الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

توپولوژی سر

چند تا از دوستان شیزوفرنی خود را که خدا ان شاء الله شفایشان دهد را تصمیم گرفتم ببرم یا مسجد یا امامزاده. مشکلی که هست این است که این بنده خداها یک حالت ناجوری دارند که خدا نصیب نکند؛ گویی هر آن یک وقت دیدید لخت و عور شدند و شروع کردند به حرکات زشت و بد ترکیب. و شما هم که می دانید و خیلی هم روشن است که مسجد و امامزاده هم که جای این کارها نیست. و حالا اینها را ولشان کنید، می خواهند منبر هم بروند و همان بالای منبر لخت و عور هم شوند و به آرتیست بازیهای خود ادامه دهند. و حالا شما بودید چه می کردید؟

حالا ما همه اش فکر این هستیم که کنفرانس ال اچ سی را باید چه کرد؟ و حوزه و دانشگاه را باید چه کنیم؟ و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کارش به کجا خواهد کشید؟ اتفاقاً یک بنده خدایی هم از این حقیر پرسیده بود که هندسه ناجابجایی را دقیق تعریف کن. و میدانید که این برای خود بنده هم یک سوالی است که هندسه ی ناجابجایی را چطور می شود خیلی دقیق تعریف هم کرد. مسئله این است که اگر توانستید مثلاً مدل استاندارد ذرات فیزیک را دقیق تعریف کنید، و لذا هندسه ناجابجایی را هم می توانید. البته به عنوان مثال شما هندسه ی ناجابجایی را روی چنبره ی ناجابجایی دارید.

حالا ما این دوستان شیزوفرنی خود را باید یدک بکشیم این ور و آن ور که هر کدامشان از یک طرف فکر می کنند اینشتن و موبیس و نیوتن هستند و از طرفی هم فکر می کنند خدا و پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین و دحیه کلبی و جبرئیل و فاطمه ی زهرا علیها السلام و ائمه اطهار علیهم الصلوة و السلام و امام راحل و بلکه خود خورشید ولایت هستند و همه هم از دم می گویند ماموران 007 در تعقیب آنها است و ما همه مانده ایم که اینها واقعاً همان شیزوفرنیهایی هستند که نشان می دهند یا خودشان را زده اند به خل خلی؟ و حالا شما حساب کنید که ما همه ی ایام در هر لحظه باید مواظب باشیم این بنده های خدا یک وقت کار خلافی نکرده و بخصوص یک مرتبه و جلوی روی همه بی هوا لخت و عور نشوند. و آبروی ما و خودشان و همه و همه را خدای ناکرده ببرند. حالا بنده حقیر هم در به در دنبال یک چفیه ام که روسری اش کنم و بسیجی و مدافع حرم آیا لیاقتش را بالاخره داشته باشیم آیا نداشته باشیم. و توی این هیری ویری هم نمی دانم کدام مالیخولیایی ای نگران این بوده که یک وقت نکند این خادمین الحرمین لامذهب فروپاشی کنند و ما دیگر نتوانیم به زیارت خانه ی خدا و مکه مکرمه و مدینه ی منوره رویم. حالا خادمین حرمین هر چه در فروپاشی بقیه سعی می کنند مالیخولیاییها و شیزوفرنیها می فرمایند تحمل کنید و صبر داشته باشید. اینها بسته به این است که کاردینالیته ی فروپاشیهایی را که خادمین حرمین شریفین ایجاد می کنند الف_1 است یا الف_2 است؟ و حالا هر الفی که هست وقتی ما خیلی در کارشان ریز می شویم، آیا این فروپاشیها فقط در سطوح انفینیتسیمال باقی می مانند یا خیر. یعنی اگر دینامیک مسئله ارگادیک هم هست، آیا کاردینالیته ی نقاطی را که حرکت دینامیکی می پیمایند و در فضا چگال است اندازه اش بیش از صفر نیست یا حتی برعکس می تواند به سمت بی نهایت هم میل کند؟ و اینها همه بستگی دارند به محاسبات دقیق زوایای نظریه های مختلف میدانهای همدیسی/میدانهای کوانتمی. [یحتمل بعضی اشکال می کنند که چرا] یکی نیست به این مالیخولیاییهای شیزوفرنی بفرماید دیگر خادمین حرمین به این خوبی را چه کار دارید؟ ید الله فوق ایدیهم. 

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّـهَ یَدُ اللَّـهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّـهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ١٠﴾

تو را به علی ببینید که ما کجا گیر کرده ایم و وسط چه فتنه هایی است که مدام باید دست و پا بزنیم و حال آنکه تازه بوکمال هم توسط مدافعان حرم فتح شده است و انقریب است که همه ی مسلمانان متحد شوند که بر کشتی نجات سوار شویم و از غرق شدن نجات یابیم و ما هنوز گیر یک مشته مالیخولیایی شیزوفرنی افتاده ایم. یا فاطمة الزهرا.

 

پی نوشت:

 

ایاک نعبد و ایاک نستعین

 

8978.عنه صلى الله علیه و آله : الإسلامُ عُریانٌ و لباسُهُ التَّقوى ، و شِعارُهُ الهُدى ، و دِثارُهُ الحَیاءُ ، و مِلاکُهُ الوَرَعُ ، و کَمالُهُ الدِّینُ ، و ثَمَرَتُهُ العَمَلُ الصالِحُ ، و لِکُلِّ شَیءٍ أساسٌ ، و أساسُ الإسلامِ حُبُّنا أهلَ البَیتِ .

8978.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : اسلام برهنه است، و جامه آن تقواست ، پوشش زیرینش هدایت است و بالاپوشش حیا ، اساسش پارسایى است و کمالش دیندارى و میوه اش کار نیک . هر چیزى بنیادى دارد و بنیاد اسلام دوست داشتن ما خاندان است .

میزان الحکمه، محمد محمد ری شهری، جلد 5، ص 372

http://lib.eshia.ir/27307/5/372

 

همانطور که مستحضرید، این مسائل مالیخولیاییها و شیزوفرنیها طوری ما را گرفتار کرده اند که ما اگر بخواهیم برویم مسجد و امامزاده و حسینیه هم باید صد دفعه استخاره کنیم و سلام و صلواة بفرستیم که بالاخره آبروریزی نشود و حالا وصل شدن به اینترنت از صبح تا حالا چه دردسرهایی دارد نیز بماند؛ بالاخره لابد همه ی مسائل هم نمی شود از اطلاعات در دسترس همه باشند! و التفات هم بفرمایید که آنطور که از سیاق امور و روند مسائل پیدا است ما اینقدر با همین مالیخولیاییها و شیزوفرنیها باید مدام سر و کله بزنیم که اصلا متوجه نمی شویم که کنفرانس محبان اهل بیت هم انجام شد و علمای اسلام هم با حضرت ولی فقیه دامت ظله العالی ملاقات کردند.

حالا اینها همه سر جای خود، روزگار فعلاً به این روز است. و اما مسئله ی توپولوژی سر نیز باید توجه شود که در مقابل سر و باتوم است همانطور که سر را به تاپ و باتوم را هم همان باتوم ترجمه کرده اند. و حالا چرا؟ بنده دقیقاً نمی دانم حتی آیا این همان روالی است که در دانشگاه های ما هم درس داده می شود؟ یا خیر؟ و لذا بنده عرضم طرح این مسئله است که در وحدت نیروها و مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه ی ابرتقارن و گرانش باید توجه داشت که چطور با همه ی مشکلات موجود سوار کشتی نجات اهل بیت شد و بلکه فلسطین را نیز سوار کرد و نجات داد. این را می فرمایند بسیجی و سپاهی و مدافع حرم بودن: فلسطین سفت بنشین که ما داریم می آییم و بلکه آمدیم! و دیگر اجازه نمی دهیم و نمی گذاریم که خل و چل بازی همه ی شیزوفرنیها و همه ی مالیخولیاییهای عالم هم جلوی ما را بگیرند. و چرا؟ چون اساس کار این است و اساس کار محبت به اهل بیت همین است. یعنی ما مدلهای اسباب بازی توپولوژی سر و باتوم داریم و بعد مدلهای واقعیتر.

و لذا مطلوب است آن حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی و مجیدی فقهی و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه ی کمی تا حدی ابرتقارن و گرانش که ما را سوار بر کشتی نجات اهل بیت به آرمان مسلم نجات فلسطین اشغالی مدد رسانده و همه و همه را نجات بخشد.

 

 

  • ۹۶/۰۹/۰۲
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۱۰۱)

http://mewkid.net/buy-amoxicillin/ - Amoxicillin 500 Amoxicillin xkg.uciy.s-h-banihashemi.blog.ir.thm.sq http://mewkid.net/buy-amoxicillin/

 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ ﴿المائدة: ٨٢﴾


الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّـهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٢٢﴾


وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿الأعراف: ٢٠٤﴾


مکیال المکارم آیت الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی را کمی می خواندم. اول آن از تک قطبیها می فرماید و از اینکه چطور در اثر گناهان ممکن است باران نیاید و خشکسالی شود و همه و همه مشکلات عظیم بشری را از غیبت امام زمان و دعا نکردن به آن حضرت نسبت ندهند و بلکه توصیه می فرمایند که به آن حضرت دعا کنیم و ظهور حضرتش را بطلبیم. همانطور که امام خمینی نیز دعوت می فرمودند که مستضعفین جهان بپا خیزند و از حقوق خود دفاع کنند و بر علیه مستکبرین جهان قیام کنند. 

البته گاهی اوقات وقتی ما مسائل فلسفی سخت را مطالعه می کنیم متوجه هدهدی شدن مسائل نمی شویم و اینکه مثلاً کاردینالهای بزرگ از کجا می توانند پیدا شوند؟ مثلاً ما فلسفه ی مکانیک کوانتمی را در مکتبخونه داریم که بنده نیز چند تا از آن را دیده ام و باید همه را در حقیقت می دیدم و اما مکانیک کوانتمی چه تضادی اصلا با نظریه های گرانشی و نسبیت عام دارند که ما باید به فلسفه ی مکانیک کوانتمی همانطور که خود مبتدع نسبیت عام نیز می فرمایند پرداخته است بپردازیم. و مثلاً نظریه های گرانش کوانتمی آیا قاطیقوریای صحیح بین نظریه های گرانشی و نظریه های کوانتنمی و بلکه نظریه های همدیسی است؟!

بعضی یحتمل اشکال خواهند کرد که مسئله ذیل یحتمل قاطیوقریایی باشد و اما جزء مسائل همدیسی یحتمل نیست و بلکه بتوان آنرا اینچنینی تخمینش زد! این مسئله را باید بنوع دیگری در قرائات قرآنی مثل تلاوت و ترتیل بررسی کرد. راستی بنده نمی دانم چطور بود که داشتم به رادیو نمای تلاوت قرآن گوش می کردم که یک مرتبه یک کانال جلو یا عقب شد و یک مرتبه شد رادیو نمای ورزش! از این ریسیورهای ارزان قیمتی که کانالهای محلی صدا و سیما را پخش می کنند هر چه بگویید بر می آید. یحتمل باید از آن ریسیورهای ماهواره ای خیلی مدرنی که بالای 1000 کانال تلویزیونی را می توانند بگیرند را داشت تا از این غلطها نکند! گاهی هم خودش برای خودش همه ی کانالها را ریست می کند و کله کله ی خودش است. و البته این را باید در قسمت نظرهای مربوط به پست قبل می نوشتم. و همین کار را هم خواهم کرد! نظر را به آنجا کپی پیست خواهم کرد.

این مسئله را ریسوری را نمی گویند که مسئله ای است قاطیقوریایی التفات بفرمایید. مسئله ی قاطیقوریایی را بنده می خواهم عرض کنم که یک موضوعی است که مربوط است به دو یا چند قاطیقوریای مختلف. مثلاً اینکه کسی بخواهد اله بختکی همینطوری مفاهیم کانال قرآن را به مفاهیم کانال ورزش نسبت دهد هم باز قاطیقوریایی یحتمل نشود. یک نظمی یک قانونی باید در میان باشد که مثلاً الا و لله رادیو قرآن کاری به رادیو ورزش ندارد و این از دست او چیزی نمی گیرد و او هم از دست این چیزی نخواهد گرفت و السلام و نامه تمام. خوب، این می شود یک قاطیقوریایی برای خودش. و اما قاطیقوریاهای دیگری نیز بین این دو کانال یحتمل می توانید تعریف کنید.

برای تجرد مسئله همین مسائل مربوط به توپولوژی خودمان را در نظر بگیرید. مثلاً چهار تا نقطه داریم. خوب، چند تا توپولوژی مختلف می توانید روی این چهار نقطه بسازید؟ مثلاً چند تا خط در این توپولوژیتان دارید و چند تا صفحه دارید؟ تا چه ابعادی می توانید اینها را ادامه دهید؟ بعضی حتی اشکال می کنند که چند تا هندسه ی تصویری (projective geometry) هم می توان از چهار نقطه ساخت خود از مسائلی است که قابل تحقیق است و در کلاسهای هندسه ی تصویری بررسی می شوند. کلاسه کردن این هندسه های تصویری خود از مسائل جالب و مهمی می توانند باشند.

و اما این مسائل قاطیقوریایی حتماً نباید فقط از قاطیقوریاهای فلسفی انتزاعی یا ریاضی فیزیکی باشند. در مسائل قرآنی توجه بفرمایید که ما قاطیقوریاهای متعددی داریم: حالا گذشته از حکمت متعالیه و فقه و اصول فقه و نظریه های حمیدی مجیدی، ما همینطور مباحث بسیار مهمی مثل فنون تلاوت قرآن و زیبایی شناسی تلاوتهای قرآنی را داریم که انسان می تواند خود را در آن غرق کند! از طرفی شما علم تفسیر و حدیث را دارید که هر کدام می توانند آنقدر با فلسفه و حکمت و منطق آمیخته شده که پیچیدگیهای خاص خود را ایجاد کنند. و لذا یک وقت دیدید از جمله مسائل قاطیقوریایی نیز وارد این علوم قرآنی شدند و از همینجا دوباره وارد مسائل ریاضی فیزیکی و نظریه های همدیسی و نظایر آن گشتند!

بنده یک مثالی بزنم. شما یک مسائلی در موسیقی و فیزیک دارید مربوط به تحلیلهای هماهنگ یا آنالیز هارمونیک. اصولاً هارمونی و هماهنگی در موسیقی مسئله ی مهمی است. این در تلاوتها نیز بازتاب دارند. اصولاً اگر در تلاوتها بیش از حد به مسائل دیگر و از جمله مثلاً اینکه معنای ضِعف و ضَعف چرا و چطور تغییر می کنند آنطور که در آیه ی مبارکه 75 سوره ی الاسراء آمده است؟  إِذًا لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا ﴿الإسراء: ٧٥﴾. البته این آیه یک معنای عظیمی هم دارد که متقین و افراد با ایمان را یحتمل به طرز مهمی به خود آورد گذشته از همهی تحقیقاتی که می توان در تلاوت و تفسیر و احادیث مربوط به آیه مبارکه نمود. و لذا خود این امر را نیز در همه ی امور قاطیقوریایی وارد نمودن امری است دیگر. مثل این می ماند که ما از هر چیز قرآنی الهاماتی بگیریم و اما اینکه خود این الهامات نیز کلاً برای ما بشود منشائی دیگر برای قاطیقوریایی نمودن مسائل می تواند بسیار کارساز باشد همانطور که یحتمل ما همه جا تک قطبیهای مغناطیسی را مشاهده کنیم و اما نتوانیم مشاهده کنیم که همه ی عالم حول محور مبارک حضرت صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف می گردد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


این السبب المتصل بین الارض و السماء


یحتمل یکی از یقینیترین علائمی که ما می توانیم مسائل را درست قاطیقوریایی کنیم این است که سوای کره ی خاکی کره ای سماوی نیز داریم که می توان نظریه های همدیسی را بین این دو کره جست. و حال اینکه باران رحمت چطور می تواند از آسمان بر زمین ببارد نیز از مسائلی است که باید در این میان جستجو کرد. و یحتمل بعضی هم بفرمایند که مسائل از دیدگاه هدهدی است که می تواند مطرح شود. و الله اعلم.

مسئله اینجا این است که ما یک دیدگاه وحیانی داریم و دیدگاه های دیگری که از الهامات دیگری نیز کمک می گیرند. مقام وحی الهی را تا کسی درک نکرده باشد، نمی تواند راجع بدان نظر دهد و یحتمل بتوان گفت از عهده ی ما چنین کاری خارج است. تفاوت الهام و وحی را عزیزی دیشب به این بنده ی حقیر یادآوری کردند. این نکته ی مهمی است که ما چنین تفاوتی را داریم و دلیلش هم این است که اگر در علوم وحیانی الهی تحقیق نشود، معنی اش این نیست که الهامات دیگری که امکان پذیرند به انسانها الهام نخواهند شد. و لذا سعود و نزول قاطیقوریایی از الهامات به وحی و از وحی به الهامات می تواند یک اموری شوند ابدی که حالا چه میزانی از آنها از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی محیدی فقهی قابل قبول افتند و چقدر ما را به بیراهه و گمراهی بکشانند، بسی جای بحث دارند. اتفاقاً بنده حقیر دانشگاه هلی نیمز که بودم، یک بار در نهارخوری با یک دانشجوی مصری که رشته ی درسیشان هم انگلیسی در کارشناسی ارشد بود سر میزی همراه شدیم که اتفاقاً اسم ایشان هم الهام بود. و نمی دانم چطور شد که ایشان فرمودند الهام به انگلیسی می شود inspiration. فکر می کنید وحی به انگلیسی چه می شود؟ گوگل خود چهار معنی می دهد: revelation, oracle, vision, inspiration. یحتمل revelation به معنی وحی الهی نزدیکتر باشد.لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.



أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا ۗ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ ۚ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ ﴿٦٠ أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا ۗ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٦١ أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ ۚ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ ﴿٦٢ أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ ۗ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ ۚ تَعَالَى اللَّـهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿٦٣  أَمَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿النمل: ٦٤﴾

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


https://arxiv.org/pdf/1605.09272.pdf


فایل پی دی اف بالا در واقع کتابی است که در آرشیو گذاشته شده است. عنوان کتاب اپراتورهای شکست تقارنهای همدیسی برای فرمهای دیفرانسیل روی کره ها است. این کتاب از یک دیدگاهی وارد می شود که بنظر این حقیر در یک نگاه می رسد که می توان بسیاری از مفاهیم همدیسی را بدان کاربردی کرد. از جمله نظریه های قاطیقوریایی همدیسی، و بسیاری دیگر از مفاهیمی که در کتب نظریه های همدیسی ملاحظه می فرمایید.

و اما چرا فقط کره ها؟ توجه بفرمایید که اگر کره در یک یک دورانی حول مرکز خودش واقع کنیم و بلکه دورانی دیگر هم حول نقطه ای غیر از مرکزش واقع کنیم، دچار حرکتهایی دورانی خواهد شد که چنبره های متناظری را نتیجه می دهند. و ماورای آن، زنجیره ای از این دورانها زنجیره ای از همین چنبره ها را نتیجه خواهند داد. و حال اینکه این چنبره ها تا چه حدی مجموعاً یک رویه ی ریمانی را نتیجه دهند نیز مورد سوال است.

از دیدگاهی دیگر وقتی شما یک کره ای دارید، می توانید همین کره را با تعدادی سوراخ در نظر بگیرید که در هر سوراخی یحتمل می توانید دسته ای بدان وصل کنید. و لذا اینکه ناوردای رویه ی ریمانی حاصله چقدر است؟ این بسته است به اینکه چند تا دسته بدان وصل کنیم. و اما اینکه مقیاسی که این دسته ها را به کره وصل می کنیم چطور است و آیا در حدود کوانتمی است یا غیر آن؟ این خود مسئله ای مهم می تواند باشد. مثلاً شما آیا می توانید چند تا چشم گوش دماغ دهان به یک کره ای وصل کنید؟! البته معمولاً اینطور است که اینها را جدا جدا نمی شمارید و بلکه مجموعه ای از اینها را در هر شخصی یک جا به حساب می آورید. و اما اگر بخواهیم روی تعداد اینها در جهان و بلکه در هر منطقه ای میانگین بگیریم که هر شخصی در طول زندگی اش چقدر سلامت دارد و این را بتوان بصورت پیوسته دنبال کرد، این مسئله یحتمل مهم است که هر کدام از اعضای بدن اشخاص را به تنهایی نیز در نظر بگیریم. اینجا یحتمل حتی اینکه هر نفر چقدر نان جو و گندم و روغن کرمانشاهی و نباتی و روغن زیتون و میوه و گوشت و ماهی و ... نیز مصرف می کند می تواند از لحاظ طبی نیز مهم باشد و روی ناورداهای گوناگون بسته به اینکه چطور آنها محاسبه شوند نیز بستگی داشته باشد. و حالا آلودگی آب و هوا را اینجا دیگر به حساب هم نیاوردیم. و اما چند تا از اینها قلبشان سالم می زند کلیه هایشان سالم است ششهایشان و کبدشان درست کار می کند ....

و لذا حتی در این سطوح از ناورداهای از یک کره ی خاکی متوجه می شویم که یحتمل یک کره ای داشته باشیم که همین کره می تواند ناورداهایش مدام تغییر کنند بسته به اینکه چه تعداد انسان روی آن در حال ترددند و چه تعداد از اینها چه تعداد از اعضای بدنشان درست کار می کند!

البته ما از این دیدگاه نیست که وارد مسائل مربوط به نظریه های همیدسی می شویم و مسائل را بسی مجردتر و انتزاعیتر است که بررسی می کنیم. و اما عرض بنده اینجا این است که آیا شما مسئله ای هسته ای را اینجا ملاحظه نمی فرمایید که واحد آن هسته نیز ایا انسان باشد یا زیرمجموعه ای از اعضای انسانها. و در نهایت، مرکز همه ی این هسته ها و اتمها و بلکه مرکز همه ی هستی چیست؟ خدا و امام زمان. اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ظهور می کند. فرض بفرمایید که ما شبه مثلثی روی این کره داریم. خوب می توان رئوس این مثلث را در نظر گرفت و حرکت آنرا روی کره بررسی کرد. از طرفی می توان  همین شبه مثلث را به عنوان یک منطقه ای که دسته هایی بدان می توان وصل کرد و ناورداهای آن تغییر می کند را در نظر گرفت. آنگاه هر کدام از این دسته ها تا چه حدودی شبیه کره ای و بلکه رویه های ریمانی ای دیگرند؟ و همین مسئله تا چه حدودی می تواند تکرار شوند بینهایت احتمالات را ممکن است پیش آورند که با (کو)همولوژیهای مختلفی می توانند نظیر شوند. و کجاها مسائل آندلسی است و کجاها اسلامی است؟ و حالا دیگر به تکقطبیهای مغناطیسی دیگر وارد نمی شویم!

و لذا مسئله هسته ای و نظریه های همدیسی و قاطیقوریایی و ... اینجا است که با این همه مسائل، امام زمان عجل الله فرجه الشریف در غیبت تشریف دارند و با همه ی این مسائل هم طرفیم و بالاخره امام زمان عجل الله فرجه الشریف کجا تشریف دارند؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


این خیلی حرف متینی هم هست که بنده اخیراً شنیده ام که چقدر در صفهای نان نق می زنید یا می زنیم که این نان چرا اینطور است چرا کلفت است چرا سوخته است چرا این است چرا آن نیست؟ کمی هم به آیات الهی بپردازید. و آیات الهی هم فقط این نیستند که آیت الله یک شخصی است و بلکه در آیات الهی تفکر کنید.

این حرف خیلی متینی است، ولی مستلزم آن است که آیات الهی را کسی با چشم بصیرت و استبصار ببیند و بعد آنرا بخواهد به خود یا دیگران توضیح دهد. خوب، اینجا این مسئله هست که آیا می خواهید آنرا آندلسی توضیح دهید یا اسلامی. بنده تا حالا فکر می کردم که آقایان و خانمها همه و همه خیلی هم مایلند که آیات الهی را که مشاهده می شوند را به روی کاغذ بیاورند که آنچه بطور پدیدارشناسی و آزمایشگاهی و عملی مشاهده می شود با آنجه از لحاظات نظری و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ملاحظه می شوند تا چه حدی منطبقند. نظریه ها را بلدیم و آزمایشها و پدیدارشناسیها و آشکارسازها و شتابدهنده ها را هم بلدیم. خوب، دیگر آیات الهی را باید مشاهده کرد و ثبت کرد که چه شده اند دیگر. مشکلی ندارد.

این مثل این می ماند که بنده حقیر بیایم عرض کنم که آقایان خانمها بنده بلوکهای ساختمانی بکار رفته در نظریه همدیسی دی فرانچسکو-ماتیو-سنچال را بلدم چرا که اصلا بلوکهای ساختمانی اصلا کار خود من است! بابا، بلوکهای ساختمانی داریم تا بلوکهای ساختمانی. حالا هی بگو. یعنی اینکه شما هی می فرمایید که نماز، نماز جمعه، کتاب، دعا، حدیث، تفسیر،.... و اما خالی هم می شود بست که همینجوری برویم دکان بزنیم و کلاس دائر کنیم؟ آن ریتمی را که لازم است که می توان نظریه های همدیسی را به یک جایی رساند، یک چیز است و اینکه مسئله را قاطیقوریایی کنیم چیز دیگری است. مقاله ی شهید علیمحمدی را خواندن حالا اگر در آرشیو هم ارائه می شد یک چیز است و در نهایت در ژورنال مربوطه هم بالاخره یک جوری می شود یافتش. و اما از آن سر در آوردن چیز دیگری است.

به عبارت دیگری، فلسفیزاسیون و متافیزیک و متاریاضی مسئله را یافتن یک چیز است و اما به خود مسائل ریاضی فیزیکی اشراق پیدا کردن هم مسئله ای دیگر است که همه و همه در آن واحد می توانند با هم ارتباط داشته باشند همانطوری که مثلاً چطور یحتمل ستارگان دنباله دار و شهاب سنگها و ویمپها و ماچوها و مدل استاندارد ذرات فیزیک و هندسه ناجابجایی و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و هندسه ناجابجایی و ... همه و همه می توانند با هم هماهنگ شوند و راه گشا باشند یا راه را سختتر نموده و بلکه مانع شوند آنطور که مسئله را می خواهیم اندلسی کنیم یا اسلامی. بالاخره شما هر چقدر هم به نماز جمعه رفته باشید، هر دفعه اش یحتمل با دفعه ی قبلی و بعدی فرق داشته باشند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾



بنده حقیر واقعاً معتقدم که محسن حججی بالحق یک حجتی بود. یعنی شما فرض بفرمایید که یک بنده خدایی را آنقدر دیوانه اش کرده اند که در تیمارستان بنظرش می رسد که با مراجع تقلید و ولی فقیه دست به گریبان است که آیا او بالاخره می تواند خانواده اش را راضی کند که او تیمارستانی نیست و بلکه مدعیانی که خود را از مراجع تقلید هم بالاتر دانسته و مدعیان بالاتر از ولی فقیهی هم هستند که بالواقع دیوانه اند. و الله اعلم. این یحتمل قابل تصور نباشد برای رباخوار که چطور این کار می  تواند او را دیوانه کند چرا که او هنوز تیمارستانی که نشده است. و لذا آن تیمارستانی است که وقتی در تیمارستان گیر کرد و خانواده اش هم مشوش و ناراحت بودند که حالا ما با این خل چل دیوانه چه کنیم؟ و بعد آیا این بنده خدا بتواند از این وضعیت خل و چلی بیرون بیاید یا نتواند. و تا بتواند یا نتواند معلوم دار شود، یک وقت دیدید در تیمارستان یقه ی تیمارستانیهای دیگری را که مدعی مرجع تقلیدی و ولی فقیهی اند را جر و واجر کرد و کار بد اندر بدتر هم شد. حالا این وسط یحتمل دندانهای آن تیمارستانی هم هی شروع کند افتادن و می خواهد درستش هم کند و نمی داند هم که برود یقیه ی کدام سلمانی و بلکه دندانساز و دندانپزشکی را بگیرد و بلکه زندانی اش هم کند که الا و لله دندانهای ما را درست می کنی و الا که من می دانم و تو! 

این مسئله یحتمل یک پیش زمینه ای دارد که برمی گردد به مسئله دیگری که آیا این رباخوار کافری که به این روز دیوانه وار افتاده است آیا همیشه رباخوار کافری است که بنظر مفتیهای صاحب فتوا و استفتائات می رسد یا یحتمل او خیلی هم برجهای بلند و بالای شیک و قشنگی هم داشته است که هر کدام چقدر چقدر سر به فلک کشیده بوده اند و چشم همه ی حسودان عالم را هم کور کرده بوده اند که این برجها را چطور همینطوری می بخشیده است به این و آن فقیر و مستضعف که حالا بیا و ببین آیا چنین چیزی اینقدر در عالم سابقه داشته است؟ یا این برج سازان برج عاج نشینان دیوانه ی زنجیری همانهایی هستند که در تیمارستانهای خصوصی و دولتی خود گرفتار این همه خصومتهای خصولتی شده اند؟

یک وقت هست که شما در تیمارستان واقعید و می خواهید به عنوان مریض درمان شوید. و یک وقت دیگری هست که خارج از تیمارستانید و می خواهید تیمارستانیها را درمان کنید. و اما اینکه آیا کسی چه صلاحیتی هم دارد که می تواند چنین کند یا خیر هم بالاخره خودش احتیاج به مدرک و سند و اثبات دارد که مثلاً اگر بنده خدایی آمد گفت که من یک دست می کشم بر سر یکی از این دیوانه های زنجیری و خود او و بقیه همه و همه شان شفا پیدا می کنند آیا درست است؟ یا یحتمل هم باید قبول کرد که بلکه درست نباشد. مثل این می ماند که بفرمایید که روز جمعه این شرط است که همه بروید نماز جمعه و نه اینکه به کسب و کار بپردازید. و خوب، این برای تنبلهایی که هر روزشان هم روز جمعه و تعطیلی است خیلی هم خوب است. و اما آیا بالاخره روز تعطیلش هم می روید نماز جمعه؟ یا خیر. اصولاً نماز جمعه بی نماز جمعه. حالا همه می فرمایند ان شاء الله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم تشریف فرما شده اند. و ما هم همه و همه می خواهیم برویم نماز جمعه. بسم الله! بفرمایید. یحتمل بعضی اعتراض نخواهند کرد که نه اینکه ما می خواهیم بوریم ماهیگیری و بلکه نخیر اصولاً ما به ماهیها هم راضی نمی شویم و بلکه می خواهیم برویم دلفینها و بلکه نهنگها را نیز صید کنیم. اصولاً ماهیها برای ما خیلی کوچولو هستند و با ماهی سیاه کوچولو کاری نداریم!

بنده حقیر عرضم این است که حالا ماهیگیری روز شنبه آمده است که نباید انجام می شد، درست مثل اینکه نماز جمعه باید رفت. و اما آمدیم و حضرت امام زمان عجل الله فرجه الشریف تشریف فرما شدند و همه و همه رفتند لب دریا که به نماز بایستند و مثل فیلم حضرت محمد صل اللله علیه و آله و سلم یک مرتبه یک موج و بلکه چندین موجهای متوالی آمدند آنقدر ماهیهای بزرگ و کوچک از دریا به سر و روی نمازگزاران ریخت که همه و همه ی نمازگزاران بوی ماهی گرفتند. خوب، بنده عرضم این است که بالاخره آیا ما باید بگوییم که نخیر، اینها نمی شود به این ماهیها دست بزنند چرا که این ماهیها نماز جمعه را وجهه اش را خراب کرده اند و امام زمان عجل الله فرجه الشریف را هم که داشت خطبه نماز جمعه می فرمودند را از خطبه اش باز داشتند.

دلیل اینکه ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی داریم همین است که یک تفاوتی هست بین حکمت متعالیه ای که در صدد درمان جنونهای بشری است و مدعیان حکمت متعالیه ای که در تیمارستانها را باز کرده و حر و حر دیوانه هایی است که دارند تیمارستانی می کنند. یک وقت هست که ما داریم مسائل عقلانی را بطور (کو)همولوژیکی قاطیقوریایی می کنیم آنطور که نظریه های همدیسی را هم می توان چنین کرد. یک وقت هست ما چنین می کنیم چرا که این خود یک راهی است که عقلانیت خود را از تیمارستانی بودن بازیافت کنیم. اینها هر دو یحتمل ایراد شود که مفید است، ولی یکی بدرد یک کاری می خورد و دیگری بدرد کار دیگری. و اینکه کدام کار مهمتر است و عقلانیت در کجا است؟ بعضی یحتمل هم اشکال کنند که نخیر، اول باید همان مراجع تقلید و ولی فقیه های قلابی را در تیمارستان بیاندازیم و ببینیم اینها خودشان بلدند چطور از آن دربیاییند. و بعد آنوقت است که ما خواهیم توانست گفت که مطلوب مسئله کدام است؟! و حالا با امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم اصلا کاری نداریم همانطور که با الغدیر و امیرالمومنین علیه السلام هم کاری نداریم و نداشته ایم و نخواهیم داشت. این حرف خدا وکیلی خجالت آور نیست؟

بنده باز عرض کنم که عرضم این است که شما یک وقت هست که با نظریه ی نسبیت خاص و عام سر و کار دارید. و یک وقت دیگری هست که با مسائل نظامی است که سر و کار دارید و می خواهید ببینید که تاثیر نسبیت عام و خاص در پروژه های نظامی چیست؟ و یک وقت دیگری است که با مکانیک سماوی است که سر و کار دارید و مثلاً می خواهید ببینید که تاثیر ستارگان دنباله دار و شهابها و شهاب سنگها در مکانیک سماوی و نسبیت خاص و عام و بلکه گرانش کوانتمی به چه صورت است. شما حالا نمی توانید بیائید بفرمایید که ما در این میان پدیده ی شق القمر را هم داریم و آن هم باید بررسی شود یا می توانید؟ اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ﴿القمر: ١﴾.

عرض بنده ی حقیر اینجا است که در میان ستارگان دنباله دار، یحتمل ستاره دنباله دار هیلی از معروفترین آنها هم هست. خوب، حالا برای اینکه حرکت این ستاره ی دنباله دار را ما بررسی کنیم، آیا می توان این مسئله را تبدیلش کرد به یک مسئله ی دو-جسمی همچون مسئله ی خورشید-ستاره ی دنباله دار هیلی؟ یا اینکه ستاره دنباله دار هیلی را باید به عنوان یک مسئله ی چند جسمی ماورای مسئله ای دو جسمی کلاسیک بررسی اش کرد و اگر اینطور است و می خواستیم مسئله را سه-جسمی اش کنیم؟ جسم سوم کدام می شود؟

و حالا یحتمل مسئله ستاره های دنباله دار را بخواهیم همراه با شهابها و شهاب سنگها نیز بررسی کنیم. کدام ستارگان دنباله دار و کدام شهابها و شهاب سنگها را باید در نظر آورد؟ و چطور مسائل اینجا آماری می شوند و چطور کوانتمی؟ آیا اگر میدانهای کوانتمی ای در کارند، آیا میدانهای تکدستی هم بکار می آیند و ذرات راست و چپ هم داریم، یا اینکه ما اینجا فقط ذراتی طرفیم که راست و چپ بودن آنها را نمی توان دریافت؟ ایا ما جایزیم نظریه های یانگ-میلزی غیرآبلی را هم وارد کنیم یا تنها نظریه های یانگ-میلزی آبلی برای ما کاراییشان کافی است؟ آیا ما به برنامه ی لانگلندز هم احتیاجی داریم یا خیر؟ هندسه ی ناجابجایی و مدل استاندارد ذرات فیزیک و بلکه همدیسی چطور؟ و اما قاطیقوریا هم همینطور؟ البته بعضی اینجا یحتمل ایراد کنند که بعضی از این مسائل را نمی توان در ملاء عام بیان کرد و بلکه مصداق منع حدیث اند. حالا آیا اینها چطور است که باید منع حدیث شوند چون بعضی خلفا بیشتر مایل بوده اند و مایلند که در مدح آنها گفته شود تا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پرداخته شود همانطور که بعضی جوامع برای اینکه بفرمایند که ما خیلی دموکراتیک و آزادیم، به هر دستاویزی هم متوصل می شوند و از جمله اینکه همجنسبازی هم آزاد است. بابا، بالاخره گفته اند آزادی، و اما اینکه امام حسین علیه السلام هم می فرمایند فرموده اند اگر دین نداری آزاده باش فرق دارد که بفرمایند که بچه بازی و همجنسبازی هم آزاد است. میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.

و اما میان شمع و خورشید هم درست است که بسی تفاوتها است و اما می فرماید آری چو بتافت شمع خورشید، گر بود ستاره ای نهان بود. و اینکه اثر ستارگان و از جمله خورشید بر دیگر ذرات عالم بر چه مبنایی است و اینکه اثر زندگی بخشی و زنده شدن و مردن در کل ذرات عالم به چه معنا است و آن چه حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی درش نهفته است آنطور که می فرماید

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَٰلِکَ تُخْرَجُونَ ﴿الروم: ١٩﴾

۵. وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿الروم: ٢٤﴾
۶. فَانظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَٰلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿الروم: ٥٠﴾
۷. أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّـهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَىٰ بَلَىٰ إِنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿الأحقاف: ٣٣﴾
۸. لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿الحدید: ٢﴾
۹. اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿الحدید: ١٧﴾

اینها یحتمل باید توجه داشت که بسی تامل و تحقیق و تفحص و تفکر لازم دارند و مستلزم استبصار و بصیرتند. فعلاً بنده حقیر در نظریه های همدیسی قاطیقوریایی گیر کرده ام. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعه و ارفع درجته.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿القلم: ٥٢﴾

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


ثلاثة وثلاثة وثلاثة

عن عبد الرحمن بن عوف قال: إنه دخل على أبی بکر الصدیق رضی الله عنه فی مرضه الذی توفی فیه فأصابه مهتما، فقال له عبد الرحمن: أصبحت والحمد لله بارئا فقال أبو بکر رضی الله عنه: أتراه ؟ قال نعم: إنی ولیت أمرکم خیرکم فی نفسی فکلکم ورم أنفه من ذلک یرید أن یکون الأمر له دونه، ورأیتم الدنیا قد أقبلت ولما تقبل وهی مقبلة حتى تتخذوا ستور الحریر، ونضائد الدیباج، وتألموا الاضطجاع على الصوف الأذری کما یألم أحدکم أن ینام على حسک، والله لإن یقدم أحدکم فتضرب عنقه فی غیر حد خیر له من أن یخوض فی غمرة الدنیا، وأنتم أول ضال بالناس غدا فتصدونهم عن الطریق یمینا وشمالا، یا هادی الطریق إنما هو الفجر أو البحر.

فقلت له: خفض علیک رحمک الله، فإن هذا یهیضک فی أمرک، إنما الناس فی أمرک بین رجلین: إما رجل رأى ما رأیت فهو معک. وإما رجل خالفک فهو مشیر علیک وصاحبک کما تحب، ولا نعلمک أردت إلا خیرا، ولم تزل صالحا مصلحا، وإنک لا تأسى على شیئ من الدنیا.

قال أبو بکر رضی الله عنه: أجل أنی لا آسی على شیئ من الدنیا إلا على ثلاث فعلتهن وددت أنی ترکتهن.

وثلاث ترکتهن وددت أنی فعلتهن. وثلاث وددت أنی سألت عنهن رسول الله (صلى الله علیه وسلم) .

فأما الثلاث اللاتی وددت أنی ترکتهن: فوددت أنی لم أکشف بیت فاطمة عن شئ وإن کانوا قد غلقوه على الحرب. ووددت أنی لم أکن حرقت الفجاءة السلمی وأنی کنت قتلته سریحا، أو خلیته نجیحا. ووددت أنی یوم سقیفة بنی ساعدة کنت قذفت الأمر فی عنق أحد الرجلین - یرید عمر وأبا عبیدة - فکان أحدهما أمیرا وکنت وزیرا وأما اللاتی ترکتهن فوددت أنی یوم أتیت بالأشعث بن قیس أسیرا کنت ضربت عنقه، فإنه تخیل إلی أنه لا یرى شرا إلا أعان علیه.

ووددت أنی حین سیرت خالد بن الولید إلى أهل الردة کنت أقمت بذی القصة فإن ظفر المسلمون ظفروا، وإن هزموا کنت بصدد لقاء أو مدد. ووددت أنی إذا وجهت خالد بن الولید إلى الشام کنت وجهت عمر بن الخطاب إلى العراق، فکنت قد بسطت یدی کلتیهما فی سبیل الله . ومد یدیه .

ووددت أنی کنت سألت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) لمن هذا الأمر ؟ فلا ینازعه أحد ، ووددت أنی کنت سألته هل للأنصار فی هذا الأمر نصیب ؟ ووددت أنی کنت سألته عن میراث ابنة الأخ والعمة فإن فی نفسی منهما شیئا .

أخرجه أبو عبید فی الأموال ص 131، والطبری فی تاریخه 4 ص 52، وابن قتیبة فی الإمامة والسیاسة 1 ص 18، والمسعودی فی مروج الذهب 1: 414، وابن عبد ربه فی السد الفرید 2: 254 .

والإسناد صحیح رجاله کلهم ثقات ربعة منهم من رجال الصحاح الست .

قال الأمینی: إن فی هذا الحدیث أمورا تسعة، ثلاثة منها فات الخلیفة فقهها یوم عمل بها، وقد بسطنا القول فی إحراق الفجاءة منها .

وأما تمنی قذف الأمر فی عنق أحد الرجلین فإنه ینم عن أن الخلیفة انکشف له فی أخریات أیامه أن ما ناء به من الأمر لم یکن على القانون الشرعی فی الخلافة والوصیة، لأن المخلف والموصی یجب أن یکون هو المعین لمن ینهض بأمره من بعده، وهو الذی تنبه له الخلیفة الثانی بعد ردح من الزمن فقال: کانت بیعة أبی بکر فلتة کفلتة الجاهلیة وقى الله شرها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه[1] .

ولا أدری أن ما تنبها له هل هو قصور فی المختار " بالفتح " أو فیه " بالکسر " أو فیهما معا ؟ أو فی کون الاختیار موجبا لتعیین الخلیفة ؟ وأیا ما أراد فلنا فیه المخرج .

وهؤلاء زمر الأنبیاء والرسل لم یعدهم التنصیص بالخلیفة من بعدهم، ولن انتخبت أممهم خلفاء لهم .

وهل هنا لک ذو حجى یزعم أن وصایة الفقید المبیحة للتصرف فیما ترکه من بعده موکولة إلى أناس أجانب لا یعرفون ما یرتأیه فی شئونه، بعداء عن مغازیه وما یروقه فی ماله وأهله، والفقید عاقل رشید یعرف الصالح من غیره، ویعلم بنوایا من

یلتاث به، ومن یحدوه الجشع، وترقل به النهمة، ویستفزه الطمع، أفتراه والحالة هذه یترک الوصیة ؟ فیدع ما ترکه اکلة للآکل ؟ ومطمعا للناهب ؟ لا .

لا یفعل ذلک وهو یرید خیرا بآله وصلاحا فی ماله، وعلى ذلک جرت سنة المسلمین منذ عهد الصحابة إلى یومنا الحاضر، وأقرته الشریعة الإسلامیة، وشرعت للوصایا أحکاما، وجاء فی الصحیحین[1] عن رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) أنه قال: ما حق امرئ مسلم له شئ یوصی فیه یبیت لیلتین إلا ووصیته مکتوبة عنده.

کذا فی لفظ البخاری ، وفی لفظ مسلم: یبیت ثلاث لیال، قال ابن عمر: ما مرت علی لیلة منذ سمعت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) قال ذلک إلا وعندی وصیتی.

قال النووی فی ریاض الصالحین 156: متفق علیه .

وصى الإله وأوصت رسلـه فـلـذا * کـان التـأسی بهم من أفضل العمل

لولا الوصیة کـان الخـلق فی عمـه * وبالـوصیة دام المـلک فـی الدول

فاعـمل عـلـیها ولا تهمل طریقتها * إن الـوصیة حـکم الله فـی الأزل

ذکـرت قـوما بما أوصى الإله به * ولیس إحـداث أمر فی الوصیة لی[2]

فإذا کانت الوصیة ثابتة فی حطام زائل ؟ فما بالها تنفى فی خلافة راشدة، وشریعة خالدة، مکتفلة بصلاح النفوس والنوامیس والأموال والأحکام والأخلاق والصالح العام والسلام والوئام ؟ ومن المسلم قصور الفهم البشری العادی عن غایات تلکم الشئون فلا منتدح والحالة هذه عن أن یعین الرسول الأمین عن ربه خلیفته من بعده لیقتص أثره فی أمته .

وقد مر فی صفحة 132 رأی عائشة وعبد الله بن عمر ومعاویة وحدیث الناس بأن راعی إبل أو غنم أو قیم أرض لأی أحد لا یسعهم ترک رعیتهم هملا، ورعیة الناس أشد من رعیة الإبل والغنم فالأمة لماذا صفحت یوم السقیفة عن هذا الحکم المتسالم علیه بینها ؟ ولماذا نبأت عنه الاسماع ؟ وخرست الألسن ؟ وذهلت الأحلام عنه یوم ذاک، ثم حدث به الناس ونبأته الأمة ؟ ولماذا ترک النبی (صلى الله علیه وسلم) أمته سدى هملا ؟ وفتح بذلک أبواب الفتن المضلة المدلهمة ؟ واستحقر أمته ورأى

رعیتها أهون من رعیة الإبل والغنم ؟ حاشا النبی الأعظم عن هذه الأوهام، فإنه (صلى اللّٰه علیه و آله) وصى واستخلف ونص على خلیفته وبلغ أمته غیر أنه عهد إلى وصیه من بعده: إن الأمة ستغدر به بعده کما ورد فی الصحیح[1] وقال له أیضا: أما إنک ستلقى بعدی جهدا، قال(علی): فی سلامة من دینی ؟ قال: فی سلامة من دینک[2] و قال لعلی: ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها إلا من بعدی[3] وقال له: یا علی إنک ستبتلى بعدی فلا تقاتلن.

" کنوز الدقائق للمناوی ص 188 " ، ثم إن الخلیفة النادم لماذا تمنى التسلل عن الأمر یوم السقیفة ؟ وقذفه فی عنق أحد الرجلین: أبی عبیدة أو عمر ؟ أکان ندمه عن حق وقع ؟ فالحق لا ندم فیه.

و إن کان عن باطل سبق ؟ فهو یهدم أساس الخلافة الراشدة .

ثم الذی وده من قذفه إلى عنق أحد الرجلین فإنا لا نعرف وجها لتخصیصهما بالقذف وفی الصحابة أعاظم وذو وفضائل لا یبلغ الرجلان شأو أی منهم، وهذان بالنظر إلى ما عرفناه من أحوال الصحابة إن لم نقل إنهما من ساقتهم، فإنا نقول بکل صراحة إنهما لم یکونا من الأعالی منهم وفیهم من فیهم، وقبل جمیعهم سیدنا أمیر المؤمنین (علیه السلام)صاحب السوابق والمناقب والصهر والقرابة والغناء والعناء، وصاحب یوم الغدیر، والأیام المشهودة، والمواقف المشهورة، نفس النبی الأعظم بنص من الکتاب العزیز[4] المطهر من کل رجس بآیة التطهیر[5] .

فهلا ود أن یقذفه إلیه ؟ فیسیر بالأمة سیرا سجحا، ویحملهم على المحجة البیضاء، ویأخذ بهم الطریق المستقیم، ویجدونه هادیا مهدیا، یدخلهم الجنة.

کما أخبر بهذه کلها النبی الأعظم (صلى اللّٰه علیه و آله) وقد مر شطر منها فی الجزء الأول صفحه 12، 13 ط 2 .

وأما کشف بیت فاطمة (سلام الله علیها) فإنه لا یروقنا ها هنا خدش العواطف بتلکم النوائب، غیر أنه سبقت منا بعض القول فی الجزء الثالث ص 102 - 104 ط 2 وفی هذا الجزء ص 77، 86 .

وفذلکة ذلک النبأ العظیم أن الصدیقة (سلام الله علیها) قضت وهی واجدة على من ارتکبه، وکانت (صلوات الله علیها) تدعو علیه بعد کل صلاة صلته[1] .

وإن تعجب فعجب أن القوم ارتکب ما ارتکب من تلکم الفظایع وارتبک فیها وملأ الاسماع هتاف النبی (صلى اللّٰه علیه و آله) بقوله: من عرف هذه فقد عرفها، ومن لم یعرفها فهی بضعة منی، هی قلبی وروحی التی بین جنبی، فمن آذاها فقد آذانی.

بقوله: فاطمة بضعة منی یریبنی ما رابها، ویؤذینی ما آذاها .

وبقوله: فاطمة بضعة منی فمن أغضبها فقد أغضبنی .

وبقوله: فاطمة بضعة منی یقبضنی ما یقبضها، ویبسطنی ما یبسطه[2] .

وبقوله: فاطمة بضعة منی یسرنی ما یسره[3] .

وبقوله: یا فاطمة إن الله یغضب لغضبک، ویرضى لرضاک[4] .

وبهذا الهتاف تعلم أن ندم الخلیفة کان فی محله، غیر أنه ندم ولات حین مندم ، ندم وقد قضى الأمر ووقع ما وقع، ندم والصدیقة الطاهرة مقبورة وملأ اهابها موجدة .

الثلاثة الوسطى

وأما الثلاثة من هاتیک الأمور التسعة التی ندم علیها الخلیفة على ترکها فإنها تعرب عن أنه ارتکب ما ارتکب فیها لا عن ترو أو بصیرة فی الأمر، أو استناد إلى حکم شرعی، حتى کشف له الخطأ فیها جمعاء، وقد وقعت فیها عظائم، وأعقبتها طامات، و خلیفة المسلمین یجب أن لا یرتکب ما یستتبعها، ولا یفعل ما یوجب الندم فی مغبته، و قصة الأشعث بن قیس تعرب عن أن ندم الخلیفة کان فی محله، فإن الرجل بعد ما ارتد

وأتى بمعرات وقاتل المسلمین وأخذ وأتی به أسیرا إلى الخلیفة فقال: ماذا ترانی أصنع بک ؟ فإنک قد فعلت ما علمت.

قال: تمن علی فتفکنی من الحدید، وتزوجنی أختک ، فإنی قد راجعت وأسلمت.

فقال أبو بکر: قد فعلت فزوجه أم فروة ابنة أبی قحافة ، فاخترط سیفه ودخل سوق الإبل فجعل لا یرى جملا ولا ناقة إلا عرقبه، فصاح الناس : کفر الأشعث.

فلما فرغ طرح سیفه وقال: إنی والله ما کفرت ولکن زوجنی هذا الرجل أخته ولو کنا فی بلادنا کانت ولیمة غیر هذه، وأهل المدینة ! کلوا، ویا أصحاب الإبل ! تعالوا خذوا شرواها، فکان ذلک الیوم قد شبه بیوم الأضحى وفی ذلک یقول وبرة بن قیس الخزرجی :

لقـد أولـم الکنـدی یـوم ملاکه * ولیمـة حـمال لثقـل الجـرائم

لقـد سـل سیفا کان مذ کان مغمدا * لدى الحرب منها فی الطلا والجماجم

فأغـمده فـی کـل بکـر وسابح * وعـیر وبغـل فی الحشا والقوائم

فقـل للفـتى الکـندی یـوم لقائه * ذهبـت بأسـنى مـجـد أولاد

آدم وقال الأصبغ بن حرملة اللیثی متسخطا لهذه المصاهرة :

أتیـت بکـندی قـد ارتد وانتهى * إلى غـایة من نکث میثاقه کفر

فکـان ثـواب النکث إحیاء نفسه * وکـان ثواب الکفر تزویجه البکر

ولـو أنـه یأبـى علیک نکاحها * وتـزویجها منـه لأمهرته مهر

ولـو أنـه رام الـزیادة مثـلها * لأنکحتـه عـشرا وأتبعته عشر

فقل لأبی بکـر: لقـد شنت بعدها * قـریشا وأخملت النباهة والذکر

أما کـان فی تیـم بن مرة واحد * تـزوجه ؟ لولا أردت به الفخرا ؟

ولـو کـنت لمـا أن أتاک قتلته * لأحـرزتها ذکـرا وقدمتها ذخر

فأضحـى یرى ما قد فعلت فریضة * علیک فلا حمدا حویت ولا أجر[1]

الثلاثة الأخر

إن الثلاثة الأخر التی تمنى الخلیفة أن یکون استعلمها من رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) فإنها تنبأنا بقصوره فی علم الدین، وإنه کان نابیا فی فقهه، لا یعرف أحکام المواریث

التی یکثر ابتلاء خلیفة المسلمین بها طبعا، وإنه کان شاکا فی أصل الخلافة هل هی بالنص أو الاختیار ؟ وعلى الثانی هل تخص المهاجرین فحسب ؟ أو أنه یشارکهم فیها الأنصار ؟ وعلى أی فهو فی تسنمه عرش الخلافة غیر متیقن بالرشد من أمره، ولا نحکم ها هنا غیر ضمیرک الحر، ولیس فی الحق مغضبة .

ثم إنی لا أعرف لهذا التمنی محصلا لأنه لو کان سأله (صلى اللّٰه علیه و آله) عن ذلک لما کان یجیبه إلا بمثل قوله: من کنت مولاه فعلی مولاه. غ ج 1[1] .

وقوله: إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی[2] .

وقوله: إنی تارک فیکم خلیفتین کتاب الله وأهل بیتی[3] .

وقوله: علی منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی غ 3: 199 .

وقوله لعلی: أما ترضى أن تکون منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنک لست بنبی، إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی. غ 3: 172 .

وقوله: أوحی إلی فی علی ثلاث: إنه سید المسلمین. وإمام المتقین. وقائد الغر المحجلین: مستدرک الحاکم 3: 138 .

وقوله: إن الله اطلع على أهل الأرض فاختار منه أباک فبعثه نبیا، ثم اطلع الثانیة فاختار بعلک فأوحى إلی فأنکحته واتخذته وصیاً. غ 2: 318 و ج 3: 23 .

وقوله: علی الصدیق الأکبر وفاروق هذه الأمة، یفرق بین الحق والباطل ، ویعسوب المؤمنین، وهو بابی الذی أوتی منه، وهو خلیفتی من بعدی. غ 2: 213 .

وقوله: علی رایة الهدى، وإمام أولیائی، ونور من أطاعنی، والکلمة التی ألزمتها المتقین، من أحبه أحبنی ومن أبغضه أبغضنی. غ 3: 118 .

وقوله: علی أخی ووصیی ووارثی وخلیفتی من بعدی. غ 2: 279 - 281 .

وقوله: علی سید مبجل، مؤمل المسلمین، وأمیر المؤمنین، وموضع سری وعلمی، وبابی الذی یؤوى إلیه، وهو الوصی على أهل بیتی، وعلى الأخیار من أمتی، وهو أخی فی الدنیا والآخرة. غ 3: 116 .

وقوله: علی أخی ووزیری وخیر من أترک بعدی. غ 2: 313 .

وقوله: علی مع الحق والحق مع علی لن یفترقا حتى یردا علی الحوض. غ 3: 177 .

وقوله: علی مع الحق والحق معه وعلى لسانه یدور حیثما دار علی. غ 3: 178 .

وقوله: علی مع القرآن والقرآن معه لا یفترقان حتى یردا علی الحوض . غ 3: 180 .

وقوله: علی منی وأنا منه، وهو ولی کل مؤمن بعدی غ 3: 22، 215 .

وقوله: علی مولى کل مؤمن بعدی ومؤمنة غ 1: 15، 51 وقوله: علی أنزله الله منی بمنزلتی منه. غ 1: 22 .

وقوله: علی ولیی فی کل مؤمن بعدی، مسند أحمد 1: 231 .

وقوله: علی منی بمنزلتی من ربی، السیرة الحلبیة 3: 391 وقوله: علی ولی المؤمنین من بعدی. تاریخ الخطیب 4: 339 .

وقوله: من کان الله ورسوله ولیه فعلی ولیه. غ 1: 38 .

وقوله: لا یبلغ عنی إلا أنا أو رجل منی. غ 6: 338 - 350 .

وقوله: ما من نبی إلا وله نظیر وعلی نظیری. غ 3: 23 .

وقوله: أنا وعلی حجة على أمتی یوم القیامة. تاریخ الخطیب 2: 88 .

وقوله: من أطاع علیا فقد أطاعنی، ومن عصى علیا فقد عصانی، مستدرک الحاکم 3: 121، 128 کیف تمنى الخلیفة ما تمنى مع هذه النصوص ؟ أو کان فی الآذان وقر یوم هتف (صلى اللّٰه علیه و آله) بهاتیک الکلم الجامعة المعربة عن الخلافة بکل ما یمکن من التعبیر ؟ أم أن فی القوم من تصامم عنها لأمر دبر بلیل .

أولم یکف الخلیفة أنه (صلى اللّٰه علیه و آله) لما عرض نفسه على القبائل وکان معه علی أمیر المؤمنین ومعهما أبو بکر وبلغ بنی عامر بن صعصعة ودعاهم إلى الله فقال له قائلهم : أرأیت إن نحن تابعناک على أمرک ثم أظهرک الله على من خالفک، أیکون لنا الأمر من بعدک ؟ قال: إن الأمر إلى الله یضعه حیث یشاء[1] ؟

أفکان یزعم الخلیفة: أن النبی (صلى الله علیه وآله وسلم) الذی أناط الأمر بعده إلى المولى سبحانه ومشیئته کان لو سأله عن ذلک أجابه بالتردید بین اختیار الأمة ولو لم تکتمل فیه شرایط الإجماع والانتخاب الصحیح کما فی البیعة الأولى ؟ وبین وصیة الخلیفة واستخلافه کما وقع فی أمر الثانی ؟ وبین الشورى مع إرهاب المخالف بالقتل کما کان فی منتهى الثلاثة ؟ لکنه لو کان یحسب ذلک لما ود أن لو کان سأله (صلى الله علیه وآله وسلم) وکان یعلم أیضا أن التردید فی الجواب على فرضه إغراء للأمة بالفوضى، وفی ذلک مسرح لکل مدع محق أو مبطل ، ولاحتج به کل ناعب وناعق حتى تنتهی النوبة إلى الطلقاء وأبناء الطلقاء أمثال معاویة و یزید وهلم جرا .

تحفظ على کرامة

حذف أبو عبید من الحدیث ذکر الأمر الأول من الثلاثة الأول وهو: کشف بیت فاطمة وجعل مکانه قوله: فوددت أنی لم أکن فعلت کذا وکذا - لخلة ذکرها - فقال: لا أرید اذکرها.

وما حرف ما حرف إلا تحفظا على کرامة الخلیفة، والأسف على أن غیره ما شارکه فیما فعل، فظهرت خیانته على ودائع التاریخ.


الغدیر، علامه امینی، جلد 7، صص170-178

http://lib.eshia.ir/15083/7/170



[1761] 4. الکافی: عن الصادق (علیه السلام): «کلّ کذب مسئول عنه صاحبه إلّا فی ثلاثة: رجل کائد فی حربه فهو موضوع عنه، أو رجل أصلح بین اثنین یلقى هذا بغیر ما یلقى به هذا، یرید بذلک الإصلاح فیما بینهما، أو رجل وعد أهله شیئا و هو لا یرید أن یتمّ لهم» [1].

باب مخالفة السرّ و العلن

[المتن]

[1762] 1. الکافی: عن الصادق (علیه السلام): «من لقی المسلمین بوجهین و لسانین جاء یوم القیامة و له لسانان من نار» [2].

[1763] 2. الکافی: عن الباقر (علیه السلام): «بئس العبد عبد یکون ذا وجهین و ذا لسانین، یطری أخاه شاهدا، و یأکله غائبا، إن أعطی حسده، و إن ابتلی خذله» [3].

* بیان

«یطری أخاه» یحسن الثناء علیه.

[المتن]

[1764] 3. الکافی: قال: «قال اللّه تعالى لعیسى بن مریم (علیه السلام): یا عیسى، لیکن لسانک فی السرّ و العلانیة لسانا واحدا، و کذلک قلبک، إنّی أحذّرک نفسک و کفى بی خبیرا، لا یصلح لسانان فی فم واحد، و لا سیفان فی غمد واحد، و لا قلبان فی صدر واحد، و کذلک الأذهان».


الشافی، فیض کاشانی، ص 709



بنده خیلی دوست می داشتم که ترجمه ی متن الغدیر بالا را هم می آوردم. بسار متن آموزنده ای است که بسی تحقیق و بررسی در خودش می تواند داشته باشد. و اما از حوصله ی این بنده ی حقیر خارج است که ترجمه را کپی کنم و در کتابخانه نیز یحتمل نیست.

یک مسئله ی هندسی نسبیت عام و بلکه نظریه همدیسی در آنچه حدیث الغدیر علامه امینی می فرماید نهفته است و این را در عطر ماندگار حدیثهای الشافی نیز می یابید. یعنی این یک وجه مسئله است که سر و علان با هم مخالف باشند و مسئله ی دیگری است که عبد از بنده اش چیزی را بخواهد و چیز دیگری باشد که به ظهور بپیوندد. همه امیرالمومنین یا حضرت بقیة الله الاعظم را می خواهند و می خواهیم، و اما جواب مسئله طور دیگری می شود. این یحتمل باید گفت که از لحاظ هندسی آنطور است که هر کسی در محاسبه ی تانسور انحنای ریمانی فضا-زمانش با انحنای فضا-زمان دیگری در مسائل گرانشی یحتمل متفاوت باشد. و این کار را بسی سختتر می کند. و لذا وقتی به ذکری که بنده ای در نماز یا دعایی دارد با خدای خود می گوید او یک وجه را می بیند و دیگری از ذکر او وجوه دیگری را می بیند. حتی خود ذاکر نیز یحتمل وقتی خود به ذکرش توجه کند آنرا طور دیگری غیر از آنچه که هست بیان کند. این است که ممکن هم هست که کسی واقعاً هم خلوص نیست داشته باشد در کارهای خود، و اما در آخر مسئله اینطور شود که آنجایی که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مربوط می شود، هر کسی فقط از دیدگاه های خود می تواند وارد شود و قوه ادراک خود را بکار بندد و اما اینکه بسر امیرالمومنین و بقیة الله الاعظم سلام الله علیهم اجمعین چه آمده است؟ و چه باید می شد؟ اینها مسائلی است که مربوط به حکمت متعالیه ای است که خدا و رسول صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام می خواهند همه و همه ی عالم را در آن واحد بسمت حق ببرد و اما اینکه در واقع چه اتفاقی می افتد؟ و الله اعلم. یعنی وقتی مسائل قاطیقوریایی شوند، اصل نظریه ی قاطیقوریایی شده را بازیافتن یحتمل به این سادگیها نباشد. و با این همه مسائل از باب دیگری است وقتی ما حضور حضرت حق را داریم و در حضور آن حضرت است که به دعا و انابه و نماز می ایستیم. نامه ی امیرالمومنین به مالک اشتر یک چیز است که سراسر پند است و اما اینکه حتی مالک اشتر به مصر برسد خود مسئله ای دیگر است.


وَمَن یَتَوَلَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿المائدة: ٥٦﴾


لَّا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَـٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَـٰئِکَ حِزْبُ اللَّـهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿المجادلة: ٢٢﴾

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾

بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین.


زیارة النبی الأقدس

یقول : السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا نبی الله، السلام علیک یا خیرة الله، السلام علیک یا حبیب الله، السلام علیک یا سید المرسلین وخاتم النبیین السلام علیک یا خیرة الخلائق أجمعین، السلام علیک یا قائد الغر المحجلین، السلام علیک وعلى آلک وأهل بیتک وأزواجک وأصحابک أجمعین، السلام علیک وعلى سائر الأنبیاء و المرسلین وجمیع عباد الله الصالحین، جزاک الله عنا یا رسول الله أفضل ما جزى به نبیا و رسولا عن أمته، وصلى علیک کلما ذکرک الذاکرون، وغفل عن ذکرک الغافلون، أفضل وأکمل ما صلى على أحد من الخلق أجمعین، أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، وأشهد أنک عبده ورسوله وخیرته من خلقه، وأشهد أنک بلغت الرسالة، وأدیت الأمانة ونصحت الأمة، وکشفت الغمة، وجاهدت فی الله حق جهاده، أللهم آته الوسیلة و الفضیلة، وابعثه مقاما محمودا الذی وعدته، وآته نهایة ما ینبغی أن یسأله السائلون، أللهم صل على سیدنا محمد نبیک ورسولک النبی الأمی وعلى آل سیدنا محمد وأزواجه وذریته کما صلیت على إبراهیم، وعلى آل إبراهیم، وبارک على سیدنا محمد النبی الأمی وعلى آل محمد کما بارکت على إبراهیم وعلى آل إبراهیم فی العالمین إنک حمید مجید.

http://lib.eshia.ir/15083/5/136



نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران! اما 30000 سرباز آمریکایی در سوریه برای برداشتن رئیسن جمهورش بشار اسد. ببینید چقدر آمریکاییها ایران را دوست دارند؟ تحریم هم که می کنند برای این است که ایران با عربستان سعودی و اسرائیل آشتی کند و خود ایرانیها هم زیرآب آخوندهای همجنسباز و حکومت آخوندیشان را بزنند و همه را راحت کنند. آن وقت می فرمایند که فقط کشیشها همجنسباز و بچه بازند. چرا آدرس اشتباهی می دهید و رد گم می کنید! آقا چان می بینید که فعلاً هم ما گیر اینها افتاده ایم و چه کنیم؟ واقعاً هم ما تحریمهای آمریکا را می خواهیم چه کنیم؟ برویم ببینیم سوره ی تحریم خودمان چه می فرماید و بلکه سر از کار تحریم فرزندان و همسران خودمان در بیاوریم که چطور است که همسر نوح علیه السلام هم کافر از آب در آمده و حال آنکه مدعیان می فرمایند که تورات غیر از این است.

یا بقیة الله الاعظم، به عنوان مشاوره و بلکه غلط زیادی بنده خدمتتان عرض کنم، که البته خیلی هم غلط زیادی است. تشریف فرما نمی شوید؟ و لا مسکناً الا فتشه. اشکال ندارد. کیست که بفرماید مسکن ما را نمی شود بازرسی فرمایید؟ بفرمایید! یک عرضه ای می خواهد نوکر و عبد حضرت عالی شدن و ما آن عرضه را می خواهیم هم داشته باشیم. و یقیناً نداریم. و اما گناهانمان را چه کنیم؟ گناهانمان زیاد است. از این باب، چطور به حضرت عالی مشاوره دهیم؟ اصلا چطور به درگاهِ درگاه نوکران و بندگان خدا نزدیک شویم؟ کرب و بلا را چه کنیم؟ و حال آنکه حضرت عالی در مقام جواب این سوال تشریف دارید که: این الطالب بدم المقتول بکربلا. یعنی بعضی ایراد کنند که بی تفاوتی یک معنای همدیسی به انگلیسی است. آیا شما هم می فرمایید که بنده ی حقیر و بلکه کل بشریت در گناهانشان غرق شوند و نسبت به شما بی تفاوت هم باشند و شما هم با هیچ کس کاری ندارید؟ و کافران و مشرکان و منافقان هم هر کاری خواستند بکنند و اسلام و غیر اسلام هم ندارد؟ بنده حقیر خود تا این حد شهادت می دهم که یقیناً غیر از این است هر چند که یک همچون حضرت عالی ای را می طلبد که به حکمت متعالیه ی نظریه های ریاضی فیزیکی فقهی بپردازد و با ادا و نمایش کار درست نمی شود. با ادا و نمایش فصلها تغییر نمی کنند و روز به شب و شب به روز تبدیل نمی شود و ماه ها از پس هم نمی آیند و سالها و قرنها در طول زمان دوران نمی یابند. لا اقسم بیوم القیامة و لا اقسم بنفس اللوامه.

بنده حقیر این را خدمتت عرض کنم که اگر خواستی از شر آخوندها و ملاهای همچنسباز خودمان خلاص شوی، مثل این بنده ی حقیر برو بر معبد هندوها را بزن و بگو از خدایان آنها هستی! خدا را شکر، امروزه روز هم قربانش بروم هم کمونیسم آمده است و هم بمب هسته ای و هم حکام و وزرایی که آنقدر سرشان به کار خودشان گرم است که دیگر کسی به کار حضرت عالی کاری هم ندارد که کیست که خرش به چند است؟ بی کاری؟ کار خودت را بکن! البته اینجا فقط می ماند جواب دادن به آن خیانتها و جنایاتی که چپ و راست واقع می شوند کانه ظهور حضرت عالی را با جرات تمام زیر سوال می برند که یا الله، بسم الله، بفرما. ای ظالمین! خدا لعنتتان کند! بمب هسته ای و بی دینی و لامذهبی هم که باشد، برای این کارها اینها را می خواهید؟ اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید. و بنده حقیر این را هم عرض کنم که خیلی سعی کردم به ولایت فقیه هم کمکی کنم، و اصلا ایشان به کمک همچون این حقیری احتیاجی ندارد و بلکه ایشان هستند که این فقیر مسکین ذلیل حقیر را از چاله ها و چاه ها و سیاه چاله های فراوانی که در آنها واقع شده بوده ام و خواهم شد مدام نجات می دهند. خدا را شکر که ما چنین مقامی داریم. و مطمئناً حضرت عالی هم اگر تشریف فرما شوید همین مقام است که دارا خواهید بود. خدا سایه حضرت ولی فقیه را از سر ما کم نکند و به آن حضرت طول عمر عطا فرمایند. راستی، یا بقیة الله، آقا جان، اگر این جحودهای لامذهب آمدند گفتند که بیا با هم روز شنبه ای برویم ماهیگیری به این حرفشان هم اصلا اعتنا نکن. خدا این جنایتکاران را لعنت کند. و اگر هم یک حکامی خودشان را به عنوان ابرقدرتی چیزی برایت می خواستند جا بزنند، راست راستی که به اینها بی اعتنا باش. و آقا جان، می بخشید این همه فضولی شد. بنده ی حقیر می خواستم هم بیشتر راجع به نظریه های لنگلندز ویتنی جستجو کنم از آنجایی که مسئله را یحتمل غیرآبلی یانگ-میلزی ابرتقارنی و حتی همدیسی هم بررسی می کند که بالاخره اینجا نظریه های گالوا و ال-سریهایشان و حدس آرتین و ریمان هم چطور وارد خواهند شد، و لذا از زیرش در رفتم و بجایش این غلطهای زیادی شد مثل آن دفعه که باید برای امتحان مکانیک کلاسیک حاضر می شدم و بجایش صادق هدایت خواندم و یحتمل همان شد که هنوزم که هنوزه اسم هلپرن را در نظریه های همدیسیش بیاوری، آمریکاییها می آیند در پرس تی وی و ناراحت می شوند و دوست دارند گرد و خاک هم کنند. موضوع این است که وقتی به گمراهی افتادی و لا الضالین هم یادت رفت، آخر و لا الضالین دیگر هویدا نخواهد شد. آنوقت است که الی ما شاء الله و لا الضالین هویدا می شود. همه چیز که خاله بازیهای خاله سوسکه و آقا موشه ی شهر قصه نخواهد بود. راه را که به غلط رفت و رفت  و رفت، دیگر آن حس و حال یافتن راه سعادت را هم گم می کند. و نمی خواهد به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازد. حالا شما هی بفرمایید قدس، مسجد الحرام، مکه ی مکرمه، مدینه ی منوره، عتبات عالیات، مشهد مقدس، اماکن مقدسه، امامزادگان عظیم الشان. گیر کرده است. و کمک هم می خواهد. و خودش هم نمی داند و راه سعادتش را هم گم کرده است و بلکه گمراه شده است. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین. الرحمن الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین. اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


Langlands Witten را جستجو می کردم. بنظرم می رسید که کسی از جنس مونث در این زمینه کار نکرده باشد. یحتمل اشتباه کرده ام و این مقاله را داریم:

https://arxiv.org/abs/0805.1254

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ ﴿غافر: ١٩﴾

۱. وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ ﴿الأنفال: ٥٨﴾
۲. وَإِن یُرِیدُوا خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُوا اللَّـهَ مِن قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿الأنفال: ٧١﴾



4 - کتب عمر بن الخطاب إلى عمر وبن العاصی وکان عامله على مصر: من عبد الله عمر بن الخطاب إلى عمر وبن العاصی: سلام علیک فإنه بلغنی أنه فشت لک فاشیة من خیل وإبل وغنم وبقر وعبید، وعهدی بک قبل ذلک أن لا مال لک فاکتب إلی من أین أصل هذا المال ؟ ولا تکتمه .

فکتب إلیه عمرو بن العاصی: إلى عبد الله أمیر المؤمنین سلام علیک فإنی أحمد إلیک الله الذی لا إله إلا هو، أما بعد: فإنه أتانی کتاب أمیر المؤمنین یذکر فیه ما فشا لی وإنه یعرفنی قبل ذلک لا مال لی وإنی أعلم أمیر المؤمنین أنی فی أرض السعر فیه رخیص، وإنی أعالج من الحرفة والزراعة ما یعالج أهله، وفی رزق أمیر المؤمنین سعة، والله لو رأیت خیانتک حلالا ما خنتک، فاقصر أیها الرجل فإن لنا أحسابا هی خیر من العمل لک إن رجعنا إلیها عشنا بها، ولعمری إن عندک من تذم معیشته ولا تذم له، فأنى کان ذلک ولم یفتح قفلک ولم نشرکک فی عملک.

فکتب إلیه عمر: أما بعد: فإنی والله ما أنا من أساطیرک التی تسطر، ونسقک الکلام فی غیر مرجع لا یغنی عنک أن تزکی نفسک، وقد بعثت إلیک محمد بن سلمة فشاطره مالک، فإنکم أیها الأمراء جلستم على عیون المال لم یزعکم عذر تجمعون لأبنائکم، وتمهدون لأنفسکم، أما إنکم تجمعون العار، وتورثون النار، والسلام .

فلما قدم علیه محمد بن سلمة صنع له عمر وطعاما کثیرا فأبى محمد بن سلمة أن یأکل منه شیئا فقال له عمرو: أتحرموا طعامنا ؟ فقال: لو قدمت إلی طعام الضیف أکلته ولکنه قدمت إلی طعاما هو تقدمة شر والله لا أشرب عندک ماء فاکتب لی کل شیئ هو لک ولا تکفه، فشاطره ماله بأجمعه حتى بقیت نعلاه فأخذ إحداهما وترک الأخرى، فغضب عمرو ابن العاصی فقال: یا محمد بن سلمة قبح الله زمانا عمرو بن العاصی لعمر بن الخطاب فیه عامل، والله إنی لأعرف الخطاب یحمل فوق رأسه حزمة من الحطب، وعلى ابنه مثلها، وما منهما إلا فی نمرة لا تبلغ رسغیه، والله ما کان العاصی بن وائل یرضى أن یلبس الدیباج مزررا بالذهب .

قال له محمد: اسکت والله عمر خیر منک وأما أبوک وأبوه ففی النار، والله لولا الزمان الذی سبقته فیه لا ألفیت معقل شاة یسرک غزرها ویسرک بکرها . فقال عمرو: هی عندک بأمانة الله فلم یخبر بها عمر .


الغدیر، علامه امینی، جلد 6، صص 272-273

http://lib.eshia.ir/15083/6/272


تحفظ على کرامة

حذف أبو عبید من الحدیث ذکر الأمر الأول من الثلاثة الأول وهو: کشف بیت فاطمة وجعل مکانه قوله: فوددت أنی لم أکن فعلت کذا وکذا - لخلة ذکرها - فقال: لا أرید اذکرها.

وما حرف ما حرف إلا تحفظا على کرامة الخلیفة، والأسف على أن غیره ما شارکه فیما فعل، فظهرت خیانته على ودائع التاریخ.


الغدیر، علامه امینی، جلد 7، ص 178

http://lib.eshia.ir/15083/7/178


در مسئله ی بوزینگی و میمونی خیلی حرف وارد می شود که از حد و اندازه می تواند خارج شود. و اما یک حرفی هست به استعاره که بوزینه یا میمون و قرده ای یحتمل خود مدعی خلیفة اللهی شود. بنده نمی دانم چرا وقتی این را می گوینم یاد سه تارم می افتم. و البته می دانیم که به عربی سه تارم را یحتمل سیهتارم یا حتی سیتارم تلفط کنند چرا که کسره را معمولاً به یاء می خوانند. و لذا سه می شود سیه. و همینطور می دانیم که بعضی یحتمل سیتارم را هم با سیتا-رام یکی بدانند. و همانطور که مستحضرید این ربطی ندارد به رادها-کریشنا و راما-کریشنا هم که  داستانی دیگر است. و اما در آواتار راماچاندرا و سیتا-رام دقیقاً بوزینه و میمونی هانومن است که به کمک راما می آید تا او را بر علیه دیو راوانا یاری کند.

حالا آیا این بوزینه و میمون همان است که در داستان قریه مربوط به صید ماهی در روز شنبه بوده است و بلکه مثلاً شاه همان بوزینه ها و میمونها بوده است که نظیرش است، همانطور که کوه طور هم بالا نگه داشته می شود آنطور که کوه گواردهانا بالا سر کریشنا نگه داشته می شود. آیا داستان مسخ است که انسانها میمون شده اند؟ و الله اعلم!

یحتمل قسمت اعظم از مسئله این است که وقتی اقرار به اسلام نفی می شود، چقدر انسان مسخ شده از انسانیت خود و بلکه در غوطه خوردن در دیوانگیهایش ممکن است که خارج شود؟ یحتمل الی ما شاء الله در عدم اقرار به اسلام کافران در جهنم می توانند بسوزند و این ممکن است بصورت بیماریهای روانی و غیر روانی گوناگون نیز بروز کند. البته یک قوم یحتمل بگوید اینها را هم داریم چون ستیا-رام است که شرط است و دیگری که قوم موسی علیه السالم است بگوید که خیر موسی علیه السلام است که حساب کار را معلوم می کند و قوم عیسی علیه السلام نیز همینطور و البته روایات دینی و علمی و غیرعلمی دیگری هم داریم.... اینجا است که یحتمل بعضی بفرمایند که پس حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چه می گوید؟ و بعضی دیگر هم ایراد کنند که شما دارید تفسیر به رای می کنید که از سه تارم به سیتارم به سیتا-رام و بلکه هانومن و قرده و میمون و بوزینه ها و ماهیگری در روز شنبه تعمیم می دهید. یحتمل گیتارم گیتارم را هم به بهاگاواد گیتا و بلکه راما در راما-کریشنا ربط دهید! همانطور که بعضی از بهاگاواد گیتا هم الهاماتی برای انرژیهای هسته ای بالا مثل بمب اتمی گرفته اند.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ ﴿غافر: ١٩﴾

۱. وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ ﴿الأنفال: ٥٨﴾
۲. وَإِن یُرِیدُوا خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُوا اللَّـهَ مِن قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿الأنفال: ٧١﴾


بنده حقیر یک مقاله ای را دیدم با این عنوان که کار روشنفکر این است که واقعیت را به اهل قدرت بگوید. یک دنیا حرف در این است. آیا خود روشنفکر در پی قدرت نیست؟ خود روشنفکر نمی خواهد خلیفة الله شود یا به او کمک کند؟ قدرت اگر در کشورهای آندلسی بود هم همان است که در کشورهای اسلامی است؟ قدرتی خوب است که با کن فیکون همچون یک اسنپ همه ی عالم را می تواند اسلامی کند! به این اهل قدرت روشنفکر چه دارد که بگوید؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾

بَلَىٰ قَادِرِینَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿القیامة: ٤﴾

بعضی یحتمل ایراد می کنند که اگر هر کسی از راه برسد که یک کشتی ای دارد که کشتی نجات است و همه و همه را می تواند سوار کند و لذا همگی نجات می یابند، آنگاه یک هرج و مرجی رخ می دهد که مبنای فقهی عسر و حرج می شود. مثلاً در باب عسر و حرج نماز جمعه جواهر الکلام می فرماید:


قلت : خلاصة الکلام فیما لا إطلاق نص فیه أنه إن حصل ما یصلح لسقوط التکلیف من ضرر أو مشقة لا تتحمل ونحوها مما یندرج به تحت العسر والحرج أو أهمیة واجب آخر مع التعارض ونحوها توجه السقوط ، وإلا فلا ، وأما احتمال کون المدار على مطلق صدق العذر وإن لم یصل إلى ذلک بدعوى ظهور فحوى إطلاق الأعذار....

جواهر الکلام، جلد 11، ص 263

http://lib.eshia.ir/10088/11/263


و لذا فرض بفرماییدکه کسی مدعی عسر حرج شود در ساختن کشتی نجات برای خود چرا که می فرماید که بیش از حد کشتی داریم و این یک حالت لونا پارکی ای پیدا خواهد کرد اگر من هم کشتی به آب انداخته و وارد این هرج و مرج شوم. موضوع این است که اول باید بتوانی آن کشتی را تعریف کنی و بعد مدعی عسر حرج شوی. یک وقت هست که کشتی نوح است که مورد ایراد است که چرا کسی باید بخواهد سوار این کشتی شود و حال آنکه ما اصلا کشتی احتیاج نداریم. مشکلی نداریم. برای چه در خشکی و روی زمین و نه دریا سوار کشتی شویم و نوح علیه السلام هم که می دانید راجع به او چه می فرمودند؟ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ﴿القمر: ٩﴾.

خوب، حالا ما مگر یک مشته بوزینه و میمون هستیم یا اجدادمان از میمون و بوزینه است که بیاییم چون یک مشته دیوانه می خواهند سوار کشتی نوح علیه السلام شوند، و لذا ما هم تقلید کرده و سوار شویم؟ نه و بلکه ما سوار نمی شویم! و بلکه بعضی دیگر ایراد و اشکال کنند که ما اصلا اجدادمان همانطور که می فرمایید بوزینه و میمون است و لذا باز هم سوار نمی شویم. خودتان سوار شوید. ما خودمان توپولوژی سرمان را خیلی خوب هم تمرین کرده ایم و بلدیم.

البته اینجا یک نکته ی مهمی راجع به توابع زتای ریمان و ال-سریها و نیز حدسهای ریمان و آرتین را هم داریم که می توان از میدانهای عددی متناهی شروع کرد و اعداد پی تایی p-adic numbers را بر حسب آنها ساخت و بعد توابع زتای بسط گالوای این میدانها را بدست آورد و در نهایت این میدانهای عددی را حتی المقدور در اعداد مختلط نشاند و آنگاه تابع زتا را تشکیل داد و حدس ریمان را سعی کرد که حل کنیم. و اینها آنتروپیهای مختلفی را متناظر مکانیک آماری برای ما متجلی می کنند که خود برای تحقیق و بررسی کلی کار است.

حتی اینکه چطور است که ما بینهایت 0 تابع زتا روی خط 1/2 موازی محور اعداد موهومی داریم خود سوال جالبی است. اصلا اینکه بینهایت عدد مثبت را و بلکه وارون همه ی اعداد مثبت را ما هر کدام را به چه توانهایی برسانیم که مجموعش صفر شود خود سوال جالبی نیست؟ این اصلا چطور ممکن می شود حتی برای اعداد مختلط غیر حقیقی؟

بگذریم، ولی بعد وقتی ما حتی از میدانهای عددی متناهی عبور کرده ایم و به میدانهای اعداد حقیقی و مختلط  رسیدیم و توابع زتا را باز هم بسط داده و در حیطه ی هندسه ی ناجابجایی ادامه دادیم که می تواند آنتروپی فضاهای طیفی سه تایی را تعریف کند، اینجا باید توجه هم کرد که کاردینالیته های فضاها نسبت به اعداد حقیقی و مختلط افزایش یافته اند. مثل این می ماند که شما آنتروپی وزرایی را در نظر بگیرید که برای حاکمی و مردمی مشغول کارند و اما می توانید آنتروپیهای دیگر افراد را که خود هر کدام وزرایی نیز یحتمل دارند و بلکه اپراتورهایی روی آنها کار می کنند را در نظر نیاورید؟ و لذا می فرماید که ما شش کوارک داریم که یکی از آنها هم کوارک سر است که توپولوژی اش را هم داریم! راستی چرا هفت تا یا هشت تا کوارک نداریم؟ مثلاً اگر گوش و چشم و دماغ را ناورداهایش را در نظر می آوریم نباید دهان را هم در نظر بگیریم؟ یا مثلاً آیا روز تعطیل هم نمی خواهیم و بلکه همه ی روزها آیا می شود که تعطیل باشند و هر روزمان در تعطیلات باشیم؟!!!

و لذا در تعریف آنتروپیها همینطوری که کاردینالیته ها بالا می روند، باید آنتروپیها را هم مواظب بود آنچنان که اگر مثلاً ما خیالمان اینطور رسیده است که داریم همینطوری کاردینالیته ها را اضافه می کنیم و حال آنکه کار به بوزینگی و میمون بازی و بلکه افتادن به پست تر از حیوانیت است که بالاخره بفهمیم روز تعطیل چرا مثلاً جمعه است و نهپنج شنبه یا شنبه یا یکشنبه.... لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾

این مقالات را راجع به هندوانه و خر کاه خور و انسان چلوکباب خور که روزنامه ی کیهان گفته بود از مجله ی نیویورکر و اینترنشنال افیرز ریویو می خواندم:


این مقاله ی دیگر نیویورکر را که راجع به گفتار نابجای ترامپ رئیس جمهور آمریکا است را نیز دلم نمی خواست اینجا می آوردم چرا که لغات رکیک و بی ادبانه و در حد مستهجنات استفاده می کند، ولی برای آگاهی یحتمل خوب است که چطور نژادپرستی به کجاها در سطوح عالیترین اشخاص جامعه ی آمریکا یعنی همان رئیس جمهورشان کشیده است و علنی شده است.


دیر شد، دیر شد، بروم بلکه به تکبیر بین دو نماز برسم! بنده نمی دانم چرا بعضیها اینقدر تنبلند که به مسجد می آیند ولی زورشان می آید که حتی تکبیر را هم بگویند. آقا جان تکبیر بگو! الله اکبر الله اکبر الله اکبر خامنه ای رهبر مرگ بر ضد ولایت فقیه ....
۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾



همانطور که یحتمل مستحضرید، محتوای پست قبل از این سایت حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی است:

http://portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=Mzg4MA%3d%3d-f8H6iPD4vH4%3d&admin=200&SkinId=66


همانطور که می فرمایند همین روایت را استاد علامه طباطبایی نیز آورده اند. ولی ایشان با توضیحات بیشتری آنرا بیان می فرمایند.


یک نوع موعظه هایی هستند که از نوع نصیحتهای پدر و فرزندی یا دروس استاد شاگردی است. و یک نوع دیگری داریم که از انواع اشارات و تهذیبها و تنبیهاتی است که مثلاً از همراهی خضر و حضرت موسی علیه السلام رخ می دهند. هر دو اینها آموزنده اند، ولی در نوع دوم مسائل یحتمل بیشتر در ابهام می مانند. دلیلش هم این است که هم خضر و هم حضرت موسی یکدیگر را موعظه می کنند ولی در عین حال کارهای یکدیگر را هم یحتمل متوجه نمی شوند و راهشان به جدایی می کشد. اصولاً این یک مسئله است که کسی کارش به بیمارستان روانی کشیده شود و مسئله دیگری است که قومی تبدیل به بوزینه شوند و مومنین آن قوم هم انساب خود را بدلیل بوزینه شدنشان نشناسند و اما خدمتشان عرض کنند که نگفتیم این کارها را نکنید؟

این یک وجه از مسئله است. وجه دیگر این است که گاهی همراهی خضر و حضرت موسی علیه السلام از نوع دیگری هم باشد. مثلاً اینکه گفته می شود که حضرت مسیح علیه السلام خود تشریف فرما می شوند و با امام زمان عجل الله فرجه الشریف  سر امامت نماز تعارف می کنند و حضرت مسیح علیه السلام پشت سر آن حضرت به نماز می ایستند، دقیقاً از چه نوع است؟ یعنی آیا این دقیقاً از نوع نماز است یا جهاد فی سبیل الله است یا چه؟ البته این سوال هم باقی است که ما می گوییم حضرت مهدی امام زمان عجل الله فرجه الشریف در روز قیامت تشریف فرما می شوند. و حال آنکه در مورد حوارییون حضرت مسیح می فرماید که بلکه خود آن حضرت یعنی حضرت مسیح علیه السلام تشریف فرما می شوند. این چه سری است؟

و لذا اجازه دهید که ما به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بیشتر بپردازیم و به نمایشات قاطیقوریاهای همدیسی مثلثاتی. فرض بفرمایید که ما یک شبه مثلثی را داریم و می خواهیم آنرا با جبرهای کوانتمی کوانتیزه و بلکه قاطیقوریایی کنیم. یحتمل بعضی ایراد کنند که حالا چرا مثلث و نه مربع؟ جواب این است که بالاخره مربع را نیز می توان(کو) همولوژیکی مثلثاتی اش کرد. خوب حالا اگر شما در نظریه های همدیسی و بلکه به همراه دفرمایسونهایی در رئوس مثلث ایجاد کنید، تا چه حد هنوز یک شبه مثلث باقی می ماند و بلکه از هم نمی پاشد طوری که می توانید هنوز آنرا به عنوان یک شبه مثلث تشخیص دهید؟ یحتمل قسمتی از مسئله این است که آیا در مسئله کافی است که به رئوس یا اضلاع مثلث اکتفا کنیم یا اگر مسئله ای از نوع توپو.لوژیکی (کو)همولوژیکی داریم هم می توان هنوز دفورماسیونهای مورد بحث را پی گیری کرد. یعنی آیا می توان به مرزبندیها اکتفا کرد یا باید به بولکه ی مثلث نیز وارد شد. اینها یحتمل هم قسمتی از مسائل قاطیقوری تانسوری مادولار یگانی و بلکه تناظرهای نظریه های همیدسی گویا/ نظریه های میدانهای کوانتمی است.

از این نوع است که بفرمایید بالاخره در جوامع مختلف آیا ما روز تعطیل هفته مان باید جمعه باشد یا شنبه یا یکشنبه یا بعضی از آنها یا همه ی آنها یا حتی هیچ کدام از آنها و بلکه شب و روز کار و تلاش و کوشش کردن بی وقفه؟! و لذا این نوع تعطیلیها چه نوع تاثیری روی ناورداهای توپولوژیهای سر و خمینه ها و نگاشتهای قاطیقوریاهای بینا بین آنها و بلکه جوامع مختلف جهان دارند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  • تفسیر سوره مبارکه اعراف جلسه183
  • اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
    بسم الله الرحمن الرحیم
    ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾
    در جریان این قوم بنی اسرائیل ذات اقدس اله به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آنها را از جریانی که خودشان مستحضرند و در کتبا آسمانی اینها نوشته است با خبر کن و آنها را زیر سؤال ببر که در یک منطقه‌ای که حالا طبق بعضی از روایاتی که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی (رضوان الله علیه) و همچنین دیگران آمده است اهل سنت نقل کردند مفسرین شیعه نقل کردند که آن منطقه ایله بود یا طبریه بود یا هر چه بود وقت یخداوند اینها را آزمود و امتحان کرد به اینکه در آن روز تعطیلی مثلاً روز شنبه صید نکنند ولی در همان روز تعطیلی ماهی‌ها هم نزدیک اینها بود هم روی آب بود و اینها خلاف شرع می‌کردند و فرمان الهی را ترک می‌کردند در چنین حالی یک عده اینها را نصیحت می‌کردند بعد امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند گروهی دیگر که قائل بودند که این کار معصیت است و اگر کسی معصیت کرد و حرف امران به معروف و ناهیان از منکر را امتثال نکرد گرفتار هلاکت یا عذاب می‌شود ولی خودشان امر به معروف و نهی ازمنک رنمی‌کردند اگر این گروهی که آمران به معروف و ناهیان از منکر را خطاب قرار دادند مخاطب قرار دادند به آنها خطاب کردند گفتند چرا تبهکاران را نهی از منکر می‌کنید اگر این سؤال علن بود در برابر تبهکاران بود این یک موضع گیری محسوب می‌شد یعنی صادق بود که این گروه هم مثل گروه آمران به معروف و ناهیان از منکر موضع دارند این صید کنندگان را اهل هلاکت می‌دانند این صید کنندگان را اهل عذاب شدید می‌دانند و مانند آن ین می‌توانست به نوبه خود یک امر به معروف و نهی از منکر باشد ولی از ظاهر آیه برنمی‌آید که این را در حضور آنها گفتند در علن گفتند بنابراین صرف اعتقاد قلبی شان بود که با آمران به معروف و ناهیان از منکر در میان گذاشتند می‌گفتند شما چرا این تبهکاران و معصیت کاران را نصیحت می‌کنید حرف شما که در اینها اثر ندارد نمی‌گفتند حرف شما در اینها اثر ندارد می‌گفتند خدا اینها را عذاب می‌کند اگر چنین با شد این گروه دوم متکلف به امر به معروف بودند مکلف به نهی از منکر بودند و عمدا این تکلیف الهی را ترک کردند چون عمدا این تکلیف الهی را ترک کردند ممکن است که عذاب الهی به سراغ اینها هم آمده باشد پس از این آیه دو معنا محتمل است یکی اینکه اینها در حضور آن صید کنندگان در حضور تبهکاران و آمران به معروف و ناهیان از منکر می‌گفتند چرا خودتان خسته می‌کنید اینها را نصیحت می‌کنید اینها به هلاکت الهی گرفتار می‌شوند اینها به عذاب الهی گرفتار می‌شوند این به نوبه خود امر به معروف بود نهی از منکر بود موضع گیری بود امتثال وظیفه بود قهرا آن عذاب بعدی که نازل شده است دو گروه را مستثنا کرده و یک گروه را در بر گرفته یعنی آمران به معروف ناهیان از منکر اهل نجات‌اند و این گروه هم که ملحق به آمران به معروف و ناهیان از منکر‌اند اهل نجاتند فقط آن کسانی که اهل صید‌اند گرفتار عذاب‌اند ولی اگر این را در جلسه و در حضور دیگران نگفتند در یک جلسه خصوصی و دوستانه با آمران به معروف و ناهیان از منکر در میان گذاشتند اینها در حقیقت وظیفه شان که امر به معروف و نهی از منکر بود ترک کردند برای اینکه به اینها می‌توان گفت که شما که معتقدی اینها گنه‌کارند و اهل عذاب‌اند خب چرا جلویشان را نمی‌گیری اگر بنا بر این باشد که فقط به عذاب قیامت ما اکتفا بکنیم یا به عذاب استئصال دنیا اکتفا بکنیم که امر به معروف و نهی از منکر رخت برمی‌بندد خب چرا شما امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنید چون امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند جزء ظالمین‌اند وقتی جزء ظالمین شدند عذابی که آمده فقد آمران به معروف و ناهیان از منکر را استثنا کرده و آنها اهل نجات بودند این دو گروه هر دو معذب شدند البته آن عذاب مسخ مخصوص صیادهاست آن که کونوا قردة خاسئین مخصوص صیادهاست و اما آن عذاب دردناکی که قبل از جریان مسخ شدن نازل شده است دامنگیر همه می‌شود خب پس دو جور محتمل است برای اینکه آن واقعه دو جور قابل ترسیم است چون روشن نیست که آنها چگونه این حرفها را زدند آیا در برابر تبهکاران موضع گرفتند که به نوبه خود امر به معروف و نهی از منکر باشد یا نه معلوم نیست که آیا معذب شدند یا نه
    ‌پرسش: ... پاسخ: از کجا معلوم بشود خطاب می‌کند به آمران به معروف و ناهیان از منکر
    ‌پرسش: ... پاسخ: نه خطاب بین آمران به معروف و ناهیان از منکر است از یک سو و این گروهی که می‌گویند لم تعظون از سوی دیگر یعنی این قالت امة منکم لم تعظون اینها به آمران به معروف و ناهیان از منکر یک گفتگویی دارند این گفتگو اگر در حضور آن صیادها بود این یک نحوه موضع گیری بود و به نوبه خود امر به معروف و نهی از منکر بود و تکلیفشان عمل شده بود و اما اگر در جلسه خصوصی در دیدارهای اختصاصی به یکدیگر که می‌رسیدند یک چنین حرفی می‌زدند خب این که امر به معروف و نهی از منکر نیست فقط اینها می‌دانند که صیادها اهل عذاب‌اند آنگاه بر آنها اشکال وارد می‌شود که خب چرا شما نهی از منکر نمی‌کنید؟ در چنین فضایی
    ‌پرسش: ... پاسخ: حالا در قرآن بعد آیه‌ای دارد که ﴿أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ معلوم می‌شود ا ین وعظ همان نهی از منکر بود تنها وعظ نبود
    ‌پرسش: ... پاسخ: چرا احتمال بود برای اینکه لعلهم یتقون دارد این معلوم می‌شود احتمال بود هنوز پس ما در این فضا می‌بینیم با دوتا احتمال روبروییم برخی از اهل تفسیر نقل کردند که ابن عباس در جریان این آیه اشک ریخت گفت بالأخره برای من روشن نشد که اینها از کدام گروه هستند اکرمه می‌گوید که من دیدم ابن عباس گریه می‌کند گفتم چرا گریه می‌کنی گفت بالأخره من نفهمیدم که این گروهی که گفتند لم تعظون اینها نجات پیدا کردند یا نه؟ الان اینجا سه گروه مطرح‌اند یک عده آمران به معروف و ناهیان از منکرند یک یک عده صیادان‌اند که تبهکارند دو یک عده کسانی‌اند که می‌گویند ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا﴾ این سه این گروه سوم اهل نجات‌اند یا نه ما نمی‌دانیم گریه ابن عباس هم تنها برای این ن بود که حالا این آیه برایش روشن نشد البته ممکن است کسی آنچنان شوق داشته باشد به درک آیه که اگر آیه‌ای برای او مبهم بود اشک بریزد چه اینکه صحابه اینطور بودند اگر یک معنایی برایشان حل نشده بود خب ناله می‌کردند اما یک حکم اجتماعی را هم به همراه دارد که بالأخره اگر کسی بداند یک عده‌ای تبهکارند و علنا نگوید این اهل عذاب است یا نه خود آدم می‌خواهد تکلیف خودش را بداند قدر خودش را بداند عکرمه می‌گوید که من به ابن عباس گفتم که این گروه اهل نجات‌اند چرا؟ برای اینکه این گروه به آمران به معروف و ناهیان از منکر نگفتند که شما چرا صیادها را نهی می‌کنید یا چرا اینها را نهی می‌کنید بلکه به آمران به مرعوف و ناهیان از منکر گفتند چرا گروهی که خداوند اینها را به هلاکت یا به عذاب شدید محکوم کرد و می‌کند نهی می‌کنید پس اینها موضع گرفتند این نحو موضع گیری جزء امر به معروف و نهی از منکر است و خدا هم فرمود ما ناهیان از منکر را نجات دادیم پس این گ روه سوم داخل در گروه اول اهل نجات‌اند می‌گوید ابن عباس خوشحال شد و به من خلعتی داد و بعد راضی شد به این آیه سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) در همان بحث روایی می‌فرمایند به اینکه جناب عکرمه خطا کرده است و ابن عباس هم آشنا نشد چرا؟ برای اینکه ذات اقدس اله در هنگام بیان نجات نفرمود که ما هر دو گروه را نجات دادیم فرمود که ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ این از مواردی است که در مقام تحدید است و مفهوم دارد اگر لقب است اگر وصف است اگر رقم است هیچ کدام از اینها مفهوم ندارد مگر اینکه در مقام تحدید باشد چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی فقط ناهیان از منکر نجات پیدا کردند آنها که داشتند دلسوزی می‌کردند یا اعتراض می‌کردند آنها که ناهی از منکر نبودند که الان ما درباره این گروه سوم تردید داریم که آیا داخل در صدر است یا دالخ در ذیل فرمود ﴿أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ اگر ذیل را بگیریم این گروه سوم جزء ظالمین نیستند و مواخذه نشدند اگر صدر را بگیریم گروه سوم جزئ ناهیان از منکر نیستند اهل نجات نیستند بالأخره داخل در گروه اولند یا در گروه دوم تحریر سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) این است که در صدر آیه که فرمود ما ناهیان از منکر را نجات دادیم و این چون در مقام تحدید است مفهوم دارد البته به این بیان در المیزان نیامده که حالا چون در مقام تحدید است مفهوم دارد و اینها صدر شامل ناهیان از منکر می‌شود فقط ذیل که اختصاصی به صیادها ندارد نفرمود و اخذنا الذین صادوا دارد و اخذنا الذین ظلموا آن عذاب مسخ که مال صیادهاست آن را در آیه بعد فرمود ﴿فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ این به صورت شفاف بیان کرده یعنی اینها که نهی پذیر نبودند بوذینه شدند خب در باره آن گروه سوم که بی طرف بودند چون امر به معروف و نهی از منکر در صورت جرم علنی جزء مهمترین فرائض است شما وقتی واجبات کلی فقه را می‌شمرید می‌بینید می‌گویید که واجبات فقه فروع دین هشت یا ده تاست اگر نماز است روزه است حج است تولی است تبری است امر به معروف و نهی از منکر را در ردیف اینها می‌شمارند امر به معروف و نهی از منکر نظیر نماز و روزه است نه نظیر شستن دست یا غسل کردن که زیر مجموعه نماز و روزه است خب اگر امر به معروف و نهی از منکر جزء واجبات رسمی است در خط مقدم است در ردیف نماز و روزه و حج و زکات و صوم و صلاة و امثال ذلک است پس اگر کسی عالما عامدا این را ترک بکند سلامت طلب باشد ظام است تعبیر قرآن هم این نیست که ما اخذنا الذین نسوا ما نهوا یا اخذنا الذین صادوا صید کردند اهی گرفتند دارد و اخذنا الذین ظلموا پس ذیل تاب آن را دارد که هر دو گروه را شامل بشود صدر فقط ناهیان از منکر را استثنا کرده است این گروه سوم که بلا تکلیف نمی‌مانند که یقینا داخل در صدر نیستند برای اینکه ناهی از منکر نبودند که حالا ما نمی‌دانیم به عنوان دل سوزی به ناهیان از منکر می‌گفتند ﴿لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم﴾ یا به عنوان اعتارض و ملامت می‌گفتند از این تحلیل برمی‌آید اینها به عنوان ملامت و اعتراض می‌گفتند می‌گفتند که چرا کسانی که ذات اقدس اله اینها را عذاب می‌کند شما اینها را موعظه می‌کنید آنها هم پاسخ دادند که وظیفه ما در چنین شرایط موعظه است امر به معروف است نهی از معروف است برای اینکه ما اگر تکلیف را انجام ندهیم پیش خدا مسئولیم معذور نیستیم معذرة الی ربکم این یک دو و لعلهم یتقون معلوم می‌شود هنوز احتمال تاثیر هست ما یقین به عدم تاثیر نداریم در جریان فرعون هم وقتی یقین به عدم تاثیر شد آن وقت سخن از غرق به میان آمد وگرنه آور فرمود قولا قولنا لینا لعله یتذکر او یخشی خب لعله یتذکر او یخشی ولو طرف فرعون باشد مادامیکه احتمال تاثیر هست نهی از منکر واجب است البته گاهی با اینکه انسان یقین دارد طرف متاثر نمی‌شود اعلام واجب است اما دیگر نهی از منکر نیست برای اینکه مردم بفهمند این گناه است و این شخص دارد گناه می‌کند اگر یک وقتی آدم اعلامیه صادر می‌کند یا سخنی می‌گوید یا به مردم آگاهی می‌دهد برای آن است که مردم بدانند این شخص گناه کرده گناه می‌کند حرف پذیر نیست ما وظیفه مان را انجام دادیم کوتاهی نکردیم خب گاهی این دیگر امر به معروف و نهی از منکر نیست این معذرة الی ربکم است این برای تمامیت حجت است و مانند آن پس معلوم می‌شود زمینه امر به معروف و نهی از منکر همچنان هست فرمود لعلهم یتقون همان‌طوری که درباره فرعون فرمود برو بروید به او بگویید قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی از اینجا معلوم می‌شود که این سه گروه دو گروه معذب شدند یک گروه نجات پیدا کردند البته آنهایی که تبهکارانه صید می‌کردند گذشته از آن عذاب گرفتار مسخ هم شدند که آن را آیه بعد بالاختصاص ذکر می‌کند خب شما در تفسیر آلوسی غیر آلوسی همه اینها را بگردید ببینید به اینکه این تفطن سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی از کجا پدید آمد ایشان دأبش این بود وقتی آیات نورانی قرآن کریم را مطالعه می‌کردند اول آیات را مطالعه می‌کردند بعد روایات نورانی اهل بیت (علیهم السلام) کنار می‌گذاشتند یک چشمشان به روایات بود یک چشمشان به آیه بود با دید روایات آیه را معنا می‌کردند لذا شما در بحث روایی غالبا می‌بینید کما مر کما تقدم در بحثهای عمیق قرآنی می‌فرماید کما سیجیء فی البحث الروایی این جا آن حرف نهایی را روایت مشخص کرده حالا آن روایت را از علی بن ابیطالب بخوانیم تا معلوم بشود که به برکت آن روایت این استنباط را سیدنا الاستاد در المیزان دارد گرچه همه موارد بحث همین‌طور است اما اینجای یکه می‌بینید ابن عباس به گریه در بیاورد عکرمه را مثلاً جامعه خلعت در بر بکند یک چنین جایی حرف مهم را آن روایت می‌زند یعنی در یک چنین جاهایی اکثر روایت روشن می‌شود گرچه همیشه ...
    ‌پرسش: ... پاسخ: بعد آن نهی از منکر عذاب کرد نه قبل اینها چون می‌دانستند که گناه می‌کنند ولی این وظیفه را ترک کردند که امر به معروف و نهی از منکر باید بشود حالا گاهی انسان یقین دارد که اثر می‌کند گاهی یقین ندارد در حد احتمال تاثیر است این لعلهم یتقون در حد احتمال تاثیر است دیگر آنها در چنین فضایی با اینکه لعلهم یتقون بود مع ذلک اعلان بی طرفی کردند اگر این حرف را در حضور دیگران می‌گفتند خب انسان می‌گفت این نهی از منکر است اما در بحث دیروز اشاره شد که ین یک نحوه موضع گیری است اما باید اثبات بشود اینها در حضور آنها گفتند وقتی معلوم نشد در حضور آنها گفتند آهسته زیر گوش به اینها می‌گویند که چه کار دارید به اینها به شما چه اینکه نهی از منکر نیست این که موضع گیری نیست حالا این روایتی را که در تفسیر شریف علی بن ابراهیم قمی هست جلد اول صفحه 344 این روایت نورانی را بخوانیم تا به برکت این روایات روشن بشود که این گروهی که گفتند لم تعظون این گروه مانند آن تبهکاران معذب شدند علی بن ابراهیم (رضوان الله علیه) می‌گوید «حدثنی ابی عن ابی الحسن بن محبوب عن علی ابن رئاب عن ابی عبیده عن ابی جعفر (علیه السلام) قال وجدنا فی کتاب علی (علیه السلام) ان قوما من اهل ایله» که یک بندری است بین مصر و مدینه من قوم الثمود که اینها بعد جزء یهودی‌ها شدند به دین حضرت موسی درآمدند «و ان الحیطان کانت سبقت الیهم یوم السبت» این ماهی‌ها روز تعطیلی در دسترس اینها قرار می‌گرفت در مرای و منظر اینها قرار می‌گرفت که صید این ماهی‌ها آسان بود لیختبر الله طاعتهم فی ذ لک تا ذات اقدس اله اینها را با این کار بیازماید فشرعت الیهم یوم ثبتهم فی نادیهم و قدام ابوابهم فی انحارهم و سواقیهم» شرعت یعنی ظهرت و قربت این ماهی‌ها نزدیک شدند و روی آب آمدند در روز تعطیلی در همان جلساتشان در دم درشان چون اینها منطقه بندری زندگی می‌کردند دیگر در نهرشان در .. شان نهرهای بزرگ نهرهای کوچک «فبادروا الیها فاخذوا یصتادونها» می‌رفتند این ماهی‌ها را می‌گفتند و مصرف می‌کردند «فلبثوا فی ذلک ما شاء الله» مدتی همین معصیت را مرتکب می‌شدند مثل اینکه فرض کنید اسلام فرموده به اینکه ﴿اذا نودی للصلاة من یوم الجمعه فذروا البیع﴾ حالا ممکن است کسی در عصر غیبت در وجوب تعینی نماز جمعه خدشه کند اما در زمان خود پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ﴿وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِمًا﴾ آن که دیگر محرم بود که در حین اقامه نما زجمعه یک عده مشغول زیارت می‌شدند که برای اینکه آن کالاهای خوب را بگیرند یا ارزانتر بگیرند این بود دیگر و ذات اقدس اله آزمود فرمود ﴿ِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَیْعَ﴾ خب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستاده در مسجد مدینه روی منبر ایستاده دارد خطبه نماز جمعه می‌کند ترکوک قائما نه ترکوک خطیبا تو ایستاده داری خطبه می‌خوانی اینها تو را رها کردند و اینطور نیست که آنها کالاهای محرم باشد که همین نان و گوشتی بود که قبلش خرید و فروشش حلال بود دیگر همین پارچه‌ای بود که قبلش خرید و فروشش حلال بود دیگر منتها وقت النداء حرام است در این لحظه حرام است آنها هم گرفتار همین فکر بودند «فاخذوا یصتادونها فلبثوا فی ذلک ما شاء الله لا ینهاهم عنها الاحوال و لا یمنعهم العلماء من صیدها» نه آن ا هبارشان و رهبران مذهبی شان که بالأخره صبغه دینی داشتند نظیر کشیشها و اینها و نه درس خوانده‌های مکتب یهودیت «ثم ان الشیطان اوحی الی طائفة منهم انما نهیتم ان اکلها یوم السبت فلم تنهوا عن صیدها» شیطان وسوسه کرد گفت خوردنش روز شنبه برای روز تعطیل حرام است اما صیدش که حرام نیست خب شما روز تعطیل صید کنید یعنی روز شنبه مثلاً در سایر ایام مصرف بکنید «فاصتادوا یوم السبت و کلوها فیما ذلک من الایام» روز شنبه صید کنید در طول هفته مصرف کنید فقال الطائفة منهم الان نصتادوها این وسوسه که پدید آمد یک عده گفتند بد حرفی نیست ما حالا روز شنبه از خوردن ماهی صرف نظر می‌کنیم ولی صید می‌کنیم روزهای دیگر مصرف می‌کنیم فعتت عتو کردند و طغیان کردند «و انهازت طائفة اخری منهم ذات الیمین فقالوا ننهاکم عن عقوبة الله لتعرضوا بخلافه» یک عده که اصحاب المیمنة بودند اصحاب یمن و برکت بودند اعتراض کردند گفتند ما نهی از منکر می‌کنیم شما را از عقوبت الهی بر حذر می‌داریم «و اعتزلت طائفة منهم ذات الیسار» عده‌ای اعلان بی طرفی کردند اصحاب میمنة نبودند فسکتت فلم تعظهم ساکت شدند این گروه و موضع گیری نکردند و موعظه هم نکردند «فقالت للطائفة التی وعظتهم لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم عذابا شدیدا» این گروه اصحاب مشئمه به آن اصحاب میمنه گفتند که چرا این صیادها را اینهایی که دارند معصیت می‌کنند اینها را نهی از منکر و موعظه می‌کنید بگذارید اینها به عذاب الهی گرفتار بشوند «فقالت الطایفه التی وعظتهم» آن طایفه‌ای که نهی از منکر می‌کردند امر به معروف می‌کردند موعظه می‌کردند که اصحاب المیمنه بودند به این اصحاب الیسار به اصحاب المشئمه گفتند به دو دلیل یکی معذرة الی ربکم و دوم لعلهم یتقون حالا این شاید همه شان یا بعضی شان برگردند این یک یا کلا دست بردارند یا بعضا دست بردارند دو یک وقت است همه شان متعظ می‌شوند یک وقتی درصدی از اینها متعظ می‌شوند یک حالا که آن که متعظ شدند یا کلا متعظ می‌شوند اصلاً صید نمی‌کنند یا لا اقل یکی دو ساعت را ترک می‌کنند هر چه کمتر بهتر این دو «قال فقال الله جل و عز فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا» یعنی حالا که اینها ترکوا ما وعظوا به مضوا علی الخطیئة فقالت الطائفة التی وعظتهم حالا که این آمران به معروف و ناهیان از منکر به آن‌ها گفتند که این کار حرام است دست بردارید آنها همچنان بر غی و طغیانشان ادامه دادند اینها دیگر موضع گیری سخت کردند اعلان تبری کردند گفتند دیگر ما با شما زندگی نمی‌کنیم ما دیگر با شما نیستیم فاصله گرفتند از آنها «فقالت الطائفة التی وعظتهم لا و الله لا نجامعکم و لا نبایتکم اللیل فی مدینتکم هذه التی عصیتمون الله فیها مخافة ان ینزل بکم البلاء فیعمنا معکم» ما دیگر با شما در این شهر زندگی نمی‌کنیم ممکن است عذاب الهی بیاید و دامنگیر ما هم بشود «فخرجوا من المدینه مخافة ان یصیبهم البلاء» اینها از شهر بیرون رفتند «فنزلوا قریبا من المدینه فباتوا تحت السماء» اینها از شهر خارج شدند در فضای باز زیر آسمان آن شب را بیتوته کردند «فلما اصبح اولیاء الله المطیعون لامر الله قضوا لینظروا ما حال اهل المعصیة» اینها که در بیرون شهر به سر بردند بامداد به طرف شهر آمدند ببینند که چه خبر است آیا عذاب آمده یا عذاب نیامده فاتوا باب المدینه آمدند دم در شهر فاذا هو مصمت بسته است شهر بسته بود «فدقوه» چون قبلاً بالأخره یک بارویی بود دیوار ورودی بود که دروازده‌ای برای شهر داشت دقوه کوبیدند دق الباب فلم یجابوا کسی جواب اینها را ندارد «و لم یسمعوا منها خبر واحد» خبری هم نشنیدند از کسی فوضعوا سلما علی سور المدینه یک نردبانی آوردند روی دیوار مدینه گذاشتند ثم اصعدوا رجلا منهم یک کسی را از نردبان روی دیوار «فأشرف على المدینة» این دیدبان وقتی روی دیوار مدینه آمد و آن شهر را دید «فنظر فإذا هو بالقوم قردة یتعاوون» دید همه اینها بوزینه شده‌اند به صورت بوزینه زوزه و عوایی دارند این زوزه سگان را می‌گویند عوای کلب «فقال الرجل لأصحابه یا قوم أرى و الله عجبا» این که دیدبان بود روی دیوار مدینه رفت دید یک بوزینه هایی در شهر‌اند به این مومنینی که بیرون دروازه بودند گفت من یک چیز عجبی می‌بینم «قالوا و ما ترى قال أرى القوم قد صاروا قردة یتعاوون و لها أذناب» دم درآوردند عوایی دارند زوزه‌ای دارند «فکسروا الباب» این مومینن در را شکستند تا وارد مدینه بشوند وقتی وارد مدینه شدند «فعرفت القردة أنسابها من الإنس و لم تعرف الإنس أنسابها من القردة» این بوزینه‌ها این مومنین را شناختند هر کسی قوم خودش را شناخت اما این مومنین قوم خودشان را خودشان دیگر نشناختند چه خدایی است که پرده روی کجا می‌آویزاند و کجا را پرده برمی‌دارد خب مومنین اگر قوم خودشان را ببینند خب رنج می‌‌برند خب چرا این رنج را ببرند اما این بوزینه‌ها چون انسان قرد این چنین نیست که بوزینه شده باشند که بوزینه در باغ وحش فراوان است بوزینه بودن که عیب ندارد که بوزینه هیچ رنجی در زندگی ندارد همان‌طوری که طوطی و تزر ندارند اینطور نیست که مرغ و خروس و گوسفند از زندگی لذت ببرند بوزینه لذت نبرد که آنکه انسان بود و بوزینه شد هم اکنون هم انسان است اگر سؤال بکنی این شخص ما هو می‌گویند حیوان ناطق قرد این بوزینه‌ای است که در طول انسان است انسان به حسب ظاهر پیش ما نوع الانواع است و نوع اخیر است اما روی بحثهایی که اهل حکمت کردند انسان نوع متوسط است یا جنس است تحت او انواع فراوانی است هیچ محققی که در طی این چهارصد سال بعد از صدرالمتألّهین آمده که انسان را نوع الانواع نمی‌داند که انسان را نوع اخیر نمی‌داند که گذشت آن زمانی که انسان گذشت انسان را نوع اخیر می‌دانستند حالا روشن شد انسان جنس است و تحت او انواع کثیره است بر اساس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بر اساس حرکت جوهری انسان جنس است تحت او انواع کثیره است لذا اگر کسی در قیامت به صورت حیوان درمی‌آید یک حیوان نیست که در عرض انسان باشد وگرنه عذاب نیست خب حالا اگر کسی به صورت مار درآمده یا به صورت مور درآمده این مار و مور چه عذابی دارند همان لذتی که یک طوطی از نکاح و ازدواج می‌برد همان لذت را مار و عقرب می‌برند همان لذتی که یک مرغ از غذا خوردن می‌برد همان لذت را مار و عقرب می‌برد همان لذتی که مرغ از بچه درآوردن و پرورش بچه می‌برد همان لذت عاطفی را مار و عقرب می‌برند اگر کسی انسان بشود و عقرب انسان بشود و حیه آن وقت می‌سوزد همه درکها را دارد در جنون هم همین‌طور است فرمود اینکه رباخوار مجنون می‌شود نه یعنی دیوانه تیمارستانی خب دیوانه تیمارستانی چه عذابی دارد او که درک ندارد که معذب با شد که بستگانش رنج می‌برند که یکی از بستگان آنها در تیمارستان مجنوانه به سر می‌برد وگرنه خود مجنون چه رنجی دارد اما اینکه فرمود ﴿الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ او حیوان ناطق عالق مجنون همه حرفها را خوب بلد است اما عقلش در خدمت جنون اوست اگر کسی بفهمد که دیوانه است چقدر عذاب می‌بیند این است نه اینکه دیوانه بشود خب دیوانه تیمارستانی که عذابی ندارد اگر جنون است بعد العقل است با حفظ عقل اگر قرده شدن است بعد الانسانیة است و طول ناطقیة است این است که بزرگان اهل حکمت گفتند ما من ملة الا و لتناسخ فیها قدم راسخ این تناسخ ملکوتی است وگرنه تناسخ ملکی را که عقل و نقل ابطال کرده که عقل می‌گوید محال است نقل می‌گوید ممکن نیست تناسخ ملکوتی که روح بدن انسان به بدن حیوان تعلق بگیرد این عقلا محال است نقلا محال است روایات فراوانی در استحاله تناسخ داریم اما این تناسخ ملکوتی اس تیعنی کسی در درون بشود بوزینه یعنی انسان عاقل ناطق قرد آن وقت همه حرفها را در خدمت بوزینه باید مصرف بکند این است خب لذا فرمود به اینکه این بوزینه‌ها کاملا افراد را می‌شناختند برای اینکه همان خصوصیات را داشتند به این صورت بوزینه درآمدند و با اینها باید عذاب ببینند اما آن دوستانشان فامیلهایشان آنها چرا عذاب ببینند لذا آنها انساب خودشان را نمی‌شناختند ولی وجود مبارک حضرت امیر می‌فرماید که من الان انساب همان بوزینه‌ها را می‌شناسم خب «فعرفت القردة انسابهم من الانس و لم تعرف الانس انسابهم من القردة فقال القوم للقردة أ لم ننهکم» بدون اینکه بشناسند چه کسی کیست به اینها گفتند مگر ما شما را نهی از منکر نکردیم آنها دیگر پاسخی نداشتند وجود مبارک حضرت امیر چون این در کتاب علی (علیه الصلاة و علیه السلام) آنکه در تفسیر علی بن ابراهیم از وجود مبارک ابی جعفر (علیه السلام) نقل شده است این بود که وجدنا فی کتاب علی آنگاه ایشان دارد که «فقال علی (علیه السلام) و الذی فلق الحبة و برأ النسمة إنی لأعرف أنسابها من هذه الأمة» اینها هم «لا ینکرون و لا یغیرون» اینها هم اینطور ند نه نهی از منکر می‌کنند نه چیز یرا تغییر می‌دهند «بل ترکوا ما أمروا به فتفرقوا و قد قال الله عز و جل فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ، فقال الله و أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» و اما قوله و اذ تاذن ربک این مربوط به آیه بعد است خب پس معلوم می‌شود که این دید دقیق سیدنا الاستاد منشأ روایی دارد.
    و الحمد لله رب العالمین

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
    بسم الله الرحمن الرحیم
    ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ 


    ... این که فرمود ﴿وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا﴾ این گروه ظاهرا گروه بی تفاوت و فرصت طلب و به من چه و به تو چه‌ها نبودند اگر اینها جزء به من چه و به تو چه‌ها بودند آنها هم عذاب می‌شدند ظاهر آیه این است که فقط یک عده عذاب شدند بقیه نجات پیدا کردند معلوم می‌شود اینهایی که گفتند چرا موعظه می‌کنی اینها قبلاً هم جزء آمران به معروف و ناهیان از منکر بودند وظیفه شان را انجام دادند بعد به دیگران که در خط مقدم امر به معروف و نهی از منکر بودند گفتند بس است چرا خودتان را خسته می‌کنید خطر ندارد که معلوم می‌شود کارشان را کردند این یک اهل امر به معروف و نهی از منکر بودند و در همین تعبیر هم پیام امر به معروف و نهی از منکر دادند گفتند که ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا﴾ خب این یک نحوه امر به معروف و نهی از منکر است نگفتند که لم تعظونهم خب موضع را مشخص کردند در برابر آنها موضع گیری کردند گفتند چرا قومی که به هلاکت می‌افتند به عذاب علیم و شدید گرفتار می‌شوند خودتان را خسته می‌کنید خب این تقبیح آنهاست تعییر آنهاست محکوم کردن آنهاست موضع گرفتن در برابر آنهاست همین باعث نجات آنها شد این یک جهت جهت دیگر اینکه خب امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است وقتی یک عده قیام کردند از دیگران ساقط است حتی از آن بی تفاوتها هم ساقط است دیگر آن بی تفاوتها را عذاب نمی‌کنند که مگر خدای ناکرده این بی تفاوتها جزء باند آنها باشند حالا اگر کسی احساس سختی کرد انجام نداد گروهی دیگر آمدند این سختی را تحمل کردند امر به معروف کردند نهی از منکر کردند خب از همه ساقط است دیگر اینها نباید عذاب بشوند روی این جهات معلوم می‌شود که یک گروه تا آخرین مرحله امر به معروف و نهی از منکر داشتند یک گروه دومی که به گروه اول می‌گفتند چرا امر به معروف می‌کنید چرا نهی از منکر می‌کنید مخالف امر به معروف نبودند بلکه در برابر تبهکاران و بزهکاران موضع گفتند گفتند اینها اهل هلاکت‌اند اینها استحقاق
    ‌پرسش: ... پاسخ: نه می‌گویند چرا خودتان را خسته می‌کنید حالا که اثر ندارد نه حالا که اثر ندارد چرا این کار را می‌کنید ﴿لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا﴾ که ﴿اللّهُ مُهْلِکُهُمْ﴾ معلوم می‌شود که دیگراز نصاب گذشت او معذبهم عذابا شدیدا خب
    ‌پرسش: ... پاسخ: نه گروه دوم حتم جزء نجات یافته‌ها هستند به دلیل اینکه فقط یک گروه را می‌گویند عذاب کردند و آنها که ینهون عن السوء را نجات دادیم اینها هم ینهون عن السوء بودند به دلیل اینکه موضع گرفتند گفتند تبهکارها اهل هلاکت‌اند اهل عذاب شدید‌اند این هم یک نحو امر به معروف است و نهی از منکر خب گاهی گفته می‌شود که این امتی که به آمران به معروف و ناهیان از منکر اعتراض می‌کردند و سخنشان اعتراضی بود خود تبهکارها بودند خود تبهکارها به این آمران به معروف و ناهیان از منکر از راه لجاج و از راه جدال می‌گفتند که حالا که به زعم شما ما اهل هلاکت و عذابیم خوب رها کنید ما را چرا این قدر امر به معروف می‌کنید این امت همان امت تبهکار معصیت کار است که به آمران و ناهیان و واعظان می‌گویند که حالا ما به زعم شما اهل هلاکت و عذابیم خب رها کنید ما را چرا اینقدر اسرار دارید این سخن ناصواب است برای اینکه اگر این امت معترض همان تبهکاران باشند واعظان و آمران به معروف و ناهیان از منکر باید در جواب آنها اینچنین بگویند قالوا معذرة الی ربکم و لعلکم تتقون نه و لعلهم یتقون معلوم می‌شود که سه گروه‌اند یک گروه واعظان و آمران و ناهیان از منکرند یک گروه تبهکاران‌اند یک عده‌ای هم میانجی‌اند که دارند نصیحت می‌کنند و واعظان و آمران و ناهیان از منکر که چرا خودتان را خسته می‌کنید این واعظان به این گروه میانجی می‌گویند معذرة الی ربکم یک نکته و لعل المعتدین الظالمین الفاسقین یتقون این نکته دوم لذا آن ضمیر اول را جمع مخاطب آورد فرمود الی ربکم و دوم را ضمیر مغایب آورد فرمود لعلهم
    ‌پرسش: ... پاسخ: نه می‌خواهد بگوید چرا حالا خودتان را خسته می‌نید نه ایکه اینها امر به معروف نکنند یا مخالف امر به معروف باشند به دلیل اینکه خودشان هم موضع گرفتند گفتند اینها اهل هلاکت‌اند اینها اهل عذابند و مانند آن.

    ----------------------------------------------

    در تفسیر این آیات بالای سوره مبارکه الاعراف حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی نکات آموزنده ای را می فرمایند که قسمتی از آن را این حقیر اینجا آورده ام. البته تفسیر المیزان هم نکات بسیار آموزنده ای را در این رابطه دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
    ۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
    ۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
    ۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾



    ذکر صلوات بر آن حضرت:


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ


    بعضی چیزها آنقدر فاجعه است که انسان نمی خواهد آنها را بازگو کند. شما همین کشتی نفتکش را در نظر بگیرید که چطور در آبهای نزدیک چین سوخت و چندین انسان نیز در آن تلف شدند. آیا بعد از هشت روز است که باید رفت به نجات آنها و بعد هم گفت که اینها همان اول بوده است که در اثر انفجارات کشته شده بوده اند؟ پس دیگر کدام تیم نجات؟ نجات چه؟ چرا اینقدر دیر؟

    این را می خواهم عرض کنم که بعضی یحتمل ایراد می کنند که حالا اگر کشتی نجات قرار بود که باشد چی؟ نخیر، شماها بلد نیستید و لذا کشتی نجات بی کشتی نجات حالا که همین نفتکش هم می خواهد راه خودش را برود و تصادف می کند.

    می شود چنین گفت؟ مثل این می ماند که راننده ی اتوبوسی بفرماید که من یک اتوبوس پر از مسافر است که دارم و دیگر نمی توانم به فکر عابران پیاده باشم که اگر خواستند از خط کشی عابران پیاده وسط خیابان رد شوند چه بلایی سر آنها خواهد آمد. یا آیا می تواند ادعا کند که پیچ پیچید ولی یک مرتبه اتوبوس نپیچید و لذا تقصیر من نیست! دیگر کاری ندارم آن بیماری که وسط خیابان افتاد را باید چه کرد؟ دیگر کاری ندارم که آن بنده خدایی که بیش از حد غذا خورده چطور مریض می شود؟ دیگر کاری ندارم که آن دختری که در خیابان اظهار گرسنگی می کند و به گدایی افتاده است چه به سرش خواهد آمد؟ دیگر کاری ندارم که آن دانشمند چطور مریض شد و افتاد و مرد.

    خدا رحمت کند شهدای نفتکش دریای چین را. بنده عرضم این است که در رختخواب مردن هم چیز خوبی نیست و انسان در راه خدمت به مردم و در راه کار و تلاش و کوشش جان به جان آفرین بدهد چقدر بهتر است. خدا رحمت هم کند همه ی زلزله زدگان زیر آوارها را. خدایا باران رحمتت را بر این مردم بزرگوار سخت کوش ارزانی فرما. و بلاهای زمینی و آسمانی را از آنها دور کن. و ما را زیر سایه ی ولایت فقیه نگه دار. بعضی یحتمل فکر می کنند که چون خیلی استادند اگر استادیشان را کنار بگذارند و بازنشسته شوند و کار را بسپارند دست شاگردانشان، دنیا به آخر می رسد. اینها غافلند که چه استادان قلابی ای از آب درآمده اند! و چطور سرشان کلاه هم رفته است! اینها معنای توکل به خدا و رسول و ائمه ی اطهار و مرجع تقلید و ولایت فقیه را نفهمیده اند و بلکه خود را همه کاره ی عالم می دانند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
    ۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
    ۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
    ۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾



    ذکر صلوات بر آن حضرت:


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ


    این یک سوال بسیار اساسی ای است که اگر ما یک کشتی نجاتی داریم، و لذا این کشتی یک کشتیبان و ناخدایی دارد که امام زمان عجل الله فرجعه الشریف است. ولی شما نمی توانید یک چاهی بزنید و بفرمایید که این چاه هم مثل همان دریا و اقیانوس مواجی است که کشتی بر آن روان است. همین چاه را امتحان کن تا بعد ببینیم اگر قبول افتاد سوار کشتی هم شوی. این یحتمل برای همه کار خواهد کرد و اما برای امام زمان نمی توان گفت که کار خواهد کرد. این غیر از آن است. وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ﴿یس: ٣٨﴾. مثل سلامتی انسان می ماند. سلامتی وقتی از دست رفت و بیماری آمد، آنوقت است که نیاز به طبیب آشکار می شود همانطور که من لا یحضره الطبیب و من لا یحضره الفقیه هم داریم. عدم حضور فقیه را اگر کسی حس کرد است که می خواهد به من لا یحضره الفقیه رجوع کند. و حالا اگر منابعش را کسی داشت است که می تواند منابع الغدیر را بیرون بیاورد، و الا خوب شما همان شعر رادها گوکولانانندا را بخوانید. چه فرقی دارد؟ در علوم انسانی چه توفیری می کند؟

    شما نمی توانید ادعا کنید که کشتیبان دارید ولی الشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم. خود به خودی انجام می شود. نان می خواهی برو نانوایی بگیر. گوشت می خواهی برو قصابی بگیر. شیر می خواهی برو لبنیاتی بگیر. و مریض هم شدی برو نزد دکتر. و به همین ترتیب هم همدیسی و هندسه و بلکه علوم انسانی و بلکه فقه و الهیات نیز مسائلش را داریم که هر کسی باید در تخصص خودش کار کند و یاد بگیرد. بنده حقیر مانده ام جایگاه امام زمان در میان همه ی اینها کجا است؟ در کدام طبقه است که ایشان جای می گیرد؟ روحانی و آخوند و ملا است؟ فیلسوف است؟ ریاضی فیزیکدان است؟ حکیم است؟ پزشک و طبیب است؟ دندانپزشک است؟ یحتمل هم بیکار است؟ دهاتی است؟ شهری است؟ .....

    بنده حقیر عرضم این است که در رابطه با امام زمان بسی گمراهیها است که انسان درش گیر می کند مخصوصاً که دنبال امام زمانش می گردد و بجایش دنبال خر دجال می افتد که دارد می دود و بلکه خر دجال است که دارد از دستش فرار هم می کند و اما او همچنان دنبالش می کند! و اما این هم نوبرانه است که انسان فرض را بر این بگذارد که امام زمان دارد ولی در ته چاهی یک جایی بدجوری گیر کرده است. و کی این کار را کرده است؟ خود ما که گرفتار نفس خودمان هستیم. مثلاً برجام نمی کنیم که بعد هر چه دلشان خواست تحریممان کنند؟ برجهای بلند و بالا نمی سازیم که بعد بیایند از ما یک جورهایی بگیرند؟ و بعد خودمان منتظر بنشینیم ببینیم عدالت یعنی چه؟ آیا یعنی می فرمایند که امام زمان عجل الله فرجه الشریف یعنی این؟ البته روایات دیگری هم هست که بنده یحتمل دارم از آنها آنطور که در اقراء کتابک آمده است طفره می روم و نمی خوانم و گیر کرده ام و یحتمل حتی ایراد کنند که آقا تو می خواستی بروی مدافع حرم شوی و حالا ببین به چه گمراهیها که نیافتاده ای که در به در دنبال امام زمان هستی و خوب لااقل برو یک پیتزای در به در بخور!

    بنده حقیر فکر کنم تا صبح هم بنویسم نتوانم لب کلام را بیان کنم که بالاخره نمی توان هم به امام زمان باور داشت و هم با استکبار ساخت همانطور که نمی توان هم با ضعیف و مستضعف هم سنگر شد و هم از استکبار دفاع کرد همانطور که نمی توان به مسجد رفت و پای منبر نشست و باور داشت که امام زمان عجل الله فرجه الشریف خواهد آمد و همان منبر را هم خواهد سوزاند. این یک نظمی نیست که طبع بلند هر انسانی را راضی کند. با آن روحیه ی جهادی که فرضاً در سوره ی توبه و برائت آمده است متفاوت است. و اما آن روحیه ها کجا و ما کجا؟ لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
    ۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
    ۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
    ۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾



    ذکر صلوات بر آن حضرت:


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ اَلْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ اَلْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ اَلْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ اَلْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اِکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ اَلْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ اَلْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ اَلرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ اَلْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ اَلْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ وَ أَلْهِمْهُ أَنْ لاَ یَدَعَ مِنْهُمْ رُکْناً إِلاَّ هَدَّهُ وَ لاَ هَاماً إِلاَّ قَدَّهُ وَ لاَ کَیْداً إِلاَّ رَدَّهُ وَ لاَ فَاسِقاً إِلاَّ حَدَّهُ وَ لاَ فِرْعَوْنَ إِلاَّ أَهْلَکَهُ وَ لاَ سِتْراً إِلاَّ هَتَکَهُ وَ لاَ عَلَماً إِلاَّ نَکَّسَهُ وَ لاَ سُلْطَاناً إِلاَّ کَسَبَهُ وَ لاَ رُمْحاً إِلاَّ قَصَفَهُ وَ لاَ مِطْرَداً إِلاَّ خَرَقَهُ وَ لاَ جُنْداً إِلاَّ فَرَّقَهُ وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ وَ لاَ سَیْفاً إِلاَّ کَسَرَهُ وَ لاَ صَنَماً إِلاَّ رَضَّهُ وَ لاَ دَماً إِلاَّ أَرَاقَهُ وَ لاَ جَوْراً إِلاَّ أَبَادَهُ وَ لاَ حِصْناً إِلاَّ هَدَمَهُ وَ لاَ بَاباً إِلاَّ رَدَمَهُ وَ لاَ قَصْراً إِلاَّ خَرَّبَهُ [أَخْرَبَهُ] وَ لاَ مَسْکَناً إِلاَّ فَتَّشَهُ وَ لاَ سَهْلاً إِلاَّ أَوْطَأَهُ وَ لاَ جَبَلاً إِلاَّ صَعِدَهُ وَ لاَ کَنْزاً إِلاَّ أَخْرَجَهُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ اَلرَّاحِمِینَ


    وَ لاَ مِنْبَراً إِلاَّ أَحْرَقَهُ. بنده اشتباهاً عرض کردم که آن حضرت منبر را می شکنند و حال آنکه می فرماید آنرا می سوزانند. این چه حرفی است؟ مگر ایشان از اغتشاشگران و آشوبگران هستند که فرضاً بخواهند منبر بسوزانند؟ این چه سری است؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که نخیر. مسئله غیر از این است و آن حضرت هر منبری را نمی سوزانند و بلکه منبرهایی همچون منبرهای مزدوران ابوسفیانها و معاویه ها و یزیدیها را می سوزانند. و اما می فرماید که و لا منبراً الا احرقه. و غلط نکنم این بدان معنا است که منبری نیست که نسوزاند.

    بنده حقیر عرضم این است که بالاخره آیا غیر از این است که وقتی بچه ای خیلی شیطنت می کند، می فرمایند که بچه بگیر بنشین! یعنی هیچ کس پیدا نخواهد شد که به آن حضرت علیه السلام بفرماید که بچه بگیر بنشین؟ این چه سری است؟ منبری را که متعلق به پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیهم السلام است و جای انذار و موعظه و ارشاد مردم بسوی خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار علیهم السلام است را می فرمایند و بلکه عملاً می سوزانند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بنده حقیر برای این مسئله نمی توانم مثلی بیاورم که چرا اینچنین است؟! و الله اعلم. یعنی این را در دعا در مفاتیح الجنان ما می خوانیم و اما دقیقاً هم نمی دانیم معنا و استدلالش چیست؟ حالا هر چه هست. و اما خوب، حالا شما در نظر بگیرید که بنده حقیر عرض کنم که چشمم کور و گوشم کر و زبانم لال که این همه عفونت در گوش و حلق و بینی و چشمم جمع شده است. و خودش خود به خود خوب خواهد شد. می شود؟ خودش خوب می شود؟ یا بدتر از این عرض شود که حالا که من دارم کور می شوم و لذا همه را هم چشمشان را زورم برسد در می آورم و بلکه کر و لال و کورشان همه و همه را هم می کنم. و حال آنکه در قرآن کریم آنجاهایی که صم بکم عمی آورده است نه بخاطر این است که می فرماید اینها خوب است و بلکه دارد انذار می کند که نکند اینطور شویدها! غیر از این است؟

    و حالا آیا بخاطر این است که دستور داده می شود که مسلمان شوید و کافر باقی نمانید و راه راست را بروید و الا توپولوژی همه ی سرهای انسانی بهم می ریزند و ناورداهای دو گوش و دو چشم و دو حفره ی دماغ و دهن بهم می ریزند؟ و از شمار دو چشم فرضاً یحتمل یکی ممکن است کم شود. چقدر بد است؟ یا آن حالت فرضاً فلو لا اذا بلغت الحلقوم به انسان دست دهد و لقمه توی گلو گیر کند و نفس بالا نیاید و همینطوری انسان جان به جان آفرین دهد. اصلا یک کمی خنده دار نمی شود؟ یعنی شما آیا می خواهید کسی چنین شود چون مسلمان نیست یا کافر است یا منافق است؟ شما نمی خواهید کسی اینقدر کار کند تا از پا دربیاید یا اینقدر بخورد تا منفجر شود یا ... ولی مومنین حتی شهادت طلب هم هستند و نه از کشته شدن و نه از کشتن می ترسند. یحتمل مسئله این است که در نظریات همدیسی مرز بین توپولوژی سر با ناورداهای نامبرده شده ی گوش و چشم و بینی و دهان کدام است حالا هر چقدر هم که بنده خدا گیریم که توپولی و بلکه چاق و چله هم شده باشد یا حتی خیلی هم لاغر مردنی شده باشد با فرض اینکه روی زمینی که هر چند هم با اقیانوسها و دریاها مرزبندی دارد و اما همه جا همبند و به هم متصل است؟ بنده شنیده بودم که همسر فرعون یحتمل از ترسش هم در دستشویی اش عبادت می کرده است. و اما اینکه قاره و بلکه قاره هایی را هم به دستشویی تشبیه کنند هم دیگر غیر قابل بخشایش است. حالا اگر مثلاً گوگل تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی را بدهد و بجای تقریب التهذیب اشتباهی بگیری و حتی ندانی که آیا این همان کتاب مورد نظر مذکور در الغدیر است؟ و بعد جستجو هم از کار افتاده باشد و نورٌ علی نور شده باشد و حتی یحتمل ساعت 3 الی 4 صبح هم باشد که داری این کار را می کنی. و بعضی هم آمده اند ایراد می کنند که تو بودی؟ نماز صبح ات را خواب ماندی؟ نمی دانی نماز سر وقت است که خوب است؟ نمی دانی که نباید بی خودی به مردم ایراد کنی که چرا نمازت را نخوانده ای و بلکه خودت هم نمازت را سر وقت هم نمی خوانی؟ ویل للمصلین. منبر هم می گویی امام زمان می سوزانند مردم آزار؟ بچه بگیر بنشین! این دفعه دیگر من می دانم و تو! برو خاطراتت را بنویس بلکه لااقل بتوانی برای آینده ات یک فکری بکنی. این عراجیف چیست که پشت هم می کنی. بنده عرضم این است که نباید اینطور ایراد کرد. و اما اگر چنین منبری کسی داشت و آنرا باید هم سوزاند؟ عجب گیری کرده ایمها؟ بنده آخرش هم هنوز نفهمیده ام که عربستان سعودی برای چه بوده که با یمن وارد جنگ شده است؟ این را یحتمل باید در علوم انسانی و جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی بیشتر جستجو کرد و نه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی؟ این است مسئله؟ بنده اگر رفتم بالای منبر و همه چیز را آنطور که مقتضای شنوندگان بود بیان کردم معنی اش این نیست که همانها را هم می شود لزوماً روی کاغذ هم آورد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
    ۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
    ۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
    ۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾

    یحتمل خوب هم هست حالا به مقالاتی در زمینه ی باطلاقهای ریسمانی نیز نگاهی بیاندازیم. Landscape and Swampland باطلاقها و چشم اندازهای ریسمانی یحتمل بدلیل اینکه ما خود را ماورای فضا-زمانهای متناهی متصور نشویم، مشکلاتی و از جمله عجله زدگی را ایجاد می کنند. و لذا در این زمینه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی در کمک گرفتن از الهیات یحتمل بتواند به ریاضی فیزیک حتی قاطیقوریاییمان نیز بسیار کمک کند.... در این جور موارد که در کلاسهای همدیسی پیشرفته تر هم واقع می شوید یحتمل بد نباشد فشار چشم و حتی فشار خون خود را هم کما کان اندازه بگیرید مخصوصاً اگر هوا هم آلوده است و بارندگی هم کم شده است و بلکه مدرسه ها هم تعطیل شده باشند و رو به سالمندی و کارت منزلت هم میل کرده اید. و اگر آنژیو هم تا مرزش پیش رفته اید و بلکه انجام داده اید که حتماً دستگاه فشار خون و بلکه تست قند خون نیز در دسترس داشته باشید و استفاده کنید. بالاخره سلامتی مهم است و ما مخصوصاً در دعای کمیل داریم که یا من اسمه دواء و یا من ذکره شفاء. و اجازه هم ندهید که عفونت وارد خون شده و آنگاه به یک جایی از بدن یحتمل صدمه ای بزند. سعی کنید عفونت را حتی المقدور از بین ببرید. یک راهش هم یحتمل کسی به خرافه پرستی نیافتد طلب عفو و آمرزش از خداوند منان و بسیار شکر خدا کردن و بلکه جهاد فی سبیل الله است. آیت الکرسی هم زیاد بخوانید و یحتمل کندر و خرما هم میل بفرمایید و بسیار ترتیل و تلاوت قرآن. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    . وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
    ۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
    ۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
    ۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾

    راستی چهار پنج تا فیلم هالیوودی Logan Lucky, Me Before You, Boss Baby, Comedian... خریدم یا بهتر عرض کنم می خواستم بخرم و بلکه یحتمل هم بخرم و ببینم. می فرمایند خیلی هم فیلمهای خوبی هستند. بنده حقیر که فقط فیلمهای صدا و سیما را که درست دوبله شده اند را می بینم و اینها را که اصلا نمی بینم. حالا دروغ نگویم یک وقت خدای ناکرده چشمهایمان گل مژه و بلکه کور شده و بلکه کر و لال هم شوم! بالاخره چشمها هم می توانند خیلی وزرای خوبی برای حکام باشند! مسئله این است که چشم را وزیر حاکم برای تماشای فیلمها نکنید. حالا فیلم هالیوودی صدا و سیمایی و غیر آن را هم خواستید ببینید. و اما بنده عرضم این است که محمد (صل الله علیه و اله و سلم) را کسی نبیند و برود اینها را ببیند؟ همین می شود که طرف آنوقت بنظرش می رسد که با نیم سوزهای فراوانی احاطه نشده است که برای او خبری از آن دنیا بیاورند. فرض بفرمایید که در همین عالم دنیا هم در بهشت برین است. بالاخره دنیا هم آخرتی دارد یا ندارد آنچنان که می فرماید ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخرة حسنه و قنا عذاب النار؟ یعنی می شود که بعضی نوشته های کتاب بعضی نوشته های دیگر را تفسیر می کنند آنچنان که می فرماید اقراء کتابک! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.
    ۱. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ ﴿البقرة: ٦٥﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: ٤٧﴾
    ۳. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا ﴿النساء: ١٥٤﴾
    ۴. وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾
    ۵. إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾


    یا فاطمة الزهرا. بنده نمی دانم در خواب بود می دیدم یا در بیداری بود که یک خاخام هندی با زنگ و یحتمل هم میردنگا داشت می سرود:

    Radha Gokulananda

    Radha Gokulananda

    Radha Gokulananda

    Radhaye.

    و بنده همینجوری وارفته بودم که جواب حضرت فاطمه ی زهرا علیها السلام را چه باید بدهم؟


    یحتمل همانطور که ملاحظه فرموده اید، ما متن پست را که در بالا بصورت ایتالیک آمده است را اینجا انتقال داده ایم!

    بنده این را هم عرض کنم که حالا که کتابخانه های شیعه و اهل سنت بهتر تکمیل شده اند، می توان تحقیقات خیلی بهتری هم در متن کتاب الغدیر علامه بفرمایید و یحتمل انسان بهتر متوجه زحمات بیشمار آن بزرگوار در این رابطه شود. بنده مطمئنم یا به احتمال رو به یقین عرض می کنم که آن استاد شاگردان بسیاری نیز داشته اند. به عنوان مثال در جلد یک ص 113 ترجمه فارسی می فرماید:


    رواة حدیث الغدیر من التابعین

    على ترتیب الحروف

    (حرف الألف)

     - أبو راشد الحبرانی الشامی (اسمه خضر / نعمان) وثقه العجلی وقال: لم یکن بدمشق فی زمانه أفضل منه، ووثقه ابن حجر فی التقریب ص 419: مر حدیثه ص 55.

    http://lib.eshia.ir/15083/1/62


    راویان حدیث "غدیر خم" از تابعین^1

    به ترتیب حروف الفبا

    *"حرف الف"*

    1. ابو راشد حبرانی (نام او -خضر- یا نعمان است). عجلی (که از علماء حدیث است) او را از جمله ی تابعین مورد وثوق و اعتماد دانسته و درباره ی او گفته، در دمشق احدی اقضل از او نبوده، و ابن حجر در "التقریب" صفحه 419 موثق بودن او را اعلام داشته، حدیث نامبرده در صفحه 103 ذکر شده است.

    (1^) تابعین اصطلاحاً بکسانی گفته می شود که اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله را ملاقات و از آنها تعلیم گرفته باشند.


    خوب، اجازه بدهید ببینیم چقدر سریع می توانیم مراجع ذکر شده را در کتابخانه بیابیم:

     کتاب مذکور التقریب ابن حجر عسقلانی یافت می شود ولی بعد از ص 55 مذکور آمده است:

    http://lib.eshia.ir/40336/1/75

    این کتاب دیگر التقریب ابن حجر هم هست:

    http://lib.eshia.ir/40341/7/163

    که همانطور که ملاحظه می کنید 12 جلد است و علامه مذکور نمی دارد که کدام جلد مورد نظر او است، و عرض شود که بنده نمی دانم چرا جستجو در کتابها هم از کار افتاده است. و لذا یحتمل وقت دیگری بشود آنرا یافت! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿النحل: ١٢٤﴾

    رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم):

    «یا اُبى! طوبى لمن لقیه و طوبى لمن احبه و طوبى لمن قال به، ینجیهم من الهلکة وبالاقرار بالله وبرسوله و بجمیع الائمة یفتح الله لهم الجنة، مثلهم فى الارض کمثل المشک الذى یسطع ریحه فلا یتغیر ابداً، و مثلهم فى السماء کمثل القمر المنیر الذى لایطفا نوره ابداً».

    (عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 63

    http://lib.eshia.ir/86808/1/63

    اى اُبى! خوشا به حال کسى که با او دیدار نماید، خوشا به حال آنکه او را دوست بدارد، خوشا به حال آنکه به او معتقد باشد، خداوند آنان را از هلاکت نجات بخشد، و بواسطه اقرار و اعتقاد به خدا و به رسولش و به تمام امامان، خداوند درهاى بهشت را برایشان بگشاید! آنان در زمین همانند مُشک اند که بوى خوشش در فضا پخش و پراکنده گردد و هیچ گاه فاسد نشود، و در آسمان هم چون ماه درخشنده اند که هیچ گاه خاموشى نمى پذیرد.


    ١١٧٢٨ / ٢. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ :

    عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ النَّبِیُّ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : أَکْرِمُوا الْخُبْزَ ؛ فَإِنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِیهِ مَا بَیْنَ الْعَرْشِ إِلَى الْأَرْضِ ، وَمَا فِیهَا مِنْ کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ، ثُمَّ قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ : أَلَاأُخْبِرُکُمْ؟ قَالُوا : بَلى یَا رَسُولَ اللهِ ، فِدَاکَ الْآبَاءُ وَالْأُمَّهَاتُ ، فَقَالَ: إِنَّهُ کَانَ نَبِیٌّ فِیمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ یُقَالُ لَهُ : دَانِیَالُ، وَإِنَّهُ أَعْطى صَاحِبَ مِعْبَرٍ رَغِیفاً لِکَیْ یَعْبُرَ بِهِ، فَرَمى صَاحِبُ الْمِعْبَرِ بِالرَّغِیفِ ، وَقَالَ : مَا أَصْنَعُ بِالْخُبْزِ؟ هذَا الْخُبْزُ عِنْدَنَا قَدْ یُدَاسُ بِالْأَرْجُلِ ، فَلَمَّا رَأى ذلِکَ مِنْهُ  دَانِیَالُ، رَفَعَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، ثُمَّ قَالَ: اللهُمَّ أَکْرِمِ الْخُبْزَ ، فَقَدْ‌ رَأَیْتَ یَا رَبِّ مَا صَنَعَ هذَا الْعَبْدُ وَمَا قَالَ».

    قَالَ: « فَأَوْحَى اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ إِلَى السَّمَاءِ أَنْ تَحْبِسَ الْغَیْثَ، وَأَوْحى إِلَى الْأَرْضِ أَنْ کُونِی طَبَقاً کَالْفَخَّارِ ».

    قَالَ : « فَلَمْ یُمْطَرُوا [٦] حَتّى أَنَّهُ [٧] بَلَغَ مِنْ أَمْرِهِمْ أَنَّ بَعْضَهُمْ أَکَلَ بَعْضاً ، فَلَمَّا بَلَغَ مِنْهُمْ [٨] مَا أَرَادَ اللهُ [٩] ـ عَزَّ وَجَلَّ [١٠] ـ مِنْ ذلِکَ ، قَالَتِ امْرَأَةٌ لِأُخْرى ـ وَلَهُمَا وَلَدَانِ ـ : یَا [١١] فُلَانَةُ ، تَعَالِی حَتّى نَأْکُلَ أَنَا وَأَنْتِ الْیَوْمَ [١٢] وَلَدِی ، وَإِذَا کَانَ غَداً أَکَلْنَا وَلَدَکِ ، قَالَتْ لَهَا : نَعَمْ ، فَأَکَلَتَاهُ، فَلَمَّا أَنْ جَاعَتَا مِنْ بَعْدُ، رَاوَدَتِ الْأُخْرى عَلى أَکْلِ وَلَدِهَا ، فَامْتَنَعَتْ عَلَیْهَا ، فَقَالَتْ لَهَا: بَیْنِی وَبَیْنَکِ نَبِیُّ اللهِ، فَاخْتَصَمَتَا إِلى دَانِیَالَ علیه‌السلام، فَقَالَ لَهُمَا : وَقَدْ بَلَغَ الْأَمْرُ إِلى مَا أَرى؟ قَالَتَا لَهُ : نَعَمْ یَا نَبِیَّ اللهِ ، وَأَشَدَّ ».

    قَالَ: « فَرَفَعَ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، فَقَالَ: اللهُمَّ عُدْ عَلَیْنَا بِفَضْلِکَ وَفَضْلِ رَحْمَتِکَ ، وَلَا تُعَاقِبِ الْأَطْفَالَ وَمَنْ فِیهِ خَیْرٌ بِذَنْبِ صَاحِبِ الْمِعْبَرِ وَأَضْرَابِهِ لِنِعْمَتِکَ»

    قَالَ : « فَأَمَرَ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ السَّمَاءَ أَنْ أَمْطِرِی عَلَى الْأَرْضِ ، وَأَمَرَ الْأَرْضَ أَنْ أَنْبِتِی لِخَلْقِی مَا قَدْ فَاتَهُمْ مِنْ خَیْرِکِ ، فَإِنِّی قَدْ رَحِمْتُهُمْ بِالطِّفْلِ الصَّغِیرِ ».


    عن الکافی الشریف، جلد 12، ص 398

    http://lib.eshia.ir/27311/12/398


    و اما درباره قیمت خربزه و نسبت اقتصاد و الاغ! ایشان در این مورد نظری کاملاً روشن و واضح دارند که هیچ منطقی نمی‌تواند آن را رد کند؛ «هیچ عاقلی نمی‌تواند تصور کند که بگویند ما خونهایمان را دادیم‏‎ ‎‏که خربزه ارزان بشود! ما جوانهایمان را دادیم که خانه ارزان بشود. هیچ عاقلی جوانش‏ ‎‏را نمی‌دهد که خانۀ ارزان گیرش بیاید. مردم همه چیزشان را برای جوانهاشان‏‎ ‎‏می‌خواهند؛ برای خانمانشان می‌خواهند... ‏‏آنهایی که دم از اقتصاد می‌زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می‌دانند از باب اینکه‏‎ ‎‏انسان را نمی‌دانند یعنی چه، خیال می‌کنند که انسان هم یک حیوانی است که همان‏‎ ‎‏خورد و خوراک است! منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی‏‎ ‎‏دارد. این چلوکباب می‌خورد؛ او کاه می‌خورد؛ اما هر دو حیوانند. اینهایی که زیربنای‏‎ ‎‏همه چیز را اقتصاد می‌دانند اینها انسان را حیوان می‌دانند. حیوان هم همه چیزش فدای‏‎ ‎‏اقتصادش است. زیربنای همه چیزش ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش‏‎ ‎‏است. اینها انسان را نشناختند اصلا که چه هست.»


    از یادداشت روز امروز روزنامه کیهان، شورش تخم مرغ علیه انقلاب خربزه، 96/11/23



    اتفاقاً ما دیشب با یکی از دوستان نمازگزار رفته بودیم امامزاده. ایشان از این حقیر پرسید آیا بازنشسته شده ای؟ بنده گفتم خیر. مگر می شود بازنشسته شد؟ بازنشسته وقتی است که انسان را توی گور بگذارند یا اینکه از کار بیافتد یا .... بعد عرض کردم که این خرهایی را که مثلاً در دربند که کوه است و ماشین رو نیست و باید بارها را ببرند تا به مقصد برسانند نیز تا وقتی کار می کنند از آنها کار می کشند.

    حتی یک بار یادم هست که دوستی و بلکه استادی که مدتها با او سعادت داشتیم که کوه نوردی برویم، می فرمودند یک بار که کوه می رفتند خری در برف و سرما گیر کرده بوده و پسری که او را همراهی می کرده هر کاری می کرده که او حرکت کند، او تکان نمی خورده است و همانجا گیر کرده بوده. فرمود که بالاخره به پسر می گوید که تو از پشت او را هین کن و من هم از جلو افسار او را می کشم تا یواش یواش توانستیم الاغ را به حرکت در آوریم.

    گاهی اوقات یحتمل فرقی نمی کند که بگوییم که چه انسان و چه حیوان از حرکت باز می ماند! مثلاً خدای ناکرده چشم دردر می گیرد یا فشارش بالا پایین می شود یا سکته ی قلبی و مغزی هم یحتمل کند. خوشبخاتانه امروزه روز نیز علم پزشکی بسیار پیشرفت کرده است و انسان می تواند به پزشک و بیمارستان رجوع کرده و از این معزلات و بیماریها پیشگیری بعمل بیاورد. البته یحتمل اگر برای گل مژه بروید اورژانش می فرمایند که این اورژانس نیست، برو پی کارت یا پولیپ بینی هم یحتمل اورژانسی نباشد! و خوب، وقت هم بخواهید بگیرید یک هفته ای طول دارد.

    بنده می خواستم عرض کنم که این بیمارانی را که در آمریکا یا ایران پرت می کنند توی سرما و یخبندان وسط خیابان، خوب است که حالا که والیبال ما هم خیلی خوب شده است به هم دیگر پاس بدهند و بلکه از این طریق لااقل باشد که گردشگریهای سلامتی افزایش یابد. بنده اگر بتوانم حتی به یکی از دوستان ایملی نظری بدهم که خیلی هم اتفاقاً خوب است که جوزف پلچینسکی را دعوت کنند که به ایران سفری داشته باشد که هم تجدید قوا کند و هم به آی پی ام سری بزند و خلاصه هم فال است و هم تماشا. یک حرف قشنگی در خاطراتش می گوید که از او در امتحان سوال شده بوده که کدام قویترند: الف) فشار، ب) الکتریسیته، ج) گرانش، د) مغناطیسم. و می گوید که او می دانسته که سوال اشکال دارد ولی جوابی را که بنظرش طراحان سوال می خواسته اند بگویند یعنی گرانش را نمی گوید و بلکه یک جواب دیگری را بطور تصادفی انتخاب می کند.


    I remember asking my physics teacher, what is the speed of gravity? He
    did not understand the question, even though I drew a diagram illustrating how you would measure it. Another misunderstanding, at an earlier age, was a test question, `Which is strongest: a) Pressure, b) Electricity, c) Gravity, d) Magnetism.' I knew that the question made no sense, but having good test- taking instincts I knew they wanted the answer `Gravity.' But this could not be correct: I could lift up my hand even against the gravitational attraction of the entire earth. So I chose another answer almost randomly, refusing to make the choice that I knew was wrong. I probably made a token argument with the teacher, but I was used to losing those. But the smallness of gravity
    is indeed one of the principles of physics. 2


    به هر حال، گاهی اتفاق می افتد که ما یک غشائی را داریم که این غشائها باید مثلاً در یک فضایی باشند و حال آنکه در فضای دیگری هستند و لذا باید اینها را کما بیش بازبهنجاریششان کرد. مثلاً در فضاهای سه بعدی یا فضا-زمانهای چهار بعدی هستیم و باید اینها را به فضا-زمانهای ریسمانی و بلکه ابر-ریسمانی 10- الی 12 بعدی رساند! خوب، داستان از چه قرار است؟ البته ما غشائهایی که ابعاد آنها بین 4 الی 10 هم هستند نیز در نظریه ریسمان و ام داریم و غشائهای دیریشله هم داریم که از قضا از ابداعات خود پولچینسکی است و مسائل مختلفی در این ارتباط هم هستند. بنده باید بیشتر اینها را در رابطه با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بررسی و تحقیق کنم! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَکْبِرًا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿لقمان: ٧﴾


    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. گاهی اوقات خبری را که می خوانید یا می شنوید یا هم می خوانید و هم می شنوید، به اندازه ی کافی حولناک است که با اینکه می شنوید و می خوانید آنرا درک نمی کنید و یحتمل لازم است که راجع به آن تفکر کنید و چندین بار هم بلکه آنرا بخوانید تا شاید مسئله را درست درک کنید. هر چند هم که حرف خیلی پیچیده ای نباشد. حدیث ثرثار یحتمل یکی از این موارد است که انتظارش نمی رود کسی چنین بخواهد کفران نعمت کند. و لذا نمی خواهید چنین باور کنید و بنابراین یحتمل بفارسی هم دارید می خوانید و باز معانی را درک نکنید. خدایا به ما قدرت فهم و درک و شعور ده! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و  ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّـهِ فَأَذَاقَهَا اللَّـهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ﴿١١٢





    ١١٧٢٧ / ١. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ ،

    قَالَ :

    سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ [١] : « إِنِّی لَأَلْحَسُ [٢] أَصَابِعِی مِنَ الْأُدْمِ [٣] حَتّى أَخَافَ أَنْ یَرَانِی [٤] خَادِمِی ، فَیَرى [٥] أَنَّ ذلِکَ [٦] مِنَ التَّجَشُّعِ [٧] ، وَلَیْسَ ذلِکَ [٨] کَذلِکَ ؛ إِنَّ قَوْماً أُفْرِغَتْ عَلَیْهِمُ النِّعْمَةُ وَهُمْ أَهْلُ الثَّرْثَارِ [٩] ، فَعَمَدُوا إِلى مُخِّ الْحِنْطَةِ ، فَجَعَلُوهَا [١٠] خُبْزاً [١١] هَجَاءً [١٢] ، وَجَعَلُوا [١٣] یُنْجُونَ بِهِ [١٤] صِبْیَانَهُمْ حَتّى اجْتَمَعَ مِنْ ذلِکَ جَبَلٌ عَظِیمٌ [١٥] ».

    قَالَ : « فَمَرَّ بِهِمْ [١] رَجُلٌ صَالِحٌ وَإِذَا [٢] امْرَأَةٌ وَهِیَ تَفْعَلُ ذلِکَ بِصَبِیٍّ لَهَا ، فَقَالَ لَهُمْ [٣] : وَیْحَکُمْ ، اتَّقُوا اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَلَا تُغَیِّرُوا [٤] مَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ ، فَقَالَتْ لَهُ [٥] : کَأَنَّکَ [٦] تُخَوِّفُنَا بِالْجُوعِ ، أَمَّا [٧] مَا دَامَ ثَرْثَارُنَا یَجْرِی [٨] ، فَإِنَّا [٩] لَانَخَافُ الْجُوعَ ».

    قَالَ [١٠] : « فَأَسِفَ [١١] اللهُ ـ عَزَّ وجَلَّ ـ فَأَضْعَفَ [١٢] لَهُمُ الثَّرْثَارَ ، وَحَبَسَ عَنْهُمْ [١٣] قَطْرَ السَّمَاءِ وَنَبَاتَ [١٤] الْأَرْضِ [١٥] » قَالَ : « فَاحْتَاجُوا [١٦] إِلى ذلِکَ الْجَبَلِ [١٧] ، وَأَنَّهُ کَانَ [١٨] لَیُقْسَمُ [١٩] بَیْنَهُمْ بِالْمِیزَانِ ».


    ١١٧٣٠ / ٤. الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنِ السَّیَّارِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ [١] ، قَالَ :

    قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : « أَکْرِمُوا الْخُبْزَ ».

    قِیلَ [٢] : وَمَا إِکْرَامُهُ؟ قَالَ : « إِذَا وُضِعَ ، لَایُنْتَظَرُ بِهِ غَیْرُهُ ». [٣]

    ١١٧٣١ / ٥. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ ، عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ رَفَعَهُ [٤] ، قَالَ :

    « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : أَکْرِمُوا الْخُبْزَ ».

    فَقِیلَ [٥] : یَا رَسُولَ اللهِ ، وَمَا [٦] إِکْرَامُهُ؟ قَالَ [٧] : « إِذَا وُضِعَ ، لَمْ یُنْتَظَرْ [٨] بِهِ غَیْرُهُ ».

    وَقَالَ رَسُولُ اللهِ [٩] صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : « وَمِنْ کَرَامَتِهِ أَنْ لَایُوطَأَ [١٠] ، وَلَا یُقْطَعَ [١١] ».


    ١١٧٣٢ / ٦. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ النَّوْفَلِیِّ ، عَنِ السَّکُونِیِّ :

    عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : إِیَّاکُمْ أَنْ تَشَمُّوا الْخُبْزَ [١] کَمَا تَشَمُّهُ [٢] السِّبَاعُ ؛ فَإِنَّ الْخُبْزَ مُبَارَکٌ [٣] ، أَرْسَلَ اللهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لَهُ [٤] السَّمَاءَ مِدْرَاراً ، وَلَهُ أَنْبَتَ اللهُ [٥] الْمَرْعى ، وَبِهِ صَلَّیْتُمْ ، وَبِهِ صُمْتُمْ ، وَبِهِ [٦] حَجَجْتُمْ [٧] بَیْتَ رَبِّکُمْ ». [٨]


    الکافی الشریف، جلد 12، صص394-404

    http://lib.eshia.ir/27311/12/395


    آیه شریفه بالا را همانطور که گفتیم در المیزان می فرمایند که در کافی شریف مربوط به اهل رودخانه ی ثرثار می دانند. این حدیث مربوط می شود به اکرام نان و در واقع همه ی احادیث مربوط به این باب از احادیث اکرام نان خواندنی و آموزنده اند هر چند که عربی این حقیر هم کما بیش دست و پا شکسته است و معجم المعانی هم خیلی کمک نمی کند! مخصوصاً حدیث مربوط به دانیال نبی بنظر مهم می رسد، غلط نکنم می فرماید که نان را اکرام کنید و الا بلا نازل می شود. لا اله الا الله. البته بنده حقیر مستحضرید که وسط این زلزله ها هم مثل بقیه ی هموطنانمان کما بیش گیر کرده ام و در حال دعا هستم که خدا از گناهان ما بگذرد. در ضمن، تاریخ و وضعیت رودخانه و دریاچه ی ثرثار در عراق هم خواندنی است که در زمان صدام حسین و بعد از آن چه حالی داشته است. البته حدیث یحتمل دارد مسائلی را مربوط به قبل از زمان اسلام را بیان می کند.

    بنده داشتم سرگذشت جوزف پولچینسکی را می خواندم که پارادوکس پولچینسکی را در مورد کرم چاله ها می گوید که چطور توپ بیلیاردی یحتمل در کرم چاله در حال حرکت است و وقتی در زوایای مختلفی در حرکت است اگر درست در زاویه ی دقیق پرتاب شود می تواند به خود جوانش بازگردد. حالا اینجا چند بار می تواند این کار را تکرار کند؟ و الله اعلم! ولی رفت و برگشت به آیات قرآنی و احادیث مربوط بدانها و زمان حال یحتمل می توانند چنین حالات سفر در زمانهای تاریخی را ایجاد کند. 

    و حال فرض بفرمایید که ما از یک قاطیقوریای آندلسی به یک قاطیقوریای اسلامی نگاشتی داریم. موضوع این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به چه صورتی خواهند بود؟ یعنی بالاخره ما ریاضی فیزیک مسائل را داریم که به یک معنا می توان آنها را در یک رایانه ی کوانتمی محاسباتی کرد. و اما حکمت متعالیه و فقه اینجا چطور کار می کنند و در نگاشت وارون آن چطور عمل می کنند و نظریه های حمیدی مجیدی چه مناسبتهایی خواهند داشت؟ مثلاً اگر ما جایزه ای یک میلیون دلاری یا حتی جایزه ی نوبل در یک قاطیقوریا داشته باشیم، جایزه ی متناظر آن در قاطیقوریای دیگر هم همان همان است یا جایزه ای است از انواع حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یا گوشه ای از آن. مثلاً همین که بفرمایند در حدیث از نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم آمده است که نان را اکرام بفرمایید آنچنان که حضرت امام خمینی قدس سره الشریف نیز می فرمایند اگر نان آمد سر سفره دیگر حرف نباشد! این خودش یک دنیا جایزه است که چه کنیم و چه نکنیم. شنونده باید عاقل باشد.

    و اما خوب، بالاخره نمی شود گفت که در یک قاطیقوریا برای حل مسائل سخت و بغرنج جوایز نفیس داریم و در قاطیقوریایی دیگر نداریم. در واقع باید گفت که قاطیقوریایی کردن مسائل خیلی اش به همین است که ذرات آندلسی را چطور قاطیقوریایی اسلامی کنیم. خوب یحتمل بعضی بفرمایند که این دیگر جایزه نمی خواهد چرا که کل عالم همه و همه اسلام اس و لا غیر. و خود واقع شدن در قاطیقوریاهای اسلامی مملو از جوایز است و اینکه کسی قاطیقوریایی اسلامی را بخواهد آندلسی کند است که لزوماً در قاطیقوریاهای آندلسی جایزه می خواهد. و الا ما چطور می توانیم انتظار داشته باشیم که خودمان همینطوری الکی الکی به خودمان جایزه بدهیم که همه ی عالم قاطیقوریایی اسلامی است. همه ی عرض بنده این است که قاطیقوریاهای آندلسی هم نباید ناراحت و عصبانی شوند که همه ی ذرات قاطیقوریاهایشان و بلکه همه ی انگیزه های آنها (their motives) نیز قاطیقوریایی اسلامی شوند.

    بعضی یحتمل مدعی شوند که داری وارد مراحلی از وادی چرند و پرند انتزاعی می شوی که خیلی هم قاطیقوریاهای آندلسی اسلامی را نتوانسته ای حتی مجازاً هم اسلامی کنی چرا که در حیطه ی مسائل قاطیقوریایی داری قوطه می خوری. موضوع این است که راه هایی هر چند نگاشتی نمایشی قاطیقوریایی را بیابیم که شیزوفرنیها و مالیخولیاییها و عموماً روانپریشیها را درمان کند و نه اینکه برعکس همین چهار تا شوید موی ما را هم این بنده خداها بکنند و کچلمان کنند که تو حال ما را بدتر اندر بدتر هم کردی و دیگران را هم همه و همه را داری دیوانه می کنی که چی؟ قاطیقوریاهای جدیدی یافته ای که به هم نگاشت می کنند؟ و بلکه این قاطیقوریاها را حتی بُست-کنی می توانی به کیهانشناسی گالوایی و بلکه لنگلندزی و ال-سریها و هندسه ناجابجایی و جبرهای رئوس اپراتوری و امثالهم نیز نگاشت کنی؟ ما خودمان انیها را که بلدیم و بلکه خیلی بهترش را هم بلدیم و بلکه منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی را هم می دانیم. همین را در نظر بگیرید که نان را چنان اکرام کنید که وقتی نان آمد سر سفره دیگر حرف نباشد. این را می فرمایند مکارم اخلاق.

    بالاخره این نشد که ما بگوییم همه چیز هم خودش قاطیقوریایی آندلسی اسلامی خواهد شد. یحتمل باید آنتروپی چنین انگیزه ها و بلکه توابع زتای آنها را نیز جست. و الا همه خواهند گفت که برو دنبال کارت که خودت مچلی و می خواهی ما را هم مچل کنی که از همه ی قاطیقوریاهای آندلسی نگاشتی داریم به قاطیقوریاهای اسلامی که یک طرفه اند و اما نگاشت وارون آن نیز بسیار قابل تحقیق است که از چه نوعی از کرم چاله ها یا تونل زمانهایی و بلکه فضا-زمانهایی واقع خواهیم شد و هر کدام چه نوع زوایای همدیسی ای را می طلبند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّـهِ فَأَذَاقَهَا اللَّـهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ﴿١١٢



    یک مقاله ای دارند مایکل-آتیه-ماتیلدا مارکولی راجع به آنیونها که از راه های هندسی وارد بحث می شوند و در آخرش گویی بحثی راجع به رایانه های آنیونی دارند. دیدگاهی را که آتیه-مارکولی ارائه می دهند بنده حدس می زنم که بسی هندسیتر و بلکه از لحاظ ریاضیات غنیتر از دیدگاه های ریاضی-فیزیکی کیتاو باشد. البته این هم نکته ی جالبی است که ما بیاییم حتی کل عالم را به عنوان یک ماشین حساب عظیمی یا رایانه ی عظیم AdS/CFT ی فرضاً متصور شویم. البته این خود یک محاسبات دیگری را می پذیرد که چطور هندسه و محاسبات از یک قاطیقوریای هندسی به قاطیقوریایی دیگر صورت می پذیرد. بخصوص اینکه چطور قاطیقوریایی آندلسی کرا می توان قاطیقوریایی اسلامی کرد. و چرا ما به چنین نگاشتها و نمایشها و نگاره هایی اصلا نیاز داریم. مثلاً چرا نگاشت وارون آنرا در نظر نگیریم؟ اینجا است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بکار می آیند.

    یعنی اینکه یک جاهایی هستند که کانه ما حکمت متعالیه و فقه را به حساب نمی آوریم حتی اگر اینها بصورت نظریها و درسهایی در سطوح مختلف جامعه هم دیده شوند. البته یحتمل اینجا فقط منظور به اسلام هم نیست. یعنی یحتمل ما در جوامعی واقعیم که ادیان دیگری را به حساب می اورند. و اما معادل حکمت متعالیه و فقه دین خود را لااقل در سطوح اجتماعی علناً به حساب نمی آورند. ولی در عوض به نظریه های ریاضی فیزیکی و طبیعیات و فلسفه نیز الی ما شاء الله می پردازند. بعضی یحتمل ایراد کنند که خوب این می تواند جوامع اسلامی را نیز در بر گیرد ولی آندلسی هم نیست. یعنی این چیست؟ ایراد همین است که می فرماید این نوعی دینمداری لائیک یا سکولار است و به آندلسی شدن جوامع کاری ندارد.

    تا دلت خواست دانشگاهی شو و تحقیقات و بررسیها و کارهای خود را به سرانجام برسان. هیچ کس نمی آید بگوید چرا؟ اما مثلاً دین و سیاست را از هم جدا نگه دار. این یک اشکال اساسی ای دارد که شما نمی توانید ریاضی فیزیکِ هندسه و مهندسی روی آن را به عنوان یک ماشین حساب یا حتی یک رایانه عظیم به حساب آورید و بعد خود از آن مستثنی شوید. اشکالش چیست؟ این در حقیقت خیلی اشکال دارد و آن اشکال عدم تعالی ای است که در سعی و تلاش در رسیدن به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه الهیات بسیار می توان دنبال کرد و در نادیده گرفتن آن و اکتفا به طبیعیات و ریاضی فیزیک و فلسفه نمی توان. در این رابطه حرف بسیار است. انشاء الله بعد از نماز و دعای کمیل بدان بیشتر می پردازیم.

    فقط همینقدر از در بحث روایتی آیه بالا در تفسیر المیزان فعلاً عرض شود که درمان بیماریها وقتی خمیر هم به نان تطهیر می شود که نرمتر باشد و بدن را به زحمت بیش از حد نیاندازد باید جستجو کرد. یا حتی بعضی اظهار بدارند که خوب خال مگر چیست؟ خال که چیزی نیست، و در حقیقت خال بطور آمار و احتمالاتی در اثر عدم گردش خون درست است که در عین حال پوست بدن هم بیش از حد نازک شده و خون از زیر پوست می خواهد بزند بیرون و نمی تواند و لذا خال. چیزی نیست! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَکْبِرًا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿لقمان: ٧﴾


    بعضی یحتمل ایراد می کنند که شما نمی توانید راه های غلطی را که یک بنده خدایی مثل این بنده ی حقیر می رود را با یک فضای هیلبرتی و بلکه جبرهای اوپراتوری ای که روی آنها کار می کنند اختلالاتی بررسی فرمایید. یعنی بنده اگر منشی خانم یا آقای دکتری شده ام، مریض بیچاره که گناهی نکرده است که بخواهم او را مثل همه ی مریضهای دیگر حلاجی کنم چرا که یک مریضی خواسته مرا خوب اختلالاتی حلاجی کند. خدا همه ی مریضها را شفا دهد. و علاوه بر این خانم یا آقای دکتر را هم حلاجی کنم چرا که نگذاشتند من هم مثل خودشان دکتر روانشناس کلینیکی و بلکه روانپزشک شوم.

    ولی اینجا یک اختلالاتی هست که ناشی از یک پدیده ای است که یحتمل بتوان آنرا پدیده ی ناشنوایی نامید. و آن اینکه شما وقتی مایلید که یک زبان جدیدی را یاد بگیرید، یحتمل الفاظ زیادی را می شنوید که متوجه هم نباشید که معنای آنها چیست؟ اگر همین الفاظ را به زبان مادری کسی بشنود و خود نیز به حرف افتاده باشد، یحتمل متوجه شود که گوینده چه دارد می گوید حتی اگر از اشعار حافظ برای او خوانده شود. این به شرطی است که خود نیز در حرف زدنش تا چه حدی استعداد داشته باشد و بالواقع تا چه حد پیشرفت کرده باشد. البته گاهی هم اتفاق می افتد که شما الفاظ یک زبان دومی را می شنوید ولی آنها را نمی توانید تشخیص دهید. و اما این یک حرف دیگری است که از سر تکبر و غرور کسی که زبانش هم عربی است یا مسلمان است آیات قرآن را بشنود و انگار نشنیده یا نمی شنود پشت گرداند.

    بنده عرضم این است که فرض بفرمایید که خاله سوسکه و آقا موشه بالاخره با هم ازدواج هم می کنند آنطور که خاله سوسکه پشیمان می شود که به همدان رود و با مشهدی رمضان ازدواج کند. خوب این ازدواج یحتمل خیلی موفقتر خواهد بود اگر خاله سوسکه و آقا موشه خوب با احکام ازدواج و بلکه با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مربوطه نیز آشنایی داشته باشند. ولی اگر آشنایی نداشتند و خاله سوسکه ی همسر آقا موشه متوجه شد که آقا موشه مثل اینکه خیلی هم خلیفة الله نشده است و خودشان هم خبر ندارند و حالا دری به تخته ای خورد و بلکه وزیر یا رئیس و شاه یا فرعون یک مملکتی هم شده است. بنده عرضم این است که آنوقت اینها زیر سوال نخواهند رفت که شما چرا احکام ازدواجتان و بلکه خیلی از احکام دیگ را درست بلد نیستید؟ حالا یحتمل حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را به کسی ایراد نکنند که چرا بلد نیستند که بنظر این حقیر هم کار درستی نباشد. هر چند که نظر این بنده حقیر را هم اکثراً در بسیاری از موارد کسی نمی پرسد! خوب، بالاخره اینجا تکلیف چیست؟

    یعنی آیا باید گذاشت که کار به جایی برسد که اختلالاتی تا این حد وارد شود که کشوری اسلامی به جایی برسد که روئسای آن از اسلام چیزی ندانند و بعد کار به جاهای باریک بکشد؟ یعنی عرض بنده فکر کنم روشن است که بعضی از علما ایراد خواهند کرد که آن وقتی که باید کاری می کردید، نکردید و حالا دیگر می خواهید چه کنید. و لذا همه بیکار نخواهند نشست که ببینند ما می خواهیم چه کنیم و بیایند به داد ما برسند. خود ما هستیم که باید برویم از جمله حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مان را مطالعه کنیم که کار به جاهای باریک نکشد. بالاخره می فرماید: وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا ﴿الفرقان: ٥٤﴾.

    این ایراد وقتی بیشتر وارد می شود که مثلاً حضرت سعدی می فرماید

    درختی که اکنون گرفتست پای، به نیروی شخصی برآید ز جای

    و گر همچنان روزگاری هلی، به گردونش از بیخ بر نگسلی

    سر چشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

    جلوی کفر را نگرفتی، دیگر تمام شد؟! البته باید هم توجه داشت که خیلیها که خوشبختانه سعادتمندترند وقتی دیدند که به مشکل برخورده اند، توبه کرده و بلکه رستگار هم می شوند. ولی همانطور که یحتمل مشاهده می فرمایید عرض بنده چیز دیگری است. یعنی اگر یک کشوری داشتیم که آندلسی است، این یک حرف است ولی اگر آنوقت همان کشور یک قاره و دو قاره و سه قاره و بلکه بیشتر را هم آندلسی کرد، باید چه کرد؟ بعضی یحتمل اینجا بفرمایند که دیگر کار تمام است. امام حسین علیه السلام در مورد یزید آن وقت فرمودند که و علی الاسلام و السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید. و حالا که دیگر هیچی که یک کشور و دو کشور و چندین کشور گذشته و بلکه قاره هایی هستند که آندلسی اند و بلکه مسئله این باشد که سیاراتی و منظومه هایی از سیارات و ستارگان متناظرشان هستند که چنین اند. پس تکلیف چیست؟ کار مثل اینکه سخت شد! آیا باید کیهانشناسی آندلسی اسلامی یا کیهانشناسی اسلامی آندلسی تشکیل دهیم بجای اینکه فقط  به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی منظومه های سیارات و ستارگان نظیرشان و بلکه قاره های سیارات و کشورهای آنها را تحقیق و بررسی کنیم؟ یا خیر، کافی است مدل استاندارد ذرات فیزیک را کمی ابرتقارنی تر کرده  که وحدت نیروها را بهتر در بر گیرند و مثلاً اگر فقط باریونها-لپتونها و بلکه نیوترینوهای راست دست را نیز وارد کرده ایم، یحتمل بخواهیم بعضی یا همه هادرونها را هم ابرتقارنی وارد مدلمان کنیم که آنگاه یحتمل تعداد رنگها N به بینهایت می رود! و الله اعلم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    ٧٧٦ ـ وسأل علی بن جعفر أخاه موسى بن جعفر علیهما‌السلام « عن الرجل یصلی و أمام شئ من الطیر؟ قال : لا بأس ، وعن الرجل یصلی وأمامه النخلة وفیها حملها؟ قال : لا بأس ، وعن الرجل یصلی فی الکرم وفیه حمله؟ قال : لا بأس ، وعن الرجل یصلی وأمامه حمار واقف؟ قال : یضع بینه وبینه قصبة أو عودا أو شیئا یقیمه بینهما ثم یصلی فلا بأس ، وعن الرجل یصلی ومعه دبة من جلد حمار أو بغل قال : لا یصلح أن یصلی وهی معه إلا أن یتخوف علیها ذهابها فلا بأس أن یصلی وهی معه. وعن الرجل تحرک بعض أسنانه وهو فی الصلاة هل ینزعه؟ قال : إن کان لا یدمیه فلینزعه وإن کان یدمی فلینصرف. [١] وعن الرجل یصلی وفی کمه طیر؟فقال : إن خاف علیه ذهابا فلا بأس ، وعن الرجل یکون به الثالول [٢] أو الجرح هل یصلح له أن یقطع الثالول وهو فی صلاته أو ینتف بعض لحمه من ذلک الجرح ویطرحه؟ [٣] قال : إن لم یتخوف أن یسیل الدم فلا بأس وإن تخوف أن یسیل الدم فلا یفعله ، وعن الرجل یکون فی صلاته فرماه رجل فشجه فسال الدم فانصرف وغسله ولم یتکلم حتى رجع إلى المسجد هل یعتد بما صلى أو یستقبل الصلاة؟ قال : یستقبل الصلاة ولا یعتد بشئ مما صلى ، وعن الرجل یرى فی ثوبه خرء الطیر [٤] أو غیره هل یحکه وهو فی صلاته؟ قال : لا بأس ، وقال : لا بأس أن یرفع الرجل طرفه إلى السماء وهو یصلی ».


    من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد 1، ص 253

    http://lib.eshia.ir/11021/1/253


    در ترجمه ی فارسی من لا یحضره الفقیه می فرماید که دلیل سوالات علی ابن جعفر از امام این است که نظر فقهای عامه با نظر فقهای امامیه متفاوت است و از جمله نظر ابوهریره در صحیحین است. و الله اعلم. و اما بنده این حدیث را در صحیح بخاری پیدا کردم:

    1100 - حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَبَّانُ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ سِیرِینَ، قَالَ: اسْتَقْبَلْنَا أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ حِینَ قَدِمَ مِنَ الشَّأْمِ، فَلَقِینَاهُ بِعَیْنِ التَّمْرِ فَرَأَیْتُهُ «§یُصَلِّی عَلَى حِمَارٍ، وَوَجْهُهُ مِنْ ذَا الجَانِبِ» - یَعْنِی عَنْ یَسَارِ القِبْلَةِ - فَقُلْتُ: رَأَیْتُکَ تُصَلِّی لِغَیْرِ القِبْلَةِ، فَقَالَ: لَوْلاَ أَنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَعَلَهُ لَمْ أَفْعَلْهُ " رَوَاهُ إِبْرَاهِیمُ بْنُ طَهْمَانَ، عَنْ حَجَّاجٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ

    http://lib.efatwa.ir/42174/2/45


    البته بنده داشتم دنبال عصفور می گشتم که حدیث من لا یحضره الفقیه بالا را پیدا کردم! این را هم بنده عرض کنم که بعضی یحتمل اشکال کنند که جبرهای تکدستی و محرک اضلاع توپولوژیکی و مرزهای نظریه های همدیسی و دیوارهای آنها و قاطیقوریای مانویدی مقوی و قاطیقوریای تانسوری مادولار یگانی همه و همه یک طرف و اما مرکزهای درینفلدی اینجا چه کاره اند؟ یحتمل جواب در این است که برو درسها و تکالیف نظریه های همدیسی ات را در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بهتر جستجو کن! و یحتمل بتوانی همینها را هم به ADHM ها یک جورهایی ربط دهی. یحتمل با لحاظ این مقاله

    https://arxiv.org/abs/1506.02606

    می توانید از اینجا وارد هندسه های ناجابجایی هم شوید. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد وتقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    ایضا شیخ صدوق در فقیه و عیون روایت کرده از موسى بن عبد الله نخعى که گفت: عرض کردم به خدمت حضرت امام على نقى علیه السلام که یا ابن رسول الله مرا تعلیم فرما زیارتى با بلاغت که کامل باشد که هرگاه خواستم زیارت کنم یکى از شما را آن را بخوانم فرمود که چون به درگاه رسیدى بایست و بگو شهادتین را یعنى بگو

    أَشْهَدُ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ وَحْدَهُ لاٰ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ و با حال غسل باشى و چون داخل حرم شوى و قبر را ببینى بایست و سى مرتبه

    اَللَّهُ أَکْبَرُ بگو پس اندکى راه برو به آرام دل و آرام تن و گامها را نزدیک یکدیگر گذار پس بایست و سى مرتبه

    اَللَّهُ أَکْبَرُ بگو پس نزدیک قبر مطهر رو و چهل مرتبه

    اَللَّهُ أَکْبَرُ بگو تا صد تکبیر تمام شود و شاید چنانکه مجلسى اول گفته وجه تکبیر این باشد که اکثر طباع مایلند به غلو، مبادا از عبارات امثال این زیارت به غلو افتند یا از بزرگى حق سبحانه و تعالى غافل شوند یا غیر اینها پس بگو


    اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ مَهْبِطَ اَلْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ خُزَّانَ اَلْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى اَلْحِلْمِ وَ أُصُولَ اَلْکَرَمِ وَ قَادَةَ اَلْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ اَلنِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ اَلْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ اَلْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ اَلْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ اَلْبِلاَدِ وَ أَبْوَابَ اَلْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ اَلرَّحْمَنِ وَ سُلاَلَةَ اَلنَّبِیِّینَ وَ صَفْوَةَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ عِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

    فرازی از زیارت جامعه ی کبیره امام هادی


    ۴ - امام مسلمانان و نزول عیسی

    مسلم و بخاری هر دو این روایت را نقل کرده‌اند: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم «کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم». [۱۴] [۱۵] پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمود: «چه می‌کنید آن وقت که عیسی بن مریم نازل شود و امام شما از شما باشد».
    مسلم نیشابوری از جابر نقل کرده که گوید از پیامبر صلی الله علیه وسلم وآله شنیدم که چنین فرمودند: «همواره طایفه‌ای از امتم تا قیامت در راه حق نبرد می‌کنند سپس عیسی بن مریم نازل می‌شود. سپس امیر آن طایفه به او می‌گوید: بیا برای ما نماز اقامه کن. عیسی در جواب می‌گوید: نه، همانا برخی از شما بر برخی دیگر امیرید. این به سبب تکریم خدا درباره این امت است». [۱۶] در این دو روایت به امام مسلمانان اشاره شده که عیسی علیه‌السّلام به او اقتداء می‌کند، اکنون این پرسش به ذهن می‌آید که این امامی که نام او ذکر نشده است، چه کسی است؟ پاسخ این پرسش به آسانی از روایات دیگری که همین مضمون را نقل کرده‌اند و به نام آن امام تصریح دارند، به دست می‌آید. سیوطی نقل می‌کند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند: عیسی نازل می‌شود پس امیرشان «مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف » می‌گوید: بیا برایمان نماز بخوان او جواب می‌دهد: نه همانا برخی از شما بر بعضی امیرید این به سبب آن است که خدا این امت را تکریم کرده است [۱۷]» آلوسی در تفسیرش می‌گوید: «امام در این روایت همان مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف است و عیسی علیه‌السّلام پشت سرش نماز می‌خواند». [۱۸]
    با توجه به این که نام امام مهدی علیه‌السّلام هرچند در این دو حدیثی که از صحیحین نقل شده، نیامده است ولی شارحان صحیحین و بزرگان اهل سنت آن را به غیر امام مهدی علیه‌السّلام تطبیق و تفسیر نکرده‌اند.


    مهدویت در صحیحین در سایت ویکی فقه



    راستش بنده حقیر می خواستم یک حدیثی را از صحیح بخاری نقل قول کنم که بنظر حدیث خوبی می رسد لااقل الا اینکه از قول بعضی می فرماید که نوف بکالی دشمن خدا کذب می گوید! و این یحتمل حرف درستی هم نیست. و لذا بنده فقط آدرس این حدیث را می دهم و شما می توانید خودتان آنرا نگاه کنید:

    W3218 ([3]/1245) -[ ر 3152]
    3400 -

    http://lib.efatwa.ir/42174/4/154

    بعضی یحتمل ایراد می کنند که چرا وقتی می خواهی حق فلسطین و فلسطینیان را از اسرائیل بگیری، می گویی و الله اعلم و حال آنکه کافی است بگویی اسرائئل نابود باید گردد. و السلام! اینجا این سوال مطرح است که چرا ما می گوییم مرگ بر ضد ولایت فقیه؟ بعضی اشکال می کنند که چرا ندارد و ما داریم حرفمان را می زنیم. تا می گویی چرا نمی گویی مرگ بر ضد ولایت فقیه، می گوید. و می گوید که ببین، من مشکلی هم ندارم که بگویم مرگ بر ضد ولایت فقیه. و اما خانه ی قمر خانم را یادت هست؟ یک کاراکتری آنجا بود که حتی به سوسکها هم آزارش نمی رسید. و اما من این خانه ی قمر خانم است که نمی پسندم. یعنی چه؟ یعنی اینکه دوست دارم که اگر سوسکی را در حیاط خانه مان دیدم کاریش نداشته باشم همانطور که کاراکتر خانه ی قمر خانم هم از سوسکها حتی در خانه اش هم غلط نکنم در قوطی کبریت نگه داری می کرد. و اما خانه ی قمر خانم را هم دوست ندارم. و لذا تو به من بگو که بگویم مرگ بر ضد ولایت فقیه. و می گویم. و اما خانه ی قمر خانم را هم نمی پسندم!

    بنده حقیر این را هم عرض کنم که یک بار بنده سعی کردم منشی یک خانم دکتر روانشناسی شوم ولی چندان منشی خوبی هم نبودم. و هنوز هم خاطرم از این بابت مغشوش است و وجدانم را آزار می دهد که یک بار آخر وقت بود که در مطب خانم دکتر یک مریضی را آوردند که بنده را هم از قبل می شناخت و قرار بود که اجازه بگیرند که او را ببرند بیمارستان روانی خصوصی مهرگان. خلاصه تا دکتر مریضهایش مرخص شوند و این مریض را آخر از همه بپذیرد، او شروع کرد با این حقیر به صحبت. و معلوم بود که خیلی دل پری هم از همه و همه دارد. این شد که داشت مرا حلاجی می کرد که لابد تو هم می خواهی دکتر روانپزشک شوی؟ آره؟ روانپزشکی داری می خوانی؟ من هم که از همه جا بیخبر بودم که دل او از کجا است که اینطور پر است و می خواهد حساب مرا برسد، گفتم بله. او هم در جواب گفت یک مشته بد و بیراهه گفت و بلکه یحتمل چند تا فحش آبدار هم بار ما کرد و گفت که حالا برو به دکتر بگو که من چی گفتم! من هم رفتم تو و به دکتر گفتم که این مریضت مثل اینکه بد جوری حالش بد است و عصبانی است. وقتی مریض را فرستادم بره تو بعدها از دکتر پرسیدم که چیزی به او نگفتی؟ ایشان فرمودند که چرا. اتفاقاً گفتم که مثل اینکه وقتی تو عصبانی می شوی، خیلی بد جوری هم هست که عصبانی می شویها؟ غیر از این است؟ و نگو مریضه هم که با دکتر رودربایستی داشته، هیچی نگفته که یک وقت خدای ناکرده خانم دکتر را نگران یا ناراحت کنه و فقط همینجوری دکتر را زل زده نگاه کرده و اجازه نامه را گرفته که بره بیمارستان روانی مهرگان بخوابه و استراحت کنه. و وقتی ایشان از مطب دکتر داشت می آمد بیرون یک نگاه چپ چپ عاقل اندر سفیهی به این حقیر انداخت و گفت که اگر من جای تو بودم می گفتم یا لیتنی کنت ترابا. بنده حقیر همان جا بود فهمیدم که باید بروم تا می توانم نظریه های همدیسی ریاضی-فیزیکی ام را قاطیقوریایی تا می توانم یاد بگیرم. و لذا مشاهده می فرمایید که تا حالا که موفق نشده و فقط دست و پا شکسته است که یاد گرفته ام. بالاخره هر کاری صبر و حوصله و سعه ی صدر می خواهد. و از آن به بعد هر وقت هم دارو می خواهم می روم داروخانه ی مهرگانان و یحتمل هنوز هم باشد که چسبیده به بیمارستان مهرگان هم بود. نمی دانم چرا مرا یاد دیو بهاسماسورا می اندازد که شیوا هر چه می خواست از دستش فرار کند نتوانست تا اینکه در نهایت نارایانا نجاتشان داد که به شکل پسرک و دخترک گاوچران رادها-گوکولانانندا درآمده بودند و پسرک گاوچران با یک دستش نی اش را می زد و با دست دیگرش کوه گواردهانا را بلند کرده بود، نجاتش داد. شما هوس کوکاکولا نکرده اید؟! نمی دانم چرا بنده یک مرتبه هوس کوکاکولا کردم. البته یک ذره هم یاد OSVOA  (Open String Vertex Operator Algebras) اوسواهای قاطیقوریایی شده یحتمل شما را بیاندازند. حالا می فرمایید خیر؟ می فرمایید که چه چیز خوبی است که در اینها تو می یابی؟ چه عرض کنم؟

    موضوع این است که بالاخره اگر شما به روانشناسی مدل اقل کمی دارید می پردازید و موضوعاتی از قبیل اوسواهای قاطیقوریایی را هم مطالعه و تحقیق و بررسی می فرمایید یحتمل بهتر هم باشد که به مسائلی از قبیل روانشناسی مدل قوی هم مطلع باشید. و هی نفرمایید که از ماست که بر ماست و خودتان را ببندید به ماست و دوغ و خامه و دیگر لبنیات و امثالهم. به عطاریها هم یک سری بزنید. و نهایتاً اگر لازم شد، مشاوره روانشناسی و حتی روانپزشکی هم بگیرید. مگر چیست؟ چه اشکالی دارد؟

    موضوع این هم یحتمل هست که در نظریه های همدیسی متن/حاشیه را با هم در مرزبندیهای و از جمله مرز/بولکه طاغوب/آندلس/اسلام  قاطی نکنیم. و لذا همینقدر هم گفته شود که مرزبندیهای مرز/بولکه را در اموری همچون روانشناسیهای مدلهای اقل کمی/قوی هم رعایت کنیم و بلکه درست تشخیص دهیم. اگر چنین شود یحتمل مشکلی در سطوح روانشناسی جامعه شناسی رخ نخواهد داد و بلکه همه با هم همیاری می کنند که همه و همه ی معزلات روانی و اجتماعی را بتوانیم حل کنیم و جامعه ای ایده آل و جهانی تشکیل دهیم.

    حالا ما بیشتر به ترتیب اضلاع بی فاصله ی توپولوژیهای 2 بعدی و مانویدهای قاطیقوریایی اشباع شده یا مقوی و مرزبندیها/بولکه های نظریه های همدیسی خواهیم پرداخت. و بلکه در این رابطه بتوان بهتر به مقاله ی خواندنی شهید مسعود علیمحمدی هم پرداخت:

    arXiv:hep-th/9305058v1  13 May 1993

    به این مقاله نیز نگاه کنید:

    https://arxiv.org/abs/1706.00557

    ما حتی یحتمل بتوانیم همانطور که قبلاً هم گفته شد، این نوع مسائل را یانگ-بکستری لحاظ کنیم. به این مقالات دیگر که در ذیل مقاله علیمحمدی ارجاع داده شده نیز بنگرید:

    https://arxiv.org/abs/1503.06812

    https://arxiv.org/abs/physics/0603054

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    ٧٤٣٧ / ٨. أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیى [٢] ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا :

    عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام فِی الْقُنْبُرَةِ [٣] وَالْعُصْفُورِ [٤] وَالصَّعْوَةِ [٥] یَقْتُلُهُمُ [٦] الْمُحْرِمُ ، قَالَ : « عَلَیْهِ مُدٌّ مِنْ طَعَامٍ لِکُلِّ وَاحِدٍ ».


    http://lib.eshia.ir/27311/8/527



    گذشته از اینکه حدیث بالا راجع به پرنده ها چه می فرماید، سعی را بر این بگذاریم که گاهی اوقات به پرنده ها و از جمله کبوترها در امامزاده صالح علیه السلام دانه هایی از گندم و ارزن و امثالهم بدهیم مخصوصاً وقتی آنتروپی بالا می رود و دمای هوا پایین می آید و یافتن غذا هم برای پرنده ها سختتر می شود. یحتمل یافتن تعالی از روی تعالی اعداد متعالی برای دنباله ها و سریهای بینهایت بینهایتی هندسه  اراکلف یا کلافهای آنها یا حتی آنتروپی آنها یا حتی قاطیقوریاهای تانسور مادولار آنها یا ...، یک امر اتفاقی ای نباشد آنطور که بنظر برسد ما بتوانیم مثلاً عدد پی را در آسمان هم بیابیم یا اینکه اگر نمی توانیم یحتمل با بالابردن کاردینالیته ها و فرضاً هدهدییا قاطیقوریایی کردن مسئله بلکه بتوانیم چنین کنیم. یعنی اگر از ریزموجهای پس زمینه نمی توانیم دقیقاً به همه ی اعداد متعالی دست یابیم، بلکه باید ریزموجهای پس زمینه را به خودش فرستاد و توابع حاصله را شکل داد و با کاردینالیته ی حاصله بلکه بتوان کاری کرد. البته اگر بتوان از همان اول قاطیقوریاهای خیلی بزرگی یافت که نشان از کاردینالیته های بزرگ دارند، آنگاه یحتمل بتوان به عنوان میدانهایی که چندجمله ایها و انگیزه ها روی آنها کار می کنند همه ی اعداد متعالی را یافت.

    و اما وقتی در قاطیقوریاهای تانسوری مادولار یگانی همدیسی واقعیم یحتمل یافتن اعداد متعالی برای ما خیلی آسان نباشد مخصوصاً اگر ما از سیستمهای آنالوگ به دیجیتالی کار کنیم که همه چیز متناهی بنظر می رسند و فقط در حد است که به بینهایت میل می کنند. و مثلاً اینکه کجا در کلافها و کجا در خود خمینه ها واقعیم یحتمل مثل این می ماند که بپرسیم نسبت بین احساسات و عواطف و عقل در نظریه های روانشناسی از چه نوع اند؟ یا کجا در مدل روانشناسی اقل کمی و کجا در مدل روانشناسی قوی واقعیم؟ و بلکه سوال اینجا از لحاظ تعالی قاطیقوریایی روانشناسی این می تواند باشد که کجا است که ما به معزلات روانی و جامعه شناسی می توانیم کمک کنیم و کجاها در حقیقت داریم ضرر می زنیم؟ همین اعداد متعالی را یحتمل بتوان از خمینه های (هیچین) هایپرکهلری و تویستهای روی کلافها و اینستنتانها میدانهای یانگ-میلیزی و بلکه قاطیقوریاها و لحاظ آنتروپیهای از دست رفتن اطلاعات آنها بدست آورد که کجاها مرزبندی/بولکهای قاطیقوریایی طاغوتی/اسلامی جمهوری/آندلسی است و هر جا چنین بود، کلافهای هیگزی را تشکیل دهیم که آیا خمنیه هایی جهتدار داریم یا جهتناپذیر؟ و لذا هندسه ی اراکلف را درست قاطیقوریایی نمودن که بینهایت بینهایتی تویستهای اعداد متعالی یا متناهی یا جبری را بتوان آنتروپیشان را حتی قاطیقوریایی هم یافت. یحتمل برای یافتن آنتروپیها بتوان هم از کاراکترهای نسبی چرن کروبی و نگاشتهای توانی بلوک-کاتو و بلکه کوهمولوژیها و رگولاتورهای سینتومیک صلبی نیز استفاده کرد. یحتمل بعضی ایراد کنند که این همه نظریه های مختلف را چطور می خواهی در فلسطین اشغالی کاربردی کنی حتی اگر نمی خواهی همزمان حدس آرتین را هم ثابت کنی؟!  بعضی دیگر یحتمل ایراد کنند که وقتی ما داریم با کاردینالیته های بزرگ کار می کنیم، مسائل بیش از حد هدهدی قاطیقوریایی شده و لذا گوشه هایی از اطلاعات در مسائل اسلامی/طاغوتی مرزبندی/بولکه های خود را اشتباهی دفرمه (deforme) می کنند و لذا آرمان قدس و فلسطین اشغالی هم آنیونی در انبوهی از مسائل آندلسی/طاغغوتی/اسلامی چطور قاطیقوریایی باید شده و معزلات روانی اجتماعی نیز برطرف گردد و بلکه همه و همه بر حسب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی  فقهی از مراجع عظام تقلید خود تبعیت کرده و به نمازها و نماز جمعه ها رفته و بلکه از سخنان حکمت آموز ولی فقیه مد ظله العالی نیز بهره مند شوند؟ و الله اعلم. اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یحتمل بعضی اشکال کنند که خوب مگر اکساید گرافین چه چیز خاصی دارد که بفرمایند ساخت آن در ایران فقط دوم است نسبت به آمریکا! بنده داشتم دنبال این موضوع که در اخبار اعلان شد می گشتم که متوجه شدم یک ماده ی فوق سری یحتمل نظامی دیگری است که آن هم در ایران برای اولین بار در جهان ساخته شده است که هیچ کشور دیگری هم آنرا نمی داند چطور می تواند بسازد. البته بعضی یحتمل باز ایراد کنند که داری شوخی می کنی و از این حرفها! ولی واقعیتی است. حالا بنده حقیر نمی خواهم وارد این مسائل شوم و اینجا هم جایش نیست که از این نقاط بحث کنیم ولی از جمله این ماده در درمان سرطان حنجره می تواند خیلی هم کاربرد داشته باشد که همینقدر هم افشا کردنش باعث مشکلات است چرا که اینها اول باید از چندین آزمایشات و تستهای مختلف روی حیوانات بگذرد. و بعد روی انسانها امتحان شود.

    از اینجا بود که بنده متوجه اهمیت مسئله شدم که چطور است که ما یک مرتبه مسئله را اینقدر ساده انگاری کردیم که از 4-تانسور انحنای ریمان یک مرتبه پریدیم به گروه های صفر-یکی 0-1 من خوبم-تو خوبی. یعنی اینکه صد در صد بعضی اشکال خواهند کرد که تو خیلی ساده انگار کرده ای آنجایی که مسئله را وارد هندسه ی اراکلوف بینهایت بینهایتی کرده ای. اقل کم خیلی خوب بود اول از 4-تانسور انحنای ریمانی به 2-تانسور ریچی خلاصه می کردی و بعد تانسور ریچی را در هندسه ی اراکلوف استفاده می کردی. یا لااقل قبل از اینکه هندسه را اراکلوفی کنی، اول از گروه های WZW همدیسی می دیدی می توانی استفاده کنی؟ و بعد آنگاه اراکلوفی می نمودی.

    یحتمل همه ی این ایرادها و اشکالها هم درست است وقتی ما یک خمینه ی لورنتسی داشته باشیم که می خواهیم بطور محلی تانسور انحنای ریمانی آن را بسنجیم و بجایش صفر-یکی من خوبم/ تو خوبی کنیم. بعضی دیگر یحتمل این اشکال را کنند که این احتمال دیگر است که ما در دو کشور است که داریم من خوبم/تو خوبم می کنیم و در عین حال همه اظهار می دارند من خوبم/تو خوبی. و آنگاه در مدل بینهایت بینهایتی هندسه اراکلوف مورد بحث می توان به عدد 111111... دست یافت که از یک دیدگاه خیلی هم ایده آل است. ولی همین دو کشور را می توان یک کشور واحد فرض کرد که آیا جمهوری اسلامی باشد یا جمهوری آندلسی؟ موضوع اینجا این است که مسائل مربوط به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا چطور می شوند؟ یعنی شما می خواهید دینامیک مسائل را بر حسب آیت الکرسی از کشورهای طاغوتی به کشورهای اسلامی منقلب کنید. و لذا چنین نظریه های آشوبی را می پذیرید و نه آنهایی را که از کشورهای اسلامی به کشورهای طاغوتی مایلند منقلب شوند. دلیلش هم روشن است که همه ی عالم و بلکه همه ی ذرات عالم فطرتاً اسلامی است. و لذا هیچ وزیزی به حاکمش نمی آید پیشنهاد کند که تو کشورت را طاغوتی کن و بلکه در همه ی کشورها همه و همه فریاد برمی آورند که ما جمهوری اسلامی می خواهیم و بلکه اساس کل عالم اسلام است که البته این را یقیناً هم میتوان از طرق فقه استدلالی و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز به اثبات رساند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    بنده حقیر متوجه شدم که نظر قبل از نظر قبلی کمی احتیاج به ویرایش دارد. ولی یحتمل خواننده محترمی که کمی زحمت بکشد متوجه منظور این حقیر شود. البته اگر هم ویرایش می شد بهتر می بود. از این بابت عذر خواهی می کنم. و در ضمن این را هم عرض کنم که خیلی اوقات هم فرصت نمی شود که نظرات دوباره خوانده شوند که آیا نیاز به ویرایش دارند یا خیر. از این بابت هم بیشتر معذرت می خواهم. یحتمل یک روزی که فرصت شد همه را ویرایش کرده و بلکه به صورت کتابی درآورده و به بازار ارائه کنم که در دسترس بهتری واقع شود!

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    از دکتر شریعتی یک کتاب کوچکی هست برای کودکان که می خواهد به نوعی خدا را معرفی کند راجع به یک عددی که یک عدد 1 دارد و بی نهایت صفر 0 جلوی آن! بعضی یحتمل ایراد کنند که اینی که تو داری می گویی چنین معنی می دهد که فقط یک نفر است که خوب است و بقیه بد در حد بی نهایت چرا که به یک تعبیر داریم یک عدد 1 و بقیه همه صفر 0 جلوی آن است: 1000000....  مشکلی که هست این است که بینهایت روایات دیگری از بینهایت هم می توان داشت. و اما به هر حال این یک فرصت جدیدی است که ارتباطات جمعی مدرن در اختیار افراد قرار می دهد که همه در خانه های خود نشسته اند و می توانند سخنرانی یک شخص بخصوص را ببینند و بشنوند. البته این هم یک حضور عظیم دیگری می تواند باشد که مثلاً یک نماز جمعه ی عظیمی برگزار شود که همه و همه در آن حضور یابند یا یک کلاس درس اخلاق یا تفسیر یا حکمت متعالیه یا ریاضی فیزیک خیلی پر شور و شوقی هم برگزار شود. در هر صورت، در ارتباطات مدرن و از جمله ارتباطات دیجیتالی نیز یک جریانی از 0 و 1 ها هستند که بین افراد فرستاده می شوند!

    به هر حال، برگردیم به مسئله ی خودمان. بنده داشتم به کلاس نسبیت عام خودم با استادمان اخیراً فکر می کردم که می فرمودند تانسور انحنای ریمان (Riemann curvature tensor) که یحتمل با بالا و پایین کردن اندیسهایش بتوان به R_abcd نشان داد، در واقع به تعبیری دارد اختلاف دو مشاهده گری را که به یک اتفاق واحدی می نگرند را اندازه می گیرد و عددی بدان نسبت می دهد! مثلاً فرض بفرمایید که بنده حقیر روی کره ماه هستم و شما روی کره مریخ اید. و هر دو داریم حرکت فرضاً زمین را حول ماه یا خورشید مشاهده می کنیم. خوب، اتفاقاً اینها خوب نیست اگر می توانستند به یکدیگر بفرمایند که من خوبم، تو هم خوبی؟ یا بفرمایند که من زنده ام، تو هم زنده ای؟! یعنی اینکه فرض را بر این بگذاریم که دیگر مشاهده گر هم حالش خوب خوب است، یحتمل خیلی هم خوب نباشد. یحتمل حالش بد شده باشد و باید برود دکتر. و لذا زمانی که ما برای تنظیم مشاهده گذاشته ایم، بهتر است هر دو حالشان خوب باشد هر چند که یحتمل هم چنین نباشد. برای سلامتی همه ی مریضها یک حمد شفا بخوانید، خدا ان شاء الله همه و همه ی مریضها را شفا دهد. و این مهم است که ما اینجا نمی خواهیم به تعابیری از این دست خیلی وارد شویم که چطور یحتمل کسی در یک برهه ای از زمان مجاهد خیلی خوبی هم در مریخ تشخیص داده شود ولی در کره ماه یک مرتبه حال و هوایش جور دیگری شد و بلکه .... ما اینجا چون نمی خواهیم هم به این بحثها وارد شویم و لذا به چند نقطه به معنای علی غیر ذلک اکتفا می کنیم. فقط این را هم عرض شود که یحتمل کسی یک وقت هم خیلی با بی خدا باشد ولی یک وقت دیگری توبه کند یک مرتبه خیلی هم باخدا شود. ولی منظور از من خوبم تو خوبی در نزد ما اینجا وارد شدن به مسائل فقهی و حکمت متعالیه و حتی نظریه های حمیدی مجیدی نیز نمی باشند. همین قدر که ما وارد یک بحث تانسور انحنای ریمانی صفر-یکی من خوبم-تو خوبی شده ایم و بس.

    و لذا این یک اندازه گیری ساده شده ی تانسور انحنای ریمانی 0-1 صفر-یکی دیگری است که با مشاهده گرهای ما در نظریات نسبیت عام خیلی هم بی ربط نیست که در هر لحظه پرسیده هم شود که من خوبم-تو خوبی؟! و حالا اگر همه خوبند، ولی یک مشاهده گری هم باید داشته باشیم که باید سر جایش نشسته باشد که به مشاهدات خود بپردازد و رصد کند ولی فرضاً در غیبت است. اینجا تکلیف چیست؟ اینجا مثلاً فرض بفرمایید که ما مدلمان را برای منطقی کردن مسئله من خوبم تو خوبی بینهایت بنیهایتی اراکلفی عوض کرده ایم و بجای صفر برای من یا تو خوب نیستم و یک برای من یا تو خوبیم، بر عکسش می کنیم و می گوییم صفر برای من یا تو خوبیم، و یک برای من یا تو خوب نیستیم. و اما یک مشاهده گری را فرض بفرمایید که اجازه دهیم که آیا در غیبت باشد یا نباشد، فرقی نکند و او همیشه یک است! خوب داستان چطور می شود؟ همه خوبند و لذا همه صفرند. و آن یکی هم که همیشه یک است. و لذا می شود یک عدد یک و بی نهایت صفر جلوی آن: 10000....

    البته اینجا نباید مدل خودمان را با مدل ساده تری که دکتر شریعتی به منظور دیگری استفاده فرمودند اشتباه بگیریم. ولی باز بعضی یحتمل ایراد کنند که این مدل تو خیلی ساده است. و مثلاً به همین من خوبم تو خوبی قناعت کرده است و این در صورتی است که مثلاً کارل راجرز 19 قضیه یا گزاره را برای تشخیص حال افراد می فرماید. و حالا یحتمل هر کدام از این گزاره ها یا حداقل بعضی از آنها هم میدانهایی را تعریف می کنند که نه تنها ما روی یک رقمی از بینهایت می توانیم یک طیفی بسازیم و بلکه اینجا یحتمل یک میدان کوانتمی ای اصلا به عنوان یک کلاف روی این نقطه از 0-1 یک مربته باز شود. و لذا نباید در اینجور مسائل جانبی که آیا حاشیه ای است آیا متن است خیلی هم کلافه شد. اینجا باید همه چیز را درست مشاهده کرد و تصمیم گرفت که مسئله از لحاظ همه ی گزاره ها و میدانها چیست و در چه میدانی است که واقع شده ایم و بعد وارد یافتن جوابهایی که در ارقام عدد بینهایت هندسه ی اراکلفی مان واقع می شوند و کلافهای روی آنها شد.

    مثلاً یحتمل بجای اینکه ما گروه و بلکه میدان صفر و یکی Z/2Z را در نظر می گیریم بجایش بخواهیم میدانهای بزرگتری مثل Z/nZ را در نظر آوریم. و بعد چندجمله ای هایی را روی اینها حساب کنیم و آنگاه آنتروپی ای نیز بدان نسبت داده و حدسهای ویل را در موردش بررسی کنیم و انگاه وقتی میدانهای متناهیمان به سمت بینهایت میل کنند و آنرا در میدان اعداد مختلط بنشانیم، ببینیم مسئله چه ربطی به حدس ریمان پیدا می کند؟ یا مسائل از لحاظ مکانیک آماری و هندسه ناجابجای نظریه میدانهای کوانتمی و انگیزه ها یا حتی منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و بلکه حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چطور ربط پیدا می کنند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    اَلسَّلاَمُ عَلَى أَئِمَّةِ اَلْهُدَى وَ مَصَابِیحِ اَلدُّجَى وَ أَعْلاَمِ اَلتُّقَى وَ ذَوِی اَلنُّهَى وَ أُولِی اَلْحِجَى وَ کَهْفِ اَلْوَرَى وَ وَرَثَةِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ اَلْمَثَلِ اَلْأَعْلَى وَ اَلدَّعْوَةِ اَلْحُسْنَى وَ حُجَجِ اَللَّهِ عَلَى أَهْلِ اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ اَلْأُولَى وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اَللَّهِ وَ مَسَاکِنِ بَرَکَةِ اَللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِکْمَةِ اَللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اَللَّهِ وَ حَمَلَةِ کِتَابِ اَللَّهِ وَ أَوْصِیَاءِ نَبِیِّ اَللَّهِ وَ ذُرِّیَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلدُّعَاةِ إِلَى اَللَّهِ وَ اَلْأَدِلاَّءِ عَلَى مَرْضَاةِ اَللَّهِ وَ اَلْمُسْتَقِرِّینَ [وَ اَلْمُسْتَوْفِرِینَ] فِی أَمْرِ اَللَّهِ وَ اَلتَّامِّینَ فِی مَحَبَّةِ اَللَّهِ وَ اَلْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اَللَّهِ وَ اَلْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اَللَّهِ وَ نَهْیِهِ وَ عِبَادِهِ اَلْمُکْرَمِینَ اَلَّذِینَ لاٰ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

    فرازی از زیارت جامعه ی کبیره


    حِلْیَةِ الْأَوْلِیَاءِ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ‌ کُنْتُ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَإِذَا عَصَافِیرُ یَطِرْنَ حَوْلَهُ وَ یَصْرُخْنَ فَقَالَ یَا أَبَا حَمْزَةَ هَلْ تَدْرِی مَا تَقُولُ هَذِهِ الْعَصَافِیرُ فَقُلْتُ لَا قَالَ فَإِنَّهَا تُقَدِّسُ رَبَّهَا عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَسْأَلُهُ قُوتَ یَوْمِهَا وَ فِی رِوَایَةِ أَصْحَابِنَا ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا حَمْزَةَ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً

    المناقب لابن شهر آشوب، جلد 4، ص 132

    http://lib.eshia.ir/86595/4/132


    وفی الحلیة للحافظ أبی نعیم: قال أبو حمزة الثمالی: کنت عند علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام إذا عصافیر یطرن حوله ویصرخن فقال: یا أبا حمزة هل تدری ما تقول هذه العصافیر؟ قلت: لا، قال: إنها تقدس ربها جل وعلا وتسأله قوت یومها.

    بحار الانوار

    http://lib.eshia.ir/71860/61/306


    مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْحَلَبِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‌ لَمَّا أُتِیَ بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَى یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ مَنْ تَبِعَهُمْ جَعَلُوهُمْ فِی بَیْتٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّمَا جَعَلَنَا فِی هَذَا الْبَیْتِ لِیَقَعَ عَلَیْنَا فَقَالَ مُوَاظِبُ الْحَرَسِ انْظُرُوا إِلَى هَؤُلَاءِ یَخَافُونَ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِمُ‌ الْبَیْتُ وَ إِنَّمَا یُخْرَجُونَ غَداً فَیُقْتَلُونَ فَأَخْبَرَهُ ع قَوْمُهُ بِمَقَالِهِ وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُ بَشَّرَهُمْ بِإِطْلَاقِهِمْ غَداً

    المناقب لابن شهر آشوب، جلد 4، ص 145

    http://lib.eshia.ir/86595/4/145


    می فرمایند که می توان آنتروپی را با گمگشتگی اطلاعات مربوط کرد:

    https://arxiv.org/pdf/1712.08703.pdf

    این مقالات را هم خوب است مطالعه کنیم:

    https://arxiv.org/pdf/1507.07436.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1512.00089.pdf


    یک آشوبهایی واقع شده اند که از آن قبیلند 18 تیر، فتنه ی 88 و همین اختلالاتی که اخیرا رخ دادند. اینها را ما می بینیم که مخصوصاً آمریکا هم پشتیبانی می کند همانطور که از کودتای 28 مرداد 1332 و از باب و بهاییت هم مستقیماً حمایت کرد و می کند. خوب، اینجا مسئله ی حاکم و وزیر به چه معنا است؟ این را باید حقیقت در مسائل تفاسیر و احادیث مربوط به رسالت و ائمه و امامت جستچو کرد. یعنی چطور می شود هم مذاکره داشت و هم از آشوبها جلوگیری کرد و هم اجازه داد دانشجویان در دانشگاه های غرب و شرق جذب شده و تحصیل علم و صنعت و تکنولوژی کنند؟ خوب، این چه ربطی دارد به حکمت متعالیه ی نظریه های جمیدی مجیدی فقهی؟

    مسئله ی رسالت و وزارت در قرآن و حدیث اینطور آمده است که هارون وزیر حضرت موسی علیه السلام بود همانطور که نسبت حضرت علی ابن ابیطالب امیرالمونین به حضرت محمد صل الله علیه و آله و سلم نیز بمنزلت هارون نسبت به موسی است الا اینکه حضرت رسول خاتم الانبیاء تشریف دارند. و ما باید توجه داشته باشیم هم که مسئله ی امامت تا 12 نسل در ائمه ی اطهار از پدر به فرزند می رسد تا اینکه امام زمان عجل الله فرجه الشریف به غیبت صغرا و کبری می روند.

    بنده داشتم از ویلیام جیمز با کسی در مسجد می گفتم، و ایشان از ویلیام جیمز دیگری در امور ارتباطات فرموند و بعد تصحیحش کردند و فرمودند که ویلیام راجرز است و نه ویلیام جیمز! یحتمل ویلیام راجرز هم نباشد و بلکه کارل راجرز منظور ایشان بوده است. به هر حال، ویکی پدیا در مورد او صفحه ای دارد که در آن اصول و قضایایی را برای نظریه اش تدوین کرده است. اتفاقاً این نظریه های خیلی هم می توانند مفید واقع شوند آنطور که تراپیهای شخص-محور و تعلیم و تربیتهای شاگرد-محوری را فورمولیزه کردن همانا و وارد جهاد اکبر نفس شدن همانا. فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. و اما اینجا همچون بعضی دیگر از بیوگرافیهای دانشمندان غربی می فرماید کارل راجرز منکر خدا هم شد. مسئله اینجا است که در این نظریه ها ما تا حدود روانشناسی پیش می رویم ولی تا حکمت متعالیه دیگر ادامه نمی دهد و جا می ماند. چه رسد به اینکه ما بخواهیم از فقه نیز سخنی به میان آوریم.

    خوب، حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا چه دارد بگوید؟ حرف سر این است که ما قبلاً می گفتیم که در کتاب آخر می گوید که نشانه ی بلوغ این است که شخص در ارتباطات با والدینش و افراد بالغ دیگر بتواند این ارتباط بالغ-بالغ را برقرار کند که هم من خوبم و هم تو خوبی. خوب، حالا فرض بفرمایید که این والدین از امام امت است یا نایب او ولی فقیه مد ظله العالی است. حالا توجه کنید که فرزندی تربیت کردن که او خود امام امت بعدی شود چه احکامی دارد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. یقیناً کتاب و سنت که می خواهد و علاوه بر آن حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم می خواهد و امروزه صنعت و تکنولوژی هم بدان اضافه شده اند.

    در همین مسئله وضعیت آخر، شما در نظر بگیرید که وقتی با بالغ دیگری سر و کار دارید، وضعیت می تواند چند جور شود؟ من یا تو خوب هستیم را 1 قرار دهید و من یا تو خوب نیستیم را 0 قرار دهید. اینجا آیا در این ارتباطات یک جدول منطقی شما بدست نمی آورید که یا 11 دارید یا 01 یا 10 یا 00؟ خوب، حالا شما فرض بفرمایید که ما یک ارتباط پدر و فرزندی داریم که خود آنها می فرمایند که رابطه مان 11 است ولی بقیه همه می فرمایند که ارتباطتان 10 است یعنی پسر ناخلفی هستی و به آن درجه از بلوغ هیچ وقت نتوانسته ای برسی. این را می توانید با یک دنباله ی بی نهایتی نشان دهید که فرضاً می فرماید 110000.... یعنی دو تا یک داریم و بقیه الی بینهایت صفر است. خوب، اینجا ما یک دستگاه شمارش دو دویی داریم همانطور که مثلاً دستگاه شمارش ما ده دهی است. و اما اگر دستگاه شمارش ما بی نهایت بینهایتی بود چه می شود؟! یعنی در آن واحد وقتی می خواهد محاسبه کند، بی نهایت محاسبه دارد مثل هندسه ی آراکلف و بی نهایت بی نهایتی یوری مانین و مارکولی.

    بعضی یحتمل اشکال کنند که مگر می شود؟ یعنی مگر می شود که در محاسبات کسی بخواهد در آن واحد ارقامش را بجای 2 و 3 و امثالهم بلکه بینهایت رقم را هر دفعه محاسبه کند؟ این از این لحاظ می شود که امام زمان عجل الله فرجه الشریف در آن واحد هم شهدا را در نظر می گیرند و هم حال و هوای همه ی افراد را و بالاتر از همه و همه حضرت حق را آنطور که در حکمت متعالیه مستحضرید چنین است.

    خوب، حالا اگر وزیری این میان پیدا شد که نه لا اله الا الله بلد است و نه اللهم صل علی محمد و آل محمد می داند چیست و اما روانشناسی اش فول فول است، تکلیف اینجا چه می شود؟ البته می شود همانطور که کارل راجرز را کسی زورش نمی کند که حتی به مسیحیت وارد شود اگر اظهار به بیخدایی هم کند. حکمت متعالیه را تا حدود روانشناسی کلینیکی و رواندرمانی بالا آمده است و بس. همینطور ما این مسئله را داریم که می بینیم عبد السلام و پتی نیز در مدل سلام-پتی یک نظریه ای از نظریات وحدت را در فیزیک ذرات ارائه می دهند و از دیدگاه نظریات ریاضیی فیزیکی بحثهای خوبی دارند. و اما آیا همین ریاضی فیزیکدانهای هندی و مسلمان و مسیحی و یهودی و حتی کمونیست که دانشندان بسیار حاذقی هم هستند و خیلی خوب هم می توانند با هم کار کنند، تا چه حدودی در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می توانند پیشرفت کنند؟

    یعنی وقتی اسلام نیاوردی و امت واحدی را تشکیل ندادی و رسالت و امامت را هم منکر شدی، خوب وضعیت یافتن آنتروپیها هم فرق می کنند و مسائل آشوبها و فیزیک آماری هم فرق می کنند. یعنی این مسئله خیلی فرق می کند که آیا شما دارید نظریه ی آنتروپی من خوبم تو خوبی روانشناسی جامعه شناسی را فرضاً از راه های هندسه ی آراکلف و هندسه ی ناجابجایی بررسی کنی که دنباله ها و سریهای بینهایتی داریم که می خواهیم گمگشته گیهای اطلاعاتی مسائل را تحقیق یا بازیابی کنیم؛ یا خیر داریم فرضاً داریم در مسائل آماری و احتمالاتی حرکت براونی شیر یا خط رفتن را در بینهایت دفعه است که داریم بررسی می کنیم؟! ساختار مسئله یحتمل یکی باشد، ولی با شیر یا خط رفتن و تاس انداختن نمی توان به من خوبم تو خوبی فقهی کنار حوض کوثر نزد حضرت رسول و ائمه ی اطهار رسید و وصل شد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    و اما یحتمل اشکال کنند که تکنولوژی و صنعت و علوم طبیعی و منطق و ریاضی فیزیک و فلسفه و انرژی هسته ای و قاطیقوریای تانسوری مادولاری را هم الکی نمی شود کنار گذاشت. بله، و لذا عرض شد که باید هم به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز پرداخت.

    عن حذیفة، قال: قال رسـول الله (صلى الله علیه وآله وسلم):

    " المهدیّ رجل من وُلدی، لونه لون عربی[1]، وجسمه جسم إسرائیلی[2]، على خدّه الأیمن خال، کأنّه کوکب دُرّیّ، یملأ الأرض عدلا کما ملئت جوراً، یرضى فی خلافته أهل الأرض وأهل السماء والطیر فی الجـوّ[3] "[4].

    http://lib.eshia.ir/70316/1/61

    عن عبـد الله بن العبّـاس، قال: قال رسـول الله (صلى الله علیه وآله وسلم):

    " لن تهلک أُمّـة أنا فی أوّلها، وعیـسـى بن مریم فی آخرها، والمهدیّ فی وسطها "

    الاربعون حدیثاً فی المهدی، احمد الحافظ ابونعیم الاصفهانی، ص 102

    http://lib.eshia.ir/70316/1/102

    اللهم کن لولیک حجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعظ ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    مسئله ی ما مسئله ی پیروزی مستضعفین جهان بر مستکبرین و استکبار و پیروزی اسلام و پیروزی امام زمان عجل الله فرجه الشریف و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. بنده حقیر بروم نماز! الصلاة الصلاة الصلاة! علیکم بالصلاة.

    یحتمل بعضیها اشکال کنند که تو چرا از فلسفه های هندوییسم هم می گویی و بعد از جرثومه ی فساد و بلکه جرثومه های فساد هم می گویی و از روانشناسی و جامعه شناسی و علم هم می خواهی عرض کنی و بعد هم از اسلام و پیغمبر و امیرالمومنین و ائمه ی اطهار هم می گویی. و اما آیا تو اصلا می توانی همان خانواده ی خودت را هم به اسلام و حتی نماز درست دعوت کنی؟ مسئله همینجا است که تو اول باید جهاد اکبر کنی تا بتوانی بعد مدافع حرم شوی و الا همان هندوییسم هم قبول ندارد که تو بنشین یوگا کن و یک مرتبه می شوی خدا! همان جرثومه های فسادی که می روند به کفر همه ی عالم هم می چسبند که تظاهر به علم و عالم بودن کنند هم قبول ندارند که بدون اخلاق می شود کاری کرد. حتی بنده یادم هست که یک گوروی هندویی می فرمود که مهاتما گاندی هم در کارش کم آورد و فقط با صلح طلبی و اعتراضات مدنی نمی شود به همه جا رسید. همان طرفداران بمب هسته ای و بلکه انرژیهای بالای هسته ای هم می دانند که در چه مخمصه ای گیر کرده اند  اگر اخلاق و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار را کنار بگذارند.

    و لذا بسی تدبیر لازم است برای اینکه تبلیغ کنیم که آقایان خانمها کوچک و بزرگ و همه و همه اسلام بیاورید و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازید. ما می بینیم که شیخ صدوق من لا یحضره الفقیه را از روایات رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اطهار علیهم السلام نوشتند و بعد الاستبصار را در امو فقهی شیخ طوسی مدون کرده اند و تهدیب را و الکافی شریف را در احادیث داریم. و اما رسالات مراجع عالیقدر تقلید در طول ایام به نوعی از منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی است که استخراج شده است. و همینطور است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را داریم.

    اینجا مسئله این است که سخت افزاری را که در روانپزشکی در اختیار داریم مربوط است به زیست شناسیِ مغز و اعصاب که در عین حال می تواند بسیار هم این سخت افزار شکننده باشد و مراقبت می خواهد و لذا حجابی است بین فرد و این سخت افزار او. و معانی پرداختن به روانشناسی و حکمت متعالیه اینجا این نیست که ما نباید به نسخه ها و مشکلات سخت افزاری بپردازیم و این فقط مخصوص روانپزشکی و روانپزشکان است. بالاخره به پزشک مراجعه کن، یک آزمایش خون بده، و فرضاً یک آسپیرین یک قرص سرماخوردگی که اگر باید بخوری، خوب میل کن! و به بهترین پزشکان حازق هم مراجعه کن. و اما من لا یحضره الطبیب و من لا یحضره الفقیه هم یاد بگیر. همانطور که ولی فقیه مد ظله العالی هم همه و همه می دانند که چه مقام فقاهتی ای است. بقول استاد آنالیز ما که وقتی کلاس کوچک و کوچکتر شد فرمودند خوب حالا یحتمل بتوانیم کتاب تعیین کنیم و لذا یحتمل حالا بهتر بتوانیم به مقالات قاطیقوریای تانسوری مادولار و بلکه معادلات یانگ-بکستر و مثلاً

    https://arxiv.org/abs/1710.06784

    https://arxiv.org/abs/1409.0554

    https://arxiv.org/abs/hep-th/0112117

    https://arxiv.org/abs/hep-th/0510132

    بپردازیم.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    بعضی یحتمل اشکال می کنند که هیچ احاطه شده بوسیله ی کنده های نیمسوزی از آن دنیا برنگشته است که بفرماید آنجا چه خبر بوده است؟! و اما گاهی اتفاق می افتد که وقتی حتی به چهره های افراد می نگریم، گویای حال درونی آنها است. بنده داشتم دوباره سعی می کردم که به مقاله ی سایت فلسفی افلاطون دانشگاه استانفورد راجع به فلسفه ی روانپزشکی بنگرم. اجمالاً می فرماید که دو دیدگاه وجود دارد برای مدل پزشکی روانشناسی. یک دیدگاه، دیدگاه اقل کمی است و دیدگاه دیگر دیدگاه قوی است. در دیدگاه اقل کمی، می فرماید که این مدل کاری ندارد که مسئله ی روانیپریشی چطور در ساختار فیزیکی بدن ایجاد شده است. در صورتی که در مدل قوی بدنبال یافتن جواب یا نسخه ای برای روانپریشی از حدسیات مسبب اختلالات نوروبیولوژیکی یا عصبی-زیست شناسی (neurobiology) است.

    این تفکیک از آنجا مهم است که روانشناسی می تواند در مدل اقل کمی واقع شود آنجایی که مسائل با مشاوره و تحلیلهای روانشناسانه حل شدنی است. و اما وقتی کار به مدل قوی کشید طوری که اعصاب و روان به هم ریخت و احتیاج به درمان از طرق داروها و دیگر متدهای روانی است، روانپزشک  معالج یحتمل احتیاج به بیمارستان روانی را نیز جایز بداند. و انیجا فرقی نمی کند که ما از اهل قبله ایم یا نیستیم! وقتی مشکل روانی حاد شد، باید هم درمانش کرد.

    و اما مسئله از لحاظ حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چیست؟ موضوع این است که در حکمت متعالیه مسائل روان شناسانه را از راه های فلسفی است که سعی دارد حل و فصل کند. و اما موضوع این است که چنین حکیمی وقتی مسائل فقهی را خود رعایت نکرد، معنی اش این نیتس که از روانپریشیها مصون خواهد بود! مثلاً معنی اش این نیست که ما در جامعه ای ممکن است زندگی کنیم که وقتی خود روانپزشک پیر شد کارش به خانه ی سالمندان نکشد یا آلزایمر نگیرد.

    در این رابطه بنده یک مثال کوچکی بزنم.

    1. فرض بفرمایید که شما در تلویزیون از زبان وزیر معدن دقیقاً مطمئن نیستید که چه چیزی را راجع به روانشناسی معدن شنیده اید. خوب، حالا می توانید به ضبط برنامه مراجعه کنید (اگر بدان دسترسی داشته باشید و آنرا بشنوید.) و یحتمل صدای تلویزیون کم بوده است و درست نشنیده اید. یا خدای ناکرده گوش طرف سنگین شده و درست نمی شنود. یا دقیقاً مسئله چیست؟ نمی دانید.

    2. یا فرض بفرمایید که می روید سر کلاس و می بینید که بجای اینکه کلاس شروع شود، کلاس تمام شده است. و به همه می فرمایید که مثل اینکه امروز از آن روزهای سال است که ساعتها را یک ساعت جلو و عقب می کنند. بگذارید ببینم در این صورت مسئله ی ما باید ساعتهای را جلو کشیده باشند یا عقب کشیده اند؟! این را به عنوان مسئله ای برای خوانندگان باقی می گذاریم.

    3. یا فرض بفرمایید که ظهر رفته اید مسجد و از نمازگزاری که در کنار شما است می پرسید امروز دوشنبه است؟ و حال آنکه مثلاً  سه شنبه است. برادر شما به شما چیزی نمی گوید. دوباره می پرسید که ذکر امروز یا قاضی الحاجات است؟ و برادر ایمانی شما فقط سرش را تکان می دهد یا چیزی نمی گوید. عصری می روید مسجد و نمازگزار دیگری که کنار شما است می فرماید که امروز دو شنبه است؟ و بعد شما هم می فرمایید که بله امروز دوشنبه است. و بعد می بینید که دارند کتاب برای دعای کمیل را پخش می کنند و نه اینکه مثلاً قرآنها را پخش کنند. حالا فرض بفرمایید که قرار مهمی هم روز سه شنبه داشته اید که باید انجام می دادید و بر حسب گفته ی خود و برادر ایمانیتان سر آن قرار نمی رفتید!

    یک چیزی در همه ی این مثالها نهفته است و آن اینکه باید به قراردادهای اجتماعی از این قبیل که امروز چه روزی است یا اینکه ساعتها چطور تغییر می کنند اهمیت هم داد. حتی اگر خیلی هم انسان اجتماعی کسی نباشد، باز هم این قراردادها مهم اند و می توانند حائز اهمیت باشند. حالا فرض بفرمایید که مثلاً شما با مسئله ای از این قبیل که ذکر شد طرفید. یحتمل بفرمایید که اینها خیلی مهم نباشند. و اما گاهی اوقات مسائل بین المللی می توانند حادتر باشند از این نوع که مثلاً باید نماز را اول وقت خواند و کمی کسی آنرا به تاخیر انداخته است.  مثلاً اگر ان شاء الله این نماز را ولی عصر است که امامت می فرمایند و ماموم هم همین یک نماز است که فرصت دارد با آن حضرت به نماز ایستد، یحتمل این کار مهمی است و باید بسی در کارش دقت کند. و لذا مسائل روانشناسی و جامعه شناسی و حکمت متعالیه و حتی نظریه های ریاضی فیزیکی حمیدی مجیدی فقهی می توانند گاهی خیلی با هم اشتراک پیدا کنند. مثلاً کلاسه کردن قاطیقوریای تانسورهای مادولار با میدانهای کوانتمی توپولوژیکی  و بخصوص اضلاع فاصله دار و بی فاصله ی آنها برای کسی یحتمل مهم نباشند. و اما اینکه این مسئله را امروز حل کنیم یا یک سال دیگر برای بعضی یحتمل از اهمیت زیادی برخوردار باشد آنطور که کاردینالیته ای که از مسائل مربوط به نسبیت عام حاصل می شود چطور با مسئله ی ما در آنالیز استاندارد یا غیر استاندارد است که ناشی می شوند....  العِلمُ سُلطانٌ ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیهِ. امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و هر که آن را از دست بدهد بر او یورش برند.  (http://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1158&npt=8) و اما دستیابی به علم می تواند از مشکلاتی شود که سلامت روح و روان و بلکه اجتماع و جهان را نیز به خطر اندازد و حال آنکه یاری گرفتن از دین و فقه می تواند بسی کمک راه شود.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِع الحق


    أولها أن أحق الناس‌ بالإمامة أقواهم علیها و أعلمهم‌ بحکم الله فیها و هذا لا ینافی مذهب أصحابنا البغدادیین فی صحة إمامة المفضول لأنه ما قال إن إمامة غیر الأقوى فاسدة و لکنه قال إن الأقوى أحق و أصحابنا لا ینکرون أنه ع أحق ممن تقدمه بالإمامة مع قولهم بصحة إمامة المتقدمین لأنه لا منافاة بین کونه أحق و بین صحة إمامة غیره.  

    فإن قلت أی فرق بین أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه قلت أقواهم أحسنهم سیاسة و أعلمهم بأمر الله أکثرهم علما و إجراء للتدبیر بمقتضى العلم و بین الأمرین فرق واضح فقد یکون سائسا حاذقا و لا یکون عالمابالفقه‌و قد یکون سائسا فقیها و لا یجری التدبیر على مقتضى علمه و فقهه (1) -.

    و ثانیها أن الإمامة لا یشترط فی صحة انعقادها أن یحضرها الناس کافة لأنه لو کان ذلک مشترطا لأدى إلى ألا تنعقد إمامة أبدا لتعذر اجتماع المسلمین من أطراف الأرض و لکنها تنعقد بعقد العلماء و أهل الحل و العقد الحاضرین ثم لا یجوز بعد عقدها لحاضریها أن یرجعوا من غیر سبب یقتضی رجوعهم و لا یجوز لمن غاب عنها أن یختار غیر من عقد له بل یکون محجوجا بعقد الحاضرین مکلفا طاعة الإمامة المعقود له و على هذا جرت الحال فی خلافة أبی بکر و عمر و عثمان و انعقد إجماع المسلمین علیه و هذا الکلام تصریح بصحة مذهب أصحابنا فی أن الاختیار طریق إلى الإمامة و مبطل لما تقوله الإمامیة من دعوى النص علیه و من قولهم لا طریق إلى الإمامة سوى النص أو المعجز (2) - .


    شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 9، ص 328

    http://lib.eshia.ir/15335/9/328


    وَ قَالَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکَ لَمَّا هَزَمَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یَوْمَ الْجَمَلِ قَالَ لَا تُتْبِعُوا مُدْبِراً وَ لَا تُجِیزُوا عَلَى جَرِیحٍ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ صِفِّینَ قَتَلَ الْمُدْبِرَ وَ أَجَازَ عَلَى الْجَرِیحِ هَذِهِ سِیرَتَانِ مُخْتَلِفَتَانِ فَقَالَ إِنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ قَتَلَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ وَ إِنَّ مُعَاوِیَةَ کَانَ قَائِماً بِعَیْنِهِ وَ هُوَ قَائِدُهُمْ‌


    أَبُو بَکْرٍ الْحَضْرَمِیُّ قَالَ الصَّادِقُ ع‌ لَسِیرَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی أَهْلِ الْبَصْرَةِ کَانَتْ خَیْراً لِشِیعَتِهِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ لِلْقَوْمِ دَوْلَةً فَلَوْ سَبَاهُمْ سُبِیَتْ شِیعَتُهُ‌

    . و قال بعض النواصب لصاحب الطاق کان علی یسلم على الشیخین بإمرة المؤمنین أ فصدق أم کذب قال أخبرنی أنت عن الملکین الذین دخلا على داود فقال أحدهما إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ کذب أم صدق فانقطع الناصبی و سأل سلیمان بن حریز یا هشام بن الحکم أخبرنی عن قول علی لأبی بکر یا خلیفة رسول الله أ کان صادقا أم کاذبا فقال هشام و ما الدلیل على أنه قال ثم قال و إن کان قاله فهو کقول إبراهیم‌ إِنِّی سَقِیمٌ‌ و کقوله‌ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ‌ و کقول یوسف‌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ‌. و قال أبو عبیدة المعتزلی لهشام بن الحکم الدلیل على صحة معتقدنا و بطلان معتقدکم کثرتنا و قلتکم مع کثرة أولاد علی و ادعائهم فقال هشام لست إیانا أردت بهذا القول إنما أردت الطعن على نوح حیث لبث فی قومه‌ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً یدعوهم إلى النجاة لیلا و نهارا و ما آمن معه إلا قلیلا

    وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ‌ سِرْتُ فِی أَهْلِ الْبَصْرَةِ بِسِیرَةِ رَسُولِ اللَّهِ فِی أَهْلِ مَکَّةَ

    . وَ قِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ مِیثَمٍ لِمَ صَلَّى عَلِیٌّ خَلْفَ الْقَوْمِ قَالَ جَعَلَهُمُ بِمَنْزِلَةِ السَّوَارِی‌ قِیلَ فَلِمَ ضَرَبَ الْوَلِیدَ بْنَ عُقْبَةَ بَیْنَ یَدَیْ عُثْمَانَ قَالَ لِأَنَّ الْحَدَّ لَهُ وَ إِلَیْهِ فَإِذَا أَمْکَنَهُ إِقَامَتُهُ أَقَامَهُ بِکُلِّ حِیلَةٍ قِیلَ فَلِمَ أَشَارَ عَلَى أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ قَالَ طَلَبَا مِنْهُ أَنْ یُحْیِیَ أَحْکَامَ اللَّهِ وَ أَنْ یَکُونَ دِینُهُ الْقَیِّمَ کَمَا أَشَارَ یُوسُفُ عَلَى مَلِکِ مِصْرَ نَظَراً مِنْهُ لِلْخَلْقِ وَ لِأَنَّ الْأَرْضَ وَ الْحُکْمَ فِیهَا إِلَیْهِ فَإِذَا أَمْکَنَهُ أَنْ یُظْهِرَ مَصَالِحَ الْخَلْقِ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ یُمْکِنْهُ ذَلِکَ بِنَفْسِهِ تَوَصَّلَ إِلَیْهِ عَلَى یَدَیْ مَنْ یُمْکِنُهُ طَلَباً مِنْهُ الْإِحْیَاءَ لِأَمْرِ اللَّهِ قِیلَ لِمَ قَعَدَ فِی الشُّورَى قَالَ اقْتِدَاراً مِنْهُ عَلَى الْحُجَّةِ وَ عِلْماً بِأَنَّهُمْ إِنْ نَاظَرُوهُ وَ أَنْصَفُوهُ کَانَ هُوَ الْغَالِبَ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دَعْوَى فَدُعِیَ إِلَى أَنْ یُنَاظِرَ عَلَیْهِ فَإِنْ ثَبَتَتْ لَهُ الْحُجَّةُ أَعْطَتْهُ فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ بَطَلَ حَقُّهُ وَ أَدْخَلَ بِذَلِکَ الشُّبْهَةَ عَلَى الْخَلْقِ-

    و

    قَدْ قَالَ ع یَوْمَئِذٍ الْیَوْمَ أُدْخِلْتُ فِی بَابٍ إِذَا أُنْصِفْتُ فِیهِ وَصَلْتُ إِلَى حَقِّی‌

    یعنی أن الأول استبد بها یوم السقیفة و لم یشاوره.

    قیل فلم زوج عمر ابنته قال لإظهاره الشهادتین و إقراره بفضل رسول الله و إرادته استصلاحه و کفه عنه و قد عرض نبی الله لوط بناته على قومه و هم کفار لیردهم عن ضلالتهم فقال‌ هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ‌ و وجدنا آسیة بنت مزاحم تحت فرعون. و سئل الشیخ المفید لم أخذ عطاهم و صلى خلفهم و نکح سبیهم و حکم فی مجالسهم فقال أما أخذه العطاء فأخذ بعض حقه و أما الصلاة خلفهم فهو الإمام من تقدم بین یدیه فصلاته فاسدة على أن کلا مؤد حقه و أما نکاحه من سبیهم فمن طریق الممانعة إن الشیعة روته أن الحنفیة زوجها أمیرَ المؤمنین محمدُ بنُ مسلم الحنفیُّ و استدلوا على ذلک بأن عمر بن الخطاب لما رد من کان أبو بکر سباه لم یرد الحنفیة فلو کانت من السبی لردها و من طریق المتابعة أنه لو نکح من سبیهم لم یکن لکم ما أردتم لأن الذین سباهم أبو بکر کانوا عندکم قادحین فی نبوة رسول الله کفارا فنکاحهم حلال لکل أحد و لو کان الذین سباهم یزید و زیاد و إنما کان یسوغ لکم ما ذکرتموه إذا کان الذین سباهم قادحین فی إمامته ثم نکح أمیر المؤمنین و أما حکمه فی مجالسهم فإنه لو قدر أن لا یدعهم یحکمون حکما لفعل إذ الحکم إلیه و له دونهم.

    وَ فِی کِتَابِ الْکَرِّ وَ الْفَرِّ قَالُوا- وَجَدْنَا عَلِیّاً یَأْخُذُ عَطَاءَ الْأَوَّلِ وَ لَا یَأْخُذُ عَطَاءَ ظَالِمٍ إِلَّا ظَالِمٌ قُلْنَا فَقَدْ وَجَدْنَا دَانِیَالَ یَأْخُذُ عَطَاءَ بُخْتَ‌نَصَّرَ وَ قَالُوا قَدْ صَحَّ أَنَّ عَلِیّاً لَمْ یُبَایِعْ ثُمَّ بَایَعَ فَفِی أَیِّهِمَا أَصَابَ أَخْطَأَ فِی الْأُخْرَى قُلْنَا وَ قَدْ صَحَّ أَنَّ النَّبِیَّ لَمْ یَدْعُ فِی حَالٍ‌ وَ دَعَا فِی حَالٍ وَ لَمْ یُقَاتِلْ ثُمَّ قَاتَلَ وَ قَالَ رَجُلٌ لِلْمُرْتَضَى أَیُّ خَلِیفَةٍ قَاتَلَ وَ لَمْ یَسْبُ وَ لَمْ یَغْنَمْ فَقَالَ ارْتَدَّ عُلَاثَةُ فِی أَیَّامِ أَبِی بَکْرٍ فَقَتَلُوهُ وَ لَمْ یَعْرِضْ أَبُو بَکْرٍ لِمَالِهِ وَ رُوِیَ مِثْلُ ذَلِکَ فِی مَرْتَدٍ قُتِلَ فِی أَیَّامِ عُمَرَ فَلَمْ یَعْرِضْ لِمَالِهِ وَ قَتَلَ عَلِیٌّ مِسْوَرَةَ الْعِجْلِیَّ وَ لَمْ یَعْرِضْ لِمَالِهِ فَالْقَتْلُ لَیْسَ بِأَمَارَةٍ عَلَى تَنَاوُلِ الْمَالِ.

    وَ قَالَ رَجُلٌ لِشَرِیکٍ‌ أَ لَیْسَ قَوْلُ عَلِیٍّ لِابْنِهِ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْجَمَلِ یَا بُنَیَّ یَوَدُّ أَبُوکَ أَنَّهُ مَاتَ قَبْلَ هَذَا الْیَوْمِ بِثَلَاثِینَ سَنَةً یَدُلُّ عَلَى أَنَّ فِی الْأَمْرِ شَیْئاً فَقَالَ شَرِیکٌ لَیْسَ کُلُّ حَقٍّ یُشْتَهَى أَنْ یُتْعَبَ فِیهِ قَدْ قَالَتْ مَرْیَمُ فِی حَقٍّ لَا یُشَکُّ فِیهِ‌ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا

    وَ لَمَّا قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْحَکَمَیْنِ شَکَکْتَ قَالَ أَنَا أَوْلَى بِأَنْ لَا أَشُکُّ فِی دِینِی أَمِ النَّبِیُّ وَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِرَسُولِهِ‌ قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‌ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‌

    و سأل هشام بن الحکم جماعة من المتکلمین فقال أخبرونی حین بعث الله محمدا بعثه بنعمة تامة أو بنعمة ناقصة قالوا بنعمة تامة قال فأیما أتم أن یکون فی أهل بیت واحد نبوة و خلافة أو یکون نبوة بلا خلافة قالوا بل یکون نبوة و خلافة قال فلما ذا جعلتموها فی غیرها فإذا صارت فی بنی هاشم ضربتم وجوههم بالسیوف فأفحموا.

    الصاحب‌

    من کالوصی علی عند سابقة * * * و القوم ما بین تضلیل و تسفیه‌

    من کالوصی علی عند مشکلة * * * و عنده البحر قد فاضت نواحیه‌

    من کالوصی علی عند مخمصة * * * قد جاد بالقوت إیثارا لعافیة

    یا یوم بدر تجشم ذکر موقعه‌ * * * فاللوح یحفظه و الوحی یملیه‌

    و أنت یا أحمد هل فی الورى أحد * * * یطیق جحدا لما قد قلته فیه‌

    براءة استرسلی فی القوم و انبسطی‌ * * * فقد لبست جمالا من تولیه‌


    مناقب لابن شهرآشوب، جلد 1، ص 274-276

    http://lib.eshia.ir/86595/1/274


    ٦٥١ - علل الشرائع: علی بن حاتم عن محمد بن جعفر الرازی عن ابن أبی الخطاب عن ابن بزیع عن یونس عن بکار بن أبی بکر الحضرمی قال: سمعت أبا عبد الله یقول: لسیرة علی بن أبی طالب علیه السلام فی أهل البصرة کانت خیرا لشیعته مما طلعت علیه الشمس إنه علم أن للقوم دولة فلو سباهم سبیت شیعته قال: قلت: فأخبرنی عن القائم علیه السلام یسیر بسیرته؟ قال: لا إن علیا سار فیهم بالمن لما علم من دولتهم وإن القائم یسیر فیهم بخلاف تلک السیرة لأنه لا دولة لهم.

    بحار  الانوار، جلد 33، ص 442

    http://lib.eshia.ir/71860/33/442


    السلام علیک یا ابا عبدالله

    گاهی اوقات در اینترنت به یک دوری می افتید که گویی دوری است باطل! مثلاً بنده می خواستم معنی عبارت "سباهم سبیت شیعته" را که در بعضی روایات بالا آمده است بفهم و به تاج العروس و مجمع البحرین و حتی سایت المعانی مراجعه کردم. و راستش زیاد متوجه نشدم که معانی از چه قرار می شوند. بالاخره در همان سایت کتابخانه ای-شیعه مراجعه و جستجو کردم. در مقاله یا کتابی به اسم جهاد در آیینه ی روایات این حدیث ترجمه شده است (http://lib.eshia.ir/26260/1/80). و اما اینکه دقیقاً معانی لغات "سباهم" و "سبیت" چه است؟ بنده هنوز راستش را بخواهید مطمئن نیستم!

    البته بنده یک چیزی را عرض کنم که کمی بیشتر شبیه سحر و جادو است. و آن اینکه اگر این بنده ی حقیر می دانستم که از مناقب ابن شهر آشوب اگر بنویسم، یک مرتبه آشوب و اغتشاش خواهد شد، بجایش از خدا سبحان می خواستم که از آسمان برای همه و همه جواهر آلات بسیار قیمتی و نفیس بفرستد. و اما خوب، شما همه چیز را از جلوتر نمی توانید تشخیص دهید. واقعاً مسئله اینطور بود که این سوال شد و برای خود این حقیر هم سوال مطرح شد که چطور است که حضرت عباس قمر بنی هاشم سقای دشت کربلا نام نهاده شده است. و در کتاب ترجمه ی نفس المهموم یا در کربلا چه گذشت نگاه کردم و دیدم که آقا شیخ عباس قمی چنین می فرمایند که در مناقب ابن شهر آشوب چنین آمده است. و لذا حدیث را نگاه کرده و بیشتر در کتاب و شخصیت نویسنده ی آن کنجکاو شدم.

    این دفعه هم گفتم ببینم ابن شهر آشوب در مورد ابوبکر و عمر چه دارد بگوید چرا که سخن ابن ابی الحدید را آورده بودم که از قویترین در سیاست و امامت و خلافت و فقاهت می فرماید و سخن را می کشاند به اینکه چطور شد که ابوبکر و عمر به خلافت رسیدند. در حقیقت، او دارد سخن امام امیرالمومنین را بر علیه خود او استفاده می کند و می خواهد بدین نحو امامیه را رد کند  که چطور شد که ابوبکر و عمر به خلافت رسیدند و لذا دیگر کسی نتوانست بر علیه آنها سخنی بگوید! عجب!

    سخن اینجا است که ما امروز هم چنین وضعی را در عالم آیا شاهد هستیم یا خیر، آنطور که مشاهده می شود که بعضی انگشتشان را روی دگمه ی بمب هسته ای می فرمایند گذاشته اند و آماده ی شلیک به دشمن هستند کانه دعوای کل عالم مختصر شده است به فشردن یک دگمه؟

    اینجا است که مسائل مربوط به فقاهت و ولایت فقیه مد ظله العالی در سیاست و علم و حکمت متعالیه با تمام قوا و بلکه با اشد قوا است که مطرح است. یعنی ما متوجه می شویم که استفاده ی از بمب هسته ای را حضرت ولی فقیه صراحتاً منع فرموده اند. و اما این سوال هنوز قویاً باقی می ماند که حال که بشر این سلاح را در دسترس خود دارد، آیا جایز است که آنرا بر علیه دیگری که همنوع او استفاده کند هر چند که جای بسی تاسف است که ما انسانها کارمان بتواند به اینجاها بکشد؟ این شعر حافظ که به مستوران مگو اسرار هستی، حدیث جان مگو با نقش دیوار را در بسیاری از آیات قرآنی می توان یافت. و این مسئله ای است مربوط به حکمت متعالیه و بلکه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. یعنی اگر یک طرف دعوا طرف دیگر را طوری مشاهده کند که از انسانیت خارج شده است، این دعوا تا کجا می تواند پیش برود و الله اعلم.  و حال آنکه ما انواع نظریه های ریاضی فیزیکی را هم می توانیم داشته باشیم که از جمله نظریه های جبرهای جابجایی و هندسه ی جبری متناظر آن و جبرهای ناجابجایی و هندسه ی ناجابجایی و میدانهای پیمانه ای آبلی و غیرآبلی و .... و از اینها که بگذریم می رسیم به مسائلی فلسفی که چطور انسان یحتمل به حالاتی از زندگی از نوع جامدات و گیاهان و حیوانات و امثالهم می تواند بیافتد و حال آنکه مکان او مکان حکمت متعالیه و در نزد عفو و مغفرت الهی است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

  • .و لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِع الحق
  • وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِع الحق


    بنده چند بار برایم اتفاق افتاد که می خواستم این عبارت را کپی پیست کنم و نشد. کپی پیست نمی شد. قبل از این عبارت در نهج البلاغه می فرماید:


    أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّها خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ، وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ. وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ، وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ،


    اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از عذاب خدا توصیه مى‌کنم، زیرا تقوا بهترین چیزى است که بندگان یکدیگر را به آن توصیه مى‌نمایند و بهترین مرحله پایان کار در پیشگاه خداست. هم اکنون آتش نبرد بین شما و اهل قبله روشن گشته است و این پرچم را جز افراد بینا، با استقامت و آگاه به موارد حق، به دوش نمى‌کشند.

    http://lib.eshia.ir/10336/1/381


    این سوال برای این حقیر بود که کدام آتش نبرد بین اهل قبله روشن گشته است و امام دارد از کدام آتش نبرد است که سخن به میان می آورد. این را در شرح ابن ابی الحدید دیدم و صراحتاً چیزی از این مسئله نمی فرماید هر چند که مسائل دیگری را بیان می کند و مثلاً فرق بین فقیه و سیاستمدار و اینکه کدام قویترین است را می خواهد بگوید. یک مسئله ای که هست این است که ما از طریق سیاست محض نمی توانیم به حکمت متعالیه برسیم و یقیناً به فقه احتیاج داریم. به هر حال همانطور که در نظر قبل هم علامه امینی در الغدیر می فرمایند امام با ناکثین و قاسطین و مارقین وارد نبرد شد.

    البته یک وقتی هست که آتش نبرد با اهل قبله را دیگران هستند که روشن می کنند و یک وقت هست که امام است که چنین دستوری می دهد که وارد نبرد شوید. ما این را در جنگهایی که در منطقه واقع شده اند در دوران خودمان دیده ایم و می بینیم که آتش جنگ را چه کسانی شروع کرده اند و می کنند. و حتی کار را به آشوب و اغتشاش هم می کشانند. اما این مسئله را می توان حتی به قبل از حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب رساند و جستجو کرد.

    آنجا که اهل قبله طوری با حضرت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم اختلاف کردند که خدا قبله را عوض کرد و از مسجد الاقصی به مسجد الحرام انتقال داد. 

    وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّـهُ وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّـهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿البقرة: ١٤٣﴾


    و اما مسئله مهم اینجا این است که از یک طرف ما غارتگران بیت المال و حقوقهای نجومی و اختلاسها در دولت را داریم و از طرف دیگر هم مدعیانی را داریم که فلسطین اشغالی را به خاک و خون کشیده اند و بلکه علاناً هم با رژیم جمهوری اسلامی ایران دشمنیشان را نشان می دهند و از اغتشاشگران حمایت می کنند. از این قبیلند آمریکا و اتحادیه ی اروپا و انگلیس. اینجا یک امری روشن می شود که از اموری است که ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بدان پرداخته ایم.

    یعنی در حکمت متعالیه یک اموری هست که مربوط است به روانشناسی و روانپزشکی و روانپریشی و بلکه جامعه شناسی. و یک اموری هست مربوط به الهیات. یعنی یک وقت هست که شما دارید در نظریه های ریاضی فیزیکی است که کار می کنید و یک مرتبه یحتمل همه چیز در همه ی سطوح روانی و اجتماعی و حتی منطقه ای و جهانی به هم می ریزند. خوب، این یعنی چه؟ آیا یعنی اینکه حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که کار نمی کند؟ یا اینکه باید به سخت افزارها و نرم افزارهایی که در روانشناسی و روانپزشکی و جامعه شناسی و دیگر امور هستند پرداخت و اشکالات را برطرف کرد. و از این جمله نرم افزارها و سخت افزارها خود امور مربوط به مغز و اعصاب و روان تک تک افراد جامعه است و اینکه چقدر بی کاری و فقر و نابسامانیهای اجتماعی گریبان همه را گرفته است.

    البته در این مسئله باید اجتناب کرد از اینکه روانشناسی را بخواهیم تنزل دهیم به ویرایشهایی از داستان هنسل و گرتل یا داستان ابن سینا و چاقوی تیزش برای بیماری که فکر می کرده گاو شده است و استفاده از چاقو را هر روز بدلیل لاغری بیمار جنون گاوی عقب می انداخته است. این چاقوی تیز کجا و آن چاقوهای جراحی سلامت بخش کجا؟ کو آن تیزه؟ برش دار بیاورش! بالاخره یک جاهایی تن به جراحی دادن هم لازم است و دل و جراتی می خواهد. و اما این از اموری است که احتیاج به جامعه شناسی و ارتباطات اجتماعی در سطوح مختلف دارد. و خوب، ما این را هم داریم که اسلام بیاور! و قولوا لا اله الا الله تفلحوا و رستگار شو. خلاصه نخوانده ملا نمی شود شد و بقول معروف می فرمایند که بی مایه فطیر است. و اما نه این هم که بعد هم که خواندی و حوزوی و دانشگاهی هم شدی، دیگر دردهای جامعه را فراموش کنی و فقط ریاست. این هم نمی شود. ولی بالاخره این میان هر کاری کنید یک زوری هست که دنبال آن قویترین است حتی شده با اغتشاشات و آشوبگریها. و اگر به مشکلات پرداخته نشود اینها نیز از حساب در می روند و یک وقت دیدید کار به جاهای باریک کشید.

    البته ما مردممان از نوع مردم 9 دی هم هستند. و این را هم که امثال صهیونیسم و آل سعود بخواهند بر امور قالب شوند را نمی پذیرند. ولی خوب، حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم کسی یحتمل هیچ وقت دنبالش نرود چرا که قاطیقوریایی آنرا در بولکه/مرزبندیها سوق می دهد به مرزهای بینهایت و به امور مهمتر روزمره ای می پردازد از قبیل اینکه در سطلهای آشغال دنبال امرار معاش خود بگردد. و لذا بعضی یحتمل اشکال و ایراد می کنند که تو چرا به چند تا ریاضی فیزیکدان مشکلداری که یحتمل دچار روانپریشی هم باشند خیلی می خواهی بپردازی؟ و حتی بیشتر هم می خواهی اصل جامعه را فراموش کرده و به این انحرافات از قبیل فقر یا بی سوادی و ... بسنده کنی؟ مسئله این است که این مشکلات حاشیه ای خیلی راحت می توانند طلبه و دانشجو را از کار خود باز دارند. چرا؟ چون خود این حقیر نیز خیلی وارد مسائل حاد اجتماعی نشده و بلکه از اجتماع دور افتاده ام و حتی متهم به مفت خوری هم شده ام و حال آنکه بیشتر به حاشیه می پردازم تا متن. و بلکه متن خودش به حاشیه رفته است. و حالا بلوکه/مرز یا متن/حاشیه اصلا کدام است این خود سوال دیگری است که باید در قاطیقوریاهای تانسوری مادولار بیشتر دنبالش گشت.

    خلاصه ی کلام اینکه آشوب و اغتشاش نکنید! یک وقت هست که ما می خواهیم روانپریشیها و مشکلات اجتماعی را درست برطرف کنیم. و یک وقت دیگر هست که خیر، کارهای دیگری در سر می پرورانیم و انگیزه های دیگری داریم و بلکه می خواهیم همه چیز را آندلسی کنیم. اروپا و آمریکا و امثالهم را نمی توانیم درست تبلیغ کنیم که مسلمان شوند و بلکه وارد جهاد اکبر هم نمی شویم و آنگاه آندلسی کردن همه چیز. یک وقتها هست که باید جرثومه های فساد را از بین برد. آن وقت که می فرمایند اسراییل نابود باید گردد، آنوقت می فرمایند که چرا گفتی؟ خوب، ما نگوییم، ای روحانی عزیز ای وزرای محترم ای مجلس ای قضات سراغ خودت می ایند و همه چیز را اسرائیلی می خواهد بکند یا خیر؟ وقتی با فساد کنار آمدی همین می شود و تا مغز استخوانت را هم فرا می گیرد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    گاهی اوقات مسئله را بیش از حد هدهدی کردن مشکلش این می شود که انگیزه ها را درست درک نمی کنیم که چطور داریم از یک ساختاری مثل توپولوژی به هندسه قاطیقوریایی می کنیم یا از همان توپولوژی به توپولوژی است که کار داریم. یعنی در این مرزبندیها-بلوکه های modular tensor category ها یحتمل یک سری تحریمهایی نهفته اند که یحتمل مثل بصیرت و حرکت دستها و گوش کردن به قرآن بعضی اتوماتیکند و خودشان همینطوری فرضاً از رادیو تلاوت می آیند و بعضی دیگر بیشتر کار می برند. از همین دست مسائل است وقتی می خواهیم تحریمها را بین حاکم و وزیرش بیابیم که مثلاً کدام کدام را تحریم کرده است. و چرا؟ یعنی مگر حاکم وزیرش را یا حتی وزیر هم حاکمش را تحریم می کند؟ یا یحتمل سوء تفاهمی در نظریه ها و قضایا رخ داده است و کارها وارونه شده اند همانطور که گردش و گردشگریها را هم از روی عادت به همه و همه ی ذرات عالم به نوعی یک گردش و گردشگری ای نسبت داده ایم؛ و حال آنکه چظور اینها قرار است از غرب به شرق شوند آنگاه که فرضاً از شرق به غرب بوده اند؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع  درجته.

     وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    الرأی العام فی ابن حزم الأندلسی

    المتوفى 456

    ما عسانی أن أکتب عن شخصیة أجمع فقهاء عصره على تضلیله والتشنیع علیه ونهی العوام عن الاقتراب منه، وحکموا بإحراق تآلیفه ومدوناته مهما وجدوا الضلال فی طیاتها کما فی لسان المیزان 4 ص 200، ویعرفه الآلوسی عند ذکره بقوله: الضال المضل کما فی تفسیره 21 ص 76 .

    ما عسانی أن أقول فی مؤلف لا یتحاشا عن الکذب على الله ورسوله، ولا یبالی بالجرأة على مقدسات الشرع النبوی، وقذف المسلمین بکل فاحشة، والأخذ بمخاریق القول وسقطات الرأی .

    ما عسانی أن أذکر عن بحاثة لا یعرف مبدئه فی أقواله، ولا یستند على مصدر من الکتاب والسنة فی آرائه، غیر أنه إذا أفتى تحکم، وإذا حکم مان، یعزو إلى الأمة الإسلامیة ما هی بریئة منه، ویضیف إلى الأئمة وحفاظ المذهب ما هم بعداء منه، تعرب تآلیفه عن حق القول من الرأی العام فی ضلاله وإلیک نماذج من آرائه .

    قال فی فقهه (المحلى ج 10 ص 482: مسألة: مقتول کان فی أولیائه غائب أو صغیر أو مجنون، إختلف الناس فی هذا .

    ثم نقل عن أبی حنیفة أنه یقول: إن للکبیر أن یقتل ولا ینتظر الصغار .

    وعن الشافعی: إن الکبیر لا یستقید حتى یبلغ الصغیر ثم أورد على الشافعیة بأن الحسن بن علی قد قتل عبد الرحمن بن ملجم ولعلی بنون صغار، ثم قال: هذه القصة (یعنی قتل ابن ملجم) عائدة على الحنفیین بمثل ما شنعوا على الشافعیین سواء سواء، لأنهم والمالکیین لا یختلفون فی أن من قتل آخر على تأویل فلا قود فی ذلک .

    ولا خلاف بین أحد من الأمة فی أن عبد الرحمن بن ملجم لم یقتل علیا رضی الله عنه إلا متأولا مجتهدا مقدرا على أنه صواب، وفی ذلک یقول

    عمران بن حطان شاعر الصفریة :

    یا ضربـة من تـقی ما أراد بها * إلا لیبلغ من ذی العرش رضوان

    إنی لأذکره حیـنا فـأحسـبـه * أوفى الـبریة عـند الله میـزان

    أی لأفکر فیه ثم أحسبه، فقد حصل الحنفیون فی خلاف الحسن بن علی على مثل ما شنعوا به على الشافعیین، وما ینقلون أبدا من رجوع سهامهم علیهم، ومن الوقوع فیما حفروه [1] .

    فهلم معی نسائل کل معتنق للاسلام أین هذا الفتوى المجردة من قول النبی (صلى اللّٰه علیه و آله) فی حدیث صحیح لعلی (علیه السلام): قاتلک أشقى الآخرین . وفی لفظ: أشقى الناس .

    وفی الثالث: أشقى هذه الأمة کما أن عاقر الناقة أشقى ثمود ؟ أخرجه الحفاظ الاثبات والأعلام الأئمة بغیر طریق، ویکاد أن یکون متواترا على ما حدد ابن حزم التواتر به .

    منهم: إمام الحنابلة أحمد فی المسند 4 ص 263، والنسائی فی الخصایص ص 39، و ابن قتیبة فی الإمامة والسیاسة 1 ص 135، والحاکم فی المستدرک عن عمار 3 ص 140، و الذهبی فی تلخیصه وصححاه، ورواه الحاکم عن ابن سنان الدؤلی ص 113 وصححه وذکره الذهبی فی تلخیصه، والخطیب فی تاریخه عن جابر بن سمرة 1 ص 135، وابن عبد البر فی الاستیعاب (هامش الإصابة) 3 ص 60 ذکره عن النسائی ثم قال: وذکره الطبری وغیره أیضا، وذکره ابن إسحاق فی السیر، وهو معروف من روایة محمد بن کعب القرظی عن یزید [2] بن جشم عن عمار بن یاسر، وذکره ابن أبی خیثمة من طرق، وأخرجه محب الدین الطبری فی ریاضه عن علی من طریق أحمد وابن الضحاک، وعن صهیب من طریق أبی حاتم والملا، ورواه ابن کثیر فی تاریخه 7 ص 323 من طریق أبی یعلى، وص 325 من طریق الخطیب، والسیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه 6 ص 411 عن ابن عساکر والحاکم والبیهقی، وص 412 بعدة طرق عن ابن

    عساکر، وص 413 من طریق ابن مردویه، وص 157 من طریق الدارقطنی، وص 399 من طریق أحمد والبغوی والطبرانی والحاکم وابن مردویه وأبی نعیم وابن عساکر وابن النجار .

    وأین هذا من قوله الآخر (صلى الله علیه وسلم) لعلی: ألا أخبرک بأشد الناس عذابا یوم القیامة ؟ قال: أخبرنی یا رسول الله ؟ قال: فإن أشد الناس عذابا یوم القیامة عاقر ناقة ثمود و خاضب لحیتک بدم رأسک . رواه ابن عبد ربه فی العقد الفرید 2 ص 298 .

    وأین هذا من قوله الثالث (صلى اللّٰه علیه و آله): قاتلک شبه الیهود وهو یهود أخرجه ابن عدی فی الکامل، وابن عساکر کما فی ترتیب جمع الجوامع 6 ص 412 .

    وأین هذا مما ذکره ابن کثیر فی تاریخه 7 ص 323 من أن علیا کان یکثر أن یقول: ما یحبس أشقاها ؟ وأخرجه السیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه 6 ص 411 بطریقین عن أبی سعد وأبی نعیم وابن أبی شیبة، وص 413 من طریق ابن عساکر .

    وأین هذا من قول أمیر المؤمنین الآخر لابن ملجم: لا أراک إلا من شر خلق الله ؟ رواه الطبری فی تاریخه 6 ص 85، وابن الأثیر فی الکامل 3 ص 169 وقوله الآخر (علیه السلام): ما ینظر بی إلا شقی ؟ أخرجه أحمد بإسناده کما فی البدایة و النهایة 7 ص 324 .

    وقوله الرابع لأهله: والله لوددت لو انبعث أشقاها ؟ أخرجه أبو حاتم والملا فی سیرته کما فی الریاض 2 ص 248 .

    وقوله الخامس: ما یمنع أشقاکم ؟ کما فی الکامل 3 ص 168، وفی کنز العمال 6 ص 412 من طریق عبد الرزاق و ابن سعد .

    وقوله السادس: ما ینتظر أشقاها ؟ أخرجه المحاملی کما فی الریاض 2 ص 248 .

    لیت شعری أی اجتهاد یؤدی إلى وجوب قتل الإمام المفترض طاعته ؟ أو أی اجتهاد یسوغ جعل قتله مهرا لنکاح [1] امرأة خارجیة عشقها أشقى مراد ؟ أو أی مجال مجال للاجتهاد فی مقابل النص النبوی الأغر ؟ ولو فتح هذا الباب لتسرب الاجتهاد

    منه إلى قتلة الأنبیاء والخلفاء جمیعا، لکن ابن حزم لا یرضى أن یکون قاتل عمر أو قتلة عثمان مجتهدین، ونحن أیضا لا نقول به .

    ثم لیتنی أدری أی أمة من الأمم أطبقت على تعذیر عبد الرحمن بن ملجم فی ما ارتکبه ؟ لیته دلنا علیها، فإن الأمة الإسلامیة لیس عندها شیء من هذا النقل المائن، أللهم إلا الخوارج المارقین عن الدین، وقد إقتص الرجل أثرهم واحتج بشعر قائلهم عمران .

    أللهم ؟ ما عمران بن حطان وحکمه فی تبریر عمل ابن ملجم من إراقة دم ولی الله الإمام الطاهر أمیر المؤمنین ؟ ما قیمة قوله حتى یستدل به ویرکن إلیه فی أحکام الاسلام ؟ وما شأن فقیه ابن حزم من الدین یحذو حذو مثل عمران ویأخذ قوله فی دین الله، ویخالف به النبی الأعظم فی نصوصه الصحیحة الثابتة ویردها ویقذف الأمة الإسلامیة بسخب خارجی مارق ؟ وهذا معاصره القاضی أبو الطیب طاهر ابن عبد الله الشافعی [1] یقول فی عمران ومذهبه هذا:

    إنـی لأبرأ ممـا أنـت قـائلـه * عـن ابن ملجم الملعون بهتان

    یا ضـربة مـن شقی ما أراد بها * إلا لیهـدم للاسـلام أرکـان

    إنـی لأذکـره یـومـا فألعـنـه * دنـیا وألعن عمرانا وحـطان

    علیه ثم علیه الدهـر متـصـلا * لعـائن الله إسـرارا وإعلان

    فأنتما من کـلاب النـار جاء به * نص الشریعة برهانا وتبیانا [2]

    وقال بکر بن حسان الباهلی :

    قل لابن ملجم والأقـدار غـالبة *: هدمت ویلک للاسلام أرکان

    قتلت أفضل من یمشی على قدم * وأول الناس إسلاما وإیـمان

    وأعلم الناس بالـقرآن ثـم بما * سن الرسول لنا شرعا وتبیان

    صـهـر النـبی ومـولانا ونـاصـره * أضحـت مناقـبـه نـورا وبـرهـان

    وکان منه على رغـم الحـسود لـه * مکـان هارون من موسى بن عمران

    وکان فـی الحرب سیـفا صارما ذکرا * لیـثـا إذا مـا لقـى الاقـران أقران

    ذکـرت قاتـلـه والـدمع منـحـدر * فقلـت: سبحان رب النـاس سبحان

    إنی لأحسبه مـا کـان مـن بـشر * یخـشى المعاد ولکن کـان شیطان

    أشقى مـراد إذا عـدت قـبائـلهـا * وأخـسر الناس عـنـد الله میـزان

    کعاقـر الناقـة الأولى التـی جـلبت * على ثـمـود بأرض الحـجر خسران

    قد کان یخـبرهم أن سـوف یخضبها * قـبل المنـیة أزمانـا فـأزمان

    فلا عـفا الله عـنه مـا تحـمله [1] * ولا سقى قبـر عمران بـن حطان

    لقـولـه فی شقی ظـل مجـترمـا * ونال ما نالـه ظلمـا وعـدوان

    : (یا ضربـة من تـقی مـا أراد بها * إلا لیبلغ مـن ذی العرش رضـوانا)

    بل ضربة من غوی أورثته لظى [2] * وسـوف یلـقى به الرحمن غـضبان

    کأنـه لـم یـرد قصـدا بضربـتـه * إلا لیصلـى عـذاب الخلد نیرانـا [3]

    م - قال ابن حجر فی الإصابة 3 ص 179: صاحب الأبیات بکر بن حماد التاهرتی، وهو من أهل القیروان فی عصر البخاری وأجازه عنها السید الحمیری الشاعر المشهور الشیعی وهو فی دیوانه . ا ه‍ .

    وفی الاستیعاب 2 ص 472: أبو بکر ابن حماد التاهرتی، وذکر له أبیاتا فی رثاء مولانا أمیر المؤمنین (علیه السلام) أولها :

    وهز علی بالعراقین لحیـة * مصیبتها جلت على کل مسلم

    وقال محمد بن أحمد الطبیب [4] ردا على عمران بن حطان:

    یا ضربة من غدور صار ضاربها * أشقى البریة عـند الله إنسـان

    إذا تفکرت فیه ظـلت ألعـنـه * وألعن الکلـب عـمران بن حطان

    على أن قتل الإمام المجتبى لابن ملجم وتقریر المسلمین له على ذلک صحابیهم وتابعیهم حتى أن کل أحد منهم کان یود أنه هو المباشر لقتله یدلنا على أن فعل اللعین لم یکن مما یتطرق إلیه الاجتهاد فضلا عن أن یبرره، ولو کان هناک اجتهاد فهو فی مقابلة النصوص المتضافرة، فکان من الصالح العام لکافة المسلمین اجتیاح تلک الجرثومة الخبیثة، وهو واجب أی أحد من الأمة الإسلامیة، غیر أن إمام الوقت السید المجتبى تقدم إلى تلک الفضیلة کتقدمه إلى غیرها من الفضایل .

    فلیس هو من المواضیع التی حررها ابن حزم فتحکم أو تهکم على الشافعیة والحنفیة والمالکیة وإنما هو من ضروریات الاسلام فی قاتل کل إمام حق، ولذلک ترى أن القائلین بإمامة عمر بن الخطاب لم یشکوا فی وجوب قتل قاتله، ولم یر أحد منهم للاجتهاد هناک مجالا، کما سیأتی فی کلام ابن حزم نفسه: إنه لم یر له مجالا لقتلة عثمان .

    فشتان بین ابن حزم وبین ابن حجر، هذا یبرر عمل عبد الرحمن وذاک یعتذر عن ذکر إسمه فی کتابه لسان المیزان .

    م - ویصفه بالفتک وأنه من بقایا الخوارج فی تهذیب التهذیب 7: 338 ] .

    وابن حجر فی کلامه هذا اتبع أثر الحافظ أبی زرعة العراقی فی قوله فی طرح التثریب 1: 86: انتدب له لعلی قوم من الخوارج فقاتلهم فظفر بهم ثم انتدب له من بقایاهم أشقى الآخرین عبد الرحمن بن ملجم المرادی، وکان فاتکا ملعونا فطعنه].

    (ومن نماذج آرائه):

    قوله فی الفصل 4 ص 161 فی المجتهد المخطی: وعمار رضی الله عنه قتله أبو الغادیة یسار بن سبع السلمی، شهد (عمار) بیعة الرضوان فهو من شهداء الله له بأنه علم ما فی قلبه وأنزل السکینة علیه ورضی عنه، فأبو الغادیة رضی الله عنه متأول مجتهد مخطئ فیه باغ علیه مأجور أجرا واحدا، ولیس هذا کقتلة عثمان رضی الله عنه لأنهم لا مجال للاجتهاد فی قتله، لأنه لم یقتل أحدا ولا حارب ولا قاتل ولا دافع ولا

    زنا بعد إحصان ولا ارتد فیسوغ المحاربة تأویل، بل هم فساق محاربون سافکون دما حراما عمدا بلا تأویل على سبیل الظلم والعدوان، فهم فساق ملعونون . إنتهى .

    لم أجد معنى لاجتهاد أبی الغادیة (بالمعجمة) وهو من مجاهیل الدنیا، وأفناء الناس، وحثالة العهد النبوی، ولم یعرف بشئ غیر أنه جهنی، ولم یذکر فی أی معجم بما یعرب عن اجتهاده، ولم یرو منه شیء من العلم الإلهی سوى قول النبی (صلى اللّٰه علیه و آله): دمائکم وأموالکم حرام . وقوله: لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض . وکان أصحاب رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) یتعجبون من أنه سمع هذا ویقتل عمارا [1] ولم یفه أی أحد من أعلام الدین إلى یوم مجیئ ابن حزم باجتهاد مثل أبی الغادیة .

    ثم لم أدر ما معنى هذا الاجتهاد فی مقابل النصوص النبویة فی عمار، ولست أعنی بها قوله (صلى اللّٰه علیه و آله) فی الصحیح الثابت المتواتر [2] لعمار: تقتلک الفئة الباغیة وفی لفظ: الناکبة عن الطریق .

    وإن کان لا یدع مجالا للاجتهاد فی تبریر قتله، فإن قاتله مهما تأول فهو عاد علیه ناکب عن الطریق، ونحن لا نعرف اجتهادا یسوغ العدوان الذی استقل العقل بقبحه، وعاضده الدین الإلهی الأقدس .

    وإن کان أوله معاویة أورده لما حدث به عبد الله بن عمرو وقال عمرو بن العاص: یا معاویة ؟ أما تسمع ما یقول عبد الله ؟ بقوله: إنک شیخ أخرق، ولا تزال تحدث بالحدیث، وأنت ترحض فی بولک، أنحن قتلناه ؟ إنما قتله علی وأصحابه جاؤا به حتى ألقوه بین رماحنا .

    [3] وبقوله: أفسدت علی أهل الشام، أکل ما سمعت من رسول الله تقوله ؟ فقال عمرو: قلتها ولست أعلم الغیب، ولا أدری أن صفین تکون، قلتها وعمار یومئذ لک ولی وقد رویت أنت فیه مثل ما رویت .

    ولهما فی القضیة معاتبة مشهورة وشعر منقول، منه قول عمرو :

    تعاتبنی إن قـلت شیئاً سمعـته * وقد قلت لو أنصفتنی مثله قبلی

    أنعلک فیمـا قـلت نعـل ثبـیـتة ؟ * وتزلق بی فی مثل ما قـلتـه نعـلی

    وما کـان لـی علم بصفـین أنهـا * تکون وعمار یحـث عـلى قـتلی

    ولـو کان لـی بالغـیب علم کتمتها * وکابدت أقواما مـراجـلهم تغـلی

    أبـى الله إلا أن صـدرک واغـر * علی بلا ذنـب جـنیـت ولا ذحـل

    سوى أنـنی والراقـصات عـشیـة * بنصرک مدخول الهوى ذاهل العقل

    وأجابه معاویة بأبیات منها:

    فیا قـبح الله العـتـاب وأهـلـه * ألم تر ما أصبحـت فـیه من الشغل ؟

    فـدع ذا ولـکن هـل لک الیـوم حیلة * تـرد بهـا قـوما مـراجـلهم تغلی ؟

    دعـاهم علی فـاستجابوا لدعـوة * أحب إلیهم من ثرى المـال والأهل [1]

    کما لست أعنی ما أخرجه الطبرانی [2] عن ابن مسعود عن النبی صلى الله علیه و آله: إذا اختلف الناس کان ابن سمیة مع الحق .

    وإن کان قاطعا للحجاج فإن المناوئ لابن سمیة (عمار) على الباطل لا محالة، ولا تجد اجتهادا یبرر مناصرة المبطل على المحق بعد ذلک النص الجلی .

    وإنما أعنی ما أخرجه الحاکم فی المستدرک 3 ص 387 وصححه وکذلک الذهبی فی تلخیصه، بالإسناد عن عمرو بن العاص: إنی سمعت رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) و سلم یقول: أللهم أولعت قریش بعمار إن قاتل عمار وسالبه فی النار .

    وأخرجهالسیوطی من طریق الطبرانی فی الجامع الصغیر 2 ص 193، وابن حجر فی الإصابة 4 ص 151 .

    وأخرج السیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه 7 ص 73 قوله (صلى اللّٰه علیه و آله) لعمار: یدخل سالبک وقاتلک فی النار.

    من طریق إن عساکر، و ج 6 ص 184 من طریق الطبرانی فی الأوسط، وص 184 من طریق الحاکم .

    وأخرج الحافظ أبو نعیم وابن عساکر کما فی ترتیب جمع الجوامع 7 ص 72 عن زید بن وهب قال: کان عمار بن یاسر قد ولع بقریش وولعت به فغدوا علیه فضربوه فجلس

    فی بیته فجاء عثمان بن عفان یعوده فخرج عثمان وصعد المنبر فقال: سمعت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) یقول: تقتلک الفئة الباغیة، قاتل عمار فی النار .

    وأخرج الحافظ أبو یعلى وابن عساکر کما فی ترتیب جمع الجوامع 7 ص 74 عن عبد الله بن عمر قال: سمعت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) یقول بعمار: تقتلک الفئة الباغیة، بشر قاتل عمار بالنار .

    وفی جمع الجوامع کما فی ترتیبه 7 ص 75 و ج 6 ص 184 من طریق الحافظ ابن عساکر عن أسامة بن زید قال: قال النبی (صلى الله علیه وسلم): ما لهم ولعمار یدعوهم إلى الجنة ویدعونه إلى النار ؟ قاتله وسالبه فی النار . أخرجه ابن کثیر فی تاریخه 7 ص 268 . وفی ترتیب الجمع 7 ص 75 من طریق ابن عساکر عن مسند على: إن عمارا مع الحق والحق معه یدور عمار مع الحق أینما دار، وقاتل عمار فی النار . وأخرج أحمد وابن عساکر عن عثمان . وابن عساکر عن أم سلمة عن رسول الله (صلى الله علیه وسلم) لعمار: تقتلک الفئة الباغیة قاتلک فی النار . کنز العمال 6 ص 184، وأخرجه عن أم سلمة ابن کثیر فی تاریخه 7 ص 270 من طریق أبی بکر بن أبی شیبة . وأخرج أحمد فی مسنده 4 ص 89 خالد بن الولید قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وسلم): من عادى عمارا عاداه الله، ومن أبغض عمارا أبغضه الله . وأخرجه الحاکم فی المستدرک 3 ص 391 بطریقین صححهما هو والذهبی، والخطیب فی تاریخه 1 ص 152، وابن الأثیر فی أسد الغابة 4 ص 45، وابن کثیر فی تاریخه 7 ص 311، وابن حجر فی الإصابة 2 ص 512، والسیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه 7 ص 73 من طریق ابن أبی شیبة وأحمد، وفی 6 ص 184 من طرق أحمد وابن حبان والحاکم . وأخرج الحاکم فی المستدرک 3 ص 390 بإسناد صححه هو والذهبی عن رسول الله (صلى اللّٰه علیه و آله) بلفظ: من یسب عمارا یسبه الله، ومن یبغض عمارا یبغضه الله، و من یسفه عمارا یسفهه الله . ورواه السیوطی فی الجمع کما فی ترتیبه 7 ص 73 من طریق ابن النجار والطبرانی بلفظ من سب عمارا سبه الله، ومن حقر عمارا حقره الله، و ومن سفه عمارا سفهه الله . وأخرج الحاکم فی المستدرک 3 ص 391 بإسناده بلفظ: من یحقر عمارا یحقره

    الله، ومن یسب عمارا یسبه الله، ومن یبغض عمارا یبغضه الله .

    وأخرجه السیوطی فی جمع الجوامع کما فی ترتیبه 7 ص 73 من طریق أبی یعلى وابن عساکر، وفی 6 ص 185 عن أبی یعلى وابن قانع والطبرانی والضیاء المقدسی فی المختارة .

    وأخرج الحاکم فی المستدرک 3 ص 389 بإسناد صححه هو والذهبی فی تلخیصه بلفظ: من یسب عمارا یسبه الله، ومن یعاد عمادا یعاده الله .

    وأخرج أحمد فی المسند 4 ص 90 بإسناده بلفظ: من یعاد عمارا یعاده الله عز وجل، ومن یبغضه یبغضه الله عز وجل، ومن یسبه یسبه الله عز وجل .

    فأین هذه النصوص الصحیحة المتواترة [1] من اجتهاد أبی الغادیة ؟ أو أین هو من تبریر ابن حزم عمل أبی الغادیة ؟ أو أین هو من رأیه فی اجتهاده، ومحاباته له بالأجر الواحد ؟ وهو فی النار لا محالة بالنص النبوی الشریف، وهل تجد بغضا أو تحقیرا أعظم من القتل ؟ .

    وهناک دروس فی هذه کلها یقرأها علینا التأریخ، قال ابن الأثیر فی الکامل 3 ص 134: إن أبا الغادیة قتل عمارا وعاش إلى زمن الحجاج ودخل علیه فأکرمه الحجاج وقال له: أنت قتلت ابن سمیة ؟ یعنی عمارا قال: نعم، فقال: من سره أن ینظر إلى عظیم الباع یوم القیامة فلینظر إلى هذا الذی قتل ابن سمیة، ثم سأله أبو الغادیة حاجته فلم یجبه إلیها، فقال: نوطئ لهم الدنیا ولا یعطونا منها ویزعم أنی عظیم الباع یوم القیامة، فقال الحجاج: أجل والله من کان ضرسه مثل أحد وفخذه مثل جبل ورقان ومجلسه مثل المدینة والربذة إنه لعظیم الباع یوم القیامة، والله لو أن عمارا قتله أهل لأرض کلهم لدخلوا کلهم النار .

    م - وذکره ابن حجر فی الإصابة 4 ص 151 ] .

    وفی الاستیعاب هامش الإصابة 4 ص 151: أبو الغادیة کان محبا فی عثمان وهو قاتل عمار وکان إذا استأذن على معاویة وغیره یقول: قاتل عمار بالباب، وکان یصف قتله له إذا سئل عنه لا یبالیه، وفی قصته عجب عند أهل العلم روى عن النبی قوله: لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض .

    وسمعه منه ثم قتل عمارا.

    وهذه کلها تنم عن غایته المتوخاة فی قتل عمار واطلاعه ووقوفه على ما أخبر به النبی الأقدس فی قاتل عمار، وعدم ارتداعه ومبالاته بقتله بعدهما، غیر أنه کان بطبع الحال على رأی إمامه معاویة ویقول لمحدثی قول النبی بمقاله المذکور: إنک شیخ أخرق، ولا تزال تحدث بالحدیث، وأنت ترحض فی بولک .

    وأنت أعرف منی بمغزى هذا الکلام ومقدار أخذ صاحبه بالسنة النبویة و اتباعه لما یروى عن مصدر الوحی الإلهی، وبأمثال هذه کان اجتهاد أبی الغادیة فیما ارتکبه أو ارتبک فیه .

    وغایة ما عند ابن حزم فی قتلة عثمان: أن اجتهادهم فی مقابلة النص: (لا یحل دم امرء مسلم یشهد أن لا إله إلا الله وأنی رسول الله إلا بإحدى ثلث، الثیب الزانی، والنفس بالنفس، والتارک لدینه المفارق للجماعة) [1] لکنه لا یقول ذلک فی قاتل علی (علیه السلام) ومقاتلیه وقاتل عمار، وقد عرفت أن الحالة فیهم عین ما حسبه فی قتلة عثمان .

    ثم إن ذلک على ما أصله هو فی غیر مورد لا یأدی إلا خطأ القوم فی اجتهادهم فلم لم یحابهم الأجر الواحد کما حابى عبد الرحمن بن ملجم ونظرائه ؟ نعم: له أن یعتذر بأن هذا قاتل علی وأولئک قتلة عثمان .

    على أن نفیه المجال للاجتهاد هناک إنما یصح على مزعمته فی الاجتهاد المصیب وأما المخطئ منه فهو جار فی المورد کأمثاله من مجاریه عنده .

    ثم إن الرجل فی تدعیم ما ارتئاه من النظریات الفاسدة وقع فی ورطة لا تروقه، ألا وهی سب الصحابة بقوله: فهم فساق ملعونون .

    وذهب جمهور أصحابه على تضلیل من سبهم بین مکفر ومفسق، وإنه موجب للتعزیر عند کثیر من الأئمة بقول مطلق من غیر تفکیک بین فرقة وأخرى أو استثناء أحد منهم، وهو إجماعهم على عدالة

    الصحابة أجمعین [1] وهو بنفسه یقول فی الفصل ج 3 ص 257: وأما من سب أحدا من الصحابة رضی الله عنهم فإن کان جاهلا فمعذور، وإن قامت علیه الحجة فتمادى غیر معاند فهو فاسق کمن زنى وسرق: وإن عاند الله تعالى فی ذلک ورسوله (صلى الله علیه وسلم) فهو کافر، وقد قال عمر رضی الله عنه بحضرة النبی (صلى الله علیه وسلم) عن حاطب وحاطب مهاجر بدری: دعنی أضرب عنق هذا المنافق .

    فما کان عمر بتکفیره حاطبا کافرا بل کان مخطئا متأولا، وقد قال رسول الله (صلى الله علیه وسلم) آیة النفاق بغض الأنصار .

    وقال لعلی: لا یبغضک إلا منافق . ا ه‍ .

    وکم عند ابن حزم من المجتهدین نظراء عبد الرحمن بن ملجم وأبی الغادیة حکم فی الفصل بأنهم مجتهدون وهم مأجورون فیما أخطأوا قال فی ج 4 ص 161: قطعنا أن معاویة رضی الله عنه ومن معه مخطئون مجتهدون مأجورون أجرا واحدا .

    وعد فی ص 160 معاویة وعمرو بن العاصی من المجتهدین، ثم قال: إنما اجتهدوا فی مسائل دماء کالتی إجتهد فیما المفتون وفی المفتین من یرى قتل الساحر وفیهم من لا یراه، وفیهم من یرى قتل الحر بالعبد وفیهم من لا یراه، وفیهم من یرى قتل المؤمن بالکافر وفیهم من لا یراه، فأی فرق بین هذه الاجتهادات واجتهاد معاویة وعمرو وغیرهما ؟ لولا الجهل والعمى والتخلیط بغیر علم . إنتهى .

    وشتان بین المفتین الذین التبست علیهم الأدلة فی الفتیا، أو اختلفت عندهم بالنصوصیة والظهور ولو بمبلغ فهم ذلک المفتی، أو أنه وجد إحدى الطائفتین من الأدلة أقوى من الأخرى لصحة الطریق عنده، أو تضافر الاسناد، فجنح إلى جانب القوة، وارتأى مقابله بضرب من الاستنباط تقویة الجانب الآخر، فأفتى کل على مذهبه، کل ذلک إخباتا إلى الدلیل من الکتاب والسنة .

    فشتان بین هؤلاء وبین محاربی علی (علیه السلام) وبمرأى الملأ الاسلامی ومسمعهم کتاب الله العزیز وفیه آیة التطهیر الناطقة بعصمة النبی وصنوه وصفیته وسبطیه، وفیه آیة المباهلة النازلة فیهم وعلی فیها نفس النبی، وغیرهما مما یناهز ثلاثة مائة آیة

    النازلة فی الإمام أمیر المؤمنین .

    وهذه نصوص الحفاظ الاثبات، والأعلام الأئمة، وبین یدیهم الصحاح والمسانید فیها حدیث التطهیر . وحدیث المنزلة . وحدیث البرائة . ذلک الهتاف النبوی المبین المتواتر، کل ذلک کانت تلوکه أشداق الصحابة وأنهی إلى التابعین .

    أفترى من الممکن أن یهتف المولى سبحانه فی المجتمع بطه.


    الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، جلد 1، صص 323-340



    و بدان که سجدۀ شکر بعد از نمازها مستحب
    مؤکد است

    و دعا و اذکار بسیار در آن حال وارد شده (و از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است که: اگر خواهى صد مرتبه

    شُکْراً شُکْراً بگو و اگر خواهى صد مرتبه

    عَفْواً عَفْواً ) (و نیز از آن حضرت منقول است که: کمتر آن چه در این سجده گویند آن است که سه مرتبه بگویند

    شُکْراً لِلَّهِ )

    مفاتیح الجنان آقا شیخ عباس قمی، ص 22

    http://lib.eshia.ir/10376/1/22

    یحتمل این سوال برای کسی مطرح شود که همانطور که شکراً لله می گوییم، عفواً لله نیز می توان گفت؟ و یحتمل جواب درست این است که بفرمایید الهی العفو و نه عفواً لله. بهتر است از دفتر مرجع تقلید خود سوال بفرمایید!


    بسیار جای عفو دارد که از خدا طلب مغفرت کنیم. راستی، حضرت ولی فقیه مد ظله العالی نیز در باب تفاوتهای صلح امام حسن علیه السلام و مقاومت و استقامت امام حسین علیه السلام در تلگرام یک فایل صوتی سخنرانی ای دارند. به هر حال، بعضی نیز یحتمل اشکال کنند که عبدالرحمان ابن ملجم مرادی لعنة الله علیه افتاد؛ یعنی از مسیر راه و سلوک  حق بیرون افتاد. اما این بسی جای سوال دارد که کسی که به چنین جنایتی دست می زند آنچنان که از شقی ترین مردمان است، آیا او هیچ گاه توانسته است به اسلام بگرود که بعد هم به چنین عملی دست می زند، حتی اگر قاری قرآن خیلی خوبی هم بوده و در راه اسلام هم یک موقعی یحتمل شمشیر هم زده. یعنی کسی که قوه ی تشخیص خود را تا این حد از دست می دهد، آیا هیچ گاه مسلمان می توان او را خطاب کرد؟ همانطور که مسلمانی یزید لعنة الله علیه نیز بشدت زیر سوال است.

    اینجا یک مسئله ی قاطیقوریایی همدیسی پیش می آید که بر حسب تحریمها است. شما فرض بفرمایید که حاکم و وزیری داریم که در حقیقت حاکم جایی در حال حکومت است و وزیر نیز در عین وزارتش در جای دیگری خود در حال حکومت است. اینکه هر دو با هارمونی و هماهنگی با هم کار کنند از اوجب واجبات وزارت وزیر و حکومت حاکم است. این یک مسئله است و اما مسئله دیگر این است که حالا ما حکومت و وزارت حاکم و وزیر را داریم، ولی خود حاکم و وزرایش دیگر فعلاً در دسترس ما نیستند و اما حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی چرا. این را داریم بشرطی که درست به منابع و کتب و فقها و اساتید و درس و بحث  و حوزه و دانشگاه دسترسی هم داشته باشیم. مثلاً اینکه بسیاری از کتب اهل سنت را نیز حال می توان در کتابخانه الکترونیکی مدرسه فقاهت یافت باید به فال نیک گرفت!

    مثلاً مسئله اثر سونیاو-زلدویچ را در نظر بگیرید. این اثر در کتاب فیزیک کلاسیک مدرن بلندفورد- ثورن نیز آمده است آنطور که در فهرستش مشهود است. موضوع این است که این اثر را چطور کوانتیزه اش کنیم تا به مسائل مربوط به اثر سوییاو-زلدویچ بهتر آشنا شویم. شما توجه بفرمایید که مسائل مربوط به گرانش را کتاب بلندفورد-ثورن بطور کلاسیک و نه کوانتیزه و هر چند که مدرن ارائه می دهد. و همانطور که می دانیم اگر دو بار کوانتیزه کنیم، به نظریه ای از نظریات میدانهای کوانتمی دست می یابیم. اینجا مسئله این است که اثر سونیاو-زلدویچ را چطور کوانتیزه کنیم که بهتر اثرات آنرا دقیقاً بیابیم؛ و یا خیر، احتیاجی به این کار نیست و فایده ای هم ندارد که چنین کنیم! یعنی بلکه اثری است در حیطه ی فیزیک کلاسیک در ابعاد متناهی و نه از ابعاد بی نهایت میدانهای کوانتمی و مدل استاندارد ذرات فیزیک. البته یحتمل هم از این نوع است ولی ما بدان کاردینالیته از مسائل و قضایای هدهدی نرسیده ایم که بتوانیم ابعاد آنرا کوانتمی هنوز کنیم. و لذا از حدود فیزیک کلاسیک فراتر نرفته و مثلاً به هندسه ناجابجایی راه نیافته است! جالب است که اینسپایر-هپ و آرشیو کرنل فقط همین مقاله را راجع به اثر سویناو-زلدویچ ارائه می دهند:

    https://arxiv.org/abs/1705.05303

    به هر حال این یک مسئله جالبی است که کل گرانش نسبیت عام را می توان در فیزیک کلاسیک و ابعاد متناهی گنجاند! وقتی گرانش را کوانتمی می کنید است که ابعاد نامتناهی توی کار می آیند. و خوب اینجا یحتمل ذرات تاریک نیز ظاهر می شوند.

    و اما حاصل قاطیقوریاییها است که مرز-بلوکبندیها در همدیسها را می توان بررسی کرد که کجاها مسائل بحرانی شده و تحریمها ظاهر می شوند! یعنی مسئله از اینجا می تواند آغاز شود که آیا در مرزبندیها است که ما بحران داریم یا اینکه در بلوکه ها است و بلکه در مرزها بحرانها از بین می زوند؟ در مسئله حکومتی یحتمل می توان پرسید که آیا بدستور وزیر است که حکومت را بحرانی می کند یا بدستور حاکم است یا هر دو؟ یعنی چه و چرا؟ موضوع این است که وقتی خود حاکم و وزیرش موجود نیستند، مسئله از ابعاد متناهی آیا خارج شده و به ابعاد نامتناهی است که سوق می کند یا خیر در ابعاد متناهی باقی می ماند؟ یعنی وقتی فرضاً عقل است که به اعصاب دستور می دهد که با دو دستت تایپ کن، و قرائت قرآن را گوش کن و از قوه بصریه ات نیز استفاده کن، آیا اینجا ممکن است که دستها و چشمها خودشان اتوماتیک شده و همینطوری شروع کنند به تایپ کردن یا یحتمل حتی تا یک جاهایی اتوماتیک قادر باشند که تایپ کنند و اما در یک فاصله های معینی عقل و اعصاب هم به کمکشان می آیند؟!

    یا مثلاً فرض بفرمایید که ما در موضوعات مختلف کتاب هندسه ناجابجایی، میدانهای کوانتمی، انگیزه های کن-مارکولی نیز می خواهیم علاوه بر اینها مسئله یک میلیون دلاری حدس ریمان را هم حل کنیم. خوب، موضوع باز اینجا این است که ما تا اینجا که مسائل را کوانتیزه کرده ایم، آیا می توان به جواب حدس ریمان رسید یا حتی باید مسئله را در کاردینالیته های بالاتر منطقی ای یافت که یحتمل فعلاً خارج از دسترس ماست چرا که خیلی بزرگند. یعنی مثلاً توجه بفرمایید که قضیه ی آخر فرما تا همین اخیراً حل نشده بود و اما آیا می توان منطقاً یک کاردینالیته ای بدان نسبت داد که همان کاردینالیته ی حدس ریمان هم هست؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که اگر می شد که دیگر کسی یک میلیون دلار برای آن جایزه نمی گرفت! یحتمل می خواهی مسئله را آنقدر یه هو قاطیقوریایی کنی که حتی اضلاع فاصله دار و بدون فاصله ی مرزبندیها-بلوکه ها را VOA ای و RCFT/AdS ای و زایبرگ-ویتنی حل کرده و یک میلیون دلار دیگر هم برای مسئله ی فاصله ی جرمها یک جا به جیب بزنی؟!!! البته بنده فکر می کنم انگیزه ی خوبی هم هست و اما در هندسه ی افق اتفاق سیاه چاله ای نیز باید توجه کرد و مثلاً توجه داشت که

      https://arxiv.org/abs/1712.07627

    یحتمل این مقاله های دیگر را هم نگاهی بیاندازید ضرری نداشته باشد:

    https://arxiv.org/abs/1710.06784

    https://arxiv.org/abs/1710.09360

    بنده عرضم این است که این همه ما نظریه های پرطمطراق مدل استاندارد ذرات فیزیک و هندسه ناجابجایی و ریسمان و برینها و ... داشته باشیم و بعد نتوانیم نیوترینوهایی را که از خورشید ولایت می آیند را شناسایی کنیم؟ البته این هم حالا خود سوال مهم دیگری است که چطور نیوترینوهایی را که نه فقط از خورشید ولایت می آیند و بلکه به خورشید ولایت می روند را نیز بتوانیم شناسایی کنیم. به قول بچه هایی که آرام ندارند و از در و دیوار راست بالا می روند یک کمی افکار متفکرانه imaginating کوانتیزه ی غیراستاندارد بلکه نامتعارف یحتمل می خواهد که یک کاردینالیته ای را به آنتروپی ای نسبت دهی که حدس ریمان را حل کند! و یحتمل بعضی هم ایراد کنند که حتی اوردینالها هم کارش را بسازند و اشراق به کاردینالیته ای هم نخواهد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  • ..وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِع الحق
  • وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    خیلی خوب است روحانی ای در راس کار باشد که یک وزیرش هم حضرت مسیح عیسی ابن مریم علیهم السلام باشد. و اما القای اینکه تو یک روحانی هستی که چنین است آنچنان که مثلاً به این بنده ی حقیر هم بفرمایند که تو به خودت نگاهی بیانداز ببین که چه لخت و عوری بدبخت؛ و بعد هم بفرمایند که این هم یک لباس روحانی. حالا برو ببینم می خواهی چه کنی ای بهایی بابی بدبخت؟!

    خوب، این که دیگر نشد راس کاری که وزیرش هم آن حضرت است و بلکه سیاستش هم عین دیانتش است. این بلکه می شود استعمار و استکبار و بلکه خیلی هم استحمار. روحانی هم داریم که اگر بهایی است توبه می کند و مسلمان می شود و دیگر از اسلامش هم برنمی گردد. به مردم امید و اعتماد به نفس می دهد که اسلام یعنی این. یعنی ای روحانی دستت درد نکند؛ حالا که اینطور شد، ما در راه اسلام از عمو و پدر و مادر مشرک و منافق و کافر خود که می گذریم که هیچ و از مال هم که می گذریم که هیچی، و بلکه جان هم می دهیم چرا که بابی انت و امی یا اباعبدالله.

    و اما وقتی یک روحانی هم داریم که بعضیها هی در مدح او است که دارند می فرمایند و هی می خواهند او را تحریک کنند، در جواب می فرماید که من خوف آن دارم که این چیزهایی که ایشان می فرمایند کذب محض باشد. و حال آنکه در راس امور و بلکه ولی فقیه نیز هست. بنده عرضم این است که ادعای امام زمانی و حتی در مدح امام زمان گفتن خیلی کار راحتی است که حالا مثلاً او است که در راس امور است و بلکه او  است که صاحب حکومت جهانی است. و لذا این در حالی است که مسلمانان جهان دارند در عالم سروری می کنند یا هر چه بیشتر خار و ذلیلشان کرده ایم و هم او که قرار است وزیرش حضرت مسیح شود، مردمی که خود را تابع همین وزیر می دانند در تسلیحات هسته ای دارند با کمونیسم مسابقه می گذارند و حکومت خود وزیر را یادشان رفته است که چیست؟ حالا هی بفرمایید که ما اصلا در یک کلاف پیچ در پیچی که اولش هیچ است و آخرش هم هیچ است آنچنان گیر کرده ایم که حتی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و فلسفه و ریاضی فیزیک و طبیعیات و الهیات و همه و همه نیز کشک. یک مرتبه سنگ بردار مثل بچه ها بزن همه ی شیشه ها را بشکن و کار شیشه برها را خوب راه بیانداز دیگر. البته بعضی اینجا اشکال خواهند کرد که باز توی منافق مشرک کافر نتوانستی حرمت روحانی را حفظ کنیها و دلت را به توهمات و تخیلات و بلکه خزعبلات امید بسته ای و حتی هر چه کارخانه ی آدم سازی هم هست تعطیل کرده ای و همه را کرده ای کوره های آدم سوزی! با بدان یار گشت همسر لوط،

    خاندان نبوّتش گم شد؛ سگ اصحاب کهف روزی چند، پی نیکان گرفت و مردم شد.

    و اما قاطیقوریایی کردن مسائل از این نوع که اضلاع فاصله دار و بی فاصله را بتوانی با هم کلاسه کنی در نظریه های همدیسی یحتمل به مدلها و نظریه های همدیسی دابلیو-زی-دابلیو و حتی نظریه های زایبرگ-ویتنی اوزوات-ژابویی نیز بتواند کلی کمک کند. و چرا؟ چون به یک منبع قاطیقوریایی دست یافته ای که تناظر بین هندسه و ریاضی فیزیک قاطیقوریایی را به زیبایی می توانی هم جابجایی و هم ناجابجایی الی ما شاء الله کار کنی و الهام بگیری. و تازه این یک راه الهام گرفتن ریاضی فیزیکی از ریاضیات قاطیقوریایی است. و کلی روایات دیگری هم داریم. و ما هنوز حتی وارد نظریه های حمیدی مجیدی نیز نشده ایم. البته موضوع این است که در کنه مسائل شور و غور بتوانی کرد و بعد خود به خود الهامات تناظری بین قاطیقوریاها هدهدی جاری می شوند و بلکه توانستی هم کاردینالیته ای بزرگ را شناسایی کرده و به زیبایی تمام او را وزیر خود کنی و حتی بر کل عالم نیز مسلط گردی! و اما خوب، آرزو بر جوانان عیب نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

  • .وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِع الحق
  • وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    یک سوال دیگری اینجا مطرح شده است که قابل بحث است. لب کلام این است که حضرت موسی باید به فرعون رحم می کرد و نمی گذاشت که او فرضاً غرق شود. یعنی مسئله درست عکس آن چیزی است که اتفاق افتاده است و حالا می آید و مطرح می کند که فرضاً فرعونی که به حضرت موسی  علیه السلام بالاخره در لحظه ی آخر ایمان آورد را چرا برایش کاری نکرد که حالا مثلاً او هم از یاران حضرت موسی شود. وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حَتَّىٰ إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿یونس: ٩٠﴾. یعنی بعضی حتی آنقدر وارونه کار می کنند که می فرمایند موسی علیه السلام بود که به فرعون ظلم کرد اینجا!

    مثالش این است که قومش نیز یحتمل آنقدر گوساله پرست شوند که همین امر را به موسی علیه السلام بفرمایند که ای موسی ظالم تو ما را واداشتی که از آیین فرعون دست برداریم و باعث بدبختی ما شده ای. یعنی وقتی توحید را کنار گذاشتی و گوساله پرست هم شدی، خوب دیگر کدام خداپرستی و کدام موسی علیه السلام؟ موسی بلکه می شود یک ظالمی که آنها را از گوساله پرستی و بت پرستیهایشان باز می دارد و همه ی کارها را دارد خراب می کند! خطاب می شود بوسیله ی قومش که آقا موسی نکن از این کارها و بلکه ما را داری بیچاره می کنی و بلکه بیچاره مان کرده ای. کی می خواهی دست از سر ما برداری!

    مثالش همین شاهنشاه آریامهر خودمان است. شاهنشاه آریامهر گذاشت از ایران فرار کرد. حالا مثل اینکه بعضیها برای او اشک تمساح هم می ریزند که این آخوندها و بلکه امام خمینی قدس سره الشریف حق او را هم خورده اند. در حقیقت اینها دارند می گویند که شاهنشاه آریامهر هنوز هم باید شاهنشاهی می کرد و ما هر چه داریم از آن پدر و پسر است. بنده اینجا به شوخی گاهی می گویم که لابد امام خمینی- رحمه الله که خدا با انبیاء و اولیاء محشورشان کند- نیز همان روح القدس تشریف داشتند آنطور که روح الله الموسوی الخمینی هستند تا پدر و پسر و روح القدس تکمیل شود!!! از همینجا ما باید شروع کنیم به تفکر که امام زمان و آرمانهای والای او کجا است و ما کجاییم؟

    حکومت داریم تا حکومت. حکومتی که در راس آن ولایت فقیه است یک چیز است. و حکومتی که در راس آن شاهنشاهی و دیکتاتوری است چیز دیگری است. یکی برای خدا است و دیگری برای غیر خدا. فرض بفرمایید که ما حکومتی را با توحید هم شروع کنیم، ولی یواش یواش همان حکومت به فرعونیت و دیکتاتوری و گوساله پرستی بیافتد. نگه داری از توحید تمرین می خواهد و تمرینش در حفظ ایمان و اسلام است. و الا هر چه دست و پا بزنی بدان نمی رسی. گیر می کنی. کم کم اش، در شرک گیر می کنی چه رسد به شرک آمیخته به نفاق و کفر و فحشاء و کشت و کشتار و ....

    اینجا مسئله چیست؟ بعضی یحتمل بفرمایند که مگر این کمونیستها که می فرمایند دین نداریم، چه اشکالی دارند؟ مگر اینهایی که می گویند خدا هم می تواند به شکل یک انسانی ظاهر شود نیز چه اشکالی دارد؟ مگر بعضی مسیحیانی که می فرمایند به اسم پدر و پسر و روح القدس و عیسی ابن مریم را خدا یا پسر خدا می دانند چه اشکالی دارد؟ اصلا مگر همین فرعون و شاهنشاه آریامهر ما چه اشکالی دارد؟ باز برگشتیم سر جای اولمان و همان جا گیر کردیم که مثل اینکه حضرت موسی بی کار هم بود که باعث شد فرعون دنبالش کند و لذا باعث غرق او هم شد! چرا این کارها را می کند این موسی؟

    شما فرض بفرمایید که حکومتی دارید که در راس آن ولی فقیه است. خوب شما می توانید از نوجوانی و جوانی بروید تحصیلات حوزوی کنید و آخوند شوید و بلکه مرجع تقلید و ولی فقیه شوید همانطور که می توانید به تحصیلات دانشگاهی پرداخته و حتی وارد بحثهایی مثل حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی هم شوید. یعنی این در به روی همه باز است. و اما اگر جامعه ای بر حسب فرعونیت و شاهنشاهی هم بود، آیا همه و همه هم می توانند شاهنشاه آریامهر یا فرعون شوند یا حتی از یاران او شده و به او کمک کنند؟! و فرقی نمی کند و حتی اگر ولی فقیه هم یک مقام خداگونه ای برای خودش یک روزی خدای ناکرده درست کند که خارج از دسترس عموم مردم است نیز همان همان می شود. و این در عین حالی است که همین ولایت فقیه است که در همین جایگاه امام زمان می تواند بر کل عالم حکومت کند.

    حتی مسئله اینطور بغرنج هم یحتمل می تواند بشود که در نوع سیاستهایی که حکومتها در آن حکمفرما شوند سلامت روح و روان مردم نیست که مهم است؛ و بلکه ما یک امام زمانی را می توانیم برای خود درست کنیم که امام زمان نیز یک موجود فانتزی است که اگر کسی مدعی شود که هم او است، نعوذ بالله همه مطمئن شوند که او دیوانه ای بیش نیست. و فقط در دیوانگی باشد که کسی بتواند ادعای امام زمانی کند. این معمولاً وقتی اتفاق می افتد که علما و روحانیت یا قوم خاصی مدعی می شوتد که دین نزد آنها است و لا غیر. و حالا تو مدعی شو که فرضاً خدایی یا امام زمانی، حرفت خریدار ندارد مگر اینکه در عالم دیوانگی بدان باور کنی.

    البته این در جهت ساده ی قضایا است که می فرماید وجود دارد یک امام زمانی در هر زمانی. و حال آنکه همین امام زمان ما خود چطور حسینی است و نه یزیدی و فرعونی و شاهنشاهی و چطور کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا است؟ و چطور حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی داری و اصلا خورشید ولایت را چطور می خواهی زیارت کنی وقتی توی الفبای توحیدی گیر کرده ای؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    آمده‌ام، آمدم ای شاه پناهم بده
    خط امانی ز گناهم بده
    ای حرمت ملجا درماندگان
    دور مران از در و راهم بده
    لایق وصل تو که من نیستم
    اذن به یک لحظه نگاهم بده
    رضاجان

  • ..وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِع الحق
  • ۱. إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ١٦٤﴾
    ۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَأَصَابَتْکُم مُّصِیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلَاةِ فَیُقْسِمَانِ بِاللَّـهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَلَا نَکْتُمُ شَهَادَةَ اللَّـهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الْآثِمِینَ ﴿المائدة: ١٠٦﴾
    ۳. وَاللَّـهُ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَسْمَعُونَ ﴿النحل: ٦٥﴾
    ۴. وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّـهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿العنکبوت: ٦٣﴾
    ۵. یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذَٰلِکَ تُخْرَجُونَ ﴿الروم: ١٩﴾
    ۶. وَمِنْ آیَاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿الروم: ٢٤﴾
    ۷. فَانظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَٰلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿الروم: ٥٠﴾
    ۸. وَاللَّـهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَٰلِکَ النُّشُورُ ﴿فاطر: ٩﴾
    ۹. وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿الجاثیة: ٥﴾
    ۱۰. اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿الحدید: ١٧﴾


    مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ‌ کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَشْکُو الْفَقْرَ ثُمَّ قُلْتُ فِی نَفْسِی أَ لَیْسَ قَدْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْفَقْرُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ عَدُوِّنَا وَ الْقَتْلُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنَ الْحَیَاةِ مَعَ عَدُوِّنَا فَرَجَعَ الْجَوَابُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخُصُّ أَوْلِیَاءَنَا إِذَا تَکَاثَفَتْ ذُنُوبُهُمْ بِالْفَقْرِ وَ قَدْ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ مِنْهُمْ وَ هُوَ کَمَا حَدَّثَتْکَ نَفْسُکَ الْفَقْرُ مَعَنَا خَیْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ عَدُوِّنَا وَ نَحْنُ کَهْفُ مَنِ الْتَجَأَ إِلَیْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِنَا وَ عِصْمَةٌ لِمَنِ اعْتَصَمَ بِنَا مَنْ أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا فِی السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ مَنِ انْحَرَفَ عَنَّا مَالَ إِلَى النَّارِ

    مناقب لابن شهر آشوب، جلد 4، ص 435

    53 - الخرائج: روى سعید بن عبد الله، عن محمد بن الحسن بن شمون قال:
    کتبت إلیه علیه السلام [4] أشکو الفقر، ثم قلت فی نفسی: ألیس قال أبو عبد الله علیه السلام: الفقر معنا خیر من الغنى مع غیرنا، والقتل معنا خیر من الحیاة مع غیرنا، فرجع الجواب أن الله محص أولیاءه إذا تکاثفت ذنوبهم بالفقر، وقد یعفو عن کثیر، وهو کما حدثت نفسک: الفقر معنا خیر من الغنى مع غیرنا، ونحن کهف لمن التجى، ونور لمن استضاء بنا، وعصمة لمن اعتصم، من أحبنا کان معنا فی السنام الاعلى، ومن انحرف عنا فإلى النار، قال أبو عبد الله علیه السلام: تشهدون على عدوکم بالنار، ولا تشهدون لولیکم بالجنة، ما یمنعکم من ذلک إلا الضعف؟
    کشف الغمة: من دلائل الحمیری، عن محمد بن الحسن بن شمون مثله
    رجال الکشی: أحمد بن علی بن کلثوم، عن إسحاق بن محمد، عن محمد بن الحسن بن شمون مثله.

    بحار الانوار، جلد 69، ص 45


    بنده اتفاقاً رفته بودم یک مجلس ختمی دیروز و این سوال از واعظ محترم پیش آمد که آیا امام حسین علیه السلام قیام کرد وقتی به کربلا رفت؟ او بلکه امر به معروف و نهی از منکر کرد! بنده عرضم این است که امام حسین علیه السلام اگر قیام نفرمودند، پس کی است که در کل تاریخ این عالم قیام کرده است؟ آن حضرت حتماً قیام کردند و به تمام معنا قیام فرمودند و قیامی پر معناتر از قیام آن حضرت در عالم وجود ندارد.
    البته اینجا یک سوالی می تواند مطرح شود که خوب امام حسین قیام فرمودند و حتی ابی لهب هم سوره ای در موردش نازل شد که تبت یدا ابی لهب و تب. ما اغنی عنه ماله و ما کسب. سیصلی ناراً ذات لهب. و امراته حمالة الحطب. فی جیدها حبل من مسد. و اما اینها به تو چه ربطی دارد؟
    یعنی این سوال مطرح است که خوب، پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم را عمویش ابی لهب آزار می داد. او نبی اکرم و رسول الله بود. و این چه ربطی به تو دارد؟ بنده حقیر عرضم این است که یحتمل بعضی ایراد کنند که آیا تو حتی به اندازه ی سرایداری خشایار مستوفی (حمید لولایی) زیر آسمان شهر هم خیرت به مردم رسیده است که اینقدر دم از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می زنی؟ البته بنده بنظرم می رسد که این سوال خیلی هم معتبر است و هر کسی و از جمله این بنده ی حقیر باید بتواند در صدد جواب آن بربیاید. و اما شما یک جایی گیر می کنید وقتی کارنامه و کتاب اعمال خود را خالی از عمل صالح می بینید.
    بنده داشتم دنبال هدهد در آثار مولوی اول می گشتم و بعد در آثار دیگر شاعران و از جمله قاآنی می گشتم. و به این شعر قاآنی رسیدم.


    در ستایش صدر اعظم در باب فتنه ی باب گوید

    صدر اعظم شد چو بخت شهریار از نو جوان

    از نشاط آنکه شاه بی‌قرین رست از قران

    چون سکندرشاه شد صاحبقران و خواجه خضر

    کز حیات شاهش ایزد داد عمر جاودان

    خواست ایزد شاه را آگه‌ کند از کید خصم

    ورنه هرگز این قضا نازل نگشی زآسمان

    گرچه‌ پیرست آسان لیک اینقدر مبهوت نیست

    کز خدایش شرم ناید وز شهنشاه جوان

    جز بر اعدای ملک از شرم تیر خصم شاه

    هیچ تیری بعد ازین تا حشر ناید بر نشان

    آتش نمرودیان بر قهرمان آب و خاک

    شد گلستان ورنه بر باد فنا رفتی جهان

    از قضا روزی که بگذشت این قران از شهریار

    من به شهر اندر بدم با دوشان همداستان

    مدح شاه‌ ‌و خواجه می‌خواندم به آواز بلند

    با بیانی نغز کش بود از فصاحت ترجمان

    ناگهان می خورده و خوی‌کرده آن ماه ختن

    آمد و ز ابروی و مژگان همرهش تیر و کمان

    چون‌ کمند پهلوانان زلف چین چین تا کمر

    همچو دام صیدگیران جعد خم‌خم تا میان

    جای مژگان از بر آهوی چثبمش رسته بود

    ناخن چرغ شکاری پنجهٔ شیر ژیان

    از دو چشمش خرمی پیدا چو نور از نیرین

    وز دو چهرش وجد ظاهر چون ‌فروغ ‌از فرقدان

    گفت قاآنی ز جا برخیز و جان را مژده ده

    کاینک ایزد اهل ایران را ز نو بخشید جان

    جسم‌ و جان ‌و عقل ‌و دین ‌و مال ‌و حال ‌و سیم‌ و زر

    کردمش ایثار و گفتم هان نکوتر کن بیان

    گفت دی ‌کافتاد ماه اندر محاق از نور مهر

    این قران شد آشکار از گردش دور زمان

    جم به عزم صید وحش از تخت شد بر بادپا

    در صفش پویان پیاده باد ریزان از عنان

    جم در ایشان چون نگین در حلقه انگشتری

    بر سرش از سایه مرغان جنت سایبان

    جن گرفته دیوی از پیش سلیمان همچو باد

    جست و در ماران آهن ‌کرده موران را نهان

    سرخ‌مارانی که گشت از آن سیه‌ماران پدید

    مهرهٔ پازهر سوی شه فکندند از دهان

    ورنه حاشا زهرشان می‌شد گر اندک ‌کارگر

    همچو تخت جم جهان بر باد رفتی ناگهان

    خواجه‌حال‌اسم‌اعظم‌خواند و چون آصف دمید

    بر سلیمان تا زکید اهرمن یابد امان

    هدهدی این مژده حالی برد زی بلقیس عصر

    کز ددان انس و جان برهید شاه انس و جان

    باز چون‌صرح مُمَرّد شد مشید ملک وگشت

    بادسان بر دیو و دد حکم سلیمانی روان

    از شرور دشمنان شد شاه را حاصل سرور

    در هوای سوری شد خصم را واصل هوان

    تا نگویی شه در این نهضت شکار اصلا نکرد

    کرد نخجیری کزو تا حشر ماند داستان

    عزم نخچر غزالان داشت خوکان‌کرد صید

    تا که یوزان و سگان را سیر سازد زاستخوان

    الغیاث ای صدر اعظم چارهٔ نیکو سگال

    تا ددان ملک را آتش زنی در دودمان

    آخر شوال را هر سال زین پس عید کن

    چاکران شاه را دعوت نما از هر کران

    هی بگو شاهد بیا زاهد برو خازن ببخش

    هی بگو ساقی بده چنگی بزن مطرب بخوان

    عبد قربان شهش ‌کن نام و همچون‌ گوسفند

    دشمنان را سر ببر در راه شاه‌ کامران

    دشمنان‌ گر قابل قربان شه‌ گشتن نیند

    دوستان را جمله قربان ‌کن به خاک آستان

    از روان دوستان روح‌الامین را ساز نزل

    ز استخوان دشمنان کن کرکسان را میهمان

    تا فلک‌ گردد به گرد درگه دارا بگرد

    تا جهان ماند به زیر سایهٔ یزدان بمان

    هم به قاآنی بفرما تا ببوسد دست تو

    تا دهانش‌ در سخن‌ گردد چون دستت درفشان


    این شعر دیگر در منقبت هژبر سالب علی ابن ابی طالب گوید:


    چند خواهی پیرهن از بهر تن

    تن رهاکن تا نخواهی پیرهن

    آنچنان وارسته شو کز بعد مرگ

    مرده‌ات را عار آید از کفن

    مر بدن را رخت عریانی بپوش

    پیش از آن‌ کت خاک پوشاند کفن

    عشق خواهی جام ناکامی بنوش

    فقر خواهی‌ کوس بدنامی بزن

    داعی ابلیس را از در بران

    جامهٔ تلبیس را از بر بکن

    تن بکاه ای خواه در تیمار جان

    تا به‌کی جان‌کاهی از تیمار تن

    جان مهذب ساز همچون جبرئیل

    تن معذب دار همچون اهرمن

    شوق جان هستی دهد نه ذوق نان

    درد دل مستی دهد نه درد دن

    ای خلیفه‌زاده یاد آر از پدر

    ای غریب افتاده بگرا زی وطن

    شرزه شیری چند جری با سگان

    شاهبازی چند پری با عنن

    می‌ مشو مغرور اگر جویی فنا

    می‌ مخور کافور اگر داری زغن

    در گذر زین چار طبع و پنج حس

    برشکن زین هفت شوی و چار زن

    گر چو دیگت هست جوشی در درون

    کف میار از خام‌طبعی در دهن

    تا نشان سمّ اسبت ‌گم‌ کنند

    ترکمانا نعل را وارونه زن

    آفتاب ‌آسا به هر کاخی متاب

    عنکبوت‌آسا به هر سقفی متن

    چون مگس جهدی نما شهدی بنوش

    چون شتر باری ببر خاری بکن

    ز اقتضای نفس راضی شو که نیست

    اقتضایی بی‌قضای ذوالمنن

    این نه جبرست اختیارست اینکه خوی

    خویش را بشناسد از درّ عدن

    تا نگویی حال اگر زینسان بود

    چیست حکمت در تکالیف و سنن

    کز محک این بس که سازد آشکار

    نقد مغبون را ز نقد ممتحن

    چند‌ گویی کان قبیحست این صبیح

    چند گویی‌ کان لجین‌ است این لجن

    نسبت اجزا به اجزا چون دهی

    بینی آن یک را قبیح این را حسن

    لیک چون‌ کل را سراپا بنگری

    جمله را بینی به جای خویشتن

    عالمی بینی چو بادام دو مغز

    کفر و دین هم مفترق هم مقترن

    جان جدا از تن ولیکن عین جان

    تن سوا از جان ولیکن صرف تن

    ای صنم‌جوی صمدگو تا به‌کی

    در زبان حق داری و در دل وثن

    هر زمان سازی خدای رنگ رنگ

    همچو نقش نقشبندان ختن

    وین بترکاو را پس از تصویر وهم

    کسوت‌ گفتار پوشی بر بدن

    ایزدی را کز یقین بالاترست

    جهد داری تا درآری در سخن

    گر خداجویی ببین با چشم سر

    در سراپای وجود بوالحسن

    صانع‌ کل مانع ظلم و فساد

    حامی دین ماحی جور و فتن

    صهر احمد حیدر خیبر گشا

    زوج زهرا ضیغم عنتر فکن

    فذلک ایجاد و تاریخ وجود

    مخزن اسرار و فهرست فطن

    سرّ مطلق مایهٔ علم و عمل

    شیر بر حق دایهٔ سر و علن

    از ازل جانها به چهرش مستهام

    تا ابد دلها به مهرش مرتهن

    عقل با رایش چو سودای جنون

    خلد با خلقش چو خضرای دمن

    خاطر او مهر حکمت را فروغ

    طینت او شمع هستی را لگن

    مهر او رمح مهالک را زره

    حفظ او تیغ مخافت را مجن

    نام او در مهد از پستان مام

    در لب کودک درآید با لبن

    می‌نخیزد یک عقیق الاکه زرد

    گر بجنبد باد کین‌ش در یمن

    می‌نروید یک‌گیا الاکه سرخ

    گر ببارد ابر تیغش بر چمن

    روز روشن خواجهٔ هر شیرمرد

    شام تاری خادم هر پیرزن

    بسکه آب از چه‌ کشیده نیم‌شب

    هر دو پایش را خراشیده رسن

    بهر تنور ارامل نیمشب

    گشته با سیمین انامل خارکن

    هر غریبی راکه او پرسیده حال

    کرده هر یادی به جز یاد وطن

    هر یتیمی راکه او بخشیده مال

    دیده هر نقشی به جز نقش محن

    مهر بردار از زبان ای مرتضی

    نکته‌یی بنما ز سرّ مختزن

    حل ‌کن این اشکال‌های تو به تو

    تا شناسندت خلایق تن به تن

    تا به چند این اختلاف ‌کفر و دین

    تا به چند این اتصاف ما و من

    بازگو کابلیس و آدم از چه رو

    ساز کردند ارغنون مکر و فن

    این چه جنگ خرفروشان بد کزو

    هر دو عالم پر غریوست و غرن

    در جنان بر صلح چون بستند دل

    در جهان بر کینه چون دادند تن

    از کجا صادر شد آن صلح نخست

    ازکجا ظاهر شد این‌کین‌کهن

    محرم و محروم را علت یکیست

    این چرا خائن شد آن یک مؤتمن

    تا چه دید از گل ‌که عاشق شد هزار

    تا چه دید از بت که عاشق شد شمن

    بود اگر یعقوب راضی از قضا

    از چه‌ گریان‌ گشت در بیت‌الحزن

    موسی ار داند که حق نادیدنی است

    از چه ارنی گفت و پاسخ یافت لن

    ور یقین دارد که جرم از سامریست

    خواجه هارون را چراگیرد ذقن

    ور خلیل از قدرت حق واقفست

    مرغکان را از چه برد سر ز تن‌

    سوزن ار دجَال چشمت از چه رو

    جان عیسی شد به مهرش مفتتن

    اینهمه چون و چرا را ای علی

    بر سر بوجهل جهلان در شکن

    تا به لب ها نه چرا ماند نه چون

    تا ز دلها نه‌ گمان خیزد نه ظن

    الله الله ای علیّ مرتضی

    جلوه‌یی بنما وکوته‌کن سخن

    صلح و کین را ده به یکبار آشتی

    کفر و دین را کن به یک جا انجمن

    آشناکن دیو را با جبرئیل

    آشتی ده شحنه را با راهزن

    نفی را اثبات ‌کن در نفی لا

    سلب را ایجاب ‌کن در لفظ لن

    حیدرا نوروز سلطانی رسید

    سر‌خ شد چون دشت ناوردت دمن

    عقد انجم را فلک مانا گسیخت

    تا فرو بارد به شاخ نسترن

    در صدفها هرچه مروارید بود

    ابر بستد تا فشاند بر سمن

    توده توده مشک دارد ضیمران

    شوشه شوشه سیم آرد یاسمن

    ارغنون بستست بلبل در گلو

    تا به‌ گل خواند نوای خارکن

    هر کسی را عیدی از سلطان رسد

    هم مرا عیدی ده ای سلطان من

    عیدیم این‌کز پریشانی مرا

    وارهاند همتت فخر زمن

    چرخ بینش مخزن اجلال و جاه

    بحر دانش منبع افضال و من

    حاجی آقاسی خداوندی ‌که هست

    هر دو گیتی درّ لفظش را ثمن

    نیک بشمر هفت نقطهٔ نام اوست

    اینکه‌گردون خواندش نجم پرن

    پاسبان دولت شه بخت اوست

    پاسبان را کی به چشم آید و سن

    کلک او لاغر شد از سودای ملک

    شخص سودایی کجا یابد سمن

    با عدو کاری‌ کند کلکش که‌کرد

    بیلک رستم به چشم روی تن

    چون دعای دولتش خواند خطیب

    مرغکان آمین‌ کنند اندر وکن

    چون ثنای خلق او راند ادیب

    آهوان تحسین ‌کنند اندر ختن

    خصم می‌گرید ز بیم‌ کلک او

    همچو مرغ سوخته بر بابزن

    تا بود در سنبل خوبان گره

    تا بود در طرّه ی ترکان شکن

    زنده بادا تا ابد خصمش ولیک

    در عذاب و محنت و بند و شکن


    و مثلاً این شعر مولانا را هم در باب هدهد داریم که در مجلس ختم هم اتفاقاً بیان شد:


    بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

    بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

    ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

    کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

    بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

    باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

    گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

    آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

    وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

    وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

    در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست

    آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

    این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا

    من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

    یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

    دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

    والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

    آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

    زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

    شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

    جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

    آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

    زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول

    آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست

    گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

    مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

    دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

    گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

    گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

    هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

    کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست

    پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست

    آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

    خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

    از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

    گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

    کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

    یک دست جام باده و یک دست جعد یار

    رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

    می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار

    دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

    من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست

    وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست

    باقی این غزل را ای مطرب ظریف

    زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست

    بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

    من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

     


    خوب، باز این اشکال یحتمل شود که حالا حرف خودت چیست؟ صاحب مولوی و قاآنی و فتنه ی باب و موسی و فرعون را چطور و کجا یافته ای؟ و یحتمل بنده ی حقیر نیز به تقلید طوطیواری بخواهم عرض کنم: هیچی، نیافته ام. یعنی مثل یک کلاف پیچ در پیچ است که اولش هیچ و آخرش هیچ است؟ و اما اگر شما حتی خلائهای مختلفه ای هم برای ذرات بنیادی فیزیکی داشته باشید، در انرژیهای بالاتری نیز از حالات خلاء آیا بیرون می آیید یا خیر؟ آیا از اول تا آخر همه اش خلاء است و لا غیر؟ گردش و گردشگری از این نوع هم خیلی می تواند غریب واقع شود آنطور که در سیاه چاله ای واقع شده باشند ذرات که با نزدیک شدن به افق سیاه چاله توان خروج از آن را نداشته و دوباره به همان خلاء سیاه چاله ای بازگردانده شوند.

    مسئله اینجا این است که ما به چه حاکم و وزرایی نیاز داریم برای اینکه بتوانیم حتی به ولایت فقیه خدمت کنیم و حکومتی جهانی نیز تشکیل دهیم؟ یعنی آیا حاکم و وزیر باید هر دو در یک کشور باشند؟ یا نه فقط در عالم معنی و بلکه در واقع می شود که حاکم در یک کشور است و وزیر در کشوری دیگر! یا حاکم در یک کشور است و وزرایش هر کدام حاکمی دیگرند در کشورهایی دیگر و همه در خدمت ولی فقیه و حکومت جمهوری اسلامی. مسئله اینجا این است که اگر زمین قرار است که در فصلهای مختلفی واقع شود که بعد از مردن در همچون زمستانی دوباره زنده شود، یحتمل حتی در بعضی اماکن و مواقع زمستان نیز همچون بهار انقلابی شود. و چرا؟ چون انقلاب شده است. و حکومتی انقلابی اسلامی بر کل جهان حاکم شده است.

    چطور چنین چیزی می شود؟ بنده داشتم اضلاع بدون فاصله ی ترتیبهای توپولوژی دو بعدی و قاطیقوریاهای مانویدهای غنی شده کنگ-ژنگ را  از زورنال فیزیک هسته ای بی می خواندم و دیدم که دارد می فرماید که می تواند قاطیقوریایی کاری کند که هم اضلاع بدون فاصله و هم اضلاع فاصله دار را هر دو را در بر بگیرد و بلکه کلاسه کند. خوب، این حالا از نظر همدیسی یعنی چه؟ و الله اعلم. البته بنده چون دیدم که رایانه هم آن دفعه که اینها را روی صفحات اینترنت داشتم هدهدی ریاستارت شد و بلکه دیگر به آنها بر نگشتم. گفتم شاید خوب هم هست که دوباره اینها را درست بررسی کنیم و ببینیم داستان از چه قرار است؟ حالا یحتمل بعضی ایراد کنند که باز توی هیچ و پوچ کارهایت گیر کرده ای! به هر حال، این مسائل همدیسی می توانند بسیار جالب باشند مخصوصاً وقتی قاطیقوریایی می شوند.

  • .وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الحق
  • یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّـهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ﴿المائدة: ٦٧﴾


    و ذکروا أنه کان إذا قدم على النبی ع وفد لیعلموا علمه انطلقوا بأبی لهب إلیهم و قالوا له أخبر عن ابن أخیک فکان یطعن فی النبی ع و قال الباطل و قال إنا لم نزل نعالجه من الجنون فیرجع القوم و لا یلقونه.

    طارق المحاربی رأیت النبی ع فی سویقة ذی المجاز علیه حلة حمراء و هو یقول یا أیها الناس قولوا لا إله إلا الله تفلحوا و أبو لهب یتبعه و یرمیه بالحجارة و قد أدمى کعبیه و عرقوبیه و هو یقول یا أیها الناس لا تطیعوه فإنه کذاب.

    کتاب الشیصان روى أبو أیوب الأنصاری أن النبی ع وقف بسوق ذی المجاز فدعاهم إلى الله و العباس قائم یسمع الکلام فقال أشهد أنک کذاب و مضى إلى أبی لهب و ذکر ذلک فأقبلا ینادیان أن ابن أخینا هذا کذاب فلا یغرنکم عن دینکم قال و استقبل النبی ع أبو طالب فاکتنفه و أقبل على أبی لهب و العباس فقال لهما ما تریدان تربت أیدیکما و الله إنه لصادق القیل ثم أنشأ أبو طالب‌

    أنت الأمین أمین الله لا کذب‌ * * * و الصادق القول لا لهو و لا لعب‌

    أنت الرسول رسول الله نعلمه‌ * * * علیک تنزل من ذی العزة الکتب‌

    .

    مقاتل إنه رفع أبو جهل یوما بینه و بین رسول الله ص فقال یا محمد أنت من ذلک الجانب و نحن من هذا الجانب فاعمل أنت على دینک و مذهبک و إننا عاملون على دیننا و مذهبنا فنزل‌ وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ



    بعضی یحتمل بفرمایند که تو چرا مدام از حاکم و وزیرش می گویی؟ مگر نمی شود که جای وزیر  حاکم عوض شود و وزیر باشد که حکومت می کند و حاکم هم بشود وزیر او. فرقش چیست؟ می فرماید این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء، این الطالب بدم المقتول بکربلاء. مسئله این است که آن خلیفة اللهی که جواب این سوالات را خواهد داد صاحب آن حکومتی است که وزرایش هم می توانند از انبیاء باشند. یک وقت هست که ما کودکانی را داریم که سنگ پرانی می کنند و شیشه ها را می زنند می شکنند. به والدینشان هم که عرض کنید که مواظب این بچه ها باشید، می فرمایند که تو امید کودکان ما را داری قطع می کنی و نمی گذاری هم بازی کنند. و اما یک وقت دیگری هست که حاکم ظالم می آید کودکان را هم به جرم سنگ پرانی می خواهد محاکمه کند یا همان جا درجا می کشد نه برای شکستن شیشه ها و بلکه به جرم دفاع از خود در مقابل استفاده ی سلاحهای مخوف نظامیان و پلیسهای صاحبان قدرت حاکمه و ظلم آنها. کودکان و نوجوانان سنگ می پرانند و والدینشان هم می گویند خوب کاری می کنید. باز هم بکنید. این یک نوع دیگری از سنگ پرانی است. همه آنرا تایید می کنند چرا که حاکم ظالم می خواهد امید و اعتماد به نفس این نوجوانان و جوانان را از آنها غصب کند و بگیرد. و اینجا است که درس کربلا ظاهر می شود و متوجه می شویم که دروس عالی حماسه ی حسینی از نوع خویشی و قومی نیست که در میان دعواهای خانوادگی گیر کرده باشند. شما اگر برای یک دختر نوجوانی که تا حالا از کربلا نشنیده است هم ناشیانه همچون این بنده ی حقیر از قمر بنی هاشم بفرمایید یحتمل ناخوآگاه هم بترسد هم زار زار به گریه بیافتد. مهمترین دلیل جهانی بودن اسلام همین است که شخصیت عظیمی همچون امیرالمومنین حضرت علی ابن ابی طالب علیهم السلام را داریم که همسر دخت پیامبر هم است و همچون برادری همه جا از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم دفاع فرمودند. و از طرف دیگر سوره ای همچون سوره ی ابی لهب و لعنت شدگی او را هم داریم.

    بسیاری از اندیشمندان و از جمل علامه جعفری و استاد شهید مطهری  را داریم که می فرمایند انسان یک ماشین نیست. و اما ماورای آن جهان هم یک ماشین نیست که همچون ساعتی، ثانیه ها و دقیقه ها و ساعات و روزها و شبها و ماه ها و سالها و خورشید و ماه و ستارگان بیایند و بروند و تغییرات آب و هوایی و تغییر فصول هم ایجاد شود. این سوال برای شما و این بنده ی حقیر پیش نمی آید و نباید پیش بیاید که ما به عنوان بندگان خدا در این میان چه کاره ایم؟ آیا خدا همه ی این کارها را می کند و ما در این میان هیچ کاره ایم و اگر بخواهیم در این کارها دخالت کنیم فرعونیت است؟ یا اینکه اگر در جهل خود بمانیم و امور را به فراعنه ای ظالمی سپردیم که مسلمانان را هم خدای ناکرده به بردگی بکشانند و بلکه ادعاهای کذب هم کردند، بگوییم کار کار خدا است و اینطور نیست که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری. یعنی مثلاً فرض بفرمایید که ما سر انرژی هسته ای با دیگر قدرتهای جهانی مذاکره کنیم که تجارت کنیم؟ و بعد تجارت با خدا را کنار بگذاریم؟ با خدا تجارت نکنیم که با دیگران تجارت کنیم؟ نفت را بفروشیم و واردات نفتی داشته باشیم چرا که مذاکره کرده ایم؟ و بعد معاد را هم بگوییم که doomsday argument است؟

    بنده عرضم این است که اگر تراکم جمعیت زیاد شد و همه احتیاجات داشتند و جهان باید بگردد و معضلات خود را دارد، آیا این بدان معنا است که دیگر نعوذ بالله کمونیسم یا آمریکا است که بر جهان حاکم است؟ و دیگر کتاب وحی قرآن مجید و پیامبر اکرم مگر خاتم الانبیاء نیست و تا روز قیامت رسالت حضرتش ادامه ندارد؟ و کشتی نجات نداریم؟ این تذهبون؟ حکومت خلیفة اللهی بقیة الله الاعظم را که نجا بخش بشریت است را باز یادت رفت؟ ای انسان باز یادت رفت و خودت شده ای همه کاره ی عالم؟ این کار را نکن و لااقل به نفس خودت ظلم نکن و خدا و ذکر خدا را از یاد مبر! اینجا است که انسان باید بصیرت به خرج داده و متوجه شود که پرجم و علم اسلام در دست کیست؟ و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به چه کارش می آید که انواع شبه های بزرگ و کوچک را برطرف کند؟ همین قدر بس که بفرماید این درست که هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم و اما صاحب عطار و مولانا و بلکه مراجع تقلیدت را هم ببین می توانی بیابی که کیست آنگاه که مثلاً در نماز- و بلکه همه ی کارهای خود- درست به مخاطب نماز خود توجه می کنیم؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ﴿١ اللَّـهُ الصَّمَدُ ﴿٢ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤


    البته بعضی اوقات بعضی افراد برای اینکه خود را سرآمد همه بدانند دست به بدعتهایی می زنند و برای خود دکانها باز می کنند. بنده حقیر عرضم این است که یحتمل بعضی ایراد کنند که اشکالی ندارد اگر برای تجارت و معامله ی با خدا به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی هم بپردازیم. ولی مشکلی که هست این است که گاهی اوقات افرادی که این دکانها را باز می کنند و دست به این کارها می زنند، یک مرتبه یک رودستهایی می خورند که خودشان هم نمی فهمند از کجا آمد! مثلاً یک جوان دانشجو و طلبه ای می آید و خوب همه ی مسائل را حل کرده و کلاً دکانش را تعطیل می کند! غافل از اینکه همه می توانند معترض شوند که ما کلی کار داشتیم این میان و کلی درس و بحث از کلی دانشمند را این میان بیان کردیم. مثلاً نمی شود بگویی که نظریه ی گرموف-ویتن و زایبرگ-ویتن و فلوئر-هیگارد-ویتن و بلکه نظریه هایی دیگر همه و همه از یک دست اند! و اما یک بنده خدایی پیدا می شود که ثابتش می کند!

    بنده عرضم این است که این کار درستی هم هست که اگر کسی بتواند دکانهایی را که به عنوان حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باز می کنند ملت را بعضی بیایند با شهامت تمام تعطیلش کنند. و اما نه اینکه بعد دکان خودشان را بزنند! بگذریم.

    بنده دو مقاله ای جالب دیدم که یکی در مجله ی نجوم امواج گره گشا مقاله ی روی جلدش بود، خواندم که مقاله ای است برای آشنایی با مقوله هایی که فیزیکدانان مربوطه جایزه ی نوبل 2017 را بردند و بیوگرافی آنها. مقاله ی دیگر مربوط بود به زلزله و پروژه ی هارپ که بنظر این حقیر جالب بنظر می رسید. و اینکه تا چه حد می شود زلزله را پیش بینی یا حتی این پروژه می تواند آنرا تولید کند. تعبیر جالب و مهمی است که هر بچه ای هم ممکن است یک سنگی بگیرد دستش و شروع کند به شکستن شیشه. و اما آیا خود آن بچه هم باورش خواهد شد که با این کارش دارد ایمانش را به معاد و قیامت تقویت می کند؟

    و اما حالا فرض بفرمایید که یک نوجوانی از روضه ی ابوالفضل العباس بشنود یا بلکه کمی از شرح حال او در کربلا یاد بگیرد و یک مرتبه شروع کند به اشک ریختن. اینجا این سوال مهم یحتمل برای او پیش بیاید که بالاخره آیا حضرت عباس آب را به اهل بیت رساند یا در آن راه شهید شد؟ این سوال از این نوع نیست که وقتی کسی دارد دنبال آب می گردد، زلزله ای واقع شود و او نیز در اثر زلزله کشته شود. و اما یک وقت هم هست که کسی دارد دنبال آب می گردد یا نماز استسقاء هم می خواند ولی به همین دلیل که آب نمی آید است که زلزله واقع می شود. مثلاً یک وقت هست که فصول سال باید چهار فصل طبیعی خود را طی کنند و نمی کنند، ولی یک وقت هم می خواهیم موانع عدم تغییر فصول سال را بررسی کنیم و تغییرات آب و هوایی را مورد تحقیق قرار دهیم و هندسه های جابجایی و ناجابجایی آنها را بیابیم. و در این میان آب و هوا کجا و زلزله کجا؟ و اما وقتی وارد مسائل هندسی روی خمینه های توپولوژیک می شویم، اینکه کار به کجاها می کشند؟ و کحا مسائل از نوع کن فیکون الهی است و کجاها مسائل را می توان علمی و تحقیقی بررسی کرد و کجاها بعضیها می خواهند ادعاهای کذب کنند؟ یعنی ما اینجا دنبال ذرات آبیم و اینکه آب را چطور به اقلیم خود آوریم. و همان امواج و حرکتهایی را که در تغییر فصول باید انجام شوند را می بینیم که یحتمل همانهایی هستند که می توانند مولتیورسی شده و بغیر از آب و هوا کارهای دیگری هم می کنند. و چقدر این مسائل محلی است و چقدر آن بین المللی و جهانی و یونیورسال و بلکه مولتیورسی است؟ و الله اعلم. اینجا است که نیاز به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی خیلی می توانند بکار آیند که کحا است که ما داریم چه می کنیم و کجاها مسائل قاطیقوریایی هدهدی با کاردینالیته های بزرگ استاندارد یا غیر استاندارد می شوند و مرزهای مختلف بین اینها پیموده می شوند. و مثلاً کجاها است که از فلسفه به ریاضی فیزیک به حکمت متعالیه به طبیعیات به الهیات و عرفان می رویم؟ یا خیر فقط در حکمت متعالیه است که واقعیم:


    و اعلم‌ أن للسلاک من العرفاء و الأولیاء أسفارا أربعة-

    أحدها السفر من الخلق إلى الحق.

    و ثانیها السفر بالحق فی الحق.

    و السفر الثالث یقابل الأول لأنه من الحق إلى الخلق بالحق.

    و الرابع یقابل الثانی من وجه لأنه بالحق فی الخلق.


    فرتبت کتابی هذا طبق حرکاتهم فی الأنوار و الآثار على أربعه أسفار و سمیته بالحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة فها أنا أفیض فی المقصود مستعینا بالحق المعبود الصمد الموجود


    http://lib.eshia.ir/71465/1/13


    البته چیزی که می فرماید این است که این اسفار اربعه از آن عرفاء و اولیاء است و امثال ما طلبه ها و دانشجویان خیلی مانده است تا بتوانیم دکانهایی باز کنیم که مشتری هم داشته باشند و یحتمل قبل از اینکه کار و باری شروع شود هم طلبه ای دیگر بیاید و کار دکان را به تعطیلی بکشاند! عرض ما این است که این کار اتفاقاً خیلی هم می تواند مفید واقع شود که طلبه ها و دانشجویان جوان کلاً دکان را تعطیل کنند چرا که طلبه های مسن تر مثل این بنده ی حقیر که خود به خود دکانشان تعطیل شده است.

    و اما معنای قضایا این نیست که احترام به اساتید را هم باید تعطیل کرد چرا که همه دکان زده اند. نخیر، هر دکانی را نمی شود تعطیلش کرد که هیچ و بلکه باید هم بسی درس خواند و آموخت تا بتوان بسی مکتبها و مدرسه ها گشود. و اما ما هنوز توی اینکه کی کجا استاد است و کی کجا ظالمی لامذهب منافق مشرک کافر است مانده ایم. البته می شود هم در فلسفه و ریاضی- فیزیک طبیعیات و حتی حکمت متعالیه نیز اساتید کافر و مشرک و منافق داشت ولی در امور الهی و فقه دیگر نمی شود. و لذا در حکمت متعالیه و اسفار اربعه یک جاهایی که سالک از خلق به خطوطی وارد می شود که مرزهای حق است اموری می توانند باشند از نوع امور الهی هر چند که از خلق به حق هم رفته است و حال در میان خلق است و در اسفاری همچون سفر من الحق الی الخلق بالحق دارد سیر می کند هر چند که همه ی اسفار را هم طی کرده است. البته مسئله اینجا به این نسبت نیست  که کجاها بچه ها می زنند شیشه ها را می شکنند و کجاها مسئله زلزله است؟ یعنی نمی شود گفت که چون شیشه های خانه ی این حقیر نشکست ولی شیشه های خانه ی همسایه ها چرا، پس زلزله یا بچه های ناخلف به این بنده ی حقیر مربوط نیستند. و لذا در صورت زلزله باید هم نماز آیات را اقامه کرد. و اما اگر در شهر دیگری یا کشور دیگری بود، چی؟ باز هم می توانید بفرمایید که بچه های خودمان یا همسایه بودند یا ظالم دیگری یا زلزله؟ و اما می توانید بفرمایید که آیا فصلها دارند درست تغییر می کنند و  آب و هوا نیز درست دارد عوض می شود یا خیر. برف و باران شد یا نشد؟

    و در ضمن اینکه جمعیت بشری نیز چطور در کل کره خاکی پخش است و چطور جمعیتها کجاها فشرده ترند کجاها تراکم کمتری داریم و دیگر زمین آیا ظرفیتش تکمیل است یا باز هم می تواند جمعیت بیشتری را بپذیرد نیز خود می تواند از مسائل مهم شوند که بنده داشتم یا می خواستم راجع بدان مطالعه ی بیشتر هم داشته باشم که رایانه ام ریاستارت شد. و ... این نوع از بحثها معروفند به بحثهای روز معادی یا doomsday argument. مسئله اینجا این است که اگر تراکم جمعیت همینطور رو به افزایش باشد و همه و همه تغییرات آب و هوایی و فصلها را مشاهده کند بهتر است یا اینکه تراکم جمعیت خیلی هم آنچنانی نشود. این بدان شرط است که بتوانیم بهتر با بلایای طبیعی لااقل بدلیل تغییر فصلها از طرق نظریه های ریاضی فیزیکی محلی و جهانی وارد عمل شویم. مستلزم این کار این است که مقائیس مختلفه و گروه های بازبهنجارش و طیفهای آنها را در نظریه های میدانهای کوانتمی بهتر درک کنیم و بلکه مسئله فاصله ی جرمها را حتی المقدور حل کنیم. و لذا تک قطبیها و چندقطبیهای مغناطیسی و گرانش کوانتمی و نظریه های وحدت.... البته این را هم که کیپ ثورن کتاب جدیدی در فیزیک کلاسیک جدیدا نوشته است هم جالب است که انسان یاد بگیرد و در آمازون جستجو کند! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    الْحَسَنُ بْنُ ظَرِیفٍ قَالَ‌ اخْتَلَجَ فِی صَدْرِی أَنْ أَکْتُبَ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ أَنَّ الْقَائِمَ إِذَا قَامَ بِمَ یَقْضِی وَ أَیْنَ مَجْلِسُهُ لِلْقَضَاءِ وَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ شَیْ‌ءٍ لِحُمَّى الرِّبْعِ فَأُغْفِلْتُ عَنْهَا فَجَاءَ الْجَوَابُ سَأَلْتَ عَنِ الْقَائِمِ إِذَا قَامَ بِالنَّاسِ بِمَ یَقْضِی یَقْضِی بِعِلْمِهِ کَقَضَاءِ دَاوُدَ لَا یَسْأَلُ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ عَنْ حُمَّى الرِّبْعِ فَاکْتُبْ فِی وَرَقَةٍ وَ عَلِّقْهَا عَلَى الْمَحْمُومِ‌ یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهِیمَ

    مناقب لابن شهر آشوب، جلد 4، ص 431

    http://lib.eshia.ir/86595/4/431‌


    فرض بفرمایید که خمینه ی ناهموار یا حتی همواری دارید که یحتمل در بعضی نقاط آن تکینگیهایی نهفته است. و در همسایگیهایی از این تکینگیها چارتهای اطلس خمینه ای که نقاط نکینگی را در بر می گیرند، مثلاً یک  نشان از حکومت حاکمی دارد و دیگری نشان از صدارت وزیری دیگری که عین همان حکومت است. حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی از این روایت می کند که بعضی تکینگیها را می شود فقهی و با حکمت متعالیه برطرف کرد و بعضی را می شود با نظریه های حمیدی مجیدی ریاضی فیزیکی هموار ساخت.

    اینجا اشارات و تنبیهاتی نهفته اند که در یک سو در فقه و اصول فقه باید تدبر کرد و اندیشید و از سوی دیگر علوم جدید متجدد دانشگاهی همچون ریاضی فیزیک منجر به جوایر ریاضی فیزیکی بین المللی و جهانی شده.  بعضی از این جوایز را ما در مجلات علمی خودمان می توانیم مطالعه کنیم که خیلی خوب سرگذشت و شرح حال زندگی و کارهای اساتید فن شرح داده شده اند. و ظاهراً خیلی هم خوب است. و اما فرضاً بنده ی حقیر طلبه یا دانشجو یا جوانی که در این راه می خواهد قدم بردارد از آنجایی که آرزو بر جوانان عیب نیست، او کجای این حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. تا چه حد می تواند در نظریه های ریاضی فیزیکی وارد شود و تا چه حدودی می تواند از حکمت متعالیه و فقه و اصول و تقسیر قرآن کریم و حدیث بهره مند شود. و بلکه حاکمی شود در حکومت حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی!

    البته ما فقط در حد توپولوزی وارد نظریه های ریاضی فیزیکی شدیم و اینکه چطور می شود تکینگیهای خمینه ای توپولوژیک را هموار کرد. و اما دنیاهای هندسه و ریاضی فیزیک این خمینه ها را هنوز واردش نشده ایم. و لذا کجا ما حکومت داریم و کحا صدارت وزرای این حکومت برقرار است که آیا عین همان حکومت است و در همسایگیهایی از این نکینگیها چارتهای اطلسهای خمینه ای بر هم منطبق و بلکه حکومت حاکم و وزیر یکی می شوند، و بلکه تکینگیها نیز هموار گشته و از میان برداشته می شوند. اینها همه سوالهای خوبی است. و از این بنده ی حقیر طلبه بپرسید، عرضم این است که مستحق جوایزی است نه تنها برای صرف حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و بلکه جوایزی بین المللی را نیاز دارد.

    و الا مثل این می ماند که ما حکومتی محلی داشته باشیم که هیچ گاه به حکومتی جهانی نیاندیشد و فکر نکند و نداند که حاکم اش کیست و وزرایش کدامند. و صد در صد اینها خیلی هم خوب است، و اما باز بنده ی حقیر طلبه و دانشجو در این حکومت حاکم و وزرایش چه کاره ام و حالا گیریم که خودم هم در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی خود خیلی هم احساس حکومت و صدارت و وزارت کنم. مسئله این است که آیا حتی می توانم تکینگیهای موجود در خمینه ی توپولوژیکی خود را درست هم تعریف کنم؟ در هر نقطه ی آن فشار و چگالی آنرا می دانم؟ تراکم تک قطبیها و الکترونها و دیگر ذرات بنیادی آنرا می دانم؟

    به هر حال، بنده ی حقیر که در مسائل خیلی سختی همچون فلسطین اشغالی و وضعیت و گزارش فاجعه ی انسانی در یمن مانده ام که اصلا نوع تکینگیها و چارتهای مربوطه ی اطلسهای خمینه ای و حکومتهای آنها و هموارسازیهایش از چه قرار است؟ و لذا در وضعیتهای بحرانی است که بشر به فکر می افتد که حاکم و حکومت و وزرای او در هر خمینه ای از چه قرارند؟ و این به چه معنا است که می فرماید و لا یمکن الفرار من حکومتک. این کدام حکومت است؟ یعنی بعضی می آیند برای اینکه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازند بجای اینکه به حاکم و وزرایش و حکومت آنها بیاندیشند و ببینند راجع به خمینه توپولوژیک و تکینگیهایش چه می توانند انجام دهند، صاف می روند سراغ نکینگیها و دعوا و مرافعه راه می اندازند سر همواری تکینگیهای خمینه و نوع تکینگیهایش و ....

    یعنی بعضی یک دعواهایی راه می اندازند این میان که همه را در رسیدن به اهداف و انگیزه های متعالی موجود در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به شرک بیافتند یا همه چیز را فراموش کرده و مجبور شوند با شرک و نفاق و کفر محض وارد دعوا و مرافعه و بحث جدل شوند. و از منطق و طبیعیات و ریاضی فیزیک و فلسفه به الهیات رسیدن کلاً فراموش شود. خوب، در بین راه اگر کسی به سیاه چاله هایی افتاد که با کمک انرژیهای حاصل از امثال بمبهای هسته ای نیز نمی توان در آمد، اینجا کی تقصیر کار است؟ یعنی شما اگر به عنوان حاکمی در حکومتتان یکی از وزرای خود را مسئول بمب هسته ای کردید، کاردینالیته ی وزیر بعدی از چه نوعی خواهد شد؟ و مسئله را چطور هدهدی قاطبقوریایی می کنید؟ و حکومت موجود در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مورد بحث چطور می شوند؟

    التفات می فرمایید؟ یک وقت هست که ما حکومت حاکم و وزیرش را در  خمینه ی مورد بحث فرض کرده ایم که بقر حسب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است. و اما وقتی حاکم و حتی وزیرش نیز در غیبت اند و حکومتها هم بر حسب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آیا باشند آیا نباشند، خوب این طبیعی است که نظیر بنده ی حقیری فرض را بر این بگذارد که او خود در این حکومت و خمینه اش چه کاره است؟ ولی وقتی این حکومت را هم از لحاظات درونی و بیرونی هر دو بررسی می کنیم، وضعیت خمینه ها آنطور که خدا از رگ گردن هم به ما نزدیکتر است یحتمل بهتر بر ما روشن می شود. و صد البته بنده در اینکه متن عربی را چطور به فارسی دقیقاً ترجمه کنم خیلی مطمئن نیستم و لذا عین متن عربی از کتاب کمال الدین شیخ صدوق را عینا می آورم:

    وأشهد أنّه لیس بمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم ، وأنَّ الله یخلق من یشاء ویختار ، وأنّهم لا یؤمنون حتى یحکموه فیما شجر بینهم ، ثمَّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضاه ویسلّموا تسلیماً ، وإنَّ من حرَّم حلالاً ومن حلّل حراماً ، أو غیّر سنّةً ، أو نقصّ فریضة ، أو بدلّ شریعة ، أو أحدث بدعة یرید أن یُتّبع علیها ویصرف وجوه النّاس إلیها فقد أقام نفسه لله شریکاً ، ومن أطاعه فقد ادعى مع الله ربّاً ، وباء بغضب من الله ومأواه النار وبئس مثوى الظالمین ، وحبط عمله وهو فی الآخرة من الخاسرین. وصلّى الله على محمّد وآله الطاهرین.

    http://lib.eshia.ir/27045/1/2

    و یقیناً این سوال برای این بنده حقیر لااقل باقی است که حتی بعد از ظهور نیز عین مسائل خمینه ها  تکینگیهای آنها همانطور که در کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق آمده است باقی می ماند یا اینکه بعضی از مسائل از آن زمان تغییر یافته است!

    وَ مِمَّا کَتَبَ ع إِلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیِ‌ اعْتَصَمْتُ بِحَبْلِ اللَّهِ‌ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‌ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‌ وَ الْجَنَّةُ لِلْمُوَحِّدِینَ وَ النَّارُ لِلْمُلْحِدِینَ وَ لَا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ‌ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‌ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ‌ وَ الصَّلَاةُ عَلَى خَیْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الطَّاهِرِینَ مِنْهَا عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ وَ انْتِظَارِ الْفَرَجِ‌

    قَالَ النَّبِیُّ ص أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ وَ لَا یَزَالُ شِیعَتُنَا فِی حُزْنٍ حَتَّى یَظْهَرَ وَلَدِی الَّذِی بَشَّرَ بِهِ النَّبِیُّ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً فَاصْبِرْ یَا شَیْخِی یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ وَ أْمُرْ جَمِیعَ شِیعَتِی بِالصَّبْرِ فَ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‌ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى جَمِیعِ شِیعَتِنَا وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ‌

    http://lib.eshia.ir/86595/4/425

    http://lib.eshia.ir/86595/4/426

    اللهم عجل لولیک الفرج. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ کَانَ الْعَبَّاسُ السَّقَّاءُ قَمَرُ بَنِی هَاشِمٍ صَاحِبَ لِوَاءِ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ أَکْبَرُ الْإِخْوَانِ مَضَى بِطَلَبِ الْمَاءِ فَحَمَلُوا عَلَیْهِ وَ حَمَلَ هُوَ عَلَیْهِمْ وَ جَعَلَ یَقُولُ‌

    لَا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رَقَى‌ * * * حَتَّى أُوَارَى فِی الْمَصَالِیتِ لَقَى‌

    نَفْسِی لِنَفْسِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وَقَا * * * إِنِّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَغْدُو بِالسِّقَا

    وَ لَا أَخَافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقَى‌

    فَفَرَّقَهُمْ فَکَمَنَ لَهُ زَیْدُ بْنُ وَرْقَاءَ الْجُهَنِیُّ مِنْ وَرَاءِ نَخْلَةٍ وَ عَاوَنَهُ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ فَضَرَبَهُ عَلَى یَمِینِهِ فَأَخَذَ السَّیْفَ بِشِمَالِهِ وَ حَمَلَ عَلَیْهِمْ وَ هُوَ یَرْتَجِزُ

    وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یَمِینِی‌ * * * إِنِّی أُحَامِی أَبَداً عَنْ دِینِی‌

    وَ عَنْ إِمَامٍ صَادِقِ الْیَقِینِ‌ * * * نَجْلِ النَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمِینِ‌

    فَقَاتَلَ حَتَّى ضَعُفَ فَکَمَنَ لَهُ الْحَکِیمُ بْنُ الطُّفَیْلِ الطَّائِیُّ مِنْ وَرَاءِ نَخْلَةٍ فَضَرَبَهُ عَلَى شِمَالِهِ فَقَالَ‌

    یَا نَفْسُ لَا تَخْشَیْ مِنَ الْکُفَّارِ * * * وَ أَبْشِرِی بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ

    مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الْمُخْتَارِ * * * قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسَارِی‌

    فَأَصْلِهِمْ یَا رَبِّ حَرَّ النَّارِ

    فَقَتَلَهُ الْمَلْعُونُ بِعَمُودٍ مِنْ حَدِیدٍ فَلَمَّا رَآهُ الْحُسَیْنُ مَصْرُوعاً عَلَى شَطِّ الْفُرَاتِ بَکَى وَ أَنْشَأَ یَقُولُ‌

    تَعَدَّیْتُمُ یَا شَرَّ قَوْمٍ بِفِعْلِکُمْ‌ * * * وَ خَالَفْتُمُ قَوْلَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ

    أَ مَا کَانَ خَیْرُ الرُّسُلِ وَصَّاکُمُ بِنَا * * * أَ مَا نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِیِّ الْمُسَدَّدِ

    أَ مَا کَانَتِ الزَّهْرَاءُ أُمِّیَ دُونَکُمْ‌ * * * أَ مَا کَانَ مِنْ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ أَحْمَدٍ

    لُعِنْتُمْ وَ أُخْزِیتُمْ بِمَا قَدْ جَنَیْتُمُ‌ * * * فَسَوْفَ تُلَاقُوا حَرَّ نَارٍ تَوَقَّدُ


    المناقب لابن شهر آشوب، ص 108

    http://lib.eshia.ir/86595/4/108

  • .وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الحق
  • و من خطبة له (ع) (173)

    فی رسول اللَّه صلى الله علیه و آله، و من هو جدیر بأن یکون للخلافة و فی هوان الدنیا

    رسول اللَّه‌

    أَمِینُ وَحْیِهِ، وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ، وَ بَشِیرُ رَحْمَتِهِ، وَ نَذِیرُ نِقْمَتِهِ.

    الجدیر بالخلافة

    أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ.

    فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ. وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَةُ لَاتَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ، فَمَا إِلَى ذلِکَ سَبِیلٌ، وَ لکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَارَ. أَلَا وَ إِنِّی أُقَاتِلُ رَجُلَیْنِ: رَجُلًا ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ، وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِی عَلَیْهِ.

    أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّها خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ، وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ. وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ، وَ لَا یَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ، وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ. وَ لَا تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَراً.

    هوان الدنیا

    أَلَا وَ إِنَّ هذِهِ الدُّنْیَا الَّتِی أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَها وَ تَرْغَبُونَ فِیهَا، وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُکُمْ وَتُرْضِیکُمْ لَیْسَتْ بِدَارِکُمْ، وَ لَا مَنْزِلِکُمُ الَّذِی خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَاالَّذِی دُعِیتُمْ إِلَیْهِ. أَلَا وَ إِنَّها لَیْسَتْ بِبَاقِیَةٍ لَکُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَیْهَا. وَ هِیَ وَ إِنْ غَرَّتْکُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْکُمْ شَرَّهَا. فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِیرِهَا، وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِیفِهَا. وَ سَابِقُوا فِیهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِی دُعِیتُمْ إِلَیْهَا، وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِکُمْ عَنْهَا. وَ لَا یَخِنَّنَّ أَحَدُکُمْ خَنِینَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِیَ عَنْهُ مِنْهَا. وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الُمحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ. أَلَا وَ إِنَّهُ لَا یَضُرُّکُمْ تَضْیِیعُ شَیْ‌ءٍ مِنْ دُنْیَاکُمْ بَعْدَ حِفْظِکُمْ قَائِمَةَ دِینِکُمْ. أَلَا وَ إِنَّهُ لَایَنْفَعُکُمْ بَعْدَ تَضْیِیعِ دِینِکُمْ شَیْ‌ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاکُمْ.

    أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکُمْ إِلَى الْحَقِّ، وَ أَلْهَمَنا وَ إِیَّاکُمُ الصَّبْرَ!


    خطبه 173

    که در آن از رسول خدا صلى الله علیه و آله و کسى که سزاوار خلافت است‌

    و همچنین از پستى دنیا سخن به میان آورده‌

    رسول خدا صلى الله علیه و آله‌

    (محمّد صلى الله علیه و آله) امین وحى او بود و خاتم پیامبرانش، بشارت دهنده به رحمت او و بیم‌دهنده از کیفرش.

    سزاوارترین کس براى خلافت‌

    اى مردم! سزاوارترین کس به خلافت قویترین مردم نسبت به آن است و داناترین آنها به فرمانهاى خدا، پس اگر آشوبگرى به فتنه انگیزى برخیزد، از او خواسته مى‌شود که به حق بازگردد و اگر امتناع ورزد با او به نبرد باید پرداخت. به جان خودم سوگند! (اگر قبول کنیم که امام را مردم باید برگزینند در این صورت) اگر قرار باشد امامت و خلافت جز با حضور همه مردم انعقاد نپذیرد، هرگز راهى به سوى آن نتوان یافت (یعنى هیچ‌گاه منعقد نخواهد شد) بلکه آنها که صلاحیّت رأى و نظر دارند و اهل حل و عقدند حاکم و خلیفه را بر مى‌گزینند و عمل آنها نسبت به سایر مردم نافذ است و بعد از آن نه حاضران حقّ رجوع و نه غایبان حقّ انتخاب دیگرى را دارند. آگاه باشید من با دو کس مى‌جنگم: نخست آن کس که به ناحق ادّعا کند و چیزى که حقّ او نیست بخواهد و دیگر آن کس که از دادن حقّى که بر گردن اوست امتناع ورزد.

    اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از عذاب خدا توصیه مى‌کنم، زیرا تقوا بهترین چیزى است که بندگان یکدیگر را به آن توصیه مى‌نمایند و بهترین مرحله پایان کار در پیشگاه خداست. هم اکنون آتش نبرد بین شما و اهل قبله روشن گشته است و این پرچم را جز افراد بینا، با استقامت و آگاه به موارد حق، به دوش نمى‌کشند. بنابراین آنچه را به شما فرمان داده‌اند انجام دهید و در برابر آنچه از آن نهى شدید توقّف نمایید و در هیچ کارى تا بر شما روشن نشود عجله نکنید؛ زیرا ما مجاز هستیم آنچه را شما نمى‌پسندید (چنانچه خلاف فرمان خدا نباشد) تغییر دهیم.

    دنیاى بى ارزش‌

    آگاه باشید! این دنیا که شما نسبت به زرق و برق آن این همه علاقه‌مند و به آن آرزومندید و آن نیز گاهى شما را خشنود و گاهى به خشم مى‌آورد، خانه و منزلى نیست که براى آن خلق و به سوى آن دعوت شده باشید. هشیار باشید! نه دنیا براى شما باقى مى‌ماند و نه شما در آن باقى خواهید ماند. این دنیا گرچه از جهتى شما را فریب داده ولى از جهت دیگر شما را از بدیهایش بر حذر داشته، پس به خاطر هشدارهایش از آنچه مغرورتان مى‌سازد چشم بپوشید، مظاهر فریبنده‌اش را به خاطر مظاهر هشداردهنده‌اش رها سازید و به سرایى که دعوت شده‌اید، سبقت جویید و با جان و دل از دنیاپرستى منصرف گردید. نباید هیچ کدام از شما همچون کنیزکان به خاطر چیزى که از دنیا از دست مى‌دهد گریه سر دهد و با صبر و استقامت بر طاعت خدا و حفظ و نگهدارى ... آنچه از کتابش به عهده شما گذاشته نعمتهاى او را نسبت به خویش کامل کنید.

    آگاه باشید! با حفظ اساس ایمان و دین خویش، از بین رفتن چیزى از اموال نا مشروع دنیا به شما ضرر نمى‌رساند و آگاه باشید! با تباه ساختن دین خود، آنچه از دنیا براى خویش نگهدارى نموده‌اید، سودى به حالتان نخواهد داشت. خداوند دلهاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت به ما و شما ارزانى دارد.

    داشتم می نوشتم و نوشتنم طولانی شده بود که صفحه ی آبی و ری استارت! بی ربط به این متن از کمال الدین شیخ صدوق نبود:


    وأشهد أنّه لیس بمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمراً أن یکون لهم الخیرة من أمرهم ، وأنَّ الله یخلق من یشاء ویختار ، وأنّهم لا یؤمنون حتى یحکموه فیما شجر بینهم ، ثمَّ لا یجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضاه ویسلّموا تسلیماً ، وإنَّ من حرَّم حلالاً ومن حلّل حراماً ، أو غیّر سنّةً ، أو نقصّ فریضة ، أو بدلّ شریعة ، أو أحدث بدعة یرید أن یُتّبع علیها ویصرف وجوه النّاس إلیها فقد أقام نفسه لله شریکاً ، ومن أطاعه فقد ادعى مع الله ربّاً ، وباء بغضب من الله ومأواه النار وبئس مثوى الظالمین ، وحبط عمله وهو فی الآخرة من الخاسرین. وصلّى الله على محمّد وآله الطاهرین.

    http://lib.eshia.ir/27045/1/2

    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    < (الباب السابع و الثمانون و المائة) >فیما ذکره نعیم فی صلاة عیسى خلف المهدی و لم یسمه و ان عیسى یقول إنما بعثت وزیرا و لم أبعث أمیرا.

    قال حدثنا نعیم حدثنا بقیة بن الولید عن صفوان بن عمرو عن شریح بن عبید عن کعب قال یهبط المسیح عیسى بن مریم عند القنطرة البیضاء على باب دمشق الشرقی التی طرف السحر تحمله غمامة واضع یدیه على منکب ملکین علیه ربطتان مؤتزر باحدیهما مرتد بالاخرى إذا اکب رأسه یقطر منه کالجمان فیأتیه الیهود فیقولون نحن اصحابک فیقول کذبتم ثم یأتیه النصارى فیقولون نحن أصحابک فیقول کذبتم بل أصحابی المهاجرون بقیة أصحاب الملحمة فیأتى مجمع المسلمین حیث هم فیجد خلیفتهم یصلی بهم فیتأخر المسیح حین یراه فیقول یا مسیح اللّه صل بنا؟فیقول بل انت فصل باصحابک فقد رضی اللّه‌ عنک فانما بعثت وزیرا و لم ابعث امیرا؛ فیصلی بهم خلیفة المهاجرین رکعتین مرة واحدة و ابن مریم فیهم؛ و ذکر تمام الحدیث.

    و قال فی حدیث آخر: باسناده عن حذیفة بن الیمان عن النبی (ص) فیهبط عیسى فیرحب به الناس و یفرحون بنزوله لتصدیق حدیث رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله ثم یقول للمؤذن اقم الصلاة ثم یقول الناس صل بنا فیقول: انطلقوا إلى إمامکم فلیصل بکم فانه نعم الامام فیصلی بهم إمامهم فیصلی معهم عیسى و ذکر تمامه و حدیث الدجال.

    ملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر عجل الله فرجه، سید ابن طاووس، ص 83

    http://lib.eshia.ir/86593/1/83


    < (الباب الرابع و المائتان) >فیما ذکره نعیم من تنعّم هذه الأمة بعد نزول عیسى. حدثنا عیسى حدثنا أبو عمرو النمیری عن أبی لهیعة عن عبد الوهاب ابن حسین عن محمد بن ثابت عن أبیه عن الحرث بن عبد اللّه عن النبی (ص) قال: إذا نزل عیسى بن مریم و قتل الدجال تمتعوا تحیوا لیلة طلوع الشمس من مغربها و حتى تمنعوا بعد خروج الدجال أربعین سنة، لا یموت أحد و لا یمرض و یقول الرجل لغنمه و لدوابه إذهبوا فارعوا فی مکان کذا و کذا و تعالوا فی ساعة کذا و کذا و یرى الماشیة بین الزرعین لا تأکل منه سنبلة و لا تکسر بضلفها عودا و الحیات و العقارب ظاهرة لا تؤذی أحد و لا یؤذیها أحد و السبع على أبواب الدور یستطعم لا یؤذی احدا و یأخذ الرجل الصاع أو المد من القمح أو الشعیر فیبذره على وجه الأرض بلا حراث و لا کرائب فیدخل المد الواحد سبعمائة مد.

    ملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر عجل الله فرجه، سید ابن طاووس، ص 97

    http://lib.eshia.ir/86593/1/97


    اعتراض آخر :

    قالت الزیدیة : لا یجوز أن یکون من قول الأنبیاء : إنَّ الائمّة اثنا عشر لأنّ الحجّة باقیة على هذه الاُمّة إلى یوم القیامة ، والاثنا عشر بعد محمّد صلى‌الله‌علیه‌وآله قد مضى منهم أحد عشر ، وقد زعمت الامامیّة أنَّ الأرض لا تخلو من حجة.

    فیقال لهم : إنَّ عدد الائمّة علیهم‌السلام اثنا عشر والثانی عشر هو الّذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً ، ثمّ یکون بعده ما یذکره من کون إمام بعده أو قیام القیامة ولسنا مستعبدین فی ذلک إلّا بالاقرار باثنی عشر إماماً إعتقاد کون ما یذکره الثانی عشر علیه‌السلام بعده.

    حدثنا محمّد بن إبراهیم بن إسحاق رضی‌الله‌عنه قال : حدّثنا عبد العزیز ابن یحیى قال : حدّثنا إبراهیم بن فهد ، عن محمّد بن عقبة ، عن حسین بن الحسن ، عن إسماعیل بن عمر ، عن عمر بن موسى الوجیهی [١] عن المنهال بن عمرو ، عن عبد الله بن ـ الحارث قال : قلت لعلی علیه‌السلام : یا أمیر المؤمنین أخبرنی بما یکون من الاحداث بعد قائمکم؟ قال : یا ابن الحارث ذلک شیء ذکره موکول إلیه ، وإن رسول الله صلى الله عهد إلی أن لا اخبر به إلّا الحسن والحسین علیهما‌السلام.

    حدثنا محمّد بن إبراهیم بن إسحاق ـ رحمة الله علیه ـ قال : حدّثنا عبد العزیز بن ـ یحیى الجلودیُّ ، عن الحسین بن معاذ ، عن قیس بن حفص ، عن یونس بن أرقم ، عن أبی سنان الشیبانیِّ [٢] عن الضحاک بن مزاحم ، عن النزال بن سبرة ، عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام فی حدیث یذکر فیه أمر الدّجّال ویقول فی آخره : لا تسألونی عمّا یکون بعد هذا فانّه عهد إلیَّ حبیبی علیه‌السلام أن لا اخبر به غیر عترتی. قال النزال بن سبرة : فقلت لصعصعة ابن صوحان : ماعنى أمیر المؤمنین بهذا القول؟ فقال صعصعة : یا ابن سبرة أنَّ الّذی یصلّی عیسى بن مریم خلفه هو الثانی عشر من العترة ، التاسع من ولد الحسین بن علیٍّ علیهما‌السلام وهو الشمس الطالعة من مغربها ، یظهر عند الرُّکن والمقام ، فیطهّر الأرض ویضع المیزان بالقسط فلا یظلم أحدٌ أحداً ، فأخبر أمیر المؤمنین علیه‌السلام أنَّ حبیبه رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله عهد إلیه أن لا یخبر بما یکون بعد ذلک غیر عترته الأئمّة.

    ویقال للزیّدیّة : أفیکذب رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله فی قوله « إنَّ الائمّة اثنا عشر ». فإنَّ قالوا : إنَّ رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله لم یقل هذا القول ، قیل لهم : أن جاز لکم دفع هذا الخبر مع شهرته واستفاضته وتلقّى طبقات الامامیّة إیّاه بالقبول فما أنکرتم ممّن یقول : أنَّ قول رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله « من کنت مولاه » لیس من قول الرَّسول علیه‌السلام.

    کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق ص 77

    http://lib.eshia.ir/27045/1/77


    * (حدیث الدجال وما یتصل به من أمر القائم علیه‌السلام) *

    ١ ـ حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن إسحاق رضی‌الله‌عنه قال : حدَّثنا عبد العزیز ابن یحیى الجلودیُّ بالبصرة قال : حدَّثنا الحسین بن معاذ قال : حدَّثنا قیس بن حفص قال : حدّثنا یونس بن أرقم ، عن أبی سیّار الشیبانیِّ ، عن الضحّاک بن مزاحم ، عن النزال بن سبرة قال : خطبنا أمیر المؤمنین علیُّ بن أبی طالب علیه‌السلام فحمد الله عزَّ وجلَّ وأثنى علیه وصلى على محمّد وآله ، ثمّ قال : سلونی أیّها النّاس قبل أن تفقدونی ـ ثلاثا ـ فقام إلیه صعصعة بن صوحان فقال : یا أمیر المؤمنین متى یخرج الدَّجّال؟ فقال له علیٌّ علیه‌السلام : اقعد فقد سمع الله کلامک وعلم ما أردت ، والله ما المسؤول عنه بأعلم من السائل ، ولکن لذلک علامات وهیئات یتبع بعضها بعضاً کحذو النعل بالنعل ، وإن شئت أنبأتک بها؟ قال : نعم یا أمیر المؤمنین.

    فقال علیه‌السلام : احفظ فإنَّ علامة ذلک : إذا أمات النّاس الصلاة ، وأضاعوا الامانة واستحلّوا الکذب ، وأکلوا الرِّبا ، وأخذوا الرُّشا ، وشیّدوا البنیان ، وباعوا الدِّین بالدُّنیا ، واستعملوا السفهاء ، وشاوروا النساء ، وقطعوا الأرحام ، واتبعوا الاهواء واستخفّوا بالدماء ، وکان الحلم ضعفاً ، والظلم فخراً ، وکانت الامراء فجرة ، والوزراء ظلمة ، والعرفاء خونة [١] ، والقرَّاء فسقة ، وظهرت شهادت الزُّور [٢] ، واستعلن الفجور ، وقول البهتان ، والاثم والطغیان ، وحلیت المصاحف ، وزخرفت المساجد ، وطولت المنارات ، واکرمت الاشرار ، وازدحمت الصفوف ، واختلفت القلوب ، ونقضت العهود ، واقترب الموعود ، وشارک النساء أزواجهنَّ فی التّجارة حرصاً على الدُّنیا ، وعلت أصوات الفسّاق واستمع منهم ، وکان زعیم القوم أرذلهم ، واتّقی الفاجر مخافة شرِّه ، وصدِّق الکاذب ، وائتمن الخائن. واتخذت القیان والمعازف [٣] ، ولعن آخر هذه الاُمّة أوَّلها ، ورکب ذوات الفروج السروج ، وتشبّه النساء بالرِّجال ، والرِّجال بالنساء ، وشهد الشاهد من غیر أن یُستشهد ، وشهد الاخر قضاء لذمام بغیر حقٍّ عرفه وتفقُّه لغیر الدِّین ، وآثروا عمل الدُّنیا على الاخرة ، ولبسوا جلود الضأن على قلوب الذِّئاب ، وقلوبهم أنتن من الجیف وأمرُّ من الصبر ، فعند ذلک الوحا الوحا [٤] ، ثمّ العجل العجل ، خیر المساکن یومئذ بیت المقدَّس ، ولیأتینَّ على النّاس زمانٌ یتمنى أحدهم [٥] أنَّه من سکانه.

    فقام إلیه الأصبغ بن نباتة فقال : یا أمیر المؤمنین من الدَّجّال؟ فقال : إلّا إنَّ الدَّجّال صائد بن الصید [٦] ، فالشقی من صدقه. والسعید من کذَّبه ، یخرج من بلدة یقال لها إصفهان ، من قریة تعرف بالیهودیّة ، عینه الیمنى ممسوحة ، والعین الاخرى فی جبهته تضیء کأنّها کوکب الصبح ، فیها علقة کأنها ممزوجة بالدَّم ، بین عینیه مکتوب کافر ، یقرؤه کلُّ کاتب واُمّیٍّ ، یخوض البحار وتسیر معه الشمس ، بین یدیه جبل من دخان ، وخلفه جبل أبیض یُری النّاس أنَّه طعام ، یخرج حین یخرج فی قحط شدید تحته حمار أقمر ، خطوة حماره میلٌ ، تطوی له الأرض منهلاً منهلاً ، لا یمرُّ بماء إلّا غار إلى یوم القیامة ، ینادی بأعلى صوته یسمع ما بین الخافقین من الجنِّ والانس والشیاطین یقول : إلیَّ أولیائی [١] « أنا الّذی خلق فسوَّى وقدَّر فهدى ، أنا ربّکم الاعلى ». وکذب عدوُّ الله ، إنَّه أعور یطعم الطعام ، ویمشی فی الاسواق ، وإنَّ ربّکم عزَّ وجلَّ لیس بأعور ، ولا یطعم ولا یمشی ولا یزول. تعالى الله عن ذلک علوّاً کبیراً.

    ألا وإنَّ أکثر أتباعه یومئذ أولاد الزِّنا ، وأصحاب الطیالسة الخضر ، یقتله الله عزَّ وجلَّ بالشام على عقبة تعرف بعقبة أفیق لثلاث ساعات مضت من یوم الجمعة على ید من یصلّی المسیح عیسى بن مریم علیهما‌السلام خلفه إلّا إنَّ بعد ذلک الطامّة الکبرى.

    قلنا : وما ذلک یا أمیر المؤمنین؟ قال : خروج دابّة ( من ) الأرض من عند الصفا ، معها خاتم سلیمان بن داود ، وعصى موسى علیهم‌السلام ، یضع الخاتم على وجه کلِّ مؤمن فینطبع فیه : هذا مؤمن حقّاً ، ویضعه على وجه کلّ کافر فینکتب هذا کافر حقا ، حتّى أنَّ المؤمن لینادی : الویل لک یا کافر ، وإنَّ الکافر ینادی طوبى لک یا مؤمن ، وددت أنّی الیوم کنت مثلک فأفوز فوزاًً عظیماً.

    ثمَّ ترفع الدَّابّة رأسها فیراها من بین الخافقین بإذن الله جلَّ جلاله وذلک بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبة ، فلا توبة تقبل ولا عمل یرفع « ولا ینفع نفساً إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً ».

    ثمَّ قال علیه‌السلام « لا تسألونی عمّا یکون بعد هذا فإنّه عهد عهده إلیَّ حبیبی رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أن لا اُخبر به غیر عترتی.

    قال النزال بن سبرة : فقلت لصعصعة بن صوحان : یا صعصعة ما عنى أمیر المؤمنین علیه‌السلام بهذا؟ فقال صعصعة : یا ابن سبرة إن الّذی یصلّی خلفه عیسى بن مریم علیه‌السلام هو الثانی عشر من العترة ، التاسع من ولد الحسین بن علیّ علیهما‌السلام ، وهو الشمس الطالعة من مغربها یظهر عند الرُّکن والمقام فیطهّر الأرض ، ویضع میزان العدل فلا یظلم أحدٌ أحداً.

    فأخبر أمیر المؤمنین علیه‌السلام أنَّ حبیبه رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله عهد إلیه أن لا یخبر بما یکون بعد ذلک غیر عترته الائمّة صلوات الله علیهم أجمعین.

    وحدّثنا أبو بکر محمّد بن عمر بن عثمان بن الفضل العقیلیُّ الفقیه قال : حدّثنا أبو عمر [ و ] محمّد بن جعفر بن المظفّر ؛ وعبد الله بن محمّد بن عبد الرَّحمن الرّازیُّ ، وأبو سعید عبد الله بن محمّد بن موسى بن کعب الصیدانیّ ؛ وأبو الحسن محمّد بن عبد الله بن صبیح الجوهریّ قالوا : حدّثنا أبو یعلى بن أحمد بن المثنّى الموصلیُّ ، عن عبد الاعلى بن حمّاد النرسیّ ، عن أیّوب ، عن نافع ، عن ابن عمر ، عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله بهذا الحدیث مثله سواء.

    کمال الدین و تمام النمعمه، شیخ صدوق، ص 525

    http://lib.eshia.ir/27045/1/525


    از مصادیقی که می توان از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی استفاده کرد همین است که ما تا چه حدودی وارد مباحث الهی شده ایم و تا چه حدودی است که در مسائل دنیوی داریم دست و پا می زنیم آنطور که مثلاً یحتمل در کیهانشناسیهای مدرن ریاضی فیزیکی یک برزخی فیما بین مباحثی همچون تورم و تک قطبیهای مغناطیسی و وحدت نیروها و مهبانگ و .... مسئله سختتری که در مباحث ریاضی فیزیکی همچون الکترومغناطیسم واقع است این است که آیا مباحث مورد بحث دارند در مورد یک مبحث علمی تحقیق می کنند یا مباحث از نوع الکترومغناطیسم حیوانی است! دلیلش این است که ریاضی فیزیک نه اینطرفی است و نه آنطرفی، یعنی نه از نوع مباحث الهی است و نه از نوع مباحث فلسفی و حکمت متعالیه که به مسائل مربوط به جمود و زندگی گیاهی و حیوانیت و انسانیت و بلکه ماوراء الطبیعه و الهیات می تواند بپردازد. و اما این امور و اینکه ما در چه سطوح است که داریم به الکترومغناطیسم و فرضاً تک قطبیهای مغناطیسی می پردازیم یقیناً می توانند در نوع اقتصاد مقاومتی و تحریمها و جاذبه ها و دافعه های اجتماعی و بین المللی تاثیرات مثبت و منفی بگذارند. وانگهی همه ی اینها نیز یحتمل در انرژیهای بالا می توانند به صورت دوره ای در همدیسی و میدانهای کوانتمی و کیو سی دی شبکه ای و وحدت نیروها از طرقی نظیر معادلات مربوط به تک قطبیهای مغناطیسی  یافت. و عملاً یحتمل جهاد اکبری را لازم دارد که هم بتواند ریاضی فیزیک را به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ارتقاء دهد و همزمان در صلوات بر آن حضرت می فرماید: و لا کیداً الا رده، و لا فاسقاً الا حده، و لا فرعون الا اهلکه، ..... البته اینکه تا چند بار  نیروهای ضعیف، قوی و استکباری شده و دوباره ضعفا و مظلومان بر استکبار غلبه یافته و دوباره روز از نو و روزی از نو ... و وحدت با الکترومغناطیسم و گرانش نیز داخل می شوند و الی یوم القیامه ادامه خواهد داشت، و کی اینطرفی است و کی آنطرفی است و کی در برزخی بین این طرف و آنطرف گیر کرده است؟! یعنی بالاخره همه چیز را بر حسب حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بحث کردن و رها کردن بقیه مسائل مربوط به جوابهایی برای پیشگیری و حل مسائل روانپریشی و روانکاوی و اعتیاد و ایدز و امثالهم نیز می تواند معزلی بزرگ برای اجتماعات شوند آنجاهایی که همه و همه ی عالم دنبال دجالها دوانند. و دو سر طیفهای معزلات را به هم نزدیک و فشرده کرده و به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی رساندن از شروط قضایا است. و الله اعلم. تولد حضرت مسیح عیسی ابن مریم علیهم السلام وزیر امام زمان عجل الله فرجه الشریف را به عموم مسیحیان عالم و بلکه عموم مسلمانان و خصوصاً مراجع تقلید و حضرت ولی فقیه و امام زمان عجل الله فرجه الشریف تبریک عرض می نمایم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    2 حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَشْعَرِیُّ وَ سَعْدَانُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِیدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ‌ [4] وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَوَانِیُ‌ [5] قَالُوا جَمِیعاً حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ الزَّرَّادُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ(ع)یَقُولُ‌ کُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ‌ [1] وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ‌ [2] وَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ شَاةٍ مِنَ الْأَنْعَامِ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا أَوْ قَطِیعِهَا فَتَاهَتْ ذَاهِبَةً وَ جَائِیَةً [3] وَ حَارَتْ یَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّیْلُ بَصُرَتْ بِقَطِیعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا [4] وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِی رَبَضَتِهَا [5] فَلَمَّا أَصْبَحَتْ وَ سَاقَ الرَّاعِی قَطِیعَهُ أَنْکَرَتْ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَیِّرَةً [6] تَطْلُبُ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَبَصُرَتْ بِسَرْحِ غَنَمٍ آخَرَ مَعَ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا رَاعِی الْقَطِیعِ أَیَّتُهَا الشَّاةُ الضَّالَّةُ الْمُتَحَیِّرَةُ الْحَقِی بِرَاعِیکِ وَ قَطِیعِکِ فَإِنَّکِ تَائِهَةٌ مُتَحَیِّرَةٌ قَدْ ضَلَلْتِ عَنْ رَاعِیکِ وَ قَطِیعِکِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَیِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِیَ لَهَا یُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ یَرُدُّهَا إِلَى مَرْبِضِهَا فَبَیْنَمَا هِیَ کَذَلِکَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَیْعَتَهَا فَأَکَلَهَا وَ هَکَذَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ مُسْلِمٍ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْبَحَ تَائِهاً مُتَحَیِّراً ضَالًّا إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ مِیتَةَ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ یَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْحَقِّ وَ أَتْبَاعَهُمْ هُمُ الَّذِینَ عَلَى دِینِ اللَّهِ وَ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ عَنِ الْحَقِّ- فَقَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا- کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‌ شَیْ‌ءٍ وَ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ [1] حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ وَ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع)بِمِثْلِهِ فِی لَفْظِهِ.


    الغیبة للنعمانی، ص 127-129

    http://lib.eshia.ir/86543/1/127

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿٥


    8 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ‌ [3] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)قَالَ‌ مَنْ أَشْرَکَ مَعَ إِمَامٍ إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مَنْ لَیْسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ کَانَ مُشْرِکاً


    https://arxiv.org/abs/1503.08130

    https://arxiv.org/pdf/1707.08971.pdf

    وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿٥


    8 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ‌ [3] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)قَالَ‌ مَنْ أَشْرَکَ مَعَ إِمَامٍ إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مَنْ لَیْسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ کَانَ مُشْرِکاً


    خدایا! همه گمراهان را که ناآگاهانه به تحقیر انقلاب می پردازند و این جنگ را مایه بدبختی ما می دانند و از قدرت تو غافل هستند و قدرت ظاهری آمریکا و شوروی و دیگران را می نگرند هدایت و آگاهشان فرما و آنها که سعی در نابودی و تضعیف اسلام و انقلاب اسلامی دارند نابود و خار و ذلیل شان بفرما.


    فرازی از دست نوشته شهید مجتبی (حسن) غیوران قبل از عملیات، اهواز-سه راه سوسنگرد، 1365/11/30



    بعضی یحتمل ایراد می کنند که مسئله حکومت امام زمان عجل الله فرجه الشریف در اینجا است که با حکومت آن حضرت، ضعفا و مستضعفین عالم بر استکبار جهانی پیروز خواهند شد. البته این یک امر یقینی است ولی مسئله اینجا است که وقتی استکبار همچون فرعون و فرعونیان فاسق و فاسد حکومت حضرتش را مشاهده کردند، آنگاه آنها یقین خواهند کرد که باید حکومت را بدست حضرتش سپرد و از جمله حضرت مسیح علیه السلام نیز از وزرای آن حضرت می شود.

    این را دقیقاً می شود از راه های حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به اثبات رساند. فرض بفرمایید که ما در مدل استاندارد ذرات فیزیک و میدانهای کوانتمی ابرتقارنهایی داریم که فرمیونها به بوزونها و بالعکس تبدیل می شوند. می فرماید: وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ ﴿٥ . مسئله این است که اگر همه ی کوهها کلعهن المنفوش می شوند، آیا میدانهای تکدستی راست و چپ هم جای خود را با هم عوض کرده و ذرات چپ دست راست دست شده و ذرات راست دست هم چپ دست می شوند؟! به عبارت دیگر آیا در ابرتقارنهایی که ما در نظر می آوریم، گردش و گردشگریهای کل ذرات نیز همه و همه از نو ترتیبپذیریهای جدیدی می پذیرند که مرتب کردن آنها همانا. و همه و همه ی گردش و گردشگریها از راست به چپ و از چپ به راست نیز جایشان را در سنجه ها و مقیاسهای مختلف تغییر خواهند داد؟

    و از جمله اگر دجالها مردم عالم را به بی دینی دعوت می کرده اند، حتی همان بی دینها هم متوجه خواهند شد که اینها داشته اند چه کلاهی سرشان می گذاشته اند و بلکه راه دینداری را پیش خواهد گرفت. و اگر صهیونیسم جهانی خود را امام کل عالم جلوه می داده است، همه متوجه خواهند شد که این دجال هم حکومت امام زمان عجل الله فرجه الشریف را می خواسته است که غصب کند.

    البته بعضی ملحدین و بی دینها یحتمل هنوز ایراد خواهند کرد که ما نه دین داریم و نه معاد و قیامتی در کار است و هر چه به اسم دین به مردم در طول تاریخ فروخته شده، کلک و دروغ است. مسئله اینجا این است که این بدبختها اگر وسط روز قیامت در جهنم هم واقع شوند، باز همه چیز را انکار خواهند کرد. و باز مسئله ی حکومت حضرت صاحب اینجا است که حضرتش عملاً نشان خواهد داد که استکبار جهانی فاسد فاسق چطور در روز قیامتی گیر کرده است که بهتر است به حکومت امام زمان اقرار کند. و این را یقیناً می شود با توجه به آیات شریفه ی قرآن کریم و احادیث و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی به اثبات رساند که یا حکومت جهانی حضرت صاحب الامر را استکبار جهانی باید به رسمیت بشناسد و بلکه اسلام آورد یا نابودیش حتمی است و بلکه خودش با دست خودش نابودیش را امضاء خواهد کرد. و لا یمکن الفرار من حکومتک. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌

    بارخدایا بر

    مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ نَبِّهْنى لِذِکْرِکَ فى اَوْقاتِ الْغَفْلَةِ، وَاسْتَعْمِلْنى
    محمد و آلش درود فرست، و مرا در اوقات بى‌خبرى و غفلت براى یادت بیدار کن، و در روزگار مهلت

    بِطاعَتِکَ فى اَیّامِ الْمُهْلَةِ، وَانْهَجْ لى اِلى‌ مَحَبَّتِکَ سَبیلاً
    به طاعتم وادار، و راهى هموار به سوى عشقت برایم

    سَهْلَةً، اَکْمِلْ لى بِها خَیْرَ الدُّنْیا وَالْاخِرَةِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌
    باز کن، و به سبب آن خیر دنیا و آخرتم را کامل گردان. بارخدایا بر

    مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى‌ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ
    محمد و آلش درود فرست، مانند بهترین درودى که قبل از او بر هر یک از بندگانت نثار

    قَبْلَهُ، وَ اَنْتَ مُصَلٍّ عَلى‌ اَحَدٍ بَعْدَهُ، وَ اتِنا فى الدُّنْیا حَسَنَةً،
    فرموده‌اى، و پس از او نثار کسى خواهى فرمود، و ما را در این جهان و آن جهان خیر

    وَ فِى الْاخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنى بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النَّارِ.
    و خوبى نصیب فرما، و به رحمتت مرا از عذاب آتش جهنم حفظ فرما


    صحیفه ی سجادیه، ترجمه ی استاد حسین انصاریان، ص 120


    2 أَخْبَرَنَا أَبُو سُلَیْمَانَ أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ الْبَاهِلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِیُّ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیُّ سَنَةَ تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع)مَلَکَ الْقَائِمُ مِنَّا تِسْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ أَشْهُراً


    الغیبة للنعمانی، ص 331

    http://lib.eshia.ir/86543/1/331



    بنده می خواستم عرض کنم که این یک مقاله ی جالبی بنظر می رسد که بنده می خواستم این مقاله ی دیگر فراری راجع به فاصله ی جرمها را ببینم و این یکی را پیدا کردم.

    https://arxiv.org/abs/1710.10563

    البته همینطور این مسئله را که یحتمل قبلاً هم راجع بدان بحث شده است را نیز در نظر بگیرید که رابطه اتصالهای یانگ-میلز با فیلتراسیون هاردر-ناراسیمهان-سشدری و مسئله فاصله ی جرمی چیست؟

    https://arxiv.org/abs/1707.08314

    https://arxiv.org/abs/hep-th/0602249

    موضوع این است که ما برای فاصله ی جرمها (mass gap problem)، در هر سنجه و مقیاسی چه جرمی را باید از لحاظات توپولوژیکی در نظر آوریم و لذا در این رابطه توپولوژی سر هم به چه معنا می شود! لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)



     اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
    بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

    وَارْزُقْنى صِحَّةً فى عِبادَةٍ، وَ فَراغاً فى زَهادَةٍ، وَ عِلْماً فِى
    و مرا سلامتى‌اى که در عبادت، و فراغتى که در زهد مصرف شود، و دانشى که

    اسْتِعْمالٍ، وَ وَرَعاً فى اِجْمالٍ. اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ اَجَلى،
    به کار بندم، و خصلت پارسایى توأم با میانه‌روى روزى کن. الهى حیاتم را با عفو خود پایان ده،


    وَ حَقِّقْ فى رَجآءِ رَحْمَتِکَ اَمَلى، وَ سَهِّلْ اِلى‌ بُلُوغِ رِضاکَ
    و آرزویم را به رحمتت صورت تحقق ده، و راههاى رسیدن به خشنودیت را بر من هموار

    سُبُلى، وَ حَسِّنْ فى جَمیعِ اَحْوالى عَمَلى. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌
    ساز، و در همه حال اعمالم را نیکو گردان. بارخدایا بر

    مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،

    محمد و آلش درود فرست،



    53 / 4 - حدثنا علی بن أحمد الدقاق (رحمه الله)، قال: حدثنا محمد بن هارون الصوفی، عن عبید الله بن موسى الرویانی، عن عبد العظیم بن عبد الحسنی، عن سلیمان بن جعفر الجعفری، قال: سمعت موسى بن جعفر (علیهما السلام) یقول: حدثنی أبی، عن أبیه، عن سید العابدین علی بن الحسین، عن سید الشهداء الحسین بن علی ابن أبی طالب (علیهم السلام)، قال: مر أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) برجل یتکلم بفضول الکلام، فوقف علیه، ثم قال: إنک تملی على حافظیک کتابا إلى ربک، فتکلم بما یعنیک ودع ما لا یعنیک.


    بنده متوجه این امر شدم که در امور حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باید بسیاری از مسائل اخلافی را در نظر آورد و نمی توان مثلاً وقتی از دیدگاه روانشناسی و روانپزشکی دارید مباحثی را بررسی می کنید، حتی و مخصوصاً دوستان خود را هم که باشند به روانپریشیشان متذکر شوید. یعنی بالاخره اینها ناراحت خواهند شد وانگهی این معنا معلوم نخواهد شد که در مراحل درمانی کدام است که واقعاً پزشک معالج یا روانشناس است و کدام بیمار و مریض است.

    نمونه اش همین حرفهایی است که دوست ما در مورد فاصله ی جرمها و راتزینگر و بحث با او می فرمودند. بنده حقیر متوجه شدم که یحتمل منظور پاپ بندیکت هم هست. و بنده حقیر متوجه شدم که این بحث را دوست محترم ما که حالا کمی هم توهمات دارد یا با مشکلات روحی روبرو است، بالاخره باید آبروی او را هم حفظ کرد و بیش از حد فضولی خواهد بود که همه جا او را روانپریش معرفی کنیم. حالا اگر او خودش از روی دوستی نزد ما اقرار هم کرده است که مشکلاتی دارد و مشاوره خواسته معنایش این نیست که همه ی پته های او را هم بریزیم روی آب! و اما نمی شود هم نگفت که او در آنچه داشته می گفته در حقیقت از خطبه های خطیب محترم نماز جمعه اخذ و اقتباس کرده بوده است.

    به عنوان مثال او حتی از کتب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق و الغیبة للنعمانی نیز می گفت. و لذا بعداً به این حقیر گفت که اینها را از نماز جمعه هم شنیده است. و اینجا است که بنده حقیر می خواهم عرض کنم که گاهی اوقات هست که شما دارید در حکمت متعالیه و فقه بررسی می کنید که مسائل روانشناسی و روانپزشکی باید چطور از لحاظ فلسفی بررسی شوند. و گاهی اوقات هم هستند که مسائل اصلا در همان حدود روانپریشیهایی است که در جامعه یحتمل با آنها برخورد می کنیم. و باید دید برای اینکه با اینها چطور درست برخورد کرد، مسائل را باید هم از لحاظات فلسفی و حکمت متعالیه و الهیات نیز تحقیق کرد. یحتمل حتی امام زمان عجل الله فرجه الشریف حتی در زمان حکومت آن حضرت نیز خود از دیدگاه طبیبی دوار خود وارد عمل شوند و بلکه به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بپردازند. البته بعضیها هم یحتمل بفرمایند که تو مدام داری در رویاها و بلکه توهمات و تخیلات خود سیر می کنی.

    و لذا ما اینجا بهتر است به دو مقاله ی ژورنال فیزیک هسته ای بی بپردازیم و خیلی به مسائل روانی و روانشناسی وارد نشویم چرا که همان دوستانمان و نه وانتی هندوانه فروش هم می توانند ما را گاهی خوب بگذارند سر کار. و لذا این دو مقاله را در نظر بگیرید تا بعد:

    Nuclear Physics B
    Volume 927,   In ProgressVolume / Issue In ProgressA Volume/Issue that is "In Progress" contains final, fully citable articles that are published online, but the volume/issue itself is awaiting more articles before it can be considered "final". Individual article details such as volume, issue and article/page numbers will not change.   (February 2018)

                     https://ac.els-cdn.com/S0550321317303966/1-s2.0-S0550321317303966-main.pdf?_tid=5c72e212-e7d4-11e7-9166-00000aab0f02&acdnat=1514028673_6576b2f70105226233ec5586a9106b2f


     https://www.sciencedirect.com/science/article/pii/S0550321317303929/pdfft?md5=ef9a220043d6ca6f8b3d8f0ee918bb9c&pid=1-s2.0-S0550321317303929-main.pdf   


    لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلاً


    یحتمل بعضی از آیات عظام اشکال کنند که حرف فضولی است همانطور که در حدیثی از حضرت شاه عبدالعظیم حسنی آمده است ولی عرض بنده این است که یکی از دوستان شیزوفرنی مالیخولیایی این حقیر به این بنده فرمودند که یکی از حضرات آیات عظام عظیم الشان که ایشان فرمودند نامش را نزد کسی نبرم فرموده اند که با راتزینگر آن زمانی که هنوز کاردینال بوده اند مشورت فرموده اند و بحث از حضرت مسیح و قیام ایشان در قیامت شده است. فرموده اند چرا شما می فرمایید که با ظهور آن حضرت قیامت می شود؟ ما می گوییم که حضرت مسیح وقتی آمدند می شوند وزیر امام زمان عجل الله فرجه الشریف که حکومت تشکیل خواهند داد. ایشان فرمودند که برای اینکه این در کتاب ما آمده است که زمین مرده است و وقتی حضرت مسیح تشریف فرما شوند زنده می شود. آن حضرت به راتزینگر می فرمایند که درست است این در آیه ی شریفه ی سوره مبارکه الحدید آمده است:

      أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّـهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ ۖ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴿١٦ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿١٧

    و لذا دوست این بنده حقیر می فرمودند که او نشست خوب فکر کرد و مریضی اش را درمان کرد همینطوری که داشت روی مسئله فاصله ی جرمهای یک میلیون دلاری کار می کرد و حلش هم کرد و در حاشیه ی کتابی همچن فرما هم نوشته بود. و از آن به بعد هم دیگر خوب خوب شده است و دیگر نه مالیخولیا می آید سراغش نه شیزوفرنی و نه هیچ مرض روانی دیگری مریضش می کند. دلیلش این است که به کنه کلام وحی که می فرماید کن فیکون از طرق حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی فقط تا حدودی می توان پی برد. و بسی دیگر رموز داریم که حتی آلوسی و فخر رازی و دیگر مفسرین هم بدان هیچ گاه یحتمل پی نبرند که همین دو کلمه کن فیکون از چه بابی است؟ و اما با تقوی و ورع و ایمان به خدا و رسول و اهل بیت عصمت و طهارت ابواب شهادت به روی انسان باز می شوند و بهتر می توان به کن فیکون پی برد و راه بندگی را طی کرد و بلکه ان شاء الله خدا بخواهد از یاران پراخلاص امام زمان گشت هر چند که دعواهای طلبگی هم داشته باشیم. حالا قضاوت با خود شما است! از این بنده حقیر بپرسید لب کلام همین این است که در حکومت حضرت صاحب همانطور که آن حضرت به دوست ما می فرمایند زمین از مردگی بیرون می آید چرا که دیگر خود افرادی که بر روی آن راه می روند و اما در عین حال مرده اند نیز زنده می شوند. و لذا علیکم بالصلاة الصلاة الصلاة. و الله اعلم لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلاً


    راستی بنده حقیر یادم رفت عرض کنم که گذشته از اینکه حالا دیو بهاسماسورا  می رود نزد موهینی یا نارایانا و کدام مونث است و کدام مذکر، بالاخره توجه داشته باشید که با همسران خود خوب حرف و صحبت کنید و بلکه خیلی مواظب طلاق باشید. این طلاق اصلا چیز خوبی نیست. زندگیها را از هم می پاشد. و یحتمل یک جرقه هم می تواند این کار را کند همانطور که یک جرقه انباری از باروت را می تواند منفجر کند. خیلی مواظب طلاق گرفتن باشید. ازدواج کردن یک چیز است و اما طلاق گرفتن چیز دیگری است. زندگی کردن با هم و با صلح و صفا کار می برد. همینطوری کامپیوتر و رایانه نیست که بنشینی جلوی کامپیوتر و حالا بنویس و کی ننویس و حالا بگو و کی نگو. مواظبت می خواهد. زندگیها را بیخودی از هم نپاشید. این یک حرف را از این بنده ی حقیر کافر منافق مشرک قبول کنید. و از این بنده ی حقیر قبول نمی کنید به عقل سلیم خود و مشاوره و حتی مرجع تقلید خود نیز رجوع فرمایید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلاً


    حالا بگذریم که دیشب شب یلدا بوده است و همه هم می دانند که هنووانه ی شب یلدا را نرخ گذاری کردن 20000 الی 25000 ریال می تواند مسئله ساز باشد. و خودمانیم، بنده حقیر هم نمی خواستم این را عرض کنم که مثلاً بیاییم از داستانها و افسانه و پوراناهای هندی و بودایی را بخواهیم با هم مقایسه کنیم و اصلا هم فکر طلبگی و دانشجویی و ایرادهای آنها نبوده و بلکه مراجع عظام تقلید را هم چه خواهند گفت را به حساب نیاوریم. بالاخره، ما در زمان طاغوت و زردتشتیان و پورداوود که نیستیم که کسی بخواهد از این آرتیست بازیها در بیاورد که به این افسانه های خدایان هندی و چینی و یونانی و امثالهم بپردازد و آب از آب هم تکان نخورد. شاهنشاه آریامهر که دیگر نداریم، آخوندهای خودمانند و خودمان. و اتفاقاً مثل اینکه اینطوری بد هم نیست که حالا بیاییم به این حرفها تحلیلتر بپردازیم و ببینیم اصلا حرف حساب چیست؟ یعنی آن وقت که ولی فقیه از کتاب وقتی مهتاب گم شد می فرمایند که اول باید از سیم خاردار دلت بگذری اگر می خواهی از سیمهای خاردار عبور کنی. این اصلا یعنی چه؟

    این یعنی چه که این همه از قول رسول اکرم می شنویم که حالا رفتی جبهه و این همه شهید را دیدیم و این همه شهادتها را دیدیم و این همه هم هنوز مانده است که برویم مدافع حرم شویم، و اما برو با نفست جهاد اکبر کن. جهاد اکبر آنجا است! این یعنی چه که بفرمایند خواهرم حجابت! برادرم نگاهت! و این یعنی چه که حضرت سلیمان می فرماید هدهد، هدهد کجا است؟ اگر همین الان نیایند کبابش می کنم! وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ﴿٢٠ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ ﴿٢١ یعنی حالا جوجه کباب هم داریم و لذا هدهد را هم باید کبابش کرد؟ یا این است که می شود چهار همسر اختیار کرد و صیغه ای هم الی ما شاء الله داریم! البته روایات دیگری هم هستند که مثلاً غیر از اینکه در مسیحیت می فرمایند پدر و پسر و روح القدس، همینطور هم می فرمایند که کشیشها نباید مثل آخوندهای ما هر چه خواستند همسر اختیار کنند بخصوص اگر کشیشهای کاتولیک هم باشند و بخواهند کاردینال و حتی پاپ هم بلکه شوند. و حالا کاری هم نداریم که یهودیها و مسیحیها چطور دعوایشان هست که حضرت عیسی ابن مریم علیهم السلام است که مسیح است یا بلکه هنوز کس دیگری است که مسیح است و او هنوز مسیح موعود نیست؟ و حالا به همه ی اینها هم کاری نداریم، آیا مسئله این است که فرضاً ازدواج هم کسی کرد و بچه دار هم شد، ولی بعدها آیا باید برای اینکه تهذیب نفس کند و به خدا نزدیکتر شود، بهتر است که زن و بچه را هم رها کند و گوشه نشین شود و به عبادات و ذکر و دعا بپردازد آنچنان که کشیشان مسیحی و بوداییان و هندوها می فرمایند؟ البته ما می دانیم که آخوندهای خودمان می فرمایند و درست هم می فرمایند که داستان در اسلام چنین نیست و اینطور دیر نشینی و گوشه نشینی نداریم و حداکثر دیگر کسی خواست، برود مسجد و حالا امامزاده. البته اینها را در بین ادیان کسی بتواند درست بحث کند و همه و همه را به راه اسلامی بیاورد که آقایان خانمها و جوانهای عزیز زودتر تا به گناه دچار نشده اید ازدواج هم کنید، یحتمل خیلی هم می تواند ثواب داشته باشد و هم برای دنیای او خوب است و هم برای آخرتش.

    و اما بنده خودمانیم مانده ام که آن زمانی که بنده حقیر کتب این هاری کریشناها را مطالعه می کردم، این داستان دیو بهاسماسورا را گوروی محترم ایشان می فرمودند که شیوا را آنقدر دنبال می کند تا می رسند نزد نارایانا که یحتمل بتوان گفت از خدایان مذکر است و آنطور که ویکیپدیا می گوید حتی با خود کریشنا هم شناسایی شده است. و حالا ما کاری نداریم که این بنده خداها هی می فرمایند هاری کریشنا هاری راما بقول مرحوم سیمین دانشور در سوشون یعنی چه؟ هاری کریشنا هاری راما چه فرقی دارد؟ یحتمل باید از اهالی رام الله در فلسطین اشغالی هم پرسید بالاخره هاری کریشنا هاری راما یعنی چه؟ خلاصه در آن ویرایشی که بنده از کتب آبه چرنده بهاکتیودانتا شوامی پرابهوپادا دیده بودم، وقتی دیو بهاسماسورا شیوا را دنبال می کند، آنقدر دنبالش می کند تا بالاخره می رسد به نارایانا و آنجا است که نارایانا به او می گوید که شیوا سرت کلاه گذاشته و باور نمی کنی؟ دستت را روی سرت بگذار! خواهی دید که دروغ می گوید. و او هم چنین می کند و دخل خودش را می آورد. و اما حالا ویکی پدیا چیز دیگری است که می فرماید. و بلکه می فرماید که این دیو بهاسماسورا می رود نزد موهینی که خدای مونثی است و نه اینکه برود نزد نارایانا که مذکر است. أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَىٰ ﴿النجم: ٢١﴾. به هر حال همه که مسلمان نیستند که بفرمایند اصل توحید است و اما بالاخره داستان از چه قرار است؟ نمی شود که گفت یک دقیقه مهاسماسورا رفت نزد موهینی و دقیقه ی دیگر رفت نزد نارایانا. بالاخره کدام است؟ یا یحتمل اینها همه داستان است و اصل ماجرا چیز دیگری است. همین مسئله ی کن فیکون را که خدا می فرماید را حساب کنید یعنی چه؟

    ۱. بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿البقرة: ١١٧﴾
    ۲. قَالَتْ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذَٰلِکِ اللَّـهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿آل عمران: ٤٧﴾
    ۳. وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّـهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿آل عمران: ٤٩﴾
    ۴. إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ اللَّـهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿آل عمران: ٥٩﴾
    ۵. وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَیَوْمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ﴿الأنعام: ٧٣﴾
    ۶. إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿النحل: ٤٠﴾
    ۷. مَا کَانَ لِلَّـهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿مریم: ٣٥﴾
    ۸. إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿یس: ٨٢﴾
    ۹. هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ﴿غافر: ٦٨﴾

    البته ما بسی هم بحثهای دانشگاهی فلسفی و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم که هر گوشه ای از آنها می توانند کلی تخصص را شامل شوند. همین امر بی هوشی را در عملهای جراحی در نظر آورید که خودش برای خودش کلی تخصص می خواهد. و اگر کمی غفلت شود و اشتباهاتی رخ دهد یک وقت دیدید مریض خدای ناکرده روی تخت و زیر عمل جراحی رفت توی کما و دیگر برنگشت و بلکه همانجا جابجا افتاد و مُرد. پس تخصص و بلکه امور اخلاقی و فلسفی و فقهی و حتی نظریه های ریاضی فیزیکی مربوطه و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی متخصصین هم در این رابطه می تواند بسیار مهم باشد. یعنی هر کس از راه رسید، بفرمایند سزارینش کن یا حتی بلکه سزارینش نکن. می شود یا بالاخره هر چیزی یک حساب و کتابهایی دارد؟ البته بنده حقیر هنوز بنظرم می رسد که مطالعه ی کتبی از قبیل من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق می تواند خیلی هم مهمتر از کتبی از قبیل من لا یحضرره الطبیب زکریای رازی هم باشد هر چند که اگر بنده حقیر جوانتر بودم و از بنده می پرسیدند کدام بهتر است؟ می گفتم آن دیگری بهتر است و بلکه ریاضیات حتی بدون فیزیکش هم از همه بهتر است! التفات بفرمایید که چیزهای عزیزی مثل نماز جمعه را همچون این بنده حقیر از دستتان نرود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌
    بارخدایا بر

    مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَادْرَأْ عَنّى بِلُطْفِکَ، وَ اغْذُنى بِنِعْمَتِکَ،
    محمد و آلش درود فرست، و به لطفت همه شرور را از من بگردان، و مرا به نعمتت پرورش ده،

    وَ اَصْلِحْنى بِکَرَمِکَ، وَ داوِنى بِصُنْعِکَ، وَ اَظِلَّنى فى ذَراکَ،
    و به کرمت اصلاح کن، و به احسانت مداوا فرما، و در سایه رحمتت جاى ده،

    وَ جَلِّلْنى رِضاکَ، وَ وَفِّقْنى اِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَىَّ الْاُمُورُ
    و خلعت خشنودیت را به من بپوشان، و چون کارها بر من دَرهم شود مرا به هدایت‌آمیزترین

    لِأَهْداها، وَ اِذا تَشابَهَتِ الْأَعْمالُ لِأَزْکاها، وَ اِذا تَناقَضَتِ
    آنها، و چون برنامه‌ها در نظرم مشتبه شود مرا به پاکیزه‌ترین آنها، و در اختلاف آئین‌ها


    الْمِلَلُ لِأَرْضاها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ تَوِّجْنى
    مرا به پسندیده‌ترین آنها رهنمون باش. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و تارکم را به تاج

    بِالْکِفایَةِ، وَ سُمْنى حُسْنَ الْوِلایَةِ، وَ هَبْ لى صِدْقَ الْهِدایَةِ،
    کفایت بیاراى، و مرا در امور به نیکى سرپرستى کن، و صدق هدایت به من عنایت فرما،

    وَ لاتَفْتِنّى بِالسَّعَةِ، وَامْنِحْنى حُسْنَ الدَّعَةِ، وَ لاتَجْعَلْ
    و به وسعت روزى آزمایشم مکن، و از آسایش در زندگى برخوردارم نما، و معیشتم را

    عَیْشى کَدّاً کَدّاً، وَ لاتَرُدَّ دُعآئى عَلَىَّ رَدّاً، فَاِنّى
    دشوار مکن، و دعایم را به سویم برمگردان، زیرا من

    لااَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً، وَ لااَدْعُو مَعَکَ نِدّاً. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌
    برایت همتا قرار نمى‌دهم، و با وجود تو به سویى دست حاجت نمى‌برم. خداوندا بر

    مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَامْنَعْنى مِنَ السَّرَفِ، وَ حَصِّنْ رِزْقى مِنَ
    محمد و آلش درود فرست، و مرا از اسراف بازدار، و روزیم را از تلف شدن

    التَّلَفِ، وَ وَفِّرْ مَلَکَتى بِالْبَرَکَةِ فیهِ، وَ اَصِبْ بى سَبیلَ
    نگاه دار، و دارائیم را به وسیله برکت دادن افزون کن، و مرا در انفاق از آن

    الْهِدایَةِ لِلْبِرِّ فیما اُنْفِقُ مِنْهُ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
    مال در امور خیر به راه هدایت رهبرى فرما. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

    وَاکْفِنى مَؤُونَةَ الْاِکْتِسابِ، وَارْزُقْنى مِنْ غَیْرِ احْتِسابٍ،
    و مرا از سختى و رنج به دست آوردن روزى کفایت کن، و روزیم را از جایى که گمان نمى‌برم به من عنایت فرما،


    فَلااَشْتَغِلَ عَنْ عِبادَتِکَ بِالطَّلَبِ، وَ لااَحْتَمِلَ اِصْرَ تَبِعاتِ
    تا در راه به‌دست آوردن روزى از بندگیت بازنمانم، و سنگینى وبال آن را به دوش نکشم.

    الْمَکْسَبِ. اَللَّهُمَّ فَاَطْلِبْنى بِقُدْرَتِکَ مااَطْلُبُ، وَ اَجِرْنى
    الهى آنچه را که در راه به‌دست آوردن آنم به قدرتت برایم فراهم نما، و از آنچه بیم دارم

    بِعِزَّتِکَ مِمّا اَرْهَبُ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ صُنْ
    به عزتت پناهم ده. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و آبرویم را

    وَجْهى بِالْیَسارِ، وَ لاتَبْتَذِلْ جاهى بِالْاِقْتارِ، فَاَسْتَرْزِقَ
    به توانگرى حفظ کن، و قدر و منزلتم را به تنگدستى پست مفرما، که از روزى‌خوارانت

    اَهْلَ رِزْقِکَ، وَاَسْتَعْطِىَ شِرارَ خَلْقِکَ، فَاَفْتَتِنَ بِحَمْدِ
    روزى طلبم، و از اشرار خلقت عطایى خواهم، تا به تعریف آن که به من عطا کند

    مَنْ اَعْطانى، وَاُبْتَلى‌ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنى، وَ اَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ
    مایل شوم، و به سرزنش آن که از من منع نماید مبتلا گردم، درحالى که بخشش و منع عطا وقف حریم

    وَلِىُّ الْاِعْطآءِ وَالْمَنْعِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
    مقدس توست (و دیگران کاره‌اى نسیتند). بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

    http://lib.eshia.ir/10261/1/119



    بنده حقیر فکر می کنم این لازم است که تذکر داده شود که اتفاقاً بر خلاف آنچه خیلیها متصور می شوند، نه فقط طلبه های ما از راه طلبگی با هم وارد بحث و جدلهای طلبگی می شوند. اتفاقاً خیلی از طلبه ها که علمش را هم دارند و زورشان هم می رسد که چنین کنند، با اساتید خود خوب هم می توانند وارد بحثهای طلبگی شوند. و حتی اگر این اساتید از علمای عظام و مراجع تقلید هم باشند، حتی بیشتر هم می بینیم که طلبه ها این جرات را می کنند که وارد بحث و سوال و جواب در جلسه های درسی شوند. اتفاقاً اگر چنین نباشد، دیگر جلسه ی درسی باقی نمی ماند. می شود جلسه ی وعظ و خطابه و بلکه سخنرانی صرف. در صورتی که جلسات درسی از این نوع نیستند.

    اتفاقاً بنده حقیر چیز دیگری هم می خواهم عرض کنم. و آن این است که بر خلاف آنچه یحتمل خیلیها متصور می شوند، مراجع تقلید خصوصاً با عموم مردم سر و کار هم دارند و با عموم مردم هم حتی وارد بحثهای طلبگی شده و اصلا برای همین هم هست که دفتر پاسخ به سوالات شرعی مردمی دارند. ولی اگر کسی درست هم توجه کند، این عزیزان خیلی وقتها مستقیماً و غیر مستقیماً با عموم مردم و از جمله خود این حقیر به طرق مختلف و از جمله رسانه ها و اینترنت می توانند وارد بحث شوند و می شوند. و اما اینکه مخاطب نیز بتواند مشکل خود را درست عنوان کند و بیان نماید نیز مهم است.

    مثلاً اگر ما یک میدان جهانی داریم برای اینکه انسانها را در مکتبهای اسلامی تربیت کنیم، بعضی یحتمل اشکال کنند که این درست نیست که ما کل این مکتبخانه را تنزل دهیم به مواجهه ی بین شعبان بی مخ و طیب و لاغیر. این درست نیست. یحتمل این یک اشکالی است که باید در نظر هم گرفته شود. ولی خوب، بالاخره این هم خودش می تواند یک میدانی باشد و بوده و هست یا خیر؟! حالا ما این را خیلی کاری نداریم. راستش را بخواهید، ما امروز رفتیم طرفهای خیابان کارگر که خیلی وقت هم بود که نرفته بودم. و اتفاقاً هم یک وانت هندوانه ای دیدیم که تابلو زده بود 10000 و این بنده حقیر بنظرم رسید که هندوانه کیلویی مثلاً هزار تومان! و اما وقتی رفتیم جلو فرمودند که 4 کیلو 10000 تومان. پرسیدم کیلویی چند؟ فرمودند کیلویی 2000 تومان.  ما هم که متوجه شدیم بقیه عجله دارند و باید سریع تصمیم بگیریم و هندوانه را بخریم و ببریم، خلاصه بابت 8 کیلو فرمودند 20 هزار تومان تقدیم کنید و ما هم این کار را کردیم. و اما از آنجایی که همه چیز امروز اینترنتی و کامپیوتری شده است، هیچ کس هم متوجه این مسئله نشد که خوب حالا کیلویی 2000 تومان مگر نمی گویی؟ خوب این که می شود 8 کیلویش 16000 تومان، پس چرا می گویی 20000 تومان. و خلاصه تازه وقتی آمدیم خانه و یادمان افتاد که کامپیوترمان را روشن کنیم و شروع کنیم به جمع و تفریق، فهمیدیم که بله. مثل اینکه باید کلاهمان را یک کمی بگذاریم بالاتر. و هندوانه را کیلویی 2500 خریده ایم و نه کیلویی 2000 و حال آنکه ما داشتیم چانه هم می زدیم که کیلویی 1500 است همه جا.... تا ما باشیم دفعه دیگر لپ تاپمان را با خودمان هر جا رفتیم ببریم یا لااقل از ماشین حساب موبایلمان استفاده کنیم حتی اگر دو دو تا چهار تا را هم یادمان رفت! ولی حالا دیگر چه فایده.

    البته بعضی هم اشکال می کنند که نماز آیات را باید حتی المقدور به ادا و نه قضا بجا آورد. ولی اینجا هم این سوال مطرح می شود که نماز آیات زلزله را به ادا به جا آوردن یعنی تا چه حد می شود ادا و بعدش قضا است؟ حالا ما هندوانه را دیر فهمیدیم که کیلویی چند است و آمدیم خانه و حساب و کتاب کردیم و دیگر دیر بود برگردیم. و اما زلزله که هندوانه خریدن نیست که بفرمایید که حالا اگر نماز آیاتش را به ادا نخوانی، سرت کلاه رفته است. یحتمل بهتر باشد که مواظب باشی که آوار روی سرت نریزد و به جای مطمئنی برسی و بعد نماز آیات را به جا بیاوری. البته بنده حقیر شنیدم که بعضی حتی شب را در خیابان تا صبح در ماشینهایشان بسر بردند. و لذا یحتمل بعد که رفته اند خانه هایشان نماز آیات را بجا آورده اند. یحتمل مراجع تقلید اینجا به این بنده حقیر ایراد کنند که چرا این حرفهای هندوها را باز می زنی. ولی بنده عرضم این است که یک شیوایی در زلزله هست که خود شیوا نیز از ترس تخریبی زلزله ای به نارایانا پناهنده می شود مخصوصاً اگر بهاسماسورا (که به زبان خودمانی می شود همان دیو بهاسما [Bhasmasura]) نیز دنبالش کرده باشد و از فلک هفتم هم می گذرد و آنقدر دنبالش می کند تا می رسد به نارایانالوکا! البته اینجا یحتمل بوداییها اشکال می کنند که ما این دیوها از قبیل بهاسماسورا را قبول نداریم. البته یحتمل اینطور که ویکیپدیا می فرماید، بوداییها هم یک ویرایشی از بهاسماسورا را بشکل شیوا که از موهینی (نارایانای مونث) تقاضای ازدواج می کند را دارند که موهینی هم شیوا را چندین بار می فرستد از  همسرش اوماگنا اجازه بگیرد و در عین حال خودش هم هر دفعه و تا شش بار حامله و بچه دار می شود.... و الله اعلم. لا اله الا الله.

    حالا ما اینجا منظورمان به این نیست که وارد بحثهای خدایان پوراناهای بودایی و هندویی شویم. و صد البته این مباحث را می توان در خدایان و افسانه های یونان نیز دنبال کرد. و بلکه منظور به این است که بحث طلبگی ما اینجا در مباحث حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی چیست؟ در اینجا در حقیقت سوالی هست که چرا ما به توحید و نبوت و بلکه امامت تا این حد تاکید می کنیم در صورتی که حتی ادیان توحیدی دیگر تا این حد امروزه روز وارد این مسائل نشده و حداکثر مسائل را از لحاظات علمی و از جمله ریاضی فیزیکی دنبال می کنند. و به بقیه ی مسائل و از جمله ارتباطات فقهی و علمی بخصوص در دانشگاه های غربی خیلی و بلکه اصلا و ابدا وارد نمی شوند. حالا شاید هم می شوند و بنده بی خبرم! به هر حال، این یک مسئله ای علمی است که آیا می توان زلزله را پیش بینی کرد؟ و معمولاً جوابش خیر است. حالا سیل و طوفان را یحتمل بشود پیش بینی کرد. و اما زلزله را نمی توان؟ و مسئله این نیز هست که ما انسانها نمی توانیم زلزله را پیش بینی کنیم، و اما آیا خدا هم در کارهایش تاس می ریزد یا بر حسب احتمالات است که کارهایش را تنظیم می کند؟ یا فقط می فرماید کن فیکون. مثلاً می فرماید زلزله، و همان آن هم زلزله می شود.  

    انسانها خوب است دوباره به قدرتهای تخریبی خود که در جنگها می توانند اعمال کنند خوب بنگرند و حساب و کتاب کنند و به تفصیل تحلیل و تحقیق و بررسی کنند قبل از اینکه به این نتیجه برسند که آیا خدا در کارهایش تاس می ریزد؟ یعنی انسان با یقین تمام وارد جنگ می شود و همه چیز را تخریب می کند، ولی خدا نمی تواند؟ در جنگها انسانها هستند که همه کاره اند ولی در امور الهی خدا تاس می ریزد؟

    بنده عرضم این است که وقتی به مسائل مربوط به مرجعیت و ولایت فقیه و بلکه امامت هم درست پرداخته نشد و همه چیز را سپردیم دست مذاکرات بین المللی و سیاستهای جهانی و بلکه ابرقدرتها، دیگر برای مسائل فقهی و حکمت متعالیه و حتی نه نظریه های حمیدی مجیدی و بلکه برای ریاضی فیزیک خودمان هم چه می ماند؟ خوب، باید برویم حالا حالاها دانشجویی و طلبگیمان را کامل کنیم که همانطور که اهل علم می دانند تمامی هم ندارد. چرا که ز گهواره تا گور دانش بجو. استاد هم شدی، هنوز دانش بجو و مرجع تقلید و ولی فقیه هم شدی هنوز دانش بجو. و یحتمل بعضی اعتراض هم کنند که دیگر اگر داستان از این قرار است که حتماً امام زمان خودش از همه بیشتر هم دانش را طلب می کند و خود از همه بیشتر طالب علم و دانش است. البته باز مسئله ی اصلی ما اینجا این نیست و مثل اینکه دارد مسئله مان دوباره گم می شود!

    مسئله این نیست که فرضاً امام زمان طالب دانش است، بلکه مسئله این است که امام زمان در چه محیطی است که ما انتظار داریم او را طالب دانش ببینیم. آیا اگر انسانیت در فسق و فجور و فساد هم فرو رفت نیز باز امام زمان امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشته و به طلب علم می پردازد؟

    یعنی فرض بفرمایید که در نظریه های ریاضی فیزیکی نظری بشر به این توان رسید که معادلات گرانشی کوانتمی اختلالی و غیراختلالی را درست و دقیق بیابد. مسئله این است که تا چه حد می تواند این نظریه های خود را در طبیعت و زمین و آسمان نجومی آزمایش کند و به خطا نرود؟ یعنی آیا اینجا اگر بشر خود را جایز می بیند که بپرسد آیا خدا تاس می ریزد، آیا جایز نیست که بپرسیم تا چه حد همین بشر خود می خواهد ادا در بیاورد و کارهایش را درست تنظیم کند برای رضای خدا و نه غیر خدا؟! یعنی همین بشری که می پرسد آیا خدا تاس هم می ریزد، خودش در کارهایش ادعاهای کذب نمی کند و در کارهای خدا دخالت نمی کند و بلکه ادای خدایی را در نمی آورد و چه رسد به اینکه به پیغمبر و رسول خدا و امامت هم توجه کند و بلکه از منتظران ظهور حضرتش باشد؟ و الا که خدا می فرماید کن فیکون. غیر از این است؟

    و لذا چه بسیار قریه هایی را ما می بینیم که در قرآن آمده است که خرابه هایی شده اند و بهتر است که بشر سیر و سفر کند و اینها را مشاهده کند و درس عبرت بیاموزد. مثلاً به این آیات توجه کنید: . أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَـٰکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ﴿الروم: ٩﴾  أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْءٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیمًا قَدِیرًا  ﴿فاطر: ٤٤﴾.  أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّـهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن وَاقٍ ﴿غافر: ٢١﴾. أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿غافر: ٨٢﴾. أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّـهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَافِرِینَ أَمْثَالُهَا ﴿محمد: ١٠﴾ ....

    مثلاً در مسئله ی با جایزه ی یک میلیون دلاری گپها و فاصله های جرمی یا mass gap problem، خوب است این سوال پرسیده و یحتمل جواب هم داده شود که در مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه ی گرانش بعلاوه ی ابرتقارنهایی، ما تا چه حدودی از جرمها می توانیم از ذرات هادرونی بزرگ برای برهمکنش با یکدیگر استفاده کنیم؟ یعنی آیا بشر می تواند خود نیز وارد انواع جنگها شود حالا اگر رموز زلزله ها و طوفانها و آتشفشانها را نیز خیلی نمی داند؟ و لذا از این راه ها در اجرام و اجسام اعمال نفوذ کرده و بلکه ریاضی فیزیکی مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه گرانش و ابرتقارنها را ترمیم یا بهتر بگوییم آنجاهایی که باید تخریب کند. و حالا اگر این هم نبود و مسئله فقط از روی فسق و فجور و فساد روی زمین بود هم آیا باز هم باید همه بفرمایند چشم؟ چرا که سیاست است؟ و سیاست هم کشت و کشتار دارد یا می تواند داشته باشد و اینها حساب و کتابی هم ندارد؟

    بنده حقیر عرضم این است که طالب علم بودن و طلبگی یک حرف است، و اما تن دادن به هر چیزی هم که به بشر قالب می شود و آن هم به اسم علم و دانش، این هم یک چیز دیگری است. اینجا است که انسان باورش می شود که طالب علم و دانش باید هم یک قدرتی داشته باشد که بتواند از علم و دانشش دفاع کند و نه اینکه فقط اظهار به عالم بودن کند و در عمل هیچ علمش کارآیایی نداشته باشد و بلکه از نوع مخربترین تخریبچیهای عالَم خودش شده باشد و لا غیر. فاین تذهبون؟ البته این دروس و تدابیری ژرف و بلکه جهاد فی سبیل الله هم می خواهد که کسی از تغییرات در ساعات و شبانه روز و فصلها و سالها و حرکات افلاک و زمین و ستارگان آسمان  راه و سلوک خود را درست بیاموزد و از مسیر درست گمراه نشود و خدا نیز ذکر و دعاهای او را جوابگو باشد و بلکه به طلبگی و دانشجویی خود ادامه دهد! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
    بمیرم و زنده شوم. الهى بر محمد و آلش درود فرست،

    وَ مَتِّعْنى بِالْاِقْتِصادِ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَهْلِ السَّدادِ، وَ مِنْ
    و مرا از نعمت میانه‌روى بهره‌مند فرما، و از اهل درستى و استقامت، و

    اَدِلَّةِ الرَّشادِ، وَ مِنْ صالِحِ الْعِبادِ، وَارْزُقْنى فَوْزَ الْمَعادِ،
    راهنمایان به خیر، و بندگان شایسته‌ات قرار ده، و نجات و رستگارى در قیامت،

    وَ سَلامَةَ الْمِرْصادِ. اَللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسى ما یُخَلِّصُها،
    و رهیدن از کمینگاه عذاب نصیبم کن. الهى، از نفس من آنچه که موجب آزادیش باشد براى خود بگیر،

    وَ اَبْقِ لِنَفْسى مِنْ نَفْسى مایُصْلِحُها، فَاِنَّ نَفْسى هالِکَةٌ اَوْ
    و آنچه را که موجب صلاح آن گردد برایم باقى بدار، زیرا که نفس من در معرض هلاکت است مگر اینکه

    تَعْصِمَها. اَللَّهُمَّ اَنْتَ عُدَّتى اِنْ حَزِنْتُ، وَ اَنْتَ مُنْتَجَعى
    تو او را حفظ کنى. الهى چون اندوهناک شوم تو دلخوشى منى، و چون محروم گردم


    اِنْ حُرِمْتُ، وَ بِکَ اسْتِغاثَتى اِنْ کُرِثْتُ، وَ عِنْدَکَ مِمّا فاتَ
    تو محل امید منى، و چون غم و غصه و مصیبت بر من هجوم آرد پناهم به توست، و آنچه از دستم رود تدارکش

    خَلَفٌ، وَ لِما فَسَدَ صَلاحٌ، وَ فیما اَنْکَرْتَ تَغْییرٌ، فَامْنُنْ
    نزد توست، و هر چه تباه گردد اصلاحش از جانب توست، و هر چه را ناپسند دارى تغییرش به دست توست، پس قبل از

    عَلَىَّ قَبْلَ الْبَلآءِ بِالْعافِیَةِ، وَ قَبْلَ الطَّلَبِ بِالْجِدَةِ، وَ قَبْلَ
    بلا عافیت را، و پیش از طلب توانگرى را، و پیش از

    الضَّلالِ بِالرَّشادِ، وَ اکِفْنى مَؤُونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبادِ، وَهَبْ لى
    گمراه شدن هدایت را بر من منّت گذار، و مرا از آزار مردمان کفایت کن، و ایمنى از

    اَمْنَ یَوْمِ الْمَعادِ، وَامْنِحْنى حُسْنَ الْاِرْشادِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌
    روز قیامت را نصیبم فرما، و حسن ارشاد را به من مرحمت کن. بارخدایا بر


    مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،

    محمد و آلش درود فرست،


    فرازهایی از دعای مکارم اخلاق، صحیفه ی سجادیه، صص 116-117

    http://lib.eshia.ir/10261/1/117


    [ 90 ] المجلس التسعون مجلس یوم الثلاثاء الثالث من شعبان سنة ثمان وستین وثلاثمائة [1] 982 / 1 - حدثنا الشیخ الجلیل أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (رضی الله عنه)، قال: حدثنا أبی (رحمه الله)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال: حدثنا محمد بن عیسى بن عبید الیقطینی، قال: حدثنا یونس بن عبد الرحمن، قال: حدثنا الحسن بن زیاد العطار، قال: حدثنا سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباتة، قال: قال أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام): تعلموا العلم، فإن تعلمه حسنة، ومدارسته تسبیح، والبحث عنه جهاد، وتعلیمه من لا یعلمه صدقة، وهو عند الله لاهله قربة، لانه معالم الحلال والحرام، وسالک بطالبه سبیل الجنة، وهو أنیس فی الوحشة، وصاحب فی الوحدة، وسلاح على الاعداء، وزین الاخلاء، یرفع الله به أقواما یجعلهم فی الخیر أئمة یقتدی بهم، ترمق أعمالهم، وتقتبس آثارهم، وترغب الملائکة فی خلتهم، یمسحونهم بأجنحتهم فی صلاتهم، لان العلم حیاة القلوب، ونور الابصار من العمى، وقوة الابدان من الضعف، ینزل الله حامله منازل الابرار، ویمنحه مجالسة الاخیار فی الدنیا والآخرة، بالعلم یطاع الله ویعبد، وبالعلم یعرف الله ویوحد، وبالعلم توصل الارحام، وبه یعرف الحلال والحرام، والعلم إمام العقل، والعقل تابعه، یلهمه الله السعداء، ویحرمه الاشقیاء [1].

    http://lib.eshia.ir/15033/1/714


    1002 / 4 - حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل (رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمد ابن أبی عبد الله الکوفی، عن موسى بن عمران النخعی، عن عمه الحسین بن یزید النوفلی، عن علی بن سالم، عن أبیه، عن أبی حمزة الثمالی، عن سعد الخفاف، عن الاصبغ بن نباتة، عن عبد الله بن عباس، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): لما عرج بی إلى السماء السابعة ومنها إلى سدرة المنتهى، ومن السدرة إلى حجب النور، نادانی ربی جل جلاله: یا محمد، أنت عبدی وأنا ربک، فلی فاخضع، وإیای فاعبد، وعلی فتوکل، وبی فثق، فإنی قد رضیت بک عبدا وحبیبا ورسولا ونبیا، وبأخیک علی خلیفة وبابا، فهو حجتی على عبادی، وإمام لخلقی، به یعرف أولیائی من أعدائی، وبه یمیز حزب الشیطان من حزبی، وبه یقام دینی، وتحفظ حدودی، وتنفذ أحکامی، وبک وبه وبالائمة من ولده أرحم عبادی وإمائی، وبالقائم منکم اعمر أرضی بتسبیحی وتهلیلی وتقدیسی وتکبیری وتمجیدی، وبه اطهر الارض من أعدائی وأورثها أولیائی، وبه أجعل کلمة الذین کفروا بی السفلى وکلمتی العلیا، وبه احیی عبادی وبلادی بعلمی، وله [2] اظهر الکنوز والذخائر بمشیئتی، وإیاه أظهر على الاسرار والضمائر بإرادتی، وأمده بملائکتی لتؤیده على إنفاذ أمری وإعلان دینی، ذلک ولی حقا، ومهدی عبادی صدقا [3].

    http://lib.eshia.ir/15033/1/731


    393 / 3 - حدثنا أبی (رحمه الله)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن عبد الله بن محمد بن عیسى، عن أبیه، عن ابن المغیرة، عن السکونی، عن جعفر بن محمد، عن أبیه (علیه السلام)، قال: اغتنموا الدعاء عند خمس: عند قراءة القرآن، وعند الاذان، وعند نزول الغیث، وعند التقاء الصفین للشهادة، وعند دعوة المظلوم لیس لها حجاب دون العرش [2]. 394 / 4 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید (رضی الله عنه) قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن علی بن النعمان، عن عبد الله بن طلحة النهدی، عن جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آبائه (علیهم السلام)، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله)، قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): أربعة لا ترد لهم دعوة، وتفتح لها أبواب السماء وتصیر إلى العرش: دعاء الوالد لولده، والمظلوم على من ظلمه، والمعتمر حتى یرجع، والصائم حتى یفطر [3].

    http://lib.eshia.ir/15033/1/337


    1004 / 6 - حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق (رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمد ابن حمدان الصیدلانی، قال: حدثنا محمد بن مسلمة الواسطی، قال: حدثنا یزید بن هارون، قال: أخبرنا خالد الحذاء، عن أبی قلابة عبد الله بن زید الجرمی، عن ابن عباس، قال: لما مرض رسول الله (صلى الله علیه وآله) وعنده أصحابه، قام إلیه عمار بن یاسر (رضی الله عنه)، فقال له: فداک أبی وأمی یا رسول الله، من یغسلک منا، إذا کان ذلک منک؟ قال: ذاک علی بن أبی طالب، لانه لا یهم بعضو من أعضائی إلا أعانته الملائکة على ذلک. فقال له: فداک أبی وأمی یا رسول الله، فمن یصلی علیک منا إذا کان ذلک منک. قال: مه رحمک الله. ثم قال لعلی (علیه السلام): یا بن أبی طالب، إذا رأیت روحی قد فارقت جسدی فاغسلنی وأنق غسلی، وکفنی فی طمری هذین، أو فی بیاض مصر، وبرد یمان، ولا تغال فی کفنی، واحملونی حتى تضعونی على شفیر قبری، فأول من یصلی علی الجبار جل جلاله من فوق عرشه، ثم جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل فی جنود من الملائکة لا یحصی عددهم إلا الله عزوجل، ثم الحافون بالعرش، ثم سکان أهل سماء فسماء، ثم جل أهل بیتی ونسائی الاقربون فالاقربون، یومئون إیماء، ویسلمون تسلیما، لا تؤذونی بصوت نادبة ولا رنة [1]. ثم قال: یا بلال، هلم علی بالناس، فاجتمع الناس فخرج رسول الله (صلى الله علیه وآله) متعصبا بعمامته، متوکئا على قوسه حتى صعد المنبر، فحمد الله وأثنى علیه، ثم قال: معاشر أصحابی، أی نبی کنت لکم! ألم أجاهد بین أظهرکم، ألم تکسر رباعیتی، ألم یعفر جبینی، ألم تسل الدماء على حر وجهی [2] حتى لثقت [3] لحیتی، ألم أکابد الشدة والجهد مع جهال قومی، ألم أربط حجر المجاعة على بطنی؟ قالوا: بلى یا رسول الله، لقد کنت لله صابرا، وعن منکر بلاء الله ناهیا، فجزاک الله عنا أفضل الجزاء. قال: وأنتم فجزاکم الله. ثم قال: إن ربی عزوجل حکم وأقسم أن لا یجوزه ظلم ظالم، فناشدتکم بالله أی رجل منکم کانت له قبل محمد مظلمة إلا قام فلیقتص منه، فالقصاص فی دار الدنیا أحب إلی من القصاص فی دار الآخرة على رؤوس الملائکة والانبیاء. فقام إلیه رجل من أقصى القوم یقال له سوادة بن قیس [4]، فقال له: فداک أبی وأمی یا رسول الله، إنک لما أقبلت من الطائف استقبلتک وأنت على ناقتک العضباء وبیدک القضیب الممشوق [1]، فرفعت القضیب وأنت ترید الراحلة فأصاب بطنی، فلا أدری عمدا أو خطأ. فقال معاذ الله أن أکون تعمدت. ثم قال: یا بلال، قم إلى منزل فاطمة فأتنی بالقضیب الممشوق. فخرج بلال وهو ینادی فی سکک المدینة: معاشر الناس، من ذا الذی یعطی القصاص من نفسه قبل یوم القیامة؟ فهذا محمد (صلى الله علیه وآله) یعطی القصاص من نفسه قبل یوم القیامة! وطرق بلال الباب على فاطمة (علیها السلام) وهو یقول: یا فاطمة، قومی فوالدک یرید القضیب الممشوق. فأقبلت فاطمة (علیها السلام) وهی تقول: یا بلال، وما یصنع والدی بالقضیب، ولیس هذا یوم القضیب؟ فقال بلال: یا فاطمة، أما علمت أن والدک قد صعد المنبر وهو یودع أهل الدین والدنیا! فصاحت فاطمة (علیها السلام) وهی تقول: واغماه لغمک یا أبتاه، من للفقراء والمساکین وابن السبیل یا حبیب الله وحبیب القلوب؟ ثم ناولت بلالا القضیب، فخرج حتى ناوله رسول الله (صلى الله علیه وآله)، فقال رسول الله (صلى الله علیه وآله): أین الشیخ؟ فقال الشیخ: ها أنا ذا یا رسول الله، بأبی أنت وأمی؟ فقال: تعال فاقتص منی حتى ترضى. فقال الشیخ: فاکشف لی عن بطنک یا رسول الله، فکشف (صلى الله علیه وآله) عن بطنه، فقال الشیخ: بأبی أنت وامی یا رسول الله، أتأذن لی أن أضع فمی على بطنک؟ فأذن له، فقال: أعوذ بموضع القصاص من بطن رسول الله من النار یوم النار. فقال رسول الله (صلى الله علیه وآله): یا سوادة بن قیس، أتعفو أم تقتص؟ فقال: بل أعفو یا رسول الله. فقال (صلى الله علیه وآله): اللهم اعف عن سوادة بن قیس کما عفا عن نبیک محمد. ثم قام رسول الله (صلى الله علیه وآله) فدخل بیت ام سلمة وهو یقول: رب سلم أمة محمد من النار، ویسر علیهم الحساب. فقالت أم سلمة: یا رسول الله، ما لی أراک مغموما متغیر اللون! فقال: نعیت إلی نفسی هذه الساعة، فسلام لک منی فی الدنیا، فلا تسمعین بعد هذا الیوم صوت محمد أبدا. فقالت أم سلمة: واحزناه حزنا لا تدرکه الندامة علیک یا محمداه. ثم قال (صلى الله علیه وآله): ادعی لی حبیبة قلبی [1]، وقرة عینی فاطمة تجئ. فجاءت فاطمة (علیها السلام) وهی تقول: نفسی لنفسک الفداء، ووجهی لوجهک الوقاء یا أبتاه، ألا تکلمنی کلمة؟ فإنی أنظر إلیک وأراک مفارق الدنیا، وأرى عساکر الموت تغشاک شدیدا. فقال لها: یا بنیة، إنی مفارقک، فسلام علیک منی. قالت: یا أبتاه، فأین الملتقى یوم القیامة؟ قال: عند الحساب. قالت: فإن لم ألقک عند الحساب؟ قال: عند الشفاعة لامتی. قالت: فإن لم ألقک عند الشفاعة لامتک؟ قال: عند الصراط، جبرئیل عن یمینی، ومیکائیل عن یساری، والملائکة من خلفی وقدامی ینادون: رب سلم أمة محمد من النار، ویسر علیهم الحساب. فقالت فاطمة (علیها السلام): فأین والدتی خدیجة؟ قال: فی قصر له أربعة أبواب إلى الجنة. ثم أغمی على رسول الله (صلى الله علیه وآله)، فدخل بلال وهو یقول: الصلاة رحمک الله، فخرج رسول الله (صلى الله علیه وآله) وصلى بالناس، وخفف الصلاة. ثم قال: ادعوا لی علی بن أبی طالب وأسامة بن زید، فجاءا فوضع (صلى الله علیه وآله) یده على عاتق علی (علیه السلام)، والاخرى على اسامة، ثم قال: انطلقا بی إلى فاطمة. فجاءا به حتى وضع رأسه فی حجرها، فإذا الحسن والحسین (علیهما السلام) یبکیان ویصطرخان [2] وهما یقولان: أنفسنا لنفسک الفداء، ووجوهنا لوجهک الوقاء. فقال رسول الله (صلى الله علیه وآله): من هذان یا علی؟ قال: هذان ابناک الحسن والحسین. فعانقهما وقبلهما، وکان الحسن (علیه السلام) أشد بکاء، فقال له: کف یا حسن، فقد شققت على رسول الله. فنزل ملک الموت (علیه السلام)، فقال: السلام علیک یا رسول الله. قال: وعلیک السلام، یا ملک الموت، لی إلیک حاجة. قال: وما حاجتک یا نبی الله؟ قال: حاجتی أن لا تقبض روحی حتى یجیئنی جبرئیل (علیه السلام) فیسلم علی واسلم علیه، فخرج ملک الموت وهو یقول: یا محمداه، فاستقبله جبرئیل فی الهواء، فقال: یا ملک الموت، قبضت روح محمد؟ قال: لا یا جبرئیل، سألنی أن لا أقبضه حتى یلقاک فتسلم علیه ویسلم علیک. فقال جبرئیل: یا ملک الموت، أما ترى أبواب السماء مفتحة لروح محمد، أما ترى الحور العین قد تزین لروح محمد؟ ثم نزل جبرئیل (علیه السلام) فقال: السلام علیک یا أبا القاسم. فقال: وعلیک السلام یا جبرئیل، ادن منی حبیبی جبرئیل، فدنا منه، فنزل ملک الموت فقال له جبرئیل: یا ملک الموت، احفظ وصیة الله فی روح محمد، وکان جبرئیل عن یمینه ومیکائیل عن یساره وملک الموت آخذ بروحه (صلى الله علیه وآله)، فلما کشف الثوب عن وجه رسول الله (صلى الله علیه وآله) نظر إلى جبرئیل (علیه السلام)، فقال له: عند الشدائد تخذلنی! فقال: یا محمد، إنک میت وإنهم میتون، کل نفس ذائقة الموت. فروی عن ابن عباس أن رسول الله (صلى الله علیه وآله) فی ذلک المرض کان یقول: ادعوا لی حبیبی، فجعل یدعى له رجل بعد رجل فیعرض عنه، فقیل لفاطمة (علیها السلام): امضی إلى علی، فما نرى رسول الله (صلى الله علیه وآله) یرید غیر علی (علیه السلام)، فبعثت فاطمة إلى علی (علیه السلام) فلما دخل فتح رسول الله (صلى الله علیه وآله) عینیه وتهلل وجهه، ثم قال: إلی یا علی، إلی یا علی، فما زال (صلى الله علیه وآله) یدنیه حتى أخذه بیده، وأجلسه عند رأسه، ثم أغمی علیه، فجاء الحسن والحسین (علیهما السلام) یصیحان ویبکیان حتى وقعا على رسول الله (صلى الله علیه وآله) فأراد علی (علیه السلام) أن ینحیهما عنه، فأفاق رسول الله (صلى الله علیه وآله) ثم قال: یا علی، دعنی اشمهما ویشمانی، وأتزود منهما ویتزودان منی، أما إنهما سیظلمان بعدی ویقتلان ظلما، فلعنة الله على من یظلمهما، یقول ذلک ثلاثا. ثم مد یده إلى علی (علیه السلام) فجذبه إلیه حتى أدخله تحت ثوبه الذی کان علیه، ووضع فاه على فیه، وجعل یناجیه مناجاة طویلة حتى خرجت روحه الطیبة (صلى الله علیه وآله)، فانسل علی (علیه السلام) من تحت ثیابه، وقال: أعظم الله أجورکم فی نبیکم، فقد قبضه الله إلیه. فارتفعت الاصوات بالضجة والبکاء، فقیل لامیر المؤمنین (علیه السلام): ما الذی ناجاک به رسول الله (صلى الله علیه وآله) حین أدخلک تحت ثیابه؟ فقال: علمنی ألف باب، یفتح لی کل باب ألف باب.

    امالی شیخ صدوق، ص 732

    http://lib.eshia.ir/15033/1/732


    اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بینیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


    یک مسئله ای که ما در مورد الکترومغناطیسم و گرانش و نیروهای قوی و ضعیف و وحدت آنها داریم این است که یحتمل بعضی تک قطبیها و دوقطبیها و چهار قطبیها و ... را در میان این چهار نیرو قاطی کنند یعنی هم مثلاً تک قطبی مغناطیس داریم و هم تک قطبیهای گرانشی و هم تک قطبیهای دیگری هم داریم و همینطور در مورد تک قطبیهای دیگر. و لذا وقتی ما داریم در هندسه ای کلافها و برگبندیها و فضاهای تانژانت و کوتانژانت و تانسورهای روی آنها را بررسی می کنیم، یحتمل اتفاقی که می تواند بیافتد این است که انرژیها و شتابها و تکانه ها و اصولاً انواع تانسور های ترانسورس عرضی را با انواع توئیستها و پیچشهایی که در همسایگیهای نقطه ای از خمینه واقعند را درست نتوان از هم تشخیص داد. این به خصوص وقتی اتفاق می تواند بیافتد که فضاهای تانژانتی که قائم بر هر نقطه ی خمینه هستند را در فضا-زمان به بینهایت سوق دهیم و از آنجا به همه چیز بنگریم. و حالا کاری نداشته باشیم که آیا این نگرش، نگرشی است طاغوتی فرعونی یا نگرشی است اسلامی ناب محمدی و بلکه نگرشی است در هم بر هم. مثلاً تشخیص اینکه مدعیانی که ادعای تخصص در نظریه های میدانهای کوانتمی و همدیسی دارند یا بلکه همین میدانیهای خودمان طیبی هستند یا شعبان بی مخی تا اینکه طیب رحمه الله در نظام فرعونی شاهنشاهی گیر می افتد و اعدام هم می شود. و اما بر سر شعبان بی مخها چه می آید؟ و الله اعلم. بعضی یحتمل اینجا حساب می کنند که در صحنه ی واقعه ای همچون واقعه ی کربلا، بعضی یزیدیها هم قسر در می روند. و اما سوال این نیست. و بلکه سوال این است که آیا آنهایی که امام حسین را تنها گذاشتند در روز قیامت نیز قسر در خواهند رفت؟ این الطالب بدم المقتول بکربلا؟

    خدا رحمت کند آیت الله محی الدین حائری شیرازی را. بنده حقیر بعضی از درسهای اخلاق ایشان را بسی استفاده کردم. و خدا رحمت کند علی خوش لفظ راوی وقتی مهتاب گم شد را. بنده هنوز این کتاب را نخریده ام. ولی خیلی دلم می خواهد بخرم و از اول تا آخر بخوانم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    اللَّهُمَّ
    بارخدایا

    صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ لااُظْلَمَنَّ وَ اَنْتَ مُطیقٌ لِلدَّفْعِ
    بر محمد و آلش درود فرست، و مگذار که من ستم‌زده شوم درحالى‌که تو به دفع آن از من

    عَنّى، وَ لااَظْلِمَنَّ وَ اَنْتَ الْقادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنّى، وَ
    توانایى، و اجازه مده که بر دیگرى ستم کنم درحالى که تو در جلوگیرى از من نیرومندى، و

    لااَضِلَّنَّ وَ قَدْ اَمْکَنَتْکَ هِدایَتى، وَ لااَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ
    مپسند که گمراه شوم در حالى که به حقیقت بر هدایت من توانایى، و نخواه که تهیدست گردم در حالى که فراخى روزى من

    وُسْعى، وَ لااَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدى. اَللَّهُمَّ اِلى‌
    نزد توست، و مرا به سرکشى میازماى که توان و دارایى من از توست. الهى به جانب

    مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ، وَ اِلى‌ عَفْوِکَ قَصَدْتُ، وَ اِلى‌ تَجاوُزِکَ
    آمرزشت آمده‌ام، و به سوى بخشایشت روى آورده‌ام، و به گذشت تو

    اشْتَقْتُ، وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ، وَ لَیْسَ عِنْدى ما یُوجِبُ لى
    مشتاقم، و به فضلت اعتماد و تکیه دارم، و چیزى نزد من نیست که مرا درخور

    مَغْفِرَتَکَ، وَ لا فى عَمَلى ما اَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ، وَ ما لى بَعْدَ
    آمرزش تو کند، و نه کارى که مستحق بخشایش تو گردم، و با ستمهایى که

    اَنْ حَکَمْتُ عَلى‌ نَفْسى اِلاّ فَضْلُکَ، فَصَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ
    بر خود کرده‌ام جز تکیه بر فضل و احسان تو راهى ندارم، پس بر محمد


    وَ الِهِ، وَ تَفَضَّلْ عَلَىَّ. اَللَّهُمَّ وَ اَنْطِقْنى بِالْهُدى‌، وَ اَلْهِمْنِى
    و آلش درود فرست، و بر من تفضّل فرما. الهى زبانم را به هدایت گویا ساز، و تقوا را بر قلبم

    التَّقْوى‌، وَ وَفِّقْنى لِلَّتى هِىَ اَزْکى‌، وَاسْتَعْمِلْنى بِما هُوَ
    الهام کن، و به پاکیزه‌ترین روشم توفیق ده، و مرا به کارى وادار که بیش از هر چیز به آن

    اَرْضى‌. اَللَّهُمَّ اسْلُکْ بِىَ الطَّریقَةَ الْمُثْلى‌، وَاجْعَلْنى عَلى‌
    خشنودى. الهى بهترین راه را پیش پایم گذار، و مرا بر آئین خود دار تا بر آن

    مِلَّتِکَ اَمُوتُ وَ اَحْیى‌. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
    بمیرم و زنده شوم. الهى بر محمد و آلش درود فرست،

    http://lib.eshia.ir/10261/1/116


    حالا فرض بفرمایید که ما یک انسان مالیخولیایی شیزوفرنی فاسد فاسقی را داریم که اتفاقاً او لااقل دری به تخته ای خورده است و شده است کشتیبان و رئیس کشوری. این شخص را می توان متمصور شد که به مرور زمان چه بلایی می خواهد سر همه ی هموطنانش بیاورد و آنها می خواهند با او چه کنند. و اما فرض هم بفرمایید که ما منطقاً و طبیعتاً و بلکه از راه های فلسفی و حکمت متعالیه و  راه های الهی نیز می خواهیم با او وارد دعوا شویم و بلکه برکنارش کنیم. البته این کار را وقتی ما ببینیم که یک بار انجام شده است، بنظر می رسد که معما چون حل گشت آسان شود. و لذا ما جمهوری اسلامی ایران را داریم که انقلاب اسلامی را در آن حضرت امام خمینی هدایت فرمودند.

    و خوب، حالا بعضی یحتمل ایراد کنند که ما با تک قطبیهای مغناطیسی است که طرفیم، و اما در این میان بعضی کشورها هم هستند که اشکال می شود که اینها می خواهند نظامهایی تک قطبی بر حسب قدرت و فرمانروایی خود در جهان حکمفرمایی کنند. یعنی شما نگران تک قطبیهای مغناطیسی هستید که مسئله را چطور حل کنید، و حال آنکه مسئله تک قطبیها و دوقطبیها و امثالهم معانی دیگری نیز می توانند داشته باشند. این را چه کنیم؟

    می توان اینجا انواع گمراهیهایی را که هر انسانی یحتمل برای رسیدن به خلیفة اللهی  دچارش می شود را در نظر گرفت و فرضاً یک فضای هیلبرتی که ممکن است از ابعاد بینهایت هم باشد را بدان نظیر کرد. بعد برای اینکه گمراهیهای آنرا بسنجیم، توابعی و بلکه تانسورها و انواع اوپراتورهایی که بر اینها کار می کنند را بدان نظیر می کنیم. و یحتمل همچون برگبندیها یا کلافها روی خمینه ای بطور  محلی چارتی از اطلسی را انتخاب کرده و بررسی اش می کنیم. این کار اتفاقاً خیلی هم شبیه هندسه ناجابجایی می شود و حال آنکه آنگاه می توان مدل استاندارد ذرات فیزیکی نیز بدان نظیر کرد.

    البته مشکل اینجا است که این کار قدیمی هم شده است و کلی کار روی این مسائل شده است. و فرضاً در نظریه میدانهای کوانتمی حالا دنبال مسائلی از قبیل فاصله ها و گپهای جرمی mass gap problem هستیم که اگر کسی درست حلش کند هم یک میلیون دلار برنده می شود. و اما می ماند حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. و در راس مسائل همین است که ما احقاق الحق و ازهاق الباطل را هم داریم که چه؟ که قولوا لا اله الا الله تفلحوا. یعنی می فرماید که واقعاً هم نظام تک قطبی ای داریم که نه تنها نظری و بلکه در اخلاق عملی هم کار کرده است و آن این که کل نظام عالم بر حسب نظام اسلامی است که در گردش است و لا غیر. و خوب، برای اینکه چنین چیزی را اثبات کنیم از همه بالاتر باید اثبات کرد که همه و همه ی گمراهیهای بشری را می توان مسائلش را در نظرگرفت و  حل کرد چرا که چنین کاری از عهده ی خلیفة اللهی همچون امام زمان عجل الله فرجه الشریف و یارانش نیز برمی آید. و صد البته در این راه تلاشها و تقلاها باید هم کرد و همه و همه را به اسلام دعوت کرد. ما همه از خداییم و به سوی خدا می رویم. انا لله و انا علیه راجعون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
    و عمل کننده به رأى ساختگى در دین، کامل ساز. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

    وَاجْعَلْ اَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَىَّ اِذا کَبِرْتُ، وَاَقْوى‌ قُوَّتِکَ
    و فراخ‌ترین روزى را به وقت پیرى نصیبم کن، و نیرومندترین قوّت خود را

    فِىَّ اِذا نَصِبْتُ، وَلاتَبْتَلِیَنّى بِالْکَسَلِ عَنْ عِبادَتِکَ، وَ
    به هنگام درماندگى بهره من فرما، و مرا در راه عبادت دچار سستى منما، و

    لَاالْعَمى‌ عَنْ سَبیلِکَ، وَلابِالتَّعَرُّضِ لِخِلافِ مَحَبَّتِکَ، وَلا
    از تشخیص راهت نابینایم مساز، و به ارتکاب خلاف محبتت دچار مکن، و

    مُجامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ، وَلامُفارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ اِلَیْکَ.
    مپسند که به کسى که از تو دور است نزدیک شوم، و از آن که با تو همراه است جدا گردم.

    اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى اَصُولُ بِکَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَاَسْئَلُکَ عِنْدَ
    الهى چنان کن که با نیرو و قدرت تو به شداید حمله کنم، و به وقت نیاز به گدایى از تو

    الْحاجَةِ، وَاَتَضَرَّعُ اِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَةِ، وَلاتَفْتِنّى بِالاِْسْتِعانَةِ
    برخیزم، و در بیچارگى به پیشگاه تو بنالم، و مرا به کمک خواستن از


    بِغَیْرِکَ اِذَا اضْطُرِرْتُ، وَ لا بِالْخُضُوعِ لِسُؤالِ غَیْرِکَ اِذَا
    غیر خود چون مضطر شوم، و به فروتنى براى مسئلت از غیر خود چون

    افْتَقَرْتُ، وَ لا بِالتَّضَرُّعِ اِلى‌ مَنْ دُونَکَ‌اِذا رَهِبْتُ، فَاَسْتَحِقَّ
    ندار شوم، و به زارى کردن به درگاه غیر خود چون بترسم گرفتار مکن، که به آن خاطر

    بِذلِکَ خِذْلانَکَ وَ مَنْعَکَ وَ اِعْراضَکَ، یا اَرْحَمَ‌الرّاحِمینَ.
    سزاوار خوارى و منع از رحمت و بى‌اعتنایى از جانب تو شوم، اى مهربانترین مهربانان.

    اَللَّهُمَّ اجْعَلْ ما یُلْقِى الشَّیْطانُ فى رُوعى مِنَ التَّمَنّى
    الهى عنایت کن که به جاى آنچه شیطان در دلم مى‌افکند از آرزوى باطل

    وَالتَّظَنّى وَالْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ، وَ تَفَکُّراً فى قُدْرَتِکَ، وَ
    و بدگمانى و حسد، یاد عظمت تو کنم، و در قدرت تو اندیشه نمایم، و

    تَدْبیراً عَلى‌ عَدُوِّکَ، وَ ما اَجْرى‌ عَلى‌ لِسانى مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ
    در دفع دشمنان تو چاره‌سازى نمایم، و به جاى آنچه شیطان بر زبانم جارى مى‌سازد از فحش

    اَوْهُجْرٍ اَوْ شَتْمِ عِرْضٍ اَوْ شَهادَةِ باطِلٍ اَوِاغْتِیابِ مُؤْمِنٍ
    و بدگویى و ناسزا یا شهادت ناحق، یا غیبت از مؤمن

    غآئِبٍ اَوْ سَبِّ حاضِرٍ وَ ما اَشْبَهَ ذلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ، وَ
    غایب یا دشنام به شخص حاضر و مانند اینها، سخن در سپاس تو گویم، و

    اِغْراقاً فِى الثَّنآءِ عَلَیْکَ، وَ ذَهاباً فى تَمْجیدِکَ، وَ شُکْراً
    و مبالغه در ثناى تو ورزم، و با تمام هستى خود ستایش بزرگى تو کنم، و شکر نعمت


    لِنِعْمَتِکَ، وَاعْتِرافاً بِاِحْسانِکَ، وَاِحْصآءً لِمِنَنِکَ. اللَّهُمَّ
    تو بجاى آورم، و اعتراف به احسان تو نمایم، و به شمردن نعمت‌هاى تو مشغول گردم. بارخدایا

    صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
    بر محمد و آلش درود فرست،



    یک اموری در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی موجود است که مربوط است به علوم انسانی و حتی فلسفه و ریاضی-فیزیک و طبیعیات ولی یک امور دیگری است که مربوط است به الهیات و ماوراء الطبیعه. گاهی اوقات تشخیص بین اینکه اموری از علوم از الهیات است یا مثلاً فلسفه و روانشناسی کار آسانی یحتمل نباشد. مثلاً اینکه چطور می توان مالیخولیا یا شیزوفرنی را درمان کرد، آیا از امور روانشناسی و روانپزشکی محض است یا حتی وارد الهیات هم می شود؟ مسئله اینجا این است که مالیخولیا و اختلالات روانی، از جمله آخوند و غیر آخوند نمی شناسد و می تواند هم آخوند را مبتلا کند و هم غیرآخوند را. این است که اینجا باید مراقب هم بود که چیست که دارد می گذرد. مثلاً در مسائل فقهی، یک سری مسائل است که یحتمل بتوان گفت بین اهل سنت و شیعه مشترک است. و بعضی دیگر است که اختلافاتی دارند. حتی همین مسائل فقهی یحتمل در ادیان دیگر هم مشترک است و جواب واحدی دارند.

    مثلاً اگر کسی به گمراهی افتاد و از صراط مستقیم طفره رفت، اینجا باید سعی کند که به راه مستقیم باز گردد چنانچه می فرماید اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین. اما موضوع اینجا این است که یک وقت هست که این گمراهی او مسئله ای است در باب روانشناسی که می تواند بین او باشد و خدای او. و لذا باید سعی کند راه خود را تصحیح کند و فرضاً دیگر اعضای خانواده را نیز تحت تاثیر قرار ندهد. ولی یک وقت هست که مسئله اجتماعی است که او را دچار گمراهی کرده است. اینجا هنوز مسئله می تواند روانشناسی هم باشد و از لحاظ روانپزشکی هم معنا داشته باشد بصورتی که مسائل گمراه کننده ی اجتماعی او را نیز گمراه کرده و بلکه خودش و خانواده اش را نیز تحت تاثیر واقع کند. با این حال، هنوز ممکن است که وقتی شخص ایمانی قوی داشته باشد و لذا بتواند بر مشکلات خود با یاری خدا فائق آید.

    و لذا در دعوت به اسلام، ما ممکن است که ضاله ترین افراد را داشته باشیم که اسلام هم نیاورده اند. ولی چون به گمراهی خود واقفند و همینطور متمایلند که شهادتین را نیز بر زبان جاری کنند، اینها می توانند لااقل بطور نظری از گمراهی خود بیرون بیایند و بسته به درجات تقوای آنها یحتمل خود را نجات دهند. و اما فردی همچون ابی لهب یحتمل هیچ گاه نتواند خود را نجات دهد و برای همیشه خدا نیز لعنتش کند آنطور که حدیث می فرماید

     20027.کنز العمّال عن طارِقِ المُحارِبیِّ : رَأیتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بِسُوقِ ذی المَجازِ ، فمَرَّ و علَیهِ جُبَّةٌ لَهُ حَمراءُ و هُو یُنادی بأعلى صَوتِهِ : یا أیُّها النّاسُ ، قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا ، و رَجُلٌ یَتبَعُهُ بالحِجارَةِ و قد أدمى کَعبَیهِ و عُرقُوبَیهِ  و هُو یقولُ : یا أیُّها النّاسُ ، لا تُطیعوهُ فإنّهُ کَذّابٌ ! قلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامٌ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلبِ ، قلتُ : فمَن هذا یَتبَعُهُ یَرمیهِ ؟ قالوا : هذا عَمُّهُ عَبدُ العُزّى ـ و هُو أبو لَهَبٍ ـ

    یعنی حضرت پیامبر ختمی مرتبت صل الله علیه و آله و سلم دارد فرضاً در کوچه و بازار مردم را به اسلام دعوت می فرمایند و کسی همچون ابی لهب در پی پیامبر حضرتش را آزار می دهد و او را دروغگو خطاب می کند. این یک امری است نابخشودنی. یعنی یک خط قرمزی هست برای اینکه کسی به گمراهی بیافتد و بعد بتواند از آن توبه کند و باز به سوی خدا بتواند باز گردد. یک وقت هست که کسی یا قومی گمراه شده است و اصلاح پذیر است. و اما خدا نکند خدا به کسی یا قومی پشت کند. و الا بسیاری از مسائل روانشناسی و روانپزشکی یحتمل قابل حلند. و باید هم سعی کرد که این مسائل را با جدیت تمام پیگیری کرد و حل کرد. این وظیفه ای است برای متخصصین فن. و اما همانطور که گفته شد، خود فرد و افراد و اقوام نیز باید مایل باشند که این مسائل خود را بتوانند حل کنند. و این مستلزم یک همت و بلکه جهاد اکبری است و از جمله جهاد با نفس. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرا» . [1]

    الحدیث :

    20645.رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : یَجیءُ یَومَ القِیامَةِ ذو الوَجهَینِ دالِعا لِسانَهُ فی قَفاهُ ، و آخَرُ مِن قُدّامِهِ ، یَلتَهِبانِ نارا حتّى یُلهِبا جَسَدَهُ ، ثُمّ یُقالُ لَهُ : هذا الّذی کانَ فی الدُّنیا ذا وَجهَینِ و ذا لِسانَینِ ، یُعرَفُ بذلکَ یَومَ القِیامَةِ.


    «آرى، منافقان در فروترین طبقات دوزخند و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت».

    حدیث :

    20645.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : روز قیامت انسان دو چهره در حالى مى آید که یک زبان از پس گردنش آویزان است و یک زبان از جلو و در آنها آتشى افروخته است که به [تمام ]بدنش زبانه مى کشد. سپس به او گفته مى شود : این کسى است که در دنیا دو رو و دو زبان بود. او بدین گونه در روز قیامت شناخته مى شود.

    http://lib.eshia.ir/27307/12/356


    3314- 1 الکافی، 2/ 343/ 1/ 1 محمد عن ابن عیسى عن محمد بن سنان عن عون القلانسی عن ابن أبی یعفور عن أبی عبد اللَّه ع قال‌ من لقی المسلمین بوجهین و لسانین جاء یوم القیامة و له لسانان من نار.

    http://lib.eshia.ir/71660/5/937


    20648.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : مَن لَقِیَ النّاسَ بِوَجهٍ و عابَهُم بوَجهٍ جاءَ یَومَ القِیامَةِ و لَهُ لِسانانِ مِن نارٍ .

    20648.امام صادق علیه السلام : هر که با مردم با چهره اى رو به رو شود و با چهره اى دیگر از آنها عیب گویى کند، روز قیامت با دو زبان از آتش [به محشر ]مى آید.


    20642.الإمامُ الباقرُ علیه السلام : بِئسَ العَبدُ عَبدٌ یکونُ ذا وَجهَینِ و ذا لِسانَینِ ، یُطری أخاهُ شاهِدا و یأکُلُهُ غائبا ، إن اُعطِیَ حَسَدَهُ ، و إنِ ابتُلِى خَذَلَهُ.

    20642.امام باقر علیه السلام : چه بد بنده اى است، بنده اى که دو رو و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را بستاید و در غیابش از وى بد گوید. اگر نعمتى به او عطا شود، بر وى حسادت ورزد و اگر گرفتار آید او را تنها گذارد.


    میزان الحکمه، جلد 12، ص 354

    http://lib.eshia.ir/27307/12/354


    بعضی یحتمل اشکال کنند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و ناورداهای زایبرگ-ویتنی هم می شود؟ بحث اینجا این است که در سیاست ما هم اصولگرایی داریم و هم اصلاح طلبی، همینطور که ما در قبل و بعد از انقلاب اسلامی نظام طاغوت شاهنشاهی داشته ایم و حالا نظام انقلابی جمهوری اسلامی ایران را داریم، و همینطور هم نظامهای آندلسی داریم که یحتمل بین اسلام و نظامهای دیگر در نوسانند یا بنظرشان رسیده است که اصلا از اسلام دست کشیده اند هر چند که چنین چیزی فطرتاً محال است برای اینکه همه ی عالم فطرتاً مسلمان هستند.

    اتفاقی که می افتد از جمله این است که صهیونیسم جهانی مدعی می شود که ای انسان تو فطرتاً مسلمان نیستی و لذا او را به انواع و اقسام از راه به در می کند تا خود بر جوامع مسلط شود. و این کار را با تمام قوا می کند تا جایی که هم برجام می کند و هم تهدیدهای همزمان دیگر کشورها به جنگهای مختلف و از جمله جنگ هسته ای. یعنی این اسلام را می خواهد هر طور شده بد جلوه دهد با انواع ترفندها از قبیل 11 سپتامبر و داعش و ایجاد ترس و وحشت و قتل عامهای دیگری همچون روهینگیاهای میانمار و جنگهای لبنان و فلسطین و یمن و بحرین و .... و همه ی اینها برای اینکه اسلام را نفی کند و اسلام نیاورد و بعد بلکه خودنمایی کند.

    حالا ما کاری نداریم و نمی خواهیم اینجا خیلی وارد سیاست شویم. منظور ما به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که وقتی از منطق شروع کرده و به نظریه هایی همچون نظریه های زایبرگ-ویتنی می رسیم که اتفاقاً به هندسه ی ابعاد پایین نیز مربوط است، بر سر حکمت متعالیه چه می آید؟

    مثلاً این مقالات را در نظر بگیرید:

    https://arxiv.org/pdf/1711.07570.pdf

    https://arxiv.org/pdf/1711.07935.pdf

    https://arxiv.org/abs/1711.11582

    https://arxiv.org/abs/1602.04908


    اینها کما بیش همه از نظریه ی زایبرگ-ویتن استفاده می کنند و در حقیقت نیز به شمردن اینستنتانهایی در نظریه های یانگ-میلز دارند می پردازند. و همانطور که مستحضرید ما اینجا می توانیم به توپولوژی سر نیز وارد شویم چرا که موضوع زیربنایی این مسائل مدل استاندارد ذرات فیزیک می تواند باشد و لذا اهمیت مسئله از لحاظ توپولوژی سر.

    و اما مسائل مربوط به حکمت متعالیه اینجا چطور وارد می شوند؟ در واقع بعضی یحتمل اشکال کنند که چون ما وارد مسائل حمیدی مجیدی هنوز نشده و مسائل فقهی را نیز در نظر نگرفته ایم، و لذا حکمت متعالیه هم معنایی به آن صورت پیدا نمی کند. و اما این درست نیست. دلیلش هم این است که چون ما در بحثهای مربوط به این مسائل ریاضی فیزیکی وارد مباحث اسلامی در ظاهر نمی شویم، و حال آنکه در حقیقت مسائل از نوع حمیدی مجیدی و بلکه فقهی است، حکمت متعالیه نیز در ظاهر پوشیده باقی می ماند و اما در باطن مسئله مستقیماً مربوط به اسلام و بلکه مربوط به امام زمان عجل الله فرجه الشریف هم هست.

    این یعنی چه؟ یعنی اینکه فرض بفرمایید که شاگردان کثیری در محضر استاد خود نشسته اند و دارند درس می گیرند، ولی استاد به آنها اجازه هم می دهد که دست کنند توی جیب آن حضرت و هر چه نخودچی کشمش خواستند بردارند و همان سر کلاس هم بخورند. این بدان معنا نیست که بعضی شاگردان متوهم شوند که نخیر. ما از استادمان بالاتر هم هستیم و بلکه می توان جای استاد و شاگرد را عوض هم کرد. و اما در چه صورتی می شود؟ بنده فکر کنم عرض کردم. و دوباره هم عرض کنم که وقتی ما یک جا به حکمت متعالیه و فقه پرداختیم و اساتید فن خود را داشتند و استبعادی هم ندارد که به نظریه های ریاضی فیزیکی بپردازیم. و حالا در جاهای دیگری هم فقط به نظریه های ریاضی فیزیکی پرداخته شد و اما نه به حکمت متعالیه پرداخته می شود و نه به فقه و نه حتی به اسلام و امر بر آنها مشتبه هم شد که کشتبان نوحِ این کشتی و فلک خودشان هستند و نه امام زمان عجل الله فرجه الشریف. اینجا مسئله چطور می شود؟ فرض بفرمایید که بنده حقیر که مسلمان نیستم و سر کلاس مسائل اسلامی و فقهی و حکمت متعالیه و نظریه های ریاضی فیزیکی هم نشسته ام و خودم را هم از همه بالاتر می دانم. خوب، دیگر استاد می شناسم؟ خودم همه کاره شده ام دیگر و استاد می خواهم چه کنم؟ این می گذرد تا یک جایی سر پل خر گیری گیر می افتم! و اینجا سوال این است که بچه بگیر بنشین و مثل اینکه پستانکت را هم گم کرده ای! و در جواب هیچ نداری بگویی و هی تقلا و تلاش می کنی که بالاخره یک کاری کنی و آنوقت است که اینستنتانها را شروع می کنند به شمردن که حالا آیا به کاردینالیته ها می رسی؟ نمی رسی؟ .... البته سوای این مسائل این اینستنتانهای یانگ-میلزی می توانند یک حسابی داشته باشند بر حسب لاگرانژیهای اکشن و کنش مدل استاندارد ذرات فیزیک که کوارکها و لپتونها و مولتیپلتها و تک دستها و دیگر بوزونها و ... چطور با هم برهمکنش می کنند و بلکه ابرتقارنهایی مینیمال نیز اینجا واقع می شوند یا حتی تقارنهایی نیز شکسته می شوند و .... و حالا ما می خواهیم یانگ-میلزی و یحتمل حسابان ADHM ای یا راه های دیگری نیز این اینستنتانها را بشماریم. و حالا هر کس هم که کشتیبان است یحتمل او را هم وارد معادلات می کنیم! و حالا اسلام هم داریم یا نداریم؟

    التفات می فرمایید که لااقل در ارتباط با زیارت خورشید ولایت ما یک جاهایی در این میان گیر می کنیم چرا که نمی شود هم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را جستجو کرد و هم مسئله را از لحاظ اخلاقی در حدود ریاضی فیزیک محدود کرده و به مسائل انسانی وارد نشویم. مثل این است که بفرمایید که قدس قبله ی اول مسلمین جهان است. و اما خوب، فلسطین و فلسطینیان و دیگر مسلمانان جهان اینجا در رابطه با قدس چه کاره اند؟ بنده حقیر که بارها گفته ام که همه اش تقصیر آخوندها خودمان است که کار را می کشند به جاهای باریک. البته مشکل اصلی هم نه فقط در این رابطه یقیناً ظالمیت آمریکا و اسرائیل است. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفِ المَلائِکَةِ وَمَهْبِطَ الوَحْی وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَخُزَّانَ العِلْمِ وَمُنْتَهى الحِلْمِ وَأُصُولَ الکَرَمِ وَقادَةَ الاُمَمِ وَأَوْلِیاءِ النِّعَمِ وَعَناصِرَ الاَبْرارِ وَدَعائِمَ الاَخْیارِ وَساسَةَ العِبادِ وَأَرْکانَ البِلادِ وَأَبْوابَ الإیْمانِ وَاُمَناءَ الرَّحْمنِ وَسُلالَةَ النَّبِیِّینَ وَصَفْوَةَ المُرْسَلِینَ وَعُتْرَةَ خِیرَةِ رَبِّ العالَمِینَ وَرَحْمَةُ الله وَبَرَکاتُهُ


    20027.کنز العمّال عن طارِقِ المُحارِبیِّ : رَأیتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بِسُوقِ ذی المَجازِ ، فمَرَّ و علَیهِ جُبَّةٌ لَهُ حَمراءُ و هُو یُنادی بأعلى صَوتِهِ : یا أیُّها النّاسُ ، قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا ، و رَجُلٌ یَتبَعُهُ بالحِجارَةِ و قد أدمى کَعبَیهِ و عُرقُوبَیهِ [5] و هُو یقولُ : یا أیُّها النّاسُ ، لا تُطیعوهُ فإنّهُ کَذّابٌ ! قلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامٌ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلبِ ، قلتُ : فمَن هذا یَتبَعُهُ یَرمیهِ ؟ قالوا : هذا عَمُّهُ عَبدُ العُزّى ـ و هُو أبو لَهَبٍ ـ .

    20027.کنز العمّال ـ به نقل از طارق محاربى ـ: رسول خدا صلى الله علیه و آله را در بازار ذو المجاز دیدم که جبّه اى قرمز رنگ پوشیده بود و مى رفت و با صداى بلند مى گفت : اى مردم! بگویید : هیچ خدایى جز اللّه نیست تا رستگار شوید. مردى از پى او سنگ مى انداخت و قوزک ها و پشت پاشنه هاى پاى حضرت را خونى کرده بود و مى گفت : اى مردم! به حرفش گوش ندهید، او دروغگوست. پرسیدم : این کیست؟ گفتند : جوانى است از طایفه عبد المطّلب. پرسیدم : این مرد که در پى او مى رود و سنگ مى زند کیست؟ گفتند : او عمویش عبد العزّى ـ همان ابو لهب ـ است.

    http://lib.eshia.ir/27307/12/109


    بنده حقیر فکر می کنم که مسائل مهم عجیبی را روزنامه کیهان مطرح کرده است که در دو نظر قبل آمده. گاهی اوقات وضعیت از نوعی می شود که گویی دوستان مالیخولیایی ما تازه خیلی هم حالشان پیش این دیگر مالیخولیاییها خیلی هم خوبند. و این گزارشات را کاری نداریم که تا چه حد همه درست هست و بنده حقیر صد در صد به این فکر هم نیستم که بخواهم حرف آخر را اینجا بزنم. ولی چیز دیگری که هست این است که گاهی بنظر می رسد که بعضی مسئولین مردم را خیلی خنگ به حساب می آورند یا یحتمل این هم هست که انواع سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی محلی و بین المللی آنچنان با هم در حال مسابقه اند که گویی در همه جا و همه وقت خصوصی ترین موضوعات شده است مکان تردد مختلف الملائکه! البته بنده نمی خواهم مثل دوستان مالیخولیایی مان خیلی پارانوید خود را نشان دهم. ولی این هم که این انواع سازمانهای اطلاعاتی آنقدر خودشان را خودمانی نشان می دهند که انگار باید حضورشان را نادیده گرفت هم واقعاً یک مسئله ای شده است خیلی خیلی بطور خطرناکی خنده دار! خدا بیامرزد قدیمیهایی را که می گفتند از این به بعد ما اگر خواستیم یک حرفی بزنیم باید برویم یک گوشه ای بگوییم این! البته اینکه در رسانه ها و بر منبرها چه گفته می شود و از همه مهمتر به عنوان فصل الختام امام امت نیز چه می فرمایند است که حائز اهمیت است. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ما را دنبال کدام غرب می‌فرستید؟

    سابقه اسنادی چون 2030
    به دهه70 برمی‌گردد
    تحولات مخفی و گاه علنی یا نیمه مخفی نیمه علنی در حال وقوع در کشور است. اگر کسی به این تحولات اعتراض و سوال کرد یک جواب نصفه نیمه می‌دهند و اگر هم کسی متوجه نشود یا سوال نکند اصلا اطلاعی از آنها به مردم نمی‌دهند.
    برخی نهادهای دولتی بدون اینکه شفاف مسئله را بگویند و نسبت آن را با اسلام و انقلاب مشخص کنند سفرها و میهمانی‌های خارجی می‌روند با بودجه بیت‌المال که تنها یک نمونه‌اش سند 2030 است که علنی شد و به دستور رهبری و اقدام شورای عالی انقلاب فرهنگی جلویش گرفته شد. جدای از محتوای سند 2030 این گونه پیش بردن تعهدات و قراردادها خلاف قانون کشور است.
    بعد از اقدام رهبر و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای متوقف کردن سند 2030 مسببان این سند در تریبون‌ها جار زدند که اینها با اصل آموزش جنسی در سطح کودک و نوجوان مخالفند که باید گفت مطلقا چنین چیزی صحت ندارد ما در آموزش‌های اسلامی آموزش جنسی به کودک و نوجوان داریم اما اینکه چه آموزشی با چه محتوایی در چه سنی و در چه زمانی باشد مسئله ماست.
    تعلیم و تربیت جنسی قطعا مهم است اما آنچه باید متوجه آن باشیم این است که این انحراف‌ها قبل از سند 2030 در ایران و از دهه 70 به خصوص در سال‌های 78 و 79 شروع شد. حتی در دورترین روستاها مفاد آموزش جنسی سازمان ملل را با پول بیت‌المال پیاده کردند. همه این تصمیم گیرندگان زمانی در داخل شورای عالی انقلاب فرهنگی بودند، همه مشکلات ما از داخل حکومت و به خاطر وجود چنین افرادی است.
    اینکه می‌گویند تجاوز به کودکان به علت عدم آموزش جنسی در مدارس و مهدکودک‌هاست یک شیادی و کلاهبرداری است.
    مسائلی که امروز با شما در میان می‌گذارم اگر نگویم، کس دیگری هم نمی‌گوید. در طول تاریخ جمهوری اسلامی دولت‌هایی که انقلابی‌تر بوده‌اند زیر بار چنین تعهداتی با مجامع بین‌المللی نرفتند اما دولت‌هایی که روحیه انقلابی در آنها ضعیف‌تر بوده یا اصلا انقلابی نبوده‌اند مقابل مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی ایستادند و بودجه برنامه‌های آن را نپرداختند. طبق قانون شورای عالی انقلاب فرهنگی باید عالی‌ترین شورای آموزش و فرهنگی باشد و حتی اجازه تصمیم‌گیری‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به مجلس در مورد دانشگاه و آموزش و پرورش مقدم‌تر است به گونه‌ای که اگر لازم باشد باید به صورت قانون تصویب شود و اهمیت شورا از این جهت بالاست. اما به نظرم تا زمانی که مطالبه در مردم و دانشگاه صورت نگیرد اقدامی هم از سوی مسئولان صورت نمی‌گیرد.
    سران سه قوه نسبت به شورای عالی انقلاب فرهنگی بی‌تفاوتند
    از اسفند سال گذشته تا الان تنها 9 جلسه از جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی که رئیس آن هم رئیس‌جمهور است تشکیل شده است در حالی که این جلسات باید به صورت دو هفته یک‌بار تشکیل شود. اگر رئیس‌جمهور در این جلسات نیاید باید روسای دو قوه دیگر حضور یابند اما روسای سه قوه در جلسات حضور نمی‌یابند. مگر شما سه نفر مسئول نیستید که اگر تصمیمی در شورا گرفته شد به قوایتان ابلاغ کنید؟، این ضمانت اجرایی شورای عالی انقلاب فرهنگی به فرموده امام خمینی است.
    چرا بعد از چهار دهه در انقلاب اسلامی، سازمان ملل باید بیاید درس اخلاق مبتنی بر اومانیته به ما بدهد و مدعی حقوقی مثل حق سقط جنین ناشی از روابط نامشروع، حق خودکشی و ... شود. این موارد منحط در غرب عادی است و جزو حقوق بشر در غرب است. شیوه غربی‌ها این است که مشکلات جامعه خود را به کل دنیا تعمیم می‌دهند در حالی که اینها مشکلات اصلی جامعه ما نیستند.
    زنان مشهور غربی امروز فریادشان
     از تجاوز مسئولان مردشان درآمده
    اصل انقلاب اسلامی برای حقوق بشر صورت گرفت و امام و انقلاب زن را از دو قطبی درآورد. در غرب به زن می‌گویند یا بدون نقش باش یا اگر می‌خواهی نقشی داشته باشی باید برهنه شوی. هم اکنون در غرب چالش بگم بگم در زنان رده بالای مسئول و هنرپیشه‌های درجه یک هالیوود راه افتاده است. امروز همه این زنان مشهور اعتراف به این مناسبات منحط در غرب می‌کنند و می‌گویند که مثلا رئیس‌جمهور آمریکا نسبت به چند ده زن تجاوز جنسی داشته است. ما را دنبال کدام غرب می‌فرستید؟ حال آنکه رشد سیاسی اجتماعی زن در دامن انقلاب به اعتراف غربی‌ها در ایران چشمگیر است.
    خشونت علیه زنان
     در غرب بیشتر است یا ایران؟
    در این سندهای بین‌المللی معترض خشونت علیه زنان در ایران می‌شوند. خشونت علیه زنان در غرب بیشتر است یا در کشوری مثل ایران؟ آنجا کارش به جایی رسیده که تلفن‌های اضطراری خشونت علیه زنان راه انداختند. در کشور به اصطلاح آرامی به نام سوئد روزی چندین مورد کتک و دست و پای شکسته زنان توسط مردان گزارش می‌شود.
    دم از حفظ حقوق فرزندان در خانواده‌های ایرانی می‌زنند در حالی که در غرب تجاوز پدر و مادر به فرزندان آمار قابل توجهی است. چه‌قدر یک جامعه باید سقوط کرده باشد که به اینجا برسد. بعد ما باید برویم به چنین کشورهایی گزارش و جواب پس بدهیم تازه پول هم از ما بگیرند.
    در اسلام نه سرکوب جنسی داریم
     نه خشونت و عقده
    این گونه قراردادها چون 2030 مربوط به امروز نیست و همان‌طور که عرض کردم از سال 73 نمونه‌هایی از این امضاها و قراردادها انجام شده است. در این قراردادها تعهد دادند که گزارشات آموزش و پرورش ایران را به طور کامل به سازمان ملل بدهند و بابت آن هم از بیت‌المال بودجه گرفتند.
    در اسلام نه سرکوب جنسی داریم که عقده ایجاد شود و نه وحشی‌گری جنسی. نوجوان و جوان مسلمان هم نیاز عاطفی دارد و هم نیاز جنسی. با هم راه رفتن و با هم حرف زدن جزو حقوق مسلم اسلامی هر دختر و پسری است منتهی به شکلی که حقوق فرد و جامعه را به خاطر هوا و هوس نابود نکنند و همچنین فرد وسیله سوء استفاده جنسی قرار نگیرد.
    اصل در اسلام با ازدواج دائم و تک همسری است و اگرچه بنا به شرایطی امکانش نبود ازدواج موقت. در ازدواج‌های بدون تعهد و غیررسمی آن کسی که ضرر می‌کند زن است چون بیشترین تعهدات در ازدواج مربوط به مرد می‌شود. تعهد زن در اسلام به همسرش این است که روابطش را محدود به همسرش کند نه اینکه هم زمان با مردان نامحرم دیگر رابطه جنسی و عاطفی برقرار کند.
    ازدواج زیر 18 سال خطر دارد اما رابطه نامشروع در کودکی و نوجوانی حق است؟
    در این تعهدات به سازمان‌های بین‌المللی، توصیه به آموزش روابط جنسی خارج از ازدواج داده شده است و از طرفی دیگر می‌گویند زنان نباید قبل از 18 سال ازدواج کنند چون ازدواج در این سنین خطرناک است اما در روابط آزاد هیچ محدودیت سنی قائل نمی‌شوند. کسانی که در ایران دارند این ارزش‌ها را ترویج می‌کنند به کدام حق قانونی بشری و دینی این کار را می‌کنند و اگر ادعا دارند که حرفشان درست است چرا این گونه موارد را علنی در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح نمی‌کنند؟
    اسنادی چون 2030 را به تعالیم
     قرآن و روایات ارجحیت دادند
    یکی از پیمان نامه‌ها و تعهدات مسئولان جمهوری اسلامی ایران با مجامع بین‌المللی پیمان‌نامه حقوق کودک 1989 است. در این پیمان‌نامه دستور داده شده است که رفتار جنسی کودکان بدون نظارت خانواده و سقط جنین و دسترسی کودکان به وسایل جلوگیری از بارداری باید عادی‌سازی شود. سوال ما این است اگر رابطه جنسی و بارداری در قالب ازدواج برای دختران زیر 18 سال اشکال دارد چگونه این روابط جنسی آزاد و سقط جنین برای کودک و نوجوان خطر ندارد.
    در این گونه پیمان‌نامه‌ها همچون کنفرانس نایروبی در 1995 گفته شده است که خانواده باید برای نوجوان خود یک حریم خصوصی در مسائل جنسی و باروری قرار دهد، یعنی شما از دختر یا پسر 10 ساله خودت نمی‌توانی بپرسی که دیشب با فلان فرد غریبه کجا بودی. اینجا دیگر بحث مجازات و خشونت علیه کودکان نیست بلکه بحث مداخله پدر و مادر است. همچنین در این پیمان‌ها بر تضمین دسترسی نوجوانان به سقط جنین و نگرفتن ایدز تاکید شده است. دقت کنید که در اسلام رابطه جنسی نامطلوب نیست بلکه در قاعده و قانون مطلوب است. اسلام سنی برای ازدواج نگذاشته است بلکه بسته به شرایط و ضرورت فرد می‌تواند ازدواج کند.
    کسی که امکان ازدواج دائم نداشته و مثلا به سن 45 سالگی رسیده است چه باید بکند تا کی باید نیاز جنسی خود را سرکوب کند از نظر این پیمان‌نامه‌ها روابط آزاد غیرشرعی مشکلی ندارد اما روابط شرعی و یا ازدواج موقت مشکل دارد.
    اسلام به تمام دوست دختر و دوست پسرها که قرآن نام اخدان را برآنها می‌گذارد می‌گوید چرا رابطه بدون حساب و کتاب داشته باشید که معمولا قربانی‌اش هم زن است، بروید خانواده موقت با تعهد حقوقی تشکیل دهید و از زنا دوری کنید.
    اسلام در باب مسائل جنسی بسیار آسان گرفته است اما یک خط قرمز دارد و آن هم رعایت حقوق جنسی است. همان‌طور که می‌گوید فرد حق تبرج جاهلی در جامعه ندارد و نباید اتاق خوابش را به خیابان بیاورد، می‌گوید پدر و مادر حتی مراقب رفتارشان درون خانواده و جلوی بچه‌ها باشند و با همدیگر شوخی جنسی نکنند و یا فرموده است که کودکان موقع ورود به اتاق پدر و مادر در بزنند. اینها همه تعالیم قرآن و اسلام است. همه این تعالیم و آموزش‌های جنسی را رها کرده‌ایم و به زباله‌های آموزش جنسی غرب چسبیده‌اید؟
    همراهی عجیب امضاکنندگان 2030
    در کشور با رسانه‌های بیگانه
     بر سر تجاوز به کودکان در ایران
    همین افراد بیگانه با انقلاب در داخل ایران به همراهی سرویس‌های رسانه‌های بیگانه و ضد اسلام در فضای مجازی برنامه‌ای را به عنوان تجاوز به کودکان در ایران راه انداختند و تقصیرش را گذاشتند به گردن مخالفان سند 2030 و گفتند اگر می‌گذاشتید آموزش جنسی آزاد به کودکان داده شود این اتفاق‌ها در ایران نمی‌افتاد. این افراد باید پاسخگوی آمارهای بسیار بدتر تجاوز به کودکان در غرب باشند و بگویند چرا از آنها نامی نمی‌برند.
    تعهدات ایران در اسنادی چون 2030 کدامند؟
    در سند توسعه 2000 خواسته شده است که جلوی بارداری‌ها در کشور گرفته شود همچنین در سند توسعه پایدار 2015 تا 2030 که بعدا معروف به سند 2030 شد خواسته شده است که باید جلوی بارداری دختران تا سن 19 سالگی گرفته شود. در این سند ازدواج دختر و پسر زیر سن 17 سال را ممنوع اعلام کرده است اما از آن طرف خواسته شده است که کودک در سنین ابتدایی باید با وسایل ضد بارداری آشنا شود بنابراین اینها فقط مشکلشان ازدواج و شکل‌گیری تعهد و خانواده است.
    اسلام می‌گوید اگر تشخیص درست درمانی مطرح باشد و یا اینکه شخصی خودش نمی‌خواهد بچه بیاورد مشکلی نیست نیاورد. در اسلام ما آیات و روایات مربوط به کنترل و عدم کنترل جمعیت داریم که بسته به شرایط فرق می‌کند مثلا امروز که رشد جمعیت ما به سمت صفر میل می‌کند دیگر جلوگیری از فرزندآوری معنا ندارد.
    مسئله دیگری که در تعهدنامه 2030 خواسته شده است خودمختاری جنسی است و می‌گوید زن حق پاسخ دادن منفی به روابط جنسی درون خانواده دارد حتی اگر به فروپاشی خانواده بینجامد و آن را تجاوز مرد به حقوق همسرش عنوان کرده است در حالی که روابط جنسی بین همسران در قرآن براساس تفاهم و توافق است.
    مورد دیگری که در این سند دیکته شده است فراهم کردن دسترسی نوجوانان به اطلاعات جنسی است و دولت ایران باید این گزارش‌ها را به نهادهای بین‌المللی بدهد. این تعهدنامه بند دیگری دارد تحت عنوان آموزش رهایی بخش که در آن مواردی چون خودارضایی که در اسلام مضر و گناه شمرده شده است را مفید عنوان کرده است.
    مورد دیگر آموزش همجنس‌گرایی است که امروز تحت عنوان آمادگی برای کنکور، مشاوره روان‌شناسی و ... به طور غیررسمی در ایران در حال پیاده سازی است. مورد سوم بند آموزش‌های رهایی بخش، برگزاری همایش‌های کودک کشی در ایران است، جالب است که برای این همایش‌ها دستور به برگزاری آنها در شهرستان مشخص، سالن مشخص و ساعت مشخص داده‌اند. آموزش چهارم بند رهایی‌بخش، دیدن فیلم‌های پورن و کمک به تخیل جنسی در کودکان عنوان شده است و مورد دیگر هم آموزش کتاب‌هایی چون لک‌لکی در کار نیست، بدن من مال خودمه، اعضای خصوصی من، برخی رازها باید فاش شود و ... عنوان شده است. اگر اعضای بدن تو مال خودت است چرا در روابط جنسی آزاد اعضای خصوصی‌ات را عمومی می‌کنی؟ در این کتاب بدن برهنه زن و مرد را کشیده بعد می‌گوید آموزش جنسی به کودکان.
    تشکیل ان‌جی‌اوها و سازمان‌های مردم‌نهاد و ارتباط با انجمن‌های علمی فاسد یا ناآگاه نیز خواسته شده است.
    علی‌رغم وجود تعداد زیادی استاد متعهد در دانشگاه‌ها، استادان بی‌غیرت زیادند. کسانی که به دانشجوی دختر خود به خاطر نمره و پایان‌نامه نظر بد دارند، بعد می‌آید در جلسه کلاس علیه احکام اسلام حرف می‌زند و نسبت قرون وسطایی به اسلام می‌دهد و عنوان می‌کند اسلام حقیقی همین داعش است. این استاد باید پاسخ دهد چه کسی داعش را نابود کرد داعش را ارباب آمریکایی تو تجهیز و تقویت کرد. امام خمینی فرمودند اگر استادی به جای درس شروع کرد علیه اسلام حرف زدن و بحث و منطق را هم نپذیرفت او را از دانشگاه بیرون بیندازید و علیه آنها قیام کنید چنین کسی از اسلام به اندازه پنج کتاب هم سواد ندارد.
    مورد دیگر که در این تعهدنامه خواسته شده است راه‌اندازی جنبش آموزش جنسی کودکان است که بدن عریان دختر و پسر بچه را کشیده و اسمش را گذاشته جنبش رهایی‌بخش. آموزش فمنیست و کودکان و آموزش همجنس‌گرایی به کودکان. اینها می‌گویند ازدواج در سن نوجوانی ممنوع است ولی این روش‌های منحط را در مورد کودکان می‌پذیرند.
    جامعه مدنی
     یعنی 60 میلیون گرسنه در آمریکا
    این افراد هم صدا با غرب در دهه 70 فریاد و فغان جامعه مدنی برآوردند و آن را بر سر جامعه ایرانی کوبیدند. جامعه مدنی حقیقی یعنی 60 میلیون گرسنه آمریکایی که اگر روزی یک وعده غذا به آنها توسط خیریه‌ها داده نشود از فقر می‌میرند. جامعه مدنی یعنی خشونت علیه زنان و سیاه‌پوستان. البته جامعه ما مشکل زیاد دارد اما آن جامعه منحط غربی نمی‌تواند الگوی ما باشد.
    حجاب و عفاف یعنی در هرجا کار مربوط به آن انجام شود
    تعبیر قرآن از رابطه زن و مرد آرامش و سکینت است. ثواب نماز انسان متاهل از مجرد بیشتر است. خدا به زنان پیغمبر می‌فرماید در جامعه دینی با مردان با ناز و عشوه حرف نزنید چون مردانی هستند که مرض قلب دارند اینکه عده‌ای می‌گویند من دلم پاک است و از این جور لباس پوشیدن منظوری ندارم ما هم می‌پذیریم اما تو منظور بدی نداری اما در جامعه مردان مریض هم منظور بد ندارند؟
    حجاب و عفاف یعنی اینکه هر جا کار مربوط به آن انجام شود. دانشگاه جای روابط جنسی نیست جای علم و پژوهش است.
    گناهان و روابط نامشروع کودکان و نوجوانان را به اسم قوانین بین‌المللی به کشور وارد کردند
    در کتاب‌های توصیه شده برای آموزش به کودکان در این تعهدنامه‌ها عکس‌های خودارضایی را می‌کشند و بعد زیر آن می‌نویسند این کاملا طبیعی است یعنی دین که این گناهان را منع می‌کند غیرطبیعی است و بعد هم این موارد منحط را به قوانین بین‌المللی ارجاع می‌دهند.
    اجرای cse که برنامه جامع آموزش جنسی با حمایت یونسکو است، انتشار کتب آموزش جنسی برای کودکان و تربیت معلمین آموزش جنسی برای کودکان آموزش سکسوالیته که باید از پنج سالگی شروع شود از دیگر موارد این سند می‌باشد در حالی که اسلام می‌خواهد حتی خواهر و برادر از سنین پایین کودکی رختخوابشان جدا شود و همه اعضای خانواده پوشش را جلوی هم رعایت کنند چنین موردی به بلوغ زودهنگام منجر می‌شود و در نهایت هم می‌گوید در این مسائل به انتخاب افراد احترام بگذارید. آیا شما به انتخاب یک داعشی و انتخاب یک معتاد احترام می‌گذاری که بدون اجازه وارد خانه تو شود و خانواده تو را بکشد یا آلوده کند؟ این حق بشر نیست که از آن دم می‌زنی این حق گناه است. خودکشی، سقط جنین و رابطه نامشروع حق بشر نیستند.
    در کشور ما بعد از انقلاب بعد از کنفرانس پکن به اسم بهداشت باروری گفتند مواظب باشید از کودکان سوء استفاده جنسی نشود و یا کودکی که با پدرش حرفه‌ای را یاد می‌گرفت کودک کار نامیدند.
    قبح‌زدایی از روابط نامشروع
     به اسم مبارزه با ایدز
    در دیگر بندهای این سند زمینه‌سازی برای زنا در صورت توافق دو طرف خواسته شده است و در مراحل دیگر به دنبال قبح‌زدایی از مسئله ایدز است.
    کسانی که ایدز را اشاعه دادند سبک زندگی مدرن داشتند، البته خیلی‌ها هم قربانی شدند. البته در حین آموزش مسائل مربوط به ایدز به قباحت‌زدایی از روابط جنسی آزاد هم پرداختند. ایدز مسئله اصلی در غرب است و علت اصلی مرگ و میر در ایران نیست. در ایران 15 نوع بیماری داریم که مرگ ناشی از آنها قابل مقایسه با ایدز نیست. مواد مخدر بیشتر از ایدز قربانی می‌گیرد اما چرا یک دفعه مسئله همه مسئولان می‌شود ایدز؟ فرد مبتلا به ایدز یک بیمار است یک قهرمان نیست. غربی‌ها مشکلات جامعه خودشان را می‌خواهند مسئله و مشکل جامعه ما کنند. مسئولان جمهوری اسلامی باید مشکلات جامعه ایران را پیگیری کنند. مشکلات جامعه ما حتی در مواردی مثل اعتیاد و اشتغال با غرب متفاوت است. در یکی از این کتاب‌ها به جوانان می‌گوید از شبکه‌های اجتماعی استفاده کنید و لذت ببرید و یا می‌گوید مشروب نخورید چون در شما استرس ایجاد می‌کند یا پدر و مادرتان را ناراحت می‌کند اما نمی‌گوید تو مسلمانی و باید حدود خدا را حفظ کنی.
    مستقیما انگ‌زدایی از ایدز
    در ایران را خواسته‌اند
    به بهانه کاهش جمعیت و کنترل ایدز آموزش‌های جنسی آزاد را تا دورترین مناطق ایران گسترش دادند و قانونا متعهد به انگ‌زدایی از ایدز تحت عنوان مبارزه با تبعیض شدند. بیماری که 90 درصد مبتلایان آن در غرب مشکلات روابط جنسی نامشروع داشته‌اند. این با کسی که قربانی این بیماری شده و ناخواسته مبتلا شده فرق دارد.
    می‌گویند اعتیاد جرم نیست بیماری است البته که فرد معتاد بیمار است اما چون خودش اعتیاد را انتخاب کرده خود و خانواده و دنیا و آخرتش را نابود کرده است پس جرم هم محسوب می‌شود. اگر حتی جرم هم نباشد و فقط بیماری باشد آیا نباید مانع چنین فردی شد که دیگران را بیمار نکند؟ نصف بیشتر زندانیان معتاد هستند اما چرا آن‌گونه که به دنبال قبح‌زدایی از ایدز است از اعتیاد نیست و مستقیما خواسته‌اند که در برنامه چهارم کنترل ایدز در ایران باید تمام دانش‌آموزان سطح یک و دو دبیرستان آموزش انگ‌زدایی از ایدز داده شوند. آیا خوب است که به بچه‌های خود بگوییم که ایدز چیز بدی نیست این خطرناک نیست؟
    داشتن شریک جنسی بدون تشکیل خانواده در این سند تایید شده است اما همین‌ها به ازدواج زیر 18 سال گیر می‌دهند.
    بسیاری از استادانی که این متون منحط را در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنند و از جمهوری اسلامی حقوق می‌گیرند می‌گویند یکی از عواملی که باعث شده مردم کلافه شوند نگاه آتش و پنبه به روابط زن و مرد است و یا می‌گویند ما به دین و جنسیت کاری نداریم و جوری وانمود می‌کنند که جاذبه جنسی بین زن و مرد وجود ندارد در حالی که همین استادان در زندگی شخصی خود آلوده به روابط ناسالم و نامشروع هستند و دارای پرونده‌های قضایی به خاطر تجاوز به حقوق زنان یا دانشجویان خود هستند.
    در این سند می‌خواهد که کسانی که روابط جنسی آزاد غیر از همسر خود دارند آن را به عنوان یک مسئله بااهمیت جلوه ندهند و تنها به عنوان یک بی‌احتیاطی به آن نگاه شود. هم اکنون در بسیاری از شهرهای ایران چون تهران، مشهد، اصفهان، ارومیه دارند این آموزش‌ها را می‌دهند اما کسی درحکومت مسئولیت این آموزش‌ها را نمی‌پذیرد و وانمود می‌کند که اینها از طرف ما نیست.
    آموزش گناه را به عنوان حقوق کودکان به ملت ایران تحمیل کرده‌اند
    در این سند خواسته شده که از آزار جنسی کودکان جلوگیری شود چیزی که در اسلام جزو محرمات است. پیامبر ما فرمود اگر پدر و مادر از کودک خود به گونه‌ای نیشگون بگیرند که منجر به قرمزی پوست شود دیه دارد این یعنی کنترل خشونت علیه کودکان. پیامبر ما جلوی پای بچه‌ها بلند می‌شد و زودتر به آنها سلام می‌کرد و یا می‌فرمود به کودکان دروغ نگویید و وعده دروغ ندهید و به او مهارت اقتصادی و رزمی و قرآن بیاموزید.
    در حالی که در این سند خواسته شده است به کودکان آموزش داده شود که یک نوع خانواده هم خانواده هم جنس است و دستور داده‌اند که در این زمینه انیمیشن‌های متعدد برای کودکان ساخته شود. یکی از اعضای کنوانسیون حقوق کودک در ایران عنوان کرده است که ما داریم این برنامه‌ها را بی‌سر و صدا در تهران برای ده هزار کودک پیاده می‌کنیم.
    سند 2030 بی‌سر و صدا و با کمک بهائیان در حال اجرایی شدن
     در کشور است
    گزارش‌هایی از کارکنان آموزش و پرورش به صورت مخفیانه به دست من رسیده است که می‌گوید بیش از 30 کارگاه در کشور تشکیل شده با عنوان تقویت جنسی کودکان. اینکه این کلاس‌ها کارگاه‌ها با چه استادی و با کدام مجوز در شهرهای مختلفی اصفهان، تهران، گناباد، کرمانشاه، مشهد و شیراز در حال اجراست مشخص نیست. مشخص است که سرویس‌های بیگانه با واسطه بهائی‌ها دارند این کارها را در مدارس تحت عنوان حمایت از کودکان سیل و زلزله‌زده انجام می‌دهند. یعنی پیشنهاد دادند که در ایران در مناطق سیل و یا زلزله‌زده تعدادی مدرسه می‌سازیم به شرط اینکه آموزش آن مدارس به ما واگذار شود. همچنین بعضی گزارش‌ها می‌گوید مراکزی برای ارائه خدمات همجنس‌بازی احداث شده است.
    آمار مرگ و میر سالانه در کشور بیشتر به بیماری‌های قلب و عروق، تصادفات و سرطان مربوط است. فقط هپاتیت در ایران 15 برابر ایدز قربانی می‌گیرد پس اگر مشکل سلامت است چرا به هپاتیت و سرطان نمی‌پردازید اما هیچ کس از دولت پاسخی نمی‌دهد. در این سند خواسته شده است که آموزش مسائل جنسی باید مختلط باشد و استاد از جنس مخالف این حرف‌ها را آموزش دهد در حالی که در قرآن وقتی قصه یوسف و زلیخا که به نظر بسیار جنسی می‌رسد به گونه‌ای تعریف می‌شود که در فرد تحریک و هیجان ایجاد نکند.
    اصلا مشخص نیست که چه کسی پاسخگوی این تعهدات در کشور است. نسبت چنین تعهداتی با مجلس شورای اسلامی و شورای عالی انقلاب فرهنگی چیست؟ جوری رفتند چنین سندی را امضا کردند که انگار در یک کشور سکولار می‌زیسته‌اند.
    چرایی انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها
    کسانی که اتهاماتی در اول انقلاب به موضوع انقلاب فرهنگی در دانشگاه و امام خمینی می‌زدند امروز خارج از ایران هستند. ستاد و بعدا شورای عالی انقلاب فرهنگی را امام خمینی‌(ره) تشکیل داد اما چه زمینه‌هایی در آن زمان موجب چنین اقدامی از سوی امام شد؟ امام خمینی چه تعریفی از شورای عالی انقلاب فرهنگی داشت؟ امام خمینی به اتهام‌ها علیه انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها همان زمان پاسخ دادند.
    عده‌ای به گونه‌ای وانمود می‌کنند که دانشگاه‌ها در زمان انقلاب فرهنگی همه با تمام توانشان در حال درس و دانش بودند، اما حقیقت این است که گروه‌های مسلحانه همچون منافقین و تروریست‌ها مثل داعش به جان مردم افتادند به گونه‌ای که چشم مردم را با قاشق زنده زنده درمی‌آوردند، همین افراد امروز متحدان رسمی آمریکا و انگلیس هستند. در اثر این اعمال خشونت‌آمیز 15 تا 17 هزار نفر در ایران کشته شدند، از مردم عادی و سبزی‌فروش گرفته تا کشتن بچه جلوی مادرش سر سفره غذا. دهه 60 که می‌گویند از این قرار بوده است.
    دانشکده‌های علوم و فنی دانشگاه تهران شده بود مرکز آدمکش‌ها در آن دهه. دانشگاه به محل بکش بکش و دعوا تبدیل شده بود. با مسلسل و نارنجک در فضای دانشگاه نمی‌شد فعالیت علمی کرد. در همین دانشگاه تهران آنها دانشگاه را به تعطیلی کشاندند و قضیه انقلاب فرهنگی امام خمینی در دانشگاه‌ها این بوده است.
    روزنامه کیهان، سه شنبه، 28/9/1396
    نامه سرگشاده و تکان‌دهنده یک جدا شده از بهائیت-3



    من اصلا چیزی از معنای بهائیت نمی‌دانستم. نمی‌دانستم که حسینعلی میرزا ملقب به بهاالله تروریست و انسان‌نمای شیطان‌صفتی بود که خودش را خدای خدایان معرفی می‌کرد ولی آن موقع این حرف که: همه ما برگهای یک درخت هستیم و یا اینکه سعدی گفته است که: بنی‌آدم اعضای یکدیگرند و چیزهای شبیه این برای من که در سنین بیست سالگی بودم بسیار فریبنده بود. فکر می‌کردم بهایی بودن یعنی به همه دین‌های الهی احترام گذاشتن به من نگفتند که بهائیت تمام دین‌ها را منسوخ می‌داند. 12 اکتبر 1984 به این تشکیلات که بعدها فهمیدم فوق‌العاده سری است وارد شدم.
    شروع
     شکنجه‌های شیطانی             
    پسرم کودکی فوق‌العاده سالم آرام و قوی‌بنیه بود تا آن موقع که حدودا دو سال داشت از شیر خودم او را تغذیه می‌کردم من و پسرم در اتاق محقری که در واقع یک استودیو بود زندگی می‌کردیم زندگی بسیار مشکلی داشتیم ولی خوشحال بودم که صحیح وسالم هستیم بعد از پیوستنم به فرقه شیطانی بهائیت تنها چیزی که همسر منصوری اصرار داشت بداند این بود که شبها هنگامی که من برای رفتن سر کار از منزل خارج می‌شوم چه کسی نزد فرزندم می‌ماند. او یک روز که کارم تعطیل بود مرا برای شام دعوت کرد و پس از شام از من خواست از آنجا که دیروقت است با فرزندم همان‌جا بخوابم آن قدر اصرار کردند تا قبول کردم مهین محل خوابیدن مارا در کنار دخترش رویا و در اتاق او قرار داد به محض آنکه خواستیم بخوابیم مهین در را باز کرد و از من خواست پسرم را به او بدهم با خود فکر کردم که این زن نازنین! می‌داند تمام هفته کار می‌کنم و خسته می‌شوم می‌خواهد امشب کمی راحت بخوابم و استراحت کنم! مهین پسرم را که آرام بود اندکی بعد با خود برد ناگهان صدای‌گریه فرزندم را شنیدم که از آپارتمان روبرویی می‌آمد(منصوری یک آپارتمان هم داشت که مقابل این آپارتمان بود) کمی بعد صدای‌گریه قطع شد بعد از حدود دو ساعت مهین بچه را آورد و به من پس داد. آنها نقش خود را خیلی ماهرانه بازی می‌کردند که اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد نیت بدی داشته باشند. من که در یک خانواده مذهبی تربیت شده‌ام و از چنین چیزهایی بی‌خبر بودم بعدا فهمیدم که فرزند دلبندم آن شب لعنتی از سوی منصوری مورد تجاوز قرار گرفته است.
    ماهیت کثیف منصوری
     او آدم کثیفی است که قبل از انقلاب در خرمشهر به یک کودک تجاوز کرد وآن بچه در بیمارستان بستری شد منصوری را به زندان انداختند اما با نفوذی که بهایی‌ها قبل از انقلاب در دستگاه حاکمه داشتند او را از زندان آزاد ساختند و برای نجات وی از انتقام‌گیری خانواده کودک قربانی به یونان فراری‌اش دادند. او بچه‌های معصوم و بی‌گناه زیادی را به همین شکل مورد شکنجه قرار داده است همه بهایی‌ها حتی مرکز بهائیت بیت‌العدل وحشیانه اطلاع کامل دارند و آن را مخفی می‌کنند.نه آنها و نه هیچ بهایی دیگر در مورد منصوری به من هشدار نداد چرا که آنها حق امر به معروف و نهی از منکر ندارند در کتاب «نظر اجمالی» میرزا بها می‌گوید : «حق اعتراض و چون و چرا و امر به معروف و

    نهی از منکر از ‌اشخاص نسبت به اعمال دیگران سلب شده و فقط محافل روحانی یا بیوت عدل حق حاکمیت بر نفوس داشته و مربی و مراقب ‌اشخاص هستند» شاید هم می‌خواستند من از خطر منصوری مطلع نشوم تا این شیطان کثیف با فرزند من مشغول باشد و به کودکان آنها دست‌درازی نکند. این شیطان خبیث آنچنان نقش خود را ماهرانه بازی می‌کرد که کمتر کسی می‌توانست به دروغ بودن ادعاهایش پی ببرد همین‌طور که وسط اتاق نشسته بود ناگهان بلند می‌شد می‌ایستاد و به خودش حرکتی می‌داد و می‌گفت شما یک بوی معطر بهشتی را احساس نکردید؟ و بعدها فهمیدم که همین آدم در آتن به غیر از کودک من به دو کودک دیگر نیز تجاوز کرده است ولی آنها بزرگ‌تر بودند و می‌توانستند هر اتفاقی می‌افتد به پدر و مادرشان بگویند تا از تکرار آن جلوگیری شود.
    ادامه شکنجه‌ها
    یک روز قرار بود برای کار مهمی از خانه خارج شوم «رزا» به عنوان اینکه پسرم تنهاست به خانه‌ام آمد پس از خروج از منزل و طی مسافتی متوجه شدم که تاریخ را ‌اشتباه کرده‌ام و باید روز دیگری برای انجام آن کار بروم در برگشت وقتی مقابل خانه رسیدم دیدم مهین و رزا دارند اطراف را نگاه می‌کنند آنها وقتی مرا دیدند دست‌پاچه شدند. مهین گفت کلید خانه را جا گذاشته‌ایم و آمده‌ایم اینجا تا کلید رزا را بگیریم اما منصوری رفته منزل شما تا از دستشویی استفاده کند آنها مدتی مرا جلوی در ساختمان معطل نگه داشتند بعد هم رزا با انگشت‌هایش ضربات کوتاهی به در زد و شهاب منصوری بیرون آمد و بدون اینکه به من توجهی کند فورا از محل دور شد. وقتی وارد اتاق شدم پسرم گوشه تخت افتاده و صورتش سفید شده بود.
    بعد از آن روز دیگر منصوری را در خانه خود ندیدم چرا که رزا توانسته بود کلید یدک مرا بدزدد و شبها که من بی‌خبر از همه جا سر کار بودم منصوری به منزل ما می‌آمد و کودکم را مورد آزار قرار می داد.
    از خواب  غفلت
    بیدار شدم
    وضع کودک دلبندم عادی نبود رنگ و رویش زرد شده بود وهیچ وقت نمی‌خندید. رشدش متوقف شده چیزی نمی‌خورد شبیه بچه‌های عقب‌مانده شده‌ ‌بود همیشه نا‌آرام بود وحرکات و رفتار غیرعادی داشت نمی‌توانست یک جا بند شود فرزندم تا پنج سالگی حرف نزد عصب بینایی‌اش صدمه دید و یک چشمش کور شد سیستم اعصابش به هم ریخت و صورتش کج شد همه اینها نتیجه اعمال وحشیانه منصوری بود. آخرین باری که به خانه منصوری‌ها رفتم بعد از ناهار مهین برای من چای آورد و بعد هم جداگانه برای بقیه در یک سینی چای آورد. آن روز منصوری اصرار کرد به شهر بازی برویم او و زنش گفتند که از پسر من مراقبت می‌کنند با دخترها و پسر خانواده منصوری به شهر بازی رفتیم در حالی که من سرگیجه گرفته بودم و پاهایم روی زمین بند نبود احساس سبکی می‌کردم.
    همان جا بود که رویا دختر بزرگ منصوری در یک فرصت مناسب یواشکی در گوش من گفت «باید به خانه برگردی و بچه ات را با خود ببری» اما رزا و میترا و شیوا با خنده و شوخی تا ساعت 11شب مرا نگه داشتند.


    http://kayhan.ir/fa/news/121248/افشاگری‌-هولناک-یک-زن-بهایی-در-باره-سران-این-فرقه-ضالّه

     مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ ۚ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥ قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿٦ وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ۚ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٧ قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨


    البته یحتمل بعضی اشکال خواهند کرد که این یک حرف خنده داری است، ولی بنده این مقاله ی زایبرگ-ویتنی را که دنبالش بودم بالاخره دریافت کردم! مقاله ی خیلی خوبی هم بنظر می رسد. یک فلسفه ی قاطیقوریایی را هم اتفاقاً دارد ارائه می دهد که خیلی هم جالب است. بنده وارد جزئئات مسئله نمی شوم چون راستش را بخواهد به جزئیاتش وارد هم نیستم و در مقام شاگردی و طلبگی است که وارد می شوم. و اما مسئله این است که ما اینجا منطقی داریم که اصلا گویی هیچ دعوایی در کار نیست. از قاطیقوریای خمینه های هندسی به قاطیقوریای اعداد صحیح یا انواع گروه ها می رویم. و حتی قاطیقوریاهای قاطیقوریاها را نیز محاسبه می کند. اصلا همانی است که ما می خواستیم! یعنی اگر کسی دنبال هُد (HOD) بود یحتمل همینجا است که باید پیدایش کند. و خوب از یک هد هم به هد دیگری نیز می رود چرا که مسائل می توانندن قاطیقوریایی شوند و و لذا کدام هد را ما داریم راجع بهش بحث می کنیم و کدام هد را بحث نمی کنیم می تواند درگیری و سردرگمی ایجاد کند و یحتمل نظریه هایی شبیه به نظریه های گالوا که به نوعی به این سردرگمیها سر و سامان می دهند کمک کنند که راجع به کدام هد بحث است و دیفئومورفیسمها و هموئومورفیسمها و همومرفیسیمها و همریختیها نگاشتهای n-قاطیقوریایی بین اینها چطور هدهدی می شوند؟

    برای شما یعنی می توانند بسیاری سوالات ایجاد کنند که مسائل از بدو شروع اش که برای کلاسه کردن خمینه ها بودند از کارهای دونالدسون و زایبرگ-ویتن و فلوئر و هیگارد و امثالهم تا حالا ما کجای کاریم و بلکه در این حین و در میان همه ی این سردرگمیها کسی بتواند یک مرتبه جایزه ی مسلئه ی یک میلیون دلاری گپ جرمها را نیز کسب کند. حالا منطقاً کاردینالها را هم یحتمل استفاده نکند. ولی بنده عرضم این است که چرا می گویم می خواهم سخنرانی لورنزو سادون را دوباره هم گوش کنم. البته یک زیبایی شناسی ای در ربط همه ی اینها با هم هست که همینطور مربوط می شود به اینکه انسان خوب است همه ی هوشهایش را در نظر آورد که انواع هوشهایی از قبیل هوش هیجانی و هوش فرهنگی و معنوی و جسمانی و بالاخره IQ (Imtelligence Quotient) داریم.

    البته اینجا مثلاً این مسئله هم مطرح است که اگر هوش موسیقایی هم داریم، این هوش را چطور از لحاظ معنوی استفاده کنیم و مثلاً در تلاوتهای قرآن مجید مقامهای گوناگون را درست تشخیص دهیم. یحتمل باید گوشه ها را بهتر یاد بگیریم. اما مسئله این هم هست که آیا دیگر باید آروبیکس را کنار گذاشت چرا که خیلی در معنویات دخیل نیست و بلکه بیشتر مربوط به ورزش هم هست؟ و اینها مسائلی است که ما اینجا نمی خواهیم وارد مبحثش شویم چرا که از مبحث ما به دور است. ولی مسئله ای که هست این است که آیا جایز است که یک قاطیقوریایی داشته باشیم که در سمت چپش مثلاً از لحاظ هندسی همه چیزش به هم ریخته است، ولی در سمت راستش خیر. همه چیز مرتب و منظم و همه چیز مثل ساعت کار کند؟ انگار نه انگار دارد اتفاقی می افتد. یک طرف بی نظمی و طرف دیگر نظم کامل! آنتروپی در یک سمت رو به بی نهایت است و در سمت دیگر رو به صفر! البته خوبی این چنین قاطیقوریایی این است که خوب می تواند حرکتی را ایجاد کند که مرج البحرین یلتقیان.

    یک طرف آتش سوزی و طرف دیگر انگار نه انگار، یک طرف آشوب و طرف دیگر آرامش، یک طرف شوری و طرف دیگر شیرینی، یک طرف جنگ و طرف دیگر صلح، یک طرف خرابی و طرف دیگر آبادی، یک طرف کولبریها و طرف دیگر کالاهای پر زرق و برق قاچاق و غیرقاچاق درجه یک و دو و سه و چهار و ... که در بازارها پر شده اند و اکثراً هم بدون گارانتی و وارانتی هستند، یک طرف تکنولوژی و طرف دیگر بی سوادی، یک طرف بیکاری و طرف دیگر پر از کار و کسب و اقتصاد، یک طرف اقتصاد مقاومتی و طرف دیگر اختلاس و ثروتهای بادآورده، یک طرف زلزله و آتشفشان و سیل و بادهای تند و امثالهم و طرف دیگر آسایش و آرامش قلبی و معنوی.

    یک طرف همه ی اینها و بسیاری دیگر مسائل و در طرف دیگر امام امت قدس سره در وصیت نامه سیاسی عبادی خود می فرمایند: با دلی‌ آرام‌ و قلبی‌ مطمئن‌ و روحی‌ شاد و ضمیری‌ امیدوار به‌ فضل‌ خدا از خدمت‌ خواهران‌ و برادران‌ مرخص‌، و به‌ سوی‌ جایگاه‌ ابدی‌ سفر می‌کنم‌. خدا رحمت کند همه ی رفتگان از مومنین و مومنات را و بخصوص آن حضرت را و خدا با همه ی انبیاء و اوصیاء و اولیاء محشورشان نماید. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع  درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)



    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَسَدِّدْنى لِأَنْ
    خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا بر خیرخواهى

    اُعارِضَ مَنْ غَشَّنى بِالنُّصْحِ، وَاَجْزِىَ مَنْ هَجَرَنى بِالْبِّرِ،
    کسى که با من نیرنگ کند توفیق ده، و آن را که از من دورى کرده به خوبى پاداش دهم،

    وَاُثیبَ مَنْ حَرَمَنى بِالْبَذْلِ، وَاُکافِىَ مَنْ قَطَعَنى بِالصِّلَةِ،
    و به آن کس که محرومم ساخته بخشش کنم، و به آن که از من بریده بپیوندم،


    وَاُخالِفَ مَنِ اغْتابَنى اِلى‌ حُسْنِ الذِّکْرِ، وَاَنْ اَشْکُرَ الْحَسَنَةَ،
    و برخلاف آن که از من غیبت کرده از وى نیکو یاد کنم، و خوبى را سپاس‌گزارم،

    وَاُغْضِىَ عَنِ السَّیِّئَةِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَحَلِّنى
    و از بدى چشم بپوشم. بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور

    بِحِلْیَةِ الصّالِحینَ، وَاَلْبِسْنى زینَةَ الْمُتَّقینَ: فى بَسْطِ الْعَدْلِ،
    شایستگان بیاراى، و زینت اهل تقوا را در این امور بر من بپوشان: در گستردن سفره عدل،

    وَکَظْمِ الْغَیْظِ، وَاِطْفآءِ النّآئِرَةِ، وَضَمِّ اَهْلِ الْفُرْقَةِ،
    و فرو خوردن خشم، و خاموش کردن آتش فتنه، و جمع کردن پراکندگان،

    وَاِصْلاحِ ذاتِ الْبَیْنِ، وَ اِفْشآءِ الْعارِفَةِ، وَسَتْرِ الْعآئِبَةِ،
    و اصلاح بین مردم، و آشکار نمودن کارهاى خوب، و پوشاندن عیوب،

    وَ لینِ الْعَریکَةِ، وَ خَفْضِ‌الْجَناحِ، وَ حُسْنِ‌السّیرَةِ، وَسُکُونِ
    و نرمخویى، و فروتنى، و خوشرفتارى، و

    الرّیحِ، وَطیبِ الْمُخالَقَةِ، وَالسَّبْقِ اِلَى الْفَضیلَةِ، وَایثارِ
    وقار، و حسن معاشرت، و سبقت‌جویى به فضیلت، و اختیار

    التَّفَضُّلِ، وَتَرْکِ التَّعْییرِ، وَالاِْفْضالِ عَلى‌ غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ،
    کردن تفضّل بر دیگران، و چشم‌پوشى از سرزنش دیگران، و بخشش رایگان به غیر مستحق،

    وَالْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَاِنْ عَزَّ، وَاسْتِقْلالِ الْخَیْرِ وَانْ کَثُرَ مِنْ قَوْلى
    و گفتن سخن حق هر چند سنگین و گران باشد، و ناچیز دانستن نیکى را در گفتار و رفتارم هر چند


    وَ فِعْلى، وَاسْتِکْثارِ الشَّرِّ وَاِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلى وَ فِعْلى. وَاَکْمِلْ
    زیاد باشد، و بسیار شمردن شرّ را در گفتار و رفتارم هرچند اندک باشد. و همه این

    ذلِکَ لى بِدَوامِ الطّاعَةِ، وَلُزُومِ الْجَماعَةِ، وَرَفْضِ اَهْلِ الْبِدَعِ
    خصلت‌ها را به وسیله تداوم اطاعت، و همراهى با جماعت مسلمین، و فرو گذاشتن اهل بدعت

    وَمُسْتَعْمِلِ الرَّأْىِ الْمُخْتَرَعِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
    و عمل کننده به رأى ساختگى در دین، کامل ساز. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

    فرازهایی از دعای مکارم اخلاق، ترجمه استاد انصاریان، صص 111-113

    http://lib.eshia.ir/10261/1/111


    یک کلیپ ویدیویی هست در سایت تلگرامی ولی فقیه راجع به واکنش امام خمینی و رهبر انقلاب نسبت به استفاده از الفاظ مخصوص حضرت ولی عصر (عج) درباره آنها. رهبر انقلاب می فرمایند: نوحِ کشتیبان ما، امام زمان است.

    از آن طرف کلیپ ویدیویی دیگری راجع به دفاع مقدس هست که سرداری در آن از شهیدی می فرمایند که او در نوک است همانطور که در گودال واقع شده است و به دوستش که او هم بعداً شهید شده است بیسیم می زند که ای کاش اینجا بودی و می دیدی که چه بهشتی است. می فرماید که این شهیدان سردار بزرگوار خود در قله بودند و به دیگران می گفتند بیا. و یک فرقی هست بین بیا و برو.

    از آن طرف، بنده یک برنامه تلویزیونی ضبط شده ای را می دیدم که مجری برنامه سعی داشت از یکی از اساتید ریاضی تعریف و تمجید کند، و نگو او نوشته ای را به او می دهد که این کار را نکن. و مجری هم نامردی نمی کند و این کار او را بازگو می کند.

    بنده حقیر داشتم از دیشب تا حالا که یک مقداری عرض کنم سر کارم، دنبال یک مقاله ای می گشتم که آرشیو دانشگاه کرنل یک جورهایی گیر کرده است و آنرا نمی دهد. این مقاله است:

    https://arxiv.org/abs/1602.04908

    امروز داشتم دوباره مقالات مربوط به نظریه زایبرگ-ویتن قاطیقوریایی را نگاه می کردم که رفتم سراغ مسئله ی یک میلیون دلاری فاصله یا گپ جرمی و سخنرانی لورنزو سادون را دیدم. اتفاقاً فکر کنم دوباره هم ببینمش. سخنرانی جالبی بود. و مقاله ی مایکل داگلاس را که نگاه می کردم دیدم به نظریه زایبرگ-ویتن از طریق مقاله ی نکراسوف ربطش داده است که به حل حدس نکراسوف در مقالات دیگری می انجامد.

    در صلوات بر حضرت صاحب امر از جمله می فرماید لا فاسقاً الا حده. و همینطور ما داریم که با فاسقان رفاقت نفرمایید. موضوع اینجا این است که آیا شما می فرمایید که بیا یا برو به شاگردی که می خواهد برود در دیاری که فسق و فجور هم یحتمل در آنجا رواج دارد و می خواهد آنجا کسب علم هم کند. البته ما این احادیث را هم داریم که حتی از منافق و مشرک و کافر هم کسب علم کن. و این مسئله وقتی پیچیده تر می شود که کسب علم همراه با جهاد اکبر هم باشد آنطور که می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. یعنی فرض بفرمایید که شاگردی هست که رفته رفته به استادی می رسد و بعد خود نیز شاگردانی دارد. آیا حتی او نیز در موقعیتی هست که به شاگردانش بفرماید که بیا و نه اینکه بفرماید برو. بنظر می رسد که گذار از این دو کلمه که نگویی برو و بلکه بگویی بیا، یک گذاری دارد که از کربلا و زیارت امام حسین علیه السلام باید بگذرد. و سرش در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز نهفته است.

    خوب، حالا شما به این آیه مبارکه توجه بفرمایید:

     فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَىٰ أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ﴿المائدة: ٣١﴾

    بعضی از اسماء هستند که در قرآن کریم اسم آنها برده نمی شوند. و از جمله این اسامی، هابیل و قابیل و حوا و زلیخا و آسیه هستند هر چند که اشاراتی بدانها رفته است. البته همینطور هم از حضرت فاطمه علیها السلام و حضرت امیرالمومنین و حضرت حجت علیهم السلام نیز مستقیماً یحتمل بعضی ایراد کنند که نام برده نشده است. و اما بسیاری آیات در مورد ایشان است. و از جمله آیاتی هست راجع به واقعه ی الغدیر. البته ما سوره ی بنی اسرائیل را هم داریم و بنی اسرائیل هم بارها در قرآن مجید نام برده شده اند. و خوب، سر این که بعضی اسامی در قرآن نام برده نشده اند ولی شرح حالشان موجود است چیست؟ حافظ شیرین سخن می فرماید به مستوران مگو اسرار مستی، حدیث جان مگو با نقش دیوار. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)



    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
    بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،

    وَاجْعَلْنى یَداً عَلى‌ مَنْ ظَلَمَنى، وَلِساناً عَلى‌ مَنْ خاصَمَنى،
    و مرا بر کسى که به من ستم کند چیرگى ده، و با آن که با من به مجادله برخیزد زبان گویا ساز،

    وَظَفَراً بِمَنْ عانَدَنى، وَ هَبْ لى مَکْراً عَلى‌ مَنْ کایَدَنى،
    و بر آن که نسبت به من دشمنى ورزد پیروزى عنایت کن، و بر آن که مرا مى‌فریبد چاره‌سازى مرحمت فرما،

    وَ قُدْرَةً عَلى‌ مَنِ اضْطَهَدَنى، وَ تَکْذیباً لِمَنْ قَصَبَنى، وَ سَلامَةً
    و بر آن که مرا زبون خواهد قدرت ده، و بر آن که مرا عیب مى‌گوید توانى ده که دروغش را آشکار سازم، و از چنگ

    مِمَّنْ تَوَعَّدَنى، وَ وَفِّقْنى لِطاعَةِ مَنْ سَدَّدَنى، وَمُتابَعَةِ مَنْ
    آن که مرا بیم دهد رهایم کن، و از آن که مرا به راه راست رهنمون شود و استقامت آموزد توفیق فرمانبرى ده، و به پیروى از کسى که

    اَرْشَدَنى. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ
    ارشادم نماید موفّق دار.



    این مسئله که ما علم داشته باشیم به کل اسماء همچون حضرت آدم، چه امر مهمی است؟ بعضی یحتمل ایراد می کنند که نام گذاریها یک امر اختیاری است و مسائل خیلی مهمی را شامل نمی شوند. و اما ما مثلاً می بنیم که در میان بنی آدم هم هابیل را داریم و هم قابیل را. آیا ما می توانیم اسماء هابیل و قابیل را بدلخواه جایشان را تعویض کنیم؟ این یک مسئله است که بسیار مهم هم هست. و اما مسائل دیگری هستند که در ریز مباحث تخصصی علمی نیز وارد می شوند و بسیار حائز اهمیت می توانند باشند.

    این مثال ساده را توجه کنید: به خودت مغرور نشو چرا که برگ درختان همین که فکر کردند طلا شده اند ریختند. یحتمل کیمیاگری اینجا به خودش خیلی هم مغرور شده و بلکه به خود ببالد که اتفاقاً او کیمیاگری را از برگ درختان آموخته است آنجایی که از تغییر رنگ طلایی برگ درختان در پاییز الهام گرفته است تا چطور مس را کیمیا کند. این مثال ساده یحتمل به بعضی اشاره نماید که چطور می توان علم را آموخت و بلکه تعلیم و تعلم کرد بدون اینکه هیچ احساس تعلقی برای آن حس کند و بلکه متوجه باشد که العلم سلطان. یعنی شما متوجه این مسئله هم می شوید که مباحث مختلف علمی ریاضی فیزیکی و امثالهم نیز اسامی خاص ابداع کننده ها یا مخترعان یا کاشفان آن علم را گاهی دارا هستند. و این را هم شما نمی توانید به دلخواه خود تغییر داده و مثلاً اسم خودتان را روی آنها بگذارید! این ایراد وارد است که اگر علمی داریم که به اسم دیگران تمام شده است مثل فرضاً نظریه نسبیت خاص و عام اینشتن یا نظریه های زایبرگ-ویتن یا گروموف-ویتن یا امثالهم که اتفاقاً به انواع مختلف و از جمله قاطیقوریایی آنها می توانند ظاهر شوند، پس دیگر این چه سودی برای دیگران دارد؟! یعنی به اسم آنها است که تمام شده است یا خیر؟ یحتمل اهل فن به این حرف خنده شان می گیرد. اما بنده حقیر فکر می کنم این مسئله ی مهمی است که عنوان شود. دلیلش این است که خوب تا حالا ما داشتیم اوردینالها را می شمردیم و حالا داریم مثلاً این نوع از کاردینالها را می شماریم.

    مثلاً ما تا حالا داشتیم به نرم افزارها می پرداختیم و حالا داریم وارد سخت افزارها می شویم یا برعکس. یا تا حالا داشتیم حکمت متعالیه و نظریه های حمیدی مجیدی را بررسی می کردیم و حالا داریم به فقه و اصول یا تفسیر یا حدیث می پردازیم. یا حالا داریم به روانشناسی می پردازیم و از این به بعد داریم به روانپزشکی می پردازیم. یا تا حالا داریم مبل و صندلی نجاری می کنیم و از این به بعد درب و پنجره های ساختمانی می سازیم. یا تا حالا داشتیم باتریهای هسته ای یا سانتریفیوژها یا آب سنگین تولید می کرده ایم، و از این به بعد بیشتر می خواهیم به وحدت نیروهای چهارگانه بپردازیم. و اما همه ی اینها را ما خلاصه می کنیم در تک قطبیهای مغناطیسی و اینکه چطور می توان اینها را یافت. یعنی فرضاً ما می خواهیم نظریه های گرانشی  کوانتمی اختلالی یا غیراختلالی را بحث کنیم، در عوض اختلال یا عدم اختلال در تک قطبیهای مغناطیسی و تاثیر آنها بر نیروهای دیگر و بلکه همولوژیهای زایبرگ-ویتنی و هیگارد-فلوئر-ویتنی و ناورداهای گروموف-ویتنی یا نظریه های قاطیقوریایی شده ی آنها را بررسی و تاثیر آنها را بر نرم افزارها و سخت افزارهای مربوطه و بلکه ذرات بنیادی مدل استاندارد فیزیک و توپولوژی سر و باتوم و ریسمانها و برینها و ... می جوییم. اینجا تشخیص اوردینالها و کاردینالهای کوچک و بزرگ و امثالهم می توانند تا حدودی معنی دار شوند.

    البته اینجا اینکه سکان کشتی را نیز چطور باید نگه داریم که خورشید ولایت را هدهدی بیابیم است که حساب و کتاب می خواهد با توجه به اینکه اصلا سکان دار و ناخدای کشتی کیست؟! همه ی ظرافت حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجا است که ما در کدام فلکها و چنبره های جابجایی و ناجابجایی است که واقعیم و در چه مباحثی است که داریم بحث می کنیم؟ و اجازه ندهیم که در هر فلکی که واقعیم از مسیر خود خارج نشده و وارد فلکی دیگری شویم طوری که از مسیرهای الهی که به محضر دوست ختم می شود به دور افتیم! مثلاً اگر در جبهه های جهادی علوی و حسینی در حال دوران فلکی هستیم، یک مرتبه خدای ناکرده تغییر مسیر نداده و وارد مسیرهای دیگری شویم که منجر به بیراهه های معاویه ای و یزیدی شوند. خلیفة اللهی را رها نکرده و به فرعونیت بیافتیم یا خود را خلیفة الله فرض کرده و به جان امام امت بیافتیم چرا که مثلاً فرقهای فی ما بین ناکثین و مارقین و قاسطین را نیز درک نکرده ایم و بلکه خود را یکی از اینها و بلکه همچون کوفیان بی تفاوت نسبت به عمر بن سعد و شمر و یزید بمانیم و حرکت در گردشهای فلکی خود را گم کنیم. اینجا بهتر است یک مروری کنیم به خمینه های اسپین و نظریه های قاطیقوریایی هدهدی آنها. یحتمل ما جایگاه سلطنت علمی را وقتی می یابیم که در یابیم الاسلام یعلو ولا یعلى علیه. اسلام همچنان به برترى میرود، و هیچ دینى بر آن برتر نمیشود. و اما اگر عطاری ای سرش خیلی شلوغ شد و از کوره در رفت و گفت ما شاء الله عطاری که زیاد داریم و هر که دلش می خواهد برود همین عطاری کوچه ی بعدی، یحتمل خیلیها هم به دل نگیرند و صبر پیشه کنند و تحمل بیاورند تا کارشان را همان عطاری مورد قبولشان راه بیاندازد. و حالا عطاری نباشد و مثلاً نجاری باشد. فرقی نمی کند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿5﴾ (سوره مبارکه ابراهیم)



    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
    بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست،

    وَلاتَرْفَعْنى فِى‌النّاسِ دَرَجَةً اِلاّ حَطَطْتَنى عِنْدَ نَفْسى‌مِثْلَها،
    و درجه و مرتبه مرا نزد مردم بلند مگردان مگر آنکه مرا به همان اندازه نزد خودم پست گردانى،

    وَلاتُحْدِثْ لى عِزّاً ظاهِراً اِلاّ اَحْدَثْتَ لى ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ
    و عزتى آشکار برایم ایجاد مکن مگر که به همان اندازه در باطنم

    نَفْسى بِقَدَرِها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ، وَ
    خاکسار سازى. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و

    مَتِّعْنى بِهُدًى صالحٍ لا اَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَریقَةِ حَقٍّ لا اَزیغُ
    مرا از روشى پسندیده بهره دِه که آن را با برنامه‌اى دیگر عوض نکنم، و مرا به طریق حق رهنمون شو آن‌گونه که از آن

    عَنْها، وَنِیَّةِ رُشْدٍ لااَشُکُّ فیها، وَ عَمِّرْنى ما کانَ عُمْرى
    روى نتابم، و نیّتى درست و استوار به من مرحمت کن آنسان که در آن به تردید نیفتم، و مرا تا وقتى زنده بدار که عمرم


    بِذْلَةً فى طاعَتِکَ، فَاِذا کانَ عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّیْطانِ فَاقْبِضْنى
    در طاعت تو به کار رود، و چون بخواهد عمرم چراگاه شیطان شود جانم را بستان

    اِلَیْکَ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ اِلَىَّ، اَوْیَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَىَّ.
    قبل از - آنکه دشمنیت به من رو کند، یا خشمت بر من مستحکم گردد.

    اَللَّهُمَّ لاتَدَعْ خَصْلَةً تُعابُ مِنّى اِلاّ اَصْلَحْتَها، وَلاعآئِبَةً
    الهى در وجود من هیچ خصلت عیبناک مگذار مگر آنکه آن را به دایره اصلاح آورى، و مرا با هیچ عیبى که

    اُوَنَّبُ بِها اِلاّ حَسَّنْتَها، وَلا اُکْرُومَةً فِىَّ ناقِصَةً اِلاّ
    به خاطر آن سرزنشم کنند رها مکن مگر آنکه آن را نیکو گردانى، و هیچ کرامتى را در من ناقص مگذار مگر آنکه

    اَتْمَمْتَها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ، وَ اَبْدِلْنى
    به کمالش رسانى. بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و شدّت

    مِنْ بِغْضَةِ اَهْلِ الشَّنَانِ الْمَحَبَّةَ، وَمِنْ حَسَدِ اَهْلِ الْبَغْىِ
    کینه کینه توزان را به محبت، و حسد اهل تجاوز را به

    الْمَوَدَّةَ، وَمِنْ ظِنَّةِ اَهْلِ الصَّلاحِ الثِّقَةَ، وَمِنْ عَداوَةِ
    مودّت، و بدگمانى اهل صلاح را به اطمینان، و دشمنى

    الْاَدْنَیْنَ الْوَلایَةَ، وَمِنْ عُقُوقِ ذَوِى الْاَرْحامِ الْمَبَرَّةَ، وَمِنْ
    نزدیکان را به دوستى، و گسستن خویشاوندان را به خوشرفتارى، و

    خِذْلانِ الْاَقْرَبینَ النُّصْرَةَ، وَمِنْ حُبِّ الْمُدارینَ تَصْحیحَ
    رو بر تافتن نزدیکان را از یارى نمودن به یارى، و دوستى ظاهرسازان را به دوستى


    الْمِقَةِ، وَمِنْ رَدِّ الْمُلابِسینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَمِنْ مَرارَةِ خَوْفِ
    حقیقى، و خوارانگاشتن مصاحبان را به حُسن رفتار، و تلخى ترس از

    الظّالِمینَ حَلاوَةَ الْاَمَنَةِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
    ظالمان را به شیرینى ایمنى مبدّل ساز. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،


    فرازهایی از دعای مکارم اخلاق، ترجمه ی استاد حسینیان

     http://lib.eshia.ir/10261/1/109



    ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر، نغمه ی تو از همه پرشورتر. آقا جان بیا یه ذره نبض ما را بگیر، بلکه متوجه شوی فکر و خیال ما در کدام کوچه ها دارد میل و سیر می کند. آقا جان اصلا زحمتت نمی دهیم، و بلکه ما خودمان فکر و خیالهایمان را برایت بازگو می کنیم. هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم! التفات می فرمایید؟ مسئله اینجا است که هیچ عطاری یحتمل نفرماید که بچه ما این نسخه ای را که می خواهی را نداریم، برو همین سر کوچه ی بعدی یا حداکثر دو تا سه تا کوچه آنطرفتر، و عطاری آنجا نسخه ات را خواهد پیچید. یعنی راستش را بخواهید خوبی عطارهای ما این است که این حرفها اصلا نیست و نسخه نمی پیچند و بلکه برای آنها درد دل می کنی که آره درد این حقیر این است و آنها هم نسخه اش را بلد باشند می دهند و بلد نباشند می فرستندت پهلوی آن یکی عطاری که بهتر بلد است.

    دیگر برایت خوش رقصی نمی کنند که حالا منطقه درد زایمان گرفته است چه کنیم و حالا سگ و گربه ها را به جان هم نیاندازیم چرا که موشها زیاد می شوند و بلکه طاعون می آید. نخیر، می فرمایند هر چه خواستی برای خودتان خوش رقصی بکنید، بکنید. خیلی هم برایتان خوب است و بلکه عرقتان هم در می آید و یک وقت دیدید بقول خارجیها رقص و آواز اروبیکز (aerobics) شد و خودش برای خودش شد یک ورزشی تمام عیار. حال صدا و سیمای irib خودمان نمی تواند نشان دهد خوب بهتر. همه چیز را که نباید حتماً irib نشان بدهد و هر چیزی را که نشان ندهد که معنی اش این نیست که بد است. اروبیکز خیلی هم خوب است. مثل این است که لباس زیر زنانه را هم آقایان بفرمایند که ما هم می خواهیم خودمان برویم برای خانممان بخریم. حالا یک  خانم دیگری برود بخرد. ورود آقایان ممنوع، یعنی ورود آقایان ممنوع. ولی معنی اش این نیست که خانمها هم لباس زیر نپوشند و نداشته باشند و نخرند. و بلکه ورود خانمها هم ممنوع! IRIB کار خودش را بکند و ورزشهای اروبیکز هم کار خودشان را کنند. از لحاظ فقهی هم هیچ اشکالی ندارد. البته بنده یحتمل باید قبول کنم که تا حدی از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی یحتمل بعضی ایراد کنند که تا حدی خارج شده ام و آن هم بدلیل خارج شدن از حکمت چرا که از حدود تعالی تا حدودی تجاوز کرده ام.

    ولی بنده حقیر مایلم که در این رابطه بحث کنم که مسئله تنها در حدود عطاری و روانپزشکی نیست که بفرمایید از حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی عدول کرده ای و آنرا به حدود مسائل دون روزمره تنزل داده ای. و حالا عرض می کنم چرا؟ فرض بفرمایید که شما دارید از این می فرمایید که دکتر روانپزشک یحتمل به بیمارش که اعصابش به هم ریخته است ایرادی نگیرد وقتی که می بیند فرت و فرت در حال سیگار کشیدن است؛ و اما در عین حال، در صدد است که چطور مریضش را باید درمان کند و چه راهی را باید در پیش بگیرد؛ الکتروشوک بهتر است؟ دارو درمانی بهتر است؟ روانکاوی بهتر است؟ انسولین درمانی بهتر است؟ یا اینها همه و همه و بلکه مجموعی از همه ی اینها با هم است که خیلی بهتر است؟ و اما این را اینطوری نمی فرمایید. و فقط می فرمایید که یحتمل دکتر ایراد نگیرد که چرا کسی دارد حتی جولی روی او نیز سیگار می کشد. و بلکه عذاب وجدان دارد یا حتی می خواهد یک اختلالاتی در سیستم تنفسی خود ایجاد کند که بلکه این اختلالات دخانیاتی باعث از بین رفتن اختلالات موجود تنفسی اش شده و احساس راحتی بهتر کند.

    اینها همه هست، ولی باید گفت که الا بذکر الله تطمئن القلوب. و می خواهی اعصابت راحتتر شود، باید چه کنی؟ الا بذکر الله تطمئن القلوب. ذکر خدا را بکن. نماز و صلاة و صلوات و دعا و ذکر و روزه و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار. اینها را بچسب و ولش نکن. الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّـهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿الرعد: ٢٨﴾. و لذا باید هم توجه داشت که اینها را همه و همه را چسبیدن و ول نکردن بسیار سازنده هم هست. و اما این را هم باید دریافت که روانپزشکی هم یک نرم افزاری دارد و یک سخت افزاری همانطور که ما رشته های روانشناسی داریم و هم رشته های روانپزشکی دانشگاهی. یعنی ولی فقیه اش مد ظله العالی هم که باشد، هیچ پزشکی به آن حضرت توصیه نمی فرماید که شما تنها با ذکر و دعا خود را درمان کن و به بقیه ی کارها کاریت نباشد و لذا اقتصاد مقاومتی هم خودش درست می شود یا بسپرش دست اقتصاددانها خودشان یک کاریش می کنند.

    بنده عرضم این است که وقتی ما داریم منطقاً اوردینالها را مرتب کرده و ترتیب می دهیم، یحتمل هیچ گاه متوجه نشویم که حالا رسیده ایم به یک کاردینال جدیدی. مثلاً تا حالا نان سنگک معمولی می خریدیم، حالا نان سنگک کنجدی یا سبوسدار یا بزرگتر هم داریم. البته دقیقاً مسئله از این نوع نیست. وقتی ما مجموعه ای داریم که خوش ترتیبی آنها را داریم بررسی می کنیم یا اصل انتخاب را هم به اصول زرملو-فرانکل اضافه کرده ایم، ما در عین حال می خواهیم این نظریه ی مجموعه ها را و شمارشهای اوردینالی آنرا در دیگر شاخه های ریاضی و حتی فیزیک نیز استفاده کنیم یا خیر؟ خوب، آنجا که ما دیگر با اوردینالها و کاردینالها نمی خواهیم بحث کنیم و ببینیم کجاها از اوردینالها گذشته ایم و رسیده ایم به یک کاردینالیته ی جدیدی. آنجاها ما هم انتگرالگیریهای روی فضاهای مثلاً حقیقی و مختلط را داریم و هم روی فضاهای هیلبرت را و هم روی اوپراتورهایی را که روی اینها کار می کنند را. و کجاها توابع حقیقی و مختلط داریم و کجاها توابع پی تایی p-adic  و کجاها روی فضاهای هندسه های ناجابجایی داریم کار می کنیم، برای ما خیلی اینها شرطی نیستند مگر اینکه بخواهیم مسائل را هدهدی یا همان قاطیقوریایی و توپوزی و سایتی و امثالهم بررسی کنیم. و از یک ساختاری به ساختار دیگری برویم.

    البته از دیدگاه زیبایی شناسی، یحتمل ما لازم است که به همه ی این ساختارها بپردازیم، ولی اینکه کسی از ناکجاآبادی که مربوط به هیچ کارخانه ی آدم سازی ای ربطی ندارد سر در آوردن نیز می تواند از خطرات مسائل شوند. منظور به این است که در این میان باید توجه داشت که فلسفه و حکمت روانپزشکی هم به چه معنا است؟ و چه چیزهایی جایز است و چه چیزهایی جایز نیست. و این هم خود در فقاهت ما تاثیر خواهد گذاشت و فقط یک مسئه ای نیست که فقها بفرمایند این برای متخصصین روانپزشکی است و بس. نخیر، این مسئله ای است برای حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی همانطور که حدس موردل-لنگ را نیز هروشوسکی چطور حل کرده است می تواند مسئله ای در نظریه های حمیدی مجیدی شود و حال آنکه حدس موردل-ویل را یحتمل از راه هایی غیر از کمک گرفتن از منطق ریاضی افرادی همچون فلتینگ یا آراکلوف هم حل کرده اند یا خواسته اند حل کنند.

    خوب، استفاده از منطق ریاضی در حل مسائل مختلف ریاضی که ما اخیراً می بینیم چطور باب شده اند، خیلی می توانند مفید باشند. ولی مسئله این است که ما وقتی از منطق ریاضی به ریاضی فیزیک رفتته و در طبیعیات نیز سیر می کنیم، آیا قدمی هم به حیطه ی الهیات می توانیم بگذاریم یا اصلا آن صلاحیت را در خود نمی بینیم که وارد شویم. و همانجاها گیر می کنیم. یعنی فرضاً اگر ما کارخانه های آدمسازی جهانی را هم داریم، آیا غیر از این است که منطقاً بهتر است که از صدر تا پایین این کارخانه ها را بررسی کنیم که از لحاظ روانشناسی و روانپزشکی درست و درمان است یا خیر؟ و اگر مشکلاتی هست، آنها را برطرف کنیم. و نگذاریم که روسای این کارخانه ها خود مبتلا گردند طوری که باعث جنایات هولناک شده و کار کارخانه ها را کلاً مختل کنند. یعنی اگر رئیس کارخانه ای که از لحاظ جهانی برای همه الگو و برای خود کارخانه هم الگو است، از لحاظ روانی و روانپزشکی مشکلدار شد، این دیگر کمی دیر نیست که بفکر بیافتیم که حالا چه کنیم که فلسفه ی روانشناسی و روانپزشکی را بهتر بفهمیم؟ البته ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است. و معنی اش این نیست که عقل کجا بنگرد شیوه ی سودای عشق. بلکه معنای قضایا این است که نمی توان هم دست از مدافع حرم بودن در هر صورتی برداشت. مثلاً به این ویدیوی لحظه ی شهادت جوان فلسطینی توسط صهیونیستها توجه بفرمایید:

    http://www.khabaronline.ir/detail/737371/multimedia/movie

    حرف شهید جوان فلسطینی چیست؟ همان حرف شهید محمد شهسواری و شهید سمیر قنطار است: مرگ بر صدام و نتانیاهوی ضد اسلام:


    https://www.isna.ir/news/94052614312/%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D9%84%D9%81%D8%B8%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85


    یعنی شما نمی توانید ادعای انسانیت را بر علیه اسلام وارد کنید آنجایی که تظاهر به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی کرده و فقط تا آنجا پیش رویم که فلسفه ما را تا حدودی تامین می کنند و حال آنکه دشمن با همه جور انواع جنگ افزارها وارد میدان می شود. و اما این کاری است که دشمنان اسلام دقیقاً وارد میدان شده و انجام می دهند و خود را ناجی انسان و بشریت هم وانمود می کنند. دروغ و بداخلاقیها تا کجاها دارد می رود؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿5﴾ (سوره مبارکه ابراهیم)


    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاکْفِنى ما یَشْغَلُنِى
    اصلاح کن. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و گره هر کارى که فکرش مرا

    الاِْهْتِمامُ بِهِ، وَاسْتَعْمِلْنى بِما تَسْئَلُنى غَداً عَنْهُ، وَاسْتَفْرِغْ
    به خود مشغول داشته بگشاى، و مرا درکارى قرار ده که فردا مرا از آن بازپرسى مى‌کنى، و روزگارم

    اَیّامى فیما خَلَقْتَنى لَهُ، وَاَغْنِنى وَ اَوْسِعْ عَلَىَّ فى رِزْقِکَ،
    را در آنچه از پى آنم آفریده‌اى مصروف دار، و بى‌نیازم گردان و روزیت را بر من وسعت ده،

    وَلاتَفْتِنّى بِالنَّظَرِ، وَاَعِزَّنى وَلاتَبْتَلِیَنّى بِالْکِبْرِ، وَعَبِّدْنى
    و به چشمداشت مبتلایم مکن، و ارجمندم ساز و گرفتار کبرم مفرما، و بر بندگیت

    لَکَ، وَلاتُفْسِدْ عِبادَتى بِالْعُجْبِ، وَاَجْرِ لِلنّاسِ عَلى‌ یَدِىَ
    رامم ساز، و بندگیم را به آلودگى خودپسندى تباه مکن، و خیر و نیکى را براى تمام مردم به دست من

    الْخَیْرَ، وَلاتَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لى مَعالِىَ الْاَخْلاقِ،
    جارى ساز، و آن را از کدورت منّت‌گذارى دور دار، و خوى عالى را به من عنایت فرما،

    وَاعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ
    و از فخرفروشى محافظتم کن.


    قرآن کریم کتاب الهی مسلمانان است و در حقیقت همه ی عالم را دعوت می کند به اسلام. این مدعا را به بهترین وجهی در آیات کریمه ی سوره مبارکه ی ابراهیم می بینیم. برای یک مبتدی مثل این حقیر که تازه قرآن را یاد گفته است، یحتمل این سوال مطرح می شود که سوره سوره ی ابراهیم است و لذا چرا باید از داستان حضرت موسی بفرماید؟ موضوع این است که داستان انبیاء که به خاتم الانبیاء ختم می شود، دوباره و دوباره تکرار می شود و از جمله آنچه به حضرت ابراهیم علیه السلام گذشته است همان نیز می تواند برای حضرت موسی و عیسی علیهم السلام و محمد صل الله علیه و آله و سلم نیز واقع شود. یعنی وقتی آن مکتب و تربیت اسلامی از دست رفت و آموزه های دینی انسانی در هم شکست، نه تنها نمی توان طلبه ها و شاگردان را از سر کوچه و بازار جمع کرد و سر کلاسهای مکتبی آورد و نشاند و بلکه انسانیت است که از دست می رود و فاجعه می آفریند چرا که به اسم انسانیت و انسان دوستی فجیعترین جنایات است که واقع خواهند شد. 

    یک نمونه ی این مسئله را می توان در کمکهای بشردوستانه به تحقیقات برای کشف راه های مقابله با ویروس اچ آی وی جستجو کرد. بنده یادم هست که سرژ لنگ (Serge Lang) استاد ریاضیات در سالهای آخر عمرش در یک سری مقالاتی ایراد گرفته بود که چرا این همه هزینه می کنید که راه های مقابله با این ویروس را بیابید؟ در حقیقت لااقل در ظاهر این خیلی هم کار خوبی بنظر می رسد چرا که می تواند یک قشر بیمار و ضعیفی از جامعه را که مبتلا به ایدز شده اند را نجات دهد. و اما آیا تنها راه مقابله با ایدز (Acquired Immune Deficiency Syndrome) همین است که با ویروس اچ آی وی باید وارد تحقیق شد تا راه ها و مکانیسمهایی را که این ویروس عمل می کند را قبل از تخریب خنثی کنیم؟ یعنی نباید جلوی هجوم معضلات اجتماعی را با آموزه های مکتبی انبیاء الهی طوری گرفت که مجال شیوع آن از بین برود قبل از اینکه انسانیت و جوامع انسانی را مبتلا کنند؟ و آنگاه به راه های علمی مقابله با این ویروس نیز وارد شد.

    مکتب و تعلیم و تربیت الهی که فراموش شد و بشریت در آموزه های انسانی خود گم گشت، آنگاه راه های مقابله با معضلات همچون مفسده ها و فسق و فجورها هم سخت و سختتر می شوند تا جایی که دیگر آموزه های الهی پذیرفته نشوند و جوامع رو به زوال بروند. و حال آنکه وقتی مکتب الهی اسلامی درست شناخته شود، ما را متوجه می کند که اسلام مکتبی است جهانی و ما هو الا ذکرٌ للعالمین.  لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و  ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)



    اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‌ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَبَلِّغْ بِایمانى اَکْمَلَ الْایمانِ،
    بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و ایمانم را به درجه کامل‌ترین ایمان رسان،


    وَاجْعَلْ یَقینى اَفْضَلَ الْیَقینِ، وَانْتَهِ بِنِیَّتى اِلى‌ اَحْسَنِ
    و یقینم را برترین یقین گردان، و نیتم را به بهترین نیت‌ها

    النِّیَّاتِ، وَ بِعَمَلى اِلى‌ اَحْسَنِ الْاَعْمالِ. اَللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ
    منتهى ساز، و کردارم را به بهترین کردارها تبدیل کن. بارخدایا، نیّتم را به لطف خود

    نِیَّتى، وَصَحِّحْ بِما عِنْدَکَ یَقینى، وَاسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ ما
    کامل و خالص گردان، و یقینم را بدان گونه که دانى به راه صحت بر، و تباهى کارم را به قدرتت

    فَسَدَ مِنّى.
    اصلاح کن.



    هیچ پزشکی نیست که به مریضش توصیه کند که سیگار کشیدن خوب است، یا اینکه حالا خواستی پیتزا و سوسیس و کالباس و نوشابه هایی مثل کوکاکولا و پپسی و فانتا هم بخور. و اینها از خیلی جهات مضرند، ولی به خودی خود معنی اش این هم نیست که اگر کسی سلامت خود را حفظ کرده است و از این اقلام استفاده کند، مریض خواهد شد. یک حسابهایی دارد. و اما یک وقت هم هست که یک بنده خدایی را می یابید که مریض است و دکتر هم رفته است و اما دکتر به او توصیه می کند که حالا اگر خواستی سیگار هم بکش چرا که مثلاً بلکه توانستی اعصابت را راحتتر کنی!

    عذاب وجدان هم همیشه نه این است که طرف جانی است. و بلکه از این نوع است که آنجایی که باید برود برای شرف و انسانیت یا وطنش و بلکه خدا و پیغمبر و امامش بجنگد، همینطوری دست روی دست می گذارد و همه چیز را تماشا می کند و بلکه قند توی دلش دارد آب می کند. این هم از آن عذاب وجدانها است. و آن هم در روزگاری است که تقوا و بلکه روع جایش را داده است به ترس از جنایات وحشتناکی که بشر بالفطره می تواند مرتکب شود طوری که هابیلی قابیلی را به نهایت امر کشانده است. و در حقیقت این خود یک سرپوشی است برای امور هابیلی و قابیلی افراد بی وجدان که یا قبیله ای می اندیشند یا اصلا به آن انسان کامل عقیده ای دیگر ندارند که بتواند در راس جوامع حکومت کند یا به چنین چیزی عقیده دارند ولی عملاً آنرا حذف کرده و بدنبال عدالت و عدل در جمیع طبقات اجتماعی هستند و حالا هر که می خواهد در راس آن اجتماع باشد، باشد. و عدل الهی را تنزل می دهند به رفاه و خوشی و هوا و هوسهای نفسانی.

    یعنی شما اگر در مکتبی هستید که معتقدید این مکتب انسان کامل باید بپروراند، خوب از کجا باید شروع کنید؟ یک وقت هست که این مکتب مکتبخانه هایی هم دارد که یحتمل وصل هم هستند به عبادگاه هایی که در آنها خدا باید عبادت شوند. اگر قرار بر این است که انسان کامل را پرورش دهیم، باید بتوانیم اینها را از عبادتگاه ها و مکتبخانه هایمان لااقل نرانیم و بلکه جذب کنیم. یعنی مثالهایی که برای کارخانه های آدم سازی داریم را نمی توان با تبدیل آنها به کوره های آدم سوزی جبران کرد. آنگاه که زیبایی انسانها طوری از دست رفت که دیگر ظاهرشان هم آنطور که باید و شاید زیبایی نداشت و شدند همه پوست و استخوان و توان زندگی از چهره هایشان زدوده شد، دیگر کدام انسان کامل؟ البته آنطرف قضیه هم بعضی یحتمل ایراد کنند که آنقدر بخورند که دیگر توان حرکت کردن هم نداشته باشند و دچار نخوت و تنبلی و اشرافیگری و تن پروری شوند. و طبقات ضعیف مجبور باشند که جور آنها را بکشند. تربیت انسانهای کامل خیل راحت می تواند میان انواع دعواهای قومیتی گم و محو شوند آنچنان که دیگر از عدل و عدالت خبری نباشد. یعنی وجدان انسانی یک چیز است ولی هوشیاری انسان چیز دیگری است که چطور اصلا باید اینها را حفظ کرد؟

    در حدود الکترومغناطیسی یحتمل بتوان تشابهی را مثال زد که چه وقت تک قطبیهای مغناطیسی مونوپلها همچون الکترونها یا تکقطبیهای الکتریسیته را داریم و حال آنکه هم الکتریسته و هم مغناطیسم را با هم داشته باشیم. و همینطور در مورد نیروهای دیگر چطور وحدت نیروها را میتوان داشت آنطور که باید دوگانهایی همچون الکتریسیته و مغناطیسم که با هم می آیند را تجزیه و تحلیل کرد. البته بعضی یحتمل اشکال می کنند که مگر می شود اینها را جدای از هم نیز داشت و همه چیز را یک مرتبه و ناگهانی هدهدی کرد؟! و سوالاتی از این دست در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی بسیار بتوان یافت. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿31﴾ (سوره مبارکه البقرة)


    (27) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی صِحَّةً فِی عِبَادَةٍ، وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَةٍ، وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ، وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ. (28) اللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی، وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی، وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی، وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی.


    بعد می‌گوید : آیا هرگز تلخی پشیمانی را چشیده اید ؟ هیچکس نیست که‌ یک کار غیر اخلاقی کرده باشد و بعد خودش تلخی آن کار را نچشیده باشد آدم‌ غیبت می‌کند و در حالی که غیبت می‌کند گرم است ، مثل آن آدمی که دعوا می‌کند و در حال دعوا آنچنان گرم است که جراحاتی به بدنش وارد می‌شود حس‌ نمی‌کند ، ولی وقتی که دعوا تمام می‌شود و به حال عادی بر می‌گردد تازه درد را احساس می‌کند انسان در حالی که گرم یک هیجانی هست غیبت می‌کند ، لذت می‌برد مثل لذت آدم گرسنه ای که به تعبیر قرآن گوشت مرده برادرش‌ را بخورد ، اما همینکه این حالت رفع بشود ، یک حالت تنفری از خودش در خودش پیدا می‌شود ، احساس می‌کند که از خودش تنفر پیدا کرده ، دلش‌ می‌خواهد خودش از خودش جدا بشود ، خودش را ملامت و سرزنش می‌کند امروز این حالت را " عذاب وجدان " می‌گویند و این واقعا حقیقتی است اکثر جانیهای دنیا ولو برای چند لحظه عذاب وجدان را احساس می‌کنند این که‌ نمی‌گویم همه ، چون من چنین آماری ندارم ، ولی غیرش را هم سراغ ندارم‌ اکثرا جانیهای دنیا معتاد به یک سلسله سرگرمیهای خیلی شدیدند ، معتاد به‌ یک سلسله مخدرها از قبیل تریاک ، هروئین ، مسکرات و قمار ، یا سرگرمیهای بسیار شدید و منصرف کننده دیگر . این برای آن است که می‌خواهد از خودش فرار بکند خودش این را حس می‌کند که اگر خودش‌ باشد و خودش ، از خودش رنج می‌برد و گویی درونش پر از مار و عقرب است‌ و دائما دارند او را می‌گزند همان طور که به شخصی که از درد شدیدی می‌نالد مرفین تزریق می‌کنند تا آن درد را حس نکند ، این سرگرمیها و مخدرات و مسکرات و قمارها که بیشتر در افراد جنایتکار و فاسد العمل پیدا می‌شود برای فرار از خود است می‌خواهد از خودش فرار کند ، و این چه بدبختی است‌ و چرا باید انسان خودش را آنچنان بسازد که نتواند با خودش خلوت کند بر عکس ، چرا اهل صلاح ، اهل تقوا ، اهل اخلاق ، آنها که همیشه ندای وجدانشان‌ را شنیده و اطاعت کرده اند ، از هر چه که آنها را از خودشان منصرف بکند فراری هستند ، دلشان می‌خواهد خودشان باشند و خودشان و فکر کنند چون عالم‌ درونشان از عالم بیرون واقعا سالمتر است آنکه عالم درونش مثل باغ وحشی‌ است که سبعها و درنده ها و گزنده هایش را رها کرده باشند ، از خودش‌ فرار می‌کند می‌رود به طرف مخدرات ، ولی این بر عکس است .
    ملای رومی می‌گوید :

    یک زمان تنها بمانی تو ز خلق در غم و اندیشه مانی تا به حلق

    خلاصه می‌گوید این که انسان نمی‌تواند با خودش خلوت بکند برای این است‌ که خود واقعی اش را از دست داده است ، و به قول اینها برای این است‌ که نمی‌تواند یک لحظه با وجدان خودش بسر ببرد وجدان می‌گوید : خاک تو آن‌ سرت ، چرا چنین کردی ؟ می‌بایست چنین نمی‌کردی.

    کانت می‌گوید این تلخیهای پشیمانیها ، این عذاب وجدانها از کجاست ؟ اگر چنین فرماندهی در درون انسان نمی‌بود انسان خودش از کار خودش راضی‌ بود ولااقل در درونش ناراحتی نداشت ، از بیرون ناراحتی داشت ولی انسان‌ همیشه از درونش احساس ناراحتی می‌کند می‌گوید این امر برای آن است که آن‌ نیرو یک نیروی قبلی است یعنی تجربی نیست ، مطلق است و مثل حکم عقل‌ مشروط به مصلحت نیست ، عام است و در همه جا یک جور صادق است ، برای‌ من همان اندازه صادق است که برای شما ، و برای شما همان قدر صادق است‌ که برای اشخاص دیگر همچنین ضروری و جبری به معنی غیر قابل تسلیم است ، انسان می‌تواند خودش را تسلیم دیگران بکند ولی هرگز نمی‌تواند وجدانش را تسلیم بکند انسان ممکن است خودش تسلیم یک جبار یا تسلیم یک عمل زشت‌ بشود ولی وجدان به گونه ای است که هرگز تسلیم نمی‌شود وجدان آن جنایتکارترین جنایتکاران دنیا هم حاضر نیست تسلیم آن جنایتکار بشود یعنی‌ به او بگوید بسیار خوب ، کار خوبی کردی روی حکم خودش ایستاده مثل یک‌ آمر به معروف و ناهی از منکر ابوذر ماب که هیچ نیرویی نمی‌تواند او را تسلیم بکند از درون ، انسان را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند سر دیوانگیهای بسیاری از جنایتکاران که جنایتهای فجیع مرتکب می‌شوند و وقتی‌ به خود بر می‌گردند آنچنان ناراحت می‌شوند که دیوانه می‌شوند و تاریخ از مثل اینها زیاد سراغ دارد همین است پس تلخی پشیمانی خودش دلیل بر این‌ مطلب است که واقعا انسان از چنین وجدانی بهره‌مند است.

    فلسفه اخلاق، استاد شهید مطهری، صص 67-69

    http://lib.eshia.ir/50024/1/67


    حدیث 21  از چهل حدیث امام خمینی (قدس سره الشریف) یک معانی والایی را از حضرت رسول (صل الله علیه و آله و سلم) و آیه ی مربوطه سوره ی فتح آن قدر عالی ارائه می دهند که غیرقابل وصف است. منظور این حدیث کافی شریف است:

    ١٧٢٠ / ٦. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ ، عَنْ وُهَیْبِ [٤] بْنِ حَفْصٍ ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ :

    عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ، قَالَ : « کَانَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا ، فَقَالَتْ : یَا رَسُولَ اللهِ ، لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَقَدْ غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ؟ فَقَالَ : یَا عَائِشَةُ ، أَلَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؟ ».

    قَالَ : « وَکَانَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم یَقُومُ عَلى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ ، فَأَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالى: ( طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى )


     مسائل زیادی را می توان حول زیبایی آنطور که از امیرالمومنین می فرمایند ان الله جمیل و یحب الجمال بیان کرد. این زیبایی را ما در فلسفه و حکمت متعالیه ی نظرریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز می خواهیم دنبال کنیم. و اصولاً زیبایی قضایای ریاضی نیز یک امری است که بعضی ریاضیدانها می فرمایند جایی برای ریاضیات زشت باقی نمی ماند. ریاضیات باید زیبا باشد. بنده اخیراً یک حرفی هم در مورد زیبایی شنیدم که حتی جاسوسی هم زشت و زیبا دارد!

    و اما باید توجه داشت که روانشناسی و روانپزشکی هم باید زیبایی خاص خود را داشته باشد حتی وقتی که بیماری تا آنجایی پیش رفته است که قوای جسمی و روحی آنقدر تحلیل رفته که دیگر خودش نمی داند چطور باید به حالت نرمال باز گردد. و لذا احتیاج به کمک دارد. حالا بنده یک مثالی را برای شما بزنم.

    فرض بفرمایید که یک آمریکایی آمده است ایران و دچار بیماری روانی شده است و به روانپزشک مراجعه می کند. و گوگل می کند و خانم یا آقای بهاءالدینی را می یابد و می رود نزد ایشان. حالا ما کاری نداریم که ایشان خانم هم هست یا آقا یا اصلا چنین روانپزشکی در عالم واقع وجود دارد! بعد که می رود به مطب، می بیند که عکس آیت الله بهاءالدینی را بالای میز دفترش زده است. می پرسد آیا این آقا پدر شما است؟ و جواب می شنود که بله. می گوید که او کیست؟ می شنود که مثلاً ایشان آیت الله بهاءالدینی است. و تفسیری از آیه ی سوره ی یوسف را برایش می فرماید که فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ﴿88﴾. خوب، حالا اگر این بنده خدای آمریکایی نزد آن حضرت بفرماید که بله. درست است. ولی ما به هوای خلیفة اللهی آمده بودیم حوزه ی علمیه ی قم و بجایش نزد شما است که سر در آورده ایم. و حال آنکه بنده می خواستم برگردم آمریکا و در دانشگاه تدریس علوم اسلامی کنم! و حالا تکلیف چیست؟ یحتمل جواب پزشک این است که شما بهتر است فعلاً کمی استراحت کنید تا بعد ببینیم چه می شود.

    بعضی یحتمل ایراد کنند که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی این داستان تو کجا است؟ حکمت متعالیه اش اینجا است که این مسئله دو سر دارد و یک سرش در ایران است و سر دیگرش یحتمل بتوان گفت که در خارج از ایران است. این است که یحتمل بهتر است فلسفه ی روانپزشکی و روانشناسی را از دیدگاه های حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بهتر و بیشتر مورد بررسی قرار دهیم. البته این هم که ما مسلمانان نیز خود چه رفتاری را با هم داریم نیز می توانند خیلی مورد تحقیق واقع شوند. مثلاً آنجایی که ما داریم هدهد را بررسی می کنیم، خیلی هم خوب است که وقتی هدهد را به عنوان اوردینالهایی در نظر می گیریم که در یک زیربنایی از بناهای منطقی یا نظریه مجموعه ها یا توپولوژی یا حتی آنالیز بررسی می کنیم، همینطور هم در یک سطوحی به هدهدهای روانشناسی و روانپزشکی و جامعه شناسی نیز وارد شویم. و با یک بیت کار را تمام نکنیم که هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

    یعنی شهید مطهری درست است که می فرمایند آن جانی چطور است که به آن روز می افتد که باید مار و عقرب درون خود را با انواع داروها و مواد مخدر آرام کند، و اما آن اهل ایمان و فرد مومن که گوشه نشینی را نیز می پسندد نیز دوست دارد که با خودش باشد و از خود غافل نشود و وجدانش به او اجازه نمی دهد که هر کاری را انجام دهد. و اما این دو صنف از افراد را بهتر است که یک جوری وارد کارشان شد که بتوانند در برخورد با یکدیگر دمار از روزگار هم در نیاورند و بلکه یحتمل بتوانند از لحاظ روانی به هم کمک هم کنند. و اما وقتی آن فرد جانی که آنقدر جنایت کرده است که دیگر خودش هم وجدانش را نمی تواند راضی کند که چطور با خودش کنار بیاید؛ این وقتی در به تخته ای خورد و یک مرتبه شد یک دیکتاتوری که خواست به همه ی عالم نیز حکمفرمایی کند و جنگ  خونریزی در کل عالم راه بیاندازد. این را باید چه کرد؟ بعضی یحتمل اشکال کنند که این دیگر خیلی دیر است. و دیگر قابل برگشت نیست. و اما آیه قرآن است و از احکام قرآن است که باید جهاد کرد حتی مثنی و فرادی. و حتی می فرماید و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا.

    و اما مسئله اینجا این است که گاهی ما داریم راجع به الکترومغناطیسم است که بحث می کنیم و گاهی هست که الکترومغناطیسم را هدهدی اش کرده ایم و داریم در آن تحقیق می کنیم. و گاهی هم از الکترومغناطیسم استفاده کرده و داریم مثلاً برنامه ای را تماشا می کنیم یا با اینترنت کار می کنیم. زیبایی قضایا اینجا کجا است؟ وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ﴿20﴾ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ ﴿21﴾ فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ ﴿22﴾.

    یعنی یک علم الیقینی اینجا باید باشد که به منازل السائرین نیز بتوان رسید!

    رویا فی کتابی الکافی و التوحید [1] بإسنادیهما، عن عاصم بن حمید- قال-: سئل على بن الحسین علیهما السلام عن التوحید، فقال:

    «إنّ اللّه- عزّ و جلّ- علم أنّه یکون فی آخر الزمان أقوام متعمّقون، فأنزل اللّه: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و الآیات من سورة الحدید إلى قوله:

    عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فمن رام وراء ذلک، فقد هلک».

    http://lib.eshia.ir/71457/1/112


    و یحتمل اینجا ما به تک قطبیهای مغناطیسی بتوانیم اکتفا کنیم تا حتی ماورای الکترومغناطیسم نیز هدهدی رفته و به حیطه ی اموری از قبیل نظریه های میدانهای یانگ-میلز و حسابان ADHMها نیز وارد شده و بلکه ابرتقارنها و ریسمانها را نیز از راه برنامه های (هندسی) لنگلندز تحقیق کنیم. و اما علم الیقین هم هست که القدس لنا. یعنی اینجا می دانیم که روانشناسی و روانپزشکی هدهدی همه جا یکی است. و اما آیا یک اسرائیلی هم به یک روانپزشک فلسطینی یا حتی برعکس یک فلسطینی هم به یک روانپزشک اسرائیلی در فلسطین اشغالی مراجعه می کند؟ یا حساب کار از این حرفها گذشته است و این وضعی که ما الان در فلسطین اشغالی در رسانه ها می بینیم، اسرائیلیها به هیچ فلسطینی ای گویی رحم نمی کنند. خدا لعنتشان کند. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام : لِیَتَزَیَّنْ أَحَدُکُمْ لِأَخِیهِ الْمُسْلِمِ، کَمَا یَتَزَیَّنُ لِلْغَرِیبِ الَّذِی یُحِبُّ أَنْ یَرَاهُ فِی أَحْسَنِ الْهَیْئَةِ».


    و همانطور که مستحضرید ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را از لحاظ کارخانه ی آدم سازی هم می توانیم بحث کنیم آنطور که می فرمایند اسلام کارخانه ی آدم سازی است. از لحاظ فلسفی این سوال یحتمل مطرح شود که مثلاً شکر یک ماده ای است ارگانیک و لذا چه معنی می دهد که ما اظهار کنیم که ما کارخانه ی قند و شکر داریم؟! اصولاً شیمی ارگانیک یا شیمی عالی را می فرمایند آن شیمی ای است که در فرمولهای شیمی آن کربن بکار رفته است. و این خودش می شود یک مبحث عظیمی که انواع داروها مثلاً از ترکیبات شیمی عالی که یحتمل در آزمایشگاه ها و لابراتوراها ساخته می شوند نیز نشات می پذیرد.

    و لذا بعضی نیز می توانند اشکال کنند که از آنجایی که ما یک بار رفتیم کارخانه ی قند و شکر را دیدیم یا حتی کارخانه ی سوسیس و کالباس را دیدیم که چطور اینها ساخته می شوند، دیگر از این به بعد نه لب به قند و شکر می زنیم و نه سوسیس و کالباس و پپرونی و پیتزا می خوریم و چه رسد به کوکاکولا و پپسی و فانتا و .....

    و اما یک کارخانه ی دیگری در طبیعت داریم که در آن گیاهان و حتی حیوانات هم در آن به عمل می آیند که این یک کارخانه ای است که صاحب آن خود خالق یکتا است. و لذا بعضی هم یحتمل ایراد کنند که کدام کارخانه ی آدم سازی؟ مگر ما چقدر با حیوانات و گیاهان تفاوت داریم که خارج از این کارخانه ی عظیم الهی واقع شده ایم و کارخانه ای جداگانه است غیر از کارخانه ی گیاهان و حیوانات و بلکه آیا خالقی غیر از خالق زمین و آسمانها؟


    و اما یک بحثی دیروز مطرح شد که خدا از نور خود در هر انسانی گذاشته است و آنطور که در آیة الکرسی می فرماید بعضی بسمت نور رفته و بعضی دیگر از آن دور می شوند. ولی بطور کلی انسان از آنجایی که خالق هستی از وجود خود در او دمیده است و لذا او نیز زیبا است. ان الله جمیل و یحب الجمال. در حقیقت نهایت زیبایی از آن خدا است. همینطور باید توجه داشت که خدا ثروتمندترین و قدرتمندترین است. و اما این زیبایی و قدرت و ثروت و خلقت را می توان در عالم بندگی حضرت حق به بهترین وجوح دریافت و حال آنکه در عوالم دیگری غیر از بندگی خدا، مسئله درست درک نخواهد شد. و در حقیقت همه ی دعوای مسئله که کدام کارخانه ی آدم سازی نیز از همینجا شروع می شود که آقایان و خانمها ما خودمان بلدیم که چطور می شود کارخانه دار شد و اگر هم در این تکنولوژی کم و کسری ای داریم، آنرا کسب می کنیم و خودمان کارخانه می زنیم. بله، ولی موضوع اینجا است که باید بسیار توجه داشت که این اسلام ناب محمدی است که کارخانه ی آدم سازی دارد. البته ما مدعیان فراوانی هم داریم که در سطح عالم حرف خود را دارند.

    و حالا ما چطور می خواهیم در حکمت متعالیه از نظریه های حمیدی مجیدی استفاده کرده و آنها را با فقه بررسی کنیم و مثلاً ببینیم که فلسفه ی قاره ای یا فلسفه ی تحلیلی چه می گوید یا اینها با حکمت متعالیه چه ربطی دارند و در نهایت ما چطور می توانیم به انسانهایی که همه و همه خلیفة الله هستند و  یکی زیباتر از دیگری است و همه و همه ثروتمند و قدرتمندند چرا که وقتی در صورت آنها می نگری به یاد خدا می افتی. یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ. و اصلا فرقی بین اینها نمی بینی که یکی بخواهد از دیگری سبقت بگیرد و جلو بزند یا یکی از این خلیفة الله ها در میان این همه خلیفة الله دیگر احساس کند که گم شده است و خود را نمی یابد که رابطه اش با امامش و خدایش کدام است؟ برای اینکه همه چیز از روی خلیفة اللهی است و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. و لذا ما در فلسفه ی اخلاق، مکارم اخلاق حضرت سجاد را داریم که ملاحظه می شود همه ی فرازهای آن آموزنده اند:

    (29) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَةِ، وَ انْهَجْ لِی إِلَى مَحَبَّتِکَ سَبِیلًا سَهْلَةً، أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. (30) اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ، وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَهُ، وَ آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذابَ النّارِ.

    و به همین ترتیب ما می بینیم که استاد مطهری چطور در همان سخنرانیهای نخست خود در باب فلسفه ی اخلاق از بسیاری مسائل بحث می کنند آنطور که وارد اپانیشادها نیز می شوند که چطور علامه طباطبایی این کتاب را خوانده و از آموزه های آن تعریف کرده اند. یا از خود گذشتگی پتر کبیر را می فرمایند یا از فلسفه ی کانت یا روانشناسی ویلیام جیمز.

    بنده عرضم این است که مسائل در فلسفه ی اخلاق و روانشناسی و جامعه شناسی همان مسائل کارخانه آدم سازی است و اینکه ولایت فقیه نیز مثالی است که هم محصول همین کارخانه است و هم حکیمی است در راس جمهوری اسلامی. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    ١٤٩٦٤ / ١٤٩. عدة من أصحابنا ، عن صالح بن أبی حماد ، عن إسماعیل بن مهران ، عمن حدثه ، عن جابر بن یزید ، قال :

    حدثنی محمد بن علی علیهما‌السلام سبعین [١] حدیثا لم أحدث بها أحدا [٢] قط ، ولا أحدث بها أحدا [٣] أبدا ، فلما مضى محمد بن علی علیهما‌السلام ، ثقلت على عنقی ، وضاق بها صدری ، فأتیت أبا عبد الله علیه‌السلام ، فقلت [٤] : جعلت فداک ، إن أباک حدثنی سبعین حدیثا لم یخرج منی شیء منها ، ولایخرج [٥] شیء منها [٦] إلى أحد ، وأمرنی بسترها [٧] وقد ثقلت على عنقی ، وضاق بها صدری ، فما تأمرنی؟

    فقال : «یا جابر ، إذا ضاق بک من ذلک شیء ، فاخرج إلى الجبانة [٨] ، واحتفر حفیرة ، ثم دل رأسک [٩] فیها ، وقل : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا ، ثم طمه [١٠] ؛ فإن الأرض تستر [١١] علیک».

    قال جابر ، ففعلت ذلک ، فخف عنی ما کنت أجده.

    عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن إسماعیل بن مهران مثله.

    http://lib.eshia.ir/27311/15/375


    در یک مورد دیگر جابر به امام باقر علیه‌السلام گفته است که شما سخنان و اسراری را به من سپرده‌اید که بسی سنگین است و گاه باعث می‌شود تحمل خود را از دست بدهم و حالتی شبیه جنون به من دست دهد.
    امام به او توصیه کرده است در چنین حالتی به صحرا برود و گودالی بسازد و سر در آن کُند و اسراری را که از امام شنیده باز گوید.


    دیوانگی جابر، که بدان اشاره شد، به رغمِ شهرت آن، در منابع شیعی و سنّی به ندرت مطرح شده است، از همین رو احتمال دارد روایات شیعی راجع به این موضوع ساختگی و مبتنی بر اختلافات درونی اصحاب امامان باشد؛ اگر هم صحت این روایات به اثبات برسد از مضمون آن‌ها برمی‌آید که دیوانگی جابر بن یزید دائمی و حتی ادواری هم نبوده و تنها در دوره‌ای کوتاه، چاره‌ای برای حفظ جان او محسوب شده است.


    از جابر بن یزید جعفی، ویکی فقه


    بنده حقیر داشتم دنبال این حدیث در کافی شریف می گشتم که یک مرتبه ریستارت! و کلی صفحاتم را در اینترنت که سیو نکرده بودم از دستم رفت! و اما داشتم این را می گفتم که مسئله ی فوق در نظر قبل ناگفته ماند و نکته ی بسیار مهم این است که این مسئله از این نوع نیست که این هیثم که عمر خیام نیز نام او را در بعضی رسالاتش (جبر و مقابله؟) برده است و می فرمایند که در هندسه تبحر داشته و بلکه پدر فیزیک نور او است و نیز آیا دچار جنون شد یا خیر آنطور که می فرمایند به جنون تظاهر کرد؟ و یا از نوع جنون جابر بن یزید جعفی نیز نیست. و بلکه مسئله از نوع حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی است آنگاه که الهیات و علوم الهی را تنزل می دهند به علوم طبیعی و ریاضی فیزیک و فلسفه و نه فلسفه ی الهی.

    نهایت این جنون را ما در مقابله ی ظالمانه ی صهیونیسم با فلسطینیان مظلوم فلسطین می بینیم که از روی شفاوت محض است آنجا که منطق نیز از میان رفته و جای خود را به قوم گرایی و بلکه نژاد پرستی ظالمانه داده است. و می خواهد این رویه را به کل دنیای اسلام عمومیت داده و فرعونیت را به اسم علم و فلسفه و حکمت در کل دنیای اسلام حکم فرما کرده و بکشاند. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    فلسفه های اخلاق و روانشناسی و روانپزشکی و جامعه شناسی و حتی انسان شناسی، یک اموری است که یحتمل ادعا شود از روی نسبیت است. ما چطور در نسبیت خاص به مطلق بودن سرعت نور می پردازیم و بعد در نسبیت عام هم نسبیت خاص را با گرانش است که وارد کنش و واکنش و بررسی و تحقیق می کنیم؟ اخلاق وجدانی یا اصولاً فلسفه ی اخلاق هم پس همینطور است! یعنی چه؟ یعنی می فرماید اگر رفتی در معبدی را زدی و در را به رویت باز نکردند و بلکه محکم برویت بستند، یحتمل به این خاطر باشد که رفته ای فضولی کنی و حال آنکه مثلاً مسلمان یا مسیحی یا حتی یهودی هستی. و این را نباید از لحاظ اخلاقی زیر سوال ببری چرا که فضولی بی جا درست نیست. همین سوال را ما در خود اسلام هم می توانیم داشته باشیم که اگر تو فرضاً دانشگاهی هستی، وارد امور حوزوی همینطوری الکی نمی توانی شوی و مثلاً از اموری راجع به آیه ی افک که آیا در مورد عایشه ام المومنین بوده است یا در مورد ماریه ی قبطیه ی ام المومنین.

    یعنی می توان وارد بحثهایی از این قبیل هم شد و بلکه کتابها در این موارد نوشته شده اند که می توان همه ی آنها را مورد بحث و بررسی واقع کرد. و اما آیا در آخر به عمق مطلب بهتر بتوان پی برد یا خیر از آنجایی که سر آیه افک یا سوره ی تحریم صراحتاً ذکر نشده است. و لذا سوالهایی هستند که از لحاظ اخلاقی و فلسفه ی اخلاق مورد بحث است که یحتمل ما هیچگاه به عمق مطلب نرسیم. به همین ترتیب یحتمل بحث شود که سخنرانیهایی و کتبی از قبیل فلسفه ی اخلاق استاد شهید مرتضی مطهری هم نسبی است چرا که اینکه قبل از انقلاب ایشان چه منظوری داشته اند و بعد از انقلاب چه منظوری دارند یحتمل با هم تفاوت دارند آنطور که ایشان از این سخن سعدی در مقدمه و دیباچه ی گلستان نیز می فرمایند:

    باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد

    ای کریمی که از خزانه غیب

    گبر و ترسا وظیفه خور داری

    دوستان را کجا کنی محروم

    تو که با دشمن این نظر داری


    قبل از انقلاب، گبر و ترسا و یهودی و بلکه گروه های ضاله هم بالاخره حقی داشتند، ولی امروزه روز که ما در جمهوری اسلامی هستیم که دیگر نمی توان مدعی شد که دوستان را کجا کنی محروم! و لذا فلسفه ی اخلاق نسبی است آنطور که می فرماید گهی پشت به زین و گهی زین به پشت؟ و اما شهید مطهری یک حرفی دارند که خیلی قابل تامل هم هست و باید بسیار به آن پرداخت آنجایی که می فرمایند حرف پاسکال و روسو درست است که عطار نیز می فرماید و محمد رضا شجریان شعرش را در آلبوم دود عودش آنجا که می فرماید

    ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

    ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

    ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

    جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

    ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

    آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

    ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

    پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

    در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

    وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

     

    خوانده است:

    عقل کجا پی برد شیوه ی سودای عشق

    باز نیابی به عقل سر معمای عشق

    عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا

    چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق

    خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد

    هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

    گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی

    راست بود آن زمان از تو تولای عشق

    ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم

    خام بود از تو خام پختن سودای عشق

    عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن

    جان عزیزان نگر مست تماشای عشق

    دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او

    گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق

    جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد

    از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق

    چون اثر او نماند محو شد اجزای او

    جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق

    هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر

    قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق

    تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب

    گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق

    ولی بعد نکته ی اخلاقی ای که استاد شهید می فرمایند این است که این حرف کانت درست نیست که سَر یعنی عقل نمی تواند حرف دل را بفهمد. این را اساساً آنجا که از تحقیر فلسفه می فرمایند بیان می کنند:


    این نظریه در عین اینکه نکات عالی و لطیف زیادی در آن هست ، قابل‌ انتقاد است و یک سلسله انتقادها از آن شده است ، انتقادهایی که واقعا هم درست است حالا فی الجمله ای عرض می‌کنم ، بعد ممکن است بیشتر شرح‌ بدهم . اولا در این نظریه ، محصول عقل نظری و به قول ما " فلسفه " بیش از حد تحقیر شده است نظریه کانت که می‌گوید ما از راه عقل نظری هیچیک از این‌ مسائل را نمی‌توانیم اثبات کنیم ، اشتباه است اتفاقا از راه عقل نظری - بدون اینکه ما بخواهیم راه وجدان و عقل عملی را انکار کرده باشیم - هم‌ آزادی و اختیار انسان را می‌توانیم اثبات بکنیم ، هم بقاء و خلود نفس را ، هم وجود خدا را و هم خود فرمانهای اخلاقی را همین فرمانهایی که انسان از وجدان الهام می‌گیرد ، عقل هم لااقل به عنوان مؤیدی از وجدان ، آنها را تأیید می‌کند البته چون این بحث ، بحث دامنه داری است ، وارد آن‌ نمی‌شویم.


    البته هم عقل نظری مهم است و هم عقل عملی. ولی مشکلی که از لحاظ روانشناسی و فلسفه ی آن اینجا رخ می دهد این است که مثلاً در سایت استانفورد مربوط به ویلیام جیمز می فرماید که بردگی و تعدد زوجات دیگر مسئله اش را حل کرده اند! این مثل این می ماند که بفرمایید که ما دیگر همه ی مسائل ریاضی فیزیکی را حل کرده ایم و بلکه شسته ایم و پهن کرده ایم در آفتاب که خشک شود. یعنی چه؟ یعنی اینکه این بر خلاف حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که ما فرض را بر این منوال بگذاریم آنچنان که بخواهیم بگوییم که در اشارات و تنبیهات ابن سینا فقط نظر فخر رازی است که درست است و نظر خواجه نصیر الدین طوسی و شرح او از اهمیتی برخوردار نیست. یا اینکه بفرمایید که نظرات فلسفی ویتگنشتاین و برتراند راسل است که باید خیلی مورد توجه قرار گیرند چرا که ایشان بیشتر به جنبه ی ریاضی-فیزیک و منطق و طبیعیات فلسفه های تحلیلی می پردازند تا اینکه بخواهیم خیلی تحلیلی وارد ماوراء الطبیعه و الهیات شویم.

    یا اصلاً همین مسئله را در نظر آورید که دنبال تک قطبیهای مغناطیسی در آثار پول دیرک (Paul Dirac) می گردید و خیلی هم به مسائل مربوط به نظریه های زایبرگ-ویتنی و هیگارد-فلوئر-ویتنی کاری نداریم. و می روید در دانشگاه تربیت معلم و کتابخانه ی آنجا را مورد بررسی واقع می کنید و چیزی نمی یابید و می آیید بیرون و می بینید که مقالاتی را به دیوارها چسبانده اند و وقتتان نمی فهمید چگونه گذشت و یک وقت به خودتان می آیید که ببینید کارتی را که گرو گذاشته بوده اید که وارد دانشگاه شوید را می توانید پس بگیرید یا خیر؟ یک مرتبه مورد سوال واقع می شوید که این همه وقت کجا بودی تو؟ یک کتاب را بیشتر مگر می خواستی چک کنی؟ تا حالا چه می کرده ای؟ بنده هنوز هم این اثر دیرک را ندیده ام همانطور که یحتمل بتوان از کتابهای گوگل یا آمازون هم کتاب جبر مایکل آرتین را یافت و اما تا چه حد؟ و الله اعلم. و حالا شما حساب کنید که می خواهید به اسرار مسائل مربوط به تک قطبیها و نظریه های زایبرگ-ویتنی و گروموف-ویتنی و هیگارد-فلوئر-ویتنی نیز پی برد. آیا اینجا با یک امری که کار سر و عقل است طرفیم یا اینکه اینها همه کار دل است؟ این دیگر بعضی از اهل فن بفرمایند که داری به بیراهه می روی! و این کار را نکن. یعنی مسئله تا یک جایی هست که عقلایی است و هر چند که کار دل باشد یا کار عقل و سر. و از آن حد که بگذرد کار معیوب می شود و دیگر وارد حیطه ی عمل روانپریشیهایی شده ایم که احتیاج به درمان دارند. یعنی یحتمل بعضی ایراد کنند که کسی از آن درجه از نخبگی و تخصص و کاربلدی که باید در وجودش نهفته باشد، ندارد و نمی تواند به آن درجات عالی و متعالی از تجزیه و تحلیلهای علمی برسد.

    و اما آیا واقعاً اینطور است؟ یعنی آیا وقتی مثلاً یک عده ای از اجتماع و کار زندگی عادی رویگردان شده و همچون قبل از انقلاب یا بدتر از آن مثلاً در خود آمریکا به اموری از قبیل هیپی گری و افتادن دنبال گروه های کنسرت از یک شهری به شهری دیگر می روند، آیا اینها دیگر از جامعه طرد شده اند و به اعتیاد افتاده اند و دیگر امیدی به درمان آنها نیست؟ یا اینکه اینها خودشان چنین زندگی ای را انتخاب کرده اند چرا که مثلاً از جنگ و خونریزی رویگردان شده اند و یحتمل دوباره به اجتماع بازگشته و افراد موفقی نیز شوند! البته سوال ما اینجا این مسئله نیست و بلکه این است که آنجایی که شاگرد و دانشجو و طلبه دنبال حل مسئله ای است و یحتمل مسئله را هم حل می کند، آیا نمی شود بدلیل اینکه پیچیدگیهایی در جامعه نهفته است، حل مسئله ی او مورد توجه اهل فن واقع نشود و بلکه کلاً کارهای او نادیده گرفته شوند و حتی کار او به دارالمجانین هم کشیده شود! توجه داشته باشید که همه مثل اواریست گالوا و گئورگ کانتور نیستند که اهمیت کارشان مورد توجه شناخته شود. گاهی می خوواهید نظریه های زایبرگ-ویتنی را بررسی کنید می بینید که باید یک کتاب جبر (کو)همولوژی هم کنار دستتان بگذارید و ببینید مسائل قاطبقوریایی مربوطه از چه دست است. و همینطور که پیش می روید می بینید که دارد بدجوری به حجم قضایا از لحاظ آنالیزی و تحلیلی و ریاضی-فیزیکی و الکترومغناطیسی و نظریه های یانگ-میلیزی و بلکه هندسه ی ناجابجایی هم مدام افزوده می شوند و کانه تمامی ندارند. و این خیلی هم خوب است.

    یعنی چه که خیلی خوب است؟ یعنی همانطور که یک آیه از قرآن کریم را می گیریم و می توانیم بسی در آن بررسی و تحقیق و بحث کنیم، همانطور هم مسائلی از این دست را که مربوط به ریاضی فیزیک و طبیعیات هم هستند را می توانیم بسی در آنها بحث کنیم. و تمامی ندارند و خیلی هم خوب است. و اما از لحاظ فلسفه ی اخلاق و روانشناسی، شما اینجا نمی خواهید فقط با یک امر درونی وجدانی که هیچ جلوه ی خارجی ای هم ندارد روبرو باشید و بلکه اگر اینطور می بود دیگر مسائلی از نوع ریاضی فیزیکی نداشتیم. و لذا کسی باید بتواند حرفش را در این امور به دیگران یا حالی کند یا اینکه دارد خزعبلات پشت هم می بافد و بلکه بعضی ایراد کنند که دچار بافتن خزعبلات به هم و مالیخولیا شده است. و این دیگر قابل پذیرش هم نیست. شوخی که با کسی نداریم و بازی که نمی کنیم. مسائل فلسفه ی اخلاق و روانشناسی تا یک جاهایی هست که از نوع نرم افزار است و یک جاهایی دیگر سخت افزار است که شروع می کند به اختلالات و بلکه بیماریها و درد و رنجها و مشکلات. و اینها دیگر اینجا باید با دارو و عمل جراحی و امثالهم است که درست شوند اگر ما قرار است که در جامعه هایی زندگی کنیم که مورد انقلابهای عظیمی واقع نشوند که فرعونیت را پس می زنند و مایلند به خلیفة اللهی فرد فرد اجتماعات برسند.

    همین مسئله را در نظر آورید که مسائل مربوط به تلقیح مصنوعی از چه نوعند و آنجا که مثلاً ما با تلقیح مصنوعی بین انسان و حیوان یا گیاه طرفیم، موضوعات فقهی مهم از چه نوعند؟ خوب، اینجا موضوع تلقیح مصنوعی از یک امری است که باید بررسی شوند و موضوعات ژنتیکی مورد بررسی قرار گیرند. و این امر دیگری است که بررسی شود که مثلاً انسولین چطور در بدن ساخته می شود و اینکه چطور می توان مایع خمیر را تغییر ژنتیکی داد و با انسولین شبیه سازی اش کرد آنطور که ما مجبور نباشیم به انسولی گاوی یا خوکی رجوع کنیم. البته این امر دیگری است که ذبح اسلامی خوک! را به بانکداری با ربا تشبیه کنند و مشکلات اشتغالزایی و یارانه ها و مالیاتها و وامها و قرض الحسنه ها و اصولاً اقتصاد مقاومتی و حرام و حلالها در مکاسب نیز درست و حسابی بررسی شوند. خلاصه اینکه ما در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تا آنجایی که به امور گردش و گردشگریها و نجوم مربوط است هم کلی کار داریم. و یحتمل لاک پشت وار همچون این بنده ی حقیر آنجا که رقبا لااقل از نوع خرگوشند  هیچ گاه به سرمنزل مقصود نرسیم.

    پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.

    وقت ضرورت چو نماند گریز

    دست بگیرد سر شمشیر تیز

    اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ

    کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ

    ملک پرسید چه می‌گوید یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همی‌گوید وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت ملک را روی ازین سخن در هم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی و خردمندان گفته‌اند دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه‌انگیز

    هر که شاه آن کند که او گوید

    حیف باشد که جز نکو گوید

    بر طاق ایوان فریدون نبشته بود

    جهان ای برادر نماند به کس

    دل اندر جهان آفرین بند و بس

    مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت

    که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

    چو آهنگ رفتن کند جان پاک

    چه بر تخت مردن چه بر روی خاک


    در دروس فلسفه ی اخلاق شهید مطهری مربوط به فلسفه ی اخلاق کانت این سخن از سعدی در باب دروغهای مصلحتی پیش می آید. اینجا این سخن است که آیا خوب است دروغ بگوییم که ما از منطق و طبیعیات بالاتر نرفته ایم و به  ماوراء الطبیعه و بلکه الهیات چندان نرسیده ایم چرا که حتی جوامع بشری در اموری همچون فلسفه ی روانشناسی و روانپزشکی مانده اند که چه روشیهایی بهتر است و کدام را باید پیش گرفت. مثلاً این سوال را از لحاظ فقهی در نظر آورید که مرد جایز است چند همسر برای خود اختیار کند؟ یا آنطور که در جوامع لیبرال افراد خود را جایز می دانند آیا ازدواج اصلا یک امر ضروری است؟ آیا بشر در این نوع سوالات در جوامع انسانی هنوز گیر نکرده است؟ و جواب فقهی اسلامی به این مسائل چیست؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿الأعراف: ١٦٣﴾


    و (ای رسول ما) بنی اسرائیل را از آن قریه که در ساحل دریا بود (دِه اَیْله و مَدْین) بازپرس آن گاه که از حکم (تعطیل روز) شنبه تجاوز کردند، آن‌گاه که (برای امتحان) به روز شنبه ماهیان در مشارع پیرامون دریا پدیدار شده و در غیر آن روز اصلا پدید نمی‌آمدند. بدین گونه ما آنان را به سبب فسق و نافرمانی آزمایش می‌کردیم. (۱۶۳)


    ١٥١٣ / ٣. عَلِیٌّ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ ، عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ ، عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ ، قَالَ :

    سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام یَقُولُ : « إِنَّ [١] الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ ، وَلَا یُشَارِکُهُ [٢] الْإِسْلَامُ [٣] ؛ إِنَّ الْإِیمَانَ مَا وَقَرَ [٤] فِی الْقُلُوبِ ، وَالْإِسْلَامَ مَا عَلَیْهِ الْمَنَاکِحُ وَالْمَوَارِیثُ وَحَقْنُ الدِّمَاءِ ، وَالْإِیمَانَ یَشْرَکُ [٥] الْإِسْلَامَ ، وَالْإِسْلَامَ لَایَشْرَکُ [٦]الْإِیمَانَ ». [٧]

    ١٥١٤ / ٤. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ ، قَالَ :

    قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام : أَیُّهُمَا [٨] أَفْضَلُ : الْإِیمَانُ أَوِ [٩] الْإِسْلَامُ [١٠]؟ فَإِنَّ مَنْ قِبَلَنَا یَقُولُونَ : إِنَّ [١١] الْإِسْلَامَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِیمَانِ [١٢]

    فَقَالَ : « الْإِیمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ [١٣] ». قُلْتُ : فَأَوْجِدْنِی ذلِکَ ، قَالَ : « مَا [١٤] تَقُولُ فِیمَنْ أَحْدَثَ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ مُتَعَمِّداً؟ » قَالَ : قُلْتُ : یُضْرَبُ ضَرْباً شَدِیداً ، قَالَ : « أَصَبْتَ [١٥] ».

    قَالَ [١] : « فَمَا [٢] تَقُولُ فِیمَنْ أَحْدَثَ فِی الْکَعْبَةِ مُتَعَمِّداً؟ » قُلْتُ : یُقْتَلُ ، قَالَ : « أَصَبْتَ ، أَلَا [٣] تَرى أَنَّ الْکَعْبَةَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَسْجِدِ [٤] ، وَأَنَّ [٥] الْکَعْبَةَ تَشْرَکُ [٦]الْمَسْجِدَ ، وَالْمَسْجِدَ لَا یَشْرَکُ [٧] الْکَعْبَةَ؟ وَکَذلِکَ الْإِیمَانُ یَشْرَکُ الْإِسْلَامَ ، وَالْإِسْلَامُ لَایَشْرَکُ الْإِیمَانَ ».

    http://lib.eshia.ir/27311/3/74


    در اشارات و تنبیهات، ما منطق و طبیعیات و الهیات یا ماوراء الطبیعه داریم همانطور که ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی داریم. و اما موضوع اینجا است که کسی یحتمل در منطق یا طبیعیات بماند و وارد مباحث الهیات اصلا نشود. مثال این مسئله این است که کسی بخوواهد به مستضعفین کمک کند و بجای این کار فقط به استکبار کمک رساند. یک تفاوت عظیمی که بین فرعونیت و اسلام است در اینجا است که اسلام طرف مستضعفین عالم است و نه استکبار و اما ذات فرعونیت از نوع استکبار است.

    و لذا وقتی استکبار به جان هم می افتند، مستضعفین را یادشان می رود و بلکه مستضعفین خود هستند که باید به فکر خود بیافتند. البته استکبار وقتی دست از مستضعفین برمی دارد که مطمئن شود آنها برایش سودی نمی رسانند. یعنی وقتی مستضعفین اسلام می آورند، اسلام و بلکه ایمان آنها دزی برای آنها می شود که استکبار نمی تواند بدان نفوذ کند. مسئله فرعون و خلیفة الله در اینجا است که هر مسلمانی می تواند به مقام خلیفة اللهی نائل شود ولی فرعونیت و اشرافیگری چنین نیست. و اینها اگر در دنیای اسلام نیز با هم اشتباه شوند، با هم درگیر خواهند شد.

    و خوب، مسائل مربوط به نظریه های زایبرگ-ویتن و گروموف-ویتن را درک کردن خود مستلزم کارهایی است در نظریه های ریاضی-فیزیکی که بعضی می آیند عرض می کنند که این یکی همان آن یکی است. و اما منطق اینها چیست؟ و طبیعیاتش کدام است؟ و همینطور حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی هم دارد؟ و همینطور فقه آن کجا است؟ و اصولاً از دیدگاه ماوراء الطبیعه هم معنایی دارد؟ یعنی ما تک قطبیهای مغناطیسی را چطور می خواهیم بررسی کنیم؟ مثال آنها فوتونها یا نور است؟ و اما می فرماید الله نور السماوات و الارض. اینها چه ربطی به نظریه های زایبرگ-ویتن و گروموف-ویتن یا هیگارد-فلوئر-ویتن دارند؟ و ارتباط یا وحدت بین استکبار و مستضعفین و الکترومغناطیسم و گرانش اینجا چطور می شود؟ استکبار و مستضعفین که با هم جمع نمی شوند و اما خلیفة اللهی و مستضعفین با هم دقیقاً جمع می شوند. و بلکه از اینجا معلوم می شود که حکمت گمشده ی مومن است. و چطور باید حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را در کلمات گوهربار نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام جست. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿آل عمران: ١٩٣﴾


    یک منعی دارد که فلسطین اشغالی را اشغال شده توسط اسرائیل بپذیریم و در حقیقت یک منع عظیمی دارد و همین است که فرموده اند اسرائیل نابود باید گردد. فرض بفرمایید که ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را می پذیریم. یعنی ما هم حکمت متعالیه و هم نظریه های ریاضی فیزیکی و هم فقه را قبول داریم. و اما چه جور قبول داریم هم مهم است. یعنی آیا ما به عنوان یک مسلمان است که انیها را قبول داریم یا به عنوان یک نامسلمان. در حقیقت این مسئله می تواند بسیار پیچیده گردد تا آنجایی که ما می رسیم به مسئله ی الغدیر و مشکلاتی که حول این مسئله واقع بوده اند و تا به امروز نیز یحتمل می توانند ادامه داشته باشند.

    اما اینجا مسئله از این قرار است که اسرائیل و اسرائیلیان دارند فرعونیت خود را در فلسطین اشغالی آزمایش می کند و در حقیقت آنرا ادامه می دهد تا آنجایی که ممکن است بر کل جهان اسلام سلطه جویی کند و برای این کار به فرعونیت دیگری قائل شده و خود را با آن پیوند می زند که همان آمریکا است. یعنی اینها منطقاً دانشمندانی را برای خود پرورش می دهند که همینها آیا در اسرائیلند یا در آمریکا، فرقی ندارد و به مرور اصول منطقی و طبیعیات و ریاضی فیزیک پرداخته و قومیت خود را به عنوان قومی برتر فرض می فرمایند. و لذا سلطه ی خود را بر فلسطین و فلسطینیان مستقیماً و به ظالمانه ترین وجوهی آزمایش کرده و آنرا به کل دنیای اسلام بسط می دهند. در حقیقت اینها همان صهیونیستهای دشمن اسلام و دشمن امام زمان هستند. و در حقیقت یحتمل فقه و فقاهت را هم می فهمند ولی با آن دقیقاً وارد بازی می شوند تا آنجا که اشاعه ی فحشاء و قمار و شراب خواری و فساد و فسق و بردگی و همجنس بازی و کشت و کشتارهای فجیع و جنگ و خونریزی را هم بد نمی دانند و منع نمی کنند و ترویج هم می کنند حتی اگر خودشان را هم مبتلا کند. و همه ی اینها برای این است که فرعونیت را و نه اسلام را می پذیرد و در راس همه ی فرعونیتها خودش و قوم خودش را به حساب می اورد.

    مسئله ی اساسی اینجا این است که دنیای اسلام نیز وقتی چنین چیزی را حاضر می شود که تحمل کند و با آن وارد جهاد اکبر نمی شود، خودش هم خود به خودی و از همه بدتر بدان مبتللا خواهد شد. و چرا؟ چون حاضر است از کنار چنین مسئله ی عظیمی براحتی بگذرد و نادیده اش بگیرد. و لذا ما دانشمندهای مادی و حکمت متعالیه و فلسفه و حکما و فلاسفه و فقه و فقاهت نیز یحتمل داشته باشیم،  اما آیا اسلام و مسلمانی هم داریم آنطور که باور به امامت و امام زمان و ولی فقیه نیز باید داشته باشیم یا اینکه اینها را نادیده گرفته و بلکه بجای مسائل مربوط به امامت و ولایت مطلقه ی فقیه به اموری از قبیل کشت و کشتارهای فجیعی که مثلاً از جنگهای هسته ای می توانند نتیجه شوند خود را سرگرم می کنیم. إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ﴿العادیات: ٦﴾. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿آل عمران: ١٩٣﴾


    أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَـٰذَا لَسَاحِرٌ مُّبِینٌ ﴿یونس: ٢﴾


    أَفَمَن شَرَحَ اللَّـهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّـهِ أُولَـٰئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿الزمر: ٢٢﴾


    یک سوالی هست که چطور می شود حتی دانشمندانی را توی دارالمجانین متصور شد؟! در حقیقت این نتیجه ی یک جهنمی می تواند باشد که خود از مجموعه ای از فرعونیت اندر فرعونیت تو در توی عجیب و غریبی می تواند نتیجه شود. و لذا این سوال مطرح است که آیا فلان دانشمند ریاضی فیزیکی هم مسلمان بوده است؟ خود اینکه آیا واقعاً او مسلمان بوده یا نبوده یحتمل خیلی مهم نباشد و بلکه مسئله این است که وقتی شما دانشمندی را دارید که کما بیش به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی قائل است و از یک فرعونیت خلاص شده و گیر فرعونیت دیگری می افتد، آیا در نهایت این شخص را می توان مسلمان خواند چرا که به اصول و مبانی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی پی برده است؟

    این یک سوال سختی است از آنجایی که در نهایت مسلمان شدن آنطور که وقتی حاصل عمر کسی را می نگریم بنظرمان می رسد که او مسلمان است، یک مسئله است. و از طرفی هم مسلمانانی را داریم که اسماً و ظاهراً یحتمل مسلمان اند ولی باطناً آیا مسلمان  باشند، خدا عالم است. البته این یک امری است که فقط مختص مسلمانان نیست و بلکه از نوعی است که ادیان توحیدی دیگر نیز بدجوری یحتمل گرفتارش می شوند مخصوصاً وقتی گرفتار غلبه ی صهیونیستی می شوند.

    به هر حال وقتی ما همین موضوعات ریاضی فیزیکی خودمان را در نظر می آوریم، مثلاً در کارهای جاناتان پیلا و زنیر دیده می شود که دنبال نقاط گویا یا صحیح روی واریته های آبلی و چنبره هستند که اصولاً اینها در هندسه ی دیافانتوس مسائل مهمی است. همین را ما در حدس موردل-لنگ نیز داریم که نقاط گویا کدامند؟ و بعد اینها را می توان روی واریته های شیمورا نیز در نظر گرفت. حالا ما نقاط گویا روی چنبره ها را یادتان هست که دنبالش می گشتیم و گفتیم که چطور به دینامیک روی آنها ربط دارند و کجاها خوب است که متوجه گویایی باشیم و کجاها متوجه تعالی. و کلی مسائل اینجا می توانند پدید آیند آنطور که به مسائلی از قبیل نظریه های میدانهای همدیسی و کوانتمی مربوط می شوند.

    اینجا یک نکته ای هست که نقاط گویا را از rational points ترجمه کرده اند. و همانطور که یحتمل می دانید، rationality را می توان به منطقی بودن یا به عقلانیت هم ترجمه کرد. و لذا اینکه ما بخواهیم مثلاً به منطق الطیر برسیم، به یک معنا می تواند هدهد هم به کار آید. اما یک وقت هم هست که ما کسره و ذمبه و فتحه را نمی گذاریم و هُدهُد را اشتباهی هِدهِد هم ترجمه کرده و از یک هد به هد دیگر را رفتن را مربوط به توپولوژی سر هم می دانیم. یا اصلا چرا اینطوری بگوییم؟ منطق الطیر را می توان به این معنا گرفت که اصلا چه سوختی را باید برای هواپیماهایمان استفاده کنیم که آنها را بطرق بهینه ای در مصرف سوخت برساند. یا سرش چیست که چطور در یک چشم بر هم زدن تخت ملکه سبا از کجا به کجا می رود. و لذا اینکه منظور ما از منطقی بودن چیست و در اشارات و تنبیهات چه چیزی را هر کسی دارد دنبال می کند یک حرف است. و اما همه می توانند متوجه شوند که آقایان خانمها، وقتی ما یک کارخانه ی آدم سازی داریم، این جایز نیست که آنرا به یک کوره ی آدم سوزی تبدیلش کنیم! و اما این چطور است که کتاب آسمانی ای را که خدا بر پیغمبر اسلام نازل کرد تا برای همه ی جهانیان درس و حکمت باشد را ما می بینیم که چطور می تواند به واقعه ی کربلا ختم شود که خود از بزرگترین درسهای بشریت است.

    و لذا ما منطقاً دنبال نقاط گویا و صحیح روی واریته ها و چنبره ها می گردیم، و اما اینکه کجاها دانشمندانی هستند که بر سر دوراهیهایی گیر می کنند که یک راهش به جوابهای منطقی می رسد و راه دیگرش باعث تشدید جنون و دیوها و ددهای گوناگون می گردند. البته اینجا باید خیلی هم محتاط بود چرا که روشهایی که بنظر می رسند که برای سعادت بشری است، طوری از آب در نیایند که منجر به تشدید ناهنجاریهایی و از جمله جنون و مریضی و امثالهم گردند.

    دلیل این مسئله این است که حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی تا یک جاهایی است که کار می کنند و بعد از آن یک حالت درونی ای پیدا خواهند کرد که آیا مفید باشند یا مضر. یعنی دانشمند وقتی نمی تواند منطقاً نظریه های خود را درست ارائه دهد و از طرفی هم گیر انواع و اقسام کلاشها و مدعیان و مقدس نماها و لامذهبهایی افتاد که در آنها گم شد و این سوال مطرح شد که دیگر کدام نظریه های ریاضی فیزیکی و چه رسد به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، خوب دیگر چه می ماند؟ در حقیقت اینجا دانشمند ما امامش را گم کرده است و بجای اینکه بخواهد دروسش را درست دوره کند تا بتواند به امامش ارائه دهد، امامش می شود انواع لامذهبیها و نامردمیها و با عرض معذرت حیوانیتها و پست تر از حیوانیتها. و اینجاها است که ما خواهیم دید که فرعونیتها با فرعونیتها است که درخواهند افتاد و دانشمند بنده خدای ما بالاجبار مجبور می شود از یک قلمرو فرعونیت کوچ کرده و به فلمرو فرعونیت دیگری نقل مکان کند. فاین تذهبون؟ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿٢٧ لِمَن شَاءَ مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ ﴿٢٨ وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّـهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿٢٩ خیلی اوقات اگر کسی که غیرمتخصص است بخواهد به یک بنده خدایی که در حالات روانپریشی خودش گیر کرده است کمک هم کند، یحتمل کار را خرابتر هم کند. حالا از روان شناسی و روانپزشکی هم گذشته اگر کسی یحتمل باید مرهمی روی زخمش گذاشت و نگذارد، آنگاه باید با سیخ و انبر و دیگر وسائل جراحی وارد عمل شد و اگر همیطوری مسائل را نادیده گرفت یحتمل کار به حواس پرتیهایی از جمله کری یا از دست دادن حس بویایی بکشد. و یحتمل صم بکم عمی که می فرماید از همین جاها و بلکه از خیلی قبل از اینها نیز آغاز می شود! طرف یحتمل توی خوابهای خرگوشی خودش گیر کرده و فکر می کند دارد از همه جلو می زند و خبر ندارد که همچون لاک پشتی است که یواش یواش دارد طی طریق می کند و خرگوشها مدام دارند مثل فرفره از بغل گوشش رد می شوند. و اما بالاخره می تواند مسابقه را به پایان برساند و خط پایان را رد کند. حالا هروشوسکی هم اسرائیلی است و خیلی نباید با او وارد مسابقه شد؟ خوب نشو و اما توجه داشته باشید که او مقاله اش را راجع به حدس موردل-لنگ در سال 96 نوشته و بنده حقیر بالاخره امروزه روز آن را دیده ام. مسابقه ی کشتی که نیست. می گوید از طریق منطق ریاضی مسئله را یافته است. و حالا اسرائیلی است. و جاسوسی هم داریم و کشتی هم نمی گیریم و بلکه القدس لنا نیز. و اصل مسئله برجا است که تا یکی گفت هد و دیگری هم جواب داد هد، این هم دلیل نمی شود که زودی دنبال هدهد بگردیم. و اما بالاخره هدهد کجا است؟ یعنی منطقاً ما هد داریم که یعنی مجموعه های Hod (hereditarily ordinal definable) را داریم. و خوب هدهد چه می شود؟ یحتمل اینها را وقتی به عنوان مجموعه هایی در نظریه ی مجموعه ها حساب می کنیم تا وقتی در نظریه هایی همچون هندسه ی جبری یا هندسه ی ناجابجایی و امثالهم هم خود به خودی می توان وارد مسائل هدهدی شد. بالاخره مثل این نیست که کسی بخواهد همسر زید را بجای اینکه بگوید زینب بنت جحش بگوید، بفرماید که ماریه ی قبطیه است. و باز از کس دیگری که بپرسید، بگوید که اصلا چون زید بعد از زینب بنت جحش همسری نداشت، پیغمبر نیز ماریه ی قبطیه را که مدت صیغه اش سر آمده بود، به عقد او درآورد. البته این هم باید غلط باشد چرا که بروایتی چون او نیز همردیف دیگر همسران پیامبر بوده، ازدواج دیگران با او همچون دیگر همسران پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم حرام بوده. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    پیغمبر اکرم برای عامّه‌ی مردم طیّبات را آورد، برای عامّه‌ی مردم نجات از اسارتها را آورد؛ آنچه پیغمبر هدیه کرد به بشریّت، مخصوص جمعی، دونِ(۵) جمعی نیست، مال همه‌ی بشریّت است. آن کسانی بهره‌مند میشوند که از او پیروی کنند و تبعیّت کنند؛ این اغلالی که بر گردن و دست و پای انسانها بسته میشود و آنها را از حرکت، از پرواز باز میدارد، از معنویّت دور میکند و زندگی را بر آنها تلخ میکند، این اسارتها را پیغمبر اسلام از دست و پای مردم باز میکند. این اسارتها چیست؟ این اسارتها، اسارت ظلم قدرتها است، استکبار مستکبرین است، وجود اختلاف طبقاتی است، اشرافیّتهای ظالمانه و متکبّرانه است؛ اینها است؛ پیغمبر با اینها مقابله کرد، با اینها مبارزه کرد. ملّتها میتوانند همین راه را ادامه بدهند در صورتی که بِایستند، در صورتی که استقامت بکنند؛ [ملّتها] میتوانند بر قدرتها فائق بیایند. بله، امروز توطئه‌های بزرگی از طرف قدرتمندان عالم در مقابل امّت اسلامی در جریان است، لکن در مقابل این توطئه‌ها میشود ایستاد، میشود اینها را خنثی کرد. حضرت موسیٰ (علیٰ نبیّنا و علیه السّلام) به خداوند متعال عرض کرد: رَبَّنا اِنَّکَ ءاتَیتَ فِرعَونَ وَ مَلَاَهُ زینَةً وَ اَموالًا فِی الحَیوٰةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِلّوا عَن سَبیلِکَ رَبَّنا اطمِس عَلىٰ‌ اَموالِهِم وَ اشدُد عَلىٰ‌ قُلوبِهِم فَلا یُؤمِنُوا حَتَّى یَرَوُا العَذابَ الاَلیم‌؛(۶) نفرین کرد. فرعون در مقابل حضرت موسیٰ یک قدرت فائقه‌ای(۷) بود؛ زینت، اموال، استعداد، سلاح، پول، همه چیز در اختیار او بود؛ موسیٰ دست‌تنها بود؛ از خدای متعال درخواست کرد، استغاثه کرد؛ خداوند متعال در جواب فرمود: قالَ قَد اُجیبَت دَعوَتُکُما؛(۸) دعای شما دو نفر را -موسیٰ و هارون را- ما قبول کردیم، مستجاب کردیم، امّا شرط دارد: فَاستَقیما وَ لا تَتَّبِعآنِّ سَبیلَ الَّذینَ لا یَعلَمون؛(۹) بِایستید، استقامت کنید. استقامت در میدان جنگ نظامی یک‌جور است، در میدان جنگ سیاسی یک‌جور است، در میدان جنگ اراده‌ها یک‌جور است؛ در همه‌ی اینها استقامت لازم است. اگر ملّتها و زبدگان و نخبگان استقامت را فراموش نکنند، قطعاً پیروزی نصیب خواهد شد. بله، امروز در مقابل امّت اسلامی صف کشیده‌اند؛ آمریکا، استکبار جهانی و دنباله‌هایشان، صهیونیسم، رژیم صهیونیستی، مرتجعین، پول‌پرستان عالم، شهوت‌رانانِ میان مسلمانان که وابسته‌ی به آن قدرتها هستند، اینها همه در مقابل اسلام، در مقابل راه پیغمبر صف کشیده‌اند؛ اِنَّکَ ءاتَیتَ فِرعَونَ وَ مَلَاَهُ زینَةً وَ اَموالًا فِی الحَیوٰةِ الدُّنیا؛ بله، امروز فرعون اینها هستند؛ فرعون، امروز آمریکا است؛ فرعون، امروز رژیم صهیونیست است؛ فرعون، همین دنباله‌روهای اینها هستند در منطقه که بتدریج میخواهند مسلمانها را به جان هم بیندازند و در منطقه جنگ ایجاد کنند که امروز این نقشه‌ی آمریکا است؛ این را همه توجّه داشته باشند، همه بدانند. خود سیاستمداران آمریکایی در تحلیل‌هایشان، در حرفهایشان، خواسته یا ناخواسته اعتراف کردند که باید در منطقه‌ی غرب آسیا جنگ ایجاد کنیم، اختلاف ایجاد کنیم، اینها را به جان هم بیندازیم؛ برای اینکه رژیم صهیونیستی در حاشیه‌ی امن قرار بگیرد، راحت باشد؛ برای اینکه اینها نتوانند پیشرفت کنند؛ برای اینکه از جسم امّت اسلامی آن‌قدر خون برود که بی‌حال بشود، ضعیف بشود، قدرت ایستادگی نداشته باشد؛ در مقابل این باید چه‌کار کرد؟ فَاستَقیما وَ لاتَتَّبِعآنِّ سَبیلَ الَّذینَ لایَعلَمون؛(۱۰) دنبال راه جهّال نرویم.

    بیانات ولی فقیه مد ظله العالی در جمع مسئولان نظام و میمانان کنفرانس وحدت اسلامی

    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=38427


    یقیناً مسئله ای که در فلسطین امروزی واقع می شود این است که جای فرعون و قوم بنی اسرائیل اینطور عوض شده است که بنی اسرائیل خودش به فرعونیت افتاده است و فلسطینیان همچون قوم بنی اسرائیلی که در طلب نجات از فرعون بودند حالا گرفتار خود قوم بنی اسرائیل فرعونی شده اند. و لذا مثلاً وقتی ندایی همچون هد می رسد و هد دیگری جواب داده می شود، بعضی گیج می شوند که هدهد؟ کدام هدهد؟ کدام ضعیف و کدام قوی؟ کدام قدرت و کدام ابرقدرت و کدام ابرتقارن؟

    بنده داشتم غیر از اینکه متن جلد 26 آثار شهید مطهری حول گفته ی خواجه عبدالله انصاری را می خواندم که قبلاً صحبتش رفت که آقایان خانمها آنکه بدی را با خوبی جواب می دهد خواجه عبدالله انصاری است و بلکه ما هم از او سعی کنیم یاد بگیریم؛ همینطور داشتم به کارهای منطق ریاضی توماس سکنلون و اهود هروشوسکی را می دیدم. بنظر این حقیر کارهای ایشان در مورد قضیه ی موردل-لنگ و همینطور کارهایی هم دارند مربوط به دینامیک چندجمله ایها که جالب است. البته اینها را چطور در نظریه میدانهای همدیسی/کوانتمی می توان استفاده کرد، سخن دیگری است. بعضی باز یحتمل اشکال می کنند که اینها از جمله مسائلی است که محلی است و نه جهانی همینطور که مسائل مربوط به فرعونیت/بنی اسرائیل/ فلسطین/ آمریکا نیز مسائلی محلی و نه جهانی است. و اما اینها یقیناً مسائلی است متعلق به و از نوع حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ﴿آل عمران: ١٩٣﴾


    یک اشکالی هست و بعضی هم یحتمل همین اشکال را می کنند که وقتی ما یک چنبره ای داریم که بطور محلی جرمی در آن در حال حرکت است و فرضاً ما می خواهیم جرم بعضی از هادرونها را بدین ترتیب بررسی کنیم، این یک مسئله ای است محلی و لذا کل عالم را تحت تاثیر خود نمی تواند واقع کند. و اما اگر چنبره هایی داشتیم و نه چنبره ای چطور؟ و نظریه های میدانهای همدیسی/کوانتمی نظیر آنها چطور می شوند؟ اینها مسائلی است که می توان در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی آنهار را بررسی کرد. و اما یک چیزی هست که می تواند تعلیم و تعلم در باب همین حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را هم کما بیش و بلکه بشدت مختل کند. و آن اینکه یکی یحتمل اشکال کند که حکمت متعالیه فلسفی جایش می تواند در حوزه یا داشنگاه باشد همانطور که نظریه های ریاضی فیزیکی جایش بیشتر در دانشگاه است و حالا این چطور به نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ربط پیدا می کند حرفی است دیگر و همینطور هم فقه و فقاهت بیشتر مبحثی است حوزوی. خوب، حالا این چه ربطی هم به چنبره های ما دارد و اینکه اجرامی زمینی و سماوی در آنها یحتمل در حرکت می توانند باشند.

    مسئله تعلیم و تعلم می تواند یک حالت غریبی پیدا کند که یحتمل از دید بعضی بنظر از دیدگاه روانپریشی یا شیزوفرنی یا مالیخولیایی تعبیر شود آنطور که تو داری در حقیقت چه چیزی را تعلیم و تعلم می کنی آنجایی که مخاطبت بنظر می رسد که هیچ کس نیست الا خودت! یعنی آیا جایز است که فقط خودت و خودت را تعلیم و تعلم کنی و آنرا در معرض دید همگان واقع کنی و حتی داری تراپی هم می کنی و بلکه برای شفای همه ی مریضان هم دعا می کنی؟ البته این مسئله یک حالت جدی ای پیدا می کند آنجایی که هر کسی که به نماز جماعت وصل می شود یا حتی نماز را فرادی هم اقامه می کند، آیا او خودش و خودش و خودش و لا غیر است؟ یعنی نماز و صلاة یک تعلیم و تعلمی است که نمازگزار و بنده ی خدا در حال عبادت پروردگارش است. و حالا این تا چه حد قبول افتد، یک امری است که بین او و خدایش هم هست.

    و اما مسئله ی اساسی تر اینجا این است که نه فقط اینکه یک چنبره ای چه تاثیری می تواند در کل عالم داشته باشد و اینکه تنها یک انسان و تعلیم و تعلمهای او نیز می تواند چه تاثیری در کل عالم داشته باشد. و حال آنکه آیه آمده است که  وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ﴿الحجر: ٦﴾ و در جاهای دیگر هم تهمت جنون به آن حضرت زده شده و خدا همه ی این تهمتها را رد کرده است. یعنی وقتی شما می خواهید روانپریشی را درمان کنید، بهتر است به گفته ی آنهایی که به شما تهمت می زنند توجه نکنید و بلکه فکر این باشید که به تعالی دست یابید. البته اینجا مسئله ای هم هست که بهتر است رعایت شود و آن این که اگر کسی طرف مستضعفین ایستاد و مستکبرین اند که دارند به او تهمت جنون می زنند، این یک مسئله است؛ و اگر طرف مستکبرین و استکبار بود و مستضعفین عالم اند که او را لعن می کنند یا مرگ او را می طلبند یا دیوانه اش می خوانند، این هم مسئله است دیگر. یعنی اینجا مسائل با هم فرق می کنند و تعلیم و تعلم هم فرق می کند آنطور که موسویها از فرعونیان تعلیم و تعلم نمی پذیرند و حسینیها هم از یزیدیان همینطور و لذا استکبار خطش را از مستضعفین جدا می کند و مستضعفین هم همینطور از استکبار نمی خواهند پیروی کنند. و لذا وقتی بنظر می رسد که نظریه های حمیدی مجیدی ریشه اش در ریاضی فیزیکی است که استکباری است، قضایا گیر پیدا می کنند. و حالا مسائل مربوط به حکمت متعالیه و فقه اینجا چطور می شوند، بماند.

    و لذا باز هم برمی گردیم به این مسئله که آیا یک انسان می تواند کل عالم را طوری متحول کند که همه ی عالم از او است که تاثیر می پذیرند و بلکه مورد تعلیم و تعلم او است که واقع می شوند هر چند که آن حضرت را به پیامبری هم نشناسند؟ این همان نماد و نمودی است که در وجود مبارک ولایت فقیه مد ظله العالی زنده می شود و به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز جان می بخشد و همه و همه می شوند مدافعان حرم حضرت زینب کبری علیها سلام. یعنی این چطور است که فرض بفرمایید که اشکال شود که ما مگر چنبره ای را یافته ایم که در نقطه ای بحرانی در عالم واقع شده است که حرکت اجرام هادرونی در آن بواقع می تواند کل عالم را تحت تاثیر واقع کند؟ و دیگری بفرماید که خیر. همچنین چیزی نداریم. البته همانطور که قبلاً هم گفته شد، باید بتوان به قرآن که کتابی است آسمانی و سنت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم متوسل شد تا بتوان چنین تاثیر عظیمی را در کل عالم دریافت. و یحتمل بتوان گفت که این آرزوهای همه ی مومنین و مومنات است که اگر حجابی از حجابهای الهی هست کدام حجاب است که جایز است که کنار رود و کدام جایز نیست و منع دارد و بلکه بنده در مقابل رب العالیمن و پروردگارش برای هر رفع و رجوعی جایز و مقدور نیست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


     هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿الرحمن: ٦٠﴾


    بعضی و بلکه خیلی احسانها از طرف خدا هست که هر چه بخواهیم در مقابلش احسانی کنیم توانش را نداریم و تنها باید برای آنها فقط خدا را شکر کرد. تولد پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم و حضرت امام جعفر بن محمد صادق علیهم السلام را تبریک عرض می کنم. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

     هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿الرحمن: ٦٠﴾

    تعبیراتی درباره «پاسخ بدی را به نیکی دادن»

    در دعای «مکارم الاخلاق» تعبیرات عجیبی هست: خدایا به من توفیق بده آن کسی که به من فحش میدهد من به او حرف خوب بگویم، آن کسی که قطع رحم میکند من در مقابلْ صله رحم کنم، آن کسی که پشت سر من بدگویی میکند من پشت سرش خوب بگویم. جملههای زیادی است.

    خواجه عبداللَّه انصاری هم تعبیر شیرینی دارد، میگوید: بدی را بدی کردن سگساری است (کار سگها هم چنین است. یک سگ، سگ دیگر را گاز میگیرد، او هم گاز میگیرد. اگر کسی به انسان بدی کرد و او هم بدی را با بدی جواب داد، هنری که کرده کار سگها را انجام داده است. اگر انسان سگی را بزند فوراً برمیگردد و پای او را میگیرد). خوبی را خوبی کردن، خرخاری است (یعنی اگر کسی به انسان خوبی کند و انسان در مقابل خوبی او خوبی کند خیلی هنر نکرده است. یک الاغ میآید شانه الاغ دیگر را با دندانش میخاراند و به او خدمت میکند، او هم فوراً شانه این را میخاراند. این مقدار را که در مقابل خوبی باید خوبی کرد و خوبی را باید با خوبی جواب داد الاغ هم میفهمد)، اما بدی را نیکی کردن (در مقابل بدی خوبی کردن) کار خواجه عبداللَّه انصاری است.

    قرآن میفرماید: وَ لا یأْتَلِ اولُوا الْفَضْلِ مِنْکمْ وَ السَّعَةِ انْ یؤْتوا اولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکینَ وَ الْمُهاجِرینَ فی سَبیلِ اللَّهِ متمکنین قسم نخورند که دیگر از [تهمتزنندگان] قطع کمک کنند، غیرت دینیشان اینجا به جوش نیاید؛ آنها بدی کردند ولی شما در مقابل بدی باز هم خوبی کنید؛ قسم نخورند که از کمک مالی به خویشاوندانشان یا مسکینها یا مهاجرینی که در راه خدا ابتدا مهاجرت کردند [صرفنظر میکنند] به خاطر این کار بدی که کردند و در این تهمت شرکت کردند؛ وَ لْیعْفوا وَ لْیصْفَحوا عفو کنند، گذشت داشته باشند، الا تُحِبّونَ انْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکمْ آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد؟ (چه تعبیر عجیبی است!) ای بشرها، از گناه یکدیگر بگذرید، زیرا خودتان گنهکارید و امید دارید خدا از گناهان شما بگذرد، آنچه را که انتظار دارید خدا درباره شما رفتار کند درباره بندگان خدا رفتار کنید؛ سختگیر نباشید، تا ممکن است گنهکاران را از راه خوبی کردن معالجه کنید؛ آنجا که ممکن نشد، از راهمجازات و سختگیری [وارد شوید؛] خداوند آمرزنده و مهربان است، شما هم مهربان و با گذشت باشید.

    http://lib.motahari.ir/Content/829/429

    دین و دینمداری اصلا یک اصلی است که در نهاد بشریت نهفته است. ولی وقتی حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را اصلا دنبال هم نکرد چرا که به کتاب و سنت هم خیلی و بلکه اصلاً نپرداخت‏، آنگاه اتفاقی که می افتد چیست؟ او دچار تنزل علوم الهی و مذهبی به علوم طبیعی می شود. و همینجا بدجوری گیر می کند.البته علوم طبیعی نیز ما می دانیم که خیلی مهم اند. اما توقف در همین حد و بالاتر نرفتن تا حدود علوم الهی و حکمت متعالیه و فقه ناچاراً سر بشر را یک کلاه گنده ای می گذارد که از جمله مجبور است خود را به روانشناسی و روانپزشکی قانع کند.

    همین حرف را که در بالا شهید مطهری در باره ی جواب بدی را با خوبی دادن کار خواجه عبدالله انصاری است را ما می بینیم که در تعبیر تحلیل رفتار متقابل و بلکه وضعیت آخر یا من خوبم تو خوبی هریس-هریس داریم.شهید مطهری یک حرف بامزه ای در آخر سخن بالا در مجموعه سخنرانی خود در باب فلسفه ی اخلاق می فرمایند که خوبی را با بدی جواب دادن کار ما ایرانیها است! البته یحتمل امروزه روز آخوندهای ما این را دیگر نفرمایند.ولی کما بیش این همان حرفی است که در مورد پیامبر اکرم می فرمایند که قومش به او آزار می رساند و او در مقابل برای آنها دعا می کرد که خدا نجاتشان بدهد.

    در تحلیل رفتار متقابل ما نیاز داریم به یک درجه ای بالاتر از روانشناسی و روانپزشکی برویم تا وقتی شخص از آن حالت کودک و والد توانست بیرون بیاید و به حالاتی از قبیل بالغ-بالغ رسید، او بتواند حالت خود را حفظ کند. این مسئله مخصوصاً در مورد بیماریهایی از نوع شیزوفرنی شدیدتر می شود برای اینکه صفت ارثی بودن بدان اطلاق می شود. و از طرفی نیز معمولاً در محیطی واقع می شود که از خانواده ی خود هم متاثر است. و لذا آنجایی که باید در تحلیل رفتاریش ملاک خدایی وجود داشته باشد، عملاً این ملاک تبدیل می شود به یک ملاک رفتار متقابل انسانی که بقول معروف مریض از آن حالت توسری خورده ی خود دیگر قادر نیست بیرون بیاید و همینطوری مریضی و بیماری روی او باقی می ماند و یحتمل بتوان گفت که در حقیقت به نوعی تلسم می شود! یحتمل در بعضی موارد بتوان گفت که دلیلش آن شرکی است که بیمار و اطرافیانش دچارش هستند و نمی توانند خود را از آن رهایی بخشند.

    حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی اینجاهاست که به کار می آید. البته مشکلاتی از نوع شیزوفرنی و اصولاً بیماریهای روانی مشکلاتی است که فقط از نوع نرم افزاری روانشناسی نیستند و بلکه سخت افزاری هم می توانند باشند و این کمی می تواند ساده انگاری باشد که کسی متصور شود می تواند اینها را با یک دست کشیدن درمان کند. مثل این است که انتظار داشته باشید که کسی را که بنظرش می رسد که پیغمبرش است که مشکل دارد و دیوانه است را خود پیغمبر درمان کند. یا مثلاً پیغمبر کسی را نصیحت کند که زنا کار غلطی است و او هم باورش شود. و اما اینکه کسی متوجه شود که زانی با زانی ازدواج می کند باید برایش کافی باشد که بیگدار به آب نزده و ایمان خود را با تمام قوا حفظ کند و بلکه براستی توبه نصوح کرده و مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها گردد. شوخی که با کسی نداریم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته. 

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    الم ﴿١ ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿٢ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ﴿٣ وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿٤ أُولَـٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ ۖ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٥


    در برنامه ی سرمشق رادیو ایران بیانات مقام معظم رهبری

    http://webapp.iranseda.ir/EpgRecordArchive.aspx?VALID=TRUE&chid=11&epgid=122278509&startTime=1512460500000

    راجع به پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم می فرمودند و اینکه ایشان برای نجات قومشان دعا می کردند در حالی که آنها او را اذیت و آزار می کردند. متاسفانه بنده حقیر هر چه سعی کردم آنرا بگیرم، نشد چرا که نوعی error می داد! شاید شما بتوانید گوش کنید.

    یک امر الهی باید در کار باشد که به انسان بدی شود و او از خدا بخواهد که قومش را که حضرتش را مورد اذیت و آزار واقع می کنند را نجات دهد. اگر غیر از این می بود، مسئله تنزل می کرد به انواع مسائل دیگری در حکمت متعالیه و بلکه تنزل آن به از جمله روانشناسی و روانپزشکی و جامعه شناسی و خانه و خانواده و انسان شناسی و انواع شناختهایی که برای گذران زندگی لازم است. البته صاحب شناخت شناسی در قرآن می فرماید که مسائل قرآنی را از دیدگاه شناختی نیز می توان مورد بحث واقع کرد که وارد دیدگاه های فلسفی برای شناخت قرآن و علوم نیز می شود. و البته این کتاب وارد بحثهایی از منطق نیز می شود.

    سوال و جوابی که بنده حقیر قبلاً در مورد منطق ریاضی گفتم که بین محمد گلشنی و مصطفی میرآبی واقع می شود اینجا است:

    https://mathoverflow.net/questions/165746/interactions-between-set-theory-model-theory-and-algebraic-geometry-algebra


    بعضی یحتمل ایراد کنند که چرا ما باید وارد بحثهایی از قبیل کاردینالهای بزرگ و کوچک یا الفها شویم و حال آنکه اینها مبانی ای هستند که مربوط به الفبای عبری است یا اینکه مربوط به دین مسیحیت است. البته اینها مسائلی است که مربوط است به منطق ریاضیات و ربطی به مسیحیت یا یهودیت ندارد! و اما خوب، به این زبان هم بیان شده است. موضوع این است که ما وقتی شروع می کنیم به شمارش در مجموعه ای، می توانیم از مجموعه ی تهی شروع کنیم. و بعد می رسیم به شمارش مجموعه های متناهی و با استقرآء روی شمارش این مجموعه های می رسیم به اولین بی نهایتی که آنرا امگا یا الف_0 می نامیم و همینطوری که پیش می رویم می رسیم به توانهای پی در پی الف_0 که الف_1 است و همینطوری الی غیر النهایه. و تازه می فرماید که اینها از کاردینالهای کوچکند که وقتی ما اوردینالها را داریم می شماریم و به حسابی در اوردینالها می رسیم و از جمله 1امگا، 2امگا، 3الف_0، 4الف_0، ....، و الف_0 ضرب در الف_0، الی غیر النهایه، تا اینکه بالاخره آیا می رسیم به الف_1 یا خیر؟ و همینطور آیا بین الف_0 و الف_1 کاردینالیته ی دیگری هم داریم یا اینکه هر چه هست همینها است؟! مثلاً ما می دانیم که کاردینالیته ی اعداد صحیح یا حتی اعداد جبری از نوع الف_0 است، ولی کاردینالیته ی اعداد متعالی از نوع الف_1 است.

    ولی موضوع این هم هست که آیا ما کاردینالیته های بزرگ هم داریم؟ این سوال اصلا یعنی چه؟ فرض بفرمایید که ما یک مجموعه ی یونیورسی داریم. حالا این مجموعه چیست؟ خدا عالم است! موضوع این است که آیا برای شمارش این مجموعه، حتی همه ی الفها کفایت می کنند؟ این یک سوال سختی است و یحتمل برای همین هم صفحه ی ویکیپدیایی داریم که مربوط است به انواع کاردینهالهای بزرگ:

    https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_large_cardinal_properties


    خوب، فرض بفرمایید که ما می خواهیم شروع کنیم به شمارش ستارگان، یا شمارش ذرات بنیادی فیزیک در عالم. اینها یکی در حدود نجومی است و دیگری در حدود کوانتمی است و یحتمل بتوان گفت که وقتی کسی می خواهد از حدود کوانتمی به حدود نجومی شروع کند به شمارش، یک جاهایی از لحاظ منطقی باید قبول کند که گیر می کند چرا که به کاردینالهای بزرگ برمی خورد. مثلاً تعداد فوتونهایی که ما در کل عالم در طول زمان از ازل تا ابد داریم چقدر است؟! البته یحتمل ما در شمارش اینها  در طول یک روز هم گیر کنیم.

    و لذا از لحاظ معرفتی و شناخت آن اینجا باید در نظر داشت که آیا ما یک عالم غیبی داریم که از آن بی اطلاعیم یا خیر؟ بعضی یحتمل ایراد کنند که چشم بسته غیب گفتی! و اما بنظر این بنده ی حقیر می رسد که منبع عقلانیت وحیانی که امروز نیز مورد نیاز است همینجا است که رابطه ی ولی فقیه با هر شخصی از چه نوع است و با کل عالم از چه نوع است و با امام زمان عجل الله فرجه الشریف از چه نوع است؟ و اصلا آنطور که قدمایی همچون شیخ طوسی بحث فرموده اند بنظر میرسد که حتی رابطه ی معرفت و امام زمان عجل الله فرجه الشریف نیز از این نوع است که علومی که مبنایش بر حسب عقلانیت وحیانی است، علومی است آسمانی و و بر حسب قرآن که کتابی است آسمانی و به این سادگیها در دسترس هر کسی واقع نمی شود. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلْ لِی یَداً عَلى مَنْ ظَلَمَنِی وَلِساناً عَلى مَنْ خاصَمَنِی وَظَفَراً بِمَنْ عانَدَنِی ، وَهَبْ لِی مَکْراً عَلى مَنْ کایَدَنِی وَقُدْرَةً عَلى مَنْ اضْطَهَدَنِی وَتَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی وَسَلامَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی وَوَفِّقْنِی لِطاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی وَمُتابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی


    بعضی یحتمل ایراد کنند که تو چرا اصلاً دوستانت را بیشتر مراقب نیستی که از هر لحاظ بهترین دوستان باشند و لذا مجبور به روانشناسی با افرادی شوی که باید فیلترشان کرد! موضوع این است که در خارج از اسلام، امر برائت لازم است ولی در داخل اسلام و با مومنین و مومنات از درجات عالی نشست و برخواست کردن اولاً کار هر کسی همچون این بنده ی حقیر نیست. و ثانیاً در هر درجه ای از درجات مومنین و مومنات نیز مریضی یحتمل رخ دهد و افراد را خدای ناکرده مبتلا کند و لذا مراقبت لازم است و معنی اش این نیست که هر که مریض شد را باید دورش را خیط کشید و تحریمش کرد. و الا فرق ما با آنهایی که تحریم می کنند و خود را از همه برتر می شمارند و بلکه به استکبار می افتند چیست؟ البته این هم درست است که با هر کسی نباید نشست و برخواست کرد. و اما حتی در کتبی همچون مثنوی معنوی و دیوان سعدی نیز بعضی یحتمل ایراد کنند که اینها نیز بدآموزی می توانند داشته باشند. و اما در میان همین داستانهایی که در مثلاً مثنوی هست، ما می بینیم که نکات آموزنده ای را می خواهد بیاموزد.

    البته بنده حقیر داشتم دنبال یک مسئله ی منطقی می گشتم که محمد گلشنی گفته بود و پیدا نکردم و به سوال دیگری از او رسیدم که مصطفی میرابی جواب می گوید. و از آنجا به کارهای جاناتان پیلا رسیدم که یحتمل کارهای نظریه ی مدل در منطق ریاضی را به نظریه ی اعداد کاربردی می کند! ....

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿١ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣ یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿٤ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَىٰ لَهَا ﴿٥ یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿٦ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨


    وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ﴿النمل: ٢٠﴾


    یک سوال اشتباهی بنظر می رسد وجود دارد که با اصل توحید در تناقض و تضاد است و آن اینکه آیا خدا تاس می ریزد؟ این سوال را یحتمل بعضی بفرمایند که ریشه در فهم محدود بنده در کارهای خدا دارد و مثلاً لذا ما نظریه هایی همچون نظریه های ریسمان یا میدانهای همدیسی را داریم. و اما ما چطور می توانیم به کارهای خدا یقین کنیم آنطور که یقیناً زلزله ای یا طوفانی یا آتشفشانی در فلان مکان و زمان خواهد شد. آیا این از علم ما نیز خارج است و چون خارج است و لذا بعضی متصور می شوند که خدا تاس می ریزد؟ یعنی چه طرحی در کارهای خدا یقیناً هست که ممکن است ما متوجه اش شویم.

    مثلاً مقاله ی زیر را در نظر بگیرید که طرحهای ترکیبات را کوانتمی می کند:

    https://arxiv.org/pdf/1708.05946.pdf

    در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی، ما یک عقلانیت وحیانی می توانیم داشته باشیم همینطور که عقلانیت ریاضی فیزیکی و طبیعی و منطقی هم داریم. موضوع این است که در شروح اشارات و تنبیهات چه منطق و کلامی داریم که ما را از منطق به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی می برد و برمی گرداند. بهتر عرض شود منطق الطیر جهادی که ما را به خورشید ولایت می رساند کدام است؟ و در این بین کار هدهد چیست؟ مسئله اینجا این است که در محدوده ی منطق ریاضی ما یک هد داریم که اوردینالهای قابل تعریف وراثتی را داریم. در عالم معنا یحتمل بعضی بفرمایند که آنچه در منطق شما می فرمایید یک هد است و حال آنکه ما هدهد را می خواهیم! و لذا داستان از چه قرار است؟ هد دیگر مسئله این است که در حیطه ی دیگر مباحث ریاضی می گنجد آنطور که یحتمل بتوان آنرا در هندسه ی ناجابجایی یافت. و البته برای یافتن هدهد باید به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز وارد شد. اشکال کار این است که ما چطور می خواهیم یک زمین شناسی ای در منطق ریاضی تشکیل دهیم که بر مبنای هد و تصویری آینه ای در دیگر مباحث منطقی معنایی هدهدی ایفا کند و ما را به منطق الطیر مورد نیاز خود برساند؟!

    بعضی یحتمل ایراد می کنند که ما برای این کار احتیاج به کاردینالهای بزرگ یا غیرقابل دسترس داریم و شمارش اوردینالها ما رار به جایی نمی رساند آنجایی که می خواهیم به این کاردینالهای بزرگ برسیم. و اما توجه بفرمایید که ما از اعداد صحیح که شروع کردیم و بعد به اعداد گویا رسیدیم و بعد اعداد جبری را هم گفتیم داریم. خوب، ما می دانیم که اعداد گویا را می توانیم با یک جفت اعداد صحیح شمارش کنیم و با کمی کلنجار بیشتر همینطور اعداد جبری را نیز می توان متوجه شد که قابل شمارشند. و بعد اگر آنها را در مبنای دو هم شمارش کنیم و در بسط دو دویی قطر آنها بجای صفر یک و بجای یک صفر واقع کنیم، کانتوری متوجه می شویم اعدادی داریم که غیر از همه ی اعدادی هستند که شمارش کرده بودیم. و لذا اینها را می توان اعداد متعالی نامید که غیر قابل شمارش از نوع الف_1 هم هستند! و اما حالا الفهای بالاتر را چه کنیم؟ مثلاً می توان چنبره ای ناجابجایی را در نظر گرفت که در فضاهای تانژانتش توابع روی این فضاها را در نظر گرفته و بلکه اوپراتورهایی که روی آنها کار می کنند را نیز به حساب آوریم. و همینطوری که ادامه دهیم می توان به الفهای بالاتری هم رسید....

    بعضی یحتمل اشکال کنند که ما نمی توانیم به این ترتیب و از راه های فلسفی و کلامی و منطقی صرف به حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی برسیم و از قافله جا می مانیم و لذا می فرماید که ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود، وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود. این همان مسائلی است که در منطق الطیر واقع می شوند که اصلا ما چطور از شروح مختلف اشارات و تنبیهات پر گرفته و منطق الطیر بیاموزیم؟ گیر کار کجا است؟ مسئله اینجا این است که اگر ما فرضاً در سال برای بنیاد مستضعفین چقدر چقدر زکات جمع کردیم، ولی حتی یک فقیر یا اسیر یا در راه مانده یا یتیم هم محروم ماند، تکلیف او چیست؟ مسئله این است که او خود نیز مکلف است که به مقام خلیفة اللهی آنچنان نائل آید که خود را از پرداخت زکات نیز حتی مبرا نداند و به هر ترتیبی در این کار مشارکت نماید و بلکه در راه جهاد فی سبیل الله و زیارت خورشید ولایت جا نماند. و لذا ندای هدهد را جواب گوید. و به مراتب عالیه ی حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مورد بحث دست یابد. و تازه بعد از همه ی اینها اخلاق نیکو حکم می کند که به میان خلق برگردد و به همه یاد دهد که منطق الطیر این است و همه و همه را با خود به سر منزل مقصود زیارت خورشید ولایت برساند.

    التفات می فرمایید که اینجا ما یک هدهدی هم داریم که مرد و زن و کودک و جوان از مومنین و مومنات را به توحید است که دارد دعوت می کند و غیر از آن هدهدی است که می آید و خبر از پرستش خورشید را می دهد. یعنی این یک هدهدی است که منبع نور الهی را می گردد تا پیدا کند و به بقیه گزارش می دهد که باز آ، هر آنکه هستی باز آ، گر گبر و مشرک و بت پرستی باز آ. و اما از همه بیشتر هم خود مومنین و مومنات است که دارد دعوت می کند. می فرماید هفت شهر عشق را عطار گشت، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم و مانده ایم که بالاخره هدهد کدام است و کجا است؟ خدایا ما را از وسوسه های شیاطین حفظ کرده و به راه راست هدایتمان کن. و سلام علی آل یاسین. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ ﴿الأعراف: ١٨٤﴾


    امید در تدبر و تدبیر در امور اسلامی باید از واجبات حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی باشد. یعنی درست است که ما داریم در نظریه های حمیدی مجیدی علومی را که در ریاضی فیزیک نهفته اند را بر حسب حکمت متعالیه و فقه و دیگر علوم اسلامی بررسی می کنیم. و اما مسئله این است که نباید هم از آن فرزندی که در دنیای اسلام در کوچه ها و خیابانها سرگردان شده است یا در سر چهارراه ها به فروش انواع اجناس مختلف می پردازد را فراموش کرد. اگر چنین شود همانا و اینکه یک کودک اسیر و یتیم و فقیری است که به حوزه می رود و آیت الله و مرجع تقلید و بلکه ولی فقیه می شود و دیگری هم یحتمل خدای نکرده نعوذ بالله جرات کرده و به حکومت رسیده و توی روی همان مرجع تقلید می ایستد، مواجه خواهیم شد.

    اینکه خیلی از مسائل انسانی را که وارداتی است را ما بر حسب علوم انسانی اسلامی قرآنی بتوانیم اهتمام کنیم و تنظیم کنیم را بدرستی حضرت ولی فقیه مد ظله العالی در دیدار با کنگره علوم انسانی و قرآنی بیان می فرمایند و در کانال تلگرام قابل دسترسی است. بنده عرضم این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز کارش همین است. ولی وسعتش بسی بیشتر است از آنجایی که باید در مقابل علوم بسیار دقیقی که در منطق و ریاضی فیزیک که می توانند بسیار ظریف و پیچیده شوند نیز با تمام قوا وارد حیطه ی عملی شده و بحث و بررسی کند آنجاهایی که مشارکتهایی از همین نوع است که طرحهای بزرگ بین المللی انجام می پذیرند و طلبه و دانشجو باید کانه یک تنه به میدان کارزار و جهاد اکبر رفته و دست و پنجه با همه و همه نرم کند و ببیند تا چه حد می تواند آن طرحهای عظیمی را که در هر گوشه اش یحتمل چندین هزار دانشمند دارند کار می کنند را تشخیص داده و تحقیق و بررسی و مدیریت کند. و در عین حال، در میان این همه فلسفه هایی که در سطوح ریز و درشت واقع می شوند فلسفه ی روانشناسی و روانپزشکی خود را آنچنان گم نکند که نعوذ بالله مجنونی شود که لیلی اش را هم گم کرده است. تا چو گاوان از آن شود فربه، شد خود او از خیال گاوی به! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    یا دائِمَ الفَضْلِ عَلى البَرِیَّةِ ، یا باسِطَ الیَّدِیْنِ بِالعَطِیَّةِ ، یا صاحِبَ المَواهِبِ السَّنِیَّةِ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ خَیْرِ الوَرى سَجِیَّةً ، وَاغْفِرْ لَنا یا ذا العَلى فِی هِذِهِ العَشِیَّةِ.


    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَدِّدْنِی لاَنْ أُعارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ وَأَجْزِیَ مَنْ هَجَرنِی بِالبِرِّ وَأُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالبَذْلِ وَأُکافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ وَأُخالِفَ مَنْ اغْتابَنِی إِلى حُسْنِ الذِّکْرِ ، وَأَنْ أَشْکُرَ الحَسَنَةَ وَأُغْضِی عَنِ السَّیِّئَةِ

    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَمَتِّعْنِی بِهُدىً صالِحٍ لا اسْتَبْدِلُ بِهِ وَطَرِیقَةِ حَقٍّ لا أَزِیغُ عَنْها وَنِیَّةِ رُشْدٍ لا أَشُکُّ فِیها ، وَعَمِّرْنِی ما کانَ عُمْرِی بِذْلَةً فِی طاعَتِکَ فَإِذا کانَ عُمْرِی مَرْتَعاً لِلْشَّیْطانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إلى أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ

    فرازهایی از دعای مکارم اخلاق حضرت زین العابدین علیه السلام


    یکی از بسیار مسائل فلسفی اخلاق و روانشناسی مهم در اینجا است که امام خود را نشناسی و بجایش انواع فیلمهای صدا و سیما و ماهواره و دی وی دیهای آنها و امثالهم را ملکه ی ذهن خود قرار دهید. بنده این را از کتاب روانشناسی برای خنگولکها یاد گرفتم که به عنوان مثالی برای فیلمهای روانی فریاد بره ها می فرماید چطور فرد روانی اقدام به خوردن مخ و بلکه مغز قربانیان خود می نماید. حالا شما فرض بفرمایید که کسی هم سابقه ی بیماریهای روانی داشته باشد و بخوواهد این نوع فیلمها و خشونتهای عجیب و غریب دیگری را که به واقع در خبرها انعکاس پیدا می کند را برای خود حضم کند. ما حتی می بینیم که این خبرها به انواع تروریسمها به مساجد هم کشیده اند. ای ظالها. عرض بنده این است که شما وقتی به دعاهای مکارم اخلاق نمی پردازید و حتی مثلاً به این داستانها که نادر شاه نیز چشم بسیاری از دور و بریهای خود را درآورد را باور کنید، خوب می خواهید وقتی رفتید مسجد چه شود.

    بنده حقیر خودم مشاهده کردم که دارم سر چندین نمازگزار را با وسائلی از قبیل پنبه و بشقابهای شکسته و چاقوهای کند و تیز می برم و بعد دوباره نمی دانم چطوری می چسبانم سر جایش. و همه ی اینها نیز در حالی است که کاسه ی سر بنده را برداشته اند و دارند مخ و مغز این بنده ی حقیر را حالا بخور کی نخور. و بعد کاسه را می چسبانند سر جایش و دوباره یا علی از تو مدد و السلام علیک یا ابا عبد الله. عادت هم که بکنی به این کارهای عجیب و غریب، دیگر فرقی برایت ندارد که کدام مسجد می روی. همه و همه دارند از همین کارها می کنند و تو هم شده ای یکی مثل بقیه. یعنی در حقیقت همه دنبال این هستند که خودشان را با واقع کردن در فضاهای مختلف واکیسناسیون کنند. یکی می گوید که من ماهواره تماشا می کنم و صدا و سیما نگاه نمی کنم و دیگری می گوید که من فقط صدا و سیما. و هر کسی به خیال خودش دارد خود را به این ترتیب فضاسازیهای خاص خود واکسینه می کند و پرورش تخیلات می دهد. و اما مکارم اخلاقی که می فرماید انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق این روزها کجا است؟ و الله اعلم. چرا این منابع عظیم اسلامی بهشان توجه نمی شود؟ و حتی به فایلهای صوتی شهید مطهری هم گوش داده می شد و دروس فلسفه ی اخلاق ایشان را گوش می کردیم، وضعمان خیلی بهتر از اینها می شد. و حالا ما با این همه توپولوژی سرهای گوناگون و مختلف الالوان چه کنیم؟ به که پناه ببریم؟ چطور نزد خدا استغفار کنیم؟ بهتر نیست از خدا این بنده ی حقیر بخواهد که جانش را بگیرد که اینطور گرفتار شیطان شده است؟ جان ما را بگیر. خلاص. بنده فکر می کردم می توانم مدافع حرم شوم و یک تنه همه را حریفم و حالا می بینم که نخیر، همین انحرافات است که باعث می شوند به راه های ضاله همه افتاده و در اعماق جهنم شیطان بزرگ غرق شوند و به مغناطیسمهای پستتر از حیوانی مبتلا گردند. و حتی دنبال تراپی هم برای خود نگردند چرا که اول باید فلسفه ی اخلاق و روانشناسی ای را که در آن واقعند که توپولوژیهای سر از کجا شروع می شوند را در نظر گرفت. و بعد کاری کرد. همین تبارک الذی بیده الملک را می خواند و دیگر به بقیه ی آیه و سوره کاری ندارد. کوارکهای بالا و پایین و اس و سی را داریم که حالا کوارکهای نسل سوم سر و ته را هم اضافه کرده ایم و توپولوژی آنها را می جوییم.

    عرض بنده این است که وقتی آدرسهای اشتباهی بدهیم که غیر از ولایت فقیه است و امام زمان را جاهای دیگری بجوییم، این است که می تواند کار را به راه های ضاله بکشاند و کار یحتمل به دیکتاتورهایی کشانده شود که عالم را می خواهند به آتش بکشانند. ولایت فقیه را نمی خواهید؟ امام زمان را نمی خواهید؟ و آن وقت چه می خواهید؟ بمب هسته ای می خواهید؟ و این را هم نمی خواهید که وضعیت بشریت را بهبود بخشید و بلکه بر علیه بشریت استفاده کرده و یکدیگر را نابود کنید؟ یعنی ملاحظه بفرمایید که بشریت دارد به کجا می رود در نفی مسلمانی که ذکری است برای همه ی عالمیان. وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١  وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿القلم: ٥٢﴾ آقایان خانمها تتمه ی آبروی بشریت را در کارخانه های آدم سازی نبرید و آنها را تبدیل به کوره های آدم سوزی جهنمی دیکتاتوری نکنید. بنده خوفم از این است که همین کوره های آدم سوزی را هم کارخانه های آدم سازی کنند و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. عدل الهی حکم می کند که یزیدیانی که خود را از همه زرنگتر می پندارند، مرتکب جنایات بزرگ و بلکه بزرگترین جنایات شوند. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ ﴿القمر: ٩﴾


    إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّىٰ حِینٍ ﴿المؤمنون: ٢٥﴾


    مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ وَاللَّـهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿الجمعة: ٥﴾

    همانطور که مستحضرید فلسفه ی روانشناسی یا اخلاق با خود روانشناسی یا اخلاق فرق دارد. ممکن است چیزی حرام نباشد مثل بول ابل  یا به عبارت دیگر ادرار شتر و از خبائث هم باشد، ولی از لحاظ پزشکی یا طب سنتی ممکن است خواصی داشته باشد که مورد استفاده واقع شود. حالا این را بعداً راجع بدان بحث می کنیم.

    و اما یک مسئله ای ممکن است اخلاقی نباشد یا  در حیطه ی روانشناسی معنا نداشته باشد، ولی در حیطه ی فلسفه ی روانشناسی یا اخلاق معنا پیدا کند. مثلاً وقتی به ما ناسزا گفته می شود، می خواهید جواب دهید. اما از لحاظ اخلاقی می فرمایند که بهتر است جواب ندهی. وقتی در سطوح دعواهای خیابانی ما واقع می شویم، یکی تو می گویی و یکی او. اما وقتی در سطوح دانشگاهی و حوزوی وارد شویم، می فرماید که بعضی را هر چه کتاب بارشان بزنند انگار که حمار را بار زده اند. خوب این درست است ولی به شرطی که اصلا کسی مایل هم باشد که لای کتابی را باز کند یا خیر؟ نمی شود لای کتابی را هم باز نکنی و بعد بگویی که دیگری که کتابخوان است مثل این است که حمار بار زده باشند. اجر با سواد شدن و فلسفه و حکمت در اینجا است دست کم کم اش که دلت می خواهد و نیت می کنی که دیگران را تذکر دهی. اما خوب بهتر است در خیابان برای تذکر دادن با هر کسی هم گلاویز نشوی. یعنی اگر حتی با یک سیاه چاله ی نجومی هم طرف شدی، معنی اش این نیست که به او بگویی کچل. البته این طور هم گفته شده و اما معنی بی مویی می تواند این هم باشد که این کف دست. اگر مویی می بینی، بکن! التفات می فرمایید؟! یعنی انتظاری از سیاه چاله ای آیا بیش از گردش و گردش گری و جرم آن می رود یا خیر؟ این جای بحث دارد. و اما مسئله اخلاقی اینجا است که می خواهیم سیاه چاله را بررسی کنیم که آیا ما را چطور می تواند گرفتار خودش کند؟

    به همین ترتیب، یک کاری از لحاظ روانشناسی یحتمل غلط بنظر می رسد و همه آنرا نفی می کنند و حتی یحتمل او را روانپریش تشخیص دهند. اما ممکن است فلسفه ای پشت آن باشد که این کار غلط را درست جلوه دهد و واقعاً هم درست باشد. مثلاً یحتمل کسی همچون پیامبران در میان کافران و مشرکان و منافقان بر خورده باشد و آنها را از خود نداند، اما آنچه اتفاق می افتد این است که آنها نیز او را دیوانه خطاب می کنند. اینجا روانشناسی تا چه حد می تواند کار کند آنجایی که روانشناسی باید در فلسفه و حکمت ی الهی واقع شود و حال آنکه یحتمل مسائل اخلاقی را هم اگر زیر پا بگذارد، از لحاظ اجتماعی موردی نداشته باشد. گفته می شود فعل اخلاقی فعلی است که باید از خود گذشت و برای دیگران سعی کرد که کاری کنیم. و این وقتی است که بتوان اول خود را شناخت و بعد سعی کرد برای دیگران کاری کرد. شما چطور می خواهید به آن کودکانی که در خیابانها ول شده اند کمکی کنید، وقتی حتی نمی توانید به خود کمکی برسانید. کسی که خود را بشناسد می تواند خدا را بشناسد.

    اما از لحاظ اخلاقی یک انزجاری اینجا رخ می دهد نسبت به کسی که خود را برتر از دیگران می شمرد و فقط  به فکر خوش گذرانی و خوردن و خوابیدن خود است. و اما فلسفه ی این انزجار اخلاقی چیست؟ چرا که بالاخره هر کسی مایل است که خوب زندگی کند و خوش باشد و ناخوشی را کسی فطرتاً نمی پذیرد. مسئله اینجا این است که بعضی کارها هست که از روی عادت است و برای ما هزینه ای ندارد و جزء کارهای طبیعی است که روزمره انجام می دهیم. و لذا یحتمل هم بنظر برسد که طرف دارد طبیعتاً کتاب بار حمیر می زند. و اما الغدیر علامه امینی یک چیز است و حتی کار فداییان اسلام و مرحوم نواب صفوی هم چیز دیگری است. یعنی نمی توانید بفرمایید که اینها طبیعتاً چنین بودند و چنین شدند! یک مسئله ی اخلاقی ای این وسط در میان است. البته بعضی یحتمل اشکال هم کنند که راسل و ویتگنستاین را دیگر می توان گفت که طبیعتاً بر حسب طبع و فهمشان هر چیزی را فلسفیزاسیون می کرده اند. و پیش می رفته اند و لذا کارشان بیشتر مربوط به فلسفه ی تحلیلی است تا فلسفه ی قاره ای. و همانطور که می دانید فلسفه ی تحلیلی خیلی هم به مسائل اخلاقی چندان وارد نمی شود و بیشتر به منطق و ریاضی و فیزیک و یحتمل به طبیعیات می پردازد و به اخلاقیات آیا کاری داشته باشد یا خیر. 

    البته نوشیدن خبائثی همچون بول ابل نیز انزجارآور است، اما وقتی کسی مجبور شد که چنین کند چرا که نسخه ی پزشک است، آنگاه چاره اش چیست؟ البته اینجا مسئله ای فلسفی در اخلاق و روانشناسی نهفته است که باید آنرا در نظر گرفت. یحتمل هیچ پزشک مدرن دانشگاه رفته ای تجویز نکند که بول ابل بنوش. البته از لحاظ فقهی و حدیثی ما چنین چیزی را می توانیم در کتب معتبری همون مکاسب شیخ انصاری و جواهر الکلام پیدا کنیم. سر قضیه و مشکل چیست؟ می فرماید که حیوانات حلال گوشتی مثل شتر و گاو و گوسفند، ادرارشان نجس نیست. حتی حدیث داریم که ادرار شتر از شیرش بهتر است. مسئله اینجا این است که اگر کلیه ها درست کار نکنند و لذا ادرار درست تخلیه نشود و بلکه در بدن بماند، این می تواند دچار بیماریهای حاد و مزمن کند که حتی درست هم تشخیص داده نشود. اینجا ممکن است با انواع داروهای مدرن یا گیاهی کلیه ها را تحریک کرده و باعث به کار افتادن درست آنها شویم. یا همین تحرک داشتن و بلکه همین عمل ساده ی راه رفتن را در نظر بیاورید! خودش می تواند باعث به کار افتادن کلیه ها شود. و اما اگر چنین نشد و آنوقت کار به جاهای باریک کشید، یحتمل بعضی از اعضای بدن نیز دچار قانقاریا شده و سیاه شود و بلکه منجر به قطع عضو شود.

    و لذا بعضی چیزها هست مثل واکیسناسیون که جنبه ی پیشگیری دارد، و اما خوب اگر دعا هم بلدیم و می تواند به ما کمک کند خوب دعایت را بخوان. این واکیسناسیون چیست؟ یک المنتی از مرض ضعیف شده را در بدن تزریق می کنند و این باعث می شود که بدن نسبت به آن مرض مقاوم شود. در واکیسناسیون یک اختلالی را سعی می کند با اختلال ضعیف شده اش درمان کند. و به زبان خودمانی پوستت را کلفت می کند! و حالا راه بهتری و از جمله ذکر و دعا هم بلدیم، بسم الله. و اما می فرماید که لا یوم کیومک یا ابا عبد الله که با لب تشنه هم به شهادتت رساندند و آب را هم به رویت بستند.

    البته بنده حقیر داشتم در سایت افلاطون.استانفورد فلسفه دنبال روانشناسی فلسفی می گشتم که به کاری راجع به فارابی هم برخوردم. بعد دیدم همان کتابی را که آنجا ذکر شده یعنی مدینه ی فاضله اش را در ای-شیعه داریم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


    فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا ﴿الفرقان: ٥٢﴾

    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَمَتِّعْنِی بِهُدىً صالِحٍ لا اسْتَبْدِلُ بِهِ وَطَرِیقَةِ حَقٍّ لا أَزِیغُ عَنْها وَنِیَّةِ رُشْدٍ لا أَشُکُّ فِیها ، وَعَمِّرْنِی ما کانَ عُمْرِی بِذْلَةً فِی طاعَتِکَ فَإِذا کانَ عُمْرِی مَرْتَعاً لِلْشَّیْطانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إلى أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ

    فرازی از دعای مکارم اخلاق حضرت سجاد علیه السلام


    البته عرض بنده این است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را یقیناً می توان به صورت استدلالهای منطقی علمی ثابت کرد.

    فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا ﴿الفرقان: ٥٢﴾

    اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَمَتِّعْنِی بِهُدىً صالِحٍ لا اسْتَبْدِلُ بِهِ وَطَرِیقَةِ حَقٍّ لا أَزِیغُ عَنْها وَنِیَّةِ رُشْدٍ لا أَشُکُّ فِیها ، وَعَمِّرْنِی ما کانَ عُمْرِی بِذْلَةً فِی طاعَتِکَ فَإِذا کانَ عُمْرِی مَرْتَعاً لِلْشَّیْطانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إلى أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ

    دعای مکارم اخلاق حضرت سجاد


    اینکه گفته شود فرقی نمی کند که روانشناسی در مورد چه کسی است که دارد اعمال می شود، مثل این می ماند که گفته شود که فرقی نمی کند که شما به حوزه بروید یا به دانشگاه، به مسجد می روید یا کلیسا یا کنیسه. البته عبادت خدا یکی است، و هر کسی در دین خود اگر خدا را عبادت کند فرقی نمی کند که او کیست. و اما اینکه یک قوانین پنهانی ای و بلکه خیلی آشکاری موجود باشند که روانشناسی را برای اشغالگر غیر از آن روانشناسی ای کنند که برای تحت اشغال باشد، این یک امر دیگری است.

    این مسئله وقتی تشدید می شود که عبادت در مسجد، یک معنایی داشته باشد که حکمت متعالیه و فقه حتی در حوزه از آن نشات می گیرد و تحصیل در دانشگاه و ریاضی فیزیک نیز معنای دیگری داشته باشد که با حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مستقیما و غیر مستقیماً ادغام نشوند. این مسئله را وقتی داریم فلسفه ی ویتگنشتاین و راسل و منطق و نظریه های مجموعه ها را مطالعه می کنیم که چطور با منطق ریاضی و نظریه ی مجموعه ها و فلسفه ی تحلیلی گره می خورند بهتر می توان درک کرد. مثلاً اشارات و تنبیهات ابن سینا اینجا چه ربطی پیدا می کند و کجا است؟! بنظر می رسد یک جاهایی این میان جواهر الکلام فقهی و حکمت متعالیه نظریه حمیدی مجیدی فقهی بدجوری می تواند گم شود.

    اینجا مسئله روانشناسی آنجاهایی که می فرماید و جاهدهم به جهادا کبیرا در بین تردد بین حوزه و دانشگاه خیلی راحت می تواند گم شود بدین معنا که این درست است که علم سلطان است ولی بدلیل سکولاریسمی که این میان رقم خورده است، جهاد کبیری که این میان موجود است را نمی توان پیگیری کرد و جهاد را وارد عرصه های علمی نمود چرا که یقینی که در حضور در مسجد موجود است نقب می خورد. یعنی در حقیقت آن اشغالگر نه تنها فکر اسلام آوردن که به هیچ وجه نیست و بلکه فکر این است که اشغالگریش را با توسعه ی اخلاق غیر اسلامی تا هر کجا که می تواند توسعه دهد. و اگر عقب رانده نشود، برای این کارش حد یقبی نمی شناسد.

    موضوع این است که مسجد رفتن و نماز و عبادت به جا آوردن بدون علم و حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی همانا و سلامت روانی و روحی و جسمی را از دست دادن نیز همانا چرا که آن تراپی ای که برای ذهنهای سالم لازم است را از دست داده و به شکلی طوطی واری آنگاه می خواهیم وارد مسائلی از قبیل منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی شویم. و این امکان پذیر نخواهد بود. یعنی این میان جهاد اکبری موجود است که اگر نادیده گرفته شود، کانه داری به مسجد و نماز و دعا می پردازی نه از روی یقین و ایمان و بلکه نعوذ بالله از روی قمار. چرا؟ برای اینکه روانشناسی بدون باور به خدا نیز می شود همچون قماری که جسم و جانت را مورد خطر واقع می کند و در حقیقت داری زور الکی می زنی آنچنان که می فرماید و ذوالنون اذ ذهب مغاضبا و ظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فستجبنا له و نجیناه من الغم فکذلک ننجی المومنین. یعنی تو نمی توانی خودت را اسیر قماری کنی که بین حوزه و دانشگاه دچار اختلالات روانی شوی که دلیلش این است که خود اینها گیر کرده اند که بالاخره اشغالگر کدام است و تحت اشغال کدام است؟ مثل این است که بروی معبد بت پرستانی و بگویی که اصلا چی می گویید؟ همین بت اعظم همانطور که می بینید طبر هم به دوشش است زده و همه ی بتهای دیگر را بدجوری شکسته و بعد هم خوکشی کرده است و خودش را هم زده خورد و خاک شیر کرده است. این کار شما یحتمل هم خیلی کار خوبی باشد که بنظر خود شما از روی عدل الهی هم باشد. ولی آیا آن بت پرستان جایز نیستند که تو را بگیرند و از معبدشان کم کم بیرون کنند؟ شوخی که نداریم. تو می گویی که آنها بت پرستند. آنها که چنین نمی گویند و بلکه می گویند تویی که مشکل داری. تو حق نداری نظم و ترتیب معبد ما را به هم بزنی. و بعد هم همه را بیاندازی گردن بت بزرگ؟ ما را مسخره کرده ای یا خودت مسخره ای؟

    و لذا ما به اهل علم بیاییم هم بگوییم که شما این همه متافیزیک و فلسفه های تحلیلی و ریاضی فیزیک خود را کنار بگذارید و بیایید به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازید چرا که همه و همه باید اسلام بیاورید و جهاد اکبری که جهاد با نفس هم هست کنید و زانوی طلبگی بزنید. و برای اینکه نه فلسفه بلدید و نه متافیزیک و نه اخلاق دارید. آیا اینها نخواهند گفت که آقا ما آمدیم خودمان برایتان جهادی درست کردیم که بروی مدافع حرم شوی و نرفتی. حالا تخیلات برت داشته است؟ بتهای ما را می خواهی بزنی بکشنی؟ می خواهی حقت را بگذاریم کف دستت؟ برو گوشه ی مسجد مثل بچه ی خوب به نماز و عبادت بپرداز و حرف زیادی هم نباشد. و به روانشناسی و روانپزشکی و اینها هم کاری نداشته باش. کار را بسپار دست کاردان. تو فعلاً برو ببین چقدر پولیپ داری و چه کارش باید بکنی. عدل الهی یک چیز است ولی فضولی توی همه ی کارها طوری که متهمت کنند که یا مفت خوری یا آمریکایی هستی یا حتی حجاب اسلامی را هم درست رعایت نمی کنی، اینها از یک دست دیگری است. نصیحت ما را قبول کن و ادای مدیران کارخانه های آدم سازی را درنیاور و بلکه سعی و تلاس و خطا هم در این زمینه نکن تا اینکه بلکه به نتیجه برسی. سحر و جادوگری و شیاطین یک چیزند و با آنها دست و پنجه نرم کردن و بلکه جهاد فی سبیل الله و عبادت خدا چیز دیگری است. مثل بچه آدم عبادت را بکن. حالا خیلی هم دلت خواست زوایای همدیسی را خواستی بدست آوری، بکن. دیگر همه کاره ی عالم که نیستی. بگذار بقیه هم کارشان را بکنند. البته بنده حقیر نظرم این است که اخلاق اسلامی هم این نیست که مواظب نباشی که یک وقت کار به جاهایی نکشد که دیکتاتوری سر کار بیاید که همه ی کارها را قبضه کند. و تو هم کما فی السابق بنشینی همه چیز را انگار رفته ای تاتر تماشا کنی. این را نمی گویند رفتار جهادی انقلابی. البته بعضی هم یحتمل بفرمایند که دلیل این حرفهایت تازه به دوران رسیدگیت است. موضوع این است که کسی را به زور نمی شود برد مسجد و کسی را به زور هم نمی شود پای درس حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی نشاند و بلکه تازه کلی وقت و هزینه باید صرف کرد تا رفت دانشگاه های درجه یک دنیا و مدرک تحصیلی گرفت. و حالا تو می خواهی در همه ی این کارها را همینطوری الکی الکی تخته کنی؟ و همه هم خدمتت بیایند بفرمایند که دستت درد نکند؟ عجب آدم پر روی بی تربیتی هستی تو و مکارم اخلاق هم می خواهی یاد بگیری؟ بنده عرضم این است که می فرمایند شیعه و سنی حدیث دارند که پیامبر اکرم فرمودند که انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق. حالا ما همین قدر بلدیم که فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهادا کبیرا. هر کس هر چقدر بلد است انجام دهد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ایاک نعبد و ایاک نستعین


    با توجه به آنچه در مورد حکمت متعالیه ی حمیدی مجیدی فقهی و فلسفه ی روانشناسی ذکر شد، از آنجایی که آیه ی شریفه می رساند حتی فقه و حکمت هم بر حسب عقول انسانی نمی توانند خیلی اوقات درست تشخیص دهند که مثلاً این چه سری است که در وجود مبارک حضرت عیسی علیه السلام نهفته است و دچار گناهانی می شود که از جمله می فرماید: . یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا ﴿مریم: ٢٨﴾. و لذا به گناه می افتیم.


    و اما حکمت متعالیه ی نظریه حمیدی مجیدی فقهی نیز همچون فلسفه ی روانشناسی یحتمل در فهم اختلالات در ذهنیت سالم را بتواند درک کند و اما در فهم ارواح مریض یحتمل دچار مشکل شود آنجایی که بیش از حد در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی ذهنیتهای سالم مختل شده می اندیشد و ذهنهای سالم را چطور باید از ذهنهای مریض تشخیص دهد وا می ماند! این مخصوصاً آنجاهایی گیر دارد که علوم الهی نیز از حیطه ی دانش فلسفی و روانشناسی کنار گذاشته شده و بیشتر به نظریه های ریاضی فیزیکی پرداخته می شوند. و در این جور موارد به زبان فیزیکدانها یافتن آن تونینگهای ظریفی که لازم است تا ما را به گروه های بازبهنجارشی برساند که حتی به درگاه حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی وارد شویم از دست ما خارج می شود. چرا که این کار از لوازم عدل الهی است آنجایی که بندگانی همچون این بنده ی حقیر نمی توانیم حتی متصور شویم که چطور امکان پذیر است که بنده ای از بندگان خدا در گاهواره و بلکه در بغل مادرش بفرماید انی عبد الله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا. وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿٣٣﴾ ذَٰلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿مریم: ٣٤﴾

    و لذا بدون در نظر گرفتن مقام وحی و بدون عبادت حق تعالی، عقل منزلت خود را یحتمل کاملاً از دست بدهد آنجا که باید مقام آن انسان کاملی را که حتی ممکن است امامِ او یا مرجع تقلید او یا ولایت فقیه هم باشد را تشخیص دهد و نمی تواند چنین کند. و حتی برعکس به همین دلیل دچار گناه هم می شود و لذا لازم می آید که پاتولوژیها و تراپیهای گوناگونی در موردش اعمال شوند چرا که دعاهایش بالا نمی روند و بلکه اصلا دعا و عباداتش را هم یادش رفته باشد. و لذا از حوزه به دانشگاه و از دانشگاه به حوزه در نوسان است و آخرش هم هیچی به هیچی. قاچاقی علم می آموزد و آنجایی که باید به زلزله زدها کمک کند، نمی تواند و آنجایی که باید به اسرا و در راه مانده ها و  فقرا و یتیمان کمک  کند وا می ماند. و حالا این بنده خدا می خواهد یک ذهن سالمی هم داشته باشد که در به در دنبال تراپی برایش می گردد حتی با گروه های بازبهنجارش و نظریه های میدانهای همدیسی و میدانهای کوانتمی....

     فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ ۖ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا ﴿٢٧ یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا ﴿٢٨ فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ ۖ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا ﴿٢٩ قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّـهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ﴿٣٠ وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا ﴿٣١ وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿٣٢ وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا ﴿٣٣

    ذَٰلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ ﴿مریم: ٣٤﴾


    یک نکته‌ی دیگر هم که نکته‌ی آخر در این زمینه است، این است که نخبگان عزیز خودشان از خودشان مراقبت کنند؛ از خودتان مراقبت کنید. یکی از عزیزان اشاره کردند که جنگ است و در جنگ، هم شهید داریم، هم جانباز داریم. راست میگویند؛ جنگ است. از ترور جسمی خطرناک‌تر، ترور مغزی و فکری است. گاهی دانشمندان ما را ترور کردند، شهیدشان کردند -دیدید دیگر- امّا از آن بدتر و تلخ‌تر این است که دانشمند ما را اسیر کنند؛ دانشمند ما اسیر نباید بشود. این‌هم در درجه‌ی اوّل به عهده‌ی خود نخبه است و خود نخبه باید مراقبت کند از خودش. این عنوانِ تقوا که از اوّل قرآن تا آخر قرآن این‌همه تکرار شده -«هُدًی لِلمُتَّقین»(۶) اوّل قرآن هست و تا آخر قرآن [هم] بارها و بارها عنوان تقوا تکرار شده- به همین معنا است؛ تقوا به‌معنای محافظت از خویشتن است، خودنگهداری است. در همه‌ی زمینه‌ها این‌جور است؛ این‌ را دنبال کنید.


     یک نکته‌ی دیگر این است که ما باید یک فکری برای صنعت کشور بکنیم که حالا من در این بحثهایی هم که دوستان کردند، دیدم بخش مهمّی با این مشکل ارتباط پیدا میکند. صنعت کشور دچار آفت مونتاژکاری است که یک آفت قدیمی است؛ وقتی‌که مسئله، مسئله‌ی مونتاژکاری است، نوآوری دیگر خیلی معنی‌ ندارد؛ وقتی نوآوری وجود نداشت، پس تحرّک علمی و کار علمی دیگر وجود ندارد؛ وقتی کار علمی مطرح نبود، ارتباط صنعت و دانشگاه که ما این‌همه داریم داد میزنیم، تحقّق پیدا نمیکند. صنعت و دانشگاه اگر به هم ارتباط پیدا کردند، هم دانشگاه پیشرفت پیدا میکند، هم صنعت؛ این واضح است. بنده البتّه این مسئله‌ی ارتباط صنعت و دانشگاه را از خیلی وقت پیش با دولتها مطرح کردم که همین معاونت علمی بالاخره بر اثر فشارها و اصرارهای ما تشکیل شد، به‌خاطر همین که ارتباط صنعت و دانشگاه تحقّق پیدا کند. منتها ارتباط صنعت و دانشگاه وقتی به‌معنای واقعی کلمه تحقّق پیدا میکند که صنعت احساس نیاز کند به دانشگاه؛ در مونتاژکاری چنین احساسِ نیازی نیست. باید به صنعت سفارش کرد؛ همچنان‌که یکی از دوستان عزیز که صحبت کردند گفتند که از صنایع خواسته بشود؛ خب خواستن از صنایع یک مسئله است، احساسِ نیاز صنعت کشور یک مسئله‌ی دیگر است؛ این احساس نیاز باید به وجود بیاید. این هم وقتی خواهد شد که این مشکل قدیمی برطرف بشود. بایستی در یک مقطع زمانی مثلاً ده‌ساله -خیلی هم ما عجله نمیخواهیم بکنیم- در یک بازه‌ی زمانی ده‌‌ساله، این مسئله‌ی «تبدیل نگاه از مونتاژکاری به نو‌آوری» در صنعت به وجود بیاید و این باید در کشور حاکم بشود.


    بیانات رهبری در دیدار با نجبگان، http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=37949


    یادداشت روز کیهان، یوسف را نمی فروشیم، اینگونه تمام می شود:

    وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿یوسف: ٢٠﴾

    و او را به بهایی اندک و درهمی ناچیز فروختند و در او زهد و بی‌رغبتی نمودند.


    و البته زاهدین را باید در معجم احصایی نیز نگاه کنم، ولی زهد و زاهدین را نرم افزار قرآنی می گوید که تنها باری که در قرآن آمده است، همین یک بار است. در صورتی که زهد در فرهنگ ما بمعنی زهد و بی رغبتی به دنیا است و نه زهد و بی رغبتی به یوسف علیه السلام. البته این چیز خیلی غریبی است که نباید هم واقع شود، ولی در منطقه ما می شنویم که شیخ عیسی قاسم مد ظله العالی روحانی شیعی بحرینی حالش وخیم است و در عین حال در خانه اش هم حصر شده است و حال آنکه احتیاج به تیم پزشکی مجرب برای درمان فوری دارد.

    نفروختن یوسف علیه السلام یک چیز است و اما قتل عام همه ی انبیاء و اولیاء بین طلوعین یک جا و بعد رفتن سر کار هم از چیز دیگری است. برگردیم به فلسفه ی روانشناسی و ویلیام جیمز و سایت استانفورد. این نوشتار مطالب زیادی برای بحث دارد. و از جمله خانمی را نام می آورد که بنیان گذار کریسشن ساینس مانیتور است به اسم ماری بیکر ادی که ویکیپدیای انگلیسی راجع به ایشان توضیح می فرماید. خوب بود این متن به فارسی ترجمه می شد. در یک قسمتی از این متن، نظر چندی از روانشناسان و روانپزشکان را راجع به مری بیکر ادی نوشته است که او را یا پارانوید یا سکیتزوید یا ... می نامند. در قسمت سلامت در جوانی اش گفته می شود که پدرش بسیار نسبت به او سختگیر بوده است و او را یحتمل تنبیه هم می کرده است. و همینطور برای کنترل رفتار پدرش مریضیهای ناگهانی می گرفته است. و لذا می فرماید که او خود را به زمین می انداخته و جیغ و داد می کرده و دست آخر چندین ساعت بیهوش می شده و خانواده نیز وحشتزده مجبور به خبر کردن دکتر می شده اند.

    نکته ای که در سایت استانفورد در قسمت 5 The varieties of religious experiience می فرماید این است که دین ذهنهای سالم و سلامت را داریم و روح مریض را. و بعد توضیح می دهد که فرق این دو کدامند. برای ذهنهای سلامت، والت ویتمن و لئو تولستوی و مری بیکر ادی را مثال می آورد. می گوید ارواح مریض معتقد به خداشناسی بر حسب آتش جهنم قدیمی خودمان هستند. و اینها خوب نمی شوند مگر عده ایشان که دوباره بدنیا می آیند (born twice). این یک ایده ی مسیحیت است که معروف است به مسیحی دوباره زنده شده (born again Christians). البته حافظ شیرین سخن نیز می فرماید که آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست، عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی.

    اینجا است که بنده حقیر نقب می زنم که آن صاحب کارخانه ای که قرار است کارخانه ی انسان سازی راه بیاندازد، باید توجه داشت که هر کارخانه ای، کارخانه ی آدم سازی نمی شود که مدیر و کارگرش شروع کنند به اختلاط که حالا شما بفرما و دیگری بگوید خیر شما بفرما. و حالا شده کارخانه ی شیشه سازی هم باشد. یعنی مدیر کارخانه ی آدم سازی مهمترین سرمایه اش این باید باشد که خودش برای دیگران یک الگوای است که کارخانه ی آدم سازی از آن نتیجه می شود. با علم قاچاقی به کارخانه ی آدم سازی نمی توان رسید.

    ما در فلسفه، یک قسمتی داریم که مربوط است به متافیزیک یا ماوراء الطبیعه. بعضی علوم الهی را نیز جزء علوم ماوراء الطبیعه می آورند. خوب، ماوراء الطبیعه ای که مثلاً فلسفه و اخلاق کمونیستی از آن نتیجه می شود کدام است؟ اینجا منطق و کلامی که ما در ریاضی فیزیک و کامپیوتر بکار می بریم و منطق و کلامی که بالای منبر و درسهای اخلاقی بکار می گیریم تا چه حد با هم تفاوت دارند؟ یعنی از حرکت بسمت منطق آنجایی که به ریاضی فیزیک و (ابر)کامپیوترها مربوط است به سمت ماوراء الطبیعه و فلسفه ی روانشناسی فیلسوف یحتمل بقصد بخواهد خداشناسی را فراموش کند و حال آنکه در حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی مبنا را قرآن مجید و دین و دینمداری و خدا و پیغمبر و ائمه ی اطهار و امام زمان و ولایت فقیه می خواهیم واقع کنیم. از اینجا است که یحتمل مری بیکر ادی می فرماید یک مغناطیسم حیوانی ای داریم که مقابل ذهنیت درمانی است. موضوع این است که وقتی ما مثال کارخانه ی آدم سازی را داریم و بلکه در آن واقع شده ایم، اگر کسی آدم نشد، به آن ارواح مریض دچار خواهد شد که دیگر نمی شود گفت آقایان خانمها ما آن آتش قدیمی جهنمی را نداریم و دروغ است. بالاخره بهشت و جهنم داریم و وقتی دینت را یاد نگرفتی و بلد نبودی، جهنمی شده و گیرش می افتی و دعاهایت بالا نخواهند رفت. و لذا می فرماید اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء. خانواده ات را می آیی درس عملی دینی بدهی و به نماز خواندن و روزه گرفتن دعوت کنی، بلد نیستی. و لذا می فرماید اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم. اللهم اغفر لی الذنوب التی .... آقا جان، ما یقیناً گیر کرده ایم و اما کجا است که گیر کرده ایم؟ اللهم عجل لولیک الفرج. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    یا اخت هارون ما کان ابوک امرا سوء و ما کانت امک بغیا. 28. سوره مبارکه مریم.


     فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا ﴿مریم: ٢٩﴾


    داشتم راجع به ویلیام جیمز در سایت فلسفی استانفورد می خواندم. اشاراتی به ویلیام جیمز را از استاد شهید مطهری دیده ام. در ضمن ویتگنستاین و برتراند راسل نیز سایت فلسفی استانفورد می فرماید در ویلیام جیمز علاقه نشان داده اند. البته بنده می خواستم آنتی-فلسفه ی ویتگنستاین از پنلوپی مادی را بخوانم که به انیجاها کشیده شدم. و از قضا مادی اخیراً کتابی هم راجع به ویتگنستاین دارد. البته بنده همینطور علاقه مندم که باور اصول (believing the axioms I and II) او را هم بخوانم. و بعد یحتمل به مقاله ی اخیر بیانکی IX مارکولی-فتحی زاده بپردازم.

    ولی یک مسئله ای که اینجا رخ می دهد این است که شما بنظرتان نمی رسد که فلسفه ی روانشناسی داریم همانطور که روانشناسی هم داریم؟ و یحتمل کسی به این فکر بیافتد که همانطور که متافیزیک یا متاریاضی داریم، آیا می توان متاروانشناسی هم آنطور که فلسفه ی روانشناسی است را داشته باشیم؟ و بعد اگر همینطوری ادامه دهیم و سطوحی از فلسفه و فلسفه ی فلسفه و فلسفه ی فلسفه ی فلسفه ی روانشناسی داشته باشیم آیا بالاخره به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجمیدی فقهی روانشناسی می رسیم؟ یعنی به یک حکمت الهی یا حکمت متعالیه ای مطلقی در روانشناسی خواهیم رسید که بهترین راه های تراپی را ارائه دهند؟

    یحتمل بعضی الهیون و حکمای الهی اشکال کنند که از راه های منطقی نمی توان به حقیقت الغدیر و وجود مبارک حضرت زهرا و امیرالمومنین علیهم السلام رسید حتی اگر در همان روزگارها نیز زندگی می کردیم و خیلی هم سعی می کردیم که از یاران آن حضرات شویم. و چرا؟ چون اگر اینطور می بود، کامپیوترها یا رایانه هایی هم امروزه می داشتیم که از یاران خیلی نزدیک آن حضرات می شدند! اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    یا اخت هارون ما کان ابوک امرا سوء و ما کانت امک بغیا. 28. سوره مبارکه مریم.

     

    شما می توانید حتی از وبلاگ نویسی و از آن بالاتر از موانعی که برای وبلاگ نویسی شما رخ می دهد به عنوان یک نوع تراپی استفاده کنید همانطور که یک فیلسوفی مثل ویتگنستاین نیز می تواند به فلسفه ی خود بپردازد و کاری به بقیه ی کارها نداشته باشد. اما شما آیا می توانید از تراپی برای افرادی که از مشکلات روحی و روانی رنج می برند به نفع خود استفاده کرده و در عین حال خود را نیز تراپی کنید؟ یعنی آیا این کاری اخلاقی است؟

    مسجد رفتن بنده ی حقیر یک معنایی دارد ولی مسجد و مصلا و حسینیه رفتن افرادی همچون ابن سبیل و در راه مانده و یتیم و فقیر نیز معنایی دیگر را می رساند. همه یحتمل احتیاج به نوعی تراپی دارند که به مسجد می روند و اما تراپی یکی با دیگری یحتمل فرق می کند و از همه مهمتر تراپی است که همین ابن سبیل و در راه مانده و یتیم و فقیر محتاجند چرا که اگر آن دیگرانی که به مریضی و بیماریهای جسمی و روحی مبتلا شده اند جایز نیستند که مشکلات و عقده ها و حتی لامذهبیهای خود را بر سر این بنده خداها بیاورند.

    ولی مسجد قبل از همه چیز پناهگاه همه ی درماندگان نیز هست و فرقی نمی کند که نمازگزاری که به مسجد رجوع می کند سلطانی است یا مرجع تقلیدی یا مجتهدی است یا فقیر و در راه مانده و ابن سبیل و یتیمی است. همه بندگان خدا هستند و آمده اند برای عبادت او. از همه بالاتر مسجد مکانی برای تروریسم نیست و با همه ی توان باید بر علیه چنین پدیده ی شومی وارد جهاد اکبر شد. عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید. و لذا در همه حال باید خدا را در نظر آورد حالا می خواهد داریم ریاضی فیزیک انجام می دهیم یا حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی است که کار ما است.

    ----------------------------

    این متن را دیشب بنده حقیر نوشتم ولی وبلاگ هیچ متنی را معتبر نمی دانست که ثبت یا منتشرش کند:

     

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

     

    خوب شد، خیلی خوب خوب خوب هم شد که اینترنت اتفاقاً کار نمی کرد امروز. و ما خیلی قشنگ سر کار بودیم. ولی مسئله این است که توجه بفرمایید که شیزوفرنی و مالیخولیا از لحاظ روانی تعاریف خاص خود را دارند. یعنی شما نمی توانید همینطوری به هر که رسیدید این اسمها را بگویید و قسر هم در بروید. و لذا این که ما روانشناسان و روانپزشکان مجربی داشه باشیم که امور مربوط به سلامت روان ر بدانها بسپاریم خیلی مهم هم می تواند باشد. حالا یکی هم چهار نفر هر چی به او گفتند همه را چهار تای دیگر هم می خواهد بگذارد رویش و جوابشان را بدهد. این هم کار خوبی نیست. و سرت بهتر است به کار خودت باشد. به هر کسی و هر چیزی گیر ندهی و بخواهی همه را دست کم کم بنشانی سر جایشان. و آن هم کجا؟ مثلاً در مسجد و امامزاده و امثالهم که همه قرار است رفتاری برادرانه و از روی اخوت داشته باشند.

     

    اینها همه درست است. ولی خوب شما آیا جایز هم هستید که به هر کسی اجازه دهید هر جوری دلش خواست وارد مسجد شود؟ حالا مالیخولیا و شیزوفرنی را هم کاری نداریم. و اما اگر در زمان جاهلیت عریان وارد حریم مسجد کسی را مجبور کردند شود، در زمان اسلام که دیگر مشرکین به چنین کارهایی جایز نیستند دست بزنند. و اما وقتی کسی از زمان جاهلیت به عادتهای غلط خود ادامه داده است، خوب آیا او می تواند این عادتهای خود را خود به خود با آمدن اسلام تغییر دهد؟ یعنی یک حکمت متعالیه ی نظریه ی حمیدی مجیدی فقهی لازم است. چه رسد به اینکه ما بخواهیم به توپولوژی سر و باتوم هم بپردازیم.

     

    بنده عرضم این است که ممکن است کسی همانطور که بحث هم شده است نخواهد حتی یک سر سوزن هم به  حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی بپردازد و بلکه فقط به ریاضی فیزیک مورد علاقه ی خود سرگرم شود چرا که برای او یک حالت تراپیوتیک و درمانی دارد. این را یحتمل خیلیها بفرمایند اشکالی که ندارد هیچ و بلکه خیلی هم خوب است. و اما خیلی اوقات مسئله از این نوع دیگر نیست که ما فقط یک مسئله تراپیوتیک درمانی درونی و بلکه رواندرمانی و امثالهم داریم و بلکه مسئله خیلی جدی تر می تواند این شود که تراپی و درمان ما آیا دردی را هم از دیگران دوا می کند یا خیر؟ یعنی یک وقت هست که ما حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی را می خواهیم ارائه بدهیم که در سطوح ریاضی فیزیک ال اچ سی و توپولوژی سر و باتوم کار می کند. و یک وقت دیگر هست که مسئله فقط یک تراپی است برای خود ما. و اما موضوع این است که اینها وقتی همزمان با هم اتفاق می افتند چی؟ آیا این حکیمی (یا یحتمل حتی شبه حکیمی) که دارد حکمتش را ارائه می دهد، می تواند کاری کند که مسائل را بهتر بشود تجزیه و تحلیل کرد؟ یا خیر حتی کار را عملاً خرابتر هم می کند؟ یعنی اگر یک متظاهر به حکیم نمایی که عقلش به کار خودش هم نمی رسد را مجبور کردیم که برای تراپی و درمان خود حتی اظهاراتی هم در امور دیگران کند که لایقش نیست و تخصصش را هم ندارد، آنگاه خوب کار خرابتر هم می شود.

     

    و اما نباید هم اجازه داد که دوستانی که از لحاظ روحی روانی اختلالاتی دارند و همانطور که گفته شد یحتمل هم هر لحظه عریان شده و آبروریزی کنند، اینها را برداریم دعوتشان کنیم به مسجد. بعضی حتی یحتمل اشکال هم کنند که اینها را اگر دو تا پس گردنی هم می زدی که بفهمند کارشان غلط است، خیلی هم بهتر می بود. و کار به جاهای خیلی باریکتری که یحتمل بعدها به انحرافات شدیدتری هم بیانجامد نمی کشید. یعنی این عریانیها جلوه های دیگری دارند که کانه همان اعمال خشن و جنایات از روی تشنگی قدرت هم یحتمل شوند. و لذا اینها آیا صحن مساجد را با این کارهای خود مشکلزا نخواهند کرد آنجاهایی که قرار است که مساجد همه ی جهانیان را به خود جلب کند. و این چه اعمال تروریستی است که انسان می شنود رخ می دهند؟ 250 کشته در مسجدی در مصر؟ یعنی عرض بنده این است که آیا اینها از لحاظ روانی مشکلی نداشته اند؟ البته معمولاً تراپی ای که برای شیزوفرنیها و مالیخولیاییها ارائه می شود آنقدر آنها را حلوا می کند که دیگر نای راه رفتن هم ندارند و چه رسد به اینکه بخواهید اینها را با هزار تا سلام و صلوات هم به مسجد ببرید. و لذا اینکه ماهیت این مسائل تروریستی کدام است؟ باید با دقت بیشتری بدانها پرداخت.

     

    توجه بفرمایید که کشتی نجات که برسد، خود به خود مسئله فلسطین را حل می کند و به این کارها کاری ندارد. البته بعضیها هم کشتی نجات را در چیزهای دیگری می بیند و بلکه جا می مانند. و لذا ما احتیاج به حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و مسجد و نماز و دعا داریم باز نه فقط برای تراپی و درمان. وقتی کسی عظمت خدا را دریافت دیگر لزومی به پس گردنیهای بیجا نیز نیست که از روی خشونت برای تادیب دیگران نواخته شود چرا که خود این نوازنده ی پس گردنی نیز پر از عقده های عدیده است.

     

    مسئله مخصوصاً اینجا است که فرض بفرمایید که ما کارخانه ی شیشه ای داریم. حالا مدیر و صاحب کارخانه به کارگران اگر بفرماید که خوش به حال شماها که اینقدر خانواده های خوبی دارید. و کارگران هم برعکس به او بفرمایند که چه می فرمایید؟ که ما فکر می کردیم خانواده ی تو است که از خانواده ی ما با این همه ثروت و داراییهایت بهتر دارند اداره می شوند. خوب اینجا چه شد؟ هر کسی دارد حسرت زندگی دیگری را می خورد و یحتمل به زبان هم نیاوردش چرا که یحتمل بنظرش برسد که جبهه ی خود را از دست بدهد. و حالا این جبهه کدام است؟! و الله اعلم. و حالا شما هم در این میان مدام بفرمایید که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و .... سلامت روان هم آیا می خواهیم یا خیر در این کارخانه ی شیشه بری نباشد و کارخانه ی آدم سازی باشد؟

     

    بله، اینها همه درست است ولی همینطور و حتی قبل از هر چیز دیگری مدافع حرم هم باید بود حتی مثنی و فرادی. قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ ﴿سبإ: ٤٦﴾ (ترجمه الهی قمه ای: بگو که من به یک سخن شما را پند می‌دهم و آن سخن این است که شما خالص برای خدا دو نفر دو نفر با هم یا هر یک تنها قیام کنید و (درباره من) عقل و فکرت کار بندید تا به خوبی دریابید که صاحب شما امت را جنون نیست، او جز این نیست که رسول خداست و از عذاب سخت روز قیامت که شما را در پیش است می‌ترساند. (۴۶))  و الا مثل این می ماند که کشتی نجات را ببریم فلسطین اشغالی و عرضه بداریم که اقایان خانمها هر کس مشکل روحی و روانی ای داشته باشد بهتر  است که به روانشناسان متخصص هر چند که اشغالگر فلسطین هم باشند رجوع نمایید. اینجا هم یحتمل بعضی ایراد کنند که مسئله همان مسئله ی زوایای متعالیه است که باید به روانشناسی و رواندرمانی نیز کاربردی شود تا بر دشمن نیز غلبه یابیم چرا که پزشکی پزشکی است و پزشکی اشغالگر و غیر اشغالگر نمی شناسد. و لذا مسائل دقیقاً از این نوع است که حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی غیر از این نیست که ما باید در همه ی امور زندگیمان با مساجد هم سر و کار داشته باشیم. و حالا اگر ابن سبیل و فقیر و مسکین و پابرهنه و کوخ و کپر نشین و یتیم هم داشتیم که اینها رفتارشان طبق نظر بقیه ی مردم هم نبود، آیا باید آنها را متهم کرد که اختلالات روانی هم دارند؟ یعنی اینجا کیست که عریان شده است و خودش هم خبر ندارد؟ کیست که تروریست است؟ و کیست که مدافع حرم است؟ و بلکه کیست که اشغالگر است؟ و کشتی نجات کجا است؟

     

    همه ی عرض بنده این است که اگر از آن اول به منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی درست اهمیت هم داده بودیم حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی مجیدی فقهی نیز بهتر  متبلور می شد. و لذا سعی و تلاشها باید بسی مضاعف شوند. و بالاخره لکل شیء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البیت. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته

    سلام
    البته می فرمایند که گوکولا و نه گولوکا یحتمل به معنای گاوچران هم هست. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل  محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

    ویکیپدیا می فرماید:

    Goloka (Sanskrit: गोलोक) also known as Goloka Vrindavana, Krsnaloka or Gokula, is the eternal supreme abode of Lord Krishna and Radha. In the Bhagavata Purana, Krishna, an avatar of Lord Vishnu, is especially portrayed as the highest person who resides in Goloka.


    Ānanda (Sanskrit: आनन्द) literally means bliss or happiness. In the Hindu Vedas, Upanishads and Bhagavad gita, ānanda signifies eternal bliss which accompanies the ending of the rebirth cycle.


    بنده حقیر داشتم دنبال معنای گوکولاناندا می گشتم که گفتم بلکه دنبال گوکول و آناندا برگدم بهتر هم هست. یواش یواش اینقدر کارها گیر پیدا کرد و همه چیز حتی اینترنتی نیز به هم ریخت و مالیخولیایی و شیزوفرنی ای شد که نمی دانم چرا هوس کردم بلکه یک کوکاکولا بنوشم. البته خوشبختانه مثل اینکه بالاخره متوجه معانی کما بیش شدیم.

    اللهم یا حمید بحق محمد

    یا عالی بحق علی

    یا فاطر بحق فاطمه

    یا محسن بحق الحسن

    یا قدیم الاحسان بحق الحسین

    اللهم بحق حجتک المهدی علیه السلام.

    ایاک نعبد و ایاک نستعین


    8978.عنه صلى الله علیه و آله : الإسلامُ عُریانٌ و لباسُهُ التَّقوى ، و شِعارُهُ الهُدى ، و دِثارُهُ الحَیاءُ ، و مِلاکُهُ الوَرَعُ ، و کَمالُهُ الدِّینُ ، و ثَمَرَتُهُ العَمَلُ الصالِحُ ، و لِکُلِّ شَیءٍ أساسٌ ، و أساسُ الإسلامِ حُبُّنا أهلَ البَیتِ .

    8978.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : اسلام برهنه است، و جامه آن تقواست ، پوشش زیرینش هدایت است و بالاپوشش حیا ، اساسش پارسایى است و کمالش دیندارى و میوه اش کار نیک . هر چیزى بنیادى دارد و بنیاد اسلام دوست داشتن ما خاندان است .

    میزان الحکمه، محمد محمد ری شهری، جلد 5، ص 372

    http://lib.eshia.ir/27307/5/372


    همانطور که مستحضرید، این مسائل مالیخولیاییها و شیزوفرنیها طوری ما را گرفتار کرده اند که ما اگر بخواهیم برویم مسجد و امامزاده و حسینیه هم باید صد دفعه استخاره کنیم و سلام و صلواة بفرستیم که بالاخره آبروریزی نشود و حالا وصل شدن به اینترنت از صبح تا حالا چه دردسرهایی دارد نیز بماند؛ بالاخره لابد همه ی مسائل هم نمی شود از اطلاعات در دسترس همه باشند! و التفات هم بفرمایید که آنطور که از سیاق امور و روند مسائل پیدا است ما اینقدر با همین مالیخولیاییها و شیزوفرنیها باید مدام سر و کله بزنیم که اصلا متوجه نمی شویم که کنفرانس محبان اهل بیت هم انجام شد و علمای اسلام هم با حضرت ولی فقیه دامت ظله العالی ملاقات کردند.

    حالا اینها همه سر جای خود، روزگار فعلاً به این روز است. و اما مسئله ی توپولوژی سر نیز باید توجه شود که در مقابل سر و باتوم است همانطور که سر را به تاپ و باتوم را هم همان باتوم ترجمه کرده اند. و حالا چرا؟ بنده دقیقاً نمی دانم حتی آیا این همان روالی است که در دانشگاه های ما هم درس داده می شود؟ یا خیر؟ و لذا بنده عرضم طرح این مسئله است که در وحدت نیروها و مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه ی ابرتقارن و گرانش باید توجه داشت که چطور با همه ی مشکلات موجود سوار کشتی نجات اهل بیت شد و بلکه فلسطین را نیز سوار کرد و نجات داد. این را می فرمایند بسیجی و سپاهی و مدافع حرم بودن: فلسطین سفت بنشین که ما داریم می آییم و بلکه آمدیم! و دیگر اجازه نمی دهیم و نمی گذاریم که خل و چل بازی همه ی شیزوفرنیها و همه ی مالیخولیاییهای عالم هم جلوی ما را بگیرند. و چرا؟ چون اساس کار این است و اساس کار محبت به اهل بیت همین است. یعنی ما مدلهای اسباب بازی توپولوژی سر و باتوم داریم و بعد مدلهای واقعیتر.

    و لذا مطلوب است آن حکمت متعالیه ی نظریه های حمیدی و مجیدی فقهی و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی و مدل استاندارد ذرات فیزیک بعلاوه ی کمی تا حدی ابرتقارن و گرانش که ما را سوار بر کشتی نجات اهل بیت به آرمان مسلم نجات فلسطین اشغالی مدد رسانده و همه و همه را نجات بخشد.


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی