یُخَادِعُونَ اللَّـهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ ﴿البقرة: ٩﴾
وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ ۖ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّـهُ ۖ أَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ ﴿المنافقون: ٤﴾
فصل چهارم [در بیان آنکه رغبت به دنیا موجب احتجاب از حق است]
بدان که رغبت به دنیا، موجب احتجاب از حق و بازماندن از سلوک الى اللَّه است، و مقصود از دنیا، هر چیزى است که انسان را از حق تعالى به خود مشغول کند. و چون این معنى در عالم ملک بیشتر تحقق دارد، این اسم احق است از براى آن. و اشاره به این معنى است همین حدیث مصباح الشریعه که زهد را تعبیر فرماید به ترک هر چیزى که انسان را از حق تعالى مشغول کند و غافل نماید.
و اهل معرفت، حجب نورانیّه و ظلمانیّه را- که در حدیث است که از براى خداى تعالى هفتاد هزار حجاب از نور است و هفتاد هزار حجاب از ظلمت- به وجود اشیاء و عوالم و تعیّن آنها تفسیر فرمودند؛ چه که اشتغال به هر یک، انسان را از وجه جمالِ جمیل محروم و محجوب نماید. و گاهى از این حجب کثیره به حسب کلیّات به هفت حجاب تعبیر شده، چنانچه در احادیث شریفه وارد است.
در باب سجده وارد است که سجود به تربت قبر حسین بن على- علیهما السلام- خرق کند حجابهاى هفتگانه را
« إنَّ السُّجُودَ عَلى تُرْبَةِ أبِی عَبْدِ اللّهِ- عَلَیْهِ السَّلامُ- یَخْرُقُ الْحُجُبَ السَّبْعَ». و ممکن است، این هفت حجاب فوق این حجب باشد، چنانچه از حدیث «علل» ظاهر شود.
از علل به سند خود از هشام بن الحکم نقل نموده که گفت: به حضرت ابى الحسن موسى- علیه السلام- گفتم: به چه علّت در افتتاح نماز، هفت تکبیر افضل شده است؟ فرمود: «اى هشام! همانا خلق آسمانها هفت است و زمینها هفت است و حجابها هفت است، پس چون سیر داده شد در شب معراج پیغمبر، و گردید نزدیک به پروردگار خود کَ «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»، رفع شد از براى او حجابى از حجب حق، پس تکبیر گفت رسول خدا و بنا کرد کلماتى را که در افتتاح است گفتن. پس چون رفع حجاب دوّم شد، تکبیر گفت. پس لا زالَ چنین بود، تا به هفت حجاب رسید و هفت تکبیر گفت. و از این جهت است که در نماز براى افتتاح، هفت تکبیر گفته شود».
در هر صورت، وجود هر موجود یا عالم حجابى است، و تعیّن آن نیز حجابى است. و این حجب انسان را از جمال محبوب بازدارد و دلبستگى به هر چه که غیر حق است، خار طریق سلوک الى اللَّه است. پس سالک الى اللَّه و طالب وصول به لقاء اللَّه و صعود به معارج معارف الهیّه، این خار طریق را باید با ریاضت شرعى از بین بردارد. و با دلبستگى و علاقهمندى به غیر حق و تبعیت از شهوات بطن و فرج، عروج به کمالات روحانیّه و وصول به لقاء جمال جمیل امکان ندارد، بلکه کلیه حجب به یک معنى به خود انسان رجوع کند:
میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز
بینی و بینک «إنّیّی» یُنازِعُنی
فارفعْ بلُطفِکَ «إنّیّی» مِنَ البیْنِ
[میان من و تو، إنیّت من با من در نزاع است، پس به لطف خودت، إنیّت مرا از میان بردار.
(دیوان حلّاج، ص 90).]
شرح حدیث جنود عقل و جهل، مقصد پانزدهم که زهد است و ضد آن که رغبت است، صص 300-302
بنده ی حقیر می خواستم یک دشمنی را اعدام انقلابی اش کنم که یک مرتبه بنظرم آوردند که اگر خودت را در دادگاه عدل الهی اعدام انقلابی کنند که مثلاً تو چطور با این همه گناهان ات و باصطلاح معروف خودت در حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در ترددات خود از این کشور و آن کشور و عبور و مرور از مرزهای اسلامی به سرزمینهای کفر و بازگشت دوباره به سرزمینهای اسلام در کمال کذابیت خود چطور کل عالم را بجای اینکه اسلام بیاورند دانسته یا ندانسته داری از اسلام دور می کنی؟ و بجای اینکه حالا که موسی و قومش از دریا گذشته و در سرزمین امن بسر می برند، تو هم لااقل اسلام را تبلیغ کنی، بر عکس گویی داری دانسته یا ندانسته در جهت فرعونیت و شاهنشاهی و بلکه دزدان تاج و تخت پادشاهان پیشین و پسین و دیگر دزدان و سارقان طلا و جواهرات از پدران خود دفاع کرده و نه از امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم تبلیغ می کنی؟ و قبل از اینکه از خودت بتوانی دفاعی کنی اگر اعدامت کردند، آنگاه چه خواهی کرد؟! این است که خوب است از خودت حساب هم بکشی در دادگاه عدل الهی حتی تا آن اندازه که بالاخره تو خود حجاب خودی از میان برخیز!
البته این مسئله هم هست که شما هر چقدر هم بیشتر در یک جهتی تلاش و کوشش کنید که مثلاً اسلام را تبلیغ کنید، مثل اله کلنگ است که گویی در حجاب خود بالا رفته اید ولی در حقیقت بر عکس عمل کرده اید؛ و چرا که اشتباهی اله کلنگ کرده اید! یعنی مشکل باصطلاح عرفا همان حجابهای هفت گانه و بلکه هفتاد هزار حجاب از نور و هفتاد هزار حجاب ظلمانیه است. مثلاً یحتمل آیه 4 سوره منافقون را اگر گورویی فرانسوی در معبدی آمد در مورد گنجشکی بیان کرد که چطور گنجشک با هر صدایی و حرکتی می ترسد و سرش را این طرف و آن طرف می کند که مبادا آسیبی به او برسد و زودتر از مهلکه فرار کند؛ یحتمل حتی ندانید که آیا او مخصوصاً از روی همین آیه بوده است که دارد تفسیر می کند یا مسئله چیز دیگری بوده است که با این آیه هم منطبق است؟! یحتمل باز در دادگاه عدل الهی این سوال هم پیش بیاید که تو بالاخره در آن معبد نزد آن گورو چه می کرده ای؟
و لذا یحتمل بعضی اشکال هم کنند که این از روی عادت تو به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که محکمه ی عدل الهی را وسط کار ترک کرده و دادگاه را به عقب بیاندازی! و لذا ما اینجا سعی هم می کنیم که مسائل آیاتی و انفسی خود را بدون اینکه خیلی وارد روانشناسی و روانپزشکی و روانکاوی شویم، به مسائل خود از طرق کیهانشناسی و هندسه ی ناجابجایی و نظریه ریسمان و بلکه معادلات ناویه-استوکز پرداخته و بلکه ببینیم چه باید کرد؟ یعنی چه؟ به عنوان مثال، توجه بفرمایید که برای اینکه خود را قوی کنیم چطور می توان به جوابهای ضعیف معادلات ناویه-استوکز پرداخت در عین حالی که داریم مقاله ی اردمنگر را در نظر می آوریم:
https://arxiv.org/abs/2001.04991
یعنی اینجا مسئله این است که شما تا چه حدی در مورد ریسمانها و برینهایی از ابعاد مختلف را مثل مثلاً آویشن و فلفل و سیاه دانه و روغن زیتون و آبلیمو و ... در بطری ای ریخته و هم می زنید تا آنجا که از حالت ناپایداری بیرون آمده و آنگاه به حالتی پایدار برسند؟ یعنی بالاخره مسائل در گرانش کوانتمی و مدل استاندارد ذرات فیزیک حتی در حدود ریسمانی تا چه حدودی هم آماری است و تا چه حدودی نیز بلکه یقینی یا نزدیک به یقینی است؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
- ۹۸/۱۱/۰۵
إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّـهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ ۚ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١١١﴾
۱. وَمَن یَتَوَلَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿المائدة: ٥٦﴾
۲. اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿المجادلة: ١٩﴾
۳. لَّا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَـٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَـٰئِکَ حِزْبُ اللَّـهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿المجادلة: ٢٢﴾
24 - علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن علی، عن کرام، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنه کان یقول: " اللهم املا قلبی حبا لک وخشیة منک وتصدیقا وإیمانا بک وفرقا منک وشوقا إلیک یا ذا الجلال والاکرام اللهم حبب إلی لقاءک واجعل لی فی لقائک خیر الرحمة والبرکة وألحقنی بالصالحین ولا تؤخرنی مع الأشرار وألحقنی بصالح من مضى واجعلنی مع صالح من بقی وخذ بی سبیل الصالحین وأعنی على نفسی بما تعین به الصالحین على أنفسهم ولا تردنی فی سوء استنقذتنی منه یا رب العالمین، أسألک إیمانا لا أجل له دون لقائک، تحیینی وتمیتنی علیه وتبعثنی علیه إذا بعثتنی وابرأ قلبی من الریاء والسمعة والشک فی دینک اللهم اعطنی نصرا فی دینک وقوة فی عبادتک وفهما فی خلقک وکفلین من رحمتک وبیض وجهی بنورک واجعل رغبتی فیما عندک وتوفنی فی سبیلک على ملتک وملة رسولک، اللهم إنی أعوذ بک من الکسل والهرم والجبن والبخل والغفلة والقسوة والفترة والمسکنة وأعوذ بک یا رب من نفس لا تشبع ومن قلب لا یخشع ومن دعاء لا یسمع ومن صلاة لا تنفع وأعیذ بک نفسی وأهلی وذریتی من الشیطان الرجیم، اللهم إنه لا یجیرنی منک أحد ولا أجد من دونک ملتحدا فلا تخذلنی ولا تردنی فی هلکة ولا تردنی بعذاب، أسألک الثبات على دینک والتصدیق بکتابک و اتباع رسولک، اللهم اذکرنی برحمتک ولا تذکرنی بخطیئتی وتقبل منی وزدنی من فضلک إنی إلیک راغب، اللهم اجعل ثواب منطقی وثواب مجلسی رضاک عنی واجعل عملی ودعائی خالصا لک واجعل ثوابی الجنة برحمتک واجمع لی جمیع ما سألتک وزدنی من فضلک إنی إلیک راغب، اللهم غارت النجوم ونامت العیون وأنت الحی القیوم، لا یواری منک لیل ساج ولا سماء ذات أبراج ولا أرض ذات مهاد ولا بحر لجی ولا ظلمات بعضها فوق بعض تدلج الرحمة على من تشاء من خلقک تعلم خائنة الأعین وما تخفی الصدور، أشهد بما شهدت به على نفسک وشهدت ملائکتک وأولو العلم لا إله إلا أنت العزیز الحکیم ومن لم یشهد بما شهدت به على نفسک وشهدت ملائکتک وأولو العلم فاکتب شهادتی مکان شهادتهم، اللهم أنت السلام ومنک السلام، أسالک یا ذا الجلال والاکرام أن تفک رقبتی من النار ".
الکافی الشریف، ط الاسلامیه، جلد 2، ص 585-587
http://lib.eshia.ir/11005/2/587
اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی اَللَّهُمَّ لاَ تُمِتْنِی مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ لاَ تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی
دشمن، امروز مشخّصاً عبارت است از آمریکا، انگلیس، زرسالاران بینالمللی، صهیونیستها و دنبالههایشان؛ حالا دنبالههایشان خیلی اهمّیّتی ندارند، ارزشی ندارند که آدم اسم از آنها بیاورد؛ اصلیها اینها هستند. آمریکا دشمن است با جمهوری اسلامی، با ایران مستقل، با ایران روبهجلو و پیشرونده؛ انگلیس که مستعمرِ پیرِ ازکارافتادهی دورهی قبل است و حالا باز مجدّداً به این منطقه میخواهد نفوذ کند، دشمن است؛ صهیونیستها دشمنند؛ سرمایهداران بینالمللی و زرسالاران بینالمللی دشمنند؛ اینها دشمنهای اصلی [هستند].
البتّه این را هم عرض بکنم که فقط اینها هم دشمن نیستند، علاوهی بر اینها یک دشمن دیگری وجود دارد و او درون خود ما است. خود ما یعنی چه؟ یعنی من، شما، فلان مسئول، فلان جوان. آن دشمن درونی چیست؟ آن دشمن درونی عبارت است از بیانگیزگی، ناامیدی، بیحالی، بینشاطی، تنبلی؛ اینها دشمن ما است. اَللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَمِ وَ الجُبنِ وَ البُخلِ وَ الغَفلَةِ وَ القَسوَةِ وَ الفَترَةِ وَ المَسکَنَة؛ اینها دشمنهای ما هستند. اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَع وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَع وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَع و مِن صَلاةٍ لا تَنفَع؛(۱) اینها دشمنان درونی ما هستند؛ همه را به گردن بیرونیها نمیاندازیم. ما هم اگر بد عمل کنیم، اگر به وقت عمل نکنیم، اگر تنبلی کنیم، اگر دشمن را اشتباه بگیریم، اگر به جای شیطان اکبر واقعی، یک برادر ناباب یا ناراهی -که حالا برادر ما است، ولو ناباب و ناراه است- شیطان اکبر ما شد، ضربه خواهیم خورد. پس این هم دشمن ما است، حواسمان باشد. وقتی ما میگوییم دشمن خارجی، معنایش این نیست که در خودمان هیچگونه نقصی وجود ندارد؛ نه، سیاستهای غلط، سیاستهای بد، رفتارهای بد، اختلافات گوناگونِ بیوجه، تنبلی کردن، اقدام نکردن، تنگنظری، اینها دشمنان ما است؛ اینها هم هست.۱۳۹۵/۱۰/۱۹
مطمئنّاً انگیزههایى وجود دارد در جبههى دشمنان ما براى متوقّف کردن حرکت علمى کشور. حالا بعضىها روى کلمهى دشمن حسّاسیّت دارند؛ به ما اعتراض میکنند که چرا مدام میگویید دشمن، دشمن؛ درحالىکه شما قرآن [را] ملاحظه کنید، مىبینید اوّل تا آخرِ قرآن چقدر تکرار شده عنوان «شیطان»، عنوان «ابلیس»؛ مکرّر گفته شده، مکرّر تکرار شده. از دشمن که نباید غفلت کرد. دشمندانستنِ دشمن که عیب نیست؛ اینکه ما روى دشمن مدام تکیه میکنیم، معنایش این نیست که از عیوب خودمان و مشکلات درونى خودمان غافلیم؛ نه، اَعدى عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیک؛(۱) از همهى دشمنها بدتر، دشمن درونى ما است، دشمن خود ما است، نفْسِ راحتطلب ما است، تنبلى ما است، تنآسایى ما است، عدم تدبیر ما در پیشبرد امورمان [است] - اینکه معلوم است - اینها به جاى خود محفوظ؛ امّا غفلت از دشمن بیرونى، خطاى راهبردى عظیمى است که ما را دچار خسارت خواهد کرد. خب، باید دشمن را شناخت، دید - حالا [اینکه] شما میگویید برخوردمان با دشمن اینجور باشد، آنجور نباشد، بحث دیگرى است - دشمنىِ او را باید فهمید، نقشهى او را باید تشخیص داد. یکى از نقشههاى مهمّ دشمن، متوقّف کردن حرکت علمى در کشور است.۱۳۹۳/۰۴/۱۱
فیشهای دشمن درونی، دشمن، نفس اماره، فرعون درونی، در بیانات رهبری مد ظله العالی
http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=2013&npt=8
این دعایی که در بیانات رهبری آمده است:
اَللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَع وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَع وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَع و مِن صَلاةٍ لا تَنفَع
از جمله دعاهایی است که علاوه بر اینکه در گفتار امام جعفر صادق علیه السلام نیز آمده است، همینطور در دعای ابوحمزه ثمالی نیز آمده است. البته در پاورقی فیشهای بیانات حضرت رهبری، دعای امام جعفر صادق نیمه کاره رها شده است ولی ترجمه ی آن بهتر بنظر می رسد که تا آخر شده باشد! این گاهی اوقات جای تعجب داشته باشد، چرا که معمولاً در منعکس کردن مطالب مربوط به بیانات رهبری دقت بیشتری می شود.
بنده عرضی هم داشتم در مورد حزب الله و ذکر تهلیلی لا اله الا الله که انسان نه فقط می تواند در گوشه ای بنشیند و ذکر و دعا کند و بلکه در همه حالی می تواند بدان بپردازد. و اما این حالتی که در انسان عرف عرفان نیز بیان شده است، بعضی یحتمل در آن اشکالاتی کنند که چرا آنچه اینطور عرفانی بیان شده است از یک بابی وارد شده است کانه گویی در مرز بین کمال عقلی است؛ و در عین حال، اگر انسان نداند که از علامه ای است که این متن صادر شده است و لذا شک کند که نکند نویسنده از نوعی مالیخولیا برخوردار است. به عبارت دیگر انگار که متن هر چند که عرفانی است در مرز بین عقل و جنون نگاشته شده است!
این مسئله را یحتمل بعضی اشکال کنند که از این نوع نیست که ما از حزب الله و اینکه در گوشه ای بنشینیم و ذکر تهلیلی لا اله الا الله بگوییم منظورمان به این نیست که حزب الله همان حزبی است که در لبنان است و حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصر الله حفظه الله نیز دبیر کلش است و سردار شهید سلیمانی هم به کمک آن حضرت شتفاته است؛ یحتمل این هم باشد و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی توحیدی را هم شامل شود، ولی آیا این جنبه ی عرفانی را هم شامل می شود؟ یعنی آیا با انسانی که آیا همان حیوان ناطق است در حکمت متعالیه نیز سر و کار دارد؟
از اینجاها یک مرتبه می تواند مسئله سخت شود! مثلاً شما در اصول فقه بحوث فی علم الاصول حضرت آیت الله العظمی محمود هاشمی شاهرودی مسئله ی استصحاب عدمی ازلی را در مورد قرشی بودن در نظر بگیرید که فرضاً مراة اموی قرشی است که در نظر داریم یا مراة هاشمی قرشی در صورتی که در قرشی بودن او هم شک داشته باشیم که یحتمل او اصلا قرشی هم نباشد و چه رسد به اینکه هاشمی است یا اموی؟! و خوب، این یک مسئله است و اینکه آیا همین مراة آیا خدا و پیغمبر و حتی امام خود را هم می شناسد و از روی ایمان هم به دین خود عمل می کند نیز مسئله ای است که آیا تا چه حدودی به روانشناسی مربوط است و تا چه حدودی از روی حکمت متعالیه است و تا چه حدودی هم از روی اصول فقه و فقه است و بلکه حتی بتوان تا حدودی هم آنرا به نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ای مربوط کرد که از منشات ریاضی فیزیکی مطرح می شوند. و اما اینکه آیا چقدر هم ما می توانیم اینها را از صرف دکر تهلیلی لا اله الا الله و بلکه اصول دین نیز مطرح کنیم یا چقدر هم می توانیم از ریاضی فیزیک ارتقاء یافته و عرفان خود را تعالی دهیم تا برسیم به نظریه های حمیدی مجیدی که همه و همه مدعی شوند که الا و لله که منشاء این نظریات نه تنها مدل استاندارد ذرات فیزیک همراه با چقدر هم از ابرتقارن و بلکه نظریه هایی همچون ریسمان و ام و اف و هندسه ی ناجابجایی و برنامه ی (هندسی) لنگلندز است؛ و بلکه به واقع نیز همه و همه را نه تنها دعوت به اسلام می کند و بلکه نشان می دهد که در نظریه و عمل همه و همه واقعاً هم باید مسلمان باشند و لا غیر. این مسئله به این سادگی نیست که مثلاً در مقالات روک زیتکو به لغتی یا حروفی بر بخوریم که شامل InAs باشند و آنگاه بخواهیم بگردیم ببینیم این یعنی چه و بالاخره بعد از مدتی جستجو بیابیم که این ترکیبی است گویی نیمه رسانا مرکب از ایندیم و آرسنیک. دیر شد، دیر شد، بنده ی حقیر رفتم به نماز! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
...............................................
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ ﴿١﴾ حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢﴾ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٣﴾ ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿٤﴾ کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ﴿٥﴾ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ ﴿٦﴾ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ ﴿٧﴾ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ﴿٨﴾
برادران! دارای هر سلیقه و هر جناح و هر فکر و - به قول معروف - هر خطی که هستید، بدانید که یکجا نقطهی انشعاب است؛ مواظب آنجا باشید. آنجا عبارت از آن نقطه و لحظهیی است که احساس میکنید به جای خدا، «خود» وارد میدان میشود. نقطهی انحراف، اینجاست. «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک»(۱). این نفس و این من، از همهی دشمنان، دشمنتر است؛ چیزی است که برای ارضای آن، گاهی ممکن است خدای ناکرده ما حاضر بشویم که شریفترین و عزیزترین ارزشها را هم از یاد ببریم. اینجا نقطهی انحراف است و هر لحظه هم در انتظار ماست؛ باید مواظب این بود.۱۳۶۹/۰۹/۱۴
فیشهای دشمن درونی، دشمن، نفس اماره، فرعون درونی، در بیانات رهبری مد ظله العالی
http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=2013&npt=8
حضرت حجت الاسلام و المسلمین قرآئتی حفظه الله تشریف آوردند مسجد ما برای سخنرانی و از اخلاص و مخلص بودن و همین سوره ی التکاثر درسی فرمودند برای بچه ها و همه ی حاضرین که بطور خلاصه چطور دو قوم به هم رسیدند و با هم در شمارش افراد خود مسابقه دادند و یک قوم برنده شد و بعد قوم باخته گفتند حامله ها را نشمردید دو باره بشمرید و آنها را هم حساب کنید و باز باختند و گفتند خیلی از ما مرده اند و برویم قبرهای ما را هم بشماریم؛ و این سوره نازل شد الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر. و همینطور وقتی مشرکین در عهدنامه ی صلح حدیبیه گفتند که حتی از محمد رسول الله، محمد را هم پاک کن؛ آیه نازل شد که محمد رسول الله. و بسیاری نکات آموزنده ی دیگر را حجت الاسلام و المسلمین قرآئتی فرمودند که از جمله گذشت داشته باشید و از بدیهایی که به یکدیگر می کنید بگذرید و به دل مگیرید که تا به اخلاص شما کمک کند؛ و این کار سختی هم هست.
بنده ی حقیر قبل از این هم از اخلاص و مخلِصین و مخلَصین گفته بودم؛ و حالا هم که این بحث پیش آمد مخصوصاً که موضوع مقاله ی اردمنگر ملبی-تامسون نورث نیز هر چند لپتونی و اما با ناخالصیهایی سر و کار دارد. بنده ی حقیر عرضم این است که وقتی ما مبنا را به لا اله الا الله تهلیلی ارتقاء دهیم، و آنگاه بخواهیم به ناخالصیهایی هم بپردازیم که نه تنها از مرزهای عقلایی می گذرد و یحتمل اتهام جنون نیز به نه تنها سالک الی الله زده شود و بلکه حزب هم فقط حزب الله است و در بین خودیهای مومن آنگاه مهربانی و شفقت هم فقط جایز است و شدت و سختی هم فقط با کافران جایز است؛ و اما صبر کنید و شکبیایی هم داشته باشید یک لحظه! مگر نگفتیم که همه و همه قرار است که مسلمان و نه کافر هم باشند و لذا باید هم با همه و همه نرم و مهربان هم بود؟! خوب، اینجا چطور می شود؟
مسئله اینجا این است که شما یک فرهنگی دارید که تا ماورای بنفش هم پیش می رود و یک ضد فرهنگی تا مادون قرمز هم یحتمل عمل می کند؛ یعنی چه؟ یعنی اینکه فرض بفرمایید که یک فقیر عادل غیر فاسق هاشمی قرشی تهامی هم دارید که در میان فقراء فاسق حالا یا هاشمی یا قرشی یا نهامی یا حتی غیر قرشی احاطه هم شده است و بطور عام نمی توانید اینها را آیا از هم تشخیص دهید. موضوع این است که آیا همین یک فقیر عادل غیر فاسق هاشمی قرشی تهامی چقدر می تواند همه و همه را به اخلاص برساند همانطوری که اَلنَّبِیَّ اَلْأُمِّیَّ اَلْقُرَشِیَّ اَلْهَاشِمِیَّ اَلْعَرَبِیَّ اَلتِّهَامِیَّ اَلْمَکِّیَّ اَلْمَدَنِیَّ پایه های اسلام را بنا نهادند و همه ی عالم را باعث شدند که اسلام بیاورند و انواع ضد فرهنگها را همه و همه را با بخشایندگیها و مهربانیهای خدا و مهربانیهای خود و مومنین همه و همه را فرهنگی کردند؟ این مثل اینکه یک چیز دیگری است که در یک مقامی کسی واقع شود که هم در عرش است و هم با کفار وارد جهاد می شود و هم جهادهای فرهنگی می کند و هم حکوتهای مملو از ظلم و جور را از میان برمی دارد و هم طرف مستضعفین است و هم امام مستضعفین است و بسیاری کارهای دیگر را می کند و همه و همه ی عالم را مسلمان می کند و اسلام می آورند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
...........................................................
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا ﴿الانسان: ١﴾
قال الباقر: فاطمة سیدة النساء اهل الجنة
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
این واقعاً یک مسئله ی عظیمی است که انسانی که آموزشهای لازم را ندیده است سعی و تلاش کند که به عرفان عرف انسانی برسد و در عین حال گرفتار حیوانیتهای نوع خود که همان حیوان ناطق است و بالاتر نتوانسته است برود گیر نکند؛ لازمه ی این کار این است که آیا بقول غربیها روانشناسی نفس خود را شناخته ای و بلکه فراتر از آن خدا و پیغمبر و امامت را هم می شناسی؟ آن سالک الی الله مبتدی نوجوان یا جوان یا حتی میانسال اگر دچار چنین حالات عرفانی قرار گیرد که با آنها آشنا نیست و در کتاب علامه آمده است و دور و بریهای او هم بدتر از خودش از این حالاتش بیخبرند، خیلی راحت ممکن است که بدلایل پزشکی و روانپزشکی دچار مشکلات روحی و روانی و بلکه جسمی شود و حالا کاری هم نداریم که یحتمل نیز اگر دور از وطن هم باشد او را دچار هوم سیک (home sick) شدن کند. و اما این مسئله هر چه در حیطه ی عرفانهای قویتر و بالاتری واقع شوند و سالک الی الله هر چه بیشتر عالم و بلکه علامه نیز شده باشد، اخلاص او نیز می تواند به حدی برسد که نه تنها خودش را مخلِص کند و بلکه از مخلَصینی شود که می توانند بسیاری دیگران را نیز وارد اخلاص مخلِصین نماید: یعنی نه تنها همه ی ناخالصیهایش را زدوده است و پاک شده است و بلکه ناخالصیهای دیگران را نیز می زداید و پاک می شود. البته این را آن امامان مستضعفین هستند که می توانند به حق کسب کنند همچون در حکمت متعالیه ی ملا صدرا و نه همچون امثال این بنده ی حقیری که فقط دارند ادای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را در می آورند و برای خودشان دکان جمع می کنند.
بقیه ی مردم یا یک ذکرهایی ساختگی برای خود درست می کنند یا همان دکر تهلیلی لا اله الا الله را تقلیدی می گویند و آیا تا چه حدودی هم بتوانند عوام فریبی کنند و شبه حزب اللهی راه بیاندازند؛ یا اینکه خیر، بر عکسش از آنورکی می شوند آنچنان که دیگر شمر هم جلودارشان نیست و حتی آنجایی که متوجه هم شوند که راه را اشتباه رفته اند دیگر باز نمی گردند چرا که حکومتی را در دست خود گرفته اند که از جمله حتی ریاضی فیزیکدانهای خبره ی عالم را نیز دور خود جذب کرده اند و حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را نیز به هیچ می گیرند! و آنگاه همین حکومتها که داعیه ی جهانی شدن دارند و بلکه خود را کدخدای دهکده ی جهانی هم می دانند نه تنها دیگر به مستضعفین خود کاری ندارند و بلکه معتقد هم هستند که راهشان هر چقدر بیشتر هم از روی شقاوت باشد و هر چقدر بیشتر هم دارند کشتارهای جمعی می کنند، یقین دارند که راه حق را دارند می روند و همه نیز دنباله رو آنها خواهند شد. و لذا مستضعفین خودشان که حالا هر چقدر هم به راههای ضد فرهنگی (counter-culture) و از جمله اعتیاد به مواد مخدر و بی بند و باری و خارج شدن از فرهنگهای رایج علمی-ادبی حکومتی است، آیا ناخالصانی بیابند که آیا استحقاق این را دارند که به فرهنگهای رایج حکومتی و مملکتی بازگردند یا خیر؟ این را مشکل خودشان می دانند چرا که از نظر این حکومتها دارند در جهتی حرکت می کنند که حکومت جهانی را در دست خود می گیرند و کدخدای دهکده ی جهانی می شوند یا لااقل با او می بندند! و همینها نیز غافلند که حتی به پیغمبر اسلام محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم و حضرت زهرا و امیر المومنین و امام حسن و امام حسین و امامان از فرزندان امام حسین علیهم السلام اجمعین هم رحم نکردند و نمی کنند و نخواهند کرد. این کار یک حریتی می خواهد که بدبختانه نصیب هر کسی هم نمی شود که از جمله همچون حر بن یزید ریاحی بدلیل یزیدی بودنش توبه کند و حسینی شود. و بلکه آنگاه یا شهادت یابد یا اگر زنده ماند و از آن مهلکه ی روز عاشورا در کربلا زنده بیرون آمد دربهای عرفان واقعی برویش باز گردد. و چرا که اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد. و متوجه شود که آیه ی شریفه زیر چه عرقانهایی است که در بر دارند: یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّـهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لَا یَرْضَىٰ مِنَ الْقَوْلِ ۚ وَکَانَ اللَّـهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطًا ﴿النساء: ١٠٨﴾ یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ ۚ قُل لَّا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّـهُ مِنْ أَخْبَارِکُمْ ۚ وَسَیَرَى اللَّـهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿التوبه: ٩٤﴾ وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿الأنبیاء: ٨٧﴾.
نهایتاً می فرماید اگر گناه کردی و خطایی از تو سر زد و مثلاً عصبانی شدی با اینکه پیامبر هم هست، نرو خود را به خیال خودت در غیبت قایم کن چرا که خیال کرد که فظن ان لن نقدر علیه و مثلاً قایم او شک است؛ و بلکه توبه کن و به خدا دعا کن! و الا اگر حضرت یونس همین ندا را در ظلمات هم سر نمی داد، همانجا در ظلمات شکم ماهی تا ابد می ماند و بیرون نمی آمد! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.