الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

یک نقل قول معروفی هست از سید حمال الدین اسدآبادی که می فرماید در اروپا مسلمانی دیدم ولی مسلمان ندیدم، ولی مثلاً در ایران- یا کشورهای مسلمان دیگری- مسلمان دیدم اما مسلمانی ندیدم. یحتمل یک نوع دیگری که این موضوع می شود بیان شود این است که بفرمایند می ترسم اگر امام زمان ظهور فرمایند همانطور که ایرانیها وقتی امیرالمومنین را شناختند، دور حضرتش را گرفتند و رهایش نکردند، همانطور هم اروپاییها دور امام زمان را بگیرند و رهایش نکنند. البته ما نمادی از این مسئله را در مذاکرات 5+1 امروزه روز شاهد هستیم که در بالاترین سطوح سیاسی در حال وقوع است. البته این کمی دور از واقعیت بنظر می رسد که اروپا مایل باشد دور امام زمان را بگیرد و او را از میان مسلمین بقاپد و به اروپا ببرد آنطور که فرضاً ایرانیان امیرالمومنین را از میان عربها قاپ زدند و او را دوره کردند و به کوفه آوردند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. دور از واقعیت است برای اینکه لااقل یک زمینه ای برای مسلمانی باید وجود داشته باشد برای اینکه پذیرای بقیه الله الاعظم شود، ولی اگر بقیه الله الاعظم است که آنگاه به یقین بتوان گفت حضرتش توانایی مسلمانی اروپاییان و بلکه همه جهانیان را نیز دارد.

 

و صد البته بنتده داشتم راجع به روانشناسی فروید و ایده هایش راچع به نهاد، من و فرامن- Id, Ego. Super-ego  و از طرفی نیز ناهشیاری، نیمه هشیاری و هشیاری یا همان ضمیر ناخودآگاه، ضمیر نیمه خودآگاه و ضمیر خودآگاه در اینترنت مطالعه می کردم که رسیدم به مقالاتی در مجله روانشناسی امروز (Psycholigy today) و از میان این مقالات دو مقاله توجه مرا بیشتر جلب کردند. یکی مقاله سوزان هایتلر در مورد ریاست جمهورهای جامعه آمریکا (Freud had it right about the leaders. Our presidents' emotional traits have great impact on America. Susan Heitler, October 14 2011 in Resolution, not conflict) و دیگری مقاله مری-آن جونز، خدای آبرفته اعجاب انگیز (Incredible shrinking God.Sigmund Freud and Carl Jung presented themselves as scientists—but functioned as gurus.  Marian Jones, March 1, 1998, last reviewed January 15, 2014)!

 

مسئله جدی که در مورد روانشناسی بنظر می رسد صدق می کند این است که شما مثلاً می توانید موضوع را به نظریه بازیها در ریاضیات و نظریه های اقتصادی برد-برد انتقال دهید. لااقل تا حدی این کار جایز است. یا در مورد روانشناسی ترانساکشنال اریک برنز که هاریس و هاریس ابداع کردند مسائل را می توانید به کودک، بالغ، والد و من خوبم تو خوبی انتقال دهید.  یا مثلاً اینکه مسائل علمی-طبیعی ریاضی-فیزیکی ابرتقارن را آیا تا چه حد می توان به مسائل روانشناسی-اجتماعی نهاد، من، و فرامن منتقل کرد؟ البته تا اینجای کار شما الهیات را کنار گذاشته اید و مسائل را از دیدگاه علمی می خواهید بررسی کنید، تا چه حد بشود یا نشود. البته این مسائل را از دیدگاه الهیات و خصوصاً از دیدگاه بقیه الله الاعظم از لحاظ تاریخی در قرن نوزدهم و بیستم دنبال کردن و اینکه چه اتفاقاتی در اروپا و آمریکا و دیگر نقاط عالم و همینطور در دیار مسلمین افتاد، بحثی دیگر است.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و الحمد الله رب العالمین و الصلوه و السلام علی سیدنا و مولانا و حبیب و طبیب قلوبنا محمد و آله الطاهرین لا سیما بقیه الله الاعظم فی الارضین و لعن الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی یوم الدین

  • ۹۴/۰۳/۱۶
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۸۵)

حیف که من دارم می روم نماز جمعه، و الا خیلی بیشتر راجع به نظریه حمیدی-مجیدی در رابطه با گروه های مامفورد-تیت برایتان می گفتم. مسئله اینجا این است که شما برنامه هندسی لانگلندز و برداشت ویتن از آن را در نظر بگیرید که او چطور مسئله را فیزیکی می کند. همین مسئله را با گروه های مامفورد-تیت ببینید به عنوان یک مسئله جدیدی در رابطه با نظریه هاج می توانید تمرین کنید بلکه یک راه حلی برای حدس هاج هم پیدا کردید که منجر به یک جایزه دیگر از بنیاد کلی شود؟! و حتی شاید بالاخره ربط مسائل نظریه حمیدی-مجیدی را با واریته های شیمورا نیز دریافتیم. البته یحتمل هم به هیچ جا نرسیم! هر چند که مسئله این است که یک مسئله ای ریاضی-فیزیکی را بتوانیم به زبانهای مختلف ریاضی و فیزیک بیان کنیم تا بهتر متوجه شویم که اصل مسئله چیست و بی جهت به اشتباهات و تعصبات و بی راهه های انحرافی نیافتیم. یعنی اگر شما مسئله ای را به یک زبان به نتیجه می رسید، باید بتوانید به زبانهای دیگری نیز همان مسئله را حل کنید. و حتی بن بستهای یک مسئله برایتان در یک زبان دیگری دیگر بن بست نبوده و آسانتر از آن عبور کنید. مثل این می ماند که در فضایی هندسه ای در محیط یک خمینه ای، شما انحنای منفی داشته باشید و حال آنکه خود خمینه انحنای مثبت داشته باشد. اینکه شما چطور می توانید به یک فضای تخت از مجموع این انحناها برسید، یحتمل لزوماً امکان پذیر نباشد هر چند که مطلوب باشد که به این وضعیت دست یابیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.   

البته شان کارول یک پست جدیدتری هم دارد راجع به پدیده ای بنام قفس میمونی بینهایت که بنده خیلی با آن آشنا نشده ام هنوز!

البته یک درسی که مدل استاندارد فیزیک نه فقط به فیزیکدانها یاد می دهد این است که عالم اتمی می تواند آنقدر ثروتمند باشد که خودش برای خودش یک جدول مندلیوفی را دارد که هر گاه مدل استاندارد را جستجو کنید، می آید: کوارکها، لپتونها، گلوئنها، بوزنهای زی و دابلیو، فوتونها .... و آنگاه شما از اینها بی شمار هادرونها و مزونها و ذرات بنیادی نظریه ذرات را دارید که همه از همین ذرات مدل استاندارد ساخته می شوند. و شتابدهنده ها و آشکارکننده ها و فیزیک انرژی بالا همه و همه از همینجا سرچشمه می گیرد.
راستش چند روز پیشها که یک سری به وبلاگ شان کارول زدم، برایم جالب بود که او هم از آخرین مقالات گایوتو-مور-ویتن در مورد فرمالیزم تارعنکبوتی و جبر مادون قرمز. البته او می گوید که یکی از مقالات او را مقاله ویتن یاد می کند و اینکه مقاله ویتن و یارانش چقدر طولانی است و بعد توضیح می دهد که چطور می خواسته به پرینستون نیز برود و راهش نداده اند! و همینطور در پست بعدش راجع به ماده تاریک و کارهایش با کامیونکوفسکی می فرمایند. خیلی دلم می خواست برایش یک نظر می گذاشتم که یک موقعی چقدر دنبال یکی از مقالات بلند بالای اولیه کامیونکوفسکی راجع به ماده تاریک می گشتم. در ضمن، در گوشه این وبلاگ کارول نوشته است: "در حقیقت، فقط اتمها و خلاء" و بعد فرمولی نیز برای آنتروپی آمده است: S=k. log W

بنده فکر می کنم بجای این همه نظریه پردازیها، شما بهتر است ورزش کنید بغیر از اینکه حتماً هم سعی کنید نمازهای قضای خود را تا می توانید بجا آورید و یا برای اهل قبور خود نمازهای قضایشان را بجا آورید. علی بذکر الله تطمئن القلوب.

من هم همین را می خواهم عرض کنم که یک وقت دیدیذ مشاهده گر سیاه چاله را با ستاره اشتباه گرفت یا حتی ستاره را هم سیاه چاله به حساب آورد. ایا غیر از این است؟ آیا نمی شود؟ در مسئله توپولوژیکی-همولوژیکی-کوهمولوژیکی که صد در صد همین است. و لذا باید ناورداهای هندسی را دقیقاً از ناورداهای توپولوژیک تشخیص داد و جدا کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همه چیز هم فشلی و تنبلی و منبلی یحتمل نباشد. مسئله این است که در هندسه درونی مشاهده گرها باید توجه داشت که وقتی شما دارید یک سیلندری را از لحاظ چگالی، فشار، یا کشش با تقریب استوانه دو بعدی بودن سیلندر بررسی می کنید، همینطور باید در نظر بگیرید که در چه نوع هندسه ای نیز واقع شده اید. یعنی بطور خودکار محاسبه نباید کرد که انحنای استوانه تخت یا محدب (با انحنای مثبت) است و استوانه مقعر (با انحنای منفی) نداریم طوری که هندسه (آنتی) دسیتر نتواند بر استوانه مان حاکم باشد. یحتمل همین است که وقتی تقارن درونی مشاهده گر بهم خورد و سعی کرد تقارن از دست رفته را باز یابد با تخمین غلط انحنای هندسی همانا که تقارنش بیشتر هم بهم بخورد و مثلاً می خواهد از روی محاسبات هندسی انحنای ریچی ترابری انجام دهد و کارش وارونه از آب در می آید و کار خرابتر هم می شود تا جایی که یک وقت دیدید دیگر می آید ابرویش را درست کند و می زند فرضاً خدای ناکرده چشمش هم کور می کند. یا آنجا که باید روزه بگیرد، می بیند نمی تواند و حتی بیشتر هم می خورد و از دماغش می زند بیرون و فرضاً پولیپ هم می شود. و بلکه یک وقت دیدید دیگر حتی نمی تواند بو را هم حس کند. و اینها همه چرا؟ برای اینکه انحناهای هندسه درونی را مشاهده گر اشتباه تخمین زده است. و آنجا که در اثر پرخوری یا حتی فقر تغذیه هندسه درونی مشاهده گر از گلو و حلقوم به بالای گوش و حلق و بینی اش  مقعر است، محدب حساب کرده است. و لذا مسئله ترابری و هندسه درونی وارونه می شود و ....

مسئله جزام که می دانید دیگر کما بیش حل شده است، و اینترنت هم که می دانید همه عالم دارند. می ماند اینکه مسائل مربوط به طلبگی و شاگردی خود را حل کنید. و آن هم وقتی تنبلی و فشلی و منبلی را کنار بگذارید حل می شود ان شاء الله. بهانه سعی کنید نگیرید. پشت کار داشته باشید. مسائل حل است. ان شاء الله مذاکرات هسته ای هم که حل شد و مسئله اش تمام شد. تبریک می گویم. بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین. لا اله الله الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

خوب پس روشن شد که همانطور که ما ستارگان بی شماری داریم، همانطور هم مشاهده گران بی شماری را در طول اقران مختلف داریم. البته باید یک مسئله ای را در مورد سیاه چاله ها و نظریه نسبیت عام در نظر داشت. کسانی که سعی کرده اند با نظریه نسبیت خاص و عام کار کنند می دانند که مسائل مربوطه چقدر می توانند پیچیده و سخت شوند گذشته از اینکه فرض بفرمایید که گرانش کوانتمی را نیز بخواهید وارد کنید. یعنی فرض بفرمایید که یک دانشجوی این رشته ها، مسئله ای به ذهنش خطور می کند و می خواهد آنرا فرمولیزه کند. البته مثلاً این یک چیز است که شما فرمالیزم شبکه جهانی اینترنتی در اختیارتان باشد و از آن استفاده کنید و چیز دیگری است که آن را عملی کنید. معمولاً در این جور موارد، همان ریاضی مسئله می تواند آنقدر پیچیده شود که دیگر فیزیک آنرا یادتان می رود که اصلا چه بود؟ و لذا گیر می کنید! و دوباره روز از نو و روزی از نو و باید شروع کنید از اول همه مسئله را در ذهنتان بپرورید و دوباره آنرا فرمولیزه کنید. و اما حال شما فرض بفرمایید که ما مشاهده گر زمین و آسمان و خلقت را داریم که آیا می تواند آیات الهی را مشاهده کند و ریاضی و فیزیک آنرا بفهمد و لذا آنرا فرمولیزه کند یا خیر. مسئله اتمی اینجا این است که آیا شما می توانید آنهایی را که آیات الهی را درک می کنند از آنهایی که نمی توانند آیات الهی را درک کنند جدا کنید و دسته بندی نمایید و بفرمایید که ما یا این را داریم یا آن را و دیگر بقیه هیچ؟ یعنی شما مسئله اتمی را در یک سنجه ای می توانید همانطور که مدل استاندارد فیزیک را داریم که جدول مندلیوف مانندی را برای شناخت اتم داریم، همانطور هم مسئله را در یک سنجه ای تبدیل کنیم به تناظر بین اتمها و انسانها؟ و هر اتمی را یک انسانی فرض بفرمایید! اینجا اشکال قضیه چیست؟ مسئله این است که اجازه بدهید برگردیم به مشاهده گران آیات الهی. فرض بفرمایید که با یک مشاهده گری بدتر از این بنده حقیر طرفیم که هندسه درونی اش خیلی هم سالم نیست و دست کم کم اش می بینیم که لااقل یک پولیپی در یک طرف بینی اش و نه در طرف دیگر آن داشته باشد. یا به هر تقدیر یک عدم تقارنی وجود داشته باشد در طرف راست و چپ بدن او که یحتمل بر خیلیها هم پوشیده باشد و خیلیها هم وقتی او را مشاهده می کنند بفرمایند به به. این عجب تقارنی است که در او یافت می شود! ولی نکته انحرافی قضیه اینجا است که آنهایی که با عرفانهای کاذب به این باور می رسند که ما آیات الهی را درک کرده ایم و می فهمیم و لاغیر، فرضاً تشخیص می دهند که در خود زمین نیز چنین عدم تقارنی یافت می شود که در طرف راست و چپ این مشاهده گران نیز یافت می شود. و لذا همان بهتر که این عدم تقارن درمان نشده و همینطوری رها شود تا بهتر به آیات الهی دست یابیم. التفات می فرمایید. نه اینکه مثلاً فقط حالا یک گیری توی شبکه جهانی اینترنتی پیدا شود. بلکه مشاهده گران خود بطور معیوبی دسته بندی می شوند که همینطوری از پایین بگیرید که از جزامی و سرطانی و ناسالم و فقیر و ندار و بدریخت و بدترکیب بگیرید دسته بندی کنیم تا اینکه برسیم به بهترین و کاملترین افراد که ثروتمندترین و سالمترین و زیباترین و خوش ترکیبترین افراد. و هر چه خواستیم به انسان کامل نزدیکتر شویم باید از این نردبان بالا رفته و دسته بندیها را طی کنیم و بقیه را عقب بزنیم و کنار بگذاریم تا برسیم به آخر خط. و البته اینها همانطور که گفته شد برای این است که تا حدی مسئله نسبیت خاص و عام و سیاه چاله ها و امثالهم از لحاظ ریاضی و فیزیکی فرمولیزه کردنش سخت است و سر کلاسها دوام آوردنش و با دیگر شاگردان و طلبه ها رقابت کردن هم که سختتر است. و لذا راه عرفانهای کاذب را پیش گرفتن و طی کردن می تواند آسانتر هم باشد. مثلاً شما مقاله کومپر-حاجیان-سراج-شیخ جباری حلقوم لق لقوی سیاه چاله های اکستریمال را در نظر بگیرید. این مقاله چه می خواهد بگوید؟ البته وقتی همه مسائل دیگر حل شد، مسائل مربوط به مواد و انرژیهای تاریکی که می توانند قسمت اعظمی از کیهان را پوشانده باشند هنوز باقی می ماند، و لذا باید راه حلی برای آن نیز پیدا کرد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

پس یحتمل یک مشاهده گری داشته باشیم که خود از لحاظ هندسه درونی دچار سیاه چاله ای شده باشد و لذا یحتمل بصیرتش را از دست داده باشد یا یک بصیرت حداقلی داشته باشد. و اگر این مشاهده گر خودش نیز در یک سیاه چاله بیرونی واقع شده باشد، بعضی یحتمل اینطور تصور کنند که او دیگر قادر نخواهد بود که از این سیاه چاله بیرون بیاید. و حال اینکه مسئله دقیقاً همین است که چطور این مشاهده گر می تواند خود را از سیاه چاله هایی که در آنها گرفتار است نجات بخشد و لذا بصیرت خود را باز یابد. اینجا مسائل را از لحاظ جاذبه گرانشی کوانتمی و ذرات تاریک و فشار و چگالیهای بحرانی و نظریه حمیدی-مجیدی می توان بررسی کرد.. بدین مضمون، مسئله بررسی هندسه درونی مشاهده گرها و ستارگان دوتایی در فضاهای با انحناهای غیرصفر بیشتر قابل تامل است. آیا غیر از این است که در این نوع هندسه ها، هر چه ستاره داریم، ستاره های دوتایی هستند؟ یعنی درست است که بصیرت مشاهده گر فقط هم به چشمهایش نیست، ولی بالاخره چشمهایش هم این وسط هر دو قسمت مهمی از کار مشاهده گر با بصیرت را تشکیل می دهند طوری که اگر این چشمها هم نبودند و لذا ستاره ای هم رویت نمی شدند. مطلوب است معادلات مربوطه در نظریات مربوطه به هندسه و بصیرت مشاهده گران.

عجب حرفی می زنید ها؟ من که از اولش هم ادعایی نداشته ام و ندارم. و حالا من نمی فهمم که نظریه حمیدی-مجیدی چیست؟ یعنی می خواهید بفرمایید ادوارد ویتن و زایبرگ و گرگوری مور و سدریک ویلانی و مریم میرزاخانی و همه و همه هم نمی فهمند چه دارند می گویند؟ خوب، بابا دارم می گویم کلاس می خواهد و درس می خواهد و نرم افزار می خواهد و بصیرت می خواهد و .... غیر از این است، بفرمایید غیر از این است!

مسئله از دو حالت خارج نیست: یا دارید شکسته نفسی می فرمایید، یا اینکه دچار خودشگفتی شده اید! اگر کاری بلدید، خوب ارائه دهید همه ببینند چیست؟ اگر هم چیزی نمی دانید و هی دارید در حاشیه و تقریر و تقریض مقالات دیگری تلاش می کنید، باز هم ارائه دهید ببینیم چیست. و الا اینطوری یک ملغمه ای از حرف و سخن و حوزه و دانشگاه التقاطی هم یک چیزی است که هیچ کس زیر بارش نخواهد رفت که این هم بفرمایید یک بصیرت خاصی است که فقط شما می فهمید و لاغیر و همه باید بیایند بنشینند سر کلاسهایتان ببینند چه مسائل بزرگ و کوچکی را عنوان می فرمایید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یک وقت هست که نظریه نسبیت عام را داریم راجع به سیاه چاله ها، ستارگان و نجوم که ماهیتی بیرون از هندسه خود مشاهده گر را دارد با هندسه ریمانی بررسی می کنیم. خوب، این یک مسئله ای است که ما به معادلات اینشتن و معادلات کیهانی و امثالهم می رسیم. اما یک وقت دیگر است که شما می خواهید هندسه درونی مشاهده گرها را طوری با هندسه ریمانی نجومی ستارگان و سیاه چاله ها و کهکشهانها وفق دهید که مشاهده گر آنقدر شب زنده داری مجبور نباشد کند که خدای ناکرده دچار چشم درد شود و چشمهایش مشکلزا شوند و بلکه بصیرتش کم شود یا آنرا از دست بدهد. این یعنی چه؟ یعنی اینکه آیا شما دارید راجع به هندسه مربوط به نجوم و کهکشانها و ستارگان و سیاه چاله ها است که بحث می کنید یا اینکه خیر ما یک هندسه دیگری هم داریم که هندسه ای است درونی که به این سادگیها هم تفکیک پذیر نیستند که حالا بفرمایید اینجا این هندسه موجود زنده ای است و اینجا هندسه نجومی است و اینجا مسئله یک بعدی است و جای دیگر دو و سه و بلکه چندین بعدی و .... مثلاً مقاله خلاصه گیاتو-مور-ویتن فرمالیسم خانه عنکبوتی-بنیان  که خلاصه شده مقاله ریسمان دیگرشان است را در نظر بگیرید. خوب، این هم یک بصیرتی را می خواهد که چطور می شود درکش کرد. ولی در رابطه با این مسائل ریاضی-فیزیکی و همینطور مسائل فقهی و اصولی یک بصیرتی را می طلبد که فقط منظور به یک مشاهده گر ماهری نیست که دو چشم بینای سالم دارد که جراحان متخصص خوبی هم در اختیارش هست که دندانهایش را خوب درمان کرده و پولیپهای بینی اش را خوب درآورده و احیاناً اگر مرض جیپ هم گرفت و آن را هم درمان کنند و ..... یحتمل یک نابینای روشن دل هم می تواند به این بصیرت برسد چرا که همانطور که جلال الدین مولوی می فرماید مسئله از نوع روشنی اندر روشنی اندر روشنی است. و اما بصیرت می خواهد. و بصیرتی می خواهد که بتوانید دانشهای دانشگاهی و حوزوی محلی را به اقصی نقاط عالم گسترش دهید بجای اینکه بدتر از این حقیر از جلوی رایانه تان تکان نخورید و میخ کوب شده باشید! این را یحتمل بتوان گفت که یک مسئله چند-سپهری است که می خواهید هندسه سیاه چاله ها-ستارگان درونی و بیرونی را حوزوی-دانشگاهی و بطور استدلالی بسط دهید. البته ما دیگر وارد مقالات دیگر ویتن اینجا نشدیم، ولی همین مقاله شان هم که قاطیقوریافیکاسیون مسئله ریسمان یک بعلاوه یک بعدی ابرتقارنی است را قبلاً هم از کنارش براحتی گذشته بودیم که در مقالات قاطیقوریافیکاسیون زایبرگ-ویتنی آر-سی-اف-تی/تی-اف-تی فوکس-رونکل-شویاگرت رد شدیم و همانطور که از کنار آ-دی-ام-اچ های اینستنتانی و آمپلیتوهیدرانها نیز رد شدیم و وارد عمق داستان نشدیم چرا که یک کلاس درسی می خواهد و مهمتر از آن یک بصیرتی می خواهد که یحتمل همتراز درسهای اصول فقه استدلالی است. و ما کجا و این حرفها کجا؟ ما همین نمازمان را سر وقت بخوانیم کلاهمان را می اندازیم هوا! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

یک وقت هست که میرزای شیرازی فتوای ترک تنباکو را دادند. اما یک وقت هست که هر کسی مختار است که آیا دخانیات استعمال کند یا نکند و به چه صورت باشد. من می خوئاهم اینجا مسئله سیاه چاله و ستاره را دوباره برایتان مطرح کرده باشم. مسئله این است که یک وقت هست که مشاهده گری است که می خواهد ببیند دارد یک طیفی را مشاهده می کند که بین سیاه چاله تا ستاره ای تغییرپذیر است. خوب، این مسئله ای است خاص خودش که با مسئله بعدی که در مورد خود مشاهده گر عنوان می کنیم هم بی ربط نیست. و اما مسئله مشاهده گر این است که قرآن و علماء و پزشکان دستوراتی در مورد بصیرت فرموده اند که اگر بدانها عمل نشود یحتمل مشاهده گر بصیرت خود را خدای ناکرده خدای ناکرده از دست بدهد. فرضاً توجه بفرمایید که می فرمایند هویج خوردن برای بینایی چشم خوب است یا پرهیز از چای نوشیدن بیش از اندازه، استعمال دخانیات، شیرینی بیش از حد برای بصیرت و بینایی و پرهیز از همه اینها و کارهای دیگری که باید و نباید انجام شود نیز برای بصیرت خوب است. اما یک وقت هست که علاوه بر همه اینها شما تشریف می برید پزشک و می گوید اگر این عمل جراحی را انجام ندهید، آب مروارید تبدیل می شود به آب سیاه یا اینکه پولیپ بینیتان را هم باید عمل کنید یا فرضاً این غده را اگر برندارید سرطانی خواهد شد. اینجا هم مختارید آیا عمل جراحی را انجام دهید یا ندهید، ولی بهتر است فکر چاره ای باشید و یحتمل به حرف جراح ترتیب اثر بدهید. مثلاً کارتان بجایی نکشد که بشما بفرمایند یک لیوان آب میل دارید بنوشید؟ و شما در جواب بفرمایید بگذارید ببینم؟ باید از جراحم بپرسم آیا آب بخورم برایم خوب است یا نه. البته گاهی اوقات یک لیوان آب نوشیدن هم می تواند مصیبتی شود! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من پیشنهاد می کنم به شما مقالات جدید ویتن و همکارانشان را بخوانید.!
فرض بفرمایید که شما یک قضیه هندسه سازی دارید که احتیاج به جراحی دارد! التفات می فرمایید که بدون جراحی ما نمی توانیم به هندسه سازی ادامه دهیم و از این باب است که مطرح است که هندسه سازی احتیاج به جراحی دارد. و خوّ این برای انسانها هم بخواهید حساب کنید که اصلا یعنی چه که کسی احتیاج به جراحی دارد یا ندارد کار اصولاً سختی است از این لحاظ که تا اصولاً نزد پزشکی نروید و همینطوری به زندگی روزمره خود ادامه دهید و روزگار بگذراند و کار و تلاش کند، کسی نمی آید خدمت شما عرض کند که خوب تو هم که احتیاج به جراحی داری و نمی دانستی. و تازه وقتی هم که احتیاج به جراحی داری هم که دیگر خدا نکند بروی نزد چند تا پزشک چرا که آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک. و اما مسئله جراحی برای قضیه هندسه سازی اینجا کمی متفاوت است. یعنی اینکه شما یک ذراتی را توپولوژیکی (همولوژیکی) در نظر می گیرید و می خواهید یک هندسه ای روی آن نصب کنید ولی تا جراحی نکنید نمی شود. راستی تا یادم نرفته این را در مورد انتگرالگیری روی سه تاییهای هندسه ناجابجایی بگویم که اگر درست فهمیده باشم، انتگرال مربوطه بطرز خیلی زیبایی خود یک اوپراتوری است چطور در آنالیز تابعی هم یک اوپراتوری را بطور ضعیف می توانید با یک انتگرالی روی یک فضای تابعی حساب کرد! حالا یحتمل هم رد (تریس) این انتگرال را ما بیاییم به عنوان مقدار انتگرال بگیریم و بعد در کوهمولوژی هوخشیلد نیز این کو-دوره ها را داریم و مادولهای فردهلم و .... حالا کاری نداریم، البته بعضی هم می فرمایند در رابطه با نظریه حمیدی-مجیدی و ریسمانها و ام و امثالهم چون ما داریم از اجسام استفاده می کنیم و به مجسمه قائل می شویم و حال آنکه داریم لیس کمثله شیء. و لذا هندسه ناجابجایی در نظریه ریاضی-فیزیکی بهتر است از نظریه حمیدی-مجیدی که می خواهد به رویه ها و خمینه ها و امثالهم قائل شود! و اما مسئله جراحی اینجا دو تا است که می فرمایند مثل این است که حضرت موسی و هارون و دو پسر هارون مثلشان مثل حضرت محمد (ص) و حضرت علی و امام حسین و امام حسین علیهم السلام هستند که حال این کدام جراحی می شود که شما چطور باید مثلاً دم گاوی را به مرده ای بزنید که زنده شود خود بماند. اما یک وقت هست که قضیه هندسه سازی طوری است که معلوم نیست که از لحاظ توپولوژیکی جراحی کجا و چطور باید انجام شود هر چند که بدانیم باید انجام شود و لذا در یک سیاه چاله نجومی گیر کرده ایم که پیش هر پزشکی هم که ببریم نمی تواند عمل کند هر چند که تشخیصها همه یکی است که جراحی می خواهد. و لذا مسئله چیست که باید از این سیاه چاله درآمد و بلکه تکینگیها را حذف کرد و جراجی را درست انجام داد و او را به ستاره ای تبدیلش کرد. مشکل پیدا کردن چنین سیاه چاله ای این است که ما هنوز نتوانسته ایم چنین سیاه چاله ای را درست پیدا کنیم که بتوان او را تبدیل به ستاره ای که واقعاً قرار است باشد و حق او هم هست تبدیلش کنیم. مسائل نظریه حمیدی-مجیدی هم همین است که تا کسی نیاید بگوید که من این جراحی را بلدم و بعد تازه کار را خرابتر هم کند، الی ما شاء الله از این جراحیها داریم. مسئله پستانکی غیر قابل حل اینجا است که دو جراح به هم برسند و هر دو به دیگری بگوید که تو احتیاج به جراحی داری و آخرش هم معلوم نشود که قضیه چیست؟ بالاخره یک من خوبم تو خوبی داریم و یک من خوب نیستم تو خوب نیستی که غیر از هم هستند و یکی نیستند. و لذا ما از مدل استاندارد و حل معادلات تک قطبیها در نظریه زایبرگ-ویتن کرونهایمر-مروکا می توانیم شروع کنیم یا حتی دوقطبیها را هم به حساب آوریم نیز و بعد ریسمانها و برینهایی که بعد آنها بالاتر است و هندسه ناجابجایی و قضیه هندسه سازی و جراحی که نظریه حمیدی-مجیدی لیس کمثله شیء و لذا سیاه چاله و نه ستاره. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هان، من آمدم علی عنایت را در آرشیو بیخودی جستجو کردم، یک مقاله ای از ساهارون شله آمد.

نکته قابل توجه و تا حدی پارادوکسی در رابطه با حدس پیوستگی مسئله وقتی نمایانتر می شود که متوجه شویم برای نشان دادن مختصات محلی ذرات  در میدانهای کوانتمی در نهایت به نقاط روی خطوط نیاز داریم و حالا مثلاً گروه های یگانی (خاص) را اصلا کاری نداریم چطور بدست می آوریم!

یک حدسی هست معروف به حدس پیوستگی که می گوید بین کاردینال اعداد صحیح و کاردینال اعداد حقیقی، کاردینال دیگری نداریم.  مثلاً فرض بفرمایید که شما دارید همینطوری می شمارید یک دو سه الی آخر. اینها را روی یک خطی قرار می دهید با فاصله واحد. بگذارید ببینم؟ آیا شما می توانید هر نقطه روی این خط را با یک عدد حقیقی نشان دهید؟ مثلاً شما یک مداکره ای را در نظر بگیرید. می خواهید یک زمانی تعیین کنید که این مذاکره در این نقطه به پایان می رسد و این نقطه می افتد بین مثلاً 10-20 روز دیگر که تمام شود. خوب، پس شما باید بتوانید که این نقطه را در یک زمانی در بین این ده تا بیست روز دیگر تعیین کنید. غیر از این است؟ البته مسئله از یک طرف از لحاظ نظریه میدان کوانتمی و از طرف دیگر از لحاظ منطق و نظریه مدل و از طرف دیگر دعای ابوحمزه ثمالی یک کمی پیچیده تر هم می شود. اول شما ببینید که چه راز و نیازهایی است بین بنده و خدایش در این دعای عضیم که بنده کجا است و خدا کجا و فاصله ها چقدر است. و از طرفی دیگر ببینید همان گپها یا فاصله ها در یک نظریه میدانهای کوانتمی چطور فرق می کنند برای نیروهای ضعیف و نیروهای قوی و ثابتهای چفت و جوری ضعیف و قوی چطور می شوند و بعد در ریسمانها چطور می شوند. یعنی شما وقتی وارد میدانهای کوانتمی می شوید، آن پیوستگی که نقاط روی یک خط دارند تبدیل به یک ذراتی می شوند در فضا-زمان که دیگر آن پیوستگی قبلی را ندارند. و حالا دیگر کاری نداریم که فواصل و گپها بین ثوابت جفت و جوری چطور می شوند. راستش من کنجکاو شدم ببینم کنفرانس منطق و نظریه مدل که در آی پی ام قرار است اتفاق بیافتد که چیست؟ و نمی دانم چطوری رسیدم به یک مقاله ای از ساهارون شلا و دیلیپ راگهاوان بنام دو نامساوی بین ناورداهای کاردینالها که این خودش مرا رساند به مقاله ای از توماک بارتوشینسکی در نظریه مجموعه ها که یک وقت در کلاس توپولوژی-آنالیز در برکلی استادم بود. خوب، حالا مطلوب است اثبات حدس پیوستگی از این راه که بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین طوری که خودتان بتوانید فریمهای خالی عکسها را پر کنید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
نمی دانم چرا نظرات بلاگفا برنگشته است و حال آنکه نظرات وبلاگهای دیگری از بلاگفا را می بینید که برگشته اند. نگویید که در مشکلاتی که برای بلاگفا اتفاق افتاده است، نظرات وبلاگ این بنده حقیر پاک شده اند و نظرات دیگران مانده اند. راستی یاد یک چیزی افتادم در رابطه با دعا. می فرمایند که اگر می خواهید دعا کنید برای همه دعا کنید و نه برای خودتان به تنهایی. حتی بعضی می فرمایند اول برای دیگران دعا کنید و بعد برای خودتان. البته همه اینها را باید در نظر آورد، ولی دعاهایی که از امامان ما به ارث رسیده اند اینطورند که به خدا دعا می فرمایند و برای خدا و راه دعا کردن و استغاثه و انابه و طلب مغفرت از خدا را به خالصانه ترین وجهی یاد می دهند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همه حرف قضایای نظریه حمیدی-مجیدی این است که شما از الهیات می توانید وارد فلسفه یا ریاضی-فیزیک شوید. اما لزوماً از فلسفه و ریاضی-فیزیک نمی توانید وارد فهم الهیاتی خاص گردید. مثلاً زبان ریاضی تجریدی می تواند در علوم کاربردی شود و حتی در قضاوت و سیاست تاثیر خاص خود را بگذارد، اما سیستمهای مختلف مدنی موجودند که هر کدام یک جورند و با دیگری فرق می کنند، مثل نظام کمونیستی، نظاامهای ادیان و اقوام مختلف، .... خوب، حالا شما ترابری کالاها و سرمایه داری را در همه این سیستمها یادگیری کنید و بیاموزید و به تجارت و سیاست و ریاضی-فیزیک و فلسفه و حتی الهیات بپردازید، معنی اش این نیست که حتی مسلمان شده اید هر چند که ان شاء الله که مسلمان هستید! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
(نظر به سایت خانم دکتر!) سلام، خانم دکتر بقیه را نمی دانم، من که روحم نمی دانم چرا شاد می شه می آیم به وبلاگ شما سر می زنم. یک فیلم هالیوودی کمدی بود بنام جواهر نیل با شرکت دنی دویتو و مایکل داگلاس سالها پیش من یحتمل در سینما دیدم. این یک فیلم تجاری است که دنبال یک جواهری می گردند که نگو این جواهر یک بنده خدایی است و یک حالت اکشنی دارد فیلم که حالا که ما این جواهر را پیدا کرده ایم با او چه کنیم! حالا کاری نداریم، ولی دیشب از نواده های صاحب جواهر آمده بودند قبل از افطاری در کانال قرآن از صاحب جواهر صحبت می فرمودند و اینکه کتاب جواهر الکلام آن حضرت بر پایه فقه استدلالی است و اینکه امام خمینی نیز فرموده اند که فقه ما فقه جواهری است. اما مسئله فلسفی قضیه اینجا است که اصلا این فقه جواهری چیست مثل اینکه در فیلم جواهر (رود) نیل وقتی جواهر را پیدا می کنند، تازه متوجه می شوند که این است جواهر رود نیل؟ ما دنبال این بودیم؟ ما یک استاد ایرانشناسی داشتیم در برکلی که اخیراً رفتم سراغ نوشته های ایشان در سایت ایشان. یک نوشته ای داشتند راجع به سیوطی صاحب تفسر معروف الدر المنثور. این را در کتابخانه لیب دات ای-شیعه دات آی آر داریم. اما حدس من بر این است که کتاب بطور کامل نشان داده نشده همانطور که شما اگر تفسیر المیزان علامه طباطبایی را بخواهید، آن را به این آسانیها در اینترنت پیدا نمی کنید. یحتمل این تفکر هست که باید برای کتاب پول پرداخت تا صفحه صفحه آن را خواند و خوب آن را به گوش جان آموخت. این است که (البته هر چند که شاید این هم خیلی نباشد) این وسط مسئله ای مثل اینکه چرا حضرت ختمی مرتبت، اصلا چنین نام یافته اند همانطور که در قرآن کریم آمده است یا الغدیر چه بود یا مقام پیامبر و امیرالمومنین و امام و پورفسور و استاد حوزه و دانشگاه چه فرقهایی دارند، براحتی می تواند گم شود چرا که ما سر میز ناهار می خواهیم با هم بنشینیم، آن یکی می گوید یک صندلی آنطرفتر بنشین. حالا من اصلا نمی خواستم سر آن میز بنشینمها. رفته بودم یک گوشه ای تنها نشسته بودم که آمدند گفتند لطف کن برو سر یک میز دیگه ای بنشین چون سرو کردن شما اینجوری سخت است و آنجوری آسانتر است. بعد هم که می دانید اصلا چاقو هم سر میز یافت نمی شد و خوب شد دفعه بعد آن استاد دیگر را خدا نمی دانم چطور برای ما فرستاد! یعنی بنده می خواهم خدمتتان عرض کنم که مسئله، این هم نیست که شما چه در استانبول و چه در تهران (البته بغیر از برای نماز جمعه که این روزها کمتر در دانشگاه تهران برگزار می شود و روز قدس مانده ایم باید کجا برویم) بخواهید بروید وارد دانشگاه شوید، اصلا ببینید درختکاری اش هم چه شکلی است، گیر می کنید و راهتان نمی دهند. البته من در استانبول خواستم این کار را کنم هم نشد ولی یک رفته گری بود آنجا که از او پرسیدم این ساختمان کنار دانشگاه چیست، فهمیدم که گفت سازمان اوقاف شان است و همین رفته گر جوان می توانست یک چیزی را به عربی که آنجاها بر یکی از سر درها نوشته بود، بخواند و یحتمل معنی اش را هم می فهمید. اما حالا آن روشمندی را که هندسه ناجابجایی می خواهید انتگرالگیری را در مقاله هندسه و کوانتم کن شمس الدین موکانوف آمده است را بفهمید، همانطور که خودشان می گویند احتمالاً در هر موردی باید سعی و تلاش کنید که مثلاً در F_un چطور است و برای انگیزه ها چطور می شود و در مورد حدس ریمان چطور و ...؟ الته انتگرالگیریهای مقاله صدوقی تقینواز پلاسمینوها هم می تواند به فهم مسئله یحتمل کمک کند. یعنی همانطور که هم دکتر شیخ جباری و هم نوه محترم صاحب جواهر می فرمودند یک روشمندی هست برای یادگیری مسئله که احتیاج به یقین دارد و فقط از راه ظن (مثل اخباریون و شیخییون) نمی شود به راه حلهای هندسی، ریاضی فیزیکی یا فقه جواهری رسید. چه فقه و اصول آن باشد و چه هندسه و فیزیک و پدیدارشناسی و فلسفه و همه و همه! خیلی مخلصیم.

دقت بفرمایید که آیا می توانید این نظر آخری را که دادید را از راه نظریه حمیدی-مجیدی بیان کرده و نتایجی ریاضی-فیزیکی-کیهانی و بلکه فلسفی را هم بدست آورید؟

گر در یمنی، چو با منی، پیش منی

گر پیش منی، چو بی منی، در یمنی


من با تو چنانم ای نگار یمنی،

خود در غلطم که من توام یا تو منی

(ابوالسعید ابوالخیر)

وقتی این مسئله به حساب آید که جسم فلسفی جسم هیولایی و جسم بدن و روح و نحن و هو و نحن نحن و هو هو و نحن هو و هو نحن و همه و همه از خداست و همه به سوی او می رویم، و حال آنکه همیشه عبد هم همیشه عبد است و خدا هم خدا است و شرک و کفر هم با توحید سازگار نیست و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. آنوقت یحتمل متوجه شویم که چرا این در ادب نیست که بگوییم من هم می خواهم مثل آن مومن دیگر به درجات عالیه عبادی برسم یا حتی اینکه من به هر مقامی که دلم خواست می توانم برسم الا این مقام. و چرا؟ چون همه از خدا است و دنبال یک مقامات و درجاتی می خواهی بدوی که اصولاً موجود نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

خوابهای مرا داری آشفته می کنی. شوخی ندارم.

گروه هیولا و ماهتاب هیولایی که یادت نرفته است! حالا چرا انقدر ناراحت می شوی؟

شوخی ندارم!
حالا چرا اینقدر کلافه می شوی؟ اتفاقاً این میدانهای برداری کیلینگ را در گرانش و در گرانش با پیمانه های ناجابجایی بگرد. می بینی خیلی هم کاربرد دارد. این است که بلکه بتوانی یک دیدگاهی از هندسه ناجابجایی هم پیدا کنی. و حتی در کتاب گرانش میزنر- ثورن-ویلر هم می توانی تقارنهای سیاه چاله های شوارتزشیلد را یحتمل از این راه بیابی. من برایت گشتم پیدایش کردم. و در ضمن این بردارهای کیلینگ را می توانی هم بر حسب اتصال هم انحنای ریمانی و هم متریک یک فضای خمیده پیدا کنی. باز در همان کتاب و حتی در ویکی هم بگرد. پیدا می کنی. یعنی خیلی مسئله ساده تر از این است که بخواهی مسئله را از دیدگاه هندسه ناجابجایی بیابی. البته از دیدگاه کوانتمی مسئله یحتمل گیر دارد ولی از دیدگاه گرانشی مسئله یک جور دیگری می شود. حالا مسئله این است که ببینی آیا دیدگاه گرانشی با میدانی پیمانه ای ناجابجایی را می توانی با میدانهای کوانتمی طوری تطبیق دهی که میدان برداری کیلینگ مورد نظرت را بیابی؟ بلکه بتوانی. یحتمل باید بروی در ابرتقارن و نظریه ریسمان و ابرریسمان و نظریه ام تا این نوع از نقارنهای مورد نظر از میدانهای کیلینگ را با تغییر از یک تقارن به تقارنی دیگر و بلکه تقارنهایی که گروه های تقارنش از ابعاد بی نهایت است تا آن را درست بیابی.... بالاخره یک کاری بکن. من دیگر نمی نویسم. این هم شد حرف؟!! چرا مثل بچه ها قهر می کنی.
نخیرا! مثل اینکه شما سخت معتقد شده اید که این منم که پستانک احتیاج دارم و امام زمانم را با کس دیگری یا چیز دیگری اشتباه گرفته ام. حالا یک بار ما آمدیم اشتباه کردیم. خوب حالا که چی؟ اشتباه شده است. فسق و فجور و فحشاء که نشده است. خلاف شرع که نشده. حالا من خیلی کتابهای خصال و کمال الدین ابن بابویه را خوب بلد نیستم. به نوه علامه آقا بزرگ تهرانی و بلکه خود او هم که برنخورد که جرج زیدان گفت شیعه چیزی بلد نیست و بلکه رفت الذریعه را نوشت و کاشف الغطاء هم یک گوشه دیگرش را گرفت و سید حسین صدر هم گوشه دیگری. حالا می فرمایید که من هم گناه کرده ام که خصال را با کمال الدین اشتباه کرده ام؟ من اینها را نمی دانم. من فقط می دانم که بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین. به من هم برخورده است و دیگر هم چیزی اینجا و نه جای دیگری نمی گویم. و السلام نامه تمام. حالا باز فردا بیا و یک چیز دیگری بگو و برو دنبال کارت. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

نخیر! دارم می گویم که سرت را مثل کبک کرده ای زیر برف و فکر کرده ای که با این کارت دیگر هیچ کس تو را نمی بیند. عجب غفلتی است که تو در آن گیر کرده ای.

ببین! شوخی می کنی؟

نه مسئله این است که شما لابد فکر کردی اینها را همه و همه را داری سر هم می کنی، دیگر هیچ کس نیست که متوجه شود داری چه می کنی و هیچ کس از کارهایت سر در نمی آورد و اهل فن هم نداریم که بنشینند حرفهایت را بخوانند و ببینند که داری سر هم می کنی و کلاف سر در گمی درست می کنی که خودت هم از آن سر در نمی آوری؟ قصدم کلافه کردنت نبود. می خواستم ببینم خودت هم می دانی داری چی گل هم می کنی و چه کلافی می بافی؟ یا خیر. خودت هم نمی دانی داری چه می کنی و باید بروی بقول معروف نزد یک مشاوری، روانشناسی، دکتر گوش و حلق و بینی ای، چیزی بلکه بفهمند مشکلت از پلیپت است یا از کلیه ات هست که نمی کشد یا از کبدت است؟ شاید هم زیادی خوردی رودل کرده ای و زده است به کله ات که هر چیزی را گل هم ببافی؟
اشتباه کردم. مگر چیزی شده حالا؟!!!
می گویم نفهمیدم! یک بار دیگر بگو ببینم چه گفتی! این است که در خصال نیست که شما چیزی را که فرمودید از ابن بابویه و بلکه در اول کتاب اکمال الدین و اتمام النعمه یا کمال الدین و تمام النعمه است که این روایت مورد نظر شما در صفحه بندی لیب دات ای-شیعه دات آی آر در صفحات 3-4 آن آمده است. شما باید بیشتر دقت بفرمایید که یک چیزهایی که از واضحات صالحاتی را که همه و همه می دانند را مثل انتگرالگیری ریمان و انتگرالگیری لبگ و انتگرالگیری هار روی گروه های فشرده و بلکه حتی غیرفشرده و انتگرالگیری روی خمینه ها و در فضاهای هندسه ناجابجایی و تک قطبیها و سی-ام-ای و اصول اولیه نظریه زایبرگ-ویتن و امثالهم را باید بدانید. و الا مجبور می شوید به موسسات تحقیقاتی اسلامی متعددی که موجود است مراجعه کنید و مشورت نمایید که جرج زیدان چه گفت که علامه آقا بزرگ تهرانی الذریعه را نوشتند تا کتب شیعی اسلامی که از مراجع اسلامی است را به عالمیان بنمایند و در همین کتابخانه نیز موجود است. یک وقت هست که می فرمایند فقه یک اصولی دارد که اصول فقه نامیده می شود و برای یافتن مسائل اسلامی باید از اصول فقه کمک و یاری جست. یک وقت دیگر هست که می فرمایند اصول را باید در فقه بدانید که مثلاً بدون وضوء و طهارت نمی شود ایستاد به نماز اینها که شما سر هم بندی می کنید، مثل این است که بدون وضوء بخواهید بایستید به نماز و فکر کنید که از بالا اجازه دارید که هر چه دلتان خواست بفرمایید و هیچ کس هم لام تا کام سخن به میان نیاورد چرا که مثلاً علمتان و حکمتتان در مسائل سه جسمی خورشیدی زمینی ماهی همولوژیک و همولوژیهای و کوهمولوژیهای دیگر و اصولاً لژهای گوناگونتان خیلی خیلی زیاد و رفیع است. و بدانید که دارید راه را به غلط می روید و مثال بدی برای جوانانی که در کارشان جدی هستند می شوید و همانطور که قبلاً هم گفته شد همینطوری نشسته اید هی دارید گره می زنید و اما در قالی بافی اصلا نقشه قالی را هم بلدید بخوانید؟ اصلا اصول قالی بافی را هم بلدید؟ آنوقت می روید از واپاشی اورانیوم-اورانیوم و پس زمینه آن و سی-ام-ای می فرمایید دیگر خیلی است که تازه می خواهید میدان برداری کیلینگ مسئله را هم پیدا کنید؟ بابا دست مریزاد! دست شما درد نکند. خداحافظ شما. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
البته ناگفته نماند که وقتی ما مسائل هندسه ناجابجایی و نظریه حمیدی مجیدی  را درست درک کنیم و بعد درست هم فلسفیکاسیون و کاتگوریزاسیون هم کنیم و مسائل را با خمینه ها و بدون آنها حساب کنیم، یک وقت دیدید به مقصد رسیدیم و یک وقت دیدید که به بیراهه هم کشیده شدیم بر حسب اینکه مسائل مربوط به مسائل الهی می شوند یا مشکلات از نوع سکولار آن است.

راستی می خواستم در سمینار بورباکی مسئله هندسه ناجابجایی را برای جبرهای سی-ستاری که تقارن آنها یگانی خاص و نظریه ک آنها از میل اوپراتورهایی که توان اویلری ماتریسهای حقیقی بدست می آیند را نیز یادآور شوم ولی یادم رفت اینجا بگویم! چه عرض کنم؟ یحتمل بتوان از قضیه گاوس-بونه روی چنبره ناجابجایی به گرانش گاوس-بونه روی چنبره ناجابجایی نیز رسید؟ یک محاسباتی در آن مقاله هست که فکر کنم با ماشین انجام شده اند و دقت بیشتری می خواهند.

نفهمیدم. چی گفتی؟ یک بار دیگر بگو!

من داشتم دنبال انتگرالگیری در هندسه ناجابجایی می گشتم در دو مقاله کن-ترتکوف، قضیه گاوس-بونه روی چنبره ناجابجایی و همچنین کن-شمس الدین-موکانوف، هندسه و کوانتم که چندین مسئله ی دیگری به ذهنم رسید. و از جمله این مسئله است که میدانهای برداری کیلینگ را از راه هندسه ناجابجایی چطور تعریف می کنید. گذشته از این اگر مقاله دوم را خوب کسی بفهمد بنظر می رسد که با تردد بین نظریه زایبرگ-ویتن و هندسه ناجابجایی بعلاوه گرانش می تواند نظریه حمیدی-مجیدی را نیز درست بسازد و لذا مقالات کوتلوهن-لی-تابز نیز مثل آب خوردن آسان شود. البته شما مسئله پلاسمینوها در پلاسماهای کیو-ای-دی گرم و سرد مقاله صدوقی-تقینواز را در نظر بگیرید. یکی از مسائلی که در این رابطه در مقالات مربوطه عنوان می شود این است که بتوانید سی-ام-ای را از پس زمینه جدا کرده و بطور مجزا مورد مطالعه قرار دهید. خوب، حالا اینجا شما یک هندسه محلی دارید از کیو-سی-دی و ایا حالا خمینه هایی نیز اینجا دارید که بغیر از هندسه ناجابجایی بدان نسبت دهید؟ این است که اگر شما بخواهید در این هندسه یک تقارنی پیدا کنید که میدان برداری کیلینگ در حالت خمینه ای را بسط دهد چگونه این کار را می کنید که بعد بدان وسیله سی-ام-ای را از پس زمینه اش جدا کنید. مسئله یحتمل برمی گردد به تکقطبیها یا همان منوپلها در نظریه زایبرگ-ویتن. البته بنده می خواستم این مطلب را برای استاد صدوقی به عنوان مطلبی که برای سمینار بورباکی آماده شود بنویسم یا حتی برای ولایت فقیه بلکه بنویسم ولی بعد سری به خصال شیخ صدوق زدم و دیدم که کانه ایشان هم با یک همچین مسئله ای روبرو بوده اند همان اوایل کتاب که چطور در خواب امام زمان را در مکه ملاقات می کنند و آن حضرت در جواب چه می فرمایند ... البته این مسئله که در هندسه ناجابجایی ما با خمینه ها ظاهراً سر و کار نداریم یحتمل کمی گمراه کننده باشد که آیا می خواهیم از خمینه ها دوری کنیم و لذا با خمینه ها و خصلتهایشان نیز کاری نداریم یا اینکه می خواهیم هندسه ناجابجایی خمینه ها را بهتر بشناسیم و لذا خود آنها را کنار می گذاریم و به خصال دیگر آنها در غیبتشان می پردازیم. مثل اینکه انتگرالگیری هندسه ناجابجایی را درست بلد نیسیتد و چطور می خواهید پیدایش کنید. اما یک وقت هست که می فرمایید دلم نمی رود بروم به نماز جمعه و جماعت که این دیگر یحتمل منبلی و تنبلی و فشلی است دیگر حالا اگر مشکلات دیگری نباشند. بگذریم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

امیرالمومنین در وصیت خود به امام حسن یک نکته ای را می فرمایند که نشان می دهد مشکلی و سختی نظریه حمیدی-مجیدی در چیست و چرا باز یافتن مشکلات و مسائل مثلاً همولوژی زایبرگ-وتن-فلوئر و هیگارد-فلوئر در کارهای کوتلوهن-لی-تابز سخت است. امیرالمومنین اول وصیت به تقوای الهی می فرمایند و بعد از سخنان حکمت آموزی در نهایت می فرمایند، اگر آنچه دوست می داری- از آسودگی نظر و اندیشه- تو را حاصل نشد، بدان که کورکورانه می روی و در امواج تیرگی ها فرو رفته ای و کسی که به آشفتگی ذهن و درهم ریختگی فکر گرفتار آید، نمی تواند جست و جوگر دین باشد و خود داری از چنین دین شناسی، خردپذیرتر باشد. و ان انت لم یجتمع لک ما تحب من نفسک و فراغ نظرک و فکرک، فاعلم انک انما تخبط العشوآء، و تتورط الظلمآء، و لیس طالب الدین من خبط او خلط، و الامساک عن ذلک امثل.

یعنی فرض بفرمایید می خواهید و ارد فهم چنین مقالاتی شوید، و این خود پیش نیازهایی دارد و اینها باز خود پیش نیازهای دیگری دارد و همینطوری الی آخر. خوب، شما تا یک حدی حوصله تان می آید که در این زمینه کار و تلاش کنید تا بلکه خبره شوید. اگر قرار شد بیست تا کتاب و بیست تای دیگر مقاله بخوانید و آخرش هم متوجه نشوید مسئله چیست، خسته می شوید و می گویید خداحافظ شما. والسلام. یک پشت کاری می خواهد مثل قالی بافی که دانه دانه باید بنشینی گره بعد از گره بعد از گره بزنی تا تابلو ات قشنگ و درست در بیاید. البته اگر فقط گره زن خوبی باشی لزوماً هم اینطور نخواهد شد. حوصله ات می آید، بسم الله.

امیرالمومنین در وصیت خود به امام حسن یک نکته ای را می فرمایند که نشان می دهد مشکلی و سختی نظریه حمیدی-مجیدی در چیست و چرا باز یافتن مشکلات و مسائل مثلاً همولوژی زایبرگ-وتن-فلوئر و هیگارد-فلوئر در کارهای کوتلوهن-لی-تابز سخت است. امیرالمومنین اول وصیت به تقوای الهی می فرمایند و بعد از سخنان حکمت آموزی در نهایت می فرمایند، اگر آنچه دوست می داری- از آسودگی نظر و اندیشه- تو را حاصل نشد، بدان که کورکورانه می روی و در امواج تیرگی ها فرو رفته ای و کسی که به آشفتگی ذهن و درهم ریختگی فکر گرفتار آید، نمی تواند جست و جوگر دین باشد و خود داری از چنین دین شناسی، خدپذیرتر باشد. و ان انت لم یجتمع لک ما تحب من نفسک و فراغ نظرک و فکرک، فاعلم انک انما تخبط العشوآء، و تتورط الظلمآء، و لیس طالب الدین من خبط او خلط، و المساک عن ذلک امثل.

یعنی فرض بفرمایید می خواهید و ارد فهم چنین مقالاتی شوید، و این خود پیش نیازهایی دارد و اینها باز خود پیش نیازهای دیگری دارد و همینطوری الی آخر. خوب، شما تا یک حدی حوصله تان می آید که در این زمینه کار و تلاش کنید تا بلکه خبره شوید. اگر قرار شد بیست تا کتاب و بیست تای دیگر مقاله بخوانید و آخرش هم متوجه نشوید مسئله چیست، خسته می شوید و می گویید خداحافظ شما. والسلام. یک پشت کاری می خواهد مثل قالی بافی که دانه دانه باید بنشینی گره بعد از گره بعد از گره بزنی تا تابلو ات قشنگ و درست در بیاید. حوصله ات می آید، بسم الله.

چی می فرمایید؟ من اگه جای آخوندها بودم، به تو یک عمامه افتخاری هم می دادم همانطور که خارجیها به بعضی سیاسیون و غیره دکترای افتخاری می دهند. البته بنده خودم متهم هستم که در غفلت خود گیر کرده ام و لذا یحتمل صلاحیت نظر دادن در این مورد را ندارم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

من این چیزها را نمی دانم، حرف من این است که اگر روانشناسی و روانپزشکی هم بخواهد شیزوفرنی و انواع و اقسام افسردگیها را درمان کند وقتی عرفانمان هم انحرافی باشد، روانپزشکان و روانشناسانی که تازه از در علم می خواهند در آیند و بعد خود را جای گورو و عارف جا می زنند نیز به گفته خود مقالات پسیکولوژی تودی کمی تا حدی آبکی از آب در می آیند اگر نگوییم که بالکل آبکی از آب در می اید. و الا منظور من این هم نیست که فقط طرف آخوندهای خودمان را بگیرم چرا که همانطور که می دانید هیچ سودی هم به این بنده حقیر از این راه نمی رسد اگر جور دیگری خیال برتان داشته است چرا که ما از همه طرف مرزهای خمینه مان گویی به طلا آغشته شده است! غیر از این است بفرمایید غیر از این است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

همه را اشتباه می گوییها! روزه بدچوری برده ات تو را مثل اینکه.

می فرماید:

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

آن موقعی که مفاتیح می فرماید این قسمت را صد بار بگویید و نمی گویی، همین می شود آن وقت.

حجاب، حجاب. لااقل به سخنرانیهای حضرت حجه الاسلام و المسلمین پناهیان در مورد حجاب در سایت شهید آوینی گوش کن.  درست است که چادر بهترین نوع حجاب است ولی کشف حجاب کردن از انواری که علم را پوشانده است هم معنی اش این نیست که کسی بیاید و بخواهد پرده دری کند. علم از دیدگاه ظالم یک معنی دارد و از دیدگاه مظلوم یک دیدگاه دیگری دارد. معنی علم و فلسفه و حکمت الهی این نیست که یک فهم سکولاری از دین را ارائه دهیم و بعد یک عرفان انحرافی را هم درست کنیم و بعد ادعا کنیم که همانطور که پیامبر اکرم را مجنون خطاب می کردند، این بنده خدا را هم چنین تهمتهایی به او زدند و بعد هم ناک اوتش کردند. و لذا خادم الحرمین است که از همه مهمتر است و لا غیر. این با سیره نبوی و ائمه اطهار جور در نمی آید. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخرظالم منهم ....  إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا.

آیه صحیح اش این است:

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

الَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾

مکارم: مگر کسانی که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام می‏دهند و یاد خدا بسیار می‏کنند و به هنگامی که مورد ستم واقع می‏شوند به دفاع از خویشتن (و مؤ منان) بر می‏خیزند (و از ذوق شعری خود کمک می‏گیرند) و بزودی آنها که ستم کردند می‏دانند که بازگشتشان به کجاست.

آیه صحیح اش این است:

و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.

لَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾

مکارم: مگر کسانی که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام می‏دهند و یاد خدا بسیار می‏کنند و به هنگامی که مورد ستم واقع می‏شوند به دفاع از خویشتن (و مؤ منان) بر می‏خیزند (و از ذوق شعری خود کمک می‏گیرند) و بزودی آنها که ستم کردند می‏دانند که بازگشتشان به کجاست.

در حقیقت، مشکلی و سختی نظریه حمیدی-مجیدی مسئله خداشناسی است. مسئله این نیست فقط که برویم مثلاً نظریه زایبرگ-ویتن را در خمینه های سه بعدی و معادل بودن همولوژیهای فلوئر-هیگارد و فلوئر-زایبرگ-ویتن در کارهای کوتلوهن-لی-تابز را درک کنیم و جوابی یا مقاله ای برای آن طرح کنیم. البته این هم هست، ولی خیلی بیشتر از این هم هست. مثل این هم نیست که بفرمایید ببینیم باب همایونی بهتر است یا باب عالی، و حال آنکه در حدیث نبوی آمده است انا مدینه العلم و علی بابها. یعنی در همولوژی که سه جسم فلسفی-فیزیکی زم-ما-خو از لحاظ توپولوژیکی خیلی معلوم نیست که کلافهای خو و زم و ما چطور با هم جفت و جور می شوند، یا برگبندیهای آنها چگونه است یا از لحاظ هندسی انحناها و متریکهای روی آنها چه خصوصیاتی را دارند، شما حساب کنید که باید چطور این وسط یزیدیها را هم لعنت کرد و پشتت را هم مواظب بود و مثلاً حساب می کنی که حریفت هم آخوندها و آمریکاییها هستند، ولی یک مرتبه می بینی که یک نیوری قوی تری از واشنگتن دی سی و یک نیوری ضعیفتر دیگری از نیویورک ظاهر می شوند در پرس تی وی که این خمینه همولوژیکی که باعث نظریه آشوب شده است در برهمکنشی با خمینه ای دیگر که ما آن را برهمکنش عر-یم می نامیم، این برهمکنشهای همولوژیک خودشان اصلا بلد نیستند چه بکنند و همه را از 5 وجهیهای منظمی که 20 وجهی منظم را تشکیل می دهد است که یادش می دهند، و تازه نیروی قوی هم از دست نیوری ضعیف نیویورکی شاکی است که ای بابا چرا به من بد و بیراهه می گویی، من که بتو چیزی نگفتم.  یعنی شما سر کلاسهای آمریکاییها و پای منابر آخوندها نشسته اید و مواظب پشتتان هم باید باشید و یک مرتبه می بینید که یک برهمکنش خمینه ای عر-یم ای اتفاق افتاد که نباید اتفاقا می افتاد. صد رحمت به نمرود لعنت شده. حضرت ابراهم علیه السلام کجا تشریف دارند ببینند خداشناسی این روزها به کجاها کشیده شده است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. فسیعلم الذین ظلموا بای ذنب منقلبون.

این مسئله خیلی مهمی است که رابطه ظالم و مظلوم چطور است و روابط سالم کدام است. در نهایت، بنده عرض کنم که اگر کسی تجربه نداشته باشد مثل بنده، خیلی هم آسان نیست که بتواند نیروی ضعیف و قوی را در معادلات ریاضی-فیزیکی مدل استاندارد از هم جدا کند و بعد این اختلاف را در نیرو در پدیدار شناسی نجومی-فیزیکی نیز بتواند تشخیص دهد. این برای بنده اذعان می کنم که هنوز جا نیافتاده است چرا که تجربه ام هم در این مورد به آن اندازه نیست. البته بعضی ممکن است بفرمایند که خوب حالا تو نفهمیدی، ولی اوپنهامر که فهمید. خوب، بله ولی بعدش چی شد. البته یحتمل بنده هنوز در تاریخ جنگ جهانی دوم گیر کرده ام و فیزیک از آن به بعد را خیلی خوب خبر ندارم! چیزی را هم انسان درست نفهمد، خودش برای خودش در وهم و خیالش داستانسرایی می کند.
و لذا هندسه این دعای حضرت امام سجاد زین العابدین علیه السلام کدام است؟ اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور و الانابه الی دار الخلود و الاستعداد الموت قبل حلول الفوت.

فهمیدم فهمیدم، مثل این می ماند که کسی متوجه شود که احتیاج به یک عمل جراحی دارد. این یک مسئله هندسی است، غیر از این است؟ البته ما عملهای جراحی برای زیبایی را کنار می گذاریم. یعنی شما باید بر حسب بررسی هندسه درونی خود حساب کنیم که آیا همه چیز دارد به خوبی پیش می رود یا اینکه خیر، یک اختلالی در هندسه درونی رخ داده است که باید بروم نزد پزشک و ببینیم ایا مشکلی پیش آمده است؟ آیا تغذیه ام مشکل دارد؟ ایا احتیاج به دارو دارم؟ یا خیر، در نهایت باید یک عمل جراحی انجام دهم؟ این احتیاج به عمل جراحی را چطور می شود متوجه شد؟ عرض بنده این است که هندسه می خواهد!

یک خلطی اینجا رخ داده است که شما باید اینجا متذکر شوید. یک وقت هست که می فرمایید از جمادی مردم و نامی شدم. این یک حرف است. مولوی می فرماید همچو پروانه شرر را نور دید، احمقانه در فتاد از جان پرید. لیک شمع عشق چون آن شمع نیست، روشن اندر روشن اندر روشنست. او به عکس شمعهای آتشیست، می نماید آتش و جمله خوشیست. این است که اگر امیرالمومنین به امام حسن علیهم السلام حرفی زده اند، هر چه بوده است این نمی تواند باشد که اینها را از روی راحله ها بردارید و زودتر سرازیر کنید توی قبر بلکه رحمت الهی شاملشان شود و کمر زجر بکشند. مسئله این است که کسی که شهید شده است زنده است و رزقش هم نزد خدا است. و لذا این با مسئله زنده به گور کردن چرا که بیشتر از این هم دیگر زجر نکشد از زمین تا آسمان و بلکه ماورای آن فرق دارد. حتی با این دعا که خدایا به من استعداد مردن بده قبل از اینکه فوت کنم.  یک مثال دیگر ماه مبارک رمضان است که رسول اکرم می فرمایند اگر روح ماه مبارک رمضان را کسی درک می کرد، دلش می خواست که همه سال ماه مبارک رمضان می بود. و لذا  دیگر دلش نمی خواست که در ماه مبارک رمضان برود در یک کوچه ای با دوستش بایستد مثلاً سیگار بکشد. این یعنی که کسی حتی روح ماه مبارک رمضان را هم درنیافته. یعنی اینکه شما توجه کنید که کسی که سعی و تلاش می کند روزه داری کند، حالا یحتمل اصلاً نتواند روزه بگیرد ولی این کار را امتحان کرده است و به روزه داری و روزه داران احترام می گذارد. مسئله این است که شما در یک هندسه ای در ماه مبارک رمضان قرار می گیرید که در آن هندسه در یک مکان و زمان محلی قرار می گیرید که وقتی به روزه داری احترام گذاشته می شود و موقعیتی اسلامی دارد، هر شخصی مکلف است که حرمت ماه رمضان را حفظ کند بر خلاف اینکه اگر محیطی اسلامی نباشد غیر از این است و می تواند به قصد حرمت ماه رمضان را رعایت نکند. یعنی در حقیقت، یک هندسه درونی و بیرونی وجود دارد که اسلام ماه مبارک رمضان را عزیز می دارد حتی اگر کسی نتواند روزه بگیرد چرا که آن روح نزدیک شدن به خدا و ترتیل قرآن و دعا و نماز و روزه شدت می یابد. این مسئله واقعاً یک مسئله هندسی است (حتی ماورای هندسه ناجابجایی و بلکه در جایگاه منزلت عقل در معرفت هندسه دینی) که باید خیلی بیشتر از اینها باید در موردش تحقیق شود. یک سعادتی می خواهد که روح ماه مبارک رمضان را درک کنیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

اتفاقاً در حاشیه ناگفته نماند که یکی از شهروندان قابیلی صدر اسلام دل و روده یکی از شهدا را زده بود ریخته بود بیرون و او را آمدند سوار یکی از راحله ها کنند دیدند که او یک زن است و اسمش هم ماندانا یا شاید هم پروانه بود و دست کردند دیدند توی شکمش یک حلقه ای هم گیر کرده است و درست و حسابی در نمی آید و باید کمی زور به خرج دهند. خلاصه شوهر همین زن هم یک کمی آطرفتر شهید شده بود و همه و همه را بار راحله ها کردند و بردند پشت جبهه. صورت شوهر ماندانا هم از بس تکقطبی شده بود و پلیپش اوت کرده بود، یک حالت هیولایی پیدا کرده بود. این است که امیرالمومنین به امام حسن مجتبی علیهم السلام فرمودند اینها را زودتر سرازیر کنید توی قبر بلکه رحمت الهی شاملشان شود و کمتر زجر بکشند. و مسلمین هم همین کار را کردند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

ان شاء الله نظرات بلاگفا هم بزودی زود برمی گردد و می توانیم برای استاد پناهیان هم نظر بگذاریم. راستی سخنرانیهای استاد پناهیان و بخصوص در باب حجاب هم در  سایت شهید آوینی موجود هستند. البته یحتمل می توانید نظر بدهید ولی نظرات قدیمی یک جورهایی مثل اینکه همه و همه حذف شده اند و هنوز برنگشته اند.

تذهیب و تشعیر از هنرهای تزیینی قدیمی هستند که حاشیه های قرآنها نیز بدانها آراسته شده اند و معمولاً در صفحات اولیه قرآنها مشاهده می شوند. و کتابها در مورد این هنر تالیف شده است. بنده اخیراً این سعادت را داشتم که با یکی از اساتید این فن و همچنین استاد مینیاتور یعنی استاد تاکستانی در یک مهمانی خانوادگی آشنا شوم.

از آنجایی که از قول رهبری و همه بزرگان می فرمایند که حاشیه سازی نکنید ولی گاهی اوقات هم حاشیه تبدیل به متن می شود و متن و حاشیه از هم قابل تفکیک نیستند بنده عرض کنم که مسائل مربوط به عناصر اربعه که از قدیم در فلسفه و نجوم در مورد آنها بحث می شده اند بسیار خواندنی هستند و بسیار هم قابل توجه اند. به هر حال، هوا، آتش، آب و خاک یک چیزهایی هستند که وقتی با عقل و صورت و ماده و هیولای جسم ترکیب می شوند خیلی بیشتر از مدل استاندارد فیزیک قابل فهم و محسوس اند. البته شما اینجا کوارک و گلوئن و بوزونهای زی و دابلیو و فوتون و لپتون نیز ندارید و حتی جدول شیمی مندلیوف را هم ندارید، ولی یحتمل قضایای فلسفی پشت پرده خیلی شبیه هم هستند. و لذا بنده حقیر می خواستم در حاشیه عرض کنم که خیلی هم بهتر است که حتی اگر تا حالا امتحان نکرده اید که حتماً هم امتحان کرده اید، سعی کنید نماز را در مسجد و به جماعت بخوانید و به نکات فلسفی منبرها هم خوب گوش دهید و بعد وارد مباحث فلسفی و حکمت و ریاضی-فیزیک شوید. آن وقت اگر مخالفتی با شما بالای منبر یا در نماز جمعه یا در خطبه های قبل از نماز جمعه یا در صدا و سیما شد، همه و همه را حاشیه حساب می کنید و سعی می کنید بیشتر به متن بپردزید چرا که همیشه متن خود به حاشیه خواهد رفت و اگر به متن نپردازید حاشیه خواهد شد. و لذا همیشه به حرفهای استاد قرائتی و استاد ازغدی و وزرا و رئیس جمهوری و مخصوصاً مقام معظم رهبری خوب گوش فرا دهید ببینید لب کلام چیست. و مسائل را خوب درک کنید و بعد وارد متن قضایا شوید برای اینکه از غافله عقب نمانده و بعد بفرمایید که ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود. متن را دریابید و بعد اگر متن تبدیل به حاشیه شد، حالا در حاشیه را هم ببینید که دارد چه می گذرد؟ بالاخره هر چیزی یک حسابی دارد. همه چیز را که نباید شخصی فرض کرد. مثل این است که بفرمایید من از فلسفه بدم می آید چون باید از زمان سقراط و افلاطون و حکمت مشاء بلکه قبل از آن و از مبداء وجود دید اینها حرفشان چیست تا به امروز و بلکه تا به روز قیامت. خوب اگر اینها را ندانید و فقط خود را به مدل استاندارد محدود کنید، از کجا که همین مدل استاندارد را از روی همین فلاسفه قبلی نساخته اند و دموقراطیس را هم دخیل نکرده اند و آنوقت غفلت نشده است؟ آنوقت نباید گفت که ای کاش اشارات و تنبیهات ابن سینا را خوانده بودم و یاد گرفته بود و ای کاش قرآن را حفظ کرده بودم و ای کاش ماه های رمضان را همه را به روزه و عبادت و دعا و نماز می پرداختم و ای کاش به آخرتم بیشتر می پرداختم و بلکه هر چه داشتم صرف آخرتم می کردم و ربنا اتنا فثی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

حالا حرف مرا باور ندارید که چادر بهترین نوع حجاب است و در ضمن به احتمال دور از واقع هم وصیت امیرالمومنین به حضرت امام حسن مجتبی علیهم السلام را هم نخوانده اید، و نمی دانید که حضرتش می فرماید که "از کنکاش با زنان- که رای شان را به کاستی و تصمیم شان را به سستی گرایشی ست- حذر کن. با پرده نشینی، نگاه آلوده شان را راه ببند، که سخت گیری در پرده نشینی آنان ماندگاری شان را افزون کند. بیرون شدن شان کم خطر تر از آن نیست که بیگانه مرد غیرقابل اعتمادی را بدیشان راه دهی. اگر بتوانی چنان کنی که جز تو را نشناسند، چنین کن! چنان اش بر سرنوشت خویش حاکم مکن که از مرز خویش بگذرد، که زن بیش از آن که قهرمانی باشد، در لطافت [گل و] ریحانی را ماند. مباد گرامی داشت او انگیزه ی مرز شکنی ها شود و در واسطه گری طمع یابد! یا این همه، از غیرت ورزی نا به جا نیز بپرهیز که آن زنان سالم را به آلودگی کشاند و پاکدامنان را به تردید افکند." این شعر روباه و زاغ خودش بهترین شاهد اثبات قضیه است که شما با یک روباه امروزه روز مواجه نیستید که بفرماید موسیو زاغ همچنین و همچنان، و بلکه الی ما شاء الله روباه دارید که مدام دارند تبلیغات برای سبک خاص زندگی خود می کنند و همه و همه را می خواهند به آن سبکها جلب کنند. و می فرمایند که چادر؟ و ما ادراک ما چادر؟ چادر به چه درد می خورد. امروزه ما دیگر در قرن فضا و اطلاعات و پزشکی و انرژی هسته ای و نانو و ... اینها هستیم. چادر دیگر معنی ندارد. التفات بفرمایید. عفت و عصمت و حجب و حیا همیشه ارزشهایی هستند الهی. و اگر تبلیغات بر علیه اینها است، باید دید که اصل مسئله چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

ترجمه انگلیسی داستان زاغ و روباه هم چنین است:

Master Crow sat on a tree,
Holding a cheese in his beak.
Master Fox was attracted by the odour,
And tried to attract him thus.
"Mister Crow, good day to you.
You are a handsome and good looking bird!
In truth, if your song is as beautiful as your plumage,
You are the Phoenix of this forest."
Hearing these words the Crow felt great joy,
And to demonstrate his beautiful voice,
He opened his mouth wide and let drop his prey.
The Fox seized it and said: "My good Sir,
Know that every flatterer,
Lives at the expense of those who take him seriously:
This is a lesson that is worth a cheese no doubt."

The Crow, embarrassed and confused,
Swore, though somewhat later, that he would never be
tricked thus again.

...

از جمادی مردم و نامی شدم، وز نما مردم به حیوان برزدم

مردم از حیوانی و آدم شدم، پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر، تا بر آرم بر ملایک پر و سر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو، کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم، آنچ اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون، گویدم انا الیه راجعون

مرگ دان آنک اتفاق امتست، کاب حیوانی نهان در ظلمتست

همچو نیلوفر برو زین طرف جو، همچو مستسقی حریص و مرگ‌جو

مرگ او آبست و او جویای آب، می‌خورد والله اعلم بالصواب

...

البته مولوی قبل از این ابیات، داستان گاوی را که حضرت موسی علیه السلام دستور می دهد ذبح کنند تا پازه ای از آن را به تن مرده زده تا زنده شود و قاتل خود را نشان دهد را می گوید. ولی گاهی هست که انسان در حرکت جوهری خود از آبی که ریخته شده تا نطفه تا علقه تا جنین تا نوزاد تا کودک تا نوجوان تا بالغ تا سالمندی تا مرگ، فقط نمی اندیشد که آیا او به زندگی جمادی یا گیاهی یا حیوانی می تواند برگردد و از حرکت در جوهر انسانی خود خارج شود؟ و بلکه بواقع می بینیم که انسان بینوایی واقعاً به این حالات می افتد و از اانسانیت خود خارج می شود. مثال واضحش این است که در جوهر هر انسانی است که حسینی باشد و یزیدی نباشد، ولی اگر اتفاقاً کسی یزیدی هم شد، معنی اش این نیست که در یزیدی بودن خود توقف کند و حرکت جوهری خود را در این وادی سعی کند بیابد و به سمت و سوی جوهر اصلی خود که حسینی بودن است حرکت نکند و مانند حر بن یزید بن ناجیه تمیمی یربوعی ریاحی برای امام حسین شمشیر نزند و در این راه جان به جان آفرین ندهد. البته اگر یک بنده خدایی هم خیلی آدم کاهل و منبلی باشد، می گوید که هر چند این مسجد مهمان کش است، ولی "گفت او ای ناصحان من بی ندم، از جهان زندگی سیر آمدم." البته می دانید که مثنوی مولوی داستان هم زیاد دارد و یکی دو تا نیست. و خیلی از داستانها را هم از زبان حیوانات می گوید. و یحتمل لافونتن هم از او یاد گرفته است که داستان روباه و زاغ را به فرانسوی سروده.

Maître Corbeau, sur un arbre perché,
Tenait en son bec un fromage.
Maître Renard, par l'odeur alléché,
Lui tint à peu près ce langage :
"Hé ! bonjour, Monsieur du Corbeau.
Que vous êtes joli ! que vous me semblez beau !
Sans mentir, si votre ramage
Se rapporte à votre plumage,
Vous êtes le Phénix des hôtes de ces bois. "
A ces mots le Corbeau ne se sent pas de joie ;
Et pour montrer sa belle voix,
Il ouvre un large bec, laisse tomber sa proie.
Le Renard s'en saisit, et dit : "Mon bon Monsieur,
Apprenez que tout flatteur
Vit aux dépens de celui qui l'écoute :
Cette leçon vaut bien un fromage, sans doute. "
Le Corbeau, honteux et confus,
Jura, mais un peu tard, qu'on ne l'y prendrait plus.

اوصیکم بتقوی الله. سعی کنید زیاد با هم شوخی نکنید و حرفهای نامربوط نزنید و حتی اگر نقل قولی باشد از دیگران.

می فرمایند که موعودی که انتظارش را می کشند و مسیح نامیده می شده به یک روغنی آغشته می شده بوده و هست (که یحتمل او را از آسیبها و سحر و جادو باز می داشته است) و مسیح نیز بدین معنی است. و لذا حضرت عیسی علیه السلام را حضرت عیسی مسیح علیه السلام می نامند.  

من می ترسم سوال بعدی این باشد که چرا به حضرت عیسی لقب حضرت مسیح داده اند.

همانطور که می دانید نام مادر حضرت یوسف علیه السلام راحیل بوده است، و لذا وقتی در یکی از جنگها یا غزوهه صدر اسلام زنهای پشت جبهه دنبال راحله ای می گشته اند که شهدای خود را سوار آن کنند کفار و منافقین شروع می کند به بد و بیراهه گفتن به راحله هایی که زنان انتخاب می کرده اند و بلکه آنها را نیز تیرباران می کرده اند.و همین می شود که هر کسی از راه می رسیده یک طرف دعوا را می گرفته و مانند داستان شتر مجنون که می خواسته برود نزد لیلی و شتر می خواسته برگردد نزد بچه اش، این راحله های بینوا هم گیر کرده بوده اند وسط آن دعوا که بالاخره ما از کدام طرف باید برویم. و از هر طرفی می رفته اند راه فراری نمی یافته اند تا اینکه کار می رسد به اینکه پیغمبر می فرمایند  آقایان خانمها لطفاً حرمت راحله ها را حفظ کنید. و بنده حقیر احتمال می دهم که همین می شود که اسم همسر عزیز هم برای همین در قرآن مجید نمی آید چرا که اسم مادر حضرت یوسف هم که راحیل است نیز نمی آید. و الا مثل آن زمانی که تا تاکسی پیچر می شد می گفتند تقصیر آخووندها است، آن موقع هم می گفتند که تقصیر راحیل و بلکه راحله ها است. همان بهتر که اسم همسر عزیز مصر را هیچ کس نداند که چیست! و الا هر کسی هم که خواست نظریه زایبرگ-ویتن را بر حسب نظریات حمیدی-مجیدی مطالعه و تحقیق کند یحتمل گیر بیافتد.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

تا حالا هیچ فکر کرده ای که چرا در قرآن کریم اسم همسر عزیز مصر که حضرت یوسف علیه السلام را از بازار برده فروشها می خرند و در منزل آنها کار می کرده است نیامده است؟ آیا فکر می کنی مثلاً اگر اسم او برده می شد، حرمتش ریخته می شد؟ مسئله چیست؟

بلاگفا بنظر می رسد که کمی راه افتاده است، ولی جالبی قضیه این است که این وبلاگ را هیچ جوری اجازه نمی دهد که لینک شود یا حتی آدرسش را نیز نمی توانید به انگلیسی هیچ جوری گزارش دهید! و حال آنکه آی پی ام را مثلاً مشکلی ندارد که لینک کند. و در ضمن، آخرین پستی را که نوشته بودم را هم تا وقتی که پست جدید را ننوشتم، نشان می داد. اما همچین که پست جدید نوشته شد، رفت به یک پستی در سال 92. کاری نداریم، امیدوارم که موفق باشند و مسئله حل شود، ولی با این وضعی که پیش آمده است یحتمل بعید بدانم. به هر حال، یک اعتماد متقابلی باید باشد در این جور موارد برای کار کردن. و این اعتماد را بلاگفا به هر دلیلی از این بنده حقیر صلب کرد. حالا بقیه مسائل را کاری نداریم ولی چرا باید بلاگفا لینک کردن این بلاگ را بلوکه کند ولی مثلاً سایت آی پی ام را بشود لینک کرد؟ و شما حتی نتوانید آدرس را به انگلیسی نیز در پست آخر آن بنویسید. خیلی چیز غریبی است خدایا پناه می بریم به تو از چیزهای ندیده و نشنیده.

رجوع شود به جسم فلسفی در ویکی فقه.

مسئله این است که از لحاظ فلسفی و الهیات نوسانات هیولایی بین بقیه الله الاعظم و ذوالقرنین و شاه و ولایت فقیه و ریاست جمهوری و امثالهم و همدلی و همزبانی بین افراد ملتها و از جمله بین دولت و ملت خودمان بهتر شناخته شود. و لذا مسئله هیولایی نیز حل شود.

اوصیکم بتقوای الهی و ورع. اگر بخاطر تک قطبیهای هیولایی نبود، من هر روز ماه های رمضان و بلکه اگر می شد هر روز سال را می رفتم حسینیه امام خمینی برای نماز ظهر و عصر.

سلام، بنده فکر می کنم یک جایی میراث نامبرده ابوریحان تا حدی به بیراهه رفته است، مخصوصاً در سطح آموزش و پرورش ما. شما توجه کنید که آموزش پرورش بچه ها را برای کنکور است انگار که دارد تربیت می کند که آن روشمندی مورد نظر ابوریحان دیگر مد نظر نیست. مثلاً آموزش پرورش گفته می شود ساختمان برای مدارس دولتی هم می سازد ولی بعد اینها را به مدارس غیرانتفاعی هم واگذار می کند و غیردولتیها هم برای اینکه جا گیر بیاورند می روند در مناطق مسکونی خانه ای جایی را اجاره کرده و برای همه و از جمله خود ما مزاحمت ایجاد کرده و باصطلاح به تدریس می پردازند. انگار اصلا برای شهرهای بزرگ و از جمله پایتخت هیچ پیش بینی برای وجود و جوهر مدارس نشده است. و بعد در مدارس هم خوب است آزمایشگاهی هم داشته باشند ولی درش را قفل کنند و بگویند شماها هنوز عرضه آزمایشگاه رفتن ندارید! همین کتاب شیمی تان را بخوانید بس است. یعنی شاگردان مستعد حتی این قرصت را نمی یابند که لوله آزمایش را بدست بگیرند و یک اسید و باز را بطور روشمند خود با هم ترکیب کنند و ببینند چه می شود و بعد گزارشی برای آن بنویسند. همین می شود که ما از لحاظ فلسفی گیر می کنیم که بالاخره هیولا به عنوان صورت جسم وجود دارد یا خی که در عقل می گنجد یا در وهم یا هر دو یا هیچ کدامر. البته مسئله از این نوع نیست که ما بیائیم بر حسب مدل استاندارد فیزیک ابرتقارنهایی را بیابیم که می تواند تقارنهایی را در اجسام بشکند یا بیائیم اجسام را نیز از لحاظ هیولایی طوری بررسی کنیم که خود جسم به حساب نیاید. مثلاً حساب کنید که بقیه الله الاعظم را بخواهیم از لحاظ هیولایی بررسی کرده و ببینیم تا چه حد ممکن است با ولایت فقیهی منطبق شود یا بلکه با یکی از شاهنشاهان آریامهر نیز منطق شد! مثل این است که یکی از فلاسفه الهی (نمی دانم سهروردی بود یا ملاصدرا یا کس دیگری) که قبلاً می فرمودند که ما هیولا را خودمان ساختیم و حالا می گوییم کدام هیولا. چه معنی می دهد این حرفها. یعنی وسط یک سری حرفهای ضد و نقیض گیر می کنیم که از شاه می پریم به ولایت فقیه و از ولایت فقیه به بقیه الله الاعظم و ... طوری که روشمندی مسئله از بین می رود. و همه کاسه کوزه ها سر خودمان خراب می شود. البته مسئله روشمندی ابوریحان می خواهد یک چیزی ماورای اینها را بیابد که حالا آیا بشود و آیا نشود. غیر از این است بفرمایید غیر از این است؟!!

بنده متوجه نمی شوم که از روانشناسان-روانپزشکان و اصولاً مسئله نماز در حین دیوانگی باز یک هیولایی داری می سازی که چه شود؟ البته همانطور که مستحضرید و در ویکی فقه نیز آمده است در فلسفه هیولا را به ماده اطلاق می کنند و بحثهای زیادی را در بر می گیرد که اصلا ماهیت هیولا چیست؟ اما بنده حقیر می خواستم خدمتتان عرض کنم که شما باعث شده اید هم آخوندها و هم ابرتقارنهای 3+3 و 3+2+1 و حتی 5+1 نیز متوجه شوند که شما یک سری مسائلی را عنوان می کنید که احتیاج به تحقیقات فراوانی دارند و لذا از محققان درخواست شده است که تحقیقات خود را در مورد گروه های یگانی و بخصوص گروه های یگانی خاص شدیداً محدود کنند. و حال آنکه افرادی مثل شما می بینیم همیننجوری سر خود و بدون اینکه ببینید حرف همه و همه چیست همه اش حرف خودتان را می زنید یا نمی زنید؟ و این کار شما فکر می کنید آیا درست باشد؟ یعنی همه سعی می کنند تحقیقات خود را دسته جمعی انجام دهند و حتی با آزمایشگاه های بزرگ و شتابدهنده ها  و سازمانها و دانشگاه های بزرگ همکاری کنند و شما حتی توی مسجد رفتن و آمدن خود هم مانده اید که بالاخره چه بکنید؟ یعنی چه، و تازه می خواهید تحقیق هم کنید. مسئله این است که بعضی با شماتت و شدت تمام اشکال می کنند و می فرمایند که  هیولا؟ کدام هیولا؟ یعنی اینکه شما توجه بفرمایید که ما ماده داریم و صورت و حقیقت و ماهیت آن در جوهر بسیطی است که قوه محض و پذیرش است و در صورت ماده هیولا بوقوع می پیوندد و آیا عقل آن را تایید کند یا وهم یا یکی از یانها یا هر دو، چه عرض شود. حالا شما آمده اید از دیوانگی که نه در فهم و عقل گنجد و نه در وهم، یک هیولایی برای  خود درست کرده اید که فلاسفه از زمان سفراط و افلاطون و ارسطو بلکه قبل از آن در آن  گیر کرده اند و هر کاری کنید یک مرتبه می زنید به هیولا و سیم آخر دیوانگی. و این در صورتی است که همه فلاسفه از عقل و فهم و حتی وهم خود استفاده می برند که دیوانگیهای خود را حتی به گردن دیگران بیاندازند و شما بر عکس همه این دیوانگیها را خود به گردن چطور می گیرید؟ یعنی چه؟ شما ببینید که لیلی و مجنون را چطور نظامی گنجوری و جامی به شعر درآورده است که در وهم هم نمی گنجد؟ خوب، سعی کنید یک عمقی به کارهای خود دهید که مثلاً دیگران می فرمایند اورانیوم-اورانیونیوم سعی کنید ببینید این اورانیوم را چطور می توان در سانتریفیوژها غنی سازی کرد. شعر که نمی گویید. مثل اینکه مذاکرات است ها. هیولا! کدام هیولا؟!!! بروید فلسفه بخوانید ببینید هیولای فلسفی این است که شما می فرمایید یا دارید از هیولای فرانکشتیاین بحث می فرمایید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها،

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.


می فرمایند که در حالت دیوانگی نمی توان به نماز ایستاد. یحتمل معنی این حرف این است که اگر کسی حالت جنون به او دست داد و بر جنونش واقف بود، باید صبر کند آن حالت جنون از او برطرف شود و بعد به نماز بایستد. از طرفی، در مسائل عرفانی معمولاً کسی اگر بخواهد از چاه دنیا خارج شود و به عالم معنا یقظه و بیداری بپیوندد، این همان داستان لیلی و مجنونی است که هر قدمی که برداری بیشتر توی چا فرو می روی! بهتر است از همان اول انگار سعی نکنی. به هر حال، می شود اینطور هم حساب کرد که شخصی حالت جنون به او دست داده است و صبر می کند تا جنونش برطرف شود و بعد می آید به نماز بایستد و بقیه نمازگزاران که متوجه حالت او شده بوده اند، سعی می کنند با او شوخی کنند و کاری کنند که جنون او یک کمی هم که شده برگردد. چه اشکالی دارد؟ دو تا سید یا غیر سید می توانند با هم شوخی کنند یا خیر؟! این یک معنی دارد، ولی یک وقت هم هست که یک بنده خدایی جنون ادواری دارد یا باید مدام داروهای اعصابش را بخورد تا بتواند خود را طوری حفظ کند که به مسجد بیاید و با دیگر نمازگزاران نمازش را بخواند. حال اگر این بنده خدا آخر عمری نتوانست خودش را حفظ کند و کارهایش هم عجیب و غریبتر شدند و این باعث شد که خود به خود از مسجد رانده شود و خودش هم خجالت بکشد که به مسجد بیاید یا اصلا دیدید دارد یک کمی هم فیلم  بازی می کند و نمایش می دهد و یک کمی هم واقعاً اعصابش هست که به هم ریخته است. اینجا باید چه کرد؟ آیا باید گفت که او را در مسجد راه ندهید؟ تا دوباره از جالت جنونش بیرون بیاید و دوباره حالت سالم و نرمالش برگردد و بعد به نماز بایستد؟ یا خیر باید اصلا هم مسجد و هم معبدی را که او می رفته هر دو را خراب کرد و بلکه دوباره هیکل سلیمان را هم به پا کرد تا هر کس خواست هر کس دیگری را به جنون اندازد اختیار داشته باشد و کار خودش را کند و هر کس هم که خواست ادعای خدا و پیغمبری و امام زمانی کند  از آخوندش گرفته تا غیر آخوندش و از سیدش تا غیر سیدش همه و همه جایزند. هر که هوس کرب و بلا دارد بسم الله. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

به هر حال، عالم یقظه ای که کسی بتواند به بقیه الله الاعظم دسترسی پیدا کند، این یک مسئله ای است که یحتمل بزرگترین عارفان و علمای عظام و فقها در آن گیر کرده اند، ولی نکته مهم این است که در عین حال معنی مسئله ای که شما عنوان می کنید هم این نیست که از روانشناسان و روانپزشکان یک هیولایی بسازید. هیچ کس بی خودی مجبور نمی شود نزد روانپزشک مراجعه کند و از او مشاوره بطلبد. یک مشکلی و بلکه مشکلاتی هست که اینها را بیاری می طلبد. و الا کسی بی خودی به پزشک و روانپزشک که مراجعه نمی کند و مشت مشت نباید دارو بخورد. هر چیزی یک حسابی دارد. و مسائل روانپزشکی و روانشناسی کجا و مسائل فیزیکی مثلاً سی-ام-ای CME (Chiral magnetic effect) کجا؟

برای درک عالم یقظه، اجازه بفرمایید که ما دو دنباله از خمینه ها را در نظر بگیریم که از عالم ریاضیات هر کدام در حد خود به عالم روانشناسی میل کرده و سیر و سفر می کنند! یعنی در حقیقت مسئله ریاضی-هندسی ما یک حاشیه روانشناسی-روانپزشکی پیدا می کند. آزمایشی را در نظر بگیرید که خمینه یا فردی از لحاظ روانی سالم و خمینه یا فردی که از لحاظ روانی مشکلات عدیده ای دارند را در دو پیش زمینه مختلف اجتماعی قرار دهیم. خمینه سالم را در پیش زمینه ای قرار دهیم که از لحاظ روانی خانواده و بلکه جامعه ای است که خود دارای مشکلات روحی و روانی مختلفی است. و خمینه روانپریش را هم در خانواده و بلکه جامعه ای واقع شوند که همه خود سالم و از لحاظ روانی مشکلی ندارند. هر دو این خمینه ها ایا احساس نخواهند کرد که مثل جوجه اردک زشت شده اند که لااقل با دیگران متفاوتند؟ حال فرض بفرمایید که اینها  هر کدام در جامعه خود بروند نزد روانپزشک و لذا دارو برای آنها تجویز شود و در عین حال مورد آزمایش و مقایسه جامعه روانشناسان-روانپزشکان بین المللی نیز قرار گیرند. به این صورت که به خمینه با مشکلات روحی پلاسیبو بدهیم و به خمینه سالم داروهای رواندرمانی بدهیم. یحتمل بعد از مدتی اگر خمینه ها به روش درمانی تن در دهند، می بینیم که با توجه به پس زمینه های آنها، خمینه سالم با مشکلات جدیتر روانی و جسمی روبرو خواهد شد و وضع خمینه ای که قبلاً خود با مشکلات روانی مواجه بوده نیز شدیدتر می شود. اینها هر چه بخواهند به عالم یقظه برگردند یحتمل فاتحه شان خوانده است. می فرماید ای ساربان آهسته رو کارام جانم می رود، وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود. من مانده ام مهجور از او  بیچاره و رنجور از او، گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود. گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون، پنهان نمی ماند که خون در آستانم می رود. محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان، کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود.  او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان، دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود. البته ناگفته نماند که آخرین مقاله صدوقی-تقینواز را که ملاحظه کنید و به مراجعی که رفرانس داده اند توجه کنید به مسئله ای در مورد اچ-آی-سی و تشخیص سی-ام-ای در واپاشی اورانیوم-اورانیوم در پس زمینه ای که این تشخیص را مشکلزا می کند، می انجامد که یحتمل به مبحث ما بی ربط نباشد! و صل الله علی محمد و آله و سلم تسلماً کثیرا.

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا،

طاقت نمی آرم جفا کار از فغانم می رود.

من نمی دانم شما چرا همه چیز را از نظر خودتان فقط یک نقطه می بینید؟ شما فرض بفرمایید که ما بجای قطاع نیم دایره، یک دایره تمام داشتیم که قطاع نیم دایره بالایی را ذره و قطاع نیم دایره پایینی را پادذره مثلاً طی می کند. یا اصلا همان ذره از وقتی از مبداء به مقصد برود، نیم دایره بالا را طی می کند و وقتی از مقصد به مبداء برود، نیم دایره پایینی را طی می کند. و لذا در هر نقطه از محور ایکسها تابع قطاعی شما در دو نقطه محور را قطع می کند هر چند که باز هم اندازه دو بعدی ایکس-ایگرگی آن صفر می شود. حالا می خواهید غیر از این حساب کنید که تعداد متناهی از نقاط بجای دو نقطه تابع شما در هر محور ایکسی را قطع کند  و لذا بر حسب قضیه فوبینی باز هم اندازه در فضای دو بعدی ایکس ایگرگی صفر می شود. البته اگر در یک اندازه ای از فضای ایگرگ که اندازه اش صفر است نیز یک اندازه ناصفری داشته باشیم باز هم اندازه لبگ تابع قطاعی عمومیت داده شده صفر خواهد بود. مثلاً فرض کنید که فضای ایگرگی ما یک فضای کانتوری باشد که اندزه اش همانطور که می دانید صفر است. ....

خوب حالا شما مسئله دیگری را در نظر بگیرید که در آن دنباله ای از خمینه هایی دارید که به دنباله ای از حرکت در جوهر بحلولی-شاه خلهایی میل می کند ولی این بار دنباله ما حمیدی-مجیدی است! بله؟ مسئله اینجا چه می شود؟! توجه بفرمایید که شما یک قطاعی را دارید در یک فضا-زمانی که فضا یک بعد دارد و زمان نیز یک بعد دارد. بعد وقتی یک حرکت در جوهر حمیدی-مجیدی از مبداء به مقصد در زمان رخ می دهد یحتمل یک قطاع نیم دایره ای تشکیل شود که آیا وقتی به ابعاد بالاتر برویم بتوان از آن کشف الغطاء کرد یا خیر؟ التفات بفرمایید که مثلاً وقتی از اندازه یک بعدی به اندازه دو بعدی برویم بر حسب قضیه فوبینی متوجه می شویم که چون در هر مقطع ایکس از فضای ایکس-ایگرگی تابع نیم دایره ما فقط یک نقطه را شامل می شود و اندازه نقطه هم در فضای یک بعدی صفر است و لذا اندازه دو بعدی  نیم دایره در فضای دو بعدی نیز بر حسب قضیه فوبینی صفر می شود. و اما مسئله این است که اگر ابعاد را افزایش داده و همینطور به سمت بی نهایت میل کنیم طوری که هم زمان و هم مکان ابعادش بی نهایت شوند، بعد مسئله چه خواهد شد؟ اینجا دو مسئله هست. مسئله این است که ما در هندسه ناجابجایی خمینه ای قرار می گیریم که نماینده خمینه ای است که فضای اوپراتوری روی تانسورهای ساخته شده از فضاهای تانژانت و کوتانژانت  را تشکیل می دهند. و اما خود این خمنیه ها هم می توانند از ابعاد ی متناهی یا نامتناهی داشته باشند. و لذا قطاعی که در روی خمینه لحاظ شده است، در فضای هندسه ناجابجایی چطور نمایش داده می شود؟ البته شما همین قطاع را روی یک جنبره در نظر آورید که با زاویه ای گویا یا غیرگویا نسبت به مختصات چنبره تخت لحاظ شده باشد. آنگاه بسط این قطاع روی چنبره می تواند غیرارگادیک یا ارگادیک شود بر حسب گویایی یا غیرگویایی زاویه. و همین را در ابعاد بی نهایت هندسه ناجابجایی چطور عنوان و بعد روی قطاع انتگرالگیری می فرمایید حالا؟!! یعنی شما توجه کنید که مثلاً بجای اینکه راه بحلولی-شاه خلی را که یعنی در یک حالت خلائی واقع شده اید می خواهید به مراتب بالاتری بروید که هر روز راه بین منزل و مسجد را طی می کنید و برمی گردید و می خواهید اندازه آن را در یک فضای بی نهایتی حساب کنید. اندازه اش چقدر می شود؟ این مسئله یحتمل به این سادگیها حل شدنی نباشد! چرا که از یک لحاظ اگر در فضای دوبعدی قطاع نیم دایره را حساب کنید، همان اندازه صفر می شود. و از لحاظ دیگری حساب کنید آیا غیر صفر می شود؟ هممممم! اجازه بدهید ببینم!!! یحتمل راه حمیدی-مجیدی دیگری باید وجود داشته باشد.
سعی کنید مقیاسهایتان را اشتباه نکنید. یک فاصله 15 الی 16 متر است و دیگری 15 الی 16 کیلومتر است. بالاخره استبعادی هم ندارد که هر دو درست باشد ولی آیا اینطور است یا اینکه یکی از اینها درست است و دیگری اشتباه است؟ برای اینکه اگر بخواهید انتگرالگیری کنید، و مقیاسها را از یک فاصله به فاصله ای دیگر حساب کنید، یحتمل باید به مقیاسهایی دست یابید که از لحاظ همدیسی ناوردا باشند. و لذا دقت بفرمایید.
من همین داستان را راجع به بحلول شنیده بودم که رفته بود به معبدی که حضرت آدم را می پرستیدند و می خواست آنها را همه را مسلمان کند و می فرستادندش یک معبدی که 15 الی 16 متر آنطرفتر بود در همان شهر و باز آنها هم می فرستادندش به معبد اولی و الی غیر النهایه. یعنی دیگر شاه خلهایی در کار نبوده است و خود بحلول بوده که هی می رفته این معبد و بعد می رفته آن یکی تا بالاخره از پای در می آمده و روانه خانقاه و مسجد می شده و از آنجا هم که می دانید روانه میخانه شدن حافظ را چرا است؟! غرق شدن در اقیانوس رحمت و قدر آن را ندانستن این می شود که برای خودت یک چاهی یک نقبی از چاه به اقیانوس رحمت بزنی و بجای شور و قور در اقیانوس رحمت خود را به آب چاه رحمت بزنی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
می فرمایند که بحلول و شاه خلها می خواستند بروند درس مرغ سحر نزد استادشان یاد بگیرند و بحلول می گفت برویم در این برج که استاد من در این شهر است و شاه خلها می گفت که برویم در آن یکی برج که 15 الی 16 کلیومتر پایینتر است. بحلول می گفت که استاد من مرغ سحر را در دستگاه ماهور خیلی خوب یادت می دهد و برویم پیش او بهتر است و شاه خلها می گفت استاد من همه دستگاه ها را یادت می دهد و بخصوص دستگاه ماهور و شور را صد در صد مسلط خواهی شد و حتی بتوانی شاگرد بگیری و تربیت کنی که مرغ سحر را هم در مایه شور و هم در مایه ماهور یاد دهی. خلاصه معامله شان نشد و این رفت نزد استاد خودش و او هم رفت نزد استاد خودش. و هر کدام از استادها که می دیدند این یکی بحلول مثلاً استعدادش خیلی خوب است ولی یک سن و سالی از او گذشته است و حال و حوصله اش مثل جوانها نیست، او را دست به سرش می کردند و مجبورش می کرد که برود نزد آن یکی استاد که 15 الی 16 کیلومتر آنطرفتر در آن یکی برج شهر است و آن یکی استاد هم می دید که شاه خلها راست راستی خیلی شور و شوقش زیاد است ولی هیچ کنترلی روی اعصاب و روان خود ندارد و لذا او هم شاگردش را دست به سر می کرد و مجبورش می کرد برود نزد آن یکی استاد در آن یکی برجی که همان 15 الی 16 کیلومتر آنطرفتر است. و اینها باز همدیگر را دفعه بعد که می دیدند باز همان آش و همان کاسه که تو با من بیا نزد این استاد که همچین و همچنان است و باز نخیر تو بیا نزد این یکی استاد که خیی بهتر از آن یکی استاد هم هست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین و ما انا علیکم بحفیظ. 86 + آیات 87-95 سوره مبارکه هود. 
به اقیانوس رحمت که متصل شوی، همین می شود که می خواهی یک چاهی هم بزنی و یک نقبی هم به اقیانوس رحمت بزنی و بعد هر کاری و هر حرفی هم که دلت خواست زدی، زدی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من الان باید بروم نماز جمعه نمی توانم زیاد برایت چیزی بگویم. این است که فقط اینقدر بگویم که یک عده ای از بنی آدم افتاده بودند به پرستش حضرت آدم و یادشان  رفته بود گفته حضرت حق را که یا بنی آدم الم اعهد الیکم ان لا تعبدوا الشیطان و لذا مدام دنبال حضرت آدم می گشتند تا بلکه او را پرستشش کنند. یک آدم کلاشی هم که خیلی زرنگ بود بعد از مدتها پیدا شد که بابا چه نشسته اید که من خودم خیلی وقت است آدم شده ام. می خواهید کسی را بپرستید، کی از خود من بهتر که به این خوبی آدم هم شده ام. و همه و همه به او در آمدند گفتند که حضرت آقا، تا حالا کجا بودی؟ چرا زودتر به دیدار ما نیامدی؟ تو که ما را سرگشته و از خود بی خودمان کرده بودی؟ چرا ما را اینطور دیوانه خودت کردی و رفتی و دیگر پشت سرت را هم نگاه نکردی؟ و ادای مرحوم آغاسی و شهریار را با هم مخلطو کرده و اینطوری ادا در می آوردند که آقا دیگه پیر شدیم، خوب شد که آمدی. و آمدی هم  جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ این کارها چیست که تو می کنی؟ حالا ما چه کنیم. او هم که دید کارها انقریب است که خراب شود و دیگر کسی باورش نشود که او بد جوری آدم شده است از ترسش گفت که نترسید. نترسید که درست است که من آدم شده ام، اما شما هم مطمئن باشید که با همه مستضعفینی که همراه شما هستند آسیبی نخواهید دید چرا که اصولاً مستضعفین حتی نانی به آن صورت گیرشان نمی آید که با آن سد جوع کنند و در خوردن خدای ناکرده زیاده روی نمایند و لذا دچار مشکلات ناشی از پرخوری شوند و از زیر بغلشان بزند بیرون. این است که شما اگر خواستید خمس بدهید، زیاد فکر حرام و حلال خودتان را نکنید چرا که آنقدر در سطح عالم حرام و حلال می شود که حرام و حلال شما در آن گم می شود. و لذا به فکر نظریه های ترابری باشید که چطور ترابری عادلانه ای در سطح عالم و بطور بین الملللی انجام دهید و خمس را هندسی کنید و انحناها و متریکها و اتصالها و تکینگیهای آنها را از راه ترابری حل کنید. و اینطوری مسئله خمس را هم حل کرده اید و حرام و حلال را هم حل کرده اید و همه هم فهمیده اید راه آدم شدن چیست و خدا ترس هم که همه و همه شده ایم. دیگر چه غصه ای دارید؟ تازه توی دهن کمونیسم هم زده اید که می گوید سرمایه داری بد است. کجا سرمایه داری بد است؟ او می گوید سرمایه داری بد است و بعد خودش را بزرگترین سرمایه دارهای عالم می کند و من و شما را هم می گوید به فکر کارگران و بدبخت بیچاره ها باشیم و خودش هر کاری دلش خواست می کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین. یک ادبی می خواهد که اگر کسی بخواهد به امام زمان نزدیک شود و خودش هم حتی ادعای امام زمانی نداشته باشد. یعنی بنظرش می رسد که هر کاری دلش خواست بکند می تواند الا اینکه ادعای خدا پیغمبری و امام زمانی کند. و این هم که نمی شود چرا که همانطور که می بینید بعضی به پرستش حضرت آدم قائل می شوند و می گویند همین خود خدا است. حالا خر بیار و باقلا بار بزن. اگر بخاطر یکی دو تا مقاله کیو سی دی نبود که باید مطالعه کنم و یحتمل بخواهم چیزی در موردش بگویم، می گفتم دیگه من نظری نخواهم داد. و این آخرین نظرات من و نقطه است. چرا که او هم به من گفت که از طرف من هم اعلان کن که دیگر نظر نخواهم داد. شما را بخیر و ما را به سلامت. من که خلوص نیتی در این وب تو پیدا نکردم! یا علی گفتیم و عشق آغاز گشت.

ز خانقاه بمیخانه میرود حافظ

مگر ز مستی زهد ریا بهوش آمد

مسئله وصل شدن به اقیانوس رحمت از اینجا نشات می گیرد که شما فرض کنید که نمی خواهید اصلاً نظریه میدانهای کوانتمی را هم درک کنید و قبول هم ندارید که این میدان یک میدانی است که به اقیانوس رحمت وصل شدنی است یا ادعایی کذب دارد و دروغ می گوید، و یا اینکه حتی یک مقاله 10 صفحه ای ریاضی را هم بخواهید بخوانید که راجع به کوارکها و گلوئنها و دیگر فرمیونها و بوزنهای مدل استاندارد فیزیک باشد را نظرتان را خیلی جلب کرده است و می خواهید بخوانید و مرددید که آیا این مقاله می تواند مرا به آن اقیانوس رحمت وصل کند؟ یا آیا اصلاً به چنین اقیانوس رحمتی هم قائل است گذشته از اینکه خیلی مقاله تخصصی خوبی هم بنظر می رسد ولی بلکه اصلا باورش نیست که اقیانوس رحمت؟ کدام اقیانوس رحمتی که حلا ما یک چاهی هم اینجا داشته باشیم که به این خمینه رحمت سپهری و بلکه چند-سپهری وصل باشد یا نباشد. خیر، مسئله اصلا حساب کنید که اینها هیچ کدامشان نیست و نباشد، و بلکه همین قدر حساب کنید که این بنده حقیر در همین چند سطری که دارم می نویسم چقدر متغیرهای آشکار و پنهان نهفته است که آیا شما را رهنمون می شوید که بخواهم خود را در دنباله ای از چند-سپهریها قرار دهم که به آن اقیانوس عظیم رحمت وصل شوم که حالا آیا بشود پیدایش کرد یا خیر ولی لااقل دنباله ام در فضا-زمان فرضاً 5 بعدی بوسیله نظریه گاوس-بونه به فضا-زمان 4 بعدی برسد و لذا به سمت آن چند-سپهری سراسر رحمت میل کند. یحتمل نتوانید، ولی لااقل نشانه هایی باید داشته باشد که در آماده کردن نظر خود چقدر زحمت کشیده ام و فقط فی البداهه نویسی کرده ام یا اینکه خیر دستور زبان فارسی را هم خوب ملاحظه کرده ام و قواعد را رعایت کرده ام و یک دانه اشکال املایی هم ندارم و در آن زمینه ای که مسائل را بیان کرده ام اشراق و اشراف دارم. ولی خوب، فرضاً حالا دو تا ادعای کذب هم یحتمل این وسطها داشته باشم . به هر حال زیبایی و هنری که آن نظریه ریاضی یا فیزیک را می خواهد برساند را همه پیش نیازهایش را ملاقات می کند. دیگر کار دیگری هم می توانید انتظار داشته باشید که نظر بنده در مورد ریاضی-فیزیک برآورد کند و متغیرهای پنهان دیگری هم می تواند باشد؟ در نهایت ریاضی-فیزیک است دیگر و لاغیر. چه چیز دیگری می تواند داشته باشد. در دنیای طلبگی هم باشد اصلا همین است، خلوص نیت را متوجه اش شدن کار سختی است که ایا فرضاً این روانشناس و بلکه روانپزشک که آخر عمری  حالا به هزار جور مشکل افتاده هر چند که با خلوص نیت هم همه بیمارانش را رسیدگی کرده و خیلی نظریات خوبی هم ابداع کرده در علم روانشناسی، آیا حالا که به بدبختی افتاده موقع مردن، از عدم خلوص نیت او است یا خیر؟ مسئله چیست؟ تکلیف چیست؟ آیا ما خودمان نیز به این روز نخواهیم افتاد؟ ایا همه و همه همین هستند؟ من که شهادت می دهم غیر از این است. چرا که بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین.

این را بنده حقیر به عنوان آخرین نظرم راجع به انحناهای ریمانی چهار شاخصی عرض کنم که در علوم کاربردی هیئتی مخصوصاً وقتی خیلی روزه یحتمل شما را برده باشد یا حتی وقتی روزه هم نباشید، یحتمل بتوان گفت که چون در علوم هیئتی کابردی در نظریه نسبیت عام و گرانش کوانتمی ما می توانیم شاخصها را بر حسب مختصات انحناهای ریمانی حساب کنیم، و لذا شاخص را اینجا می توان در حالت محلی همان مختصات انحنای ریمانی تعبیر کرد! حال بعضی اشکال کنند که خیر، اینها که می گویی نمی شود و شما داری یک کلاف سردگمی را تعریف می کنی. و حال آنکه اینطور نیست و یحتمل شما بتوانید شاخصهای آتیه-سینگر را نیز در معادلات دیفرانسیل جزئی مربوطه به مختصات محلی تبدیل کرده و تعبیری انحنایی  ریمانی و بلکه ریچی از آن بدهید! و بلکه بتوانید کوهمولوژی و نظریه ک-ک مربوطه آن را نیز در هندسه ناجابجایی تعبیر کنید. مسئله این است که شما یک تعبیر اوپراتوری از انحنا دارید که با تعبیر خمینه ای آن یحتمل متفاوت است و لذا در هندسه ناجابجایی می توان دنباله ای از انحناهای ریمانی خمینه ای تعریف کرد که به انحناهای ریمانی اوپراتوری میل کند. مطلوب است حساب دقیق این دنباله ها و نظریه لاببنیتسی آن.

خوب، وارونه اند که وارونه اند. وارونه شان کن، درست می شوند. مگر تو ضامن خوابهای من هم هستی؟ من خواب نبینم که چون شما حرفهای مرا وارونه می بینید؟ این هم شد حرف؟

ما شاء الله. ان شاء الله که تو خواب نبینی، چرا که یحتمل همه خوابهایت هم مثل حرفهایت همه و همه وارونه از آب دربیایند که همه چیز را انگار وارونه می بینی و لذا خوابهایت هم وارونه خواهند شد.

ولی همین brain stroming های تو است که یک وقت دیدی نه یک وبلاگ و نه دو وبلاگ و بلکه یک مربته کل همه وبلاگهایی که در آن وبلاگستان داری می نویسی یک مرتبه و بالمره تعطیل شد و تحریمها همه برداشته شد و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین.

مسئله این است که در زمان لابنیتس و نیوتن، می فرمایند که دعوا سر گرفت که حسابان را کدام ابداع کرده اند. بعضی می فرمایند که انگلیسیها که در علامات خود برای مشتق بر حسب زمان مثلاض از نقطه بالای حروف استفاده می کردند از آلمانیها و فرانسویها و دیگرانی که از علامتگذاریهای بهتری استفاده می کردند و به تعصب نیافتادند، عقب افتادند. یعنی اصولاً تعصب چیز بدی است. حالا می خواهد تعصب روی قومیت طوری شود که بدانجا برسد که به کشتار قومی دیگر بپردازند یا اینکه بگوییم دانشمند یعین این دانشمند و لاغیر. بعضی می بینید اینها را حتی وارد تحقیقات اوپراتوری خود بصورت قضایایی برای همگرایی یا واگرایی دنباله های لایبنیتسی و قانون لایبنیتس در هندسه ناجابجایی وارد می کنند. و حتی مسائل را از لحاظ هندسی پیش می برند تا بلکه دچار تعصبهای کور نشوند و حتی موانع  پیشرفت ریاضیات را نیز از سر راه خود بردارند. این را می گویند محاسبات تجریدی طوسی. حالا کاری نداریم شما در هندسه ناجابجایی چطور می خواهید انتگرالگیری کنید! بالاخره هر چیزی یک راهی دارد.

اصلا این را هم من نوشتم. خوب شد؟ دلت خنک شد؟ حالا می گی چی؟ با سلام دوباره، اما این مسئله بنظر خیلی جالبتر و به روز است که شما فرض کنید که تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسی را در نظر بگیرید و می خواهید به یک نظریه انتزاعی برسید که بین نجوم مدرن و علم هیئت قدیم را که هنوز در حوزه های علمیه درس داده می شود و کتاب حضرت ایت الله حسنزاده آملی را در این مورد داریم. آیا بنظر شما این غیرممکن است که برویم سر کلاسهای نسبیت عام و خاص و هیئت و ببینیم چه می توان بین این دو جمع کرد و مثلاً در مبحث گرانش کوانتمی حقیقی و مختلط تحلیلی گنجاند. بنظر می رسد که کارهای ادوارد ویتن یک اشرافیتی دارد در اینکه با دیگر ریاضیدانها و فیزیکدانها می نشیند و کتابها و مقالات این همه بیرون می دهد. از آن طرف شما آلن کن را هم دارید که او هم چنین جامعیتی را در کارهایش می بینید که یک ذره و دو ذره نیست. ولی بنظر می رسد که مکتب کن با ویتن لااقل بگوییم یک کمی فرق دارند. چرا ما یک مکتب هیئت گرانشی نباید داشته باشیم؟ و حداکثر می توان مغز را در معرض طوفانی یا سیلی از افکار brain storming قرار داد و در یک کلاف سر در گمی گم شد بدون اینکه مقاله ای یا کتابی از آن دربیاید. من فکر می کنم ویتن و کن از این کار ما خیلی هم ناراحت باشند که چرا ما اینچنینیم و همه را واگذار کرده ایم به تقارنهای از قبیل 3+2+1 و 3+3 و 5+1 و امثالهم. من که می گویم باید یک کاری کرد. من خودم را مسئول می دانم که چرا یمن امروز به این روز است. و مردمش مظلوم واقع شده اند.

اینکه انحنای ریمان در مختصات محلی با 4 شاخص نشان داده می شود معنی اش لزوماً این نیست که انحنای ریمان با 4 بردار تعریف می شود. یکی از این 4 شاخصها معرف برداری است که اوپراتور ریمان به ازاری سه بردار داده شده، یک بردار دیگری را برمی گرداند! و همه اینها را با هم حساب کنید به شما چهار شاخص در مختصات محلی می دهند برای انحنای ریمان! 

اصلاً من نوشته ام. اعتراف می گیری؟ ولی خودم خیلی دلم می خواهد بدانم که انحناهای ریچی و ریمان چطور بر حسب یکدیگر حساب می شوند هر چند که یحتمل مقاله ای در ویکیپدیا جواب را داشته باشد! این دفعه اگر ارتباط را قطع کردی من می دانم و تو، حالا هر کی می خواهی باشی باش. این کارت از سیگار کشیدن توی کوچه پس کوچه ها در ماه مبارک رمضان هم بدتر است. بعد هم چرا در اسم من دستکاری می کنید و همه چیز را یک کلاف سر در گم می کنید. پورفسور حمید جنتمکان خلدآشیان است. 

اگر تو ننوشته ای، پس کی نوشته است؟

نه من ننوشته ام.

با سلامی گرم خدمت استاد محرتم، بنده فقط دو کلام فعلاً خدمتتان سریع می گویم تا بعد. ما تانسور انحنای ریچی را داریم که بر حسب دو بردار است و حال آنکه تانسور انحنای ریمان نمی دانم چرا بر حسب چهار بردار است، ولی در مورد ریچی می فرمایند که اینشتین به پسرخواهر یا برادر ریچی نامه نوشته است. و ویلانی که اخیراً آمده بود ایران نیز قسمتی از کارهایش بر حسب انحنای ریچی است همانطور که هامیلتون و پرلمن که جایزه یک میلیون دلاری ریاضی هزاره ای را برد نیز بر حسب جریان ریچی Ricci flow است. حالا ما چطور در این کلاف سر در گم می توانیم موضوع را به خوارج که حضرت علی با آنها وارد جنگ شد و عمرو بن عبد ود که به حضرت امیرالمومنین گفت من با تو جنگ ندارم ولی حضرت علی علیه السلام فرمودند که من با تو سر جنگ دارم، ربط دهیم؟ یحتمل یک کلاف سر در گمی شود که باید با صبر و حوصله بازش کرد. و راستی پریروزها یک استادی آمدند به مسجد و گفتند سه عدد بگویید و من بر حسب آن عدد از اول آن صفحه قرآن شروع می کنم به خواندن. یکی گفت 313. و استاد اشتباه خواند. من گفتم نه اشتباه است. گفت مگر نگفتید 333؟ گفتیم نه. گفتیم 313. او شروع کرد به خواندن و درست هم خواند. خیلی شنیدنی بود. کیف می دهد. دستش درد نکند.
این نظر بعدی را تو به اسم حمید جنتکمان خلدآشیان نوشته ای؟

یحتمل بشود، ولی بعضی اشکال می کنند که آنوقت ممکن است که باید خیلی جزئیات نظریه میدانهای کوانتتمی و فیزیک و غیره باید وارد شویم و سادگی مسئله را خدشه دار خواهد کرد. و یحتمل هم تحلیلهای فلسفی مربوط به نقب زدن به اقیانوس را کنار بگذارند و هم دنبال کردن مسائل نظریه میدانهای کوانتمی را و هم مسائل هندسی و ریاضی مربوطه را. و کار به مشکل بیافتد. همینطور که می بینید ما خیلی وارد مسائل مربوط به انتگرالگیریها و تریسها و دوره ها و کوهمولوژیهای دوره ای و غیره نمی شویم و داریم یواش یواش در حاشیه یک گذارهایی هم به اقیانوس رحمت می زنیم. و این هم که راهش نیست!

بنده می خواستم بپرسم که این اقیانوسی که شما فرمودید که شور هم نیست، آیا می شود به اقیانوسی از ذرات بنیادی مدل استاندارد کوارکها و امثالهم با یک حداقلی از ابرتقارنها یا کمی بیشتر از آن در نظر گرفت؟ و اگر اینطور است، خمینه ها را در این اقیانوس چطور تعبیر می فرمایید و آیا می توان خود اقیانوس را به خمینه ای حساب آورد که بعد به یک چندسپهری مانند گذشته برسیپم طوری که فقط یک اقیانوس از رحمت هم نداشه باشیم و بلکه چندین اقیانوس عظیم داریم. و ....

بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین. یک اقیانوس دیگری را در نظر بگیرید که نه تنها شور هم نیست بلکه اقیانوسی از رحمت هم هست. و باز دوباره فرض بفرمایید که به این اقیانوس یک نقبی هم زده اید و بدان وصل هستید و بلکه یک چاهی هم دارید که بواسطه این نقب و تونل همسطح با این اقیانوس است. مسئله اینجا این است که ما خود را به اقیانوسی از رحمت وصل کرده ایم و چاهی از این اقیانوس را هم داریم. و اما آیا ما خود اقیانوس را نیز صاحبیم؟ اینجا یک اشتباهی رخ می دهد که همه دوست دارند فکر کنند که چون به این اقیانوس وصلیم و لذا اقیانوس از آن ماست. و حال آنکه عده معدودی یحتمل متوجه این اشتباه خود می شوند که مسئله نه تنها غیر از این است و بلکه این اقیانوس رحمت متعلق به آن مستضعفینی است  که از بهره برداری از آن هم به دلایلی محروم مانده اند. معمولاً وقتی در امور علمی واقع می شویم، با چنین اقیانوسی طرفیم که از همه طرف گویی ما را احاطه کرده است. و خیلی راحت است که حساب کنیم که این علم از آن خود ما است. مسئله اینجا این است که ما یک اشرافیتی را با حضرت بقیه الله الاعظم داریم که وجود مبارک ایشان از یک طرف باید متوجه بود که آیا آن منجی جهانی که همه عالم بدنبال اوست و همه ادیان و قومها در مورد او داستان سراییها کرده اند، آیا یک وجود مبارکی است که همچون امام حسین علیه السلام فقط یک بار در عالم ظاهر می شوند و همه عالم را متحول می فرمایند؟ یا غیر از این است؟ به جهان خرم از آنم که جهان خرم از او است، عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او است، چرا که اگر کسی او را شناخت و لذا خدا را شناخته است. و بدان اقیانوس رحمت و معدن العظمه وصل شده است. و حال آنکه وقت من- این بنده ی حقیر- حتی چون بدین معدن عظیم رحمت وصل گردیم، به اشتباه افتاده و نمی توانیم از خودخواهی های خود بگذریم و آن معدن عظیم و آن اقیانوس رحمت را از آن خود می بینیم و باز راه را اشتباه رفته و به کج راهه ها می افتیم. یحتمل بشریت این مسئله را وقتی متوجه خواهد شد که به عرفانهای کاذب رنگوارنگ افتاد و دیگر راه فراری برای بازگشت خود باقی نگذاشت. ان شاء الله که بشریت راه عمل صالح و ایمان را پیدا کند و حضرت بقیه الله الاعظم را هر چه زودتر در یابد و بلکه آن حضرت بشریت را دریابد! و البته تا وقتی ما امام خمینی قد سره و رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای مد طله العالی را داریم که غمی نداریم که انقلابمان نیز به انقلاب امام زمان متصل خواهد شد و در این اقیانوس رحمت غوطه وریم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شما مجور نیستید حرف مرا باور کنید، ولی بنده می خواستم خدمتتان عرض کنم که شما ببینید ما چند تا کانال تلویزیونی ماهواره ای داریم و کلاً چند تا کانال تلویویزیونی ماهواره ای در عالم یافت می شود؟ همین این یک مسئله را به عنوان یک مسئله فضاهای عرضی تانسوری در نظر بگیرید. و حالا همینطوری هم می فرمایید که فضاهای آندولسی روی فضاهای اسلامی تاثیری ندارند؟ خوب ندارند. چه بهتر. موضوع این است که ما چه تاثیری روی فضاهای آندولسی داریم؟ تکلیف ما چیست؟

این حقیر نمی دانم شما چطور می توانید با این همه ریاضی -فیزیک و فسلفه و فلسفیکاسیون به این مسئله قائل شوید که بالاخره یا ما همه عالم را باید یک جا اسلامی کنیم یا اینکه آندولسیها ما را نیز مثل خودشان آندولسی خواهند کرد. این منطق را از کجا آورده اید شما؟ تو را به علی، خودت هم این حرفت را باورت می شود؟

در مناجات شعبانیه داریم که حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه. این اتصالی که اینجا گفته می شود از این نوع اتصالاتی نیست که در هندسه دیفرانسیل داریم که شما می توانید فی البداهه یک اتصالی را به ازاری هر دو بردار داده شده ای تعریف کنید که یک بردار سومی را در فضای تانژانت بدهد و لذا بر حسب همین اتصالات نیز بعد می توانید انحناها و متریکها را نیز نتیجه بگیرید. مسئله اینجا این است که ما با موضوعی قلبی طرفیم هر چند ه ما می توانیم از همه عالم مادی عبور کرده و به مرزهای کهکشانها و خارج از آن الی غیر النهایه برویم ولی هنوز وجود خدا را حس نکنیم ولی جلوی یک کسی بفرمایید که ما لا اله الا الله را نمی دانیم بتو چطور حالی کنیم و اما این حضرت بقیه الله تو است. اگر واقعاً چنین باشد که او باور داشته باشد که بقیه الله را یافته است که یحتمل خیلی دور از ظن است او خدا را از طریق حضرتش نیابد. هم او، او را بس است. یعنی مسئله این است که یک وقت هست که شما در عرض یا در فضای نانژانت است که دارید مسئله فتصل الی معدن العظمه را از لحاظ نوری که بر فضای تانسوری خمینه ای می تابد بررسی می کنید ولی یک وقت هست که وجود او به معدن العظمه وصل می شود. این چطور می شود؟ مثل این می ماند که شما یک اقیانوسی از کوارکها و فوتونها  و بوزونهای زی و دابلیو داشته باشید که یک اتصالی دارید به عنوان یک چاهی که به این اقیانوس وصل است و هم سطح با اقیانوس کوراکها هم ما در چاهمان نیز کوارک و دیگر ذرات مدل استاندارد را داریم. خوب، پس اینجا که کوارک است و آنجا هم کوارک است و همه و همه جا هم کوارک است. و اما آیا ما کنش و واکنشهای لازم را هم برای اینکه نه هنوز اتمها را هم داشته باشیم و بلکه هسته اتم و دیگر ذرات بنیادی همچون هادرونهای بزرگتری که از کوارکها و امثالهم نیز تشکیل می شوند را داریم که بعد از روی آنها فرضاً اتمهای هیدروژن و اکسیژن را نیز تشکیل داده و بالاخره مولوکول آب را نیز داشته باشیم که حالا سبک است یا سنگین است یا چیست بماند. اینجا یحتمل شما وارد این مسئله می شوید که فرق بین دیدگاه آلن کن و ادوارد ویتن در چیست که یکی بیشتر به هندسه ناجابجایی بیشتر می پردازد و دیگری بیشتر به رویه های ریمانی و خمینه های مختلف هر چند که در هر دو شما می توانید به عرضها و جواهر و ماهیت و فصول و عوارض جانبی مسائل مربوط به خمینه ها و نه اینکه خود خمینه ها بپردازید. البته این معنی اش این نیست که هندسه ناجابجایی بر ابرتقارن یا نظریه های ام یا ریسمان یا برعکس مزیت دارند. حالا یحتمل برای این حقیر دردسر هم شود، ولی همین قطب و زاده شدن از قطبی که ما در مورد چادرها را گفتیم در نظر بگیرید چرا که مسئله همان مسئله ی تک قطبیها یا منوپولها نیز هستند. التفات می فرمایید که شما نمی توانید بفرمایید که ما خودمان هم حالا بیاییم پارچه چادری را نیز تولید کنیم و به غرب و شرق هم صادر کنیم، ولی وقتی مثلاً در پرس تی وی یا العالم می بینیم که خانمهای محترمه ی ما ظاهر می شوند، بعضی اشکال کنند که چرا حالا یک نفر چادری مثل اخبار کانالهای یک یا دو خودمان نداریم؟ یک مرتبه اینجا گویی یک رویداد دیگری رخ می دهد؟! چرا باید اینطورباشد؟ یعنی ما نمی شود که یک چیزی را برای تبلیغ داخلی بگوییم که چادر یعنی این و الا که یحتمل ما هم دچار آندلس خواهیم شد و وقتی خواستیم برای آندلس تصویر بفرستیم بفرمایید وقتی در قم مثل قمیها رفتار بفرمایید و وقتی در رم هستید مثل رمیها! البته جسارت است. فضولی زیادی است ولی یحتمل نخواهند گفت که اینها حرف خودشان را هم قبول ندارند که چادر مشکی از همه هم بهتر است و آندلس هم باید از این حجاب اسلامی استفاده کنند؟ مسئله چیست و تکلیف چیست؟ بنده معذرت می خواهم. این البته یک مسئله عرضی است که نوع حجاب باید چگونه باشد و هر کشوری اسلامی یا حتی غیر اسلامی به عنوان یک خمینه می تواند حجاب خود را داشته باشد. اما ما چطور فضای تانسوری خمینه خود  و بلکه اوپراتورهای روی آنهارا تبلیغ کنیم و کم نگذاریم. تک قطبیها که شوخی نیستند. بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین.

باز این ندای یافتم یافتمت بلند شدها و پابرهنه پریدی وسط خیابانها ها؟!!!

مسئله غفلت یک چیز است ولی مسئله ای را از لحاظ علمی فهمیدن یک چیز دیگری است. شما حساب کنید ببینید که بعضی فکر می کنند که حرفها و کارهای آخوندها اصلا همه سطحی است. و هیچ حساب و کتابی ندارد. البته بنده نمی گویم که همه آخوندها هم کارهایشان حساب شده است. ولی شما حساب کنید و همین امالی شیخ صدوق را در نظر بگیرید. ویکی فقه یک حرف خوبی می زند. می گوید که هم از اهل سنت و هم از شیعه، از هر دو شیخ صدوق حدیث آورده است. خوب، این را شما متوجه می شوید اگر به یکی دو تا حدیث امالی او نگاه کنید؟ حتی اگر کافی را هم بخوانید و در معانی احادیث دقیق شوید، باز متوجه می شوید؟ یا باید با احادیث خو بگیرید و بعد یحتمل به بحار الانوار روید و به کتب شیخ طوسی روید و کتب اهل سنت را زیر و رو کرده باشید، تا تشخیص دهید مسئله اصالا چیست؟ همینطوری که نمی شود. حالا کاری نداریم به اینکه اینها را هم تشخیص دهید که این حدیث ضعیف است و دیگری باز ضعیفتر ازاین یکی هم هست ولی اینها احادیثی متواترند که هم اهل سنت و هم شیعه قبول دارند. و بعضی دیگر نه خیلی ضعیف اند و نه خیلی قوی. ما در حضرت شاه عبدالعظیم، یک دانشگاهی داریم به نام دانشگاه علوم حدیث. البته شما یک دیدگاه فلسفی و حکمت متعالیه مثل دیدگاه های علامه طباطبایی و بلکه حتی دیدگاه ریاضی فیزیکی نیز هم اگر به علوم حدیثی داشتید خیلی خوب می شد. مثلاً شما همین حدیث الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا از امیرالمومنین را در نظر بگیرید. اخیراً بنده یک مقاله ای راجع به اینکه بعضی مردم را خواب می خواهند در روزنامه ددیدم که توجه ام را جلب کرد، ولی بعد دیدم نه، این حدیث از باب دیگری است. مثلاً شما صفرهای تابع زتای ریمان را در نظر بگیرید. حالا کاری نداریم، ولی شما را یک جورهایی یاد این حدیث نمی اندازد؟ مخصوصاً یک مقاله ای دارد ام وی بری با عنوان یک مدل برای آشوب کوانتمی و البته آلن کن هم که مقالات زیادی در هندسه ناجابجایی و تابع زتای ریمان دارد. البته می شود اشکال کرد که اینها چه ربطی به هم دارند؟ خواب دیدی خیر باشد. ولی حالا فرض را بر این بگذاریم که چنین است. باز هم کار می برد که بخواهیم بگوییم بله مسئله این است و جوابها هم اینها هستند. یا بر عسک بگوییم که خیر مسئله این نیست و داری اشتباه می کنی. همانطور که در مورد احادیث امالی هم گفتیم که دقت احتیاج دارند. یعنی درست و غلط مسئله را کاری نداشته باشید، ولی شما حساب کنید که یک چنین چیزی است واقعاً و یکی دو نفر یا یک عده معدودی می دانند چه خبر است و بقیه ما هدا لله که بدانند اصلا چه خبر است. و البته بعضی بفرمایند همان که ندانیم که ندانیم دیگر غفلتی هم نمی ماند که بخواهیم از آن در بیاییم و لذا بیدار شویم! چرا بی خودی همان خوابمان را هم به هم بزنیم و ادای هوشیار و بیدار را در بیاوریم؟ بی کاریم؟ البته منظور این حقیر این هم نیست که همه باید علامه دهر شوند و از همه علوم سر در بیاورند که اصلا چنین چیزی امروزه روز میسر هم نمی شود با این همه وسعت علوم، ولی این هم که هر کسی سرش را بکند زیر برف و کار خودش را کند هم دیگر نوبرانه است مثل انگورهای نوبرانه کیلویی 350000 ریال که اخیراً در بعضی گوشه و کنارها دیده شده. و همه می دانیم که دلیلش هم تحریمها است دیگر. چه باید کرد؟ بنده فکر می کنم همانطور که گفته شد حضرات طلبه های جدی که مثل بنده خیلی مسائل را سرسری نمی گیرند باید بیشتر به امور ریاضی فیزیک بپردازند ونه این هم که نمی پردازند. ولی باید یک کاری کنیم که دانشجویان و اساتید دانشکده های ریاضی در اصی نقاط عالم بیایند علوم حدیثی از ما بیاموزند برای کسب علم در ریاضی- فیزیک. و صد البته هم مسئله را اینطور نپخته عنوان کردن مثل این است که بخواهیم به نیازمندان ماهی یک میلیون تومان کمک کنیم و اصلا ندانیم که نیازمندان کی هستند و آیا اصلا نیازمندی هم داریم؟ و هنوز شروع نکرده تمامش کنیم. خداحافظ شما. والسلام نامه تمام.

بعضی اشکال می فرمایند که شما چرا از یک طرف می خواهید حجابهای نورانی را کنار بزنید و از طرف دیگر می خواهید خودمان پارچه چادر مشکی تولید کنیم. مسئله از زمین تا آسمان تفاوت دارد و هر دو در یک جهت است.

الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم. آیه 60-61 سروه مبارکه یس. یک تفاوتی هست بین اینکه کسی ادعای بندگی خدا را داشته باشد و اینکه واقعاً بنده ی خدا باشد. یعنی شما می توانید به آیینی معتقد شوید که آیینی است که از اول خلقت موجود است ولی به انحراف کشیده شده است و آنجا که باید عبادت و بندگی خدا را کرد، به شرک و کفر بیافتد و به بندگی شیطان قائل شود. یعنی مثل این است که به کسی بندگی خدا را ارائه دهند و او بپذیرد ولی بعداً او را شیطان با حیله هایش گول بزند و اغوا کند و منکر شود و به شرک و کفر بیافتد. یعنی ما فرضاً هی داد می زنیم چون یک چیزی از یک کسی شنیده ام که آقا پیر شدیم دیگه نمی خوای بیای؟ به خوبا سر می زنی، اصلا ما هممون بد، به حق خوبا است،  مگه ما بدا دل نداریم؟ ما رو عاشق خودت کردی رفتی پشت پرده؟ خوبیم بدیم پات نوشته شدیم. نشد! اگر ما این وسط به شرک افتادیم، خدا نمی بخشد. مسئله خدا و پیغمبر، توحید و نبوت و حالا حالاها مانده تا به امامت برسیم چرا که معاد و عدل الهی را نیز داریم تا به امامت یحتمل بتوانیم برسیم اگر خدای ناکرده کسی از جهاد اکبر در وادی نبرد با شیطان توانست بگذرد. مسئله این است که تجلی 5 تن اهل ابا الله محمد علی فاطمه حسن و حسین را در ادیان دیگر نیز شما می بینید همانطور که حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم حسن و حسین را بر حسب نامهای شبیر و شبر فرزندان هارون نام نهادند. مسئله این است که بین خدا و بندگی خدا یحتمل از زمین تا آسمان فاصله است هر چند که به مقام و کان قاب قوسین او ادنا نیز حضرتش نائل آمدند. ولی حالا شما فرض بفرمایید که وقتی می شنوید که بشنو از نی چون حکایت می کند از جداییها شکایت می کند، ادعا کنیم که نیلبک زن دارد دنبال خدایش می گردد و کسی هم که ندای نیلبک را می شنود نیز به یاد خدا می افتد. ولی بعد متوجه می شود که درست از که می شنوی نی را که دارد حکایت می کند، ولی دارد از جداییها حکایت می کند و آن هم چه جدایی! یک جدایی که یک طوطی نزد بازرگانی است که در قفس افتاده است و طوطیهای دیگر در هند همه از درختان می افتند زمین و می میرند تا بلکه بتوانند رفیقشان را از قفس بازرگان رهایی دهند. این است که در بهاگاواد گیتا، کریشنا درم مقام عرابه ران به آرجونا می فرماید شک نکن، باید جهاد کنی حتی اگر اینها قوم و خویشهای تو هستند. و بعد بهاکتیودانتا می فرماید که با همین هاری کریشنا هاری راما گفتنهایتان که در خیلی از خیابانهای شهرهای بزرگ غربی هنوز یحتمل توریستها می شنوند، می توانید برسید به خدایی که در ابیات جایا شری کریشنا چیتانیا پرابهو نیتیاناندا شری ادویتا گادادهار شری واسادی گاورا بهکتا وریندا بصورت آواتار چیتانیا متجلی است که او در عهد صفویه در هند به دنیا آمد. حال شما هر چه سعی کنید که این موضوع را با بندگی خدا و پیامبر اعظم و 5 تن اهل ابا منطبق کنید، کار خراب می شود چرا که خدا کجا و بندگی خدا کجا؟ یک جورهایی گویی بدجوری گیر می افتیم در شرک. و این است که شما هر چه سعی کنید به تفاهمی در این بین برسید، به خطا می رویم همانطور که قرآن به صراحت می فرماید حضرت عیسی علیه السلام پسر خدا نبود. و این است که الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان. و آیا همان بهتر است که اصلا وارد این مسائل نشویم؟ آقا پیر شدیم دیگه، نمی خوای بیای؟!!! مسئله اینجا چیست؟ البته ناگفته نماند که بنده متوجه سخنرانی استاد الهی قمشه ای شدم که در برلن در کانال 4 پخش می شد و نمی دانم چرا به قول معروف یک مرتبه فیلم یاد هندوستان کرد که دارا شکوه چطور اوپانیشاد را ترجمه کرد و شاه جهاد چطور تاج محل را ساخت و هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش ... عشق خواهد کین سخن بیرون بود، آینه غمار نبود چون بود. آن روزی که یوم ینفخ فی الصور، آن آینه ای از حضرت یوسف که نزد حضرت ولی عصر قرار دهیم آنچنان نخواهد بود که فمن نعمره ننکسه و بلکه مرده ها را از قبر برانگیزد و زنده کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

مدل استاندارد فیزیک بعلاوه حداقل ابرتقارن (بعلاوه گرانش)، نه تنها ماورای انرژی هسته ای محض است، بلکه نوع ابرتقارنهایی که در خود مدل استاندارد برای اتحاد نیروهای الکتروضعیف بعلاوه نیروی قوی است از این نوع نیست که بشود آنها را براحتی تفکیک کرد حتی اگر ما وارد حداقل ابرتقارنهای ماورای مدل استاندارد هم نرویم. یعنی فرض بفرمایید که کسی کمی قبل از غروب روزه اش را بشکند که یحتمل مرتکب سیئه ای شده است. این را نمی توان گفت که ابرتقارنی را بدست آورده است چرا که تقارن روزه  داری اش را شکسته است. اما برعکس آن صدق می کند که از تقارن مثلاً سه وعده غذا در روز به تقارن یک ماه روزه داری ماه رمضان یا لااقل در سعی و تلاش برای آن، یک ابرتقارنی را ایجاد می کند. مسئله دیگر این است که وقتی ما از قلب زمینی و گرانش روی زمین به مسئله ای حتی همچون خورشید-زمین-ماه یا منظومه شمسی می رویم، همانطور که قبلاً نیز این مسئله مطرح شده است آیا باز هم در این مسئله ماورای زمینی، یک مسئله قلبی متجلی می شود؟ آیا می شود آن حجابهای نورانی خورشیدی را کنار زد و ماورای آن را دید که بالاخره ماهیت نور خورشید در چیست که هر روز صبح  در طلوع فجر اولین پرتوهای خورشید را دریافت می کنیم و هر غروب نیز آخرین پرتوهای خورشید ما را به اعشاء و شب وصل می کند. آیا وحدت نیروها به دست یابی به این سوال کمک می کند یا ما اجتیاج به یک نظریه حمیدی-مجیدی نیز داریم ماورای نظریه زایبرگ-ویتن یا بلکه همان نظریه زایبرگ-ویتن نیز جواب را در بر دارد و به نظریه حمیدی-مجیدی نیز احتیاجی نیست؟ سر مسئله در چیست؟

محصل و تلخیص المحصل را بخواهیم یاد بگیریم، شاید یک مثالی بد نباشد. فرض بفرمایید می خواهید یک فایل صوتی را بشنوید از محمدرضا آغاسی، و یک مرتبه رایانه تان ری-استارت کرد. آیا این نیروی ضعیف می تواند باشد یا نیروی قوی؟ یحتمل بفرمایید که بستگی دارد به ماهیت این ری-استارت. یعنی آیا فقط رایانه این حقیر بوده است که ری-استارت می شود؟ ایا بخاطر این است که رایانه ام را تازه عوض کرده ام و خیلی نو است؟ یا بلکه شاید خیلی کهنه و فرسوده است؟ یا شاید هم بخاطر این است که رایانه ام سیستم عاملش اصل نیست؟ یا شاید مسئله از نوع دیگری است و از این نوع که اگر برق می رود، فقط برق خانه ما می رود یا برق منطقه رفته است یا بلکه برق اصولاً هر چند وقت یک بار می رود؟ آیا باز مشکل سخت افزاری است یا نرم افزاری؟ و اگر همه اینها هم بود، ایا شما این نتیجه را می گیرید که مشکل از نوع قوی است یا از نوع ضعیف است؟ بالاخره یک فرقی هست بین نیوری قوی و نیروی ضعیف، یعنی اگر مثلاً منطقه ای بعلت اینکه از زمین و هوا و دریا دارد بمباران می شود، آیا این است که نیروی قوی است و لذا یک وقت هم دیدید رایانه ری-استارت کرد و فایل صوتی آغاسی را نشنیدید؟ این هم که نیست. یک چیزی است که مثل اینکه حساب دیگری دارد. البته یحتمل همه این مسائل دیگر را یحتمل بتوان به نیروی ضعیف تشبیه هم کرد. ولی حالا نیروی قوی را یحتمل با یک  واپاشی که مثلاً مربوط به هسته اتم است یحتمل تشبیه می کنند طوری که می توانید کوارکها را ببینید که آزاد می شوند و از حالت تحدید در می آیند و رها می شوند در یک لحظه همانطور که گویی یک مرتبه رایانه ات ری-استارت می شود ولی حالا خوب شاید در مورد کوارکها در نیروی قوی فقط این نباشد که فقط ری-استارت باشد. یحتمل اتفاقات دیگری هم می افتد. بالاخره یک چیزی هست که انرژی هسته ای از  آن نتیجه می شود. فقط ری-استارت هم نمی تواند باشد. یک تسلسلی از ری-استارتها یحتمل داریم. البته بنده حقیر خیلی نمی خواهم بدانم. یحتمل همان ندانی بهتر است. مثل این است که خیلی بخواهی بپرسی که گرافیت در فرایند راکتورهای هسته ای به چه دردی می خورد. و بعد که فهمیدی بگو فرق گرافیت و آب سبک و آب سنگین مثلاً چیست و آخر سر همه اینها را که فهمیدی ببین اینها از لحاظ کمیت و کیفیت در مهندسی راکتورهای هسته ای چطور می شود. خوب، شما می بینید که همه اینها را اگر بخواهید یاد بگیرید دیگر رفته اید ماورای ریاضی-فیزیک و کاربرد آن مثلاً نظریه اعداد و بهتر است بروید سعی کنید در یک مجتمع راکتور هسته ای بلکه خودتان را جا بزنید و استخدام شوید. این هم خیلی خوب می شودها!!! و اما شاید این جمعه بیاید شاید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

یحتمل بتوان ادعا کرد که کمونیسم یک دغدغه ای برای کارگران و رفاه آنها دارد که آنها را دعوت به انقلاب بر علیه مترفین و اشرافیگری می کند و می گوید که این اتفاق در جوامع سرمایه داری قطعی است که اتفاق بیافتد از آنجایی که سیر تاریخی جوامع از کشاورزی و بازرگانی به صنعتی شدن و سرمایه داری منجر به ظلم به کارگران و مستضعفین و متمول شدن مستکبرین می شود. و اما اینکه تا چه حد به این آرمان در کمونیسم بشر دست پیدا می کند، جای سوال دارد. شما همین یک قلم را در نظر بگیرید که اگر این بنده حقیر مدعی شوم که باید چادر را خود تولید کرده و حتی آن را به اقصی نقاط عالم اسلامی و غیراسلامی (برای رواج اسلامی و پوشش حجاب) صادر نیز کنیم، بعضی یحتمل بفرمایند که مگر تو خوت یک قطبی یا از قطبی زاده شده ای که می خواهی حتی صدا و سیمای ما را هم سر تا پا چادری کنی؟ مسئله اینجا این است که ما در یک جاده یک طرفه ای قرار داریم وقتی پای ایمان و جان در میان است که نباید ایمان را فدای جان کرد و بلکه حق آن است که جان را باید فدای ایمان کرد. نکته مهم اینجا این است که ما برویم ببینیم احکام فقهی برای ما چیست؟ احکام تقلید، طهارت، نماز، روزه، حج، بیع، و ... تا اصلا شخص محصل بتواند تشخیص درست دهد که جان را چطور دارد فدای ایمانش می کند یا خیر کار دیگری دارد از او سر می زند. از این جمله مسائلی که در شور جوانی اتفاق می افتد این است که آنجایی که خیلیها دعوت به جبهه می شوند و بعضی ایمانشان قویتر است و می روند و بعضی یا ایمانشان ضعیفتر است یا به هر دلیل دیگری نمی روند، در میان هر دو اینها می بینیم روانشناسان و بلکه روانپزشکانی خیلی می توانند به کمک آنها بشتابند آنجا که دچار ضعف اعصاب و موجهای شدید انفجارها و شیمیایی و جانبازی و غیره می شوند. اینجا مسئله ظالم و ظلم پدیدار می شود و صد البته مظلوم حسین علیه السلام. و آنکه همه که امام حسین علیه السلام نیستند که با آن رشادت به کربلا برود و همه که حضرت علی علیه السلام نیستند که از نوجوانی و نجوانی در جبهه شمشیر بزند. و حتی همه که آن شور جوانی را ندارند که محصل شوند و به احکام فقهی بپردازند و در ضمن تلخیص المحصل را نیز یاد بگیرند و همت کنند تا در تسلسل قرآن و حدیث و حکمت و علم و فلسفه به کمال برسند. و بلکه زمین می خورند و لذا نیاز به روانشناس و روانپزشک خوب که این تسلسل در حسنات و خوبیهای قطع شده را اجازه ندهند که بالکل قطع شود و بلکه غیرقابل برگشت شده و به تسلسلی در بدیها و سیئات خدای ناکرده بیانجامد. هیهات منا الذله. (در ضمن، همه می دانند که تلخیص یعنی خلاصه کردن و مختصر کردن کلام ولی گفتم دوباره اینجا یادآور شوم یعین چه؟) و صد البته نیز بنده بنظرم می رسد که وقتی کسی به نمازش می پردازد و متوجه این مسئله می شود که ان الصلوه تنهی عن المنکر و الفحشاء، وقتی دید که نمازش به دلش نمی چسبد باید یک کاری بکند که بلکه به دلش بیشتر بچسبد و از آن حالت فشلی و تنبلی و رخوت و بلکه غفلت درآید. و این را خود شخص از همه بهتر یحتمل باید یاد بگیرد چه کند.
اگر اندازه سیئات و حسنات از حد و حدود خود که حالت برد-برد من خوبم تو خوبی دارد، خارج شود و تبدیل شود به رابطه ای بین ظالم و مظلوم، این مسئله تبدیل می شود به ظلم ظالم به خودش که حسناتش را نیز (اگر حسناتی هم داشته باشد) ضایع می کند که البته در عطر ماندگار بیان شد و بنده دارم سعی می کنم که نقل قول کنم. یک مسئله ای که هست این است که صفحات کتاب الاماالی با صفحات کتاب در لیب دات ای-شیعه ذات آی آر درست نمی خواند و کار را سخت و بلکه خراب می کند. امکان دسترسی به کتاب در کتابخانه های دیگر نیز نیست

خوب، زشتی و بدی یا همان حسنات و سیئات را شما نمی توانید به نیروهای ضعیف و قوی ریاضی-فیزیکی یا هندسه ناجابجایی نسبت دهید، می توانید؟ البته یحتمل شما می توانید یک ترابری داشته باشید که بفرمایید این ترابری یک اندازه خوب و منصفانه ای برای قیمتهایش قرار داده است. اما شما فرض بفرمایید که مجموعه حسنات حالا (شما نمی گویم چون خوب نیست و می گوییم) این بنده حقیر اندازه اش صفر است و انقریب که یک روزه ای را هم دم غروبی بشکند و از موهبت الهی روزه داری نیز مرحوم گردد و بهره نبرد و از آن طرف هم این حقیر می بیند که زشتیها و سیئاتش بر همه اعمال او غلبه کرده است و اندازه آن به سمت بی نهایت میل می کند. و از آن طرف هم افرادی را داریم صد در صد که همه حسنات اندر حسناتند طوری که اندازه سیئات آنها است که صفر است و اندازه حسناتشان به سمت بینهایت میل می کند. خوب، حالا این خیلی هم فرق می کند که ما بیائیم بگوییم کدام ضعیف است و کدام قوی است و حال آنکه قوی بر ضعیف می تواند غلبه کند (البته این مسئله در مدل استاندارد به این سادگیها هم نیست که بفرمایید نیروی قوی کواررکها را مثلاً در پروتون یا جاهای دیگر یم توانیم بشکنیم و کوراکها را از هم مجزا و جدا کنیم برای اینکه تحدید کوارکها شرایطی دارد که آنها را در نیروی قوی بخصوص غیر قابل رویت می فرمایند که می کند.) و اما به تقدیر، اگر زشتیها و سیئات را همه را در یک طرف جمع کنیم و خوبیها را در طرف دیگر اگز می توانستیم البته از هم اینها را تفکیک کنیم، بهتر آن بود که می توانستیم ضعفا را از خوبان و قویان را از بدان قرار می دادیم یا برعکس یا اینکه خیر نمی شود اینها را از هم تفکیک کرد و بقول معروف درهم می آیند. مسئله چیست؟ یعنی اگر قرار بود ما یک حالت من خوبم و تو خوبی داشتیم که حسنات و سیئات را بالغ هر کسی سبک سنگین می کرد و مورد بررسی قرار می داد طوری که مثلاً بنده تشخیص دهم که اینها و آنها هر دو خوبند، آیا آنوقت خود این حقیر بود که بده می شد؟ و بهتر آن بود که می گفتم که هر دو اینها و آنها بدند؟ یعنی هم قوی و هم ضعیف بد است؟ و آن وقت دیگر آیا اصلا می رفتم ببینم در مدل استاندارد نیروی ضعیف کدام است و نیروی قوی کدام است؟ مسئله این است که در عمل وقتی یک عزیزی خیلی خوب است، و یک بنده حقیری همچون من خیلی بد است، نمی آید مثل مرحوم آغاسی بفرماید ... اقا پیر شدیم دیگه نمی خوای بیای؟ به خوبا سر می زنی؟ اصلا هممون بد. هممون بد. به حق خوبا است، به خوبا سر می زنی مگه ما بدا دل نداریم. می خواستی ما رو خاطرخوات نکنی، قربونت بروم ندیده خاطرخواه کردی رفتی پشت پرده؟ یه نظر یه نظر، خوبیم بدیم پات نوشته شدیم آقا، بدبختیم بیچاره ایم درمونده ایم عشق تویی فقط... شاید این جمعه بیاید شاید... و بلکه می گوید نخیر. من روزه ام و روزه ام را هم نشکسته ام دم غروبی. برای اینکه می خواهد توبه کند و امروز این اشتباه را مرتکب شد و فردا دیگر از این کارها نکند. و لذا گناه و کار زشتش را بزبان نمی آورد ولی نزد خودش محاسبات توپولوژیهای قوی و ضعیف و آنالیز تابعی می کند. و از شیطان و اعمال زشتش هم نمی ترسد برای اینکه می فرمایند از لقمان پرسیدند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان. البته باز مسئله به این سادگی هم نیست و نزدیک شدن به خوبان برای بدان یک حالتی دارد که انگار از همه طرف سدش کرده اند، هم از جلو و هم از عقب و یک غل و زنجیری هم به گردنش انداخته اند که دیگر نمی تواند تکان بخورد و دست از پا خطا کند! البته آنهایی که معتقدند حسنات و زشتیها در ریاضی فیزیک و اصولاً در طبیعت به حساب نمی آید، بفرمایند که خوبترین خوبان است که ضعیف است یا قوی است یا بدترین بدان یا چگونه باید باشد اگر خوبترین خوبان قویترین هم نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فجهم. 

(حدثنا عده من محدثین عن...) قال قیس بن عاصم: وفدت مع جماعة من بنی تمیم إلى النبی (صلى الله علیه وآله) فدخلت وعنده الصلصال بن الدلهمس، فقلت: یا نبی الله، عظنا موعظة ننتفع بها، فإنا قوم نعمر فی البریة. فقال رسول الله (صلى الله علیه وآله): (یا قیس، إن مع العز ذلا، وإن مع الحیاة موتا، وإن مع الدنیا آخرة، وإن لکل شئ حسیبا، وعلى کل شئ رقیبا، وإن لکل حسنة ثوابا، ولکل سیئة عقابا، ولکل أجل کتابا، وإنه لا بد لک - یا قیس - من قرین یدفن معک وهو حی، وتدفن معه وأنت میت، فإن کان کریما أکرمک، وإن کان لئیما أسلمک، ثم لا یحشر إلا معک، ولا تبعث إلا معه، ولا تسأل إلا عنه، فلا تجعله إلا صالحا، فإنه إن صلح أنست به، وإن فسد لا تستوحش إلا منه، وهو فعلک. فقال: یا نبی الله، أحب أن یکون هذا الکلام فی أبیات من الشعر، نفخر به على من یلینا من العرب، وندخره. فأمر النبی (صلى الله علیه وآله) من یأتیه بحسان. قال: فأقبلت أفکر فیما أشبه هذه العظة من الشعر، فاستتب لی القول قبل مجئ حسان، فقلت: یا رسول الله، قد حضرتنی أبیات أحسبها توافق ما ترید. فقلت لقیس [1]: تخیر خلیطا من فعالک إنما * * قرین الفتى فی القبر ما کان یفعل ولا بد بعد الموت من أن تعده * * لیوم ینادى المرء فیه فیقبل فإن کنت مشغولا بشئ فلا تکن * * بغیر الذی یرضى به الله تشغل فلن یصحب الانسان من بعد موته * * ومن قبله إلا الذی کان یعمل ألا إنما الانسان ضیف لاهله * * یقیم قلیلا بینهم ثم یرحل (الامالی ص 50)

(عن عده من محدثین ...) عن ابن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): إن لله تبارک وتعالى ملکا یسمى سخائیل یأخذ البروات للمصلین عند کل صلاة من رب العالمین جل جلاله، فإذا أصبح المؤمنون وقاموا وتوضؤوا وصلوا صلاة الفجر، أخذ من الله عز وجل براءة لهم، مکتوب فیها: أنا الله الباقی، عبادی وإمائی فی حرزی جعلتکم، وفی حفظی، وتحت کنفی صیرتکم، وعزتی لا خذلتکم، وأنتم مغفور لکم ذنوبکم إلى الظهر. فإذا کان وقت الظهر فقاموا وتوضؤوا وصلوا، أخذ لهم من الله عزوجل البراءة الثانیة، مکتوب فیها: أنا الله القادر، عبادی وإمائی بدلت سیئاتکم حسنات، وغفرت لکم السیئات، وأحللتکم برضای عنکم دار الجلال. فإذا کان وقت العصر فقاموا وتوضؤوا وصلوا أخذ لهم من الله عزوجل البراءة الثالثة، مکتوب فیها أنا الله الجلیل، جل ذکری وعظم سلطانی، عبیدی وإمائی حرمت أبدانکم على النار، وأسکنتکم مساکن الابرار، ودفعت عنکم برحمتی شر الاشرار. فإذا کان وقت المغرب فقاموا وتوضؤوا وصلوا، أخذ لهم من الله عزوجل البراءة الرابعة، مکتوب فیها: أنا الله الجبار الکبیر المتعال، عبیدی وإمائی صعد ملائکتی من عندکم با لرضا، وحق علی أن أرضیکم وأعطیکم یوم القیامة منیتکم. فإذا کان وقت العشاء فقاموا وتوضؤوا وصلوا، أخذ لهم من الله عزوجل البراءة الخامسة، مکتوب فیها: إنی أنا الله لا إله غیری، ولا رب سوای، عبادی وإمائی فی بیوتکم تطهرتم، وإلى بیوتی مشیتم، وفی ذکری خضتم، وحقی عرفتم، وفرائضی أدیتم، أشهدک یا سخائیل وسائر ملائکتی أنی قد رضیت عنهم. قال: فینادی سخائیل بثلاث أصوات کل لیلة بعد صلاة العشاة: یا ملائکة الله، إن الله تبارک وتعالى قد غفر للمصلین الموحدین. فلا یبقى ملک فی السماوات السبع إلا استغفر للمصلین، ودعا لهم بالمداومة على ذلک، فمن رزق صلاة اللیل من عبد أو أمة، قام لله عزوجل مخلصا، فتوضأ وضوءا سابغا، وصلى لله عزوجل بنیة صادقة وقلب سلیم وبدن خاشع وعین دامعة، جعل الله تبارک وتعالى خلفه تسعة صفوف من الملائکة، فی کل صف ما لا یحصی عددهم إلا الله تبارک وتعالى، أحد طرفی کل صف بالمشرق والآخر بالمغرب. قال: فإذا فرغ کتب له بعددهم درجات. قال منصور: کان الربیع بن بدر إذا حدث بهذا الحدیث یقول: أین أنت - یا غافل - عن هذا الکرم؟ وأین أنت عن قیام هذا اللیل؟ وعن جزیل هذا الثواب، وعن هذه الکرامة (الامالی شیخ صدوق ص 124 در کتابخانه لیب دات ایشیعه دات آی آر)

مسئله اینتگرال گیری این است که یحتمل مثلاً شما یک فضای اوپراتوری داشته باشید روی توابعی حقیقی یا مختلط از فضاهای تانژانت (کوتانژانت یا تانسوری) یک خمینه ای که باید کلافی از این فضاهای پیچ در پیچ اوپراتوری روی فضاهای هیلبرتی را حساب کرده و انتگرالگیری نمایید حتی بدون اینکه بدانید خود خمینه کدام است و مسئله را دارید بطور محلی بررسی می کنید ببینید چه می شود و بعد بلکه کوهمولوژی دوره ای مربوطه خمینه ها یا برگبندیها و ... را نیز بتوانید حساب کنید. یعنی در سه تایی طیفی (A, H, D) شما، متریکی که بر حسب D (نظیر اوپراتور دیرک) است به شما اندازه انتگرالگیری را باید بدهید؟ غیر از این است؟ و لذا اگر اینطور است، پس می توانید اینطوری انتگرالگیری کنید.

یحتمل مسئله اینجا این است که در منزلت عقل در هندسه معرفت دینی باید هندسه ناجابجایی را که می توان روی حسنات و سیئات انتگرالگیری کرد را محاسبه کرد و سبک سنگین نمود. و باز این برمی گردد به اینکه از چه نوع انتگرالی می خواهید اینجا استفاده کنید چرا که انتگرالهای ریمانی و لبگ  و اندازه های نظیر آنها یحتمل جواب نمی دهند. یعنی فرض بفرمایید که در یک سلسله از تسلسلهایی از حسنات و سیئات کسی افتاده است و از گهواره تا گور ادامه دارد. و قرار است که اینها اندازه گرفته شوند و انتگرالگیری شوند و جان هم می تواند فدای ایمان شود و ایمان هم جایز نیست که فدای جان شود. و همه احکام فقهی و دینی مثل احکام تقلید و طهارت و نماز و روزه و حج و ... نیز در عمل کردن به آنها نیز در نیل به حسنات و بازداری سیئات دخیل است. و اما مسئله این هم هست که سلسله مراتبی که حسنات و سیئات هر کسی، او را به چه هدف و انگیزه ای می خواهد هدایت کند که آیا او در این راه می تواند به مطلوب خود دست یابد و از خوبان شود یا اینکه مجبور است از ارزشهای خود عقبنشینی کرده و به سیئات خود درافتد؟ ایا می تواند امر به معروف و نهی از منکر هم کند و دعوت او پذیرفته هم شود؟ یا می تواد به امر به معروف و نهی از منکر دیگران را نیز پاسخ دهد و با کسانی که امر به منکر و نهی از معروف می کنند نیز وارد میدان شود و خلاصه جهاد اکبر کند. ایا می تواند چنین کند؟ و لذا راه انتگرالگیری صحیح روی هندسه های ناجابجایی را نیز درست یاد بگیرد و .... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِکَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۱۶۸﴾ سوره الاعراف

البته بنده در الامالی شیخ صدوق هنوز آن حدیثی را که پیدا کرده بودم نتوانستم دوباره پیدا کنم.    

وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ ﴿۱۱۴﴾ سوره هود

آیه ای که . در نظر قبل گفت نیز از سوره فرقان سوره 25 است.

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿۷۰﴾

من این یک بیت سعدی با تو ای خواننده می گویم،

مگر گیری قلم در دست و دفترها بیارایی


"به زیورها بیارایند مردم گلعذاران را،

(تو شاخ گل چنان زیبا) که زیورها بیارایی"


تو هم خود شهریارا گوهر آرایی و گوهرسنج،

بهر گنجت گذار افتاد گوهرها بیارایی


می فرمایند اینکه کسی بعد از اینکه کسب حسنات کرد، به سیئات خود بپردازد مثل این است که کسی همه روز را روزه بگیرد و بعد نزدیک غروب بخواهد روزه اش را بشکند. یعنی این همه زحمت کشیده است و روزه گرفته است و حالا دوام نمی آورد و روزه را می شکند. و کسی که همه عمر تلاش کرده تا حسنات انجام دهد و در آخر عمر سیئات و کارهای زشتش بر او غلبه می کند نیز مانند همین کسی است که روزه اش را غروب نشده می شکند. البته اینجا چند مطلب هست و یکی اینکه کسی باید آن مزه روزه گرفتن زیر دندانش رفته باشد و با روزه داری مثل حضرت عبدالعظیم حسنی که می فرمایند روزها را روزه می داشته و شبها را به نماز و دعا می پرداخته انس بگیرد تا بفهمد روزه داری واقعی یعنی چه تا خود را اسیر هواها و هوسهای خودش نکند و آخروقتی روزه اش را بشکند. مطلب دیگر اینکه اگر کسی سلامت روح و روان و بدن خود را نتواند یا اصلا نشناسد و با روح و روان و بلکه بدن خود نیز انس نداشته باشد یحتمل روزه از همان اول وقتش هم برای او مضر باشد و چه رسد به اینکه نزدیک غروب هم بخواهد روزه را بشکند چه بهتر. او از اول نباید روزه می گرفته چرا که سلامتش به خطر می افتد. این نوع روزه داری مثل توهمات یک سلطان ظالم جائری می شود نسبت به روح و روان خود که می خواهد در مدح خود بگوید ولی نمی داند چه بگوید و کار را به خود مشکل می کند. از آن طرف اگر در مدح امام رضا می خواست بگوید یا در محضر امام رضا می خواست در مدح امام حسین بگوید و روزه اش را هم نمی توانست بگیرد و باید روزه را می شکست، یحتمل صواب روزه را هم برده است و هم شعرش را به زیبایی گفته است. ملامتگوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد، در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی. البته بنده در تبدیل سیئات به حسنات و حسنات به سیئات حدیثی را از امالی فکر کردم که آورده ام که حالا می بینم غیبش زده است. این است که یحتمل بهتر است همانطور که در نظر هم داشتم کمتر بعد از این پرگویی کنم. و لذا، علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را، که به ما سوا فکندی همه سایه هما را. ... نه بشر توانمش خواند نه خدا توانمش گفت، متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را.


و در ضمن، اگر ما از روزنامه ها بدون آبونمان استفاده کنیم آیا شما باید ضامن شوید که چرا؟ یحتمل بطور کلی آبونمان پرداخت می شود و این حقیر هم شامل آبونمان کلی شده ام! بیبن می توانی یک کاری کنی روزنامه ها و مجلات ما را هم آبونمانش را قطع کنی؟ آدم که هر چیزی را زیر سوال نمی برد.
حرکت بین خوف و رجا از دیدگاه تقوای الهی و زدودن آلودگیهای قلبی را یحتمل می توان در رابطه با زدودن آلودگیهای قلبی درونی که اجر دنیوی و اخروی نیز دارند حساب کرد و همینطور هم در رابطه با چند-سپهری که آیا این چند-سپهری خود نیز مشتمل بر زدودن آلودگیها از قلبی است که باز اجر دنیوی و اخروی نیز دارد که در صورت ورود این آلودگیها به قلب درونی هر کسی نیز یحتمل دچار اختلالات و مشکلات و گناهانی شود. و بعد سوال این است که  قلب پاک یا حتی آلوده هر انسانی چه ربطی به قلب مقدس حضرت ولی عصر دارد؟ و در صورت آلودگیهای قلبی، تکلیف هر انسانی برای زدودن این آلودگیها چیست؟

ابعاد حقیقی ماتریسهای یگانی (خاص) مختلط 2x2 و 3X3 دیگر چیزی نیست که بخواهی تخمین بزنی. حال شاید اشتباه کنی ولی لااقل جرات دادشه باش بگو اینقدر است. برای دو در دوها، 8 تا متغیر حقیقی داری که در چهار معادله (پنج تا اگر یگانی خاص باشد) باید صدق کنند. و لذا می شود بعدهای سه یا چهار. و اگر سه در سه باشد، می شود 8 الی 9 تا بسته به اینکه بترتیب یگانی خاص باشد یا یگانی. و در ضمن هم، بنده همینطوری مانده ام که چطور بعضی نمی دانند که بالاخره بخواهی از یک روزنامه ای استفاده کنی، تا یک حدی می شود آن را بدون آبونمان استفاده کرد چرا که برای مدتی مثل 10-15 روز به عنوان تبلیغات به کاربران ارائه می دهد. و بعد از آن باید آبونمان شد. مسئله فقط فیلتر نیست. مسئله آبونمان هم هست.

یکی از اعمال زشتی که اینجا اتفاق می افتد در رابطه با چرخش قلمی است که نویسنده می خواهد به نفع خود استفاده کند و مرتکب گناه می شود و آلت دست شیطان می شود. البته اینجا فرض بفرمایید که یک واپاشی ضعیفی را دارید و این واپاشی برای شما با آزمایشاتی که انجام داده اید مسلم شده است. ولی ماهیت نیروی قوی را هنوز درنیافته اید. یک وقت هست که یک واپاشی ضعیفی از این باب است که یک جزئی است از کلی که خود شامل نیروی قوی نیز هست. و اما یک وقت هست که شما نیروی ضعیف را ایزوله و جدا کرده اید و می توانید آن را جداگانه مورد بررسی قرار دهید. معمولاً مسائلی که در طبیعت اتفاق می افتد از این نوع نیست که مثلاً بتوانید نیروی گرانش را از دیگر نیروها جدا کرده و جداگانه مورد بررسی قرار دهید.  اینجا دو مسئله اتفاق می افتد. یکی اینکه یک وقت هست که مستکبران به مستضعفین می گویند ما اگر می دانستیم خودمان چه باید بکنیم مثل شما گرفتار نمی شدیم، و یک وقت دیگر هست که مستضعفین اند که بر مستکبران غلبه یافته اند و به آنها می گویند دیدید که نمی دانسیتد دارید چه می کنید و حال آنکه ما بهتر از شما می دانستیم. البته اینجا بین نیروی قوی و ضعیف می بینیم که تفاوتهایی هست که گروه تقارن نیروی ضعیف ماتریسهای یگانی 2 در 2 است و نیوری قوی ماتریسهای یگانی 3 در 3 است و لذا بعد یکی یحتمل هفت است و بعد دیگری 17 است یا آیا اولی 5 است و دیگری 11 است چرا که هر چند ماتریسهای یگانی متقارن نیستند ولی ترانسپوز مزدوج آنها برابر وارونش نیز هست و لذا یک اعدادی است بین 5-7 و 11-17؟ بگذریم، مسئله این است که در رابطه با عمل صالح و ایمان باید در نظر داشت که درست است که ایمان را نمی توان فدای جان کرد و بلکه جان است که باید فدای ایمان شود و همینطور هم عمل صالح است که باید جایگزین عمل زشت واقع شود و اینها اجر دنیوی و اخروی دارند و می توان در تسلسل افتاد در عمل صالح و ایمان، و اما دسترسی و نزدیک شدن به بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین یحتمل چیز دیگری است که لیس کمثله شی که مثالهایش را در خود وقوع واقعه الغدیر و وجود مبارک حضرت امیرالمومنین علیه السلام مشاهده می کنیم.

دیشب در عطر ماندگار یک سخنی را مقام معظم رهبری بیان فرمودند که اصل آن را پیدا نکردم، ولی مربوط بود به توبه کردن  از دست ندادن فرصت برای تبدیل عمل سیئه و گناه به عمل صالح از حدیثی در امالی. برداشت این حقیر چنین بود: وقتی کسی سهواً عمل زشت و گناهی از او سر زند،  او باید در صدد برآید که با اعمال صالحش عمل زشت خود را بپوشاند. و اما وقتی کسی به عمد گناهی را مرتکب شود، و وقتی کسی می داند که عمل زشتی را انجام داده است و عمداً آن را تکرار می کند، یک وقتی دیدید عمل زشتش و گناهش برای او خدای ناکرده خوب هم جلوه کند و شیطان هم صد چندان اعمال زشت و گناهانش را برای او خوب جلوه دهد و دیگر در گردابی از گناهانش غرق شود، و دیگر این فرصت را نیز نیابد که از اعمال سیئه اش و گناهانش توبه کرده و با اعمال صالح آنها را جبران کند. یک چنین مسئله ای خیلی راحت می تواند در ریاضی یا فیزیک یا ریاضی-فیزیک یا حتی شعر اتفاق بیافتد که در مدح یک سلطانی ظالمی و جائری شعر بگوید یا از محضر قدسی الهی الهام بگیرد و در ریاضی فیزیکش خود را غرق کند و حال آنکه یک سر سوزن بنظرش نرسد که باید توبه نیز بکند و با اعمال صالحش جبران اعمال زشتش را پوشش دهد و بلکه در اعمال زشتش غرق می شود. یعنی این یک چیزی است که کسی می خواهد به ایمان و عمل صالح برسد و نرسیده به گناه می افتد و ااعمال صالحش خود به خود واپاشی می کنند، و حال آنکه یک چیز دیگری است که کسی بخواهد از اول عمل زشت و گناه انجام دهد و ایمان هم نداشته باشد که چنین کاری را نکن و زشت است و عمل صالح جای این کارها انجام ده. و لذا می افتد در یک سلسله تسلسلهایی که توبه پذیر نیست و گناه اندر گناه است و حالا بلکه یکی دو تا عمل صالح هم آن وسطها بلکه باشد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدایا از گناهان ما بگذر. خدایا ما را به راه راست هدایت فرما. خدایا تقوای الهی و ترس از خدا نصیب ما فرما. آمین یا رب العالمین.

داشتم فکر می کردم که در این میان چند-سپهرهای همولوژیک و توپولوژیک و مولتیورس، شما چطور مدل استاندارد فیزیک بعلاوه کمی تا حدی ابرتقارن و بعلاوه گرانش را لحاظ می کنید. یعنی میان اینکه خورشید و زمین و احیاناً ماه را نیز با هم اشتباه کنید و متوجه نشوید که میان ماه من تا ماه گردون، از زمین تا ماه است فاصله شان. بخصوص مسئله وقتی از منظومه شمسی یا مسئله سه جسم نجومی زمین خورشید ماه به نیروهای الکترومغناطیسم، ضعیف، قوی و گرانش بطور محلی روی زمین تنزل یافت، دیگر جایی برای اشتباه خورشید و ماه یا خورشید و زمین باقی نمی گذارد، غیر از این است؟ اما یک مدل شکست ابرتقارنی هیگزی وجود دارد که احیاناً بسیار بدیهی و در عین حال آموزنده نیز هست و آن را باور نمی کنید که خود واقعه الغدیر باشد! این مسئله خیلی عظیمی است که وقتی خط امامت از پیامبر اعظم می خواهد به حضرت علی منتقل شود، گویی یک ابرتقارنی اتفاق می افتد که گویی معلوم نیست که خورشید کدام است و زمین و ماه کدام و یک شکست ابرتقارنی واقع می شود و از اینجا آیا می توانید مدل استاندارد بعلاوه ابرتقارن بعلاوه گرانش را  در نظریه حمیدی-مجیدی نتیجه بگیرید؟!!! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین.

ببخشید، فضولی است، ولی نگفتی نامزدت با وجود این همه قطارها هر 15 دقیقه تا صبح خوابش برد؟ بالاخره این یکی نامزدیتان هم بخیر گذشت؟ یا ...؟ همین فیلم از روی اتاق گرفتن توی متل ساختن و تو سینما نشان دادن و توی ذرات بنیادی دنبالش گشتن که کدام نظریه می شود که نشد کار. بالاخره آخرش چی؟!!! تکلیف چیست؟ گره کار چطوری باز می شود؟ مسئله را از لحاظ ناورداهای گره ای چطور نگاه می کنید که اگر چهار تا گره به آن اضافه شد یا چهار تا گره از آن کم شد، تکلیف چه می شود؟

Merci یعنی مرسی. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین. رمضان مبارک.

معمولاً شما در مورد مسائلی از قبیل اتاقهای هتلها و امثالهم باید خیلی دقیق و مواظب باشد، دلیلش را یحتمل نمی توان در جمله ای از کتابی راجع به نظریه ذرات ابتدایی جستجو کرد. ولی یحتمل آن مسئله اینجا نیز راه گشا باشد که گاهی اوقات هست که شما دارید مسئله ای را از لحاظ نظریه ذرات بنیادی و کنش و واکنش آنها بررسی می کنید و می بینید که یک فیلمی هم در این مورد بیرون آمد. ولی گاهی اوقات هم هست که دارید یک فیلیم را می بینید و بعد متوجه می شوید که نظریه ذراتی بنیادی که دارید مطالعه می فرمایید را از روی همان فیلمی که دیده اید ساخته اند. مثلاً ممکن است با نامزدتان دارید می روید سفر و هر جا می روید هتل دنبال اتاق، می فرمایند که اتاق خالی نداریم. و تنها یک متلی را پیدا می کنید که از کنارش غافلید که یک خط آهنی می گذرد که هر 15 دقیقه یک بار یک قطار باری رد خواهد شد. این است که اتاق را که گرفتید و تا چشمتان را هم گذاشتید، تازه می فهمید چه دسته گلی به آب داده اید و وقتی به مقصد رسیدید، تازه متوجه می شوید که یک فیلمی هم از روی این اتاق گرفتن در متلتان و اینکه یک قطاری هر 15 دقیقه از کنارش رد می شود نیز ساخته اند و چقدر هم هنرمندانه فیلمش را ساخته اند. حالا اگر نظریه ذرات شما خیلی خوب نباشد، یحتمل متوجه مطلب نشوید و یحتمل هم اینها همه یک سری اتفاقات نامربوطی بوده اند که هیچ ربطی به هم ندارند و یحتمل از آن طرف هم اگر یک سپهر مولتیورسی حساب کنید که بتوان آنها را به هم جراحی کرد، بلکه همه سپهرها به هم ربط دارند و بلکه همه ذرات چندسپهری هم به هم ربط داشته باشند. بسته به دیدگاههای مختلف است که به مسئله ای خاص از دیدگاه های مختلف شرعی چطور می نگرید و دیدگاه های غیر شرعی را نیز چطور از دیدگاه های شرعی می توان از لحاظات فقهی مورد بررسی قرار داد. یعنی درخت تو گر بار دانش بگیرد، بزیر آوری چرخ نیلوفری را.

شما مبنای محاسباتتان را نقاط خاص بتنهایی قرار ندهید، ممکن است که باید یک همسایگی را در روی سپهر توپولوژیک خود در نظر بگیرید و نه فقط یک نقطه یا یک دنباله ای از همسایگیها که به یک نقطه ای میل کنند. گاهی اوقات حتی باید چندین همسایگی را در نظر آورید. همینطور هم شما محاسبه نکنید که چرا فردی سبیل دارد یا ندارد. و چرا دیگری حجابش را درست رعایت می کند یا نمی کند. مسئله حیا و غیرت است. می خواهد نیویورک باشد یا تهران باشد. فرقی ندارد. عفت و حیا و غیرت همه جا عفت و حیا و غیرت است. البته شما سعی هم نکنید که چرا چادر بهترین نوع حجاب است را در نیویورک هم ثابت کنید همانطور که بخواهید سبیل چارلی چاپلین را که دیگر از مد افتاده است را هم ثابت کنید و این در صورتی است که چارلی چاپلین هم به دخترش نصیحت کرده همانطور که همه می دانند که پدرت از سبیل چارلی چاپلینی استفاده می کرده است برای اینکه تو هم حجابت را درست حفظ کنی و بلکه یک روز متوجه شوی که چادر بهترین نوع حجاب است. حالا دیگر خود دانی. می خواهی در نیویورک باش و می خواهی در تهران یا غیر آن. و راستش را بخواهید داشتم فکر می کردم که این مسئله از لحاظ ترابری چه حسابی پیدا خواهد کرد اگر بخواهد چادر به هم عالم به عنوان بهترین جچاب بفروشید. پارچه اش را باید ساخت و تبلیغاتش چطور می شود و مد روزش چطور است و ترابری اش چگونه است و از همه مهمتر مسئله از لحاظ ریاضی و نظریه اندازه و انحناهای ریچی و ریمانی چطور می شوند. اینها را باید دقیقاً بررسی کنیم.

راستش بنده آنقدر درگیر مسائل سپهری همولوژیک و چندسپهری شدم که در مورد ماه عسل با نامزد خود در نیویورک یادم رفت بگویم که سبیل چارلی چاپلینی خود را که گذاشتم، همه فکرهای دیگری راجع به سبیلم کردند و فکر کردند که این سبیل از آن سبیلهای چارلی چاپلینی که نیست که هیچ بلکه از سبیلهای دیگری است که در قرن بیستم و نه قرن بیست و یکم بیشتر مرسوم بوده است. و حالا بنده حقیر اسمش را نمی آورم که این از کدام سبیلها است. و لذا بعضی از هتلداران نیز فقط گفتند که اتاق خالی نداریم، و بلکه گفتند که ما نه تنها اتاق خالی نداریم و بلکه در قرن بیست و یک هم هست که داریم زندگی می کنیم و نه قرن بیست. و همین شد که هر کسی یک چیز دیگری هم گفت و ما هم که فکر می کردیم سبیل چارلی چاپلینی خودمان خیلی هم خوب است و خیلی هم نامزدمان از این سبیلمان تعریف می کرد، نگو این سبیلها را اینجا چور دیگری برداشت می کنند. و ما شده ایم تابلو که چرا سبیل اینجوری داری و مثلاً چرا سبیل دوبلاسی به آن خوبی نگذاشته ای یا سبیل چخماخی یا حتی ریش و سبیل پورفسوری. البته یک  مسئله دیگری هم که یادم رفت این است که ما می خواستیم ببینیم فضاهای تانژانت در سپهرهای همولوژیک در نقطه مقابل زینت که در تاریکی شب می افتد چه خواصی می توانند داشته باشند تا وقتی که اولین شعاع فجر بتابد و لذا دعای سحر را بهتر بتوان قبل از فجر خواند و تا فجر انتظار کشید. حالا در فضاهای تانژانت نباشد، کوتانژانت باشد یا فضاهای تانسوری دیگری داشته باشیم. اینها را می توان در همین مولتیورسها و چندسپهریها بیشتر مورد بحث قرار داد. و لذا باید دید سپهرهای همولوژیک همراه با نقاطی که مارکدار شده اند را چطور می توان بررسی کرد که در این نقاط شما می توانید تصمیم بگیرید تکینگیهایی رخ داده اند یا از این نقطه به بعد شرق است و قبل از آن غرب است چرا که طلوع فجر از این نقطه آغاز و غروب خورشید در این نقطه بوقوع می پیوندد در این سپهر همولوژیک. البته اگر مسئله را از لحاظ توپولوژیک و سیملکسی بررسی کنیم، همانطور که گفته شد شما نه می توانید فرق غرب و شرق را لحاظ کنید و نه اینکه نقاط را آنطور که گفتیم حساب آورید مگر اینکه از لحاظ هندسی نوعی تکینگی برای سپهر ما وجود داشته باشد که این تکینگی باعث شود فضای تانژانت شکل نگیرد. مثلاً نقطه زینت اگر وسط آب دریا و اقیانوس افتاد، یا سر قله یک کوهی افتاد، اینجا باید چه کرد؟ آیا می شود تکینگی را برطرف کرد و فرق بین سپهر همولوژیک و توپولوژیک و سپهر هندسی را برطرف نمود؟ اینها چطور می شود؟ خورشید و زمین را که همه می دانند یعنی چه؟! 

سپهر همولوژیک را یادتان هست؟ همانطور که گفتیم سپهر را اگر به کره ترجمه کنیم، آنگاه سپهر همولوژیک و توپولوژیک را حساب کردن لطف خود را دارند. یعنی فرض بفرمایید که سپهر زمینی را دارید که سپهر خورشیدی دارد بر آن می تابد و سپهر ماه هم که همانطور که می دانید انقریب است که از ماه رجب خارج و به ماه رمضان وارد شویم! خوب، مسئله اینجا حکمت الهی است و اینکه چه فرقی است بین سپهر زمینی و قمری و خورشیدی و حتی قمر مصنوعی. التفات بفرمایید که بعضی دیگر اشکال می فرمایند که مثلاً آچون  می فرمایند که باید بر صراط مستقیم است که حرکت کرد و ملاصدرا نیز حرکت در جوهر دارد و لذا این باعث خواهد شد که دیگر ما از هندسه اقلیدسی نتوانیم خارج شده و به هندسه های دیفرانسیل و هندسه ریمانی دست یابیم، و چه رسد به چندجهانی بودن که دیگر هیچ. خوب، حالا اینها را کاری نداریم که صراط مستقیم این است که بر راه راست برویم با بر راه استقامت و آیا تعابیر دیگری بر این مسئله نیز هست یا نه. مثلاً معنی مسئله چیست که اگر حالا واشنگتن پست را فیلترشده یافتید، و اگر دیدید حالا نیویورک تایمز در دسترس است، و لذا نیویورک تایمز را استفاده کنید و به هُم پیج (home page) خود  بیافزایید. حالا واشنگتن پست نباشد، نیویورک تایمز باشد. فرقش چیست؟ البته اگر شما خاطره بدی از نیویورک داشته باشید چون مثلاً وقتی با نامزدتان رفتید آنجا و ده تا هتل رفتید اتاق بگیرید بهتان ندادند ولی در واشنگتن رفتید موزه اسمیتسونین و کتابخانه کنگره آمریکا و دیگر مراکز فرهنگی، یحتمل واشنگتن پست بیشتر به دلتان بچسبد. و پیش خود می گفتید ای کاش نیویورک تایمز را فیلتر می کردند و نه واشنگتن پست را هر چند که برای هر دو پیام پیوندها می آید و یادآوری می کند که مواظب باش پیوندهایت را از دست ندهی. وانگهی تئاترهای نیویورک هم خیلی معروفند ولی همه آنها هم خوب نیستند و می توانند خاطرات بدتر را برای شما بجا بگذارند و در هندسه مغزتان همه چیز یک حالت ناجابجایی پیدا کند وقتی اسم نیویورک تایمز حتی بگوشتان می خورد مخصوصاً که برای ماه عسل رفته باشید نیویورک با نامزدتان و او ببیند هر جا می روید هتلها اتاق به شما نمی دهند و شما به نامزدتان بفرمایید که چطور است من سبیل چارلی چاپلینی بگذارم و تو هم بجای مانتو روسری چادرت را سر کنی و ببینیم بلک آنوقت به ما مثلاً رفتیم هتل هایت یا هتل اینترکنتینانتال، آن وقت در ماشین را برایمان باز کنند و اتاق پنت هاوس هتل را به ما بدهند و بفرمایند که خوش آمدید. خوش آمدید. چرا اینقدر دیر کردید، کجا بودید. و نامزدتان هم موافقت کند و آخرش چی؟ با تیپو از هتل بیرونتان کنند و مجبور شوید به نظاره بنشینید ببینید نامزدیتان با نامزدتان که برای ماه عسل رفته بوده اید نیویورک، همان نامزدیتان هم بهم بخورد. التفات می فرمایید؟ و یک وقت هست که می خواهید ببینید که از سپهر همولوژیک خورشیدی به سپهر همولوژیک زمینی چطور نور می تابد و لذا می خواهید محاسبه کنید که سر ظهر نوری که از سپهر خورشید بر زمین می تابد نقطه مقابلش بر روی کره (یعنی همان سپهر) زمین چطور می شود؟ یعنی شعاعی که نور را بر زمین می تابد از کدام نقطه در نقطه مقابل روی زمین می زند بیرون که آن را در اصطلاح ستاره شناسی نقطه زینت (zenith) می نامند و ما هم در کتب هیئت و کتب دیگر نمی گردیم ببینمی این زینت به فارسی چه می شود. و همان زینت می نامیمش. خوب، اینجا دو مسئله فقط پیش نمی آید که بفرمایید آیا در این نقطه ما یک نکینگی نداشته باشیم که ندانیم فضای تانژانت سپهریمان در این نقطه چطور می شود چرا که می دانید که اگر تکینگی بدجوری داشته باشیم یحتمل معنی ندارد بپرسیم فضای تانژانتمان پس چی خواهد شد. از طرفی سوال دیگر این است که از آنجایی که سپهرهایمان توپولوژیک و حتی همولوژیک هستند و بخواهیم آنها را به هم جراحی کنیم، یک وقتی حساب نکنیم که حال که این سپهرها توپولوژیکند و ما هم که حداکثر می خواهیم مسئله را تا هندسی شدن بیشتر پیش نبریم و کاری نداریم کدام خورشید است و کدام زمین است و کدام ماه است. و لذا چطور است بیائیم جاهای اینها را با هم عوض کنیم و حساب کنیم که خورشید نیست و زمین است که دارد بر ماه و خورشید نور می تاباند. حالا هر چقدر هم بگوییم که کرم شب تاب کجا و خورشید کجا؟ کاری نداری. و از طرفی نیز از آنجایی که سپهر ما دچار چند سپهری است و چندین خورشید و چندین ماه داریم، یک وقت دیدید هر خمینه و چندگونایی را که یافتید با خورشید و ماه و زمین اشتباهش بگیرید که حالا هر کدام هم هر کدام بود، بود. فرقش چیست؟ البته اینجا فرق اینها مثل فرق واشنگتن پست و نیویورک تایمز و نامزدی این حقیر و ماه عسل رفتنم نیست که بگویم خاطرات بدی دارم. یعنی شما می خواهید وارد یک سپهر همولوژیکی شوید که یک سیملکسی است. و یکی دو تا سیملکس دیگری را نیز بدان می افزایید و هنوز یک سپهر همولوژیکی دارید. مسئله این است که کدام است که دارد بر دیگری نور می تابد از لحاظ فیزیکی و وقتی از چاه ریاضیات و همولوژی  و توپولوژی و  هندسه جبری و هندسه دیفرانسیل و هندسه ریمانی  درآمدید و وارد دنیای فیزیکی شدید. نکند خورشید دارد بر زمین نور می تابد و اشتباه کنید که خیر. خورشید است که از نور زمین دارد مستفیض می شود و دچار یک اشتباهی شوید که دیگر جبران ناپذیر است؟ البته اگر کسی حکمت الهی و فلسفه بداند و یادش باشد که چون علم را در یک سپهر همولوژیک چندجهانی بکار بستیم، معنی اش این نیست که اگر از یک جهانی به جهانی دیگر رفتیم و لذا سیاره ای نیز می تواند در آن جهان بر ستاره ای نور بتابد هر چند که نوری ضعیف داشته باشد. و السلام نامه تمام. البته اگر شما روزنامه دیگری سوای واشنگتن پست و نیویورک تایمز داشته باشید که همه این روزنامه ها را بتوانید با هم مقایسه کنید، یحتمل متوجه شوید که هیچ کدام بر هیچ کدام نوری که نمی تابند  بلکه از نور چشم شما نیز مدام دارد کم می شود اگر نوری برایش باقی گذاشته باشید که راه خود و صراط مستقیم را نیز با آن بیابید، و بعد از این بلکه بتوانید سراغ مقالات پیتر اوزسوات و زلتان ژابو بروید و ببینید اینها از لحاظ چند سپهری چطور با نظریه زایبرگ-ویتن مقایسه می کنند و لذا ترجمانی برای نظریات حمیدی-مجیدی خود بیابید. این درست است که علم اگر علم  و فلسفه و حکمت و بلکه حکمت الهی است و لذا به ابتذال نیافتاده است که آن وقت هر جا به کار بسته شود، حکمت الهی است که به ریاضی و فیزیک و شیمی کاربردی شده است. و الا که اگر ابتذال را کسی بخواهد به جای علم جا بزند تا جایی که نفهمد خورشید است که بر زمین دارد می تابد یا زمین است که بر خورشید نور می تابد، کارش از لحاظ علمی بدجوری گیر کرده است. یعنی رفته است در یک سپهر همولوژیکی و می خواهد عرض اندام علمی کند که همه خودشان می دانند که علمشان به ابتذال کشیده شده است و مطاعش خریداری ندارد. باز یعنی اینکه یک وقت هست که شما دارید رمبل استرلاب می اندازید برای اینکه از علم هیئت سر در بیاورید، ولی یک وقت هست که برای علم ستاره شناسی هم رمبل و استرلاب کاربرد دارد ولی شما بلد نیستید با اینها کار کنید چرا که از دور خارج شده اند و یک وقت هست که نمی دانید اصولاً علوم هیئت و ستاره شناسی چه ربطی به هم دارند در دنیای چندسپهری چرا که هر سپهری دارد ساز خود کوک می کند. و شما می فرمایید نمی شود ساز کوک کنی. از این حرفها نداریم!!! لا اله الا الله.  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

توجه بفرمایید که اگر روی عبارت زیر ایننجا یا در نظر بالا

سوره مبارکه الرعد آیه ۱۱ 

کلیک کنید به سایت مربوطه حضرت آیت الله امام خامنه ای وصل می شوید.

بعضی یحتمل اشکال کنند ما که دیگر در زمان سقراط و افلاطون و ارسطو و یونان باستان نیستیم که یک نفر بتواند بر همه مسائل عالم ریاضی و فلسفه و پزشکی و امثالهم مسلط شود و در عین حال عالم ربانی نیز باشد! ما مولتیورس داریم، کیهانشناسی که ما در حال بررسی هستیم چندجهانی است همانطور که یحتمل در جهان چندین نوع حکومتها بر چندین اجتماعات و کشورها حاکمند. نباید حتماً یک بنده خدایی را پیدا کرد که بر همه امور عالم مسلط باشد، می شود؟ دیگر زمان منجی  و منجیگری گذشته است! اما اینجا مسئله این است که وقتی ما سعی می کنیم یک هندسه سازی را بر عالم اعمال کنیم و کاری نداریم تا چه حدی می توانیم این کار را انجام دهیم. در همان مسائل نظری که می خواهیم این کار را انجام دهیم، وقتی ما می خواهیم به یک کیهاننشاسی چندجهانی مولتیورسی نیز دست یابیم، وقتی ما می خواهیم یک نظریه توپولوژیکی ارائه دهیم، آیا اینها فقط در اجسام است گازها و مایعات و جامدات است که کار می کند یا همینطوری مراتب را طی می کند و خواهی نخواهی می رسد به خمینه هایی که بر انسانها نیز این هندسه و بلکه کیهانشناسی چندجهانی نیز حاکم است و وجود و ماهیت و جوهر و عرض انسان نیز نفوذ و اثر خواهد کرد. یعنی آیا دانشمندانی باید باشند که اینها را در کنار هم جمع کنند و بین ماهیت کوانتمی و انسانی و جهانی و ... و کهکشانی و کیهانی و چندجهانی و فواصلی که بین اینها موجود است و دستگاه هایی که لازم است تا به پزشکی مربوط به این یافته های جدید مسلط شد راابداع کنیم و .... اینها را چه کسی باید انجام دهند؟ آیا از آسمان بر ما نازل خواهند شد؟ یا احتیاج به کار و تلاش و کوشش دارند و ان الله لا یغیر ما بقوم حتی ما یغیروا بانفسهم. (سوره مبارکه الرعد آیه ۱۱. لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَینِ یَدَیهِ وَمِن خَلفِهِ یَحفَظونَهُ مِن أَمرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ﴿۱۱﴾
برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت!)
با سلام، یک فیلمی را بنده دیدم همان موقعی که درآمده بود به اسم شرایط عزیزی، نگو این 11 تاا اسکار هم برده است و این حقیر یادم رفته بوده. همینطور نبراسکا هم قرار بوده بروند آن خانواده که این را هم یادم رفته بوده. ولی یادم هست که وقتی این فیلم را با خواهرزاده ام می دیدم، همینطور اشک از چشمهایم می ریخت همانطور که میم مثل مادر را که داشتم با خاانواده می دیدم نیز همینطور شد. اثبات بوقوع پیوستن رویاها کار سختی است. شما چطور می خواهید چنین چیزی را اثبات کنید. مثلاً هندوها سوای "اوپانیشاد"ها، یک سری داستانهایی نیز دارند که به پورانا معروفند مثل مهابهاراتا یا رامایانا. یک مسئله ای است که چطور می شود اثبات کرد که یک داستانی به واقعیت خواهد پیوست؟ یعنی یک دعوایی هست که هر کسی می خواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند ولی انگار بعضی بهتر بلدند این کار را انجام دهند. مثلاً بنده چند وقت پیش که جان نش تصادف کرد در قسمتی از خبر واشنگتن پست دیدم نوشته که او گفته اگر زرتشت دیوانه نبود یا دیوانگی نمی کرد، به آن نبوغش نمی رسید؟ ببینید دعاو ار تا کجاها بعضی می برند. حالا این یک حرف دیگری است که هر کسی بیاید بگوید که حضرت آدم از ما بوده است. ژاپنیها و چینیها و اورینتالها که خودشان نماینده فرهنگ قدیمی خاص خودشان نیز هست. ولی نمی توان هم گفت که ما هیچ دعوایی این وسط نداریم که چرا هر کسی می گوید حضرت آدم از ما است. و اما این را چطور اثبات کنیم؟ آیا می شود رفت گفت که من خودم خیلی وقت است که آدم شده ام! بعد همه می فرمایند پس اثباتش کن ببینیم. اما اگر کسی آمد فیلم شرایط عزتمندی را نشان داد و دید مثل اینکه همانهایی که فیلم را می بینند مثل اینکه دچار همان مشکلات کمابیش هم می شوند، باز معنی اش این نمی شود که شرایط عزتمندی را یاد گرفته ایم و در آن واقعیم و بشر به عزتمندی دست یافته است. مثل این است که بنده به خواهرزاده ام بگویم عسل بخور برایت خوب است و او جواب دهد من فقط عسل را در جشن مهرگان می خورم و اصلا عسل دوست ندارم. و هنگامی که مناسک (حج) خود را انجام دادید، خدا را یاد کنید، همانند یادآوری از پدرانتان (آن گونه که رسم آن زمان بود) بلکه از آن هم بیشتر! (در این مراسم، مردم دو گروه‏اند) بعضی از مردم می‏گویند: خداوندا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن! ولی در آخرت، بهرهای ندارند. (۲۰۰)  و بعضی می‏گویند: پروردگارا! به ما در دنیا (نیکی) عطا کن! و در آخرت نیز (نیکی) مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاهدار! (۲۰۱) سروه بقره.  راستی، سایت حیدربابا یک رباعی از شهریار را که می خواند در دومی گیر می کند و هی لوپ می شود نمی دانم چرا. می خواستم بگویم که همین استاد شهریار را در نظر بگیرید. بنده یادم هست که وقتی درست او را نمی شناختم (و البته هنوز هم او را خیلی نمی شناسم) از بعضی که می پرسیدم شهرت او در چیست، مخصوصاً پرت و پلا جواب می دادند یا می گفتند خودش را خراب کرد که در مدح فلانی گفته است. و این در صورتی است که حتی درست هم آدرس نمی دادند که در مدح که بوده است که شعر گفته است. البته شک دارم، ولی یحتمل خودشان هم نمی دانسته اند که داستان از چه قرار است. چه عرض کنم؟

زیتب زیتب زیتب، کنز حیا، زینب، کان وفی زینب،

زینب زینب زینب، درد آشینا زینب، غرق بلا زینب،

غم فهرمانی، زهرا نیشانی،

ای روح با ایمان، جانیم سنه قربان

صبر کنید، شما اینجا بنظر می آید که دارید وارد یک نوعی از پدیدارشناسی می شوید که برای هر شخصی می تواند خاص خود او باشد. مثلاً ممکن است بسته به اینکه چه جراحیهایی را انجام داده است یا اینکه وضعیت روحی و روانی و حتی جسمی او چیست، فضاهای تانژانت و کوتانژانت و فضاهای تانسوری او را مورد محاسبه قرار داده و حتی از لحاظ منطقی و مجموعه اعداد و توپولوژیکی و هندسی و غیره نیز او را مورد بررسی قرار دهید. و بعد حتی می توانید ببینید مسئله مربوط به کرم شبتابی و خورشیدی مسئله ی رعدی چطور در او اثر خواهد کرد و با توجه به مسئله چند-جهانی، آیا می توانید مسئله پدیدار شناسی که خاص او است را به مسائل جامعه شناسی مربوط به جامعه خاصی که او در آن واقع است بسط و عمومیت دهید یا خیر. البته اینها از طرفی هم می تواند یک حالت التقاطی غلط و غیرقابل هضمی را پیدا کند اگر یک حوزه علمیه قوی داشته باشیم که مسائل توحیدی و الهی را بطور فلسفی و علمی نیز با هندسه معرفت دینی و جایگاه عقل در آن منطبق می کند. به عبارت دیگر این امکان خیلی غیر قابل بحث خواهد شد وقتی ما می بینیم که هر جامعه ای در یک چند-جهانی مولتیورس پذیرای چنین تحلیلهای جامعه شناسانه روانشناسانه نیستند و یحتمل مسائل به فضاهای تانژانت شخصی و توپولوژیهای مربوط بدانها محبوس شوند. الا اینکه ما کرم شب تابی داریم و خورشیدی که در رابطه با مسئله رعد باید بررسی و تحقیق شوند. لا حول و لا قوه الا بالله علی العظیم. نسئلک و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم و بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و تسعه المعصومین من ذریه الحسین، یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک و اکفنا یا قاضی الحاجات و یا کافی المهمات انک علی کل شی ءٍ قدیر.

Zeinab, Zeinab, Zeinab, the treasure of virtue, the mine of loyalty Zeinab,

Zeinab, Zeinab, Zeinab, familiar with pain Zeinab, immersed in disaster Zeinab,

The Hero of Sorrow, A Symbol Of Zahra,

Oh, the Steadfast Soul, Let my life be sacrificed upon you.


It is said that Omar Ibn Khattab, the second Kaliph, once asked Oweis Gharanei that what is it that the Prophet Mohammad (Peace be upon His Holyness) is so fond of you so much. He answered, in the war of the Ohod do you know which tooth of the Prophet was it that was broken? Omar answered no. He said it was this one and showed his own tooth. And Oweis told him that at the same time that the tooth of the Prophet was broken, his exact tooth as that of the Prophet's (Peace be upon Him) was also aching and thus got the exact toothache too.

There is a question of multiverse both on logical-set theoretic and cosmological grounds that shows up in arXiv.org if one searches in the title multiverse under cosmology and logic "subject description". David Joel Hamkin appears to be the leading soul logical-set theoretic multiverse expert. E.g. Hamkin has a paper on continuum hypothesis in arXiv titled, Is the dream solution to the continuum hypothesis attainable? There seems to be an apparently unrelated question about my own toothache which I recently had to show to an endodontist. The point is that after I explained the problem to him, he mentioned that you must probably have your root canal fixed as it shows in the x-ray; however, the way you are explaining your toothache has nothing to do with this problem. And after his check up, his diagnosis was that the pain is only nervous and will go away. And thus, I should wait a couple of weeks. He was right. The pain which got me first twisted in the waist and then hit my teeth did go away after a while. There are other twists to the problem as you might have guesed making it multidimenionally a multiverse, and that partly amounts to his recommendation that if the problem still persisted come back so that I would fix your faulty root canal. And partly the problem consists of the holy month of Ramadhan, the Mobarak, approaching. I.e. if it wasn't for Ramadhan, I would have had my tooth fixed immediately, but now I am hesitating to postpone it until after the month of Ramadhan. Hosein also had a toothache due to an inflammatory cyst recently for which I am told he consumed a whole bunch of antibiotics afterwards.

Apparently, there is no dream involved here. Where is the dream? Where is the multiverse? Where is the living truth? Where is the misinterpretation? The point is that it is worth it to have a small book on a connection with God, or Ertebate ba Khoda, or a small abbreviated Mafatih ol Jenan. This point is so obvious that one might ignore having it reminded to someone who has forgotten his connections with God, someone who refuses to go to the Friday prayers, someone who refuses to go to prayers whatsoever. Once when I went to Karbala, in the shrine of Imam Hosein (Peace be upon his Soul), a man was passing around exactly such a books to everyone as an act of Good Samaritan as the Christians would have said. My fellow pilgrim exclaimed to me to take a couple of the books, one for him and one for myself. And I only took one book and thanked him and he took his and thanked him and then he quetly walked away without saying a word back after he gave us each our books.

So, the multiverse question is a very important question if one only pays a bit of attention. One can actually interpret geometrization theorem of Thurston and Perelman's proof of the Poincare conjecture dually depending on which body the topological and geometric surgeries and other constructions or invariants are actually performed. And then of course you can apply all kinds of physical phenomena in terms of geometric topology or even high energy physics of the Gauss-Bonnet or Lovelock gravity, Calabi-Yau manifolds, string theory, M theory, AdS/CFT. noncommutative geometry, etc. And all this is just on a single body and not even a two or three body problem quantum field theoretically or otherwise? For example, the question is that if one is supposed to have a surgery on his back or his nose, and he then ignores it but does instead fast on Ramadhan and very occasionally at other times, then does he get away from a collapse due to say the twisting of the pain from the back to the teeth in the mouth? Or should he perform the surgeries anyways? In other words, there are certain geometric invariants that one has to consider here while topological invariants depend on whether the pain will not vanish no matter how the metrics are varied. And thus as you might have noticed we are concerned with a calculus of variations and variational problem in a Seiberg-Witten theory, or you might just equally and actually much more effectively in a Hamidi-Magidi theory. Where was I? Hmm, Let me see!!!

راستش به بعضی دوستان راجع به بعضی مسائل ایمیل زدم که نمی دانم چرا می خواهم قسمتی از آن را اینجا کپی پیست کنم! شاید برای فلسفیکاسیون مسئله برای خیلیها قابل استفاده باشد.



در دل یک مذاکرات واقعی باید یک مجاهدتی وجود داشته باشد که دوطرفه است. مثلاً اگر شما می خواهید در یک مذاکرات ترابری بین المللی شرکت کنید، دو طرف مزاکره باید بتوانند در یک رقابتی قرار گیرند که در یک وضعیت بحرانی بتواند کالاهای خود را بطور رقابتی به همه عالم صادر کنند. اگر یک طرف مورد تحریم قرار گرفت و طرف دیگر هر کالایی را که دلش خواست توانست به همه عالم صادر کند، این را دیگر نمی گویند مذاکرات بر مبنای یک رقابت عادلانه. اما اینجا یک تفاوتی هست بین ترابریهای مانژ-ریمان-کونتراویچ که بتوانند در تعیین یافتن انرژیهای بالای بحرانی ایجاد رعد تعیین کننده باشند! مسئله اینجا دو تا است. یک مسئله این است که ما این کار را بلدیم و مسئله برای ما حل است. یک مسئله دیگر این است که خیر، ما این کار را بلدیم، ولی تنها بطور فنومنولوژیک  و در مواردی خاص بلدیم طوری که اگر قرار باشد بدانیم که چطور ایجاد یک رعدی کنیم که از بابت آن یک طوفانهای پی در پی ای نیز صورت نیانجامند که ویرانهای گسترده ای را نیز ایجاد کنند، این یک مسئله است. مسئله دیگر این است که ایجاد رعد طوری در مسائل دیگر گم شود که گویی یک کرم شبتابی است در مقابل خورشید که هر روز با طلوع آقتاب درخشدن می کند. یکی، یک حالت کن فیکون دارد و دیگری فنومنولوژیک است. البته این مهم است کسی بداند کی باید برود دندانش را درست کند  یا مثلاً عمل جراحی اش را عقب نیاندازد چرا که ماه رمضان نزدیک است و می خواهد روزه بگیرد، و این در صورتی است که درمانگاه های پزشکی و دندانپزشکی عمومی و تخصصی یا مطبهای مربوطه در دسترس باشند. ولی اینکه مسئله ترابری را نیز در مذاکرات وصل کنیم به اینکه اگر من در مذاکرات برنده شدم، همه ماه رمضان را روزه خواهم گرفت و دعا خواهم کرد و قرآن خواهم خواند آیا سود مادی یا حتی معنوی خاصی نصیب ما خواهد کرد. مسئله این است که اگر شما نیت کردید که اگر مسائل مذاکرات ترابری من حل شد و من با هواپیمای ترابری خود به اقصی نقاط جهان سفر کردم و در این سفر نیت کردم که 30 روز روزه ام را قبل از اینکه برگردم همانجا بگیرم، خوب این که خیلی خوب است. فرض بفرمایید که شما در آمریکا یا اروپا یا استرالیا زندگی می کنید و می خواهید بروید مشهد مقدس یا دیگر اماکن مقدسه و آنجا روزه ماه مبارک رمضان را بگیرید. یا اصلا در مشهدید و می خواهید بروید سیاتل آنجا روزه تان را برای 30 روز بگیرید و تجارت کالاهای ترابری خود را نیز به سیاتل تکمیل کنید. اینها همه خوب است. اما این چه سفری می شود اگر از سفرتان برگشتید و دیدید که یمن به این روز است و از مشهد خواستید بروید یمن، همه گفتند بهتر است از راه دیگری بروی برای ترابریت کاری کنی. اصلا اگر خواستی مکه هم بروی زیارت همان بهتر که فعلاً نروی. حالا کربلا هم خواستی بروی، خوب برو. اما آن هم معلوم نیست که همانطور که قبلاً همیشه آیا می شد اینطوری که حالا می خواهی بروی، بعداً هم بتوانی بروی. پس حالا که اینطور شد اصلا می رویم ژاپن، چین، مالزی، کره جنوبی یا شمالی، اندونزی، آفریقا، آمریکای جنوبی و غیره. اما مسئله را اگر از دیدگاه آ-دی-اس/سی-اف-تی نگاه کنیم جور دیگری می شود. هر چیزی یک راه خودش را دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عچل فرجهم.

کتب حدیثی معتبر واقعاً رل کیمیا را بازی می کنند. در چند جمله شما را به پرواز در می آرود و یک مرتبه می بینید دارید در ملکوت اعلاء است که بپروازهای فلکی مختلف مشغولید. البته اگر از زبان اساتید فن باشد که دیگر نورٌ علی نور می شوند. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

هر چه از این اشتباهات املایی پس و پیشی حروف دیدی، بدان که از من نیست! یا فونت را خیلی ریز انتخاب کرده بوده ام و اشتباه محسوس نشده، یا اتوکرکشن باید کار می کرده و نکرده، یا هویج کم خورده ام آن روز و لذا چشمم ضعیفتر از حد نصاب بوده است یا .... این مسائل امروزه روز دیگر خود به خود حل شده است و من دیگر به انها فکر هم نمی کنم. شما حساب کنید در یک مترجمی سخن می گویید و حرفتان را به زبانهای مختلف جهان ترجمه می کند و کار توریسم و تجارت را برای همه و همه حل کرده است. حالا به ما گیر داده اید که حروفت زیادی پس و پیش شده است؟ دستت درد نکند! هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم و از مولوی و شمس تبیریزی هم همین یکی دو تا بیت را بلدیم که مثلاً رو سر بنه ببالین تنها مرا رها کن، ترک من خراب شبگرد مبتلا کن. یا مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید. که همه می دانند از حکیم سنایی است. و همچنین ناصر خسرو نیز می فرماید درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را. و فردوسی می فرماید چنین گفت پیغمبر (صل الله علیه و آله و سلم) راست گوی، ز گهواره تا گور دانش بجوی که همان حرف پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم است که می فرماید اطلبوا العلم من المهد الی اللحد. و مثلاً شما ببینید چه کتابهای حدیثی نفیسی را دانشگاه حدیث حضرت شاه عبدالعظیم بیرون دادده است و از جمله میزان الحکمه حضرت آیت الله محمدی ری شهری را در نظر بگیرید.

خیلی اشتباهات املایی از این باب که حروف را پس و پیش می کنی، داری. سعی کن از یک ویرایشگری مثل ورد استفاده کنی و خیلی فی البداهه ننویسی که بشود یک مسئله بحرانی را در نوشته هایت از حالات نوشتاریت پیدا کرد.

این یک مبحثی است در زمینه خمینه ها که خود یحتمل لااقل یک پست جداگانه را می طلبد! و آن اینکه شما فرض کنید که یک ترابری را می خواهید روی یک خمینه ای تعریف کنید. یک جایی این ترابری حالت بحرانی پیدا می کند. و این ترابری بحرانی را از یک لحاظ می توان اینطور تعبیر کرد که اگر این ترابری انجام شود، تا چه حد امکان دارد که خود خمینه فروپاشی کند! این مسئله یک مسئله ای می شود در مرز بین هندسه ناجابجایی و هندسه جابجایی یا ترابری. مثلاً شما فرض بفرمایید که می خواهید یک کالایی را از یک نقطه ای به نقظه ای دیگر حمل کنید و برای این کار از جاده ها استفاده می کنید. یک نقطه بحرانی مسئله این می شود که وزن کامیونی که قرار است کالاها را حمل کند تا چه حد می تواند باشد که جاده هم تحمل آن را داشته باشد و جاده و کامیون با هم فروپاشی نکنند یا یک وقت دیدید مسئله این است که اگر این ترابری انجام شود، یک وقت خدای ناکرده بلکه خود خمینه فروپاشی کند و این است که باید قوانینی بر علیه چنین ترابریهایی داشته ابشیم! یا همینطور هم فرض کنید ترابری را هواپیماها یا کشتیها به عهده داشتند. البته اینجا یک مسئله دیگری پیش می آید که فرضاً وقتی کامیونی یا وانتی یا اتومبیلی دارد در جاده ای حرکت می کند یا وسائل حمل و نقل دیگری داریم، تا کجا این وسائل دارند در فضاهای تانژانت خمینه مان حرکت می کنند و تا کجا دیگر خارج از فضای تانژانت هستند. مثلاً اگر هواپیما همینکه از زمین بلند شد، آیا دیگر این هر چقدر از فرودگاه دور شود و سه دور هم دور زمین بزند، هنوز در فضای تانژانت همان فرودگاه است یا باید مثلاً در نظر داشت که اگر بعد از اینکه کالای خود را تخلیه کرد، سوخت کافی داشت که به آن فرودگاه برگردد، و لذا در فضای تانژانت و کوتانژانت و بلکه فضای تانسوری آن است. حالا می خواهد هم به جای هواپیما، کشتی یا سفینه فضایی باشد، کاری نداریم. همین مسئله را شما از لحاظ روانشناسی و جامعه شناسی نیز یحتمل دارید، که وقتی شما در صدد هستید که یک چنین مسئله ای را در این حوزه هایی حل کنید، مثلاً آیا ارواح می توانند به پرواز درآید و اجسام فروپاشی نکنند یا خیر مسئله خیلی سنگین است و امکانات حمل و نقل چنین ترابری وجود ندارد؟

یک مسئله ای که در زمینه ابرتقارنها اتفاق می افتد این است که یک وقت هست که ما از تقارنی به یک ابرتقارنی در یک مسئله ای می رسیم و بالعکس از ابرتقارن نیز می توان تقارن را نتیجه گرفت. اما یک مسئله خنده داری این می شود که اگر دانشمندی به این ابرتقارن پی ببرد، من می دانم و او. شتر دیدی ندیدی! این را در مسئله فروپاشی خمینه ای اینطور می شود تعبیر کرد که اگر روی این ترابری بحرانی بخواهی کار کنی، هر چه دیدی از چشم خودت خواهی دید. عجب گیری کرده ایم ماها؟ یک چیزی است بین خواب و بیداری. نمی دانی کجا غفلت و جهل و نادانی  است و کج عقل وا علم و حکمت است هر چند که مسئله به این سادگهیا که فکر می کنیم هم نیست. 

مسئله از نظر نظریه ذرات این است که فرض بفرمایید که یک شتابدهنده ای دارید که برای برخورد ذرات هادرونی بزرگ است مثل مثلاً ال اچ سی. اما فرض بفرمایید که این می تواند به یک انرژی برسد که وقتی هوا باندازه کافی ابری است، در اثر حرکت ذرات در شتابدهنده ایجاد یک رعدی نیز در آسمان کند. مسئله ترابری ما اینجا این است که تا چه انرژی بالایی ما جایزیم این چنین شتابدهنده هایی را برای اینچنین منظورهایی امتحان کنیم بشرطی که شتابدهنده ها و بلکه حتی سانتریفیوژها نیز ویروسی نشوند. و ترابری یا خمینه مورد بررسی در این موراد فروپاشی نکنند.... البته از طرفی مسائل را از لحاظ ریسمان و ام و هندسه های ناجابجایی و جابجایی بررسی کردن یک لطف دیگری دارد.

به عنوان مثال فرض کنید که یک خمینه ای دارید که می خواهید روی آن نشاندن فضاهای سوبولوف را در فضاهای لبگ به عنوان همگرایی ضعیف دنباله هایی از توابع (و بلکه تانسورها) از این فضاها که در سینوس ایکس روی ایکس و یا توانهای مختلفی از این حاصل قسمت حساب کنید. این کار را می توانید با ماتماتیکا تا حدی برای انتگرال صفر تا بی نهایت برای توانهای مختلف این تابع انجام دهید. درفشه و جولانی نیز تا حدی این محاسبات را انجام داده اند و آلن کن نیز مسئله را از طریق هندسه ناجابجایی دنبال می کند. برای چه فضاهایی و چه نوع خمینه هایی ما نشاندنهایی داریم که بطور ضعیف همگرایی ایجاد می کنند؟ در این باب، مثلاً فروپاشی ترابری بحرانی چه معنی ای پیدا میکند؟ 

بقیه الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین

بله؟ بله؟ بله؟ یک کاری نکنها که بفرستمت آنجایی که از همانجا برگشته ای قاطی بقیه قسیسین.

ما شاء الله. قربانش بروم سنگ پای قزوین را هم می فرمایند آلمانیها باورشان شده است که یک کاری بلد است انجام دهد. امتحانش کن ببین چقدر خوب است.

رجب که گذشت، شعبان هم که چیزی نمانده است تمام شود و ماه مبارک رمضان هم در راه است. در شعبان است که باید بالاخره ببینی که جزو این شعبی یا آن شعبی یا کدام شعبی. در رجب هم که باید شروع به تهذیب نفس می کردی که خودت را برای شعبان آماده کنی. و بالاخره در ماه رمضان بلکه بتوانی بسمت خدا رو کنی و تلاوت قرآن کنی و به عالم یقظه برسی. و موقعیت خودت را در شعبان بالاخره روشن کن. که چه می خواهی کنی. انوری هستی یا آنوری؟ یک حرکتی کن. تقوایت را مستحکم کن. استقامتت را زیاد کن. الهی لا تودبنی بعقوبتک و لا تمکر بی فی حیلتک. شده با قسیسین و دعای آنها در ماه شعبان خودت را راه بیاندازی یک کاری بکن. از ریاضی فیزیک و آخوندهای خودمان که چیزی نفهمیدی، خدا قوت!

البته یک فرقی هست بین خواب و بیداری و در غفلت و ادعای علم داشتن زیستن و از طرفی بی ادعا بودن و مقام عالم شدن را شناختن. و از طرفی نیز یک فرق عظیمی هست بین کسی که از روی تقوی و ورع و بیداری محض از حضرتش مقام مومن را سوال می کند و همینطور که آن حضرت تعریف می کند جان به جان آفرین می سپارد و دیگری که بی تقواست و جسور که می پرسد پس چرا خودت چیزیت نشد؟ یعنی هر چه این بدبخت را انذارش کنند، او جسورتر و بی باکتر و گستاختر خواهد شد و شخص باتقوی فقط می خواهد که از او فرار کند و از او کناره جویی بجوید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بروید در بحار الانوار در لیب دات ای شیعه دات آی آر و متن آن را جستجو کنید: " الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا". من که این کار را کردم، هفت نتیجه داد. لازم به ذکر است که بنده از مرجع جلد 4 صفحه 43 که بوسیله یک حجت الاسلام و المسلمین عزیزی که نامشان را هم نمی دانم به این حقیر یادآوری شد، همینجا تشکر می کنم.

فیلتر کردن سایتهایی مثل واشنگتن پست گاهی اوقات نعمت بزرگی هم بنظر می رسد. برای اینکه خیلی از مطالبش در عین حالی که می خواهد نشان دهد علمی است، در همان حال مملو از ابتذال هم هست. اما شما می توانید فیلمهای مبتذل را هم فیلتر کنید و نگاه نکنید. حال می خواهد در ماهواره باشد و یا در صدا و سیمای خودمان. اما مسئله این است که شما چطور می خواهید از همه بخواهید که وارد یک میدانی نشوند که مملو از ابتذال است و مملو از تماشای فیلمهایی است که فکر می کنید اگر اینها را نبینید یحتمل در یک حاشیه ی ناجوری قرار خواهید گرفت که دیگر خوابهایتان درست تعبیر نخواهد شد. اینجا است که می گویید صد رحمت هم به همان واشنگتن پست که یا از اخبار قانونی شدن ازدواج و عروسی هم جنس بازان در فلان ایالت آمریکا خبر می دهد یا از قتل و غارت یا از خیلی چیزهای دیگر از قبیل غیبت کردنهای پشت سر هم دیگر یا گاهی اوقات هم حرفهای بدی ندارد هر چند که یحتمل از دستشان در رفته است. چه عرض کنم. آخر شیطنت هم یک حدی دارد. از آن حد که بگذرد و عادی شد، دیگر 180 درجه چرخیده است و برگشته است به حالت اولیه اش که گویی باشد و نباشد آن فرقی ندارد. هر چند که نمی توان اینطور هم حساب کرد که اگر هم جنس بازی و بی حجابی و مشروبخواری و همه و همه را رواج دهیم، و بعد فحشاء و فسق هم به حد اعلای خود برسد، آنگاه هر کس چادر سرش کرد هم می شود باحجاب. نخیر، هر چیزی یک حسابی دارد. هر کاری در هر زمانی اقتضای خود را دارد. یک بنده خدایی اگر فهمید چرا باید حجاب را رعایت کرد و این را به قلبش آموخت همانطور که به قلبش آموخت که باید نماز هم خواند وقتی به بلوغ رسید و بلکه اصلا از بچگی در مسجد رشد کرد و بزرگ شد، آنوقت است که چادر ارزش خود را نشان می دهد. و نه اینکه هر شیطنتی را در عمرت کرده باشی و بعد جچاب جچاب هم کنی. البته گاهی هست که انداخته اندت توی یک چاله ای، چاهی چیزی، نمی توانی زور بزنی در بیایی. توی جهلت مانده ای. گیر کرده ای. نمی فهمی. این یک چیز است. ولی یک وقت هست که اصلا توبه نمی دانی یعنی چه؟ برائت از مشرکین نمی فهمی. اینها یک چیز دیگری است. ولی خوب، هر کسی هم باید خودش بفهمد و به قلبش یاد دهد که چطور باید حدیثی را آموخت و به قلبت واردش کرد. و از غفلت بیدار شد و خواب نماند. نمی شود هم کسی را زور کرد که مسئله چیست؟ نظریه ریسمان و همدیسی  و حکمت الهیات را نمی توان زوری یاد گرفت. شما ممکن است رساله را باز کنید و بخوانید و یک دقیقه بعد یادتان برود که مثلاً اگر مادری جنینی را حمل می کند، چطور باید مراعات کند که آیا او می تواند روزه بگیرد یا نمی تواند بعد از اینکه با پزشکش نیز مشورت کرد و در نهایت خودش هم تصمیم گرفت که اگر روزه بگیرد برایش بهتر است یا باید روزه اش را بشکند. یا مثلاً این حقیر معمولاً وقتی می روم که مکاسب شیخ مرتضی انصاری را بیاموزم، دوباره از اول کتاب شروع می کنم و هیچ وقت از همان یکی دو صفحه اول کتاب نمی توانم جلوتر بروم نمی دانم چرا. تازه همان یکی دو صفحه را هم که خواندم و درست فهمیدم که همه لغات بالاخره یعنی چه، باز توی اصل مطلب گیر می کنم و باز می گویم که این بابا که هیچی نمی فهمد نعوذ و نستعین بالله. و اینها همه چرا؟ برای اینکه حدیث و کتاب و دعا و نماز به قلبت وارد نمی شود وطوطی واری همه چیز را می خواهی بلغور کنی و این هم که نمی شود. یعنی هیچ کس خریدارش نیست. یحتمل بخاطر این مسائل است که باید پای منبر یک چنین شیخ مرتضی انصاری نشست تا فهمید مکاسبش یعنی چه؟ یعنی هیچ وقت متوجه نمی شوی که این چه زهر ماری است که دارند به خوردت می دهند که زودتر به سرای ابدی بپیوندی و همانطور که خواسته ای با آبرو از این دنیا به دیار باقی بپیوندی. یعنی زهر مار را باید به یک قیمت گزافی بخری که نمی دانی دیگر این چه مکاسبی می شود. هر چه هست، مکاسب شیخ مرتضی انصاری نیست. چیز دیگری است. زیادی گنده گنده گفتن است و از خود بی خود شدن است و یک عمری را به بیهوده گذراندن است. اللهم ادخل علی اهل القبور السرور. اللهم اغنی کل فقیر. اللهم اشبع کل جائر. اللهم اشف کل مریض. اللهم اصلح کل فساد من امور المومنین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

نخیر. اگر این فیلمهایی که شما می فرمایید از روی این حاشیه هایی است که در نظرات مختلف باید ما دنبال کنیم و ببینیم چی چی است که می فرمایید و از رویش فیلم پپشت فیلم بسازیم، بفرما. همان بخوابیم و خوابمان ببرد و در غفلت دیدن این فیلمهای شما در نیاییم خیلی هم اتفاقاً بهتر است. کی می خواهی از غفلتت دربیایی؟ یقظه چیز دیگری است و بیداری چیز دیگری است. نمی شود استادانت را به طنز در آوری و فکر کنی که یک شعر هم برای مادرت گفتی دیگر شده ای شازده. نخیر. بیدار شو. در عالم مستی ببین کجاها رفته ای؟ ببین تا کجا می خواهی خودت را مستانه به در و دیوار بزنی که از خودت بی خود شوی که چی؟ که می خواهی از بیداری به خواب بروی و از خواب به بیداری بروی و الی ما شاء الله افراط و تفریط می کنی؟ و خوابت هم از بیداریت بدتر است و بیداریت هم از خوابت بدتر و آشفته تر است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
همین آدمهایی مثل تو هستند که دارند مدام درجا می زنند و نمی توانند از مادیات بگذرند و حداکثر به ریاضیات و ریاضی-فیزیک چنگ می زنند و ماورای آن را نمی بینند. عالم بیداری را در نمی یابند. از خواب برنمی خیزند. شما فکر می کنید چرا ما باید روان شناس داشته باشیم و روانپزشک و مشاوره و بحث و گفتگو و کنفرانس و موتمر و مذاکرات و الی ما شاء الله علوم اجتماعی داریم و ادمهایی مثل تو مثل این است که رفته اند سینما و در سینما هم خوابشان برده است و نفهمدیه اند فیلم چی بود. و بعد آمده اند بیرون و با تقلب و کلک می خواهند فیلم را نقد کنند. تو را به علی، می شود؟ اصلا شدنی است که با منتقدان درجه یک بنشینی فیلمی را نقد کنی و بعد از همه هم بخواهی جلو بزنی؟ چطور یک فیلمی را ندیده می شود نقد کرد و بلکه گفت که من خوابم هم نبرده بوده است وقتی فیلم را نشان می دادند و بعد تازه واقعیتی را هم که فیلم از روی آن ساخته شده است را هم نفی کنی و بگویی کتابش را خوانده ای و کتاب از فیلمش هم بهتر است. کتاب داریم تا کتاب. و فیلم داریم تا فیلم. مسئله این است که یکی می اید یک فیلمی را نقد می کند و دیگری می آید خوابی را تعبیر می کند و در بیداری تعبیر خواب درست در می آید و لذا سایکوآنالیست ها می توانند حال مریضشان را سایکوآنالیز کنند. اما آیا می توانی خودت هم خواب خودت را تعبیر کنی و وقتی خوابی هم خوابت یادت بماند و بیدارت کند و تعبیر خوابت را هم بتوانی در بیداری ادامه دهی و به واقعیت بپیوندد؟ می توانی در کارت به صداقت برسی؟ می توانی در یک کاری صادق باشی؟ می توانی به خودت لااقل دروغ نگویی که خوابی یا بیداری؟ بالاخره یک موقعی تخت می گرفتی می خوابیدی. ولی یک موقع دیگری یک وقت دیدی خواستی بخوابی، هم باید دراز به درازت کنند و از روی صندلی چرخ دار بلندت کنند و بگذارندت روی تخت و حال آنکه تو همانی که دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت. حالت خوبه؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

من فکر می کنم که تو در یک نوع توهمی گیر کرده ای که فکر می کنی هر کاری بکنی، چون خیلی در یقظه گیر کرده ای، باعث می شود که تو خیلی بیداری و حتی در خواب هم خیلی بیداری. و خواب دیدنت هم خیلی بیداری است. این غیر از آن چیزی است که علمای عظام می فرمایند طلبه باید سعی کند به عالم یقظه اول برسد. و بعد بیدار می شود. نه اینی که تو می گویی. هر چیزی یک حسابی دارد. یک ملاکهایی دارد. مثل اینکه هر خمینه ای یک سری ناورداهایی دارد توپولوژیک و یک سری ناورداهایی دارد هندسی و ... دلبخواه که نیست. سر خود که نمی توانی هر کار دلت خواست بکنی! بدور که واردی. سعی کن از توهماتت بیایی بیرون.

به یقظه رسیدن ، به بیداری رسیدن، یک حسابی دارد که متوجه شوی در بیداری یک حرکتی داریم که ماورای توان ماست که بدان دست یابیم چرا که مسئله یک دینامیکی را می رساند که توجه کنی حداکثر می توانی و آیا بتوانی به ریسمان الهی چنگ بزنی اگر چه در دسترست باشد. البته بعد از اینکه به این دینامیک توجه کردی، متوجه می شوی که آنجایی که تو یک قدم بسوی او برداری، خدا در مقابل چندین قدم بسوی تو برمی دارد. تو یک قدم بسوی یک مرد الهی بر می داری، و متوجه می شوی که او چندین قدم بسوی تو برداشته بوده است و تو اصلا روحت هم خبر نداشته است. تو اصلا از صلاح کار خود خبر نداری، و او مدام نگران حال تو است. تو تقوی الهی و ورع باید داشته باشی، و مدام باید بترسی که نکند من این کار را اشتباه کردم و کارم را درست انجام ندادم، و او از همه اشتباهاتت می گذرد و تو را بسمت خود می خواند. و تو باز اشتباه می کنی. و باز به بیراهه می افتی. و باز خودت را گم می کنی. و باز می خواهی بیشتر بسمت خدا بروی. مسئله چیست؟ مسئله این است که در رسیدن به مقصدت دیگران هم نگرانند که نکند تو بروی و زودتر به مقصد برسی و ما بقیه همه جا بمانیم و آن وقت چی؟ نکند از ما جلو بزنی؟ نمی خواهد جلو بزنی. جلو نزن که همان عقبها درجا بزنی همان بهتر است! کجا با این عجله؟ آقا ما می خواهیم به اصل خود برگردیم! آقا ما می خواهیم یک چند دوری دور میدان بزنیم و باز از همه عقب بیافتیم و باز با عجله بیائیم از همه بگذریم و باز از همه و همه جلو بزنیم. در معنویات این چیزها را داریم. اینطوری نیست که همه بخل بورزند و گیر کنند و نگذارند کسی از کسی سبقت بگیرد. ترابری دیگری است اینجا. خط سبقت از همه خطها اتفاقاً آزادتر هم هست. با هر سرعتی هم که خواستی برو. با هر شتابی که خواستی بردار و از بقیه جلو بزن. اینطوری نیست که همه در خواب خوشی باشند که در مادیات غرق شده اند و بلکه از چنگ مادیات گریخته اند و به ابدیت پیوسته اند و حالا دارند در بیداری خود، راه خود را بسوی مقصد خود می پیمایند. یک دوری می زنند و به مقصد می رسند و دوباره فکر این هستند که دفعه دیگر بهتر برسند به مقصد و راه بهتری را انتخاب کنند. و سه باره و چهار باره و تمامی ندارد انگار. بی نهایت راه داریم و بی نهایت زمان داریم و بی نهایت است از همه چیز که در اختیار داریم تا به مقصد برسیم. عجله ای هم در کار نیست. چطور همچین چیزی ممکن است؟ این دیگر چه جور بیداری است؟ مگر می شود کسی از غفلت دربیاید و اینطوری بیدار شود و باز هم خود را بیدار ببیند که دارد به سمت مقصدش حرکت می کند و در عالم خواب نیز بیدار است و در مقصدش قرار دارد. در سیاه چاله هم دارد به سمت مقصد می رود و در روز هم همینطور است و در شب هم همینطور است و الی ما شاء الله کار دارد و کارهایش هم تمامی ندارد. به به، چه شود. این را می گویند بیداری. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

این کتابهایی که شما می فرمایید دیگر قدیمی شده اند و کتابهای دیگری حتماً در بازار آمده اند. مثل اینکه چند وقتی است به آمازون داتکام سر نزده اید؟

کتاب پول هالمس با عنوان نظریه اندازه را در نظر بگیرید. بعضی این کتاب را بعلاوه کتاب پونتریاگین با عنوان گروه های توپولوژیک و مباحثی از کتاب آنالیز حقیقی رویدن برای یک کلاس آنالیز درس می دهند. از آن طرف نیز مثلاً شما شرح لمعه را دارید در فقه، و کتب رساله را دارید و جواهر الکلام را دارید و می توانید در مسائل فقهی آنچنان شناور شد که یک نظریه ترابری را احتیاج داشته باشید که بفرمایید ببینید انتگرال ریمان و بلکه اندازه لبگ را چطور می توان با ترابری آشنا کرد. اینجا ممکن است بنظر برسد که ما در مسائل گم خواهیم شد. البته اینجا مسئله این است که از دیدگاه فلسفه و الهیات وارد مسائل شویم و سعی کنیم حکمت الهی را با فلسفه ریاضی نزدیک کنیم هر چند که از حیطه ریاضی-فیزیک خارج نشویم. یعنی بنظر می رسد که ما داریم در حسابان تغییر و حسابان روی گروه های توپولوژیک و اندازه ها و ترابری و کنترل و آنالیز حقیقی و مختلط و امثالهم خارج نمی شویم. و خیلیها بنظرشان می رسد که مسائل خسته کننده و تکراری و بی نتیجه شده اند. و اما از آن طرف شما قرآن را هر چقدر بخوانید و تلاوت کنید و به ترتیل گوش دهید نیز خسته نمی شوید. مسئله پشت مسئله است که تلاش می کنید حل کنید و بحث کنید و حل کنید. حالا فقه و اصول و تفسیر و حکمت چه تاثیری در الهیات دارد و ریاضیات محض جایش کجاست و همه اینها چطور به حساب می آیند؟ همین قدر حساب کنید که ما هنوز وارد مسائل مدل استاندارد فیزیک و فیزیک آزمایشگاهی و فنومنولوژی و امثالهم نشده ایم. یعنی ببینید ما چقدر کار داریم؟! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

حالت خوب است؟ هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم! ما هنوز گیر کرده ایم چطور وارد سایت لیب دات شیعه دات آی آر شویم که اذن دخول اینترنتی را نمی توانیم کسب کنیم یا اتصال و وصل شدن به این سایت ما را دچار مشکلاتی کرده است. اللهم ادخلنی مدخل صدقاً و اخرجنی مخرج صدقاً اجعلنی من لدنک سلطاناً نصیرا. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سوال این است که برای تعریف انحناهای ریمان و ریچی که تانسورهایی هستند که از چهار یا دو بردار در فضای تانژانت استفاده می کنند، آیا می توانید از اتصالهای کمابیش دلبخواهی استفاده کنید که به اذای هر دو برداری یک بردار سومی را در فضای تانژانت و کوتانژانت به اتصال نسبت می دهند؟ و این دلبخواهی تا کجا می تواند پیش برود. اینها باید سوالهایی باشند که طبیعتاً در هندسه دیفرانسیل تا حدودی بعد از این همه سالها بررسی شده اند. و بعد هم مسئله این است که شما چطور این موارد اتصالی (connections) را می خواهید در قضیه گواس-بونه و حتی گرانش گواس-بونه و حتی گرانش گواس-بونه ناجابجایی کاربردی کنید تا بلکه به یکی از مسائل روز ریاضی-فیزیکی برسیم؟ و دست آخر بلکه مسئله را فلسفیکاسیون بتوانیم بکنیم و برگردیم به کتابهای البدایه و النهایه الحکمه علامه طباطبایی!

و السماء ذات البروج. ... قتل اصحاب الاخدود. النار ذات الوقود. اذ هم علیها قعود. و هم علی ما یفعلون بالمومنین شهود. و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید. ...ذوالعرش المجید. ... بل هو قرآنٌ مجید.

یکی از سوره هایی که حمید و مجید در آنها ذکر شده است سوره بروج است که حکایت و روایت از اصحاب اخدود دارد که در ترجمه تفسیر المیزان آمده است و در ویکی فقه نیز توضیحات بیشتری آمده. این آیا اینطور نیست که یک راه "حمیدی-مچیدی" است که در بیان سوره، المیزان می فرماید: "این سوره مشتمل بر انذار و بشارت است. و در آن بسختی کسانی را انذار کرده که مردان و زنان مسلمان را بجرم اینکه بخدا ایمان آورده اند شنکنجه می کنند، نظیر مشرکین مکه که به گروندگان برسولخدا صل الله علیه و اله و سلم چنین می کردند، آنانرا شکنجه می کردند تا از دین اسلام بشرک سابق خود برگردند، بعضی از این مسلمانان صبر می کردند، و بر نمی گشتند، و لو شکنجه بهر جا که خواست برسد، و بعضی برگشته مرتد میشدند، و اینها افرادی بودند که ایمانی ضعیف داشتند همچنانکه دو آیه زیر بوضع آنان اشاره می کند، 1- (و بعضی از مردم کسانیند که می گویند بخدا ایمان آورده ایم ولی همینکه در راه خدا شکنجه می دیدند، قتنه مردم را نظیر عذاب خدا می پنداشتند) (عنکبوت 10) 2. (بعضی از مردم کسانیند که خدا را با شرائطی می پرستند اگرخیری بایشان برسد دل بآن می بندند، و اگر دچار فتنه ای شوندبا صد و هشتاد درجه عقب گرد می کنند.) (حج-11)

خدای سبحان در این آیات قبل از این مطالب اشاره ای به اصحاب اخدود می کند، و این خود تشویق مومنین بصبر در راه خدایتعالی است. دنبال این داستان اشاره ای هم بسرگذشت لشکریان فرعون و ثمود دارد، و این مایه دلخوشی رسولخدا صل الله علیه و آله و سلم و وعده نصرت بانجناب، و تهدید مشرکین است، و این سوره بشهادت سیاق آیاتش در مکه نازل شده."

مسئله ای که هست این است که اصحاب اخدود نامبرده شده چه کسانی بوده اند؟ این را از لحاظ تاریخی و بحث روایتی در المیزان و همینطور در ویکیپدیا بیان می کند که به یک روایت مسیحیانی بوده اند که دونواس پادشاه حمیر در 523 میلادی به جرم اینکه به دین یهود نمی گرویده اند به گودال آتش می ریزد و می سوزاند. و در این میان کودک یک ماهه در بغل مادری نیز بوده اند که مادر همینکه خیز گرفت تا در آتش شود ترس از آتش و ترحم درباره کودک بر دلش مستولی شد، ولی کودک یک ماهه اش بزبان آمد، که مادر مترس و مرا و خودت در آتش بینداز، برای اینکه این مجاهدت در راه خدا بخدا سوگند ناچیز است، زن خودش و کودکش را در آتش افکند، و این یکی از کودکانی است که در کودکی بزبان آمد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

البته این سوال هندسی نیز باقی می ماند که اتصالها در فضاهای نانژانت چطور به تعریف متریک و انحنا می انجامد. البته این مسئله از لحاظ محلی از راه متریک و کریستوفل سمبلها برای انحنا بدست می آید. ولی شما فرض کنید که برای هر دو برداری در فضای تانژانت در هر نقطه از خمینه ای، یک بردار سومی را تعریف می کنید که اتصال دو بردار دیگر است. این اتصال کی به متریک می انجامد و کی نمی شود؟ مثلاً اگر به هر دو بردار تانژانت قائم بر یکدیگر به رویه ای در فضای سه بعدی بردار قائم بر این دو بردار را که به طرف بیرون اشاره می کند را نسبت دهیم، یحتمل بتوان گفت که بردار انحنا منفی این بردار است به طرف داخل رویه. مثلاً اگر کره را در نظر بگیریم، منفی بردار قائم بر کره بسمت خارج از کره می شود در جهت بردار انحنای کره. راستی تا حالا فکر کرده اید که اگر بجای "کره" می گفتیم "سپهر" با لغت انگلیسی آن (sphere) تقریباً منطبق می شد، بشرطی که ph  را ف تلفظ نکنیم و همان پ و ه تلفظ کنیم؟ البته بعضی یحتمل ایراد کنند که آنوقت مجبور می شدیم کره شمالی و کره جنوبی را هم اسمهایشان را عوض کنیم و بگذاریم سپهر شمالی و سپهر جنوبی و نیویورک را هم اسمش را باید می گذاشتیم نیورهپس و .... و اینها خیلی به بیراهه رفتن می شود و لذا همان کره برای "سفیر" "sphere"  بهتر است! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

نخیر. می بخشید. این نظر را در یک وبلاگ دیگری دادم که باید آن وبلاگ را خوانده باشید و نخواستم سر همه را درد بیاورم که بگویم همه ماجرا چیست و فقط آن نظر را عیناً همینجا منتقل کردم! البته شاید خیلی هم کار درستی نبوده است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

خوب است همه چیز را اینطوری سمبلش کنی که هی می نویسی و پشت هم اندازی می کنی و آخرش هم معلوم نیست چه می گویی؟ کدام فیلم؟ کدام نظر راجع به ظلمات و نور؟ مسئله چیست؟ نکند داری مسائل هندسی را یک جورهایی سمبلش می کنی و هندسه ناجابجایی را نمی دانی چه کنی و لذا پابرهنه زده ای به صحرای کربلا و روانشناسی و فروید و دوقطبی و نور و ظلمات و ...؟ چه عرض کنم؟

با سلام، راستش را بخواهید صحبت از سمبل کردن شد، من دیدم بهتر است حرفم را اینجا بزنم که اگر خراب شد بگویم سمبلش کردم. مسئله ظلمت و نور است که در یکی از نظرات راجع به فیلم شیوا آن را به یک دوقطبی یا "دوبنی" تعبیر کرده اند.  بنده نظردهنده را نمی شناسم و سایتهایی هم که می نویسد را دسترسی بدانها ندارم که بیشتر از او یاد بگیرم.  اما این مسئله ای را که ایشان می فرمایند که ظلمات و نور مثل مثلاً سفید و سیاه یک دوقطبی را تشکیل می دهد، اول گفتم که خیر. چنین چیزی نیست. یعنی شما فرضاً اگر یک سیاه چاله نجومی داشته باشید که در ظلمات گیر کرده است و یک ستاره ای داشته باشید مثل خورشید، اینها با هم یک دو قطبی را تشکیل می دهند؟ اما بعداً نظرات دیگر را که خواندم، دیدم که خیر. مسئله به این سادگیها هم نیست که بگوییم که خوب شما پیغمبری مثل یوسف صدیق علیه السلام را در نظر بگیرید. و ببینید به او چه گذشت و چطور عزیز مصر شد گذشته از اینکه یحتمل کتب و فیلمهای مخلتف روایات مختلفی نیز از واقعیات زندگی داستانی او نشان می دهند. اما آن واقعیتی که قرآن او حضرت یوسف علیه السلام ارائه می دهد، یک آرمانی است که فقط برای انسان کامل زن یا مرد نیست و بلکه هر دو را به سوی کمال دعوت می کند هر چند که اگر از اول خلقت تا آخر زمان حساب کنیم، آیا به این چنین تکاملی آرمانی می رسیم، این یک بحث دیگری است که معنی اش یحتمل این هم نمی شود که  پس باید انسان کامل را کنار گذاشت چرا که در آثار ابن عربی هم دیده شده یا به هر دلیل دیگری. یحتمل باید چند دور دیگری هم از اول خلقت تا آخر زمان بزنیم تا بلکه به چنین انسان کاملی برسیم که وقتی عزیز مصر خواب می بیند می تواند آن خواب را تعبیر کند و درست هم درمی آید که هفت سال قحطی بعد از هفت سال حاصل خیزی می شود. البته این یک حرف دیگری می شود که یک بنده خدایی در ظلمات گیر کند و بخواهد بطرف نور برود ولی در افسردگی فاز مانی گیر کرده باشد که تا قدری پیش رفت باز زمین بخورد. و یا اینکه یک جامعه ای در نورانیت علمی و حکمت و الهیات متبلور شود و از همه جای عالم دانشمندان  و فرهیختگان را به خود جلب کند و حالا با افسردگی فاز مانی که خود یک دوقطبی است که بعضی می فرمایند دانشندانی نیز بوده اند که به این مریضی دچار بوده اند. یا دیگر مشکلات روحی و روانی در جامعه نیز باید دست و پنجه نرم کرد. اما این را هم بگوییم که انسان کامل بی انسان کامل و حتی بگوییم خداحافظ پیغمبران و خداحافظ منجی بشریت چه در حوزه الهیات می خواهد باشد و چه در حوزه علوم غیر الهی، این هم یک کمی اغراق نیست؟ یعنی آن دانشمند برای چیزهایی غیر از به کمال رسیدن است که یک دانشمند بین المللی می تواند بشود؟ مثلاً اینکه جان تیت چطور نظریه فوریه را وارد مسائل مربوط به نظریه میدانهای کلاس می کند هنوز برای بنده حل نشده است. و تازه او این کار را در تز دکترایش هم کرده است! یا اینکه اگر ظلمت و نور به معنی که بیان شده است، فقط یک دوقطبی بود که یا سیاه داشتیم یا سفید، آیا فکر می کنید دیگر نظریه میدانهای کوانتمی  حتی از قبیل الکترودینامیک کوانتمی یا حتی کلاسیک آن را هم داشتیم؟ مثل اینکه دارم همه چیز را خیلی سمبل می کنم. و دیگر بس است. البته گاهی اوقات مسائل را آنقدر سمبلش می کنم که خیلیها حتی نظر را در وبلاگ نشان هم نمی دهند چه رسد به اینکه یک چند روزی باقی اش بگذارند و بعد حذفش کنند. باز خدا را شکر در وبلاگ شما چنین توفقیقی را داشته ایم. و صد البته اگر صلاح دیدید این نظر را نشان ندهید و حذفش کنید! ولی راستش را بخواهید مثل بچه های دبیرستانی شده بودم که تازه یاد می گیرند مسئله هندسه شان را چطور حل کنند و یک شور و شعفی به آنها دست می دهد و نمی توانند احساسات خود را پنهان کنند! خیلی ممنون از وبلاگ خوبتان. البته من این نظر را در وبلاگ خودم هم می گذارم چون بنظر می رسد به موضوع آن هم خیلی بی ربط نباشد. با تشکر.

فهمیدم، فهمیدم، بگذارید ببینیم این مسئله را می توانیم در مورد همین مسائل مربوط به روانشناسی تعمیم و ربط دهیم. اول فرض بفرمایید که شما می خواهید یک استانداردی برای اتومبیلهای کشور خود درست کنید که سطح ایمنی اتومبیلها را بالا ببرد. آیا شما می توانید بفرمایید که این قشر از جامعه می توانند از این استانداردها استفاده کنند و بقیه اقشار جامعه اجازه استفاده از چنین استانداردی را ندارند؟ این کار غیر از اینکه غیراخلاقی است، یحتمل در عمل قانوناً غیرقابل اجرا نیز خواهد شد. اما شما می توانید بفرمایید که ما در این کشور این استانداردهای روانشناسی، مشاوره و روانپزشکی را اجرا می کنیم طوری که همه اقشار جامعه را پوشش دهد.  و اما در کشوری دیگر نتوانید همین استانداردها را نیز برای عموم مردم جامعه اجرا کنید هر چند که عده ای محروم می مانند و عده ای دیگر از این سرویسها استفاده می کنند. حال استبعادی هم ندارد که این کشور فلسطین است، یا عربستان سعودی است، یمن، سوریه، لبنان، قطر، ترکیه، بحرین، پاکستان، افغانستان، ایران است، یا آمریکا. فرقی نمی کند. روانشناسی، بالاخره روانشناسی است. و فرقی هم نمی کند، روانشناسمان یا سایکوآنالیستمان نیز فروید است، یا هر که می خواهد باشد! غیر از این است؟ البته اینجا مسائل کمی پیچیده تر از ریاضیات خواهد شد، وقتی ما داریم با مسائل روانشناسی بحث می کنیم تا بخواهیم در رابطه با مسائل ریاضی-فیزیکی بحث کنیم. چرا که مسئله اینکه چطور رانندگی را بطور غریزی بخواهیم یاد بگیریم یا اینکه فقط عنصر نهاد را استفاده نکنیم و "من" و "فرامن" را هم به حساب بیاوریم و یک حالت انسانی به مسئله بدهیم، یک حسابی دارد. و اگر بخواهیم غرایز نهادینه خود را ارضاء کدره و برای اینکه دیدیم این کار در جوامع خودی نمی شود، سعی کردیم یک جنگی چیزی راه بیاندازیم تا ببینیم آنجا چطور غرایز رانندگی خود را که بطور نهادی در ما طلانبار شده اند را ارضا کنیم. این دیگر یک مسئله ی دیگری یحتمل می شود خارج از بحث روانشناسی اجتماعی. این حقیر نمی دانم اینجا دیگر باید چه کرد و چطور به نهاد و من و فرامن پرداخت؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

هان فهمیدم، مثلاً در مورد چنبره که چندگونای ماست، ما یک سه تایی طیفی می توانیم بطور محلی بدان نسبت دهیم. و غلط نکنم، می شود با حداقل و دست کم اش، دو تا چارت محلی و نه کمتر نیز اطلس چنبره را نمایش داد. و خوشبختانه در مورد چنبره مسئله از نوعی است که سه تایی طیفی از لحاظ محلی یحتمل عیناً هم هستند و مسئله تعیین کننده کوهمولوژی است که تغییر چارتها و اشتراک آنها و راه انتقال از یکی به دیگری را تعیین می کند. و لذا، کوهمولوژی دوره ای از راه کوهمولوژی هوخشیلد و درام در هندسه ناجابجایی نیز به نوعی وارد می شود ولی بجای وصل کردن چارتهای مختلف چندگونا، ما یحتمل باید خود سه تاییهای طیفی مختلف را- به جای چارتهای چندگوناها که متناظر با آنها نیز یحتمل باشند (در صورتی که سه تاییهای طیفی ما از مبحث خمینه ها مشتق شده باشند)- به هم وصل و ربط دهیم.

مسئله ای که در مورد سه تاییهای طیفی در هندسه ناجابجایی اتفاق می افتد این است که مسئله ای مشابه را ما در مورد خمینه ها که  به عبارتی دیگر چندگوناها نیز نامیده می شوند، داریم. مزیت چندگونا بر خمینه در این است که انعطافپذیری آنها را نشان می دهد.  یعنی فرض بفرمایید که ما قاطقوریای چندگوناهای دیفرانسیل یا همورا را داریم. بعد ما می آییم حسابان روی چندگوناها را تشکیل می دهیم که از هر دیدگاهی خواص خاص خود را دارد. در توپولوژی جبری یا دیفرانسیل یک جور استفاده می شود و مثلاً در حسابان تغییرات روی چندگوناها جور دیگری استفاده می شود. و لذا از میان حسابانی که دارید روی چندگوناها انجام می دهید، حسابان روی تانسورها و توابع را نیز داریم و لذا تغییرات روی انحناها، متریکها، یا اتصالهای چندگوناها را نیز از راه حسابان انتگرالی روی آنها می توان بررسی کرد.  اما وقتی شما چندگوناها را رها کرده و بجای آنها به ایده عمومیتر سه تاییهای طیفی هندسه ناجابجایی می پردازید، مسئله حسابان دیفرانسیل و انتگرال چطور می شود؟ این خود مسئله ای است که هندسه ناجابجایی در صدد است حل کند.

  • . (ویرایش ساعت 23:15 18 خرداد 1394)
  • مواظب باش همانطور که ممکن است شیخ طوسی را با خواجه نصیرالدین طوسی یک وقت خدای ناکرده اشتباه بگیری، همانطور هم اشتباه نکنی که بعد زمانی را فقط یک بعد فرض کنی و حساب نکنی که مثلاً بعد زمانی مختلط هم یحتمل داریم یا حتی یحتمل بعد زمانی یکی دو بعد فقط هم نباشد و بلکه در هر زمانی هم بی نهایت ابعاد زمانی داریم و بی نهایت هم ابعاد فضایی داریم ولی همه ی این ابعاد در همه زمانها در دسترس ما نیست که بخواهیم با آنها محاسبات لازم را بکار اندازیم. یعنی مسئله ای داریم ترابری در این ابعاد، ولی اندازه ای که بر روی فضا-زمان در دسترس ما است که بخواهیم آن را بکار بریم محدود است. مثلاً شما در فیزیک ذرات، ما هم ذرات با انرژی مثبت و هم با انرژی منفی داریم همچون پروتون و پادپروتون و اصولاً ماده و پاد-ماده و اما اینکه در هر زمان تا چه حد هر کدام از اینها در دسترس ما هستند بحثی دیگر است. مثلاً چرا ماده از پاد-ماده در طبیعت بیشتر یافت می شود یا چرا ما یک عدم تقارن (آسیمتری) باریونی داریم؟ یعنی مثلاً اگر ما می خواستیم ال-کیو-سی-دی را مش-بندی کنیم، با توجه به اینکه هم ماده و هم پادماده داریم، این کار را چطور انجام می دادیم، و وقتی از یک مهبانگ  (تا مهرمبش و مهبانگ بعدی!) حساب می کنیم  کجاها زمان بینهایت و کجاها فضا بی نهایت باشد؟

    خوب، مسئله این است که اگر شما یک خمینه توپولوژیکی (یا حتی ریمانی) هم داشته باشید و بخواهید آن را از لحاظ هندسه ناجابجایی تعریف کنید، باید اگر می خواهید از یک حالت محلی به یک حالت جهانی برسید همانطور که آلن کن انجام داده است باید برای سه تاییهای طیفی خود یک کوهمولوژیهایی از قبیل کوهمولوژی دوره ای که بر حسب کوهمولوژی هوخشیلد است حساب کنید. یعنی در خمینه ها، شما مثلاً کوهمولوژی درام  (De Rham cohomology) را دارید و اینجا کوهمولوژی دوره ای را دارید. البته حالا می توانید هندسه تان را از حالت محلی روی یک فرضاً فضای تانژاننت به حالت جهانی با کوهمولوژی خود ببرید. ولی باز ممکن است مسئله خمینه ای ما توپولوژیک باشد و نه هندسی هر چند که خمینه ای هموار هم داشته باشیم. یعنی سایز خمینه را یحتمل نتوان تایین کرد. اینجا مسئله این است که اگر ما اتصال connection یا متریک metric یا انحنای curvature خمینه را در هر نقطه از خمینه داشته باشیم، یحتمل می توانیم با حوصله زیاد از یکی به دیگری انتقال یافته و هندسه ای روی آن نیز تعریف  کنیم و سایزش را دریابیم که مثلاً  خمینه ای  در سایز نجومی است یا کوانتمی. البته به شرطی که حوصله تان سر نرود و با دقت مسائل را دنبال کنید هر چند که مسئله کمی همراه با مزاح بنظر می رسد که از اول کار متوجه نباشیم آیا ما داریم در حد و حدود نجومی کار می کنیم یا در حد و حدود ذراتی مثل کوارکها و لپتونها و مزونها و فوتونها. و یحتمل قسمتی از زیبایی مسئله هم در همینجا نهفته است که یک  چنین ابهامی هم در هندسه ناجابجایی وجود دارد!

    خوب، ما می خواهیم به عنوان یک سوال ساده در هندسه ناجابجایی ببینیم که اگر ما با یک خمینه ای شروع کنیم و فضای نانژانت آن را در یک نقطه حساب کنیم و بعد فضای هیلبرت توابع (و بلکه تانسورهای) روی این فضای تانژانت یا حتی کوتانژانت را حساب کنیم و بعد جبر اوپراتوری روی این فضای هیلبرت را حساب کرده و بعد هم اوپراتور خاصی را به عنوان اوپراتور دیراک دست آوریم. خوب، حالا اینها همه درست، اما حساب کنید که مثلاً خمینه ما یک چنبره است که در فضای سه بعدی در یک کره ای به قطری معین الف می گنجد. مسئله این است که بعد از اینکه ما به سه تایی طیفی هندسه ناجابجایی رفتیم و خود چنبره را رها کردیم، آیا می توانیم دوباره به خمینه برگردیم و بگوییم خمینه ی ما دارای این خصوصیات هندسی است و از جمله در کره ای به قطر الف می گنجد یا اینکه قطر کره دیگر فرقی نمی کند در ابعاد نجومی است یا در ابعاد کوانتمی؟ یعنی چه چیزی است در هنندسه ناجابجایی که آن را مشخصاً یک مسئله هندسی می کند و نه مسئله ای صرفاً توپولوژیکی. یعنی آیا چنبرتان فرضاً در ابعاد نانو است یا مثلاً در ابعاد مدارهای سیارات حول خورشید یا ماورای آن. و بعد وقتی این مسئله را حساب کردید چطور می شود، ببینید ایا می توانید مسئله را فلسفیکاسیون کنید و ببینید ماهیت و جوهر و عرض فلسفی به چه صورت باید متناظر شود با مسائل هندسه ناجابجایی؟

    یک مسئله ای را یحتمل می توان عنوان کرد که در تاریکی چطور معتزله را سرشان را اشاعره کلاه گذاشتند. این البته یک مسئله است. مسئله دیگر این است که می فرماید و ذوالنون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لا نقدر الیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فستجبنا له و نجیناه من الغم فکذلک ننجی المومنین. یعنی یک وقت هست که حضرت یونس است که در ظلمات ندا در می دهند لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. و یک وقت دیگر است که با خورشید طرفید و در ظلمات مایلید حجابهای نوری را کنار بزنید و ماورای آن را مشاهده کنید. البته استبعادی هم ندارد که از پرده های ظلمات هم باید گذشت تا به نوری از انوار پولاریزه شده یا نشده برسیم. ولی اینکه کمتر کسی را می یابیم که راه رسیدن به این مسئله را دعا کند و نشان دهد آنطور که امیرالمومنین در دعای مناجات شعبانیه بعد از فرازهایی نورانی بعد از فرازهایی نورانی متواتر، می فرمایند. الهی هب لی کمال الانقطاع الیک، و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک، حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه، و تصیر ارواحنا معلقهً بعز قدسک.  این درست است که ایشان می فرمایند ای خدا مرا انقطاع کامل بسوی خود عطا فرما و گویی برای شخص خود است که نزد خدا درخواست می فرمایند، ولی بعد جمع می بندند و ابصار قلوبنا، و ابصار القلوب، و ارواحنا معلقهً بعز قدسک را برای همه درخواست می فرمایند. اگر غیر از این بود هم می شد دعا کرد و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک، حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک؟ یعنی حضرتش کمال انقطاع بسوی او را می طلبد و همه را نیز بسوی او دعوت می کندو انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک .... حالا هر کس هر چقدر می تواند به این کمال انقطاع الی الله برسد، یحتمل حضرتش از آنجایی که از رسول اکرم صل الله علیه و اله و سلم داریم انا مدینه العلم و علی بابها، تا بتواند کمکش نیز می کند تا به مقصدش برسد بنا به استعدادهای ذاتی هر کسی. البته تو که می دانی این بنده حقیر همیشه در امور انقطاع از این دنیا و به سمت خدا رفتن به فشلی و تنبلی می افتم. یک کسی باید بیاید زورم بدهد و راهیم کند تا بتوانم بهتر زاد المسافرم را جمع و جور کرده و توشه سفرم را به مقصد برسانم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    یک مسئله پیچیده عظیمی در رابطه با ریاضیات و ریاضی-فیزیک اتفاق می افتد که بسیار خواندنی است. و این مسئله را در هر شاخه ای از علم که بشر بدان دست یافته است می توان یحتمل مشاهده کرد و این مسئله در دین و مذهب  به اوج خود می رسد تا آنجا که می فرمایند هر مثل اهل بیت عصمت و طهارت مثل کشتی نوح است که مایه نجات است. مسئله اینجا این است که شما به یک مبحثی که در ریاضیات علاقه مند می شوید مثل حدس هندسه سازی یا حدس کوانکاره، می بینید که در طول زمان دچار یک تغییر و تحولاتی می شود که استادان شاگردان تربیت می کنند و خود شاگردان بعد از مدتی خود استادانی در این زمینه می شوند. و این تغییر و تحولات همینطور در ریاضیات و ریاضی-فیزیک ادامه دارد. همین مسئله را در علوم حوزوی نیز داریم و اما در این زمینه می بینید منشاء وحی دست نخورده باقی می ماند هر چند که اساتید و علماء و طلبه ها می آیند و می روند و علوم حوزوی نیز با زمان دچار تغییر و تحولاتی می شوند. این مسئله در روانشناسی به نوع دیگری جلوه می کند که می بینیم افرادی از جامعه را که دچار مشکلات روحی و روانی می شوند، روانشناسان و روانپزشکان حتی المقدور درمان می کنند هر چند که خود نیز در معرض مشکلات روانی یحتمل واقع شوند. و اما گویی یک قشر نه چندان کوچکی از جامعه همچنان دست نخورده و خارج از دسترس  روانشناسان و روانپزشکان قرار می گیرند و آسیب پذیر باقی می مانند؟ یا خیر. اینجا ما یحتمل به گوشه کوچکی از عظمت و جمال و جلال منشاء وحی پی می بریم اگر خوب دقت کنیم. و به عنوان مثال اگر کسی دچار بخل، تعصب، یا تبعیض نشود، می تواند هم از اساتید و هم از شاگردان و شاگردان شاگردان آنها و ... یاد بگیرد. و اما یحتمل مسئله کشتی نجات مسئله ای دیگر است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    بقیه الله خیرٌ لکم ان کنتم مومنین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    من نمی فهمم، تو به این کارها چی کار داری؟ تو بنشین جلوی کامپیوتر و کار خودت را بکن. چی کار داری که کی دارد چی کار می کند. این که نمی شود هر کسی کار خودش را زمین بگذارد و ببیند آن دیگری دارد چی کار می کند و وارد مسائل حقوق و روابط بین الملل شود. داری از سیگموند فروید می گویی و از روانشناسی می گویی، یک مرتبه می روی در مسائل آسیمتری باریونها و نجوم و کیهانشناسی و مه بانگ و همین می شود که مه بانگ را آواهنگ معنی می کنی دیگر. همه چیز را که نمی شود گَل هم کرد و یک آش شلهغلمکاری و بلکه یک چیز شلمشوربایی از میانش در آورد. و بعد هم گفت که آقایان خانمها مسئه از لحاظ حقوق یا روابط بین الملل اشکال جدی دارد؟ یعنی چه؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد. این دفعه سعی کن یک کاری را همزمان با کار دیگری نکنی، حتی اگر داشتی کار آزمایشگاهی ات  را انجام می دادی و همزمان می خواستی به رادیو نیز گوش فرادهی. حواست بی خودی پرت چیزهای دیگر می شود. خوب نیست.

    نخیر، اگر مسئله به همین سادگیها بود که خیلی خوب بود. کجا من امشی دستم گرفته ام و راه افتاده ام همه را به به بزنم؟ اینها نیست. مسئله اینجا این است که ما یک مسئله ای داریم که فرضاً باید دقیق شد در آن که معنی این لغت در این دیکسیونر چیست؟ و معنی آن یکی لغت در آن دیکر دیکسیونر کدام می شود. مثلاً ممکن است شما فکر کنید که چون همه حشرات را می توانید امشی بزنید همینطوری پیش بروید و امشیتان را بردارید و به جان شاهین و باز هم بخواهید بیافتید که اینها را هم باید جزو حشرات امشی زد. و همینجا باز گیر می افتید. حالا خیلی وقت پیشها هم یحتمل بوده است، ولی شما می بینید که یک دیکسیونری باز را یک چیز معنی کرده است از انگلیسی به فارسی و فرهنگ لغت دیگری یک چیز دیگری معنی کرده است آن را. حالا هر کس این فرهنگ لغت را دستش بگیرد، می گیود شاهین می شود این و هر کس آن فرهنگ را دستش بگیرد می گوید نخر باز می شود این و نه شاهین. و حالا بیا و اثباتش کن که کدام به کدام است. هر چیزی باید یک استانداردی داشته باشد و نمی شود همه چیز را سهل و آسان بگذار کرد و به مشکلات بنخورد وقتی پیچیدگیهای مسائل زیاد شدند  باید مثلاً از داده پردازیهای عظیم برای نگهداری فرهنگ لغات مختلف استفاده کرد. و مسائل را درست تنظیم کرد. البته مسئله صد جوع و امثالهم نیز وقتی مانع مسائل شوند، مسائل اقتصادی نیز می توانند به مشکلات دیگر اضافه شده و باز اضافه شدن به پیچیدگیهای مسائل. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    من نمی دانم شما چرا همه مسائل را مثل یک کلاف سر در گم پیچ در پیچی که از اول تا آخرش هیچ است را هی گره اندر گره می زنید و یک امشی هم دستتان گرفته اید که حشره ها را بکشید و تازه می فرمایید که به به است و برای خوشبو کردن فضا هم هست و هر کس بیاید جلو می خواهید امشی اش بزنید. لا اله الا الله. مسئله به این مشکلیها نیست! یک دیکسیونر انگلیسی به انگلیسی را بردارید که برای لغات ریاضیات است و ببینید چه می گوید. حالا مگر نمی شود یک مفهومی را با بیشتر از یک لغت نشان داد طوری که چندین لغت مترادف آن مفهوم را تعریف کنند. تازه خیلی اوقات هم مسئله از این نوع است که اگر به یک دیکسیونر و فرهنگ لغات انگلیسی به فارسی نیز رجوع کنید باز مسئله حل است. دیگر احتیاج ندارید بروید با یک وکیل در امور حقوق و یا روابط بین المللی نیز مشورت کنید!!! اینقدر کارها را گره دار نکنید. حالا یک لغتی توی پرانتز است. چیزی نیست. کاری ندارد. این قدر نباید در مورد هر چیزی ملا لغتی شد. این چه کاری است؟ هی بنشینیم ببینیم فرق آسیمتری و آنتی-سیمتری و سکیو-سیمتری به انگلیسی یعنی چه؟ خوب ما اینها را در فارسی رها کنیم و به لغات انگلیسی مسئله بی خودی بپردازیم که چی شود؟ آیا زبان ما فارسی است یا انگلیسی؟ آیا ما قرار است فارسی را پاس بداریم یا انگلیسی را؟ هر چیزی یک حسابی دارد. چرا این کارها را می کنید؟ هی سر یک لغت سر و کله می زنید و همه چیز را یک  کلاف گنده سر در گم می کنید و گره اندر گره؟

    ما اینجا از لحاظ حقوق و روابط بین المللی یحتمل با مشکلاتی روبرو شویم آنجایی که آسیمتری را بدین ترتیب در پرانتز قرار دهیم (آسیمتری) و آن را به عدم تقارن معنی کنیم! اصولاً آسیمتری (asymmetry) و آنتی-سیمتری (anti-symmetry) و سکیو-سیمتری (skew-symmetry) را می توان با ماتریس پادمتقارن یا ضدمتقارن یکی دانست؟ آیا همه اینها یک معنی می دهند؟ و این در صورتی است که وقتی شما می فرمایید یک ماتریسی عدم تقارن دارد و آن را مترادف با ماتریسهای آسیمتریک (asymmetric) بگیرید، یعنی آن ماتریس متقارن نیست، این می تواند شامل خیلی از ماتریسها غیر از ماتریسهای پادمتقارن (skew-symmetric anti-symmetric) شوند. ولی بنظر می رسد که آسیمتری را نیز بدین معنا می توان برداشت کرد. یعنی این مسئله فقط یک مسئله ای نیست که در ترجمه لغت از انگلیسی به فارسی مشکلزا شده است. و مسئله باید از لحاظ حقوقی و روابط بین المللی در جامعه ریاضی حل شود که همه این لغات اصلا به چه معنا است؟ ایا همه اینها درست است که با هم مترادف باشند و بعد تازه وقتی مسئله را به باریون آسیمتری و باریوجنسیس  در کیهانشناسی منتقل می کنیم، چی؟ اینجا مسئله چطور می شود؟ این یعنی چه؟ و همانطور که مشاهده می شود، مشکلات گویی می توانند صد چندان شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
    نخیر، بنده حقیر فکر می کنم اینجوری که شما می خواهید دنبال برهان فی اثبات الواجب بگردید، آن را یافت نکنید و باید از راه های دیگری وارد مسئله شوید. یحتمل خوب باشد سری هم به کتابخانه مجلس یا حتی کتابخانه ملی نیز بزنید! چه عرض کنم؟

    این بنده حقیر غلط نکنم کتاب تلخیص المحصل در باب 19 می فرماید که برهان فی اثبات الواجب در تهذیب الاحکام شیخ طوسی آمده است که خود 10 جلد است و هر دو این کتابها در کتابخانه لیب دات شیعه دات آی آر آمده است. اما اگر شما لغات اثبات الواجب را در کتاب مربوطه جستجو کنید چیزی نشان نمی دهد. حالا باز هم بگردید شاید لغات الواجب و اثبات را اگر هر کدام را بتنهایی بگردید، دارا باشد!

    حالا که بنده فکر می کنم، می بینم که نمی توان هم انتظار داشت که اگر یک زمانی مثلاً کتابخانه ای مجاناً عضو می پذیرفته است، همیشه هم همین کار را بکند. یا مثلاً اگر یک کتابی بشما این مرجع را داد که فرضاً اثبات واجب در کتاب تلخیص المحصل خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان یک فصل در یک جایی کتابش را می توان یافت و محفوظ است، معنی اش این نیست که همه باید بدان کتاب دیگر نیز دسترسی داشته باشند. یک وقت هست که کسی مایل است این کتاب را بیابد و صلاحیتش را در خود می بیند که مسئله را دنبال کند و کتاب را یافت کند. و یک وقت دیگری حوصله اش نمی اید درست همان کتاب اصلی را هم دنبال کند. هر چیزی یک حساب و احصایی دارد. همینطور که اگر المعجم الحصایی قرآنی را در اینترنت درست نیافتید، یحتمل به معجم الاحصایی دیگری خارج از انترنت ممکن است رجوع کنید، بشرطی که دسترسی به چنین کتابخانه ای که آن را دارا باشد، داشته باشید.

    این خیلی بهتر است اگر شما بجای اینکه مثلاً سعی می کنید که ابعاد فضا-زمان را زیاد و کم کنید و به یک ابرتقارن یا ابرریسمانی برسید، سعی کنید حساب کنید ببینید ترابریهایی را یافت می کنید که فضا-زمانهای از بعد بی نهایت را به خود این فضا-زمانها منتقل کند، با این تفاوت که یک وقتی برای زمان فقط یک بعد تعریف می کنید و بی نهایت بعدهای فضایی دارید، و وقتی دیگر بی نهایت بعد زمان دارید و یحتمل بعدهای فضایی تنزل پیدا می کند به یک بعد. التفات می فرمایید؟ یعنی این دو فضا-زمانهای متفاوت را چگونه به یکدیگر  می خواهید در یک مسئله ترابری انتقال دهید طوری که نه تنها فلش زمان را گم نکنیم بلکه متوجه این مسئله هم باشیم که با توجه به این انتقال مثلاً خورشید و ماه از مشرق بیرون می آیند و در مغرب فرو می روند یا اوقات شرعی به طریقی خاص در طول ماه و سال تغییر می کنند یا حرکت اجرام و افلاک به چه صورت است یا ...؟ و البته سعی کنید در مورد کتابخانه ها و کتابفروشیها و مشکلاتتان در مورد یافتن مقالات و کتابها خیلی کلی بحث نکنید و مسئله را دقیقتر توضیح دهید.

    البته ما می توانیم این راه های ریاضی-فیزیکی، روانشناسانه، ... را پیش گیریم، ولی یحتمل بعد از مدتی علمای حوزوی و بلکه طلبه های مساجد خودمان نیز ایراد کنند که یحتمل داریم یک کمی راه را به بی راهه می کشانیم. این تذهبون؟ انگیزه ات چیست؟ کجا می خواستی بروی و کجا داری می روی؟ مثل اینکه نمی دانی که فکان قاب قوسین او ادنی یعنی چه؟
    من فکر می کنم اگر شما سعی کنید مقالات و کتب خود را بر حسب ریاضیات محض بنویسید و حتی الامکان از کتب و مقالات نیکولاس بورباکی استفاده ببرید، این مسائلی که می فرمایید پیش نخواهد آمد، مخصوصاً اگر قبل از اینکه مقالات خود را ارائه دهید آنها را در سمینارهای بورباکی نیز مطرح کنید که دیگر نورٌ علی نور می شود.

    البته اینها سوالات سختی است، ولی بنده اکثر اوقات در این مسئله مانده ام که می خواهم وارد کتابخانه ای دیجیتالی یا غیر آن یا کتابفروشی شوم و دنبال کتابی می گردم و یا پیدایش نمی کنم یا اخیراً این هم اضافه شده است که یک حالت پست مدرنی اتفاق می افتد که گویی مقالات و کتابهایی هستند که خود در کتابها یا مقالات دیگری نهفته اند و آنجاهاست که باید دنبال اینها گشت و الی غیر النهایه. حالا شما که خیلی از مسائل ترابری سر در می آورید سعی کنید مسئله ترابری این مسئله را ببینید چطور می شود برای اینکه مقاله ای بخواهید در یک زمینه ای ریاضی یا حتی ریاضی-فیزیکی بنویسید؟

    https://www.psychologytoday.com/basics/freudian-psychology

    ده مقاله ای که در مورد فروید در قرن 21 را روانشناسی امروز آورده است، باید مقالات خواندنی خوبی باشند. یک مقاله خواندنی دیگر این است:

    Why shrinks have problems? Are shrinks more screwed up than the rest of us?, Robert Epstein, Tim Bowers

    البته این سوال را بنحو دیگری یک معلم دینی هندی-آمریکایی یک بار مطرح کرد که از استادش شنیده بوده. می فرماید که در غرب دنبال حل مسئله الکلیسم هستند ولی در گردهمایی یا کنفرانسی برای حل این مسئله مشروبات الکلی نیز سرو می شود! بطور کلیتر، شما بغیر از اسم افهم در هنگام دفن میتی، گاهی می شنوید که بانو یا آقای خلدآشیان، جنت مکان، و همینطور نیز می شنوید که زندگی یک کلاف پیچ در پیچ است که اولش هیچ است و آخرش هم هیچ است. البته خیلی اوقات در ریاضی، شما سعی می کنید که انواع و اقسام گره ها را کلاسه و بررسی کنید تا بلکه خیلی مسائل پیچ در پیچ و اولش هیچ و آخخرش هیچ نشود، و گذشته از این اگر بانو و آقای جنت مکان خلدآشیان است که نمی تواند اولش هیچ و آخرش هم هیچ باشد، هر چند از دیدگاه صریح بعضی حاضران در مراسم ممکن است چنین باشد. یحتمل بتوان گفت که ما با یک مسئله ترابری طرفیم که از زمان منهای بی نهایت شروع می شود و به بعلاوه بینهایت میل می کند ولی اندازه ای که این ترابری را تعیین می کند را برای زمان معینی می توانیم سعی کنیم بهتر بشناسیم. و لذا یحتمل بعضی بتوانند ادعا کنند که خارج از این بازه زمانی ترابری ما، که اولش هیچ است و آخرش هیچ است، آیا همین است و همین است و همین است؟ یعنی مثلاً شما از فضای سه بعدی به فضا-زمان چهار بعدی می روید و بعد به فضاهای پنج بعدی کالوزا-کلاین فرضاً می رسید و تا ابعادی 10 یا 11 بعدی ابرتقارنی ریسمانی و امی نیز می رسیم و بعد به ابعاد  5 یا 6 بعدی کالابی-یاوی یا کالوزا کلاینی دیگری دوباره یحتمل تنزل پیدا می کنیم و دوباره در فضا-زمان (یا حتی فضا منهای زمان) چهار بعد یا سه بعدی یا ... آرام می گیریم و الی غیر النهایه؟

    این مسئله را از لحاظ روانشناسی بخواهیم بررسی کنیم، ایا اینطور است که ما یک گروهی از روانشناسان را داریم که بقیه افراد نوع بشر را از لحاظ روانشناسی تحلیل و درمان می کنند و یحتمل خود نیز به تحلیل و درمان روانشناسی احتیاج پیدا کنند و یحتمل نیز به روانپزشک نیز گذار بعضی بیافتد و لذا بازار روانشناسی همیشه گرم خواهد بود. و اما دیگر در جواب نفرمایید که خیلی از روی صاف و صادقی است که، خوشا آنان که الله یارشان بی، به حمد و قل هو الله کارشان بی. خوشا آنان که دائم در نمازند، بهشت جاودان بازارشان بی.

    البته هدفی که دنبال می کنید اینجا در ضمیر ناخوداآگاه ممکن است به این سادگیها قابل فهم نباشد. مثلاً شما حساب کنید که بخواهید حجاب نوری را کنار بزنید و به ماهیت بهتر خورشید پی ببرید. یحتمل هر چقدر یک نفر با چشم غیر مسلح به خورشید زل بزند، مشکلش حل که نخواهد شد، هیچ. و بلکه به مشکلاتش اضافه هم خواهد شد. اما اگر کسی بخواهد به ماهیت الکترومغناطیسی و الکترودینامیکی نور نیز پی ببرد، یک مرتبه گویی یک سری مسائل دیگری نیز وارد می شوند که وقتی عمومیت پیدا کنند، می رسیم به رنگها و طعمهای ذرات در مدل استاندارد برای نیروهای قوی و ضعیف و گویی یک دنیای جدیدی در نظریه ذرات بنیادی فیزیک ذرات به روی ما گشوده می شوند که ما نمی خواهیم اینجا واردش شویم. و اما آیا حجابها کنار رفته اند و ما مسائل مثلاً نجومی را نیز بهتر درک می کنیم یا اینکه تازه به مجموعه مسائلمان کلی مسائل دیگر نیز اضافه شده اند؟!!!

    یک رابطه ای است بین واجب الوجود و بقیه الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف، همانطور که یک رابطه ای است بین واجب الوجود و بقیه افراد نوع بشر، و همانطور که رابطه ای است بین بقیه الله الاعظم و بقیه افراد نوع بشر. البته یحتمل بعضی جوامع یا اشخاص مایلند که وجود بقیه الله الاعظم را به جوامعی القاء  کنند و حال آنکه خود تا چه حد به آن اعتقاد دارند چندان معلوم نیست و اینکه اصلا آیا حاضرند برای رسیدن به او دست از خیلی کارها که نباید انجام داد، بردارند یا خیلی کارها را که باید انجام داد را انجام دهند؟ خوب، اینجا این مسئله اتفاق می افتد که چطور آیا از روانشناسی بتوان به مدل استاندارد فثیزیک و نجوم حرکت کرد و از نهاد و من و فرامن روانشناسی اجتماعی به ماده و انرژی تاریک و ابرتقارن مسائل را تعمیم داد. آیا این امکان پذیر است؟ لااقل یحتمل می توان این سوال را مطرح کرد که نهاد و من و فرامن در چه صورتهایی می توانند مسائل مدل استاندارد و نجوم را نیز درک کنند؟ البته بهتر است برای این کار، یک آزمایش واپاشی را از این نوع انجام ندهید که یک ماشین پورشه گرانقیمت آخرین مدل بدون سرنشین را به تیر چراغ برق بزنید و ببینید صاحب ماشین چه حالی خواهد شد؟ مسئله بلکه این است که ببینید یک ذره ای اگر حول یک چنبره ای با چندین پنچری (یا بدون آنها) در حال گردش است در سنجه های مختلف چه اتفاقاتی می تواند برای این ذرات بیافتد و هندسه های ناجابجایی حاصله از آنها کدامند؟ مثلاً فرض کنید برای اینکه واپاشی روی چنبره ها را بهتر کنترل کنید، از گرافیت یا آب سنگین استفاده می کنید تا بعضی نوترونهای واپاشی شده را تا حدی چذب کنند. و لذا سرعت واپاشی را تا حدی- و بر حسب دلخواه- خود پایین بیاورید. آیا از این تکنیک می توانید واکنشها و واپاشیهای نهاد و من و فرامن را از لحاظ روانشناسی نیز بهتر کنترل کنید هر چند که انگیزه و هدفی که دنبال می کنید نیز اینجا مهم است.

    سلام ؛

    این مطلبتم با حال بود ، خوشحال می شم از آخرین پست سایت من هم دیدن کنی

    عنوان مطلب : جشن شکوفه های گیلاس


    خوشحال می شم نظرت را راجع به این مطلب بدونم .


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی