الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

سید حمید بنی هاشمی- ریاضی فیزیکِ حکمت متعالیه نظریه های حمیدی مجیدی فقهی

الغدیر

ریاضی فیزیک، هندسه، مدل استاندارد فیزیک، ابرتقارن، همراه با طلبگی

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه
  • ۰
  • ۰

اصولاً خیانت چیز بدی است، ولی اینکه کسی به ذات نفس خود خیانت کند دیگر از همه بدتر است و جبرانپذیر نیست. چطور می شود که کسی به ذات نفس خود خیانت کند؟

 

زیر نویس 2/15/2017 مطابق 27/11/1395:

 

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین. الرحمن الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین. اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم. غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد.

  • ۹۵/۱۱/۱۳
  • سید حمید بنی هاشمی

نظرات (۳۶)

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین. الرحمن الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالیین.


بسم الله الرحمن الرحیم.

قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد.


وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ﴿الطلاق: ٣﴾


4699.عنه صلى الله علیه و آله : إذا حَکَمتُم فَاعدِلُوا ، و إذا قَتَلتُم فَأحسِنوا ، فإنّ اللّه َ مُحسِنٌ یُحِبُّ المُحسِنینَ .

2996.امام على علیه السلام : نادان هرگاه بخل ورزد (انکار کند) صاحب مال شود و هرگاه صاحب مال شود کجروى کند.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین. الرحمن الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالیین.


بسم الله الرحمن الرحیم.

قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد.


1198.رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : مَن أحَبَّ أن یَنظُرَ إلى أحَبِّ أهلِ الأرضِ إلى أهلِ السَّماءِ فَلیَنظُر إلَى الحُسَینِ .


1729.عنه علیه السلام : إنّ سَخاءَ النّفْسِ عمّا فی أیدی النّاسِ لَأفضَلُ مِن سَخاءِ البَذلِ .

1730.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : إنّ أمیرَ المؤمنینَ علیه السلام بَعثَ إلى رجُلٍ بخَمسةِ أوْساقٍ مِن تَمرٍ ... فقالَ رجُلٌ لأمیرِ المؤمنینَ علیه السلام : و اللّه ِ ما سألَکَ فُلانٌ ، و لَقد کانَ یُجْزیهِ مِن الخَمسةِ أوْساقٍ وَسَقٌ واحدٌ ! فقالَ لَه أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام : لا کَثّرَ اللّه ُ فی المؤمنینَ ضَرْبَکَ ! اُعطی أنا و تَبخَلُ أنتَ؟

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین. الرحمن الرحیم. مالک یوم الدین. ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالیین.


بسم الله الرحمن الرحیم.

قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد.


دیروز روزنامه شرق را خریدم. فکر می کردم دو هزار تومان است ولی نگو همان هزار تومان است. یحتمل با روزنامه و بلکه هفته نامه 9 دی اشتباهش گرفته بودم. خیلی وقت هم بود که روزنامه نخریده بودم. ولی خیلی چیزهای خوب خوب هم دارد.

مثلاً راجع به خشت خام نوشته بود و مصاحبه با آقای حجة الاسلام و المسلمین هادی غفاری. خیلی خوشحال شدم که خواندمش چرا که از دیدنش توی اینترنت که هی قطع می شود و هی وصل می شود و انگار دارد یک چیزی را به اکراه به شما نشان می دهد، خیلی بهتر بود. یک متنی است جلوی روی شما و می خوانید و تمام می شود. ولی حالا توی اینترنت. انگار دارد صدقه می دهد. خوب بابا نمی خواهی پولیش کن! آپارات که گیر می کند. خود سایت گیر می کند. آی پی ام گیر می کند. اصلا کلاً اینترنت گیر دارد.

آنوقت می گویند چرا مردم این همه اعصابشان به هم ریخته است. روانشناسی خنگولکی نمی خواهد، می خواهد؟ ترافیک که اینجوری! سه ساعت یک مسیر نیم ساعته را شانس بیاوری می توانی بروی. دوا درمان هم که خیلی خوب است. قربانش بروم. مردم یک آسپیرین می خواهند می گویند آسپیرین ایران خوب نیست و می فرستند همه اصلش را از انگلیس برایشان بیاورند. آسپیرین، آسپیرین! آسپیرین دیگر چیزی است؟ آنوقت حالا شما حساب کنید یک بنده خدایی داروی سرطان بخواهد یا قلبش را باید آنژیو کنند یا .... واویلا است. بنده کم کم دارم فکر می کنم که این بنده خدای امیرکبیر واقعاً زیادی چاق شده بوده و دیده بوده اند که دیگر نمی تواند زیاد حرکت کند و اگر بیشتر از این تعلل هم کنند یک وقت دیدید یک ور تنش فلج شد و نخست وزیر مملکت است. می افد آن گوشه و همه می آیند می گویند که این نخست وزیر چرا به این روز انداخته ایدش؟ این که این همه زحمت کشید؟ خون دل خورد؟ بدبختش کردید و  آخرش کشتیدش؟ و این است که الکی گفتند رگ دستهایش را زدیم و کشتیمش. در صورتی که اینها هم اصلا نبوده است و دروغ گفته اند. گفته اند یک وقت آبروریزی نشود. و الا امیرکبیر را مگر کسی حریفش می شده که رگ دستش را بزنند؟ حرفها می زنند. اصلا این حرفها نیست. من که باور نمی کنم. بالاخره ولی این هم خیلی نظریه درستی به نظر نمی شود. یعنی شما ببینید که ما نظریه های ریاضی داریم. ولی مسائل فقهی و اجتماعی اینطوری نیست که هر چیزی را بخواهید سر هم کنید و تحویل مردم بدهید و همه از شما خریدارش شوند. اینها نیست! یعنی حرف سر این است که بالاخره دکتر برای عامه مردم هم درست و حسابی نبوده و حالا با امیرکبیر هم دربار خیلی خوب نبوده و کنارش گذاشته بوده اند و پسر آشپزباشی هم بوده، ولی نه اینکه می توانسته برای درمان برود خارج یا نه؟ امروزه که هر کس دستش به دهانش می رسد یا بهتر بگویم تا همین چند وقت پیش که امکاناتش بیشتر بود و خرجها ارزانتر بود و هر کسی را اینجا جوابش می کردند، زودی می توانست برود خارج.

و حالا امرکبیر نمی توانسته برود خارج و درمان کند و مثلاً رفته است حمام حجامت کند و اشتباهی بیش از حد حجامتش کرده اند؟ می شود؟ بنده که فکر نمی کنم. یحتمل تمام کرده و دق کرده یا یک چیز مشکوکی شده و بعد گفته اند که نه بابا اینها نبوده. یحتمل پلیپ بینی اش اوت کرده بوده و نمی دانسته پولیپ بینی چیست؟ دندان درد داشته و دندانپزشکانش داعشی از آب درآمده بودند و دندانش آپسه کرده بوده یا باید آنژیو می شده و آن موقع آنژیو نبوده؟ هندسه ناجابجایی نمی دانسته چیست؟ منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را زیاد عقل به آن نمی رسیده؟ پزشکان بهایی به طورش زیاد می خورده و اینها مچلش می کرده اند؟ خلاصه بنده فکر کنم یحتمل هم هندسه درونی بدنش را زیاد با هندسه بیرونی اش تطبیق نمی داده و اصول اسپین و گردش و گردشگری را هم بلد نبوده و هر چی زور می زدی یک کاری کند، نمی توانسته و توی یک سیاه چاله ای که نمی توانسته است از لحاظ دینامیکی و نوسانات کوانتمی و نهایتاً سیاه چاله AdS/CFT ای و عدم یافتن کهحالات سیاه چاله ها از طریفق انتگرال گیری روی مرزهای سیاه چاله ای مسائل را حل کرده و دچار انتنگلمنت شده؟ خلاصه یک چیزی بوده. یحتمل هم مسائل ریسمانی بوده یک نمی توانسته هم این انحنای هندسه ناجابجایی متناظر مسئله را بیابد. و الله اعلم. بالاخره مشکوک بوده. یک مرگ مشکوکی بوده است. ربطی به نظریه حمیدی-مجیدی هم یحتمل ندارد. و به فقه و حکمت متعالیه هم کاری ندارد. مشکوک بوده. بیمه های سلامت و بیمه های درمانی تکمیلی هم که مثل امروز نبوده اند که همه چیز را پوشش بدهند و یحتمل بعضی بدتر از این حقیر هنوز همان بیمه سلامت را هم هر وقت می روند دکتر یادشان می رود با خودشان ببرند. اتفاقاً بیمارستانهای دولتی خیلی هم توفیر دارد. بیمه سلامتتان را با خودتان ببرید. کمکتان می کند. دیگر آن وقتها هم گذشته است که اگر یک سرم به شما وصل می کردند زودی باید می پریدید داروخانه یکی  دیگر برایش جایگزین می کردید. یک وقت کم می آورند. اروژانس است و شوخی ندارد. همراه بالاخره نباید همینطوری هم بی کار بایستد آنجا. یک بار حتی دکتر اورژانس به این حقیر می گفت بگو به مریض که خون به مغزش نمی رسد. حالا ما بالای سر مریض ایستاده ایم و دکتره هم دارد به این حقیر می گوید که بهش بگو این. انگار مریض نمی شنود که دارد چه می گوید؟ خوب ما هم ساده و بلکه چه عرض کنم ...، گفتم دکتر می گوید این. یحتمل می خواسته بگوید که مثلاً تو بگو که خیلی شوکه نشود و من دکتر در گوشش یک جوری نگویم که ناراحت شود تو در گوشش بگو. ما هم گفتیم. وظیفه است لابد. تکلیف است. دکتر می گوید بگو. تو هم بگو. حالا هر چه هست، باشد. منطق که نیست، بخواهی مسئله منطق ریاضی حل کنی. 

البته امیرکبیر که یحتمل به یقین بتوان گفت رفت بهشت. خدا به داد ما برسد.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.

اجازه بدهید ببینم یک جدیث خوبی در این زمینه ها چیست؟ زودتر از این دنبال یک حدیث خوب می گشتم.


3064.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : إنَّ أهلَ النّارِ لَمّا غلى الزَّقُّومُ و الضَّریعُ فی بُطونِهِم کغَلْیِ الحَمیِم سَألوا الشَّرابَ ، فاُتوا بشرابٍ غَسّاقٍ و صَدیدٍ ، یَتَجرّعُهُ و لا یَکادُ یُسیغُهُ ، و یأتیهِ المَوتُ مِن کلِّ مکانٍ و ما هُو بمَیّتٍ .


.امام على علیه السلام : هنگامى که زقّوم و ضریع در شکم دوزخیان، همچون آب جوشان، به جوش آید، آب بخواهند، پس نوشیدنىِ غَسّاق (خون و چرکى که از پوست تن دوزخیان جارى شود) و صدید (چرکابه) به آنها داده شود، که آن را با سختى جرعه جرعه مى نوشند و از هر سو مرگ گریبانشان را مى گیرد، اما نمى میرند.


3066.الإمامُ الباقرُ علیه السلام ـ فی قولهِ تعالى : «لها سبعةُ أبوابٍ لکلِّ با: فبَلَغنی ، و اللّه ُ أعلمُ ، أنَّ اللّه َ جعَلَها سَبْعَ دَرَکاتٍ : أعلاها الجَحیمُ ، یَقومُ أهلُها على الصَّفا مِنها ، تَغْلی أدْمِغَتُهُم فیها کغَلْیِ القُدورِ بما فیها . و الثّانیةُ : لَظى ، نَزّاعةٌ للشَّوى ، تَدعو مَن أدْبَرَ و تَولّى ، و جَمعَ فأوْعى . و الثّالثةُ : سَقَرُ ، لا تُبْقی و لا تَذَرُ ، لَوّاحَةٌ للبَشَرِ ، علَیها تِسعةَ عَشَر . و الرّابعةُ : الحُطَمَةُ ، و مِنها یَثورُ شَررٌ (تَرمی بشررٍ) کالقَصْرِ ، کأنّها جُمالاتٌ صُفْرٌ ... و الخامسةُ : الهاویـةُ ، فیها مَلأٌ یَدْعونَ : یا مالکُ أغِثْنا ، فإذا أغاثَهُم جَعلَ لَهُم آنِیَةً مِن صُفرٍ من نارٍ فیه صَدیـدُ مـاءٍ یَسیلُ مِن جُلودِهِم کأنّهُ مُهلٌ ... و السّادسةُ : هِی السَّعیرُ ، فیها ثَلاثُمائةِ سُرادقٍ من نارٍ... و السّابعةُ : جَهنّمُ ، و فیها الفَلَقُ و هو جُبٌّ فی جهَنّمَ إذا فُتِحَ أسْعَرَ النّار سَعْرا ، و هُو أشدُّ النّارِ عَذابا .


.امام باقر علیه السلام ـ درباره آیه «جهنّم هفت در دارد و براى هر در، گروفرمود : به من خبر رسیده ـ و البته خدا داناتر است ـ که خداوند دوزخ را هفت دَرَک (زیرْ طبقه) قرار داده است: بالاترین درک جَحیم است، که اهلش بر فراز تخته سنگى از آن مى ایستند و مغز سرشان به جوش مى آید، همچون به جوش آمدن محتویات دیگ. دَرَک دوم ، لَظى است، پوست سر و اندام را مى کند، [و ]هر کس را که [به حق] پشت کرده و روى برتافته و گرد آورده و انباشته باشد، فرا مى خواند. [6] دَرَک سوم، سَقَر است که نه باقى مى گذارد و نه رها مى کند، پوستها را سیاه مى گرداند [و ]بر آن نوزده [نگهبان] است. [7] دَرَک چهارم ، حُطَمَه است که از آن شعله هایى چون کاخى [بلند] شراره مى افکند. گویى که اشترانى زرد رنگند [8] ... دَرَک پنجم ، هاوِیَه است . در آن جا گروهى هستند که فریاد مى زنند و مى گویند: اى مالک! [9] به فریادمان رس. پس، چون بخواهد کمکشان کند، ظرفهاى زرد رنگِ آتشین به آنان دهد، که در آنها زردابه و چرکى است که چونان مس گداخته از پوستهایشان جارى مى شود... دَرَک ششم ، سَعیر است که در آن سیصد سراپرده از آتش است... . دَرَک هفتم ، جهنّم است که فَلَق در آن است، و آن چاهى است در جهنّم که چون دهان باز کند، آتش به شدّت ، زبانه کشد، که درد آورترین آتش است.


(میزان الحکمه، جلد دو، ص 317.)


17027.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ ، و القَسوَةُ و الرِّقَّةُ فی القلبِ .

17027.امام صادق علیه السلام : جایگاه خرد، مغز است و قساوت و رقّت در دل است.


13736.عنه علیه السلام : مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ ، أ لا تَرَى أنَّ الرَّجُلَ إذا کانَ قَلیلَ العَقلِ قیلَ لَهُ : ما أخفَّ دِماغَکَ !

13736.امام صادق علیه السلام : جایگاه خرد مغز است. مگر نمى بینى وقتى کسى کم خرد باشد به او گفته مى شود: چقدر سبک مغزى.


5737.عنه صلى الله علیه و آله : الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَةِ ، و لا یَهلِکُ مَعَ الدُّعاءِ أحَدٌ

5737.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : دعا مغز عبادت است و با وجود دعا هیچ کس هلاک نمى شود.


فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأطاعُوهُ إنَّهُمْ کانُوا قَوْما فاسِقینَ

«پس، قوم خود را سبک مغز یافت [و آنان را فریفت ]و اطاعتش کردند؛ چرا که آنها مردمى فاسق بودند».


20941.الإمامُ الرِّضا علیه السلام : إنَّ النَّومَ سُلطانُ الدِّماغِ ، و هُو قِوامُ الجَسَدِ و قُوَّتُهُ .

20941.امام رضا علیه السلام : خواب، سلطان مغز است و مایه قوام و نیروى بدن.


17983.خضر علیه السلام ـ در سفارش هایش به موسى علیه السلام ـفرمود : هرگز پر گو و یاوه گو مباش؛ زیرا پرگویى، دانایان را لکّه دار مى کند و بدیهاى سبک مغزان را آشکار مى سازد.

17983.الخضرُ علیه السلام ـ مِن وصایاهُ لِموسى علیه السلام ـ: لا تکونَنَّ مِکثارا بالنُطقِ مِهذارا ، فإنّ کَثرَةَ النُّطقِ تَشینُ العُلَماءَ ، و تُبدی مَساویَ السُّخَفاءِ


1205.اللهوف عَن راوی الحَدیثِ : ثُمَّ إنَّ الحُسَینَ علیه السلام دَعا الناسَ إلى البَرازِ ، فَلَم یَزل یَقتُل کُلَّ مَن بَرَزَ إلَیهِ ، حَتّى قَتَل مَقتَلةً عَظیمَةً، وَ هُوَ فی ذلک یَقولُ : القَتلُ أولى مِن رُکوبِ العارِ وَ العارُ أولى مِن دُخولِ النارِ قال بَعضُ الرواةِ : وَ اللّه ِ ما رَأیتُ مَکثورا قَطُّ قَد قُتِلَ وُلدُهُ وَ أهلُ بَیتِهِ وَ أصحابُهُ أربَطُ جَأشا مِنهُ ، وَ إنَّ الرجالَ کانَت لَتَشُدُّ عَلَیهِ فَیَشُدُّ عَلَیها بِسَیفِهِ فَتَنکَشِفُ عنه انکِشافَ المَغزىِّ إذا شَدَّ فیها الذِئبُ ، وَ لَقَد کانَ یَحمِلُ فیهم ، وَ قَد تَکَمَّلوا ثَلاثینَ ألفا ، فَینهَزِمونَ بَینَ یَدیهِ کَأنَّهُم الجَرادُ المُنتَشِرُ ، ثُمَّ یَرجِعُ إلى مَرکَزِهِ وَ هُوَ یَقولُ : «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه ِ العَلیِّ العَظیمِ» .

1205.اللهوف ـ به نقل از راوى حدیث ـ: آن گاه، حسین علیه السلام دشمن را به جنگ تن به تن طلبید. هر کس را که به مبارزه اش مى آمد مى کشت، چندان که شمار عظیمى را از پاى درآورد، و در ضمن مبارزه مى فرمود: { کشته شدن سزاوارتر از پذیرش ننگ است ننگ بهتر از رفتن به آتش دوزخ است } یکى از راویان مى گوید: به خدا قسم هرگز ندیده ام شخص مغلوبى را که فرزندان و اعضاى خانواده و یارانش همگى کشته شده باشند و مانند حسین چنین آرام و خونسرد باشد. لشکر دشمن حلقه را بر او تنگ مى کرد اما او با شمشیر خود بر آنان حمله مى آورد و چنان از برابر او مى گریختند که گله اى بز از برابر گرگى که بر آن حمله کرده باشد. او بر سپاه سى هزار نفرى آنان یورش مى آورد و آنها را مانند مور و ملخ پراکنده مى ساخت، و آن گاه «لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلىّ العظیم» گویان به قرارگاه خود باز مى گشت.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


یک بنده خدایی یک بار یک نصیحتی به این حقیر کرد که خیلی گیرا است. بعضی از نصیحتها از همین نوع بشنو از نی چون حکایت می کند، از جداییها شکایت می کند و نشنو از نی چون حکایت می کند، بشنو از دل چون روایت می کند ها است.

این بنده خدا می گفت که رفته بوده کلی گشته بوده ببیند با کی می تواند قمار کند که از او خوب ببرد. طرف خوب سیاهش کرده بوده و هر چه داشته و نداشته همه را باخته. بعد رفته برای رفیقش تعریف کرده که این بابا نفهمیده که چه بلایی سرش آوردم. در آن وسطها یک ده هزار ریالی قلابی نیز به او انداختم. یحتمل آن وقتها ده هزار ریالی خیلی پول بوده و نه مثل الان که دو تا سکه پنج هزار ریالی می شود یک اسکناس ده هزار ریالی. رفیقش محکم می زند پشتش و می گوید بارک الله. برو دفعه دیگه ان شاء الله موفق باشی. البته بنده دلم می خواست یک شعری از عارف هم یادم می بود و آن را هم زمیمه می کردم. بگذارید ببینم می توانم پیدا کنم؟! مثلاً: یه دلم می گه برو برو، یه دلم می گه بیا بیا.... سلطان قلبم تو هستی تو هستی، دروازه های دلم را شکستی.

البته بعضی اینجا اشکال می کنند که شما اینجا دارید نه تنها از نشئه الهی و بلکه از نشئه طبیعی نیز خارج می شوید و دلیلش هم روشن است که مسائلی را که دارید مطرح می کنید نه از نوع فقاهت است و نه از نوع حکمت متعالیه است و نه از نوع ریاضی-فیزیک است و نه از نوع جهاد اکبر است و نه از نوع جهاد اصغر است. یعنی مثلاً اگر یک سینی عمامه را بیاورند خدمتت ارائه کنند در میان همه لجنزارها و مستهجنات عالم، این معنی اش لزوماً این هم نخواهد بود که عمامه به سرهای مورد نظر عمامه هایشان را دارند می زنند زمین چرا که از بالای منبر دارد مقتل خوانی می کند و لذا عمامه اش را هم از آن بالا زده است زمین. نخیر آقا، یحتمل هم طرف عمامه به سر خیلی مستهجنات و بی دینیها و لامذهبیها و کیف و حالها و نشئه گیهای غیر طبیعی و غیر الهی او را کوک کوکش کرده است، و حالا آمده است این عمامه اش را هم می گوید بیا این را یه چند لحظه نگه دار برای من. ببینم چه کار می توانم بکنم. آن عمامه را اگر کسی آتشش نزند که کار خیلی خطا و خبطی کرده است. عمامه، عمامه ی او نیست! دارد ادا در می آورد. و لذا، آتشش بزن همانطور که مسجد ضرار را هم آتشش باید زد.   إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّـهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللَّـهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلَا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ﴿التوبة: ٣٦﴾

این مسئله غیر از این است که مثلاً یک مشرک منافق کافری می رود دکتر دندانپزشکش که اتفاقاً خانم هم هست و به عنوان دست مزد، او را هم می کشد و سرش را همانجا می برد. یعنی معنی مسئله این نیست که هر کس را دیدید دارد مستهجنات نگاه می کند، او را بکشید! مسئله این هم نیست که هر کس مزاحم تلفنی شما شد، بروید او را اعدام کنید! مسئله بلکه این است که هر مزاحمت تلفنی ای یحتمل مزاحمت تلفنی نباشد و هر مستهجناتی یحتمل مستهجنات نباشد. کشف حجاب معنی اش این نیست که از ظلمات کشف حجاب شود و حجب نورانی عالمانه حکیمانه هم بفرمایند که باید تا ابد در حجاب باقی بماند.

حرف بنده این است که حالا اگر قرار بود بنده به رئیس جمهوری رای بدهم به شهرام عبداللی رای می دهم چرا که خوب همه می دانند که شهرام کیست چرا که شهرام کجا و بهرام گور کجا؟ البته بنده می دانید که به استاد عبداللهی معلم ریاضیمان هم که مچ ما را در تقلب گرفت چقدر علاقه دارم. و اما شهرام روحانی را می خواهم بگویم. و ما اذراک شهرام روحانی؟ حسن روحانی کجا و شهرام روحانی کجا؟ بنده اگر می خواستم رای دهم به شهرام روحانی رای می دادم. دلیلش هم این است که خانمها همه می دانند که شما اگر یک نفر نامسلمان را مسلمان کنید، مثل این است که سر یک ملسمانی بتوانید بروید عمامه بگذارید. چقدر ثواب دارد عمامه گذاشتن سر یک مسلمانی که لایقش است؟ این هم همان است. یعنی همه جنبه بد اینکه آقایان خانمها طرف رفته است با بهاییها نشسته است را می بینند. آقا بلکه او رفته است با بهاییها نشسته است که مسلمانشان کند. شما چه می دانید؟ و بلکه علی محمد باب هم به دارش نمی کشیدند و درمانش می کردند، یک فقیه جامع الشرایط خوبی می شد و نه اینکه بعضی بفرمایند که عمامه اش را بسوزانید و بلکه خودش را هم دار بزنید چرا که او باعث شد که این گروه ضاله را بسازند. ای را می فرمایند روانشناسی برای خنگولکها از نوع من بدم و تو هم بدی و بلکه تو از من خیلی خیلی هم بدتری. آقا یه ذره هم بگو من خوبم تو هم خوبی دیگه و همه را ببر در وضعیت آخر. چرا بلد نیستی؟ و بلکه رفته است 5+1 کرده است که امر به معروف و نهی از منکر کند که در جلسه بگوید اگر شما خانم بد حجاب، حجابت را رعایت کردی؟ که کردی. اگر حجابت را رعایت نکردی، ما با تو 5+1 نخواهیم کرد. این از یک نوع دیگری از 5+1 می شود که همان است که اگر کسی بخواهد اروپا هم برود کلیسا و بدحجاب باشد، می فرمایند خانم لطفاً حجابت را رعایت کن. آنوقت ما می خواهیم 5+1 کنیم و هیچ کس نگوید که حجاب؟ و آن وقت این چه نظریه حمیدی مجیدی ای اتویش در خواهد آمد؟ چه خواهد شد؟ آیا ما می خواهیم 5+1 کنیم که 5++1 به ما حجاب یاد بدهد که کشف حجاب کدام است و حجاب کدام است؟ یا اینکه ماییم که می خواهیم مرزهای حجاب و کشف حجاب را یاد دهیم؟ یا اینکه خیر، نه این خیلی همه را بلد است و نه آن و بلکه باید با 5+1 حساب کرد که بالاخره باید چه را کشف حجاب کرد و چه را نباید؟ نمی شود همینطوری رفت و از همه پرسید که آیا تو سمنانی هستی؟ و تا گفت آره، بگوییم حیف از این مسجد که در سمنان بود. یا می گویند که این بابا عقلش کم است و یا می گویند که این را یک درس خوبی به او بدهیم که دیگر این قدر بلبل زبانی نکند. امر به معروف و نهی از منکر هم حدی دارد. این را بنده می گویم که بشنو از نی چون حکایت می کند، نشنو از نی چون حکایت می کند. از جداییها شکایت می کند، بشنو از دل که روایت می کند. داستان، داستان خیانت به ذات نفس و اخلاق وبازدگی و بلکه خود وبا فقط نیست، و بلکه داستان لیلی و مجون و بلکه خمسه نظامی و بلکه منطق الطیر شیخ عطار و بلکه یحتمل هم خود فقه و فقاهت و حکمت متعالیه و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا است.

آن وقت می گویند نفهمیدیم چطور شد که ملکه یک مملکتی برود مدرسه شبانه روزی فرانسه زبانها که توسط راهبه های کاتولیکی درس داده می شده یا حتی خود این بنده حقیر را در نظر بگیرید، هولی نینمز کالج. یعنی ما یک قداستی داریم که از شهداء از صدر اسلام می آید تا به حال که از دفاع مقدس نتیجه می شود. و اما آیا این دوره ای دارد که مکرراً تکرار می شود که لجنزار را با علوم عالیه اشتباه گرفته می شود و هندسه ناجابجایی و هندسه معرفت دینی را به قیمت قلیلی می فروشد؟ و منزلت عقل را بالکل یادش می رود که منقول کدام است و معقول کدام؟ نشئه طبیعی کدام است و نشئه الهی کدام است و نشئه گی ناشی از اعتیاد کدام است؟ کمونیسم کدام است و سرمایه داری کدام است؟ اسلام کدام است و لامذهبی کدام است؟ لیبرال دموکراسی کدام است و آزادی و استقلال مستضعفین بر علیه مستکبرین کدام است؟ این خیلی حرف است که ولی فقیه بفرمایند که اگر خدا بخواهد به همان روش طلبگی ام اقتدا می کنم. یعنی ما فراموش می کنیم که باید اول وارد کسبه طلبگی شویم تا بلکه بشود دست از کاسب کاری برداشت و به ولی فقیه هم نشود نزدیک شویم لااقل بشود به فقه و فقاهت نزدیک شد. و دنبال شرق و غرب دویم و له له نزنیم در حالی که دارند از ما فرار می کنند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بعضی یحتمل توجه کنند که املاء لغات مشکلاتی دارند در بعضی از متونی که این بنده حقیر می نویسم. و این را بر حسب خنگولکی این حقیر بخواهند بگذارند. در صورتی که اینچنین نیست. و بنده مدتها است که این متون را خیلی دقیق و درست نمی خواهم بگویم که ویرایش بعد از ویراش و چرکنویس و پاکنویس می کنم. بلکه مسئله این است که بنده لااقل همان وقتی که اینها را می نویسم، می خوانم. و اگر مشکلی باشد، همان وقت درستش می کنم. البته باید عرض کنم که تایین را یحتمل مخصوصاً و یحتمل هم اشتباهاً نوشتم و درستش باید تعیین باشد که مسلم است. و اما خیلی از لغات دیگر یحتمل به این منوال نیست. و از روی خنگولکی هم نیست. و خیالاتی هم نشده ام. و مسئله نوسانات نیوترینوهای خورشیدی و زمینی خیلی هم دقیق می تواند بیان شود و برایش جایزه و بلکه هم جایزه های نوبل می توان برد. این است که ناامید نشوید و به خدا توکل کنید و .... حالا حساب کنید که اشتباهات املایی از بی سوادی فارسی این حقیر است و نه از اینکه ویرایشگرهای فارسی ما چقدر بدند. مسائل می توانستند خیلی بهتر از اینها باشند. غیر از این که نیست. دیگر ما جن و پری نداریم که بخواهند بیایند در نوشته های این حقیر هم اختلال ایجاد کنند. هیچ کس هم اینقدر بی کار نیست که باز بخواهد اینها را هک کند! معادله دو صفحه ای مدل استاندارد فیزیک هم که نیست که کسی بخواهد کپی پیست کند یا رونویسی کند و همه شستشان خبردار شود و هک و آنتی هک و اینها شود. یا مثلاً بخواهید معادله را از پاورپوینت توی حی دی اف ببرید و کار کند ولی وقتی کد تک-لاتک آنرا بخواهید، نداشته باشید و می گفتید ای کاش از اول به تک-لاتک نوشته بودم. اشکالی ندارد. کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد. و همانطور که ملاحظه می فرمایید، کار هم که زیاد داریم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


این مقالات را هم یحتمل خوب است انسان یک نگاهی به آنها بیاندازد:


https://arxiv.org/pdf/1612.00685.pdf

http://journals.aps.org/prl/abstract/10.1103/PhysRevLett.107.063601


و اگر نتوانستید مقاله رابی را بیابید (که خدا را شکر بنده در آرشیو یافم: https://arxiv.org/pdf/1102.0278.pdf)، و بلکه اگر هم توانستید، باز هم بلکه تواتستید به این سخنرانی خانم دکتر ساره شهیدانی نیز بروید که در زیر مدرسه علوم نانو نیز آمده است:


http://ipm.ac.ir/calendar/cal_popup.php?op=view&id=3601&uname=


هر چند که نمی گوید محل برگزاری سخنرانی کلوپ کجا است؟ یحتمل باید ایمیل بزنید و بپرسید.

با سلام،
خانم دکتر بنده خیلی دلم می خواست یک جوری بدحجابی بعضی خانمها را مخصوصاً خانم بچه های خودم را تقصیر یکی بیاندازم و حتی به مرجع تقلیدم هم تلفن زدم گفتم آقا ما بالاخره چه بکنیم؟ آیا طلاق بدهیم این کافر را یا چی؟ آیا چه کنیم؟ فرمودند امر به معروف و نهی از منکر کن و اینها از جهل و جهالت است و نه از کفر! ولی حالا می بینم که این دانالد ترامپ هم آمده است و همه خانمها هم از دستش کلی شاکی هستند و روی هر چی بی حجابی و فسق و فجور هم هست در همان ماظره هایش رو شد و بلکه روی این بنده حقیر را هم سفید کرده است چه برسد به بدحجابی ها را. و فضولی است و یحتمل مسئله را از حد امر به معروف و نهی از منکر هم گذراندن است و اما اگر حضرت عالی هم چادر سر می کردید و در جلوی دوربین حاضر می شدید، اینترنت هم گیرش باز می شد و لذا این بنده حقیر هم می توانستم ویدئو را ببینم. و حالا ما همان صدا را هم داشتیم و اسلایدها را، خودش خیلی است! ولی یحتمل این هم یک سوال خیلی خوبی است که لیزرها اصلا به امواج گرانشی چه ربطی دارند چرا که اگر سوال خوبی نبود یحتمل یک پروژه 100 میلیون دلاری احتیاج نداشت که بعد هم کنسل شود. البته اینکه می فرمایند تست نسبیت خاص را با لیزرها دکتر جوان انجام دادند خودش یک راهنمایی است برای گذار به نسبیت عام ولی خوب میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. و راستی، مقااله ای از اسمیرنوف دیدم که نوسانات نوترینو را در مورد نوترینوهای خورشیدی ایراد می کردند که در جایزه نوبل 2015 آمده است که نوسانات را با تبدیل بی دررو اشتباه گرفته اند! اتفاقاً بنده یک سوالی کردم از ایشان که حالا یادم نیست درست چه بود ولی ایشان در جواب خیلی روی یافتن نیوترینوهای راست دست تاکید می کردند. و بنده نظرم این است که حالا که در ترمینولوژی نوسانات و تبدیلهای بی دررو گویی برای نوتینوهای خورشیدی ابهامی هست، یحتمل آیا بتوان از این ابهام در جهت یافتن نیوترینوهای راست دست هم استفاده کرد. یعنی آیا مسئله فقط یک ابهام است یا تفاوت بین نوسانات و تبدیل بی دررو که بین نیوتروینوهای زمینی و خورشیدی می تواند یافت شود یحتمل برای یافتن نیوترینوهای راست دست تایین کننده باشند! البته راه دیگرش یحتمل این است که ما بیاییم به خورشیدیها هم بگوییم که آقایان خانهای خورشیدی شما برای ما نیوترینوهای خورشیدی می فرسیتد و ما هم برای شما نیوترینوهای زمینی خیلی خیلی بررایتان می فرستیم ببینیم می توانیم نیوترینوهای راست دست و چپ دست را با هم درگیر کنیم یا خیر؟ و شاید هم بفرمایید که ما یک همذاتهایی را برای نیوترینوهای خورشیدی روی زمین یافته ایم که حالا آنها چپ دستند و اینها راست دست. خوب باشد، و اما خوب فعلاً نداریم. ولی بنظر بنده این است که مسئله را اگر از راه فقاهت و حکمت متعالیه بخواهیم حل کنیم، یحتمل راحتتر هم شود، چرا که یحتمل کسی دور خودش هی بگردد ببنید آیا یک ولی فقیهی می تواند پیدا کند؟ و هر چه گشت می بیند که یحتمل می تواند و یحتمل نمی تواند بسته به اینکه آیا مثلاً دنبال شمس تبریزی است که دارد می گردد و غیبش زده است و فقط اثری از خط سومش مانده است یا دنبال مولانا است که دارد می گردد و کلی هم آثار مثل دیوان شمس تبیریزی و مثنوی مولوی دارد.
البته بنده خیلی کم از این دو مقاله هم الهم گرفتم:

https://arxiv.org/pdf/1610.00910.pdf
https://arxiv.org/pdf/1609.02386.pdf

ولی خانم دکتر، بنده باز فضولی کردم و دیدم که در لارک یک workshop نظریه ذرات است که شما هم سخنرانی دارید. آیا نمی شود این بنده حقیر را هم یک جوری پارتی بازی می کردید می شد شرکت می کردم؟ خیلی ممنون می شوم و حتی حاضرم بیست هزار تومان شهریه را هم بدهم هر چند که استادان هم تازه باید بیشتر از شاگردان بدهند و از این بابت هنوز بنده لااقل ده هزار تومان جلو می افتم. و اما خوب، اطلبوا العلم من المهد الی اللحد. یعنی لااقل خیلی از توهماتم را این ورک شاپ یحتمل برطرف کند که همان یک ذره ای هم که از نظریه ذرات بلدم خیلی بلد نیستم. البته بنده یک بار تا لارک هم رفتم که ببینم خانم پیله رودی همه کتابها و ژورنالهای فیزیکی را کجا برده اند؟ و اما مثل اینکه همین فرمانیه هم کتابخانه اش باید همه چیز داشته باشد ولی بنده درست بلد نیستم با کتابدار حرفم را حالی کنم.
ولی یک مسئله دیگری هم اینجا یحتمل هست که قابل توجه است هر چند که احتمالاً بهتر هم هست که هیچ راجع بدان نگفت. ولی بنده می گویم. و آن مسئله اخلاق وبازدگی است. شما توجه کنید که می فرماید بسم الله الرحمن الرحیم. تبت یدی ابی لهب و تب. ما اغنی عنه ماله و ما کسب. سیصلی ناراً ذات لهب و امراته حمالة الحطب فی جیدها حبل من مسد. شما توجه بفرمایید که ما نمی توانیم مضمون این سوره را به یافتن دلایل اینکه چرا دکتر حسین فاطمی را یک پسر پانزده ساله یعنی عبدخدایی می فرمایند که ترور کرد و تیر خورد به شانه اش. بعد تلویزیون نشان می دهد که شعبان جعفری ( معروف به شعبان بی مخ) هم یک قمه ای به دل و روده او فرو کرد. و بعد تازه همانطوری انداختند او را زندان و بعد هم او ر با همان وضع مریضی اش بردند دادگاه و اعدام تیربارانش کردند. حالا بگذریم به سر بنده خدا مجتبی نواب صفوی هم چه شد که بعضی هنوز هم جسارت دارند که او را تروریست می خوانند و حال آنکه او فقط فکر درمان اخلاق وبازدگی بیش نبوده؟ و حالا اینکه بر سر دانشمندان هسته ای ما چه بلایی آمد که 5 تا شهید و از جمله شهید مسعود علی محمدی هم داده ایم؟ اینها دیگر بماند. یعنی همه ارض بنده این است که ما در همین ایرانش هم که باشیم، باز باید گفت که ما کجا و ولی فقیه کجا؟ البته بنده می بخشید که آن روحیه زنانگی را بخصوص در ایام فاطمیه نادیده گرفته و خاصر حضرت عالی را یحتمل جریحه دار کرده باشم. از این بات معذرت می خواهم. لات بازی درآوردن کار آسانی است، ولی بقول استاد فاطمی نیا آن وقت یک لات پیدا نمی شده که نگذارد آنچه که شد، نشود؟ و همه اش شعبان بی مخی است؟ یحتمل هر کسی جزای کارهای خوب و بد خود را می بیند و اما شهادت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام دیگر یعنی چه؟  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمدت و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


البته باز هم جمعه ای اینترنت اکسپلورر هنگ کرد و نمی دانم باز چی شد؟ و چند تا چیزهایی که داشتم و از جمله یحتمل مقالاتی را از دست دادم. البته این مسئله را هم در نظر آورید که از لحاظ نانو تکنولوژی هم حساب کنید که در مقیاس نانو است و بلکه در مقیاسهای خیلی ریزتر هم باشد، آموزه های اسلام ناب محمدی و علوی و ائمه اطهار و اولیاء و اوصیاء اسلامی متوجه می شویم که یرزقه من حیث لا یحتسب است که الان ملاحظه می شود چقدر مسلمان در این عالم داریم؟ بیش از یک میلیارد است. و از صدر اسلام تا به حال چقدر مسلمان داشته ایم و چقدر دانشمند مسلمان داشته ایم و داریم؟ این یک آموزه ای هم می تواند شود برای کتاب چادری مستنصر حسین در همین زمینه صنعت نانو تکنولوژیک. حساب کنید که یک نانوتیوبی بخواهیم بسازیم که فقط یک الکترون یا پوزیترون از آن بگذرد و با یک الکترون یا پوزیترونی دیگری در نانوتیوبی دیگر برخورد کند. البته سوال اساسی تر این می بود که چطور نانو تیوبهایی بسازیم که تک-کوارکها در آن حرکت کنند و یک پرتون ایجاد کنند! و همینطور در مورد دیگر ذرات نظریه ذرات فیزیک. یحتمل ما را می بردند ال اچ سی و می گفتند آقایان خانمها ما معادل تلگرام و اینستاگرام شخصی را یافته ایم که نانو تیوبی شده است و هر کسی دارد با نانوتیوب خودش کار می کند و بخوردکننده های خود را دارد. حالا بعضی هم مثل این حقیر بیشتر از همه چیز مستهجنات نصیبش می شود و لا غیر. مسئله این است که نانو تیوبها را چطور بر حسب اسلام ناب محمدی و علوی محاسبات و بررسی و تحقیقات کنیم. و حتی بر اخلاق اینترنتی و ماهواره ای اینچنینی تاثیرگذار شویم که اهدنا الصراط المستقیم است و صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالیین است. و آخر دعوانا و الحمد لله رب العالمین.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


تمرین در فقه و حکمت متعالیه:

مطلوب است حکمت متعالیه ای که بر حسب اصول و قواعد فقهی است و دست کم منجر به اخلاقهای وبازده نشوند. و حالا اگر یک بنده خدایی خواست ادای فقها را در بیاورد و نتوانست و ریشش هم خیلی داشت سفید می شد و دچار اخلاقهای بدتر از وبازدگی هم شد، این هم باید یحتمل گفت که ایراد دارد و مردم اشکال خواهند کرد. البته این فرق می کند با اینکه امر به معروف و نهی از منکر را هم کنار بگذارند که حجابها و بلکه فیلترها نیز وارونه برداشته شوند. حالا بنده حقیر را در قسمت شخصیتها و وزرا و وکلا راه ندهند هم خوب نداده اند. ما با همان آبدارچیها و رفته گران هم که شده سعی کنیم اخلاق خود را تمرین کنیم و یاد بگیریم که اطلبوا العلم من المهد الی اللحد یعنی ز گهواره تا گور دانش بجو و اینکه نباید یک مرتبه به یک بنده خدایی گفت که آقا چقدر جارو می زنی؟ ما به اندازه کافی رفته گر داریم. نخیر، نداریم. و الا پیاده روها و جویهای آب ما وضعش بهتر از این می بود و بلکه مردم هم اگر هر کدام یک جارو دست می گرفتند، شهر ما خانه ی ما می شد. حالا سر غذا هم اگر یک کمی ریخت و پاش کردید و سینی غذا را هم یحتمل اشتباهی انداختید توی سطل آشغال زیاد به خود سخت نگیرید. کار یک دفعه است. کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد! ..... بعد از این بنده حقیر دیگر نخواهم اینجا نوشت. حس می کنم دارم می شوم مثل یک اعلانیه نویس دوره گرد که املائش هم خیلی خوب نیست. حالا اگر تقاضاها خیلی زیاد شوند، یحتمل دوباره برگردم!!! و یحتمل فردا صبح هم نشده و آفتاب نزده هم باز برگردم.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


این دو تا مقاله را دلم می خواست بخوانم. همینجوری بزنید فروبینیس در جستجوی آرشیو یا اینسپایر-هپ. کلی مطلب می اید. و از جمله این دو تا مقاله در زمینه فیزیک انرژهای بال و همدیسی و ریسمان و ...:


https://arxiv.org/pdf/1608.02284.pdf

https://arxiv.org/pdf/1701.08382.pdf

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ﴿التوبة: ١٢٢﴾


دیروز بالاخره در مترو بحث زیادی شد که نماز کجا است. و بالاخره معلوم شد که دانشگاه است. و خواستم هم بروم قسمت شخصیتها بقول مامور بیسیم بدست جلوی گیت و موفق نشدم. یک بنده خدایی با فرزندانش آمده بود و همینطوری رفت تو همینطوری هم که داشت می پرسید که جایزه هم می دهند؟ این بنده حقیر هم پرسیدم که جایزه می دهند؟ گفت به بچه ها جایزه می دهند! امیدوارم پاک کن بهشان جایزه ندهند که بعداً یحتمل سر کلاس انگلیسی بزنند توی سر و کله ی هم. و معلم بیرونشان کند و بعد هم عصبیتهای بیجا و نادرست .... حالا ما هم که جایزه هم نمی خواستیم. خوب می گذاشت ما هم برویم. چطور می شد؟ البته بعضی اوقات خودشان می فرمایند که می خواهی بروی جایگاه مخصوص؟ و اجازه می دهند. اما این دفعه این بابا بدجوری گیر داده بود و بنده هم خودم کم به او یحتمل گیر ندادم. اما هیچی به هیچی. نشد که نشد. این هم از جایگاه اختصاصی رفتن این حقیر در نماز جمعه.   وَأَطِیعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿الأنفال: ٤٦﴾. می توانست هم بفرماید و اطیعوا الله و اطیعوا رسوله .... ولی فرمود اطیعوا الله و رسوله ... و اطاعت از خدا و رسول را با هم آورده است. ای عبارت سه بار در سوره انفال آمده است و یک بار در سوره مجادله:


بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّـهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ ﴿الأنفال: ١﴾

۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ ﴿الأنفال: ٢٠﴾
۳. وَأَطِیعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ﴿الأنفال: ٤٦﴾
۴. أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّـهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّـهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿المجادلة: ١٣﴾



امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


اصولاً وبا مرض و اپیدمی کشنده خیلی بدی می تواند باشد، ولی وبازدگی نیز یک نوع اخلاق وبازده ی خیلی بدی است که می تواند جامعه را بدجوری مبتلا کند. پیشگیری از این مرض است که یحتمل یک طبیب و بلکه اطباء دوار حازق الهی و روحی و روانی و جسمی را می طلبد تا جامعه را مبتلا نکنند.

در راس همه ی این اطباء، خود رسول اکرم صلوات الله و امیرالمومنین و ائمه اطهار علیهم السلام تشریف دارند. یک حلاوت و شیرینی خاصی در آموزه های این بزرگان یافت می شود که غیرقابل جایگزین است. ولی یک مشکلی که هست در تعلیم و تعلم این دروس اخلاقی، این است که خود اساتید و معلمین و مدرسین را یک وقت دیدید مبتلا کرد و بلکه بدتر جوامعی یحتمل دیده می شود که در طول تاریخ تصمیم می گیرند که کلاً این دروس اخلاقی و معلمین آنرا بالکل کنار بگذارند. اینجا است که ما یک شباهتهایی بین مرحوم نواب صفوی و محمد علی جمالزاده و حتی جلال آل احمد می بینیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


دیشب بنده آقای دکتر حداد عادل را بعد از خبر ساعت ده و نیم کانال دو دیدم. ایشان یک حرف خوبی زدند راجع به تصمیم گیری در تهران که امام خمینی (قدس سره الشریف) به یک خبرنگار  پاکستانی گفتند که انقلاب ما باعث شد که تصمیم گیری برای ایران در تهران گرفته می شود. دکتر حداد عادل می فرمودند که یک وقتی که به پاکستان رفته بودند این خبرنگار در ضیافت شامی که برای ایشان ترتیب داده بودند قبل از اینکه آقای دکتر سخنرانیشان را آغاز کنند به حاضرین بلند شدند و گفتند که من خبرنگار بودم و از امام خمینی جوانی کردم و سوال کردم که حالا که این همه جنگ و خونریزی و مشکلات داشته اید، انقلاب شما چه چیزی را بدست آورده است. و امام آنطور جواب دادند. و این ارزشمند است.

درست است. این خیلی ارزشمند است که انسان بتواند برای سرنوشت مملکت خودش خودش تصمیم بگیرد. و اما اینکه در عمل در مواردی مثل برجام چه اتفاقی می تواند بیافتد و حتی نظر رهبری چیست، این هم خیلی مهم است. اما مهمتر از این مسئله این است که اصلا ما با ولی فقیه چه کار داریم؟ و ولی فقیه با ما چه کار دارد که حالا بقول امام در چهل حدیث خود را دچار عصبیة کنیم یا نکنیم؟ اصلا حق چیست که اگر مثلاً چادوری مستنصر حسین (Chaudhery Mustansar Hussain) از دانشکده شیمی و علوم محیط زیستیِ انستیتو تکنولوزی نیوجرسی آمد از ما پرسید که آقا جان اصلا حرف شما چیست؟ ما چه جوابش را بدهیم؟ (اینجا یک ابهامی هست که Chaudhury  را ما چطور به فارسی بنویسیم و آیا چدوری یا چادوری درست است یا مثلاً چادحوری یا چادهوری چرا که ما مثلاً Gandhi را گاندی می نویسیم و نه گاندهی یا گاندحی). و حالا کاری نداریم که چرا اقتصاد ما به این روز است افرادی مثل این بنده حقیر سر جایشان نشسته اند همینطوری دارند درجا می زنند. یعنی بالاخره هر چقدر هم که خودمان بخواهیم برای خودمان تصمیم بگیریم، در نهایت اپراتورهای دیگری هم هستند که دارند روی ما کار می کنند و از جمله تحریمها و دیگر فشارهای اقتصادی محلی و منطقه ای و بین المللی. 

و اما ما اصلا فرض را بر این بگذاریم که حضرت صاحب نیز ظهور فرموده اند همانطور که در قرن سوم هجری ظهور فرمودند و بعد در غیبت صغرا رفتند و بعد هم در غیبت کبری. و حضرت صاحب هم الان ولی فقیه تشریف دارند. و این بنده حقیر هم با آقای دکتر حداد عادل که فکر کنم چند سالی از این حقیر بزرگترند هنوز بچه ایم و سوار چرخ فلک هم شده ایم و چرخ فلکی هم دارد می گوید که می دانستی که ولی فقیه قبل از انقلاب حضرت صاحب آمده بود و از شاه در همین مسجد خودمان داشت چه جور تعریف می کرد؟ و دکتر حداد عادل می فرمایند که تو مثل اینکه نمی دانی ولی فقیه کیست؟ نمی دانی که زندان هم افتاده است؟ حالا این ولی فقیه نبوده است که زندان افتاده است و بلکه آن ولی فقیه دیگر بوده است که زندان افتاده است. تو داری می گویی که حضرت صاحب هم از شاه تعریف کرده است؟ لابد برای اینکه شاهنشاه آریامهر، بزرگ ارتش داران است هم تعریف کرده است؟ چرخ فلکی نگه دار. نگه دار که ما این چرخ فلکت را نخواستیم و همینجا پیاده می شویم. و من هم که دیدم اینطوری است صبر نکردم چرخ فلکی اول ما را بیاورد پایین و بعد پیاده شوم و از همان بالا پریدم پایین. و پایم هم کمی پیچ خورد چرا که یک کمی هم وزنم زیاد بود و بقول معروف توپولی بودم و همینطوری هم اگر راه می رفتم و حواسم را جمع نمی کردم، یک وقت دیدید پایم پیچ خورد و چه رسد به اینکه از بالای چرخ فلک هم بخواهم بپرم پایین.

و اما گذشته از چرح فلکی، آمدیم و چادوری مستنصر حسین از ما نپرسید و خود آقای دکتر حداد عادل همینطوری که سوار چرخ فلک بودیم پرسیدند که آیا خدا اگر مذل است و اما مضل هم هست؟ یا اینکه فقط شیطان است که مضل است؟   وَمَن یَهْدِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَیْسَ اللَّـهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَامٍ ﴿الزمر: ٣٧﴾   وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیْهِ قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِینٌ ﴿القصص: ١٥﴾  مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا ﴿الکهف: ٥١﴾.

موضوع اینجا این است که خود ولی فقیه هم در تفسیر سوره حمد فرموده اند که حضرت رسول فرمودند که یک سنگی هفتاد سال پیش از جهنم شروع کرد به افتادن و امروز افتادنش تمام شد.  حالا ما هفتاد سال هشتاد سال راه را غلط رفته ایم و باید از این طرف می رفتیم و از آن طرف رفتیم، شما درست بروید. شما راه تان را مثلاً گم نکنید و گمراه نشوید. یحتمل منظور به این است که انسان باید تذکر پذیر باشد و راه درست را برود. مثلاً بنده یادم هست که با امام جماعت مسجد قبا که سر یک مسئله ای بحثم شده بود راجع به یک لغتی صحبت بود و اینکه این لغت در قرآن آمده است و کجا است و از این قبیل. ایشان فرمودند که در معجم نگاه می کنم. بنده حقیر گفتم که اینترنت یا مثلاً نرم افزارهای خوبی هم هستند که کافی است لغت را بزنید و جواب را به شما می گوید. ایشان فرمودند که خیر ایشان از اینترنت و کامپیوتر استفاده نمی کنند. امام جماعت دیگری نیز اتفاقاً به این حقیر همین را فرمودند که از کامپیوتر یا از اینترنت درست یادم نیست اجازه ندارند استفاده کنند. البته بنده تایید می کنم که اینترنت مفسده اش زیاد است. ولی مسئله این هم هست که اگر همینطوری به حالت خود رها شود برای اینکه مفسده اش زیاد است مثل این می شود که بگوییم ما وارد سیاست نمی شویم چرا که مفسده اش زیاد است. و این را امام خمینی تایید نمی کنند و بلکه خود به عنوان ولی فقیه وارد سیاست شدند.

و لذا سوال بنده از آقای دکتر حداد عادل این است که حضرت صاحب که امام زمان خود است چطور با فقاهت می تواند جواب مشرکینی را که همچون فرعون ادعای انا ربکم الاعلی بودن را دارند را بدهد در حینی که او را زیر سوال می برند که تو خودت فقط امامی یا مثل ما ربکم الاعلی هم هستی؟ و بلکه او را هم دعوت می کنند که تو هم مثل ما بشو. مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا ﴿الکهف: ٥١﴾. یعنی اینکه چرا ما در خلق زمین و آسمان و خلقت خودمان شریک نیستیم و چرا خدا ما را در کارش شریک نکرد و چرا خدا گمراه کنندگان را به مددکاری نگرفت؟ و چرا ما حالا می توانیم در تهران برای خودمان تصمیم بگیریم؟ آیا آن خبرنگار پاکستانی درست گفته است یا شما درست روایت نکرده اید یا من اشتباه فهمیده ام چرا که حتی خرمشهر را هم خدا آزاد کرد و شنهای طبس را هم خدا برانگیخت تا با آمریکاییها وارد جنگ شوند.

مسئله اینجا از این قرار است که اگر ما فرض را بر این بگذاریم که ماده و انرژی تاریک شتاب برمی دارد و ما از شتاب آن خبر نداریم که آیا دارد شتابش افزایش می یابد یا کم می شود یا صفر است؟ و آیا به همین دلیل هم هست که افراد گمراه کننده را خدا مدد نمی کند تا به فقاهت برسند و لذا ولی فقیه را نیز بشناسند و چه رسد به اینکه حضرت صاحب را نیز بدانند که ولی فقیه است. و همین هم هست که در تاریکی واقع می شوند و فرق بین فاسق و مومن را هم متوجه نمی شوند آنطور که می فرماید افمن کان مومن کمن کان فاسقا. اگر چنین است و لذا خدا خود می تواند گمراه کند آنطور که شیطان را نیز او است که وسیله ای قرار می دهد برای گمراه. اما اگر انسان اختیار دارد که فقیه شود و به فقاهت برسد ولی خیلی چیزها سد راهش می شوند و از جمله همین هم هست که مانع ظهور امام زمان است، و لذا ما متوجه می شویم که خدا نیست که گمراه کننده است و بلکه ماده ها و انرژیهای تاریکی که موجودند و ما را از شناخت گرانش و نیروهای قوی و ضعیف باز می دارند، اینها نیز برای ما آنچنان شناخته شده نیستند. و لذا با این همه می فرماید  وَمَن یَهْدِ اللَّـهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَیْسَ اللَّـهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَامٍ ﴿الزمر: ٣٧﴾ و من یضلل الله و فما له من هاد.

و لذا، تک قطبی مغناطیسی که ما را قرار است یحتمل در نظریه هایی امثال نظریه زایبرگ-ویتنی به تک قطبیهای مغناطیسی و الکترون به عنوان تک قطبی الکترونیکی در الکترومغناطیسم برساند، آیا حالا در نظریه حمیدی مجیدی بهتر نمایان می شود آنطور که می توان مسئله را از الکترودینامیک به نیروهای ضعیف و قوی و بلکه گرانش نیز بسط داد؟ یعنی مسئله این است که اگر قرار است که ابرگرانش و ابرتقارن در مورد امام و اصحابش و بلکه دشمنانش واقع شود، رابطه بین خدا و امام اینجا به چه صورت است و اقوامی مثل قوم لوط و قوم ثمود چطور نابود خواهند شد و در عین حال امام چطور به نماز خواهد ایستاد؟

البته بنده داشتم فکر هم می کردم که چقدر بهتر می بود اگر نماز جمعه امروز در دانشگاه تهران می بود که همه و همه می رفتند نماز بعد از راه پیمایی هر چند که یحتمل یک جمعیت عظیمی می شد. و به راه پیمایی که نرسیدیم و این است که بهتر است بیشتر از این مزاحم استاد عزیز دکتر حداد عادل نشده و از چرخ فلک هم پیاده شویم و برویم نماز جمعه در مصلای امام خمینی و بلکه چند تا هم نماز قضاهایمان را بخوانیم! لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد وتقبل شفاعته  وارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


راستش را بخواهید بنده این وبلاگ خانم دکتر فرزان را زیاد می خوانم.


http://yasamanfarzan.arzublog.com/post/72953


مطالبش برایم جالب است. ولی در بحث مولوی در نظرات این پست وبلاگ، یک مطالبی داشت که بنده استفاده بردم. و نظراتی هم دادم که بعضی از آنها هست و بعضی هم پاک شده و اینجا هست. البته بنده کنترلی روی سایت دیگران ندارم و یحتمل خیلی چیزها پاک شود و خیلی چیزها هم اضافه شود. و لذا گاهی بهتر است که بعضی چیزها که بدان علاقه مند هستید را کپی پیست کنید. و بعضی اوقات هم حوصله می خواهد این کار و بهتر باشد خود سایت لینک شود. و لذا یک نظری هم داده ام که یحتمل بعداً می آید چرا که باید تایید شود و هنوز تایید نشده.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿القصص: ٥١﴾


نامه قبل را که رفتم رد ایمیلم ببینم، دیدم یک ایمیلی از دکتر چدهوری مستنصر حسین دریافت کرده ام راجع به این پیشنهاد که برای کتابی که ایشان ویرایشگرش هستند راجع به مهندسی نانوتکنولوژی و ذرات نانو، یک فصلی از این کتاب را بنویسم. این اتفاقاً می تواند پیشنهاد خوبی باشد برای امتحان نظریه حمیدی-مجیدی. فرض بفرمایید که یک مقیاسی را دارید که در آن مقیاس ما امواج الکترومغناطیسم را داریم و مقیاس دیگری است که الکترومغناطیسم کوانتمی را داریم. موضوع این است که در چه مقیاسی نظریه حمیدی-مجیدی را می توان تمام و کمال یافت و در آن مقیاس به مهندسی نظریه حمیدی-مجیدی پرداخت. این مسئله در رابطه با یافتن تک قطبیهای مغناطیسی مثلاً جلوه گر می شوند آنجایی که ما دنبال تکقطبیهای الکتریکی می گردیم و می یابیم که اینها الکترونها هستند و لذا طبیعی است که دنبال تک قطبیهای مغناطیسی نیز برویم. و از اینجا به انواع مسائل (کو)همولوژیهای زایبرگ-ویتن، فلوئر-هیگارد-ویتن، گروموف-ویتن، .... می رسیم. سوال این است که آیا مقیاس یافتن مهندسی بر حسب نظریه حمیدی-مجیدی نانو است؟ و اگر نانو نیست، یحتمل نانو-نانو یا نانو-نانو-نانو یا ... ما را به مقصد برساند؟ یحتمل نیز مسئله ریسمانی است و باید مقیاسهای ریز و درشت را با هم چمع و بلکه فضای آنها را فشرده کرد تا به مقصد رسید. یحتمل هم باید ابرگرانش و ابرتقارن را نیز وارد کرد و به مدل استاندارد فیزیک همراه با (ابرگرانش) و انواعی از ابرتقارن نیز متوصل شد. به هر حال، این هم مسئله ای دیگر است که اگر ما فقط داریم با الکترودینامیک کار می کنیم، می شود به مسئله دست یافت یا بهتر است نیروی ضعیف را نیز وارد مسئله کنیم. و اگر نیروی ضعیف را وارد کردیم، آیا نیروی قوی نیز باید در نظر گرفته شود و بعد رشته مسائل را دنبال کنیم تا به نتیجه برسیم. موضوع اینجا است که وقتی ما داریم این کار را می کنیم، و مثلاً با یک نرم افزاری برخورد کرده ایم که دقیقاً کار با آنرا بلد نیستیم، آیا می توانیم به نتیجه مورد نظر خود برسیم و لااقل صورت مسائل مهندسی را  بیابیم، بدون اینکه مستهجنات و حیوانیت و پستتر از حیوانیت و خیانت به ذات نفس و همه و همه وارد مسائل شوند؟ یا خیر، همه چیز با هم و در هم می آیند؟

مثل این می ماند که یک گاو نر خشمگینی را ول کرده اند توی کوچه و خیابان که هر که می آید جلوی او شاخش می زند و به او حمله می کند و فقط باید از جلوی او فرار کرد. این مسئله چه تفاوت و شباهتهایی دارد با تفکر کردن یک ریاضیدان و فیزیکدان و بلکه یک طلبه آنجایی که می فرماید و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون. فاقصص القصص لعلهم یتفکرون.   إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ ﴿آل عمران: ١٩٠﴾ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿آل عمران: ١٩١﴾.

مسئله تفکر کردن در اینجا است که گاهی می بینیم که بعضی آنقدر در تفکرات خود غرق می شوند که حتی وقت عبادت و اذان و دعا و نماز را هم فرموش می کنند و مثل یک ماشین متفکر شده اند که یحتمل اگر خیلی هم بدان نزدیک شوی، شاخ می خوری و بدجوری هم شاخ می خوری. یعنی این متفکر گویی در حین تفکرش مدام دارد برای خودش انواع و اقسام شاخها را هم می سازد تا مبادا خودش هم شاخ بخورد و هر که نزدیکش شد و بلکه از همان دور دروها چندتا شاخ بخورد. و رحماء بینهم و اشداء علی الکفار هم ندارد. می خواهی نزدیک شوی، باید فوت و فن تفکر را بلد باشی و در ضمن آسه برو آسه بیا که شاخ هم نخوری! مسئله این است که طلبه ای که رهرو الی الله است، همینطوری که دارد به سمت حکمت متعالیه الهی پیش می رود، یک اختلالاتی هم یحتمل از شور و قور کردن در سفرهای خود از خلق به حق و از حق به حق بالحق هم داشته باشد وقتی میخواهد خود را از ظلمات طبیعت بیرون آورده و به سمت حق برود و حالا کاری نداریم که گاهی هم سالک وقتی می بیند که یکی خیلی جا مانده است و می خواهد او را همسفر خود کند در سفر از حق به خلق و دوباره از حق به حق، نه اینکه همسفرش را شاخ بزند و بلکه بدلیل اینکه می خواهد هر کسی همراه سفر الهی شود و از طبیعت خارج شود، این بمراتب حال خود یحتمل شاخ بخورد. و الا خیلی هم اینطوری نیست که شاعر می فرماید گاوی است بر آسمان قرینش پروین، گاویست دیگر بر زبرش جمله زمین. گر بینایی چشم حقیقت باز کن، زیر و زبر دو گاو یحتمل باید گفت مشتی شاخ بین که همه دارند شاخ می خورند و از دست خر و گاوها فرار می کنند که شاخ و لگد نخورند.... لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

Dear Professor Susskind,

First of all, I was hesitant to write to you because you do not offer your email at your Stanford site and I only found it in your latest arXiv paper with Adam Brown on the second law of complexity. I thought maybe you do not wish to be disturbed by interested mathematical physics intruders!

I mostly know you from your articles and books and also heard you on Ted speaking about Richard Feynman at Caltech. I am in particular interested of your papers on the worm holes and the butterfly since my daughter's name means butterfly in Persian.  I won't get too much into math or physics, but wished to only say that there might appear to be a firewall in passing through the social, psychological, and philosophical complexities within a society without any further help from anywhere else! The question is how to encounter this social-psychological-philosophical black hole or at least try to get out of without going too crazy!

One way appears to be in strengthening our scientific endeavors and then attracting people from other societies. Another possibility is strengthening our metaphysics. The best way appears to be how Noah, Abraham, Moses, Jesus Christ, Mohammad and all of mankind are children of Adam while working on science and religion. Of course, this does not mean that we will be able to approach Adam as the father of all mankind, but maybe we could.

Thus, I will not get too metaphysical and only mention a few book experiences including when one at Stanford library when I was a student at Berkeley. I think I was studying Number theory of Hardy and Wright and the library must have closed and in some ways I was sort of locked out of the library. This was of course no excuse to stare at a nice spherical picture which was made of cubes hanging outside the library, but I did for a while. I was also reminded of Bjorken and Drell's book Relativistic Quantum Fields which I used to own when I realized that Drell, daughter of Sydney, is also on the Stanford Staff. Of course, It would also have been nice to own Feynman Motives of Marcolli to get yet another perspective of the Feynman graphs or diagrams. Of course, there was also the time that I used to stay too much up at nights in the Le Comte hall reading room or at least try to stay up; and my books got stolen. And this was how I got to know Rainer Sachs because to my surprise he offered his physics office when I told him what happened. This was mostly in late 1970s and 1980s.

But then I also wrote a paper in 1997 that I tried to communicate with Professor Marsden and also put a version of it up on internet in 2000s and I called it the living earth. In it I tried to use general relativity too. Ever since then I am automatically hooked on arXiv and other internet sources as the story unravels.

Best Wishes,
Sayyed Hamid Banihashemi

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


دیشب از این بنده حقیر ایراد شد که تو چرا وزیر نمی شوی؟ یحتمل منظور به این بود ک حالا که ریخت و قیافه خودت را مثل بچه حزب اللهی ها درست کرده ای، پس چرا پست و منصب دولتی درست و حسابی نداری؟ اینجا یک نکته خیلی مهمی نهفته است که باید در نظر گرفت.

یک وقت مسئله این است که ما داریم گردش و گردشگریها و اسپین همه ذرات عالم را در نظر می گیریم. و برای این کار مثلاً از اسپین ذرات بنیادی شروع می کنیم تا برسیم به اسپین ذره مورد نظرمان. یک وقت دیگر هست که از جهت گردش اجرام آسمانی حول یکدیگر بحث است، و اینجا نیز ما احتیاج به رصد ستارگان و سیارات مختلف را داریم تا تشخیص دهیم هر جرمی چطور حول جرمی دیگر در حال گردش است. مثلاً سیارات چطور و ستارگان چطور و شهاب سنگها چطور و سیاه چاله ها و کهکشانها هر کدام چطور گردش می کنند؟ البته بعضی ذرات هم از دید ما در تاریکی مانده اند و از گردش آنها خبری درست نداریم همانند ذرات تاریک که گاهی هم یحتمل تبدیل شوند به انرژیهای تاریک چرا که ماهیتاً نمی توانیم بین ذرات و انرژیهای آنها (حالا می خواهد درات تاریک باشند یا خیر) گاهی درست تشخیص دهیم. و لذا ما مثلاً می بینیم که در نظریه گرانش بر مبنای نسبیت عام، این مسئله را داریم که گرانش فرقی با شتاب ندارد. و اما هر شتابی هم گرانش را نتیجه نمی دهد. این است که اگر ما مشاهده کردیم که شتابی در حرکت جرمی آسمانی نسبت به جرمی دیگر ایجاد شد، آیا این شتاب منجر به گرانش شود آیا نشود؟ حالا اگر این جرم خود ذره ای باشد روی یک جرمی سماوی، و شتاب بردارد سوال باقی می ماند که آیا این شتاب تا چه حدی منجر به گرانش خواهد شد. و لذا گردش و گردشگری و اسپین داریم تا اسپین و گردش و گردشگری. هر اسپینی یحتمل منجر به گرانش یا ابرگرانش نشود. موضوع و مسئله حالا این است که آیا ما ذره ای داریم که اگر اسپین آن را بیابیم، آنگاه بر حسب شتاب یا عدم شتاب آن ذره گرانش  متناظر ذرات و بلکه حتی اجرام مربوط به آن ذرات  را نیز خواهیم یافت؟ آنطور که اگر ما متوجه شویم که امروز مثلاً خورشید افقش همان افق همیشگی اش است و از شرق طلوع کرد، و لذا ذره ای هنوز در تاریکی است و اگر افقش فرق کرد و از غرب طلوع کرد آنگاه ذره دیگر دره ای تاریک نیست و ما آن را خواهیم شناخت. یعنی آیا این طلوع و غروف خورشید بستگی به شناخت ذره دارد یا بینهایت ریزحالات دیگری هستند که حالات خورشید-ماه-زمین و سیارات دیگر را همه و همه را در بر می گیرند و باعث جهت گردش و گردشگری خورشید و زمین حول یکدیگر می شوند. و لذا نمی توان یک ریزحالتی را از این میان انتخاب کرد و آن را برجسته کرد و بلکه ذره ای هم به آن ریزحالت نسبت داد و جهت گردش را بر آن مبنا یافت.

مسئله شباهتی دارد به اینکه بنده بخواهم در جواب این ایراد که چرا وزیر یا وکیل نشده ای، عرض کنم که تو مثل اینکه خوابی چرا که بنده حقیر اتفاقاً یک بار هم برای ریاست جمهوری اسم نویسی کرده ام. یعنی وقتی همه خیاطها ر فرضاً پادشاه صدا بزند، یک پالاندوزی هم می رود می گوید که ما هم اهل بخیه ایم. می شود، ولی یک حالت دن کیشوت مآبانه ی عیاری ای بقول معروف پیدا می کند که آخوندهای خودمان هم تاییدش نمی کنند هر چند که کسی به خود آنها هم یحتمل ایراد کند که مگر عمامه ات را تاج خودت قرار داده ای یا برایت از عرش اعلاء فرستاده اند که فکر پادشاهی و بلکه خلیفة اللهی به سرت نزده است و یحتمل هم زده است و بلکه می خواهی مظلومان و مستضعفین عالم را هم همه و  همه را نجات دهی، لااقل شاهنشاه آریامهر را از مملکت رانده ای؟ التفات بفرمایید که ما یک عرفانهای کاذبی داریم و از جمله نظریات حمیدی-مجیدی کاذب هم داریم و اما همه می دانیم که نظریه حمیدی-مجیدی صادق هم داریم. حالا بعضی نظریه حمیدی-مجیدی را هم زیر سوال ببرند، ما هنوز می توانیم به نظریه گالوای کیهانی استناد کنیم و بسیاری از نظریات ریاضی-فیزیکی دیگر و از جمله نظریات ابرگرانشی-ابرتقارنی ماورای مدل استاندارد فیزیک که همه را نمی شود تکذیب کرد و کذب محض خواند. و حالا ما وارد نظریات فلوئر-هیگارد-ویتنی و دیگر نظریات ویتنی نمی شویم. البته اینها جنبه ریاضی-فیزیکی مسله است. و اما اینکه تعلقات قلبی انسان هنگام نماز بر حسب چه نظریاتی است، اینها خود بماند که چه نظریاتی است که ما را به کان قاب قوسین او ادنی می رساند و بلکه ما را به امید و توکل به خدا رستگار سعادتمند می کند بشرطی که در همه حالات و بلکه ریزحالات متوجه باید بود که حجابها درست رعایت شوند و بلکه حجابهای ظلمانی را برطرف کرد تا از شر شیطان رجیم و خیانت به ذات نفس خلاص شده و به علوم الهی نزدیکتر و نزدیکتر شویم و از قعر چاه و زندان طبیعت بیرون آییم. اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلاً. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


بعضیها اشکال می کنند که خوب تو خودت مگر جوان نبودی و جوانی نکرده ای؟ پس چرا حالا اینقدر سختگیر شده ای و همه را می خواهی ادب و آداب کنی؟ اینها مسئله را بالکل اشتباهی فهمیده اند.

مسئله بحق از این قرار است که اگر حقی نمی بود و آنگاه سفرهایی هم نداشتیم که از خلق بحق باشد. و بعد سفرهای بعدی بالاتر را می داشتیم که از حق بالحق مع الحق است و بعد سفر از حق به خلق است و بعد سفر از حق به حق که این سفر آخری دیگر یک سفر درونی محض نیست و بلکه سفر در خلق است و اما سفری است که از حق نیز خارج نمی شود و این یک سفری است که یحتمل بتوان گفت از همه سختتر است چرا که هدفش همه خلق خدا است که همه و همه را با خود به سوی حق ببرد. البته بعضیها که خیلی آرتیست هستند را کاری نداریم و خودشان همه چیز را بلدند را دیگر کاری نداریم. حالا می فرمایید خیر بنده اشتباه می کنم، این اصل اسفار اربعه است:


و اعلم‌[1] أن للسلاک من العرفاء و الأولیاء أسفارا أربعة-

أحدها السفر من الخلق إلى الحق.

و ثانیها السفر بالحق فی الحق.

و السفر الثالث یقابل الأول لأنه من الحق إلى الخلق بالحق.

و الرابع یقابل الثانی من وجه لأنه بالحق فی الخلق.


[1] اعلم أن السفر هو الحرکة عن الموطن أو الموقف متوجها إلى المقصد بطی المراحل و قطع المنازل و هو صوری مستغن عن البیان و معنوی و هو على ما اعتبره أهل الشهود أربعة- الأول السفر من الخلق إلى الحق برفع الحجب الظلمانیة و النوریة التی بین السالک و بین حقیقته التی هی معه أزلا و أبدا و إن شئت قلت بالترقی من مقام النفس فی مقام القلب و من مقام القلب فی مقام الروح و من مقام الروح إلى المقصد الأقصى و البهجة الکبرى و هو الجنة المزلفة للمتقین فی قوله تعالى‌ وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ* أی المتقین عن أدناس مقام النفس و هی الحجب الظلمانیة و أنوار مقام القلب و أضواء مقام الروح و هی الحجب النورانیة فإن المقامات الکلیة للإنسان هذه الثلاثة و ما قیل إن بین العبد و بین الرب ألف حجاب یرجع إلى تلک الثلاثة الکلیة فإذا وصل السالک إلى المقصود برفع تلک الحجب المذکورة یشاهد جمال الحق و یفنی ذاته فیه و ربما یقال لذا مقام الفناء فی الذات- و فیه السر و الخفی و الأخفى لکنها من السفر الثانی و سنبینه آنفا.


مسئله این است که تو یحتمل بتوانی  خودت سر خودت را کلاه بگذاری و چرا؟ چون خیانت به ذات نفس خود کرده ای. و اما این امکان ندارد که حق در جامعه ای پابرجا باشد و بلکه ببینی و بفهمی و بصیرت یابی که حق در عالم حکمفرما است و باز هم بخواهی سر خودت و همه و همه را کلاه بگذاری. این از ممکنات نیست. محال است. و شدنی نیست. یعنی باز هم داری سر خودت و تنها خودت را کلاه می گذاری و بس. حالا کلاه هم نباشد و عمامه باشد. خوب باشد. عمامه یعنی می فرمایید کلاه نیست؟ التفات بفرمایید که وقتی حضرت آیت الله کاشانی و مصدق و شاه کاری کردند که آمریکاییها آمدند کودتا راه انداختند. مسئله چطور شد و سر کی کلاه رفت و سر کی کلاه نرفت؟ عمامه با کلاه فرق دارد ولی خدا نکند که آنروزی برسد که عمامه بسری می رود بالای منبر و از آن بالا عمامه اش را مثل مقتل خوانیها چطور محکم می کوبد به زمین. تن آدمیزاد می لرزد. حالا یک انسانی هم 50، 60، 70 سال راه را کجکی رفته است و همه اش از مقصد دور شده است و یحتمل بقول خودش خیلی هم نماز بجا آورده است آنچنان که یک سنگی از قعر جهنم از 70 سال پیش آنطور که حضرت رسول صلوات الله فرمودند در حرکت بوده است و بالاخره افتاده است و صدایی مهیب بلند شده است.

بنده حقیر عرضم به این است که حتماً 22 بهمن به راهپیمایی خواهم رفت. البته بنده نه سر پیازم و نه ته پیاز در این جامعه ای که هستیم و نه هیچ کس خریدار حرفهای این بنده حقیر است و نه کسی حرفهای این حقیر به گوشش می رود. و نه از اقویای این نظام هستم و نه اینکه مستضعفین و ضعفاء این حقیر را چندان تحویل می گیرند الا اینکه سعادت داشته باشیم برویم گوشه یک مسجدی همه و همه به اقامه نماز. و اما تا دلتان بخواهد امید و توکل به خدا لااقل دلم که خیلی می خواهد داشته باشم و خدا بخواهد همیشه این امید و توکل را سعی می کنم که داشته باشم. و اما یک جاهایی اگر راه را به غلط برویم، این امید و توکل را هم از دست می دهیم. همانطور که اگر امید و توکل به خدا داشته باشیم، خیلی چیزها هم از در حساب یرزقه من حیث لا یحتسب خدا خودش به بنده اش می دهد. یعنی فرض بفرمایید که در سوره النجم که می فرماید کان قاب قوسین او ادنا، از نجوم مدرن که نمی گوید و از هندسه و ریاضی-فیزریک و نظریه حمیدی-مجیدی هم نداریم. مسئله یحتمل نه فقط هم قلبی است. و اما همه اینها هم با کان قاب قوسین او ادنا می آید و از در یرزقه من حیث لا یحتسب هم می آید که ما بدان واقف نیستیم. هر آنکه دندان دهد نان دهد که دیگر چیزی نیست.

بنده اینجا می خواستم عرض کنم که شما همین دن کیشوت سروانتس خودمان را در نظر آورید. مرحوم محمد قاضی خیلی هم خوب ترجمه اش فرموده اند. و کتابی است که در نوع خود شاهکار است از این باب که می فرماید این بنده خدای دن کیشوت یک سری کتابهایی را خوانده است راجع به شوالیه ها و شوالیه گریها و بدتر از این بنده حقیر که همه اش می خواهم بروم مدافع حرم شوم، او هم به همین روزگار و بلکه خیلی بدتر افتاده است که حالا دیگر بیا و ببین و بقول معروف خر بیار و باقالا بار بزن. این در نوع طنز خود داستانش گیرا هم هست اتفاقاً. ولی یک واقعیتی را می رساند که در علوم و بخصوص ریاضیات و ریاضی-فیزیک هم زیاد دیده می شود که بعضی مباحث چطور مد می شوند و بعد از مدتی از مد می افتند. و این در صورتی است که بعضی دانشمندان و ریاضیدانها را می بینیم که در این مباحث واقعاً تا آنجایی خبره می شوند که جوایز نوبل و فیلدز می برند. و سبقت گرفتن از آنها در نوع کارشان بنظر غیرممکن می رسد چرا که گویی سرچشمه علم خود آن فرد است و بس! مثل این است که شما بیایید به این بنده حقیر بفرمایید که همه مسائل نظریه حمیدی-مجیدی را حل کرده اید و دیگر مسئله دیگری در این مبحث نیست و در این نظریه بسته شده است و تمام شد رفت پی کارش. البته این یک کمی یحتمل یک حرف کم خنده داری بنظر نرسد. ولی همین مسئله را راجع به مدل استاندارد فیزیک و نظریه ذرات داریم که آنقدر مسائل دارد که می بینیم در شتابدهنده ها و چشمه های نور که یکی از آنها ال اچ سی است در حال وقوع هستند. یعنی با یکی دو تا ده تا مقاله در این زمینه ها نمی شود اوستا هم شد. آنقدر مسائل هست که به راحتی می توان در آنها گم شد. کافی است سری به اینسپایر-هپ یا آرشیو بزنید. البته مسئله این هم نیست که نمی شود مسائل ار از یک گوشه ای نزد یک استادی شروع کرد و پیش برد و به جایی رسید. ولی بنده دارم همین را می گویم که چقدر مسائل راحت روی کار می آیند و مد می شوند و باز هم از مد می افتند. و یک شخص مبتدی مثل این حقیر تا بخواهد یک چیزی را یاد بگیرد می بیند که نخیر. مثل اینکه آن چیز دیگری از این یکی پیشی گرفته است و بلکه هر دو به یک باره از مد افتاده اند!

و اما سر قضایا در چیز دیگری است و اینطور هم نیست که ما اصلا چیزی به اسم علم نداریم و همه چیز روی هوا است و ثباتی ندارد و بلکه همه چیز هم از روی هوی و هوس است! اینجا است که فقاهت و حکمت متعالیه وارد می شود. البته باز یحتمل بعضی ایراد کنند که تو چون نمی توانی به این مسائل علمی دقیق ریاضی-فیزیکی بپردازی است که اینها را برای خودت همینطوری داری می سازی و پیش می روی و بقول معروف برای خودت دستک کرده ای. و اما مسئله دن کیشوت سروانتس دقیقاً همینجا است. بنده حرفم این است که ما شعرایی داریم که در ادبیاتمان گویی جاودانه شده اند همچون فردوسی، سعدی، مولوی، حافظ، پروین اعتصامی و امثالهم و اصلا اینطور نیست که با مد عوض شوند هر چند که شعر نو مثل نیما یوشیج هم داریم. اما مسئله دیگر این است که در کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی آمده است. یعنی اینکه ما یک معرفت دینی ای داریم در اسلام بیش از هزار ساله که می بینیم مثلاً ولی فقیه در درس اخلاق خود از روی کتاب امالی شیخ صدوق حدیث می فرمایند و توضیحات بیان می کنند. و همینطور رسالات مراجع عظمای تقلید را داریم که مقلدین یاد می گیرند و در عین حال من لا یحضره الفقیه و استبصار و تهذیب و کافی شریف را هم داریم که هزار سال قدمت دارند. و کتب فقهی را هم داریم که خود معادنی از علم و معرفتند.

مسئله اینجا این است که شما هر چه دنبال هندسه و ریاضیات که مجاناً هم در اینترنت و هم در مقالات اینترنتی و هم در کتب دیجیتال در اختیار شما گذاشته می شود، شور و قور کنید. و اما خدا نکند که بخواهید بگویید من هم چیزی بلدم! البته همین را هم در کتب علمی اسلامی داریم. و مختص ریاضی-فیزیک و بلکه نظریه حمیدی-مجیدی هم نیست. تخصصهای سطوح بالا طوری است که هر چقدر سعی کنید، در حدود طلبگی هم نمی رسیم مگر اینکه توکل و امید خود به خدا را از دست ندهید و وارد میدان جهادی شوید. کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام اینجا است که می فرماید ما از اول مدافع حرم آفریده شده ایم. شوخی بردار نیست مسئله. در حقیقت اگر کسی گوشه چشمی هم به حکمت متعالیه پی ببرد و وارد ریاضی-فیزیک نظریه حمیدی-مجیدی هم شود، این دیگر وارد مسائلی شده است که تمامی ندارد و به معدن لایزالی گویی وصل شده است که آن علوم طبیعی و ریاضی-فیزیکی مادی و عرفان و ادبیات شعر در نظرش به هیچ هم نمی آید. همان قرآن کریم را به او بدهید، هر چه مطالعه کند سیر نمی شود. یا او را بفرستید در آبدارخانه حسینیه یا مسجدی تا برای مردم چایی بیاورد. همان همان است. فرقی برای او ندارد در آبدارخانه مسجد کار کند و چابی به خلق خدا بدهد یا روی حکمت متعالیه کار کند. البته در خدمت مرجع تقلید و امامت بودن هم چیز دیگری است که نباید نادیده گرفت. عمامه را باید مواظب باشی. عمامه کلاه نیست. با عمامه ها شوخی نکن. اصولاً تقوی و ورع یادت نرود. یک وقت دیدی یکی از این عمامه ها عمامه امامت بود. و لذا از این در است که باید وارد برجام شوی تا سرت کلاه نرود. باید از در علم و دانش و فقاهت و حکمت متعالیه الهی وارد شوی و سر خودت را با هوی و هوشهای بیهوده گرم نکنی. و به مسائل جانبی نیز نپردازی. و اما راهپیمایی 22 بهمن را یادت نرود. راهپیمایی نمی روی این یکی را حتماً برو چرا که هم از نوع یرزقه من حیث لا یحتسب است و هم از نوع و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا است. و هم فال است و هم تماشا. حالا می خواهد که نه سر پیازی و نه ته آن هم خوب باشد. نه سر پیاز باش و نه ته آن و نباش و نبودی هم نبودی و اما امید و توکل به خدا است که باعث می شود شیطان نفس و بلکه خیانت به ذات نفس را ازش جلوگیری کنیم. و الا این دیوارهایی که ما می بینیم از لحاظ خیانت به ذات نفس برپا می شوند و از این نوعند که دیواری از آتش را ایجاد می کنند، اینها یک مرتبه نیست که ایجاد می شوند و بلکه از این نوع هستند که آن بهشتی را که طرف دنبالش است را بدان نمی تواند برسد و خود را وسط جهنم که دید و جهنم بر او مجسم و مسلط شد، آنگاه دیگر دیر است که برای خود کاری کند و خود را به آن امور الهی هم نرسانده و به قلب خود هم یاد نداده که چطور بندگی و عبادت خدا کند. و لذا چاره ای هم ندارد جز اینکه به روانشناسی و جامعه شناسی و فلسفه و ریاضی-فیزیک و نه بیش از آن پناه ببرد. و وقتی کم آورد، آن دیوار در ردون او صد می شود برای اینکه خود را به کمالات عالیه انسانی برساند و لذا از درون است که فرو می ریزد. خدایا آخر و عاقبت همه ما را بخیر کن. البته خیلی بهتر می شود به سیاه چاله هایی از نوع dS /AdS و بلکه نظریه همدیسی معادل آنها پرداخت و آنتروپیهای آنها را دید چطور می شوند وقتی خیلی بالا می روند و ترمودینامیک سیاه چاله ها از لحاظ میکروحالاتشان به چه وضعی می شوند و افقهای آنها کدامند و مدل استاندارد فیزیک اینجا چه نقشهایی می توانند داشته باشند و چه ابرتقارنها و ابرگرانشهایی می توانند برای هر میدانهای کوانتمی نظیر ذرات خاصی از ذرات بنیادی حاصل شوند و .... البته اینکه همه اینها را طوری بررسی کنیم که منجر به ظهور بعضی ذرات از دره های پنهان یا غیبی شوند هم مسائلی دیگر را دارند و هر کدام خود میکروحالات خاص خود را دارند و گردش و گردشگریها خود را. و اما خوب، ما هم نه هر گردش و گردشگریهایی را خواهانیم و نه این هم که اصلا با اسپین و گردش و گردشگری هم مخالف باشیم.  لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته  و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


بنده حقیر به سخنرانی مقام معظم رهبری گوش کردم. یک بعد نظامی دارد مسئله که بعد از سخنرانی نیز وزیر دفاع و سردار سلامی را نیز می توانستید تا حدودی در شبکه های خبر و دو ملاحظه کنید. انسان یحتمل این نتیجه گیری را می کند که همه بعد قضایا جلوگیری از خیانت به ذات نفس نیست آنطور که جهاد اکبر می فرمایند جهاد با شیطان نفس است. پس چیست؟ حضرت ولی فقیه دامت برکاته می فرمایند که هر جا عقل را در جهت امید و توکل به خدا استفاده کردیم و نه در جهت شیاطین بزرگ و کوچک، آنگاه از عقل خود درست استفاده کرده ایم. و این در صورتی است که عقل را هم نباید تعطیل کرد.

موضوع این است که ما نمی خواهیم عقل را تعطیل کنیم، ولی عقل خود به خود تعطیل می شود آنجاهایی که با کفری طرف می شویم که از نوع بدتر از شیاطینی است که نه فقط امر خدا را نفی می کنند و بلکه کل اسلام را هم دربست جرات می کند که نفی کند. این همان خیانت به ذات نفسی است که با آن طرفیم. یعنی می خواهد به بهشت برسد و جهنم را هم نمی خواهد ولی کاری هم ندارد که اسلام حرفش چیست یا مثلاً آیا باید نماز هم خواند؟ این مسائل اصلا حتی به قلبش وارد هم نمی شود چه رسد به اینکه بخواهد ببیند امامش هم کیست؟ و این خیانت به ذات نفس وقتی به اوج خود می رسد که متوجه می شود که آن بهشتی که دنبالش بود برای او دیگر دست یافتنی نیست و انقریب که وسط چه جهنمهایی هم که گیر کرده است. کمی مثل این است که معلم سر کلاس نیامده است یا آمده ولی مجبور شده کلاس را ترک کند و مبصر کلاس حالا باید همه را ساکت کند. و اما حالا برای چی همه باید سر کلاس بدون معلم بنشینند که یحتمل هم برنمی گردد؟ اینجا مسئله عقلانیت است که اصلا اصل مسئله چیست؟ تا چه حد با یک مسئله شیطانی و خیانت به ذات نفس طرفیم و تا چه حد با امید و توکل به خدا. اینها گویی خیلی اوقات با هم می آیند و مراقبت و تقوی و ورع در همه  حال مهم است چرا که ابهاماتی می توانند باشند که کدام به کدام است. مثلاً اینکه کارهای علمی ریاضی-فیزیکی مثل نسبیت خاص الکترومغناطیسی و عام گرانشی اینشتن از لحاظ تاریخی در بحبوحه های دو جنگ جهانی چطور استفاده شده است؟ و گردش و گردشگریهای خود او و بلکه مهاجرتش به آمریکا چطور بوده است و گردش و اسپین ذرات و از جمله ذرات بنیادی فیزیک چطور دچار تغییر و تحولات شدند؟ عقلانیت در جهتهای امید و توکل به خدا کجاها است و در جهتهای شیطانی کجا است؟ یحتمل اینها بعضی بفرمایند که راه گشایند.

مسئله دیگر اینجا است که جهت سیر گردش و گردشگریهای علمی را تغییر دادن طوری که قطب بندیها را بتوانند عوض کنند نیز از کارهای برجسته دانشمندان می توند باشد. مثلاً اهمیت کارهای عبد السلام در تریست از روی نام او برای انستیتویش و گره خوردن نام او با مدل استاندارد فیزیک مشهود است. این است که عقلانیت را در جهت امید و توکل به خدا بکار بردن و نه در جهت شیاطین همانا با مقابله با آمریکا و صهیونیستها در فلسطین اشغالی می تواند باشد و در عین حال می تواند در مکاتبه با دانشمندانی مثل هاکینگز یا سوکیند یا مارسدن هم باشند. همه اینها می توانند به انگیزه های شخصی و اجتماعی فرد فرد اجتماع و وضعیت روحی و روانی آنها هم گره خورده باشند.  همانطور که فیلترینگ درست مستهجنات و همینطور دسترسی درست به مقالات و وبلاگهای علمی نیز می توانند خیلی راه گشا باشند که نیستند.

به هر حال، باید به خدا امید و توکل داشت هر چند که باید از خدا خواست هم که شیاطین انس و جن را لعنت کند و از شر آنها به خدا پناه باید برد. خدا امید را هم بیامرزد و رحمت کند و بلکه حرمت امید و امید حرمت را هم خدا حفظ کند. و آن ظالمینی را هم که به کودکان 5 ساله دستبند می زنند را هم یک عقلی خدا بهشان بدهد. خدا اینشتن هم بیامرزد که بالاخره می فرمایند که به آیت الله العظمی بروجردی نامه نوشت و اسلام هم آورد. خدا آخر و عاقبت همه مسلمانان را بخیر کند و بلکه نامسلمانان را هم اهل کند. و خدا انقلاب ما را به انقلاب مهدی عجل الله فرجه الشریف وصل نماید همانطور که همه گردش و گردشگریها هم حول او است هر چند که ما از آن بیخبرانیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ءاءاله مع الله قلیلاً ما تذکرون


اینکه ما فرزندان حضرت آدم علی نبینا علیهم السلام چطور شد که از بهشت به روی زمین آمده ایم، یک تاریخ طولانی ای دارد که قسمت کوچکی از آن بر ما آشکار است. و اما اینکه جامعه شناسی و روانشناسی و فلسفه و علوم طبیعی (و دیگر علوم انسانی و از جمله تاریخ و جغرافیا) چقدر می توانند به ما کمک کنند تا دوباره بلکه بهشتی شویم، خود می تواند از مسائل روز عالم شود. البته بعضی یحتمل اشکال کنند که ما اگر به نان شب خود محتاج نشویم هم برایمان کافی است که خدا را شکر کنیم و حتی اگر به نان شب هم محتاج شویم باز هم خدا را شکر می کنیم. مسئله اینجا این است که ما یک سری اگراتورهایی داریم که دنیوی است آنچنان که ریاضیدانها یا فیزیکدانها نیز یحتمل به نظریه اپراتورها علاقه مند باشند. ولی آیا اپراتورهایی هم هستند که اخروی اند هر چند که یحتمل بعضی هر چه از همین اپراتورهای اخروی هم به آنها بفرمایید، باز تعابیری ماورای تعابیر دنیوی از آنها نخواهند دید. و یحتمل این کارشان از سر لجاجت و عناد هم نباشد و مخصوصاً از این باب در مسائل فلسفی می خواهد وارد شود و شما هم نمی توانید کسی را زورش کنید که آنطور که من می گویم است و لا غیر.

و لهذا به مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه توجه بفرمایید آنجاهایی از دعا و مناجات که با مولای یا مولای آغاز می شود و به همین مولای یا مولای ها به انجام می رسند. آیا اپراتورهایی را اینجا مشاهده نمی فرمایید که دارند از لحاظ الهی روی انسان کار می کنند؟ مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی یا مولای یا مولای انت الرحمن و انا المرحوم و هل یرحم المرحوم الا الرحمن. میت را چه کسی می تواند به او رحم کند الا خدای حی و حاضر و نه بلکه هر موجود حی و حاضر دیگری؟ حالا یحتمل هم یک طبیب دوره گردی یا انسان یا حتی حیوانی هم بطور رهگذری از نزدیک یک میت رد شود و او را ببیند و بلکه بتواند یک جورهایی به او کمک کند و او دوباره به حیات و زندگی برگردد.  و اما این کجا و دعای مولا کجا که می فرماید مولای یا مولای انت الحی و انا المیت و هل یرحم المیت الا الحی. آیا نمی فرماید که یا سیدی و الهی و مولای من که مرده ام و توای که زنده ای و بنابراین اگر تو به من رحم نکنی کیست که رحم خواهد کرد؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.


اینها که از فهم مثل این بنده حقیر ذلیل فقیر مسکین مستکینی تعارف نداریم خارج است. بنده همین که یاد بگیرم چطور می شود طغیان نکرد و در بندگی خدا ماندگار شد، همین خودش برای این حقیر یک عمر کار دارد. و اما اینجا یک چیزی هست و آن اینکه همان خدایی که بیع و بیعت را منعقد می کند و امام را امام و ماموم را ماموم می فرماید، همان خدایی است که آسمانها و زمین را خلق کرده است و همان خدایی است که قلب مشرک سالک الی الله را نیز می تواند مومن کند و بلکه قلب او را طوری متوجه خود کند تا برای او به نماز بایستد. و بلکه با امامش به نماز بایستد. و این همان خدایی است که زن و شوهر را پیمان زناشوییشان را منعقد می کند و بلکه بهشتیشان می کند یا به زمینشان می فرستد تا مورد آزمایش و بلکه آزمایشات متواتر واقع شوند که آیا بالاخره بهشتی خواهند شد و شیطان را از خود خواهند راند یا خیر و بلکه زمینی ماندگار می شوند یا در برزخ و جهنم سرگردان تا ابد بلکه سرگردانند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

بنده راستش داشتم ترجمه فارسی الغدیر علامه امینی را می خواندم و به عبارتی از قرآن مجید رسیدم که به فارسی است ولی نمی گوید که کدام آیه کریمه نیز هست. اگر عبارت عربی بود یافتنش آسانتر هم می بود. و لذا یحتمل بتوان گفت که آسانتر می شود معادل عربی عبارت را در کتاب الغدیر که به عربی هم هست، یافت. و بعد دید که این کدام آیه است. البته اگر کسی با قرآن مجید مانوس و بلکه قرآن کریم را با معنی و ترجمه حفظ هم بود، یحتمل همانجا می توانست بگوید که این عبارت از این آیه است. منظور این است که می فرماید همدیگر را نکشید و بلکه با هم تجارت کنید. البته اگر کسی فقط لا تقتلوا انفسکم را هم یادش باشد و همین را سرچ و جستجو و گوگل کند، آیه شریفه را می یابد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِّنکُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا ﴿النساء: ٢٩﴾. ولی موضوع این هم هست که الغدیر احادیثی را می فرماید که اگر دو امام را یافتید که هر دو می خواستند ادعای امامت کنند، یکی از آنها را بکشید. از راوی سوال می شود آیا تو خودت این را از پیامبر شنیدی. می فرماید آری با همین دو گوشم شنیدم. بعد می فرماید پس چرا فلان حاکم می فرماید که مالمان را بین خودمان نگه داریم یا بخوریم و همدیگر را نیز بکشیم که بر خلاف آیه قرآن است. راوی می فرماید آنجایی که می بینید مطیع خدا است اطاعت کن و آنجایی که می بینی از حکم خدا سرپیچی می کند تو هم سرپیچی کن. در ترجمه الغدیری که این حقیر دارد در جلد 19 صص 53-54 آمده است.

مسئله فقهی اینجا این است که آیا چنین حکمی درست است؟ آیا می شود گفت که آنجایی که حکمش طوری است که از خدا اطاعت می کند تو هم اطاعت کن و آنجایی که غیر از آن است نکن. بنظر می رسد که اگر چنین چیزی در بین حکام اسلامی واقع شود، دعوا خود به خود بالا بگیرد و بلکه امام بحق را نیز مصون نگذارد همانطور که ما در نهایت کربلای حسینی را نیز داریم. و اما اگر حاکم مورد بحث حاکمی از بلاد اسلامی نباشد، اینجا چه حکمی می شود؟ البته اینجا نیز قرآن کریم می فرماید بهتر است به اشتراکات پرداخت. و اما موضوع اینجا هم هست که وقتی ما اشتراکاتی در اجتماعات و جوامع بشری داریم که مملو از روانشناسی و جامعه شناسی و علوم طبیعی است، علم قابل تولید نمی شود مگر اینکه وارد میدان علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه و حکمت متعالیه الهی و سیاست شد و دست و پنجه با دیگران نرم کرد. حالا ما بعضی چیزها را یحتمل می خواهیم از لحاظ اصول فقه بنگیریم و بعضی را از لحاظ قواعد فقهی. البته بعضی نیز عامیانه به همه چیز می نگرند و از کنار همه چیز رد می شوند همانطو که مثنوی مولوی را نیز می بینیم که از مردم کوچه و بازار می توان شنید و یاد گرفت هر چند که یحتمل طرف یک چیزی شنیده است و چیز دیگری فهمیده است و دست آخر که به شما رسیده داستان کلاً عوض شده باشد. و نکته ی آن گم شده باشد.

به هر حال، مسئله اینجا است که در خارج از دنیای اسلام نیز امامانی هستند که ادعاها دارند. و لذا، اینها را باید چه کرد؟ یعنی با همه عالم که نمی شود وارد جهاد شد. و اما این هم هست که آنجایی که فسق و شرک و نفاق و کفر داریم، چه در دنیای اسلام باشد و چه در خارج آن فرقی ندارد هر چند که حکمش از لحاظ فقهی یحتمل فرق کند. و اما آنجایی که طرف دارد به قلب خود و بلکه به ذات نفس خود نیز خیانت می کند، یحتمل متوجه هم نیست که دارد از روی جهالت و نادانی این کار را می کند یا عمداً دارد این کار را می کند یا اینکه همه دارند چنین می کنند و او هم دارد از همه تقلید می کند یا چه؟ مثلاً اگر فرعون شرک ورزد، یحتمل دیگران نیز قادر نباشند که آنطور که فرعون شرک می ورزد شرک ورزند و یحتمل هم جورهای دیگری هر کسی طوری مبتلا باشد و نه امامی هم در کار باشد و نه نمازی و  نه .... حلاج هم بر سر دار دارد انا الحق می زند. اینجا ما یک انقلاب اسلامی ناب محمدی و علوی جهانی لازم داریم یا خیر؟ حالا بعضی یحتمل می فرمایند که تو به همان نظریه حمیدی مجیدی ات ببین می توانی بپردازی؟ و بی جهت از خود بی خود نشو و سر به بیابان نگذار. البته همین هم برای خودش کلی حرف دارد. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


در نظر قبل، آدرسهای اینترنتی کار را خراب کرده بودند که اینجا حذفشان کردم. به هر حال، همه تد را می شناسند و اشخاص نامبرده شده هم همه و همه خیلی معروفند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته ارفع درجته.


این تد تالک استیون هاکینگ را دیدم و دلم می خواهد دوباره ببینم. این یکی که سخنورش گل-من است را هنوز ندیده ام:



و این دو تا که سخنرانانش لئونارد سوسکیند و پاتریشیا بورشات هستند را دیده ام:



راستش را بخواهید باز هم دلم می خواهد تد تالک پورفسور بورشات را هم ببینم. جالب بود، ولی یک حالت بقول خارجیها دزا وو (deja vu) ای هم سخنرانی سوسکیند داشت که می خواهید از خودتان بپرسید که خدایا کجا بود که من این رفتن به مهمانی اش با فاینمن را شنیده بودم که راجع به هوشیاری و فلاسفه و ماشین بودن و نبودن انسان بحثش را می کند و اینکه راجع به هوشیاری می فرماید از مانیسم و دوئالیسم و امثالهم بحث بوده در آن مهمانی. اتفاقاً مثل اینکه این مهمانها آمده بودند دیشب در خانه ما را زده بودند و اشتباهی فکر می کرده اند که مهمانی اینجا است. و این در صورتی است که چنین چیزی چطور ممکن است چرا که سخنرانی مال همین دیروز نبوده و مال سالها قبل بوده و حالا مهمانی کی بوده را بنده نمی دانم و آیا اینکه ژامبون و بولونی (ham  و bologna) هم در آن مهمانی سرو می شده را هم بنده خیلی اطلاعاتی ندارم!

و اما اینکه چرا سخنرانی بورشات را دلم می خواهد دوباره ببینم، دلیلش خیلی جالبتر هم هست. دلیلش این است که فرض بفرمایید که ما دو تا کهکشان را یافته ایم که تشخیص می دهیم که اینها دارند از هم دور می شوند و فرضاً به این ترتیب و طریق هم هست که دارند از هم دور می شوند که مثلاً این دارد به این جهت می رود و آن یکی دارد به آن جهت مخالف می رود. و خوب، مسئله انرژی تاریک اینجا است که آیا اینها که دارند از هم دور می شوند با چه شتابی دارند از هم دور می شوند. آیا اینها بقول پورفسور بورشات در حال کم شدن شتابشان هستند یا اینکه خیر دارند بر علیه هم شتاب هم می گیرند و با تمام قوا بلکه دارند از هم دور هم می شوند؟ یا آیا اینها در نهایت می ایستند و بلکه دوباره به سمت هم حرکت کرده و شتابشان در آن جهت هم بیشتر خواهد شد؟ این بنظر می رسد که همینطوری اش هم خیلی مسئله مهمی باشد چرا که فرض بفرمایید که بنده بخواهم همینهایی را که دارم اینجا خدمت شما عرض می کنم و سر همه را هم دارم درد می آورم را خیلی خوب و قشنگ خدمت سوسکیند و بورشات می گفتم و مستقیماً به ایشان ایمیل می زدم و حالا نه اینکه عرض کنم که می خواهیم ببینیم که این دو کهکشان آیا دارند از هم دور می شوند یا نزدیک می شوند آیا دارند شتبا می گیرند آیا دارند شتاب معکوس می گیرند؟ اصلا مسئله چیست؟ اینها را هم کاری نداریم و بلکه این را هم عرض نمی کنم که آیا ای-میل این حقیر را این حضرات جواب خواهند داد یا خیر؟ بنده عرضم این است که قضیه مثل همین است که طرف برود مهمانی جنها و قوزی هم باشد و جنها هم از او خوششان بیاید و قوزش را بردارند. و یک قوزی دیگری هم ببیند که مثل اینکه قوز این بابا را برداشته اند و او هم برود که آقایان خانمهای جنهای عزیز لطف کنید این قوز ما را هم بردارید. و غافل از این باشد که حالا آن مهمانی مثلاً عروسی بوده است و این یکی مثلاً عزا است و می رود و شروع می کند به بشکن زدن و زدن زیر آواز و رقص سماع و این حرفها و جنها هم که حالشان خوش نیست و می بینند این دارد از این کارهای ناجور هم می کند، نه تنها قوزش را برنمی دارند و بلکه یک قوزی هم می گذارند روی قوزش. و به قول معروف دیگر کار از این کار هم گذشته است که بفرمایید حالا خر بیاور و باقالا بار بزن و بلکه کار رسیده است به قوز بالا قوز که خوب است بدانیم آیا این کهکشانهایی که داریم آیا بر علیه هم بالاخره شتاب گرفته اند آیا با این شتابشان دارند از هم دور می شوند آیا دارند نزدیک می شوند آیا همینجوری ایستاده اند و بر علیه هم صف کشیده اند؟ و الان است که می فرمایند الفرار؟ یا حمله؟ یا چی؟ داستان اصلا از چه قرار است؟ یعنی بنده عرضم این است که این یک نظریه میدانهای کوانتمی ابرگرانشی همراه با ابرتقارن و بلکه همراه با مدل استاندارد فیزیکی هم نیست که بفرمایید شوخی بردار خواهد بود. کلی کار دارد اینجا، خوابت نبرد و از عالم یقظه خارج نشوی! نکته قابل توجه اینجا است که مسئله را هم می توان از لحاظ هوشیاری و روانشناسی بررسی کنیم هم مسئله قابل توجه است که آیا محقق و دانشمند دارد به سمت حکمت متعالیه و جایگاه منزلت عقل در هندسه معرفت دینی پیش می رود یا اینکه خیر. دارد بلکه به سمت بی عقلی و بی معرفتی و دور شدن از معرفت دینی است که واقع می شود. و به قول معروف هندسه اش را اشتباهی محاسبه کرده است و بجای اینکه هندسه ای در فضای اقلیدسی را در نظر بگیرد دارد در حقیقت در هندسه ای از انواع دسیتر یا آنتی دسیتر است که پیش می رود و عین خیالش هم نیست که کجا است که واقع است. حالا انگیزه ها و دیاگرامها و گرافها و همه و همه را کاری نداریم و اینکه کتاب سیدنی دی درل و جیمز دی بیورکن را با عنوان میدانهای کوانتمی نسبیتی را هم آن موقعی که داشتی باید مطالعه می کردی و حالا که دیگر نداری می خواهی چه کنی؟؟! و حال آنکه فرض کن این را هم از اینترنت دانلود می کردی؟ بعدش چی؟ و تازه فهمیده ای که دختر سیدنی درل هم در استانفورد پورفسور است و مدیر شتابدهنده استانفورد. بفرما. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


http://kayhan.ir/fa/publicationhttps://www.ted.com/talks/stephen_hawking_asks_big_questions_about_the_universe#t-343431


این تد تالک استیون هاکینگ را دیدم و دلم می خواهد دوباره ببینم. این یکی که سخنورش گل-من است را هنوز ندیده ام:


https://www.ted.com/talks/murray_gell_mann_on_beauty_and_truth_in_physics


و این دو تا که سخنرانانش لئونارد سوسکیند و پاتریشیا بورشات هستند را دیده ام:


https://www.ted.com/talks/leonard_susskind_my_friend_richard_Feynman


https://www.ted.com/talks/patricia_burchat_leads_a_search_for_dark_energy


راستش را بخواهید باز هم دلم می خواهد تد تالک پورفسور بورشات را هم ببینم. جالب بود، ولی یک حالت بقول خارجیها دزا وو (deja vu) ای هم سخنرانی سوسکیند داشت که می خواهید از خودتان بپرسید که خدایا کجا بود که من این رفتن به مهمانی اش با فاینمن را شنیده بودم که راجع به هوشیاری و فلاسفه و ماشین بودن و نبودن انسان بحثش را می کند و اینکه راجع به هوشیاری می فرماید از مانیسم و دوئالیسم و امثالهم بحث بوده در آن مهمانی. اتفاقاً مثل اینکه این مهمانها آمده بودند دیشب در خانه ما را زده بودند و اشتباهی فکر می کرده اند که مهمانی اینجا است. و این در صورتی است که چنین چیزی چطور ممکن است چرا که سخنرانی مال همین دیروز نبوده و مال سالها قبل بوده و حالا مهمانی کی بوده را بنده نمی دانم و آیا اینکه ژامبون و بولونی (ham  و bologna) هم در آن مهمانی سرو می شده را هم بنده خیلی اطلاعاتی ندارم!

و اما اینکه چرا سخنرانی بورشات را دلم می خواهد دوباره ببینم، دلیلش خیلی جالبتر هم هست. دلیلش این است که فرض بفرمایید که ما دو تا کهکشان را یافته ایم که تشخیص می دهیم که اینها دارند از هم دور می شوند و فرضاً به این ترتیب و طریق هم هست که دارند از هم دور می شوند که مثلاً این دارد به این جهت می رود و آن یکی دارد به آن جهت مخالف می رود. و خوب، مسئله انرژی تاریک اینجا است که آیا اینها که دارند از هم دور می شوند با چه شتابی دارند از هم دور می شوند. آیا اینها بقول پورفسور بورشات در حال کم شدن شتابشان هستند یا اینکه خیر دارند بر علیه هم شتاب هم می گیرند و با تمام قوا بلکه دارند از هم دور هم می شوند؟ یا آیا اینها در نهایت می ایستند و بلکه دوباره به سمت هم حرکت کرده و شتابشان در آن جهت هم بیشتر خواهد شد؟ این بنظر می رسد که همینطوری اش هم خیلی مسئله مهمی باشد چرا که فرض بفرمایید که بنده بخواهم همینهایی را که دارم اینجا خدمت شما عرض می کنم و سر همه را هم دارم درد می آورم را خیلی خوب و قشنگ خدمت سوسکیند و بورشات می گفتم و مستقیماً به ایشان ایمیل می زدم و حالا نه اینکه عرض کنم که می خواهیم ببینیم که این دو کهکشان آیا دارند از هم دور می شوند یا نزدیک می شوند آیا دارند شتبا می گیرند آیا دارند شتاب معکوس می گیرند؟ اصلا مسئله چیست؟ اینها را هم کاری نداریم و بلکه این را هم عرض نمی کنم که آیا ای-میل این حقیر را این حضرات جواب خواهند داد یا خیر؟ بنده عرضم این است که قضیه مثل همین است که طرف برود مهمانی جنها و قوزی هم باشد و جنها هم از او خوششان بیاید و قوزش را بردارند. و یک قوزی دیگری هم ببیند که مثل اینکه قوز این بابا را برداشته اند و او هم برود که آقایان خانمهای جنهای عزیز لطف کنید این قوز ما را هم بردارید. و غافل از این باشد که حالا آن مهمانی مثلاً عروسی بوده است و این یکی مثلاً عزا است و می رود و شروع می کند به بشکن زدن و زدن زیر آواز و رقص سماع و این حرفها و جنها هم که حالشان خوش نیست و می بینند این دارد از این کارهای ناجور هم می کند، نه تنها قوزش را برنمی دارند و بلکه یک قوزی هم می گذارند روی قوزش. و به قول معروف دیگر کار از این کار هم گذشته است که بفرمایید حالا خر بیاور و باقالا بار بزن و بلکه کار رسیده است به قوز بالا قوز که خوب است بدانیم آیا این کهکشانهایی که داریم آیا بر علیه هم بالاخره شتاب گرفته اند آیا با این شتابشان دارند از هم دور می شوند آیا دارند نزدیک می شوند آیا همینجوری ایستاده اند و بر علیه هم صف کشیده اند؟ و الان است که می فرمایند الفرار؟ یا حمله؟ یا چی؟ داستان اصلا از چه قرار است؟ یعنی بنده عرضم این است که این یک نظریه میدانهای کوانتمی ابرگرانشی همراه با ابرتقارن و بلکه همراه با مدل استاندارد فیزیکی هم نیست که بفرمایید شوخی بردار خواهد بود. کلی کار دارد اینجا، خوابت نبرد و از عالم یقظه خارج نشوی! نکته قابل توجه اینجا است که مسئله را هم می توان از لحاظ هوشیاری و روانشناسی بررسی کنیم هم مسئله قابل توجه است که آیا محقق و دانشمند دارد به سمت حکمت متعالیه و جایگاه منزلت عقل در هندسه معرفت دینی پیش می رود یا اینکه خیر. دارد بلکه به سمت بی عقلی و بی معرفتی و دور شدن از معرفت دینی است که واقع می شود. و به قول معروف هندسه اش را اشتباهی محاسبه کرده است و بجای اینکه هندسه ای در فضای اقلیدسی را در نظر بگیرد دارد در حقیقت در هندسه ای از انواع دسیتر یا آنتی دسیتر است که پیش می رود و عین خیالش هم نیست که کجا است که واقع است. حالا انگیزه ها و دیاگرامها و گرافها و همه و همه را کاری نداریم و اینکه کتاب سیدنی دی درل و جیمز دی بیورکن را با عنوان میدانهای کوانتمی نسبیتی را هم آن موقعی که داشتی باید مطالعه می کردی و حالا که دیگر نداری می خواهی چه کنی؟؟! و حال آنکه فرض کن این را هم از اینترنت دانلود می کردی؟ بعدش چی؟ و تازه فهمیده ای که دختر سیدنی درل هم در استانفورد پورفسور است و مدیر شتابدهنده استانفورد. بفرما. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


یک حرکتهایی هست که عیسوی و موسوی است. و یک حرکتهایی هستند که اسلام ناب محمدی و استکبارستیز و بنفع همه مستضعفین جهانی است که از نوع انقلاب مهدوی است که از انقلاب جمهوری اسلامی ایران نشات می گیرد.

البته باید آداب نماز امام خمینی را تا پایان خواند چرا که هر چه بخوانید و پیشتر بروید، شیرینتر می شود. ولی معنای اینکه می فرماید از نشئه طبیعی خارج شده و به نشئه الهی بپیوندیم و به قلب خود بیاموزیم که نماز برای خدا یعنی چه؟ این یک معنای عملی در میدانهای جهادی دارد که در حیطه های علمی دانشگاهی-حوزوی بطور عملی و نظری بروز می کند و بلکه همه ابعاد افراد را در بر می گیرد. مسئله حکمت متعالیه است که ما می بینیم حرکت موسوی علیه استکبار را شامل می شود و همه مستضعفین را در برمی گیرد و نه فقط سعی در نجات آنها دارد و بلکه بالواقع نجات می دهد. این باز یعنی چه؟

یعنی اینکه از نشئه الهی قلب نمی خواهد به نشئه طبیعی پایینتر بیاید. و این باز به این معنی نییست که سالک الی الله نمی خواهد چشمش را بر خلقت الهی و طبیعت ببندد و بلکه نمی خواهد نشئه طبیعی بر قلب او طوری مسلط گردد که بر روح و روان او نیز غلبه کند. و لذا هر کسی یحتمل به روانشناس و روانپزشک احیتاج پیدا کند یا قلبش بیمار شود، ولی سالک الی الله اگر قرار بود که نشئه الهی را طوری ترک کند که برای همیشه وارد نشئه طبیعی شده و دیگر حتی قادر هم نباشد که به نشئه الهی باز گردد، یحتمل یک امر رو به یقین است که دیگر او از رهروی در مسیر الی الله خارج شده و به راه های کمتر از الوهیت و بلکه راه های طبیعی وارد شده. و چه بسا که به راه های خیانت آلود شیطانی هم بیافتد یا افتاده باشد. به هر حال او از راه خود به سمت خدا باز مانده است و همین او را به نشئه طبیعی اش پرتاب می کند هر چند که راهش همچون راه های حضرات ایوب و یونس و هود و لوط و ابراهیم و اسحاق و یوسف علیهم السلام پر فراز و نشیب باشد.

می فرمایند بیماریها و از جمله بیماریهای روانی خدای ناکرده یک مرتبه می آیند و خرده خرده آیا بروند و درمان شوند. دلیلش این است که هر چوبی هم در دست هر کسی همچون عصای حضرت موسی نیست که وقتی بیافکندش، اژدها شود. و هر پیامبری هم همچون خاتم النبیین نیست که ثقلینی مثل عترتی همچون اهل بیتش و کتاب الله را نزد ما به ارمغان گذاشته باشد. این است که باید قدرش را دانست و فقاهت و ولایت فقیه را ارج نهاد تا در نزد خدا و پیامبر و ائمه اطهار سرافراز شویم و قله های علم و دانش را یکی پس از دیگری فتح کنیم و به انقلاب مهدوی بپیوندیم. این است که باید درک کرد که در حکمت متعالیه الهی واقع و سالک الی الله شدن ما را بیمه می کند که به نشئه جنون آمیز طبیعت نیافتیم و روح و روان خود را مبتلا نکنیم با اینکه به نظریه های ریاضی-فیزیکی حمیدی-مجیدی و حکمت متعالیه و فلسفه و فقه و فقاهت و مراجع تقلید و ولایت فقیه و رهبری و اقتصاد مقاومتی هم صد در صد بپردازیم و پایه های علمی خود را هر چه استوارتر و محکمتر و پایدارتر کنیم. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

این نظر را به دکتر وال در مورد شان کارول و نظرش در مورد زندگی بعد از مرگ نوشتم:


There seems to be a difficulty of connections here. Let us say that someone believed in the resurrection of Jesus Christ. The question is whether he is connected with God in this way as it might be his or her claim. On the other hand, the physicist might also claim that the way to be connected is thru the physicist's way although he might not even express that he possibly believes in God too! Of course, the modern skeptics questioning spiritualism or spiritism might also claim that the problem of consciousness has nothing to do with afterlife not to mention any further matters with resurrection. But there is a question that sociology, psychology or neurology cannot answer properly.
Suppose that a scientist experiences severe a nervous break down. How is he supposed to come back and reappear in the society as a scientist as he used to be? Can he again achieve the same level of consciousness as he used to have? He is definitely the same person, but he has also experienced something besides being a scientist and perhaps even because of it which is not to his desire either. Thus, if one sets aside the notion of resurrection does one not miss something even within one's life as the moments get passed by in days and nights and years and different possibilities (and perhaps even neural psychiatric difficulties of consciousness not to mention death itself) start to occur?
Now, in the middle of all these scientific and religious explorations imagine what happens if someone suddenly claimed that he is the Jesus Christ resurrected. The question is that the same events can not possibly occur as they occurred for Jesus Christ almost 2000 years ago. But is it an intelligent question to ask whether this person is connected with God too as the physicist also might unconscientiously claim just as the rulers such as kings or queens or presidents or more generally the governments also wish to somehow claim that they too are most likely connected and not the others. In other words, isn't there such a claim that we and not the others are only connected? And how is one supposed to encounter such a claim?

السلام علیک یا زینب کبری


کلنا عباسک یا سیده زینب علیها السلام

اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿المائدة: ٣٥﴾


در برنامه یاد خدا می فرماید که همه می خواهند که به خدا وصل شوند و برای این کار وسیله می جویند، حتی آنهایی که وصیله را می طلبند: مَا جَعَلَ اللَّـهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَـٰکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿المائدة: ١٠٣﴾. یعنی نه اینکه راه را بلد نیست، به خطا می رود. و لذا همه و همه مایلند که وصل شوند ولی یکی راه را بلد است و سالک الی الله شده است چرا که سعی و تلاش کرده است که در این راه قدم بردارد و بر شهوات و هوا و هوس خود مسلط شود و موفق می شود؛ و اما دیگری یحتمل نتواند.

این یحتمل نتواندش خیلی حرف دارد که چطور می شود از اینکه سعی و تلاش کند کسی و بخواهد وصل شود و اما نه تنها نتواند و بلکه آنقدر راه را غلط برود تا برسد به جایی که دیگر راه برگشتی نیست تا آنجا که خیانت به دات نفس در او نهادینه شود. این مسئله یک نمادی دارد که در روانشناسی و روانپزشکی مشهود و شناخته شده است، و همین را از لحاظ فلسفی خیلی بیشتر تحقیق و بررسی کرده اند و کاویده اند. این تا آنجا پیش می رود که اسلام و غیر اسلام نمی شناسد و دیگر مسئله ای نه در حیطه الهیات و بلکه مسئله ای روانشناسانه بیش نیست. از دیدگاه فلسفی مسئله را اینطور بازگو می کنند که شخص آنقدر در  هوا و هوسهای نفسانی خود غرق می شود که زندگی او یک زندگی گیاهی بیشتر نخواهد بود و بلکه از آن هم بگذرد و به زندگی در حد جامدات تبدیل شود! حالا زندگی در حد و حدود جامدات کدام است، و الله اعلم. علی القاعده، ظاهر اشخاص مثل هم است ولی باطناً است که فرق می کنند. و این است که بعضی در حد گیاهی هستند و بعضی از حدود گیاهی ارتقاء یافته و حیوانی و بلکه از حیوانی پستر می شوند و بعضی هم به حدود انسانی می رسند. و همین روند را می توان در تشبیه به عصای موسی و نجات قوم او بررسی کرد که آیا مسائل روانشناسانه در آن تکرار شود آیا نشود.

و اما اینکه روند روانشناسانه حرکت از جنبه های یک زندگی گیاهی به یک زندگی پستتر از حیوانی و حیوانی و انسانی تا چه حد قابل تحقق است نیز برای خود که لزوماً آیا این یک سیر تکاملی بشری را تحقق  بپذیرد آیا نپذیرد و در نیمه راه فرد شدیداً باز ماند. این بدان علت است که در این سیر روانشناسانه فلسفی ما حکمت متعالیه الهی را آیا بپذیریم آیا نپذیریم فرقها می تواند داشته باشد. اصولاً چرا توصیه می شود که هر مسلمانی مرجع تقلیدی اختیار کند؟ دلیلش این است که مرجع تقلید خود راه را پیموده است و نمونه ای است برای اینکه دیگران را نیز راهنمایی کند تا به مقصد برسند و گمراه نشوند. البته عقل نیز باید چراغ راه باشد و علم و تقوی نیز بکار آید: رسول الله صلى الله علیه و آله : ثَلاثٌ مَن لَم یَکُنَّ فیهِ لَم یَقُمْ لَهُ عَمَلٌ : وَرَعٌ یحَجُزُهُ عَن مَعاصی اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ، و عِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ السَّفیهِ ، و عَقلٌ یُداری بِهِ النّاسَ.  پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : سه چیز است که در هر کس نباشد هیچ عملى از او به کارش نمى آید : ورعى که او را از نافرمانى خداوند عزّ و جلّ مانع شود و دانشى که با آن رفتار جاهلانه نابخرد را دفع کند و خردى که بدان با مردم مدارا نماید.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ در سفارش به ابوذر ـفرمود : اى ابوذر! در به کار بستن تقوا اهتمام بیشترى به خرج ده تا در خود عمل؛ زیرا هیچ عملى با وجود تقوا اندک نیست. چگونه اندک باشد عملى که پذیرفته مى شود؟ خداوند عزّ و جلّ مى فرماید : «جز این نیست که خداوند از تقوا پیشگان مى پذیرد».

امام على علیه السلام : از عمل تو هرگز پذیرفته نشود، مگر آنچه را که در آن اخلاص داشته باشى.

امام کاظم علیه السلام : عمل اندکِ خردمند پذیرفته و دو چندان مى شود و عمل بسیار اهل هوس و نادانى ردّ مى شود.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


قبل از اینکه بروم برای نهار و قبل از اینکه رایانه ام احتیاج به یارانه پیدا کند یا بهتر عرض کنم خودش برای خودش ریستارت کند، اینها را هم اینجا بیاورم:


https://arxiv.org/pdf/1608.08841.pdf

http://www.alainconnes.org/docs/note80.pdf

https://arxiv.org/pdf/1612.06688.pdf


البته لازم به ذکر است که خیلی از مقالات دیگری که می توانند قابل استفاده واقع شوند اینجا نیامده و از دیده ها پنهان اند و لذا اینها را می توان خود به خودی جزو مقالاتی که در پشت حجاب قرار دارند و بنابراین با انحناهایی که از دید ما جلوگیری می کنند به حساب آورد. حالا این انحناها چیست و اینکه آیا خود فضا-زمان است که این انحناها را ایجاد می کنند یا اپراتورهایی هستند که روی فضا-زمان (یا بهتر بگوییم روی فضاهای هیلبرت ناشی از این فضا-زمانها یا حتی بسط هندسه ناجابجایی ناشی از این فضاهای هیلبرتی ...) کار کرده و موجب این حجابها می شوند، اینها باید بیشتر تحقیق شوند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

اینسپایر هپ حدود پانصد و بلکه ششصد مقاله را لیست می کند وقتی لغات ابرتقارن و ابرگرانش و لپتون را با هم جستجو می کنید، هر چند که این لغات با هم در عنوانی نیامده باشند. مثلاً این مقاله را اول لیست دارد:


https://arxiv.org/abs/1701.04794


و لذا مسئله این است که از انجنای اپراتورها در فضاهای اپراتوری در هندسه ناجابجایی اینجا چطور استفاده می برید؟ مثلاً بفرض بفرمایید که انحنای یک اپراتوری را "در حد متعارف" بتوان تغییر داد، این یعنی چه و موجب چه اتفاقی در تناظر با ذرات بنیادی و ابرتقارن و ابرگرانش می شود؟ حالا ما وارد حکمت متعالیه و نظریه حمیدی-مجیدی هم خیلی نمی شویم.

با سلام،
بنده حقیر فکر می کنم که چرا باید این بنده خدا بگوید که اساتید فیزیک می شناسید که تمایل قلبی داشته باشند فرزندان پسرشان انتخاب اول خود را فیزیک قرار دهند؟ یعنی توجه بفرمایید که این سایت یک خانم دکتر فیزیکی پژوهشگر در پژوهشگاه دانشهای بنیادی هم هست! و حالا کسی بیاید فقطز پسرها را برای انتخاب اول رشته شان مثال بزند؟! و چرا؟ البته بنده یک بار به یکی از اقوام که دخترش در دانشگاه تهران فیزیک قبول شده بود گفتم که کار سختی است. یعنی آیا شما فکر نمی کنید که آزمایشگاه ها و درسهای فیزیک برای دختران یحتمل می تواند سخت و زمخت واقع شود؟ البته این مال چندین سال گیش بود و بنده دقیقاً در جریانش نیستم که آن دانشجو چه کرد ولی فکر نکنم کار آسانی هم بوده. ولی بنده خودم یک سوال فیزیکی دارم که یحتمل شما باز بفرمایید این نوع سوالها جایش اینجا هم نیست. و اما خوب می دانید که بنده از این سوالهای بیجا می پرسم. یحتمل باید از آقای دکتر هم بپرسم. شما توجه کنید که مسئله هندسه ناجابجایی کما بیش با فیزیک ذرات بنیادی گره هم خورده است. و معمولاً برای آزمایش آن، هندسه ناجابجایی را روی چنبره ناجابجایی یا نوعی ضرب این فضاها هم درنظر می گیرند. و لذا اینکه حالا ما بیاییم انحنا را روی نه فقط فضا-زمان و نه حتی فضای هیلبرت و بلکه فضای اپراتوری ای که روی فضای هیلبرت دارد کار می کند در نظر آوریم، این خیلی چیز جدیدی بنظر این حقیر می رسد. و اینکه مسئله از لحاظ نظریه ذرات هم چطور می شود، باز خودش دنیای دیگری می شود که باید گفت و الله اعلم! و مثلاً اگر ابرتقارن را روی لپتونها بتنهایی اجازه دهیم که عمل کنند هر چند که آیا این در دست ما است که چنین اجازه ای را دهیم یا ندهیم خود سوالی است. ولی حالا حساب کنید که ما روی هادرونها و باریونها و مزونها و کوارکها و گلوئنها کاری نداریم که چندان ابرتقارنی رخ دهد یا ندهد. سوال این است که تاثیر همین قدر از ابرتقارن روی ابرگرانش چقدر می تواند باشد. حتی این سوال که چقدر از ابرتقارن لپتونی می تواند تاثیری روی ابرگرانش داشته باشد نیز خودش مهم نیست؟ مثلاً اگر ابرتقارنی داشته باشیم که همه ذرات لپتونی الکترون و میون و تائون را یکی کند، این تاثیر متقابلش بر ابرگرانش چه می شود؟ آیا ممکن است که اینها با هم اختلال کنند و کنش و واکنش انجام دهند و بشود توابع همبستگی ای برای  آنها تعریف کرد؟ البته بنده فکر می کنم که اینها مسائل مهمی می تونند باشند ولی همین مسائل از لحاظ حکمت متعالیه الهی معانی دیگری یحتمل پیدا می کنند. یعنی مسئله فقط از نوع بیان یک طوفان فکری و شکلگیری مسائل ریاضی-فیزیکی محض نیستند. لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته وارفع درجته.

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء


در ضمن، بنده اینطور بنظرم می رسد که این مسئله خیلی جالب مهمی است که انحنای فضا-زمانهای ابعاد مختلف را در نظریه نسبیت عام و هندسه دیفرانسیل و ریسمان و ... وقتی به هندسه ناجابجایی می رسیم، می بینیم که فضاهای جبرهای اپراتوری نیز به خود انحناهایی را تخصیص می دهند. یعنی هم فضا-زمان فقط نیست که انحنا می تواند داشته باشد و بلکه فضاهای اپراتوری نیز انحناهایی دارند. اینکه مسئله چیست و مسائل چطوری شکل می گیرند و معادله ها کدامند و .... قبلاً برای این حقیر باید عرض کنم که خیلی جالب است.

قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿آل عمران: ١٣٧﴾


قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿الأنعام: ١١﴾


أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَـٰکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ﴿الحج: ٤٦﴾


در کافی شریف جلد 15 آمده است:


محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد بن عیسى ، عن محمد بن خالد والحسین بن سعید جمیعا ، عن النضر بن سوید ، عن یحیى الحلبی ، عن عبد الله بن مسکان ، عن زید بن الولید الخثعمی [٥] ، عن أبی الربیع الشامی ، قال :

سألت أبا عبد الله علیه‌السلام عن قول الله عزوجل :

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ)؟

قَالَ : «نَزَلَتْ فِی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه‌السلام ».

قَالَ : وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : (وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ)؟

قَالَ : فَقَالَ : «الْوَرَقَةُ السِّقْطُ ، وَالْحَبَّةُ الْوَلَدُ ، وَظُلُمَاتُ الْأَرْضِ الْأَرْحَامُ ، وَالرَّطْبُ مَا یَحْیى مِنَ النَّاسِ ، وَالْیَابِسُ مَا یُقْبَضُ ، وَکُلُّ ذلِکَ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ».

قَالَ : وَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ : (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ)؟

فَقَالَ : «عَنى بِذلِکَ أَیِ انْظُرُوا فِی الْقُرْآنِ، فَاعْلَمُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمَا أَخْبَرَکُمْ عَنْهُ».

قَالَ : فَقُلْتُ : فَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ : (وَإِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَبِاللَّیْلِ أَفَلا تَعْقِلُونَ)؟

قال : «تمرون علیهم فی القرآن ، إذا قرأتم القرآن تقرأ ما قص الله علیکم من

خبرهم».


در تفسیر آیات 80 به بعد سوره یونس، حضرت آیت الله جوادی آملی می فرمایند که اینکه خدا در معجزه ای چوبی را حیوان کند و به حرکت در آورد آنچنان که در مورد عصای حضرت موسی علیه السلام چوب اژدها شد، این یک چیزی است ولی اینکه خدا بوسیله پیامبرانش این توانایی را بدهد که حیوان و بدتر از حیوان را انسان و بلکه ملائکه کند (و بلکه به عرش اعلی ببرد و نزد عرشیان همنشین نماید آنچنان که می فرماید و کان قاب قوسین او ادنا) این یک چیز دیگری است. در این تفسیر آمده است:


... لذا عرض کردند خدایا ﴿ربنا لاتجعلنا فتنة للقوم الظالمین﴾ این مال اعتقاد ما ایمان ثابت و اسلام لاحق این توکل ما که مسبوق به ایمان و ملحوق به توکل است محفوظ باشد اگر از فتنه محفوظ شد خواسته دیگر هم داریم اگر دین ما محفوظ شد تقاضای دیگر هم داریم و آن این است که ﴿و نجنا برحمتک من القوم الکافرین﴾ ما را هم از عذاب اینها نجات بدهی این در درجه دوم قرار گرفته نه در درجه اول چه طور موسی کلیم (سلام الله علیه) در اینها کیمیاگری کرده که فضای کفر و گوساله‌پرستی ﴿و ‌یسومونکم سوء العذاب﴾ این‌طور برگشت چه طور کیمیاگری کرده که بالأخره آن ساحران که برای جایزه آمدند این‌طور حاضر شدند میخ کوب بشوند صریحاً گفتند ﴿فاقض ما أنت قاض﴾ این کار آسانی نبود که چگونه آدم آن شیرینی شهادت را می‌چشد که برای او مرگ شیرین است در کمال شهامت گفتند ﴿فاقض ما انت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ قبلاً برای آنها هر چه بود ﴿ان هی الا حیاتنا الدنیا﴾ بود برای مصری‌ها برای بت پرست‌ها برای گاو پرست‌ها هر چه هست ﴿ان هی الا حیاتنا الدنیا﴾ است ﴿نموت و نحییٰ﴾ است اما آنها فهمیدند که سرمایه عظیمی دارند برای راه طولانی و این سرمایه عظیم را نباید یک هفته خرج بکنند حالا اگر کسی آمده حوزه و یا دانشگاه یک سرمایه هفت و هشت ساله برایش گذاشتند این سرمایه را داشته باشد هفتاد هشتاد سال یا چهل سال تحقیق کن این همه سرمایه هفتاد ساله را که هفت روزه خرج نمی‌کند این عمر را این وقت را این اعتقاد را این اندیشه و این انگیزه برای آن است که سرمایه‌ای باشد ﴿کادح الی ربک کدحاً فملاقیه﴾ همه اینها را خدای ناکرده انسان برای این چند روز دنیا ببازد آن‌وقت می‌شود ﴿خسر الدنیا و الآخرة﴾ چیزی در دستش نیست این قومی که منطق‌شان ﴿ان هی الا حیات الدنیا﴾ بود ﴿ما هی الا حیات الدنیا﴾ بود ﴿و ما یهلکنا الا الدهر﴾ بود ﴿نموت و نحییٰ﴾ بود بعد گشتند کیمیاگری شده گفتند ﴿فاقض ما أنت قاض انما تقضی هذه الحیاة الدنیا﴾ مگر تو چه قدر قدرت داری غیر از یک جان چیز دیگری که نمی‌توانی از ما بگیری که ما همین لحظه‌ای که مردیم برای أبد راحتیم خوب این خیلی تحول می‌خواهد این معجزه خیلی بالاتر از آن است که یک عصا را انسان اژدها بکند یک حیوان را انسان بکند معجزه است اما چوبی را حیوان کردن معجزه هست اما یک معجزه وسطاست یک حیوانی را انسان بکند بلکه فرشته بکند معجزه است آن معجزه است اینها که درسی نخواندند سالیان متمادی که اینها با کیمیاگری حل شدند منتها خیلی‌ها می‌توانستند از این کیمیا بهره ببرند عالماً عامداً خودشان را محروم کردند معجزه قولی که بتواند جان را متحول کند یک حیوانی را فرشته کند این به مرا بت [مراتب] بالاتر از آن است که چوبی را حیوان بکند.


یحتمل بعضی اشکال کنند که اینکه تو می فرمایی همسر فرعون را ساحران از عبادتش باز می داشته اند و حتی او را در دستشویی هم راحت نمی گذاشته اند که به عبادتش بپردازد، داری پارانوید می شوی و مسئله را از حد و حدود گذرانده ای. و بهتر است همان بروی حداکثرش به روانشناسی برای خنگولکهایت بپردازی تا اینکه بخواهی به امور الهی ورود کنی و از فرعون و همسرش و حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام بفرمایی. خلاصه اش اینکه مولانا جلال الدین بلخی رومی می فرماید: رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن، ترک من خراب شب گرد مبتلا کن، هر چند که ما صاحب مولانا را هم می طلبیم.  رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ ﴿غافر: ١٥﴾

موضوع اینجا این است که اگر ما الکتروآنسفالوگرافی را داریم و همینطور تلگرام و اینستاگرام را هم که صد در صد داریم، همانطور هم یحتمل در زمان حضرت موسی همچون زمان حضرت سلیمان علیهم السلام هم نیز ساحرانی از نوع جن و انس داشته ایم که می توانسته اند از راه دور مزاحم عبادت همسر فرعون شده و بلکه در عبادت او اختلال ایجاد کنند هر کجا که می خواهد باشد. البته بنده روی این موضوع اصرار نمی روزم که عرضم این باشد که بخواهم اینچنین مسئله ای را اثبات کنم، ولی ما همینطور مسئله حضرت یوسف را داریم که می توانست خوابها را تعبیر کند آنطور که خوابهای همبندان خود در زندان را تعبیر کرد. و بالاتر از همه ما حضرت پیامبر اعظم را داریم که در سوره جن آمده است و می فرماید:


وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَىٰ قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ ﴿الأحقاف: ٢٩﴾

۲. بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿الجن: ١﴾

و لذا مسئله تفاوتهای بسیار روانشناسی و روانپزشکی و از آنطرف علوم الهی و فقاهت و حکمت متعالیه اینجا است که آیا ما حاضریم از حدود چوب به حیوان رسیده و همانجا متوقف شویم آنطور که عصای موسی به آزدها تبدیل شد یا آیا باز هم حاضریم و در عمل هم نشان می دهیم که می توانیم از پستتر از حیوانیت و حیوانیت نیز به انسانیت و بلکه به ملائکه و عرش اعلائ برسیم همانطور که انبیاء و اولیاء و بزرگان علم و دین ما را هدایت می کنند که به این سمت حرکت کنیم. و قال موسی یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین. فقالوا علی الله توکلنا ربنا لاتجعلنا فتنةً للْقوم الظالمین. ونجنا برحمتک من القوم الکافرین.


بنده نمی دانم چرا خیلی دلم می خواهد بروم زیارت اهل قبور قطعه شهداء در بهشت زهرا روز پنجشنبه ای که خوب زیارت اهل قبور هم مرسوم است و بلکه دهه فجر هم می باشد. لا اله الا الله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.



 قَالُوا یَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ ﴿الأعراف: ١١٥﴾


قَالُوا یَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَىٰ ﴿طه: ٦٥﴾


 فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَىٰ أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ ﴿٨٠ فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ ۖ إِنَّ اللَّـهَ سَیُبْطِلُهُ ۖ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿٨١ سوره مبارکه یونس


ساحران و جادوگران به حضرت موسی علی نبینا علیهم السلام می فرمایند که تو (عصایت را) می افکنی یا ما بیافکنیم؟ و حضرت موسی به آنها پاسخ می دهد که شما اول بیافکنید. و آنها می افکنند و می فرماید آن‌گاه که ساحران بساط جادو انداختند، موسی گفت: خدا البته سحر شما را باطل خواهد کرد، که خدا هرگز عمل مفسدان را اصلاح نکند.

مسئله بین ساحران و حضرت موسی علیه السلام یک رقابتی است که بعد از این رقابت حتی ساحران نیز بدو ایمان می آورند حتی بقیمت اینکه بوسیله فرعون تهدید می شوند که دست و پای شما بطور خلاف قطع خواهد شد. و اما این رقابت وقتی در بین ساحران فرعون و در غیاب حضرت موسی صورت پذیرد، هر چقدر هم که تعارف رد و بدل شود که تو اول بیافکن و دیگری بفرماید که نخیر تو اول بیافکن، می فرماید که سحر است و از آنجایی هم که سحر باطل است، افکندنش هم فایده ای ندارد که خدا هرگز علم مفسدان را اصلاح نکند. و اما این را هم داریم که وَیُحِقُّ اللَّـهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ. یعنی خواهی نخواهی یک حجابی است بین حق و باطل و لو اینکه کل عالمیان هم به ذات نفس خود خائن شوند و همگی را شیطان در جهنم افکند و حق را بر آنها بپوشاند.

یک فرقی هست بین ابرتقارن و ابرگرانش وقتی در اختیار چنین شیاطینی است که کل عالم را فرقی نمی کند برایشانن اگر در جهنم بسوزانند و آن ابرتقارن و ابرگرانشی که تکلیف خود را بر حسب وحی انبیاء و هدایت ائمه اطهار و اولیاء خدا تشخیص می دهند و نه حکومتهای مافیایی و خائنین به ذات نفس خود. و لذا، اپراتورهایی که بر فرد فرد افراد عالم عمل کرده و شکسته می شوند را می توان محدود کرد به خائنین به ذات نفس خود و لاغیر. و بعد انتظار داشت که همینها راه خود را از چاه تشخیص داده جامعه ای فرعونی دلخواه را بلکه تشکیل دهند هر چند که ابرگرانشی و ابرتقارنی نیز مورد کنش و واکنش واقع شوند.

و اما این جوامع بسبب تسلطی که خیانت ذات نفس برخود گسترده است، آیا می تواند خود را اصلاح کند؟ یا باورش همین است که غیر از این چیز دیگری هم نداریم و همین است و بس. یعنی اگر بخواهد فردی یا جامعه ای را هم نجات دهد، می رود سراغ آن فردی یا جامعه ای که ذره ای از تقوی هم در او هست و سعی می کند همان را هم به نابودی بکشد. کار از بیخ و بن خراب است.

دلیل این مسئله چیست؟ دلیلش این است که آن فرعونی که دارد موسی را زیر سوال می برد نه تنها ساحرانش به حضرت موسی نمی فرمایند که آیا تو می افکنی یا ما بیافکنیم، و بلکه می فرمایند که ای موسی تو بهتر است که اصلا نیافکنی و بلکه فراموش کنی که می خواهی بیافکنی، برای اینکه در مقابل سحر و جادوی ما فکر می کنی که چه شانسی داری؟ حالا می خواهی بیافکنی؟ بیافکن!

یحتمل نظیر این مسئله نباشد، ولی بی ربط هم به مسئله نیست که  می فرمایند همسر فرعون از ترسش می رفت در دستشویی و مستراح که بلکه عبادت کند. البته عبادت، عبادت است حالا می خواهد هر کجا که باشد. ولی حالا حساب کنید که یک بنده خدایی هم از همین عبادت همسر فرعون هم با خبر شود و به او گوش زد کند که تو بهتر است دیگر حتی اینطور هم عبادت نکنی و الا که حسابت پاک خواهد بود! این یعنی چه؟ یعنی اینکه یحتمل بتوان گفت که آنجایی که فرعونیان مردم را زیر فشار و اختناق از عبادت باز دارند و مدرم برای تفکر و عبادت خود حتی المقدور به حمام و دستشویی بلکه پناه ببرند، آنجا هم یحتمل بعضی از فرعونیان سعی کنند که خودی نشان دهند و گوشزد کنند که نگفتیم به شما عبادت خدا نکنید؟ حتی در حمام می خواهد باشد یا در دستشویی؟ بنده حقیر منظورم به این است که بعضی برای اینکه ادعاهای کذب خود را به کرسی بنشانند و بلکه باعث شوند که مردم از عبادت خدا سر باز زنند و سعی در لااقل نشان دادن کنترل همه و همه در همه ی حالات کنند، اینها حاضرند تا کجاها پیش بروند. یعنی آیا این هم یک جور رقابت ساحران است که می فرماید بیافکن همانطوری که می دانی ما هم می افکنیم و هر چند که اقتدار ما به تو ثابت شده و می دانی که شانسی نداری که بیافکنی هم!!! ببینید عبادت در مساجد ضرار انسان را می تواند تا کجاها عقب براند. و لا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا.

لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.



 وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿الأعراف: ١٧٩﴾


۲. أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا ﴿الفرقان: ٤٤﴾

اینجا صحبت از خیانت نیست، ولی مسئله ای که هست این است که آن نفس به امانت به او داده شده است و او در امانتداری خود خیانت ورزیده است. و لذا خیانت به ذات نفس خود کرده است یا خیر که نه می شنود و نه می بیند و نه تعقل می کند نه فقاهت می شناسد و بلکه به بدتر از حیوانیت افتاده است؟ لا اله الا الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته.

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام عَنْ رَجُلٍ اکْتَرى حِمَاراً ، ثُمَّ أَقْبَلَ بِهِ إِلى أَصْحَابِ الثِّیَابِ ، فَابْتَاعَ مِنْهُمْ ثَوْباً أَوْ ثَوْبَیْنِ ، وَتَرَکَ الْحِمَارَ؟

فَقَالَ [٥] : « یُرَدُّ الْحِمَارُ عَلى صَاحِبِهِ ، وَیُتْبَعُ الَّذِی ذَهَبَ بِالثَّوْبَیْنِ ، وَلَیْسَ عَلَیْهِ‌

قَطْعٌ ، إِنَّمَا هِیَ خِیَانَةٌ ».

 إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّـهُ وَلَا تَکُن لِّلْخَائِنِینَ خَصِیمًا ﴿النساء: ١٠٥﴾


۲. فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿المائدة: ١٣﴾

۳. وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ ﴿الأنفال: ٥٨﴾

۴. ذَٰلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ ﴿یوسف: ٥٢﴾

۵. یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ ﴿غافر: ١٩﴾

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی