه گیری طوری است که همه به ریشت می خندند. اگر سر پیری متوجه شدی که در جوانی و بلکه کودکی دچار عارضه ی کم توجهی همراه با بیش فعالی بوده ای، حالا جایز نیستی همه را متهم کنی که آقایان خانمها همه سر کلاس درست بنشینید تا بتوانید آیات الهی را درست درک کنید! کارت جای دیگری گپر دارد. درست را درست نخوانده ای و می خواهی به اساتیدت خرده و ایراد کنی که بله مایه خمیر به اندازه ی کافی به خمیر نزده اید و باعث شده ای که همه و همه دیابت بگیرند و بدون مایه فتیر است یعنی آنوقت باید انسولین زدنها را شروع کرد. حرام و حلال را رعایت نمی کنی و آنوقت باید دچار مشکلات شد و خدای ناکرده یحتمل به گناهان می افتند. دروس نجوم را بدون مسائل و قضایای هیئت یاد می گیرند و لذا جغرافیا و هندسه ای را که زمین و آسمان را به هم وصل می کنند می زنند. و خلاصه می خواهند حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را تنزل می دهند به ریاضی فیزیک و کلی مشکلات ایجاد می کنند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ویکی فقه مطلب خوبی راجع به جعفر طیار دارد. بنده دنبال جعفر طیار علیه السلام در سخنان مقام معظم رهبری می گشتم، فقط این را یافتم:


اگر تلخیها را میبینیم، ناکامیها را میبینیم، ضعف‌ها را میبینیم، اینها را هم باید ببینیم؛ اینها خیلی مهم است؛ جهت‌دهنده اینهاست. والّا کِی بوده که ما تو مجموعه‌ی خودمان آدم بد نداشته باشیم، آدم خلافکار نداشته باشیم، آدم ضعیف نداشته باشیم، آدم نق‌زن نداشته باشیم، آدم مخالف نداشته باشیم؟ همیشه خب بوده؛ اما آن چیزی که کشور را پیش می‌برد، او عبارت است از آن موتور؛ از آن موتور پیش‌برنده. حالا داخل این قطار ممکن است چهار نفر با همدیگر دعوا هم بکنند، به سر و کله‌ی هم بزنند یا پوست پرتقال هم بریزند و فضا را کثیف هم بکنند؛ اما قطار دارد حرکت میکند و به جلو میرود. این اختلافات هم وجود دارد، خب داشته باشد. بدکاریهائی هم هست، یک نفر هم توی قطار دارد نماز شب میخواند، نماز جعفر طیّار میخواند. همه جورش هست؛ اما حرکت، حرکتِ به جلو، حرکتِ با امید، حرکتِ با جهت، حرکتِ با هدف، اینهاست؛ اینها را باید دید. کار هست، سازندگی هست، ابتکار هست، روحیه‌ی استغناء وجود دارد؛ انسان این را امروز مشاهده میکند. خب، کارهای مهمی هم انجام گرفته است که به نظر من کارهای باارزشی است؛ آن مقداری که بنده اطلاع دارم، کارهای بسیار خوبی در کشور دارد انجام میگیرد.

بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری

1389/06/25

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10141


در کتاب نفحات الازهار فی عبقات الانوار، حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی سه جلد 10 و 11 و 12 را به حدیث


« أنا مدینة العلم وعلی بابها »

« فمن أراد المدینة فلیأتها من بابها »


اختصاص فرموده اند که جلد 10 اینطور شروع می شود:


کلمة المؤلف

لقد خلق الله العالم بالعلم ، وجعل العلم السبب الکلیّ لخلقه فقال : ( اللهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً ).

و « العلم » أول منة امتن الله بها على الإنسان بعد خلقه ، فقال فی أول ما أنزل على نبیّه صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : ( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ ) فکأنه یقول للإنسان :

کنت فی أول حالک حیث کنت علقة فی أخس المراتب وأدناها ، فتکرّمت علیک ، وأبلغتک إلى أشرف المراتب وأعلاها وهو « العلم » قال الزمخشری بتفسیر الآیة :

« کأنه لیس وراء التکرّم بإفادة الفوائد العلمیة تکرّم حیث قال : الأکرم الذی علّم بالقلم علّم الإنسان ما لم یعلم. فدلّ على کمال کرمه بأن علّم عباده ما لم یعلموا ، ونقلهم من ظلمة الجهل إلى نور العلم. ونبّه على فضل علم الکتابة لما فیه من المنافع العظیمة التی لا یحیط بها إلاّ هو ، وما دوّنت العلوم ولا قیّدت الحکم ولا ضبطت أخبار الأولین ومقالاتهم ولا کتب الله المنزلة إلاّ بالکتابة ،

ولولا هی لما استقامت أمور الدین والدنیا ، ولو لم یکن على دقیق حکمة الله ولطیف تدبیره دلیل إلاّ أمر القلم والخط لکفى به ».

فکمال الإنسان إنما هو بالعلم ...

إنه لولا العلم لم یخش العبد ربه تلک الخشیة التی یعنیها تعالى بقوله : ( إِنَّما یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ).

ولولاه لم یکن « الأتقى » فیکون « الأکرم » عند الله تعالى کما قال : ( إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ ).

ومن هنا یفضّل عز وجل العالمین على من سواهم حیث یقول : ( هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ ) ویأمر من لا یعلم بالرجوع إلیهم والسؤال منهم حیث یقول : ( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ) ولا ریب فی أن الأمر بالسؤال والتعلّم والاستهداء أمر بالقبول والطاعة والإتباع ، وقد قال عز وجل أیضا : ( أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ) فالسؤال یستتبع الاتباع والطاعة ، لکن الاطاعة المطلقة لا تجوز إلاّ للعالم المعصوم ، وإذا کان کذلک کان صاحب الولایة الکبرى ... قال تعالى : ( أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ).

واصطفى الله تعالى محمّدا للنبوّة وبعثه بالرسالة ، وأنزل علیه الکتاب والحکمة وعلّمه ما لم یکن یعلم ، من التوراة والإنجیل ... حتى أنه ما بعث نبیّا إلاّ وهو صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أعلم منه ... فلم یدّخر وسعا ولم یأل جهدا فی هدایة الخلق وتعلیم الناس وإرشاد العباد ... مستسهلا فی هذا السبیل أنواع المصاعب ، متحمّلا کلّ المشاق ، صابرا حلیما ... رءوفا رحیما ... حتى قام بأبی وأمی بواجب الرسالة خیر قیام ، وأدّى ما کان علیه بأحسن وجه ... وبقی ما على من حوله والمؤمنین به من بعده ... وکلامنا هنا حول الصحابة خاصة ...

إن الأخذ والتعلّم من الأستاذ ـ أی أستاذ ـ یتطلّب قبل کل شیء وبعد

الإیمان به : الملازمة التامة والاتصال الشدید ، والقلب العقول ، والأذن الواعیة ... وکلّما یکون الأستاذ أرفع درجة وأرقى مرتبة ، وتکون مادة الدرس أدق وأعمق یکون توفّر هذه الشروط فی الطالب ألزم وآکد ... فما ظنّک بمن یرید التعلّم من النبیّ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم والأخذ من علومه؟! نعم ... لقد أخذ من النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أصحابه ، کلّ على قدر ملازمته له واستیعابه لما یلقیه ووعیه لما یقوله ... إذ کان فیهم من إذا رأوا تجارة انفضّوا إلیها وترکوه ، ومن کان یلهیه الصفق بالأسواق ، ومن کان یسأله عن التافهات ، ومن کان لا یفهم ما یقول ... حتى لقد جهل بعض أکابرهم أبسط المعارف وأولیات الأحکام ...

* * *

وکان علی علیه‌السلام ... من علم أهل العالم بموضعه من رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم « بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة » « یتبعه اتباع الفصیل اثر أمّه » « إذا سأله أعطاه وإذا سکت ابتدأه » وکان « الأذن الواعیة » [١] ... فکان کما قال : « ... علم الغیب الذی لا یعلمه أحد إلاّ الله. وما سوى ذلک فعلم علّمه الله نبیّه فعلّمنیه ودعا لی بأن یعیه صدری وتضطم علیه جوانحی » ... وهکذا کان أعلم أصحاب رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، والآثار والدلائل على ذلک لا تحصى کثرة ... وهو ما شهد به الرسول الکریم والصحابة والتابعون :

فعن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم أنه قال لفاطمة : « زوّجتک خیر أمتی ، أعلمهم علما وأفضلهم حلما وأوّلهم سلما » [٢].

وقال : « إنه لأول أصحابی إسلاما وأکثرهم علما وأعظمهم حلما » [١].

وقال : « أعلم أمّتی من بعدی علی بن أبی طالب » [٢].

وقال : « علی عیبة علمی » [٣].

وقال : « قسّمت الحکمة عشرة أجزاء ، فأعطی علی تسعة أجزاء والناس جزءا واحدا » [٤].

وقال : « أقضى أمتی علی » [٥].

وقال : « أقضاهم علی » [٦].

وقال : « أعلم أمتی بالسنّة والقضاء بعدی علی بن أبی طالب » [٧].

وعن عمر أنه قال : « أقضانا علی » [٨].

وأنه قال : « علی أقضانا » [٩].

وأنه کان یقول : « لا أبقانی الله بعدک یا علی »[١٠]

وأنه کان یقول : « لولا علی لهلک عمر » [١١].

وعن سعد بن أبی وقاص أنه وقف على قوم مجتمعین على رجل فقال : « ما هذا؟ فقالوا : رجل یشتم علی بن أبی طالب. فتقدّم سعد ، فأفرجوا له حتى وقف علیه فقال : یا هذا على ما تشتم علی بن أبی طالب؟! ألم یکن أوّل من أسلم؟ ألم یکن أول من صلّى مع رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم؟ ألم یکن أزهد الناس؟ ألم یکن أعلم الناس ... » [١].

وعن ابن عباس : « والله لقد أعطی علی بن أبی طالب تسعة أعشار العلم ، وأیم الله لقد شارککم فی العشر العاشر » [٢].

وعن أبی سعید الخدری : « أقضاهم علی » [٣].

وعن ابن مسعود : « کنا نتحدّث أن أقضى أهل المدینة علی » [٤].

وعن عائشة : « علی أعلم الناس بالسنة » [٥].

وعن عطاء : « أنه سئل : أکان فی أصحاب محمد أحد أعلم من علی؟ قال : لا والله ما أعلمه » [٦].

ورجوع الصحابة إلیه فی المعضلات وعدم رجوعه إلى أحد منهم فی شیء مشهور ، کما نص علیه الأعلام کالحافظ النووی بترجمته من ( تهذیب الأسماء واللغات ) ، واستناد جمیع العلوم الإسلامیة إلیه من القضایا الثابتة المتسالم علیها ...

* * *

ومن أقوى الأدلة على أعلمیة أمیر المؤمنین علیه‌السلام من جمیع الصحابة ... حدیث « أنا مدینة العلم وعلی بابها » ... هذا الحدیث الوارد عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بالأسانید والطرق المعتبرة فی کتب الفریقین ، وله ألفاظ مختلفة وشواهد متکثرة ، حتى نصّ جماعة من علماء أهل السنّة على کونه

من الأحادیث المتواترة المشتهرة ، وتفرّغ آخرون لإبطال الطاعنین فی سنده ...

لکن السبب الأصلی لطعن القوم فی سنده قوة دلالته على أفضلیة الامام علیه‌السلام ... والأفضلیة مستلزمة للامامة والخلافة ... بلا کلام ... ولهذا عمد بعضهم إلى التلاعب فی متنه بالتأویل والتحریف.

فمنهم من تأول لفظ « علی » وجعله وصفا من « العلو » للباب ، أی : عال بابها ، ومنهم من حرّف المتن بزیادة فیه ، لکن الزیادة جاءت مختلفة لتعدد الأیدی المختلقة ، فزاد فیه بعض الکذّابین أسامی الخلفاء الثلاثة قائلا : « أنا مدینة العلم وأبوبکر أساسها وعمر حیطانها وعثمان سقفها وعلی بابها ». وجاء آخر فذکرهم بلفظ : « أنا مدینة العلم وأبوبکر وعمر وعثمان سورها وعلی بابها » ... لکن لا ذکر لمعاویة!!. وهذا ما دعا بعض الوضّاعین إلى أن یجعله بلفظ : « أنا مدینة العلم وعلی بابها ومعاویة حلقتها ».

* * *

نفحات الازهار فی عبقات الانوار، میرسید حامد حسین اللکهنوی، حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی  جلد 10، ص 9-14.

http://lib.eshia.ir/27895/10/14


اشارات مختلفی به جعفر طیار در الغدیر علامه امینی آمده است و از جمله نیز یک اشاره ای هم اینجا آمده است:


* (قیس ومعاویة فی المدینة) *:

روى التابعی الکبیر أبو صادق سلیم بن قیس الهلالی فی کتابه قال : قدم معاویة حاجا فی أیام خلافته بعد ما مات الحسن بن علی (علیه السلام)فاستقبله أهل المدینة فنظر فإذا الذین استقبلوه عامهم قریش فالتفت معاویة إلى قیس بن سعد بن عبادة فقال : ما فعلت الأنصار، وما بالها ما تستقبلنی ؟ ؟ ! ! فقیل : إنهم محتاجون لیس لهم دواب .

فقال معاویة : فأین نواضحهم ؟ فقال قیس بن سعد : أفنوها یوم بدر واحد وما بعدهما من مشاهد رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) حین ضربوک وأباک على الاسلام حتى ظهر أمر الله وأنتم کارهون .

فقال معاویة : أللهم اغفر .

فقال قیس : أما إن رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) قال : سترون بعدی أثرة .

فقال معاویة : فما أمرکم به ؟ قال أمرنا أن نصبر حتى نلقاه .

قال : فاصبروا حتى تلقونه .

ثم قال یا معاویة : تعیرنا بنواضحنا ؟ والله لقد لقیناکم علیها یوم بدر وأنتم جاهدون على إطفاء نور الله، وأن تکون کلمة الشیطان هی العلیا، ثم دخلت أنت وأبوک کرها فی الاسلام الذی ضربناکم علیه .

فقال معاویة : کأنک تمن علینا بنصرتکم إیانا فلله ولقریش بذلک المن والطول .

ألستم تمنون علینا یا معشر الأنصار بنصرتکم رسول الله وهو من قریش وهو ابن عمنا ومنا، فلنا المن والطول إن جعلکم الله أنصارنا وأتباعنا فهداکم بنا .

فقال قیس: إن الله بعث محمد (صلى اللّٰه علیه و آله) رحمة للعالمین فبعثه إلى الناس کافة، وإلى الجن والإنس والأحمر والأسود والأبیض اختاره لنبوته، واختصه برسالته، فکان أول من صدقه وآمن به ابن عمه علی بن أبی طالب (علیه السلام)وأبو طالب یذب عنه ویمنعه ویحول بین کفار قریش وبین أن یردعوه أو یؤذوه وأمره أن یبلغ رسالة ربه، فلم یزل ممنوعا من الضیم والأذى حتى مات عمه أبو طالب وأمر ابنه بموازرته فوازره ونصره، وجعل نفسه دونه فی کل شدیدة وکل ضیق وکل خوف، واختص الله بذلک

علیا (علیه السلام)من بین قریش، وأکرمه من بین جمیع العرب والعجم، فجمع رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) جمیع بنی عبد المطلب فیهم أبو طالب وأبو لهب وهم یومئذ أربعون رجلا فدعاهم رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) وخادمه علی (علیه السلام)ورسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) فی حجر عمه أبی طالب فقال : أیکم ینتدب أن یکون أخی ووزیری ووصیی وخلیفتی فی أمتی وولی کل مؤمن بعدی .

فسکت القوم حتى أعادها ثلاثا، فقال علی (علیه السلام): أنا یا رسول الله ؟ صلى الله علیک .

فوضع رأسه فی حجره وتفل فی فیه وقال : أللهم املأ جوفه علما وفهما وحکما .

ثم قال لأبی طالب : یا أبا طالب ؟ اسمع الآن لابنک وأطع فقد جعله الله من نبیه بمنزلة هارون من موسى .

وآخى (صلى اللّٰه علیه و آله) بین علی وبین نفسه .

فلم یدع قیس شیئا من مناقبه إلا ذکره واحتج به .

وقال : منهم : جعفر بن أبی طالب الطیار فی الجنة بجناحین اختصه الله بذلک من بین الناس .

ومنهم : حمزة سید الشهداء .

ومنهم : فاطمة سیدة نساء أهل الجنة .

فإذا وضعت من قریش رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) وأهل بیته وعترته الطیبین فنحن والله خیر منکم یا معشر قریش ؟ وأحب إلى الله ورسوله وإلى أهل بیته منکم، لقد قبض رسول الله فاجتمعت الأنصار إلى أبی ثم قالوا : نبایع سعدا فجائت قریش فخاصمونا بحجة علی وأهل بیته، وخاصمونا بحقه وقرابته، فما یعدوا قریش أن یکونوا ظلموا الأنصار وظلموا آل محمد، ولعمری ما لأحد من الأنصار ولا لقریش ولا لأحد من العرب والعجم فی الخلافة حق مع علی بن أبی طالب وولده من بعده .

فغضب معاویة وقال : یا بن سعد ؟ عمن أخذت هذا ؟ وعمن رویته ؟ وعمن سمعته ؟ أبوک أخبرک بذلک وعنه أخذته ؟ ؟ ! ! فقال قیس : سمعته وأخذته ممن هو خیر من أبی وأعظم علی حقا من أبی .

قال : من ؟ قال : علی بن أبی طالب عالم هذه الأمة، وصدیقها ؟ الذی أنزل الله فیه : قل کفى بالله شهیدا بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب - فلم یدع آیة نزلت فی علی إلا ذکرها - قال معاویة : فإن صدیقها أبو بکر، وفاروقها عمر والذی عنده علم الکتاب عبد الله بن سلام .

قال قیس : أحق هذه الأسماء وأولى بها الذی أنزل الله فیه : أفمن کان على بینة من ربه ویتلوه شاهد منه، والذی نصبه رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) بغدیر خم فقال : من کنت مولاه أولى به من نفسه فعلی أولى به من نفسه، وقال فی غزوة تبوک : أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی کل ما ذکره قیس فی هذه المناظرة من الآیات النازلة فی أمیر المؤمنین، والأحادیث النبویة المأثورة فی فضله، أخرجها الحفاظ والعلماء فی المسانید والصحاح نذکر کلا منها فی محله إنشاء الله کما مر بعضها.

http://lib.eshia.ir/15083/2/108


وارد شدن به شهر علم از درش، استقامت و مقاومت احتیاج دارد و در راس همه ی این استقامتها همین است که می فرماید ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة.

یک موضوع خیلی ساده ای را در نظر بیاورید مثل اینکه ما سرماخوردگی داریم و آنفولانزا. می فرمایند که سرماخوردگی ممکن است با آنتی بیوتیک درمان شود چرا که باکتری است ولی آنفولانزا معمولاً با آنتی بیوتیک درمان نمی شود چرا که ویروسی است. و لذا ویروسها مثل باکتریها نیستند که با آنتی بیوتیکها درمان شوند.

موضوع دیگری که در پست قبل مطرح کردیم این است که شاگرد در کودکی دچار کم توجهی همراه با هایپراکتیویته می شود و این یحتمل وقتی است که کودک و طفل در معرض و دچار حادثه ای ناگوار می گردد. و لذا ما می بینیم علاوه بر اینکه ویکی پدیا نیز به این مبحث می پردازد، ما در انتشارات سپرینگر ژورنالی هم در روانپزشکی به این اسم Attention deficit hyperactitivy disorder داریم. و اما این مسئله در کلاس درسی که معلمش خود حضرت حق است وقتی می تواند اتفاق بیافتد که نه تنها به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پرداخته نمی شود و بلکه حتی به آیات الهی نیز هیچ توجهی نمی شود چرا که اصولاً الهیات در بست تعطیل شده است و مثلاً حتی مسجد و کلیسا و کنیسه و همه و همه را می خوهد تعطیل کند چرا که از راه های دیگری مایل است به کل عالم سلطنت نماید. البته معنی این مسئله این نیست که روانشناسی و روانپزشکی و پزشکی و دیگر علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه نیز همه تعطیل است و حتی معنی اش این هم نیست که کلاً الهیات تعطیل است. بلکه معنی اش این است که در رقابتهایی در صحنه های علوم الهی و طبیعی که در این میان رخ می دهند شیطنتهایی واقع می شوند که یحتمل بشریت را در سیاه چاله های نجومی و فیزیکی و بلکه انتنگلمنتهای مختلف واقع می کنند. مثلاً یحتمل این یک بحث مهمی است که رل ویلیام جیمز در روانشناسی مدرن چیست؟ و اما ما نمی خواهیم اینجا خیلی وارد این مسئله شویم.

موضوعی که در رابطه با وقوع کم توجهیها و هایپراکتیویته در دروان کودکی و طفولیت می تواند رخ دهد این است که راه های درمان آنها درست شناخته شده نیست و کودک و طفل بدون اینکه متوجه مشکل خود شود همینطوری با مشکلش ادامه می دهد. و لذا آموزش و پرورش در این میان خوب باید عمل کند و از جمله اینکه تغذیه ی کودکان خوب باشد و همینطور خوب به ورزش بپردازند آنطور که این مسائل و قضایا را ما از روستاها و دهات شروع کرده و مدرسه هایی با امکانات ورزشی خوب و همینطور تغذیهی خوب در مدارس ابتدایی برای بچه ها تهیه کنیم و نه اینکه حتی در شهرها بزرگی مثل تهران نیز همه ی بچه ها را توی مدارس اجاره ای کوچکی که کلاسها مملو از شاگردان است بفشاریم و به آنها اجازه ی ورزشهای روزانه و فعالیتهای مخصوص آنها را هم ندهیم و بعد انتظار معجزه از جادوگرها و ساحرانی که در لباس معلم و ناظم و مدیر ظاهر می شوند هم داشته باشیم. حالا شاید بعضیها در میان همهی شاگردان بتوانند به تیم ملی والیبال هم راه یابند و مدال هم بیاورند ولی مثلاً تربیت شناگران حرفه ای که در مسابقات المپیک هم برنده می شوند چیز دیگری است که هم تغذیه و هم امکانات و هم مربیهای خوب می خواهند. حالا ما دیگر وارد این بحث نمی شویم که چطور می توان به کارخانه هایی دست یافت که کارشان ساخت اتومبیلها و بلکه هواپیماهای تجاری رقابتی در سطوح بین المللی است.

البته ما مسائل را می توانیم از لحاظ ریاضی فیزیکی دنبال کنیم و به اصول مکانیک مسائل و قضایا کلاً بپردازیم. مثلاً اگر ما خمینه ای داریم، می توان فقط فضاهای تانژانت یا کوتانژانت آنها را در نظر آورد. ولی همینطور می توان به فضاهایی که از تانسورها روی فضاهای تانژانت و کوتانژانت تشکیل می شوند بحث را کلی تر کرد. یحتمل در یک همسایگی ای ما فقط به فضاهای تانژانت یا کوتانژانت بسنده کنیم ولی در همسایگیهای دیگری در نقاطی از خمینه به تانسورهای دیگری از مراتب بالاتری احتیاج داشته باشیم. و لذا گروه های لی ما نیز می توانند پیچیده تر شوند. و در نهایت ما هامیلتونیها و لاگرانژیهایی را که روی خمینه تعریف می کنیم را باید ببینیم به چه کارم می آیند؟ آیا اینها را از لحاظ اقتصادی است که احیتاج داریم یا از لحاظات مکانیکی است یا مسئله را کوانتزه کرده و بلکه چندین بار کوانتزه کرده و وارد نظریه های میدانهای کوانتمی است که وارد می شویم. مثلاً در زمینه ی میدانهای کوانتمی و هندسه ناجابجایی آلن کن و آکسیوماتیزاسیون فیزیک مقاله ی علی شمس الدین را داریم:

https://arxiv.org/pdf/1702.08180.pdf

یا مثلاً وقتی گروه مان را را از گروه لی کلاسیک gl_2 به گروه های کوانتمی و خمنه را به گراسمانیها ارتقاء می دهیم و نمایشات این گروه های کوانتمی روی چنبره ها را در حالات ابرتقارنی در نظر می آوریم یحتمل مقاله ی زیر به کمکمان می آید

https://arxiv.org/pdf/1702.08060v1.pdf

که خود می توانند برای واپاشیهایی که با گراسمانیها محک زده می شوند مثل کارهای هنریت الونگ و نیما ارکانی حامد (amplituhedrons) مفید واقع شوند. همانطور که ملاحظه می فرمایید اینکه ما چطور از این نظریه های ریاضی فیزیکی به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ارتقاء پیدا کنیم را خیلی واردش نشده ایم ولی می توان وارد حسابان تانسوری روی خمینه ها بر حسب هامیلتونیها یا لاگرانژیهای مکانیکی شد چنانچه به آیات الهی نیز درست توجه شوند و بلکه کم توجهی نشده و دچار هایپراکتیویته نیز نشویم!

راستی دنبال یک دیویدی می گشتم که همکلاس این حقیر بود در کلاس هندسه دیفرانسیلم و به یک دیوید هَهن ای رسیدم که نمی دانم آیا او است آیا او نیست؟ چرا که آن زمانی که بنده او را می شناختم ریشش بلند بود و موهایش هم بلند بود و پشت سرش می بست و این یکی خیلی حالا صاف و صوف است و کراوات هم می زند! ولی یحتمل این دیوید هَهن که مقالات زیر را دارد نه دیوید اولی است و نه دیوید دومی:

https://arxiv.org/abs/1707.01916

https://arxiv.org/abs/1611.07986

https://arxiv.org/find/all/1/au:+hahn_david/0/1/0/all/0/1


لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧ ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً ﴿٢٨ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿٢٩ وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿الفجر: ٣٠﴾



معانی منطقی را بنده فکر می کنم قبلاً هم بحث کرده ایم. قبلاً بنده یک چیزی را عرض کنم راجع به فی البداهه نویسی این حقیر و اینکه بعضی وقتها وقتی این حقیر آنرا دوباره می خوانم متوجه می شوم که خطاهایی را دارد. و باید برای درست شدن دوباره ویرایش شود. اما اگر کسی یک کمی سعی کند یحتمل معنی درست دستش بیاید. یحتمل نیز گاهی اوقات معنی واقعی از دست خواننده برود! ولی گاهی اوقات نیز بنده متوجه شده ام که در متونی مثل ویکی پدیا شما می بینید که به واقع گویی شیطنتهایی است که صورت می گیرد و باید اگر یک لغتی را معنی اش را درست نمی فهیمید همینطوری سر سری از آن نگذرید چرا که ممکن است دارد شیطنت می کند و یک لغت آنچنانی را وسط همه ی متن غالب می کند که کل کار را خراب می کند! و اما خوب، بقول ترکهای خودمان بدور که وار دی. وقتی شخصیتها را به مسخره می گیرند دیگر لغات و معانی آنها که چیزی نیست!

منطقاً بنده داشتم دلالت التزام و نظرات فخر رازی و خواجه نصیر طوسی را در موردشان بررسی می کردم. اینکه یک لغتی می تواند بینهایت معنی داشته باشد:


«یک لفظ ممکن است داراى لوازم ذهنى نامتناهى باشد. حال یا لفظ بر همه این لوازم نامتناهى دلالت دارد یا فقط بر لوازم بیّن و آشکار دلالت دارد. قسم اوّل محال است، زیرا لازم مى‌آید که لفظ واحد بر معانى غیر متناهى دلالت کند. و قسم دوم نیز باطل است، زیرا دلالت لفظ بر لازم واحدى ممکن است در نزد فردى آشکار باشد در حالى که در نزد دیگرى آشکار نباشد.

پس وقتى که این دلالت نزد اشخاص و احوال مختلف متفاوت گردید اعتماد بر آن شایسته نیست.»

http://lib.eshia.ir/73005/0/15


این معنا را داریم منطقاً بحث می کنیم، و الا ما می دانیم که بر کلمة العلیا الله جل جلاله بی نهایت معنا است که می تواند دلالت کند. و اصلا وجوهی که خدا دارد بینهایت است. و لذا هر چند که این سایت بدلیل وردپرس بودنش فیلتر است ولی یحتمل بتوان گفت که اساس نامه ی گم شده ی گودل به فن نویمن را همین مسئله تشکیل می دهد! یعنی ما بینهایت را نمی توانیم در کتب و نوشته ها جاری کنیم حتی اگر از همه ی درختان قلم بسازیم و آب همه ی دریاها را نیز مرکب کنیم. و اما نکته ی پارادوکسکال یحتمل اینجا است که در عین حال هم مسائل و قضایا نیز منطق خود را دارند. و وقتی آن منطق را دریابیم، مسائل و قضایا خود به خود جاری می شوند.

یکی از این مسائلی که از حیطه ی منطق محض عبور می کند، اثبات تناهی سلسله قضایایی است که به اثبات واجب الوجود می انجامد. اینجا بنده حقیر اشکالی نمی بینم که اثبات واجب الوجود به سلسله قضایایی احتیاج داشته باشد که بینهایت باشد. مشکل این است که چنین سلسله قضایایی را وقتی موجوداتی که خود از لحاظ فضا-زمانی متناهی هستند بخواهند به اثبات برسانند، دچار مشکل می شوند همانطور که اگر بخواهیم به اثبات برسانیم که فضا و زمان ماورای این موجودات بینهایت است. یعنی دستگاه متری این موجودات است که خراب است و نمی توانند بینهایت را متر کنند؟

سوال دیگر این است که فرض بفرمایید که ما به امام جماعتی رسیده ایم که او همه و همه را از راه هایی نظیر حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می تواند انسانها و بلکه ملتها را به بندگی خدا و الوهیت و پیمودن راه حق همانطور که حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام رهنمون کردند، رهنمون کند. موضوع اینجا است که آیا دوباره سقوطی وجود ندارد؟ یعنی همینکه کسی بندگی خدا را پیش گرفت و حتی به امامت جماعت نائل شد، نمی شود همه و همه سقوط کنند؟ 

این سوال خیلی سوال مهمی است آنجا که ما نهضت و حماسه ی حسینی را بررسی می کنیم که در کربلا چه شد؟ اینجا امامی در شان و منزلت امام حسین علیه السلام است که خود را فدای اسلام می کند. موضوع این است که ما عظمت و شان اسلام را توجه داشته باشیم که اصلا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چه می خواهد عرضه بدارد؟ یعنی فرض بفرمایید که جماعتی را که امام جماعت می خواهد به راه بندگی خدا هدایت کند به حیوانیت و حتی پستتر از حیوانیت افتاده است. یعنی همینها است که قرار است پشت سر آن امام به نماز بایستند. آیا جایز است که او با همینها به نماز بایستد و حتی اگر اینها در مشکلات خود غرق شده و حاضر نبودند که با او به اقامه نماز و صلاة وارد شوند، خوب فرادی صلاتش را اقامه کند. مگر چه می شود؟

خیر، اصل حماسه حسینی می فرماید که اگر یزید و یزیدیان آمدند و خواستند که با تو بیعت کنند، نپذیر چرا که علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید. و السلام نامه تمام. البته در عین حال چه خیانتها که واقع نشد تا واقعه ی کربلا نیز واقع شد.

و الا شما همینقدر محاسبه بفرمایید که کاردینالیته ی ناشمارایی از نوع ناشمارایی الف_1 (و حال آنکه ناشمارایی اعداد صحیح الف_0 است،) منطق ریاضی می فرماید که اعداد متعالیه مثل عدد پی یا e داریم که حتی خارج از حیطه ی اعداد جبری نیز واقع می شوند. و حالا ما وارد کاردینالیته های ناشماراییهای مراتب بالاتری از نوع الف_2 و ماورای آن نمی شویم. یعنی ما برای یافتن محیط دایره وقتی قطر آن یک است، به یک عدد متعالی بنام پی می رسیم که محاسبه ی ارقام آن می تواند بینهایت کار ببرد مگر اینکه به تقریبی از این عدد خود را قانع کنیم. و لذا از لحاظ هندسی همینکه بخواهیم محیط دایره را حساب کنیم به یک عدد متعالی می رسیم و اما اینکه همینطور به اعداد متعالی دیگری چطور می رسیم و بخواهیم اثبات کنیم که این عدد متعالی است، یحتمل کمی هم کار ببرد. و خوب بعد شما آنالیز حقیقی و مختلط و پی تایی و امثالهم را داریم. و این تا جایی است که نسلها می توان در ریاضیات و فیزیک غوطه خورد و بلکه غرق شد و تمامی ندارد. و همه ی اینها هم در عین حالی است که لزوماً ما به حکمت متعالیه و فقه نیز دست نیافته ایم و بلکه یحتمل مسائل را داریم از لحاظات حقوقی محظ و نه فقهی است که بررسی می کنیم. حتی کاری نداریم که کدام فقیه و مرجع تقلید است که با سیگار کشیدن در ماه رمضان در صورتی که دود به حلق نرسد موافق است و کدام نیست. حتی به فقه هم کاری ندارد و فقط مسائل حقوقی را مطرح می کند. یعنی به بندگی خدا و توحید و فقه وارد نمی شود و لذا به حکمت متعالیه نیز نمی پردازد. و بدین معنا کاری ندارد کی در حال نباتات است و کی در حال حیوانی است و کی به انسانیت رسیده است چه رسد به اینکه بخواهد به بندگی خدا برسد یا کارخانه های انسان سازی اسلامی درست کند و به این معنا دست یابد که انا لله و انا الیه راجعون. فقط به حقوق انسانها می پردازد.

بنده حقیر یواش یواش دارد سرم گیج می رود و یحتمل بتوان گفت که دارم دچار مسائلی از نوع attention deficit hyperactivity می شوم که در بعضی اطفال بیش فعالی که کم توجه نیز هستند یحتمل مشاهده می شود. یعنی دارد توجه ام نسبت به مسائل گم می شود و یادم می رود که آقا جان خانم جان امامت را در یاب برای اینکه باید نفس سرکش ات را دریابی قبل از اینکه بتوانی به امامت برسی و او را هم دریابی و بلکه کمک کنی. اگر نفست را درنیابی چطور می خواهی امامت را دریابی؟ و اما می فرماید لا اقسم بالنفس اللوامه   وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿القیامة: ٢﴾، وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿یوسف: ٥٣﴾. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

1361/7/2

وضعیت جامعه اسلامی پس از عاشورا

وضع اجتماعی در زمان امام باقر علیه السلام یا به تعبیر دقیقتر بگوییم وضعیت جامعه ی اسلامی نسبت به اهل بیت علیهم السلام در زمان امام باقر علیه السلام تفاوتهایی با دوران امام سجاد علیه السلام کرده بود، که این تفاوتها را من خوب است یکی یکی بگویم و عمدتاً میتوان این تفاوتها را در یک فرق بزرگ خلاصه کرد؛ در زمان امام سجاد علیه السلام اولی که ایشان به خلافت رسیدند، همان طور که گفتیم دور آن حضرت کسی نبود. در آن روایت هست که:

"ارتد الناس بعد الحسین الا ثلاثة"؛*

بعد از واقعه ی عاشورا، فقط سه نفر- حالا شاید در مدینه یا در حجاز -دور و بر امام سجاد علیه السلام را گرفته بودند و باقی ماندند؛ سه نفر فقط. بقیه ترسیده بودند، از راه برگشته بودند، خسته شده بودد، جرات ادامه ی مبارزه را در خود نمی دیدند. حضرت با تنهایی شروع کرد.

امام سجاد علیه السلام در روایت دیگری می فرماید که:

"ما بمکة و المدینة عشرون رجلاً یحبنا"؛**

در مکه و مدینه، در همه ی مکه و مدینه، بیست تا انسان، بست تا آدم نیست که ما را دوست بدارد؛ یعنی یک روز وضعیت امام سجاد علیه السلام در یک چنین وضعی بود؛ یعنی با غربت شروع کرد.

ائمه علیه السلام میخواستند حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. من در باب زندگی امم سجاد و همچنین زندگی امام صادق علیهما السلام این حدیث چندین بار تکرار شده را گفتم، حالا هم بد نیست آن را بگویم که امام صادق صلوات الله علیه فرمود که قرار بود حکومت اسلامی در قضاء الله در سال هفتاد هجری تشکیل بشود، بعد که حادثه ی عاشورا پیش آمد، به تاخیر افتاد، که در روایت آمده به این صورت که: "فلما قتل الحسین"، که در سال شصت و یک*** امام حسین علیه السلام شهید شدند. "اشتد غضب الله علی اهل الارض"؛ غضب خدا، خشم خدا بر مردم زمین فزونی گرفت و تاخیر افتاد به سالم صد و چهل.^ صد و چهل کی است؟ صد و چهل هشت سال قبل از وفات امام صادق علیه السلام است.


*. الاختصاص، ص 64؛ بحار الانوار، جلد 46، ص 144.

**. شرح نهج البلاغه ج 4، ص 104؛ بحار الانوار، ج 46، ص 143، با کمی اختلاف الغارات، ج 2، ص 573.

***. انساب الاشراف، ج 3ریال ص 219، شرح الاخبار، ج 3، ص 265، بحار الاناوار، ج 45، ص 60.

^. الغیبة، طوسی، ص 428، بحار الانوار، ج 4، ص 120.


از کتاب آفتاب در مصاف، علل و ابعاد حادثه ی عاشورا، برگرفته از بیانات حضرت  آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی)، 1392


بنده داشتم خلافت عباسیان را در ویکی پدیا ملاحظه می کردم که تجدید مرور شود برای سال 140، و در ضمن برخوردم به این پاراگراف در مورد کنیزان در دوران عباسی:


ندیمان/کنیزکان: قشری دیگر در این عصر بسیار تأثیرگذار شد، زنانی که عموماً «کنیز/کنیزک» و در اصل «دوشیزه» (به عربی: جاریه، جمع جَواری: به‌معنای:دوشیزه، دختر، زن جوان) خوانده می‌شدند. اینان اغلب کنیز خانگی نبودند و استادان بسیاری در رشته‌های گوناگون شدند. آموزگاران ویژهٔ آنان موظف بودند که رایگان به آنان آموزش دهند، تا حدّی که برخی از آنان به سرآمدی و برجستگی می‌رسیدند و مایه مباهات و افتخار صاحبانشان یا حتی اهل یک شهر می‌شدند. بهای برخی از آنان بسیار بود، مثلاً امین از پسرعمویش جعفر، کنیزش «بَذل» را به میلیون دینار خرید. برخی از ازین کنیزکان به شعرگویی و خوانندگی می‌پرداختند و خود به تنهایی درآمد داشتند و مستقل انگاشته می‌شدند. مردم بسیار به ازدواج به آنان راغب بودند و آنچنان که مادران بسیاری از بزرگان و حتی خلفا از کنیزان بودند. زیاده‌روی در این امر، به‌ویژه برای سرگرمی‌های ناسودمند و «لهو» به فساد اجتماعی انجامید که طبقهٔ غلمان و خصیان را به وجود آورد.


بعضی یحتمل ایراد کنند که بعد از واقعه ی عاشورا اسیران و سران به نیزه را نیز داریم که یزیدیان به شام نزد یزید می برند. و حال تو داری از کیزکان و ندیمان در دوران حکومت عباسیان برای ما می فرمایی؟ و اشکال می کنند که دستت درد نکند. لااقل بیشتر بگو که ما بهتر هم یاد بگیریم. البته بنده همینطور هم راجع به قوم ارامنه نیز داشتم می گشتم. و دیدم که این قوم بوسیله ی بارتلومه که به نتانیل نیز خوانده می شود و کسی دیگر که از حواریون مسیح نیز بوده به مسیحیت گرویده اند و کلیساهایی در آذربایجان و مرز ایران و ترکیه به اسم این دو قدیس داریم. و بنده یادم هست که یک وقتی در موسسه ای که انگلیسی درس می دادم یکی از اساتید ارمنی به این حقیر راجع به نتانیل هاثورن و کتابش داغ ننگ (Nathaniel Hawthorne, The Scarlet Letter) گفت که در ضمن یحتمل بتوان گفت از کتب کلاسیک ادبیات جهان است گفت. بنده اصل این کتاب را بعدها از شهر کتاب خریدم. یک وقتی حالا باید دوباره بگردم و ببینم کجا گذاشته ام اش و بنشینم و از اول تا آخرش را بخوانم. یحتمل اگر اینقدر اینترنتی فعال نمی بودم تا حالا تمامش کرده بودم!

إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَىٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ ﴿٣٣

ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿آل عمران: ٣٤﴾


می فرمایند سه نفر این آیات را تلاوت کردند و می کنند. یکی امام حسین علیه السلام بود که در جواب قیس بن اشعث بن قیس کندی که پرسید تو چرا از یزید برتری با اینکه می گویی جدت رسول الله و مادرت فاطمه ی زهرا است. یکی هم امام زمان است که این را در مکه وقتی به دیوار کعبه تکیه کرده است می گوید. دیگری هم حضرت علی اکبر علیه السلام بود که قبل از ورود به جهاد چنین فرمودند.

البته یکی هم مثل این حقیر است که می تواند مدام به نگهبان قسمت حفاظت شده ی نماز جمعه گیر بدهد که اگر امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف آوردند آیا شما او را راه خواهید داد؟ و نگهبان هم می فرمایند ایشان باید ما را بشناسند. و بنده هم در دفاع از امام زمان عجل الله فرجه الشریف در جواب ایشان گفتم که شما باید او را بشناسید هر چند که ایشان شما را هم بشناسد.

شهید محسن حججی را مظلوم گیر آورده اند. این اصلا یعنی چه؟ یعنی مسئله اصلا قابل توصیف نیست. میدان امام حسین که می خواستید بروید، از مترو که پیاده می شدید، یکی از ماموران مترو بیرون مترو ایستاده بود و می گفت به سمت پل چوبی بروید. دلیلش هم این بود که از بس که ازدحام جمعیت زیاد بود و مردم در مترو کیپ کیپ بودند. اصلا قابل توصیف نیست. مظلومیت شهید حججی از جمله در اینکه آیه ی شریفه سوره محمد (صل الله علیه و آله) می فرماید

 فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿محمد: ٤﴾

شما مؤمنان چون (در میدان جنگ) با کافران رو به رو شوید باید (شجاعانه) آنها را گردن زنید تا آن گاه که از خونریزی بسیار دشمن را از پا در آوردید پس از آن، اسیران جنگ را محکم به بند کشید که بعدا یا بر آنها منّت نهید (و آنها را آزاد گردانید) یا فدا گیرید تا در نتیجه جنگ سختیهای خود را فروگذارد. این حکم فعلی است، و اگر خدا بخواهد خود از کافران انتقام می‌کشد (و همه را بی زحمت جنگ شما هلاک می‌کند) و لیکن (با این جنگ کفر و ایمان) می‌خواهد شما را به یکدیگر امتحان کند، و آنان که در راه خدا کشته شدند خدا هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند. (۴)


یعنی اسلام است که مظلوم واقع شده است. شما ببینید در گوشه و کنار دنیا با مسلمانان دارند چگونه رفتار می کنند و بلکه خود مسلمانان با هم دارند چه می کنند؟ دکتر محمد تیماجی سماوی نونسی می فرماید که در تظاهراتی در پاریس به دفاع از حجاب شرکت کرده بوده که او را دستگیر می کنند. او اعتراض می کند که چرا او را باید دستگیر کنند و حال آنکه از دموکراسی و آزادی دم می زنند. در جوابش می گویند که شما در کشور خودتان حجاب را رعایت نمی کنید، آنوقت می خواهید ما حجاب را رعایت کنیم؟ می فرماید دیدم راست می گوید و از او عذرخواهی کردم. ولی عمل کسانی را که مجبورم کردند چنین عذرخواهی کنم را بسیار زشت می دانم.

حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را بخاطر آورید. ما در نظرریه ی اعداد جبری یک بحثی داریم که معروف است به قانون تقابل آرتینی که یحتمل بتوان گفت به حدس آرتین نیز مربوط است که لنگلندز آنرا فرمولیزه کرده. حالا ما وارد این مسائل خیلی نمی خواهیم شویم، بلکه یک مسئله ی دیگری را در نظر داشته باشید که امیل آرتین به آمریکا رفت ولی بعد از جنگ جهانی دوم به آلمان بازگشت و فکر می کنم کمی بعد از آن هم به رحمت خدا رفت. البته مایکل آرتین هم در جبر و هندسه جبری تبحر دارد و همینطور هنری میراندا نیز شاگرد امیل آرتین است.

اینجا بنده عرضم این است که یک تغییر حالاتی هستند که ما در ریزحالات مکانیک آماری و ترمودینامیک داریم که می شود از جمله به سیاه چاله ها نیز اعمال کرد. و اما از لحاظ فلسفی آیا جایز است که کسی دنبال انگیزه هایی باشد که بیاید ریز حالات افراد را در نظر آورد که چه موقعی اینها به حالات نباتی تبدیل می شوند مثل اینکه از جمله انسان وقتی به خواب می رود چطور قوایش تحلیل می یابد. یا کی به حالات حیوانی می افتد؟ یا کی می تواند به حالات انسانی و بلکه ان شاء الله حالات الهی برسد و از این حالات دیگر برایش دگرگونی ای رخ ندهد و یحتمل اینها یک بحثهایی است که می شود مخصوص حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مخصوصاً اگر کسی بخواهد به آن حالات عالیه ی انسانهای الهی برسد که خود اسفار اربعه را پیموده اند و حال می خواهند به سمت خلق برگشته و همه و همه را با خود بسمت حق ببرند و چه مرحله ها و ریزحالات و درشت حالاتی که چنین کاری دارد؟

راستی بنده نمی دانم چطور داشتم دنبال 007 می گشتم یا او داشت دنبال این حقیر می گشت و به این مقاله ی اولی و بلکه مقالات دیگر رسیدم که یحتمل هیچ ربطی هم به 007 نداتشه باشند:

https://arxiv.org/pdf/1310.4095.pdf

https://arxiv.org/pdf/1709.06207.pdf

https://arxiv.org/pdf/1708.08471.pdf

https://arxiv.org/abs/hep-th/0604049

https://arxiv.org/abs/1702.08180

سر مسئله در اینجا است که چطور همپرد انتنگلمنت (hampered entanglement) می تواند با موسیو همفر یا هومر یا موشها و آدمهای جان اشتاینبک با تپلی و توپولوژی و .... اشتباه شده و بلکه همه ی استکان و نعلبکیها را همه و همه را یکی ببیند!

لااله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

خافضة رافعه


بعضی یحتمل اشکال کنند که تو مثل اینکه طوطی شده ای. هر چه دیگران می گویند، می نویسی! می فرماید

الی ای طوطی گویای اسرار، مبادا خالیت شکر ز منقار

سخن سربسته گفتی با حریفان، خدایا ز این معما پرده بردار

این سوال مطرح شده است که چرا امام حسین علیه صلاة و السلام به یارانش فرمودند که شما می توانید بروید و مسئولیت را از ایشان برداشتند که با آن حضرت در کربلا همراهی کنند. امام حسین کسی را زور نکرد که روز عاشورا ایشان را همراهی کند و حتی از آنها خواست که او را تنها بگذارند. سر این چیست؟

یعنی فرض بفرمایید که ما آداب صلاة و اسرار صلاة و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم. و اما آیا مثلاً می توان کسی را زور کرد که تو باید حتماً همه ی مسائل مربوط به نماز را یاد بگیری قبل از اینکه نمازت را اقامه کنی؟ و حتی باید اسرار نماز را هم بدانی. البته خیلی خوب هم هست که کسی اسرار نماز را هم یاد بگیرد و بداند و بکار بندد.

و اما حالا کاری نداریم که آیا کسی طوطی واری است که نماز می خواند یا خیر، واقعاً نمازش را دوست دارد به جماعت و در اماکن مقدسه هم اقامه کند. و اما یحتمل یک بنده خدایی تصمیم می گیرد که برای زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا برود. یا حتی مدافع حرم هم شود! و اما بعد می بیند که مثل اینکه همه دارند از او جلو می زنند و او است که همینطوری دارد درجا می زند. زوار کربلا می آیند و می روند و مدافعان حرمها و شهداء هم همه و همه به خدمت خود پایان می دهند و تو هنوز سر جایت نشسته ای که چه؟ منتظر زیارت ولایت خورشیدی؟ یعنی عرض بنده این است که ایا این حقیر است که یحتمل دارم زیادی تندروی می کنم.

می فرمایند که حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام 7000 سال پیش می زیسته است. و یحتمل هم بعضی بفرمایند که موقعش رسیده است که دوباره برگردد. البته هر قومی هم ممکن است ادعا کند که حضرت آدم علیه السلام از قوم او است. و همه اقوام نیز با هم به نزاع برخیزند و ملائکه نیز مدعی شوند که آیا می خواهی کسی را خلیفة الله قرار دهی که روی زمین فساد و کشتار می کنند؟ و خدا می فرماید که شما یک اسراری هست که نمی دانید. و از جمله اینکه وقتی می خواهید به زیارت خورشید ولایت بروید، چاله هرزها و سیاه چاله ها و بلکه فضاهای ابرتایشمولریی هم داریم! و همین سیاه چاله ها را مرور کردن خودش می تواند کلی کار ببرد آنطور که سیاه چاله های شوارتزشیلد و کر و رایسنر-نوردستروم و بی-تی-زی و .... داریم که حتی سیاه چاله های کلاسیک از لحاظ ریاضی می توانند برای خود کتابی شوند آنطور که چندراسکار شرحشان می کند. حالا انتنگلمنت را کاری نداریم. و یحتمل اینها در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خیلی هم کاربردی شوند. و لذا، ابلیس هم با وجود عبادات چند هزار ساله ی خود وقتی خدا به او دستور داد که سجده کن، همه سجده کردند ولی ابلیس گفت سجده نمی کنم چون او از خاک است و من از آتش.

و اما مسئله اینجا این است که همه ی اسرار در زیارت خورشید ولایت است که نهفته است. و سر قضیه همینجا است که چرا امام حسین علیه السلام مسئولیت را از یارانش برمی دارد که آنها با او در عاشورا همراه شوند. این چه سری است که او راضی نمی شود که امام باقی بماند ولی اصلا قیام نکند؟ این یک حدیث نفسی است که هر کسی اول باید با همان نفس خود وارد جهاد اکبر شود و لذا توجه داشته باشد که اگر نفسش را درست شناخت انگاه یحتمل درک کند که همان دشمنش همان دشمن امام حسین علیه السلام نیز هست. و آنگاه است که با جان و دل حسینی و کربلایی می شود بشرطی که یاد بگیرد چطور با آن دشمنش وارد جهاد اکبر شود. و اینجا است که درمی یابیم که گریه ها و زاریها در عزاداریهای کربلا و عاشورا می خواهد تا بلکه دریابیم که خدا همه را شفاعت می کند الا اینکه دشمنان امام حسین علیه السلام را خدا شفاعت نخواهد کرد.

و لذا یک اسرار عظیمی داریم در اینکه امام حسین علیه السلام در کربلا چه کرد و امام خمینی ره و ولایت فقیه و بقیه ی شهداء چطور در همان خطوط حرکت می کنند و ان شاء الله با شهدای کربلا در کنار حوض کوثر با پیامبر اعظم محشور می شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة


دیر شد، دیر شد. بنده حقیر رفتم میدان امام حسین. خدا رحمت کند شهید محسن حججی را.


این هم مقاله ای است در مورد فضاهای ابرتایشمولری:


https://arxiv.org/pdf/1709.06207.pdf

جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا


مسئله به حق گرایش نداشتن و بلکه حتی فقط باطل را نفی کردن و سعی در اینکه منفی در منفی می شود مثبت در این است که یحتمل متوجه مسئله نشود که آنکس که نداند و نداند که نداند تا ابدالدهر در جهل مرکب بماند و آنکس که نداند و بداند که نداند خر خود را لنگ لنگان بمقصد برساند. یعنی بالاخره از باطل بیرون بیا و سفر از خلق به حق کن و بلکه اسفار اربعه را سعی کن بپیمایی و جهاد کن و پایداری نما و ثابت قدم شو. خلاصه بنده حقیر در پست قبل یادم رفت عرض کنم که همینها است که کار زیارات را مشکل می کنند و میایی صواب کنی کباب می کنی. امام سناسی و نفس شناسی یک چیز است و جهاد در راه زیارت امامت و در رکاب او حتی در فضاهای ابرتایشمولری شمشیر و بلکه قلم زدن چیز دیگری است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته.

می فرمایند که سید حسن نصرالله عکس امام خمینی ره را به دیوار زده بوده وقتی نوجوانتر بوده و در مغازه ی پدرش کار می کرده. و همین نگاه کردن به عکس مثل عبادت برای او بوده. حالا بعضیها وقتی می خواهند خیلی اظهار روشنفکری کنند، صاف و پوست کنده بر عکس با ولی فقیهش هم می روند توی دعوا. البته یحتمل این هم هست که بعضی دعواهای طلبگی این میان مطرح است. و لذا هر چند که در اثبات واجب الوجود یحتمل بتوان گفت که تاخر و تقدم معنایی ندارد چرا که خدا همیشه بوده است و همیشه خواهد بود، و اما در دعواهای ما در اثبات واجب الوجود یحتمل بتوان گفت که ما خود دچار تاخر و تقدم شویم چرا که اثبات قضایا و مسائل برایمان زمان می برد. و همین نیز می تواند باعث شود که آنجایی که باید امام خود و ولی فقیه را بشناسیم، بر عکس با او توی دعوایی هم رفته ایم که آیا حالا کی از آن دربیاییم؟ و الله اعلم. یعنی همین خود می تواند از اجزاء علت تامه ای  شود که ما را از راه خود و سفر خود بسوی حق باز دارد یا لااقل از غافله جا بمانیم.

این نوع از دعواها است که می توانند به لجاجتهایی تبدیل شوند که خود به بدترین نوع فساد و فسق و شرک و کفر و نفاق کشانده می شوند. اینها اصلا شوخی بردار نیست و چیزی نیست که فقط در اسلام بین شعبه های مختلف واقع می شوند. این را از همینطور در دعواهای بین یهود و نصاری می بینیم که چطور به صهیونیسمی ختم می شوند که حتی کارها را به دعواها و بلکه جنگهای تهدیدآمیز هسته ای نیز کشانده اند. این است که طرف دینش را تعطیل می کند و امام هم بی امام. و بعد چی؟ این یک سوال است. و از آنطرف هم شما این سوال را دارید که فرض بفرمایید که همه و همه هم رفتند و خود را فدای امام خود کردند. آنگاه چی؟ موضوع این است که از نفس اماره به نفس لوامه رسیدن چقدر کار می برد؟ یعنی یحتمل نفسی در حالات نباتی و حیوانی و انسانی و الهی هم قابل ارتقاء باشد ولی هنوز درست نمی تواند امام خود را تشخیص دهد و یک جاهایی گیر می کند یا جا می ماند. و اما دیگری تا پای شهادت می رود، و لذا می فرمایند که وصیتنامه ی این شهداء را بخوانید و بلکه حدیث نفس برای خود بگویید تا شاید وارد راه جهادی شوید و گیر نکرده و جا نمانید. حالا اینها همانطور که مستحضرید کلی کار دارند و می توانند انسان را برای همیشه درگیر کنند و باز از امامش باز بماند. و لذا ما یحتمل از آنجایی که به توصیه ی یکی از اساتید فیزیک دانشگاه علم و صنعت هم که اتفاقاً ارمنی هم بودند و امروزه دیگر بنده حتی اسم ایشان را هم درست خاطرم نیست، رفتیم به دیدار استاد دیگری در دانشگاه شریف و از ستاره های دوتایی نزد آن حضرات عرضه داشتیم از آنجایی که آن زمان توهم این حقیر را برداشته بود یا بلکه احول و یعنی یکی را دوتا می دیدم که نکند خورشید ما هم یک دوتایی است و ما خود خبر نداریم! و لذا بنده می خواستم از آنجایی که این توهمات به جایی نرسید، لااقل از استاد فیزیک دیگری که از استاد حمید راخر فرمودند تشکر کنم که چطور ما را به انتگرال گیری روی فضاهای هذلولوی آنطور که پورفسور میرزاخانی فرموده اند شروع نموده بوده اند.

موضوع اینجا همین است که وقتی ما در فضاهای هذلولوی که فضا-زمان هم یحتمل خمینه ای است فشرده و یحتمل روی آنها انواع کلافبندی یا برگبندی هم شده، و می خواهیم انواع انتگرالگیریها را روی آنها انجام دهیم، خوب همین مسائل پیش می آید. و مسئله اینجا این است که ما می خواهیم از جزء جزء متاخر اجزآء علت تامه درست انتگرالگیری کنیم تا بلکه بتوانیم به اصل قضایا پی ببریم. یعنی مثلاً اگر ما میزانی داریم که وزنه ها را می سنجد، آنگاه اگر یک حبه قند یا بیشتر یا کمتر بدان اضاف کردیم آیا این از حساسیت یا عدم حساسیت میزان است که تغییری در میزان و ترازو نمی بینیم یا عدم حساسیت نفس ما است یا دستگاه های ما باندازه کافی حساس نیستند یا اصل عدم قطعیت است که مشکل است یا بلکه اصلا ما کی دچار دیفئومورفیسمهایی خواهیم شد که از یک سیستم گرانشی به سیستم گرانشی هم ارز دیگری انتقال خواهیم یافت. یحتمل ما دچار مشتقاتی همچون شتابی شویم که در میزان ما را تاثیر پذیرد و بر حسب اصل هم ارزی بنظرمان برسد که باندازه کافی قند به یک کفه ترازو اثر کرده و میزان را تغییر داده است. انگیزه ی ما اینجا چیست که همه ی این شتابها و تغییرات در گرانش و مدل استاندارد ذرات فیزیک و هندسه های جابجایی و ناجابجایی را داریم تا اینکه بالاخره ببینیم آیا انواع مشاهداتی را که داریم همه و همه از یکی به دیگری قابل انتقال است و می توان به نظری واحد رسید که همان نظر امام است؟ یا خیر اصلا چنین چیزی غیر ممکن است و چاله هرز است و سیاه چاله و بینهایت و الی ما شاء الله حالا حالاها کار داریم برای اینکه به اجماعی برای همه ی مسائل برسیم و نباید تعصبی بخرج داد.... یعنی مثلاً اگر یکی از ستارگان دوتایی که مشاهده می فرمایید یا حتی شهاب سنگی را، آنطور که یکی از مومنان به این حقیر فرمودند، تشخیص دادند که پر است از معادن جواهرات قیمتی و این شهاب سنگ را می توان از مسیرش منحرف کرد تا بسمت زمین بیاید و آنگاه همه ی معادنش را بشود استخراج کرد، بهتر است این کار را درست و با علم الیقینی انجام دهیم که از غافله جا نمانیم آنطور که دیگران همین کار را بطور جدی از دست ما قاپ بزنند. و مثلاً 5+4 یا 5+5 یا 5+6 از ما جلو بزنند و ما از غافله جا بمانیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

 قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ﴿یس: ٢٦﴾


(و به این مرد با ایمان پس از کشته شدن، در عالم برزخ) گفته شد: بیا* داخل بهشت شو، گفت: ای کاش ملّت من هم (از این نعمت بزرگ) آگاه بودند. (۲۶) سوره مبارکه یس


(*در ترجمه آیت الله الهی قمشه ای که در سایت قرآنی دات کام آمده است، بجای "بیا"، "بیان" آمده است که یحتمل همین "بیا" باید درست باشد.)


(١١٤) ٢٩ ـ سعد بن عبد الله عن محمد بن عیسى عن محمد بن سنان عن ابی اسماعیل القماط عن بشار عن ابی عبد الله علیه‌السلام قال : من کان معسرا فلم یتهیأ له حجة الاسلام فلیأت قبر ابی عبد الله علیه‌السلام ولیعرف عنده فذلک یجزیه عن حجة الاسلام ، اما انی لا اقول یجزی ذلک عن حجة الاسلام إلا لمعسر ، فاما الموسر إذا کان قد حج حجة الاسلام فاراد ان یتنفل بالحج والعمرة فمنعه عن ذلک شغل دنیا أو عائق فأتى الحسین بن علی علیه‌السلام فی یوم عرفه أجزأه ذلک عن اداء حجته وعمرته وضاعف الله له بذلک اضعافا مضاعفة ، فقلت : کم تعدل حجة؟ وکم تعدل عمرة؟ قال : لا یحصى ذلک قلت : مائة؟ قال : ومن یحصی ذلک قلت : الف؟ قال : واکثر ثم قال : (وان تعدوا نعمة الله لا تحصوها).

تهذیب الاحکام شیخ الطائفه، جلد 6، ص 50


یک صحبتی شد دیروز، و عزیزی راجع به جزء متاخر علت تامه به این حقیر فرمودند. این بحث یحتمل می تواند در اثبات تناهی سلسله ی علت و معلول برای رسیدن به واجب الوجود استفاده شود. البته در مورد مباحث مربوط به نفس نیز بحثش می تواند مطرح شود. مثلاً در حکمت متعالیه اینجا بحثی از اجزاء علت تامه آمده است:

http://lib.eshia.ir/71465/6/32

این بحث هست که شما اگر یک ترازویی یا میزانی داشته باشید که دو وزنه ی هر چقدر سنگین، و بلکه خیلی هم سنگین باشند، را داشته باشید و ترازو آنها را بطور مساوی در هر دو کفه ی خود بکشد، اگر یک حبه قند بدان بیافزاییم آنگاه آن حبه قند است که تعیین کننده است که کدام کفه بالا و کدام کفه پایین خواهد رفت.

این بحث خیلی مهمی می تواند باشد که اصلا مسئله چیست اینجا؟ یک وقت هست که ما داریم یک جسمی را باسکول می کنیم و این جسم خیلی سنگین مثلاً یک میلیون کیلوگرم است ولی یک وقت هست که در آزمایشگاهیم و باید وزنه ای داشته باشیم که تا 1/1000 گرم هم دقیق وزن کند. معمولاً این دو نوع ترازوها و میزانها برای اجسام خیلی سبک و خیلی سنگین نمی توانند با یکدیگر هماهنگی داشته باشند و بلکه وزنه را اشتباهی می شکند و دچار خطا می شویم. یعنی خود میزانها و ترازوها در کشیدن و به تعادل رسیدن وزنه ها نیز می تواند خیلی مهم باشد که تا چه حدودی حساسیت دارند.

این درست شد؟ حالا فرض بفرمایید که ما مسئله را داریم از لحاظ گرانشی است که بررسی می کنیم. این سوال را بنده حقیر یادم هست که به نوعی دیگر وقتی داشتم کلاس گرانش را در آی پی ام چندی پیش سر کلاسش می نشستم، مطرح کردم. موضوع اینجا است که وقتی ما مسائل مربوط به مقیاسهای خیلی ریز کوانتمی و از جمله مدل استاندارد ذرات فیزیک را کنار مسائل مقیاسهای بزرگتر و عظیمتر گرانشی و نجومی کنار هم بررسی می کنیم، اینها را چطور کنار هم نگه می داریم و بکار می گیریم. و از جمله اینکه نسبیت عالم از اینجا یحتمل بتوان گفت آغاز شد که امواج الکترومغناطیسی و نور را می خواهیم با گرانش با هم در نظر آوریم. یعنی یک چیزی که جرمش خیلی کوچک است و اصلا بلکه جرمی ندارد مثل فوتون و از آن طرف یک چیزهایی که جرمشان خیلی هم زیاد است مثل سیارات و ستارگان!

خوب، اینها مسائلی است که از لحاظ ریاضی فیزیکی بحثهای خود را می توانند در نسبیت عام و بلکه در گرانش کوانتمی ایجاد کنند. و ما نمی خواهیم اینجا خیلی وارد این بحثها شویم. مسئله اینجا این است که موضوع از لحاظ الهیات و حکمت متعالیه چطور می شود؟ و این بحث نیز می تواند خیلی طویل و دور و دراز و حجیم شود. و اما یحتمل بتوان گفت که لب الباب برای اولی الالباب در اینجا است که ما حدیث معروف و متواتر ثقلین را داریم که می فرماید

927.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : إنّی قَد تَرَکْتُ فِیکُمُ الثّقلَیْنِ ، ما إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهما لَن تَضِلّوا بَعْدی، و أحَدُهُما أکْبَرُ مِنَ الآخَرِ : کِتابُ اللّه ِ حَبْلٌ مَمْدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأرضِ، و عِتْرَتی أهلُ بَیْتی ، ألاَ و إنَّهُما لَن یَفْتَرِقا حتّى یَرِدا علَیَّ الحَوضَ .


حدیث ثقلین

927.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : من در میان شما دو شى ء گرانبها گذاشته ام که تا وقتى به آنها چنگ آویزید هرگز پس از من گمراه نمى شوید و یکى از آن دو بزرگتر از دیگرى است: کتاب خدا که ریسمانى است از آسمان به زمین کشیده و عترت و خاندان من. بدانید که این دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا کنار حوض [کوثر ]نزد من آیند.

http://lib.eshia.ir/27307/1/255

522.رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : ألا وَ إنّی تَارِکٌ فِیکُم ثَقَلَینِ أحَدُهُما کِتابُ اللّه ِ عزّ و جلّ هُوَ حَبلُ اللّه ِ مَنِ اتَّبعَهُ کانَ علَى الهُدى، وَ مَنْ تَرکَهُ کان علَى الضَّلالَةِ .

http://lib.eshia.ir/27307/1/158

موضوع این است که اینجا نیز ما ثقلین را داریم که دو شیء گرانبها یا پروزن نیز می توانند معنی شوند. و اما سوال اینجا است که اینها را چطور می شود وزن کرد؟ یحتمل کسی اگر سعی کند گرانبهایی و وزن آنها را دریابد، متوجه خواهد شد که در حقیقت آنها هستند که دارند وزن او را در می یابند! و اما مسئله امامت اینجا در طول دوران و ازمنه به چه معنا می تواند باشد و اینها چه ربطی به ائمه ی جماعات و ائمه ی جمعه دارند و کلاً تا چه حد می توانیم این ثقلین را با مثقال ذره ای از اعمال خود بسنجیم آنطور که می فرماید فمن یعمل مثقال ذرة خیر یره و من یعمل مثقال ذرة شر یره. و لذا ما انواع مسائل را داریم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد وتقبل شفاعته وارفع درجته.

۱. وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُوا وَاشْرَبُوا مِن رِّزْقِ اللَّـهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿البقرة: ٦٠﴾
۲. وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿المائدة: ٦٤﴾
۳. وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُوا آلَاءَ اللَّـهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿الأعراف: ٧٤﴾
۴. وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿هود: ٨٥﴾
۵. قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿الکهف: ٩٤﴾
۶. وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿الشعراء: ١٨٣﴾
۷. إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ﴿القصص: ٤﴾
۸. وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّـهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّـهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ﴿القصص: ٧٧﴾
۹. وَإِلَىٰ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿العنکبوت: ٣٦﴾
۱۰. أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ ﴿ص: ٢٨﴾

(١١٢) ٢٧ ـ أبو القاسم جعفر بن محمد عن جماعة من مشایخه عن محمد ابن یحیى العطار عن الحسین بن ابی سیار المداینی عن یعقوب بن یزید عن ابن ابی عمیر عن عبد الرحمن بن الحجاج قال : قال أبو عبد الله علیه‌السلام : من زار قبر الحسین علیه‌السلام لیلة من ثلاث غفر الله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر ، قلت : ای اللیالی جعلت فداک؟ قال : لیلة الفطر ولیلة الاضحى ولیلة النصف من شعبان.

(١٢٢) ٣٧ ـ وروی عن ابی محمد الحسن العسکری (ع) انه قال : علامات المؤمن خمس : صلاة الخمسین ، وزیارة الاربعین ، والتختم فی الیمین ، وتعفیر الجبین ، والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم.

(١٢٣) ٣٨ ـ أبو القاسم جعفر بن محمد عن أبیه عن أحمد بن ادریس عن صندل عن داود بن فرقد قال : قلت لابی عبد الله علیه‌السلام : ما لمن زار الحسین علیه‌السلام فی کل شهر من الثواب؟ قال : له من الثواب ثواب مائة الف شهید مثل شهداء بدر.

http://lib.eshia.ir/10083/6/52


البته این مسئله هم هست که به 007 گفتند که چرا ازدواج نمی کنی؟ گفت که اگر قرار بود ازدواج کنم دیگر مامور 007 نمی شدم.

(١٢٠) ٣٥ ـ وعنه قال : حدثنی محمد بن عبد الله بن جعفر الحمیری عن أبیه عن یعقوب بن یزید عن محمد بن ابی عمیر عن زید الشحام عن ابی عبد الله علیه‌السلام قال : من زار قبر ابی عبد الله علیه‌السلام یوم عاشوراء عارفا بحقه کان کمن زار الله تعالى فی عرشه.


تهذیب الاحکام، شیخ الطائفه، جلد 6، ص 51

http://lib.eshia.ir/10083/6/51


بنده حقیر عرض کردم که یک عینیتی هست بین قیام امام حسین علیه السلام و قیام امام خمینی ره که مستقیماً از مکتب حسینی است که سرچشمه می گیرد و از دروس امام حسین علیه السلام است. البته اینجا مرجع تقلید و ولی فقیه و رهبر انقلاب خود همچون امام حسین علیه السلام شهید نمی شود هر چند که این نهضت  همچنان مملو از شهادت بسیاری از سربازان و بسیجیان و سپاهیان و بسیاری دیگر از مردم انقلابی است.

اما اینجا یک نکته ای هست که یحتمل بعضی فکر کنند که به مرور زمان بدست فراموشی سپرده خواهد شد. و آن چیست؟ آن روحیه ی جهاد با فرعونیت و طواغیت زمان است. یک وقت مشکل فرعونیت است و یک وقت گوساله ی سامری است ولی در همه هنگام هم آن روحیه ی جهادی مومنین و مومنات بر علیه فساد و فسق است که در راس آن ولایت فقیه واقع است. آن روحیه بعد از غلبه به فرعونیت و طواغیت می تواند تبدیل شود به رفاه طلبی اجتماعی و درگیری با مسائل اقتصاد مقاومتی مختلف و لذا فراموشی اصل ماجرا که اسلام عزیز است.

و اما این را بنده فکر کنم خود امام خمینی جایی می فرمایند که این یک خطری است که مسلمانان طوری در مسائل گیر کنند یا قوطه ور شوند که دیگران از آنها جلو بزنند. و این یک خطری است که شوخی بردار نیست. یعنی فرضاً شما بدنبال حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی (ریاضی فیزیکی) فقهی هستید. و اصرار می ورزید بر اینکه این نظریه های ریاضی فیزیکی بقول معروف باید نظریه های حمیدی مجیدی  باشند و لاغیر. و حال آنکه بقیه می آیند و از هر طریق دیگری و از جمله از طرق یزیدی هم که شده به این نظریه های می رسند و همه و همه را هم دعوت می کنند که بروند سر کلاسشان بنشینند و یاد بگیرند حتی شده با آوردن مقالات تخصصی به خانه ها از طرق اینترنتی. حالا شما از جمله مسائل فقهی استدلالی مدام بفرمایید که ما امر به معروف و نهی از منکرهایی داریم از قبیل مبارزه با فسق و فساد. در مقابل یحتمل می فرمایند که دیگران هم در کار خود آزادی دارند و باید بتوانید آنها را تحمل کنید. و اما این آن چیزی است که شدیدا گیر دارد و نه فقط از لحاظ فقهی و بلکه از لحاظات اخلاقی. و این همان چیزی است که می تواند استکبار جهانی را دوباره بر ملت مسلط کند آنجایی که از در بیرونش می کنید و از پنجره باز می گردد. یعنی اسلام در پی پیروزی مستضعفین جهان بر اسکتبار جهانی است و استکبار جهانی در عین حال در خیال به فساد کشیدن و مفسد فی الارض و به فسق کشاندن مسلمین است. و وقتی علم و حکمت و فقه حکما و فقها و عالم نماها را مبتلا کردند یا حتی کنار رفت و اقتصاد و تولید و تکنولوژی هم وابسته شد، این همان چیزی نخواهد بود که استکبار در پی اش است؟

و این همان چیزی نیست که استکبار مستقیماً در زمان قبل از انقلاب در ایران انجام می داد و حالا سعی دارد با کنترل از راه دور با انواع وسایل ارتباطات جمعی مردم را دوباره مبتلا و وابسته کند؟ روابط اجتماعی معقول را از بین ببرد و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را بی ارزش جلوه داده و کارهای خودش را خیلی مهم وانمود کند. و لذا اجیبوا داعی الله یا راه نجات را تنزل دهد به علوم طبیعی و تکنولوژی و رفاه اجتماعی و اینکه بغیر از اینها و خوشی و خوشگذرانیها چیز دیگری نداریم. همه مثل هم هستند ولی چگونه؟ اینطوری که اصل در خوشگذرانیهای شده حتی اگر یزیدی هم باشد خوب باشد. کدام اسلام؟ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را می خواهی برای چه؟ نمی خواهی که به خودت زجر دهی و ریاضیت بکشی بجای اینکه ریاضی فیزیک انجام دهی! و استدلالاتی غلطی از این قبیل که اصلا علم و فلسفه ربطی به اخلاق ندارد. و از این قبیل است که استکبار می خواهد دوباره وارد میدانها شود.

و همینجا هم هست که مقام وحی نشان می دهد که چه مقام والایی دارد و اینکه مقام وحی الهی و مقام حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و مقام امیرالمومنین علی ابن ابیطالب و ائمه ی اطهار علیهم السلام و خصوصاً امام حسین علیه السلام کجا و جوامع بشری امروز باید به کجا بروند و بلکه دارند به کجا می روند؟ مثلاً در مدل استاندارد ذرات فیزیک، اهمیت ذره ی بوزون هیگز و متناظر با آن مکانیسم هیگز و شکست تقارنی را که ایجاد می کند در چیست؟ نکته ی قابل توجه اینجا است که طلبه و دانشجوی حوزه و دانشگاه براحتی می تواند تبدیل شود به چوب دو سر طلایی که هم از حوزه و هم از دانشگاه رانده شده است! و چه بسا یک مرتبه چشم باز کند و متوجه شود که آن دختر بچه ای که داشت یک روزی بزرگ می شد و فکر می کرد دارد تربیتش می کند در ترددهایش بین حوزه و دانشگاه خیلی وقت است که پیردختری شده است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه


این مسئله ی مردان الهی را ما می بینیم که نه فقط در مورد امیرالمومنین و ائمه ی اطهار است تا می رسد به بقیة الله الاعظم که یکی یکی می خواهد کنار بگذارد تا می رسد به اینکه دیگر مردان الهی در بین جوامع نماند و کار بیافتد دست شقیترینها. همین بین یهود و نصاری نیز طوری اتفاق می افتد که کار می کشد به صهیونیسم. و اینجا است که امثال نیتچه وقتی به خود نگاه کرده و نیز به کلیسا می نگرند، مدعی می شوند که خدا مرد. و همو است که از ابرمرد می گوید. و حال آنکه همین را هم یحتمل خطیبی، ملایی، آخوندی، یا روحانی ای در منبر نیز بیان کند که چنین گفت نیتچه.

یک فرقی هست بین اینکه حضرت ولی فقیه مد ظله العالی بخواهند جامعه را ارشاد کنند که به شعائر الهی و کتاب و دعا و رساله های مراجع تقلید و فقه و سنت بپردازیم و از فساد و فسق و لامذهبی دوری کنیم و پایه های دین و دینداری و علم و حکمت الهی را محکم کنیم، و اینکه همه در این جهت تا می توانند تلاش کنند. و فرق دیگر اینجا است که ما علم و دین را درست درک نکنیم و نه آنرا در خود و نفس خود دریابیم و نه آنرا در دیگران ببینیم و لذا به جهل و نادانی دچار شده و دیگران را نیز گمراه کنیم. این یک مسئله است که ابرمرد را مساوی یک دیکتاتوری قرار دهیم. و مسئله ای دیگر است که ابرمرد را در علم و حکمت و بلکه منبع وحی الهی ببینیم هر چند که از آن مقام والا چندین مرتبه تنزل کرده باشد. و لذا ابرتقارنها و بلکه ابرقدرتهایی صورت می پذیرند که ماورای فهم ما خواهند بود اگر به همان بندگی خدا و نماز و روزه و دعا و خمس و زکات و علم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بسبب بندگی خدا نپردازیم و بلکه بدلیلی از دلایلی باشد که به کمتر از خدا راضی شده ایم.

دلیل این مسئله این است که مثلاً به مدل استاندارد ذرات فیزیکی پرداختن و با همه ی پیچیدگیهای آن موفق شدن، دانشمندی یحتمل به این باور برسد که خود او است که این علم و بلکه حکمت را ابداع کرده است و حال آنکه مال خدا است و او فقط بنده ای از بندگان خدا است. و لذا وقتی در هر سطحی از سطوح از سطوح کوانتمی گرفته تا سطوح نجومی و اخترفیزیک، پدیده هایی از نوع ابرتقارنها رخ می دهند که یا خود دانشمند در وقوع آن دخیل بوده یا بلکه در سطوح نجومی همچون وقوع ابرنواخترها واقع شده است، این را بسبب بندگی خدا درک می کند. و حال آیا درست درک کند یا خیر. و اما این فرق می کند با اینکه خود دانشمند خود را ابرمردی متصور شود.

بله، ابرمردی یک مرد الهی همچون امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیهم السلام در اینجا است که او همچون پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم جلوی همه ی کج رویها و گمراهیها و نادانیهای بشری می ایستد و مقاومت می کند و در همه حال برای خدای تبارک و تعالی شهادت می دهد. و چنین مردان الهی است که نمی شود با قیاس و متر با دیگران مقایسه شان کرد. و لذا بقیة الله الاعظم که در غیبت اند و بلکه علوم و فنون تنزل یافته ای همچون ریاضی فیزیکی نیز یحتمل مغفول می مانند چرا که تازه تو می شوی عبدالله ابن عمری که می خواهد برود با حجاج ابن یوسف ثقفی بیعت کند و حال حتی اگر بخواهد علوم ریاضی فیزیکی تنزل یافته از علوم الهی نیز باشد که دریابد. چرا؟ یک دلیلش این است که حجاج آدمی حتی خیر و صلاح خود را هم نمی داند و چه رسد به اینکه بخواهی خیر و صلاح تو را هم برایت روشن کند. و لذا اگر دیدی که همه ی کاسه و کوزه ها هم سرت خراب شد، دیگر نگو چرا.  می فرمایند این جزای کسی است که با امامش بیعت نمی کند و بعد گیر حجاج ابن یوسفها است که به به. حالا تو هی بگو کربلا. آیا او اصلا امام حسین علیه السلام را می شناسد یا بلکه سر تا پا یزیدی است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

سلام خانم دکتر،
سرویس سایت بلاگ دات آی آر موقتاً داون است، بنده گفتم مزاحم شما شوم تا بعد آنجا بنویسم. طبق معمول می بخشید. از قول پیامبر اکرم می فرمایند رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أعدى عَدوِّکَ نَفسُکَ الَّتی بَینَ جَنبَیکَ. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : دشمن ترین دشمن تو، نفسى است که میان دو پهلویت قرار دارد. (میزان الحکمه ریشهری). و در ضمن، از قاتلین و دشمنان امام حسین نمی شود گذشت. دیشب بنده داشتم برنامه راجع به اقتصاد و مشکلات ماشین سازی را بعد از اخبار کانال دو را می دیدم، یک مرتبه آخر برنامه مجری فرمودند که ما مشکلات را می گذاریم می گذاریم تا برسد به آن مرحله بحرانی نهایی باز حل نمی کنیم و آنگاه دنبال ابرراه حل ایم. مسئله اینجا فقط این نیست که عبدالله ابن عمر می فرماید که ابوبکر و عمر و عثمان هستند که خلیفه اند و با علی ابن ابی طالب نیز بیعت نمی کند و بلکه با حجاج ابن یوسف ثقفی بیعت می کند. و بعد هم که همه می دانیم چطور نوبت می رسد به معاویه و یزید. و لذا عبدالله ابن عمر می فرماید که بعد از ابوبکر و عمر و عثمان همه مثل هم اند و بین امت اسلامی دیگر فرقی نیست. مسئله این هم هست که درسهای واقعه ی کربلا دوباره و دوباره تکرار می شود. یعنی چه؟ یعنی اینکه این فقط نیتچه نیست که می گوید خدا مرد. یحتمل نفس انسان می رود بالای منبر و بدو می گوید که بلکه آخوندها خدا و پیغمبر و امامان را همه را یکجا کشتند. کدام ولی فقیه؟ ما خودمان ولی فقیه را درست کردیم! کدام فسق و فساد؟ آخوندها خودشان منبع فسق و فسادند. کدام انرژی هسته ای؟ داعش را نمی بینی چطور سر می برد؟ میانمار را نمی بینی چطور مسلمانان روهینگیا را می کشند و آواره کرده اند؟ بوسنی هرزگوینیا را ندیدی؟ هواپیمای مسافربری را ندیدی چطور زدند؟ قدرتهای هسته ای را نمی بینی چطور افتاده اند به جان هم؟ حالا تو مثلاً می خواهی بروی راه پیمایی اربعین برای امام حسین علیه السلام؟ اینها را ما اصلا خودمان درست کرده ایم. نمی دانی فلو لا اذا بلغت الحلقوم؟ نمی دانی جان به حلقوم می رسد؟ یک کاری بکن. کدام راه پیمایی اربعین؟ حالا ما توی این همه هیری و ویری چطور امام حسین را دریابیم؟ و از کجا معلوم که اصلا همین از همه بدتر یزیدیها خودشان را جای امام حسین جا نزده اند و دارند هی ما را از چاله هرز به سیاه چاله می اندازند و هی حریصترت می کنند تا دنبال هر چه در این دنیای پست رذل است له له بزنی و آخرش هم فلو لا اذا بلغت الحلقوم. کدام حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی؟ اینها همه نفست است که به بازی ات گرفته است. دارند بازی ات می دهند که امامت را دریاب و حال آنکه امامت همان نفست است و همان نفست هم همان بدترین دشمنت است. همین نفست هم هست که نظرها را بلوکه و بلکه سایت را هم تعطیل کرده است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.@};-@};-@};-

قال رسول الله (صل الله علیه و آله و سلم): حسین منی و انا من حسین


1195.المستدرک على الصحیحین ـ به نقل از یَعلى عامرى ـ: براى رفتن به ضیافتى که رسول خدا صلى الله علیه و آله را به آن دعوت کرده بودند ، با آن حضرت همراه شد[م] . رسول خدا صلى الله علیه و آله پیشاپیش مردم به راه افتاد و حسین با بچه ها مشغول بازى بود . رسول خدا صلى الله علیه و آله خواست او را بگیرد اما طفل ، این طرف و آن طرف مى دوید . پیامبر صلى الله علیه و آله شروع به خنداندن و شوخى کردن با او کرد تا این که حسین را گرفت و یک دستش را پشت گردن و دست دیگرش را زیر چانه او گذاشت و دهان بر دهانش گذاشت و او را بوسید و فرمود : حسین از من است و من از حسینم . خداوند دوستدار حسین را دوست بدارد ! حسین یکى از اسباط (نوادگان دخترى) است.

میزان الحکمه، محمدی ریشهری، جلد 1، ص 334

http://lib.eshia.ir/27307/1/334


ما اینجا یحتمل یک معنایی از قدرتی داریم که به ابرقدرتی تبدیل شود یا ابرقدرتی قدرتش افول کند و به قدرتی نه چندان قوی و بلکه قدرتی ضعیف نیز تبدیل شود. و البته این امکان هست که ابرقدرتی به ابرقدرتی دیگر نیز تبدیل شود. حال این میان، چطور یک ابرقدرت نابود می شود و ابرقدرتی دیگر ظهور می کند، اینها همه اسراری می توانند داشته باشند.

اینجا بعضی یحتمل اشکال می کنند که خود این مسئله که یک ابرقدرتی چطور به آن درجه از علم و حکمت می رسد که می تواند چنین شود مهم است و باید حتی به او کمک هم کرد. بعضی نیز یحتمل مخالف این موضوع باشند و چنین کاری را درست ندانند. به هر حال، اگر ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم که می توانند ابرقدرتهایی را ایجاد کنند، مطالعه و آموختن اساس و اصول آنها باید مهم باشند. و لذا باید بدان مکتبها هر جای دنیا که باشند پرداخت. این یک دیدگاه فلسفی به مسئله است.

اما یک دیدگاه الهی به مسئله است که یحتمل نظریه پردازان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بدان شدیدا ایراد کنند که این ماییم که همه ی زحمتها را می کشیم و این چرخ عظیمی را که لازم است تا همه و همه ی اجزای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی محیدی فقهی را بگرداند را تنظیم می کنیم و هیچ کس دیگری اجازه ندارد که نُطُق بکشد؛ و هر چند این دیدگاه را داریم، باز به دیدگاه الهی نیز نمی تواند برسد و بلکه از آن جا می ماند. و در حقیقت اینجا است که آن ابرقدرتی و ابرتقارنها و ابرریسمانها و امثالهم ایجاد می شوند که هر چه سعی دارد بدان ریسمان الهی چنگ زند، بدان نمی رسد هر چند برای چند لحظه یا کمتر یا بیشتر بتواند نوری از انوار الهی را مشاهده کند. حرف اینجا نیست که آن قدرتی که مایل است به آن شکوه ابرقدرتی دست یابد، باید آن شکوه الهی را بتواند دریابد ولی نمی تواند بغیر از در بندگی خدا. و اگر در رسیدن به چنین ادعاهای ابرقدرتی به انواع فسق و فسادی که آنها را نیز بی مهابا نشان می دهد، این درسی در انتظارش است که همان ادعای ابرقدرتی اش  او را به نابودی خواهد کشاند. و این در صورتی است که آن مردان الهی تمام مدت و به سبب امر به معروف و نهی از منکر حتی تا آن لحظات آخر شقاوت دشمنانش هم خیر او را می خواهند و حال آنکه او بغیر از آن افکار پوچ ابرقدرتی خود چیز دیگری نمی بیند و همین هم باعث نابودی او می گردد و بلکه همان مردان الهی را نیز با تمام قوا دشمن خود می پندارد و .....

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿الحجر: ٩﴾


ان الحسین (علیه السلام) مصباح الهدی و سفینة النجاة


وبهذا الإسناد، قال :

سمعت أبا عبد الله علیه‌السلام یقول لأصحابه یوما: «لا تطعنوا فی عیوب من أقبل إلیکم بمودته، ولا توقفوه على سیئة یخضع لها ، فإنها لیست من أخلاق رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله، ولا من أخلاق أولیائه».

http://lib.eshia.ir/27311/15/360


این حذیث را حضرت ولی فقیه دامت ظله العالی از جمله در سایت تلگرامی ایشان شرح می کنند که مربوط است به دوستی و مودت. همین پریروزی سوالی را با استاد عزیز فقهی صحبت می کردم، ایشان از این حقیر پرسیدند که فرق بین محبت و مودت چیست؟ بنده حقیر راجع به کلاله از ایشان پرسیدم و آن حضرت توضیح فرمودند. کلاله امی معنای خواهری را می دهد که از یک مادر هستند.

کلاله را در جواهر الکلام جستجو کنید، چندین بار آمده است. یحتمل مسائل مربوط به ارث در این موارد مورد بررسی واقع می شوند. گاهی اوقات، مسائل فقهی می توانند خیلی سخت شوند، ولی خیلی اوقات هم یک سوالی هست که مثلاً کاری از لحاظ فقهی منع شده است و یحتمل کسی آنرا نشنیده باشد و راجع بدان نداند چرا که با آن روبرو نشده است یا حتی مخصوصاً با منع آن مخالفت کند. مثلاً بنده حقیر یادم هست که این سوال در مورد فیلم حضرت یوسف علیه السلام مطرح بود که در فیلم آمده بود که پیامبری با دو خواهر ازدواج کرده است. و مراجع تقلید بدین مسئله ایراد گرفته بودند چرا که در اسلام چنین چیزی جایز نیست. صاحب الغدیر می فرمایند که این این سوال را معاویه نیز می پرسد برای اینکه به مسئله از لحاظ فقهی آشنا نبوده است. و وقتی جواب او را می دهند، قانع می شود.

6-
أحدوثة الجمع بین الأختین

أخرج ابن المنذر عن القاسم بن محمد: إن حیا سألوا معاویة عن الأختین مما ملکت الیمین یکونان عند الرجل یطؤهما ؟ قال: لیس بذلک بأس ، فسمع بذلک النعمان ابن بشیر ، فقال: أفتیت بکذا وکذا ؟ قال: نعم .

قال: أرأیت لو کان عند الرجل أخته مملوکته یجوز له أن یطأها .

قال: أما والله لربما وددتنی أدرک ، فقل لهم: اجتنبوا ذلک ، فإنه لا ینبغی لهم ؟ فقال: إنما الرحم من العتاقة وغیرها [1] قال الأمینی: هذا الباب المرتج فتحه عثمان کما أسلفنا تفصیله فی الجزء الثامن ص 220 - 229 وقد عد ذلک من أحداثه ، ولم یوافقه علیه أحد من السلف والخلف ممن یعبأ به وبرأیه ، حتى جاء معاویة معلیا على ذلک البنیان المتضعضع ، معلیا بما شذ عن الدین الحنیف ، أخذ بأحدوثة ابن عمه ، صفحا عن کتاب الله وسنة نبیه (صلى الله علیه وآله وسلم) ، وقد أتینا هنالک فی بطلانه بما لم یبق معه فی القوس منزع .

http://lib.eshia.ir/15083/10/199


و لذا این مسئله راجع به فرزندان آدم، یعنی هابیل و قابیل هم مطرح است که اینها دو قولو، دوقولو خواهر و برادر بودند. و می فرمایند که مثلاً خواهر هابیل با قابیل ازدواج می کرده و خواهر قابیل نیز با هابیل ازدواج می کرده چرا که همه ی فرزندان آدم با هم خواهر و بردار می شده اند و لذا چازه ی دیگری نداشته اند. و اما باز می فرمایند که از قضا قابیل یک مرتبه به هابیل اعتراض هم کرده بوده که من خواهر خودم را برای ازدواج می خواهم. بنده فکر می کردم فقط مسئله قبول قربانی بوده است بین این دو برادر و نگو مسائل ناموسی هم از قضا بوده است. و این حقیر نمی دانسته ام. البته فقه اسلامی آن زمان خیلی هم به صورت امروزی نمی توانسته است موجود باشد، هر چند که فقه هابیل یحتمل باید گفت که قویتر از فقه قابیل بوده.

حالا بنده عرضم این است که وقتی ما مسائل فقهی ای داریم که در این حدود می توانند مشکل شوند، حالا شما در نظر بیاورید که ما مسائل توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد را نیز در اسلام داریم. و ادیان توحیدی دیگری نیز داریم. حالا یک بنده خدایی یپدا شود و ببیند بازار شرک و مشرکین مثل اینکه بین بعضی کافران خیلی داغ است، و یک فرقه ای را پیدا کند و ادعا کند که بروید کنار من آمدم! یا من همانم که دنبالش هستند! این یعنی چه؟ یحتمل خیلیها اشکال کنند که این کار غلطی است و از روی گمراهی است که کسی ببیند هر کسی دارد هر کاری دلش می خواهد می کند، و او هم بگوید که چرا من نکنم یا مگر من چیم کمتر است؟ البته اینجا انگیزه نیز خیلی مهم است که کسی چرا کاری را انجام می دهد.

ولی این مسئله ای دیگر است که ما در دنیای اسلام بخواهیم امامت را با استدلال به جهانیان به اثبات برسانیم. و اول از همه امامت امیرالامومنین را به اثبات برسانیم. یعنی وقتی اینطور ادعا شود که فقه، فقه است و حتی اگر فقه شیعی به تنهایی را داشتیم و فقه اهل سنت را هم نداشتیم، باز هم ما بین فقهای مختلف فتواهای مختلفی را می داشتیم و لذا اختلافاتی را داریم. و اما مسئله ی امامت که می تواند در عین حال یک مسئله ی روزی هم باشد و نه فقط مسئله ی امامت امیرالمومنین و الغدیر است، وقتی مسئله را از لحاظ آندلسی مطرح کنیم که آیا امامت داریم یا امام و حتی پیامبر می تواند تعبیرات توحیدی دیگری هم داشته باشد که در قرآن کریم نفی شده اند. اینجا اختلافاتی بین ادیان توحیدی رخ می دهد که مثلاً ما پسر خدا نداریم. ولی دیگری می فرماید نخیر، داریم.

و حال آنکه اینها از ارکان و اصول دین است که توحید چیست و سوره توحید چه می گوید. و لذا همه مسلمانان بدان واقفند و دیگر از مسائلی نیستند که در فقه و حکمت متعالیه و حتی نظریه حمیدی مجیدی مورد سوال باشند. و اما موضوع این است که وقتی وارد ریاضی فیزیک شدیم، یحتمل نظریه های ما خیلی هم نظریه های حمیدی مجیدی بطور اخص و مطلق نباشند و رنگهای دیگری داشته باشند که ابداع کننده های آنها حتی غیرمسلمانان و مشرکان نیز بوده باشند. و حتی مسئله این هم باشد که ما خیلی از مسائلمان را نمی دانیم 007 نیز در آن چه نقشی دارد!

و اما یک مسئله ای اینجا مسلم است. و آن در رابطه با حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی محیدی فقهی است. و  آن اینکه می فرماید علم گمشده ی مومن است و لذا همینطور می فرماید که علم را حتی از منافق هم که شده بیامور. و مسئله این است که وقتی از منافق و مشرک و کافر داری علم می آموزی، آنگاه انتظار هم نباید داشت که او بیاید حتی در این حدود هم از تو قبول کند که حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی همان است که تو می گویی و چه رسد به اینکه بیاید سر کلاس تو هم بنشیند. تا وقتی تو می روی سر کلاس او می نشینی که از او علم بیاموزی، دیگر چه لزومی دارد که او حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی تو را تصدیق کند. و حال آنکه بصرف اینکه او منافق یا مشرک یا کافر است نیز اصلا مایل نیست که وارد مکتب اسلامی شود. و لذا ما اینجا باید مسئله را از لحاظ منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی دوباره بررسی کنیم. و بلکه معرفت دینی خود را با حتی غیبت شیخ طوسی نیز تطبیق دهیم و ببینیم که اصلا مسائل مربوط به حضرت بقیة الله الاعظم کدامند؟ بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین. و لذا مسئله چیست؟ البته این را هم حفظ کنیم که هشت حرف (ق غ ص ض ط ظ ر خ) هستند که بیشتر از معمول صداهای بلند (و نه کوتاه) کشیده می شوند وقتی با الف مثل "قال" می آیند هم در ترتیلها و حتی تلاوتها نیز می توانند کمک کنند. 

بنده یحتمل به احترام روز اول مهر چیزی نگفتم. ولی حالا شما حساب کنید که ما ابرقدرتها را از یک طرف داریم، و از طرف دیگر هم مسائلی را داریم در مدل استاندارد ذرات فیزیک که مملو از تقارنها و ابرتقارنها و امثالهم است. یعنی عرض بنده این است که شما کی می توانید تشخیص دهید که یک قدرتی تبدیل شده است به ابرقدرت یا برعکس یک ابرقدرتی تنزل کرده است به قدرتی که دیگر نمیشود به او گفت ابرقدرت جان! آیا اینجا ابرتقارنی است که صورت می پذیرد که از یک حالتی به حالتی دیگر تغییرحالت می دهد؟ .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿یس: ٣٨﴾


 وَ فلکُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا؛ همانطور که قبلاً هم گفته شد، اینکه از لحاظ ادبی ما جای فلک و شمس را عوض کرده و آنگاه متوجه معنی ادبی آیه ی مبارکه 38 سوره یس شویم، اهمیتی دارد ماورای معنا و چهارچوب ادبی و ادبیات آن. در حقیقت، وقتی کل آیات حول آیه ی فوق را با هم در نظر می گیریم نیز معنا بیشتر روشن می شود:


سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٦ وَآیَةٌ لَّهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ ﴿٣٧ وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٣٨ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿٣٩ لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿٤٠ وَآیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ﴿٤١ وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ ﴿٤٢ وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ یُنقَذُونَ ﴿٤٣ إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِینٍ ﴿٤٤

...

سوره مبارکه یس


خوب، کمی دیر وقت است و بنده نمی خواهم خیلی طول و تفسیرش دهم، ولی یک عالمی در آیه ی مورد بحث نهفته است با توجه به آنچه تا امروز ما در علوم ریاضی فیزیکی یاد گرفته ایم. ولی بنده عرضم این است که چنین چیزی را آن حضرتی که در حرم حضرت معصومه در جواب پرسش اعتقادی ما بدان اشاره فرموده و جای شمس را با فلک عوض فرمودند و بحث نمودند نیز می دانستند و برای همین هم این آیه را مثال زدند.

یعنی عرض بنده این است که از لحاظ ریاضی فیزیکی حساب کنید، یک مرتبه یک عالمی بروی دانشجو و طلبه ی ریاضی فیزیک حوزه و دانشگاهی بدنی ترتیب گشوده می شود!  یعنی چه؟ یعنی اینکه توجه بفرمایید که ما امروزه از الکتریسیته همین الان که جلوی رایانه نشسته و با آن کار می کنیم چه استفاده هایی می بریم؟ و امثالهم بیشتر و کمتر چقدر داریم؟ و همینطور امواج الکترومغناطیسم هم همینطور. و وقتی وحدت نیرو و امواج الکترومغناطیسی را با نیروهای ضعیف و قوی و گرانش در نظر می گیریم، و مدل استاندارد ذرات فیزیک را حساب می کنیم، و لذا ابرتقارنهایی نیز در میان می آیند و نظریه های میدانهای کوانتمی را داریم. و بعلاوه، ماه و دیگر سیارات و دیگر ستارگان و کهکشانهای نجومی را در کیهانشناسی داریم.

اینجا است که در سطح عالم بیان می شود که ما دانشگاه ها و حوزه های علمیه ی الهیات مختلفی را داریم که انواع برداشتها را از همه ی این علوم می توانند داشته باشند. و ما نیز خود برداشتهای علوم هسته ای خود را داریم که فرضاً با نظارت و توافق برجام نیز با 5+1 مشارکت می شود.

و اما مسئله اینجا است که آیا همه ی عالم را از اول خلقت تا آخر روز قیامت جمع کنیم، فلسفه ای را می تواند ارائه دهد که از آن ابرقدرتی که در آیه مبارکه 38 مورد بحث سوره یس نهفته است که بطور مستمر می تواند خورشید را هدایت کند و در ضمن هم داریم که الشمس کورت و همینطور مورد بحث است که حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را نیز داریم. و اما همه و همه ی اینها را خوانده و بحث کنیم و همه ی انبیاء و ائمه ی اطهار علیهم السلام و اولیاء و اوصیاء را نیز در نظر آوریم، خورشید امام حسین علیه السلام را چه کنیم که می فرماید: این طالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء،  این طالب بدم المقتول بکربلا. یعنی این کدام ابرقدرت است که هم نظریه های حمیدی مجیدی را از بر است و هم حکمت متعالیه و هم فقه اش را فول فول است و همه کارش و همه چیزش از روی کمال است؟

یحتمل اینجا باید مدعی شد که حوزه و دانشگاه کلی کار دارند تا به این ابرقدرت برسند. و اما یک چیزی که یک عالم و بلکه عالمها حرف در آن نهفته است این است که او بنده ای است از بندگان خدا یکتا. السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام، ... اشهد انک قد حللت حلال الله، و حرمت حرام الله، و اقمت الصلوة، و اتیت الزکوة، و امرت بالمعروف، و نهیت عن المنکر، و دعوت الی سبیل ربک، بالحکمة و الموعظة الحسنة....

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ ﴿١ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٢ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ ﴿٣ مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿٤ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿٥ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿٦ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿٧


می فرمایند که حضرت امام خمینی ره داشتند درس فلسفه می فرمودند، وقتی یک نفر آمد سر کلاسشان ایشان دیگر چیزی نفرمودند. یک وقتی بنده رفته بودم کتابخانه ی کنگره آمریکا و دنبال کتابهای ایرانشناسی از قبیل ترجمه های قدیمی اروپاییها از متون اوستا مثل کریستن سن یا هنینگ یا ایرانشناسان آلمانی یا فرانسوی که الان اسمشان را درست یادم نیست. کتابخانه ی کنگره یک اتاقی داشت مربوط به ایران و انواع کتابها را آنجا داشت و می توانستید بگیرید و بیاورید در اتاق مطالعه ی بزرگی که همه می نشستند و مطالعه می کردند و می خواندند. اتفاقاً یک کتاب آنالیز ریاضی والتر رودین هم با خودم برده بودم.

یک آقایی هم کنار این حقیر نشسته بود و مطالعه می کرد. این کتاب ریاضی بنده را که دید، می گفت که آنالیز ریاضی برای اقتصاد است که کاربرد دارد. هر چه بنده حقیر می گفتم که کاربرد آن یحتمل در اقتصاد هم باشد، ولی مبحثش اقتصاد نیست. او حرف خودش را می زد. مثلاً جان نش هم در مقاله ی معروفش از آنالیز تابعی و قضیه ی نقطه ی ثابت کاکوتانی استفاده می کند تا مسئله ای اقتصادی را مطرح و حل کند. اما معنی اش این نیست که این قضیه مختص نظریه های اقتصادی است!

گاهی اوقات در مسائل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ما یحتمل هر کدام از اجزاء مسئله را درک می کنیم مثل حکمت متعالیه به تنهایی یا نظریه های حمیدی مجیدی یا فقه، ولی ربط اینها به هم را ممکن است هنوز اشکال داشته باشیم. همین مسئله که اسلام با ایمان چه فرقی دارد، بعضی اشکال کنند که به این سادگیها هم نیست که بالاخره کی مسلمان است و کی مومن است و کی نیست. یا مثلاً حساب کنید که فقیهی دارد توضیح می دهد که ترتیب در وضو اگر دست راست چسب زخمی داشته باشد چطور می شود و اگر دست چپ همین چسب را داشته باشد چطور می شود. یا یک مرتبه کسی ایراد کند که اصلا معنای وضو همان شستشو است و غیر از آن نیست. یا کسی ایراد کند که چه موقعی باید از تجافی موقع سلام نماز جماعت بلند شد که نظم نماز به هم نخورد.

و لذا یک وقتهایی هست که سوالات و ایرادات و اختلافات در اشارات و تنبیهات از نوعی است که مثلاً شرحی را که فخر رازی فرموده را خواجه نصیر شرحی دیگر می کند و جواب ایرادات او را یکی یکی می دهد. و اما یک وقت هست که سوال اصلا بی ربط است چرا که موضوع مورد بحث را درک نمی کند و یحتمل می خواهد از طریق سوال کردن به درکی از اینکه اصلا مسئله یا موضوع چیست ببرد. غافل از اینکه هر چه برای او توضیح دهید، فایده ای ندارد چرا که به درس واقف نیست. درس را نخوانده است و نمی داند. و لذا بدون مایه فتیر است! حالا بنده حقیر هی بگویم حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی. و اما فرق حیوان و انسان ناطق و انسان و حیوان ناطق و برتر از همه و بدتر از همه ی اینها را نیز ندانم کدام به کدام است. و ندانم که اخلاق نیکو و حسنه نیز چطور می تواند برای این حقیر سودمند واقع شود و چطور است که قرآن کتاب اخلاق است. خوب اینها همه می شود علم بدون عمل.

و اما حال فرض را بر این می گذاریم که همه و همه هم می توانند بیایند سر کلاس بنشینند و استفاده ببرند و بالاخره هر کسی به اندازه ی خودش. و لذا مسئله معادلات دیفرانسیل کنیژنیک-زملدچیکف را می خواهیم ببینیم چطور می توان از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کمک گرفت تا مثلاً در فضاهای ابعاد مختلف هندسه ی جبری آنها را بررسی کرد. همین مسئله ارتباط سریهای رامانوجان و سریهای ال را که در نظر بگیرید، مسئله را به هندسه ی جبری و معادلاتی از این دست سوال ماث اورفلو ربط می دهد. خوب، معادلات دیفرانسیل کنیژنیک-زملدچیکف در بعد فضاهای خاص آن و گروه های لی مربوطه اش  در همدیسی اینجا چطور ربط پیدا می کند؟! و لذا از این طریق آیا می توان بهتر مسئله ماث اورفلو را فهمید و حتی حل کرد و حتی به ماورای آن رفته و موضوع را زایبرگ-ویتنی و گروموف-ویتنی و فلوئر-هیگارد-ویتنی و دانالدسون-توماسی و پانداریپندی و حتی اشوک سنی و ریسمانی و ابرتقارنی حل کرد؟ یا می فرمایید که مسئله را درک نمی کنی و از فلسفه سر در نمی آوری و بلکه تک مضرابی داری می اندازی که اظهار فضل کنی؟ و حال آنکه وقتی می فرمایند که بی مایه فتیر است یا نخوانده ملا نمی شوی یا .... بهت بر هم می خورد و بلکه می خواهی همه و همه ی اینها را هم به هندسه ی ناجابجایی نیز وارد کرده و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را هم اینجوری حل کنی. غافلی که معادلات کنیزنیک-زملدچیکف ات کدام بود؟ اگر کسی از تو پرسید اینها چه معادلاتی است می توانی اصلا جواب دهی؟ و بدتر از همه، همه می ریزند سرت که اینها همه به کنار حتی شرح اختلافات اشارات و تنبیهات فخر رازی و خواجه نصیر طوسی را هم نخواهی گفت چرا که درسش را نخوانده ای و چه رسد به اینکه وارد حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی شوی.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿الفاتحة: ٧﴾


بنده حقیر داشتم به سلسله درسهای حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در مورد نکاح در مسجد اعظم که در سایت ای-شیعه زیر مدرسه فقاهت آمده است، نگاه می کردم. و جسارتاً متن و صوت آخرین این درسها در تاریخ 1396/02/27 را مورد مطالعه قرار دادم. البته درسهای نکاح پیشینه ای دارند که چندین جلسه های متوالی می رسند. مسائل حول ازدواج مرد با کنیزی است. این یک مسئله فقهی است.

مسئله ای را هم می توان از لحاظ نظریه های حمیدی مجیدی برگرفته از ریاضی فیزیک مطرح کرد که یحتمل بی ربط با این مسئله هم باشد. و اما مسئله ریاضی فیزیکی مربوط است به معادلات زامالادچیکف-کنیزنیک در نظریه همدسی. و لذا آیا مسئله ای در حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی اینجا یحتمل بتواند شکل بگیرد که می تواند خیلی قابل توجه باشد ولی در حقیقت ما اینجا نمی خواهیم وارد جزئیات آن شویم.

در عوض، ما به کتب اشارات و تنبیهات و شروح آنها توجه را جلب می کنیم که شروحی از خواجه نصیر طوسی و فخر رازی داریم که از جمله علامه حسن زاده آملی و مرحوم دکتر حسن ملکشاهی نیز اخیراً شروحی بر اشارات ابن سینا دارند. موضوع این است که چه اختلافاتی بین شروح خواجه نصیر طوسی و فخر رازی هست که شروح آنها را از یکدیگر برجسته می کند. ما انیجا باید توجه کنیم که یک حقارتی در ذره موجود است هر چند که می فرماید فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ 7. وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿الزلزلة: ٨﴾. و حقارت ذره در مقابل کل اینجا است که ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود.

و لذا بنده حقیر اینجا می خواستم حقارت را از لحاظ روانشناسی مورد بررسی قرار دهم. یک حقارتی هست که بنده در مقابل حق تعالی احساس می کند که همان است که همه ی ذرات عالم را وادار می کند به تسبیح خدا. و اما یک حقارت دیگری هم هست که از مذل بودن حق تعالی است که می تواند انسان را ذلیل کند. البته می فرماید هیهات من الذلة. و اما وقتی انسان خودخواهی و بخل و غرور و علاقه به خود و علاقه به مال و زن و فرزند را نتوانست در خود قطع و منقطع کند و اینها همینطور روی هم انباشته شدند، این یا تدریجاً یا یک مرتبه گویی یک احساس حقارت و ذلتی در او دست خواهد داد که روح و روان تاب آن را هیچ جوری نخواوهد داشت.

و لذا بسته به اینکه ما در چه جامعه ای است که داریم روانشناسی می کنیم، آیا احساس حقارت ناشی از ذره بودن در مقابل خدای یکتا است و در جهت اسلام و توحید و ایمان است؟ یا اینکه این احساس حقارت در جامعه ای است که سرتا پایش سراسر ناشی از شرک و کفر و نفاق است؟ بنده عرضم این است که حقارتها می توانند تبعات روانی منفی داشته باشند و همینطور می توانند تبعات حقطلبانه مثبت داشته باشند که هر دوی اینها نیز ریشه های روانشناسانه دارند. و لذا اینکه ما چطور می توانیم احساسات خود را طوری کنترل کنیم که به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیانجامند و بلکه در همه حال موجب شهادت در راه خدا باشند در واقع یک امری است که به مراجع عظیم الشان تقلید و ولایت فقیه و ولی عصر عجل الله فرجه الشریف می تواند بیانجامد آنطور که هم مناجات داریم و هم منادات.

«کمال انقطاع» که مرحله سوم است و در این مناجات شعبانیه آمده این است که این بند که گسسته شد، نه ما گسستیم، بلکه گسسته شد، به این انقطاع بند هم توجه نداریم، این دیگر عالی‌مرتبه است «هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْک‌»،[13] که مرحله سوم است. «قطع» یک مرحله است قطع علایق؛ «انقطاع» از آن بالاتر است؛ «کمال انقطاع» این است که دیگر ما به او هم توجه نداریم؛ آن‌وقت «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لَاحَظْتَهُ ُ فَصَعِقَ لِجَلَالِکَ». آن‌وقت آدم شایسته است که مناجات او را بشنود و دیگر طاقت هم ندارد. این بیهوش شدن حضرت امیر و امام سجاد و اینها از همین قبیل است.

البته این بنده حقیر اینطور بنظرم می رسد که آن شرک و کفر و نفاقی که جوامع بشری در آنها غوطه می خورند از نوعی است که می تواند قویترین افراد را که در مقابل خدا خاضعند را آنجا که از هوش و حال می روند با افراد روانی اشتباهی بگیرند و یحتمل باید نزد روانشناس بروند. و اما آن علم روانشناسی را که طبیبی دوار را مطلبد که با داغ کردن نیز مرهم می نهد را نیافته و لذا شرکش بر شرکها افزوده شده و لذا سرگشته تر می گردد.  و لذا اول سوره مبارکه توبه می فرماید برائت من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَىٰ ﴿طه: ١٢٤﴾


١٥١٩ / ٢. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ [١] بْنِ إِسْمَاعِیلَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ [٢] ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ : « قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام : مَنْ شَهِدَ [٣] أَنْ لَا إِلهَ إِلاَّ اللهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، کَانَ مُؤْمِناً؟ قَالَ : فَأَیْنَ فَرَائِضُ اللهِ؟ » ‌

قَالَ : وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ : « کَانَ عَلِیٌّ علیه‌السلام یَقُولُ : لَوْ کَانَ الْإِیمَانُ کَلَاماً ، لَمْ یَنْزِلْ فِیهِ صَوْمٌ وَلَا صَلَاةٌ وَلَا حَلَالٌ وَلَا حَرَامٌ ».

قَالَ : وَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام : إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً یَقُولُونَ : إِذَا شَهِدَ أَنْ لَا إِلهَ إِلاَّ اللهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، فَهُوَ [٤] مُؤْمِنٌ.

قَالَ : « فَلِمَ یُضْرَبُونَ الْحُدُودَ؟ وَلِمَ تُقْطَعُ [٥] أَیْدِیهِمْ؟ وَمَا خَلَقَ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ خَلْقاً أَکْرَمَ عَلَى اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ [٦]ـ مِنَ الْمُؤْمِنِ [٧] ؛ لِأَنَّ الْمَلَائِکَةَ خُدَّامُ الْمُؤْمِنِینَ ، وَأَنَّ جِوَارَ اللهِ لِلْمُؤْمِنِینَ ، وَأَنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُؤْمِنِینَ ، وَأَنَّ الْحُورَ الْعِینَ لِلْمُؤْمِنِینَ ». ثُمَّ قَالَ : « فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ کَانَ کَافِراً؟ ».

١٥١٨ / ١. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ [٨] ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ [٩] ، عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مَیْمُونٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ :

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ [١٠] : « إِنَّ أُنَاساً [١١] تَکَلَّمُوا فِی هذَا [١٢] الْقُرْآنِ بِغَیْرِ عِلْمٍ [١٣] ، وَذلِکَ أَنَّ اللهَ ـ تَبَارَکَ وَتَعَالى ـ یَقُولُ : ( هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ...

اصول کافی، جلد 3، ص 79

http://lib.eshia.ir/27311/3/79


عرض شود که بنده داشتم دنبال عبارت "الم اعهد الیکم" در کافی شریف می گشتم، فقط حدیث دوم بالا آمد. بعد داشتم حدیث بعدیش را می خواندم که یک مرتبه رایانه نمی دانم چه شد که قاتی پاتی کرد و اینترنت حذف شد یا یک چیزی شبیه آن. احادیثی است در باب ایمان و کفر.


و اما آیه ی مبارکه 124 سوره طه از کور شدن در روز قیامت کسانی که ذکر خدا را نمی گویند می فرماید.  و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامتش نابینا محشور کنیم. (۱۲۴) این آیه را برای این حقیر بازگو کردند و بنده درست متوجه نشدم و آن حضرت آنرا درست برای این حقیر بیان فرمودند. بنده می خواستم عرض کنم که البته بعضی هم از زیاد ذکر خدا در این دنیا یحتمل می فرمایند که نابینا می شوند. یعنی یحتمل آنقدر ذکر می گویند که به این دلیل نابینا می شوند. حالا این دلیلش فقر هم هست یا دلیل دیگری هم دارد، و الله اعلم. ولی بنده حقیر فکر می کنم که ترجیح بر این باشد که اگر قرار باشد کسی از ذکر گفتن در دنیا نابینا شود، ولی از ذکر نگفتن در روز قیامت نابینا محشور شود، نابینایی در دنیا در اثر ذکر بهتر است تا نابینا محشور شدن در روز قیامت. البته اگر ذاکر می توانست به پزشک مراجعه و از نابینایی خود جلوگیری کند خیلی هم بهتر می بود. یعنی ذکر خدا، یک مسئله ای نیست که بتوان گفت کورکورانه و از روی جهل انجام می شود. و اما خوب، ما آیا نابینایی هم نداریم؟ عواملی می توانند ناخواسته و یحتمل بر حسب قضا و قدر کسی را نابینا کنند. همینطور هم هست اگر کسی بیش از حد به ذکر خدا بپردازد بدون اینکه کارش از روی عقل باشد. یعنی مثلاً اگر کسی از صبح تا شب و شب تا صبح فقط ذکر صلواة بفرستد و تکبیر بگوید و غذا هم نخورد و نخوابد، آیا او به خود صدمه نخواهد زد؟ البته نظر بنده این است که تا می توان باید ذکر خدا را گفت و معمولاً از ذکر است که ما غافلیم و نه اینکه بیش از حد ذکر می گوییم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

 وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّـهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ ﴿الأنفال: ٦٠﴾


یکی از چیزهایی که گاهی اوقات شنیده می شود راجع به پیامبر عظیم الشان اسلام، این است که آن حضرت پیامبر عربها بود و نه پیامبر غیر عربها و از جمله ایرانیها! البته این یک احتجاجی است که می خواهد پیامبری آن حضرت را زیر سوال ببرد، ولی عللی الاصول موفق نمی شود. دلیلش این است که پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم با آموزه های والای دین اسلام ابرقدرتهای زمان خود همه و همه را زیر سوال بردند و بلکه شکست دادند. و این کار را اینطور کردند که با وحی الهی و جهاد و مبارزه نشان دادند که ابرقدرتی نه از آن ابرقدرتهای استکباری و بلکه از آن خدا است و بندگان خدا نیز با دست یافتن به چنین ابرقدرتی که استکبار جهانی از آن خود می بیند و اجازه نمی دهد که مردم از این ابرقدرتی که در حقیقت در حیطه ی قدرت خدا است بهره مند شده و آنرا در سلطه ی قدرت خود می خواهند قرار دهند که کار خطای آنها هم همین است. حالا این یعنی چه؟ احتیاج به توضیح دارد. ولی مسئله اینجا این است که بندگان مومن و با تقوای خدا هستند که از راه علم و مبارزه باید از مواهب الهی بهره مند شوند و از رفاه کافی بخوردار گردند و نه استکبار جهانی و محلی. و این همان روحیه ی خدامحوری و دین محوری و اسلام محوری است که حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی نیز از آن سرچشمه باید بگیرد. البته اینکه ابرقدرتی داریم و اسلام می تواند این ابرقدرت را در هم بشکند و بلکه از آن خود کند، این یک نکته ای است که باید خیلی در آن دقت شود چرا که ابرقدرتی خدا یک چیز است و ابرقدرتی که استکبار بخواهد به کذب بر علیه مستضعفین عالم ادعا کند چیز دیگری است.

شما توجه بفرمایید که چطور است که ما در دورانی به سر می بریم که علوم ژنتیک می فرمایند که کما بیش ژنوم انسانی را یافته است؟ و اما در عین حال بشریت هنوز گیر نژادپرستیهای کور نیز هست. یا نظریه های پیشرفته ی ابرتقارن و ابرریسمان در نظریه های میدانهای کوانتمی و مکانیک آماری داریم، و در عین حال ابرقدرتها هم تکنولوژی و علوم کلاسه شده ای را برای خود حفظ می کنند و اجازه نمی دهند همه بدان دسترسی داشته باشند. و لذا همانطوری که می فرمایند اینکه علوم پیشرفته ای که در سطوح جهانی کاربردهای بسیاری دارند را در سطح جامعه کاربردی کنیم، این احتیاج به یک اثبات محلی و جهانی دارد که ما واقعاً داریم چنین مردم خود را از این علوم و فنون بهره مند می کنیم و نه اینکه به عکس در اختیار همان ابرقدرتها و استکبار واقعیم و نمی توانیم از چنگشان فرار کنیم!

اینجا است که ما احتیاج داریم یک نمونه از چنین کاری را به اثبات برسانیم و بعد بقیه ی کارها روبراه خواهند شد ان شاء الله. اینجا است که مقام وحی وارد می شود و می فرماید که حضرت محمد مصطفی و یارانش در صدر اسلام چنین کاری را اثبات کردند. و حالا بر ما است که همت کنیم و همین کار را برای ملت خود با تمام توان بکنیم. یعنی ما قدرت خدا را وقتی دریافتیم و بنده ی خدا هم شدیم، شکست ابرتقارنها را نیز نه فقط در حیطه ی مسائل فیزیکی درمی یابیم و بلکه ریاضی فیزیک و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز از زیر سلطه ی اسلام ستیزان بیرون می آید و جایگاه علمی و تکنولوژیکی خود را باز پس می گیرد.

بعضی اشکال می کنند که ما که بدان جایگاه علمی و تکنولوژیکی ابرقدرتها هنوز نرسیده ایم و لذا چطور قرار است این موقعیت را برای مردم خود به ثبوت برسانیم؟ نکته همینجا است که پیامبر عظیم الشان اسلام همین کار را با به کار گیری وحی و کتاب و سنت و فقه و حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی و مشورت به انجام رساندند. و موفق هم شدند و لذا ما هم یقیناً می توانیم. یحتمل بعضی بفرمایند که فقط می ماند مسابقات علمی محلی و بین المللی که همه و همه باید در آنها شرکت کنند. و حوزه و دانشگاه نیز با هم بیشتر همکاری کنند. و اما سر مقام وحی است که ما از آن گویا مدام جا می مانیم و لذا بعضی می توانند کارها را از دستمان بدجوری قاپ بزنند و بلکه در عین حال ادعاهای ابرقدرتی هم می کنند؟! و الله اعلم. یحتمل در حقیقت مسئله این است که ابرقدرتها اگر واقعاً یک ابرقدرتی هستند که از آن خدا است و به کذب و دروغین نیستند و لذا آنرا در بین مردم خود شکسته اند و مورد استفاده می توانند قرار دهند، ما با یک فرآیندی طرفیم که مدام در حال اتفاق است و فقط یک بار نیست که چنین می شود و ابرقدرتی می شکند و می رود پی کارش! خیر. می شکند و دوباره ابرقدرت می شود و دوباره می شکند و .... و همین باعث می شود که خودش از خودش یاد بگیرد و صدایش را هم در نیاورد و نه تکنولوژی را لو بدهد و نه علم و فن آوری را. بنده حقیر فقط از این ناراحتم که چطور این استکبار مستکبر بدذات با مستضعفین عالم این کارها را می کنند و هیچ چی به هیچی ولی خودشان کیف و حال علم و دانش و ابرقدرتی. یحتمل بنده حقیر فکر کنم که مسئله این است که این بنده خداهای لامذهب توی یزیدیت خود گیر می کنند و ادعاهای ابرقدرتیشان آنها را کشته است و هی درهم هم می شکند و صدایش را در نمی آورند و لذا مستضعفین عالم را هم مبتلا کرده اند، ولی دوباره همچین که به آنها رو بدهی روز از نو و روزی از نو از سطوح کوانتمی گرفته تا سطوح نجومی و حقوقهای نجومی و اختلاسهای نجومی و فسادهای نجومی و ... ای دل غافل دیدید چه شد؟ مثل اینکه ما از غافله خیلی پرت افتاده ایم؟! وحی الهی کجا و ما کحا؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَآیَةٌ لَّهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ ﴿٣٧ وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٣٨ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿٣٩ لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿٤٠ وَآیَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ﴿٤١

سوره مبارکه یس


ما اینجا یک مسئله ی مهمی در شفابخشی دین داریم که مشرکان و کافران و منافقان آنرا فقط می توانند نفی کنند و بلکه دین را نفی می کنند. دلیل این مسئله این است که مریضی هست که باید شفا پیدا کند و دین برای همه ی این مریضیها و مریضها نسخه دارد. و اما کسی که منکر دین است و خود نیز قلبش مریض است، آن شفابخشی دین را نیز منکر است و فقط همان مریضی و مرض و خود مریض را متوجه می شود و نسخه های شفابخش را غیرممکن است که درک کند. یکی از مهمترین دلایل این پارادوکس که مریض باید به نسخه ی شفابخش دین ایمان بیاورد تا کارآیی داشته باشد، این است که شیاطین جن و انس بزرگ و کوچک غیرممکن است که به دینمداری اقرار کنند چه رسد به اینکه بخواهند وارد فقه و حکمت متعالیه و نظریه های حمیدی مجیدی برگرفته مثلاً از ریاضی فیزیک شوند. در حقیقت منکران دین بدلیل کارهای شیطانی خود از ورود به اسلام منع می شوند و خود را پشت درهای اسلام محبوس می بینند و لذا شروع می کنند با آن به ستیزه گری و تا می توانند شیطنت می کنند.

شما همین مسئله را در ابرقدرتها دنبال کنید. این یک مسئله است که ما قدرت را از آن خدا بدانیم و خود را بنده ی خدای یکتا و با شیاطین انس و جن مبارزه کنیم. این یک مسئله است که ما مدل استاندارد ذرات فیزیک را بجوییم و هندسه های در این رابطه را دریابیم و ابرتقارنهای مختلفی را که در این رابطه می توان اعمال کردند را یاد بگیریم. و اما همه ی اینها را برای خودت می خواهی یا برای خدا؟ این یک مسئله ی تعیین کننده ای است که از نظریه های ریاضی فیزیکی داریم به نظریه های حمیدی مجیدی و از نظریه های حمیدی مجیدی به حکمت متعالیه و لذا به حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی می رویم، یا اینکه خیر. ابرقدرتی را برای خودمان می خواهیم حتی بعد از اینکه همه ی این علوم و فنون را هم آموختیم و نه برای خدا. و لذا آیا ما از راه ابرقدرتی به شرک نمی افتیم و حال آنکه اساس کار توحید است؟ اساس کار بندگی خدا است؟

شما توجه بفرمایید که همین مسئله درگیری کره شمالی و جنوبی در چیست که پیشینه ای در جنگ با آمریکا هم در سالهای 1950 داشته است. همین مانیتور این بنده حقیر که دارم مشاهده می کنم و می نویسم، LG کره جنوبی است. یخجال و ماشین رخت شویی و ماشینهای اتومبیل انواع و اقسام ماشین آلات دیگر از کره جنوبی وارد می شوند که تکنولوژی اش هم تکنولوژی آمریکایی است. و اما کره شمالی چطور اقتصادش می گردد؟ یکی در بلوک شرق است و دیگری در بلوک غرب؟ خوب، باشد. ولی اصل درگیریها برای چیست؟ تهدید کجا است؟ چرا باید رودررویی جنگی باشد؟ همین سوال را با شدت بسیار بیشتری و جنایات بسیار فجیعتری، شما در میانمار نسبت به مسلمانان روهینگیایی دارید مشاهده می کنید. همین را همراه با وبا و جنگ در یمن و عراق و افغانستان و بحرین و سوریه داریم.

دعوت به نسخه های شفابخش اسلامی یک چیز است، و از ابرتقارن و نظریه های مختلف وحدت نیروهای فیزیکی به ابرقدرتهایی رسیدن که مدعی است با شیاطین انس و جن در ستیز است، خودش و همه عالم را به خاک و خون بکشاند، باز هم آیا متوجه بندگی خدا خواهد شد که بندگی خدا غیر از ابرقدرتی او است و این لزوم را دریابد که باید او هم بنده ی خدا شود و اسلام بیاورد و توبه کند؟ این مشکل همیشه هست که ابرقدرتی ابرقدرت نمی شد اگر آنرا در خودش نمی دید. ولی مشکل باز هم باید از همه جهات بررسی و تحقیق و تفحص شود که این یک مسئله است که بشر به علم دست یابد و عالم و بلکه علامه و مرجع تقلید و فقیه و ولی فقیه دامت ظله العالی شود. و اما این مسئله دیگری است که قدرت و ابرقدرتی در در بازوان و ید خود ببیند و آنرا از دیگران دریغ کند و بلکه بخواهد به هر که دلش خواست زور بگوید.

یک عظمتی هست که شفابخشی حضرت موسی و عیسی علیهم السلام و محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم را درک می کند، ولی یک مدعی عظمت لعنت شده ای هست که خود این عزیزان را نیز دشمن می دارد و بلکه دشمنی اش با همه انبیاء و امامان عظیم الشان اسلام و اولیاء و اوصیاء همه و همه است. چنین لعنت شده هایی هستند که در هر زمینه ای مدعی می شوند که خود هستند که همه کاره اند، و خود هستند که متخصصند. و اما منکر موسی و عیسی علیهم السلام و محمد صل الله علیه و آله و سلم و امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هستند. قلب که مریض شد، هر کاری می کند که خودش را سالم جلوه دهد و دیگران را مریض بداند حالا شده اینها هر که می خواهند باشند. و عهدش را با خدا یادش می رود که الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. یادش می رود که اسلام بیاور و بلکه با ستیزت با اسلام دست بردار. حالا دعواها و ادعاهای طلبگی دارید، خوب باشد. اما اسلام بیاور. اسلام را تبلیغ کن. جهانیان را به اسلام دعوت کن. کارخانه های آدم سازی راه بیانداز. آدم سوزی نکن. لامذهبی نکن. و الا اگر این شد که کفار به جان کفار افتادند و تر و خشک با هم سوختند، آنوقت دیگر می توانی بگویی که هر که به فکر خویشه؟ بندگی خدایت کجا رفت؟ انسانیتت چه شد؟ باور به اصول دینت کجا است؟ فروع دینت چه شد؟ حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی؟ از همه بالاتر برای امام حسین و حضرت ولی عصر علیهم السلام چه کنیم؟  قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ ﴿الأنعام: ٣١﴾ چه چیزی از این بدتر است که یکی بنظرش برسد که دارد نان غربی بودن خود را می خورد و دیگری نان شرقی بودنش را و هر کسی خود را به ابرقدرتی متصل ببیند ولی در نهایت نتواند بندگی خدا را دریابد و جلوی یزیدیان لعنت شده نایستد و مبارزه نکند. و از همه بالاتر به تزکیه ی نفس خود و نسخه های شفابخش کتاب و سنت و اسلام نرسد و همینطوری در مریضیهای روحی و جسمی و جانی خود قوطه بخورد تا صیحه ی مرگ او را فراگیرد. توبه کن قبل از این، توبه ای نصوح و برائت از مشرکین.

إِنَّنِی أَنَا اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی ﴿طه: ١٤﴾


یک نکته ای هست که یحتمل بتوان گفت در همه ی زمینه ها ادیان توحیدی در آن با هم مسابقه می گذارند و آن کلمةٌ لا اله الا الله است. یعنی منتظرند کسی ادعایی از او سر بزند، و لذا او را مورد بازخواست واقع کنند. این هم خیلی جایز است. اما یک چیزی که هست این است که چنین ادعاهایی همه ی عالم را برمی دارند وقتی بجای اینکه دعوت به لا اله الا الله تبدیل شود به دعوت به انا ربکم الاعلی از روی شرک یا کفر یا نفاق. اینجا یک مسئله ی خیلی ظریفی نهفته است.

شما بنظر می رسد که یک جا نمی توانید چیزی ادعا کنید و بلکه از روی خضوع به درگاه پروردگار به دعا و ذکر و نماز و زیارات اماکن مقدسه و درس و بحث و حساب کتاب و همه و همه می پردازید. و چرا؟ برای اینکه متوجه عظمت مسئله می شوید که بنده ای است که در مقابل پروردگارش به خضوع افتاده است. و اما وقتی با شرک و کفر و نفاق در می افتید، اینجا خیلی هم می توانید ادعا کنید همانطوری که او هم با تمام قوا مدعی است. و چنین وضعیتی می تواند همه ی ارکان جامعه و هستی را بپیماید و تمامی ندارد. یعنی مسجد بروید همین است و میخانه هم بروید همین است. دانشگاه بروید همین است و حوزه هم بروید همان. یعنی آن تقابل بین موسی و فرعونی که در بیرون لازم است واقع شود را نمی یابید مگر اینکه طغیان محض فرعونیت بدون اینکه موسی ای در کار باشد را مشاهده می کنید. ادعاها است که واقع می شوند ولی پاسخی نمی یابند چرا که آن خضوع در برابر کلمه لا اله الا الله که در اسلام داریم را نفی می کنند. و این کار را می کنند برای اینکه خود اسلام را نیز مبتلا کنند و حال آنکه خود مشرکین و منافقین و کافرین و منکرین از همه بیشتر مبتلایند.

برای مثال اگر به یک سلطنت طلب بفرمایید که تو در نظام شاهنشاهی چه چیزی می بینی که در جمهوری اسلامی ایران یا فرقی نمی کند جمهوری اسلامی هر کشور دیگری، آنرا نمی بینی؟ شما متوجه خواهید شد که این یک چیزهایی می خواهد که منجر به همان سلطنت شاهنشاهی است که در جمهوری اسلامی ایران نداریم. و این چیست؟ علم است ؟ حکمت است؟ فقه است؟ حالا نظریه ی حمیدی مجیدی این حقیر را که بنده هنوز نتوانسته ام درست به همه نشان دهم که چیست؟ اما این همه چیزهای دیگر در علم و دین داریم. آیا اینها است؟ یا استکبار است و دیکتاتوری و لامذهبی و هر کی هر کاری دلش خواست از روی هوی و هوس و فسق و فجور و امثالهم. کسی سلطنت الهی را رها می کند برای چنین چیزی؟ و چرا؟ یعنی آیا کسی اسلام را کنار می گذارد برای اینکه چیز بهتری پیدا کرده است؟ نخیر. بنده عرضم این است که اگر کسی در مسجد رفت و دید که دارند در مسجد هم او را مثل یک مشرک می نگرند، باید گفت که اینها خودشان را مثل همان مشرکینی که خودشان هستند مسخره کرده اند. یعنی اینها همانهایی هستند که اگر در بیت رهبری هم باشند همینجوری اینقدر توی سر و کله ی هم می زنند که خسته شوند و یا خودشان از پا در بیایند و یا دیگران را از پا دربیاورند. بیشتر این است که به مجسمه ی ابوالهول طرفید. یعنی اینها واقعاً هم بنظرشان می رسد که دارند از ولی فقیه و رهبری دفاع می کنند و دفاعی جانانه هم می کنند. در صورتی که خودشان هم می دانند که کارشان چقدر خنده دار است.

و لذا مدعی اندر مدعی می یابید آنقدر که هر کسی یا می خواهد کلمه ی لا اله الا الله را ثابت کند و یا بر عکس از روی جهل جلوی آن می ایستد. و بعد ادعاهای کذب می کند. و به کذب اندر کذب می افتد. چه در اسلام و چه در خارج از اسلام. و این وقتی شروع شود آنقدر ادامه پیدا می کند تا بالاخره استقرار یابد. ولی مشکل کار این است که یک وقتهایی حرکت این جور ادعاهای کذبی هم از روی آشوب و حرکت براونی Brownian motion و حتی بدتر است که لزوماً در آن استقرار نداریم. و همینطوری آشوب اندر آشوب است که ادامه دارد. و نه آرامشی داریم و نه استقراری و نه قراری و نه شفایی. نوع حرکت اینطور آشوب پذیر است. و لذا این را در ماث اورفلو هم بگردید پیدا می کنید! بزنید Brownian motion یا chaos. بسیاری گزینه ها می آیند. و هر کدام را می توانید جداگانه مطالعه کنید. یحتمل بعدا به بعضی از اینها بپردازیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یکی از مواردی که اینچنین حرکاتی یحتمل واقع می شوند، در رابطه با استقامت مستضعفین جامعه ای است بر علیه استکبار و بلکه استکبار و دیکتاتوری جهانی .... معمولاً قضایا از این قرار است که استکبار جهانی توی کار خودش گیر کرده است و لذا مدعی است که کارها را دیگران خراب می کنند. و از جمله با ولی فقیه نیز لج است. و اما از او بپرسید که فقه اصلا چیست؟ بعید است که بتواند جواب گوید. به هر حال، یک معلم یا گوروی هندی بود که می فرمود فقط در دیوانگی می توان ادعای خدایی کرد. البته یحتمل او نمی دانست هم که در بندگی خدای یکتا است فقط که می توان خدا را بدرستی عبادت کرد. حای تاسف است که شهید آیت الله دستغیب را قدر ندانستند چرا که او حتی از هندو هم درس اخلاق یاد می داد آنطور که از خدایش چطور می ترسیده و ترازو را درست می کشیده و کم به مردم نمی داده. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَـٰذَا إِلَـٰهُکُمْ وَإِلَـٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِیَ ﴿٨٨ أَفَلَا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَلَا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا ﴿٨٩ وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ ۖ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَـٰنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی ﴿٩٠ قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّىٰ یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَىٰ ﴿٩١ قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا ﴿٩٢ أَلَّا تَتَّبِعَنِ ۖ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی ﴿٩٣ قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی ۖ إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ﴿٩٤ قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ ﴿٩٥ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿٩٦ قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ ۖ وَانظُرْ إِلَىٰ إِلَـٰهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا ۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا ﴿٩٧ إِنَّمَا إِلَـٰهُکُمُ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا ﴿٩٨

سوره مبارکه طه

https://mathoverflow.net/questions/281009/a-mysterious-connection-between-ramanujan-type-formulas-for-1-pik-and-hyperg

با سلام،
بنده حقیر وقتی دبستان می رفتم نمی دانم پیش دبستانی بود یا اول یا دوم یا سوم، تو عالم بچگی و با هم خالی بندی کردنها هنوز یادم هست که به همکلاسی ام گفتم که ما یک دهی داریم که در آن ده بولدوزور می اندازیم و کشاورزی می کنیم و مثلاً هندوانه می کاریم و اینها. فردای آنروز ناظم مادر این حقیر را خبر کرده بود که پسر شما بچه ی مردم را ترسانده است و خانواده اش از بنده شکایت کرده بودند! و لذا بنده هنوز فکر می کنم که نباید این حرفها را می زدم چرا که واقعاً هم مردم یک وقت ترس برشان می دارد و آنگاه یک وقت دیدید یک انفجاری چیزی واقع شد و کل ده را که هیچی و بلکه کل مملکت و بلکه کل عالم یک مرتبه رفت روی هوا، و شوخی و فیلم سینمایی هم نیست که بگوییم فقط مامور 007 می تواند درستش کند و لا غیر! التفات می فرمایید؟
و اما در دانشگاه پشت انگلیسی 1B یا 1A که مانده بودم، یک داستان خیلی جالبی را خواندم که باز هنوز یادم نمی رود. داستان می گفت که آزمایشی را روی موشها انجام داده اند طوری که به یک عده ای از موشها نمی دانم چطور بیش از حد غذا داده اند و چاق و چله شان کرده اند و اینها زورشان بیش از حد شده بوده و لذا برای خودشان حرمسراها درست کرده بوده اند و بقیه ی موشها را به بردگی کشانده بوده اند. و حال آنکه وقتی موشها همه مثل هم بودند و زورشان به هم نمی چربیده است، حرمسرا هم نمی توانسته اند درست کنند و بقیه را هم به بردگی نمی انداخته اند و خیلی هم نمی توانسته اند به هم زور بگویند.
البته ما امروزه نیز در جامعه مان آنطور که از ثروتها و خانه ها و آپارتمانها و ماشینهای آنچنانی صحبت می شوند، کم گرفتار گوساله ی سامری نشده ایم. ولی بنده حقیر هنوز در یک چیزی متحیر مانده ام که یک روزگاری یحتمل شهید مطهری در کتاب حجاب اظهار تعجب می کنند که مثلاً چطور فکر کنم از هنرپیشه های ایتالیایی یعنی آلبانو و رومینا پاول که به ایران آمده بودند می فرمایند و خود این هنرپیشه ها از آن همه محبوبیتشان در بین جوانان جا خورده بوده اند! ولی بنده عرضم این هم نیست. بنده عرضم این است که بنده متحریم که حتی وقتی سر کلاس پورفسور شیخ جباری نشسته بودم و به کتابخانه ی روبروی کلاس می رفتم که ببینم آیا کتابی مقاله ای را می شد بگیری، حتی رایانه اش درست کار نمی کرد! و کاربر کتابخانه همینجوری میخکوب می ماند که باید چه بکند؟ یعنی بنده حقیر مدتها است که مانده ام این مقاله ی لاولاک که در مورد نظریه های گرانشی و ریسمانی است که چطور فضای مورد بحث 26 بعدی می شود؟ هنوز بنده این مقاله را نیافته ام. این درست است که بنده حقیر فقط مستمع آزاد سر کلاس می نشستم و بقول بسیجیهای مسجدمان هم سن این حقیر از حد معمول برای بسیجی شدن گذشته است ولی خوب. بالاخره هر چیزی باید یک حسابی داشته باشد. یعنی اگر کسی در گوش دوستش گفت که بابا ما یک ده گنده داریم که در آن پر است از درختهای بید مجنون بزرگ و لذا آنرا بیدگنه می نامند، آیا باید ناظم را خبر کنند که چرا چنین کردی و کار خراب شود؟ و این حقیر هم برگردد به زمان کودکی اش.
و حالا که اینطور شد، خانم دکتر بنده حقیر با عرض معذرت شما را هم مسئول می دانم که اجازه نمی دهید دیگر سر کلاسهای آقای دکتر برویم بنشینیم و استفاده کنیم هر چند که به مقالات قدیم و جدید هم دسترسی نداریم و از همه جا رانده شده ایم. همه اش تقصیر شما است که جواب ما را درست نمی دهید!
البته بنده فکر می کنم اگر بنده می توانستم سر کلاسهای آقای دکتر بنشینم تا حالا کار عالم به اینجاها هم نمی رسید که کره شمالی و کره جنوبی هم به این صورت با هم و با آمریکا و با ژاپن و همه و همه بیافتند به جان هم و مسئله از یک ده کوچک تبدیل شود به یک مشکل جهانی و چرا چون که سوره ی یس را درست حفظ نیستیم و نمی دانیم که الشمس تجری لمستقر لها و ذلک تقدیر العزیز الرحیم؛ یا الفلک تجری لمستقر لها. و بعد هم ایا این تقدیر و جبر است که مسلمانان روهینگیایی را اینطور آواره کنند؟ و شما هم که بنده حقیر هر چه برایتان می نویسم را تایید نکرده می اندازید دور. و لذا بنده دیگر برای شما بعد از این نخواهم نوشت. خیلی مخلصیم!@};-@};-@};-
البته بنده حقیر این را هم عرض کنم که بقول مقام معظم رهبری بی مایه فتیر است یعنی طلبگی بدون درس خواندن فایده ای ندارد و این اصلا شوخی نیست. همانطور که بنده گفتم عملاً اگر ما حتی بگوییم که کوکاکولا خیلی هم چیز خوبی است و حجامت و سرکه و مثلاً ادویه را هم در طب سنتی اجازه بدهیم، معنی اش این نیست که هر دیابتی ای عملاً می تواند مایه ی خمیر ژنتیکی تغییر یافته یا همان اننسولین را کنار بگذارد و خیلی خوب و راحت به زندگی خود ادامه دهد. خیلی اوقات دیابت می تواند یک موضوع اجتماعی باشد. و اما کلاً پزشکان متخصص غدد و دیابت این پیشنهاد را نمی کنند که آقایان خانمهای دیایتی ای که دیگر بر دیابت خود مسلط شده اند از آنجایی که انسولین همان مایع خمیر است و لذا می توانند آنرا کنار بگذارند! یعنی مریضی بقول معروف یه هو می آید و خرده خرده می رود هر چند که مثلاً در دعای کمیل داریم یا من اسمه الدواء و ذکره الشفاء. یا مثلاً یحتمل کسی پولیپ یا انحراف بینی داشته باشد و مبتلا شود به اینکه دماغش را خیرین چند بار عمل کنند، ولی بعد مبتلا شود به پزشکانی که هفت هشت ده میلیون برای عمل جراحی بینی با متدهای پیشرفته تر غیرحجامتی و با بیهوشی بگیرند. خوب، یک راهش هم این می شود که صبر کند تابستانی خیلی داغ بیاید و پولیپ و انحراف دماغ خود به خودی و بلکه ترمودینامیکی محو شود و اما آیا دوباره که هوا سرد شد مبتلا نخواهد شد؟
بنده حقیر عرضم این است که وقتی هندسه های درونی و بیرونی جابجایی و ناجابجایی مدل استاندارد ذرات فیزیک را درست ندانیم و همدیسی را هم درست بلد نباشیم، آیا کلی مسائل مختلف پیش نخواهد آمد و از جمله اینکه همچون هارون مبتلای جامعه ای گوساله پرست می شویم که می ترسیم نکند وحدت بنی اسرائیل به هم بریزد و بلکه به حضرت موسی می فرماید که ای پسر مادرم ریش و سرم را رها کن. غیر از این است خانم دکتر، بفرمایید غیر از این است؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده حقیر یک سخنرانی از یک حضرت آیت الله عزیز و محترمی شنیدم در رادیو قرآن در مورد آیه سوره انفال در مورد خمس و در آن از ظهار که در سوره مجادله آمده است نیز بحث شد. در ظاهر یحتمل بنظر برسد که این دو مبحث چه ربطی به هم دارند؟ البته ایشان راجع به تخصیص داشتند بحث می کردند که اهل سنت در مورد خمس چه نظری دارند و شیعه چه نظری دارد. و برای همین خاص و عام بودن موارد بحث را مورد بررسی قرار می دادند.

این موضوع مهمی است که یک حکمی را تا کجا می شود عمومیت بخشید و تا کجا خاص است. اهمیت این مسئله وقتی خیلی بیشتر می شود که ما می خواهیم کارخانه های آدم سازی درست کنیم و همانطور که گفته شده همه می دانیم که اسلام واقعی نیز کارخانه ی آدم سازی است! از یک نگاه سوررئالیستی یا رویاگونه ای یحتمل کسی موارد احکام خمس و ظهار را بتواند به هم ربط دهد که امری است واحد. ولی از یک نگاه واقعیتری همه ی انحرافات در اسلام که مورد احتیاج است که با آنها مبارزه شوند در راه جهاد فی سبیل الله واقع می شوند و لذا همه و همه هدفی واحد دارند که ما را به مقصد برساننند. مثلاً خمس و ظهار هر دو می توانند در کل امورات اجتماعی اسلامی از انحرافاتی که منجر به روانپریشی و دیگر مشکلات اجتماعی شوند جلوگیری کنند. و لذا احکام آنها می توانند در کارخانه ی آدم سازی اسلام ناب محمدی مفید افتد. مثلاً فلسفه ی اینکه چطور می شود که یک قسمت از پنج قسمت را بدهیم و به که می توانیم بدهیم که بعد در چهار قسمت واقع شویم یحتمل بتوان گفت که هندسه ای را در اقتصاد مقاومتی ایجاد می کند که می تواند به کارخانه آدم سازی بیانجامد. فرض بفرمایید که انسانهای کافر و منافق و مشرکِ ناسپاسِ کنودی به یک وضعیت خاص چهاردست و پایی و بلکه پنج دست و پایی حیوانیت و پست تر از حیوانیتی افتاده است که همه و همه از سر و کول هم بالا رفته و حال آنکه باید از این وضعیت پست خود رها شود و نمی شوند مگر با توبه ی نصوح مومنین و جهاد فی سبیل الله و بلکه قتال و جنگ بر علیه او. اینجا اگر خمس آنهایی که خواهان انفال حاصله از این جهاد فی سبیل الله هستند به خدا و رسولش پرداخت نشود، یحتمل خودشان هم دوباره به همان وضعیت پستتر از حیوانیت بیافتند و کار خراب اندر خرابتر هم شود. بنظر این حقیر می رسد که ما اینجا یک مسئله ی واقعی برخوردکننده های ذراتی را داریم که منجر به کارخانه های آدم سازی یا آدم سوزی می توانند شوند بسته به اینکه در واقعه ی کربلا کدام طرف هر کسی واقع است. حسینی است یا یزیدی. و لذا حسینی بودن اینجا است که اهمیت خود را با همه ی سختیهایش نشان می دهد. السلام علیک یا اباعبدالله الحسین.

البته بعضی یحتمل هم ایراد کنند که در این دوره زمانه ای که ما کارخانه های عظیم هواپیما سازی و بلکه سفینه های فضاپیما سازی و کشتی سازی و ماشین سازی و رادیو-تلویزیون و رایانه سازی و امثالهم داریم، دیگر مسائلی در احکام ظهار و خمس پیش پا افتاده اند و در کل رسیدن به یک اقتصاد مقاومتی کارآیی چندانی ندارند. البته این یحتمل درست هم باشد، ولی فقط در صورتی که اقتصاد مقاومتی مورد بحث مقاومتش در راستای کارخانه های آدم سازی نیز نباشد و بلکه در راستای کارخانه های آدم سوزی باشند. یعنی چه؟ مسئله از همین نوع است که بفرمایند که ما امروزه در دنیای مدرن دیگر شمر و یزید و ابن زیاد نداریم و دیگر کربلا هم نداریم هر چند که انواع روانپریشیها و معظلات روانشناسی و اجتماعی و اقتصادی را می توانیم داشته باشیم.

مووضوع این است که شخصی یا اجتماعی که دچار فرضاً روانپریشی شده و احتیاج به رواندرمانی دارد یحتمل بجای اینکه بفکر درمان خود بیافتد، دشمنش را مورد ملامت قرار می دهد و لذا یحتمل اگر این روانپریشی درمان نشود، گناهان و معظلات و مشکلات اجتماعی و روانی آنقدر روی هم انباشته شوند که موجب جنایات فجیع گردند آنطور که امام معصوم نیز در کربلا به قتل رسید. یعنی دشمن و دوست اشتباهی شناسایی می شوند و فاجعه اندر فاجعه رخ خواهد داد و کارخانه هایی که باید برای آدم سازی باشند، تبدیل می شوند به کارخانه های آدم سوزی. و لذا یزیدیان خود را از حسینیان هم بالاتر به حساب می آورند. و وقتی که کار از کار گذشت، پشیمانی معاویة ابن یزید آدمی دیگر چه سود؟ آنجایی که جامعه دچار گناهان عدیده ای شد و امامش و بلکه امامنش  و بلکه همه ی انبیاء را هم همه و همه را یکجا کشت و دست به هر جنایاتی که مایل بود هم زد و بعد در صدد رواندرمانی برآمد. این راه درمان و شفا دیگر چه سودی می رساند؟ و حال آنکه باید کارخانه ی آدمسازی را آن وقتی که می فرماید عاشورا و کربلا دریابد. امام حسین علیه السلام را باید دریابد.

بنده حقیر داشتم کتاب راه نجات دکتر محمد تیجانی را نگاه می کردم که فقط حدود 90 صفحه پیشگفتار برای معرفی کتاب و نویسنده اش دارد. غلط نکنم کتاب تجربه ی نویسنده را در تبلیغ اسلام در آمریکا بنظر می رسد که بازگو می کند و می تواند برای تبلیغ اسلام ناب محمدی بسیار مفید باشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یعنی اگر اسلام را در آمریکا بتوان درست تبلیغ کرد که همه و همه مسلمان شوند، یحتمل بتوان گفت که نصف بیشتر مسائل اسلام حل است و بلکه خورشید ولایت عالمگیر نیز نمایان شود.

 سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ ﴿٣٦ وَآیَةٌ لَّهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ ﴿٣٧ وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿٣٨ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ﴿٣٩ لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿٤٠ سوره مبارکه یس


این سوال در مقایسه ی نجوم بطلمیوسی و کپلری و گالیله ای و بلکه اینشتنی و گرانش کوانتمی و مدرنتر پیش می آید که اگر بر این حساب که الشمس کمثل الفلک تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم، سکاندار این کشتی خورشیدی که ما حول او می گردیم یا حتی از دیدگاه مشاهده گر خورشیدی یحتمل نیز او است که دارد حول ما می گردد، بالاخره کیست؟ این یعنی چه؟ یعنی اینکه یک روزگاری بوده است که بنظر می رسیده است که خورشید و ماه و ستارگان در شب و روز هر کدام در فلکهای خود در حرکتند تا اینکه خورشید در شب به استقرار خود می رسد و ماه و ستارگان نیز در شب به استقرار خود می رسند. و اما حال که ما می دانیم یا فکر می کنیم که می دانیم که این اجرام آسمانی و زمین همه و همه مدام در فلکهای خود در حرکتند و استقراری نمی یابند، تکلیف چیست؟ معادلات حرکتی آنها کدام است و نمایشات آنها در گرانشهای کوانتمی و فیزیک کلاسیک و مکانیک آسمانی و زمینی از چه قرار است؟ همین کسوف و خسوف را چطور باید به عنوان آیات الهی به حساب آورد و مسائل جبری و تحلیلی و توپولوژیکی و هندسی و مدل استاندارد فیزیکی و کوانتمی و ریاضی فیزیکی و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی آنها چطور می شوند؟ اصلا کجا مسائل از نوع قضا و قدری و جبری است و کجا اختیاری و مختارانه است؟ چطور می شود که می فرمایند اذا الشمس کورت. و لذا نیز هندسه ی درونی و بیرونی انسانهای فقیهِ مجاهدِ متدبرِ مشاهده گرِ آیات الهی چطور یحتمل منجر به از جمله کم بینایی یا نابینایی یا دیگر مشکلات مربوط به سلامتی و بیمه ی سلامتی انسانها می شوند؟ یا من اسمه دوا و یا من ذکره الشفاء. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ [اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ خِیَرَتِهِ] اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اِبْنَ سَیِّدِ اَلْوَصِیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ ثَارِهِ وَ اَلْوِتْرَ اَلْمَوْتُورَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ اَلْمُصِیبَةُ بِکَ [بِکُمْ] عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ اَلْإِسْلاَمِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی اَلسَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ اَلظُّلْمِ وَ اَلْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ اَلَّتِی رَتَّبَکُمُ اَللَّهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ [مِنْ] أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ وَ لَعَنَ اَللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اَللَّهُ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ شِمْراً [شَمِراً] وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اَللَّهَ اَلَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی [بِکَ] أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى اَلْحَسَنِ وَ إِلَیْکَ بِمُوَالاَتِکَ

وَ بِالْبَرَاءَةِ [مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ اَلْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ اَلظُّلْمِ وَ اَلْجَوْرِ عَلَیْکُمْ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ] مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِکَ وَ بَنَى عَلَیْهِ بُنْیَانَهُ وَ جَرَى فِی ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَشْیَاعِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اَللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاَتِکُمْ وَ مُوَالاَةِ وَلِیِّکُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ اَلنَّاصِبِینَ لَکُمُ اَلْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ فَأَسْأَلُ اَللَّهَ اَلَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی اَلْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی اَلْمَقَامَ اَلْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اَللَّهِ وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی [ثَارَکُمْ] مَعَ إِمَامٍ هُدًى [مَهْدِیٍّ] ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ وَ أَسْأَلُ اَللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّأْنِ اَلَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصَاباً بِمُصِیبَتِهِ مُصِیبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی اَلْإِسْلاَمِ وَ فِی جَمِیعِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ [اَلْأَرَضِینَ] اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ اَللَّهُمَّ اِجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ [فِیهِ] بَنُو أُمَیَّةَ وَ اِبْنُ آکِلَةِ اَلْأَکْبَادِ اَللَّعِینُ اِبْنُ اَللَّعِینِ عَلَى [لِسَانِکَ] وَ لِسَانِ نَبِیِّکَ [صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ] فِی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّکَ [صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ] اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اَللَّعْنَةُ أَبَدَ اَلْآبِدِینَ وَ هَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ اَلْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] اَللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اَللَّعْنَ مِنْکَ وَ اَلْعَذَابَ [اَلْأَلِیمَ] اَللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ فِی هَذَا اَلْیَوْمِ وَ فِی مَوْقِفِی هَذَا وَ أَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَ اَللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوَالاَةِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ [عَلَیْهِ وَ] عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ پس مى‌گویى صد مرتبه

اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْعِصَابَةَ اَلَّتِی [اَلَّذِینَ] جَاهَدَتِ اَلْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ [تَایَعَتْ] عَلَى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ جَمِیعاً پس مى‌گویى صد مرتبه

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ] اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلاَدِ اَلْحُسَیْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ پس مى‌گویى

اَللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ اِبْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ [اِلْعَنِ] اَلثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ اَلرَّابِعَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ اِلْعَنْ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ پس به سجده مى‌روى و مى‌گویى

اَللَّهُمَّ لَکَ اَلْحَمْدُ حَمْدَ اَلشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنِی شَفَاعَةَ اَلْحُسَیْنِ یَوْمَ اَلْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ اَلَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ اَلْحُسَیْنِ علیه السلام علقمه گفت که فرمود حضرت باقر علیه السلام که اگر بتوانى که زیارت کنى آن حضرت را در هر روز به این زیارت در خانه خود بکن که خواهد بود براى تو جمیع این ثوابها



خورشید ولایت را نمی توانید با ستارگان شب مقایسه کنید و در عین حال ما داریم که این الشموس الطالعه. و اما چند تا خورشید داریم؟! یعنی یک وقت هست که می فرمایند که ما خورشید داریم و یک وقت هست که می فرمایند که همین خورشید است که ستاره ای بوده است که حالا یحتمل بتدیل شده به ابرنواختری و بلکه سیاه چاله ای نجومی. دیشب با حاج آقایی در حرم حضرت معصومه علیه السلام  در این مورد که چطور می شود ثابت کرد که قرآن کریم وحی الهی است بحثمان بود و ایشان این آیه سوره یس را چندین بار بیان می داشتند:

وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿یس: ٣٨﴾


ولی بجای کلمه ی شمس، کلمه ی فلک را بکار می بردند. یحتمل ایشان داشتند امتحان می کردند که ببینند مخاطب می داند که بجای کلمه ی فلک باید شمس باشد یا خیر. این به خودی خود مسئله ی مهمی است برای کسی که ادعا می کند که چرا قرآن کریم وحی الهی است از آنجایی که این سوال نیز مطرح می شود که تو تا چه حدی اصلا با قرآن مجید آشنایی داری یا مایلی که آشنایی داشته باشی؟ و مثلاً آیا سوره ی یس که بزرگان عالمان قرآنی می فرمایند قلب قرآن است، را حفظی؟ می شناسی؟ می دانی؟ بلدی؟ ....

و اما اینجا یک سوال بسیار عمیقتری مطرح است و آن این است که آیا اگر امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز یحتمل در جایگاه ولی فقیه واقع خواهند شد وقتی ظهور بفرمایند، آنگاه تا چه حد هر ولایت فقیهی هم که ما داریم و خواهیم داشت نیز امام زمان خود است؟ یعنی آیا امام زمان یا صاحب امر یا ولی عصر عجل الله فرجه الشریف در طول زمان استمرار پیدا می کند و افراد مختلفی در وجهه ی او رجعت می فرمایند و همه و همه عین او هستند؟ یا مسئله غیر از این است هر چند که ما رجعت هم داریم و همه و همه خورشیدهای ولایتند. این سوال سختی است چرا که ستارگان شب و خورشید و حتی ماه بنظر می رسد که هیچ گاه با هم ملاقات نمی کنند مگر تا حدی در بین طلوعین. البته بعضی بنظرشان می رسد که ما حتی جنگ ستارگان هم داریم و حال آنکه این جنگی است بین ظلمات و نور که تا چه حد نور است که دارد بر ظلمات چیرگی می جوید و تا چه حد ظلمات می خواهد بر نور چیزه شود و کدام است که پیروز خواهد شد.

مثلاً آیا جایز است که بفرمایند که پوپ یا ولی فقیه هم رواندرمانی شده است. یا یک موقعی سیگار کشیدن مد بوده است و لذا این بنده خداها هم فرضاً نمی دانم سیگار می کشیده اند. و این در صورتی است که کسی که خود خرما می خورد نباید به کسی بگوید که خرما نخو؟ر! بنده حقیر بلکه بنظرم می رسد که مسئله دقیقاً یحتمل این نیست و بلکه حدوداً این است که ولی فقیه مد ظله العالی جایگاهی باید داشته باشند که همچون خورشید ولایت حضورشان و تنها حضورشان قاعدتاً شفابخش است. و لذا اینکه آن حضرت خود رواندرمانی شده باشند یا سیگاری باشند یا اهل لهو و لعب باشند کار را یحتمل از کمی تا خیلی خراب می کند! ولی خوب، همه ی اینها یحتمل برای ما قابل فهم و درک نیست چرا که

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس

یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید

تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین

که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان

میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سر گر نمی‌گنجی که اندر چشمه سوزن

اگر رشته نمی‌گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می‌دار

از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه‌ای گشتی

حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی

که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد


دکتر علیرضا بحرینی را می دیدم که چه مقالاتی دارند. زیاد نمی توانید ایشان را در آرشیو یا اینسپایر-هپ پیدا کنید و در سایت خودشان هم فقط نام مقالات آمده و خود آنها را ارائه نمی دهند. یحتمل بتوان در آی پی ام آنها را پیدا کرد! ولی بنده داشتم به این فکر می کردم که دکتر اکرم علیشاهی و دکتر افتخاری خوب است که پورفسور ماتیلده مارکولی را هم اگر بتوانند به یک کنفرانسی در مورد نظریه های زایبرگ-ویتن و گروموف-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن در آی پی ام دعوت کنند چرا که تا آنجایی که این حقیر اطلاع دارم ایشان در این زمینه ها هم بغیر از هندسه ی ناجابجایی و انگیزه های فاینمن و امثالهم متخصص بوده اند. با آلن کن و دکتر خلخالی هم که یک بار به ایران تشریف آورده اند. اگر اینطور شود که بنده حقیر یقیناً سعی خواهم کرد به آن کنفرانس حتماً بروم هر چند که دفعه ی پیش متاسفانه نتوانستم. یعنی هیچ کس هم برایم کارت دعوت نفرستاد که آقا شما هم تشریف بیاورید! همیشه بنده حقیر ذره ای ام از انبوهی از ذرات دیگر که آیا حالا همان ذره هم باشم یا خیر؟ کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّـهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿البقرة: ٢٨﴾

 إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿١٢ سوره مبارکه یس.  لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ ﴿الدخان: ٨﴾

شما همین مسئله ی کتاب موشها و آدمهای جان اشتاینبک را در نظر نمی گیرید، کتاب دیگرش را که قبلاً بحثش رفت را در نظر بگیرید. البته این مسئله ربطی هم به حصر شیخ عیسی قاسم یحتمل بفرمایید ندارد. و اما بنده مانده ام که آیا واقعاً همان اول کتاب که دختر یوشیا ماتیلدا نامیده می شود، در کتاب فرانکشتاین در بغداد احمد سعداوی آیا واقعاً اسمش همان ماتیلدا است یا اینکه مثل آن فیلم هالیوودی دیگری که صدا و سیما نشان داد که دختری بود که ویکی پدیا می گوید اسمش ماتیلدا است و در دوبله ی فارسی ماتیلدایی در تلویزیون بنده حقیر یادم نمی آید شنیده باشم. بعضی کارها خود 007 را می خواهد که مسائل را بر حسب انگیزه ی درست دریابد! و نه بر حسب انگیزاسیون.

این مقاله نیویورکر در مورد پوپ است:

https://www.newyorker.com/news/news-desk/the-popes-shrink-and-catholicisms-uneasy-relationship-with-freud

و این هم مقاله ای در مورد پنتاکوارکها است که کولابراسیون بل انجام داده است:

https://arxiv.org/pdf/1707.00089.pdf


ملانصرالدین را بردند که زوجی را عقد کند، وسط خطبه ی عقد یک مرتبه بلند شد به اعتراض که مگر بنده ی حقیر خودم چه ام هست که برای دیگران هی خطبه ی عقد بخوانم؟ مگر خودم چی از بقیه کم دارم که همه اش باید برای بقیه خطبه بخوانم و خودم هیچی؟ این دفعه که خودم بروم خواستگاری همان اول محکم می کوبم روی میز و می گویم که یا چهار تا با هم یا هیچی! حالا اگر می شد بگم پنج تا و نه فقط چهار تا هم می گفتم ولی حیف که نمی شود. همه گفتند که بابا تو دیگه کی هستی و زودی فرستادندش رواندرمانی! این چیزها را بنده حقیر یاد گرفته ام که یک چیزهایی نیست که بشود بسادگی باهاشان شوخی کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ذکر صلوات بر آنحضرت


اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ


إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿١٦٤ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّـهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّـهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّـهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ ﴿١٦٥ إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ ﴿١٦٦ وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا ۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ اللَّـهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ ۖ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ ﴿١٦٧ یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿١٦٨ إِنَّمَا یَأْمُرُکُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿١٦٩

سوره مبارکه البقره


وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ ﴿١٤ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمَـٰنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ ﴿١٥ قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ﴿١٦ وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ﴿١٧ قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ ۖ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿١٨ قَالُوا طَائِرُکُم مَّعَکُمْ ۚ أَئِن ذُکِّرْتُم ۚ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ ﴿١٩ وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَىٰ قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ﴿٢٠ اتَّبِعُوا مَن لَّا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٢١ وَمَا لِیَ لَا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٢٢ أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن یُرِدْنِ الرَّحْمَـٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّی شَفَاعَتُهُمْ شَیْئًا وَلَا یُنقِذُونِ ﴿٢٣ إِنِّی إِذًا لَّفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٢٤ إِنِّی آمَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ﴿٢٥ قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ﴿٢٦ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ ﴿٢٧


منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی ایجاب می کند که انسان ببیند چطور می تواند به امام زمانش برسد؟ دینش چیست؟ کتابش کدام است؟ فقه اش چیست؟ مرجع تقلیدش کیست؟ مثلاً اگر گفتند که لاک پشت و گراز و بودا هم جزو فرمهای خدایان نگهدارنده یا ویشنوی اند، و یکی دیگر از این فرمها هم یحتمل امام زمان در عهد کالکی است، مسئله چیست؟ همین، قولوا لا اله الا الله تفلحوا؟ فقه استدلالی اینجا کدام است؟

بنده حقیر اینطور بنظرم می رسد که وقتی ما گیر شیاطین و بلکه شیطان بزرگی افاده ایم که حتی هر دینی را نفی می کنند، خوب در این میان آن امام زمانی که هر چند در غیبت است ولی در زیر چتر سایه ی دین و مردمی دین مدار در پرورش است، آیا همچون خورشید و بلکه خورشیدهای تابان نمی درخشد؟ این همان امام زمانی است که بسبب گناهان همین شیاطین کوچک و بزرگ اگر ظهور یابند، چاها است که در انتظار او است و زندانها و تهمتها و جنگها و لامذهبی ها و بی دینی ها و بلکه همه و همه ی این شیاطین مدعی شوند که همه ی مشکلات انسانی و بشری از همین دین است که برمی خیزد و بلکه همه ی گناهان بشری تقصیر همین امام زمان است که اگر ظهور کند که دیگر واویلا. یعنی این شیاطین عدم وجود خود را در وجود دین و خدا و رسول و ائمه اطهار و امام زمان می بینند.

این است که شما خمینه هایی که دارید، تنگل را چطور تعریف می کنید؟! شما توابعی را دارید که روی فضای تانژانت در نقطه ای از این خمینه کار می کنند و بعد فضاهای تانسوری را نیز دارید که بعضی کوواریانت و بعضی کنتراواریانت هستند. و یک نظریه ی کوهمولوژی یحتمل برای وصل این فضاهای تانژانت و ساختار آنها در نقاط کل خمینه است. و جبرهای سی-ستاره C* و جبرهای فن نویمن جبرهای اپراتوری ای هستند که روی فضای هیلبرت توابعی که روی این فضاهای تانژانت کار می کنند. بنده عرضم این است که شما بخواهید در مکانیک آماری تغییرحالات انواع خمینه ها و فضاها را ترمودینامیکی بررسی کنید تا به آن حالت ایده آلی که مورد نظر است برسید، یحتمل هم حکمت متعالیه و هم نظریه حمیدی مجیدی و هم فقه را یادتان برود که کدام به کدام است! و کلکولس (calculus) و حسابان و آنالیز تابعی و هندسه دیفرانسیل و هندسه ناجابجایی و همه و همه اینها را می خواهد که این روزها خیلی خوب هم هست که می توانید از همان منزل خود هر چه خواستید انجام دهید. بنده از این دولت و دولت قبل و همه  و همه ی دولتهای جمهوری اسلامی ایران تشکر می کنم که سراً و علانیتاً این فرصت را برای این حقیر فراهم آورده اند که بتوان وجود مبارک امام زمان عجل الله وجهه و فرجه الشریف را در مقام ولی فقیه در یک سطح جهانی متصور شد و آن جهاد اکبر با نفس خویش را هر چه بیشتر به سر منزل مقصود برد و با شیطان و بلکه شیاطین بزرگ و کوچک همه و همه وارد جهاد شد. و در نهایت به امام زمان عجل الله فرجه الشریف ان شاء الله رسید. یک فضایی است که سعی دارد به امام زمانش برسد و یک فضای دیگری است که همه ی سعی اش در دشمنی با او است و حال آنکه همه ی عالم فطرتاً مسلمانند. و اینجا است که آن انقلاب حاصل از انفجار نور واقع می شود. البته مشکل اینجا است که این دو فضا مدام می توانند در هم آمیخته شوند و ذرات از یک فضا به آن فضای دیگر پرتاب شوند. و یکی از مشکلات این است که بعضی علم را در وصل شدن به امام زمان می بینند و بعضی دیگر آنرا در دجالهایی از همه رقم. و اما شما چطور حساب می کنید که دم صبح، ذرات نوری چطور از خورشید به زمین می رسند؟ با چه سرعتی است که آن اولین پرتو نور بر زمین می تابد؟ گویی اینجا همه چیز بینهایت است و بر حسب اعداد بینهایت تایی (infinite-adic) است. یعنی اگر سیستم اعداد ما ده-دهی است، سیستم اعداد آنجا بی نهایت-بی نهایتی است. حالا حساب کنیم ببینیم این اعدادی که هر رقم اش بینهایت است چقدر می شود! و فواصل در هندسه ی حاصله از آنها چطور می شود؟ آیا ما از این راه یوری مانین و ماتیلده مارکولی به هندسه ی آراکلوف می رسیم؟ یا چقدر می توان به ماورای آن رفت. به عنوان مثال، در نظریه های زایبرگ-ویتن، گروموف-ویتن، فلوئر-هیگارد-ویتن و امثالهم وقتی ما یک لینک یا گره هایی را مثل یک انتنگل در نظر می گیریم و بعد خمینه ای را با یک تناظر رویه های ریمانی به آنها طوری که یک خمینه ی سه یا چهار بعدی واقع شود، اینجا یک ابهامی می تواند باشد که آیا ما در مکانیک کلاسیک واقعیم در این خمینه ها یا در مکانیک کوانتمی؟ آیا مسئله نجومی است یا هسته ای؟ رایانه ام را همینطوری الکی فراماسونهای شیطانی ریستارت کردند اصلا حوصله ندارم.


اَللَّهُمَّ رَبَّ اَلنُّورِ اَلْعَظِیمِ وَ رَبَّ اَلْکُرْسِیِّ اَلرَّفِیعِ وَ رَبَّ اَلْبَحْرِ اَلْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ اَلتَّوْرَاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلزَّبُورِ وَ رَبَّ اَلظِّلِّ وَ اَلْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ اَلْقُرْآنِ [اَلْفُرْقَانِ] اَلْعَظِیمِ وَ رَبَّ اَلْمَلاَئِکَةِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ اَلْأَنْبِیَاءِ [وَ] اَلْمُرْسَلِینَ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ [بِاسْمِکَ] اَلْکَرِیمِ وَ بِنُورِ وَجْهِکَ اَلْمُنِیرِ وَ مُلْکِکَ اَلْقَدِیمِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ اَلَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِکَ اَلَّذِی یَصْلَحُ بِهِ اَلْأَوَّلُونَ وَ اَلْآخِرُونَ یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً حِینَ لاَ حَیَّ یَا مُحْیِیَ اَلْمَوْتَى وَ مُمِیتَ اَلْأَحْیَاءِ یَا حَیُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ اَللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاَنَا اَلْإِمَامَ اَلْهَادِیَ اَلْمَهْدِیَّ اَلْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ اَلطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّی وَ عَنْ وَالِدَیَّ مِنَ اَلصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اَللَّهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ [کِتَابُهُ] وَ أَحَاطَ بِهِ کِتَابُهُ [عِلْمُهُ] اَللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لاَ أَحُولُ عَنْهَا وَ لاَ أَزُولُ أَبَداً اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ اَلذَّابِّینَ عَنْهُ وَ اَلْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ اَلْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ] وَ اَلْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ اَلسَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ اَلْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ اَللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ اَلْمَوْتُ اَلَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ اَلدَّاعِی فِی اَلْحَاضِرِ وَ اَلْبَادِی اَللَّهُمَّ أَرِنِی اَلطَّلْعَةَ اَلرَّشِیدَةَ وَ اَلْغُرَّةَ اَلْحَمِیدَةَ وَ اُکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اُسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اُشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اُعْمُرِ اَللَّهُمَّ بِهِ بِلاَدَکَ وَ أَحْیِ بِهِ عِبَادَکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ اَلْحَقُّ ظَهَرَ اَلْفَسَادُ فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی اَلنَّاسِ فَأَظْهِرِ اَللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ اِبْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ اَلْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتَّى لاَ یَظْفَرَ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْبَاطِلِ إِلاَّ مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ اَلْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ وَ اِجْعَلْهُ اَللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لاَ یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکَامِ کِتَابِکَ وَ مُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلاَمِ دِینِکَ وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اِجْعَلْهُ اَللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ اَلْمُعْتَدِینَ اَللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ اِرْحَمِ اِسْتِکَانَتَنَا بَعْدَهُ اَللَّهُمَّ اِکْشِفْ هَذِهِ اَلْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرٰاهُ قَرِیباً بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ پس سه مرتبه دست بر ران راست خود مى‌زنى و در هر مرتبه مى‌گویى

اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ


اَللَّهُمَّ عَظُمَ اَلْبَلاَءُ وَ بَرِحَ اَلْخَفَاءُ وَ اِنْکَشَفَ اَلْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ اَلْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ اَلسَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ اَلْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ اَلْمُعَوَّلُ فِی اَلشِّدَّةِ وَ اَلرَّخَاءِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اَلَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ فَعَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً کَلَمْحِ اَلْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ مِنْ ذَلِکَ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اُنْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ وَ اِکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ یَا مَوْلاَیَ یَا صَاحِبَ اَلزَّمَانِ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿١٢٣ وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَـٰذِهِ إِیمَانًا ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ ﴿١٢٤ وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ ﴿١٢٥ أَوَلَا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لَا یَتُوبُونَ وَلَا هُمْ یَذَّکَّرُونَ ﴿١٢٦ وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا ۚ صَرَفَ اللَّـهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَفْقَهُونَ ﴿١٢٧ لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢٨ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩


البته وقتی یک عمری قرائت قرآن را درست تعلیم نگرفته و مثلاً با لهجه ی فارسی خواندیم، آنگاه به قول معروف درست قرائت کردن برایمان سخت می شود. این است که بزرگان می فرمایند توبه را عقب نیانداز. و هی امروز و فردا نکن. همین الان زیارت عاشورا بخوان و حسینی شو! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین.


این یعنی چه که کسی بنده و عبد شیطان شود؟ یک وجه قضایا و مسائل می تواند این باشد که حتی ولی فقیه هم داشه باشیم ولی تعداد معدودی حتی بدانند که حکمت متعالیه و فقه چیست؟ و لذا شیطان بتواند با کیک و حیله مردم را اغوا کند. قرآن کریم می فرماید که تدبر کن تفقه کن تفکر کن جتی جهاد فی سبیل الله کن. خدا و پیغمبر و امامت را بشناس. و اما اگر ما ولی فقیه را هم داریم و خودمان هم فقه و حکمت متعالیه و علوم مادی و الهی به روز شده را که باید بدانیم را نمی دانیم، به واقع برای خدا و رسول و پیغمبر و امام و بلکه ولی فقیه چه می خواهیم بکنیم و چطور ائمه ی اطهار را به جهانیان بشناسانیم؟ ملاحظه بفرمایید که شناخت امام حسین علیه السلام نیز فقه و حکمت متعالیه و ریاضی فیزیک می خواهد. دلیل اینکه ما برجام دو نمی خواهیم این است که مذاکره کنندگان برجام اسلام را نمی خواهند یا اگر می خواهند تا چه حد می خواهند؟ آیا مذاکره می کنند که توبه کنند و اسلام آورند و بنده ی خدا شوند یا مذاکره می کنند که بیشتر بنده ی شیطان شوند و به شیطنتهای خود ادامه دهند و به خیال خود به اسلام ضربه بزنند؟ وارد طلبگی علم و دانش شدن و آموختن علوم الهی لازمه اش این است که دست از بندگی شیطان بردارد و خداشناس شود تا بلکه امامش را بشناسد. و الا در فراماسونری و فرعونیت و شیطان صفتی خود برای خودش انواع بتها و صنمها و نیمه اله ها و شبه اله ها و انواع امامان دروغین را بسازد و بپرستد. معلوم است که این دنبال خدا نیست و بلکه فقه و حکمت متعالیه را نیز نمی خواهد چرا که آیات الهی را نیز نمی تواند دریابد و بلکه خودش را و کل بشریت را هم مچل کرده است و کل عالم را در سیاه چاله ای نجومی فرو برد برایش فرقی نمی کند. و در حقیقت همه ی اینها را می کند چرا که در میان همه ی بتها و صنمها و امامان دروغینی را که برای خود ساخته است را نیز در گردآبی از شیطان صفتی خود غرق کند و مصلح کند و بکشد و از بین ببرد. دلیلش این است که امام را می شناسد ولی برای دیگری و نه برای خودش. و دقیقاً شیطان صفتی اش بندگی اش در همین است. خودش به همان امامی که می سازد نیز باور ندارد. نیروگاه های انرژی هسته ای را می سازد، اما نمی داند که این انرژی را چطور مصرف کند که از روی آیات الهی تعادلی را در عالم ایجاد کند چرا که در درون خود نیز طغیانگر است. یا لااقل دست کم کم به طغیان است که دعوت می کند و نه به انسان کامل یا انسان متعادل و نه به عدالت و عدل چرا که به طغیان درون خود که می نگرد، عدالت و عدل الهی را نمی تواند باور کند. و لذا بر علیه فقه و حکمت متعالیه و علوم الهی و مادی نیز طغیان می کند و درس و بحث را نیز نفی می کند. و اسلام نمی آورد و بلکه در عین و حین شرک و نفاق و کفرش خود را از همه ی عالم نیز مسلمانتر می داند.

مسئله ی ما فقط بردن در مسابقه ی فوتبال نیست که موتورسوارها همه به خیابان آمده راه را بند آورده و ابراز احساسات شدیدی کنند. این یحتمل خوب هم باشد که می خواهند ابراز احساسات کنند. و اما مسئله این هم نیست که ما دقیقاً بدانیم تلفظات و قرائاتی که به قرائات پیامبر اکرم از همه نزدیکترند کدام است و لهجه های خود را آنطور تصحیح کنیم. قرائت مهم است ولی همه چیز نیست و بلکه خیلی چیزهای دیگری هستند که ما نمی دانیم و باید یاد بگیریم و نباید در یادگیری آنها غفلت کنیم و بلکه سر خود را بخواهیم کلاه بگذاریم و همینطوری روزگار بگذرانیم. این را حتی دشمن هم اینطور انجام نمی دهد و اینطور فرصتهایش را نمی سوزاند. بعضی کارها واقعاً جای تحیر دارد که دشمنیها و حب ریاستها تا کجاها می تواند ادامه پیدا کند. یحتمل اگر بتواند تا آنجا که بشر در جاه طلبیها خود کل عالم را به خاک سیاه بنشاند. إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿٢٠﴾. حب الدنیا راس کل خطیئه. این است که امامش و ولی فقیه اش را هم قویاً گم می کند تا آنجا که دیگر انسانیت را نیز گم می کند و به پستتر از حیوانیت می افتد. و این در چه حالی است؟ در حالی است که اسلام برای همه جهانیان است و امام زمان برای همه ی جهانیان است. و لذا مقتل خوانی واقعه ی کربلا عمامه زمین زدنها دارد که بلکه این بشر بالاخره امامش را سعی کند تا بشناسد و از خواب غفلت بیدار شود و در محضر کتب عظیمه ای همچون من لا یحضره الفقیه واقع شود. و بلکه از فقها و حکماء و اولیاء الهی گردد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

با سلامی دوباره،
بنده مثل اینکه خیلی پرچانگی کردم، ولی این را هم با اجازه تان می خواستم عرض کنم که در تفاوت بین سادات و عام همین بس که حضرت ولی فقیه دامت برکاته می تواند عام هم باشد، ولی امام زمان عجل الله وجهه و فرجه الشریف یقیناً از سادات است. عید شما مبارک و بلکه هر روزتان عید باد. بنده خودم یک بار با مسئولین کمیته ی امداد امام بحثم شد وقتی ایتام را بر حسب سادات و غیر سادات طبقه بندی می کردند که این کار غلط است. و اتفاقاً یک بار هم دقیقه ی نودی تلفن زدند که این بچه ریاضیاتش ضعیف است و برو کمکش کن. بنده هم رفتم. ولی متوجه شدم که امتحان آخر سال او است و من هم باید همه چیز را برای او در یک جلسه بگویم. اعتراض هم کردم که چرا اینطوری مرا خبر کردید. ولی فایده ای هم نداشت. خود این فرزند هم می گفت که فرزند شهید است و قلبش هم از لحاظ دریچه اش مشکلی دارد. بعد یک بار از این حقیر خواستند که بروم جلسه ی آنها. بنده هم رفتم و خوب حسابشان را رسیدم که چرا این چرا آن. و یک بنده خدایی هم آنجا بود که خیلی راحت به این حقیر گفت که حتی یک دیپلمه هم می توانست به این نوجوان کمک کند. یعنی برداشت من این بود که دارد می گوید تو داری بیخودی جوش می زنی و برای کارت بیش از حد مدرک و القاب داری و اورکوالیفاید هستی. یحتمل راست هم می گفت. جوش الکی فایده ای ندارد. یک بار حتی یادم هست که Planeterium برکلی که غلط نکنم روی تپه های برکلی هم بود، و در یاهو جابز تبلیغ کرده بود، و بنده برایش اپلیکیشن اینترنتی پر کردم! یحتمل بیش از ده سال پیش بود. بعضی کارها را انسان وقتی بعدها نگاه می کند می بیند خیلی خنده دار است.
راستی بنده حقیر این را هم عرض کنم که خانم دکتر علیشاهی را حدس می زدم شاگرد آقای دکتر افتخاری باشند، ولی اصلا حدس نمی زدم که در دانشگاه کلمبیا استادیار نیز باشند و آن هم در رشته ی همولوژی فلوئر که بنده نمی دانم چرا یک حالت دژا وویی مثل اینکه پیدا کرده است. یحتمل چون فکر کنم قبلاً هم در این مورد با حضرت عالی بحث هر چند شاگردی و طلبگی کرده ام. و در بعضی پستهای بلاگفای حضرت عالی هنوز احتمالاً موجود باشد هر چند که خیر چرا که سرورهای بلاگفا یادم رفته بود مشکل پیدا کرد و اکثر نظرات و بلکه یحتمل همه ی آنها پاک شد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
با سلام دوباره،
بنده حقیر باید عرض کنم که اینشتن یا رامانوجان هم مثل اینکه خیلی نمره های خوبی نگرفتند و حتی رامانوجان کارشناسی یا لیسانس هم نداشت ولی به یک نتایج عالی ای رسید که هنوز همه را متحیر گذاشته است. و اما بنده هنوز که هنوزه می روم در ویکی پدیا شرح حال بعضی از ریاضیدانها یا فیزیکدانها یا ریاضیفیزیکدانها یا بهتر بگویم فیزیکریاضیدانها را می خوانم چون برایم جالب است. در ضمن بنده با عرض معذرت فکر می کنم ریاضیات خیلی از فیزیک بیشتر سبقت می گیرد و بلکه شتاب برمی دارد. یعنی شما حساب کنید که کدام فیزیکدانی یا بقول معروف فیزیک پیشه ای می آید بخاطر شرف دوستش یا نامزدش دوئل کند که البته تا اینجای کار مربوط به ریاضیدان و فیزیک پیشه و غیر آن نیست. و بلکه مسئله این است که تا صبح قبل از دوئل می نشیند حل معادلات چندجمله ایها را می نویسد که حالا مثلاً اگر الفبا کم آوردید از الفبای یونانی و انگلیسی یا فرانسوی هم استفاده کردید، آنوقت از الفبای مثلاً چینی و امثالهم هم واردش کنید تا بالاخره مسئله حل شود. و مسئله را برای همیشه حل می کند طوری که بین حل معادلات چندجمله ای با رادیکالها و بسط میدانهای عددی معادل آنها و گروه های تقارن میدانها تناظری ایجاد می کند که اگر زنجیره ی گروه های آرتینی یا نوتری قابل حل باشند، آنگاه میدانها و لذا معادلات متناظر آنها نیز قابل حلند و برعکس. و بعد می رود دوئل و کشته هم می شود. ولی راه حلش برای همیشه در ریاضیات به عنوان یک شاهکار باقی می ماند. یحتمل دانشگاهش را هم تمام نکرده بوده و کارشناسی اش را هم نگرفته بوده و جوان جوان در دوئل کشته می شود. خوب، این را شما چه می گویید؟
البته بنده هر دفعه که می خوانم که استیو اسمیل استاد دکتر سیاوش شهشنهانی هم در درس فیزیک هسته ای نمره ی اف گرفته بوده و حتی بعدها هم نزدیک بوده که از دانشگاه بیرونش کنند، همینجووری هاج و واج می مانم که این بابا دیگر چرا؟ یعنی چه؟ مگر می شود؟ التفات می فرمایید؟ یحتمل از این مثالها ما کم هم نداشته باشیم که آن وسطها یک مشکلات جدی ای هم ایجاد شده باشند. مثلاً شما همین داستان خشم و هیاهوی ویلیام فالکنر را توجه کنید که به چهار روایت هم نوشته است. انسان دلش می خواهد که بیشتر از یک بار و بلکه چندین بار آنرا بخواند. درست مثل همین قصه ای است که بنده درباره فیلترینگ و انتی فیلترینگ گفتم و اینکه اگر برای هر کسی صدا و سیما و ماهواره و اینترنت و دیگر رسانه های جمعی این فرصت را داشتند که جداگانه و بطور شخصی و واقعاً ارتباط برقرار کرده و همچون تلفن خصوصی با آنها آنلاین شوند، چه می شد؟ هیچی، یحتمل یک ریاضیدانی فقط از همه ی اینها در طیفهای مختلف ترانسفورم فوریه ی آنها را بگیرد و بعد انتگرالگیری کند. در صورتی که فیزیکدانی یحتمل همه ی اینها را امواج الکترومغناطیسی محض دیده و عرضه بدارد که شما حتی وارد همه ی طیفهای ماورای بنفش و مادون قرمز هم نشده اید و در این طیف از امواج رادیویی و مغناطیسی واقعید. و این هم بیش از حد خسته کننده است. البته باز بنده عرض کنم که اینکه چطور کسی بخواهد یک کره ای را برایش یک هموتوپی پیدا کند که آنرا بطور هموار زیر و رو کند، یحتمل فیلمش را هر چقدر ببیند بگوید که یک بار دیگر هم می شود نشان دهید؟! شده خود استیو اسمیل هم بیاید توضیح دهد. یعنی باید همولوژی و هموتوپی را دانست و اثبات مسئله را هم دید تا بلکه طلبه و شاگرد باورش شود که بله درست است. می شود داخل کره را بیرون کشید و داخل و خارجش جاهایشان را عوض کنند و خلاصه مثلاً کره ی دو بعدی را در فضای سه بعدی زیر و رویش کرد. و اما حالا شما بیایید و این اثبات را که در یکی از ژورنالهای ریاضی خیلی سالها پیش است را بخواهید بیابید. یا می گویند که کتابها را آب گرفت چرا که آژیر کشید و آبپاشها روشن شد و هیچی کل کتابها و ژورنالها را خیس کرد انگار که طوفان هاروی و ایرما و بدتر از آن و بلکه از آن آتشفشانهای جاناانه ی هاوایی که تا اقیانوس می ریزد آمده بوده است.
یعنی حرف بنده این است که همین فیلترینگ و انتی فیلترینگ نیست که مسئله را حل می کند و بگوییم که باشد آشوب می شود و نباشد هم آشوب می شود. و بلکه هر کدام از این کارها یک میدانی و بلکه میدانهایی را برای فرد فرد افراد جامعه ایجاد می کنند که بسته به بی تفاوتی یا حساسیت طرف به این مسائل می توانند خیلی تاثیرپذیر هم شوند و اینجا هم باید بر حسب طیفبندهایی انتگرالگیریهای و بلکه سریهای فوریه ای را در نظریه های فوریه ایجاد کرد. یعنی مثلاً بنده هنوز باید همین تناظرات میدانها و گروه های را که برایش جان تیت اتفاقاً در تز دکترایش هم یک نظریه ی فوریه ای نوشته است را دقیقاً یک روزی مطالعه کنم ببینم چه میگوید.
عرض بنده این است که حساسیتها و بی تفاوتیها می تواند بر حسب فرد فرد افراد جامعه نیز متفاوت شوند چرا که واقعاً هم ایرادات و مشکلات فیزیکی ای در آنها نهفته اند و از جمله مشکلات بینایی یا شنوایی و کهولت سن و .... و اتفاقاً اینجا نظریه ی فوریه در طبقه بندی مسائل فیزیکی و پزشکی و بلکه فیلتر کردن نوع طبقه بندیهای فیلترینگها نیز خیلی کاربرد داشته باشند. کجا باید فیلتر کرد و کجا نباید. کجا حتی مسئله مذهبی و الهی است و کجا ریاضی فیزیکی است؟ و کجا مسئله حکمت متعالیه است؟ و کجا شرک محض است و کجا بلکه وارد کفر شده ایم و کجا حتی فقط نفاق باشد. یعنی اگر زن و شوهری با هم دعوایشان شد، لزوماً معنی اش این نیست که الان است که کیمیا خاتون را شمس تبریزی از پا در بیاورد. و اما دعواها یک طیفی هم باید داشته باشد.
یعنی یک وقت هست که سیستمی خیلی داغ شده است و الان است که انگار دارید یک کاپوچینویی درست می کنید و هر لحظه همش بزنید یا نزنید فیس و پف می کند شیر و قهوه و آب جوش همه و همه می زند از فنجان بیرون. یا اگر باروت هم بدان اضافه کنید، یحتمل انفجاری هم ایجاد کند. و اما اینکه چطور حضرت یونس قومش را نفرین کرد و بعد خودش گذاشت رفت و مردمش هم مسئله را فهمیدند و بلکه توبه کرده و آنگاه خطر رفع شد، و برعکس حضرت یونس بود که ماهی خوردش و بعد او را تف کرد توی یک جزیره ای و حالا هی کدو بخور کی نخور. این هم خودش مسئله ای است. یعنی می آید جامعه را ارشاد کند، خودش مثلاً متهم می شود به اینکه بابا تو چه فراماسونی هستی. تو دیگه کی هستی؟ التفات می فرمایید؟ و پرتابش می کنند بیرون از جامعه. و فرقی هم نمی کند که در جامعه ی قبل از انقلاب باشد یا بعد از انقلاب. سیستم را نمی شود به هم ریخت و اگر چنین کنی و تحملت نکنند، گویی سوت می شوی بیرون از آن. مخصوصاً اگر بیش از حد هم بدتر از این بنده ی حقیر خالی بندی کند و زیادی حرف بزند. صاف و پوست کنده می فرمایند آقا زیپش کن برو دنبال کارت.
شوخی ندارد. و اما بعضی هم می فرمایند که دختر اول باید حیا یاد بگیرد و مثلاً بداند که باید نماز بخواند تا اینکه حجاب هم حالیش شود و نمی شود این را با استدلال به کسی آموخت. ولی آیا واقعاً این کار استدلالی نیست؟ یعنی آیا استدلالی می شود مثلاً به رئیس جمهوری ایراد کرد که آقا شما چرا خانمت ججاب را رعایت نمی کند؟ یا چرا چادری نیست؟ حالا صهیونیست باشد یا نباشد. چه فرقی می کند که لبنانی است یا فلسطینی است یا سوری است یا عراقی است یا ایرانی است یا سعودی است یا حتی میانماری است؟ ولی فرقی می کند. فرق نمی کند؟
یعنی توجه بفرمایید که ما حتی استدلال داریم که شرک غلط است همانطوری که نژادپرستی غلط است. و هر که تقوایش بیشتر بود همو او است که از همه برتر است و مسئله ی نژادی و عرب و عجم و میانماری و روهینگیایی و آمریکایی و فلسطینی ندارد. البته فلسطینیها  اسرائیلیها هم بدجوری با هم مشکل دارند و صد در صد مشکل از اسرائیلیها است که ادعایشان می شود که اسرائیل مال آنها است و نه مال فلسطینیها. در صورتی که کل عالم مال مسلمانها است. و این را بنده جای دیگری استدلال کردم. فقهی استدلال دارد که آقایان خانمها کل عالم مسلمانند و لااقل فطرتاً است که مسلمانند. حالا به کفر و شرک و نفاق و هزار جور مشکلات فسق و فجور می افتند، این دیگر تقصیر خودشان است که تا آنقدر جنگ و خونریزی راه نیاندازند که به راه های غلط خود ادامه دهند، سیربشو نیستند.
این یعنی چه؟ شما همین بوداییهای خودمان را در نظر بگیرید. از یک طرف حضرت بودا می فرمایند که هندی بود. و اتفاقاً خیلی از بوداییها هم غیرهندی هستند. اینجا مسئله مثل مسئله ی سیکها نیست که هم گورو نانک به مکه رفته بوده و آیین و سنت حج تمتع یا حج عمره را برگزار کرده بوده و هم آیین هندو را می دانسته و لذا شاگردان او هم بین مسلمانان و هم بین هندوها زندگی می کنند و اما آیین خاص خود را دارند.
اما حضرت بودا را هندوها و بخصوص همین هاری کریشناها می فرمایند که فقط یکی از فرمهای ویشنو است. و بلکه ماهی و فیل و ناراسیمهان و تریویکرام و راماچندرا یا سیتا-رام و گراز و راما-کریشنا و حالا دو تا ویشنوی دیگر هم داریم و بنده یادم نیست که ویشنواها می فرمایند که راما کریشنا است که از همه بالاتر است و هر چند که بعضی هندوها به براهمان و شیوا نیز بیشتر معتقدند تا ویشنو. و اما صد در صد هم بوداییها می فرمایند که بودا است که انسان را به نیروانا می رساند و بلکه انسان کامل شدن راهش این است که انسان متعادلی باشی تا به نیروانا آیا بتوانی برسی آیا نتوانی و روشنفکری و نیروانا و رهایی کار هر کسی نیست. یعنی چه؟ یعنی اینکه مثلاً یحتمل طرف خیلی فراماسون یا متخجر یا آخوند و طلبه ی درباری است و بلکه فکر می کند که نخیر خیلی برای همه رهایی بخش و روشنفکر و حتی انقلابی سه آتشه ی از خود گذشته ای است که راه نجات را یافته و به کمال رسیده و دیگر هیچ کس غیر از او بلد نیست چطور به کمال برسد.
اسلام اینجا  است که می گوید آقایان خانمها، قولوا لا اله الا الله تفلحوا. چرا دنبال کمتر از خدا می روید؟ آیا اینها برای شما کاری می توانند بکنند؟ ایا مسیحیان و یهودیانی که صهیونیست شیطان صفت شده و در عین حال ادعای خدایی کنند بهترند یا در بندگی خدا راه و سرمشق رسول و ائمه را پیش گرفتن و به نفاق و شرک و کفر نیافتادن و راه کمال را پیمودن و با کفار جنگیدن؟ یعنی هم جهاد را داریم و هم حکمت متعالیه را و هم فقه را هم هم نظریه های حمیدی مجیدی را. خوب، دیگر شما چه می خواهید؟ نمی شود گفت که بنده ی طلبه و شاگرد با آخوندها خیلی لجم و از همه بیشتر هم با شهید مطهری است که لجم. و لذا، برای همین هم این حرفش را که برای اینکه به نیروانا برسیم یعنی ببخشید برای اینکه انسان کاملی شویم، خوب است که انسان متعادلی هم باشیم. یعنی این غیر از همین حرف شهید مطهری است که می فرمایند: اگر انسان کاملی نیستیم، لااقل انسان متعادلی باشیم. یعنی غیر از این است که بابا هی توی سر و کله ی هم نزنید! چقدر می خواهید توی سر و کله ی هم بزنید؟ یعنی شما بگویید توی سر و کله ی هم نزنید، اینها می روند متکی برمی دارند توی سر و کله ی هم می زنند. بفرمایید که با متکی نزنید، می روند با چماق توی سر قورباغه های الکترونیکی شهر بازیها تمرین می کنند. بابا توی سر و کله ی هم نزنید نمی فهمید چیست؟ بالاخره طیفهای مختلفی دارد و باید اگر گسسته است یک جوری سریهای فوریه را اعمال کرد و اگر پیوسته است، انتگرالهای فوریه و ترانسفورمها و انتقالهای متناظر آنها را اعمال کرد. تا بالاخره یک جوری متعادل شدن را یاد بگیریم و بلکه بعضی به آن انسان کامل بتوانند نزدیک شوند و بالکل از سیستم سوت نشوند و بدتر از این حقیر بروند کره مریخ! شوخی که نیست. عمر حضرت نوح می خواهد و کشتی نوح و بلکه آن صبر پیامبرگونه را که طرف دانشمندی مسلمان باشد و تظاهر به اسلام نکند که مبادا مردمش را که به گوساله پرستی افتاه اند را نتواند درست به اسلام دعوت کند. و تازه حضرت موسی ای پیامبرگونه بیاید ریشش را بگیرد و اعتراض کند که چرا به راه فساد رفتی و مردم را گمراه کردی؟ یا مسئله خضر است و حضرت موسی. کدام به کدام است؟ هر کسی دارد راه خودش را می رود. همراه شدن است که کار می برد. و اما بچه شدن آنجا است که طرف خود را مدام گرفتار شیطان کند و بس.
این دفعه بنده حقیر اینجا نخواهم نوشت و فقط در وبلاگ خودم می نویسم. یحتمل بعضی بیایند آنجا و آنرا بخوانند هر چند که عده ی خیلی معدودی باشند. مسئله ولی فقیه است و بس. بقیت الله خیر لکم این کنتم مومنین غیر از این همه شرک است و کفر است و نفاق. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

راجع به کلیفورد سوارتز و کتابش ذرات بنیادی در اینترنت  آمده است. مثلاً:


https://www.amazon.com/Fundamental-Particles-Clifford-Swartz/dp/0201073862

https://www.aapt.org/Programs/grants/swartzbio.cfm


و جالب است که آمازون دات کام هنوز این کتابش را می فروشد. بنده حقیر فکر می کردم این حقیر است که کتابش را از دست بر و بچه ها نجات دادم که ورق ورقش نکنند! بفرمایید! این هم از تصورات و بلکه تخیلات این حقیر است.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


این الشموس الطالعه*

در دوران امام زمان عجل الله تعالی وجه الشریف عقل و خرد انسانها، آگاهی انسانها، در یک سطح بسیار بالایی است، یعنی رهبری ولی خدا آگاهی بخش است، مثل خورشیدی است که در فضای جامعه و در فضای بشریت می درخشد و تاریکی ها را می زداید. رهبر انقلاب (66/01.22)


*فرازی از دعای ندبه

کجایند خورشیدهای تابان

تلگرام


آداب زیارت امام زضا علیه السلام

...

قبولی زیارت معنایش این است که آن فیضی که از ملاقات این ولی خدا به ملاقات کننده می رسد، آن فیض به شما برسد؛ این معنای قبولی زیارت است.


1. به حضور امام توجه کنید

2. با امام حرف بزنید

3. سلام بدهید

4. با هر زبانی زیارت کنید

5. زیارتهای ائمه را بخوانید

6. با دل حرف بزنید

7. زیارت جامعه ی کبیره بخوانید

8. در زیارت به مخاطب آن متوجه باشید

9. دلتان به امام متصل باشد

10. داخل حرم نماز بخوانید، ذکر بگویید

بمناسبت ایام شهادت امام رضا، 82/06/01


امروز 12 سپتامبر 2017 مصادف با 20 شهریور 1396 و 22 ذی الحجة 1438 بود! بنده حقیر داشتم بعضی از وبلاگهای علمی یا مذهبی مثل Preposterous universe/ Sean Carroll یا Not even wrong/Peter Woit یا Undevided Looking/Aron Wall نگاه می کردم. در سایت پیتر ویت، به مقاله ای در گرانش کوانتمی از رابرت دیکگراف بنام (To solve the biggest mystery in physics, join two kinds of laws)  در مجله ی کوانتا اشاره شده است که در آن به واژه ای که معنایش همان بلوکهای ساختمانی یا building blocks است اشاره شده است. بنده حقیر نیز این واژه را در ویرایشی از مقاله ای که در اینترنت نیز مدتی یعنی دقیقاً یک سال ارائه شد، بکار بردم. حالا درست یادم نیست که آیا در آن ویرایشی که در اینترنت بکار بردم، این واژه بکار برده شد یا نه. باید نگاه کنم، و حالا که نگاه می کنم می بینم دقیقاً خیلی هم دم دستم نیست!

و اما این واژه از کجا آمد؟ بنده قبل از این عرض کنم که ویکی پدیا مقاله ای دارد راجع به کوارکها که در مورد تاریخ کوارکها می فرماید که گل-من و زوایگ  در 1964 بوده که کوارک را یافته اند و زوایگ آنرا چیز دیگری یعنی "آسها" نامیده است. و اگر تاریخ کوارکها را گوگل کنید به احتمال یا یقین موجودیت پنتاکوارکها که اخیراً کشف شده اند نیز می رسید! ولی بنده حرفم این است که این واژه ی بلوکهای ساختمانی را حقیر در کتابی بنام ذرات بنیادیکه نویسنده اش کلیفورد شوارتز است یافتم که از ورق ورق شدن یا دور انداختنش بنوعی جلوگیری کردم. کپی رایت کتاب 1965 است یعنی یحتمل کتاب در 1965 چاپ شده است ولی پیش گفتارش را شوارتز در ستونی بروکس نیویورک در نوامبر 1964 نوشته است. و لذا با اینکه کتاب راجع به ذرات بنیادی است و اما اثری از کوارکها یا مدل استاتدارد ذرات فیزیک در کتاب نمی بینید.

در حقیقت، این کتاب که بنوعی افست است متعلق به برادر این حقیر بوده است که زمانی که در دانشگاه شریف در رشته ی فیزیک تحصیل می کرده اند، این کتاب نیز یحتمل جزو کتابهای درسی ایشان بوده است. و لذا بنده باید عرض کنم که این کتاب را توانستم دوباره احیاء کنم با اینکه بنوعی امروزه منسوخ شده است.

بنده این را هم سریعاً قبل از اذان عرض کنم که یکی از دلایلی که ما به سایتهای دانشمندان می رویم و جوابی از آنها نمی گیریم این است که مثل مسائل یا قضایا مثل مثل کهکشانها و بلکه ستارگان و کوتوله های سفید و ... سیاه چاله ها و طبقه بندی آنها بر حسب قدر و میزان گرما و سرمای آنها است و اینکه در آسمان شب ما یک نقطه ای یا مجموعه ای از نقطه هایی را مشاهده می کنیم که منظومه ها و صحابیها و کهکشانهایی را یحتمل شکل داده اند. و اما در طول روز یک مرتبه می بینیم که یک ستاره ای ظاهر شد که ما آنرا به عنوان خورشید در منظومه ی شمسی می شناسیم. و حالا خوب، ماه را هم در شب داریم دیگر. و لذا اصل قضایا چیست؟!!! و الله اعلم. مثل این است که بپرسید آیا از حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی می توان به اسلام و مسلمانی رسید همانطور که می فرمایند اینشتن نیز مسلمان بود و بلکه به نوعی بشود گفت که همه ی دانشمندان واقعی مسلمانان اند هر چند که یحتمل به زبان نیاورند که چنین است. و اما هنوز بعضی یحتمل این نکته را نیز زیر سوال ببرند که پس طلبه ها و آخوندهای ما در دعواهایی که با هم دارند و از جمله خود تو چقدر مسلمانی؟!!! این یک دعوایی می شود که خوشبختانه یا بدبختانه تمامی ندارد مگر اینکه به لطف ولی فقیه دامت ظله العالی یا امام زما عجل الله فرجه الشریف خاتمه یابد. اتفاقاً یک گفته ای از حضرت ولی فقیه در تلگرام دیدم که ان شاء الله در پست بعد خواهم آورد و بلکه در همین پست می آورم! آمدم نظر را ارسال کنم و دچار خطای سرور شد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

و اما بعضی یحتمل اشکال کنند که حتی در اسلام هم ما نباید به کارخانه های آدم سازی بیاندیشیم و بلکه اجتماعات است که مهم است. و این در صورتی است که ذره ذره ی است که انسانها یا درست شکل می گیرند یا بلکه بطور غلطی خراب می شوند. و از همه مهمتر این است که ذره ذره است که یا به مرور زمان و بالاخره در نهایت به ولایت فقیه دامت ظله العالی و امام زمان عجل الله تعالی وجهه فرجه الشریف و خورشید ولایت وفادار می مانیم و به لقائ الله می پیوندیم یا ذره ذره به او خیانت کرده و در نهایت از لعنت شدگان جهنمی خدای ناکرده کسی شود. و لذا، فقط یک نفر است که در همه عالم امام زمان عجل الله وجهه فرجه الشریف است و حالا می خواهد در غیبت باشد یا حضور خارجی دارد. این را بهتر می توان از طریق توپولوژی و هندسه ی اعداد پی تایی (p-adic numbers) و ایدلها و ادلها و بلکه اعداد "بینهایت تایی" (iinfinite-adic numbers) نیز دریافت. ملاحظه بفرمایید که ما در میدانهای متناهی ای که واقع می شویم، و بعد بسط آنها را در تمامیت این میدانها با valuation یا قدر مطلق اعداد پی تایی حساب می کنیم، توپولوزی حاصله گسسته و بلکه کاملاً غیرمتصل  (totally disconnected separated complete p-adic fields) است. این را شما چطور در آسمان شب تصور می کنید؟ این همه ستارگانی داریم که بصورت نقطه هایی در آسمان شب در میان ظلمات می درخشند و ماه و خورشید نیز در این میان در شب و روز بصورتی تک و انگار زیر نور اسپات لایت خودشان درخشانند.

و اما وقتی از آسمانهای شب و روز به زمین و دریا و اقیانوس سفر کرده و بیشتر زمینی شویم، چه می شود؟ ملاحظه بفرمایید که ما شهرهایی در روی خشکیها داریم که در کشورهایی واقعند که مرزهایی اینها هم کما بیش ثابت یا متغیر می توانند باشند همانطور که ساحلها و مرزهای آبی دریاها نیز کما بیش با امواج دریا مدام در حال تغییرند.  و اینها همه از آن خدا است. و مسلمانی از همینجا است که نشات می گیرد. و امام زمان عجل الله تعالی وجهه و فرجه الشریف است که از هر لحاظ که حساب کنیم از بهترین بندگان خدا است و مظهر مسلمانی است و همین است که باعث می شود متوجه شویم که خورشید ولایت فقیه است که همه چیز است در کل عالم معنی و ماده و الهیات. چرا؟ برای اینکه وقتی می خواهید هندسه معرفت دینی را بر حسب منزلت عقل بیابید چنین است. یعنی فرض بفرمایید که این همه کشورها و شهرها داریم در عالم که یحتمل از هم گسسته و غیرمتصل است که بنظر می رسند و در این شهرها این همه افراد داریم که هر کدام دارند کاری انجام می دهند و به صورتی امرار معاش می کنند. و اما چه چیز است که دلهای همه ی این افراد بشر را و بلکه همه ی این مسلمانان عالم را که همه و همه فطرتاً مسلمان اند را به هم متصل می کند. و به واقع هندسه ای را در عالم بوجود می آورد که با توپولوژیهای مختلف هندسه های مختلفی را به خود می پذیرد. لذا به حق و به واقع این ولی فقیه و امام زمان عجل الله وجهه و فرجه الشریف است که همه ی عالم را و هر چه هست و نیست را درست و مستقیم و به حق تعیین می کند. اللهم اعطه فی نفسه و ذریته و شیعته و رعیته و خاصته و عامته و عدوه و جمیع اهل الدنیا ما تفر به عینه و تسر به نفسه و بلغه افضل ما امله فی الدنیا و الاخره انک علی کل شیء قدیر. البته شما اینجا یک معنای دیگری را می یابید که مسیحیان تبلیغ می کنند و همینطور هم ویشنواهای هندی و غیرهندی یعنی هاری کریشناها نیز همین را می گویند که خدا همان مسیح علیه السلام یا کریشنا است. این معنا را پیغمبر عظیم الشان اسلام نفی می فرمایند و قویاً نیز نفی می فرمایند در عین حالی که آن حضرت  به حکمت و فقه و حتی نظریه های حمیدی مجیدی و علم و دانش تشویق می فرموده اند. البته اینکه در درون حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم و امام زمان عجل الله وجهه فرجه الشریف در غیبت یا در هنگام ظهور آن حضرت دارد چه می گذرد از اسراری است که یحتمل بتوان گفت که فقط خدا می داند و بس همانطور که در درون دشمنان آن حضرت نیز فقط خدا می داند که دارد چه می گذرد. و اما اینکه خدا را با هر شخصی کسی اشتباه بگیرد، یک شرکی است که نابخشودنی است. البته هنوز وقتی ما به بندگی خدا می رسیم و بلکه بتوانیم حضور امام زمان را نیز درک کنیم، باز خواهیم دید که مسائل زیادی است که باقی می مانند که از جمله این است که همه ی عالم متعلق به اسلام و امام زمان است و نه متعلق به صهیونیسم که از جمله دشمنان امام عصر است. و این از بدیهیات حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی می تواند به حساب آید آنطور که در آیه ی مبارکه ی سوره قصص آمده است و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ان تجعلهم ائمه و ان نجعلهم الوارثین. موضوع این است که اتصال زمین و آسمان بوسیله ی امام عصر است که صورت می پذیرد هر چند که هر چقدر به سایتهای دانشمندان بغیر از معدودی از آنها برویم و بلکه به آنها نظر بدهیم انگار کسی آنجا نیست و بلکه مسلمانی ای در کار نیست و حال آنکه این یحتمل از بابت گسسته و غیرمتصل بودن توپولوژی بکار گرفته شده است که گویی وسط طوفانهایی گیر کرده اند که نمی دانند هر آن چطور یحتمل تغییر حالت دهد. آیا طوفان در حال فروکش است یا اینکه دارد شدت می گیرد آنطور که آیا به آیات الهی و خصوصا ولی فقیه و امام عصر و خورشید ولایت درست دارد توجه می شود یا خیر؟  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ


دیروز 11 سپتامبر بود! بنده حقیر داشتم بعضی از وبلاگهای علمی و مذهبی مثل Preposterous universe/ Sean Carroll یا Not even wrong/Peter Woit یا Undevided Looking/Aron Wall نگاه می کردم. در سایت پیتر ویت، به مقاله ای در گرانش کوانتمی از رابرت دیکگراف بنام (To solve the biggest mystery in physics, join two kinds of laws)  در مجله ی کوانتا اشاره شده است که در آن به واژه ای که معنایش همان بلوکهای ساختمانی یا building blocks است اشاره شده است. بنده حقیر نیز این واژه را در ویرایشی از مقاله ای که در اینترنت نیز مدتی یعنی دقیقاً یک سال ارائه شد، بکار بردم. حالا درست یادم نیست که آیا در آن ویرایشی که در اینترنت بکار بردم، این واژه بکار برده شد یا نه. باید نگاه کنم، و حالا که نگاه می کنم می بینم دقیقاً خیلی هم دم دستم نیست!

و اما این واژه از کجا آمد؟ بنده قبل از این عرض کنم که ویکی پدیا مقاله ای دارد راجع به کوارکها که در مورد تاریخ کوارکها می فرماید که گل-من و زوایگ  در 1964 بوده که کوارک را یافته اند و زوایگ آنرا چیز دیگری یعنی "آسها" نامیده است. و اگر تاریخ کوارکها را گوگل کنید به احتمال یا یقین موجودیت پنتاکوارکها که اخیراً کشف شده اند نیز می رسید! ولی بنده حرفم این است که این واژه ی بلوکهای ساختمانی را حقیر در کتابی بنام ذرات بنیادیکه نویسنده اش کلیفورد شوارتز است یافتم که از ورق ورق شدن یا دور انداختنش بنوعی جلوگیری کردم. کپی رایت کتاب 1965 است یعنی یحتمل کتاب در 1965 چاپ شده است ولی پیش گفتارش را شوارتز در ستونی بروکس نیویورک در نوامبر 1964 نوشته است. و لذا با اینکه کتاب راجع به ذرات بنیادی است و اما اثری از کوارکها یا مدل استاتدارد ذرات فیزیک در کتاب نمی بینید.

در حقیقت، این کتاب که بنوعی افست است متعلق به برادر این حقیر بوده است که زمانی که در دانشگاه شریف در رشته ی فیزیک تحصیل می کرده اند، این کتاب نیز یحتمل جزو کتابهای درسی ایشان بوده است. و لذا بنده باید عرض کنم که این کتاب را توانستم دوباره احیاء کنم با اینکه بنوعی امروزه منسوخ شده است.

بنده این را هم سریعاً قبل از اذان عرض کنم که یکی از دلایلی که ما به سایتهای دانشمندان می رویم و جوابی از آنها نمی گیریم این است که مثل مسائل یا قضایا مثل مثل کهکشانها و بلکه ستارگان و کوتوله های سفید و ... سیاه چاله ها و طبقه بندی آنها بر حسب قدر و میزان گرما و سرمای آنها است و اینکه در آسمان شب ما یک نقطه ای یا مجموعه ای از نقطه هایی را مشاهده می کنیم که منظومه ها و صحابیها و کهکشانهایی را یحتمل شکل داده اند. و اما در طول روز یک مرتبه می بینیم که یک ستاره ای ظاهر شد که ما آنرا به عنوان خورشید در منظومه ی شمسی می شناسیم. و حالا خوب، ماه را هم در شب داریم دیگر. و لذا اصل قضایا چیست؟!!! و الله اعلم. مثل این است که بپرسید آیا از حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی می توان به اسلام و مسلمانی رسید همانطور که می فرمایند اینشتن نیز مسلمان بود و بلکه به نوعی بشود گفت که همه ی دانشمندان واقعی مسلمانان اند هر چند که یحتمل به زبان نیاورند که چنین است. و اما هنوز بعضی یحتمل این نکته را نیز زیر سوال ببرند که پس طلبه ها و آخوندهای ما در دعواهایی که با هم دارند و از جمله خود تو چقدر مسلمانی؟!!! این یک دعوایی می شود که خوشبختانه یا بدبختانه تمامی ندارد مگر اینکه به لطف ولی فقیه دامت ظله العالی یا امام زما عجل الله فرجه الشریف خاتمه یابد. اتفاقاً یک گفته ای از حضرت ولی فقیه در تلگرام دیدم که ان شاء الله در پست بعد خواهم آورد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


با سلام،
خانم دکتر محترم، بنده حقیر فقط می خواستم عرض کنم که این انترنت و این رایانه ی بنده حقیر است یا چیست؟ بنده نمی دانم. ولی می توانم به یقین عرض کنم که این پست شما دیروز و دیشب که یکشنبه بود، نبود. یعنی وجود خارجی نداشت. یک اتفاقاتی دارد می افتد که بنده نمی دانم چه عرض کنم. چطور همچین چیزی ممکن است؟! بنده فکر می کردم فقط سایت میدان مشکل دارد یا اینکه تعداد نظرات است یا .... و اما اینکه کل پست هم غیبش زده باشد، این یک چیز جدیدی است!

.......................................

دوشنبه 20 شهریور

به حمید   

مشکل از کامپیوتر یا سیستم شما نیست ، باید چند بار به روز کنید تا درست نشان دهد.

.......................................

با سلام،
"مشکل از کامپیوتر یا سیستم شما نیست ، باید چند بار به روز کنید تا درست نشان دهد."
فکر نمی کنم این باشد، برای اینکه بنده حقیر سعی کردم و چندین بار روی دگمه ی "انا یارپاق" کلیک کردم ولی همان همان است که مثلاً حالا 3 نظر برای این پست و 39 نظر برای پست قبلی نشان می دهد!
بنظر این حقیر، این خیلی معنای مهمی است که چنین چیزی ممکن است. چرا که اینترنت یک مسئله ای می شود که قضایایش بر حسب امورات فرد به فرد رایانه ها و آی پی آدرسهایشان یا حتی افراد می تواند شکل بگیرد. و بلکه یک تبعاتی دارد که حتی آیا می توان فراتر از این هم رفت هر چند که تصور چنین چیزی خیلی خوشایند هم نباشد؟! یعنی فرض بفرمایید که بنده دارم تلویزیون تماشا می کنم و بنظرم می رسد همان چیزی را که بنده دارم می بینم همه هم همان را دارند می بینند. و اما آیا واقعاً چنین است؟ یعنی آیا جایز است که ما انواع فیلترینگها و آنتی فیلترینگهایی را بطور دلبخواه اعمال کنیم چرا که موارد غیراخلاقی در اینترنت و ماهواره وجود دارد. و صد در صد چنین است و بنده خود معتقدم که باید چنین باشد ولی با این حال نوع فیلترینگها و آنتی فیلترینگها است که یحتمل درست نیست. و اما وقتی چنین شد و خواستیم که فیلترینگهایی را اعمال کنیم، چطور باید این کار را کرد؟ یعنی تازه اول نقطه ی ب بسم الله الرحمن الرحیم است که ما گویی گیر کرده ایم؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین


امورات اینترنتی و رایانه ای یک حالت سحر و جادویی ای پیدا کرده است.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ﴿الممتحنة: ١﴾


یک زیبایی ای هست در این مقالاتی که در زیر داریم که شما یحتمل ممکن است در درخشندگی این زیبایی براحتی گم شوید:


https://arxiv.org/pdf/math/0509628.pdf

https://arxiv.org/pdf/1411.2078.pdf

https://arxiv.org/pdf/1708.02902.pdf

https://arxiv.org/pdf/1505.07532.pdf

https://arxiv.org/pdf/1603.06184.pdf


و این واقعاً هم قسمتی از زیبایی مسائل و قضایا است آنطور که هر چقدر هم در مسائل و قضایا شور و قور و بلکه همه را  سعی کنیم که حل کنیم، باز می توان بسیاری و یحتمل بتوان گفت که بی نهایت مسائل دیگری را بر حسب قضیه ی ناتمامی گودل و یک نوعی از قطری کردن مسائل موجود غیر قابل حل تا کنون را در صورتی که بی نهایت ناوردا داشته باشند لااقل بر حسب ناورداهای آنها با زیبایی تمام فرمولیزه کنیم که یحتمل آیا الگوریتمهایی هم بعدها بتوان برای آنها پیدا کرد یا خیر.

مثلاً در همین مورد درجه ی 5 فرما در خمینه های کالابی-یاو و کلافهای خطی روی آنها توجه بفرمایید که اینها را می توان از لحاظ نظریه ی ناورداهای هندسی بقدری زیر و رو کرد که اگر کسی مواظب نباشد که چی به چی است، نظریه ی گالوایی که به تنهایی می تواند در مسائل مطرح شود در هندسه ی جبری خیلی راحت می تواند گیج کننده شوند. یعنی مثلاً از هندسه ی جبری به نظریه گالوا به نظریه اعداد رفتن همینها است که می توانند مادولایها را به چندین جور بیان کنند. البته اینجا ما باید توجه هم داشته باشیم که در مقایسه ی اتحادهای رامانوجان و کوهمولوژیهای دابلیو-دی-وی-وی ریشه ی مسائل می توانند براحتی فیزیکی هم شوند از جمله در تقارن آینه ای و ریشه ی کارهای ویتن و کنتسویچ در گرانش یا ابرتقارنها.

موضوع این است که این گیج گیجیها می توانند همینطوری ادامه داشته باشند، و اما اصل مسئله وقتی سوای همه گیج گیجیها می توانند مطرح شوند که ما بخواهیم ریشه ی فقهی مسائل را در حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی و مثلاً تقارنهای آینه ای فرمای درجه 5 را در ریاضی فیزیک ناورداهای گروموف-ویتن یا اف-جی-آر-دابلیو بیابیم.

مسئله اینجا این است که ما چطور احکام فقهی را می توانیم بر حسب ریاضی فیزیک نظریه های حمیدی مجیدی در حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی بررسی کنیم؟ چقدر از مسائل فقهی است و چقدر حکمت متعالیه است و چقدر نظریه های حمیدی مجیدی است و .... در حقیقت بینهایت قضایا و مسائل اینجا نهفته اند. و اما موضوع این است که ما مسائل را از لحاظ فقهی اگر حل کنیم، اینها تا چه حدی نظایری در نظریه های زایبرگ-ویتنی و گروموف-ویتنی و برنامه لنگلندز و هندسه ی ناجابجایی و امثالهم دارند و با حمیدی مجیدی کردن نظریه های ریاضی فیزیکی تا چه حد مسائل فقهی می شوند؟ آیا اصلا امکان پذیر است یا یا خیر؟ گاهی اوقات بنظر اینطور می رسد که مسئله ای را نمی توان ماهیتاً داخل احکام و مسائل فقهی یا حکمت متعالیه دانست و فقط تا ریاضی فیزیک می توان آنرا مطرح کرد. و بعضی یحتمل ایراد می کنند که و لذا گیج گیجی خوردن مسائل هم از همینجا است که آغاز می شود.

التبه این در صورتی است که مثلاً نماز آیات یک قسمتی از همه احکام فقهی است که باید در میان همه احکام فقهی صورت پذیرد و اگر دیگر احکام صورت نپذیرند و قبول نیافتند یحتمل لزوم نماز آیات هم در صورت وقوع وقایعی که به نماز آیات ختم می شوند درک نخواهد شد. سوال اساسیتر این است که کدام احکام فقهی باید انجام می شدند که آن وقایعی که به نماز آیات ختم می شوند واقع نمی شدند. البته بعضی یحتمل اینجا قویاً اشکال کنند که ما نمی توانیم از پیش وقوع وقایع را پیش بینی کنیم و فقط می توانیم تا حدودی مثلاً از طرق هواشناسی و ماهواره ها وقایع را چنین پیش بینی کنیم. و اما چطور می توان از وقوع آنها پیش بینی کرد از این نوع نیست که بفرمایید اسلام بیاور و به احکام فقهی عمل کن و مسئله حل است. نخیر، کلی مسئله فقهی و حکمت متعالیه و نظریه های حمیدی مجیدی ریاضی فیزیکی و امثالهم اینجا نهفته است که آیا ما جواب آنها را بدانیم یا خیر. و دست کم قضایا این است که باید وارد درسها و بحثهای فراوان شد و از اساتید فن هم درس آموخت و نه اینکه به سحر و جادو متوصل شد. و لذا فرق بین سحر و جادو و علم و فلسفه و حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را نیز باید جستجو کرد و تشخیص داد و تحقیق کرد و دریافت. یعنی یک جاهایی نظریه های علمی و عملی باید تا حدودی همدیگر را بتوانند تخمین بزنند و بلکه موجب وقوع فجایع ساختگی حتی المقدور نشوند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درته.

با سلام،
خانم دکتر، بنده حقیر فقط می خواستم عرض کنم که نمی دانم چرا رایانه و بلکه  اینترنت این حقیر مقاله ی مربوط به روستای قنبرآباد را که می خواستم در سایت میدان از روی لینکی که "بنده خدا ملاحظه فرمایند" گذاشته بودند، باز نمی شد. ولی وقتی از گوگل جستجو کنم باز می شود! چرا؟ و الله اعلم. راستی در سایت میدان کسی این سوال را مطرح کرده است که ارباب این بنده خداها را باید معرفی کنند. چون روستا قنبرآباد است، یحتمل باید یا می توان گفت که روستاییان قنبرآباد صد در صد اربابشان قنبر غلام امیرالمومنین علی ابن ابی طالب است. و حالا اینها چطور شده است که به این روز افتاده اند، بنده نمی دانم. یحتمل امیرالمومنین چند وقتی قنبرآباد تشریف نداشته اند. البته بنده داشتم راجع به معنی کلمه صفه از یکی از مومنین می پرسیدم که در یکی از زیارات ائمه سُر من رای در مفاتیح الجنان آمده است آنجایی که می فرماید: "پس داخل صُفه شو و دو رکعت نماز کن و بگو: اللهم عبدک الزائر فی فناء ولیک المزور، الذی فرضت طاعته علی العبید و الاحرار، ...." بعد بنظرم آمد که همینطوری که همه ائمه قبرشان زیارتگاه مومنین و مومنات است، قبر امام زمان هم باید اینطور باشد که یک مرتبه ایشان فرمودند امام زمان؟ ایشان زنده اند. و بنده حقیر دوزاریم یک مرتبه بدجوری افتاد. می گفتند که دوزاریم نمی افتد ولی فکر نمی کردم تا این حد. یعنی عرض بنده این است که نه اینکه یک وقت دیدید و بلکه صد در صد همه ی شهدای اسلام و قنبر و خود حضرت امیرالمومنین  و بقیه ی ائمه ی اطهار علیهم السلام هم همه و همه نزد پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و حضرت فاطمه و امام زمان حضرت حجة بن الحسن العسگری عجل الله فرجه الشریف تشریف دارند و همه و همه عند ربهم یرزقون. و لذا جمعشان جمع است و یادشان رفته است به قنبرآباد شهر ری سری بزنند ببینند چه خبر است. ارباب است دیگر. گاهی یادش می رود یا سرش خیلی شلوغ است یا یحتمل هم نه یادش می رود و نه سرش شلوغ است و بلکه ما را دارند امتحان می کنند که ببینند این بسیجیهای داوطلب جهاد سازندگی الکی است که یک چیزهایی می گویند یا راست راستی یک کارهایی بلدند! بالاخره روستا مدرسه و درمانگاه و آب و برق و ... می خواهد. نمی شود بگوییم ما خودمان توی شهر هم وضعمان چندان از روستاییان بهتر نیست و همه چیز را ول کنیم به امان خدا. بنده فکر کنم خیلی اوقات بیش از حد از لحاظ ریاضی فیزیکی هیجان زده شده و همه اش فکر اینم که چطور نیوترینوها را می شود نوساناتشان را در صورتی که آیا نوسانات داشته باشند، درست تئوریزه و تنظیم کرد. یعنی خانم دکتر آیا شما فکر نمی کنید که ما هم در تنظیم نیوترینوها و تنظیماتشان دستی داشته باشیم؟ و همه اش از پیش تنظیم شده است و ما فقط باید قوانین موجود را بهتر کشف کنیم؟ بنده که فکر کنم بالاخره هر چقدر هم غلط و غلوطی این بشر خوش خیال یک کارهایی می کند، دست آخر یک تاثیراتی هر چند غلط در کل عالم می گذارد یا خیر؟ البته بنده بنظرم می رسد که اگر ما به اسلام واقعی اقتدا کنیم و امام زمان نیز تشریف فرما شوند، قضایا و حل مسائل غیر از اینها است. یحتمل همه مسائل را درست ارائه نمی دهیم. أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّـهِ جَمِیعًا. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّـهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِّنکَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿المائدة: ١١٤﴾


بنده حقیر داشتم به انگلیسی تصور می کردم که مجله ها و خبرگزاریهای داخلی و غربی و شرقی همه و همه آمده اند دارند با این حقیر مصاحبه می کنند که نظر شما راجع به عید غدیر چیست؟ و حالا بنده چه می گویم؟ حرف بنده این است که اولاً متصور شدن را اشتباهی متصور شده ام و به جای اینکه بگویم imagine گفته ام imaginate. و خوب، می دانید که این خودش کار را خراب هم می کند چرا که ما imagination داریم ولی imaginate که دیگر نداریم. بگذریم.

اتفاقاً همین را بنده حقیر به دیگران هم گفتم و حالا خوب هم هست که اینجا هم بگویم که التفات بفرمایید که آیات قرآنی داریم در مورد عید غدیر که می فرمایند:


یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿المائدة: ٦٧﴾

و

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا

که البته بعضی هم اشکال می کنند که چرا در آیه مبارکه ی زیر گنجانده شده است:


حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّـهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿المائدة: ٣﴾


و نکته ی بسیار مهم این است که این واقعه آنقدر مهم است که معمولاً وقتی در حول این عید الله الاکبر ما حول شهر در سفر باشیم مثلاً در متروها می بینیم که عده ای از روحانیت برای تبلیغ این عید مشغولند که چطور حضرت محمد صل الله علیه و آله دست حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب را بلند کردند تا سفیدی زیر بغل آن حضرت نمایان شد و در غدیر خم به همه حضرت امیر را معرفی کردند و فرمودند من کنت مولاه فهذا علی مولاه. و اینکه این واقعه بعد از حجة الوداع در غدیر خم واقع شد.

البته این بر مومنین و مومنات معلوم است که ما چندین عید بزرگ داریم که از جمله است عید قربان و عید فطر و عید روز جمعه و اما می فرمایند که عید الله الاکبر عید غدیر خم است. توجه بفرمایید که در دو عید قربان و عید فطر روزه گرفتن حرام است. و اما هم در دهه ی اول ذی الحجه می توان روزه گرفت و هم در 30 روز ماه رمضان روزه واجب است و لذا عید فطر و عید قربان روزه حرام است. ولی در عید غدیر خم حتی روزه هم می توان گرفت. و اما در روزهای سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه نیز اگر کسی خیلی پرخوری کرده باشد یا بخواهد قربتاً الی الله روزه بگیرد یا هر دو، بعد هم به ادعیه و ذکر خدا بپردازد، و لذا جمعه را نیز عید قرار داده ایم و به نماز جمعه رفته و شکلات و شیرینی و غذاهای خوشمزه نوش جان کرد.

البته می توان هم متصور شد که خبرنگاری بپرسد آیا با مسلمانان روهینگیا و بوسنیاهرزگوینا و بحرین و یمن و عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و هندوستان و کشمیر و میانمار و بنگلادش و چین و روسیه و بلکه اروپا و آسیا و آفریقا و استرالیا و آمریکای شمالی و جنوبی نیز عید خود را همه و همه با هم جشن بگیریم و بخوریم و بیاشامیم بهتر نخواهد بود؟ البته یک جواب یحتمل این باشد که بله می شود هر چند هم که می توان در این روز روزه هم گرفت و اما عید الله الاکبر هم هست.

یعنی این معنا که می فرمایند که آقای اردوغان پیشنهاد فرموده اند که مسلمانان روهینگیا را خیلی خوب است که بنگلادش بپذیرد و مرزهای خود را بر روی آنها نبندد، خیلی هم پیشنهاد خوبی است. و باید هم چنین باشد. و اما یعنی این بنده خداهای مسلمان روهینگیا چه گناهی کرده اند که باید زن و بچه های آنها را بسوزانند و بکشند و شوک دهند. یعنی آیا این بنده خداها تنها کاری که جامعه ی جهانی از آنها انتظار دارد این است که قرار را بر قرار ترجیح داده و بقیه جوامع بشری و سازمان ملل و دیگر سازمانهای بشردوستانه و مراجع قضایی و فقهی و مذهبی عالم اسلام و دیگر مذاهب جهان همه و همه دست روی دست بگذارند که این جنایتکاران هر کاری که دلشان خواست با این مسلمانان بکنند که اینها چرا میانماری نیستند؟ این است انسانیت؟ بوسنیا هرزگوینای ای دیگر است؟ یا ویتنامی دیگر است؟ یا دیرالزوری دیگر است؟ داعش را از پا درآورده ایم، حالا اینها را باید کاری کرد؟ بعد نوبت کیست؟ بعد کدام کشور و مردم بیگناه مظلوم است که این ظالمها می خواهند به آتش بکشانند؟

۱. اللَّـهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ﴿الرعد: ٢﴾
۲. وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ﴿ابراهیم: ٣٣﴾
۳. وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿النحل: ١٢﴾
۴. یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَٰلِکُمُ اللَّـهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ ﴿فاطر: ١٣﴾

یعنی خدا شمس و قمر و نجوم و روز و شب و آسمانها را همه و همه را تحت تسخیر خود دارد و در عرش نشسته است، و اما نمی تواند به مستضعفین و مظلومین عالم کمک کند و استکبار جهانی است که هر کاری دلش خواست می کند و هیچ کس هم نیست که جوابگو باشد؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟ یعنی ما در فقه داریم که اگر نماز آیات واجب شد، باید نماز آیات را بجا آورد، ولی در مقابل این همه ظلمها و این همه لامذهبیها همه باید دست روی دست گذاشته و هیچ کاری نکنند که چیست؟ که میانمار است یا بوسنیاهرزگوینیا است؟ یا داعش است یا فلسطین است یا نیجریه است یا یمن است یا ....؟ و به ما مربوط نیست. مثلاً ما همین برجام که نصفه نیمه هم نیست را به مقصد برسانیم که تحریمها برطرف شوند، همین کافی است؟ و بلکه و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. این یعنی چه؟
یعنی اینکه آقایان خانمها و بچه ها و کودکان، نماز آیات وقتی است که مسلمانی باشد و فقه و فقاهت دیکته می کند که وقتی مثلاً سیل و طوفان و آتشفشان و زلزله و بادهای تند و سرخ واقع شدند، بر حسب رساله ی مرجع تقلید خودد عمل کرده و نماز آیات را بجا آورید. و اما اگر مسلمانی ای در کار نبود و اینها همه و همه آمدند و با جنگ و خونریزی و اینها درآمیختند و همچون اژدهایی همه را یکجا دارند می بلعند، آنگاه عصای حضرت موسی آدمی را می خواهد که او نیز عصایش را بیافکند و از همه ی اینها ابراهیم گونه رد شده و همه را گلستان کند. یعنی ای بشر، عید الله الاکبر آن است که اول مسلمان شوی! مسلمانی ات کو؟ چرا این همه جنایات می کنی؟ بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی بدرد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. تو که از غم دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی. یک کاری بکن! چرا ساکت نشسته ای؟! این چه وضع و اوضاعی است؟ این همان وضعیت یزیدی ای است که کربلا را ایجاد کرد. و حالا بعضی هم بفرمایند که گربه مسلمان شده و چنگ چنگ دارد موشها را می بلعد. ای بشر، داری چه می کنی؟
مسئله اینجا هم هست که بنده داشتم مقالات ویتن را با ون و ژو در مورد SPT, SET نگاه می کردم، یک مرتبه یادم افتاد که رامانوجان را با ویتن نیز جستجو کنم. و بله ما می بینیم که مقاله ی جالبی داریم در مورد اتحادهای رامانوجان و دابلیو-دی-وی-وی و نظریه ی گرموف-ویتن که مسئله ی کوهمولوژی گرموف ویتنی دابلیو-دی-وی-وی را از طریق اتحادهای رامانوجان می خواهد حل کند.


و اتفاقاً بنده خیلی مایلم که دیگر مقالات نویسندگان را نیز جستجو کنم هر چند معمولاً همانطور که مستحضرید اسمهای چینی را جستجوگر آرشیو خیلی خوب جستجو نمی تواند بکند. یحتمل باید رفت به سایت آنها در دانشگاه های استانفورد و انستیتو پریمیتر. و از آنجا مسائل را پیگیری کرد و بلکه مسئله را از لحاظ حدس میرزاخانی-رامانوجان-هاردی  جا انداخت و پیگیری تحقیق کرد. البته ما می دانیم که مسئله از لحاظ بلوکهای ساختمانی بر پایه ی توابع مادولار بیضوی که روی زیرگروه های SL(2. Z) می تواند مربوط باشد بنا شده اند. و یحتمل اینها را می توان بسط هم داد که به انواع برجهایی مربوط شوند که معمولاً ما در کوهمولوژیهای پی تایی می توانیم مورد بررسی قرار دهیم. مثلاً

اینها را هم بعدها یک نگاهی یحتمل بیاندازیم خوب باشند:

https://arxiv.org/abs/1705.01526

https://arxiv.org/abs/1401.5135

https://arxiv.org/abs/1305.5057

https://arxiv.org/abs/1212.4922

....

این هم از یفنگ شن است:

https://arxiv.org/abs/1603.02660

و این هم راجع به فرمای درجه 5 از جون لی است:

https://arxiv.org/abs/1708.02902


عید الله الاکبر غدیر همگی مسلمانان و حتی غیر مسلمانان جهان مبارک باد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

عَبَسَ وَتَوَلَّىٰ ﴿١ أَن جَاءَهُ الْأَعْمَىٰ ﴿٢ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّىٰ ﴿٣ أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکْرَىٰ ﴿٤ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَىٰ ﴿٥ فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّىٰ ﴿٦ وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّىٰ ﴿٧ وَأَمَّا مَن جَاءَکَ یَسْعَىٰ ﴿٨ وَهُوَ یَخْشَىٰ ﴿٩ فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّىٰ ﴿١٠ کَلَّا إِنَّهَا تَذْکِرَةٌ ﴿١١ فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ ﴿١٢ فِی صُحُفٍ مُّکَرَّمَةٍ ﴿١٣ مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ ﴿١٤ بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ﴿١٥ کِرَامٍ بَرَرَةٍ ﴿١٦ قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿١٧ مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ﴿١٨ مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿١٩ ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ ﴿٢٠ ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ ﴿٢١ ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ ﴿٢٢ کَلَّا لَمَّا یَقْضِ مَا أَمَرَهُ ﴿٢٣ فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ ﴿٢٤ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿٢٥ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ﴿٢٦ فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا ﴿٢٧ وَعِنَبًا وَقَضْبًا ﴿٢٨ وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا ﴿٢٩ وَحَدَائِقَ غُلْبًا ﴿٣٠ وَفَاکِهَةً وَأَبًّا ﴿٣١ مَّتَاعًا لَّکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ ﴿٣٢ فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ ﴿٣٣ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿٣٤ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿٣٥ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿٣٦ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿٣٧ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ﴿٣٨ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ ﴿٣٩ وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ ﴿٤٠ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ ﴿٤١ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ ﴿٤٢


بسم الله الرحمن الرحیم

عبوس و ترشرو گشت. (۱) چون آن مرد نابینا حضورش آمد. (۲) و تو چه می‌دانی ممکن است او مردی پارسا و پاکیزه صفات باشد. (۳) یا (به تعلیم رسول) به یاد خدا آید و ذکر حق او را سودمند افتد. (مراد عبد اللّه مکتوم است که چون حضور رسول برای تعلیم قرآن آمد جمعی از اکابر کفار قریش نزد حضرت بودند، حضرت از حرص بر ایمان و هدایت آنها به او توجه کامل نکرد و به صحبت مشغول بود و مرد متشخصی از امویان بر آن نابینا ترشرویی و اظهار انزجار نمود. بر نکوهش او و حرمت عبد اللّه این آیات نازل شد). (۴) اما آن که دارا (و مغرور دنیا) است. (۵) تو به او توجه کنی (و حریص بر ایمان او باشی). (۶) در صورتی که اگر او به پارسایی نپردازد بر تو تکلیفی نیست. (۷) اما آن کس که (چون عبد اللّه مکتوم به شوق دل برای ذکر خدا) به سوی تو می‌شتابد. (۸) و او مرد خدا ترس و با تقوایی است. (۹) تو از توجه به او خود داری می‌کنی! (۱۰) این روا نیست، که آیات حق برای پند و تذکر (همه خلق) است. (۱۱) تا هر که بخواهد پند گیرد. (۱۲) آیات الهی در صحیفه‌هایی مکرّم (یعنی لوح محفوظ یا کتب آسمانی یا قلوب پاکان) نگاشته است. (۱۳) که آن صحیفه‌ها بسی بلند مرتبه و پاک و منزه (از خطا) است. (۱۴) (سپرده) به دست سفیران حق (و فرشتگان وحی) است. (۱۵) که ملائکه مقرب عالی رتبه با حسن و کرامتند. (۱۶) ای کشته باد انسان (بی ایمان) که تا این حد کفر و عناد می‌ورزد! (۱۷) (نمی‌نگرد که) خدا و را از چه چیز خلق کرده است؟ (۱۸) از آب نطفه (بی قدری بدین صورت زیبا) خلقتش فرمود (۱۹) سپس راه (خروج از نقص به کمال) را بر او سهل و آسان گردانید. (۲۰) آن گاه (به وقت معین) او را بمیراند و به خاک قبر سپرد. (۲۱) و سپس هر وقت خواهد باز او را از قبر بر انگیزد. (۲۲) چنین نیست (که منکران معاد می‌پندارند) بشر کافر هنوز آنچه خدا امر کرده به جا نیاورده (تا سعادت ابد یابد). (۲۳) آدمی باید به قوت و غذای خود به چشم خود بنگرد. (۲۴) که ما آب باران فرو ریختیم. (۲۵) آن گاه خاک زمین بشکافتیم. (۲۶) و حبوبات برویانیدیم. (۲۷) و باغ انگور و نباتاتی که هر چه بدروند باز بروید. (۲۸) و درخت زیتون و نخل خرما. (۲۹) و باغهای پر از درختان کهن. (۳۰) و انواع میوه‌ها و علفها و مرتعها. (۳۱) تا شما آدمیان و حیوانات شما هم از آن بهره‌مند شوید. (۳۲) (به یاد آرید) آن گاه که ندای مهیب قیامت (به گوش همه خلق) برسد. (۳۳) آن روز که (از وحشت و هولناکی) هر کس از برادرش می‌گریزد. (۳۴) و بلکه از مادر و پدرش. (۳۵) و از زن و فرزندانش هم می‌گریزد. (۳۶) در آن روز هر کس چنان گرفتار شأن و کار خود است که به هیچ کس نتواند پرداخت. (۳۷) آن روز طایفه‌ای (که اهل ایمانند) رخسارشان فروزان است. (۳۸) خندان و شادمانند. (۳۹) و رخسار گروهی گرد آلود غم و اندوه است. (۴۰) و به رویشان خاک سیاه ذلّت و خجلت نشسته. (۴۱) آنها همان کافران و بدکاران عالمند. (۴۲)


بنظر این بنده حقیر می رسد که اصلا صلاح نیست که کسی به اعیانیت و اشرافیت و خانی خود بنازد حتی اگر بر حسب علم و دانش و تقوا و عبادت باشد. خیلی راحت عجب می تواند انسان را بردارد و به بی راهه بکشاند. یعنی در حقیقت یحتمل کسی بارها آن طعم مورد نظرش را حتی در طول یک روز بچشد و خود را آن بالا بالاها متصور شود و دوباره با کله زمین بخورد و باز فردا روز از نو و روزی از نو! چه بسیار فقرایی که به ثروتهای کلان رسیدند و چه بسیار ثروتمندانی که ورشکست شدند. و یحتمل چه بسیار چنین چرخه هایی بارها برای کسی اتفاق افتاده است و زیر و رو شدنها و تغییر حالات آنچنانی حتی در افراد و اجتماعات می توانند واقع شوند. مثال گنج قارون نیز به خاطر می آید. و چه بزرگانی که خود را فقیر الی الله می شناسند و معرفی می کنند. ما کجا و این بزرگان کجایند؟ می فرمایند که امام حسین علیه السلام چندین بار ثروتش را به فقرا بخشید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ج) حریت و آزادگی از قدرتهای فاسد


انتظار دیگری که مردم همواره در طول تاریخ از ما داشتند، این بوده که ما حر و آزاد باشیم؛ یعنی قدرتهای رودربایستی ها و تحمیلها و امثال اینها، ما را اسیر خودشان نکنند. این در روحانیت شیعه، یک اصل است. البته روحانیت دیگر برادران مسلمان ما هم از جهت آن دو انتظار اول با ما شریکند؛ لیکن در آنها این انتظار نبوده است و مردمشان آنها را تابعی از قدرت و حکومت- هر کس میخواهد باشد- میدانستند. اما در شیعه این طور نیست و همیشه مردم از علمای دین انتظار داشتند که آنها زیر چتر و شعاع نفوذ قدرتهای مادی و دنیایی و نابحق قرار نگیرند و از طبقه ی مظلوم و مستضعفان و طبقات پایین جامعه حمایت بکنند. غالباً هم علمای دین از همین طبقات بوده اند؛ مثل خود شما، "الا ما شذ و ندر". غالباً کسانی که در کسوت علم هستند، منشاء خانوادگیشان، یک منشاء اعیانی و اشرافی و خانی نیست. البته، موارد خیلی کمی هم بوده است که آن موارد کم هم، شخصیتهای بزرگ و برجسته و خوبی بوده اند، نه اینکه بخواهیم قدحی در آنها بکنیم- لیکن اغلب این گونه بوده و لذا توقع مردم هم از ما همیشه این بوده است.

علمای دین در طول تاریخ، غالباً به وظیفه ی خود عممل کرده اند و هر جا که بوده اند، تابع ظلم و قدرتها نشدند؛ از یک ده و کدخدای فرضاً ظالم آن بگیرید تا سطح کشور و جهان. امروز برای ما، مسئله، مسئله ی جهان است؛ مسئله ی کشور دیگر نیست. بحمدالله کشور با یک حکومت مردمی و الهی اداره می شود؛ یعنی آنهایی که کشور را اداره می کنند، مثل خود شمایند، روستایی زاده و از مردمان مستضعف و طبقات پایین هستند.*


بدان ایدک الله، نصایح رهبر معظم انقلاب اسلامی (مد ظله العالی) به طلاب، نرم افزار حوزه و رووحانیت، ص 188، در مراسم عمامه گذاری گروهی از طلاب 1368/1026


موضوع اینجا این است که مقام معظم رهبری مد ظله العالی با عنوان اینکه الا ما شذ و ندر، ورود منشاء اعیانی و اشرافی و خانی را نفی نمی فرمایند. ولی مسئله این است که به هر تقدیر، اشراف و اشراق به علم و حکمت و فقه، و عمل به آنها، همانطور که در مراجع عظیم الشان تقلید نیز به خوبی مشهود است و در دانشگاه و صنعت و پزشکی و بازار و حتی کارگران و زحمتکشان و یتیمان و مسکینانی که با زحمت خود به علم و ثروت می رسند، نیز مشهود است، یک دگرگونی ای انجام می پذیرد. و اگر به واقع چنین تغییر حالت و بلکه بتوان گفت ابرتقارن واقع نشود، یحتمل بعضی آنرا علم و اجتهاد و عمل بدان ندانند. این مسئله همانطور مشهود است که اینکه طلبه ای به معمم شده و بلکه از ائمه ی جماعات و ائمه ی جمعه شود، یک چیزی است که پختگی خاص خود را می طلبد و یحتمل در نهایت از مراجع تقلید هستند که به چنین مقاماتی هم می رسند.

و اما اینکه یا اعیان و اشراف و خانها از ورود به مسجد و اقامه نماز با دیگران هم منع شوند یا منع نشوند و بلکه بتوانند به مسجد بیایند ولی متوجه شوند که امام جماعت گویی نمازش را دارد اشتباهی می خواند. یحتمل هر کسی باشد اینطور برداشت کند که مسئله این است که هر انسانی بالاخره جایزالخطا است. و این اشکالی ندارد. اشکال اینجا است که اعیانی و اشرافی و خانی از آنجا نشات بگیرد که نه اینکه اعیانی و اشرافی و خانی است که بین ما در مسجد و نزد خدا شرط است و بلکه مستضعفین اند که شرطند و بلکه آنها هستند که از اعیان و اشراف و خانها هستند و نه شما. و چرا؟ چون نزد خدا همه یکسانند.

این تا یکجایی کار می کند و درست است. یعنی تا آنجایی که مسئله از نوع کربلایی و تفکیک افراد بطور وضوح به حسینی و یزیدی نشود. و الا مسئله یحتمل تا آنجا پیش برود که موضوع را تبدیل به اشکالات بزرگتری از نوع اندلسی شدن کارها بکشاند. یعنی آنجایی که باید کارها حسینی باشند، کارها یزیدی شده و بلکه یحتمل نیز از نوع معلق ماندن بین حسینی و یزیدی و کربلایی ماندن حالات گردد. مثلاً شما توجه بفرمایید که علی اصغر و علی اکبر و قاسم بن الحسن علیهم السلام را داریم که چگونه در کربلا شهید می شوند؟ لا اله الا الله. حالا ما بخواهیم بیاییم منع کنیم که جوانهای زیر 18 سال همچون فهمیده ها و علی عربها و امثالهم دیگر نمی شود به جبهه بروند چرا که رشادتهایی داریم در بین دیگر سربازان و مسنترها و حتی پیرترها که هر آن آماده ی فداکاریند. و دیگر لازم نیست که زن و بچه ها  همچون در کربلا امروز نیز اسیر شوند! و اما آیا واقعاً هم چنین است؟ آیا آنچه ما می شنویم که با مسلمانان حول عالم چه می شود همینطور است که با زنها و بچه ها دیگر کاری ندارند و فرعونیتهای کور که بچه ها را می کشت و زنها را اسیر می کرد تمام شد؟ آیا کربلا دیگر تمام شد و ما باید از آن درسهای بالاتری بگیریم که امام حسین علیه السلام ما را به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی بتواند برساند و نفاق و کفر و شرک همه و همه به کنار رفته است؟ پس چرا ما هنوز اینطور شهیدانی مثل شهید حججی ها را داریم که ای شهید بی سر راهت ادامه دارد.

عرض بنده این است که ما در مدل استاندارد فیزیکی که بخواهیم ما را به خورشید ولایت برساند، یک حساب و کتابی داریم که سرش در بین امامان و مامومها و نمازهای جماعات و نمازهای جمعه نهفته است. و بسته به اینکه ما چطور این مدل استاندارد فیزیک و هندسه ناجابجایی را بتوانیم تنظیم کنیم یحتمل ما را به منزلت عقل در هندسه معرفت دینی برساند و یحتمل ما را از آن آنقدر دور کند که یک وقت چشم باز کرده ببینیم باز ما در فتنه ها و آندلسها و یزیدیتها و امثالهم گم شده ایم. و اما حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی را هنوز خیلی کار داریم بدان برسیم همانطور که بنظر می رسد که فردای روز قیامت بعد از مرگ است و اما همین فردای قیامت می تواند همین امروز واقع شود یا خیر؟ إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ ﴿١٢ همانطور هم که می فرمایند که امروز برای ما، مسئله، مسئله ی جهان است؛ مسئله ی کشور دیگر نیست.

یعنی اینکه اگر شرک وارد نماز شد، خود شخص ممکن است تشخیص ندهد که چنین شده است، و اما وقتی نماز به جماعت است و همه نوع افرادی می آیند که به نماز بایستند یحتمل شرک و بلکه نفاق و کفر آشکارا شود. و لذا باید خیلی هم مواظبت کرد که همینطوری نرفت به نماز ایستاد حتی اگر کسی از مامومین است که آن ته ته های مسجد می رود می ایستد. صفها را باید منظم کرد و بلکه نظم در نماز مهم است و نمی توان همینجوری زد بین صفوف نماز و گفت که حالا ما هم مثل بقیه آمدیم. نخیر آقا نداریم. یا درست نمازت را باید اقامه کنی، یا اینکه بایست گوشه ی اتاقت نمازت را بخوان و بلکه زیپ کن و حرف زیادی هم نباشد! اینی است که هست.

البته در هر نظامی که باشیم کار علمی خوب انجام دادن و همچون حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی ای را به واقع به سرانجام رساندن هم یحتمل بعضی بفرمایند که کار خیلی مهمی است. بنده عرض می کنم که خیر، اصل همان نماز است که ما را به صراط مستقیم هدایت کند. یعنی همین است که وقتی دو نفر دارند یک صراط مستقیمی را مشاهده می کنند، یکی می فرماید که مستقیم است و انحنای ریمانی اش صفر است و دیگری یحتمل می فرماید که نخیر انحنای ریمانی اش غیر صفر است. البته همه هم سر جای خود ایستاده اند و حد اکثر کمی دولا راست می شوند و به رکوع و سجده می روند. و انحناهای ریمانی مورد نظر را وقتی برسی می کنیم، می بینیم که بلکه حرکتی نیست که ما در آن واقعیم که بخواهیم انحناهای ریمانی آن را حساب کنیم و در سکون هم که اینرسایی واقع نمی شود که گرانشی که حاصل از سرعت و شتاب مورد بحث اصل هم ارزی است از آن حاصل شود. و اما مسئله از نوع الهیات است و تاثیرات آن در هندسه ناجابجایی و مدل استاندارد فیزیک و بلکه مکانیک آماری و کیهانشناسی و ... البته یحتمل این ایراد شود که اصلا مدل استاندارد ذرات فیزیک ربطی به افراد و نماز آنها ندارد. و یحتمل خیلیها که به این مدلها و نظریات پرداخته اند اصلا مسلمان نبوده ند و همینطور ربطی هم به SL(2, R) یا SL(2, C) یا  SL(2, F) ندارند که اینجا R, C, F میدانهای عددی حقیقی یا مختلط یا میدان عددی دلبخواه دیگری است. بالاخره این یک مسئله ی مهمی است که شما تا کجا می توانید یک نظریه ای و بلکه نظریه هایی را پیش ببرید. و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿محمد: ٤﴾


شما مؤمنان چون (در میدان جنگ) با کافران رو به رو شوید باید (شجاعانه) آنها را گردن زنید تا آن گاه که از خونریزی بسیار دشمن را از پا در آوردید پس از آن، اسیران جنگ را محکم به بند کشید که بعدا یا بر آنها منّت نهید (و آنها را آزاد گردانید) یا فدا گیرید تا در نتیجه جنگ سختیهای خود را فروگذارد. این حکم فعلی است، و اگر خدا بخواهد خود از کافران انتقام می‌کشد (و همه را بی زحمت جنگ شما هلاک می‌کند) و لیکن (با این جنگ کفر و ایمان) می‌خواهد شما را به یکدیگر امتحان کند، و آنان که در راه خدا کشته شدند خدا هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند. (۴) سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله و سلم)

ترجمه آیت الله الهی قمشه ای


خذ الحکمة انی کانت، فان الحکمة تکون فی صدر المنافق فتلجلج فی صدره حتی تخرج فتسکن الی صواحبها فی صدر المومن.

حکمت را هر جا که باشد، فراگیر، گاهی حکمت در سینه ی منافق است و بی تابی کند تا بیرون آمده و با همدمانش در سینه ی مومن آرام گیرد.


الحکمة ضالة المومن، فخذ الحکمة و لو من اهل النفاق

حکمت گمشده ی مومن است، حکمت را فراگیر، هر چند از منافقان باشد.

حکمتهای 79، 80، نهج البلاغه امیرالمومنین علی ابن ابی طالب،  ترجمه مرحوم حجة الاسلام و المسلمین استاد محمد دشتی


حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی، یک وجهی دارد که فلسفی است. حضرت ولی فقیه امام خامنه ای دامت برکاته در  سخنرانی ای در دانشگاه تربیت مدرس (که در تلگرام هم آمده است) می فرمایند که بعضی از کانت و هگل و جان استوارت میل نقل قول می کنند و حتی بعضی نقل قول هم نمی کنند و بلکه فقط حرفهای آنها را از زبان خودشان بازگو می کنند و این در صورتی است که اسلام خودش از لحاظ فلسفی حرف دارد و یک عده هم تا حرف از آزادی می شود می فرمایند که واویلا که دین از دست رفت. و این در صورتی است که با آزادی دین رشد پیدا می کند.

بعضی یحتمل ایراد می کنند که اگر این آزادی باشد که ما حکمت را از منافق هم بیاموزیم، این می تواند موجب ضعف اسلام شود آنطور که اگر برویم نزد بوداییان دست اول آیین بودا را فراگیریم و نزد هاری کریشناها آیین آنها را دست اول یاد بگیریم و نزد کمونیستها برویم کمونیسم ببینیم چیست، آنگاه وقتی خواستیم برگردیم نزد اسلام عزیز آیا به ما نخواهند گفت که ای منافق یا کافر یا مشرک؟ دست کم کمش اگر برویم حول دنیا بگردیم آیین و فلسفه و حکمتهای مختلف ملل و نحل را فرا گیریم و بعد نزد اسلام عزیز برگردیم، آیا به ما گفته نخواهد شد که تو کافر شده ای؟ حالا مسلمانان هم این را نگویند و کفر و شرک و نفاق حکمتهای دیگر را که از زبان فراگیرنده ی حکمتهای ملل و نحل مختلف جاری می شود را تحمل کنند. (و حالا فراگیرنده حکمتها از منافق و مشرک و کافر هم چقدر خودش از معبد و مسجد و کلیسا و کنیسه و میخانه و قمارخانه و بلکه کتابخانه و حوزه و دانشگاه و حتی مسجد بیرونش کنند و خانه نشین شود و گیر فتنه گران و لامذهبها بیافتد، بماند.) و بعد بلکه حکمت اسلامی و ریاضی فیزیک و دیگر علوم و طبیعیات و پزشکی و همه و همه هم در دنیای اسلام متبلور شود. و بلکه ما خمینه ی کره ی زمین را از نقطه ای به نقطه ی دیگری که می پیماییم همینطوری حکمتها و فلسفه های گوناگون آنرا بیاموزیم و فراگیریم و یاد دهیم و حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را سرمشق خود قرار دهیم. و حالا ما وارد این سوال هم نمی شویم که آیا ما خورشید ولایت را نیز در میان خود داریم یا در انتظارش نشسته ایم یا خیر؟! و البته این هم خودش سوال خیلی مهمی است.

و اما اشکالی که بعضی یحتمل بطور اساسی مطرح کنند این است که ما همینطوری که در خمینه ی خود در حال فراگیری علم و فلسفه و حکمت متعالیه ی خود هستیم و یک یا چندین دور حول عالم گشته و بجای خود بازگشتیم، آیا لازم نیست که مسلمانان هم بتوانند از حقوق خود دفاع کنند و از حق حیاتی که دارند را در امثال بوسنی هرزگوین و فلسطین و میانمار و هر جای دیگری دفاع کرده به تثبیت رسانند؟ یعنی هر چقدر هم که از حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی بفرمایید، وقتی زیر گوشتان در افغانستان و عراق و سوریه و یمن و بحرین و داعش و دیگر گروه های تروریستی و امثالهم مدام با جنگ و خونریزی و تحریم و برجام نصفه نیمه طرفیم و هر لحظه مشکلاتی داریم، آیا این سوال پیش نمی آید که تو داری از کدام حکمت و کدام اطلبوا العلم و لو فی الصین می گویی و چیست که داری بیان می کنی؟ آن وقت می فرمایند که چرا حمید راخر بنده خدا در آلمان سرطان گرفت؟ موضوع این است که و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. یعنی هم باید حکمت را از منافق بیاموزی و هم با فحشاء و قمار و شراب خواری و اعتیاد و دیگر معضلهای اجتماعی مبارزه کنی و هم برای اسلام و خدا و پیغمبر و ولایت فقیه جهاد کنی و خلاصه کلی کار داریم و هر جای کار را بگیریم جای دیگری هنوز ممکن است بلنگد و باید آنرا هم درست کرد و .... همه و همه جهاد فی سبیل الله است و لا غیر. آنوقت بعضی اشکال می کنند که چرا مثلاً از برنامه (هندسی) لنگلندز و نظریه تایشمولر و هندسه ناجابجایی و ریسمان و برین و شبکه ها و ..... می فرمایید؟ مثلاً توجه بفرمایید که اوسامو هاشیموتو این مقالات را اخیرا دارد:

https://arxiv.org/abs/1707.05416

https://arxiv.org/abs/1610.05439

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

عید غدیر به همه مسلمانان و علی الخصوص بر شیعیان عالم مبارک باد.

۱. إِلَّا الْمُصَلِّینَ ﴿المعارج: ٢٢﴾
۲. قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ﴿المدثر: ٤٣﴾
۳. فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ ﴿الماعون: ٤﴾


می فرمایند که نماز را سر وقت و به جماعت اقامه کنید. اما اینجا یک سوالی هست که بسیاری سوالها در آن نهفته است. و آن این است که آیا امام یا ماموم جایز است که نشان دهد که از حضور در نماز با شرایطی که موجود است راضی هست یا نیست در عین حالی هم که همه می خواهند که نماز ایستاده و برای خدا عبادت کنند. اینها یک امور اجتناب ناپذیری است که غیرقابل انکار است که می تواند به جامعه مربوط شود یا عوامل روانشناسی داشته باشد یا حتی عوامل محیطی در آن اثر بگذارند و از جمله اینکه آیا در سفر است؟ آیا سفرش تفریحی زیارتی است؟ سفر معصیت است؟ جهاد فی سبیل الله است؟ و اینکه نماز فرادی است یا به جماعت است نیز اهمیت زیادی می تواند پیدا کند.

از جمله در نماز جمعه داریم که چرا امام جمعه دارد فردی خاص را مورد خطاب قرار می دهد؟ یعنی آیا این فرد مورد شماتت امام است یا مورد لطف او است یا مسئله چیست؟ یعنی یک حالت مثبت و منفی ای می تواند مسائل مربوطه پیدا کند که بسته به شخص نمازگزار و امام جمعه یا امام جماعت دارد.

این مسئله می تواند مهم باشد آنجایی که اگر بیش از حد و بدون دلیل روی شخصی خاص باشد که دارد تاکید می شود یا حتی برای اینکه کسی را به هر دلیلی به نماز جلب کنیم یا کسی را از نماز باز داریم، آیا ممکن نیست که نماز دارد به شرک تبدیل می شود؟ هر چند که این کار ناخودآگاه باشد یا از روی حب و بغضهای امور شخصی یا ....؟

البته یک جایی این مسئله رنگ صبغة الله به خود می گیرد آنجایی که مسئله ی خورشید ولایت است که مطرح است. یعنی کانه مسئله این است که ولایت همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد و همه چیز در آن راستا است که تعیین می شود. سوال این است که مدل استاندارد ذرات فیزیکی همراه با ابرتقارن مینیمال الی ابرتقارنهای بالاتری اینجا موجود است؟ آیا نظریه های گرانشی و هندسه های نظیر آنها را می توان اینجا مطرح کرد؟

البته ما حکمت متعالیه ای را داریم که می تواند انواع و اقسام داشته باشد، آنطور که می توان در نظر گرفت که آیا این حکمت متعالیه با ولایت است یا بدون آن. آیا حکمت متعالیه ای است که تا طبیعیات تعالی می یابد یا به ریاضی فیزیک و بلکه فسلفه نیز وارد می شود؟ آیا فقه هم در حکمت متعالیه ی ما دخیل است؟ آیا می توان نظریه های حمیدی مجیدی را نیز در آن وارد کرد؟ یا فقط تعالی فلسفی و حکمت ما فقط تا ریاضی فیزیک است و بس.

اینها همه یحتمل هست، ولی موضوع اینجا است که اگر کسی خواست که به نماز بایستد، اگر او دید که دارد از نماز دلسرد می شود و نمازش او را به سمت خدا جلب نمی کند، یحتمل امر ولایت را نیافته باشد. البته این یک چیزی است که در زمان پیامبر اکرم اتفاق می افتد که حضرتش می تواند همه را جذب کند و جاذبه دارند و دافعه ندارند. و اما آیا  حتی امیرالمومنین علی ابن ابی طالب نیز جاذبه و دافعه ندارند؟ و آیا چنین جاذبه و دافعه ای امری طبیعی نیست؟ و اما همین جاذبه و دافعه خود را در نماز و بلکه تمام شتونات زندگی نشان نخواهد داد؟ اینجا است که فقه استدلالی خیلی می تواند به کمک حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی بیاید و مسائل را از آن حالات شخصی خود خارج کرده و همه و همه را متوجه امور الهی و بهبود وضعیت فرهنگی اخلاقی اجتماعی همه افراد جامعه کند آنجایی که فرد در امور الهی خود را دیگر نمی بیند و هر چه می بیند خدا و لقاء الله است و احادیث رسول و ولایت است و رفع موانع فقهی رسیدن به خدا و از جمله بر طرف کردن شرک و کفر و نفاق و جهاد فی سبیل الله و اشداء علی الکفار رحماء بینهم .....

و اما آداب و اسرار نماز و ما ادراک ما آداب و اسرار نماز!

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿القصص: ٥﴾


یکی از عظیمترین آیات قرآن در بعد اجتماعی آن این آیه است البته وقتی اسلام ناب محمدی بر جهان حکمفرما می شود. موضوع این است که کارخانه ی آدم سازی اسلام بی نهایت همچون یوسف زهراهایی را تربیت می کند که یکی از آنها است که امام عصر عجل الله فرجه الشریف است. و یعنی وقتی ما از یک جهت حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را داریم و از جهت دیگر همچون یوسف زهرا و امام عصر عجل الله فرجهم الشریف را داریم، دیگر غم دیگری نداریم. اینجا است که هر چه نوشته شود و بحث شود و جدل شود کار تمامی ندارد.

بعضی می فرمایند که بازرگان اشتباه کرد برای اینکه اسلام را برای ایران می خواست و حال آنکه حضرت امام خمینی اسلام را نه فقط برای ایران و بلکه دینی جهانی می دیدند و برای همه جهانیان می خواستد. این حرف یحتمل درست هم باشد، ولی به هر حال هر کسی هم به اندازه وسع خودش از اسلام درک می کند. یعنی یحتمل تازه بنی صدر هم بدتر از بازرگان شود و کار بالاتر هم بگیرد و بلکه کار را اصلا خراب کند و الفرار. موضوع فقط بازرگان نیست. موضوع اسلام است. و اسلام نیز اخلاق می خواهد و بلکه مکارم اخلاق حضرت زین العابدین را می خواهد. لَا یُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ﴿البقرة: ٢٨٦﴾

عین این مسئله اینجا است که شما نمی توانید مردم را به زور دعوت کنید که از طب سنتی اسلامی استفاده کنند و بلکه از طب مدرن غربی و شرقی استفاده نکنند و باید هم استفاده کنند. ولی موضوع این است که طب سنتی اسلامی را شناختن است که کار هر کسی نیست و نمی توان مثل نسخه ی پزشک آنرا پیچید و به خورد مریض داد و انتظار داشت که او خوب هم شود. این طب سنتی اسلامی دیگر یک چیزی است که قاعدتاً با کتاب و دعا و نماز و روزه و خدا و پیغمبر و بلکه ایمانی راسخ است که یحتمل بتوان نتیجه ای درست گرفت. بنده می گویم یحتمل برای اینکه همه ی اینهایی که ذکر شد می تواند باعث شود که همان مریضی که از خدا طلب شفا می کند برای این باشد که او یحتمل دچار عجب شده است و توی کار خودش گیر کرده است. و مرضش خدای ناکرده همان عجب است. مثلاً از لحاظ فیزیکی بخواهیم مسئله را طرح کنیم، اینطوری می شود که آنجایی که باید ابرتقارنی در میدانهای کوانتمی یا تغییر حالاتی در فیزیک آماری را درست شرح دهد، اینها را زاییده ی کارها و افکار خودش می بیند و از شرح ماجرا و پدیده ها و آزمایشات در آشکارکننده ها و شتابد دهنده ها و آزمایشگاه ها و ... عاجز می شود و بقول معروف توی خودش گیر می کند و بلکه یحتمل بتوان گفت که شیطان بر او غلبه می کند و بندگی خدا را نیز فراموش می کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّـهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ﴿یوسف: ٨٨﴾


برادران (به امر پدر باز به مصر نزد یوسف آمده) چون بر او وارد شدند گفتند: ای عزیز مصر، ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بی‌قدر (حضور تو) آمدیم، پس بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن، که خدا صدقه بخشندگان را نیکو پاداش می‌دهد. (۸۸)


برادران حضرت یوسف علیه السلام به او خلاصه ی کلام می فرمایند که پیمانه ی ما را پر بده. بنده حقیر نظرم این است که  یحتمل این از همان رو است که چطور می فرماید بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین؟ و لذا برادران حضرت یوسف علیه السلام هم به آن حضرت می فرمایند که پیمانه ی ما را نیز پر بده. و می فرماید که آیا می دانید شما با یوسف و برادرش چه کردید؟ قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ﴿٨٩ تازه اینجا است که برادران آن حضرت متوجه می شوند که آن حضرت، حضرت یوسف علیه السلام است.  قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ ۖ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَـٰذَا أَخِی ۖ قَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَیْنَا ۖ إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٩٠

آیه ی 89 سوره مبارکه یوسف علیه السلام را بزرگانی از علم و ادب در اول کتاب خود بنده حقیر مشاهده کرده ام که می نویسند که معمولاً هم تقدیم شده است به حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف.

موضوع این است که همان برادرانی که حضرت یوسف علیه السلام را می خواستند بکشند یا به چاه بیاندازند یا او را دشمن خود می دانستند، حالا که مدتها گذشته و حتی دیگر او را نمی شناسند، نزد او آمده و پیمانه شان را پر می خواهند: فاوف لنا الکیل.

این یک مسئله است. و اما بعضی هستند که بنگاه های تبلیغاتیشان آنقدر بنظرشان قوی است که خودشان را از همه ی عالم و آدم بالاتر دانسته و بلکه همه و همه را نیز مایلند که به طریق احسن ارشاد کنند. این غیر از آن داستان امیرالمومنین و تقوای همام است که وقتی اوصاف متقین را می شنود جان به جان افرین اهداء می کند. و غیر از آن قربانی کردنی است که حضرت ابراهیم در مورد حضرت اسماعیل روا داشت و خدا برای او گوسفندی را فرستاد. اینها بیشتر کارشان از نوع یزید و معاویه است که جنایاتشان آنقدر عظیم است که وقتی متوجه شوند که چه کرده اند نیز دیگر پشیمانی سودی ندارد.

توجه بفرمایید که اگر کسی به هر دلیلی نابینا شد، ممکن است که هنوز بتواند به زندگی سعادتمندی برسد. و اما یک وقت دیگر هست که نابینایی از مقیاس دیگری است. اینجا نیز ما عوامل مختلفی داریم که در کارند. و از جمله اینکه می فرمایند که نادر شاه خیلی از مردم و از جمله نزدیکان خود را نیز نابینا می کرد. وجه دیگر قضیه این است که این نابینایی در مقیاسهای فردی نیست و بلکه در مقیاسهای اجتماعی و بین المللی است طوری که القاهای جنگ و خونریزی و اعمال زور و جبر بر مردم بقدری بالا است که کوری کمترین چیزی است که واقع می شود. و آیا این همان نشانه های دجال به استعاره است که گفته می شود یک چشمی است آنجایی که سید خراسانی و سید یمانی و امثالهم ظاهر می شوند؟! و الله اعلم.

مثال خوبی دیشب بنده راجع به حجامت شنیدم که حتی در غرب نیز با حجامت موافقند. بنده حقیر یحتمل بتوانم ادعا کنم که تا به حال حجامت نکرده ام. و اما آیا این صحیح است؟ یعنی مثلاً در حجامت زالویی را به پشت مریض می زنند و زالو خون او را می مکد. و اما متخصص حجامت از کجا باید بداند که کدام قسمت از بدن است که باید حجامت شود. به عنوان مثال حالا بنده حقیر هم درست است که ادعایم این است که تا به حال حجامت نشده ام، ولی این هم که پولیپ بینی عمل شود و در عین حال بیمار خون دماغ شود نیز آیا نوعی حجامت نیست؟ یحتمل بعضی تئوریزه فرمایند که حجامتهای از مقیاسها و مرتبه های دیگری نیز داریم. و اما حجامت هم یک چیز است و اینکه مدام طرف برود ناله کند که باید من دماغم را عمل کنم و پولیپم را در بیاورم چرا که مثلاً خیلی به حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی می پردازم و کسی دیگیری به پای من هم نمی رسد. این هم مسئله ای دیگر است. همین می شود که پزشک و طب سنتی از دست بیمار خود فرار می کنند و بیمار هم از دست آنها و ههمه هم پیمانه شان را پر می خواهند. یک چیزهایی هست که کار را به جاهای خیلی باریک می کشاند!

بنده حقیر بالاخره عرض کنم که اخیراً که بعضی از این بنگاه های تبلیغاتی مختلف را و مخصوصاً یکی دو تای آنها را  مشاهده می کردم، دریافتم که اینها با حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی و فقه و فقاهت نه تنها مخالف که نیستند، و بلکه معتقدند که ما فقه و فقاهت را از دیدگاه خود نیز ارائه می دهیم؛ یحتمل یعنی فقه و فقاهت مدرن. حالا خوب،فقهمان فقه معاویه ای هم یحتمل باشد و اما فقه ما است که از همه بهتر است. و اگر هم آخرش همه چیز قرار است که یزیدی شود و کربلا است که دیگر کسی هیچ وقت نخواهد فهمید که فقه کدام است و مسلمان کدام است و غیر مسلمان کدام است. این است که ما حتی همان فقه معاویه ای را هم نمی خواهیم و بلکه سر تا پا یزیدی از همه بهتر هم هست! حالا هر چه بگویی، آقا داری چه می گویی؟ اینها یحتمل نظرشان بر این است که امامم حسین قرنها پیش بوده است که در کربلا شهید شده است و امروزه روز اوضاع از نوع دیگری است. کربلا مال 14 قرن پیش بود و امروزه روز قرن کوکاکولا و پپسی و نوشابه و فست فود و سوپرمارکت و ... اینها است! هر چه را خواستی می روی از سوپرمارکت می خری. حالا هم که اینترنت آمده است، یحتمل همه چیز را بتوان اینترنتی خرید و بلکه سوپرمارکتهای اینترنتی هم خواهیم داشت اگر تا حالا همه و همه مثل آمازون دات کام تکمیل نشده اند. این است که ما می دانیم که حضرت بقیت اللهی داریم و فقه و فقاهت و حکمت متعالیه ای نیز داریم و حالا یحتمل می فرمایید که این نظریه ی حمیدی مجیدی ات است که خیلی مندراری است. و لذا حرف برادران یوسف علیه السلام هم خیلی حرف متینی است وقتی می فرمایند که پیمانه را پر بده، حتی اگر پیمانه را از حضرت یوسف علیه السلام هم نیست که دارند تقاضا می کنند و بلکه در بین خودشان است که مدام دارند پیمانه را می گردانند و بلکه نظریه های پیمانه ای مختلف ریاضی فیزیکی را که یحتمل خیلی هم ربطی به همه ی قضایا ندارد  را بررسی می کنند. یعنی به برادران ریاضی فیزیکدان خود گفتن که آقا یه ذره هم بگذارید ما بیاییم سر کلاستان بنشینیم ببینیم این نظریه ی پیمانه های شما چیست و بلکه شما پیمانه را به ما پر دادید ولی ما هم باید درک کنیم که چطور شد که پیمانه را پر دریافت کردیم. یعنی این هم حرف حقی است یا خیر؟ بالاخره هر کسی توی یک صنف و گروه و تشکلی است دیگر این روزها و هر کسی از صنف خود بتواند پیمانه اش را پر بگیرد، حالا یحتمل بالاخره هم متوجه شود که همه را نده نوشابه بنوش و کمی هم بفکر سلامتی ات باش. و اما کار حقی نکرده است؟ یا حرف ملانصر الدین است که همه حق دارند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

قُلِ اللَّـهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿الزمر: ٤٦﴾


فرض بفرمایید که شخصی به استفاده از تریاک معتاد شده است. حالا می خواهد و بقیه هم می خواهند که اعتیاد خود را ترک کند. این راه هایی دارد.

ولی یک وقت هست که مریضی است که به دارویی وابسته است. اینکه مریض چطور این وابستگی را کنار بگذارد، مسئله ای است که می تواند حیاتی باشد. همینطوری نمی توان دارویی را سر خود استفاده کرد یا آن را کنار گذاشت.

البته می توان سر خود مواد غذایی را وارد رژیم غذایی جامعه کرد که مضراتی دارند. مثلاً نوشابه ها مثل کوکاکولا یا پپسی یا امثالهم. اینکه بعد چطور اینها را از سر بچه ها و حتی بزرگترها بیاندازیم و اصلا چرا باید چنین کاری کرد، خود می تواند معضلی شود. اینها یحتمل از مشکلات شهرنشینی است در شهرهای بزرگ هر چند که یحتمل امروزه روز کوکاکولا همه جا یافت شود.

ولایت فقیه هم آیا همه جا یافت می شود؟ کوکاکولا را می شود در روستاهای ایران نیز فروخت. و اما ولایت فقیه را چطور می شود برایش تبلیغ کرد همانطور که بعضی کوکاکولا را با آب و تاب تمام به همه ی دنیا تبلیغ می کنند. چرا ما نمی توانیم ولایت فقیه را به همانهایی که تبلیغ کوکاکولا می کنند تبلیغ کنیم؟ بنده فکر کنم دلیلش این شده است که بعضی چیزها هست که ماورای منفعت مادی است بر خلاف آن چیزی که ما امروزه می بینیم که همه چیز را و از جمله علم را می توان در دانشگاه ها تا حتی عالیترین مدارک خرید و فروخت. و تازه کلی هم باید برایش زحمت بکشی و در ضمن همین هم در اختیار همه کس نیست. و همه نمی توانند به هر دانشگاهی وارد شوند. حتی هر کسی نمی تواند از کتابخانه ای نیز استفاده کند. این است که همین خرید و فروشها نیز گویی حالات انحصاری دارند. نعوذ بالله حضرت یوسف علیه السلام را هم اگر می خواستند بیاورند سر بازار بفروشند، می گفتند که هر کسی نمی تواتد او را بخرد. وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿٢٠ وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ وَاللَّـهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٢١ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿٢٢

علمی را که حضرت یوسف علیه السلام می یابد همان علمی است که دیگر نمی شود خرید و فروش کرد. یک علمی است لدنی و در عین حال از بالاترین علوم الهی است. بنده حقیر بنظرم می رسد و این فقط نظر این حقیر هم نیست که این همان علمی است که باعث شد در الغدیر دست امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام را حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم بالا ببرد و ولایت جریان یافت. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَـٰذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿یوسف: ٩٠﴾


حضرت موسی علیه السلام وقتی می تواند قومش را نجات دهد که قومش مثلاً به گوساله پرستی افتاده باشد و او بخواهد آنها را ارشاد کند که از این کارها نکنید. ولی وقتی قوم موسی علیه السلام و قوم عیسی علیه السلام با هم طوری دست به یکی کنند که از میانش مثلاً بخواهد آنچنان صهیونیسمی درآید که دشمن بشریت است، این را نه حضرت موسی و نه حضرت  عیسی و نه هیچ کدام از پیامبران و ائمه و اولیاء و اوصیاء می توانند کاری برایش کنند.

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿الصف: ٧﴾ یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم بَلِ اللَّـهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿الحجرات: ١٧﴾

آیا برادران حضرت یوسف علیه السلام به ذهنشان هم می رسیده که دعا کنند که وقتی آن حضرت را دیدند حتی او را بشناسند؟ این بدان معنا است که وقتی از میان یهودیت و مسیحیت و اسلام و همه ی ادیان الهی قرار است که نجات دهنده ای فرا برسد و بجایش صهیونیسم باشد که به مردم ارائه خواهد شد، خوب آیا حتی شناخت امام خمینی و امام خامنه ای و ولی فقیه نیز برای بشریت آسان خواهد بود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـٰکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿البقرة: ١٨٩﴾

باز نمی دانم صبحی کی آمده است کتری ما را زیرش را تا آخر روشن کرده است و رفته است. این بنده ی حقیر که نبوده. خدا لعنت کند مردم آزار را.

قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَىٰ ﴿طه: ٦٨﴾


بنده حقیر عرض کنم که لغات آریایی به انگلیسی را که به دو نوع می توان نگاست: Arian یا Aryan را در پست آخر آرن وال چند روز پیش دیدم. (حرف این حقیر این بود که حالا خوب است که یک Arean هم نداریم که مربوط به سطوح است یا نیست!) می گوید که یکی از اینها مربوط به مسئله ای در مسیحیت است و دیگری مربوط به نژادپرستانی که خود را آریایی و برتر از بقیه می دانند مثل نئونازیها. متاسفانه اینها جاهلیتهای نژادپرستانه ای است که در گوشه و کنار یافت می شوند و از جمله نیز کو کلاکس کلن است. و واقعاً هم جای تاسف دارد که چنین است.

به هر حال، این درست است که ما مسائلی داریم که مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی است. و مثلاً می تواند شقی ترین فرعونها را بنشاند سر جایشان یا مجبورشان هم کند که دست از کفرشان بردارند یا حتی همچون داستان حضرت موسی که از دریا می گذرد، فرعون نیز همان وقت غرق شود.  آنطور که آیات الهی به ما چه می فهمانند آنطور که از کسوف و خسوف و سیل و طوفان و آتشفشان و جنگ و همه و همه چه درسهایی می توانند نصیب سالک فی سبیل الله شود یا حتی چه درسهایی به کافر یا مشرک یا منافق حربی می دهند؟

آنطور که بنده داشتم به مومن نمازگزاری عرض می کردم، مثلاً انسولین ممکن است که از لحاظ مهندسی ژنتیک از مایه ی خمیر ساخته شود و به بازار ارائه شود تا فرد دیابتی استفاده کند. و اما موضوع این است که ایا فقط این مسئله ی پزشکی تا همینجا است و خاتمه می یابد که دارویی به بازار ارائه می شود که بعد از آن خود فرد دیابتی باید بقیه ی راه را بپیماید؟ آیا درمان دیگری نیز هست؟ یعنی ما از لحاظ دارویی چیزی را شبیه سازی کرده ایم که به انسولینی که در بدن ساخته می شود شبیه است. و این را دیابتی تزریق می کند و راه درمان همین است. و اما آن قسمت که می فرماید دارو و پزشک وسیله اند و این خدا است که درمان می کند آنطور که در دعا می فرماید یا من اسمه دوا و یا من ذکره شفاء. این کجای حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی  فقهی و بلکه کجای آیات الهی نهفته است؟

البته این یک مسئله است، ولی مسائل مربوط به انرزی هسته ای و حتی بمبهای هسته ای می توانند به یک جاهایی برسند که در بازی چیکن خلاصه می شوند که گویی مثلاً دو ماشین دارند به طرف هم حرکت می کنند و انقریب که شاخ به شاخ شوند و تصادف رخ دهد و یکی زودتر کنار می کشد. آپشن فاجعه بار این است که هیچ کدام کنار نکشند و تصادف رخ دهد. آنجایی که دیپلماسی و سیاست و عقل حکم می کند، چنین گزینه ای را هیچ کدام از دو طرف مخاصمه نمی خواهند چرا که می تواند طبعات سنگینی برای کل بشریت داشته باشد.

مسئله اینجا این است که حضرت موسی علیه السلام قرار است که فرعون را به عبادت خدا دعوت کند. و اما این در صورتی است که حضرت موسی علیه السلام موجود باشد و فرعون نیز او را نزد خود بپذیرد و نه اینکه بجای حضرت موسی علیه السلام دو فرعون را داشته باشیم که بجان هم بخواهند بیافتند و موضوعاتی از قبیل حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی کلاً منتفی باشد. و اما آیا انرژی هسته ای و بلکه حتی بمبهای هسته ای برای این است که فرعونیان اینها را بر علیه هم استفاده کنند یا اینکه حکمت متعالیه ای است که اینجا نهفته است آنطور که در مورد مهندسی ژنتیک غذاهای تراریخته نیز مهندسین و متخصصین یحتمل به حوزویان و ملاهای خودمان اعتراض کنند که ما این همه داریم زحمت می کشیم و انواع مقالات را بیرون می دهیم که هیچ استفاده ای از آنها نبریم و مثلاً حتی از انسولین مهندسی ژنتیک شده ی روی مایه ی خمیر هم استفاده نکنیم؟ داستان چیست؟ یا اصلا مسئله این است که اگر شما قرصهای اعصاب و آرامبخش دارید که می توانید و باید برای نسخه ی خود تهیه کنید، آیا نباید از آنها استفاده کنید تا بهبود یابید. چرا. ولی موضوع این است که آیا راه های بهتری که ما را بسی بهتر به مقصد می رسانند نداریم؟ یعنی اگر ما به فیزیک انرژیهای بالا دست یافته ایم، آیا شق القمر هم می توان کرد؟ یا حتی می دانیم که فازهای ماه چرا به این صورتند که هستند و چطور کم یا زیاد می شوند؟ یا حتی کسوف و خسوف را تا چه حدودی می توان پیش بینی کرد؟ یا حرکت ستارگان و سیارات و گردش آنها از چه نوع اند؟ و ربط اینها به دیگر آیات الهی چیست؟ و انرژی هسته ای و این همه آزمایشات و آزماشیگاه ها و شتابدهنده ها و برخوردکننده ها و آشکارکننده های ذرات بنیادی چه کمکی می توانند به ما در این زمینه ها کنند؟ و بالاخره حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی چه کمکی می تواند به ما کند آنجایی که در امور امر بین الامرین جبر و  اختیار یا قضا و قدر می توان از الهیات بهره جست و آنرا مثلاً در امور ریاضی فیزیک یا  ژنتیک کاربردی کرد بجای اینکه به جبرهایی که منجر به استفاده از زور و جنگهای ظالمانه ی محض است که بعضی فرعونیان پناه می جویند.

بنده حقیر اجازه دهید که صراحتاً عرض کنم که دو طرف آمریکا و کره شمالی بسیار سعی کنند که از راه های صلح آمیز دیپلماسی و سیاست و عقل و خرد بهره جویند و جهان را وارد جنگی دیگر نکنند و بلکه تمام توان خود را نیز در راه مسلمان شدن کنند که بهترین کارها است. بنده نمی دانم بعضی از افراد بشر چه عنادی با مسلمانی و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی و حتی ولی فقیه دارند؟ قدم اول این است که بشر متوجه شود که اساس همه عالم مسلمانی و اسلام است و لا غیر. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـٰکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿البقرة: ١٨٩﴾


جمعه ای داشتم دنبال این آیه مبارکه در موبایلم می گشتم و حواسم به این کار بود که ایستگاه مترو را رد کردم و خلاصه دو سه بار ایستگاه ها را رد کردم یا اشتباهی در جهت مخالف رفتم. و به خیال خودم داشتم می رفتم نماز جمعه چرا که نماز عید قربان را نشد که بروم. نگو اصلا نماز جمعه ای در کار نیست و فقط همان نماز نماز عید قربان است و بس. حالا رفته ایم مصلای امام خمینی، می پرسیم نماز مگر نیست؟ می گوید که دانشگاه است. یک بنده خدای دیگری هم بدتر از این حقیر گیج بود. خلاصه رفتیم دانشگاه تهران و نگو اصلا نمازی در کار نیست.

و به هر کی گفتیم که اینطوری شده، حالا خودش هم اصلا بدتر از این حقیر اهل نماز جمعه یحتمل نبوده ولی اینطور القا می کند که حکایت، همان حکایت شاهرخ خان به مکتب نمی رفت و وقتی می رفت جمعه می رفت است.

حالا کاری نداریم، منظور بنده ی حقیر به نظم است. گاهی اوقات در ریاضی فیزیک می بینیم که ایده ی نظم می تواند خیلی مهم باشد که اساس ترمودینامیک و مکانیک آماری را همین اندازه گیری نظم بوسیله ی آنتروپی اصلا تشکیل می دهد. مثلاً سوال دیو مکسول این است که چطور می شود یک سیستمی را آنقدر داغ کنیم که یک دیوی از آن بزند بیرون و بعد دوباره سیستم را سردش کنیم! این براستی کدام دیو است؟ یعنی شما اگر یک سری ذراتی را دارید که به عنوان گازی در این سیستم پراکنده اند، چطور می خواهید آن دیو را جدا کنید؟ در را باز کنید و او عبور کند و دوباره در را ببندید.

مسئله در مقیاسهای مختلف می تواند معانی مختلفی داشته باشد. مثلاً در مقیاسهایی که ما می بینیم بی نظمیهایی رخ می دهند که از قبیل آتش سوزی و سیل و زلزله و آتشفشان و طوفان و ... و حتی جنگ هستند، اینها نیز واقعاً می توانند سد نظم باشند و بی نظمی ایجاد کنند. ولی اینها را مخصوصاً هم می شود ایجاد کرد و بلکه بهتر است بگوییم شبیه سازی کرد، برای اینکه تا بیاییم نظم را دوباره برقرار کنیم، کلی باید با انواع بی نظمیها است که بجنگیم. و حالا چطور می توان چنین و چنان کرد؟ اینجا بهتر است کمی و بلکه بسیار تقوی نشان داد چرا که می تواند داستان قدیمی چوپان دروغگو شود که آنوقت به موقعش وقتی هر چه داد می زند، هیچ کس نیست که بدادش برسد.

و مسئله همین مسئله ی حاشیه و متن است. یعنی گاهی اوقات شما در حاشیه نشسته اید و دارید کار خود را می کنید. و در ضمن به متن هم علاقه مندید. و اما متوجه می شویم که حاشیه می تواند خیلی کارها داشته باشد که مهمتر از خود متن شود! این یعنی چه؟ شما همین مسئله ی ریاضی خودمان را حساب کنید که احتیاج به محاسبات ریاضی زیادی دارد و براستی که رایانه ها می توانند اینجا کمکهای زیادی هم کنند. اما تا حالا سعی کرده اید دو رایانه را به هم متصل کنید و اینها با هم شبکه شوند طوری که یک سیستم عامل باشد که بر هر دو حکمفرما است؟ و حالا اینکه این دو را چطور می توان برنامه ریزی کرد که بطور موازی یا برداری با هم الگوریتم اجرا کنند، باز سوال دیگری است. ولی خوب، می بینیم که در شبکه اینترنتی یا شبکه های تلفنی خیلیها هم بطور همزمان با هم وصل می شوند و از شبکه استفاده کرده بدون اینکه متوجه باشند که وارد چه شبکه ای است می شوند؟ بنده عرضم این است که حاشیه ها می توانند زیاد شوند هر چند که در یک شبکه ای هم یحتمل سوالی را مطرح کنید مثل ماث اورفلو و ببینید که مسئله را دیگران برایتان حل کرده اند. این هم خودش شبکه ای است که بطور موازی دارد کار می کند. شما هم دارید کار می کنید و دیگران هم همینطور. کلی هم انگیزه های متفاوت هستند که شما در همین اینترنت می توانید ولی بهتر است که واردش نشوید که مشاهده کنید چه انگیزه های مستهجن و نجاست باری هم داریم که اصلا معلوم نیست از کجا است که دارد القا می شود. و خوب حالا تکلیف چیست؟

مسئله حاشیه ای که خیلی مهم است که به متن بیاید همین است که ما از لحاظ ژنتیکی می توانیم غذاها مثل گیاهان و گوشت و مرغ را دستکاری کنیم یعنی بقول معروف محصولات تراریخته. و اینکه طبعات چنین کاری چیست؟ و خصوصا چقدر نجاسات و سموم یحتمل می توانند وارد غذاها شوند، این امری است که بعضی می فرمایند که مشکوک است. مثلاً تا چند سال پیش اگر در بعضی کشورها می رفتید داروخانه که انسولین بخرید، یحتمل از شما می پرسیدند که انسولین گاوی می خواهی یا انسولین خوکی؟ التفات می فرمایید؟ و حالا انسولینی که استفاده می شود، می فرمایند که از روی انسولین انسانی شبیه سازی شده است. و اما این به چه نوع است؟ و الله اعلم. می فرمایند که با مهندسی ژنتیک روی مخمرها یا دقیقاً روی مایه ی خمیر (yeast, or E. Coli) بدست می آورند. بالاخره می فرمایند که بدون مایه فطیر است یعنی طلبگی و دانشجویی درس خواندن و دود چراغ می خواهد. آیا کسی فکر می کرد بشود مایه ی خمیری را که رویش مهندسی ژنتیک شده است را تزریق کرد و با دود چراغ هم خورد؟!!! به هر حال، این انسولین برای دیابتیها مهم است. و نه تنها شوخی بردار هم نیست و بلکه برای تهیه ی آن چندین جایزه ی نوبل دریافت شده است تا به اینجا رسیده است.

حالا محصولات ارگانیک کدامند و محصولاتی که مهندسی ژنتیک رویشان انجام شده است کدامند و حلال و حرام کدامند؟ اینها یک مسائل فقهی است که در برابر محصولاتی که جنبه های دارویی مدرن دارند وافعند. یعنی ما اینجا ملاحظه می کنیم که یک سری مسائلی هستند که یحتمل از نوع مسائل صفر و یک رایانه ای و کامپیوتری بیعقلند و یادگیری آنها مستلزم پر کردن حافظه ی انسان است. و بعضی می فرمایند که حتی می شود جدول ضرب را هم یاد نگرفت. و اما یک چیزهای دیگری هستند که اصلا با چه چیزی است که باید حافظه را پر کرد که بعدها یادش نرود که خودش کیست و خدایش کدام است. یعنی از من عرفه نفسه برسد به من عرفه ربه.   وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿الحشر: ١٩﴾. آیا این کافی است که بخواهی به فسق بیافتی و مراقبت کنی؟ و لذا حافظه ات را از آیات قرآن پر کنی؟ و در آن تدبر کنی و حدیث بشنوی و یاد بگیری و به عبادات بپردازی و به بندگی خدا برسی و بلکه به دیگران نیز سعی کنی کمک کنی که چنین کنند و بس. شما در حقیقت نمی خواهید خودتان را هیپنوتیزم کنید، و بلکه به یک عشقی است که چنین می کنید و آن همان عشق رسیدن به خورشید همیشه تابان و بی غروب ولایت است که مظهر بقیة الله الاعظم است. و از اینجا است که نشان می دهد مهندسی ژنتیک کجا جایز است و کجا جایز نیست. البته بعضی تا این حد هم پیش بروند که شما جایز نیستید روی سگ و میمون و موش و گربه و امثالهم هم آزمایشات کنید. و اما جایزیم که فطیر یعنی خمیر بدون مایه را بپزیم و بخوریم؟ قابل هضم است؟ یحتمل مسائل دارند بیش از حد صفر و یکی می شوند. مهندسی و فلسفی شدن یک چیز است و اما بطرز متعادلی به حدود سطوح الهی وارد شدن و بلکه حکمت متعالیه و فلسفه ی الهی را دریافتن کار خود را می برد. حالا وارد حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی که دارد به حاشیه می رود خیلی نمی خواهیم شویم. ولی بالاخره این هم سوال مهمی است که حافظه ات را با چه چیزی می خواهی پر کنی؟ جدول ضرب را حفظ نکن و اما نمی خواهی قرآن را حفظ کنی؟ کل قرآن را نمی توانی حفظ کنی، همان آیاتی را که می توانی را هم نمی خواهی حفظ کنی؟ مواظب باش کجا داری می روی؟ یعنی ما یک گیری کرده ایم که گیر این جور دورهایی می افتیم که ما را از همنشینی با حافظان قرآن مجید باز می دارد و حال آنکه امروزه روز خیلی هم می شود به فرآن کریم گوش کرد. کافرستان است چرا که دو نگاه است که یکی کافرستان را هم مسلمان می کند و دیگری خود کافرستان و شیاطین جن و انس می پروراند و این دو نگاه همیشه با هم در ستیزند! و یکی از این دو نگاه و نه دیگری است که ما را در روز قیامت کمک خوواهد کرد که ان شاء الله تعالی یقیناً با معصومین محشور شویم.

بَقِیَّتُ اللَّـهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ﴿هود: ٨٦﴾


می فرمایند که اگر کسی سفر معصیت کرد، می تواند نمازش را هم کامل بخواند و نه شکسته. این مسئله یک سطحی دارد که وقتی در کلاس فقهی استاد آنرا باز کند، شاگرد باید آنرا بقدر کافی دنبال کند تا به همه زوایای مسائل پی ببرد. یک وجه قضیه این است که می فرمایند پیغمبر صلوات الله خودش سوار خر می شد و یکی را هم پشتش می نشاند. حالا آنکه پشتش نشسته است، هی می تواند به خود پیغمبر گیر هم بدهد که بابا شما که دیگر پیغمبرید و اگر مثلاً بخواهید می توانید طی الارض هم بفرمایید. چرا ما را اینطوری گرفتار کرده اید و افتاده ایم به خر سواری؟ البته اینجا تا یک حدودی کار از حد گیر دادن نمی گذرد، ولی از یک حدی به بعد که حساب کنید یحتمل از حد گیر دادن می گذرد. این یعنی چه؟

یعنی اینکه فرض بفرمایید ما در روزگار پیغمبر واقع نبودیم و امروزه روز بود که واقعیم. اگر پیغمبر امروزه روز نیز حضور داشتند و تصمیم می گرفتند که با خرشان بروند مسافرت و یکی را هم پشتشان می نشاندند، یحتمل باز گیر بدهند که آقا ما رسیده ایم به حد و حدود عصر اطلاعات اینترنتی و هوا-فضا و علوم جدیده و بلکه هواپیماها و ماشینها و کشتیهای تندرو. و تو مثلاً حالا ما را می خواهی باز سوار الاغ کنی؟ و اینقدر گیر بدهد به پیغمبر که ایشان رفیقش را پیاده کند و بگوید تو راه خودت را برو و من هم راه خودم را می روم. اینجا جدایی بین من و تو است.

یحتمل هم این موضوع مال خر سواری در دهی باشد که پیغمبر صلوات الله می خواسته از یک ده به دهی دیگر تفریحی با کودکی راهی سفر شوند. و کودک این ایرادها را به او می کرده و ایشان نیز او را تحمل می نموده است. این به یک وجهی اشکالی ندارد و بلکه خیلی هم خوب است حرا که صبر انسان را دارد خدا امتحان می کند مخصوصاً اگر مثلاً آن کودک عزیز دلبندی هم باشد.

و اما بعضی یحتمل اشکال کنند که اینکه بفرمایند که حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف موجودی است فرازمینی هم نمی شود آنچنان که موجودی باشد خیالی که مثلاً فیلمش را هم می سازند که از کرات و سیارات دیگری آمده است و او شکل و شمایلی هم دارد غیر از همه ی انسانها. و لذا او باید یک موجودی باشد کاملاً زمینی مثل خودمان. بنده حرفم این است که این کاملاً غلط است و بلکه او موجودی است آسمانی از آنجایی که از عرش اعلاء در نهایت آسمانها آمده است و به عرش اعلاء نزد حضرت حق باز می گردد همانطور که همه ی ما نیز چنینیم هر چند که یحتمل خود ندانیم که انا لله و انا علیه راجعون. در یک سطح است که  أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنِیٍّ یُمْنَىٰ ﴿القیامة: ٣٧﴾ و همین منی نیز نجس است. ولی در سطوحی دیگر مشاهده می شود که از لحاظ ژنتیکی چقدر ما تنوع داریم در نژادها و اقوام مختلف بشری از سیاه و سفید گرفته تا نژاد زرد و هر نژادی خود چقدر تنوع دارد. و لذا در سطح دیگری ما می دانیم که ربا حرام است همانطور که منی نجس است. و اما جایز است که بین زن و شوهر ربا داده و گرفته شود همانطور که اگر منی شوهر در رحم زن ریخته نشود نطفه ای بسته نخواهد شد و جنینی شکل نخواهد گرفت و طفلی بدنیا نخواهد آمد که ببینیم آیا آن طفل عزیز همان حضرت بقیت الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف است که آسمانی است یا طفل دیگری است؟ و اما همه ی اینها نیز مستلزمش این است که ما ازدواج و نکاجی بین زن و شوهری داشته باشیم که حال آیا بتوانند ان شاء الله چشم همه ی جهانیان روشن شود و بچه دار شوند یا آیا نتوانند. و یحتمل همین فرزند یک روز بشود رئیس جمهور و ولی فقیه مسلمین جهان. و می دانید که امروزه روز چقدر ما مشکلات اقتصادی ازدواج جلوی راه جوانان داریم هر چند که پدر و مادرها هم باید دستها را بالا بزنند و به فرزندانشان کمک کنند.

البته ما همه اینها را گفتیم، خوب است از یک وجه دیگری از کارهای هاردی-رامانوجان هم بگوییم که مربوط به فرمول تابع مجانبی افراز یا پارتیشن اعداد است. و آن اینکه رادماخر این فرمول را می فرمایند که تعمیم داده و بهتر کرده است. و بنده می خواستم که به این امور بپردازم که اینترنت و رایانه و همه و همه هنگ کرد. اتفاقاً یک بار هم برق رفت ولی خوشبختانه خیلی مسئله جدی نشد آنطور که اطلاعاتم روی مرورگرم دوباره اتوماتیک بازگشت. باز بفرمایید سیستمهای عالم و اینترنت و چه و چه چرا اینطور است! و اما این دفعه یک جورهایی هنگ کرده بود که مجبور شدم ریستارت کنم. به هر حال، حاجیان-شیخ جباری-یاورتنو مقاله ای راجع به سیاه چاله های اکستریمال دارند که از فرمول پارتیشن رامانوجان-هاردی نیز در یافتن ریز حالات سیاه چاله ای استفاده می کنند.

حرف بنده حقیر اینجا این است که البته هم مسئله ی میرزاخانی-هاردی-رامانوجان نیز با فرمول هاردی-رامانوجان باز فرق دارد. اینجا آنطور که مقاله به حمید راخر اشاره می کند که چطور کار میرزاخانی شباهت به کار لابنیتز دارد، باید توجه داشت که گاهی اگر یک مسئله ای را ندانیم چطور حل کنیم، خود مسئله می تواند به حاشیه رود و متن قضایا چیزهای دیگری می شوند. و از جمله است اینکه مثلاً در بوداییسم چطور می توان به نیروانا رسید همانطور که یحتمل شهید مطهری بفرمایند که بالاخره اگر انسان کاملی نیستیم سعی کنیم که لااقل انسان متعادلی باشیم. خوبی تعادل این است که یحتمل ما را به آن انسان کامل بودن برساند و حال اگر تعادل نداشتیم همان انسان متعادل را هم نداریم. و لذا همانطور که سیستمهای دینامیکی مختلف داریم که هر کدام را باید جداگانه مورد مطالعه خود قرار داد، همانطور هم باید انسان کامل را دید در فلسفه های مختلف چطور می توان بدان رسید. یک راه قضایا این است که یکی می گوید که یا انسان کاملی می شوی، یا اینکه سرت به باد خواهد رفت. و راهش این است که باید جهاد کنی. و اما یحتمل صربها هم بسنیاییها را قتل عام کنند. خوب، آیا باید بسنیاییها نیز بنشینند و تماشا کنند که قتل عام شوند؟ این فرق می کند که پدر فرزندی را ببرد و بگوید که سرت را می برم. و ببرد و بگوید که چاقو نبرید. البته ما این را هم داریم که پدر بگوید که یا خر سوار می شوی یا اینکه اگر با هواپیما رفتی، آنگاه می زنم هواپیمایت را داغون می کنم و کاری هم ندارم که کی در آن است. و برای داغون کردن هواپیمایت تازه جایزه هم می دهم. یا بگوید که می زنم چشمت را هم کور می کنم و آنوقت همه به تو خواهند گفت که چه خر دجالی هستی که اینطور حرف پدرت را گوش نکردی. یا می زنم همان اتوبوست را نیز داغون می کنم.... التفات می فرمایید؟ تریس اوپراتورهایی که می توانند بطور شیطانی عمل کنند، بسیار است و کارخانه ی آدم سازی اسلام نیز مدام در حال کار کردن است که از ما آدمهای درست و درمانی بسازد. و اما کو گوش شنوا؟ و کو دو چشم بینا و  کو آن مشامی که بوی بهشتیان را دریابد و شرح لمعه و بلکه جواهر الکلام برای فقه مثلاً بخواند.

این است که یک راه قضایا این است که یحتمل مسائل میرزاخانی-هاردی-رامانوجان را از راه هایی مثل هندسه آراکلوف یا از راه اعداد بینهایت تایی (infinity-adic numbers) یا هندسه ناجابجایی یا حتی برنامه لنگلندز یا ابرتقارنها یا نظریه های زایبرگ-ویتن یا گرموف-ویتن ... بیابیم. ولی باید هم توجه داشت که حاشیه ها خیلی زیادند و براحتی می توان همچون مسئله ای مثل قضیه ی آخر فرما مسئله را از متن به حاشیه فرستاد و حتی فراموشش کرد. مسئله در مورد قضیه ی آخر فرما خوبیش این است که می فرمایند که اندرو وایلز بالاخره حلش کرد هر چند که یک جلد کامل آنالز اف ماتماتیک را پر کرد. و لذا یحتمل مسئله میرزاخانی-هاردی-رامانوجان هذلولوی آنچنان به حاشیه نرود و قابل حل باشد با این همه قدرتهای محاسباتی که امروز بقول بعضی محاسبه گرهای رایانه ای بیعقل خیلی راحت آلگوریتمی حل می کنند. فقط کافی است که به آن ابررایانه ها دست یافته باشیم. البته اکیرا یوکاوا نیز یحتمل همین مسئله را راجع به کیو سی دی شبکه ای بفرمایند.

و اما مسائل حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی هنوز بسی مانده است که حتی ببینیم موارد دیگری که بقیت الله در اسفار می توان یافت کدامند. حالا ما کاری نداریم که اگر طوفانی شده است و سیلی آمده است و حتی قبلش هم کسوفی شده است و یحتمل بعدش هم جنگی هسته ای دربگیرد، چه ها باید کرد. ما که در برجام شق القمر نمی خواستیم بکنیم بعضی یحتمل ایراد کنند و اما بعضی از اعضای 5+1 نیز خیلی می دانند دارند چه می کنند. و حدا رحمت کند حمید راخر را نیز که از سرطان به رحمت خدا رفت. بنده حتی سعی کردم او را نیز جستجو کنم و به کارهایش دست یابم. دیدم از این حقیر گویی کاری ساخته نیست. و اما خوب، صراط مستقیم هم یحتمل همین است که و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. این یعنی چه؟ یعنی اینکه نباید هم ساکت نشست وقتی می بینیم در فلسطین اشغالی و میانمار با مسلمانان چطور رفتار می شود.

البته گاهی اوقات نیز خانواده خودت هم به تو کیش می دهند و یک وقت دیدی که وسط زمین و آسمان گیر کرده ای که چرا با خر نرفتید سفر؟ و حال آنکه همه می خواهند با هواپیما سفر کنند. حالا هر چه بگو آقا شما اصلا چطور با خر می خواهید بروید مثلاً جزیره ی قشم. می فرمایند خر را سوار کشتی می کنیم!!! گاهی اوقات وضعیت روانی و مشاوره ای خانواده را حفظ کردن خیلی خوب است چه رسد به اینکه بخواهیم به مسائل فقهی و حکمت متعالیه ای و حتی نظریه های حمیدی مجیدی و بلکه ربط همه ی اینها به بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین را تحقیق و بررسی کنیم و حتی المقدور به کلاسهای خارج فقه بزرگان راه یابیم.

٦ ـ نص : محمد بن وهبان ، عن داود بن الهیثم ، عن جده إسحاق بن بهلول ( عن أبیه بهلول ) بن حسان ، عن طلحة بن زید الرقی ، عن الزبیر بن عطاء ، عن عمیر بن مانی العبسی ، عن جنادة بن أبی امیة قال : دخلت على الحسن بن علی ابن أبی طالب علیه السلام فی مرضه الذی توفی فیه وبین یدیه طست یقذف علیه الدم ویخرج کبده قطعة قطعة من السم الذی أسقاه معاویة لعنه الله فقلت : یا مولای مالک لا تعالج نفسک؟ فقال : یا عبدالله بماذا اعالج الموت؟ قلت : إنا لله وإنا إلیه راجعون.

ثم التفت إلی فقال : والله لقد عهد إلینا رسول الله صل الله علیه و آله و سلم أن هذا الامر یملکه اثنا عشر إماما من ولد علی وفاطمة ، مامنا إلا مسموم أو مقتول ، ثم رفعت الطست وبکى صلوات الله علیه وآله.

قال : فقلت له : عظنی یا ابن رسول الله ، قال : نعم استعد لسفرک ، وحصل زادک قبل حلول أجلک ، واعلم أنک تطلب الدنیا والموت یطلبک ، ولا تحمل هم یومک الذی لم یأت على یومک الذی أنت فیه ، واعلم أنک لا تکسب من المال شیئا فوق قوتک إلا کنت فیه خازنا لغیرک.

واعلم أن فی حلالها حساب ، وفی حرامها عقاب ، وفی الشبهات عتاب ، فأنزل الدنیا بمنزلة المیتة ، خذ منها ما یکفیک ، فان کان ذلک حلالا کنت قد زهدت فیها ، وإن کان حراما لم یکن فیه وزر ، فأخذت کما أخذت من المیتة ، وإن کان العتاب فان العتاب یسیر.

واعمل لدنیاک کأنک تعیش أبدا ، واعمل لآخرتک کأنک تموت غدا ، وإذا أردت عزا بلا عشیرة ، وهیبة بلا سلطان ، فاخرج من ذل معصیة الله إلى عز طاعة الله عزوجل ، وإذا نازعتک إلى صحبة الرجال حاجة فاصحب من إذا صحبته زانک ، وإذا خدمته صانک ، وإذا أردت منه معونة أعانک ، وإن قلت صدق قولک وإن صلت شد صولک وإن مددت یدک بفضل مدها ، وإن بدت عنک ثلمة سدها ، وإن رأى منک حسنة عدها ، وإن سألته أعطاک ، وإن سکت عنه ابتداک وإن نزلت إحدى الملمات به ساءک.

من لا تأتیک منه البوائق ، ولا یختلف علیک منه الطرائق ، ولا یخذلک عند الحقائق، وإن تنازعتما منقسما آثرک.

قال : ثم انقطع نفسه واصفر لونه ، حتى خشیت علیه ، ودخل الحسین علیه السلام والاسود بن أبی الاسود فانکب علیه حتى قبل رأسه وبین عینیه ، ثم قعد عنده فتسارا جمیعا ، فقال أبوالاسود : إنا لله إن الحسن قد نعیت إلیه نفسه.

وقد أوصى إلى الحسین علیه السلام وتوفی یوم الخمیس فی آخر صفر سنة خمسین من الهجرة ، وله سبعة وأربعون سنة ودفن بالبقیع.


بحار الانوار، جلد 44، ص 138-140

http://lib.eshia.ir/71860/44/138

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین


و التحقیق أن جمیع الطبائع متجددة الوجود و الهویة [1] و لها أیضا حرکة نحو الباری جل ذکره حرکة معنویة و توجها غریزیا إلیه لأنه الوجهة الکبرى- فإذا بلغت إلى مقام العقل اتصلت بعالم الإلهیة و سکنت إذ فنیت عن ذاتها و بقیت ببقاء الله فالأجسام و الجسمانیات کلها طبائع کانت أو نفوسا فإنها متجددة حادثة دائرة- و ما سواها باقیة ببقاء الله الواحد القهار و سیتلى علیک ذلک من ذی قبل إن شاء الله تعالى.


[1] فکونها متناهیة التأثیر و التأثر على هذه الطریقة الأنیقة خفیف المئونة سهل الإثبات إذ کل قوة قوى متعاقبة و کل منها متناهیة الوجود و التأثیر إن قلت ما تقولون فی عدم تناهی القوة بهذا النحو أی الاستمرار التجددی قلنا هذا داخل فی عدم انقطاع الفیض الذی هو مبرهن و تجویز الانقطاع خروج عن سنة العقل و مسلک الدیانة، س ره‌



بنده حقیر بنظرم رسید که بقِیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین را در اسفار ملاصدرا بجویم. موردی یافت نشد. بعد برای بقیة الله جستم. موارد بیشتری یافت شد که البته دقیقاً لغت بقیة الله در موارد جستجوها نیامده است. به هر حال مسئله اینجا این است که در یافتن حضرت بقیة الله الاعظم چه کشت و کشتار را جایز بدانیم چه ندانیم و این گفته ی شهید مطهری که "اگر اسنان کاملی نیستیم لااقل انسان متعادلی باشیم" را نیز از خاطر خیلی دور نکنیم، متوجه خواهیم شد که نهایت حکمة متعالیه می تواند تجلی همین آیه ی مبارکه باشد که بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین. و بلکه نهایت حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی نیز هست. البته موضوع این است که آیا ما می توانیم لااقل به آن تعادل لازم برسیم که به آن حضرت نزدیک شویم.

یک وقت هست که ما از روی تخیل و حتی توهم است که به انسان کامل می پردازیم. مثلاً حساب یحتمل بر این باشد که انسان کامل موجودی است فرازمینی که در بین ما بخواست خدا ظاهر شده است یا می شود. یک وقت دیگر هست که می فرمایید نخیر. او نه تنها از بین خود ما است و بلکه بهترین ما است و بلکه از طرف خدا نیز مبعوث شده یا به امامت رسیده است و اما منافاتی هم ندارد که همه و همه بتوانند به آن مقام والای انسان کامل برسند که هم او نیز همه را به همان رهنمود می شود و بلکه کارخانه دار کارخانه ی آدم سازی که بقیت الله نیز در آن ظاهر می شود هم او است. یعنی همان رب العالمین و هم او است که حضرت صاحب است.  و لذا شما خورشید ولایت را که از میان بردارید، غیر از سیاه چاله ای می ماند؟ سیاه چاله ای مملو از صم بکم عمی که تابع جبری است که آنچنان او را غل و زنجیر کرده است که نه می تواند حرکت کند و نه حتی سرش را حرکت دهد و فقط تصاویری را که جلوی رویش به او نشان داده می شود را می بیند و لا غیر. عاجز از فهم حکمت متعالیه ی الهی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

البته شما همین مثال دنباله های هاردی-رامانوجانی خودمان را که قبلاً بحثش رفت را در نظر بگیرید. آیا می توانید اینها را به متریکهایی که هذلولوی است حالا چه ریمانی و چه فینسلری ربط دهید؟ مثلاً اگر عددی دارید که به دو نوع مختلف به عنوان مجموع دو مکعب می شود نوشت را حساب کنید که بصورت معادله ای نوشته اید و می خواهید از این معادله آن عدد را بیابید. و حالا بجای اینکه خود معادله را حل کنید، همه ی چندجمله ای ها را منتقل کنید به یک طرف معادله و طرف دیگر را معادل صفر قرار دهید. مثلاً اگر بجای مکعب کردن مربع داشتیم، و ما چنین چیزی را نیز جایز می دانستیم:

t^2-x^2-y^2-z^2=0

یا اگر بجای صفر یک عدد حقیقی مثبت یا منفی داشتیم، بر حسب مثبت یا منفی بودنش فضاهای دسیتر/آنتی دسیتر می یافتیم. و یحتمل بزرگان علم و ادب جایز بدانند که ما جوابهای صحیح یا حیت گویای این نوع معادلات متریکهای ریمانی-فینسلری را که تعمیم یافته ی دنباله های هاردی-رامانوجان سابق الذکر را جوابهای صحیح هذلولوی میرزاخانی-هاردی-رامانوجانی بخوانیم. و اما خوبی وارد شدن به هندسه ی ناجابجایی در این است که ما مسائل را از دیدگاه اوپراتورهایی که روی فضاهای هیلبرتی کار می کنند و خصوصاً اوپراتور دیراک نیز در آن برجسته شده را خواهانیم که جبرهای فن نویمن حاصله اش را بررسی کنیم.

برای مثال، حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی ای را در نظر بگیرید که مربوط است به مسئله نماز آیات و قضاهای نماز آیات خسوف و کسوف و بادهای تند و سرخ و زلزله و .... و اینکه اگر کسی نمازها را بجا نیاورد یحتمل ما با مسائلی از قبیل جنگ یا بمبهای هسته ای و امثالهم نیز طرف باشیم مخصوصاً اگر از  حیطه ی اسلامی خارج شده و نه تنها انسان متعادل نیز قابل دستیابی نباشد و بلکه نه انسان کامل را و حتی انسانیت را نیز باید برایش در روز روشن چراغ دست گرفت و در میان یحتمل دجالهای فقیر و جزامی و وبازده و مریض احوال و علیل و ذلیل و مسکین و مستکین دنبالش گشت.

موضوع اینجا است که اگر ما قطر اثر اوپراتورها را روی توابع یا تانسورهای فضاهای هیلبرت حساب کنیم، یحتمل به این نتیجه برسیم که این یکی از بسیاری از جهانهایی است که یحتمل ما در آن واقع باشیم و بلکه بسی جهانهای دیگری موجود باشند. یعنی یحتمل تعبیراتی را که ما داریم بکار می بریم توهمات ما نباشند ولی تخیلات ما هم بسی در آنها دخیل بوده و بلکه با واقعیات تماسی نداشته باشیم. مثلاً مفهومی که ما از سطح و حجم محدود به یک رویه ریمانی داریم را ممکن است به مفهوم آریایی بودن ربطی ندهند اما اینکه معنای آریایی نیز یعنی چه؟ بعضی حتی می فرمایند که اگر آریایی را aryian بنویسی به اینگلیسی یک معنی دارد و اگر  arian بنویسی معنای دیگری دارد! یعنی تو موی یار می بینی و من پیچش آن و اما بسی صحبتها هست راجع به موی یار. مثلاً این یک حسابی می خواهد که یکی از پیروان ادیان دیگر را کسی دعوت کند یا خودش نزد او برود که راجع به دین او بیاموزد با اینکه مطمئن است که دین اسلام بهترین است. می شود فرض را بر این گذاشت که حالا بلکه دین تو است که بهترین است. و اما انسان کاملی را که ارائه می دهیم که از هر مکتب و دینی که می خواهد باشد را از همان اول اگر همه خواستند به قتل برسانند، این دیگر کدام دین می شود؟ خود او آیا به مبارزه برنخواهد ایستاد و نخواهد گفت که و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید. السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام. خورشید ولایت است و هم او ولایت فقیه است و نه شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

الحمد الله الذی لیس لقضائه دافع، و لا لعطائه مانع، و لا کصنعه صنع صانع،  هو الجواد الواسع، فطر اجناس البدائع، و اتقن بحکمته الصنائع، لا تخفی علیه الطلائع، و لا تضیع عنده الودائع، جازی کل صانع، و رایش کل قانع، و راحم کل ضارع، منزل المنافع و الکتاب الجامع بالنور الساطع، و هو للدعوات سامع، و للکربات داع، و للدرجات رافع، و للجبابرة فامع، فلا اله غیره، و لا شیء یعدله، و لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر اللطیف الخیر، و هو علی کل شیء قدیر، اللهم انی ارغب الیک، و اشهد بالربوبیة لک، ....


بنده حقیر داشتم فکر می کردم که این مسئله ی بین هاردی و رامانوجان را تا کجا می شود ادامه داد آنطور که دنباله هایی تشکیل دهیم از اعدادی که مثلاً دو مکعبند به دو نوع مختلف و بعد به سه نوع مختلف و بعد به چهار نوع مختلف و .... یا مثلاً دنباله هایی که سه مکعبند به دو و سه و ... چند نوع مختلف. یعنی آیا ممکن است به یک جاهایی برسیم که دنباله ها متناهی شوند و دیگر عددی یافت نشوند آنطور که مثلاً در قضیه ی آخر فرما رخ می دهد؟ البته یک بار یحتمل در حاشیه ی کتابی این را ثابت کرده ام که می شود، ولی یادم نیست کتابم را کجا گذاشته ام! و پیشنهاد این حقیر این است که به دعای عرفه بروید و خیلی ذهنتان را با مسائل ریاضی محض خسته نکنید هر چند که یحتمل بتوانید به نتایج خیلی عظیمی حتی در حاشیه ی کتب برسید. دعای حضرت امام حسین علیه السلام در روز عرفه یک دعایی است که هر روز نصیب انسان نمی شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

١٥٠٦٦ / ٢٥١. عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن محمد بن الحسن بن شمون ، عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم [٧] ، عن عبد الله بن القاسم البطل [٨] :

عن أبی عبد الله علیه‌السلام فی قوله [٩] تعالى : (وَقَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ) قال : «قتل علی بن أبی طالب علیه‌السلام وطعن الحسن علیه‌السلام . (وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً) قَالَ : «قَتْلُ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام . (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما) : فإذا [١٠] جاء نصر دم الحسین علیه‌السلام [١] (بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا [٢] خِلالَ الدِّیارِ) ؛ قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم علیه‌السلام ، فلا یدعون وترا [٣] لآل محمد إلا قتلوه. (وَکانَ وَعْداً مَفْعُولاً) : خُرُوجُ الْقَائِمِ علیه‌السلام . (ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ) [٤] : خروج الحسین علیه‌السلام فی سبعین من أصحابه ، علیهم البیض [٥] المذهب [٦] ، لکل بیضة وجهان [٧] ، المؤدون إلى الناس أن هذا الحسین قد خرج حتى لایشک المؤمنون فیه ، وأنه لیس بدجال ولا شیطان ، والحجة القائم بین أظهرهم [٨] ، فإذا استقرت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنه الحسین علیه‌السلام ، جاء الحجة [٩] الموت ، فیکون الذی یغسله ویکفنه ویحنطه ویلحده [١] فی حفرته الحسین بن علی [٢] علیهما‌السلام ، ولا یلی الوصی إلا الوصی [٣]». [٤]

http://lib.eshia.ir/27311/15/475


اینکه بفرمایند ما با مسلمانان خوب نیستیم برای اینکه اگر خوب شویم یک وقت دیدید ما هم مسلمان شدیم، منطق خود را دارد. یعنی در یک سطوحی می بینیم که مسلمانان و دیگر ادیان و اقوام دنیا با هم بطور بین المللی مشارکت می کنند. و اما بالاخره همه عالم هم مسلمان نیستند. ولی موضوع این است که حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی مرزی بین مسلمان و نامسلمان نمی شناسد و براحتی از آن عبور می کند و کل عالم را در برمی گیرد. و اما اینکه مسلمانی را نفی کنند برای اینکه هر دینی و قومی بفرمایند که ما خودمان بلدیم داریم چه می کنیم و ما خودمان بقول معروف امام زمان خودمان را داریم و راه رستگاری خودمان را طی می کنیم و به مقصود خواهیم رسید، این هم یک حرفی است که می شود سرش به مناقشه رفت تا آنجایی که هر کسی عمر خود را طی کرده تا به اتمام برسد و آنگاه بالاخره روز قیامتی هم خواهد بود که آنوقت معلوم خواهد شد قضایا و حسابها از چه قرارند.

راستی بنده حقیر این را هم عرض کنم که در مورد مسئله ی رامانوجان و هاردی بعضی یحتمل اشکال کنند مسئله بین آنها دقیقاً این نبوده که 1729 آیا مجموع دو مکعب به دو شکل مختلف است یا خیر. بلکه هاردی بعد از اینکه رامانوجان چنین اظهار می دارد از او می پرسد آیا عدد بعدی که چنین است را می دانی؟ غلط نکنم، او کمی فکر می کند و می گوید نه و فکر کنم باید عدد بزرگی باشد. حالا آن استاد منطق مقدماتی ما دقیقاً مسئله را چطور عنوان فرمودند و بنده چه در جواب ایشان گفتم درست یادم نمی اید. اما یادم هست که همکلاسی سیک این حقیر نیز در این ماجرا حاضر بود. و اما اینکه حالا او دارد چه می کند؟ و الله اعلم.

یک مسئله ای که در ریاضیات مطرح است این است که خیلی از فیزیک استدلالیتر است. یعنی شما یحتمل در فیزیک همینطوری خواهید دید که از نتایج مقالات مختلف بدون اینکه خیلی وارد جزییات آن شوند استفاده کنند و کاری هم ندارند که آیا می توان آنها را ثابت کرد یا خیر، یا آیا اینها ثابت شده اند یا خیر. یعنی اگر یک حدسی را در ریاضیات ما بدانیم که یحتمل درست است مثل حدس زتای ریمان، آنرا در فیزیک می شود استفاده کرد. و اما هنوز در ریاضیات یک حدسی بیش نیست. و لذا مثل این می ماند که بنده ادعای حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی کنم و از هر گوشه ای ذره ای بدانم و همینطور برای اثبات حرفهای خود نیز از بسیاری از مقالات مختلف استفاده کنم. و اما اینکه آیا به همه ی این مقالات اشراف دارم و همه را می دانم و حتی از محتوای همه ی آنها اطلاع دارم، این حرفی است دیگر. مثل این است که قاضی می خواهد از یک موردی که قبلاً قاضی دیگری رای داده است استفاده کند. آیا او باید از همه چیز قضایا در این مورد با خبر باشد؟ و اگر نه، تا چه حدی باید بداند؟ این مسئله وقتی مهمتر می شود که برای اینکه مطلبی را بخواهیم بیاموزیم، آیا از بالا به پایین باید نگاه کنیم یا اینکه از پایین به بالا یا آیا جایز است که جزئی یکی از دو نگاه را به مسائل داشته باشیم و بس یا مثلاً به خلاصه ی ابسترکت مقالات بنگریم و از آن بگذریم و ندانیم در مقالات چه می گذرند چه رسد به اینکه کتبی که به عنوان پیش نیاز لازم است را هم لایش را باز نکرده باشیم. البته باز نگاه الهیون و نگاه طبیعیون اینجا با هم می تواند خیلی متفاوت شود هر چند که نگاه های دیگری نیز هستند مثل طبیعیونی که الهیون را قبل نداشته باشند یا الهیونی که طبیعیون را قبول ندارند یا فیلسوفانی که نگاه هیچ کدام را نمی پسندند.

و اما حرف این بنده حقیر این است که فرض بفرمایید که خود امام زمان تشریف آورده اند و می خواهند درب خانه ی یکی از این مکتبخانه ها را بزنند. آیا اصلا درب آن مکتبخانه را هم به روی او باز می کنند؟ یا خیر، می فرمایند که شما بفرمایید، شما هنوز برای مثلاً حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی صلاحیت ندارید و بلکه اصلا مکتبخانه تعطیل است! البته یحتمل هم چیز دیگری که دیده شود این باشد که این مکتبخانه بیافتد به جان آن مکتبخانه که مکتبخانه ی ما بهتر است. و آن مکتبخانه هم همین کار را با مکتبخانه ی دیگری کند. و الی غیرالنهایه. خدا نکند اینطور باشد. حالا دو نفر را در مکتبخانه راه ندهند یا بیرونشان کنند، اشکالی ندارد اگر درس خوان نباشند. ولی درس هم داریم تا درس. یعنی این چطور است که حافظ شیرین سخن می فرماید نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد. یعنی بیرون کردن از کلاس داریم تا بیرون کردن. یحتمل هم کسی را از سر کلاس درس و بلکه از شهر بیرونش برانند و آنگاه حضرتش صل الله علیه و آله و سلم، مدینة النبی را برای بشریت بنا نماید. استغفر الله ربی و اتوب الیه. کار می تواند خیلی سخت شود و خیلی جای استغفار دارد آنجا که به عنوان ذره ای با خورشید ولایت طرفیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

قَالَ لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ ﴿٤٦


سوال شد که گویی ابهامی هست که چطور امام پنجم ما شهید شده یا نشده است؟ جواب فرمودند که حدیث نبوی است که همه امامان ما شهید می شوند حتی امام زمان. این معنا را یحتمل بتوان از آنجا گفت که امامان معصومین طاهرین طیبین منتجبین از بدو خلقت تا روز ازل شهیدند. و اینکه این چطور می شود، و الله اعلم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

یک مسئله ای هست راجع به مسلمانان روهنیگیایی میانماری. و آن اینکه بوداییان یک موضع خوشنت آمیزی بر علیه شهروندان خود بگیرند خیلی جای تعجب است آنطور که حتی اگر کسی بدتر از این بنده حقیر هیچ از بوداییها نداند و فقط از یکیوسان، باز نزد خود حساب می کند که اینها خیلی هم آدمها خوبی باید باشند. و چرا اینطور است؟ دیشب در اخبار شنیدم که راهب بودایی اظهار داشته است که اگر مواظب نباشند، میانمار نیز مثل مالزی یا اندونزی خواهد شد (که همه اکثراً مسلمانند.) ولی این حرف هم از نوع منطق ایکیوسانی نیست. موضوع این است که بوداییسم می تواند شکلهای مختلفی به خود بگیرد بر حسب اینکه نزد چه ایدئولوژی ای دارد بررسی می شود. یحتمل ویشنواها بفرمایند که بودا یکی از فرمها ویشنو بوده است که برای گول زدن مایاوادیها آمده است.

حقیر یک رفیق سیکی داشت که در برکلی کلاس منطق مقدماتی با او برداشته بودم. از آنجایی که آن زمان کمتر راجع به سیکها می دانستم رفتم در دیکسیونر وبستر خود که نمی دانم چطور از سوپر آلفابتا خریده بودم نگاه کردم. نوشته بود که سیکها مذهبشان یک چیزی است ما بین هندوییسم و اسلام. عین همین را به همکلاسی خود گفتم. او یحتمل بتوان گفت که کمی ناراحت شد و درست یادم باشد یک چیزی گفت شبیه اینکه وبستر این را یحتمل گفته است ولی معنیش این نیست که درست است. اتفاقاً استاد کلاس که از دانشکده فلسفه هم بود یحتمل ژاپنی هم بود یک دفعه از داستان رامانوجان و هاردی و شماره تاکسی معروفش گفت. و اشتباهی کرد در اینکه 1729 چطور اولین عددی است که مجموع دو مکعب است به دو نوع مختلف و همان موقع هم کتاب مجموعه مقالات رامانوجان دست این حقیر بود. و یحتمل همان جلسه یا جلسه بعد بنده ی حقیر اشتباه استاد محترم را از او گرفتم. و ایشان نیز جلسه بعدش درست مسئله را بازگو کرد.

یک جاهایی ولی گویی منطق و ریاضی و فیزیک وقتی ذره می خواهد از خورشید جدا شده و به ما برسد یا به خورشید بپیوندد یحتمل بر حسب اینکه مسئله از نوع شکافت است یا همجوشی، باز منطقهای خود را مسئله بیابد. و اما چرا ما خیلی کم از ولایت حضرت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیهم السلام سخن می گوییم؟ یعنی چطور است که آن جاذبه ی عظیم خورشیدی را در نمی یابیم و بلکه از آن روی گردانده و دافعه ای یحتمل نیز در ما ایجاد می کند؟ مسئله در دره است یا در خورشید بودن ولایت امیرالمومنین یا بلکه منوپلهای مغناطیسی مسئله را نتوانسته ایم هنوز بیابیم و بلکه معادلات آنها را درست بلد نیستیم؟ یا بلکه اصول حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را هنوز در نیافته ایم یا همه ی این مسائل با هم دخیلند. یا یحتمل خورشید درخشان را چیز خیلی مهمی در مقایسه با خورشید تابان ولایت فقیه امیرالمومنین به حساب آورده ایم و راه را گم کرده ایم؟ و الله اعلم. استغفر الله ربی و اتوب الیه. نماز شب که بجا آوردید و بعد از فریضه سعی کنید بین طلوعین ذکر و دعاهای بسیار بجا آورید. عید قربان شما مبارک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بروم نماز. دیر شد. بقیه اش باشد برای بعد.

بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین.


شهادت امام باقر (ع)
امام باقر (ع) پس از عمرى تلاش در میدان بندگى خدا و احیاى دین و ترویج ‏علم و خدمات اجتماعى به جامعه اسلامى، در روز هفتم ماه ذو الحجه سال 114 (1) رحلت کرد.


در سال رحلت و شهادت آن حضرت آراى دیگرى نیز وجود دارد.دسته‏ اى از مورخان سال 117 (2) و بعضى سال 118 (3) و گروه اندکى سالهاى 116 (4) و 113 (5) و 115 (6) و 111 (7) را یاد کرده ‏اند، اما بیشترین منابع تاریخى سال 114 (8) را متذکر شده‏ اند.


منابع روایى و تاریخى علت وفات آن حضرت را مسمومیت دانسته‏ اند، مسمومیتى که دسته اى حکومت امویان در آن دخیل بوده است. (9)
از برخى روایات استفاده مى‏ شود که مسمومیت امام باقر (ع) به وسیله زین آغشته به سم، صورت گرفته است، به گونه‏ اى که بدن آن گرامى از شدت تأثیر سم ‏بسرعت متورم گردید و سبب شهادت آن حضرت شد. (10)


در این که چه فرد یا افرادى در این ماجراى خائنانه دست داشته ‏اند، نقلهاى روایى و تاریخى از اشخاص مختلفى نام برده‏ اند.بعضى از منابع، شخص هشام بن عبد الملک را عامل شهادت آن حضرت دانسته ‏اند. (11)
بخشى دیگر، ابراهیم بن ولید را وسیله مسمومیت معرفى کرده‏ اند. (12)
برخى از روایات نیز زید بن حسن را که از دیر زمان کینه‏ هاى عمیق نسبت به امام باقر (ع) داشت، مجرى این توطئه به شمار آورده‏ اند. (13)


به طور مسلم وفات امام باقر (ع) در دوران خلافت هشام بن عبد الملک رخ داده است، (14) زیرا خلافت هشام از سال 105 تا سال 125 هجرى استمرار داشته، و آخرین سالى که مورخان در وفات امام باقر (ع) نقل کرده‏اند 118 هجرى مى‏ باشد. (15)
با این که نقلها بظاهر مختلف است، اما با اندکى تأمل در منابع روایى و تاریخ، بعید نمى‏ نماید که همه آنها به گونه ‏اى صحیح باشد زیرا عامل شهادت آن حضرت لازم نیست یک نفر باشد بلکه ممکن است افراد متعددى در شهادت امام باقر (ع) دست داشته‏ اند که هر روایت و نقل، به یکى از آنان اشاره کرده است.


با توجه به برخوردهاى خشن و قهر آمیز هشام با امام باقر (ع) و عداوت انکار ناپذیر بنى امیه با خاندان على (ع) شک نیست که او در از میان بردن امام‏باقر (ع) ـ اما بشکلى غیر علنى ـ انگیزه‏اى قوى داشته است.


بدیهى است که هشام براى عملى ساختن توطئه خود، از نیروهاى مورد اطمینان خویش بهره جوید، از این رو ابراهیم بن ولید (16) را که عنصرى اموى و دشمن اهل بیت (ع) است به استخدام مى ‏گیرد و او امکانات لازم را در اختیار فردى که از اعضاى داخلى خاندان على (ع) بشمار مى ‏آید و مى‏ تواند در محیط زندگى امام باقر (ع) بدون مانع راه یابد و کسى مانع او نشود، قرار دهد، تا به وسیله او برنامه خائنانه هشام عملى گردد و امام به شهادت رسد.


امام باقر (ع) این چنین به شهادت رسید و به ملاقات الهى شتافت و در بقیع، کنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) و عموى پدرش حسن بن على (ع) مدفون گشت. (17)


http://www.beytoote.com/religious/bozorgan-din/testify2-imammohammad1-bagher.html


اینکه امام محمد باقر علیه السلام چطور به شهادت رسیدند را دقیقاً لااقل این بنده حقیر نتوانستم در منتهی الآمال بیابم ولی سایت فوق بیشتر در این مورد توضیح می دهد هر چند که در شهادت ایشان همین سایت هم می فرماید که ابهاماتی هست. ولی حدیثی در کافی شریف است که فکر کنم در فروع کافی است در مورد حضرت امام باقر علیه السلام که در منتهی الآمال نیز هست. و آن مربوط به همین آیه ی 86 سوره مبارکه هود در قرآن کریم است که بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین و آنطور که حضرت بر بالای تپه ای می فرمایند که بقیة الله ماییم. این در رابطه با هشام بن عبد الملک است که حضرتش را در تنگنا قرار داده بودند که اهل بازار چیزی به او نفروشند. و فردی یادآور می شود که حضرتش در همان مکانی ایستاده است که شعیب ایستاده بوده و آیه در همان مورد وارد شده است. وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ﴿٨٥ «و اى قوم من، پیمانه و ترازو را به داد، تمام دهید، و حقوق مردم را کم مدهید، و در زمین به فساد سر برمدارید.» (۸۵). یک مسئله ی اقتصاد مقاومتی عظیمی در حقیقت در این داستان و احادیث نهفته است.

بنوعی عکس این مسئله را ما در فیلم لاکر درد (hurt locker) می بینیم. در این فیلم از فجایعی که در زمان حمله آمریکا به عراق اتفاق می افتد می گوید و بعد در آخر فیلم نشان می دهد که سرباز آمریکایی به کشورش برگشته و در یک سوپر ایستاده است و با انبوهی از کالاهای متنوع و جور و واجور و رنگارنگ طرف است و گویی خود سرباز بهتش می گیرد. این را اگر کسی خود از نزدیک دیده باشد که با چه تنوع و بازاری است که انسان طرف است، آنگاه بهتر بهت سرباز را درمیابد. مسئله فقط فروشگاه هایپراستار یا سوپر برای میوه یا گوشت یا مواد غذایی دیگر نیست. حساب کنید هر چیزی را بخواهد، از همین نوع باشد! بقول معروف یک بهشت سوپر هایپر اقتصادی است.

 بنده حقیر سعی می کنم زیاد فیلمهای هالیوودی نبینم ولی نمی دانم چطور شد که این یکی را دیویدی اش را با دیگر فیلم که اسمش آواتار بود خریدم و دیدم. شاید یاد آوا و تارا نیز افتاده بودم! ولی مسئله ی اقتصاد مقاومتی در این فیلم لاکر درد یک چیز دیگری نیز دارد که در خود فیلم مشهود نیست و بلکه اینجا شهید علی عرب است که بدان شهادت می دهد. می فرمایند که او شهید 16 ساله ای است که زنده زنده سوخت و دم برنیاورد:

http://defapress.ir/fa/news/32141/شهیدی-که-زنده-زنده-سوخت-و-دم-برنیاورد


یک چیزهایی هست که باور و ایمان راسخ می خواهد برای شهادت دادن. یعنی همه ی وجود را می طلبد که شهادت دهد. و الا یحتمل ما دانشمندان زیادی را هم داشته باشیم که اینها نیز به اسرار عظیمی دست یافته اند که بشریت سالیان سال و بلکه قرنها و هزاره ها در تاریکی بوده است و خبر نداشته که اصلا مسئله چیست. و یحتمل هم اصلا آن دانشمند که این همه خدمت کرده است به عرصه های علمی حتی مسلمان هم نبوده است. و اما مسلمانان نیز از دست رنج او استفاده می کنند. مثل داروهای ژنریک می ماند که اول در انحصار آن شرکتی است که آن دارو را یافته است، ولی بعد از مدتی بصورت ژنریک نیز یافت می شود و از انحصار آن شرکت در می آید. و اما الهیات و بخصوص مسلمانی و بخوصوص شهادت گویی از یک رنگ و بوی دیگری است. و بلکه از این نوع است که آیه مبارکه سوره فرقان می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً. یعنی چه؟ یعنی اینکه گویی شهید وقتی دارد شهادت می دهد ره صد ساله و بلکه هزار ساله و بلکه عبور از این کل عالم وجود به سرای باقی را یک شبه طی کرده و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این چه سری است؟ این از کجا می آید؟ این چه حکمت متعالیه ای است؟ چه فقهی است؟ چه نظریه ی ریاضی فیزیکی ای است؟ و بلکه نظریه ای حمیدی مجیدی است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یعنی چنین شهید و شهادتی چگونه بدون اینکه این همه سوپرها و هایپراستارها و فروشگاه های رنگارنگ را دیده باشد نیز اینچنین شهادت می دهد؟ این یک چیز است که اقتصاد مقاومتی ای داشته باشیم که آنچنان متبلور شده باشد که هیچ اقتصاد دیگری توان رسیدن بدان را نداشته باشد و اما به اقتصاد مقاومتی در سنین 13 یا 14 یا 15 یا 16 سالگی اینچنین رسیدن، این چه سری دارد؟ اینها بسکتبال و والیبال و فوتبال نمی خواهند؟ نباید بازی و ورزش کنند؟ نباید دانش آموزی و دانشجویی و طلبگی کنند؟

در ضمن، اینها نباید حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی یاد بگیرند؟ یک مرتبه ابرتقارنی اینطوری شهادت می دهند که چه شود؟! این بنده حقیر که همیشه فکر می کرده ام یک حالت ناعادلانه ای داشته است که این عزیزان راهی جبهه های جنگ شده اند. چرا بقیه چنین اجازه ای به آنها داده اند؟ و اما السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام. آن درک عالی مفاهیم نظریه های ریاضی فیزیکی و حمیدی مجیدی یحتمل اینجا است که گیر می کند. و از همه بیشتر خود این بنده حقیر است که بهتزده می شود چه رسد به اینکه بخواهیم وارد مفاهیم عالیه ی حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی شویم. بنده حقیر کجا و خورشید ولایت کجا؟ این بنده حقیر کجا و مومنین و شهدا و امامان و معصومین و حضرت رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و خدای تبارک و تعالی کجا؟ استغفرالله ربی و اتوب الیه. حرف این حقیر این است که همین حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی خودمان که اینطور مظلوم واقع شده است دلیلش یقیناً همین است که از همه چیز شل شلی و یواش یواش و با فشلی و تنبلی می خواهیم بگذریم و فکر می کنیم به هیچ جای عالم هم برنمی خورد. و بلکه باید فریاد برآورد که این تذهبون؟ کجا دارید می روید؟ این بنده ی حقیر را خواب فرض کرده اید یا خودتان خوابید؟ اینجوری باید نهیب و تشر زد و اما خوب .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

٦٣ / ٣. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ :

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ: « مَنْ عَلَّمَ خَیْراً، فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ».

قُلْتُ: فَإِنْ عَلَّمَهُ غَیْرَهُ، یَجْرِی ذلِکَ لَهُ؟ قَالَ: «إِنْ عَلَّمَهُ النَّاسَ کُلَّهُمْ، جَرى لَهُ». قُلْتُ: فَإِنْ مَاتَ؟ قَالَ: « وَإِنْ مَاتَ».


اصول کافی شریف، جلد 1، صفحه 84.

لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


البته اصول مکانیک آبراهام مارسدن را نباید دست کم گرفت که فقط برای مکانیک سماوی هر چند کلاسیک است. حتی یک قطره آب را بنده یادم هست از سالها قبل که از لحاظ مکانیک کلاسیک خیلی زیبا مورد بررسی قرار می دهند. خانم دکتری بود در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا کورز. بگذارید ببینم مقاله اش را می یابم! ببینید می فهمید ایشان اینجا دارند چه می فرمایند:


https://arxiv.org/abs/1307.7395

https://arxiv.org/abs/1303.7245

https://arxiv.org/abs/1112.0547

https://arxiv.org/abs/1001.0211

https://arxiv.org/abs/math/0309234


در میان این مقالات، مقالاتی با موضوع کنترل و بهینه سازی نیز هست که یحتمل بتوان گفت مربوط به اقتصاد است.


و این مقاله ایشان را عرض می کردم:


13. Lewis, D. (1993) Bifurcation of liquid drops,Nonlinearity, 6, 491{522.

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً ۚ وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن یَصَّدَّقُوا ۚ فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ۖ وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ ۖ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّـهِ ۗ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿٩٢ وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا ﴿٩٣ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَتَبَیَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّـهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ ۚ کَذَٰلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّـهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿٩٤


روایتى در ذیل آیه (یاایهاالذین آمنوا اذا ضربتم فىسبیل الله ...)
و در تفسیر قمى ذیل آیه شریفه : (( یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فى سبیل الله ... )) آمده که این آیه بعد از مراجعت رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) از جنگ خیبرنازل شد و رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) اسامه بن زید را به سرکردگى جمعیتى به طرف دهات یهودى نشین که در ناحیه فدک قرار داشت فرستاد، تا آنان را به اسلام دعوت کنند، در یکى از آن دهات مردى بود به نام مرداس بن نهیک فدکى ، وقتى شنید جمعیتى از ناحیه رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) آمده اند، خانواده و اموال خو د را جمع نموده ، در ناحیه کوه (( و شاید مراد ناحیه شام باشد )) جاى داده و خود به طرف اسامه مى آمد در حالى که مى گفت : (( اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله )) همینکه نزدیک اسامه رسید، اسامه با اینکه شهادت او را مى شنید، ضربتى بر او زد و به قتلش رسانید، و چون به حضور رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) شرفیاب شد جریان را به عرض رسانید، حضرت فرمود: مردى را کشتى که داشت شهادت مى داد معبودى بجز الله نیست و اینکه من فرستاده خداى تعالى هستم ؟ اسامه عرض کرد: یا رسول الله او به خاطر کشته نشدن شهادت مى داد، رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) فرمود: تو نه پرده از روى قلب او برداشتى (تا از باطن او آگاه شوى ) و نه آنچه را که به زبان گفت پذیرفتى و نه از باطن نفس او آگاه بودى ، اسامه چون این بشنید سوگند یاد کرد که دیگر احدى از گویندگان شهادتین را به قتل نرساند (و به همین بهانه در جنگ هائى که امیر المؤ منین (علیه السلام ) با فرقه هائى از مسلمانان کرد تخلف نمود) و خداى تعالى در همین مورد بود که آیه : و (( لا تقولوا لمن القى الیکم السلم لست مومنا، تبتغون عرض الحیوة الدنیا... )) نازل فرمود.

مؤ لف : طبرى نیز این روایات را در تفسیر خود از سدى نقل کرده و سیوطى در تفسیر الدرالمنثور روایات زیادى در سبب نزول آیه مذکور نقل کرده ، که در بعضى از آنها آمده : داستان مربوط به مقداد بن اسود بوده و در بعضى دیگر آمده که راجع به ابى الدرداء بوده و بعضى دیگر آن را مربوط به محلم بن جثامه دانسته ، و در بعضى دیگر اصلا نام صاحب داستان یعنى قاتل و مقتول نیامده و قصه بطور سر بسته آمده و لیکن در بین همه اینها روایت اسامه بن زید که به بهانه سوگندش از جنگ هائى که امام امیرالمؤ منین (علیه السلام ) داشت تخلف ورزید معروف است ، و در کتب تاریخ نقل شده و خدا داناتر است .


المیزان، علامه طباطبایی، جلد 5، ص 68-69.


می فرمایند که پیامبر اسلام حضرت نبی اکرم صلوات الله علیه در روزهای پایانی عمر خود اسامه بن زید را به فرماندهی سپاهی دستور فرمودند، ولی بعد از آن حضرت مسائل شکل دیگری به خود گرفت. تامل در آیات فوق سوره نساء یحتمل بتوان گفت که لااقل هر فقیهی را به تفکر وامی دارد. و اما اینکه آیا اسامه بن زید تا چه حدی درست است که مرداس یهودی را به قتل رسانده است، بنظر می رسد که ابهاماتی حول ماجرا بوده است و روایات مختلفی در این زمینه هست تا آنجا که صاحب المیزان می فرمایند: "و لیکن در بین همه اینها روایت اسامه بن زید که به بهانه سوگندش از جنگ هائى که امام امیرالمؤ منین (علیه السلام ) داشت تخلف ورزید معروف است ، و در کتب تاریخ نقل شده و خدا داناتر است."

و اما ما وقتی انتقال مساجد را به نیویورک بررسی می کنیم، گفتیم که با سیستم دینامیکی ای طرفیم که دوطرفه است آنطور که حاجی می تواند مثلاً به مسجد الحرام برود و بیاید. و اما اینکه چطور می شود عظمت و جاه و جلال مسجد الحرام را به نیویورک منتقل کرد، آیا این یک مسئله ای است که دو طرفه است یا یک طرفه یحتمل بعضی ایراد کنند که یک طرفه است. یعنی حاجی از نیویورک می تواند به مکه برود و حتی برگردد و اما اینکه محیط مسجد الحرام را آیا می توان به نیویورک انتقال داد یحتمل جای اشکال داشته باشد. مثل این است که ولی فقیه می فرمایند که ما طلبه هایی داریم که در حوزه تربیت شده و آخوند و روحانی می شوند، و اما محیط حوزه که استاد و طلبه در آن کار می کنند چیز دیگری است آنطور که حوزه نجف و قم و مشهد و امثالهم داریم.

و اما مسئله این است که آیا از لحاظ نظریه حمیدی مجیدی تا چه حد می توان حتی در سطوح نظری به موضوعات و مسائل انتقالی و گروه های مربوطه ی آنها پرداخت. اینجا است که بنده حقیر آناً فکرم به کتاب اصول مکانیک (Foundations of Mechanics) آبراهام-مارسدن می رود. شما لاگرانژیها و هامیلتونیها و گروه های لی مربوطه ی آنها را برای حرکت اجرام سماوی دارید که در مکانیک کلاسیک بررسی می شوند و کتاب آنرا ماهرانه به نظریه هایی از قبیل (KAM: Kplmogorov-Arnold-Marsden) و توپولوزیهای مسئله ی سه جسم می کشاند. و خوب، اینکه حالا چطور مسائل را می توان از لحاظ گرانشی کوانتمی کرد نیز مسائلی است که مدام دارند دنبال می شوند. و اما موضوع اینجا است که ما از همینها و ماورای اینها در نظریه های ریاضی فیزیکی و بلکه حمیدی مجیدی چطور استفاده کنیم برای انتقال مساجد اسلامی به نیویورک بدون اینکه مسائل نیویورکی خیلی یک مرتبه همانطور که یحتمل ممکن است که حدس زده باشید آندلسی شوند! و بجای اینکه می خواهیم محیط نیویورکی را حمیدی مجیدی اسلامی کنیم، محیط یک مرتبه حمیدی مجیدی آندلسی شوند و آنگاه همه بفرمایند که چشم ما روشن. و الله اعلم.

این مسئله را جور دیگری مجله ی صدا مطرح فرموده اند آنجا که مقاله ای با عنوان غلبه ی حاشیه به متن، حضور روحانیت را در استادیومهای ورزشی ایراد می کند و می فرماید که جای روحانیت در مساجد است و نه استادیومهای ورزشی. با توجه به اینکه بنده خودم می خواستم ترم بعد برای ریاست جمهوری و آن هم با لباس آخوندی ان شاء الله ثبت نام کنم از آنجایی که بالاخره بعد از سالها طلبگی هر چند سر خودی یحتمل یک بنده خدایی این حقیر را لایق عمامه و لباس روحانیت تشخیص دهد، بنده می خواستم به اشکال و این طرز فکر ایراد کنم که مثلاً چرا آخوندی همراه همسرش هم در تلویزیون مثل اینکه ظاهر شده اند و به یکدیگر هم اظهار علاقه کرده اند.

مسئله این نیست. مسئله این است که نبض اخلاق و ایمان و فقه استدلالی جامعه در دست فقها و حوزه ها و آخوندهای ما است. البته یحتمل اگر کسی بخواهد کتابهای احمد امین را که همین دیشب در تلویزیون حضرت ولی فقیه دامت برکاته فرمودند را پیدا کند، با مشکل روبرو شود. تا همین چند وقت پیش حتی بنده می خواستم کتاب المیزان علامه طباطبایی را از کتابخانه ی آستان شاه عبدالعظیم بگیرم، کلی مسئله گیر داشت! و حالا کتب فجر الاسلام و ظهر الاسلام و یوم الاسلام احمد امین نباشد، مقاله ی کنث ویلسون باشد که همینطوری اله بختکی یافت نمی شوند. و اما بنده نمی دانم چطور است که خطبایی را داریم که همانطوری که حضرت ولی فقیه بیشتر هم بازش کردند از احمد امین سخن به میان می آورند، ولی همیشه مسائل یک حالت سربسته ای گویی باقی می مانند و آنطور که باید و شاید باز نمی شوند. البته شهید مطهری هم یحتمل در کتاب تعلیم و تربیت اشاره ای به این کتب احمد امین مثل اینکه دارند. موضوع فقه و فقاهت است که یحتمل در کتاب و سنت اختلافاتی را ایجاد کنند و اما بالاخره استدلالات یکی است همانطور که مثلاً استدلالات آنالیز حقیقی یا مختلط یا حتی میدانهای عددی متناهی و پی پی ای را می توانیم داشته باشیم. و حتی یحتمل مدل استاندارد پی تایی نیز داریم:

https://arxiv.org/abs/1510.00887

https://arxiv.org/abs/1103.4672


مسئله ی خاص به عامی که عمومیت مقاله ی غلبه ی حاشیه بر متن دارد این است که اگر مسائل اسلامی آندلسی شوند نیز ما هنوز می توانیم به امام زمان عجل الله فرجه الشریف برسیم و اما موضوع این است که در دنیای اسلامی است که می خواهیم این کار صورت پذیرد. یعنی مثلاً اگر بنده حقیر از طلبگی هم بالاخره درآمده و لباس آخوندی هم به تن کرده و حتی رئیس جمهور هم شده، آنگاه گفتند شما تشریف ببرید نیویورک آنجا اول با همین لباس آخوندی کمی شهردار شوید و اگر توانستید ما همه در خدمت شماییم. یعنی می شود؟ و الله اعلم. البته فرض بفرمایید که ما می توانیم نظریه های حمیدی مجیدی از سیستمهای دینامیکی گرفته تا مکانیک و میدانهای کلاسیک و کوانتمی گرفته تا انواع گروه و جبرها های لی که حرکت را می توانند از یک نقطه به نقطه ای دیگر برای خمینه های ریمانی و فضاهای هیلبرتی و کوانتمی را به فضاهای اسلامی در تهران یا هند یا چین یا کوبا یا باکو یا مسکو یا نیویورک و حتی مکی مدنی انتقال داده و تحقیق و بررسی کنیم، و اما نه یحتمل و بلکه بتوان یقین کرد که هر فضایی و از جمله فضاهای مکی مدنی و حتی تهرانی-ایرانی اسلام ناب محمدی را هم نمی شود بدلخواه آندلسی کرد. و اما این مسئله و بلکه از جمله مسائل که فضای نیویورک را چطور اسلامی کنیم، هنوز بقوت خود باقی است. یحتمل کامران نجفزاده با گزارشات خود در این مورد بتواند به ما کمی کمک کند! لااقل او مثل این حقیر پولیپش اذیتش نمی کند و از این بابت مشکلی ندارد.

و اما بنده متوجه این موضوع هم شده ام که چطور می توان در مسائل اقتصاد مقاومتی گیر کرد آنطور که یک مرتبه یک مسئله ی خیلی کوچکی مثل خریدن یک پیراهن می تواند کلی در قیمتها نواسانات ایجاد کند. یعنی خوب قیمت پیراهن یقه دار مردانه امروزه روز چند است؟ پنجاه هزار تومان؟ صد هزار تومان؟ یک میلیون تومان؟ ده میلیون تومان؟ یحتمل پیراهنهای یقه دار مردانه ای را بتوانید در تهران به هر یک از این قیمتها پیدا کنید! البته بعضی از این بچه هایی که یک توبره جمع آوری زباله های بازیافتی هم به دوش دارند که در پیاده روها می گردند و گاهاً تکدی گری هم می کنند نیز یحتمل پیراهنهایشان خیلی هم ارزش نداشته باشد و حتی ده هزار تومان هم نیارزد که هیچی و بلکه همینطوری هم از تنش در بیاورد و مجانی به کسی بدهد از او نگیرند. و اما خوب، بنظر می رسد کارخانه های خوبی هم امروزه روز داریم و خواهیم داشت که به کارگران خود رسیدگی هم می کنند و حتی بازارهای اینترنتی نیز دارند کم کم رونق می گیرند هر چند اپل اپلیکشنهای ایرانی را گویی قطع کرده است. و الله اعلم.

اللّهُمَّ اجْعَلْ ما یُلْقِى الشَّیْطانُ فِی رَوْعِی مِنَ التَّمَنِّی وَالتَّظَنِّی وَالحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ وَتَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ وَتَدْبِیراً عَلى عَدُوِّکَ ، وَما أَجْرى عَلى لِسانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هَجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهادَةِ باطِلٍ أَوْ اغْتِیابِ مُؤْمِنٍ غائِبٍ أَوْ سَبِّ حاضِرٍ وَما أَشْبَهَ ذلِکَ نُطْقاً بِالحَمْدِ لَکَ وَإِغْراقاً فِی الثَّناءِ عَلَیْکَ وَذَهاباً فِی تَمْجِیدِکَ وَشُکْراً لِنِعْمَتِکَ وَاعْتِرافاً بِإِحْسانِکَ وَإِحْصاءاً لِمِنَنِکَ


ترجمه تحت اللفظی: بارخدایا مبدل گردان آنچه را شیطان در دل من می اندازد از آرزوی باطل و گمان بد  و رشک، به یاد کردن بزرگیت، و فکر کردن در قدرتت، و نقشه کشیدن بر دشمنت، و آنچه جباری گرداند بر زبانم از کلمه ی ناسزا و یاوه، یا دشنام دادن به ناموس، یا شهادت دادن به باطل، یا غیبت کردن مومن غایبی، یا دشنام دادن به شخص حاضری، و آنچه مانند اینهاست و بجای بزبان آوردن ستایش تو، و زیاده گویی در ثنای تو، فرو رفتن در بزرگواریت، و سپاسگزاری بر نعمتت، و اعتراف کردن به احسانت و شمردن منتهایت.


ترجمه ای دیگر: پروردگارا آنچه که شیطان بقلب من القا می کند که تمناها و پندارهای باطل و حسد بر خلق است تو بدل گردان به تذکر عظمت و تفکر در قدرت و فکر و تدبیر محو دشمنان خویش و آنچه خواهد بر زبانم جاری شود از فحش و لغو و بدگویی و ریختن آبروی مردم و یا شهادت دادن به باطل و غیبت از مومنی غایب یا بدگویی به مومنی حاضر یا مانند اینگونه آفات و معاصی زیان همه را تو بدل گردان بذکر حمد و ثنای خود و استغراق در ستایش حضرتت و گرویدن بر مجد و عظمت و شکر و سپاس نعمت و اعتراف باحسان و شمار نعم بی پایانت.

از دعای مکارم اخلاق حضرت زین العابدین


پس این مسلم است که ما مساجدی داریم در مکه و مدینه و تهران و نیویورک. و اما ما چقدر می توانیم به موضوعات و مسائل حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی در هر یک از این اماکن بپردازیم؟ یعنی به عنوان مثال آیا آنچه ما در مسجد الحرام داریم را می توان عیناً به هر یک از این مساجد دیگر منتقل کرد؟ و حال آنکه بر هر مسلمانی فریضه است که در صورت مستطیع شدن از هر یک از این اماکن به مکه و مدینه و حرمین شریفین رفته حج تمتع یا حج واجب بجا آورد.

البته این سوال باقی است که حاجی از مکه و مدینه چه چیزی  را برای خود و دیگران به ارمغان خواهد آورد؟ یعنی این سفری است که می تواند یقیناً حکمت متعالیه و قسمتهایی از فقاهت را نیز شامل شود که باید از قبل بدانها واقف شد و بود. و خوب، یحتمل خیلی از احکام را نیز حاجی هنوز استنباط نکرده باشد. و اما اگر مکه و مدینه مرکز تجمعات مسلمانان جهان است، چقدر از این مرکز را می تواند حاجی با خود به خانه ی خود ببرد و بلکه در مسجدی که در شهر و دیارش نماز را بپا می دارد همان شکوه و جلال مسجد الحرام و خانه ی خدا را نیز بتواند مشاهده کند یا اگر چنان مسجدی ندارد آنرا بسازد.

همانطور که ملاحظه می فرمایید ما وارد نظریه ی حمیدی مجیدی هنوز نشده ایم. یعنی ما مثلاً سیستمهای دینامیکی داریم که از چشمه ها به چاهکها در حرکتند. و یحتمل این حرکتها دوطرفه هم باشند آنطور که حاجی هم می آید و هم می رود. و اما آیا همه جا فضاها اسلامی است؟ آیا همه جا می توان به مسجد رفت؟ و مرز سیستمهای دینامیکی اسلامی تا کجاها برقرار است و تا چه حدودی و معادلات آنها کدامند؟ یعنی اگر ما در خمینه ای واقع ایم که مرز اسلام را تا یک جاهایی تعیین می کند، این مرز تا کجاها پیش می رود؟ ایا اصلا می توان برای اسلام مرزی تعیین کرد؟ و لذا اطلسی که همسایگیهایی از این مرز را شامل می شوند را چطور می توان از لحاظ معادلات دیفرانسیل بطور هموار یا مشتقپذیر یا حتی پیوسته تعریف کرد؟! یعنی بالاخره یک مسلمانی می رود از مرز اسلام می گذرد و می خواهد آنجا به فرادی هم که شده اقامه ی نماز کند. تکالیف فقهی چیست؟ و خوب، خیلی اوقات مسائل خیلی هم آنطور که ما فکر می کنیم سخت نیستند چرا که اسلام خود همه چیز را برای مومنین سهل و آسان کرده است هر چا که می خواهد باشد.

حالا ما حتماً نباید برویم نیویورک تا ببینیم مسائل به چه گونه ای می خواهند باشند. کافی است به مقالات مجلاتی مثل مجله ی نجوم یا مجله ی صدای این هفته یا ماه بپردازیم تا متوجه شویم که سیارات چطور بدور ستارگان قرار است بگردند یا مثلاً بی شعوری یا باشعوری در رابطه با کتاب خوانی از چه مقوله ای است. البته اینجا یک مسئله ای هم شرط اصلی است و آن این است که چرا مثلاً حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی می فرمایند که فرض بفرمایید که ما کتابخانه ای داریم که همه کتابهای آن قرآن است. این بحث مهمی است. یعنی ما کتابخانه ای داریم و اما همه کتابها قرآن است. اصلا یعنی چه و چرا؟ مسئله همچون سوالی است که از بفرمایند شما بغیر از لا اله الا الله و اللهم صل علی محمد و آل محمد هم ذکر دیگری دارید. و جواب داده شود که حالا تو همین ذکرها را بگو تا بعد ذکرهای دیگری هم خدمتت ارائه شود. البته لزوماً ترتیب مسائل از این نوع یحتمل نباشد ولی آیا می شود گفت که غیر از این است؟ نمی شود. هر چه هست لا اله الا الله است و هر چه هست اللهم صل علی محمد و آل محمد است. و اما هر چه هست هم قرآن است و همه کتابها قرآن است. و قرآن ناطق هم که ما میدانیم از مراجع عظام تقلید و مفسرین عظیم الشان قرآن است که نشات می گیرد. و اما خوب، اینها هم همه و همه یک شعوری اول می خواهد.

مثلاً فرض بفرمایید که بفرمایند کتابفروشی یا کتابخانه ای داریم که هر کتابی را بخواهی به تو ارائه می دهد که لااقل قسمتی از آن را بخوانی. و بلکه هر کتابی را هم که خواستی می توانی از او بخری. و اما همه ی کتابهایش هم قرآن نیست و بلکه انواع و اقسام کتابهای دیگری هم هستند. و این آیا اشکالی دارد؟ اشکالی ندارد تا وقتی که بدانی که کتابخانه ای داری که همه ی کتابهایش قرآن است و بدانی که چرا چنین است. و حالا انواع کتابهای دیگری هم داری. و اما چه کتابهایی؟ شعور اینجا است که بروز می کند. تهج البلاغه هم داری؟ با قرآن امیرالمومنین که قرآن ناطق است را هم داری؟ خواستی سفر فی سبیل الله بروی، با امیرالامومنین هم همسفر می شوی، یا عذرت موجه است که بالاخره امیرالمومنین هم بلکه سکولار است و اصلا احتیاجی نیست که با او همسفر شویم؟ شعور هم خیلی چیز خوبی است و یحتمل یکی هم اصلا بگوید من اصلا سواد هم ندارم ولی حتی المقدور نمازش ترک نمی شود و اگر کتب قرآن را بین نمازگزاران پخش نکند لااقل برای آنها چای نیز می آورد. حالا من که خیلی سواد دارم شرط است یا او که اصلا سواد ندارد؟ البته سواد و شعور هم خیلی چیز خوبی است مخصوصاً اگر شامل نظریه های حمیدی مجیدی ای شود که هم به حکمت متعالیه و هم به فقاهت می پردازند و بلکه جایزند و می توانند سالک را از سیاه چاله های نجومی بیرون آورده و سیارات و ستارگان را نیز بدون بنمایند هر چند که ما در حدود کوارکها و لپتونها و دیگر فرمیونها بوزونها آیا بتوانیم به سطوح پروتونها و توترونها هم برسیم یا خیر؟ و اما خوب، ما از هیدروژن و دوتریوم و لیتیوم هم به انواع همجوشیها برسیم و حتی تشخیص دهیم که چطور می توانیم اگر از کربنات سدیم به کربنات لیتیوم برویم یحتمل برای درمان بعضی از اختلالات روانی مثل افسردگی کمک کند چرا که سرعت واکنش لیتیوم نسبت به سدیم بالاتر است و حتی یحتمل بتوان گفت که یک حالت ابرتقارنی ای را برای بعضی واکنشها ایجاد می کند بشرطی که از آن تغییر حالات کذار درست بتواند رد شود و درست مرزها را بپیماید.

از لحاظ اسلامی مسئله این است که ما می خواهیم در جهانی زندگی کنیم که یک حالت گذاری به اسلام دارد یا حالت گذاری دارد که می خواهد از اسلام خارج شود. و اینها می توانند انواع میدانها را دارا باشند که هر کدام میدانهای خاص خود را دارند برای مطالعات؛ و ما منجر به کیهانشناسی می شویم که در سطوحی فقط به ریاضی فیزیک حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی یحتمل پرداخته شود. و دیگر کاری نداریم که استنباطات مختلف از کتاب و سنت در احکام فقهی چطور می توانند از نظریه های حمیدی مجیدی و حکمت متعالیه هم تاثیر پذیرند هم تاثیر گذارند. یعنی اینها چیزهایی است که گفتنش آسان است  و گذشتن از آنها خیلی ساده بنظر می رسد ولی می توانند خیلی طبعات عظیمی در سطوح مختلف داشته باشند.

یک نکته مهم اینجا است که ما یحتمل بگوییم که ما در اجتماعات قهرمانی احتیاج نداریم، و اما آیا با این حال در اجتماعات از حق و حقیقتهایی که پی بردن به آنها گویی از هر عمل قهرمانانه ای مهمتر است نیز احتیاج نداریم؟ یعنی آیا پرداختن به مثلاً ریاضی فیزیک و نه حتی نظریه های حمیدی مجیدی کار هر کسی است و همه از آن سر در می آورند؟ این یحتمل در سطح جامعه شناخته نشود که کسی در ریاضی فیزیک چقدر قهرمان است، و اما خیلی خوب هم همه در دایره ی ریاضیدانها و فیزیکدانها بدانند که فلان مبحث را منسوب است به فلان ریاضیدان یا فیزیکدان تا آنجایی که اسم او است که مبحث را به همه می شناساند. حالا بفرمایید که او از لحاظ اجتماعی اصلا هم فهرمان نیست. خوب نباشد. و اما اقتصاد مقاومتی هم همینطور است که چطور می توان اقتصادی را متبلور و غنی کرد. اینها همه درست است، ولی آن شهیدی نیز که همه ی راه های سلوک و درس و بحث و دانشگاه و حوزه را یک شبه می پیماید و یک شبه راه صد ساله را طی می کند، او نیز راهش همیشه پرطرفدار و پر رهرو است و این است که بدون فقه و حکمت متعالیه و بلکه ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف چطور باید گفت امکان دارد؟ لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. سلام بر شهداء. سلام بر امام راحل. سلام بر ولی فقیه. سلام بر امام زمان. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَتَبَیَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّـهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ ۚ کَذَٰلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّـهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿٩٤


علامه طباطبایی فدس سره می فرمایند که تفاسیر زیادی در رابطه با این آیه هست که از جمله در در المنثور نیز آمده است. یکی از این تفاسیر مربوط به اسامه بن زید است.  بنده کنجکاو شدم ببینم مسجد صاحب الزمان یا المهدی در نیویورک نداریم؟

بنظر می رسد مرکز المهدی داریم همینطور مرکز اسلامی امام خویی داریم. و عرض بنده این است که ما در شناخت مسائل مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی یک موضوعاتی داریم که هر کدام در مباحث 1. حکمت متعالیه و 2. نظریه ی حمیدی مجیدی و 3. فقه می توانند نسبت به دیگر مباحث پوشیده باشند آنطور که نظریه ی حمیدی مجیدی می تواند وارد مسائل ریاضی فیزیکی نیز شود. ولی موضوع این است که در هر کدام از این مباحث ممکن است هر چه بو بکشیم، مشام ما حتی مسئله را درک نکند که موضوع از چه قرار است چه رسد به اینکه از لحاظ فقهی و حکمت متعالیه بخواهیم به موضوعات عبقات الانوار نیز پی ببریم. بنده حقیر حتی بنظرم می رسد که موضوعات این مباحث گاهی اوقات گویی از حیطه ی مسائلی که مربوط به مسائلی هستند که در 1. خورشید، 2. ماه، 3. زمین واقعند می توانند از هم دورتر شوند و حال آنکه در عین حال ما یحتمل هم می خواهیم مسئله سه جسم خورشید ماه زمین را نیز از لحاظات نجومی بررسی کرده و حساب کتاب کنیم. حالا شما حساب کنید که ما ماهیهای دریا را این میان چه کنیم؟! و دیگر کاری نداریم که برنامه هندسی لنگلندز را چطور می شود ابرتقارنی یحتمل الکترومغناطیسی اش کرد. و بعد از این همه حکمت متعالیه در این میان کجا جای دارد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته

این به چه معنا است؟ التفات بفرمایید که برادران حضرت یوسف علیه السلام آیا یحتمل پولیپ بینی داشتند که نتوانستند بوی پیراهن حضرت یوسف را تشخیص داده ولی حضرت یعقوب علیه السلام بوی پیراهن آن حضرت را شناخت؟ وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ ﴿٩٤ و چون کاروان رهسپار شد، پدرشان گفت: «اگر مرا به کم‌خردى نسبت ندهید، بوى یوسف را مى‌شنوم.» (۹۴) سوره مبارکه یوسف (علیه السلام). البته بنده خیلی نمی توانم اینجا درست قضاوت کنم چرا که صاحب چنین قضاوتهایی خود باید قادر باشد حس شامه ی قوی ای را مورد استفاده قرار دهد و این همانطور که مستحضرید از حدود توان این بنده ی حقیر خارج است. و لذا در این میان پرداختن به یوسف زهرا کجا جای دارد؟ بنده داشتم دنبال دجال می گشتم و این نوشته در بحار الانوار در رابطه با توضیحات دعاهای عید اضحی آمده:


اللهم اغفر لی ذنوبی وإسرافی فی أمری وقنی عذاب القبر اللهم یسرنی للیسرى وجنبنی العسرى، اللهم اعصمنی بدینک وطاعتک وطاعة رسولک، اللهم أعذنی من عذاب القبر، اللهم أمرتنی أن أدعوک (فانی أدعوک) ظ أن تغفر لی وترحمنی وتقینی عذاب النار اللهم إنی أعوذ بک من فتنة المحیا والممات وعذاب القبر و من فتنة المسیح الدجال.


وقال فی النهایة فی حدیث الدعاء اللهم اجعل القرآن ربیع قلبی جعله ربیعا له لان الانسان یرتاح قلبه فی الربیع من الأزمان ویمیل إلیه انتهى وأقول: یحتمل أن یکون المراد اجعل القرآن فی قلبی مثمرا لأزهار الحکمة وأثمار المعرفة کما أن فی الربیع تظهر تلک الأشیاء فی الأرض " ونور بصری " أی بصر الرأس أو القلب أو الأعم، وفی الحمل تجوز کما فی الفقرة الآتیة " وإسرافی فی أمری " أی تجاوزی عن الحد فی الظلم على نفسی " یسرنی للیسرى " أی هیئنی للخلة التی تؤدی إلى یسر وراحة کدخول الجنة، من یسر الفرس إذا هیأه للرکوب بالسرج واللجام " وجنبنی العسرى " أی الخلة المؤدیة إلى العسر والشدة کدخول النار " من فتنة المحیا والممات " أی العذاب والعقوبة فیهما أو الابتلاء والامتحان الذی یوجب ضلالتی فی الحیاة وعند الموت.
" وفتنة المسیح " بالمعنى الثانی، ولها فی القرآن والحدیث واللغة معان شتى، وقد یطلق بمعنى الشرک أیضا وسمى الدجال مسیحا لان إحدى عینیه ممسوحة [1].


[١] وعندی أن المراد بالمسیح الدجال فی حدیث النبی صلى الله علیه وآله " وأعوذ بک من فتنة المسیح الدجال " هو المسیح الکذاب، یخرج قبیل ظهور المسیح الصادق علیه الصلاة و السلام، وذلک لان المسیح إنما یکون بمعناه المعروف، والدجال هو الکذاب المدعى، فلابد وأن یکون رجلا یولد من غیر أب ویفعل بعض أفعال المسیح عیسى بن مریم، فیؤمن به الیهود قاطبة ویدعون أنه هو المسیح الموعود فی توراتهم، فإنهم لعنهم الله منتظرون لظهوره بعد.
وإنما قال المصنف - رضوان الله علیه تبعا لسائر المحدثین -: ذلک أن المراد بالمسیح الدجال هو الدجال الذی احدى عینیه ممسوحة، لما روى عن النبی فی الصحیح " أن المسیح الدجال أعور عین الیمنى کان عینه عنبة طافیة " ولیس بصحیح لان الدجال إنما هو صفة للمسیح لا بالعکس، وإنما قیل له المسیح الدجال لأنه مدع أنه روح الله وکلمته وابنه الذی تولد من غیر أب، فینزل المسیح الصادق عیسى بن مریم علیهما السلام ویقتله.
فعن عبادة بن الصامت أنه صلى الله علیه وآله قال: انی حدثتکم عن الدجال حتى خشیت أن لا تعقلوا، ذلک أن المسیح الدجال قصیر أفحج جعد أعور مطموس العین لیست بناتیة ولا جحراء، فان ألبس علیکم فاعلموا أن ربکم لیس بأعور، رواه أبو داود على ما فی المصباح ص ٤٧٦.
فإنما قال علیه السلام " فاعلموا أن ربکم لیس بأعور " لأنه یدعى الربوبیة کما ادعیت للمسیح الصادق علیه الصلاة والسلام، فأخبر صلى الله علیه وآله البسطاء المغفلین من أمته الذین یلتبس علیهم أمر المسیح الدجال، بأن الرب تعالى عز وجل لا یکون ناقصا فلا یصح ربوبیة المسیح الدجال ولا بنوته على ما یدعیه النصارى أعداء الله.
ومما ینص على أن المسیح الدجال إنما سمى فی قبال المسیح الصادق علیه السلام ما روى عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله علیه وآله قال: رأیتنی اللیلة عند الکعبة، فرأیت رجلا آدم کأحسن ما أنت راء من أدم الرجال، له لمة کأحسن ما أنت راء من اللمم قد رجلها فهی تقطر ماء، متکئا على عواتق رجلین یطوف بالبیت فسألت: من هذا فقالوا: هذا المسیح ابن مریم.
قال: ثم إذا أنا برجل جعد قطط أعور العین الیمنى کأن عینه طافیة کأشبه من رأیت من الناس بابن قطن واضعا یدیه على منکبی رجلین یطوف بالبیت، فسألت: من هذا؟ فقالوا: هذا المسیح الدجال. متفق علیه، على ما فی المصباح ص ٤٧٦.
فهذا الحدیث وما شابهه من حیث اللفظ والمعنى هو الصحیح فی معرفة المسیح الدجال، وأما سائر ما روى فیه وفی ملاحمه کقصة ابن صیاد وأمثالها فإنها ضعاف لا یوجب علما ولا عملا أو موضوعة دستها أیدی القصاصین الدجالین، فقد روجوا أباطیلهم عند العامة بعد مزاجها بالحق الصریح فشوهوا بذلک من وجه الدین وهدموا بنیانه عن مقره، والله المستعان على ما یصفون.

http://lib.eshia.ir/71860/88/92

یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ﴿الأعراف: ٣١﴾


بنده نمی خواهم جاسوسی کنم، ولی خوب شنیدم که بعضی می گفتند که ما برای غذا نیامده بودیم و یحتمل اشتباه نکنم یکی هم داشت می گفت که مال این بابا را بده زودتر بره. و یک بنده خدایی یحتمل ترسید که نکند او بی خودی ایستاده و باید زودتر برود. و حالا کاری نداریم که هل هم می دادند و یک بنده خدایی هم شروع کرد به اعتراض که هل ندهید و جواب شنید که هل نمی دهند، همینطوری که دارند می آیند. نمی دانند این جلو چه خبر است و مثل سر بطری گیر پیدا می کند و این است که همه به هم می خورند. هل نمی دهند. اینها باید بیشتر رعایت شود. جمعیتها که زیاد می شوند، مدیریتها باید بالاتر برود تا مشکلات جدیتری رخ ندهند. موقع کفش پوشیدنها مثلاً، ترافیک می تواند رخ دهد و دیگرانی که دارند به طرف در می آیند به اشخاصی که نزدیک کفش پا کردن هستند یحتمل مورد هجوم شوند. جوانترها باید هوای مسنترها را داشته باشند. و اصولاً باید مراعات شود که نظمی در خروج افراد واقع شود که همه به ترتیب خارج شوند. مثلاً اعلام شود که پیرترها بنشینند و جوانترها زودتر بروند، نظم رعایت شود، و اعلان شود که چه چیزی در پیش است، صفها را مرتب کنند، انتظامات نظم دهد، اخلاق رعایت شود، مسجد است. خانه ی خدا است. مواظبت می خواهد. مراقبت می خواهد. جمعیتها که زیاد شوند، مراعاتهای خاص خود را دارد. ازدحامات مراقبتهای خاص خود را می خواهد. و همین مسائل را در ابعاد بالاتری در صحرای عرفه و مسجد الحرام نیز باید رعایت کرد. تا دوباره مشکلات و فاجعه های قبلی خدای ناکرده اتفاق نیافتند. اینها حتی آموزش می خواهد. و حواس جمع می خواهد. نه مثل بدتر از این حقیر که می خواهد برود سخنرانی روز شنبه در مسجدی و بلکه یکشنبه می رود! گاهی اوقات یک کارهایی خنده دار است، ولی گاهی اوقات خدای ناکرده تراژدی نشود. خیلی باید مواظب بود. .... 

اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ لاَ تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی اَللَّهُمَّ فَکَمَا هَدَیْتَنِی لِوِلاَیَةِ مَنْ فَرَضْتَ عَلَیَّ طَاعَتَهُ مِنْ وِلاَیَةِ وُلاَةِ أَمْرِکَ بَعْدَ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتَّى وَالَیْتُ وُلاَةَ أَمْرِکَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ وَ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ مُوسَى وَ عَلِیّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُجَّةَ اَلْقَائِمَ اَلْمَهْدِیَّ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ...

اَللَّهُمَّ وَ مُدَّ فِی عُمْرِهِ وَ زِدْ فِی أَجَلِهِ وَ أَعِنْهُ عَلَى مَا وَلَّیْتَهُ وَ اِسْتَرْعَیْتَهُ وَ زِدْ فِی کَرَامَتِکَ لَهُ فَإِنَّهُ اَلْهَادِی اَلْمَهْدِیُّ وَ اَلْقَائِمُ اَلْمُهْتَدِی وَ اَلطَّاهِرُ اَلتَّقِیُّ اَلزَّکِیُّ اَلنَّقِیُّ اَلرَّضِیُّ اَلْمَرْضِیُّ اَلصَّابِرُ اَلشَّکُورُ اَلْمُجْتَهِدُ...

اَللَّهُمَّ وَ أَحْیِ بِوَلِیِّکَ اَلْقُرْآنَ وَ أَرِنَا نُورَهُ سَرْمَداً لاَ لَیْلَ فِیهِ وَ أَحْیِ بِهِ اَلْقُلُوبَ اَلْمَیِّتَةَ وَ اِشْفِ بِهِ اَلصُّدُورَ اَلْوَغِرَةَ وَ اِجْمَعْ بِهِ اَلْأَهْوَاءَ اَلْمُخْتَلِفَةَ عَلَى اَلْحَقِّ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحُدُودَ اَلْمُعَطَّلَةَ وَ اَلْأَحْکَامَ اَلْمُهْمَلَةَ حَتَّى لاَ یَبْقَى حَقٌّ إِلاَّ ظَهَرَ وَ لاَ عَدْلٌ إِلاَّ زَهَرَ وَ اِجْعَلْنَا یَا رَبِّ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ مُقَوِّیَةِ سُلْطَانِهِ وَ اَلْمُؤْتَمِرِینَ لِأَمْرِهِ وَ اَلرَّاضِینَ بِفِعْلِهِ وَ اَلْمُسَلِّمِینَ لِأَحْکَامِهِ وَ مِمَّنْ لاَ حَاجَةَ بِهِ إِلَى اَلتَّقِیَّةِ مِنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ یَا رَبِّ اَلَّذِی تَکْشِفُ اَلضُّرَّ وَ تُجِیبُ اَلْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاکَ وَ تُنْجِی مِنَ اَلْکَرْبِ اَلْعَظِیمِ فَاکْشِفِ اَلضُّرَّ عَنْ وَلِیِّکَ وَ اِجْعَلْهُ خَلِیفَةً فِی أَرْضِکَ کَمَا ضَمِنْتَ لَهُ...

http://lib.eshia.ir/10267/1/411

http://lib.eshia.ir/10376/1/588


لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته


بنده حقیر بنظرم اینطور می رسد که کسی بخواهد خورشید ولایت و سیاه چاله و بلکه چاله میدانی را که از آن می تواند حاص شود را درک کند، بروایتی می تواند آنرا در اینترنت بیابد! البته روایات دیگری نیز هست. کافی است که فقط به روایات ویکی فقه و ویکی پدیا دانشنامه آزاد رجوع کند و ببیند راجع به شخصیتهای ولی فقیه چه می گویند. و در آنها دقت کند.

این مقاله راجع به امام خمینی است:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B1%D9%88%D8%AD%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C


البته بنظر می رسد که مقاله هر چه دلش می خواهد دارد می گوید ولی اولش هم با یک حالتی که از نظر خودش یحتمل شکسته نفسی هم باشد، می گوید که :

در بی‌طرفی این مقاله اختلاف‌نظر وجود دارد. گفتگوی مربوطه ممکن است در صفحهٔ بحث. لطفاً تا پایان حل مناقشه این برچسب را برندارید.



مقاله ی دیگری نیز راجع به حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای هست:


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C


که اولش می گوید:


این مقاله به‌عنوان نتیجهٔ اجرای هیئت داوری یا برخورداری از معیارهای کاربرد جامعه یک پایدارحفاظت‌شده است.
حفاظت تأییدشدهٔ پایدار از ویرایش‌های ویراستاران آی‌پی و کاربران ثبت‌نام‌کرده با کمتر از ۳۰ روز عمر و ۵۰۰ ویرایش جلوگیری می‌کند. سیاست در استفاده از جامعه تعیین می‌کند که حفاظت تأییدشدهٔ پایدار قابل بکارگیری برای اختلال در مبارزه است، باتوجه به اینکه نیمه‌حفاظت بی‌اثر ثابت شده‌است. خواهشمند است برای هر تغییری در صفحه بحث گفتگو کنید؛ شما می‌توانید برای تغییرات غیرمتعارف و در راستای اجماع درخواست ویرایش کنید.


ویکی فقه راجع به امام خمینی و امام خامنه ای اینها را دارد:


http://www.wikifeqh.ir/امام_خمینی

http://www.wikifeqh.ir/آیت‌الله‌العظمی_سیدعلی_خامنه‌ای


البته ویکی پدیا راجع به حضرت آیت الله امام خامنه ای دو مقاله ی متفاوت هم دارد و مثلاً یکی هم یحتمل در ویکی شیعه است. و در ضمن در مورد ایشان و امام خمینی مقالات زیاد دیگری هم باید در اینترنت باشند. ولی بنده تا به حال به صفحه ی بحث این مقالات نگاه نکرده بودم. یک منتقدی دارد به نام دن کیشوت و منتقدان دیگری از متن مقاله هستند که معلوم نیست اینها آیا دارند واقعاً انتقاد می کنند از مقاله یا چه؟

مسئله این است که راجع به یک شخصیتی یک دانشنامه ای دارد مقاله ای می نویسد. این باید یک مقاله باشد و نه چند مقاله. و باید در حد دانشنامه باشد. و بعد انتقاداتی اگر هست باید درست جواب داده شود. در صورتی که مسئله از حالت عادی خارج است. بقول شهید مطهری: اگر انسان کامل نیستیم، لااقل انسانی متعادل باشیم. مقالات ویکی پدیا و ویکی فقه را با هم مقایسه کنیم، یحتمل متوجه خواهیم شد که اصلا قابل قیاس نیستند. هر کدام نقطه نظر خود را دارند که نمی توان آنها را با هم جمع کرد مخصوصاً اگر به صفحه های بحث دانشنامه ی آزاد هم برویم.

مثل این می ماند که بنده بروم مسجد و سینه زنی و سخنرانی و نماز و همه مراسم را درش حضور پیدا کنم و موقع رفتن هم میوه و غذا می دهند. حالا هی می خواهی بایستی که غذا را به تو هم بدهند. و می بینی که مثل اینکه غذا دارد از بالای سرت از این ور به آن ور می شود. و بعد چه می کنی؟ یک راهش این است که سرت را بیاندازی پایین و بروی پی کارت. یک راه دیگرش این است که بالاخره یک اعتراضی بکنی یا یک حرفی بزنی یا خیر که خیلی هم همه خیال نکنند که با ببئی است که طرفند. البته گاهی اوقات اعتراض هم که بکنی می بینی نخیر. مثل اینکه واقعاً با ببئی است که طرفی. همان بهتر که اعتراض اصلا نکنی. و اما به مسجد هم می شود گفت که اصلا بهتر است نروی؟ خیر. این را دیگر نمی شود گفت. مسجد خانه ی خدا است. و پناه گاه مظلومان و از راه ماندگان و فقراء و مساکین است. همینها هم اگر خودشان شدند همه کاره ی مسجد، باز چنین حقی را ندارند که جلوی دیگر مظلومان و از راه ماندگان و فقراء و مساکین را بگیرند. و لذا اینجا است که یحتمل کسی دریابد که از همه مظلومتر نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم و دخت گرامی او حضرت فاطمة الزهرا علیها السلام و امیرالمومنین حضرت علی ابن ابیطالب و ائمه اطهار علیهم السلام است. و لذا اینجا است که به مظلومیت ولی فقیه نیز پی می بریم. یک بعد مسئله مثل این است که بخواهیم حاج طیب رضایی را از میان چاله میدان نجات دهیم و اما می فرمایند او خود همچون حر بن یزید ریاحی نجات می یابد. و اما شعبان جعفری هم نجات نمی خواهد؟ اینجا مسئله این است که ما چه استنباطی از نجات داریم.

یعنی وقتی قرآن کریم را می خوانیم، یحتمل بنظرم برسد که کتاب اکثراً دارد از پیامبران قبلی و از جمله از  پیامبران دینهای یهودی و مسیحی می گوید. و خوب، کسی یحتمل ایراد کند که مگر اسلام چه چیزی را به دینهای مسیحی و یهودی اضافه کرده است؟ و هر چند که این خود بسی بی انصافی است، ولی کسی یحتمل همینجا متوقف شود و جلوتر هم نرود. و هیمنطوری یحتمل اسلام بیاورد و فقیه خوبی هم شود و دارای کتابهای فقهی هم گردد و اما یحتمل از این فراتر نرفته و به علی ابن ابیطالب هم به عنوان امام اول شیعیان ایمان نیاورد. و همینطوری پیش می رویم و می بینیم که توقفها ادامه می یابد تا می رسیم به امام زمان و حالا ولی فقیه و امام خمینی و امام خامنه ای. و باز اینجا هم سوال یحتمل پیش می آید چرا که اصولاً این سوال هست که می فرماید یس. و القرآن الحکیم. انک لمن المرسلین. علی صراط مستقیم. تنزیل العزیز الرحیم. لتنذر قوم ما انذر ابائهم و هم غافلون. بالاخره غفلتها باعث گناهان می شوند و از گناهان هم باید استغفار نمود. و چه وقتی بهتر از شب و روز جمعه؟ و لذا ما متوجه می شویم که مسئله مسئله ی امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که همه چیز متوجه او است و از جمله حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی. و اما خوب، وقتی مسائل را جابجا کردیم و درست درک و استنباط نکرده و به بیراهه رفتیم، بسم الله الرحمن الرحیم. لا لامره تعقلون و لا من اولیائه تقبلون حکمة بالغة فما تغنی النذر السلام علینا و علی عباد الله الصالحین. و خوب این دو مقاله فیزیک هسته ای بی را هم داریم:

http://ac.els-cdn.com/S0550321317302481/1-s2.0-S0550321317302481-main.pdf?_tid=5802d04e-8734-11e7-a8a7-00000aab0f6b&acdnat=1503404634_4b7116a34f60b68f886841c316bfb7f3


http://ac.els-cdn.com/S0550321317302316/1-s2.0-S0550321317302316-main.pdf?_tid=6bf7228a-8734-11e7-8d39-00000aab0f02&acdnat=1503404667_b5c0a2bb014a67db57c7e1ed4f2763a6


البته همانطور که عرض شد، مقالات دیگر این جلد مجله نیز بنظر خواندنی می رسند. و اما مسئله این است که مثل مقالات ویکی پدیایی چه در ریاضی فیزیک و چه در غیر آن، آیا ما با وارد شدن به این مقالات نیز بیشتر وارد چاله میدان و بلکه سیاه چاله های نجومی خواهیم شد، یا بالاخره به خورشید ولایت دست خواهیم یافت! یا بهتر بگوییم یحتمل ذره ای خواهیم شد از ذرات بی نهایت خورشید ولایت؟ و بلکه آیا بالاخره به مقام بندگی خدا می رسیم؟ اینجا است که یحتمل خواهیم یافت که استنباط مسائل حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی یک ایمان و باور مومنانه ی عظیمی برای وصل شدن به خورشید ولایت می خواهد که با تنبلی و فشلی کار درست نمی شود. باید بخواهی از چاله میدان و سیاه چاله های نجومی خارج شوی و الا به خورشید ولایت نمی رسی. هم باید به کپرنشینها و فقراء و یتیمان و مساکین و مظلومان عالم بتوانی کمک کنی و هم ریاضی فیزیک و بلکه فیزیک هسته ای ات را درست انجام دهی. و الا اکه داری به استکبار کمک می کنی و در سیاه چاله های نجومی بلکه درجا می زنی!!! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته


یک بحثی را بنده مشاهده کردم راجع به اینکه کارخانه مقرراتی دارد و بلکه کار و مملکت نیز قوانینی دارند و نمی توان کسی را به اجبار وادار کرد که در آنجا نمازش را اقامه کند یا به نماز جماعت بپیوندد. البته این بحث درستی شاید باشد. ولی یک جایی بنظر این حقیر می رسد که وضعیت فرق کند. و این خیلی هم می تواند مسئله حساسی باشد.

اول این مسئله دیگری را در نظر بگیرید که ما در ویکی پدیا گاهی با یک اخطارهایی اول صفحه ی موجود روبرو می شویم که مثلاً مقاله ی زیر بی طرفانه نیست یا در شان دائرة المعارف ویکی پدیا نیست. البته وقتی شما دارید راجع به برندگان جایزه نوبل مثلاً مقالات ویکی را مشاهده می کنید، بعید بنظر می رسد که چنین اخطاری را ببینید. ولی در مورد بعضی شخصیتهای ایرانی مخصوصاً ما این را می بینیم و متوجه هم می شویم که مقالات بسیار متنی انتقادی دارند.

بنده عرضم این است که آیا فقط شخصیتهای ایرانی خاص مورد اخطارهای ویکی پدیایی هستند که چنین هستند و مثلاً برندگان جوایز نوبل آنقدر شسته و رفته هستند که دیگر مو لای درز آنها نمی رود و از اول تا آخر همه مورد تمجید و تقدیر ویکی پدیا هستند و کوچکترین انتقادی هم به آنها نیست؟ این قدر اینها عزیزند؟ و یحتمل بعضی هم ادعا کنند که اینها از هر قدیسی هم قدیسترند. البته بنده خودم نمی توانم قضاوت کنم چرا که استنباطات این حقیر بسبب اینکه صلاحیتش را ندارم و اگر هر چه بد و بیراهه هم هست بارم شود و حتی فحشهای رکیک هم به این حقیر داده شود، نمی گویم چرا. ولی آیا یعنی اینها اینقدر کارهای عظیمی انجام داده اند که دیگر کارهای غلط آنها را پوشانده است و یا اصلا خیر. اصلا وقت برای یک کار شر هم نداشته اند که انجام دهند. بقول معروف فول و فولند. یعنی کامل کاملند. و این حقیر هم که بسبب بی صلاحیتی خودش اصلا جرات نمی کند وارد این بحثها شود که کی کامل است و کی نیست. و اصلا هر کسی نمی تواند وارد این بحثها شود و حقیر خود را در این حدود نمی بیند که به قضاوت دیگران بنشیند و کارها و زندگی آنها را زیر سوال ببرد. البته بنده بنظرم می رسید که باید بر علیه این اخطارهای ویکی پدیا که خودش را انگار دارد می برد در حدی که در دادگاه عدل الهی واقع است نعوذ بالله چیزی بگویم چرا که خودم از ویکی پدیا خیلی هم استفاده می کنم، مخصوصاً در زمینه ی متون ریاضی فیزیکی. مثلاً توحه بفرمایید که در یکی از این اخطارها ویکی پدیا چطور دارد خودش را نقد می کند:


 لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔ لحن دانشنامه‌ای استفاده‌شده در ویکی‌پدیا نیست. لطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را بزدایید.


خیلی هم نقد خوبی است که خودمان خودمان را نقد کنیم. و اما خوب هم هست که خودمان خودمان را خیلی هم گول نزنیم.


و اما بحث در مورد نماز اینجا این است که ممکن است که ما نماز را در یک کارخانه هایی جایز بدانیم که اختیاری است و نه در یک کارخانه هایی که بلکه اصولاً این طور است که نماز اختیاری است. نمی شود کسی را زور کرد که نمازش را اقامه کند. این درست است.

از طرفی اینطور بنظر این حقیر می رسد که یک جاهایی است که وارد حریم الهی شده ایم. و اگر نماز را اقامه نکنی است که اشکال دارد و نه اینکه بفرمایید که قانون حکم می کند که کسی را زور نکنیم که نمازش را به جماعت اقامه کند. و آن کجا است. حتی فرض بفرمایید که یک نفر است که در خانه ی خود است و می خواهد به اقامه نماز خود بپردازد. و کارخانه ای هم در کار نیست و بلکه خانه ی او است. و اما اگر همین خانه، آن خانه ای بود که به مسجد النبی متصل بود چه؟ آیا می شود هر خانه ای به مسجد النبی مدینه متصل باشد؟ یحتمل بشود و اما اگر خانه حضرت نبی صل الله علیه و آله و سلم بود چه؟ بعضی یحتمل ایراد کنند که خوب این مال زمان حضرت نبی صل الله علیه و آله و سلم بوده است و بلکه تا حضرات ائمه ی اطهار علیهم السلام هم پیش برویم. و اما بعدش که دیگر معصومین نیستند. و خانه ی آنها هم مثل خانه اهل بیت نیست. و این سوال مطرح می شود که اگر کسی مدعی شود که من نمازم را سر وقت می خوانم، می توان به او ایراد کرد که تو آیا آنطور که می نمایی هستی؟ البته این سوال را بنظر می رسد که خود آن حضرت که مراقبت می کند در نمازش از همه بیشتر به خود وارد کند.

ولی موضوع مورد بحث این است که آیا هر کسی هم حتی جرات اینکه وارد حریم چنین خانه ای شود را دارد؟ بحث استدلالات و استنباطات است. و ما در مورد خانه ی خدا و مسجد الحرام بتنهایی نیست که داریم بحث می کنیم که آداب زیارت و حج عمره و تمتع خاص خود را دارد. موضوع این است که یک خانه ای یقیناً هست که خانه ی ولایت فقیه هم هست و وقتی او مثلاً در حسینه ی آن خانه سخنرانی می کند، خیلیها می روند تا بشنوند و خیلیها بطور رسانه ای می خواهند آنرا ببینند و بشنوند طوری که همانجا نیز نماز جماعات برگزار می شود. البته بعضی خانه ها نیز یحتمل اگر همه فرشته ها هم وارد شوند که بابا نماز. بابا حجاب. بابا شهداء. بابا.... در شیاطین خود بدتر از این حقیر گیر کرده اند و انگار نه انگار که فرشته هایی هم درکارند. این همه فرشته ها را تو یعنی نمی بینی؟ این همه که گواهی می دهند به لقاء الله به روز ملاقات به یوم التلاق به مواقع النجوم به قرآن کریم به فلو لا اذا بلغت الحلقوم. نداریم؟ نماز؟ اقامه ی نماز؟ جماعات؟ نماز جماعت؟ نداریم؟ موضوع این است که اگر کسی در خانه اش نماز را اقامه نکرد، آیا در مسجد خواهد کرد؟ و اما بالاخره باید از یک جایی شروع کرد هر چند که یحتمل اولش آبروریزیهایی هم خواهد داشت که خود نمازگزار هم استنباطش نکند. توبه و جهاد فی سبیل الله کار دارد. و صد البته ما کجا و این حرفها کجا؟ حالا حالاها کار دارد که ما به حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی برسیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

حم ﴿١ تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّـهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿٢ إِنَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِینَ ﴿٣ وَفِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ﴿٤ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٥ تِلْکَ آیَاتُ اللَّـهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ ۖ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّـهِ وَآیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ


بنده حقیر بخاطرم اینطور می رسد که چندین بار از خسوف و کسوف روی نقاط مختلف کره زمین بحث کرده ایم، نمی دانم چرا از استرالیا چیزی نگفته ایم. یعنی بنده بنظرم می رسد که آیا ممکن نیست که کسوف کاملی برای یکی دو الی دیگر سه دقیقه در استرالیا رخ دهد که همه آنجا و کمی اطراف آن بتوانند ببینند ولی جاهای دیگر قابل مشاهده نباشد؟ یحتمل هندوستان می تواند بطور نه کامل و بلکه ناقص این کسوف را مشاهده کند ولی مثلاً در چین دیگر قابل مشاهده نباشد. البته از آنجایی که استرالیا خود قاره ای خوب بزرگ هم هست، یحتمل اگر در شرقش مردم شروع کنند کسوف را به دیدن، در غربش هنوز قابل رویت نباشد؟ و الله اعلم. مثلاً در این کسوف اخیر در آمریکا می فرمایند که اول در اُرگان بوده است که می شده مشاهده شود و بعد همینطوری تا در کالورینای شمالی! بنده نمی دانم چرا بر حسب شهود خودم فکر می کردم که ترتیبش باید برعکس هم باشد. و اما خوب، می دانیم که این مسائل خیلی هم بستگی به موقعیت مشاهده گران دارد و اینکه موقعیتهای زمین ماه خورشید نیز چگونه اند و ..... راستی سعی کنید نمازهای آیات قضایی را که یحتمل نخوانده اید را بخوانید همینطور برای بدوارث و بی وارث هم نماز شب اول قبر تا می توانید بخوانید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


گاهی اوقات یک کاری را خیلی دلتان می خواهد انجام دهید یا خیلی پیش خود یحتمل بگویید که ای کاش من این چیز را داشتم. دیروز بنده دنبال مقاله ی معروف تحدید کوارکها از کنث ویلسون می گشتم. یحتمل قبلاً ها هم دنبال آن گشته بوده ام و نیافته بودمش ولی درست یادم نیست که آیا چنین است؟ ولی مقاله دیگری از او در آرشیو یافتم

https://arxiv.org/ftp/hep-lat/papers/0412/0412043.pdf

که برایم جالب بود که از مسئله ی سه جسم خورشید ماه زمین نیز در اول مقاله بحث می کند. معمولاً وقتی در اینترنت دنبال چنین مقالاتی می گردید آنقدر باید بگردید و یافتش نمی کنید که دیگر وقتی آنرا یافتید یحتمل از حوصله افتاده اید!

یک چیز دیگری که این روزها در ذهن این حقیر است که خوب بود که می داشتم نرم افزار تِک-لاتِک برای نوشتن متون ریاضی است! این را بنده یادم هست که رفتم از دانشگاه شریف چندین سال پیش تهیه کردم. یحتمل قدرت ویرایشی آن تا حالا باید خیلی بالاتر رفته باشد از آنجایی که آنطور که آن زمان بود انگار داشتید برنامه و بلکه الگوریتمی را می نوشتید وقتی می خواستید یک چیزی بنویسید. حالاها قضایا فرق کرده اند آنطور که ما مثلاً می بینیم پاورپوینت و امثالهم نیز نرم افزارهای قوی ای برای نوشتن علامات ریاضی دارند. و اما خوب، یحتمل تِک بقول معروف state of the art برای ریاضیات نویسی است!

یک کار دیگری که خیلی دلم می خواست انجام میدادم این است که می رفتم در آن نمازخانه ی کوچک پژوهشگاه فیزیک برای نماز ظهر و بلکه افراد مهمی را ملاقات می کردیم. اما راستش را بخواهید نمی دانم چرا اصلا دلم برای کتابخانه های این پژوهشگاه بنیادی که این جا و آنجا پخشند تنگ نشده است با اینکه خیلی راحت می شد همین مقاله ی بالا را از آنجا یحتمل گرفت.

گاهی اوقات فرقی نمی کند که با کیست که ملاقات می کنید، خود انسان است که باید مکارم اخلاق را رعایت کند و اما به آن استدلال و استنباط نرسیده است که مسائل و احکام مربوطه را درست درک کند. خدایا به این بنده حقیر مکارم اخلاق عنایت فرما تا با بندگان خوبت بتوانم همنشین شوم و از همنشینی آنها بهره مند گردم. و حتی مراحل مکارم اخلاق را بتوانم طی کرده و بلکه به  گوشه ی کوچکی از اسرار دعاهایی همچون دعای مکارم اخلاق حضرت سید الساجدین حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیهم السلام پی ببرم.

در ضمن مقالات آخر فیزیک هسته ای بی- اکتبر 2017- را که بدلیل الکترونیکی بودنش همیشه جلو جلو هم می روند را نگاه می کردم، بنظرم رسید که همه خواندنی هستند و چند تای آنها را دانلود کردم.

کد امنیتی 77732 نیست و اما نزدیکش است! نپرسید چیست چون خودم هم یحتمل یادم نخواهد ماند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح امروز (دوشنبه) در دیدار جمعی از مسئولان و فعالان فرهنگی از استانهای یزد و همدان با تأکید بر لزوم تقویت روحیه انقلابی در نسل جوان، شهید حججی را نمونه‌ای درخشان از رویش‌های انقلاب خواندند و خاطرنشان کردند: مسئولان فرهنگی موظفند روحیه و جریان انقلابی را در محیط‌های مختلف تقویت و از آن پشتیبانی کنند.

رویش‌های اسلامی و انقلابی فراوانند؛باید قدردان آنها در دنیای پراغوای امروز باشیم

حضرت آیت الله خامنه‌ای در این دیدار با اشاره به بسترهای فراوانی که در دنیای امروز در جهت گمراه کردن نسل جوان ایجاد شده است، افزودند: در مقابل این تبلیغات مضرّ و صداهای گمراه‌کننده، ظرفیت‌های بزرگی در جهت هدایت و رویش جوانان وجود دارد.
رهبر انقلاب اسلامی، شهید حججی را نمونه‌ای درخشان از رویش‌های اسلامی و انقلابی خواندند و گفتند: شهید حججیِ عزیز در دنیایی که روزنه‌های اغواگر صوتی و تصویری فراوانی وجود دارد، چنین درخشید و خداوند او را همچون حجتی در مقابل چشم همگان قرار داد.
ایشان با اشاره به درخواست‌های فراوان جوانان برای حضور در جبهه‌های مبارزه با دشمن، افزودند: امروز بسیاری از جوانان با انگیزه بالا و ایمان باورنکردنی، به‌دنبال آنند که از زندگی، خانواده و راحتی خود بگذرند و با عشق به جهاد و دفاع از ارزشها با دشمن مبارزه کنند که باید قدر این رویش‌های جدید و ارزشمند را دانست.
حضرت آیت الله خامنه‌ای، تقویت روحیه انقلابی و جهادی را مهمترین وظیفه مسئولان و دست‌اندرکاران فرهنگی خواندند و خطاب به آنان خاطرنشان کردند: باید همه تلاش خود را مصروف تربیت دینی و انقلابی جوانان کنید و بدانید اخلاق نیز همراه با تقویت روحیه انقلابی و دینی و حرکت جهادی و میل به جهاد در راه خدا، ایجاد و ماندگار می‌شود.

مهمترین وظیفه مسئولان فرهنگی، تقویت روحیه انقلابی در نسل جوان است

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: مسئولان باید جریان عظیم نیروی انقلاب را که خوشبختانه در بین جوانان جریان دارد، تقویت کنند و بگونه‌ای عمل نکنند که جریان انقلابی، تضعیف و جریانِ مقابل آن در محیطهای فرهنگی، دانشگاهی و تبلیغات دینی تقویت شود.


سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از مسئولان و فعالان فرهنگی از استانهای یزد و همدان

http://www.leader.ir/fa/content/19046/دیدار-جمعی-از-مسئولان-و-فعالان-فرهنگی-از-استانهای-یزد-و-همدان

 وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿الجاثیة: ٢٨﴾


شهادت امام محمد تقی بن الرضا الجواد الائمه را به عموم مسلمین و بخصوص شیعیان جهان و خصوصاً ولی فقیه مد ظله العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف تسلیت عرض نموده و از خداوند منان طول عمر مراجع عظام تقلید را آرزو می نمایم.

یک مسئله ای یا حکمی را یحتمل بتوان در یک محکمه ای عنوان کرد که در محکمه ی دیگری نتوان. امام خمینی قدس سره الشریف یا آیت الله العظمی امام خامنه ای مد ظله العالی یا دکتر محمد مصدق یا آیت الله محی الدین انواری در یک محکمه ای یحتمل محکوم شوند و لذا تبعید یا زندانی گردند ولی در محکمه ای دیگر یحتمل خود در جایگاه قاضی به قضاوت بنشینند و بلکه ولی فقیه باشند. اینجا استنباطات است که متفاوت است. یعنی گاهی هست که ما با استنباط یک قاضی و بلکه با استنباط یک متهم یا شاکی یا وکلای آنها یا دادستان در یک دادگاه قضایی حقوقی یا جنایی مواجه ایم، و گاهی دیگر با استنباط یک ولی فقیه در راس یک مملکت است که مواجه ایم و یحتمل مسئله و احکام دادگاه عدل الهی است که وضعیت کل ملتها را در عالم روشن می کند. البته همانطور که اشاره شد این هم که آیا مملکت مزبور زیر سلطه ی اسلام یا کفر است و افراد جوامع آیا اصلا از اسلام بویی برده اند یا خیر نیز اینجا می تواند امری بسیار تعیین کننده باشد. و بلکه می تواند جهت پیشرفت احکام و قضایای فقهی و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی را نیز تغییر دهد.

مثلاً فرض بفرمایید که از لحاظ ریاضی فیزیکی این مسئله ای مهم نیست که آیا فلان ریاضی دان حجابش را رعایت می کند یا نمی کند و چرا چنین می کند؟ یحتمل یک جایی حجابش را رعایت کند ولی جای دیگری نکند و بلکه یک جاهایی دارد تقیه می کند و جاهای دیگری تنها دارد قوانین اسلامی را رعایت می کند همین مسئله را می توان در مورد یک رئیس جمهور و خانواده اش نیز عنوان کرد که آیا آنها دارند چه می کنند؟ یحتمل در فلسطین اشغالی کسی حجابش را مخصوصاً از روی تقیه رعایت نکند. و لذا از لحاظ فقهی ایرادی به او نیست. و اما یحتمل هم او خیلی ریاضیدان بزرگی باشد و حتی مایه ی افتخار فلسطینیان و بلکه افتخاری بین المللی برای بشریت نیز گردد. خوب دیگر او را که نمی شود گفت که چرا حجابت را رعایت نکردی. و اما اگر رعایت می کرد باز هم مایه ی افتخار بیشتری برای حتی کل اسلام می شد. موضوع این است که گاهی ما در خدمت اسلام هستیم و گاهی از اسلام می خواهیم به نفع خود استفاده ببریم. اینها دو مسئله مختلف هستند چرا که الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه.

(من لا یحضره الفقیه ، الشیخ الصدوق ،ج ۴ ص ۳۳۴ ح۵۷۱۹ ؛
المناقب، ابن شهر آشوب ج۳ ص ۲۴۱ ؛
المحاسن، احمد بن ابى عبد اللّه برقى‏ ج ۱ ص ۱۱۳ نحوه ؛
بحارالأنوار،علامه مجلسی ج ۷۶ ص ۷۰ نحوه ؛
الاسلام یعلو و لا یعلى علیه و الکفار بمنزلة الموتى ، لا یحجبون و لا یرثون
ترجمه:
امام صادق (ع) فرمود: اسلام [از هر مکتبی] بالاتر و والاتر است و هیچ مکتبى بر آن، برترى ندارد

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1147&npt=8 )


و اما این بدان معنا نیست که وقتی کسی حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی را به ریاضی فیزیک محض تنزل داد، آنگاه باز هم می تواند از این راه برتری اسلامی را به اثبات برساند. این مثال را در نظر بگیرید که ما در مکتب فیزیک هسته ای فرض را بر این بگذاریم که بمب هسته ای و اتمی نداریم که این فرض البته در این مکتب خود یک کفر یا لااقل یک ارتداد heterodoxy به حساب می آید! ولی خوب ما منطقاً فرض را بر این می گذاریم تا ببینیم چه می خواهیم از آن نتیجه بگیریم. یعنی ما اینها را نداریم ولی الی ما شاء الله که سلاحهای مخوف دیگری داریم. همان شمشیر و قمه و خنجر و اسب و منجنیق و امثالهم هم که هنوز از باروت استفاده هایی مثل تفنگ و توپ و امثالهم نمی کرده اند می تواند برای خودش کلی ترس و وحشت و کشت و کشتار ایجاد کند. و اما ما گیوتین هم مثلاً داشته ایم که برای اعدام در بعضی کشورها استفاده می شده است. یا وسائل کشتار جمعی دیگری از نوع مثلاً شیمیایی و بیولوژیکی داریم که امروز نیز بشریت را تهدید می کنند. و لذا در یک محکمه ی الهی اگر یک نفر هم به ناحق سر بریده شود، آیا همچون آن نیست که بشریت را سر بریده اند؟ و اینجا ما یک محکمه ای بر مبنای عدل الهی می خواهیم که نه در نظریه های حمیدی مجیدی و حتی حکمت متعالیه و فقهی خود و چه رسد به نظریه های ریاضی فیزیکی اش گیر کرده است، و نمی تواند در هیچ محکمه ای از خود دفاعی کند. آیا این محکمه ای بغیر از فقه اسلامی است؟

حالا بنده حقیر کاری ندارم ولی بنده داشتم نگاهی به مقاله ی مربوط به ابررایانه ها در نیروی قوی با عنوان کنث ویلسون و کیو سی دی شبکه ای

https://arxiv.org/pdf/1501.04215.pdf

می انداختم که به نمایش اصلی 3 SU(3, C) رسیدم. و یاد کتاب پیتر ویت افتادم و از آنجایی که یادم رفته بود که ویت را آیا Woit یا Voight یا Voit یا چطور می نویسند؟ گفتم سری هم به Not even wrong بزنم. و راستش کمی تعجب هم کردم که دیدم که انگار دارد می گوید که او رفته است برای کسوف و خورشیدگرفتگی روز دوشنبه آینده که یعنی همین دیروز بوده است. و نگو که بله مسئله از این قرار است که نمی دانم چطور شده است که کسوفی کامل را در آمریکا داشتیم که این طرفها دیگر نداشته ایم و خیلیها رفته اند برای مشاهده ی آن. و لذا بازار کسوف و وسائل مشاهده ی آن این روزها خیلی گرم هم بوده. و یحتمل یک نظریه که این طرفها خبری نیست این است که وقتی آن طرفها کسوف می شود این طرفها یک حالت اله کلنگی می شود همانطور که یحتمل اگر این طرفها کسوف می شد، دیگر آنطرف ها یحتمل نمی شد. و حالا خودمانیم معنایش این هم نیست که دیگر اخبار ما لااقل در ساعت 10:30 دقیقه اش که چیزی راجع به این موضوع نگفته باشد. این یک مسئله است و اما نمی شود هم پرسید که آیا مشاهده کننده ها را می توان گفت که اگر نماز آیات را می خواندید خیلی برایتان بهتر می بود. موضوع این است که آیا او اصلا می داند که در صورت کسوف نماز آیات بر او واجب می شود؟ و اگر نمی داند، مسئله از لحاظ محکمه الهی چطور مطرح می شود. خود اینکه کسوفی آنجا واقع شده است، یک محکمه ی الهی است که آیه ای الهی واقع شده است و این آیه طبعاتی دارد؟ و الا فرض بفرمایید که هر روز اله کلنگی می شد که یا این طرف یا آنطرف یکی در میان کسوف و خسوف می شد. آیا چنین چیزی جایز است؟ می شود؟ یعنی آمریکا کسوف می شد، و آنگاه فردایش اروپا و آسیا کسوف می شد. و البته روز بعدش آیا آفریقا می شد یا آمریکای جنوبی می شد؟ و همینطور هر روز یک جایی کسوف یا خسوف می شد! البته این هم مورد دلخواه خیلیها نباشد و موجب ترس و وحشت بعضی دیگر هم شود. و اما اینکه کسوف یا خسوفی واقع می شود تا چه حد مثل یک مسئله ای است در کوارکها که آیا یو دی دی در پرتون در یک خط واقع می شوند و وقوف به فهم معادلات آنها ما را تا چه حد می توانند کمک کنند که چنین شود یا نشود؟ فرض بفرمایید که ما حضور ماتریسهای سی و گاما-5 را نیز متوجه ایم.

یعنی یک جایی باید به نماز سر وقت پرداخت و یک جایی باید به فلسفه و حکمت متعالیه پرداخت و یک جاهایی هم باید به نظریه ی حمیدی مجیدی ریاضی فیزیکی که یحتمل آیا ما دریابیم که ابررایانه ها چه کمکی می توانند به کیو سی دی شبکه ای کنند یا خیر. و اما مسائل مربوط به فضاهای تایشمولری و برنامه لنگلندز و تناظر Artin reciprocity و انگیزه های فاینمن کدام است؟ و لذا چطور است که وارد محکمه ی الهی داریم می شویم؟ بنده این را عرض کنم که یک وقتی بود که کتاب نظریه ی گالوای امیل آرتین را از کتابخانه دستم می گرفتم و می خواندم یک کیفی داشت. و اما یک وقت دیگری هست که شما یحتمل شاگرد شاگرد پسر امیل آرتین یعنی مایکل آرتین هم شده اید. این یعنی می شود ریک (هانری) میراندا. یحتمل سایت ژنتیک ریاضی اینجا کمک کند! و اما بعدش چی؟ حتی سعی کنید که یاد بگیرید که حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی کدام است؟ یحتمل باز پرسیده شود که نیت ات و انگیزه ات کدام است؟ التفات می فرمایید؟ ذره ای داریم روی سیاره ای و ستاره ای که آن سیاره دارد حول آن ستاره یحتمل می گردد و آیا خسوف و کسوفی هم داری یا خیر. همیشه این سوال واقع است که برای ولایت فقیه ات چه کرده ای؟ برای امام زمان عجل الله فرجه الشریف در طول دوران چه کرده ای؟ و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی ات کو؟ حالا هندسه ناجابجایی را هم کاری نداریم و اینکه چه ربطی می تواند به کیو سی دی شبکه ای و لوپهای ویلسونی داشته باشد. مثل اینکه باز برگشتیم سر خانه ی اولمان! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. و گشتیم و گشتیم و ذکری بهتر از صلوات بر محمد و آل محمد پیدا نکردیم. البته بعضی یحتمل ایراد کنند که اگر تو به هاری کریشناها هم برسی و بگویی که آیا شما ذکری بغیر از این هاری کریشنا هاری کریشنای خودتان چیز دیگری هم بلدید؟ یحتمل تریویکراما آدمی در جواب بفرمایند که حالا تو همین را اول یاد بگیر تا بعد به ذکرهای دیگر برسیم. البته اینکه در بین ویشنواها وامن یا تریویکراما چطور بصورت یک ویشنو می تواند ظاهر شود و با دو قدم همه عالم را طی کرده و قدم سوم را بر سر آن فرمانروای کافر گذاشته هلاکش می کند، حرف دیگری است! آیا مسئله همان اله کلنگ و کسوف و خسوف و امثالهم خودمان است که بصورت داستانسرایی و افسانه پردازی انتزاعی و مجرد نمایان شده است؟ و احکام فقهی در حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی، محکمه عدل الهی را چطور می طلبد؟ یعنی شما می خواهید که دجالها را به زانو درآورده و محاکمه کنید و اما نه دانشمند و فقیه و حکیم و حتی امام بحق را. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

ای شهید بی سر راهت ادامه دارد


دیشب صحنه ی جنایت داعش را در تلگرام دیدم. جنایت می کنند و بعد جنایتشان را هم فیلم می گیرند و نشان می دهند. خدا لعنتشان کند. با این بزدلهای تکفیری لعنت شده که خود را مسلمان فرض کرده و بر علیه مسلمانان خیلی هم خود را قوی حس می کنند باید با تمام قوا رفت توی جهاد و تا همه را به درک نفرستاده از پا ننشست!

و بالوالدین احسانا


 أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ ۚ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَیْنِی ﴿٣٩ سوره مبارکه طه


کتاب دیگری که امام جماعت محترم مسجد امام حسن عسگری علیه السلام به این حقیر اهداء کردند نمی از یم بود. آخرین حدیث این کتاب حدیثی است از بحارالانوار که در آن لغت تضعیف بکار برده شده. تضعیف از قضا دو معنی دارد که می توان گفت متضاد هم هستند. در واژه یاب از فرهنگ معین آمده است: (تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دو برابر کردن . 2 - ضعیف کردن. و یحتمل معانی دیگری هم دارد! تضعیف در این حدیث معنای مضاعف و دو برابر کردن می دهد. اصل حدیث می فرمایند که در عیون اخبار الرضا است و حدیث بسیار آموزنده ای نیز هست. ای کاش ترجمه فارسی عیون نیز در ای-شیعه قابل دسترسی می بود:

7 وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الرِّضَا(ع)عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع)قَالَ‌ سَأَلَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع)عَنْ بَعْضِ أَهْلِ مَجْلِسِهِ فَقِیلَ عَلِیلٌ فَقَصَدَهُ عَائِداً وَ جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَوَجَدَهُ دَنِفاً فَقَالَ لَهُ أَحْسِنْ ظَنَّکَ بِاللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ أَمَّا ظَنِّی بِاللَّهِ فَحَسَنٌ‌ وَ لَکِنْ غَمِّی لِبَنَاتِی مَا أَمْرَضَنِی غَیْرَ رِفْقِی بِهِنَّ فَقَالَ الصَّادِقُ(ع)الَّذِی تَرْجُوهُ لِتَضْعِیفِ حَسَنَاتِکَ وَ مَحْوِ سَیِّئَاتِکَ فَارْجُهُ لِإِصْلَاحِ حَالِ بَنَاتِکَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص)قَالَ لَمَّا جَاوَزْتُ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى وَ بَلَغْتُ أَغْصَانَهَا وَ قُضْبَانَهَا رَأَیْتُ بَعْضَ ثِمَارِ قُضْبَانِهَا أَثْدَاؤُهُ مُعَلَّقَةٌ یَقْطُرُ مِنْ بَعْضِهَا اللَّبَنُ وَ مِنْ بَعْضِهَا الْعَسَلُ وَ مِنْ بَعْضِهَا الدُّهْنُ وَ یَخْرُجُ مِنْ بَعْضِهَا شِبْهُ دَقِیقِ السَّمِیدِ وَ مِنْ بَعْضِهَا النَّبَاتُ وَ مِنْ بَعْضِهَا کَالنَّبِقِ فَیَهْوِی ذَلِکَ کُلُّهُ إِلَى نَحْوِ الْأَرْضِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی أَیْنَ مَفَرُّ هَذِهِ الْخَارِجَاتِ عَنْ هَذِهِ الْأَثْدَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَعِی جَبْرَئِیلُ لِأَنِّی کُنْتُ جَاوَزْتُ مَرْتَبَتَهُ وَ اخْتَزَلَ دُونِی فَنَادَانِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فِی سِرِّی یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ أَنْبَتُّهَا فِی هَذَا الْمَکَانِ الْأَرْفَعِ لِأَغْذُوَ مِنْهَا بَنَاتِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ أُمَّتِکَ وَ بَنِیهِمْ فَقُلْ لِآبَاءِ الْبَنَاتِ لَا تَضِیقَنَّ صُدُورُکُمْ عَلَى فَاقَتِهِنَّ فَإِنِّی کَمَا خَلَقْتُهُنَّ أَرْزُقُهُنَ‌.

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ [اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ خِیَرَتِهِ] اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اِبْنَ سَیِّدِ اَلْوَصِیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ ثَارِهِ وَ اَلْوِتْرَ اَلْمَوْتُورَ ...

...  اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْعِصَابَةَ اَلَّتِی [اَلَّذِینَ] جَاهَدَتِ اَلْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ [تَایَعَتْ] عَلَى قَتْلِهِ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ جَمِیعاً

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَلَى اَلْأَرْوَاحِ اَلَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اَللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ [لِزِیَارَتِکَ] اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ [وَ عَلَى أَوْلاَدِ اَلْحُسَیْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ

اَللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ اِبْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ [اِلْعَنِ] اَلثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ اَلرَّابِعَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ اِلْعَنْ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ اِبْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ

پس به سجده مى‌روى و مى‌گویى

اَللَّهُمَّ لَکَ اَلْحَمْدُ حَمْدَ اَلشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنِی شَفَاعَةَ اَلْحُسَیْنِ یَوْمَ اَلْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ اَلْحُسَیْنِ اَلَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ اَلْحُسَیْنِ علیه السلام علقمه گفت که فرمود حضرت باقر علیه السلام که اگر بتوانى که زیارت کنى آن حضرت را در هر روز به این زیارت در خانه خود بکن که خواهد بود براى تو جمیع این ثوابها

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿١ مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ ﴿٤ عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ ﴿٥ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ ﴿٦ وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَىٰ ﴿٧ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ ﴿٨

فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَىٰ ﴿النجم: ٩﴾


اللهم بفاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


مقاله ی یادداشت روز زیر روزنامه کیهان مربوط است به شهید حججی.

http://kayhan.ir/fa/news/111109

در نماز جمعه نیز همه شعار می دادند ای شهید بی سر راهت ادامه دارد. خطیب محترم نماز جمعه فرمودند که هفته پیش این شعار سر داده شد، و تا ایشان این را فرمودند همه شروع کردند که ای شهید بی سر راهت ادامه دارد. 

بنده دنبال مسجد امام حسین عسگری علیه السلام می گشتم. بعضی گفتند توی شهید عمرانی است. خلاصه پرسان پرسان رفتم تا رسیدم به این مسجد که در خیابان آرش واقع است. و درست همانجا دارند یک تونلی هم می زنند که گویی بیشتر کارش هم تمام شده است. خلاصه داستان این است که بنده یک اعلانیه ای را دیدم راجع به سخنرانی آقای دکتری در این مسجد که در ضمن این مناسبت نیز بود که مصادف بود با سالروز شهادت یکی از شهدای محله.

حالا ما هم رفته ایم این مسجد و بین دو نماز هم رسیدیم و فکر هم می کردم که بلکه نماز تمام شده و دیر شده است. ولی خوشبختانه امام جماعت فرمودند که چنین نیست و نماز اول است که تمام شده است. و به نماز اعشاء لااقل رسیدیم که به جماعت بخوانیم. و در ضمن پرسیدم که آیا سخنرانی است؟ فرمودند که خیر. و بنده آنجا متوجه شدم که اشتباه کرده ام که سخنرانی دیروز بوده است و بنده از سر شوقی که داشته ام، روزها را یادم رفته بوده و همینطوری زده ام به صحرا و حالا دنبال مسجد امام حسن عسگری بگرد و کی نگرد. البته قبلاً هم به این مسجد رفته بودم ولی مدتها بود که نرفته بودم. خلاصه، سخنران همان امام جماعت مسجد بود که باز بنده خبر نداشتم. و هم او بود که کتابهایی را به این حقیر اهداء کرد که قبلاً بحثش رفت. از قضا، امام جماعت خیلی هم مهربان بود و ما نشسته بودیم و با او صحبت می کردیم و چای می نوشیدم، و ایشان به روی خودش نمی آورد که بنده خبر ندارم که سخنران روز قبل خود او است و یک وضعیت شیرین و حتی خنده داری شده بود که دیگران هم خنده شان گرفته بود که این حقیر دارم چه می گویم. و بنده حقیر هم می پرسیدم که مثلاً چرا ایشان دارند می خندند. و فقط بعداً بود که فهمیدم داستان از چه قرار است!

حالا کاری نداریم، منظورم به این نبود که از گیج گیجیهای خودم برای شما تعریف کنم. و بنظر خودم هم می رسد که وضعیت خیلی انتزاعی و مجرد شده بوده است که روزها را با هم پس و پیش کرده بوده ام. مسئله چیز دیگری است که می خواهم عرض کنم. دیروز اتفاقاً پدر و برادران آن شهیدی که سخنرانی هب مناسبت ایشان بود، را دیدم. و داشتیم بعد از نماز از مسجد که می آمدیم، با پدر ایشان صحبت می کردیم همینطوری که از مسجد به خانه می آمدیم. اتفاقاً وقتی ایشان می خواست از خیابان رد شود، بنده حس کردم که یک کمی بی احتیاطی هم کردند و درست نگاه نکردند که ماشین یا موتوری می آید یا خیر. ولی خدا را شکر به خیر گذشت. گاهی می شود که در سنین بالاتر باید بیشتر مراقب بود و حال آنکه انسان هنوز خود را همردیف جوانترها یا جوانیهای خودش می بیند.

یک چیزی که این پدر شهید به این حقیر عرض کرد، این بود که توبه وقتی امکانپذیر است که طرف دست از یزیدی بودن خود بردارد. یعنی کسی می تواند خورشید ولایت را درک کند که از یزیدی بودنش توبه کند. و اما مسئله مهم اینجا است که توبه در عین حال همراه هم هست با جهاد فی سبیل الله. این یعنی چه؟ یعنی اینکه حالا یک بنده خدایی خیلی هم معتقد باشد که کارش از روی مسلمانی است و جهاد فی سبیل الله هم دارد می کند و آنگاه است که الله اکبر گویان و لا اله الا الله گویان است که دست به جنایات هم می زند. یعنی کسی توبه می کند که مسلمان شده باشد همانطور که پدر شهید می فرمودند و دست از یزیدی بودنش برداشته باشد.

و اما حالا شما حساب کنید که ما نژادپرستی هم داریم و حتی شیطان پرستی هم داریم و نه اینکه بفرمایید طرف را شیطان گولش زد طوری که از آن مقام بالای قدیسیش به زیر افتاد آنچنان که می توانست حتی جذامی را هم شفا دهد. و به شیطان هم سجده کرد همان وقت که تناب دار را هم گرد گردنش انداخته بودند که تو حالا همین قدر به من نشان بده که به من ارادت داری. و همین قدر قبول است و او هم به تایید سری تکان داد و سجده ی به شیطان را حتی به اشاره بالای دار کرد و همین شد که به دارش هم زدند همان وقت. و لذا تا آن دم آخر نیز با اینکه قدیسی بود که جذامی را شفا می داد، با سجده ی شیطان از دنیا رفت. می فرمایند که دختری جذامی را هس برادر رشیدش نزد او آوردند و گفتند آیا تو می توانی او را شفا دهی؟ و او چنین کرد ولی به خودش غره شد و گفت که عجب کاری کرده است بجای اینکه بگوید که خدا بود که چنین کرد. و این شد نگاه اول. و نگاه دومش این بود که به راه های حرام افتاد و برای اینکه کار خود را بپوشاند دختر را هم دفن کرد. و خوب، یادش هم رفته بود که سه برادر رشید او را چه کند؟ و لذا او را یافتند و دارش هم زدند. این فقط از آن چیزهایی نیست که برای درسهای اخلاقی در مسجد می شود آب و تابش هم داد و بازگو کرد. می فرمایند که قدیسی بوده است به نام آنتوان که چنین بوده است. راست و دروغش را بنده نمی دانم. اما می فرمایند که یک آنتون لوی بوده در سانفرانسیسکو که همو نیز کلیسای شیطانپرستی داشته است. این را هم البته بنده در مسجد خودمان شنیدم و در آن زمانی که در حومه سان فرانسیسکو زندگی می کردم نشنیده بودم. و در ویکی پدیا هم آمده است. Anton LaVey را جستجو کنید! البته همین پریروز هم بود که دختر خودم آمد به این حقیر گفت که ببین اینها چه دارند می گویند. یک سری افراد به شنل سیاه راه افتاده بودند توی خیابان که می گفتند از معبد شیطان هستند. و می گفتند که با ترامپ مخالفند و یعنی اینها که بزرگان معبد شیطان بودند داشتند بر علیه ترامپ تظاهرات می کردند و شعار می داند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع  رجته.

حالا شما حساب کنید که آن دانشمندی که می خواهد به ریاضی فیزیک خود بپردازد وسط چه بلبشویی این میان گیر کرده است و چه ذهن زیبایی باید داشته باشد. و ترورهای شخصیتی و فیزیکی را کاری نداریم که چطور دانشمندان هسته ای ما هم که برای بشریت می فرمایند داشنمندان مفیدند. غیر از این است؟ دانشمندان را هم ترور شخصیتی و فیزیکی می کنند؟ البته دانشمند و دانشگر داریم که می خواهند از هم جدا کند که کدام دانشمند الهی است  و کدام بلکه دانشمند ریاضی فیزیکی و طبیعی و غیره است. چه عرض کنم.

عرض بنده این است که یک لقاء اللهی داریم که شعار ای شهید بی سر راهت ادامه دارد از همان نشات می گیرد. و یک شهید راه خری هم داریم که به اسم الله اکبر و لا اله الا الله نیز سر می برد. یعنی بعضی یحتمل ایراد کنند که ما اینجا دو نگاه داریم. یکی نگاه خورشید به ذره است و دیگری نگاه ذره است به خورشید. و بنده مانده ام که اگر نگاه خودش شخصیت می یافت و الان همینجا حاضر می شد چه می گفت؟ و الله اعلم. امید است که ما همه به لقاء الله بپیوندیم نه آنطور که ملانصرالدین هم می فرمانید که همه حق دارند. ولی مسئله این است که اگر اسلام را درست ما تبلیغ نکنیم و نگاه حقمدارانه را حول عالم دنبال کنیم و ببینیم هر کجا مسئله از چه نوعی است یحتمل وقتی برگشتیم سر جای اول خود و دوباره به نگاه حقمدارانه ی خود نگریستیم ببینیم که آن نگاه یحتمل نگاه باطلی هم شده است. یعنی چه؟ یعنی اینکه یک وقت هست که کسی دارد همه عمر سر خودش کلاه می گذارد که راه حق را دارد می پیماید ولی هر چه سجده کرده است به شیطان بوده است بجای اینکه با شیطان وارد کشتی شده و بلکه شکستش هم بدهد. اینجا است که فقه بکار می آید.

یعنی فرض بفرمایید که یک دختر جذامی هم داریم که شفا یافته است و طرف می خواهد با او ازدواج کند. خوب، اگر مسلمانی نباشد، می گوید کدام ازدواج؟ و فرقی بین ازدواج و غیر ازدواج هم نمی بیند. و بلکه همه دختران را هم جذامی می بیند و خود را شفادهنده ی همه عالم می داند و بنظرش می رسد که همه دختران عالم هستند که دارند برای او دست و پا می شکنند و بلکه می خواهند با او همه و همه ازدواج کنند. و لذا اینطوری است که شهوت جلوی چشمش و نگاهش را گرفته و برایش فرقی ندارد که زن است یا مرد است، هر که نزدیکش شود، سر می برد. اینجا دیگر کسی فقه نمی خواهد و کافر حربی است که باید از پای دربیاید.

و اما حالا یک حاج آقایی هم فرض بفرمایید که خیلی بدتر از بنده حقیر به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی فکر می کند که واقف شده است و می خواهد دوباره تجدید فراش کند. و حالا چرا بخواهد چنین کند. یحتمل بعضی تعجب کنند که بلکه ذهن او خیلی زیبا است! و لذا ذهنهای زیبای دیگر را هم می پسندد. مورد پسندش واقع شده است. مثلاً همانطور که ریاضیات را می پسندد، همانطور هم یک ذهن زیبا را هم می پسندد. و لذا یک ذهن زیبایی رفته است به خواستگاری یک ذهن زیبای دیگری. و همه اینها مثل آن نمایشنامه ی کمدی شکسپیر است که می فرماید much ado about nothing. و از قسمت نظریه ی حمیدی مجیدی حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی است که سرچشمه می گیرد. التفات می فرمایید که ما بالاخره یک فقهی هم داریم که نمی شود هر کسی برود دور دنیا بگوید که ما آمده ایم خواستگاری دختر جذامی شما که اتفاقاً خیلی هم ذهن زیبایی دارد برای پسرمان که دیگر ذهنش از زیبایی دارد منفجر می شود. بنده عرضم این است که ما ممکن است که نمایشنامه ای داشته باشیم که کمدی شکسپیری هم باشد که می فرماید چنین است و much ado bout nothing هم هست. اما ذهن زیبای اینجوری اش را دیگر ندیده بودیم. هر کس از راه برسد بفرماید که ما آمده ایم خواستگاری دختر جذامی تان. این دیگر از آن شوخیها می شود. مثل این می شود که بروید مغولستان بفرمایید که شما این مجسمه ی چنگیز را بیاورید پایین چرا که شرک محض است و در ضمن به ترانس تائو هم بگویید از تابع فن منگلت و چبیشف هم نگو که اینها هم یحتمل به مغولها بربخورد. اتفاقاً خود بنده هم یک بار راجع به فن منگلت نمی دانم چطور بود گفتم و در ایمیلم بود که نمی دانستم به کی بفرستم، و همان موقعها بود که نگو ایتانگ ژانگ که در سابوی هم کار کرده بوده مثل خود این حقیر مقاله ی معروفش در آنالز اف ماتماتیک ظاهر شد! ذهن زیبا را می خواهم عرض کنم. ببینید ذهن زیبا کجا است و ذهن تا کجاها انسان را می تواند بکشاند در تخیلات خود که معلوم نیست دارد به چه ها که فکر نمی کند. البته اینها هیچ کدام به هندسه ی ناجابجایی یحتمل بستگی نداشته باشد ولی یحتمل هم به برجام هم بستگی داشته باشد. و خلاصه یک همه همه ای است و بلکه ملغمه ای است و بلکه باید گفت که باز این چه شورش است که در خلق عالم است، باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ خدا ان شاء الله یزیدیها را هم وادار به توبه کند ولی نه فقط مثل معاویة بن یزید که بعد از شهادت سید الشهداء توبه کرد و از خلافت سر باز زد و بلکه ان شاء الله و بلکه ای کاش که خود یزید ملعون توبه می کرد که نکرد. درسش این است که یحتمل آنهایی که از همه بیشتر ادعای حسینی مآبی بودن دارند بدتر از این حقیر دیگر نباشد و نشود چرا که نوشدارو بعد از مرگ سهراب هم دیگر فایده ای ندارد. و اما درس کربلا و عاشورای حسینی را چه کنیم؟ آداب زیارت خورشید ولایت را چه کنیم؟ جا ماندن از غافله ها را چه کنیم؟ یعنی بالاخره یک تغییر حالاتی لازم است که ما بتوانیم حتی به مکانیک آماری پرداخته و لوپهای ویلسون را در مکانیک آماری با لوپهای ویلسون در میدانهای کوانتمی و توابع زتا و فن مانگلت در نظریه اعداد و برنامه لنگلندز و ابرتقارنها مقایسه کنیم. یک تغییر حالاتی داریم که انسان را به خمودی و خوابی می برد و تغییر حالاتی داریم که انسان را بیدار و هوشیار می کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

  قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ ﴿ص: ٧٥﴾

 قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ ۖ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ﴿٧٦ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ﴿٧٧ وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَىٰ یَوْمِ الدِّینِ ﴿٧٨ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿٧٩ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ ﴿٨٠ إِلَىٰ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿٨١ قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿٨٢ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿٨٣



وأما غسل یوم النیروز فعلى المشهور بین المتأخرین بل لم أعثر على مخالف فیه لخبر المعلى بن خنیس عن الصادق علیه‌السلام [١] المروی عن المصباح ومختصره « إذا کان یوم النیروز فاغتسل » ‌إلى آخره. وفی‌خبره الآخر عن الصادق (ع) [٢] المروی على لسان الشیخ الجلیل الشیخ أحمد بن فهد فی مهذبه حکاه فی المصابیح ، وهو طویل قد اشتمل على ذکر أمور عظیمة قد وقعت فی هذا الیوم ، کبیعة علی علیه‌السلام وإرساله إلى الجنی ، وظفره بالنهروان ، وقتل ذی الثدیة ، وظهور القائم علیه‌السلام ویظفره الله فیه بالدجال إلى أن قال : « وما من یوم النیروز إلا ونحن نتوقع فیه الفرج ، لأنه من أیامنا حفظه الفرس وضیعتموه، ....

جواهر الکلام، جلد 5، ص 41

http://lib.eshia.ir/10088/5/41


لا ینعقد الإیلاء حتى یکون التحریم بالحلف مطلقا فیحمل على التأبید ، ضرورة توقف الصدق على الانتفاء فی جمیع الأوقات أو مقیدا بالدوام الذی هو تأکید لما اقتضاه الإطلاق أو مقرونا بمدة تزید على الأربعة أشهر ولو لحظة وإن انحلت بعدها الیمین ، قال زرارة [١] : « قلت لأبی جعفر علیه‌السلام : رجل آلى أن لا یقرب امرأته ثلاثة أشهر ، قال : فقال : لا یکون إیلاء حتى یحلف أکثر من أربعة أشهر » ‌أو مضافا إلى فعل لا یحصل إلا بعد انقضاء مدة التربص یقینا أو غالبا ، کقوله وهو بالعراق : حتى أمضی إلى بلاد الترک وأعود ، أو یقول : ما بقیت الذی هو بمعنى أبدا ، فان أبد کل إنسان عمرة ، بل لو قال : ما بقی زید فکذلک فی أحد الوجهین أو أقواهما مع غلبة الظن ببقائه ، لأن الموت المعجل کالمستبعد فی العادات ، فیکون کالتعلیق على خروج الدجال.

جواهر الکلام، شیخ محمدحسن نجفی، جلد 33، ص 309

http://lib.eshia.ir/10088/33/309


بنده حقیر یک چیزی راجع به اعلمترین فقها شنیدم که کسی می رود نزد امام خمینی و می فرماید که دعا کن که از اعلمترین فقها شوم، امام می فرماید که دعا کن عاقبت به خیر شوی که اعلمترین همان شیطان است. این را که بنده شنیدم، به این فکر افتادم که دجال را در جواهر الکلام جستجو کنم. و لذا می بینید که دو مورد هست. یحتمل در بحار الانوار نیز موارد بیشتری داشته باشیم.

اینکه کسی برود نزد اعلم مراجع تقلید و ولی فقیه و سوال کند که برایم دعا کن از اعلمترین فقها شوم، اتفاقاً خوب هم هست که چنین جوابی را بشنود. و یحتمل باید هم متوجه بود که اعلم فقها و مراجع تقلید با اعلم شیاطین و بزرگترین شیاطین جن و انس و دجالها مجبور باشند که خود دربیافتند.

و اما این هم یک سوالی است که اگر کسی خورشید ولایت را بشناسد یا سعی کند که بشناسد، کمتر اتفاق بیافتد که تلاشش را بر این گذارد که از خورشید هم اعلمتر شود! یک وقت هست که ما می گوییم که یک پرتونی داریم که از این پرتون کنش و واکنشهای خورشیدی ایجاد می شود. ولی یک وقت هست که می فرمایند که مبنای جوش و شکافت هسته ای، خورشید ولایت است. یعنی ما یک خورشید بی غروبی داریم ماورای خورشید در آسمان که همه ی دلهای آدمیان را تسخیر می کند و آن همان خورشید ولایت است. بعضی یحتمل اشکال می کنند که این چطور ممکن است که ما دو خورشید داشته باشیم آنطور که گاهی می فرمایید که خورشید ولایت و گاهی می فرمایید که پرتونی که خورشید از آنها تشکیل شده است و ..... یعنی چطور ممکن است مبنای همه انسانها یک مرتبه یک خورشیدی شود؟!!! ما هعمین حرف را راجع به ولی فقیه هم گفتیم. بعضی یحتمل ایراد میکنند که مسئله پرتون یا خورشید نیست و بلکه میدانهای کوانتمی است که در آن واقع می شویم که پرتون و خورشید نیز می تواند جزئی یا قسمتی از آن نظریه میدان و مدل استاندارد ذرات فیزیک شود. و بعضی دیگر یحتمل ایراد کنند که خیر، مسئله هندسه ناجابجایی است و نه مدل استاندارد ذرات فیزیک. و همینطور مسئله ادامه می توند پیدا کند!

البته وقتی خود خورشید ولایت نزد ما غایب باشد و بقیه ی ما درگیر بحث و فحص در مورد او شویم، مسئله می تواند بالا بگیرد و مسائلی همچون دجالها از آن میان بیرون بیایند که بیا و ببین. بنده نظرم این است که انواع و اقسام مشکلات اخلاقی که در اینترنت و دیگر رسانه ها می توان مشاهده کرد، ییحتمل از این دست بشود تجزیه و تحلیلشان کرد انجایی که امر به معروف و نهی از منکر معنای خود را از دست داده است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

البته گاهی اوقات هم می شود یک نظریه ای را که خوب بلدیم را به نظریه ای که درست از آن سر در نمی آوریم ترجمه کرد و سعی کرد تا معنای قضایا و مسائل را بهتر دریابیم. مثلاً تابع فن منگلت و چبیشف را اگر بتوان به تابع زتا مربوط کرد که می توان، آنگاه می توان کارهای مربوط به آنها را در هندسه ناجابجایی نیز بررسی کرد. موضوع این است که ما یحتمل اینجا معنایی همچون ابرتقارن و تغییر حالات را دقیقا ًندانیم در نظریه اعداد باید چه کرد و آنرا چطور به مکانیک آماری و هندسه نجابجایی ربطش داد. ولی برای توابع زتا این کار بنظر این حقیر می رسد که در مثلاً نظریه میدانهای کوانتمی، هندسه ناجابجایی، و انگیزه های کن-مارکولی به وفور انجام یافته است. و لذا یحتمل ما ندانیم حدس ریمان یا حدس بینهایت بودن اعداد اول دوقلو را مستقیماً ثابت کنیم، ولی آیا نمی توان آنها را با مدل استاندارد ذرات فیزیک گره زد؟ و از این راه آنتروپی روی رویه های ریمانی و توابع پارتیشن آنها و معادلات تابعی (functional equation) و حتی برنامه (هندسی) لنگلندز را مورد بررسی قرار داده و سیستمهای دینامیکی متناظر آنها را نیز مطالعه کرد و ....

البته این بحثی دیگر است که بخواهیم در ریز مقالات و قضایا وارد شده و قضایای مربوط به توابع فن منگلت و مقالات ایتانگ ژانگ و ترانس تائو و دیگران را از راه کارهای کن-مارکولی مربوط به توابع زتا یا ابرتقارنهای مربوط به برنامه (هندسی) لنگلندز وارد شویم.

و خوب، مسائل را تایشمولری هم می توان واردش شد و سعی کرد حتی حساب دجالها را همه و همه و بلکه یک جا با هم برسیم. البته این خطر هم هست که خودمان نیز دچار دجالها شده و در سیاه چاله هایی گیر کنیم. بنده برای همه و همه آرزوی موفقیت می کنم حتی برای دجالها و شیاطین و ابلیس که دست از دجالیت خود بلکه سعی کنند بردارند و بلکه هر چه زودتر توبه کرده و مسلمان شوند!!! و لذا ما حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را نیز داریم. و از اینجا لزوم پرداختن به فقه و فقاهت اسلامی است که روشن می شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

کد امنیتی 72869

اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن

۱. قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ ﴿الأنعام: ٣١﴾
۲. وَلَوْ یُعَجِّلُ اللَّـهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿یونس: ١١﴾
۳. وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّـهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ ﴿یونس: ٤٥﴾
۴. اللَّـهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ﴿الرعد: ٢﴾
۵. مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّـهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّـهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿العنکبوت: ٥﴾
۶. وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ وَلِقَائِهِ أُولَـٰئِکَ یَئِسُوا مِن رَّحْمَتِی وَأُولَـٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿العنکبوت: ٢٣﴾
۷. أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ ﴿الروم: ٨﴾
۸. قَدْ یَعْلَمُ اللَّـهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنکُمْ وَالْقَائِلِینَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا وَلَا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿الأحزاب: ١٨﴾

بنده داشتم برنامه یوم جدید را در شبکه تلویزیونی الکوثر نگاه می کردم، دیدم دارند راجع به کتاب چهل حدیث امام خمینی صحبت می کنند. راستش زیاد توجه نکردم ولی فکر می کنم حجت الاسلام الشیخ داشتند از لقاء الله بحث می فرمودند تا آنجا که از قاب قوسین او ادنی نیز بحث بود. مسئله لقاء الله، خیلی مسئله مهمی است.
یعنی یک عمری را شما فرض بفرمایید که دارید در مسائل مربوط به ریاضی فیزیک بحث می کنید. و حتی خیلی ریاضی فیزیکدان موفقی هم هستید. آیا لزوماً او به لقاء الله نیز باور دارد؟ یا حتی می تواند ملحد هم باشد. این یک مسئله است. و اما این هم مسئله ای دیگر است که مدام کسی دم از حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی هم بزند و حتی ساده ترین قضایای ریاضی فیزیکی را هم در اختیار نداشته باشد در این دوره زمانه که همه چیز اینترنتی شده است. و آنوقت ما می خواهیم چه کنیم؟ می خواهیم آیا با استفاده از ریاضی فیزیک در حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی خود به لقاء الله بپیوندیم؟ آن هم اینطوری که خیلی چیزها از ما منع شده است و البته خیلی چیزهای دیگر هم منع نشده است ولی بدرد ما نمی خورند و بلکه برای ما مضر هم هستند. و لذا مدام با یک سری شیاطین انس و جنی طرفیم که حالا بیا و ببین که چطور می خواهیم ریاضی-فیزیکی-اینترنتی به حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی ای بپردازیم که ما را به لقاء الله نیز برساند. و چه شود؟ و الله اعلم. بنده عرضم این است که این لقاء اللهی که ما می خواهیم تعریف کنیم، معنایش با لقاء اللهی که در کتاب آمده است می تواند فرقها داشته باشد از آنجایی که بسی افراد را متقاعد کرده است که چنین لقاء اللهی امکان پذیر است و حال آنکه ما بیشتر اوقات در همان یافتن برنامه یوم جدید شبکه الکوثر را در اینترنت نیز بسادگی می تواند کلی مشکل ایجاد کند. و آخرش هم نمی توانی آنرا بیابی! البته مسئله بی ربط یحتمل نباشد با این مسئله که ما گندم خود را دست دلالانی بسپاریم که آنرا با گندم غیر خوراکی قاطی کنند. و حال آنکه این گندم غیرخوراکی چیست؟ خود سوالی است که باید دید آیا گندمی است که برای دام است یا شن و ماسه است یا چیست؟ مسئله آنجا مشکل می شود که وقتی خدای ناکرده به هر دلیلی قحطی شود، دیگر هیچ کس هیچ مسئولیتی را قبول نمی کند که مشکل از کجا است؟ آن وقت یحتمل هر کسی می دود که لقمه نانی بدست آورد و به غفلت نخورد که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند.
و یحتمل آن وقت هم باید رفت دور دنیا گشت که کی ریاضی فیزیکش یحتمل قوی تر است که ما از او ریاضی فیزیک بیاموزیم. و اما لقاء الله،  رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ ﴿غافر: ١٥﴾. یحتمل عقلایی باشد که بفرمایید یک امر بین الامرینی در جبر و  تفویض اینجا نهفته است حتی در کاربرد مسائل اینچنینی در حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی که یعنی بالاخره مسائل یک همتی می خواهد تا حل شوند و همینطوری الکی نیست! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

 وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ ﴿البقرة: ١٤﴾


یک بازار داغی ای می تواند داشته باشد حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی که خود نظریه پرداز را می تواند در عین حال به انواع مشکلات اندازد آنجایی که باید از فقه و حکمت متعالیه مومنین و بلکه  طی طریق کند تا به خدا برسد واقعاً دفاع کند، در نظریه پردازیهای نظریه حمیدی مجیدی خود غرق شود و حال آنکه قرار بر این بود که به مسئله غیر از این باشد. یعنی قرار بود طرف مومنین بایستد و با منافقین و مشرکین و بلکه کافران برود توی دعوا. و اما بر عکس با مومنین می رود توی دعوا و با بقیه اصلا انگار هیچ کاری هم ندارد که چی به چی است. کی منافق است و کی نیست!

بنده داشتم مقالاتی را در مجله ی صدای این هفته می خواندم راجع به میرزا رضا کرمانی. این مجله ای است که مقاله ی دیگرش می گفت امیرامومنین نیز سکولار بوده است. بنده حقیر فکر می کنم مقالات راجع به میرزا رضای کرمانی و همینطور مقالات راجع به چنگیز مغول مقالات خواندنی و جالبی هم هستند. اما یک دیدگاه خاصی دارد که مثلاً می گوید چرا سید جمال الدین اسدآبادی را بعضی می گویند که عوامل عثمانی یا انگلیس یا روسیه بوده است. و این مسئله را رد می کند که اینطور نیست. و سعی هم دارد که نشان دهد که کاری که میرزا رضا کرد یعنی ترور ناصرالدین شاه به انقلاب مشروطیت کمک کرد از آنجایی که دیگر آن باور که شاه سلطان صاحبقران بود از بین رفت.

ولی حتی مقالات وارد این مقولاتی از این دست که در انقلاب اسلامی ولی فقیه چه جایگاهی دارد نمی شود که البته بعدها یعنی بعد از انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاد. ولی نکته مهمی که هست و بنظر این حقیر می رسد این است که در آن برهه از تاریخ و آن زمان حتی خود مقالات هم در این که امام زمان را در نظر نمی گیرند، انگار یک چیزی را از دست می دهیم. البته بنده انتظار نداشتم مقالات وارد حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی شوند. ولی نکته ای اینجا نهفته است که خیلی مهم است.

یعنی تا وقتی که غرب و شرق یک مستمسکی دارد که با آن بتواند بازی کند یا بنظرش برسد که دارد چنین می کند، خوب بازی اش ادامه می یابد. و اما اگر آنرا از او بگیرند، دیگر همان را هم نخواهد داشت. و حال می خواهد این مسئله بازی با ایده ی امام زمان عجل الله فرجه الشریف باشد. تا وقتی ببیند بازی اش گل کرده، این کار را خواهد کرد دلیلش هم این است که با امام زمان و پیامبران خودشان و حتی خدا هم همینطورند یا اصلا خدانشناسند. و لذا وقتی بازی اش ببیند تمام شده است، تازه می شود اول دردسر. البته ای کاش این کار را نمی کرد ولی وقتی امام زمان روحی فداه را که دیگر غایت همه آمال عالم است را متوجه شد که از دست داده است و ندارد که با او بازی کند، آنگاه است که تازه می خواهد زورآزماییهای خود را به کرسی بنشاند. و تازه اول مشکلات است.

یعنی امام زمان را یک بازی فرض کرده بوده و حالا هم می بیند که دیگر بازی اش تمام هم شده است. و لذا بازیهای دیگری در راه است. و این همان امام زمانی است که به اذن خدا از امور همه ی منتظرینش از قبل از اینکه متولد شود تا دم مرگ آگاه است و بلکه از اول خلقت تا روز قیامت در او خلاصه خواهد شد. بعضی یحتمل اشکال کنند که یعنی چه؟ این همه ما فرزندان آدم داریم، و می فرمایید که همه و همه چیز در آن حضرت است که خلاصه خواهد شد؟ یعنی این است یافتن جرم پروتون که دنبالش بودی؟ نمی شود بفرمایید که ما این همه پرتون داریم و همه جرمهای همه ی پرتونها در یک و فقط یک پرتون است که خلاصه خواهدذ شد. این چور می شود؟

اینجا است که ما می توانیم اهمیت ولی فقیه را در پیمودن راه سالک پی ببریم. یعنی آیا همه چیز در ولی فقیه خلاصه می شود و دیگر هیچ کس دیگری هیچ کاری نمی کند و هیچ کاری ندارد که بکند؟ در صورتی که اینطور نباید باشد و نیست. هر کسی فردیت خود را دارد. و اما فردیت ولی فقیه نماینده ی فقه شیعه امامیه و بلکه اهل سنت و کلاً فقه اسلامی نیز هست. این درست است و اما اینکه رابطه ی ولی فقیه دامت ظله العالی و امام زمان عجل الله فرجه الشریف از چه نوعی است هنوز بر ما روشن نیست همانطور که رابطه مستضعفین و استکبار و نیروهای ضعیف و قوی و الکترومغناطیسم هم در مدل استناندارد فیزیک ذرات بعلاوه ی گرانش مدام می تواند در حال تغییر و تحول باشد. و حالا بعضی اصلا بفرمایند این مقولات اصلا بلاتشبیه اند و قابل مقایسه نیستند و هندسی نمی شوند. بالاخره معلوم نشد که چرا بعضی اینقدر با اسلام مشکل دارند. یحتمل کارهایشان زیاد است و برای اسلام وقت ندارند که حتی شهادتین گفته و مسلمان شوند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢٨﴾ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩

یحتمل بعضی هم حق بدهند که اگر زوجی با طفلی که داون سیندرم یا شیزوفرنی است طرفند، دوباره باردار شدن خودش می تواند کربلایی شود و داستان را خیلی لیلی و مجنونی اش هم کند.

البته این مسئله ربطی به این مقاله یا دیگر مقالات ترانس تائو و دیگران که کرانهای دنباله ها یا سریهای حسابی را تخمین می زنند هم یحتمل ندارد هر چند که یحتمل هم بتواند به حل مسائل با احتمال خیلی خیلی کمی هم که باشد کمک کند:

https://arxiv.org/abs/1707.01315

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿١٢٨ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩


بنده احساس مسئولیت می کنم که بعضی چیزها را گاهی اوقات عرض کنم. ولی گاهی اوقات هم این مسئله ای است که اینها را باید به موقع گفت و الا فایده ای هم ندارد. این یک مسئله است که ما در بین خودیها فرض را بر این بگذاریم که یک چیزهایی بگوییم. و در بین غیر خودیها چیزهای دیگری بگوییم. حتی گاهی اوقات امر بر این است که ما زیپ کنیم هر چند که نرم افزارهای زیپ و آنزیپ هم آمده اند. و اما گاهی اوقات نمی شود از حقیقت کم گذاشت و نگفت. برای همان خودی هم بد است.

موضوع این است که این جایز است که فرضاً شخص معممی در نجف اشرف و حرم امیرالمومنین بفرمایند یا امیرالمومنین ما همه دلقکهای تو هستیم. یا حتی این دیگر یک درد دلی خواهد بود که جانبازی در جواب اینکه بفرمایند خدا همه دیوانه ها را شفا دهد بفرمایند امام حسین خودش از همه دیوانه تر بود. از او دیوانه تر نداریم! و این را یحتمل یک جانباز بتواند به زبان بیاورد ولی جانباز دیگری آنقدر موجی و عصبی باشد که حتی همینقدر هم نتواند جواب  گوید.

اینها درست است. ولی اینجا یک شبه ای هم ایجاد می شود. و آن این است که  کسی باورش شود که واقعاً همینطور است که امیرالمومنین یا امام حسین هم دلقک یا دیوانه بودند. همه اش همین است و  همه اش هیچ چی به هیچ چی و یک کلاف سر در گم است که اولش هیچ و آخرش هیچ است. نخیر آقا این نیست. یعنی اگر این می بود، دیگر کسی نمی توانست بفرماید ما حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی هم داریم همانطور که ما مدافع حرم حضرت زینب هم آفریده شده ایم و کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام.

یعنی لیلی و مجنونی بین لیلی و مجنون یحتمل هم جایز باشد، ولی فقط در همان حیطه است که جایز است و نمی توان ماورای آن رفت آنطور که شعر لیلی و مجنون را به شعر ناصرالدین شاه هم وصل کنیم و بگوییم ما که دلقک امام حسین علیه السلام بودیم، و حالا چه بهتر که یک کمی هم دلقک ناصرالدین شاه هم شویم چرا که ناصرالدین شاه هم راجع به امام حسین علیه السلام شعر سروده است! و همین هم می شود که بعد ناصرالدین شاه هم یک جورهایی ترور شد دیگر. بنده عرضم این است که دلقک بازی و دیوانگی تا کجا؟ و حال آنکه ما می دانیم که  منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی و مراجع تقلید عظیم الشان و ولی فقیه دامت ظلهم العالی را داریم. مسئله این است که شان امیرالمومنین و امام حسین و معصومین علیهم السلام را دریافتن است که خیلی عظیم است و بعضی یک شبه ره صد ساله را طی می کنند و به مراد خود می رسند. و اما امام رضا جان قربانت گردم که حریم درش قبله گاه سلاطین.

این است که بغض انسان می ترکد وقتی می شنود که دلقک بازی و دیوانگی هم داریم. ای کاش نداشتیم. و همه چیز در شان منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی می بود. ولی خوب، یک وقت دیدید خود استاد لباس دلقکی تنش کرد و آمد به طلبه هایش درس منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی بدهد. این را چه کنیم. آیا بفرماییم آقا جان غلط کردیم؟ معذرت می خواهیم؟ خیلی دوستت داریم؟ این کارها را دیگر نکن؟ یا نفس المهموم آقا شیخ عباس قمی را باید دوباره خواند! یا خدای ناکرده، به اجتهاد نرسیده، ادعاهای اجتهاد الکی با همه و همه کرده ایم! و میدان کربلا توبه و شهادت و بلکه حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را اشتباهی استنباط کرده ایم! به هر حال معنای قضایا این نیست که اگر ما مثلاً هندسه و مدل استاندارد فیزیک را با یا بدون ابرتقارن کمی تا حدی کنار گذاشتیم دیگر مسئله حل است و همین هم هست که یحتمل باعث می شود که منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را درست یاد نگیریم. البته بعضی هم اشکال کنند که تو همه چیز را نجویده نجویده یاد می گیری و از هر چیزی یک ذره می گویی و رد می شوی. ولی بنده نظرم این است که وقتی صاحب نظراتی که خودشان کتب و رسالات و مقالات دارند حاضرند، باید در مقام طلبگی وارد شد. و اما خوب .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


شب بیست و پنجم شب دحو الارض است

یعنى پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه بر روى آب و از لیالى شریفه است که رحمت خدا در آن نازل مى‌شود و قیام به عبادت در آن اجر بسیار دارد (و از حسن بن على وشا روایت است که گفت: من کودک بودم که با پدرم در خدمت امام رضا علیه السلام شام خوردیم در شب بیست و پنجم ماه ذى‌القعده پس فرمود که امشب حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت عیسى علیه السلام متولد شده‌اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است پس هر که روزش را روزه بدارد چنان است که شصت ماه را روزه داشته باشد و به روایت دیگر است که فرمود در این روز حضرت قائم علیه السلام قیام خواهد نمود)

روز بیست و پنجم روز دحو الارض است و یکى از آن چهار روز است
که در تمام سال بفضیلت روزه ممتاز است

و در روایتى روزه‌اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از براى او عبادت صد سال نوشته شود و از براى روزه‌دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند و این روزى است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیارى است و از براى این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است

اول نمازى که
در کتب شیعه قمیین روایت شده

و آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند:

لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند

یَا مُقِیلَ اَلْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ اَلدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ اَلْأَصْوَاتِ اِسْمَعْ صَوْتِی وَ اِرْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا اَلْجَلاٰلِ وَ اَلْإِکْرٰامِ


دوم خواندن این دعا است که شیخ در مصباح فرموده مستحب است خواندن آن: [اَللَّهُمَّ دَاحِیَ اَلْکَعْبَةِ]

اَللَّهُمَّ دَاحِیَ اَلْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ اَلْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اَللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا اَلْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ اَلَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ اَلْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ اَلْمُنْتَجَبِ فِی اَلْمِیثَاقِ اَلْقَرِیبِ یَوْمَ اَلتَّلاَقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَى کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ اَلْأَطْهَارِ اَلْهُدَاةِ اَلْمَنَارِ دَعَائِمِ اَلْجَبَّارِ وَ وُلاَةِ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ اَلْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لاَ مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ اَلتَّوْبَةَ وَ حُسْنَ اَلْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ اُلْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لاَ تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاَةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ اِحْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ اَلدَّهْرِ إِلَى یَوْمِ اَلْحَشْرِ وَ اَلنَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ اِنْقِطَاعِ عَمَلِی وَ اِنْقِضَاءِ أَجَلِی اَللَّهُمَّ وَ اُذْکُرْنِی عَلَى طُولِ اَلْبِلَى إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ اَلثَّرَى وَ نَسِیَنِیَ اَلنَّاسُونَ مِنَ اَلْوَرَى وَ أَحْلِلْنِی دَارَ اَلْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ اَلْکَرَامَةِ وَ اِجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اِجْتِبَائِکَ وَ اِصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ اُرْزُقْنِی حُسْنَ اَلْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ اَلْأَجَلِ بَرِیئاً مِنَ اَلزَّلَلِ وَ سُوءِ اَلْخَطَلِ اَللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اِسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَباً رَوِیّاً سَائِغاً هَنِیئاً لاَ أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لاَ أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لاَ عَنْهُ أُذَادُ وَ اِجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَى مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ اَلْأَشْهَادُ اَللَّهُمَّ وَ اِلْعَنْ جَبَابِرَةَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ] أَوْلِیَائِکَ اَلْمُسْتَأْثِرِینَ اَللَّهُمَّ وَ اِقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اُسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ اِلْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اَللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ اُرْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اِجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِراً وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِراً اَللَّهُمَّ اُحْفُفْهُ بِمَلاَئِکَةِ اَلنَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ اَلْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ مُنْتَقِماً لَکَ حَتَّى تَرْضَى وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ جَدِیداً غَضّاً وَ یَمْحَضَ اَلْحَقَّ مَحْضاً وَ یَرْفِضَ اَلْبَاطِلَ رَفْضاً اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَى جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اِجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ اِبْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّى نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اَللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَى مُحَمَّدٍ] وَ اُرْدُدْ إِلَیْنَا سَلاَمَهُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ] وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ و بدان که میر داماد رحمه الله در رساله اربعه ایام خود در بیان اعمال روز دحو الارض فرموده که زیارت حضرت امام رضا علیه السلام در این روز افضل اعمال مستحبه و آکد آداب مسنونه است و همچنین زیارت آن حضرت در روز اول ماه رجب الفرد نیز بغایت مؤکد و محثوث علیه است

http://lib.eshia.ir/10376/1/248

--------------------------------------


دعای مربوط به روز دحو الارض دعایی است که در آن از جمله می فرماید:


اَللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ اُرْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اِجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِراً وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِراً

http://lib.eshia.ir/10267/1/670

می فرماید این دعا در مصباح (المتهجد) شیخ (طوسی) است. بنده عرضم این است  که ما از زمان شیخ طوسی این دعا را داریم. یعنی دو زاریها را باید صاف کرد که بعضی بخواهند بدتر از بنده ادعا کنند که یافتم یافتم. چی را یافتی؟ خورشید ولایت را یافتی؟ کتاب غیبت شیخ طوسی را هم که همه می دانند. این است که واقعاً یک اجتهادی باید در کار باشد که هر کسی بتواند به ولایتمداری برسد گذشته از اینکه ما یک سری ترورهای  شخصیتی و ترورهای فیزیکی و بلکه ترور قرار دادن اسلام است که این روزها گویی بعضی در صددند که بپرورانند. و بطور همه جانبه هم مایلند حمله کنند. یعنی اگر یک روز مایل بودند که بگویند اسلام است که موجب ترور شده است. امروزه می بینیم که کشورهای اسلامی را به جان هم می اندازند و مستقیم از داعش و امثالهم استفاده می کنند تا موجب ترور و ترس و وحشت در جوامع اسلامی شوند.

این در حالی است که گفته می شود که  فقه یک موضوعی است که اهل سنت و شیعه ندارد. و حتی اگر اهل سنت هم همه شیعه ی امامی بودند، باز معنایش این نیست که در  شیعه ی امامی هم ما اختلاف نداریم یا نمی داشتیم. استنباط یک قاضی در دادگاه بر حسب فقه است. و حال آنکه دو قاضی ممکن است رایهای مختلفی به یک مورد بدهند و برای همین هم هست که می توان به رای قاضی اعتراض کرد و دعوا به دادگاه بالاتری می رود.

این یک مسئله است که بگوییم ما در فقه و استنباطات از حتی کتاب و سنت  اختلافاتی داریم ولی مسئله دیگری است که بفرمایند ما برای خود امام تعیین کرده ایم و امام دستور جهاد داده است و لذا مسلمین بر علیه مسلمین وارد جهاد شده اند برای اینکه فقه و فقاهتشان با هم مختلف است؟ نخیر، این صد در صد یک انحرافی است که غیر قابل گذشت است. یعنی اگر یک مکتب فقهی با مکتب فقهی دیگری اختلاف دارد، این خود به خود معنی اش این نخواهد شد که این مکتبها باید با هم وارد جنگ یا جهاد شوند. اینجا مسائلی غیر از فقاهت و فقه و اسلام است که مطرح است و بلکه مسئله از نوع تروریسم کور است که از ترور شخصیتی نیز شروع می شود و تا الی ما شاء الله می خواهد پیش برود. مسئله عدم احترام به همنوع خود به عنوان یک انسان است. چطور ممکن است که کسی خود را امام خطاب کند و دستور به قتل دیگر مسلمانان بدهد.

البته اینجا یک سوء تفاهمهایی می توانند رخ دهند که از یافتن صحت و سقم بعضی از احادیث می تواند اتفاق بیافتد. و آن اینکه اگر ما بپذیریم که اختلاف  فقاهتها یک امری است طبیعی که بر مبنای احادیث مختلف است، آنگاه در مورد کتاب الغدیر علامه امینی چه باید بگوییم که وارد احتجاجاتی می شود در مورد احادیث که نظر مخالفین را با استدلالات فراوانی رد می کند. بعضی یحتمل این نقطه نظر را یادآور شوند که ما چطور می خواهیم وارد این گونه استدلالات شویم و حال انکه نوع فقاهت است که متفاوت است؟ او یک چیزی می گوید و دیگری چیز دیگری و اینها حرف یکدگیر را نمی پذیرند و راهشان را از هم جدا کرده اند. البته فقاهت، فقاهت است و مبنا یکی است هر چند که هر کدام بر حسب سنت خود قضاوت می کنند. و لذا یکی می گوید الغدیر و دیگری می گوید چه؟ یحتمل دیگری هم می گوید الغدیر ولی باز هم مثلاً ما عبقات الانوار میر سید حامد حسین کنتوری و بلکه جاء الحق و زهق الباطل قاضی نورالله شوشتری با تقریرات آیت الله مرعشی نجفی را داریم هر چند هم که باید به یک دوره ی کامل به شرح لمعه برای واقف شدن به فقه درست پرداخت. درست است اختلافات است و اشکال می کند و جواب می شنود. حالا یحتمل ما همه مسائل درگیر را هم ندانیم. که هر دو طرف دقیقاً چه می گویند. و بیشتر به احتجاجات شیعه است که می پردازیم. اما در فقه اینطور نیست و باید بدان پرداخته شود و دقیقاً مسائل با هم مقایسه شوند که هر کسی نظرش چیست؟

و اما موضوع به امثال امامت و داعش که می رسد، گویی یک مرتبه وارد تگزاس زمان کابویها و صد درجه بدتر شده ایم! و باید لباس رزم تن کرد و رفت به جهاد و مدافع حرم شد؟! بعضی یحتمل اشکال کنند که فضاهای تایشمولری هم حد و حدودی دارند و بلکه ایراد هم کنند که پس حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی ات کو؟ اگر ما را می خواستی بفرستیم مدافع حرم با سلاح و  لباس رزم شویم که دیگر این چیزها را نمی خواست. همه و همه یک پا شده ایم شهید محسن حججی. غیر از این است، بفرمایید غیر از این است. و اما بشرطی که آتش به اختیار را دست مدافعین حرم بدهیم و نه اینکه آنها را دست خالی بفرستیم آنجا و بگوییم که مدافع حرمی و آنها را اسیر کرده و بعد هم بلا سرشان بیاورند. کربلا درست است،  لیلی و مجنونی درست است، اما نه اینکه مدافعین حرم را بفرستیم زیر دست جلادان که هر بلایی خواستند سرشان بیاورند. آتش به اختیار می خواهد. و آتش به اختیار یعنی اینکه باید سلاح و لباس رزم و آموزش درست داشته باشند. و الا بنده خودم اول از همه و بیشتر از همه مدافع حرم هستم. ما مدافع حرم آفریده شده ایم. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام. شوخی که نداریم با کسی. بالاخره حالا هر کس می خواهد مستهجنات را می فرستد، بفرستد؟!!! ما با هم او است که باید مقابله کنیم. می شود گوگل هر چه نجاست  است برای همه بفرستد و همه نگاه کنند و هیچ نگویند؟ مثل این نیست که کسی برود مسجد و کسی برود بالای منبر و هر چه مستهجنات بود سر همه خالی کند و هیچ کس هم هیچی نگوید که لامذهب داری چه مم گویی؟ اصلا چنین چیزی ممکن است؟ یعنی گربه مسلمان شده و چنگ چنگ است که موشها را قاپ می زند؟ اما مسئله مسئله حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی هم هست. یعنی نمی توان دست روی دست گذاشت که آقا ما حالا چطور بیاییم جرم پروتونها را از روی نیوترینوها بیابیم و حتی الکترونها و دیگر لپتونها را نیز در نظر نگیریم و از نیوترینوهای بی جرم بی بار الکتریکی بپریم به نیروی قوی و بلکه خصوصاً جرم پروتون و آن هم از راه های نیوترینوهای خورشیدی و لاغیر. 

این مسئله کما بیش یحتمل بتوان گفت مثل این است که از لاپلاسینها هیچ ندانیم و آنگاه بخواهم بروم به p- لاپلاسینها  بپردازم و حال آنکه جایگاه آنها را در بین اوپراتورهایی که روی توابع روی منطقه ای از  R^n یا حتی روی خمینه ها را از راه های آنالیز عددی به روش عناصر متناهی بررسی کرده و حتی متوجه شویم که برای کران خطاها فضاهای سوبولوف چه نقشی دارند. و بگذریم که یک مقاله ای را پیدا کرده ایم که نصفه نیمه هم ارائه شده است:

  http://idochp2.irandoc.ac.ir/FulltextManager/fulltext15/th/47/47924.pdf

البته خیلی از حرفها ماند و باز انگار اصلا هیچ نگفته ایم. و همان بهتر که مثل لوئیس کارول خیلی وارد داستان سرایی آلیس در سرزمین عجایب نشویم و بلکه بیشتر به حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی خود از راه های معقول و عقلایی پرداخته شوند.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم.

راستش، فکر کنم توی چله ی تابستان سرما خورده ام و سرم درد می کند، این است که حوصله ی نوشتن هم ندارم. ولی داشتم فکر می کردم که اگر فقیهی یا حتی طلبه ای حرف مرا در نظر قبل ببیند، خواهد گفت که این بابا یک چیزی اش می شود! یعنی همان که گفتیم:  فقه کجا و ریاضی فیزیک کجا؟ ولی التفات بفرمایید که همانطور که ریاضی فیزیک یک سری ظرافتهایی دارد که براحتی می توان از آن جا ماند، همینطور هم فقه و حقوق بسیار ظرافتهای زیادی دارد. کافی است که یک روز سعی کنید به مجلس شورای اسلامی گوش دهد و ببیند مسائل و قوانینی که یحتمل وضع شوند از چه نوع است؟ همین امروز تایید کاندیداهای کابینه دولت بود. موافق دارد مخالف دارد، نماینده ها حرف می زنند کاندیداهای پستهای وزارتی جواب می دهند. یعنی این هم یک کار مجلس است. همه اش که قانونگذاری نیست. قانونی را تصویب کنند یا دیگری را یحتمل حتی بتوانند لغو کنند. البته همین مجلس خودمان را هم در نظر بگیریم، همه ی نمایندگان مجلس ملزوم نیستند که همه و همه مجتهد باشند. حالا یحتمل مجتهد هم در میانشان باشد. نمایندگان مردم اند. اتفاقاً مثل این که اساتید ریاضی و فیزیک هم در طول تاریخ مجلس در میانشان داریم مثل مرحوم دکتر ابراهیم اسرافیلیان.

به هر حال، بنده عرضم این است که فقه و ریاضی فیزیک را به هم مربوط کردن یحتمل کار غریبی نباشد. اینها می توانند از هم نان قرض بگیرند وقتی مسائل باندازه کافی انتزاعی و مجرد شوند. مثلاً کجا مسئله ای عام است کجا خاص و چطور می توان خصوصیت عالم یا عمومیت خاصی را حساب کرد. و اما یحتمل هم منعهایی هست که فقیهی بخواهد مقاله ای ریاضی را از لحاظ فقهی بررسی کند چرا که چهارچوبهای فقهی و ریاضی فیزیکی با هم فرق دارند. و همین است که ما به حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی  فقهی نیاز می یابیم که چهارچوبهای درست را بیابیم.

یعنی اگر ما با مسائلی هم سر و کار داشته باشیم که حتی امروزه رسول اکرم صل الله علیه و آله را پیغمبر خدا نمی شناسند،  این خود مسئله ای است اسلامی که در حیطه ی حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی که باید یا می تواند مطرح شود. و اما از لحاظ ریاضی فیزیکی به تنهایی معنایی یحتمل بدان داده نشود. البته بنده این را هم عرض کنم که وقتی نمایشات  SL(n, C) را برای جابجایی نیوترینوها در نظر گرفتیم،  ذهن این حقیر خود به خود رفت به مسئله ای که امیر محمدی  آنها را مطرح کرد در رابطه با SL(d, k) که بعد ماتریسها d است و میدان عددی k بسطی از میدان عددی اعداد گویا است. و از اینجا ما مسائل زیادی را داریم که می تواند به برنامه لنگلندز ختم شود یا مسائل مربوط به توابع زتای یا سری دیریشله ی میدان عددی مربوطه و بعد هم که می دانید ابرتقارنهای فیزیکی مربوط به برنامه لنگلندز و .... یعنی خود به خود همینطور ذهن می تواند در یک سیکلی بیافتد که تمامی ندارد! و حالا استنباطات درستی هم از مسائل می گیرد همانطوری که به برنامه کاندیداهای مجلس اگر بنگریم آیا بالاخره خواهیم فهمید که کدام کاندیداها رای خواهند آورد و وزیر خواهند شد و استنباطات ارائه شده ما را نیز قانع خواهد کرد یا خیر؟ البته یحتمل اینها خیلی هم به هم ربط نداشته باشند.

ولی عرض بنده این است که ما نمایشاتی یحتمل هم ماترسی و در گروه های کلاسیک و حتی غیرکلاسیک لی از گروه های تقارن  مرتبه ی متناهی   S_n داریم که مثلاً در SL(n, C) نیز بتوان نشان داد. توجه بفرمایید، مسئله یحتمل برای بعضیها کمی خنده دار دارد می شود! موضوع این است که چطور است که  این گروه ها طوری هستند که تا مرتبه ی چهار می توان آنها را با رادیکالها تا معادلات چند جمله درجه چهار بدست آورد ولی ماورای آن نمی شود؟ و ما سوالمان اینجا است که چطور می خواهیم مسئله را با کمک نیوترینوهایمان حل کنیم؟ ما فرض بفرمایید که نیوترینویمان را در نظر گرفتیم که در کف اقیانوس آرام مثلاً آیا واقع است و اگر هست در کدام نصف از این اقیانوس چگالی اش یحتمل بیشتر است؟ 

حالا ما چرا در نظر نگیریم که نیوترینویمان یحتمل نه در کف اقیانوس آرام واقع است و بلکه در یکی از پنج قاره ی زمین واقع شده است و می خواهیم تقارن بین قاره ای را با گروه ناجابجایی آن  بررسی کنیم. و لذا بعضی یحتمل ایراد کنند که ما مسئله را تبدیل کرده ایم به یک مسئله ای که مثل فیل و فنجان است و آنگاه نیوترینو کجا و قاره ها کجا و تقارن بین قاره ای کجا؟ و لذا کاری که لازم است انجام دهیم این است که جاهایی را برای نیوترینوها در قاره ها و بین قاره ها و گروه تقارن آنها فیکس کنیم! و این کار را آنقدر ادامه دهیم تا مسئله از آن حالت سنجه ای که در مدل استاندارد فیزیک ذرات یحتمل خیلی ریز و قاره ها و بین قاره ها است بیرون آید. و حال آیا ما چقدر هر باز که تقسیمبندیهای قاره ای و بین قاره ای را انجام می دهیم، بتوانیم جای رد پای نیوترینوها را به اندازه ی کافی سفت کنیم و هنوز هم گروه تقارن ما متناهی باقی بماند؟ این خود سوالی است.

و اما چرا اصلا ما بخواهیم که چنین کاری کنیم که نیوترینوهایی را که برای آشکارسازی کلی کار می برد تا در اعماق دریاها و امثالهم جستجو کنند را بخواهیم یحتمل در خود قاره ها و بین قاره ها دنبالشان بگردیم؟ آیا این کار اصلا عقلایی است همانطوری که برای استفاده ی آنها در پزشکی نیز ما احتیاح داریم که یا جرم آنها را داشته باشیم که جرم هم ندارند یا شارژ آنها را بتوانیم حساب کنیم که آن را هم ندارند و لذا بدین ترتیب چطور می توان دنبال آنها گشت؟ حالا یحتمل این نیوترینوها وقتی کمی هم از مدل استاندارد فیزیک خارج شده و با ابرتقارنهایی روبرو شویم، آنگاه جرمهایی نیز پیدا کنند.

مسئله این است که نیوترینوهای خورشیدی را نیز کجا می توان یافت؟ یعنی انرژی هسته ای که در سطح خورشید واقع شده و به زمین می رسند آیا نیوترینوهایی را نیز تولید می کنند یا خیر؟ و حالا که ما این همه داریم لقمه را دور سرمان می گردانیم تا توی دهانمان بگذاریم، در عین حال سعی کنیم جرم پروتون را هم در کنش و واکنشهای هسته ای مدل استاندارد فیزیک ذرات یحتمل همراه با ابرتقارنهایی مینیمال که در سطح و بلکه درون خورشد واقع می شوند بدست آوریم!

مثلاً ما نیوترینوهای حاصل از واکنش را کمی تا حدی یافته ایم و بدنبال واکنشهای کوارکها و گلوئنهای حاصله از آنها هستیم. آیا بشود آیا نشود؟ مسئله البته یک حالت گرانش کوانتمی نجومی-زمینی آسمانی ای یحتمل دارد پیدا می کند.

حالا اگر بخواهیم مسئله را از لحاظ فقهی هم بررسی کنیم، آیا یحتمل وارد این نوع احتجاجات خواهیم شد که سعی کنیم به یک اجتهادی خدا بخواهد برسیم که بتوانیم با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز احتجاج کنیم و اگر او را نیافتیم نیز با نایب او یعنی حضرت ولی فقیه  دامت ظله العالی شویم هر چند که از اشکالات نوع استاد و طلبگی باشند که بالاخره آقا چان، ما امر بین الامرین در مسائل جبر و تفویض داریم و اما مسئله ظهور حضرتش از نوع جبر و تفویض و به اختیار خود آن حضرت است یا اینکه یحتمل می تواند برای همیشه هم بوسیله یک عده ظالمینی پوشیده بماند همانطور که اگر ما بخواهیم جرم پروتون را در کنش و واکنشهای هسته ای از نوع جوش یا شکافت هسته ای در سطوح خورشیدی بیابیم، یحتمل خیلی مسائل بر ما پو.شیده بماند. و یحتمل هم بعضی آزمایشات هسته ای اینها را بر ما فاش کند. و اما اینکه جرم پروتون بر حسب کوارکها و گلوئنها چطور می شود و کنش و واکنشها چه تاثیری روی آنها دارد؟ اینها هم برای خود مسائلی است. و اما اینکه مثلاً کارهای امیر محمدی و مریم میرزاخانی و الکس اسکین نیز با ابرتقارنها چطور گره می خورند نیز از انواع دیگری از مسائل است که آیا می توان حساب کرد و اینکه مسئله چطور با حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی گره می خورد. و کجا مسائل جبری ریاضی فیزیکی است و کجا  از نوع امر بین الامرین جبر و تفویض است و کجا مسئله مسئله ی امام زمان عجل الله فرجه الشریف است که بخواهیم با او وارد احتجاج شویم؟!

بنده انجا اچازه می خواهم که یک گریزی بزنم به داستانهای کوتاه. قبلاًها مردم برای اینکه با تلفن تماس بگیرند باید اوپراتوری آنها را وصل می کرد. در این داستان که آمریکایی هم بود، کسی هر وقت می خواست وصل شود، مثلاً خانم دیگری روی خط بود ک مانع وصل شدنش می شد اگر درست یادم باشد. تا اینکه یک بار مسئله اورژانس می شود. و آن خانم می خواهد وصل شود و هر کاری می کند، نمی تواند. بنظر این حقیر می رسد که گاهی اوقات خود امام زمان است که بخواهد به ما وصل شود، و اما یحتمل ما آنقدر در مسائل مادی و روزمره ی خود گم شده ایم که بقول معروف دوزاریمان کج است و حالا آیا بتوان آنرا صافش کرد یا خیر؟ معمولاً ما حتی بر عکس حساب می کنیم که او است که باید با ما تماس بگیرد و یادمان می رود که بچه جان، او با تو تماس می گیرد و نه یک بار و نه دو بار و بلکه یحتمل بی نهایت بار از مرتبه های کاردینالیتیهای بالاتر از الف_1 هم، ولی تو حواست جاهای دیگری است آنطور که یحتمل یک اشعه ی نوری را که از ستاره ای می آید را در آسمان بتوان مشاهده کرد ولی یک انفجار عظیمی از نور را چطور می توان مشاهده کرد آنطور که مثلاً می فرمایند انقلاب ما انفجار نور بود.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بسم الله الرحمن الرحیم

یک کتابی بنام تاثیرات سنت در استنباط احکام را ججت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رجب زاده به این حقیر اهداء کردند. دیشب داشتم آنرا نگاه می کردم. یک وقت هست که یک کتابی را از لحاظ حقوقی و فقهی بحث می کنند مثل قانون مدنی که فرضاً کتاب قوانین مدنی را باز می کنیم و از اول می توان آنها را مطالعه کرد تا آخر. یا کتب فقهی را داریم که باز از اول تا آخر فقه است. اما یک وقت هست که مسائل مربوط می شوند به یک استنباطات فلسفی ای از فقه یا حقوق یا حکمت متعالیه یا حتی ریاضی فیزیک! 

یک بحثی کوتاهی در اوایل کتاب مزبور هست مربوط به احکام اعتباری و احکام کشفی. و اولی را به بحث در علم منطقی که منجر به اصول فقه می شود و دیگری را مربوط به منطقی که  منجر به منطق ارسطویی می شود می داند. موضوع اینجا سعی در رسیدن به استنباطات فقهی و حقوقی است که اگر احکام کشفی را نیز بدان بیافزاییم وارد حیطه ی ریاضی فیزیک هم براحتی می شویم. اما مسئله این هم هست که وقتی مسئله ای را که متعلق به احکام  کشفی یا اعتباری است را به اندازه کافی بتوان انتزاعی و مجردش کرد، آنگاه نمی توان اختلاف بین این دو را درست تفکیک کرد. و اما یحتمل بعضی این ایراد را وارد کنند که ما نمی خواهیم این دو حیطه از احکام را با هم یک جا در نظر بگیریم چرا که ریاضی فیزیک کجا و حقوق کجا؟ یکی متعلق به علوم طبیعی و فلسفی است و دیگری بیشتر مربوط به علوم انسانی است.

و اما وقتی ما از مسائل مربوط به استنباطات صرف می گذریم و سعی در رسیدن اجتهاد در مسائل نماییم که در سطوح بالاتری از طلبگی و بلکه یحتمل ماورای آن است، ما می بینیم که نه تنها این دو حیطه احکام را می توان با هم در نظر گرفت و بلکه همه عالم وجود  از یک یکپارچگی خاصی برخوردار است و بلکه همه را می توان از دیدگاه الهی و جایگاه وحی بررسی کرد. و اما آیا بتوان از استنباطات خود به این درجه از اجتهاد رسید و از دیدگاه های مادی حاکم بر حقوق خارج شده و دیدگاه های الهی را دریابیم و بلکه از اول تا آخر  اجتهاد ما در دیدگاه فقهی و ریاضی فیزیکی و حکمت متعالیه همه و همه  بر مبنای استنباطاات و الهامات و وحی (و سنت) باشد. در حقیقت بهترین منبع برای دریافت اینکه آیا به چنین اجتهادی رسیده و دست یافته شده، همان مبنای وحی الهی و کتاب و سنت است. 

بنظر این حقیر نیز  می رسد که نیت و قصد همین است که به این درجه از اجتهاد برسیم که منطبق با وحی الهی و کتاب و سنت باشد. و اما آیا تا چه حدودی چنین می شود؟ این سوالی دیگر است. مثلاً اگر ما مکعب روبیک را داشتیم و آیا می توانستیم آنرا حل کنیم یا خیر، این یک مسئله است. و اما اگر بی نهایت نقطه داشته باشیم که  بی نهایت نیوترینو آیا در آن نقاط واقعند یا خیر، این هم مسئله ای دیگر است. بعد این سوال نیز مطرح می شود که آیا می توان تعداد معینی از این نیوترینوها را جابجا کرد؟ آیا می توان بی نهایت از این نیوترینوها را نیز جابجا کرد؟ آیا در این جابجاییها ترتیبی هم شرط است؟ مرتبه های این بینهایتی تا کجا بالا می روند؟

همین مکعب روبیک را در نظر بگیریم، رنگ هر مربعی در یک سطح از سطوح مکعب متعلق به همان مربع است و نمی توان آنرا با رنگهای دیگر عوض کرد مگر اینکه مربعها را تغییر مکان دهیم. اما آیا می شود رنگ را از روی دو مربع کند و جای آنها را با هم عوض کرد؟ اینجا نوع مسئله هم فرق خواهد کرد. اما وقتی بینهایت مکعب و بینهایت مربع داشته باشیم مسئله چطور می شود؟!!! مثلاً شما یک بردار مختلطی که بعد آن متناهی است را در نظر بگیرید. آیا می توانید یک ماتریس قطری ای را حساب کنید که جای اعضای بردار مزبور را عوض می کند؟ مثلاً آیا SL(n, C)  برای برداری از بعد n  این کار را انجام می دهد؟ یا برای مکعب روبیک یحتمل ما به گراسمانیها احتیاج داریم. و این یک بعد قضایا است. البته این یک بحث است که برداری را بدهید و جابجایی مورد بحث را با ماتریس مربوطه بگیرید و بحثی دیگر است که بردار شما در طول زمان بطور پیوسته تغییر می کند و لذا باید در هر آنی ماتریس مورد نظر جابجایی را برایش محاسبه کنید! یعنی یک پارامتر زمان اضافه شده است.

بعد دیگر این است که نیروهای الکترومغناطیسم و گرانش و قوی و ضعیف چه تاثیراتی بر کل عالم دارند. و حالا ما بر تاثیرات گرمایی و سرمایی و مسائل ناشی از ترمودینامیک نمی شویم. بنده فکر کنم همینها کافی است که ما را وارد خیلی از مسائل مدل استاندارد ذرات  فیزیک کند. و کل بحث اینجا این است که حالا ما حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی را چطور دریابیم. البته وقتی بحث استنباطات و اجتهاد در مسائل اعتباری و کشفی را در نظر آوریم، و بدین وسیله مسائل را تفکیک کنیم، یحتمل مسائل بهتر روشن شوند. و اما اینکه بعضی مثل ریاضی فیزیکدانها یی خاص اشکال کنند که نیوترینوها مال ما است و لاغیر، بعضی دیگر اشکال کنند که اینها حالا همه مال تو، و اما اینها را کجا می خواهی جایشان دهی؟ و بلکه جایگاه خودت در این میان همه چیست؟ عالم وجود کدام است؟ و لذا یک اجتهادی یحتمل بعضی اشکال کنند که در کار است.

فرض بفرمایید که ما همه جا را بگردیم و به این نتیجه برسیم که نیوترینوها در کف اقیانوس آرام یا اطلس هم یحتمل یافت شوند. بعد اقیانوس آرام را دو قسمت کنیم و به این نتیجه برسیم که در یک قسمت یافت می شود و در قسمت دیگری یافت نمی شود. اما اینکه آیا در هر آنی نیوترینوها به یک اندازه ای از اقیانوس آرام یافت می شوند که اندازه ی لبگ اش صفر است و این هم دقیقاً چقدر است بین مجموعه ی تهی و اندازه ی صفر؟ و مجموعه ای که آنها را در بر می گیرد از لحاظ هندسی به چه نوع است؟ آیا فراکتال است؟ آیا سیستم دینامیکی ای است که این مجموعه در آن ارگودیک است؟ .....

بنده نمی دانم چرا وارد موجودات زنده نشدیم تا ببینیم مسائل در این موجودات چطور می شوند؟ و یحتمل از لحاظ پزشکی هم کاربرداهایی داشته باشند. به هر حال، مسائل را توپولوژیکی کردن، یک ناورداهای توپولوژیکی ای را می طلبد که مستلزم آن است که اول مسائل هندسی را درست بفهمیم. و اما وقتی مسائل احکام اعتباری را هم درست تشخیص ندهیم، احکام ریاضی فیزیکی هم گیر پیدا خواهند کرد. و یحتمل همین باعث ایجاد ناورداهای توپولوژیکی خواهند شد که درجات ناشناختگی و عدم تشخیص مسائل را بهتر روشن کنند که بالاخره ماده و انرژی تاریک مربوط به مسائل مختلف کدامند و آنها را چطوری طبقه بندی می کنید؟ کنش و واکنشها کدامند و واپاشیها چطورند؟ مسائل کجا از نوع جبری به انواع گسترده ی معانی ریاضی فیزیکی آن  است و کجا مسائل از نوع جبر و تفویض و اختیار و قضا و قدر است؟ و کجا مسائل از نوع امر بین المرین جایز است؟ یعنی فرض بفرمایید که حضرت موسی علیه السلام از دریا رد شد و فرعون هم غرق شد. اگر فرعون دیگری باز سر کار آمد چه؟ اگر بدتر از آن همه و همه ادعای فرعونی کردند چه؟ مسئله اینجا امر به معروف و نهی از منکر و بلکه  اجتهاد بر حسب وحی الهی کتاب و سنت است تا بلکه بتوان حتی به مسائل مربوط به ولی فقیه دامت ظله العالی پی برد. لااقل یک گوش شنوایی می خواهد. فرق داعش و چنگیز مثلاً در این است که داعش دارد به اسم اسلام جنایت می کند در صورتی که چنگیز مسلمان نبود و بلکه نواده اش هم مسلمان شدند. اما آیا داعش هیچ وقت مسلمان خواهد شد؟ یعنی یک خشتی را از اول کج گذاشتی تا ثریا هم کج می رود. امر به معروف و نهی از منکر را می توان به کسی کرد که بیاید پای منبری بنشیند. و اما اگر کسی خودش را صاحب منبر بداند را چه کنیم؟ او که دیگر لااقل به گفته ی خودش همه چیز را بلد است و حال آنکه مجتهد و مرجع تقلید و بلکه ولی فقیه مد ظلهم العالی هم می رود پای منبر علمای دیگر می نشیند و گوش می کند. اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم. اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته و کل خطیئتا اخطئتها. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

۱. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا ﴿الفرقان: ٧٤﴾
۲. فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿السجدة: ١٧﴾

نگاهت را مواظب باش. مواظب باش گناه نکنی و بلکه در گناهانت غرق نشوی. اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم... اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته و کل خطیئة اخطئتها.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی